عبادت در قرآن: ماهیت. انواع. عبودیت راهی برای متأله شدن. کار و عبادت. احتیاج خدا به عبادات؟
صبر . انواع صبر. استمداد از صبر. صبر جمیل. مقام صبر. صبر امام حسین
نشانه های مومن چیست؟ قلب مومن و قلب کافر . عباد الرحمن
منافق در قرآن . تفسیر سوره منافقون
جهاد ایثار شهادت در قرآن . انواع جهاد. تجارت سودمند
تقوی چیست؟
تقوی از ریشه وقی حالت خویشتن داری، هوشیاری و پرهیزمند بودن است تقوا از وقایه است؛ در قرآن تقوا بیشتر از کلمه روزه ذکر شده.
ترجمه صحیح کلمه تقوا خود نگهداری است که همان ضبط نفس است و متقین یعنی خود نگهداران
به قول راغب تقوا در عرف شرع یعنی نگهداری نفس از آنچه انسان را به گناه میکشاند به اینکه ممنوعات و محرمات را ترک کند و متقی به کسی اطلاق می شود که این ویژگی در او ملکه و صفت ثابت شده باشد.
اکثر مفسرین برای تقوی مراتب قائل اند اولین مرتبه تقوی حفظ فطرت اولیه است که حقیقت جو و حقیقت خواه است و فجور و تقوی به او الهام شده.
این انسان حقیقت خواه که خود را رها نکرده تا در جاذبه مادی زمین سقوط کند. وقتی با پیام خدا و رسولانش مواجه می شود، سر تعظیم فرود آورده و تسلیم می شود. *
حقیقت تقوا
لازمه اینکه انسان حیات عقلی و انسانی داشته باشد اینکه تابع اصول معینی باشد، و لازمه اینکه انسان از اصول معینی پیروی کند اینکه از اموری که با هوا و هوس او موافق است ولی با هدف او و اصول زندگانی او منافات دارد پرهیز کند.
ولی لازمه همه اینها این نیست که انسان اجتناب کاری از محیط و اجتماع را پیشه سازد. بهترین و عالیترین راه اینکه انسان در روح خود ملکه و حالت و مصونیتی ایجاد کند که آن حالت حافظ و نگهدار او باشد
بنابراین تقوا به معنای عام کلمه لازمه زندگی هر فردی است که میخواهد انسان باشد و تحت فرمان عقل زندگی کند و از اصول معینی پیروی نماید
تقوای دینی و الهی یعنی اینکه انسان خود را از آنچه از نظر دین و اصولی که دین در زندگی معین کرده، خطا و گناه و پلیدی و زشتی شناخته شده، حفظ و صیانت کند و مرتکب آنها نشود. چیزی که هست حفظ و صیانت خود از گناه که نامش تقوا است. *
شاگردی از عابدی پرسید : تقوا را برایم توصیف کن!
عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود مجبور به گذر شدی چه میکنی؟
شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه میروم تا خود را حفظ کنم.
عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن! تقوا همین است.
از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند.!!!
ویژگی های پرهیزگاران
در ابتدای سوره بقره تا آیه5، شش ویژگی برای متقین ذکر می شود که با داشتن آن ویژگی ها از هدایت قرآن بهره میبرند و به رستگاری قطعی می رسند
ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ* الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ * والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ * أُوْلَـئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
1- ایمان به غیب (مانند ایمان به خدا، فرشته ها...)
2- برپا داشتن نماز (به گونه ای که نماز به آنها ایستادگی ببخشد)
3- انفاق از آنچه خدا به آنها روزی داده
4- ایمان به آنچه بر پیامبر اسلام نازل شده.
5- ایمان به آنچه بر انبیاء پیشین نازل شده
6- یقین به آخرت. *
هدى للمتقین چرا هدایت قرآن ویژه پرهیزکاران است؟
تا مرحله اى از تقوا در وجود انسان نباشد (مـرحله تسلیم در مقابل حق و پذیرش آنچه هماهنگ با عقل و فطرت است ) محال است انسان از هـدایت کتابهاى آسمانى و دعوت انبیا بهره بگیرد زمین شوره زار هرگز سنبل برنیارد, اگر چه هـزاران مرتبه باران بر آن ببارد سرزمین وجود انسانى نیز تا از لجاجت و عناد و تعصب پاک نشود, بذر هدایت را نمى پذیرد, و لذا خداوند مى فرماید: قرآن هادى و راهنماى متقیان است. متقین (پرهیزکاران) که اسلام را در تمام ابعادش پذیرا گشته اند
1. ایمان به غیب : الذین یؤمنون بالغیب آنها کسانى هستند که ایمان به غیب دارند
غیب و شهود دو نقطه مقابل یکدیگرند, عالم شهود عالم محسوسات است , و جهان غیب , ماورا حـس , زیـرا غـیـب در لـغـت بـمعنى چیزى است که پوشیده و پنهان است و چون عالم ماورا مـحـسـوسـات از حس ما پوشیده است به آن غیب گفته مى شود,
ایمان به غیب درست نخستین نقطه اى است که مؤمنان را از غیر آنها جدا مى سازد و پیروان ادیان آسمانى را در برابر منکران خدا و وحى و قیامت قرار میدهد و به همین دلیل نخستین ویژگى پرهیزکاران ایمان به غیب ذکر شده است.
2ـ. ارتباط با خدا: و یقیمون الصلوة
ویژگى دیگر پرهیزکاران آن است که : نماز را برپا مى دارند
نماز که رمز ارتـبـاط بـا خـداسـت, مـؤمـنانى را که به جهان ماورا طبیعت راه یافته اند در یک رابطه دائمى و هـمـیـشـگى با آن مبدا بزرگ آفرینش نگه مى دارد, آنها تنها در برابر خدا سر تعظیم خم مى کنند, چنین انسانى احساس مى کند از تمام مخلوقات دیگر فراتر رفته, و ارزش آن را پیدا کرده که با خدا سخن بگوید, و این بزرگترین عامل تربیت او است .
3 - ارتباط با انسانها: و مما رزقناهم ینفقون
آنها علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار رابطه نزدیک و مستمرى با خلق خدا دارند, و از تمام مواهبى که به آنها روزى داده ایم انفاق مى کنند.
بنابراین مردم پرهیزگار آنها هستند که نه تنها از اموال خود, بلکه از علم و عقل و دانش و نیروهاى جسمانى و مقام و موقعیت اجتماعى خود, و خلاصه از تمام سرمایه هاى خویش به آنها که نیاز دارند مى بخشند, بى آنکه انتظار پاداشى داشته باشند.
4- ایمان به تمام پیامبران: و الذین یؤمنون بما انـزل الیک و ما انـزل من قبلک
نشانه چهارم ایمان به تمام پیامبران و برنامه هاى الهى است , آنها کسانى هستند که به آنچه برتو نـازل شـده و آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان دارند
5 - ایمان به رستاخیز: و بـالا خرة هم یوقنون
صـفـتـى اسـت که در این سلسله از صفات براى پرهیزکاران بیان شده است آنها به آخرت قطعا ایـمـان دارنـد آنها یقین دارند که انسان عبث و بى هدف آفریده نشده, آفـریـنش براى او خط سیرى تعیین کرده است که با مرگ هرگز پایان نمى گیرد,
ایـمـان بـه رسـتـاخـیز اثر عمیقى در تربیت انسانها دارد, به آنها شهامت و شجاعت مى بخشد زیرا براساس آن , اوج افتخار در زندگى این جهان, (شهادت) در راه یک هدف مقدس الهى است که آغـازى اسـت بـراى یـک زندگى ابدى و جاودانى و ایمان به قیامت انسان را در برابر گناه کنترل مى کند, و به هرنسبت که ایمان قویتر باشد گناه کمتر است.
۶- رستگاران: اولئک على هدى من ربـهـم
اشاره به نتیجه و پایان کار مؤمنانى که صفات پنجگانه فوق را در خود جـمع کرده اند, مى گوید: اینها بر مسیر هدایت پروردگارشان هستند و ایـنـهـا رسـتـگـارانـنـد اولئک هم المفلحون در حقیقت هدایت آنها و همچنین رستگاریشان از سوى خدا تضمین شده جالب اینکه میگوید على هدى من ربهم اشاره بـه اینکه هدایت الهى همچون مرکب راهوارى است که آنها بر آن سوارند, و به کمک این مرکب به سوى رستگارى و سعادت پیش مى روند.
متقی مراقب است غفلت نمی کند در جستجوی برنامه های تربیتی انبیاء است تا بر اساس آن زندگی خود را شکل دهد. او نعمت ها را از خدا میداند و در این اندیشه است که چگونه آنها را خدا پسندانه مصرف کند
تجمل گرایی، رقابت در مصرف، چشم و هم چشمی، اسراف و تبذیر در حقیقت یعنی فراموش کردن هدف و مقصد و نادیده انگاشتن حساب و کتاب و بهشت و جهنم
مؤمن نیاز برادر ایمانی خود را فراموش نمی کند چون انما المؤمنون اخوه و از سوی دیگر مراقب است مبادا کاری کند که همتا و برادر شیطان محسوب شود چون ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین (اسرا72) با این وصف چگونه ممکن است مؤمن و متقی مبتلا به اسراف و تبذیر شود؟!
متقی ساده زندگی میکند مراقب است وقت و فکر و عمر خود را صرف گناه نکند مراقب حق الناس است. نعمت های خدا را می شناسد و مراقب است مبادا آنها را تلف کند و مبادا از آنها استفاده بهینه نکند*
بی دلیل نیست که هر هفته خطیب نماز جمعه باید در خطبه های نماز متذکر تقوی باشد و نقش آن را در زندگی مردم یادآوری کند. تقوی یک کلمه بیش نیست اما آنگاه که به صورت صفت ثابت در آید صاحب خود را قطعا رستگار میکند.
وقتی ایمان و تقوی در وجود انسان ها به صورت صفت ثابت در آیند فلاح و رستگاری آنها را تضمین می کنند در مورد این افراد قرآن قد افلح المؤمنون قطعاً مؤمنان رستگار شدند
در مورد متقین اولئک هم المفلحون آنان قطعا رستگار هستند. یعنی شایدی در کار نیست. آنان که ایمان و تقوی با جانشان سرشته شده و مؤمن و متقی شده اند باید با این بشارت الهی شاد باشند
آنان قبل از اینکه این سرای فانی را ترک کنند خود را برای ورود به سرای دیگر آماده کرده اند تا در زمان موعود با دلی آرام و قلبی مطمئن به سوی فضل و رحمت الهی سفر کنند.
… ولکن الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَ الْمَلآئِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولَـئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَـئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ بقره۱۷۷ …
نیکوکار کسی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب خدا و پیامبران ایمان آورد، و مال خود را، با آن که دوستش دارد، به خویشاوندان و یتیمان و درماندگان و مسافران و گدایان و در بند ماندگان ببخشد، و نماز بگزارد و زکات بدهد، و نیز کسانی هستند که چون عهدی میبندند بدان وفا میکنند، و آنان که در بینوایی و بیماری و به هنگام جنگ صبر میکنند؛ اینان راستگویان و پرهیزگارانند
درباره اعتقادشان میفرماید: من آمن بالله، و درباره اعمالشان میفرماید: اولئک الذین صدقوا، و درباره اخلاقشان میفرماید: و اولئک هم المتقون و در تعریف اولی که از ایشان کرده
فرموده: کسانی هستند که ایمان به خدا و روز جزا و ملائکه و کتاب و انبیاء دارند، و این تعریف شامل تمامی معارف حقهای است که خدای سبحان ایمان به آنها را از بندگان خود خواسته و مراد به این ایمان، ایمان کامل است که اثرش هرگز از آن جدا نمیشود و تخلف نمیکند، نه در قلب، و نه در جوارح، و نه در قلب تخلف نمیکند
چون صاحب آن دچار شک و اضطراب و یا اعتراض و یا در پیشامدی ناگوار دچار خشم نمیگردد و در اخلاق و اعمال هم تخلف نمیکند
خداوند بعد از این تعریف به بیان پارهای از اعمال متقین پرداخته، میفرماید: و اتی المال علی حبه ذوی القربی، و الیتامی، و المساکین، و ابن السبیل، و السائلین، و فی الرقاب، و اقام الصلوه، و اتی الزکوه، که متقین این اعمال را انجام میدهند (تفسیر المیزان)
آثار و برکات پرهیزکاری
در میان آموزه های دینی، کمتر موضوعی را می توان یافت که همانند تقوا مورد تاکید آیات و روایات قرار گرفته باشد.
1- کرامت انسان نزد خدا: ان اکرمکم عندالله اتقاکم گرامیترین شما نزد خدا با تقواترین شماست (حجرات13) از امیر المومنین(ع) نیز روایت شده: هیچ کرامتی همانند تقوا نیست.
2- استوارترین بنیان: افمن اسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیر ام من اسس بنیانه علی شفا جرف هار فانهار به فی نار جهنم؛ آیا کسی که بنیان خود را بر اساس تقوا و رضای الهی بنا نهاده بهتر است یا کسی که اساس خود را بر پرتگاه بی بنیادی بنا کرده که ناگهان در آتش دوزخ فرو می ریزد؟ (توبه109)
در بیان حضرت علی (ع) آمده است: بنیان تقوا چنان استوار و مستحکم است که چیزی آن را نابود نمی کند و زراعتی که بذر آن بر سرزمین تقوا پاشیده شود و از آن آب خورد، هرگز تشنه نمی ماند.
3 -گشایش امور و وسعت روزی: من یتق الله یجعل له من امره یسرا هر کس که تقوای الهی را پیشه خود سازد، خداوند کار را برای او آسان می گرداند (طلاق4)
و و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب؛ کسی که تقوای الهی را پیشه خود سازد، خداوند راه خارج شدن از مشکلات را برای او قرار می دهد و از جایی که گمان ندارد به او روزی می دهد(طلاق2/3)
پیامبر(ص) هنگام تلاوت این آیه کریمه می فرمود: تقوا و پرهیزکاری موجب می شود خداوند برای انسان پرهیزکار راه خلاص از شبهه های دنیا و نجات از دشواری های مرگ و سختی های قیامت قرار دهد.
حضرت علی (ع) نیز در شرح این آیه شریفه، تقوا را مایه گشایش و نجات از فتنه ها و نورانیتی در تاریکی ها معرفی کرده است و در بدرقه قهرمان دیار ربذه فرمود: ای ابوذر، آگر آسمانها و زمین نسبت به کسی به هم بسته شوند ولی او تقوا پیشه کند، خداوند برای وی گشایشی ایجاد می کند.
4- سرانجام نیک: و العاقبه للمتقین (اعراف128 و العاقبه للتقوی (طه132 و الآخره عند ربک للمتقین (زخرف35) در برخی از آیات قرآن، این فرجام نیک به صورت نجات از جهنم معرفی شده : خداوند پرهیزکاران را با رستگاری و کامیابیشان رهایی می بخشد (به گونه ای که) نه بدی به آنها می رسد و نه اندوهگین می شوند (زمر61).
در برخی دیگر از آیات، آن عاقبت نیک به عنوان رسیدن به بهشت و نعمتهای بی زوال آن تبیین شده : پرهیزکاران بازگشت و سرانجامی نیکو دارند. بهشت های جاودان که درهایش به روی آنان گشوده (مهیاست)
5- محبت الهی: ان الله یحب المتقین توبه4. تقوای کامل در تبعیت کامل از رسول اکرم (ص) است و تبعیت از آن حضرت موجب محبوب شدن انسان نزد خداوند متعال می شود و لذا فرمود: اگر دوست دارید محبوب خدا شوید از من که حبیب خدا هستم تبعیت کنید،خدا شما را دوست خواهد داشت (آل عمران31
6- پشتوانه قبولی اعمال: «انما یتقبل الله من المتقین؛ خداوند (عمل صالح را) فقط از پروا پیشگان می پذیرد (مائده27). مطابق این آیه شریفه، تقوا مایه قبولی اعمال است و بدون آن هیچ عملی مورد قبول واقع نمی شود، چنانکه حصر انما مفید همین معناست. سرش آن است که عملی مورد قبول واقع می شود که رنگ خدایی به خود بگیرد و خصوصیت وجه اللهی پیدا کند کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام (رحمن26و27)
7- فرقان: زمینهساز حصول بینش صحیح در تشخیص حق و باطل: ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (انفال29
8- پوشش گناهان و اجر عظیم الهی: و من یتق الله یکفر عنه سیئاته و یعظم له اجرا (طلاق5)
9- وسیله بهرهمندی از معیت خاصه الهی: ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون نحل128)
10- تقوا و پرهیزکاری، با عنوان بهترین توشه یا تنها توشه آخرت یاد کرده: و تزودوا فان خیر الزاد التقوی
11- معیار کرامت نزد خدا: ان اکرمکم عندالله اتقاکم؛ حجرات 13
امیرالمومنین (ع) فرمودند: هیچ عملی آن گاه که از پشتوانه تقوا برخوردار باشد، کم نخواهد بود؛ زیرا مورد قبول خدای بزرگ قرار می گیرد. چگونه می توان مقبول خدای بزرگ را کم دانست؟.
قرآن کریم از اموری به عنوان محور کرامت یاد کرده که معروفترین، بلکه اساسیترین آنها تقواست . مطابق ان اکرمکم عندالله اتقاکم؛ معیار کرامت نزد خدا، تقواست و هر چه تقوا بیشتر باشد، کرامت هم نزد خدا افزونتر است
خداوند در سوره فجر، توجیه ناروای برخی افراد درباره کرامت انسان را مطرح نموده و توهم ناصواب آنان را ابطال میکند و میفرماید: فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربی اهانن کلا (فجر17-15)
بعضی توانگری را مایه کرامت پنداشته و قهرا تهیدستی و فقر را مانع آن میدانند، لکن این توهم باطلی است، این نعمتها مایه کرامت انسان نیست، نه تنها مال و ثروت، بلکه هر نعمتی نظیر جاه، مقام و اولاد و... او را به کرامت نمیرساند، همچنان که این گونه امور مایه اهانت و دنائت انسان نیز نخواهد بود.
از حضرت علی (ع) روایت شده : لا خیر فی شیء من ازوادها الا التقوی؛ هیچ خیری در توشههای دنیا نیست مگر توشه تقوا. حضرت که از هر فرصتی برای توصیه به تقوا استفاده میکرد، هنگام بازگشت از نبرد صفین، با قبرستان متروکهای در بیرون شهر کوفه مواجه شد، ایستاد و به سخن گفتن با مردگان پرداخت و خطاب به آنان گفت: اگر از ما بپرسید نزد شما چه خبرهای تازهای وجود دارد؟ خواهیم گفت: پس از شما، در خانههایتان سکنا گزیدند و اموالتان تقسیم گردید
حال شما بگویید چه خبر تازهای دارید؟ حضرت رو به اصحابش کرد و فرمود: اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده میشد به شما خبر میدادند که تنها توشه، تقواست.
در بیان دیگر، حضرت دنیا را محل جمعآوری توشه آخرت، دانسته و فرمودند: و استظهروا بزاد التقوی؛ با توشه تقوا کمر خویش را ببندید و به آن پشت گرم باشید ؛ همچنین فرمودند: شما را توصیه میکنم به تقوا که توشهای به مقصد رساننده و پناهگاهی نجات دهنده است .
هر یک از عبادات از جایگاه ویژهای در معارف اسلامی برخوردار است. به عنوان نمونه، نماز، ستون خیمه دین است. روزه، سپر آتش جهنم است. زکات، زایل کننده گناهان است. امر به معروف و نهی از منکر، که تمام اعمال نیک بندگان و حتی جهاد در راه خدا در برابر آن دو، به اندازه نم دهان در مقابل دریایی پهناور است.
با همه این اهمیتی که این عبادات و سایر عبادتها دارد، هیچ فقیهی فتوا به وجوب یا استحباب خاص نسبت به توصیه به نماز، روزه، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، زکات و ... در خطبههای نماز جمعه که همایش هفتگی مسلمانان است نداده است، در حالی که توصیه به تقوا را در یک خطبه یا هر دو خطبه واجب دانستهاند
سر آن در بیان امام متقیان (ع) آمده است که فرمودند: تقوا و پروا پیشگی، رئیس اخلاق (و ریشه آنها) است. بدین ترتیب توصیه به تقوا، در واقع توصیه به نماز، روزه، حج، زکات، امر به معروف و نهی از منکر و خلاصه توصیه به انجام همه واجبات و ترک جمیع محرمات است،
چنانکه حضرت علی(ع) هنگامی که شریح بن هانی را به فرماندهی لشکر نصب کرد تمام اخلاق فرماندهی (مانند: صبر، متانت، بردباری، وقار، انصاف، عدالت و ...) را در یک توصیه جمع کرد و فرمود: اتق الله فی کل صباح و مساء؛ در هر صبح و شب، (یعنی همیشه) از خدا پروا داشته باش.
تقوا و عاقبت به خیری
یا ایها الذین امنوا اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن إلا وَ أَنتم مسلمون؛ ... تقوا نقش زیربنایی دارد برای جمیع فضایل انسانی، مقامات معنویه، منتهای رضای الهی است، آخرین درخواست خداوندی از انسان و بالاخره اثرگذاری بر جمیع ابعاد وجودی انسان در تمام نشئات. ..
ما در آیات متعدد در قرآن داریم که حتی.. یک نوع انحصار و اختصاص هم از آن فهمیده میشود و آن .. رابطه بین عاقبت و تقواست؛ در سوره هود دارد إِنَ العاقِبَة لِلمُتَقین این آیهای است خطاب به پیغمبر.
اول داستان حضرت نوح را تقریباً آنجا مفصل متذکر میشود به پیغمبر اکرم؛ و آخرش می رسد که قیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْک و آخر میرسد که به حضرت نوح گفته شد که از آن کشتی پایین بیاید
بعد به پیغمبر خطاب میکند خداوند تِلْک مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْک مَا کنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَ لَا قَوْمُک مِن قَبْلِ هذَا بعد خطاب به پیغمبر فَاصْبرِْ إِنَ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَقِین این تعبیر اینجا هست؛ .. قضیه نوح دنیا بود؛ و او این بود به اینکه آن درگیریهایی که داشت، بعد هم کشتی را ساخت .. آنهایی که با خودش برد داخل کشتی و توفان و بعد هم فروکش و بعد تمام شد؛ چه کسی پیروز شده است؟
اینجا به پیغمبر میگوید فَاصْبرِْ إِنَ الْعَاقِبَه لِلْمُتَقِین که جریان حضرت نوح را مصداق برای کبری کلی خودش قرار میدهد. دیدی عاقبت کار نوح به کجا کشید؟ چون از متقین بود. این برای دنیا بود.
اما در سوره قصص میرود سراغ آخرت تلک الدار الآخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین. در طه و امر اهلک بالصلاه و اصطبر علیها لا نسدلک رزقا نحن نرزقک و العاقبه للتقوی.
آنجا داشت متقین، اینجا دارد للتقوی؛ .. رابطه بین تقوا و عاقبت؛ عاقبتی که ما میگوییم که انسان طالب اوست، مثل کرامتی که انسان طالب اوست، این عبارت از سعادت است؛ باز یک امر فطری است، عین اوست؛ ..
هر انسانی می خواهد سعادتمند باشد در هر بعدی؛ حتی در سه نشئه میگویم؛ دنیا، برزخ، آخرت؛ از دنیا تا آخرت در تمام این نشئات وجودی، انسان سعادتمندی را طالب است. این طلب هم .. یک امر فطری است. یعنی انسان در رابطه با هر کاری میخواهد پیروز باشد. هیچ وقت طالب شکست آدم نیست.
در ذیل آن آیه فاصبر ان العاقبه للمتقین مرحوم فیض در صافی میگوید فی الدنیا بالظفر و فی الاخره بالفوز خیلی زیبا! در دنیا پیروزی، آخرت رستگاری؛ .. انسان مفطور به این معناست؛ هیچ وقت شکست نمی خواهد؛ همیشه فلاح و رستگاری می خواهد. در اینجا میگوید آن چیزی که نقش اساسی دارد پیروزی انسان در تمام نشئههای وجودیاش تقواست؛ چه در دنیا چه آخرت.
دوری از گناه؛ راه قرب به الله
یکی از ویژگیهای بارز اهل ایمان، دوری از گناهان و نگاهداری نفس از ارتکاب کردار ناپسند است. این صفت به قدری پسندیده است که خداوند سبحان در موارد بسیار آن را ستوده و دارندگان آن را مورد لطف قرار داده است. شخص با تقوا مورد احترام و اطمینان مردم است و همگان او را دوست دارند
خداوند متعال درباره پرهیزکاران میفرماید: ان المتقین فی جنات و عیون؛ همانا پرهیزکاران در باغها (ی سرسبز بهشت) و در کنار چشمهها هستند»(حجر/45).
پیامبر اکرم (ص) در توصیف اهل ایمان میفرمایند: قلبه تقیّ؛ قلب مؤمن از رذایل اخلاقی پاک است امام سجاد (ع) نیز در بیان علائم پنجگانه مؤمن میفرماید: الورع فی الخلوه؛ از نشانههای اهل ایمان خودداری از گناه حتی در خلوت است از امام صادق نیز روایت شده است: لا ایمان لمن لا ورع له؛ کسی که ورع و خویشتنداری از گناه ندارد، ایمان ندارد
ارتکاب گناه و خارج شدن از قلمرو اطاعت الهی از رذیلتهایی است که در آیات متعدد مذمت شده است.
خداوند در سوره نساء پس از بیان برخی دستورهای الهی میفرماید: تلک حدود الله و من یطع الله و رسوله یدخله جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلک الفوز العظیم و من یعص الله و رسوله و یتعد حدوده یدخله نارا خالدا فیها و له عذاب مهین؛ اینها احکام الهی است، و هر کس از خدا و پیامبر او اطاعت کند، وی را به باغهایی درآورد که از زیر (درختان) آن نهرها روان است.
در آن جاودانهاند، و این همان کامیابی بزرگ است، و هر کس از خدا و پیامبر او نافرمانی کند و از حدود مقرر او تجاوز نماید، وی را در آتشی درآورد که همواره در آن خواهد بود و برای او عذابی خفتآور است (نساء13 و 14)
همان گونه که در تربیت و سالمسازی بدن، از انجام بعضی امور و خوردن پارهای از خوردنیها باید پرهیز کرد، در تربیت و تهذیب نفس نیز از انجام برخی کارها و استفاده از بعضی غذاها باید اجتناب ورزید.
قطب راوندی از امام باقر (ع) نقل میکند که فرمود: «شگفتا که مردم از ترس بیماری در خوردن غذا احتیاط و امساک میکنند ولی از بیم آتش دوزخ از گناه خودداری نمیکنند»(4)
البته این خویشتنداری و پرهیز بر خلاف تمایلات نفس انسان است و در آغاز قدری دشوار به نظر میرسد، لکن با ریاضت و مجاهدت، سرانجام، کارها آسان و راهها هموار خواهد شد، چنانکه امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «در ترک گناه با نفس خویش دست و پنجه نرم کنید تا کشاندن آن به سوی طاعات و عبادات بر شما آسان شود
این جنگ و گریز در خودسازی و تهذیب نفس نقش اساسی را ایفا میکند که در فرهنگ اسلامی از آن به «تقوا تعبیر میشود و اساس تمام ارزشهای اسلامی و انسانی است و هیچ عمل و کوششی بدون آن ارزش ندارد و در پیشگاه خداوند متعال پذیرفته نیست، چنانکه میفرماید: انما یتقبل الله من المتقین؛ خداوند تنها از کسانی که دارای تقوا باشند میپذیرد مائده27
بدون تردید هر عملی که نزد خدا مقبول نشود در اعتلای روح و صلاح و صفای آن هیچ گونه تاثیری نخواهد داشت، زیرا تنها کلام طیب و عمل صالح به سوی او بالا میرود و تنها انسانهای پاک و صالح به خدا نزدیک میشوند، که فرمود: الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه؛ به سوی او (خدای تعالی) سخنان پاکیزه صعود میکند و او عمل صالح را بالا میبرد… فاطر10
امام صادق (ع) میفرماید: لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه؛ هیچ کوششی بدون ورع و پرهیزکاری سودمند نیست». آن حضرت در نامهای خطاب به یکی از شیعیان مینویسد: «چنانچه بخواهی کارت به خوبی پایان یابد و از این دنیا در حالی رخت بربندی که به بهترین عمل مشغول باشی، حق خدای را بزرگ بدار، مبادا نعمتهای او را در نافرمانی صرف کنی و به حلم و بردباری او مغرور شوی…
مفضل بن عمر میگوید: در خدمت امام صادق (ع) سخن از اعمال به میان آمد، عرض کردم من در مقام عمل بسیار ضعیف و سستم. حضرت فرمود: آرام باش و از خدا آمرزش بخواه. یعنی این اندازه ناامید مباش.
سپس فرمود: «بیگمان عمل اندکی که همراه با تقوا باشد بهتر است از عمل فراوانی که خالی از تقوا باشد مفضل میگوید: عرض کردم: چگونه ممکن است کسی دارای این همه عمل خوب باشد ولی تقوا نداشته باشد؟
فرمود: آری میشود، همانند افرادی که اطعام میکنند و با همسایگان مهربانند و در خانه آنها به روی مردم باز است، اما در اولین برخورد با گناه عنان از دست میدهند و به نافرمانی و عصیان میپردازند.
ولی کسانی هم هستند که توفیق انجام این گونه خدمات و نیکوکاری را ندارند، اما در برخورد با گناه خویشتن دارند و خود را از آلودگی حفظ میکنند همان گونه که بیان شد، در سخنان معصومین (ع) ارتکاب گناهان از مهلکات عظیم به شمار آمده و بدین رو، بر دوری از گناهان بسیار تاکید شده است
در روایاتی از پیامبر (ص) آمده است: عابدترین مردم کسی است که واجبات را بر پا دارد و کوشاترین مردم آن است که از گناهان دوری کندنیز فرمودند: جبرئیل گفت: مَثَل این دین مثَل درختی استوار است که بنیاد آن ایمان، و رگ و ریشه آن نماز، و آب آن زکات، و شاخه آن خوشخویی و میوه آن دوری از محرمات الهی است. پس چنان که درخت جز با میوهاش کامل نمیشود، ایمان نیز جز با بازداشتن نفس از محرمات کامل نمیشود
تقوای اخص
در مراتب تقوا از سه مرتبه تقوای عام، تقوای خاص و تقوای اخص سخن به میان میآید. تقوای اخص برترین مرتبهای است که انسان به آن دست مییابد. در مطلب پیش رو به معرفی هر یک از این مراتب پرداخته شده و مرتبه سوم یعنی تقوای اخص مورد واکاوی بیشتر قرار گرفته است.
مراتب سهگانه تقوا خداوند در آیاتی از جمله آیه 93 سوره مائده ایمان و تقوا را دارای مراتبی دانسته لذا به کسانی که ایمان آورده و تقوا پیشه گرفتهاند، فرمان تقوا و ایمان میدهد و میفرماید:
لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا و احسنوا و الله یحب المحسنین؛ بر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند گناهی نیست در آنچه خوردهاند اگر تقوا پیشه کنند و مؤمن باشند و کارهای شایسته کنند سپس بر تقوا و ایمان استوار باشند و آنگاه همواره تقوا و نیکوکاری کنند، و خدا نیکوکاران را دوست دارد
بیشتر فضایل اخلاقی سه درجه دارد: عام و خاص و اخص. تقوا نیز همین سه مرتبه را داراست برخی از علما این سه مرتبه را اینگونه بیان کردهاند: در باب 83 مصباح الشریعه از امام صادق(ع)
1- تقوای عام: پرهیز از محرمات (تقوا از ترس آتش و عقاب، و آن ترک حرام است و تقوای عام میباشد)
2. تقوای خاص: اجتناب از مشتبهات (تقوای از خدا، که علاوه بر اجتناب از حرام ترک شبهات است و این تقوای خاص است)
3- تقوای اخص: دوری از مباحات، در پرتو اشتغال به واجبات و مستحبات (تقوا در [راه] خدا و آن ترک حلال علاوه بر اجتناب از شبهه است). (جوادی آملی، تسنیم (تفسیر قرآن کریم)، ج2، ص155)
علامه مجلسی نیز در ذکر اقسام تقوا میفرماید که تقوا سه قسم است:
1.نگهداری نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح؛
2. پرهیز از هرگونه گناه اعم از ترک واجبات و انجام معاصی؛
3. خویشتنداری در برابر آنچه قلب آدمی را به خود مشغول می سازد و از حق منصرف میکند و این تقوای خواص بلکه خاص الخاص است
البته ایشان در کتاب شریف «بحار الانوار» افزون بر سه مرحله برای تقوا، یک قسم دیگر نیز به نام «ورع سالکین» ذکر کرده است. مراد از «ورع سالکین»، اعراض از غیر خدا، از ترس ضایع شدن عمر عزیز در کارهای بیهوده میباشد، هر چند منجر به حرام هم نشود. (دستغیب، تقوا، ص106)
پس نازلترین درجه تقوا آن تقوایی است که در آیه131 آلعمران، بیان شده «واتقوا النار التی اعدت للکافرین»؛ و بپرهیزید از آتش عذابی که برای کیفر کافران افروختهاند.
درجات برتر آن در توان بسیاری نیست؛ زیرا درجات آن به حدی بالا میرود که هر کسی از عهده آن برنمیآید و جز اولیاءالله نمیتوانند به آن دست یابند.
در مرتبه مباحات اغلب مردم نمیتوانند درست تشخیص دهند و عمل کنند. اگر عملی عبادی موجب شود که انسان بدان عادت کند و براساس عادت، آن را انجام دهد در یک مدتی همان امر که عذابآور است برای او عذب و شیرین میشود. انسان گاه به مباحات دل میبندد و برایش اصالت مییابد
بنابراین در مرتبه عالی و اخص تقوا میبایست هر آنچه محبوب دلها میشود را کنار گذاشت و از آن پرهیز کرد، حتی اگر یک لیوان آب خنک باشد. باید برای تنبیه نفس و مدیریت و مهار آن، گاه آب گرم خورد.
البته آدمی به خوردن آب گرم و تلخ و بد مزه چون آب شور قم نیز عادت می کند، اینجا باید یک لیوان آب خنک چشمههای دماوند را بخورد تا دوباره مزه دهانش تغییر کند؛ زیرا در کنار ترشی و شوری و تلخی است که شیرینی، معنا و مفهومی مییابد.
برخی بزرگان و عرفا برای اینکه به مراتب عالی تقوا دست یابند نفس خود را از عادت کردن به مباحات و لذت بردن از آن بازمیداشتند و با بعضی کارهای مخالف نفس به ریاضتهای شرعی فوقالعاده میپرداختند که حکایت زیر یک نمونه از آن است:
یکی از دوستان امام خمینی(ره) نقل کرده است زمانی در نجف خدمتشان رسیدم، برای پذیرایی مقداری هندوانه آوردند، امام برای خودشان ظرفی جداگانه حاوی چند حب هندوانه گذاشته بودند مایل گردیدم محض تیمن و تبرک از میوه مقابل ایشان اندکی بخورم. خواسته خود را عرض کردم ایشان مانع گردید و گفت:
این هندوانه به درد شما نمیخورد بیجهت اصرار نکنید. با شگفتی دیدم میوههای هر دو ظرف یکی است و خوش رنگ و آب دارند، بار دیگر تقاضای خود را مطرح کردم امام اجازه دادند و چون خواستم از آن بخورم با کمال ناباوری احساس کردم مزه بسیار شوری دارد، علت را جویا شدم.
فرمودند وقتی خواستم این هندوانه را میل کنم دیدم خوشرنگ و آبدار است، خوشم آمد و خواستم آن را بخورم اما برای آنکه با این هوس مبارزه کرده باشم، رویش مقداری نمک پاشیدم تا دیگر طعم قبلی را نداشته باشد. (ره توشه راهیان نور، ویژه بوستان ولایت (جوانان)، ص155)
مفهوم مباح و ترک آن در مقام ورع اباحه از واژه بوح به معنای اجازه دادن است. در شریعت اسلام احکام تکلیفی به پنج قسم واجب و مستحب و حرام و مکروه و مباح تقسیم میشود. مباح آن چیزی است که انجام و ترک آن مجاز دانسته شده است.
بیشتر اعمال روزانه ما از قسم مباحات است و ما مخیر به ترک یا انجام آن هستیم مانند غذا خوردن و نوشیدن و مانند آن؛ البته گاهی اوقات انجام آن واجب میشود مانند وقتی که ترک خوراک و پوشاک موجب مرگ ما میشود که در آن صورت واجب بوده و ترک آن حرام است.
به هر حال، اباحه در معانی:
1. مخیر ساختن مکلف بین انجام دادن کاری و ترک آن، 2. صحت و مشروعیت چیزی، 3. حکم عقل به عدم قبح کاری؛ 4.معذور بودن در انجام دادن آن و معذور بودن و استحقاق تصرف در کاری به کار رفته است.
انسانی که میخواهد در تقوا به مقام ورع دست یابد باید از هر آنچه که او را به خود مشغول میکند و زمینه لذت و تلذذ دارد و میل نفس و گرایش او را برمیانگیزد پرهیز کند. این همان تقوای از غیر الله و فرار به سوی خداست که در آیه 50 سوره ذاریات بیان شده و میفرماید: ففروا الی الله؛ از هر چه غیر خداست به سوی خدا فرار کنید.
امام خمینی در چهل حدیث درباره مراتب ورع مینویسد:
1. ورع عامه، اجتناب از کبائر است؛ 2. و ورع خاصه، اجتناب از مشتبهات است برای خوف وقوع در محرمات؛3. ورع اهل زهد، اجتناب از مباحات است، برای احتراز از وزر (سنگینی بار گناه) آن، 4. و ورع اهل سلوک، ترک نظر به دنیاست برای وصول به مقامات، 5. و ورع مجذوبین، ترک مقامات است برای وصول به بابالله و شهود جمالالله؛ 6. و ورع اولیا، اجتناب از توجه غایت است.
نگاه اهل ورع و متقین در مقامات عالی اینگونه است که امام سجاد (ع) میفرماید: پروردگارا! هنگامی که ما به دو موضوع میل کردیم که یکی از آن مورد خشنودی تو و دیگری مورد خشم تو است، در یکی رضای تو و در دیگری مورد خشم تو است، در یکی رضای تو و در دیگری سخط تو است، تو دل ما را بگردان از آنچه ناخشنودی تو در آن است به آنچه خشنودی تو در اوست. (صحیفه سجادیه، دعای نهم: ص 59-60)
ترک عادت، هدف از ترک مباهات خداوند نظام جهان را بگونهای آفریده است تا انسان به چیزی عادت نکند. همین نماز شب و روزه را با تغییر فصول طوری قرار داده تا به یک زمان عادت نکند و همه زمانها را تجربه کند و از عادت بیرون رود.
کسی که میخواهد نماز شب بخواند در طول سال میبایست در ساعات مختلف از بستر بیرون آید و همچنین روزهگاه در تابستان و روزهای بلند و گاه در ماه کوتاه و سرد زمستان است. از این رو شخص نمیتواند بدان عادت کند و هر دم باید تجربه دیگری داشته باشد و هواهای نفسانی خویش را زیر پا گذارد. بسیاری از مردم به عبادتهای سخت عادت میکنند و از آن لذت میبرند.
در چنین شرایطی این عادت خود یک مانع جدی بر سر راه سالک واقعی الیالله است؛ چرا که انسان گاه از حجابهای ظلمانی میگذرد، ولی در حجابهای نوری گرفتار میشود و همین حجابهای نورانی از علم و عبادت، سد راه سالک میشود.
عارف و اصل کامل، مرحوم میرزا جواد آقا ملکی در لقاءالله مینویسد: «از یکی از عالمان بزرگ نقل شده است که او سی سال در صف اول نماز جماعت اقتدا میکرده، پس از سی سال روزی به عللی نتوانست خود را به صف اول برساند؛ از این رو، در صف دوم ایستاد و از اینکه مردم او را در صف دوم دیدند گویا در خود خجالتی احساس کرد.
از اینجا متوجه شد که در این مدت طولانی که در پیشاپیش مردم و در ردیف اول نماز را اقامه میکرد، از روی «ریا» بوده بدون آنکه خود بداند و تمام آن سی سال نماز را قضا کرد
برخی از انسانها به هدف خودسازی و مبارزه با نفس بطور مثال دائمالعموم هستند و اکثر روزها روزه میگیرند که پس از مدتی همین عمل سخت روزه، برای آنها عادی میشود و چه بسا برایشان لذتبخش شود.
در چنین شرایطی آنان باید هرازگاهی ترک عادت کنند تا وقتی به این عمل بازمیگردند نفس، آن سختی گرسنگی را بچشد و به این وسیله خودسازی تحقق یابد.
وصفالعیش و خطورات ذهنی در تقوای اخص حتی خطورات ذهنی میبایست مدیریت شود؛ یعنی همان طوری که در گامهای آغازین، ترک محرمات و متشابهات و مکروهات و عمل به واجبات و مستحبات در دستور کار قرار میگیرد، در مراتب عالی، خطورات ذهنی هم باید مدیریت و مهار شود.
از آنجایی که وصف العیش نصفالعیش است و کسی که به توصیف و بیان یک امر لذتبخش میپردازد گویی از آن لذت میبرد و یا در ذهن و خیالش اگر تصوراتی خیالی و ذهنی داشته باشد با آن معشوق و محبوب ذهنی خوش میگذراند و باید خطورات ذهنی خود را مدیریت کند و اگر امری تلذذ نفسانی به وجود میآورد باید از آن رهایی یابد.
مرزهای تقوای شخصی و اخص برخی عادت کردهاند که زهد خود در امور را به دیگران نیز تحمیل کنند، همین مساله موجب میشود که اگر مردم به اینان گرایش مییابند خانواده و خویشان از آنها برنجند و دور شوند. اگر در اسلام از زهد و ایثار سخن به میان آمده است، این زهد، امری شخصی و فردی است و نباید آن را به دیگران تعمیم دهیم و رنج و مشقتی بر دیگران تحمیل کنیم.
بسیاری در این زمینه راه اشتباه و خطا پیموده و میپیمایند و نوعی اعتدال در رفتار آنان نمیتوان یافت و اگر در یک امری سر شدهاند در امری دیگر عقب افتاده و مردود شدهاند.
شاید شما دیده و یا شنیدهاید که برخی از فرزندان عالمان فرهیخته و پارسا از آن سوی بام افتادهاند. در حقیقت افتادن این پارسایان و زاهدان از این سوی بام، موجب شده تا در واکنش به افراط پدران، فرزندان گرفتار تفریط شوند.
در اسلام اگر سخن از تقوا نسبت به مباحات است و شخص برای اینکه هواهای نفسانی خود را مدیریت و حتی سرکوب کند، از مباحات و طیبات میگذرد و بر خود سختگیری میکند. چنین رفتاری برای خود شخص جایز است، ولی نمیتواند آن را به دیگران از همسران و فرزندان تعمیم دهد.
خداوند اولیای برگزیده خویش را به سه دسته:
1- ظالم به خویشتن؛ 2- معتدل و مقتصد؛ 3- پیشگام در خیرات دستهبندی میکند و میفرماید: ثم أورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذنالله ذلک هو الفضل الکبیر؛ سپس این کتاب را به آن بندگان خود که آنان را برگزیده بودیم، به میراث دادیم پس برخی از آنان برخود ستمکارند و برخی از ایشان میانهرو، و برخی از آنان در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگامند و این خود توفیق بزرگ است (فاطر32)
پس این آیه انسان کامل و برگزیده خدا را به سه دسته تقسیم میکند که به طور طبیعی گروه نخست برتر هستند؛ زیرا برخودشان سختگیری میکنند و حتی مباحات را اگر به قصد لذت نفسانی باشد ترک میکنند و از خودشان ایثار میکنند و بر نفس خویش سختگیری کرده و اجازه نمیدهند تا نفس مدیریت رفتار و گفتار و کردار آنان را به دست گیرد
البته این ظلم به نفس بر خلاف ظلم نفسی است که در آیه 57 بقره و یا 117 آل عمران بیان شده است؛ زیرا آن ظلم به نفس به سبب تبعیت از هواهای نفسانی پدید میآید، به طوری که نفس امانی زیر حکومت و حاکمیت نفس مالکی و هواهای نفسانی قرار میگیرد.
پس ظلم به خویشتن دو نوع خوب و بد دارد. نوع خوب، آن است که انسان برخود سختگیری کرده و به قصد تسلط برهواهای نفسانی از خود گذشت کرده و حتی از مباحات استفاده نکند و از آن برای دیگران ایثار کند؛ نوع بد آن است که انسان هواهای نفسانی را بر خود مسلط سازد و به حقوق بخشهای دیگر چون عقل نپردازد و حقوق آنها را تضییع کند. انسان در تقوای شخصی نباید کاری کند که دیگران به شکلی آسیب ببینند
لذا اگر میخواهد ایثار کند از مال خودش ایثار کند نه آنکه کاری کند که زندگی بر زن و فرزندش سخت شود. اگر در آیات قرآنی از ایثار اهل بیت(ع) سخن به میان آمده و خداوند میفرماید: ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا؛ و به پاس دوستی خدا طعام را با آنکه خود به آن مایلتر و نیازمندترند، به بینوا و یتیم و اسیر میخورانند. (انسان8)
این گونه نبود که علی(ع) فاطمه(س) یا حسنین را اجبار به اطعام از خوراک خود کرده باشد، بلکه هر یک به رضایت خود از طعام خویش ایثار میکند. کسی که بخواهد زهد ورزد و پارسایی کند نمیتواند زن و فرزند و خویشان خویش را بگونهای خواسته و ناخواسته مجبور به زهد و پارسایی کند. از همینرو پیامبر(ص) کسی را که حق فرزندان را انفاق کرده بود سرزنش میکند
مردی از انصار فوت کرد در حالی که دارای چند طفل صغیر بود. وی اندک سرمایهای را که داشت قبل از مرگ به قصد عبادت و جلب رضایت خداوند انفاق کرده بود.برای همین فرزندانش پس از مرگ او به گدایی افتادند. این خبر به اطلاع پیغمبر اکرم(ص) رسید. ایشان پرسیدند: با جنازه این مرد چه کردید؟ گفتند: دفنش نمودیم.
حضرت فرمود: اگر قبلاً میدانستم، نمیگذاشتم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید. او مال خود را بدون توجه به فرزندانش از دست داده و آنها را چون گدایان بین مردم رها کرده است (گنجینه معارف، ص 761؛ سفینهالبحار، باب وصی؛ گفتارهای معنوی، ص 159).
پس انفاق کردن و صدقه دادن و هر کار خیر دیگری تنها برای خود شخص زمانی مجاز است که از خود بگذرد نه اینکه از کسانی که برگردن او حق دارند و عیال او محسوب میشوند، از حق آنان بزند
اهل تقوا
کسانی هستند که در اموال خویش حقی را برای سائل و نیازمند و نیز برای کسانی که از امکانات و اموال محروم هستند قایل می باشند در حقیقت بر این باورند که اگر اموالی در نزد ایشان است امکاناتی است که می بایست بخشی از آن ها در اختیار این دو قشر از جامعه قرار گیرد (ذاریات 15و19)
ویژگی دیگر متقین که در آیات قرآن بدان پرداخته است، هر چیزی که از نظر قانونی و عقلی و عقلایی ناپسند است از آن پرهیز می کنند و به هر چیزی که معروف و پسندیده است روی می آورند از این رو قرآن متقین را کسانی برمی شمارد که امر به معروف می کنند و از منکر نهی کرده و باز می دارند (آل عمران 114.115)
متقین کسانی هستند که به سوی کارهای خیر می شتابند و نیکوکاری را دوست می دارند (همان) راستگویی و صداقت در گفتار از چیزهایی است که قرآن درباره متقین بیان می کند (بقره177 آل عمران 15و17)
همین مسأله صداقت و رستگاری به عنوان هنجاری ارزشمند موجب میشود که قابلیت پذیرش ایمان در ایشان افزایش یابد و احتمال پذیرش حق و حقانیت و رستگاری به هدایت کتاب الهی در آنان تشدید شود
آنان انسان های از خود گذشته ای هستند و در برابر لغزش ها و اشتباهات و خطاهای دیگران عفو و گذشت را در پیش می گیرند و اهل کینه و عداوت نیستند (آل عمران133و134)
همین از خودگذشتن نشان گر آن است که تا چه اندازه به اصول اخلاقی انسانی پای بند هستند و تا چه اندازه بر فطرت پاک و سلامت شخصیت خود باقی و برقرار مانده اند
آنان مردمانی هستند که در برابر اشتباهات و خطاهای دیگران با حلم و عقل رفتار می کنند و با فروبردن خشم و غضب خود را مهار و کنترل میکنند آنان اهل عهد و پیمان هستند و به هرچیزی که پیمان بسته اند وفادارند (آل عمران76 توبه4)
تقوا در مراتب عالی تر به تسلیم در برابر خدا (زخرف 67و69) و تهجد و شب زنده داری (آل عمران 113و115 ذاریات 15و17) خوف از قیامت (انبیا 48و49) ذکر خدا (آل عمران 133و135) سجده طولانی (آل عمران 113و115) تلاوت قرآن (همان) پرداخت زکات به عنوان حکم دینی (بقره177) اطاعت خدا (آل عمران 15و17) و اقامه نماز(بقره177) معنا شده و از صفات متقین برشمرده میشود
این گونه است که تقوا در یک فرآیند از ساده به پیچیده و از مرتبه دانی به عالی تغییر مفهوم میدهد. با این همه هر یک از مراتب تقوایی مصداق تقواست و نمی توان گفت که تنها مرتبه ای از آن، بازتاب مصداقی مفهوم تقواست بلکه همه این مراتب به طور تشکیکی مصداقی از مفهوم تقوا به شمار می آید.
تقوا در نهجالبلاغه
در نهجالبلاغه که فوقالعاده روی کلمه تقوا تکیه شده، همه جا تقوا به معنای آن ملکه مقدس که در روح پیدا می شود و به روح قوت و قدرت و نیرو میدهد و نفس اماره و احساسات سرکش را رام و مطیع میسازد به کار رفته
در خطبه 112 میفرماید: ان تقوی الله حمت اولیاء الله محارمه ، و الزمت قلوبهم مخافته ، حتی اسهرت لیالیهم ، و اظمات هواجرهم تقوای خدا، دوستان خدا را در حمایت خود قرار داده و آنها را از تجاوز به حریم محرمات الهی نگهداشته است و خوف خدا را ملازم دلهای آنها قرار داده است تا آنجا که شبهای آنها را زنده و بیدار نگهداشته و روزهای آنها را قرین تشنگی (تشنگی روزه ) کرده است.
در این جملهها با صراحت کامل تقوا را به معنای آن حالت معنوی و روحانی ذکر کرده که حافظ و نگهبان از گناه است، و ترس از خدا را به عنوان یک اثر از آثار تقوا ذکر کرده. ژس تقوا به معنای ترس نیست، بلکه یکی از آثار تقوا این که خوف خدا را ملازم دل قرار میدهد .
تعبیر به مصونیت یکی از تعبیرات امیرالمومنین(ع) است. در یکی از کلماتش میفرماید الا فصونوها و تصونوا بها تقوا را حفظ کنید و به وسیله تقوا برای خود مصونیت درست کنید. همچنین نه تنها تقوا را محدودیت و مانع آزادی نمیداند بلکه علت و موجب بزرگ آزادی را تقوای الهی میشمارد
و در خطبه 228 میفرماید تقوا کلید درستی و اندوخته روز قیامت است، آزادی است از قید هر رقیت، نجات است از هر بدبختی. تقوا در درجه اول و به طور مستقیم از ناحیه اخلاقی و معنوی به انسان آزادی میدهد و او را از قید رقیت و بندگی هوا و هوس آزاد میکند ، رشته حرص و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمیدارد ، ولی به طور غیر مستقیم در زندگی اجتماعی هم آزادیبخش انسان است.
رقیتها و بندگیهای اجتماعی نتیجه رقیت معنوی است. آنکس که بنده و مطیع پول و یا مقام است نمیتواند از جنبه اجتماعی آزاد زندگی کند. لهذا درست است که بگوییم تقوا همه گونه آزادی به انسان میدهد .
حضرت على(ع) در یکى از کلمات قصار تقوا را چنین توصیف مى کند: اِعْلَمُوا عِبادَاللهِ اِنَّ التَّقْوى دارُ حِصْن عَزیز، وَالْفُجُورُ دارُ حِصْن ذَلیل، لایَمْنَعُ اَهْلَهُ وَلایُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ اِلَیْهِ اى بندگان خدا! بدانید که تقوا دژ محکمى (در برابر حملات شیطان و هواى نفس) است، و بى تقوایى و فسق و فجور خانه سست و آسیب پذیرى است که نه اهل خانه را حفظ مى کند و نه مسکن و پناهگاه مطمئنّى است براى کسانى که به آن پناه آورده اند. نتیجه اینکه تقوا بسیار مهم است، و نقش فوق العاده اى در زندگى دنیوى و اخروى ما دارد.
تقوای دینی منشاء تقوای اجتماعی و سیاسی
نباید تصور کرد که تقوا از مختصات دینداری است از قبیل نماز و روزه، بلکه تقوا لازمه انسانیت است . انسان اگر بخواهد از طرز زندگی حیوانی و جنگلی خارج شود ناچار است که تقوا داشته باشد.
تقوای دینی یک علو و قداست و استحکام دیگری دارد و در حقیقت تنها روی پایه دین است که میتوان تقوایی مستحکم و با مبنا به وجود آورد . و جز بر مبنای محکم ایمان به خدا نمیتوان بنیانی مستحکم و اساسی و قابل اعتماد به وجود آورد .
تقوا از دیدگاه امام صادق(ع): طبق حدیثى در بحارالانوار، اَنْ لا یَفْقِدَکَ اللهُ حَیْثُ اَمَرَکَ، وَلایَراکَ حَیْثُ نَهاکَ; تقوا آن است که آنجا که خدا باید تو را ببیند، ببیند، و آنجا که نهى کرده تو را نبیند. حضور در مسجد، حاضر شدن در مجلس وعظ و نصیحت، رفتن به محلّ کسب و کار براى تهیّه رزق و روزى حلال، شرکت در اجتماعات مسلمانان، و مانند آن از مصادیق جمله اوّل، و ترک مجالس گناه و معصیت، نرفتن به مکانهایى که باعث وهن شخصیّت انسان مى شود، ترک مجالسى که در آن شراب و قمار وجود دارد، و مانند آن از مصادیق جمله دوم است
انسان همواره خدا را ناظر اعمال خویش بداند، و حضور او را در زندگیش لمس کند، که اگر انسانها این احساس را داشته باشند به سراغ گناه نمى روند.
فَاَیْنَ الله پس خدا کجاست؟ خدا چه جایگاهى در زندگى دارد؟ خداوند حاضر و ناظر است، و همه اعمال و کردار ما را مى بیند و من چگونه در محضر خداوند معصیت کنم! امّا برخى از افراد چون تقوا ندارند و خدا در زندگى آنها جایى ندارد، دست به گناهان بزرگى مى زنند، و سوء استفاده هاى فراوانى مى کنند.
متقیان اهل نیکوکاری اند
اهل تقوا در اصل کسانی اند که اهل عقل و خرد هستند و در رفتارهای اجتماعی خویش مردمانی صالح و نیکوکارند. از این رو قرآن به حوزه رفتاری متقین اشاره می کند: متقین کسانی هستند که اهل نیکوکاری هستند و از روی محبت و عشق به خویشان و یتیمان و بی کسان و ناتوانان از حرکت و در راه ماندگان و بندگان کمک و یاری می کنند (بقره177) احسان و نیکوکاری و انفاق (بقره189 آل عمران 133 و 134 و 198 و یوسف 90 و ذاریات 15 و 16) از مهم ترین ویژگی های رفتاری و هنجاری متقین است
بنابراین تقوا در این جا ارتباطی به ایمان پیدا نمی کند و متقی کسی نیست که به خدا ایمان داشته باشد؛ بلکه کسی است که رفتاری هنجاری دارد و نیکی و احسان در وی نمودار است.
کسانی که گمان می کنند بر و نیکی و احسان آن است که در هنگام ورود به خانه ها در هنگام حج می بایست از پشت خانه وارد شوند این بر و احسان نیست؛ بلکه احسان و بر آن است که تقوا پیشه کنند و از درهای خانه هایشان وارد خانه شوند.
در این جا بر و احسان واقعی رفتار هنجاری معنا شده است؛ زیرا ورود به خانه از پشت آن و از راه های غیرعادی رفتار نابهنجار حتی در عصر جاهلیت بوده است.
بنابراین قرآن تقوا را به معنای رفتار و کرداری هنجاری می شمارد و رفتارهای نابهنجار را رفتاری غیرتقوایی معرفی میکند (بقره189)
تقوای هنجاری و تقوای ایمانی
البته آیه، یک گام از این مرتبه فراتر می رود و می کوشد مفهومی جدید از تقوا را القا کند. از این رو، ضمن تأکید بر تقوا به معنای جاهلی آن که رفتارهای هنجاری است (هر چند که برخی از رفتارهای نابهنجار را که عرب های جاهلی به عنوان بر و احسان یاد می کردند تخطئه میکند مفهوم جدید تقوای ایمانی را نیز مطرح می سازد.
از این رو تقوای الهی را به عنوان مکمل تقوای هنجاری بیان می کند و می فرماید: و اتقوا الله لعلکم تفلحون حال که تقوای هنجاری را رعایت می کنید (هرچند که در برخی از موارد مصادیق آن را نادرست می شمارد) تقوای ایمان را نیز رعایت کنید تا به رستگاری دست یابید. (بقره189)
آثار تقوا در زندگی فردی و اجتماعی
تقوا و پرهیزکاری در فرد آثار معنوی و اخلاقی و در جامعه نتایج شایسته ای دارد. اگر انسان خود را به تقوا و خویشتنداری عادت دهد، همواره در زندگی معنوی و مادی خود موفق خواهد بود
و اگر در یک جامعه تمام افراد به این خصیصه الهی و اخلاقی مجهز باشند، بسیاری از مشکلات اجتماع آنها حل گشته و جامعه ای ایده آل و آرمانی ایجاد می شود
در فرهنگ قرآن، آثار فراوانی برای تقوا ذکر شده که به چهار مورد آن اشاره می شود:
1- موهبت تعلیم الهی: بقره 282 و اتّقوا لله و یعلّمکم الله از خدا بپرهیزید و خداوند به شما تعلیم میدهد. حکمتی که مولود تقواست، حکمت عملی است نه حکمت نظری؛ یعنی در اثر تقوا، انسان بهتر درد خود و دوای خود و راهی که باید در زندگی پیش بگیرد می شناسد و ربطی به عقل نظری ندارد؛ یعنی مقصود این نیست که تقوا در عقل نظری تاثیری دارد و آدمی اگر تقوا داشته باشد، بهتر دروس ریاضی و یا طبیعی را می فهمد و مشکلات آن علوم را حل می کند.
حتی در فلسفه الهی نیز تا آنجا که جنبه فلسفه دارد و سرو کارش با منطق و استدلال است و می خواهد با پای استدلال گام بردارد و مقدمات در فکر خود ترتیب می دهد تا به نتیجه برسد، همین طور است.
2- رهایی از مهلکه ها: در قرآن مجید آمده من یتّق الله یجعل له مخرجاً هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند.
امام علی(ع) در تبیین این فراز می فرماید: اعلموا انّه من یتّق الله یجعل له مخرجاً من الفتن و نوراً من الظّلم آگاه باشید هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی از فتنهها برای او فراهم می کند و برای او نور هدایتی جهت رهایی از تاریکیها قرار می دهد. این آیه به معنای یافتن سازو کار برون رفت از مشکلات در اثر تقوا و خود نگهداری است.
3- روشن بینی و بصیرت: قرآن درباره ایجاد بصیرت در اثر تقوا در سوره انفال 29 یا ایّها الّذین امنوا ان تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از خدا بپرهیزید، برای شما وسیله ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار می دهد.
یکی از حالات و قوایی که در طرز تفکر عملی انسان که مفهوم خوب و بد، خیر و شر، درست و نادرست، لازم و غیر لازم، وظیفه و تکلیف و اینکه الان چه می بایست بکنم و چه نمی بایست بکنم و این گونه معانی و مفاهیم را می سازد تاثیر دارد، طغیان هوای نفس و مطامع و احساسات لجاج آمیز و تعصب آلود است
این امور اگر از حد اعتدال خارج شوند و انسان محکوم آنها گردد، در برابر عقل فرمان می دهند و دیگر آدمی ندای عقل خویش را نمی شنود از اینجا، معنای تاثیر تقوا عقل و افزایش بصیرت و روشنبینی هویدا می شود، زیرا ملکه تقوا که آمد، دشمن عقل را نفس است مهار می کند و دیگر نمی گذارد اثر عقل را خنثی کند و لذا آدم متقی، توفیق بصیرت می یابد.
تقوا، وسیله تشخیص حق از باطل تقوا را معمولاً به عنوان یک صفات منفی و پرهیز از گناه معنا می کنند
اگر یک کسی گناه نکرد، میگویند شخص متقی و با تقوایی است. در صورتی که از قرآن و نهج البلاغه و کتب حدیث استفاده میشود که تقوا یک امر «مثبت» است نه یک امر منفی. تقوا به معنای گناه نکردن نیست بلکه منشأ گناه نکردن است. ریشه گناه نکردن است.
کسی که با تقوا باشد، تقوا جلویش را میگیرد که گناه نکند. اما کسی که بیتقوا باشد ممکن است که بعضی وقتها گناه نکند ولی در مواقع حساس آلوده به گناه میشود و به همین جهت است که این قدر به آن تأکید شده است.
4-آبادانی دنیا: آبادانی دنیا و ریزش رحمت الهی در اثر تقوا و پارسایی آدمیان از شگفتی های جهان آفرینش و از برکات پیوند عالم ماده با عالم معناست. کتاب آسمانی مسلمانان در این باره می فرماید و لو انّ اهل القری ءامنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکتٍ من السّماء و الارض؛ و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم.
بنابراین اگر در یک جامعه ای تمامی افراد تقوا را پیشه خود سازند درهای رحمت و لطف الهی بر جامعه آنها نازل می گردد.
۵- تقوا، یعنی فرمانبردار حق بودن
در آیات قرآن، گاهی خداوند میفرماید اتق الله گاهی فرموده اتقوا النار التی وقودها الناس و الحجاره از آتش جهنم بپرهیز و خودت را حفظ کن. در بعضی از آیات آمده اتقوا فتنه لاتصیبن الذین ظلموا منکم خاصه؛ بپرهیزید از فتنهای که آثار آن مخصوص ظالمین نیست و غیرظالمین را هم فرا میگیرد. خدا به یکی از پیامبران خبر داد که قومش را عذاب میکند. پیامبر علت عذاب همه قوم را پرسید. خطاب شد که خوبان، نهی از منکر نکردند و بدان را از کار ناپسندشان باز نداشتند
بنابراین باید آنها هم عقوبت شوند. اگر کمی تأمل کنیم، در می یابیم که آنچه باعث شده تا اسلام به دست ما برسد، امر به معروف و نهی از منکر بوده است و مومنان در برابر کارها و ضوابطی که برخلاف دستورهای الهی است، ساکت نماندهاند.
بنابراین باید خود را از فتنهای که غیر ظالمان را هم در برمیگیرد، حفظ کرد. اگر فرزند شما، حجاب مناسبی نداشته باشد، این یک فتنه است و وظیفه شما پدران و مادران این است که او را نهی کنند و اگر ساکت بمانند، همان عذاب و ناراحتی که برای دختر ایجاد شده، برای پدر و مادر هم ایجاد میشود
اگر کسی خلاف شرع انجام دهد و من هم بیتفاوت از کنار او بگذرم، من هم مانند او عذاب خواهم شد: من رضی بفعل قوم فهو منهم؛ هر کس به کار مردمی راضی باشد، او نیز از آنان به شمار میرود. بنابراین تقوا، یعنی عمل کردن بر طبق ضوابط الهی و فرمانبردار حق بودن در جمیع رفتارها و کردارها؛ به گونهای که هیچ اراده و خواستهای برخلاف اراده و خواسته الهی نباشد.
۶- تقوای فردی و اجتماعی
تقوا، یعنی عمل کردن بر طبق ضوابط الهی و فرمانبردار حق بودن در جمیع رفتارها و کردارها به گونهای که هیچ اراده و خواستهای برخلاف اراده و خواسته الهی نباشد. هر چه خدا میگوید، بنده انجام دهد.
تقوا حالتی نفسانی است که باعث میشود انسان طبق ضوابط انسانیت و مذهب عمل کند و ذرهای مخالفت نکند.
او را ملزم میکند که واجباتش را به جا آورد و محرمات را ترک کند و قرآن هادی و راهنمای کسی است که این حالت را داشته باشد و به چنین کسی وعده داده است که وَ مَنْ یَتقِ الله یَجْعَـلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَـرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحَتَسِب تقوا مراتبی دارد و مرتبه اولش این است که انسان واجبات را بهجا آورد و محرمات را ترک کند.
نتیجه و ثمره تقوا اختصاص به فرد ندارد، بلکه تقوا ضابطهای است که سبب حیات جامعه و بقای حیات انسانیت نیز میشود.
بعضی گمان میکنند که تقوا محدودیت میآورد؛ ولی تقوا محدودیت نمیآورد، بلکه برای حیات بشر مصونیت ایجاد میکند؛ چون تقوا میگوید ظلم و خیانت نکن.
اگر تقوا رعایت شود، اجتماع از همه پلیدیها مصون میماند. اگر حقوق اجتماع را رعایت نکنیم و آزاد به تمام معنا بشویم، دیگر حیات باقی نمیماند و جامعه قدر و منزلتی پیدا نمیکند. رعایت حقوق اجتماع، همان تقواست
پس تقوا مخالف آزادی نیست و مانند نماز، روزه و خمس از فروعات مذهب نیست، بلکه تقوا حالتی است که سبب بقای حیات اجتماع هم میشود.
همان گونه که رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی، ما را از تجاوز به حقوق دیگران باز میدارد و کسی نمیتواند بگوید پشت چراغ قرمز نمیایستم، چون محدودیت میآورد، تقوای اجتماعی هم مانند ایستادن در پشت چراغ قرمز است.
انسان کفش میپوشد تا پایش محفوظ و سالم و تمیز بماند. پا نمیتواند بگوید که چرا مرا محدود کردی؛ زیرا پوشاندن آن برای سلامت خودش و مصونیت از سرما و گرما و ...است.
۷- تقوا، مهارکننده هواهای نفسانی
تقوا، لباسی است که آدمی را از هرگونه عیب و نقصی می پوشاند؛ زیرا شهوت و هواهای نفسانی آدمی را به سوی بسیاری از ناهنجاری ها می کشاند.
تقوا موجب می شود تا شهوت و هواهای نفسانی مهار شود و در حفاظ قرار گیرد و انسان را نیز از انجام کارهای زشت و پلید و گناه نگه دارد (اعراف26)
بسیاری از انسان ها به سبب غرور بی جا و اعتماد به نفس بالا به خود، زمینه بی تقوایی را در خویش افزایش میدهد و در مسیر گناه گام برمی دارند (بقره206)
اینها نمونه هایی از پیامدهای اجتماعی بی تقوایی در هر جامعه ای است.
بنابراین مسئولان و اولیای امور برای این که جامعه ای دارای شهروندان قانون گرا باشد، باید بر تقوا به عنوان مهم ترین بنیاد اخلاق، قانون گرایی و رفتارهای هنجاری تأکید کنند.
هرگونه بی توجهی به این بنیاد، می تواند آثار زیانباری به دنبال داشته باشد که عذاب های الهی و مکر وی ازجمله آنهاست.
۸- تقوا رابطه مستقیم با "تسلیم"
ملکه قدسیه تقوا محصول ایمان و عمل مکرر میباشد. در این راستا بعضی از مقامات زمینهساز تقوا هستند و بعضی از مقامات تقوا زمینه ساز دیگر مقامات معنوی است. برای نمونه صبر و شکر زمینه ساز تقوا هستند و تقوا زمینه ساز توکل است
این مطلب مهم است که تقوا رابطه مستقیم با "تسلیم" که یکی از مقامات معنوی است دارد. اما تسلیم چیست؟ در واقع تسلیم یعنی جمیع امور خود را به حق تعالی واگذار کردن
حضرت علی(ع) در حکمت125 نهج البلاغه میفرماید: اسلام را چنان میشناسم که پیش از این کسی آن گونه معرفی نکرده باشد. اسلام همان تسلیم برابر خداست و تسلیم همان یقین است و یقین همان اعتقاد راستین داشتن و باور راستین داشتن همان اقرار درست و اقرار درست انجام مسئولیتها و انجام مسئولیتها همان عمل کردن به احکام دین است
ایمان امری قلبی است و اگر دل خضوع پیدا کند به آنچه که عقل سلیم در مورد خداوند بدست آورده آن پذیرش و تسلیم عقل، ایمان است. تا دل زیر بار نرود و نپذیرد، ایمان تحقق پیدا نمیکند. اتفاقا در همین جا معنی تسلیم مقداری روشن میشود.
همان طور که ایمان از حظوظ عقل است تسلیم هم از حظوظ قلب است. وقتی آنچه را که عقل بهدست آورده است قلب و دل پذیرفت و همان را به کار گرفت و به صورت ملکه قلبی درآورد این می شود تقوا.
این تقوا است که رابطه با تسلیم دارد که موجب می شود تمام امور را واگذار به خدا کند.
مصادیق مهم تقوا از نظر پیامبر(ص)
پیامبر گرامی(ص) میفرمایند که اصولا مهمترین جلوه عبادت در تقوا است. آن حضرت اتقیا را بهترین و محبوبترین بندگان خدا میشمارد و میفرماید: احب العباد الی الله الاتقیاء الاخفیاء: محبوبترین بندگان در پیش خدا پرهیزگاران گمنامند. (کنزالعمال، ج3، ص 153، ح5929)
و امیرمومنان(ع): ان التقوی منتهی رضی الله من عباده و حاجته من خلقه فاتقوا الله الذی ان اسررتم علمه و ان اعلنتم کتبه، نهایت خشنودی خداوند از بندگانش و خواسته او از آفریدگانش تقواست، پس تقوا از خداوندی بکنید که اگر پنهان کنید میداند و اگر آشکار سازید مینویسد. (کنزالعمال، ج10، ص143، ح 28731)
آن حضرت(ص) همچنین درباره اهمیت و ارزش تقوا در زندگی بشر و سعادت او میفرماید: من رزق تقی فقد رزق خیر الدنیا و الاخره، هر کس تقوا روزیاش شود، خیر دنیا و آخرت روزی او شده است. (کنزالعمال ج13، ص151 ح 36472)
از نظر آموزههای قرآنی، تقوا آثار و برکات زیاد در زندگی انسان دارد که نمیتوان آن را نایده گرفت. اگر بخواهیم حق و باطل را تشخیص داده و از هم جدا سازیم نیازمند تقواییم، چنان که برای رهایی از مشکلات نیز به تقوا نیازمندیم. (انفال29؛ طلاق2 و 3)
امیرمومنان علی(ع) با نگاهی به همین عناصر قرآنی میفرماید لو ان السماوات و الرض کانتا علی عبد رتقا ثم اتقیالله لجعل الله له منها مخرجا و رزقه من حیث لایحتسب؛ اگر آسمانها و زمین راه را بر بندهای ببندند و او تقوای الهی پیشه کند، خداوند حتما راه گشایشی برای او فراهم خواهد کرد و از جایی که گمان ندارد روزیاش خواهد داد. (نهجالبلاغه خ184)
آیات قرآنی بر آن است تا مصادیق تقوا را بیان کند. بنابراین میتوان گفت که آموزههای قرآنی در راستای تبیین امر عبادی است که تقوا را موجب میشود.
البته در آیات قرآنی هر چند که به مصادیق پرداخته شده، ولی آنها مصادیق کلیتر است و این پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) هستند که با توجه به مصادیق بسیار، در جزئیات وارد شده و آن را بیان کردهاند. در حقیقت همه سخن و سنت و سیره معصومان(ع) تبیین مصادیق تقوای عبادی است.
مصادیقی از تقوا در کلام نبوی(ص)
در سخنان و سنت و سیره پیامبر(ص) موارد بسیاری برای کسب تقوا بیان شده است. در حقیقت هر لحظه زندگی ما نیازمند تصمیمی است که موجب تقوا یا بیتقوایی می شود؛ زیرا ما در هر لحظه در سر دو راهی انتخاب فکری و عملی هستیم و باید تصمیمی درست اتخاذ کنیم تا بتوانیم به تقوا برسیم و هدف آفرینش را تحقق بخشیم
انتخاب درست در سر هر لحظه و اینکه شاکر یا کافر باشیم (بلد10؛ انسان3) بسیار مهم و بااهمیت است. اینکه بتوانیم تقوا را از فجور بشناسیم و از چراغ خوبی برای دیدن و قلب سالمی برای ادراک و جدا کردن برخوردار باشیم و بتوانیم مسیر تقوایی را انتخاب و در آن حرکت کنیم و عزم جدی و استقامت در عمل داشته باشیم تضمین کننده سعادت و فلاح ماست. (شمس7 تا 10)
مهمترین مصادیق تقوا
در زندگی، امور بسیاری اتفاق میافتد که نیازمند شناخت حق از باطل و نیز عزم در عمل به خوبیها و نیکیها و تقواست
ما برای هر لحظه زندگی خودمان نیازمند الگوهائی هستیم تا براساس افکار و رفتار ایشان خود را بسازیم و انتخاب درستی داشته باشیم. معصومان(ع)در طول سه قرن از زندگی خود بر آن بودند تا این الگوی فکری و رفتاری را در اختیار ما بگذارند. آنچه در ادامه میآید اشارهای است گذرا به برخی از مهمترین مصادیق تقوا از زبان پیامبر(ص):
1- آبرو داری: حفظ عرض دیگران یکی از مهمترین مصادیق تقوای الهی است. حافظ عرض و آبروی دیگران اهل بهشت معرفی شده است. پیامبر(ص) میفرماید: من رد عن عرض اخیهالمسلم وجبت له الجنه البته؛ هرکس آبروی مؤمنی را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب شود. (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)
2- اجتناب از ظلم: در آیات و روایات به عدالت و اجتناب از ظلم به عنوان مصداقی از عدالت تأکید شده و خداوند به صراحت در آیه8 مائده میفرماید: عدالت ورزید که به تقوا نزدیکتر است.
پیامبرگرامی(ص)میفرماید: اتق دعوه المظلوم فانما یسال الله حقه و ان الله لن یضیع لذی حق حقه؛ از نفرین مظلوم بپرهیز؛ زیرا وی با دعا حق خویش را از خدا میخواهد و خدا حق را از حقدار دریغ نمیدارد. (کنز العمال، ج3، ص507، ح7650)
آن حضرت(ص) در جایی دیگر هشدار داده و میفرماید: اتقوا دعوه المظلوم فانها تصعد الی السماء کأنها شراره؛ از نفرین مظلوم بترسید که چون شعله آتش به آسمان میرود. (کنزالعمال، ج3، ص500، ح7601)
3- عقوق والدین و بغی: از ظلم اجتماعی و ظلم به والدین باید پرهیز کرد؛ زیرا همانگونه که کفر و شرکت به عنوان ظلم به خداوند؛ عین بیتقوایی و ترک عبادتی است که هدف آفرینش است، ظلم به والدین که موجب عقوق ایشان میشود، بسیار خطرناک است.
پیامبر(ص) میفرماید: اثنان یعجلهما الله فیالدنیا البغی و عقوق الوالدین؛ دو چیز را خداوند در همین جهان کیفر میدهد: تعدی و ناسپاسی پدر و مادر. (کنز العمال، ج16، ص462، ح45458)
4- اجتناب از مال حرام: لقمه حرام دین و عقل و ایمان را میبرد و موجب فکر پلید و عمل زشت میشود؛ کسب روزی حلال و پرهیز از حرامخواری از مهمترین مصادیق تقواست. پیامبر خدا(ص) در جایی دیگر در بیان اهمیت و ارزش کسب حلال میفرماید: العباده سبعون جزء، افضلها جزء طلب الحلال؛ عبادت هفتاد جزء است و بالاترین و بزرگترین جزء آن کسب حلال است. (ثواب الاعمال و عقابالاعمال)
5- سحر دنیا: دنیا دار الغرور و سرای فریب است و خداوند جهان را چنان سحرآمیز قرار داده که زینتهای آن همه را فریفته خود میسازد. پیامبر(ص) میفرماید: اتقوا الدنیا فو الذی نفسی بیده انها لأسحر من هاروت و ماروت؛ از دنیا بپرهیزید، قسم به آن کس که جان من در کف اوست دنیا از هاروت و ماروت ساحرتر است. (کنزالعمال، ج 3، ص 182، ح 6063)
بهترین کار در زندگی دنیا آن است که از آن استفاده شود ولی دوستی آن در دل راه نیابد و بهتر آن است که به قسمت رضایت داده و اعتدال را رعایت کنیم.
پیامبر(ص) میفرماید: اجملوا فی طلب الدنیا فأن کلا میسر لما خلق له؛ در طلب دنیا معتدل باشید و حرص نزنید، زیرا به هر کس هرچه قسمت اوست میرسد. (سنن ابن ماجه، کتاب التجارات، ح 2133)
6- ترک سوگند و قسم: خداوند به صراحت از انسانها میخواهد تا خداوند را در معرض سوگندهایشان قرار ندهند (بقره224) در روایات است که حتی برای اثبات حق نیز نباید سوگند خورد چه رسد که برای باطلی سوگند خورد. از مصادیق مهم و بزرگ بیتقوایی سوگند خوردن است که آدمی را در لبه پرتگاه دوزخ قرار میدهد.
پیامبر(ص): اجرأکم علی قسمالجد اجرأکم علیالنار؛ هر کس از شما در خوردن قسم جدیتر است به جهنم نزدیکتر است. (کنزالعمال، ج 11، ص 7، ح 30390)
7- حفظ زبان: بیگمان بزرگترین بیتقوایی از طریق زبان انجام میگیرد. بسیاری از گناهان که جزو گناهان کبیره یا صغیره شمرده شدهاند مرتبط با زبان است. در واقع تقوا در زبان به معنای رهایی از بسیاری از گناهان است. پیامبر(ص)میفرماید: احب الاعمال الیالله حفظ اللسان؛ بهترین کارها در پیش خدا نگهداری زبان است. (کنزالعمال، ج 3، ص 551، ح7851)
8- حقگویی در همه حال: امیرمؤمنان علی(ع) از پیامبر(ص) نقل میکند که ایشان فرمود: اتقی الناس من قال الحق فیما له و علیه؛ با تقواترین مردم، در آنچه به نفع یا ضرر اوست، حق را بگوید. (نهجالبلاغه خ178)
9- علمآموزی و عمل به علم: امیرمؤمنان علی(ع) از پیامبر(ص): تمام التقوی ان تتعلم ما جهلت و تعمل بما علمت؛ تمام و کمال تقوا این است که آنچه را نمیدانی بیاموزی و بدانچه میدانی عمل کنی (نهجالبلاغه خ91)
10- محاسبه نفس: حضرت علی(ع) از پیامبر(ص): لایکون الرجل من المتقین حتی یحاسب نفسه اشد من محاسبه الشریک لشریکه فیعلم من این مطعمه و من این مشربه و من این ملبسه، امن حل ذلک ام من حرام؛ انسان از تقوا پیشگان نیست مگر آن که سختتر از حسابرسی شریک از شریک، از خود حساب بکشد و بداند خوردنی، نوشیدنی و پوشیدنیاش از کجاست آیا از حلال است یا حرام؟ (غررالحکم، ج 6، ص 441، ح 10926)
تقوای سیاسی در تحلیل قرآن مسائل اجتماعی و سیاسی، عرصه آزمون الهی
بی گمان حوزه اجتماعی سیاسی، لغزشگاه بزرگ همگان به ویژه بزرگان و رهبران جامعه است. انسان در عمل اجتماعی نشان می دهد تا چه اندازه در مسیر خودسازی و مبارزه با هواهای نفسانی گام برداشته و در مسیر انسانیت و عبودیت ربوبی و خلافت الهی قرار گرفته است.
بسیاری از مردم هنگامی که به امور دنیوی آزموده نشده اند همانند ابلیس مدعی دست یابی به کمالات مطلق هستند و حتی گاه، امر بر خود ایشان مشتبه می شود؛ اما در هنگام آزمون های بزرگ و کوچک است که کفر ابلیسی آنان بروز می کند و دانسته می شود که ایشان مدعیان گزاف گویی بیش نبودند که هنوز در دام آزمون ها نیافتاده اند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
شرایط و فضای حاکم بر جامعه از سویی و فشارها و چشم های فراوانی که کوچک ترین حرکات و سکنات بزرگان را زیرنظر دارد، از سوی دیگر به ایشان اجازه نمی دهد تا برخی از نابه هنجاری ها را مرتکب شوند، ولی هنگامی که در آزمون های بزرگ قرار گیرند مصداق این مثل می شوند که: از کوزه همان برون تراود که در اوست.
این جاست که ادعای ایمان و تقوایشان آشکار می شود و پرده ها به کنار می رود و حقیقت، در برابر مردم قرار می گیرد، تا دست کم بر خودشان ثابت شود که مدعیان دروغینی بیش نیستند.
این گونه است که خداوند می فرماید ما به صرف ادعای اسلام و ایمان ایشان را در جرگه مؤمنان قرار نمی دهیم بلکه به آزمون های بسیار می آزماییم تا حجت بر خودشان و دیگران تمام شود و حقیقت و سرشت هر کسی آشکار گردد
از این رو باید گفت که مهم ترین و بزرگ ترین مرکز آزمون های الهی، امور اجتماعی و سیاسی است
در این حوزه است که مردم حقیقت خود را آشکار می کنند و تنها کسانی که در خودسازی و تزکیه نفس کوشیده اند می توانند با تقوای سیاسی و اجتماعی از آزمون ها سربلند بیرون آیند
و مصداق حافظا لدینه، صائنا لنفسه، مخالفا لهواه و مطیعا لامر مولاه باشند که در این زمان حق رهبری مردم به عنوان خلافت الهی به عهده آنان گذاشته می شود تا مردم را در نقش ربوبیت طولی و پروردگاری، پرورش دهند و آنان را به سوی کمال مطلق هدایت نمایند.
آزمون های اجتماعی، لغزشگاه خطرناک آزمون های اجتماعی برای همگان مهم ترین آزمون ها می باشد؛ زیرا در تعامل با دیگری است که هر کسی خود واقعی و حقیقی خویشتن را نشان می دهد.
در این موارد است که شخص بازتاب می دهد تا چه اندازه توانسته است در خودسازی و تزکیه نفس موفق باشد و از تقوای الهی برخوردارگردد.
از میان آزمون های اجتماعی که در تعامل با دیگران است، آزمون های سیاسی به سبب ویژگی ها و خصوصیات خاص آن، نقش روشنگری و تعیین کننده ویژه ای نیز دارد.
تقوای کامل در حوزه سیاسی
از آن جایی که حوزه سیاسی، حوزه رهبری توده های مردم است، از جایگاه مهم و اساسی برخوردار می باشد. توده های مردم دین و دنیای خویش را به افرادی می سپارند که در این حوزه عمل می کنند
آنان الگوها و (دیگران مهم) توده های مردم می باشند و توده های مردم آنان را سرمشق رفتار و گفتار و کردار خویش قرار می دهند و خوی و منش خویش را با آنان می سنجند
از این رو از نظر قرآن، رهبری، امری بزرگ و خطیر دانسته شده و تنها زمانی شخص از نظر قرآن لیاقت رهبری امت را می تواند دارا شود که از آزمون های سخت بدر آمده باشد
از نظر قرآن، هر گناه به عنوان ظلم و ستم تلقی می شود و اگر انسان، گناه و خطایی را انجام دهد، از دایره تقوا بیرون رفته و به طور طبیعی لیاقت رهبری و امامت امت را از دست میدهد
از این رو میفرماید لاینال عهدی الظالمین؛ رهبری امت که عهد و پیمانی الهی و امانتی خدایی است به ظالمان و ستمگران نمی رسد*
موقعیت ویژه و ممتاز رهبری اجتماعی و سیاسی جامعه این امکان و موقعیت را به رهبران می بخشد تا از امکانات و قدرت بسیاری برخوردار گردند و امکان سوءاستفاده از آن بیش از هرمقام و جایگاه دیگری است.
از این رو هم سخت گیری در انتخاب رهبران بیشتر است و هم خطر کردن و آزمون های الهی در این حوزه بیشتر و سختر می باشد. بنابراین می توان گفت که به سبب جایگاه و منزلت بسیار مهم و اساسی در زندگی بشر، امامت و رهبری امت نیازمند آزمون های سخت تری پیش از انتخاب و خطر و آزمون های بزرگ در هنگام مسئولیت و مدیریت است.
خداوند در آیه 128 اعراف یکی از شرایط دست یابی به مقام رهبری امت را تقوا می داند و در آیات 56 و 57 و 90 یوسف از تقوا به عنوان مهم ترین عامل رسیدن به مقام حکومتی سخن میگوید. به این معنا که نه تنها تقوا از شرایط رهبر بلکه هر مقام و منصب حکومتی است
اگر کسی بخواهد مسئولیت سیاسی در جامعه به عهده گیرد می بایست نخست اهل تقوا باشد
این آیه تبیین میکند که تقوایی که ملاک و معیار سنجش و انتخاب است، تقوایی ثابت و پایدار است
به این معنا که شخص می بایست در مسیر خودسازی و تقوا چنان پیشرفت کرده باشد که مصداق متقین بوده و تقوا در تمام تار و پودش رسوخ کرده باشد
از این آیات به دست می آید تقوایی که در حوزه سیاسی مطرح می باشد به سبب همان ویژگی امور سیاسی، تقوای کامل و تمام است.
تنها انسان هایی می بایست مسئولیت امور سیاسی و حکومتی را به عهده گیرند که در کامل ترین و عالی ترین درجه تقوا قرار گرفته باشند و مصداق متقین شوند.
ویژگی های تقوای سیاسی
از آیاتی که به مسئله رهبری حضرت موسی(ع) و حضرت یوسف(ع) پرداخته می توان دریافت که ویژگی ها و خصوصیاتی در تقوای سیاسی لازم است که نمی توان آن ها را نادیده گرفت.
این ویژگی ها ارتباط تنگاتنگی با مسئله رهبری و نقش حساس و مهم آن دارد؛ زیرا کسی که در موقعیت رهبری و یا مسئولیت های اجتماعی و سیاسی نشسته است، لازم است در موقعیت های متعدد، کنش ها و واکنش های بسیار متفاوتی از خود بروز دهد.
فشارهای کار و خواسته ها و نیازهای مردم آن چنان زیاد و متنوع و احساسات و عواطف ایشان چنان گوناگون است که نمی توان با یک شیوه به همه آن ها پاسخ داد. از این رو ظرفیت و سعه صدر مسئولان و اهل حکومت می بایست بسیار بیش از توان و سطح عادی باشد
خداوند از جمله ویژگی های مسئولان حکومت و کسانی که در حوزه سیاسی کار می کنند، به صبر و شکیبایی ایشان اشاره می کند؛ زیرا مسئولیت سنگین مدیریت سیاسی، نیازمند صبر بسیار است و کسانی که از صبر برخوردار نمی باشند نمی توانند در برابر مصیبت ها و مشکلات و فشارهای درونی و بیرونی مقاومت کنند و سربلند از آزمون مدیریت بیرون آیند.
از دیگر ویژگی هایی که در این آیات بدان توجه داده شده، احسان است. احسان در فرهنگ قرآنی از دامنه بسیار وسیعی برخوردار است. گستره مفهومی و مصداقی آن موجب می شود تا اموری چون نیکوکاری، اعمال نیک و صالح، اموری فراتر از عدل و داد، چون ایثار و عفو و گذشت و اموری همانند آن را در بر گیرد.
بررسی نقش احسان در حوزه عمل سیاسی نیازمند تحقیق و تحلیل جداگانه ای است. احسان یکی از کلیدی ترین مفاهیم و خصوصیات در حوزه سیاسی و رهبری است.
در برخی از ادعیه از احسان به شفقت نیز تعبیر شده است. به این معنا که مسئولان سیاسی می بایست انسان هایی شفیق بوده و نسبت به توده های مردم و امت شفقت داشته باشند
البته احسان دایره وسیع و گسترده تر از شفقت دارد ولی بخش عمده ای از احسان نسبت به مردم در همین شفقت تجلی می کند؛ زیرا انسان شفیق نسبت به دیگری، از در نیکوکاری وارد می شود و نسبت به اعمال زشت و خطاهای مردم عفو و گذشت نشان می دهد و مردم را به اموری سخت نمی گیرد و مجازات و تنبیه ها را تشدید نمی کند
از دیگر ویژگی هایی که رهبر سیاسی و مسئولان نهادهای دولتی نیازمند آن هستند توکل و استعانت از خداوند است. حوزه سیاسی جز به توکل و استعانت جویی از خداوند نمی تواند مدیریت شود؛ زیرا فشارها و توطئه های درونی و بیرونی، بسیار شدید و جانکاه است و گاه می شود که براساس معیارهای عقلانی وحساب و کتاب های معمولی نمی توان کاری را از پیش برد و شکست براساس این استانداردها و ملاک ها، یقینی است.
نشانه های بی تقوایی
الف : پیمان شکنی، از آثار و پیامدهای بی تقوایی می توان به عهدشکنی و پیمان شکنی افراد اشاره کرد. با این رفتار ناهنجار، سرمایه اجتماعی از میان می رود و جامعه دچار بحرانی می شود که نمی توان از آن به سادگی گذشت. جامعه ای که شهروندان آن نسبت به یک دیگر اعتماد نداشته باشند نمی توانند در کنار هم رابطه سالمی داشته باشند
فقدان اعتماد اجتماعی آثار خود را در همه حوزه ها از جمله اقتصادی به جا می گذارد. درنتیجه جامعه فرصت رشد و شکوفایی تمدنی را ازدست می دهد. در حوزه خانوادگی میان زن و شوهر نیز این اطمینان و اعتماد ازمیان می رود؛ زیرا خانواده بر نوعی پیمان و عهد برپا شده است و پیمان شکنی در انسان های بی تقوا موجب می شود تا هسته اولیه اجتماعی یعنی خانواده سست شود
در آیه 56 انفال پیمان شکنی مداوم در همه امور زندگی را به عنوان یکی از آثار مهم بی تقوایی برمی شمارد؛ زیرا آن چه موجب میشود تا اشخاص به قول و قرارهای خویش پای بند باشند، تقواست. بی تقوایی حتی موجب می شود تا شخص نسبت به پیمان ها و عهدهای مکتوب و اسناد نیز بی توجه باشد و به اشکال مختلف قانون و اسناد قانونی و مکتوب را دور بزند.
ب : اختلافات و تفرقه از دیگر پیامدهای زیانبار بی تقوایی می توان به اختلافات و تفرقه در حوزه اجتماعی اشاره کرد. این اختلافات می تواند در حوزه های مختلف دینی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی اتفاق بیفتد. در آیات 52 و 53 مؤمنون به این اختلافات اشاره میکند و به بی تقوایی به عنوان عامل پیدایش تفرقه ها توجه میدهد.
ج : عدم مراعات قوانین گران فروشی و کم فروشی و عدم مراعات قوانین عرفی و قانونی از سوی مردم از دیگر پیامدهای بی تقوایی در جامعه است. اصحاب ایکه و جامعه شعیب به سبب همین بی تقوایی نسبت به یک دیگر ظلم میکردند و با کم فروشی و گرانفروشی از یکدیگر به اشکال مختلف می دزدیدند.(شعراء 176و177)
د : زمینه ظلم و ستم بی تقوایی در حوزه سیاسی، شخص و دولت را به سوی استکبار می کشاند و زمینه ظلم و ستم فراگیر را فراهم می آورد. از این رو خداوند درباره رفتارهای فرعون به بی تقوایی وی اشاره می کند که عامل مهم در ظلم کردن به جامعه یهودیان بود. (شعراء 10 و 11)
ه : قتل رفتارهای هنجارشکنانه ای چون قتل را می بایست در بی تقوایی افراد جست. قرآن به این مسئله در آیه 27 مائده اشاره می کند؛ زیرا در یک نمونه چون قتل هابیل، بی تقوایی قابیل موجب شد تا وی نسبت به هابیل حسادت ورزد و زمینه برای قتل برادر در او فراهم شود.
نقش تقوا در عرصه اقتصادی
خداوند در آیات چندی به مسأله تقوا در حوزه اقتصادی می پردازد و از مردم می خواهد تا از کم فروشی اجتناب کنند، زیرا کم فروشی موجب می شود تا امنیت اقتصادی در مبادله از دست رود و جامعه از رشد اقتصادی و شکوفایی تمدنی باز ماند. (شعراء 179تا183)
تأکید بر تقوای الهی در حوزه اقتصادی از آن رو صورت می گیرد که انسان، با تقوای الهی نه تنها می تواند به بهره مندی بهتر از امکانات و نعمت ها دست یابد بلکه تقوای الهی در حوزه اقتصادی موجب می شود تا شخص و جامعه از روزی های پیش بینی نشده و امکانات برتر و فوق العاده ای بهره مند شود (طلاق 2و3)
تقوا عامل مهم در شکوفایی امر تعاون و همکاری میان مردم جامعه (مائده2) و تقسیم انفال (انفال1) و دیگر امکانات و توانمندی های جامعه و اصلاح امور جامعه (حجرات10) می شود و بدین ترتیب رشد اقتصادی و تمدنی می تواند در جامعه سالم و متقی تحقق یابد؛ زیرا همدلی ایمانی و همکاری میان مؤمنان و تقسیم درست ثروت و امکانات، شرایطی را فراهم می آورد که جامعه بتواند درست تولید و توزیع و مصرف کند و همگان در شرایط مساوی به سوی کمال حرکت کنند.
خداوند در 109 توبه تبیین میکند که چگونه مراعات تقوا میتواند موجبات پی ریزی و تأسیس مؤسسات دینی که مردم را به سوی کمال هدایت می کند، شود. هرچند که آیه در ارتباط با مسأله مسجد و بناهای دینی است ولی میتوان با توجه به معیار این که مراد از آن بناهایی است که شرایط بهبود بخشی انسان و دست یابی به کمال را در وی فراهم می آورد، می توان گفت که تقوا عامل مهمی در پی ریزی هر بنای با شکوه تمدنی و کمالی در هر جامعه ای است.
این بنا می تواند بنای فرهنگی یا دینی و یا بنای ساختار نظام سیاسی و اجتماعی و یا اقتصادی باشد. چنان که تقوای الهی امام خمینی(ره)، بنای عظیم و مستحکم انقلاب اسلامی را گذاشت و مردم را از برکات آن بهره مند ساخت.
خداوند در4، 88، 93 مائده و نیز 69 انفال بر ضرورت رعایت تقوا در بهره گیری از امکانات و روزی های خدادادی تأکید می کند و از انسانها می خواهد که همواره در مصرف امکانات و نعمت های الهی تقوا را مراعات کنند تا شخص و جامعه به سلامتی دست یابد و راه رشد و شکوفایی تمدنی را طی کند؛ زیرا شخص و جامعه با این شیوه می تواند امید داشته باشد به مسئولیت خویش به عنوان مأمور خداوند در استعمار و آبادانی زمین عمل کرده است. (هود61)
از نظر قرآن، راه رهایی از بی تقوائی در مصرف آن است که از اسراف و تبذیر خودداری شود و انسان زیاده روی و ریخت و پاش را به عنوان رفتاری زشت و نابهنجار ترک کند.
آموزه رضوی؛ تحصیل تقوا و رضای الهی
قال علی بن موسی الرضا ع: اتقوالله ایها الناس فی نعم الله علیکم... ای مردم در نعمتهایی که خداوند به شما داده تقوای الهی را رعایت کنید... (بحار ج 78 ص355 عیونالاخبار 260 ص169) با عنایت خداوند و برکت نام مبارک آقا امام رضا ع و فرمایش ایشان که مردم را دعوت به رعایت تقوای الهی میکنند
انفال آیه 29: ای مومنان اگر از خداوند پروا کنید، برای شما نیروی تشخیص حق از باطل قرار میدهد و بدیهایتان را میپوشاند و شما را میآمرزد و خداوند صاحب بخشش بزرگ است. امام رضا ع میفرمایند: عبادت، بسیاری روزه و نماز نیست و همانا عبادت بسیار اندیشیدن در امر خداست.
پس بیاییم به آیات و احادیث توجه و تأمل کرده و آنها را در رفتارهای روزانه خویش به کار بندیم تا از جمله انسانهای متقی باشیم. در آیه مورد بحث بزرگان فرمودهاند چهار فایده بزرگ وجود دارد.
فایده اول: یعجل لکم فرقانا... اگر شما تقوا پیشه کردید خدا به شما مقام فرقان میدهد که بتوانید حق را از باطل تشخیص دهید، راه را چاه بشناسید، سعادت را از شقاوت درک کنید و راه هدایت را پیش بگیرید.
مولای متقین و امام المومنین علی ع در این رابطه میفرمایند: تقوا کلید رستگاری و سعادت است. و در جای دیگر میفرمایند: پرهیزگاری پیشوای خوبیها و منشهای پسندیده است. (بحار ج 67 ص 284 نهجالبلاغه ص1278)
تا آنجا که میتوان گفت هر خوبی و خوی نیک به آن بسته است و کسی که دارای تقوا شد یعنی عمل به وظایف و دوری از رذایل، برنامه زندگی و دستورالعمل همیشگیش میشود.
تقوا دارای دو بعد است؛ عمل به وظایف و پرهیز از رذایل که در واژه خداترسی و تقوا نهفته و تقوا تضمین کننده سعادت دنیا و آخرت است.
علی ع میفرمایند: هر که را دین (تقوا) نصیب کنند خیر دنیا و آخرت دادهاند. (غررالحکم 85 فضیلت دین) و (بقره194): از خدا پروا کنید و بدانید که خدا با پرهیزکاران است. با این روش، تشخیص حق و باطل برای متقی آسان میشود و بسیاری از گرفتاریهای جامعه در رابطه با تهاجم فرهنگی، تشخیص ندادن حق از باطل است و لذا هر تغذیه جسمی و روحی را نباید مورد مصرف قرار دهیم.
فایده دوم: و یکفر عنکم سیئاتکم... گناهان و خطاهای شما را هم خدا میپوشاند... خداوند پردهای روی گناهان میکشد و آبروی شما را حفظ میکند، قدر و منزلت شما در محیطی که زندگی میکنید محفوظ میماند، که براساس ستاریت خداوند است.
و این را ما نیز بایستی در امور و روابط خود با دیگران بکار بریم و همچون خداوند ستارالعیوب باشیم تا رفتهرفته صبغه الهی یافته و خداگونه عمل کنیم.
فایده سوم: و یغفرلکم. شما را میبخشد... تفاوت پوشیدن گناهان با بخشیدن چیست؟ یکجا میفرماید: یکفر عنکم سیئاتکم و یکجا میفرماید: یغفرلکم یعنی خدا موقعی که میپوشاند، نمیبخشد. بزرگان فرمودهاند: یکفر پوشاندن مربوط به این دنیاست و یغفرلکم مربوط به آن دنیاست که میبخشد.
فایده چهارم: و الله ذوالفضل العظیم.... یعنی فکر نکنید اگر تقوا پیشه کنید فقط مزدتان همان است که گفته شد. خیر، خداوند چیزهایی میدهد بیانتها؛ از شما راضی میشود، خشنود میشود، شما را به بهشت میبرد و متنعم به نعمتهای الهی میشوید.
هم در این دنیا از دغدغه و اضطراب و ناراحتی و تشویش خاطر نجات پیدا میکنید و هم در آن دنیا. چطور میشود یک انسان متقی حق را از باطل تشخیص میدهد؟ برای اینکه تقوا نور است، انسان متقی منور به نور تقوا میشود. کسی که نورانی شد در پرتو نورانیت، حق را گم نمیکند.
مثال: گاهی در فضای تاریک اتاق یک شیء را گم کردهایم و هر چه میگردیم پیدا نمیشود. همین که کبریتی، شمعی یا چراغی روشن میکنیم گمشده خود را پیدا میکنیم. چه شد که گمشده را پیدا کردیم؟
برای اینکه اتاق نورانی شد، روشن شد و لذا در جایی که روشن است، انسان متقی اینگونه است، چون نورانی است چیزی برای او مخفی نیست، هم راه و هم چاه را تشخیص میدهد. انسانهای متقی حتی کلامشان نور است،
هم تقوا نور است و هم متقی منور به نور است و لذا انسانهای متقی هیچگاه دچار سرگیجه نمیشوند، دچار تحیر نمیشوند و راه حق و باطل را با تمام وجود میشناسند و درک میکنند.
در داستان و جریان جنگ جمل، کسی خدمت حضرت امیرالمومنین ع آمد عرض کرد چه جنگ پر مخاطرهای ست، ما متحیر ماندهایم در کدام جبهه برویم، آن طرف عایشه همسر پیامبر، طلحه و زبیر و... که در مورد زبیر میگویند شمشیرش در میدانهای جنگ، غبار از چهره اسلام میزدود و این طرف شما داماد پیامبر، همسر فاطمه س وصی بلافصل پیامبر ص و برادرش و بسیاری از صحابه... ما ماندهایم اگر در آن جبهه برویم با شما باید بجنگیم، اگر در این جبهه بمانیم با همسر پیامبر و طلحه و زیبر... باید بجنگیم، متحیر ماندهایم
علی ع فرمودند: باید هم متحیر باشید، سرگیجه داشته باشید و ندانید در کدام جبهه بجنگید، چون بهجای اینکه افراد را با محک حق بسنجید، حق را با محک افراد میسنجید. باید افراد را به حق عرضه کنی نه حق را به افراد. تو حق را بشناس، آنوقت متحیر نمیمانی.
چگونه بهترین باشیم؟
هرکس میکوشد تا بهترین باشد. اما باید برای پاسخ به این پرسش بدانیم که بهترینها بر اساس فلسفه زندگی فرق دارد؛ چرا که بر اساس فلسفه زندگی در اسلام بهترین انسانها با تقواترین آنان است؛ اما بر اساس فلسفه فرعونی و قارونی بهترینها قدرتمندترین و ثروتمندترینها هستند.
تقوا، معیار ارزشگذاری انسان
براساس فلسفه دنیاگرایان، بهترینها کسانی هستند که دارای قدرت و ثروت باشند؛ از این رو در جوامعی چون عاد و ثمود، بهترینها کسانی بودند که این نعمتهای الهی را در اختیار داشتند آنان مومنان را به عنوان اراذل و افراد پست معرفی میکردند در حالی که همین افراد در اوج ایمان و تقوا بودند.
اما براساس نگرش قرآنی، تنها کسانی بهترین و برترین افراد جامعه هستند که از تقوای الهی برتر برخوردار باشند. خداوند به صراحت در آیه 13 سوره حجرات میفرماید: ان اکرمکم عندالله اتقاکم؛ گرامیترین شما در نزد خدا با تقواترین شماست.
این نگرش در ارزشگذاری افراد انسانی حکایت از آن دارد که نعمتهای دنیوی، زینتهای زندگی دنیاست که خداوند به همه بشر ارزانی داشته است و در حقیقت اینها زینتهای انسان نیست، بلکه زینتهای دنیاست که برخی به گزاف و غلط به خود آویخته و میکوشند
تا با آن خودنمایی کنند و ارزش و اعتباری برای خویش ایجاد کنند؛ اما آن چیز که زینت انسان است و همه وجودش را زینت میبخشد همان ایمان است که در قالب تقوای الهی خودنمایی میکند.
این گونه است که انسان، با تقوا به خدا نزدیکتر میشود؛ زیرا صفات کمالی الهی را با این شیوه در خود تجلی میبخشد؛ چرا که انسان متقی همانند آینه صاف و براقی است که همه هستی را بازتاب میدهد و میتواند آینه تمامنمای الهی و مظهر تمام و کمال خداوندی باشد.
فرق ارزشی انسان با تفاوت سطح ایمان، تقوی و یقین
هر چه سطح تقوای آدمی بالاتر و برتر باشد به همان میزان انسان در مراتب برتر قرار میگیرد و به عنوان بهترینها در فلسفه انسانی جا داده میشود.
در آموزههای قرآنی گاه از اسلام، به عنوان مرتبه نخست یاد میشود و مرتبه دوم به عنوان ایمان مطرح میگردد. البته ایمان خود دارای درجاتی است که به همان میزان که ایمان افزوده میشود انسان در مراتب تقوایی نیز بالاتر میرود.
امام کاظم(ع) درباره مراتب و درجات اسلام و ایمان و یقین میفرماید: الایمان فوق الاسلام بدرجه، والتقوی فوق الایمان بدرجه، و الیقین فوق التقوی بدرجه، وما قسم فی الناس شیء اقل من الیقین؛ ایمان، یک درجه از اسلام بالاتر است؛ تقوی نیز یک درجه از ایمان بالاتر؛ یقین، یک درجه از تقوی بالاتر و برتر میباشد و درجهای کمتر از مرحله یقین در بین مردم ثمربخش نخواهد بود.(وافی، ج 4، ص 145، ح 1؛ بحارالانوار، ج 67، ص 136، ح2)
از این حدیث به دست میآید که از نظر ارزشی تقوا برتر از ایمان است؛ چنانکه برتر از اسلام است. اما در این حدیث به نکته دیگری نیز توجه داده شده است که آن مسئله معرفت و یقین است.
میدانیم که ارتباط تنگاتنگی میان معرفت و ایمان است؛ چرا که ایمان زائیده معرفت است؛ البته در آیات قرآنی این معنا روشن شده است که لزوما داشتن یقین به معنای ایمان آوری نیست؛ چرا که بسیاری از مردم در امور به یقین میرسند، ولی از آن معرفت یقینی سودی نمیبرند؛ چرا که معرفت تا زمانی که به عمل صالح یعنی ایمان تبدیل نشود، نمیتواند ثمری داشته باشد؛
به سخن دیگر، علم و معرفت و یقین زمانی سودمند است که عقد ذهنی در مقام عزم و عمل به عقد قلبی تبدیل شود و باور و ایمان شکل گیرد.
خداوند در آیه 14 سوره نمل بیان میکند که بسیاری از مردم بر خلاف معرفت و یقین خود رفتار کرده و به جحد و انکار یقینات میپردازند (وجحد وابها و استیقنتها انفسهم)
به هر حال، اگر انسان حتی در مراتب معرفتی از علم الیقین و عین الیقین بالاتر رود و به حق الیقین برسد (تکاثر6 و 7 واقعه95؛ حاقه51) ممکن است ایمان نیاورد و برخلاف آن عمل کند؛ در دنیا این مخالفت، ارادی و اختیاری است ولی در قیامت این مخالفت به سبب ناتوانی در ایمان آوری و فقدان ظرفیت برای عمل است؛ زیرا در قیامت انسانها همانند خواب عمل میکنند که رفتار آنان مبتنی بر ملکات آنان است و نمیتوانند عملی ارادی داشته باشند
از همین رو در قیامت نمیتوانند ایمان بیاورند و خواهان بازگشت به دنیا میشوند تا براساس یقینیاتی که در آخرت دیدهاند ایمان بیاورند و سرنوشت خویش را تغییر دهند که البته به دلیل جمع شدن بساط دنیا و عدم امکان بازگشت به آن، جواب نه میشنوند و دیگر امکان ایمان و عمل صالح را پیدا نمیکنند.(مومنون99 و 100)
خداوند با بیان نمونههایی چون بلعم باعورا (اعراف176) و سامری (طه96) به این نکته توجه میدهد که حتی اهل بصیرتی چون اینان که اهل یقین در مراتب عالی و برتر بودند، یه سبب فقدان ایمان، برخلاف یقین خود عمل کرده و دچار سقوط شدند.
به هرحال، یقین و معرفت کمترین چیزی است که هر انسانی بدان نیاز دارد تا به عنوان خاستگاه ایمان از آن بهره گیرد. انسانی که به یقین رسیده است این آمادگی را دارد که مسلمان شده و سپس در فرآیندی به ایمان دست یابد.
پس باید گفت که معرفت و به یقین شرط لازم برای کسب نور اسلام و ایمان است هر چند که شرطی کافی نیست؛ زیرا رسیدن به اسلام و ایمان نیازمند عزم جدی و عمل براساس مفاد معرفت و یقین یعنی همان عقد قلبی و تصدیق باطنی است.
وقتی انسان مسلمان شد گام نخست تقوایی را بر میدارد و با تشدید در تقوا به ایمان میرسد و هر چه ایمان تقویت شود تقوا در شخص تقویت میشود تا به جایی میرسد که شخص خودش متقی میشود و تقوا جزو ملکات وجودی و هویتی او میگردد.
از همین رو تقوا و اخلاص در آیات قرآن به عنوان شرط صحت عمل قرار داده میشود ولی چنانکه در آیه 27 سوره مائده مطرح شده شرط قبولی اعمال و ثمردهی و نتیجه بخشی آنها متقی بودن شخص انجام دهنده عمل صالح است
یعنی شخصی میتواند از اعمال صالح خویش بهره برد که خودش نیز متقی باشد. به این معنا که تنها حسن فعلی و حسن فاعلی در مقطع عمل کافی نیست، بلکه لازم است که حسن فاعلی در تمام زندگی شخص وجود داشته باشد و شخص فاعل در ذات و وجود و هویت خویش متقی باشد نه فقط در زمان انجام کار نیک و صالح.
محاسبه نفس، زمینهساز تقوای متقی
برای اینکه انسان به این مقام دست یابد باید همواره محاسبه نفس داشته باشد و خود را براساس معیارهای الهی تقوا بسنجد که در کدام مقطع و سطع از سطوح تقوا و ایمان است.
امام موسی کاظم(ع) همانند دیگر پیشوایان دین بر محاسبه نفس در هر روز تاکید میکند و میفرماید لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنا استزاده الله و ان عمل سیئا استغفرالله منه و تاب الیه؛ از ما نیست کسی که نفس خود را هر روز محاسبه نکند، پس اگر عمل نیکی کرده از خدای تعالی زیادت طلبد و اگر عمل بدی کرده از خداوند طلب مغفرت کند و به سوی او توبه کند (کافی ج4 باب محاسبه)
محاسبه نفس به هر کسی این امکان را میدهد تا وضعیت خود را نسبت به گذشته و آینده ارزیابی کند و ببیند که آیا امروزش با دیروزش فرق کرده و تا چه اندازه به مقصد و مقصود نزدیکتر شده و یا خدای ناکرده دورتر شده است؟
وقتی انسان به محاسبه نفس میپردازد، به طور طبیعی مراقبت را تقویت میکند و اجازه نمیدهد تا هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی او را نسبت به هدف غافل کند
حضور دائمی هدف در برابر دیدگانش این امکان را میبخشد تا هر چیزی را در راستای آن بنگرد و بسنجد وسمت و سو دهد. این گونه است که با عوامل بازدارنده و موانع مبارزه میکند و بسترها را برای حرکت آسانتر و سریعتر در مسیر هدف فراهم میآورد.
محاسبه نفس این معنا را با خود دارد که انسان نسبت به رفتار خویش مشکوک است و احتمال خطا و اشتباه را در رفتار و کردارش میدهد و خود را منزه و پاک نمیداند و خودستایی ندارد
شخص هنگامی که به محاسبه نفس میپردازد، به این مطلب باور دارد که احتمال عبور از خطوط قرمز در رفتارش وجود دارد؛ اما کسی که محاسبه نفس نمیپردازد بیگمان فردی مغرور است که خود را پاک از هر گونه خطا و اشتباه میداند
براین اساس در آیات قرآنی کسانی که خودستایی دارند نکوهش میشوند و خداوند میفرماید: فلا تزکوا انفسکم هو اعلم بمن اتقی؛ پس خود را نستائید؛ چرا که خداوند داناتر است به کسی که تقوا پیشه میکند (نجم32)
پرهیز از خودستایی مذموم موجب میشود تا انسان نسبت به رفتارهایش با شک و تردید برخورد کند و به محاسبه آن بپردازد و در صورت احتمال خطا و اشتباه، به اصلاح و تصحیح آن پرداخته و با توجه و استغفار زمینه رشد و تعالی را برای خود فراهم آورد.
اما کسی که گرفتار خودستایی است همچون شیطان اصلا باور به خطا نخواهد داشت و هیچ تمایلی به استغفار و توبه ندارد؛ چنانکه در داستان آدم(ع) و شیطان این معنا بیان شده که آدم(ع) خطای خود را پذیرفت و به درگاه خداوند توبه و استغفار کرد، ولی ابلیس چنین نکرد.(بقره34 و 38؛ حجر39)
وقتی انسان به محاسبه نفس میپردازد و هنگام احتمال خطا و اشتباه، توبه و استغفار میکند، خداوند او را تزکیه میکند و از گناه و آثار آن پاک و منزه میگرداند، گویی که پیش از این هیچ خطایی نکرده است؛ چرا که تزکیه واقعی تنها از آن خداوند است و اوست که انسانها را پاک و منزهمیسازد.(نساء49، نور21)
پرهیز از محیط و مواضع بیتقوایی
انسان میبایست همواره تقوا را پیشه خود سازد و از همه ابزارها و وسایلی که تقوای الهی را موجب میشود استفاده کند. از همین رو در آیات قرآنی بر نماز و روزه و حج و دیگر اعمال عبادی و احکام عبادی و احکام شرعی به عنوان بسترسازهای تقوای الهی تاکید شده است (بقره21 و63 و179 و183)
اما باید توجه داشت که برخی از محیطها و بسترها شرایط مناسبی برای بیتقوایی و افتادن در دام شیطان و هواهای نفسانی فراهم میآورد
انسان عاقل همان طوری که از مواضع و جاهایی پرهیز میکند که در آنجاها احتمال تهمت است، همچنین باید از مواضع بیتقوایی و خطر سقوط پرهیز کند.
اصولا برخی از کارها و مناصب و مقامات بگونهای است که انسان بیشتر در معرض خطر است. از جمله مواضعی که خطر سقوط و بیتقوایی در آن بسیار است، ریاستها و مناصب دولتی و مانند آن است. کسی که علاقهمند به ریاست است، در نهایت سقوط خواهد کرد و گرفتار بیتقوایی خواهد شد.
حضرت امام موسیکاظم(ع) در این باره هشدار میدهد و میفرماید که دوستی ریاست نه تنها برای خود شخص زیانبار است بلکه به جامعه اسلامی زیانی سنگین وارد میکند که شاید غیر قابل جبران باشد.
آن حضرت (ع) میفرماید: ما ذئبان ضاربان فی غنم قد غاب عنه رعاوها، باضر فی دین مسلم من حب الریاسهًْ؛ خطر و ضرر علاقه به ریاست برای مسلمان بیش از دو گرگ درندهای است که به گله گوسفندی که چوپان ندارند حمله کنند.(وسائلالشیعه، ج 15، ص 350، ح 1؛ مستدرک: ج 11، ص 381، ح1)
تاکید بر واژه«حب» بیانگر این معناست که ریاست بر مردم به تنهایی خطرساز نیست، بلکه آنچه خطرساز است محبت به ریاست است. اصولا کسی که گرفتار حب و محبت به چیزی است، کور و کر میشود و اصول عقلانی و شرعی و اخلاقی را زیر پا میگذارد.
از همین رو گفتهاند: «حب الشیء یعمی ویصم؛ حب هر چیزی عاشق را کور و کر میکند» یا گفتهاند:«و من عشق شیئا اعمی بصره و امرض قبله؛ هرکس چیزی را دوست داشته باشد، چشمش را کور و قلبش را بیمار میکند.(نهجالبلاغه، خطبه 107)
امام صادق(ع) نیز در این باره که انسان دارای محبت به چیزی به طور طبیعی مطیع و فرمانبر آن میشود. میفرماید: تعصی الاله و انت تظهر حبه/ هذا لعمری فی الفعال بدیع/ لو کان حبک صادقا لاطعته/ ان المحب لمن یحب مطیع؛ خدا را نافرمانی میکنی و اظهار دوستی او میکنی؟ به جان خودم، این رفتاری شگفت است.
اگر دوستیات راستین بود، اطاعتش میکردی: زیرا دوستدار، مطیع کسی است که او را دوست دارد.(مطهری، جاذبه و دافعه، ص 60)*
پس انسان باید مواظب و مراقب باشد تا از مواضعی پرهیز کند که موجب بی تقوایی میشود. از جمله این مواضع بی تقوایی، دوستی و محبت به اموری است که شایسته محبت نیست
چنانکه خداوند محبت به زینتهای دنیوی و یا زینتهای حیات و زندگی دنیوی را عاملی برای سقوط انسان و غفلت از آخرت و معاد میداند (آل عمران14حدید20)
خداوند در آیه 31 و 32 سوره آل عمران خداوند و پیامبر(ص) را شایسته محبت دانسته و گفته است که اگر کسی واقعا دارای محبت به خدا و پیامبر(ص) است باید از او اطاعت و پیروی کند و گوش به فرمان باشد.
برخی در شناخت کمال به خطا و اشتباه میروند و گمان میکنند که کمال در اموری چون قدرت و ثروت و فرزندی و مانند آنها است درحقیقت آنان دوستدار کمال هستند ولی نمیتوانند تشخیص دهند که کمال در چه چیزی است
از همین رو محبت اموری را در دل میپرورانند که مصداق کمال یا کمال بخش نیست. مثلا گمان میکنندکه قدرت و ریاست بر مردم کمال است و آن را دوست میدارند و به سمت آن گرایش پیدا کرده و برای کسب آن تلاش میکنند؛ در حالی که باید گفت که کمال در خداوند است و هر کسی اگر میخواهد به کمالی برسد باید به سوی خداوند حرکت کند و خدایی شود
امام کاظم(ع) در باره کسی که می خواهد قویترین مردمان باشد میفرماید: من اراد ان یکن اقوی الناس فلیتو کل علی الله؛ هر که میخواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل کند (بحارالانوار، 7، ص 143)
پس قوت و قدرت در ریاست بر مردم نیست، بلکه حقیقت قوت را میبایست در توکل بر خداوند و تکیه کردن به خدا به دست آورد نه از تکیه و اعتماد کردن بر مردم و یا ثروت و مانند آنها.
از آنچه بیان شد به آسانی میتوان دریافت که راه بهتر شدن در میان خلق، تکیه و اعتماد بر رضایت خداوند و خالق است. کسی که به خدا اعتماد و توکل و تکیه میکند، بهترین مردم خواهد شد و این گونه میتواند در میان مردم نیز بهترین باشد؛ زیرا اخلاق خدایی به انسان این امکان را میدهد که محبوب مردم شود. پس عزت و قدرت و قوت و کمال را باید در خدایی شدن جست نه در جای دیگر.
یک نمونه تاریخی در زمان زعامت و مرجعیت حضرت آیتا...العظمی سیدابوالحسن اصفهانی رحمتاله علیه است که نقل شده سفیر انگلستان در بغداد با دولت عراق تماس گرفت و تقاضای دیدار با ایشان را داشت و آقا فرمودند ملاقات میکنم به شرط اینکه علماء و فضلاء و مومنین هم حضور داشته باشند در یک جلسه عمومی که بعدها نگویند ما با آقا ملاقات کردیم و آقا فلان وعده را دادند...
جلسه تشکیل شد. سفیر انگلستان با یکی از مقامات عراقی شرفیاب شدند. سفیر انگلستان میگوید دولت انگلستان در جریان جنگ جهانی نذر کرده که اگر سالم از جنگ بیرون بیاید مبلغ قابل توجهی را به یکی از بندگان خاص خدا تقدیم کند و هر چه فکر کردیم، دیدیم بهتر از شما در دنیا وجود ندارد و آمدهایم نذر خود را ادا کنیم
همه متحیر ماندند که عجب مشکلی، آقا چه میکنند، پول را میگیرند، نمیگیرند؟ اگر بگیرند خیلی بد میشود و دولت انگلیس میگوید ما عالم و مرجع شیعیان را خریدیم. پاکت را میآورد و دو دستی تقدیم آقا میکند.
برخلاف انتظار همه کسانی که حضور داشتند آقا پاکت را میگیرند و میگذارند زیر تشکی که روی آن نشسته بودند. چند لحظه میگذرد پاکت را برمیدارد، میفرماید آقای سفیر من شنیدهام در جریان جنگ، مردم محروم و مستعضف انگلیس خانه و زندگی خود را از دست دادهاند، من این پول را به شما میدهم و به شما ماموریت میدهم که از طرف ما خرج محرومین خود کنید.
عظمت کار این انسان والا وقتی مشخص میشود که سفیر بلند میشود که برود به آن مقام عراقی میگوید عجب ما آمده بودیم آقا را بخریم، آقا ما را خرید و بنده خود کرد
این نتیجه تقواست و خداوند خودش این وعده را داده (بقره194) «از خدا پروا کنید، خداترس باشید و بدانید که خدا با متقین است.» امکان ندارد انسان متقی تنها و بدون پشتوانه بماند، سروقتش دست او را میگیرد، راه را به او نشان میدهد و او را از تنگناها رهایی میبخشد.
کسی نگوید ای بابا نان حلال گیر نمیآید، لقمه پاک گیر نمیآید، همه چیز آلوده است و... این حرفها مال افراد سست عنصر بیتوجه به مبانی دینی است
میخواهد دست در هر سفرهای ببرد، هر غذایی را بخورد، هر پولی را بگیرد لقمه حلال کمیاب میشود ولی نایاب نمیشود. باید آرزوهای دور و دراز و چشم و همچشمیها را کنار گذاشت و بدنبال روزی بود و روزی با مالاندوزی و تجملات فرق میکند.
خدا وعده میدهد اگر تقوا پیشه کنید از جایی به شما روزی میدهم که گمان نمیکنید. وعده خدا دروغ نیست (آلعمران9 و 193).
با خودخواهی نمیتوان خداخواه شد، امکان ندارد (بقره 156)
آنها که هرگاه مصیبتی به آنها رسد، صبوری کنند و گویند: «ما از خداییم و به سوی او بازمیگردیم سرطان دارم، مالم رفت، بچهام مرد، ورشکست شدم و... ما از جانب خدا آمدهایم عریان بودیم، هیچ نداشتیم حالا هم نداریم مثل اول بسوی خدا میرویم اگر در راه راست است که غصه ندارد. اگر در جهت جلب رضایت حق است نگرانی ندارد، انسان متقی اینگونه است
اگر خدایناکرده بیراهه رفته بودم باز هم خدا دوستم داشته و راه برگشت را برایم قرار داده باید توبه کرد و به سوی او بازگشت این هم خودش روزی است که من بفهمم که مسافرم و باید خود را برای سفر ابدی آماده کنم
خداوند فرمود: گناهان را میپوشاند و آنها را میبخشد. و حتی میفرماید گناهان «سیئات» را تبدیل به حسنات میکند
پس باید برگشت و هیچوقت و در هیچ سنی دیر نیست. نباید ناامید بود و بایستی متوسل شد به انوار الهی چهارده نور پاک الهی.