زیارت امیرالمومنین غدیریه از زبان امام هادی علیه السلام . مستندات قرآنی
غدیر . اسناد از اهل تسنن غدیر . اثبات خطبه غدیر
غدیر استمرار رسالت محمدی . عید ولایت و سیاست و دخالت مردم در حکومت. آداب غدیر
غدیر خم و اهمیت حجه الوداع . یاس ابلیس در غدیر . شعر غدیر قیام فاطمی
خطبه غدیر، پیام غدیر. انکار غدیر. غدیر سر آغاز بیداری اسلامی
غدیر در مسلخ سقیفه. ظهور فتنه در ماجرای سقیفه .
غدیر در کلام حضرت زهرا(س). فاطمه در مقام دفاع از ولایت و شهید راه ولایت خطبه فاطمیه . فلسفه آفرینش...
مطالب غدیر
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir1
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir2
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir3
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir4
بخش پنجم : مشروح خطبه غدیر، شامل :
الف) حمد و ثنای الهی ب) فرمان الهی ج) اعلام رسمی ولایت. .د) معرفی علی بن ابیطالبعلیه السلام ه) اهمیّت مسأله امامت
و) خطر انحراف و کار شکنی ز) معرفی دوستان و دشمنان
ح) معرفی حضرت مهدی ارواحنا فداه ط) طرح مسئله بیعت
ی) حج ک) احکام الهی ل) تنها راه هدایت م) بیعت گرفتن
الف) حمد و ثنای الهی (توحید و خدا شناسی) ستایش خداوندی را که در یگانگی، والا و در بیهمتایی، نزدیک و در اقتدار شکوهمند، و در ارکان خود بسی بزرگ است. دانشش بر همه چیز احاطه دارد و حال آنکه او در مقام خوش است و آفریدگان، همگی مقهور قدرت اویند. بزرگی که پیوسته بوده و ستودهای که همیشه خواهد بود.پدید آورنده آسمانهای بلند و گستراننده گستره شدهها و فرمانروای مطلق زمینها و آسمانهاست و بیاندازه پاک و بینهایت پاکیزه است.
خطبه پیامبرصلی الله علیه و آله در روز غدیر، سراسر درس توحید و خداشناسی است. عبارتهای بلیغ و شیوای پیامبرصلی الله علیه و آلهآنچنان زیبا به توصیف خداوند مینشیند که در هیچ کلاس درسی نمیتوان اینگونه شیوا درس خداشناسی گرفت؛ الحَمْدُ للهِ الَّذِی عَلاَ فِی تَوَحُّدِهِ وَ دَنَا فِی تَفَرُّدِه وَ جَلَّ فِی سُلطَانِهِ وَ عَظُمَ فِی أرْکَانِهِ وَ أحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلماً وَ هُو فِی مَکَانِهِ وَ قَهَرَ جَمیع الخَلْقِ بِقُدرَتِهِ وَ بُرهَانِهِ حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ وَ مَجیداً لایَزُولُ و مُبدِئاً و مُعِیداً و کُلُّ اَمرٍ إلَیهِ یَعُودُ... ؛
حمد و ستایش خداوندی را سزاست که فوق تمام موجودات است؛ آنکه واحد است و شریک ندارد؛ نزدیک به مخلوق است، با آنکه فرد است؛ در سلطنت مثل و نظیر ندارد؛ حکومتش با جلال و در ارکان خود عظیم است؛ آنگونه که از توصیف بیرون است؛ خدایی که از رگ گردن نزدیکتر است : وَ نَحْنُ أقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ؛ خدایی که مخلوق در حدوث به او محتاج است و در بقا به او نیاز دارد؛ خدایی که مخلوق هرچه از علم و قدرت و شجاعت و عدالت و...دارد، از او دارد؛
خدایی که پیش از خلقت مخلوق به حال او کاملاً آگاه است؛ خدایی که به همه چیز عالم است؛ خدایی که لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرّةٍ فِی السّماواتِ وَ لا فِی اْلأرْضِ ، وَ یَعْلَمُ ما تُسِرّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ و وَ أنّ اللّهَ قَدْ أحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا ... است؛ خدایی که ضعیف نیست، قویاست؛ خدایی که مقهور نیست، قاهر است؛ خدایی که از تمام مخلوقات غنیاست؛ خدایی که هر آنچه مصحلت بداند، عمل میکند وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ، قُلِ اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ و ... .خدایی که از اسرار و ضمیرهای بندگان آگاه است؛ هیچ چیز از او مخفی نیست؛ پنهانیها بر او مشتبه نمیشود؛ خدایی که نه مبدأیی دارد، نه منتها؛همیشه بوده و هست و خواهد بود؛ خدایی که عادل است شَهِدَ اللّهُ أنّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ؛ خدایی که به مشورت با کسی نیاز ندارد؛ عالم به اشیاء است و چیزی بر او پوشیده نیست؛
در آفرینش جهان نه از کسی کمکی خواست و نه مشورتی إِذا أرادَ شَیْئًا أنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ؛ خدایی که همه چیز به سوی او باز میگردد و مخلوق چارهای جز بازگشت به سوی او ندارد که اگر به سوی او بازنگردد، به کجا رود؟ خدایی که زبان از توصیف صفاتش عاجز است و ناتوان....
ب) فرمان الهی : نیست معبودی جز او که دستورم داده و هم او (تبارک و تعالی) حفظ و نگهداری مرا در برابر مخالفان تعهد و تضمین کرده و او مرا کفایت کنندهای بزرگوار است و اینک این است آن پیام که بر من نازل فرموده: یا أیُّها الرَّسولُ بَلِّغ ما أنزلَ إلَیکَ مِن ربک (فی عَلیٍ) و إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَک وَاللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاسِ ای مردم! من در ابلاغ آنچه که بر حق بر من فرو فرستاده است، کوتاهی نکردهام و هم اکنون سبب نزول آن آیه را برایتان باز خواهم گفت: فرشته وحی خدا (جبرئیل) سه بار بر من فرود آمده و از سوی حق تعالی، پروردگارم، فرمان داد تا در این مکان به پا خیزم و سپید و سیاه مردم را رسماً آگاهی دهم که علی بن ابیطالب، برادر و وصی و جانشین من و امام پس از من است که نسبتش به من، همان نسبت است که هارون به موسی داشت، با این تفاوت که رسالت به من خاتمه یافته است و بعد از خداوند و رسولش، علی، ولیّ و صاحب اختیار شماست*
و پیش از این هم خداوند در این مورد آیهای دیگر از قرآن را نازل فرموده: إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُهُ وَالَّذینَ امَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُم راکِعونَ علی بن ابیطالب، همان کسی است که نماز به پای داشت و در حال رکوع، به نیازمند، صدقه داده است و او در هر حالی رضای خدا را میجوید. .
از جبرئیل خواستم که از خداوند متعال معافیّت مرا از تبلیغ این مأموریت تقاضا کند؛ ای مردم چون میدانستم که در میان مردم پرهیزگاران، اندک و منافقان، بسیارند و از مفسده جویی گنه آلودگان و نیرنگ بازی آنان که دین اسلام را به تمسخر و استهزاء گرفتهاند. آگاهی داشتم؛ همانها که خداوند، در قرآن کریم، وصفشان کرده است: یَقُولُونَ بِألسِنَتِهِم ما لَیسَ فی قُلُوبِهِم وَ یَحسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِندَ اللهِ عَظیمً هنوز آن آزارها که این گروه بارها بر من روا داشتند، از خاطر نبردهام، تا آنجا که به دلیل ملازمت و مصاحبت فراوان علی با من و توجهی که به او داشتم، به عیب جویی من برخاستند و مرا زود باور که هر چه میشنود، بیاندیشه میپذیرد، خواندند تا آنکه خداوند عزّوجلّ، این آیه را نازل فرمود: وَ مِنهُمُ الَّذینَ یُؤذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أذُنٌ قُل أذُنُ خَیرٌ لَکُم یُؤمِنُ بِاللهِ وَ یُؤمِنُ لِلمُؤمِنینَ
من هم اکنون میتوانم یک یک از این گروه را به نام و نشان، معرفی کنم؛ لیکن به خدا سوگند که من در مورد این افراد بزرگوارانه رفتار کرده و میکنم ولی اینها همه خدای را از من راضی نمیسازد مگر آنکه وظیفه خود را در مورد مأموریتی که از آیه شریفه (یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما أنزِلَ إِلَیکَ ...) یافتهام، به انجام برسانم (حال که چنین است پس)
ج) اعلام رسمی ولایت : ای مردم! بدانید که خداوند، علی بن ابیطالب را ولیّ و صاحب اختیار شما معیّن فرموده و او را امام و پیشوای واجب الاطاعه قرار داده است و فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و پیروان ایمانی ایشان و بر هر بیابانی و شهری و بر هر عجم و عربی و هر بنده و آزادهای و بر هر صغیر و کبیری و بر هر سیاه و سپیدی و بر هر خداشناس موّحدی، فرض و واجب فرموده و اوامر او را مطاع و بر همه کس نافذ و لازم الاجرا مقرر فرموده است.
هر کس با علی علیه السلام به مخالفت برخیزد، ملعون است و هر کس که از او پیروی نماید، مشمول عنایت و رحمت حق خواهد بود. مؤمن کسی است که به علی علیه السلام ایمان آورد و او را تصدیق کند. مغفرت و رحمت خداوند شامل او و کسانی است که سخن او را بشنوند و نسبت به فرمان او مطیع و تسلیم باشند. .
ای مردم! این آخرین بار است که مرا در این موقعیّت، دیدار میکنید، پس گوش فرا دارید و به سخنانم دل سپارید و دستور پروردگارتان را فرمان برید. خداوند عزّوجلّ، پروردگار و ولیّ و صاحب اختیار و خداوندگار شماست و گذشته از او و پیامبرش – محمّد صلی الله علیه و آله– همین من که اکنون به پا خاسته و با شما سخن میگویم سپس بعد از من علیعلیه السلام به امر خدا بر شما سمت ولایت و صاحب اختیاری دارد و پس از او امامت و پیشوایی تا روز واپسین و تا آن هنگام که خدا و پیامبرش را دیدار خواهید کرد، در ذرّیه و نسل من که از پشت علیعلیه السلام هستند، قرار خواهد داشت. جز آنچه خداوند، حلال کرده، حلال نیست و جز آنچه خداوند حرام فرموده حرام نیست و پروردگار، هر حلال و حرامی را به من معرفی کرده است و من نیز تمام آنچه خداوند از کتاب خود و حلال و حرامش، تعلیم نموده است، به علیعلیه السلام آموختهام. ای مردم! دانشی نیست که خداوند به من تعلیم نکرده باشد، و من نیز هر چه که تعلیم گرفتهام به علیعلیه السلام، این امام پرهیزگاران و پارسایان آموختهام و دیگر دانشی نیست مگر آنکه به علیعلیه السلام تعلیم کردهام و اوست امام و راهنمای آشکار.
ای مردم! مبادا که نسبت به او راه ضلالت و گمراهی سپرید و مبادا که از او روی برتابید و مبادا که از ولایت و سرپرستی او و از اوامر و فرمانهایش به تکبّر، سر باز زنید. اوست که هادی به حق و نابود کننده باطل است و از نا پسندیدهها بازتان میدارد. اوست که در راه خدا از سرزنش هیچ کس، پروا نمیکند و اوست نخستین کسی که به خدا و پیامبرش ایمان آورد و جان خویش را فدای رسول الله کرد، در آن هنگامه ها که هیچ کس در کنار پیامبر باقی نماند، همچنان از او حمایت کرده و تنها رها ننمود و هم او بود که در آن روزگار که کسی را اندیشه پرستش و اطاعت خدا نبود، در کنار پیامبر، پروردگار خود را پرستش و عبادت میکرد. .
ای مردم! علی را برتر و والاتر از هر کس بدانید که خدایش از همه، والاتر و برتر دانسته است! و به ولایت او تمکین کنید که خدایش به ولایت بر شما منصوب فرموده است. ای مردم! علیعلیه السلام، امام و پیشوا از جانب حق تعالی است و خداوند توبه منکران ولایت او را هرگز نخواهد پذیرفت و هرگز آنان را مشمول عنایت و مغفرت خویش، قرار نخواهد داد و خداوند، بر خود حتم و لازم فرموده که با آن کسان که از فرمان علیعلیه السلام سر بپیچند، چنین رفتار کند و پیوسته تا جهان، باقی و روزگار، در کار است، ایشان را در شکنجه و عذابی سخت و توان فرسا معذّب دارد.
پس مبادا که از فرمانش معصیت کنید که به آتشی گرفتار خواهید شد که آدمی و سنگ، هیزم آنند و برای کافران فراهم گردیده است.
ای مردم! همه پیامبران پیشین و رسولان نخستین، مردم را به آمدن من بشارت دادهاند.من، خاتم پیامبران و رسولان خدایم و بر همه خلق آسمانها و زمینها حجّت و برهانم، هر کس در این امر، تردید کند، همچون کفّار جاهلیّت نخستین است و هر کس در سخنی از سخنان من شک نماید، در حقیقت، به تمام سخنان من شک کرده است و چنین کس، مستحق بلا و مستوجب آتش خواهد بود. .
ای مردم! خداوند متعال با این فضیلتها که بر من، مرحمت فرموده، بر من منّت نهاده و احسان کرده است (آری) خدایی جز او نیست و تا جهان، برقرار و روزگار پایدار است در هر حال ستایش و سپاس من، ویژه اوست. ای مردم! علیعلیه السلام را برتر از همه بدانید که گذشته از من، از هر مرد و زنی، برتر و والاتر است.
(بدانید) که خداوند، به خاطر ماست که به جهانیان، روزی میدهد و آفرینش بر پای و برقرار است؛ هر آن کس که این سخن مرا انکار کند، ملعون و ملعون و مغضوب و مغضوب درگاه حق است. .
هان. آگاه باشید که این سخنان را، به یقین، جبرئیل از سوی حق تعالی به من خبر داده و گفته است که: (هر کس با علیعلیه السلام به عداوت و دشمنی بر خیزد و ولایت و محبت او را در دل نگیرد، لعنت و خشم مرا نسبت به خود، فراهم کرده است)؛
پس هر کس باید که در کار خود بنگرد که برای فردای خود، چه آماده نموده است؛ پس باید که از مخالفت با علیعلیه السلام سخت بر حذر باشید و مبادا که پس از ثابت قدمی، پایتان بلغزد که خداوند به هر چه کنید، آگاه است. .
ای مردم! علیعلیه السلام همان کس است که خدا در کتاب مجید خود، به عنوان (جنب الله) از او یاد کرده و از زبان مبتلایان به دوزخ، فرموده است: یا حَسرَتا عَلی ما فرَّطتُ فی جَنبِ الله ای مردم! در قرآن به تدبر و تفکر، نظر کنید و در درک و فهم آیات آن بکوشید، و به محکمات آن توجه کنید و از متشابهاتش، پیروی می نمایید.
به خدا سوگند، غیر از این مرد که هم اکنون دست او را گرفته و او را بر کشیدهام هرگز دیگری نیست که بتواند دستورات قرآن را برای شما روشن کند و تفسیر آیات آن را بیان نماید، همین مردی که اکنون بازوی او را گرفتهام و به شما اعلام میکنم که : هر کس را من مولا و سرپرست و صاحب اختیارم، علیعلیه السلام مولا و سرپرست و صاحب اختیار اوست؛ این مرد، علی بن ابیطالب است، برادر و وصی من است، که فرمان دوستی و ولایت او از جانب حق متعال بر من نازل گردیده است.
ای مردم! علیعلیه السلام و آن پاکان از فرزندانم، ثقل اصغرند و قرآن، ثقل اکبر است، که هر یک، از دیگری خبر میدهد و هر کدام، دیگری را تأیید و تصدیق میکند؛ میان این دو ثقل و این دو امر گرانقدر، جدایی نخواهند بود تا آنکه، قیامت در کنار حوض، به من برسند. ایشان امنای حق در میان خلق و فرمانروایان او بر روی زمیناند. به هوش باشید که من، آنچه لازم بود، گفتم.
به هوش باشید که مطلب و مقصود را ابلاغ کردم و به گوش شما رساندم. توضیح دادم که این امر، به دستور خداوند بود و من نیز از سوی او (عزّوجلّ) به شما ابلاغ نمودم. به هوش باشید که عنوان (امیرالمؤمنین) بر کسی جز برادر من روا نیست و این سمت و مقام و فرمانروایی بر مسلمانان، پس از من، برای هیچ کس جز وی مجاز و حلال نیست .
د) معرفی علی بن ابیطالبعلیه السلام : رسول خدا صلی الله علیه و آلهدر این هنگام، بازوی علیعلیه السلام بگرفت و او را بالا برده و به مردم نشان داد، تا آنجا که پاهای وی، محاذی زانوی پیامبر صلی الله علیه و آلهمیرسید و پس از آن، به سخن ادامه داد: ای مردم! این علیعلیه السلام ، برادر و وصی من و مخزن علم و خلیفه و جانشین من است بر امّت.
علیعلیه السلام مفسّر قرآن، کتاب خداست اوست که مردم را به حق دعوت میکند و اوست که به هرچه موجب رضا و خوشنودی خداست، عمل کننده است. اوست که دشمنان حق، در پیکار و ستیز و به فرمانبرداری و اطاعت از خدا، سخت کوش و باز دارنده مردمان از معاصی و نا فرمانیهاست. اوست خلیفه و جانشین رسول خدا، اوست امیر مؤمنان و پیشوا و هادی خلق خدا. اوست که به امر خدا قاتل (ناکثین) و (قاسطین) و (مارقین) است. .
(ای مردم!) آنچه میگویم به فرمان پروردگارم میگویم و این خواست و دستور حق است که هیچ سخنی از او، به دست من تغییر و تبدیل نپذیرد؛ حال میگویم: خداوندا! هرکس که علیعلیه السلام دوست میدارد، دوست بدار و هر کس که با وی دشمن است، دشمن دار.
خداوندا! هر کس که علیعلیه السلام انکار کند، لعنت کن و آن کس که پذیرای حق او نباشد، به خشم و غضب خود، گرفتار ساز.
خداوندا! اگر اکنون، علیعلیه السلام، ولیّ تو را به خلافت و جانشینی خود معیّن کردم و امری که موجب اگمال دین و اتمام نعمت تو بر این مردم است، بیان کردم، همه و همه به فرمان تو بود اینک تو پسندیدهای برای ایشان و فرمودی: وَ مَن یَبتَغِ غَیرَ الإسلامِ دیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فی الآخِرۀِ مِنَ الخاسِرینَ خداوندا! تو را گواه میگیرم و کافیست گواهی تو که من به وظایف تبلیغ و رسالت خود عمل کردم.
ه) اهمیّت مسأله امامت : ای مردم! خداوند عزّوجلّ، کمال دین شما را در امامت و پیشوایی علیعلیه السلام قرار داده است؛ پس هر کس که از او و جانشینان او از فرزندان من که از صلب اویند تا واپسین روز جهان پیروی و اطاعت نکند، به حبط و نابودی اعمال گرفتار گردیده و در آتش دوزخ، جاودانه، معذّب خواهد بود، نه دیگر عذابش تخفیف یابد و نه مهلت و فرصت نجاتی به او داده شود.
ای مردم! این علیعلیه السلام است که مرا بیش از هر کس یاری کرده و از همه بر من سزاوارتر است. از تمام مردم به من نزدیکتر و از همه کس، نزد من محبوبتر و گرامیتر است.
خداوند عزّوجلّ و من از او راضی و خوشنودیم. آیهای در قرآن مُشعِر به رضایت حق از بندگان، نازل نشده مگر آن که در شأن علیعلیه السلام است و هر جا که خداوند مؤمنین را مخاطب قرار داده، در درجه نخست، نظر به او داشته است.
آیه مدحی نیست مگر آنکه در مورد اوست و بهشتی که در سوره هَل أتی علی الانسان یاد شده، برای اوست، و در نزول آن دیگری جز او منظور نشده و دیگری جز او مدح و ستایش نشده و دیگری جز او مدح و ستایش نشده است. .
ای مردم! علیعلیه السلام، ناصر دین خدا و حامی پیامبر خداست، اوست پارسای پرهیزگار و طیّب و طاهر و رهنما و ره یافته. .
پیامبرتان، بهترین پیامبر و وصیّ او بهترین وصیّ و پسرانش بهترین اوصیاءاند. ای مردم! ذریّه و نسل هر پیامبری از صلب خود اویند امّا ذریّه و نسل من از صلب علیعلیه السلام هستند. .
و) خطر انحراف و کار شکنی : ای مردم! شیطان به حسادت، آدم را از بهشت بیرون کرد، پس مبادا که نسبت به علی حسد ورزید که اعمالتان یکسره باطل شود و به لغزش و انحراف درافتید؛ که آدم صفوت الله تنها به سبب یک معصیت، به زمین فرو افتاد؛ پس بر شماست که مراقب احوال خویشتن باشید. شما که در میانتان، دشمن خدا نیز هست.
(ای مردم!) جز شقیِ واژگون بخت کسی با علی کینه نمیورزد و جز پارسای پرهیزگار، مِهر علیعلیه السلام در دل نمیگیرد و جز اهل ایمان و مخلصان بی ریا به علیعلیه السلام ایمان نخواهند آوردو به خدا سوگند سوره وَ العَصر إِنَّ الإِنسانَ لَفی خُسرٍ ... در شأن علیعلیه السلام نازل شده است.
ای مردم! خدا را گواه میگیرم که در انجام وظایف رسالت فروگذار نکردم و بر پیامبر، جز ابلاغ فرمان حق، وظیفهای دیگر نیست. .
ای مردم! نسبت به خداوند آنچنان که شایسته است پرهیزگار باشید مبادا که جزء مسلمانی دیده از جهان فرو بندید. .
ای مردم! به خدا و پیامبرش باور آرید و به نوری که با او نازل شده ایمان آورید، پیش از آنکه خشم خدای شما را فرو گیرد و به مجازات، رخسارتان به عقب باز گردانده شود.
ای مردم! این نور از جانب حق تعالی در من سرشته شده و بعد از آن در طینت علیعلیه السلام و سپس در نسل او قرار داده شده تا آنگاه که نوبت به امام قائم، مهدیارواحنا فداه رسد و اوست که سرانجام، حق خدا و حقوق ما را از خواهد ستاند؛ که خداوند عزّوجلّ ما را بر تمام مقصران و دشمنان و مخالفان و خائنان و معصیت کاران و ستمگران حجت قرار داده است. .
ای مردم! به شما اعلام خطر میکنم، به هوش باشید که من فرستاده خدا به سوی شمایم و پیش از من رسولانی آمده و رفتهاند، آیا اگر من نیز از جهان بروم و یا کشته شوم، به راه پیشینیان خود، باز میگردید؟! ولی هر آنکس که به عقب باز گردد و به جاهلیت اسلاف خود روی کند، زیانی به خداوند نخواهد رساند، امّا پروردگار، سپاسگذاران را پاداش نیکو مرحمت خواهد کرد ای مردم!
بدانید که علیعلیه السلام همان کسی است که متّصف و موصوف به سپاسگذاری و شکیبایی است و پس از او فرزندان من که از صلب اویند، به این صفات مزیّن و ممتازند. ای مردم! مسلمانیِ خود را بر خداوند منّت منهید، که موجب خشم و غضب پروردگار بر شما گردد و عذابی از سوی او به شما رسد، زیرا که حق در کمین است. .ای مردم! چیزی نمیگذرد که پس از من امامان و سردمدارانی پدید آیند که خلق را به آتش و دوزخ فرا خوانند اما این گروه را در روز قیامت یار و مددکاری نخواهد بود.
ای مردم! خدا و پیامبرش از این کسان، متنفّر و بیزارند. ای مردم! اینان و پیروان و یارانشان، جملگی، در پستترین دوزخ گرفتار خواهند شد، و چه بد جایگاهی است دوزخ، برای این گروه که به تکبر گراییدهاند. هشدار باشید که اینان همان (یاران صحیفه) اند (اما هر یک از شما باید که در نامه اعمال خود بنگرد گر چه مردم جر تنی چند، نامه عمل خود را از یاد بردهاند).
ای مردم! من این ولایت را به عنوان امامت و ارث تا روز قیامت، در ذریه و نسل خود قرار دادم و با این کار وظیفهای را که به آن مأمور بودم، به پایان بردم تا بر هر حاضر و غایب و بر هر کس که شاید در این انجمن بوده و یا در این اجتماع حضور نداشته است و حتی بر آنان که هنوز از مادر متولد نشدهاند، حجّت تمام باشد. باید که ماجرای امروز را حاضران به غائبان گزارش کنند و پدران به فرزندان تا واپسین روز خبر دهند.
گر چه مدتی نخواهد گذشت که (عده ای) این امر را با غصب و ستم، از آن خود قرار خواهند داد و خدا آن غاصبان را لعنت کندو از رحمت خود، دور و مهجورشان سازد و در چنین حال، سزاوار این عذاب گردند که فرمود: سَنُفرِغُ لَکُم أیُّهَا الثَّقَلانَ یُرسَلُ عَلَیکُما شُواظٌ مِن نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنتَصِران ای مردم! خداوند شما را به حال خود رها نخواهد کرد تا آنکه پاک و پلید از یکدیگر ممتاز گردند و خدا شما را بر اسرار پنهان، آگاهی نداده و نخواهد داد. ای مردم! سرزمینی نیست مگر آنکه خداوند، مردم آن را در اثر تکذیب حق، هلاک کرده و چنانکه خود به این معنی اشاره فرموده است: وَ کَذلِکَ نُهلِکَ القُری وَ هِیَ ظالِمَۀٌ و این علیعلیه السلام امام و پیشوای شما و ولیّ و صاحب اختیار شماست. که خداوند، در مورد او تهدیدها و وعدهها کرده و خدا وعدههای خود را انجام خواهد داد.
ای مردم! پیش از شما، اکثر مردم نخستین به گمراهی رفتند و خداوند ایشان را هلاک نمود و هم اوست هلاک کننده گروههائی که از این پس میآیند، همچنانکه فرمود: ألَم نُهلِکِ الأوَّلینَ، ثُمَّ نُتبِعُهُمُ الاخِرینَ، کَذلِکَ نَفعَلُ بِالمُجرِمینَ، وَیلٌ یَومئذٍ لِلمُکَذِّبینَ ای مردم! خداوند، مرا به پارهای از امور امر کرده و از پارهای دیگر نهی فرموده است و من نیز علیعلیه السلام را به آن امور، امر و نهی کردهام؛ پس در حقیقت، او اوامر و نواحی حق را از پروردگار خود اخذ نموده است؛
پس باید که گوش به فرمان او کنید تا از سلامت برخوردار گردید و دستورش را به اجرا گذارید تا به راه هدایت رفته باشید و از آنچه نهی میکند حذر کنید تا به رشد و کمال رسید و خویشتن را بدان گونه که خواست اوست، باز سازید و مبادا که راههای دیگر شما را از پیمودن راه او باز دارد. ای مردم! صراط مستقیم خداوند منم و شما به رعایت آن مأمور شدهاید و پس از من، علیعلیه السلام و سپس فرزندانم که از صلب اویند امامان و پیشوایان شمایند که خلق را به راه راست هدایت میکنند و پیوسته روی به سوی حق دارند. (پس از آن سوره حمد را تا پایان تلاوت کرد و به ادامه سخن پرداخت)
ای مردم! این سوره (حمد) در شأن من و علیعلیه السلام و فرزندانش فرود آمد و شامل ایشان میگردد همچنین مخصوص آنهاست، ایشان، اولیای خدایند که نه خوفی در دل دارند و نه اندوهی آزارشان دهد، بدانید که حزب الله پیروز است و در برابر، دشمنان علی، گروهی اهل شقاق و نفاق و کینه ورزانی متجاوز و برادران اهریمنند که به منظور فریب و نیرنگ، سخنان بی مغز و آمیخته به رنگ و ریا با یکدیگر نجوا میکنند
ز) معرفی دوستان و دشمنان : ای مردم! دوستداران علیعلیه السلام و فرزندانش، مردمی اهل ایمانند که خداوند در کتاب خود از آنان بدینگونه یاد کرده : لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنونَ بِاللهِ وَ الیَومِ الاخِرِ یُوادُّونَ مَن حادَّ اللهَ وَ رَسُولَهَ... (مجادله22) دوستداران علی و فرزندانش کسانی هستند که نوشته شده در دلهایشان ایمان، و مدد نموده خداوند ایشان را بوسیله فرشتهای از سوی خودش و او وارد فرماید ایشان را در باغهائیکه جاریست از زیر آنها نهرهائی برای همیشه در آنجا میمانند. خداوند از ایشان راضی و ایشان از خداوند خوشنودند. ایشان حزب خدا و آگاه باشید که حزب خدا رستگارانند! خداوند عزّوجلّ در توصیف ایشان چنین فرموده است: الَّذینَ آمَنُوا وَ لَم یَلبَسُوا ایمانَهُم بِظُلمٍ أولئِکَ لَهُمُ الأمنُ وَ هُم مُهتَدُونَ و نیز میفرماید: (اینان در امن و امان، به بهشت داخل شوند و فرشتگان با فروتنی، سلامشان دهند و گویند: پاک و پاکیزهاید شما؛ پس جاودانه در بهشت ساکن شوید) آگاه باشید دوستان ایشان کسانی هستند که خداوند در توصیفشان در جای دیگر فرماید: (ایشان، در امن و سلامت و بی حساب به بهشت وارد میشوند).
(و در مورد دشمنان ایشان فرموده است:) (آگاه باشید دشمنان آنها کسانی هستند که به دوزخ در میافتند و غریو جهنم را که میجوشد و میخروشد و صدایی که از سوخت و سوز آن بر میخیزد، میشنوند). و نیز در قرآن آمده: کُلَّما دَخَلَت أمَّۀٌ لَعَنَت أختَها. همچنین درباره دشمنان آنها فرموده است: کُلَّما ألقِیَ فیها فَوجُ سَألَهُم خَزَنَتُها ألَم یأتِکُم نَذیرٌ، قالوا بَلی قَد جاءَنا نَذیرٌ فَکَذَّبنا وَ قُلنا ما نَزَّلَ اللهُ مِن شَیءٍ إِن أنتُم إِلّا فی ضَلالٍ کَبیرٍ آگاه باشید که دوستداران علیعلیه السلام و فرزندانش به غیب ایمان دارند و از پروردگار خود در خشیت و هراسند.
این گروه را اجر و پاداشی عظیم خواهد بود. ای مردم! میان دوزخ و بهشت، تفاوتی بزرگ است. دشمن ما همان است که خداوند او را مذمّت و لعنت فرموده و دوستدار ما مورد مدح و ستایش و محبّت پروردگار است. ای مردم! من، منذر و ترسانندهام و علی هادی و رهنماست. ای مردم! من، پیامبرم و علی، وصی من است. .
ح) معرفی حضرت مهدی ارواحنا فداه آگاه باشید البتّه! آخرین امام زمان قائمِ (مهدی) است. آگاه باشید او یاری کننده دین خداست. آگاه باشید او انتقام گیرنده از ستمکاران است. آگاه باشید او گشاینده دژهای استوار و ویرانگر قلعههای مستحکم است. آگاه باشید او نابود کننده طوایف مشرک است. آگاه باشید او منتقم خونهای ناحق ریخته اولیاء خداست. آگاه باشید او حامی دین خداست.
آگاه باشید او جرعه نوش دریای ژرف حقایق و معانی است. آگاه باشید او معرِّف هر صاحب فضیلتی است به برترینش و هر نادان بی فضیلتی است به نادانیش. آگاه باشید او برگزیده خدا و منتخب پروردگار عالم است. آگاه باشید او وارث همه دانشها و محیط به همه علوم است.
آگاه باشید او خبر دهنده شئون خداوند و مراتب ایمان است. آگاه باشید او رشید و رهسپار صراط مستقیم و استوار است. آگاه باشید او آن کسی است که امور خلایق به او واگذار شده است. . آگاه باشید او آن کسی است که گذشتگان به ظهور وی بشارت دادهاند. آگاه باشید او حجّت پایدار خداوند است که حجّت دیگری بعد از او نیست؛ زیرا حقّی نیست، که با او نباشد و نوری نیست که همراه او نباشد.
آگاه باشید اوست آنکه کسی بر او پیروز نمیشود و کسی را در برابر او نصرت نتوان کرد. آگاه باشید که او ولّی خداست در گستره زمین و فرمانروای حق است در میان خلایق و امین خداست در پیدا و پنهان.
در خطبه غدیر میفرماید مَعَاشِرَ النّاس؛ إنّی أدَعُهَا إِمامَةً و وِراثَةً فِی عَقبی إلی یَومِ القِیامَةِ...؛ ای مردم! من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثت آن در نسل خودم تا روز قیامت به ودیعه میسپارم.
پیامبرصلی الله علیه و آله در خطبه غدیر به وجود حضرت مهدیارواحنا فداه اشاره میکند و میفرماید مَعاشِرَ النّاس!النُّور مِن الله عزّوجلّ فِیَّ ثَمَّ مَسلُوکٌ فِی عَلیٍّ ثَمَّ فی النّسلِ مِنْهُ إلَی القَائم المَهدی یأخُذُ بِحَقِّ الله و بِکُلِّ حَقّ هُوَ لنا...؛ ای گروه مردمان! آن نور از خدای عزوجل در من است و بعد از من در علی و بعد از علی در اولاد او تا قائم مهدی که ظهور میکند و حق خدا و حق ما اهلبیتعلیهم السلام را میگیرد...
روایتهای بسیاری از زبان پیامبرصلی الله علیه و آله بیان شده است که به وجود حضرت مهدیارواحنا فداه اشاره کرده است؛ اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی میکند تا یکی از فرزندانم را برانگیزد که نامش نام من است.
در آخر الزمان مردی از فرزندانم خروج میکند که نامش نام من و کنیهاش کنیه من است. زمین را از داد پر میکند، همچنان که از ظلم پر شده است.
اشاره رسول خداصلی الله علیه و آله در خطبه غدیر به وجود حضرت مهدیارواحنا فداه که در آخرالزمان دنیا را پر از عدل و داد میکند و حجت بودن ائمه اطهارعلیهم السلام بر همگان، بیانگر این است که خداوند تا آخرالزمان (همچون همیشه که همین گونه بوده است) زمین خود را بی حجت نمیگذارد
و وصایت و ولایت پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و امر هدایت مردم را به فرزندان آن حضرت که اکمل موجودات هستند، سپرده است و هیچ کس نمیتواند ادعای ولایت و جانشینی پس از رسول خدا را داشته باشد.
ط) طرح مسئله بیعت : ای مردم! آنچه لازم بود به شما فهماندم و برایتان توضیح دادم و این علیعلیه السلام است که پس از من، تعلیم و تفهیم شما را به عهده خواهد گرفت. آگاه باشید از شما میخواهم که پس از پایان خطابه (به نشان قبول و تمکین) نخست با من و سپس با علیعلیه السلام، دست بیعت دهید و میثاق خود را استوار کنید.
بدانید که من به خداوند تعهّد سپردهام و علیعلیه السلام در برابر من تعهّد و بیعت نموده است و من، اکنون، از سوی حق تعالی از شما میخواهم که با علیعلیه السلام بیعت کنید و بدانید که هر کس بیعت خود را بشکند، به زیان خویش اقدام کرده است: فَمَن نَکَثَ فإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ .
ی) حج : ای مردم! حج و صفا و مروه از شعائر الهی است فَمَن حَجَّ أوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ أن یَطَّوَّفَ بِهِما ای مردم! حج خانه خدا کنید که هیچ خاندانی نیست که به ان خانه وارد شود مگر آنکه بی نیاز گردد و هیچ خانوادهای از این خانه، رخ نتابیده، مگر آنکه به فقر و تهیدستی گرفتار آمده است.
ای مردم! مؤمنی نیست که در آن موقف کریم بایستد مگر آنکه خداوند از معاصی گذشته او چشم پوشی میکند. پس آنگاه که حجَّش تمام شد زندگی و اعمال را از نو آغاز میکند.
ای مردم! زائران خانه خدا از سوی حق تعالی، مدد و نصرت میشوند و هزینه سفرشان در دنیا جبران و نیز اندوخته روز واپسین ایشان خواهد شد که خداوند، پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد فرمود.
ای مردم! خانه خدا را با اعتقاد کامل و با دقت و فهم درست زیارت کنید و مباد که بدون توبه و ترک گناهان گذشته خود، از آن مواقف شریف باز گردید. ای مردم! اقامه نماز و پرداخت زکات، باید بر طبق دستور پروردگار و به همان روش که او فرمان داده است، به عمل آید و چنانچه با گذشت زمان، کوتاهی کنید یا مسائل و معارف دین را فراموش نمائید،
این علیعلیه السلام ولیّ و سرپرست شما، مبیّن آن معارف و احکام برای شماست. همان که خداوند عزّوجلّ، او را پس از من برای شما منصوب کرده و هم امامانی که به جانشینی من و او از سوی حق تعالی تعیین گردیدهاند،
پاسخگوی مسایل و مشکلات شما خواهند بود و بر آنچه نمیدانید آگاهتان خواهد کرد. .
ک) احکام الهی : آگاه باشید! حلال و حرام خدا، بیش از آن است که بتوانم یک به یک بر شمارم و معرفی نمایم؛ چون چنین است، در یک کلام میگویم که به حلالها امر میکنم و از حرامها نهی مینمایم و به منظور توضیح و تبیین آنها، مأمور شده ام که از شما بیعت گیرم و دست تعهد و پیمان بفشارم که آنچه از سوی حق تعالی درباره امیرالمؤمنین، علیعلیه السلام و امامانی که از نسل من و علیعلیه السلام به جهان خواهند آمد، پذیرفته باشید.
و مهدیارواحنا فداه، قائم امامان و قاضی به حق تا روز واپسین خواهد بود. ای مردم! هر عمل حلالی که به شما معرفی کردم و هر کار حرامی که از آن نهی نمودم، از گفته خود باز نمیگردم و آن را تغییر نخواهم داد. این امر را به خاطر بسپارید و هرگز فراموش مکنید و به دیگران نیز سفارش کنید، مباد احکام مرا دیگرگون سازید. آگاه باشید من سخن خود را مجدداً تأکید میکنم که: نماز را به پای دارید و زکات بدهید، امر به معروف و نهی از منکر کنید.
اما بدانید که سر آغاز هر امر به معروف و نهی از منکری این است که فرامین مرا بپذیرید و حاضران، آن را به غائبان، اطلاع دهید و به اطاعت از اوامر من وادارشان کنید. و از مخالفت با آنها بر حذرشان سازید؛ زیرا که اینها دستور خداوند عزّوجلّ و فرمان من است، و بدانید که بدون امام معصوم(و بی معرفت او) امر به معروف و نهی از منکر امکان پذیر نیست. .
ل) تنها راه هدایت: ای مردم! این قرآن است که امامان پس از علیعلیه السلام را از فرزندان و از نسل او معرفی کرده و من نیز به شما توضیح دادم که علی از من و من از اویم. خداوند در کتاب خود فرموده است: وَ جَعَلَها کَلِمَۀً باقِیَۀً فی عَقِبِهِ. و من نیز گفتم: ((تا آن زمان که دست تمسک به دامن این دو امر گرانسنگ (یعنی کتاب خدا و عترت و خاندان من) زدهاید، هرگز به گمراهی و ضلالت دچار نخواهید شد)).
ای مردم! تقوی را پیشه خود کنید و از قیامت بیندیشید که خداوند متعال فرمود: إِنَّ زَلزَلۀَ السّاعَۀِ شَیءٌ عَظیم. ای مردم! به مرگ بیندیشید و از حساب و میزان و محاکمه در پیشگاه پروردگار جهانیان غافل مباشید و ثواب و عقاب و پاداش و کیفر رستاخیز را از خاطر مبرید، که هر کس نیکی کند، پاداش یابد و هر کس دامن به بدی آلوده سازد، بهرهای از بهشت نخواهد داشت. .
م) بیعت گرفتن : ای مردم! شما را از آن حد فزونتر است ک بتوانید یک یک، با من دست بیعت دهید در حالی که به فرمان خدا، مأمورم که از زبان هر یک از شما اعتراف گیرم که منصب فرمانروایی و امارت بر مؤمنان را که برای علیعلیه السلام قرار دادهام پذیرفتهاید و نیز (مأمورم که) در مورد قبول امامت و ولایت امامانی که از نسل من و صلب علیعلیه السلام میباشند، اقرار و بیعت گیرم.
حال که چنین است، همگان یک صدا و به زبان، بگویید: (ای رسول خدا!) آنچه که در ولایت و رهبری مطلق علیعلیه السلام و امامان پس از وی که از صلب اویند از جانب حق تعالی به ما ابلاغ کردی، شنیدیم و در برابر آن مطیع و تسلیمیم و به آن امر راضی و خوشنودیم! اینک ما به دل و جان و به زبان و دستمان، نسبت به قبول ولایت با تو بیعت میکنیم و پیمان میبندیم که با این اعتقاد، زندگی کنیم و با آن بمیریم و تا آن زمان که سر از خاک برداریم،
به آن پایبند بوده و هرگز در آن تغییر و تبدیلی ندهیم و شک و تردیدی ننماییم و از سر پیمان خود بر نخیزیم و از خدا و پیامبرش و امیرالمؤمنین، علیعلیه السلام و فرزندانش حسن و حسین و امامان دیگر که از صلب علیعلیه السلام به جهان آیند، فرمان بریم.
ای مردم! مقام و منزلتی که حسن و حسین نزد خدا و رسول او دارند، گوشزدتان کرده و ابلاغ نموده و متوجهتان ساختم که این دو تن سرور جوانان اهل بهشتند و پی از من که جدّ ایشانم و بعد از علیعلیه السلام، منصب امامت خواهند داشت. .
و (ای مردم!) بگویید: (در این امر، مطیع خدا و پیامبرش و علیعلیه السلام، و حسنین و امامان پس از ایشانیم. تو (ای پیامبر) در مورد ولایت امیرالمؤمنین از دل و جان با ما عهد و میثاق بستی؛ از کسانی که توفیق مصافحه یافتند به دست، و از آنها که توفیق این کار نیافتند، از زبانشان بیعت گرفتی.
پیمان نمودیم که دیگری را به جای این امر نگیریم و دل و جانمان به جانب دیگر روی ننماید. خدا را در این کار شاهد گرفتیم او به شهادت، کافی است .
و تو نیز (پیامبر) و همچنین همه مطیعان فرمان حق از حاضر و غائب و فرشتگان و جنود خدا و همه بندگان او را همگی را گواه و شاهد این امر کردیم و خدا از هر شاهدی بزرگتر است.) ای مردم! چه میگویید؟ خداوند، هر آوازی را میشنود و از سرّ و پنهان همه آگاه است.
(بدانید) آن کس که به راه هدایت رود، به سود خود رفته و آن کس که به گمراهی گراید، تنها به زیان خویش اقدام کرده است.
چرا که دست خدا فوق هر دستی و قدرتش برتر از هر قدرتی است. ای مردم! از خدا بترسید و پرهیزگاری پیشه کنید و پیمان خود را با علیعلیه السلام امیرالمؤمنین و با حسنین و امامان دیگر که کلمه طیبه باقیهاند، استوار نمایید.
هر که در ین امر، مکر پردازد خدایش به هلاکت در افکند و آنکس که بر عهد خود پای فشرده خدایش رحمت کند فَمَن نَکَثَ فَإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ.. ای مردم! آنچه به شما گفتم، باز گویید و بر علیعلیه السلام، با عنوان رسمی امیرالمؤمنین سلام دهید.
بگویید: (پروردگارا دستورت را شنیدیم و اطاعت کردیم تا از مرحمت و مغفرت تو بهرهمند شویم که بازگشت همه به توست) و بگویید:
(سپاس خدای را که به این امر ما را هدایت و دلالت فرموده و اگر راهنمائیمان نمیکرد، ما، خود، به راه هدایت دست نمییافتیم)
ای مردم! فضایل و امتیازات علی بن ابیطالب و قدر و منزلتش نزد خداوند، که در کتاب خدا نازل شده، بیشتر از آن است که بتوانم در یک جلسه برایتان بر شمرم؛ پس هر کس که از مناقب و فضایل او نزد شما مطلبی گوید، از او بپذیرید.
ای مردم! هر کس از خدا و پیامبر او و از علیعلیه السلام و امامان و پیشوایانی که معرفی کردم، فرمان بَرَد، به رستگاری بزرگی نایل آمده است. .
ای مردم! رستگاران، کسانی هستند که در بیعت با علیعلیه السلام و پذیرش ولایت او و در ادای سلام بر وی به عنوان امیرالمؤمنین، مبادرت و سبقت جویند، اینان در بهشتِ نعمتها متنعّم خواهند بود.
ای مردم! سخنی گویید که موجب رضای خدا باشد: فَإِن تَکفُرُوا أنتُم وَ مَن فِی الأرضِ جَمیعاً فَلَن یَضُرَّ اللهَ شَیئاً.
خداوندا! مردان و زنان با ایمان را بیامرز و کافران را به غضب خود گرفتار ساز و ستایش، خدای راست که پروردگار جهانیان است.
(در این هنگام مردم، فریاد بر آوردند:) فرمان خدا و پیامبر خدا را شنیدیم و با دل و زبان و دست مطیع و فرمانبرداریم. چون سخنان پیامبر، تمام شد، مردم بر گرد آن حضرت و امیرالمؤمنینعلیه السلام سخت ازدحام کردند و هرکس میخواست با ایشان، مصافحه و بیعت کند.
پیام های واقعه غدیر خم
حکومت باید با صالحان باشد انبیاء الهی هدفشان این بوده که با تربیت نیروهای معنوی اختیار جامعه را به دست گیرند، چون فرد نمیتواند در جامعه فساد به کمال مطلوب برسد، این است که حکومت در تفکر اسلامی یک مقوله دینی است، یک مفهوم مذهبی و معنوی است، جدا از عبادات نیست، بلکه مهمترین جز عبادت است
غدیر، یک پیام همیشگی دارد و آن، این است که الگوی جامعه اسلامی و رهبر و مقتدای آن بعد از پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله باید حضرت علی علیه السلام و امثال او از امامان معصوم علیه السلام باشند. آنان کسانی هستند که بر ما ولایت و حاکمیت دارند و ما باید با تقرب و نزدیکی به آن بزرگواران تحت حاکمیت تکوینی و تشریعی آنان قرار بگیریم تا از برکات فیض وجودشان بهره مند شویم.
واقعه غدیر، اعلام این پیام است که باید همیشه با حق که بر محوریت حضرت علی (علیه السلام) و اولاد اوست پیمان بست تا به پیروزی نایل شد.
نکته و پیام دیگری که از واقعه غدیر استفاده می شود این است که انسان باید در ابلاغ حق و حقیقت اصرار ورزیده و از بیان آن کوتاهی نکند. زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گر چه می دانست مردم بعد از وفاتش به سفارش های او عمل نخواهند کرد، ولی حجت را بر مردم تمام کرده است.
یکی دیگر از پیام های غدیر که تا روز قیامت باقی است، مسئله مرجعیت دینی اهل بیت(علیهم السلام) است و لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در همین ایام بود که حدیث ثقلین را بیان کرده و مردم را به رجوع به اهل بیت معصومش برای اخذ شریعت خود رهنمون ساخت. غدیرخم بزرگترین رخداد دوره نبوت پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله و مکتب آسمانی و الهی اوست.
آنچه در غدیرخم روی داد به واقع نتیجه زحمات و رنج های 23 ساله رسالت بود که خط مشی آینده مسلمانان را رقم زد و اتمام حجتی بود برای آنانکه بعداز پیامبرصلی الله علیه و آلهبه دنبال هدایت و سعادت بودند. به عقیده علماء و دانشمندان اسلامی نوع خطاب خداوند درباره اعلام جانشینی امیرمؤمنان علیعلیه السلام در قالب آیه 67 سوره مائده یا أَیُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ... در هیچ جای دیگر از فرامین الهی وجود ندارد. حال برای اینکه واقعه مهم غدیرخم به شکلی کوتاه در اذهان ترسیم شود. می توان مهمترین نکات سخنان پیامبرصلی الله علیه و آله در این روز را دسته بندی کرد، اگرچه تمامی این بیانات پر اهمیت است و تأمل و تدبر بیشتر را می طلبد: .
1- شرایط زمانی و مکانی واقعه شرایط جغرافیایی و مکانی غدیرخم که در وادی جحفه قرار داشت، به علاوه زمان این واقعه و شرایط خاص آن دلایلی قابل توجه برای تبیین اهمیت ولایت پس از رسول خداصلی الله علیه و آله است. غدیرخم منطقه ای است در میانه راه مکه و مدینه، در شرایطی خاص مسئله جانشینی علی بن ابیطالب را مطرح نمود
این واقعه در سال دهم هجری رخ داد و پیامبرصلی الله علیه و آلهپس از دستورالهی افرادی را به مدینه و اطراف آن فرستاد تا همگان از تصمیم رسول خداصلی الله علیه و آلهبراین سفر مطلع شده و خود را آماده همراهی نمایند
حضرت علیعلیه السلام که در این ایام ماموریت یافته برای دعوت به اسلام و حل اختلافاتی که بین اهل یمن پیش آمده بود به این سرزمین سفر کند. پس از اطلاع از عزم پیامبرصلی الله علیه و آلهبر سفر حج، به همراه یاران و جمعی از اهل یمن رهسپار مکه شد، بطوری که به قولی دوازده هزار نفر از اهل یمن حضرت امیرعلیه السلام را در این سفر همراهی کردند. .
2- حرکت به سوی میعادگاه با اینکه انتظار می رفت پیامبرصلی الله علیه و آله پس از حج مدتی را در مکه اقامت کنند، اما بلافاصله پس از اتمام مناسک دستور داد به مردم اعلام نمایند، 18 ذی الحجه هنگامی که کاروان به نزدیکی منطقه غدیر خم رسید. پیامبرصلی الله علیه و آله مسیر حرکت خود را به سمت غدیر تغییر داد و فرمود: ایها الناس، اجیبوا داعی الله، انا رسول الله ای مردم دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم.
3- آغاز خطبه غدیر با حمد و ثنای الهی پیامبر در خطابه ای نزدیک به یک ساعت تمام آنچه را که برای سعادت بشریت و آینده مسلمانان نیاز است، بیان می کند. این سخنان را می توان به چند بخش تقسیم کرد که در ادامه می آید: پس از اینکه پیامبر نماز را اقامه نمود بر فراز منبر ایستاد و علیعلیه السلام را در کنار خود قرار داد.
در شرایطی که حضرت امیرعلیه السلام یک پله پایین تر بود و دستان رسول خداصلی الله علیه و آله بر شانه ایشان. پیامبرصلی الله علیه و آله سخن خود را همچون اغلب خطابه ها با حمد و ثنای الهی آغاز کرد ستایش خدای را سزاست که در یگانگی اش بلندمرتبه و در تنهایی اش به آفریدگان نزدیک است.
بر همه چیز احاطه دارد و بر تمامی آفریدگان با قدرت و برهان خود چیره است..
.4- فرمان الهی برای ابلاغ پیامی حیاتی سپس فرمود: ای مردم خداوند بر من چنین وحی فرموده که ای فرستاده ما، آن چه از سوی پروردگارت (درباره علی و خلافت او) بر تو فرود آمده بر مردم ابلاغ کن و گرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای و او تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد.
پیامبرصلی الله علیه و آله در ادامه چنین فرمود: همان جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوی پروردگارم که او سلام است و به من مأموریت داد که در این اجتماع بر هر سفید و سیاهی اعلام کنم که:
علی ابن ابیطالب برادر من و وصی من و جانشین من در میان امت و امام پس از من است. جایگاه او نسبت به من همچون هارون به موسی است، جز اینکه پیامبری پس از من نخواهد بود و او (علی علیه السلام) صاحب اختیار شما پس از خدا و رسولش است.
5- استناد به ولایت در قرآن رسول خداصلی الله علیه و آله در ادامه به آیه ای که به آیه ولایت مشهور است اشاره کرد که: پروردگارم آیه ای بر من نازل فرموده که إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (55 مائده)
و این علی ابن ابیطالب است که نماز به پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است. پیامبر ادامه می دهد که من از جبرئیل درخواست کردم از خداوند سلام اجازه گرفته و مرا از این مأموریت معاف فرماید.
این مطلب نشان از سختی این مأموریت مهم دارد و رسول خدا کمی پرهیزگاران و فزونی منافقان و دسیسه ملامت گران و مکر مسخره کنندگان را دلیل آن می داند
6- امامت تا رستاخیز باقی است در بخش دیگری از خطبه غدیر، رسول الله با بیان اینکه آخرین بار است که در این اجتماع به پا ایستاده ام، به ولایت امامان بعد از علیعلیه السلام اشاره می کند و می فرماید: پس از من به فرمان پروردگار، علی، ولی و صاحب اختیار و امام شماست. آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علی خواهد بود و این قانون تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید، دوام دارد.
.7- تفسیر حقیقی قرآن در دست علی بن ابیطالبعلیه السلام خطبه غدیر این چنین از سوی پیامبر ادامه می یابد: ای مردم! در قرآن اندیشه کنید، ژرفی آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهات آن پیروی نکنید پس به خدا سوگند باطن و تفسیر آن را آشکار نمی کند مگر همین شخص که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام.
غدیر نقشه راه است
امیرالمؤمنینعلیهالسلام فقط متعلق به شیعیان نیست متعلق به همه مسلمان هاست. و مخصوص علی هم نیست، بلکه عترت و خاندان پیغمبر و ائمه شیعه که اولاد امیرالمؤمنین هستند آنها هم، چون که مشمول عترت هستند، آنها هم همواره به عنوان نمونه کامل انسان اسلامی در دیدگاه مسلمان ها باید باقی بمانند،
با تعیین عترت در کنار قرآن و با اعلام لزوم پیوند میان مسلمین و میان عترت، در حقیقت رسول اکرم تکلیف تحریف ها در قرآن و انحراف از مفاهیم اصلی قرآن را هم روشن کرده. آنجایی که دستگاه های زر و زور برای مصالح خودشان مفاهیم اسلامی را منحرف می کنند، قرآن را بد معنا می کنند، مسلمان ها را گمراه می کنند، از فهم آئین اسلامی مردم را محروم می کنند، آن مرجعی، آن محوری و قطبی که باید مردم را آگاه کند که حقیقت چیست، مفهوم و معرفت درست کدام است و مردم را از گمراهی نجات بدهد، و مردم باید حرف او را گوش کنند، او عترت است.
و این همان چیزی است که امروز برای دنیای اسلام یک ضرورت و یک امر لازم است. امروز همه مسلمان ها احتیاج دارند که از معارف اسلامی که از طریق اهل بیت پیغمبرعلیهمالسلام می رسد استفاده کنند، فرق نمی کند که معتقد باشند به امامت بلافصل امیرالمؤمنین و امامت اولاد او یا معتقد نباشند.
(برادران اهل سنت) ارتباط و پیوند فکری و عقلانی و اعتقادی و عاطفی خودشان را از خاندان پیغمبر و از امیرالمؤمنینعلیهمالسلام باید قطع نکنند. مسئله غدیر یک مسئله تاریخی صرف نیست؛ نشانه ای از جامعیت اسلام است . اگر نبی مکرم که در طول ده سال، یک جامعه بدوی آلوده به تعصبات و خرافات را با آن مجاهدت های عظیمی که آن بزرگوار انجام داد و به کمک اصحاب باوفایش به یک جامعه مترقّی اسلامی تبدیل کرد، برای بعد از این ده سال فکری نکرده بود و نقشه ای در اختیار امت نگذاشته بود، این کار، ناتمام بود. رسوبات تعصبات جاهلی به قدری عمیق بود که شاید برای زدودن آنها سال های بسیار طولانی نیاز بود. ظواهر، خوب بود؛ ایمان مردم، ایمان خوبی بود . اینکه در آیه مائده میفرماید الیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم و اَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی... تصریح به همین معناست که این نعمت (نعمت اسلام، نعمت هدایت، نعمت نشان دادن صراط مستقیم به جامعه بشریت) آن وقتی تمام و کامل می شد که نقشه راه، برای بعد از پیغمبر هم معین باشد؛ این یک امر طبیعی است.
بازگشت امت به جاهلیت
با آن که اسلام و قرآن مردم را از عصر جاهلیت نخستین بیرون آورد؛ ولی در همان زمان نیز گروهی هنوز بر بینش و نگرش جاهلی بودند. در جنگ بدر نیز گروهی بودند که تفکر جاهلی هنوز در جانشان نفوذ داشت. بویژه آنکه هنوز قبیله گرایی در آنان با همان تعصبات و مشکلات وجود داشته است و رفتارهای اجتماعی آنان را مدیریت می کرد. از این رو حمیت جاهلی در آنان مقدم بر اسلام و ایمان بود و حرکات و رفتارهایشان را کنترل و مهار می کرد. (فتح 26)
خداوند پیش از رحلت پیامبر به ویژه در جنگ احد به امت هشدار داده بود که مؤمنان می بایست بر آثار ایمان باشند و هرگز به سبب مرگ و رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله و یا هر امر دیگری از اسلام دست نکشند و به فرهنگ جاهلی بازنگردند وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ (آل عمران ۱۴۴) این امری بود که از نظر قرآن بسیاری خصوصاً کافران در آرزوی آن بودند (آل عمران ۱۴۹) و همواره آرزوی بازگشت به عصر جاهلی را در دل می پروراندند.
خداوند از این باطن افراد چنین پرده برمی دارد: قَدْ کانَتْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ؛ در حقیقت، آیات بر شما خوانده می شد و شما بودید که همواره به قهقرا می رفتید. این گردش به قهقرا هر چند که به شکل گردش بر پاشنه کفش و پشت کردن از پیامبرصلی الله علیه و آلهظاهر می شد ولی در نهایت به شکل بازگشت از آموزه های قرآنی بویژه در حوزه نظام ولایت سیاسی بروز و ظهور کرد و حادثه تلخ و فتنه کبرای سقیفه بنی ساعده رقم خورد و امت به گمراهی و انحراف افتاد . و سر از عصر جاهلیت مدرن در آورد و نظام برتر قرآنی را به نظام خلافت دنیوی تبدیل کرد. در نخستین حرکت جاهلی، مردم را به زور به بیعت وادار کردند و دختر پیامبر را آزردند و افزون بر غصب خلافت و ولایت و امامت، امیرمؤمنان علیعلیه السلام را بیست و پنج سال خانه نشین کردند و در نهایت وی را به شهادت رساندند
امام حسنعلیه السلام را به زهر کین شهید کرده و با حقد بدری و خبیری بر جسدش تیر انداختند و از خانه پیامبرصلی الله علیه و آلهبیرون کردند و امام حسینعلیه السلام را به بدترین شکل شهید و بر تن او اسب تازاندند و سرش را بر نیزه کردند و ناموس پیامبرصلی الله علیه و آله و زنان و کودکان بنی هاشم را در کاروانی از اسارت و بردگی به شهرها و کوی و برزن ها بردند و کردند آنچه کردند.
بخش ششم : غدیر سر آغاز بیداری اسلامی
قرآن بعنوان آخرین کتاب آسمانی است و توفیق درک محضر پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله به عنوان مفسر و معلم این کتاب، برای همگان فراهم نبوده تا از چشمه های جوشان این پیام وحی استفاده ببرند، لازم است تا انسانهایی عاری از خطا و گناه، معصوم از نسیان و سهو و متعلم به اسمای الهی بعنوان زبان گویای این کلام الهی در سرتاسر این عصر به قرائت این نسخه شفا بخش پرداخته و گنجهای پنهان در اعمال تاریک جانهای انسانها را قابل ارایه به بازار انسانیت نمایند .
رحلت پیامبر فرصتی شد تا عده ای از این خلاء بوجود آمده، القای شبهات فراوان، ایجاد رعب و وحشت و جهل عامه مردم از بیداری بوجود آمده جلوگیری نموده و مردم را با خدعه ها و نیرنگهای رنگارنگ به گمراهی ببرند. و از سوی دیگر باید انسانی کامل بعنوان خلیفه و جانشین الهی و صاحب دم مسیحایی در کالبد بی جان موجودات عالم بدمد و موجودات را بر اساس توانایی هایشان به سمت حیات و زندگی هدایت کند، و تنها انسان کامل و امام است که میتواند هر صاحب حقی را به حق خودش برساند و به عدالت رفتار نماید.
میگویند در زمان امیرمومنان شخصی به حضرت گفتند چگونه است که شما و مالک اشتر به یک اندازه در این جنگ از اصحاب دشمن را از پای در آوردید، حضرت فرمودند فرق من با مالک در این است که مالک همه را از دم تیغ میگذراند اما من اگر در چند نسل بعد کسی تنها یک شیعه ببینم او را نمی کشم؛ بنابراین امام تنها آگاه به مصالح مردم است نه کسانی که با اجماع و رای مردم برگزیده میشوند، آیا افرادی جون نلسون ماندلا و گاندی و... را میتوان به عنوان رهبران یک انقلاب اسلامی نامید.
آنچه را میتوان بعنوان انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی نامید انقلابهایی است که رهبری آن از چشمه زلال غدیر سیراب شده باشد. بنابراین خط کشی مانند غدیر از صدر اسلام میزان و مقیاس اسلامی و غیر اسلامی بودن حرکتهای مردمی و انقلابهاست.
هرکس بر عهد غدیر اصرار داشت رمز بیداری را بهتر و صحیحتر درک نموده است، و این بیداری از زمان آدم تا خاتم ادامه داشت و در غدیر ظهور این بیداری با وضوح بیشتری به تصویر کشیده شد و در زمان حضرت مهدی ارواحنافداه اوج بیداری اسلامی را شاهد خواهیم بود چرا که نهاد انسان ها بر بیداری بنا نهاده شده است و او ست که تشنه به حیات ابدی است این تشنگی و بیداری در تاریخ معاصر ما زمانی رخ داد که مردی از سلاله کوثر حیات به پا خاست و در استمرار ولایت ائمه اطهارعلیهم السلام زمزمه مقدمات تشکیل یک دولت و حکومت اسلامی را سرداد.
و فرزندانی از تبار وی نیز ندای او را لبیک گفته و با نثار جان و مال خود این ندای ملکوتی را پاسخ گفتند و الگویی برای هر ملت آزادی خواه شدند. امام عزیز به ما آموخت که برای تشکیل یک حکومت اسلامی تنها یک نسخه و الگو موثر است و آن نسخه را پیامبر در یوم الغدیر بر صفحه جان هزارن نفر و بلکه بر صفحه تاریخ نگاشت و شفای انسان را در گرو عمل به این نسخه شفا بخش قرار داد، آری یوم الغدیر را میتون روز جدایی حق از باطل و سره از ناسره نامید و یا به عبارت مقام معظم رهبری پیچ بزرگ تاریخ نامید و در این مسیر ندای بیداری اسلامی سرداد .
اگر خط کش غدیر را بر هرکدام از انقلابهای مردمی منطقه بگذاریم بر نوع و میزان اسلامی بودن آن میتوان حکم کرد چرا که تعابیر متفاوت از اسلام بیش از 72 فرقه شده است و تنها فرقه ناجیه تنها در مسیر امامت و ولایت ائمه اطهار است و مردم چون ویژگیهای این مسیر را در استقامت و پایداری یک ملت مشاهده کردند آن را الگوی خویش قرار داده اند و از این لحاظ میتوان بیداری اسلامی را به انها نسبت داد چون استقامت در راه شرط اسلامی ماندن است و الا در زمان پیامبر هم خیلی ها از ترس جان خویش و یا برای بدست آوردن منافع خود به اسلام اقرار کردند .
اگر حرکتهای مردمی در منطقه را بتوان بیداری اسلامی نامید اسلامی ماندن آنها شرط اساسی است و این شرط در سایه ایستادگی و تن به ذلت ندادن میسر است و این را جز در منطق غدیر و کربلا مشاهده نمیکنیم.
آری ؛ پایداری و استقامت فرزندان خمینی (ره) و ایثار و از خود گذشتگی آنان و نثار خون شهیدان که همان امتداد خون شهیدان کربلا و فرزندان غدیر است به ثمر نشسته است
و یکبار دیگر فریاد مَن کُنتُ مَولاه را از قلب تپنده اسلام در جهان کنونی به نمایش گذاشته است و مردم آزاده سرتاسر جهان چون عزت این ملت را به تماشا نشسته اند با انگیزه های گوناگون گرد هم جمع شدند تا فطرت پاک انسانی و اسلامی خود از جام زلال غدیر سیراب نمایند و مقدمات ظهور فجر امید را فراهم نمایند.
نصب امیرالمؤمنین، درسی از غدیر در واقعهى غدیر، درسهاى بزرگى وجود دارد: اوّلاً این واقعه جزو وقایع مسلّم تاریخ اسلام است. ....
اگر آن روز امّت اسلامى، نصب پیغمبر را درست و با معناى حقیقىِ خودش درک مىکرد و تحویل مىگرفت و دنبال علىبنابىطالبعلیه السلام راه مىافتاد و این تربیت نبوى استمرار پیدا مىکرد
و بعد از امیرالمؤمنین هم انسانهاى معصوم و بدون خطا، نسلهاى بشرى را مثل خودِ پیغمبر، پىدرپى زیر تربیت الهىِ خویش قرار مىدادند، بشریت بسیار زود به آن نقطهاى مىرسید که هنوز به آن نقطه نرسیده است.
علم و فکر بشرى پیشرفت مىکرد؛ درجات روحى انسانها بالا مىرفت؛ صلح و صفا در بین انسانها برقرار مىشد و ظلم و جور و ناامنى و تبعیض و بىعدالتى از بین مردم رخت برمىبست.
اینکه فاطمهى زهرا علیهاسلام که در آن زمان عارفترین انسانها به مقام پیغمبر و امیرالمؤمنین بود فرمود اگر دنبال على راه مىافتادید، شما را به چنین سرمنزلى هدایت مىکرد و از چنین راهى مىبرد، به همین خاطر است. ولى بشر زیاد اشتباه مىکند.
پیوند، ارتباط و اتصال، معناى ولایت دو مطلب در غدیر هست: یکى تعیین امیرالمؤمنینعلیه السلام است و دیگرى آن معیارهایى است که نبى اکرمصلی الله علیه و آله در بیان علت و فلسفهى تعیین امیرالمؤمنین در خطبهى غدیر بیان مىفرماید. این حرکت بزرگ و تاریخساز، یعنى نصب امیرالمؤمنین متکى به ملاکهایى است و این کار، مفهومى دارد.
اگرچه ولایت یک امر سیاسى است، اما همهى مضمون ولایت در سیاست خلاصه نمىشود. این ولایت، پرتوى از ولایت ذات مقدّس پروردگار است. این ولایت، ناشى از حضور ولایت الهى در وجود امیرالمؤمنین است، همچنانکه در وجود پیامبر مکرّم بود.
نبىاکرم او را به امر پروردگار و با نصب الهى به مردم معرفى و به مقام ولایت منصوب مىکند. این یک حقیقت اسلامى است. این کجا و اینکه کسى معتقد باشد که هر ظالمى با هر شیوه و رفتار بازیگرانهاى توانست زمام قدرت را در دست بگیرد، مردم باید از او اطاعت کنند، کجا؟! این اسلام است یا آن؟!
قضیهى غدیر، یک قضیهى مسلّم است . غدیر مشکوک نیست؛ فقط شیعیان نیستند که آن را نقل کردهاند؛ بلکه محدثّان سنّى چه در دورههاى گذشته و چه در دورههاى میانى و بعدى؛ این ماجرا را نقل کردهاند. اجتماع عظیمى در آنجا تشکیل شد. برادران اهل سنّت ما در کتابهاى معتبر نه یکى، نه دو تا؛ در دهها کتاب معتبر نقل کردهاند. مرحوم علّامهى امینى اینها را جمع کرده است، و غیر از ایشان هم کتابهاى زیادى در این خصوص نوشتهاند.
در غدیر، مسألهى ولایت، به عنوان یک امر رسمى از سوى پیامبر مطرح شد و امیرالمؤمنین به عنوان مصداق آن تعیین گردید؛ که بیان شد.
از برکات غدیر اگر ملتها، قطع نظر از مذاهب و ادیانیکه بر آنها حاکم است، بخواهند راه سعادت را پیدا کنند، باید به ولایت اسلامی برگردند.
این، سرچشمه ای از چشمه های ولایت در اسلام است و دمکراسیهای جاری عالم از آن بینصیبند. این، از برکات اسلام است. لذا از اول انقلاب هم همین عنوان ولایت و ولایت فقیه که دو مفهوم است؛
یکی خود مفهوم ولایت، یکی این که این ولایت متعلق به فقیه و دین شناس و عالم دین است از طرف کسانی که در حقیقت تحمل این بافت ارزشی کامل را نمیتوانستند و نمیتوانند بکنند، مورد تعرض شدید قرار گرفت. امروز هم همینطور است. خوشبختانه مردم این راه را شناختهاند.
این، از برکات غدیر و اسلام و زندگی امیرالمؤمنین و نیز حکومت کوتاه آن بزرگوار است.
درس فراموش نشدنی غدیر با مطرح کردن امیرالمؤمنین علی علیه السلام و با نصب آن بزرگوار براى حکومت، معیارها و ارزشهاى حاکمیّت، معلوم شد. پیغمبر، در قضیه غدیر، کسى را در مقابل چشم مسلمانان و دیدگان تاریخ قرار دادند که از ارزشهاى اسلامى، به طور کامل برخوردار بودند.
یک انسان مؤمن؛ داراى اعلاى تقوا و پرهیزکارى ؛ فداکار در راه دین؛ بىرغبت نسبت به مطامع دنیوى؛ تجربه شده و امتحان داده در همه میدانهاى اسلامى: میدانهاى خطر؛ میدانهاى علم و دانش؛ میدان قضاوت و امثال اینها. یعنى با مطرح شدن امیرالمؤمنین به عنوان حاکم و امام و ولىّ اسلامى، همه مسلمانان در طول تاریخ باید بدانند که حاکم اسلامى، باید فردى در این جهت، با این قوارهها و نزدیک به این الگو و نمونه باشد.
پس، در جوامع اسلامى، انسانهایى که از آن ارزشها نصیبى ندارند؛ از فهم اسلامى، از عمل اسلامى، از جهاد اسلامى، از انفاق و گذشت، از تواضع و فروتنى در مقابل بندگان خدا و آن خصوصیّاتى که امیرالمؤمنین داشتند، بهرهاى نداشته باشند،
انکار غدیر بزرگترین حقکشی تاریخ است
پیامبر در روز غدیر امام علیعلیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی کردند و دلیل این امر نیز شایستگی و واجدالشرایط بودن علیعلیه السلام برای رهبری امت اسلامی بعد از ایشان بود.
غصب خلافت و انکار غدیر لطمات جبران ناپذیری را بر پیکره اسلام وارد کرد و موجب شد مردم از نعمت ولایت معصومعلیه السلام محروم شوند که تبعات آن تا روز قیامت باقی میماند و این مسئله بزرگترین حقکشی در تاریخ است
از آن جایی که به فرمان الهی، دین اسلام، تنها حقیقت هدایت و صراط مستقیم از آغاز تا قیامت است که إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ (آل عمران19 ) و همچنین از آن جایی که اتمام و اکمال دین به ابلاغ ولایت علوی و ایمان و اعتقاد و التزام عملی بدان است (مائده3)
به گونه ای که اگر این حکم ابلاغ نشده باشد، چیزی از رسالت انجام نگرفته است (مائده67) می توان دریافت که ولایت کبرای علوی، باطن و حقیقت همه اسلام و مأموریت همه پیامبران از آدم تا خاتمصلوات الله علیهم بوده است.
غدیر مسأله اى اسلامى، غدیر یک مسألهى اسلامى است؛ یک مسألهى فقط شیعى نیست. در تاریخ اسلام، پیامبر اکرم یک روز سخنى بر زبان رانده و عملى انجام داده است که این سخن و این عمل، از ابعاد گوناگون داراى درس و معناست.
نمىشود ما بگوییم که از غدیر و حدیث آن، فقط شیعه استفاده کند. اما بقیهى مسلمانان از محتواى بسیار غنىاى که در این کلام شریف نبوى وجود دارد و مخصوص یک دوره هم نیست، بهره نبرند.
البته چون در قضیهى غدیر، نصب علی علیه السلام به امامت و ولایت وجود دارد، شیعه دلبستگىِ بیشترى به این روز و این حدیث دارد. ولى مضمون حدیث غدیر، فقط مسألهى نصب آن حضرت به خلافت نیست. مضامین دیگرى هم دارد که همهى مسلمانان مىتوانند از آن بهره ببرند.
اسلام به مسلمانان تکلیف میکند که مراقب باشند رهبری جامعه خود را به دست چه کسی میسپارند چرا که در تفکر اسلامی فرد در جامعه اثر میگذارد و جامعه هم بر فرد تاثیرگذار است. یک فرد تربیتشده و معنوی میتواند یک جامعه را متحول کند، اما این جامعه متحول شده به نوبه خود بستر میشود برای رشد هزاران متعالی در آینده.
این است که انبیاء الهی هدفشان این بوده که با تربیت نیروهای معنوی اختیار جامعه را به دست گیرند، چون فرد نمیتواند در جامعه فساد به کمال مطلوب برسد. این است که حکومت در تفکر اسلامی یک مقوله دینی است، یک مفهوم مذهبی و معنوی است، جدا از عبادات نیست، بلکه مهمترین جز عبادت است
غدیر، عید ولایت و سیاست و دخالت مردم در حکومت،
امام خمینی: در نظام اسلامى، هر کس متدیّن به عقیده و شریعت اسلامى باشد، در امر حکومت داراى مسؤولیت است. هیچ کس نمىتواند خود را از موضوع حکومت کنار بکشد.
هیچ کس نمىتواند بگوید: کارى انجام مىگیرد؛ به من چه!؟ در موضوع حکومت و مسائل سیاسى و مسائل عمومى جامعه در نظام اسلامى، «به من چه» نداریم! مردم برکنار نیستند.
بزرگترین مظهر دخالت مردم در امور حکومت، غدیر است. خودِ غدیر این را به ما آموخت و لذاست که عید غدیر، عید ولایت است، عید سیاست است، عید دخالت مردم در امر حکومت است، عید آحاد ملت و امّت اسلامى است.
این عید، مخصوص شیعه هم نیست. جا دارد و حق آن است که همه امّت اسلامى، این روز را براى خودشان عید بدانند.
بخش هفتم : توطئه ای شیطانی ! کودتای سقیفه
در سقیفه ی بنی ساعده به توطئه ای شیطانی دست زدند که در اثر آن وحدت و یکپارچگی مسلمین در هم شکست، و صفوف بر هم پیوسته ی آنها از هم گسست و صلح و صفا و دوستی، جای خود را به عناد و دشمنی و اختلاف داد.
ظهور فتنه در ماجرای سقیفه پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله در آخرین روزهای حیات خود، تدبیری اندیشیدند دستور تجهیز سپاه را صادر کرده و فرمودند: تمام مسلمانانی که قادر بر جهاد هستند همراه با این سپاه برای جهاد به جانب مرزهای روم (جایی که جعفر بن ابی طالبعلیه السلام و زید بن حارثه به شهادت رسیده بودند) حرکت کنند.
آن حضرت اسامه بن زید را که جوانی برومند بود به جای پدرش که در جنگ قبل به شهادت رسیده بود، به عنوان فرمانده سپاه منصوب نموده، اصرار کردند که تمام کسانی که توانایی شرکت در جنگ را دارند تحت امر اسامه برای شرکت در جنگ همراه با این سپاه بروند.
مورخان شیعه و سنی نقل کرده اند که تأکیدات پیامبرصلی الله علیه و آله برای شرکت مسلمانان در جنگ به اندازه ای بود که در هیچ یک از جنگ ها سابقه نداشت. فرمودند: نفذوا جیش أسامه لعن اللّه من تأخّر عنه؛ خدا لعنت کند کسی را که از لشکر اسامه تخلف نماید و در جنگ حضور پیدا نکند. این تدبیری بود برای این که کسانی که احیاناً ممکن بود هنگام رحلت پیغمبرصلی الله علیه و آله فتنه ای برپا کنند، در مدینه حضور نداشته باشند، تا مسأله خلافت و امامت امیرالمؤمنینعلیه السلام با مشکلی مواجه نشود
اما با وجود اصرار فراوان پیغمبرصلی الله علیه و آله در مورد شرکت افراد در جنگ، ابوبکر و عمر همراه با آن سپاه عازم نشدند و به منزل پیغمبرصلی الله علیه و آله آمدند. حضرت با دیدن آنان بسیار ناراحت شدند و پرسیدند: مگر من نگفتم که همه باید به جهاد بروند و کسی اجازه تخلف از لشکر اسامه را ندارد؟ گفتند: چون حال شما مناسب نبود، نخواستیم شما را در مدینه تنها بگذاریم و در بین راه از دیگران جویای سلامتی شما شویم! با این اقدام آنان، این تدبیر پیامبرصلی الله علیه و آله نتیجه نداد و کسانی که باید در جهاد شرکت می کردند، از همراهی با سپاه خودداری نموده و از امر حضرت رسولصلی الله علیه و آله تخلف کردند. بار دیگر رسول خدا در آخرین لحظه حیات تدبیری دیگر اندیشیدند.
آن حضرت در حال احتضار فرمودند: قلم و دواتی بیاورید تا مطلبی را بنویسم که اگر به آن عمل کنید هرگز گمراه نشوید. برخی از کسانی که در آن جا حاضر بودند و شمّ سیاسی داشتند و می توانستند حوادث را پیش بینی کنند، متوجه شدند که آنچه پیغمبرصلی الله علیه و آله قصد نوشتن آن را دارد به احتمال بسیار قوی در مورد امامت علیعلیه السلام است و این کار مانع اجرای نقشه های آنها می شود از این رو از این کار ممانعت کردند.
بر اساس نقل مورخان و محدثان اهل تسنن، عمر گفت: انّ النّبیّ قد غلب علیه الوجع؛ یعنی درد بر پیامبر غلبه کرده است! وی حتی تعبیری جسارت آمیزتر به کار برد انّ رسول اللّه یهجر؛ نعوذ بالله رسول خدا هذیان می گوید! حضرت رسولصلی الله علیه و آله از این تعبیر غضبناک و ناراحت شدند پس از این مجادلات، بعضی از اصحاب به آن حضرت عرض کردند، اگر اجازه بفرمایید قلم و دوات بیاوریم. حضرت فرمودند أبعد الّذی قلتم؛ بعد از این سخنانی که گفتید؟! اکنون اگر هم چیزی بنویسم، خواهید گفت رسول خداصلی الله علیه و آله هذیان نوشته است!
مسأله امامت حضرت امیرعلیه السلام و یازده نفر از اولاد آن حضرت، از آغاز بعثت پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و پیش از علنی شدن آن مطرح بوده و بیان آن برای دیگران از ماجرای یوم الدار شروع شده و پس از آن به مناسبت های گوناگون، تا آخرین لحظات عمر شریف پیامبرصلی الله علیه و آله ادامه داشت.
در سقیفه چه گذشت؟! در حالی که سر مبارک آن حضرت در آغوش امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داشت بلافاصله داستان سقیفه پیش آمد. انصار و مهاجران در سقیفه جمع شدند و درباره جانشینی پیغمبرصلی الله علیه و آله به گفتگو پرداختند. یکی از بزرگان طایفه خزرج (که حدود نیمی از مسلمانان مدینه را تشکیل می دادند) به نام «سعد بن عباده» به سقیفه آمد و در حالی که بیمار بود و نمی توانست با صدای بلند صحبت کند، گفت: کسی حرف های مرا با صدای بلند برای دیگران بازگو کند. سپس خطبه ای انشا کرد و ابتدا به تعریف از مهاجران و ذکر سابقه آنها در اسلام و لزوم احترام نسبت به ایشان پرداخت.
سپس گفت: با این وجود، مدینه شهر ما انصار است و پیغمبر صلی الله علیه و آله در میان ما عزت یافت، اسلام در شهر ما رواج پیدا کرد و ما بودیم که به مهاجران کمک کردیم و زندگی آنها را سامان دادیم. بنابراین امامت و رهبری جامعه حق انصار است. . اما از سوی دیگر مهاجران (که پدران همسران پیغمبرصلی الله علیه و آله هم در میان آنها بودند) نیز برنامه هایی در نظر داشتند که بر اساس آنها در مقابل شروع به بحث کردند. آنها نیز به تعریف از انصار و ذکر خدمات آنها نسبت به پیامبرصلی الله علیه و آله و مهاجران پرداختند. سپس گفتند: اما ما مهاجران بودیم که در زمان غربت اسلام به پیامبرصلی الله علیه و آله ایمان آوردیم. سابقین و اولین در اسلام ما هستیم و قرآن ما را با وصف السّابقون الاوّلون ستایش کرده است. علاوه بر این که بسیاری از خویشاوندان پیغمبرصلی الله علیه و آله نیز در بین مهاجران هستند.
یکی از مهاجران گفت: در بین ما کسی هست که اگر برای خلافت پیشگام شود هیچ کس با او مخالفت نخواهد کرد، و او علی بن ابی طالبعلیه السلام است. بحث و گفتگو بین مهاجران و انصار در مورد انتخاب امام و خلیفه بالا گرفت تا جایی که گفتند: برای این که حق هیچ یک از دو طرف ضایع نشود، دو جانشین انتخاب کنیم، منّا امیر و منکم امیر.
بزرگان قوم گفتند: این کار موجب وهن مسلمانان و اختلاف میان آنان می شود و عزت ما از بین خواهد رفت؛ از این رو تنها باید یک خلیفه انتخاب شود. سرانجام ابوبکر برخاست و ماهرانه، خطبه ای انشا کرد. او ابتدا به ستایش و تمجید از انصار پرداخت و سپس موقعیت و افتخارات مهاجران را نیز بیان کرد و گفت: برای حفظ وحدت امت اسلامی، امیر از مهاجران باشد و از میان انصار وزیری برای او انتخاب شود و ما قول می دهیم که بدون مشورت انصار کاری انجام ندهیم. با شنیدن این سخنان بعضی از انصار به طرفداری از او برخاستند، تکبیر گفته و با ابوبکر بیعت کردند.
در این هنگام سعد بن عباده برخاست و دست به شمشیر برد؛ عمر نیز در برابر او شمشیر کشید و کار به جنگ کشیده شد. اما با وساطت عده ای دیگر از مسلمانان و خارج کردن سعد از معرکه، غائله خاتمه یافت و خلافت ابوبکر تثبیت شد.
هنگامی که ماجرای سقیفه را به امیرالمؤمنین علیه السلام رساندند. ایشان با استدلالی محکم و در عین حال منطقی و عقلانی، بر نزاع هر دو گروه [انصار و مهاجرین] خط بطلان کشید و از این طریق خلافت خاندان پاک و مطهّر پیامبر صلی الله علیه و آله را به اثبات رساند. علیعلیه السلام ابتدا پیرامون گفته ی انصار به حاضرین فرمود: فهلّا احتججتم علیهم بأنّ رسول الله صلی الله علیه و آله، وصّی بأن یحسن إلی محسنهم و یتجاوز عن مسیئهم؟.. چرا در برابر آنها به این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله استدلال نکردید که درباره انصار فرمود: با نیکان آنها به نیکی رفتار کنید و از بدان آنها درگذرید! حاضرین گفتند: این چه دلیلی بر ضد آنها می شود؟! حضرت فرمود: اگر حکومت در میان آنان بود، سفارش درباره آنها به مهاجران معنا نداشت. علیعلیه السلام در این سخن ارزشمند، موضوع خلافت را در مورد انصار منتفی دانسته و بر عدم لیاقت و شایستگی آنها در این امر تصریح فرمودند زیرا هنگامی که سفارش کسی را به دیگری می کنند مفهومش این است که اختیار کارها به دست سفارش شونده است. نه آن کسی که سفارش او را کرده اند.
آنگاه حضرت روی سخن را متوجّه قریش نموده و فرموده: فماذا قالت قریش: قریش [برای بدست آوردن خلافت] چه گفتند؟! عرض کردند: دلیل آنها [برای اولویت خود در امر خلافت] این بود که آنان از شجره [قبیله و طایفه] رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند. امام علیه السلام در پاسخ فرمود: احتجّوا بالشجره و أضاعوا الثمره آنها به شجره استدلال کردند، اما ثمره و میوه اش را ضایع نمودند [و بدست فراموشی سپردند] اگر پیوند با شجره وجود پیامبرصلی الله علیه و آله از طریق قبیله و طایفه، مایه ی افتخار و اولویّت در امر خلافت باشد، چرا ارتباط خانوادگی با آن حضرت سبب این افتخار و اولویت نشود؟!
نکات قابل توجّه در ماجرای سقیفه
1- در سقیفه ی بنی ساعده، مطابق منابع معتبر تاریخی و روایی، تنها عده ای انگشت شمار از انصار و مهاجرین حضور داشتند، و بزرگانی چون عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله، سلمان فارسی، ابوذر، مقداد، زبیر و ... جزءِ غایبان سرشناس آن جلسه شیطانی محسوب می شدند. .
2- از اخبار و احادیث به روشنی استفاده می شود که خاندان بنی هاشم که از نزدیکترین و آشناترین افراد به مکتب پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، مطلقاً در آن حضور نداشتند.
3- گردانندگان سقیفه با وجود این که بارها از زبان پاک و مطهّر پیامبرصلی الله علیه و آله موضوع خلافت و امامت علیعلیه السلام را شنیده بودند، اما با این حال در آن جلسه، مطلقاً از سفارشات پیامبرصلی الله علیه و آله سخن به میان نیامد، و حتی اندکی از وقت جلسه را به طرح موضوع خلافت علیعلیه السلام که شایسته ترین و لایق ترین فرد برای خلافت بود اختصاص ندادند، که این امر مصیبتی است سنگین که قلب و جان هر انسان بیداردلی را به درد می آورد؟!
بنابراین گردهمایی سقیفه نه از لحاظ شرعی و دینی اعتبار دارد و نه از نظر موقعیّت سیاسی و اجتماعی، چرا که در آن نه به فرمایشات نبی مکرمصلی الله علیه و آله توجّهی شد، و نه برای رأی و خواسته ی مردم، ارزشی گذاشته شد. پس شایسته است که مخالفین در این موضوع عقل و وجدان خود را ملاک قرار داده و با بهره مندی از منابع معتبر تاریخی و روایی وقایع را آن گونه که هست تفسیر نمایند و در این باره از هرگونه اظهارنظر تعصّب آمیزی به شدت پرهیز کنند.
غدیر در مسلخ سقیفه!
در مورد خلافت و ولایت امیرالمؤمنین پس از پیامبرصلی الله علیه و آله، خدای متعال آیات متعددی در قرآن نازل فرموده. پیامبرصلی الله علیه و آله نیز در طول دوران زندگی خود با تمهیدات و بیان های مختلفی این مسأله را به مردم گوشزد نمود و سعی کرد در رفتار و گفتار خود آن را در اذهان تثبیت کند.
در آخرین اقدام نیز هفتاد روز قبل از رحلتش، در روز غدیر آن را در بین انبوه مسلمانان اعلام کرد تا مسأله برای امت اسلامی روشن باشد و بعد از پیامبرصلی الله علیه و آله دچار اختلاف و پراکندگی نشوند. اما تاریخ می گوید که پس از رحلت آن حضرت، مسلمانان غیر از این عمل کردند. در بین آن مسلمانان کسانی بودند که در رکاب پیغمبرصلی الله علیه و آله در جنگ های متعدد شرکت کرده و حتی مجروح نیز شده بودند.
برخی از آنان خود، سرمایه زیادی را در راه ترویج اسلام صرف کرده بودند، و برخی دیگر از خانواده شهدا بودند. عجیب تر از همه آن که، بسیاری از آنان خود در آن روز در غدیرخم حاضر بودند و جریان معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام را با چشم و گوش خود دیده و شنیده بودند، اما پس از 70 روز گویا همه را فراموش کردند!
بحث های زیادی شد و حتی گاهی گفتگوها به کشمکش و مشاجره نیز منجر شد، ولی آنچه که صحبتی از آن نشد (یا دست کم در تاریخ اشاره ای به آن نگردیده، و اگر در مورد آن صحبت شده بود قطعاً تأثیری در جلسه می گذاشت و در تاریخ نقل می شد) این بود که، خود پیغمبرصلی الله علیه و آله چه کسی را تعیین کرده است! هیچ کس نگفت ماجرای 70 روز پیش در غدیر چه بود و چرا پیامبر حضرت علی علیهم السلام را بلند کرد
و فرمود: من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه روایت هیچ سخنی در این باب گفته نشد. (بحارالانوار، ج 28، باب 4)
در هر صورت، مسأله مهم در این زمینه، حل این معما است که چگونه آن همه تمهیدات و نزول آیات در مورد مسأله ولایت بی ثمر ماند و به فراموشی سپرده شد؟! مسأله ای که خداوند درباره آن، خطاب به پیامبرصلی الله علیه و آله می فرماید: یا ایُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا اُنزِ لَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَمَا بَلَّغتَ رِسَالَتَه وَاللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ مائده۵
از نظر خدای متعال این مسأله به اندازه ای مهم بود که روشن است که منظور از ابلاغ رسالت، فقط رساندن همین یک پیام خاص (ابلاغ ولایت و خلافت امیرالمؤمنینعلیه السلام) نیست. چرا که در این صورت معنای آیه این می شود که، اگر این پیام را نرسانی، همین پیام را نرسانده ای! اگر این پیام خاص جانشینی علیعلیه السلام را ابلاغ نکنی، مأموریت نبوت و رسالت الهی را به انجام نرسانده ای و تمام زحمات 23 سال گذشته تو نیز نادیده انگاشته خواهد شد.
یعنی اعتبار کل رسالت پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله به این مسأله بستگی دارد و اگر این مطلب نباشد، اصل رسالت از بین می رو سرّ آن نیز این است که اگر حضرت علیعلیه السلام بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله نبود، تحقیقاً اسمی از اسلام باقی نمی ماند گرچه اکثریت مسلمانان تا 25 سال زیر بار ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام نرفتند، با این حال وجود آن حضرتعلیه السلام و تعلیمات ایشان بود که موجب گردید اسلام در همین حد باقی بماند.
تکرار سقیفه
معمای بزرگ این فراموشی را چگونه باید حل کرد؟ از این ماجرا چه درسی باید بگیریم؟ این هم که قرآن در موارد متعددی داستان بنی اسرائیل را ذکر می کند به این دلیل است که مشابه آن برای ما نیز اتفاق خواهد افتاد.
از این رو ما باید مراقب باشیم اشتباه آنها را مرتکب نشویم. اگر در بنی اسرائیل سامری پیدا شد و آنها را فریب داد، بدانیم در امت اسلامی هم سامری دیگری خواهد بود و بلکه هر عصری سامری خاص خود را خواهد داشت. سایر داستان های بنی اسرائیل نیز به همین ترتیب است
داستان غدیر را نیز اگر امروزه نقل می کنیم برای این است که مراقب باشیم مشابه داستان غدیر ممکن است در این زمان برای ما نیز اتفاق بیفتد. باید مراقب باشیم که اشتباه مسلمانان صدر اول را در اطاعت نکردن از پیغمبرصلی الله علیه و آله تکرار نکنیم.
«دموکراسی»، ره آورد باطل سقیفه
زمانی پیامبرصلی الله علیه و آله که از دنیا رفت، چون خداوند در قرآن با صراحت نام نبرده بود که فلان شخص دیگر نیز اولی بالمؤمنین است. آن مسلمانان ساده اندیش فکر می کردند که مسأله جانشینی پیغمبرصلی الله علیه و آله پس از او مربوط به خود مردم است و به اصطلاح امروزه، دموکراسی است
عده ای هم که شخصیت های مهمی بودند، می گفتند: ما در نبوت که حقی نداشتیم، دست کم در جانشینی پیغمبرصلی الله علیه و آله سهمی داشته باشیم! اینها که غالباً از رؤسای قبایل و شخصیت های اجتماعی بوده و برای خودشان مقام و منزلتی قایل بودند، حدیثی جعل کرده و گفتند: خود پیغمبرصلی الله علیه و آله فرموده که نبوت و امامت در یک خانواده جمع نمی شود!
آنان این حدیث دروغ را جعل کردند تا سهمی برای خودشان در جانشینی پیغمبرصلی الله علیه و آله و حکومت بر مردم دست و پا کنند. تازه مسلمان بودن، سطحی نگر و ساده بودن مردم، عمق نداشتن ایمان آنان و تبلیغات عده ای شیطان صفت، همه دست به دست هم داد و موجب انحراف ولایت از مسیر اصلی خود شد. البته با این که توده مردم آن زمان سطح فرهنگی نازلی داشتند، اما سیاست مدارانی در بین آنها بودند که بزرگان سیاست امروز دنیا باید از آنها درس بگیرند! نباید گمان کرد که داستان سقیفه ماجرایی ساده بود و این افراد به صورت اتفاقی جمع شده و گفتند برای پیغمبرصلی الله علیه و آله جانشین انتخاب کنیم.
آنان از مدت ها پیش طرح این کار را ریخته و عهدنامه ای نیز نوشته و امضا کرده بودند. بحث شده بود که بعد از پیغمبرصلی الله علیه و آله چه کسی را می توان علم کرد و او را به عنوان جانشین پیغمبرصلی الله علیه و آله معرفی نمود. هر کسی برای این مقام نمی توانست مطرح شود باید کسی باشد که پدر زن پیغمبرصلی الله علیه و آله و ریش سفید است و جزو اولین کسانی است که ایمان آورده و یار غار پیغمبرصلی الله علیه و آله بوده است چنین کسی را می توان مطرح کرد! از این رو فرد مورد نظر، مشخص شده و از قبل معلوم کرده بودند که چه کسی باید خلیفه شود.
در همین زمینه، مسأله بعد این بود که چگونه او را مطرح کنیم؟ برای این کار نیز نقشه ای کشیده بودند. گفتند: در شورا بحث می کنیم و چنین و چنان می گوییم و بعد پدر یکی از همسران پیغمبرصلی الله علیه و آله برخاسته و می گوید من با خلیفه اول بیعت کردم، بعد از او فرد دیگری بیعت خواهد کرد و به همین ترتیب قضیه تمام می شود به همین نقشه عمل کردند و آنچه می خواستند، شد. هیچ کدام نگفتند هفتاد روز پیش پیغمبرصلی الله علیه و آلهدر غدیر خم چه کسی را تعیین کرد! آنان نقشه کشیده بودند که خودشان نقشی در ریاست مسلمانان داشته باشند! «حب ریاست»، عطش و آتشی است که اگر به جان کسی افتاد او را بیچاره می کند!
جانشینی پیغمبرصلی الله علیه و آله عنوان مهمی بود. کاخ و فرش زربفتی در کار نبود، حتی اسبی هم نصیب خلیفه نمی شد؛ اما عنوان جانشینی پیغمبرصلی الله علیه و آله و ریاست بر مردم فریبنده و جاذب بود. آن روز عده ای شیطانی، راه نفوذ در مردم را پیدا کردند و فهمیدند که مسأله را به چه صورتی برای مردم مطرح کنند که خریدار داشته باشد. در طول تاریخ اسلام و در هر عصری این قبیل افراد نقش اساسی را در تمام انحرافات دنیای اسلام بازی کرده و می کنند. آن روز نیز عده ای از هم اینان طرح و نقشه ای تهیه کردند که چگونه مسیر جامعه را تغییر دهند، چگونه تبلیغات کنند و چه شعاری را مطرح کنند که مردم بپسندند.
بزرگ ترین نقش را در گمراهی مردم همین گروه آدم های باهوش و شیطان صفت ایفا می کنند. بزرگ ترین گناه ها هم متعلق به همین گروه است و بزرگ ترین عذاب ها نیز روز قیامت برای آنها است. تا روز قیامت هر کس گمراه شود، سهمی از گناه گمراهی او برای کسانی است که داستان سقیفه را طراحی کردند؛ عده ای که چند نفر بیشتر نیز نبودند.
مطلب از آن جا شروع شد که گفتند: پیغمبرصلی الله علیه و آله فقط ضامن دین مردم بود و اطاعت او تنها در امور دینی بر ما واجب بود. اکنون بعد از وفات پیامبرصلی الله علیه و آله ذرّه ای از محبت و ارادت ما نسبت به پیغمبرصلی الله علیه و آله کم نشده و الآن نیز بر او درود فرستاده و به آن حضرت احترام می گذاریم. اما او فقط متکفل دین ما بود و حال که او دین و قرآن را برای مردم باقی گذاشت و از دنیا رفت، ما باید برای دنیای خود فکری کرده و خودمان خلیفه ای تعیین کنیم! بدین ترتیب گروه طراحان سقیفه، اولین کسانی بودند که بنای دموکراسی اسلامی را گذاشتند و گفتند: عده ای گمان می کنند که دموکراسی ارمغان غرب برای ما است؛ اما این مسأله ابتکار امروز نیست، بلکه ارمغان شوم طراحان سقیفه است که گفتند مردم باید حکومت را تعیین کنند! پیغمبرصلی الله علیه و آلهفرمود: خدا علیعلیه السلام را تعیین کرده، آنها گفتند: ما می خواهیم خودمان حاکم تعیین کنیم!
حق با غدیر است یا سقیفه؟
شیعه معتقد است که مقامِ قانونگذاری تنها از آنِ خداوند متعال است و بس؛ دلیل این باور، آیاتی از قرآن کریم است إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ؛ حکم کردن، فقط ویژه خدای متعال است. زیرا حکم در هر امری جز از سوی کسى که مالک و متصرف به تمام حقیقت آن باشد صحیح و عملی نیست.
حقِّ تعیین پیامبر فقط مخصوص خدای سبحان است نقش مردم نسبت به پیامبر و پیام الهی، ایمان آوردن و عمل نمودن و حفظ آن است و در محدوده انتخاب و نصب جانشین و رابط بین خدا و مردم، هیچکاره اند زیرا تنها خدا می داند که چه کسی صلاحیت، قابلیت و توانایی انجام این ماموریت را دارد: اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ؛ تنها خداست که می داند که وظیفه رسالتش را بر عهده چه کسی قرار دهد. حق انتخاب نماینده خدا بر روی زمین فقط با خداست وظیفه مردم تنها ایمان به او و پیروی از اوست آیه یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ . و أَطیعُوا الرَّسُول که در قرآن آمده همه بیانگر همین وظیفه اند. این قانون، منحصر در رسول خداصلی الله علیه و آله نمی شود و درباره هر کس که در جایگاه خلیفة اللهی قرار می گیرد جاری می شود. برای همین است که ما معتقدیم جانشین پیامبرصلی الله علیه و آله نیز باید از جانب خداوند تعیین شود زیرا پی بردن به صفات جانشین پیامبرصلی الله علیه و آله از جمله علم و عصمت او، برای انسانهای عادی امکان پذیر نیست.
و تنها خداست که میداند این نعمت بزرگ را به چه کسانی عطا کند و چه کسی قابلیت انجام این وظیفه سنگین الهی را داراست. همان گونه که بشر حق دخالت در فروع دین را ندارد به مراتب، حق دخالت در اصول دین را هم ندارد. مگر آنکه بگویید : بحث امامت و جانشینی رسول خدا ربطی به اصول و فروع دین ندارد آنچه در روز هجدهم ذی الحجه سال 10 هجری در منطقه غدیر خم رخ داد اجرای همین قانون الهی بود که خداوند توسط پیامبرش، جانشین او را تعیین و به مردم معرفی کرد.
بر خلاف این مبنای قرآنی، کسانی معتقدند که در تعیین جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله خدا کاره ای نیست و این مردمند که باید دور هم نشسته و با شور و مشورت، جانشینی رسول خدا را به کسی واگذار کنند. مستند این کارشان را هم عمل به آیه 38 سوره شوری می دانند که می فرماید: وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُم؛ و کار آنها به طریق شورى و مشورت در میان آنها صورت مىگیرد .
غافل از اینکه در آیه، سخن از أَمْرُهُمْ است؛ نه أمْرُ الله؛ یعنی موضوعی که توصیه شده مومنین با مشورت و همفکری آن را به انجام برسانند، امور مربوط به مردم است؛ نه امور مربوط به خدا. امور مربوط به مردم؛ مانند همان اموری است که شورای شهر و روستا، روزانه با آن درگیرند و کاری هم که می کنند عمل به همین توصیه قرآنی است که با شور و مشورت، درباره آن مسائل، تصمیم گیری می کنند. اما امور مربوط به خدا، غیر از این امور زمینی است.
امرُ الله اموری هستند که از دسترس و توان علمی و عملی نخبه ترین افراد هم خارج است مانند تصمیم گیری درباره اینکه چگونه واجبات را بجا آوریم؟ یا چه کسی را پیامبر خدا قرار دهیم؟ و یا چه کسی از نظر کمالات انسانی در آن مقام هست که بتواند مسئولیت جانشینی پیامبر خدا را بر عهده گرفته و بی هیچ کم کاستی این وظیفه را به انجام رساند؟
سقیفه و 4 اشکال آنان که بحث از امامت امت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله را بی ارتباط با خدا دانسته و آن را مانند تصمیم گیری برای احداث یک جاده و یا انتخاب یک کدخدا برای دِه می دانند. جانشینی پیامبرصلی الله علیه و آله را از اوج امامت به حضیض امارت تنزل داده و آن را در حدّ سلطنت پایین آورده اند.
آنها معتقدند که میتوان زیر سایه سقیفه گرد هم آمد و برای پیامبر صلی الله علیه و آله جانشین تعیین کرد. این اعتقاد، پیامدهایی دارد که پیروان سقیفه را سخت به چالش می کشد. آنها باید به سوالات و تناقضاتی که قدم به قدم سر بر می آورند و به پای ذهن می پیچند پاسخ دهند و از توجیهاتی که نه عقل آن را می پذیرد و نه نقل معتبر از آن پشتیبانی میکند به جد پرهیز کنند که این وادی وادی برهان است و ما تابع دلیل.
اشکال اول : آیا رسول خدایی که در حوزه هدایت و دین، فقط سخن خدا را می گوید وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهْوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى کسی را برای جانشینی بعد از خود معرفی کرد یا نه؟ اگر بگویید تعیین کرد می گوییم: پس اصل اجتماع در سقیفه برای تعیین خلیفه از اساس غلط بود (برای همین بود که امام علی علیه السلام در آن شرکت نکرد) در نتیجه هر تصمیمی هم که در آن گرفتند باطل بود. و اگر بگویید تعیین نکرد باید بپذیرید که این سخن اهانت به رسول خداست زیرا لازمه اش این است که خدا و رسولش معاذالله به اهمیت تعیین جانشین پیامبر پی نبردند و «تعیین» هم نکردند. اما ابوبکر فهمید و عمر را به عنوان جانشین خود «تعیین» کرد. .
دوم اینکه اگر حق تعیین جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله با خدا نیست و این حق مردم است. خدا در کدام آیه و یا رسول خدا صلی الله علیه و آله در کدام روایت معتبر این حق را به مردم واگذار کرده است؟ .
سوم اینکه اگر این حق واگذار شده، شکل عملی آن چگونه است؟ مردم جمع شوند و با رأی گیری جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله را تعیین کنند؟!! اگر اینگونه است پس چرا خلیفه دوم اینگونه انتخاب نشد؟ و با انتصاب شخص ابوبکر شد خلیفه رسول خدا. خدا و رسولش اینگونه گفته اند یا آنگونه؟ بگذریم از انتخاب خلیفه سوم که نه این بود و نه آن! .
چهارم اینکه چگونه می توان کسی را که با انتخاب چند نفر انتخاب شده و در انتخاب او خدا و رسولش هیچ نقشی نداشته اند را خلیفه خدا و رسولش خواند و همه مسلمانان جهان را ملزم به پیروی از دستور او کرد؟
. شیعه معتقداست که خداوند خود برای جانشینی پیامبر و رهبری امت اسلام کسانی را تعیین کرد و پیامبرش را مامور کرد تا در غدیر خم اولین آنها را به مردم معرفی کند و همانگونه که مردم نسبت به رسول خدا فقط وظیفه ایمان و پیروی دارند و نه انتخاب، درباره این برگزیدگان الهی هم فقط وظیفه ایمان و پیروی دارند و نه حق انتخاب. برای همین، خدا برگزید و رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر معرفی کرد مردم هم به دستور قرآن کریم موظف به اطاعت و پیروی هستند.
اولین نظریه پرداز سکولاریزم در تاریخ اسلام در سقیفه!
اولین نظریه پرداز سکولاریزم در تاریخ اسلام، معاویه بود که این مسأله را در یکی از مکاتبات خود با امیرالمؤمنین علیه السلام مطرح کرد در طول پنج سال حکومت حضرت علیعلیه السلام مکاتبات زیادی بین آن حضرت و معاویه انجام شد. چون حضرت علیعلیه السلام در عین حال که معاویه را از حکومت شام عزل کرده بودند، نمی خواستند جنگ و خون ریزی اتفاق بیفتد و خون بی گناهانی ریخته شود.
از این رو می بایست از سویی حجت را بر معاویه تمام کنند و از سوی دیگر از بروز شبهه در اذهان دیگران جلوگیری کنند. چون ممکن بود کسانی بگویند بهتر بود حضرت علیعلیه السلام معاویه را به بحث و گفت وگو دعوت کرده و او را هدایت می کرد. چرا علیعلیه السلام این کار را نکرد؟ برای دفع این شبهه، طی دوران حکومت حضرت علیعلیه السلام مکاتبات زیادی بین امیرالمؤمنینعلیه السلام و معاویه واقع شد.
بسیاری از نامه های حضرت امیرعلیه السلام به معاویه در نهج البلاغه نقل شده است. جواب های معاویه نیز در برخی شرح های نهج البلاغه، مانند شرح ابن ابی الحدید آمده است. از جمله، امیرالمؤمنینعلیه السلام ضمن نامه ای مفصل برای معاویه، به احادیث پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله احتجاج کرده، نوشتند:
پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله مرا وصی و وزیر خود قرار داد و فرمود: علیعلیه السلام بعد از من خلیفه من بر شما است. و پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله تعابیری مانند ولایت، امامت، خلافت و ریاست را در شأن من فرمودند، با این همه چگونه تو این احادیث را قبول نمی کنی؟ معاویه در پاسخ حضرت امیرعلیه السلام این گونه نوشت. الا و انّما کان محمّد رسولا من الرّسل الی النّاس کافّه ً فبلّغ رسالات ربّه لایملک شیئاً غیره؛ درست است که تو خلیفه رسول اللهصلی الله علیه و آله و جانشین او هستی، اما مگر رسول الله صلی الله علیه و آله چه کسی بود؟
او تنها پیام آوری بود و از جانب خدا پیام هایی را به مردم ابلاغ می کرد. اما لایملک شیئاً غیره، مقام و منصب دیگری غیر از دریافت و ابلاغ پیام های خدا به مردم نداشت! از این رو تو نیز خلیفه رسول خداصلی الله علیه و آله هستی تا پیام هایی را که آن حضرت از جانب خدا آورده بود، به مردم برسانی! اما امامت و ریاست بر مردم را خود پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله هم نداشت تا تو بخواهی جانشین او در این امر باشی!
حضرت امیرعلیه السلام در پاسخ معاویه نامه ای نوشتند و در خصوص این استدلال او فرمودند: زعمت أنّه کان رسولا و لم یکن اماماً فانّ ا نکارک علی جمیع النّبیّین الائمّه ؛ تو مدعی هستی که پیغمبر اسلامصلی الله علیه و آله تنها مقام رسالت را داشت و مقام امامت و ریاست بر امت را نداشت؛ این سخن تو نه تنها انکار مقام امامت برای پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است، بلکه انکار این مقام در حق تمام انبیایی است که دارای مقام امامت بودند.
در توضیح فرمایش حضرت امیرعلیه السلام باید بگوییم، دو آیه بر امامت انبیا تصریح کرده وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا ؛ و برخی از آنان (پیامبران) را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند.
آیه دیگر که به طور مشخص مقام امامت را برای حضرت ابراهیمعلیه السلام ثابت می کند: وَ إِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ .
در تفسیر این آیه مفسران اثبات کرده اند که بعد از آن که حضرت ابراهیمعلیه السلام به مقام نبوت، رسالت، و خلّت (مقام خلیل اللهی) نایل شد، در نهایت به مقام امامت رسید و این آخرین مقام حضرت ابراهیمعلیه السلام بود که در اواخر عمر به آن حضرت اعطا شد.
حدود صد سال از سن حضرت ابراهیمعلیه السلام گذشته بود که خدای متعال حضرت اسماعیلعلیه السلام را به ایشان عنایت کرد. پس از آن که حضرت اسماعیلعلیه السلام جوانی برومند گردید، خداوند با دستور ذبح اسماعیلعلیه السلام، حضرت ابراهیمعلیه السلام را امتحان کرد.
پس از تمام امتحانات، که ذبح اسماعیلعلیه السلام نیز یکی از آنها بود، مقام امامت به آن حضرت عطا شد وَ إِذِ ابْتَلَی بنابراین مقام امامت، بالاترین و آخرین مقامی است که حضرت ابراهیمعلیه السلام به آن نایل گردید. این فضیلت (اعطای مقام امامت) به اندازه ای مهم بود و حضرت ابراهیم در اثر رسیدن به آن چنان شادمان شد که بلافاصله گفت: وَ مِن ذُرّیّتی؛
با توجه به این آیات، حضرت امیرعلیه السلام به معاویه می فرماید: اگر تو برای رسول اکرمصلی الله علیه و آله مقام امامت را قایل نباشی و فقط شأن رسالت و پیام رسانی آن حضرت را بپذیری، نه تنها امامت آن حضرت را انکار کرده ای، بلکه امامت سایر انبیا علیه السلام را نیز که قرآن به آن تصریح کرده، انکار کرده ای.
علاوه بر آیاتی که امامت را برای دیگر انبیا اثبات می کند، این مقام برای پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله نیز با آیات خاصی ثابت می شود که شاید صریحترین آنها آیه النَّبِیُّ اَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ اَنْفُسِهِم؛ باشد. طبق این آیه، پیامبرصلی الله علیه و آله نسبت به همه مؤمنان از خود ایشان اولی است و بر تصرفاتی که هر کس می تواند در زندگی و اموال خود داشته باشد، ولایت دارد.
هم چنین به آیات دیگری نیز در این زمینه می توان اشاره کرد إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا ، و نیز آیاتی که در آنها به طور مطلق امر به اطاعت از پیامبر اکرمصلی الله علیه و آلهشده؛ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ. معنای تمام این آیات، اثبات مقام امامت برای پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله است؛ ولی معاویه با جسارت کامل، مفاد تمام آیات که رسالت و امامت را بیان نموده را انکار می کرد! البته انکار معاویه به دلیل آگاه نبودن او از این آیات نبود،
بلکه می خواست در مقام بحث و جدل، چنین وانمود کند که اگر من از چنین مسأله ای مطلع بودم و برایم به اثبات رسیده بود، با آن مخالفت نمی کردم و من نیز تسلیم شما می شدم. به عبارت دیگر، او جاهل نبود بلکه «تجاهل» می کرد؛ و این نیز یکی از شگردهای شیطانی معاویه بود.
بنابراین در سقیفه سنگ بنای دو مسأله مهم، سکولاریزم و دموکراسی گذاشته شد که بر اساس آن، امروزه می توانیم خود را محک بزنیم که سقیفه ای هستیم یا علوی. آن روز گفتند حکم دین از دنیا جدا است و امر حکومت به دست خود مردم است.
امروزه هم برخی از روشن فکران ما و نیز برخی دولت مردانی که تحت تأثیر این روشن فکران قرار گرفته اند، همین حرف را تکرار می کنند و می گویند: حساب دین از حساب دنیا جدا است و مردم خود باید حکومت را انتخاب کنند.
امامت، جانشینی و پاسخ شیطانی معاویه تجاهل، یکی از شگردهای معاویه
از جمله موارد دیگری که معاویه چنین وانمود کرده که اگر آگاه بود سرپیچی نمی کرد، داستانی است که بعد از شهادت امیرالمؤمنینعلیه السلام اتفاق افتاد. در یکی از سفرهایی که معاویه به بهانه حج به حجاز آمده بود، مطابق سنّت رایج بین سیاست مداران شیطانی( که امروزه نیز می توان نمونه هایی از آن را مشاهده کرد) برای فریفتن و جذب افراد سست ایمان، آنها را به مجالس خود دعوت می کرد، به آنها احترام می گذاشت، از آنها پذیرایی کرده و به ایشان هدایایی می داد.
در مسجد النبی دید سه نفر از افراد برجسته و شخصیت های اجتماعی آن دوران گرد هم نشسته اند. آنان عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس و سعد بن ابی وقّاص بودند. سعد بن ابی وقّاص پدر عمر سعد و یکی از شخصیت های معروف آن زمان و از صحابه پیامبرصلی الله علیه و آله بود. او از کسانی بود که با معاویه بیعت نکرده بود، گرچه از امیرالمؤمنینعلیه السلام نیز تبعیت نمی کرد.
معاویه نزد آنها آمده و در کنار آنها نشست. از سعد پرسید: آیا تو همان کسی هستی که با ما بیعت نکردی؟ سعد پاسخ داد: بله، من پیر شده ام و نمی خواهم وارد این گونه بحث ها شوم؛ به علاوه، بیعت با تو ابهام هایی داشت و من یقین به صحت این کار نداشتم.
معاویه از او پرسید: چگونه جرأت می کنی بگویی که من صلاحیت بیعت را نداشتم؟ سعد در جواب او گفت: من از حضرت رسولصلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ علیّ؛ علیعلیه السلام با حق است و حق با علی است، هر جا که علیعلیه السلام باشد، حق همان جا است.
با وجود این فرمایش پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله چگونه می توانستم علیعلیه السلام را رها کنم و با تو بیعت کنم؟ معاویه گفت: عجب سخنی نقل کردی! من تا به حال نشنیده بودم! پیغمبرصلی الله علیه و آله چه وقت چنین سخنی فرموده است؟ آیا دلیل و شاهدی نیز داری؟ سعد پاسخ داد: بله! امّ سلمه شاهد صدور این فرمایش از پیامبرصلی الله علیه و آله بوده است. معاویه همراه با آن سه نفر برای بررسی سخن سعد به خانه امّ سلمه رفتند. و سخن سعد تایید شد.
نکات قابل توجّه در ماجرای سقیفه
1. در سقیفه ی بنی ساعده، مطابق منابع معتبر تاریخی و روایی، تنها عده ای انگشت شمار از انصار و مهاجرین حضور داشتند. و بزرگانی چون عباس عموی پیامبر ، سلمان فارسی، ابوذر، مقداد، زبیر و ... جزءِ غایبان آن جلسه شیطانی محسوب می شدند.
.2. از اخبار و احادیث به روشنی استفاده می شود که خاندان بنی هاشم که از نزدیکترین و آشناترین افراد به مکتب پیامبر اکرم بودند، مطلقاً در آن حضور نداشتند.
3. گردانندگان سقیفه با وجود این که بارها از زبان پاک و مطهّر پیامبرصلی الله علیه و آله موضوع خلافت و امامت علی علیه السلام را شنیده بودند. اما با این حال در آن جلسه، مطلقاً از سفارشات پیامبر صلی الله علیه و آلهسخن به میان نیامد و حتی اندکی از وقت جلسه را به طرح موضوع خلافت علیعلیه السلام که شایسته ترین و لایق ترین فرد برای خلافت بود اختصاص ندادند.
به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی
از سال 1354 و بارگذاری آن در سال 1380 در سایت
تاریخی فرهنگی قرآنی
و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده
و به حول قوه الهی در سال 1401 به 50 جلد کتاب رسیده است.
نام : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336
کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر و 25 سال مدیریت مدرسه
ادامه مطالب
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir3
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir2
برو کتاب تابشی از قران علامه برقعی قمی رو بخون بعد بیا مزخرف بگو. اقایون متعصب
تو اون کتاب با دلایل کاملا روشن و ایات قران ثابت می کند که شیعه چیزی نیست جز دروغ .