مطالب غدیر
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir1
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir2
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir3
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir4
فهرست مطالب کتاب
بخش اول : نصب امامت و مقام ولایت امت علی(علیه السلام)، انتصاب یا انتخاب؟ ولایت و ولایت مداری خطابههای قبل از غدیر در سرزمین منا توسط پیامبر
بخش دوم : حوادث و اقدامات پیامبر در حجة الوداع و «غدیر خم» اولین افرادی که بیعت کردند بیعت گرفتن پیامبر لقب امام علیعلیه السلام امیرالمومنین سوالی که بی جواب ماند شعر و ادبیات غدیر جبرئیل برای ابلاغ پیام مهمی
بخش سوم : واقعه غدیر اثبات ولایت و امامت و خلافت امیرالمومنین علیه السلام انکار غدیر بزرگترین حقکشی تاریخ است غدیر، عید ولایت و سیاست و دخالت مردم در حکومت حضرت فاطمهعلیهاسلام جریان ضد ولایی قیام می کند ولایت مداری خصیصه مهم حزب الله جامعه ولایی شکست ترور و نخستین پیمان نامه بر ضد غدیر
بخش چهارم : خطبه غدیر، پیام های واقعه غدیر غدیر نقشه راه است
بخش پنجم : توطئه ای شیطانی ! کودتای سقیفه غدیر در مسلخ سقیفه! سقیفه و 4 اشکال «دموکراسی»، ره آورد باطل سقیفه حکومت دینی، دیکتاتوری یا دموکراتیک؟! اولین نظریه پرداز سکولاریزم در تاریخ اسلام در سقیفه! غدیر و افسوس های بشریت
بخش ششم : علل همراهی نکردن مردم با علی علّت تهاجم بیگانگان به مراکز مذهب
بخش هفتم : واقعه غدیر خم ( اسناد، مدارک و اعترافات علمای بزرگ سنی) راویان غدیر از صحابه شبهات و ردیه ها منابع و اسناد واقعه غدیر یا بخش هایی از آن در کتب اهل سنت (علامه امینی)
بخش هشتم : امیرمؤمنان علیعلیه السلام، استمرار رسالت محمدی صلی الله علیه و آله حقیقت نفس پیامبر بودن غدیر، استمرار حرکت پیامبر خاتم پیمان خدای سبحان با پیامبر اکرم درباره حضرت امیر
بخش نهم : غدیر از نظر اهل بیت (علیهالسلام) آداب غدیر عید الله اکبر
امام جامعه معاصر خویش را این گونه معرفی می کند غدیر و تقدیر ملت ها
ائمه طاهرین، مظهر قیومیّت خدا بر مردم آداب عید غدیر آیین عید غدیر و ائمه
بخش دهم : زیارت غدیریه از امام هادی علیه السلام
مقدمه ی مؤلّف
پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله مسأله امامت و ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام را در اوایل بعثت و دعوت عمومی و مناسبت های دیگر معرفی کردند. اما آخرین بار برای مردم مدینه و یا اطراف مدینه شاید کافی بود؛ اما برای امت اسلامی، آنهایی که در یمن بودند، در کشورهای دیگر بودند که آن روز جمعا جزء حکومت اسلامی حساب می شد، یا بر فرض حساب نمی شد، جزء امت اسلامی بودند؛ این امت را چگونه از جریان اَلیَوم اَکمَلتُ با خبر کند، از جریان اِنَّما وَلیُّکُمُ الله با خبر کند، از جریان بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ با خبر کند؟ این با یک سخنرانی حل نمی شود. نامه و بخشنامه هم رسمی نبود. بسیاری از مردم حجاز در آن روزگار اهل خواندن و نوشتن نبودند. بیان نورانی امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه این است که وقتی وجود مبارک پیامبر از طرف خدا مبعوث شد، عده کمی اهل کتابت و خواندن و نوشتن بودند. پس هیچ راهی برای تبیین عمومی، تعریف عمومی، تفسیر عمومی، ابلاغ عمومی نبود؛ مگر اینکه این سفر تاریخی حج شروع بشود (حجت الوداع) و این سفر تاریخی هم باید در جای مشخصی (خُم) که همگان در آنجا حضور و ظهور دارند ابلاغ بشود. پیامبر اعظم یک سلسله وظایفی است که در تنهایی یا در جلسات خصوصی انجام می دادند، یک سلسله وظایف رسمی و عمومی است. جریان برائت از مشرکین، جریان حج، جهاد این طور است، جریان ولایت هم همین طور. ناچار باید که در جریان مکه که همگان حضور دارند. و آنچه را که در سفر حج دیدند به دیارشان منتقل و ابلاغ می کردند، یوم الحج الاکبر . . کتاب حاضر به بیان اهمیت امامت و ولایت و حادثه غدیر خم پرداخته و در بخش هایی از کودتا و جریان انحرافی سقیفه و حق کشی و دسیسه فرصت طلبان اشاره کرده و سپس اسناد و شواهدی از علمای بزرگ از اهل تسنن برای این حادثه ی مهم استناد نموده است. زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام و خطبه ی غدیر از پیامبر عظیم الشان و پیام های آن، زینت بخش این کتاب نیز می باشد مؤلّف : محمود زارع پور
بخش اول : ☫ ﷽ ☫
نصب امامت و مقام ولایت امت از طرف خداوند به علی علیه السلام در غدیر خم، از موضوعات مهم تاریخ اسلام و جهان است. این واقعه بیانگر بقاء و ادامه رسالت پیامبر اکرم و دوام دوره الهی آن حضرت در تجلی گاه وجود مبارک علیعلیه السلام بوده. غدیر، نماد اتحاد امت و نشان پیوند رسالت و امامت است و این دو از یک ریشه می باشند.
مفهوم و رابطه ی رسالت و امامت رسالت یعنی یک پیامبر، مأمور ابلاغ وحی به مردم است ولی ممکن است مأمور تشکیل حکومت و رهبری جامعه نباشد، اما فقط مأمور پیام رسانی است. بعضی از انبیاء فقط این وظیفه پیام رسانی را به عهده داشتند. و بعضی غیر از این وظیفه، امامت و تشکیل حکومت را از طرف خداوند در برنامه ی خود دارا بودند. اما در امامت، موضوع فرق می کند. زیرا امام، مأمور تشکیل حکومت و اجرای حدود الهی است. امامت به معنای حکومت و اداره امور دنیایی و دینی مردم و اجرای احکام کتاب و سنت در قالب تشکیل حکومت اسلامی است. علاوه بر این امام عهده دار تربیت و پرورش نفوس از طریق رهبری ظاهری و باطنی می باشد.
ولایت پیامبرصلی الله علیه و آله و علیعلیه السلام دو جلوه یک حقیقت در آیات و روایات از پیامبرصلی الله علیه و آله چنان سخن به میان آمده که گویی سخن گفتن از ایشان بی سخن گفتن از حقیقت و باطن وی یعنی امیرمؤمنانعلیه السلام، امری ناپسند است. شاید این معنا را در موارد بسیاری بتوان ردگیری و شناسایی کرد که از آن جمله ناپسندی صلوات ابتر بر آن حضرتعلیه السلام است که از آن نهی و بازداشته شده است. خاستگاه این نگرش را می بایست در همان کلام الهی یافت که امیرمؤمنان علیعلیه السلام را جان و باطن پیامبرصلی الله علیه و آله معرفی می کند و در آیه مباهله به صراحت از نسبت دو مظهر مطلق و کامل هستی پرده برمی دارد. این تأکید در آیات و روایات درحالی انجام می گیرد که در مقام ظاهر و جهان خارجی نیز زایشگاه حضرت امیرمؤمنانعلیه السلام کعبه می شود. رسول خداصلی الله علیه و آله پیش از رحلت خود پیش بینی کرده بود که پس از وی کینه های بدری، حنینی و خیبری گروهی سر می گشاید و خاندان پاک ایشان را به آتش کین و حسد می سوزاند. ریشه این حسادت ها و کینه ها قطعاً در مقام عظمای ولایت امیرمؤمنان نهفته بود که از سوی خدا و پیامبر به آن حضرت رسیده بود .
کلمه ولایت در اصل به معنای فرمانروایی و صاحب اختیاری و در برخی از کاربردها و استعمال های آن به مفهوم محبت و دوستی است. ولی از اسما و نام های خداوند متعال و به معنای ناصر و یاری کننده است.
مقام ولایت پیامبرصلی الله علیه و آله و امیرمؤمنانعلیه السلام خداوند متعال، در قرآن مجید، ولایت بر بندگان و صاحب اختیاری امور امت اسلام را به پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله تفویض کرده و این گونه فرموده النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (احزاب 6) ولایت و صاحب اختیاری پیامبر، نسبت به امور مردم اهل ایمان بیش از خود آنان است. این ولایت مطلقه، بر حسب آیه شریفه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ (مائده 55) منحصر به خداوند و رسول اکرم و آن مرد با ایمانی است که در حال رکوع به مستمندی صدقه داده است. بنابر روایات فراوان که از طریق شیعه و سنی نقل شده، نزول این آیه، در شأن حضرت علیعلیه السلام است که در حالت رکوع نماز، انگشتری خویش را به سائل نیازمند مرحمت کرد. جلوه ای از این ولایت و اولویت، در آیه کریمه ذیل، انعکاس یافته که وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا ؛ چون خدا و پیامبرش در امری قضاوت کنند، هیچ مرد و زن باایمانی را نمی رسد که در برابر آن، اراده و اختیاری از خود در کارشان، اعمال کنند و هر آن کس که نافرمانی خدای و رسولش کند به گمراهی آشکار در افتاده است. (احزاب 36) .
سوره نساء بخشی دیگر از همین معنا را افاده میکند فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسلیما؛ چنین است قسم به پروردگار تو که اینان به حقیقت، اهل ایمان نمی گردند تا آن که در خصومت و نزاعشان، تنها تو را حاکم و داور قرار دهند و آنگاه در برابر حکمی که به سود و یا زیان ایشان صادر کنی، احساس تنگدلی و دشواری ننموده و از دل و جان تسلیم و تمکین فرمان تو باشند. .
پیغمبر خداصلی الله علیه و آله، در مواقع بسیاری به ولایت امیرالمؤمنین علی و ائمه طاهرین علیهم السلام اشاره و تصریح فرموده اند که برخی از این روایات را که از طرق شیعه و سنی نقل شده و پاره ای از آنها در حد تواتر است خواهیم آورد. در بازگشت از حجه الوداع، پیامبر اکرم از سوی خداوند متعال، به معرفی علیعلیه السلام به عنوان جانشین و ولی امر مسلمین مأمور شد و لذا خطبه ای طولانی قرائت کرد.
همتائی ابلاغ ولایت با ابلاغ رسالت همین معنا را پیامبرصلی الله علیه و آله در حضور همه حاجیان از حج برگشته درباره وجود مبارک حضرت امیرعلیه السلام ثابت کرد. فرمود: از طرف ذات أقدس اله من مأمور شدم که بگویم اِنّی رَسولُ الله وَ عَلیٌّ وَلیُّ الله اگر نگویی، فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ. معلوم است! اگر مأمور شد این مطلبی را بگوید؛ اگر نگفت، یعنی نگفت!! اگر نگوئی عَلیٌّ وَلیُّ الله ، مثل آن است که نگوئی: مُحَمّدٌ رَسولُ الله!
ولایـتی برابر با تمام رسالت : یا اَیُّهَا الرَّسول خطابی است از ناحیه حضرت باریتعالی به پیامبرصلی الله علیه و آله با همان سمت و عنوان ویژه و موقعیت و منصب الهی نبی اکرم. و هیچ گاه خداوند پیامبر را به نام و به بیانی با نام کوچک نمیخواند و عموما با یا اَیُّهَا النَّبِیّ (13مورد) خطاب یا ایها النبی عمومیت دارد که برای انبیای دیگر هم بوده. و در برخی موارد یا اَیُّهَا المُزَّمِّل هان ای جامه به خود پیچیده و یا یا اَیُّهَا المُدَّثِّر هان ای جامه بر سر کشیده و... ولی در اینجا با توجه به اهمیت موضوع یا اَیُّهَا الرَّسول خطاب میشود که لقب ویژه است برای پیامبرصلی الله علیه و آله. و در اینجاست که خداوند متعال کلمه رسول را هزینه می کند.
هیچ پیامبری نبوده که استنکاف از دستور الهی کند. پس این چیست؟ چرا خداوند می فرماید: وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ و این در شان پیامبر نیست. بین خدا و رسول مطالب روشن است، اینجا فقط اهمیت موضوع را می رساند که این ابلاغ برابری می کند با آنچه تا کنون گفته ای و اینکه پیامبرصلی الله علیه و آله نگوید منتفی است.
غدیر خم چه ارزشی را برای ما انسانها، به عنوان امت اسلامی، به ارمغان آورده است که نسبت به همه آن وقایع و رخدادهای قبل از اسلام و بعد از بعثت پیامبرصلی الله علیه و آله افضل می باشد؟ از نظر قرآن کریم، تمامی زحمات پیامبرصلی الله علیه و آله یک طرف و اعلام ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام یک طرف است.
باید دو کفه ترازو را در نظر بگیریم، اگر 23 سال تلاش پیامبر، ابلاغ و جهاد و عبادات را در یک کفه ترازو قرار دهیم و اعلام مقام ولایت امیرالمومنین علیه السلام را در کفه دیگر، به نص صریح قرآن این کفه بر همه آن کفه می چربد و بلکه خداوند به گونه ای که می فرماید، به گونه ای تهدیدآمیز که اگر این رسالت را عملی نکنی همه کارهای تو در واقع هیچ است. در (غدیرخم) چه قضیه ای مطرح می شود که حتی همه بزرگان اهل سنت و بزرگترین محدثین و مفسرین و مورخین نمی توانند این مسئله را منکر شوند که این آیه بر پیامبرصلی الله علیه و آله وحی شد و سپس پیامبر، علی علیه السلام را صدا می زند و به همه نشان می دهد و می فرماید؛ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ. أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ (علامه امینی در الغدیر 110 مورد از منابع اهل سنت را در باره حدیث غدیر ذکر کرده جلد 1 صفحه 14) آن گاه آیه دیگری نازل می شود؛ اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً... امروز دین شما را برای شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم... (مائده)
و لذا اگر ولایت نباشد رسالت ناتمام می شود. اگر امامت نباشد قرآن تحریف معنوی می گردد. اگر امام در کنار کتاب الهی قرار نگیرد، محتوای آن اجرا نمی شود. پس بهترین و بالاترین نعمت که خدا قرارداده وجود هدایتگر الهی است یعنی ولایت، کامل کننده رسالت که در آیه فوق سه واژه أَکمَلْتُ وَ أَتْمَمْتُ نِعْمَتی پیامبر احساس خطر می کند، احساس عدم مصونیت می کند.
آن هم نه خطر آسمانی و ماوراء طبیعی بلکه خطری از بطن جامعه که آیه آن را الناس معرفی می کند وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ یعنی عموم جامعه ایمان آورده و بی ایمان، یعنی خطری از دل عامه مردم، و انبیاء در اجرای رسالت از هیچ کس نمی ترسند. وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّهَ و از احدی جز خدا نمی ترسند (احزاب 39) تمام انبیاء این چنینند، ترسی از مردم ندارند، رسول خدا این دلنگرانی و خوف را از جهت شخص خود ندارد بلکه این فراست و هوشمندی و نگاه بلند پیامبر صلی الله علیه و آله است که او را بیمناک کرده، در آنچه می خواهد انجام دهد.
به طور نمونه خوف حضرت موسیعلیه السلام از انداختن عصا نه از برای خود بود بلکه ترس از آن داشت که مردم جاهل معجزه او را با سحر جادوگران یکی بدانند و پی به اصل ماجرا نبرند و ایمان نیاورند... و در اینجا پیامبرصلی الله علیه و آله بیمناک از تفکرات جاهلیت است که تصوری دیگر کنند، و عهد کنند و بعدها اجرا نکنند و گرفتار شوند که جامعه بشریت را می بینیم که گرفتار شده، چرا که عهد خود را شکستند.
علی(علیه السلام)، همسان با پیامبر صلی الله علیه و آله
برخی از مواهبی که خدای متعال به آن حضرت عطا فرموده مواهب تکوینی است؛ از جمله این که، آفرینش آن حضرت از نور پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله بود و به این سبب، از آغاز طفولیت حقایقی را درک می کرد که دیگران قادر به درک آنها نبودند. حتی در روایتی از پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله نقل شده : همان طور که خدای متعال مرا به معراج برد و حقایق عوالم بالا را به من ارائه داد، برای حضرت علیعلیه السلام نیز درهای آسمان گشوده شد و آنها را مشاهده کرد. اینها مواهب تکوینی است که خدای متعال به آن حضرت عطا فرموده. در کنار اینگونه فضایل یک سلسله امتیازات تشریعی نیز به آن حضرت اعطا شده. این امتیازات به دو بخش تقسیم می شود: .
دسته اول، امتیازاتی در زمینه احکام شرعی است و بر اساس آن، در شریعت احکامی خاص برای حضرت علیعلیه السلام اثبات شده. در شریعت اسلام، بعضی از واجبات و محرمات، هم چنین بعضی از امور حلال، به شخص پیامبرصلی الله علیه و آله یا به آن حضرت به علاوه سایر معصومانعلیه السلام اختصاص دارد؛ برای مثال، مرد یا زنی که غسل بر او واجب شده باشد، نباید وارد مسجد شود، اما پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنینعلیه السلام مجاز بودند در این حالت وارد مسجد شوند. اما نمی شدند. . این یکی از امتیازاتی بود که پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنینعلیه السلام بر سایرین داشتند. درباره این حکم داستان مشهوری وجود دارد و آن این که: زمانی که پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله به مدینه مهاجرت کردند، قبل از ورود به مدینه، چند روزی در محلی نزدیک مدینه اقامت کرده و در آن جا مسجدی ساختند. این مسجد همان مسجد قبا است. بعد از چندی نیز به مدینه منتقل شدند و در محلی که اکنون حرم شریف آن حضرت است، زمینی را برای مسجد در نظر گرفتند. خانه پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله نیز در کنار مسجد و چسبیده به آن ساخته شد و در آن را به داخل مسجد باز کردند. بعد از ازدواج علیعلیه السلام و فاطمه زهرا خانه ای نیز برای ایشان در کنار آن ساخته شد. همچنین برخی از صحابه، بعضی از عموها، پدران همسران پیامبرصلی الله علیه و آله و کسانی که بیشتر به آن حضرت ارادت داشتند، خانه های کوچکی در اطراف این زمین ساختند که در آنها به داخل مسجد باز می شد.
پس از مدتی از جانب خدای متعال دستور داده شد برای حفظ حرمت مسجد تمامی آن درها مسدود گردد تا مبادا مرد جنب و زن حایض از آن خانه ها وارد مسجد شوند. پس از آن، تنها در خانه پیغمبرصلی الله علیه و آله و علیعلیه السلام به مسجد باز میشد و خانه های آن بزرگواران در دیگری هم نداشت. یکی از عموهای پیغمبرصلی الله علیه و آله زبان به اعتراض گشود و خطاب به آن حضرت گفت: چرا اجازه ندادی که در خانه های ما پیرمردها و محترمین و اشراف به داخل مسجد باز شود، اما چنین اجازه ای را به این جوان دادی؟ این چه تبعیضی است؟!
حضرت در پاسخ به این اعتراض فرمودند: من هیچ کاری را بدون اذن و امر الهی انجام نداده ام و کارم بر اساس وحی الهی است: إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى ﴿نجم۴﴾ در دعای ندبه و سَدَّ الأَبوابَ اِلاّ بابَهُ همه درها را غیر از در خانه امیرالمؤمنینعلیه السلام بست. این امتیازی خاص برای امیرالمؤمنینعلیه السلام بود. . دسته دوم از امتیازات تشریعی امتیازاتی است که ملازم با مسأله امامت، خلافت و جانشینی آن حضرت است. در این زمینه پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله از جانب خدای متعال چندین مقام برای امیرالمؤمنینعلیه السلام معرفی کرده است.
محوری بودن اصل «ولایت»؛ امام باقرعلیه السلام روایت شده بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ ... مَعْرِفَتِهِ؛ اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و هیچ یک از آن ارکان به پای رکن رکین ولایت نمیرسد. امامعلیه السلام فرمود: ولایت برترین پایه است. حضرت در بیان علت این فرمایش خود، ادامه دادند: چرا که ولایت کلید اینهاست و این شخص والی و منصب ولایت است که مردم را به سوی این امور راهنمایی میکند و در کلامی دیگر در ادامه ذکر این پنج امر آمده و لم یناد بشیء کما نودی بالولایه به هیچکدام از این امور ندا سر داده نشده آنگونه که پیرامون ولایت سخن به میان آمده است.
در ادامه حدیث امام باقرعلیه السلاممیفرماید: بلندای امر و قله بلند و کلید آن و در هرچیز و رضایت خدای رحمان پس از شناخت امامعلیه السلام پیروی از اوست و خداوند فرموده: هرکس از رسول پیروی کند، از خدا پیروی کرده است... اگر کسی تمامی شبها به نماز ایستد و همه روزها را روزه بدارد و همه اموالش را صدقه بدهد و هر ساله حج خانه خدا کند، اما ولایت ولی خدا را نشناسد تا آن را بپذیرد و همه کارهایش را با راهنمایی او انجام دهد، از طرف خدا هیچ ثوابی ندارد و از اهل ایمان نیست (کافی ج2 ص91).
با عنایت به این روایت مبارکه و فرمایشات بسیاری از این قبیل، بیدرنگ به این نتیجه رهنمون خواهیم شد که در اعتقاد شیعه میزان و معیار هر عملی حتی اعمال عبادی آنگاه رنگ قبولی به خود میگیرد که در مسیر و صراط مستقیم ولایت باشد. چنانچه گویی نماز و روزه و حج و سابقه انقلابی و نسبت با رسول خدا و ... به صفرهایی میمانند که هر آنچه هم بر تعدادشان افزوده شود باز هم ارزشی بیشتر از هیچ پیدا نمیکنند .
و اگر یک عدد در پشت آنها قرار گیرد، آنگاه ارزش این صفرها بروز پیدا میکند و هر آنچه تعدادشان بیشتر باشد، آن زمان است که ارزش افراد مشخص میگردد. ولایت همچون این عدد در پس صفرهاست که ارزش و مرتبه هر کس به توجه به آن سنجیده میشود.
سخنان رسول خداصلی الله علیه و آله منبع جامع و کاملی برای شناخت وجودی امام علی علیه السلام است که از کودکی در آغوش رسول خداصلی الله علیه و آله رشد یافت و در تمام لحظات عمر شریف پیامبرصلی الله علیه و آله با حضرت همراه بود. شخص هدایت کننده باید از هدایت کامل برخوردار باشد أ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِ أحَقّ أنْ یُتّبَعَ أمّنْ لا یَهِدّی إِلاّ أنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ باید پیش از گفتن، خود به گفتارش عمل کند و علی علیه السلام تنها مرد علم و ارشاد بود که به آنچه میگفت و میدانست، عمل میکرد.
در میان یاران پیامبرصلی الله علیه و آلهـ و امروز هم ـ بسیار بودند کسانی که مسائل را میدانستند، به دیگران نیز میگفتند، اما عمل نمیکردند...، به یقین چنین کسانی نمیتوانستند لیاقت رهبری عامه را داشته باشند که علم بی عمل، درخت بیثمر است. علیعلیه السلام یگانه مردی بود که باطل را نابود میکرد و مردم را از آن بر حذر میداشت.
وقتی رسول خداصلی الله علیه و آله شهادت میدهد که او باطل را از میان بر میدارد، دیگر چه حرفی و بیانی؟ وقتی اعتقاد کامل داشته باشیم که رسول خداصلی الله علیه و آله هرچه میگوید، وحی است؛ پس شهادت رسول خداصلی الله علیه و آله؛ یعنی شهادت خدا و اینجا دیگر جای مغالطهای نیست.
علیعلیه السلام باید جانشین رسول خداصلی الله علیه و آله میشد و هدایت مردم را بر عهده با کفایت خویش میگرفت؛ مردی که در اجرای حق و عدالت جز به خدا نمیاندیشید و از سرزنش سرزنش کنندگان باکی نداشت و هدفش، تنها خشنودی خدا بود. اگر رضایت مخلوق را میخواست، باید کار را به گونهای به سرمنزل مقصود میرساند که مخلوق راضی شود و یا خشنودیاش خدشهدار نگردد. آیا همه مخلوقات همان را میخواهند که خدا میخواهد؟... .
اگر قرار باشد رضایت مخلوق هدف باشد؛ یعنی رضای خدا را هیچ انگاشتن و بر طبق امیال مخلوق حکم کردن و این؛ یعنی سرکوبی حق و جلوه و بروز باطل و افتادن در ورطه هلاک و فساد و علیعلیه السلام مردی نیست که حق را زیر پا نهد؛
پس راه خدا را پیش میگیرد و در مسیر خود، به گفتار مردم وقعی نمینهد و از هر گونه تهمت ناروا در راه حق باکی به خود راه نمیدهد؛ همان راهی که انبیا و اوصیا رفتند. علیعلیه السلام جانشین رسول خداصلی الله علیه و آله میشود؛ نخستین مردی که به رسول خدا ایمان آورد وَ لَمْ یَجمَع بَیتٌ واحدٌ یَومَئذٍ الإسلامِ غَیرُ رَسُولِ الله صَلَّی الله علیه و آله و خَدیجَةَ و أنا ثَالثُهُما؛ آن هنگام جز خانهای که رسول خدا ـ که درود خداوندی بر او و آلش باد ـ و خدیجه در آن بودند،
در هیچ خانهای مسلمانی راه نیافته بود، من سومین آنان بودم؛ علیعلیه السلام که فدایی رسول خداصلی الله علیه و آله بود، وقتی سران قریش برای کشتن پیامبر مجتمع شدند: وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ؛ یار و همراه رسول خداصلی الله علیه و آله و از آغاز بعثت همراه پیامبرصلی الله علیه و آله بود و یاری میکرد، چه در عبادت و چه در غیر عبادت: ما أعْرَفُ أحَداً مِن هَذِهِ الاُمَّة عَبَدَالله بَعَدَ نبیِّنَّا غَیری عَبَدتُ الله قَبلَ أن یَعْبُدَهُ أحَدُ مِن الامَّة تِسعَ سنین؛ من کسی از افراد این امت را نمیشناسم که بعد پیامبر ما، خدا را عبادت کرده باشد، جز خودم. من نه سال خدا را بندگی کردم، پیش از آنکه کسی او را بندگی کند.
فضیلت هر انسانی بر دیگری، به خوردن، خوابیدن، شهوترانی، مال و ثروت و...نیست؛ بلکه به کمالات معنوی است؛ به علم، شجاعت، سخاوت، عدالت و... و علیعلیه السلام به اتفاق دوست و دشمن بعد از رسول خداصلی الله علیه و آله، همه کمالات انسانی را دارا بود. مردم دو دستهاند؛ برخی خدا را قبول دارند و موحد و برخی قبول ندارند و مشرک و کافر. موحد، کسی است که از دستورات خالق پیروی میکند و میداند که خداوند براساس مصلحت حکم میکند. همان گونه که به نبوت رسول از سوی خداوند، اعتراض ندارد؛ به نصب ولایت از سوی خدا نیز نباید اعتراض داشته باشد؛ زیرا در هر دو مورد، نصب با خداست.
از همین رو رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود مَعَاشِرَ النّاس! فَضَّلُوهُ فَقَد فَضَّلَهُ الله واقْبِلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ الله؛ پس رد کردن امامت او، رد کردن حکم خداست. آنکه ولایت را انکار کند، خدا را انکار کرده است و منکر خدا، قابل آمرزش از طریق توبه نیست. منکر امامت، منکر رسالت و منکر رسالت، منکر خداست. از سخنان رسول خداصلی الله علیه و آلهکه در وصف امام علیعلیه السلام فرموده است،
میتوان به خوبی فهمید که ولایت امامعلیه السلام، در شمار ضروریات دین همچون نماز و روزه و حج است؛ عَلیٌّ خیرُ البشر وَمَنْ أبَی فَقَد کَفَرَ؛ علی بهترین افراد بشر است و هر که او را انکار کند، کافر است. علیعلیه السلام باید جانشین رسولاللهصلی الله علیه و آله باشد که ضدیت و مخالفت با او، کفر و دیگری را بر او ترجیح دادن، ارتداد است که رسول خدا فرمود لاتُضَادُّوا بِعَلّیٍ أحداً فَتَکْفُرُوا وَلاَ تُفَضّلُوا عَلَیهِ أحداً فَتَرْتَدُّو؛ کسی با علی ضدیت نمیکند، مگر اینکه کافر میشود و کسی دیگری را بر علی برتری نمیدهد، مگر اینکه مرتد میگردد. علیعلیه السلام برادر پیامبر خداست که وقتی میان مهاجر و انصار به خاطر نزول آیه إِنّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ عقد اخوت بسته شد، او با رسولاللهصلی الله علیه و آله عقد اخوت بست به درستی که من تو را برای خودم اختیار کردم.تو برادر من و من برادر تو در دنیا و آخرت هستم.
علیعلیه السلام حافظ و دارنده علم پیامبرصلی الله علیه و آلهو جانشین رسول خداست، باید راهی بپیماید که رسول میرود و بداند، آنچه را که رسول میداند. پس باید از خطا و نسیان بری باشد که اگر این گونه نباشد، نمیتواند واعی علم رسول باشد که خودش فرمود همانا او [علیعلیه السلام] از نظر اسلام، مقدم افراد امتم و از نظر علم، داناترین ایشان و از لحاظ بردباری، بزرگترین آنهاست .... و علیعلیه السلام را مگر میتوان با این قلمهای ناتوان و زبانهای قاصر وصف کرد؟...
ولایت، شاخصهى نظام اجتماعى و سیاسى براى اسلام روز عید غدیر روزى است که مفهوم ولایت اسلامى به وسیلهى پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یک مصداق روشن و عینى پیدا کرد. براى کسانى که مىخواهند از الگوى انسان طراز اسلام، نمونهاى ذکر کنند، بهترین نمونه همان کسى است که آن روز نبىّ مکرّم او را به الهام الهى و به دستور پروردگار عالم، براى منصب عظیم ولایت، معیّن فرمود. وقتى که در نظامى، ولىاللَّه (کسى مثل پیغمبر اکرم یا امیرالمؤمنین) در رأس نظام قرار دارد، آن جامعه، جامعهى ولایت است؛ نظام، نظام ولایت است.
ولایت، هم صفتى است براى منصبى که نبىّ اکرم و جانشینان او از سوى پروردگار، حائز آن بودهاند، هم خصوصیتى است براى آن جامعهى اسلامى که در سایهى آن حکومت، زندگى مىکند و از پرتو آن بهره مىگیرد. براى اینکه مسائل زندگى، مسائل سرنوشتساز و وظیفهى مهم ملت اسلام، وابسته به همین نکات اساسى و زیربنایى است. .
آن نکته این است که ولایت که عنوان حکومت در اسلام و شاخصهى نظام اجتماعى و سیاسى براى اسلام است، یک معناى دقیق و ظریفى دارد که معناى اصلى ولایت هم همان است و آن عبارت است از پیوستگى، پیوند، درهم پیچیدن و در هم تنیدگى. این، معناى ولایت است. چیزى که مفهوم وحدت، دست به دست هم دادن، با هم بودن، با هم حرکت کردن، اتّحاد در هدف، اتّحاد در راه و وحدت در همهى شؤون سیاسى و اجتماعى را براى انسان، تداعى مىکند.
ولایت، یعنى پیوند. و الذین آمنوا و لم یهاجراو مالکم من ولایتهم من شىء حتى یهاجروا یعنى این. پیوند ولایت که یک پدیدهى سیاسى، یک پدیدهى اجتماعى و یک حادثهى تعیین کننده براى زندگى است، با تلاش، با حرکت، با هجرت، با در کنار هم بودن و با هم کارکردن حاصل مىشود؛ لذاست که در نظام اسلامى، «ولىّ» از مردم جدا نیست.
بخش دوم : خطابههای قبل از غدیر در سرزمین منا، و «غدیر خم»
امامت 12 معصوم این خطبه اشاره به امنیت اجتماعی مسلمین از نظر مال، و جان و آبرو داشت، سپس آن حضرت خونهای به ناحق ریخته شده و اموال به ناحق گرفته شده در دوران جاهلیت را بخشیدند تا بدین وسیله کینه توزیها از بین برود، و سپس در این خطابه فرمودند: اگر من نباشم علی بن ابیطالب در مقابل متخلفین خواهد ایستاد و سپس حدیث ثقلین را بیان فرمودند.
دومین خطابه را حضرت در مسجد حنیف در منا در این خطبه به اخلاق عمل، دلسوزی برای امام مسلمین و تفرقه نینداختن سفارش فرمودند و تساوی همه مسلمانان در برابر حقوق و قوانین الهی را اعلام کردند.
حوادث و اقدامات پیامبر در حجة الوداع و «غدیر خم»
مراسم حجّةالوداع در آخرین سال عمر پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله، با شکوه هر چه تمامتر، در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به پایان رسید؛ یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که عدد آنها فوقالعاده زیاد بود، تعداد همراهان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را از 90 هزار تا 120 هزار نفر گزارش کردهاند.
نه تنها مردم مدینه در این سفر، پیامبر صلی الله علیه و آله را همراهى مىکردند، بلکه مسلمانان نقاط مختلف شبه جزیره عربستان نیز براى کسب یک افتخار تاریخى بزرگ به همراه پیامبرصلی الله علیه و آله بودند.
نزدیک ظهر و کم کم سرزمین جُحفه و بیابانهاى خشک و سوزان غدیر خم از دور نمایان. اینجا چهار راهى است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا مىکند. راهى به سوى مدینه در شمال، و راهى به سوى عراق در شرق، و راهى به سوى غرب و سرزمین مصر و راهى به سوى سرزمین یمن در جنوب.
همین جا باید آخرین خاطره و مهمترین فصل این سفر بزرگ انجام پذیرد، و مسلمانان با دریافت آخرین دستور، که در حقیقت نقطه پایانى در مأموریّتهاى موّفقیّت آمیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود، از هم جدا شوند. روز پنجشنبه، سال دهم هجرت بود، و درست هشت روز از عید قربان مىگذشت؛ ناگهان از سوى پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور توقّف به همراهان داده شد؛ مسلمانان با صداى بلند، آنهایى را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند به بازگشت دعوت کردند، و مهلت دادند تا عقب افتادگان نیز برسند؛ خورشید از خطّ نصف النّهار گذشت؛ مؤذّن پیامبر صلی الله علیه و آله با صداى اللَّهُ اَکبَر مردم را به نماز ظهر دعوت کرد؛ مردم به سرعت آماده نماز مىشدند، امّا هوا به قدرى داغ و گرم بود که بعضى مجبور بودند، قسمتى از عباى خود را به زیر پا و طرف دیگر آن را به روى سر بیفکنند، در غیر این صورت ریگهاى داغ بیابان و اشعّه آفتاب، پا و سر آنها را ناراحت مىکرد.
نه سایبانى در صحرا به چشم مىخورد و نه سبزه و گیاه و درختى! جز تعدادى درخت لخت و عریان بیابانى، که با گرما با سر سختى مبارزه مىکردند، چیزى دیده نمىشد. جمعى به همین چند درخت پناه برده بودند؛ پارچهاى بر یکى از این درختان برهنه افکندند و سایبانى براى پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ترتیب دادند، ولى بادهاى داغ به زیر این سایبان مىخزید و گرماى سوزان آفتاب را در زیر آن پخش مىکرد.
نماز ظهر تمام شد مسلمانان تصمیم داشتند فوراً به خیمههاى کوچکى که با خود حمل مىکردند پناهنده شوند، ولى پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها اطّلاع داد که همه باید براى شنیدن یک پیام تازه الهى، که در ضمن خطبه مفصّلى بیان مىشد، خود را آماده کنند؛ کسانى که از پیامبر صلی الله علیه و آله فاصله داشتند نمىتوانستند قیافه ملکوتى او را در لابهلاى جمعیّت مشاهده کنند، لذا منبرى از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر فراز آن قرار گرفت.
حضرت نخست حمد و سپاس پروردگار را به جا آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود: من به همین زودى دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما مىروم. من مسؤولم، شما هم مسؤولید. شما درباره من چگونه شهادت مىدهید؟ مردم صدا بلند کردند و گفتند نَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ وَنَصَحْتَ وَجَهَدْتَ فَجَزاکَ اللَّهُ خَیراً؛ ما گواهى مىدهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردى و شرط خیر خواهى را انجام دادى و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودى، خداوند تو را جزاى خیر دهد. . سپس فرمود: آیا شما گواهى به یگانگى خدا و رسالت من و حقّانیّت روز رستاخیز و بر انگیخته شدن مردگان در آن روز نمىدهید؟! همه گفتند: آرى، گواهى مىدهیم. فرمود: خداوندا گواه باش! .... بار دیگر فرمود اى مردم! آیا صداى مرا مىشنوید؟... گفتند: آرى! و به دنبال آن، سکوت سراسر بیابان را فرا گرفت و جز صداى زمزمه باد چیزى شنیده نمىشد.
قرآن و عترت دو ثقل گرانبها
رسول اللهصلی الله علیه و آله پیش از آنکه به نقطه عطف این سخنرانی برسد در قسمتی دیگر از خطبه این گونه بیان می کند: هان ای مردم! همانا علی و پاکان از فرزندانم از نسل او، یادگار گران سنگ کوچکترند (ثقل اصغر) و قرآن یادگار گران سنگ بزرگتر (ثقل اکبر)، هر یک از این دو از دیگری خبر می دهد و با آن سازگار است، این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.
حدیث ثقلین در واپسین روزهای زندگی رسول خداصلی الله علیه و آله بیان شده و ایشان قرآن و عترت را لازمه سعادت مسلمانان و انسان ها می دانند و تاکید می کنند که این دو از یکدیگر جداناشدنی هستند. .
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ... اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار مىگذارم چه خواهید کرد!
مردم دیدند پیامبر صلی الله علیه و آله خم شد و دست على علیهالسلام را گرفت و بلند کرد، آنچنان که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان سردار شکستناپذیر ارتش اسلام است.
در اینجا صداى پیامبر صلی الله علیه و آله رساتر و بلندتر شد و فرمود: أَیُّهَا النّاسُ مَنْ أَوْلَى النّاسِ بِالمُؤمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ چه کسى از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟! گفتند: خدا و پیامبر ص داناترند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:خدا، مولا و رهبر من است، و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم (و اراده من بر اراده آنها مقدّم).
سپس فرمود فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ هر کس من مولا و رهبر او هستم، على، مولا و رهبر او است. و این سخن را سه بار و به گفته بعضى از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوى آسمان برداشت و عرض کرد اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَأَحِبّ مَنْ أَحَبَّهُ وَابْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَه وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَأَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دارَ خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کسى که او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض دارد، یارانش را یارى کن، و آنها که یارىاش را ترک کنند از یارى خویش محروم ساز و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن! سپس فرمود أَلا فَلْیَبْلُغِ الشاهِدُ الْغائِبَ آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر را به غائبان برسانند!
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود اللَّهُ أَکْبَرْ، اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَىاِکْمالِ الدِّیْنِ وَ اِتْمامِ النِّعْمَة وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسَالَتِی وَ الْوِلایَةِ لِعَلیٍّ مِنْ بَعْدی خداوند بزرگ است، همان خدائى که آیین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد، و از نبوّت و رسالت من و ولایت على پس از من راضى و خشنود گشت! در این هنگام شور و غوغایى در میان مردم افتاد و على علیهالسلام را به این موقعیّت تبریک گفتند
اولین افرادی که بیعت کردند آن گونه که علمای شیعه و سنی نوشته اند اول من بای ذلک الیوم علیا کان عمر ثم ابابکر ثم عثمان ثم طلحه ثم زبیر و کانوا یبایعون ثلاثه ایام متواتره اول کسی که ان روز بیعت کرد عمر و پس از ان ابوبکر و بعد عثمان سپس طلحه و زبیر بودند و این پنج نفر هر سه روزی که پیامبر در ان بیابان توقف کرد، متوالیا بیعت نمودند. در آن روز عمر بن الخطاب خیلی خوشحالی می کرد، دست آن حضرت را گرفت و گفت:
بَخّ بَخّ لَکَ یَا ابْنَ أَبی طالِبٍ أَصْبَحْتَ وَأَمْسَیْتَ مَوْلایَ وَ مَوْلا کُلِّ مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَةٍ آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، اى فرزند ابو طالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدى! در این هنگام ابن عبّاس گفت: به خدا این پیمان در گردن همه خواهد ماند! (به به، یا علی ! صبح کردی در حالتی که آقا و مولای من و هر مومن و مومنه شدی)
پیامبرصلی الله علیه و آله به علىعلیهالسلام فرمود: برخیز، زیرا من تو را بعد از خودم امام و رهبر انتخاب کردم. و سپس فرمود: هر کس من مولا و رهبر اویم، این مرد مولا و رهبر او است، پس شما همه از سر صدق و راستى از او پیروى کنید. . در این هنگام، پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: بار الها! دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار.
کامل شدن دین خدا خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به پایان رسید، عرق از سر و روى پیامبر صلی الله علیه و آله و على علیهالسلام و مردم فرو مىریخت، و هنوز صفوف جمعیّت از هم متفرق نشده بود که امین وحى خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبر صلی الله علیه و آله خواند الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُم نِعْمَتى وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً امروز آئین شما را کامل و نعمت خود را بر شما به اتمام رساندم و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم. آیه اکمال شهرت دارد (مائده3)
فضایل علی و اهل بیتعلیه السلام پیامبرصلی الله علیه و آله پس از این مرحله حساس به بیان فضایل علیعلیه السلام و امامان معصوم علیهم السلام می پردازد و بیان می کند که: ای مردم! نور از سوی خداوند عز و جل در جان من، سپس در جان علی بن ابیطالب، آن گاه در نسل او تا قائم مهدیارواحنا فداه که حق خدا و ما را می ستاند جا گرفته است...
ای مردم! صراط مستقیم خداوند که شما را به پیروی آن امر فرموده، من هستم و پس از من علی است و آن گاه فرزندانم از نسل او پیشوایان راه راست اند که به درستی و راستی راهنمایند و به آن حکم و دعوت می کنند... دوستداران امامان آن مومنانی اند که قرآن چنین توصیف نموده: آنان که ایمان آورده و باور خود را به شرک نیالوده اند در امان و در راه راست هستند. هان! یاران امامان در نهان از پروردگار خویش ترسانند و پاداش بزرگ (الهی) برای آنان خواهد بود. .
دستور به بیعت با امیرالمومنینعلیه السلام رسول خدا در بخش دیگری از خطبه، مردم را برای بیعت با امام علیعلیه السلام آماده کردند و چنین اظهار داشتند: اینک شما را می خوانم که پس از پایان خطبه با من و سپس با علی دست دهید تا با او بیعت کرده و به امامت او اقرار کنید. آگاه باشید من با خداوند و علی با من پیمان بسته و من اکنون از سوی خداوند برای امامت او پیمان می گیرم.
پیامبر به آیه ای از قرآن اشاره می کند تا اهمیت مساله بیعت را تبیین کند، آنجا که خداوند متعال می فرماید: (ای پیامبر) آنانکه با تو بیعت کردند همانا با خدا بیعت کرده اند. دست خدا بالای دست آنان است، پس هر کس بیعت را بشکند این شکستن به ضرر خود اوست و هر کس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظیمی عنایت خواهد کرد.
بیعت گرفتن پیامبرصلی الله علیه و آله از حاضران برای ائمه معصومینعلیهم السلام اینجای خطبه است که پیامبر برای علی و امامان علیهم السلام بعد از او از مردم بیعت لسانی می گیرد، اینچنین که: ای مردم شما بیش از آن هستید که در یک زمان با یک دست من بیعت نمایید.
از اینروی خداوند به من دستور داده که با زبان از شما اقرار بگیرم و پیمان ولایت علی امیرالمؤمنین را محکم کنم و نیز بر امامان پس از او که از نسل من و اویند. همان گونه که اعلام کردم ذریه من از نسل اوست.
پس همگان بگویید: ما شنیدیم و اطاعت می کنیم و راضی هستیم و سر تسلیم فرود می آوریم درباره آنچه از جانب پروردگار و خودت به ما رساندی، درباره امر امامت علی، امیرالمؤمنین و امامانی که از صلب او به دنیا می آیند. بر این مطلب با قلب، جان، زبان و دستانمان با تو بیعت می کنیم.
براین عقیده زنده ایم و با آن می میریم و با آن محشور می شویم...پس برای آنان عهد و پیمان از ما گرفته شده، از قلب هایمان و جانهایمان و زبانهایمان و ضمیرهایمان و دستهایمان. هرکس توانست با دست بیعت می نماید وگرنه با زبانش اقرار می کند...
وقتی کلام پیامبرصلی الله علیه و آله پایان یافت همه مردم سخن او را تکرار کردند و بدین شکل بیعت عمومی گرفته شد. .
ازدحام مردان و زنان برای بیعت با علیعلیه السلام پس از اتمام خطبه، صدای مردم بلند شد که آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و زبان و دستمان اطاعت می کنیم. بعد به سوی پیامبرصلی الله علیه و آلهو امیرالمؤمنینعلیه السلام ازدحام کردند و برای بیعت سبقت می گرفتند و با ایشان دست می دادند. پیامبر برای نظم دادن به بیعت مردم، دستور دادند دو خیمه برپا شود یکی برای خود و دیگری برای علیعلیه السلام و مردم بدین ترتیب پس از حضور در خیمه مخصوص امیرالمؤمنین بر او سلام می کردند.
پیامبرصلی الله علیه و آله دستور دادند تا ظرف آبی آوردند و پرده ای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در یک سوی دیگر قرارگرفت، تا زنان با دست خود در یک سوی آب با امیرالمؤمنینعلیه السلام که دستش را در سوی دیگر قرار داده بود بیعت کنند و به این شکل زنان نیز بیعت کردند. .
تاج ولایت پیامبرصلی الله علیه و آله در ادامه این مراسم عمامه خود را که سحاب نام داشت به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمؤمنین قرار دادند. حضرت امیرعلیه السلام خود دراین باره می فرمایند: پیامبر در روز غدیرخم عمامه ای بر سر بستند و یک طرفش را بردوشم آویختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنین مرا بوسیله ملائکه ای که چنین عمامه ای بر سر داشتند یاری کرد.
دو اتفاق بزرگ دیگری که دراین مراسم پرشکوه سه روزه رخ داد مسئله حضور جبرئیل و معجزه ای است که در قضیه حارث فهری پیش آمد و این وقایع نیز برحقیقت مسئله غدیر تاکید داشتند.
معجزه غدیر واقعه عجیبی که به عنوان یک معجزه تلقی میشد در روز عید غدیر اتفاق افتاد و آن ماجرای «حارث فهوی» بود. در آخرین ساعات از روز سوم، او با 12 نفر از اصحابش نزد پیامبر صلی الله علیه و آلهآمد و گفت: ای محمد! سه سؤال از تو دارم: آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبر خود را از جانب پروردگارت آوردهای یا از پیش خود گفتی؟ آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آوردهای یا از پیش خود گفتی؟
آیا اینکه درباره علیبنابیطالب گفتی مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ ... از جانب پروردگار بود یا از پیش خود گفتی؟ حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: خداوند به من وحی کرده است و واسطه بین من و خدا جبرییل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلان نمیکنم.
حارث گفت: خدایا، اگر آنچه محمد میگوید حق و از جانب توست سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست. سخن حارث تمام شد و به راه افتاد. خداوند سنگی از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و از دُبَرش خارج گردید و همانجا او را هلاک کرد.
بعد از این جریان، آیات اولین سوره معارج نازل شد سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ 1 لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ 2 سائلى، عذابى واقع شدنى را درخواست کرد. که براى کافران است و هیچ بازدارندهاى براى آن نیست. پیامبر صلی الله علیه و آله به اصحابشان فرمودند: آیا دیدید و شنیدید؟ گفتند آری. با این معجزه، بر همگان مسلم شد که «غدیر» از منبع وحی سرچشمه گرفته و یک فرمان الهی است.
به عقیده علماء در تواتر غدیر جای بحث وجود ندارد. از نظر شیعیان این حدیث که بخشی از خطبه پیامبرصلی الله علیه و آله در روز غدیرخم است، آنقدر از افراد مختلف موافق و مخالف علیعلیه السلام نقل شده که هرگز نمی توان احتمال داد دروغ یا تبانی درکار بوده باشد.
بسیاری از کسانی که این خبر را نقل می کنند جزو افرادی هستند که در طول عمر خود علاقه ای به امیرالمؤمنین علیعلیه السلام نشان نداده اند و شیعه و سنی بر این مسئله واقفند.
ضمن اینکه نبی مکرم چه قبل از این واقعه در طول سالهای نبوت و چه بعد از این رویداد مهم، بارها در تفسیر و تأویل و بیان شأن نزول آیات قرآن و احادیث مختلف بر جانشینی علیعلیه السلام تاکید داشتند که از آن جمله می توان به آیه ولایت (مائده 55) و حدیث منزلت (کتب مختلف حدیثی) اشاره نمود و در حقیقت غدیرخم نقطه ای از زمان و مکان بود که پیامبر به صورت عمومی بر این مسئله تصریح کرد.
واقعه غدیر هرگز فراموش نمىشود :
اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته که واقعه تاریخى غدیر در تمام قرون و اعصار، به صورت زنده در دلها و به صورت مکتوب در اسناد و کتب، بماند و در هر عصر و زمانى نویسندگان اسلامى در کتابهاى تفسیر و حدیث و کلام و تاریخ از آن سخن بگویند و گویندگان مذهبى در مجالس وعظ و خطابه در باره آن داد سخن دهند و آن را از فضایل غیر قابل انکار حضرت علىنعلیه السلام بشمارند.
نه تنها خطبا و گویندگان، بلکه شعرا و سرایندگان بسیارى از این واقعه الهام گرفتهاند و ذوق ادبى خود را از تامل در زمینه این حادثه و از اخلاص نسبت به صاحب ولایت مشتعل ساختهاند و عالیترین قطعات را به صورت هاى گوناگون و به زبانهاى مختلف از خود به یادگار نهادهاند. از این جهت، کمتر واقعه تاریخى همچون رویداد غدیر مورد توجه دانشمندان، اعم از محدث و مفسر و متکلم و فیلسوف و خطیب و شاعر و مورخ و سیره نویس، قرار گرفته است و تا این اندازه در باره آن عنایت مبذول شده. یکى از علل جاودانى بودن این حدیث، نزول دو آیه از آیات قرآن کریم در باره این واقعه است. و تا روزى که قرآن باقى است این واقعه تاریخى نیز باقى خواهد بود
و از خاطرها محو نخواهد شد.. ریشه این عید اسلامى به خود روز غدیر باز مىگردد، زیرا در آن روز پیامبر صلی الله علیه و آله به مهاجرین و انصار، بلکه به همسران خود، دستور داد که بر علىنعلیه السلام وارد شوند و به او در مورد چنین فضیلت بزرگى تبریک بگویند. زید بن ارقم مىگوید: نخستین کسانى از مهاجرین که با على دست دادند ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر بودند و مراسم تبریک و بیعت تا مغرب ادامه داشت
جبرئیل آمده بود برای ابلاغ پیام مهمی آنقدر مهم که در آن روز گرم، پیامبرصلی الله علیه و آله مردم را در میانه صحرا نگهداشت تا پیام مهمی که جبرئیل آورده بود، به آنها ابلاغ کند؛ نه برای مردمان آن روز که برای همه دورانها بود...؛ پیامی که اگر بیان نمیشد، دین کامل نبود؛ نقص داشت و مگر میشود دین خدا نقص داشته باشد؟...
باید آن پیام مهم همان روز در همان صحرای گرم گفته میشد تا هم دین خدا کامل شده باشد و هم رسالت رسول خداصلی الله علیه و آله ...؛ یا أیّهَا الرّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ ای فرستاده ما، آنچه را از ناحیه پروردگارت بتو نازل شد ابلاغ کن و اگر اینکار را نکنی اصلا پیغام پروردگار را نرسانده ای و خدا تو را از شر مردم حفظ می کند،
همانا خدا کافران را هدایت نمی کند. وقتی پیامبرصلی الله علیه و آله برای تبلیغ اسلام با سران قبیله بنی عامر به گفتوگو نشست؛ یکی از آنان حمایت خود را از حضرت اعلام کرد و گفت هرگاه خداوند تو را بر مخالفان پیروز ساخت، آیا موضوع زمامداری مسلمانان پس از شما به ما واگذار میگردد؟ پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود موضوع خلافت، مربوط به خدا و از اختیار من بیرون است. خدا هر فردی را که انتخاب کند، امامت به او محول میشود.
در حقیقت پیامبرصلی الله علیه و آله با اینگونه سخنان صریح و روشن خود، زمینهسازی مینمود و اذهان را آماده میکرد تا آخرین پیام الهی را درباره رهبری اسلامی که سرنوشت اسلام و مسلمین را رقم خواهد زد، ابلاغ نماید.
حضرت پیوسته به مسئله مهم ولایت و رهبری پس از خود، اشاره و علیعلیه السلام را به عنوان بهترین فرد معرفی میکرد. وقتی زمان موعود فرا رسید؛ حضرت در غدیر خم و به هنگام بازگشت از آخرین سفر حج خویش، در بزرگترین اجتماع مسلمانان در دوران پیامبری خویش، به پا خاست و رسالت خویش و دین الهی را با ابلاغ پیام مهم جبرئیل مبنی بر ولایت و امامت علیعلیه السلام و یازده فرزند معصومش، کامل کرد.
حکم غدیر :
1. خطاب خداوند که ای پیامبر ابلاغ من آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده که اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را نرساندهای که در هیچ یک از فرامین الهی چنین مطلبی گفته نشده است.
2. اقرار گرفتنهای حضرت رسول از مردم در روز غدیر.
3. مسئله امامت فقط صورت یک خبر و پیام و خطابه ابلاغ نشده بلکه به عنوان حکم و فرمان الهی و بیعت عموم مسلمانان و تعهد آنان اجرا شد.
4. خطاب خداوند که فرمودند: امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم که تا آن روز مشابه آن را هم در هیچ موردی نفرموده بودند.
آداب عید غدیر تهنیت و تبریک گفتن: حضرت رضا علیه السلام : روز غدیر، روز تهنیت گفتن است. اَلحَمدُلِلهِ الَّذی جَعَلَ کَمال دینِهِ وَ تَمامُ نِعمَتِهِ بِوِلایة اَمیرِالمؤمِنین (اقبال الاعمال 2/ 261) دست دادن: تبسم و اظهار شادی: پوشیدن لباسهای فاخر: طعام دادن: دید و بازدید: هدیه دادن: افطاری دادن: یاری دادن: نیکی کردن: حمد الهی: صلوات و برائت: عقد اخوت و برادری: نماز روز غدیر: روزه داری
گلبانگ غدیر عید غدیر، عید ُاللهِ الاَعظَم و یکی از بزرگترین اعیاد اسلامی و بزرگترین عید ولایت و امامت است. در این باره شاعران بزرگ این عید را ارج نهاده و اشعار فراوانی سرودهاند. 1- آیت الله کمپانی اصفهانی 2- صادق سرمد 3- شمس الفصحا محمد محیط قمی پیامبرصلی الله علیه و آله لقب امیرالمومنین فقط برای علی علیه السلام
امیرالمؤمنین به معنای لغوی آن؛ یعنی امیر و فرمانده و رهبر مسلمانان. مطابق همین معنای لغوی به پیامبر صلی الله علیه و آله میتوان امیرمؤمنان؛ یعنی رهبر و فرمانده مسلمانان اطلاق نمود. به خلفای راشدین و خلفای اموی و عباسی و یا همه کسانی که توسط شورا و اصحاب اهل حل و عقد انتخاب شده اند، اطلاق میگردد. بر همین اساس است که خلفای اسلامی خود را امیرمؤمنان میخواندند.
اما این که در روایات عنوان امیرالمؤمنین از القاب خاص علیعلیه السلام شمرده شده است، امیرمؤمنان در این روایات معنای ویژه ای دارد که آن معنا متضمن خلافت بلافصل است؛ با توجه به این معنا تنها شامل امام علیعلیه السلام میشود، چون جز او کسی لایق این مقام نیست.
در برخی از روایات بیان شده که حتی در زمان پیامبرصلی الله علیه و آله، نیز توسط ایشان از حضرت علیعلیه السلام به امیرمؤمنان یاد شده است. به همین خاطر، این لقب برای دیگران و حتی امامان معصومعلیه السلام اطلاق نشده است.
شخصی از امام صادقعلیه السلام پرسید: آیا روا است که به امام زمانعلیه السلام به عنوان سلام بر تو، ای امیرمؤمنان سلام یاد کرد؟ امام فرمود: نه، زیرا خداوند تنها علیعلیه السلام را به این لقب نامیده است.
نه قبل او کسی به این لقب نامیده شده و نه پس از او. آن شخص پرسید: پس چگونه بر قائم آل محمد علیه السلام میبایست سلام کرد؟ فرمود: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقیّةَ الله .اختصاص لقب امیرالمؤمنین به امام علیعلیه السلام تنها با معنای متضمن خلافت بلافصل قابل توجیه است؛ یعنی بعد از پیامبرصلی الله علیه و آله باید او امیر و حاکم مسلمانان بوده و مردم باید به این مهم آشنا شوند. . شاید بر همین اساس باشدکه پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: اگر مردم میدانستند در چه زمانی علیعلیه السلام به این لقب ملقب گردید، هرگز منکر فضایل او نمیشدند، زیرا علی در زمانی که آدم بین روح و جسد بود، ملقب به این لقب شد؛ زمانی که خداوند فرمود: آیا من پروردگار شما نبودم؟ گفتند: بلی. فرمود: من پروردگار شمایم و محمد پیامبر شما است و علی امیر شما است.
مقاصد حضرت رسول از خطبه غدیر:
- نتیجهگیری از زحمات 23 ساله با تعیین جانشینی که ادامه دهنده این راه باشد.
2- حفظ دائمی اسلام از مخالفان با تعیین جانشینانی که از عهده این مهم برآیند.
3- اقدام رسمی برای تعیین امامت که قوانین ملل در همیشه تاریخ سندیت دارد.
4- بیان یک دور جامع از برنامه 23 ساله و گذشته و حال مسلمین.
5- ترسیم خط مشی آینده مسلمین تا آخر دنیا.
6- اتمام حجت بر مردم که از مقاصد اصلی در ارسال پیامبران است.
استدلال علامه امینی و سوالی که بی جواب ماند
زمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) را برای صرف شام دعوت می کنند. اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند . آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند. به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد و هیچ گونه بحثی صورت نگیرد آنها نیز می پذیرند.
پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود 70 الی 80 نفر) می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت : قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد اما باز آنها گفتند : پس برای متبرک شدن جلسه از همین جا هر نفر یک حدیث نقل کند تا مجلس نورانی گردد. ضمناً تمام حضار در جلسه حافظ حدیث بودند و حافظ حدیث به کسی گفته می شود که صد هزار حدیث حفظ باشد.
آنان شروع کردند یکی یکی حدیث نقل کردند تا اینکه نوبت به علامه امینی رسید. علامه به آنها گفت شرطم بر گفتن حدیث این است که ابتدا همگی بر معتبر بودن یا نبودن سند حدیث اقرار کنید. همه قبول کردند سپس علامه امینی فرمود : قال رسول الله صلی الله علیه و آله : مَن ماتَ وَ لَم یَعرِف اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیتَهَ جاهِلیَّه هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.
سپس از تک تک حضار در جلسه در رابطه با معتبر بودن حدیث اقرار گرفت و همه حدیث را تایید کردند.
سپس گفت حال که همه حدیث را تایید کردید یک سوال از شما دارم، بعد از کل جمع پرسید آیا فاطمه الزهرا سلام الله علیها امام زمان خود را می شناخت یا نمی شناخت؟ ... اگر می شناخت، امام زمان فاطمه ( سلام الله علیها ) چه کسی بود ؟ تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند. و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی یکی جلسه را ترک کردند و با خود می گفتند.
اگر بگوییم نمیشناخت، پس باید بگوییم که فاطمهسلام الله علیها کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد و اگر بگوییم می شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده ؟
در حالی که بخاری ( از سرشناس ترین علمای اهل سنت ) گفته : ماتَت وَ هِیَ ساخَطَهُ عَلَیهِما فاطمهسلام الله علیها در حالی از دنیا رفت که به سختی از ابوبکر غضبناک بود و چون مجبور می شدند بر حقانیت و امامت علی بن ابیطالب علیه السلام اقرار بورزند سکوت کرده و جلسه را با خجالت ترک کردند.
شعر و ادبیات غدیر در میان وقایع اسلام، تنها واقعه غدیر است که از همان لحظات وقوع، قطعه شعرى به عنوان سند دائمى ضمیمه آن است. شعر با وزن و قافیه اى که دارد مدرک ماندگارى در پرونده غدیر است که سینه به سینه حفظ شده و با توجه به اهمیت ادبى آن در کتابها ثبت گردیده است.
نسلهاى بعدى که در اثر تبلیغات سوء از معارف خود فاصله گرفته اند از طریق شعر حسان و امثال او در باره غدیر، آن را باز یافته اند. در طول تاریخ نیز، در کنار اسناد و مدارک حدیثى و تاریخى، شعر غدیر که توسط شعراى قرنهاى مختلف سروده شده در حفظ این ماجرا اثر بسزایى داشته است.
نکته دیگرى که در شعر وجود دارد این است که توانسته غدیر را در کتابها و محافلى حاضر کند که با روشهاى دیگر ممکن نیست و یا لااقل آسان نیست. بسیارى از کتب ادبى که حتى در مواردى مخالف ولایت اهل بیت علیهم السلام بوده اند، به عنوان یک قطعه جالب ادبى از شاعرى توانا، شعر غدیر را نقل کردهاند. همچنین بسیارى از مردم که براى مطالعه و شنیدن متون علمى وقت و حوصله کافى ندارند، گاهى در یک قطعه شعر معارف غدیر را درمى یابند. .
غدیر در شعر عربى، فارسى، اردو و ترکى: در طول چهارده قرن، مسئله غدیر در قالب اشعار عربى، فارسى، اردو، ترکى و غیر آن به نظم کشیده شده است. اولین قدم را شاعر زبردست عرب، حسان بن ثابت برداشت که با اجازه رسمى پیامبر صلى الله علیه و آله لحظاتى پس از خطابه آن حضرت اشعارى را که در غدیر در باره واقعه آن سروده بود در حضور مردم خواند.
خود امیرالمؤمنین علیه السلام در باره غدیر شعرى سروده اند و چند تن از اصحاب پیامبرصلى الله علیه و آله و نیز عدهاى از اصحاب ائمه علیهم السلام اشعارى درباره غدیر دارند که از جمله آنان قیس بن سعد بن عباده، سید حمیرى، کمیت اسدى، دعبل خزاعى و ابوتمام است.
عده اى از علماى بزرگ نیز که قریحه شعرى داشته اند اشعار رسایى در باره غدیر سروده اند که از جمله آنان شریف رضى، سید مرتضى، قطب راوندى، حافظ برسى، شیخ کفعمى، شیخ بهائى، شیخ کرکى، شیخ حر عاملى، سید على خان مدنى و آیت الله کمپانى است.
شعراى زبردستى چون ابن رومى، وامق نصرانى، حمانى، تنوخى، ابوفراس حمدانى، بشنوى کردى، کشاجم، ناشى صغیر، صاحب بن عباد، مهیار دیلمى، ابوالعلاء معرى، اقساسى، ابن عرندس، ابن عودى، ابن داغر حلى و بولس سلامه مسیحى از شعراى عرب در باره غدیر شعر سروده اند.
ز لـیلایــی شنیـدم یا عــــلی علیه السلام گفت / به مجنونی رسیدم یا عـــلیعلیه السلام گفت
مگـــــر ایـن وادی ِ دارالجــــنـون اســـت / که هر دیـوانه دیدم یا عـــــلی گفت
نـسیـمـی غنچـــــه ای را بــاز میــکـرد / به گوش غنچه آندم یا عـــلی گفت
خمـیر خــــاک آدم چــون سـرشـــتند / چو برمیخاست آدم یا عــــــلی گفت
مســیحـــا هـم دم از اعجـــــاز میزد / ز بس بیچاره مریم یا عـــــلی گفت
علــــی را ضــربتی کــاری نـمیشــد / گـمانم ابـن ملجـم یا عـــــلی گفت
مـگـر خــیبـر ز جـایش کـنــده مـیشـد؟ / یقین آنجا علی هم یا عــلی گفت
دلا بایــد که هردم یا عــــلی گفت / نه هردم بل دمادم یا عـــــلی گفت
که در روز ازل قـــالــوا بــــلا را / هر آنچه بود عالم یا عـــــلی گفت
محــمدص در شب معـــراج بشـــنید / ندایی آمـد آنـهـم یا عــــلی گفت
پیمــــبر در عـــروج از آســــمانــــــهــا / بقصد قرب اعظم یا عـــــــلی گفت
بـه هـــنگـام فــرو رفـتن به طــوفـــان / نـبی الله اکرم یا عــــــلی گـفت
بـه هــــنگــام فـکـنـــدن داخـــل نـــار / خلیل الله اعظــم یا عــلی گفت
عصا در دست موســی اژدهــا شد / کلیـم آنجا مسلّـم یا عـــلی گـفت
کجا مـــــرده به آدم زنـده میشــــد / یقین عیسی بن مریم یا عـلی گفت
عـــلی در خم به دوش آن پیمـبر / قدم بنـهاد و آندم یا عـــلی گفت
نکات قابل تامل
- : بعد از واقعه غدیر، ترور و نابودی پیامبر از طرف بدخواهان و اصحاب منافق.
- : کارشکنی و تهمت هذیان به پیامبر در بستر بیماری به هنگام درخواست قلم.
- : ساختگی بودن و از پیش برنامه ریزی برای تعیین خلفای بعدی و شورای ساختگی، و همتراز قرار دادن علی با آن ایمان و سابقه، با افرادی که سابقه کفر داشتند .
- : تقاضای قبول خلافت از علی علیه السلام و نپذیرفتن آن از طرف علی و اصرار مردم،
بخش سوم : یأس ابلیس و کافران در غدیر
زمانی که در غدیر خم حکم ولایت وصی و نفس پیامبرصلی الله علیه و آله از سوی حضرت به عنوان حکم الهی و منصب انتصابی از سوی خداوند اعلام میشود، کافران به ویژه سردمدار آنان ابلیس، بانگی از سرنومیدی زدند و اینگونه بود که برخلاف همه برنامهریزیها و قتلها و کشتارهای ابلیس و یاران شیطانیاش از جنیان و انسانها، ولایت تا قیامت تثبیت شد و ابلیس از چیرگی خود بر انسان مایوس و نومید گشت.
ابلیس، زمانی که وصایت اولیای الهی در غدیر اعلان میشود، مأیوس میشود؛ چرا که دیگر احتمال گمراهی همه بشر با وجود اولیای الهی نمیدهد و مأیوسانه میکوشد تا پیامبرصلی الله علیه و آله را ترور کند و یا با توطئههای دیگر نقش ولایت را در جامعه اسلامی از میان ببرد که در این کار کمی موفق میشود
ولی دوباره با قیام امام حسینعلیه السلام و شهادت آن حضرتعلیه السلام همه آن امیدهایش به نومیدی محض تبدیل میشود و از آن پس دیگر امیری به گمراهی دسته جمعی بشر نداشته و به گمراهی افراد بسنده میکند و در گوشهای پیروان خویش نجوا میکند تا امیدی در دلهای نومید آنان ایجاد کند
اما خود میداند که این کور سویی که در دل او و پیروانش است، دوامی ندارد و به زودی خاموش میشود و نور الهی است که همه جا را فرا میگیرد
دشمنی ابلیس با ولایت از آغاز تا انجام
همچنین دشمنی ابلیس و شیاطین جنی و انسی و همه کافران در طول تاریخ با مسأله ولایت بوده است. آنچه موجب میشود که ابلیس از سجده پذیرش ولایت سرباز زند، کفر او به ولایت و غرور وی به لیاقت و شایستگی خود او بوده است.
در طول تاریخ بشریت همه کسانی که در برابر پیامبران قرار گرفتند به سبب همین غرور و عدم پذیرش ولایت بوده است. اگر قابیل، هابیل را میکشد، عدم پذیرش ولایت هابیل بوده است.
او نیز خود را سزاوار ولایت میدانست و همانند ابلیس به مخالفت و حتی قتل میپردازد. حتی به نقلی حضرت آدمعلیه السلام ولایت مطلق را میخواست که از آن عالین یعنی حقیقت محمدی بود و به همین سبب پیرو وسوسه ابلیس شد و هبوط کرد
و در نهایت با رحمت الهی و عفو و گذشت خداوندی از طریق کلمات تامات انوار محمدی و اهل بیتعلیهم السلام رهایی یافت.
کشتاری که یهودیان از پیامبرانعلیهم السلامکردند (آلعمران، 181) به سبب این بود که این پیامبران حقیقت ولایت محمدی را بشارت میدادند و آن را در فرزندان حضرت اسماعیلعلیه السلام نشان میکردند.
اینگونه بود که یهودیان متعصب و مغرور بر نمیتابیدند که حقیقت ولایت در غیر خود ایشان باشد؛ چرا که همانند ابلیس، خود را شایسته این مقام میدانستند و مدعی بودند که ایشان اَبناءُ اللهِ وَ اَحِبّاءُ الله هستند. (بقره، آیه221)
و حالا ابلیس و دشمنان می بینند که خداوند فرموده: اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی امروز، دین به کمال و نعمت به تمامیت خود رسید و خداوند اسلام دارای این ویژگی ها را به عنوان دین، پذیرفته و بدان رضایت داد.
در حقیقت اسلامی که مورد رضایت خداوندی است، اسلام با ولایت اوصیای الهی تا قیامت است و هر کسی این بخش از اسلام را نپذیرفته در حقیقت اسلام کامل را نپذیرفته است و ایمان به بعضی و کفر به بعضی دارد و آن اسلام ناقص است و خداوند آن را نمیپذیرد و بدان خشنود نیست.
ترورها در عقبه تبوک و دیگری در هنگام بازگشت از غدیر خم
پیامبرصلی الله علیه و آله میبایست این ماموریت را انجام دهد و ابلاغ حکم ولایت وصی را به گوش مردمان برساند؛ چرا که در غیر این صورت گویی هیچ کاری انجام نگرفته و ماموریت، ابتر و ناتمام به پایان رسیده است. البته ترس پیامبرصلی الله علیه و آله بیدلیل نبود، چه این که پیامبران بسیاری در این راه شهید شده بودند و حتی پیامبر اعظم چند بار به سبب همین مسئله وصایت و ولایت ترور شده بود هر چند که تروریستها ناکام مانده بودند. حتی برخی مفسران، شأن نزول آیات 8 تا 14 رعد را درباره اقدام دشمنان برای ترور پیامبرصلی الله علیه و آله دانستهاند. (جامعالبیان، ج8، ج13 مجمعالبیان، ج 6-5) پس از اعلان رسمی ولایت امیرمؤمنانعلیه السلام بود.
در گزارشهای تاریخی آمده که در جادههای کوهستانی بین مکه و مدینه پس از غدیر خم گروهی از اصحاب خواستند آن حضرت را ترور کنند. رسول خدا در باقیمانده از روز غدیر حرکت کرد و در آن شب هم به حرکت خویش ادامه داد تا به عقبه نزدیک شدند. در آنجا این افراد در دو طرف تنگه پنهان شدند.
آنها ظرفهای بزرگی با خود داشتند که در آنها سنگریزه ریخته بودند و میخواستند که با غلتاندن آنها، شتران رم کنند و رسول خدا به ته دره پرت شود. .
حذیفه میگوید: رسول خدا، من و عمار را فراخواند. عمار از عقب، ناقه را میراند و من در جلو افسار شتر را در دست داشتم تا اینکه به قله گردنه رسیدیم. آن شب خیلی تاریک بود. ناگهان عدهای از عقب به ما حمله کردند و ظرف بزرگی را به طرف شتر غلتاندند. ناقه بسیار ترسید و نزدیک بود که رم کند و رسول خدا را پرت کند؛ اما آن حضرت فریاد زد: آرام باش و در جای بایست که خطری تو را تهدید نمی کند... به دنبال آن عدهای پیش آمدند تا شتر را پرت کنند، اما من و عمار پیش رفتیم و با شمشیر با آنها درگیر شدیم... آنها مدتی تلاش کردند و چون ناامید شدند، پا به فرار گذاشتند. 1 پس به رسول خدا عرض کردم: آیا عدهای را نمیفرستی که سرهای آنها را بیاورند؟ فرمود: خداوند به من دستور داده است که آنها را به خودشان واگذارم و دوست ندارم که مردم بگویند: او عدهای از قوم خود و اصحاب خود را بر دین خود دعوت کرد و آنگاه که دعوت او را اجابت کردند، آنها را کشت!
ای حذیفه، آنها را واگذار که خداوند در کمین آنان است. او کمی به آنها مهلت میدهد و سپس آنها را به عذاب دردناکی گرفتار میکند. تعداد این افراد چهارده نفر بود که نه نفر از قریش و از جمله معاویهبن ابیسفیان و عمروبن عاص بودند و پنج نفر از غیر قریش بودند که عبارت بودند از: ابوموسی اشعری، ابو هریره دوسی، ابو طلحه انصاری، اوس بن حدثان بصری و مغیرهبن شعبه ثقفی. سپس سالم، آزاد شده ابوحذیفه که غلام زنی از انصار بود و بغض و کینه شدیدی نسبت به علی علیهالسلام داشت به آنها پیوست و معلوم شد که او هم در توطئه شرکت داشته است.
.ابنیمانی میگوید: سپس از تنگه پایین آمدیم در حالی که فجر طلوع کرده بود. رسول خدا از ناقه فرود آمد و وضو گرفت و منتظر ماند تا اصحابش از گردنه پایین آمدند و دور آن حضرت جمع شدند و من این افراد را دیدم که در میان مردم هستند و پشت رسول خدا نماز خواندند. آنگاه رسول خدا از منزلگاه عقبه حرکت کرد تا در منزلگاه بعدی فرود آمد. هنگامی که میخواست از آن منزل حرکت کند، همین عده را دید. از آنها پرسید: امروز در چه موضوعی با هم نجوا میکردید؟ گفتند: ای رسول خدا، ما اصلا با هم جمع نشدهایم تا با هم نجوا کنیم.
رسول خدا نگاهی سرزنشآمیز به آنها انداخت و فرمود: اَنتُم اَعلَمُ اَم ِالله و َمَن اَظلَم ُمِمَّن کَتُم َ شَهادَه عِندَهُ مِنَ الله وَ مَا اللهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعمَلون؛ آیا شما آگاهتر هستید یا خداوند؟ و چه کسی ستمکارتر است از آن کسی که شهادتش را پنهان میکند و خداوند از آنچه انجام میدهد غافل نیست. (کشف الیقین ص137 از علامه حلی؛ سید بن طاووس، الیقین، به طریق ارشادالقلوب، دیلمی، ج3، ص330-333 بدون اسناد و از او در بحارالانوار، ج28، ص 97-102، تاریخ تحقیقی اسلام، ج4، ص:519)
شکست ترور و نخستین پیمان نامه بر ضد غدیر
آن عده جمع شدند و گفتند: محمد می خواهد امامت را در اهل بیت خود قرار دهد! چهار نفر از آنان جدا شدند و به مکه رفتند. آنها وارد کعبه شدند و درباره آنچه بینشان گذشته بود پیمان نامه ای نوشتند که متن آن چنین بود: اگر خداوند محمد را از دنیا برد و یا او کشته شد امر خلافت به اهل بیت او نرسد. پس از این اقدام آنان، خداوند این آیه را نازل فرمود: أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ . أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَاهُم بَلَى وَ رُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (زخرف80-79) کاری را بین خود محکم کرده اند در حالی که ما هم کارها را محکم می کنیم. یا گمان کرده اند ما کارهای پنهانی و سخنان سری آنان را نمی شنویم؟ آری! فرستادگان ما نزد آنانند و می نویسند (بحارالانوار: ج 37 ص .129 عوالم العلوم: ج 15:3ص.298)
بخش چهارم : حضرت زهرا : غدیرخم را فراموش کرده اید!؟
در دوران غربت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که توأم با اختناق نیز بود، از جمله جاهایى که مردم مىتوانستند با حضرت زهرا علیهاسلام دیدارى داشته باشند و سؤالاتشان را مطرح نمایند، در خارج از شهر مدینه، بر سر مزار شهداى احد و حمزه سیدالشهدا بود. از جمله کسانى که در کنار مزار شهدا با حضرت زهرا سلام الله علیها ملاقات کرده، محمود بن لبید (و یا اسید) است.
او مىگوید: پس از وفات رسول الله فاطمه زهرا را در کنار قبر حمزه در احد مشاهده کردم، در حالى که به شدت منقلب بود و اشک مىریخت. صبر کردم تا آرام گرفت، آنگاه به حضور ایشان رسیدم و عرضه داشتم:
اى بانوى من! سؤالى برایم پیش آمده که مىخواهم با شما در میان بگذارم. فرمود: بپرس! عرض کردم: آیا رسول خدا قبل از وفات خود، تصریحى بر امامت على علیه السلام داشته است؟ و آیا از طرف ایشان نصّى بر این مطلب وجود دارد؟
فرمود: وا عَجَباهُ! أنَسیتُم یَومُ غَدیرخُم؛ شگفتا و عجبا! آیا روز غدیر خم را فراموش کرده اید؟ عرضه داشتم: روز غدیر را مىدانم (و آن غیر قابل انکار است)، از آن اسرارى که رسول خدا با شما در میان گذاشته، مرا آگاه کنید،
فرمود: اشهدالله تعالى لقد سمعته یقول: عَلىٌّ خَیر مِن أخلّفه فیکُم، ... وَ لَئن خالفتموهُم لِیَکونَ اِلّا ختِلاف فیکُم اِلى یَومُ القِیامَة؛ خدا را شاهد مىگیرم که شنیدم رسول خدا فرمود: على بهترین کسى است که او را جانشین خود در میان شما قرار مىدهم.
على امام و خلیفه بعد از من است، و دو فرزندم (حسن و حسین) و نه تن از فرزندان حسین پیشوایان و امامانى پاک و نیک هستند. اگر از آنها اطاعت کنید، شما را هدایت خواهند نمود، و اگر مخالفت ورزید، تا روز قیامت بلاى تفرقه و اختلاف در میان شما حاکم خواهد شد.
پرسیدم: بانوى من! پس چرا على علیه السلام سکوت کرد، و براى گرفتن حق خویش قیام نکرد؟ حضرت زهرا علیهاسلام در پاسخ فرمود: یا اباعمر لقد قال رسول الله: مثل الامام مثل الکعبة اذ تؤتى ولا تأتى ـ أو قالت: مثل علىّ ـ ثمّ قالت: أما والله لو ترکوا الحقّ على أهله و اتبعوا عترة نبیّه لما اختلف فىالله اثنان، و لورثها .... و عملوا بآرائهم، تبّاً لهم أو لم یسمعوا الله یقول: و رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ماکانَ لَهُمُ الخِیَرَةُ (قصص68)؟ بل سمعوا ولکنهم کما قال الله سبحانه: فَاِنَّها لا تَعْمَى الاَبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الّتى فی الصُّدُورِ (حج46) هیهات بسطوا فى الدّنیا آمالهم و نسوا آجالهم، فتعساً لهم و أضلّ أعمالهم، أعوذبک یا ربّ من الحُور بعد الکَوْر؛
اى عمر، رسول خدا فرمود: مَثَلِ امام (مثل على)، همانند کعبه است، که مردم به سراغ آن مىروند، نه آن که کعبه به سراغ مردم بیاید. آگاه باش! به خدا سوگند! اگر حق را به اهلش واگذار مىکردند و از عترت رسول خدا اطاعت مىنمودند، دو نفر هم (در حکم خداوند) با یکدیگر اختلاف نمىکردند، و امامت همان گونه که پیامبر خدا معرفى فرمود، از على تا قائم ما، فرزند نهم حسین، از جانشینى به جانشینى دیگر به ارث مىرسید.
اما کسى (ابوبکر) را مقدم داشتند که خدا او را کنار زده بود، و کسى (على) را کنار زدند که خدا او را مقدم داشته بود. نتیجه آن شد که محصول بعثت را انکار کردند و به بدعتها روى آوردند، آنها هوا پرستى را برگزیدند و بر اساس رأى و نظر شخصى عمل کردند، هلاکت و نابودى بر آنان باد! آیا نشنیدند کلام خدا را که فرمود: پروردگار تو هر چه بخواهد، مىآفریند و هر چه بخواهد، برمىگزیند، آنان (در برابر او) اختیارى ندارند.
آرى شنیدند، همان گونه که قرآن فرمود: چشمهاى ظاهر نابینا نمىشود، بلکه دلهایى که در سینه هاست، کور مىشود. افسوس که آنان آرزوها و هوسهاى خود را تحقق بخشیدند و از مرگ و قیامت غافل ماندند!
خدا نابودشان گرداند و آنان را در کارهایشان گمراه کند. پروردگارا! به تو پناه مىبرم از کمى یاران پس از فراوانى آنان
(کفایةالاثر، ص 198/ الصراط المستقیم، ج 2، ص 123/ )
( بحارالانوار، ج36، ص 353، نهج الحیاة، ص 38 ـ 40)
حضرت فاطمهعلیهاسلام جریان ضد ولایی قیام می کند
در این زمان است که حضرت فاطمهعلیهاسلام علیه جریان ضدولایی قیام می کند و پرچمدار مبارزه با غصب خلافت می شود. حضرت فاطمهعلیهاسلام که در این زمان دختری جوان ولی داغدار مرگ رسول و رسالت بود،
در بیست و چند سالگی علیه غاصبان قیام می کند و خواهان بازگشت حکومت و حاکمیت اسلام در مسیر الهی آن می شود که خداوند در آیات قرآنی و پیامبرصلی الله علیه و آله به نصوص بسیار بیان کرده بود.
ایشان بارها با گرد آوردن زنان انصار و مهاجر به نقد مواضع شوهران آنان می پردازد و خواهان بازگشت نظام ولایی می شود. به خانه های انصار و مهاجر می رود و روز غدیر و بیعت مردم با ولایت امیرمؤمنان علیعلیه السلام را گوشزد می کند.
آن حضرتعلیهاسلام نه به دفاع از شوهر بلکه به دفاع از ولایت به همراه گروهی از زنان به مسجد وارد می شود و خطبه و سخنرانی روشنگرانه و بی مانند خود را بیان می کند و طراحان و همراهان و ساکتان را رسوا می سازد.
فاطمهعلیهاسلام علیه جریان نفاق با توجه به محدودیت هایی که از سوی طراحان و عمال دولت غاصب انجام می گیرد، حضرت فاطمهعلیهاسلام به سبب جایگاه اجتماعی و محبوبیتی که در نزد توده های مردم داشت، ناچار می شود تا شیوه های دیگر مبارزاتی را در پیش گیرد که از آن جمله مبارزه منفی و فعال با بهره گیری از ضجه و ناله است.
تضرع و انابه ای که ایشان در گوشه گوشه شهر مدینه و حتی قبرستان شهدای جنگ احد راه می اندازد و شکایت خویش را به خدا و پیامبرش می برد و در قبرستان بقیع بر سر مزار شهدا می نشیند و حق خود و علیعلیه السلام را می طلبد موجب می شود که طراحان با مشکل عدم مشروعیت و مقبولیت سیاسی مواجه شوند. اگر این روند ادامه می یافت مردم از خود می پرسیدند که نظام سیاسی چه کاری با فاطمه کرده که این گونه فریاد برمی دارد و خدا و پیامبرصلی الله علیه و آلهرا به یاری و استغاثه می خواند.
بیت الاحزان : دشمنان از اینکه ایشان به احد می رود و در سایه درختی به تضرع می پردازد و رسواگر دولت غاصب می باشد به تنگ می آیند و حتی درختی را که سایبان آنجا بود قطع می کنند تا ایشان از سایه درخت نیز بی بهره شود و نتواند در آفتاب سوزان بماند. آنگاه که در خانه می گریست و ضجه ها و فریادها و ناله هایش اهل مسجد را آگاه می ساخت از او خواستند که از خانه خارج شود؛ زیرا خانه او متصل به مسجد بود و دری به سوی آن داشت.
او را به اشکال گوناگون تهدید و تطمیع و ترغیب به سکوت کردند. خلیفه خود به خانه ایشان شتافت تا نشان دهد که ارتباط با خانواده رسولصلی الله علیه و آله و اهل بیتعلیه السلام میان دولت غاصب و اهل بیتعلیه السلام وجود دارد ولی با بی اعتنایی و روشنگری فاطمی، توطئه همراهی اهل بیتعلیه السلام با نظام سیاسی غاصب با شکست مواجه شد و خلیفه رسواتر و سرخورده تر از پیش سر در گریبان به خانه بازگشت.
شهادت در راه ولایت : فاطمهعلیهاسلام با اشکال گوناگون به رسواگری جریان کفر پرداخت و غصب خلافت را ادامه جریان باطلی دانست که آغازکننده آن ابلیس بوده است. آن حضرتعلیهاسلام چنان با شیوه های گوناگون از قبیل عزاداری و گریه بر سر خاک شهیدان اهل حق، سخنرانی های آتشین در مسجد و بقیع و خانه های انصار و مهاجر، دولت غاصب را رسوا ساخته بود که هر آن ممکن بود شورشی عظیم رخ دهد.
پس دشمنان به خانه اش رفتند و در خانه اش را سوزانده و تن ایشان را کوفتند و در بر شکم کوبیدند تا محسن را سقط کرد و آسیب جدی بر او وارد شد و با این حادثه به شهادت رسید.
آن حضرتعلیهاسلام با وصیت خود کاری کرد تا جریان کفر و نفاق تا قیامت رسوا شود؛ زیرا اجازه نداد کسی بر ایشان نماز گزارد و او را شبانه دفن کنند تا قبرش هرگز مشخص و معلوم نشود و مردم از خود بپرسند که چه شده قبر آن حضرتعلیهاسلام مخفی مانده است و کسی از آن آگاهی ندارد؟
بی گمان مخفی ماندن قبر به معنای فریاد بلند رسواگری است که جریان کفر و نفاق با آن نتوانست هرگز حقانیت خود را اثبات کند و خود را به عنوان جریان اصیل اسلام به جهانیان معرفی نماید. بی گمان شهادت و نهان شدن قبر آن حضرتعلیهاسلام بزرگ ترین عامل رسوایی دشمنان و جریان کفر و نفاق است.
پیام غدیر همان امامت و ولایت امیرالمومنینعلیه السلام بود. همان جملهای که پیامبر فرمودند من کنت مولاه فهذا علی مولا ولایت امیرالمومنینعلیه السلام را اعلام کردند.
در آن خطبه خودشان فرمودند: اطاعت از ما باعث حفظ ملت میشود و خلافت ما باعث جلوگیری از تفرقه میشود. و در این مسیر که همان مسیر امامت و مسیر پیام غدیر بود. این تجربه تلخ تاریخ که شهادت بانوی دو عالم حضرت زهراعلیهاسلام بود،
شگفت انگیز بودن ردّ دعوت حضرت فاطمه سلام الله علیها از سوی مردم
رساله ای در مجموعه کنز الفوائد آمده، این رساله به عنوان (التّعجب) است. فصل فصل آن با عنوان عجب، عجب است. داستان های شگفت انگیز را در این کتاب نقل می کند؛ گاهی اصلاً تحلیل ندارد.
می گوید: تعجب، عجب؛ یک وقت زنی که روی زمین همتا ندارد، مانند صدیقه کبری، فاطمه زهرا، مادر 11 امام، دختر رسول گرامی (علیهم السلام) در چندین نوبت، شب و روز مردم را دعوت می کند: بیایید، علی بن أبیطالب را بشناسید و یاری کند؛ کسی اجابت نمی کند !
یک وقت یک زن دیگری با یک شعار مردم را دعوت می کند، می گوید: بیایید علی بن أبی طالب را بکشید، هزارها نفر در جنگ جمل صف بستند؛ عجب!!
می گوید: روزگار این است! مگر فاطمه زهرا مکرر در مکرر بعد از رحلت رسول اکرم مردم را دعوت نکرد، نفرمود: علی خانه نشین شده، بیائید او را یاری کنید؟! کسی گوش نداد!
عجب، مگر علی را نشناختی؟ مگر سوابق درخشان علوی مشهودتان نبود؟ مگر در تمام موارد شمشیر به نام علی نبود؟! مگر این علی جای پیغمبر نخوابید؟ مگر این علی در نماز صدقه نداد، آیه نازل نشد؟
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ (مائده55) ولى شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آوردهاند همان کسانى که نماز برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند.
مگر غدیر خم به نام علی نبود؟ چرا این علی را تنها گذاشتید؟ خود گوینده، فاطمه زهرا است، کسی حرفش را گوش نمی دهد؛ از آن طرف عایشه تحریک می کند که بیائید علی را بکشید، هزارها نفر صف بستند!
مصیبت های امروز جهان، پیامد ولایت گریزی
پرداختن به همه ماجرا می تواند به خوبی نشان دهد که چرا مشکلات کنونی جوامع به ویژه جامعه اسلامی اینگونه رنگ ضددین و عدالت گرفته و از مسیر اسلام دور شده به گونه ای که مسلمانان یکدیگر را به سادگی می کشند و امید دارند که با انتحار و کشتن دیگران به بهشت بروند؛
ابلیس نگذاشت تا بسیاری از مردم از میوه رسالت یعنی ولایت علویعلیه السلام بهره مند شوند و همه مشکلات و گرفتاری های جهان اسلام بلکه جهان به سبب همین توطئه و آثار آن است.
در حالی که از نظر اسلام خون و مال هر مسلمانی حرمت دارد و هر کسی که اینها را متعرض شود از اسلام خارج است. مصیبتی که امروز جهان اسلام با آن مواجه است، به سبب دوری از ثقل اصغر و اهل بیتعلیهم السلام بلکه ثقل اکبر یعنی قرآن است؛ چرا که حتی آموزه های اسلامی بر ولایت و حرمت مسلمانان و مانند آن تاکید دارد؛ در حالی که در همه جای جهان عده ای بظاهر طرفدار اسلام به نام اسلام در حال کشتن مسلمانان هستند.
جنایاتی که در بحرین، یمن، سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان و شیعیان عربستان و شمال آفریقا علیه مسلمانان می شود از سوی مسلمان نمایانی است که حتی به قرآن اعتقادی ندارند
و برخلاف آموزه های آن، کسانی را که شهادتین بر زبان جاری دارند بلکه اهل اسلام در طول تاریخ بودند، به جرم اینکه مسلمان نیستند می کشند تا مال و عرض ایشان را به غارت برند و به تملک خویش درآورند تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ (نساء94)
پس همه آنچه بر سر امت اسلام بلکه جهانیان می آید پذیرش آیین شیطان و ولایت او به جای ولایت اهل بیتعلیه السلام است؛ چرا که اگر تحت ولایت الهی قرار داشتند خداوند برکات و امنیت و آسایش و رفاه و آرامش را بر ایشان نازل می کرد.
واقعه غدیر اثبات ولایت و امامت و خلافت امیرالمومنین علیه السلام
دلیل اول: در آن هوای گرم، در یک محل بی آب و علف و آبادانی که سابقا مرکزیت توقف در آنجا نبوده، آنگاه پیامبر تمام امت را در آنجا جمع کند و جلو رفتگان قافله را امر کند که برگردند و منتظر بایستد که عقب ماندگان هم برسند، واقعا خنده دار است که پیامبر، امت را در یک بیابان خشک و سوزان سه روز جمع کند و بعد بگوید که : ای امت! علی دوست و یاور شما بعد از من می باشد! مگر قبل از آن نبود؟
این عمل از نظر عقلا عملی لغو است و حال آنکه عمل لغو از یک پیامبر معصوم سر نمی زند! واقعا اگر مقصود پیامبر معرفی کردن علی علیه السلام به عنوان دوست و یار و یاور می بود، می توانست آنرا در شب که هوا بهتر است انجام دهد لذا از همین جا مشخص می شود که پیامبر امر مهمی را می خواهد به امت معرفی کند که مجبور است در آن بیابان سه روز توقف کند... قدری انصاف دهیم.
دلیل دوم: ( دستور به نماز) امام احمد بن حنبل پیشوای حنبلی های اهل سنت، در ص 281 جلد چهارم (مسند) نقل نموده از براء بن عازب که گفت : با رسول خدا بودیم در سفری، تا رسیدیم به غدیر. آن حضرت در میان جمعیت ندا داد: الصلوه جامعه. عادت و رسم چنین بود که هرگاه پیش آمد مهمی روی می داد آن حضرت امر می فرمود: الصلوه جامعه. لذا امت جمع می شدند و پس از ادای نماز، آن امر مهم را ابلاغ می کرد... سپس شروع به خواندن خطبه غدیر فرمود.
دلیل سوم : ( در دعوت عمومی ) سابقه جانشینی علیعلیه السلام به زمان اعلان رسمی و علنی دین اسلام برمیگردد و از زمانی که آیه مبارکه وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ و و اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ و خویشان نزدیکت را هشدار ده. و براى مؤمنانى که از تو پیروى کردهاند، بال خود را بگستر (و متواضع باش) نازل شده که طبق آن پیامبر مأمور شدند تا بستگان خود را جمع و آنها را با دعوت و سخن خود آشنا نماید، در همان روز جانشینی علیعلیه السلام اعلام شده و از آن پس هم حضرت رسول در طول دوره نبوت خود بارها موضوع جانشینی حضرت علیعلیه السلام را مطرح کردند. و در این مورد اسناد بسیار معتبری داریم که حتی برخی از محققین اهل سنت هم به آن اذعان میکنند. به عنوان مثال: عمرانبن حصین میگوید: پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله فرمودند: به درستی که علی از من است و من هم از او هستم، و او ولی هر مؤمن است بعد از من.
دلیل چهارم : (نزول آیه 67 مائده ایه تبلیغ) علمای اهل سنت مثل: جلال الدین سیوطی در ص 289 ج2 در المنثور ، حافظ ابو حاتم رازی در تفسیر غدیر ، قاضی شوکانی در ص 57 ج3 همگی نوشته اند که این ایه شریفه در شان امیرالمومنین علیعلیه السلام در روز غدیر نازل گردیده. اگر هدف آن حضرت تنها اعلان دوستی با علی علیه السلام بوده، پس چرا آیه نزول آیه 67 سوره مائده (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) به اعلام رهبری امام علی علیه السلام ارتباط دارد که میفرماید: ای رسول خدا آنچه درباره علی از طرف خدا بر تو نازل شد، ابلاغ کن یعنی رهبری علی علیه السلام بر امت اسلامی را به مسلمانان بازگو و چرا در سخنرانی خود، امامت و وصایت امام علی علیه السلام را آشکارا بیان نمود.
وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ با توجه به دو نکته ى اساسى، مقصود آیه ى شریفه روشن مى شود : :
1. دستورى در این آیه به پیامبر داده شده که پیام تازه اى را به مردم ابلاغ کند و در صورت عدم تبلیغ آن ، تمامى زحمات هدر مى رود. .
2 . وعده اى که خداوند به پیامبر داده که او را از خطراتى که در ابلاغ این امر تهدید مى کند، نگهدارى کند. .
سؤ ال : باتوجه به این که این آیه در اواخر عمر پیامبر نازل شده، چه مطلب مهمى است که خداوند پیامبرش را ماءمور تبلیغ آن مى کند؟ .
الف. آن امر مهم مربوط به توحید و نبوت و معاد نیست، چون این اصول در اوایل بعثت براى مردم بیان شده و نیازى به این همه تاءکید نداشت. .
ب. آن امر مهم مربوط به احکام فرعى مانند نماز و روزه و حج و جهاد نیز نیست، چون در طول23سال، پیامبر همه ى آن ها را بیان کرده بود و از بیان آن ها ترسى از مردم نداشت. .
ج. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ترسى از یهودیان و منافقان در آن زمان نداشت. زیرا در زمان نزول آیه، آنان قدرتى نداشتند که پیامبر بترسد. .
د. پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله ترس از جان خود نداشت. زیرا عمرش را در مبارزه با بت پرستان و تحمّل انواع شکنجه ها از ناحیه ى مخالفان در جنگ ها سپرى کرد. .
ه . قرآن، پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله را از این نوع ترس ها مصون و محفوظ داشت. زیرا فرمود: الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ۗ وَ کَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا پس، امامت حضرت علىعلیه السلام از ناحیه ى خداوند به مردم ابلاغ شد.
زیرا از سویى روایات شیعه و سنّى آن را بیان مى کند و از سوى دیگر، این امر مهم مربوط به رسالت پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله است یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ نصب امام و تبلیغ رسالت
مرحوم فیض کاشانى پس از نقل کلام زمخشرى مى گوید: نصب امام و خلیفه بعد از تبلیغ رسالت یا پس از فراغ از عبادت، امرى معقول، بلکه واجب است تا مردم بعد از آن حضرت در حیرت و ضلالت واقع نشوند،
اما بغض و عداوت على چطور معقول است که بر تبلیغ رسالت یا عبادت مترتب شود، با این که کتب عامه مملوّ از ذکر محبت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به حضرت على علیه السلام است و اظهار فضیلت آن حضرت براى مردم است و این که محبت على ایمان، و بغض او کفر است.
دلیل پنجم : ( آیه ولایت ) اگر روز غدیر تنها برای ابلاغ دوستی بود، پس چرا جبرییل، آن فرشته بزرگ وحی بیاید و رسول خدا را از پیام وحی آگاه کند. چنانکه خود شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: همانا جبرییل که درود خدا بر او باد سه بار بر من نازل شده و سلام خدا را رساند، و فرمود که در این مکان (غدیرخم) توقف نمایم، و به سیاه و سفید شما اعلام کنم که علیبنابیطالب وصی و جانشین و پیشوای شما بعد از من است، جایگاه او نسبت به من، مانند هارون نسبت به موسی پیامبر است، با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد آمد، علیعلیه السلام پس از پیامبر، رهبر شماست، که: اِنِّما وَلیُّکُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ (مائده 55)
دلیل ششم : (آیه اکمال 3 مائده) اَلْیوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دیناً امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم. زمانی که پیامبر خطبه اش در غدیر تمام شد، آنقدر دست علی علیه السلام را بالا برد که زیر بغلش نمودار شد.
آنگاه امر فرمود به امت: سلموا علی «علی» بآمره المومنین بر علی به خاطر امارت مومنین سلام کنید، امت همگی به ان اذعان نمودند و هنوز از هم جدا نشده بودند که ایه شریفه نازل شد. رسول خدا از نزول این آیه بسیار مسرور شد، لذا توجه به حاضرین نموده و فرمود: الله اکبر اکمال الدین و اتمام النعمه و رضا الرب برسالتی و الولایه لعلی ابن ابیطالب بعدی: خدای بزرگ دین را کامل و نعمت را تمام نمود و راضی شد به رسالت من و به ولایت علی بن ابیطالب بعد از من. حال از دوستان اهل سنت باید پرسید در جمله (بر علی به خاطر امارت مومنین سلام کنید)، معنای امارت چیست؟ آیا امارت را هم به معنای دوست و ناصر می گیرید؟!
دلیل هفتم : ( اُولی بودن بر مؤمنین ) پیامبر فرمود: معاشر الناس الست اولی بکم من انفسکم ؟ ای جماعت مردم! آیا من اُولی به تصرف از شما در نفس هایتان نیستم؟ قالوا: نعم قال: من کنت مولاه فهذا علی مولاه. پس هر کس که من مولای او هستم، این علی مولای اوست. خوب! دوستان اگر ولی به معنای دوست و یاور می بود، پیامبر بایستی می فرمود: ای جماعت مردم ! آیا من دوست و یاور شما بر شما نیستم؟ هر کس من دوست و یاورش هستم این علی بعد از من دوست و یاورش است...
اما با توجه به جمله النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ که تصرف پیامبر را در نفس های امت نشان میدهد که همان حاکم و زمامدار حکومت اسلامی است مشخص می شود مولی به معنای اولی به تصرف و زمام دار و رهبر می باشد...
یوسف سبط ابن جوزی که یکی از علمای اهل سنت است در ص 2 باب دوم کتاب « تذکره خواص الامه» چنین می نویسد: دلیل دیگر است بر اینکه کلمه (مولی) به معنی اولی به تصرف است و این خود نص صریح است در اثبات امامت و قبول اطاعت علی علیه السلام
دلیل هشتم : شعر حسان بن ثابت انصاری حسان شاعر مخصوص پیامبر بود، در روز غدیر پس از اتمام خطبه، با اجازه پیامبر شعری سرود که وقتی پیامبر آن را شنید، فرمود یا حسان لا تزال مویدا بروح القدس ما نصرتنا اونا فحت بلسانک ای حسان مادامی که ما را یاری کنی به زبانت مدح ما را بگویی موید به روح القدس هستی ینادیهم یوم الغدیر نبیهم بخم فاسمع بالرسول منادیا و قال فمن مولاکم و ولیکم فقالوا و لم یبدوا هناک التعامیا .....ا
این اشعار از واضح ترین دلایل است که نشان میدهد در همان روز اصحاب از لفظ مولی درک نکردند مگر امامت و خلافت علی علیه السلام و اگر مولی به معنی امام و هادی و اولی به تصرف نبود، قطعا بایستی پیامبر موقعی که شنید حسان ضمن اشعار گفت رضیتک من بعدی اماما و هادیا، بفرماید: ای حسان ! تو اشتباه کردی و مقصود مرا نفهمیدی، پیامبر علاوه بر اینکه تکذیب نکرد بلکه با جمله مویدا بروح القدس، از حسان تشکر و قدر دانی کردند و تصدیق حرف حسان را نمودند.
به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی
از سال 1354 و بارگذاری آن در سال 1380 در سایت
تاریخی فرهنگی قرآنی
و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده
و به حول قوه الهی در سال 1401 به 50 جلد کتاب رسیده است.
نام : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336
کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر و 25 سال مدیریت مدرسه
ادامه مطالب
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir2
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir4
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir1
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir3