تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

Image result for ‫خلفا‬‎

مولود کعبه. علی را چه کشت؟ حافظ وحدت. سکوت امام و حرکت انتقادی. 

مقامات امیرمؤمنان علی(ع) در قرآن . اسم علی(ع) و ائمه در قرآن؟  

بصیرت و هشیاری. فتنه های ناجوانمردانه. ثروت اندوزی خواص. بخششهای عثمان معاویه و

تحریف اسلام. اتهام معاویه و فریب مردم به خونخواهی عثمان. تفاوت جنگها با زمان پیامبر 3 کتاب 

مباهله، قدرت نمایی در جنگ نرم. آیات قرآن

دشمن‌شناسی از منظر علی(ع). اخلاق‏مداری در جنگ. دشمن شناسی از زبان رهبری انقلاب

احادیث گوناگون و اثبات ولایت و خلافت مولانا امیرالمومنین علی(ع)
غدیر خم و اهمیت حجه الوداع . یاس ابلیس در غدیر . شعر غدیر قیام فاطمی 

خطبه غدیر، پیام غدیر. انکار غدیر. غدیر سر آغاز بیداری اسلامی 

غدیر در مسلخ سقیفه. ظهور فتنه در ماجرای سقیفه . جفای معاویه و اعراب 

خطبه سلونی قبل ان تفقدونی . دعاهای و امام . خطبه ی بدون نقطه

 رفتار سیاسی علی. سیاست معاویه ای. اپیدایش دشمنی و فتنه. انحراف خواص تا انقلاب 

m5736z.blog.ir/post/fetne

m5736z.blog.ir/post/fetne1

m5736z.blog.ir/post/fetne2

m5736z.blog.ir/post/fetne3

m5736z.blog.ir/post/fetne4 

بسم الله الرحمن الرحیم

علی علیه السلام را «چه» کشت ؟!

شهادت امیرمومنان، حضرت علی علیه السلام، از دردناک‌ترین فجایعی است که در تاریخ بشر اتفاق افتاده. او نه تنها برای شیعیان و مسلمانان، که برای تمام دل‌های حق‌طلب، عدالت‌خواه و جویای فضایل اخلاقی، اسطوره‌ای دوست‌ داشتنی بوده و هست. برای همین است که همه جان‌های پاک، شیفته و سوگوار شهادت مظلومانه اوست و هنوز هم این پرسش در برابر قتل ناجوانمردانه او باقی است که چرا؟ بررسی و تحلیل فاجعه شهادت حضرت علی علیه السلام، حداقل از دو زاویه قابل انجام است: نخست آنکه بپرسیم او را چه کسی و چگونه کشت؟ مقدمات و آثار این حادثه چه بود؟ دیگر آنکه به دنبال یافتن «چرا»یی این اقدام ضدانسانی باشیم                                 .                                                                                                      علی را چه کسی کشت؟ البته عبدالرحمن ابن‌ملجم، و یک وقت می‌گوییم چه کشت؟  باید بگوییم جمود و خشک‌مغزی و خشکه مقدسی. جمود فکری مهم‌ترین تهدید برای جامعه و تفکر اسلامی است. و همین عقیده علی را به آرزویش رساند، نه ابن ملجم مرادی. خوارج و قاتلان علی علیه السلام تنها مصداقی از این خطر بزرگ هستند؛ نه تنها مصداق آن و بالاتر اینکه نشانه‌های حیات و حضور روحیه خوارج همواره وجود داشته و دارد. بحث درباره خوارج و ماهیت کارشان برای ما و اجتماع ما‌ آموزنده است. زیرا مذهب خوارج هر چند منقرض شده اما روحاً نمرده است؛ روح خارجی‌گری در پیکر بسیاری از ما حلول کرده!! (مجموعه آثار ج16 ص333)

در زمان حال افراطیونی در غالب تکفیری سلفی و وهابی دقیقا پا جای خوارج گذاشته و چهره زشتی از اسلام با حمایت صهیونیست های (آمریکایی اسرائیلی و اروپایی) به دنیا نشان میدهند. و آثار و زیارتگاه ها و آنچه از آثار صدر اسلام باقیمانده نابود میکنند روح خارجی‌گری، انفکاک تعقّل از تدیّن است هنوز هم زنده و خطرناک است. اینان با توقف در ظواهرِ احکام از اهداف دین دور شده و بلکه علیه آنها اقدام می‌کنند و خوارج جلوه بارز چنین مردمانی بوده‌اند

جمود و جهالت چیست؟ اینها وقتی قرار گذاشتند علی و معاویه و عمروعاص را به قتل برسانند، مخصوصاً شب نوزدهم ماه مبارک رمضان را انتخاب کردند. گفتند: می‌خواهیم خدا را عبادت بکنیم و چون امر خیری را انجام می دهیم، پس بهتر این است که این کار را در یکی از شبهای عزیز قرار بدهیم که اجر بیشتری ببریم (مجموعه آثار ج21، ص93)

خورشید فروزان و بی غروب تاریخ (مقام معظم رهبری )

 امیر مؤمنان علی(علیه السلام) خورشید فروزان و بی غروب تاریخ بشر و اقیانوس عظیم شگفتی ها و زیبایی هاست. عدالتخواهی، دینداری و ایستادگی در مقابل ستمگران و زورگویان، ویژگی ها و نشانه های راه امیر مؤمنان است و پایداری مردم و مسئولین در این مسیر، تنها راه تحقق آرمان ها و آرزوهای بزرگ ملت ایران به شمار می رود. متعلق به همه انسان هاست. آنچه همگان را در مقابل ایشان خاضع و خاشع کرده است، عظمت شخصیت آن بزرگوار است. درک ابعاد و اعماق اقیانوس عظیم شخصیت امیر مؤمنان، جز برای معصومین(علیهم السلام) ممکن نیست. 

 شجاعت، عبادت، جوانمردی، جهاد، ایثار، انسان شناسی، رحم و مروت، پافشاری بر عدالت، دشمنی با ظلم و جور، بی باکی در مقابل گردنکشان و مستبدان، حکمت های عمیق و دیگر ویژگی ها و زیبایی هایی که بشریت از امیر مؤمنان درک کرده است، فقط ظواهر اقیانوس ژرف و عمیق شخصیت ایشان است و دست یافتن به اعماق این اقیانوس پیچیده و شگفت آور، حتی برای فرزانگان و صاحبان علم و عقلِ ژرف نیز امکان پذیر نیست. تلاش بی وقفه برای اجرای عدالت، علی بن ابی طالب(علیه السلام) را به اسوه کامل برای همه دوران های عمر انسان تبدیل کرده و او را بر قله آفرینش بنی بشر نشانده است. پایداری در راه خدا، نهراسیدن از سرزنش دیگران و تلاش خستگی ناپذیر برای اجرای عدالت، از جمله زیبایی های شخصیت امیر مؤمنان است.

منطق و راه علی(علیه السلام) ، سلوک راه خداست و شیعه یعنی کسی که علاوه بر محبت و تمجید از امیرمؤمنان، در این راه، حرکت و تلاش می کند، چرا که ستایش و تعریف از امیرمؤمنان و محبت قلبی به آن بزرگوار، بدون حرکت در راه او، فایده ای ندارد و مورد رضایت امیر مؤمنان نیست.

علی با حق و حق با علی است قال رسول الله(صلی الله علیه و آله) عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ و هر کجا علی(علیه السلام)  است حق هم همراه اوست. (بحار ج40 ص 25) در مقابل اقیانوس وجود علی(علیه السلام) ما قطره هم نیستیم. او دومین شخصیت عالم امکان است .

پیامبر صلی الله علیه و آله در جای دیگر می فرمایند، کلامی بسیار زیبا و ارزشمند: عَلِیٌّ مِنّی وَ اَنَا مِنْهُ علی از من است و من از اویم (بحار ج38 ص74) از دوران کودکی در دامن من پرورش یافت، اولین کسی بود که به من ایمان آورد، لحظه ای بر من نگذشت مگر اینکه در کنار من بود، علی از من است و من از اویم. یعنی راه من، کتاب من، دین من، مرام من، اهداف الهی من با ولایت و امامت علی(علیه السلام) ادامه پیدا می کند و پا بر جای می ماند. و نیز فرمود:

علی جان! تو برای امت من همچون کشتی نوحی. هر کس داخل این کشتی شد به ساحل نجات و فلاح و رستگاری خواهد رسید و هر کس سرباز زد در لابه لای امواج شکننده این دنیای مادی شکسته خواهد شد و در گرداب این دریای متلاطم از بین خواهد رفت. إنَّ مَثَلَ أهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ مَثَلُ سَفِینَةِ نُوحٍ؛ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا، وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَکَ و باز این پیامبر رحمت فرمودند: أَنَا مَدِینَهُ الْجنه وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْجنه فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا ای مردم! من شهر بهشتم و علی در بهشت است هر کسی اراده رفتن به بهشت را دارد و می خواهد وارد آن شود باید از در آن وارد شود (الخصال ج2 . بحار ج31) و فرمودند: یا علیّ انتَ قَسِیمُ الجَنَّةِ وَ النَّارِ یا علی تو تقسیم کننده بهشت و دوزخی. (بحار ج49 ص173)

می فرماید کسی که حب و عشق تو را دارد و محبت تو در سینه‌اش موج می‌زند به بهشت خواهد رفت و کسی که دشمن توست و عداوت و بغض تو را دارد، بی شک جهنمی خواهد بود.

علی(علیه السلام) انسان والایی است که در خانه حق (کعبه) پای به عرصه گیتی می گذارد و در محراب عبادت (مسجد کوفه) خروج خونین خود را آغاز می کند و از این سرای فانی رخت بر می بندد.

میسر نگردد به کس این سعادت   /    به کعبه ولادت، به مسجد شهادت

علامه امینی : روزی کسی از صحابه در کوچه‌های مدینه فریاد می‌زد: من قال لااله الاالله وجبت له الجنه هر کس بگوید لااله الاالله بهشت بر او واجب می شود. عمربن خطاب جلوی او را گرفت و گفت چه می گویی؟ این عبارت مردم را گستاخ می کند تا هر گناه و معصیتی انجام دهند آن شخص گفت: من از خودم نمی گویم، این سخن رسول خداست. گفت چه کسی و کجا شنیده؟ آن شخص گفت خودم امروز در مسجد شنیدم. رفتند خدمت پیامبر روبه‌رو کنند پیامبر(صلی الله علیه و آله) و صحابه حضور داشتند عمر عرض کرد یا رسول الله شما فرمودید؟ پاسخ دادند: بله

اهل بیت پیامبر: قال النبی  مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح من دخلها نجا، و من تخلف عنها هلک  مثل خاندان من در میان شما همانند کشتی نوح است، هرکس که وارد کشتی شد نجات پیدا کرد و کسی که از سوار شدن سرباز زد نابود شد . 

1. در فرهنگ اسلامی این واژه از قرآن کریم، آیه33 احزاب که به آیه تطهیر معروف می باشد گرفته شده إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا خداوند خواسته است هر آلودگی را از شما اهل بیت برطرف نماید و شما را پاک و پاکیزه گرداند. از طرف پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) عترت به عنوان مرجع دینی، علمی، اجتماعی و هدایتی امت اسلامی معرفی شده است.

 2. اصطلاح دیگری در قرآن کریم وجود دارد که همان معنای اهل بیت را با خود حمل می کند و آن واژه القربی است. خداوند به پیامبرش می فرماید: قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی بگو من هیچ مزدی از شما برای رسالت خود، جز دوستی خویشاوندان نزدیکم نمی خواهم.

در این آیه مودت قربی اجر رسالت معرفی شده است و قربی و نزدیکان، کسانی جز اهل بیت اطهار(علیهم السلام) نیستند، و مصادیق بارز القربی علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهما السلام) و 9 امام معصوم از فرزندان حسین بن علی(علیه السلام) می باشند. در قرآن این عبارت فقط در مورد خاتم الانبیاء آمده و در مورد دیگر پیامبران اجر را به نزد خداست اشاره شده (حتما در آن رمزی است)

علی علیه السلام مردی برای تمام دوران ها

وجود امیرالمؤمنین علیه السلام از جهات متعدد و در شرایط گوناگون، برای همه نسل های بشر، یک درس جاودانه و فراموش نشدنی است؛ چه در عمل فردی و شخصی خود، چه در محراب عبادتش، چه در مناجاتش، چه در زهدش، چه در محو و غرق شدنش در یاد خدا، و چه در مبارزه اش با نفس و شیطان و انگیزه های نفسانی و مادی.

این جملات از زبان امیرالمؤمنین، در فضای آفرینش و فضای زندگی انسان، همچنان پرطنین است: یا دنیا... غرّی غیری؛ ای جلوه های دنیا، ای زیبایی های پرجاذبه، ای هوس هایی که قوی ترین انسان ها را به دام خود می کشید، بروید کس دیگری غیر علی را فریب بدهید؛ علی بزرگ تر و بالاتر و قوی تر از این حرف هاست.

یعنی آن روزی که نبی اکرم صلی الله علیه و آله بار رسالت را بردوش گرفت، از اولین ساعات، یک مبارز و مجاهد مؤمن و فداکار که هنوز در دوران نوجوانی بود در کنار خود پیدا کرد، و او علی بود. تا آخرین ساعات عمر با برکت پیامبر، مجاهدت در راه برپاداشتن نظام اسلامی و بعد حفظ کردن آن، لحظه ای امیرالمؤمنین را فارغ نگذاشت.

چقدر مبارزه کرد، چقدر خطرها را به جان خرید و چقدر در راه مبارزه برای اقامه حق و عدل محو بود. آن وقتی که هیچکس در میدان نمی ماند، او می ماند. آن وقتی که هیچکس به میدان قدم نمی گذاشت، او می گذاشت.

آن وقتی که سختی ها مثل کوه های گران، بر دوش مبارزان و مجاهدان فی سبیل الله سنگینی می کرد، قامت استوار او بود که به دیگران دل گرمی می بخشید. برای او، معنای زندگی همین بود که از امکانات خداداده، از قوّت جسمی و روحی و ارادی و کلاً از آنچه که در اختیار اوست، در راه اعلای کلمه حق استفاده کند و حق را زنده نماید. با قدرت اراده و بازو و جهاد علی، حق زنده شد.                             .
اگر امروز مفاهیم حق و عدل و انسانیت و مفاهیمی که برای انسان های هوشمند در دنیا باارزش است و این مفاهیم، مانده و روز به روز قوی تر و راسخ تر شده است، به خاطر همان مجاهدت ها و فداکاری هاست.                               .
او تجسم حکومت الهی، تجسم آیات قرآن در میان مسلمین، تجسم اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم و تجسم عدل مطلق بود. او فقرا را به خود نزدیک می کرد کان یقرّب المساکین و ضعفا را مورد رعایت خاص قرار می داد. برجستگانی که با پول و زور و بقیه وسایل مطرح شدن، خودشان را به ناحق مطرح کرده بودند، در نظر علی با خاک یکسان بودند. آنچه در چشم و دل او ارزش داشت، ایمان و تقوا و اخلاص و جهاد و انسانیت بود. با این مبناهای باارزش، امیرالمؤمنین کمتر از پنج سال حکومت کرد. بزرگ ترین خصوصیت او تقواست. نهج البلاغه او کتاب تقواست و زندگی او راه و رسم تقواست.

این آیه شریفه: وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ در شأن امیرالمؤمنین نازل شده : در میان مردم کسانی هستند که جان خودشان را، وجود خودشان را، یعنی عزیزترین سرمایه ای که هر انسانی دارد، این سرمایه عزیز انحصاری غیرقابل جبران که اگر این را دادی دیگر به جای این چیزی نمی آید اما خداهم درمقابل این چنین ایثار و گذشت، یقیناً بدون عکس العمل شایسته نمی ماند؛ و الله رؤف بالعباد خدا به بندگان خودش رأفت دارد.

این مصداق کاملش، علی علیه السلام است. قشرهای مختلف با او مخالفت کردند، توده های مردم هم با پیغمبر مخالفت کردند. از یک انسان اینجوری و یک پیام اینجوری با همه وجود دفاع کردن و به آن پیوستن، این، از خودگذشتگی می خواست. این اولین قدم از خودگذشتگی امیرالمؤمنین بود. سیزده سال در کنار پیغمبر در سخت ترین مواقع، علی علیه السلام ایستاد. در بستر پیغمبر در شبی ظلمانی و تاریک بخوابد، تا پیغمبر بتواند از این خانه و از این شهر خارج بشود. توی آن شب، کشته شدن آن کسی که در این بستر می خوابد تقریباً قطعی و مسلّم بود؛ انگیزه شخصی باید در یک چنین انسانی وجود نداشته باشد، تا اقدام به یک چنین حرکت بزرگی بکند.

بعد، وارد می شوند به مدینه، جنگ ها و مبارزات شبانه روزی حکومت تازه پا و جوان پیغمبر شروع می شود. دائماً جنگ می شود، این خاصیت آن چنان حکومتی است. دائماً برخورد، از قبل از جنگ بدر، برخوردها شروع شد تا آخر دوران زندگی پیغمبر در این ده سال. در طول این ده سال، چند ده جنگ و برخورد، پیغمبر اکرم با کفار و انواع و اقسام کفار و شعب 6 کفار داشت.

در تمام این دوران ها، امیرالمؤمنین به عنوان پیش قراول، به عنوان فدایی ترین کس و پیشمرگ پیغمبر، آن چنانیکه خود امیرالمؤمنین بیان میکند و تاریخ هم این را نشان میدهد، در تمام این مراحل و صحنه های خطرناک حضور داشته؛ و لقد واسیته بنفسی فی المواطن الّتی تنکص فیها الأبطال و تتأخّر فیها الأقدام آنجاهایی من در کنار پیغمبر ماندم و جانم را سپر بلای او کردم که قهرمانان و شیرمردان در آنجا پایشان می لرزید و مجبور به عقب نشینی میشدند. در شدیدترین مراحل، امیرالمؤمنین ایستاد؛ هیچ برایش مطرح نبود که اینجا خطر است.                                  

خاتمیت، و ولایت امامان   

وقتی به روایات حضرت پیامبرصلی الله علیه و آله در حق حضرت علی (علیه السلام) نگاهی می اندازیم، پی می بریم که حضرت علی (علیه السلام) توسط پیامبر و خداوند، دارای یک شخصیت حقوقی در اسلام می باشد که لازمه آن قراردادن حجیت و مقام ولایت (نه نبوت) برای حضرت علی (علیه السلام) می باشد.

پیامبر صلی الله علیه و آله با حدیث منزلت و دیگر روایات و همچنین آیات متعدد مقام امامت به معنای مرجعیت علمی و دینی و جانشینی پیامبر در شئون دینی را به حضرت علی(علیه السلام) تفویض کرده است که لازمه آن حجیت اقوال و افعال حضرت برای مسلمانان و اعتبار روایات و تفاسیر امام(علیه السلام) در معرفت دینی است.

آیات و روایات متعددی در این باب از فریقین گزارش شده است

1. علی(علیه السلام) حجت خدا : پیامبر (صلی الله علیه و آله) بارها به مقام و منزلت امام علی(علیه السلام) به عنوان برگزیده و حجت الهی تصریح داشته است، چنان که خطاب به یکی از اصحاب خویش با اشاره به آن حضرت فرمود: یا انس! انا و هذا حجه الله علی خلقه (تاریخ مدینه دمشق ج42 ص304) نکته قابل تامل در این حدیث توصیف پیامبر اکرم حضرت علی(علیه السلام) را به حجت الهی مانند خودش می باشد، پیامبرمعظم گویا حجت خدا بودن هر دویشان را به یک سیاق تفسیر می کند

 از حضرت علی(علیه السلام) روایاتی بر استمرار حجت الهی بعد از خاتمیت وارد شده است. پیامبر(صلی الله علیه و آله) همچنین فرمود: إن الله جعل علیا و زوجته و ابنائه حجج الله علی خلقه                                      (شواهد التنزیل ج1 ص76) خدا علی و خانواده اش را حجت الهی بر آفرینش قرار داده است

2. علی(علیه السلام) واجب الاطاعه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ (نساء،59) پیامبر(صلی الله علیه و آله)در روایات متعدد اولوالامر را که اطاعت از آن اطاعت از رسول است بر حضرت علی(علیه السلام) تفسیر می نماید. (موسوعه الامام علی،ج2)  پیامبر(صلی الله علیه و آله) در روایت دیگر به تصدیق و اطاعت حضرت امیر می نماید: إن امامکم علی بن ابی طالب فناصحوه و صدقوه (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج3 ص98؛ شواهد التنزیل،ج2 ص225)

3. علی(علیه السلام) ولی خداوند : خداوند در آیه (مائده 55) ولی مومنان را خداوند، پیامبر و کسانی که نماز و زکات در حال رکوع اقامه می کنند معرفی می کند. پیامبر اکرم در روایات متعدد آن را بر حضرت علی(علیه السلام) تبیین می کند. (موسوعه امام علی،ج2،ص197)
4. علی
(علیه السلام) ملازم حق و قرآن : در روایات نبوی بین حق و قرآن از یک سو و امام علی(علیه السلام) از سوی دیگر یک نوع رابطه ملازمه غیر قابل انفکاک بیان شده است. علی با حق و حق با علی است آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا اینکه در قیامت بر من در حوض کوثر وارد شوند. (تاریخ مدینه الدمشق ج3 ص118)
5. علی
(علیه السلام) مدار هدایت و نجات : از حضرت امیرو سایر اهل بیت(علیهم السلام)  در روایات نبوی به کشتی نوح و پرچم هدایت تعبیر شده ان مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق (بحار،ج23 ص105) و ان الله عهد الی فی علی ...ان علیا رایه الهدی و منار ایمان و امام الاولیاء (موسوعه امام علی،ج2) براستی علی پرچم هدایت، پیشوای دوستان و روشنی‌بخش ایمان. انی قد تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا بعدی احدهما اعظم من الاخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و لن یتفرقا حتی یرد علی الحوض (همان) من در میان شما دو امانت نفیس و گرانبها می‌گذارم یکی کتاب خدا قرآن و دیگری عترت و اهل بیت خودم. مادام که شما به این دو دست بیازید هرگز گمراه نخواهید شد و این دو یادگار من هیچ‌گاه از هم جدا نمی‌شوند مگر بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند

 6. علی(علیه السلام) مرجع حل اختلافات : انت تبین لا متیما اختلفوا فیه من بعدی (تاریخ مدینه الدمشق،ج42،ص387) پیامبر در روایتی دیگر به تبیین بیشتر مرجعیت علمی و دینی حضرت می پردازد و جایگاه حضرت را در این مقوله با جایگاه خویش تطبیق می دهد. یا علی انت الذی تبین لا متی ما یختلفون بعدی و تقوم فیه مقامی، قولک قولی و امرک امری (موسوعه امام علی،ج2،ص246)؛ علی باب علمی و مبین لامتی ما ارسلت به من عبدی (همان،ص247) چگونگی استدلال بر روایات روشن است، از اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله)امام(علیه السلام) را ولی خدا، واجب الاطاعه، ملازم حق و قرآن، پرچم هدایت، کشتی نوح، مرجع و مفسر دین، متصل به عالم غیب و حجت خدا به صورت متعدد توصیف می کند که ظاهر بل نص در جعل حجیت است وگرنه این همه روایات و سفارشها لغو خواهد بود.

حاصل آنکه با توجه به روایات فوق که شاید یک صدم همه روایات درباره امامان و حضرت علی(علیه السلام) نباشد باید گفت که انکار شخصیت حقوقی حضرت امیر و فروکاستن آن به حد انسان عادی و انکار حجیت کلام و حدیث امام در تفسیر دین، در نگاه حسن نگرانه، باید آن را به عدم مشاهده روایات فوق حمل و توجیه کرد و لذا از منتقدان در حوزه امامت دلسوزانه استدعا می شود، نیم نگاهی به روایات مسئله بیندازند تا آفتاب حقیقت روشن گردد.

اما اگر منتقدی با وجود روایات فوق، باز منکر حجت انگاری امام(صلی الله علیه و آله)گردد، باید گفت که انکار حجیت امام(صلی الله علیه و آله) به انکار حجیت شخصیت حقوقی پیامبر(صلی الله علیه و آله) منجر می شود، چراکه برحسب روایات متعدد و متواتر که بیشترشان از فریقین گزارش شده است.

جاعل حجیت امام(علیه السلام) خود پیامبر و خداوند است و کسی که کلام و قول پیامبر(صلی الله علیه و آله)را ذاتی می نامد باید به لوازم آن یعنی پذیرفتن احادیث حضرت نیز ملتزم باشد، مگر اینکه مسلمانی منکر شخصیت حقوقی و حجیت آسمانی پیامبر گردد که در این صورت صدق اسم مسلمان بر وی مشکل بل محال خواهد بود.

7. حجیت علی(علیه السلام) در طول حجیت پیامبر و خدا : از منظر شیعه حجیت و اطاعت امام(علیه السلام)  در طول حجیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خدا است و شیعه نیز بر ارجاع حجیت قول امام به پیامبر و خداوند اذعان دارد، لکن از آنجا که بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)آخرین حجت آسمانی از جنس نبوت خاتمه یافته است، حجت آسمانی از جنس امامت و ولایت جایگزین آن می شود. و مطابق روایات پیامبر(صلی الله علیه و آله)، حضرت امیر در همه شئون نبوت مانند مرجعیت، تفسیر دین و لزوم اطاعت به انجام وظیفه خواهد پرداخت و کلام وی مانند کلام حضرت رسول برای دیگران حجت و ملاک خواهد بود و اینکه حجیت امام از پیامبر(صلی الله علیه و آله) اخذ شده است موجب سلب و بی اعتباری کلام امام(علیه السلام) نمی شود چنانکه منتقدین چنین توهمی را داشته اند.

علامه طباطبایی(ره) با اشاره به روایات متعدد پیامبر مانند احادیث: غدیر، سفینه، ثقلین، حق، منزلت و انذار می نویسد: با تواتر قطعی از آن حضرت رسیده است که بیان اهل بیت وی مانند بیان خودش می باشد و به موجب این حدیث و احادیث نبوی قطعی دیگر بیان اهل بیت بیان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) می باشد و اهل بیت در اسلام سمت مرجعیت علمی داشته، در بیان معارف و احکام اسلام هرگز خطا نمی کنند و بیانشان به طریق مشافهه یا نقل قابل اعتماد و حجت است (شیعه در اسلام، ص78و 177)  روایات ائمه به دلیل مقام عصمت و همچنین ارتباط آنان با عالم غیب از طریق الهام و علم لدنّی، از این منظر حجت ذاتی است که آن در عمل به روایات آن حضرات معصومین برای ما کفایت می کند.

بصیرت چیست و چگونه حاصل می‏شود؟

بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین. مشتقات بصر 148 بار و واژه‌ بصیرت دوبار در قرآن تکرار شده. بصیرت قوّه قلبى یا نیرویى باطنى است که به نور قدس روشن گردیده و از پرتو آن، صاحب بصیرت، حقایق و بواطن اشیا را در مى‏یابد. میان بَصَر که تأمین کننده نور ظاهرى، و بصیرت که آورنده نور باطنى است، تفاوت بسیار است؛ مانند:

 سخن خداوند نُورٌ عَلى نُور یَهْدِى اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ..... فَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّه‌ُ لَهُ نوراً فَمالَهُ مِنْ نورٍ چیزى جز این نیست که تا نور حق حاصل نیاید و به دل و جان نتابد، بصیرت در او پدید نیاید. نور حق سرمه چشم بصیرت است و تمام تلاش اهل مجاهده براى آن است که مورد عنایت حق قرار گیرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد. با پرتو افکن شدن نور حق است که از تحیر و تردد مى رَهَد و سرانجام به حقیقت مى رسد.

بصیرت الهی بصیرت در قرآن آیه 26 رعد و 72 قصص .. مَنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ  أَفَلَا تُبْصِرُونَ بصیرت را عامل دستیابی انسان و راهیابی وی به توحید و قدرت‌الهی می شمارد؛ زیرا انسان زمانی که به بصیرت دست یافت، درک درستی از همه‌ آفریده‌های الهی می‌یابد و از دام تکثرات به وحدت وجود می‌رسد. در حقیقت، تفکر در آیات الهی و دقت در بصیرت‌زا موجب می‌شود تا آدمی به نتیجه برسد که این همه کثرات جلوه‌هایی از حقیقت بی‌کرانی به نام خداوند است.  مردم از نظر بینش به دو دسته تقسیم می‌شوند: بر پایه‌ روایتی از امام علی(علیه السلام)

دو دسته از مردم را این‌ گونه معرفی کرده‌اند: همانا، دنیا واپسین دیدرس انسان کور(دل) است و در فراسوی آن چیزی نمی‌بیند، اما بصیر و بینشور نگاهش از دنیا فراتر می‌رود و می‌داند که سرای حقیقی در ورای این دنیاست.

پس، بصیر از دنیا دل و دیده بر می‌گیرد و کور(دل) به آن می‌نگرد. بینش ور و بصیر از آن توشه برمی‌گیرند و کور(دل) برای آن توشه فراهم می‌آورد (خطبه‌ 133)

راه تحصیل بصیرت  باید به بازسازى و اصلاح نفس خویش پرداخت. مجاهده با هواى نفسانى و تهذیب روح از زنگارهاى گناه، و لطیف و شفاف ساختن آیینه دل به نور توحید، تنها صراط مستقیمى است که حجاب دیدگان دل را مى گشاید و آدمى را در معرض الهامات غیبى و مقام کشف و شهود قرار مى دهد.

 1. توبه: توبه از تقصیرات و گناهان، و کوتاهى ها و جبران حق اللَّه و حق النّاس.  2. ذکر خدا: ذکر زبانى، قلبى و عملى، موجب بصیرت مى گردد. امیرالمؤمنین(علیه السلام): مَنْ ذکر اللَّه استبصر  هر کسى به یاد خدا باشد، بینایى و بصیرت یابد.

3. هم نشینى با علما: علىعلیه السلامجاورالعلماء تستبصربا دانایان بنشین تا آگاهى یابى

 4. خرد ورزى: کسى که هر خبر یا مطلبى را مى شنود، فوراً نمی پذیرد، بلکه درباره آن مى اندیشد و آن را از صافى عقل و اندیشه اش مى گذراند، بصیرت و بینایى مى یابد، چنان که آینده نگرى و به کارگیرى خرد در فرجام امور باعث بصیرت و بینایى مى گردد.

 5. زهد: زهد و عدم دلبستگى به دنیا، از امورى است که باعث بصیرت مى گردد. (من استقبل الامور ابصر یا من فکّر أبصر العواقب)

 6. ارتباط با خدا: ازدیاد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانى و معارف آن، توسل به ائمه(علیهم السلام) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از امورى هستند که موجب بصیرت و بینایى و برخوردارى از الهامات غیبى مى‏شود.

درجات و مراتب بصیرت : اوج آن مرتبه اى است که ائمه(علیهم السلام) دارند. امیرالمؤمنین(علیه السلام): لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر همه پرده ها فرو افتد، چیزى بر یقین من افزوده نمی‏شود. اگر چه آن مرتبه از یقین مخصوص اولیاى معصوم(علیه السلام)است، ولى دیگران نیز مى توانند مراتبى را تحصیل نمایند. هر کسى نور باطنى را از فطرت خدا داد خویش استخراج کند و چشم و گوشش باز شود، مى تواند خدا و نشانه هاى او را با چشم دل ببیند و صداى تسبیح موجودات هستى را بشنود، که به حکم یسبّح للَّه ما فى السموات و ما فى الارض همه آنان که در آسمان و زمینند، تسبیح خدا مى کنند.

همواره چشم بصیرت باطن پر فروغ خواهد بود اما اگر در پشت ظلمت گناه پنهان گردد و انسان تبهکار، حقیقت خود را نبیند، از آن رو که نورى ندارد، خود را گم مى کند و پس از مدتى خویشتن را به کلّى فراموش مى نماید. (غررالحکم ج3، 5) 

دنباله رو عالِمان با بصیرت باشیم  شرط برای درک مسائل اجتماعی و جلوگیری از وقوع فتنه یا نجات دادن کسانی که در فتنه افتاده اند، بصیرت است. قل هذه سبیلی أدعوا الی الله علی بصیره أنا و من اتبعنی امیرالمؤمنین علیه السلام فریاد می زند: ان معی لبصیرتی ما لبست علی نفسی و لا لبس علی: من بصیرت دارم و می فهمم باید چه کار کنم. نه خودم بر خودم امر را مشتبه کردم، و نه کسی امر را بر من مشتبه کرده. پیداست که او را متهم به ناتوانی در اداره امور می کردند و برخی صریحا می گفتند: معاویه جامعه را خوب اداره می کند. حضرت فریاد می زد: من وظیفه ام را بهتر از شما می دانم و شکی ندارم که راهی جز این وجود ندارد.

در نهج البلاغه در رابطه با فتنه جمل تعبیر واقعا کوبنده ای وجود دارد؛ دیدم امر من، بین دو کار دائر است: یا باید با اینها بجنگم، یا باید دست از دین محمد صلی الله علیه و آله بردارم. این گونه فهمیدن، کار هر کسی نیست. نیاز به یک بصیرت خاص در مسائل اجتماعی دارد که حاق حق را درست بشناسد؛ بفهمد که اگر کوتاه بیاید چه اتفاقی خواهد افتاد.

آیا ما انتظار داریم که وقتی شخصی مثل رسول گرامیصلی الله علیه و آله یا کسی مثل امیرالمؤمنین (علیه السلام) که مظهر عدالت در بین همه انسان ها در طول تاریخ است، وقتی به حکومت می رسد، دیگر هیچ ظلم و تخلفی در کار نباشد؟

امام خمینی خود را خاک پای معصوم میدانست و به این افتخار می کرد. چنین کسی بعد از هزار سال حکومتی اسلامی تشکیل داده. آیا نشانه درستی این حکومت این است که هیچ تخلفی در آن نباید صورت بگیرد؟

در فتنه ها که از همه سو هجوم گفتمان واقعیت ها، مردم را احاطه کرده و قدرت تفکر و تدبر را از ایشان گرفته، اسوه های عینی و ترازوی عینی و محسوسی چون امیرمؤمنان(علیه السلام) است که می تواند راهنمای مردم برای خروج از فتنه ها باشد.

شاخص های بصیرت : قال الامام علی(علیه السلام): انما البصیر من سمع فتفکر، و نظر فابصر و انتفع بالعبر جز این نیست که صاحب بصیرت، کسی است که بشنود و بیندیشد، بنگرد و ببیند و از عبرت ها بهره گیرد. (خطبه 153)

هشت ماه صبر و بصیرت ملت ایران در جریان فتنه، مشابه 8 سال ایستادگی و مقاومت مثال زدنی آنان در جنگ تحمیلی بود. در هر دو مقطع نیز آمریکای جنایتکار و متحدان اروپایی او روبروی ملت ایران قرار گرفتند. مردم ما در طول جنگ تحمیلی 8 ساله فولاد آب دیده و در فتنه 8 ماهه سال 88 واکسینه میکروب های سیاسی شدند. عامل پیروزی ملت در هر دو مقطع نیز داشتن بصیرت و تبعیت از ولایت فقیه بود.

قطب نمای بصیرت :  بصیرت، نورافکن است؛ بصیرت، قطب‌نماست. توى یک بیابان انسان اگر بدون قطب‌نما حرکت کند، قطب‌نما لازم است؛ بخصوص وقتى دشمن جلوى انسان هست. بصیرت، در یک فضاى تاریک، بصیرت روشنگر است. بصیرت راه را به ما نشان می دهد.‏..

فرقان بصیرت نافذ :  فرقان، یکی از اسامی کتاب وحی الهی به معنای قوه تشخیص حق از باطل و به عبارتی دیگر بصیرت است. قرآن این قوه را خاص انسانهای مومن و پرهیزکار می داند: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا اما برخی اوقات غبار فتنه آنچنان بالا می گیرد و مرزهای حق و باطل را در هم می آمیزد که تشخیص صواب از ناصواب و سره از ناسره آن قدر دشوار می شود که حتی انسانهای حق جو هم ممکن است راه را گم کنند و ناخواسته سر از ظلمت ناکجا آبادی درآورند که گاه بازگشتی هم برای آنان میسر نباشد. 

بصیرت و آثار آن : حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) فتنه بنی امیه را شناخته، آن را خطرناکترین فتنه معرفی می کند و دلایل واصف این فتنه را هم برمی شمرند و عمل در این فتنه را هم به طور کوتاه و مفید توضیح می دهند. الاوان ان اخوف الفتن عندی علیکم فتنه بنی امیه فانها فتنه عمیاء ... انَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ خدا سرنوشت هیچ جامعه ای را تغییر نمی دهد مگر اینکه خودشان را تغییر دهند و این یک سنت الهی است وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبدیلاً یعنی قانون خدا تغییر نمی کند. حضرت می فرمایند وقتی کارها به یکدیگر شبیه می شوند (یا به تفسیر دیگر کار بر تو مشتبه می شود) جریان مشابه قبلی را عبرت گیری کن، نگاه کن و جریان جدیدتر اعتبار و موضع گیری نما. حضرت می فرمایند: کن فی الفتنه کابن اللبون لاظهر فیرکب و لاضرع فیحلب از سوی دیگر عمل کردن و موضع گیری دراین مواقع بستگی خاصی به علل و ریشه های فتنه ها و شبهات دارد.

از این رو بررسی و نگاهی به ریشه فتنه و شبهه کمک شایانی به ما می کند انما بدع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها رجال رجالا همه صحبتهای بالا و ذیل لزوم بصیرت را به ما به خوبی می فهماند ولی ناله حضرت از نبود همراه و گلایه حضرت نزد کمیل از اینکه از مومنان کسی نیست که بصیرت کافی را داشته باشد تا علم درون سینه خود را به او منتقل کنم باعث می شود کسی که حب علی و آل علی (علیه السلام) در دل دارد بخاطر آن حضرت هم که شده به کسب بصیرت بپردازد. گاهی هست که همینطور ناخودآگاه فتنه ای، شبهه ای می آید و ایمان انسان را، هدف انسان را، مسیر حرکت انسان را منحرف می کند بدون توجه او به این مسائل، وقتی متوجه می شود که کار از کار گذشته است                           ..
ابزار کسب و شناخت بصیرت : در نهج البلاغه چند راه برای پیدا کردن بصیرتی نافذ که ما را برای شناخت راه درست کمک کند ذکر شده است.                            .
1) قرآن: حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: کتاب ربکم فیکم مبینا حلاله و حرامه و فرائضه.. و خود قرآن هم می فرماید فیهِ تِبیانٌ کُلِّ شَئی                             .                                         
2)
تمسک به اهل بیت علیهم السلام :                                               .
3) عبرت گیری: حضرت امیر علیه السلام می فرمایند شاید کسانی از جریانی عبرت گیری کنند ولی کسی که تقوا داشته باشد از فرو رفتن در شبهات باز می ماند. ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات نمونه بارز بی بصیرتی و کج فهمی، خوارج می باشند می دانیم که ابتدا آنها برای احیای یک سنت در نظر خودشان الهی اسلامی به وجود آمدند و کج فهمی و دید کوتاه آنها کار را به جایی رساند که امام و رهبر خود را در شب قدر بکشند.

جریان های بی بصیرت : فقدان بصیرت و ناآشنایی با زمان و مکان و توطئه های در حال شکل گیری، در میان یاران حضرت به گونه های مختلفی تجلی یافت :
الف.کندروها
برخی بدون توجه به شخصیت الهی امیرمؤمنان(علیه السلام)، تحت عنوان احتیاط دینی، حمایت آن حضرت در جنگ ها را وا می نهادند. شخصیت ها و طیف هایی مانند اسامه بن زید، یاران و شاگردان عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر و ابوموسی اشعری از این جمله اند ؛ أنت أعزّ الخلق علیّ ولکنّی عاهدت الله أن لاأقاتل أهل لاله لاالله؛ شما عزیزترین مخلوقات نزد من هستی، ولی من با خدا عهد بسته ام با کسانی که خدای یکتا را می پرستند جنگ نکنم.

لذا امیرالمؤمنین در خطبه 173 و قد فتح باب الحرب بینکم و بین اهل القبله؛ درب جنگ میان شما و اهل قبله (کسانی که رو به قبله نماز می خوانند) یعنی مسلمانان ها باز شده است. لایحمل هذاالعلم الا اهل البصر و الصبر والعلم بمواضع الحق این پرچم را تنها کسانی می توانند بردوش بگیرند که اهل بینش، پایداری و آگاه به مواضع حق باشند؟ یعنی اگر کسی به ظاهر مسلمان باشد و ادعای مسلمانی بکند، نماز بخواند، قرآن بخواند و... باعث نمی شود که با او نجنگند.  
معیار مسلمانی، حق و حقیقت است و اگر ما با معاویه، طلحه و زبیر یا حتی عایشه که احترام بسیار فراوانی هم در نزد امیرالمؤمنین و سایر مسلمان ها داشته است می جنگیم، به خاطر بصیرتی است که نسبت به نیات و اعمالشان داریم اهل البصر یعنی کسانی که بینش عمیق نسبت به مسئله دارند و به ظاهر امر توجه نمی کنند. والصبر یعنی افرادی که در مقابل فتنه ها و مشکلاتی که پیش میآید پایداری ورزند والعلم بمواضع الحق دانش داشتن، آگاهی به مواضع حق، از این جهت خطاب به افراد سپاه خودش که درجنگیدن با مسلمان ها شک داشتند، دستور می دهند که بر طبق این معیارها باید با آنها جنگید.

چرا که یکی از بارزترین بی بصیرتی های مردم و خواص در جنگ صفین روی داد زمانی که سپاه معاویه به نماز جماعت ایستاد و در کشاکش جنگ قرآن بر سر نیزه ها زد و عده ای بی بصیرت در آتش فتنه، حق و باطل را تشخیص ندادند و در ادامه نیز خواص دیندار و بی بصیرتی مثل ابوموسی اشعری که قبل از آغاز جنگ فتوا دادند جنگ بین مسلمان و مسلمان حرام است، در جریان حکمیت فریب نیرنگ عمروعاص خورده و صلحی آنگونه را پذیرفتند چون دیندار بی بصیرت بودند!  

در همین راستا یکی از ملموس ترین بی بصیرتی ها در خواص و برخی از مردم نیز در جریان اغتشاشات بعد از انتخابات ایران رقم خورد جایی که برخی از خواص نیز سر در گریبان جیب خویش فرو برده دم بر نیاوردند، و با سکوت خود شعله های نادانی و غبار فتنه را دوچندان نمودند. یا تعدادی که مسئولیت داشتند و مبارزه کرده بودند و قدرت طلبی داشتند و حتی پینه سجده در پیشانی داشتند. 

لذا در چنین شرایطی است که رهبر فرزانه انقلاب فریاد این عمار را سر داده و اعلام نمودند که کجایند مردانی که همچون عمار یار با وفای رسالت و تکیه گاه ولایت در حوادث فتنه گون روزگار با بصیرت زایی خویش غبارآلودی فتنه را درهم شکنند و با تبیین حقایق به تعمیق بصیرت در آحاد جامعه بپردازند.

اما فاجعه بارترین بی بصیرتی در جریان واقعه عاشورا روی داد جایی که نوه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را خارجی خواندند و در مقابلش لشکرکشی کردند، مردم نیز مجدد فریب نماز جماعت و روزه مشتی ظالم را خوردند و شمشیر بر امام حسین(علیه السلام) کشیدند. عمرسعد برای آنکه مردم را تحریک کند، حکم قتل حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را که شریح قاضی مهر کرده بود در دست گرفته، مردم را دعوت به جنگ می کرد و فریاد می زد: یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری؛ ای سواران الهی سوار مرکب هایتان شوید که بهشت بر شما بشارت باد! در آن میانه و در تندباد حوادث و نیرنگ ها، از خواص و عوام، آنانکه خود را به صاحب بصیرت ناب و محور و معیار تشخیص سپردند و زیر بیرق حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) جمع شدند، قدم در مسیر حق و رستگاری گذاشتند و آنان که در صف سپاه یزید درآمده و یا در خیل عظیم مردمانی قرار گرفتند که تشخیص شان سکوت بود و ثارالله را گذاشتند و گذشتند، هر دو گروه در صف دشمنان خدا پا نهاده و آخرت خود را فدای مردار بدبوی دنیا کردند.                                     

امام علیه السلام جامعه معاصر خویش را این گونه معرفی می کند

پس مردم ما (قریش) خواستند پیامبرمان را بکشند و ریشه ما را بکنند و درباره ما اندیشه ‏ها کردند و کارها راندند. از زندگی گوارامان باز داشتند و در بیم و نگرانی گذاشتند و ناچارمان کردند تا به کوهی گذار برشویم و آتش جنگ را برای ما برافروختند                        .
بار خدایا! از تو بر قریش یاری می ‏خواهم که پیوند خویشاوندیم را بریدند، و کار را بر من واژگون گردانیدند و برای ستیز با من فراهم گردیدند، در حقی که از آن من بود (نه آنان) و بدان سزاوارتر بودم، از دیگران و گفتند حق را توانی به دست آورد، و توانند تو را از آن منع کرد. پس کنون شکیبا باش، افسرده یا بمیر به حسرت مرده، و نگریستم و دیدم نه مرا یاری است، نه مدافعی و مددکاری جز کسانم، که دریغ آمدم به کام مرگشان برانم. سپس خار غم در دیده خلیده، چشم پوشیدم و (گلو از استخوان غصه تاسیده) آب دهان را جرعه‏ جرعه نوشیدم، و شکیبایی ورزیدم، در خوردن خشمی که از حنظل تلخ تر بود و دل را از تیغ برنده دردآورتر.                                         .
بدان! که خودسرانه خلافت را عهده‏دار شدند، و ما را که نسب برتر است و پیوند با رسول خدا صلی ‏الله علیه ‏و ‏آله استوارتر، به حساب نیاوردند، خودخواهی بود. گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند، و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و داور قیامت و بازگشتگاه روز جزاست (این سخن بگذار)                                        .
ای علی! پس از من مردم به مال های خویش فریفته شوند و به دین خویش بر خدا منت نهند. رحمت پروردگار را آرزو کنند و از سطوت او ایمن زیند. حرام خدا را حلال شمارند، با شبهت ‏های دروغ و هوس هایی که در سر دارند، شراب را نبیذ گویند و حلال پندارند. حرام را هدیت خوانند و ربا را معاملت دانند.

گفتم: ای رسول خدا آن زمان مردم را در چه پایه نشانم؟ از دین برگشتگان یا فریفتگان؟ فرمود: فریفتگان. و بدانید! که شما بعد از هجرت (و ادب آموختن از شریعت) به خوی بادیه ‏نشینی بازگشتید و پس از پیوند دوستی دسته‏دسته شدید.    . با اسلام جز به نام آن بستگی ندارید و از ایمان جز نشان آن را نمی‏شناسید. می ‏گویید به آتش می ‏سوزیم و ننگ را نمی ‏توزیم. گویا می‏ خواهید اسلام را واژگون کنید با پرده حرمتش را دریدن، و رشته برادری دینی را بریدن. پیمانی که خدایش برای شما در زمین خود پناهگاه و جای امن فرمود، و موجب ایمنی آفریده ‏هایش نمود و اگر شما به چیزی جز اسلام پناه بردید، کافران با شما پیکار خواهند کرد، آنگاه نه جبرئیل ماند و نه میکائیل، و نه مهاجران و نه انصار که شما را یاری کنند. جز تیغ بر یکدیگر زدن نبود تا خدا میان شما داوری کند.

از آنچه از سخنان امام علیه السلام که در توصیف روزگار معاصر خویش بیان شد، به دست می آید؛ چنین می توان برشمرد: بدعت در دین، فراموشی سنت، بیگانگی با اسلام، فراموش کردن احکام صحیح اسلام، دفاع نکردن از حق، پیروی نکردن از دستورات رهبر الهی، گوشه ‏نشینی مومنان، حکمفرمایی به ظاهر مومنان، آشکاری فساد، کسانی که امر به معروف می‏ کنند خود به آن عمل نمی‏ کنند، کسانی که نهی از منکر می ‏کنند خود مرتکب منکر می ‏شوند، گویندگان بی‏ کردار، گناهکاران، تلاش جهت پنهان نمودن گناه خود ندارند، گوش نکردن به مواعظ نیک، بی ‏رغبتی به انجام عمل نیک، فراگیر شدن «بدی» کردن، پایمال کردن حق، تلاش نکردن در جهت گرفتن «حق» خود از ستمکاران، انجام امور باطل، گام برنداشتن جهت نابودی باطل، پای پس کشیدن از انجام کارهای سخت، سستی و بی ‏ارادگی در دفاع، بی ‏توجهی به جهاد با دشمن، کند کرداری، تندخویی و تند زبانی، شیوع کینه، تفرقه و ........

مخالفت امویان با منصب امامت و شخص امام معصوم علیه السلام

وجود مبارک حضرت امیر در موارد فراوانی خود را معرفی کرده: کل این خاورمیانه در اختیار من بود و چیزی از کسی نگرفتم، مگر اینکه یک روستایی یک شیشه عطر، یک ظرف عطر به من هدیه کرده؛ اگر شما غفلت کردید، آنها اول با اصل امامت درگیرند، بعد در تعیین امام در گیرند. سالیان متمادی اموی ها و غیر اموی ها با اصل امامت مخالفت می کردند. بعد دیدند بالاخره مردم رهبر می خواهند، امام می خواهند، جانشین پیامبر می خواهند؛ اینها آمدند، گفتند: امامت حق است، ولی امام مائیم.

تعجب امیرمومنان علیه السلام از عملکرد ناصواب امویان از عجیب ترین شگفتی های روزگار این است که: ان معاویه بن ابی سفیان الاموی و عمرو بن العاص السهمی، اینها قبیله هایشان با هم بودند؛ قد اصبحا یحرضان الناس علی طلب الذین. فرمود: از شگفتی های روزگار این است؛ این معاویه بن ابی سفیانی که دودمان اموی دودمان فتنه است، آن عمر عاص سهمی که دودمان او هم دودمان فتنه است؛ اینها دارند مردم را به تقوا دعوت می کنند!! نامه هائی که معاویه برای علی! بن ابیطالبعلیه السلام مینویسد، در آن نامه می گوید: علی مرگ حق است، خدا حق است، قیامت حق است، بهشت حق است، جهنم حق است، با تقوا باش؛ چرا تقوا را رعایت نمی کنی؟!!

این نامه رسمی است! علی فرمود: از شگفتی روزگار این که اینها مردم را به دین دعوت می کنند و ما را هم به تقوا فرا می خوانند!! اگر کسی عاقل نباشد، آگاه نباشد، عالم نباشد؛ یک چنین روزگاری در پیش است! می فرماید: این عجب است. اینها به من می گویند: باتقوا باش، مردم را می گویند: با تقوا باشید، عادل باشید؛ نظیر آنچه فعلا شما از استکبار و صهیونیست می شنوید که این حقوق بشر را اینها سنگش را به سینه می زنند. از آن طرف غزه در محاصره است، مسلمانها یا للمسلمین شان بلند است، از این طرف اینها داد حقوق بشر می زنند! این وضع دنیاست.

سرّ تأکید اسلام بر کسب معرفت و عقلانیت اینکه می بینید وجود مبارک حضرت ولی عصرارواحنا فداه آمدند، جهان را پر از عدل و داد می کنند؛ بخش وسیعش مربوط به فهم مردم است. اداره یک ملت با فهم، کار سختی نیست! مگر حضرت آمده، با کشتن جمعیت را اداره می کند؟! حالا بر فرض الان ظهور کرده که 7میلیاردند، 4میلیارد را بکشد، باز فتنه هست! اداره کردن مردم عاقل سخت نیست؛ اگر 313 شاگردی مثل امام داشته باشد، مردم هم آدم های بفهم باشند؛ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ می شود! اگر جامعه همین طور باشد، ظهور خبری نیست! ولی جامعه وقتی اهل عقل و استدلال و فهم و برهان و دین باشد، اداره یک مردم بفهم سخت نیست                                 !.
وجود مبارک حضرت امیر فرمود: بر شما طلب علم واجب است. وجود مبارک پیامبر فرمود: اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ   طَلَبُ العِلْمِ فَرِیْضَةٌ عَلَىْ کُلِّ مُسْلِمٍ  بنابراین اگر ملت، عاقل و فهیم نباشد، این خطر برای همیشه هست. فرمود: من را دعوت به تقوا می کند در حالی که هیچ خبری از عدل و تقوا برایشان نیست.                                 

امیرمؤمنان علیه السلام، استمرار رسالت و نفس پیامبر صلی الله علیه و آله

پیامبرصلی الله علیه و آله بارها در تعابیر گوناگون جایگاه امیرمؤمنان علیعلیه السلام را در رسالت خویش بیان کرده و با تعبیر معروف خود بویژه در حدیث منزلت، شراکت آن حضرت را در رسالت اعلام می‌کند؛ در قرآن بصراحت امیرمؤمنان علیعلیه السلام را نفس پیامبرصلی الله علیه و آله دانسته که به یک معنا وحدت و یکتایی و یگانگی وجودی آنان را حتی در مرتبه نفس بیان می‌کند.

اما آنچه در اینجا مورد نظر است، تأکید بر خلافت ظاهری ایشان است که البته در ادامه همان یکتایی و یگانگی نفس است. روز عید غدیر اعلام رسمی و اعلان آشکار یک امر باطنی در قالب ولایت و امارت است و همین مسئله برای ابلیس و شیاطین انسی و جنی بس گران آمده است؛ زیرا تا زمانی که امر باطنی ظهوری نیافته حجت برای بسیاری تمام نشده و با اظهار علنی آن امر باطنی، هرگونه اعتذار و توجیهی در مخالفت با ولایت امیرمؤمنان علیعلیه السلام به معنای کفر و ارتداد خواهد بود؛ چرا که حجت بالغه الهی به اتمام و اکمال رسیده و هر نفسی می‌داند که عذر او بیهوده است.

حقیقت نفس پیامبر بودن خداوند در آیه 61 آل‌عمران که به آیه مباهله مشهور است، از حقیقتی پرده برمی‌دارد که برای بسیاری سنگین و دشوار است. در این آیه بصراحت از امیرمؤمنان علیعلیه السلام به عنوان نفس پیامبرصلی الله علیه و آله تعبیر شده و بیانگر حقیقتی است که خداوند بدان آگاه است و آن را این‌گونه به انسان‌ها گوشزد می‌کند. واژه نفس دارای معنای است که از جمله آنها به ذات اشاره کرد. در آیات 12 و 54 انعام واژه نفس را به همین معنا بر خود اطلاق می‌کند. از دیگر معانی نفس همان روان آدمی است. (اعراف، 189) چنانکه از روایات متواتری که درباره مقام وحدت و اتحاد نور پیامبرصلی الله علیه و آلهو امیرعلیه السلامآمده این معنا اثبات شده که نور آن دو، یکتا و یگانه است: اول ما خلق‌الله نوری، ثم فتق منه نور علی فلم نزل نتردد فی‌النور حتی وصلنا حجاب‌العظمه فی ثمانین الف الف سنه، ثم خلق‌الخلائق من نورنا، فنحن صنائع‌الله و الخلق بعدلنا صنائع؛ اولین چیزی که خدا خلق کرد، نور من بود، آنگاه نورعلی را از آن نور جدا کرد و ما همچنان در نور بودیم تا اینکه در طی 80.000.000 سال به حجاب عظمت رسیدیم. آنگاه خداوند خلائق را از نور ما خلق کرد و لذا ما مصنوع خدائیم و خلائق مصنوع ما هستند. (مشارق انوار الیقین، ص39) اظهار این معنا در کلام‌الله و نیز کلمات پیامبرصلی الله علیه و آلهبه اشکال گوناگون صورت گرفته است؛ ولی آنچه اساسی است و تأثیر شگرف در موضوع خلافت انسان در زمین دارد، همین وجه خلقی و ظاهری آن است. از این‌رو پیامبرصلی الله علیه و آلهبر آن است تا با عناوینی چون اخوت و حدیث منزلت، این یگانگی روحی میان خود و امیرمؤمنان علیعلیه السلام را به گوش مردم برساند.       

وصایت نهفته در نفس پیامبر این نسل علیعلیه السلام نوری است که با ازدواج فاطمهعلیهاسلام کوثری شد. این نسل به حکم الهی از هرگونه پلیدی در امان مانده و از سوی خداوند تطهیر شده و به مقام عصمت مطلق رسیده است. (احزاب 33)

هنگامی که پیامبرصلی الله علیه و آله خواست تا در پایان ماموریت خویش، اعلان وصایت نماید، دشمنان و کافران و شیاطین جنی و انسی، دست به دست هم دادند، تا این ماموریت الهی انجام نشود و با ترور پیامبرصلی الله علیه و آله وصایت در ولایت را از میان بردارند. قرآن گزارش میکند که پیامبرصلی الله علیه و آله میبایست این ماموریت را انجام دهد و ابلاغ حکم ولایت وصی را به گوش مردمان برساند؛ چرا که در غیر این صورت گویی هیچ کاری انجام نگرفته و ماموریت، ابتر و ناتمام به پایان رسیده است.

چگونگی «جان پیغمبر» بودن امیرمؤمنانعلیه السلام جان علی در جان پیغمبر قرار دارد. این نه تنها در آیه مباهله است که فرمود: علی به منزله نفس ماست، و انفسنا و انفسکم (آل عمران16) بلکه از ضمیمه کردن خطبه نهج البلاغه با آیه قرآن استنباط می شود. در نهج البلاغه حضرت یک ادعائی دارد، چون معصوم است و ما ینطق عن الهوی (نجم/ 3 است، مقبول است ؛ و مشابه این ادعا را هم خود پیغمبر درباره علیعلیه السلام بیان کرد. در خطبه معروف قاصعه فرمود: انی اری نور الوحی و الرساله و اشم ریح النبوه  نهج البلاغه/ خطبه 291(قاصعه) من بوی وحی را می شنوم، من نور وحی و رسالت را می بینم و بوی نبوت را استشمام می کنم. در همان خطبه دارد که رسول اکرم به علی بن ابیطالبعلیه السلام فرمود یا علی! انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انک لست بنبی و انک لوزیر (نهج البلاغه خ 291- بحارالانوار/ ج14/ صفحه 674) فرمود: علی! هرچه را من می بینم، تو می بینی؛ هرچه را من می شنوم، تو می شنوی. منتها تو ولی هستی و وزیر منی و نبی نیستی؛ این مقدمه ای است که در نهج البلاغه هست.

برقراری تماس فرشته وحی با قلب مطهر پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله اما آیه قرآن دارد نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ عَلَى . قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ (شعراء 193 و 194). یعنی این فرشته وحی، پیام الهی را می آورد در قلب توی پیغمبر؛ با گوش دل توی پیغمبر حرف می زند. دیگران حرف فرشته را نمی شنوند، چون در درون دل توست. پس در محرم خانه دل، یک چشم و یک گوشی است، یک بینشی است و مانند آن که بعضی دارند، بعضی ندارند. آن کاملش را انبیاء و اولیاء (علیهم السلام) دارند، ناقصش را مؤمنین دارند، و غیر مؤمن فاقد آن است که لاتَعمیَ الأَبصارُ وَ لکِن تَعمیَ القُلُوبُ الَّتِی فِی‌ الصُّدُورِ (حج 64)

آنها که صم  و بکم  و عمیاند، خارج بحثند. مؤمنین، ضعیفش را دارند، کامل را معصومین دارند. پس در حریم دل رسول گرامی، برای نزول فرشته ها هست؛ فرشته وحی آنجا می آید و آنجا پیام خدا را پیاده می کند نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ عَلَى . قَلْبِکَ اگر کسی در درون دل پیغمبر نباشد، چگونه حرف فرشته را می شنود؟! چگونه بوی نبوت را استشمام می کند؟! چگونه آنچه را که پیغمبر می بیند، او می بیند؟! از انضمام خطبه قاصعه و این آیه نورانی بر می آید که علی بن ابیطالب در درون جان جانان قرار دارد؛ این می شود. (نفس پیغمبر)

امیر مؤمنان علیه السلام، چراغ هدایت امت نهج البلاغه امیرالمؤمنین علیه السلام: جریان من در بین شما همان جریان چراغ است برای کسانی که در تاریکی و تیرگی فرو رفته اند  إِنَّمَا مَثَلِی بَیْنَکُمْ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَةِ، یَسْتَضِیءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا. فَاسْمَعُوا أَیُّهَا النَّاسُ وَعُوا، وَ أَحْضِرُوا آذَانَ قُلُوبِکُمْ تَفْهَمُوا فرمود: جریان من در بین امت، جریان چراغ است در شب تاریک. اگر کسی بخواهد در شب تاریک به سیرش ادامه دهد و از سقوط در کج راهه ها مصون بماند، چاره ای جز استضائه و نور گیری از چراغ ندارد! آنگاه فرمود: مردم! گوش بدهید، ببینید من چه می گویم. ممکن است از نظر بدن ساکت باشید و حرف مرا بشنوید؛ لکن این حرف در گوش دل اثر می گذارد نه گوش سر. فَاسْمَعُوا أَیُّهَا النَّاسُ وَعُوا ، یعنی ظرف باشید؛ نه معبر! یعنی معارف قرآنی را آن گوش هائی که ظرف مطالب است می شنود. گوش دل را باز کنید تا به مقام فقاهت برسید. اگر فقیه شدید، از چراغ ولایت طرفی می بندید و اگر فقیه نشدید، از ولایت و خلافت و امامت ما بهره ای نخواهید برد.

 امام ، چراغ هدایت علمی و کشتی نجات عملی حضرت طبق خطبه شقشقیّه خود را به عنوان قطب آسیای خلافت و مکتب معرفی کرد، طبق این خطبه خود را به عنوان چراغ هدایت معرفی کرد؛ یعنی اگر در بخش حرکت معیار باشد، من قطب حرکتم، زیرا آسیا کارش حرکت است. اگر در بخش معرفت باشد، دیدن باشد، من مصباح هدایتم؛ زیرا کار چراغ نشان دادن و روشنی بخشی و مانند آن است. بشر از یک جهت باید بفهمد، از جهتی باید بکوشد. در کوشش و در حرکت نیازمند به قطب است، در بینش و درک نیازمند چراغ. فرمود: من، هم چراغ هدایتم، هم قطب آسیای حرکت.
اگر این دو وصف معروفی که از وجود مبارک رسول گرامی نسبت به حسین بن علی بن أبی طالبعلیهم السلام رسیده است، بررسی کنید؛ می بینید همین دو جهت را تبیین می کند. اگر گفته شد: حسین مصباح الهدی و سفینه النّجاه، یعنی انسان یک بعد گزارش علمی دارد، یک بخش گرایش عملی؛ نه بیش از این و نه کمتر از این! تمام کارهای انسان یا به اندیشه او بر می گردد یا به گرایش او بر می گردد؛ اگر اندیشه او سالم و گرایش او صحیح باشد، او مشکلی در تأمین سعادت ندارد.

رهبران الهی عموماً، دودمان علوی ( علیهم السّلام) خصوصاً؛ هم رهبری اندیشه امت را به عهده دارند، حسین مصباح هدایت است؛ هم رهبری حرکت و پویندگی جامعه را به عهده دارد، حسین کشتی نجات است. کار کشتی حمل و نقل و جابجا کردن، امن رسیدن و رساندن، و مسافر را از دریای توفنده رهائی دادن است و مانند آن. کار کشتی کار است نه فکر؛ فرمود: آنجا که شما به کار احتیاج دارید، حسین کشتی نجات است؛ آنجا که به اندیشه احتیاج دارید، حسین مصباح است و چراغ. همین دو وصف را امیرالمؤمنین درباره خود بیان کرد، فرمود: من چراغم تا رهبری اندیشه های شما را به عهده بگیرم، من قطبم تا رهبری پویندگی شما را به عهده بگیرم؛

 

 

بخش 14 :                    ارائه الگوی حکومت اسلامی

چرا حضرت علی علیه السلام پس از دست یابی به خلافت تغییر روش داد و با مخالفان خود (اصحاب جمل، صفین و نهروان) مماشات نکرد و تقریباً تمام دوران حکومتش را به جنگ گذراند؟ اگر حضرت با آنها مماشات می کرد و کمی حوصله به خرج می داد، نه تنها این همه خون و خون ریزی نمی شد، بلکه چه بسا خودش هم به شهادت نمی رسید. زمینه ترور و شهادت آن حضرت را خوارج فراهم کردند؛ اگر با خوارج نمی جنگید، شاید کسانی هم در صدد کشتن آن حضرت علیه السلام برنمی آمدند.

پاسخ این است که: حضرت علی علیه السلام می دانست که پس از رسول الله(صلی الله علیه و آله) تنها نمونه حکومت معصوم و حکومت اسلامی تا ظهور حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف حکومت آن حضرت است. بنابراین آن حضرت باید در دوران حکومت خود الگویی کامل از حکومت اسلامی به دنیا ارائه می کرد؛ چرا که در دوران سه خلیفه قبلی چنین الگوی کاملی نشان داده نشده بود. به خصوص در زمان خلیفه سوم، حکومت اسلامی با حکومت های سلطنتی و امپراتوری چندان تفاوتی نداشت؛ زیرا متصدیان حکومت اموال بیت المال را تصرف می کردند و رشوه خواری، باند بازی و خویش و قوم گرایی و برخی فسادهای دیگر رواج پیدا کرده بود. همین امور نیز باعث شد که مردم شورش کرده و خلیفه سوم را به قتل رساندند.

حکومت دیگر صدر اسلام نیز حکومت معاویه است که آن نیز از همان ابتدا با حکومت سلاطین و امپراتوری تفاوتی نداشت. در حکومت او مشروب خواری، رامشگری و موسیقی به صورت کاملا علنی وجود داشت. البته شاید آنها هم مثل برخی افراد در زمان ما می گفتند موسیقی اسلامی است! در هر صورت، با توجه به این مسایل، علی(علیه السلام) باید در آن فرصت چند ساله، نمونه ای از حکومت اسلامی ارائه می داد که تا روز قیامت الگو باشد و اگر کسانی بخواهند حکومت حق را تشکیل بدهند، بدانند که باید چگونه رفتار کنند.                                    .
برای نمونه، امام خمینی (رحمه الله) بر اساس همین الگو در ایران تشکیل حکومت داد. 

زمانی که حضرت امام(رحمه الله) در پاریس تشریف داشتند در یک مصاحبه سؤال شد: 

اگر شما پیروز شوید و شاه برود و در ایران حکومت تشکیل بدهید، حکومت شما چگونه خواهد بود؟ امام فرمود: مثل حکومت حضرت علی علیه السلام، ما می خواهیم آن گونه باشد، چون الگوی ما است. امام نفرمود، مثل حکومت امام حسن علیه السلام یا امام حسین علیه السلامیا سایر ائمه علیهم السلام؛ چون آنها حکومتی نداشتند. بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) که عملا امکان تشکیل جامعه بزرگ اسلامی فراهم گردید، تنها یک نمونه کامل حکومت اسلامی داشته ایم و آن هم حکومت حضرت علی(علیه السلام) بوده است. اگر این حکومت هم تحقق پیدا نمی کرد آیا ما می توانستیم ادعا کنیم که «حکومت اسلامی» اصولا قابل اجرا است؟ آیا در آن صورت کسانی مدعی نمی شدند که حکومت اسلامی امری خیال پردازانه است که امکان عمل ندارد و اگر امکان داشت، پس چرا خود ائمه علیهم السلام هیچ گاه نتوانستند آن را پیاده کنند؟ بر این اساس امیرالمؤمنین علیه السلام این مصلحت را بر همه مصالح مقدّم داشت.

شناخت حقانیّت خلافت علوی از راه شناخت حکومت های گذشته

آن حضرت در جریان حکومت و حقانیّت خلافت خود از راه جدال استفاده می کند.          می فرماید: مردم! شما زمانی می فهمید من کی هستم، حرفم چیست، رهاوردم چیست که بفهمید قبل از من کی ها بودند، چه ها گفتند، ره توشه آنها چه بود. اگر شما بدانید قبل از من چه کردند، آنگاه می فهمید کار من چقدر نافع است ! اگر ببینید و بدانید که قبل از من چه کج راهه ای که نرفته بودند، آنگاه می فهمید راه من صراط مستقیم است! اگر قبلاً بفهمید دیگران قرآن را پشت سر گذاشتند، می بینید من قرآن را امام و امام خود قرار دادم. فرمود: شما وقتی می فهمید حکومت علوی یعنی چه که بدانید حکومت مروانیان و امویان در دستگاه عثمان چه بود! شما هرگز رشد مرا متوجه نمی شوید، مگر اینکه ضلالت قبلی ها را، رژیم گذشته را کاملاً شناسائی کنید. هرگز تعهد من به میثاق آسمانی را درک نمی کنید، مگر پیمان شکنی امویان و مروانیان را بررسی کرده باشید. هرگز تمسّک من به قرآن مجید را درک نمی کنید، مگر اینکه بدانید امویان و مروانیان در دستگاه رژیم قبل قرآن را پشت سر گذاشتند اگر بخواهید رشد را بشناسید که من رشد آوردم، آن وقت می توانید رژیم گذشته را بشناسید و اگر خواستید بفهمید من به میثاقی که بین بنده و خداست عمل می کنم، به پیمان شکنی رژیم گذشته باید پی برده باشید و اگر خواستید بفهمید من به قرآن کریم متمسّکم،

شناخت حکومت علوی با مراجعه به سنّت اهل بیت(علیهم السلام) بعد فرمود: این راه دارد، راهش هم مراجعه کردن به سنّت و سیرت علمی و عملی خاندان پیغمبر است. و التم سوه من عند اهله ، فانّهم عیش العلم و موت الجهل. خاندان پیغمبر باعث زنده شدن دانش و خرد ورزی اند از یک سو، سبب مرگ جهل و جاهلیّت اند از سوی دیگر

ما با رفتارمان علم را زنده می کنیم، ما با کردارمان جهل را اماته می کنیم، وقتی اینها احکامی دارند، حکمی دارند؛ نشانه عالم بودن اینهاست. وقتی سخن میگویند، نشانه از حکیم بودن اینهاست؛ وقتی ساکتند، نشانه از صواب گوئی اینهاست؛ وقتی سخن می گویند، جز حق و برهان چیزی از سخن آنها استشمام، استنباط، استفاده نخواهد شد.

عدم وجود «تخلّف» و «اختلاف» در دین و رهبران معصوم آنگاه فرمود: لا یخالفون الدّین و لا یختلفون فیه؛ نه با دین مخالفند، نه با دین اختلاف دارند. صراط مستقیم نه تخلّف دارد نه اختلاف. فرق تخلّف و اختلاف این است.. تخلّف معنایش این بود که این کار را ترک کنند بی بدل، اختلاف معنایش این است که گاهی اینچنین رفتار می کنند، گاهی آنچنان رفتار می کنند، نظمی در رفتار و گفتار آنها نیست؛

فرمود: رهبران الهی با دین چون متن دینند، نه مخالف دینند؛ چیزی را دین بگوید، آنها عمل نکنند؛ نه با دین اختلاف دارند که گاهی این سخن را بگویند، گاهی سخن دیگر؛ هر دو را دین بدانند! گاهی اینچنین عمل بکنند، گاهی آنچنان رفتار بکنند؛ هر دو را دین بدانند!

 لا یخالفون الدّین و لا یختلفون به فهو بینهم شاهأ صاد أ و صامأ ناطق دین در دودمان اینها شاهد صدق و حقّ اینهاست و دین در متن زندگی اینها نشانه آن است؛ در عین حال که دین حرف نمی زند، امّا گویاست که اینها محقّند، اینها صادقند (خطبه های نهج البلاغه)

شناخت حکومت علوی، مستلزم آگاهی از حکومت اموی و مروانی وجود مبارک حضرت امیر فرمود:

من 25 سال خانه نشین بودم. تاریخ تاخت و تاز تیول اموی و مروانی را بخوانید؛ این مزارع و مراتع را چگونه بنی امیّه بین قوم و خویش خود تقسیم می کردند؛ فتوحات امپراطوری ایران و روم که باعث سرازیر شدن طلاها به حجاز شد، این طلاها را عمروعاص ها با تبر بین خود تقسیم می کردند، همه این غنائم جنگی را بین خود توزیع کردند، به خیلی از رزمندگان و مجاهدان نستوه چیزی ندادند، به خودی ها رسید.

وقتی من روی کار آمدم، بیت المال در اختیار من شد؛ الآن که می بینید هفته ای یک بار بیت المال را جارو می کنم، بعد از جارو کردن دو رکعت نماز می خواند، به شکرانه اینکه اموال را ضبط نکرد.

اوّلاً؛ عادلانه توزیع کرد    ثانیاً؛ دست و دامنش آلوده نشد   ثالثاً؛ این دو رکعت نماز شکر را در این بیت المال می خواند    رابعاً. فرمود: اگر بدانید عثمانی ها چه کرده بودند، آنگاه می فهمید حکومت من حق است !

پیمان مردم با امیرالمومنین علیه السلام کاش اینطور بودید که می گفتید : (ای پیامبر) سخنان تو را شنیده، پیروی می کنیم و از آن خوشنود و بر آن گردن گذار، و بر آن چه از سوی پروردگارمان در امامت علی و دیگر امامان (از صلب او) به ما ابلاغ کردی، با تو پیمان می بندیم، پیمانی با دل، جان، زبان و با دستانمان، با این پیمان زنده ایم و با آن خواهیم مرد و با این اعتقاد برانگیخته می شویم و هرگز آن را دگرگون نکرده شک و انکار نخواهیم داشت و هرگز از عهد خود برنگشته پیمان نشکنیم.

(ای رسول خدا) ما را به فرمان خدا پند دادی، درباره علی و امامان پس از او، فرزندانت از نسل او، حسن و حسین و پیشوایان بعد از آن دو (علیهم السلام)، که خداوند بر پایشان کرده. اینک برای آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد از دل ها، جان ها، زبان ها و درون ها و از دستانمان، هرکس توانست با دست و گرنه با زبان بیعت نمود دیگر پیمان نخواهیم شکست و خداوند دگرگونی از ما نبیند و از این پس فرمان تو را به نزدیک و دور از فرزندان و خویشان خواهیم رساند خداوند را بر آن گواه گرفته او بر گواهی کافی است و تو نیز بر ما گواه باش.

منابع :

کتاب تاریخ خلفا نگارش رسول جعفریان

علی بزرگمرد جاودانه تاریخ

تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب

برداشت ها و یاداشت های مؤلّف

انساب الاشراف، ج 5،    البدایة و النّهایه، ج 7،    الغدیر، ج 8،    الدرّ المنثور، ج 3،     مروّج الذهب، ج 2،

الْحَمْدُ  لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا  مِنَ  الْمُتَمَسِّکِینَ

بِوِلاَیَةِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ

وَ الْأَئِمَّةِ المَعصومین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ

ادامه مطالب

m5736z.blog.ir/post/fetne1

m5736z.blog.ir/post/fetne2

m5736z.blog.ir/post/fetne3

m5736z.blog.ir/post/fetne4 

m5736z.blog.ir/post/fetne

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگذاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۲)

واقعا لذت بردم از این سایت خوبتون
خدا خیرت بده چرا منابع را ذکر نکردید تا بتوانیم از این مطالب استفاده کنیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">