تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

اخلاق در قرآن . سلام . حیا . ریا

نیکی کردن به دیگران و بدی هم

تکبر. غیبت. سوءظن . حرمت تجسس عجله . سکوت برای هیچ

اخلاق اداری انضباط اسلامی و اجتماعی . آداب معاشرت اجتماعی

دروغ سرچشمه گناهان . تملق و چاپلوسی

حسد در قرآن . حسد و غبطه . حماقت و شماتت

وفای به عهد . تعهد . امانت داری . بدقولی . تعهد مسئولین

شادی و لذت و شوخی در اسلام . سعادت و نیکبختی

تزکیه نفس . آثار و بسترها . تهذیب و خودسازی

اخلاق نبوی (ص) . اسوه کامل بشریت . سیره سیاسی . انسان سازی

تربیت دینی سبک زندگی. رانندگی ورزش در اسلام . حیات طیبه. اصلاح و اصلاحگری

شیوه آموزش مفاهیم دینی به کودکان. ضرورت های تربیتی. بایدها و نبایدها قرآن و عترت

دید و بازدید و آثار صله ارحام . معانی زیارت و آداب میهمانی . حقوق همسایه . بی احترامی

خانواده و ازدواج در اسلام . مهریه در قرآن . 100 خصلت سبک زندگی پیامبر(ص)

تقوی و صفات متقین . عباد الرحمن . صفات مومن و مومن حقیقی . بهترین بندگان

انتقاد و انتقاد پذیری. عذر خواهی. عفو گذشت. لهو لعب لغو لهو الحدیث

نفس انسانى و انواع آن . اقسام نفس . محاسبه نفس ؛ تربیت نفس

اخلاص در قرآن مخلص و مخلصین. نفس انسانی در آموزه های قرآنی

صبر . آثار صبر . انواع صبر . استمداد از صبر . صبر جمیل . مقام صبر

گناه چشمی . چشم زخم . نگاه سحری. چشم و هم چشمی

مقام مادر . شیر مادر . پدر و عالمان در نگاه اسلام

نکات اخلاقی سوره لقمان و حجرات

سبک زندگی ؛ حیات طیبه

        

خود پسندی و تکبر

 

رفتارهای انسان و کنش های او، دارای واکنش های متناسب با رفتارهای اوست. اما مؤمنان به حق و حقیقت، جویای این حقیقتند که کارها و رفتارهایشان واجد چه آثار و عواقبی برای آنها نزد خداوند سبحان و در دنیا و آخرت است. عجب حالتی است که انسان در آن حالت، خود را برتر و بهتر از دیگران میداند

خودپسندی، خود برتربینی، خود شیفتگی و عجب، همه با هم مترادفند و حاکی از نفوذ شیطان در وجود انسانند چنانچه کسیکه دارای این رذیله اخلاقی است، آنرا بر زبان بیاورد یا در رفتار و منش خویش نشان دهد، تکبر بوجود می آید و انسان متکبر، کسی است که با زبان و رفتار خود برتربینی خویش را به دیگران اعلام می کند. عجب و خودپسندی و تکبر، دره های مهلک و خطرناکی هستند که با سقوط در آنها، هیچ موجودی سالم نمی ماند

ریشه بسیاری از گرفتاری های موجود، تکبر و خود خواهی متکبران و تحقیر و کوچک انگاری دیگران توسط آنهاست! قرآن کریم گزارش می دهد که ابلیس سلسله جنبان تکبر در عرصه آفرینش بود. ابلیس از طایفه جن بود و به قول حضرت علی(ع) در نهج البلاغه 6 هزار سال خدا را عبادت کرده بود و در صفوف ملائکه از جایگاه ویژه و مقام بلندی برخوردار بود. اما وقتی در برابر فرمان الهی مخالفت و تکبر نمود، مطرود ابدی شد.
خداوند سبحان در آیات 17تا38 سوره ص به جریان تکبر شیطان پرداخته است.

 نتیجه تکبر و حسادت، محرومیت است. - نژاد پرستی، تفکر شیطانی است. - تحقیر شیطان هم مکانی بود «فاخرج» هم مقامی «لعنتی». حال ببینید که خدای متعال این دشمن خود «ابلیس» را که پیشوای متعصبین و سلف مستکبران است، چگونه به جرم تکبرش خوار و کوچک کرد و به جرم بلند پروازیش بی مقدار ساخت، او را در دنیا طرد کرد و در آخرت هم آتش افروخته نصیبش ساخت و...

 هدف از بیان این سرگذشت این است که:

اولا، به انسان ها یادآوری شود که وجود آنها آن قدر با ارزش است که تمامی فرشتگان برای جدشان «آدم» به سجده افتادند. انسانی با این همه شخصیت، چگونه اسیر چنگال شیطان و هوای نفس می شود؟ چگونه ارزش وجودی خود را رها کرده، یا در برابر سنگ و چوبی سجده میکند؟! اصولا، یکی از روش های موثر تربیت، اعطای شخصیت به افراد مورد تربیت است و یا به تعبیر صحیح تر، شخصیت والا و ارزش وجودی آنها، را به یادشان آوردن، در چنین شرایطی است که احساس میکند، پستی و انحطاط لایق شأن او نیست و خود به خود از آن، کناره گیری می نماید

ثانیا، لجاجت شیطان و غرور و تکبر و حسدش که سبب شد، برای همیشه از اوج افتخار سقوط کند و در لجنزار فرو رود، می تواند برای همه افراد لجوج و مغرور باشد، تا عبرت گیرند و رویه شیطان را رها کنند. ثالثا، از وجود چنین دشمن بزرگی که سوگند برای اغوای انسانها یاد کرده، خبر می دهد، تا همگان به هوش باشند و در دام او نیفتند.

 مفهوم عجب عجب را در لغت اینگونه تعریف کرده اند: خود پسندی، خود برتربینی، تکبر، نپسندیدن چیزی، از خود راضی بودن. عجب عبارت از نظر کردن به نفس و عمل خود باشد به آنکه عبد خود را بزرگ شمرد و این امر ناپسند است و اصل آن دو چیز است: یکی جاه خلق و مدح ایشان، دیگر آنکه کردار کسی بر کسی پسنده افتد و او را مدح کند تا فاعل به عمل خود معجب شود. عجب یکی از صفات منفی و رذایل اخلاقی که بیانگر رابطه ناسالم انسان با خودش میباشد

تفاوت عجب و تکبر دو مفهوم عجب و تکبر شباهت معنایی با هم دارند تفاوت ظریفی بین آن دو وجود دارد؛ عجب آن است که انسان بدون مقایسه خود با دیگران برای خویش مقام و رتبه و برتری قایل باشد؛

اما کبر آن است که در مقایسه خویش با دیگران برای خود، بزرگی قایل باشد، بدون اینکه آن را اظهار کند. در کتاب معراج السعاده می نویسد: فرق عجب با کبر آن است که متکبر خود را بالاتر از غیر بداند و مرتبه خود را بیشتر شمارد و در عجب پای غیری در میان نیست بلکه معجب آن است که به خود ببالد و از خود شاد باشد و خود را شخصی بداند و منعم را فراموش کند

عذاب نتیجه آخرتی عجب آل عمران188 : هرگز کسانی را که به خاطر آنچه کرده اند شادمانی می کنند و دوست دارند برای آنچه نکرده اند ستوده شوند، رسته از عذاب نپندار و عذابی دردناک در پیش دارند... بنابراین، عجب از رذایل اخلاقی بوده و زمینه ساز دور ماندن از خوبی ها و باقی ماندن بر بدی هاست. کسی که گرفتار عجب باشد به سبب غرور و خود پسندی، تکامل نخواهد داشت. قرآن خود پسندی را منشأ دلبستگی های بی ارزش، گمراه کننده، گره زننده به علم باطل و در نهایت سبب عذاب دردناک معرفی میکند

امام خمینی(ره) در کتاب شرح چهل حدیث، صفحه61 می نویسد: عجب بنا به فرموده حکما عبارت است از بزرگ شمردن عمل صالح و کثیر شمردن آن و مسرور شدن و ابتهاج نمودن به آن و خود را از حد تقصیر خارج دانستن است.

آثار عجب از دیدگاه روایات علی(ع) اوحش الوحشه العجب: وحشتناک ترین وحشت خود پسندی است (نهج البلاغه کلمات قصار ح83) لاوحده اوحش من العجب: هیچ تنهایی وحشت آورتر از خودپسندی نیست. امام رضا(ع) : خودبینی چند وجه دارد. بعضی از آن درجات این است که کردار زشت بنده به نظرش جلوه کند و آن را خوب پندارد و از آن خوشش آید و گمان کند کار خوبی می کند و بعضی از درجاتش این است که بنده به پروردگارش ایمان آورد و بر خدای عزوجل منت گذارد

در صورتی که خدا بر او منت گذاشته (که به ایمان هدایتش فرموده). علی(ع) : سیئه تسؤک خیر عندالله من حسنه تعجبک آن بدی که تو را بد آید بهتر است از آن خوبی که تو را به عجب درآورد. بنابراین عجب از این جهت مذموم است که انسان را از خود و اعمالش غافل می کند، در حالی که اولین قدم خودسازی، بیداری و رهایی از غفلت است.

 ابلیس تکبر کرد

 «تنها کسی که سجده نکرد «ابلیس» بود، تکبر ورزید و تمرد و طغیان نمود، و به همین دلیل از مقام (با عظمت خود) سقوط کرد و در صف کافران بود الا ابلیس استکبر و کان من الکافرین. و بدترین بلای جان انسان نیز همین کبر و غرور است که پرده های تاریک جهل بر چشم بینای او می افکند، و او را از درک حقایق محروم می سازد او را به تمرد و سرکشی وا می دارد، و از صف مومنان که صف بندگان مطیع خداست بیرون می افکند، و در صف کافران که صف یاغیان و طاغیان است قرار میدهد همان طوری که «ابلیس» را در این صف قرارداد

اینجا بود که «ابلیس» از سوی خداوند، مورد مواخذه و بازپرسی قرار گرفت: خداوند به او فرمود: ای ابلیس! چه چیز مانع تو از سجده بر مخلوقی که با دو دست خود آفریدم گردید؟ قال یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی سپس می افزاید: آیا تکبر ورزیدی، یا بالاتر از آن بودی که فرمان سجود به تو داده شود؟! استکبرت ام کنت من العالین بدون شک، احدی نمی تواند ادعا کند که قدر و منزلتش ما فوق این است که برای خدا سجده کند (یا برای آدم به فرمان خدا) بنابراین، تنها راهی که باقی می ماند، همان احتمال دوم یعنی: تکبر است

آتش کبر و غرور سرمایه انسان را می سوزاند از مسائل فوق العاده حساسی که در ماجرای «ابلیس» و رانده شدن او از درگاه خدا، جلب توجه می کند، تأثیر عامل خودخواهی و غرور در سقوط و بدبختی انسان است، به طوری که می توان گفت: مهم ترین و خطرناک ترین عامل انحراف همین عامل است. همین امر بود که، شش هزار سال عبادت ابلیس را در یک لحظه نابود کرد، و موجودی را که هم ردیف فرشتگان بزرگ آسمان بود، به پست ترین درکات شقاوت تنزل داد، و مستحق لعن ابدی خداوند نمود

تکبر امکان فهم حقیقت را می گیرد آری خودخواهی و غرور، به انسان اجازه نمی دهد، چهره ی حقیقت را آن چنان که هست ببیند. خودخواهی، سرچشمه حسادت، و حسادت سرچشمه کینه توزی، و کینه توزی عامل خونریزی و جنایات دیگر است. خودخواهی، انسان را به ادامه خطا و اشتباه وامی دارد، و به هنگام وجود عوامل بیدارکننده نیز آثار همه را خنثی می کند! خودخواهی و لجاجت، فرصت توبه و جبران را از دست انسان می گیرد، و درهای نجات را به روی او می بندد،

و چه زیبا علی(ع) فرموده اند: این دشمن خدا شیطان، پیشوای متعصبان و سلف مستکبران است که اساس تعصب، تکبر و خودخواهی را پی ریزی کرد، و با خداوند در مقام جبروتیش به ستیز و منازعه برخاست، لباس خودبزرگ بینی، برتن پوشانید، و پوشش تواضع و فروتنی را کنار گذاشت. آیا نمی بینید چگونه خداوند، او را به خاطر تکبرش کوچک کرد؟ و براثر بلند پروازیش، پست و خوار گردانید؟ در دنیا مطرودش ساخت، و در آخرت آتش سوزان دوزخ را برای او آماده کرده است! (نهج البلاغه خ192 قاصعه)

 از رفتار خدا با ابلیس پند بگیریم!

 امیرالمومنین علی (ع) در حدیث شریفی درباره نکوهش تکبر و مساوی بودن حکم خداوند برای اهل زمین و آسمان فرموده : فاعتبروا بما کان من فعل اللَّه بابلیس .......... فى اهل السماء و اهل الارض لواحد؛ پند و عبرت گیرید به آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد، در آن هنگام که اعمال و عبادات طولانى و تلاش و کوشش‌هاى او را که شش هزار سال بندگى خدا کرده بود ... به خاطر ساعتى تکبر ورزیدن بر باد داد، با این حال چه کسى بعد از ابلیس مى تواند از کیفر خدا در برابر انجام همان معصیت مصون بماند؟ نه، هرگز، ممکن نیست خداوند، انسانى را به بهشت بفرستد، در برابر کارى که به خاطر آن فرشته‌اى را از بهشت رانده است. حکم خداوند در باره اهل آسمان و زمین یکى است.
حضرت امام علی (ع)، از تکبّر به بدی یاد می‌کنند و به پرهیز از آن سفارش می‌نمایند: وَ خَلْعَ التَّکَبُّر مِنْ أعْنَاقِکُمْ؛ حلقه‌های زنجیر خود‌بزرگ‌‌بینی را از گردن باز کنید (خطبة 192، ش25) وَ لا تَکُونُوا کَالْمُتَکَبِّر عَلَی ابْنِ أمِّهِ.... ؛ و شما همانند قابیل نباشید که بر برادرش تکبّر کرد.... و شیطان باد کبر و غرور در دماغش دمید، سرانجام پشیمان شد، خداوند گناه قاتلان را تا روز قیامت برگردن او نهاد.
ـ فَاللهَ اللهَ فی کِبْرِ الْحَمِیَّةِ، وَفَخْرِ الْجَاهلِیَّةِ! فَإِنَّهُ مَلاَقِحُ الشَّنَآنِ، وَمَنَافِخُ الشَّیْطانِ، ... ؛ خدا را! خدا را! از تکبّر و خودپسندی و از تفاخر جاهلی بر حذر باشید که جایگاه بغض، کینه و رشد وسوسه‌های شیطانی است ... (همان، ش27) ضَعْ فَخْرَکَ وَاحْطُطْ کِبَرکَ؛ فخرفروشی را واگذار و از مرکب تکبّر فرود آی (خطبة 153، ش6، ص282)

عَجَبْتُ لِلمُتَکَبِّرِ الذَّی کَانَ بِالأمسِ نُطفَةً وَیَکُونُ غَدَاً جِیفَةً؛ در شگفتم از متکبّری که دیروز نطفه‌ای بی‌ارزش، و فردا مرداری گندیده خواهد بود (حکمت 126، ش2، ص654) ممکن نیست خداوند، انسانى را به بهشت بفرستد، در برابر کارى که به خاطر آن فرشته‌اى را از بهشت رانده است. حکم خداوند در باره اهل آسمان و زمین یکى است.

 اقسام تکبر
الف. تکبّر بر خداوند ؛ مانند نمرود و فرعون. چنان‌چه فرعون، چون از بندگی خدا تکبّر می‌ورزید گفت: أنا ربکم الاعلی 

ب. تکبّر بر خلق؛ این نوع تکبّر را می‌توان به دو شعبه تقسیم کرد:

1. تکبّر بر انبیاء و رُسُل و ائمه: سبب این نوع تکبّر آن است که انسان خود را بالاتر و برتر از آن‌ها می‌داند و می‌پرسند چرا و چگونه باید از یک بشر معمولی اطاعت کند؟ چنان‌چه قرآن کریم از قومی‌ چنین نقل می‌کند:«اَنُۆْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا؛ آیا ما به دو انسان همانند خودمان ایمان بیاوریم (مومنون47)

2. تکبّر بر سایر مردم: یعنی این‌که خود را از سایر آحاد مردم بهتر و کامل‌تر بداند و آن‌ها را تحقیر نماید و هنگامی ‌که بداند یکی از بندگان خدا حق می‌گوید، آن را انکار کند.

 راه درمان تکبّر در نهج‌البلاغه:

 الف. خواندن نماز و راز و نیاز با خداوند متعال: فَرَضَ اللهُ ...، وَالصَّلاةَ تَنْزیهاً عَن الْکِبْرِ؛ خداوند، نماز را برای پاک بودن از کبر و خودپسندی واجب کرد (خطبة192، ش24، ص384) راه علاج کبر، معرفت به خداوند تبارک و تعالٰی است. و هنگامی‌ که عظمت و بزرگی خداوند متعال را مدّ نظر داشته باشیم، همواره خود را حقیر، فقیر و ذلیل می‌بینیم و روحیّة استکباری در ما خشک و ویران می‌شود. ب. همیشه و در همه حال به یاد آخرت و حساب و کتاب بودن ضَعْ فَخْرُکَ وَاحْطُطْ کِبْرَکَ وَاذْکُرْ قَبرَکَ (حکمت 252، ص682)

ج. شناخت اصل و نسب حقیقی خویش وَعَجِبتُ لِلمُتَکَبِّر الّذی کان بِالأمسِ نُطْفَةً وَیَکُونَ غَداً جِیفةً (حکمت 398، ص724)
حضرت امام علی (ع)، عاقبت تکبّر و خودپسندی را با تعبیری زیبا و رسا، چنین بیان می‌فرمایند: شیطان بر آدم (ع) به جهت خلقت او از خاک، فخر فروخت و با تکیه به اصل خود که از آتش است، دچار تعصّب و غرور شد. پس شیطان دشمن خدا و پیشوای متعصّب‌ها و سر‌سلسله متکبّران است که اساس عصبیّت را بنا نهاد و بر لباس کبریایی و عظمت با خدا در افتاد. لباس بزرگی را بر تن پوشید و پوشش تواضع و فروتنی را از تن در‌آورد. آیا نمی‌نگرید که خدا به خاطر خود بزرگ‌بینی، او را کوچک ساخت؟ و به جهت بلند پروازی، او را پَست و خوار گردانید؟ پس او را در دنیا طرد و آتش جهنّم را در قیامت برای او مهیّا فرمود (حکمت 126، ص654)

 درمان غرور

 قرآن کریم راه درمان غرور و تکبر انسان را چگونه معرفی می کند؟ از آنجا که سرچشمه سرکشی ها و ناسپاسی های انسان غالباً غرور است، برای در هم شکستن این غرور خدای متعال در آیه18 عبس می فرماید: خداوند این انسان را از چه چیز آفریده؟! من ای شیء خلقه؟. او را از نطفه ای ناچیز و بی ارزش آفرید، و سپس او را موزون ساخت و در تمام مراحل اندازه گیری نمود من نطفه خلقه فقدره. چرا این انسان، به اصل خلقت خود نمی اندیشد؟! و ناچیز بودن مبدأ اصلی خود را فراموش می کند؟ وانگهی چرا قدرت خداوند را در آفرینش این موجود بدیع از آن نطفه ناچیز نمی نگرد؟ که دقت در همین آفرینش انسان از نطفه و اندازه گیری تمام ابعاد وجودی او، اعضاء پیکرش، استعدادهایش و نیازهایش، خود بهترین دلیل برای خداشناسی و معرفه الله است.
جمله قدره از ماده تقدیر به معنی اندازه گیری و موزون ساختن است؛ زیرا می دانیم در ساختمان وجود انسان، بیش از بیست نوع فلز و شبه فلز به کار رفته، که هر کدام از نظر کمیت و کیفیت اندازه معینی دارد، که اگر کم و بیشی در آن رخ دهد، نظام وجود انسان به هم می ریزد. از این گذشته، کیفیت ساختمان اعضای بدن، و تناسب و ارتباط های آنها با یکدیگر، اندازه های دقیقی دارد، و نیز استعدادها، غرائز و امیالی که در فرد انسان، و در مجموعه جهان بشریت، نهفته است، باید طبق حساب خاصی باشد تا سعادت بشر را تأمین کند. خداوند کسی است که تمام این اندازه گیری ها را در آن نطفه بی ارزش انجام داده، نطفه ای که به قدری کوچک است که اگر از سلول اصلی حیات شناور در آب آن به تعداد تمام انسان ها، یک جا جمع شود، بیش از یک انگشتانه را پرنمی کند. آری، در چنین موجود خرد و صغیر، این همه بدایع و نقوش را ترسیم کرد و به ودیعت نهاد.
از طرفی با اندکی تأمل در آیه77 یس پاسخ این سؤال روشن می شود، گویا خداوند دست انسان را می گیرد و به آغاز حیات خودش، در آن روز که نطفه بی ارزشی بیش نبود، می برد، و او را به اندیشه وامی دارد، می گوید: آیا انسان نمی داند که ما او را از نطفه آفریدیم، و او آن چنان قوی و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق شد، که حتی به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکاری شد؟! أولم یرالانسان انا خلقناه من نطفه فاذا هو خصیم میین

چه تعبیر زنده و گویائی؟ نخست، روی عنوان انسان تکیه می کند یعنی هر انسانی با هر اعتقاد و مکتبی، و هر مقدار دانشی، می تواند این حقیقت را دریابد.
سپس، سخن از نطفه می گوید که در لغت در اصل به معنی آب ناچیز و بی ارزش است، تا این انسان مغرور و از خود راضی، کمی در اندیشه فرو برود و بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز، مبدأ نشو و نمای او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکی که با چشم دیده نمی شود، از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکی که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند، و انسان از آن موجود ذره بینی پا به عرصه هستی گذاشت!
آری، این موجود ضعیف و ناتوان آن چنان قوی و نیرومند شد که به خود اجازه داد، به پرخاشگری در برابر دعوت الله برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشی بسپارد، و مصداق روشن خصیم مبین شود. این کار، جز از انسانی که عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و اختیار و قدرت دارد، ساخته نیست.

 متکبران؛ محروم از رحمت الهی

 و لا تصعر خدک للناس و لا تمش فی الارض مرحا ان الله لا یحب کل مختال فخور؛ روی خود را از مردم برمگردان و شادمان بر روی زمین راه مرو و به خود مناز به درستی که خدا دوست ندارد هر متکبر و فخر کننده‌ای را. (لقمان18). بسیاری از کسانی که در برابر دعوت انبیا الهی می ایستادند و از پذیرش آن سرباز می‌زدند، متکبران بودند

قرآن کریم درباره حضرت صالح(ع) می‌فرماید: سران قوم او که استکبار می‌ورزیدند به مستضعفانی که ایمان آورده بودند گفتند: آیا می‌دانید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟ گفتند: بی‌تردید ما به آنچه وی بدان رسالت یافته است، مؤمنیم. کسانی که استکبار می‌ورزیدند، گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان آورده‌اید، کافریم (اعراف75 و76) همچنین درباره فرعون و اطرافیان او آمده ثم بعثنا من بعدهم موسی و هارون الی فرعون و ملئه بآیاتنا فاستکبروا و کانوا قوما مجرمین؛ سپس بعد از آنان موسی و هارون را با آیات خود، به سوی فرعون و سران (قوم) وی فرستادیم.

 ولی آنان گردنکشی کردند و گروهی تبهکار بودند (یونس75). از این رو خداوند به صراحت می‌فرماید: لا جرم ان الله یعلم ما یسرون و ما یعلنون انه لا یحب المستکبرین؛ شک نیست که خداوند آنچه را پنهان می‌دارند و آنچه را آشکار می‌سازند، می‌داند و او گردنکشان را دوست نمی‌دارد(نحل23
در روایات نیز این صفت به شدت مورد مذمت واقع شده است. پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: "سه دسته‌اند که خداوند در روز قیامت با آنها سخن نمی‌گوید و به آنها نگاه نمی‌کند و آنان را از گناهانشان پاک نمی‌کند و برای آنان عذابی دردناک است: پیر زناکار، حاکم ستمگر و فقیر متکبر(کافی2: 311)

از امام صادق(ع) روایت شده است: در روز قیامت متکبران به شکل مورچه‌هایی درمی‌آیند و مردم آنها را لگدمال می‌کنند تا خداوند از محاسبه اعمال مردم فارغ شود (همان). نیز می‌فرمایند: در جهنم وادی‌ای برای متکبران وجود دارد به نام سقر، این وادی از شدت گرمای خود به خداوند شکایت می‌کند و از او می‌خواهد تا به او اجازه دهد نفسی تازه کند پس نفسی می‌کشد و جهنم آتش می‌گیرد(همان310)

امیرالمؤمنین تکبر را،"حماقت"، "دام بزرگ شیطان"، "بزرگترین گناه"، "دردناکترین عیب"، "زینت ابلیس" و "زشت‌ترین صفت" توصیف نموده (غررالحکم309). در حدیثی از امام سجاد (ع) آمده : گناهان شعب و سرچشمه‌هایی دارد، اولین سرچشمه گناه و معصیت پروردگار، تکبر است که گناه ابلیس بود و به خاطر آن از انجام فرمان خدا امتناع کرد و تکبر ورزید و از کافران شد و سپس حرص بود که سرچشمه گناه از ناحیه آدم و حوا شد... سپس حسد بود که سرچشمه گناه فرزندش قابیل گردید و نسبت به برادرش (هابیل) حسد ورزید و او را به قتل رسانید (سفینه البحار)

از امام باقر (ع) نیز روایت شده است: کسی که به مقدار ذره‌ای از کبر در قلبش وجود داشته باشد داخل بهشت نمی‌شود (کافی2 باب الکبر). در حدیث معروف قدسی آمده است: بزرگی رداء من است و عظمت لباسی است که به قامت کبریایی من دوخته شده، هر کس در اینها با من منازعه کند او را به دوزخ می‌افکنم

 نشانه‌های تکبّر ‏(لقمان 18)‏ تواضع و فروتنی و پرهیز از هر گونه رفتار تکبرآمیز و کردار مغرورانه از مهمترین بخش‌های آداب معاشرت اسلامی و انسانی است؛ چرا که برخوردهای مغرورانه و خودپسندانه، موجب ناهنجاری روابط، و عکس العمل های ناموزون و پیامدهای شوم و کینه توزانه و قطع روابط دوستانه خواهد شد. تکبر یک حالت انحرافی درونی است که نشانه‌های آن به شکل‌های مختلف در زندگی انسان آشکار می‌شود، در آیه فوق، که بخشی از نصیحت حضرت لقمان به فرزندش است، به دو نشانه از نشانه‌های تکبر و خودپسندی، اشاره شده که باید از آن پرهیز کرد:

  روی گردانی از مردم با بی‌اعتنایی به آنان

2 ـ  راه رفتن مغرورانه و تکبرآمیز در کنار مردم.

 این دو خصلت که از حالت زشت تکبر نشات می‌گیرد، آسیب شدیدی بر روابط انسانها و آداب صحیح معاشرت می‌رساند و چه بسا دوستی‌ها را به دشمنی و صفا و صمیمیت را به کدورت و خشونت تبدیل نماید.نصیحت جناب لقمان به فرزندش بیانگر آن است که حالات درونی انسان، به طور ناخودآگاه در چهره و رفتار و کردار انسان آشکار خواهد شد، .

 بنابراین اگر این نشانه‌ها در رفتار کسی آشکار شد باید بلافاصله نسبت به درمان و رفع آن اقدام نماید. البته ناگفته پیداست که منظور لقمان از نصیحت فوق، پرهیز از هرگونه مظاهر تکبر و غرور است، اما از آنجا که صفت تکبر قبل از هر چیز خود را در رفتار و حرکات عادی و روزانه انسان نشان می‌دهد، لذا به این دو نشانه اشاره شده است.پیامبراکرم (ص) و امامان معصوم (ع) نهایت تواضع را در راه رفتن و سایر شئو ن زندگی مراعات می‌کردند و پیروان خود را از تکبر و خودبرتر بینی برحذر می‌داشتتند

از رسول خدا (ص) روایت شده: من مشی علی الارض اختیالا لعنته الارض و من تحتها و من فوقها؛ کسی که از روی تکبر و غرور بر روی زمین راه رود، زمین و آنان که در زمین خفته‌اند، و بر روی زمین هستند او را لعنت می‌کنند(ثواب الاعمال؛ ص 245). نیز نقل شده: «روزی پیامبر اکرم (ص) در حین عبور از کوچه‌ای جمعیتی را دید که اجتماع کرده‌اند، نزد آنها رفت و فرمود: چه خبر است؟ آنها شخصی را نشان دادند و گفتند: این دیوانه‌ای است که حرکت‌ها و گفتار خنده‌آورش، مردم را متوجه خود ساخته است، مردم به تماشای او پرداخته‌اند، پیامبر(ص) آنها را به سوی خود فرا خواند و به آنها فرمود: این شخص دچار بیماری است آیا می‌خواهید دیوانه حقیقی را به شما معرفی کنم؟ آنها عرض کردند: آری. فرمود دیوانه حقیقی کسی است که با تکبر و غرور راه می‌رود، هنگام راه رفتن پیوسته به دو طرف خود نگاه می‌کند و پهلوهای خود را با شانه‌اش تکان می‌دهد ( تنها خودش را می‌نگرد) این است دیوانه حقیقی (بحارالانوار ج76، ص303)

 

 

شاخص های استکبار
در چندین آیه، از آیات قرآن، استکبار به عنوان یک صفت ویژه کفار به کار رفته، و از همه آنها استفاده می شود، که منظور از آنها تکبر از قبول حق است. در سوره نوح 7 می خوانیم: و انی کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی آذانهم و استغشوا ثیابهم و اصروا و استکبروا استکبارا و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را برخود پیچیدند، و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت استکبار کردند. و در سوره منافقین5 و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا روسهم و رایتهم یصدون و هم مستکبرون؛ هنگامی که به آنها بگوئی بیائید تا رسول خدا برای شما آمرزش بطلبد، سرپیچی می کنند و آنها را می بینی که مردم را از راه حق باز می دارند و استکبار می ورزند. و در سوره جاثیه آیه8 درباره همین گروه یسمع آیات الله تتلی علیه ثم یصر مستکبرا کان لم یسمعها آیات خدا را که بر او خوانده می شود می شنود، اما چنان با حالت استکبار اصرار بر کفر دارد که گوئی آن آیات را هرگز نشنیده است!

و در حقیقت، بدترین استکبار ، همان تکبر از قبول حق است، چرا که تمام راه های هدایت را به روی انسان می بندد، و تمام عمر در بدبختی و گناه و بی ایمانی می ماند. علی(ع) در نهج البلاغه در خطبه قاصعه صریحا شیطان را بعنوان سلف المستکبرین (پیشکسوت و سر سلسله مستکبران) معرفی می کند، چرا که او نخستین گام را در مخالفت با حق و عدم تسلیم در مقابل این واقعیت که آدم از او کامل تر است برداشت. و به این ترتیب، تمام کسانی که از پذیرش حق سر باز می زنند، خواه از نظر مالی تهیدست باشند، یا متمکن، مستکبرند، ولی نمی توان انکار کرد که در بسیاری از اوقات، تمکن زیاد مالی سبب می شود که، انسان از پذیرش حق خودداری کند. در روضه کافی از امام صادق(ع) می خوانیم: اما تلوت قصه سحره موسی(ع): کسی که برای خود بر دیگری امتیاز قائل است، از مستکبران است، راوی حدیث می گوید: از امام پرسیدم: که آیا مانعی دارد اگر انسان کسی را مشغول گناه ببیند، برای خود که مرتکب گناه نیست. امتیازی بر او قائل باشد؟ امام فرمود: اشتباه کردی! چه بسا خدا سرانجام گناه او را ببخشد، ولی تو را در پای حساب حاضر سازد، آیا قصه ساحران زمان موسی(ع) را در قرآن نخواندی (که یک روز، به خاطر پاداش فرعون و تقرب به دربار او حاضر شدند در برابر پیامبر اولواالعزم پروردگار قیام کنند، ولی با دیدن چهره حق ناگهان تغییر مسیر دادند، تا آنجا که در برابر تهدید فرعون به کشتن نیز مقاومت کردند و خدا آنها را مشمول عفو و رحمت خود قرار داد؟! تفسیر نمونه ج11 ص912

مکر مستکبران و راهکار مقابله
استکبار همواره مکر می ورزد و چاره جویی و حیله می کند تا بر جهان و جهانیان سیطره و سلطه یابد و همه منابع مادی و انسانی را به خدمت خویش گیرد. خداوند در آیات بسیاری از قرآن به مساله مستکبران پرداخته است؛ چرا که نخستین طاغی در آفرینش، ابلیس مستکبری است که با طغیان خویش کوشید تا مسیر آفرینش را منحرف سازد. انحراف مستکبران از خط اصلی آفرینش، به سبب خودبرتربینی آنان است. آنان نه تنها خود فاسد هستند بلکه بر آن هستند تا فساد را در همه عرصه ها گسترش دهند و با هنجار شکنی و تغییر ارزش ها بلکه خلقتها به تعبیر قرآن به اهداف پلید خویش دست یابند. خداوند در آیه 33 سوره سباء از تلاش شبانه روزی مستکبران برای گمراهی مستضعفان و انسانهای بی پناه که قدرت تفکر و تقابل را ندارند، سخن به میان می آورد و توضیح می دهد که چگونه آنان مکر شبانه روزی خویش را به کار گرفته اند تا جهان را مدیریت کنند.
روشهای فریبکارانه و مکارانه مستکبران
مکر، بر فریب و خدعه استوار است. بر این اساس، مکار از هیچ چیزی برای رسیدن به هدف خویش فروگذار نمی کند و حق و باطل را چنان در هم می آمیزد که انسان قدرت تشخیص حق و باطل را نیابد. البته کسانی که اهل ایمان هستند از نور الهی برخوردار بوده و فطرت سالم و عقل سلیم ایشان، آنان را نسبت به فریب و مکر مستکبران، بصیر می سازد؛ اما مستضعفان از این امکان برخوردار نیستند و به سادگی در دام فتنه و مکر آنان می افتند و خود به عنوان مزدوران و سربازان بی جیره و مواجب مستکبران عمل می کنند. از مهم ترین ابزارهایی که مستکبران در فریفتن مردم از آن بهره می برند، نفاق و ریا(نساء، 142)، تهمت و بهتان و افتراست (یوسف، 25 و 28) آنان زشتی های خویش را تزیین کرده و به حق می آرایند و باطل را حق جلوه می دهند. (رعد33) اغوای دیگران (اعراف20تا 22)، تبلیغات فریبنده (انعام آیه 112) ترور فیزیکی و شخصیتی (نمل50 و انفال30 و آیات دیگر)، خیانت های پنهانی و نهانی و ناموسی (یوسف50 تا 52) اظهارات خیرخواهانه و نصیحت خواهی ظاهری (یوسف11 و 12)، صلح خواهی (انفال61 و 62) دروغگویی و قسم دروغ(نحل94)، وسوسه (اعراف20 تا 27) و نیز ادعای همدلی و همسویی (توبه56) از مهمترین روش هایی است که مستکبران در مکرجویی از آن بهره می برند.

مستکبران به سبب بیماردلی، حسادت و رفاه طلبی بسیار خود در مسیر شیطان و اهداف شیطانی قرار می گیرند و اجازه نمی دهند تا مسیر واقعی و درست از سوی انسانها و جوامع بشری پیموده شود. با نگاهی به رسانه های جهانی به خوبی می توان دریافت که چرا مستکبران از همه ابزارهای تبلیغاتی و شعارهای به ظاهر خیرخواهانه و بشردوستانه مانند مردم سالاری و صلح طلبی حقوق بشر بهره می گیرند و دریک فرآیندی زنان را به عنوان مهم ترین ابزار تاثیرگذار برای هنجارشکنی مورد استفاده قرار می دهند. بسیاری از ادعاهای حقوق بشری و تساوی حقوق زن و مرد، تنها برای مکری است که در آستین خویش چون ماری پرورانده اند تا جوامع بشری را از فطرت سالم دور سازند و زنان را به بهره کشی جنسی سوق دهند تا از طریق این عمل،اصالت خانه و خانواده از میان برود و بتوانند به اهداف هنجارشکنانه و استکباری خود دست یابند.
اشراف، طبقه مخرب و مکار: اشراف بعنوان طبقه ای مستکبر همواره در خدمت اهداف شیطانی بوده اند و در طول تاریخ علیه خط درست آفرینش که از سوی پیامبران مدیریت و هدایت می شد، قرار گرفته اند. (انعام123 و 124) آنان به عنوان بزرگ ترین مجرمان در هر جامعه ای چنان به فساد و افساد دامن می زنند که گروهی همانند ایشان را نمی توان در جوامع بشری به عنوان طبقات مخرب و مکار شناسایی و معرفی کرد.در جامعه جهانی امروز به سادگی می توان مکر مستکبران را در همه عرصه های زندگی شناسایی کرد. با نگاهی گذرا به مجموعه تحرکات جهانی مستکبران از صلح دوستی و مردم خواهی و حمایت از حقوق زنان و استفاده ابزاری از این امور برای رسیدن به اهداف پلید می توان دریافت که چگونه مستضعفان در دام فریب این مکاران قرار می گیرند و خود بسان بردگان بی مزد و مواجب مستکبران عمل می کنند و اهداف آنان را در زمین جامه عمل می پوشانند. برای رهایی از این مکر تنها می بایست به خداوند پناه برد(یوسف23) و با تقوای الهی (ال عمران، 20) و دعا (یوسف، 33 و 34) و صبر پیشگی (آل عمران، 120) و هوشیاری (اعراف27نور 11 تا 16) و امدادخواهی از خداوند (انفال 62) و احسان (نحل127 و 128) از شر مکر شبانه روزی مستکبران در امان ماند.

زندگی بدون استعلاء (برتری طلبی)

استعلاء و برتری‌طلبی از جمله مفاهیمی است که در قرآن کریم و سنت، ذیل عناوین مختلفی به آن پرداخته شده است. این پدیده که وجوه و جوانب متفاوتی چون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را دارا است به علت تحقیر شأن و کرامت انسانی مورد مذمت شدید قرار گرفته به طوری که در منطق اسلام هرگونه فخرفروشی و متفاوت‌ نشان دادن فرد یا افرادی در جامعه مردود اعلام شده است. در قرآن کریم ذیل آیاتی به مذمت این سبک زندگی پرداخته شده در سوره قصص83 خداوند می‌فرماید: تلک الدارالاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی‌الارض ولافسادا و العاقبه للمتقین این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرار می‌دهیم که اراده برتری‌‌جویی در زمین و فساد را ندارند، و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است.
در همین رابطه برخی مفسرین ذیل آیه شریفه به این حدیث امام صادق(ع) استناد کرده‌اند که حضرت می‌فرماید:
من ذهب یری ان له علی الاخر فضلا فهو من المستکبرین کسی که در خود نسبت به دیگری برتری ببیند از مستکبران (خود بزرگ‌نمایان) است (الحیاه ج3 ص393) همچنین 23نحل انه لا یحب المستکبرین. خداوند متکبرین را (که دیگران را درگفتار، موضع‌گیری و اعمال تحقیر می‌کنند) دوست ندارد.
این نگاه اسلام که ناشی از مساوی دانستن انسان‌ها در شأن و کرامت انسانی است، در بسیاری از روایات نیز مطرح شده است. پیامبر اکرم(ص) در این باره می‌فرمایند:
ایها الناس ان ربکم واحد وان اباکم واحد، کلکلم لآدم و آدمن من تراب؛ ان اکرمکم عندالله اتقاکم. ‌و لیس لعربی علی عجمی فضل الا بالتقوی... ای مردم پروردگار شما یکی است و پدر شما هم یکی. همه شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک خلق شد؛ محترم‌ترین شما نزد خدا باتقوی‌ترین شما است و هیچ انسانی بر انسان دیگر برتری ندارد مگر به تقوای بیشتر (تحف‌العقول ص34) در تعالیم اسلامی در اثر این نوع نگاه است که هرگونه مظاهر برترنمایی در حوزه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تقبیح می‌شود. قرآن کریم فرعون را به خاطر همین امر مذمت می‌کند ان فرعون علا فی‌الارض فرعون در زمین برتری‌ طلبی و بلند پروازی کرد (قصص4) مجمع‌البیان طبرسی: فرعون در برابر مردم خود، برتری‌طلب بود و انسان‌ها را بردگان خویش قرار داده بود و پائین دست می‌نشاند (حکومت اسلامی از منظر قرآن و سنت به نقل از مجمع‌البیان ج7 ص108)
در سنت پیامبر(ص) و ائمه طاهرین(ع) نیز بسیار به این مسئله و وجوه سیاسی و اجتماعی آن تاکید شده است. از ابوذر نقل است که می‌گوید سلمان و بلال را دیدم که به طرف پیامبر(ص) می‌آمدند، چون به او رسیدند سلمان خود را روی پای پیامبر(ص) انداخت و آن را می‌بوسید. پیامبر(ص) او را از این کار به سختی منع کرد و سپس فرمود:‌ ای سلمان با من چنان رفتار مکن که ایرانیان درباره پادشاهان خود رفتار می‌کنند. من بنده‌ای از بندگان خدایم؛ خوراکی می‌خورم که بنده می‌خورد و روی زمین می‌نشینم همانگونه که بنده می‌نشیند (بحار ج76 ص63)
البته باید این نکته را نیز ذکر کرد که مسئله شأن که در اسلام به تقوای بالاتر مربوط می‌شود هم باعث «متفاوت» زندگی کردن و «اظهار برتری» نخواهد شد چرا که اگر این‌گونه باشد پیامبر(ص) و معصومین(ع) که بالاترین درجه ایمان و تقوا را داشته‌اند اولی بر این بوده‌اند که خود را از مردم متمایز می‌‌کردند. به عنوان نمونه در باب نحوه نشستن پیامبر(ص) برروی زمین و در مجالس همیشه ایشان طوری می‌نشستند که از دیگران متمایز نباشند تا جایی که این امر موجب می‌شد افرادی که پیامبر(ص) را نمی‌شناختند هنگام ورود به مجلس مکان ایشان را تشخیص نمی‌دادند. هم‌چنین یاران خود را از تعیین جای مشخص برای خود در مجالس نهی می‌فرمودند (سنن النبی ص50)
در تعالیم اسلام صفت استعلا و خودبرتر بینی موجبات خشم و عذاب خداوند را به دنبال دارد به عنوان مثال در روایتی از پیامبراکرم(ص) نقل شده که فرمودند: «هرکس بنایی را برای ریا و شهرت بسازد او را در قیامت به هفت طبقه زیر زمین می‌برد سپس به صورت گردن‌بندی از آتش بر گردن او درمی‌آید و آنگاه همراه با آن در آتش فرو افکنده می‌شود.گفته شد: یا رسول‌الله خانه چگونه برای ریا و شهرت ساخته می‌شود حضرت پاسخ دادند:به این که بیش از اندازه کفاف بسازد و یا برای اینکه به آن ببالد و فخر‌فروشی کند آن را بسازد.» (وسائل‌الشیعه ج3 ص588).

                                                                                          غیبت

 «غیبت» عبارت از بیان سخنی یا حالتی یا رازی از کسی، در پشت سر او است که اگر شخص غایب متوجه شود، ناراحت می شود. مرز باریک و نازکی بین غیبت و تهمت بوده تفسیر نمونه : «غیبت» چنان که از اسمش پیدا است، این است که: در غیاب کسی سخنی بگویند، منتهی سخنی که عیبی از عیوب او را فاش سازد، خواه این عیب جسمانی باشد، یا اخلاقی، در اعمال او باشد یا در سخنش، و حتی در اموری که مربوط به او است، مانند لباس، خانه، همسر و فرزندان و مانند اینها. بنابراین اگر کسی صفات ظاهر و آشکار دیگری را بیان کند، غیبت نخواهد بود

مگر این که: قصد مذمت و عیب جویی داشته باشد که در این صورت حرام است، مثل این که : در مقام مذمت بگوید: آن مرد نابینا، یا کوتاه قد، یا سیاه رنگ یا کوسه است ! به این ترتیب، ذکر عیوب پنهانی، به هر قصد و نیتی که باشد، غیبت و حرام است، و ذکر عیوب آشکار، اگر به قصد مذمت باشد، آن نیز حرام است، خواه آن را در مفهوم غیبت وارد بدانیم یا نه. اینها همه در صورتی است که این صفات واقعاً در طرف باشد، اما اگر در فردی صفتی اصلاً وجود نداشته باشد، داخل در عنوان «تهمت» خواهد بود، که گناه آن به مراتب شدید تر و سنگین تر است

در حدیثی از امام صادق(ع) که در اصول کافی نقل شده آمده است: «غیبت آن است که درباره برادر مسلمانت چیزی را بگویی که خداوند پنهان داشته، و اما چیزی که ظاهر است، مانند تندخویی و عجله، داخل در غیبت نیست، اما بهتان این است که چیزی را بگویی که در او وجود ندارد.»
خداوند متعال در قرآن مجید تعبیر فوق العاده حیرت انگیز و عجیبی برای غیبت بکار برده که البته صددرصد عین واقعیت است. تعبیر غیبت کردن به خوردن گوشت مرده برادر، فقط درمورد این گناه بکار برده شده و این امر حاکی از آن است که گناه غیبت چقدر شنیع و مشمئزکننده و زشت و نفرت انگیز است و چه عواقب خطرناکی برای غیبت کننده دربر دارد: ... ولا یغتب بعضکم بعضاً ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه و اتقواالله ان الله تواب رحیم و هیچ یک از شما، غیبت دیگری را نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت مرده برادرش را بخورد؟ (به یقین) همه شما از این کار کراهت (و نفرت شدید) دارید (بنابراین) تقوای الهی پیشه کنید (و از این کار شنیع و نفرت آور بپرهیزید و چنانچه غیبت کرده اید، توبه و جبران کنید) خداوند توبه پذیر مهربان است (حجرات12)

 امام صادق(ع) هم فرموده اند: غیبت کننده اگر توبه کند، آخرین کسی است که وارد بهشت می شود و اگر توبه نکند، اولین کسی است که به دوزخ برده می شود.(2) امام رضا(ع) از امام سجاد (ع) نقل کرده است که هر کس از ریختن آبروی مسلمانان خود را حفظ کند، خداوند در قیامت لغزش های او را نادیده می گیرد. (3)

از دیگر انواع غیبت، فاش ساختن عیب افراد در روزنامه‌ها و کتاب‌ها یا سایتهای خبری و اینترنت و پیامک‌هاست که سبب تخریب شخصیت آنها می‌شود. بی‌شک این نوع غیبتها نیز از نظر بزرگی گناه و آثار منفی دنیایی و آخرتی که در پی دارند، با غیبت زبانی برابرند

غیبت از فراگیرترین بیماری‌های روانی شخصیتی است

که در بهداشت روح حتماً باید به آن توجه کرد. این پدیده، نشان‌دهنده عقده حقارت و ضعف شخصیت فرد است. ازاین‌رو، شناخت ریشه‌ها و عوامل روحی ـ روانی آن بسیار اهمیت دارد

مانع پذیرفته شدن نماز
رسول اکرم (ص)هم فرموده اند: هر کس زن یا مردی را غیبت کند، تا چهل روز نماز و روزه اش پذیرفته نمی شود.(4) و نیز : در قیامت هنگامی که نامه اعمال انسان به دست او داده می شود، عده ای می گویند: چرا کارهای خوب ما در آن ثبت نشده است؟ به آنها گفته می شود: خداوند، نه چیزی را کم و نه چیزی را فراموش می کند، بلکه کارهای خوب شما به خاطر غیبتی که کرده اید از بین رفته است. در مقابل افراد دیگری، کارهای نیک فراوانی در نامه عمل خود می بینند و گمان می کنند که این پرونده از آنان نیست، به آنها هم می گویند: به واسطه غیبت شدن، نیکی های کسی که شما را غیبت کرده، برای شما ثبت شده است! (5)
همان گونه که غیبت کننده در یک لحظه، آبرویی را که مؤمن سال ها به دست آورده می ریزد، خداوند هم عباداتی را که او سال ها به دست آورده از بین می برد. براساس روایات، کسی که عیوب برادر دینی خود را پی گیری (و برای دیگران نقل) کند، خداوند زشتی های او را آشکار می کند.(8) رسول اکرم(ص) در آخرین خطبه خود در مدینه فرمودند: اگر کسی غیبت کند، روزه او باطل است(11) یعنی از برکات و آثار معنوی که یک روزه دار برخوردار است محروم می شود. اگر از بدن انسان زنده قطعه ای جدا شود، امکان پر شدن جای آن هست، ولی اگر از مرده چیزی کنده شود، جای آن همچنان خالی می ماند. غیبت، بردن آبروی مردم است آبرویی که دیگر جبران نمی شود!

 جبران غیبت برای جبران غیبت هایی که در گذشته مرتکب شده ایم، در صورتی که غیبت شونده زنده و در قید حیات است؛ اگر به او بگوییم که ما غیبت تو را کرده ایم ناراحت می شود. به گفته بعضی از مراجع تقلید(12)، نباید به او گفت، بلکه باید بین خود و خداوند توبه کرد و اگر امکان دسترسی به شنوندگان غیبت است، به گونه ای با ذکر خیر و تکریم آن فرد، تحقیر گذشته او را جبران کنیم و اگر غیبت شونده ناراحت نمی شود، از خود او حلالیت بخواهیم؛ اما اگر غیبت شونده از دنیا رفته است، باید توبه کرده و از درگاه خداوند عذرخواهی کنیم که البته خداوند توبه پذیر و بخشنده است

حدیثی از پیامبر(ص): اگر غیبت شونده، غیبت را شنیده، جبران آن به این است که نزد او برویم و عذرخواهی کرده و حلالیت بخواهیم، اما اگر نشنیده، باید هرگاه یادی از غیبت شونده کردیم، برای او استغفار نماییم(13)

موارد جواز غیبت

1- در مقام مشورت در کارهای مهم؛ یعنی اگر شخصی درباره دیگری در مورد ازدواج و گزینش و مسئولیت دادن و... مشورت خواست، ما می توانیم عیب های آن فرد را به مشورت کننده بگوییم.
2- برای رد سخن و عقیده باطل اشخاصی که دارای چنین اعتقاداتی هستند، نقل سخن و عیب سخن آنها جایز است، تا مبادا مردم دنباله رو آنها شوند.
3- برای گواهی دادن نزد قاضی، باید حقیقت را گفت گرچه غیبت باشد.
4- برای اظهار مظلومیت، بیان کردن ظلم ظالم مانعی ندارد.
5- کسی که بدون حیا و آشکارا گناه می کند، غیبت او مانعی ندارد.
6- برای رد ادعاهای پوچ، غیبت مانعی ندارد. مثلا کسی که می گوید: من مجتهدم، دکترم، سیدم، و ما می دانیم که او اهل این صفات نیست، جایز است به مردم آگاهی دهیم تا فریب او را نخورند.

 لزوم دوری از شنیدن غیبت وظیفه شنونده، گوش ندادن به غیبت و دفاع از مؤمن است. کسی که غیبت را بشنود و سکوت کند، شریک جرم گوینده است.(14) پیامبر اسلام: هر کس غیبتی را بشنود و آن را رد کند، خداوند هزار باب شر را در دنیا و آخرت بر او می بندد، ولی اگر ساکت بود و گوش داد، گناه گوینده نیز برای او ثبت می شود. و اگر بتواند غیبت شونده را یاری کند، ولی یاری نکند، در دو دنیا خوار و ذلیل می شود.(15)

در روایتی غیبت کردن؛ کفر و شنیدن و راضی بودن به آن، شرک دانسته شده .(16) در آیه 36: ان السمع و البصر والفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا هر یک از گوش و چشم و دل انسان، در قیامت مورد بازخواست قرار می گیرند

گناه عظیم ترور شخصیت مفسر تفسیر نمونه : سرمایه بزرگ انسان در زندگی، حیثیت و آبرو و شخصیت او است. و هر چیزی که آن را به خطر بیندازد، مانند آن است که جان او را به خطر انداخته باشد، بلکه گاه ترور شخصیت، از ترور شخص، مهم تر محسوب می شود، و اینجا است که گاه گناه ترور شخصیت از قتل نفس، نیز سنگین تر است. یکی از فسلفه های تحریم غیبت این است که: این سرمایه بزرگ بر باد نرود، و حرمت اشخاص در هم نشکند، و حیثیت آنها را لکه دار نسازد، و این مطلبی است که اسلام آن را با اهمیت بسیار تلقی می کند

نکته دیگر این که، «غیبت»، «بدبینی» می آفریند، پیوندهای اجتماعی را سست می کند، سرمایه اعتماد را از بین می برد، و پایه های تعاون و همکاری را متزلزل می سازد. می دانیم اسلام برای وحدت و یکپارچگی جامعه اسلامی، و انسجام واستحکام آن، اهمیت فوق العاده ای قائل است، هرچیز این وحدت را تحکیم کند، مورد علاقه اسلام است، و هر چیز آن را تضعیف نماید، منفور است و غیبت یکی از عوامل مهم تضعیف است. از اینها گذشته،«غیبت» بذر کینه و عداوت را در دل ها می پاشد، و گاه سرچشمه نزاع های خونین و قتل و کشتار می گردد

خلاصه این که: اگر در اسلام غیبت به عنوان یکی از بزرگ ترین گناهان کبیره شمرده شده، به خاطر آثار سوء فردی و اجتماعی آن است. بدتر از ربا پیغمبر اسلام(ص) : درهمی که انسان از ربا به دست می آورد، گناهش نزد خدا از سی و شش زنا بزرگ تر است! و از هر ربا بالاتر (برون)آبروی مسلمان است. این مقایسه، به خاطر آن است که «زنا» هر اندازه قبیح و زشت است، جنبه «حق الله» دارد، ولی «رباخواری»، و از آن بدتر ریختن آبروی مردم از طریق غیبت، یا غیر آن، جنبه «حق الناس» دارد. برباد دهنده ایمان
پیغمبر گرامی اسلام(ص) : تأثیر غیبت در دین مسلمان، از خوره در جسم او سریع تر است.! (20) این تشبیه، نشان می دهد که غیبت، همان خوره، که گوشت تن را می خورد و متلاشی می کند، به سرعت ایمان انسان را بر باد می دهد، و با توجه به این که انگیزه های غیبت، اموری همچون حسد، تکبر، بخل، کینه توزی، انحصارطلبی و مانند این صفات زشت و نکوهیده است، روشن می شود که چرا غیبت و از بین بردن آبرو و احترام مسلمانان از این طریق، این چنین ایمان انسان را بر باد می دهد. امام صادق(ع) فرموده اند: کسی که به منظور عیب جویی و آبروریزی مؤمنی سخنی نقل کند، تا او را از نظر مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خودش بیرون کرده، به سوی ولایت شیطان می فرستد و اما شیطان هم او را نمی پذیرد! (21)

تمام این تأکیدات، و عبارات تکان دهنده به خاطر اهمیت فوق العاده ای است که اسلام برای حفظ آبرو، و حیثیت اجتماعی مؤمنان، قائل است و نیز به خاطر تأثیر مخربی است که غیبت در وحدت جامعه، و اعتماد متقابل و پیوند دل ها دارد، و از آن بدتر این که، «غیبت» عاملی است برای دامن زدن به آتش کینه و عداوت و دشمنی و نفاق و اشاعه فحشاء در سطح اجتماع؛ چرا که وقتی عیوب پنهانی مردم ازطریق غیبت آشکار شود، اهمیت و عظمت گناه از میان می رود و آلودگی به آن آسان می شود

علاج غیبت
«غیبت» مانند بسیاری از صفات ذمیمه، تدریجا به صورت یک بیماری روانی درمی آید، به گونه ای که غیبت کننده از کار خود لذت می برد، و از این که پیوسته آبروی این و آن را بریزد، احساس رضا و خشنودی می کند، و این یکی از مراحل بسیار خطرناک اخلاقی است. اینجاست که غیبت کننده باید قبل از هرچیز به درمان انگیزه های درونی غیبت، که در اعماق روح او است و به این گناه دامن می زند بپردازد، انگیزه هایی همچون «بخل»،«حسد»، «کینه توزی»، «عداوت» و «خودبرتربینی

باید ازطریق خودسازی، و تفکر در عواقب سوء این صفات زشت و نتایج شومی که به بار می آورد، و همچنین از طریق ریاضت نفس، این آلودگی ها را از جان و دل بشوید، تا بتواند زبان را از آلودگی به «غیبت»بازدارد. توبه سپس، درمقام توبه برآید، و از آنجا که غیبت جنبه «حق الناس» دارد، اگر دسترسی به صاحب غیبت دارد، و مشکل تازه ای ایجاد نمی کند، از او عذرخواهی کند، هرچند که به صورت سربسته باشد، مثلا بگوید: من گاهی بر اثر نادانی و بی خبری از شما غیبت کرده ام ، مرا ببخش، و شرح بیشتری ندهد، مبادا عامل فساد تازه ای شود! و اگر دسترسی به طرف ندارد، یا او را نمی شناسد، یا از دنیا رفته است، برای او استغفار کند، و عمل نیک انجام دهد، شاید به برکت آن خداوند متعال وی را ببخشد و طرف مقابل را از او راضی سازد.

 آثار زیانبار فردی و اجتماعی غیبت هر انسانی دارای نقاط ضعف و قوت است. غیر از معصومین(ع) هیچ انسانی پیدا نمی شود که عیب و ایراد نداشته باشد. اگر قرارباشد که درجامعه ای عیب و ایراد پنهان انسانها، درمعرض دید و آگاهی همگانی قرار گیرد، چه اتفاقی می افتد؟! درچنین شرایطی، آیا کسی از دست غیبت کنندگان در امان می ماند؟ آبرویی برای کسی باقی میماند؟ هر کس دنبال این است که نقطه ضعفی از دیگری بیابد و شخصیت او را بکوبد و حیثیت او را ملکوک کند و...
1-هتک حرمت انسانها و ترور شخصیت آنها که گناه کبیره است.
        2 - دشمنی
3- بی اعتمادی اجتماعی
                             4- ترویج سوء ظن و بدبینی که گناه کبیره است
5- درگیری و نزاع که گاهی موجب نقص عضو و قتل می شود
6- مقابله به مثل که باعث ترویج رذایل اخلاقی درجامعه می شود
7- سست شدن پایه های همکاری و تعاون درجامعه
      8- یک پارچگی امت اسلامی را تهدید می کند
9- گناه غیبت از گناه زنا و رباخواری بیشتر است!
       10- موجب رسوایی غیبت کننده می شود!
11- نشانه بی تقوایی غیبت کننده است
12- غیبت کننده در صورتی که توبه نکند اولین کسی است که وارد دوزخ می شود و اگر توبه کند آخرین نفری است که وارد بهشت می شود! 13- ایمان انسان را بردباد می دهد
14- انسان را از ولایت الهی بیرون برده به سوی شیطان سوق می دهد
15- موجب اشاعه فحشا درجامعه می شود
16- لطمه شدید به شخصیت غیبت کننده می زند
         17- یکی از گناهان کبیره است
18- تا چهل روز نماز و روزه غیبت کننده پذیرفته نمی شود (البته باید نماز بخواند و روزه بگیرد).
19- نیکی ها را از نامه عمل غیبت کننده پاک می کند!
     

  20- انسان را از ورود به بهشت محروم می سازد پی نوشت2- مستدرک ج 9 ص117 3-بحارالانوار ج27 ص 256 4-بحارالانوار ج27 ص 258 5-بحارالانوار ج27 ص 259 6- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 9 ص 26 ۱۰-کافی ج 2 ص 753 11- محجه البیضاء ج 5 ص 425 21- سوال از آیت الله گلپایگانی 31- وسایل الشیعه ج 8 ص 560 41-غرر الحکم 51- وسایل الشیعه ج 8 ص66061- بحارالانوار ج 27 ص 622 ۲۰- کافی جلد 2، باب الغیبه ، حدیث 1 ۲۱-وسائل الشیعه، جلد8، باب 715، حدیث2، ص 806

 سوءظن و بدگمانی

 خصلت بدگمانی یکی از شاخص های بیماری روحی انسان به حساب می آید همان گونه که حسن ظن یا گمان خوب داشتن نسبت به دیگران یکی از نشانه های ایمان و سلامت روح او تلقی می گردد. پیامبراعظم(ص) در این زمینه فرمود: «گمان خود را نسبت به برادران دینی خوب کنید که بدین وسیله به صفا و طهارت طبع می رسید.

 سوءظن از منظر قرآن «ظن» در قرآن در اکثر موارد مذموم شمرده شده است. آیه شریفه «و ما یتبع اکثرهم الا ظنا» (یونس-36) نیز از همین واقعیت حکایت می کند. ظن در قرآن به سه معنا به کار رفته است:
1- ظن به معنای گمان بین شک و یقین«ان الظن لایغنی من الحق شیئاً» گمان،حق را به بار نمی آورد (یونس36
2- ظن به معنای یقین «ماظننتم ان یخرجوا و ظنوا انهم ما نعمتهم حصونهم من الله» و گمان می کردند که دژهایشان بازدارنده آنان در برابر امر و عقوبت الهی است. (حشر-2)مفسران در تفسیر این آیه می نویسند: هیچ احتمالی نمی دادید که دست از وطن خود کشیده بیرون روند، چون شما از این قبیله قوت و شدت و نیرومندی سابقه داشتید، خود آنان هم هرگز چنین احتمال نمی دادند. آنها پیش خود فکر می کردند قلعه های محکمشان نمی گذارد خدا به آنان آسیب برساند و مادام که در آن قلعه ها متحصن هستند مسلمانان به آنان غلبه نمی یابند. (المیزان، ج19، ص349)
3- ظن به معنی توهم «و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه احد» و «ذوالنون (صاحب ماهی) را یاد کن که خشمگنانه به راه خود رفت و گمان کرد هرگز بر او تنگ نمی گیریم. مفردات راغب در توضیح این آیه، ص 327 می نویسد: فقد قیل: الاولی ان یکون من الظن الذی هوالتوهم، ای ظن ان لن نضیق علیه. به تحقیق گفته شده که سزاوار است مراد از ظن در آیه توهم باشد، یعنی توهم کرد که هرگز بر او تنگ نمی گیریم یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است و هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید

سوءظن و تجسس سوءظن یا بدگمانی به انسان ها، بستر و زمینه ساز گناهان بعدی شامل تجسس و جستجو کردن از امور پنهانی افراد و در نهایت غیبت نسبت به آنها می شود. از قرآن مجید استفاده می شود که یکی از مهم ترین عوامل غیبت، سوءظن و تجسس در احوال و اسرار مردم است. کسی که با سوءظن با دیگران برخورد می کند وهمواره در خصوصیات و اسرار مردم به جستجو می پردازد، قهراً به بیماری غیبت مبتلا می شود.....

 اقسام سوءظن «سوءظن» یکی از مفاهیم ضدارزشی در قرآن است. این بدگمانی می تواند در قبال دو فرد انجام گیرد؛ و بنابراین سوءظن دو قسم دارد:

1- بدگمانی به مردم 2- بدگمانی به خدا

سوءظن به مردم تا زمانی که با زبان یا عمل اظهار نشده باشد حرام نیست. ممکن است در خیلی از موارد به صورت غیراختیاری در ذهن و تصور انسان به وجود آید. در عین حال بهتر است، آن مقداری که برای انسان امکان دارد از تقویت همان تصورات ذهنی بکاهد.

سوءظن به خدا گرچه ظهور بیرونی نیز پیدا نکند و در ذهن بماند مذموم است، زیرا بدگمانی به خدا به اعتقادات ارزشمند توحیدی آسیب جدی می زند. انسانی سوءظن به خدا دارد که دچار ضعف های اخلاقی، مانند جبن و بخل است که این بیماری های اخلاقی ایجادکننده بدگمانی است

زیرا با همان دید ضعیف خود، خدا را می بیند. قسم سومی برای سوءظن مطرح است که در قرآن نیامده و آن سوءظن به خویش است. از نظر اخلاقی سوءظن به خود در صورتی که به حد افراط نرسد، نردبان تکامل شده، از بعضی رذایل اخلاقی نیز جلوگیری می کند.

 سوءظن به خدا

 «ظن» و مشتقات آن 68 بار در قرآن آمده . نزدیک به سی بار با تعابیر مختلف از سوءظن به خدا یا به سایر اعتقادات مذمت شده است. در فتح آیه 12 به سوءظن کفار و مشرکان اشاره می کند. آنان به هنگام حرکت پیامبر(ص) و مؤمنان از مدینه، گمان داشتند که این گروه هرگز سالم به مدینه باز نخواهند گشت: «حق این است که گمان می کردید که پیامبر(ص) و مؤمنان هرگز به سوی خانواده هایشان برنمی گردند

همچنین در آیه 16 همین سوره به چهار نوع عذاب به آنان وعده داده است: «و تا مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرک و زنان مشرک را که درباره خداوند بد اندیشند، عذاب کند، پیش آمد بد روزگار بر آنان باد و خداوند بر آنان خشم گرفته و لعنت آورده و برایشان دوزخ را آماده ساخته است و بدسرانجامی است». تفسیر نمونه ج22، ص34:

حوادث و پیشامدهای سوء بر این گروه نازل می شود (علیهم دائره السوء). دائره در لغت به معنای حوادث و رویدادهایی است که برای انسان پیش می آید، اعم از خوب و بد، ولی در اینجا با ذکر کلمه سوء، منظور حوادث نامطلوب است. دیگر آنکه خداوند آنها را غضب کرده (و غضب الله علیهم) و نیز خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته است. (و لعنهم) و بالاخره جهنم را برای آنها از هم اکنون فراهم ساخته و چه بدسرانجامی است. (واعدلهم جهنم وساءت مصیرا) مصیر به معنای حالات مختلفی است که انسان به یکی بعد از دیگری می رسد.

 الف)آثار زیانبار سوءظن

 1- گوشه گیری یکی از زیانهای فردی سوءظن این است که شخص بدگمان به دلیل عدم اعتماد به مردم همیشه در رنج و ناراحتی بسر می برد، و به گمان بد خود، دیگر کسی را نمی یابد که با او معاشرت کند.زیرا افراد بدبین به خاطر ترسی که از مردم دارند و آنان را مورد اعتماد خود نمی دانند، جز اینکه گوشه نشینی اختیار کرده و دور از اجتماع زندگی کنند، و به طور کلی روابط خود را با مردم قطع نمایند، چاره ای ندارند. چرا که از همه می ترسند. علی(ع): من لم یحسن ظنه استوحش من کل احد» کسی که بدبین است از همه وحشت دارد. (فهرست موضوعی غرر، ص 227)

2- غیبت قلبی علمای اخلاق سوءظن را خود نوعی مصداق «غیبت قلبی» می دانند.به این معنی که اگر انسان در دل خود نسبت به برادر مسلمانش بدبین شد در دل از او غیبت کرده است که علمای اخلاق از آن تعبیر به «عقدالقلب» کرده اند و عقد قلب مقدمه غیبت زبانی، تهمت، سخن چینی و... خواهد شد. 3- تباه شدن عبادت از مفاسد دیگر سوءظن این است که سبب فساد و تباهی عبادت انسان می شود. از این رو علی(ع) مردم را از عاقبت این بلایی که دامنگیر افراد می شود برحذر داشته و می فرماید:ایاک ان تسیئی الظن فان سوءالظن یفسد العباده و یعظم الوزر. از گمان بد دوری کنید زیرا بدگمانی (اثر) عبادت را از بین می برد و گناه(انسان) را بزرگ می سازد. (فهرست موضوعی غرر، ص 227)

و نیز آن حضرت فرمود: لا ایمان مع سوءظن. ایمان با سوءظن جمع نمی شود. (همان، ص 228) 4- بدترین گناه و زشت ترین ظلم علی(ع) در این زمینه می فرماید: «سوءالظن بالمحسن شرالاثم و اقبح الظلم. بدگمانی نسبت به انسان نیکوکار (و بی گناه) بدترین گناه و زشت ترین ستم است. (همان، ص 227)دلیل این امر هم روشن است زیرا سوءظن از پلیدی نفس سرچشمه می گیرد و اگر کسی از طینت پاکی برخوردار باشد، با ظن و گمان آبروی کسی را نمی برد و براساس حدسیات و یا ظنیات حیثیت و شخصیت افراد را لکه دار نمی کند

ب) تشدید تفرقه و اختلافات زیان اجتماعی سوء ظن
یکی از زیانبارترین آثار اجتماعی سوءظن این است که رشته الفت و مودت مردم را از بین می برد و میان آنان تفرقه، جدایی و بی اعتمادی به وجود می آورد. علی(ع) می فرماید: من غلب علیه سوءالظن لم یترک بینه و بین خلیل صلحا. بر هر کس بدگمانی غلبه کند هرگونه صلح و صفایی بین او و دوستانش از بین می رود. (همان، ص 228) سوءظن (در صورتی که به مرحله عقد قلب و ترتیب اثر عملی برسد) حرام است. برای اینکه گمان های بد به مرحله باور و عقد القلب نرسد دستور این است که به تصورات و خاطرات بدی که احیاناً در ذهن انسان خطور می کند اعتنا نکند. قرآن با اینکه تنها بعضی از ظنون را گناه می داند ولی می فرماید: اجتنبوا کثیرا من الظن... از بسیاری از ظنون اجتناب کنید مبادا گرفتار سوءظن حرام شوید. (حجرات- 12)

 گناه نبودن مطلق گمان

بی تردید نمی توان مطلق گمان را بدون قید و شرط گناه و حرام دانست، زیرا خاطرات زودگذر و تصورات ذهنی در برخورد با حوادثی که در اطراف انسان می گذرد امری قهری و طبیعی و خارج از دایره اختیار انسان است. این گونه خاطرات به هیچ وجه قابل اتصاف به حسن و قبح تکلیفی و اخلاقی نیست و متعلق امر و نهی واقع نمی شود. مگر آنکه در پیدایش آن اراده شخص دخیل باشد و مقدماتش را با اراده و اختیار فراهم کند و یا آنکه به گمانش ترتیب اثر سویی بدهد.

- حسن ظن به خداوند
1. «مَا أُعْطِیَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِلَّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ» مؤمن خوش ‌گمان به خداست، می‌گوید: هر چه از ناحیه خدا برسد خوبی است امّا اگر بدی هست از عمل خود من است -   چگونه شیخ مفید، برادر امام زمان(عج) شد/ رازی که شیخ طوسی درباره شیخ مفید گفت  از آن مرد الهی و عظیم الشّأن، آن شیخ الطّائفه، شیخ طوسی  راجع به حضرت  حضرت مفید  آن کسی که می‌دانید امام زمان (روحی له الفدا) به او خطاب «اخ السّدید» کرد، جمله‌ای را بیان می‌کند که بسیار عالی است

ایشان می‌فرمایند: این مرد الهی، حضرت مفید عزیز  در حسن ظنّ به پروردگار عالم این‌طور بود که دائم بیان می‌فرمود: آنچه که خوبی است، از ناحیه الله تبارک و تعالی برای من دارد می‌آید و لطف خداست و اگر بدی است از نفس دون من است

بدانید نفس دون شما باعث این مشکل شده است امّا اگر لطفی آمد و در خوبی قرار گرفتید، بدانید مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است.
شیخ طوسی
 می‌فرمایند: این اثر عالی در ایشان، ایشان را رشد داد که انسان بداند گرفتاری‌ها همه از نفس است امّا هرچه خوبی است مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است. حسن ظنّ به خدا یعنی اگر انسان یک مشکلی در خود پیدا کرد، نگوید این از خداست؛ بگوید: این از نفس است

حسن ظنّ به پروردگار عالم یعنی اگر مشکلی در دنیا برای انسان پیش آمد، بگوید یک جایی یک غلطی کردم، یک اشتباهی کردم، حرف نفس امّاره‌ام را گوش دادم، این نفس دون من را بیچاره کرد، پس امروز گرفتارم. امّا آن‌جایی که خوبی آمد، بگوید: این‌ها از خداست، از من نیست. این حسن ظنّ به پروردگار عالم است.
اگر انسان با این حال و با این دید جلو برود، چقدر با دیگران فرق می‌کند. بگوید: اگر این‌ طور شده است، بدی‌ها همه از ناحیه خودم است. این ‌طور نشود که مثل بعضی تا پایش به یک کلوخی می‌خورد، به تعبیر عامیانه بگوید: هر چه سنگ است مال پای لنگ است. بگوید: این لنگی پا را خودم درست کردم. این نفس من بود. حسن ظنّ به پروردگار عالم خودش خیر دنیا و آخرت است و خیلی مهم است

امید به خدا
2. «وَ رَجَائِهِ لَهُ» معلوم است، حالا که حسن ظنّ به خدا دارد، امیدش به خداست و ناامید از خدا نمی‌شود. اگر کسی ظنّ و گمان بدی به کسی داشته باشد، دیگر امید به او ندارد. این قاعده است.

خوش اخلاقی
3. «وَ حُسْنِ خُلُقِهِ» خوش اخلاقی، اخلاق نیکو. خوش‌رو کسی است که پروردگار عالم به او خیر دنیا و آخرت داده. عجیب است، حضرت بر فراز منبر این‌گونه فرمودند: سوگند به خدای یگانه که هرگز خیر دنیا و آخرت به مؤمنی داده نشده مگر به خاطر این چیزها «مَا أُعْطِیَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِلَّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ، وَ رَجَائِهِ لَهُ، وَ حُسْنِ خُلُقِهِ». درد امثال من همین است که اگر حسن خلق باشد خیلی چیزها درست می‌شود

خویشتنداری از غیبت
4. «وَ الْکَفِّ عَنِ اغْتِیَابِ الْمُؤْمِنِینَ» الله اکبر! این که خویشتندار باشد از غیبت مؤمنین. غیبت یعنی آنچه را که هست نگوید، اگر نباشد که تهمت می‌شود. خیر دنیا و آخرت به مؤمن داده نشده، مگر این‌طور باشد و إلّا اگر خدای ناکرده اهل غیبت و این‌ها باشد، خود این دلالت بر این است که پروردگار عالم خیر را از او گرفته است. باید این را مواظب باشیم

 حسن ظن به خدا در سلوک عارفان

  روی عن الصادق علیه السلام قال: حسن الظن بالله ان لاترجو الا الله و لاتخاف الاذنبک (کافی، ج2، ص 72) «حسن ظن به خدا» این است که جز به خدا امید نداشته باشی و جز از گناه خویش نهراسی. این روایت از امام صادق صلوات الله علیه نقل شده است که حسن ظن و خوش گمانی به خداوند مرکب از دو چیز است. ما این مطلب را در معارفمان داریم که هر انسانی که به خداوند ایمان دارد، باید به خدا، حسن ظن هم داشته باشد. یعنی نمی شود انسان به خدا، که مستجمع جمیع صفات کمالیه است، ایمان داشته باشد ولی حسن ظن به او نداشته باشد

گاهی درباب حسن ظن به خدا اشتباه می شود و این روایت می خواهد آن اشتباه را برطرف کند. انسان باید به خداوند حسن ظن داشته باشد؛ اما درحسن ظن این طور نیست که فقط جنبه امید مطرح باشد، بلکه حسن ظن مرکب از دو چیز است:هم امید درآن است و هم بیم. انسان ها غالباً اشتباه می کنند و خیال می کنند که فقط امید است. حسن الظن بالله ان لاترجو الا الله بخش اول این است که به هیچ موجودی امید نداشته باشی مگر به خداوند. «ان لا ترجو الا الله» به قول ما انحصار است

درتمام امور، فقط امیدت خدا باشد. حسن ظن به خدا فقط این است؟ خیر!«ولاتخاف الاذنبک». کنارش یک بیم هم هست. خوف و بیم نیز از هیچ چیزی نداشته باش مگر گناه خودت. این طور نیست که امید به خدا، برای گناه کردن میدان باز کند. خوب دقت کنید که حضرت چه طور جلویش را گرفته است. باید بگویی: ما تنها امیدمان درامور مادی و معنوی به خدا است. هم امور مادی و هم معنوی .
درهر دوتایش تنها امیدمان باید خدا باشد. گره گشای ما او است؛ چه در دنیا از نظر مسائل مادی و چه از نظر معنوی و اخروی. تنها امید ما خدا است. شبهه ای هم درآن نیست. اما این را هم بدان، او گره گشا است اما توجه به این داشته باش که خودت می توانی به کارت گره بیاندازی . مطلب بعدی این است که از گناه خودت بترس.«ولا تخاف الاذنبک» بیم نداشته باش مگر از گناه خودت! یعنی بفهم که خودت درکارهای مادی و معنوی ات گره می اندازی. حسن ظن به خدا مرکب از دو چیز است:امید و بیم. هر دو مورد مطرح است. حواست را جمع کن. که گناه نکنی. بله! اگر غفلتا گناهی صادر شود گره گشا کیست؟ خدا است. اما تعمد به گناه نعوذ بالله... آیت الله مجتبی

مفهوم تجسس

تجسس، جستجو کردن از چیزهای پنهانی است و بیشتر در کشف اسرار شر استعمال می شود و جاسوس به کسی گفته می شود که بدی های پنهان مردم را پی گیری کند» وقتی که انسان به کسی گمان بد ببرد و به آن ترتیب اثر بدهد، به تجسس منجر خواهد شد که مرحوم شهید ثانی:«تجسس کردن از حال درونی افراد از ثمرات سوءظن است، برای اینکه قلب انسان با بدبین شدن تنها قانع نمی شود بلکه او را وا می دارد که در مورد افراد تحقیق و جستجو کند که نتیجه این تحقیق این است که سرگرم عیب جویی و تجسس شود با اینکه دین مقدس اسلام از تجسس نیز نهی کرده است

ولاتجسسوا. شهیدثانی: «معنی تجسس این است که اسرار بندگان خدا را که خداوند پوشیده داشته است آشکار کنی، که این کار وسیله کسب اطلاع از امور مخفی آنها و پرده برداشتن از روی اسرارشان می شود و در نتیجه آنچه برتو پوشیده بود آشکار می گردد که اگر مخفی بود دل و دینت سالم تر می ماند.

 بر این اساس اگر می خواهید غیبت نکنید باید سوءظن نداشته باشید و چنانچه بخواهید گرفتار سوءظن نشوید باید در امور مردم جستجو نکنید؛ زیرا سوءظن و تجسس در یکدیگر تاثیر متقابل دارند: گاهی تجسس باعث سوءظن و گاهی سوءظن منشا تجسس می شود. بنابر این باید از هر دو احتراز کرد. در روایتی از پیامبر اعظم (ص) نقل شده است! «تجسس و تحسس نکنید و درصدد کشف عیوب مردم نباشید و نسبت به هم حسد و کینه نورزید و از یکدیگر روی برنگردانید، و ای بندگان خدا با هم برادر باشید(تفسیر قرطبی، ج 16، ص (331)

 آثار و حرمت تجسس در احوالات شخصی

 سرکشی در زندگی و مسایل شخصی و حریم خصوصی دیگران، از اموری است که عقل آن را تقبیح می کند. فضولی کردن و سرکشی در این گونه مسایل، از جمله مواردی است که آموزه های وحیانی آن را به عنوان تجسس زشت بلکه گناه دانسته و برای آن عقوبت اخروی سخت، وعده داده است. زیان ها و آسیب هایی که در روابط اجتماعی مردم به سبب تجسس پدید می آید، آن را به عنوان عملی بسیار زشت جلوه داده است. با این همه، حس کنجکاوی و فضولی، نمی گذارد که آدمی از این امر زشت دست بردارد

این در حالی است که نخستین تأثیر سوءتجسس در احوالات دیگران و به دست آوردن موارد بد و زشت و شر در زندگی دیگران، سلب سرمایه مهم اجتماعی یعنی اعتماد عمومی است. این در حالی است که آموزه های وحیانی تلاش دارد تا همواره اعتماد عمومی نسبت به یکدیگر افزایش یافته و همگرایی و محبت و همکاری در میان مومنان بلکه انسان ها بیش تر شود. از این رو بسیاری از احکام و قواعد فقهی بر اموری تاکید دارد که مثبت نگری را در زندگی دیگران تقویت می کند.

 از مصادیق تجسس حرام، استماع مکالمات غیرعلنی اشخاص است که مشمول حکم آیه 21 حجرات و احادیث مربوط به آن می گردد. در حدیث وارده از معصوم، کسی که به رغم خواست افراد به گفت وگوی آنان گوش دهد نکوهش شده و جزایش در روز قیامت، ریختن سرب گداخته در گوش وی ذکر گردیده (تفسیر نورالثقلین، حویزی، ج 5، ص 39)

هرگونه تجسسی در حریم خصوصی شهروندان جامعه اسلامی روا نیست. بنابراین پلیس و پاسبان نمی تواند با باز کردن در بسته ای و یا گوش دادن مخفیانه، بر خود معلوم دارد صدایی که می آید گناه است یا نه، چنان که بر او جایز نیست تا با بوییدن دهان کسی معلوم کند شراب خورده یا نه، یا از کسی بخواهد آنچه در زیر جامه دارد نشان دهد که آیا مثلا آلت قمار یا موسیقی مطربی دارد یا نه؟ (جامع السعادات، ملامهدی نراقی، ج 2، ص 052) همچنین از تجسس زیاد در امور مربوط به خانواده و همسر و اهل و عیال نیز منع شده است (معراج السعاده، ملااحمد نراقی، هجرت، چاپ پنجم، 7731 ش، ص 432)

اصل پرهیز از شتابزدگی و عجله

 یکی از اصول مهم اخلاقی در گستره پژوهش و تحقیق، اصل طمانینه و پرهیز از عجله و شتابزدگی است. عجله و شتابزدگی، اگر چه برای همه اقشار در بخشهای مختلف زندگی فردی و اجتماعی، آثار سوء فراوان دارد، لکن در فرایند تحقیق و پژوهش، منشأ آفات و خطرات بیشتری خواهد بود. امام علی (ع) در فرمان خویش به مالک اشتر می‌فرمایند: "ایاک و العجله بالامور قبل اوانها؛ ای مالک بپرهیز از شتابزدگی در کارها پیش از آنکه زمانش فرا رسد"(6)

در معنای لغوی "عجله" چنین بیان شده است: "خواستن چیزی و در جستجوی امری برآمدن، پیش از آنکه وقت آن فرا برسد"، یعنی قبل از آنکه شرایط، لوازم و مقدمات کافی برای انجام امری فراهم گردد، کسی وارد آن کار بشود و اقدام نماید. شتابزدگی اقسام متعددی دارد. یکی از اقسام شتابزدگی که در حوزه تحقیق و پژوهش و بویژه نقد، دارای مصداق است، قضاوتهای شتابزده یا تلقی و برداشتهای عجولانه نسبت به یک ادعا یا نظریه است. بدین معنی که قضاوت نمودن در مورد یک نظریه، یا رسیدن به یک برداشت و تلقی در مورد یک ادعا، متوقف بر دستیابی به پاره‌ای قراین، شواهد، مدارک و اسناد است و اینها همه به منزله مقدمات پیدایش آن قضاوت و برداشت هستند.

 اگر کسی بدون ملاحظه آن مقدمات و یا غفلت از پاره‌ای از آنها به قضاوت یا برداشت قاطعی برسد، می‌گوییم، گرفتار قضاوت عجولانه و برداشت شتابزده شده است. شتابزدگی در قرآن کریم و روایات معصومین(ع) به‌شدت مورد تقبیح و نکوهش قرار گرفته است. در روایتی از رسول خدا (ص) آمده است: "تأنی و آرامش از خداست و شتابزدگی از شیطان است"(7). در کلام امیرالمؤمنین علی(ع) شتابزدگی موجب ندامت و پشیمانی معرفی شده است: "از شتابزدگی بپرهیزید که پشیمانی به بار می‌آورد"(8)

پاره‌ای از روایات نیز، فرد عجول و شتابزده را در نیل به مطلوب خویش ناکام معرفی می‌نماید: "شتابزدگی را واگذارید زیرا شتابکار خواسته‌اش به‌دست نیاید و پایان کارش پسندیده نباشد"(9) نیز فرمودند: "شتابزدگی انسان را از رسیدن باز می‌دارد"(10). بی‏تردید پژوهش در هر زمینه علمی نیازمند تحصیلات و مطالعات و کسب آگاهی‏های کافی و لازم در آن زمینه و احیاناً زمینه‏های همسو است.پر واضح است که تعجیل و شتابزدگی در انجام یک تحقیق و پژوهش انسان را از جمع‌آوری اطلاعات لازم و پردازش صحیح آنها باز می‌دارد.

عجله، کار شیطان است

 عجله و شتاب یکی از رفتارهای نادرست و ناپسند انسانی است. در آیات قرآنی از جمله صفاتی که برای انسان بیان شده عجول بودن است. این خصلت انسانی موجب می‌شود که فرد بدون تانی و تامل کارهایی انجام دهد که در بیشتر اوقات پشیمانی را به همراه دارد.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه‌های وحیانی اسلام علل و عوامل و آثار شتابزدگی و عجله در انسان را مورد بررسی قرار داده است.
شتابزدگی، خصلت انسانی
یکی از خصلت‌های انسانی، شتابزدگی و عجله است. انسان دارای نفس است و این امر اقتضائاتی دارد که از جمله آنها نیاز به مادیات و هواهای نفسانی است که باید در سطوح مقبول و مطلوبی به آنها پاسخ داده شود.
از جمله صفات نفس انسانی، نسیان و غفلت، عجله (اسراء، آیه 11)، ظلوم و جهول بودن (احزاب، آیه 72) و مانند آن است که در آیات
  قرآن به آنها توجه داده شده است.
خصلت عجله از صفات ناپسند نفس انسانی است و به معنای مطالبه چیزی قبل از وقت رسیدن آن است. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 548؛ ذیل واژه عجل)
از آیات قرآنی به دست می‌آید که این امر در بسیاری از موارد مذموم و ناپسند است؛ به این معنا که سبقت جویی پیش از زمان رسیدن آن چیز در اغلب موارد نمی‌تواند به حال انسان مفید باشد هر چند که ممکن است در حالاتی نادر، سازنده هم باشد.
براساس آیاتی از جمله 11 سوره اسراء و 37 سوره انبیاء خصلت عجله در سرشت انسان نهفته است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت

به این معنا که جزو لوازم ذاتی نفس انسانی، عجله و شتاب است. بنابر این باید با تربیت نفس، آن را مدیریت کرد.
بیشترین جنبه‌ای که انسان در آن عجله و شتاب می‌ورزد، در خواسته‌ها و تمایلات نفسانی است.(همان و نیز یونس11) از این رو خداوند شتابزدگی را ناپسند دانسته
  و به سرزنش کسانی می‌پردازد که در خواسته‌های مادی و دنیوی خویش عجول هستند.(همان و نیز یونس50؛ شعراء200 و 204؛ صافات 175 و 176)
برای تربیت نفس و مهار آن، خداوند خواهان تامل، شکیبایی و صبر در امور می‌شود؛ چرا که شتابزدگی به سبب آنکه که تاثیرات منفی در زندگی شخصی و جمعی انسان به جا می‌گذارد، می‌بایست مهار شود؛ زیرا اگر مهار نشود در بسیاری از موارد موجب هلاکت و دست کم پشیمانی می‌شود که گاه این پشیمانی دیگر سودی برای شخص نخواهد داشت؛ زیرا جبران و بازسازی و اصلاح امری که خراب و فاسد شده امکان پذیر نمی‌شود.
زمینه‌های عجله
چنان‌که گفته شد، شتابزدگی و عجله خصلت نفس انسانی است مانند هواهای نفسانی از جمله شهوت و غضب و مانند آن می‌بایست مهار و مدیریت شود.
البته شرایطی موجب می‌شود که انسان این خصلت را بیشتر بروز دهد و نتواند به مهار آن پرداخته و رفتارهای هیجانی، او را به سمت و سویی سوق می‌دهد که هلاکت، بخشی از پیامدهای آن است.
از آیات قرانی این معنا به دست می‌آید که ریشه همه رفتارهای شتاب‌آلود انسان، جهل و عدم احاطه علمی شخص به موضوع و مسئله است.(کهف 68؛ انبیاء 37)
حتی از آیات 83 و 84 سوره طه این معنا برداشت می‌شود که علت شتابزدگی و عجله حضرت موسی (ع) برای ملاقات خداوند و جدایی از قوم، هر چند که به قصد جلب رضایت خداوند انجام گرفته است، اما ریشه در عدم احاطه علمی آن حضرت (ع) به همه مسایل داشت. در حقیقت، انسانی که دارای علم و احاطه کامل به مسئله باشد، اهل صبر، حلم و شکیبایی است و عجله و شتاب نمی‌ورزد.(همان)
پاسخ خداوند به شتابزدگی انسان‌ها
انسان‌ها بیشتر در امور مادی و تمایلات نفسانی گرایش به شتاب دارند. البته خداوند برای اینکه حجت را بر بندگان خویش تمام کند، گاه به این خواسته‌های شتاب آلود انسان‌ها بویژه کافران توجه می‌کند و امکانات رفاهی و آسایشی آنان را فراهم می‌آورد.(اسراء 18؛ انسان 24 و 27)
به طور کلی عجله در امور دنیوی و مادی امری مذموم و ناپسند است و کسانی که اهل ایمان هستند اهل صبر و تانی و تامل هستند و هرگز شتابزدگی ندارند. اما اینکه چرا برخی از مومنان و حتی پیامبران در کارهایی عجله می‌کنند، این رفتار
  چنانکه گفته شد برخاسته از عدم احاطه علمی به مسئله و موضوع است و گرنه در کارهای حتی خوب و پسندیده نمی‌بایست عجله کنند.
خروج حضرت یونس (ع) پیش از موعد از میان قوم و قبیله خویش موجب خشم الهی شد و او را در شکم ماهی به مدت چهل‌شبانه روز زندانی کرد و اگر توبه و استغفار آن حضرت (ع) و عنایت و فضل الهی نبود وی تا روز قیامت می‌بایست در شکم ماهی اسیر و زندانی می‌ماند.(صافات، آیات 139 تا 145؛ آیات 48 و 49 و انبیاء، آیه 87)
همچنین عجله حضرت موسی(ع) در دو مورد یکی در رفتن به کوه طور و دیدار خداوند «طه، آیات 83 و 84) و نیز عجله و عدم صبر و پرسش‌های مکرر از رفتار عالم ربانی یعنی حضرت خضر، شتابی مذموم بود. (کهف، آیات 65-72 و 74 و 75 و 82) به نظر می‌رسد که عجله در بیان آیات از سوی پیامبر(ص) پیش از دستور ابلاغ نیز از این موارد است؛ یعنی هر چند که این عجله در بیان و زبان برای خیرخواهی است اما نباید پیش از موعد و فرمان الهی باشد که در شکل تنزیل از طریق حضرت جبرئیل اعلام می‌شود. (قیامت، آیه 16)

از همین موارد شتاب مؤمنان برای دستیابی به پیروزی در جنگ (نحل، آیه1) یا تعجیل پیامبر(ص) و نیز مؤمنان برای امدادهای غیبی در جنگ است. (بقره، آیه 214) خداوند مقدر کرده که کارها در زمان خود انجام شود و هرگونه تعجیل در زمان وقوع آن، امری نادرست و مذموم است که می‌بایست از آن پرهیز کرد.
به عبارت دیگر، استعجال و شتاب‌خواهی در اموری که مقرر به زمانی است، امری ناپسند است حتی اگر در کارهایی باشد که به نظر انسان خیر و رضایت خداوندی است. از این رو عجله بنی‌اسرائیل در ابلاغ امر خداوندی از سوی حضرت موسی(ع) امری ناپسند دانسته شده است (اعراف، آیه 150) چرا که زمان ابلاغ را خداوند می‌داند و می‌بایست از هرگونه شتاب در ابلاغ الهی خودداری کرد. بر این اساس خداوند به پیامبر(ص) سفارش می کند که پیش از پایان وحی تنزیلی و اذن ابلاغ، از ابلاغ وحی خودداری کند. (طه، آیه 114؛ قیامت، آیات 16 تا 18)
برخی آثار و پیامدهای منفی عجله
برای عجله و شتابزدگی آثار منفی چندی است که از همه مهم‌تر بروز خطا و افزایش اشتباه در کار است؛ زیرا چنانکه بیان شد زمینه عجله در کارها در بسیاری از موارد، جهالت یا عدم احاطه کامل و جامع علمی است. از این رو درصد خطا و اشتباه بالا می‌رود. خداوند در آیه 11 سوره اسراء شتابزدگی، را عامل اشتباه در شناخت سود و زیان واقعی می‌داند و به انسان نسبت به آن هشدار می‌دهد.
مفسران در تحلیل این معنا گفته‌اند که جمله «و کان الانسان عجولا» در مقام تعلیل برای «و یدع الانسان...» است؛ یعنی چون انسان، عجول است شر و خیر خویش را یکسان می‌بیند و به دنبال هر دو می‌شتابد. لذا دچار خطا و اشتباه می‌شود و نمی‌تواند به هدف مطلوب خود برسد. همین شتابزدگی و عدم قدرت تشخیص، عامل آثار بد دیگری می‌شود؛ زیرا بر اثر خصلت شتابزدگی، انسان از ابزار و وسایل شر و ناپسند نیز بهره می‌گیرد و این‌گونه است که هدف، وسیله را برای او توجیه می‌کند یا ناخواسته از وسایل و ابزاری استفاده می‌کند که نمی‌بایست از آن استفاده کند. خداوند در آیاتی از جمله 45 و 46 سوره نمل بیان می‌کند که ثمودیان، در اتخاذ روش‌های نادرست و بدفرجام عجله داشتند و همین امر نیز موجب هلاکت و نابودی آنان شد.
شتابزدگی موجب می‌شود که انسان، اهل صبر و بردباری نباشد و خیر و خوشی را در دنیا بخواهد که نزدیک و نقد است و در نتیجه به دنیا گرایش پیدا کرده و دنیاطلب شده و از آخرت غافل گردد. (اسراء، آیه 18)
پس شتابزدگی مایه بدبختی و شقاوت ابدی انسان می‌شود، چرا که هم در تشخیص سود و زیان و ابزارها به خطا می‌رود و هم هدف را گم می‌کند و به دنیا گرایش می‌یابد. از این رو پیامبر(ص) عجله را مایه هلاکت انسان می‌داند و می‌فرماید: انما اهلک الناس العجله و لو ان الناس تثبتوا لم یهلک احد؛ مردم را، در حقیقت، شتابزدگی به هلاکت انداخته است، اگر مردم، از شتابزدگی به دور بودند هیچ کس هلاک نمی‌شد. (محاسن، ج 1، ص 340، ح 697)
تنبلی و عجله، دو خصلت ناپسند
همان‌گونه که عجله نادرست است تکاهل و تنبلی پشت گوش انداختن کاری در زمان خودش نیز نادرست و ناپسند است؛ چرا که فرصت‌ها همانند باد می‌آید و می‌رود و اگر انسان غنیمت نشمارد ممکن است دیگر دست یافتنی نباشد.
امام علی(ع) در این باره هشدارهایی داده است. از آن جمله می‌فرماید: من الخرق المعاجله قبل الامکان و الاناه بعد الفرصه؛ شتاب کردن در کاری پیش از بدست آوردن توانایی، و سستی کردن بعد از به دست آوردن فرصت از نادانی است. (جهاد النفس، ح 829)
امام جواد(ع) نیز می‌فرماید: ثلاث من کن فیه لم یندم:‌ترک العجلهًْ، و المشورهًْ، و التوکل علی الله عندالعزم؛ سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند، پشیمان نگردد:

‌1- اجتناب از عجله، 2- مشورت کردن، 3- و توکل بر خدا در هنگام تصمیم‌گیری ( مسند الامام الجواد، ص 247)
از این حدیث به دست می‌آید که انسان می‌بایست فرصت‌شناس باشد و همان‌گونه که عجله و شتابزدگی نادرست است، پس از اینکه زمان عمل رسید و عزم بر عمل کرد هرگونه تاخیر می‌تواند موجب پشیمانی باشد، بلکه باید توکل کرد و به انجام کار اقدام نمود. (فی التاخیر آفات)
عجله مثبت
چنانکه گذشت هر چند عجله کردن در کارها عموماً امری ناپسند شمرده شده اما در کارهای خیر و نیک، بر سرعت گرفتن و شتاب کردن تاکید بسیار شده است. قرآن کریم و روایات اسلامی سرعت و سبقت در کارهای نیک را تشویق و ترغیب کرده است. چنانکه در قرآن و در دو موضع تاکید شده، فاستبقوا الخیرات= در کارهای خیر از همدیگر سبقت بگیرید (بقره148، مائده48) و یا در آیه‌ای دیگر در توصیف ویژگی‌های مومنین آمده است: اولئک یسارعون فی‌الخیرات و هم لها سابقون، مؤمنان در کارهای خیر عجله می‌کنند و از یکدیگر هم سبقت می‌گیرند (مؤمنون61)
همچنین در روایات متعدد بر تسریع در انجام امور نیک و عدم سستی و اهمال‌کاری در خدمت‌رسانی به همنوعان تاکید شده است که این نوع شتاب‌‌ورزی را می‌توان عجله مثبت و پسندیده نام نهاد که تاثیر سازنده و شگفت‌انگیزی بر روح و جان و رفتار آدمی می‌گذارد

نظرات  (۲)

  • اسلامپور
  • بسیار عالی بود. بهتر است دسته بندی شود.
    با سلام در مورد أخر می توان تهدید را به فرصت تبدیل کرد و کفت در حین سکوت به مرک خود  و أخرت بیاندیشیم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">