تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

Image result for ‫فتنه‬‎

کتاب های منتشر شده

zarepoorketab.blog.ir 

 

بخش 15 :       سیاست و حکومت در نهج البلاغه

منظور حضرت از سیاست چیست؟ آیا حضرت سیاست را دروغگویی، دغلبازی، ریا کاری و مواردی مانند اینها که در ذهن بسیاری از ما همان سیاست است و سیاست جز این نیست می دانند. یا اینکه نگاهی آسمانی و مقدس به این موضوع دارند.
1- حضرت سیاست را غیر از حیله گری و نیرنگ می دانند فلذا در خطبه200 میفرمایند: سوگند به خدا، معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما معاویه حیله گر و جنایتکار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرک ترین افراد بودم. حضرت در خطبه فوق عوام فریبی یا همان سیاست نیرنگ را رد میکنند و این امر را برای رسیدن به هدف ناپسند می دانند

حضرت در جملات بالا خود را یک سیاستمدار میداند که معاویه با انجام دغلبازی نمی تواند بر حضرت در سیاستمداری چیره شود چون حضرت به وضوح سیاست را غیر از این می داند. همچنین حضرت اشاره می کنند که دارای توانایی در استفاده از حیله و نیرنگ هستند نه اینکه فاقد این کارایی می باشند و عدم انجام این کار هم، در واقع به علت ناتوانی ایشان است

بارها موقعیتهایی برای حضرت پیش آمد که ایشان می توانستند با دادن یک دروغ و یا حیله ای کوچک به راحتی خلافت را در دست بگیرند یا به زبان امروزه برای رسیدن به هدف وسیله را توجیه کنند. اما حضرت این کار را نکردند زیرا اگر این کار را انجام می دادند، دیگر علی(علیه السلام) نبودند. و امروزه هم ما نمی توانستیم به چنین رهبری که از حق خود میگذرد تا جامعه از هم فرونپاشد افتخار کنیم. حتی اگر این چشم پوشی از حق مانند استخوان در گلو و خار در خشم او را بیازارد.

2- حضرت در کسب قدرت و چه در حفظ آن نیز هیچ ظلمی را روا نمی دارند و همواره تاکید بر این می کنند که حتی حاضر به گرفتن رزق مورچه ای از دهان او نیستند. این بر خلاف نظریات بسیاری از اندیشمندان سیاسی است که زمامدار را در حفظ قدرتش رجوع به خیانت، ظلم و ستم می دهند.

حضرت علی(علیه السلام) در جواب اطرافیان خود برای بکار بردن این روشها بر اساس خطبه 126 نهج البلاغه می فرمایند آیا به من امر مى کنید که پیروزى را با ستم بر کسى که زمامدار او شده ام، به دست آورم ؟ این بر خلاف نظر بعضی از اندیشمندان مانند ماکیاولی است که با دیدن چگونگی دعوت به گفتگو و بعد فریب دادن چند فرمانده جنگی توسط یکی از حاکمان زمان خودش به نام بورجا و قتل آنها، این نسخه را به حاکمان برای ماندگاری قدرتشان و از میدان به در کردن رقیبان توصیه میکند. متاسفانه بین مسئولین نظام برای ماندن در قدرت و گرفتن قدرت در شعارها و رقابت با رقبا این روش معمول شده و زمانی که به قدرت می رسند وقتی انتقادی می شنوند از نوع برخورد و تهمت خود به رقیب، می گویند ای بابا اون فضای انتخاباتی بود و ....(رئیس  جمهور، روحانی). این سیاست نیرنگ و فریب معاویه ای است.

3-موضوع بعد در نهج البلاغه اینست که ببینیم هدف و فلسفه سیاست و حکومت در این کتاب چه چیز بیان شده است؟ اندیشمندان زیادی پیرامون این موضوع به بحث پرداخته اند که فلسفه تاسیس حکومت را رسیدن به صلح و آرامش می داند. و یا پیروان نظریه اصالت سودمندی که هدف تاسیس دولت را سودمندی و فایده آن در رساندن افراد به لذت می دانند. اما حضرت هدف از سیاست و حکومت را در نهج البلاغه اجراى عدالت، زعامت، رهبرى و هدایت جامعه و مردم به سوى کمال و نزدیکى به خدا می داند. حضرت در خطبه منبریه 131چنین می فرمایند: (خدایا تو می دانی که جنگ و در گیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم، و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی کنند، و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد) حضرت در این جملات مهمترین اهداف دولت اسلامی را اینچنین بیان می دارند:

1- ارائه ارزش های دینی و حفظ و گسترش آن

2- اصلاح حیات اجتماعی و روابط انسانی

3-تامین امنیت اجتماعی. همچنین این اهداف را می توان در نامه هایی که حضرت به والیان خود در شهرها می نویسند یافت.

حضرت علی(علیه السلام) طی توصیه ای که در نامه 46 و خطاب به مالک اشتر است اینچنین می فرمایند (.. پر و بالت را برابر رعیت بگستران، با مردم گشاده روی و فروتن باش، و در نگاه و اشاره چشم، در سلام کردن و اشاره کردن با همگان یکسان باش، تا زورمندان در ستم تو طمع نکنند، و ناتوانان از عدالت تو مایوس نگردند)

حضرت بار دیگر در نامه 53 نهج البلاغه به مالک اشتر می فرماید: (دوست داشتنی ترین چیزها در نزد تو، در حق میانه ترین، و در عدل فراگیر ترین، و در جلب خشنودی مردم گسترده ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص را از بین می برد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر می کند.

این توصیه های حضرت زمانی مطرح شد که به قول ما امروزیها حکومت دموکراتیک و پارلمانی نبود که با این کارها بخواهند رای مردم را بدست آورند بلکه حضرت وظیفه حاکم را در هر حالت و هر شرایطی چیزی جز خدمت به مردم و خشنودی خداوند نمی داند و به فرموده خود حضرت (حاکمان پاسبانان خدایند در زمین او) حاکم اسلامی به عنوان کسیکه در راس قدرت سیاسی می باشد و طبق نظر حضرت نماینده اجرایی او در زمین باید با بندگان او مدارا کند و عدالت را در حق آنان رعایت کند.

4- ایشان در خطبه 131 بعد از ذکر فلسفه حکومت اسلامی به شرایط رهبر اسلامی اشاره می کنند و می فرمایند: خدایا من نخستین کسی هستم که به تو روی آورد، و دعوت تو را شنید و اجابت کرد، در نماز ، کسی از من جز رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پیشی نگرفت، همانا شما دانستید که سزاوار نیست بخیل بر ناموس و جان و غنیمت ها و احکام مسلمین، ولایت و رهبری یابد، و امامت مسلمین را عهده دار شود، تا در اموال آنها حریص گردد، و نادان نیز لیاقت رهبری ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند، و ستمکار نیز نمی تواند رهبر مردم باشد، که با ستم حق مردم را غصب و عطاهای آنان را قطع کند. و نه کسی که در تقسیم بیت المال عدالت ندارد زیرا در اموال و ثروت آنان حیف و میل می کند و گروهی را بر گروهی مقدم می دارد، و رشوه خوار در قضاوت نمی تواند امام باشد زیرا که برای داوری با رشوه گرفتن حقوق مردم را پایمال، و حق را به صاحبان آن نمی رساند، و آن کس که سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را ضایع می کند لیاقت رهبری ندارد زیرا که امت اسلامی را به هلاکت می کشاند

امام علی (صلی الله علیه و آله) در بیانات بالا به پاره ای از صفات حاکم اسلامی با ذکر اهمیت داشتن هر صفت اشاره می فرمایند که این صفات به این ترتیب هستند:   الف - بخیل نباشد    ب - نادان نباشد   ج - عادل باشد     د - رشوه خوار نباشد      ه - پایبند به رعایت سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) باشد.

5- در نهج البلاغه به توصیه هایی نیز بر می خوریم که راهنمای خوبی برای مردم و رهبر حکومت می باشد برای نمونه حضرت در سخنرانی که در صفین فرموده اند و در خطبه 216 نهج البلاغه آمده به حقوق متقابل مردم و رهبر اشاره می کنند و اداء این حقوق متقابل را باعث اصلاح روزگار و برقراری عدالت برای مردم و تداوم حکومت می دانند و ادامه می دهند اگر این حقوق اداء نشود آنگاه است که ظلم ، ستم و نیرنگ در جامعه زیاد شود

حضرت در این مورد چنین می فرمایند (و در میان حقوق الهی بزرگترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است،... و آنگاه که مردم حق رهبری را اداء کنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد، و راههای دین پدیدار و نشانه های عدالت برقرار، و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مایوس می گردد

اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار و نیرنگ بازی در دین فراوان می گردد، و راه گسترده سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) متروک، هوا پرستی فراوان، احکام دین تعطیل، و بیماریهای دل فراوان شود) حضرت در ادامه این خطبه به برخی از حقوق حاکم بر مردم مانند

1- عدم ستایش های غلو آمیز حاکمان     2- دوری از رفتار ظاهری با حاکم         3- مشورت دادن به حاکم اشاره می کنند. در خطبه 34 نیز پاره ای دیگر از این روابط مردم بر حاکم آمده است :   1. حاکم باید خیرخواه مردم باشد.   2. تقسیم عادلانه بیت المال و درآمد های عمومی  3. آموزش سواد به مردم برای جلوگیری از رشد بی سوادی   4. وفادار ماندن مردم به بیعت با حاکم    5. اطاعت از حاکم و خودداری از سرپیچی از دستورات حکومتی.

حضرت ادای این حقوق را باعث  . 1-عزت یافتن حق       2- برقراری عدالت        3- مایوس شدن دشمن میدانند و می فرمایند که اگر این حقوق ادا نشود:  1- اتحاد جامعه از بین می رود.  2-ستم و نیرنگ در جامعه جای خود را باز می کند     3- سنت پیامبر به فراموشی سپرده می شود و در نتیجه اجرای احکام دین مسکوت می ماند. مطالب بالا قطره ای از کتاب گرانقدر نهج البلاغه است که فقط به صورت اجمال نگاهی که نظریات سیاسی هم در اندیشه اسلامی وجود دارد که نمونه آن فرمایشات اول امام شیعیان حضرت علی (علیه السلام) است که گوشه ای از آن در نهج البلاغه آمده است.

امام خطاب به معاویه در مورد سیاست  در نهج البلاغه چند بار واژه سیاست آمده که هر چند بار امام على (علیه السلام) در برخورد با معاویه آن را به کار برده. امیرالمؤمنین در پاسخ نامه معاویه که در آن دعاوى نادرست و سخنان بیهوده او را گوشزد نموده و به تعبیر سید رضى یکى از نیکونامه هاست فرمودند: و زعمت ان افضل الناس فى الاسلام ........و السائس و المسوس! و ما للطلقاء و ابناء الطلقاء، .... و تعریف طبقاتهم! هیهات و پنداشتى که برترین انسانها در اسلام فلان کس، و فلان شخص است؟ چیزى را آورده اى که اگر اثبات شود هیچ ارتباطى به تو ندارد و اگر دروغ هم باشد به تو مربوط نمى شود، تو را با انسانهاى برتر و غیر برتر، سیاستمدار و غیر سیاستمدار چه کار است؟ اسیران آزاده و فرزندانشان را چه رسد به امتیازات میان مهاجران نخستین، و ترتیب درجات، و شناسایى منزلت و مقام آنان! هرگز!.یعنى تو، معاویه برو به دنبال خودکامگى و خودمحورى ها و سلطه جویى ها و فرصت طلبى ها و حیله گرى ها و مکایدهاى خود... یعنى اى معاویه! تو را نرسیده که مردم را سیاست و هدایت و رهبرى کنى، این امر به تو نیامده است. تو را با سیاست و هدایت و مدیریت مردم چه کار، تو به دنبال خدعه و نیرنگ و فساد خود باش. و متى کنتم یا معاویه ساسه الرعیه وولاه امر الامه؟ .... مختلف العلانیه و السریره  معاویه! از چه زمانى شما زمامداران امت و فرماندهان ملت بودید؟ نه سابقه درخشانى در دین، و نه شرافت والایى در خانواده دارید، پناه بخدا مى برم از گرفتار شدن به دشمنى هاى ریشه دار، تو را مى ترسانم از اینکه به دنبال آرزوها تلاش کنى، و آشکار و نهانت یکسان نباشد.
در این جا، حضرت على (علیه السلام) سیاست را به معناى حکمرانى و زمامدارى مردم گرفت و فرمود: تو را نرسد که به عنوان حکمران و زمامدار امت اسلام و جامعه اسلامى باشى، چون نه سابقه خوبى دارى و نه لاحقه مثبتى؛ یعنى کسى باید به امر سیاست مردم بپردازد که سابقه خوب و اخلاق درستى داشته باشد.

همچنین در نهج البلاغه در مورد عدالت : وسئلع:ایهما افضل : العدل ، او الجود؟ فقال: العدل یضع الامور مواضعها، .... فالعدل اشرفهما و افضلهما و درود خدا بر او فرمود: از امام پرسیدند عدل یا بخشش، کدام یک برتر است عدالت هر چیزى را در جاى خود مى نهد، در حالى که بخشش آن را از جاى خود خارج مى سازد، عدالت تدبیر عمومى مردم است، در حالى که بخشش گروه خاصى را شامل است، پس عدالت شریف تر و برتر است. نیز امام فرمود: ملاک السیاسه العدل ، الریاسه کالعدل فى السیاسه . جمال السیاسه العدل فى الامره  حضرت در این عبارات، عدالت و گذاشتن هر چیزى در جامعه در جاى خودش و دادن حق هر کسى به آن را سیاست مى داند و تدبیرى که بر اساس جور و ظلم باشد، را سیاست نمى داند؛ بلکه یک نوع نیرنگ و خدعه مى داند. دیر زمانى است که نیرنگ و فریب چنان با سیاست و حکمرانى به هم آمیخته است که تصور جدایى آن دو، حتى موفقیت سیاست بدون نیرنگ و گناه غیر ممکن به نظر مى رسد

سیاست ماکیاولى دقیقا به همین معناست؛ یعنى پادشاه و سیاست مدار نباید خود را پایبند و ملزم به مسائل اخلاقى بکند، براى او دروغ و وعده دروغ اشکال ندارد. سیاست منهاى اخلاق. معاویه هم دقیقا از این اصل پیروى مى کرد.                               .
معاویه پس از صلح، در سال 40 گفت : من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید، یا روزه بگیرید، یا حج کنید و یا زکات دهید. شما این کارها را مى کنید. من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم و به مقصود خود نیز رسیدم. معاویه با این سخن نشان داد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و مقررات دینى ضمانتى نخواهد داشت و همه نیروى خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست. اطرافیان و یاران حضرت بارها پیشنهاد کردند براى تحکیم پایه هاى حکومتش در مقابل ظلم و فساد معاویه و اجراى عدالت، اشراف و متنفذین را گرامى بدارد یا به برخى از آن ها مال و ثروتى واگذار کند، ولى امام علیه السلام به هیچ وجه حاضر به پذیرش این گونه راه ها و سیاست ها نبود. فلذا فرمود: اتامرونى ان اطلب النصر با الجور فیمن ولیت علیه؟ آیا به من امر مى کنید که پیروزى را با ستم بر کسى که زمامدار او شده ام، به دست آورم؟ حضرت براى اجراى عدالت و اصلاح جامعه، مرتکب هیچ گونه بى عدالتى و فساد نگردید و فرمود: و الله لا ارى اصلاحکم بافساد نفسى؛ سوگند به خدا! اصلاح شما را با فساد و تباه ساختن خود جایز نمى دانم. سال ها خانه نشین شدن حضرت على (علیه السلام) فقط به خاطر این بود که امام نمى خواست حتى یک دروغ بگوید. اگر امام همانند دیگران در شوراى شش نفره عمر مى گفت به سیره شیخین عمل مى کنم، ولى بعدا عمل نمى کرد، هیچ کس او را بازخواست نمى کرد. آن حضرت در طول حکومت فقط کافى بود چند دروغ بگوید و یا به حیله و فریب متوسل شود، اما این کارها را نکرد، نه این که نمى توانست یا نمى دانست یا شرایط اجازه نمى داد. امام یکى از شش نفره دهاه زیرکان عرب بود و همه از زیرکى و پیش بینى هاى دقیق سیاسى او اطلاع داشتند. شرایط هم کاملا مناسب بود.

گذشته از این که خلفاى قبل او نیز مرتکب چنین عملى شدند و جامعه هم آن را مى پذیرفت و گاهى خود مردم و اطرافیان آن حضرت به وى پیشنهاد کردند که براى موفقیت بیش تر، دست به برخى کارهاى نه چندان غیر اخلاقى بزند، ولى امام امتناع کرد و فرمود: آیا به من دستور مى دهید که با ستم پیروزى را به دست آورم.
امام مى فرماید: بئس السیاسه الجور بدترین نوع سیاست، ظلم و جور است. اگر على علیه السلام این کار را مى کرد، دیگر على (علیه السلام) نبود، دیگر به عنوان اسوه و الگوى عدل، سیاست و حکومت نبود، مى شد مثل سایر حاکمانى که در طول تاریخ آمدند و ظلم و ستم کردند و رفتند. آن چیزى که على ع را از سایر حاکمان متمایز مى کند، همین سیاست و شیوه است.

عده اى در همان زمان گفتند که معاویه زیرک تر و سیاست مدارتر است. شاید الان هم عده اى بگویند که معاویه سیاست مدارتر از على علیه السلام بوده و على براى تحکیم و تثبیت حکومت باید چنین و چنان مى کرد. على (علیه السلام) به این توهم پاسخ مى دهد و مى فرماید: اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم، ولى هر نیرنگى گناه، و هر گناهى نوعى کفر و انکار است، روز رستاخیز در دست هر حیله گرى پرچمى است که با آن شناخته مى شود. بخدا سوگند! من با فریبکارى غافلگیر نمى شوم، و با سخت گیرى ناتوان نخواهم شد.                                    .
على (علیه السلام) تصریح مى کند: آنچه که معاویه دارد، سیاست نیست ، بلکه شیطنت است، سیاست نیست؛ بلکه مکر و خدعه و نیرنگ است. همین اشتباه در طول تاریخ همواره وجود داشت که سیاست را مساوى نیرنگ و دروغ مى دانستند

در حکایتى که از امام خمینی: وقتى که رئیس سازمان امنیت به امام گفت : آقا سیاست عبارت از دروغ گویى است، عبارت از خدعه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگى است. این را بگذارید براى ما. من به او گفتم : این سیاست مال شماست، البته این سیاست هیچ ربطى به سیاست اسلامى ندارد. این سیاست شیطانى است. هدف از سیاست دینى که در سراسر نهج البلاغه جلوه هاى آن را مى بینیم، اجراى عدالت، زعامت و رهبرى و هدایت جامعه و مردم به سوى کمال و نزدیکى به خداست و همین سیاست دینى را على (علیه السلام) در نامه هایى که به حاکمان و والیان مى نویسد، تعلیم مى دهد و آن ها را به رعایت و اجراى آن توصیه مى کند.

جامع ترین توصیف امام على(علیه السلام) از سیاست دینى را در نامه اى که آن حضرت براى والى مصر، مالک اشتر مى نویسد، که زمامداران و حکمرانان جوامع اسلامى باید آن را مورد توجه قرار بدهند. از آن جایى که موضوع علم سیاست و یا حداقل یکى از مهم ترین موضوع علم سیاست حکومت مى باشد،

مفهوم حکومت در نهج البلاغه و اندیشه و سیره على (علیه السلام) به مفهوم مدیریت، هدایت، محبت، مشارکت و خدمت به مردم است. این مفهوم به زیبایى تمام در سخن و عمل على  (علیه السلام) جلوه یافته است. آن حضرت تلاش کرد تا مفهوم بدى که از حکومت در اذهان باقى مانده بود، را از بین ببرد و مفهوم درست و حقیقى آن را محقق سازد. امام على(علیه السلام) در نامه اى که به اشعث بن قیس، استاندار آذربایجان نوشته است، مفهوم درست و انسانى حکومت را مطرح مى کند. اشعث بن قیس پیش از حکومت امام (علیه السلام)، در دوران خلیفه سوم به استاندارى آذربایجان منصوب شده بود و حکومت را آن گونه مى فهمید که فهم رایج عصر خلیفه سوم بود؛ یعنى تسلط، تجبر، خودمحورى و خودکامگى. امام على (علیه السلام) پس از مدتى کوتاه او را عزل نمود. و ان عملک لیس لک .....و لاتک لک ، والسلام  همانا پست فرماندارى براى تو وسیله آب و نان نخواهد بود، بلکه امانتى است در گردن تو، باید از فرمانده و امامت اطاعت کنى، تو حق ندارى نسبت به رعیت استبداد ورزى، و بدون دستور به کار مهمى اقدام نمایى، در دست تو اموالى از ثروتهاى خداى بزرگ و عزیز است، و تو خزانه دار آنى تا به من بسپارى، امیدوارم براى تو بدترین زمامدار نباشم ، با درود.

حضرت على (علیه السلام) این برداشت که حکومت طعمه اى در اختیار زمامداران است که هرگونه بخواهند مى توانند عمل کنند، را نفى مى کند و نقطه مقابل چنین برداشتى را اثبات مى کند؛ یعنى حکومت مسؤولیت و امانتى است که بر گردن زمامداران است و حکومت باید پاسخگو باشد و براى اقدامات خود حجت روشن داشته باشد.
حاکمان در واقع، خزانه داران و وکیلان مردمند؛ حضرت على (علیه السلام) فرمود: ان السلطان لا مین الله فى الارض و مقیم العدل فى البلاد و العباد و وزعته فى الارض ؛ همانا زمامدار، امین خدا در زمین، برپادارنده عدالت در جامعه و عامل جلوگیرى از فساد و گناه در میان مردم است. اگر کسى چنین تفکرى داشته باشد که حکومت یعنى تسلط، تجبر و استبداد به راى، این امر باعث فساد دل و خرابى دین و دگرگونى حکومت مى شود.
على (علیه السلام) در نهج البلاغه مى فرماید: و لا تقولن انى مومر امر فاطاع فان ذلک ادغال فى القلب و منهکه للدین و تقرب من الغیر... ؛ مبادا بگویى من اکنون بر آنان مسلطم، فرمان دادن از من است و از آنان اطاعت کردن، که عین راه یافتن فساد در دل و خرابى در دین و نزدیک شدن تغییر و تحول (در قدرت ) است. فهم خودکامانه و سلطه گرانه از حکومت، انسان را به تندى، سرکشى، غرور و تکبر مى کشاند. همین که انسان تصور کند که بر دیگران مسلط است و از او فرمان دادن است و از دیگران بى چون و چرا فرمان بردن، از مرتبه انسانى بیرون مى شود و خرد و عقل خود را از دست خواهد داد. على(علیه السلام) در نامه اش به مالک اشتر چنین مى فرماید: و اذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ........و یفى ء الیک بما عزب عنک من عقلک ! و اگر با مقام و قدرتى که دارى، دچار تکبر یا خود بزرگ بینى شدى به بزرگى حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشى نجات مى دهد، و تند روى تو را فرو مى نشاند، و عقل و اندیشه ات را به جایگاه اصلى باز مى گرداند.  ..... و رجلا و فرسانا

تاج تواضع و فروتنى را بر سر نهید و تکبر و خودپسندى را زیر پا بگذارید و حلقه هاى زنجیر خود بزرگ بینى را از گردن باز کنید، و تواضع و فروتنى را سنگر میان خود و شیطان و لشکریانش قرار دهید، زیرا شیطان از هر گروهى لشکریان و یارانى سواره و پیاده دارد. حضرت على (علیه السلام) تفکر سلطه گرانه، درنده خویانه و خودکامگى را نفى مى کند و حاکمان را دعوت به محبت و مهربانى مى کند: و اشعر قلبک الرحمه للرعیه .... و ترضى ان یعطیک الله من عفوه و صفحه . مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش، مبادا هرگز، چونان حیوان شکارى باشى که خوردن آنان را غنیمت دانى، زیرا مردم دو دسته اند، دسته اى برادر دینى تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش مى باشند، اگر گناهى از آنان سر مى زند، یا علتهایى بر آنان عارض مى شود، یا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتکب مى گردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گیر، آن گونه که دوست دارى خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد. یعنى فهم سلطه گرانه و خودکامانه از حکومت انسان را تا جانورى درنده خوى تنزل مى دهد و باعث مى شود که کرامت و عزت انسان ها و حریم آن ها شکسته شود.                             .
در نهج البلاغه، در منطق این کتاب شریف، امام و حکمران، امین و پاسبان حقوق مردم و مسؤول در برابر آن ها است. از این دو حکمران و مردم اگر بناست یکى براى دیگرى باشد، این حکمران است که براى توده مردم است نه توده مردم براى حکمران. امیرالمؤمنین در بیان دیگرى، مفهوم حقیقى حکومت را پاسدارى از حرمت، حقوق و آزادى هاى مردم مى داند. السلطان وزعه الله فى ارضه ؛ حاکمان پاسبانان خدایند در زمین او.

 بنابراین، در اندیشه سیاسى امام على (علیه السلام) در مفهوم حکومت هیچ نشانه اى از تسلط، تجبر و خودکامگى نیست و اگر زمامداران خود را مسلط بر مردمان ببینند و احساس ‍ کنند که بر هر تصمیمى و بر هر عملى مجازند، بى گمان به خودکامگى و سلطه گرى کشیده مى شوند؛ بلکه مفهوم حکومت مدیریت، امانتدارى، خدمتگزارى و مهرورزى و هدایت مسؤولیت و پاسدارى از حقوق و آزادى هاى مردم مى باشد.

مولای متقیان (علیه السلام) و پذیرش امر حکومت به دلیل احساس وظیفه

حکومت و اداره جامعه سیاسی یکی از ارکان آموزه های اسلامی است و با نگاهی به دوران صدر اسلام به راحتی می توان مشاهده کرد که نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) پس از مهاجرت به شهر یثرب مدینه النبی شروع به تاسیس نظام سیاسی و حتی تدوین نوعی قانون اساسی برای اداره و سر و سامان دادن به وضعیت سیاسی این شهر به عنوان مرکز نظام سیاسی اسلام برآمد. از این رو با توجه به آموزه های قرآنی و سیره عملی پیامبر گرامی آن، شکی در ضرورت نظام سیاسی اسلام بر نمی ماند.

از سوی دیگر پیامبر در مواردی متعدد مولای متقیان حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود برای تصدی منصب امامت جامعه اسلامی مشخص نمودند؛ ولی پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله جریان اوضاع به گونه ای پیش رفت که مسلمانان از نعمت حکومت این نایب بر حق پیامبر اسلامی برای سال های متمادی محروم ماندند.

پس از حدود 25 سال محرومیت جامعه اسلامی از این لطف الهی و به دنبال حکومت سه خلیفه و سپس کشته شدن خلیفه سوم به دست جمعی از مسلمانان دوباره مسئله خلافت مسلمین مطرح شد؛ و قاطبه مسلمانان آن روز رو به سوی خانه مولای متقیان آوردند تا از ایشان درخواست کنند که این منصب را قبول بفرماید. 
از سوی دیگر حضرت علی (علیه السلام) نیز مانند سایر رجال الهی حکومت را به عنوان یک مقام دنیوی بارها تحقیر می کرد و آن را همانند سایر مظاهر مادّی از استخوان خوکی که در دست انسان خوره داری باشد بی ارزش تر می داند و یک کفش کهنه وصله داری در نزد او از حکومت محبوب تر و خوشایندتر است.

 اما همین حکومت و زعامت را در مسیر اصلی و واقعی آن، که وسیله ای برای اجرای عدالت اجتماعی و احقاق حق و خدمت به اجتماع است،امری مقدس می شمارد و حتی از جنگ و نبرد و شمشیر زدن برای حفظ آن در برابر دشمنان با تمام قوا و نیرو دریغ نمی ورزد.

حضرت علی (علیه السلام) که از ابتدا هم علاقه ای به قبول خلافت نداشتند علت قبول این وظیفه را این گونه بیان می کند لو لا حضور الحاضر …..و لسقت اخرها بکاس اولها اگر آن اجتماع عظیم نبود و اگر تمام شدن حجت و بسته شدن راه عذر بر من نبود و اگر پیمان خدا از دانشمندان نبود که در مقابل پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمکش ساکت نشینند و دست روی دست نگذارند همانا افسار خلافت را روی شانه اش می انداختم و مانند روز اول کنار می نشستم (خطبه 3). پس با در نظر گرفتن تمامی این رویدادها می توان علت قبول حکومت از سوی حضرت علی (علیه السلام) را حضور مردم، تمام شدن حجت و جلوگیری از تقسیم جامعه به دو گروه پرخور ستمگر و ستمدیده گرسنه قلمداد کرد.

رفتار سیاسی علی (علیه السلام) و رعایت ارزش ها ؟ چرا امیرالمؤمنین(علیه السلام) بعد از رسیدن به خلافت به مبارزه با عده ای از مسلمانان پرداخت و تقریباً تمامی دوران خلافت آن حضرت (علیه السلام) به جنگ با آنها سپری شد. (ابتدا با اصحاب جمل، سپس با اصحاب صفین و سرانجام هم با اصحاب نهروان) همانگونه که خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز بارها در فرمایشات خود تأکید فرموده، در این جنگ ها جز انجام وظیفه و تکلیف واجبی که خدای متعال بر عهده ایشان گذاشته بود، هیچ هدف دیگری در کار نبود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) خود در پاسخ این گونه قضاوت ها چنین می فرماید و لقد اصبحنا فی زمان قد اتّخذ اکثر اهله الغدر کیساً ما در زمانی زندگی میکنیم که اکثر مردم نیرنگ و فریب کاری را زرنگی می دانند!

حضرت با اشاره به کارهای معاویه ، مردم فکر می کنند این از زرنگی و درایت معاویه است که برای رسیدن به مقاصد خود مکر و حیله به کار می برد و نسبهم اهل الجهل فیه لی حسن الحیله افرادی که به حقایق امور آگاه نیستند، کارهایی را که سرچشمه اش مکر و فریب است سیاست مداری و حسن تدبیر و چاره اندیشی می دانند.

سیره سیاسی امیر مومنان و ولایت علی (علیه السلام)  حتی اگر ماجرای غدیر و ابلاغ رسالت الهی هم نبود، شخصیت و حیات علی (علیه السلام) جهت ترجیح او برای زعامت و حکومت و معماری سیاست تر از کرامت انسان کفایت می کرد سیاستمداری که قول و عملش یکی بود کدام سیاستمدار را می توان همپای او جست که خطاب به والی خود بنویسد هرگز هوا و هوس بر من چیره نخواهد شد تا به حرص و آز در گزیدن خوراک وادارم سازد در حالی که ممکن است در حجاز یا یمامه، کسی حسرت گرده نانی برد یا سیر نخورد، و یا من سیر بخوابم حال آنکه پیرامون من شکم هایی گرسنه و جگرهایی سوخته باشد؟..

آیا به این بسنده کنم که گویند امیرمومنان است و در ناگواری های روزگار شریک آنان نشوم یا در سختی زندگی الگویی برای آنها نباشم؟ من آفریده نشده ام تا مانند چارپایی بسته که به علف پردازد، مشغول سورچرانی باشم. علی (علیه السلام) این جملات را در حالی می گفت که چندی پیش از آن، جمعیت مشتاق عدالت، به خانه او هجوم آورده بودند. دو پهلوی او در ازدحام جمعیت فشرده شد و نزدیک بود حسنین (علیه السلام) زیر دست و پا بمانند. تشنگان عدالت گفته بودند از این جا نمی رویم جز با بیعت؛ طفره نرو! دستت را پیش آر تا بیعت کنیم. راه عذر بر علی (علیه السلام)  بسته شد. همان جا بود که تسلیم شد اما در همان موضع تسلیم، سیمای سیاست علوی و حد و مرز حکومت خود را ترسیم کرد؛ به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید سوگند! اگر حضور حاضران نبود و یاران به واسطه یاری حجت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از دانایان و عالمان پیمان نستانده بود که بر سیری ستمگر و گرسنگی ستمدیده تاب و قرار نداشته باشند، افسار شتر خلافت را پشت کوهانش می افکندم که دنیای شما نزد من از آب بینی بز بی ارزش تر است. هر یک از این جملات طلایی لابد صد تکبیر به نشانه تأیید داشت. برای علی، بار امانت و سنگینی مسئولیت همان است که به عثمان بن حنیف نوشت آیا به این بسنده کنم که گویند امیرمومنان است و در ناگواریهای روزگار شریک آنان نشوم یا در سختی زندگی الگویی برای آنها نباشم. و اگر زشتی غدر و خیانت نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم اما هر غدر و نیرنگی، گناه است و هر گناهی، کفر. و برای هر نیرنگ باز خیانتکاری در روز قیامت پرچمی است که با آن شناخته می شود.

این که چرا علی (علیه السلام)  با آن همه فضیلت بلارقیب، دشمن پیدا کرد، پاسخ را باید در همین روح با کرامت و امانتدار او جستجو کرد. امام درباره کسی شنید که می گویند همه از او راضی هستند و شهادت داد که قطعا او به جفا و نه به عدل رفتار کرده وگرنه با عدالت نمی توان همه را راضی کرد. و سیره خویش را همان قرار داد که به حارث همدانی نوشت بپرهیز از هر عملی که صاحب خود را خشنود سازد اما برای عامه مسلمین ناخوش و زشت آید

و بپرهیز از هر عملی که در پنهان انجام گردد و در آشکار، باعث شرمندگی شود. و پرهیز کن از هر عملی که وقتی از آن بپرسند، صاحب عمل انکار کند یا عذر بخواهد... و به صلاح آر هر نعمتی که خداوند به تو ارزانی داشته و آن را تباه مکن. و باید اثر نعمتی که خداوند به تو داده در عمل تو دیده شود. و بدان که برترین مومنان، برترین آنها در تقدیم و بذل جان و مال و خاندان خویش است....

غیر از دنیاطلبان، حتی دوستان به ظاهر مصلحت اندیش امام از او می خواستند فعلا با صاحبان امتیاز و قدرت مدارا کند و عدالت را درباره غارت آنها از بیت المال جاری نسازد تا به پیروزی رسد. پاسخ امام به این دو گروه متفاوت هم یکی بود. آیا مرا فرمان می دهید که پیروزی را در ستم بر کسانی که ولایت مرا پذیرفته اند، طلب کنم؟! به خدا سوگند تا دنیا دنیاست و ستاره ای از پس ستاره ای می آید، هرگز چنین نخواهم کرد. اگر مال از آن من بود، همه را به مساوات تقسیم می کردم چه رسد به این که مال قطعا و منحصرا مال خداست. عدم اعتماد و اطمینان به سیاستمداران و هراس از خیانت آنها، همواره نگرانی بشر در طول تاریخ بوده است. آنچه از علی علیه السلام اسطوره سیاست ساخت، عزت (نفوذ ناپذیری) او بود. روح علی علیه السلام بزرگ بود و روح بزرگ را نمی شد خرید و فروخت و معامله کرد. او چون جان خویش را ارزانی رضایت حق کرده بود، شان نزول این آیه شریفه شد که و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد و از مردم کسی است که جان خویش را برای کسب خشنودی پروردگار معامله کرده و خدا نسبت به بندگان مهربان است

امام مرز کشید میان جان های گرامی همطراز رضوان خداوند با فرومایگان مسلمان نما و اهل خدعه، آنجا که فرمود کجایند برگزیدگان و شایستگان و آزادگان و بزرگواران شما؟!... فساد آشکار شد اما کسی که آن را زشت شمارد و بازدارد و تغییر دهد، نیست. آیا این چنین می خواهید مجاور خداوند در عالم قدس شوید و عزیزترین اولیای او باشید؟ هرگز! با خدا و رضوان او خدعه نتوان کرد و به رضایت او جز با طاعتش نمی توان رسید. لعنت خدا بر آنها که امر به معروف می کنند و خود، آنرا فرو می گذارند، و از منکر باز می دارند و خود به آن عمل میکنند. گروه خونی ابوتراب آن افلاکی خاک نشین نمی توانست با جماعت دنیازده، زراندوز، طرفدار تبعیض، ریاست طلب، خائن به امانت، عافیت طلب، منافق، میانه نما، مقدس مآب آلوده و مستعد سواری دادن به جبهه جور و فساد و تبعیض سازگار باشد که او در روز بیعت، با خدا و خلق هر دو عهد بسته بود خیانت در امانت نکند و حق خدا و خلق را ارزانی زیاده خواهان نکند

بنابراین جبهه ای مقابل امام آراسته شد که یک سر آن معاویه و عمروعاص و ولید و مروان و همه امویان ذاتا کافر بودند و سر دیگر آن، یاران بیعت شکنی چون زبیر و طلحه، و میانه این صف، مقدس مآبان دنیازده و اهل حسادتی چون ابوموسی اشعری و سعد ابی وقاص

و سیاهی لشکر آنها جماعت ساده لوح حیرت زده اما مغرور و لجوجی از تیره خوارج. بیگانه و دوست هریک جدا و گاه با هم ساخته! دل مولا را شکستند و جان او را خستند تا یکی از پاک دست ترین و قدرتمندترین سیاستمداران تاریخ، مظلوم ترین آنها شود. علی (علیه السلام)  مغضوب واقع شد و در کانون انواع هجمه ها از جمله ترور شخصیت قرار گرفت، چون نقطه اطمینان صیانت از سلامت سیاست شده بود. بر او خشم گرفتند و آشکار و پنهان، رشته های اقتدار و سیاست ورزی او را گسیختند چون نفوذناپذیر و غیرقابل معامله بود و به تعبیر حضرت زهرا(سلام الله علیها) امامت او می توانست «امان از تفرقه» باشد. از او انتقام کشیدند چون با حق آمیخته و پرچم شاخص عدالت شده بود. او علم جهاد را در برابر همه امتیازطلبی ها و برتری جویی ها برافراشته بود و تا این پرچم برپا بود، به بردگی گرفتن مردم امکان پذیر نبود. همه مسئله این بود که با حضور علی، سیاست گرد مدار حق و عدالت می گشت و این محوریت و حکمیت باید از علی ستانده می شد. چنین بود که حکمیت پیش هر کس جز علی (علیه السلام) بردند، در حالی که فرمان داده شده بودند به طاغوت کافر شوند. ایمان ها را موریانه خورد و پایه های امارت امیرمومنان و امام عدالت شکاف برداشت.

در بحبوحه یکی از ناکامی های صفین بود که امام ابیاتی با این مضمون خواند «اگر اطاعت میکردند آنها را با امنیت و آسایش در جنت الهی پناه می دادم اما چگونه محکم کنم امری را که در آن از من می خواهند اندیشه فرومایگان بی سر و پا را پیروی کنم». و گره در کار امام افتاد وقتی از او نشنیدند و نپذیرفتند که تا پیروزی بیش از یک نفس نمانده، حتی اگر مالک اشتر علی علیه السلام به نزدیکی خیمه معاویه رسیده بود و غمگسارانه فریاد می زد تا پیروزی به اندازه یک کمان باقی نمانده است. بدن های کنار هم با سوداهای پراکنده از یکدیگر، (همان ها که حضرت می فرمود کلامتان صخره سخت را نرم می کند اما عمل شما دشمنان را به طمع می اندازد) امیر عدالت را زمینگیر کردند.  
در کارآمدی و ماندگاری سیره علوی همین بس که 14 قرن بعد، انقلابی بزرگ با الهام از آن رویکرد علوی به پیروزی رسید و زنجیره ای از پیروزی های جهانی مستضعفان را در پی آورد. جهان، در حال انقلابی بزرگ است اما نه به نام معاویه و عمروعاص و اصحاب سقیفه و جمل. پرچمدار اصلی این نهضت(عجل الله تعالی فرجه) انسان کاملی است از نسل علی علیه السلام که امیرمومنان در بشارت آمدن و پیروزی اش فرمود «جهان پس از سرکشی رو به ما اهل بیت خواهد کرد، همچون ماده شتر بد خو که با طفل خود مهربان شود. و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض....
1430 سال پس از ماجرای غدیر، جهان آبستن حوادث و جنبش بزرگی است که کانون آن در پایتخت محبت مولا (ایران) قرار گرفته. اکنون در ایران مردمانی بالیده و برآمده اند که پشت در پشت هم و زیر پرچم ولایت فقیه به مولای متقیان و امیر عدالت اقتدا کرده اند. عزم جزم آنها «علوی» شدن است چندان که بشارتش را رسول خدا ذیل آیه شریفه یا ایهاالذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبّهم و یحبونه... آیه 45 مائده داده؛ فروتن با مومنان، نفوذناپذیر و سرسخت در برابر کافران، مجاهد در راه خدا و نترس در برابر ملامت سرزنش کنندگان. و این هنوز از نتایج سحر غدیر است، تا صبح دولت حق بدمد، ان شاءالله.

بخش 16  :     اقسام و علل پیدایش دشمنی و فتنه شناسی

فتنه در قرآن : واژه فتنه در 30 آیه قرآن آمده، به پنج معنای مختلف به کار رفته.
1- شکنجه، آیه 10 بروج درباره اصحاب اخدود: کسانیکه مردان و زنان با ایمان را شکنجه دادند سپس توبه نکردند، برای آن‌ها عذاب دوزخ و عذاب آتش‌ سوزان است.
2- امتحان، مانند آیه 15 تغابن: اموال و فرزندانتان فقط وسیله آزمایش شما هستند.
3- عذاب الهی : آیات 12 تا 14ذاریات از روی انکار باز می‌پرسند که روز جزا کی خواهد بود؟ (جواب ده) آن روز که آن‌ها را به آتش دوزخ عذاب کنند و خطاب کنند که اینک بچشید کیفر خود را این همان عذاب است که خود به تعجیل می‌خواستید.
4- مصیبت : 11 حج، بعضی از مردم خدا را تنها با زبان می‌پرستند اگر خیری به آنان برسد حالت اطمینان پیدا می‌کنند اما اگر مصیبتی به آنها برسد دگرگون می‌شوند. به این ترتیب هم دنیا را از دست داده‌اند و هم آخرت را، و این زیان آشکار است      5- فساد کبیر : آیه 73 انفال کسانی که کافر شدند اولیا پشتیبان یکدیگرند

اگر (این دستور) را انجام ندهید فتنه و فساد عظیمی در زمین روی می‌دهد. وَ الفِتنَهُ اَکبرُ مِن القَتل (217بقره)  وَ الفِتنَهُ اَشَدُّ مِن القَتل (191بقره) و البته به نص آیات همچون آیه 14 حدید نفاق و دورویی از خصوصیت مهم فتنه‌گران است

 در تفسیر المیزان : آیه زنان و مردان منافق در روز قیامت از زنان و مردان کمک می‌طلبند، تا شاید به کمک آنان از ظلمتی که در آنند نجات یابند، و دست آویز و بهانه‌شان این است که آخر ما در دنیا با شما بودیم، و سپس می‌فهماند که مردان و زنان مومن در پاسخشان می‌گویند: درست است که با ما بودید، ولی دلهایتان مطابق با ظاهر حالتان نبود، چون شما دلهای خود را گمراه و مفتون کرده بودید، و همواره در انتظار بلا و گرفتاری برای مسلمانان بودید، و در دینی که اظهارش می‌داشتید شک و تردید داشتید، آرزوهای خام و شیطان شما را فریب داد و این صفات خبیثه همه آفات قلب است، پس دلهای شما سالم نبود.

خصائص فتنه‌گران علاوه بر نفاقشان این چنین بیان می‌کنند که : توبه47 تا 49:                   
1- انتظار نابودی مومنین را دارند
و تربصتم

2- اهل تردید در دین خدایند و ارتبتم

3- صاحبان آرزوهای باطل و دنیوی  و غرتکم الامانی

4- خیانتکار در جبهه حق  مازادوکم الاخبالا

 5- اخلال‌گر در نظام اهل ایمان  و لا وضعوا خلالکم

6- آشوب‌طلبی و فساد‌جویی  یبغونکم الفتنه   

7- جاسوسی دشمنان مسلمین  و فیکم سماعون لهم   

8- وارونه نشان دادن امور مسلمین  و قلبوا لک الامور   

9- از پیروزی اهل ایمان ناراحت می‌شوند  و هم‌کارهون

10- عافیت‌طلب و گریزان از مقاومت و مجاهدت  و منهم من یقول ائدن لی و لاتفتنی  و در نگاه به قرآن یکی از ضرب‌المثل‌های فتنه‌گری فرعون و اشراف و خواص باطل پیرامون ایشان است که در آیه 83 یونس خصایص دیگر فتنه‌گران اینچنین آمده است 

11- موجب خوف و ترس اهل ایمان علی خوف من فرعون و ملئهم

12. سران فتنه‌گر از اشراف و خواص باطل جامعه‌اند  فرعون و ملئهم                          .
13. جاه‌طلب و متکبرند  و ان فرعون لعال 

14. مسرف و زیاده‌خواهند  و انه لمن المسرفین 
طبق آیه 49 مائده یکی از شاخصه‌های فتنه‌گری را معادل با مخالفت با احکام الهی و قوانین براساس هوای نفسشان و لا تتبع اهواءهم و احذرهم ان یفتنوک عن بعض ما انزل الله الیک‌ معرفی می‌نماید.

علاوه بر خصایص فوق از تفسیر تسنیم حکیم فرزانه آیت‌الله جوادی در تفسیر آیه 91 نساء بهره می‌گیریم که این آیه درباره گروهی دیگر از منافقان است که خود را بی‌طرف، صلح دوست، اصلاح‌طلب و مسالمت‌جو می‌ نمایانند؛ لیکن در حقیقت مانند آنان نیستند و در این ادعا منافق و در باطن فتنه‌گرند و در پی فرصتی برای ضربه زدن به اسلام و مسلمانان، و به سبب همین تفاوت سیرت، حکمشان نیز با گروه پیشین متفاوت است. اینان ریاکارانه شعار امنیت داده و خواسته خود را به عنوان تامین امنیت مسلمانان و قوم خود می‌شمارند؛‌ اما در باطن فتنه‌گرند. این منافقان حرفه‌ای، فرصت‌طلب و موج‌سوارند و پیوسته رنگ عوض می‌کنند: گاهی ظاهرا به سمت ایمان و زمانی واقعا به سمت کفر می‌گرایند، از این رو گفته‌هایشان را نمی‌توان پذیرفت، زیرا گاه ناتوانی با چهره اصلاح‌طلب ظاهر شده و خود را مومن می‌نمایانند و به قوم خود نیز که می‌رسند، همین سخنان را بر زبان می‌رانند؛ ولی اگر قدرت یابند، هرگاه به فتنه و کفر و شرک دعوت شوند و زمینه فتنه‌گری باشد، بی‌درنگ آن را می‌پذیرند و بسیار زود در فتنه و کفر فرو رفته و در آن می‌غلتند و آشوب برپا می‌کنند.           .
و طبق آیه 73 توبه: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ خداوند متعال از نبی الرحمه می‌خواهد با کافران و منافقان که (فتنه‌گران اهل نفاق و کفر نعمت‌اند) مبارزه کند و بر آنها سخت گیر باشد. و یا این که طبق مفاد آیات 60 و 61 احزاب که منافقین فتنه‌گر که یا شایعه‌سازی می‌کردند و یا اراذل و اوباش منافق امنیت جامعه را مختل می‌کردند می‌فرماید: اگر شایعه‌سازان و اوباش دست از فساد و فتنه برندارند، به آنها اعلان جنگ بده سپس آنها را هر جا یافتی به سختی به قتل برسان.

دشمن شناسی یکی از شاخه های آگاهی به شرایط زمان و محیط،

انواع دشمن : کسی که قصد ضربه زدن دارد قرآن، اولین کسی را که به عنوان دشمن کل انسان ها معرفی کرده، شیطان است: شیطان دشمن شماست. شما هم او را دشمن بشمارید و با او معامله دشمن کنید (فاطر6) در مقابل، به دسته دیگری اشاره می کند و آن کسانی هستند که با شیطان، دوستی می کنند و حتی ولایت شیطان را می پذیرند و در نتیجه شیطان بر آنها تسلط پیدا میکند(نحل/100) خدا هم به واسطه عصیان و تمرد و جسارتی که در مقابل خدای متعال کرد، او را از رحمت خود دورکرد و مورد لعنت قرار داد (حجر/34) ریشه این دشمنی، کبر و حسد ابلیس بود. او خودش را برتر می دانست ولی دید خدا او را برتر حساب نکرده است و بخاطر اینکه خدا او را برتر حساب نکرده با آدم دشمن شد!                                   .
کسی که اصالتا قصد ضربه زدن ندارد : خداوند در قرآن به مؤمنین : بعضی از همسران و فرزندان شما، دشمن شما هستند. از اینها بپرهیزید (تغابن14) این همه مسائل مهم در اجتماع وجود دارد؛ این مسئله چه خصوصیتی داشته که این را ذکر می کند؟ شبیه به این مسئله اما با یک تعبیر آرام تر و ملایم تری نیز در قرآن آمده: بدانید که اموال شما و فرزندانتان، اسباب آزمایش شما هستند، خیلی به اینها دل نبندید. به اینها به این دید نگاه کنید که به اسباب آزمایش نگاه می کنید (انفال28) حدیثی از نبی مکرم: اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک (بحار 67 .64) دشمن ترین دشمنان انسان، خود انسان و نفس او است؛ یعنی در درون خودش است. این دشمن ترین دشمنان آدم است. ممکن است کسانی در صدد ضرر زدن به دیگران باشند. این یک نوع دشمنی است و گاهی ممکن است قصد ضرر زدن نباشد و فقط به دنبال منفعت خودشان باشند؛ ولی باکی ندارند که منفعت شان، موجب ضرر دیگری شود.

دو عامل دشمنی در محیط اجتماعی : حسادت،  أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‌ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ (نساء54) خدا به یک کسانی یک فضیلت هایی داده، خدا به هرکس صلاح بداند یک سری نعمت می دهد که به دیگران نمی دهد. به انبیاء نبوت داده و به دیگران چون لیاقتش را نداشتند، نداده است. به کسانی بخاطر مصالحی و حکمت هایی، ثروت می دهد و یا به کسانی زیبایی می دهد. این، منشأ حسد می شود.
تضاد در منافع،  شرایط اجتماعی، شرایط سیاسی، شرایط اقتصادی، شرایط جغرافیایی باعث این شده دیگری یک بهره مندی هایی داشته باشد که این ندارد.

ریشه فتنه از دیدگاه نهج البلاغه امام علی علیه السلام

 خطبه 50 نهج البلاغه: انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تتبدع یخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها رجال رجالا علی غیردین الله; همانا ابتدای بروز آشوب ها و فتنه ها هواها است که مورد تبعیت قرارمی گیرند و احکامی است که بدعت گذاشته می شوند. دراین فتنه ها با کتاب خدا مخالفت می شود و مردانی از مردان دیگر بر مبنایی غیراز دین خدا تبعیت می کنند. در این خطبه امام علیه السلام علت فتنه ها را دو چیز می داند: 

1 - تبعیت هوای نفس : اولین عامل فتنه، تبعیت از هوای نفس یا شیطان درون است. این شیطان می کوشد تا به گوهر جان آدمی دستبرد زند و سرمایه های گرانبهایش را به نابودی کشد. او انسان را با آرزوهایش سرگرم می کند، تا از مقصد اصلی بازماند. او می خواهد یاد خدا را از صفحه دل و زندگی آدمی به کلی پاک کند. پیروی از هوای نفس، شیطان را برجان مسلط می کند و تا از انسان لاشه ای انسان نما باقی نگذارد، از پای نمی نشیند. نفس اماره با داشتن خواهش های بی پایان، زینت آرایی گناه و هموار کردن و آسان نمایی جرم های سنگین، در به خطرانداختن انسان ید طولایی دارد و اگر یکه تاز صحنه جان شود، عقل را به اسارت می گیرد. 

امام سجاد علیه السلام: کم من عقل اسیرتحت هوی امیر خدایا! از نفس سرکشی به تو شکوه می کنم که بسیار به بدی ها فرمان می دهد و درخطاها می شتابد.                      . مادر بتها، بت نفس شماست / زان که آن بت، مار و این بت، اژدهاست.

حضرت علی علیه السلام: هوای نفس، فرمانده سپاه شیطان است. نمونه ای از همکاری نفس با شیطان، در جنگ نهروان ظهور پیدا کرد. امام علیه السلام بربالای جنازه کشتگان نهروان فرمود: بدا به حال شما! آن که شما را فریب داد، زیانتان رساند. به آن حضرت عرض کردند: ای امیرمؤمنان! چه کسی آنان را فریب داد؟ فرمود: شیطان گمراه کننده و نفس های فرمان دهنده به بدی آنان را فریفته آرزوها ساخت و راه را برای نافرمانی بپرداخت. به پیروز کردنشان وعده کرد و به آتش شان درآورد. هر چه انسان نفس را خوار و خواهش هایش را لگد کوب کند، شیطان را خوار و پایمال کرده است            .          امام علیه السلام می فرماید: باخواسته های نفس مخالفت کنید، تا برشیطان چیره شوید. (نهج البلاغه) کسب همه کمال ها در گرو مبارزه با نفس سرکش است 

شخصی به حضرت محمد صلی الله علیه و آله عرض کرد: ای رسول خدا! راه رسیدن به معرفت حق چیست؟ فرمود: شناخت خویش. گفت: راه موافقت حق چگونه است؟ فرمود: مخالفت نفس. پرسید: راه رسیدن به خشنودی حق چیست؟ فرمود: خشم بر نفس. سؤال کرد: راه رسیدن به وصل حق چیست؟ فرمود: بریدن از نفس. پرسید: راه نزدیکی به خدا چیست؟ فرمود: دوری از نفس. گفت: چگونه می توان به همه این ها رسید؟ فرمود: کمک خواستن از خدا علیه نفس. (سفینة البحار، ج 2)

2 - بدعت گذاری در دین: در تعریف بدعت گفته اند: ادخال مالیس من الدین فی الدین. داخل کردن چیزی که از دین نیست، در دین. احادیث زیادی در مذمت بدعت و بدعت گذاری وارد شده. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: هرگونه بدعتی، گمراهی است و هر گمراهی، در جهنم است. امام علی علیه السلام اهل بدعت کسانی هستند که با رای و هوای خود با خدا و رسولش مخالفت می کنند. (میزان الحکمة، ج 1)

پیامبر صلی الله علیه و آله کسی که به بدعت گذاری روی خوش نشان دهد، در از بین بردن دین کمک کرده است. نیز فرمود: اگر بعد از من، اهل بدعت و شبهه افکنان در دین را دیدید، از آن ها بیزاری بجویید و آنان را سب و لعن کنید تا جرات نکنند دین شما را فاسد کنند. (میزان الحکمة، ج 1)

و در مورد وظیفه علما در مقابله با بدعت گذاری، فرمود: هنگامی که بدعت ها در امت من ظاهر شد، بر عالمان واجب است علمشان را اظهار کنند و اگر کسی چنین نکند، لعنت خدا بر او باد! چگونه بدعت در جامعه شکل می گیرد و به صورت سنت در می آید؟ حضرت علی علیه السلام: هیچ گاه باطل با چهره باطل خویش عرضه نمی شود، بلکه لباس حق را برآن می پوشانند و سپس به مردم عرضه می کنند. مثلا در جنگ صفین، خیانت به اسم قرآن بر مردم تحمیل شد و حکومت دیکتاتوری معاویه به نام اراده خداوند برگردن مردم مستقر شد. در طول تاریخ نمونه های زیادی از ارائه باطل در قالب حق صورت گرفته است که آن حضرت با تعبیر: کلمة حق یراد بها الباطل سعی در روشنگری مردم داشته است.

در زمان حاضر نیز به همین صورت خیلی از بدعت ها و باطل ها به اسم دین در جامعه رسوخ پیدا کرده است. به اسم روشنگری، به گمراهی مردم می پردازند. به نام آزادی، بی بند و باری در جامعه رونق می گیرد. به نام خشونت، حق طلبی ها و فریاد دین خواهی بایکوت می شود.

وقتی به عنوان پیش شرط خلافت، عمل به سنت شیخین به امام پیشنهاد شد، فرمود: من بر اساس دین و سنت نبوی با شما رفتار خواهم کرد. امام پس از تعریف خط و مسیر خلیفه دوم می فرماید: عمر، خودش از دنیا رفت ولی مردم را در راه های پرپیچ و خم زیادی رها ساخت، به طوری که اشخاص گمراه و جاهل راه اصلی را پیدا نکردند و افراد سالم نیز به شک افتادند و بر یقین و باور نماندند (شرح ابن ابی الحدید، ج 12)

ابن ابی الحدید در مورد علت مخالفت مردم با عدالت امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید: چون نوبت به خلافت عمر رسید، تبعیض نژادی را حاکم ساخت و یکی را بر دیگری ترجیح داد و عثمان هم از شیوه عمر پیروی کرد و مدت زیادی (23 سال) مردم با آن شیوه انس گرفتند. لذا چون علی علیه السلام به خلافت رسید، براساس شیوه های پیامبرخدا حرکت کرد، ولی مردم با وی مخالفت کردند.

شناخت و دفع فتنه، وظیفه خواص و عوام یکی از منفورترین کارها در فرهنگ اسلامی، کشتن انسانهای بی گناه است. این مسئله از نگاه اسلام آنقدر بد است که در قرآن آمده : انه مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا (مائده32) اسلام کشتن یک انسان بی گناه را مساوی و معادل با کشتن همه انسانها دانسته و مجازات کسانی را که مومن بی گناهی را به قتل برسانند، عذاب جاودانه در جهنم تعیین کرده : و وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا (نساء93) با وجود این، قرآن کریم فتنه گری و فتنه انگیزی در جامعه را شدیدتر و بزرگتر از کشتن انسانهای بی گناه دانسته و در دو فراز مختلف می فرماید: وَ الفِتنَهُ اَکبرُ مِن القَتل ، فتنه از قتل شدیدتر است (بقره191) وَ الفِتنَهُ اَشَدُّ مِن القَتل ، فتنه از قتل بزرگتر است (بقره217 )

معنای روشن این آیات آن است که فتنه، از کشتن همه انسانهای روی زمین شدیدتر، بزرگتر و بدتر است. شاید دلیل این مسئله آن باشد که اگر شخصی، بی گناه کشته شود، به رغم همه زشتی و شناعت این کار، در نهایت چند روزی زودتر به سرای ابدی خود رفته است و به دلیل همین مظلومیتش ممکن است برخی گناهان او نیز بخشوده شود. اما فتنه انگیزی، به دلیل ایجاد ابهام و شک و تردید از یقین افراد به برخی مسلمات و معتقدات با ابزارهای گوناگون، پیامدهای ناگواری چون از دست رفتن ایمان و سعادت حقیقی عده ای از مردم و فاصله گرفتن آنان از جاده حق و حقیقت را در پی خواهد داشت. در نتیجه نه تنها فتنه گران و فتنه زدگان خود تا ابد در آتش جهنم می سوزند بلکه در صورت تداوم غبار و ابهامات حاصله از فتنه، فتنه گران، نسلهای آینده خود را نیز به انحراف خواهند کشید.     

 دلیل ما بر سوختن ابدی فتنه گران و فتنه انگیزان در آتش جهنم آن است که از آنجا که خداوند جزای کسانی را که مومنی را به قتل برسانند، عذاب جاودانه می داند.  بر همین اساس و طبیعتا با توجه به آنکه بر اساس منطق قرآن کریم، فتنه از قتل بزرگتر و شدیدتر است لذا می توان باز هم بر اساس منطق قرآن به این حکم نایل گشت که جزای فتنه انگیزان و فتنه گران که با اظلال مومنان ایشان را از مسیر منحرف می نمایند همانا عذاب جاودانه جهنم خواهد بود.

  در آیه ای دیگر ضرورت مبارزه با فتنه بدین صورت بیان شده وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ؛ از فتنه ای که تنها به ستمکاران شما نمی رسد بترسید و بدانید که خداوند سخت کیفر است (انفال 25)                       .                          علامه طباطبایی : مخاطب این آیه همه امت اسلامی و جامعه مومنان است. مضمون آیه آن است که همه جامعه اسلامی و تمامی مومنین موظف اند با فتنه هایی که هرچند در ظاهر مخصوص ظالمان و ستمگران است، سکوت و عزلت پیشه نکرده و با دوری از عافیت طلبی به مبارزه با آن بپردازند؛ چراکه آسیب ها و آفات فتنه همگان را دربر خواهد گرفت. در ذیل آیه علت توصیه بیان شده که اگر مسلمانان وظیفه خود را در مقابله با فتنه انجام ندهند عذابهای شدید الهی در دنیا و آخرت نصیب ایشان خواهد شد. عذابهایی چون اختلافات اجتماعی، ناامنی و قتل و فساد و امثال آن در این دنیا و عذاب جهنم در روز قیامت. ثمره فتنه چیزی جز ضعف اجتماع مسلمانان و ایجاد تفرقه و اختلاف در صفوف آنان و در نتیجه ذلت و خواری حکومت و جامعه اسلامی در برابر دشمنان دین نخواهد بود. بر همه افراد جامعه اسلامی بویژه خواص و نخبگان لازم است ضمن شناسایی فتنه ها و آگاهی دادن به جامعه، تلاش کنند آتش فتنه را خاموش کنند و ریشه آن را بسوزانند.

قرآن کریم به همه مسلمانان دستور می دهد تا رفع کامل فتنه از جهان و تحقق کامل دین الهی در سراسر گیتی، با دین ستیزان مجاهده و مبارزه کنند و لحظه ای در این راه درنگ نداشته باشند وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ؛ با آنان بجنگید تا دیگر فتنه ای نباشد و دین مخصوص خدا شود (بقره193) وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ (انفال39) روشن است که این دستور قرآن به مبارزه با فتنه و فتنه گران لزوما و صرفا دستور به مبارزه سخت و جهاد فیزیکی نیست، بلکه مبارزه نرم و جهاد فکری و علمی و فرهنگی را هم شامل می شود. اصولا چون فتنه گری جز در آخرین فازهای خود که وارد فاز جنگ فیزیکی و ایجاد اغتشاش و ناامنی و جنگ مسلحانه می گردد. سیاه نمایی درباره فعالیت های گوناگون انجام شده از سوی نظام اسلامی و مهمتر از همه از راه ایجاد شبهه در باورها و ارزشهای اعتقادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مورد قبول جامعه هدف و به استخدام گرفتن آگاهانه یا ناآگاهانه رجل سیاسی، دینی و فرهنگی جامعه هدف با استفاده از تمرکز بر نقاط ضعف اخلاقی و اعتقادی ایشان، می کوشند تا آرام آرام حساسیت های دینی و ارزشی مردم را تضعیف کنند. و بدین ترتیب بسترهای لازم برای براندازی نظام حاکم را فراهم سازند تا با کمترین هزینه بتوانند به هدف خود دست یابند. به همین دلیل مبارزه با فتنه در زمان حاضر نیز کار سهلی نیست؛ بلکه نیازمند برنامه ریزی های دقیق و فعالیت مستمر و مداوم است.

                                   فتنه، نتیجه بدعت و شبهه در دین

سرچشمه های پیدایش فتنه

1- ثروت گرایی، مال پرستی و رفاه زدگی : ثروت، نه فقط زمینه و بستر فتنه را در جامعه ایجاد می‌کند، که ازجمله مهمترین عوامل فروپاشی و اضمحلال جوامع است. حضرت رسول(صلی الله علیه و آله): هر امتی بگونه ای دچار فتنه میشود فتنه امت اسلامی هم فتنه مالی است. میزان الحکمه، حدیث 15725 بررسی تاریخی نیز نشان می دهد که منشا بسیاری از فتنه های بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ثروت گرایی، تجمل خواهی و مال پرستی بود. لذا امام علی(علیه السلام) در خطبه‌ای به مردم تذکر می‌دهند که از مستی نعمت‌ها برحذر باشند و مبادا نعمتهای فراوان موجب فتنه‌زدگی یا فتنه‌گری ایشان شود.

در روایتی از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) نقل شده که نگرانی پیامبر درباره امت اسلامی از فتنه خوشی بیشتر از نگرانی آن حضرت از «فتنه سختی» است (میزان الحکمه، حدیث 15726) این آفت و مفسده در دوران کنونی نیز در سطح جامعه و در طبقات خاصی که اصطلاحا بدانها عوام جامعه اطلاق می‌گردد، قابل مشاهده است.

 2- دینداری غیر عالمانه : به هر اندازه که تعداد ناآگاهان از حقایق دینی در جامعه افزایش یابد، به همان اندازه باید منتظر وقوع فتنه بود. دیندارانی که با انجام دادن اعمال دینی، خود را طلبکار خدا می دانند، فتنه گرانی هستند که جامعه اسلامی را به انحراف می کشانند. امام علی(علیه السلام) ارتباط میان فتنه انگیزی و ضعف در دین شناسی را چنین بیان می کند: مردم را روزگاری رسد که در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن. در آن روزگار بنای مسجد های آنان از بنیان آبادان است و از رستگاری ویران. ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمینند. فتنه از آنان خیزد و خطا با آنان درآویزد. آنکه از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند و آنکه از آن پس افتاد بسویش برانند (نهج البلاغه، حکمت 369، ص426)

3 - بدعت گذاری و شبهه افکنی در دین : یکی دیگر از سرچشمه های پیدایش فتنه، انحراف از احکام و مقررات اسلامی از طریق تحریف یا تغییر یا تغییر پاره ای از آن ها است. به تعبیر دیگر، نو گرایی بی مبنا در احکام دینی و بدعت گذاری در دین، یکی دیگر از ارکان پیدایش فتنه است. البته نیاز به توضیح ندارد که هر گونه نوآوری در دین به منزله بدعت نیست؛ بلکه بر اساس مبانی تفکر شیعی، عالمانی که از مقتضیات زمان و مکان آگاهی دارند، همواره متناسب با موضوع های جدید و بر پایه اصول و مبانی اسلامی، احکامی نو صادر می کنند و عامل زنده بودن دین و آموزه های دینی در همه زمانها و مکانها نیز همین است.

اما بدعت بدین معنا است که کسی آموزه ای را وارد دین کند که هیچ اصل و اساسی در دین نداشته است. این تقابل و رویارویی ممکن است آرام آرام به فتنه ای عظیم در جامعه اسلامی بدل شود. مگر غیر از این است که بدعت های صورت گرفته در صدر اسلام موجب شد عده بسیاری از مردم مسلمان و صحابه پیامبر قربه الی الله به جنایت هایی هولناک علیه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و شهدای کربلا دست بزنند؟ مگر امام باقر(علیه السلام) درباره انگیزه قاتلان حضرت حسین(علیه السلام) نفرمودند: کل یتقربون الی الله بدمه؛ همگی ایشان با ریختن خون امام حسین تقرب به خداوند می جستند. مگر عمر سعد برای تحریک و تهییج سپاهیان خود به جنگ با امام حسین(علیه السلام) و یاران مظلومش با شعار یا خیل الله ارکی و بالجنه ابشری (بحار الانوار، ج44،ص391، باب 37،حدیث۱)   دستور حمله به خیام امام حسین(علیه السلام) را صادر نکرد؟ و مگر بسیاری نیز از این فرمان با شعار الله اکبر و با عشق به خدا و پیامبر و به انگیزه تبعیت از دستورات دین، این فرمان را عملی نکردند؟ این است نتیجه ایجاد بدعت در دین!! 

۴- روابط نا سالم اقتصادی : جامعه ای که در آن ربا خواری رواج داشته باشد، جامعه ای حرام خوار و ناسالم است. چنین جامعه ای مستعد وقوع فتنه است. پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)این حقیقت را این گونه بیان فرمود که امت اسلامی با تغییر نام ربا، آن را حلال می شمارند. اینان گمان می کنند خداوند الفاظ را حرام کرده است و اگر لفظ را عوض کنند، حکم نیز عوض میشود. احکام و ارزشهای الهی را ناظر به الفاظ و لغات می پندارند و نه محتوا و حقیقت. به همین دلیل با ترفندی ناآگاهانه و حیله ای سطحی نگرانه به جای کلمه ربا از الفاظی دیگر استفاده می کنند و بدین ترتیب گمان می کنند به وظیفه دینی خود عمل کرده‌اند.  اگر چنین وضعی در جامعه اسلامی حاکم شود، زمینه لازم برای وقوع فتنه فراهم می گردد: فیستحلون .... الربا بالبیع     امام صادق(علیه السلام) وقتی مطلع شد شخصی ربا خوار در توجیه عمل خود با تغییر نام و عنوان می گوید کار من«ربا» نیست بلکه «لباء» (در زبان عرب، نخستین شیری که مادر به فرزند می دهد) فرمود اگر دستم به او می رسید و توانایی لازم را داشتم، گردنش را می زدم (میزان الحکمه،ح 7126)

۵- روابط ناسالم اداری و حکومتی: روابط نا سالم میان مدیران و مردم است. وظیفه مدیران جامعه اسلامی، خدمت به مردم است و در قبال این خدمت می توانند حقوق خود را نیز از بیت المال دریافت کنند.اما همواره در هر جامعه ای عده ای هستند که می خواهند از راه‌های غیر قانونی و با تمسک به شیوه‌های شیطانی و با سوء استفاده از ضعف عقیدتی و اخلاقی برخی از مدیران اهداف خود را پیش ببرند. اینان برای حل مشکلات خود ممکن است با ترفندهای مختلف، اموالی را در اختیار مدیران قرار دهند و بدین وسیله زمینه انحراف در فکر و رفتار مدیران جامعه اسلامی را پدید آورند.                                                                                                          ممکن است مبالغ هنگفتی را به عنوان رشوه به حاکمان تقدیم کنند. البته روشن است که اسم آن را رشوه نمی گذارند؛ بلکه نام آن هدیه ای نا قابل از سوی فردی خیر خواه برای صرف در امور خیریه و کمک به مظلومان و فقراء خواهد بود! بر اساس گفته پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) اگر چنین مسئله ای در میان حاکمان اسلامی شیوع پیدا کند، باید منتظر وقوع فتنه در جامعه بود.

 پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در روزگار خویش، به شدت از گرفتار آمدن عوامل حکومت در دامن آلوده رشوه دهندگان جلوگیری می کرد. امام علی(علیه السلام) به قاعده ای کلی در نابودی و اضمحلال جوامع پیشین اشاره می کند و می فرماید: پیشینیان شما از این جهت به هلاکت و تباهی درافتادند که مردمان را از حقشان بازداشتند و آنان ناچار با رشوه) آن را خریدند و به شیوه ای نا درست و باطل با مردم برخورد کردند و مردم هم به آنان اقتدا کردند

پیامبر اکرم در پیش بینی شرایط جامعه اسلامی پس از خود، خطاب به امام علی، روابط اداری و حکومتی مردم و حاکمان؛ حاکمان و متصدیان امور، رشوه می گیرند و نام آن را هدیه می گذارند و گمان می کنند با تغییر نام، مشکل حل می شود.

سرچشمه فتنه

سرمنشأ بسیاری از آشوب‌ها و فتنه‌های اجتماعی، دنیا خواهی و رفاه طلبی خواص آن جامعه است. پیروی از هوای نفس و بی‌تقوایی عامل ایجاد بسیاری از اختلافات و آشوب هاست. اختلافی که میان علمای ادیان دیگر و اسلام پیش آمد. علمای یهود، عیسی را کنار زدند و علمای یهود و نصارا پیامبر خاتم را نفی کردند.

اختلافاتی که پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)نیز پدید آمد، همه و همه به خاطر خودخواهی، حفظ منافع شخصی، قدرت طلبی و سودجویی عده‌ای دنیا طلب بود. «میر سید شریف جرجانی» مهم‌ترین اختلافات پس از رحلت تا حاکمیت علی ابن ابیطالب (علیه السلام) را این گونه بر‌می‌شمارد: 

• جریان قلم و دوات و کاغذ خواستن پیامبر  تخلف از لشکر اسامه و تمرّد از دستورات پیامبر 

• اختلاف در مسئله امامت و جانشینی پیامبر با اینکه نص صریح بر آن وجود داشت. اختلاف در ماترک پیامبر و فدک    

اختلاف در مسئله شورا  
• اختلاف در قتل عثمان و نسبت دادن آن به علی

• اختلاف معاویه و بعضی اصحاب و کارشکنی آنها باعلی

• راه اندازی جنگ جمل و مانند آن. در جریان فتنه جمل نیز خواص، امتیازات ویژه‌ای را از حاکمیت طلب ‌کردند و وقتی که نرمشی از سوی امام مشاهده نشد و امام با زیاده‌خواهی آنان مخالفت کرد، به شورش، غارت اموال عمومی و جنگ و خونریزی روی آوردند.

شروع فتنه با اعتراض فتنه‌ها گاهی با یک اعتراض ساده کلید می‌خورد. یعنی فتنه‌گران در ابتدا هدف نهایی خود را بیان نمی‌کنند. در فتنه جمل ماجرا با اعتراض طلحه و زبیر شروع و با خارج شدن به بهانه عمره و تجمع در مکه و بیان اعتراض رسمی به حاکمیت امیر المؤمنین(علیه السلام) ادامه یافت. با فراهم آمدن زمینه‌ها همین اعتراضات تبدیل به شورشی بزرگ شد.

جایگاه خواص در فتنه نقش و جایگاه خواص در هنگام وقوع فتنه‌ها بسیار مهم است. در جریان فتنه جمل وقتی امام علی‌(علیه السلام) مردم کوفه را به یاری طلبید، بسیاری از مردم کوفه نگاه به دهان و سخن ابوموسی اشعری داشتند. او به مردم توصیه می‌کرد در این اوضاع در خانه خود بمانند. [طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 499.]

همچنین در زمان خلافت امام حسن (علیه السلام) معاویه با نرم کردن خواص لشکر امام حسن (علیه السلام) زمینه را برای فروپاشی سپاه امام فراهم ساخت. 

عبید الله بن عباس که از خواص لشکر امام حسن(علیه السلام) بود بعد از ملاقات با عبد الرحمن سمره نماینده معاویه، فریب خورد و شبانه با تعدادی از فرماندهان خود تسلیم سپاه معاویه شد. این اقدام او باعث از هم پاشیدن سپاه امام گردید (بلاذری، انساب الاشراف، ج 3، ص 38)  در مواقع بروز فتنه راه صلاح برای خواص، پرهیز از سخنان دو پهلو است. ابوموسی اشعری در هنگام فتنه جمل از کسانی بود که سخن‌ پراکنی‌ هایی دو سویه داشت. و گروه سوم که اراذل و اوباش‌اند حاکم شوند.. (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 41، ص 20)

پافشاری بر باطل اصرار و پافشاری بر عقیدة باطل و عدم پذیرش سخن حق، انسان را در لبه پرتگاه سقوط قرار خواهد داد. در این هنگام غرور و تکبر زمینی سست برای فروریختن عقاید است. قدم در مسیر انحرافی اشتباهی است که با برگشت از آن قابل تصحیح است. چنانچه عده‌ای از فریب‌خوردگان خوارج با سخنان و مواضع امام و یاران امام از راه اشتباه خود بازگشتند. اما تأکید بر اشتباه، خود گناهی غیر قابل بخشش است که گاه انسان را به سرازیری تباهی سوق می‌دهد.                             .
بهره گیری از ساده اندیشان گاه فتنه‌جو از ساد‌ه‌اندیشی دیگران بهر‌ه می‌برد و با پوشیدن لباس دینداری در صفوف آنان پنهان می‌شود. در جریان فتنه نهروان، عده‌ای در میان دینداران ساده‌انگار کمال بهره را برده و افکار خود را در جهت تضعیف حاکمیت اسلامی و خدشه‌دار کردن امامت پی‌ریزی می‌کردند. سر دادن شعارهای عوام فریبانه از شاخص‌های گروه فتنه‌گران است. شعار ناکثین و قاسطین خونخواهی از عثمان بود. شعار مارقین و خوارج هم لا حکم الا لله.

تفاوت بلا و فتنه لغت بلا، غالبا در آزمایش هایی به کار می رود که حق از باطل به آسانی تمییز داده می شود. اما فتنه غالبا در آزمایش هایی مصرف می شود که حق از باطل به سادگی تمییز داده نمی شود. به عنوان مقدمه، دو مطلب را که یکی در ارتباط با خصوصیت های امتحان و آزمایش های الهی است و دیگری جنبه های عمومی دارد و در امتحانهای بشری هم مطرح است،                                   .
1- آزمایشهای الهی بدون اعلام قبلی است آنچه که امتحان را خیلی پیچیده می کند، شاگرد نداند که دارد امتحان می شود. در آزمایشهای الهی، اینطور نیست که خداوند اعلام کند. هر لحظه ما داریم امتحان می شویم. برخلاف آزمایش های بشری در ارتباط با اکتساب علوم که در آنها اعلام قبلی می کنیم.                                      .
 2- برخی آزمایشات پیچیده هستند  در امتحانات بشری هم این گونه است که گاهی اوقات شاگرد، جواب سوالات امتحانی را می داند اما استاد در طرح سوالات، یک نوع پیچیدگی را مطرح می کند. چه بسا مطلب ساده باشد اما به نحو پیچیده و دو پهلو و گاهی هم چند پهلو است؛ مانند سوالات چهارگزینه ای خدا نکند هر دو اینها با هم باشد؛ یعنی از طرفی انسان از اینکه در بوته آزمایش است، غفلت داشته باشد و از آن طرف هم سوال امتحان یک سوالی باشد که انسان نتواند حق را از باطل به سادگی تمییز بدهد.

ویژگی های فتنه پس از بازگشت از جنگ صفین و رویارویی با لشکریان معاویه علی ع در میان مردم حاضر شدند و شرایط موجود را تجزیه و تحلیل کردند. در آن جمع برای روشن شدن افکار مردم و پاسخگویی به پرسش ها و شبهه هایی که بر اثر تبلیغات معاویه در ذهن مردم جای گرفته بود مطالب بسیار مهمی بیان کردند

امام علی(علیه السلام) معاویه را یکی از مظاهر و نمادهای عینی فتنه می داند و شخصیت واقعی او را به عنوان نماد جاهلیت و اشرافیت قریش مورد شناسایی قرار داده است

معاویه برای بازگرداندن جاهلیت و اشرافیت پای در وادی اسلام نهاد و تمام هم و غم خود را صرف این موضوع کرده بود. لذا وقتی علی(علیه السلام) می خواهد شرایطی را که معاویه آغاز کرده و در صدد گسترش آن است ترسیم کند شرایط فتنه زده دوران جاهلیت را مطرح می کند و با یادآوری شرایط سختی که بر مردم آن زمان رفته است نسبت به آینده ای که در انتظار آنها می باشد بیم می دهد و اعلان خطر می کند.

اینک برای اینکه بتوانیم ویژگی های فتنه را ارزیابی کنیم به بررسی جامعه نمونه فتنه که مولا توصیف کرده : والناس فی فتن انجذم فیها حبل الدین و……..بارض عالمها ملجم و جاهلها مکرم و این هنگامی بود که مردم به فتنه ها گرفتار بودند و رشته دین سست و نااستوار و پایه های ایمان ناپایدار. پندار با حقیقت به هم آمیخته . همه کارها در هم ریخته. راه رهایی دشوار و پناهگاهش ناپایدار چراغ هدایت بی نور دیده حقیقت بینی کور همگی به خدا نافرمان فرمانبر و یاور شیطان از ایمان روگردان . پایه های دین ویران شریعت بی نام و نشان راههایش پوشیده و ناآبادان.

 دیو را فرمان بردند و به راه او رفتند و چون گله که به آبشخور رود پی او گرفتند. تخم دوستی اش را در دل کاشتند و بیرق او را برافراشتند حال آن که فتنه چون شتری مست آنان را به پی می سپرد و پایمال می کرد و ناخن تیز بدان ها درمی آورد; و آنان دچار موج فتنه سرگردان بودند درمانده و نادان فریفته مکر شیطان. در خانه امن کردگار با ساکنانی بدکردار خوابشان شب بیداری سرمه دیده شان اشک جاری در سرزمینی که عالم آن دم از گفت بسته و جاهل به عزت در صدر نشسته (خطبه 2)

در این خطبه علی(علیه السلام)  جلوه های فتنه و جامعه فتنه زده را به خوبی تبیین می کنند و ویژگی های آن را به این شرح بیان می دارند :

1 رشته دین سست و نااستوار می گردد.  

2 پایه های ایمان ناپایدار می گردد 

3 پندار با حقیقت به هم آمیخته و همه کارها در هم ریخته می شود 

4 خارج شدن از وضعیت ایجاد شده مشکل و دشوار خواهد شد

5 چراغ هدایت بی نور و دیده حقیقت بین کور می شود 

6 نافرمانی خداوند فراوان است

7 فرمانبری و یاوری شیطان افزایش می یابد 

8 دین گریزی رو به فزونی می گذارد

9 بنیاد ارزش های دینی و معنوی در جامعه فرو می ریزد                                 .
10 از کارکردهای دین و ارزش والای آن غفلت می شود 

11 تعالیم و آموزه های دینی عقب افتاده و نامقبول جلوه می کند

12 جامعه به سان گله ای که در پی آبشخور می رود رو به سوی جلوه های شیطانی می گذارد و سنگ طرفداری از شیطان را به سینه می زند

13 غم بر چنین جامعه ای حاکم می گردد و آسایش و راحتی رخت برمی بندد

14 در این جامعه عالمان و دانشمندان منزوی و کنار گذاشته می شوند و جاهلان و نادانان جایگاه پیدا می کنند .

علی(علیه السلام) در این خطبه و سایر خطبه ها (خطبه 151) پرده از یک معمای بزرگ تاریخی و اجتماعی برداشته و کاملا ویژگی های فتنه را توصیف کرده و توصیه نموده است که هرگاه زمانه به فتنه گرفتار آمد و جلوه های آن پدیدار شد بر جای خویش بمانید و دچار تزلزل و تردید نشوید و بدون مطالعه و بررسی همه جانبه وارد این معرکه نشوید. چون فتنه از گذرگاه ها و راه های مخفی و غیرآشکار وارد می شود و دست های پنهان آن را هدایت می کند. وقتی فتنه فرامی رسد مانند جوانی است که در عنفوان جوانی به سر می برد بسیار شاداب جذاب و با نشاط است هیچ کس از او نمی ترسد و احساس خطر نمی کند. فتنه مانند جوان روز به روز رشد می کند و در جامعه گسترش می یابد. برخوردها و جلوه های آن به سنگ می ماند که اثر نمی پذیرد و تحت تاثیر عواطف و احساسات پیرامونی قرار نمی گیرد و برعکس با ضربه های شکننده و خردکننده محیط پیرامونی خود را ویران می کند..ستمگران و فتنه جویان در مقابل امتیازاتی که از یکدیگر می گیرند بر سر این فتنه معامله می کنند و آن را به همدیگر وامی گذارند و مانند سگ هایی که بر سر مرداری نزاع می کنند به جان هم می افتند و آن را از هم می ربایند. وقتی که فتنه انگیزان تصمیم می گیرند جامعه ای را دچار سرگردانی و بحران کنند به باطل خود با شعارهای فریبنده لباس حق می پوشانند و با ترفندهای مختلف سیمای حق را مورد هجوم قرار می دهند و با انواع اتهام ها و دسیسه ها چهره حق را زشت جلوه می دهند تا اینکه از روحیه حق پذیری مردم استفاده کنند و برنامه های شوم و پلید خود را در میان مردم رواج دهند. لذا وقتی که فتنه در جامعه گام می گذارد مردم آن را نمی شناسند و چه بسا به استقبال آن می روند و از آن حمایت می کنند ولی وقتی آتش فتنه خاموش شد و توانایی و اقتدار خود را از دست داد پرده ها کنار می رود و سیمای زشت آن برای مردم ظاهر می گردد. این فتنه ها تا زمانی که اقتدار و جایگاه دارند به گردباد می مانند که هر لحظه در شهری و دیاری هستند و آن چنان اوضاع را آشفته می سازند که قدرت تشخیص از بین می رود و تمام حرکت ها و برنامه ها تحت تاثیر آن گردبادها قرار می گیرند. نمونه بارز این فتنه ها فرزندان امیه بودند که با همین شیوه وارد عرصه اسلام شدند. ابوسفیان تا واپسین لحظه از پایگاه جاهلیت و اشرافیت قریش حمایت کرد و در همه جنگ ها با مسلمانان و مسیر هدایت به نبرد برخاست و فرماندهی جنگ ها را عهده دار بود; ولی هنگامی که با قدرت شکست ناپذیر اسلام مواجه گردید تسلیم شد و مورد عفو و رحمت پیامبر اکرم قرار گرفت.

 او و فرزندان و برخی از وابستگانش لحظه ای از توطئه دست برنداشتند و همان گونه که امام علی(علیه السلام) ترسیم کرده بود مانند نوجوانی وارد اسلام شدند و آهسته آهسته دامنه قدرت خود را گسترش دادند.

از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام) در فتنه هاست که ریشه دین سست و نااستوار می گردد پایه های ایمان ناپایدار میشود همه کارها در هم ریخته می شود پندار و حقیقت به هم می آمیزند چراغ هدایت بی نور و دیده حقیقت بین کور می شود فرمانبری و یاوری شیطان افزایش می یابد دین گریزی رو به فزونی میرود.

بنیاد ارزش های دینی و معنوی فرو می ریزد از کارکردهای دین و ارزش های والای آن غفلت می شود غم و اندوه حاکم می گردد آسایش و راحتی رخت برمی بندد جامعه عالمان و دانشمندان منزوی و کنار گذاشته می شوند و جاهلان و نادانان جایگاه پیدا می کنند.

بخش 17 :      عوامل فتنه از صدر اسلام تا کنون

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغَاء مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَ مَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ  اى کسانى که ایمان آورده‏اید دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگیرید [به طورى] که با آنها اظهار دوستى کنید و حال آنکه قطعا به آن حقیقت که براى شما آمده کافرند [و] پیامبر [خدا] و شما را [از مکه] بیرون مى‏کنند که [چرا] به خدا پروردگارتان ایمان آورده‏اید اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنودى من بیرون آمده‏اید [شما] پنهانى با آنان رابطه دوستى برقرار مى‏کنید در حالى که من به آنچه پنهان داشتید و آنچه آشکار نمودید داناترم و هر کس از شما چنین کند قطعا از راه درست منحرف گردیده است    

إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاء وَیَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ اگر بر شما دست‏یابند دشمن شما باشند و بر شما به بدى دست و زبان بگشایند و آرزو دارند که کافر شوید ممتحنه اگر تسلط یابند همه گونه راهی را برای اینکه مثل خودشان شویم بکار میگیرند. وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا و خداوند هرگز بر [زیان] مؤمنان براى کافران راه [تسلطى] قرار نداده است (نساء 141)

سنت خداوند در نظام خلقت چنین است که تا حجت بر بهشتی یا جهنمی شدن انسان‌ها تمام نشود آنان را صاحب جایگاه خاصی در دوزخ یا جنت ننماید.
از طرف دیگر عدالت خداوند اقتضاء می‌کند جهت امتحان و آزمایش بندگان خود در زمان‌ها و مکان‌های مختلف شرائط نسبتا یکسانی فراهم سازد، این جمله مشهور که گفته می‌شود: «تاریخ تکرار می‌شود» اشاره به همین نکته مهم است.
در نتیجه اسباب و عوامل آزمایش انسان‌ها در طول تاریخ تفاوتی نمی‌کند و فقط شکل و آب و رنگ و مقیاس‌های آن با توجه به شرائط زمان ومکان دچار تغییراتی می‌شود به همین دلیل قرآن کریم اسباب آزمایش بندگان را به صورت مطلق بیان می‌کند و آن‌ها را مقید به قید زمانی و یا مکانی خاص نمی‌نماید                       
.
اگر عوام و مردم صدر اسلام با گرسنگی و خوف از حادثه‌های گوناگون و ناامنی‌های مختلف مواجه بودند و مقام و منزلت نهایی آنان بستگی به میزان سربلندی از آن آزمایش‌ها بود عدالت خداوند اقتضاء می‌کند که در این زمان هم مسلمانان با چنین عواملی دست و پنجه نرم کنند بلکه شکل آن ممکن است متفاوت باشد آن زمان درهم و دینار بوده و این زمان دلار و تومان است                               .
همچنین اگر خواص صدر اسلام با حب جاه و حب فرزند و دل‌بستن به وعده‌های دشمنانی مثل معاویه مورد ارزیابی خداوند قرار می‌گرفتند اقتضای عدل خداوند این است که با خواص زمان ما نیز این‌گونه رفتار شود و برای همه گروه‌ها در همه زمان‌ها صحنه‌ها و شرائطی حاصل گردد که اجرای آن آزمایش‌ها ممکن باشد.
اول باید فرق فتنه با آزمایش و امتحان الهی معلوم شود، فتنه از مصادیق امتحان است، آزمایش الهی در همه زمان‌ها برای همه مردم است و کیفیت آن سهل‌تر و آسان‌تر از فتنه است.

مانند امتحان به :                                .
1- خوف و ترس‌های فردی و اجتماعی                              .
2- جوع و گرسنگی                                  .
3- نقض اموال و ورشکستگی اقتصادی

4- به خطر افتادن جان                                      .
5- به خطر افتادن دارایی‌های زندگی                                  .
به طوری که قرآن می‌فرماید: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ  و قطعا شما را به چیزی از (قبیل) ترس و گرسنگی و کاهش در اموال و جانها و محصولات می‌آزماییم، و مژده ده شکیبایان را.
  ولی فتنه واقعه و آزمایش سختی است که همراه با درآمیختن حق و باطل باشد یعنی حق و باطل به حدی به یکدیگر شبیه می‌شوند که یا باطل شناخته نمی شود یا قابل توجیه می‌گردد                  .
عبرت از شخصیت‌های مهم صدر اسلام عقل اقتضاء می‌کند نسبت به زندگی و شرح حال و عاقبت انسان‌های گوناگون در تاریخ مطالعه کنیم و عبرت بگیریم ما بدین جهت به ذکر چند تن از شخصیت‌های مهم صدر اسلام می‌پردازیم.
1- زبیر: - زبیر چهار یا پنجمین مردی بود که مسلمان شد زبیر سیف‌الاسلام زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود و در جنگ‌های هرکجا گرد و غباری از غم بر چهره پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌نشست شمشیر دو نفر آن را می‌زدود، علی‌ابن‌ابیطالب و زبیر بن عوام
زبیر کسی بود که در خانه علی‌
علیه‌السلام به نفع ولایت حضرت تحصن کرد 

زبیر کسی بود که در شورای شش نفره خلیفه دوم به حضرت علی علیه‌السلام رأی داد و خود از مسئولیت خلافت کنار کشید 
زبیر به همراه طلحه از اولین کسانی بودند که با حضرت علی علیه‌السلام بیعت کردند.
شاهد بر وصیت‌نامه سیاسی حضرت زهرا
علیها‌السلام دو نفر بودند، مقداد و زبیر! 
حضرت زهرا علیها‌السلام خطاب به حضرت علی علیه‌السلام عرضه داشت: علی‌جان اگر محذور داری و نمی‌توانی وصیتم را عملی کنی بگو تا به زبیر وصیت کنم!! 
شما این جمله معروف «منا اهل البیت» را تا به حال درباره سلمان شنیده بودید ولی حالا بشنوید که حضرت علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه حکمت 453

درباره زبیر فرمود  ما زال الزبیر رجلا منا اهل البیت حال این زبیر کارش به جایی رسید که در جنگ جمل مقابل حضرت علی‌ علیه‌السلام ایستاد، آخر هم از لشکر فرار کرد، در راه خوابش برد، شخصی او را دید و شناخت و سر او را از تن جدا کرد و به نزد امیرالمؤمنین آورد 
صحنه سختی برای علی علیه‌السلام بود او هیچ وقت دوست نداشت چنین روزی و چنین صحنه‌ای را ببیند زبیر با آن سابقه در زمان پیامبر و آن سابقه در زمان حضرت علی علیه‌السلام حالا مقابل ولایت ایستاده و سرش را آورده‌اند نزد امیرالمؤمنین، واقعا مصداق عاقبت به شری و خسر‌الدنیا و الأخره است، وقتی سر زبیر را نزد حضرت علی علیه‌السلام آوردند حضرت با ناراحتی فرمود: القاتل و المقتول فی النار پس زبیر قطعا جهنمی است. حالا چه چیز زبیر را به این روز انداخت؟                                 .
2- طلحه او در زمان پیامبر مشهور به طلحه‌الخیر شد هر کجا نیاز به انسان خیری بود طلحه در آن‌جا حاضر بود. در هیچ‌ کجای تاریخ دیده نشده که طلحه و زبیر ایمانشان یا خدمتشان به اسلام از روی نفاق بوده باشد واقعا خدمت کردند و شاید ما تا آخر عمر یک هزارم آنها هم نتوانیم به اسلام خدمت کنیم ولی آخر مقابل علی‌بن ابیطالب ایستاد. وقتی داشت با سپاه علی می‌جنگید ناگهان تیری از پشت به وی اصابت کرد یعنی از همان لشکر جمل، تعجب کرد به عقب برگشت و نگاه کرد دید مروان او را نشانه رفته است جمله‌ای گفت که در عاقبت به شری او خیلی رسا است گفت خون هیچ مرد بزرگی مانند من ضایع نشده است!

یعنی چه؟ یعنی اینکه با مروان و آل مروان بیایی مقابل لشکر علی علیه‌السلام که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: علی مع الحق و الحق مع علی . بایستی بعد هم آنقدر خونت بی‌ارزش باشد که به دست مروان فاسق ریخته شود!!! ابتلا به فتنه طلحه را این طور بی‌چاره کرد       .
3- شریح قاضی حضرت علی علیه‌السلام او را بر قضاوت کوفه ابقاء کرد ولی مقابل امام حسین علیه‌السلام  و در کربلا نقش‌آفرینی نمود                                 .
4- سعدبن ابی‌الوقاص او سردار قادسیه و فاتح ایران بود ولی وقتی حضرت علی علیه‌السلام فرمود: سلونی قبل ان تفقدونی ایشان را مسخره کرد و گفت یا علی تعداد ریش‌های من چند تا است؟ او پول از خزانه‌دار کوفه قرض گرفت و پس نمی‌داد. (به بهانه اینکه من به اسلام خدمت کرده‌ام!)

5- عمر سعد پسر همان سعدبن ابی‌الوقاص فاتح ایران است او جزء کسانی بود که امام حسین و خانواده پیامبر(ص) را به خوبی می‌شناخت و جزء کسانی بود که برای امام حسین نامه نوشت که به کوفه بیاید. ولی آخر مقابل امام حسین علیه‌السلام ایستاد و باعث شهادت پسر پیامبر شد. حتی به لشکر گفت نزد ابن زیاد و یزید شهادت بدهید که من اول کسی بودم که به طرف امام حسین علیه‌السلام تیر انداختم! 
به لشکرش می‌گفت یا
خیل‌الله ارکبی و بالجنه ابشری یعنی اگر می‌خواهید به بهشت بروید بشتابید و حسین و اصحاب او را بکشید! 
6- ابوموسی اشعری مردم کمتر او را می‌شناسند خیلی از اشخاص گمان می‌کنند او یک خرمقدس زاهد پستونشین بود در حالی که او به گفته اکثر مورخین از جمله مسعودی در زمان رسول خدا ص در سال‌های هفتم تا دهم هجری پرچم‌دار سپاه بود و در صحنه حوادث حضور داشته است

رسول اکرم برای سرکوبی «هوازن» که در «اوطاس» اردو زده بودند وی را همراه برادرش «ابوعامر» با سپاهی اعزام نمود، در این جنگ ابوعامر به شهادت رسید و ابوموسی را جانشین خود کرد                                .
ابوموسی در زمان خلیفه دوم والی بصره بود و یکی از سرداران جنگ قادسیه و از فرماندهان نواحی شرق جبهه اسلام بود و درخشش کم‌نظیری داشت، او اول کسی بود که با سپاه ساسانی در جنگ شوشتر نبرد کرد، او اولین فاتح شوشتر، شوش، شیراز، اهواز و مهرگان بود

این از سمت جنوب ایران، از سمت غرب هم کرمانشاه فعلی که سابقا «دینور» خوانده می‌شد تا برسد به نهاوند و قم و کاشان و اصفهان به دست ابوموسی فتح و مسلمان شدند. ولی در جنگ صفین نه‌تنها به حضرت علی(علیه السلام)یاری نرساند بلکه وقتی امام حسن و عمار به کوفه رفتند تا سپاه جمع کنند ابوموسی مانع کار آنها شد و مردم را نیز از رفتن به سپاه امیرالمؤمنین منع می‌کرد!! البته در سابقه ابوموسی نفاق فراوان است . او با طلحه و زبیر قابل مقایسه نیست ولی در هر حال او هم کسی بود که دچار فتنه شد 

7. ابن ملجم مرادی : قاتل امام علی(علیه السلام)، با امیرالمومنین بیعت می کند در جنگ جمل و صفین مولا را یاری می کند و بعد از حکمیت تحمیل شده به مولا، جزء خوارج می شود. 

عوامل فتنه:                          .
1- دل بستن به مال دنیا                                .
2- دل بستن به فرزند و مطیع فرزند منحرف شدن                            .
3- حب ریاست و جاه‌طلبی                              .
4- وسوسه‌های دشمن و اعتماد و دل‌ بستن به دشمن                           .
این چهار مسئله از مهم‌ترین عوامل فتنه است                             .
زبیر که سردار سپاه خاتم‌الانبیاء بود و زندگی ساده‌ای داشت و یازده سال همراه با امیرالمؤمنین خانه‌نشینی را انتخاب کرد اما توانستند با مال دنیا او را آلوده کنند.

 او در زمان عثمان یکی از ملاکین مهم شد و در مصر، اسکندریه، کوفه و بصره ملک و خانه و زمین خرید. طلحه فقط هدایایی که از عثمان به صورت نقدی گرفته بود 200 هزار مثقال طلا (دینار) بود                              .
این دو نفر حب ریاست بر کوفه و بصره را داشتند، به امیرالمؤمنین گفتند چرا از مدینه به کوفه آمده‌ای؟ تو مدینه بمان و آقا و خلیفه باش، استانداری کوفه و بصره را هم به ما دو نفر واگذار نما!                                      !
این هم حب ریاست نسبت به حب فرزند هم، همین بس که حضرت امیرالمؤمنین در حکمت 453 نهج‌البلاغه وقتی درباره زبیر فرمود مازال الزبیر رجلا منا اهل البیت در ادامه‌اش فرمود حتی نشاء ابنه المشئوم عبدالله یعنی عبدالله پسر شوم و نحس زبیر وقتی بزرگ شد پدر را فاسد و خراب کرد، حالا زبیر یکی از این پسرها را داشت و برخی چند تا دارند، باید به خدا پناه برد!!!

قرآن می‌فرماید: وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ و بدانید که اموال و فرزندانتان آزمایشى (براى شما) هستند و البتّه نزد خداوند (براى کسانى که از عهده‌ى آزمایش برآیند)، پاداشى بزرگ است

پس : 
1- مال        2- محبت اولاد    3- ریاست و حب جاه
زبیر گرفتار هر سه مورد شده بود. شریح قاضی مشکل مال و ریاست داشت.
عمر سعد هم مشهور است قول ولایت و استانداری ری را به او داده بودند ری هم مالیات کشاورزی گندمش زیاد بوده لذا گفت دنیا نقد است و آخرت نسیه!            
!
ابوموسی اشعری قبل از آمدن حضرت علی علیه‌السلام از مدینه به کوفه حاکم کوفه بود با نقل مکان امیرالمؤمنین او از کار بیکار شد و حب جاه باعث شد سر ناسازگاری با حضرت بگذارد                                         .
4- اما دل بستن به وسوسه‌های دشمن:                                  .
این عامل یکی از مهم‌ترین عوامل فتنه است قرآن در سوره مجادله آیه عجیبی دارد این آیه یکی از مهمترین درس‌های عاقبت به خیری را به انسان می‌آموزد، در آیه 22 این سوره می‌خوانیم: لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ... داشته باشند (و) کسانی را که با خدا و رسولش مخالفت و دشمنی کرده‌اند دوست داشته باشند (هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند)

خداوند چنین کسانی را که با دشمنان خدا مودت نمی‌کنند مهر ایمان بر دل‌هایشان خواهد زد و آنها را به بهشت‌هایی که از زیر (درختان) آنها جوی‌هایی روان است درمی‌آورد؛ همیشه در آنجا ماندگارند؛ خدا از ایشان خوشنود و آنها از او خوشنودند؛ اینانند حزب خدا، آری، حزب خداست که رستگار و عاقبت به خیرند                           .
اگر کسی بتواند محبت و اعتماد به دشمن را از دل خود خارج کند حتی اگر آنها پدر، فرزند، برادر و یا فامیل‌های او باشند این شخص عاقبت به خیر است                     .

و در نهایت می‌فرماید این گروه عاقبت به خیرند أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
 
لزوم پرهیز از خطای محاسباتی در دشمن شناسی یکی از دیرپا ترین مفاهیم زندگی بشری مفاهیم دوست و دشمن است. این دو مفهوم را می‌توان بطور همزمان در عرصه داخلی و خارجی به کار بست.

گروهی مفهوم دشمن را انتزاعی و توهمی می‌دانند و آن را ساخته دست اقتدار مرکزی برای انسجام بخشی به داخل، مشروعیت کاربرد زور و توجیه شکست های داخل می‌دانند

گروهی از نظریه پردازان مفهوم دوست و دشمن را به هویت کنشگران و افراد نسبت می‌دهند. به عبارتی، هویت های متخاصم یکدیگر را دشمن می‌پندارند.

صرف نظر از همه این مباحث، تحلیل درست ما را به تمایز حقیقی بین دشمن حقیقی و دشمن ساختگی رهنمون می‌سازد.

رهبر معظم انقلاب با اشاره به امکان سوء استفاده از مفهوم دشمن تاکید می‌کنند که خدا در سرتاسر قرآن از واژه شیطان استفاده کرده تا دشمن آشکار و حقیقی از یاد انسان‌ها خارج نشود.

بخش 18 :       سخن پایانی ، انحراف افراد بعد از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله

زمان حکومت علی علیه السلام و در کربلا

در اولین لحظات در حالی که امام علی(علیه السلام) مشغول کفن و دفن بودند، گروه مهاجرین مکه و در رأس آن ها خلفا (ابوبکر عمر عثمان) و همفکرانش به صف آرایی پرداخته و شوری(کودتای) سقیفه تشکیل دادند. این گروه در زمان حیات پیامبر صلّی الله علیه و آله هم منتظر فرصت برای کارشکنی و حتی ترور پیامبر، که نتوانستند عملی کنند.

در دومین مرحله معترضین به عثمان به هر دلیلی (تبعیض و پارتی بازی، ثروت اندوزی افراد، آزار و تبعید شیعیان واقعی، خلاف سنت پیامبر و حتی ۲ خلیفه قبل عمل کردن و ...)

طلحه، زبیر و ... (با توجه به اندوختن ثروت نجومی و گرفتن هدیه های سنگین از عثمان) و عایشه به تحریک معاویه و  ...

توجه : بودجه بیت المال به علت فتوحات بسیار بالا بود

در سومین مرحله سیاست های فریبکارانه معاویه و نزدیکانش و تطمیع اصحاب و یاران پیامبر صلّی الله علیه و آله در شرایط مختلف که حاصل آن انحراف افرادی چون عمر سعد و شمر بن ذی الجوشن و .... که در مقابل امام حسین علیه السلام قرار گرفتند در حالی که در جنگهای امیرالمومنین به یاری حضرت شتافتند و حتی جراحت برداشتند.

تا این مرحله 2 نسل از مردم بودند، نسلی که دوران پیامبر(صلّی الله علیه و آله) را دیده بودند و انحراف پیدا کردند. و نسل جدید که اسلام اموی و بنی امیه و معاویه ای را تجربه کرده بودند. و تحت تاثیر این نوع اسلام بودند. که تا مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید بی لیاقت ادامه داشت.

قدرت طلبی : با توجه به این وضعیت اجتماعی، می توان تصور نمود که طلحه و زبیر برای رسیدن به حکومت بصره و کوفه   و زمان امام حسین علیه السلام ، ابن زیاد، برای ناکامیهای پدرش و قدرت طلبی خود و کسب محبوبیت بیشتری در دستگاه اموی و نیز عمر بن سعد، که در آروزی رسیدن به منزلت والای اجتماعی و حکومت ری بود، به رویارویی با امام حسین علیه السلام شتافتند

تهدید : علاوه بر اینها سلاح ارعاب و تزویر از طرف عثمان و عواملش، نسبت به معترضین. و از سویی، 25 سال بعد یزید و ابن زیاد، نقاب از چهره پلید امویان برداشته بود، آنگاه که ابن زیاد در اولین خطبه اش با مردم کوفه که به استقبال او آمده بودند، فریاد برآورد : تازیانه و شمشیر من آماده عقوبت کسی است که از دستور من سرباز زند و با پیمان من مخالفت کند                                          .                    

تطمیع : عثمان از بیت المال هزاران درهم به عوانل و مزدورانش داده بود تا صدای مخالفان را خفه کند و خود را از شورش رهایی دهد 

و روزی دیگر، زمانی که سفیر امام مسلم بن عقیل در کوفه بود، خطاب به مردم کوفه می گوید : ... یزید برای من 4000دینار و 200000درهم پول فرستاده تا میان شما تقسیم کنم، سپس شما را به جنگ با دشمنش روانه کربلا کنم (جعفریان، رسول: حیات فکری سیاسی امامان شیعه،...، ج ۱، ص ۱۳۹) 

از دیدگاه اسلامی تاثیر عوامل اقتصادی و گرفتن مسئولیت و سوءاستفاده از بیت المال بر انحرافات اجتماعی هرگز قابل انکار نیست ولی همواره علل روانی و یا گاهی فرهنگی، تقدم بر عوامل مادی دارند. افراد ضعیف النفسی چون عمر بن سعد که حرص و طمع و مال جاه دنیا چشمانش را کور کرده بود، خود نیز اعتراف میکرد که گرفتار عذاب وجدانی شده است.

کاخ نشینی : ثروت اندوزی و بدست آوردن غنائم بسیار گران بهاء اعراب در جریان فتوحات یکی از دشواریهایی بود که هر قوم فاتحی ممکن بود، گرفتار آن گردد. این ثروت اندوزی در پی خود، گرایش به تجمل، عیش و نوش، سستی و بسیاری مشکلات و آسیبهای دیگر را به ارمغان می آورد که این عوامل میتواند خود دلایل عمده ای برای سقوط هر قوم فاتحی باشد لذا در اندک زمانی در کنار خانه های ویران، کاخ هایی مجلل در سرزمینهای فتح شده و همچنین کوفه و بصره، ساخته شده که شرح آن در منابع تاریخی آمده است

 از دومین سخنرانی امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا بخوبی برمی آید. که امام (علیه السلام) به عامل اقتصادی و تأثیرات آن توجه بسیاری داشتند، آنجا که فرمودند
... قد انتحزلت عطیاتکم من الحرام و ملئت بطونکم من الحرام قطبع الله علی قلوبکم...
یعنی آری در اثر هدایای حرامی (رشوه) که به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمه های غیر مشروعی که شکمهای شما از آن انباشته شده است، خدا این چنین بر دلهای شما مهر زده است..

دوست عزیز، حالا عوامل فوق را ( قدرت طلبی ، تطمیع ، کاخ نشینی ، ثروت اندوزی ، لقمه ی حرام ، تهدید، مرعوب دشمن بودن .....) را در نظر داشته باشید و حال امروز خود را در دوران انقلاب و بعد از انقلاب را ببینید

بنابراین بیشترین تلاش امام حسین (علیه السلام) در بحبوحه ی جنگ و نزدیک شدن به فاجعه برای احیای شخصیت مسلمین بود. زیرا امام (علیه السلام) با قیام خویش حقیقتا روح تازه ای به کالبد بی جان امت اسلامی بخشید و غیرتهای اسلامی و روح ایده آل گزینی مردم را برانگیخت.

به قول مرحوم استاد شهید مطهری (ره) : امام (علیه السلام) حس استغنا را در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردباری و مقاومت و ایستادگی در مقابل شداید را به مردم داد؛ ترسها را ریخت، و همان مردمی که تا آن حد می ترسیدند را تبدیل به یک عده مردم شجاع و دلاور کرد.( حماسه حسینی،...، ج ۱، ص ۱۷۴)

اگر تاریخ را دقیق مطالعه کنیم و طبق سفارش قرآن عبرت بگیریم نباید در این زمانه تعجب کنیم که افرادی قبل از انقلاب مبارز بودند و با امام بودند و سابقه شنکجه ی ساواک را داشتند و .... بعد از انقلاب حتی بالاترین مسئولیت را گرفتند از ریاست جمهور گرفته تا دادستان و وزیر و نخست وزیر و ..... در مقابل انقلاب و رهبری که ولایت در دوره ی غیبت دارد، قرار بگیرند

و امام را متحجر و در موزه دیدن تصور کنند و یا وجه دیگر قضیه، عواملی چون :  (جاسوس دشمن بودن و حاکمیت حزب و زیاده خواهی و خانواده و قدرت طلبی و هوای نفس و دنیاطلبی و ......) جامعه شناسان، علل گوناگونی را موجب پیدایش انحراف و آسیبهای اجتماعی میدانند مثل عوامل اجتماعی، محیطی و جمعیتی، سیاسی و نظامی، اقتصادی، روانی و شخصیتی و فرهنگی که همواره تأثیر عوامل اجتماعی از دیدگاه جامعه شناسی مهمتر بوده است؛ در حالیکه از دید جامعه شناسی دینی، تأثیرات عوامل فرهنگی در آسیبهای اجتماعی عمیقتر به نظر میرسد.

گاهی نیز ممکن است وضعیت اجتماعلی «عاملان» یعنی افرادی که مقام و منزلت اجتماعی لازم را به دست نمی آورند، در بروز انحرافات اجتماعی تأثیر بسزایی داشته باشد.

برخی جامعه شناسان نیز معتقدند که در مسائل اجتماعی مهمی چون فساد و اختلاس و جنایت، در ایجاد انحراف نقش دارند.

لذا باید مراقب بود که سقیفه تکرار نشود، و در پی آن انقلاب به دست نا اهلان نرسد، و اگر رسیده بایستی بصیرت داشت و بازستانده شود. در خاطر داشته باشیم که در این موقعیت رهبری باز هم همانند مُرادش سرور و سالار شهیدان (علیه السلام)  به هدایت و نصیحت و هشدار به مسئولین هستند و ....

و خیلی جالب است که در میان هشدارها، راهکارهای تخصصی را هم ارائه می دهند برای رسیدن به وضعیت خوب و بهتر شدن و رفع مشکلات.

ولی افسوس از مسئولین اجرایی که خیلی از عوامل انحراف را که بیان شد یا دچار شده اند و یا ناخواسته توجه ندارند.

تقابل دین با سنت پس از ارتحال پیامبر(صلی الله علیه و آله)

در گستره تحولات اجتماعى چه زمینه‏هایى بوجود آمده بود که باعث‏ شد تنها 30 سال از شهادت پیامبر بگذرد امام علی تنها یاورش از کودکی، در محراب در خون شناور شود. و 20سال بعد حادثه ی کربلا با آن ابعاد به وقوع بپیوندد؟ بالاتر از آن، چه عواملى باعث ‏شد که جامعه آن روز در مقابل این حادثه بزرگ، واکنشى سرد، بى‏روح از خود بروز دهد؟

سنجیدن حق با حق نه افراد : انسان با توجه به ماهیت و ساختار فطری‌اش باید جویای حق و پیرو حقیقت باشد، راه درست را برگزیند و همیشه با حقیقت همراه و همدم باشد. یکی از اشتباهات فاحشی که در تاریخ اسلام روی داده و سبب گردید تا مسیر امت اسلامی بعد از رحلت رسول بزرگوار اسلام از اصل خود خارج  شود سنجیدن حق با افراد بوده نه افراد با حق

خانه نشین شدن حضرت علی (علیه السلام) برای مدتی و بعد هم عدم تحمل معاندانش و شکل گیری قیام کربلا و حتی صلح امام حسن و دیگر تحولات سیاسی صدر اسلام ریشه در همین نکته دارد. در چنین مواقعی  تشخیص حق از باطل خیلی مشکل بوده و چه بسیار افرادی که مصداق بارز السابقون در اسلام به  آنها اطللاق می شد اما در فهم اصالت قایل شدن به حق و نه به افراد به شبهه افتاده و نتوانستند راه صحیح را از سقیم  تشخیص دهند.

فرجام چنین افرادی موضع گیری کردن در قبال امام حق و حتی شمشیر کشیدن و انجام اقدامات مسلحانه است.

حق و باطل نه تنها واژهه های دینی می باشند بلکه مفاهیم سیاسی  بوده و بار اثر گذاری سیاسی دارند. حاکمیت از منظر دینی رابطه ای دو سویه است. از یک سو مردم بر حاکمیت حقوقی دارند و یکی از وظایف اصلی حاکمان براورد کردن این حقوق است و از سویی دیگر مردم نیز در قبال حاکمیت تکالیفی دارند.

از جمله تکالیف مردم در حکومت دینی پذیرش فرامین حاکم دینی است. امری که در تاریخ اسلام به واسطه مشتبه شدن مسیرش منحرف گردید.

ولید بن‌عتبه، حاکم مدینه، پس از مرگ معاویه طبق نامۀ یزید، امام حسین(علیه السلام) را به بیعت با آن جرثومۀ فساد و تباهی فرا‌خواند. آن حضرت از بیعت خوداری کرد و پس از سخنانی که میان آن حضرت و ولید و مروان صورت می‌گیرد، حضرت در تأکید بر حق بودن خویش و باطل بودن یزید، با بیان ویژگی‌های حق و باطل و مقایسۀ آن دو وارد می‌شود: ماییم خاندان نبوت و معدن رسالت؛ خاندان ما محل رفت و آمد فرشتگان است.

خدا اسلام را از خاندان ما شروع کرد و تا آخر نیز همگام با خاندان ما پیش خواهد برد. یزید، مردی فاسق، شربخوار و کشندۀ افراد بی‌گناه است و آشکارا مرتکب فسق می‌شود. (بحارالانوار ج44)

منابع :

کتاب تاریخ خلفا نگارش رسول جعفریان

علی بزرگمرد جاودانه تاریخ

تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب

برداشت ها و یاداشت های مؤلّف

انساب الاشراف، ج 5،    البدایة و النّهایه، ج 7،    الغدیر، ج 8،    الدرّ المنثور، ج 3،     مروّج الذهب، ج 2،

الْحَمْدُ  لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا  مِنَ  الْمُتَمَسِّکِینَ

بِوِلاَیَةِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ

وَالْأَئِمَّةِ المَعصومین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ

 

ادامه مطالب

m5736z.blog.ir/post/fetne1

m5736z.blog.ir/post/fetne2

m5736z.blog.ir/post/fetne3

m5736z.blog.ir/post/fetne

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگذاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

 

نظرات  (۱)

سلام ،ببخشید چرا منبع نداره شماره گذاری شده اما منبع ذکر نشد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">