تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

اخلاق در قرآن. سلام . ریا

نیکی کردن به دیگران و بدی هم

حیا و شرم در قرآن. انواع حیا. حیا لباس دین

اخلاق اداری انضباط اسلامی و اجتماعی . آداب معاشرت اجتماعی

وفای به عهد . تعهد . امانت داری . بدقولی . تعهد مسئولین

شادی و لذت و شوخی در اسلام . سعادت و نیکبختی

تزکیه نفس . آثار و بسترها . تهذیب و خودسازی

اخلاق نبوی (ص) . اسوه کامل بشریت . سیره سیاسی . انسان سازی

تربیت دینی سبک زندگی. رانندگی ورزش در اسلام . حیات طیبه. اصلاح و اصلاحگری

شیوه آموزش مفاهیم دینی به کودکان. ضرورت های تربیتی. بایدها و نبایدها قرآن و عترت

دید و بازدید و آثار صله ارحام. معانی زیارت و آداب میهمانی. حقوق همسایه. بی احترامی

خانواده و ازدواج در اسلام . مهریه در قرآن . 100 خصلت سبک زندگی پیامبر (ص)

نشانه های مومن چیست؟ قلب مومن و قلب کافر. عباد الرحمن صفات بندگان خوب خدا

تقوی و صفات متقین . تقوای اجتماعی و سیاسی . نشانه های بی تقوائی

انتقاد و انتقاد پذیری . عذر خواهی. عفو گذشت . لهو لعب لغو لهو الحدیث

نفس انسانى و انواع نفس . خود سازی . محاسبه نفس ؛ تربیت نفس

صبر . آثار صبر . انواع صبر . استمداد از صبر . صبر جمیل . مقام صبر

گناه چشمی . چشم زخم . نگاه سحری. چشم و هم چشمی

مقام مادر . شیر مادر . پدر و عالمان در نگاه اسلام

اخلاص در قرآن مخلص . صفات مخلصین

نکات اخلاقی سوره لقمان و حجرات

سبک زندگی ؛ حیات طیبه

           

 

اخلاق در قرآن

دین مبین اسلام بسان شجره طیبه‌ای است که آموزه‌های اعتقادی به منزله ریشه، احکام و موازین فقهی به مثابه شاخ و برگ و اخلاق به منزله میوه آن است

اینکه در ارتباط با خدا، افراد جامعه، طبیعت و دیگر پدیده‌های عالم هستی چگونه باید فکر و عمل کرد، از جمله مباحثی است که اخلاق را در جایگاه مهمترین امور زندگی بشری قرار می‌دهد

روایت معروف نبوی انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق حکایت از اهمیت اخلاق در جهت‌گیری دعوت انبیاء دارد. اهل بیت عصمت (علیهم السلام) آیین فکر کردن را نیز به ما آموخته و گفته‌اند:

حسن ظن به خدا امیدوار و خوش گمان به خداوند، پس از لغزیدن و اشتباه امید عفو و بخشش دارد ‌و با این امید از خواب برمی‌خیزد

دعای کمیل ما هکذا الظّنّ بک و لا المعروفُ مِن فضلک در دنیا هم جا دارد و اختصاصی ‌به آخرت ندارد. حسن ظنّ به خدا این است که انسان، با "کریم"، "ستّار"و "غفّار" روبروست

در این صورت، سعی می‌کند که به جنگ کریم نرود و اگر اشتباهی مرتکب شد، از جامه کرامت کریم، مددی بگیرد و خود را با آن‌ بپوشاند و به این ترتیب، این حُسن ظنّ، مایه نجات انسان است.

خوش خلقی در فرهنگ اسلام اسلام چیزی جز اخلاق نیک و خلق خوش نیست؛ زیرا اسلام به کمال مطلق دعوت میکند که همان دعوت به خدایی شدن و متاله گشتن است و این جز با خوش خلقی و نیک خلقی به دست نمی آید

از این رو روایات بسیاری در محور خوش خلقی وارد شده و مردم را بدان دعوت میکند:

امام علی(ع): رب عزیز اذله خلقه و رب ذلیل اعزه خلقه چه بسیار عزیزی که خلق او ذلیلش کرد و چه بسا ذلیلی که با حسن خلق عزیز شد
امام حسن(ع): ان احسن الحسن الخلق الحسن؛ زیباترین زیبایی ها خوش خلقی است
رسول خدا(ص): حسن الخلق ذهب بخیر الدنیا و الاخره؛ خوش اخلاق، خیر دنیا و آخرت را برده
امام علی(ع): لاقرین کحسن الخلق. هیچ همنشینی مثل اخلاق خوب نیست
امام علی(ع): حسن الخلق رأس کل بر. خوش خلقی در رأس همه نیکی هاست
امام علی(ع): الخلق المحمود من ثمار العقل. خلق پسندیده از میوه های عقل است
امام علی(ع): عنوان صحیفه المومن حسن خلقه. سیمای مومن خوش خلقی اوست
رسول الله(ص): ما حسن الله خلق امرء و خلقه فیطعمه النار؛ خداوند نیکو نکرد خلق و خلق کسی را که در عین حال طعمه آتش شود

رسول الله(ص): ما یوضح فی میزان امرء یوم القیامه افضل من حسن الخلق هیچ چیز در قیامت در میزان اعمال انسان موثرتر و بالاتر از حسن خلق نیست

امام صادق(ع): لاعیش اهنا من حسن الخلق  هیچ عیشی گواراتر از خوش اخلاقی نیست (میزان الحکمه ج3 ص130تا153)

خلق عظیم، هدف آفرینش

مهمترین و اساسی ترین فلسفه و هدف آفرینش انسان تخلق به خلق عظیم می باشد، زیرا بر اساس آموزه های قرآنی هدف از آفرینش انسان این است که انسان به عنوان خلیفه الهی مسئولیت ربوبیت موجودات هستی را به عهده گیرد

و از فرش تا عرش از خاکی تا افلاکی یعنی پست ترین موجودات تا عالی ترین و قدسی ترین آنان یعنی فرشتگان را تربیت کرده و چنان که سزاوار و شایسته آنان است آنان را پرورش دهد (بقره30)

از این رو خداوند همه صفات خویش را به شکل قوه در ذات انسان به ودیعت نهاده تا نسبت میان خلیفه و مستخلف عنه یعنی خدا، نسبتی کامل و تمام باشد (بقره31)

دست یابی به خلافت و مظهریت در ربوبیت که همان مقام ربانیون است، زمانی برای انسان ممکن و شدنی است که انسان بتواند اسما و صفات الهی سرشته در ذات خویش را فعلیت بخشد این همان چیزی است که از آن به متاله (خدایی) شدن یاد می شود*

خداوند به انسانها توجه ویژه و اهتمام خاصی را حتی پس از هبوط داشته و راهنمایانی را معرفی کرده تا به انسان در پیمودن این مسیر یاری رسانند (بقره37) این هدایت و راهنمایی از سوی خداوند توسط انسانهای کاملی تحقق می یابد که از آنان به ولی الله یاد میشود. اولیای الهی کسانی هستند که متخلق به اخلاق الهی شده و متاله و خدایی شده اند. کاملترین اولیای الهی در تمام طول تاریخ بشریت چهارده معصوم(ع) هستند. اینان به سبب آنکه مسیر کمالی را به تمام و کمال پیموده اند می توانند راهنمایان و اسوه های عینی خوبی برای همه بشریت باشند

خداوند درباره پیامبر(ص) در آیاتی از جمله آیه4 قلم میفرماید: انک لعلی خلق عظیم این خلق عظیم، همان معنای دیگر متخلق به اخلاق عظیم الهی شدن و متاله (خدایی) شدن حضرت(ص) است

از این رو ایشان قابلیت آن را یافته تا اسوه کامل و حسنه تمام بشریت در طول تاریخ باشد (احزاب21) امامان معصوم(ع) به حکم آیاتی از جمله 61 آل عمران 53نساء3و55 مائده و33 احزاب و مانند آن نیز به حکم نفس و جان پیامبر(ص) بودن، از همان ویژگی ها و صفت خلق عظیم برخوردار میباشند.
پیامبر(ص) مأموریت خود و امامان معصوم(ع) را به عنوان اتمام مکارم اخلاقی برمی شمارد. اتمام مکارم اخلاقی به این معناست که هر مکرمت اخلاقی و امر پسندیده اخلاقی از نظر عقل و عرف و شرع را به شکل تمامی آن بیان کند این همان متخلق به خلق عظیم شدن است*

 از نظر آموزه های اسلامی، انسان مؤمن، انسان اخلاقی است و اگر کسی حتی کوچک ترین مشکل اخلاقی داشته باشد، از دایره ایمان به همان اندازه بیرون و از قرب الهی یعنی متاله و متخلق به خلق الهی شدن دور می باشد
بخش بزرگی از آموزه های اسلامی به مسأله ادب پرداخته است؛ زیرا ادب به یک معنا بیان تمامیت یک مکرمت و کمال اخلاقی و هنجاری است

در روایت است که پیامبر(ص)، اسلام را همان اخلاق نیک و حسن خلق معرفی میکند الاسلام حسن الخلق
امام باقر(ع) نیز روایت است که این که خداوند پیامبر(ص) را به خلق عظیم می ستاید انک لعلی خلق عظیم هو الاسلام

پیامبر(ص): خداوند ایمان را آفرید. ایمان گفت: مرا تقویت کن خدا هم ایمان را با حسن خلق و سخاوت تقویت فرمود
همین که خداوند کفر را آفرید. کفر گفت: مرا تقویت کن خدا هم کفر را با بخل و بدخلقی تقویت فرمود
پس ایمان واقعی چیزی جز اخلاق نیک نیست؛ چنانکه کفر نیز چیزی جز بدخلقی نیست

پس اولین گام در ایمان و مسلمانی آن است که انسان رنگ خدایی بگیرد و صبغه الله شود و نمایشی از اخلاق خوب را به نمایش گذارد و در نهایت حقیقت اخلاق خوب باشد

در حدیثی از حضرت علی(ع) در یک تعبیر جامع و جالب میخوانیم که درباره نقش خوش خویی در ایمان می فرماید: عنوان صحیفه المؤمن حسن خلقه؛ سرلوحه نامه عمل انسان با ایمان، حسن خلق او است (بحار الانوار ج86 ص392)

 

                                         از زیبایی صورت تا جمال سیرت

 

جمال واقعی و پایدار در زیبایی صورت و تناسب اندام نیست، بلکه به داشتن سیرت زیبا و اخلاق نیک است و این زیبایی هر اندازه در افراد برجسته‌تر باشد جذاب‌تر، پرمعناتر و ارزشمندتر است. سعدی شیراز:

تن آدمی شریف است به جان آدمیت   /     نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

بر این اساس زیبایی و جمال واقعی به زیبایی صورت و تناسب اندام نیست، بلکه داشتن صفات و اخلاق نیک است و این زیبایی هر اندازه در افراد برجسته‌تر باشد جذاب‌تر و پرمعناتر است

 معرفت، عدالت، سخاوت، شجاعت، عطوفت و مهربانی، راستی و درستی، عزت نفس و مناعت، هر یک مظهری از مظاهر این جمال و زیبایی پایدار هستند

روایت شده پیامبر بزرگوار اسلام(ص) هرگاه که در کنار آینه قرار می‌گرفت و خود را در آن مشاهده می‌کرد این دعا را می‌خواند اللهم حسن خلقی کما احسنت خلقی؛ پروردگارا همانطور که صورتم را زیبا آفریدی خلق و سیرتم را نیز نیکو قرار ده*

 نازلترین مظهر زیبایی و جمال، زیبایی صورت است و عدالت، شجاعت، عطوفت، مهربانی، درستی و راستی، عزت نفس و مناعت طبع، مظاهر متعالی جمال هستند. این پندار که جمال و صورت ظاهری مظهر جمال و انسانیت است اشتباهی بسیار فاحش است، در طول تاریخ خیلی از زیبا صورتان بوده‌اند که در باطن آنان عفریت‌های گناه و زشتی پنهان بوده است. مولانا در مثنوی می‌گوید «گر به صورت آدمی انسان بُدی    /     احمد و بوجهل خود یکسان بُدی».
اهمیت جمال باطنی
در دورانی زندگی می‌کنیم که از یک‌سو هر ساله میلیون‌ها انسان از گرسنگی و کمبود غذا جان خود را از دست می‌دهند و از سوی دیگر جمال‌آرایان ظاهری در کنار مغازه‌های مخصوص سگ‌ها مشغول خرید انواع لوازم آرایش از خمیر دندان سگ‌ها گرفته تا ادکلن مخصوص حیوانات هستند

وقتی صادقانه در آمار خودکشی‌ها، دزدی‌ها، اختلاس‌ها و بی‌بندو باری‌ها دقیق شویم بدون شک پی خواهیم برد چرا اسلام این همه بر تصفیه اخلاق و تزکیه نفس پافشاری می‌کند و چرا این‌قدر پیامبر اسلام(ص) بر جمال باطنی تاکید دارد

«ژان ژاک روسو» در کتاب «قراردادهای اجتماعی» می‌گوید: «بشر هر قدر بیشتر ترقی کند فاسدتر می‌گردد»، اما حال سوال این است که بشر در مقابل این همه مفاسد اخلاقی چه باید بکند؟

در جواب باید گفت فقط باید در پرورش سیرت و جمال انسانی خود بکوشد. با آنکه پیامبر بزرگوار اسلام‌(ص) دارای صورت زیبا بود، اما خداوند متعال در موقع تعریف و تحسین، به سیرت زیبای ایشان توجه کرده و در آیه 4 سوره قلم انک لعلی خُلق عظیم و خلق و خوی باطنی او را می‌ستاید.
تفاوت زیبایی صورت با جمال سیرت
درباره مقایسه زیبایی صورت با جمال سیرت می‌توان به مواردی اشاره کرد:
- جمال صورت در مردم عادی علت فحشا و بدبختی و در ارباب عفت و غیرت مرکز بلا و آزمایش است، اما جمال سیرت همیشه محور خوشبختی و سعادت است.
- جمال صورت، مهمان چند روزه جوانی است و فانی است، اما جمال سیرت همیشگی و جاودانی است و حتی پس از مرگ هم زنده و باقی است.
- جمال صورت مخلوق دنیوی و ناسوتی است، اما جمال سیرت، مولود معنوی و ملکوتی است.
- عاشقان صورت غالبا از طبقه نازلتر هستند، اما عاشقان سیرت ارباب علم و شرف می‌باشند.
- عاشقان صورت غالبا از راه شهوت عشق می‌ورزند، اما عاشقان سیرت همیشه طریقه آدمیت و معنویت می‌پویند.
- عاشقان صورت به علت تغییر جمال، عشقشان روبه زوال می‌رود، اما عاشقان سیرت پایدارند.
در نتیجه میان این دو نوع اختلاف فراوانی است که همواره صورت در جانب منفی و سیرت در جانب مثبت می‌باشد.
دوستداران جمال صورت فقط از نوع بشر هستند، اما دوستان جمال سیرت جز بشر، خدا و پیغمبران و اولیا و اوصفیا و فرشتگان هم هستند و همه موجودات در برابر زیبایی معنوی آدمیت خاضع هستند.

 

 

                               نقش بی بدیل »اخلاق« در دنیا و آخرت      آیت الله جوادی آملی

 

 

« اخلاق اسلامی» ارائه دهنده راهکارهای مناسب برای تأمین سلامت زندگی انسان در دنیا و حیات جاودانه او پس از مرگ بوده و در سیر و سلوک به مبدأ نا متناهی هستی همواره انسان را رهنمون است.
تبیین محتوای اخلاق بر اساس سه رشته علمی
اخلاق برکات فراوانی دارد که فنون سه گانه و علوم سه گانه را زیر مجموعه خود دارد. اخلاقی که در اسلام مطرح است گذشته از اینکه روابط خانوادگی، اجتماعی، سیاسی را تنظیم میکند و کمبود قانون را ترمیم میکند؛ سه کار اساسی به عهده اوست که آن در بحثهای اخلاق و علوم بشری مطرح نیست

اخلاقی که در اسلام مطرح است، تنها این نیست که انسان مشکلات دنیا را حل کند! بلکه طب اساسی، معماری و مهندسی اساسی و هنر و زیبائی را زیر مجموعه خود دارد

اخلاق در اسلام ، هم باعث درست اجراء شدن قانون است و هر جا هم قانون نقص داشت، اخلاق متمّم اوست و مشکلات دنیا را تأمین میکند.
غالب مشکلات کشور در اثر فقدان «اخلاق»
الآن مشکلات دنیائی ما فقدان اخلاق است، نه (قانون)!

اینکه شما می بینید یک کسی به دیگری فحش گفته یا او را زده یا تجاوز کرده یا حقّش را اداء نکرده؛ اینها الفبای دین است

پرونده های قضایی هم در همین زمینه هاست. هم قانون صحیح تصویب شده، هم قانون اجراء می شود، منتها مشکلات اخلاقی این مفاسد را به بار می آورد!

اگر اخلاق در جامعه راه بیفتد؛ عمده اخلاق است که یا در اجراء تضعیف می شود یا در جهات دیگر

اخلاق نه تنها مشکلات کشور را، بلکه مشکلات دنیا را هم حل میکند؛ سه رشته از رشته های عمیق فنی مربوط به آخرت را هم به همراه دارد.
تأمین سلامت جان و نفس؛ رشته اوّل اخلاق اسلامی
رشته اوّل این است که ما وقتی وارد نشئه آخرت می شویم، وارد برزخ می شویم؛ زنده وارد بشویم، نه مرده ! کافر مرده وارد صحنه آخرت میشود، خیلی از معارف آخرت را درک نمیکند. خدایا ! چرا ما را کور محشور کردی ربّ لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیراً (طه125) ما تو را کور محشور نکردیم ! هر جوری که در دنیا بودی، الآن هم همان جوری. در دنیا مراکز علمی و فرهنگی بود؛ اینها را ندیدی! جاهای فساد بود، آنها را دیدی! الآن هم همین طوری؛ بهشت هست و انبیاء هست و اولیاء هست، آنها را نمی بینی؛ جهنّم را به خوبی می بینی! درباره همین گروه آیه نازل شد که اینها می گویند: ربّنا ابصرنا و سمعنا (سجده12)، اخلاق یک فنّی است که آدم را زنده میکند؛ طوری است که وقتی انسان وارد صحنه برزخ شد، بهشت را، درجات بهشت را، ولایت را، عصمت را، نبوّت را، معارف دیگر را، اسماء حسنای خدا را به خوبی ادراک میکند؛!

این طب اخلاقی، هم حیات را تأمین میکند، هم سلامت را! اذ جآء ربّه بقلب سلیم ( صافات84) از همین قبیل است، لا ینفع مال و لابنون. الا من اتی الله بقلب سلیم (شعراء88 ـ89) از همین باب است؛ سلامت دل را طب اخلاقی تأمین میکند، حیات دل را طبیب اخلاق مشخص میکند؛ یعنی طب، انسان را زنده می کند، بعد از اینکه زنده کرد، جلوی بیماری های او را میگیرد، اگر بیمار شد، یعنی خدای ناکرده آلوده شد، گناه کرد؛ بیماری او را بر طرف میکند، یعنی احیاء، دفع المرض، رفع المرض. این دفع المرض همان است که از آن به (بهداشت) یاد میشود، رفع المرض همان است که از آن به (درمان) یاد می شود؛ این اوّلین رشته از رشته های عمیق است که اخلاق اسلامی مسئول اوست.
صیانت و حفاظت از عقاید؛ رشته دوّم اخلاق اسلامی
دوّم، معماری و مهندسی است؛ ما یک بدنی می خواهیم که در فشار قبر و مرگ و دالان ورودی برزخ از پا در نیاید ! خیلی ها هستند که در هنگام مرگ بسیاری از خوانده ها از یادشان می رود، مرگ یک حادثه ای نیست که تحمّل پذیر باشد ! اگر تحمّل پذیر بود که آدم قالب تهی نمی کرد!! مرگ تمام توان را می گیرد؛ هیچ چیزی مثل مرگ نیست !! اگر کسی یک معماری قوی نداشته باشد، یک قلب قوی نداشته باشد، می گوید: من هر چه خوانده ام، همه از یادم برفت (سعدی) ! برخی ها بعد از 70 یا 80مرحله از عذاب، تازه به یادشان می آید که می گویند: پیامبر ما کسی است که قرآن بر او نازل شده،  هنوز نام مبارک حضرت یادشان نمی آید !! مگر مرگ کار آسانی است؟ ما اگر یک معماری قوی نداشته باشیم، یک ساختمان قوی، یک بدن سازی قوی عقلی و بدن درونی را محکم نسازیم؛ با فشار مرگ همه خاطرات از یادمان می رود !
برخورداری از خلق و خوی نیکو؛ رشته سوّم اخلاق اسلامی
سوّم این است که همه ما می خواهیم زیبا محشور بشویم. در دنیا به دست ما نیست که به صورت یوسف در بیائیم؛ زیبائی و غیر زیبائی دنیائی نه دست ماست نه ملاک فخر است !ولی درباره قیامت، هم دست ماست؛ هم ملاک فخر است یا ملاک شرم! یوم تبیضّ وجوه و تسودّ وجوه (آل عمران106)؛ همین است. این که به ما گفتند :هنگام وضو گرفتن، هنگام شستن صورت بگوئید اللّهمّ بیّض وجهی یوم تسودّ فیه الوجوه و لا تسوّد وجهی یوم تبیضّ فیه الوجوه (جامع الأخبار64)، همین است. خدایا ! آن روزی که یک عدّه در قیامت رو سیاه محشورمی شوند، ما را سفید روی کن؛ این دست خود ماست!

                                 دستورالعمل دوازده گانه خداوند برای خودسازی

 

 

پیامبر گرامی(ص) پس از مبعوث شدن به رسالت از غار حرا به خانه بازگشتند

باری سنگین بر دوش آن حضرت آمده بود: انا سنلقی علیک قولا ثقیلا جبرئیل نازل شد و آیات اول تا دهم سوره مزمل را آورد

در حقیقت با یک دستورالعمل دوازده گانه که بهترین ابزار کار برای تحمل آن بار سنگین بود

خداوند متعال در این آیات شریفه می فرماید: ای رسولی که عبای نبوت به دوش تو آمده است! از این دستورالعمل کمک بگیر!

 

 

اول: شب زنده داری؛ «قم اللیل الا قلیلا»

 

 

دوم: نماز شب (تهجد)؛ «ان ناشئه اللیل هی اشد و طئاً و اقوم قیلا»

 

 

سوم: تمسک به قرآن: «ورتل القران ترتیلا»

 

 

چهارم: اراده: «ان ناشئه اللیل هی اشد وطئاً»

 

 

پنجم: قاطعیت در گفتار: «واقوم قیلا»

 

 

ششم: فعالیت مدام؛ «ان لک فی النهار سبحاً طویلا»

 

 

هفتم: ذکر مدام؛ «واذکر اسم ربک»

 

 

هشتم و نهم: دعا و انقطاع الی الله: «وتبتل الیه تبتیلا»

 

 

دهم: «توکل: «رب المشرق و المغرب لااله الا هو فاتخذه وکیلا»

 

 

یازدهم: صبر؛ «فاصبر علی ما یقولون»

 

 

دوازدهم: سعه صدر؛ واهجرهم هجراً جمیلا...

 

 

در واقع خدای سبحان با ابلاغ این دستور العمل، برنامه رسالت پیامبر گرامی(ص) را تدوین فرموده است. برنامه جامعی که نقشی اساسی و حساس در امر رسالت برای پیامبر اکرم(ص) داشت و آن حضرت با استفاده از این دستورالعمل، فعالیت تبلیغی و رسالت خویش را آغاز کرد و پس از تحمل شداید و پشت سر نهادن موانع فراوان و فشارهای کفار، توانست در مدت کوتاهی جامعه عرب جاهلی را متحول و دگرگون سازد و با یک انقلاب درونی، افرادی مهذب و باتقوا تربیت کند. تفسیر حضرت آیت الله حسین مظاهری،

 

 

                                    پیوند اخلاق و سیاست در سلوک سیاسی نبی مکرم(ص)‏
اخلاق پیامبر اعظم(ص)، معجزه جاودانه او و ریشه گسترش و پویایی و پایایی فرهنگ و تمدن اسلامی است و از چند ویژگی برجسته برخوردار است:
1. اخلاق نبوی بیش از آنکه نظری و تئوریک باشد و یا آن حضرت درس اخلاق علمی دهد، اخلاقی عملی ـ عینی و قابل شهود و شناختن و واقعی بود.
2. اخلاق نبوی، حلقه واسط اندیشه و عقاید توحیدی ایشان شریعت و احکام اسلامی بود یا رابطه عمیق و سیستماتیک بین اندیشه، اخلاق و اعمال نبوی بود نه جزیره‏ای و ناسازگار با هم.‏
‏3. اخلاق پیامبر اکرم ص در منزل و جامعه و سلوک شخصی و سیاست جامعه انسانی ـ اسلامی از اصول و منطق مشخص و روشنی حکایت می‏کرد و آن اصول، پایدار و مطلق بودند نه نسبی و متغیّر و البته شرایط زمان و مکان در عین اصول ثابت و مطلق کاملاً مراعات می‏شد....‏
‏4. پیامبر از حیث سلوک اخلاقی زمان قبل از قدرت سیاسی ـ مدیریتی و بعد از آن هیچ تغییری نکرد و همواره بر مشی درست و الهی در حوزه اخلاق عملی مشی می‏نمود و شرایط سیاسی ـ اجتماعی در روحیه اسلامی و سلوک اخلاقی‏اش نسبت به معیارها و مؤلفه‏های اصیل اخلاقی تأثیر نداشت.‏
‏5. اخلاق حسنه و حُسن اخلاق پیامبر اعظم نقش کلیدی در تربیت جامعه اسلامی و تبلیغ و ترویج دین و گسترش اسلام داشت و او رسالتش را تتمیم مکارم اخلاقی اعلام کرد و لذا در همه اطوار و شئون فردی و اجتماعی فعل و انفعال‏هایش بوی اخلاق می‏داد یا اخلاق و ارزش‏های اخلاقی بر آن حاکم بود: همچون رأفت و مهربانی، شفقت و دلسوزی مردم، درد و غم هدایت جامعه و اهتمام به حل مشکلات آنها و گره‏گشایی از امور انسان‏ها، احسان به خلق و اکرام مرد و زن، پیر و جوان، فقیر و غنی و رئیس و رعیت و....

مسئولیت‏پذیری و پیشاهنگ جامعه در مسائل مختلف عمل کردن یا حضور دائمی در متن مردم و همزبانی و همدلی با آنان، عدالت‏ورزی، مراعات حقوق همه اقشار جامعه، پیوستن کاردانی و دانایی در مدیریت‏های اجتماعی، صداقت و صفا، تواضع و فروتنی، شرح صدر و شکیبایی، علم و حلم در تدبیر امور اجتماع، مدارا و رفق بر مردم، دعوت مردم به توحید، بر محور حکمت و عبودیت، تکریم شخصیت انسان‏ها، پاسخگویی به سئوال‏ها و شبهات و شنیدن انتقادهای مهم و جواب‏های منطقی و بردبارانه دادن، پرورش روح عزت‏گرایی در مردم، شهامت و شجاعت اخلاقی و...

 

 

 تئوری اطلاق، ابدیت، قدسیّت، کمال و جامعیت اخلاق و ترابط فقه و اخلاق در مدیریت اسلامی و تعامل سلوک و سیاست در متن زندگی خاتم پیامبران ص از قبل از بعثت تا هنگام رحلت کاملاً مشهود بود و پیوند جهاد و اجتهاد با اخلاق و معنویت و عدل و عقل و عبودیت در آیینه سیاست نبوی و مدینة النبی تمام عیار بود و به همین دلیل سنّت و سیره حکومتی آن سرور و سیّد کائنات عالم نیز اسوه حسنه و جاودانه شد که فرمود: لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه... ( احزاب21)

او در همه ابعاد وجودی و تکاملی، اسوه جامع، جهانی و جاودانه است که یکی از آن ابعاد، مدیریت و تنظیم امور امت و تدبیر جامعه انسانی است. باشد که همه آحاد جامعه از جمله حاکمان و مدیران و کارگزاران، به آن جامع کلمه و کلمه جامعه و صراط مستقیم الهی اقتدا نمایند که تضمین‌کننده فوز و فلاح و فیض و نجاح امت است.

 

 

آداب معاشرت در قرآن

 

 

در قرآن کریم مسائلى مطرح شده که بعضى از آنها عمومیت دارد و بعضى درباره رسول اکرم ‏ص است که شاید کما بیش قابل توسعه باشد.

 

 

آداب عمومى در سوره نور چندین آیه هست که با هم مربوط است و از آیه 27 شروع مى‏شود: یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون× فان لم تجدوا فیها احدا فلاتدخلوها حتى یؤذن لکم وان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکى لکم والله بما تعملون علیم

اى کسانى که ایمان آورده‏اید، به خانه‏هایى که خانه‏هاى شما نیست داخل مشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید. این براى شما بهتر است، باشد که پند گیرید. و اگر کسى را در آن نیافتید پس داخل مشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد: برگردید، پس برگردید، که آن براى شما سزاوارتر است و خدا به آنچه انجام مى‏دهید داناست.

 

 

ورود به خانه‏ ها وارد شدن به خانه دیگران به چند صورت تصور مى ‏شود:

1-  شخص علم دارد به این که صاحب خانه راضى است.

2 - مورد شک است.

3 - علم دارد به این که راضى نیست

روشن است در جایى که انسان، علم به عدم رضایت دارد یا اذن بگیرد ولى جواب رد بشنود نباید وارد بشود. یکى از آدابى که مى‏بایست رعایت ‏بکند این است که سرزده وارد نشود اگر دوستانى با همدیگر روابطى دارند یا کسانى براى حاجتى - مادى یا معنوى - به کسى مراجعه مى‏کنند، استیناس کند; یعنى انجام دادن کارى که توجه را جلب بکند و در روایات در توضیحش آمده که صدا بزنید یا تنحنح بکنید تا خودش را آماده کند

ضمنا دستور مى‏دهد که سلام هم کنید حتى تستانسوا و تسلموا اما اگر کسى در آن نیست که از او اجازه بگیرد در این صورت هم وارد نشود فلا تدخلوها حتى یؤذن لکم‏ و در آیه بعد مى‏فرماید: و اذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستاذنوا کما استاذن الذین من قبلهم‏ اما اگر بچه‏ها به حد تکلیف رسیدند باید مثل سایرین اجازه بگیرند*

 

 

در آیه 61 پس از اشاره به افرادى که معذوریتهایى دارند لیس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المریض حرج‏ مى‏فرماید: و لا على انفسکم ان تاکلوا من بیوتکم او بیوت آبائکم او بیوت امهاتکم او بیوت اخوانکم او بیوت اخواتکم او بیوت اعمامکم او بیوت عماتکم او بیوت اخوالکم او بیوت خالاتکم او ما ملکتم مفاتحه او صدیقکم لیس علیکم جناح ان تاکلوا جمیعا او اشتاتا

خویشاوندان نزدیک براى استفاده از ماکولات در خانه یکدیگر نیازى به اذن گرفتن ندارند همچنین خانه دوستى که کلیدش را در اختیار شما گذاشته است و عده‏اى مشغول غذا خوردن باشند یا تنها باشید اما وقتى مى‏خواهید وارد بشوید این آداب را رعایت کنید

فاذا دخلتم بیوتا فسلموا على انفسکم تحیة من عندالله مبارکة طیبة‏ وارد خانه که مى‏شوید سلام کنید همه مؤمنین به منزله یکدیگر حساب شده‏اند. و سلام کردن به دیگران سلام کردن به خودتان تلقى شده و اگر کسى هم در خانه نباشد بر خودتان سلام کنید

این سلام کردن تحیتى است از ناحیه خدا و هم مبارک و پربرکت است و هم طیب و خوش; یعنى آثار خیرى بر آن مترتب مى‏شود و طیب است‏ یعنى نفوس مى‏پسندند و خوششان مى‏آید و احساس آرامش مى‏کنند*

 

 

آداب سلام سلام که با سلامت، هم خانواده است معنایش نفى خطر یا ملزوم آن است

این شعار اسلامى که به عنوان تحیت ادا مى‏شود و در قرآن کریم مورد تاکید قرار گرفته، شاید یکى از حکمتهایش این باشد که هر انسانى در زندگى دایما نگرانیها، خوفها و دل واپسیهایى دارد و با هر کسى مواجه مى‏شود چون احتمال مى‏دهد که از ناحیه وى ضررى به او رسد از این رو در موارد زیادى سلام‏ با آمین‏ در قرآن کریم تواما ذکر شده

یکى از اسمهاى خداى متعال «سلام‏» است و آن جا که این اسم در قرآن کریم ذکر شده به دنبالش «مؤمن‏» هم آمده : السلام المؤمن المهیمن‏ خداست که سلامتى را تامین و خطر را از دیگران رفع مى‏کند. مؤمن‏ یعنى کسى که ایجاد امن مى‏کند

و در روز قیامت ‏به مؤمنین گفته شود: ادخلوها بسلام آمنین با سلام و امن وارد بهشت‏ شوید. همان طور که انسان موقع برخورد، سلام مى‏کند در موقع جدا شدن هم خوب است ‏سلام بکند*

 

 

مواردى هست که خداى متعال به بندگانش سلام فرموده آیه47 طه والسلام على من اتبع الهدى

و در دو آیه بطور عموم بر همه انبیا سلام فرستاده : یکى181 والصافات سلام على المرسلینو 59 نمل: و سلام على عباده الذین اصطفى

همچنین سلامهایى راجع به اشخاص خاصى هست: یکى در مورد حضرت یحیى‏ع در15 مریم و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث‏ حیا و مشابهش از حضرت عیسى‏ع است که خودش مى‏فرماید: و السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث‏ حیا

در چند مورد بعد از ذکر داستان چند نفر از انبیاءع مانند حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسى و حضرت هارون و حضرت الیاس برایشان درود مى‏فرستد (والصافات: 79، 109، 120، 130) نیز در 48هود بعد از ذکر فرو نشستن توفان مى‏فرماید: قیل یا نوح اهبط بسلام منا و برکات علیک.

 

 

یکى از نامهاى بهشت دار السلام‏ است که به نوبه خود اهمیت موضوع سلام و سلامتى و امنیت را اثبات مى‏کند. آیاتى داریم که وقتى مؤمنین وارد بهشت مى‏شوند از طرف ملائکه به ایشان سلام داده مى‏شود و تحیت‏ خود مؤمنان هم در هشت ‏سلام است: آیه 0 یونس، 46اعراف، 32نحل، 24رعد، 23 ابراهیم 46حجر 34ق 44 احزاب 75فرقان، 58‏یس، 62 مریم و 26 واقعه

از چیزهایى که اهمیت موضوع سلام و را اثبات مى‏کند همین است که خود اسلام، «سلام‏» تلقى شده و برنامه‏هاى اسلام سبل السلام‏ نامیده شده یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام وقتى قرآن مى‏خواهد اهمیت اسلام و قرآن را بیان کند مى‏فرماید: خداى متعال به وسیله قرآن راههاى سلام را به مردم نشان مى‏دهد، و یکى از بزرگترین اوصاف قرآن این است که به سوى راههاى سلام هدایت مى‏کند. در اسلام تاکید شده که مؤمنان به یکدیگر سلام کنند و پیغمبر اکرم‏ص حتى به زنان و کودکان هم سلام مى‏کردند و روایات زیادى درباره احکام و فضیلت‏سلام وارد شده.

 

 

جواب سلام یکى از نکته‏هایى که در آداب معاشرت در قرآن کریم مورد تاکید واقع شده جواب تحیت است. آیه‏86 نساء و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها ان الله کان على کل شى‏ء حسیبا

کلمه تحیت از ماده حیات است و گویا در اصل به این صورت بوده که به عنوان اداى احترام مى‏گفتند: «حیاک الله‏» شاید بتوان گفت که هر کس هر نوع احترامى به کسى بگذارد ولو با دادن هدیه یا گفتن تبریک و تسلیت، و فرستادن نامه، مستحب است که پاسخ احترامش داده شود.

 

 

هشت موعظه از قرآن

 

 

روزی امام صادق (ع) به یکی از شاگردان خود فرمودند: در تمام این مدت که از من تعلّم نمودی، چه چیز از مکتب من آموخته‌ای؟ آن شخص عرض کرد: هشت مسئله از شما آموخته‌ام.
-1 فهمیدم هر کسی هنگام مرگ، از آنچه دوست دارد جدا می‌شود. سعی کردم تا دوستم کسی باشد که در وقت مرگ از من جدا نشود، بلکه در تنهایی مونس من باشد و آن دوست، کارهای نیک و خیر است، «من یعمل سوءا یجز به و لا یجد له من دون الله ولیّا و لا نصیرا؛ هر کس عمل بدی انجام دهد کیفر داده می‌شود، (و هرکه نیکی کند پاداش آن را می‌گیرد) (نساء123). حضرت فرمود: احسنت والله
-2 دیدم گروهی به داشتن مال افتخار می‌کنند و گروهی به نیاکان و طایفه خود مباهات می‌نمایند، و حال آنکه خداوند متعال، افتخار عظیم را در تقوا و پرهیزکاری، قرار داده ان اکرمکم عندالله اتقاکم؛ گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست (حجرات13) پس کوشیدم نزد خدا گرامی و کریم باشم. حضرت فرمود: احسنت والله
-3 دیدم مردم در میان لهو و لعب و هواپرستی غوطه‌ور هستند، اما از قرآن شنیدم که و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی؛ آنان که از خدا ترسیدند و پیروی از هوای نفس ننمودند، بهشت جای آنهاست (نازعات/40و 41) سعی نمودم تا در مقابل خواهشهای نفسانی ایستاده و جلب رضایت و خشنودی خداوند نمایم. حضرت فرمود: احسنت والله
-4 دیدم هر کسی که چیز نفیسی به دستش می‌رسد، می‌کوشد تا آن را حفظ کند، ولی از خدا شنیدم که من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره؛ کیست که وام به خدا (در راه خدا انفاق یا قرض الحسنه) بدهد تا خدا چندین برابر به او عنایت فرماید (بقره245) من پاداش دوبرابر را برگزیدم و صندوقی محفوظ‌تر از صندوق خدا نیافتم. همت گماشتم که هر چیز نفیس و گرانبهایی که به دستم رسید، در راه خدا بدهم تا برای روز حاجت من (قیامت)، ذخیره گردد.
-5 دیدم مردم بر سر رزق و روزی حسادت می‌ورزند، و حال آنکه نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات؛ ما در دنیا رزق و روزی انسان را تقسیم و تقدیر کردیم و بعضی را بر بعض دیگر بیشتر دادیم (زخرف/32) بنابراین بر احدی حسد نبردم و نسبت به مالی که از دستم رفت، افسوس نمی‌خورم.
-6 دیدم برخی از مردم به خاطر کینه‌هایی که در دل دارند با بعض دیگر دشمنی می‌کنند، در حالیکه إنّ الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدواً؛ شیطان دشمن شماست، شما نیز او را دشمن قرار دهید (فاطر6 .بنابراین مشغول شدم به دشمنی با شیطان و دیگر با مردم دشمنی نمی‌کنم. حضرت فرمود:احسنت والله
-7 دیدم مردم در راه به دست آوردن روزی بسیار تلاش و پافشاری می‌کنند (هر چند از راه حرام باشد)، با اینکه و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ما أرید منهم من رزق و ما ارید أن یطعمون إن الله هو الرزاق ذو القوه المتین؛ نیافریدم جنیان و انسان را مگر برای پرستش خدا، ما از آنان روزی نخواسته‌ایم و طعامی اراده نکرده‌ایم یعنی روزی دهنده ما هستیم نه آنها ، خداوند روزی دهنده تواناست(ذاریات56 تا 59) دانستم که وعده خدا حق است و گفتارش راست، اطمینان به وعده او پیدا کردم و راضی به گفتارش شدم، از این راه به عطای خداوند دل بستم، نه به مالم که در نزد غیر خداست. دیگر به سراغ روزی از راه حرام نرفتم و همت را در انجام وظیفه گماشتم. حضرت فرمود: احسنت والله
-8 دیدم بعضی از افراد، به بدن و پیکر سالم خود، اعتماد دارند و برخی به مال زیاد خویش دل بسته‌اند، و گروهی به افرادی مانند خودشان، تکیه و اعتماد نموده‌اند، و شنیدم قول خداوند را که می‌فرماید: و من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه کسی که پرهیزکار باشد، خداوند او را از گرفتاری‌ها بیرون آورده و روزی او را از راهی که گمان به آن ندارد، می‌رساند، کسی که به خدا توکل نماید، خدا او را کافی است». (طلاق2و3) با توجه به این آیه، به خدا توکل و اعتماد نمودم و از دیگران چشم پوشیدم. حضرت فرمود: احسنت والله؛ به خدا سوگند، تعالیم تورات، انجیل، زبور، قرآن و دیگر کتب آسمانی به این هشت مسئله برمی‌گردد المواعظ العددیهص208

 

 

شانزده خصلت نیکو

 

 

حضرت «شیث» فرزند حضرت آدم(ع) در یکی از بیانات خود فرمود: سزاوار است در شخص مومن شانزده خصلت باشد. 1- شناخت خدا و فرشتگان و اهل طاعت او     2- شناخت خیر و شر، در کار خیر علاقه نشان دهد و در کار شر دوری گزیند    3- گوش کردن و اطاعت نمودن از زمامدار رحیم و مهربانی که خدا او را به عنوان خلیفه و جانشین در روی زمین برگزید و امور شهرها و بندگان را به او واگذار کرد    4  - نیکی به پدر و مادر   5- کارهای خیر را به اندازه وسعت و طاقت خود انجام دادن   6-  یاری و کمک به فقرا   7-  نسبت به غریب ها تعصب نشان دادن 

 

 

 8-  در اطاعت و فرمانبرداری از خدا شجاع باشد.   9- خود نگهداری از فسق و فجور و گناه    10- شکیبایی به وسیله ایمان و یقین   11-راستگویی   12- دادگری   13- پرهیز و برکناری از دنیا   14- گوسفند قربانی کردن به عنوان سپاس از خداوندی که نعمت را برخلق خود ارزانی داشت    15- بردباری و شکرگزاری خدای تعالی بر مصائب و گرفتاری های دنیا بدون ناراحتی    16- شرم و حیا و کم مجادله کردن - محبوب القلوب، ص 37

 

 

لزوم تخلق به اخلاق الله

 

 

برای رهایی از افتادن در خانه خباثت ها و زشتی ها و پلیدی ها لازم است که انسان اخلاق خود را اخلاق خدایی کند در روایات است: تخلقوا باخلاق الله؛ تخلق به اخلاق الهی پیدا کنید (بحارالانوار ج61، ص129)

اخلاق خدایی یعنی همان چیزهایی که خداوند در قرآن به عنوان صفات نیک انسانی از آن یاد کرده و به آن فرمان داده کسیکه خلق قرآنی یافت، در حقیقت خلق خدایی یافته است؛ زیرا خداوند در آیات قرآنی راه رشدی و کمال یابی انسان و تقرب به خود را بیان کرده و موانع را نیز در کنار بیان اسباب و عوامل تقرب ذکر نموده

بنابراین انسان با عمل به واجبات و مستحبات و ترک مکروهات و محرمات میتواند اخلاق خدایی بیابد

امامان معصوم(ع) را که نفس پیامبر(ص) دانسته اند (آل عمران16) همانند متخلق به اخلاق الهی و خلقه القرآن بود به تصریح دوست و دشمن دارای اخلاق رسول اللهی بودند

 و خود در زندگی خویش با اسوه قراردادن پیامبر(ص) طابق النعل بالنعل به گونه ای عمل کرده اند (احزاب21) که دیگران خلق ایشان را خلق رسول الله(ص) می دانستند. ابن اثیر در این باره نوشته است: امالحسن بن علی العسگری(ع) فقد کانت اخلاقه کاخلاق رسول الله(ص)؛ خلق و خوی امام حسن عسگری(ع)همچون خلق و خوی رسول خدا بود.

 

 

عشق مجازی را ،راحت خدایی کنیم !!

 

 

چگونه می شود برای خداوند دوست داشت؟ میخواهم همسر و فرزندانم را برای خداوند دوست داشته باشم ولی نمیدانم چگونه؟ مؤمنین شدید ترین محبتشان برای خداست. وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه... (بقره165) بعضى از مردم معبودهایى غیر خدا براى خود انتخاب مى ‏کنند (1). نه فقط بتها را معبود خود انتخاب کرده ‏اند بلکه آن چنان به آنها عشق مى ‏ورزند که گویى به خدا عشق مى ‏ورزند اما کسانى که ایمان به خدا آورده‏ اند عشق و علاقه بیشترى به او دارند چرا که آنها مردمى اندیشمند و دانا هستند و هرگز ذات پاک او را که منبع‏ همه کمالات است رها نمى ‏کنند، هر میل و محبتى در برابر عشق خدا در نظرشان بى ارزش و ناچیز است، اصلا آنها غیر او را شایسته عشق و محبت نمى‏ بینند، جز به خاطر او، و در راه او کار نمى‏ کنند، در دریاى بیکران عشق خدا آن چنان غوطه‏ ورند که على ‏وار مى‏گویند: فهبنى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک! گیرم که بر عذاب تو صبر کنم اما با فراق و دورى تو چکنم

اساسا عشق حقیقى همیشه متوجه نوعى از کمال است، انسان هرگز عاشق عدم و کمبودها نمى‏ شود، بلکه همواره دنبال هستى و کمال مى‏ گردد و به همین دلیل آن کس که هستى و کمالش از همه برتر است از همه کس به عشق ورزیدن سزاوارتر مى‏ باشد. همانطور که آیه فوق مى ‏گوید: عشق و علاقه افراد با ایمان نسبت به خدا از عشق و علاقه بت پرستان به معبودهاى پنداریشان ریشه ‏دارتر و عمیق تر و شدیدتر است. چرا چنین نباشد آیا کسى که واقعیتى را دریافته و به آن عشق مى ‏ورزد با کسى که گرفتار خرافه و تخیل است مى‏ تواند یکسان باشد؟ عشق مومنان از عقل و علم و معرفت سرچشمه مى ‏گیرد اما عشق کافران از جهل و خرافه و خیال!. و باز به همین دلیل عشق نخست به هیچ وجه متزلزل نمى ‏گردد ولى عشق مشرکان ثبات و دوامى ندارد!(تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 565 )

 

 

محبت الهى و راه رسیدن به آن
یا مُحَمَّدُ؛ وَجَبَتْ مَحَبَّتی لِلْمُتَحابّینَ فیّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتی لِلْمُتَقاطِعینَ فیّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتی لِلْمُتَواصِلینَ فیّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتی لِلْمُتَوَّکِّلینَ عَلَىَّ وَ لَیْسَ لَِمحَبَّتی عَلَمٌ وَ لا نِهایَةٌ وَ کُلَّما رَفَعْتُ لَهُمْ عَلَماً وَضَعْتُ لَهُمْ عَلَماً... خداى متعال رسولش را مورد خطاب قرار داده: محبّت من بر چهار دسته از مردم واجب است (این وجوب از قبیل وجوب تکلیفى نیست، بلکه ثبوت قطعى محبّت خدا را مى‌رساند):
دسته اول: کسانى که یکدیگر را به جهت من دوست داشته باشند.
دسته دوم: کسانى که براى من از دوستى و ارتباط با کسانى که نمى‌پسندم، دست بردارند و رابطه خود را با دشمنان من قطع کنند. اگر بر اساس هواى نفس و بر خلاف رضاى پروردگار ارتباطى بین آنها برقرار شد، به انگیزه عشق به خدا چنین پیوند و ارتباطى را قطع کنند.
دسته سوم: افرادى که به جهت من با یکدیگر رابطه برقرار کنند (و اگر چنانچه کدورت و تیرگى بینشان وجود دارد، آن را فراموش کنند و در ایجاد ارتباط و پیوند همه جانبه تلاش و همت نمایند.)
دسته چهارم: گروهى که بر من توکل داشته باشند. پیداست که خداوند در مقام برانگیختن افراد به سوى کارهایى است که موجب سعادت و تقربشان به اوست. البته کسى برانگیخته مى‌شود که به خداوند محبّت دارد. با توجه به آیه فوق و تفسیر آن هر محبتی که برای خدا باشد، نه تنها اشکال ندارد بلکه آن محبت خدایی است .شما ببینید اگر در جایی که خداوند امری فرموده و فرزند یا همسر شما مثلا سخن دیگری بگوید، به کدامیک عمل میکنید؟ اگر به امر خداوند متعال عمل میکنید، محبتتان به همسر و فرزند خدایی است وگرنه خیر
هر کس بر اساس ایمان به خدا، به دیگران محبت داشته باشد و دیگرى را به جهت عبودیت و بندگى او در برابر خدا و به سبب تقوى و پرهیزگاریش، دوست بدارد، باید به خود امیدوار باشد، چون محبّت بندگان و دوستان خدا وسیله‌اى است که انسان را به راه خدا مى‌کشاند و از آنچه او را از خدا و دوستان خدا دور مى‌کند باز مى‌دارد. افزون بر این، با عمل خویش، محبّت خداوند را تحصیل خواهد کرد و به آرزوى دیرینه خود دست مى‌یابد؛ زیرا تنها آرزوى هر محب این است که محبوبش نیز به او محبّت داشته باشد. بدین جهت خداوند، در قرآن کریم درباره تحصیل محبّت الهى و یا اینکه چگونه انسان مى‌تواند محبوب خدا شود، مى‌فرماید. اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونى یُحْبِبْکُمُ اللّهُ (آل عمران29) اگر خدا را دوست دارید پس از دستورات من پیروى کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد.

پی نوشت ها : (1)" انداد" جمع"ند" به معنى" مثل" است، ولى به گفته جمعى از اهل لغت به مثلى گفته مى‏شود که شباهت جوهرى به چیز دیگر دارد در حالى که" مثل" مفهوم اعمى دارد. بنا بر این معنى آیه چنین مى ‏شود که: مشرکان اعتقاد داشتند تنها در جوهر ذات شبیه خدا هستند و به تعبیر دیگر صفات الهى- از روى جهل و نادانى- براى آنها قائل بودند.

 

 

                                         ۱۵توصیه اخلاقی حاج اسماعیل دولابی

 

 

1. هر وقت در زندگی‌ات، گیری پیش آمد و راه‌بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته یار است.
2. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و
نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می‌شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
3. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال‌ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه‌دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن، صاحبش را اذیت می‌کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه‌دار و نگران باشیم.
4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه‌ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه‌ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه


5. موت را که بپذیری، همه غم و غصه‌ها می‌رود و بی‌اثر می‌شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه‌هایت کم می‌شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می‌کند و آخرت را بزرگ.
6. اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیا قابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می‌گذارد.
7. تربت، دفع بلا می‌کند و همه تب‌ها و طوفان‌ها و زلزله‌ها با یک سر سوزن از آن آرام می‌شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.
8. هر وقت غصه‌دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده‌ها و مرده‌ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین‌ها باز می‌شود


9. تا می‌گویم شما آدم خوبی هستید، شما می‌گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می‌گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی وخدا می‌فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و کار محبت همین است.
10. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می‌شود. بعد عادت به عبادت منجر می‌شود.عبادت هم معرفت ایجاد می‌کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می‌آید و نهایتا به ولایت منجر می‌شود.
11. خدا عبادت وعده بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال‌های بعد را هم می‌خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده بعد زنده باشیم.
12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می‌گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو.حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم‌کم بر تو معلوم شود که به‌راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می‌کردی، فی‌الواقع راست می‌گفتی و خدا خوب خدایی بود


13. از هر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آن را به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ‌تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می‌آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همان‌طور که امیرالمؤمنین(ع) در دعای دهه‌ اول ذیحجه می‌فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لااله الا‌الله.
14. دل‌های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی(ع) متّصل شد، به دریا وصل شده است... شخصِ تنها، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می‌شود، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی‌شود، بلکه متنجس را هم پاک می‌کند.
15. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در «الا»، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه «الله» را بگو همه دلت را تصرف کند.

 

 

                                                                              مراتب سه ‌گانه اخلاق
اخلاق به معنای تخلق به صفات و فضیلت‌های نیک و پسندیده، نشانه انسانیت است؛ چرا که انسان، حیوانی متاله است و می‌بایست دارنده همه صفات و اسمای حسنای الهی باشد که خداوند در هر انسانی قرار داده و فطرت و سرشت او را بدان آمیخته است. (بقره31) اما چرا انسان به دور از این سرشت و فطرت خود حرکت می‌کند و به جای اخلاقی بودن از خلق عظیم دور می‌شود و گرفتار رذالت‌های اخلاقی می‌شود؟

در پاسخ به این سؤال باید به دو عامل هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی اشاره کرد. این دو عامل موجب می‌شود که انسان برخلاف مسیر فطرت و سرشت خود حرکت کند و سرمایه وجودی خود را از دست دهد و گرفتار خسران شود. تعالیم وحیانی که از طریق پیامبران در اختیار بشر قرار گرفته به دنبال آن است تا انسان را نسبت به این دو مانع ظهور و بروز صفات الهی در انسان آگاه سازد و راه برون‌رفت از چالش‌های برخاسته از آن دو مانع را بیان کند.

 

 

 از این رو در آیات قرآنی در بیان فلسفه و علت بعثت پیامبران و انزال کتب آسمانی به تعلیم حکمت و کتاب و تزکیه اشاره شده است (آل عمران164؛ جمعه10) تا انسان دریابد که چه موانعی در پیش‌روی اوست و چگونه می‌تواند آن را بردارد و خود را در مسیر کمالی قرار دهد که فطرت به طور طبیعی آن را می‌شناسد و بدان گرایش دارد. (شمس 7تا10 و آیات دیگر)

عقل و فطرت انسانی بطور طبیعی نسبت به حقایق آگاهی دارد و کلیات آن را در می‌یابد و می‌تواند مشخص کند که چگونه می‌توان حرکت کرد تا در مسیر درست حقایق قرار گرفت و از باطل دوری گزید. بنابراین عقل در مقام نظر، شناخت خوبی نسبت به حقایق دارد و در مقام عمل نیز می‌تواند آن را به عنوان حق و باطل شناسایی کرده و در قالب ارزشی به دو دسته خوب و بد قرار دهد. به سخن دیگر، عقل در مقام شناخت، عدالت را درباره هر چیزی می‌شناسد و در مقام عمل نیز بدان در قالب بایدها حکم می‌کند. لذا فطرت انسانی به طور طبیعی خوب و بد را می‌شناسد و با چنین داوری و ارزیابی حکم به باید و نباید می‌کند

البته برخی از امور، پیچیده‌تر از آن است که عقل به ویژه عقول عادی بشر به سادگی به حقانیت آن پی برد و احکامی را صادر کند، در اینجاست که وحی به مدد انسان آمده است. با نگاهی به آموزه‌های قرآنی می‌توان دریافت که رفتار اخلاقی انسان دارای سه درجه و مرتبه است:

 

 

1- مرتبه عدالت که عقل نیز می‌تواند آن را کشف کند. در این مرتبه احکامی چون صداقت، امانت، مقابله به مثل و مانند آن از سوی عقل صادر و در قالب بایدهای اخلاقی بیان می‌شود،

 

 

2- مرتبه احسان و محاسن اخلاقی که عقل جز در مقام رشد نمی‌تواند آنرا درک کند. اینکه انسانی در برابر بدی به جای مقابله به مثل، عفو و گذشت کند و از بدی و خطای دیگران درگذرد، این گونه نیکوکاری در مراتب رشدی عقل انسان و بلوغ کامل به دست می‌آید که برای بسیاری از مردم در سن چهل سالگی به دست می‌آید چنان که خداوند در قرآن بلوغ کامل عقلی را در این سن دانسته است،

 

 

3- مرتبه مکارم اخلاقی که عقل انسانی آن را درک نمی‌کند مگر آن که به تمامیت بلوغ کمالی خود رسیده باشد و به نظر می‌رسد که حتی نوابغ نیز کمتر به این درجه می‌رسند. در اینجا انسان نه تنها از خطای دیگری می‌گذرد و عفو و گذشت می‌کند، بلکه بدی را به خوبی و نیکی پاداش می‌دهد. این مرتبه که در تمامیت کمال عقل به دست می‌آید، تنها اختصاص به شمار اندک از پیامبران دارد که خداوند آنان را بر پیامبران دیگر فضیلت داده است. در این میان تنها کسی که در اوج قرار دارد پیامبر اکرم(ص) است که خداوند او را به خلق عظیم ستوده است، چرا که ایشان در مقام تمامیت مکارم اخلاقی است.

 

 

                                                           نگاهی د قیق به رفتارمان بیندازیم

 

 

بی احترامی به یکدیگر

بزرگ ترین خطری است که یک جامعه را تهدید میکند. جامعه ای که در آن افراد به راحتی حقوق شهروندی یکدیگر را زیر پا بگذارند روز به روز عقب افتاده تر و مردم آن به هم بی اعتمادتر میشوند

در حالی که بی احترامی بعنوان رفتاری ناشایست علیه دیگران محسوب میشود از سوی دیگر موجب ایجاد فضایی استرس زا و درگیریهایی بزرگتر در اجتماع میگردد

سیاست رفتار نیک به سادگی بیان میکند که افراد باید با رفتاری خوشایند با یکدیگر مراوده کنند تا سلامت روانی جامعه هم به خطر نیفتد

ما نمیتوانیم از مردم بخواهیم تا همیشه یکدیگر را دوست داشته باشند، به یکدیگر ارج گذارند، از هم اطاعت کنند یا حتی به یکدیگر احترام بگذارند

اما کاملا حق داریم که از آنها بخواهیم با یکدیگر خوشرفتار باشند*

در صورتی که ما فکر کنیم، این احترام و محبت، برخی را به برتربینی دچار کرده است، به گونه ای که وظیفه مردم میدانند که به آنان احترام گذارند. از این روی، به دیگران احترام نمیکنند و برخورد بایسته با مردم ندارند

همیشه و در همه جا، چشم به احترام و ادب دیگران دارند و گاه کنشی از خود نشان میدهند که این چشمداشت را دارند. پرهیز از رفتار و برخوردهای خود بزرگ بینانه همواره باید در دستور کار باشد.

 

 

ناسپاسی در برابر احترام و ادب دیگران، چیزی جز خود بزرگبینی نیست. هر کس در هر جایگاه اجتماعی که قرار دارد وظیفه دارد که به سپاس از احترام دیگران، احترام بگذارد

البته کسانی که درک و تفسیر درستی از خویش، انسان و جامعه دارند و ارج و بهای انسان، میدانند که داشتن برخوردی محترمانه و مؤدبانه با مردم یک حرکت و خوی ساختگی و ظاهری نیست

این دسته از مردم به خاطر دست یافتن به جایگاه و نفوذ اجتماعی، به دیگران احترام نمیگذارند، بلکه این گونه رفتار، برخاسته از فکر و تربیت روحی و روانی آنان است*

 

 

مهمترین باورها و اندوخته های فکری که برای ادب گذاردن و احترام به مردمان لازم است ،اعتقاد به شخصیت و کرامت دیگران است

وقتی شخصیت فردی را از دید اخلاقی در نظر میگیریم، گاه از ارزش وجودی و شرافت انسانی او سخن میگوییم و گاه برتریها و کمالات روحی اش را جستجو میکنیم

توجه به این عنصر شخصیت در وجود انسانها را باور و ایمان به آن، زمینه احترام نهادن و بزرگداشت مردمان را در رفتار شخص به وجود میآورد و او را به برخورد سالم وامیدارد

شخصی که شخصیت انسانی خویش را میشناسد و از این جهت در برخورد با دیگران انتظار ادب و برخورد انسانی دارد، بداند که دیگران نیز، از هر گروه و طبقه و در هر شرایط و موقعیت اجتماعی، با توجه به شخصیت انسانی خویش، همین انتظار را، بی کم و کاست، از او دارند

البته ممکن است برترینهای شخصیت در فردی، شخصیت وجودی فردی دیگر را تحت الشعاع قرار دهد، اما این به معنای سلب شخصیت از او نیست.

 

 

شخصیت خیالی در رفتار و برخورد با دیگران

 

 

بزرگ ترین عامل بازدارنده برای ادای احترام و ادب نسبت به همنوعان، وجود پندارهایی است که به تدریج در فضای ذهن رسوخ میکند و انسان خود را از دیگران برتر و بالاتر میبیند

چنین شخصی از نظر روحی و فکری در حالتی به سر میبرد که همواره منتظر است شخصیت تصوری و خیالی خود را در رفتار و برخورد با دیگران، جلوه گر بیند

گاه این حالت، چنان پنهان است که تا شخص مبتلا، درون ذهنش را نکاود نمیتواند این حالت را در خود بیابد و به درمان آن بپردازد. باید دانست که آشکار شدن احترام و ادب در رفتار، بر پایه باورها و داوریهای ذهن نسبت به شخصیت مردمان و شخصیت خود و برتر نهادن احترام به دیگران و احترام به خودمان، استوار است

شخصی که به شخصیت مردمان ایمان بیاورد، آن را بپذیرد و برتر نهد، خوش خلق و مهربان خواهد بود و بر دانش و موقعیت و شهرت خود، فخر نمیکند و همیشه به مسئولیت و رسالت خویش می اندیشد و در پی راه حل است که چگونه با احترام به مردم حتی دیگران را هم با خوش اخلاقی به این کار ترغیب کند.

 

 

نقش مهم برخورد با جوانان

 

 

برخورد و معاشرت با نسل نوجوانان و جوانان امروزی، همچون برخورد و معاشرت با دیگر افراد جامعه، باید آمیخته به احترام و ادب باشد، بی هیچ کاستی. بلکه باید در برخورد با اینان، ادب و احترام بیشتری از خود آشکار کرد و چهره زیبا و پویای اخلاق را به زیبایی و آراستگی، در برابر ذات پرشور و پرذوق آنان، به نمایش گذارد

برخی از افراد، به هنگام برخورد با آنها، بیش از آن که به فکر احترام گذاردن به جوان یا نوجوانی باشند و در گرایش او، به خوش اخلاقی بیندیشند، منتظر میمانند تا او ادب و احترام نشان دهد غافل از اینکه اگر یک جوان یا نوجوان، ادب ببیند، زودتر از میانسال و کهنسال دگرگون میشود و گرایش به تکرار آن پیدا میکند

بدون شک، برخورد محبت آمیز با جوان و ابراز علاقه مندی به او و سرنوشت او، در روح پذیرای او، در صفحه باطن و ضمیر پاک او، همواره نقشی پایدار برجای میگذارد و زمینه خوبی برای داوری و واکنش درست وی، در برخورد با دیگر افراد در جامعه به وجود می آورد*

 

 

برخورد صحیح با جوان، در طوفان شک و تردیدهای فکری دوران جوانی،نقش تعیین کننده ای در گرایش و پذیرش فرهنگ دوستی دارد

یک برخورد سالم، گاه، انگیزه ها، گرایشها و باورهایی را در روح و تفکر و تعهد بالنده اخلاقی او ایجاد میکند. نباید به خاطر ناپختگی و ناآزمودگی اش در معاشرت و ابراز ادب و احترام، او را راند و با او همراه و همنشین نشد، بلکه باید به بالندگی و اقتدار روحی و شخصیت پنهانش او را پذیرفت

یکی از انگیزاننده های اصلی جوانان در نوع برخورد، سازگاری و انطباق با حالتهای روحی اوست. باید بکوشیم پوششی از هنر را بر تمام نصیحتهای خود داشته باشیم

خیلی صریح سخن نگوییم و نصیحت نکنیم. و قالبهای هنری و ادبی داشته باشیم. در چارچوبهای ادبی امروزین، او را به سوی احترام بیشتر با دیگران بکشانیم*

 

 

برای جلوگیری از تنش و بی احترامی خودمان و یا دیگران عصبانی هستیم، بلافاصله باید به خودمان بگوییم من الان خیلی عصبانی هستم و احتیاج دارم که خودم را آرام کنم و یا به شخص عصبانی بگوییم به نظر میرسد الان وقت خوبی برای ادامه این بحث نیست، بگذار کمی هر دو آرام شویم و بعد به گفتگو ادامه خواهیم داد

واقعیت این است که شخص عصبانی در عین حال از چیزی رنج میبرد، ولی یا آگاه به این احساس درونی نیست یا توانایی بازگو کردن آن را ندارد

گاه نیز به دلایلی میترسد از احساسات درون سخنی گوید. علت و ریشه احترام نگذاشتن مردم به یکدیگر را میتوان از دیدهای مختلفی برشمرد اما یکی از کلیدی ترین و ریشه ای ترین این علتها در تربیت غلط نوجوانان در اغلب خانواده هاست.

 

 

بررسی ها نشان میدهد که بحران بی احترامی از خانواده ها شروع میشود. کاهش احترام بین زن و شوهر و فرزندان نسبت به والدین کاهش احترام با دیگران در جامعه را در بردارد*

بنابراین والدین باید در خانواده احترام یکدیگر را حفظ و این رفتار را به فرزندان خود منتقل کنند. در واقع نوجوانان و جوانان رعایت قوانین و احترام گذاشتن به یکدیگر و حقوق متقابل را از خانه فرا میگیرند

متاسفانه آموزه هایی که احترام به والدین، رعایت حقوق یکدیگر و رعایت مقررات و قوانین را توصیه میکرد و مورد تاکید قرار میداد، در برخی از خانواده ها مورد غفلت قرار گرفته و مرز احترام بین اعضای خانواده از بین رفته است که در این وضعیت زن و شوهر به یکدیگر احترام نمیگذارند و فرزندان نیز حرمت والدین خود را نگه نمیدارند

این بی احترامی در ابعاد گسترده تر از خانواده به جامعه راه یافته و فردی که در خانواده رعایت احترام به حقوق افراد را چه در کلام و چه در رفتار نیاموخته و الگوی مناسبی در خانواده در این زمینه نداشته است وقتی وارد جامعه می شود نیز مرتکب بی احترامی به قوانین و حقوق افراد میشود

تحقیقات انجام شده نشان میدهد کودکانی که از احترام و محبت والدین برخوردار بوده اند، کودکانی با گذشت، با انصاف، صمیمی و دارای حسن معاشرت و اعتماد به نفس بالا هستند و هنگام ورود به جامعه نیز رعایت احترام را در تمامی ابعاد میکنند. اما کودکانی که از احترام و محبت والدین خود برخوردار نبوده اند کودکانی با روحیه پرخاشگر و اعتماد به نفس پایین هستند که همانطور که احترام آ نها در خانواده رعایت نشده است آ نها نیز به قوانین و حقوق متقابل پایبند نیستند.

 

 

ریا و خود نمایی

 

 

یکی از صفات ناپسند که از رابطه بد انسان با خدا حکایت می کند ریا است. هر کاری که به «ریا» آلوده شود، به همان نسبت انسان را از خدا دور خواهد کرد.

 

 

مفهوم ریا : فعلی باشد که با نیت خالص همراه نباشد و نظری غیر از نظر الهی در کار باشد و هدف از انجام آن عمل نمایاندن به غیر می باشد. ریا هر فعلی که جهت خودنمایی انجام و خالص نباشد و نیت خالص در آن راهی نداشته باشد . هدف ریا کار محبوب کردن خود در پیش دیگران است. برای رسیدن به این هدف یا عبادت را ابزار قرار می دهد، یا عقیده ای را اظهار می کند که واقعیت ندارد و صورت سوم آن است که با نشان دادن عمل اخلاقی، خود را صاحب فضیلت نشان دهد.

 

 

انواع ریا در قرآن

 

 

الف) ریا در اظهار عقیده ریا در عقیده به این معناست که انسان باوری را که به آن معتقد نیست خود را به آن عقیده مند نشان دهد، یا عقیده باطلی را که باور دارد از خود دور و نفی کند و این نحو ریا از سایر انواع دیگر بدتر و عذابش سخت تر است. قرآن کریم، منافقان را در آیه1 منافقون صاحب این نوع از ریا معرفی می کند: زمانی که آمدند، منافقان گفتند: شهادت می دهیم همانا تو فرستاده خدایی و خدا می داند، البته تو فرستاده اش هستی و خدا شهادت می دهد که منافقان دروغگو هستند. بنابراین صداقت و اخلاص در اعتقادات بسیار مهم است، به طوری که خداوند متعال برای منافقان به دلیل گفتن اشهد ان محمد رسول الله گناه مینویسد.
ب) ریا در عمل اگر انفاق این عبادات مهم؛ آلوده به ریا و منت گردد، آن خاصیت معنوی خود را از دست می دهد. بقره 264 ای کسانی که ایمان آورده اید! باطل نکنید انفاق های خود را با منت گذاری و اذیت نمودن، مثل کسی که مالش را به منظور نمایش به مردم انفاق می کند و ایمان به خدا و روز قیامت نمی آورد؛ پس مثل او مانند قطعه سنگی است که بر آن (قشر نازکی) خاک باشد (و بذرهایی در آن افشانده شود) و رگبار باران به آن برسد (و همه خاک ها و بذرها را بشوید) و آن را صاف (و خالی از خاک و بذر) رها کند. از کاری که کرده اند چیزی به دست نمی آورند. نکته جالب این است که در پایان آیه سخن از کفار و عدم هدایت آنان را پیش کشیده و این از اهمیت نفی چنین معصیتی حکایت میکند. بنابراین، همان گونه که چنین کشاورزی از کشت خود بر این قشر نازکی خاک سودی جز حسرت نمیبرد، ریاکار خسارت دیده نیز به غیر از اندوه و پشیمانی چیزی نصیبش نمیشود.
ج) ریا در سلوک و اخلاق اگر سالک به قدم حق و خالص سلوک حرکت کرد و خداجو شد، حق تعالی او را دستگیری میکند. در این صورت، منیت از او می افتد و خودنمایی از او دور میگردد. اما کسی که اخلاق حسنه خود و ملکات فاضله نفس را به رخ مردم بکشد، این حرکت به سوی نفس است نه خدا و با وجود خودبینی و خودخواهی در انسان، خداخواهی و خدابینی توهم و دروغ خواهد بود. رسول اکرم(ص) فرمود: برحذر باش از اینکه دیده شود بر تو نشانه های نیکوکاران و حال آنکه تو تهی باشی از آن، پس محشور خواهی شد با ریاکاران.

 

 

نشانه های ریاکار انسان مؤمن در راه اصلاح نفس لازم است برای اطمینان از سلامت حرکت خویش، اخلاص در عمل خود را همواره ارزیابی کند. امام علی(ع) میفرماید ثلاث علامات للمرایی: ینشط اذارای الناس و یکسل اذاکان وحده و یحب ان یحمد فی جمیع اموره. برای ریا کننده سه علامت و نشانه است؛ وقتی مردم او را در حال عبادت مشاهده کنند شاد میشوند، زمانی که در حال تنهایی عبادت میکند کسل و بی حال است و دوست دارد در همه کارهایی که انجام میدهد ستایش شود (اصول کافی ج2 ص295) نکته قابل توجه این است که دوست داشتن خوش نامی در میان مردم هیچ نفعی ندارد، بلکه آنچه سفارش شده این است که کار خوب را برای خوش نامی انجام ندهیم، بلکه برای خشنودی خدا و قرب الهی بکوشیم و اگر نتیجه آن نام نیک برای ما شد چه نیکوست.

 

 

محمد (ص) می فرمایند: و أما علامه المرائی فاربعه (4): 1و2- یحرص فی العمل لله اذا کان عنده أحد و یکسل اذا کان وحده، اولین نشانه اینکه در حضور افراد، در حضور دیگران، خود را حریص به عمل در راه خدا نشان می دهد، دعایش، چه دعایی! نمازش، چه نمازی! عبادتش، چه عبادتی! اعلان حمایت از دینش، چه حمایتی! جلوی دیگران خود را بر طاعت الهی حریص میداند. اما موقعی که تنها میشود کسل است. قرآن کریم یکی از نشانه های منافقین را هم همین می داند که منافقین وقتی در خلوت هستند، کسانی اند که کسل در عمل و عبادت هستند، حال عبادت ندارند، نمازشان را نمی خوانند، نماز خوب نمی خوانند، دعایشان دیگر دعا نیست، در حالی که اولیاء الهی در خلوت غوغایند، آنچه که در جلوت است، چندین برابرش در خلوت است. آنچه که در جلوت هستند، چندین برابرش در خلوت!
3- و یحرص فی کل أمره علی المحمده، هر کاری که در آن ستایش باشد شیفته آن میشود. بگویند: به به! فلانی را ببین!از او تقدیر کنند! از او تشکر کنند! اسمش را بیاورند! اما اگر یک بار اسمش را اعلان نکنند، مکدر می شود، من بودم زحمت کشیدم، من بودم برای انقلاب چه کردم، دائم من من می کند! نشانه های ریاکار این است: عملی را که برای آن حریص است، عملی است که در آن حمد و ستایش باشد. اگر این بود، تمام است. 4- و یحسن سمعته بجهده، که این هم یکی از گرفتاری هاست که عملش را ظاهر سازی میکند. یعنی در ظاهر سازی تلاش زیاد میکند که ظاهر خوبی نشان دهد. اولیاء ما باطنشان هزار برابر از ظاهر بهتر است.

 

 

پرهیز از ریا و خودنمایی بخشی از مواعظ و نصایح پیامبر اکرم(ص) یا اباذر اتق الله و لاتر الناس انک تخشی الله فیکرموک و قلبک فاجر؛ ای ابوذر، از خداوند بترس و به مردم چنان وانمود نکن که از خداوند می‌ترسی تا تو را گرامی دارند، در صورتی که دل تو در اندیشه گناه است. پیامبر(ص) در این فراز ابوذر را از ریا و خودنمایی پرهیز می‌دهند. ریا در روایات شرک خفی به شمار می‌آید و ریاکار را مشرک می‌نامند.

 

 

از جمله الطاف بزرگ خداوند پرده پوشی گناهان و عیوب انسان است، تا آنجا که یکی از نامهای معروف خداوند ستارالعیوب می‌باشد. بواقع اگر زشتی‌های مردم فاش می‌گردید و آنها به عیبهای یکدیگر پی می‌بردند، دیگر برای آنها زندگی ناگوار بود. از نظر اسلام، کسی مجاز نیست که آبروی خود و یا آبروی دیگران را بریزد؛ حفظ و کتمان عیوب خود و دیگران از وظایف همه مؤمنان است. گاهی عقوبت افشای گناه از عقوبت خود گناه بیشتر است و افشای گناهان خود از مصادیق بارز اشاعه فساد به‌شمار می‌رود ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا و الاخره والله یعلم و انتم لا تعلمون؛ آنان که دوست می‌دارند که در بین اهل ایمان کار منکری را افشاء سازند، در دنیا و آخرت به عذاب دردناک گرفتار می‌آیند و خداوند آنچه را شما نمی‌دانید، می‌داند (نور19). در مقابل افشای گناهان، ریاکاری و ظاهرسازی نیز کاری زشت و ناپسند است. اینکه انسان سعی کند خود را بهتر از آنکه هست نشان دهد، با اینکه اهل گناه و معصیت است وانمود کند اهل تقوا، ایمان و ترس از خداوند و راز و نیاز است، تا مردم به دیده احترام به او بنگرند. نقل شده که رسول اکرم‌(ص) در توضیح آیه فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا (کهف110) فرمودند من صلی صلوه یرائی بها فقد اشرک و من صام صوما یرائی فقد اشرک؛ کسی که برای خودنمایی و ریا نماز بخواند و روزه بگیرد، شرک ورزیده است (بحارالانوار ج84 ص248).

 

 

باطن وحشتناک «ریا» ظاهر زیبا و باطن زشت
یکی از علل ناله و فغان حضرات معصومین(ع)، اولیاء خدا، ابرار، اخیار، مردان الهی و انسان های ضمیر پاک، این است که نکند عمل آنها برای غیر خدا هم باشد. آنها به قدری در این راه وسواس به خرج می دهند که از تعریف و تمجید و اعمال بسیار خوب خودشان وحشت دارند. نگرانند که ولو به لحظه ای عمل آنها، عندالله تبارک و تعالی و نزد ملائکه الهی، بوی ریا بدهد. این حال خاص اولیاء خداست. در باطن و خلوتگاه آنها غوغایی است. وقتی آنها به خلوتگاه رفتند، چنان با پروردگارشان به نجوا می پردازند.
ظاهر اهل ریا مولی الموالی(ع) می فرمایند المرائی ظاهره جمیل و باطنه علیل(2) آن که اهل ریا شد، ظاهرش زیباست اما وای چه باطن مریضی دارد. . اولیاء خدا میگویند؛ مثال ریا همان بیماری خوره است که به جان انسان می افتد و او را آرام آرام می برد، یک موقعی می بیند دیگر روح طیب، پاک و الهی ندارد و خباثت وجودش را گرفته است. اولیاء از این می ترسند. آن عملی که بیشتر از همه روح را بیمار می کند و بیماری اش هم محسوس نیست، ریا است. شخص ریاکار خودش هم خبر ندارد، ظاهرش ظاهر خوبی است، اما وامصیبت که باطن به خرابی رفته است. اهل ریا در مقابل مخلصین هستند؛ چون ریا روح را به فرمایش مولی الموالی(3) علیل میکند، انسان را ذلیل و خوار می کند. لذا انسان باید خیلی مواظب باشد.

 

 

ریای خفیه اولیاء و خصیصین ما هیچ یک از نمازهای شب و اعمال خودشان، حتی واجبات خودشان را حساب نمیکنند. میترسند. ای بسا ریای خفیه این باشد که در درون خودت، سیر اعمال خودت را داشته باشی. به هیچ کس هم نگویی، اما همین که در ذهنت بگذرد من فلان کار را کردم، همین عامل برای ریا میشود؛ چون این ریای خفیه در درون، یک موقعی ریای بیرونی میشود؛ چون ریا رؤیت عمل است، رؤیت عمل برای خودت هم نباید باشد. مگر در باب اخلاص نیست که اگر عمل برای خدا است، مگر میشود انسان در درون خودش آن عمل را مرور کند و لذت ببرد که من این عمل را انجام دادم .

 

 

درمان ریا

 

 

بیماری اخلاقی ریا، هم از ضعف شخصیتی ریا کار خبر میدهد و هم از کمبود ایمان او به خدا. از این رو با کارهای خیر به جای تقرب به خدا از او دورتر می شود. چنین فردی برای جلوگیری از تباه شدن آخرت خود باید از گذشته خویش توبه نموده و خود را اصلاح کند. بهترین عامل برای پیمودن این راه، توجه به این بیماری اخلاقی و شناخت آن و نیز داشتن این واقعیت است که کار برای غیر خدا پایدار نخواهد بود و چاره ساز نیست.
اولیاء الهی می فرمایند: اگر می خواهید از ریا در امان باشید، عمل خیری را که انجام دادید حتی در ذهنتان هم تکرار نکنید؛ یعنی بگویید لطف خدا بود، محبت خدا بود؛ چون اگر بیش از حد کیف کردید؛ یک بار، دو بار، سه بار، معلوم میشود این لذت از آن عمل برای شما، در حقیقت عمل برای خدا را از بین میبرد. چون ریا یعنی رؤیت عمل و اولین رؤیت عمل، در ذهن خود انسان است.

ذکری برای دوری از ریا : اعوذبالله من الشیطان اللعین الرجیم یا همان اعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین و اعوذ بالله ان یحضرون ان الله هو السمیع العلیم است. همزات یعنی طوری وسوسه میکند که انسان نمی فهمد دارد ریا می کند و اعوذ بالله أن یحضرون به خدا پناه می برم از این که این شیاطین بر من و بر مجلسم حاضر شوند خدا می شنود و آگاه است.

 

 

وسوسه ریا در عبادت!
ریا یعنی آن چیزی که برای غیر خدا باشد. درست است لفظ ریا از رؤیت است، اما اگر برای خداست، عالم و آدم ببینند برای انسان مهم نیست. اگر هیچ کسی هم متوجه نشود، برایش مهم نیست. در باب ریا انسان باید این را مد نظر بگیرد، ببیند جدی دارد برای خدا انجام میدهد یا خیر. اگر برای خداست، همه عالم بفهمند، مهم نیست، هیچ تغییری هم نمیکند. پیامبر عظیم الشأن(ص) فرمودند: موقعی که به عبادت مشغول میشوی، نمازی میخوانی و هو فی صلاته، شیطان می آید، می گوید: انک مراء، ببین تو داری ریا می کنی! اصلا الوسواس الخناس (ناس6) همین است برای هر کس به طریق خودش می آید. آن جوانی را که خدای نا کرده هرزه است، از طریق گناه وسوسه میکند. آنرا که اهل عبادت است، از طریق عبادت وسوسه میکند.

 

 

از وجود نازنین مرد الهی، آیت الله بهاءالدینی سؤال کردند: از کجا بفهمیم که کدام عمل ریاست و کدام وسوسه شیطان است؟ ایشان جمله زیبایی فرمودند: اگر کسی نیت کند که خدایا می خواهم خودم را به تو بسپارم، من خودم نمی توانم، کاری از من بر نمی آید، پروردگار عالم هم محافظ او می شود. افوض امری الی الله، به خدا تفویض امر کند، ان الله بصیر بالعباد، وقتی پروردگار عالم می بیند بنده اش مضطر شده و میگوید: خدا! من میخواهم عبادتم برای تو باشد ولی نمیدانم کجایش ریاست و کجاش وسوسه شیطان است. می فرمایند: توکل به خدا کن، تفویض امر به خدا کن، بگو: خدایا می خواهم جدی بنده صالح تو باشم. آنوقت ببین چه حالی پیش می آید.

 

 

یک راه زیبا برای مبتلا نشدن به ریا
اولیاء خدا می گویند: یاد بیاورید که فقط دوست خوب شما خود خدا و حضرات معصومین(ع) و بندگان مقرب حضرت حق هستند و یاد بیاورید هرچه دوست در دنیا دارید، یک روزی از آنها جدا می شوید. می آیند، تا دم مرگ با تو هستند. پس عمل را برای کسی انجام بدهیم که جدا که نمی شویم، هیچ، بلکه می خواهیم پیشش برویم انالله و انالیه راجعون (بقره165).
نسخه ای که اولیاء خدا از جمله آن مرد الهی و عظیم الشأن، شیخ مفید عزیز دادند، این است. به محضر مبارکشان عرضه داشتند: آقاجان! عزیز دل امام زمان! چه کنیم که مبتلای به ریا نشویم؟ فرمودند: همیشه باید بدانی تنها می شوی. کسی که تنها می شود کجا دیگر عملش را برای دیگران انجام میدهد؟! اگر از الان بدانیم از هم جدا می شویم، اگر این را دائم به خودش تذکار دهد، به نظر من بهترین نسخه است، عجیب این نسخه اثرگذار است. می فهمم باید برای کسی عملی را انجام بدهم که بدانم همیشه با من است اما نمی بینم.

 

 

یادآوری وانفسای محشر و جالب این است یک نسخه دیگری هم دادند، گفتند: قیامت را یاد آورید که هر کس مشغول به خود است. فردای قیامت کسی، کسی را نمی بیند. هر کس به حالش خودش است. همه می ترسند، در چنین وانفسایی. آیا می ارزد انسان عملش را برای این مردم انجام دهد؟

 

 

لذت عمل برای خدا عمل برای خدا دنیایت را نورانی می کند عمل برای خدا آخرتت را نورانی تر از دنیایت می کند. عمل برای خدا عزت آور است. در دنیا و آخرت عمل برای دیگران ارزشی ندارد. چون دیگران که در قبر نیستند. تنهاییم. دیگران رفیق نیمه راهند، رفیق تا قبرند.

 

 

ریا و خدعه به پروردگار عالم!
عجیب است، اگر طاعت برای غیر خدا باشد، خدعه و نیرنگ می شود. این نکته بسیار مهمی است، امام محمد باقر(ع): شخصی محضر پیغمبر اکرم(ص) آمد، سؤال کرد که فردای قیامت نجات در چیست؟ همه دنبال این هستند که عاقبت به خیر شوند، راه نجات چیست؟ سئل(ص) فیما النجاه غدا فقال انما النجاه فی أن لا تخادعوا الله فیخدعکم فانه من یخادع الله یخدعه و یخلع منه الایمان و نفسه یخدع لو یشعر(2) : اینکه به پروردگار عالم خدعه نکنید. راه نجات فقط این است که انسان با پروردگار عالم از در نیرنگ وارد نشود. بعد حضرت فرمودند: اگر شما با خدعه وارد شوید، خدا هم با خدعه وارد می شود! انسان با خدا از باب خدعه وارد نشود که خدا هم خدعه میکند. خدعه خدا عجیب است! انسان بیچاره میشود! پروردگار عالم نسبت به کفار همین را بیان میفرماید، فمهل الکافرین أمهلهم رویدا (طارق71) به این ها مهلت میدهد اما بیچاره میکند! اجازه میدهد مدام در طغیان خودشان، در گناه خودشان، بیشتر و بیشتر غوطه ور شوند. یک خدعه خدا این است.

 

 

حضرت می فرمایند: راه نجات این است که با خدا خدعه نکنی، چون خدا با تو خدعه می کند. بعد می فرمایند هر کس بخواهد به خدا خدعه بزند، خدا با همان باب بر او وارد می شود و ایمان را هم از او می گیرد. ایمان خیلی مهم است، ایمان، انسان را اوج میدهد و بالا میبرد، اما میفرمایند: ایمان او را می گیرد. آن کسی که فکر میکند خدا را خدعه میدهد، اشتباه کرده، اگر یک مقدار می فهمید و درک می کرد، می دانست به خدا خدعه نزده، بلکه به خودش خدعه زده . شخص سؤال کننده تعجب کرد، یعنی چه؟! قیل له فکیف یخادع الله گفت: یا رسول الله! خدعه به خدا چگونه است؟! حضرت فرمودند: یعمل بما امره الله ثم یرید به غیره، به آن چیزی که خدا امر کرده، عمل میکند و امر دیگران را انجام نمیدهد ولی (مهم این است) دراین عملش کس دیگر، غیر از خدا را اراده میکند ثم یرید به غیره، فرمان، فرمان خداست؛ عمل، عملی است که پروردگار عالم گفته، آن عمل را انجام می دهد، اما اراده اش غیر از خداست! بیچارگی اینجاست! می فرمایند: این است که به خدا خدعه می کند در حالی که پروردگار عالم هم از باب خدعه وارد می شود. بعد فرمودند: اتفاقا آنکه به خدا خدعه می کند، نفهمیده به نفس خودش خدعه می کند و اولین مسئله اش هم این می شود که ایمانش را از دست میدهد. پس ریا بلای عظیم است که دیگر راه نجات بسته میشود. لذا انسان باید خیلی در این مسئله دقت کند که اگر اینگونه شد، بیچاره میشود.      

                                                    مکارم اخلاق؛ اوج انسانیت

 انسان یکی از دو موجود در هستی است که چیزی به نام تعلیم و تربیت اخلاقی دارد و دارای اراده‌ای است که او را در دو جهت متضاد، بلکه متناقض حرکت می‌دهد و حق انتخاب دوگانه دارد که در موجودات دیگر جز جنیان نیست. اوج مدارک و تربیت اخلاقی را در مکارم اخلاقی باید جست و اصولاً پیامبر اکرم علت اصلی مبعوث شدنش را تکمیل مکارم اخلاق می‌داند، اما حقیقت مکارم اخلاق چیست و چرا اسلام بر آن تأکید فراوان دارد؟ مقاله حاضر درصدد و تبیین این موضوع است.
سه‌گانه اخلاق عدالتی، احسانی و اکرامی
خلق انسانی قابل تغییر است و می‌تواند در دو مسیر متضاد و متناقض حرکت کند (رعد، آیه 11؛ انسان، آیه 3؛ بلد، آیه 10؛ شمس، آیات 7 تا 10) پس می‌تواند موجودی متکبر، فخور، عنود، بخیل، خسیس، ظالم،‌مسرف، عجول و مانند آن شود یا می‌تواند موجودی متواضع، عاقل، مهربان، بخشنده،‌عادل، معتدل و صابر و مانند آنها باشد. انسان چنان از قابلیت انعطافی برخوردار است که می‌تواند به تعبیر آیات و روایات گام به گام در مسیر ترسیمی شیطان رود و جنود جهل و شیطانی را در خود تقویت کند، یا گام به گام رنگ الهی به خود گیرد و جنود عقل و رحمانی را در خود تجلی بخشد و خدایی شود (بقره، آیه 138؛ آل عمران، آیه 79).
پیامبران الهی هر چند که به کمالات اخلاقی هدایت می‌کردند، ولی به سبب ظرفیت ابتدایی بشر، محور دعوت آنان عدالت و در نهایت احسان بود. البته آنان مکارم اخلاقی را نیز بیان می‌کردند که به همان دلایل مخالفت با اصول ابتدایی اخلاقی از سوی اکثریت مردم، آنان کمتر به این مکارم اخلاقی دعوت می‌کردند که مرتبه نهایی و عالی اخلاق است.
پیامبر(ص) بیان می‌کند که هدف از بعثت ایشان از سوی خداوند، اتمام مکارم اخلاقی است. براساس آموزه‌های قرآنی و روایی، حوزه‌های اخلاق پسندیده و نیک که در برابر اخلاق ناپسند و زشت قرار می‌گیرد، دارای تعدد است که می‌توان دست کم سه نوع اصلی را معرفی کرد.
1. اخلاق عدالتی: اخلاق عدالتی کف اخلاق انسانی است. عدالت چنانکه امیرمؤمنان علی(ع) فرموده، به معنای قراردادن هر چیزی در جای مناسب خود و اعطای حق هر صاحب حقی است. عقل انسانی که مانند یک چراغ عمل می‌کند در یک جهت همانند پیامبران نیز عمل می‌کند. عقل انسانی وقتی تصاویر هستی را می‌گیرد، چاه و راه و حق و باطل را نشان می‌دهد؛ و به طور طبیعی عقل به مدد وحی و الهام الهی، یک باید و نباید عقلی را توصیه می‌کند که نوعی ارشاد عقلانی به خوب و بد است؛ یعنی عقل به کمک فطرت، نوعی ارزش‌گذاری مبتنی بر حقیقت دارد. از همین رو عقل و فطرت در قالب حسن و قبح، احکامی را چون حسن عدل و قبح ظلم، حسن وفا، قبح بی‌وفایی، حسن صداقت و قبح دروغ و مانند آنها بیان می‌کنند.
ابتدایی‌ترین و ساده‌ترین احکام فطرت (عقل) و وحی، رفتار بر اساس عدالت است. در این صورت در حوزه اخلاق‌فردی، «اصل تعادل» میان قوای شهوانی و غضبانی و عقلانی برقرار می‌شود؛ و در اخلاق اجتماعی «اصل مقابله به مثل» در دستور کار قرار می‌گیرد. پس در برابر بدی، بدی و در برابر نیکی، نیکی می‌کند. خداوند با بدکاران براساس اصل مقابله به مثل عمل می‌کند که همان اصل عدالت است. لذا تعبیر از جزاء وفاق است. (نباء، آیه 26)
توده‌های مردم، در بیشتر موارد تن به عدالت نمی‌دهند؛ زیرا همیشه عدالت یک سویه را می‌خواهند؛ یعنی عدالت را به نفع خود می‌پذیرند ولی علیه خود و خویشان را خوش نمی‌دارند؛ از همین رو اگر در جامعه عدالت یعنی اصل مقابله به مثل اجرا شود، بسیاری از مشکلات حل می‌شود. پس گام اول در انسان‌شدن، تقوای عدالتی است (مائده، آیه 8؛ انعام، آیه 152) خداوند در آیه 2 و 3 سوره بقره نیز تقوای عدالتی را بستری برای پذیرش اسلام و دیگر مراتب تقوا و اخلاق انسانی می‌داند؛ زیرا اگر کسی بتواند اهل وفا، صداقت، عدل و مانند آنها باشد، می‌تواند به مراتب دیگر اخلاق الهی گرایش یابد و آن را در خود و زندگی‌اش عملیاتی کند.
2- اخلاق احسانی: مرتبه دوم و متوسط اخلاق، اخلاق احسانی است. اخلاق احسانی بر این عنصر تکیه دارد که اگر بدی در حق تو شد از آن درگذر و عفو و گذشت داشته باش. در اینجا اصل مقابله به مثل مورد استفاده قرار نمی‌گیرد، یعنی در برابر خطاکار شیوه گذشت و عفو را در پیش می‌گیرد و اگر گناه و خطایی کرده باشد از او می‌گذرد. این نوع اخلاق در حوزه محاسن اخلاقی مطرح می‌باشد. (آل عمران، آیه 134؛ مائده، آیه 13)
3- اخلاق اکرامی: در مقام احسان وقتی به انسان بدی می‌شود، مثلا جاهل و سفیه (یعنی جاهل در برابر عاقل نه عالم) وقتی سخن به درشتی و زشتی می‌گوید، انسان در مقام احسان، سکوت کرده و بی‌هیچ پاسخی با عفو و گذشت از او می‌گذرد و می‌رود، اما در مقام اکرام، نه تنها گذشت و عفو می‌کند، بلکه سخن خوب و خوشی می‌گوید، گویی که کلام زشتی نشنیده یا عمل زشتی ندیده است. خداوند می‌فرماید: وعبادالرحمن الذین یمشون علی الأرض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالو سلاما؛ و بندگان خدای رحمان کسانی‌اند که روی  زمین به نرمی گام برمی‌دارند و وقتی نادانان آنان را مورد خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ می‌دهند. (فرقان، آیه63) و یا در جایی دیگر می‌فرماید: والذین لا یشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا کراما؛ و بندگان خدا کسانی‌اند که گواهی دروغ نمی‌دهند و چون بر امر لغو بگذرند با بزرگواری عبور می‌کنند. (فرقان، آیه72)
ارزش والای مکارم‌الاخلاق
مکارم اخلاق آن دسته از صفات والا و بلند اخلاقی است که بزرگوارانه باشد و موجب کرامت نفس انسانی گردد، و از طرفی، جوانمردانه باشد و در آن نوعی مردانگی و ایثار و از خودگذشتگی بروز کند؛ مثلاً شخص بخشنده‌ای که حاضر است خود را در سختی قرار دهد و بخشی از اموالش را به دیگران ببخشد، دارای روح بلند و کرامت و بزرگواری نفس است. این صفت را خداوند در آیات سوره انسان به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) نسبت داده است که با ایثار از خوراک خویش آن را به فقیر و مسکین و اسیر می‌دهند.
مکارم اخلاقی اوج اخلاق و تمامیت آن است. امام صادق(ع) می‌فرماید: و علیکم مکارم الاخلاق فانها رفعه؛ بر شما باد به مکارم اخلاق که آن بلندی و رفعت است. (شیخ صدوق، امالی، ص441؛ بحارالانوار، ج75، ص53)
پیامبر(ص) نیز فرمودند: خداوند بندگانی از مردم را برای حوایج آنان آفرید که در پسندیده‌های عرفی رغبت می‌کنند و بخشش را کرامت و بزرگواری می‌شمارند و خداوند مکارم اخلاق را دوست دارد.» (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج74، ص156)
پس مکارم اخلاق به آن دسته از صفات اخلاقی عالی و متعالی گفته می‌شود که خداوند متعال آنها را دوست دارد. انسان با بهره‌گیری از محاسن اخلاقی (اخلاق احسانی) شرایط نفسی و اخلاقی خود را به گونه‌ای متعالی می‌سازد که کریمانه با دیگران برخورد می‌کند. در حقیقت محاسن اخلاقی بستری برای مکارم اخلاقی است؛ چنانکه امیر‌المؤمنین علی(ع) می‌فرماید: احسن‌الاخلاق ما حملک علی‌المکارم؛ نیکوترین اخلاق آن است که تو را به مکارم اخلاق وا دارد.» (آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص3299)
در جایی دیگر در تبیین مقدم بودن محاسن اخلاقی برای مکارم اخلاقی می‌فرماید: «ذللوا اخلاقکم بالمحاسن و قودوها الی المکارم؛ اخلاق خود را با نیکی‌ها (محاسن) رام کنید و به سوی مکارم بکشانید.» (ابن شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص251)
از نظر آن حضرت(ع) بهشت در سایه مکارم اخلاقی به دست می‌آید. ایشان می‌فرماید: «اگر ما امید بهشت نداشتیم و از آتش نمی‌ترسیدیم و پاداش و کیفری نبود، هر آینه برای ما سزاوار بود که مکارم اخلاق را درخواست کنیم، زیرا مکارم اخلاق از چیزهایی است که بر راه نجاح و دستیابی به مقصود دلالت می‌کند.» (نوری، مستدرک الوسائل، ج2، ص156)
بی‌گمان شریعت محمدی(ص) اوج اخلاق را به انسان نشان داده و می‌آموزد. پس باید واجبات و محرمات و مکروهات و مستحبات آن را به عنوان بستری در راستای تحقق مکارم اخلاقی بدانیم. جالب اینکه امام علی(ع) ترک محارم را از مکارم اخلاقی برمی‌شمارد و می‌فرماید: من احب المکارم اجتنب المحارم؛ هر کس مکارم را دوست دارد از محارم (گناهان) خودداری کند.» (شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج1، ص299)
مصادیقی از مکارم‌الاخلاق
مکارم اخلاقی یک درجه از محاسن اخلاقی بالاتر  است و اگر بخواهیم محاسن اخلاقی را درجه‌بندی کنیم، دو نوع محاسن اخلاقی داریم که یکی حسن و دیگری احسن است.
آن احسن همان مکارم اخلاقی است؛ زیرا نیکوترین شیوه برخورد را در زندگی به نمایش می‌گذارد، پس مکارم اخلاقی همان انتخاب نیکوترین است و نه نیک و یا نیک‌تر.
پیامبر گرامی(ص) ماموریت و فلسفه بعثت خود را اتمام مکارم اخلاقی می‌داند و می‌فرماید: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ جز برای تکمیل مکارم اخلاقی برانگیخته نشده‌ام.» (فیض کاشانی، محجه البیضاء، ج 4، ص 121؛ بحارالانوار، ج 16، ص 210)
در جایی دیگر توصیه می‌کند که مومنان در پی انجام مکارم اخلاقی در زندگی باشند. ایشان سپس شیوه تحقق مکارم اخلاقی را در رفتار اجتماعی بیان می‌کند و می‌فرماید: علیکم بمکارم الاخلاق، فان الله عزوجل بعثنی بها، و ان من مکارم الاخلاق: ان یعفو الرجل عمن ظلمه، و یعطی من حرمه، و یضل من قطعه، و ان یعود من لایعوده؛ رسول خدا(ص) فرمود: بر شما باد رعایت مکارم اخلاق، که خداوند  مرا بر آن‌ها مبعوث کرد و - بعضی از - آن‌ها عبارتند از: کسی که بر تو ظلم کند - به جهت غرضی شخصی- او را ببخش، کسی که تو را نسبت به چیزی محروم گرداند کمکش نما، با شخصی که با تو قطع دوستی کند رابطه دوستی داشته باش، شخصی که به دیدار تو نیاید به دیدارش برو. (بحارالانوار، ج 66، ص 375، ح 24)
اینکه پیامبر(ص) عفو از ظالم را جزو مکارم قرار داده با توجه به فقرات بعدی نشان می‌دهد که مراد فراتر از احسان معمولی است؛ زیرا می‌فرماید به کسی که بدی کرده و تو را از چیزی محروم کرده به آن شخص چیزی عطا کنی؛ زیرا در مقام عدالت می‌توان او را بر اساس اصل مقابله به مثل، از چیزی محروم کرد و بر اساس اصل احسان می‌توان خطای او را ندیده گرفت و او را عفو کرد و از خطایش گذشت، ولی اینکه فرمود به او چیزی ببخشید به این معناست که باید کریمانه با او برخورد کرد. موارد دیگری که در این حدیث بیان شده نیز از مصادیق مکارم اخلاقی است که فراتر از دایره احسان معمولی است.
راوی گوید: قلت لابی عبدالله(ع): ما حد حسن الخلق؟ قال: تلین جانبک و تطیب کلامک و تلقی اخاک ببشر حسن؛ به امام صادق(ع) عرض کردم: حد حسن خلق چیست؟ فرمود: با مردم به نرمی برخورد کن و پاکیزه سخن بگو و با برادرت گشاده‌رو باش.
در روایتی آمده: قد سئل الصادق(ع) عن مکارم الاخلاق؟ فقال العفو عمن ظلمک وصله من قطعک و اعطاء من حرمک و قول الحق و لو علی نفسک؛ از حضرت صادق(ع) از مکارم اخلاق سوال شد که چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: مکارم اخلاق آن است که نسبت به کسی که به تو ظلم کرده عفو کنی و با کسی که با تو قطع رابطه کرده ارتباط برقرار کنی و کسی که تو را محروم کرده به او عطا کنی و سخن حق بگویی گرچه به ضرر تو باشد (بحارالانوار، ج 16، ص 120)
امام صادق(ع) فرمود: «خدای تعالی رسول اکرم(ص) را به مکارم اخلاق اختصاص داد، شما نیز خود را آزمایش کنید اگر مکارم اخلاق در شما بود، سپاس خدای را کنید و در زیادتی آن به سوی خداوند راغب باشید.» سپس حضرت ده صفت را به عنوان مکارم اخلاق برشمرد که عبارتند از: یقین، قناعت، صبر، شکر، بردباری، حسن خلق، بخشش، غیرت، شجاعت و مردانگی. (شیخ صدوق، صفات‌الشیعه، صص 47 و 48؛ بحار‌‌الانوار، ج 67، ص 371، ح 18، به نقل از کافی، ج 2، ص 56 با کمی تفاوت.)
از رسول خدا(ص) نقل شده است که به علی(ع) فرمود: «یا علی! سه چیز در دنیا و آخرت از مکارم اخلاق است:‌ اینکه از کسی که به تو ستم کرده درگذری و به کسی که از تو جدا شده بپیوندی و درباره کسی که نسبت به تو نادانی کرد حلم بورزی.» (طبرسی، مکارم‌الاخلاق، ص 435)
در روایت دیگری امام صادق(ع) فرمود: «مکارم ده تاست، اگر توانی که در تو باشد چنین کن. به درستی که آنها در مرد است و در فرزندش نیست و در فرزند است و در پدرش نیست و در بنده است و در آزاد نیست.» گفته شد: آنها چیست؟ فرمود: از آنچه در دست مردم است ناامید شود، راستگویی زبان، ادای امانت، صله رحم، گرامی داشتن میهمان، اطعام سائل،‌ تلافی نیکی‌ها، دوری از آزار همسایه، دوری از آزار رفیق و همراه و رأس مکارم، ‌حیا است.» (کلینی، کافی، ج 2، ص55 و 56، ح1)
البته در روایات مصادیق دیگری به عنوان مکارم اخلاقی بیان شده که می‌توان به مصادر آن مراجعه کرد. (بحار‌الانوار، ج 67، صص 367 - 375؛ میزان الحکمه، ج 1، صص 803 - 805)
نمونه‌ای از اخلاق کریمه در سیره امام حسن مجتبی(ع)
مرد شامی تازه به شهر رسیده بود و در کوچه‌های مدینه قدم می‌گذاشت. او متوجه سواری شد که از دور می‌آمد و رهگذران سلامش نموده و به احترامش راه باز می‌‌کردند.
مسافر از آنان پرسید: این سوار کیست که این‌گونه گرامی‌اش می‌دارید؟!
گفتند: او حسن‌ بن علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام است.
با شنیدن این نام، مرد، چهره درهم کشید و غضبناک به سوی سوار رفت. مقابل او ایستاد و شروع به سرزنش کرد. تا توانست ناسزا گفت و بدگویی نمود و سخنان ناروا بر زبان جاری ساخت.
آن سوار نورانی ابتدا سکوت کرد و به انتظار ایستاد تا مرد مسافر، دشنام‌گویی خویش را به پایان برد، آنگاه به مهربانی لبخندی بر لب آورد و چنین سخن آغاز کرد.
ای پیرمرد! به گمانم غریبی! گویا دچار اشتباهی شده‌ای! اکنون اگر از ما رضایت و حلالیت بطلبی تو را عفو خواهیم کرد. اگر چیزی بخواهی عطایت می‌کنیم؛ اگر طالب رشد و هدایت باشی ارشادت می‌کنیم؛ اگر مرکبی بخواهی آن را به تو می‌بخشیم؛ اگر گرسنه هستی غذایت می‌دهیم؛ اگر برهنه باشی تو را می‌پوشانیم؛ اگر حاجتمندی حاجتت را روا می‌سازیم؛ اگر از وطن رانده شده باشی پناهت می‌دهیم؛ اگر نیازی داشته باشی نیازت را برآورده می‌سازیم؛ اکنون بهتر است وسایلت را به خانه ما بیاوری و تا  پایان سفرت با ما زندگی کنی، زیرا منزل ما وسیع است و اسباب رفاه و آسایش در آن فراهم می‌باشد...
جملات مهرآمیز امام ادامه داشت و مروارید اشک پی در پی بر گونه‌های مرد شامی می‌غلطید.
سخن امام به پایان رسید. مرد شامی با چشمان اشک‌آلود گفت: شهادت می‌دهم تو خلیفه خدا بر زمین هستی و حقیقتا خداوند بهتر می‌داند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد. پیش از اینکه شما را از نزدیک زیارت کنم بزرگ‌ترین دشمن من بودید و پس از این دیدار کسی را بیشتر از شما دوست نمی‌دارم. (داستان راستان، مطهری و نیز منتهی‌الآمال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 222)

                       

نظرات  (۳)

با سلام و عرض ادب و خسته نباشید به نویسنده ی محترم.با تشکر و سپاس فراوان از مطالب مفید و ارزنده جنابعالی .با اجازه از محضرتان اینجانب اقدام به چاپ این سری از جزوات شما کرده ام .
ممنون ازمطالب خوبتون ....
استفاده کردم...
یاعلی..
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">