تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

غدیر خم و اهمیت حجه الوداع . یاس ابلیس در غدیر . شعر غدیر قیام فاطمی 1 کتاب 29

خطبه غدیر، پیام غدیر. انکار غدیر. غدیر سر آغاز بیداری اسلامی . 2 کتاب 29

غدیر در مسلخ سقیفه. ظهور فتنه در ماجرای سقیفه . جفای معاویه و اعراب 3 کتاب 29

 

تحریف اسلام. اتهام معاویه و فریب مردم به خونخواهی عثمان. تفاوت جنگها با زمان پیامبر 3 کتاب 

مباهله، قدرت نمایی در جنگ نرم. آیات قرآن

دشمن‌شناسی از منظر علی(ع). اخلاق‏مداری در جنگ. دشمن شناسی از زبان رهبری انقلاب

احادیث گوناگون و اثبات ولایت و خلافت مولانا امیرالمومنین علی(ع)

خطبه سلونی قبل ان تفقدونی . دعاهای و امام . خطبه ی بدون نقطه

 رفتار سیاسی علی. سیاست معاویه ای. اپیدایش دشمنی و فتنه. انحراف خواص تا انقلاب 

امام علی علیه السلام خدمات نظامی. شجاعت و هیبت على. علی را «چه» کشت؟! قبر مخفی 

مقامات امیرمؤمنان علی(ع) در قرآن . اسم علی(ع) و ائمه در قرآن؟ اسوه حسنه" شرح حکمت های نهج البلاغه " حکمت ۱ تا ۷۷

بصیرت و هشیاری. فتنه های ناجوانمردانه. ثروت اندوزی خواص. بخششهای عثمان معاویه و

مولود کعبه. علی را چه کشت؟ حافظ وحدت. سکوت امام و حرکت انتقادی. 1 کتاب 23

خطبه های نهج البلاغه 1 تا 100 بعد از پیامبر

خطبه های نهج البلاغه 106 تا 151

خطبه های نهج البلاغه 155 تا 199

خطبه های نهج البلاغه 200 تا 238

161

به یکى از یارانش هنگامى که پرسید: چگونه قومتان شما را از خلافت باز داشتند

در صورتى که از همه سزاوارتر بودید؟! فرمود: اى برادر بنى اسدى، تو را اضطراب و بیقرارى است، سخن در غیر صواب مى گویى!

با این حال تو را حرمت خویشى و حق پرسش است،  طلب علم کردى پس بدان:

اما استبداد دیگران در امر خلافت علیه ما ـ با اینکه ما از نظر نسب والاتر، و از نظر پیوند با رسول اللّه ص محکم تریم ـ محض این بود که انحصارطلبى کردند و از رسیدن آن به ما بخل ورزیدند، و ما اهل بیت پیامبر هم با سخاوت از آن گذشتیم، حاکم خداست، و روز قیامت روز بازگشت به اوست.

«و داستان این غارتگرى را که در جاى خود انجام گرفت رها کن

و از این مسأله مهم در رابطه با فرزند ابوسفیان یاد کن، که راستى روزگارْ مرا پس از گریاندن خنداند.

به خدا قسم عجبى نیست، که دیگر از شدّت عجب جاى تعجّب باقى نگذارد، و کژى فراوان به بار آورَد.

 آنان کوشیدند تا نور خدا را از چراغش خاموش کنند، و فوران چشمه حق را مانع شوند، و میان من و خودشان آب صاف را گِل آلود و وباآمیز کردند.

اگر این مشکلات از ما و آنان برداشته شد آنها را به سوى حقّ خالص سوق خواهم داد، و اگر چیز دیگرى شد «خود را از غم و اندوه بر آنان تلف مکن، که خداوند به آنچه انجام مى دهند داناست

 

163

از سخنان آن حضرت است به هنگامى که نزد آن حضرت آمدند و از  اعمال ناپسند عثمان شکایت کردند، و درخواست داشتند از طرف آنان با عثمان وارد گفتگو شود و بخواهد که رضایت مردم را جلب کند. پس امام نزد عثمان رفت و فرمود: مردم به دنبال من هستند، و مرا بین خود و تو واسطه قرار داده اند، به خدا قسم نمى دانم با تو چه بگویم؟

چیزى را نمى دانم که تو از آن بى خبر باشى،

و به چیزى که ندانى تو را دلالت نمى کنم،

تو مى دانى آنچه را ما مى دانیم، به چیزى سبقت نگرفته ایم که تو را به آن آگاهى دهیم،

در پنهان به کارى نپرداخته ایم که آن را به تو برسانیم،

آنچه ما دیده ایم تو هم دیده اى، و آنچه ما شنیده ایم تو هم شنیده اى،

و با رسول خدا ص مصاحبت داشتى چنانکه ما مصاحبت داشتیم

پسر ابوقحافه و پسر خطّاب از تو به عمل به حق سزاوارتر نبودند،

تو به رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله از نظر خویشاوندى از آن دو نزدیک ترى، و از دامادى او به جایى رسیدى که

 آن دو نفر نرسیدند.

 1 بر اساس مدارک محکم و متقن، عثمان داماد خواهر حضرت خدیجه بوده، زیرا رقیّه و امّ کلثوم دختران خواهر حضرت خدیجه بوده اند که در خانه پیامبر(ص) بزرگ شدند و ربیبه آن حضرت شدند. (براى تفصیل رجوع کنید به الصحیح من سیرة النبى صلّى اللّه علیه وآله تألیف علامه جعفر مرتضى عاملى، ج 2، ص 126)

پس خدا را خدا را در حفظ جانت،

که سوگند به خدا کور نیستى تا بینایت کنند،

و جاهل نیستى تا دانایت نمایند،

 راهها آشکار است،

و نشانه هاى دین برپاست.

آگاه باش که برترین بندگان خدا نزد خدا پیشواى عادلى است که هدایت شده و هدایت کند،

 سنّت معلومى را به پا دارد، و بدعت مجهولى را بمیراند.

 سنّت ها نورانى هستند و داراى نشانه هاى مشخّص،

و بدعتها آشکارند و داراى علائم معلوم.

و بدترین مردم نزد خداوند حاکم ستمکارى است که

گمراه است و گمراه کننده،

سنّتِ در دست عمل را از بین ببرد، و بدعتهاى متروکه را زنده کند.

من از رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله شنیدم

مى فرمود:

«پیشواى ستمکار را به عرصه گاه قیامت مى آورند در حالى که او را نه یاورى است و نه عذرخواهى،

پس او را به آتش دوزخ مى اندازند و چون سنگ آسیا در آتش مى چرخد،

سپس در قعر جهنّم به زنجیر مى کشند».

و تو را به خدا سوگند مى دهم نکند پیشواى

مقتول این امت باشى،

 زیرا سابقاً گفته مى شد:

«در این امت پیشوایى کشته خواهد شد که با کشته شدن او راه کشت و کشتار تا قیامت به روى این امت بازمى گردد،

و امور امت را بر امت مشتبه سازد،

و فتنه را در میان آنان مى گستراند،

در آنوقت حق را از باطل تشخیص نمى دهند،

و در آن فتنه موج مى زنند چه موجى،

 و آشوب مى نمایند چه آشوبى!»

در این کهولت سن و پایان عمر، آلت دست مروان نباش که

تو را به هـر جـا بخواهد براند!

عثمان در پاسخ حضرت گفت: «از مردم بخواه به من مهلت دهند تا ستمهاى رفته بر آنان

را برطرف کنم.» امام فرمود: آنچه در رابطه با مدینه است مهلت لازم ندارد،

و آنچه در ارتباط با خارج از مدینه است مهلتش تا وقتى است که فرمان تو براى رفع ظلم برسد.

 

165

در امر به الفت، و وصف بنى امیّه و یاران خویش

کوچکتران شما باید به بزرگتران اقتدا کنند،

و بزرگترهاى شما باید به کوچکترها مهربان باشند.

همچون ستمکاران دوره جاهلیت نباشید

که نه دنبال فهم دین بودند، و نه براى شناخت خداوند تعقّل کردند،

 

 

 

 مَثَل مردم جاهلیت چون تخمى است که در محل تخم گذارى شترمرغان پیدا شود، شکستنش گناه است،و وانهادنش باعث بیرون آمدن جوجه زیان رسان  زیرا ممکن است تخم مار سیاه باشد .

 

 

 

از این خطبه است

 

 

 

  درباره بنى امیّه

 

 

 

مسلمانان پس از اتفاق از هم جدا شدند، و از اصلشان پراکنده گشتند. گروهى از آنانکه بر حق بودندبه شاخه اى دست آویختند که شاخه به هر کجا متمایل شد آنها هم تمایل شدند.

 

 

 

به زودى خداوند آنان را براى بدترین روز بنى امیه جمع کند

 

 

 

چنانکه پاره هاى ابر در فصل پاییز جمع مى شوند،

 

 

 

 خداوند در میانشان الفت ایجاد مى کند،

 

 

 

و آنان را همچون ابرهاى متراکم متّفق مى نماید،

 

 

 

آن گاه خداوند براى آنان درهایى مى گشاید که چون سیل از جاى برانگیختنشان روانه مى شوند مانند سیل دو باغ مردم سبا،

 

 

 

که از آن سیل هیچ زمینى سالم نماند،

 

 

 

و هیچ تپّه اى در برابرش تاب نیاورد،

 

 

 

و برپایى کوه و بلندیهاى زمین جریان

 

 

 

 آن سیل را بازنگرداند.

 

 

 

خداوند آن مردم متّفق را در میان درّه ها و رودخانه ها پراکنده کند آنگاه همچون چشمه سار در قسمتهاى مختلف زمین روان مى سازد، حقّ از دست رفته گروهى را از گروه دیگربه کمک آنان مى گیرد،

 

 

 

و عدّه اى را به جاى عدّه دیگر در شهرها قرار مى دهد.

 

 

 

قسم به خدا بنى امیه پس از برترى و حکومتشان آنچه در دست دارند آب مى شود مانند دنبه اى که به روى آتش آب مى شود.

 

 

 

اى مردم، اگر یکدیگر را از یارى کردن حق فرو نمى گذاشتید،

 

 

 

 و از سست کردن پایه باطل سستى نمى کردید،

 

 

 

 آنان که همشأن شما نبودند در امور شما طمع نمى کردند،

 

 

 

و آن که بر شما مسلّط شد قوى نمى گشت،

 

 

 

ولى شما چون بنى اسرائیل سرگردان شدید.

 

 

 

به جانم سوگند پس از آنکه مرا از دست دادید سرگردانى شما چند برابر مى شود به خاطر اینکه حق را پشت سر گذاشتید،

 

 

 

 و از نزدیک ترین فرد به پیامبر بریدید و به دورترین شخص متّصل شدید. بدانید اگر از امام برحق خود پیروى مى کردید

 

 

 

شما را به راه رسول خدا مى برد،

 

 

 

 آنوقت از رنج بیراهه رفتن راحت مى شدید،

 

 

 

 و بار سنگین را از دوش خود به کنارى مى انداختید

 

 

 

.

 

 

 

166

 

 

 

از خطبه هاى آن حضرت است

 

 

 

در ابتـداى حکومتش

 

 

 

خداوند متعال کتابى هدایت کننده نازل کرد که خیر و شرّ را در آن کتاب بیان کرد، پس راه خیر را انتخاب کنید تا هدایت شوید،

 

 

 

و از بدى روى بگردانید تا در راه مستقیم قرار گیرید.

 

 

 

واجبات!واجبات!

 

 

 

 آنها را به پیشگاه خداوند ادا کنید تا شما را به بهشت برسانند. خداوند چیزهایى را که بر شما مجهول نیست حرام کرد،

 

 

 

و چیزهایى را که در آن عیبى نیست حلال کرد،

 

 

 

 و حرمت مسلمان را بر آنچه داراى حرمت است برترى داد،

 

 

 

و حقوق مسلمانان را در جاهاى خود به سبب اخلاص و توحید

 

 

 

محکم ساخت.

 

 

 

پس مسلمان کسى است که مسلمانان از زبان و دست او سالم باشند

 

 

 

مگر براى حق،

 

 

 

و آزار مسلمانان جایز نیست مگر امر واجبى در کار باشـد. برمسأله اى که همگانى است و نیزمختصّ به هریک از شماست و آن مرگ است پیشى گیرید،

 

 

 

 زیرا مردم پیشاپیش شما (به راه آخرت رفته)اند،

 

 

 

و قیامت هم از دنبالْ شما را مى راند.

 

 

 

خود را سبک کنید تا ملحق شوید،

 

 

 

که رفتگان را نگاه داشته و چشم به راه فعلى ها هستند.

 

 

 

از خدا نسبت به بندگان و شهرهایش پروا کنید،

 

 

 

زیرا داراى مسئولیت هستید حتى نسبت به زمینها و حیوانات،

 

 

 

و خداوند را اطاعت کنید و از نافرمانى او بپرهیزید.

 

 

 

چون خیر را مشاهده کنید آن را از دست مدهید،

 

 

 

و چون شرّ را ببینید  از آن روى گردانیـد.

 

 

 

167

 

 

 

پس از بیعت با حضرت،

 

 

 

عدّه اى به محضرش عرضه داشتند: چه خوب بود اگر آنان را که در کشتن عثمان بودند کیفر مى دادى!

 

 

 

 امام فرمود: اى برادرانم، آنچه را شما مى دانید جاهل به آن نیستم،

 

 

 

اما با کدام قدرت؟در حالى که آنان همچنان بر تخت شوکت سوارند،

 

 

 

و بر ما چیره اند و ما بر آنان چیره نیستیم، این قوم همانهایى هستند که غلامان شما با آنها شوریدند،

 

 

 

و اعراب بادیه نشین نیز به آنها پیوسته، و اکنون در بین شما هستند و به هر شکلى که بخواهند شما را مى آزارند.

 

 

 

آیا شما را بر کمترین چیزى که مى خواهید قدرت هست؟

 

 

 

این کار آنان قطعاً کارى از سنخ کارهاى جاهلیت بوده، و اینان را مددکار و پشتیبان است.

 

 

 

اگر در این مسأله حرکتى پیش آید مردم از چند دسته بیرون نیستند: گروهى رأیشان رأى شماست،

 

 

 

و فرقه اى رأیشان غیر رأى شماست،

 

 

 

و گروهى را نه این رأى است و نه آن رأى.

 

 

 

پس صبر پیشه کنید تا مردم آرام گیرند،

 

 

 

و دلها از جوش و خروش بیفتد،

 

 

 

و حقوق بـه آسـانى گرفتـه شـود.

 

 

 

در کنار من آرام باشید، و به انتظار دستورم بمانید،

 

 

 

کارى نکنید که ارکان قدرت را ویران سازد،

 

 

 

 و توانایى را از دست ببرد،

 

 

 

و به جاى آن سستى و ذلّت آورد،

 

 

 

 به زودى این مسأله را با مدارا حل مى کنم تاوقتى که مدارا ممکن باشد،

 

 

 

و هرگاه چاره اى نیابم آخرین دوا داغ نهادن است و آنان را از دم شمشیر مى گذرانم .

 

 

 

168

 

 

 

به هنگام رفتن اصحاب جمل به شهر بصره

 

 

 

خداوند پیامبرى راهنما با کتابى گویا و دینى استوار برانگیخت، هلاک نمى شود مگر مخالف آن که اهل هلاکت است.

 

 

 

عوامل هلاک کننده بدعتهاى مشتبه به دین است،

 

 

 

 مگر خداوند انسان را ازآنها حفظ کند.

 

 

 

پیروى از حجّت خداوند حافظ زندگى شماست،

 

 

 

 از حجّت خدا اطاعت کنیدبدون اینکه سرزنش شوید و به آن مجبور گردید. به خدا قسم باید پیروى کنید وگرنه خداوند حکومت

 

 

 

اسلام را از شما خواهد گرفت،

 

 

 

و آن را تا به دیگرى منتقل نکند به دست شما

 

 

 

 نخواهد داد.

 

 

 

اینان بر اثر ناخشنودى از حکومتم جمع شده و دست به هم داده اند، و من تا وقتى که براجتماع شما نترسم صبرپیشه مى کنم،

 

 

 

زیرا اگر اینان بخواهند رأى ناصواب خود را عملى سازند سر رشته نظام مسلمین گسسته مى شود.

 

 

 

 اینان از باب حسد بر کسى که خداوند حکومت را در اختیار او گذاشته به طلب دنیا برخاسته اند، و مى خواهند وضع را به گذشته برگردانند.

 

 

 

حق شما بر ما عمل به کتاب خدا و روش رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله و قیام به حق او و برپا داشتن سنّت آن حضرت است.

 

 

 

169

 

 

 

از سخنان آن حضرت است چون به بصره نزدیک شد، عده اى از مردم بصره عربى را خدمت حضرت فرستادندتا حقیقت برنامه او را با اصحاب جمل معلوم کند و شبهه اى که در این واقعه براى آنان بود رفع شود امام آنچنان مسأله را براى او روشن کرد که دانست حق با آن حضرت است،

 

 

 

 سپس به او فرمود: بیعت کن.گفت:

 

 

 

 من فرستاده مردمم، کارى انجام نمى دهم تا به آنان بازگردم، حضرت فرمود:

 

 

 

اگر آنان که از جانب ایشان نزد من آمده اى تو را براى یافتن زمین باران خورده بفرستند

 

 

 

و تو آن زمین را بیابى و پس از بازگشت، از گیاه و آبشان خبر دهى ولى به سخن تو اهمیت ندهند

 

 

 

و به سوى زمین هاى بى آب و گیاه بروند،  چه خواهى کرد؟ گفت: من آنان را رها مى کنم و به محلّى که داراى آب و گیاه است مى روم. امام فرمود: اکنون دستت را براى بیعت با من دراز کن. آن مرد گفت: به خدا سوگند با تمام بودن حجت بر من نتوانستم از بیعت امتناع کنم، بنابراین با آن حضرت بیعت کردم.   

 

 

 

آن مرد معروف به کُلَیب جَرمى است.

 

 

 

170

 

 

 

به وقت تصمیم رویارویى با لشگر معاویه در صفّین

 

 

 

بارخدایا، اى مالک آسمان افراشته، و فضاى بازداشته، که آن را جاى فرو شدن شب و روز،

 

 

 

و منطقه حرکت خورشید و ماه، و جاى آمد و شد ستارگان قرار داده اى،

 

 

 

و ساکنانش را گروهى از فرشتگانت نمودى، که از عبادتت خسته نمى شوند;

 

 

 

و اى پروردگار این زمین که آن را قرارگاه انسانها، و محل رفت و آمد خزندگان و چهارپایان،

 

 

 

و آنچه که از عدد بیرونست از موجودات دیدنى و نادیدنى قرار دادى.

 

 

 

و اى خداوند کوههاى استوار که آنها را میخهاى زمین، و تکیه گاه مخلوق نمودى، اگر ما را بر دشمن پیروزى دادى از ستم برکنار دار، و به راه حق مستقیم ساز; و اگر دشمن را بر ما غلبه دادى شهادت را نصیب ما گردان، و ما را از فتنه نگاه دار.

 

 

 

کجایند مدافعان حریم ناموس؟

 

 

 

کجایند غیرتمندان وفادار ناموس پرست که به وقت بروز سختى ها

 

 

 

به دفاع مى پردازند؟! ننگ پشت سرتان، و بهشت پیش روى شماست.

 

 

 

171

 

 

 

از خطبه هاى آن حضرت است

 

 

 

در دفاع از حق خویش، و نکوهش اهل جمل

 

 

 

حمد خدایى را که آسمانى آسمان دیگر را، و زمینى زمین دیگر را از دید او نمى پوشاند.

 

 

 

از این خطبه است

 

 

 

کسى به من گفت: اى پسر ابوطالب، تو بر امر خلافت بس حریصى! به او گفتم: به خدا سوگند شما حریص تر و دورترید، و من سزاوارتر و نزدیکترم.

 

 

 

من حقّ خودم را که شما بین من و آن مانع مى شوید و مرا ازدست یافتن به آن بازمى دارید طلب کردم.

 

 

 

 هنگامى که در جمع حاضران با دلیل او را سرکوب کردم دستپاچه شد و گویا سرگردان ماند که پاسخم را چه بگوید.

 

 

 

الهى! من بر قریش و آنان که یاریشان مى دهند از تو کمک مى جویم، زیرا آنان با من قطع رحم کردند،

 

 

 

و منزلت والایم را کوچک شمردند، و در ستیز با من در برنامه اى که حق من بود با یکدیگرهمدست شدند،  آن گاه گفتند: هش دار، حق آن است که آن را بگیرى، و حق آن است که آن را رها کنى.

 

 

 

درباره اصحاب جمل

 

 

 

به سوى جنگ بیرون شدند در حالى که حرم رسول خدا ص را همچون کنیزى که براى فروش مى برند به دنبال خود کشاندند و او را با خود به سوى بصره روان ساختند، طلحه و زبیر زنان خود را در خانه نشاندند و همسر رسول خدا ص را در برابر تماشاى خود و دیگران گذاشتند،

 

 

 

آن هم در میان لشگرى که مردى از آنان نبود مگر اینکه دست طاعت به من داده بود،

 

 

 

و با آزادى و اختیار بیعتم را پذیرفته بود،

 

 

 

آنان به فرماندار من و خزانه داران بیت المال مسلمین و مردم بصره هجوم بردند،

 

 

 

گروهى را به شکنجه، و عده اى را به مکر و حیله کشتند.

 

 

 

 به خدا قسم اگر جز به یک نفر از مسلمانان دست نمى یافتند و عمداً و بدون گناه او را مى کشتند،

 

 

 

کشتن همه آنان بر من حلال بود،

 

 

 

زیرا همه در آن قتل حاضر بودند ولى مانع نشدند

 

 

 

و از او به زبان و دست دفاع نکردند،

 

 

 

چه رسد به اینکه اینان برابر با عددى که داخل بصره شدند ازمسلمانان به قتل رساندند.

 

 

 

172

 

 

 

در اینکه چه کسى شایسته خلافت است،

 

 

 

و سفارش به تقوا و گریز از دنیا رسول خدا امین وحى، و آخرین فرستادگان، و بشارت دهنده به رحمت، و بیم دهنده از عذاب او بود

 

 

 

اى مردم، آن که تواناترین مردم به حکومت،

 

 

 

و داناترین آنان به امر خدا در کار حکومت است از همه به حکومت شایسته تر است.

 

 

 

اگر در مسأله حکومت فتنه جویى به فتنه برخیزد بازگشت به حق از او خواسته مى شودو اگر امتناع ورزید کشته مى شود.

 

 

 

به جانم سوگند، اگر جز با حضور همه مردم امامت منعقد نگردد چنین کارى شدنى نیست،

 

 

 

ولى آنان که حضور دارند ثبوت حکومت را بر غائبان حکم مى کنند، پس فرد حاضر حق رویگردانى،

 

 

 

و غائب حق انتخاب غیر را ندارد.بدانید که من با دو نفر مى جنگم:

 

 

 

مردى که چیزى را ادعا کند که حق او نیست،

 

 

 

و کسى که رویگردان شود از چیزى که بر عهده اوست.

 

 

 

بندگان خدا، شما را به تقوا سفارش مى کنم،

 

 

 

که تقوا بهترین چیزى است که عباد حق یکدیگر رابه آن سفارش مى کردند،

 

 

 

و از بهترین عاقبتها نزد خداست.

 

 

 

بین شما و اهل قبله باب جنگ گشوده شده،

 

 

 

و این پرچم را به دوش نمى کشد مگر آن که اهل بصیرت

 

 

 

و استقامت و داناى به موارد حق باشد.

 

 

 

آنچه را به آن مأمور مى شوید انجام،

 

 

 

و از آنچه نهى مى گردید باز ایستید،

 

 

 

و در کارى تا دقیقاً بررسى نکنید شتاب نورزید،

 

 

 

زیرا آنچه را شما  از روى جهل منکر آنیدما را قدرت تغییر آن هست.

 

 

 

بدانید دنیایى که نسبت به آن آرزومندید و به آن میل دارید،

 

 

 

و آن گاهى شما را به خشم و زمانى به خشنودى مى برد،

 

 

 

 نه خانه شماست و نه منزلى که براى آن آفریده شده اید،

 

 

 

و نه جایى که شما را به آن دعوت کرده اند.

 

 

 

بدانید که دنیا براى شما باقى نمى ماند و شما هم در آن باقى نخواهید ماند; اگر دنیا شما را به ظاهرش فریفت از شرّش نیز بیم داد.

 

 

 

پس به خاطر بیم دهیش ازآنچه فریبتان مى دهدچشم پوشى کنید، وبه خاطر ترساندنش از طمع به آن خوددارى نمایید،

 

 

 

و در دنیا براى آخرتى که به آن دعوت شده اید بر یکدیگر پیشى گیرید، و با عمق دل از دنیا روى بگردانید،

 

 

 

نباید احدى از شما به خاطر چیزى از دنیا که از او گرفته شده چون کنیز ناله بزند.

 

 

 

و با شکیبایى بر طاعت خدا و محافظت بر آنچه از کتابش که حفظ آن را از شما خواسته است

 

 

 

نعمت خدا را بر خود تمام کنید.

 

 

 

بدانید در صورتى که پایه دین خود را حفظ نموده باشید

 

 

 

از دست دادن متاع دنیا به شما زیانى وارد نکند.

 

 

 

و بدانید در صورت تباه کردن دینْ آنچه

 

 

 

 از دنیا حفظ کرده اید به شما سودى ندهد.

 

 

 

خداوند دلهاى ما و شما را متوجه حق کند،

 

 

 

 و شکیبایى را به ما و شما ارزانى دارد.

 

 

 

173

 

 

 

درباره طلحة بن عبیداللّه

 

 

 

تا بوده ام به جنگ تهدید نشده،و از شمشیر ترسانده نمى شده ام،

 

 

 

من به آنچه  پروردگارم از نصرت به من وعده داده اعتماد دارم.

 

 

 

 به خدا قسم به خوانخواهى عثمان با سعى و تلاش شتاب نورزیده

 

 

 

 جز اینکه مى ترسد خون عثمان را از او مطالبه کنند،

 

 

 

زیرا به این مسأله متّهم است،

 

 

 

 و در میان مردم کسى به کشتن عثمان حریص تر از او نبود،

 

 

 

او با این لشگرکشى مى خواست مردم را به اشتباه اندازد تا واقعیت

 

 

 

 به صورت دیگر جلوه کند و در برنامه شک به وجود آید.

 

 

 

 به خدا سوگند در امر عثمان باید یکى از سه کار را انجام مى داد

 

 

 

که نداد:اگر پسر عَفّان چنانکه او مى پنداشت ستمگر بود مى باید

 

 

 

قاتلان او را یارى مى داد، و یارانش را مى راند.

 

 

 

 و اگر مظلوم بود مى بایست از کشته شدنش مانع مى شد،

 

 

 

و نسبت به کارهایش عذر موجه اقامه مى کرد.

 

 

 

و چنانچه در ظالم بودن یا مظلوم بودنش تردید داشت مى بایست از او کناره گرفته به گوشه اى مى خزید و مردم را به او وامى گذارْد. ولى او هیچ یک از این سه کار را نکرد، و دست به کارى زد که راهش شناخته نیست،

 

 

و عذرهایى که نسبت به آن اقامه مى کند ناسالم است.

 

 

175

در پند و اندرز و فضل قرآن و نهى از بدعت

از بیان خداوند سود گیرید، و از موعظه هاى الهى پند پذیرید، و نصیحت خدا را قبول کنید، که خداوند با آیات روشنش راه عذر را بر شما بسته، و حجّتش را بر شما تمام کرده، و از اعمال آنچه را دوست داشته و آنچه را مورد نفرتش بوده براى شما بیان فرموده، تا محبوبش را انجام دهید،و منفورش را ترک نمایید، رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ مکرّر مى فرمودبهشت پیچیده به سختى ها، و دوزخ آمیخته به شهوات است.

بدانید طاعتى نیست جز اینکه انجامش گران، و گناهى نیست مگر اینکه انجامش لذّت بخش است.

پس رحمت خدا بر کسى که از شهوت بازایستد، و هواى نفس را ریشه کن کند، که این نفس دورترین چیزى است که از شهوت قطع شود، و پیوسـته میل به هوسـرانى و معصیـت دارد.

بندگان خدا، بدانید که مؤمن شب را به روز و روز را به شب نمى برد مگر آنکه به نفس خود بدگمان است، هماره از خود عیبجویى کند،و خواهان افزایش کار نیک از نفس است. در امر دین چون گذشتگان که پیش از شمابودند، و رفتگانى که دربرابر شما از دنیا رفتند باشید، از دنیاخیمه برکندند همچون خیمه برکندن کسى که کوچ مى کند، و آن را طىّ کردند چنانکه منازل را طى کنند.

بدانید که قرآن خیرخواهى است که خیانت نمى کند، و هدایتگرى است که گمراه نمى نماید، و سخنگویى است که دروغ نمى گوید.

احدى با قرآن ننشست جز اینکه به فزونى یا کمى از پیش آن برخاست: فزونى در هدایت، و کم شدن در کور دلى. بدانید که براى کسى بعد از بودن با قرآن تهیدستى نیست، و براى احدى منهاى قرآن بى نیازى نمى باشد.

از قرآن براى بیماریهاى خود شفا جویید، و از آن براى پیروزى برمشکلات یارى خواهید، که شفاى از بزرگترین بیماریها که کفر و نفاق و تباهى و ضلالت مى باشد در قرآن است.

به وسیله قرآن از خدا بخواهید، و با عشق به قرآن به خدا توجه کنید، و به وسیله آن ازمردم چیزى مخواهید، قطعاً عباد الهى در این دنیا با وسیله اى به مانند قرآن به خداوند توجه نکرده اند.

بدانید که قرآن شافعى است که شفاعتش پذیرفته گشته، و گوینده اى است که گفتارش تصدیق شده است;

آن که قرآن در قیامت به شفاعتش برخیزد در مورد او قبول است، و از هر که شکایت نمایدشکایتش پذیرفته است، زیرا ندادهنده اى در قیامت ندا مى دهد: «امروز هر انسانى دچار بذرى است که افشانده و گرفتار نتیجه عمل خود است جز آنان که زارع بذر قرآن در سرزمین حیات خود بودند».

پس از بذرافشانان قرآن و تابعان آن باشید، آن را رهنماى بر خداى خود قرار دهید، براى خود از قرآن طلب نصیحت کنید، آراء خود را که بر خلاف قرآن است متّهم نمایید، و خواهش خود را که مخالف قرآن است خائن بدانید.

عمل! عمل!

سپس عاقبت! عاقبت! پایدارى! پایدارى!

آن گاه صبر! صبر! پاکدامنى! پاکدامنى! قطعاً براى شما پایانى است، خود را به آن برسانید; و شما را نشانه اى است، به آن هدایت جویید، و اسلام را هدفى است به آن برسید;

با انجام آنچه خداوند از حق خود بر شما واجب نموده، و تکالیفى که براى شما بیان داشته به خداوند روى آورید، من شاهد شمایم، و روز قیامت به نفع شما اقامه حجت مى کنم.

بدانید که آنچه در علم الهى مقدر گشته بود واقع شد، و قضایى که باید انجام مى شد تدریجاً وارد گشت، من از وعده خدا و حجت او سخن مى گویم، خداى تعالى فرموده: «آنان که گفتند پروردگار ما اللّه است، سپس استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان فرود مى آیند که نترسید و محزون نباشید، و شاد باشید به بهشتى که وعده داده مى شدید».

شما گفتید پروردگار ما خداست، پس بر کتاب خدا و بر طریق فرمان او، و بر راه شایسته بندگیش استقامت ورزید، و از آن طریقه بیرون نروید، و بدعت در آن مگذارید،و با آن مخالفت نورزید، زیرا آنان که از راه بیرون شوند در قیامت به خداوند

راه نیـابنـد .از شکستن و دگرگون کردن اخلاق پسندیده برحذر باشید، و زبان را یکى کنید، مرد باید زبان خود را ضبط کند، زیرا زبان نسبت به صاحبش چموش است، به خدا سوگند بنده باتقوایى را نمى بینم که تقوایش او را سود دهد مگر آنکه زبانش را حفظ کند.

176

در بـاره حکمیـن

رأى بزرگان شما بر این شد که دو مرد را اختیار کردند، از آنان پیمان گرفتیم که بر اساس قرآن حکم کرده از آن تجاوز نکنند، زبانشان با قرآن باشد و دلشان از آن پیروى نماید، ولى از قرآن روى گرداندند،

و حق را درحالى که مى دیدند ترک کردند; خواسته آنان ستمکارى، و عادتشان کژى بود.

تعهّد ما با آنان در حکم کردن به عدالت و عمل به حق پیش از رأى زشت و حکم جائرانه آنان بود.

حجت به سود ما و در اختیار ماست از آن هنگام که با راه حق مخالفت کردند،و حکمى غیـر حـکـم خـدا صـادر نمـودنـد .

179

در نکوهش اصحابش

خداى را حمد مى کنم بر امرى که گذشت، و از کارى که مقدّر نمود، و بر مبتلا شدنم به شما اى مردمى که چون فرمان دهم اطاعت نکنید، و هرگاه دعوت نمایم به اجابتم برنخیزید، اگر مهلتتان دهند در سخن باطل فرو مى روید، و اگر با شما بجنگند ناتوانى نشان مى دهید، اگر مردم دور امام برحقّى را بگیرند به آنان طعنه مى زنید، و اگر ناچار به کار دشوارى شوید عقبگرد مى کنید.

دشمنتان بى پدر باد، براى پیروزى خود و جهاد بر حقّتان انتظار چه چیزى رامى برید؟

مرگ یا ذلّت؟!

به خدا قسم اگر مرگم برسد ـ که مى رسد ـ بین من وشما جدایى مى اندازد در حالى که از همنشینى با شما نفرت دارم، و با شما بودن به صورتى است که گویى تنهایم.

شگفتا از شما! آیا دینى نیست که بر محور خود شما را جمع کند؟

و حمیّتى نیست که شما را آماده کار نماید؟

آیا عجیب نیست که معاویه ستمگران فرومایه را دعوت مى کند و آنان بدون دریافت کمک و حقوق از او اطاعت مى نمایند، و من شما را ـ که بازمانده اسلام و باقیمانده مسلمانان هستید ـ به گرفتن کمک و قسمتى از حقوق بیت المال دعوت مى نمایم ولى از دورم پراکنده مى شویدو با من مخالفت مى ورزید.

دستورى موردپسند از من به شما نمى رسد که همگى بپسندید، و دستورى ناپسند نمى رسد که همگى بر ناپسندى آن اجتماع کنید.

قطعاً محبوبترین چیزى که دوست دارم با آن روبرو شوم مرگ است. کتاب خدا را به شما آموختم،

راه دلیل و برهان را به رویتان گشودم، آنچه را نمى شناختید به شما شناساندم، آنچه را از دهان بیرون مى انداختید به مذاقتان گوارا کردم، اى کاش کور مى دید، و خفته بیدار مى شد!

چه نزدیکند به بى معرفتى نسبت به حضرت حق ملّتى که رهبرشان معاویه، و آموزگارشان پسر زن زانیه عمروعاص است!

 180

امام یکى از یاران خود را فرستاد تا از گروهى از سپاه کوفه که قصد داشتنداز ترس حضرت به خوارج ملحق شوند خبر بیاورد،

چون برگشت، حضرت پرسید: آیا ایمن شدند و ایستادند، یا ترسیدند و کوچ کردند؟

عرضه داشت: بلکه کوچ کردند اى امیرمؤمنان حضــرت فــرمــود :ایشان را هلاکت باد چنانکه قوم ثمود هلاک شدند. آگاه باشید، هنگامى که نیزه ها به جانب آنان نشانه رود، و شمشیرها بر سرشان فرود آید از کارى که کردند پشیمان شوند شیطان امروز شکست و فرار ایشان را خواست، و فردا از آنان بیزارى جوید و رهایشان سازد. بیرون رفتن از مدار هدایت، و افتادن در گمراهى کوردلى، و از راه حق بازماندن، و طغیان و چموشى در مسیر گمراهى آنان را بس است.

183

به برج بن مُسهِر طائى که از خوارج بود و شعار «لا حُکْمَ اِلاّ لِلّه»

را آنچنان فریاد کرد که حضرت مى شنید، فرمود: ساکت باش، خدا رویت را سیاه کند اى بى دندان!

به خدا قسم حق آشکار شد در حالى که تو بى مقدار بودى و صدایت آهسته، تا وقتى که باطل عربده کشید آن گاه چون شاخ بز نر به سرعت ظاهر شدى.

191

در بـاره معاویه

به خدا قسم معاویه زیرک تر از من نیست، ولى او خیانت مى ورزد و گناهمى کند، واگر غدر و مکر نکوهیده نبود من از زیرک ترین مردمان بودم; ولى هر نیرنگىمعصیت است، و هر معصیتى نوعى کفر است، و هر نیرنگ بازى را در قیامت نشانه اى است که به آن شناخته مى شود.سوگند به خدا که من با مکر و حیله غافلگیر نمى شوم، و با شدّت و سختى ناتوان نمى گردم

196

بعد از بیعت طلحه و زبیر

به آنها فرمود، و آنان از اینکه حضرت آنها را طرف مشورت قرار نداده و در امور حکومت از آنها یارى نجسته شکایت داشتند. براى چیزى اندک خشم گرفتید، و فراوان را وا گذاشتید. به من نمى گویید که در چه چیزى حق داشته اید که شما را از آن منع کردم؟ یا در کدام سهم خود را بر شما پیش انداختم؟ یا کدام دعوا را مسلمانى به من رجوع کرده که نسبت به حلّش عاجز بوده یا حکمش رانمى دانستم .

یا راه قضاوتش را اشتباه کردم؟ به خدا قسم نسبت به حکومت رغبتى نداشتم، و مرا در حکومت نیازى نبود، شما مرا به آن خواندید، و شما بار آن را بر دوشم نهادید. پس زمانى که حکومتبه من رسید به کتاب خدا و دستورى که براى ما وضع کرده بود و ما را به آن فرمان داده بود، وبه آنچه پیامبر صلّى اللّه علیه وآله سنّت قرار داده بود نظر انداختم و از آن پیروىکردم، و در این زمینه به رأى شما و غیر شما نیازمند نبودم، و حکمى واقع نشد که به آن جاهل بوده تا از شما و دیگر مسلمانان خواهان مشورت باشم، که اگر حکمى راآگاه نبودم از شما و دیگران رویگردان نمى شدم. و اما آنچه یاد کردید که چرا در مسأله بیت المال به طورمساوى عمل کرده ام، این مطلبى است که در آن به رأى خود حکم نکردم، و بر اساس خواسته خویش عملننمودم، بلکه من و شما دریافته ایم که این رویّه همان است که رسول خدا صلّى اللّهعلیه وآله قرار داده و حکمى قطعى است،و من در آنچه که خداوند از تقسیم بیت المال به آن فرمان داده، وحکمش را امضاء نموده نیازمند به رأى شما نبودم. سوگند به حق که براى شما و غیر شمانزد من حقّى نیست تا از آن پوزش بخواهم. خداوند دلهاى ما و شما را متوجه حق کند، و به ماو شما صبر عنایت فرماید آن گاه فرمود: خداوند رحمت کند کسى را که چون حقّى دید آن را کمک کند، یا ستمى را مشاهده نمود از آن باز دارد، و یار ستمدیده باشد تا جایى که او را به حقّش برساند

197

هنگامى که شنید عده اى از یارانش به وقت نبرد صفّین به اهل شـام دشناممى دهند

پسند من نیست که شما دشنام دهنده باشید، ولى اگر در گفتارتان کردار آنان راوصف کنید و حالشان را بیان نمایید به گفتار صواب نزدیک تر و در مرتبه عذر رساتر است. بهتر است به جاى دشنام بگویید:

خداوندا، ما و اینان را از ریخته شدن خونمان حفظ فرما، و بین ما وآنان اصلاح کن، این قوم را از گمراهى نجات بخش تا آن که جاهل به حق است آن را بشناسد، وآن که شیفتـه گمـراهى اسـت از آن بـاز ایستـد.

198

در یکى از روزهـاى نبـرد صفّیـن وقتى فرزنـد خـود حسـن را به سـوى جنگشـتابان دیـد

این جوان را به فرمان من از جنگ مانع شوید مبادا پشتم را بشکند، زیرادریغم مى آید که با شهید شدن این دو جوان ]یعنى حسن و حسین علیهماالسلام نسل رسـول خـدا صلّـى اللّـه علیـه و آلـه قطـع شـود . فرمایش حضرت: «املکو عنّى هذا الغلام» در اوج فصاحت است.

199

زمانى که یارانش درباره حکمیت با او دچار اختلاف شدند

اى مردم، همیشه با شما برنامه ام به طور دلخواهم بود تا جنگ شما را ناتوان کرد، سوگندبه خدا جنگ عده اى از شما را گرفت وگروهى را باقى گذاشت، و حال اینکه دشمنانتان را بیشتر ناتوان نمود.

دیروز امیر بودم و امروز مأمور گشته ام، دیروز نهى مى کردم وامروز نهى مى شوم!

شما عاشق زنده ماندن هستید، و مرا نمى رسد که شما را به کارى که میـل نـداریـد وادار کنـم

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">