تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات

کتاب های منتشر شده

zarepoorketab.blog.ir 

    ﷽    

فهرست مطالب          مقدمه   نیاز فطری ما به امام حسین علیه السلام       

بخش 1 :                 آگاهی بخشی امام حسین (علیه السلام)

مقامات امام حسین              امام حسین؛ حقیقتی از جنس پیامبراکرم                                           

بخش 2 :                خواندن خطبه در سرزمین مِنا و یادآوری سخنان پیامبر

بخش 3 :.               تعامل امام حسین علیه السلام با معاویه

بخش 4  :               عزت ‌طلبی و ذلت‌گریزی

بخش 5  :               سخنان امام به هنگام قیام

بخش 6 :                علل قیام، وارونه شدن حقایق طی 50 سال

 امام حسین و فتنه بزرگ اموی     قیام برای اصلاح امت اسلام          «جهل زدایی» با قیام امام       

حفظ حرمت حرم خدا          امام  در مقابل این تبلیغات چه کند؟      عوامل تنهایی ولی خدا

بخش 7 :                امام حسین علیه السلام در راه و مسیر کربلا

بخش 8 :                حادثه کربلا    روز شمار محرم   

بخش 9 :                واقعه کربلا و مصادیق بصیرت عمل بهنگام، تنهایی امام

بخش 10 :               ویژگی های نهضت امام حسین علیه السلام

بخش 11 :               آثار و پیامدهای قیام عاشورا

 الگوپذیری از پیام عاشورا                                    تاثیر پذیری انقلاب از محرم

 برکات اجتماعی نهضت ابا عبدالله          عاشورا و انتظار؛ پیوندها، تحلیل ها و رهیافت

  تاثیر نهضت عاشورا بر بیداری اسلامی                       جایگاه شور و شعور در نهضت عاشورا

 عاشورا در طول تاریخ 15 قرن اخیر           عاشورا فراتر از کلمات و واژه هاست

 فرهنگ عاشورا و نقشه های استعمار                         غیر سیاسی دانستن عاشورا خیانت سیدالشهدا                                                    جریان تکفیری در نقطه مقابل جریان عاشورا               حرکت دفاعی سیدالشهدا        قیام و نهضت حسینی؛ چگونه، از کی و از کجا؟            

 

 

مقدمه

نیاز فطری ما به امام حسین علیه السلام

حسین(علیه السلام) آموزگار بزرگ مکتب ایثار و شهادت است که درس عشق و دلدادگی را در گوش زمان زمزمه کرد اینک پس از گذشت قرن های متمادی از آن واقعه بزرگ، هنوز درس آزادگی او در دل و جان انسان های آزاده در چهار گوشه جهان تبلور عینی دارد. و هنوز هم مسلمانان و غیرمسلمانان او را الگوی بارز و برجسته و مصداقی ارزشمند از رشادت و از خودگذشتگی می دانند و بر صلابت بی چون و چرای زاده رسول الله(صلی الله علیه و آله) سر تعظیم و تکریم فرود می آورند از همین روست که نزدیک به 14 قرن هنوز ندای هل من ناصر ینصرنی کیست مرا یاری کند حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) به گوش می رسد و خیل مشتاقان و سینه چاکان آن حضرت هر سال به یاد مظلومیت اهل بیت (علیهم السلام) سیاهپوش می شوند و مراسم عزاداری برپا می کنند.

براستی قیام امام حسین (علیه السلام) چه نقشی در بیداری مسلمانان جهان دارد چرا این واقعه تاریخی همچون صدها و هزاران رویداد تاریخی دیگر به دست فراموشی سپرده نشده است؟ نقش عظیم عاشورا در انقلاب اسلامی ایران چه بود. به راستی در شرایط فعلی که دشمنان با انواع و اقسام حیل و فتنه ها سعی در وارد کردن خدشه به این انقلاب بزرگ را دارند، ما به عنوان حامیان این وارث حسینی چه نقشی بر عهده داریم؟ چگونه باید با بصیرت و آگاهی که درس بزرگ عاشورا و قیام حسین (علیه السلام) می باشد، در برابر کینه توزیهای دشمنان داخلی و خارجی ایستادگی کنیم و بیرق سرخ حسینی علیه السلام را برافراشته نگه داریم؟

جوانان ما، جامعه ما، جهان اسلام و جهان بشریت امروز بیش از هر چیزی به اباعبدالله(علیه السلام) نیاز دارد. واسطه بین این چهار مورد با اباعبدالله  فطرت است. چون امام حسین(علیه السلام) جایگاهی در فطرت دارد که می‌تواند موجب شکوفایی آن شود. فطرت، یک عشق وافر، شور مطلق و محکم به خدا، خوبی‌ها و خوبان عالم.

خداوند انسان را به صورت یک ظرفِ خالی، نیافریده است بلکه در باطن او زیبایی‌های فراوانی قرار داده که البته محجوب هستند و انسان باید در طول عمرش حجاب‌ها را کنار بزند و فطرت خود را شکوفا کند. اما فطرت چگونه شکوفا می‌شود؟ واقعش این است که لذت شکوفا شدن فطرت قابل بیان نیست تا برای همه بگوییم و آنها اشتیاق پیدا کنند.

برای درکِ آن باید انسان خودش این شکفته شدن را تجربه کند و شدت حرارت آتش فطرتِ خود را حس کند و این تجربه در خیمه اباعبدالله الحسین(علیه السلام) قابل حصول است. از طرفی همین فطری بودن است که مسلمان و غیر مسلمان را تاثیر گذاشته و در مورد امام نظراتی از طرف آنان بیان شده و حتی به پیروی از آن را واداشته است.  

کتابی که پیش رو دارید به بیان بیعت خواهی معاویه برای یزید و پاسخ نه گفتن امام به ظالم و مستکبر، و در بخشی علت تنهایی امام، یاری طلبیدن ابا عبدالله، همچنین علل و فلسفه قیام، و آثار قیام ابا عبدالله الحسین علیه السلام پرداخته سپس وظیفه ی ما شیعیان به پیروی از این امام همام، و گفتاری درباره مکتب فرهنگی سیاسی امام را شرح داده است.

مؤلّف : محمود زارع پور

 

 

 

     ﷽ 

بخش 1 :                آگاهی بخشی امام حسین (علیه السلام)

دهم محرم سال 61 هجری، حادثه‌ عظیم قیام عاشورا، شهادت حسین بن علی علیه‌السلام  و 72 تن از یاران باوفای ایشان رقم خورد. قیامی که حضرت اباعبدالله علیه‌السلام برای برپایی و اقامه دین مبین اسلام، همراه خانواده خویش، حج خود را نیمه‌تمام رها کرد و برای ادای رسالت مهمی به سوی کربلا حرکت کرد. افراد بسیاری در واقعه عظیم عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند.

آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت ‌گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دفاع و حمایت کردند. اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلت‌بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند

سوم شعبان سال چهارم متولد یافت، پیامبر فرمود (حُسَینُ مِنّی وَ اَنَا مِن حُسَین)            حسین علیه‌السلام نام یک شخصیتی است که در تورات به کلمه و لفظ شبیر و در انجیل طاب نام برده شده، او یک شخصیتی است که دنیای بشریت را تکان داد و یک نهضت و حرکت فکری به وجود آورد. کنیه و القابی دارند از جمله: رشید، طیب، وقی، زکی، مبارک، التابع لمرضات الله، والدلیل علی ذات الله، الشهید بکربلا، السبط الثانی، الامام الثالث  و.. القابی است که به آن حضرت داده شده و بالاتر از همه لقبی است که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) جدش به آن حضرت خطاب می کرد: سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ . ابا عبدالله  و ابا الائمه  و ابا المساکین از کنیه های آن حضرت(علیه السلام) است که هر یک روی استحقاق بود

وقتی با پدرش به مفاخره می پردازد می گوید: من افتخار می کنم که پدری همچون علی مرتضی دارم و آیا شما پدری چون من دارید و مادری چون فاطمه زهرا(سلام الله علیها) یگانه دختر باقیمانده پیغمبر(صلی الله علیه و آله) ؟ بعد از شهادت پدر در زمان امامت برادر به معاویه هنگامی که دهان آلوده اش را به دشنام گشود آن چنان اعتراض کردند که معاویه گلویش گیر کرد و امام حسن علیه‌السلام پا در میانی و معاویه را خاموش و به جای خود می نشاند.

روزی دیگر، وقتی ابوبکر را می بیند بالای منبر پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته اعتراض کرده و خطاب که از منبر جدم پائین بیا و ابوبکر غیر از تصدیق حرف او چیزی نمی گوید و از منبر پائین می آید

در جنگهای جمل صفین و نهروان همراه پدر و برادرش، شرکت فعال و موثر داشت.

در دوران حکومت برادر از سیاستهای وی دفاع میکرد و به تبیین صلح برادرش میپرداخت و مصلحت را در همین میدانست و بارها به یاران برادرش میفرمود تا معاویه زنده است شکیبائی کنند.

امام می دید که معاویه با اتکاء به اسلام به اریکه حکومت به نا حق تکیه زده و مشغول تخریب اسلام است و بدعت گذار افکار و اعمال غلط است بسیار رنج می برد و بارها زبان به اعتراض می گشود و او را به باد انتقاد می گرفت و مردم را از حقیقت آکاه می ساخت و کسانی که به دستور معاویه به تبعید و یا به شهادت رسیده بود، افشا مینمود.

دوران امامت 10 سال به اجبار حکومت معاویه را تحمل کرد. معاویه، بر خلاف صلح نامه، یزید پسر فاسد و نالایقش که خلق و خوی مسیحی از مادر و معلم خود به ارث برده را به ولایتعهدی و پس از هلاکت معاویه در رجب سال شصت، یزید حکومت را غصب و تلاش برای بیعت گرفتن از مخالفین پرداخت و به ولید والی مدینه نوشت تا از حسین علیه‌السلام بیعت بگیرد و اگر بیعت نکردند گردنش را بزند. امام فرمودند : یزید در خفا بیعت گرفته و بایستی در مسجد و مقابل مردم باشد.

یزید مردی فاسق و شرابخوار و قاتل نفوس به طور علنی است و شخصی چون من با چون او بیعت نخواهم کرد و اگر امثال یزید خلیفه مسلمین شود باید فاتحه اسلام را خواند باید جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بستر هاى گناه آلود خاندان امیه) جانشین رسول خدا نیست, و اساسا اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست. امام آیه تطهیر را یادآور شد (إِنّما یُریدُالله لِیُذهبَ عَنْکُمُ الرّجْسَ أهْلَ البیتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطهیراً) خداوند اراده فرموده که هرگونه رجس و پلیدی را از شما اهل بیت برطرف کند و شما را پاک و مطهر گرداند.

مقامات امام حسین علیه السلام                                  .
1. فرزند رسول الله(صلی الله علیه و آله) بودن : (منابع تفسیری از مفسران شیعی و سنی)

2- ذوی القربی: قل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى (جز مودت و دوستی در خویشان).

3- اولوا الامر: أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ مقام اولوالامراست.

4-عصمت و طهارت: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.

5- اهل بهشت: سوره هَل اَتی بهشتی بودن و مقامات اخروی آن حضرت سخن رفته.

6- اهل ذکر و علم: فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ مقام معنوی ایشان اهل ذکر.

7- صادق: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ عنوان مصادیق است شهید صدیق

8- وارث انبیاء: مقام امامت و ولایتی است که باطن همه رسالت ها و نبوت هاست.

9- شهید: پس از واقعه عاشوراء، مقام سید الشهداء از حمزه به حضرت رسید

10. حدیقه ملائکه و فرشتگان: گردآمدن فرشتگان در پیرامون قبر ایشان

11. حجت الله: خداوند آن حضرت را حجت خویش در آسمان و زمین قرار داده.

12. امین الله: امانت بزرگ الهی از مسئولیت خلافت و رسالت الهی را برعهده گرفته

13. مظلوم: کسی است که علیه ظلم قیام کرده و در برابر آن ایستاده و منظلم نبوده.

14. قَتیلُ العَبَرَات : کشته اشک ها. شهیدی است که هم یادش گریه‌آور است و هم اشک ریختن در سوگ او ثواب دارد و موجب احیای عاشورا است. خود فرمود: أنَا قَتیلُ العَبَرَةِ لایذکُرُنی مُؤمنٌ الا استَعبَرَ من کشته اشکم، هیچ مؤمنی مرا یاد نمی‌کند مگر آنکه اشک در چشمانش می‌آید.

و اَسیرَ الکُرُبات اسیر رنج و بلا. رنج برای اصلاح امت. در زیارت اربعین میخوانیم اَلسَّلامُ عَلی اَسیرَ الکُرُبات وَ قَتیلَ العَبَرات ...

15. خلیفه الله: نه تنها خلیفه الرسول بودند، بلکه خلیفه الله در آسمان و زمین بودند

16- امام: از آزمون های سخت الهی گذشته، در مقام عصمت و طهارتی قرار گرفتند

17- رضی مرضی: مقام فَنایِ فِی الله و بَقایِ بِالله بوده است که خشم و رضایت ایشان همان رضایت و خشم الهی است.

ظهور اسلام و به قدرت رسیدن پیامبر (صلی الله علیه و آله) را, جلوه اى از پیروزى تیره بنی هاشم بر تیره بنی امیه, در جریان کشمکش قبیلگى در درون طایفه بـزرگ قریش مى دانستند (ابن ابى الحدید ج9)

و بـا یک حـرکت خـزنده, بـه تـدریج در پـوشش اسـلام بـه مناصب کلیدى دسـت یافتند. و سرانجـام از سال چهلم هجـرى, حکومت اسلامى و سرنوشت و مقدرات امت اسلامى به دست این حزب افتاد و پس از بیست سال حکومت معاویه, و بـه دنبـال مرگ وى, پـسرش یزید بـه قدرت رسید که اوج انحراف بـنیادى, و جلوه اى آشکار از ظهور (جاهلیت نو) در پوشش ظاهرى اسلام بود.

امام حـسـین(علیه السلام) نمى تـوانسـت در بـرابـر چـنین فاجـعه اى سکوت کند و احساس وظیفه مى کرد که در بـرابـر این وضع, اعتـراض و مخالفت کند.

از نظر امام, پـیشوا و رهبـر مسلمانان شـرائط و ویژگى هایى دارد که امویان فـاقـد آنها بـودند و اسـاس انحراف ها و گمراهیها این بود که عناصر فاسد و غیر لایق, تکیه بر مسند خلافت اسلامى و جایگاه والاى پـیامبـر زده بـودند و حاکمیت و زمامدارى آنها, آثار و نتائج بـسیار تلخ و ویرانگرى بـه دنبـال آورده بود و برای اسلام آبرویی باقی نمی گذاشت که فرد نالایقی مثل یزید بر خلافت مسلمین حکمرانی کند..

امام حسین(علیه السلام) ؛ حقیقتی از جنس پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله)

پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله درباره امام حسین(علیه السلام) می فرماید: حسین منی و انا من حسین، احب الله من احب حسینا، حسین سبط من الاسباط حسین از من است و من هم از حسینم، هر که حسین را دوست بدارد خداوند دوست او باد، حسین فرزندزاده ای است از فرزند زادگان انبیاء.

امیرمومنان علیه السلام را نفس و جان پیامبر صلی الله علیه و آله می شمارد؛ ولی پیامبرصلی الله علیه و آله  در این حدیث معتبر، امام حسینعلیه السلام را عین ذات خود معرفی می کند

در روایات دیگر، نیز پیامبر صلی الله علیه و آله در حق امام حسن علیه السلام یا دختر گرامی اش فاطمه زهرا (سلام الله) تعابیری چون جگر گوشه و بِضعَهُ مِنّی دارد.

هریک از آنان به عنوان نفس پیامبر صلی الله علیه و آله هستند و این سطح از نسبت براساس آیات و روایات، ثابت است.

قیام مقدس و پرشکوه امام حسین(علیه السلام) ریشه در انحراف هاى بـنیادى و اساسى در جـامعه اسلامى داشت. این انحراف ها زائیده انحراف حکومت اسلامى از مسیر اصلى خود از کودتای سقیفه به بعد بود. که پس از شهادت على(علیه السلام) کلا به دست سلسله سفیانى و حزب ضد اسلامى اموى افتاد. به گواهى اسناد, سران این حزب هیچ اعتقادى به اسلام و اصول آن نداشتند (ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه ج8)

 

بخش 2 :        خواندن خطبه در سرزمین مِنا و یادآوری سخنان پیامبر

 امام حسین علیه السلام همواره به دنبال فرصتی بود تا بر ضد حکومت ظالمانه و غاصبانه بنی امیه قیام کرده و بساط ظلم و ظالم را برچیند فرصتی که در زمان امام حسن(علیه السلام) و حتی سالها پس از شهادت آن حضرت به شکل جدی رخ نداد و مقدمات قیام فراهم نبود؛ ولی هر چه که زمان به پایان عمر معاویه نزدیک می شد با تلاشهای نامحسوسی که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام انجام داده بودند شرایط اجتماعی برای یک قیام علنی آماده تر می شد.

از این رو امام حسین(علیه السلام) رفته رفته، جنگ تبلیغاتی با معاویه را تشدید کرد تا آن که یک سال قبل از مرگ معاویه، در مِنی و در جمع دویست نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و بیش از پانصد تن دیگر از نخبگان جهان اسلام در خطبه ای به تفصیل، حقوق اهل بیت علیهم السلام را یادآور شد و آنان را به احیای آن و مبارزه با ظلم فرا خواند. امام(علیه السلام) با چنین کارهایی، برای قیام بر ضدّ حکومت بنی امیّه پس از مرگ معاویه، زمینه سازی می کرد و منتظر فرصت مناسب بود.                                 .
مشروح خطبه امام در سرزمین منی با بزرگان (سرزنش های کوبنده)

امام حسین(علیه السلام) به سخن ایستاد و پس از حمد و ثناى خداوند، فرمود: امّا بعد، این طاغوت با ما و پیروانمان آن کرده که دیده اید و مى دانید و پیش روى شماست. پرسشى از شما دارم. اگر راست گفتم؛ تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم؛ تکذیبم کنید. [اگر تصدیق کردید] به حقّ خدا بر شما و حقّ پیامبر خدا و حقّ نزدیکى ام به پیامبرتان؛ از این جا که رفتید هر آن کس از افراد قبیله تان را که به او اعتماد داشتید؛ فرا خوانید و همه آن را برای آنها نیز نقل کنید؛ چرا که من بیم دارم که این موضوع (امامت)، از یاد برود و حق مغلوب شود و از بین برود؛ فَادعوهُم إلى ما تَعلَمونَ مِن حَقِّنا؛ فَإِنّی أتَخَوَّفُ أن یَدرُسَ هذَا الأَمرُ و یَذهَبَ الحَقُّ و یُغلَبَ و خداوند، تمام کننده نور خویش است؛ اگرچه کافران خوششان نیاید وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَـفِرُونَ (صفّ8) آنگاه حضرت شروع به یادآوری حقایقی کردند که یکایک آنها سندی بر حقانیت امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است و جمع هفتصد نفری حاضر به تک تک آنها شهادت داده و سخنان امام(علیه السلام) را تصدیق کردند.

سیدالشهداء علیه‌السلام : این تکلیف شرعی شما بود و کوتاهی کردید و من برای همین حقوق و حدود ضایع شده، قیام می کنم شماها در جامعه احترام دارید و این احترام شما هم ناشی از عملکرد خودتان نیست؛ بلکه به خاطر پیامبر(صلی الله علیه و آله) و به احترام دین و انتساب شما به دین و به خداست. یوثرکم من لا فضل لکم علیه و لا یدلکم عنده کسانی که هیچ خدمتی به ایشان نکرده اید و هیچ فضیلتی هم برایشان ندارید، باز شما را برخود مقدم می دانند و می گویند: شما جلوتر بفرمایید.

تضییع حق محرومین سپس فرمود: اما حق الضعفا فضیعتم و اما حقکم بزعمکم فطلبتم حق ضعفا را ضایع کردید و پیش چشم شما، مستضعفین و فقرا و محرومین پامال شدند و شما برآشفته نشدید. هرجا سخن از منافع خودتان است، محکم می ایستید و هرجا سخن از حقوق محرومین و ضعفاست، کوتاه می آیید.

می فرمایند قسمه الفیء و الغنائم که همان توزیع عادلانه ثروت های عمومی و بیت المال و نیز گرفتن مال از اغنیا و ثروتمندان و هزینه کردن آن به نفع فقرا و محرومین و کاهش فاصله های طبقاتی است. امام حسین علیه‌السلام به اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: فلا مالا بذلتموه نه مالی در راه دین، بذل کردید و نه در راه خدا و انقلاب و جهاد و عدالت، انفاق کردید ولا نفسا خاطرتم للذی خلقها ولاعشیره عادیتموها فی ذات الله؛ نه حتی جانتان را یک بار هم در راه خالق این جان، به خطر انداختید؛ یک سیلی برای دین نخوردید و نه به خاطر خدا با قوم و خویش هایتان که فاسد بودند، در افتادید. انتم تتمنون علی الله جنته و مجاوره رسوله در حالیکه من منتظر انتقام الهی برای شما هستم حال که نه شما خود، اهل اقدام هستید و نه وقتی ما اقدام می کنیم، حاضرید از ما طرفداری و حتی یک دفاع خشک و خالی کنید، چگونه امید بهشت دارید؟!

فراموشی میثاق رسول الله فرمود: شما، مردان الهی و مجاهد را اکرام نمی کنید. شما که به نام خدا و به خاطر خدا در میان مردم محترمید و مردم به احترام پیامبر صلی الله علیه و آله به شما احترام می گذارند، چرا در راه پیامبر صلی الله علیه و آله فداکاری نمی کنید؟ قد ترون عهود الله منقوضه فلا تفزعون می بینید که پیمان های الهی همه نقض شده و زیرپا انداخته شده و فریاد نمی زنید اما انتم لبعض ذمم ابائکم تفزعون اما همین که به یکی از پیمان های پدران خودتان ذره ای جسارت می شود، فریاد می زنید. میثاق رسول الله(صلی الله علیه و آله) در این جامعه، تحقیر شده و کورها، لال ها، زمین گیرها، بیچاره ها و محرومین در شهرها رها شده اند و کسی به فکر محرومین و بیچاره ها نیست. کسی به اینان رحم نمی کند. امام بلافاصله بعد از این که از تحقیر شدن میثاق رسول الله صلی الله علیه و آله سخن می گویند، بحث محرومین را پیش می کشند که چگونه در شهرها رها شده اند

این مفاد اصلی پیمان رسول الله صلی الله علیه و آله است انزوای علمای دین                 .          فرمود: لا فی منزلتکم تعملون ولا من عمل فیها تعتبون  نه در آن منزلت الهی که دارید، به تکلیف خود عمل کنید، یعنی نه خودتان اهل عمل اید و نه از کسی که عمل می کند و اهل عمل است، حمایت می کنید. این همه احترام و حرمت را برای چه می خواهید؟ برای چه وقت می خواهید؟! کجا می خواهید خرجش کنید؟ بالادهان و المصانعه عند الظلمه تعملون، روغن مالی، شما همه چیز را ماست مالی می کنید. مصانعه همان سازشکاری است.

می فرماید که شما با ستمگران سازش کردید برای آن که خودتان امنیت داشته باشید. به خاطر امنیت خود، همه ارزش ها را فدا کردید. جانتان و منافعتان، از دین خدا نزد شما عزیزتر است. اینها همه محرمات الهی بود که می بایست ترک می شد و شما می بایست نهی می کردید و نکردید. شما از بقیه مردم وضعتان در آخرت، بدتر است.

مصیبت شما بیشتر است؛ زیرا مجرای حکومت باید در دست علمای الهی باشد مجاری الامور و الاحکام بایدی العلماء بالله یعنی مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین برحلال و حرام خداوند هستند،                                          اما این مقام را از شما گرفتند و امروز حکومت در اختیار علمای الهی نیست (همین عبارت سیدالشهداء(علیه السلام) یکی از اسناد ولایت فقیه است که امام (رض) به آن استناد کرده اند) انتم المسلوبون تلک المنزله می دانید چرا از شما گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند و شما علمای صالح را از قدرت بیرون کنند.؟!                     .                                زیرا شما زیر پرچم حق، متحد نشدید، پراکنده و متفرق شدید و در سنت الهی اختلاف کردید با این که همه چیز روشن بود. ما سلبتم ذلک الا بتفرقکم عن الحق بعد البینه الواضحه. لو صبرتم علی الاذی و تحملتم فی ذات الله ... اگر حاضر بودید که زیر بار شکنجه و توهین و اذیت مقاومت کنید و در راه خدا رنج ببرید، حکومت در دست شما می بود، اما شما حاضر نیستید رنج ببرید ولکنکم مکنتم شما در برابر بی عدالتی و ستمگران، تمکین و امور الهی و حکومت را به اینان تسلیم کردید، حال آن که آنان به شبهات، عمل می کنند و طبق شهوات خود حکومت می کنند و دین را از حکومت تفکیک کرده اند.

چه چیزی اینان را بر جامعه اسلامی مسلط کرده است؟! سلطهم علی ذلک فرارکم من الموت شما از مرگ می ترسید، از شهادت می گریزید و همین فرار شما از کشته شدن باعث شد که آنها بر جامعه مسلط بشوند. شما به زندگی دنیایی چسبیده اید حال آن که این زندگی از شما جدا می شود؛ ولی شما نمی خواهید از آن جدا شوید؛ اما بدانید که هرکس در راه خدا کشته نشود، عاقبت می میرد. آیا گمان می کنید که اگر شهید نشوید، تا ابد می مانید؟ اگر شهید نشوید، مدتی بعد باید با ذلت بمیرید.

 شما دست از دنیا بر نمی دارید؛ اما دنیا دست از شما برخواهد داشت. پس تا دیر نشده، شما علمای الهی، جانتان را در خطر بیندازید، از حیثیت تان در راه دین و ارزش ها مایه بگذارید و فداکاری کنید.

مذمت بزرگان اسلام سیدالشهدا رو به بزرگان اسلام می گویند: اسلمتم الضعفاء فی ایدیهم؛ شما این ضعفا، مستضعفین، فقرا و محرومین را دست بسته و کت بسته تحویل دستگاه ظلم داده اید و تسلیم اینان گرده اید. فمن بین مستعبد مقهور؛ گروه هایی از مردم، برده اینان شده اند و مثل برده های مقهور و شکست خورده، در زیر دست و پای آنان له می شوند

و بین مستضعف علی معیشته مغلوب؛ عده ای هم مستضعف و فقیر و بیچاره اند و نان شبشان را هم نمی توانند تهیه کنند. یتقلبون فی الملک بآرائهم؛ آنها هم هرگونه می خواهند، حکومت میکنند و این محرومین بیچاره در این جامعه، بی پناهند.

فی کل بلد منهم علی منبره خطیب یصقع؛ در هر شهری عده ای را گماشته اند که افکار عمومی را بسازند و به مردم دروغ بگویند.

فایدیهم فیها مبسوطه والناس لهم خول؛ دستشان کاملا باز است و مردم هم زیردست و پای این ها دست بسته افتاده اند و نمی توانند از خود دفاع کنند لایدفعون یدلامس مردم نمی توانند دستی را که به سمتشان می آید تا به آن ها زور بگوید، عقب بزنند و قدرت دفاع از خود ندارند شما همه این صحنه ها را می نگرید و بر نمی آشوبید که چرا فقرا و محرومین در شهرها بی پناه و گرسنه افتاده اند؟  

امویان خائن، حکومت می کنند، عده ای باج بگیر ستمگر حکم می رانند جبار عنید علی الضعفه شدید اینان عده ای آدم های ستمگر و معاندند صاحبان قدرتی هستند که علیه ضعفا و محرومین بسیار خشن عمل می کنند و به روش غیراسلامی حکومت می کنند و متأسفانه بی چون و چرا هم اطاعت می شوند؛ در حالی که نه خدا را می شناسند و نه آخرت را قبول دارند: مطاع لایعرف المبدی و المعید فیها عجبا تعجب می کنم از شما که این زمین زیر پای ظالمان، صاف و پهن و رام است و حتی یک پستی و بلندی پیش پایشان نمی بینند که لااقل یک بار زمین بخورند و جامعه اسلامی، بی دفاع زیر گام آنان افتاده است و عامل علی المؤمنین بهم غیررحیم و کارگزاران حکومت هم بویی از عاطفه و مهربانی و انسانیت نبرده اند و شما باز هم ساکتید .در پایان: خدایا، تو می دانی که این قیام ما، له له زدن برای سلطنت، تنافس در قدرت و گدایی دنیا و شهرت نیست؛ بلکه تنها برای سر پا کردن نشانه های دین تو قیام کرده و من می خواهم این تابلوها را که راه دین را نشان می دهد بر پا کنم. خدایا، من برای سر پا کردن نشانه های دین تو و اصلاح علنی در سرزمین تو قیام کرده ام .

معارفی که در خطبه ی امام مطرح شد عبارت بودند از:

1. اخوت و برادری رسول خدا با علی(علیهم السلام) که در جریان مراسم برادری که حضرت پیامبر اکرم بین مهاجرین و انصار برگزار کردند علی علیه السلام را برادر خود در دنیا و آخرت قرار داد                                      .
2. سَدُّ الابواب رسول خدا صلی الله علیه و آله به دستور خدای متعال، فرمان داد تا درب تمام خانه هایی که به مسجد النبی باز می شود ببندند مگر دربِ خانه علی علیه السلام         3. منع دیگران از اینکه حتی روزنه ای به مسجد باز کنند                          .
4. نصب علی صلی الله علیه و آله به ولایت امری در روز غدیر خم که این از مهمترین اسناد امامت و ولایت این خاندان است که باید بر آن تاکید شود. آیا میدانید که پیامبر در روز غدیر خُم، او را منصوب کرد و ولایت را براى او تثبیت کرد و فرمود: حاضران به غایبان برسانند؟ که جمعیت پاسخ دادند: به خدا، آرى

5. در جریان غزوه تبوک رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: تو نسبت به من، چون هارون نسبت به موسایى و تو پس از من، ولىّ هر مؤمنى؛ أنتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى، و أنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی                                .                                                                                                                             6. جریان مباهله تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا ... وَ نِسَاءنَا ... وَ أَنفُسَنَا ...یهودیانگفتند: چهره هایى را مى بینیم که اگر خدا بخواهد کوهى را از جایش برکند، بخاطر آنها برمى کند،      7. فتح قلعه خیبر سخن رسول خدا درباره او که فرمود: آن را به کسى مى دهم که خدا و پیامبرش او را دوست مى دارند و او نیز خدا و پیامبرش را دوست دارد؛ کسى که یورش برنده بى فرار است و خداوند به دست او، قلعه خیبر را فتح مى کند؛ لَأَدفَعُهُ إلى رَجُلٍ یُحِبُّهُ اللّه ُو... 

8. در مورد فرستاده سوره برائت فرمود: از سوى من، جز خودم و یا مردى از من، ابلاغ نمى کند؛ لا یُبَلِّغُ عَنّی إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّی                                 .
9. رسول خدا صلی الله علیه و آله  مرتب علوم و معارف خود را به او می آموخت                     .
10. به علی علیه السلام فرمود: اى على! تو از منى و من از تو اَم، و تو پس از من، ولىّ هر مرد و زن مؤمنى یا عَلِیُّ ! أنتَ مِنّی و أنَا مِنکَ ، وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ و مُؤمِنَةٍ بَعدی
11. با این جمله زَوَّجتُکِ خَیرَ أهلِ بَیتی، .... ؛ به فاطمه سلام الله فرمود شوهر تو، بهترینِ کسانِ من، پیش ترینشان در اسلام آوردن، بزرگ ترینشان در بردبارى و دانشمندترینِ آنان است، و علی علیه السلام را بر جعفر و حمزه علیهما السلام برتری داد.                             .
12. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من ، سَرورِ فرزندان آدم هستم و برادرم على، سَرورِ عرب و فاطمه، بانوى زنانِ بهشت و دو پسرم حسن و حسین، سَرورِ جوانان بهشتند أنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ، وأخی عَلِیٌّ سَیِّدُ العَرَبِ، و فاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ، وَ ابنایَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ                                   .
13. رسول خدا علیه السلام در آخرین سخنرانی إنّی تَرَکتُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتابَ اللّه و أهلَ بَیتی حدیث ثقلین را یاداوری نمودند.

14. رسول خدا به مولا علی تنها راه رهایی از هلاکت و رسیدن به سعادت؛ تمسک به اهل بیتعلیهم السلام  و دریافت معارف قرآن از مجرای این ذوات مقدس است که امام حسین برای نجات جامعه انحراف زده بر آن تاکید داشت.

هشدارهای امام حسین در جواب یزیدیان

1 - در نخستین روزهایى که امام حسین علیه السلام در مدینه, بـراى بـیعت با یزید, در فشار بود, در پاسخ ولید که پیشنهاد بیعت بـا یزید را مطرح کرد, فـرمود: اینک که مسـلمانان بـه فـرمانروایى مانند یزید گرفتار شده اند, باید فاتحه اسلام را خواند.                                .
2 - امام ضمن پاسخ نامه هاى کوفیان,نوشت: ... امام و پیشواى مسلمانان کسـى اسـت که بـه کتـاب خـدا عمل و راه قسط و عدل را در پـیش گیرد مطیع فرمان خدا باشد.
3 - امام حـسـین علیه السلام هنگام عزیمت بـه سـوى عراق در منزلى بـنام بیضه خطاب به حُرّ خطبه اى ایراد کرد و طى آن انگیزه قیام خود را چنین شرح داد: مردم! پـیامبـر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر مسلمانى بـا حکومت ستـمگرى مواجـه گردد که حـرام خدا را حـلال شمرده و پـیمان الهى را در هم مى شکند.

بـا سنت و قانون پـیامبـر از در مخالفت درآمده در میان بـندگان خـدا راه گناه و معصـیت و تـجـاوزگرى و دشـمنى در پـیش مى گیرد, ولى او در مقابـل چنین حکومتى, بـا عمل و یا بـا گفتار اظهار مخالفت نکند, بـر خـداست که آن فرد (ساکت) را بـه کیفر همان ستمگر (آتش جهنم) محکوم سازد..

 مردم! آگاه باشید اینان (بنى امیه) اطاعت خدا را ترک و پیروى از شیطان را بـر خود فرض نموده اند, فساد را تـرویج و حدود الهى را تعطیل نموده اند . حاکمیت بـنى امیه که امام در این سخنان بـه گوشه هایى از آثـار سوء آن اشاره نموده, در شوون مختـلف جامعه اسلامى اثر گذاشتـه و فساد و آلودگى و گمراهى را گستـرده و عمومى ساخـتـه بـود.

بخش 3 :.                   تعامل امام حسین علیه السلام با معاویه

  امام حسینعلیه السلام در زمان امامت برادرش تابع محض امام خویش بود با توجه به شرایطی که معاویه ایجاد کرده بود و به سبب حضور عناصر سست ایمان در جبهه حق، فقدان شناخت حق و باطل و وجود فضای فتنه آلودی که قاسطین، مارقین و ناکثین پدید آورده بودند..همچنین فقدان عزم جدی برای مقاومت در برابر باطل و احقاق حق.                                                                                             .       امام حسن علیه السلام صلح را در سال 41 هجری با شرایطی امضا می‌کند. بندهای قطعنامه به‌گونه‏ای تنظیم شده بود که کمترین ضرر و آسیبی متوجه شیعیان نگردد و نیز جلو استمرار این حرکت شوم توسط معاویه، پس از خود گرفته شده است زیرا او اجازه نداشت برای پس از خودش جانشینی تعیین کند و بطور خلاصه، در حد ضرورت به معاویه امتیاز داده شده بود پس از انعقاد صلحنامه، معاویه به محلی رفت که پیش از آن، لشکرگاه امام حسن مجتبی علیه السلام بود

معاویه روز جمعه، پس از اقامه نماز جمعه خطبه ‏ای خواند و در آخر خطبه چنین گفت: من با شما جنگ نکردم برای آنکه نماز به پادارید یا روزه بگیرید یا زکات بدهید؛ بلکه به خاطر ابن جنگ کردم که بر شما حکومت کنم و خدا هم مرا به مقصودم رساند، اگرچه شما مایل نبودید و تمام شروطی که با حسن بن علی بسته ‏ام، زیر پای من است و به هیچ کدام از آنها عمل نخواهم کرد!

در این سخنان، معاویه تصریح می‌کند که به سنت رسول خدا و احکام الهی عمل نخواهد کرد و هیچ ضمانتی برای شیعیان و یاران علی‌ علیه السلام و اهل بیتش وجود ندارد، حتی مردم نیز هیچ اعتراضی نکردند که او با صراحت تمام، مواد قطعنامه را زیر پا گذاشته است. آنان خود را مسلمان و پیرو قرآن می‏دانستند؛ ولی در برابر لغو نخستین بند قرارداد (که مهمترین بندها بود)، هیچ اعتراضی نکردند و معاویه هم، چون این روحیه و ضعف ایمان مردم را می‏دانست و بخوبی آگاه بود که آنان فقط حرف دین را می‏زنند لذا جرأت کرده بود که این سخنان را بر زبان جاری کند؛ در غیر این صورت، نه تنها چنین نمی‏گفت، بلکه موفق به غصب حکومت نیز نمی‏شد.                        
این گزارش و گزارش‌های دیگر تاریخی به خوبی نشان می‌دهد که شرایط برای امام حسین
علیه السلام در زمان معاویه و پس از شهادت امام حسن علیه السلام توسط یکی از فرزندان خوارج یعنی جعده دختر اشعث بن قیس هیچ تغییری نکرده بود. امام حسن مجتبی علیه السلام 28 صفر سال پنجاه هجری قمری با زهر به شهادت می‌رسد.

 از آن زمان امام حسین علیه السلام به مدت ده سال یعنی تا سال 60 هجری صبر می‌کند و با آنکه معاویه مفاد صلح نامه را اجرا نکرده و حتی امام حسن علیه السلام را به شهادت رسانیده بود،‌ با این همه علیه خلافت معاویه اقدامی نکرد. البته آن حضرت علیه السلام در مواردی به مقابله با برخی از توطئه‌های معاویه از جمله ناسزا گویی به اهل بیت علیهم السلام و مقابله با ایجاد فضاسازی مسموم وی پرداخت یک سال پیش از به هلاک رسیدن معاویه، امام حسینعلیه السلام که مشاهده کردند کار به آنجا رسیده است که مردم به وسیله دشمنی با اهل بیت، قصد تقرب به سوی خدا را می‏کنند! برای آنکه مردم را مجددا آگاه کنند و کلمه حق را احیا نمایند، دست به اقدام زدند.

 آن حضرت، زمانی که برای اعمال حج به مکه مشرف شده بودند، در سرزمین منی، مردم، صحابه، تابعین، بنی هاشم و انصار مدینه، همچنین افراد معروف به صلاح و نیکوکاری را دعوت کردند و برای آنان خطبه خواندند. در آن خطبه، فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام را یکی یکی ذکر کردند و آیاتی از قرآن را که در شأن آن حضرت نازل شده بود، برشمردند. و به سرزنش می پردازند که قبلاً بیان شد.

 بیعت خواهی معاویه برای یزید و واکنش امام حسین علیه السلام  معاویه پیش از مرگ خود در سال 56 هجری به حج می‌رود تا برای فرزندش یزید از مردم به عنوان ولیعهد و خلیفه مسلمانان پس از خود بیعت بگیرد از مهم‌ترین کسانی که در برابر بیعت خواهی معاویه برای یزید ایستادند، کسانی چون امام حسین علیه السلام، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بودند، از این رو معاویه به یزید سفارش می‌کند در برابر این سه تن واکنش تندی نشان ندهد. معاویه می‌گوید: عبداللّه بن عمر، با تو همراه مى شود و فقط رهایش نکن. عبداللّه بن زبیر را هر جا یافتى تکه تکه کن، حکایت او با تو مثل شیر و گلّه و مثال رویارویى او با تو مثل گرگ و سگ است.

امّام حسین علیه السلام را همان طور که مى شناسى او از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بهره برده و به ناچار با اهل عراق همراه مى شود و به سوى آنان از مدینه خارج مى شود. این خلافت امری از امور الهی است و خدا خواسته که من خلیفه شوم و خدا خواسته که یزید خلیفه شود! (کتاب تاریخ دمشق از اهل سنت ج9 ص85)

وقتی عایشه به ولایتعهدی یزید اعتراض کرد معاویه در جواب گفت این کار قضای الهی است، خدا این‌گونه خواسته است! و این تفکرات بود که روز عاشورا تیر را در کمان می‌گذارند و به سوی فرزند رسول خدا رها می‌کنند و می‌گویند

خدایا تو شاهد باش برای اطاعت امام زمان یزید، پسر پیامبر را می‌کشم این شستشوی مغزی است. وقتی به عبدالله بن عمر می‌گویند که یزید با حسین چنین رفتاری دارد، می‌گوید من با کار دنیایی کاری ندارم، عبادت خود را می‌کنم! این بی‌تفاوت بودن به حق است، بدعت است، ایجاد فساد است و امام وقتی وارد کربلا شدند در رابطه با چنین مردمی فرمودند: النّاسُ عَبیدُ الدُّنیا مردم بنده دنیا هستند.                               .    .      امام حسین علیه السلام با معاویه مخالفت نمی‌کند؛ زیرا معاویه مکاری است که امت را فریفته و با عنوان خال المومنین و دایی امت به اعتبار همسری خواهرش ام حبیبه با پیامبر(صلی الله علیه و آله) خود را در ردیف ام المومنین‌ها و امهات امت قرار داده و از قداست این عنوان و همانند آن چون کاتب الوحی سود می‌برد.

از سوی دیگر، شیعیان نیز اهل همت و عزم نیستند و سستی و ضعف اراده در آنان نمودار است و گرفتار سستی اراده در مقام عمل هستند، هر چند که دلهایشان با اهل بیت(علیه السلام) است ولی هرگز شمشیرهای آنان تا آخر برای ایشان نبوده و در بسیاری موارد حتی علیه ایشان بوده است. از این رو همان راهی را در پیش می‌گیرد که امام حسن علیه السلام در پیش گرفته است با آن که معاویه از همان آغاز امضای صلح مخالف مفاد آن عمل کرده است.

امام حسین علیه السلام علیه سلطه یزیدی و بیعت خواهی معاویه برای او می‌ایستد و همین مسئله بود که معاویه را مجبور می‌کند تا سفارش کند یزید متعرض امام نشود.

معاویه در ماه رجب سال شصتم هجری با بیماری سختی در سنین 78 سالگی به درک واصل شد. (تاریخ دمشق، ج 22، الفتوح، ج 4، ص 251 ؛طبری، ج 7)                           .                                       
امام حسین
علیه السلام در دوره شش ماهه حکومت یزید، با توجه به دگرگونی شرایط، قیام خود را شکل می‌دهد و تاریخ جهان و بشریت را تغییر داده و جبهه حق و باطل را به طوری از هم جدا می‌سازد که کمتر می‌توان سخن از فقدان قدرت تشخیص و بصیرت کرد.

چرا که با این کارش نشان داد که چگونه می‌توان حیات و مماتی را داشت که مبتنی بر حق محوری و سبک زندگی اسوه‌های الهی باشد امام حسین علیه السلام در برابر شرایط موجود باید تعاملی را در پیش می‌گرفت که تاریخ را دگرگون سازد و حق را جاودانه و باطل را رسوا کند .

امام حسین علیه السلام و راه های پیش رو  امام در برابر شرایط پیش آمده، چند گزینه در پیش داشت که باید یکی را برمی گزید:                                                                                   .1. سکوت : همان گونه که معاویه به یزید پیشنهاد می‌کند دست از امام حسین علیه السلام بردارد تا در تقابل هم قرار نگیرند،‌ آیا امام نیز می‌توانست همین روش را انتخاب کند؟ با نگاهی به شرایط موجود آن زمان نمی‌توان پذیرفت که امام حسین علیه السلام خلافت یزیدی را با سکوت برگزار کند. شرایط امام حسین علیه السلام با شرایطی که امیرمومنان علی علیه السلام در دوره‌های عمر و عثمان با آن مواجه بود بسیار متفاوت است.

امام حسین علیه السلام خود را در دوره ده ساله معاویه یعنی از سال 50 هجری پس از شهادت امام حسن علیه السلام به سکوت وادار کرده بود و همان مسیری را ادامه داد که امام حسن علیه السلام ادامه داد. زیرا معاویه با تسلط فکری و فرهنگی و ایجاد خفقان و رعب و وحشت،‌ هر حرکتی را به سرعت سرکوب می‌کرد و با ترور و قتل‌های پنهانی با بهره گیری از زهر اجازه نمی‌داد تا سر و صدایی ایجاد شود. معاویه همچنین خود را مسلمان و مومن موجه به مردم شناسانده بود و از او به خال المومنین یاد می‌شد.

با مکر و فریب و منافقانه تظاهر به اسلام می‌کرد. اما یزید این گونه نبود؛‌ چرا که این یهودی زاده متظاهر به فسق و فجور بود و بویی از مسلمانی و اسلام نبرده بود دیگر آنکه شرایط در هنگام جا به جایی قدرت این امکان را می‌داد تا حرکت انقلابی صورت گیرد و فرصتی برای تنفس و ارایه گفتمان دیگر بود.

از این رو پیش گرفتن سیاست سکوت در این دوره نمی‌توانست ادامه یابد از سویی دیگر، در این دوره به سبب شخصیت نامتعادل یزید، مردم نیز دست از سکوت برداشته و خواهان تغییر حکومت و حاکمیت بودند و نامه‌های بسیاری از مناطق مختلف از جمله کوفه و شخصیت‌های مهم برای قیام علیه خلافت یزیدی می‌آمد.

و حتی افرادی چون عبدالله بن زیبر داعی خلافت داشتند و فضای سیاسی و اجتماعی برای قیام آماده بود در این شرایط نمی‌شد همان سیاست پیشین سکوت را در پیش گرفت سیاست سکوتی که عبدالله بن عمر در پیش گرفت موجب شد تا در نهایت به بدترین شکل بیعت کند و در دوره حجاج بن یوسف ثقفی نیز مجبور می‌شود تا خوار‌ و ذلیل به جای دست با پای حجاج بیعت کند و سپس در مراسم حج به دستور او کشته شود (ابن اثیر اسدالغابه ج3 ص240)     

2. بیعت : احتمال دیگر آنکه با توجه به فشاری که یزید وارد می‌کرد و خشونتی که در پیش گرفته بود، می‌بایست آن حضرت علیه السلام با او بیعت کند. یزید نامه‌ای به حاکم ولید بن عتبه حاکم مدینه نوشت و به او دستور داد که از حسین بن علی، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر برای یزید بیعت خلیفه مسلمین را بگیرد و اگر حاضر به بیعت نشدند آنها را بکشد.

حاکم مدینه در اجرای فرمان سستی کرد و یزید عمرو پسر عاص را به جایش گماشت. یزید همگان را مجبور می‌کرد تا یکی از دو چیز را برگزیند : مرگ یا ذلت بیعت. امام علیه السلام نمی‌توانست به دلایلی چون فسق و فجور آشکار یزید با او بیعت کند؛ چرا که یزید چنانکه امام حسین علیه السلام در سخنان و نامه هایش آورده است شخصی بی‌لیاقت و فاسد بود و امام ترس از نابودی اسلام داشت.

فساد دستگاه حکومتی از سویی و وظیفه بلند کردن نام خدا و یاری دین او از سویی دیگر و همچنین درخواست‌های قیام از طرف مردم عراق و لزوم پاسداری حریم‌ها و حرمت‌های الهی و دلیل عقلی بر لزوم قیام و واجب بودن آن علیه ستمگران و زنده کردن سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و معارف حق و نابودی بدعت و اصلاح امت و اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر اجازه نمی‌داد که ایشان دست یزید را به عنوان خلیفه بفشارد. فساد یزیدی آنچنان آشکار بود که ولید به مروان گفت: حاضر نیست تا براى دنیاى یزید، آخرت خویش را از دست بدهد و دست به خون امام بیالاید.                                .
3. صلح : شرایط به‌گونه‌ای نبود که ایشان بتواند همانند امام حسن علیه السلام صلح نامه تنظیم کند؛ امام حسن علیه السلام خلیفه مسلمین بود و در برابر یک مدعی برای خلافت به عنوان معاویه قرار داشت امام حسن علیه السلام هر چند که در مقام ضعف از نظر نظامی بود ولی از نظر مشروعیت دینی و سیاسی در جایگاه برتر قرار داشت. همین موجب شده بود که بتواند مفاد صلح نامه را بگونه‌ای در آورد که در ظاهر منافع امت تامین می‌شد. اما امام حسین علیه السلام در شرایطی همتراز با زمان صلح امام حسن علیه السلام قرار نداشت. پس یا می‌بایست بیعت ذلیلانه با کسی داشته باشد که نماد کفر و شرک و فسق و فجور بود یا با شهادت خود مردمان را بیدار و خلیفه و خلافت را رسوا سازد. بیعت و صلح امام حسین علیه السلام در این زمان به معنای حاکمیت و حکومت مطلق کفر جاهلی بود که در قالب دیگری با پوستین وارونه اسلام در شکل خلافت اسلامی بازگشته و ریشه حق و عدالت و اسلام را می‌زد.

4. فرار و پناهندگی: امـام حـسـیـن علیه السلام از بـیعت یزید سر باز زد و قصد داشت از مدینه خارج شود، بـرادرش مـحمد بن حنفیه به خدمت ایشان رسید و عرض کرد: بـه نـظـر مـن تا مى توانى از شهرها و حوزه تسلط یزید دورى کن. قاصدهایى به اطراف گـسـیـل‌دار و مردم را به بیعت خود بخوان اگر با تو بیعت کردند، حکومتى چون حکومت رسول خـدا (صلی الله علیه و آله) تاسیس کن. ولى اگر به گرد دیگرى جمع شدند، سکوت اختیار کن و در خانه بنشین من مى ترسم وارد یکى از شهرها شوى یا به گروهى بپیوندى و بین مردم اختلاف افتد و تو در این میان کشته شوى. امام فرمود: به نظر تو کجا روم. گـفـت: به مکه برو اگر آنجا را محل مطمئنى یافتى همانجا بمان وگرنه به طرف یمن برو که مـردم یـمن یاران جدت، پدرت و برادرت بودند، یمن مردمى رئوف و رقیق القلب و شهرهایى وسیع و گسترده دارد.                 .                                                     اگر در آنجا هم ایمن نبودى به کوهها و بیابانها برو تا ببینیم کار این قوم به کجا مى رسد، خدا بین ما و این قوم قضاوت کند همین پیشنهاد را نیز عبدالله بن عباس می‌کند (طبرى، ج 5، ص384 و 401 ؛ تاریخ کامل، ج 4، ص37)                               .                                                                        امام این پیشنهادها را نمی‌پذیرد؛ چرا که دلایل بسیاری داشت که این حرکت هیچ سودمند نخواهد بود؛ زیرا هدف آن حضرت علیه السلام تنها گریز از بیعت نبود، بلکه مقاومت و مقابله با خلافت شخص فاسد و فاجری چون یزید است. از این رو می‌فرماید: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید آنگاه که افرادى چون یزید (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند، باید فاتحه اسلام را خواند (مقتل خوارزمى ج 1 ص184 و نیز لهوف ص20)                                                 .
5. ایجاد حکومت مبتنی بر امامت: یکی از پیشنهادهای که به آن حضرت علیه السلام داده شده نه تنها رد بیعت یزید بلکه قیام برای حکومت است. یکی از فعالیت‌های پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایجاد حکومت و سپس گفتمان حکومت ولایی است که براساس آیاتی از جمله 59 نساء، و آیات 3 و 67 مائده می‌بایست در شکل امامت ادامه یابد اما در سقیفه یک گفتمان منافقانه شکل گرفت و به عنوان خلافت جایگزین حکومت ولایی و الهی شد. امیرمومنان علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام در طول شصت سال کوشیدند تا این گفتمان را زنده نگه دارند و در نهایت در میان گروهی از شیعیان این گفتمان جا افتاد و چنانکه از نامه‌های اهل کوفه به دست می‌آید، این گفتمان خودنمایی کرد و کوفیان خواهان حکومتی همانند حکومت پیامبر می‌شوند که انسانی الهی مرجع دین و دنیای مردم باشد. اهل کوفه می‌نویسند: بر ما امامی نیست، روی به ما آور شاید خدای ما را بر حق جمع کند. امام حسین نیز همین مضمون در دعوت ایشان را در کربلا به یاد آنان می‌آورد و بعد از رسیدن به کربلا و مواجهه با سپاه حر بن یزید ریاحی و جلوگیری حرّ و سپاهیانش از حرکت امام به سمت کوفه، رو به آنان کرد و فرمود: ... ایها الناس! من به سوی شما نیامدم، که نامه‏ ها و فرستادگان شما به نزد من آمدند، و گفتند نزد ما بیا که امام نداریم شاید خداوند به وسیله‏ تو ما را هدایت کند. پس اگر بر این عهد باقی هستید به من اطمینان بدهید تا به سوی شهر شما بیایم و اگر از آمدن من پشیمان شده‏اید و میل ندارید، به جایی که بودم برمی‏گردم .                              آنان در حقیقت با این عبارت «امامی نداریم» می‌کوشند تا نگاه و گفتمان شیعی را برجسته سازند و امام حسین علیه السلام را برای امامت دعوت می‌کنند تا در برابر خلافت و گفتمان سقیفه که اکنون به خلافت فاسقانه و فجورآمیز یزیدی ختم شده بایستد.                    البته آن حضرت علیه السلام می‌دانست که کوفیان هنوز به آن پختگی نرسیده‌اند و عزم ندارند و بر خلاف باورهای خود عمل می‌کنند و فاقد ایمان راسخ و استقامت هستند؛ اما دعوت آنها را به عنوان حجت تلقی می‌کند و به سویشان حرکت می‌کند.

6. مقاومت منفی و ترور: از دیگر پیشنهادهایی که شد ماندن در مکه و مقاومت منفی در برابر یزید بود چرا که مکه محل امن الهی است و امام می‌توانست در آنجا در امنیت باشد بی‌آنکه بیعت کند. اما امام علیه السلام چنانکه بعدها اثبات شد می‌دانست که ماندن در مکه با مرگ و ترور مساوی خواهد بود بی‌آنکه مقاومت منفی و حرکت انقلابی ایشان تاثیری داشته باشد                                         .                                                                                                          آن حضرت علیه السلام به خوبی می‌دانست که شخص بدکاری چون یزید پایبند هیچ آئینی نیست و کسی که آشکارا فسق و فجور می‌ورزد و شراب می‌خورد و زنبارگی و سگ بازی و میمون بازی می‌کند و دست به خون مخالفان می‌آلاید، به هیچ وجه او را آزاد نمی‌گذارد و خون او را در حرم امن الهی هم می‌ریزد. از این رو ماندن خود را در مکه برابر با ترور و مخدوش کردن مکان پاک و مقدس آن می‌داند.                   .                         یزید بعدها نشان داد که برای خانه خدا و مکه و مدینه هیچ احترامی قایل نیست و خانه خدا را به منجیق بست و آسیب جدی به آن وارد ساخت و در مدینه مردم بی‌گناه را بکشت. امام حسین علیه السلام ماه‌های شعبان، رمضان، شوال و ذی القعده را در مکه ماند و هشتم ذی‌الحجه به سمت کوفه روان شد. عبدالله ابن زبیر او را مشایعت کرد و گفت: یااباعبدالله، حج فرا رسیده و تو آن را رها می‌کنی و سوی عراق می‌روی؟ امام حسین علیه السلام فرمود: آری پسر زبیر، اگر در کنار فرات به خاک سپرده شوم، دوست‌تر دارم که پیرامون کعبه.                                                               . 7. شهادت فعالانه: امام حسین(علیه السلام) از سوی یزید میان دو چیز ذلت بیعت با خلافت فاسقانه یزیدی و مرگ و شهادت مخیر شده بود ایشان از همان آغاز مخالفت خود را با خلافت یزیدی آشکار می‌کند و با سرپیچی از بیعت و مخالفت با حاکمان یزیدی در مدینه قیام خود را آغاز می‌کند.

شرایط مدینه اجازه نمی‌دهد تا اهداف خود را پیش برد. ناچار برای بهره گیری از شرایط امن مکه و نیز تبلیغ دیدگاه‌ها در موسم عمره و حج به مکه می‌رود. ماه رجب که معاویه به درک واصل شده بود، از ماه‌های حرام است که مقدمات عمره حج در آن شروع می‌شود و مستحب است که در این ماه عمره گذار شود و مردم ماه‌هایی را در مکه به عبادت بپردازند تا برای حج اکبر آماده شوند. از این رو ‌بسیاری از بزرگان به مکه رفته‌اند.

امام حسین علیه السلام این فرصت را غنمیت می‌شمارد و به مکه می‌رود البته در همان هنگام خروج از مکه، خروج خود را علیه نظام یزیدی به‌صراحت اعلام می‌کند و حرکت به سمت مکه را نه تنها خروج از شهری به شهری دیگر بلکه خروج علیه نظام خلافت یزیدی بیان کرده و در وصیت خویش می‌نویسد: و انی لَم أَخرُج أَشِراً وَ لابَطراً وَ لامُفسِداً وَ لاظالِماً و اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فِی امّة جدّی أُرِیدُ أَن آمُر بِالمَعرُوفِ وَ أَنهی عَنِ المُنکَرِ...

برای تحقق این هدف امام می‌بایست به کربلا می‌رفت تا به دور از هیاهو و غوغای شهرها قیام کند و با خون خویش رسواگر خیانت کوفیان و ظلم یزیدیان و بطلان حکومت و خلافت آنان شود. حرکت ایشان با خانواده و اسارت و گرداندن آنان علیه السلام در شهرها موجبات بیداری شد تا اصلاحات در امت بعدها با سرنگونی یزید و یزیدیان رقم بخورد و اهداف آن حضرت علیه السلام با خون ایشان تحقق یابد و فرصت‌هایی بی‌نظیر برای امت در مقابله با دولت‌های غاصب، ظالم و فاسق فراهم آید و امت در حیات و ممات خویش سبک زندگی و مرگ را از امام حسین علیه السلام بیاموزد.

 البته راه‌های دیگر نیز متصور بوده تا نشان دهد آنچه در کربلا اتفاق افتاده است تنها راه واقعی پیش رو بوده که ایشان انتخاب کرده و به درستی از عهده آن بر آمده و توانسته است اسلام را زنده و امت را بیدار و حرکت جهانی عدالت محور مهدوی را تضمین کند.

بخش 4  :                   عزت ‌طلبی و ذلت‌گریزی

امام حسین علیه السلام و یاران همراه او، در اوصاف گوناگونی ممتاز بودند، لکن یکی از عالی‌ترین ویژگی‌هایی که در آنان وجود داشت، ذلّت ناپذیری آنان بود. مدرسه حسینی، مدرسه تربیت انسان بر مبنای سربلندی و بزرگواری و عزت و کرامت است

انسانی که واجد کرامت و عزت باشد، هرگز خود را خوار نمی‌سازد و حسین علیه السلام جلوه بارز این گونه زیستن و بر این مبنا تربیت کردن است                                        . آن حضرت با نهضت خویش به همه انسانها آموخته است که زندگی جز بر اساس کرامت و عزت، زندگی نیست و مرگ حقیقی در این است که کرامت انسانی و عزت ایمانی زیر پا گذاشته شود

ابن ابی ‌الحدید معتزلی در کتاب شرح خطبه 51 نهج‌البلاغه، بحثی را با عنوان اباه الضیم و اخبارهم (سرگذشت ستم ناپذیران) مطرح می‌کند و جمعی از ستم‌ ناپذیران را در تاریخ اسلام نام می‌برد وی در ابتدای این بحث می‌نویسد:                         .                                                               سرور کسانی که زیر بار خواری نرفته‌اند، کسی که به مردم مردانگی و غیرت و مرگ زیر سایه‌های شمشیر را آموخته و چنین مرگی را بر خواری و زبونی ترجیح داده، حسین است که به او و یارانش امان داده شد. اما از آنجا که نمی‌خواست تن به زبونی دهد و نیز بیم آن داشت که ابن‌زیاد اگر هم او را نکشد، به نوعی خوار و ذلیلش سازد، مرگ را بر چنین زندگی‌ای ترجیح داد (شرح نهج‌البلاغه، ج3، ص249)                                                               

در منطق حسینی زیستن با اهل طاغوت و زندگی در زیر سلطه اهل ستم، با زبونی و خواری قرین است و سازش با طاغوت، ننگی است که با ایمان و کرامت انسانی سازگاری ندارد. هنگامى که ابن زبیر از امام در خصوص درخواست بیعت یزید جویا شد، حضرت فرمودند: از بیعت با یزید امتناع خواهم ورزید

و زیر بار بردگى و ذلت نخواهم رفت. هنگامى که در حضور حاکم مدینه با تهدید مروان مبنى بر بیعت با یزید مواجه شد، عکس‏ العمل تندى نشان داده، فرمود: مِثلی لا یُبایِع ُمِثلُه؛ شخصیتى چون من با شخصى چون یزید هرگز بیعت نمى‏کند. به برادرش محمد بن حنفیه نیز فرمود: به خدا سوگند، اگر در هیچ نقطه‌ای از دنیا، هیچ پناهگاه و جای امنی نداشته باشم، هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد

شعار هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة  و همچنین کلام ماندگار وَ اللَّهِ لَا أُعْطِیکمْ بِیدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِیدِ ؛ به خدا سوگند نه به شما دست ذلت می‌دهم و نه همچون بردگان فرار خواهم کرد برای همیشه، بر تارک تاریخ می‌درخشد                                 .
در روز عاشورا در سخت‌ترین شرایط در حالی که سپاه یزید، ایشان و یارانش را محاصره کرده بود، در برابر صفوف دشمن، خطبه‌ای حماسی ایراد فرمود و پرچم حمیت، عزت‌طلبی و سازش ‌ناپذیری را در بلند‌ترین قله انسانیت به اهتزاز درآورد:

آگاه باشید که این فرومایه (ابن‌زیاد) مرا میان دو راهی شمشیر و خواری قرار داده و هیهات که ما تن به خواری دهیم زیرا خداوند و پیامبرش و مؤمنان از اینکه ما تن به خواری دهیم ابا دارند و دامنهای پاک مادران و انسانهای پاک ‌دامن و جانهای باغیرت و نفوس با شرافت روا نمی‌دارند که ما فرمانبرداری از فرومایگان را بر قتلگاه رادمردان مقدم بداریم (تحف‌العقول، ص171)                              .
نه تنها امام حسین (علیه السلام) بلکه تمام یارانی که با او در عاشورای 61 هجری کشته شدند، در اوجی از عزت نفس و نستوهی شربت شهادت را نوشیدند. ردّ امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نمونه‌ای از این حقیقت است. چه نیکو پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده: حسین بن علی چراغ هدایت، کشتی نجات، پیشوای سعادت و خجستگی و امام عزت و افتخار است (عیون اخبارالرضا، ج1،)  

 امام حسین علیه السلام و ذلت گریزی حسین علیه السلام  بارها در کلمات و سخنان خویش از هرگونه ذلت، خود را مبرا و پاک میداند. چرا که انسان کامل و معصوم هرگز به هیچ ذلتی تن نمیدهد، بویژه ذلتی که آثار آن در آخرت باقی خواهد بود و انسانیت انسان و آزادگی و بندگی خداوندی را از او سلب میکند

امام حسین علیه السلام آزاد مردی بود که در آزادگی ضرب المثل است پس نمیتوانست به ذلت بیعت با مستکبر و ظالمی چون یزیدبن معاویه تن دهد او بارها بر این شعار به اشکال گوناگون تاکید میکند هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة  محال است تَن به ذلّت دهیم؛ ذلت از ما دور است. آن حضرت علیه السلام درباره رفتار ستمگرانه یزید میفرماید اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لایُعْمَلُ بِهِ وَ الْباطِلَ لایُتَناهی عَنْهُ، لِیَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ اللّهِ مُحِقّاً مردم! نمی بینید که به حق عمل نمیشود و کسی از باطل رویگردان نیست؟ در چنین شرایطی مومن باید لقاء پروردگارش را بر چنین زندگی ای ترجیح بدهد لا اری الموت الاسعاده و الحیوه مع الظالمین الا برما من مرگ را جز خوشبختی و زندگی با ستمکاران را جز ملالت و خستگی نمی بینم (بحارالانوار ج44 ص381)

آن حضرت علیه السلام در روز عاشورا فرمودند اَلمَوتُ اَولی مِن رُکُوبِ العارِ و العارُ اَولی مِن دُخُولِ النّار؛ مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است (بحارالانوار ج78)

در حقیقت ذلتی که از حاکمیت و سلطه یزیدی با دل در گرو محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا دفاع و حمایت کردند. اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلت بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند. انسان اگر بمیرد بهتر است که در حاکمیت ستمگران و ظالمانی فاسق و مستکبرانی ضعیف کش باشد که عدالت را تباه میکنند و فلسفه وجودی انسان و اسلام را نادیده میگیرند و ظلم را بر جامعه چیره میگردانند از اینرو امام حسین علیه السلام در جای دیگر فرمودند: مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاةٍ فی ذُلٍّ مردن با عزت از زندگی با ذلت بهتر است. (همان ج44 ص192)

به هرحال، شعار اسلام همان عزتمداری و فرار از هرگونه مصادیق ذلت و خواری به ویژه ذلتی است که تبعات و آثار اخروی آن باقی و برقرار خواهد بود و آدمی و جامع عناصر محوری شعار شیعیان در عزاداری سیّدالشهداء علیه السلام أعظَمَ الله اجُورَناَ وَ اجُورَکُمْ بمِصابنِا باِلحُسِینِ علیه السلام وَ جَعَلنَا وَ إیاّکُمْ مِنَ الطّالبِینَ لثِارهِ

علت عزیز بودن امام حسین علیه السلام  عزّت در لغت به معنای عظمت و بزرگواری و ارجمندی و سرافرازی آمده است. این منظور، این واژه ها را به معنای قدرت و رفعت باز دارنده از شکست خوردن در برابر ظالمان و ستمگران و ضد ذلت و خواری می داند. عزت یکی از صفات خدای متعال است و تمام عزت از آن اوست و هر کس عزتی کسب میکند، از برکت دریای بی انتهای اوست                                   
عزّت در پرتو آیات و روایات  خداوند متعال در قرآن کریم در آیات متعددی، عزّت را تماماً از آن خویش می‌داند و در آیات دیگر آن را بعد از خود، متعلق به رسول خدا و مومنین می‌داند وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ [منافقون8]  و نیز می‌فرماید هر که را خداوند اراده نماید، عزیز و هر که را بخواهد، ذلیل می‌گرداند وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ [آل عمران26]

در دعای عرفه به نقل از سالار شهیدان می‌خوانیم که تمام عزّت و بلند مرتبگی ویژه خداوند است و هر که خدا را دوست بدارد عزیز و الّا ذلیل خواهد بود [میزان الحکمه ج8] حضرت علی علیه السلام در حدیثی ضمن رد هر گونه اعمال سلطه‌ای می‌فرمایند:       هر عزیزی که تحت قدرت و سلطه‌ای قرار بگیرد ذلیل خواهد بود.

همچنین ایشان در جاهای دیگر هر عزّت غیر خدائی را ذلّت تلّقی نموده و معتقدند طلب عزّت فقط از خدا شایسته است و هر کس عزّت را به غیر از او طلب کند هلاک خواهد گشت، اولین برخورد امام حسین علیه السلام با مقدمه سپاه ابن زیاد یعنى لشکر هزار نفرى حرّ بن یزید نیز نمونه کاملى از برخورد یک انسان بزرگ و عزیز با دشمن خود است.                                           .                                                                               
تبلور عزّت در سیره امام حسین علیه السلام  مرام و سیره امام حسین علیه السلام چنان با عزت عجین شده است که تفکیک آن دو از همدیگر امرى محال مى‏نماید.

هنگامى که امام علیه السلام در مجلس خصوصى ولید از بیعت با یزید سر باز زده مروان بن حکم او را تهدید به قتل کرد، امام علیه السلام بر آشفت و از موضعى عزیزانه خطاب به مروان چنین‏گفت: به خدا سوگند اگر کسى بخواهد گردن مرا بزند، قبل از آنکه موفق به این کار شود، زمین را از خونش سیراب خواهم کرد، (اى مروان) اگر خواستى صدق سخن مرا دریابى، قصد کشتن من را کن تا به تو نشان دهم.

هنگامى که امام علیه السلام چاره را در ترک مدینه و رفتن به سوى مکه مى‏بیند، حاضر نیست همانند ابن زبیر ذلیلانه و با حالت ترس و لرز از جاده غیر اصلى به مسیر ادامه دهد بلکه همراه با خاندان خود قدم در جاده اصلى مدینه به مکه مى‏گذارد 

و هنگامى که پسر عمویش مسلم بن عقیل از او مى‏خواهد تا مانند ابن زبیر و به جهت ترس از دستگیر شدن جاده فرعى را در پیش گیرند، مى‏فرماید: اى پسر عمویم، به خداوند سوگند که تا نگاهم به خانه‏هاى مکه نیفتد این جاده را ترک نخواهم کرد.
هنگامى که در منزلگاه زباله خبر شهادت مسلم، هانى و عبدالله بن یقطر را مى‏شنود و اوضاع را در ظاهر بر خلاف مراد خود مى‏بیند، به این نکته متوجه مى‏شود که عده‏اى از همراهان او با امید دسترسى آن حضرت به حکومت کوفه و رسیدن به مال و منال با او همراه شده‏اند. و حال که این امید به یأس تبدیل شده است، قصد جدا شدن دارند. اما خجالت مانع از آن است که آن را صریحاً ابراز کنند،

از این رو حضرت علیه السلام از موضعى عزیزانه پس از دادن این خبر خطاب به آنها مى‏فرماید فمن اَحَبَّ منکم الانصراف فلینصرف لیس علینا منه ذمام ما برگردن هیچکس عهدى نداریم، هر کس مى‏خواهد، از ما جدا شود                               .
 

بخش 5  :                              سخنان امام به هنگام قیام

من از روى خود خـواهى و خــوشـگذرانى و یــا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم. مى خواهم امر به مـعروف و نهى از منــکر کنــم و به سیره و روش جدّم و پدرم على بن ابی طالب عمل کنم. بار خدایا ! تو مى دانى که آنچه از ما اظهار شــده بـراى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نبوده، بلکه هدف ما این است که نشانه هاى دینت را به جــاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم، تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّت ها و دستورهاى دینت عمل شود

اى مردم اگر شما از خدا بترسید و حقّ را براى اهلش بشناسید، این کار، موجب خشنودى خداوند خواهد بود. و مــا اهــل بیت پیامبر، به ولـایــت و رهبرى، از این مدّعیانِ نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایسته تریم. براستى که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آنــهاسـت و من مرگ را جز سعادت و زندگى با ظالمان را جـــز هلاکت نمى بینم لااری الموت الاسعاده و الحیاه مع الظالمین الابرما . بنابراین، هدف امام حسین علیه السلام در این قیام، تحقّقِ کاملِ حقّ بوده است.

پیام قیام با شکوه سیدالشهداء علیه السلام منحصر به آن زمان نیست, بلکه این پـیام پـیامى جاوید و ابـدى است و فراتـر از محدوده زمان و مکان است, هرجا و در هر جامعه اى که به حق عمل نشود, و از بـاطل خوددارى نشود, بدعتها زنده, و سنتها نابود شود, هر جا که احکام خدا تغییر و تحریف یابد و حاکمان و زمامداران بـا زور و ستمگرى بـا مردم رفتـار کنند, در هر جـامعـه اى که ویژگى هاى جـاهلیت را داشته باشد آن جامعه, جامعه اى یزیدى بوده و مبـارزه و مخالفت بـا مفاسد و آلودگى ها و آمران و عاملان آنها, کارى حسینى خواهد بود.

دل‌های کوفیان با امام حسین علیه السلام ولی شمشیرشان با یزید بود،

فرزدق می‌گوید: من همراه مادرم در سال شصتم به سفر حج عازم بودم امام حسین علیه السلام را دیدم که شتابان از حرم خارج می‌شد و ما وارد می‌شدیم عرض کردم ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پدر و مادرم فدای تو باد چه چیزی سبب شده که از حج و خروج از مکه عجله و شتاب می‌فرمائید.. امام از من پرسید، تو کیستی؟ جواب دادم مردی از عرب هستم. سپس فرمود: اخبرنی عن الناس خلفک؟ مرا خبر ده از وضع مردم کوفه که آنها را پشت سر گذاشتی.                                                  .                                                                                            به امام عرض کردم: قلوب الناس معک و اسیافهم علیک .... یعنی دلهای کوفیان با توست و شمشیرهایشان علیه تو و به سود دشمنانت. امام فرمود: راست گفتی. آنها بنده شکم و به امر شکم با دل خودشان می‌جنگند .... چنانکه انسان اظهار دوستی خدا کند ولی در عمل او را معصیت نماید. کوفه سالیان دراز مقر حکومتی علی علیه السلام بود و کوفیان کاملا با اهل بیت و فضائل ایشان آشنا بودند، آنها به خوبی امام حسین علیه‌السّلام را می‌شناختند و سالها در رکاب پدرش و همراه امام حسین علیه‌السّلام با دشمنان اسلام و خاندان پیامبر جنگیده بودند.

عده زیادی از آنها از معاویه کینه به دل داشتند و بارها امام حسن و امام حسین را به جنگ با او فرا می‌خواندند ولی آن دو بزرگوار به استناد عهدنامه از این کار امتناع می‌کردند. با مرگ معاویه آنها باشور و شوق بیشتری از امام دعوت به عمل می‌آوردند با این وجود دلبستگی به دنیا موقعیتی در زندگی انسان پیش می‌آورد که انسان از آنچه که از درون دل دوستش می‌دارد بگذرد.

کوفیان نیز با توجه به اینکه علاقه باطنی وافر به امام حسین علیه‌السّلام و خاندان پیامبر داشتند آن حضرت را دعوت کردند ولی از طرفی محیط اجتماعی آنها و گرایش به ثروت و جاه و مقام دنیا در آنها، آنها را وادار کرد که به خاطر رسیدن به این آرزوها و جوایزی که بنی امیه وعده می‌دادند سپاه عظیمی را علیه امام تشکیل دهند و پس از دعوت و علی رغم میل باطنی آ‌ن حضرت را با شمشیرهای خود به شهادت برسانند، بنابراین علاقه باطنی آنها در نوشتن نامه ظاهر شد و بودن شمشیرشان با یزید نیز در کربلا ظاهر شد و دو عمل متضاد از آنها صادر شد.

البته شرایط کوفه آن روز و همچنین ترفندهای ابن زیاد در ایجاد فضای رعب و وحشت و سرکوبی و دستگیری افراد متنفذ و در کل غافلگیری مردم در تحلیل‌های امروزی کمتر مورد توجه قرار می‌گیرند. عده‌ای از اهل کوفه پس از شهادت امام پشیمان شدند و توبه کردند و برای جبران آن خسارت عظیم، علیه حکومت بنی امیه قیام کردند که به قیام توابین در تاریخ مشهور است، جز تعداد اندکی همه توبه کنندگان پس از قیام در جنگ عین الوردة کشته شدند

کوفیان فریفته قدرت ظاهری بنی امیه شدند زیرا بنی امیه با داشتن قدرت و حکومت ظاهری بر تمام ثروت‌های جهان اسلام مسلط بودند و به هر کس که با آنها هم فکر بود از این اموال می‌بخشیدند و سکه‌های طلای سرخ را برای او می‌فرستادند و آنها را با دادن پول و وعده مقام و فرمانداری فریب می‌دادند .

چنانکه معاویه بسیاری از یاران امام علی علیه‌السّلام و امام حسن علیه السلام را با همین پولها فریفت و از سپاه علی و فرزندش حسن به سوی خود کشید.یزید و بنی امیه نیز با فرستادن عبیدالله بن زیاد به سوی کوفه مردم کوفه را تهدید نمود و فریفت و با تهدید و تطمیع، علیه امام حسین علیه السلام مجهز نمود و علی رغم میل باطنی و علاقه‌ای که به امام داشتند در مقابل امام صف کشیدند و راه را بر امام بستند و او و یارانش را به شهادت رسانده و اهل بیتش را به اسارت بردند.

سخنان امام و معرفی خود قبل از واقعه کربلا از حضرت امام سجاد علیه السلام روایت شده که در روز عاشورا پس از حرکت سپاه دشمن به سوی خیمه ها، امام حسین علیه السلام شتر خود را خواست و بر آن سوار شد و فریاد زد: ای مردم! سخنان مرا بشنوید و در جنگ شتاب نکنید تا شما را به آنچه حق شما بر من است موعظه کنم و عذر خود را برای شما آشکار سازم پس اگر انصراف دهید سعادتمند خواهید شد و اگر انصراف ندهید، خوب بنگرید تا کار شما باعث اندوه شما نگردد. سپس حمد و ثنای پروردگار را بجا آورد و به آنچه شایسته بود از او یاد کرد و بر پیامبر خدا علیه السلام و فرشتگانش و پیامبران درود فرستاد و از هیچ سخنوری پیش از آن و پس از آن، سخنی بلیغ تر و رساتر از سخنان امام علیه السلام شنیده نشد. اما بعد، پس نسب و نژاد مرا بسنجید و ببینید من کیستم آن گاه به خود آیید، خویش را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن من و دریدن پرده حرمتم برای شما سزاوار است؟

آیا من پسر دختر پیامبر شما و فرزند جانشین او و پسر عمویش و اولین مؤمنی که پیامبر را تصدیق کرد نیستم؟ آیا حمزه سید الشهدا عموی من نیست؟ آیا نشنیده اید که رسول خدا درباره من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشت هستند؟ به یقین در میان شما کسانی هستند که اگر از آنان بپرسید شما را به آنچه من گفتم آگاهی دهند.

از جابر بن عبدالله انصاری بپرسید. از ابا سعید خدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید تا به شما بگویند که این سخن را از پیامبر درباره من و برادرم شنیده اند آیا این گفتار رسول خدا علیه السلام از ریختن خون من و اهل بیتم جلوگیری نمی کند؟ در این هنگام بود که همه آنان خاموش شدند و سخنی نگفتند. آن گاه شتر خویش را خواباند و به عقبه بن سمعان دستور داد آن را دور کند پس از آن سپاه دشمن به سوی آن امام حمله بردند .                                                .       منابع: ارشاد مفید، ج ۲، ص ۱۰۰ – ۱۰۲

بخش 6 :             علل قیام، وارونه شدن حقایق طی 50 سال

آن روز که خاتم الانیاء دست جانشین خود را در غدیر بالا برد تا همگان بدانند تنها اوست که می‌تواند نهال نوپای اسلام را به درختی تناور تبدیل سازد و سکانداری کشتی هدایت مردم به ساحل فقط از حیدر کرار ساخته است. دین به دنیافروشان از همان روز توطئه فتنه را در ذهن خود طراحی کردند اما 70 روز طول کشید تا آن را پیاده سازند؛ 70 روزی که باید صبر می‌کردند تا پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) از این دنیا رخت بر بندد و به دیدار معبودش بشتابد

سقیفه را به عنوان مرکز این فتنه انتخاب کردند و در حالی که جسد رسول روی زمین بود، دموکراسی دروغین آنان در مقابل نص پیامبر(صلی الله علیه و آله) به میدان آمد و علمدار حق را خانه‌نشین کرد چرا که تا او بود امکان انحراف وجود نداشت

ابتدا از منع نقل حدیث نبوی طی بخشنامه ای آغاز کردند و بعد انحرافات یک به یک آغاز شد هر چند به خاطر نزدیکی با عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) امکان انحرافات جدی وجود نداشت اما گذر تاریخ این امکان را برایشان ایجاد کرد. خلافت به سلطنت تبدیل شد و زهد خلیفه مسلمین به شکم‌بارگی و هوی‌پرستی دربار اموی ‌فقط 50 سال طول کشید تا این انحرافات عمیق حاصل شود.

هوی‌پرستی دربار امویان کم‌کم به درون اجتماع نیز سرایت کرد هر که در دنیا‌پرستی و تملق به آنان شبیه‌تر بود مقرب‌تر و جایگاه حکومتی‌اش بالاتر، تا آنکه شرابخواری چون یزید بر تخت تکیه زد. تفاوت یزید با پدرش در آن بود که کمتر ظواهر را رعایت می‌کرد و فسقش در میان عامه مردم بیشتر شهره بود اینجا بود که زمان قیام ثار‌ الله فرا رسید تا دین در حال زوال جدش را احیا کند اما این احیا چندان ارزان به دست نیامد؛ احیای دین با خون پاک سرور جوانان اهل بهشت و یاران صدیقش میسر شد شاید اگر هزاران انسان بصیر و عالم در آن عصر بودند نمی‌توانستند بصیرتی که خون حسین (علیه السلام) به امت اسلامی هدیه کرد را فراهم کنند

این خون پاک دیواری بلند میان حق و باطل در آن عصر و همه دوران‌ها کشید تا حق‌جویان راه را گم نکنند و در هر رخدادی پای علم حق تجمع کنند؛ فتنه‌ای که غبارش جلوی چشم خیلی‌ها را گرفت. انگار تقدیر بر این بود که بار دیگر تاریخ تکرار شود. دنیاپرستان فتنه‌ای را خلق کردند که چشم بسیاری از بزرگان را از دیدن حقیقت محروم کرد برخی مانده بودند که حق کجاست و حقیقت نزد کیست؟                       . آیا ممکن است کسانی که یک عمر در کنار بنیانگذار این انقلاب بوده و نفس کشیده بودند حال بر چهره انقلابش چنگ بکشند. هر چند روزها که سپری می‌شد غوغای فتنه در حال فروکش کردن بود اما هنوز این غبار مانع از شفافیت فضا بود تا اینکه نوبت به روز عاشورا رسید روزی که قرن‌هاست در این سرزمین مردم با فریاد لبیک یا حسین ندای ظلم‌ ستیزی او را سر می‌دهند و آرزو می‌کنند که ای کاش در کربلا بودند تا امامشان تنها نمی‌ماند.

اما خبر نداشتند که سپاه عمر سعد در حال بستن زین و یراق است که ظهر عاشورا باز به میدان بیاید با همان هلهله و سوت و کف و تنها تفاوتش این بود که دیگر حسینی نبود که ذبح شود فدائیان حسین با نوحه و عزا به مولایشان لبیک می‌گفتند و وارثان سپاه عمر سعد هلهله می‌کردند،.

امام حسین علیه السلام و فتنه بزرگ اموی

نهضت امام حسین علیه السلام ابعاد و جنبه های گوناگونی دارد. یکی مبارزه با فتنه بزرگی بود که علی علیه السلام پیش از آن خبر داده بود این فتنه که از آن به فتنه اموی و فتنه قاسطین یاد می شود، فتنه ای بود که رسالت پیامبران و هدف اصلی آنان را هدف قرار داده بود و مهندسی فرهنگی اموی بر پایه نابودی عدالت سامان یافته بود زیرا فلسفه ای در پس زمینه آن طراحی شده بود که بر پایه جبر الهی، همه آن ها مشروعیت و مقبولیت شرعی می یافت.

امیرمومنان در طول مدت کوتاه چهار و نیم ساله حکومت خویش دو فتنه را از میان برداشت ولی عدم همکاری امت و مخالفت ایشان اجازه نداد تا ریشه شجره ملعونه را برکند. فتنه ای که موجب شد تا بوزینگان اموی بر شجره طیبه بتازند و منبر حکم رانی پیامبر را ابزار قدرت خویش خود قرار دهند

در بیست ساله حکومت شرایط به گونه ای تغییر کرد که روشنفکری باقی نماند و اهل بصیرت همگی یکایک کشته و از دور خارج شدند بدین ترتیب مردم به تفکر جبری، هر ظلمی را به سادگی می پذیرفتند و آن را به عنوان قسمت و تقدیر خویش قبول کردند. امام حسین علیه السلام برای رهایی امت و اصلاح امت جد خویش که با اسلام واژگونه به بردگی و بندگی کشیده شده بودند، قیام می کند و در نهایت می کوشد تا با جانفشانی و شهادت خویش راه بازگشت را بر مردم بگشاید.

انحراف دولت اسلامی مبنای قیام امام حسین علیه السلام یکی از دفاع هایی که در اسلام در مقابل تجاوز علیه دین وجود دارد، قیام سیدالشهدا(علیه السلام) است. امام حسین علیه السلام در طول بیست سال نتوانست مردم شهر خود را که پای منبر پیغمبرصلی الله علیه و آله) بزرگ شده بودند درست قانع کند که باید در مقابل این دولت غیراسلامی که به نام اسلام حکومت می کند ایستاد (ده سال در زمان حیات امام حسن علیه السلام و ده سال بعد هم در زمان خود) آرام آرام چند نفری را در گوشه و کنار آماده کرد و به این ها فهماند که ما نباید در مقابل این قدرت شیطانی که در شام بوجود آمده آرام بنشینیم.                                  
بعد از مرگ معاویه، زمانی که یزید، همان شخصیت رسوایی که مردم او را می شناختند، سرکار آمد، زمینه ای فراهم شد که امام حسین علیه السلام حرفش را صاف و پوست کنده به مردم بزند که این، خلیفه پیغمبر نیست و نمی توان با او بیعت کرد.

تا آن زمان هنوز تربیت شدگان خود پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) باور نمی کردند که این دستگاه، دستگاه ضداسلامی است! خیال می کردند روزی خلفای حکومت کردند و روزی هم معاویه باید جای آنها بنشیند و همان رفتار آنها را ادامه دهد.                                                                نمی دانستند که در پس پرده چه چیزهایی است.                   

راه بنی امیه برای حکومت بر مردم کسانی روی انگیزه های دنیاپرستی، شهوترانی توسعه طلبی، کشورگشایی و قدرتطلبی خواستند از مفاهیم اسلامی سوءاستفاده کنند و به نام خلافت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) بر مردم حکومت کنند و هیچ دغدغه ای نسبت به اجرای احکام اسلامی نداشتند، بلکه اگر دغدغه ای داشتند در این بود که چرا احکام اسلام اجرا می شود و به خاطر همان تیزهوشی هایی که داشتند بلد بودند که چه جور با مردم سخن بگویند که آن ها را فریب بدهند و سال ها به نام خلافت اسلامی بر مردم حکومت کردند.

این ها برای دنیاپرستی و از روی حسد نسبت به پیامبر خاندان پیغمبر می خواستند همه ارزش ها را نابود کنند أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ نساء54 صدای اذان بلند شد. وقتی نام پیغمبر در اذان برده شد معاویه گفت: ببینید محمد اسم خودش را در کنار اسم خدا گذاشته، از حالت خشم، رگ های گردنش پر شد و غضب در او ظاهر شد و اظهار کرد که من باید این را از بین ببرم! کسی که به نام خلیفه رسول الله(صلی الله علیه و آله) حکومت می کرد، از این که نام رسول الله در اذان برده می شود ناراحت می شد و همچنین کلامی که یزید ملعون در مجلس در حال مستی گفت:

لعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا / خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَلْ با سلطنت بازی کردند وگرنه نه نُبوّتی در کار بود و نه وَحیی. تا معاویه زنده بود، سیدالشهداء(علیه السلام) خون دل خورد و تنها به ملاقات های بسیار محرمانه و خصوصی و یک نوع کادرسازی اکتفا می کرد. و الا برای عموم مردم همین دست پرورده های پیغمبر صلی الله علیه و آله که بسیاری از آن در جنگ ها و جهادها شرکت کرده بودند نمی توانست اثبات کند که معاویه صلاحیت جانشینی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را ندارد. خیلی از مردم بخصوص جوانان اسلام اموی و معاویه ای را تجربه کرده بودند و در نماز جماعت امامعلی لعن می شد و اگر ترک می شد بایستی قضا می کردند. تبلیغات بر علیه خاندان پیامبر بسیار بد بود و بد شنیده بودند. بعضی هم می گفتند چه فرقی می کند چهار روز هم دست این ها باشد، دنیا که ارزشی ندارد. چرا سیدالشهداء(علیه السلام) در آن تاریخ قیام را شروع کرد؟ برای این که جلوتر کسی حرفش را نمی شنید.

مشروعیت و مقبولیت سلطنت امویان دو استراتژی مهم و اساسی خلافت اموی عبارت بود از جعل مشروعیت و تحمیل مقبولیت؛ به این معنی که معاویه که خود و امویان را تنها خویشان و اقربای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)  معرفی کرده بود، سابقه صحابی بودنش گرچه اندک بود و نیز مردم را به دلیل قرابت قریبه به پیامبر و با استناد به حق خلافت برای قریش، متقاعد و رقبای غیرقریشی را حذف کرد.

و با ترویج اعتقاد به جبر، خلافت را عطیه الهی پنداشته و هواداران اموی و شاعران مدیحه سرای آنان با تبلیغات گسترده برای حاکم، جایگاه خلیفه اللهی ترسیم کرده و برای حاکم هاله ای از جلالت و قداست ساخته و اعتراض و مخالفت با آن را حرام و مستوجب عقاب دانسته، مردم را به سکوت و تسلیم مجبور می کردند.

جبریگری در خلافت یعنی خدایی بودن حکومت امویان و خویشتن را اوصیای خداوند بر بندگان و اولیای او در زمین پنداشتند. آنان به اراده خداوند حکم می رانند و به خواست و مشیت او در امور دخل و تصرف می کردند. این بن مایه اندیشه سیاسی در مشروعیت بخشی به خلافتی بود که بر تزویر استوار گشته بود.                           .                                                             معاویه خلافت را سهم الارث خویش از ماترک عثمان دانسته، می گفت عثمان با رأی شورا به خلافت رسید و همان خلافت به من منتقل شد. او اعتراف کرد که به خدا سوگند من خلافت را با میل و رضایت شما به دست نیاوردم، بلکه در راه به دست آوردنش با شمشیرم با شما جنگیدم.

او مردم را با تهدید، تطمیع، تحقیر، تحمیر، و با استبداد و استثمار و با ضرب زر و زور و حربه کارساز تزویر و فریب و تبلیغات گسترده و عوام فریبی به سکوت و تسلیم مجبور کرده و مخالفان را از سر راه برمی داشت. طوری که مردم اطاعت از خلیفه را بر خود لازم و مخالفت با او را حرام و حتی خاطی را مهدورالدم می دانستند. این همان تحمیل مقبولیت خلافت بر مردم است.

قیام و نهضت حسینی؛ چگونه، از کی و از کجا؟ در شرایط موجود پس از انعقاد قرارداد صلح و آغاز خلافت اموی به صورت رسمی احتمال تغییر و احتمال اثربخشی و پیروزی بر جریان حاکم و براندازی طاغوت چه میزان امیدبخش است؟ آیا به صرف این احتمالات ضعیف می توان علم مبارزه را برافراشت؟ روی چه میزان از مردم ایالات و ولایات می توان حساب کرد؟ باید شرایط جدیدی را انتظار داشت. با مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید که طبل بی کفایتی و بی لیاقتی و فسق و فجورش نواخته شده و طشت بی لیاقتی اش از بام افتاده بود و عدم مقبولیت او نزد مردم، این همان شرایط جدید بود.

حرکتی که از مدینه پیش و پس از مرگ معاویه شروع می شود و از حجاز تا عراق گسترده می شود و امام در راه عراق است که باز مردمی که در بیعت امام بودند جا زدند به گفته فرزدق آنانی که دلهایشان با امام بود شمشیر بر امام کشیدند و این تغییر سیاسی، اجتماعی را جوری دیگر رقم زدند و حادثه عاشورا بوجود آمد.

امام فرموده بود من برای امر به معروف و نهی از منکر و احیاء و اجرای سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و شیوه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام قیام کردم و سپس فرمودند: هر که جان بر کف و سرباز است با من همراه شود و هر که ندارد هوای ما ره گیرد برون رود از کربلای ما دیدیم که یارانش چه پاسخ دادند

و امثال نافع بن هلال گفت: والله ما کرهنا لقاء ربنا و انا علی نیاتنا و بصائرنا نوالی من والاک و نعادی من عاداک (لهوف211) به خدا سوگند؛ ما از مرگ ناخرسند نیستیم و همانا بر نیت هایمان و بصیرت و آگاهی هایمان هر که را که دوست شما باشد دوست داریم و هر که را دشمن شما باشد دشمن می داریم پایه و مایه نهضت عاشورا بر بصیرت اهالی ایمان و بی بصیرتی سست عنصران است.

امام هدف را معلوم و نشانه گذاری کرده بود و فرموده بود در چنین شرایطی لیرغب المؤمن فی لِقاءَ الله محقا، فَإنی لا أَرَی المَوتَ إلَّا السَّعادَةَ وَ الحَیاة مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرماً؛ (لهوف211) واجب است که مؤمن (در چنین شرایطی) با جان و دل مشتاق دیدار پروردگارش باشد، همانا که من مرگ را سعادت و زندگی با ظالمان را جز خواری و ذلت نمی دانم.

 

  آیا قبل از امام حسین(علیه السلام) این خرابی‌ها نبوده، در دوران امامت ایشان در ده سال اول این خرابی‌ها نبوده؟ چرا سال آخر که با یزید مواجه شد این اصلاح لازم شد؟                                      در عرض پنجاه سال پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن‌قدر فساد ایجاد شد که امام لازم بداند این‌ همه مصیبت و شهادت خود و یاران و اسارت خاندان را.                          .                                                                    لَقَد عَظُمَتِ الرَّزِیه وَ جَلَّت وَ عَظُمَتِ المَصیِبَهُ بِکَ عَلَینَا وَ عَلَی جَمِیعِ أَهلِ الإِسلَام هر آینه بزرگ است سوگ تو و سخت و عظیم است مصیبت تو بر ما شیعیان و بر تمام اهل اسلام و بزرگ و ناگوار است مصیبت تو در آسمان‌ها بر تمام اهل آسمان..

قرآن چون کتاب هدایت است، فشرده و کوتاه می‌گوید، و به پیامبر می‌گوید: وقایع را به مردم بگو باشد که تفکر کنند (بقره42) وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ  و حق را به باطل نیامیزید و حقیقت را پنهان نکنید درحالی که می‌دانید.                                                اگر کسی نداند و حق را بپوشاند وقتی متوجه شود، پشیمان می‌شود و عذرخواهی می‌کند (توبه) ولی کسی که می‌داند دارد شیطنت می‌کند فرق می‌کند

و آیه می‌فرماید (در حالی‌که می‌دانید) پس کسانی در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) هستند که می‌دانند و کتمان می‌کنند و لذا از زمان خود پیامبر فساد شروع شد البته به صورت منافقانه وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِیمٍ و بعضی از اعراب بادیه‌نشین اطراف شما (اطراف مدینه) منافقند و بعضی اهل شهر مدینه هم منافق و بر نفاق ماهر و ثابتند که تو از آنها آگاه نیستی، ما از آنها آگاهیم، آنان را دو بار عذاب خواهیم کرد (در دنیا قبل از مرگ و در برزخ بعد از مرگ) و عاقبت هم به عذاب سخت ابدی دوزخ بازگردانیده می‌شوند. (101توبه).

آیه 70 و 71 آل عمران : یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ  ای اهل کتاب! چرا حق را به باطل می‌آمیزید و حقیقت را با آنکه می‌دانید پنهان می‌کنید؟                                و در آیات (بقره 49) همین مطالب به قوم بنی‌اسرائیل گفته می‌شود و نشان از نجات بنی‌ اسرائیل از دست فرعونیان دارد و غرق شدن فرعونیان. وَ إِذْ نَجَّیْنَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَ فِی ذَلِکُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ  و (به یاد آرید) هنگامی که شما را از ستم فرعونیان نجات دادیم که از آنها سخت در شکنجه بودید، (به حدّی که) پسران شما را کشته و زنانتان را زنده نگاه می‌داشتند، و آن بلا و امتحانی بزرگ بود که خدا شما را بدان می‌آزمود.                       .                                                                             در آیه 51 بقره می‌فرماید: وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ  و آن‌گاه که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم، آن‌گاه در غیاب وی گوساله را به پرستش گرفتید و شما ستمکارید.

با اینکه دیدند چطور از دریا نجات پیدا کردند ولی گوساله پرست شدند. اگر تا قبل از آن فرعون را خدا می‌دانستند از این مرحله به بعد گوساله را خدا می‌دانند. و این گوساله سامری در هر زمانی هست؛ گاهی به شکل پول، مقام، زن، فرزند، منیّت، تکبّر و ... پس جای تردید نیست که امت پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم می‌تواند دچار انحراف شود با اینکه به چشم دیدند و با گوش شنیدند پیامبر فرمودند: یا علی، تو مانند هارونی برای من ولی بعد از من پیامبری نیست.

و این را سعد وقاص که از صحابه پیامبر بود در جواب معاویه می‌گوید که پرسید چرا تو علی را سب نمی‌کنی؟ سعد در جواب گفت من سه مطلب از پیامبر نسبت به علی می‌دانم و خود حضور داشتم لذا نمی‌توانم او را سب کنم. فرمودند یا علی نسبت تو به من مانند هارون است به موسی که در ماجرای (جنگ تبوک) بود و توطئه منافقین در مدینه پیامبر اکرم فرمود وضعیت مدینه چیز دیگری است و تو باید جای من بنشینی همان‌طور که موسی به هارون گفت اُخلفنی ولی تو بعد از من نبی نمی‌توانی باشی ولی وصی می‌توانی باشی.

(هیچ ‌یک از امتیازاتی را که پیامبر به علی(علیه السلام) دادند به هیچ احدی ندادند) سعد وقاص دو مورد تاریخی دیگر یکی در جنگ خیبر و یکی در روز مباهله را مطرح کرد و لذا در واقعه جنگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) مجروح و بیمار است، حضرت زهراسلام الله بالای بستر پیامبر اشعاری را که حضرت ابوطالب سروده بود می‌خواند. این آیه نازل می‌شود. پیامبر به دخترش فرمود آن را بخواند (144 آل عمران) وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ  أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى  أَعْقَابِکُمْ  و محمد(صلی الله علیه و آله) نیست جز فرستاده‌ای که پیش از او هم پیامبران آمدند. آیا اگر بمیرد یا کشته شود عقبگرد می‌کنید؟ و هر که عقبگرد کند هرگز به خدا زیانی نمی‌رساند، و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد. و پیامبر می‌خواهد بفرماید که بعد از من هم‌چنین می‌شود.

و امام حسین(علیه السلام) می‌فرماید که در امت جد من فساد ایجاد شده و این فساد از زمان حیات جدش شروع شده و در این زمان به حدی رسیده که باید اصلاح شود. سیوطی: بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌خواستند آیات قرآن را به دلخواه خود تغییر دهند . امام حسین علیه السلام) : اگر دین جدم جز با کشته شدن من پابرجا نمی‌شود

پس شمشیرها مرا در بر گیرید. بحث حفظ دین است. همه امامان بعد از پیامبر می‌خواهند چنین کنند ولی شرایط زمان فرق می‌کند. امام علی علیه السلام) با 25 سال سکوت و 5 سال حکومتش، امام حسن علیه السلام) با صلحش که معاویه در انتظار تخلف امام از عهد نامه صلح بود.

و امام باقر علیه السلام) و امام صادق علیه السلام) با توجه به جوّ حاکم بر جامعه (درگیری بنی‌امیه و بنی عباس) ایجاد کلاس درسی کردند و شاگردان بسیاری تربیت نمودند و همین‌طور سایر ائمه علیه السلام) با تدبیر در شرایط زمان خود و هرکدام جای دیگری بود فرقی نمی‌کرد. حالا امام حسین علیه السلام) در مقابل پلیدی چون یزید قرار گرفته و باید قیام کند و کرد. بررسی و تحقیق در این رابطه نشان می‌دهد علاوه بر کتب شیعه در کتب معتبر اهل سنت هم همین‌ است مثل

1- صحیح بخاری ج8 و ج9 حدیث شماره 1    2- صحیح بخاری ج5 باب غزوه حدیبیه   3- تاریخ طبری ج سوم ص241    4- تاریخ ابن اسیر ج 3  و ج6ص321                                      و همین‌ها باعث فساد در دین و سبب حرکت و قیام امام شد

در واقع کاربه‌جایی رسید که شخص فاسدی چون یزید بگوید من خلیفه مسلمین هستم و امام می‌فرماید اگر اسلام دست امیری چون یزید باشد وای به حال اسلام.                                  بعد از پیامبرصلی الله علیه و آله چه وقایعی رخ داد تا منجر به فساد در دین و حرکت امام شد که کسی چون علی علیه السلام قرآن را تفسیر نکند ولی کعب الاحبار یهودی و ابوهریره هرچه می‌خواهند بگویند! پول از خلیفه بگیرند و حدیث جعل کنند و از خود بسازند و به خورد مردم عادی بدهند و یا آیاتی که در شان اهل بیت و بخصوص امام علی علیهم السلام نازل شده در شان افراد فاسد بیان کنند.

در زمان معاویه قحطی شد (یک مقدار گرانی و گاهی قحطی) و عده‌ای معترض شدند. معاویه در مسجد گفت: شما این آیه را قبول دارید (21حجر) وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (هیچ چیزی نیست مگر خزائن آن نزد ما باشد و ما معلوم نکردیم مگر به‌قدر معلوم) پس اگر ما کمبود داریم بخاطر این است که خداوند نازل نکرده.

 احنف بن قیس جوابی داد به این شرح: این مطلب که از قرآن گفتی سه قسم است؛ دو مطلب را درست گفتی ولی یک مطلب را نگفتی که خداوند به اندازه لازم نازل کرده، تو ضبط کرده‌ای و به مردم نمی‌دهی. پس می‌خواهند مردم فکر نکنند و معاویه بشود مفسر قرآن و آنچه بخواهد بگوید (ابن ابی الحدید معتزلی در ج4 ص73 نهج البلاغه)

معاویه چهار هزار درهم به سمره بن جندب داد که آیه 207 بقره را که می‌فرماید از مردم کسی است که در طلب رضای خدا از سر جان می‌گذرد (چون علی در بستر پیامبر) و خداوند به بندگان مهربان است. بگوید در شان ابن ملجم نازل شده ! اینها نمونه است از هزاران نیرنگ معاویه. در نهج البلاغه می‌فرماید: در جایی که دهان عالم را ببندند و به او بی‌احترامی کنند و جاهل را اکرام کنند نتیجه چه می‌شود.

و یک مستشرق غیر مسلمان می‌گوید موقعی که امام علی علیه السلام می‌فرمود: بپرسید از من آنچه را نمی‌دانید افسوس که به‌جای قلم به دست او بیل دادند و خوراک سالم را از مردم گرفتند و خوراک باطل دادند.

و لذا حاصل مشرکی و منافقی چون ابوسفیان و هند جگر خوار می‌شود معاویه و حاصل معاویه با این افکار و رفتار پلیدش می‌شود یزید فاسدی که ریشه اسلام را می‌خواهد بزند و امام در مقابل او می‌ایستد. و حاصل توطئه منافقین (توبه101) آن می‌شود که پسر پیامبر را می‌کشند و سرها بر فراز نیزه و زن و فرزندان را اسیر و وارد شام می‌کنند در حالی که شهر را ‌ آذین بسته‌اند و جشن و پایکوبی می‌کنند و می‌گویند اینها خارجی هستند! 

اینها حاصل تبلیغات ضد اسلام حقیقی معاویه است برای فریب مردم و به نام اسلام، نه اسلام محمدی بلکه اسلام اموی و آنچه که معاویه به مردم تحمیل کرده است. از راه های مختلف استفاده کرد، گوسفند به نام هدیه بین بچه ها تقسیم می شد و بعد از پروار شدن، یارانش به اسم یاران علی علیه السلام شبیخون زده و می دزدیدند. (بدنام کردن مولا).

و یا آنقدر در مورد مولا تبلیغات کرده بودند که زمانی امام در محراب به شهادت رسید، عده ای می گفتند مگر علی نماز هم می خواند.

 

 

 

 

 

هدف اصلی قیام امام حسین علیه السلام

1- بیعت خواهی یزید و امتناع حضرت از بیعت یزید به والی خود در مدینه نوشت: حسین علیه السلام و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر را احضار نموده و از آنها بیعت بگیر و اگر بیعت نکردند آنها را گردن بزن و سرشان را برای من به شام بفرست. امام در جواب این هتاکی شجاعانه فرمود: هنگامی که امت اسلامی به پیشوائی مثل یزید (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) گرفتار گردد باید فاتحه اسلام را خواند و بدین جهت از بیعت با یزید امتناع ورزید. إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید (مقتل خوارزمى ج 1 ص184 و نیز لهوف ص20)                                                 

2 - امر به معروف و نهی از منکر امام حسین (علیه السلام) در بیان هدف قیام شان می فرماید: منظورم (از این قیام) امر به معروف و نهی از منکر است. و انی لَم أَخرُج أَشِراً وَ لابَطراً وَ لامُفسِداً وَ لاظالِماً و اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فِی امّة جدّی أُرِیدُ أَن آمُر بِالمَعرُوفِ وَ أَنهی عَنِ المُنکَرِ... و گواهی می‌دهم که از مدینه به قصد فساد و تکبر و داعیه سلطنت بیرون نیامدم بلکه برای اصلاح در میان امت جدم آهنگ خروج کردم که امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیرت پسندیده جد خود احمد مختار و پدر گرامیم حیدر کرار رفتار نمایم.                                       

3- اصلاح امت و مبارزه با فساد چنان که خود حضرت فرمود: انگیزه ام از قیام، اصلاح امت جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است به عبارت دیگر؛ یکی از علل قیام امام حسین علیه السلام زنده کردن ارزشهای اسلامی بوده است

وصیت نامه امام مظلوم حسین بن علی(علیه السلام) به برادرشان محمد بن حنفیه:... وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی، اُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ

ارزش هایی همچون وحدت امت اسلامی، حریت (آزادی و آزادگی)، اخلاق اسلامی و انسانی، زنده کردن معارف حق و از بین بردن بدعت ها و... این هدف آن چنان عالی است که امام می فرماید: مگر نمی بینید که بحق عمل نمی شود و ... (اگر برای تغییر این وضعیت) مومن مشتاق دیدار پروردگارش باشد (و جان خود را فدا کند) شایسته است.                                                                                                                    . در اینکه فلسفه واقعی قیام امام حسین(علیه السلام) چه بوده است نظریات مختلفی ارائه شده از جمله این نظرات می توان به تشکیل حکومت اسلامی - امر به معروف و نهی از منکر - شهادت و ... اشاره کرد همه این نظریات در اینکه هدف اصلی امام حسین علیه السلام اصلاح جامعه بوده مشترک هستند.

4- دعوت کوفیان و تشکیل حکومت وظیفه امام این است که در صورت آماده بودن زمینه، در جامعه اسلامی حکومت حقه اسلامی را تشکیل دهد و بحسب ظاهر چنین زمینه ای آماده بود، چون مردم کوفه با ارسال حدود 12 هزار نامه برای امام (علیه السلام) آمادگی خود را برای کمک به امام با لشکر صد هزار نفری اعلان نمودند معلوم است که اگر امام اجابت نمی فرمود، چه بسا در برابر خدا و امت اسلامی و تاریخ مسئول بوده و مواخذه می گردید.

مرحوم علامه عسکری : قیام امام در حقیقت بر ضد انحراف از سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده (المعالم المدرستین ج3، ص7)

در اواخر دوره معاویه از اسلام جز اسم و از قرآن جز رسمش باقی نمانده بود. وقتی معاویه از دنیا رفت و پسرش یزید در سال 60 به حکومت رسید، نیز همین اوضاع وجود داشت.

همانطور که قبلا به صورت مشروح بیان شد در این زمان فقط سه راه برای امام باقی مانده بود :  بیعت   جنگ  سکوت

بیعت با یزید به معنای این بود که اقوال و روش یزید را قبول دارد اما، از بیعت خودداری کرد و در این راه به شهادت رسید.

سکوت با این شرایط هم جایز نبود فنای اسلام به دست یزید تقریبا همه اتفاق نظر دارند که هدف امام حسین(علیه السلام) اصلاح جامعه بود. برخی قائلند امام می خواست حکومت تشکیل دهد.

جنگ پر واضح است که حکومت مردی شریر... مانند یزید برای اسلام بزرگ ترین خطر و ضربه بود و اگر بدون عکس العمل جلو می رفت، و از طرف کسی انکار نمی شد مفاسد آن جبران ناپذیر و سبب محو آثار اسلام می گشت .. 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">