کتاب های منتشر شده
zarepoorketab.blog.ir
☫ ﷽ ☫
فهرست مطالب
مقدمه نیاز فطری ما به امام حسین علیه السلام
بخش 1 : آگاهی بخشی امام حسین (علیه السلام)
ویژگی های نهضت امام حسین
تحریف اسلام و خواندن خطبه در منی و یادآوری سخنان پیامبر
هشدارهای امام حسین در جواب یزیدیان
شباهت کربلای حسینی با غدیر علوی
اینکه دلهای کوفیان با امام حسین علیه السلام ولی شمشیرشان با یزید بود، یعنی چه
بخش 2 : امام و گزینه های پیش رو
بیعت خواهی معاویه برای یزید و واکنش امام
عزت طلبی و ذلتگریزی ولایت، حقیقت و باطن اسلام فلسفه صوفیانه بر عاشورا
بخش 3 : علل قیام، وارونه شدن حقایق طی 50 سال
امام حسین علیه السلام و فتنه بزرگ اموی قیام برای اصلاح امت اسلام
«جهل زدایی» و قیام امام حسین علیه السلام است حفظ حرمت حرم خدا
امام حسین علیه السلام در مقابل این تبلیغات چه کند؟ عوامل تنهایی ولی خدا
بخش 4 : آثار و نتایج نهضت الگوپذیری از پیام عاشورا
تاثیر پذیری انقلاب از محرم آموزه های جاوید حماسه عاشورا
برکات اجتماعی نهضت ابا عبدالله الحسین علیه السلام
عاشورا و انتظار؛ پیوندها، تحلیل ها و رهیافت تاثیر نهضت عاشورا بر بیداری اسلامی
جایگاه شور و شعور در نهضت عاشورا عاشورا در طول تاریخ 15 قرن اخیر
بخش 5 : فرهنگ و مکتب سیاسی عاشورا
عاشورا فراتر از کلمات و واژه هاست عاشورا یک واقعه نیست بلکه یک فرهنگ است فرهنگ عاشورا و نقشه های استعمار غیر سیاسی دانستن عاشورا خیانت سیدالشهدا جریان تکفیری در نقطه مقابل جریان عاشورا نگاهی به قیام ها
حرکت دفاعی سیدالشهدا(ع) قیام و نهضت حسینی؛ چگونه، از کی و از کجا؟
مقدمه
نیاز فطری ما به امام حسین علیه السلام
حسین(علیه السلام) آموزگار بزرگ مکتب ایثار و شهادت است که درس عشق و دلدادگی را در گوش زمان زمزمه کرد اینک پس از گذشت قرن های متمادی از آن واقعه بزرگ، هنوز درس آزادگی او در دل و جان انسان های آزاده در چهار گوشه جهان تبلور عینی دارد. و هنوز هم مسلمانان و غیرمسلمانان او را الگوی بارز و برجسته و مصداقی ارزشمند از رشادت و از خودگذشتگی می دانند و بر صلابت بی چون و چرای زاده رسول الله(صلی الله علیه و آله) سر تعظیم و تکریم فرود می آورند از همین روست که نزدیک به 14 قرن هنوز ندای هل من ناصر ینصرنی کیست مرا یاری کند حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) به گوش می رسد و خیل مشتاقان و سینه چاکان آن حضرت هر سال به یاد مظلومیت اهل بیت (علیهم السلام) سیاهپوش می شوند و مراسم عزاداری برپا می کنند.
براستی قیام امام حسین (علیه السلام) چه نقشی در بیداری مسلمانان جهان دارد چرا این واقعه تاریخی همچون صدها و هزاران رویداد تاریخی دیگر به دست فراموشی سپرده نشده است؟ نقش عظیم عاشورا در انقلاب اسلامی ایران چه بود. به راستی در شرایط فعلی که دشمنان با انواع و اقسام حیل و فتنه ها سعی در وارد کردن خدشه به این انقلاب بزرگ را دارند، ما به عنوان حامیان این وارث حسینی چه نقشی برعهده داریم. چگونه باید با بصیرت و آگاهی که درس بزرگ عاشورا و قیام حسین (علیه السلام) می باشد، در برابر کینه توزیهای دشمنان داخلی و خارجی ایستادگی کنیم و بیرق سرخ حسینی علیه السلام را برافراشته نگه داریم؟
جوانان ما، جامعه ما، جهان اسلام و جهان بشریت امروز بیش از هر چیزی به اباعبدالله(علیه السلام) نیاز دارد. واسطه بین این چهار مورد با اباعبدالله(علیه السلام) فطرت است. چون امام حسین(علیه السلام) جایگاهی در فطرت دارد که میتواند موجب شکوفایی آن شود. فطرت، یک عشق وافر، شور مطلق و محکم به خدا، خوبیها و خوبان عالم.
خداوند انسان را به صورت یک ظرفِ خالی، نیافریده است بلکه در باطن او زیباییهای فراوانی قرار داده که البته محجوب هستند و انسان باید در طول عمرش حجابها را کنار بزند و فطرت خود را شکوفا کند. اما فطرت چگونه شکوفا میشود؟ واقعش این است که لذت شکوفا شدن فطرت قابل بیان نیست تا برای همه بگوییم و آنها اشتیاق پیدا کنند.
برای درکِ آن باید انسان خودش این شکفته شدن را تجربه کند و شدت حرارت آتش فطرتِ خود را حس کند و این تجربه در خیمه اباعبدالله الحسین(علیه السلام) قابل حصول است. از طرفی همین فطری بودن است که مسلمان و غیر مسلمان را تاثیر گذاشته و در مورد امام نظراتی از طرف آنان بیان شده و حتی به پیروی از آن را واداشته است.
کتابی که پیش رو دارید به بیان بیعت خواهی معاویه برای یزید و پاسخ نه گفتن امام به ظالم و مستکبر، و در بخشی علت تنهایی امام، یاری طلبیدن ابا عبدالله، همچنین علل و فلسفه قیام، و آثار قیام ابا عبدالله الحسین علیه السلام پرداخته سپس وظیغه ی ما شیعیان به پیروی از این امام همام، و گفتاری درباره مکتب فرهنگی سیاسی امام را شرح داده است.
مولّف : محمود زارع پور
☫ ﷽ ☫
بخش 1 : آگاهی بخشی امام حسین (علیه السلام)
دهم محرم سال 61 هجری، حادثه عظیم قیام عاشورا، شهادت حسین بن علی علیهالسلام و 72 تن از یاران باوفای ایشان رقم خورد. قیامی که حضرت اباعبدالله علیهالسلام برای برپایی و اقامه دین مبین اسلام، همراه خانواده خویش، حج خود را نیمهتمام رها کرد و برای ادای رسالت مهمی به سوی کربلا حرکت کرد. افراد بسیاری در واقعه عظیم عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند.
آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دفاع و حمایت کردند. اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلتبار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند
سوم شعبان سال چهارم متولد یافت، پیامبر فرمود (حسین منی و انا من حسین) حسین علیهالسلام نام یک شخصیتی است که در تورات به کلمه و لفظ شبیر و در انجیل طاب نام برده شده، او یک شخصیتی است که دنیای بشریت را تکان داد و یک نهضت و حرکت فکری به وجود آورد. کنیه و القابی دارند از جمله: رشید، طیب، وقی، زکی، مبارک، التابع لمرضات الله، والدلیل علی ذات الله، الشهید بکربلا، السبط الثانی، الامام الثالث و.. القابی است که به آن حضرت داده شده و بالاتر از همه لقبی است که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) جدش به آن حضرت خطاب می کرد: سید شباب اهل الجنه . ابا عبدالله و ابا الائمه و ابا المساکین از کنیه های آن حضرت(صلی الله علیه و آله) است که هر یک روی استحقاق بود
وقتی با پدرش به مفاخره می پردازد می گوید: من افتخار می کنم که پدری همچون علی مرتضی دارم و آیا شما پدری چون من دارید و مادری چون فاطمه زهرا(سلام الله علیها) یگانه دختر باقیمانده پیغمبر(صلی الله علیه و آله) ؟ بعد از شهادت پدر در زمان امامت برادر به معاویه هنگامی که دهان آلوده اش را به دشنام گشود آن چنان اعتراض کردند که معاویه گلویش گیر کرد و امام حسن علیهالسلام پا در میانی و معاویه را خاموش و به جای خود میشناند.
روزی دیگر، وقتی ابوبکر را می بیند بالای منبر پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته اعتراض کرده و خطاب که از منبر جدم پائین بیا و ابوبکر غیر از تصدیق حرف او چیزی نمی گوید و از منبر پائین می آید
در جنگهای جمل صفین و نهروان همراه پدر و برادرش، شرکت فعال و موثر داشت.
در دوران حکومت برادر از سیاستهای وی دفاع میکرد و به تبیین صلح برادرش میپرداخت و مصلحت را در همین میدانست و بارها به یاران برادرش میفرمود تا معاویه زنده است شکیبائی کنند.
امام می دید که معاویه با اتکاء به اسلام به اریکه حکومت به نا حق تکیه زده و مشغول تخریب اسلام است و بدعت گذار افکار و اعمال غلط است بسیار رنج می برد و بارها زبان به اعتراض می گشود و او را به باد انتقاد می گرفت و مردم را از حقیقت آکاه می ساخت و کسانی که به دستور معاویه به تبعید و یا به شهادت رسیده بود، افشا مینمود.
دوران امامت ده سال به اجبار حکومت معاویه را تحمل کرد. معاویه، بر خلاف صلح نامه، یزید پسر فاسد و نالایقش که خلق و خوی مسیحی از مادر و معلم خود به ارث برده را به ولایتعهدی و پس از هلاکت معاویه در رجب سال شصت، یزید حکومت را غصب و تلاش برای بیعت گرفتن از مخالفین پرداخت و به ولید والی مدینه نوشت تا از حسین علیهالسلام بیعت بگیرد و اگر بیعت نکردند گردنش را بزند. امام فرمودند : یزید در خفا بیعت گرفته و بایستی در مسجد و مقابل مردم باشد.
یزید مردی فاسق و شرابخوار و قاتل نفوس به طور علنی است و شخصی چون من با چون او بیعت نخواهم کرد و اگر امثال یزید خلیفه مسلمین شود باید فاتحه اسلام را خواند باید جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بستر هاى گناه آلود خاندان امیه) جانشین رسول خدا نیست, و اساسا اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست. و آیه تطهیر را یادآور شد (إنما یُریدُالله لیذهبَ عَنْکُمُ الرّجْسَ أهْلَ البیتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطهیراً) خداوند اراده فرموده که هرگونه رجس و پلیدی را از شما اهل بیت برطرف کند و شما را پاک و مطهر گرداند.
مقامات امام حسین علیه السلام .
1. فرزند رسول الله(صلی الله علیه و آله) بودن : (منابع تفسیری از مفسران شیعی و سنی)
2- ذوی القربی: قل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى (جز مودت و دوستی در خویشان).
3- اولوا الامر: أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ مقام اولوالامراست.
4-عصمت و طهارت: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.
5- اهل بهشت: سوره هل اتی بهشتی بودن و مقامات اخروی آن حضرت سخن رفته.
6- اهل ذکر و علم: فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ مقام معنوی ایشان اهل ذکر.
7- صادق: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ عنوان مصادیق است شهید صدیق
8- وارث انبیاء: مقام امامت و ولایتی است که باطن همه رسالت ها و نبوت هاست.
9- شهید: پس از واقعه عاشوراء، مقام سید الشهداء از حمزه به حضرت رسید
10. حدیقه ملائکه و فرشتگان: گردآمدن فرشتگان در پیرامون قبر ایشان
11. حجت الله: خداوند آن حضرت را حجت خویش در آسمان و زمین قرار داده.
12. امین الله: امانت بزرگ الهی از مسئولیت خلافت و رسالت الهی را برعهده گرفته
13. مظلوم: کسی است که علیه ظلم قیام کرده و در برابر آن ایستاده و منظلم نبوده.
14. قَتیلُ العَبَرَات : کشته اشک ها. شهیدی است که هم یادش گریهآور است و هم اشک ریختن در سوگ او ثواب دارد و موجب احیای عاشورا است. خود فرمود: أنَا قَتیلُ العَبَرَةِ لایذکُرُنی مُؤمنٌ الا استَعبَرَ من کشته اشکم، هیچ مؤمنی مرا یاد نمیکند مگر آنکه اشک در چشمانش میآید.
و اَسیرَ الکُرُبات اسیر رنج و بلا. رنج برای اصلاح امت. در زیارت اربعین می خوانیم اَلسَّلامُ عَلی اَسیرَ الکُرُبات وَ قَتیلَ العَبَرات ...
15. خلیفه الله: نه تنها خلیفه الرسول بودند، بلکه خلیفه الله در آسمان و زمین بودند
16- امام: از آزمون های سخت الهی گذشته، در مقام عصمت و طهارتی قرار گرفتند
17- رضی مرضی: مقام فنای فی الله و بقای بالله بوده است که خشم و رضایت ایشان همان رضایت و خشم الهی است.
ویژگی های نهضت امام حسین علیه السلام
1. آزادگی آزادی و آزادگی دو خصلت بارز امام حسین علیه السلام است. ایشان در برابر انواع روشهای استعماری (خواهش، تطمیع، تهدید و...) با عزمی راسخ و با تشخیص شرایط سیاسی اجتماعی عصر خود، به مبارزه با یزید می پردازد کافی بود تا یک تصمیم از ده ها تصمیم حضرت علیه السلام در این حادثه بی بدیل، نادرست از آب درآید، آن وقت کل این حادثه بزرگ تحریف می شد و اثر خود را از دست می داد.
2. علم بی شک امام حسین علیه السلام دقیق ترین و عالمانه ترین روش را اتخاذ کرد و همواره تا لحظه های شهادت از مسیر علم، درایت و تدبیر خارج نشد. خروج او از مدینه، انتخاب مسیر، توقف در منزلگاه های مختلف، انتخاب سرزمین نینوا، سخنرانی ها و همه و همه از روی حکمت و درایت بود .
۳. صبر صبر در شرایطی برای انسان حاصل می شود که او چاره ای بر تحمل کردن ندارد. اما نوع برخورد با صبر مهم است. گاهی آدم ها از شرایط به وجود آمده گلایه و شکایت می کنند اما اولیاء الهی آن را با روئی گشاده می پذیرند
اما حلم بر عکس آن است. یعنی می تواند اقدام کند، ولی به دلائلی و یا به خاطر مصلحت اقوایی آن شرایط سخت را تحمل می کند و راضی و خشنود از مواجهه با سختی ها می باشد حسین علیه السلام با حلم، صبر و استقامت بی نظیر خود و یاران، توانست پایه های کجی که به نام دین در جامعه رواج پیدا کرده بود را دوباره به مسیر اصلی برگردانده و همان سبب فروپاشی نظام نالایق بنی امیه شد
4. معنویت : حضرت در اوج جنگ و مبارزه از توجه به معنویت، اخلاق، انسانیت، تلاوت قرآن و نماز باز نمی ایستد اساسا جنگ حسین علیه السلام با یزید بر سر همین اخلاق و معنویت و پرده برداری از چهره تزویر و ریای بنی امیه است که غاصبانه به نام دین و حکومت دینی، ریاست میکنند و کسی جز حسین علیه السلام نمیتواند این رسوایی را عیان کند،همان گونه کسی جز علی علیه السلام نتوانست چهره خوارج، آن جاهلان متنسک مقدس مآب را برملا کند
5. تصمیم قاطع : تصمیم قاطع برای انسان های بزرگ خیلی حائز اهمیت است زیرا با کوچک ترین حرکت نابجا، برای همیشه بازنده می شوند اما اگر قبل از تصمیم قاطع عناصری چون معنویت و تقوی، علم، درایت، تدبیر، شناخت دقیق شرایط جامعه وجود داشته باشد، جایی برای نگرانی وجود نخواهد داشت و حسین علیه السلام کسی است که همه آن شرایط را چون آئینه می دید و برایش از روز روشن تر بود او با تصمیماتی که می گیرد افراد کوته بین زمان خود را متحیر و آیندگان تیزهوش را از دوراندیشی خود به ستایش وامی دارد
6 . دلسوزی یکی از صفات بارز امام حسین علیه السلام دلسوزی است. نه فقط برای دوستان، بلکه برای دشمنان هم، دل می سوزاند او همچون جدش(ص) رحمه للعالمین است. آب را بر دشمن نمی بندد اگر چه بین آنان، زن و کودک نبود! و به قاتل خود لبخند می زند و او را موعظه و نصیحت می کند
7. ایثار : مقام ایثار، مقام فنا شدن برای معبود است. ایثارگر، بیش از جان، چیز دیگری ندارد و آن را در طبق اخلاق گذاشته و گوید: جان چه باشد که فدای قدم دوست کنم / این متاعی است که هر بی سروپایی دارد. در «ایثار» جای استدلال و دلیل نیست تا ثابت کند کی چه باید بکند. جای عشق و عرض ارادت است.
8 . حرکت از مجرای طبیعی : امام حسین علیه السلام به دلائلی ان الله شاء ان یراک قتیلا و برای جاودانه شدن حماسه اش، می بایست از راه اسباب و مسببات طبیعی این نهضت را به آخر برساند که اهم این حکمتها بدین قرار است:
الف حرکت از راه های طبیعی و بدون استفاده از راه های میان بر و غیر متعارف ب عدم پذیرش کمک از امدادهای غیبی و پیشنهاد پیشوای اهل«جن» دال برنابود کردن لشکر یزید به کمک همه جن های متدین
ج عدم خروج از شیوه جوانمردی
9. فرصت به دشمن درخواست امام حسین علیه السلام برای به تاخیر افتادن جنگ، سه علت عمده داشت یک: خالص کردن یاران خود و برداشتن بیعت از آنان تا هر کس ذره ای غش و ناخالص در او هست جدا شود
دوم: رفتار عبادی و معنوی امام حسین علیه السلام و یاران در شب عاشورا بیانگر تدین واقعی آنان به دین اسلام می باشد و شاید اثر مقطعی خود را بر دشمن بگذارد که این چنین شد اگرچه اثر دراز مدت آن تحقق پیدا کرد
سوم: شاید فرصتی باشد برای کسانی که درخواب هستند که در نتیجه آن افراد بسیاری شبانه از سپاه یزید به جمع یاران حسین آمدند که به دلیل شهرت حُرّ ، بسیاری از آنان از دید مورخان حادثه، مغفول مانده اند.
اما در بعضی از کتب که آمار شهدای کربلا را تا 140نفر ذکر کرده اند، بعید نیست که افراد اضافه شده همان پناهندگان به لشکر حسین علیه السلام باشند.
10. دوری از ذلت شعار جاودانه حسین علیه السلام هیهات منا الذله، پـرچمی شد برای همه آزادی خواهان که تا امروز این شعار؛ خون تازه به کالبد مجاهدان در راه خدا می دهد مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا (فاطر10)، عزت فقط نزد خداست. حسین علیه السلام با خدا معامله کرد و ما ثمره اش را بعد از 14قرن هنوز می بینیم و ادامه خواهد داشت
11. نوع نگاه به مرگ بررسی شعارهایی که حضرت اباعبدالله علیه السلام ایراد می فرمود نیازمند واکاوی شرائط آن زمان است. یکی از آن شعارها، شعار لااری الموت الاسعاده و الحیاه مع الظالمین الابرما است که می فهماند جامعه آن روز بی تفاوت و بی انگیزه شده بود. هرکس به فکر زندگی شخصی خود بود. حاضر به مبارزه و ایثار نبود. ارکان بنی امیه با ظلم و شکنجه های فراوان و به شهادت رساندن یاران علی علیه السلام هرگونه نشاط عمومی را از مردم سلب کرده بودند و آنها در برابر همه چیز، دیگر بی انگیزه شده بودند. برایشان فرق نمی کرد که یزید حاکم آنها باشد یا کس دیگر
امام حسین (علیه السلام) این سیاهی و ظلمت را می درد و در برابر حکومت ظالم و فساد یزید می خروشد و کاخ بی بنیان و پوشالی او را رسوا می کند و نوع نگاه به مرگ را از حالت ننگ، به سعادت و خوشبختی تغییر می دهد. و ده ها موضوع دیگر که هر کدام خود کتابی است برای هدایت و الگوپذیری از حادثه کربلا.
ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی امام به خوبی آگاه است و میداند یزید ادامه حیات را در مکه به او نخواهد داد امام نمی خواست به هیچ وجه موافقتی با یزید و حاکمیت او داشته باشد حتی اگر این مخالفت به شهادت او منجر شود آنها اسلام را ابزار و ملعبه بازی گریهای خود کرده بودند
قیام مقدس و پرشکوه امام حسین(علیه السلام) ریشه در انحراف هاى بـنیادى و اساسى در جـامعه اسلامى داشت. این انحراف ها زائیده انحراف حکومت اسلامى از مسیر اصلى خود از کودتای سقیفه به بعد بود. که پس از شهادت على(علیه السلام) کلا به دست سلسله سفیانى و حزب ضد اسلامى اموى افتاد. به گواهى اسناد, سران این حزب هیچ اعتقادى به اسلام و اصول آن نداشتند (ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه ج8)
و ظهور اسلام و به قدرت رسیدن پیامبر (صلی الله علیه و آله) را, جلوه اى از پیروزى تیره بنی هاشم بر تیره بنی امیه, در جریان کشمکش قبیلگى در درون طایفه بـزرگ قریش مى دانستند (ابن ابى الحدید ج9) و بـا یک حـرکت خـزنده, بـه تـدریج در پـوشش اسـلام بـه مناصب کلیدى دسـت یافتند.
و سرانجـام از سال چهلم هجـرى, حکومت اسلامى و سرنوشت و مقدرات امت اسلامى به دست این حزب افتاد و پس از بیست سال حکومت معاویه, و بـه دنبـال مرگ وى, پـسرش یزید بـه قدرت رسید که اوج انحراف بـنیادى, و جلوه اى آشکار از ظهور (جاهلیت نو) در پوشش ظاهرى اسلام بود.
امام حـسـین(علیه السلام) نمى تـوانسـت در بـرابـر چـنین فاجـعه اى سکوت کند و احساس وظیفه مى کرد که در بـرابـر این وضع, اعتـراض و مخالفت کند.
از نظر امام, پـیشوا و رهبـر مسلمانان شـرائط و ویژگى هایى دارد که امویان فـاقـد آنها بـودند و اسـاس انحراف ها و گمراهیها این بود که عناصر فاسد و غیر لایق, تکیه بر مسند خلافت اسلامى و جایگاه والاى پـیامبـر زده بـودند و حاکمیت و زمامدارى آنها, آثار و نتائج بـسیار تلخ و ویرانگرى بـه دنبـال آورده بود و برای اسلام آبرویی باقی نمی گذاشت که فرد نالایقی مثل یزید بر خلافت مسلمین حکمرانی کند..
خواندن خطبه در منی و یادآوری سخنان پیامبر
امام حسین علیه السلام همواره به دنبال فرصتی بود تا بر ضد حکومت ظالمانه و غاصبانه بنی امیه قیام کرده و بساط ظلم و ظالم را برچیند فرصتی که در زمان امام حسن(علیه السلام) و حتی سالها پس از شهادت آن حضرت به شکل جدی رخ نداد و مقدمات قیام فراهم نبود؛ ولی هر چه که زمان به پایان عمر معاویه نزدیک می شد با تلاشهای نامحسوسی که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام انجام داده بودند شرایط اجتماعی برای یک قیام علنی آماده تر می شد.
از این رو امام حسین(علیه السلام) رفته رفته، جنگ تبلیغاتی با معاویه را تشدید کرد تا آن که یک سال قبل از مرگ معاویه، در مِنی و در جمع دویست نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و بیش از پانصد تن دیگر از نخبگان جهان اسلام در خطبه ای به تفصیل، حقوق اهل بیت علیهم السلام را یادآور شد و آنان را به احیای آن و مبارزه با ظلم فرا خواند. امام(علیه السلام) با چنین کارهایی، برای قیام بر ضدّ حکومت بنی امیّه پس از مرگ معاویه، زمینه سازی می کرد و منتظر فرصت مناسب بود
در منی : امام حسین(علیه السلام) به سخن ایستاد و پس از حمد و ثناى خداوند، فرمود: امّا بعد، این طاغوت با ما و پیروانمان آن کرده که دیده اید و مى دانید و پیش روى شماست. پرسشى از شما دارم. اگر راست گفتم؛ تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم؛ تکذیبم کنید
[اگر تصدیق کردید] به حقّ خدا بر شما و حقّ پیامبر خدا و حقّ نزدیکى ام به پیامبرتان؛ از این جا که رفتید هر آن کس از افراد قبیله تان را که به او اعتماد داشتید؛ فرا خوانید و همه آن را برای آنها نیز نقل کنید؛ چرا که من بیم دارم که این موضوع (امامت)، از یاد برود و حق مغلوب شود و از بین برود؛ فَادعوهُم إلى ما تَعلَمونَ مِن حَقِّنا؛ فَإِنّی أتَخَوَّفُ أن یَدرُسَ هذَا الأَمرُ و یَذهَبَ الحَقُّ و یُغلَبَ و خداوند، تمام کننده نور خویش است؛ اگرچه کافران خوششان نیاید؛ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَـفِرُونَ (صفّ 8)
آنگاه حضرت شروع به یادآوری حقایقی کردند که یکایک آنها سندی بر حقانیت امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است و جمع هفتصد نفری حاضر به تک تک آنها شهادت داده و سخنان امام(علیه السلام) را تصدیق کردند. آن معارف عبارت بودند از:
1. اخوت و برادری رسول خدا با علی(علیهم السلام) که در جریان مراسم برادری که حضرت پیامبر اکرم بین مهاجرین و انصار برگزار کردند علی علیه السلام را برادر خود در دنیا و آخرت قرار داد
2. سَدُّ الابواب رسول خدا صلی الله علیه و آله به دستور خدای متعال، فرمان داد تا درِ تمام خانه هایی که به مسجد النبی باز می شود ببندند مگر درِ خانه علی علیه السلام
3. منع دیگران از اینکه حتی روزنه ای به مسجد باز کنند
4. نصب علی صلی الله علیه و آله به ولایت امری در روز غدیر خم که این از مهمترین اسناد امامت و ولایت این خاندان است که باید بر آن تاکید شود. آیا میدانید که پیامبر در روز غدیر خُم، او را منصوب کرد و ولایت را براى او تثبیت کرد و فرمود: حاضران به غایبان برسانند؟ که جمعیت پاسخ دادند: به خدا، آرى
5. در جریان غزوه تبوک رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: تو نسبت به من، چون هارون نسبت به موسایى و تو پس از من، ولىّ هر مؤمنى؛ أنتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى، و أنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی
مشروح خطبه امام در سرزمین منی با بزرگان و جمع 700 نفری در صفحات پایانی همین کتاب
6. جریان مباهله تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَ أَبْنَاءکُمْ وَ نِسَاءنَا وَ نِسَاءکُمْ وَ أَنفُسَنَا و أَنفُسَکُمْ مسیحیان گفتند: چهره هایى را مى بینیم که اگر خدا بخواهد کوهى را از جایش برکند، بخاطر آنها بر مى کند،
7. فتح قلعه خیبر سخن رسول خدا درباره او که فرمود: آن را به کسى مى دهم که خدا و پیامبرش او را دوست مى دارند و او نیز خدا و پیامبرش را دوست دارد؛ کسى که یورش برنده بى فرار است و خداوند به دست او، قلعه خیبر را فتح مى کند؛ لَأَدفَعُهُ إلى رَجُلٍ یُحِبُّهُ اللّه ُو...
8. در مورد فرستاده سوره برائت فرمود: از سوى من، جز خودم و یا مردى از من، ابلاغ نمى کند؛ لا یُبَلِّغُ عَنّی إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّی
9. رسول خدا صلی الله علیه و آله مرتب علوم و معارف خود را به او می آموخت
10. به علی علیه السلام فرمود: اى على! تو از منى و من از تو اَم، و تو پس از من، ولىّ هر مرد و زن مؤمنى یا عَلِیُّ ! أنتَ مِنّی و أنَا مِنکَ ، وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ و مُؤمِنَةٍ بَعدی
11. با این جمله زَوَّجتُکِ خَیرَ أهلِ بَیتی، .... ؛ به فاطمه سلام الله فرمود شوهر تو، بهترینِ کسانِ من، پیش ترینشان در اسلام آوردن، بزرگ ترینشان در بردبارى و دانشمندترینِ آنان است، و علی علیه السلام را بر جعفر و حمزه علیهما السلام برتری داد.
12. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من ، سَرورِ فرزندان آدم هستم و برادرم على، سَرورِ عرب و فاطمه، بانوى زنانِ بهشت و دو پسرم حسن و حسین، سَرورِ جوانان بهشتند أنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ، وأخی عَلِیٌّ سَیِّدُ العَرَبِ، و فاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ، وَ ابنایَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ
13. رسول خدا صلی الله علیه و آله به مولا علی علیه السلام فرمان داد تا غسلش دهد و خبر داد که جبرئیلعلیه السلام او را یاری خواهد کرد. تنها راه رهایی از هلاکت و رسیدن به سعادت؛ تمسک به اهل بیت علیهم السلام و دریافت معارف قرآن از مجرای این ذوات مقدس است و این همان موضوعی است که امام حسین علیه السلام برای نجات جامعه انحراف زده بر آن تاکید داشت
14. رسول خدا علیه السلام در آخرین سخنرانی إنّی تَرَکتُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتابَ اللّه و أهلَ بَیتی حدیث ثقلین را یاداوری نمودند.
امام حسین(علیه السلام) ؛ حقیقتی از جنس پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله)
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله درباره امام حسین(علیه السلام) می فرماید: حسین منی و انا من حسین، احب الله من احب حسینا، حسین سبط من الاسباط حسین از من است و من هم از حسینم، هر که حسین را دوست بدارد خداوند دوست او باد، حسین فرزندزاده ای است از فرزند زادگان انبیاء. امیرمومنان علیه السلام را نفس و جان پیامبر صلی الله علیه و آله می شمارد؛ ولی پیامبرصلی الله علیه و آله در این حدیث معتبر، امام حسین علیه السلام را عین ذات خود معرفی می کند
در روایات دیگر، نیز پیامبر صلی الله علیه و آله در حق امام حسن علیه السلام یا دختر گرامی اش فاطمه زهرا (سلام الله) تعابیری چون جگر گوشه و بِضعَهُ مِنّی دارد. هریک از آنان به عنوان نفس پیامبر صلی الله علیه و آله هستند و این سطح از نسبت براساس آیات و روایات، ثابت است.
هشدارهای امام حسین در جواب یزیدیان
1 - در نخستین روزهایى که امام حسین علیه السلام در مدینه, بـراى بـیعت با یزید, در فشار بود, در پاسخ ولید که پیشنهاد بیعت بـا یزید را مطرح کرد, فـرمود: اینک که مسـلمانان بـه فـرمانروایى مانند یزید گرفتار شده اند, باید فاتحه اسلام را خواند.
2 - امام ضمن پاسخ نامه هاى کوفیان, نوشت: ... امام و پیشواى مسلمانان کسـى اسـت که بـه کتـاب خـدا عمل نموده راه قسط و عدل را در پـیش گیرد و از حـق پـیروى کرده بـا تمام وجود خویش مطیع فرمان خدا باشد
3 - امام حـسـین علیه السلام هنگام عزیمت بـه سـوى عراق در منزلى بـنام بیضه خطاب به حر خطبه اى ایراد کرد و طى آن انگیزه قیام خود را چنین شرح داد: مردم! پـیامبـر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر مسلمانى بـا حکومت ستـمگرى مواجـه گردد که حـرام خدا را حـلال شمرده و پـیمان الهى را در هم مى شکند.
بـا سنت و قانون پـیامبـر از در مخالفت درآمده در میان بـندگان خـدا راه گناه و معصـیت و تـجـاوزگرى و دشـمنى در پـیش مى گیرد, ولى او در مقابـل چنین حکومتى, بـا عمل و یا بـا گفتار اظهار مخالفت نکند, بـر خـداوند است که آن فرد (ساکت) را بـه کیفر همان ستمگر (آتش جهنم) محکوم سازد
مردم! آگاه باشید اینان (بنى امیه) اطاعت خدا را ترک و پیروى از شیطان را بـر خود فرض نموده اند, فساد را تـرویج و حدود الهى را تعطیل نموده فى را (که مخصوص بـه خـاندان پـیامبـر است) بـه خـود اختصاص داده اند و من بـه هدایت و رهبـرى جامعه مسلمانان و قیام بـر ضد این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده اند, از دیگران شایسته ترم ....
حاکمیت بـنى امیه که امام در این سخنان بـه گوشه هایى از آثـار سوء آن اشاره نموده, در شوون مختـلف جامعه اسلامى اثر گذاشتـه و فساد و آلودگى و گمراهى را گستـرده و عمومى ساخـتـه بـود.
بخش 2 : امام حسین علیه السلام و گزینه های پیش رو
بازخوانی شرایط عصر امام حسین(علیه السلام) و یزید میتواند تحلیلی از حرکت و انتخاب امام حسین علیه السلام و شهادت جانگداز آن حضرت در کربلا و اسارت اهل بیت علیهم السلام به دست دهد و بسیاری از پرسشها و شبهات را بر طرف کند.
تعامل امام حسین علیه السلام با معاویه امام حسین علیه السلام در زمان امام حسن علیه السلام تابع محض امام خویش بود با توجه به شرایطی که معاویه ایجاد کرده بود و به سبب حضور عناصر سست ایمان در جبهه حق، فقدان شناخت حق و باطل و وجود فضای فتنه آلودی که قاسطین، مارقین و ناکثین پدید آورده بودند.
همچنین فقدان عزم جدی برای مقاومت در برابر باطل و احقاق حق، امام حسن علیه السلام صلح را در تاریخ 25 ربیع الاول یا نیمه جمادی الاولی سال 41 هجری با شرایطی امضا میکند. بندهای قطعنامه بهگونهای تنظیم شده بود که کمترین ضرر و آسیبی متوجه شیعیان نگردد و نیز جلو استمرار این حرکت شوم توسط معاویه، پس از خود گرفته شده است زیرا او اجازه نداشت برای پس از خودش جانشینی تعیین کند و بطور خلاصه، در حد ضرورت به معاویه امتیاز داده شده بود پس از انعقاد صلحنامه، معاویه به محلی رفت که پیش از آن، لشکرگاه امام حسن مجتبی علیه السلام بود
معاویه روز جمعه، پس از اقامه نماز جمعه خطبه ای خواند و در آخر خطبه چنین گفت: من با شما جنگ نکردم برای آنکه نماز به پادارید یا روزه بگیرید یا زکات بدهید؛ بلکه به خاطر ابن جنگ کردم که بر شما حکومت کنم و خدا هم مرا به مقصودم رساند، اگرچه شما مایل نبودید و تمام شروطی که با حسن بن علی بسته ام، زیر پای من است و به هیچ کدام از آنها عمل نخواهم کرد!
در این سخنان، معاویه تصریح میکند که به سنت رسول خدا و احکام الهی عمل نخواهد کرد و هیچ ضمانتی برای شیعیان و یاران علی علیه السلام و اهل بیتش وجود ندارد، حتی مردم نیز هیچ اعتراضی نکردند که او با صراحت تمام، مواد قطعنامه را زیر پا گذاشته است. آنان خود را مسلمان و پیرو قرآن میدانستند؛ ولی در برابر لغو نخستین بند قرارداد (که مهمترین بندها بود)، هیچ اعتراضی نکردند و معاویه هم، چون این روحیه و ضعف ایمان مردم را میدانست و بخوبی آگاه بود که آنان فقط حرف دین را میزنند لذا جرأت کرده بود که این سخنان را بر زبان جاری کند؛ در غیر این صورت، نه تنها چنین نمیگفت، بلکه موفق به غصب حکومت نیز نمیشد.
این گزارش و گزارشهای دیگر تاریخی به خوبی نشان میدهد که شرایط برای امام حسین علیه السلام در زمان معاویه و پس از شهادت امام حسن علیه السلام توسط یکی از فرزندان خوارج یعنی جعده دختر اشعث بن قیس هیچ تغییری نکرده بود. امام حسن مجتبی علیه السلام در هفتم یا بیست و هشتم صفر سال پنجاه هجری قمری با زهر به شهادت میرسد.
از آن زمان امام حسین علیه السلام به مدت ده سال یعنی تا سال 60 هجری صبر میکند و با آنکه معاویه مفاد صلح نامه را اجرا نکرده و حتی امام حسن علیه السلام را به شهادت رسانیده بود، با این همه علیه خلافت معاویه اقدامی نکرد.
البته آن حضرت علیه السلام در مواردی به مقابله با برخی از توطئههای معاویه از جمله ناسزا گویی به اهل بیت علیهم السلام و مقابله با ایجاد فضاسازی مسموم وی پرداخت یک سال پیش از به هلاک رسیدن معاویه، امام حسینعلیه السلام که مشاهده کردند کار به آنجا رسیده است که مردم به وسیله دشمنی با اهل بیت، قصد تقرب به سوی خدا را میکنند!
برای آنکه مردم را مجددا آگاه کنند و کلمه حق را احیا نمایند، دست به اقدام زدند
آن حضرت، زمانی که برای اعمال حج به مکه مشرف شده بودند، در سرزمین منی، مردم، صحابه، تابعین، بنی هاشم و انصار مدینه، همچنین افراد معروف به صلاح و نیکوکاری را دعوت کردند و برای آنان خطبه خواندند. در آن خطبه، فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام را یکی یکی ذکر کردند و آیاتی از قرآن را که در شأن آن حضرت نازل شده بود، برشمردند.
بیعت خواهی معاویه برای یزید و واکنش امام حسین علیه السلام معاویه پیش از مرگ خود در سال 56 هجری به حج میرود تا برای فرزندش یزید از مردم به عنوان ولیعهد و خلیفه مسلمانان پس از خود بیعت بگیرد از مهمترین کسانی که در برابر بیعت خواهی معاویه برای یزید ایستادند، کسانی چون امام حسین علیه السلام ، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بودند، از این رو معاویه به یزید سفارش میکند در برابر این سه تن واکنش تندی نشان ندهد
معاویه میگوید: عبداللّه بن عمر، با تو همراه مى شود و فقط رهایش نکن. عبداللّه بن زبیر را هر جا یافتى تکه تکه کن، حکایت او با تو مثل شیر و گلّه و مثال رویارویى او با تو مثل گرگ و سگ است
امّام حسین علیه السلام را همان طور که مى شناسى او از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بهره برده و به ناچار با اهل عراق همراه مى شود و به سوى آنان از مدینه خارج مى شود و همان اهل عراق او را تنها مى گذارند و از بین مى برند (امالىشیخ صدوق ص216)
این خلافت امری از امور الهی است و خدا خواسته که من خلیفه شوم و خدا خواسته که یزید خلیفه شود! (کتاب تاریخ دمشق از اهل سنت ج9 ص85)
وقتی عایشه به ولایتعهدی یزید اعتراض کرد معاویه در جواب گفت این کار قضای الهی است، خدا اینگونه خواسته است! و این تفکرات بود که روز عاشورا تیر را در کمان میگذارند و به سوی فرزند رسول خدا رها میکنند و میگویند خدایا تو شاهد باش برای اطاعت امام زمان یزید، پسر پیامبر را میکشم این شستشوی مغزی است
وقتی به عبدالله بن عمر میگویند که یزید با حسین چنین رفتاری دارد، میگوید من با کار دنیایی کاری ندارم، عبادت خود را میکنم! این بیتفاوت بودن به حق است، بدعت است، ایجاد فساد است و امام وقتی وارد کربلا شدند در رابطه با چنین مردمی فرمودند: الناس عبید الدنیا مردم بنده دنیا هستند.
شیوههای پیش روی امام حسین علیه السلام در تعامل با یزید امام حسین علیه السلام با معاویه مخالفت نمیکند؛ زیرا معاویه مکاری است که امت را فریفته و با عنوان خال المومنین و دایی امت به اعتبار همسری خواهرش ام حبیبه با پیامبر(صلی الله علیه و آله) خود را در ردیف ام المومنینها و امهات امت قرار داده و از قداست این عنوان و همانند آن چون کاتب الوحی سود میبرد.
از سوی دیگر، شیعیان نیز اهل همت و عزم نیستند و سستی و ضعف اراده در آنان نمودار است و گرفتار سستی اراده در مقام عمل هستند، هر چند که دلهایشان با اهل بیت(علیه السلام) است ولی هرگز شمشیرهای آنان تا آخر برای ایشان نبوده و در بسیاری موارد حتی علیه ایشان بوده است.
از این رو همان راهی را در پیش میگیرد که امام حسن علیه السلام در پیش گرفته است با آن که معاویه از همان آغاز امضای صلح مخالف مفاد آن عمل کرده است.
امام حسین علیه السلام علیه سلطه یزیدی و بیعت خواهی معاویه برای او میایستد و همین مسئله بود که معاویه را مجبور میکند تا سفارش کند یزید متعرض امام نشود. معاویه در ماه رجب سال شصتم هجری با بیماری سختی در سنین هفتاد تا هشتاد سالگی به درک واصل شد. (تاریخ دمشق، ج 22، ص 59 ؛ الفتوح، ج 4، ص 251 ؛طبری، ج 7)
امام حسین علیه السلام در دوره شش ماهه حکومت یزید، با توجه به دگرگونی شرایط، قیام خود را شکل میدهد و تاریخ جهان و بشریت را تغییر داده و جبهه حق و باطل را به طوری از هم جدا میسازد که کمتر میتوان سخن از فقدان قدرت تشخیص و بصیرت کرد. چرا که با این کارش نشان داد که چگونه میتوان حیات و مماتی را داشت که مبتنی بر حق محوری و سبک زندگی اسوههای الهی باشد امام حسین علیه السلام در برابر شرایط موجود باید تعاملی را در پیش میگرفت که تاریخ را دگرگون سازد و حق را جاودانه و باطل را رسوا کند امام در برابر شرایط پیش آمده، چند گزینه در پیش داشت که لاجرم باید یکی را برمی گزید: .
1. سکوت : همان گونه که معاویه به یزید پیشنهاد میکند دست از امام حسین علیه السلام بردارد تا در تقابل هم قرار نگیرند، آیا امام نیز میتوانست همین روش را انتخاب کند؟ با نگاهی به شرایط موجود آن زمان نمیتوان پذیرفت که امام حسین علیه السلام خلافت یزیدی را با سکوت برگزار کند.
شرایط امام حسین علیه السلام با شرایطی که امیرمومنان علی علیه السلام در دورههای عمر و عثمان با آن مواجه بود بسیار متفاوت است. امام حسین علیه السلام خود را در دوره ده ساله معاویه یعنی از سال 50 هجری پس از شهادت امام حسن علیه السلام به سکوت وادار کرده بود و همان مسیری را ادامه داد که امام حسن علیه السلام ادامه داد.
زیرا معاویه با تسلط فکری و فرهنگی و ایجاد خفقان و رعب و وحشت، هر حرکتی را به سرعت سرکوب میکرد و با ترور و قتلهای پنهانی با بهره گیری از زهر اجازه نمیداد تا سر و صدایی ایجاد شود. معاویه همچنین خود را مسلمان و مومن موجه به مردم شناسانده بود و از او به خال المومنین یاد میشد. با مکر و فریب و منافقانه تظاهر به اسلام میکرد.
اما یزید این گونه نبود؛ چرا که این یهودی زاده متظاهر به فسق و فجور بود و بویی از مسلمانی و اسلام نبرده بود دیگر آنکه شرایط در هنگام جا به جایی قدرت این امکان را میداد تا حرکت انقلابی صورت گیرد و فرصتی برای تنفس و ارایه گفتمان دیگر بود. از این رو پیش گرفتن سیاست سکوت در این دوره نمیتوانست ادامه یابد از سویی دیگر، در این دوره به سبب شخصیت نامتعادل یزید، مردم نیز دست از سکوت برداشته و خواهان تغییر حکومت و حاکمیت بودند و نامههای بسیاری از مناطق مختلف از جمله کوفه و شخصیتهای مهم برای قیام علیه خلافت یزیدی میآمد.
و حتی افرادی چون عبدالله بن زیبر داعی خلافت داشتند و فضای سیاسی و اجتماعی برای قیام آماده بود در این شرایط نمیشد همان سیاست پیشین سکوت را در پیش گرفت سیاست سکوتی که عبدالله بن عمر در پیش گرفت موجب شد تا در نهایت به بدترین شکل بیعت کند (ابن سعد، طبقات الکبری، ج4، ص164)
و در دوره حجاج بن یوسف ثقفی نیز مجبور میشود تا خوار و ذلیل به جای دست با پای حجاج بیعت کند (شریف قرشی، باقر؛ عبدالله بن عمر مکنوناته الدینیه و السیاسیه، ص141) و سپس در مراسم حج به دستور او کشته شود (ابن اثیر اسدالغابه ج3 ص240) 2. بیعت : احتمال دیگر آنکه با توجه به فشاری که یزید وارد میکرد و خشونتی که در پیش گرفته بود، میبایست آن حضرت علیه السلام با او بیعت کند. یزید نامهای به حاکم ولید بن عتبه حاکم مدینه نوشت و به او دستور داد که از حسین بن علی، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر برای یزید بیعت خلیغه مسلمین را بگیرد و اگر حاضر به بیعت نشدند آنها را بکشد.
حاکم مدینه در اجرای فرمان سستی کرد و یزید عمرو پسر سعید پسر عاص را به جایش گماشت. یزید همگان را مجبور میکرد تا یکی از دو چیز را برگزیند : مرگ یا ذلت بیعت.
امام علیه السلام نمیتوانست به دلایلی چون فسق و فجور آشکار یزید با او بیعت کند؛ چرا که یزید چنانکه امام حسین علیه السلام در سخنان و نامه هایش آورده است شخصی بیلیاقت و فاسد بود و امام ترس از نابودی اسلام داشت.
فساد دستگاه حکومتی از سویی و وظیفه بلند کردن نام خدا و یاری دین او از سویی دیگر و همچنین درخواستهای قیام از طرف مردم عراق و لزوم پاسداری حریمها و حرمتهای الهی و دلیل عقلی بر لزوم قیام و واجب بودن آن علیه ستمگران و زنده کردن سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و معارف حق و نابودی بدعت و اصلاح امت و اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر اجازه نمیداد که ایشان دست یزید را به عنوان خلیفه بفشارد.
فساد یزیدی آنچنان آشکار بود که ولید به مروان گفت: حاضر نیست تا براى دنیاى یزید، آخرت خویش را از دست بدهد و دست به خون امام بیالاید.
3. صلح : آیا وقتی امام حسین(علیه السلام) دید شرایط در کوفه دگرگون شده و مدعیان قیام علیه یزید، مسلم بن عقیل را تنها گذاشتهاند و یارانش نیز اندک است، نمیبایست همانند امام حسن علیه السلام صلح کند؟
در پاسخ باید گفت: شرایط بهگونهای نبود که ایشان بتواند همانند امام حسن علیه السلام صلح نامه تنظیم کند؛ چرا که ایشان همانند امام حسن علیه السلام در قدرت ظاهری در مقامی نبود که نوعی همترازی با یزید داشته باشد.
امام حسن علیه السلام خلیفه مسلمین بود و در برابر یک مدعی برای خلافت به عنوان معاویه قرار داشت امام حسن علیه السلام هر چند که در مقام ضعف از نظر نظامی بود ولی از نظر مشروعیت دینی و سیاسی در جایگاه برتر قرار داشت. همین موجب شده بود که بتواند مفاد صلح نامه را بگونهای در آورد که در ظاهر منافع امت تامین میشد.
اما امام حسین علیه السلام در شرایطی همتراز با زمان صلح امام حسن علیه السلام قرار نداشت. پس یا میبایست بیعت ذلیلانه با کسی داشته باشد که نماد کفر و شرک و فسق و فجور بود یا با شهادت خود مردمان را بیدار و خلیفه و خلافت را رسوا سازد.
بیعت و صلح امام حسین علیه السلام در این زمان به معنای حاکمیت و حکومت مطلق کفر جاهلی بود که در قالب دیگری با پوستین وارونه اسلام در شکل خلافت اسلامی بازگشته و ریشه حق و عدالت و اسلام را میزد و صلح و بیعت امام موید این حرکت و حاکمیت گفتمان کفر و شرک جاهلی در دوره اسلامی بود.
4. فرار و پناهندگی: امـام حـسـیـن علیه السلام از بـیعت یزید سر باز زد و قصد داشت از مدینه خارج شود، بـرادرش مـحمد بن حنفیه به خدمت ایشان رسید و عرض کرد: بـه نـظـر مـن تا مى توانى از شهرها و حوزه تسلط یزید دورى کن. قاصدهایى به اطراف گـسـیـلدار و مردم را به بیعت خود بخوان اگر با تو بیعت کردند، حکومتى چون حکومت رسول خـدا (صلی الله علیه و آله) تاسیس کن. ولى اگر به گرد دیگرى جمع شدند، سکوت اختیار کن و در خانه بنشین من مى ترسم وارد یکى از شهرها شوى یا به گروهى بپیوندى و بین مردم اختلاف افتد و تو در این میان کشته شوى.
امام فرمود: به نظر تو کجا روم. گـفـت: به مکه برو اگر آنجا را محل مطمئنى یافتى همانجا بمان وگرنه به طرف یمن برو که مـردم یـمن یاران جدت، پدرت و برادرت بودند، یمن مردمى رئوف و رقیق القلب و شهرهایى وسیع و گسترده دارد اگر در آنجا هم ایمن نبودى به کوهها و بیابانها برو تا ببینیم کار این قوم به کجا مى رسد، خدا بین ما و این قوم قضاوت کند همین پیشنهاد را نیز عبدالله بن عباس میکند (طبرى، ج 5، ص384 و 401 ؛ تاریخ کامل، ج 4، ص37)
امام این پیشنهادها را نمیپذیرد؛ چرا که دلایل بسیاری داشت که این حرکت هیچ سودمند نخواهد بود؛ زیرا هدف آن حضرت علیه السلام تنها گریز از بیعت نبود، بلکه مقاومت و مقابله با خلافت شخص فاسد و فاجری چون یزید است. از این رو میفرماید: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید آنگاه که افرادى چون یزید (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند، باید فاتحه اسلام را خواند (مقتل خوارزمى ج 1 ص184 و نیز لهوف ص20) .
5. ایجاد حکومت مبتنی بر امامت: یکی از پیشنهادهای که به آن حضرت علیه السلام داده شده نه تنها رد بیعت یزید بلکه قیام برای حکومت است. یکی از فعالیتهای پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایجاد حکومت و سپس گفتمان حکومت ولایی است که براساس آیاتی از جمله 59 نساء، و آیات 3 و 67 مائده میبایست در شکل امامت ادامه یابد اما در سقیفه یک گفتمان منافقانه شکل گرفت و به عنوان خلافت جایگزین حکومت ولایی و الهی شد. امیرمومنان علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام در طول شصت سال کوشیدند تا این گفتمان را زنده نگه دارند و در نهایت در میان گروهی از شیعیان این گفتمان جا افتاد و چنانکه از نامههای اهل کوفه به دست میآید، این گفتمان خودنمایی کرد و کوفیان به جای خلافت سخن از امامت و پیشوایی دین و دنیای امام حسین به میان آورده و خواهان حکومتی همانند حکومت پیامبر میشوند که انسانی الهی مرجع دین و دنیای مردم باشد.
اهل کوفه مینویسند: بر ما امامی نیست، روی به ما آور شاید خدای ما را بر حق جمع کند امام حسین نیز همین مضمون در دعوت ایشان را در کربلا به یاد آنان میآورد و بعد از رسیدن به کربلا و مواجهه با سپاه حر بن یزید ریاحی و جلوگیری حرّ و سپاهیانش از حرکت امام به سمت کوفه، رو به آنان کرد و فرمود: ... ایها الناس! من به سوی شما نیامدم، که نامه ها و فرستادگان شما به نزد من آمدند، و گفتند نزد ما بیا که امام نداریم شاید خداوند به وسیله تو ما را هدایت کند. پس اگر بر این عهد باقی هستید به من اطمینان بدهید تا به سوی شهر شما بیایم و اگر از آمدن من پشیمان شدهاید و میل ندارید، به جایی که بودم برمیگردم
آنان در حقیقت با این عبارت «امامی نداریم» میکوشند تا نگاه و گفتمان شیعی را برجسته سازند و امام حسین علیه السلام را برای امامت دعوت میکنند تا در برابر خلافت و گفتمان سقیفه که اکنون به خلافت فاسقانه و فجورآمیز یزیدی ختم شده بایستد. البته آن حضرت علیه السلام میدانست که کوفیان هنوز به آن پختگی نرسیدهاند و عزم ندارند و بر خلاف باورهای خود عمل میکنند و فاقد ایمان راسخ و استقامت هستند؛ اما دعوت آنها را به عنوان حجت تلقی میکند و به سویشان حرکت میکند.
6. مقاومت منفی و ترور: از دیگر پیشنهادهایی که شد ماندن در مکه و مقاومت منفی در برابر یزید بود چرا که مکه محل امن الهی است و امام میتوانست در آنجا در امنیت باشد بیآنکه بیعت کند. اما امام علیه السلام چنانکه بعدها اثبات شد میدانست که ماندن در مکه با مرگ و ترور مساوی خواهد بود بیآنکه مقاومت منفی و حرکت انقلابی ایشان تاثیری داشته باشد
آن حضرت علیه السلام به خوبی میدانست که شخص بدکاری چون یزید پایبند هیچ آئینی نیست و کسی که آشکارا فسق و فجور میورزد و شراب میخورد و زنبارگی و سگ بازی و میمون بازی میکند و دست به خون مخالفان میآلاید، به هیچ وجه او را ازاد نمیگذارد و خون او را در حرم امن الهی هم میریزد. از این رو ماندن خود را در مکه برابر با ترور و مخدوش کردن مکان پاک و مقدس آن میداند
یزید بعدها نشان داد که برای خانه خدا و مکه و مدینه هیچ احترامی قایل نیست و خانه خدا را به منجیق بست و آسیب جدی به آن وارد ساخت و در مدینه مردم بیگناه را بکشت. امام حسین علیه السلام ماههای شعبان، رمضان، شوال و ذی القعده را در مکه ماند و هشتم ذیالحجه به سمت کوفه روان شد. عبدالله ابن زبیر او را مشایعت کرد و گفت: یااباعبدالله، حج فرا رسیده و تو آن را رها میکنی و سوی عراق میروی؟ امام حسین علیه السلام فرمود: آری پسر زبیر، اگر در کنار فرات به خاک سپرده شوم، دوستتر دارم که پیرامون کعبه.
7. شهادت فعالانه: امام حسین(علیه السلام) از سوی یزید میان دو چیز ذلت بیعت با خلافت فاسقانه یزیدی و مرگ و شهادت مخیر شده بود ایشان از همان آغاز مخالفت خود را با خلافت یزیدی آشکار میکند و با سرپیچی از بیعت و مخالفت با حاکمان یزیدی در مدینه قیام خود را آغاز میکند. شرایط مدینه اجازه نمیدهد تا اهداف خود را پیش برد. ناچار برای بهره گیری از شرایط امن مکه و نیز تبلیغ دیدگاهها در موسم عمره و حج به مکه میرود. ماه رجب که معاویه به درک واصل شده بود، از ماههای حرام است که مقدمات عمره حج در آن شروع میشود و مستحب است که در این ماه عمره گذار شود و مردم ماههایی را در مکه به عبادت بپردازند تا برای حج اکبر آماده شوند.
از این رو بسیاری از بزرگان به مکه رفتهاند. امام حسین علیه السلام این فرصت را غنمیت میشمارد و به مکه میرود البته در همان هنگام خروج از مکه، خروج خود را علیه نظام یزیدی بهصراحت اعلام میکند و حرکت به سمت مکه را نه تنها خروج از شهری به شهری دیگر بلکه خروج علیه نظام خلافت یزیدی بیان کرده و در وصیت خویش مینویسد: و انی لَم أَخرُج أَشِراً وَ لابَطراً وَ لامُفسِداً وَ لاظالِماً و اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فِی امّة جدّی أُرِیدُ أَن آمُر بِالمَعرُوفِ وَ أَنهی عَنِ المُنکَرِ...
برای تحقق این هدف امام میبایست به کربلا میرفت تا به دور از هیاهو و غوغای شهرها قیام کند و با خون خویش رسواگر خیانت کوفیان و ظلم یزیدیان و بطلان حکومت و خلافت آنان شود. حرکت ایشان با خانواده و اسارت و گرداندن آنان علیه السلام در شهرها موجبات بیداری شد تا اصلاحات در امت بعدها با سرنگونی یزید و یزیدیان رقم بخورد و اهداف آن حضرت علیه السلام با خون ایشان تحقق یابد و فرصتهایی بینظیر برای امت در مقابله با دولتهای غاصب، ظالم و فاسق فراهم آید و امت در حیات و ممات خویش سبک زندگی و مرگ را از امام حسین علیه السلام بیاموزد.
البته راههای دیگر نیز متصور بوده تا نشان دهد آنچه در کربلا اتفاق افتاده است تنها راه واقعی پیش رو بوده که ایشان انتخاب کرده و به درستی از عهده آن بر آمده و توانسته است اسلام را زنده و امت را بیدار و حرکت جهانی عدالت محور مهدوی را تضمین کند.
عزت طلبی و ذلتگریزی
امام حسین علیه السلام و یاران همراه او، در اوصاف گوناگونی ممتاز بودند، لکن یکی از عالیترین ویژگیهایی که در آنان وجود داشت، ذلّت ناپذیری آنان بود. مدرسه حسینی، مدرسه تربیت انسان بر مبنای سربلندی و بزرگواری و عزت و کرامت است
انسانی که واجد کرامت و عزت باشد، هرگز خود را خوار نمیسازد و حسین علیه السلام جلوه بارز این گونه زیستن و بر این مبنا تربیت کردن است آن حضرت با نهضت خویش به همه انسانها آموخته است که زندگی جز بر اساس کرامت و عزت، زندگی نیست و مرگ حقیقی در این است که کرامت انسانی و عزت ایمانی زیر پا گذاشته شود
ابن ابی الحدید معتزلی در کتاب شرح خطبه 51 نهجالبلاغه، بحثی را با عنوان اباه الضیم و اخبارهم (سرگذشت ستم ناپذیران) مطرح میکند و جمعی از ستم ناپذیران را در تاریخ اسلام نام میبرد وی در ابتدای این بحث مینویسد: سرور کسانی که زیر بار خواری نرفتهاند، کسی که به مردم مردانگی و غیرت و مرگ زیر سایههای شمشیر را آموخته و چنین مرگی را بر خواری و زبونی ترجیح داده، حسین است که به او و یارانش امان داده شد. اما از آنجا که نمیخواست تن به زبونی دهد و نیز بیم آن داشت که ابنزیاد اگر هم او را نکشد، به نوعی خوار و ذلیلش سازد، مرگ را بر چنین زندگیای ترجیح داد (شرح نهجالبلاغه، ج3، ص249)
در منطق حسینی زیستن با اهل طاغوت و زندگی در زیر سلطه اهل ستم، با زبونی و خواری قرین است و سازش با طاغوت، ننگی است که با ایمان و کرامت انسانی سازگاری ندارد. هنگامى که ابن زبیر از امام در خصوص درخواست بیعت یزید جویا شد، حضرت فرمودند: از بیعت با یزید امتناع خواهم ورزید و زیر بار بردگى و ذلت نخواهم رفت. هنگامى که در حضور حاکم مدینه با تهدید مروان مبنى بر بیعت با یزید مواجه شد، عکس العمل تندى نشان داده، فرمود: مِثلی لا یُبایِع ُمِثلُه؛ شخصیتى چون من با شخصى چون یزید هرگز بیعت نمىکند. به برادرش محمد بن حنفیه نیز فرمود: به خدا سوگند، اگر در هیچ نقطهای از دنیا، هیچ پناهگاه و جای امنی نداشته باشم، هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد (مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص 188)
شعار هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة و همچنین کلام ماندگار وَ اللَّهِ لَا أُعْطِیکمْ بِیدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِیدِ ؛ به خدا سوگند نه به شما دست ذلت میدهم و نه همچون بردگان فرار خواهم کرد برای همیشه، بر تارک تاریخ میدرخشد
در روز عاشورا در سختترین شرایط در حالی که سپاه یزید، ایشان و یارانش را محاصره کرده بود، در برابر صفوف دشمن، خطبهای حماسی ایراد فرمود و پرچم حمیت، عزتطلبی و سازش ناپذیری را در بلندترین قله انسانیت به اهتزاز درآورد:
آگاه باشید که این فرومایه (ابنزیاد) مرا میان دوراهی شمشیر و خواری قرار داده و هیهات که ما تن به خواری دهیم زیرا خداوند و پیامبرش و مؤمنان از اینکه ما تن به خواری دهیم ابا دارند و دامنهای پاک مادران و انسانهای پاک دامن و جانهای باغیرت و نفوس با شرافت روا نمیدارند که ما فرمانبرداری از فرومایگان را بر قتلگاه رادمردان مقدم بداریم (تحفالعقول، ص171) .
نه تنها امام حسین (علیه السلام) بلکه تمام یارانی که با او در عاشورای 61 هجری کشته شدند، در اوجی از عزت نفس و نستوهی شربت شهادت را نوشیدند
ردّ امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نمونهای از این حقیقت است. چه نیکو پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده است: حسین بن علی چراغ هدایت، کشتی نجات، پیشوای سعادت و خجستگی و امام عزت و افتخار است (عیون اخبارالرضا، ج1، ص39)
امام حسین علیه السلام و ذلت گریزی
حسین علیه السلام بارها در کلمات و سخنان خویش از هرگونه ذلت، خود را مبرا و پاک میداند. چرا که انسان کامل و معصوم هرگز به هیچ ذلتی تن نمیدهد، بویژه ذلتی که آثار آن در آخرت باقی خواهد بود و انسانیت انسان و آزادگی و بندگی خداوندی را از او سلب میکند
امام حسین علیه السلام آزاد مردی بود که در آزادگی ضرب المثل است پس نمیتوانست به ذلت بیعت با مستکبر و ظالمی چون یزیدبن معاویه تن دهد او بارها بر این شعار به اشکال گوناگون تاکید میکند هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة محال است تَن به ذلّت دهیم؛ ذلت از ما دور است. آن حضرت علیه السلام با مقایسه خود و یزید میفرماید: مثل منی با مثل یزید بیعت نمیکند. چرا که یزید کافر ستمگری بود که افزون بر غصب خلافت، به فساد و فسق و فجور و شرابخواری و میمون بازی و سگ بازی مشهور بود .
آن حضرت علیه السلام درباره رفتار ستمگرانه یزید میفرماید اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لایُعْمَلُ بِهِ وَ الْباطِلَ لایُتَناهی عَنْهُ، لِیَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ اللّهِ مُحِقّاً مردم! نمی بینید که به حق عمل نمیشود و کسی از باطل رویگردان نیست؟ در چنین شرایطی مومن باید لقاء پروردگارش را بر چنین زندگی ای ترجیح بدهد لا اری الموت الاسعاده و الحیوه مع الظالمین الا برما من مرگ را جز خوشبختی و زندگی با ستمکاران را جز ملالت و خستگی نمی بینم (بحارالانوار ج44 ص381)
آن حضرت علیه السلام در روز عاشورا فرمودند اَلمَوتُ اَولی مِن رُکُوبِ العارِ و العارُ اَولی مِن دُخُولِ النّار؛ مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است (بحارالانوار ج78 ص128)
در حقیقت ذلتی که از حاکمیت و سلطه یزیدی با دل در گرو محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا دفاع و حمایت کردند. اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلت بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند.
انسان اگر بمیرد بهتر است که در حاکمیت ستمگران و ظالمانی فاسق و مستکبرانی ضعیف کش باشد که عدالت را تباه میکنند و فلسفه وجودی انسان و اسلام را نادیده میگیرند و ظلم را بر جامعه چیره میگردانند از اینرو امام حسین علیه السلام در جای دیگر فرمودند: مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاةٍ فی ذُلٍّ مردن با عزت از زندگی با ذلت بهتر است. (همان ج44 ص192)
به هرحال، شعار اسلام همان عزتمداری و فرار از هرگونه مصادیق ذلت و خواری به ویژه ذلتی است که تبعات و آثار اخروی آن باقی و برقرار خواهد بود
و آدمی و جامع عناصر محوری شعار شیعیان در عزاداری سیّدالشهداء علیه السلام أعظَمَ الله اجُورَناَ وَ اجُورَکُمْ بمِصابنِا باِلحُسِینِ علیه السلام وَ جَعَلنَا وَ إیاّکُمْ مِنَ الطّالبِینَ لثِارهِ
این جمله شعار رسمی ما پیروان اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام است. این شعار دو عنصر محوری را به همراه دارد؛ یکی درخواست اجر صابران برای همه ستمدیدگان کربلائی از ذات أقدس إله، دوّم درخواست قیام و مقاومت و استواری و مبارزه.
ما در هر مصیبتی از خدای سبحان برای مصیبت دیده ها اجر طلب می کنیم. تنها سخن از این نیست که ما مقاومت کنیم، مبارزه کنیم، جهاد کنیم. سخن در این است که ما خونبهای حسین را بگیریم! اگر جمله دوّم این بود که جَعَلنَا مِنَ المُجاهِدین، مِنَ المُقاوِمین .......؛ این فقط درس کربلا بود که کربلا درس مقاومت می دهد، درس نهضت می دهد امّا جمله دوّم درس جهاد و مبارزه و مقاومت نمی دهد؛ درس خونخواهی می دهد، خونخواهی مال اولیای مقتول است.
اگر کسی بگوید چون فلان شخص مظلومانه کشته شد، من باید دفاع کنم؛ این فقط مدافع است، مبارز است و مجاهد! امّا اگر بخواهد بگوید من خونبها می خواهم ، باید بچه او باشد ؛ تا بچه او نباشد نمی گوید من خونبها می خواهم!
این جمله دوّم که از ذات أقدس إله مسألت می کنیم ما را خونبها خواه حسین بن علی قرار بده؛ ما فرزندان حسین بن علی هستیم! ما بچه های أبی عبدالله ایم؛ چرا؟ چون آن روزی که پیغمبر فرمود: انَاَ وَ عَلیِّ ابَوَا هذِه الامُّه ما آمدیم شناسنامه گرفتیم، ما بچه های حسین بن علی هستیم! وقتی پیغمبر اعلام کرد: هر کس می خواهد بچه های ما بشود، بیاید ما هم رفتیم و شناسنامه گرفتیم ، شیعه شدیم ! ما تنها مبارز نیستیم ، مجاهد نیستیم ، نهضتی نیستیم ، انقلابی نیستیم
علت عزیز بودن امام حسین علیه السلام اگر بخواهیم تجلى صفت کمال در زندگى هر امام را به عنوان لقب آن حضرت برگزینیم، باید امام حسین علیه السلام را «حسین عزیز» بنامیم. عنصر «عزت» آنچنان در قیام امام حسین علیه السلام حضور دارد که مىتوان آن را به عنوان یک ملاک و اصلى کلّى در نظر گرفته و گزارشهاى مورخان درباره این نهضت را با این ترازو سنجید و هر گزارشی را که کمترین شائبه ذلت در آن باشد مردود شمرد.
عزّت در لغت به معنای عظمت و بزرگواری و ارجمندی و سرافرازی آمده است. این منظور، این واژه ها را به معنای قدرت و رفعت باز دارنده از شکست خوردن در برابر ظالمان و ستمگران و ضد ذلت و خواری می داند. عزت به گفته راغب در مفردات در اصل آن حالتی است که انسان را مقاوم و شکست ناپذیر میسازد و به زمین های صلب و محکم نیز به همین جهت، عزاز (بر وزن اساس) میگویند. عزت یکی از صفات خدای متعال است و تمام عزت از آن اوست و هر کس عزتی کسب میکند، از برکت دریای بی انتهای اوست
عزّت در پرتو آیات و روایات خداوند متعال در قرآن کریم در آیات متعددی، عزّت را تماماً از آن خویش میداند و در آیات دیگر آن را بعد از خود، متعلق به رسول خدا و مومنین میداند [منافقون8] و نیز میفرماید هر که را خداوند اراده نماید، عزیز و هر که را بخواهد، ذلیل میگرداند [آل عمران26]
در دعای عرفه به نقل از سالار شهیدان میخوانیم که تمام عزّت و بلند مرتبگی ویژه خداوند است و هر که خدا را دوست بدارد عزیز و الّا ذلیل خواهد بود [میزان الحکمه ج8] حضرت علی علیه السلام در حدیثی ضمن رد هر گونه اعمال سلطهای میفرمایند: هر عزیزی که تحت قدرت و سلطهای قرار بگیرد ذلیل خواهد بود. همچنین ایشان در جاهای دیگر هر عزّت غیر خدائی را ذلّت تلّقی نموده و معتقدند طلب عزّت فقط از خدا شایسته است و هر کس عزّت را به غیر از او طلب کند هلاک خواهد گشت، و نیز ایشان در جای دیگر میفرمایند هیچ عزّتی بالاتر از بردباری نیست
اولین برخورد امام حسین علیه السلام با مقدمه سپاه ابن زیاد یعنى لشکر هزار نفرى حرّ بن یزید نیز نمونه کاملى از برخورد یک انسان بزرگ و عزیز با دشمن خود است. لشکر حرّ که در یک ظهر سوزان، عرق ریزان به مقابل امام علیه السلام مىرسند، اولین سخنى که از امام علیه السلام مىشنوند، دستور امام علیه السلام به یاران خود است که مىفرماید: این گروه را همراه با اسبانشان از آب سیراب کنید
امام صادق علیه السلام نیز ضمن رفیع دانستن جایگاه مومن و عزّت والای او میفرمایند: خداوند اختیار هر کاری را به مومن داده به جز این که او اختیار ندارد خود را ذلیل نماید.
تبلور عزّت در سیره امام حسین علیه السلام مرام و سیره امام حسین علیه السلام چنان با عزت عجین شده است که تفکیک آن دو از همدیگر امرى محال مىنماید. هنگامى که امام علیه السلام در مجلس خصوصى ولید از بیعت با یزید سر باز زده مروان بن حکم او را تهدید به قتل کرد، امام علیه السلام بر آشفت و از موضعى عزیزانه خطاب به مروان چنینگفت: به خدا سوگند اگر کسى بخواهد گردن مرا بزند، قبل از آنکه موفق به این کار شود، زمین را از خونش سیراب خواهم کرد، (اى مروان) اگر خواستى صدق سخن مرا دریابى، قصد کشتن من را کن تا به تو نشان دهم .
هنگامى که امام علیه السلام چاره را در ترک مدینه و رفتن به سوى مکه مىبیند، حاضر نیست همانند ابن زبیر ذلیلانه و با حالت ترس و لرز از جاده غیر اصلى به مسیر ادامه دهد بلکه همراه با خاندان خود قدم در جاده اصلى مدینه به مکه مىگذارد
و هنگامى که پسر عمویش مسلم بن عقیل از او مىخواهد تا مانند ابن زبیر و به جهت ترس از دستگیر شدن جاده فرعى را در پیش گیرند، مىفرماید: اى پسر عمویم، به خداوند سوگند که تا نگاهم به خانههاى مکه نیفتد این جاده را ترک نخواهم کرد.
هنگامى که در منزلگاه زباله خبر شهادت مسلم، هانى و عبدالله بن یقطر را مىشنود و اوضاع را در ظاهر بر خلاف مراد خود مىبیند، به این نکته متوجه مىشود که عدهاى از همراهان او با امید دسترسى آن حضرت به حکومت کوفه و رسیدن به مال و منال با او همراه شدهاند. و حال که این امید به یأس تبدیل شده است، قصد جدا شدن دارند. اما خجالت مانع از آن است که آن را صریحاً ابراز کنند،
از این رو حضرت علیه السلام از موضعى عزیزانه پس از دادن این خبر خطاب به آنها مىفرماید فمن اَحَبَّ منکم الانصراف فلینصرف لیس علینا منه ذمام ما برگردن هیچکس عهدى نداریم، هر کس مىخواهد، از ما جدا شود و در نقلى دیگر چنین آمده که حضرت علیه السلام این چنین با قاطعیت با آنها سخن گفت: أَیُّهَا النّاسُ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ یَصْبِرُ عَلى حَدِّ السَّیْفِ وَ طَعْنِ الاَسِنَّهِ فَلْیَقُمْ مَعَنا وَ إِلاّ فَلْیَنْصَرِفْ عَنّا ؛ اى مردم هر کس از شما که مىتواند در مقابل تیزى شمشیر و ضربه نیزه پایدارى کند همراه ما بیاید و هر کس نمىتواند از ما جدا شود
هنگامى که حرّ اصرار مىکند که امام علیه السلام را به نزد ابن زیاد ببرد، امام علیه السلام قاطعانه موضع گرفته و مىفرماید الموت ادنى من ذالک؛ مرگ نزدیکتر از این خواسته است. و هنگامى که حرّ آن حضرت علیه السلام را به قتل تهدید مىکند، امام علیه السلام به اشعارى متمسک مىشود که از جمله آنها این بیت است سَاَمْضى فَما بِالْمَوتِ عارٌ عَلَى الْفَتى اِذا ما نَوى خَیراً وَ جاهَدَ مُسْلِماً به راه خود ادامه مىدهم و مرگ براى جوانمرد مسلمانى که قصدى نیک داشته و در راه خدا جهاد کند، ننگ نیست.
در شب عاشورا و هنگامى که وقوع جنگ بین سپاه کوچک امام علیه السلام و لشکر عظیم کوفه حتمى شد که قطعاً سرنوشتى جز شهادت حسین علیه السلام و همه یارانش نداشت، امام علیه السلام در حالىکه به یارى تک تک اصحاب و خویشان خود نیاز داشت، اوج عزت و کرامت خود را به نمایش گذاشت و ثابت کرد که جز به خدا به هیچ امر دیگرى اتکا ندارد. امام علیه السلام در این شب خطاب به خویشان و اصحاب خود کرده و بیعت خود را از آنها برداشت. البته اصحاب و خویشان نیز عزت و کرامت خود را نشان داده و هیچیک از آنها صحنه معرکه را ترک نمىکنند.
سخنان امام به هنگام قیام:
من از روى خود خـواهى و خــوشـگذرانى و یــا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم. مى خواهم امر به مـعروف و نهى از منــکر کنــم و به سیره و روش جدّم و پدرم على بن ابی طالب عمل کنم.
بار خدایا ! تو مى دانى که آنچه از ما اظهار شــده بـراى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نبوده، بلکه هدف ما این است که نشانه هاى دینت را به جــاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم، تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّت ها و دستورهاى دینت عمل شود
اى مردم اگر شما از خدا بترسید و حقّ را براى اهلش بشناسید، این کار، موجب خشنودى خداوند خواهد بود. و مــا اهــل بیت پیامبر، به ولـایــت و رهبرى، از این مدّعیانِ نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایسته تریم. براستى که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آنــهاسـت و من مرگ را جز سعادت و زندگى با ظالمان را جـــز هلاکت نمى بینم لااری الموت الاسعاده و الحیاه مع الظالمین الابرما . بنابراین، هدف امام حسین علیه السلام در این قیام، تحقّقِ کاملِ حقّ بوده است.
پیام قیام با شکوه سیدالشهداء علیه السلام منحصر به آن زمان نیست, بلکه این پـیام پـیامى جاوید و ابـدى است و فراتـر از محدوده زمان و مکان است, هرجا و در هر جامعه اى که به حق عمل نشود, و از بـاطل خوددارى نشود, بدعتها زنده, و سنتها نابود شود, هر جا که احکام خدا تغییر و تحریف یابد و حاکمان و زمامداران بـا زور و ستمگرى بـا مردم رفتـار کنند, در هر جـامعـه اى که ویژگى هاى جـاهلیت را داشته باشد آن جامعه, جامعه اى یزیدى بوده و مبـارزه و مخالفت بـا مفاسد و آلودگى ها و آمران و عاملان آنها, کارى حسینى خواهد بود.
دلهای کوفیان با امام حسین علیه السلام ولی شمشیرشان با یزید بود، یعنی چه
فرزدق میگوید: من همراه مادرم در سال شصتم به سفر حج عازم بودم امام حسین علیه السلام را دیدم که شتابان از حرم خارج میشد و ما وارد میشدیم پرسیدم این کاروان کیست، گفتند حسین بن علی علیه السلام است نزدیک رفتم و بر او سلام و عرض ادب نمودم به او عرض کردم ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پدر و مادرم فدای تو باد چه چیزی سبب شده که از حج و خروج از مکه عجله و شتاب میفرمائید..
امام از من پرسید، تو کیستی؟ جواب دادم مردی از عرب هستم. سپس فرمود: اخبرنی عن الناس خلفک؟ مرا خبر ده از وضع مردمی که آنها را پشت سر گذاشتی.
منظور امام سئوال از حال مردم کوفه بود. چون فرزدق از کوفه میآمد. فرزدق میگوید به امام عرض کردم: الخیر سألت از کسی در این مورد سئوال کردی که از وضع کوفیان آگاه است قلوب الناس معک و اسیافهم علیک .... ( حماسه حسینی) یعنی دلهای کوفیان (مردم کوفه) با توست و شمشیرهایشان علیه تو و به سود دشمنانت. امام در جواب فرزدق فرمود: راست گفتی. می فرماید: آنها بنده شکم و به امر شکم با دل خودشان میجنگند .... چنانکه انسان اظهار دوستی خدا کند ولی در عمل او را معصیت نماید
کوفه سالیان دراز مقر حکومتی علی علیه السلام بود و کوفیان کاملا با اهل بیت و فضائل ایشان آشنا بودند، آنها به خوبی امام حسین علیهالسّلام را میشناختند و سالها در رکاب پدرش و همراه امام حسین علیهالسّلام با دشمنان اسلام و خاندان پیامبر جنگیده بودند.
عده زیادی از آنها از معاویه کینه به دل داشتند و بارها امام حسن و امام حسین را به جنگ با او فرا میخواندند ولی آن دو بزرگوار به استناد عهدنامه از این کار امتناع میکردند. با مرگ معاویه آنها باشور و شوق بیشتری از امام دعوت به عمل میآوردند با این وجود دلبستگی به دنیا موقعیتی در زندگی انسان پیش میآورد که انسان از آنچه که از درون دل دوستش میدارد بگذرد. چنانکه در تاریخ بشر نظیر اینگونه رویدادها فراوان است که انسان به قدری فریفته مقام و مال و ثروت بشود که از بهترین عزیزانش در این راه بگذرد، از طرفی این روحیه در انسان نیز وجود دارد که به قدری در راه خدا و عاشق خدا شود که از همه چیز خود در راه محبت الهی بگذرد.
بنابراین کوفیان نیز با توجه به اینکه علاقه باطنی وافر به امام حسین علیهالسّلام و خاندان پیامبر داشتند آن حضرت را دعوت کردند ولی از طرفی محیط اجتماعی آنها و گرایش به ثروت و جاه و مقام دنیا در آنها، آنها را وادار کرد که به خاطر رسیدن به این آرزوها و جوایزی که بنی امیه وعده میدادند سپاه عظیمی را علیه امام تشکیل دهند و پس از دعوت و علی رغم میل باطنی آن حضرت را با شمشیرهای خود به شهادت برسانند، بنابراین علاقه باطنی آنها در نوشتن نامه ظاهر شد و بودن شمشیرشان با یزید نیز در کربلا ظاهر شد و دو عمل متضاد از آنها صادر شد.
البته شرایط کوفه آن روز و همچنین ترفندهای ابن زیاد در ایجاد فضای رعب و وحشت وسرکوبی و دستگیری افراد متنفذ و در کل غافلگیری مردم در تحلیلهای امروزی کمتر مورد توجه قرار میگیرند. عدهای از اهل کوفه پس از شهادت امام پشیمان شدند و توبه کردند و برای جبران آن خسارت عظیم، علیه حکومت بنی امیه قیام کردند که به قیام توابین در تاریخ مشهور است، جز تعداد اندکی همه توبه کنندگان پس از قیام در جنگ عین الوردة کشته شدند
کوفیان فریفته قدرت ظاهری بنی امیه شدند زیرا بنی امیه با داشتن قدرت و حکومت ظاهری بر تمام ثروتهای جهان اسلام مسلط بودند و به هر کس که با آنها هم فکر بود از این اموال میبخشیدند و سکههای طلای سرخ را برای او میفرستادند و آنها را با دادن پول و وعده مقام و فرمانداری فریب میدادند چنانکه معاویه بسیاری از یاران امام علی علیهالسّلام و امام حسن علیه السلام را با همین پولها فریفت و از سپاه علی و فرزندش حسن به سوی خود کشید
یزید و بنی امیه نیز با فرستادن عبیدالله بن زیاد به سوی کوفه مردم کوفه را تهدید نمود و فریفت و با تهدید و تطمیع، علیه امام حسین علیه السلام مجهز نمود و علی رغم میل باطنی و علاقهای که به امام داشتند و از آن حضرت دعوت کرده بودند در مقابل امام صف کشیدند و راه را بر امام بستند و او و یارانش را به شهادت رسانده و اهل بیتش را به اسارت بردند
سخنان امام و معرفی خود قبل از واقعه کربلا
از حضرت امام سجاد علیه السلام روایت شده که در روز عاشورا پس از حرکت سپاه دشمن به سوی خیمه ها، امام حسین علیه السلام شتر خود را خواست و بر آن سوار شد و فریاد زد: ای مردم! سخنان مرا بشنوید و در جنگ شتاب نکنید تا شما را به آنچه حق شما بر من است موعظه کنم و عذر خود را برای شما آشکار سازم پس اگر انصراف دهید سعادتمند خواهید شد و اگر انصراف ندهید، خوب بنگرید تا کار شما باعث اندوه شما نگردد. سپس حمد و ثنای پروردگار را بجا آورد و به آنچه شایسته بود از او یاد کرد و بر پیامبر خدا علیه السلام و فرشتگانش و پیامبران درود فرستاد و از هیچ سخنوری پیش از آن و پس از آن، سخنی بلیغ تر و رساتر از سخنان امام علیه السلام شنیده نشد. اما بعد، پس نسب و نژاد مرا بسنجید و ببینید من کیستم آن گاه به خود آیید، خویش را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن من و دریدن پرده حرمتم برای شما سزاوار است؟
آیا من پسر دختر پیامبر شما و فرزند جانشین او و پسر عمویش و اولین مؤمنی که پیامبر را تصدیق کرد نیستم؟ آیا حمزه سید الشهدا عموی من نیست؟ آیا نشنیده اید که رسول خدا درباره من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشت هستند؟ به یقین در میان شما کسانی هستند که اگر از آنان بپرسید شما را به آنچه من گفتم آگاهی دهند.
از جابر بن عبدالله انصاری بپرسید. از ابا سعید خدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید تا به شما بگویند که این سخن را از پیامبر درباره من و برادرم شنیده اند آیا این گفتار رسول خدا علیه السلام از ریختن خون من و اهل بیتم جلوگیری نمی کند؟
در این هنگام بود که همه آنان خاموش شدند و سخنی نگفتند.
به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از هر سرکش که به روز جزا ایمان نیاورد. آن گاه شتر خویش را خواباند و به عقبه بن سمعان دستور داد آن را دور کند پس از آن سپاه دشمن به سوی آن امام حمله بردند .
منابع: ارشاد مفید، ج ۲، ص ۱۰۰ – ۱۰۲
سخنان سید الشهداء علیه السلام در شب عاشورا
حسین بن علی علیه السلام نزدیک غروب تاسوعا پس از آنکه از طرف دشمن مهلت داده شد (یا پس از نماز مغرب)، در میان افراد بنی هاشم و یاران خویش قرار گرفت و این خطابه را ایراد فرمود: خدا را به بهترین وجه ستایش کرده و در شداید و آسایش و رنج و رفاه در مقابل نعمتهایش سپاسگزارم. خدایا! تو را می ستایم که بر ما خاندان، با نبوت، کرامت بخشیدی و قرآن را به ما آموختی و با دین و آیین آشنایمان ساختی و به ما گوش (حق شنو) و چشم (حق بین) و قلب (روشن) عطا فرمودی و از گروه مشرک و خدانشناس نگرداندی.
اما بعد، من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیدم و اهل بیت و خاندانی باوفاتر و صدیقتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای خیر دهد. آنگاه فرمود: جدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خبر داده بود که من به عراق فراخوانده می شوم و در محلی به نام عمورا و کربلا فرود آمده و در همانجا به شهادت می رسم و اکنون وقت این شهادت رسیده است قد قرب الموعد
به اعتقاد من همین فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد نمود و حالا شما آزاد هستید و من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه می دهم که از این سیاهی شب استفاده کرده و هر یک از شما دست یکی از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوی آبادی و شهر خویش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛ زیرا این مردم فقط در تعقیب من هستند و اگر بر من دست یابند با دیگران کاری نخواهند داشت. خدا به همه شما جزای خیر و پاداش نیک عنایت کند.
آخرین آزمایش: نتیجه این آزمایش، عکس العمل یاران آن بزرگوار بود که هر یک با بیان خاص، وفاداری خود را به آن حضرت و استقامت و پایداری خویش را تا آخرین قطره خون اعلام داشتند و بدین گونه از این آزمایش، روسفید و سرفراز بیرون آمدند.
۱- اولین کس برادرش عباس بن علی علیه السلام بود. او چنین گفت: لا أرنا الله ذلک أبدا؛ خدا چنین روزی را نیاورد که ما تو را بگذاریم و به سوی شهر خود برگردیم
۲ - آنگاه سایر افراد بنی هاشم در تعقیب گفتار حضرت ابوالفضل علیه السلام و در همین زمینه سخنانی گفتند که امام نگاهی به فرزندان عقیل کرد و چنین گفت: حسبکم من القتل بمسلم اذهبوا قد أذنت لکم؛ کشته شدن مسلم برای شما بس است، من به شما اجازه دادم بروید.
در پاسخ امام گفتند: در این صورت اگر از ما سئوال شود که چرا دست از مولا و پیشوای خود برداشتید چه بگوییم؟ نه، به خدا سوگند! هیچ گاه چنین کاری را انجام نخواهیم داد.
3- مسلم بن عوسجه گفت: ما چگونه دست از یاری تو برداریم؟ در این صورت در پیشگاه خدا چه عذری خواهیم داشت؟ به خدا سوگند! من از تو جدا نمی شوم تا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشکافم و تا شمشیر در اختیار من است با آنان بجنگم.
4- سعد بن عبدالله چنین گفت: به خدا سوگند! ما دست از یاری تو برنمی داریم تا در پیشگاه خدا ثابت کنیم که حق پیامبر(صلی الله علیه و آله) را در باره تو مراعات نمودیم. به خدا سوگند! اگر بدانم که هفتاد مرتبه کشته می شوم و بدنم را آتش زده و خاکسترم را زنده می کنند، باز هم هرگز دست از یاری تو برنمی دارم و پس از هر بار زنده شدن به یاری ات می شتابم؛ در صورتیکه می دانم این مرگ یک بار بیش نیست و پس از آن نعمت بی پایان خدا.
5- زهیربن قین گفت: به خدا سوگند! دوست داشتم که در راه حمایت تو هزار بار کشته، باز زنده و دوباره کشته شوم و باز آرزو داشتم که با کشته شدن من، تو یا یکی از این جوانان بنی هاشم از مرگ نجات یابید.
6- در همین ساعتها بود که خبر اسارت فرزند محمد بن بشیر حضرمی (یکی از یاران آن حضرت) به وی رسید. امام به او فرمود: تو آزادی، برو و برای آزادی فرزندت تلاش کن.
7. محمد بن بشیر گفت: به خدا سوگند! من هرگز دست از تو بر نمی دارم. و این جمله را نیز اضافه نمود: درندگان بیابانها مرا قطعه قطعه کنند و طعمه خویش قرار دهند اگر دست از تو بر دارم.
آنگاه که حسین بن علی علیه السلام این عکس العمل را از افراد بنی هاشم و صحابه و یارانش دید و آن کلمات و جملاتی که دلیل بر آگاهی و احساس مسئولیت و وفاداری آنان به مقام امامت بود، شنید، در ضمن دعا برای آنان، قاطعانه و صریح فرمود: إنی غداً أقتل و کلکم تقتلون...؛ من فردا کشته خواهم شد و همه شما و حتی قاسم و عبدالله شیرخوار، نیز با من کشته خواهند شد. همه یاران آن حضرت با شنیدن این بیان، یکصدا چنین گفتند: ما نیز از خدای بزرگ سپاسگزاریم که با یاری تو به ما کرامت و با کشته شدن در رکاب تو به ما عزت و شرافت بخشید. ای فرزند پیامبر! آیا ما نباید خشنود باشیم از اینکه در بهشت با تو هستیم؟ طبق نقل خرائج راوندی، امام پرده را از جلوی چشم آنان کنار زد و یکایک آنان محل خود و نعمتهایی را که در بهشت برایشان مهیا شده است، مشاهده نمودند.
نزدیک عاشورا امام دستور کندن خندق و آوردن هیزم جهت محافظت از خیمه ها را میدهد و شب عاشورا با یاران صحبت میکنند که آخر پیکار و جهاد، شهادت و کشته شدن است. امام روز عاشورا به صحبت پرداخته و خود را کامل معرفی مینمایند و علت حرکت و هدف از بیعت نکردن با یزید را کاملا تشریح مینمایند و جابر انصاری و دیگران را شاهد میگیرد
امام، برای آخرین بار اتمام حجت میکند، نیرنگ بازان و تربیت شدگان معاویه برای اینکه سخنان امام به لشگریان نرسد و سست نشوند شروع به هیاهو و هو میکنند کف میزنند و امام شروع به خواندن قرآن میکند و سر و صدا و کف زدن شدت می یابد تا از فریبی که به مردم داده اند سخنان حق نرسد.
حربن ریاحی به عمر سعد میگوید سخنان امام شما را قانع نمیکند، عمر سعد در جواب میگویند چرا اگر دست خودم می بود نمی آمدم، حر با تعدادی به سپاه اسلام می پیوندند. عمر سعد با انداختن تیر آغاز گر جنگ است و برای رسیدن به جایزه اش تعدادی را شاهد میگیرد.
حر با حمله خود تعدادی را به هلاکت رسانده و خود شهید میشود. یاران امام تا خود زنده اند اجازه میدان به بنی هاشم نمی دهند وقتی دشمن می بیند تعداد کشته هایش بیشتر از یاران امام است، اقدام به تیر اندازی میکنند و از خاندان پیامبر17تن به شهادت میرسند.
ادامه مطالب
http://m5736z.blog.ir/post/Hosein2
http://m5736z.blog.ir/post/Hosein3
http://m5736z.blog.ir/post/Hosein5
http://m5736z.blog.ir/post/Fetneh4
http://m5736z.blog.ir/post/Hosein1
به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی
از سال 1354 و بارگزاری آن در سال 1380 در سایت
تاریخی فرهنگی قرآنی
و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده
و به حول قوه الهی در مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.
نام : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336
کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر و 25 سال مدیریت مدرسه