تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

مولود کعبه. علی را چه کشت؟ حافظ وحدت. سکوت امام و حرکت انتقادی. 

مقامات امیرمؤمنان علی(ع) در قرآن . اسم علی(ع) و ائمه در قرآن؟  

بصیرت و هشیاری. فتنه های ناجوانمردانه. ثروت اندوزی خواص. بخششهای عثمان معاویه و

تحریف اسلام. اتهام معاویه و فریب مردم به خونخواهی عثمان. تفاوت جنگها با زمان پیامبر 3 کتاب 

مباهله، قدرت نمایی در جنگ نرم. آیات قرآن

دشمن‌شناسی از منظر علی(ع). اخلاق‏مداری در جنگ. دشمن شناسی از زبان رهبری انقلاب

احادیث گوناگون و اثبات ولایت و خلافت مولانا امیرالمومنین علی(ع)
غدیر خم و اهمیت حجه الوداع . یاس ابلیس در غدیر . شعر غدیر قیام فاطمی 

خطبه غدیر، پیام غدیر. انکار غدیر. غدیر سر آغاز بیداری اسلامی 

غدیر در مسلخ سقیفه. ظهور فتنه در ماجرای سقیفه . جفای معاویه و اعراب 

خطبه سلونی قبل ان تفقدونی . دعاهای و امام . خطبه ی بدون نقطه

 رفتار سیاسی علی. سیاست معاویه ای. اپیدایش دشمنی و فتنه. انحراف خواص تا انقلاب 

m5736z.blog.ir/post/fetne
m5736z.blog.ir/post/fetne1

m5736z.blog.ir/post/fetne2

m5736z.blog.ir/post/fetne3

m5736z.blog.ir/post/fetne4 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

بعد از رحلت نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله) پوستین وارونه ای به تن اسلام شد و بازگشت تفکر جاهلیت و .... در حالی که سر مبارک آن حضرت در آغوش امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرار داشت هم زمان داستان کودتای(شورای) سقیفه پیش آمد. آنچه که صحبتی از آن نشد این بود که، خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله) چه کسی را از طرف خداوند تعیین کرده است! هیچ کس نگفت ماجرای 70 روز پیش در غدیر چه بود و چرا پیامبر دست حضرت علی(علیه السلام) را بلند کرد و فرمود: من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه.

در سقیفه سنگ بنای دو مسأله مهم، سکولاریزم و دموکراسی گذاشته شد که بر اساس آن، امروزه می توانیم خود را محک بزنیم که سقیفه ای هستیم یا علوی. آن روز گفتند حکم دین از دنیا جدا است و امر حکومت به دست خود مردم است. امروزه هم برخی از روشنفکران ما و نیز برخی دولت مردانی که تحت تأثیر این روشن فکران قرار گرفته اند، همین حرف را تکرار می کنند. و می گویند: حساب دین از حساب دنیا جدا است و مردم خود باید حکومت را انتخاب کنند. آنان در این زمینه از فرمایش امام خمینی(قدس سره) که میزان رأی ملت است نیز سوء استفاده می کنند و می پندارند که حضرت امام(رحمه الله) این فرمایش را برای همه موارد فرموده اند حتی اگر مردم رأی بدهند که خدا نباشد! در حالی که این فرمایش امام(قدس سره) مربوط به موردی است که کسانی می خواستند پیش قدم شده و افرادی را به عنوان نمایندگان مجلس انتخاب کنند .                                                                                                .  آری :دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت و فردا امتحان دیگری است که پیش می آید و همه ما نیز روز محاسبه بزرگتری را در پیش رو داریم. آنهایی که در این چند سال مبارزه و جنگ به هر دلیلی از ادای این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگارن را از آتش حادثه دور کرده اند، مطمئن باشند که از معامله با خدا طفره رفته اند و خسارت و زیان و ضرر بزرگی کرده اند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبه حق خواهندکشید. حساب این گونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا باید دانست و نگذاشت این مدعیان بی هنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه ها برگردند. من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش میکنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند. (امام خمینی رضوان الله تعالی)

محرومیت بشر از فیض هدایتهای تفسیری ائمه(علیه السلام)                                   .                    
افسوس که بدخواهان نگذاشتند علی(علیه السلام)در مخمصه سالها خانه نشینی و بایکوت و سانسور و ترور شخصیت، سوگوارانه عدالت را به بشریت هدیه دهد و بشریت در حسرت این فرصت بزرگ و طلایی بماند. دوران کوتاه حکومت آن بزرگوار نیز عمدتاً به جبران عقب ماندگی ها و ضعف های 25ساله، اصلاح بدعت ها و کجروی ها و جنگهای توانفرسا گذشت و علی(علیه السلام) را از تفسیر و تبیین کامل قرآن بازداشت. دوران امامت و حیات پرثمر فرزندان معصوم علی(علیه السلام) نیز سرنوشتی مشابه یافت. خطر جریان‌های تکفیری برای اسلام و دنیا : جریان‌های تکفیری خطری بزرگ برای اسلام، مسلمانان و بشریت بودند و هستند. با فعالیت این گروه چهره اسلام در دنیا خدشه‌دار شده و آنها موجب می‌شوند که چهره‌ای خشن از دین اسلام به دنیا معرفی شود. اقدامات تکفیری‌ها جاذبه اسلام را به دافعه تبدیل کرد. تکفیری فقط گروهی که با ایثار سردار دلها قاسم سلیمانی و شهدای مدافعین حرم، از بین رفتند، نیست، بلکه تمام کسانی که در نظام پستی و مسئولیتی گرفتند و فقط به فکر جیب اطرافیان خود شدند و حقوق های نجومی گرفته و حیف و میل در بیت المال را در برنامه دارند و جوانان را از اسم اسلام و حکومت اسلامی و انقلاب و امام و رهبری با عملکرد خلاف خودشان بدبین و بیزار نمودند .        مؤلّف : محمود زارع پور

 

ولادت علی علیه السلام در کعبه، افتخار الهی

13 رجب 10 سال قبل از بعثت داخل کعبه متولد شدند. حضرت علی(علیه السلام) نخستین فرزند خانواده هاشمی است که پدر و مادر او هر دو فرزند هاشم اند. پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف است و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف می باشد. مادرش به هنگام درد زایمان راه مسجدالحرام را در پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت: خداوندا ! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده اند و نیز به سخن جدم ابراهیم سازنده این خانه ایمان راسخ دارم. پرودگارا ! به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت، و به حق  کودکی که در رحم من است، تولد این کودک را بر من آسان فرما!

لحظه ای نگذشت که دیوار جنوب شرقی کعبه در برابر دیدگان عباس بن عبدالمطلب شکافته شد. فاطمه وارد کعبه شد، و دیوار به هم پیوست. فاطمه تا سه روز در شریفترین مکان گیتی مهمان خدا بود. و نوزاد خویش را سی ام عام الفیل به دنیا آورد. دختر اسد از همان شکاف دیوار که دوباره گشوده شده بود بیرون آمد.

ولادت علی علیه السلام عادی نبود بلکه با تحولات عجیب و معنوی توأم بوده است مادرش خدا پرست بوده و با دین حنیف ابراهیم(علیه السلام) زندگی می کرد و پیوسته به درگاه خدا مناجات کرده و تقاضا می نمود که وضع این حمل را بر او آسان گرداند زیرا زمانی که به این کودک حامل بود، خود را مستغرق در نور الهی می دید و گویی از ملکوت اعلی به وی الهام شده بود که این مولود با سایر موالید فرق بسیار دارد .

وارد خانه خدا شدم و از میوه ها و نعمتهای بهشتی خوردم و وقتی خواستم خارج شوم هاتفی به من گفت: فاطمه! او را علی نام بگذار، چرا که او بلند مرتبه است و خداوند علی اعلی می گوید نام او را از نام خودم مشتق ساختم. او را به آداب و اخلاق خودم تربیت کردم و از علوم پیچیده خود آگاهش نمودم او کسی است که بت ها را در خانه من می شکند و بر بام خانه ام اذان می گوید و مرا به مجد و بزرگواری یاد می کند. و چنین افتخار منحصر به فردی که برای علی در اثر ولادت در اندرون کعبه حاصل شده بر احدی از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آینده به دست نیامده است. و این سخن، حقیقتی است که اهل سنت نیز به آن اقرار و اعتراف دارد. چنانکه ابن صباغ مالکی در فصول المهمه گوید: پیش از آن حضرت احدی در خانه کعبه ولادت نیافت مگر خود او، و این فضیلتی است که خدای تعالی به علی علیه السلام اختصاص داده تا مردم، مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجلیل و تکریم نمایند (فصول المهمه ص14)

در بعضی روایات آمده که فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل (پیش از اینکه به وسیله ندای غیبی، نام او علی گذاشته شود) نام کودک را حیدر نهاد و هنگامی که او را قنداق کرد و به دست شوهر خود داد، گفت «خذه فانه حیدر» و به همین جهت آن حضرت در غزوه خیبر به مرحب، پهلوان معروف یهود فرمود:

انا الذی سمتنی امی حیدرة  /  ضرغام اجام و لیث قسورة     

مادرم نام مرا حیدر نهاد،      شیر بیشه‏ ام چنان شیری که زورمند و پنجه افکن باشد.

و چون نام آن حضرت علی گذاشته شد، نام حیدر جزء سایر القاب بر او اطلاق گردید و از القاب مشهورش حیدر و اسدالله و مرتضی و امیرالمؤمنین و... بوده و کنیه آن جناب، ابوالحسن و ابوتراب است. ولادت علی علیه السلام در اندرون کعبه، مفاخر بنی هاشم را جلوه تازه‏ای بخشید و شعرای عرب و عجم در این مورد اشعار زیادی سروده‏ اند این فضیلت علوی، افتخاری الهی است که احدی از آحاد آفرینش، به آن مفتخر نشده است

شکافتن دیوار کعبه چقدر مستند است؟ این رویداد با اندکی تفاوت در منابع بسیاری ذکر شده است و از شگفتی های این واقعه مهم تاریخی این است که فاطمه بنت اسد نه از در خانه بلکه با شکافته شدن دیوار آن وارد کعبه گردید تا این رویداد عجیب دلیل و برهانی روشن تر بر معجزه باشد و آیندگان نتوانند آن را پدیده ای تصادفی و اتفاقی قلمداد کنند و جالب این است که پس از گذشت قرن ها از آن رویداد مهم و تجدید ساختمان کعبه و تعمیر آن و پر کردن جای شکاف با نقره، هنوز هم اثر شکاف بر دیوار خانه، خود را نمایان می سازد .                                         .

ولادت امام علی(علیه السلام) در کتب اهل سنت

1. حافظ ابو عبدالله محمد بن عبدالله، معروف به حاکم نیشابوری، که همه بزرگان اهل سنت او را مورد اعتماد و استناد دانسته اند در کتاب بسیار معروفش، می گوید: روایات متواتر است که فاطمه بنت اسد، امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (کرّم الله وجهه)، را در خانه کعبه به دنیا آورده است [مستدرک الصحیحین ج3،‌ص483]                      
2. شاه ولی الله احمد بن عبدالرحیم دهلوی، محدث متعصب اهل سنت، در کتاب ازاله الخفا: بی هرگز پیش از او یا بعد از او کسی در خانه‌کعبه زاده نشده است .
3. شهاب الدین ابوالثنا، سید محمود آلوسی، صاحب تفسیر آلوسی، در شرح بر قصیده عینیه عبدالباقی افندی عمری                                     
.
4. نورالدین علی بن محمد بن صباغ مکی، از دانشمندان معروف اهل سنت، مشهور به ابن صباغ مالکی در کتاب «الفصول المهمّه» با سلسله سند از ابن مغازلی،
5. محمد شریف خان شیروانی [مولود کعبه ص1]                           .
6. مولوی حافظ حکیم ظهیر احمد سهسوانی در کتاب ظهیر البشر
[مولود کعبه ص218]
7. علامه حسن بن امان الله مولوی عظیم آبادی هندی                                        ،
8. دکتر محمد شاه قادری، دانشمند و پزشک نامی سرزمین لاهور، در کتاب مصباح المقربین تصریح می کند که فاطمه در حال طواف کعبه بود که او را درد زایمان گرفت،

حکمت ولادت در کعبه : خداوند متعال علیم و حکیم است و فعلی از او صادر نمی‌شود مگر آن که حکمتی داشته باشد و حتی برگی از درختی نمی‌افتد، مگر آن که بر اساس مشیّت حکیمانه او باشد. در خصوص خلقت آدم(علیه السلام) به عنوان خلیفة ‌الله، پس از آن که اسماء را به آدم(علیه السلام) تعلیم داد و سپس آنها را به ملائکه عرضه کرد. به ملائکه فرمود حال به آدم سجده کنید، یعنی بدانید که انسان کامل، خلیفة الله، معدن علم الهی و قبله‌ی شما به سوی من است. کعبه، عکس یا نمودی از عرش الهی و طواف ملائکه به دور آن، در زمین است، قبله قرار گرفتن «آدم خلیفة ‌الله» نیز نمودی در زمین و کعبه دارد. .

نمی‌شود که خدا آدم را قبله‌ی عبادت ملائک قرار داده باشد و سپس سنگ را قبله‌ی عبادت آدم قرار دهد. پس، علی(علیه السلام) در کعبه به دنیا آمد تا همگان بدانند، خداوند علیم و حکیم از انسان عاقل که اشرف است، نخواسته تا سنگ را قبله خود قرار دهد! کعبه، زادگاه ولایت است و از این رو قبله مسلمانان قرار گرفته است. از این روست که در زیارت‌ها نیز می‌خوانیم که «کعبه به علی(علیه السلام) شرف یافت شَرّفَ بِهِ مَکّةَ وَ مِنا، نه این که شرفِ اشرف مخلوقات پس از نبی اکرم به تولد در کعبه باشد.

دوران کودکی : حضرت علی(علیه السلام) تا سه سالگی نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که خداوند می خواست ایشان به کمالات بیشتری نائل آید ، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) وی را از بدو تولد تحت تربیت غیر مستقیم خود قرار داد. تا آنکه، خشکسالی عجیبی در مکه واقع شد. ابوطالب عموی پیامبر، با چند فرزند با هزینه سنگین زندگی روبرو شد. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) با مشورت عموی خود عباس توافق کردند که هر یک از آنان فرزندی از ابوطالب را به نزد خود ببرند تا گشایشی در کار ابوطالب باشد. عباس، جعفر را و پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، علی(علیه السلام) را به خانه خود بردند.

به این طریق حضرت علی(علیه السلام) بطور کامل در کنار پیامبر قرار گرفت. علی(علیه السلام) آنچنان با پیامبر(صلی الله علیه و آله) همراه بود، حتی هرگاه پیامبر از شهر خارج می شد و به کوه و بیابان می رفت او را نیز همراه خود می برد .

بعثت پیامبر(ص) و حضرت علی(علیه السلام)  شکی نیست که سبقت در کارهای خیر نوعی امتیاز و فضیلت است. و خداوند در آیات بسیاری بندگانش را به انجام آنها، و سبقت گرفتن بر یکدیگر دعوت فرموده است. از فضایل حضرت علی(علیه السلام) است که او نخستین فرد ایمان آورنده به پیامبر(صلی الله علیه و آله) باشند. ابن ابی الحدید در این باره می گوید: بدان که در میان اکابر و بزرگان و متکلمین گروه " معتزله" اختلافی نیست که علی بن ابیطالب نخستین فردی است که به اسلام ایمان آورده و پیامبر خدا را تایید کرده است .

حضرت علی(علیه السلام) نخستین یاور پیامبر(صلی الله علیه و آله) روزی متوجه نماز و عبادت آن دو شده و کنجکاو میشود و سوال مینماید پیامبر توضیح میدهند و علی فرصت میخواهد تا با ابوطالب مشورت نماید و بعد از چند روزبه این نتیجه میرسد که خداوند برای آفرینش من با ابوطالب مشورت نکرد و اولین مردی بود که اسلام آورد. در این میان تنها حضرت علی(علیه السلام) مجری طرحهای پیامبر(صلی الله علیه و آله) در دعوت الهی اش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضیافتی بود که وی برای آشناکردن خویشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دین خدا ترتیب داد. در همین ضیافت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از حاضران سؤال کرد: چه کسی از شما مرا در این راه کمک می کند تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد؟

فقط علی(علیه السلام) پاسخ داد: ای پیامبر خدا! من ترا در این راه یاری می کنم پیامبر(صلی الله علیه و آله) بعد از سه بار تکرار سؤال و شنیدن همان جواب فرمود: ای خویشاوندان و بستگان من، بدانید که علی(علیه السلام) برادر و وصی و خلیفه پس از من در میان شماست. از افتخارات دیگر حضرت علی(علیه السلام) این است که با شجاعت کامل برای خنثی کردن توطئه مشرکان مبنی بر قتل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بستر ایشان خوابید و زمینه هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را آماده ساخت

 آنقدر با پیامبر نزدیک بود که حدیث منزلت نازل شد: انت منی بمنزله هارون من موسی علی(علیه السلام) در شب هجرت در بستر محمد(علیه السلام) میخوابد و جان او را نجات میدهد، در جنگ بدر نزدیک به سی تن از مشرکان را به هلاکت میرساند،

در احد همه گریخته اند در کنار مولایش میماند،  یک ضربه شمشیر وی در خندق که برعمروبن عبدود میزند از طرف پیامبر برتر از عبادت انس و جن دانسته است و بالاخره او در تمام جنگها پرچمدار سپاه اسلام است

نقش على علیه السلام در هجرت : یکى از عللى که زمینه را براى هجرت پیغمبر بمدینه آماده کرده بود انتشار اسلام در آن شهر بود، سران قریش در خفا جمع شده و تشکیل کمیسیونى دادند و پس از شور و بحث زیاد نتیجه شورا و تصمیم انجمن بدین ترتیب اعلام شد که از هر قبیله یک نفر قهرمان شمشیر زن انتخاب شود و این عده بالاتفاق شبانه بخانه پیغمبر ص حمله نموده و او را در بسترش با شمشیرهاى عریان بقتل رسانند و چون بنى‏هاشم به تنهائى قدرت مقابله با تمام قبایل عرب را نخواهند داشت در نتیجه خون پیغمبر ص لوث شده و بهدر خواهد رفت

این نقشه شیطانى یک تصمیم قطعى و خلل ناپذیرى بود که در پنهانى براى از بین بردن پیغمبر(صلی الله علیه و آله) طرح و اتخاذ گردید ولى خداوند متعال همان خدائى که در غار حرا پرتوى از جمال خود را بوجود محمد(صلی الله علیه و آله) انداخته و او را در نور حیرت و عظمت مستغرق کرده بود باز دل روشن و حقیقت جوى پیغمبر را از این تصمیم قریش آگاه گردانید و اجازه داد که شبانه از مکه بسوى مدینه هجرت نماید (30 انفال) و اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک

پیغمبر(صلی الله علیه و آله) على را میشناخت و بمیزان ایمان و اخلاص او آگاه بود رو بسوى وى آورد و فرمود یا على دستور الهى بر اینست که مکه را ترک گویم و بسوى مدینه هجرت کنم، اما این هجرت یک مسافرت عادى و معمولى نیست و بایستى محرمانه و سرى باشد تا کفار قریش از آن آگاه نباشند زیرا تصمیم گرفته‏اند امشب مرا در بسترم بخون آغشته نمایند و براى اغفال آنها لازم است خانه و رختخواب من خالى نباشد تا آنها مرا تعقیب نکنند،فرمان الهى است که در بستر من بخوابى تا من به پنهانى مهاجرت کنم.

هنوز سخن پیغمبر ص تمام نشده بود که على(علیه السلام) با جان و دل دعوت او را اجابت کرد و گفت: اطاعت میکنم یا رسول الله و در اجراى این امر بسیار خرسند و سپاسگزارم. پیغمبر فرمود یا على کار بسیار خطرناکى بعهده تو گذاشته شده است زیرا رجال قریش شبانه خانه من ریخته و رختخواب مرا زیر شمشیر هاى برهنه خواهند گرفت در حالیکه تو میخواهى در آن بستر بخوابى!

پیغمبر(صلی الله علیه و آله) هر چه اعلام خطر نموده و اهمیت این امر خطر را در نظر على(علیه السلام) مجسم میساخت خرسندى او بیشتر میگشت تا بالاخره گفت یا رسول الله مگر غیر از مرگ و کشته شدن چیز دیگرى هم هست؟

چه‏ سعادتى بالاتر از این که من بدستور الهى جان خود را در راه اشاعه دین تو فداى تو کرده باشم؟ على(علیه السلام) هم که جوان 23 ساله‏اى بود جامه مخصوص پیغمبر را که در موقع خواب به تن میکرد پوشید و در فراش آن حضرت دراز کشیده و منتظر وقوع حادثه پر خطرى گردید. در سپیده دم که سکوت و خاموشى بر شهر مکه حکمفرما بود خواستند تصمیم شوم خود را بمرحله اجراء در آورند،بمحض ورود بداخل خانه،على(علیه السلام) سر از بالین خود برداشت و بانگ زد کیستید و چه میخواهید؟چون رجال قریش على(علیه السلام) را دیدند از حیرت و وحشت سر تا پا خشک شدند و بالاخره سکوت را شکستند و گفتند محمد کجا است؟

یکى از مهاجمان گفت پشت و پناه محمد همین على است و خوبست على را بجاى او در خونش غوطه‏ور سازیم! على(علیه السلام) فرمود افسوس که پیغمبر ص بمن اجازه حمله نداده و الا براى این گستاخى شما که پا بحریم خانه آنجناب گذاشته‏اید شما را از دم شمشیر می گذرانیدم و بالاخره آنها را پراکنده ساخت و فرمود دور شوید که شماها قومى گمراهید و از سعادت و رستگارى بى نصیب خواهید ماند

بپاداش این فداکارى و جانفشانى آیه شریفه زیر بر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نازل و بدینوسیله على(علیه السلام) مورد تقدیر خداوند تعالى قرار گرفت و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله (بقره207) و از مردم کسى است که در پى خشنودى خدا جان خود را میفروشد) و بنا بنقل مفسرین و مورخین عامه و خاصه چنین کسى فقط على (علیه السلام) بود (شواهد التنزیل ج1 ص96)

فداکاریهاى على (علیه السلام) در موضوع هجرت منحصر بخوابیدن او در بستر پیغمبر نبود بلکه در غیاب آنحضرت حل و فصل امور مسلمانان مکه و همچنین تأدیه اماناتى که مردم به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) سپرده بودند بدست على (علیه السلام) انجام گردید. چند روز پس از ورود پیغمبر بمدینه (در قبا توقف فرمود که پس از رسیدن على (علیه السلام) با هم وارد مدینه شوند) على (علیه السلام) نیز مادر خود و دختر پیغمبر و دو زن دیگر و ضعفاى مسلمین را برداشته و راه مدینه را در پیش گرفت و پس از ورود بمدینه رسول ص على (علیه السلام) را که در اثر راه پیمائى پایش مجروح شده بود در آغوش کشیده

و از شوق دیدارش گریست. در مدینه نیز على (علیه السلام) همواره ملازم پیغمبر اکرم ص ‏بود و در سال یکم هجرى که میان صحابه و مهاجرین و انصار پیمان اخوت بسته شد آنحضرت على را نیز برادر خود خواند (فصول المهمه ص22)

همسری فاطمه : در سال دوم هجرى نیز یگانه دختر خود فاطمه علیها السلام را بوى تزویج کرد و فرمود: یا على ان الله تبارک و تعالى امرنى ان ازوجک فاطمة و انى قد زوجتکها على اربعمائة مثقال فضة، فقال على قد رضیتها یا رسول الله و رضیت بذلک عن الله العظیم و رسوله الکریم ثم ان علیا خر ساجدا لله شکرا (ینابیع المودة ص .176) یا على خداوند تبارک و تعالى بمن دستور داده است که فاطمه را بتو تزویج کنم و من او را بر چهار صد مثقال نقره بتو تزویج کردم،على عرض کرد پسندیدم او را اى رسول خدا و بدان سبب از (لطف) خداوند عظیم و رسول گرامیش خرسند شدم سپس على براى سپاسگزارى (از این موهبت) بدرگاه خدا بسجده افتاد. و در همین سال فرمان قتال با مشرکین از جانب خدا صادر شد و پیغمبر(صلی الله علیه و آله) مشغول جنگ با دشمنان و مخالفین خود گردید که عامل پیروزى در آنها وجود على ع بود و از این پس فصل تازه‏اى در تاریخ زندگانى آنحضرت گشوده میشود

شجاعت و هیبت على علیه السلام شجاعت یکى از ارکان اصلى فضائل نفسانى است و عبارت است از عدم تزلزل نفس در امور خطیره و هولناک، و مظهر تام و مصداق حقیقى آن وجود على علیه السلام  بود. مورخین عموما معتقدند که شجاعت و زورمندى على علیه السلام  در تمام عرب منحصر بفرد بود، پدرش ابوطالب او را با جوانان عرب به کشتى وامیداشت و آن حضرت با این که از جهت سن خیلى کوچکتر از آنان بود ولى با سرعت عجیبى آنها را بر زمین میزد. از زبیر بن عوام نقل کرده‏اند که قسم یاد کرد و گفت در هیچیک از جنگها از هیچ شجاعى نترسیدم مگر در مقابل على علیه السلام که از شدت وحشت خود را گم میکردم. و این تنها زبیر نبود که از مقابله با او وحشت مینمود بلکه تمام قهرمانان نیرومند و مردان رزم از تصور مقابله با او به وحشت افتاده و در برابرش عرض اندام نمیکردند                                .
رشادتها و جانفشانی‌هاى او در غزوات پیغمبر(صلی الله علیه و آله) همه را متحیر و متعجب نمود و خوابیدن وى در شب هجرت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در فراش آن حضرت از یک قلب قوى و روح بزرگ حکایت میکند، ثبات و پایدارى على علیه السلام در صحنه‏هاى کارزار در برابر حملات عمومى دشمن براى مردم دیگر محال و غیر ممکن است. معاویه براى اینکه لشگر آرائى خود را به گوش على ع برساند در یکى از نامه‏هاى خود به آن حضرت نوشت که سپاهى عظیم براى جنگ او آماده نموده است، طرماح به معاویه گفت ترسانیدن تو على را از زیادى و انبوهى سپاه مثل ترسانیدن مرغابى است به زیادى آب!

خدمات نظامى على علیه السلام

ألا انما الاسلام لو لا حسامه‏ کعفطة عنز او قلامة حافر (ابن ابى الحدید) چون در طول چهارده سال دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله مواعظ و نصایح آنحضرت که متکى بمنطق و استدلال بود در هدایت قبایل گمراه و بت پرست عرب مؤثر واقع نشد لذا فرمان جهاد بصورت آیاتى چند نازل گردید و از سال دوم هجرت تا مدت 9 سال که پیغمبر اکرم در قید حیات بود در حدود هشتاد جنگ و قتال با کفار و مشرکین و یهودیهاى عربستان نموده که در بعضى از آنها خود آن حضرت شخصا حضور داشته و آنها را غزوات گویند

فداکارى و از خود گذشتگى على ع در این جنگها بر احدى پوشیده نماند و در اثر ابراز رشادت و شجاعت بى نظیرش او را ضیغم الغزوات و قتال العرب مینامیدند و جز جنگ تبوک که بدستور پیغمبر در مدینه مانده بود در تمام جنگها شرکت کرده و پرچم فتح و پیروزى همیشه در دست او بوده . از غزوات مشهور و مهمى که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با مشرکین و دشمنان اسلام نموده و على ع نیز ابطال و قهرمانان عرب را در آن جنگها طعمه شمشیر خود ساخته است میتوان غزوه بدر واحد و غزوه بنى نضیر و غزوه احزاب و غزوه خیبر و فتح مکه و جنگ حنین و طائف را نام برد

غزوه بدر: اگر چه پیش از غزوه بدر جنگهاى کوچکى (سریه) میان مسلمانان و مخالفین در گرفته بود ولى غزوه بدر اولین جنگى بود که مسلمان در آن جنگ آزمایش شدند و ترس مشرکین آنها را فرا گرفته بود و براى مقابله با آنان اکراه داشتند کما اخرجک ربک من بیتک بالحق و ان فریقا من المؤمنین لکارهون (انفال5)

همچنانکه پروردگارت ترا از خانه‏ات بحق براى جنگ با مشرکین بیرون آورد و گروهى از مؤمنین از مقابله با کفار اکراه داشتند) زیرا تعداد مشرکین در حدود هزار نفر بوده و با ساز و برگ کامل و اسبان یدکى براى از بین بردن مسلمین بفرماندهى ابوسفیان حرکت کرده بودند در صورتیکه عده مسلمانان 313 نفر بوده و اکثر آنها هم فاقد ساز و برگ بودند و بیش از هفتاد شتر و چند رأس اسب همراه نداشتند بالاخره در روز 17 ماه مبارک رمضان سال دوم هجرى این دو گروه در محلى میان مکه و مدینه به نام بدر (نام چاهى است) در برابر هم قرار گرفتند و خداوند مؤمنین را بوسیله فرشتگان یارى نمود و لقد نصرکم الله ببدر و انتم اذلة (آل عمران123)

خداوند شما را در بدر نصرت نمود در حالیکه زبون و ناتوان بودید) ابتدا سه تن از مشرکین (عتبه و شیبه و ولید بن عتبه) بمیدان آمده و مبارز خواستند پیغمبر اکرم على علیه السلام را بمبارزه آنها فرستاد و عموى خود حمزه و عبیدة بن حارث بن عبد المطلب را نیز دستور داد که بهمراه على علیه السلام با آنها بجنگند

على علیه السلام بمحض برخورد با ولید که مبارز او بود وى را بقتل رسانید و سپس براى کشتن مبارزان همراهانش بسوى آنها شتافت چون آن سه تن کشته شدند ترس‏ و دهشتى از مسلمانان در دل مشرکین قرار گرفت، آنگاه مبارزان دیگرى بمیدان آمدند که اکثرشان بشمشیر على علیه السلام زندگى را بدرود گفتند و رشادتهاى آنحضرت جنگ بدر را به پیروزى مسلمانان خاتمه داد بطوریکه متجاوز از هفتاد تن از مشرکین قریش مقتول و هفتاد تن نیز اسیر گردیدند که عباس بن عبد المطلب و عقیل بن ابیطالب هم جزو اسراء بودند و با دادن فدیه آزاد شده و اسلام اختیار کردند و بنا به نقل مورخین بیش از نیم کشته شدگان مشرکین بشمشیر على بوده (شیخ مفید در کتاب ارشاد اسامى 36 نفر را که بدست على کشته شده‏اند ثبت نموده)

و بقیه هم بوسیله سایر مسلمین و فرشتگان نصرت بقتل رسیده و از جمله کشته شدگان سرشناس قریش بدست آنحضرت عاص بن سعید و حنظلة بن ابی سفیان (برادر معاویة) و عمیر بن عثمان (عموى طلحه) بودند ( ارشاد مفید باب 2 فصل)

بالاخره جنگ بنفع مسلمین و شکست مشرکین خاتمه یافت و مسلمین فاتحانه بمدینه مراجعت کردند و نام نامى على بعنوان شجاع بى نظیرى در میان عرب بلند آوازه گشت و کسى را جرأت و یاراى آن نبود که مقابله با او را حتى در اندیشه و ذهن خود مجسم سازد.

غزوه احد: پیامبرعلى علیه السلام را هم بسمت پرچمدارى تعیین فرمود همچنانکه در کلیه جنگها پرچمدارى بعهده او بود بیشتر مبارزان قریش بدست على ع کشته شدند و پرچمدار ابی سفیان بنام طلحة بن ابى طلحة مرد نیرومندى بود و او را کبش الکتیبة (قوچ لشگریان) میگفتند بمبارزه على علیه السلام آمد و آن حضرت چنان ضربتى بر کله او زد که چشمانش از حدقه بیرون افتاد و نعره زد و بهلاکت رسید

سپس برادر طلحه پرچم را بدست گرفت و او نیز کشته شد و حمزه نیز با کمال رشادت مبارزان قریش را طعمه شمشیر خود میساخت و در اثر کشته شدن جنگجویان قریش شکست فاحشى در لشگریان دشمن نمودار شد و مسلمین با اینکه ‏تعدادشان خیلى کمتر از آنها بودند بر آنها مسلط گشته و نسیم فتح و پیروزى بر پرچم اسلام وزیدن گرفت، مشرکین در حال فرار بودند و گروهى از مسلمین به تعاقب دشمن شتافته عده‏اى نیز مشغول جمع آورى اموال آنها گردیدند.

در اینموقع کسانى که بر دهانه دره گماشته شده بودند بى انضباطى کرده و بر خلاف دستور پیغمبر اکرماز فرمان عبدالله سرپیچى نمودند و بگمان اینکه فتح مسلمین کاملا حتمى بوده و ماندن آنان در محل مزبور لزومى ندارد پست نگهبانى خود را ترک کرده و بیش از چند نفر از آنها در محل خود باقى نماندند. پیغمبر اکرم از ناحیه پیشانى صدمه دید و دندان مبارکش شکست و بغیر از على علیه السلام و دو نفر دیگر کسى مراقب آنحضرت نبود

على علیه السلام با حملات حیدرانه خود گروه مشرکین را از هر طرف که به پیغمبر حمله می آوردند پراکنده میساخت و خود را پروانه وار بدور شمع وجود آنجناب بگردش در میآورد. فداکارى على علیه السلام در جنگ احد صفحه درخشانى در تاریخ زندگانى او گشود که سطور طلائى آن با نداى جبرئیل که میگفت لا سیف الا ذوالفقار و لا فتى الا على مزین گردید (سیرة ابن هشام ج2 ص100 تاریخ طبرى)

پیغمبر ص بیهوش بزمین افتاده است بالاى سرش ایستادم چشمان مبارکش را باز کرد و بسوى من نگریست و فرمود: اى على مردم چه کردند؟ عرض کردم یا رسول الله آنها کافر شدند و بدشمن پشت کرده و ترا وا گذاشتند پیغمبر نگاه کرد و دید جمعى از لشگریان دشمن بسوى او مى‏آیند بمن فرمود یا على اینها را از من دور گردان من بدانها حمله کرده از چپ و راست شمشیر زدم تا آنها فرار کرده و تار و مار شدند

پیغمبر فرمود یا على آیا مدح خود را در آسمان نمیشنوى که فرشته‏اى بنام رضوان ندا میکند لا سیف الا ذوالفقار و لا فتى الا على؟ من اشگ شادى ریختم و خداوند سبحان را بر این نعمت سپاسگزارى کردم (ارشاد مفید ج1 باب دوم فصل22 حدیث)

استقامت و پایدارى على علیه السلام و چند نفر دیگر که ثابت قدم مانده بودند موجب شد که مشرکین از مدینه چشم پوشیده و راه مکه را در پیش گرفتند. على ع با اینکه خود بشدت مجروح بود پیغمبر اکرم را از نظر دور نداشت و براى شستن دست و روى آنحضرت با سپر خود آبى تهیه کرد و چون رسول خدا دست و روى خود را شست فرمود غضب خدا بر آن قومى که رخسار پیغمبر خود را خونین کردند (تاریخ یعقوبى)

نبى اکرم بمدینه مراجعت فرمود و حضرت زهرا علیها السلام با ظرف آبى که براى شستن صورت پدرش در دست داشت آنحضرت را استقبال کرد على ع نیز در حالیکه دستش تا بازو خون آلود بوده رسید و ذوالفقار را بفاطمه داد و فرمود خذى هذا السیف فقد صدقنى الیومـاین شمشیر را بگیر که امروز (ایمان و شجاعت) مرا تصدیق نمود سپس فرمود: خذیه یا فاطمة فقد ادى بعلک ما علیه و قد قتل الله بسیفه صنادید قریش. اى فاطمه بگیر شمشیر را که شوهرت امروز دین خود را اداء نمود و خداوند بوسیله شمشیر او بزرگان قریش را نابود ساخت (کشف الغمه ص56 ارشاد مفید ج1 باب2 فصل22)

غزوه بنى نضیر: پس از پایان غزوه احد بعضى از ساکنین محلى مدینه مانند طوایف یهود بنى نضیر و بنى قریظه از این پیشامد خوشحال شده و بعضى از قبایل هم که پیمان دوستى و یا پیمان عدم تعرض با پیغمبر اکرم ص بسته بودند نقض عهد نمودند. فرمانده این ستون اعزامى على علیه السلام بود که با رشادت و شجاعت ویژه خود آنها را مجبور به تسلیم نمود و پیمان بستند که پیغمبر اکرم از خون آنان در گذرد و آنها نیز از حومه مدینه خارج شده و بشام روند (تاریخ طبرى)

رسول خدا این شرط را پذیرفته و دستور داد که هر سه نفر یک شتر ببرند و اموال خود را نیز بر آن شتر بار نهند، پس از خروج بنى نضیر از مدینه اموال و اراضى زراعى آنها نصیب مسلمین گردید. این واقعه که پس از غزوه احد روى داد براى تحکیم موقعیت مسلمین بسیار مناسیب بوده و پیغمبر ص با کمال قدرت و مهارت و تدبیر توانست در مدت کمى نفوذ از دست رفته را جبران نماید و بر وسعت قلمرو و اقتدار خود افزوده و دشمنان دین را منکوب سازد.

 غزوه أحزاب یا خندق: کلیه قبایل بت پرست مکه بهمدستى طوایف یهود در سال پنجم هجرى بسیج عمومى کرده و با تعداد ده هزار نفر بفرماندهى ابوسفیان و دستیارى گروهى از یهود براى ریشه کن ساختن نونهال اسلام متوجه مدینه شدند. چون این خبر به پیغمبر اکرم رسید مسلمین را جمع کرد و براى دفاع در مقابل این عده مهاجم به بحث و شور پرداخت، سلمان فارسى پیشنهاد نمود که اطراف مدینه را خندق بکنند چند روز این دو سپاه در طرفین خندق روبروى هم بودند و گاهى بهم سنگ و تیر میانداختند بالاخره عمرو بن عبدود با چند نفر دیگر اسب جهانیده و از تنگترین جاى خندق خود را بطرف دیگر آن رسانیدند. عمرو بمحض ورود مبارز خواست،

وقتى صداى خشن و رعب انگیز عمرو در فضاى اردوگاه مسلمین طنین انداز شد نبض‏ها از حرکت ایستاد و رنگ از چهره همه پریدن گرفت!چرا؟ براى اینکه عمرو را همه میشناختند،او فارس یلیل و از شجاعان نامى عرب بود و در تمام عربستان نظیر و مانندى نداشت، او قهرمان کهنسال و ورزیده و جنگدیده بود و به تنهائى با هزار نفر مقابل شمرده میشد! بالاخره پیغمبر اکرم ص سکوت را شکست و فرمود کیست که شر این بت پرست را از سر ملت اسلام بر دارد؟نفس‏ها در سینه حبس بود و از کسى صدائى بر نیامد على علیه السلام بپا خواست و عرض کرد من یا رسول الله، فرمود تامل کن شاید داوطلب دیگرى هم پیدا شود ولى هیچکس حریف این قهرمان عرب نبود

نبى اکرم سؤال خود را تکرار فرمود باز على علیه السلام پاسخگوى این دعوت گردید پیغمبر فرمود یا على این عمرو بن عبدود است عرض کرد من هم على بن ابی طالبم، رسول خدا عمامه بر سر على و شمشیر بر کمر او بست و فرمود برو که خدا نگهدارت باشد سپس سر بلند نمود و با حالت رقت بار گفت خدایا پسر عم مرا در میدان کار زار تنها مگذار.
عمرو رجز میخواند و مسلمین را بمبارزه میطلبید: در این هنگام على
علیه السلام چون شیر خشمگینى که براى صید خود از کمین جستن کند بسرعت آهنگ عمرو کرد .عمرو که خود را از شجعان نامى و مبرز عرب میدانست با دیده حقارت به على ع نگریست و گفت آیا جز تو کسى داوطلب بهشت نبود؟ من با پدرت ابوطالب آشنا و دوست بودم نمیخواهم ترا در پنجه خود چون مرغ بال و پر شکسته‏اى در حال نزع بینم مگر نمیدانى که من عمرو بن عبدود فارس یلیل و قهرمان نیرومند عرب هستم؟

على علیه السلام فرمود من ترا ابتداء بتوحید و اسلام دعوت میکنم و اگر هم نپذیرى از همین راه که آمده‏اى برگرد و از جنگ با پیغمبر در گذر. پیغمبر اکرم اکرم فرمود: برز الایمان کله الى الشرک کله. (تمامى ایمان با تمامى کفر بمبارزه برخاسته است.) حقیقت امر نیز همین بود على علیه السلام ایمان محض و بلکه کل ایمان بود و اگر در آنروز على نبود نامى از اسلام و احدى از مسلمانان نمى‏ماند،عمرو نیز نماینده شرک و کفر بود و چشم و چراغ قریش بشمار میرفت.

بالاخره آندو مبارز چنان بهم در افتادند که گرد و غبارى در اطراف آنها بلند شد و نیروهاى متخاصمین نتوانستند آنها را بخوبى مشاهده کنند در این گیر و دار دو ضربت رد و بدل شد عمرو شمشیرى بر على علیه السلام زد که سپر آنحضرت را دو نیمه کرد و بسر مبارکش هم آسیب رسانید ولى آنحضرت با چابکى و نیرومندى خود چنان ضربتى به عمرو فرود آورد که او را بخاک هلاکت افکند و خود بانگ تکبیر بر آورد، از صداى تکبیر على علیه السلام همه را معلوم شد که عمرو بقتل رسیده و با کشته شدن او شکست قریش هم حتمى خواهد بود. ضربة على یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین.

پس از غزوه خندق پیغمبر اکرم تنبیه و گوشمالى طایفه بنى قریظه را که نقض عهد کرده و با مشرکین همکارى نموده بودند لازم دانست زیرا طایفه مزبور در ظاهر پیمان عدم تعرض با مسلمین بسته بودند ولى نقض عهد کرده با قریش همدست شده بودند رسول خدا ص على علیه السلام را با عده‏اى بجنگ آنها فرستاد.پس از 25 روز محاصره و زد و خورد مردان آنها مقتول و زنانشان اسیر و اموالشان بدست مسلمین افتاد بدین ترتیب طایفه بنى قریظه هم بدست على علیه السلام از بین رفت و مسلمین از شر یهود اطراف مدینه آسوده شدند.

غزوه خیبر: در 120 کیلومترى شمال مدینه دهستانى یهود نشین بود که ساکنین آن در چند قلعه محکم زندگى میکردند. در سال هفتم هجرى بدستور نبى اکرم مسلمین بطرف خیبر حرکت کردند و پس از دو یا سه روز راهپیمائى بحوالى خیبر رسیده و در کنار قلاع مزبور اردو زدند و با این ترتیب با دشمن تماس حاصل نمودند

بامدادان که اهالى قلاع خیبر از خواب برخاستند مسلمین را در نزدیکى خیبر مشاهده کردند. ساکنین خیبر بمحض مشاهده لشگر اسلام داخل قلاع شده و درب آنها را محکم بستند، رسول خدا نیز با عده خود مدت 25 روز پشت قلعه ‏ها بمحاصره یهود پرداخت در یکى از روزها پرچم را بدست ابوبکر و روز دیگر بدست عمر داد و آنها را براى گشودن قلعه‏هاى خیبر مأمور گردانید ولى آنها نه تنها کارى از پیش نبردند بلکه از دیدن جنگجویان یهود مخصوصا مرحب خیبرى بیمناک شده و فرار کردند. (ارشاد مفید ج1 باب دوم فصل16)

ابن ابى الحدید در مورد فرار شیخین میگوید: و ان انس لا انس اللذین تقدما و فرهما و الفرقد علما حوب (القصائد السبع العلویات قصیده اولى در فتح خیبر) یعنى هر چه را فراموش کنم گریختن آندو نفر را با اینکه میدانستند فرار کردن از جنگ گناه است فراموش نمیکنم. فردا پرچم را بمردى خواهم داد که خدا و پیغمبرش او را دوست دارند و او نیز خدا و پیغمبر خدا را دوست دارد او کسى است که همیشه حمله کننده است و هرگز فرار نکند از جبهه جنگ بر نگردد تا خداوند بدست او (قلعه ‏هاى خیبر را) بگشاید.

از این فرمایش پیغمبر همه را تعجب و حیرت فرا گرفت، این چه کسى است‏ که فردا پیروز خواهد شد؟ على علیه السلام فورا بلند شد و خدمت آنحضرت شتافت، نبى اکرم از او احوالپرسى نمود، عرض کرد سرم درد میکند و چشم درد دارم که درست نمى‏بینم، پیغمبر او را در آغوش کشید و آب دهان مبارکش بر چشمان وى مالید که فورا دردهاى او برطرف شد و تا آخر عمر دچار سر درد و چشم درد نگردید. (ذخائر العقبى ص73)
بارى پس از آنکه چشم على
علیه السلام بهبودى یافت رسول خدا فرمود :یا على فرماندهان ما کارى از پیش نبرده‏اند و هنوز قلعه‏ هاى خیبر گشوده نشده است و این امر خطیر جز بدست تواناى تو انجام نخواهد گرفت. على علیه السلام امتثال امر نمود و گفت تا چه اندازه با آنها بجنگم؟ على علیه السلام چون شیرى بلند طبع که بطرف شکار خود با بى اعتنائى میرود پیش رفت تا پشت دیوار قلعه خیبر رسید پرچم را بر زمین کوبید و عده خود را براى تسخیر حصار آماده نمود،

در اینموقع جمعى از جنگجویان دلیر خیبر بیرون ریختند و جنگ بشدت در گرفت،على علیه السلام با چند حمله حیدرانه آنها را در هم آویخت بطوریکه یهود فرار کرده و داخل قلعه شدند على ع نیز بدنبال آنها خواست وارد قلعه شود رئیس قلعه که از شجاعان مشهور و بنام حارث بود خواست از ورود على علیه السلام به قلعه ممانعت کند ولى به ضرب شمشیر آن حضرت جهان را بدرود گفت، در این وقت نامى‏ترین و شجاعترین جنگجویان قلعه که بمرحب خیبرى معروف و برادر حارث بود بخون خواهى برادرش بیرون ‏شتافت.

مرحب پهلوان عجیبى بود زیرا دو زره پوشیده و دو شمشیر بر کمر آویخته بود و علاوه بر چند عمامه که بر سر خود بسته بود کلاه فولادى بر سر گذاشته و سنگى را هم که بسنگ آسیاب شبیه بود بر میله کلاه خود گذاشته بود که از اصابت شمشیر بفرق وى جلوگیرى کند

بین او و على علیه السلام دو ضربت رد و بدل شد و دست نیرومند قهرمان اسلام چنان شمشیرى بر فرق مرحب فرود آورد که با وجود داشتن سپر جمجمه‏اش را با کلاه فولادى و سنگ آسیا و سایر تشریفات شکافت و در نتیجه سپر دو نیم گردیده و کلاه فولادى و سنگ بشکست و عمامه دریده شد و ذوالفقار على کله‏اش را تا فکین بشکافت، مرحب نقش بر زمین شد و بخاک و خون غلطید و صداى تکبیر از مسلمین بلند شد و یهود بکلى شکست خورده و غمگین شدند. پس از کشته شدن مرحب شجاع دیگرى از قلعه بیرون تاخت و این شخص یاسر برادر سوم دو مقتول سابق بود،او نیز در شجاعت دست کمى از برادران خود نداشت بیدرنگ بر على تاخت ولى در اثر یک ضربت آنحضرت بخاک افتاده و کشته شد یهود در قلعه را بستند و خود بدرون قلعه پناه بردند .

على علیه السلام با نیروى خارق العاده خود در قلعه را از جاى خود کند و چند متر پرتابش کرد و بدین ترتیب قلعه‏هاى ناعم و قموص که محکمترین قلعه‏هاى خیبر بود بدست تواناى على ع فتح گردید. مجاهدات على علیه السلام در جنگ خیبر و فتح قلاع و کشتن شجاعان نامى یهود و مخصوصا کندن در قلعه و گرفتن آن با دست از کارهاى خارق العاده آنجناب محسوب میشود که نظیر آنها از احدى دیده نشده است

چون جنگ خیبر پایان یافت و پیغمبر اکرم بدر خواست یهود با آنها مصالحه نمود فدک نیز تسلیم گردید و یهودیان ساکن آن نصف دارائى خود را به پیغمبر فرستادند بنابر این چون فدک در موقع صلح برضایت ساکنین آن به پیغمبر ص واگذار شده بخود آنحضرت تعلق داشت ولى اراضى خیبر مربوط بعموم مسلمین بود. هنگام بازگشت از خیبر به بعضى از قبایل یهود که یاغى شده بودند گوشمالى داده شد و آنها نیز مطیع گردیدند و بدین ترتیب مسلمین از ضدیت یهود آسوده شده و شهر مدینه در امن و آسایش قرار گرفت.

فتح مکه

لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله امنین هدف اصلى پیغمبر این بود که فتح مکه باحترام خانه خدا که در آن شهر واقع است بدون جنگ و خونریزى انجام شود بدینجهت ابتداء اندیشه خود را در مورد حرکت بسوى مکه و زمان آن را از مسلمین پنهان مى‏داشت که مبادا این موضوع باطلاع قریش برسد و تنها کسى را که امین و راز دار خوددانسته و با او مشورت میکرد على بود ولى پس از مدتى چند نفر از اصحاب را نیز از این مطلب آگاه گردانید. یکى از مهاجرین بنام حاطب که در مکه اقوامى داشته و از مقصود پیغمبر با خبر شده بود نامه‏اى نوشته و آن را بوسیله زنى بمکه فرستاد و قریش را از تصمیم پیغمبر آگاه نمود. خداوند رسول اکرم را از ماجرا آگاه ساخت و آن حضرت على را با زبیر براى استرداد نامه بسوى آن زن فرستاد و آنها در راه باو رسیده و نامه را باز گرفتند. رسول خدا پرچم را که ابتداء در دست سعد بن عباده بود (از این نظر که او ممکن است با اهالى مکه با خشونت و جدال رفتار کند) بدست على داد و با سپاه مسلمین در حالیکه جاه و جلال آنها چشم هر بیننده را خیره و مبهوت میکرد وارد مکه شد و در مقابل درب کعبه ایستاد و گفت: لا اله الا الله وحده وحده صدق وعده و نصر عبده...

آنگاه فرمود: اذهبوا فانتم الطلقاء بروید که همه آزادید این عفو عمومى در روحیه اهالى مکه تأثیر نیکو بخشید و همه بى اختیار محبت آنحضرت را در دل خود جاى دادند. آنگاه پیغمبر ص دستور داد تمام بت‏ها را شکستند و على علیه السلام را همراه خود بداخل کعبه برد و هر چه بت و آثار بت پرستى بود از میان‏برده و آنها را در هم شکسته و بیرون ریختند. از جمله صفات عالیه على علیه السلام بت شکنى اوست که بهیچوجه حاضر نبود مظاهر شرک و کفر را در بین مردم مشاهده کند و چون بعضى از بتهاى بزرگ مانند هبل بر فراز کعبه نصب شده بود على علیه السلام بدستور پیغمبر اکرم پاى بر دوش آن بزرگوار نهاده و آنها را سرنگون ساخت و ساحت مقدس کعبه را از لوث بت پرستى پاک گردانید.

غزوه حنین و طائف: پیغمبر اکرم به عموى خود عباس بن عبد المطلب که صداى رسا و بلندى داشت فرمود مهاجر و انصار را باجتماع دعوت کن و از تفرقه و پراکندگى سپاهیان جلوگیرى نما، عباس با صداى بلند آنها را بآرامش و اجتماع دعوت نمود و اضافه کرد که پیغمبر سلامت میباشد لذا فراریان کم کم جمع شده و چون‏ هوا نیز روشن شده بود حمله سختى بر دشمن وارد آوردند، على علیه السلام مالک بن عوف رئیس قبیله هوازن و همچنین ابو جرول را که پرچمدار آن طایفه بود بضرب شمشیر از پا در آورد و با کشته شدن رئیس و پرچمدار قبیله صفوف دشمن از هم پاشیده و فرار کردند مسلمین آنها را تعقیب کرده گروهى را کشته و گروهى را هم اسیر نمودند.

اقدامات پیامبر در حجة الوداع و «غدیر خم»

سال دهم هجری مراسم حجّة ‌الوداع روز پنج‏شنبه، سال دهم هجرت بود، و درست هشت روز از عید قربان مى‌‏گذشت؛ ناگهان از سوى پیامبر اکرم دستور توقّف به همراهان داده شد؛ مسلمانان با صداى بلند، آنهایى را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند به بازگشت دعوت کردند، و مهلت دادند تا عقب افتادگان نیز برسند؛ حضرت نخست حمد و سپاس پروردگار را به جا آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود: من به همین زودى دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما مى‌‏روم. من مسؤولم، شما هم مسؤولید. شما درباره من چگونه شهادت مى‏‌دهید؟

نزول آیات اولیه سوره عنکبوت.. احسب الناس .. به حال خود رها نمی شوند و مورد امتحان قرار میگیرند تا راستی و دروغ معلوم گردد. هنگام باز گشت از مکه در منطقه جحفه کنار برکه خم نزول آیه 67مائده .. بلغ ما انزل الیک.. .. اگر چنین نکنی رسالت تو ای پیامبر نا تمام می ماند. سپس نزول آیه 3 مائده ..الیوم اکملت لکم دینکم..و خواندن حدیث ثقلین و خطبه و سفارش در پی سفارش ..من کنت مولاه فهذا علی مولاه ..اللهم وال من والاه وانصرمن نصره واخذل من خذله، عمر و ابوبکر اولین نفرات با گفتن بخ بخ لک یا علی بیعت میکنند ( سپردن بار سنگین ولایت به کسانی که تا قبل از ظهور اسلام در نهایت بت پرستی و توحش روزگار سپری می کردند خلاف عقل و منطق بود و چون کار پیامبر بر اساس حق بود انتخاب علی علیه السلام دقیقا به فرمان خداوند بوده )

قرآن و عترت دو ثقل گرانبها هان ای مردم! همانا علی و پاکان از فرزندانم از نسل او، یادگار گران سنگ کوچکترند (ثقل اصغر) و قرآن یادگار گران سنگ بزرگتر (ثقل اکبر)، هر یک از این دو از دیگری خبر می دهد و با آن سازگار است، این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند. مردم دیدند پیامبراکرم خم شد و دست على را گرفت و بلند کرد، آنچنان که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان سردار شکست‌‏‌ناپذیر ارتش اسلام است.

در اینجا صداى پیامبر صلی الله علیه و آله رساتر و بلندتر شد و فرمود: أَیُّهَا النّاسُ مَنْ أَوْلَى النّاسِ بِالمُؤمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ چه کسى از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟! گفتند: خدا و پیامبر ص داناترند. پیامبر فرمود: خدا، مولا و رهبر من است، و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم (و اراده من بر اراده آنها مقدّم). سپس فرمود فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ هر کس من مولا و رهبر او هستم، على، مولا و رهبر او است. اول کسی که ان روز بیعت کرد عمر و پس از ان ابوبکر و بعد عثمان سپس طلحه و زبیر بودند و این پنج نفر هر سه روزی که پیامبر در ان بیابان توقف کرد، متوالیا بیعت نمودند.

پیامبرصلی الله علیه و آله به علىعلیه‌السلام فرمود: برخیز، زیرا من تو را بعد از خودم امام و رهبر انتخاب کردم. و سپس فرمود: هر کس من مولا و رهبر اویم، این مرد مولا و رهبر او است، پس شما همه از سر صدق و راستى از او پیروى کنید. در این هنگام، پیامبراکرم عرض کرد: بار الها! دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار.

مراسم حجّة‌الوداع در آخرین سال عمر پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله، با شکوه هر چه تمام‌تر، در حضور پیامبر اکرم به پایان رسید؛ یاران پیامبر اکرم که عدد آنها فوق‌العاده زیاد بود، تعداد همراهان پیامبر اکرم را از 90 هزار تا 120 هزار نفر گزارش کرده‌اند. نه تنها مردم مدینه در این سفر، پیامبر را همراهى مى‌‏کردند، بلکه مسلمانان نقاط مختلف شبه جزیره عربستان نیز براى کسب یک افتخار تاریخى بزرگ به همراه پیامبر بودند. بیماری پیامبر : آن حضرت بیمار شد و ابتداء در منزل ام السلمه و بعد هم در منزل عایشه بسترى گردید و مسلمین بعیادت او میرفتند و رسول اکرم ص نیز آنها را نصیحت میفرمود و مخصوصا درباره عترت و خاندان خویش بآنان توصیه مینمود. شیطنت و اذیت رومی ها و تعیین اسامه فرمانده سپاه و دستور به یاران بخصوص عمر و ابوبکر و.. همراهی بااسامه. تعلل این دو نفر و عدم شرکت در جنگ شاید اتفاقی رخ دهد و ما نباشیم ، اسامه لشگر را مدتی خارج شهر متوقف می سازد ولی خبری از این دو نیست.

پیامبر چشمش به ابوبکر و عمر افتاد و از آنها توضیح خواست که چرا با اسامه نرفتید؟ ابوبکر گفت ‏من در لشگر اسامه بودم برگشتم که از حال شما باخبر شوم! عمر نیز گفت من براى این نرفتم که دوست نداشتم حال شما را از سوارانى که از مدینه بیرون میآیند بپرسم خواستم خود از نزدیک نگران حال شما باشم ! پیغمبر ص فرمود به لشگر اسامه بپیوندید و فرمایش خود را سه مرتبه تکرار کرد (ولى آنها نرفتند) (ارشاد مفید جلد 1 باب دوم فصل 52ـاعلام الورى)

بیمارى حضرت روز بروز سخت‏تر میشد و مسلمین نیز از وضع حال او نگران بودند روزى که جمعى از صحابه در خدمتش بودند فرمود دوات و کاغذى براى من بیاورید تا براى شما چیزى بنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید عمر گفت این مرد هذیان میگوید و بحال خود نیست کتاب خدا براى ما کافى است!! آنگاه هیاهوى حضار بلند شد و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود برخیزید و از پیش من بیرون روید و سزاوار نیست که در حضور من جدال کنید (البدایة و النهایة ج5 ص227 تاریخ طبرى ج2 ص436 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج1 ص133)

مسلما عمر میدانست که آنحضرت در تأیید جریان غدیر خم مجددا در مورد خلافت على علیه السلام میخواهد مطلبى بنویسد بدینجهت از آوردن دوات و کاغذ ممانعت نمود زیرا در حدیثى که از ابن عباس نقل شده خود باین امر اعتراف نموده و میگوید من فهمیدم که پیغمبر میخواهد خلافت على(علیه السلام) را تسجیل کند اما براى رعایت مصلحت بهم زدم (شرح نهج البلاغه ج1 ص134)

در آنحال باید از عمر مى‏پرسیدند که اولا چگونه به پیغمبر نسبت هذیان میدهى در صورتیکه آن حضرت با عصمت الهى مصون بوده و هر چه گوید من جانب الله است چنانکه خداوند در قرآن کریم فرماید: و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى ثانیا تو از کجا مصلحت مردم را بهتر از پیغمبر دانستى که مانع آوردن کاغذ و دوات شدى؟ و از همین سخن عمر میتوان نتیجه گرفت که او معرفت صحیح و درستى بمقام قدس و معنوى پیغمبر نداشته و با دستور وى مخالفت میورزیده است

همین قسم است قرآن کریم که هر کس نتواند بفکر خود از آن بهره بردارى کند ناچار باید رجوع نماید بآن کسانیکه عالم بعلم قرآن‏اند، چنانکه خداى تعالى در قرآن (بقره 83) میفرماید: ولو ردوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم. و کتاب حقیقى سینه اهل علم است چنانکه خداوند در آیه 48 عنکبوت فرماید: بل هو آیات بینات فى صدور الذین اوتوا العلم  بهمین جهت حضرت على کرم الله وجهه فرمود: انا کتاب الله الناطق و هذا هو الصامت  یعنى من کتاب ناطق خدا هستم و این قرآن کتاب صامت است

عایشه پدر خود ابوبکر را به مسجد میفرستد تا نماز جماعت به جای پیامبر بخواند محمد (صلی الله علیه و آله) آگاه شده و خود را به سختی به نماز می رساند و بعد از نماز سفارشات زیادی از جمله پیروی از علی(علیه السلام) به امت می کند. بارى مرض پیغمبر ص شدت یافت و در اواخر ماه صفر سال 11 هجرى و بقولى در 12 ربیع‏ الاول همان سال پس از یک عمر مجاهدت در سن 63 سالگى بدار بقاء ارتحال فرمود،.

علی(علیه السلام) به تنهائی سر گرم غسل و کفن و دفن میشود. عمر به دنبال ابوبکر بیرون از شهر در محله سقیفه با سران انصار و مهاجرین و بدون حضور یک نفر از بنی هاشم، جلسه تشکیل داده، بیعت با علی(علیه السلام) را زیر پا گذاشته، علی(علیه السلام) را جوان و قاتل در جنگهای بدر و... در نتیجه ابوبکر انتخاب میشود.

عمر شعار اتحاد و عدم تفرقه میدهد و از علی(علیه السلام) میخواهد که بیعت کند تا گروه همراه او هم بیعت نمایند تا متحد شویم، عمر سن علی را و در پاسخ علی(علیه السلام)  جوانی اسامه را عنوان میکند. نقل حدیث ممنوع و ابوهریره به دستور عمر و ابوبکر حدیث جعل میکند تا فضیلت علی را نسبت به خلیفه کم رنگ سازد .

شبها علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام، منزل خانه بزرگان قریش و مهاجرین و انصار و.. می روند تا حقایق و سخنان و توصیه های محمد را یا آور شوند و امت را آگاهی بخشند، فقط 44 نفر می پذیرند و قرار می گذارند با سرهای تراشیده فردای آن روز به کمک علی جهت گرفتن حق قیام نمایند ولی غیر از چند نفر (سلمان . ابوذر .عمار، مقداد و زبیر) کسی حاضر نمیشود و علی(علیه السلام) تنها می ماند.یاران و پیروان راستین محمد(صلی الله علیه و آله) در فشار قرار میگیرند و آزار و اذیتهای ابتدای ظهور اسلام به طریقی حاکم میشود و تبعید و محاصره و...آغاز میشود

وقتی ابوبکر به خلافت رسید ابوسفیان خطاب به امام علی(علیه السلام) که قیام کن و من خانه ات را پر ازیار و لشگر میکنم. علی(علیه السلام) نمی پذیرد چرا که او یک سیاستمدار دینی است و برای رسیدن به هدف متوسل به هر کاری نمی شود. طرف مقابلش سیاستمداران بی قید و بی دین هستند (دین به سیاست خط میدهد نه سیاست به دین )

علی(علیه السلام) خانه نشین میشود و به وظیفه دوم خود یعنی جمع بندی و مرتب کردن قرآن می پردازد و در خانه را می بندد و فقط برای اقامه نماز از منزل خارج میشود. از طرفی عمر به خوبی می دانست که اگر علی(علیه السلام) بیعت نکند خلافت ابوبکر سست و بی بنیان می شود به همین علت با تعدادی در منزلش حاضر شده و بیعت می طلبد با مخالفت حضرت زهراء(سلام الله علیها) روبرو شده و دستور به آوردن هیزم میکند که همراهان عمر و امت رسول اعتراض کرده و عمر منصرف می شود ولی در نوبت بعدی خانه ی وحی به آتش کشیده شده و جسارتها ......

در مدت سه روز علی(علیه السلام) قرآن را تنظیم و جمع آوری میکند. ابوبکر کسی دیگر را برای بیعت می فرستد. علی(علیه السلام) از فرصتی استفاده کرده و در مسجد به سخنرانی می پردازد اول همهمه نامردها سپس سکوتی در مسجد حاکم شده و ادامه میدهد از ذات احدیت خدا آغاز می کند که مردم را تحت تاثیر و مبهوت میسازد و عمر و ابوبکر ساکت و متحیر نظاره گر هستند سپس خطاب به مردم که فریبتان دادند و با نیرنگ کاران محشور خواهید شد و این عمل شما بار گرانی را برای آینده باقی خواهد گذاشت و .. مردم تائید می کنند ولی به علت ترس و فشاری که به آنها وارد شده، سکوت میکنند ودوباره علی(علیه السلام) تنها می ماند.

عمر دست بردار نیست و دائما ابوبکر را در فشار گذاشته و سرزنش می کند گاهی هم از دست ابوبکر عصبی شده و او را بی عرضه خطاب میکند. علی هم با همان حالت مردم را سرزنش میکند و میگوید اگر چهل نفر با من بودند این وضعیت را پایان میدادم. آیا بارها شنیده اید که پیامبر مرا برادر و جانشین خود خوانده و غدیر را یادآور شدند، ابوبکر گفت من از پیامبر شنیدم که فرمود ما اهل بیت برگزیدگان خدا هستیم و خدا به جای این دنیا آخرت را اختیار کرده و از این رو نبوت و خلافت در خاندان من یکجا فراهم نمی گردد.، کسی غیر از عمر ، تائید نمیکند

12 نفرپشیمان میخواهند دست به شمشیر ببرند که علی(علیه السلام) مانع شده، ناچار کنار منبر نشسته و ابوبکر را سوال پیچ میکنند و ابوبکر کم می آورد و تسلیم میشود و عمر فریاد میکشد کاش غلامت سالم را خلیفه میکردیم و با مهارتی جمع را متفرق کرده و به گونه ای کودتایی با رعب و وحشت راه می اندازد.

علی(علیه السلام) به یاد سخن و سفارش پیامبر می افتد که می فرمود با تو بی وفائی میکنند و حق را نادیده میگیرند و تو اگر کسی دست یاری نداد دست به شمشیر مبر، جان خود را حفظ و صبر کن و به جمع کردن قرآن و مسائل امتم بپرداز. پس از رحلت پیامبر به خاطر نوپائی اسلام و تفرقه بین مسلمانان سکوت پیشه میکند و جائی میگوید نگریستم نه مرا یاری است نه مدافعی جز کسانم .

علی روابطش با ابوبکر بسیار سرد و با عمر عمدتا کمکهای قضائی و عثمان هم که تحمل اظهار نظرهای امام را نداشت. مخالفت علی با حکومت آن سه با آن شرائط، بسیار سنگین تمام میشد . بدین جهت بیشتر اوقات به معرفی خود میپرداخت و تلاشهایش در زمان پیامبر را یاد آور میشد. اگر غیر از این بود مدت طولانی زنده نمیماند و کشته میشد. دوران 3 ساله ابوبکر دائم المعذور و 10 ساله عمر، در سال 23 به پایان میرسد. عمر بدست ابولولو ( فیروز) خنجر میخورد و زخمی میشود و کشته میشود .

در شورای فرمایشی پیر مرد نالایق از خاندان بنی امیه عثمان به خلافت میرسد، سیاست پارتی بازی خوشگذرانی حیف و میل بیت المال قوانین خلاف اسلام و انتخاب افرادی مانند ولید به عنوان حاکم کوفه. امام چندین بار عثمان را نصیحت میکند. مردم از اوضاع و عملکرد عثمان عصبانی و چند گروه از اطراف آمده، روزها عثمان را در منزلش به محاصره درآورده ، عثمان 3 روز فرصت میخواهد، طلحه و زبیر، هم در این توطئه دستی دارند امام حسن(علیه السلام) برای این محاصره پا در میانی میکند ولی فقط در حد غذا رساندن چند نوبت موفق میشود، و بالاخره عثمان را به قتل میرسانند .                                                                                               . امام حسن(علیه السلام) با سخن شیوا دروغی را که قتل عثمان را به پدر نسبت می داد آشکار ساخت. زمانی که مردم به علی(علیه السلام) مراجعه و از او میخواهند خلافت را بپذیرد اول مخالفت کرده و موقعیکه میبیند در تصمیم خود آنقدر عجله دارند که مردم زیر دست و پا، لگد شدند، برای اجرای عدالت و گرفتن حقوق پایمال شده میپذیرند و اصرار دارند که در مسجد بیعت کنند، امام بعد از قبول خلافت میفرمایند بیت المال به تاراج رفته را اگر با آن ازدواج کرده یا کنیزی خریده باشید باز میگردانم . مخالفان عثمان یعنی عمرو عاص و عایشه و طلحه و زبیر، از عدالت علی(علیه السلام) ناراحتند زیرا سهم همه را بالسویه از بیت المال میپردازد و بین آزاد و بنده و اسیر... ، فرقی قائل نیست، ان اکرمکم عند ا.. اتقیکم یکی از مشکلات امام بدعتهائی بود که در زمان خلفا حتی در مسائل شرعی مثل نماز وضو و ... معمول گردیده بود بعد از 25 سال وقتی نماز علی(علیه السلام)را میدیدند به یاد نماز پیامبر می افتادند (ابوموسی اشعری). دیگر مشکل امام اشرافی گری و ثروت اندوزی و خوشگذرانی ها بود که بخصوص در دوران عثمان بیشتر معمول شده بود یعنی به دوره جاهلیت برگشته بودند .        . ظهور معاویه به عنوان شخصی مزور و منحرف در عرصه سیاست خود بزرگترین مشکل و فتنه در جامعه بود (خطبه همام) . علی(علیه السلام) عهده دار وضعیتی میشود که بایستی به پالایش قانونهای خلاف اسلام و اصلاح عادات بد به اسم سنت رسول الله و خلع حاکمین بیست سال فساد کار آنها بوده بپردازد. نماز تراویح یک بدعت خلیفه غاصب است و زمان پیامبر نبوده و امام علی(علیه السلام) با شمشیر و تازیانه مردم را منع به انجام آن میکرد و مردم واعمراه سر میدادند .      

. تقابل دین با سنت پس از ارتحال پیامبر(صلی الله علیه و آله)                          .                                                                                           در گستره تحولات اجتماعى چه زمینه‏هایى بوجود آمده بود که باعث‏ شد تنها 30 سال از شهادت پیامبر بگذرد امام علی(علیه السلام) تنها یاورش از کودکی، در محراب در خون شناور شود. و 20سال بعد حادثه ی کربلا با آن ابعاد به وقوع بپیوندد؟ بالاتر از آن، چه عواملى باعث ‏شد که جامعه آن روز در مقابل این حادثه بزرگ، واکنشى سرد، بى‏روح از خود بروز دهد؟

سنجیدن حق با حق نه افراد : انسان با توجه به ماهیت و ساختار فطری‌اش باید جویای حق و پیرو حقیقت باشد، راه درست را برگزیند و همیشه با حقیقت همراه و همدم باشد. یکی از اشتباهات فاحشی که در تاریخ اسلام روی داده و سبب گردید تا مسیر امت اسلامی بعد از رحلت رسول بزرگوار اسلام از اصل خود خارج  شود سنجیدن حق با افراد بوده نه افراد با حق .

خانه نشین شدن حضرت علی (علیه السلام) برای مدتی و بعد هم عدم تحمل معاندانش و شکل گیری قیام کربلا و حتی صلح امام حسن و دیگر تحولات سیاسی صدر اسلام ریشه در همین نکته دارد. در چنین مواقعی  تشخیص حق از باطل خیلی مشکل بوده و چه بسیار افرادی که مصداق بارز السابقون در اسلام به  آنها اطلاق می شد اما در فهم اصالت قایل شدن به حق و نه به افراد به شبهه افتاده و نتوانستند راه صحیح را از سقیم  تشخیص دهند. فرجام چنین افرادی موضع گیری کردن در قبال امام حق و حتی شمشیر کشیدن و انجام اقدامات مسلحانه است.

حق و باطل نه تنها واژهه های دینی می باشند بلکه مفاهیم سیاسی  بوده و بار اثر گذاری سیاسی دارند. حاکمیت از منظر دینی رابطه ای دو سویه است. از یک سو مردم بر حاکمیت حقوقی دارند و یکی از وظایف اصلی حاکمان براورد کردن این حقوق است و از سویی دیگر مردم نیز در قبال حاکمیت تکالیفی دارند. از جمله تکالیف مردم در حکومت دینی پذیرش فرامین حاکم دینی است. امری که در تاریخ اسلام به واسطه مشتبه شدن مسیرش منحرف گردید.

انحراف افراد بعد از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله

در حالی که امام علی(علیه السلام) مشغول کفن و دفن بودند، گروه مهاجرین مکه و در رأس آن ها خلفا (ابوبکر عمر عثمان) و همفکرانش به صف آرایی پرداخته و شوری (کودتای) سقیفه تشکیل دادند. این گروه در زمان حیات پیامبر صلّی الله علیه و آله هم منتظر فرصت برای کارشکنی و حتی ترور پیامبر، که نتوانستند عملی کنند.

در دومین مرحله معترضین به عثمان به هر دلیلی (تبعیض و پارتی بازی، ثروت اندوزی افراد، آزار و تبعید شیعیان واقعی، خلاف سنت پیامبر و حتی 2خلیفه قبل عمل کردن و ...) طلحه، زبیر و... (با توجه به اندوختن ثروت نجومی و گرفتن هدیه های سنگین از عثمان) و عایشه به تحریک معاویه و  ...  بودجه بیت المال به علت فتوحات بسیار بالا بود در سومین مرحله سیاست های فریبکارانه معاویه و نزدیکانش و تطمیع اصحاب و یاران پیامبر صلّی الله علیه و آله در شرایط مختلف که حاصل آن انحراف افرادی چون عمر سعد و شمر بن ذی الجوشن و .... که در مقابل امام حسین علیه السلام قرار گرفتند در حالی که در جنگهای امیرالمومنین به یاری حضرت شتافتند و حتی جراحت برداشتند.

تا این مرحله 2 نسل از مردم بودند، نسلی که دوران پیامبر(صلّی الله علیه و آله) را دیده بودند و انحراف پیدا کردند. و نسل جدید که اسلام اموی و بنی امیه و معاویه ای را تجربه کرده بودند. و تحت تاثیر این نوع اسلام بودند. که تا مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید بی لیاقت ادامه داشت.

قدرت طلبی : با توجه به این وضعیت اجتماعی، می توان تصور نمود که طلحه و زبیر برای رسیدن به حکومت بصره و کوفه . و زمان امام حسین علیه السلام ، ابن زیاد، برای ناکامیهای پدرش و قدرت طلبی خود و کسب محبوبیت بیشتری در دستگاه اموی و نیز عمر بن سعد، که در آروزی رسیدن به منزلت والای اجتماعی و حکومت ری بود، به رویارویی با امام حسین علیه السلام شتافتند                                             

تهدید : علاوه بر اینها سلاح ارعاب و تزویر از طرف عثمان و عواملش، نسبت به معترضین. و از سویی، 25 سال بعد یزید و ابن زیاد، نقاب از چهره پلید امویان برداشته بود، آنگاه که ابن زیاد در اولین خطبه اش با مردم کوفه که به استقبال او آمده بودند، فریاد برآورد : تازیانه و شمشیر من آماده عقوبت کسی است که از دستور من سرباز زند و با پیمان من مخالفت کند                                          .                     

تطمیع : عثمان از بیت المال هزاران درهم به عوانل و مزدورانش داده بود تا صدای مخالفان را خفه کند و خود را از شورش رهایی دهد. و روزی دیگر، زمانی که سفیر امام مسلم بن عقیل در کوفه بود، خطاب به مردم کوفه می گوید : ... یزید برای من 4000دینار و 200000درهم پول فرستاده تا میان شما تقسیم کنم، سپس شما را به جنگ با دشمنش روانه کربلا کنم (جعفریان، رسول: حیات فکری سیاسی امامان شیعه...، ج ۱ص۱۳۹)                                     

از دیدگاه اسلامی تاثیر عوامل اقتصادی و گرفتن مسئولیت و سوءاستفاده از بیت المال بر انحرافات اجتماعی هرگز قابل انکار نیست ولی همواره علل روانی و یا گاهی فرهنگی، تقدم بر عوامل مادی دارند. افراد ضعیف النفسی چون عمر بن سعد که حرص و طمع و مال جاه دنیا چشمانش را کور کرده بود، خود نیز اعتراف میکرد که گرفتار عذاب وجدانی شده است.

کاخ نشینی : ثروت اندوزی و بدست آوردن غنائم بسیار گران بهاء اعراب در جریان فتوحات یکی از دشواریهایی بود که هر قوم فاتحی ممکن بود، گرفتار آن گردد.

این ثروت اندوزی در پی خود، گرایش به تجمل، عیش و نوش، سستی و بسیاری مشکلات و آسیبهای دیگر را به ارمغان می آورد که این عوامل میتواند خود دلایل عمده ای برای سقوط هر قوم فاتحی باشد لذا در اندک زمانی در کنار خانه های ویران، کاخ هایی مجلل در سرزمینهای فتح شده و همچنین کوفه و بصره، ساخته شده که شرح آن در منابع تاریخی آمده است                                               .

 از دومین سخنرانی امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا بخوبی بر می آید. که امام (علیه السلام) به عامل اقتصادی و تأثیرات آن توجه بسیاری داشتند، آنجا که فرمودند
... قد انتحزلت عطیاتکم من الحرام و ملئت بطونکم من الحرام قطبع الله علی قلوبکم...  یعنی آری در اثر هدایای حرامی (رشوه) که به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمه های غیر مشروعی که شکمهای شما از آن انباشته شده است، خدا این چنین بر دلهای شما مهر زده است.....                                                    .

حالا عوامل فوق را ( قدرت طلبی ، تطمیع ، کاخ نشینی ، ثروت اندوزی، لقمه ی حرام ، تهدید، مرعوب دشمن بودن .....) را در نظر داشته باشید و حال امروز خود را در دوران انقلاب و بعد از انقلاب را ببینید. بنابراین بیشترین تلاش امام حسین (علیه السلام) در بحبوحه ی جنگ و نزدیک شدن به فاجعه برای احیای شخصیت مسلمین بود. زیرا امام (علیه السلام) با قیام خویش حقیقتا روح تازه ای به کالبد بی جان امت اسلامی بخشید و غیرتهای اسلامی و روح ایده آل گزینی مردم را برانگیخت.                     

به قول مرحوم استاد شهید مطهری (ره) : امام (علیه السلام) حس استغنا را در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردباری و مقاومت و ایستادگی در مقابل شداید را به مردم داد؛ ترسها را ریخت، و همان مردمی که تا آن حد می ترسیدند را تبدیل به یک عده مردم شجاع و دلاور کرد. ( حماسه حسینی،...، ج ۱، ص ۱۷۴)

اگر تاریخ را دقیق مطالعه کنیم و طبق سفارش قرآن عبرت بگیریم نباید در این زمانه تعجب کنیم که افرادی قبل از انقلاب مبارز بودند و با امام بودند و سابقه شنکجه ی ساواک را داشتند و .... بعد از انقلاب حتی بالاترین مسئولیت را گرفتند از ریاست جمهور گرفته تا دادستان و وزیر و نخست وزیر و ..... در مقابل انقلاب و رهبری که ولایت در دوره ی غیبت دارد، قرار بگیرند. و امام را متحجر و در موزه دیدن تصور کنند .

و یا وجه دیگر قضیه، عواملی چون : (جاسوس دشمن بودن و حاکمیت حزب و زیاده خواهی و خانواده و قدرت طلبی و هوای نفس و دنیاطلبی و ......) جامعه شناسان، علل گوناگونی را موجب پیدایش انحراف و آسیبهای اجتماعی میدانند مثل عوامل اجتماعی، محیطی و جمعیتی، سیاسی و نظامی، اقتصادی، روانی و شخصیتی و فرهنگی که همواره تأثیر عوامل اجتماعی از دیدگاه جامعه شناسی مهمتر بوده است؛ در حالیکه از دید جامعه شناسی دینی، تأثیرات عوامل فرهنگی در آسیبهای اجتماعی عمیقتر به نظر میرسد. گاهی نیز ممکن است وضعیت اجتماعلی «عاملان» یعنی افرادی که مقام و منزلت اجتماعی لازم را به دست نمی آورند، در بروز انحرافات اجتماعی تأثیر بسزایی داشته باشد.

برخی جامعه شناسان نیز معتقدند که در مسائل اجتماعی مهمی چون فساد و اختلاس و جنایت، در ایجاد انحراف نقش دارند. لذا باید مراقب بود که سقیفه تکرار نشود، و در پی آن انقلاب به دست نا اهلان نرسد، و اگر رسیده بایستی بصیرت داشت و بازستانده شود. در خاطر داشته باشیم که در این موقعیت رهبری باز هم همانند مُرادش سرور و سالار شهیدان (علیه السلام)  به هدایت و نصیحت و هشدار به مسئولین هستند و ....

و خیلی جالب است که در میان هشدارها، راهکارهای تخصصی را هم ارائه می دهند برای رسیدن به وضعیت خوب و بهتر شدن و رفع مشکلات. ولی افسوس از مسئولین اجرایی که خیلی از عوامل انحراف را که بیان شد یا دچار شده اند و یا ناخواسته توجه ندارند.

سکوت 25ساله امیر المومنین(علیه السلام) پس از اطلاع از سقیفه

خبر واقعه کودتای سقیفه به امیرالمؤمنین(علیه السّلام) رسید، در حالی که آن حضرت پیکر مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله) را تجهیز کرده و در قبر گذاشته بود. با شنیدن این خبر بیل را در زمین فرو کرد، سر مبارک را به آسمان بلند کرد و آیات ابتدای سوره عنکبوت را تلاوت کردند. بسم اللّه الرّحمن الرّحیم . الم. أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ. وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ. أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَنْ یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ

الف لام میم است آغاز کار                 که رمزیست از جانب کردگار

به دل مى نمایند آیا گمان                               همین که برانند روى زبان

که هستیم مؤمن به یکتا خدا                        رها مى شوند و نیاید بلا؟

از این پیش بودند بسیار اُمم                           شدند امتحان با بلایا و غم

بگردند ناراست گویان عیان                 از آنان که دارند صدق بیان

کسانى که بستند بار گناه                               به زشتى نهادند گامى به راه

گمان برده اند از عقاب خدا                  رهائى بیابند؟ باشد خطا

و فرمودند این همان امتحان و فتنه الهی است که خداوند فرموده هیچ امتی از آن بی نصیب نخواهند ماند (بحارالانوار ج 28 باب 4 ص181) این سنّت الهی بر سایر سنّت های خداوند حاکم است و خدا هیچ گاه از آن دست برنمی دارد. خداوند ابتدا راه را روشن کرده، اتمام حجت می کند تا مقدمات لازم برای کسانی که در صدد شناخت حق هستند فراهم باشد؛ اما زمینه امتحان را نیز باقی می گذارد.                           .
شخصی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) سؤال کرد: منظور از فتنه ای که در این آیه آمده چیست؟ حضرت فرمود: اتفاقاً من نیز از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) سؤال کردم؛ فرمودند: بعد از من فتنه هایی در این امت واقع خواهد شد. من گفتم: یا رسول الله! آیا به خاطر دارید در جنگ احد، بعد از شهادت بسیاری از مؤمنان، من به این دلیل که فوز شهادت نصیبم نشده ناراحت بودم و به محضر شما از این امر گلایه کردم؛ فرمودید أبشر فانّ الشّهاده من ورائک و به من بشارت دادید که من نیز به شهادت خواهم رسید. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: بلی، لکن تو چگونه با شهادت روبرو خواهی شد، و چگونه بر آن صبر خواهی کرد؟ در جواب پیامبر(صلی الله علیه و آله) عرض کردم: یا رسول الله! در برابر شهادت باید خدا را شکر کرد، جای صبر و شکیبایی نیست. من مشتاق شهادت هستم و آرزوی نایل شدن به آن را دارم                             .                                 
سپس حضرت می فرمایند: بعد از من فتنه هایی به وجود خواهد آمد؛ مردم در دین داری بر خدا منت می گذارند، با این حال انتظار رحمت او را دارند. آنان فریب دنیا را خواهند خورد و بعلت تمایلات نفسانی احکام دین را تغییر خواهند داد.
رشوه را به عنوان هدیه خواهند گرفت. ربا را به عنوان بیع انجام داده و حرام خدا را حلال خواهند کرد. تمام این کارها به علت علاقه به دنیا انجام خواهد شد.

ابوسفیان که شم سیاسی نیرومندی داشت، زمانی که خبر بیعت مردم را با ابوبکر شنید، زمینه اختلاف مسلمانان را آماده تر دید و ابراز کرده بود که إنّی لأَری عجاجة لا یطفؤها الاّ الدّم؛ طوفانی می بینم که جز خون چیز دیگری نمی تواند آن را خاموش سازد (ابن ابی الحدید مدائنی، ج 2، ص 45) برای رسیدن به هدف شوم خود، درِ خانه امام علی علیه السلام را زد و به وی پیشنهاد کرد که دستت را بده تا من با تو بیعت کنم و دست تو را در جایگاه خلیفه مسلمانان بفشارم که اگر من با تو بیعت کنم، هیچ کس از فرزندان عبد مناف با تو به مخالفت بر نمی خیزد و اگر فرزندان عبد مناف با تو بیعت کنند، کسی از قریش از بیعت تو سر نمی پیچد و سرانجام همه عرب تو را به فرمانروایی می پذیرند (ابن شهر آشوب ص 77)                                          .          امیرمؤمنان علیه السلام در این لحظه جمله تاریخی خود را درباره ابوسفیان گفت: مازلت عدوا للاسلام و اهله؛ تو بر دشمنی خود با اسلام باقی هستی. ابوسفیان ساکت ننشست و برای تحریک احساسات امام علی علیه السلام و یارانش اشعاری بدین مضمون سرود: نباید در مقابل حق مسلّمتان که غارت شده است سکوت کنید! فرزندان هاشم!

سکوت را بشکنید تا مردم به ویژه قبیله های تیم و عدی در حق مسلّم شما چشم طمع ندوزند. امر خلافت به شما و به سوی شماست و برای جز حضرت علی علیه السلام کسی شایستگی ندارد. علی علیه السلام که از هدف شوم ابوسفیان در ایجاد فتنه و آشوب برای خشکاندن نهال نوپای اسلام و بازگرداندن جاهلیت به خوبی آگاه بود، ضمن رد این پیشنهاد به وی فرمود: تو به جز فتنه و آشوب، هدف دیگری نداری. تو مدت ها بدخواه اسلام بوده ای. مرا به نصیحت و سپاهیان تو نیازی نیست (طبری ج 3  ابن ابی الحدید ج 2).

 امام علی(علیه السلام) معلم اتحاد و همبستگی در ‌نامه 62 نهج‌البلاغه می‌فرماید: وقتی رسول خدا«صلی الله علیه و آله» از دنیا رفتند بین مسلمانان بر سر حکومت پس از ایشان اختلاف افتاد. من باید انتخاب می‌کردم بین خلافت و بقای اصل اسلام. اگر در این شرایط بر حق خود پافشاری کنم، اسلام در خطر می‌افتد. اگر حکومت به دست من بیفتد بعد از چندسال تمام می‌شود اما اگر اسلام ضربه بخورد دیگر قابل برگشت نیست. من در آن زمان به تکلیف خود عمل کردم و اجازه ندادم که باطل پیشروی کند و حق زائل گردد.

اسلام با کمترین غفلت تباه می‌شد ابن ابی الحدید نقل می‌کند که وقتی فاطمه زهرا«سلام الله علیها» به امیرالمومنین علیه السلام گفتند که باید اعتراض را گسترش دهیم، همزمان صدای اذان می‌آمد که می‌گفت اشهد ان محمد رسول الله. حضرت امیر علیه السلام فرمود: اگر می‌خواهی که اسم رسول خدا و این اذان بماند باید تحمل و سکوت کنیم. حضرت امیر«علیه السلام» در ‌نامه 58 نهج البلاغه می‌فرماید: من منتقد این وضعیت هستم. اما هیچ کس حریص‌تر از من برای وحدت و الفت امت اسلام نیست. خداوند با جریانات بعد از پیامبر«صلی الله علیه و آله» ما را امتحان کرد و من با اعمال خود هدفی جز رضایت و پاداش خداوند نداشتم.                                                                                                                                          

استدلال حضرت امیر (علیه السلام) درباره سکوت خویش

نهج البلاغه : عدّه ای جمع شدند و من تنها ماندم و حسنین بودند و اعضای اوّلی خاندان من و من دیدم الآن اینجا خون دادن مثل آن است که انسان خون را در بیابان به پای شن بریزد؛ آخر به شن خون دادن اثری ندارد! ولی به لاله خون دادن اثر دارد، فرمود: فضننت بهم، من بخیل شدم، اینجا حاضر نبودم سخاوتمندانه خون بدهم، الآن اگر من را می کشتند، حسنین را می کشتند، هیچ اثری از شهادت ما نبود!

و خون هایمان به هدر می رفت. امیرالمؤمنین در لیله المبیت باید به جای پیغمبر بخوابد بدون شمشیر و 40 شمشیر دار مسلّح بیایند، او را قطعه قطعه کنند و حرف نزند و ساکت باشد! این فقط بذل جان است و ایثار و نثار. الآن اگر من قیام می کردم و کشته می شدم، این خونم بی اثر بود، لذا بخل ورزیدم. سالیان متمادی صبر شده است. 25 سال از این صحنه گذشت تا خود حضرت امیر روی کار آمد و 20 سال بعد از او هم گذشت تا جریان کربلا پدید آمد و آنگاه حسین بن علی با یارانش طبق طبق خون را ایثار کردند. خون دادن یک حسابی دارد، یک نظم خاص خود را دارد.

حضرت امیر (علیه السلام) در برابر غصب خلافت کسی که مسئول است و موظّف است این خلافت را حفظ کند، تا آخرین لحظه از آن دفاع می کند. در همان خطبه شقشقیّه دارد: عدّه ای طمع کردند این را بگیرند، من تنها ماندم. فکر کردم که با دست خالی مبارزه کنم که ممکن نبود؛ چاره ای جز این نداشتم که ساکت بنشینم (خطبه 3)؛ در چشمم خار بود، در گلویم تیغ بود، غصّه گلویم را گرفت و تحمّل کردم!

 او در این جریان به کنار قبر پیغمبر رفت؛ قبر پیغمبر یک پناهگاهی بود برای همه عموماً و برای اهل بیت (علیهم السّلام) خصوصاً؛ همانطوری که حسین بن علی(علیه السّلام) در هنگام خروج از مدینه به طرف مکه به کنار قبر پیغمبر رفت، امیرالمؤمنین هم در هنگام تهدید بیعت هم به کنار قبر پیغمبر رفت، آنجا سلام عرض کرد؛ بعد این آیه را تلاوت کرد: قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُوا یَقْتُلُونَنِی (اعراف150).

بدو گفت هارون که اى سرورم                  تو اى زاده گردیده از مادرم

مران این چنین خشم بر من کنون    که این قوم کردند من را زبون

که نزدیک بودى مرا جان پاک                  ستانند و ریزند خونم به خاک

همان حرفی را که هارون به موسی(علیه السّلام) گفت، همان حرف را وجود مبارک امیرالمؤمنین در کنار قبر پیغمبر اشاره کرد (بحار الأنوار / 28 / 220)..اگر پیغمبر به علی فرمود: یا علی! انت منّی بمنزله هارون من موسی (کافی 8 /107)، یعنی تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسائی؛ خلیفه منی، وزیر منی، والی منصوب از طرف منی به اذن الله و مانند آن؛ سامری به پا خاست، مسأله گوساله پرستی را ترویج کرد، عدّه ای هم به دنبال سامری حرکت کردند و من مقاومت کردم، داشتند من را می کشتند و طلیعه فتنه بود، من ساکت شدم.

همان حرف هارون به موسی را امیرالمؤمنین به قبر پیغمبر گفت.  فرمود : اینها داشتند مرا می کشتند و من هم که از کشته شدن هراس ندارم؛ ولی خون بالأخره می ارزد! انسان یک وقتی خون می دهد که به پای لاله بریزد، چرا این خون را در شنزار هدر بدهد؟!

فلسفه ی سکوت حضرت علی(علیه السلام)

1- کمی یاران و بی وفایی دوستان (خطبه های 3 و 26 و 217)

2- یاوری جزء اهل بیت نداشتن (خ 26 و217)

3- راضی به کشتن اهل بیت نبودن (خ 26 و217)

4- یاری اسلام و طرفدارانش در آن شرایط (خ74 و نامه 62)

5- از بین رفتن آشوب و غوغا و استقرار یافتن دین برادرش محمد(ص) (خ74 نامه62)

6- آگاهی داشتن از علوم پنهان و حوادث آینده (خ 5)

7- راضی و تسلیم بودن در برابر خواسته های خدای سبحان (خ 37)

8- عمل به عهد و پیمان با پیامبر (صلی الله علیه و آله) (خ 37)

توضیحات : در دلاوری و شجاعت کسی نبود که به پای حیدر کرار، علی مرتضی علیه السلام برسد و باز همه می دانند که مولا علی علیه السلام چگونه در نهایت شجاعت درب قلعه خیبر را از جا کند و پیروزی را نصیب مسلمین کرد... گرفتن حق مسلم خود یعنی ولایت و خلافت مسلمین برای حضرت کاری نداشت. اما موانع زیادی در سر راه ایشان قرار داشت! در خطبه 26 مولا می فرماید: ... پس از وفات پیامبر و بی وفایی یاران، به اطراف خود نگاه کرده، یاوری جز اهل بیت خود ندیدم که اگر مرا یاری کنند کشته خواهند شد... غاصبان چه شرایطی را بوجود آورده اند که اگر مولا حق خود را می گرفت آنها به اهل بیت او که مدام مورد سفارش پیامبر بودند رحم نمی کردند و انها را می کشتند! (سبحان الله) از دوستان اهل سنت توقع است، کمی انصاف به خرج دهند، کدامیک از شما حاضرید به پست و مقام مهمی برسید ولی در مقابل خانواده و عزیزترین کسان خود را از دست بدهید!!!! وقتی مولا با صراحت می گوید اگر مرا یاری کنند کشته خواهند شد، پس حق دارد دست از خلافتش بکشد و اگر شما هم جای ان بزرگوار بودید همین کار را می کردید

اگر چه نیرومندترین و قوی ترین مرد زمین بودید... اما مهم ترین دلیل سکوت مولا از حق مسلمش حفظ وحدت میان مسلمین و استقرار یافتن دین نوپای برادرش حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)  بود که صراحتا ان را در نامه 62 نهج البلاغه (نامه به مالک اشتر) بیان میکند! مولا علی علیه السلام دشمن زیاد داشتند و اکثر کفار و مشرکین از لبه شمشیر عدالت گستر ایشان گذشته بودند و خیلی از مشرکینی که از ترس شمشیر اسلام اورده بودند کینه ان جناب را در دل داشتند ! به همین دلیل پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مولا علی علیه السلام فرمود: امت از تو کینه ها در دل دارند و زود است بعد از من به تو خدعه نموده و آنچه در دل دارند، ظاهر سازند. من تو را امر می نمایم به صبر و تحمل تا خداوند تو را جزا و عوض خیر عنایت فرماید زمانی که خلافت غصب شد، پیامبر این موضوع را به خوبی می دانست و به همین دلیل به مولا علی علیه السلام فرمود:            .             اگر در امر حکومت، کار به جدال و خونریزی کشانده شد، سکوت کن. مولا با نهایت بزرگواری از حق مسلم خود گذشت و خود را فدای بقای اسلام کرد و فرمود پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم.

درست است که مولا سکوت کرد اما همیشه خلافت را حق خود می دانست و با غاصبان خلافت و ولایتش احتجاج می کرد به طوری که وقتی شنید خلیفه اول خویشاوندی خود را با رسول خدا مطرح می کند و پس از حاکم شدن به بیعت مردم اشاره می کند در مسجد مدینه خطاب به او فرمود: شگفتا ! آیا معیار خلافت صحابی بودن پیامبر است؟ اما صحابی بودن و خویشاوندی ملاک نیست؟! اگر ادعا می کنی که با شورای مسلمین به خلافت رسیدی، چه شورایی بود که رای دهندگان حضور نداشتند و اگر خویشاوندی را حجت قرار می دهی، دیگران از تو، به پیامبر نزدیک تر و سزاوارترند! [حکمت 190 نهج البلاغه، ص653] امام(علیه السلام)  هر گاه فرصت را مناسب می دید به خاطر استواری دین و حفظ وحدت مسلمین به کمک غاصبان خلافتش می رفت و انها متوسل به وجود نازنین او می شدند... چه مسائل و مشکلات پیچیده و بهرنجی که حضرت حل نکرد به طوری خلیفه دوم بارها از خوشحالی فریاد کشید لولا علی لهک العمر یکی از مواردی که عمر به علی(علیه السلام) متوسل شد همین جنگ مسلمین با دولت ساسانی و فتح ایران بود که با راهنمایی های خردمندانه مولا، ایران فتح شد، بدون حضور در جنگ و ....

خطر تازه مسلمانانَ، حمله رومیان و .... سکوت امام :                         .                                                      1ـ  اگر حضرت با توسل به قدرت و قیام مسلحانه در صدد قبضة حکومت و خلافت بر می آمد، بسیاری از عزیزان خود را که از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند،‌ از دست می داد،‌ علاوه بر این ها گروه بسیاری از صحابه که به خلافت امام راضی نبودند، کشته می شدند و این امر سبب تضعیف و دو دستگی آنان می شد.

 از آن جاکه بسیاری از گروه ها و قبایلی که در سال های آخر عمر پیامبر(صلی الله علیه و آله) مسلمان شده بودند، ‌هنوز آموزش های لازم اسلامی را ندیده بودند و نور ایمان کاملاً در دل آنان نفوذ نکرده. بعد از خبر در گذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله) گروهی از آنان پرچم ارتداد و بازگشت به بت پرستی را برافراشتند و عملاً با حکومت اسلامی در مدینه مخالفت نمودند به همین جهت نخستین کاری که حکومت جدید انجام داد این بود که گروهی از مسلمانان را برای نبرد با مرتدان و سرکوبی شورش آنان بسیج کرد و سرانجام آتش شورش آنان با تلاش مسلمانان خاموش گردید.  

3ـ  علاوه بر خطر مرتدین،‌ مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند مسیلمه کذاب، طلیحه و سجاح نیز در صحنه ظاهر شده و هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد شکست خوردند.                                      .  خطر حمله احتمالی رومیان نیز می توانست مایة نگرانی دیگری برای جبهة مسلمانان باشد؛ زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان رو در رو، یا درگیر شده بودند، و رومیان مسلمانان را خطری جدی تلقی می کردند و در پی فرصتی بودند که به مرکز اسلام حمله کنند. و با تضعیف جبهه داخلی مسلمانان، بهترین فرصت به دست رومی ها می افتاد که از این ضعف استفاده کنند.

سکوت امیرالمومنین علی (علیه السلام) حقیقت دارد.

انبیاء و اوصیای کرام از خود اختیاری نداشتند و تابع خدای سبحان بودند و اگر خدا می خواست جنگ می کردند و اگر خدا می خواست سکوت می کردند و..                 .   آخر خطبه 2 صفحه 37: مولا علی (علیه السلام) پس از توصیف خاندان و اهل بیت با عظمت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، می فرماید : ویژگی های حق ولایت به انها ( عترت و اهل بیت پیامبر) اختصاص دارد و وصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت به انها تعلق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن باز گشت و دوباره به جایگاهی که از ان دور مانده بود، بازگردانده شد.

خطبه 3 (خطبه شقشقیه) به خدا سوگند ! ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب، که دور ان حرکت می کند. خطبه فوق پر است از درد و دل های مولا از ابوبکر و عمر و عثمان و خلافتشان و ....                                            .                                                                                             آخر خطبه 5  : در شرایطی قرار دارم که اگر سخن گویم، این که سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانی اگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب می گردید، چون لرزیدن ریسمان در چاه عمیق.                                            .                                                                                                          

آخر خطبه 6: پس سوگند به خدا ! من همواره از حق خویش محروم ماندم و از هنگام وفات پیامبر(ص) تا امروز حق مرا باز داشته و به دیگری اختصاص داده اند...          قسمتی از خطبه 16: آنان که سابقه ای در اسلام داشتند و تا کنون منزوی بوده اند بر سر کار می آیند و آنها که به ناحق پیشی گرفتند عقب زده خواهند شد.

خطبه 37: در برابر خواسته های خدا راضی و تسلیم فرمان اویم، آیا می پندارید من به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دروغی روا داشتم؟ به خدا سوگند! من نخستین کسی هستم که او را تصدیق کردم و هرگز اول کسی نخواهم بود که او را تکذیب کنم.        .    در کار خود اندیشیدم، دیدم پیش از بیعت، پیمان اطاعت و پیروی از سفارش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بر عهده دارم که از من برای دیگری پیمان گرفت. چون که پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مولا علی(علیه السلام) فرموده بود اگر در امر حکومت، کار به جدال و خونریزی کشانده شد، سکوت کن.

خطبه 74 (پس از شورای شش نفره عمر) پس از قتل عمر، در روز شورا، آن هنگام که مردم برای بیعت با عثمان جمع بودند فرمود: همانا می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا! به آنچه انجام داده اید گردن می نهم تا هنگامی که اوضاع مسلمین روبه راه باشد و از هم نپاشد و جز من به دیگری ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم. و از آن همه زر و زیوری که به دنبال ان حرکت می کنید پرهیز میکنم.

خطبه 217 (شکوه از قریش) خدایا برای پیروزی بر قریش و یارانش از تو کمک می خواهم که پیوند خویشاوندی مرا بریدند و کار مرا دگرگون کردند و همگی برای مبارزه با من در حقی که از همه ی انان سزاوارترم متحد گردیدند و گفتند: حق را اگر توانی بگیر و یا تو را اگر از حق محروم دارند، یا با غم و اندوه صبر کن و یا با حسرت بمیر! به اطرافم نگریستم، دیدم که نه یاوری دارم... پس خار در چشم فرو رفته، دیده بر هم نهادم و با گلویی که استخوان در ان گیر کرده بود جام تلخ را جرعه جرعه نوشیدم و در فرو رفتن خشم، در امری تلخ تر از گیاه حنظل و دردناک تر از فرو رفتن تیزی شمشیر در دل شکیبایی کردم.     

پیامبران هم در فرصت هایی سکوت کردند؟!

ادای تکلیف و وظیفه! همه انبیای الهی و اوصیای به حق مطابق مقررات و دستورات الهی عمل می نمایند و در موارد مقتضی قیام به جنگ و در مواردی قعود و سکوت می نمودند و حتی در مواردی از مقابل دشمنان فرار نموده و پنهان می گشتند! قرآن مجید به برخی از آنها اشاره نموده که به خاطر نداشتن یار و همراه سکوت یا فرار نموده اند. چنانچه در سوره قمر از قول نوح(علیه السلام) شیخ الانبیاء می فرماید فَدَعا رَبّه أنّی مَغلوبٌ فانتصِر پس خدا را خواند و دعا کرد که بارالها من سخت مغلوب قوم شده ام (به لطف خود) مرا یاری فرما (قمر 10)

همچنین درباره ی کناره گیری و اعتزال حضرت ابراهیم(علیه السلام) وقتی عمویش آزر استمداد نمود و جواب یأس شنید، فرمود: وَ أعتزلُکِمُ و ما تَدعونَ مِن دونِ الله وأدعوا ربیّ من از شما و بت هایی که به جای خدا می پرستید دوری کرده و خدای یکتا را می خوانم (مریم 48) حضرت ابراهیم(علیه السلام) وقتی کمک و یاری از عموی خویش ندید عزلت و گوشه نشینی اختیار نمود تا شرایط مناسبی فراهم آید .                                .                                          فرار از دست ظالمان! فرار کردن حضرت موسی(علیه السلام) با خوف از مصر فخرجَ منها خائِقاً یترَقَّبُ قالَ ربِّ نَجَّنی مِن القومِ الظّالمینَ از شهر با حال ترس از دشمن بیرون رفت و گفت: بارالها مرا از شر قوم ستمکار نجات ده (قصص21) بنابراین انبیای الهی اگر برای یاری دین خدا یار و ناصری نیابند برای فراهم شدن شرایط مناسب و تا موعد مناسب عزلت و کناره گیری و قعود و سکوت و عدم قیام را اتخاذ می نمایند.

در دوران 25 سال بر امام علی(علیه السلام) چه گذشت؟

تعبیرات امام علی علیه السلام در خطبه3 و 26 ساعت ها و روزهاى بسیار تلخ و دردناکى را مى گذارند. نه به خاطر این که در رأس حکومت نیست، چرا که خودش صریحاً بى اعتنایى خویش را به این امر در خطبه هاى متعدّد بیان کرده و روشن ساخته است که این مقام تنها یک مسئولیت الهى است، نه وسیله اى براى افتخار و مباهات، و سرانجام همان شد تاریخ نشان داد. یعنى معاویه به حکومت رسید و خلافت رسول الله را به نوعى سلطنت خودکامه پر زرق و موروثى تبدیل کرد و بعد از او یزید و یارانش بر آن تخت نشستند. و مرتکب اعمالى شدند که در بدترین حکومت هاى خودکامه کم نظیر است.

تعبیرات پرمعناى امام علیه السلام در این جمله ها نشان مى دهد که چگونه تبلیغات گسترده و شدید سردمداران حکومت از یک سو، و تهدید و اِرعاب مردم از سوى دیگر، امام علیه السلام را که شایسته ترین فرد براى خلافت بود. و از سوى خدا و توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز براى همین منصب تعیین شده بود، به انزوا کشاند تا آنجا که جز اهل بیتش، کسى به عنوان یار و یاور براى او باقى نمانده بود!

و نیز این تعبیرات نشان مى دهد که حامیان خلافت، حتى از کشتن اهل بیت امام علیه السلام نیز اِبا نداشتند. چرا که مى فرماید فَضَنَنْتُ بِهم عَنِ الْمَوتِ (من دریغ داشتم که آنان را به کام مرگ بفرستم). و این عجیب و وحشتناک است! هر چند اینگونه مسائل مهم اخلاقى، در عالم سیاست و حکومت شگفت انگیز نیست! حامیان متعصّب خلافت، منتظر بهانه اى بودند تا فرزندان امام علیه السلام را که احتمال جانشینى آنان را در آینده مى دادند، از میان بردارند همچنین اعمالى مانند تحریف عقاید و اشتباه در فهم احکام اسلام و ارتکاب انواع تبعیضات و بى عدالتى ها و سرانجام تبدیل حکومت اسلامى به سلطنت و ...

توجیه ناروای دگراندیشان در مورد صبر 25 ساله علی علیه السلام                                      .    در مورد 25 سال صبر و مدارای امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان سه خلیفه اول، توجیه دیگری که این روزها گاهی مطرح می شود این است که حضرت علی علیه السلام به این دلیل با آنها نجنگید که شرعاً جنگ برایش جایز نبود؛ چرا که در آن 25 سال اصلا حکومت حق آن حضرت نبود که بخواهد برای گرفتن آن اقدام کند!                         .                         این در حالی است که طی 1300 سال علمای شیعه تلاش کرده اند که بگویند خلافت حضرت علی علیه السلام از سوی خدا است، و پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) به دستور خدای متعال امیرالمؤمنین علیه السلام را برای خلافت پس از خود تعیین کرد یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ  وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ  وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ (احزاب33) بر اساس این آیه شریفه اهمیت این مسأله به حدی بود که اگر پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) این وظیفه را انجام نمی داد و جانشینی حضرت علی علیه السلام را به جای خود ـ که از جانب خدای متعال مشخص شده بود ـ بیان نمی کرد، به منزله این بود که اصلا رسالت الهی را تبلیغ نکرده است! چرا که رسالت الهی یک مجموعه است که جزء اخیر آن، اعلام ولایت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام است.                                    از این رو بدون آن، سایر تلاش ها نیز ثمری نخواهد داد و از بین خواهد رفت             .                                   
نصب و اذن الهی، تنها ملاک مشروعیت حاکم النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (احزاب 6) این کج اندیشان می گویند، اگر مردم حکومت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را هم قبول نمی کردند پیغمبر  حق نداشت بر آنها حکومت کند! و مسأله در مورد حضرت علی(علیه السلام) نیز بر همین منوال است! چون مردم رأی ندادند و قبول نکردند، حضرت علی علیه السلام نمی توانست خلیفه باشد. و انتصاب خدا را ندیده می گیرند.

همکاری انتقادی حضرت امیر علیه السلام با خلفا

حضرت امیر علیه السلام با خلفا همکاری انتقادی داشته است. ایشان به خلفا مشورت می‌داده و آنان را کمک می‌کرده است. در جنگ خلیفه دوم با ساسانیان، خلیفه دوم به حضرت امیر علیه السلام پیشنهاد می‌دهد که فرماندهی سپاه را بپذیرند که ایشان قبول نمی‌کنند. خود خلیفه دوم تصمیم گرفت که فرمانده سپاه شود. حضرت امیر علیه السلام جلوگیری کرد و می گفت اگر شما کشته بشوی، کل سپاه از هم می‌پاشد. یعنی حضرت امیر علیه السلام حتی برای خلفا دلسوزی می‌کرد. ایشان منتقد بود ولی برای دلسوزی اسلام و مسلمین به خلفا کمک می‌کرد. (هدف فقط نام اسلام و باقی ماندن آن بود در مقابل دشمن)

در قضاوت‌ها خلفا به حضرت امیر علیه السلام رجوع می‌دادند و ایشان هم قهر نکرد و کمک می‌کردند. خلفا هم با علی علیه السلام مشورت می‌کردند.

در معضلات فقهی و حقوقی، در امور دیوانی و اقتصادی و اجتماعی، در مسئله جنگ و صلح و سیاست خارجی، در مسائل معرفتی، در تفسیر و قرائت قرآن و ... با حضرت امیر مشورت می‌شد و مکرر نقل شده که خلفا نظر علی علیه السلام را بر سایر اصحاب مقدم می‌داشتند. مثلا مبدأ قرار گرفتن تاریخ هجری در زمان خلیفه دوم و با نظر حضرت امیر علیه السلام انجام گرفت. در زمان خلیفه اول هم برای رویارویی با روم، ابوبکر نظر علی علیه السلام را در مورد زمان و چگونگی مواجهه با روم پذیرفت.                                   .عمر می‌گوید: پیامبر«صلی الله علیه و آله» به ما می‌گفت که هر وقت اختلافی بین شما پیش آمد به علی مراجعه کنید. این روایت در سی منبع از منابع اهل سنت از خلیفه دوم نقل شده که اگر علی نبود، عمر هلاک می‌شد.                                       .                                                                          بعد از قتل خلیفه سوم که نزد حضرت امیر علیه السلام آمدند تا ایشان خلافت را قبول کند. فرمود دست از سر من بردارید. من هم یکی از شما. من کمک باشم بهتر از این است که حاکم باشم. معنی این جملات این است که بحث ما بر سر حکومت نیست.

صلاح امت اسلامی همه افعال و اقوال امیرالمومنین علیه السلام بر اساس وظیفه شرعی و الهی که خود آن حضرت از همه مردم آگاه تر به آن بوده و بر اساس صلاح جامعه اسلامی بوده و هرگاه وظیفه الهی شان و صلاح امت اسلامی اقتضاء می کرده قیام و مبارزه مسلحانه نموده و هرگاه وظیفه الهی شان و صلاح امت اسلامی مقتضی سکوت و بردباری در برابر ستم هایی که در حق آن ها روا داشته شده است بوده سکوت اختیار نموده اند و این سکوت هیچ گاه به منزله کوتاه آمدن و چشم پوشی در قبال وظایف الهی و شرعی و بر خلاف مصلحت امور مسلمین نبوده.

بلکه در حقیقت نقش قیام و مبارزه علنی و مُصلِحانه را ایفا نموده و با سکوتشان همان کاری را کرده اند که گاهی به مقتضای زمان و مصلحت دین حرکت و قیام علنی که منجر به ریختن خون ها گردیده نموده اند. و لذا پاسخ اجمالی سئوال هم از نظر نهج البلاغه به همین لحاظ وظیفه الهی و اقتضاء صلاح امور امت اسلامی خواهد بود.                  .
امام علیه السلام در خطبه ۳، (شقشقیه) به ابن عباس می فرماید: آگاه باش، سوگند به خدا که پسر ابی قحافه (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهنی پوشید و حال آن که می دانست من برای خلافت (از جهت کمالات علمی و عملی) مانند قطب آسیا هستم (چنان که دوران و گردش آسیا قائم به آن میخ آهنی وسط است و بدون آن خاصیت آسیایی ندارد، همچنین خلافت به دست غیر من زیان دارد،

مانند سنگی است که در گوشه افتاده و در زیر دست و پای کفر و ضلالت لگدکوب شده) علوم و معارف از سرچشمة فیض من مانند سیل سرازیر می شود، هیچ پرواز کننده ای در فضای علم و دانش به اوج رفعت من نمی رسد، پس (چون ابوبکر پیراهن خلافت را به ناحق پوشید و مردم او را مبارک باد گفتند) جامة خلافت را رها و پهلو از آن تهی نمودم و در کار خود اندیشه می کردم که آیا بدون دست (نداشتن سپاه و یاور) حمله کرده (حق خود را مطالبه نمایم) یا آن که بر تاریکی کوری (گمراهی مردم) صبر کنم که در آن پیران را فرسوده جوانان را پژمرده و پیر ساخته، مومن (برای دفع فساد) رنج می کشد تا بمیرد، دیدم صبر کردن خردمندی است، پس صبر کردم در حالتی که چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود (بسیار اندوهگین شدم، زیرا در خلافت ابوبکر و دیگران جز ضلالت و گمراهی چیزی نمی دیدیم و چون تنها بودم و یاوری نداشتم نمی توانستم سخنی بگویم)

در خطبه ۱۶۱می فرماید: جای بسی حیرت و شگفت است که در زمان حیاتش فسخ بیعت مردم را درخواست می نمود (ابوبکر: اقیلونی فلستُ بخیرکم و علیٌ فیکم؛ ای مردم بیعت خود را از من بردارید و مرا از خلافت عزل نمایید که من از شما بهتر نیستم و حال آن که علی علیه السلام در میان شماست) ولی تحریک های عمر و توهین های او ابوبکر را باز می داشت از این تصمیم. و در شرایط مختلف چندین بار ابوبکر می خواست صحنه را خالی کند و با بی ادبی و توهین های عُمَر منصرف می شد تا آن جا که به ابوبکر دائم المعذور می گفتند.

ولی چند روز از عمرش مانده وصیت کرد خلافت را برای عمر، این دو نفر خلافت را مانند دو پستان شتر میان خود قسمت کردند خلافت را در جای درشت و ناهموار قرار دادند در حالتی که عمر سخن تند و زخم زبان داشت، ملاقات با او رنج آور بود و اشتباه او (در مسایل دینی) بسیار و عذرخواهیش بیشمار بود. پس سوگند به خدا مردم در زمان او گرفتار شده و اشتباه کردند و در راه راست قدم ننهاده از حق دوری نمودند.

کلام امیر مؤمنان(علیه السلام) با معاویه درباره خلافت خویش

نامه های حضرت امیر نشان می دهد که ایشان تا آخرین لحظه درباره خلافت احساس مسئولیت می کرد. در نهج البلاغه بخش وسیعی درباره خلافت و امامت آن حضرت سخن به میان آمده که آن بخش ها را می توان در نامه هائی که بین معاویه و حضرت امیر ردّ و بدل شده جستجو کرد. در غالب آن نامه ها از خلافت و حکومت و ولایت خود و خاندان خود سخن می گوید. به معاویه می گوید : خائض یعنی کسی که در گرداب فرو می رود، خوض می کند، یعنی تو مثل کسی هستی که در یک ظلمتی فرو رفتی و دست و پا می زنی و این حقّ مسلّم ما را نادیده گرفتی، این حقّ ما بود؛ این دنیا با زیور و زینتی که خود نشان داد ، چشم تو را کور کرده! (نامه 65)

یکی از مظاهر جامعیت علی(علیه السلام) این که در مقام عمل، با فرقه های گوناگون و انحرافات مختلف رو برو شده و با همه مبارزه کرده است. گاهی با دنیاپرستان تجمل گرا، گاهی با سیاست پیشگان صد رنگ و گاهی با مقدس نماهای جاهل و منحرف مبارزه کرده است. علی(علیه السلام) در راه خدا از کسی ملاحظه نداشت و اگر کاری انجام می داد، فقط به خاطر خدا بود.

طبیعتا این حالت دشمن ساز است و روح های پر طمع و آرزو را به درد می آورد.  تاریخ بشر، قهرمانان بسیار سراغ دارد: قهرمانان سخن، قهرمانان علم و فلسفه، قهرمانان قدرت و سلطنت، قهرمانان میدان جنگ؛ ولی در طول زمان، بیشتر آنان در ذهن بشر کمرنگ و کمرنگتر شدند و برخی به کلی از یاد رفتند. اما علی(علیه السلام) نه تنها با کشته شدنش نمرد، بلکه زنده تر گردید.

 

ادامه مطالب

m5736z.blog.ir/post/fetne1

m5736z.blog.ir/post/fetne2

m5736z.blog.ir/post/fetne3

m5736z.blog.ir/post/fetne4 

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگذاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">