تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

پیام های کوتاه قرآنی (اعجاز، سیاست، مَثَل ها و ....)


ghuraan@

پیام رسان تلگرام . سروش و بله

 

سبک زندگی ؛ حیات طیبه

 

  

 

 

                                                                              انتقاد در آموزه‌های قرآنی
قرآن به عنوان کتاب راهنمای انسان در زندگی فردی و اجتماعی به همه مسائل مهم پرداخته است که یکی از مهم ترین این امور، مسأله روابط اجتماعی و چگونگی تعامل با دیگری در همه سطوح و رده‌های اجتماعی است

از این‌رو به روابط میان مؤمنان و نیز مؤمنان و دولتمردان اشاره می‌کند و مسأله انتقاد و انتقادپذیری را به روشنی طرح و مصادیق بسیاری را بیان می‌کند.
نخستین موردی که قرآن به آن اشاره دارد داستان آفرینش انسان است در سوره بقره30 تا 37 به نکاتی اشاره دارد که ارتباط تنگاتنگی با انتقادپذیری و تحمل دیگری دارد

خداوند با آنکه احاطه عملی کامل به هستی و آفریده‌های خویش دارد و در مقام لایسئل عما یفعل (بازخواست نمی‌شود از آنچه می‌کند) نشسته است با این همه اجازه انتقاد و طرح مسئله را می‌دهد*

در این داستان که خداوند خود گزارشگر مستقیم و بی‌واسطه آن است به این نکته اشاره می‌کند که فرشتگان رفتار خداوند را مورد ارزیابی و داوری قرار می‌دهند و از اینکه آفریده‌‌ای را می‌آفریند که خونریزی می‌کند و خشونت می‌ورزد به نقد می‌کشند

خداوند با آنکه در آن مقام بلند و عظما نشسته است همه این انتقادات را گوش می‌دهد و بدان‌ها پاسخ‌های منطقی و قانع‌کننده می‌دهد.
در این داستان به مسئله نقش انتقاد نیز اشاره شده است. انتقاد موجب می‌شود تا اشخاص دیدگاه‌ها و نظرات خویش را مطرح سازند. طرح مسئله و دست‌یابی به دیدگاه‌ها می‌تواند افزون بر بهره‌گیری از آن‌ها در عمل، ابهامات کار را نیز برطرف سازد. خداوند با این شیوه کوشید تا هدف از آفرینش انسان را به خوبی بیان کند و ماموریت فرشتگان و دیگر موجودات را نسبت به این موجود جدید مشخص سازد*

در حوزه مناسبات قدرت و ملت و دولت نیز این مسئله در داستان مورچگان و حضرت سلیمان(ع) به خوبی نشان داده شده. حضرت با آنکه در مقام قدرت بود به انتقاد ملکه مورچگان گوش می‌دهد

ملکه مورچگان به صراحت و تندی رفتار و اعمال حضرت و لشکریانش را انتقاد می‌کند و بیان می‌کند که آنان بر هر سرزمینی که درآیند آن را ناخواسته به نابودی می‌کشند این‌گونه است که به نقد لشکرکشی می‌پردازد و آن را امری زیانبار تحلیل می‌کند

مورچه با انتقاد از لشکرکشی‌های حضرت سلیمان(ع) می‌کوشد تا رفتار وی را مورد ارزیابی قرار دهد و آثار زیست‌محیطی آن را بنمایاند
حضرت با تبسم خویش انتقاد را می‌پذیرد و فرمان می‌دهد که لشکر‌کشی‌ها به گونه‌ای طراحی شود که آسیبی به محیط زیست وارد نسازد*
این انتقاد در مسئله هدهد نیز به شکل دیگر خودنمایی می‌کند به این معنا که کوچک‌ترین عضو دولت نیز می‌بایست هم پاسخگو باشد و اعمال خویش را با مدیریت بالا دستان انجام دهد و خودسرانه عملی را انجام ندهد و هم اینکه آماده انتقاد و بازخواست باشد

این مسئله را در آیات مختلف به اشکال گوناگون می‌توان یافت گاه به این شکل است که از قانون و نحوه محتوای آن انتقاد می‌شود و گاه از نحوه اجرای قوانین نقد می‌شود. این‌گونه است که در سوره مجادله زنی به پیامبر به عنوان حاکم به مجری قوانین دولتی اعتراض می‌کند

در این سوره به خوبی بیان می‌شود که چگونه و در چه زمینه‌هایی دولتمردان باید خود را آماده انتقاد سازند. با انتقادات است که بسیاری از ابهامات برطرف می‌شود حتی اگر این انتقادات تند و سریع و زننده باشد چنان که در آیات قرآنی گزارش شده است*
حضرت رسول(ص) اصحاب و جامعه مدینه را به گونه‌ای تربیت کرده بود که همگان به راحتی از هر مسئله دولتی و مردمی انتقاد می‌کردند تفاوتی میان رئیس دولت و یا مردم عادی نبود

جامعه‌ای که به ابوبکر می‌گوید اگر گامی به کژی گذاری تو را با شمشیر راست می‌کنم، این مسئله، نشانگر ظرفیت بالای انتقادپذیری در جامعه بود که به مردم انگیزه نظارت و مراقبت را داده و جواز مسئله امر به معروف و نهی از منکر را در همه سطوح صادر کرده بود

زیرا آموخته بودند که لاطاعه لمخلوق فی معصیه الخالق؛ از هیچ‌کس نمی‌بایست در معصیت خالق پیروی کرد و امر او مطاع نیست.
روشنگری‌های پیامبر مطالبات جامعه را افزایش داده بود و زمینه را برای انتقاد و نقد عملکردهای فردی و عمومی دولت و جامعه فراهم آورده بود

اصولا اگر قرآن به مردم می‌آموزد که به مجادله‌های دیگران گوش دهند و از میان نرم و درشت و تند و تلخ و شیرین آن، سخن نیکو و مفید را برگزینند

بدین ترتیب قرآن زمینه‌های تحمل‌پذیری جامعه را بالا می‌برد و جامعه‌ای از عالی‌ترین روابط اجتماعی ایجاد می‌کند

 

                                                                                 روش نقد قرآنی
شیوه نقد قرآنی بر این است که همواره نقد همراه با طرح باشد؛ چرا که نقد واقعی به معنای جداسازی سره از ناسره است و شخصی که ناسره چیزی را بیان می کند، می بایست سره آن را نیز ارائه دهد

به این معنا که شخص می بایست هم معروف و منکر را در حوزه نظریه و مفهومی بشناسد و هم در حوزه مصداقی بتواند معروف را از منکر جدا کند

خداوند در آیه48 قصص به علل مخالفت های اهل کتاب، مشرکان و کافران اشاره می کند و می فرماید که ایشان کتابهای هدایت گر تورات و قرآن را که از سوی خداوند فرو فرستاده شده بود، به عنوان دو کتاب خرافی و سحر معرفی کرده و به انتقاد از آن می پردازند، شما خودتان کتابی را ارایه دهید که هدایتگرتر از این دو کتاب باشد

بنابراین اگر کسی درباره مسئله ای انتقاد دارد باید همواره انصاف را مراعات کرده تنها به بیان ناسره نپردازد و دیگر آن که اگر نسبت به این کار اشکالی دارد، خود طرحی کامل تر و بهتر ارایه می دهد.

 

 

انتقاد و انتقادپذیری از نگاه قرآن

 

 

انتقاد و انتقادپذیری مسأله‌ای است که در مناسبات قدرت معنا و مفهومی درست می‌یابد به این معنا که مسأله تحمل دیگری در حوزه روابط اجتماعی و روان‌شناسی هنجاری هرچند مسأله مهم و اساسی است ولی در حوزه مناسبات قدرت تحمل دیگری به شکل انتقادپذیری تجلی واقعی و حقیقی می‌یابد

اصولاً توان و ظرفیت تحمل مردم در زمان قدرت به شدت کاهش می‌یابد و از هرگونه نقد و انتقاد ناخشنود می‌شوند و واکنش‌های تند و عصبی از خود بروز می‌دهند

از این‌رو اگر از انتقاد و انتقادپذیری سخن به میان می‌آید مهم ترین مصادیق خود را در حوزه رفتارشناسی قدرت و مناسبات میان دولت و ملت نشان می‌دهد

تحمل دیگری
جامعه مجموعه‌ای از افراد انسانی است که در یک منطقه جغرافیایی به علل طبیعی همانند هم‌نژادی و یا اهداف خاص دیگر چون امنیت و آرامش و آسایش گرد هم آمده‌اند تا از توان و ظرفیت یکدیگر بهره‌گیرند و نیازهای جسمی و روحی خویش را برآورده سازند. هر یک از افراد جامعه دارای شخصیت و اهداف و نیازهای عمومی و خصوصی است. شخصیت و روحیات افراد جامعه به علل مختلف مانند وراثت و تربیت، متفاوت و گاه متضاد است از این‌رو تنوع خواسته‌ها و علایق و دلبستگی‌ها از سویی و نیز روحیات و عواطف انسانی از مهرورزی محض تا خشونت و ترور و قتل از سوی دیگر در هر جامعه‌ای یافت می‌شود

بنابراین اصول عقلانی محض، مردمان را به اموری وادار می‌سازد تا برخلاف حتی میل و علاقه خویش بدان پایبند باشند و یا سنت‌ها و سیره‌های عقلایی در یک فرآیند طولانی ایجاد می‌شود تا مناسبات میان مردمی را سامان دهد. غیر از اصول عقلانی و عرفی و اخلاق، اصول دیگری نیز از سوی اهالی قدرت از شیخ و پیر و رئیس قبیله و یا دولت وضع می‌شود تا حدود و مرزهای آزادی را مشخص کند و در صورت تعرض، مجازات و تنبیه نماید. بنابراین قوانین نیز به نوعی برای ایجاد تعادل در مناسبات میان افراد جامعه وضع می‌شود. با این همه آنچه عنصر اصلی و اساسی و مؤلفه واقعی مناسبات و روابط اجتماعی را تشکیل می‌دهد، ظرفیت و توانمندی ذاتی و فردی است که از آن به تحمل دیگری یاد می‌شود

زمانی خانواده شکل می‌گیرد که دو تن از افراد مخالف جنسیتی بخواهند در کنار هم و زیر یک سقف قرار گیرند، در اینجاست که مسأله تحمل دیگری خود را نشان می‌دهد اگر انسان نتواند در کنار خود، کس دیگری را تحمل کند نمی‌تواند زندگی خانوادگی را تشکیل دهد

تحمل دیگری بدان معناست که اشخاص با تفاوت‌های شخصیتی و رفتاری و خواست‌ها و نیازهای مختلف می‌بایست در کنار هم قرار گیرند

گاه تضاد منافع و خواسته‌ها و نیز روحیات موجب می‌شود تا درگیر شوند. در اینجاست که مسأله تحمل دیگری به معنای نادیده گرفتن برخی از منافع کوچک‌تر و کم اهمیت‌تر و ارزش و اهمیت دادن به منافع مهم‌تر و اساسی‌تر مطرح می‌شود

در چنین شرایطی مسأله تزاحم خود را نشان می‌دهد و شخص عاقل کسی است که در صورت تزاحم، اهم و مهم را در کنار هم قرار دهد و اهم را مقدم قرار دهد

گاه تزاحم ممکن است حتی در میان دو امر اهم رخ دهد و هر دو مسئله از نیازها و خواسته‌های اساسی باشد ولی باز در آنجا انسان میان آن دو، سبک و سنگین می‌کند و یکی را مقدم و مرحج تشخیص می‌دهد.
در زندگی جمعی این‌گونه مسائل بسیار اتفاق می‌افتد و شخص روزانه با ده‌ها مسئله مواجه می‌شود که می‌بایست یکی را فدای دیگری کند. در اینجاست که مسئله تحمل برای افزایش روابط و دست‌یابی به اهداف والا و برتر، خود را نشان می‌دهد.
بخشی از جامعه‌پذیری به معنا و مفهوم ایجاد تحمل در دیگری است و جامعه می‌کوشد تا به اشخاص و افرادی که در جامعه زندگی می‌کنند شیوه تحمل دیگری را بیاموزد*

کودکان در آغاز که تفاوت نیازهای خود و دیگری را درک نمی‌کنند و «من» در آنها تقویت نشده است با یکدیگر به خوبی بازی می‌کنند و وسایل خویش را در اختیار دیگری قرار می‌دهند ولی همین که تفاوت‌هایی را درک کردند با یکدیگر درگیر می‌شوند از این زمان است که کودکان می‌آموزند تا دیگری را تحمل کنند

کودکانی که در خانه تک‌فرزند زندگی می‌کنند در آینده در جامعه و یا خانواده خود دچار مشکل می‌شوند؛ زیرا ظرفیت و توان تحمل دیگری را بالا نبرده‌اند. از این رو روان‌شناسان اجتماعی، مهدکودک‌ها را مرکزی برای جامعه‌پذیری و تحمل دیگری می‌دانند. شاید مدرسه و دبستان این کار را انجام دهد ولی برای بسیاری از کودکان آن زمان دیر است

به هرحال مسئله انتقاد، ارتباط تنگاتنگی با تحمل دیگری دارد. کسانی که از ظرفیت بالای تحمل دیگری برخوردارند به سادگی با انتقاد کنار می‌آیند.
نسبت میان نظارت و انتقاد
اصولا میان انتقاد و نظارت ارتباط معناداری وجود دارد. از آنجایی که در نقد و انتقاد تلاش می‌شود تا کارهای خوب از بد جداسازی و مشخص شود نیازمند نظارت دائمی است. شخصی می‌تواند قضاوت و داوری درستی داشته باشد و در انتقاد خویش به بیراهه نرود که بتواند نظارت دقیق روی رفتار و اعمال دیگری داشته باشد

از این رو میان انتقاد و نظارت ارتباط تنگاتنگ و معناداری می‌توان یافت. شخص منتقد نیازمند آن است که رفتار و کردار و اعمال و کارهای دیگری را زیر نظر داشته باشد و به تعبیر قرآنی مراقب وی باشد

مراقبت که از واژه عربی رقبه به معنای گردن، گرفته شده به این معناست که شخص برای دیدن بهتر امری و یا چیزی گردن فراز می‌کشد. از این‌رو به ناظر و بیننده‌ای که می‌کوشد تا به دقت تمام و با احاطه کامل علمی امری را ببیند و آن را تجزیه کند و یا آن را حفظ کند مراقب می‌گویند

مراقب کسی است که با گردن‌کشی می‌کوشد تا احاطه عملی به مسأله بیابد و هم آن را حفظ و نگه‌داری کند و نیز همه جوانب امر را زیرنظر داشته باشد. از این‌رو فرشتگان موکل خداوند را رقیب گفته‌اند.
مناسبات قدرت و مسأله انتقاد
چنان که گفته شد انتقاد، مسأله‌ای است که در روابط اجتماعی مطرح است و بیشتر در حوزه مناسبات قدرت معنا و مفهوم می‌یابد. لذا ارتباط تنگاتنگی با مسأله تحمل‌پذیری و نظارت پیدا می‌کند.
هر کسی که در مقام قدرت نشسته است و یا احساس قدرت می‌کند و به تعبیر قرآنی استکبار می‌ورزد و یا تکبر و نخوت و تفاخر و غرور وی را گرفته است از درجه تحمل کمتری نسبت به زیردستان برخوردار است و نسبت به هرگونه انتقاد، واکنش‌های تند و خشونت‌باری بروز می‌دهد. به این معنا که بیشتر اهل قدرت و یا توهم‌کنندگان آن توان و ظرفیت کمی از تحمل برخوردارند

این‌گونه است که در خانواده‌های پدرسالار و یا حتی فرزند سالار و مادرسالار، دیگری احساس می‌کند که نمی‌تواند به سادگی رابطه مثبت با سوی دیگر ایجاد کند. زنانی هستند که در خانه سکوت می‌کنند زیرا شوهر را شخصی نمی‌یابند که تاب تحمل انتقاد را داشته باشد. گاه حتی در خانواده‌های امروزی این مسأله نسبت به فرزندان بسیار دیده می‌شود که فرزند به گونه‌ای احساس غرور می‌کند و اجازه انتقاد به پدر و مادر را نمی‌دهد.
در حوزه عمومی نیز با این مسأله روبه‌رو هستیم. بسیاری از مسئولان و اهالی قدرت و یا کسانی که احساس و توهم قدرت و غرور به ایشان دست داده است رفتاری برخلاف انتظار از خود بروز می‌دهند و از اینکه مورد نظر باشند و رفتار و کردارهای آنان ارزیابی و داوری و به نقد کشیده شود خشنود نمی‌شوند. از این‌رو با تندی و نارضایتی با انتقاد و انتقادکنندگان برخورد می‌کنند.

 

تأثیر نقد منصفانه به جای ناسزاگویی(حکایت خوبان


حجربن عدی و عمروبن حمق دو یار شجاع و باوفای امیرمؤمنان علی(ع) بودند. آنان در ماجرای جنگ صفین از سپاه شام اظهار بیزاری می‌کردند، و به آنها ناسزا می‌گفتند

این خبر به امام‌علی(ع) رسید. امام برای آنها پیام فرستاد که ناسزاگویی نکنید و دشنام ندهید. آن دو به حضور علی(ع) آمده و عرض کردند: آیا سپاه شام (پیروان معاویه) در خط باطل نیستند؟

امام فرمود: آری آنها بر باطل‌اند. عرض کردند: پس چرا ما را از ناسزاگویی به آنها منع می‌کنید؟ امام فرمود:

من نمی‌پسندم که شما دشنام دهنده باشید، ولی اگر کردارشان را افشا می‌کردید و گمراهی‌های آنها را برمی‌شمردید، در گفتار راست‌تر بودید و عذرتان رساتر بود. سپس فرمود: باید به جای دشنام دادن چنین دعا می‌کردید،

خداوندا! خون ما و آنها را حفظ کن و بین ما و آنها را اصلاح فرما، و آنان را از گمراهی هدایت کن، تا آنان که نا آگاه هستند حق را بشناسند، و آنان که با حق ستیز می‌کنند، از این کار زشت خود دست بردارند

  منهاج‌البراعه، ج13، ص94

 

اصل نقدپذیری

 

 

یکی از اصول مهم اخلاقی در گستره پژوهش و تحقیق، اصل نقدپذیری است. نقد گفتگوی اثربخشی است که امکان چالش دو نظرگاه و روی‌آورد را فراهم می‌آورد. تلاش برای برخورداری از طرز تلقی و رهیافت دیگران، ناگفته ها را اعم از مواضع قوت و یا خلل، به میان می‌آ‌ورد و محقق را از تک‌بعدی نگری و تحویل انگاری مصون می‌دارد

شرط اثربخشی و کارایی آن مسبوقیت گوش بر زبان و سعی در فهم روشن، کامل و بی‌کم و کاست مدعای گوینده است. نقد را ردیّه انگاشتن و تنها به گفتار خویش توجه کردن و ناقد را قاصر در فهم مطالب پنداشتن مانع اثربخشی و کارایی گفتگوی نقادانه است و محقق را از عمل به توصیه گرانقدر و روش‌شناختی " کونوا نقّاد الکلام " باز می‌دارد

نقد جاده دوطرفه است محقق از طرفی محتاج و ملزم به نقادی فرضیه‌های رقیب و نظریه‌های مختلف است و از طرف دیگر به عنوان کسی که فرضیه و نظریه‌ای را به میان می‌آورد و ادعایی را مطرح می‌کند، ملزم به شنیدن مؤثر نقدهاست... محقق با ارائه گزارش تحقیق خویش، عده‌ای را مورد خطاب قرار می‌دهد. این خطاب به صورت طبیعی و نه قراردادی، حقوقی را ایجاد می‌کند. مهمترین حق مخاطب، نقادی سخنان محقق است. بنابراین، محقق باید خود را نسبت به شنیدن نقد موظف بداند

واکنش پرخاشگرانه ناشی از فقدان هوش هیجانی لازم، غیر اخلاقی است. منتقد را به انواع تبکیت‌های بیرونی و غیر معرفتی نواختن و او را به غرض‌ورزی متهم کردن و امثال آن از علائم مواجهه غیر اخلاقی با نقد است.کسانی که به لحاظ شخصیت از هوش هیجانی لازم برخوردار نیستند و یا خودکامه و مستبد می‌اندیشند، تحمل نقد شدن را ندارند(3). قرآن کریم همگان را به بردبارى و تحمل و مدارا توصیه کرده و سزاوارترین افراد به رعایت این اصل اخلاقى مهم را اندیشمندان خوانده است: "و لا تستوی الحسنه و لا السیئه ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم".

 

 

تلخی و شیرینی نقد و انتقادپذیری

 

 

نقد به معنای جدا کردن سره از ناسره است. به این معنا که هر چیز با ارزشی که با چیز بی ارزشی درآمیخته باشد، با ابزارهای مخصوص خودش از هم جدا می شود؛ مانند کاری که کشاورزان با الک کردن انجام می دهند یا کارگران ساختمانی با سرند کردن، سنگریزه های درشت را از شن و ماسه جدا می کنند یا مانند زرگران که عیارهای مختلف زر را جدا کرده و زر سرخ ناب را از ناخالصی بیرون می کشند.
نقد، آسیب شناسی سخن
سخن نیز از نظر ظاهری و باطنی یعنی محتوا، گاه چنان است که زشت و زیبا، بد و خوب آن در هم آمیخته می شود و ناقد می کوشد تا زیبایی ها و خوبی های سخن را از زشتی ها و بدی هایش جدا کرده و به نمایش گذارد. از این رو نقد، همواره تلخ و گزنده است؛ زیرا آسیب شناسی کلام و سخن است و اصولا انسان ها به تلخی گرایش ندارند و همواره حلوای چاپلوسی را دوست می دارند؛ چرا که با طبع و طبیعت ایشان تناسب دارد.
اما انسان عاقل می داند که نقد هر چند که داروی تلخ و گزنده ای است ولی لازم بقا و رشد و بالندگی انسان و زندگی است. در جامعه ای که نقد پذیرفته شده باشد، به این معناست که آن انسان و جامعه به بلوغ رسیده است؛ زیرا می داند که انسان ها هر چند در کمال باشند ولی تا اتمام و غایت کمال راهی بس دشوار و درازی دارند؛ لذا برای بقای خود می کوشد تا آفات و بیمارهای را بشناسد و حتی گاه با چاقوی جراحی نقد، آن را از تن خویش هر چند با درد

بیرون آورد؛ زیرا این غده سرطانی اگر در بدن بماند موجب مرگ می شود. ناقد، دکتر آسیب شناس و آفت شناسی که بیماری را می بیند و علت درد را می شناسد و با چاقوی تیز نقد به جراحی یا درمان درد و بیماری می پردازد.
انتقادپذیری، توصیه اکید دینی
اصولاً کسانی که واقعا دوست دارند نقاط ضعف خود را بشناسند و کارها و عملکردها و رفتارهای خود را آسیب شناسی کنند، نه تنها از نقد نمی هراسند و گریزان نیستند بلکه حتی از آن نیز استقبال می کنند و آن را موهبتی الهی می دانند. افرادی که همواره خواهان کمال هستند باید این حدیث گوهربار امام صادق(ع) را آویزه گوش خود کنند که: «احب اخوانی الی من اهدی الی عیوبی، بهترین دوستانم، کسانی اند که عیبهایم را به من هدیه بدهند (بحارالانوار/74/282)
این آموزه والا و ارزشمند باید به صورت تابلوی شکیل و زیبا بالای سر هر مدیر و مسئولی باشد تا بدین طریق اعلام کند اولا کارها و رفتارهایش خالی از عیب نیست و ثانیاً از هرگونه انتقاد و نقد و آسیب شناسی استقبال می کند. کسی که خواهان رسیدن به مراتب بالای ترقی و پیشرفت و کمال است قطعا از شنیدن نقد، هیچ گاه آزرده خاطر و برآشفته نمی شود که حتی از آن استقبال هم می کند و آن را هدیه ای ارزشمند قلمداد می کند و باید از انتقادکننده- بشرط آنکه انتقاد او از روی غرض ورزی و هوای نفس و... نباشد- تشکر و تقدیر هم بکند. نقدپذیری همچنین گویای آن است که شخص از رذایلی چون غرور و تکبر بدور است و روحیه اش با تواضع عجین گشته است.
ضرورت دوری از چاپلوسان و توجه به ناقدان
از امیر مومنان علی(ع) روایات بسیاری است که از اهل تملق و چاپلوسی پرهیز کنید؛ زیرا آنان همانند دوستان نادانی هستند که به بیمار دیابتی، حلوای چاپلوسی می خورانند و او را به سوی مرگ و نیستی می کشانند. آن حضرت(ع) به مالک اشتر و دیگر کارگزاران نظام اسلامی سفارش می کند که یاران خویش را از کسانی برگزینند که اهل تملق و چاپلوسی نباشند و با زبان تند و تلخ نقد و انتقاد، به آسیب شناسی کارها بپردازند تا امکان شناسایی و درمان درد و بیماری فراهم آید.
آن حضرت در نامه 53 که در نهج البلاغه آمده است می فرماید: باید که برگزیده ترین وزیران تو کسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در کارهایی که خداوند بر دوستانش نمی پسندد کمتر تو را یاری کنند، هر چند که این سخنان و کارها تو را ناخوش آید

به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند، سپس، از آنان بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشده ای، شادمانت ندارند، زیرا ستایش آمیخته به تملق، سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی وادارد. روایتی را امام رضا(ع) به امام جواد(ع) نامه ای نوشت که شنیدم برخی از اطرافیان، تو را از در پشتی می برند تا مردم تو را نبینند، سوگند به خدا و آن حقی که بر گردن تو دارم از همان در بزرگ رفت و آمد کن تا مردم تو را ببینند.
شهریاران ماکیاولی دوست دارند که مردم یا نفهم باشند یا خودشان را به نفهمی بزنند و چیزی را که می بینند و می شنوند و درک می کنند، نفهمند. ولی باید گفت که انسان ها هر چند مدتی سکوت می کنند و به مصالحی خاموشی برمی گزینند ولی هرگز این وضعیت پایدار نخواهد ماند؛ زیرا اگر کفر، دولت ها را ساقط نمی کند ولی بی عدالتی و ظلم، تباهی ملت و دولت را به دنبال خواهد داشت. از این رو خداوند ماموریت پیامبران را آگاه سازی مردم نسبت به حقوق خویش و قیام توده ها به عدالت در چارچوب عقل و وحی و کتاب و سنت قرار داده است. (حدید25)

                                                                      امام حسین(ع) و نشانههای عالم

 امام حسین(ع) در بیان نشانههای عالم واقعی به دو خصلت و منش افراد اشاره میکند که با آن میتوان فهمید که شخص عالم یا مدعی علم است؟ امام حسین(ع) درباره برخی از نشانههای علم و عالم میفرماید: من دلایل العالم انتقاده لحدیثه و علمه بحقایق فنون النظر؛ از نشانههای عالم، انتقادش نسبت به سخنان خودش و آگاهیاش به حقایق فنون و هنرهای نظرپردازی است. (بحارالانوار، ج 78؛ ص 119)
1- نقدگرایی و انتقادپذیری:

یکی از دو نشانه اصلی که امام حسین(ع) برای عالم بیان میکند نقدگرایی و انتقادپذیری عالم است. عالم نسبت به آنچه میگوید و یاانجام میدهد به دیده نقد مینگرد و بر این باور است که شاید در سخن و رفتارش نقصی وجود داشته باشد؛ چراکه همواره خود را پیش از دیگری متهم میکند؛ زیرا میداند که علم او به حقایق؛ آنچنان تمام و کامل نیست، بلکه حتی اگر از برترین علوم برخوردار باشد نسبت به علم الهی بسیار اندک است. (اسراء85)

بنابراین، همواره احتمال میدهد که آنچه میگوید و انجام میدهد میتواند خلاف واقع و یا حقیقت باشد. همین خصیصه به او این امکان را میدهد که همواره درخواست افزایش علم را داشته باشد تا به حقایق نزدیکتر شده و از ملکوت چیزهاآگاه شود. از این رو از سوی خداوند حتی به پیامبری که ماذون به علم غیب الهی است، فرمان داده میشود که این دعا را داشته باشد: ربزدنی علما؛ پروردگارا بر دانش و علمم بیفزا (طه114)

پیامبر(ص) نیز همواره خواهان علم بود که موجب حقیقتشناسی شود. از این رو میفرماید: اللهم ارنی الاشیاء کماهی؛ خدایا حقایق چیزها را چنانکه هست به من بنمایان! امام حسین(ع) میفرماید عالم باید همواره آماده باشد تا سخن و اندیشه خود را بر ترازوی نقد دیگران قرار دهد و از این آمادگی برخوردار باشد که سخن و اندیشهاش نقد شود بلکه حتی بخواهد که دیگران سخنان و اندیشهاش را نقد کنند

به این معنا که میبایست علم و دانش خویش راعرضه دارد تا دیگران به نقد آن بپردازند و سره از ناسره را جدا سازند، حتی اگر به نظر شخص، آنچه دیگران ناسره و نادرست یافتهاند، درست باشد، ولی اجازه دهد تا احتمالات دیگری که دیگران درباره اندیشه و سخن او دارند بداند و بشنود و درباره آن تفکر و تامل نماید؛ چرا که در چنین حالتی است که انسان از جزماندیشی بدون پشتوانه علمی بیرون میآید و هنگامی هم که به جزم در اندیشه رسید در آن صورت مبتنی بر شنیدن افکار و اندیشههای دیگران و همراه با آگاهی از احتمالات نادرستی در سخن و اندیشهاش است پس در مقام عزم بر عملی ساختن اندیشهاش دیگر تردیدی نخواهد داشت؛ چرا که همه ملاحظات و احتمالات را دیده و شنیده است

این چنین نقدپذیری به معنای همراهی با دیگران در عقول و اندیشههایشان است و شخص در حقیقت به خود امکان میدهد تا از عقول و اندیشههای دیگران بهرهمند شود و سپس براساس موازین، آن را بسنجد و داوری نهایی کند.

همچنین از این حدیث این معنا به دست میآید که عالم حقیقی از نظر امام حسین(ع) کسی است که حتی پیش از سخن گفتن و حدیث کردن، به ارزیابی و سنجش آن بپردازد و با نقد آن بکوشد تا سخنی سدید و استوار بر زبان آورد که هیچگونه نقدی بر آن وارد نباشد یا از کمترین نقد واقعی رنج ببرد. پس تفکر و نقد اندیشه، پیش از بر زبان آوردن آن یکی از خصلتهای عالمان است

عالم کسی است که پیش از دیگران به نقد خود و اندیشههایش اقدام کند وهر سخنی را بر زبان نیاورد. پس به تعبیر قرآن در بیان اندیشهها عجله نمیکند و میکوشد تا پیش ازگفتن همه جوانب آن را بسنجد و ارزیابی کند؛ چرا که از نظر قرآن یکی از آسیبها و آفات علم آن است که انسان پیش از نقد و سنجش اندیشه براساس معیارهای متقن و استوار آن را بر زبان جاری سازد. (کهف، آیات 65 تا 78)
اصولا هواهای نفسانی اجازه نقدپذیری به انسان را نمی
دهد از اینرو یکی از آفات علم همین تأثر عالم از هواهای نفسانی است که موجب کبر و غرور بیجا میشود و نقدپذیری را از انسان سلب میکند. بسیاری از کسانی که پس از عالم شدن حتی به علوم ربانی و لدنی، گرفتار سقوط شدهاند مشکل هواهای نفسانی آنان بوده که خود را در جایگاه برتری قرار میدادند که سخن دیگری را نمیپذیرفتند و پرخاشگری میکردند و نقد دیگران را برنمیتابیدند. (اعراف175 و 176)
2. روش شناسی و آگاهی از نظرات گوناگون: از دیگر خصلت
های عالم آن است که به فنون و هنرهای نظریهپردازی و تعمق در اندیشهها آگاهی داشته باشد. اگر انسان بخواهد حقیقت را چنان که هست دریابد و عالم به حقایق باشد میبایست هنرها و روشهای آن را بشناسد؛ چرا که هر کسی با روشی به حقیقت دست مییابد

آگاهی انسان به فنون و هنرهای حقیقتشناسی، به انسان کمک میکند که در نظریهشناسی و نظریهپردازی استاد شود و بتواند از نظرات دیگران در چارچوب درستی بهرهمند شود. تعمق در هر علم و دانشی نیازمند آگاهی به روشهای آن علم است. برای هر علمی فن و هنر و روشی است که میبایست به آن توجه کرد و با بهرهمندی از آن به نظر و نظریههای مطرح پرداخت و امکان آن را یافت که در مسیری درست حقیقت را در هر علمی بهدست آورد.

اگر انسان در مسایل عقلانی بخواهد تأمل و نظری داشته باشد و حقیقت علوم عقلانی را بهدست آورد و صاحبنظر باشد میبایست از روش تعقل بهرهمند شود و از علوم منطق و فلسفه بهره گیرد. اگر بخواهد در مسایل تجربی و علوم آن وارد شود میبایست فنون و روشها و هنرهای نقد آن را بشناسد و از طریق تحلیل و تجزیه و تجربه وارد شود و یا در علوم انسانی میبایست از راهها و روشهای خاص آن بهره گیرد
همچنین در علم فقه و مسایل آن میبایست از هنر و روشهای آن بهرهمند شود.بنابراین زمانی عالم میتواند موفق شود که برای آگاهی و نظریهپردازی و تأمل عمیق در هر علم و دانشی از هنرها و روشهای آن استفاده کند. پس در علوم عقلانی با بهرهگیری از فنون و روشهای حسی و آزمایشگاهی هرگز نمیتوان به حقیقت رسید؛ چنان که با روش عقلانی نمیتوان در علوم حسی و تجربی صاحبنظر شد و حقیقت را کشف کرد و بدان آگاه شد.بنابراین لازم است که عالم در نظر کردن و تأمل و دقت عمیق علمی در هر دانش و علمی از فنون آن علم برای کشف حقیقت استفاده کند.
از نظر امام حسین(ع) آگاهی از نظرات مختلف دیگران برای کشف حقیقت و همچنین آگاهی نسبت به روشها و فنون علوم مختلف برای کسب حقیقت از اموری است که یک عالم بدان متصف است و منش و روش او این گونه است که قبل از دیگران به نقد اندیشه خود پرداخته و اگر سخنی گفت نقدپذیر است و از سوی دیگر به فنون و روشهای حقیقت در هر علمی آگاه بوده و از نظرات دیگران سود میبرد.

 

 

                                                         ویژگی عالمان از منظر امام حسین(ع)

 

 

جایگاه و ارزش علم و عالم
علم در آموزههای قرآنی از جایگاه بس ارزشی برخوردار است. (بقره31 تا 33، یوسف22، طه114، زمر9، مجادله11) شاید هیچ فضیلتی برتر از آن برای شخص آدمی نباشد که او انسانی عالم باشد به ویژه آن که این علم از نوع علم الوراثه و علوم لدنی و شهودی و حضوری باشد نه از علم الدارسه و علوم اکتسابی، زیرا انسان با علم است که به جایگاه خلافت الهی دست یافته است و چنان که از آیه 31 سوره بقره بر میآید مهمترین ویژگی انسانی که خداوند از روح خود در او دمیده (حجر29 ص72) همان علم اوست، زیرا خداوند به او کرامت و شرافت بخشیده و همه اسمای خود را به او آموخته تا نسبت به همه ما سوی الله عالم شود.
این علم از علوم عادی همانند علم حصولی و اکتسابی نیست که انسان تنها تصویر ذهنی و مفاهیم را در اختیار دارد، بلکه علم حضوری است که آن چیز در نزد او حاضر بوده و او دارای چنین چیزی است، به این معنا که حقیقت هر چیزی در ذات او وجود دارد و حتی همه حقایق هستی به شکلی در نهاد انسان است و همه ما سوی
الله دارایی او را تشکیل میدهد.
از همین آیه 31 بقره همچنین به دست می
آید که علم به اسماء، علم به حقیقت امور است. از همین رو به جای آن که با ضمیر (هاء) که برای غیر ذویالعقول به کار میرود، از ضمیر (هم) که برای صاحبان عقل و خرد است، استفاده شده است. (ثم عرضهم)
علم در هر شکلی بخشش الهی به انسان
هاست و در این میان علوم خاصی چون علم لدنی که خداوند به انسانهای نیکوکاری چون آصف بن برخیا (نمل، 49)و خضر (کهف، 65) میدهد به دلیل همان ویژگیهایش است که به عنوان یک نعمت بزرگ در آیه 14 سوره قصص و نیز 22 سوره یوسف مطرح میشود.از آیات قرآنی به دست میآید که خلافت انسانی به سبب علم حضرت آدم(ع) به علم لدنی و شهودی برای او ثابت شده است. (بقره، 30 تا 33) همچنین پیامبران الهی به سبب داشتن همین علوم لدنی و شهودی است که از مقام خلافت الهی برخوردار شدند و بر مردمان واجب شد تا از ایشان اطاعت کنند. (انبیاء، 74، بقره، 120و 147، مریم، 41 و 43 و آیات بسیار دیگر)
انتخاب علی(ع) از سوی خداوند به عنوان خلیفه
الله و حجتالله پس از پیامبر(ص) نیز به سبب علم لدنی کاملی است که در اختیار ایشان بوده است. از اینرو درباره علم کامل آن حضرت(ع) به علم الکتاب تعبیر میشود (رعد43؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج5، ص303؛ شواهد التنزیل، ج1، ص400) درحالی که آنچه آصفبن برخیا داشته تنها گوشهای از این علم با تعبیر (علم من الکتاب) بوده است. (نمل، 40) علم موجب میشود تا انسان به جایگاه خلافت برسد هر چند که شامل علوم اکتسابی و تجربی و حصولی باشد؛ اما اصالت از آن علم لدنی و شهودی است؛ چرا که خلیفه میبایست حق هر صاحب حقی را ادا کرده و عدالت به معنای قرار دادن هر چیزی در جایگاه مناسبش را به جا آورد

بیگمان انجام چنین عملی نیازمند آگاهی کامل به ذات و ماهیت و حقیقت هر چیزی است و لازم است تا خلیفه از علم غیب و اسرار آگاه باشد تا بتواند هر چیزی را در جایش قرار دهد و حقش را ادا کند. بنابراین اقتضای خلافت، عدالتورزی است و لازمه عدالتورزی آن است که انسان به حقایق هر چیزی چنانکه هست آگاه باشد تا حق او را ادا کرده و عدالت ورزد و او را در جایگاه واقعی و حقیقیاش قرار دهد.
براین اساس تشخیص ارزش
ها و ضدارزشها و بایدها و نبایدها حتی در حوزه اخلاقی نیازمند علم به حقیقت اشیاء و تأثیر مثبت و منفی آن در زندگی و اهداف آفرینش هستی و انسان است. این جاست که در آیات قرآنی بارها وقتی حکمی از احکام اسلامی و فضیلتی از فضایل بیان میشود یا به نقد برخی از رذایل و منهیات پرداخته میشود، در پایان آیه از علم و عدم علم سخن به میان میآید و مثلا گفته میشود که اگر علم داشتید میدانستید که روزه برای شما خیر است لذا واجب شده است. به این معنا که حکم واجب و بایدی که از سوی خداوند درباره روزه وارد شده براساس علم است و اگر انسان از این علم برخوردار بود میفهمید که مثلا روزه برای او خیر و مفید است. (بقره، 103 و 184 و 280؛ توبه،41؛ نحل، 41 و 95؛  قصص، 80؛ عنکبوت، 16 و 64؛ صف11؛ جمعه، 9)
برهمین اساس اگر کسی از چنین علمی برخوردار نباشد نمی
تواند قوانین اخلاقی بلکه قوانین حقوقی وضع کند و مردم را به بایدها و نبایدهایی فرمان دهد؛ چرا که در این صورت قوانین او ممکن است که در نهایت به انسان و یا جامعه یا جهان ضرر برساند؛ بویژه که اگر مبنای قانونگذاری، عقل جمعی و اکثریت و مانند آن باشد که در این صورت حقوق اقلیتها همواره تضییع میشود و مستکبران و قدرتمندان و اکثریت جامعه گروهی را به استضعاف میکشند و حقوق آنان را تباه میکنند

بنابراین، قانونگذار در همه عرصهها و حوزهها از اخلاقی و حقوقی میبایست، عالم به علوم شهودی باشد تا جایگاه هر چیزی را بدرستی بشناسد و حق هر کسی را بداند و با قانونگذاری تثبیت نماید. اینجاست که باید گفت حتی عقل با تمام برتریهایش نمیتواند چنین چیزی را به ارمغان آورد و تنها منبع تشریع و قانونگذاری در جهان و جان میبایست خداوند خالقی باشد که عالم به همه حقایق وجودی هر چیزی و هر کسی است و در مرتبه دوم کسانی که با ارتباط با این علم الهی از علم غیب به اذن او بهرهمند شدهاند که همان پیامبران و اولیاء و اوصیای آنان هستند. بر این اساس میفهمیم که چرا در آموزههای اسلامی علم و عالم به این معنا تا چه اندازه در ایجاد و تثبیت خلافت و امامت و ولایت انسانی نقش اساسی و بنیادینی دارد.

 

 

                                                               عذرخواهی در آموزه های دینی

 

 

البته برای بسیاری از مردم، عذرخواهی سخت است و بدتر این که برای برخی دیگر حتی عذرتراشی و بهانه جویی آسان می باشد

جامعه ایمانی باید به گونه ای تربیت شود که عذرخواهی براساس نیت پاک و خلوص (توبه19 تا 39) انجام گیرد و از عذرتراشی بیرون رود؛ زیرا عذرتراشی نه تنها کار را به سامان نمی رساند بلکه سخت تر و بدتر می کند

بنابراین می بایست صادقانه و خالصانه عذر تقصیر آورد و توبه خویش را به نمایش گذاشت و تمرد و طغیان را در نفس و جان خویش توبیخ کرد

خداوند در آیات 31 تا 51 سوره قیامت به این نکته توجه می دهد که ارزش عذرخواهی در این است که در زمان خود اتفاق بیفتد و این اندازه طولانی نشود که دیگر ارزش خود را از دست دهد.
کاری نکن تا پوزش بخواهی
انسان نباید کاری کند که مجبور به عذرخواهی شود. اگر کارهای انسان همواره معروف و خیر و پسندیده باشد، نیازی به عذر و پوزش نیست

اما به هر حال انسان در شرایطی قرار می گیرد که لازم است که عذر بخواهد. در این جاست که پذیرش پوزش از سوی دیگران به عنوان احسان تلقی می شود

در داستان خضر(ع) و موسی(ع) این مطلب مورد توجه قرارگرفته است که قطع هرگونه رابطه باید براساس دلیل و عذر مقبولی باشد از آن جایی که موسی(ع) متعهد شده بود که تا پایان همراهی پرسشی نکند، اما تخلف وی موجب شد تا حضرت خضر(ع) عذر موجهی برای جدایی داشته باشد (کهف، 67و 87)

اما اگر این عذرخواهی پس از زمان طولانی اتفاق افتد یا به معنایی عذرتراشی باشد، در این گونه موارد عذر پذیرفته نمی شود (نساء79)

و یا عذر کسانی که تمام زشتی ها را تا جایی که می توانند انجام می دهند و هنگام ناتوانی عذر می تراشند، پذیرفته نخواهد شد (توبه 26تا 66 و 24و 34 و روم75 غافر25 و قیامت31تا 51)*
اما درباره کسانی که می دانید در اثر خطا و اشتباهی گناهی مرتکب شده اند می بایست تا جایی که امکان دارد حتی برای انجام عمل و کارشان توجیهاتی تراشید تا شخص خود را بیابد و از اشتباه خود درس گیرد

 علی(ع): اقبل عذر اخیک، و ان لم یکن له عذر فالتمس له عذرا؛ عذر برای خود را بپذیر، و اگر او عذری نداشت برادر خطای او عذری بتراش (بحارالانوار ج47 ص165) البته چنان که گفته شد، انسان باید کاری نکند که مجبور به پوزش باشد.

 

 

پیامبر(ص): ایاک و ما تعتذر منه؛ فان فیه الشرک الخفی؛ زنهار از کاری که به سبب آن پوزش بخواهی؛ زیرا در این کار شرک پنهان، است (بحارالانوار ج87 ص200، ح82)

امیرمؤمنان: ایاک و ما تعتذر منه؛ فانه لایعتذر من خیر؛ زنهار از کاری که به سبب آن پوزش بخواهی؛ چرا که از کار خوب پوزش خواهی نمی شود (بحارالانوار ج17 ص369 ح91)

بنابراین بهتر است کاری کرد که نیازمند پوزش نباشد، چرا که عزت آدمی در آن است

امیر مؤمنان: الاستغناء عن العذر أعز من الصدق به؛ نیاز نیافتن به پوزش خواهی، عزت بخش تر از پوزش خواهی موجه است (نهج البلاغه، الحکمه 923)*
از آن حضرت در نامه ای به حارث همدانی آمده است: و احذر کل عمل اذا سئل عنه صاحبه انکره أو اعتذر منه، و لا تجعل عرضک غرضا لنبال القول؛ بپرهیز از هر کاری که اگر از کننده آن درباره اش بازخواست شود، انکارش کند و یا پوزش خواهد و آبروی خود را آماج تیرهای سخن مردم قرار مده. (نهج البلاغه، نامه96) پذیرش عذر، امری پسندیده است

بنابراین اگر کسی عذر و پوزش خواست باید پوزش وی پذیرفته شود

خداوند در آیه199 سوره اعراف به پیامبر(ص) فرمان می دهد که عذر خطاکاران را بپذیرد و آنان را به سبب بدکاری شان مواخذه نکند. (مجمع البیان ج3و 4 ص787)

زیرا پذیرش عذر مؤمنان معذور، تبلور غفران و رحمت الهی است. (توبه68 و19 نحل106 و110)

از امام حسن مجتبی(ص) روایت است که فرمود: در انتقام گرفتن شتاب مکن و راهی برای پوزش خواهی و عفو باقی بگذار

بنابراین، اگر عذری آورد از وی بپذیرید و اگر مؤمن است حتی برای کارش خودتان عذری بتراشید و او را مواخذه نکنید

زیرا این گونه احسان و ایثار موجب می شود تا روابط اجتماعی گرم تر و صمیمی تر شود و الفت میان افراد آن افزایش یابد و کینه ها و دشمنی ها به صلح و صفا و مهر و محبت تبدیل گردد

اولین وظیفه هر انسان مؤمن در جامعه ایمانی این است که تحمل اشتباه دوستان را داشته باشد. حضرت علی(ع) می فرماید: لغزش دوستت را تحمل نما برای زمانی که می خواهی دشمنت را متقاعد کنی.

 

 

                                                                 ارزش و فضیلت عفو و گذشت

 

 

یکی از اساسی‌ترین ارزشها و مکارم اخلاقی در زندگی اجتماعی و روابط انسانها گذشت از خطاهای دیگران و پذیرش عذر آنان است

این ویژگی می‌تواند دشمنی‌ها را ریشه‌کن کند و محبت و دوستی و اتحاد درپی داشته باشد. زیرا آدمیان در روابط اجتماعی و در تعامل با یکدیگر بطور قطع دچار اشتباه و حتی ظلم نسبت به همنوعان می‌شوند

لذا به منظور صیانت از استحکام روابط فیمابین، عذرخواهی‌ها را پذیرا باشیم. بدین نحو کینه‌ها و دشمنی‌ها و نزاع‌ها جای خود را به دوستی‌ها و مهربانی‌ها و همدلی‌ها خواهد داد. عفو و گذشت ضد انتقام گرفتن و عوض درآوردن است

امام‌حسین(ع) فرمود: ان اعفی الناس من عفی عن قدره با گذشت‌ترین انسان کسی است که با داشتن قدرت عفو کند.

علی(ع) فرمود: انتقام گرفتن از زشت‌ترین کارهای فرد توانمند است و شتاب کردن در انتقام، شیوه فرومایگان می‌باشد. (غرر ج2 ص519)
فضیلت گذشت
گذشت نمودن از جمله بهترین صفات نیک انسان متعالی است البته بدیهی است که گذشت در جایی صحیح است که آدمی از حق شخصی خود بگذرد. اما حق دیگری و یا حقوق عمومی به شخص مربوط نمی‌شود که از آن بگذرد

امام سجاد(ع): روز قیامت خدا اولین و آخرین را در یک بلندی جمع می‌کند. سپس منادی ندا می‌کند که کجایند اهل فضل؟ گروهی برمی‌خیزند، ملائکه می‌گویند: فضل شما چیست؟ گفتند:

 

 

1) هرکس از ما دوری می‌کرد ما به او نزدیک می‌شدیم

2) هرکس ما را محروم می‌کرد ما به او بخشش می‌کردیم

3) هرکس به ما ظلم می‌کرد او را می‌بخشیدیم

فرشتگان می‌گویند: راست گفتید، داخل بهشت شوید. بدی را بدی سهل باشد جزا اگر مردی (معراج السعاده ص206)*

تحول یافتن مرد شامی
شخصی بنام عصار‌بن مصطلق از شام وقتی پرسید که این مرد کیست گفتند: حسین بن‌علی است. با توجه به تبلیغات سوئی که علیه اولاد علی(ع) در ذهنش بود هرچه می‌توانست به حضرت بد و بیراه گفت

امام بدون ناراحتی و خشم نگاهی محبت‌آمیز به او انداخت و پس از تلاوت آیه خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین اعراف199 به او گفت: ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده‌ایم

گویا از شام آمدی؟ من با این اخلاق مردم شام آشنایی دارم. تو در شهر غریبی. اگر می‌خواهی با مسکن و پوشاک و پول و... پذیرائی کنیم

آن مرد که انتظار چنین برخوردی نداشت چنان منقلب شد که گفت آرزو داشتم زمین شکافته می‌شد و فرو می‌رفتم که این‌طور ندانسته گستاخی کردم

امام چون آثار پشیمانی را در من دیدند فرمودند: امروز سرزنش و گناهی بر شما نیست. بروید خدا شما را می‌آمرزد که او از هر رحمت آورنده‌ای مهربان‌تر است (داستان راستان ص46)*

مردی به پیامبر(ص) گفت: خدمتکاری دارم که گاه اشتباه می‌کند و گاه اصلاً کارم را انجام نمی‌دهد. بفرمایید حد و مرز گذشت کردن چه اندازه است؟ حضرت فرمود: از طلوع آفتاب تا غروب آن، حد و مرز عفو و گذشت کردن 70 بار است. (عبرت آموز‌ ص216)

امام حسین(ع) فرمود: اگر مردی در این گوشم (اشاره به گوش راست) مرا دشنام دهد و در گوش دیگرم (اشاره به سمت چپ) از من پوزش بخواهد، عذر او را می‌پذیرم

زیرا که امیرالمؤمنین(ع) برایم از رسول‌‌الله نقل کرده: بر حوض کوثر وارد نمی‌شود کسی که پوزش مردم را قبول نکند. اعم از اینکه عذرش موجه باشد یا غیرموجه. (فرهنگ سخنان امام‌حسین(ع) ص291)

رسول اکرم(ص) فرمود: هر کس پر گذشت باشد عمرش طولانی می‌شود. (میزان‌الحکمه ج2ص698)

 

 

چگونه اهل عفو و گذشت شویم

 

 

همگان دوست دارند که اهل احسان و گذشت باشند، ولی به علل و عوامل درونی و بیرونی نمی توانند این منش را بویژه در موارد خاص داشته باشند؛ چرا که خشم و لذت انتقام چنان آدمی را فرا می گیرد که دیگر به چیزی جز انتقام نمی اندیشد. بارها شنیده ایم که گذشت از بزرگان است و عفو در هنگام قدرت، شیرین

با این همه، گفتن آن بسیار آسان و عمل بدان بسیار سخت است؛ چرا که شرایط به گونه ای رقم می خورد که عفو و گذشت، امری ناشدنی و دور از دسترس به نظر می رسد.
همه ما به نوعی عفو و گذشت را تجربه کرده ایم در هنگام خطاها و اشتباهات همان اندازه که از خود شرمگین هستیم، از دیگران امید عفو و گذشت را داریم

در آن زمان است که عفو و گذشت به عنوان یک فضیلت خود را نشان می دهد؛ چرا که در این موارد است که گذشت دشوار می شود و احسان و نیکوکاری واقعی، رخ می نماید و مدعیان فضیلت عفو، از اهل احسان شناخته می شوند.

 

 

از نظر قرآن، عفو و گذشت از سوی اولیای دم، بویژه در حال قدرت بر انتقام از قاتل و دسترسی به انجام قصاص، امری ارزشمند دانسته شده است (بقره178) چرا که عفو در چنین حالتی یکی از کارهای بسیار پسندیده و معروفی است که تنها از اهل رحمت برمی آید

با آن که از نظر قرآن در حوزه مباحث و مسایل حقوقی، مقابله به مثل و قصاص به عنوان یک حق اثبات شده، ولی از آن جایی که روابط اجتماعی و انسانی را تنها حوزه حقوق و قوانین عقلانی، تعیین نمی کنند، بلکه مهم ترین معیار در زندگی اجتماعی و تعاملات و روابط اجتماعی، احسان و عواطف انسانی است، از این رو قرآن به عفو و گذشت به عنوان یک معیار اخلاقی نه حقوقی تاکید می ورزد و بر ارزشمندی آن پا می فشارد.

جامعه انسانی هر چند که با قوانین عقلانی و حقوق می تواند قوام یابد و پایدار بماند، ولی هرگز نمی تواند جامعه کامل انسانی را ایجاد نماید و لذا قرآن هر چند بر حقوق به عنوان مبنای جامعه تاکید می کند ولی بر احسان به عنوان مبنای کمال جامعه انسانی تاکید بیش تری می نماید
اولویت اصول اخلاقی بر اصول حقوقی

در جامعه نیز آن چه کمال جامعه انسانی بویژه قرآنی و ایمانی را می سازد، مجموعه اصول اخلاقی و آداب اجتماعی است که بر پایه عواطف انسانی سامان دهی شده است. این اصول اخلاقی و آداب، فراتر از حقوق با خاستگاه عقل و عقلاء است که روابط انسانی جامعه را سامان می دهد و آن را به سوی مودت، همگرایی، همدلی و احسان و ایثار در روابط اجتماعی سوق می دهد.

از این رو خداوند با آن که حقوق متقابل مردم را اثبات می کند و از حق قصاص و مقابله به مثل به عنوان یک حکم عقلانی و شرعی یاد می کند، ولی با این همه محور تعاملات انسانی و روابط اجتماعی را احسان و عواطف قرار می دهد

در همان جایی که از قصاص به عنوان یک حق سخن به میان می آورد، بی هیچ درنگی از عفو و گذشت به عنوان عمل اخلاقی مورد پسند و عرف شناخته شده زیبا و کامل سخن به میان می آورد و خواهان عمل به آن می شود (بقره178) خداوند به صراحت اعلام می کند که حقوق تنها به عنوان عامل حل اختلافات بغرنجی است که افراد حاضر نیستند تا براساس عواطف انسانی عمل کنند.

 

 

آثار و آداب عفو و گذشت از خطای دیگران اصولا شیوه قرآن در بیان احکام و دیگر آموزه های دستوری این است که برای تشویق مخاطب و مکلف، به آثار و پیامدهای هر وظیفه و مسئولیتی می پردازد و کارکردها و تأثیرات دنیوی و اخروی هر عملی را به مخاطب بیان می کند. از این رو همه احکام اثباتی و یا سلبی از نظر قرآن دارای منافع و مصالح و یا مضرات شناخته شده و یا ناشناخته عقلی و عقلایی و شرعی است.
عفو خداوندی و عفو مردمی از آن جایی که مصادیق کلی عفو و گذشت در قرآن به دو دسته اصلی عفو خداوندی و عفو مردمی تقسیم می شود لازم است به دو نوع متفاوت از فلسفه عفو توجه کرد. عفو از سوی خداوند برای ترغیب بندگان به شکرگزاری و سپاس صورت می گیرد و خداوند با هدف ایجاد انگیزه های گرایش خلق به سوی خالق در مقام ربوبیت، به گذشت از خطا و گناهان خلق اقدام می کند و با آن که بنده مستحق مجازات و تنبیه سریع دنیوی و یا اخروی است از وی می گذرد و شخص را به گناه و خطایش نمی گیرد. این معنا را می توان از آیات 51 و 52 سوره بقره به دست آورد که به فلسفه و علت عفو و گذشت از سوی خداوند اشاره دارد. اما هدف و فلسفه ای که قرآن برای گذشت و عفو مردم از یک دیگر بیان می کند، عبارت از دست یابی بندگان به تقوا و پرهیزگاری است.
قرآن در بسیاری از آیات، موارد زیادی را به عنوان آثار تقوا برمی شمارد که از آن جمله می توان به بصیرت و بیداری انسان از خطر ابلیس و شیاطین (اعراف 201) و بصیرتی خاص که می تواند بدان، حق را از باطل بازشناسد (انفال 29) و دانش و تعالیم ویژه الهی (بقره 282)، نور و روشنایی ویژه خدایی در زندگی (انبیاء 48 و حدید 28) و ولایت الهی (یونس 62 و 63 و جاثیه 19) تقرب به خدا و مقامات عالی و کمالی انسانی (آل عمران 15 و مائده 27 و 35 و حجرات 13و قمر 54 و 55) جلب محبت خداوند (آل عمران 76 و توبه 4 و 7) و حکمت خاص (مریم 12 و 13) و حتی حکومت (اعراف 128) پیروزی در دنیا و نصرت و یاری خدا (آل عمران 123 تا 126) و تأخیر اجل و مرگ انسان (نوح 3 و 4) و ده ها اثر و کارکرد دنیوی و اخروی اشاره کرد.

 

 

منشا و خاستگاه عفو خدا در تحلیل قرآنی عفو خداوند ریشه در حلم الهی دارد. حلم به معنای نگهداری نفس و طبع از هیجان غضب است. هر چند که در کاربردهای قرآنی به معنای عقل نیز آمده است. تفسیر آن به عقل، در حقیقت از این جهت است که مسبب عقل و از دستاوردهای آن است (مفردات، ص 253، ذیل واژه حلم)
از آن جایی که حلیم، از اسما و صفات خداوند و به معنای مهلت دادن و شتاب نکردن بر عقوبت نسبت به گناه است. ]روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح، ص 280؛ مجمع البیان، ج 1-2، ص 569[ می توان گفت در انسان نیز می تواند این فضیلت انسانی منشا و خاستگاه عفو و گذشت از خطا و اشتباه دیگران شود که خود منشأ دست یابی به تقوا و صدها اثر و کارد آن است. قرآن، خداوند را دوازده بار در آیات بقره (225 و 235 و263)؛ آل عمران(155)؛ نساء(12)؛ مائده(101)؛ توبه(114)؛ حج(59)؛ اسراء(44)؛ احزاب(51)؛ فاطر(41)؛ تغابن(17) ستوده است که همه مرتبط با عفو و گذشت از خطاها و گناهان بشر است. مشیت و اراده الهی از دیگر علل و عواملی است که قرآن به عنوان منشأ عفو و گذشت خداوند مطرح می کند. (شورا 33 و 34) به نظر می رسد که انسان می تواند با اراده خویش نیز این گونه عمل کند و از خطا و اشتباه دیگران درگذرد.

 

 

علل و عوامل دیگری چون فضل (آل عمران 152) و ولایت (بقره 286) و مغفرت (آل عمران 152 مائده 101) به عنوان خاستگاه و منشأ عفو و گذشت الهی نسبت به خطا و اشتباه و گناهان مردم مطرح شده است که انسان آن را در خود افزایش دهد تا بتواند با دست یابی به مقام عفو و گذشت، به مقام تقوا و متقین برسد و از آثار بی شمار آن در دنیا و آخرت بهره مند شود. برخی از موارد عفو و گذشت به عنوان تکلیف و مسئولیت بیان شده است که از جمله آن ها عفو از خطاکاران از سوی پیامبر به عنوان حاکم دولت اسلامی است (آل عمران 159 مائده 12 و 13 و حجر 85) پیامبر در این موارد ماموریت می یابد تا از خشونت نسبت به خطاکاران داخلی و خارجی درگذرد. این بدان معناست که دولت می بایست در حق مردم با نگاهی همراه با عطوفت و مهربانی و به دور از خشونت رفتار نماید.
عوامل عفو در مردم انسانی که بخواهد به مقام عفو و گذشت دست یابد و از متقین گردد، می بایست حلم و عقل را در خود تقویت کند و خود را به انسانی حلیم تبدیل نماید. شخص با حلم و مقداری فضل و اراده قوی می تواند امیدوار باشد که نسبت به خطاهای دیگری چشم پوشی کند. اما این امور زمانی بروز و ظهور می یابد که شخص خود اهل ایمان باشد، از این رو در آیات 36 و 37 شورا، خداوند به نقش ایمان در غلبه انسان بر هیجانات درونی و گذشت از خطای دیگران توجه می دهد. به این معنا که ایمان واقعی ایمانی است که شخص را بر مدیریت و مهار نفس توانمند می سازد و اجازه نمی دهد که عواطف و احساسات به گونه ای بروز کند که نتواند از خطای دیگری بگذرد.

 

 

اگر در خداوند سخن از مشیت بوده، در آیه 43 شورا به اراده قوی انسان به عنوان یکی از علل و عوامل اصلی برای توانمندی انسان بر عفو و گذشت از انتقام اشاره می شود تا دانسته شود که انسان نیز اگر اراده و خواست قوی داشته باشد می تواند امیدوار باشد که از خطای دیگران در گذرد و با ایشان از در عفو و گذشت وارد شود. در این آیات و نیز 34 و 35 فصلت به این نکته توجه داده می شود که دارا بودن صبر و تحمل، موجب گذشت انسان ها در برابر بدی های دیگران می شود. همین آیات به شکل کلی نیز تأکید می کنند که انسان ها باید با تقویت فضایل اخلاقی، خود را در مسیر تعالی قرار دهند که از جمله آن ها عفو و گذشت از خطای دیگری است که این امر خود منشأ دست یابی به تقوا و آثار بی شمار آن است.
موارد عفو عفو و گذشت به ویژه نسبت به جاهل و رفتارهای جاهلانه وی سزاوار است. این مطلب به ویژه از سوی صاحبان قدرت بیش تر مورد تأکید قرار گرفته است. (اعراف 199 و قصص 52 و 55). عفو و گذشت هم چنین نسبت به فرزندان (تغابن 14)برادران (یوسف 88 تا 92) و همسران (تغابن 14) بیش از هر موردی لازم و ضروری است؛ زیرا هدف از آن افزایش ارتباط و تحکیم خانواده و اصول آن است. انسان ها همانگونه که می بایست از گناه و خطای دیگری درگذرند. (مائده 95) باید نسبت به حقوق خویش نیز اهل گذشت و عفو باشند و با آن که دارای حقوقی هستند ولی می توانند با چشم پوشی از آن حقوق، دلی را به دست آورند و مردمی را جلب و جذب نمایند. (نساء 149 و مائده 44و 45 و فرقان 63)

 

 

هرکسی که در اجتماع با تنش ها و چالش هایی روبه رو می شود و به سبب برخی از شرایط روانی و روحی با افراد پرخاشگر و ستیزه جو و اهانت کننده مواجه می گردد، دراین زمان عفو و گذشت می تواند موجبات تعدیل رفتاری شخص را فراهم آورد و نوعی تعادل شخصیت رابه توهین کننده ببخشد و فرصت هایی نیز برای بازسازی رفتاری فراهم آورد(فرقان 63 و نیز نساء 128) در روابط خانوادگی و اجتماعی گذشت از حقوق شخصی به قصد استمرار و استحکام روابط همسری و یا اجتماعی بسیار مهم و اساسی است؛ زیرا پافشاری بر حقوق گاه موجب می شود تا اختلافات از دایره و سطح قابل مهار بیرون رود و تنشها را افزایش دهد. (نساء 92) عفو از دیه (نساء 92) ظلم و ستم(بقره 51 و 52) ظهار (مجادله 2) قصاص (بقره 178 و مائده 45) و امور مالی به ویژه در حوزه خانواده (بقره 237) از مهمترین مواردی است که قرآن برای عفو و گذشت انسانها نسبت به یکدیگر بیان می کند.

 

 

آداب عفو قرآن اموری را به عنوان آداب عفو و گذشت مطرح می کند که برای دستیابی به مقام تقوا بسیار موثر است. ازجمله این آداب می توان به ترک سرزنش خطاکار و مدارا با او (بقره 109 و مائده 13 وتغابن 14) بخشایش و پوشاندن خطا و عدم طرح آن حتی به شکل کنایه و رمزی (نساء 99 و تغابن 14و یوسف 88 تا 92) ترک درگیری و اعراض از آن به ویژه با جاهلان (اعراف 199 و زخرف 89) اشاره کرد. عفو و گذشت باید همواره به شیوه ای باشد که موجبات تحقیر و خواری و ذلت عفوشونده را در پی نداشته باشد. این مسئله به ویژه دربرخی از موارد، خطایی بسیار مهم و اساسی است. از جمله عفو و گذشت از خویشان و خانواده که باید همراه با زیبایی و نیکی باشد. (حجر 85)، چنین عفوی از ارزش و جایگاه بسیار بلندی برخوردار است. هرچند که از نظر قرآن همه اشکال عفو امری پسندیده و ارزشی و نیکو است. (بقره 178 و 237 و 280 و نحل 126 و آل عمران 152)
آثار عفو افزون بر این که عفو موجب دستیابی شخص به مقام متقین می شود همچنین موجب می شود تا شخص به چیزهای دیگری نیز برسد. از جمله آن که از محبت خاص خداوند بهره مند می شود (آل عمران 134 و مائده 13) و زمینه دوستی وی با خلق فراهم می آید (فصلت 34) همچنین از گذشت الهی (نساء 149) و دریافت سلام خاص خداوند (فرقان63 تا 75) و رحمت کریمانه وی (نور22 و تغابن14) نیز بهره مند می گردد. شخص با عفو و گذشت به مقام صابران (نحل 126)

و نیکوکاران و محسنان (آل عمران 134) و متقین (همان و نساء128 و بقره187 و 237) دست می یابد. به نظر می رسد که عفو و گذشت آثار شگرفی در حوزه دفع و رفع بلا نیز داشته باشد. این مطلب را می توان از آیات 126 نحل و 30 شورا به دست آورد. خداوند در آیه 45 سوره مائده عفو جانی را عاملی مهم برای کفاره گناهان شخص می شمارد که خود بیانگر تاثیر آن در رفع بلاست؛ زیرا بسیاری از بلاها ریشه در گناهان دارد. اگر گناهان شخص تکفیر شود بلاها نیز از او و خانواده اش دفع می شود و یا رفع می گردد.

 

 

گذشت، بهتر از مقابله به مثل عمل به اصول اخلاقی به جای اصول حقوقی زمانی که در اوج اقتدار و قدرت انجام بگیرد بسیار زیباتر و دلنشین تر است. از این رو خداوند در آیه 60 حج به مسلمانانی که از سوی دشمنان مورد ستم قرار گرفته اند، توصیه می کند که در صورت تمکن و قدرت مقابله به مثل، از انجام آن خودداری کنند و دشمنان ستمگر را مورد عفو و گذشت قرار دهند؛ چرا که از نظر خداوند همواره تحمل در برابر عمل ناشایست دیگران و عفو وگذشت از ایشان، بهتر از مقابله به مثل است (نحل، 126 و مومنون، 96 و فصلت، 34 و شوری، 40 و نیز تفسیر التبیان، ج 7، ص 393) به هرحال عفو و گذشت به عنوان بنیاد تقویت روابط اجتماعی و کمالات انسانی، امری مورد پسند و تایید و تاکید خداوند است (نحل126)

و حتی به پیامبر(ص) فرمان می دهد تا همواره مبنای روابط خود حتی با دشمنان را برپایه عفو و گذشت و عدم مقابله به مثل مگر در موارد خاص بگذارد. (مومنون96 و فصلت34) از این رو خداوند فرمان می دهد که مقابله نکن.اگر خواستی مقابله کنی به همان اندازه بکن و تعدی و تجاوز نداشته باش، ولی با این همه اگر صبر و شکیبایی کنی و از دیگران عفو و گذشت نمائی، این امر پسندیده تر است. (همان و نگاه کنید: تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 7، ص289)
احسان، مقدم بر عدالت از نظر خداوند و قرآن، همواره عواطف انسانی مقدم بر عقل انسانی در روابط اجتماعی است و عقل انسانی تنها زمانی به کار می آید که شخص فاقد عواطف قوی انسانی است و منش اخلاقی در وی تقویت نشده و فضیلت های اخلاقی در جانش نفوذ و رخته نکرده است. دراین صورت است که برای ایجاد تعادل و حفظ نظام احسن اجتماعی لازم است تا اصول عقلانی و حقوقی برای حل مشکلات و بحران های اجتماعی به کار گرفته شود.

براین اساس در اسلام در حوزه روابط اجتماعی و بلکه در روابط با محیط زیست، احسان همواره برتر از عدالت است، هرچند که نظام هستی بر پایه آن بنیاد گذاشته شده است، چرا که روابط انسانی، تنها با احسان و دیگر فضایل اخلاقی است که به رشد و بالندگی تمام و کمال خود می رسد.همین گرایش به فضایل اخلاقی و تقدم آن بر عدالت در تفکر و اندیشه اسلامی است که انسان ها را امیدوار کرده تا خداوند با آنان به فضل و رحمت خویش معامله کند، نه بر پایه عدالت خویش؛ چرا که اجرای عدالت در حق بشر به معنای خروج همگان جز شماری اندک از دایره ورود به بهشت می باشد. (الهی عاملنا بفضلک و لاتعاملنا بعدلک)
راه های ایجاد و تقویت فضیلت احسان و عفو انسان به طور فطری به فضیلت های اخلاقی از جمله احسان و عفو گرایش دارد، ولی هر چه معرفت آدمی به این امور بیش تر شود، به همان اندازه محبت و گرایش به آن تقویت می شود. از این رو مبنای پاداش های اخروی براساس معرفت است؛ بدین معنی که هرچه معرفت در آدمی نسبت به امری بیش تر شود، به همان اندازه عشق و محبت بدان افزایش می یابد و هرچه محبت به امری فزونی یابد، اراده انجام عملی که آدمی را به آن برساند قوی تر و عزم جدی تر می شود و در نهایت رشد فکری و عملی افزایش می یابد و به همان اندازه پاداش های الهی نیز بهتر و بیش تر می شود.
1- توجه به قدرت و عفو الهی مهم ترین عامل در ایجاد و تقویت فضیلت اخلاقی چون عفو و گذشت آن است که آدمی متوجه قدرت الهی شود.به این معنا که خداوند بر هر چیزی قادر و تواناست و این توانایی خداوند در کنار حکمت و ربوبیت الهی به انسان می فهماند که هیچ چیزی از دایره ربوبیت و قدرت الهی بیرون نیست و خداوند که مالک هر چیز و قادر بر هر کاری است، می تواند حق شخص را به تمام و کمال استیفا نماید. بنابراین نسبت به کسانی که بر او ظلم و ستمی روا می دارند، عفو و گذشت روا می دارد و او را به خدای قادر و توانا واگذار می کند.

بنابراین حتی در حق دشمنان دین و ایمان از کافران نیز چشم پوشی می کند و اجازه می دهد تا خداوند به حکمت و قدرت خویش آنان را بگیرد و مجازات و یا عفو کند؛ بویژه آن که خداوند خود سفارش نموده است تا احسان کرده و مقابله به مثل نکند. (بقره109)

خداوند در آیه 149 سوره نساء به عفو و قدرت خویش توجه می دهد و از مردم می خواهد تا ایشان نیز از خطاها و گناه دیگران از آشکار و پنهان بگذرند و اهل گذشت باشند، چرا که خداوند نیز این گونه است که در عین قدرت، اهل عفو و گذشت است. در حقیقت آگاهی و شناخت آدمی از نوع معامله خداوند با خطاکاران در دنیا، به انسان می آموزد که برای متاله (خدایی شدن) می بایست همانند خداوند عمل کرد و در هنگام قدرت از خطای دیگران گذشت و از مجازات ایشان چشم پوشید. در حقیقت توجه آدمی به عفو الهی، خود عامل عفو از خطای دیگران می شود، چرا که آدمی دوست می دارد که متاله و خدایی شود و همانند خداوند باشد و همه صفات و اسمای الهی را در خود فعلیت بخشد. (نساء149)
2- توجه به آخرت عامل مهم دیگر در ایجاد و تقویت روحیه گذشت و فضیلت عفو آن است که آدمی متوجه به آخرت شود. به این معنا که عقیده به هدفداری خلقت و حکمت آفرینش در کنار ایمان به حتمی بودن قیامت، موجب می شود تا شخص نسبت به دیگران عفو و گذشت داشته باشد، چرا که می داند قیامتی هست که در آن به همه کارهای ریز و درشت آدمی رسیدگی می شود و براساس عمل و باور، به او پاداش داده می شود. (حجر85)
3- توجه به آمرزش خداوند از دیگر عوامل ایجادی و تقویت کننده می توان به توجه انسان نسبت به آمرزش و غفران خداوند اشاره کرد. خداوند در آیه 22 سوره نور بیان می کند که اگر کسی دوست داشته باشد تا مورد آمرزش و مغفرت الهی قرار گیرد و خداوند به او رحم کند، می بایست خود این گونه باشد و در حق دیگران رحم و گذشت داشته باشد. به سخن دیگر: ارحم ترحم؛ اگر دوست داری مورد رحمت خداوندی قرار گیری، خودت نیز اهل رحمت و گذشت و مهربانی باش. بنابراین چشم داشت آدمی به غفران خداوندی در حق خود، عامل مهمی در تحقق و تقویت گذشت و عفو نسبت به دیگران می شود.
4- نرم خویی و عواطف انسانی البته روحیه نرم خویی و لطافت طبع آدمی خود از مهم ترین عوامل عفو و گذشت نسبت به خطاکاران است. از این رو خداوند با اشاره به عواطف قوی انسانی پیامبر(ص) و روحیه نرم خویی آن حضرت(ص) بیان می دارد که همین مسئله موجب شده تا ایشان از بسیاری از خطاهای دیگران چشم پوشی کند و مردم را دور خود جذب و جمع نماید. به سخن دیگر، عواطف قوی انسانی و روحیه نرمخویی موجب گذشت و نیز عامل جذب انسانها می شود.
5- نادیده گرفتن خطاهای کوچک از دیگر عواملی که در ایجاد و تقویت روحیه گذشت و فضیلت اخلاقی عفو دخالت دارد، این که شخص از جرم های کوچک در گذرد تا به گذشت از جرم ها و خطاهای بزرگ عادت کند. البته گذشت آدمی از خطاهای کوچک دیگران موجب این نیز می شود تا خداوند از جرم ها و خطاهای بزرگش بگذرد. به سخن دیگر، یکی از عوامل جذب رحمت دیگران و عفو و گذشت ایشان، نادیده گرفتن جرم های کوچک آنان است که خود عامل این می شود تا دیگران نیز حتی از خطاهای بزرگش درگذرند و از آن چشم پوشی کنند.
یک استثناء شناخت جایگاه و موقعیت و مناسبت عفو و گذشت بسیار مهم است.به این معنی که گذشت باید زمانی صورت گیرد که موجب تأثیرگذاری مثبت و تنبه و بازدارندگی شود و یا احتمال آن داده شود اما اگر عفو و گذشت از مجرم و خطاکار باعث شود که او در جرم و خلافها و بی ادبی های خود جری تر و جسورتر شود و سوءاستفاده کند و یا عزت انسان را خدشه دار سازد و به عبارت بهتر گذشت و عفو، نتیجه عکس در برداشته باشد، در این صورت عفو، کاری غیرعقلانی و غیرشرعی خواهد بود

 خط قرمزهای عفو و گذشت
البته گذشت و عفو در زمانی پسندیده است که اصل دین یا ایمان مردم در خطر نباشد؛ بنابراین می توان برای عفو و گذشت نیز خط قرمزی را مشخص کرد و اینگونه نیست که انسان در هر چیزی عفو و گذشت داشته باشد بخصوص در مسائل اجتماعی و مربوط به حقوق مردم و جامعه و دین گذشت عملی خائنانه خواهد بود. همان گونه که خداوند برخی از گناهان را به شدت در همین دنیا عقوبت می کند و برای آخرت نمی گذارد باید شخص خطاکار در امور دین و اجتماع را به سرعت مجازات کرد. امام علی(ع) در بیان خط قرمز عفو می فرماید: جاز بالحسنه و تجاوز عن السیئه ما لم یکن تلما فی الدین او وهنا فی سلطان الاسلام؛ (بدی یا خوبی را) به نیکی پاداش ده و از بدی درگذر، به شرط آن که به دین لطمه ای نزند یا در قدرت اسلام ضعفی پدید نیاورد. (غررالحکم، ج3، ص373، ح8874)
آن حضرت به مؤمنان هشدار می دهد که در اجرای قاعده عفو و گذشت به این نکته توجه داشته باشند که هر باره هر کسی و هر عملی نمی بایست این قاعده را اجرا کرد؛ چرا که گاه این امر می تواند موجبات تشدید خلافکاری های شخص شود و نابهنجاری را در جامعه افزایش دهد. از این رو هشدار می دهد و می فرماید: ألعفو یفسد من اللئیم بقدر اصلاحه من الکریم؛ عفو و گذشت به همان اندازه که در اصلاح شخص بزرگوار موثر است شخص فرومایه را تباه می کند. (بحارالانوار، ج74، ص24)پس روشن است که آنچه در مورد عفو و گذشت بیان شد بیشتر ناظر به مسائل و مراودات شخصی افراد جامعه است نه مسائل کلان جامعه و دین.

 

 

وظیفه ما در قبال دیگران
می توان وظایفی که بر عهده هر یک از ما نهاده شده است را به دو قسم کلی تقسیم کرد: سلسله وظایفی که مربوط به خود ماست. یعنی خود ما باید چگونه رفتار کنیم؟ و وظایفی که نسبت به دیگران داریم. قسم دوم خود به چند بخش تقسیم می شود

بخشی از این وظایف مربوط به کسانی است که رفتارهای ناپسندی دارند. ما در مقابل آن ها چگونه باید رفتار کنیم؟ این رفتارهای ناپسند را به چند دسته می شود تقسیم کرد. یک دسته، رفتارهای ناپسندی است که مستقیما در حق ما نیست؛ ولی کار غلطی است که علنا انجام می شود. این دسته اعمال مربوط به باب امر به معروف و نهی از منکر است.
وظیفه در قبال کسی که ترک وظیفه کرده
حضرت امیر(ع): یعطی من حرمه

در زمانی که او به تو احتیاجی داشت، فراموش کن که روزی تو را محروم کرده است و در مقابل، یاریت را از او دریغ نکن

اگر به کمک مالی محتاج شد، در حد توان به او کمک کن و فراموش کن که روزی تو نیاز مالی داشتی و او به تو کمکی نکرد.
مولا علی(ع): یصل من قطعه

اگر کسی از خویشاوندان ارتباطش را با من قطع کرد وظیفه من در مقابل او چیست؟ من رحم او هستم و رحم، طرفینی است؛ چه بسا سالی گذشت و نیامد احوالی از خویش خود بپرسد، خلاصه حداقل صله رحم را بجا نیاورد به وظیفه اش عمل نکرد من نباید به او نگاه کنم بلکه باید سعی کنم این پیوند گسسته نشود

این پیوندی است که خدا بین انسانها برقرار کرده است و حکمت هایی در آن نهفته است کسی که صله رحم نکند هم در دنیا عقوبت می شود هم در آخرت خدای متعال هم می فرماید همچنان که تو خویشاوندت را قطع کردی من هم تو را قطع می کنم (مشکاه الانوار فی غررالاخبار/ص165) (72 بقره)

قطع رحم گناه بزرگی است. درچند آیه از آیات قرآن کریم راجع به قطع رحم بحث شده است.  اینها وظایف ما است درمقابل کسی که وظیفه خودش را ترک کرده است.
وظیفه در قبال ظالم در حق ما :
1- انسان عکس العمل شدیدتری درمقابل آن انجام دهد. این صورت قطعا کار مذمومی است. حتی قرآن در مورد مشرکین می فرماید: اگر آنها عهدشکنی کردند، به شما ظلم کردند، احترام شما را، احترام ماه حرام را، احترام مسجدالحرام را نگه نداشتند، شما حداکثر می توانید مشابه آن را نسبت به آن انجام بدهید بقره194

 2- مقابله به مثل کند، نه اینکه بیشتر باشد. این صورت در بسیاری از جاها جایز است.

3- چشم پوشی و گذشت کند. این خیلی بهتر است و فی حد نفسه ارزشش بیشتر است. البته استثنائاتی دارد.

4- نه تنها از رفتار بد او گذشت کند، بلکه یک کار خوبی در مقابل او انجام دهد.
قله ارزش های اجتماعی در این مورد چهارم است. سیره اهل بیت(ع) بر همین بوده است*

در احوالات امام صادق(ع) آمده است که کسی به ایشان توهین کرد؛ حضرت مالی را که قابل توجه بود به خادمشان دادند و فرمودند: این را ببر در منزلش به او بده و نگو چه کسی فرستاده است

خادم می گوید من آن کیسه را بردم و به او دادم گفت: خدا رحمت کند آن آقایی که هرسال برای ما یک چنین کیسه ای می فرستد و ما تقریبا خرج سالمان تامین می شود. اما خدا داد من را از جعفربن محمد بگیرد

این یکی از مصادیق بین این آیه شریفه است: و لاتستوی الحسنه و لاالسیئه ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم (فصلت43) جلوی بدی ها را با انجام کارهای خوب بگیرید. کسی که می خواهد کار بدی انجام دهد یا انجام داده است، شما در مقابلش خشونت به خرج ندهید. نباید توهین و بدگویی کنید

اگر می خواهید دیگر کار بد نکند شما کار خوبی انجام بدهید. این کار خوب در او اثر می گذارد و یاد می گیرد که چگونه باید با دیگران رفتار کند. چه بسا همین رفتار شما باعث شود که آن کسی که با شما دشمنی دارد، به یک دوست صمیمی تبدیل شود این نص آیه قرآن است*

این اوج ارزش های رفتاری درمسائل اجتماعی نسبت به کسانی است که رفتار ناهنجاری دارند*

ارزش درجایی است که انسان بتواند مقابله کند، ولی گذشت کند

این هنر است... والعافین عن الناس والله یحب المحسنین (آل عمران134)..

و لیعفوا لیصفحوا الاتحبون ان یغفرالله لکم و الله غفور رحیم (نور22) مگر دوست ندارید خدا از شما بگذرد. اگر دوست دارید خدا از شما بگذرد شما هم از اشتباهات دیگران بگذرید.
استثنائات

باید توجه داشت همیشه گذشت از کسی که مرتکب خطایی می شود، مطلوب نیست

از جمله این موارد، جایی است که عفو و نیکی کردن موجب جری ترشدن فرد خاطی و گسترش ظلم او به دیگران شود و نتیجتاً همه وضعیتش در دنیا و هم در آخرت بدتر شود

در اینگونه موارد، عکس العمل صحیح این است که در حد معقولی توبیخ شود تا موجب تنبه او شود*

از دیگر موارد استثناء، کسی است که در میان جامعه تجاهر به فسق کند، چاقوکشی و عربده کشی کند و ما توانائی برخورد داشته باشیم؛ خصوصاً نیروهای انتظامی در اینگونه موارد حق بخشش ندارند. وظیفه نیروی انتظامی برخورد با فسق علنی و تجاوز به حقوق دیگران است. باید جلوی فساد گرفته شود؛ این جا جای بخشش نیست. این بخشش موجب می شود که جان و مال مردم به خطر افتد، امنیت از جامعه برداشته شود و فرهنگ جامعه فاسد شود.

 

 

ضابطه برخورد در موارد استثناء
در مواردی که نیاز به برخورد است باید قانون رعایت شود. غالباً قرآن بعد از ذکر اینگونه موارد می فرماید: ولا تعتدوأ. وقتی بناست جلوی فسادی گرفته شود، نباید مرتکب فساد بزرگتری شد. کسی که با ناسزا و توهین و یا ضرب و شتم بی جا می خواهد جلوی منکری را بگیرد، خود مرتکب چند منکر شده است. مثلا برای نهی کردن کسی که غیبتی کرده ابتدا باید او را تزکیه کرد؛ یعنی نسبت غیبت که از گناهان کبیره است به او ندهیم بلکه بگوئیم: شما گمان دارید که این از موارد جواز غیبت است و در مرحله بعد بگوئیم: اما اگر این را طوری می گفتید که آبروی کسی نرود و ما هم به کسی بدبین نمی شدیم، بهتر بود

باید جوری با او برخورد کرد که متنبه شود و کارش را ترک کند و در عین حال آبروی او هم نرود. رسول خدا(ص) می فرمایند: المومن حرام کله عرضه و ماله و دمه (بحارالانوار 74/261 همه چیز مؤمن محترم است، عرض و آبروی او و مال او و خون او. کسی که غیبت کرده باید او را نهی از منکر کنند؛ اما می شود این نهی ازمنکر را طوری انجام داد که هم نهی از منکر شده باشد و هم متنبه شود و هم آبرویش نریزد.
و لایجرمنکم شنآن قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی (مائده8) دشمنی یا گروهی شما را به گناه و بی عدالتی نکشاند، عدالت داشته باشید که به تقوا نزدیک تر است. ما باید سعی کنیم که تمام رفتارهایمان، چه رفتارهای شخصی که به کسی مربوط نیست و چه عکس العملی که در مقابل دیگران نشان می دهیم، خالصا لوجه الله باشد. شیطان در این جاها بسیار فعال است. مؤمنینی که می خواهند انجام وظیفه کنند، امر به معروف و نهی از منکر کنند، آنها را فریب می دهد و در یک دامی می اندازد که از آن منکر خطرش بیشتر است.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">