تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

                                     

روز شمار محرم . حوادث بعد عاشورا . خیمه اول تا دهم . امام حسین

علل قیام امام حسین(ع) . ماهیت قیام . یاری امام . ۳3 کتاب 24

عزاداری در قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) . تعظیم شعائر

سرنوشت اسفناک قاتلان کربلا . عاقبت غارتگران اموال امام . اسیران و بازماندگان واقعه کربلا

امام حسین (ع) آگاهی دادن قبل از قیام آثار قیام و ... ۱ کتاب 24

 امام حسین(ع) . پیام جهانی امام حسین. علل قیام عاشورا 2 کتاب 24

عاشورا یک فرهنگ است. فرهنگ عاشورا و نقشه های استعمار . امام حسین ۵ کتاب24

آیاتی که امام حسین در مسیر حرکت به کربلا تا بالای نیزی تلاوت و استناد نمودند 3 کتاب 7

 آیاتى که امام حسین در مسیر حرکت خود به آنها استناد فرمودند. ۱ کتاب 7

زیارت‌ عاشورا تبیین‌ آیات‌ عاشورا از قرآن‌ . فلسفه لعن و برائت . چرائی دشمنی با دشمنان خدا

امام حسین علیه السلام

اربعین چه گذشت؟ . اهمیت اربعین چله نشین عاشورا... زیارت اربعین . امام حسین

با امام حسین ع در آفریقا . گفتگوی راهب با سر امام . شاعران مسیحی . کربلا و میراث ملل


کتاب های منتشر شده

zarepoorketab.blog.ir 

 علی اکبر علیه السلام . جوان شجاع

 
 

      علل قیام امام حسین(ع) و امام خمینی

  محرم عزای غفلت از غدیر است

و کربلا صحنه خیانت به ولایت

چه کوتاه است فاصله میان

بالا رفتن دست علی(ع)در غدیر

تا بالا رفتن سر حسین(ع)در عاشورا

اجازه نمی دهیم خیانت پیشگان

بار دیگر ولی را به کربلا دعوت کنند

اهل کوفه نبودن یعنی این که بدانی

تا حسین(ع)نیامده است ولی امر، مسلم بن عقیل(ع)است

 

خبرگزاری فارس: فرجام قاتلان امام حسین(ع) و یارانش با وفایش + جدول

 

 فرجام قاتلان امام حسین(ع) و یارانش با وفایش

 

 

دهم محرم سال 61 هجری، حادثه‌ عظیم قیام عاشورا، شهادت حسین بن علی علیه‌السلام و هفتاد و دو تن از یاران باوفای ایشان رقم خورد. قیامی که حضرت اباعبدالله(ع) برای برپایی و اقامه دین مبین اسلام، همراه خانواده خویش، حج خود را نیمه‌تمام رها کرد و برای ادای رسالت مهمی به سوی کربلا حرکت کرد. افراد بسیاری در واقعه عظیم عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند

آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت ‌گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا(ص) دفاع و حمایت کردند. اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلت‌بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند

سوم شعبان سال چهارم متولد یافت، زمان کودکی مانند برادر، در کنار جدش پیامبر، بزرگ شد و مانوس بود حتی به هنگام نماز از او جدا نمی شد (حسین منی و انا من حسین) به سفر حج پیاده میرفت

دوره امامت پدر، مانند سربازی فداکار گوش به فرمان بودند و در کلیه فعالیتها شرکت داشتند

حسین (ع) نام یک شخصیتی است که در تورات به کلمه و لفظ شبیر و در انجیل طاب نام برده شده، او یک شخصیتی است که دنیای بشریت را تکان داد و یک نهضت و حرکت فکری به وجود آورد

 

ایشان کنیه و القابی دارند از جمله: رشید، طیب، وقی، زکی، مبارک، التابع لمرضات الله، والدلیل علی ذات الله، الشهید بکربلا، السبط الثانی، الامام الثالث و.. القابی است که به آن حضرت داده شده و بالاتر از همه لقبی است که پیغمبر(ص) جدش به آن حضرت خطاب می کرد: "سید شباب اهل الجنه". ابا عبدالله و ابا الائمه و ابا المساکین

از کنیه های آن حضرت(ص) است که هر یک روی استحقاق بود

وقتی با پدرش به مفاخره می پردازد می گوید: من افتخار می کنم که پدری همچون علی مرتضی دارم و آیا شما پدری چون من دارید و مادری چون فاطمه زهرا(س) یگانه دختر باقیمانده پیغمبر (ص)؟

امام امیر المومنین علی (ع) تصدیق می فرماید که فرزندش در حسب و نسب نظیر ندارد و تمام توجه اهل بیت به این شخصیت ممتاز بوده است

بعد از شهادت پدر در زمان امامت برادر به معاویه هنگامی که دهان آلوده اش را به دشنام گشود آن چنان اعتراض کردند که معاویه گلویش گیر کرد و امام حسن پادر میانی و معاویه را خاموش و به جای خود میشناند

روزی دیگر، وقتی ابوبکر را می بیند بالای منبر پیامبر نشسته اعتراض کرده و خطاب که از منبر جدم پائین بیا و ابوبکر غیر از تصدیق حرف او چیزی نمی گوید و از منبر پائین می آید

در جنگهای جمل صفین و نهروان همراه پدر و برادرش، شرکت فعال و موثر داشت

در دوران حکومت برادر از سیاستهای وی دفاع میکرد و به تبیین صلح برادرش میپرداخت و مصلحت را در همین میدانست و بارها به یاران برادرش میفرمود تا معاویه زنده است شکیبائی کنند

امام می دید که معاویه با اتکاء به اسلام به اریکه حکومت به نا حق تکیه زده و مشغول تخریب اسلام است و بدعت گذار افکار و اعمال غلط است بسیار رنج می برد و بارها زبان به اعتراض می گشود و او را به باد انتقاد می گرفت و مردم را از حقیقت آکاه می ساخت و کسانی که به دستور معاویه به تبعید و یا به شهادت رسیده بود، افشا مینمود

دوران امامت ده سال به اجبار حکومت معاویه را تحمل کرد

معاویه، بر خلاف صلح نامه ،یزید پسر فاسد و نا لایقش که خلق و خوی مسیحی از مادرو معلم خود به ارث برده را به ولایتعهدی و پس از هلاکت معاویه در رجب سال شصت، یزید حکومت را غصب و تلاش برای بیعت گرفتن از مخالفین پرداخت و به و لید والی مدینه نوشت تا از حسین بیعت بگیرد و اگر بیعت نکردند گردنش را بزند و فرصتی داده نشود

امام فرمودند : یزید در خفا بیعت گرفته و بایستی در مسجد و مقابل مردم باشد

او مردی فاسق و شرابخوار و قاتل نفوس به طور علنی است و شخصی چون من با چون او بیعت نخواهم کرد و اگر امثال یزید خلیفه مسلمین شود باید فاتحه اسلام را خواند باید جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بستر هاى گناه آلود خاندان امیه) جانشین رسول خدا نیست, و اساسا اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست

و آیه تطهیر را یادآور شد (انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا)

امام با تمامی اهل بیتش به سمت مکه حرکت کردند وقتی وارد مکه شدند ،مردم بسیار خوشنود و نماز جماعت با شکوهی ترتیب دادند و به افشای یزید نالایق و عدم بیعت با وی پرداختند

امام به خوبی آگاه است و میداند یزید ادامه حیات را در مکه به او نخواهد داد امام نمی خواست به هیچ وجه موافقتی با یزید و حاکمیت او داشته باشد حتی اگر این مخالفت به شهادت او منجر شود آنها اسلام را ابزار و ملعبه بازی گریهای خود کرده بودند (ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی)

امام صحبتهای بسیاری با امت انجام داد و دو هدف برای حرکت خود اشاره دارند:

یکی امر به معروف و نهی از منکر و دیگری تاسی نمودن به سنت نبوی و اصلاح امت در پی دعوت بزرگان عراق و کوفه امام مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا میزان حمایت مردم را بهتر بشناسد و نامه ای را جهت یاری کردن با او به وی داد.

قیام مقدس و پرشکوه امام حسین(ع) ریشه در انحراف هاى بـنیادى و اساسى در جـامعه اسلامى داشت. این انحراف ها زائیده انحراف حکومت اسلامى از مسیر اصلى خود از سقیفه به بعد بود.

که پس از شهادت على(ع) کلا به دست سلسله سفیانى و حزب ضد اسلامى اموى افتاد. به گواهى اسناد, سران این حزب هیچ اعتقادى به اسلام و اصول آن نداشتند(ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه ج8)

و ظهور اسلام و به قدرت رسیدن پیامبر اسلام(ص) را, جلوه اى از پیروزى تیره بنی هاشم بر تیره بنی امیه, در جریان کشمکش قبیلگى در درون طایفه بـزرگ قریش مى دانستند (ابن ابى الحدید ج9) و بـا یک حـرکت خـزنده, بـه تـدریج در پـوشش اسـلام بـه مناصب کلیدى دسـت یافتند

و سرانجـام از سال چهلم هجـرى, حکومت اسلامى و سرنوشت و مقدرات امت اسلامى به دست این حزب افتاد و پس از بیست سال حکومت معاویه, و بـه دنبـال مرگ وى, پـسرش یزید بـه قدرت رسید که اوج انحراف بـنیادى, و جلوه اى آشکار از ظهور (جاهلیت نو) در پوشش ظاهرى اسلام بود.

امام حـسـین(ع)نمى تـوانسـت در بـرابـر چـنین فاجـعه اى سکوت کند و احساس وظیفه مى کرد که در بـرابـر این وضع, اعتـراض و مخالفت کند. سخنان, نامه ها و سایر اسنادى که از امام حسین(ع) به دسـت ما رسـیده, بـه روشنى گویاى این مطلب اسـت

این اسناد بـیانگر آن است که از نظر امام, پـیشوا و رهبـر مسلمانان شـرائط و ویژگى هایى دارد که امویان فـاقـد آنها بـودند و اسـاس انحراف ها و گمراهیها این بود که عناصر فاسد و غیر لایق, تکیه بر مسند خلافت اسلامى و جایگاه والاى پـیامبـر زده بـودند و حاکمیت و زمامدارى آنها, آثار و نتائج بـسیار تلخ و ویرانگرى بـه دنبـال آورده بود.

تحریف اسلام و خواندن خطبه در منی و یادآوری سخنان پیامبر

امام حسین علیه السلام همواره به دنبال فرصتی بود تا بر ضد حکومت ظالمانه و غاصبانه بنی امیه قیام کرده و بساط ظلم و ظالم را برچیند فرصتی که در زمان امام حسن ع و حتی سالها پس از شهادت آن حضرت به شکل جدی رخ نداد؛ ولی هر چه که زمان به پایان عمر معاویه نزدیک می شد با تلاشهای نامحسوسی که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام انجام داده بودند شرایط اجتماعی برای یک قیام علنی آماده تر می شد

از این رو امام حسین ع رفته رفته، جنگ تبلیغاتی با معاویه را تشدید کرد تا آن که یک سال قبل از مرگ معاویه، در مِنی و در جمع دویست نفر از اصحاب پیامبر ص و بیش از پانصد تن دیگر از نخبگان جهان اسلام در خطبه ای به تفصیل، حقوق اهل بیت علیهم السلام را یادآور شد و آنان را به احیای آن و مبارزه با ظلم فرا خواند.

امام ع با چنین کارهایی، برای قیام بر ضدّ حکومت بنی امیّه پس از مرگ معاویه، زمینه سازی می کرد و منتظر فرصت مناسب بود .
یک سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین ع عازم حج شد و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر نیز با او بودند. امام ع حاجیان بنى هاشم چه مرد و چه زن؛ وابستگان و پیروانشان و نیز هر کس از انصار را که خود یا خانواده اش را مى شناخت، گرد آورد؛ پیک هایى را هم فرستاد تا تمام اصحاب پیامبر ص را که آن سال به حج آمده و به صلاح و عبادتْ معروف بودند را در آن گردهمایی حاضر کنند.

بیش از هفتصد نفر در خیمه هاى حسین ع در سرزمین منى گرد آمدند. بیشتر این افراد از تابعیان و حدود دویست نفر نیز از اصحاب پیامبر ص و غیر آنان بودند.

آنگاه سوگندشان داد که که بگویند آیا این مطلب را شنیده اند که رسول خدا ص فرمود: کسى که بپندارد مرا دوست مى دارد اگر على را دشمن بدارد؛ دروغ مى گوید. [هیچ کس] در حالىکه على را دشمن مى دارد مرا دوست ندارد
در منی : امام حسین ع میان آنان به سخن ایستاد و پس از حمد و ثناى خداوند ، فرمود: امّا بعد، این طاغوت با ما و پیروانمان آن کرده که دیده اید و مى دانید و پیش روى شماست. پرسشى از شما دارم. اگر راست گفتم؛ تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم؛ تکذیبم کنید

[اگر تصدیق کردید] به حقّ خدا بر شما و حقّ پیامبر خدا و حقّ نزدیکى ام به پیامبرتان؛ از این جا که رفتید هر آن کس از افراد قبیله تان را که به او اعتماد داشتید؛ فرا خوانید و همه آن را برای آنها نیز نقل کنید؛ چرا که من بیم دارم که این موضوع (امامت)، از یاد برود و حق مغلوب شود و از بین برود؛

فَادعوهُم إلى ما تَعلَمونَ مِن حَقِّنا؛ فَإِنّی أتَخَوَّفُ أن یَدرُسَ هذَا الأَمرُ و یَذهَبَ الحَقُّ و یُغلَبَ و خداوند، تمام کننده نور خویش است؛ اگرچه کافران خوششان نیاید؛ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَـفِرُونَ (صفّ 8)

آنگاه حضرت شروع به یادآوری حقایقی کردند که یکایک آنها سندی بر حقانیت امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است و جمع هفتصد نفری حاضر به تک تک آنها شهادت داده و سخنان امام ع را تصدیق کردند. آن معارف عبارت بودند از:
1. اخوت و برادری رسول خدا ص با علی ع که در جریان مراسم برادری که حضرت بین مهاجرین و انصار برگزار کردند علی ع را برادر خود در دنیا و آخرت قرار داد.
2. سَدُّ الابواب مگر باب علی ع. در این جریان رسول خدا ص به دستور خداوند متعال، فرمان داد تا درِ تمام خانه هایی که به مسجد النبی باز می شود ببندند مگر درِ خانه علی ع.
3. منع دیگران از اینکه حتی روزنه ای به مسجد باز کنند.
4. نصب علی ع به ولایت امری در روز غدیر خم که این از مهمترین اسناد امامت و ولایت این خاندان است که باید بر آن تاکید شود.

امام حسین ع در این فراز فرمود: شما را بخدا سوگند، آیا میدانید که پیامبر در روز غدیر خُم، او را منصوب کرد و ولایت را براى او تثبیت کرد و فرمود: حاضران به غایبان برسانند ؟ که جمعیت پاسخ دادند: به خدا، آرى
5. در جریان غزوه تبوک رسول خدا ص به او فرمود: تو نسبت به من ، چون هارون نسبت به موسایى و تو پس از من، ولىّ هر مؤمنى؛ أنتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى، و أنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی

6. جریان مباهله

7. فتح قلعه خیبر و این سخن رسول خدا ص درباره او که فرمود: آن را به کسى مى دهم که خدا و پیامبرش او را دوست مى دارند و او نیز خدا و پیامبرش را دوست دارد؛ کسى که یورش برنده بى فرار است و خداوند به دست او، قلعه خیبر را فتح مى کند؛ لَأَدفَعُهُ إلى رَجُلٍ یُحِبُّهُ اللّه ُو رَسولُهُ و یُحِبُّ اللّه َ و رَسولَهُ، کَرّارٍ غَیرِ فَرّارٍ، یَفتَحُهَا اللّه ُ عَلى یَدَیهِ
8. در مورد فرستاده سوره برائت فرمود: از سوى من، جز خودم و یا مردى از من، ابلاغ نمى کند؛ لا یُبَلِّغُ عَنّی إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّی
9. هر سختی که به حضرت رو می کرد از سر اعتماد به علی ع او را برای رفع آن می فرستاد.
10. به علی ع فرمود: اى على! تو از منى و من از تو اَم، و تو پس از من، ولىّ هر مرد و زن مؤمنى یا عَلِیُّ ! أنتَ مِنّی و أنَا مِنکَ ، وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ و مُؤمِنَةٍ بَعدی
11. رسول خدا ص مرتب علوم و معارف خود را به او می آموخت.
12. با این جمله زَوَّجتُکِ خَیرَ أهلِ بَیتی، أقدَمَهُم سِلما و أعظَمَهُم حِلما و أکثَرَهُم عِلما؛ شوهر تو، بهترینِ کسانِ من، پیش ترینشان در اسلام آوردن، بزرگ ترینشان در بردبارى و دانشمندترینِ آنان است، که به فاطمه س فرمود، علی ع را بر جعفر و حمزه ع برتری داد.
13. رسول خدا ص فرمود: من ، سَرورِ فرزندان آدم هستم و برادرم على، سَرورِ عرب و فاطمه، بانوى زنانِ بهشت و دو پسرم حسن و حسین، سَرورِ جوانان بهشتند أنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ، وأخی عَلِیٌّ سَیِّدُ العَرَبِ، و فاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ، وَ ابنایَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ
14. رسول خدا ص به او فرمان داد تا غسلش دهد و خبر داد که جبرئیل ع او را یاری خواهد کرد.
تنها راه رهایی از هلاکت و رسیدن به سعادت؛ تمسک به اهل بیت علیهم السلام و دریافت معارف قرآن از مجرای این ذوات مقدس است و این همان موضوعی است که امام حسین ع برای نجات جامعه انحراف زده بر آن تاکید داشت
15. رسول خدا ص در آخرین سخنرانی خود فرمود: اى مردم! من در میان شما ، دو چیز گران سنگ باقى گذاشتم : کتاب خدا و اهل بیتم. به آن دو ، چنگ بزنید تا هرگز گم راه نشوید

أیُّهَا النّاسُ ! إنّی تَرَکتُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتابَ اللّه و أهلَ بَیتی، فَتَمَسَّکوا بِهِما لَن تَضِلّوا آنگاه سوگندشان داد که که بگویند آیا این مطلب را شنیده اند که رسول خدا ص فرمود: کسى که بپندارد مرا دوست مى دارد اگر على را دشمن بدارد؛ دروغ مى گوید

[هیچ کس] در حالیکه على را دشمن مى دارد مرا دوست ندارد. کسى گفت : اى پیامبر خدا! چه طور چنین است؟ پیامبر ص فرمود : چون او از من است و من از اویم. آن که او را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و آن که مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است و آن که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و آن که مرا دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است؟
مَن زَعَمَ أنَّهُ یُحِبُّنی ویُبغِضُ عَلِیّا فَقَد کَذَبَ ، لَیسَ یُحِبُّنی وهُوَ یُبغِضُ عَلِیّا»! فَقالَ لَهُ قائِلٌ : یا رَسولَ اللّه! و کَیفَ ذلِکَ؟ قالَ : لِأَنَّهُ مِنّی و أنَا مِنهُ، مَن أحَبَّهُ فَقَد أحَبَّنی و مَن أحَبَّنی فَقَد أحَبَّ اللّه، و مَن أبغَضَهُ فَقَد أبغَضَنی ومَن أبغَضَنی فَقَد أبغَضَ اللّه جمعیت این را هم تایید کردند و بعد پراکنده شدند (کتاب سلیم بن قیس ج2 ص788
  بحار الأنوار ج33 ص181 و الاحتجاج  ج2 ص87)

آنچه که سبب دور شدن جامعه از معارف و ارزشهای والای اسلامی می شود دوری از قرآن و اهل بیت علیهم السلام است. تمسک به قرآن منهای اهل بیت ع هم نمی تواند مانع از انحراف و هلاکت جامعه اسلامی شود.

بنابراین تنها راه رهایی از هلاکت و رسیدن به سعادت؛ تمسک به اهل بیت ع و دریافت معارف قرآن از مجرای این ذوات مقدس است و این همان موضوعی است که امام حسین ع برای نجات جامعه انحراف زده بر آن تاکید داشت.

                                                مقامات امام حسین(ع)
برای شناخت مقامات امام حسین(ع) در زیارت نامه ها ضمن پرداختن به نسب شناسی امام حسین(ع) به حسب و نسب و مقامات معنوی آن حضرت(ع) توجه داده شده
1. فرزند رسول الله(ص): از مهمترین عناوینی که به نسب ایشان اشاره دارد، فرزند رسول الله(ص) بودن ایشان است

این عنوان برگرفته از آیه مباهله یعنی آیه 16 سوره آل عمران است

خداوند برخلاف تفکر جاهلی که نسبت را تنها از طریق پسران می دانستند، نسب از طریق دختران را نیز اثبات می کند اینگونه است که امام حسن و امام حسین(ع) به عنوان ابناء الرسول(ص) مطرح می شوند (منابع تفسیری ذیل آیه از مفسران شیعی و سنی)

2- ذوی القربی:

یکی دیگر از عناوین مربوط به نسب ایشان عنوان ذوی القربی است که در آیات قرآن نسبت به گرامیداشت و تکریم ایشان تاکید شده است

خداوند بصراحت در آیه 23شوری می فرماید: ُقل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى (ای پیامبر، بگو اجری بابت تبلیغ رسالت خویش از شما جز مودت و دوستی در خویشان خود نمی خواهم)

3- اولوا الامر:

از مقامات معنوی که به حسب ایشان ارتباط دارد، مقام اولوالامراست که در آیاتی از جمله آیه 59نساء به آن اشاره شده أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ
در این رابطه روایات تفسیری بسیاری وارد شده که به بیان مصادیق اولوا الامر(ع) که اطاعت ایشان همانند اطاعت خدا و رسول (ص) واجب شده، پرداخته است

4-عصمت و طهارت:

خداوند در آیه 33احزاب به صراحت از عصمت امام حسین(ع) به همراه دیگر امامان معصوم (ع) از اهل بیت (ع) اشاره و توجه داده إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا

5- اهل بهشت:

سوره هل اتی(دهر) دربیان حسب و مقامات اخروی ایشان (ع) نزول یافته است و خداوند بصراحت در این آیات از بهشتی بودن و مقامات اخروی آن حضرت سخن گفته است

6- اهل ذکر و علم:

از دیگر مقامات معنوی ایشان اهل ذکر (نحل43) و راسخون در علم (آل عمران7) است. فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ

7- صادق:

از دیگر مقامات معنوی امام حسین (ع) همانند دیگر اهل عصمت و طهارت (ع) عنوان مصادیق است که خداوند در آیه 119توبه به آن اشاره دارد در روایات ماثور از امام حسین(ع) به عنوان شهید صدیق یاد می شود یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ

8- وارث انبیاء:

امام حسین(ع) به عنوان وارث پیامبران معرفی شده و زیارت وارث یکی از مشهورترین زیارت نامه هایی است که به بیان این مقام آن حضرت(ع) پرداخته است در این زیارت نامه با ذکر یکایک پیامبران اولوا العزم (ع) که دارای رسالت و کتاب بودند امام حسین (ع) به عنوان وارث مکتب ایشان معرفی می شوند

در حقیقت همه آنچه که هدف پیامبران (ع) بوده برای آن تلاش کردند و همچنین همه آموزه هایی که ارایه داده بودند در اختیار امام حسین (ع) و ایشان به عنوان وارث، نقش خود را به عهده گرفته و به خوبی از عهده آن بر آمده است

در زیارت نامه ها، همچنین آن حضرت(ع) وصی و وارث حضرت امیرمومنان (ع)، فاطمه زهرای مرضیه(س) و امام حسن مجتبی(ع) معرفی می شود که بیانگر وراثت ایشان در مقام امامت و ولایتی است که باطن همه رسالت ها و نبوت ها است از همین رو ایشان را می بایست وارث پیامبران، اوصیاء و اولیای الهی دانست

9- شهید:

از مقامات بزرگ آن حضرت(ع)، جهاد در راه خدا وشهادت است نقش جهاد و شهادت حضرت چنان در تاریخ اسلام و تغییر جهت امت محمد(ص) مهم و اساسی بوده که ایشان را به عنوان سید الشهداء و سرور شهیدان معرفی می کند

البته پیش از شهادت امام حسین(ع)، به سبب نقش مهم و اساسی حضرت حمزه سید الشهداء در تثبیت موقعیت اسلام در عصر پیامبر(ص) این عنوان به آن جناب تعلق داشته است

ولی پس از واقعه عاشوراء، مقام سید الشهداء به حضرت امام حسین(ع) رسید و ایشان سید الشهداء مطلق است بگونه ای که هرکسی این عنوان را به کار می برد مقصود همان حضرت امام حسین(ع) است چنانکه مقام خاص امام علی(ع) عنوان امیرمومنان به شکل مطلق است

10. حدیقه ملائکه و فرشتگان:

مقام آن حضرت(ع) در پیشگاه خداوندی چنان است که در روایات ماثور از گردآمدن فرشتگان در پیرامون قبر ایشان سخن گفته شده به این معنا که فرشتگان بسیاری در گرداگرد قبر آن حضرت(ع) در خدمت ایشان و زوار آن حضرت (ع) هستند

11. حجت الله:

از مهمترین مقامات آن حضرت مقام حجت است ایشان به عنوان انسان کامل و متاله و ربانی در چنان جایگاهی است که خداوند آن حضرت را حجت خویش در آسمان و زمین قرار داده است (زیارت نامه ابن قولویه از امام صادق(ع) مفاتیح الجنان)

می دانیم که حجت های الهی برای این است که دیگر عذر و بهانه ای برای کسی باقی نماند خداوند هرگز امت و قومی را بدون حجت و بیان کامل عذاب نمی کند و وقتی حجت بر امتی تمام شد و ایشان بر خلاف آن عمل کردند، آنگاه است که خداوند بندگانش را به سبب تخلف از حجت عذاب می کند (نساء165 و آیات دیگر) رُّسُلًا مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا

12. امین الله:

امین الله کسی است که امانت بزرگ الهی از مسئولیت خلافت و رسالت الهی را برعهده گرفته و به درستی از عهده آن برآمده (احزاب72) إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ

13. مظلوم:

مظلوم کسی است که علیه ظلم قیام کرده و در برابر آن ایستاده و منظلم نبوده است ولی ظالم به سبب قدرتی که داشت اجازه نداد تا مظلوم حق خود را بستاند و عدل را در حق خود و دیگران به جا آورد

در حقیقت مظلوم انسانی است که عدالت را می شناسد و در اندیشه آن عمل می کند ولی به هر دلیلی نمی تواند به حق عدالت خود برسد

عدالت هدف اصلی پیامبران بوده و فلسفه بعثت و رسالت اسلام در طول تاریخ بشریت بوده است (حدید25) امام حسین(ع) نیز در پی این اندیشه و هدف وارد شده ولی مظلوم واقع گردید و نتوانست به هدف ظاهری و تسلط بر ظالم دست یابد

14. قتیل العبرات و اسیرالکربات:

کشته اشک ها و اسیر رنج و بلا از دیگر عناوینی است که در بیان مقامات آن حضرت(ع) بیان شده بی گمان رنج و دردی که آن حضرت(ع) برای اصلاح امت تحمل کرده هیچ انسانی متحمل نشده است

آن حضرت(ع) همه هستی خود و خویشان را در اجرای اوامر الهی به کار گرفت و مشقت و بلایای بسیاری را به جان خرید

این بدان معناست که ما نیز می بایست آستانه تحمل خود را بالا ببریم و حتی اگر نتوانیم مانند ایشان رنج های بسیار و بلایای بی شمار را تحمل کنیم، لااقل در مسیر حق آستانه صبر و تحمل خود را بالا برده و اجازه ندهیم تا به سادگی حق و عدالت قربانی شود

هزینه ای که امام حسین(ع) برای هدف والای خود پرداخت را هیچ انسانی نمی تواند بپردازد ولی می توان گامی در راستای آن برداشت

15. خلیفه الله:

ایشان نه تنها خلیفه الرسول(ص) بودند، بلکه خلیفه الله در آسمان و زمین بودند و چنانکه خداوند خواسته بود، مسئولیت بزرگ خلافت را با عبودیت خود به عهده گرفت و در مقام مظهر ربوبیت الهی برای کامل کردن دیگران گام های بزرگی برداشت ( بقره30 و 31)

16- امام:

رسیدن به مقام امامت بسیار دشوار است و تنها کسانی به این مقام رسیده اند که از آزمون های سخت الهی گذشتند و در مقام عصمت و طهارتی قرار گرفتند که ویژه مخلصان (خالص شدگان) است

17- رضی مرضی:

خداوند در آیات 27 تا 30 فجر مقام انسان مطمئن را مقام رضی مرضی می نامد امام حسین(ع) بی گمان از برجسته ترین مصادیق انسان هایی است که در این مقام قرار گرفته است

در زیارت نامه ها آمده: یا من رضاه من رضی الرحمن و سخطه من سخط الرحمن رضایت ایشان برخاسته از رضایت خداوندی و خشم و سخط او نیز از همان خشم رحمانی است

بنابراین، در مقام فنای فی الله و بقای بالله بوده است که خشم و رضایت ایشان همان رضایت و خشم الهی است.

سخنان امام و معرفی خود

از حضرت امام سجاد ع روایت شده که در روز عاشورا پس از حرکت سپاه دشمن به سوی خیمه ها، امام حسین ع شتر خود را خواست و بر آن سوار شد و فریاد زد: ای مردم! سخنان مرا بشنوید و در جنگ شتاب نکنید تا شما را به آنچه حق شما بر من است موعظه کنم و عذر خود را برای شما آشکار سازم

پس اگر انصراف دهید سعادتمند خواهید شد و اگر انصراف ندهید، خوب بنگرید تا کار شما باعث اندوه شما نگردد آن گاه درباره من آنچه می خواهید انجام دهید و مهلتم ندهید (یونس۷۱)

همانا ولی من خدایی است که قرآن را فرو فرستاد و اوست سرپرست و یار مردان شایسته (اعراف۱۹۶)

سپس حمد و ثنای پروردگار را بجا آورد و به آنچه شایسته بود از او یاد کرد و بر پیامبر خدا ص و فرشتگانش و پیامبران درود فرستاد و از هیچ سخنوری پیش از آن و پس از آن، سخنی بلیغ تر و رساتر از سخنان امام ع شنیده نشد

آن گاه فرمود: اما بعد، پس نسب و نژاد مرا بسنجید و ببینید من کیستم آن گاه به خود آیید، خویش را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن من و دریدن پرده حرمتم برای شما سزاوار است؟

آیا من پسر دختر پیامبر شما و فرزند جانشین او و پسر عمویش و اولین مؤمنی که پیامبر را تصدیق کرد نیستم؟

آیا حمزه سید الشهدا عموی من نیست؟ آیا جعفر بن ابیطالب که با دو بال در بهشت پرواز می کند عموی من نیست؟ آیا نشنیده اید که رسول خدا درباره من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشت هستند؟

اگر سخنان مرا تصدیق می کنید حق همین است و به خدا سوگند از روزی که دانسته ام خدا با دروغگوها دشمن است دروغ نگفته ام و اگر مرا تکذیب می کنید به یقین در میان شما کسانی هستند که اگر از آنان بپرسید شما را به آنچه من گفتم آگاهی دهند

از جابر بن عبدالله انصاری بپرسید. از ابا سعید خدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید تا به شما بگویند که این سخن را از پیامبر درباره من و برادرم شنیده اند آیا این گفتار رسول خدا ص از ریختن خون من جلوگیری نمی کند؟

«شمر بن ذی الجوشن» گفت: اگر چنین است که تو می گویی من هرگز خدا را با عقیده راسخ عبادت نکرده باشم (یعنی من نمی دانم چه می گویی)

حبیب بن مظاهر به او گفت: به خدا سوگند من معتقدم که تو خدا را با تزلزل و تردید بسیار پرستش می کنی و من گواهی می دهم که تو راست می گویی و نمی دانی که امام چه می گوید! چرا که خداوند بر دل تو مُهر غفلت زده است

امام علیه السلام فرمود: اگر در این سخن تردید دارید آیا در این نیز تردید دارید که من پسر دختر پیغمبر شما هستم؟ به خدا در میان شرق و مغرب پسر دختر پیامبری جز من نیست؛ چه در میان شما و چه در میان غیر شما وای بر شما!

آیا کسی از شما را کشته ام تا خون او را از من بخواهید؟ یا مالی از شما برده ام؟ یا قصاص جراحتی از من می خواهید؟

در این هنگام بود که همه آنان خاموش شدند و سخنی نگفتند آن گاه امام فریاد زد: ای شبت بن ربعی و ای حجار بن الجبر و ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث آیا شما به من ننوشتید که میوه ها رسیده است و باغها سرسبز شده و با لشگری آماده برای یاری تو وارد خواهیم شد؟

قیس بن اشعث گفت: ما نمی دانیم تو چه می گویی ولی به حکم پسر عمویت عبیدالله تن در ده؛ زیرا ایشان جز چیزی که تو دوست داری درباره تو انجام نخواهند داد

امام حسین فرمود: نه به خدا، نه دست خواری به شما خواهم داد و نه مانند بندگان فرار خواهم کرد

ای بندگان خدا من به پروردگار خود و پرودگار شما پناه می برم از این که آزاری به من برسانید (دخان۲۰)

به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از هر سرکش که به روز جزا ایمان نیاورد

آن گاه شتر خویش را خواباند و به عقبه بن سمعان دستور داد آن را دور کند پس از آن سپاه دشمن به سوی آن امام حمله بردند

منابع: ارشاد مفید، ج ۲، ص ۱۰۰ ۱۰۲

                                         تدابیر امام حسین در جواب یزیدیان

1 - در نخستین روزهایى که امام حسین(ع) در مدینه, بـراى بـیعت جهت یزید, در فشار بود, در پاسخ ولید که پیشنهاد بیعت بـا یزید را مطرح کرد, فـرمود: اینک که مسـلمانان بـه فـرمانروایى مانند یزید گرفتار شده اند, باید فاتحه اسلام را خواند.
2 - امام ضمن پاسخ نامه هاى کوفیان, نوشت: ... امام و پیشواى مسلمانان کسـى اسـت که بـه کتـاب خـدا عمل نموده راه قسط و عدل را در پـیش گیرد و از حـق پـیروى کرده بـا تمام وجود خویش مطیع فرمان خدا باشد.
3 - امام حـسـین(ع) هنگام عزیمت بـه سـوى عراق در منزلى بـنام بیضه خطاب به حر خطبه اى ایراد کرد و طى آن انگیزه قیام خود را چنین شرح داد: مردم! پـیامبـر خدا(ص) فرمود: هر مسلمانى بـا حکومت ستـمگرى مواجـه گردد که حـرام خدا را حـلال شمرده و پـیمان الهى را درهم مى شکند

بـا سنت و قانون پـیامبـر از در مخالفت درآمده در میان بـندگان خـدا راه گناه و معصـیت و تـجـاوزگرى و دشـمنى در پـیش مى گیرد, ولى او در مقابـل چنین حکومتى, بـا عمل و یا بـا گفتار اظهار مخالفت نکند, بـرخـداوند است که آن فرد (ساکت) را بـه کیفر همان ستمگر (آتش جهنم) محکوم سازد.
مردم! آگاه باشید اینان (بنى امیه) اطاعت خدا را ترک و پیروى از شیطان را بـر خود فرض نموده اند, فساد را تـرویج و حدود الهى را تعطیل نموده فى را (که مخصوص بـه خـاندان پـیامبـر است) بـه خـود اختصاص داده اند و من بـه هدایت و رهبـرى جامعه مسلمانان و قیام بـر ضد این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده اند, از دیگران شایسته ترم ....

حاکمیت بـنى امیه که امام در این سخنان بـه گوشه هایى از آثـار سوء آن اشاره نموده, در شوون مختـلف جامعه اسلامى اثر گذاشتـه و فساد و آلودگى و گمراهى را گستـرده و عمومى ساخـتـه بـود.

مسلم به کوفه رفت

و مردم گروه گروه با وی همکاری و به عنوان نماینده و پسر عم او بیعت میکردند در حدود یکصد و بیست هزار نفر اعلام آمادگی کردند و ترس و وحشت به نعمان حاکم کوفه و جایگزین او عبید ا... زیاد و مخالفین وارد شد و دستور داد خانه به خانه بگردند و او را دستگیر نمایند مسلم جای خود را تغییر میداد تا مصون مانده و بسیاری از یاران ابن زیاد را به درک واصل کرد و به امام حسین نوشت که هر چه زودتر حرکت نماید امام حسین(ع) روز هشتم حج تمتع را به عمره مفرده تبدیل و آماده حرکت شدند.

عبیدا.. ابن زیاد با حیله گری و فریب مردم (نشستن بر اسب و پنهان نمودن چهره خود) و تحریک زنان و جلوگیری از شوهران، برای رها کردن مسلم پرداخته، مسلم هم زمانی که با هانی در اتاق بودند و ابن زیاد وارد میشود و قرار میگذارند که مسلم با اشاره هانی از پشت پرده حمله و ابن زیاد را از بین ببرد وقتی می بیند این کار ترور است انجام نمیدهد . آری سیاست مدار دینی محدویت دارد، دین به سیاست خط میدهد نه سیاست به دین.

مسلم را دستگیر میکنند و به اتهام بر هم زدن اتحاد مسلمانان و ایجاد تفرقه شکنجه و مسلم مقاومت میکند و بالاخره به شهادت میرسد. دو طفلان او را هم مزدوری بعد از یک سال زندانی به طمع جایزه سر میبرد، خود نیز به دستور ابن زیاد گردن زده میشود. مسلم فرصتی نمی یابد که به امام حسین نامه نوشته و او را از آمدن منع نماید

هانی، پناه دهنده مسلم را هم در بازار روی زمین میکشیدند تا به شهادت رسید (ابن زیاد برای دستگیری مسلم به مردم گفته بود : یزید برای من حدود پنج هزار دینار فرستاده تا بین شما تقسیم کنم مردم هم بنده دینار و درهمند).

ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید و ارعاب جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام برانگیخت, و کار به جایى رسید که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین(ع) از راه برسد و به قتلش برسانند.

امام بین راه با شاعری برخورد مینماید و از کوفه می پرسد و جواب میشنوند که (قلوب الناس معک و سیوفهم علیک) دلشان با شما، شمشیرها به سمت شماست.

امام به راه خود ادامه میدهند و بین را متوجه شهادت سفیر خود و هانی میشوند و نامه به قیس سفیر بعدی میدهد و حرکت مینماید خبر شهادت قیس هم به امام میرسد و متوجه تغییر و دگرگونی اوضاع کوفه میگردد و به مردم میفرمایند هر کس میخواهد برگردد و وضعیت فرق کرده .

عده ای لشگر امام را ترک میکنند بعد از ساعتی اولین سپاه دشمن به فرماندهی حربن ریاحی با یک هزار نفر راه را بر امام بست و بعد از مذاکره با امام نماز جماعت را همراه لشگرش با امام میخوانند و همچنان مانع امام میشوند و امام دلیل آمدن خود را نامه های مردم ذکر مینایند و حر از نامه خود را بی اطلاع میداند، به حر خبر داده میشود که امام را متوقف و در بیابانی خشک و بدون آب و علف نگهدارد

زهیر از امام میخواهد که به سپاه حر حمله کنیم و امام دوست ندارد آغاز گر جنگ باشد و دوم محرم به کربلا میرسند.

یاران به پانصد نفر میرسند. سپاه عمر سعد به طمع حکومت ری هم از راه میرسد، دستور میرسد که آب را بر امام حسین و یارانش ببندند. شمر امان نامه برای اقوام خود و حضرت عباس، می آورد اما آنها حاضر به تنها گذاشتن امامشان نمیشوند. 

سخنان امام به هنگام قیام:

من از روى خود خـواهى و خــوشـگذرانى و یــا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم. مى خواهم امر به مـعروف و نهى از منــکر کنــم و به سیره و روش جدّم و پدرم على بن ابی طالب عمل کنم.

بار خدایا ! تو مى دانى که آنچه از ما اظهار شــده بـراى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نبوده، بلکه هدف ما این است که نشانه هاى دینت را به جــاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم، تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّت ها و دستورهاى دینت عمل شود

اى مردم اگر شما از خدا بترسید و حقّ را براى اهلش بشناسید، این کار، موجب خشنودى خداوند خواهد بود. و مــا اهــل بیت پیامبر ،به ولـایــت و رهبرى، از این مدّعیانِ نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایسته تریم بنابراین، هدف امام حسین(ع) در این قیام، تحقّقِ کاملِ حقّ بوده است.

براستى که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آنــهاسـت و من مرگ را جز سعادت و زندگى با ظالمان را جـــز هلاکت نمى بینم

پیام قیام با شکوه سیدالشهداء (ع) منحصر به آن زمان نیست, بلکه این پـیام پـیامى جاوید و ابـدى است و فراتـر از محدوده زمان و مکان است, هرجا و در هر جامعه اى که به حق عمل نشود, و از بـاطل خوددارى نشود, بدعتها زنده, و سنتها نابود شود,

هرجا که احکام خدا تغییر و تحریف یابد و حاکمان و زمامداران بـا زور و ستمگرى بـا مردم رفتـار کنند, در هر جـامعـه اى که ویژگى هاى جـاهلیت را داشته باشد آن جامعه, جامعه اى یزیدى بوده و مبـارزه و مخالفت بـا مفاسد و آلودگى ها و آمران و عاملان آنها, کارى حسینى خواهد بود.

سخنان سید الشهداء (ع) در شب عاشورا

حسین بن علی (ع) نزدیک غروب تاسوعا پس از آنکه از طرف دشمن مهلت داده شد (یا پس از نماز مغرب)، در میان افراد بنی هاشم و یاران خویش قرار گرفت و این خطابه را ایراد فرمود: «خدا را به بهترین وجه ستایش کرده و در شداید و آسایش و رنج و رفاه در مقابل نعمتهایش سپاسگزارم

خدایا! تو را می ستایم که بر ما خاندان، با نبوت، کرامت بخشیدی و قرآن را به ما آموختی و با دین و آیین آشنایمان ساختی و به ما گوش (حق شنو) و چشم (حق بین) و قلب (روشن) عطا فرمودی و از گروه مشرک و خدانشناس نگرداندی.

اما بعد، من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیدم و اهل بیت و خاندانی باوفاتر و صدیقتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای خیر دهد.» آنگاه فرمود: «جدم رسول خدا (ص) خبر داده بود که من به عراق فراخوانده می شوم و در محلی به نام عمورا و کربلا فرود آمده و در همانجا به شهادت می رسم و اکنون وقت این شهادت رسیده است قد قرب الموعد

به اعتقاد من همین فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد نمود و حالا شما آزاد هستید و من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه می دهم که از این سیاهی شب استفاده کرده و هر یک از شما دست یکی از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوی آبادی و شهر خویش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛

زیرا این مردم فقط در تعقیب من هستند و اگر بر من دست یابند با دیگران کاری نخواهند داشت. خدا به همه شما جزای خیر و پاداش نیک عنایت کند.»

آخرین آزمایش: نتیجه این آزمایش، عکس العمل یاران آن بزرگوار بود که هر یک با بیان خاص، وفاداری خود را به آن حضرت و استقامت و پایداری خویش را تا آخرین قطره خون اعلام داشتند و بدین گونه از این آزمایش، روسفید و سرفراز بیرون آمدند.

پاسخ چند تن از این یاران باوفا و اهل بیت صدیق و باصفا:

۱- اولین کسی که پس از سخنرانی امام (ع) لب به سخن گشود برادرش عباس بن علی (ع) بود. او چنین گفت: لا أرنا الله ذلک أبدا؛ خدا چنین روزی را نیاورد که ما تو را بگذاریم و به سوی شهر خود برگردیم.

۲ - آنگاه سایر افراد بنی هاشم در تعقیب گفتار حضرت ابوالفضل (ع) و در همین زمینه سخنانی گفتند که امام نگاهی به فرزندان عقیل کرد و چنین گفت: حسبکم من القتل بمسلم اذهبوا قد أذنت لکم؛ کشته شدن مسلم برای شما بس است، من به شما اجازه دادم بروید

آنان در پاسخ امام چنین گفتند: در این صورت اگر از ما سئوال شود که چرا دست از مولا و پیشوای خود برداشتید چه بگوییم؟ نه، به خدا سوگند! هیچ گاه چنین کاری را انجام نخواهیم داد.

3- مسلم بن عوسجه گفت: ما چگونه دست از یاری تو برداریم؟ در این صورت در پیشگاه خدا چه عذری خواهیم داشت؟ به خدا سوگند! من از تو جدا نمی شوم تا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشکافم و تا شمشیر در اختیار من است با آنان بجنگم و اگر هیچ سلاحی نداشتم با سنگ و کلوخ به جنگشان می روم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم.

4- سعد بن عبدالله چنین گفت: «به خدا سوگند! ما دست از یاری تو برنمی داریم تا در پیشگاه خدا ثابت کنیم که حق پیامبر (ص) را در باره تو مراعات نمودیم. به خدا سوگند! اگر بدانم که هفتاد مرتبه کشته می شوم و بدنم را آتش زده و خاکسترم را زنده می کنند، باز هم هرگز دست از یاری تو برنمی دارم و پس از هر بار زنده شدن به یاری ات می شتابم؛ در صورتی که می دانم این مرگ یک بار بیش نیست و پس از آن نعمت بی پایان خداست.»

5- زهیربن قین گفت: به خدا سوگند! دوست داشتم که در راه حمایت تو هزار بار کشته، باز زنده و دوباره کشته شوم و باز آرزو داشتم که با کشته شدن من، تو یا یکی از این جوانان بنی هاشم از مرگ نجات یابید.

6- درهمین ساعتها بود که خبر اسارت فرزند محمد بن بشیر حضرمی (یکی از یاران آن حضرت) به وی رسید. امام به او فرمود: «تو آزادی، برو و برای آزادی فرزندت تلاش کن

محمد بن بشیر گفت: به خدا سوگند! من هرگز دست از تو برنمی دارم. و این جمله را نیز اضافه نمود: درندگان بیابانها مرا قطعه قطعه کنند و طعمه خویش قرار دهند اگر دست از تو بردارم

امام چند قطعه لباس قیمتی به او داد تا در اختیار کسانی که می توانند در راه آزادی فرزندش تلاش کنند، قرار دهد.

آنگاه که حسین بن علی (ع) این عکس العمل را از افراد بنی هاشم و صحابه و یارانش دید و آن کلمات و جملاتی که دلیل بر آگاهی و احساس مسئولیت و وفاداری آنان به مقام امامت بود، شنید، در ضمن دعا برای آنان، قاطعانه و صریح فرمود: إنی غداً أقتل و کلکم تقتلون...؛ من فردا کشته خواهم شد و همه شما و حتی قاسم و عبدالله شیرخوار، نیز با من کشته خواهند شد

همه یاران آن حضرت با شنیدن این بیان، یکصدا چنین گفتند: «ما نیز از خدای بزرگ سپاسگزاریم که با یاری تو به ما کرامت و با کشته شدن در رکاب تو به ما عزت و شرافت بخشید. ای فرزند پیامبر! آیا ما نباید خشنود باشیم از اینکه در بهشت با تو هستیم؟» طبق نقل خرائج راوندی، امام پرده را از جلوی چشم آنان کنار زد و یکایک آنان محل خود و نعمتهایی را که در بهشت برایشان مهیا شده است، مشاهده نمودند.

نزدیک عاشورا امام دستور کندن خندق و آوردن هیزم جهت محافظت از خیمه ها را میدهد و شب عاشورا با یاران صحبت میکنند که آخر پیکار و جهاد، شهادت و کشته شدن است و هر کس میخواهد شبانه و در تاریکی بازگردد فرزندان مسلم بعد از شنیدن صحبتهای امام می گویند مگر ما لیاقت شهادت نداریم غیر از خاندان پیامبر ،عده ای میروند و در مقابل حدود سی و دو نفر هم از لشگر دشمن به امام میپیوندند

امام برای آنان از بین دو انگشت مبارک گوشه ای از بهشت را نشان میدهند . امام روز عاشورا به صحبت پرداخته و خود را کامل معرفی مینمایند و علت حرکت و هدف از بیعت نکردن با یزید را کاملا تشریح مینمایند و جابر انصاری و دیگران را شاهد میگیرد

امام، برای آخرین بار اتمام حجت میکند،نیرنگ بازان و تربیت شدگان معاویه برای اینکه سخنان امام به لشگریان نرسد و سست نشوند شروع به هیاهو و هو میکنند کف میزنند و امام شروع به خواندن قرآن میکند و سرو صدا و کف زدن شدت می یابد .

حربن ریاحی به عمر سعد میگوید سخنان امام شما را قانع نمیکند ،عمر سعد در جواب میگویند چرا اگر دست خودم می بود نمی آمدم، حر با تعدادی به سپاه اسلام می پیوندند .عمر سعد با انداختن تیر آغاز گر جنگ است و برای رسیدن به جایزه اش تعدادی را شاهد میگیرد، حر با حمله خود تعدادی را به هلاکت رسانده و خود شهید میشود

یاران امام تا خود زنده اند اجازه میدان به بنی هاشم نمی دهند وقتی دشمن می بیند تعداد کشته هایش بیشتر از شهداء و یاران امام است، اقدام به تیر اندازی میکنند و از خاندان پیامبر 17 تن به شهادت میرسند

علی اکبر: فرزند امام که شباهت بسیاری با پیامبر دارد. پس از شهادت یاران امام،اولین کسى که از بنی هاشم اجازه میدان طلبد تا جان را فداى‏دین کند از ایثارو روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود.وقتى به میدان مى‏رفت، امام حسین‏«ع‏» در سخنانى سوزناک به آستان الهى، آن قوم را، نفرین میکرد

على اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهاى شجاعانه‏اى نمود. هنگام جنگ،این رجز را مى‏خواند که نشان دهنده روح بلند و درک عمیق اوست: انا على بن الحسین و.... ودوان دوان به طرف دشمن حمله به طوری که گاهی امام هم ناگهانی همراه او میدود و تعدادی را به هلاکت رسانده و تشنگی به او فشار می آورد، نزد پدر می آید، پدر زبانش را به زبان او میگذارد و به طریقی تشنه تر بودن خود را هم به او اعلام میکند دوباره مانند حیدر کرار هجوم میبردآن قدر کشت (120) که خسته شده بود و کلافه که خودم کی به دیدار پیامبر میرسم

نامردان از پشت به او حمله و پهلویش را میشکافند دیگری هم با گرزآهنین بر سر ش وارد میسازد وخون فوران کرده و روی چشم اسب میریزد و اسب بی اختیار به طرف دشمن میرود وآنچه نباید میشد،شد.پیکر على اکبر با شمشیرهاى دشمن قطعه قطعه شد.وقتى امام بر بالین او رسیدکه جان باخته بود. صورت بر چهره خونین على اکبر نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد: قتل الله قوما قتلوک .

فرزندان زینب محمد و عون: هر دو را کفن کرده و آماده نبرد میکند امام میفرمایند:داغ علی اکبر برایم بس است و مانع شدندولی قبول نمیکنند و می فرمایند فرزندانم را در راهت میدهم ومی خواهم بعد از شهادت فرزندانم فقط به مولایم و برادرم فکر کنم ،فرزدانش جانبازی ها کرده و به شهادت میرسند

عبدالله بن حسن عمویش حکم پدری دارد و طبق سفارش برادر می بایداو را به کربلا میبرد زینب دستش راگرفته واز بالای بلندی به میدان جنگ خیره شده،عبدالله وقتی میبیند امام زخم برداشته خود را از عمه جدا وبه طرف عمو میرود ومیخواهد برای مرحم زخم او را به سمت زینب ببرد که نانجیبی شمشیربردست کوچک او میزند وگلویش را نشانه میگیرد وامام اورا در بغل گرفته گردنش از پوست جدا میشود

قاسم بن حسن نوجوان کربلا:  قاسم از امام پرسید که آیا او هم در شمار شهیدان خواهد بود؟ او در زمان شهادت پدرش ‏امام حسن علیه السلام ‏خیلی کوچک بود. از این رو نزد ‏امام حسین علیه السلام ‏بزرگ شده بود. قاسم برای امام حسین علیه السلام ‏خیلی عزیز بود، به همین خاطر، آن شب جواب دادن به سئوالش برای امام سخت بود. شاید امام می خواستند از آنچه در دل قاسم می گذشت خاطرجمع شوند

برای همین هم از او پرسید چنین مرگی را چگونه می بینی؟ قاسم، قاطعانه گفت: چنین مرگی از عسل هم برایم شرین تر است. انگار می خواست جوابی بدهد که برای همیشه در گوش تاریخ بماند. او که جوابش را به امام داد، ‏امام حسین ع فرمود: آری، تو نیز در میان شهیدان خواهی بود.می گویند بعد از شهادت علی اکبر، قاسم نزد ‏امام حسین ع ‏رفت تا از ایشان اجازه بگیرد، اما امام هر بار رفتن او را به تأخیر می‌انداخت، تا اینکه بالاخره در برابر اصرار زیاد او اجازه داد و به جمع شهیدان کربلا پیوست

علی اصغرشیرخوار : وقتی امام از آوردن آب مایوس میشود علی اصغر فرزند شیرخوارش را به دشمن نشان داده وفرصت آب دادن به او را میخواهد که حرمله گلویش را نشانه میرود وعلی اصغر مثل ماهی در آب دهانش و زبانش را تکان داده و نا جوانمردانه از طرف دشمن ستمگربه شهادت میرسد .

ابوالفضل العباس: آنقدرزیباست که قمر بنی هاشم نام میگیرد به نزد برادرمی آید اجازه میخواهد امام به گریه می افتد ومیفرماید:تو علمدار منی سالار منی امید و پشت و پناه منی ،عباس میگوید: برادر سینه ام تنگ شده بعداز حماسه های زیاد ، صدای العطش از طرف زنان و کودکان را میشنود، اجازه برای آب آوردن میگیرد، مشک را برداشته و رجز میخواند و حمله میبرد و دشمن فرار میکنند و پشت نخل ها پنهان میشوند، مشک ها را پراز آب میکند و خود آب نمی نوشد زیرا برادرش و کودکان و زنان خیمه همگی تشنه اند و این دور از جوانمردی است

به هنگام بازگشت دشمنان از بین درختان و از پشت سر به او حمله میکنند و دستانش را قطع و سپس با تیر و نیزه چشمانش را هدف میگیرند و به شهادت میرسانند امام هم بعد از یاران( 55 تن ) و خاندان عصمت و طهارت (17 تن ) پس از خواندن نماز و نیایش به شهادت میرسند

اینکه چرا اول امام را به شهادت نمی رسانند، دشمن امید داشت بعد از آن همه جنایت و کشتن نزدیکان و شش ماه اش، امام تسلیم شده و تن به بیعت خواهد داد و به آرزویش میرسد

زینب در قتلگاه : مدتی پیکر اباعبدالله برروی زمین افتاده بود و در کنارش شهدای برهنه شده که دستور داده میشود با اسب روی اجساد بتازند (الهی رضابرضاک صبراعلی قضائک.احکم بینی و بینه)

ذوالجناح امام را محافظت میکند و کسی هم جرات نزدیک شدن به امام را ندارد اسب شیهه میکشد و گریه میکندو به سمت فرات رفته و خود را به رود میاندازد آسمان تیره و جو به گونه ای دگرگون میگردد دشمن به خیمه ها حمله ودست به غارت و سوزاندن خیمه ها وبه اسارت گرفتن میپردازد و گوشواره از گوش و روسری از سر کودکان میکشند وحصیراز زیرامام بیمار میکشند و در گوشه ای کودکی آتش گرفته و فرار میکند و به تعقیب آن حضرت زینب.........

و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع) نیز اسیر شدندتا رسالت این شهادت را به گوش مردم برسانند و شنیدیم و خواندیم که در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید . هماره و همه جا دهان گشودند وفریاد زدند, و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنى امیه برداشتند.

ابا عبدالله روز دوم محرم به کربلا رسید، و روز سوم عمر سعد با چهار هزار نفر در کربلا اردو زد، بعد از این هر روز بر تعداد لشکر دشمن افزوده می‏شد. روز هفتم محرم آب را بر حسین (ع) و اهل بیت او بستند، روز نهم شمر با چهار هزار نفر و نامه‏ای از عبید الله بن زیاد وارد کربلا شد، او در این نامه به عمر سعد گفته بود، کار حسین (ع) را یکسره کند و با او بجنگد و اگر این کار را نمی‏تواند انجام دهد، فرماندهی را به شمر واگذار کند. روز دهم امام با 32 سواره نظام و 40 پیاده و دشمن با 30000 نفر، در مقابل هم قرار گرفتند، جنگ آغاز شد و امام حسین (ع) و یارانش به شهادت رسیدند.

بعد از شهادت امام حسین (ع) دشمن 70 سر جدا کرد و بر بالای نیزها گذاشت در این بین فقط سر علی اصغر و حر جدا نشد. ده نفر بر بدن امام و اصحاب اسب تاختند و این ابدان مطهر زیر سم اسبان پاره پاره شد . خیمه ‏ها غارت و در نهایت آتش زده شد، ساربان شترهای کاروان حسینی به نام بجدل بن سلیم برای تصاحب انگشتر امام، انگشت مبارک امام را برید و... دشمن، اجساد مطهره شهدای کربلا را در بیابان رها کرد و این اجساد بعد از سه روز توسط قوم بنی‏اسد دفن شدند.

عصر روز یازدهم اسرای کربلا را که در آن بین امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) قافله سالار بودند،بر مرکبهای با پالان چوبین و بی‏پارچه،سوار کردند و آنها را از کنار قتلگاه عبور دادند.شب ۱۲ هم، آنها را در 12 فرسخ راه بردند تا در روز دوازدهم در کوفه باشند

در کوفه حضرت زینب و امام سجاد با سخنرانیهای خود در بین مردم و در مجلس عبیدالله بن زیاد، غوغایی بر پا نمودند. اندکی بعد، اسراء را به سمت شام حرکت دادند، آنها در دوم ماه صفر به شام رسیدند

امام سجاد (ع) می‏فرماید: ما ۱۲ نفر بودیم که به یک زنجیر بسته شده بودیم، یک سر آن به بازوی من و سر دیگر به بازوی عمه‏ام زینب... در شام هم امام سجاد و حضرت زینب به مناسبتهای مختلف به رسالت تبلیغی خود عمل نموده و دستگاه ظالم یزید را رسوا نمودند تا جائی که یزید قتل امام حسین (ع) را به عبیدالله مستند و با احترام اسراء را روانه مدینه کرد.

وفای به امام و نماز  ظهر عاشورا سى نفر از اصحاب حسین (ع) در جریان یک تیراندازى که به وسیله دشمن انجام گرفت به خاک و خون غلتیدند و شربت شهادت نوشیدند. بقیه نیز در انتظار جانبازى لحظه شمارى مى کردند و بى قرارى مى نمودند من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا ناگهان مردى از اصحاب اباعبدالله متوجه شد که ظهر شده است

لذا خدمت امام (ع) آمد و عرض کرد: یا اباعبدالله! وقت نماز فرا رسیده و ما دلمان مى خواهد براى آخرین بار در زندگى مان نماز جماعتى با شما بخوانیم. حضرت نگاهى کرد و تصدیق نمود که وقت نماز است و این جمله را فرمود: ذکرت الصلوه جعلک الله من المصلین. نماز را یاد کردى، خداوند تو را از نماز گزاران قرار دهد

فوراً امام حسین (ع) در همان میدان جنگ به نماز ایستاد و اصحاب هم به آن حضرت اقتدا کردند. نمازى که در اصطلاح فقه اسلامى، نماز خوف نامیده مى شود، یعنى داراى دو رکعت مانند نماز مسافر، براى اینکه مجال نداشتند نماز را مفصل بخوانند چون وضع دفاعیشان به هم مى خورد. به همین جهت نیمی از یاران در مقابل دشمن ایستادند و نیمى به جماعت اقتدا کردند.
نمازگزاران مى بایست یک رکعت از نماز را با امام بخوانند و رکعت دیگر را خود به جا بیاورند تا زودتر پست را از دوستانشان تحویل گرفته و آنها نیز فضیلت جماعت و نماز خواندن با امام حسین (ع را دریابند

اما در این حال، وضع اباعبدالله (ع) یک وضع خاصى بود زیرا که او و یارانشان از دشمن چندان دور نبودند و لذا در حمله ناجوانمردانه اى که دشمن انجام داد اصحابى که خود را مقابل دشمن، سپر ساخته بودند مورد هجوم تیرهاى دشمن قرار گرفتند، وقتى که امام (ع) نمازش تمام شد یکى دو نفر از آن رادمردان را در خاک و خون، غلتان یافت

یکى از آنها سعید بن عبدالله حنفى بود. آقا خودش را به بالین او رساند. تا سعید متوجه شد که حسین (ع) به بالینش آمده است جمله ای عرض کرد؛ یا ابا عبدالله ! آیا من حق وفا را به جا آوردم ؟ او آن قدر حق امام حسین (ع) را بزرگ مى دانست که فکر مى کرد این مقدار فداکارى هم شاید کافى نباشد .  

خلاصه اینکه : بعد از اینکه یزید دید که نعمان بن بشیر نمی تواند شاخص های حق و باطل را در میان اهل کوفه عوض کند، عبیدالله ابن زیاد را به کوفه فرستاد تا در مرحله بعدی، اراده مردم را در دفاع از امام حسین(ع) سست کند. که البته ابن زیاد در ماموریت موفق شد و اهالی نااهل کوفه، اراده خود را به اندک دینار سیاهی فروختند. اراده ای که هیچ وقت متاثر از تشخیص صحیح مبانی حق و باطل نبود

مبانی که قرآن و احادیث مبین آن هستند. ایشان هرگز شان و مقام امامت و ولایت امام حسین(ع) را درک نکرده بودند و تنها دلیل دعوت کوفیان از امام حسین(ع)، بیعت با نوه پیامبر بود نه بیعت با امام خود. ‏بعد از آن ماند 72 نفر

وقتی ابن زیاد آن 72 نفر باقی مانده را توفیق یافته در گذر از مرحله فرقان دید به عمربن سعد دستور داد تا در اجرای فتنه وارد فاز بعدی بشود. عمربن سعد از آنجایی که می دانست در بصیرت ورزی، بعد از فرقان پیدا کردن نوبت به اقدام و استقامت است ابتدا سعی کرد با دادن امان نامه به افرادی مانند حضرت عباس(ع)، هم مانع اقدام ایشان در دفاع از قرآن ناطق بشود و هم در اقدام مابقی افراد تشکیک وارد کند.

اما از آنجایی که کیفیت اقدام و استقامت نسبتی مستقیم با عمق فرقان دارد و آن 72 یار باقی مانده از فرقانی مثال زدنی برخوردار بودند، هرگز خللی در اقدام ایشان وارد نشد.‏ تنها راه باقیمانده برای سپاه کفر، حمله به "استقامت" یاران و همراهان امام حسین(ع) بود

لذا با امید به گرمای سوزان روز عاشورا مترصد وارد کردن مصائبی همچون تشنگی و گرسنگی و خستگی و وحشت بر یاران و همراهان امام شدند تا شاید بتوانند در استقامت ایشان خدشه ای وارد کنند

بعدها راز این استقامت فاش شد. اینکه چرا ذره ای در استقامت همراهان امام اعم از زن و مرد، کوچک و بزرگ خللی وارد نشد. زیرا در حالت طبیعی، وارد کردن مصائب بر زنان و کودکان، بایستی استقامت انسان را از بین ببرد

بعد مدتی از حادثه عاشورا، حضرت زینب(س) در پیش چشم همگان به نمایندگی از تمامی شهدای کربلا و بازماندگان، اعلام کردند که : در روز حادثه عاشورا چیزی جز زیبایی ندیدم ما رایت الا جمیلا.‏
این نوع تفسیر از وقایع عاشورا به معنی ناکارآمدی تمام تاکتیک های دشمن در القای مصائب و سختی ها در آن روز بود و اینکه اساسا از ابتدا احلا من العسل بوده است

‏پس عاشورا نمادی است که فتان با فتانه در اجرای فتنه در مرحله اول یعنی خدشه وارد کردن به فرقان، شکست خورده و از آنجایی که هرگز دشمن برنامه خود را نیمه کاره رها نمی کند، کار را به صحنه عمل می کشاند تا در آنجا به اقدام و استقامت اهل بصیرت حمله کند

‏عاشورا نتیجه فرقان داشتن است و فرقان نتیجه اراده مبتنی بر تشخیص صحیح. عاشورا آزمون کیفیت استقامت است و استقامت خروجی اقدامی مبتنی بر فرقانی عمیق

امروز نیز دشمن همواره برای توده مردم در فازهای مختلف برنامه ریزی کرده تا هرکسی را در مرحله ای از بصیرت ناکام بگذارد.

این جنایات و نامردی ها از کربلا شروع شد و تا شام ادامه یافت و شخص ‍ یزید در این هزرگى ها شرکت کرد اما اسیران اهل بیت با کمال بزرگوارى چنان که گویا هیچ مصیبتى ندیده اند به هر جا رفتند سخن از پیروزى خویش و رسوایى دشمن گفتند و روزى که همه مردم آنها را شکست خورده و از میان رفته و دشمنان را پپروز مى دیدند، آنان خود را سرافراز و کامیاب و دشمن مغرور را بدبخت و رسواى تاریخى معرفى مى کردند و ثابت کردند که یزید سگباز و شرابخوار است ,

هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه اى که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست طوفانى در جانها برانگیختند چنان که نام یزید تا همیشه، مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گردید و همه آرزوهاى طلایى و شیطانیش چون نقش بر آب گشت نگرشى ژرف میخواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم دستیافت

راستى اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص) می دانستند, و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوترانی هاى او و عمالش را می شنیدند, چقدر از اسلام متنفر می شدند, زیرا اسلامى که خلیفه پیغمبرش یزید باشد, به راستى نیز تنفرآور است ... اصحاب کساء که در نزد خداوند بهترین آفریدگانند ،به دست ناپاک ابوسفیانیان به شهادت میرسند

                               فصاحت و بلاغت سیدالشهدا (ع)

یکی از فضایل بی‌شمار حضرت سیدالشهدا (ع) فصاحت و بلاغت غیرقابل انکار آن حضرت است که در همه دوران‌ها مورد تحسین و تمجید سخنوران و سخن‌شناسان قرار گرفته است و بی‌گمان آن حضرت همانند خاندان ارجمند خویش در شمار فصیح‌ترین و بلیغ‌ترین مردمان روزگار خویش قرار داشته‌اند.

جای هیچ‌گونه شک و شبهه‌ای نیست که زبان و مطلوب‌ترین شیوه به کارگیری آن از نقش مهم و موثری در تبلیغ برخوردار است و لذا زیباترین و پسندیده‌ترین شکل از زبان همواره مورد توجه خاندان پاک وحی (ع) قرار داشته است.

با مطالعه سیره و گفتار به یادگار مانده از حضرت سیدالشهدا (ع) این نکته به عینه آشکار می‌شود که آن حضرت در نثر و نظم و خطا به احاطه اشراف چشمگیری داشته‌اند و از این مهم به عنوان ابزار موثر و کارآمدی در جهت تبلیغ دین و امر به معروف و نهی از منکر استفاده می‌کرده‌اند.

در تمامی کتاب‌هایی که در روزگاران گذشته به رشته تحریر در آمده، روایاتی درباره آن حضرت پیرامون ملاقات با شاعران و مورد لطف قرار دادن آنان، و نیز اشعاری از آن حضرت درج شده است که موضوع و مضمون اکثر این اشعار مربوط به امر به معروف و نهی از منکر می‌شود.

به عبارت دیگر در اشعار منسوب به آن حضرت ضمن دعوت به نیکی‌ها، اخلاق و صفات حمیده از یک سو، از دیگر سو رذایل و زشتی مورد نهی و مذمت قرار گرفته است.

استاد محمد عبدالرحیم از ادبا و پژوهشگران کشور سوریه در تحقیقی گسترده اقدام به جمع‌آوری آثار و اشعار حضرت امام حسین (ع) نموده و ضمن مقابله و تصحیح تمامی این اشعار پراکنده را به طور یکجا در کتابی با عنوان "دیوان امام حسین (ع)"چاپ و منتشر کرده که این اثر مورد توجه دوستداران آن حضرت قرار گرفته است.

در یکی از اشعار حضرت سیدالشهدا(ع) درباره امر به معروف آمده است: "... فیمن اراهُ یَسُّنی    ظهرَ المغیب وَ لا اسَّبهُ   یبغی فَسَادی ما استطاع    وَ امره مِمّا ارُبّهُ..

یعنی: در میان مردمی زندگی می‌کنم که پشت سرم ناسزا می‌گویند، اما من از آنان به بدی یاد نمی‌کنم، آن که با تمام توانایی نابودی مرا آرزو می‌کند، من برای راهنمایی و هدایتش امر به معروف می‌کنم." (دیوان امام حسین (ع)- ص 92)

در شعری دیگر آن حضرت چنین امر به معروف را آغاز می‌فرمایند: "عَلیک من الاُمور بَما یُودی    الی سنن السلامهَ و الخلاص...   یعنی: کاری کن که تو را به سلامت هدایت کند و از عذاب برهاند..." (دیوان امام حسین (ع) -ص 105)

در سروده‌ای دیگر که بیشتر بر جنبه نهی از منکر استوار است و بر مراقبه و حسابکشی از نفس تمرکز یافته، آن حضرت چنین می‌فرمایند: "اقُصُد الملامهَ قَصدَ غَیری   وَ امری کُلّهُ بَادی الخلاق...  یعنی آیا انسانی که تمام کارهایش خلاف است می‌تواند امر به بازداشتن دیگران از خلاف کند؟..."

آن حضرت در پایان این سروده، به نکته بسیار مهمی اشاره می‌فرمایند و آن امر به معروف و نهی از منکر در خصوص خویشتن است و این شعر زیبا و حکمت‌آموز را چنین به پایان می‌رساند"   "... لی الوملاتُ ان نفعت عظائی   سوای و لیس لی الا القوافی.   یعنی: روا مباد که اندرزهای من، تنها برای دیگران سودآور باشد."  (دیوان امام حسین (ع)- ص 120)

در سروده‌ای دیگر که منسوب به آن حضرت است اندوه عظمیی موج می‌زند که حکایت از دگرگونی اوضاع و احوال جامعه دارد و بیانگر فاصله گرفتن جامعه از ارزش‌ها در نتیجه دوری از امر به معروف است:

 "... وَ بَاء الامرون بکُل عُرف   فَمَا عَن منکر فی الناسِ نَاه....  یعنی: آنان که مردم را امر به نیکی می‌کردند، از کار خود دست کشیده‌اند، دیگر کسی میان مردم نیست تا آنان را از منکران نهی کند... ." (دیوان امام حسین (ع)- ص 141)

اگر حسین علیه السلام دانسته شهید نمی شد
محاسن به خون خضاب... سلام! صورت خاک آلود... سلام! پیکر برهنه و بی پیراهن... سلام! دندان خیزران خورده... سلام!... سرافراز نیزه... سلام! السلام علی الشّیب الخضیب. السلام علی الخدّ التّریب

اگر کشتند چرا آبش ندادند؟ جرمش چه بود مگر؟ گناه این جان گرامی که بر دوش پیامبر(ص) جای داشت چه بود؟ این سینه که پیامبر اعظم(ص) بارها بوییده و بوسیده بود، کدام گوهر را در خویش نهفته داشت که باید لگدکوب می شد؟ تن تشنه و سیصد جراحت؟!

حسین بن علی(ع) یک روح بزرگ و یک روح مقدس است. اساسا روح که بزرگ شد، تن به زحمت می افتد. روح وقتی که بزرگ شد، خواه ناخواه باید در روز عاشورا 300 زخم به بدنش وارد شود

آن تنی که زیر سم اسب ها لگدمال می شود، جریمه یک روحیه بزرگ را می دهد، جریمه یک حماسه را می دهد، جریمه حق پرستی را می دهد، جریمه روح شهید را می دهد.

از شعارهای روز عاشورای حسین ع یکی این است: الموت اولی من رکوب العار و العار اولی من دخول النار... شب تاسوعا که برای آخرین بار به او عرضه می دارند یا کشته شدن یا تسلیم، اظهار می دارد والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید. به خدا قسم که من هرگز نه دست ذلت به شما می دهم و نه مثل بردگان فرار می کنم (حماسه حسینی، ج1، ص143 و 144).
حسین آمد تا میزان و موازنه و شاخصی باشد در سنجش نسبت انسان با جبر و اختیار، آزادی و مسئولیت و حق و تکلیف... حسین آمد تا در هم تنیدگی جبر و اختیار، آزادی و مسئولیت، و حق و تکلیف را با فدیه جان خویش نشان دهد

و فدیناه بذبح عظیم حسین این بار به فرمان خداوند، خود باید فدا می شد. رضا بقضائک، تسلیما لامرک، لامعبود سواک یا غیاث المستغیثین. این آخرین شعار حضرت سیدالشهدا بود. اما نه از سر بی ارادگی. روح بزرگ او، این راه پرهزینه را از سر کرامت برگزیده بود که استدلال کرد «مثل من با مثل یزید بیعت نمی کند» و «چه قدر دور است از ما ذلت؟

خداوند ابا دارد که ما و رسولش و مؤمنان و دامن های پاکیزه، چنین ذلتی را بپذیریم. مگر می تواند میان حق و باطل بی تفاوت بماند و بی طرفی و میانه روی! کند؟ سزاوار بود تراوش این شعار انسانی و فلسفه قیام عاشورا از جان گرامی حسین(ع) که از زندگی جز به اندازه ته مانده جرعه آبی و پستی زیستن در چراگاهی کم بها و زیان بخش نمانده است.

الا ترون انّ الحق لایعمل به و انّ الباطل لایتناهی عنه. آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل بازداشته نمی شود، باید و سزاوار است مؤمن آرزوی ملاقات پروردگار کند، که من مرگ را جز شهادت و زندگی با ستمگران را جز خواری و ذلت نمی بینم.

گفتگویی درگرفت میان فرشتگان و حسین(ع) در میان راه مکه و کربلا. ماجرا را محدث قمی(ره) در منتهی الآمال نقل می کند که فرشتگان از امام خواستند به این سفر پرماجرا و بلا نرود یا از آنان یاری گیرد. دردانه خدا، همو که فرستاده پروردگار درباره اش فرموده بود حسین منی و انا من حسین

احبّ الله من احبّ حسیناً، می دانید با کدام استدلال فرشتگان را خاشع کرد که دست از التماس بشویند و راه بر کاروان کربلا بگشایند؟ فرمود من اگر بمانم و رهسپار جهاد نشوم، این مردم را با که امتحان خواهند کرد و این گروه تبهکار باچه چیز به آزمون درآیند؟

قیامت برپا شد از آن روز. و نضع الموازین القسط لیوم القیمه (74 انبیاء). میزان استوار شد. خدا باید گواهان و شاهدانی می گرفت. ولیعلم الله الذین آمنوا و یتخذ منکم شهداء (140 آل عمران). و کدام حجت و شاهد، استوارتر از سیدالشهدا حسین؟!.

.. محمد(ص) نیست مگر فرستاده خداوند که پیش از او فرستادگانی آمده اند، آیا اگر او کشته شود یا بمیرد شما به گذشته جاهلی خود برمی گردید؟ و هر کس دچار دگرگونی و عقبگرد شود، زیانی به خداوند نمی رساند... ]

اجابت کنندگان خدا و رسول [کسانی هستند که به آنها گفتند همانا مردم علیه شما جمع شده اند، پس بترسید اما- همین ماجرا- بر ایمان آنها افزود و گفتند خدا ما را کافی است و او وکیل نیکویی است...

ای پیامبر آنها که به سوی کفر می شتابند تو را محزون نکنند، به یقین آنها هیچ زیانی به خداوند نمی رسانند و خداوند اراده کرده که هیچ بهره ای برای آنها در آخرت نگذارد... چنین نبود که خداوند مؤمنان را در آنچه شما هستید باقی بگذارد مگر اینکه خبیث از طیب و پاکیزه، متمایز و جدا شود.
رستاخیز از کربلا برخاست، تا دیگر کسی نتواند گندم نمایی و جوفروشی کند. و قیامت از عاشورا قامت افراشت تا از آن پس کم فروشان و خیانت کنندگان و منافقان رسوای خلق شوند و عمر پسر «سعد ابی وقاص» نتواند چون پدر یکی به نعل و یکی به میخ زند، چندان که محمد پسر «اشعث بن قیس» و شمر.

کربلا نه سقیفه بود و نه شورای شش نفره و نه صفین. ماجرای کربلا، زمینه ها و سینه ها را زیر و رو کرد تا در پهنه اختیار، اسرار پنهان فاش گردد. اخرجت الارض اثقالها شد و حصّل مافی الصدور

دیگر نماز با علی و نهار با معاویه (بی طرفی و میانه روی!) و حکمیت امکان نداشت. بیندیش عمر سعد! شبی به تو مهلت داده ابن زیاد.

راه ملک ری از کربلا می گذرد، از خون حسین! انتخاب کن! انسان چه قدر مجنون باشد که بشنود این سخن را «تو از گندم ری جز اندکی نمی خوری» و باز ریختن خون حسین را برگزیند! سعد ابی وقاص و عبیدالله بن زیادبن ابیه چه کردید با «عمر»؟!

اما آن سوی میدان- چندی بعد- شب عاشورا که می رسد و امام امضا می کند که یارانی باوفاتر از یاران خویش ندیده و اجازه می دهد که رفتن را اختیار کنند و بروند، باز هم خداوند شاهدانی را برای روز قیامت می گیرد. عصاره کلام آنها این است؛ امیری حسین و نعم الامیر. بی«امام» سر به کدام وادی حیرت بگذاریم؟ و چنین ماندنی به چه می ارزد؟
ایحسب الانسان ان یترک سدی. آیا انسان گمان می برد، مهمل و بی هدف رها شده است، آن هم پس از به گواهی گرفته شدن خون خدا حسین؟! می شود ملتی با روحی بزرگ را ترساند یا فریفت و به گذشته تیره و تار جاهلیت برگرداند؟ می شود با تربیت شدگان مکتب حسین(ع)، گندم نمایی و جوفروشی کرد؟

شدنی است با دشمنان حسین آمیختن و از یزیدیان روزگار مرحبا شنیدن و حرمت شکنان عاشورا را «مردان خداجو» نامیدن و با این همه کاریکاتوری وارونه از انقلاب و اصلاح و عاشورا ساختن؟! جهان تا این حد بی حساب و کتاب است؟!

هیهات! ملتی وامدار شعار سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم محال است از روح تولا و تبرّا فاصله گیرد. مگر می شود فلسفه حیات چنین ملتی را مسخ کرد و به مسلخ برد؟ محبتی است حسین(ع) را در دل های مؤمنان که هرگز به سردی نگراید

کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی». ترور و تهمت و فتنه و فریب، با این جوانان ره به کجا تواند برد؟
1- بعد از واقعه عاشورا هنگامی که حرامیان سر مبارک امام حسین(ع) را برای یزید آوردند؛ این بیت را سر داد که: لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحی نزل: آن مرد هاشمی پیامبر(ص) با حکومت بازی کرد و الا نه وحیی در کار بود نه خبری!

بی شک از فرد لاابالی و مست لایعقلی که شهوت خلافت و قدرت در وجود پست او ریشه دوانده بود و به لطف لطایف الحیل پدرش مسند خلافت را غصب کرده بود انتظار نمی رفت که بتواند جرعه ای از زلال حقیقت و حقانیت را نوشیده باشد. و چنین می پنداشت که در نبرد و کارزار با نوه پیغمبر ص و فرزند علی(ع) فاتح گشته و حسین(ع) را از سر راه برداشته است...
2- ابراهیم بن طلحه بن عبیدالله از بنی امیه و هواداران حزب اموی است؛ بعد از واقعه عاشورا در مدینه در برخوردی با امام زین العابدین(ع) از روی سرزنش پرسید: من الغالب؟ یعنی پدرت حسین(ع) به کربلا رفت، جنگ کرد و کشته شد، اکنون چه کسی غالب و فاتح و پیروز است؟

حضرت سجاد(ع) حکیمانه در جمله ای جاودانه فرمودند: هنگامی که وقت نماز فرا رسید اذان و اقامه بگو، خواهی فهمید چه کسی غالب و پیروز است

این پاسخ امام علی بن الحسین(ع) اشاره ای است کوتاه اما پرمغز به ترفندها و دسیسه هایی که حرامیان ترور اسلام نبوی را نشانه رفته بودند اما در فرجام کار طعم ناکامی را چشیدند

چرا که نقل است از «ابن عباس» که روزی در محفلی حضور داشتیم، ابوسفیان (رئیس بنی امیه) از آنجا می گذشت، در حالی که نابینا شده بود؛

در آن هنگام صدای اذان بلند شد، زمانی که موذن به جمله اشهد ان محمد رسول الله رسید، ابوسفیان در شرایطی که فکر می کرد غیر از بنی امیه کس دیگری نیست گفت: این هاشمی پیامبر(ص) اسم خود را در کجا قرار داد و چگونه بالا برد.!
3- گویی این عارضه مسری است و زراندوزان و جاه طلبان و معاندان و دشمنان خاندان رسالت و امامت بر مشی ظلمانی و نفهمی و جهالت تاریخی خود اصرار دارند.

چرخه روزگار به دوران متوکل عباسی رسیده است و هر چند از عاشورای 61 هجری 176 سال سپری شده است اما در برابر نام و خط حسین(ع) آنچنان عرصه را تنگ می بیند که در سال 237 دستور می دهد قبه ضریح امام حسین(ع) را در کربلا و همچنین خانه های بسیاری که در اطراف ساخته بودند خراب و با زمین یکسان نمایند و سپس فرمان می راند که آب به حرم امام حسین(ع) ببندند...

این گستاخی به طمع براندازی نام حسین(ع) تا جایی ادامه می یابد که طبق دستور متوکل بر زمین قبر مطهر امام(ع) شخم زده و زراعت می کنند تا به کلی اسم و رسم مزار فراموش شود... (مقاتل الطالبین ص395 به نقل از کتاب شیعه در اسلام علامه طباطبایی ص226 و 227)
4- تأملی بر تاریخ اسلام نشان می دهد که در طول هزار و چند صد سال پس از عاشورا هر روز این جمله که والحق حکیمانه گفته اند اسلام محمدی(ص) الحدوث و حسینی(ع) البقاء است بهتر درک می شود

همچنانکه این کلام نبوی که: حسین منی و انا من حسین به گفته اهل فن حامل پیامی مهم و نویدی ماندنی است که انا من حسین(ع): من از حسین هستم یعنی بقای اسلام ناب نبوی(ص) در گرو عاشورای حسینی(ع) است که خط بطلانی بر تمام فرهنگ ها و گفتمان های جعلی و تحریفی کشاند برای همیشه تاریخ تا خط حق و شاخص حقیقت تابناک بماند

از همین روی، جریان و جماعتی که می پنداشتند می توانند چهره اصیل اسلام ناب را مات نمایند- اگر ممات ممکن نیست- نفهمیدند که حضرت زینب س برای تاریخ و آیندگان در مجلس یزید ترسیم کرد که: فو الله لا تمحو ذکرنا و لاتمیت وحینا ای یزید به خدا سوگند نمی توانی یاد آل محمد(ص) را از میان ببری و قرآن و وحی را براندازی.
5- با طلیعه انقلاب اسلامی که پرتویی از عاشورای حسینی(ع) است بار دیگر حرامیان و زیاده خواهان و قدرت طلبان تمامی توانمندی و پتانسیل خودشان را به صحنه آوردند تا «گفتمان انقلاب اسلامی» که ترجمانی از اسلام ناب است را به حاشیه رانده و پروژه براندازی یا تضعیف نظام جمهوری اسلامی را عملیاتی نمایند

چاره کار را در مسخ این گفتمان دیدند و جماعتی را که سینه چاک اسلام آمریکایی بودند به گماردگی گرفتند و اینچنین شد که تئوریسین این جریان انحرافی فرهنگ شهادت را خشونت آفرین دانست!!، که: اشهد انک قد اقمت الصلوه و آتیت الزکوه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر مربوط به گذشته است.!!
6- امروز نظام با عقبه «گفتمان انقلاب اسلامی» که ترجمانی از قرائت اسلام اصیل و نبوی(ص) است توانسته الگویی برای همه نهضت ها و جنبش های اسلامی و آزادیخواه باشد که اراده کرده اند یزیدیان زمان را به زیر بکشند. و نمی فهمند که اقتدار جمهوری اسلامی برگرفته از عاشورا و در امتداد آن است. آمریکایی ها نمی دانند لبیک یا حسین یعنی چه؟

لبیک یا حسین یعنی این که در معرکه جنگ حاضر باشی اگرچه تنها باشی و حتی اگر مردم تو را رها کرده باشند و تو را متهم کرده باشند و تو را تنها گذاشته باشند..

لبیک یا حسین یعنی تو و مال و زن و فرزندانت در معرکه جنگ باشید...

لبیک یا حسین یعنی مادر، فرزندش را به کارزار جنگ و نبرد بفرستد و هنگامی که فرزندش شهید شد و سرش بریده شد و به سوی مادرش انداخته شد؛ مادرش آن را به خانه برده، خاک و خون را از آن پاک کرده و به او بگوید: از تو راضی هستم، خداوند روسفیدت نماید همانطور که مرا در روز قیامت و نزد خانم فاطمه زهرا روسفید کردی؛

این است معنای لبیک یا حسین لن نکون حمله الاکفان فقط و انما سنکون حمله الاکفان و السلاح: و اینگونه نیست که فقط کفن پوش باشیم بلکه ما کفن پوش و سلاح به دست خواهیم بود.

« غدیر خونین کربلا »

 

پیام و حرکت امام حسین(ع) جهانی است

زیرا مردان الهی همانند رسول گرامی (ص) رحمه للعالمین اند. چون رحمه للعالمین اند، باید منطقه را کاملاً روشن کنند؛ هم منطقه داخله مسلمانها، هم منطقه داخله موحدان، أعم از مسلمان و مسیحی و یهودی و مانند آن، و هم منطقه انسانیّت؛ خواه کسی موحد باشد یا ملحد

وجود مبارک حسین بن علی (ع) وضع خاورمیانه را کاملاً بررسی کرد؛ هیچ چاره ای ندید، مگر اینکه سفری آغاز بکند از مدینه به مکه، تا مردم را هم در بین راه روشن کند، هم در مکه با سخنرانی آگاه کند، و نائبی بفرستد برای کوفه که مردم را هدایت کند

وجود مبارک مسلم بن عقیل وارد سرزمین کوفه شد، و آن پیام را رساند، و سخنان معصوم را به مردم منتقل کرد، و آن شهادت غمبار را هم تحمّل کرد، و امانت الهی را هم حفظ کرد. 

شباهت کربلای حسینی با غدیر علوی

در جریان «غدیر خونین کربلا»، سنّت و سیرت سالار شهیدان، حسین(ع) طوری بود که انسان می تواند کاملاً جریان من کنت مولاه فهذا علی مولاه. حس یأ مولاه را احساس بکند

اگر بعثت رسول گرامی(ع) در عصری بود که الحاد از یک سو، تشبیه و تجسیم خدا از سوی دیگر، و شرک از سوی سوّم، جهان را تهدید می کرد؛ قیام سالار شهیدان همچنین.

گرچه توحید در بین برخی از مؤمنان رائج بود، امّا الحاد و تشبیه و تجسیم و شرک در جهان کم نبود

آنها هم که مسلمان بودند، به حسب ظاهر اسلام را وسیله قرار دادند برای طغیان گری، چه اینکه امویان نمونه بارز این کار بودند

همانطوری که وجود مبارک رسول گرامی در مکه، سالیان متمادی به تعلیم کتاب و حکمت بسنده کرد، و در مدینه ناچار شد که دست به دفاع بزند اذن للّذین یقاتلون بأنّهم ظلموا (حج39) سالار شهیدان، حسین  ع  همچنین.

سالیان متمادی از راه تعلیم کتاب و حکمت نسبت به خواص اقدام کرد، گرچه حوزه علمیه و قلمرو تدریسی به آن صورت نداشتند که جامعه را هدایت کنند! وقتی معاویه رخت بر بست، و خواستند بر خلاف آن تعهد و صلح نامه رسمی از وجود مبارک حسین(ع) بیعت بگیرند، حضرت ناچار شد دست به دفاع بزند. این قیام او و آن نهضت او شبیه کار پیامبر در مدینه بود

بنابراین اگر در غدیر خم سخن از من کنت مولاه فهذا علی مولاه(الحتجاج چ1 ص60 احتجاج النّبی (ص) یوم الغدیر..) مطرح بود، در غدیر خونین کربلا من کنت مولاه فهذا حسین ابن علی مولاه مطرح است

و برای اینکه سالار شهیدان اعلام کند که همان هدف والای جدّ بزرگوارش را تعقیب می کند، خونش را نثار کرد تا بندگان را از جهل علمی و جهالت عملی برهاند

بنابراین جریان کربلا یک غدیری است شبیه غدیر خم؛ منتها آن غدیر آب بود

بیانات آیت الله جوادی آملی (دام ظلّه العالی)

 

             پیام جهانی امام حسین (ع) به ( مؤمنان )، ( موحدان ) و ( ملحدان )

 

 پیامبر یک رهنمودهای خاصی برای حوزه اسلامی دارد برای آنها که مسلمان اصطلاحی اند. یک رهنمودهای توحیدی دارد برای آنهائی که مسلمان اصطلاحی نیستند، بلکه یهودی ها و مسیحی ها و مانند آن را هم در بر می گیرد

یک پیام انسانی دارد برای آنها که هیچ دینی را قبول ندارند، نه موحدند، نه یهودی اند، نه مسیحی اند و مانند آن

همانطوری که وجود گرامی رسول گرامی رحمه للعالمین است، برای این 3 گروه ،پیام های خاص دارد؛ وجود مبارک أبی عبدالله در نهضت کربلا هم همین کار را کرد

هم برای مؤمنین، هم برای موحدان، هم برای ملحدان عالم. آنچه را که ما در جریان قتلگاه حسین بن علی(ع) به یاد داریم، از همین قبیل است. 

سالار شهیدان (ع) و دعوت دشمنان به آزاد مردی 

حضرت بعد از آن سخنرانی ها و آن نامه ها و آن اتمام حجّت ها و اینکه قرآن بر بالای سر گذاشت، فرمود: یا قوم ! بینی و بینکم هذا القرآن، همه این مراحل را پشت سر گذاشت؛

وقتی در قتلگاه، یعنی آن غدیر خونین افتاد، به پیروان اموی خطاب کرد، فرمود: یا شیعه آل ابی سفیان ! ان لم یکن لکم دین و لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم(بحار الأنوار ج45 ص51) اگر شما مسلمان نیستید، و خدا و قیامت برای شما مطرح نیست، دین ندارید؛ لااقل آزاده باشید! ما درس آزادگی هم آوردیم. 

(حرّیت) از فضائل مشترک بین المللی اسلام است

انسان چه مسلمان باشد، چه موحد دیگر به نام یهودی یا مسیحی باشد، یا هیچ ملّت و نحلتی را نپذیرد، ملحد باشد؛ باید آزاد باشد. این آزادی یک وصف مشترک است. صدق یک کمال مشترک است، وفای به عهد کمال مشترک است، ادای امانت کمال مشترک است؛ اینها اختصاصی به حوزه اسلامی ندارد. نظیر نماز و روزه نیست که مخصوص یک گروه خاص باشد. انسان چه مسلمان باشد، چه مسلمان نباشد؛ باید این حرّیت را و این عزّت را و این وفای به عهد را، و این ادای امانت را رعایت کند

فرمود: اگر دین ندارید، در دنیا آزاد مرد باشید. همین بیان نورانی را وجود مبارک زینب کبری (س) در مجلس شام بیان فرمود که: امن العدل یابن الطّلقاء(بحار الأنوار ج45 ص134)!

بالأخره رعایت بعضی از اصول جزء قوانین بین المللی است، و انسان چه مسلمان باشد، چه غیر مسلمان؛ باید آن اصول را رعایت کند. اگر پیامبر(ص) هم پیام اسلامی آورد، هم پیام توحیدی، و هم پیام جهانی؛ در نهضت کربلا، یعنی غدیر خونین کربلا هم این 3 پیام کاملاً مشهود است.

 

پیمان شکنی سران کفر، علّت مبارزه اسلام با آنان

خدای سبحان در قرآن کریم راجع به مشرکان فرمود: اینها درست است که مسلمان نیستند، یهودی و مسیحی نیستند؛ امّا باید ایمان، یعنی یمین، سوگند، تعهد، تفاهم، کنوانسیون و امضائی که طرفین برای تفاهم کرده اند؛ را محترم بشمارند

فرمود: این مشرکان نه تنها به اصول الهی آشنا نیستند و عمل نمی کنند، بلکه برای اصول انسانی هم ارزش قائل نیستند! قاتلوا ائمه الکفر انّهم لا ایمان لهم (توبه 12)

برهانی که قرآن کریم برای جواز مبارزه با این ملحدان اقامه می کند، این است که اینها اهل ایمان (به فتح الف) نیستند، نه اهل (ایمان)! نفرمود: رهبران کفر را بکشید، چون مؤمن نیستند!

بسیاری افرادند که مؤمن نیستند، موحد نیستند، بلکه کافرند؛ و یک زندگی مسالمت آمیزی با یکدیگر دارند. امّا اگر کسی اهل رعایت تعهد نباشد، قطعنامه را محترم نشمارد، سوگند را محترم نشمارد، برای امضای خود حرمتی قائل نباشد؛ زندگی با او مقدور نیست. فرمود: قاتلوا ائمه الکفر انّهم لا ایمان لهم، انه لا ایمان لهم ! 

وجود مبارک أبی عبدالله همین بیان قرآنی را در غدیر خونین کربلا، یعنی آن گودال بیان کرد. فرمود: اگر شما اهل دین نیستید، لاأقل در دنیا آزاد مرد باشید. یک انسان آزاد و آزاده، برای پیمان خود و امضای خود حرمت قائل است

من به دعوت شما آمدم به این سرزمین؛ اگر نخواستید اطاعت کنید، ممکن است من از این سرزمین به جای دیگر بروم. ولی به دعوت و به امضای شما و با تعهد شما آمدم. و الآن هم با من در جنگید، با عائله من چه کار دارید؟! این بیان که حضرت در غدیر خونین کربلا، یعنی در گودال بیان کرد؛ با آن بیان زینب کبری (س) که در شام بیان کرد، در ذیل آیه مبارکه: انّهم لا ایمان لهم قرار بدهیم، یک مطلب جامع تری نصیب ما می شود. 

بیانات آیت الله جوادی آملی (دام ظلّه العالی)

 

امام رضا (ع) در خصوص این ماه فرمود: در جاهلیت، حرمت این ماه نگاه داشته می شد و در آن نمی جنگیدند ولی در این ماه، خون های ما را ریختند و حرمت ما را شکستند و فرزندان و زنان ما را اسیر کردند و خیمه ها را آتش زدند و غارت کردند و حرمت پیامبر را در باره ذریه اش رعایت نکردند...

به همین دلیل ماه محرم با حادثه عاشورا عجین شده است و فرا رسیدن آن دل ها را پر از غم می سازد و پیروان و شیفتگان امام حسین (ع) از اول محرم، محافل و مجالسی را سیاهپوش کرده، به یاد آن امام شهید به عزاداری می پردازند

شیعیان در بزرگداشت شهدای کربلا، هر روز از دهه اول ماه محرم را مختص به یکی از بزرگان این نهضت جاویدان می دانند.‏ این عناوین عبارتند از؛

 

روز اول محرم: مسلم بن عقیل علیه السلام‏ 

 

دوم محرم: ورود کاروان به کربلا (ورودیه)‏. 

 

سوم محرم: حضرت رقیه علیها السلام. 

 

چهارم محرم: حضرت حر و اصحاب - طفلان زینب س 

 

پنجم محرم: اصحاب و عبدالله بن الحسن علیهم السلام. 

 

ششم محرم: حضرت قاسم بن الحسن ع

 

هفتم محرم: روضه عطش و حضرت علی اصغر ع .

 

هشتم محرم: حضرت علی اکبر علیه السلام.

 

نهم محرم (روز تاسوعا): حضرت اباالفضل العباس ع .

 

دهم محرم (عاشورا): حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، حضرت زینب س و شام غریبان.

 

یازدهم محرم: حرکت کاروان از کربلا.

 

روز دوازدهم محرم: ورود کاروان به کوفه.

 

 

نصب امامت: شیعیان،اعتقاد دارند که نصب امام و جانشین پیامبر به دست خداوند است و مردم اجازه دخالت در انتخاب امام ندارند ؛ همان طوری که انتخاب پیامبر به دست خداوند است و مردم حق انتخاب نبی را ندارند

در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که این مطلب را ثابت می‌کند. خداوند کریم در باره امامت حضرت ابراهیم ع می‌فرماید : إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما بقره۱۲۴

من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم! و نیز می‌فرماید : وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کلاًُّ جَعَلْنَا نَبِیًّا مریم ۴۹.  ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و هر یک را پیامبرى (بزرگ) قرار دادیم !

طبق این آیه، جعل امامت حضرت ابراهیم به دست خدا بوده است ؛ همان طوری که جعل نبوت او به دست خدا بود؛

اما هیچ آیه در قرآن وجود ندارد که انتخاب نبی و امام را به دست مردم سپرده باشد

و نیز شیعیان اعتقاد دارند همان طوری که پیامبران الهی برای اثبات نبوت و رسالت نیاز به ارائه معجزه و کرامات خارق العاده داشتند، اوصیاء و جانشینان آنان نیز باید برای اثبات امامت خویش از کرامت و معجزه استفاده می کردند و گرنه سخن آنان پذیرفته نشده و قابل تصدیق نیست

و ائمه اهل بیت علیهم السلام ، هر کدام دارای معجزات و کراماتی بوده اند که افراد با دیدن آن ها از ائمه، سخن آنان را پذیرفته و به امامت آنان تن می دادند .

 

حضرت سید الشهداء ع ، دارای معجزات و کرامات زیادی در زمان حیاتشان و حتی بعد از شهادتش بوده که این معجزات ثابت می کند، آن بزرگوار، امام بر حق و منصوب از جانب خداوند و جانشین شایسته بعد از برادرش امام حسن علیه السلام است؛

 

بعد از شهادت امام حسین (ع)،چه اتفاقاتی در عالم رخ داد؟

 

۱. برخورد ستارگان آسمان با یکدیگر : عیسى بن حارث کندى می گوید : هنگامی حسین بن على (ع) را شهید کردند، تا هفت روز، هرگاه که نماز عصر را می خواندیم می دیدیم آفتابی که بر دیوارهاى خانه ها می تابید به قدری قرمز بود که گویا چادر های سرخ است که بر آن کشیده اند، و می دیدیم که برخی از ستارگان با یکدیگر برخورد می کردند. ابن عساکر ج۱۴ ص۲۲۷

۲ . آسمان خون گریه کرد : جعفر بن سلیمان، روایت کرده که خاله‏ ام، ام سالم، گفت : هنگامى که امام حسین (ع) به شهادت رسید، بارانی همانند خون بر دیوارها و خانه ها می بارید. و گفت : به من خبر دادند که همین باران خون، در خراسان، شام و کوفه نیز باریده است. ابن عساکر ج۱۴ص ۲۲۸

۳ . اشک ریختن آسمان : ابن سیرین گفت : آسمان برای هیچ کسی جز یحیی بن زکریا و حسین بن علی (علیهم السلام) گریه نکرده است. ابن عساکر ج۱۴ ص۲۲۵

۴ . تاریک شدن دنیا : خلف بن خلیفه از پدرش نقل می کند که گفت : زمانی که امام حسین (ع) به شهادت رسید، آن قدر آسمان تاریک شد که هنگام ظهر ستاره های آسمان ظاهر شدند؛ تا جائی که ستاره جوزا در عصر دیده شده و خاک سرخ از آسمان فرو ریخت

تهذیب الکمال ، المزی ، ج ۶ ، ص ۴۳۲ و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۶ .

علی بن مسهر از جده اش نقل می کند که می گفت: هنگامی که امام حسین به شهادت رسید من دختری نوجوان بودم، آسمان چند شبانه روز درنگ نمود که گویا لخته خون بود . ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۶ .

۵ . سرخ شدن آسمان : علی بن مدرک از پدر بزرگش اسود بن قیس نقل می کند که گفت : پهنه آسمان پس از شهادت امام حسین به مدت شش ماه سرخرنگ شده بود که ما آن را شبیه خون در آسمان مشاهده می کردیم ، علی بن محمد مدائنی از وی سؤال کرد : چه نسبتی با اسود داری ؟ گفت : او جد مادری من است گفت : به خدا سوگند که او راستگو و امانتداری بزرگ و میهمان نواز بود. ابن عساکر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۷

هشام از محمد نقل می کند که گفت : می دانی سرخی افق از چه زمانی بوده ؟ از روزی که حسین بن علی به شهادت رسید این سرخی در افق دیده شد

۶ . دیوار دار الإماره خون گریه کرد : هنگامى که سر مبارک امام حسین ع را در برابر ابن زیاد نهادند، دیدم که از دیوارهاى دارالاماره خون جارى مى‏گشت‏. ابن عساکر ج۱۴ ص۲۲۹

۷ . گرفتن خورشید : هنگامى که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، خورشید گرفت و آن قدر تاریک شد که هنگام ظهر ستاره‏ هاى آسمان ظاهر گردیدند. از این اتفاق چنین پنداشتم که قیامت برپا شده است ! البیهقی ج۳ ص۳۳۷

۸ . جاری شدن خون تازه از زیر سنگ ها : ابوبکر بیهقى از معروف روایت کرده که ولید بن عبد الملک از زهرى پرسید سنگ‏هاى بیت المقدس در روز کشته شدن حسین بن على چه حالتى به خود گرفتند، زهرى‏ گفت : به من خبر دادند که در روز شهادت حسین بن علی هر سنگى را که از زمین بر می داشتند در زیر او خون تازه می دیدند

از ام حیان نقل است که گفت : روز شهادت حسین اسمان سه شبانه روز تاریک شد و هر کس دست به زعفران می زد دستش می سوخت و زیر هر سنگی در بیت المقدس خون دیده می شد . عبد الملک شخصی را نزد پسر راس الجالوت فرستاد تا از وی بپرسد که آیا نشانه ای از کشته شدن حسین در عالم دیده شده است یا نه، او در پاسخ گفت : هیچ سنگی از زمین بر داشته نشد مگر اینکه خون تازه دیده می شد . 

۹ . خاکستر شدن گیاه ورس (اسپرک) : یزید بن ابی زیاد می گوید : من چهارده ساله بودم که حسین بن علی به شهادت رسید گیاه ورس در بین لشکر به خاکستر تبدیل شد

ورس : همان اسپرک است که گیاهى است شبیه به کنجد با برگ هاى سبز رنگ که از رنگ آن براى رنگ کردن لباس ها استفاده مى‏شود و در یمن زیاد مى‏روید و لباس ورسى، لباس سرخ رنگ را گویند (ابن عساکر ج۱۴ ص۲۳۱)

۱۱ . تلخ شدن گوشت شتر غنیمت گرفته شده از امام : تاریخ مدینة دمشق جمیل بن مره گوید : شترى از لشکرگاه حسین بن علی را در روز شهادت او غارت گرفتند ، و سپس او را نحر کرده و طبخ نمودند، راوى گوید : گوشت او آن چنان تلخ شد که آنان نتوانستند از آن گوشت استفاده کنند (ابن عساکر ج۱۴ ص۲۳۱)

۱۲ . دیده شدن آتش در گوشت شتر غنیمت گرفته شده : از حمید طحان روایت شده که در قبیله خزاعه بودم، شتر  را براى نحر کردن آن حیوان آماده ساختم، همین که شتر را خوابانیده و سپر را به زمین گذاشتم و آماده کشتن آن بودیم، ناگهان آتشى از آن سپر مانند آب فوران کرد! (ابن عساکر ج۱۴ ص۲۳۰)

 

 

گریه و عزادارى براى سیدالشهدا: آشنایى با حقیقت دین و نشر آن - آمرزش گناهان - سکونت در بهشت - شفا یافتن = گریه کننده بر حسین در قیامت گریان نیست - ازدیاد محبت به امام، و تنفر از دشمنان آن - ارتباط روحی و انسانی با امام حسین(ع) و اهل بیت - امان از سکرات موت و آتش دوزخ

 

یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین

 

 

 

 

 

نظرات  (۳)

سلا و ادب
خدا قوت...
بسیار کامل
پاسخ:

موفق و موید باشی

جالب بود

سلام علیکم
استاد خدا قوت...
سلام مطاتب تون خیلی خوبه اما مستند نیست. اگه امکان داره منابع مطالب رو در سایتتون بنویسید.با تشکر
پاسخ:
اهدنا الصراط المستقیم

فقط جواب یک سوال بقیه در آدرس http://m5736z.blog.ir/post/zamah%20%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1

قیام های قبل از قائم

 در برخی روایات نقل شده که هر قیامی قبل از قیام قائم امام مهدی(عج) باطل است و صاحب آن طاغوت می باشد. سؤال اصلی این است که انقلاب اسلامی را چگونه می توان با توجه به این گونه روایات توجیه کرد؟ از منظر کلی لزوم تشکیل حکومت اسلامی، براساس آموزه های دین و قرآن امری عقلانی و آشکار است.

زیرا بخش عظیمی از قوانین اسلامی، برنامه هایی سیاسی و اجتماعی اند که جز در سایه تشکیلات و حکومت، قابل اجرا نمی باشند و چون این احکام دائمی و در زمان غیبت هم لازم الاجرا می باشند، بنابراین هرگاه تشکیل حکومت امکان داشته باشد، به عنوان مقدمه اجرای احکام الهی، واجب است به آن اقدام شود. (ولایت فقیه، امام خمینی) اما آنچه در روایات به عنوان نهی از قیام، پیش از قیام حضرت مهدی(عج) آمده، معنا و مفهوم خاصی دارد که باید به همه ابعاد و زوایای آن توجه کرد.

1- روشن است که احادیث در هر موضوعی، هم از حیث سلسله سند و راویان، و هم از جهت محتوا و مضمون، باید مورد بررسی قرارگیرد، که در بحث روایات قیام پیش از ظهور مهدی(عج) نیز باید این تحقیق صورت گیرد.

2- در بررسی های به عمل آمده، بسیاری از روایات این مبحث غیرقابل اعتمادند و آنها که معتبرند تنها قیام هایی را مردود می شمارند که رهبران آن قیام ها خود مدعی مهدویت باشند، و به عنوان قائم آل محمد(ص) قیام کنند، و یا اینکه هدفی غیرالهی داشته باشند یا بدون تهیه مقدمات و اسباب لازم و قبل از فرا رسیدن زمان مناسب اقدام شود. اما اگر رهبر یا رهبران قیام نه به عنوان مهدویت و نه به منظور تاسیس حکومتی در برابر حاکمیت الله،

بلکه به منظور دفاع از اسلام و قرآن و مبارزه با ظلم و استکبار و به قصد تاسیس حکومت اسلامی و اجرای کامل قوانین آسمانی و ارزش های وحیانی، قیام و مقدمات نهضت امام مهدی(عج) را نیز پیش بینی کرده و مردم را به یاری بطلبند، روایات مذکور چنین نهضت و انقلابی را مردود نمی شمارند. تاسیس چنین حکومتی، به منظور حاکمیت الله و در مسیر حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) و زمینه ساز آن می باشد. بنابراین، احادیث مذکور مخالف چنین قیام و نهضتی نخواهند بود.

 3- این احادیث در شرایطی صادر شده اند که عده ای از علویان و برخی از عباسیان، برای مقابله با حکومت اموی؛ با استفاده از جهل مردم، خود را مهدی موعود که پیامبراعظم(ص) وعده ظهور او را بشارت داده بود، قلمداد می کردند و از مردم برای خود، به عنوان مهدی منتظر، بیعت می گرفتند.

در چنین اوضاعی «ائمه» با موضع گیری مناسب، جلوی سوء استفاده آنان را می گرفتند. شاهد این جریان، قضیه «مهدی عباسی» یکی از خلفای ظالم عباسی است که به همین جهت لقب مهدی به خود داده و از مردم، بیعت می گرفت و نیز محمدبن عبدالله بن الحسن، معروف به نفس زکیه، به نام مهدی موعود، برای خود از مردم بیعت می گرفت و حتی از امام صادق(ع) نیز خواست که به نام مهدی آل محمد(ص) با او بیعت کند و همراه او در جنگ با بنی امیه شرکت نماید!

وقتی امام صادق(ع) حاضر به بیعت با این عنوان نشد «عبدالله» پدر محمد، سخت عصبانی شد و سخنانی ناروا خطاب به امام بیان کرد. در این مناظره حضرت به عبدالله فرمود: نه پسر تو آن مهدی موعود است و نه الان وقت قیام است و اگر می خواهید برای خدا غضب کنید، امر به معروف و نهی از منکر نمایید.

 این روایت خود دلیل بر این است که از نظر ائمه(ع) هر قیامی محکوم نبود، بلکه امام (ع) برای شرکت در قیامی که برای امر به معروف و نهی از منکر باشد، اعلام همکاری کرده بود و این گونه قیام و انقلاب را امضاء کرده و مشروع اعلام می کند.

اغلب روایات نهی از قیام که مخالفین به آنها استناد کرده اند، از این نوع روایات بوده و در چنین فضایی صادر شده اند و منع از قیام، مشروط و ناظر به افراد خاصی است و مطلق نمی باشد. از سوی دیگر اگر روایات مذکور را به معنای ظاهری و نفی مطلق همه قیام ها و مبارزات برای تشکیل حکومت بدانیم.

نتیجه آن وجوب سکوت در برابر همه ظلم ها، طاغوت ها و بی عدالتی هاست و این مخالف نص صریح آیات قرآن و روایات اهل بیت(ع) است که اسلام دین عدالت است و مردم را به عدالت و زندگی عادلانه دعوت کرده و سکوت در برابر اهل ظلم و کفر را جایز ندانسته است.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">