مولود کعبه. علی را چه کشت؟ حافظ وحدت. سکوت امام و حرکت انتقادی.
مقامات امیرمؤمنان علی(ع) در قرآن . اسم علی(ع) و ائمه در قرآن؟ اسوه حسنه" شرح حکمت های نهج البلاغه " حکمت ۱ تا ۷۷
بصیرت و هشیاری. فتنه های ناجوانمردانه. ثروت اندوزی خواص. بخششهای عثمان معاویه و
تحریف اسلام. اتهام معاویه و فریب مردم به خونخواهی عثمان. تفاوت جنگها با زمان پیامبر 3 کتاب
مباهله، قدرت نمایی در جنگ نرم. آیات قرآن
دشمنشناسی از منظر علی(ع). اخلاقمداری در جنگ. دشمن شناسی از زبان رهبری انقلاب
احادیث گوناگون و اثبات ولایت و خلافت مولانا امیرالمومنین علی(ع)
غدیر خم و اهمیت حجه الوداع . یاس ابلیس در غدیر . شعر غدیر قیام فاطمی
خطبه غدیر، پیام غدیر. انکار غدیر. غدیر سر آغاز بیداری اسلامی
غدیر در مسلخ سقیفه. ظهور فتنه در ماجرای سقیفه . جفای معاویه و اعراب
خطبه سلونی قبل ان تفقدونی . دعاهای و امام . خطبه ی بدون نقطه
رفتار سیاسی علی. سیاست معاویه ای. اپیدایش دشمنی و فتنه. انحراف خواص تا انقلاب
دشمن در اندیشههای رهبر معظم انقلاب
رهبر معظم انقلاب گوشزد میکنند تاکید بر دشمن به معنای توجیه همه شکستها و اشتباهات داخلی با مفهوم دشمن خارجی نیست چرا که دشمن درونی در بسیاری مواقع خطرناکتر از دشمن خارجی است. شناخت نقشه دشمن در متوقف کردن حرکت علمی کشور با توجه به نقش علم در پیشبرد اهداف هر ملت، نقشه دشمنان ملت ایران عدم دستیابی ایران به یک حرکت علمی مستمر است
لذا رهبر انقلاب تاکید دارند که مطمئنّاً انگیزههایى وجود دارد در جبههى دشمنان ما براى متوقّف کردن حرکت علمى کشور... حالا [اینکه] شما میگویید برخوردمان با دشمن اینجور باشد، آنجور نباشد، بحث دیگرى است. دشمنىِ او را باید فهمید، نقشهى او را باید تشخیص داد. یکى از نقشههاى مهمّ دشمن، متوقّف کردن حرکت علمى در کشور است.
* توجه به تمایز مخالف و دشمن و توجه به شیوههای خصومت در رقابت های گفتمانی نکته مهمی که مبحث دشمن شناسی را با مفهوم آزادی پیوند میزند تمایز بین دشمن و مخالف است .... اساس کار را هم در زمینهى عملى، تقوا قرار بدهند و در زمینهى فکرى، حد و مرز اسلامى و شناخت دشمن و شناخت شیوههاى دشمنى که از سوى دشمن به کار میرود.
* توجه به مشکلات درونی در کنار توجه به مسئله دشمن اگر در بررسی مشکلات همه عیبها را به دشمن نسبت دهیم دچار یک تحلیل اشتباه میشویم چرا که بسیاری از مشکلات ریشه در سوء مدیریت خودمان است اما نباید از کید و حیله دشمن غافل شد و نقش آن را در تحلیلها نا دیده گرفت. «به ما اعتراض میکنند که چرا مدام میگویید دشمن، دشمن؛ درحالىکه شما قرآن [را] ملاحظه کنید،
مىبینید اوّل تا آخرِ قرآن چقدر تکرار شده عنوان «شیطان»، عنوان «ابلیس»؛ مکرّر گفته شده، مکرّر تکرار شده. از دشمن که نباید غفلت کرد. دشمن دانستنِ دشمن که عیب نیست؛ اینکه ما روى دشمن مدام تکیه میکنیم، معنایش این نیست که از عیوب خودمان و مشکلات درونى خودمان غافلیم؛ نه، اَعدى عَدُوِّکَ نَفسُکَ الَّتى بَینَ جَنبَیک؛ از همه دشمنها بدتر، دشمن درونى ما است، دشمن خود ما است، نفْسِ راحتطلب ما است، تنبلى ما است، تنآسایى ما است، عدم تدبیر ما در پیشبرد امورمان [است] - اینکه معلوم است - اینها به جاى خود محفوظ؛ امّا غفلت از دشمن بیرونى، خطاى راهبردى عظیمى است
*دشمن اصلی و فرعی اشتباه در تشخیص دشمن باعث «تحلیل قوا و توان» و «نتیجه نامطلوب» میشود. «چالش درونى براى ملت ما عبارت است از اینکه روحیه و جهت نهضت امام بزرگوار را از نظر دور بداریم و فراموش کنیم و آن را از دست بدهیم... یا در شناخت دشمن اصلى و فرعى اشتباه بکنیم، این هم خطر است
* جنگ داخلی راهبرد دشمنان در میان امت و جوامع اسلامی استراتژی تفرقه بیانداز و حکومت کن از مطلوب ترین استراتژی های دشمنان در دستیابی به اهداف شان در مقابله با امت اسلامی است. سیاست دشمنان اسلام این است که در کشورهاى اسلامى در میان جوامع اسلامى و در امّت اسلامى برادرکشى و جنگ داخلى را به نیابت از خودشان بهراه بیندازند؛ خودشان کنار بنشینند و شاهد این باشند که ما به جان هم افتادیم.
* خطای محاسباتی در اتحاد با دشمنان رهبر معظم انقلاب اتحاد با دشمنان اسلام را اشتباهی راهبردی میدانند. به نظر ایشان این گروه به اشتباه خود را هدایت یافته میپندارند. «در میان امّت اسلامى کسانى هستند که براى مقابلهى با برادران مسلمان خودشان با دشمنان اسلام دستبهدست میدهند؛ امروز ما این را داریم؛ به شیطان نزدیک میشوند براى اینکه با برادران مسلمان خودشان بجنگند و مبارزه کنند و مقابله کنند؛ امروز کسانى هستند که حاضرند با رژیم صهیونیستى همکارى کنند، براى اینکه برادر مسلمان خودشان را به خاک بیندازند. اِنَّهُمُ اتَّخَذوا الشَّیطینَ اَولِیاءَ مِن دُونِ الله وَ یحسَبُونَ اَنَّهُم مُهتَدُون؛ با شیطان میسازند، دستبهدست هم میدهند و گمان باطلشان این است که در راه هدایت دارند قدم برمیدارند.
* بصیرت و ایجاد اتحاد امت اسلامی لازمه مبارزه با دشمن بصیرت لازمه دشمن شناسی است. نبود بصیرت باعث اشتباه در یافتن دوست و دشمن و ایجاد اتحاد نادرست میشود. «گاهى دیده شده است که مجموعهاى از ما مسلمانها با دشمنان خودمان همدست شدیم براى زدن دوستان خود، براى زدن برادران خود!
خب، این به ما لطمه میزند، این امت اسلامى را دچار آشفتگى میکند، دچار ضعف میکند؛ این ناشى از نداشتن بصیرت است. امروز دنیاى اسلام به این بصیرت احتیاج دارد، به این تدبر و اندیشه احتیاج دارد، به اثارهى دفائن عقول احتیاج دارد: وَ یثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول. نیاز مهم دیگر دنیاى اسلام اتحاد است؛ باید از اختلافات جزئى، اختلافات سلیقهاى، اختلافات عقیدتى عبور کرد و امت واحده تشکیل داد . * بی اعتبار دانستن دشمن رهبر معظم انقلاب نظام دشمنی علیه ایران را مبتنی بر چند قدرت فاسد میداند که همین را نقطه دلگرمی میداند. «باید از دشمنی اشرار بیمناک نشویم. دشمنی بالاخره وجود دارد. هیچ ملتی که صاحب حرفی و ایدهای باشد و حرکتی بکند، از دشمنی دشمنان مصون نیست
امروز به نظر من اقبال ملت ایران این است که دشمن ملت ایران و دشمنان ملت ایران، جزو بدنامترینها در دنیا هستند. شما ملاحظه کنید، امروز دولت آمریکا در سطح بینالمللی یک بازیگر خشن و آلوده به جنایت معرفی شده که واقعیت قضیه هم همین است... در داخل کشور خودشان هم بهعنوان یک دولت و یک رژیم دروغگو و مزور معرفی شده [که] وعده میدهد، عمل نمیکند.»
* دو چهره گی دشمن سیاست عصر مدرن و سیاست جدا از خدا سیاستی است که در آن فقط قدرت و منافع مادی اصالت دارد. لذا دو پهلویی و دو رویی از مشخصه های این سیاست است. تا آنجا که برخی از سیاست پژوهان از تمایز سیاست اعلانی و سیاست اعمالی سخن میگویند. بدین معنا که در بیان چیزی گفته میشود و در عمل چیزی دیگری انجام میشود. دولت آمریکا هم در مقابل ایران از این دو پهلویی استفاده میکند. «امروز متأسّفانه انسان مشاهده میکند در برخی از فاصلهها و مقاطع حرف هایی زده میشود از سوی دشمنان؛ این برای مردم ما مایه عبرت است
در همین مذاکرات گوناگونی که در این روزها انجام میگیرد، ملّت ایران این مذاکرات را زیر نظر داشته باشند؛ اظهارنظرهای بیادبانه مسئولان آمریکایی را مردم ببینند، زیر نظر داشته باشند، دشمن را بشناسند. بعضیها میخواهند نظر مردم را از دشمنی دشمن منصرف کنند؛ نه، ببینید دشمنی را، ببینید دورویی را. مسئولین آمریکایی در جلسات خصوصی با مسئولین کشور ما یکجور حرف میزنند، بهمجرّد اینکه از آنها جدا میشوند، در بیرون یکجور دیگر حرف میزنند.»
* اشتباه در شناخت دشمن ناشی از ظاهرسازیهای حقوق بشری غرب رهبر معظم انقلاب تاکید دارند که تمامی مسائل حقوق بشری غرب در مواجه با ایران را باید ذیل مفهوم رویارویی غرب با اسلام دید. «دولت، مسئولان، سیاسیون، دیپلماتها و مردم باید تحرکات و رفتارهای پیچیده و ظاهرسازی های حقوق بشری غرب و امریکا را با نگاه واقع بینانه و در چارچوب رویارویی عمیق و مبنایی غرب با اسلام تحلیل کنند زیرا در غیر اینصورت در تمایز میان تاکتیکها و راهبردهای طرف مقابل و حتی شناخت دشمن دچار اشتباه خواهیم شد.»
* بصیرت نسبت به سیاست «پنهان سازی دشمنی» «پنهان سازی دشمنی» ابزاری است که میتواند کاهشدهنده هزینه اعمال سیاست خصومت ورزی باشد لذا روسای آمریکا تلاش دارند تا ویژه از اواخر دولت بوش به بعد از این سیاست استفاده کنند. «این هم یکی از آن لطائف عالم است که آمریکائیها دشمنی میکنند، میگویند شما نفهمید که ما با شما دشمنیم؛ مخالفت و عناد میورزند، متوقعند که ملت ایران نفهمد که آنها معاندند و دشمنی میکنند! این سیاست از اواخر دوران بوش در مقابل ایران شروع شده است. امروز هم متأسفانه همان سیاست را دولتمردان آمریکا ادامه میدهند؛ همان پنجه چدنی زیر دستکش مخملی. اظهار دوستی و موافقت شما به معنای این نباشد که دستکش مخملی بر روی پنجه چدنی کشیدید و میخواهید تظاهر به دوستی کنید، اما در باطن دشمنی میکنید.
* فهم و درک دشمنی غرب با انقلابی که برخاسته از تفکر الهی است و در مخالفت با اندیشه های اومانیستی و سکولار است، با مطالبه بصیرت دست یافتنی است، لذا طرح عناوینی در قالب آرایش های نواندیشانه و روشنفکرانه مبنی بر نبودن دشمن خارجی و تصویر سازی از دشمن و بزرگ نمایی خیالات تهدید در راستای خود فروشی و هم نوایی با دشمن و رسانه های غربی قابل ارزیابی است. جوانان اصلی ترین جامعه هدف دشمن دشمنان جامعه هدف خود را کل یک ملت قرار میدهند منتهی با اولویت ترین گروه آن جامعه جوانان آن جامعه است. « جوانان که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل میدهند، اصلیترین هدف دشمن هستند، زیرا جوان موتور پیش برنده کشور است. باید جوانان را از آسیب خطرهای دشمن حفظ کرد
* قدرت تحلیلی بالا لازمه دشمن شناسی قدرت تحلیل عامل موفقیت در رصد درست مسائل میشود. قدرت تحلیل بالا در شناخت دشمن لازمه اش این فرض اساسی است که نباید دشمن را بزرگتر و کوچکتر از آنی که هست در نظر گرفت.«علت شکست های گوناگون در تاریخ، این است که مردم، گاهی قدرت تحلیل را از دست میدهند. هر جا مردم نتوانستند درست تحلیل کنند، آنجا نقطه خطرناکی است. آنجا، جایی است که ممکن است دشمن ضربه را وارد کند...البته دشمن را نباید کوچکتر از آنی که هست گمان کرد؛ چون انسان آنوقت ضربه خواهد خورد. اما نباید هم دشمن را بزرگتر از آنکه هست جلوه داد. یعنی همان کاری که امروز دستگاه تبلیغاتی صهیونیستها و مستکبرین، خودشان انجام میدهند: از امریکا و از قدرتها غولی درست کردند، که اگر کسی تجربه نداشته باشد، خیال میکند به یک اشاره اینها، همه جا دود خواهد شد، و از بین خواهد رفت! این حرفها چیست؟! اینها اگر قدرت داشتند، روزبهروز نهضت اسلامی در دنیا ریشهدارتر و پرشکوهتر نمیشد! وادادگی در برابر دشمن از دیدگاه قرآن، محدوده ولایت مسئولان تنها پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا امام معصوم (علیهم السّلام) که منصب الهی را در اختیار دارد میتواند امر ولایت را در اختیار گیرد و کسی که امام (علیه السّلام) او را منصوب میکند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز به عنوان یک مامور الهی که دارای ولایت الهی است، موظف به قضاوت در میان مردم بر پایه تعالیم قرآن و شیوههای ارائه شده به اوست و نمیتواند بیرون از حدود و قوانین و ارائه شدههای الهی عمل کند؛ وگرنه ولایت او از مشروعیت بیرون میرود. حمایت از خائنان نیز از سوی رهبر و ولی، حرام است و اگر چنین حمایتی صورت گیرد برخلاف حدود و شرایط الهی مشروعیت ولایت خواهد بود.
هشدار به پیامبر(صلی الله علیه و آله) در صورت تخلف
در آیات قرآن حتی به پیامبر(صلی الله علیه و آله) با آن عظمت و جایگاه و ولایت الهی، هشدار داده که اگر برخلاف شرایط ولایت عمل کند به سرعت در همین دنیا مجازات خواهد شد و نه تنها سلب ولایت میشود بلکه هیچ گونه نصرتی از سوی خداوند کسب نکرده و باید خود را برای مجازات ابدی آماده کند. 120بقره: وَلَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ و هرگز یهودیان و مسیحیان از تو راضی نمیشوند تا اینکه از آیینشان پیروی کنی بگو: هدایت خداست که هدایت (واقعی) است؛ و بیگمان اگر بعد از آن علمی که برای تو حاصل شده از هوسهایشان پیروی کنی در برابر خدا هیچ یار و یاوری نخواهی داشت
از نظر قرآن حتی اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای انجام مسئولیت پیامبری خویش بخواهد در اموری کوتاه بیاید، باید خود را آماده مجازات کند؛ چرا که بدیهی است اهتمام پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای جلب خشنودی یهود و نصارا برای دستیابی به منافع شخصی و مانند آن نبود؛ بلکه در جهت ایفای وظیفه، یعنی گرایش دادن آنان به اسلام بود. اما با این همه خداوند ایشان را تهدید میکند. از نظر قرآن دشمنان اسلام جز به این رضایت نمیدهند که مسلمانان و رهبران آنان به آیین آنها درآیند و همان گفتمان و فرهنگ آنها را به عنوان فلسفه و سبک زندگی بپذیرند .
خداوند به پیامبر(صلی الله علیه و آله) هشدار میدهد که توافقهای سطحی با یهود و نصارا، در گرایش آنان به اسلام مؤثر نیست؛ یعنی آنان اگر چه مثلاً در مسائلی حاضر هستند توافقنامههایی داشته باشند، ولی این توافقنامهها تا زمانی که به تغییر ملت و آیین مسلمانی نینجامد دست از توطئه و دشمنی برنخواهند داشت. پس گمان اینکه با توافقنامههایی میتوان دشمن را به خود نزدیک کرد تا دست از دشمنی بردارد، گمانی نادرست و باطل است. از نظر قرآن حتی آیین موجود در میان یهود و نصارا، آیینی تشکیل یافته از آرا و افکار برخاسته از هواهای نفسانی است؛ این بدان معناست که دشمنانی چون یهود و مسیحی براساس هواهای نفسانی فلسفه و سبک زندگی خود را سامان داده و به عنوان آیین الهی به خورد مردم جهان میدهند، حال اگر بخواهی با این افراد مصالحه و توافقنامهای داشته باشی، هرگز اینها جز به تغییر اصول اساسی دین اسلام رضایت نخواهند داد. خداوند پیامبررا در صورت تبعیت از آیین یهود و نصارا، به محروم کردنش از پشتیبانی و یاری خود و نیز عقوبتهایی تهدید کرده و ولایت الهی و نصرت خداوندی از پیامبر سلب میشود و دیگر هیچ گونه ولایتی برای او نیست. پیروی از آرا و قوانین مبتنی بر هواهای نفسانی، توافقنامه بستن با دشمنان و کوتاه آمدن از اصول اسلامی، با وجود آنکه قوانین الهی در اختیار و نصرت و ولایت الهی با ایشان است، موجب محروم شدن از ولایت و یاری خداوند خواهد بود. مطالبات و مسئولیت مردم در برابر تخلفات از آنجایی که ولایت الهی مشروط به حدود و خطوط قرمزی است، هرگونه تخلف از آن نه تنها موجب سلب مشروعیت ولایت میشود، بلکه بر مردم است تا به امر به معروف و نهی از منکر قیام کرده و اولیای امور را برحذر دارند. آیات قرآنی متعددی وجود دارد که مردم را به مطالبهگری در همه حقوق براساس قوانین و مقررات الهی دعوت میکند، آیه 25 حدید لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ ما رسولان خود را با دلیلهای روشن (معجزات) فرستادیم و با آنان کتاب و میزان (مقیاس حق) نازل کردیم تا مردم به عدل و داد قیام کنند؛ و آهن را که در آن صلابت و سختی شدید و منافعی برای مردم هست نازل کردیم .
در این آیه به مردم، صرفنظر از دین و مذهب و رنگ و نژاد و جنس و مانند آن گوشزد شده که هدف از آموزههای وحیانی، آشنایی مردم با حقوق خودشان و اقامه عدالت و سهمخواهی از همه به ویژه دولتمردان هستند؛ چرا که قدرت در اختیار آنان است و لازم است این حق مطالبه شود. هر کسی باید یاد بگیرد که براساس معیارهای الهی و حقوق شناخته شده و پذیرفته شده، حقوق خود و دیگران را مطالبه کرده و حق خود را از دیگران بستاند .
میزان یعنی این که معیارهای الهی برای رعایت حق و عدل وجود دارد و تنها مردم باید آن را بشناسند و براساس آن مطالبهگری کنند. استثمار و بیعدالتی اقتصادی، از مشکلات عمده و اساسی جوامع در طول تاریخ بوده است و هدف رسالت پیامبران، در مرحله نخست تربیت انسانهای عادل و ساختن جامعه عدالتخواه است تا هر کسی به مطالبهگری قیام کند و این قیام باید تودهوار علیه هر ظالم و ظلمی باشد. اجرای اجباری عدالت در جامعه غیرممکن است و تا مردم نخواهند و قیام نکنند این امر شدنی نیست؛ زیرا نسبت داده شدن «اقامه» به مردم- نه به پیامبران- و نیز غایت قرار گرفتن خیزش خود مردم برای رعایت عدل و انصاف لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ میتواند گویای این معنا باشد که مطالبهگری مردم است که عدالت را اجرا و حقوق الهی مردم را در جامعه تحقق میبخشد. اگر مردم دیدند که مسئولان در رده و درجه و مقام و منزلتی بر خلاف موازین الهی حرکت کرده و تخلفاتی داشتند، میبایست قیام به قسط کرده و اجازه ندهند که این رفتار موردی به یک رویه تبدیل شود. هرگونه وادادگی مسئولان در برابر دشمنان و توافقنامههایی که اصول اساسی حقوق مردم را تضییع میکند و دین و موازین و فرائض الهی را مخدوش میکند، یا عزت و اقتدار جامعه را تهدید مینماید، عاملی برای مطالبهگری تودههای مردم از مسئولان نظام ولایی در قوانین اسلامی است.
بنابراین، سکوت مردم در برابر وادادگی سیاسی در برابر دشمن و پذیرش توافقنامههای خفتبار و ذلتآفرین نه تنها جایز نیست بلکه برخلاف بندگی و مسلمانی است. مسئولان حق ندارند مردم را از نقد و انتقاد نسبت به گفتارها و رفتارهای غیر مسئولانه و خلاف حقوق امت بازدارند و مردم را به اجبار دعوت به سکوت کنند و حق آزادی بیان و مبارزه و مطالبهگری از ایشان را سلب نمایند. از نظر اسلام سکوت در برابر خائنان حرام است چه رسد که به کمک و توجیه خائنان اقدام کرده و آنان را در این امور یاری رساند. وَ لَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا (مبادا یاور و مدافع خائنان باشی). پس یاری خائنان در هر پست و مقام و منزلتی حرام است و از مصادیق انحراف از حق خواهد بود. پس کسی از حاکمان اسلامی حق ندارد رفتاری بر خلاف شریعت و احکام الهی داشته باشد.
بخش 18 : سخن پایانی ، انحراف افراد بعد از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله
زمان حکومت علی علیه السلام و در کربلا
در اولین لحظات در حالی که امام علی(علیه السلام) مشغول کفن و دفن بودند، گروه مهاجرین مکه و در رأس آن ها خلفا (ابوبکر عمر عثمان) و همفکرانش به صف آرایی پرداخته و شوری(کودتای) سقیفه تشکیل دادند. این گروه در زمان حیات پیامبر صلّی الله علیه و آله هم منتظر فرصت برای کارشکنی و حتی ترور پیامبر، که نتوانستند عملی کنند.
در دومین مرحله معترضین به عثمان به هر دلیلی (تبعیض و پارتی بازی، ثروت اندوزی افراد، آزار و تبعید شیعیان واقعی، خلاف سنت پیامبر و حتی ۲ خلیفه قبل عمل کردن و ...)
طلحه، زبیر و ... (با توجه به اندوختن ثروت نجومی و گرفتن هدیه های سنگین از عثمان) و عایشه به تحریک معاویه و ...
توجه : بودجه بیت المال به علت فتوحات بسیار بالا بود
در سومین مرحله سیاست های فریبکارانه معاویه و نزدیکانش و تطمیع اصحاب و یاران پیامبر صلّی الله علیه و آله در شرایط مختلف که حاصل آن انحراف افرادی چون عمر سعد و شمر بن ذی الجوشن و .... که در مقابل امام حسین علیه السلام قرار گرفتند در حالی که در جنگهای امیرالمومنین به یاری حضرت شتافتند و حتی جراحت برداشتند.
تا این مرحله 2 نسل از مردم بودند، نسلی که دوران پیامبر(صلّی الله علیه و آله) را دیده بودند و انحراف پیدا کردند. و نسل جدید که اسلام اموی و بنی امیه و معاویه ای را تجربه کرده بودند. و تحت تاثیر این نوع اسلام بودند. که تا مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید بی لیاقت ادامه داشت.
قدرت طلبی : با توجه به این وضعیت اجتماعی، می توان تصور نمود که طلحه و زبیر برای رسیدن به حکومت بصره و کوفه و زمان امام حسین علیه السلام ، ابن زیاد، برای ناکامیهای پدرش و قدرت طلبی خود و کسب محبوبیت بیشتری در دستگاه اموی و نیز عمر بن سعد، که در آروزی رسیدن به منزلت والای اجتماعی و حکومت ری بود، به رویارویی با امام حسین علیه السلام شتافتند . تهدید : علاوه بر اینها سلاح ارعاب و تزویر از طرف عثمان و عواملش، نسبت به معترضین. و از سویی، 25 سال بعد یزید و ابن زیاد، نقاب از چهره پلید امویان برداشته بود، آنگاه که ابن زیاد در اولین خطبه اش با مردم کوفه که به استقبال او آمده بودند، فریاد برآورد : تازیانه و شمشیر من آماده عقوبت کسی است که از دستور من سرباز زند و با پیمان من مخالفت کند .
تطمیع : عثمان از بیت المال هزاران درهم به عوانل و مزدورانش داده بود تا صدای مخالفان را خفه کند و خود را از شورش رهایی دهد .
و روزی دیگر، زمانی که سفیر امام مسلم بن عقیل در کوفه بود، خطاب به مردم کوفه می گوید : ... یزید برای من 4000دینار و 200000درهم پول فرستاده تا میان شما تقسیم کنم، سپس شما را به جنگ با دشمنش روانه کربلا کنم (جعفریان، رسول: حیات فکری سیاسی امامان شیعه،...، ج ۱، ص ۱۳۹) .
از دیدگاه اسلامی تاثیر عوامل اقتصادی و گرفتن مسئولیت و سوءاستفاده از بیت المال بر انحرافات اجتماعی هرگز قابل انکار نیست ولی همواره علل روانی و یا گاهی فرهنگی، تقدم بر عوامل مادی دارند. افراد ضعیف النفسی چون عمر بن سعد که حرص و طمع و مال جاه دنیا چشمانش را کور کرده بود، خود نیز اعتراف میکرد که گرفتار عذاب وجدانی شده است.
کاخ نشینی : ثروت اندوزی و بدست آوردن غنائم بسیار گران بهاء اعراب در جریان فتوحات یکی از دشواریهایی بود که هر قوم فاتحی ممکن بود، گرفتار آن گردد. این ثروت اندوزی در پی خود، گرایش به تجمل، عیش و نوش، سستی و بسیاری مشکلات و آسیبهای دیگر را به ارمغان می آورد که این عوامل میتواند خود دلایل عمده ای برای سقوط هر قوم فاتحی باشد لذا در اندک زمانی در کنار خانه های ویران، کاخ هایی مجلل در سرزمینهای فتح شده و همچنین کوفه و بصره، ساخته شده که شرح آن در منابع تاریخی آمده است .
از دومین سخنرانی امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا بخوبی برمی آید. که امام (علیه السلام) به عامل اقتصادی و تأثیرات آن توجه بسیاری داشتند، آنجا که فرمودند
... قد انتحزلت عطیاتکم من الحرام و ملئت بطونکم من الحرام قطبع الله علی قلوبکم...
یعنی آری در اثر هدایای حرامی (رشوه) که به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمه های غیر مشروعی که شکمهای شما از آن انباشته شده است، خدا این چنین بر دلهای شما مهر زده است..... .
دوست عزیز، حالا عوامل فوق را ( قدرت طلبی ، تطمیع ، کاخ نشینی ، ثروت اندوزی ، لقمه ی حرام ، تهدید، مرعوب دشمن بودن .....) را در نظر داشته باشید و حال امروز خود را در دوران انقلاب و بعد از انقلاب را ببینید .
بنابراین بیشترین تلاش امام حسین (علیه السلام) در بحبوحه ی جنگ و نزدیک شدن به فاجعه برای احیای شخصیت مسلمین بود. زیرا امام (علیه السلام) با قیام خویش حقیقتا روح تازه ای به کالبد بی جان امت اسلامی بخشید و غیرتهای اسلامی و روح ایده آل گزینی مردم را برانگیخت.
به قول مرحوم استاد شهید مطهری (ره) : امام (علیه السلام) حس استغنا را در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردباری و مقاومت و ایستادگی در مقابل شداید را به مردم داد؛ ترسها را ریخت، و همان مردمی که تا آن حد می ترسیدند را تبدیل به یک عده مردم شجاع و دلاور کرد.( حماسه حسینی،...، ج ۱، ص ۱۷۴)
اگر تاریخ را دقیق مطالعه کنیم و طبق سفارش قرآن عبرت بگیریم نباید در این زمانه تعجب کنیم که افرادی قبل از انقلاب مبارز بودند و با امام بودند و سابقه شنکجه ی ساواک را داشتند و .... بعد از انقلاب حتی بالاترین مسئولیت را گرفتند از ریاست جمهور گرفته تا دادستان و وزیر و نخست وزیر و ..... در مقابل انقلاب و رهبری که ولایت در دوره ی غیبت دارد، قرار بگیرند . و امام را متحجر و در موزه دیدن تصور کنند و یا وجه دیگر قضیه، عواملی چون : (جاسوس دشمن بودن و حاکمیت حزب و زیاده خواهی و خانواده و قدرت طلبی و هوای نفس و دنیاطلبی و ......) جامعه شناسان، علل گوناگونی را موجب پیدایش انحراف و آسیبهای اجتماعی میدانند مثل عوامل اجتماعی، محیطی و جمعیتی، سیاسی و نظامی، اقتصادی، روانی و شخصیتی و فرهنگی که همواره تأثیر عوامل اجتماعی از دیدگاه جامعه شناسی مهمتر بوده است؛ در حالیکه از دید جامعه شناسی دینی، تأثیرات عوامل فرهنگی در آسیبهای اجتماعی عمیقتر به نظر میرسد.
گاهی نیز ممکن است وضعیت اجتماعلی «عاملان» یعنی افرادی که مقام و منزلت اجتماعی لازم را به دست نمی آورند، در بروز انحرافات اجتماعی تأثیر بسزایی داشته باشد.
برخی جامعه شناسان نیز معتقدند که در مسائل اجتماعی مهمی چون فساد و اختلاس و جنایت، در ایجاد انحراف نقش دارند.
لذا باید مراقب بود که سقیفه تکرار نشود، و در پی آن انقلاب به دست نا اهلان نرسد، و اگر رسیده بایستی بصیرت داشت و بازستانده شود. در خاطر داشته باشیم که در این موقعیت رهبری باز هم همانند مُرادش سرور و سالار شهیدان (علیه السلام) به هدایت و نصیحت و هشدار به مسئولین هستند و ....
و خیلی جالب است که در میان هشدارها، راهکارهای تخصصی را هم ارائه می دهند برای رسیدن به وضعیت خوب و بهتر شدن و رفع مشکلات.
ولی افسوس از مسئولین اجرایی که خیلی از عوامل انحراف را که بیان شد یا دچار شده اند و یا ناخواسته توجه ندارند.
تقابل دین با سنت پس از ارتحال پیامبر(صلی الله علیه و آله) . در گستره تحولات اجتماعى چه زمینههایى بوجود آمده بود که باعث شد تنها 30 سال از شهادت پیامبر بگذرد امام علی تنها یاورش از کودکی، در محراب در خون شناور شود. و 20سال بعد حادثه ی کربلا با آن ابعاد به وقوع بپیوندد؟ بالاتر از آن، چه عواملى باعث شد که جامعه آن روز در مقابل این حادثه بزرگ، واکنشى سرد، بىروح از خود بروز دهد؟
سنجیدن حق با حق نه افراد : انسان با توجه به ماهیت و ساختار فطریاش باید جویای حق و پیرو حقیقت باشد، راه درست را برگزیند و همیشه با حقیقت همراه و همدم باشد. یکی از اشتباهات فاحشی که در تاریخ اسلام روی داده و سبب گردید تا مسیر امت اسلامی بعد از رحلت رسول بزرگوار اسلام از اصل خود خارج شود سنجیدن حق با افراد بوده نه افراد با حق . خانه نشین شدن حضرت علی (علیه السلام) برای مدتی و بعد هم عدم تحمل معاندانش و شکل گیری قیام کربلا و حتی صلح امام حسن و دیگر تحولات سیاسی صدر اسلام ریشه در همین نکته دارد. در چنین مواقعی تشخیص حق از باطل خیلی مشکل بوده و چه بسیار افرادی که مصداق بارز السابقون در اسلام به آنها اطللاق می شد اما در فهم اصالت قایل شدن به حق و نه به افراد به شبهه افتاده و نتوانستند راه صحیح را از سقیم تشخیص دهند. فرجام چنین افرادی موضع گیری کردن در قبال امام حق و حتی شمشیر کشیدن و انجام اقدامات مسلحانه است.
حق و باطل نه تنها واژهه های دینی می باشند بلکه مفاهیم سیاسی بوده و بار اثر گذاری سیاسی دارند. حاکمیت از منظر دینی رابطه ای دو سویه است. از یک سو مردم بر حاکمیت حقوقی دارند و یکی از وظایف اصلی حاکمان براورد کردن این حقوق است و از سویی دیگر مردم نیز در قبال حاکمیت تکالیفی دارند.
از جمله تکالیف مردم در حکومت دینی پذیرش فرامین حاکم دینی است. امری که در تاریخ اسلام به واسطه مشتبه شدن مسیرش منحرف گردید.
ولید بنعتبه، حاکم مدینه، پس از مرگ معاویه طبق نامۀ یزید، امام حسین(علیه السلام) را به بیعت با آن جرثومۀ فساد و تباهی فراخواند. آن حضرت از بیعت خوداری کرد و پس از سخنانی که میان آن حضرت و ولید و مروان صورت میگیرد، حضرت در تأکید بر حق بودن خویش و باطل بودن یزید، با بیان ویژگیهای حق و باطل و مقایسۀ آن دو وارد میشود: ماییم خاندان نبوت و معدن رسالت؛ خاندان ما محل رفت و آمد فرشتگان است.
خدا اسلام را از خاندان ما شروع کرد و تا آخر نیز همگام با خاندان ما پیش خواهد برد. یزید، مردی فاسق، شربخوار و کشندۀ افراد بیگناه است و آشکارا مرتکب فسق میشود. (بحارالانوار ج44)
اهمیت دشمنشناسی از منظر علی(ع)
درگیری اسلام و کفر مسئلهای نیست که در حال حاضر نیاز به اثبات داشته باشد. بلکه آنچه نیاز به توجه و دقت دارد کنکاش پیرامون عوامل پیروزی یا شکست اسلام در این درگیری است. بنابراین درجنگ همهجانبه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی جاری در دنیای معاصر بین جبهه کفر و نفاق و ظلم از یک طرف و جبهه توحید و ولایت و عدالت از سوی دیگر یکی از مهمترین مسائل بررسی عوامل پیروزی یا شکست در این درگیری تمدنی است
به نظر می رسد یکی از مسائلی که باید در این مبارزه نفسگیر همواره مدنظر داشت؛ این است که نمیتوان- و نباید- با چشم بسته و بدون شناخت کافی از دشمن امید به موفقیتی در این مبارزه داشت. اهمیت دشمنشناسی از اولین روز تأسیس حکومت علوی و نبوی به دست خاتمالمرسلین(ص) و امیرالمومنین(ع) همواره خودنمایی کرده و خواهد کرد.
باید گفت که یکی از اساسیترین شرایط پیروزی نهائی هر انقلاب- و به تعبیر دقیقتر هر حرکت اجتماعی- شناخت دشمنان آن است. شناخت دشمن نهتنها شرط حصول و تداوم انقلاب، بلکه از مهمترین علل تکامل فردی و اجتماعی انسانها و جوامع به شمار می رود. زیرا آدمی در مسیر تکاملی خود تا آنجا که دشمن را شناخته، میتواند دردفع آن بکوشد، و قطعا ضربههای فراوانی از دشمنان ناشناخته خورده و میخورد
هم از این روست که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «الا و ان اعقل الناس عبدعرف ربه فاطاعه و عرف عدوه فعصاه»1 (آگاه باشید، عاقلترین مردم کسی است که خدایش را بشناسد واز او پیروی کند و دشمنش را نیز بشناسد و آنگاه نافرمانیش نماید.) و فرمود: «مردم اگر به ده چیز شناخت پیدا کنند، سعادت دنیا و آخرتشان تأمین است...
یکی از آن امور شناخت ابلیس و یاورانش میباشد.»2 روشن است که ابلیس و یاورانش همان اولیاء طاغوتی هستند که جبهه دشمنان حق و حقیقت و انسانیت را شکل دادهاند. نیز علی(ع) در جای-جای کلمات نورانی خویش با تاکید دائمی بر ضرورت دشمنشناسی، پیروان خود را از مکرها و حیلههای دشمن بر حذر داشته است.
به عنوان مثال این موارد تنها بخشی از خطابات نورانی ایشان به تاریخ مقاومت است که میفرمایند: «لا تستصغرن عدوا و ان ضعف»3 (هرگز دشمنی را کوچک مشمار، هرچند ضعیف باشد.) نیز در حکم منسوب به ایشان آمده است: «کن للعدو المکاتم اشد حذرا منک للعدو المبارز»4 (از دشمن پنهان بیشتر برحذر باش تا دشمن آشکار.) و فرمود: «آفه القوی استضعاف الخصم»5 (آفت قدرتمند ضعیف شمردن دشمن است.)
و «اکبر الاعداء اخفاهم مکیده 6 (بزرگترین دشمنان کسانیاند که حیله خود را بیشتر پنهان دارند.) و «شر الأعداء ابعدهم غورا و اخفاهم مکیده»7 دقت در این نهیبهای هشداردهنده علی(ع) و دیگر گفتارهایی که در این باره از امامان معصوم(ع) وارد شده، نمایانگر این امر مهم است که یکی از اساسیترین عوامل شکست، غفلت از دشمن است
مطلبی که میتوان آن را از بررسی نهضتها و انقلابهای توحیدی انبیاءالهی(ع) و سیره امامان معصوم(ع) نیز به دست آورد. زیرا تمامی این بزرگ مردان آسمانی برای به وجودآوردن انقلاب در جامعه خود ابتدا به شناسایی چهره دشمن میپرداختند و آن گاه مبارزات علنی خود را آغاز مینمودند
علاوه بر اینکه بعد از آنکه اسلام واقعی از مسیر خود منحرف گشت و خلافت از خاندان پیامبر گرامی اسلام که وارثان بحق اسلام میباشند غصب شد- امری که اصلیترین دلیلش جز غفلت از دشمن و نشناختن آن و حیلههایش نبود- از همان آغاز مهمترین روش حضرت علی(ع) و سایر ائمه هدی(ع) افشای دشمنی دشمنان و شناساندن چهره حقیقی دشمنان اسلام بوده است.
تاریخ هرگز ملاقاتهای شبانه امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) با یاران پیامبر اسلام را برای افشای چهره غاصبان خلافت فراموش نمیکند. همان گونه که هرگز گفتار مستدل و منطقی اول مظلوم عالم(ع) و فریادهای برخاسته از دل او را که برای افشای چهره دشمنان انقلاب میفرمود از یاد نمیبرد.
همین تمسک به دشمنشناسی علوی بود که در جریان انقلاب اسلامی کبیر ملت ایران به رهبری فرزند علی(ع) و زهرا(س) در حکم شاه کلید پیروزی جبهه مقاومت عمل کرد. استقامت و افشاگری حضرت روح الله(ع) و نمایاندن دشمن حقیقی به ملت ایران بود که باعث اتحاد ملی و همگانی شدن انقلاب و فروپاشی «جزیره ثبات» دنیای کفر در قلب دنیای اسلام شد
امروز نیز اهمیت بصیرت در شناخت دشمن اگر بیشتر از دیروز نباشد، یقینا کمتر نخواهد بود. دشمنشناسی هم در پیروزی هر انقلابی نقش اساسی دارد و هم در ادامه یافتن آن. تاکید همواره علی(ع) در دوران حکومت خود بر اینکه: «من نام لم ینم عنه»8 (آن کس که از دشمن غافل شود ضرورتا دشمن نیز از او غافل نخواهد شد) به خوبی ضرورت شناخت دشمن و پرهیز از غفلت از آن در حکومت ولایی را نشان میدهد
به بیان صریح تر انقلابی که زلزلهای عظیم در جهان کفر و نفاق به وجود آورده و با مهر پایان زدن بر دوران انزوای اسلام، فروغ امید در دل تمامی مستضعفان عالم پدیدار نموده است، دشمنان قسم خوردهای خواهد داشت که مترصد لحظهای غفلت از سوی امام و امتند تا کاری ترین ضربات را به اسلام و مسلمین وارد آورند. دشمنانی که با بررسی ابعاد انقلاب اسلامی و واکاوی اینکه بامنافع چه گروههایی تعارض داشته و نیز بررسی خطوط اصلی رفتار دشمنان انقلاب نبوی(ص) و حکومت علوی(ع)- که نمایانگر قواعد تاریخ درگیری حق و باطل است- به خوبی قابل ردیابی و شناسایی هستند
یقینا بهترین راه شناخت دشمنان اسلام در هر عصری بررسی ویژگیها و صفات دشمنان انقلاب در این دو مقطع حساس از تاریخ اسلام میباشد. امری که با اثبات ضرورت دشمنشناسی مسالهای اغماضناپذیر خواهد بود.
1- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص 179. 2- شیخ عباس قمی، سفینهالبحار و مدینه الحکم و الآثار، واژه عرف. 3- عبدالواحد تمیمی، غرر الحکم و دررالکلم، ح 333. 4- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 20، ص 311. 5- محمدرضا حکیمی، الحیاه، ج 1، ص 126. 6- کاشف الغطا، مستدرک نهجالبلاغه، ص157. 7- عبدالواحد تمیمی، غررالحکم و دررالکلم، ح 5781 8.سیدرضی، نهجالبلاغه، نامه 62.
ضرورت و ثمرات دشمن شناسی
از دیدگاه اسلام شناخت دشمن بسیار مهم است و جایگاهی بسیار بالا دارد. جوامع اسلامی به دنبال تحقق بخشیدن حاکمیت توحید وارزشهای اسلامی میباشند و به همین خاطر روشن است که در این میان عدهای دنیا طلب به مخالفت و دشمنی با این نوع حاکمیت میپردازند. این موضوعی است که از قرنها پیش از ابتدای اسلام بوده و تا کنون ادامه داشته و از ناحیه این مخالفین، حکومتهای اسلامی ضربههای بسیاری خوردهاند.
عدهای در جهل بوده و حاکمیت جهل را پذیرفتند و با ساخت خدایان دروغین به منافع خود پرداختند. عدهای مانند یهودیان دست در کتب مقدس خود بردند و علاوه بر پرداختن به منافع و اهداف شیطانی خود به مخالفت با اسلام پرداختند . گروههای مادیگرا و منفعت طلب نیز همچون اینها شروع به مبارزه با اسلام و حاکمیت توحید کردند.
دشمن شناسی از اصلیترین محورهای مسائل دفاعی یک کشور میباشد که در عرصههای سیاسی و اجتماعی از اهمیت ویژهای برخوردار است. اهمیت دشمن شناسی به حدی است که بخش زیادی از آیات قرآن کریم (حدود 1500 آیه) به معرفی و شناخت دشمن اختصاص داده شده است . مهمترین ویژگی دشمنان اسلام از نظر قرآن ، پیمان شکنی آنهاست. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: کیف و ان یظهروا علیکم لایرقبوا فیکم لاو لاذمه چگونه پیمان مشرکان ارزشی دارد نه ملاحظه خویشاوندی با شما را میکنند و نه به پیمانی پایبند هستند (توبه8)
قرآن در جای دیگر خطر دشمن را چنین بیان میفرماید: ان یثقفوکم یکونوا لکم اعدا و یبسطوا الیکم ایدیهم والسنتهم بالسوء وودوا لوتکفرون اگر (دشمنان) بر شما دست یابند همچنان با شما دشمناند و دستانشان (به زور) و زبانهایشان (به تبلیغات) به بدی به سوی شما باز است و دوست دارند کافر شوید ( و از ارزشهای خویش دست بردارید.) (ممتحنه 2)
قرآن، دشمن را با خصلتهای زیادی به ما معرفی میکند مثلا در آیه 105 بقره اشاره به حسادت و بدخواهی دشمن میکند: مایود من الذین کفروا من اهل الکتاب ولا المشرکین ان ینزل علیکم من خیر من ربکم و الله یختص برحمته من یشا و الله ذوالفضل العظیم. کفار اهل کتاب و مشرکان خوش ندارند که از پروردگارتان خیری بر شما نازل شود اما خدا هر که را خواهد خاص رحمت خویش میکند که خداوند صاحب فضل وکرم بزرگ است. یا در آیه 54 نسا میفرماید: یا اینکه بر مردم نسبت به آنچه خدا از کرم خویش به ایشان داده رشک میبرند، همانا که ما خاندان ابراهیم را کتاب و حکمت دادیم و بر ایشان فرمانروایی بزرگی بخشیدیم
همچنین در آیه 100 اسرا و 53 نسا و 75 و 119 آل عمران و 74 نسا و 175 آل عمران و 71 طه و 22 انفال، تنگ نظری، خیانت، خشم و کینه، شیطان صفتی ، خود را قیم مردم دانستن و بیشعوری را از خصلتهای بد دشمنان اسلام نام برده است. ان شرالذین لایعقلون الصم البکم الذبن لایعقلون به راستی بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایان گنگی هستند که تعقل نمیکنند (انفال22)
با توجه به اینکه قرآن به ا ین خصلتهای ناپسند دشمنان اسلام میپردازد آنها را به چند دسته تقسیم میکند تا به شناسایی آن بپردازد. قرآن کریم چهار گروه از دشمنان را نام برده است؛ گروهی به نام دشمنان خارجی معروف میباشند که شامل مشرکان و یهودیان هستند و قرآن در آیه 82 مائده درباره آنها میگویند: لتجدن اشد الناس عدوه للذین امنوا الیهود... به طور مسلم، دشمن ترین مردم نسبت به مومنان را ، یهود و مشرکان خواهی یافت و ...
گروهی با توجه به آیه 4 منافقون، منافق نامیده میشوند: و اذا رایتهم تعجبک اجسامهم و ان یقولوا تسمع لقولهم کانهم خشب مسنده یحسبون کل صحیحه علیهم هم العدو فاحذرهم قتلهم الله انی یوفکون هنگامیکه آنها را میبینی، جسم و قیافه آنها تو را در شگفتی فرو میبرد و اگر سخن بگویند، به سخنانشان گوش فرا میدهی، اما گویی چوبهای خشکی هستند که به دیوار تکیه داده ... آنها دشمنان واقعی توهستند، پس از آنها برحذر باش...) یا در آیه 14بقره میفرماید: واذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا واذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزءون و چون با اهل ایمان ملاقات کنند گویند[ ایمان آوردیم] و چون با شیاطین خود خلوت کنند گویند ما باطنا با شماییم، جز این نیست که ما مومنان را استهزا میکنیم
امام علی (ع) درباره این گروه میفرمایند؛ خطرناکترین دشمن، دشمنی است که دشمنیاش را پنهان میکند و این دشمنی همانا نفاق است". امام (ع) در این زمینه میفرمایند: " شرا الاعداء ابعدهم غورا و اخفاهم مکیده"( بدترین دشمنان کسانیاند که حیله خود را بیشتر پنهان میدارند). امام علی(ع) در نامهای به محمد بن ابی بکر میفرماید: (من بر امتم از مومن و مشرک نمی ترسم، زیرا مومن را خداوند به سبب ایمانش باز میدارد و مشرک را به خاطر شرک ورزی خوار میکند، ولکن بر شما از هرکه در دل، منافق است و زبانی دانا دارد میترسم، اینان کلامی که میپسندید، میگویند و آنچه را ناشایسته میدانید، میکنند.)
گروه دیگر همان شیطان و فرزندانش میباشند که در نفس انسان نفوذ میکنند. در آیات 117 تا 119 طه آمده : (پس گفتیم ای آدم، این ابلیس دشمن تو و دشمن همسر توست مبادا شما را از بهشت بیرون کند که به زحمت و رنج خواهی افتاد، اما تو در بهشت راحت هستی و مزیتش برای تو این است که در آن گرسنه و برهنه نخواهی شد ودر آن تشنه نمیشوی و حرارت آفتاب آزارت نمیدهد) و یا در آیه و یرید الشیطان ان یضلهم ضلالا بعیدا به گمراهی شیطان اشاره میشود.
و در آخر به فواید دشمن شناسی در نظر و سیره امام علی(ع) اشاره میکنیم:
1 - کشف توطئه و تاکتیکهای دشمن 2 - شناخت و خصلتهای باطل 3 - آمادگی برای سرکوبی تحرکات دشمن 4 - عدم غافلگیر شدن و بستن راه نفوذ دشمن 5 - در مواقع بحرانی، تصمیم درست اتخاذ کردن 6 - عدم اهمال کاری و کوچک شمردن دشمن 7 - کشف نقاط ضعف وقوت خود و دشمن 8 - بیداری وهوشمندی و آیندهنگری در برابر دشمن 9 - استقامت و صبر در مسیر حق
10 - مورد ، شایعات ، افتراء ، تحریف و تهمت دشمن واقع نشدن 11 - پیروزی، اتحاد و همدلی در برابر دشمن 12 - برخورد فعالانه با دشمن نه برخورد منفعلانه 13 - مدیریت حوادث و استفاده بهینه از امکانات و استعدادها 14 - عدم همکاری با دشمن 15 - معرفی و پرده برداشتن از چهره دشمن.
اعتدال در دوستی و دشمنی قال النبی(ص): احب حبیبک هوناً ما، عسی ان یکون بغیضک یوماً و ابغض بغیضک هونا ما عسی ان یکون حبیبک یوماً. پیامبر اعظم(ص) فرمود: در دوستی میانه نگهدار که شاید دوست، روزی دشمن تو شود و در دشمنی راه افراط را نرو که شاید دشمن روزی دوست تو گردد - نهج الفصاحه، ص14
ملاک های قرآنی تشخیص دوست از دشمن
انسان ها به همان اندازه که نیازمند دوستان و راه ها و ملاک هایی برای شناخت دوست هستند، به همان اندازه نیز نیازمند راه های شناسایی دشمن و ملاک هایی برای شناخت آنان می باشند، زیرا چنان که قرآن بیان می دارد شناسایی دشمنان و آماده سازی برای مقابله با آنان امری بسیار ضروری است؛ در ضمن هدایت و مصونیت از انحراف در زندگی و دست یابی به کمالات و خوشبختی دنیوی و اخروی نقش و جایگاه مهم و اساسی دارد.
داشتن ملاک ها و معیارهایی برای شناسایی دشمن از دوست از آن جا لازم است که بسیاری از دشمنان برای دست یابی به اهداف خود رفتاری را در پیش می گیرند که امکان شناسایی شان را بسیار کم و محدود می سازد. اهمیت مسئله دشمن شناسی در همه امور و ابعاد زندگی با مراجعه به آموزه های قرآنی ، مهم ترین و اساسی ترین ملاک ها و معیارهای شناسایی دشمن است.
تحلیلی از دشمن و دشمنی
دشمنی در مقابل دوستی و محبت قرار دارد و در اصل به معنای بیزاری، نفرت، عداوت، کراهت و خصومت است البته از همین واژگان که برای تعریف و شناسایی مفهوم دشمنی استفاده شده، می توان نوعی تفاوت و مراتب خصم، کسی است که با آشکار بودن حق در نزد او به جنگ دیگری می رود. رفتارهایی که یک دشمن انجام میدهد در سطوح مختلف و گوناگونی است و درجه آن از نظر دشمنی متفاوت می باشد.
آزار و اذیت رسانی در صورت سلطه بر دیگری (ممتحنه2) تحقیر و توهین به مردم در هنگام سلطه و چیرگی (همان) (تعدی و تجاوز به حقوق آنان (مائده2) جدال و درگیری کلامی (زخرف57 و 58) فریبکاری و نیرنگ (اعراف22 طه117 تا 121) مکر و حیله (یوسف5) و جنگ ویرانگر (آل عمران103) نمونه هایی از رفتار دشمنان است که در این آیات به آنها اشاره شده است.
خداوند در آیات 43 و 45 نساء به این نکته توجه میدهد که انسانها به علل و اسباب درونی و بیرونی ناتوان از شناخت دشمنان و دارای محدودیت آگاهی نسبت به آنان هستند. این مسئله موجب میشود که به سادگی نتوان همه دشمنان را شناخت؛ زیرا برخی از دشمنان از راه مکر و فریب و نیرنگ و از راه دوستی وارد می شوند که امکان شناسایی آنان را کاهش میدهد و موقعیت شخص را در خطر می افکند.
آیه8 توبه تبیین میکند که برخی از دشمنان با پنهان کردن دشمنی و کینه خود نسبت به دیگری، موجب میشوند تا انسان از شناسایی دشمن باز ماند و در دام فریب و نیرنگ آنان قرار گیرد و نتواند دشمن و کینه های آتش افروزش را ببیند.
فریب و نیرنگ دشمنان و محدودیت آگاهی و شناخت نسبت به کسانی که مکنونات قلبی خود را پنهان می کنند و رفتاری دیگر نشان می دهند که به ظاهر دوستانه است، موجب می شود که مسئله دشمن شناسی و ملاک ها و معیارهای شناخت آنان، از اهمیت و ارزش بالایی برخوردار شود.
خداوند در آیاتی چند به این نکته توجه می دهد که محدودیت انسان ها از جمله محدودیت از آگاهی نسبت به قلب ها و دلهای دیگران، موجب میشود تا نیازمند اموری دیگر شوند و بتواند به شناسایی دشمنان بپردازند
از این رو، لازم است که برای شناخت دشمنان به خداوندی که آفریدگار و پروردگار بشر است مراجعه شود؛ زیرا خداوند به همه خصوصیات و ویژگی های انسان، آگاه و داناست و می تواند ملاک ها و معیارهایی را ارائه دهد که انسان بتواند با آن دشمنان را بشناسد. اینجاست که ضرورت توجه به وحی برای شناسایی و شناخت دشمنان اهمیت می یابد (نساء45 انفال60) زیرا خداوند در آیات قرآنی و وحیانی، روش هایی را برای شناخت دشمن ارایه کرده است (آل عمران118)
البته خداوند در نهاد آدمی عقلی را قرار داده که خود یکی از ابزارهای مهم شناسایی دوست از دشمن است. انسان ها با بهره گیری از این ابزار ارزشمند می توانند دشمنان خویش را شناسایی و با توطئه های آنان مقابله کنند (آل عمران118) بنابراین به دلایلی چون نهان بودن کینه و نفرت دشمنان و حیله و فریبکاری آنان، لازم است که انسان با بهره گیری از خرد و اندیشه ورزی، به شناسایی دشمنان بپردازد و همواره بیداری و هوشیاری خود را حفظ کند. (توبه 8) زیرا دشمنان از جایی که انسان نمی داند و یا احتمال هجوم و یورش نمی دهد مورد تجاوز و حمله قرار می گیرد. خداوند همواره تأکید میکند که شناخت دشمن عاملی مهم برای مصونیت یابی از توطئه های آنان (آل عمران118) است
معیارهای دشمن شناسی
انسانها دارای محدودیتهای شدیدی نسبت به یک دیگر هستند؛ زیرا نمی توان از دل ها و آن چه در آن می گذرد آگاه شد. خداوند در بیش تر ملاک ها و معیارهایی که برای شناسایی دشمن نشان می دهد به حوزه رفتارهای او توجه می دهد. به این معنا که دشمن هر اندازه که اهل فریب و نیرنگ باشد به سبب رفتارهایی که مخالف حق و حقانیت است، خود را آشکار می کند و سرشت خویش را هویدا می سازد
در این جا به مهم ترین ملاک ها و معیارهایی که می توان به کمک آن دشمن را شناخت اشاره می شود:
1- بدخواهی: اصولا دشمن هرگز خواهان خیر و خوبی برای انسان نیست. از این رو هر کاری که میکند در راستای به رنج افکندن اوست. آرزوی دیرین وی رنج و زحمت دیگری است و اگر نتواند آن را به انجام رساند دست کم آرزوی رنج و درد وی را دارد
ازا ین رو از قرار گرفتن انسان در رنج و گرفتاری خوشحال و شادان می شود، هر چند که آن را بر زبان نمی راند و یا در چهره نمی آورد. اگر در مجموعه گفتارها و رفتارها و دیگر نشانه ها دقت شود می توان نشانه هایی از این بدخواهی را در دشمن مشاهده کرد. خداوند در آیات 118 تا 120 آل عمران از بدخواهی دشمنان به عنوان یک ملاک و معیارشناسی یاد می کند و خواهان توجه به این مهم می شود؛ زیرا انسان هایی که دوست آدمی هستند و یا نسبت به وی خنثی و بی تفاوت میباشند، هرگز بدخواه وی نخواهند بود و از این که کسی در رنج باشد، خوشحال و شاد نمی شوند.
2. گفتار بغض آلود: بغض، همان کینه و نفرت درونی و بیزاری از کسی و یا چیزی است. کسانی که نسبت به دیگری دشمنی دارند، خشم و نفرت خویش را در کلام و سخن خود به خوبی آشکار می سازند. کسانی که به حوزه رفتارشناسی توجه دارند به آسانی می توانند از آهنگ کلام و سخن شخص دریابند که وی تا چه اندازه نسبت به دیگری نفرت و بیزاری دارد
سخنان بغض آلود حتی اگر با آرایه های زیبا، شیوا وشیرین ادا شود خود را نشان می دهد. البته برخی به سبب نهان کاری های شدید می توانند بغض و کینه خویش را در ورای کلام بپوشانند ولی همین اشخاص به هرحال لحن و آهنگی در کلام خود دارند که می توان از آن دشمنی و نفرت را به دست آورد (آل عمران118)
3. نفاق و دورویی، در رفتار و گفتار، از دیگر ملاک هایی است که خداوند برای شناسایی دوست از دشمن بیان می کند. دشمنان برخلاف آن چه می گویند عمل می کنند و هرگز میان کلام و عملشان یگانگی و وفاق نیست. در سخنان خویش بسیار شیرین زبان و خیرخواه و حتی کاسه ازآش داغ تر هستند و در دلسوزی، دایه ای مهربان تر از مادر می باشند بطوری که شنوندگان سخنان آنان گمان می برند که خیرخواه تر از این افراد کسی نیست
همواره از مهر و محبت و دوستی و صلح و دمکراسی و آزادی و عدالت چنان سخن می گویند که گویی اینان تجسم این امور هستند و بی هیچ چشم داشتی حاضرند تمام سرمایه مادی ومعنوی خویش را بگذارند تا دیگری به خوشبختی برسد و صلح و عدالت و آزادی و مردم سالاری را درک کند. این درحالی است که هدف ایشان جز نفوذ و ضربه زدن از در دوستی نیست.
لذا هرگاه فرصتی یابند برخلاف شعارهای انسان دوستانه ای که می دهند عمل می کنند. چنان که خشونت را برای خود تجویز می کنند و اجازه می دهند تا به هرشکلی به اهداف خود برسند. در سخنان خود کبوترهای آزادی دارند و شاخه های زیتون که نماد صلح و آزادی است در دست گرفته اند، ولی در دستانشان خنجرهای کینه دارند که هرگاه شخص به ایشان پشت کند و سستی و ضعف نشان دهد در قلب او فرو می کنند. از این رو بخش بسیاری از آیات قرآنی به مسئله نفاق و منافقان پرداخته است، زیرا آنها دشمنان بسیار خطرناکی هستند که باید هوشیارانه با آنان برخورد کرد (آل عمران 118 و نساء 81 و 82 و منافقون 4)
4. دعوت به بدعت: دشمنان زیرک هرگز آن چه را در دل دارند بروز نمی دهند و راه شناسایی آنان بسیار دشوار است. اما رفتارهایی از خود بروز می دهند که می تواند کار شناسایی را آسان کند. از آن جایی که دشمن، مخالف آسایش و آرامش شخص یا جامعه است، با همه امور هنجاری، عقلانی و عقلایی که نظم و امنیت و آسایش و آرامش را به کسی و یا جامعه ای می بخشد، مخالفت می ورزند.
از این رو تمام تلاش خویش را به کار می گیرند تا جامعه و یا شخص از این گونه رفتارها و کردارها دور باشد. این گونه است که بر مسئله بدعت تأکید خاص و ویژه ای دارند؛ زیرا بدعت ها به معنای دور شدن شخص یا جامعه از اصول و مبانی است که آرامش و آسایش را به وی می بخشد. لذا هرچیزی را که بتواند هنجارها و اصول و مبانی ارزشی جامعه یا شخصی را بشکند و از میان ببرد، به عنوان امری مطلوب و ارزشی موردتوجه قرار می دهند.
و می کوشند تا آن را در جامعه نهادینه سازی کنند. به عنوان مثال اگر شورش و آشوب و اغتشاش خیابانی عامل مهمی برای سلب امنیت و آرامش جامعه و یا آسایش آن است، از این مسأله به عنوان یک هنجار خوب و مطلوب تعریف و تمجید می کنند و مردم را به سوی آن دعوت می کنند؛ زیرا طرح یک ناهنجاری به عنوان هنجار و تغییر دادن ملاک ها و معیارهای ارزشی و جایگزین کردن دیگری که ضدارزشی می باشد، می تواند جامعه را به سوی درد و رنجی سوق دهد که هدف اصلی دشمن است
این جاست که یک ضد ارزشی در تبلیغات و طرح های دشمنان به عنوان یک ارزش مطرح و نهادینه می شود تا بدخواهی خود را در جامعه ای از خیرخواهی به نمایش بگذارند و رنج و درد را برای شخص یا جامعه به ارمغان آورند.
خداوند در آیات 168و 169 بقره تلاش برای واداشتن مردم به بدعت گذاری و تغییر ارزش ها و تصرف در اصول و مبانی جامعه را کاری شیطانی دانسته و آن را ملاک و معیاری برای تشخیص دشمن معرفی می کند. بنابراین لازم است شخص یا جامعه به این نکته توجه کند که بدعت ها هرگز برای رشد و تعالی شخصی و یا اجتماعی نیست بلکه طرحی از سوی دشمن برای نفوذ و سلطه و یا در رنج افکنی مردم می باشد.
5- دعوت به فحشا: در ادامه روند تغییر ارزش ها دشمن همواره در این اندیشه است تا از طریق نیروهای داخلی و همراهی فریب خوردگان، گام هایی برای تسلط یا رنج افکنی مردم بردارد. از این رو دعوت به فحشا و منکر به عنوان یک راهبرد اساسی مورد توجه دشمن است. کسانی که شخص یا جامعه ای را به منکر و فحشا دعوت می کنند، بی گمان خیرخواه آنان نیستند، زیرا گسترش فحشا و منکر جز رنج و درد برای شخص و یا جامعه به همراه نخواهد آورد و آدمی را تا هبوط و سقوط همراهی می کند.
خداوند در آیات 168و 169 بقره تبیین می کند که یکی از نشانه های دشمن، دعوت هایی است که دشمنان در قالب های مختلف برای فحشا و منکر دارند و مردم را به آن تشویق و ترغیب می کنند؛ زیرا دوست هرگز راضی نمی شود تا شخص گرفتار فحشا و منکری شود که اندک اندک وی را به سوی تباهی شخصیتی و اجتماعی و روحی و روانی می برد و مانند خوره، هستی و ظرفیت های کمالی اش را نابود می کند.
6- دعوت به زشتی ها، اصولاً دشمن راحتی و آسایش دیگری را نمی خواهد و از این که شخص در آسایش و آرامش باشد و یا جامعه ای از آن بهره مند گردد، ناخشنود و ناراضی است. از این رو به هر چیزی که این چیزها را از وی سلب می کند به عنوان یک راهکار می نگرد. از آن جایی که زشتی ها و کارهای ناروا و ناهنجار عقلانی و عقلایی و شرعی می تواند این آسایش و آرامش را از شخص یا جامعه بزداید، به عنوان یک ابزار مهم و کارآمد مورد توجه دشمن است.
براین اساس دشمنان، مردم را به کارهای زشت و ناروا دعوت می کنند و خود نیز گاهی با آنان همگام و همراه می شوند تا به آن عادت کنند. چنان که در داستان تریاک خوانده ایم که دشمنان برای این که ملتی بدان عادت کند، به شکل رایگان تریاک می دادند و شیره آن را می خریدند تا این که به آن عادت کردند و سپس برای آن، قیمت های گزاف تعیین کردند که هم درآمدزا بود و هم ملتی را از تفکر و شادابی باز می داشت. در اندلس با اعزام دختران زیبای فرانسوی، برنامه نابودی جامعه و تغییر دین را به اجرا گذاشتند. اینها تنها نمونه های کوچک است و با خواندن تاریخ می توان نمونه های بسیار دیگری نیز در این باره یافت.
7-فسادگری: از دیگر کارهایی که می توان آن را ملاکی برای شناسایی دشمن از دوست قرار داد، فسادگری است. اصولا دشمن آرزوئی جز رنج و درد برای دیگری ندارد و بدخواه مردم است؛ از این رو می کوشد تا با فساد در زمین، آسایش و آرامش را از شخص و جامعه حذف کند. بر این اساس اموری را تشویق می کند که زمینه های آرامش و آسایش را می زداید. مصرف بی رویه کالاها و ترغیب به اسراف و تبذیر و یا بهره گیری نادرست از منابع آب و خاک و از میان بردن جنگل ها و دریاها و مانند آن از اموری است که دشمن همواره بدان تشویق می کند.
اگر خود بتواند مستقیم در اینکارها دخالت می کند و اگر نتواند با دعوت دیگران می کوشد تا فساد و تباهی در زمین گسترش یابد و زمینه های آسایش و آرامش از میان برود. بنابراین می توان گفت که هر آن چه موجبات زوال آسایش و آرامش شخص یاجامعه باشد در دستور کار دشمن قرار دارد. انسان های هوشیار کسانی هستند که با تفکر و تدبر در رفتارهای دشمن وی را می شناسند و اجازه فعالیت را از او سلب می کنند. (بقره آیات 204 و 205)
8-زمین سوخته: دشمن نسبت به رشد و شکوفایی ملت ها حساس است. از این رو در برنامه خویش زمین سوخته را به عنوان یک راهبرد در نظر دارد. به این معنا که اگر توانست بر سر زمینی تسلط یابد که هیچ وگرنه می کوشد تا زمینه نابودی کشتزارها و منابع شکوفایی تمدنی را فراهم آورد، لذا برنامه تخریب کشتزارها و منابع غذایی مردم را به عنوان یک اصل مورد توجه قرار می دهد
زیرا نابودی کشاورزی و کشتزارها به معنای نابودی امنیت غذایی جامعه و تسلط بر آن است. از این رو همواره در اندیشه تخریب است. روشی که دولت غاصب اسرائیل در فلسطین اشغالی در پیش گرفته براساس این اصل استوار است. زمین سوخته طرحی است که سال هاست اشغالگران در سرزمین فلسطینان به اجرا می گذارند.
9-نسل کشی: اصولا تخریب کشتزارها و طرح زمین سوخته و ایجاد کمبودهای غذایی و دارویی و مانند آن و بلکه افزایش فساد و تباهی مانند هم جنس گرایی و فحشا و زنا برای این انجام می گیرد تا نسل ها ازمیان برود. به این معنا که دشمن می کوشد تا به هر شکلی شده شخص یا جامعه ای را از میان بردارد. نسل کشی از طریق فسادهای پیش گفته نمونه هایی از روش های به کار گرفته از سوی دشمن است.
اگر به فلسطین و یا بالکان توجه شود به سادگی داشته می شود که چگونه به هدف نسل کشی از طرق مختلف همه امکانات و ابزارها به کار گرفته شده و می شود. از این رو خداوند انسان ها را به هوشیاری و تدبر فرا می خواند و از آنان می خواهد تا در رفتارهای دیگران دقت و تامل کنند که به چه هدفی کارهایی از جمله گسترش فساد و تباهی را انجام می دهند و فریب ظاهر دشمنان را نخورند، زیرا هدف اساسی و اصلی آنان، نابودی مردم از جمله مسلمانان و مومنان است.
(توبه 89) بنابراین می توان از مجموعه رفتارهای آنان دریافت که نسل کشی و از میان بردن مومنان در دستور کار اصلی دشمنان است.(بقره 204 و 205) و نباید به سادگی از کنار بدعت ها و تشویق به منکرات و ناهنجارهای اخلاقی و اجتماعی آنان گذشت. دعوت به شورش و یا آشوب برای آن است که نسل مومنان از میان برداشته شود و نامی و یادی از اسلام و قرآن و ایمان نباشد.
ملاک دوستی و دشمنی قال الحسین(ع): من احبک نهاک، و من ابغضک اغراک. هر کس تو را دوست دارد، تو را از بدی ها و زشتی ها و کارهای ناشایسته باز می دارد، و هر کس تو را دشمن بدارد، تو را به سوی زشتی ها و پلیدی ها و کارهای ناپسند تشویق و وادارت می سازد. بحارالانوار ج75 ص128
جایگاه دشمنان و مخالفان در نگرش سیاسی امام علی (ع)
در نگرش حضرت علی(ع) مخالف و دشمن، انسانی خطاکار است که باید هدایت شود و مهمترین وظیفه انبیا و اولیای الهی (و همه حکومتهای مبتنی بر دین) زمینه سازیِ هدایت انسانها و نشان دادن راه حق و حقیقت به آنان است. در نگاه آن حضرت، انسان اشرف مخلوقات است و تکریم هر انسانی ـ فارغ از عقیده و مذهب او ـ بر همگان واجب است
مهمترین مؤلفه تکریم انسان، حفظ خون اوست و خونهای به ناحق ریخته شده، اول چیزی است که روز قیامت مورد سؤال قرار خواهد گرفت. حکومت و قدرت نیز وسیله ای برای احقاق حقوق و احیای حدود و ارزشهای الهی و درنهایت، تکامل و سعادت انسان است و ذاتا دارای ارزش نیست؛ بلکه ارزش و اهمیت آن، کمتر از انسان و جایگاه رفیع اوست
امام علی(ع) در نگرش سیاسی خود ـ که ریشه در اصول و اعتقادات فوق داشت ـ به آزادی و اندیشه مخالفان باطل خود احترام میگذاشت و هیچگاه به توهین و هتک حرمت متوسل نمیشد و در سختترین و بحرانی ترین شرایط ـ مثل جنگ ـ نیز به اصول اخلاقی پایبند بود.
همواره یکی از مهمترین دغدغه های هر حکومتی، مخالفان و دشمنان آن بوده است. معمولاً نه تنها مخالفان و دشمنان هر نظام چندان جایگاهی در آن نظام و جامعه ندارند، بلکه سعی حکومتها در جهت نابودی مخالفان و دشمنان است. جایگاه مخالفان و دشمنان در نظام سیاسی حضرت علی(ع) از اندیشه و عرف رایج سیاسی بسیار متفاوت بود؛ زیرا مخالف و دشمن در درجه اول انسان است و پاسداشت حرمت و کرامت انسان و ادای حقوق انسانها، برای ایشان که به اصول و ارزشهای الهی و انسانی پایبند بودند امری گریزناپذیر مینمود
بنابراین امام علی(ع) هیچگاه در پی نابودی مخالفان و دشمنانش ـ به مفهوم رایج آن ـ برنیامد. تبیین نگرش آن حضرت به مخالفان و دشمنان و نشان دادن جایگاه آنان در نظام سیاسی ایشان و نحوه برخورد حضرت با آنان است. احترام به اندیشه و آزادی مخالفان، عدم تعرض به توهین کنندگان، نفی خشونت و خونریزی و پایبندی به اخلاق در جنگ و برخورد با دشمن، از جمله مباحث مطرح شده .
1. احترام به آزادی و اندیشه مخالفان
امیرمؤمنان(ع) برای آزادی و اندیشه مخالفانِ خود، احترام فراوانی قائل بود و به مثابه یک حق به آن مینگریست؛ بنابراین طبیعی بود که «حق الناس» را نادیده نگیرد، و حقی را که برای احقاق آن، حکومت را قبول کرده بود1 پایمال نسازد؛ هرچند مخالفان بر باطل و به دنبال خواسته های نا بجای خود بودند. طلحه و زبیر پس از بیعت با علی(ع) درپی حکومت بصره و کوفه، بودند ولی حضرت امتناع کرد و در تقسیم بیت المال آنها را برتری نبخشید
از اینرو تصمیم گرفتند که از مدینه خارج شوند و به مکه بروند. به بهانه حج عمره برای اجازه نزد امام(ع) رفتند. حضرت فرمود: من دوست دارم همینجا بمانید؛ ولی آنان بر رفتن اصرار کردند. حضرت فرمود: به خدا برای عمره نمیروید؛ بلکه حیله و نیرنگی در کارتان است و میخواهید به بصره بروید. گفتند: ما بجز عمره میرویم. حضرت فرمود: سوگند بخورید که در امور مسلمانان فساد نخواهید کرد و بیعت خویش را با من نخواهید شکست و در فتنه و آشوب نخواهید کوشید.
طلحه و زبیر سوگند خوردند و اطمینان دادند که نقض بیعت و فتنه و فساد نخواهند کرد. بعدا ابن عباس نزد علی(ع) آمد و حضرت به او گفت که پس از گرفتن قول و اطمینان دادن طلحه و زبیر مبنی بر عدم اغتشاش و فتنه، به آنان اجازه داده است که به مکه بروند. سپس فرمود: ای ابن عباس! آنان قصدی جز فتنه و جنگ با من ندارند. ابن عباس گفت که اگر مسأله اینقدر برای شما روشن است
چرا به آنان اجازه دادی که بروند و چرا آنان را زندانی و مجازات نکردی تا مسلمانان از شرشان آسوده گردند؟ حضرت در پاسخ فرمود: ای ابن عباس! آیا به من امر میکنی که به ظلم آغاز کنم و قبل از نیکی بدی مرتکب شوم و بر اساس ظن و تهمت عقوبت کنم و قبل از وقوع عمل بر آن مؤاخذه کنم؟ هرگز! به خدا با عدالت رفتار میکنم که خداوند به حکمرانی بر عدل از من عهد و پیمان گرفته است.
طلحه و زبیر از مخالفان و دشمنان حضرت علی(ع) بودند. اگرچه دشمنی اینان از ابتدا صریح و آشکار نبود، امّا برای امام کاملاً روشن بود که آنها برای ایجاد فتنه و اغتشاش عازم مکه و بصره هستند؛ چنانکه پیشبینی خود را نیز صریحا به ابن عباس گفت
حضرت به عنوان حاکم اسلامی و در اوج قدرت میتوانست آنان را به ماندن در مدینه وادارد، و حتی میتوانست آنان را حبس و تبعید کند؛ ولی به آشوب و اغتشاش و تضعیف حکومت خود تن داد، فقط به این دلیل که به اصول اخلاقی و عدالت پایبند بود. مجازات عملی که اتفاق نیفتاده است و قصاص قبل از جرم، با منطق عدالت سازگار نیست و دلیل امام(ع) هم همین بود.
به هر حال امیرمؤمنان(ع) آزادی کسانی را که میدانست مخالفش هستند، محدود نکرد و اندیشه آنان را محترم شمرد. همچنین در مورد یکی دیگر از مخالفان و دشمنان امام(ع) که بعدا دست به شمشیر برد، یکی از یاران امام گفت: سزاوار است اکنون او را دستگیر و زندانی کنیم. حضرت فرمود: اگر قرار باشد هر کسی را به صرف اتهام دستگیر کنیم زندانها پر از مردم میشود
من نمیتوانم پیش از اینکه مردم مخالفت خود را آشکار کرده باشند آنان را دستگیر، زندانی یا عقوبت کنم. البته مخالفت آن شخص آشکار بود و احتمالاً منظور امام(ع) اقدام عملی و خشونت آمیز برضد حکومت بود.
گروه بعدی مخالفان جدی حضرت علی(ع)، خوارج بودند. اینان پس از جنگ صفین و مسأله حکمیت، به مخالفت جدی با امام(ع) پرداختند. از ابتدا که این گروه در شُرُف شکلگیری بود، حضرت با آنها وارد بحث و مذاکره شد و کوشید با منطق و استدلال، توهمات و اشتباهات آنها را برطرف سازد. پس از بازگشت حضرت به کوفه، آنان همانند گروهی مخالفِ حکومت و به خصوص شخص حاکم، دارای تشکیلات منسجمی شدند
مخالفت آنان نه تنها علنی بود، بلکه دست به تبلیغ برضد دیدگاههای امام و ترویج افکار خود میزدند. پس از مدتی، کار به اهانت و توهین کشید. جلسات سخنرانی و نماز جماعت حضرت را به هم میزدند و به او توهین میکردند و جلسات علنی و سری برای مبارزه با امام(ع) تشکیل میدادند. علی(ع) در مقابل تمام این اقدامات، آنان را به بحث و گفتوگو فرامیخوانْد و سعی در اقناع و هدایت آنان داشت.
در این مدت، حضرت نه تنها متعرض آنان نشد، بلکه سهم آنان را نیز از بیت المال پرداخت. امام(ع) آزادی آنان را محدود نکرد و اقدام به دستگیری و حبس و تبعید آنان ننمود، و حتی عقاید اشتباه و فاسد آنان را محترم شمرد و بدون هرگونه توهین و سخره به عقایدشان، با استدلال های محکم و متقن به رد آنها پرداخت.5 هیچ حکومت و حاکمی با مخالفان خود اینگونه برخورد نمیکند، به خصوص که پیشبینی کند
اینان بعدا برضد حکومت او دست به اقدام مسلحانه و جنگ خواهند زد؛ مگر حاکم و حکومتی که دغدغه اصلی آن نه حفظ قدرت و حکومت، بلکه مسأله دیگری باشد که ریشه در تکامل و تعالی و انسانیت و ارزشهای الهی دارد؛ مثل امیرالمؤمنین(ع) که دغدغه و مسأله اصلی ایشان اجرای عدالت و پایبندی به اصول اخلاقی و الهی بود.
2. عدم توهین و هتک حرمت
یکی از اهداف علی(ع) در دوران حکومتش این بود که سطح فکر و معرفت مردم افزایش یابد و آنان مسائل را با اندیشه، تعقل، تأمل و استدلال بفهمند و درک کنند. دشنام و توهین از جمله مواردی است که باب تفکر و تعقل را مسدود میکند و کسی که به دشنام و توهین متوسل میشود، از کم خردی و ضعف استدلال و منطق خود پرده برمیدارد
در جنگ صفین، حضرت شنید که گروهی از یارانش به معاویه و شامیان دشنام میگویند و توهین میکنند؛ آنان را از این کار منع کرد و فرمود: من خوش ندارم شما دشنام گو باشید، لیکن اگر کرده های آنان را بازگویید و حالشان را فرایاد آرید، به صواب نزدیکتر بود و در عذرخواهی رساتر؛ و به جای دشنام بگویید خدایا! ما و ایشان را از کشته شدن برهان و میان ما و ایشان سازش قرار گردان و از گمراهیشان به راه راست برسان، تا آنکه حق را نمیداند بشناسد و آن که برای دشمنی میرود و بدان آزمند است بازایستد.
اولاً در گرماگرم نبرد، آن هم جنگی مهم و سرنوشت ساز همچون صفین، چه جای درس اخلاق گفتن و ادب و آداب یاد دادن به سپاهیان بود. ثانیا در هر جنگی فرمانده و رهبر آن ـ اگر حق هم باشد ـ از هر راهی میکوشد حقد و کینه مقابل را در دل سربازان خود ایجاد کند و آنان را برضد دشمن برانگیزد. ثالثا معاویه و اطرافیانش به حدی فاسق و فاجر بودند که هر گونه توهین و دشنام به آنان روا بود و حتی درخورشان بود
رابعا بر فرض که به آنان دشنام نگوید، چرا در حق آنان دعا میکند که خدا آنان را از کشته شدن حفظ کند، مگر نه این است که هر لشکری مرگ طرف مقابل را میخواهد و برای کشتن او آمده است. دعا برای حفظ خون و جان او نقض غرض به شمار میرود، خامسا دعا برای برقراری صلح و سازش و هدایت دشمن به راه راست، در بحبوحه جنگی سرنوشت ساز چه معنی میتواند داشته باشد؟
اگر ما همه حکومتهای بشری را از حدود هزار سال قبل از حضرت علی(ع) تا زمان حاضر به اجمال بررسی کنیم، شاید نتوانیم حاکم و حکومتی را بیابیم که با دشمنِ در حال جنگ خود اینگونه برخورد کرده باشد. تمام اینها ممکن است در عرف سیاست غیرعقلانی قلمداد شود، اما با مبانی اخلاقی و اعتقادی امام(ع) سازگار است. هدف حضرت آگاه ساختن مردم و احیای ارزشهای اخلاقی در جامعه بود و جنگ امام با معاویه نیز برای همین منظور صورت گرفت
از نظر حضرت، هنر حکومت، خونریزی و کشتن افراد نیست، اگرچه دشمن باشند؛ بلکه تکریم انسان، هدایت انسان و زمینه سازی برای تکامل و تعالی اوست. از سوی دیگر، تلاش حضرت این بود که در میان مردم کرامتهای اخلاقی و ارزشهای انسانی را زنده کند و طبیعی بود که آنان را حتی از دشنام به دشمنانش بازدارد و ـ نعوذ باللّه ـ انسان فرصت طلبی هم نبود که از هر امکان و فرصتی به نفع خود و به ضرر دشمنش بهره بگیرد. نگرش امام علی(ع) به دشمنش هم، بر عزت نفس و کرامت انسانی استوار بود و به توهین و تحقیر آنان رضایت نمیداد.
3. عدم تعرض به توهین کنندگان
عرصه سیاست دارای قواعدی است که یکی از مهمترین آنها گفتوگوست. مخالفان علی(ع) گاهی شخص ایشان را مورد توهین و هتک حرمت قرار میدادند و حضرت کریمانه میگذشت و متعرض آنان نمیشد. بارها مخالفان امام(ع) او را مورد توهین و دشنام قرار میدادند؛ ولی حضرت با روی خوش به آنان میگفت: اگر مایل باشید حاضرم با شما بحث کنم. و گاهی نیز با آنان به بحث و استدلال میپرداخت
روزی حضرت در میان عدهای از مردم مطلبی فرمود؛ یکی از خوارج که آنجا بود، گفت: خدا بکشد این مرد را چقدر فقه میداند. اطرافیان شمشیر کشیدند تا او را که به رهبر و حاکم جامعه چنین توهینی کرده بود، بکشند. حضرت مانع شدند و فرمودند: آرام باشید. او دشنامی داده و پاسخش فقط یک دشنام است و البته بخشودن گناه او شایستهتر است و او را بخشید. گاهی نیز خوارج به طور دستهجمعی در انظار عمومی به حضرت اهانت و توهین میکردند؛ ولی حضرت در پاسخ، آنان را نصیحت میکرد و مؤکدا به بحث و گفتوگو فرامیخواند تا حقایق روشن شود.
پس از جنگ جمل، صفیه مادر طلحه تا امام را دید با اهانت فریاد زد: خدا! فرزندان تو را یتیم کند که فرزندانم را یتیم کردی. حضرت اعتنایی نفرمود. او چندبار سخن و اهانت خود را تکرار کرد. یکی از همراهان امام(ع) خشمگین شد و به حضرت گفت: یا امیرالمؤمنین! چرا پاسخش را نمیدهی؟ حضرت فرمود: مگر خداوند به ما امر نکرده است که به زنها تعرض نکنیم؛ اگرچه کافر باشند. پس چگونه میشود به زنهای مسلمان تعرض کرد
شاید نتوان در طول تاریخ حاکمانی را پیدا کرد که در اوج قدرت مورد توهین و اهانت مردم قرار بگیرند و با این حد از تحمل و کرامت از کنار آن بگذرند، یا مخالفان را به بحث فراخوانند. حضرت علی(ع) نه تنها خودش در اوج تعالی و علو اخلاقی قرار داشت، بلکه درصدد بنیانگذاری نظام سیاسی و ایجاد جامعه ای بود که ریشه در اخلاق و ارزشهای الهی و انسانی داشته باشد و گذشت، بزرگواری، کرامت، منطق و استدلال جای توهین و تهمت را بگیرد.
4. نفی خشونت و خونریزی
حضرت علی(ع) تحت هیچ شرایطی خشونت و خونریزی را روانمیدانستند. به دلایل مختلف عقلی، نقلی و سیاسی اجتماعی، امام(ع) بعد از رسول گرامی اسلام(ص) باید به عنوان حاکم و رهبر جامعه قدرت را به دست میگرفت؛11 ولی برای مدت طولانی و چند دوره حکومت، از حق خود چشم پوشید و از اهرمهایی که میتوانست استفاده کند، استفاده نکرد. حضرت یکی از مهمترین دلایل این امر را پیشگیری از بروز خشونت و خونریزی در جامعه ذکر میکند.
امیرمؤمنان(ع) در حکومت خود به شدت از خشونت و خونریزی پرهیز و ابا داشتند و اساسا خشونت و خونریزی با اهداف و مبانی فکری حضرت سازگار نبود، زیرا هدف ایشان از قدرت و حکومت، ساختن جامعه ای آباد با وفور نعمت بود که در تمام جامعه و نظام سیاسی قوانین عدالت جاری باشد و ضعیف بتواند در چارچوب نظام سیاسی بدون لکنت زبان حقّ خود را از قوی بگیرد. بنیان جامعه ای آباد و استقرار عدالت در سطح اجتماع و نظام سیاسی، نه با خشونت و خونریزی که با امنیت و آرامش امکانپذیر است
حتی حضرت از اساس با خشونت و خونریزی موافق نبودند؛ به همین دلیل به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: «هرگز کسی را برای مبارزه دعوت نکن» و به حاکم مصر سفارش کرد که از صلحی که دشمن، تو را بدان فرامیخواند و رضای خدا در آن است، روی متاب که صلح باعث آرامش سربازان، از بین رفتن غمها و امنیت شهره میشود. همچنین به حاکم فارس نوشت: کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز؛ زیرا ستم موجب آوارگی مردم میشود و بیدادگری، شمشیر به میان میآورد.
خوارج مهمترین و تندروترین گروه مخالف امام بودند. حضرت آنها را راهنمایی میکرد و به بحث منطقی فرامیخواند و تلاشش این بود که آنان را متوجه اشتباهاتشان بکند. تا اینکه از کوفه خارج شدند، به مناطق اطراف رفتند و دست به اغتشاش و کشتار زدند. به حضرت خبر رسید که «کعب» را کشته و شکم همسر حامله وی را با شمشیر دریدهاند و طفل را از رحم خارج کرده، سر بریدهاند، حضرت تحمل نکرد و برای استقرار امنیت با لشکری در نهروان فرود آمد
پیکی برای آنان فرستاد و ضمن نصیحت از آنان خواست که از این اقدامات دست بردارند. سپس خود حضرت رفت و با آنان به بحث و استدلال پرداخت که عده زیادی از آنان به راه باطل خود پیبردند، ولی بقیه همچنان بر عقاید خود و جنگ با علی(ع) پای فشردند و در نهایت جنگ نهروان اتفاق افتاد.
در تمام دوران حکومت علی(ع) حتی یک مورد سراغ نداریم که ایشان بدون اتمام حجت و قبل از بحث و استدلال دست به شمشیر برده باشند، یا شروع کننده جنگ باشند. در سه جنگ عمده امام، یعنی جنگهای جمل، صفین و نهروان، پس از آنکه مذاکرات و رفتوآمدها نتیجه نمیداد و طرفین به توافق نمیرسیدند و در نهایت دو لشکر در مقابل هم صفآرایی میکردند
حضرت آخرین تلاشهای خود را برای جلوگیری از جنگ به کار میبستند و برای چندمینبار، لحظاتی قبل از شروع جنگ طرف مقابل را به صلح و مذاکره دعوت میکردند. در بیشتر موارد نیز قرآن میفرستاد یا سربازی قرآن را در میدان بالا میگرفت و میگفت که بیایید دست از نبرد برداریم و هرچه این قرآن ـ که مورد قبول طرفین است ـ حکم کرد، بپذیریم. پس از آنکه این اقدامات مؤثر واقع نمیشد، در نهایت به یاران خود میفرمود: اول شما شروع نکنید و بگذارید دشمن جنگ را آغاز کند. این بدین معناست که اگر طرف مقابل جنگ را شروع نمیکرد، هیچگاه جنگی اتفاق نمیافتاد.
منظور امام از آشکار کردن مخالفت و دشمنی اقدام مسلحانه و خشونت آمیز برضد مردم و امنیت ملی است و آن گروه از مخالفان امام که دست به اقدام مسلحانه و خشونتآمیز نمیزدند، کاملاً آزاد، و از تمام حقوق اجتماعی برخوردار بودند.
حساسیت فوق العاده علی(ع) به حرمت خون و قبح خونریزی در نامه آن حضرت به حاکم مصر متجلی است که با بیانی رسا و قاطع، بزرگترین گناه را خونریزی به ناحق میداند. حضرت به پیامدهای منفی فراوان خونریزی در ابعاد سیاسی، اجتماعی و اعتقادی اشاره میکند و هشدار میدهد که مبادا بخواهی پایههای قدرت و حکومت خود را با ریختن خون محکم کنی که ریختن خون به ناحق، خود موجب تضعیف و تزلزل قدرت و حکومت میشود. سپس به بزرگترین و وفادارترین یار و یاور خود مالک اشتر فرمود: اگر کسی را به ناحق کشتی، پیش من و خدا عذری نداری و باید قصاص شوی.
فرمایش امام(ع) اینگونه است: و بپرهیز از خونها و ریختن آنها به ناروا، که چیزی چون ریختن خون به ناحق ـ آدمی را به کیفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نبرد و رشته عمر را نبُرد و خداوند سبحان روز رستاخیز نخستین داوری که میان بندگان کند در خونهایی باشد که از یکدیگر ریختهاند. پس حکومت خود را با ریختن خونی به حرام نیرومند مکن که خون حرام ریختن قدرت را به ناتوانی و سستی کشاند، بلکه دولت را از صاحب آن به دیگری بگرداند و به کشتن به ناحق، تو را نزد من و خدا عذری به کار نیاید چه در آن قصاص باید... .
کشتنِ به حق، از نظر امام علی(ع)، فقط قصاص و اجرای احکام و حدود الهی و مصرّح در قرآن و سنت نبوی بود.
5. اخلاق مداری در جنگ و برخورد با دشمن
علی(ع) در جنگهای خود و در برخورد با دشمنانش نیز به اصول اخلاقی و انسانی خود مقید بود. حضرت در جنگهای خود قبل از نبرد به یاران خود سفارش میکرد و حتی در حین جنگ منادی میفرستاد و دستور میداد که هیچ فراری و زخمی را نکشید؛ عورتی را آشکار مکنید و هیچ کشتهای را مُثله نکنید. سپس توصیه میکرد که چون به محل سکونت و اردوی دشمن رسیدید، پردهای را پاره نکنید و بدون اجازه وارد هیچ خانه ای نشوید و چیزی از اموال آنان را نگیرید ـ مگر اموالی که در اردوگاهشان یافته باشید ـ و هیچ زنی را آزار ندهید؛ هر چند به شما و فرماندهان و نیکوکارانتان دشنام دهد و ناسزا گوید
پس از جنگ جمل، صفیه، مادر طلحه حضرت علی(ع) را به شدت مورد توهین قرار داد؛ در حالی که در همان خانه، اتاقهایی همانند مخفیگاه، مملو از مجروحانی بود که با حضرت جنگیده بودند. حضرت نه پاسخی به زن توهینکننده داد و نه متعرض مجروحان شد؛ فقط اشارهای کرد که میداند این ساختمان پر از مجروحان جنگ است، و گذشت تا لااقل طرف مقابل دست از دشنام و گستاخی بردارد.
در جنگ صفین، معاویه و لشگریانش بر سر آب اردو زدند و افرادی را گماردند تا مانع استفاده یاران امام علی(ع) از آب شوند. حضرت قاصدی را نزد معاویه فرستاد تا آب را برای استفاده همگان آزاد بگذارند؛ ولی معاویه پس از مشورت با یارانش امتناع ورزید. پس از مدتی سپاهیان امام علی(ع) حمله کردند و با تارومار کردن لشکر معاویه بر آب مسلط شدند
برخی از یاران امام درصدد تلافی بودند؛ اما حضرت به آنان پیام داد که به اندازه نیازتان آب بردارید و بازگردید و آب را برای استفاده همگان آزاد بگذارید. برخی اعتراض کردند که معاویه با ناجوانمردی آب را به روی ما بست، حال که ما بر آب تسلط یافتهایم، نباید آن را برای استفاده او آزاد بگذاریم. ولی حضرت به آزاد گذاشتن آب دستور دادند؛ زیرا بستن آب را حتی بر دشمن عملی غیراخلاقی میشمردند. در همین جنگ بُسر بن ابیارطاة از سرداران معاویه و عمروعاص از نزدیکان معاویه، هنگامی که در نبرد با امام(ع) مغلوب شدند و در آستانه کشته شدن بودند، عورتهای خود را آشکار کردند و حضرت روی برگرداند و از کشتن آنان صرفنظر کرد.
پس از قبول حکومت و بیعت مردم، برخی از صحابه که شمار آنان شاید به ده نفر میرسید، از بیعت سرباز زدند و هر کدام بهانهای آوردند. بر اساس عرف سیاسی جامعه آن روز، وقتی که مردم و بزرگان جامعه با حاکم بیعت میکردند، افراد انگشت شمار باقیمانده را از هر راه ـ حتی با توسل به زور ـ مجبور به بیعت میکردند؛ ولی حضرت علی(ع) این افراد را به بیعت مجبور نکرد. حتی وقتی که عبداللّه بن عمر از بیعت خودداری کرد، حضرت به او فرمود: ضامنی بیاور که دست به اغتشاش نخواهی زد
گفت: ضامنی ندارم. یکی از یاران امام(ع) اجازه خواست او را بکشد؛ ولی حضرت مانع شد و فرمود: من خود ضامن او هستم. پایبندی امام(ع) به اصول اخلاقی و انسانیِ نشأت گرفته از تعالیم الهی اسلام به حدی بود که در مورد قاتل خود نیز سفارش کرد و به امام حسن(ع) فرمود: اگر زنده ماندم خود میدانم با او چه کنم، و اگر از دنیا رفتم، برای قصاص فقط یک ضربه به او بزنید؛ چون او یک ضربه به من زده است. مبادا او را مُثله کنید یا به بهانه اینکه رهبر جامعه کشته شده است، دست به خونریزی بزنید و خارج از عدالت رفتار کنید.
6. تحلیل نگرش امام علی(ع)
نگرش امام علی(ع) به مخالفان و دشمنان، برای حکومت نوپای حضرت علی(ع)، که معاندان و کج اندیشان از هر سو احاطه اش کرده بودند، هزینه بسیار سنگینی به دنبال داشت. آزادی مخالفان و دشمنان نه تنها برای حکومت امام علی(ع) هیچ فایده و پیامد مثبتی نداشت، بلکه هر روز موجب تضعیف بیشترِ آن گردید و طبیعی هم بود؛ زیرا در مخالفت و دشمنی، منفعت پخش نمیکنند. آزادی مخالفان و دشمنان، از دو جهت نظام سیاسی و شخص حضرت علی(ع) را متحمل ضرر و صرف نیرو و انرژی میکرد: اول از این جهت که
اولاً: هر مخالف و دشمنی خلاف جهت اهداف و برنامههای گروه حاکم حرکت میکند، یا با انتقاد از سیاستهای جاری به تبلیغ برضد حکومت میپردازد، و حاکمان باید به انتقادات پاسخ دهند و با استدلال و منطق آنان را قانع نمایند یا از گرویدن مردم به آنان از راه منطق و استدلال جلوگیری کنند ـ و امام علی(ع) تمام این اقدامات را انجام میداد ـ
ثانیا: مخالفان و دشمنان نیز به عنوان انسان از یک بُعد، و به عنوان شهروند از بعد دیگر، دارای حقوق و خواستههایی بودند که باید مورد توجه قرار میگرفت و هیچگونه کوتاهی در آن جایز نبود. دوم از این جهت که علی(ع) با مخالفان و دشمنانی جاهل و بیمنطق روبهرو بود. نگرش تکریمآمیز به مخالفان و دشمنان با آزادی آنان مسألهای نیست که به نفع حکومتها باشد و حاکمان را خوش بیاید. در نسبت بین وجود مخالفان و آزادی سیاسی آنان، سه شق مطرح میشود:
اول اینکه حاکمان نالایق باشند، تصمیم گیریها و عملکرد آنان در مجاری درست نباشد و بر مردم ظلم روا دارند. که در این صورت مخالف و آزادی او را برنمیتابند؛ زیرا قدرت و حکومت آنان مستقیما مورد تعرض قرار میگیرد.
دوم اینکه حاکمان شایسته ترین افراد باشند و تصمیم گیریها و سیاست گذاریها به بهترین وجه ممکن صورت گیرد و راه آنان به طور مطلق بر حق باشد، که حکومت حضرت علی(ع) اینگونه بود. چنین حکومتها و حاکمانی بجاست که مخالفت مخالفان و دشمنان را نپسندند و آنان را خوش نیاید؛ زیرا موجب کند شدن روند اداره و رشد جامعه میشود.
اگر حکومت اسلامی مدعی هدایت و تکامل و تعالی انسانهاست در درجه اول باید حقوق انسانی و شهروندی همگان را به رسمیت بشناسد و به رعایت آن پایبند باشد، و در درجه دوم با منطق و استدلال با آنان به گفتوگو بنشیند؛ زیرا مهمترین مبنای هدایت، معرفت و شناخت است و مهمترین اصل در تکامل و تعالی، خواست و اراده افراد است، افراد تا آگاه نشوند و شناخت پیدا نکنند هدایت نمیشوند و تا نخواهند و نکوشند، به تکامل و تعالی نمیرسند. شناخت یا اراده برای تکامل، اموری نیستند که با خشونت یا محدود کردن آزادی و کارهای مشابه حاصل شوند.
احتمالاً به این دلایل بود که علی(ع) مخالفان خود را مورد تکریم و احترام قرار داد و ذره ای از آزادیهای آنان را محدود نساخت و آنان را از کوچکترین حقوق شهروندی و سیاسی اجتماعیشان محروم نکرد. اگر مردم جامعه ای از شناخت و آگاهی بالایی برخوردار باشند، با حکومتی همچون حکومت حضرت علی(ع) و حاکمی مثل ایشان، نه تنها کوچکترین مخالفتی ندارند، بلکه با تمام تلاش در راه تقویت آن میکوشند
در میان تمام مخالفان و دشمنانِ علی(ع)، حتی یک نفر انسان باشناخت و مؤمن نمیتوان پیدا کرد. مخالفان و دشمنان حضرت یا افرادی بودند که به امام و راه حق او شناخت و آگاهی داشتند، ولی درپی منافع سیاسی، دنیاطلبی و مقام خواهی یا تعصبات قومی و قبیلهای خود و در یک کلام اسیر هوای نفس و برده دنیا بودند؛ یا افرادی مؤمن با نیت های خالص و آماده فداشدن در راه خدا بودند که شناخت و معرفت چندانی نداشتند و با کوته فکری و تنگ نظریِ آمیخته با تعصب دینی و حماقت، به مسایل سیاسی اجتماعی مینگریستند.
ولی حضرت علی(ع) حرمت و احترام هر دو گروه را پاس داشت، کرامت انسانی آنان را مورد تکریم قرار داد و حق آزادی آنان را در مخالفت با خودش محفوظ داشت.
شق سوم که در نسبت بین مخالفان و حکومت مطرح میشود این است که حکومت و حاکمان جهت اصلی حرکتشان حق باشد و اهدافی همچون هدایت جامعه، رشد و توسعه و در نهایت سعادت و تکامل و تعالی انسانها را دنبال کنند. برای چنین حکومتهایی، وجود مخالفان بدون تردید یک لطف و مرحمت الهی است و برای موفقیت آن حکومت، ضروری به شمار میرود.
تحلیل،ارزیابی و تبیین دشمنان را در قالب ها ،شعارها، لباس ها و جلوه های مختلف
یکی از شیوه های برخورد امام با مخالفان سیاسی خود این بود که مستقیماً و بدون واسطه با آنان وارد مذاکره می شد تا عقاید و نظرات آنان را از نزدیک و از خودشان بشنود تا زمینه برای حل اختلافات و پاسخگویی مستقیم فراهم آید. به دلیل شرایط و مقتضیات خاصِ زمان امام علی (ع) که از ماهیت پیچیده گی دشمنی و نفاق از درون،حکومت دینی را تهدید می نمود. سیره و روش مواجهه ی امام(ع)، از جایگاه و اهمیت ویژه ای برخوردار است.
1.معنای لغوی و اصطلاحی دشمن
عدوّ از مادة «عَدو» به معنای تجاوز کردن از کاری است که حقّش عدم تجاوز از آن می باشد.[1]
معنای اصطلاحی عبارت از اینکه دشمن هم در ضمیر دل با انسان عداوت و دشمنی دارد و هم در ظاهر مطابق آن رفتار و عمل می نماید.پس به حالتی که سبب بروز این گونه رفتار می شود؛ دشمنی گفته می شود.واژه«عَدُوّ»هم بر یک نفر و هم بر مجموع وعدة کثیری از دشمنان اطلاق می گردد.
2.جایگاه دشمن شناسی از منظر قرآن و روایات
قرآن کریم؛ به عنوان کتاب هدایت و برنامه زندگی بشر، از جامعیت و جاودانگی برخوردار است. چنان که به شناسایی و شناساندن دشمنان جبهة حق و عدالت عنایت و اهتمام فراوان دارد تا راهیان طریق حقیقت را از خطرات، دام ها و صدمه های جبهه باطل و همه دشمنانی که به نوعی سدّ راه کمال و رشد انسانها قرار می گیرند را نجات دهد
از جمله دشمنانی که قرآن و روایات حضرات معصومین(علیهم السلام)به معرفی آنها پرداخته و نام می برند، عبارتند از: هوا و هوس(فلا یصدّنک عنها من لا یومن بها واتَّبع هواهُ فتردی)1، خشم (اعدی عدوّ ٍللمرء غضبُهُ و شهوتُهُ، فمن مکلهما علت درجتُهُ و بَلَغَ غایَتَهُ)2، نفس(امام علی (ع) :نفسُک اقربُ أعدائک إلیک)3، جهل(الناس اعداءُ ماجهلوا)4، شیطان(ویرید الشیطانُ ان یُضلَّهم ضلالا بعیدا)5، قوم یهود(لتجدنَّ أشدَّ الناس عداوه للذین امنوا الیهود و...)6، منافقین(واذا لقوا الذین امنوا قالوا امنا واذا خلوا الی شیاطینهم قالوا إنا معکم انما نحن مستهزءون)7، کافران(وخذوا حذرکم انَّ الله اعدَّ للکافرین عذابا مُّهینا)8، مشرکان(براءه من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین)9و ... (که ما دراین جا به یک مثال برای هرکدام اکتفا می کنیم).
این اعلام خطر به صورت کلی و عمومی و به عنوان هشدار به مسلمانان در همه اعصار و زمانها است ولی متاسفانه بسیاری از پیروان قرآن از این هشدار غفلت و کوتاهی ورزیدند و در نتیجه زمینه را برای نفوذ،محاصره،خدعه ، فریب ، تباهی و عقب ماندگی خودشان را فراهم نمودند
در روایت پر محتوا و زیبایی امام محمد باقر(ع) می فرمایند: «قرآن بر سه قسمت نازل گردیده که یک سوم آن درباره ما و دوستان ماست و یک سوم درباره دشمنان ما و دشمنان پیشینیان ما و یک سوم روش ها و امثال است. آیه ای که درباره قومی نازل شده، اگر با مرگ آن قوم باطل گردد، دیگر از قرآن چیزی نمی ماند، حال آنکه قرآن تا بقای آسمانها و زمین، باقی است و احکام آن جاری و ساری می باشد و برای هر ملتی آیه ای است که آن را قرائت می کند، خواه آن آیه خیر را بیان کند و خواه شر را ».
3.دشمن شناسی و روش برخورد با دشمن در سیره علوی
در طول نزدیک به پنج سال از حکومت امیرالمومنین علی (ع)، سه جنگ سرنوشت ساز و هرکدام با پیچیدگی خاص خود به وقوع پیوست.
الف. جنگ با عهد شکنی و مقام پرستی
ناکثین کسانی بودند که به خاطر جاه و مقام درصدد ریاست خواهی و قدرت طلبی بودند. همچنین اینان در خط مقدم بیعت کنندگان با حضرت به شمار می روند. مخالفت جریان سازان سقیفه و نیز طراحان و مجریان جنگ جمل از این نگاه قابل توجه است. این افراد جنگ جمل را علیه حکومت نوپای علوی به راه انداختند. از زشت ترین شیوه و خصائص این گروه اینکه با آمدن همسر رسول خدا (ص) و با سوء استفاده از موقعیت اجتماعی او سعی در رسیدن به قدرت و بسیج نیرو را داشتند
روش برخورد حضرت با این گروه ابتدا جلوگیری از به قدرت رسیدن آنها بود سپس گفتگو و مذاکره برای برگشت آنها از مسیری که در پیش گرفته بودند و امام علی (ع) می فرمایند: «ولقدِ استَثَبتهُما قبلَ القتالِ،واستَانَیتُ بهما امامً الوقاعِ،فَغَمطا النُِعمهَ و ردَّا العافیهَ» ،«من پیش از جنگ از آنها خواستم تا بازگردند، و تا هنگام آغاز نبرد انتظارشان را می کشیدم، لکن آنها به نعمت پشت پازدند و بر سینة عافیت دست رد گذاردند
از سوی دیگر حضرت با عایشه از نافرمانی او نکوهش می کنند و می فرمایند:« اما عایشه، پس افکار و خیالات زنانه بر او چیره شد و کینه ها در سینه اش چون کورة آهنگری شعله ور گردید،اگر از او می خواستند آنچه را که بر ضد من انجام داد نسبت به دیگری روا دارد سرباز می زد به هر حال احترام نخست او برقرار است و حسابرسی اعمال او با خدای بزرگ است».
ب.مبارزه با مکر و نیرنگ
دومین گروه مخالف امام علی (ع) ،معاویه و یاران او بودند. قاسطین کسانی بودند که از حکومت های قبلی صاحب اموال هنگفت از بیت المال شده بودند. و از امتیازات ویژه در زمان آنها استفاده می کردند. پس با آغاز حکومت امام علی(ع) همه منافع و امتیازات خود را از دست داده و در خطر دیدند، از این رو سر به شورش برداشتند و یا بعضی ها برای رسیدن به بیت المال و ثروت در کنار معاویه قرار گرفتند. اینان کینه های درونی و فروخورده خویش را از جنگ های صدر اسلام که در آن خویشاوندان و پدران خود را توسط امام(ع) از دست داده بودند، آشکار می کردند
روش برخورد حضرت در این جنگ عبارت بود از اینکه ابتدا به نیروهای خویش آموزش تاکتیک های نظامی را تعلیم می دهند. سپس علت تعلل و مدارا برای عدم جنگ با دشمن را صبر نمودن بر هدایت آنها می فرمایند و زمانی که دشمن نامردانه آب فرات را تصرف می کند، فرمان به شکستن خط دشمن و آزاد کردن آب فرات می دهند. همچنین ایشان رعایت اصول انسانی را در جنگ از سپاه خویش می خواهند. و بعد از جنگ برای آگاهی مردم، نامه به شهرهای دور برای روشن ساختن حوادث جنگ صفین می نویسند.
ج.پیکار با کج فهمی و تحجّر
سومین جریان مخالف که با تحجّر، قشری گرائی بر جهل خویش پافشاری می کردند و چیزی جز ظاهر و پوسته دین را ملاک عمل خویش قرار نداده بودند؛ خوارج بودند. حساس ترین برخوردهای امام با این گروه بوده است. چرا که اغلب، قاریان قرآن با پیشانی های پینه بسته و ظاهر صلاح بودند و بعد از جریان حکمیت بر علیه امام قیام کردند. مارقین صرفاً به جنبه های عبادی دین توجه کرده بودند و جنبه های اجتماعی دین را بر نمی تابیدند. کسانی که درک عمیق و درستی از تعالیم اسلام نداشتند
روش برخورد امام(ع) با خوارج این بود که در ابتدا و قبل از جنگ به افشای گمراهی خوارج اقدام نمودند. سپس بر اثر پافشاری خوارج در شورشگری، امام علی(ع) به قرارگاه آنها می روند و در زمینه مبارزه با شامیان و نیز جریان قرآن بر سر نیزه کردن آنها خطبه ای ایراد می فرمایند. و زمانی که امام شعار« لاحکم الا الله » را از آنها شنید به تبیین درست آن، سخنان گهرباری اظهار نمودند
از سوی دیگر علی (ع) مدام به نصیحت خوارج می پرداختند تا دراثر این تلاش، بلکه هدایت شوند. نکته قابل توجه اینکه موقعی که حضرت می خواستند به طرف آنها برای نبرد حرکت نمایند یک شخص پیشگویی از راه ستاره شناسی محاسبه کرده بود که اگر در این ساعت حرکت کنند پیروز نمی شوند، امام توجهی به گفتار او نمی کنند؛ یعنی نباید به خرافات و شایعات ترتیب اثر داد. پس از حادثه جنگ نهروان حضرت می فرمایند که« من بودم که چشم فتنه را کندم و جزمن هیچ کس جرأت چنین کاری را نداشت». نکته ای که باید مورد عنایت واقع شود اینکه مبنای کلی در جنگ های سپاه اسلام این است که ابتدا به جنگ و شروع آن نمی نمایند.
اصول مشترک روش برخورد امام علی (ع) با دشمنان
در یک چشم انداز کلی روش برخورد امام علی(ع) با دشمنان بدین قرار است:
الف. هدایت و ارشاد: وظیفه اصلی رهبران جامعه اسلامی، تلاش برای هدایت مردم جامعه به سوی خداست. اگر چه در این مسیر، مخالفان ؛ افرادی لجوج باشند و شکی درانحراف و دشمنی آنها نسبت به خدا و اولیای الهی نباشد. رسول خدا(ص) هنگامی که امیر المومنین علی(ع) را به سوی یمن روانه می کرد، فرمودند: «به خدا قسم اگر خداوند یک نفر را به وسیله تو هدایت کند از آنچه خورشید بر آن طلوع یا غروب می کند، بهتر است» 3
از سویی دیگر ما در سیره امام علی(ع) می بینیم که حضرت تلاش وسیع و وافری را برای هدایت دشمنان و مخالفان خویش به کار می برند که این مطلب در تمامی خطب و مکاتباتی که بین ایشان و مخالفان انجام گرفته است، کاملاً مشهود است.
ب.گفتگو و مذاکره: یکی از شیوه های برخورد امام با مخالفان سیاسی خود این بود که مستقیماً و بدون واسطه با آنان وارد مذاکره می شد تا عقاید و نظرات آنان را از نزدیک و از خودشان بشنود تا زمینه برای حل اختلافات و پاسخگویی مستقیم فراهم آید.
ج. ارائه تحلیل و هشدار به موقع: امام با راهنمایی و آینده نگری در شرایط حساس و بحرانی و فضای فتنه، با درایت و بصیرت به تبیین صحیح اوضاع و احوال شرایط با تحلیل جامع می پرداختند. ایشان از سویی به یاران خویش هشدار و آگاهی می دادند تا از خطرغفلت و نفوذ دشمن، هوشیار شوند و در مقاطع بحرانی و غبار آلود بتوانند حق و باطل را از هم تشخیص بدهند و از سویی دیگر به دشمنان و مخالفان حکومت دینی هشدار می دادند تا دست از لجاجت و کینه ورزی خود بردارند.
و. پرهیز از اهانت و تمایل به افشاگری: امام در برابر سرسخت ترین دشمنانش هیچ گاه از طریق عدالت و انصاف عدول نکردند و توهین، فحاشی و ناسزا به دشمن را امری مذموم می پنداشتند. همچنین علی(ع) با افشاگری خود اولاً عموم مردم را از توطئه های دشمن آگاه می کردند و ثانیاً از الگو شدن منحرفان برای نسل های جدید ممانعت به عمل می آوردند واینکه نسل جوان پی به سابقه ی ننگین و شرارت های دشمنان ببرند.
ه. جدا کردن صف فریب خوردگان از صف طراحان فتنه: در اکثر جریان های اجتماعی، یک عده ی قلیلی با سوار شدن بر موج احساسات عموم مردم و با تحریک عواطف و در سایة شعارهای عوام فریب و نیز با مشوش و بحرانی نشان دادن فضای جامعه، سعی می کنند اهداف و مقاصد پلید خویش را پیاده نمایند
بنابراین امام با تیز بینی و فهم عمیق جریانات سیاسی، دستهای عوامل اصلی و کارگردانان آشوب ها و فتنه ها را افشا و رو می کردند و با توجیه و تفسیر درست قضایا، مردم را از کج فهمی، ابهام و سر درگمی در می آوردند و صف آنها را که فریب خورده بودند از صف محورهای شرارت و برنامه ریزان تفرقه و اختلاف جدا می نمودند1و اگر آنها به هیچوجه حاضر به برگشت و اصلاح نمی شدند و در مقام هرج و مرج خواهی و مبارزه با حکومت اسلامی در می آمدند، امام(ع) با قاطعیت و صلابت در مقابله و نبرد با آنها می ایستادند.
4. اقسام دشمن
به طور کلی در برخورد و مواجهه با دشمنان ما با دو نوع دشمن روبرو هستیم: الف. دشمن آشکار ب. دشمن پنهان
بی تردید از صدر تاریخ اسلام تا الان مسلمانان و دین مبین اسلام بیشتر از آنکه از دشمن آشکار ضربه بخورند، توسط دشمن پنهان دچار آسیب، ضعف ، اختلاف و دو دستگی شده اند. علت این مسئله به سبب آن است که انسان از دشمن آشکار هر لحظه انتظار برخورد، عداوت و دشمن را دارد اما دربارة دشمن پنهان که در لباس دوست، جلوه می کند و در ظاهر خود را هم مسلک و پایبند به ارزشهای اسلامی نشان می دهد، انسان اصلاً احتمال و توقع ضربه و حمله از سوی او را ندارد. یکی از مقاطع حساس تاریخ زندگی امام علی(ع) برخورد ایشان با جریان نفاق بود. شهید استاد مطهری در همین رابطه می گویند: «این پیکار ]با نفاق[ از پیکار با کفر به مراتب مشکلتر است. زیرا در جنگ با کفر مبارزه با یک جریان مکشوف و ظاهر و بی پرده است و اما مبارزة با نفاق، در حقیقت مبارزه با کفر مستور است ... و درک آن برای توده ها و مردم عادی بسیار دشوار و گاهی غیر ممکن است و لذا مبارزه با نفاقها غالباً به شکست برخورده است».
بنابراین سست اندیش ترین دشمنان، کسی است که دشمنی خود را آشکار می سازد. امام حسن عسکری(ع) در همین زمینه می فرمایند: « اضعف الاعداء کیداً من اظهر عداوته». و یا امام علی(ع) می فرمایند:« من اظهر عداوته قل کیده»،«هر که دشمنی خود را آشکار سازد، نقشه و نیرنگش کاستی گیرد». از سویی دیگر ما در قرآن کمتر گروهی را سراغ داریم که در مورد آنها این همه بحث کرده و نوع رفتار، اعمال موذیانه و نشانه های آنها را بازگو نموده باشد، پس این همه تاکید، هشدار و سرمایه گذاری وسیع قرآن درباره منافقان، دلیل برخطر فوق العادة آنان است. به همین جهت امیرمومنان علی(ع) در پایان نامه 27 نهج البلاغه می فرمایند:« من بر شما از مرد منافقی می ترسم که درونی دو چهره و زبانی عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است».
5. ثمره وآثار دشمن شناسی
فایده های فراوانی در قبال دشمن شناسی درست، نصیب هر شخص یا ملتی می گردد. در سیره امام علی(ع) به وفور موارد ذیل دیده می شود و امام اکثراً این مسائل را به یاران خویش گوشزد می نمودند. در اینجا به مواردی از آنها اشاره می کنیم:
1.کشف توطئه و تاکتیک های دشمن 2. تشخیص حق و باطل 3. آمادگی برای سرکوبی تحرکات دشمن 4. عدم غافلگیر شدن و بستن راه نفوذ دشمن 5. در مواقع بحرانی، تصمیم درست اتخاذ کردن 6. عدم اهمال کاری و کوچک شمردن دشمن 7. کشف نقاط ضعف و قوت خود و دشمن 8. بیداری و هوشمندی و آینده نگری در برابر دشمن 9. استقامت و صبر در مسیر حق 10. تحت تأثیر اکاذیب، شایعات، افتراء، تحریف و تهمت دشمن واقع نشدن 11. پیروزی، اتحاد و همدلی در برابر دشمن 12. برخورد فعالانه با دشمن نه برخورد منفعلانه 13. مدیریت حوادث و استفاده بهینه از امکانات و استعدادها 14. عدم همکاری با دشمن 15. معرفی و پرده برداشتن از چهره دشمن.
نتیجه گیری اکثر مشکلاتی که جامعه اسلامی را از درون و برون تهدید می کند و از سوی بعضی از مغرضین به ناکارآمدی و عقب ماندگی تفسیر می شود، در سایه ی عدم دشمن شناسی درست جوامع اسلامی است. بنابراین هرگونه مسامحه، غفلت و کوچک شمردن دشمن باعث خواهد شد که دشمن با استفاده از فرصت به وجود آمده، بذر نفاق، تفرقه و اختلاف را در جامعه بکارد و از این طریق به اهداف پلید خویش برسد. از این رو نیاز اساسی جوامع اسلامی به دشمن شناسی واقعی، امروزه بیشتر احساس می شود و در این مسیر پُر فراز و نشیب تأسی به سیره حضرات معصومین (ع) چراغ راه و حصن حصین در برابر فتنه های دشمنان است. فهرست منابع *قرآن **نهج البلاغه
دشمنی فرزند نوح و فرزند زبیر
سوره تغابن آیه 14 : یا ایهاالذین آمنوا ان من ازواجکم و اولادکم عدواً لکم فاحذروهم. ای کسانی که ایمان آورده اید! بعضی از همسران و فرزندانتان، دشمنان شما هستند، از آنها برحذر باشید.. این آیه یکی از صریح ترین آیاتی است که به انسان بیدارباش می دهد که درعین محبت و علاقه به فرزند، از او برحذر باشد که ممکن است همین محبوب بالفعل، دشمن بالقوه او باشد و تبدیل به آزمونی برای وی شود. داستان حضرت نوح (ع) و فرزندش کنعان که خداوند از وی به عنوان عمل غیرصالح یاد کرده نمونه دیگری از این دشمن شیرین است که می تواند آدمی را به نافرمانی خداوند سوق دهد
خداوند به حضرت نوح (ع) یادآور می شود که این فرزند گمراه است و به سبب همین گمراهی از نسبت با تو ساقط می شود. به این معنا که آن چه نسبت واقعی را پدید می آورد، ایمان و عشق به خداوند است و فرزندی که کافر و گمراه است، از دایره عشق الهی و فرزندی بیرون است و انسان نباید عواطف و احساسات خویش را به پای او بریزد. بر همین اساس در اسلام برادری که علقه ای به ظاهر خونی است، به علاقه ایمانی تبدیل می شود و برادری ایمانی بر برادری نسبی مقدم می شود؛ زیرا آن چه عامل پیوند واقعی است، عشق الهی است که در میان برادر گمراه با برادر مومن یا فرزند گمراه و والدین وجود ندارد
امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند: ما زال الزبیر یعد منا اهل البیت حتی نشأ ابنه عبدالله؛ زبیر پیوسته در زمره ما اهل بیت بود تا آن که فرزندش عبدالله به دنیا آمد عبدالله از دشمنان کینه توز اهل بیت بود که عایشه را برای خروج و حضور در جنگ جمل تحریک کرد و صلوات بر اهل بیت و پیامبر را از خطابه اش حذف کرد و... وی در سال 64 هجری قمری به خلافت رسید و در زمان عبدالملک بن مروان توسط حجاج بن یوسف به قتل رسید. به هر حال عبدالله فرزند زبیر وی را به سوی هلاکت ابدی سوق می دهد و امیر مومنان (ع) به زبیر می گوید که این فرزندت عبدالله است که تو را به فتنه می کشاند و از دین بیرون می برد. این گونه شد که عبدالله وی را به سوی قیام علیه حکومت امیرمؤمنان (ع) کشاند و به وضع دردناک به کشتن داد، بی آن که خیری از فرزندش ببرد.
سزای سامری ها و ضراری ها همان گونه که خدا برای حفظ امنیت دین و رسالت خویش به موسی فرمود تا گوساله سامری را خرد کند و ذراتش را به دریا افکند و سامری را منزوی نماید به پیامبر خاتم خود نیز فرمود مسجد ضرار را منهدم سازد و زمینش را محل دفع زباله قرار دهد، اکنون نیز تکلیف در مقابل سامری های زمان چیزی جز از بین بردن دست ساخته هایشان نیست. بیان وقایع فتنهگون تاریخ در قرآن و روایات و کتابهای تاریخی و تحلیل وقایع تلخ آن راهی برای رسیدن و هدف نهایی است. هدفی که مهمتر از بازخوانی فتنه هاست که عبارت از نگرش به آموزههای فتنههای اجتماعی و سیاسی تاریخ و عبرتگیری از آنهاست. عبرت گیری از فتنه هایی همچون فتنه سامری، فتنه مسجد ضرار، فتنه جمل، فتنه صفین، فتنه نهروان، فتنه بنی امیه و فتنه های آخر الزمان.
دشمنترین مردم نزد خداوند از زبان امام علی(ع)
علی(ع) در خطبه 18 نهج البلاغه می گوید: دشمن ترین مردم در نزد خدا، دو کس باشند: یکى آنکه خداوند او را به حال خود رها کرده، پس، از راه راست منحرف گشته است، دیگرى، کسى است که کوله بار نادانى بر پشت گرفته و در میان جماعت نادانان امت در تکاپوست ، به سخنان بدعت آمیز دلبسته و مردم را به ضلالت فرا مى خواند. فریبى است براى کسى که بدو فریفته شود. از راه هدایتى که پیشینیانش به پیش پاى گشاندهاند، رخ بر مىتابد و کسانى را که در ایام حیاتش یا پس از مرگش به او اقتدا مىکنند، گمراه مىسازد. بار خطاهاى دیگران بر دوش کشد و در گرو خطاى خود باشد
دیگرى، کسى است که کوله بار نادانى بر پشت گرفته و در میان جماعت نادانان امت در تکاپوست. در ظلمت فتنه و فساد جولان دهد و همانند کوران، راه اصلاح و آشتى را نمىبیند. جمعى که به ظاهر آدمى اند، او را دانشمند خوانند و حال آنکه در او دانشى نیست. آغاز کرده و گردآورده، چیزى را که اندکش از بسیارش بهتر است.
امام می افزایند: خویشتن را از آبى گنده سیراب کرده و بسا چیزهاى بى فایدت که در گنجینه خاطر خود نهان دارد. در میان مردم به قضاوت نشست و برعهده گرفت که آنچه را که دیگران در شناختش درمانده اند برایشان آشکار سازد. اگر با مشکل و مبهمى رویاروى گردد، براى گشودن آن سخنانى بیهوده از رأى خویش مهیا کند که آنرا کلامى قاطع پندارد و بر قامت آن جامهاى مى بافد، در سستى، چونان تار عنکبوت. نداند رأیى که داده صواب است یا خطا. اگر صواب باشد، بیمناک است که مبادا خطا باشد و اگر خطا باشد، امید مىدارد که آنچه گفته صواب باشد. نادانى است، در عین نادانى، دست خوش خبط و خطا و با این حال ، بر اشترى سوار است که آن هم پیش پاى خود نبیند
هرگز در علمى حکم قطعى نراند.
در ادامه امام علی(ع) می فرمایند: روایات را بر باد مىدهد آن سان که گیاه خشک را بر باد دهند. به خدا سوگند، توانایى آن ندارد که درباره آنچه بر او وارد مىشود حکمى صادر کند. شایسته مسندى که بر آن نشسته است نباشد و نمىپندارد که دیگران را در چیزى که خود بدان جاهل است دانشى باشد و نمىبیند که آن سوى آنچه او بدان دست یافته دیگرى را رأى و نظرى بود. اگر مطلبى بر او پوشیده ماند کتمانش کند، زیرا به جهل خود آگاه است. خون هاى به ناحق ریخته، از جور او فریاد مىآورند. میراثهاى بناحق تقسیم شده از ظلم او مى نالند. به خداوند شکوه مىکنم از مردمى که در جهل زیستند و در ضلالت مردند
در نظر آنان هیچ متاعى کاسدتر از کتاب خدا نیست اگر آنچنانکه شایسته است تلاوت شود و هیچ متاعى رواجتر و گرانبهاتر از آن نیست اگر تحریف شده باشد و از معنى واقعى خود گردیده باشد. هیچ چیز را زشتتر از کار نیک نمىدانند و هیچ چیز را نیکوتر از زشتکارى نمى شمارند. این سخنان امام در وصف کسانى که داورى میان مردم را به عهده مىگیرند و شایان آن نیستند. گاهى یک دعوا مطرح مىشود و قاضى به رأى خود حکم مىکند، پس از آن عین این جریان نزد قاضى دیگرى عنوان مىگردد، او درست برخلاف اولى رأى مىدهد. سپس همه نزد پیشوایشان که آنان را به قضاوت منصوب داشته گرد مىآیند، او راى همه را تصدیق مىکند، و فتواى همگان را درست مىشمارد! در صورتى که خداى آنها یکى، پیغمبرشان یکى و کتابشان یکى است!.. .
آیا خداوند متعال آنها را به پراکندگى و اختلاف فرمان داده و آنها اطاعتش کرده اند؟، و یا آنها را از اختلاف نهى فرموده و معصیتش نموده اند؟، یا اینکه خدا دین ناقصى فرو فرستاده، در تکمیل آن از آنان استمداد جسته است؟، و یا آنها شریک خدایند که حق دارند بگویند و بر خدا لازم است رضایت دهد؟ و یا اینکه خداوند دین را کامل نازل کرده، اما پیغمبر(ص) در تبلیغ و اداى آن کوتاهى ورزیده؟ با اینکه خداوند مى فرماید: «ما فرطنا فى الکتاب من شى»: در قرآن از هیچ چیز فروگذار نکرده ایم و نیز مى فرماید: «تبیان لکل شى»: در قرآن بیان همه چیز آمده است و یادآور شده است که آیات قرآن یکدیگر را تصدیق مىکنند و اختلافى در آن وجود ندارد
چنانکه مى فرماید: «اگر قرآن از ناحیه غیر خدا بود اختلافات فراوانى در آن مى یافتند» قرآن داراى ظاهرى زیبا و شگفت انگیز و باطنى پرمایه و عمیق است، نکات شگفت آور آن فانى نگردد و اسرار نهفته آن پایان نپذیرد هرگز تاریکی هاى جهل و نادانى جز به آن رفع نخواهد شد.
این سخن درباره فقهایى است که معتقدند قسمتى از احکام الهى در قرآن و سنت نیامده است و علما موظفند با رأى و نظر خود و استفاده از«قیاس» و «استحسان» براى آن حکمى انتخاب کنند، این عقیده در میان بسیارى از دانشمندان اهل تسنن دیده مىشود، ولى فقهاى شیعه عموما معتقدند: تمام احکام مورد نیاز مردم تا دامنه قیامت در قرآن و سنت پیغمبر(ص) به طور خاص و یا در لابه لاى کلیات و قوانین و اصول عمومى آمده است.
بنابراین اگر در تشخیص معنى کتاب و سنت اختلاف نظرى در میان دانشمندان پیدا مىشود ارتباطى با این بحث ندارد، از این گذشته این مطلب نیز نزد محققان مسلم است که اگر مسأله اى به وسیله یک قاضى بررسى شد قاضى دیگر حق ندارد در آن دخالت کند و حکم قاضى اول قطعى است، مگر اینکه اشتباه مسلمى در آن واقع شده باشد.
ضمنا توجه داشته باشید که اصل آیه در سوره نحل آیه 89 چنین است: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شىء» و امام(ع)آنرا در این عبارت نقل به معنى کرده است: با اینکه در قرآن بیان همه چیز آمده پس اختلاف چرا؟،
اختلافاتی که عالمان دین و فقها دارند از سنخ اختلاف قرائتها نیست، چون در آنجا اختلاف حجتهاست، یعنی پس از طی نمودن روش صحیح برای کشف مراد شارع دچار اختلاف شدهاند: فقها و عالمان دینی در بسیاری از گزارههای موجود دینی با هم اختلاف ندارند و از سوی دیگر پارهای از اختلاف برداشتهای آنها نیز قابل جمع است.
مثلاً فروش خون را در گذشته فقها حرام می دانستند و برخی فقها امروز فروش آنرا حلال می دانند و دلیل آن نداشتن منافع محلله در آن زمان و داشتن منافع محلله در زمان کنونی است یا مرحوم شیخ فضل الله نوری با آزادی به شکل غربی آن مخالف است و مرحوم نأئینی با آزادی اسلامی موافق است که اینها همه قابل جمع است. با این همه در پارهای از برداشتها تناقض و تضاد دیده می شود که عمده این اختلافها از پیش فرضها و پیش نیازهای فهم متن ناشی شده است
در اینجا به برخی از علل اختلافها اشاره میکنیم:
1. بیتوجهی به قواعد زبان عربی و ادبیات آن که موجب سوء برداشت و تحریف آیات و روایات می گردد. روزی فردی آیه سوم سوره توبه را اینگونه قرائت کرد «... إنّ الله بریءٌ من المشرکین و رسولِهِ» یعنی رسوله را مکسور کرد که در این صورت معنای آیه این چنین میشود که خدا از مشرکین و رسول خود بیزار است. در حالی که رسول در این آیه باید به رفع خوانده شود و معنای صحیح آن این است که: خدا و رسولش از مشرکان بیزارند، و این امر باعث شد ابوالأسود دوئلی قرآن را به دستور حضرت امیرالمؤمنین(ع) اعراب گزاری کند.
2. غفلت از قواعد علوم قرآنی، ناسخ و منسوخ: این غفلت در صدر اسلام هم وجود داشته است. مثلاً بعضی به سیره رسول اکرم(ص) تمسک کردهاند و مسح بر روی کفش را جایز میدانستند. روزی خلیفه دوم، اصحاب پیامبر اکرم(ص) را جمع کرد و حضرت علی(ع) هم در میان آنها بود. از آنها درباره مسح برکفش سؤال کرد. مغیره بن شعبه گفت: من رسول خدا را میدیدم که بر کفش مسح میکرد. امیرالمؤمنین(ع) از او پرسید قبل از سوره مائده یا بعد از آن، مغیره گفت: نمیدانم حضرت امیر(ع) فرمود: «سبق الکتاب الخفین» سوره مائده دو یا سه ماه قبل رحلت رسول اکرم(ص) نازل شده، لذا این سوره ناسخ عمل رسول خداست. در این سوره امر به مسح به پاها شده است.
3. استفاده نکردن از قواعد عام زبان شناختی: از غیر معتبر مثل جمع عرفی میان مطلق و مقید و عام و خاص.
4. اختلاف در تعیین روایات معتبر از غیر معتبر: مثلاً فقیهی یک راوی را ثقه و دیگری او را غیر ثقه می داند و همین باعث تفاوت رأی آنها در عمل به یک روایت و در نتیجه تفاوت فتوای آنها می گردد.
5. اختلاف در مورد زبان متن: آیا آن را زبان عرفی و طبیعی بدانیم یا زبان ایماء و رمزی و تمثیلی. تفاسیر عرفانی قرآن در بسیاری موارد مبتنی بر رمزگشایی است، مثل قصه آدم و ملائکه که برخی آنرا واقعی میدانند و برخی اسطورهای.
6. اختلاف نظر در شیوه تفسیر: برخی تفسیر قرآن به قرآن را پی میگیرند. مانند علامه طباطبائی در تفسیر المیزان و برخی تفسیر قرآن را با اتکاء به روایات.
7ـ غفلت از قراین حالیه و کلامیه: مانند شأن نزولها و بستر نزول آیه.
8. غفلت از ظهور عرفی.
9. اختلاف در تشخیص مصداق: فقیهی موردی را مصداق قاعده برائت میداندو دیگری مصداق قاعده اشتغال.
10. اختلاف در منبع شناسی قلمرو دین: اهل حدیث اخبار صحابه را ملاک استنباط احکام میدانند و شیعه اخبار ائمه را.
فقهای شیعه برخلاف اهل سنت قیاس و استحسان را باطل می دانند. در میان علمای شیعه، اخباریها برخلاف اصولیین به عقل به عنوان منبعی برای استنباط احکام بهائی نمیدهند. آنچه گفته شد برخی از علل اختلافات علما بود. این علل برخی موجه و برخی ناموجه است، اما آنچه این اختلاف را از بحث نظریه اختلاف قرائت ها متمایز کند روشمند بودن این برداشتهاست که براساس آن می توان آنها را نقد کرد و سقیم و عقیم آنرا از صحیح و سالم آن بازشناخت و چون روشمند بودن، شرط این برداشتهاست، لذا اختلاف تنها میان متخصصین مطرح است برخلاف نظریه قرائت های مختلف که همه انسانها در قرائت و فهم و تفسیر مساویاند چه متخصصین و چه دیگران.
نکتة دیگری که در این رابطه قابل ذکر است، احتمال خطا در برداشت مجتهد و متخصص است. از مباحث مطرح در علم اصول آن است که آیا فتوای مجتهد مطابق با واقع است یا نه، یعنی آیا مجتهد همیشه به واقع میرسد یا نه. دو نظر وجود دارد علمای اهل سنت قائل به تصویب مجتهد هستند یعنی فتوای مجتهد به واقع اصابه میکند و به آن دست مییابد که اینها خود دو گروهند. برخی می گویند واقعی وجود ندارد و فتوای مجتهد هرچه باشد به عنوان واقع ثبت می شود.
گروه دیگر می گوید واقع وجود دارد ولی اگر نظر مجتهد مخالف آن باشد خدا آن واقع را حذف و نظر مجتهد را به جای آن ثبت می کند. نظر دیگر از علمای شیعه است که معتقدند مجتهد ممکن است خطا کند و اینگونه نیست که فتوای او همیشه مطابق با واقع باشد گرچه اجر او محفوظ خواهد بود. بنابراین به نظر اینها واقع و احکام خدا همیشه ثابت و بدون تغییر است و متخصصان و مجتهدان باید با تلاش و کوشش به آن احکام برسند و این دستیابی میسور نیست، مگر با استفاده از روش صحیح فهم و اجتناب از تفسیر به رأی.
انحراف در عقیده!
شیعیان قائل به امامت امیرالمومنین(ع) پس از رسول اکرم(ص)هستند و مقام امیرالمومنان را مخصوص از جانب رسول اکرم(ص) و نیز خداوند متعال می دانند. در این میان برخی از گروه های افراطی در میان شیعیان ظهور کردند که، عقاید باطلی را ترویج می دادند تا جایی که برای برخی از مسلمانان امر مشتبه گردید که گروه های انحرافی، همان شیعیان هستند و عقاید افراطی آنها همان عقاید شیعیان واقعی است! بر این اساس شیعه را رافضی یعنی از دین بیرون شده خواندند و خود را، اهل سنّت یعنی عاملان به سنّت و سیره ی رسول اکرم(ص) تصور نمودند
چرا که بسیاری از عقاید افراطی گروه های انحرافی با نام شیعیان در بلاد منتشر شده بود و این توهم را پدید آورده بود که، شیعه جزء همان گروه های انحرافی نیستند. حال آنکه شیعیان حقیقی از این جماعت افراطی، تبرّی می جویند و عموم آنها را کافر ، مرتد و نجس میدانند و در تمامی کتب فقهی و رسائل علمیه خود، آن ها را در شمار کفّار می آورند. زیرا عقاید فاسد و باطلی را دارا می باشند و از عقاید ناب و خالص شیعه فاصله گرفته اند. از مهمترین این گروه های انحرافی، یعنی غلات را که جزء همان فِرق انحرافی و ضاله ای هستند که خود را به شیعیان منتسب می نمایند و این شبهه را پدید آورده اند که شیعه جز غلات نیستند و حال آنکه خود شیعیان از همان ابتدا، و حتی در زمان خود امیرالمومنان(ع) ایشان را کافر و خارج از دین می دانسته اند!
غلات یک گروه انحرافی!
غلات یعنی غلو کنندگان که در مورد شأن و جایگاه حضرت علی(ع) دچار غلو و افراط شده اند. خود ایشان به گروه های مختلفی تقسیم شده اند که عبارتند از سبائیه، خطابیه، غرابیه، علیاویه و فحمسه و بزیغیّه و امثال آن ها مانند نصیریه که در قسمتی از شهرهای ایران و نیز سایر شهرها مانند موصل و سوریا متفرق هستند. حضرت علی(ع) خود جمعی از اهالی هند و سودان را که در نزد ایشان اقرار به الوهیت آن حضرت نمودند، پس از آنکه پند و اندرز به آن ها ثمره و فایده ای نبخشید ، امر فرمودند که در چاه های دور به طریقی که در اخبار ثبت شده است، به هلاکت رساندند
در پویائی مکتب و حرکت یک مذهب عناصر محوری فراوانی لازم است که به 4 عنصر محوری اشاره میشود ؛ اول اینکه آن والی و مسئول مکتب در تبیین معارف مکتب ماهر باشد . دوّم؛ همه معارف مکتب را بتواند تعلیل کند . سوّم ؛ همه مسائل فقهی ، حقوقی ، اخلاقی آن را بتواند اجراء کند . چهارم ؛ از همه آنها بتواند حمایت و دفاع کند . آنکه قدرت تبیین و تحلیل دارد ، اوّلاً؛ قدرت احتجاج و استدلال و تعلیل دارد ، ثانیاً ؛ قدرت اجراء دارد، ثالثاً؛ قدرت حمایت و دفاع دارد ، رابعاً ؛ مایه پویائی آن مکتب است و گرنه مکتب به منزله آسیای بی قطب است . برای اثبات این عناوین،هم از آیات مدد گرفته می شود و هم از سخنان خود حضرت در نهج البلاغه.
لزوم پرهیز از خطای محاسباتی در دشمن شناسی
وادادگی در برابر دشمن از دیدگاه قرآن
حدود و محدوده ولایت مسئولان
تنها پیامبر یا امام معصوم(ع) که منصب الهی را در اختیار دارد میتواند امر ولایت را در اختیار گیرد و کسی که امام(ع) او را منصوب میکند.
پیامبر(ص) نیز به عنوان یک مامور الهی که دارای ولایت الهی است، موظف به قضاوت در میان مردم بر پایه تعالیم قرآن و شیوههای ارائه شده به اوست و نمیتواند بیرون از حدود و قوانین و ارائه شدههای الهی عمل کند؛ وگرنه ولایت او از مشروعیت بیرون میرود.
حمایت از خائنان نیز از سوی رهبر و ولی، حرام است و اگر چنین حمایتی صورت گیرد برخلاف حدود و شرایط الهی مشروعیت ولایت خواهد بود.
هشدار به پیامبر(ص) در صورت تخلف
در آیات قرآن حتی به پیامبر(ص) با آن عظمت و جایگاه و ولایت الهی، هشدار داده که اگر برخلاف شرایط ولایت عمل کند به سرعت در همین دنیا مجازات خواهد شد و نه تنها سلب ولایت میشود بلکه هیچ گونه نصرتی از سوی خداوند کسب نکرده و باید خود را برای مجازات ابدی آماده کند.
120بقره: ولن ترضی عنک الیهود ولا النصاری حتی تتبع ملتهم قل ان هدی الله هوالهدی و لئن اتبعت اهواءهم بعد الذی جاءک من العلم ما لک من الله من ولی و لا نصیر
و هرگز یهودیان و مسیحیان از تو راضی نمیشوند تا اینکه از آیینشان پیروی کنی بگو: هدایت خداست که هدایت ]واقعی[ است؛ و بیگمان اگر بعد از آن علمی که برای تو حاصل شده از هوسهایشان پیروی کنی در برابر خدا هیچ یار و یاوری نخواهی داشت
از نظر قرآن حتی اگر پیامبر(ص) برای انجام مسئولیت پیامبری خویش بخواهد در اموری کوتاه بیاید، باید خود را آماده مجازات کند؛ چرا که بدیهی است اهتمام پیامبر(ص) برای جلب خشنودی یهود و نصارا برای دستیابی به منافع شخصی و مانند آن نبود؛ بلکه در جهت ایفای وظیفه، یعنی گرایش دادن آنان به اسلام بود اما با این همه خداوند ایشان را تهدید میکند.
از نظر قرآن دشمنان اسلام جز به این رضایت نمیدهند که مسلمانان و رهبران آنان به آیین آنها درآیند و همان گفتمان و فرهنگ آنها را به عنوان فلسفه و سبک زندگی بپذیرند.
خداوند به پیامبر(ص) هشدار میدهد که توافقهای سطحی با یهود و نصارا، در گرایش آنان به اسلام مؤثر نیست؛ یعنی آنان اگر چه مثلاً در مسائلی حاضر هستند توافقنامههایی داشته باشند، ولی این توافقنامهها تا زمانی که به تغییر ملت و آیین مسلمانی نینجامد دست از توطئه و دشمنی برنخواهند داشت
پس گمان اینکه با توافقنامههایی میتوان دشمن را به خود نزدیک کرد تا دست از دشمنی بردارد، گمانی نادرست و باطل است.
از نظر قرآن حتی آیین موجود در میان یهود و نصارا، آیینی تشکیل یافته از آرا و افکار برخاسته از هواهای نفسانی است؛ چه رسد به دیگر گفتمانهای موجود در جهان که اصولاً بیرون از کتب آسمانی شکل گرفته است
این بدان معناست که دشمنانی چون یهود و مسیحی براساس هواهای نفسانی فلسفه و سبک زندگی خود را سامان داده و به عنوان آیین الهی به خورد مردم جهان میدهند، حال اگر بخواهی با این افراد مصالحه و توافقنامهای داشته باشی، هرگز اینها جز به تغییر اصول اساسی دین اسلام رضایت نخواهند داد.
خداوند در آیه مذکور، پیامبر(ص) را در صورت تبعیت از آیین یهود و نصارا، به محروم کردنش از پشتیبانی و یاری خود و نیز عقوبتهایی تهدید کرده و ولایت الهی و نصرت خداوندی از پیامبر(ص) سلب میشود و دیگر هیچ گونه ولایتی برای او نیست
پیروی از آرا و قوانین مبتنی بر هواهای نفسانی، توافقنامه بستن با دشمنان و کوتاه آمدن از اصول اسلامی، با وجود آنکه قوانین الهی در اختیار و نصرت و ولایت الهی با ایشان است، موجب محروم شدن از ولایت و یاری خداوند خواهد بود.
مطالبات و مسئولیت مردم در برابر تخلفات
از آنجایی که ولایت الهی مشروط به حدود و خطوط قرمزی است، هرگونه تخلف از آن نه تنها موجب سلب مشروعیت ولایت میشود، بلکه بر مردم است تا به امر به معروف و نهی از منکر قیام کرده و اولیای امور را برحذر دارند.
آیات قرآنی متعددی وجود دارد که مردم را به مطالبهگری در همه حقوق براساس قوانین و مقررات الهی دعوت میکند، آیه 25 حدید لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب ان الله قوی عزیز؛
ما رسولان خود را با دلیلهای روشن (معجزات) فرستادیم و با آنان کتاب و میزان (مقیاس حق) نازل کردیم تا مردم به عدل و داد قیام کنند؛ و آهن را که در آن صلابت و سختی شدید و منافعی برای مردم هست نازل کردیم.
در این آیه به مردم، صرفنظر از دین و مذهب و رنگ و نژاد و جنس و مانند آن گوشزد شده که هدف از آموزههای وحیانی، آشنایی مردم با حقوق خودشان و اقامه عدالت و سهمخواهی از همه به ویژه دولتمردان هستند؛ چرا که قدرت در اختیار آنان است و لازم است این حق مطالبه شود
هر کسی باید یاد بگیرد که براساس معیارهای الهی و حقوق شناخته شده و پذیرفته شده، حقوق خود و دیگران را مطالبه کرده و حق خود را از دیگران بستاند.
در این آیه 25حدید میزان از سوی خداوند برای مردم فرستاده شده؛ این یعنی این که معیارهای الهی برای رعایت حق و عدل وجود دارد و تنها مردم باید آن را بشناسند و براساس آن مطالبهگری کنند.
همچنین از آیه به دست میآید که استثمار و بیعدالتی اقتصادی، از مشکلات عمده و اساسی جوامع در طول تاریخ بوده است و هدف رسالت پیامبران، در مرحله نخست تربیت انسانهای عادل و ساختن جامعه عدالتخواه است تا هر کسی به مطالبهگری قیام کند و این قیام باید تودهوار علیه هر ظالم و ظلمی باشد
البته از آیه به دست میآید که اجرای اجباری عدالت در جامعه غیرممکن است و تا مردم نخواهند و قیام نکنند این امر شدنی نیست؛
زیرا نسبت داده شدن «اقامه» به مردم- نه به پیامبران- و نیز غایت قرار گرفتن خیزش خود مردم برای رعایت عدل و انصاف (لیقوم الناس بالقسط) میتواند گویای این معنا باشد که مطالبهگری مردم است که عدالت را اجرا و حقوق الهی مردم را در جامعه تحقق میبخشد.
اگر مردم دیدند که مسئولان در رده و درجه و مقام و منزلتی بر خلاف موازین الهی حرکت کرده و تخلفاتی داشتند، میبایست قیام به قسط کرده و اجازه ندهند که این رفتار موردی به یک رویه تبدیل شود.
هرگونه وادادگی مسئولان در برابر دشمنان و توافقنامههایی که اصول اساسی حقوق مردم را تضییع میکند و دین و موازین و فرائض الهی را مخدوش میکند، یا عزت و اقتدار جامعه را تهدید مینماید، عاملی برای مطالبهگری تودههای مردم از مسئولان نظام ولایی در قوانین اسلامی است.
در حقیقت حقوق شهروندی امت اسلام اقتضا میکند که مردم، مطالبهگر حقوق خود در همه حوزههای فرهنگی، نظامی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و مانند آن باشند.
براساس این آیه و آیات دیگر قرآن، دینداران راستین، کسانیاند که به یاری خدا برمیخیزند و با دشمنان دین او به جهاد و پیکار میپردازند و به هیچ وجه از حقوق خود و جامعه بر پایه کتب آسمانی و موازین قسط و عدل کوتاه نمیآیند
بنابراین، سکوت مردم در برابر وادادگی سیاسی در برابر دشمن و پذیرش توافقنامههای خفتبار و ذلتآفرین نه تنها جایز نیست بلکه برخلاف بندگی و مسلمانی است.
مسئولان حق ندارند مردم را از نقد و انتقاد نسبت به گفتارها و رفتارهای غیر مسئولانه و خلاف حقوق امت بازدارند و مردم را به اجبار دعوت به سکوت کنند و حق آزادی بیان و مبارزه و مطالبهگری از ایشان را سلب نمایند
از نظر اسلام سکوت در برابر خائنان حرام است چه رسد که به کمک و توجیه خائنان اقدام کرده و آنان را در این امور یاری رساند. خداوند در آیه 105 سوره نساء به روشنی میفرماید: ولاتکن للخائنین خصیما (مبادا یاور و مدافع خائنان باشی).
پس یاری خائنان در هر پست و مقام و منزلتی حرام است و از مصادیق انحراف از حق خواهد بود. از روایت امام صادق(ع) به دست میآید که این حکم الهی در جانشینان پیامبر(ص) نیز جاری است (کافی، ج 1، ص 268، ح 8؛ نورالثقلین، ج 1، ص 547، ح 547)
پس کسی از حاکمان اسلامی حق ندارد رفتاری بر خلاف شریعت و احکام الهی داشته باشد.