تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

فلسفه و اهداف بعثت . بشارت عیسوی . مجموعه شعر بعثت

 

اخلاق نبوی (ص). اسوه کامل بشریت. سیره سیاسی . انسان سازی

 

تبعات رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله 

 

بیعت با پیامبر . فضائل اخلاقی و حکومتی . خاتمیت . پیامبر از زبان قرآن کریم . قرآن و عصمت . توبه پیامبران ! خطابهای خداوند به پیامبر . مقامات . علت برتری پیامبر

 

فلسفه ازدواج های پیامبر (ص) شیطنت های استکبار جهانی

 

نقش همسری . نگاهی به همسران پیامبر

 

ایمان به ولایت محمدی از ارکان ایمان . شرح صدر

 

معراج سفری اعجاز آمیز

 

بسم الله الرحمن الرحیم

در سال عام الفیل در مکه دیده به جهان گشود ، محمد(صلی الله علیه و آله) با 48 واسطه به حضرت آدم میرسد پدر و اجداد پیامبر  عبارتند از عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبد مناف، قصی، کلاب، مره، کعب، لوی، غالب، فهر، مالک، نضر، کنانه، خزیمه ، مدرکه، الی اس، مضر، نزار، معد، عدنان که به اسمعیل فرزند ابراهیم میرسد

به هنگام تولد، پدرش عبدالله فوت و مادرش آمنه، نوید فرزندی را از صلب پیامبران، از جدش عبدالمطلب شنیده بود و مدت هفت روز محمد را شیر داد و به رسم آن زمان حلیمه دایه او انتخاب و به وی سپرده شد و باعث کثرت شیر و برکت و روزی در منزل حلیمه گردید

صدای قدم مبارک مولودی می‌آید که بهانه خلقت است؛ هم او که جهانی را دگرگون می‌کند؛ کسی که اهل آسمان او را به احمد و زمینیان به محمد می‌شناسند

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ولادت با سعادت حضرت خاتم‌الانبیا، رسول معظّم(صلی الله علیه و آله) است و شب بسیار مبارکی است و هم‌چنین روایت شده که یکسال قبل از هجرت رسول خدا، در چنین شبی معراج آن حضرت صورت گرفت

روایت شده است که رسول خدا حضرت محمّد بن عبداللّه(صلی الله علیه و آله) در مکّه معظّمه هنگام طلوع فجر، روز جمعه، متولد شدند. عام‌الفیل سالی است که ابرهه با لشکرش که بر فیل سوار بودند به قصد تخریب کعبه آمد، ولی همگی نابود شدند.

حضرت محمد(ص) نام دیگرش احمد است

نام دیگرش احمد است که حضرت عیسی علیه السلام فرمود : به قومش وعده آمدنش را بعد از خود داده و باز یاد آر هنگامیکه عیسی بن مریم به بنی اسرائیل گفت : که من همانا رسو ل خدا به سوی شما هستم و به حقانیت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق می کنم و شما را مژده می دهم که بعد از من رسول بزرگواری که (نامش احمدکه آن را تحریف کرده اند و اکنون در کتاب انجیل بعنوان فارقلیط = بشاردت دهنده موجود است)

(و قرآنش عالمی را به نور علم و حکمت روشن سازد  چون آن رسول با آیات و معجزات بسوی خلق آمد گفتند: این معجزات و قرآن وی سحری آشکار است (سوره صف 6)

حکایت شیرین تولد پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)

سال تولد پیامبر عظیم الشأن در عام الفیل بوده که برابر با سال 570 میلادی است و همه محدثان و مورخان اتفاق نظر دارند که ماه تولد پیامبر گرامی در ماه ربیع الاول بوده، هر چند در روز آن اختلاف نظر دارند گروهی آن را 17 ربیع و گروهی دیگر 12 آن ماه می دانند.

صفحات تاریخ گواهی می دهند که میلاد پیامبران با حوادث و رویدادهای خارق العاده ای همراه بوده است

مثلا میلاد حضرت موسی علیه السلام در زمانی رخ داد که حکومت وقت گروهی را مامور کرده بود تا تمام نوزادان ذکور بنی اسرائیل را ذبح کنند

دوران بارداری حضرت مریم علیه السلام و تولد حضرت مسیح علیه السلام با یک رشته حوادث عظیم و چشمگیر که مخالف قوانین عادی است همراه بوده است، مادر وی بدون آنکه با مردی ازدواج کند آبستن گردید، وضع به گونه ای بود که احدی از بنی اسرائیل از حمل او آگاه نبود، و او در نقطه ای خلوت وضع حمل کرد، خدا به او دستور داد که درخت خرمای خشکیده را تکان دهد تا رطب خرمای تازه از آن فرو ریزد،

آنگاه فرزند خویش را به سوی قوم خود آورد، سیل اعتراض ها آغاز گردید او برای دریافت پاسخ به نوزاد خود مسیح اشاره کرد که سئوال های خود را از او بپرسید

ناگهان نوزاد لب به سخن گشود و گفت: من بنده خدا هستم کتاب (انجیل) به من داده شده و از پیامبران می باشم، خدایم مرا به نماز و زکات امر فرموده است

بنابراین نباید تعجب کنیم که تاریخ می گوید ولادت پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) با یک رشته حوادث فوق العاده همراه بود

مثلا هنگام ولادت او آتشکده فارس خاموش شد

امام صادق علیه السلام : در این روز ابلیس از ورود به آسمان‌ های هفتگانه محروم شد، شیاطین دور شدند

تمامی بت‌ها در بتکده به صورت بر زمین افتادند،

ایوان کسری شکست و 14 کنگره‌ آن سقوط کرد

آب دریاچه ساوه خشک شد، سرزمین خشک سماوه، آب پیدا کرد

نوری از وجود آن حضرت به سوی آسمان بلند شد و شعاع وسیعی را روشن ساخت

و انوشیروان و موبدان خواب وحشتناکی دیدند

و آن حضرت هنگام تولد جمله های الله اکبر، الحمد لله کثیرا و سبحان الله بکره و اصیلا را به زبان جاری کرد (تاریخ یعقوبی ج2 ص5)

اگر در علت این حوادث بیندیشیم می فهمیم که این رویدادها از سپری گشتن دوران بت پرستی بشارت میدهد، و این که به همین زودی مظاهر قدرت های اهریمنی به نابودی کشیده خواهد شد زیرا هدف از آن ایجاد تکان و توجه در قلوب مردمی بود که در بت پرستی و ظلم و بیدادگری غرق شده بودند

در شب میلاد، حوادثی رخ داده است که با دعوت او کاملا هماهنگ است، طبعا تقارن این دو نوع حادثه را نشانه راستگویی او می گیرند و به تصدیق او بر می خیزند

پس از تولد آن حضرت، عبدالمطلب او را به درون کعبه برد و برای این نعمت بزرگ خدا را سپاس گفت

روز هفتم در مراسم نامگذاری، عبدالمطلب گروهی را دعوت کرد و در جشن باشکوهی نام ایشان را محمد نهاد، آنگاه که از او پرسیدند چرا نام او را محمد نهادی؟ او در پاسخ گفت می خواهم او در آسمان و زمین فرد ستوده باشد و این نام کمتر در عرب رایج بوده است

البته رسول گرامی بسان دیگر پیامبران نام های متعدد دارد و از نام های آن حضرت است: احمد، طه، یس

حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) مدت کمی از شیر مادر و چندی از شیر زنی به نام ثویبه نوشید آن گاه مصلحت دیده شد که برای پرورش در هوای صحرا و رشد و نمو در محیط آزاد و دور از بیماری که گاهی شهر مکه را تهدید می کرد به دایه ای سپرده شود که او را در بیرون از مکه پرورش دهد

افتخار این کار نصیب زنی به نام حلیمه شد که از قبیله بنی سعد بود این زن 5 سال تمام پیامبر را در میان قبیله خود پرورش داد او گاه گاهی پیامبر را به مکه می آورد و چند روزی نزد عبدالمطلب و مادر گرامیش آمنه می گذاشت آنگاه دو مرتبه او را با خود به صحرا می برد وی از دوران پرستاری خود حوادث عجیب و شیرینی را نقل میکند :

 روزی کودک عبدالمطلب از من درخواست کرد که همراه فرزندان من به صحرا برود و شب هنگام به محل باز گردد من از ترس این که مبادا به کودک عبدالمطلب آسیبی برسد، یک مهره یمنی که مایه حفاظت کودکان در قبیله ما شناخته شده بود به گردن او انداختم. در این هنگام کودک از من پرسید این سنگ سبز چیست؟ گفتم این حافظ و نگهبان توست، در این هنگام کودک خشمگین و طوفانی شد و با دست خود آن مهره را از گردن باز کرد و به دور افکند و با صدای رسا و بلند گفت: مادر جان آرام، آرام، من نگهبان و حافظ دیگری دارم با من کسی هست که پیوسته مرا حفظ می کند (بحار ج15 ص349)

محمد 4 ساله به آغوش مادر باز میگردد ولی در سن 6 سالگی مادر را از دست میدهد در سن 8 سالگی جدش وفات نموده و ابوطالب عهده دار او میگردد

روزی همراه ابوطالب در سفر تجارتی به شام راهب مسیحی بحیراء، بر خلاف معمول از کاروان دعوت به عمل آورده و در چهره محمد نوجوان، نشانه پیامبری که در تورات و انجیل اشاره شده بود به ابوطالب ابلاغ و او را منصرف از ادامه سفر میکند

 در سوره ضحی یتیمی ایشان را یادآور می شود مگر تو را یتیم نیافت و پناه نداد؟

در جوانی به سبب خصلت خوب امانتداری امین نام گرفت و خدیجه که بانوی تاجر و ثروتمند بود ایشان را با کاروان تجارتی خود برای فروش مال التجاره به شام فرستاد

و به سبب صداقت و امانتداری درحالی که بیست و پنج سال از عمر ایشان می گذشت پیشنهاد ازدواج با محمد را داد

معروف است که خدیجه در زمان ازدواج چهل ساله بود او شش فرزند آورد دو پسر قاسم (طاهر) و عبدالله (طیب) که در کودکی مردند و چهار دختر به نام های رقیه زینب ام کلثوم و فاطمه (سلام الله علیها)

محمد(صلی الله علیه و آله) در مکه

35 ساله بود، جهت نصب حجر الاسود بین قریش اختلاف شدیدی افتاد ریش سفیدی پیشنهاد میدهد هر کس از درب باب السلام وارد شد به حکم او عمل نمائیم

محمد(صلی الله علیه و آله) وارد میشود و همه به راستگوئی و درستکاری او شهادت میدهند و میفرمایند پارچه ای را آورده و از هر قبیله ای با گرفتن گوشه ای از پارچه در این امر مهم شرکت داشته باشند

محمد(صلی الله علیه و آله) قبل از بعثت دارای شریعت خاصی بود که از طریق الهام به دست می آورد و معمولا در قار حرا ء به تفکر و عبادت خالق می پرداخت

عصر جاهلیت با جنگ و نا امنی میان قبائل، امتیازات طبقاتی و قبیله ای، بی عفتی و انحراف، انسان کشی، ذلیل بودن زنان، بت پرستی، خرافه گرائی و لجاجت و یکدندگی همراه بود که اتفاق عظیم و بعثت آغاز میگردد

روزی که در غار حرا بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) ندا آمد؛ بخوان

پیام آور عدالت و کرامت انسانی. آن روز که در غار حرا ندا بر محمد آمد که بخوان؛ رسالت نبوی با پیام خروج انسان از ظلمات و حرکت به سوی نور آغاز شد

 محمد 40 ساله در 27 رجب در قار حراء جبرئیل نازل و با خواندن آیاتی از سوره علق رسالت او را ابلاغ مینماید و محمد به منزل آمده و به خدیجه میفرمایند زمّلونی و دثّرونی (مرا بپوشان تا استراحتی کنم) سرا پا لرزان و هیجان خاصی برایش عارض شده میفرماید: یا محمد انت رسول الله و انا جبرئیل

بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) سرآغاز راهی شد تا انسان از شرک؛ بی عدالتی؛ تبعیض؛ جهل و فساد بیرون آمده و به سوی توحید؛ معنویت؛ عدالت و کرامت حرکت کند

مبعث نبوی با نهضت معنوی شروع شد و انقلابی در عالم بشری ایجاد کرد که هنوز دامنه آن ادامه دارد. این تحول روحی؛ مردم مادی بت پرست را به مبدا آفرینش راهنمایی کرد و از کردار زشت برحذر ساخت و به نیکویی دعوت نمود

پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیروان خود را به این منقبت ستود که شما بهترین امت من هستید و می توانید دنیای بشریت را با اجرای قانون متین قرآن به سعادت مطلوب برسانید

رسول خدا در روز ۲۷رجب در مکه مکرمه دعوت به خدا را آغاز کرد و سالها بعد در مدینه حکومت اسلامی را تشکیل داد

حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) دین مبین اسلام را به مردمی عرضه کرد که جملگی در آتش جهل می سوختند و دعوت او چنان دلنشین بود که به سرعت دیوارهای جهل و خرافات را فرو ریخت و مردم موج موج به اسلام گرویدند

حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) سالها به صورت پنهانی مردم مکه را به سوی خدا دعوت کرد و آن زمان ندا آمد که دعوت آشکار کن ؛ 

از بین مردان علی و از میان زنان خدیجه اولین مسلمان هستند و تا 3 سال دعوت مخفیانه آیه نازل شد که نزدیکانت را انذار کن

ایشان 45 نفر از سران بنی هاشم را در منزل ارقم دعوت کرد و آنان را به اسلام فراخواند که ابولهب عموی ایشان از همان موقع دشمنی خود را نشان داد. در همان مجلس بود که سه بار اعلام فرمودند که چه کسی وصی و جانشین خواهد بود هر سه بار علی علیه السلام را نشان داد و .....

یوم الدار و تعداد 40 نفر مسلمان شده اند که آخرین نفر عمر بن خطاب میباشد

آنچه را مامور هستی آشکار کن و به مشرکان اعتنا نکن که ما ترا از گزند مسخره کنندگان حفظ خواهیم کرد

شعار قولوا لا اله الا الله تفلحوا اساس کار او شده و نزدیکان و مردم را از خرافه پرستی و بت پرستی و زنده به گور کردن دختران، تعصبات نژادی نهی و به برابری و درستی و صلح و دوستی و... دعوت و به یکتا پرستی تشویق مینماید

تعدادی از یاران محمد(صلی الله علیه و آله) همراه جعفر به حبشه هجرت میکنند و تلاش فرستادگان مشرک (عمرو عاص و...) هم به جائی نمیرسد و نجاشی به آنان پناه میدهد

جاذبه محمد(صلی الله علیه و آله)  و سخنانش که از وحی است مردم ستمدیده را ترغیب نموده و اربابان نگران میشوند و بر اثر سختگیری ها و آزار و اذیت مسلمانان به دره شعب ابوطالب پناه میبرند و شدیدا به محاصره درآمده و دسترسی به غذا و آذوقه سخت میشود و پیمانی صادر میشود

 با آغاز ماموریت بزرگ و سترگ پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دعوت همگانی به اسلام، صدای زراندوزان و زورگویان و تزویرپیشگان بلند می شود. جای تعجب نیست، اسلام را بر نمی تابند چون با منافع نامشروع، زیاده خواهی ها و افزون طلبی های آنها مغایرت دارد

اینجاست که در دارالندوه (اتاق فکر کفر) نقشه ها تدارک دیدند، طراحی ها کردند، توطئه ها و سناریوها چیدند، تحریم ها پیش کشیدند و تهدیدها و ترورها را در دستور کار قرار دادند تا «همه گزینه ها روی میز باشد»!

و با اهرم مذاکره و تطمیع از یک سو و حربه تحریم و تهدید از سوی دیگر؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را منصرف نمایند و محاسبات او را تغییر بدهند اما این کلام استوار رسول خدا نشان می دهد توطئه ها نگرفته و کارشکنی ها کارگر نیفتاده و نقشه آنها نقش بر آب شده است

به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارید که از دعوت خویش دست بردارم از پای نخواهم نشست تا خدا دین اسلام را رواج دهد یا جان بر سر آن گذارم

از همین روی؛ پیامبر و مسلمانان را در شعب ابی طالب محاصره و تحریم اقتصادی می کنند به گونه ای که در بند نخست آن قطعنامه تحریمی قید می نمایند، همه گونه خرید و فروش با طرفداران و هواداران محمد ممنوع و تحریم است، اتهامات متعدد و واهی به پیامبر می زنند و کشتن او را نتیجه می گیرند ولی اشتباه محاسباتی آنها اینجاست که نمی توانند تحلیل کنند پس چطور محمد(صلی الله علیه و آله) ماند و حتی به معراج و سدره المنتهی رفت و تمدن اسلامی را پایه گذاشت؟

پیمان حلف الفضول سران قریش وقتی نفوذ دین محمد(صلی الله علیه و آله)  را دیدند پیمان بستند که ایشان را با اهل بیت و یارانش مورد ایذاء و فشار قرار دهند و مدت سه سال در شعب ابیطالب در محاصره بودند

روزی هشام بن عمر پیش زهیر بن امیه نوه دختری عبدالمطلب رفت و گفت : آیا سزاوارست تو غذا بخوری و بهترین لباسها را بپوشی اما خویشاوندانت برهنه و گرسنه باشند. سپس به سراغ مطعم بن عدی وابی بختری و زمعه رفتند و خواستند پیمان را رها کنند که ابوجهل مخالفت کرد و گفت : پیمان قریش محترم است به سوی پیمان نامه رفتند دیدند موریانه همه را به جز کلمه بسمک اللهم را خورده است این بود که گروه پناهندگان به منازل خود برگشتند

بزرگان مکه و قریش که از بت ها سود میبردند و موقعیت خود را در خطر می بینند به مخالفت پرداخته و با دادن وعده ثروت و مقام و مال او را از رسالت نهی میکنند، موفق نشده نزد ابوطالب میروند باز هم به مقصود خود نمیرسند

شکنجه و آزار مسلمانان را پیش میگیرند بلال شکنجه میشود عمار و سمیه اولین شهدای اسلام بعد از تحمل شکنجه های وحشتناک هستند

سوره تبت در مورد ابولهب در پی آزار و اذیت او و همسرش بر پیامبر نازل میگردد

ابوطالب و خدیجه(سلام الله علیها) به فاصله کوتاهی از هم وفات میکنند و پیامبر پشتوانه بزرگ خود را از دست میدهد

اقدامات مذبوحانه برای ترور پیامبر (صلی الله علیه و آله)

پس از شروع دعوت علنی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و گرویدن عده زیادی از اقشار محروم و طبقه پایین مکه به دین اسلام، آزار و اذیت پیروان دین جدید از سوی غیر مسلمانان آغاز شد. هدف از این اقدامات، این بود که از طریق آزار و شکنجه‌، سرکوب و کارهای خشونت آمیز و قتل باعث ترس و وحشت نو مسلمانان و بقیه مردم شده باعث تغییر عقیده نو مسلمانان و مانع از روی آوردن دیگران به این دین شده و سلطه خود را بر مردم ادامه دهند

‏ بارزترین و مستمرترین اقدامات تروریستی در این دوره، تلاشهای متعدد برای ترور پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود در این دوره تلاشهای زیادی از سوی مشرکان قریش برای هتک حرکت و واردکردن لطمه به حیثیت، شهرت، اعتبار و آبروی پیامبرصورت گرفت

دشمنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و از جمله چند تن از بزرگان قریش، در پی این بودند که پیامبر را به عنوان دیوانه‌، ساحر، جادوگر، شاعر، کاهن، و ... معرفی ‌کنند

این اقدامات مصداق بارز ترور شخصیت محسوب می‌شوند. موج بعدی ترورگری علیه پیامبر(صلی الله علیه و آله) تلاش برای به قتل رساندن وی بود. از اولین اقدامات برای ترور پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌توان به اقدام ابوجهل برای قتل ایشان اشاره کرد

ماجرا از این قرار بود که روزی حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) نزدیک خانه کعبه مشغول به نماز خواندن شدند. ابوجهل قبلاً سوگند خورده بود که هر گاه آن حضرت را در حال نماز ببینند، وی را به قتل خواهد رساند

هنگامی که وی آن حضرت را در حال نماز دید، سنگ بزرگی برداشت و به سوی پیامبر روانه شد و سنگ را بلند کرد تا بدین وسیله پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به قتل برساند

دست وی در گردنش قفل شد و سنگ بر دستش چسبید و چون به عقب برگشت و از پیامبر(صلی الله علیه و آله) دور شد، سنگ از دستش افتاد این واقعه را جزء معجزات پیامبر نیز ذکر کرده‌اند

اقدامات دیگری برای ترور پیامبر اسلام در جریان 3 سال حضور وی و یارانش در شعب ابی طالب، رخ داد

قریش پیامبر(صلی الله علیه و آله) و یاران ایشان را مورد تحریم از جنبه‌های مختلف قرار دادند و در طول این مدت و 3 سال اقامت در شعب، مشرکان بارها قصد داشتند تا با شبیخون زدن، وی را به طور ناگهانی ترور کنند

ابوطالب، شبها رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در بستر خود می‌خواباند و افرادی از بنی هاشم را در بستر رسول وی می‌خواباند و آن حضرت را به بستر آنان می‌فرستاد

 اقدام تروریستی دیگر علیه پیامبر، در مدینه رخ داد

پس از جنگ احد، عمروبن امیر ضمری، از یاران پیامبر، هنگام بازگشت از بئرمعونه، دو نفر از قبیله بنی عامر را به قتل رساند

رئیس این قبیله، خونبهای آن دو نفر را از پیامبر(صلی الله علیه و آله) مطالبه کرد. از آنجا که میان بین عامر و یهودیان بنی نضیر، عهد و پیمان وجود داشت، پیامبر(صلی الله علیه و آله) درصدد برآمد تا در پرداخت خونبهای آن دو نفر از قبیله بنی نضیر کمک بگیرد

چرا که بنی نضیر هم به پیامبر(صلی الله علیه و آله) و هم با بنی عامر پیمان داشتند

زمانی که پیامبر به دژ یهودیان بنی‌نضیر رسید آنان با آغوش باز استقبال کردند و قول دادند که در پرداخت دیه کمک کنند و از پیامبر، خواستند که وارد دژ آنان شود

پیامبر(صلی الله علیه و آله) تقاضای آنها را نپذیرفت و در سایه دیوار دژ با سران بنی نضیر مشغول گفتگو شد ولی سران بنی نضیر تصمیم گرفته بودند که پیامبر را غافلگیر کنند و یکی از آنان به نام عمرو بن حجش، آماده شده بود که بالای بام برود و با افکندن سنگی بزرگ بر سر پیامبر به زندگانی ایشان خاتمه بخشد

ولی پیامبر از رفت و آمد زیاد و حرکات مرموز و مشکوک آنان به توطئه شان پی برد و از آنجا دور شد و این تلاش نیز برای ترور پیامبر ص ناکام شد

واقعه مهم و تاریخی لیلة المبیت

در سال سیزدهم بعثت سران قریش در یک شورای عمومی تصمیم گرفتند که ندای توحید را با زندانی کردن پیامبر یا کشتن و یا تبعید او خاموش سازند

ابوجهل جلسه ای را در دار الندوه تشکیل داده و قرار بر کشتن پیامبر توسط نماینده ای از هر قبیله را میگیرند

چنان که قرآن کریم می فرماید: وَ إذ یَمکُرُ بِکَ الَّذیِنَ کَفَرُوا لِیُثبِتوکَ اَوْ یَقتُلوکَ أَو یُخْرِجُوکَ وَ یَمکُروُنَ وَ یَمکُرُ اللهَ وَ اللهُ خَیرُ المَاکِرینَ [انفال30]

به خاطر بیاور هنگامی را که کافران نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند یا به قتل برسانند و یا از مکه خارج سازند آنها چاره می اندیشیدند و نقشه می کشیدند، و خداوند هم تدبیر می کرد; و خدا بهترین چاره جویان و تدبیرکنندگان است

سرانجام سران قریش تصمیم گرفتند که از هر قبیله، فردی انتخاب شود تا افراد منتخب در نیمه شب یک باره بر خانه حضرت هجوم برده، او را قطعه قطعه کنند

فرشته وحی، پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه ساخت و به آن حضرت دستور داد تا از مکه به عزم مدینه خارج شود

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) حضرت علی(علیه السلام) را از این نقشه آگاه کرد و به او فرمود: امشب در خوابگاه من بخواب و رواندازِ سبزِ مرا به خود بپیچ تا آنان تصور کنند که من هنوز در خانه و در بستر آرمیده ام و مرا تعقیب نکند

آن گاه پیامبر مخفیانه به سمت غار ثور حرکت کرد و از خداوند درخواست نمود تا دشمن را از دست یابی به او گمراه کند و آنان نتوانند او را پیدا کنند ... . [فروغ ولایت]     در روایات شیعه و اهل سنت آمده است که علی(علیه السلام) این کار را انجام داد و خداوند به خاطر این کار به فرشتگان مباهات نمود و موقعی که پیامبر به سوی مدینه در حرکت بود، این آیه را در شأن حضرت علی نازل فرمود وَ مِنَ النّاسِ مَن یشری نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ الله و اللهُ رَئوفٌ بالعباد بعضی از مردم (با ایمان همچون علی(علیه السلام) به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر) جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است

از این رخداد بی نظیر می توان به نتایج ذیل پی برد :

درجه ایثار فوق العاده امام علی(علیه السلام)

تبعیت محض ایشان نسبت به فرمان الهی و نبوی(صلی الله علیه و آله)

عشق و علاقه غیر قابل توصیف آن بزرگوار نسبت به رهبر و مقتدای خود . و این نکته که در مواقعی که اصل و اساس اسلام در خطر قرار می گیرد می باید بهترین شخصیت ها، حتی وجود مقدس علی بن ابی طالب فدا گردد

نظیر آن را در ماجرای شهادت امام حسین (علیه السلام) برای حفظ اسلام می توان دید.

 دشمنان چنان عرصه را بر او تنگ کردند که به دستور خدا هجرت آغاز کرد

پیامبر گرامی اسلام پس از ۱۳سال توقف در مکه در اثر فشار و اذیت و آزار قریش از طرف خداوند مامور شد به مدینه هجرت کند

هجرت پیامبر و مسلمانان به مدینه؛ فصل تازه ای در زندگی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و اسلام گشود؛ همچون کسیکه از محیط آلوده و خفقان آور به هوای آزاد پناه برد

هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان از مکه به مدینه برای پی ریزی زندگی اجتماعی اسلام؛ نخستین گام بلند در پیروزی و گسترش اسلام و جهانی شدن آن بود

رسول خدا در مدینه منشور حکومتی اسلام را پایه ریزی و همه مردم را در اداره حکومت شریک کرد

قبل از هجرت نمایندگانی را می فرستد تا تبلیغ کنند و زمینه را برای هجرت فراهم نمایند، سراسر مدینه آماده پذیرائی از مهاجرین میشود و علی(علیه السلام) با خوابیدن در بستر پیامبر نقشه آنان را خنثی میسازد و پیامبر شبانه و پنهانی به غار ثور رفته و به سوی مدینه هجرت مینماید

علی (علیه السلام) هم بعد 3 شب طبق سفارش پیامبر و سپردن امانت های مردم در قبا، به یاران ملحق میشود یکى از عللى که زمینه را براى هجرت پیغمبر به مدینه آماده کرده بود انتشار اسلام در آن شهر بود. در مواقعى که قبایل عرب براى تجارت و غیره از مدینه به مکه می آمدند پیغمبر با آنها ملاقات کرده و آنها را بدین اسلام دعوت می نمود و اتفاقا از این اقدام خود نتیجه مطلوبى نیز بدست می آورد. چنانکه پس از فوت ابوطالب عده ‏اى از قبیله اوس که از مدینه به مکه آمده بودند پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را ملاقات کرده و شش نفر از آنها هم بدین اسلام گرویدند و پس از مراجعت به مدینه مردم آن شهر را بدین جدید دعوت نمودند

پس از مدتى گروهى متجاوز از هفتاد نفر زن و مرد از مدینه به مکه آمده و بدین اسلام مشرف شدند بنابراین دین اسلام در مدینه با سرعت پیشرفت و چون محیط مدینه از اغراض سوء قریش و از ایذاء و اذیت آنها مصون بود. لذا براى انتشار اسلام مناسب‏تر از مکه به نظر می رسید. از طرف اهالى آن شهر با کمال دلگرمى از مهاجرین مکه پذیرائى بعمل آمد

خود پیغمبر نیز قلبا براى عزیمت به مدینه تمایل داشت ولى چون مأمور و سفیر الهى بود این عمل را بدون اجازه و اراده خدا نمی توانست انجام داده و محل مأموریت خود را تغییر دهد

پیامبر دعوت بزرگان حتی اقوام خود را نپذیرفته و شتر را آزاد ساخته تا در منزل ابو ایوب انصاری از فقرای مدینه توقف کرد، مادر او نابینا بود و افسوس خورد که از دیدن محمد محروم است با اشاره پیامبر بینا میشود

چون قریش از انتشار دین اسلام در مدینه و پیشرفت سریع آن و همچنین از مهاجرت عده‏ اى از مسلمین بدانجا آگاه شدند بیم آنرا داشتند که دین اسلام در آن شهر قوت بگیرد براى از بین بردن هر گونه خطرات احتمالى که آینده آنها را تهدید می کرد

تصمیم گرفتند کار را با پیغمبر یکسره کنند و براى همیشه از جانب وى آسوده باشند

گرچه در مکه بسیار طاقت فرسا برای پیامبر و یاران بود، در مدینه سختیها به گونه دیگری بود (مکر منافقان، توطئه یهود، در پی آن 27 غزوه و 35 سریه )

انسان سازی پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مدینه (تحلیلی) مقام معظم رهبری

پیامبراکرمصلی الله علیه و آله وارد مدینه شد تا این نظام را سرپا و کامل کند و آن را برای ابد در تاریخ، به عنوان نمونه نگهدارد؛ تا هر کسی در هر جای تاریخ از بعد از زمان خودش تا قیامت توانست، مثل آن را به وجود آورد و در دلها شوق ایجاد کند تا انسانها به سوی چنان جامعه یی بروند

البته ایجاد چنین نظامی، به پایه های اعتقادی و انسانی احتیاج دارد. اول باید عقاید و اندیشه های صحیحی وجود داشته باشد تا این نظام برپایه ی آن افکار بنا بشود؛ پیغمبر این اندیشه ها و افکار را در قالب کلمه ی توحید و عزت انسان و بقیه ی معارف اسلامی در دوران سیزده ساله مکه تبیین کرده بود

بعد هم در مدینه و در تمام لحظات تا دم مرگ، دایماً این افکار و این معارف بلند را (که پایه های این نظامند) به این وآن تفهیم کرد و تعلیم داد

دوم، پایه ها و ستونهای انسانی لازم است تا این بنا بر دوش آنها قرار گیرد (چون نظام اسلامی قائم به فرد نیست)

پیغمبر بسیاری از این ستونها را هم در مکه به وجود آورده و آماده کرده بود

یک عده، صحابه ی بزرگوار پیغمبر بودند (با اختلاف مرتبه یی که داشتند) اینها معلول و محصول تلاش و مجاهدت دوران سخت سیزده ساله ی مکه بودند؛ یک عده هم کسانی بودند که قبل از آن که پیغمبر بیاید؛ در یثرب با پیام پیغمبر به وجود آمده بودند؛ از قبیل سعد بن معاذها و ابی ایوب ها و دیگران

بعد هم که پیغمبر آمدند، از لحظه ی ورود، انسان سازی را شروع کردند و روز به روز به مدیران لایق، انسانها بزرگ، شجاع، با گذشت، با ایمان، قوی و با معرفت به عنوان ستونهای مستحکم این بنای شامخ و رفیع وارد مدینه شدند

هجرت پیغمبر به مدینه (که قبل از ورود پیامبر به این شهر، یثرب نامیده می شود و بعد از آمدن آن حضرت، مدینه النبی نام گرفت) مثل نسیم خوش بهاری بود که در فضای این شهر پیچیده و همه احساس کردند کانه گشایشی به وجود آمده است؛ لذا دلها متوجه و بیدار شد

وقتی که مردم شنیدند پیغمبر وارد قُبا شده و آن حضرت پانزده روز در آن جا ماندند شوق دیدن ایشان روز به روز در دل مردم مدینه بیشتر می شد. بعضی از مردم به قُبا می رفتند و پیغمبر را زیارت می کردند و برمی گشتند. عده یی هم در مدینه منتظر بودند تا ایشان بیایند. بعد که پیغمبر وارد مدینه شدند، این شوق و این نسیم لطیف و ملایم، به طوفانی در دلهای مردم تبدیل شد و دلها را عوض کرد

ناگهان احساس کردند که عقاید و عواطف و وابستگیهای قبایلی و تعصبات آنها، در چهره و رفتار و سخن این مرد محو شده است و با دروازه ی جدیدی به سوی حقایق عالم آفرینش و معارف اخلاقی آشنا شده اند

همین طوفان بود که اول در دلها انقلاب ایجاد کرد؛ بعد به اطراف مدینه گسترش پیدا کرد؛ سپس دژ طبیعی مکه را تسخیر کرد؛ و سرانجام به راههای دور قدم گذاشت و تا اعماق دو امپراتوری و کشور بزرگ آن روز پیش رفت

هر جا رفت، دلها را تکان داد و در درون انسانها انقلاب به وجود آورد. مسلمانان در صدر اسلام، ایران و روم را با نیروی ایمان فتح کردند

ملتهای مورد هجوم هم به مجردی که اینها را می دیدند، در دل آنها نیز این ایمان به وجود می آمد

شمشیر برای این بود که مانعها و سرکرده های زر و زور مدار را از سر راه بردارد؛ و الاّ توده ی مردم، همه جا همان طوفان را دریافت کرده بودند

دو امپراتوری عظیم در آن روزگار (یعنی روم و ایران) تا اعماق خودشان جزو نظام و کشور اسلامی شده بودند همه ی اینها چهل سال طول کشید؛ ده سالش در زمان پیغمبر بود؛ سی سال هم بعد از پیغمبر

پیامبرصلی الله علیه و آله از اول ورود به مدینه، موضعگیری خود را مشخص کرد

پیغمبر به مجرد این که وارد مدینه شد، کار را شروع کرد. از جمله ی شگفتیهای زندگی آن حضرت این است که در طول این ده سال، یک لحظه را هدر نداد؛ دیده نشد که پیغمبر از فشاندن نور معنویت و هدایت و تعلیم و تربیت لحظه یی باز بماند. بیداری او، خواب او، مسجد او، خانه ی او، میدان جنگ او، در کوچه و بازار رفتن او، معاشرت خانوادگی او، وجود او (هر جا که بود) درس بود

عجب برکتی در چنین عمری وجود دارد! کسی که همه ی تاریخ را مسخر فکر خود کرد و روی آن اثر گذاشت بسیاری از مفاهیمی که قرنهای بعد برای بشریت تقدس پیدا کرد؛ مثل مفهوم مساوات، برادری، عدالت و مردم سالاری، همه تحت تاثیر تعلیم او بود

در تعالیم سایر ادیان چنین چیزهایی وجود نداشت و یا حداقل به منصه ی ظهور نرسیده بود فقط ده سال کار حکومتی و سیاسی و جمعی کرده بود. چه عمر با برکتی! از اول ورود، موضعگیری خود را مشخص کرد

ناقه یی که پیغمبر سوار آن بود، وارد شهر یثرب شد و مردم دور آن را گرفتند

قبایل وابسته ی به اوس و قبایل وابسته ی به خزرج. وقتی شتر پیغمبر وارد شهر یثرب شد، جلوی هر کدام از قلعه هایی قبایل رسید، بزرگان بیرون آمدند و جلوی شتر را گرفتند: یا رسول الله! بیا این جا، خانه، زندگی، ثروت و راحتی ما در اختیار تو

پیغمبر فرمود: اِنَّها مَامورَه؛ کنار بروید؛ شتر به فقیر نشین ترین محلات مدینه آمد و در جایی نشست معلوم شد که این شخص، وابسته ی به پول و حیثیت قبیله یی و شرف ریاست فلان قبیله و وابسته ی به قوم و خویش و فامیل و آدمهای پررو و پشت هم انداز و امثال اینها نیست و نخواهد شد. از همان ساعت و لحظه ی اول مشخص کردکه در برخورد و تعامل اجتماعی ، طرف کدام گروه و طرفدار کدام جمعیت است و وجود او برای چه کسانی بیشتر نافع خواهد بود

همه از پیغمبر و تعالیم او نفع می برند؛ اما آن کس که محرومتر است، قهراً حق بیشتری می برد و باید جبران محرومیتش بشود. جلوی خانه ی ابی ایوب انصاری زمین افتاده یی بود؛ فرمود این زمین مال کیست؟ گفتند متعلق به دو بچه ی یتیم است. پول از کیسه ی خود داد و آن زمین را خرید

بعد فرمود در این زمین مسجد می سازیم؛ یعنی یک مرکز سیاسی، عبادی، اجتماعی و حکومتی؛ یعنی مرکز تجمع مردم. جایی به عنوان مرکزیت لازم بود؛ لذا شروع به ساختن مسجد کردند

وقتی بنا شد مسجد بسازند، خود پیغمبر جزو اولین کسان یا اولین کسی بود که آمد بیل را بدست گرفت و شروع به کندن پی مسجد کرد؛ نه به عنوان یک کارتشریفاتی، بلکه واقعاً شروع به کار کرد و عرق ریخت. طوری کار کرد که بعضی از کسانی که کناری نشسته بودند؛ گفتند ما بنشینیم و پیغمبر این طور کار کند؛ پس ما هم می رویم کار می کنیم؛ لذا آمدند و مسجد را در مدت کوتاهی ساختند

پیغمبر این رهبر والا و مقتدر نشان داد که هیچ حق اختصاصی برای خودش قائل نیست؛ اگر بناست کاری انجام بگیرد، او هم باید در آن سهمی داشته باشد

 

تدبیر هوشیارانه و عزم قاطع و محاسبه قوی

1- ایجاد وحدت است مردم مدینه اکثراً مسلمان شدند؛ علاوه بر اینها، سه قبیله ی مهم یهودی در مدینه ساکن بودند؛ یعنی در قلعه های اختصاصی خودشان که تقریباً به مدینه چسبیده بود

قبیله ی بنی قینقاع، قبیله ی بنی النضیر و قبیله ی بنی قریظه

خصوصیت این یهودیها این بود که ثروت اصلی مدینه، بهترین مزارع کشاورزی، بهترین تجارتهای سود ده و سود بخش ترین صنایع (که ساخت طلا آلات و امثال این چیزها بود) در اختیار اینها بود. بیشتر مردم مدینه در موارد نیاز به اینها مراجعه می کردند و از اینها پول قرض می کردند و به اینها ربا می پرداختند.

2- مردم مدینه برتری فرهنگی داشتند. آنها اهل کتاب بودند و با معارف گوناگون، معارف دینی و مسائلی که از ذهن نیمه وحشیهای مدینه خیلی دور بود، آشنا بودند؛ لذا تسلط فکری داشتند. در واقع اگر بخواهیم به زبان امروز صحبت کنیم، اینها در مدینه یک طبقه ی روشنفکر محسوب می شدند

3- با جاهای دور دست هم ارتباط داشتند؛ یعنی محدود به فضای مدینه نبودند اینها واقعیتی در مدینه بودند؛ بنابراین پیغمبر باید حساب اینها را بکند.

 پیغمبر اکرم یک میثاق دسته جمعی عمومی ایجاد کرد

وقتی پیغمبر وارد مدینه شدند، میثاقی نوشت که مورد قبول همه قرار گرفت. این میثاق درباره ی تعامل اجتماعی، معاملات، منازعات، دیه، روابط پیغمبر با مخالفان، با یهودیها و با غیر مسلمانها بود؛ همه ی اینها نوشته و ثبت شده؛ مفصل هم هست

اقدام بعدی بسیار مهم، ایجاد اخوت بود پیغمبر با ایجاد اخوت، اینها را زیر پای خودش له کرد بین فلان رئیس قبیله با فلان آدم بسیار پایین و متوسط، اخوت ایجاد کرد؛ گفت شما دو نفر با هم برادرید؛ آنها هم با کمال میل این برادری را قبول کردند

اشراف و بزرگان را در کنار بردگان مسلمان شده و آزادی یافته قرار داد. با این کار، همه ی موانع وحدت اجتماعی را از بین برد.

وقتی می خواستند برای مسجد مؤذن انتخاب کنند، خودش صداها و خوش قیافه ها زیاد بودند، معاریف و شخصیتهای برجسته متعدد بودند، اما از میان همه ی اینها بلال حبشی را انتخاب کرد. نه زیبایی، نه صوت، نه شرف خانوادگی و پدر مادری مطرح بود؛ فقط اسلام و ایمان، مجاهدت در راه خدا و نشان دادن فداکاری در این راه ملاک بود ببینید چه طور ارزشها را در عمل مشخص کرد. بیش از آنچه که حرف او بخواهد در دلها اثر بگذارد، عمل و سیره و ممشای او در دلها اثر گذاشت.

سال اول هجرت :

تعدادی از علمای یهودی بعد از مناظره مسلمان میشوند ، مسجد النبی پایگاه توحید و مرکز حکومت اسلامی بنا میگردد، بین مهاجرین و انصار پیوند برادری بسته میشود و علی(علیه السلام) برادر پیامبر انتخاب میشود، سلمان فارسی اسلام می آورد

عایشه دختر ابوبکر همسر پیامبر میشود، سه طایفه بزرگ یهود پیمان می بندند که دشمنان اسلام را حمایت نکنند، تشکیل سپاه اسلام با کمک حمزه و علی(علیه السلام) و چند مانور جنگی با جاسوسان قریش که نزدیک مدینه آمده بودند

دوم هجری : استقلال در قبله مسلمین در مسجد ذو قبلتین و دوری از کنایه های دشمنان، ازدواج علی(علیه السلام) با فاطمه(سلام الله علیها)، جهاد اکبر و مبارزه با نفس و آیات روزه نازل میشود، تا قبل از دفاع و جهاد، آیات به یاران دیکته شده کشته ها را مُثله نکنید. آب آشامیدنی آلوده نشود، درختان و محصولات و زراعت آسیب نبیند، اسراء امان خواستند امان دهید، کودکان و زنان حمایت شوند و گرفتن جزیه و مالیات از غیر مسلمانان .

جنگ بدر : ابو جهل محرک اصلی جنگ همراه شاعران و زنان و شراب، نزدیک محله بدر که چاه های آب بود، آمده ، قبل از آن هم چند بار شبیخون زده بودند و چهارپایان و اثاثیه مسلمین را به غارت برده بودند پیامبر هم مامورانی را جهت مراقبت و بستن راه تجارت قریش را داده بود. طولی نکشید 313 نفر از مسلمانان به سوی بدر حرکت کردند ابوسفیان و مشرکین هم چند بار شیطنت و سپس فرار می کردند ابوجهل خیلی اصرار در جنگ داشت.

با حمله یکی از مشرکین، حمزه کار او را تمام میسازد و جنگ به صورت تن به تن حدود70 نفر کشته، از جمله ابوجهل توسط برده خود و پسر ابوسفیان توسط علی  قهرمانانه او را به هلاکت میرساند سپاه اسلام هم 35 شهید تقدیم میکند و اسلام پیروز میشود.

سوم هجری : امام حسن متولد میشوند، جلب توجه چند قبیله به اسلام بعد از ازدواج پیامبر با دختر عمر

جنگ احد: کفار نیروی مجهزی را برای انتقام جنگ بدر آماده کرده و در کنار کوه احد تجمع میکنند پیامبر و یاران در حال برگزاری نماز جمعه هستند و خود را آماده نبرد کرده و به سمت احد حرکت میکنند یکی از منافقان با توطئه 300 نفر را به مدینه باز می گرداند. پیامبر بین شکاف کوه تعدادی را مامور ساخته و سفارش میکنند تحت هیچ شرائطی آنجا را ترک نکنند جنگ ابتدا تن به تن سپس به طور جمعی آغاز و می ر فت که به نفع سپاه اسلام پایان یابد، با شایعه شهادت پیامبر و ترک افراد میان شکاف کوه به طمع غنائم و کم شدن یک سوم از سپاه اسلام قبل از آغاز جنگ، و با کشته شدن حمزه و عمل سخیف هند جگر خوار، و زخمی شدن پیامبر، جنگ به نفع سپاه دشمن ظاهرا پایان می پذیرد.

چهارم هجری : تولد امام حسین(علیه السلام)، حرام دانستن شراب، سر کوب دشمنان داخلی و یهود، فاجعه قتل 46 نفر از مبلغان و عارفان که به عنوان نمایندگان پیامبر مامور به تبلیغ در اطراف و اکناف بودند، محاصره سپاه اسلا م و تسلیم شدن قلعه یهودیان . پس از پایان غزوه احد طوایف یهود بنى نضیر و بنى قریظه از این پیشامد خوشحال شده و بعضى از قبایل هم که پیمان دوستى و یا پیمان عدم تعرض با پیغمبر اکرم بسته بودند نقض عهد نمودند.

مسلمین آماده قتال با بنى نضیر شده و براى محاصره آنها در ربیع الاول از مدینه بیرون شدند. فرمانده این ستون اعزامى على علیه السلام بود که با رشادت و شجاعت ویژه خود آنها را مجبور به تسلیم نمود و پیمان بستند که پیغمبر صلی الله علیه و آله از خون آنان در گذرد و آنها نیز از حومه مدینه خارج شده و به شام روند.

رسول خدا این شرط را پذیرفته و دستور داد که هر سه نفر یک شتر ببرند و اموال خود را نیز بر آن شتر بار نهند، پس از خروج بنى نضیر از مدینه اموال و اراضى زراعى آنها نصیب مسلمین گردید.

پنجم هجری : دستور حجاب، اعدام یهودیان بنی قریظه (ستون پنجم) پیآمد آن، جنگ خندق : بالغ بر ده هزار نفر از گروه های مختلف دشمن بسیج شده و مدینه را به محاصره در می آورند و با خندق و گودالی که به پیشنهاد سلمان کنده شده بود مواجه و غافلگیر شدند

و حدود یک ماه در آنجا به سر بردند تا اینکه چند نفر از خندق گذشته و توسط علی به هلاکت میرسند از جمله قهرمان سپاه دشمن عمروبن عبدود در ضمن در این جنگ طوفان شدیدی که باعث ترس و وحشت دشمن و به هم ریختن خیمه و چادر های آنان شد (امداد غیبی).

ششم هجری : واجب شدن حج، غزوات و سریه های پراکنده و صلح حدیبیه : پیامبر در پی خواب دیدن از مکه و حج، با مشورت یاران تصمیم به مراسم حج میگیرند و به طرف مکه حرکت میکنند در مسجد شجره محرم میشوند و لبیک گویان به طرف مکه رهسپار میشوند. مشرکان مکه با خبر شده و مانع حرکت آنان شده و پیامبر تاکید برای مراسم حج را دارند و چون ماه حرام است تصمیم جنگ را ندارند در پی مذاکرات زیاد قرار شد منصرف شده و سال بعد به شرط نداشتن سلاح جنگی و به مدت 3 روز به زیارت کعبه بیایند .

هفتم هجری : اعلام جهانی بودن اسلام و نامه های پیامبر به شهر ها و پادشاهان حبشه، ایران (خسرو پرویز) امپراطور روم و..

فتح خیبر : یهودیان فرصت طلب سرزمین خیبر را پایگاه مبارزه با اسلام کرده بودند و مشرکان را علیه اسلام می شورانیدند پیامبر با 1600 نفر سواره نظام با روش غافلگیرانه خاصی این قلعه را به محاصره در می آورند جنگجویان یهود که حدود 2000 نفر بودند به قلعه ها پناه برده و یکی بعد از دیگری فتح میشوند

درب قلعه خیبر را علی به تنهائی کنده و سپر قرار میدهد و مسلمانان این کانون فتنه را به تصرف خود درآورده و طبق قانون جزیه با آنان رفتار می نماید

جعفر بن ابوطالب مطلع شده و بعداز 15 سال که به حبشه رفته بودند به خیبر آمده و دیدار میکنند. در این جنگ پیامبر بلال را به هنگام اسارت زنان و گذراندن آنها از کنار جنازه های یهودیان که صورت خود را خراشیده بودند سرزنش کرده و و همه را به رعایت انسانیت و رعایت محبت و رافت اسلامی نصیحت کردند.

هشتم هجری : غزوات و جنگ موته با روم و فتح مکه:

سپاه اسلام پس از جنگهاى متعدد کوچک و بزرگ ورزیده و از نظر تعداد نیز زیاد شده بود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله لازم دانست که بسوى مکه رفته و شهر و مولد خود را که در اثر توطئه قریش شبانه از آنجا هجرت کرده بود تصرف کند.

بعضى از مسلمین در اندیشه فرو رفته و از کار خود بیمناک بودند ولى رسول خدا صلی الله علیه و آله آنها را بفتح و پیروزى بشارت مى‏داد زیرا وعده فتحى را که خداوند به او فرموده بود قریش برخلاف پیمان و صلح حدیبیه به قبیله خزاعه حمله کرد و پیامبر همراه ده هزار نفر سپاه و تجهیزات به طرف مکه حرکت میکنند و مشرکان متوجه نمیشوند، و ابوسفیان بدون مقاومت به خانه پناه برده ابوسفیان که مدت 21 سال کفار قریش را علیه آ ن حضرت تحریک و تجهیز می کرد اکنون در برابر آن قدرت و عظمت سر تسلیم فرود آورده و با دیده اعجاب و شگفتى به آن سپاه منظم و منضبط می نگرد و انتظار عفو و بخشش از گذشته را دارد. او به ظاهر ایمان می آورد

سپاه اسلام با تقسیم گروه گروه از دروازه ها وارد مکه میشوند فقط از طرف گروهی که خالد بن ولید فرمانده آن بود درگیری پیش آمد و تعداد 28 مشرک کشته میشوند پیامبر بعد از طواف و سخنرانی برای مردم و سپاه، کعبه را همراه علی از بت ها پاک میسازد. و بر خلاف انتظار قریش، بعد از آزارها و غارت ها، عفو عمومی اعلام میکند و مردم آن شهر دسته دسته بدین اسلام گرویده و با پیغمبر صلی الله علیه و آله بیعت نمودند تعدادی هم ایمان می آورند. لا اله الا الله وحده وحده صدق وعده و نصرعبده..

غزوه حنین و طائف : بعد از فتح مکه و پس از برقرارى امنیت و با سپاه فاتح خود تصمیم گرفت که به مدینه مراجعت نماید و در این مراجعت دو هزار نفر از اهالى تازه مسلمان مکه را هم به سپاه خود ملحق نمود. بطوریکه کثرت سپاهیان اسلام، مسلمین را به اعجاب و شگفتى واداشت و ابوبکر گفت ما با این کثرت سپاهیان هرگز مغلوب نخواهیم شد ولى آنها ندانستند که کثرت سپاهیان چندان مهم نیست آنچه مورد توجه است توکل بر خدا و یارى خواستن از اوست. چنانکه موقع برخورد با دشمن مانند غزوه احد چیزى نگذشت که همه مسلمین از جمله ابوبکر فرار کردند و فقط 9 نفر از بنى هاشم و یکى هم ایمن بن ام ایمن در اطراف پیغمبر صلی الله علیه و آله باقى ماند خداوند آنها را نصرت فرمود و گریختگان بازگشتند و مجددا بدشمن حمله برده و پیروز گردیدند.

نهم هجری : اسلام آوردن عدی بن حاتم طائی همراه قبیله اش طی بعد از مواجه شدن با علی و همراهانش.

واقعه تبوک که مقدمه جنگ با رومیان بود که 32 قبیله اسلام می آورند، جنگ طائف آخرین جنگ داخلى اسلام با اعراب محسوب میشود زیرا پس از این جنگ در داخل عربستان کسى را قدرت طغیان و یاغی گرى نبوده و تمام شبه جزیره عربستان در قلمرو نفوذ و اقتدار آن حضرت در آمده بود لذا براى بسط و اشاعه دین الهى لازم بود که کشورهاى خارجى را بدین اسلام دعوت نمایند، مقدمات این تصمیم جریان غزوه تبوک است که آخرین سفر جنگى پیغمبر بود، تعیین عاملین زکوه به عنوان پشتوانه اقتصادی حکومت اسلامی

نزول آیات سوره توبه و برائت از مشرکین و ریشه کنی بت پرستی در جزیره العرب، گروهی همراه ابوبکر و عمر اعزام میشوند تا آیات نازل شده را بخوانند و بازگردانده شده و ماموریت به علی داده میشود .

دهم هجری : آخرین حج به عنوان حجه الوداع و تعیین علیعلیه السلام به جانشینی خود در برکه غدیر خم و اتمام و اکمال دین و ابلاغ رسالت خود و بیعت یاران به نوبت، اولین نفرات ابوبکر و عمر میباشند و ضمن تبریک و گفتن بخ بخ پیمان بستند

کشته شدن کسانی که قصد کشتن پیامبر را دشتند بر اثر صاعقه.

یازدهم هجری : تجهیز سپاه اسامه جوان برای جلوگیری و جنگ با رومیان و امتناع ابوبکر و عمر از همراهی با اسامه جوان، تاکید پیامبر بر رفتن آن دو، شاید توطئه انحراف در دین خنثی شود.

رحلت پیامبر در سن 63 سالگی و پایان سختی ها و رنج ها و بنیاد اختلاف بر سر خلافت، علی رغم تمام سفارشات و تاکید های پیامبر در محله سقیفیه که محل رفع اختلاف بود، در نتیجه انتخاب ابوبکر پیر به عنوان خلیفه اول .

اعضای حزب نفاق در آن هیاهوی غدیر در منزل عمر پیمان بستند و عهد نامه را کنار کعبه به عنوان سند زیر خاک پنهان و مسیر خلافت را منحرف کردند، در مقابل بستر پیامبر کارشکنی و عمر میگوید من فهمیدم که پیغمبر میخواهد خلافت على را مکتوب کند اما براى رعایت مصلحت به هم زدم . به عمر میگویند، چگونه به پیغمبر نسبت هذیان میدهى در صورتیکه آن حضرت با عصمت الهى مصون بوده.

غاصبین خلافت بارها از ظهور اسلام و به هنگام علنی شدن بعثت پیامبر جانشینی علی و امامان را در حوادث و مراتب مختلف شنیده بودند و این انحراف جریانی از پیش تعیین شده بود.

زمانی هم که از زبان راهبین مسیحی میشنوند که دین محمد جهانی و عالمگیر خواهد شد پشت نقاب نفاق، تصمیم داشتند که پیامبر را از بین ببرند و زودتر به این آرزو برسند.

مناصب پیامبر: نبوت، گرفتن وحی. رسالت ، ابلاغ. امامت، اجرا. ولایت ، سرپرستی

  قبل از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) هرکس بر گردن من .....

روزهای بیماری آن حضرت، روزهای سختی برای مدینه بود؛ بخصوص با آن خصوصیاتی که اندکی قبل از رحلت پیغمبر پیش آمد. پیغمبر به مسجد آمدند و روی منبر نشستند و فرمودند که هر کس به گردن من حقی دارد، آن حق را از من بگیرد
مردم شروع به گریه کردند و گفتند یا رسول الله ما به گردن تو حق داشته باشیم؟! فرمود رسوایی پیش خدا سخت تر از رسوایی پیش شماست؛ اگر به گردن من حقی دارید، اگر از من طلبی دارید، بیایید و بگیرید تا به روز قیامت نیفتند
ببینید چه اخلاقی! کیست که دارد این حرف را می زند؟ آن انسان والایی که جبرئیل به مصاحبت با او افتخار می کند؛ جدی می گوید تا مبادا در جایی به وسیله ی او، ندانسته حقی از کسی ضایع شده باشد
.

پیغمبر این مطلب را دو بار، سه بار تکرار کرد یک نفر بلند شد و عرض کرد: یا رسول الله! من به گردن تو حقی دارم؛ تو یک وقت با ناقه از پهلوی من عبور می کردی؛ ناقه ی من نزدیک تو آمد و تو با عصا، هی کردی؛ ولی عصا به شکم من خورد. پیغمبر پیرهنش را بالا زد و گفت همین حالا بیا قصاص کن؛ نگذار به قیامت بیفتند

مردم حیرت زده نگاه می کردند و می گفتند آیا این مرد واقعاً می خواهد قصاص کند؟ آیا دلش خواهد آمد؟ دیدند پیغمبر کسی را فرستاد تا از خانه، همان چوبدستی را بیاورند. بعد فرمود: بیا بگیر و با همین چوب به شکم من بزن. مردم، همه مبهوت، متحیر و شرمنده از این که نکند این مرد بخواهد این کار را بکند؛ اما یک وقت دیدند او روی پای پیغمبر افتاد و بنا کرد شکم پیغمبر را بوسیدن. گفت: یا رسول الله! من با مسّ بدن تو خودم را از آتش دوزخ نجات می دهم!

اضطراب و دلهره سراسر «مدینه» را فراگرفته بود

یاران پیامبر با دیدگانی اشکبار، و دلهائی آکنده از اندوه دور خانه پیامبر گرد آمده بودند، تا از سرانجام بیماری پیامبر آگاه شوند . گزارشهائی که از داخل خانه به بیرون می‌رسید، از وخامت وضع مزاجی آن حضرت حکایت می‌کرد؛ و هر نوع امید به بهبودی را از بین می‌برد و مطمئن می‌ساخت که جز ساعاتی چند، از آخرین شعله‌های نشاط زندگی پیامبر باقی نمانده است. گروهی از یاران آن حضرت علاقمند بودند که از نزدیک رهبر عالیقدر خود را زیارت کنند، ولی وخامت وضع پیامبر اجازه نمی‌داد در اطاقی که وی در آن بستری گردیده بود؛ جز اهل بیت وی، کسی رفت و آمد کند

پیامبر با دختر خود سخن می‌گوید

فاطمه (سلام الله علیها)، در کنار بستر پدر نشسته بود، و بر چهره نورانی او نظاره می‌کرد. او مشاهده می‌نمود که عرق مرگ، بسان دانه‌های مروارید، از پیشانی و صورت پدرش سرازیر می‌گردد. زهرا سلام الله علیها ، با قلبی فشرده و دیدگانی پر از اشک و گلوی گرفته، شعر زیر را که از سروده‌های ابوطالب درباره پیامبر عالیقدر بود، زمزمه می‌کرد و می‌گفت: و ابیض یستسقی الغمام به وجهه  ثمال ایتامی عصمة للارامل : چهره روشنی که به احترام آن، باران از ابر درخواست می‌شود، خصیتی که پناهگاه یتیمان و نگهبان بیوه زنان است

در این هنگام، پیامبر دیدگان خود را گشود، و با صدای آهسته به دختر خود فرمود: این شعری است که ابوطالب درباره من سروده است؛ ولی شایسته است بجای آن، آیه زیر را تلاوت نمایید وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللهُ الشّاکِرِینَ (آل عمران/144)

محمد پیامبر خدا است و پیش از او پیامبرانی آمده‌اند و رفته‌اند. آیا هرگاه او فوت کند و یا کشته شود، به آئین گذشتگان خود باز می‌گردید؟ هرکس به آئین گذشتگان خود بازگردد خدا را ضرر نمی‌رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش می‌دهد.

 تجربه نشان می‌دهد که عواطف در شخصیت‌های بزرگ، بر اثر تراکم افکار و فعالیت‌های زیاد، نسبت به فرزندان خود کم فروغ می‌گردد زیرا اهداف بزرگ و افکار جهانی آنچنان آنان را به خود مشغول می‌سازد که دیگر عاطفه و علاقه به فرزندان، مجالی برای بروز و ظهور نمی‌یابد؛ ولی شخصیت‌های بزرگ معنوی و روحانی از این قاعده مستثنی هستند. آنان با داشتن بزرگ‌ترین اهداف و ایده‌های جهانی و مشاغل روزافزون، روح وسیع و روان بزرگی دارند، که گرایش به یک قسمت، آن‌ها را از قسمت دیگر باز نمی‌دارد

علاقه پیامبر به یگانه فرزند خود، از عالی‌ترین تجلی عواطف انسانی بود تا آنجا که پیامبر هیچگاه بدون وداع با دختر خود، مسافرت نمی‌کرد و هنگام مراجعت از سفر قبل از همه به دیدن او می‌ شتافت. در برابر همسران خود، از وی احترام شایسته‌ای به عمل می‌آورد، و به یاران خود می‌فرمود: فاطمه پاره تن من است خشنودی وی خشنودی من، و خشم او خشم من است (صحیح بخاری ج5/21)

پیامبر به دختر خود چه فرمود و باعث خوشحالی شد؟

 دیدارِ زهرا، او را به یاد پاک‌ترین و عطوفترین زنان جهان  خدیجه می‌انداخت که در راه هدف مقدس شوهر، به سختی‌های عجیبی تن داد و ثروت و مکنت خود را در آن راه بذل نمود در تمام روزهائی که پیامبر بستری بود فاطمه سلام الله علیها در کنار بستر نشسته و لحظه‌ای از او دور نمی‌شد. دختر پیامبر قدری خم شد و سر را نزدیک پیامبر آورد. آنگاه پیامبر با او به طور آهسته سخن گفت. کسانیکه در کنار بستر پیامبر بودند، از حقیقت گفتگوی آن‌ها آگاه نشدند. وقتی سخن پیامبر به پایان رسید، زهرا سخت گریست و سیلاب اشک از دیدگان او جاری گردید ولی مقارن همین وضع، پیامبر بار دیگر به او اشاره نمود و آهسته با او سخن گفت. این بار زهرا با چهره‌ای باز و قیافه‌ای خندان و لبان پرتبسم سر برداشت

وجود این دو حالت متضاد در وقت مقارن، حضار را به تعجب واداشت. آنان از دختر پیامبر خواستند که از حقیقت گفتار پیامبر آگاهشان سازد، و علت بروز این دو حالت مختلف را، برای آنان روشن سازد. زهرا فرمود : من راز رسول خدا را فاش نمی‌کنم

زهرا (س) روی اصرار عائشه، سخن پدر را بعد از درگذشت پیامبر فاش کرد : پدرم در نخستین بار مرا از مرگ خود مطلع نمود و اظهار کرد که من از این بیماری بهبودی نمی‌یابم برای همین جهت به من، گریه و ناله دست داد،
ولی بار دیگر به من گفت که تو نخستین کسی هستی که از اهل بیت من، به من ملحق می‌شوی این خبر به من نشاط و سرور بخشید (طبقات ابن سعد ج2 /247)
پیامبر(ص) درباره فاطمه سلام الله علیها نیز چنان سخن می گوید که هرگونه تعرض به ایشان در حکم تعرض به پیامبر(صلی الله علیه و آله) دانسته می شود او به عنوان جگر گوشه پیامبر معرفی شده به گونه ای که هر کس او را به خشم آورد پیامبر را به خشم آورده و هر که پیامبر را به خشم آورد، خداوند را به خشم آورده است
بحارالانوار، ج32، ص432 مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص233 بحارالانوار، ج43، ص80 صحیح مسلم ج16ص2 مستدرک حاکم ج3 ص173 حلیه الاولیاء ج2ص40

در آخرین لحظات پیامبر چشمان خود را باز کرد و فرمود:

برادرم را صدا بزنید تا بیاید همه فهمیدند که مقصودش علی است. علی در کنار بستر وی نشست، ولی احساس کرد که پیامبر می‌خواهد از بستر برخیزد علی پیامبر را از بستر بلند نمود و به سینه خود تکیه داد (طبقات ابن سعد263) چیزی نگذشت که علائم احتضار، در وجود شریف او پدید آمد

امیر مؤمنان، در یکی از خطبه‌های خود به این مطلب تصریح کرده: وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَی صَدْرِی . . . وَ لَقَدْ وُلِّیتُ غُسْلَهُ وَالْمَلاَئِکَةُ أَعْوَانِی . . پیامبر در حالیکه سر او بر سینه من بود، قبض روح شد. من او را در حالی که فرشت‌گان مرا یاری و کمک می‌کردند، غسل دادم

پیامبر جملاتی را به علی فرمود و دیدگان و لب‌هایش روی هم افتاد

فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنْ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُوْلَئِکَ رَفِیقاً (نساء69) آنان با کسانی هستند که خداوند بر آن‌ها نعمت بخشیده؛ از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان، و این‌ها چه نیکو دوستان و رفیقانی هستند.

امیرمؤمنان جسد مطهّر پیامبر را غسل داد و کفن کرد، زیرا پیامبر فرموده بود که نزدیک‌ترین فرد مرا غسل خواهد داد (طبقات کبری ج2/57). سپس چهره او را باز کرد، و در حالیکه سیلاب اشک از دیدگان او جاری بود؛ این جمله‌ها را گفت:

پدر و مادرم فدای تو گردد، با فوت تو ریشه نبوت و وحی الهی و اخبار آسمان‌ها (که هرگز با مرگ کسی بریده نمی‌شود) قطع گردید. اگر نبود که ما را به شکیبائی در برابر ناگواری‌ها دعوت فرموده‌اید، آنچنان در فراق تو اشک می‌ریختم که سرچشمه اشک را می خشکانیدم، ولی حزن و اندوه ما در این راه پیوسته است و این اندازه در راه تو بسیار کم است، و جز این چاره نیست پدر و مادرم فدای تو باد ما را در سرای دیگر به یاد آر و در خاطر خود نگاهدار (خطبه 23) سرانجام، آفتاب زندگی شخصیتی که با فداکاری‌های خستگی ناپذیر خود، سرنوشت بشریت را دگرگون ساخت و صفحات نوین و درخشانی از تمدن به روی انسان‌ها گشود، غروب نمود

خلیفه دوم، با فریب، در بیرون خانه فریاد زد که

پیامبر فوت نکرده و بسان موسی پیش خدای خود رفته است؛ و بیش از حد در این موضوع پافشاری می‌نمود و نزدیک بود که گروهی را با خود همرأی سازد در این میان، یک نفر (بنا به نقل بخاری، ابوبکر بوده) وی را از این کار بازداشت

پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ، بر خلاف فرمان الهی (مائده3 نساء95 مائده76) و نص پیامبر در غدیر خم و موارد دیگر، در اثر اقدام گروهی از منافقان قدیم و جدید و صحابه، در سقیفه بنی ساعده، انحراف بزرگی در امت اسلام پیش آمد. و فساد و تباهی آن دامن گیر بشریت شد به گونه ای که هنوز هم آثار و تبعات آن، مسلمانان را به رنج و بدبختی انداخته است؛ زیرا کاری که در سقیفه با غصب خلافت الهی امیرمؤمنان علیعلیه السلام انجام گرفت، موجبات غضب الهی را فراهم آورد و امت اسلام رنگ عدالت و صلاح و خوشبختی را به روی خود ندید.

مرگ پیامبر اکرم؛ رحلت یا شهادت و ترور ؟!

در اوایل بعثت مشرکان قصد حذف کردن فیزیکی ایشان را داشتند و در ادامه و مخصوصا بعد از هجرت به مدینه و استقرار حکومت اسلامی منافقین که طمع ریاست داشتند چندین بار سوء قصد به حضرت رسول کردند که ناکام ماند

قال الصادق علیه السلام: وَ ما مِن نَبیٍّ وَ لا وَصیٍّ وَ الّا شَهید (بصائر الدرجات ص503) هیچ پیامبر و وصی پیامبری نیست الّا اینکه به شهادت می رسد یعنی در راه خدا کشته خواهد شد. ابا صلت هروى از حضرت رضا علیه السلام نقل کرد که فرمود هیچ یک از ما نیست مگر اینکه کشته مى‏شود (عیون)

اعتقادات صدوق: مینویسد اعتقاد ما اینست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جنگ خیبر مسموم‏ شد پیوسته این ناراحتى در آن جناب بازگشت می کرد تا بالاخره رگ گردنش بر اثر سمّ قطع شد و از آن ناراحتى فوت شد (بحارالانوار ج‏5ص 176)

در حدیث صحیحی از امام باقر(علیه السلام): آن زن یهودی که گوشت گوسفند را برای مسموم کردن پیامبر با سم آغشته کرده بود، نزد پیامبر آورده، پیامبر به او فرمود: چه عاملی تو را بر این کار واداشت؟ آن زن گفت: در دل خودم گفتم: اگر این شخص پیامبر باشد این سم به او ضرر نمی‌زند و اگر پادشاه باشد مردم را از دست او راحت کرده‌ام. پیامبر از این زن چشم‌پوشی کرد. (اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر ج3 باب العفو، حدیث 9)
معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود می فرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح خیبر برای من آورد. زیرا اگرچه پیامبر اولین لقمه را بیرون انداخت ولی آن زهر خطرناک با آب دهان پیامبر کمی مخلوط شد و روی دستگاه‌های بدن آن حضرت اثر خود را گذاشت (فروغ ابدیت ج2 ص664)
مرحوم شیخ طوسی در کتاب تهذیب الأحکام می‌نویسد: محمد بن عبد الله ... در روز دوشنبه 28 صفر سال دهم هجری در حالی از دنیا رفت که مسموم شده بود. (تهذیب الأحکام - الشیخ الطوسی - ج6 ـ ص2 )
بنابراین وفات پیامبراکرم
صلی الله علیه و آله طبیعی نبوده و به وسیله سم به شهادت رسیده‌اند، اما از آنجایی که این سم در زمان طولانی کار خود را کرده و مرگ را طبیعی نشان داده بود، بیشتر کلمه وفات را به جای شهادت به کار برده‌اند، ولی حق این است که کلمه شهادت در مورد ایشان هم به کار گرفته شود.

 جبرئیل ابتدای سوره‏ ى عنکبوت را بر حضرت رسول فرود آورد

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ ... أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ این چه آزمایشى است جبرئیل عرض کرد اى محمّد همانا خداى تعالى تو را سلام می رساند و می فرماید: که من پیامبرى پیش از تو نفرستادم مگر اینکه در پایان زندگیش جانشینى که بجایش بنشیند برگزید و روش و احکامش را زنده کرد پس راستگویان آنانند که فرمان رسول را اجرا می کنند و آنان که نافرمانى او را میکنند دروغگویانند

همانا اى محمّد نزدیک شده رفتن تو بسوى پروردگارت خدا فرمان میدهد به تو که پس از خود على بن ابى طالب را براى امتت انتخاب کنى او جانشین تو است که قیام به ارشاد و هدایت امت و رعیتت می کند. اگر امت پیروى او را کردند سالم خواهند ماند حذیفه گفت رسول خدا، على علیه السلام را خواست و با او خلوت کرد همان روز و شب را علم و حکمتى که خدا با وى سپرده بود او هم به على(ع) سپرد و او را آگاه کرد آنچه را که جبرئیل گفته بود.

این داستان روزى بود که پیامبر در خانه عایشه دختر ابو بکر بود، ...
پیامبر به عایشه فرمود: خداى تعالى به من خبر داده که عمرم به پایان رسیده و فرمان داده که على را بجاى خود نصب کنم، و او را پیشواى مردم قرار دهم... عایشه تعهد سپرد که راز را افشا نکند. عایشه آن راز که با حفصه دختر عمر و خود عمر و ابوبکر در میان گذاشت و آگاهشان کرد (خداوند پیامبرش را آگاه کرد) طولى نکشید که آندو گرد هم آمدند بسوى گروهى از منافقان و آزادشدگان دست رسول خدا فرستادند همه را از این راز آگاه کردند گروهى به گروه دیگرى روبرو شدند و گفتند همانا محمّد خیال دارد خلافت را در میان خاندان خود قرار دهد مانند روش پادشاهى کسرى قیصر تا پایان روزگار. نه به خدا در این زندگى دگر براى شما بهره‏ اى نیست.

توطئه : اگر خلافت به على بن ابى طالب واگذار شود، همانا محمّد صلی الله علیه و آله به ظاهر شما با شما معامله کرد ولى علىعلیه السلام با شما آن طور که خودش بخواهد با شما معامله می کند! خوب فکر کنید در این داستان راى خویش را در این باره پیش نظر آورید. سخن در میانشان رد و بدل شد بسوى ابوبکر رفتند افکار خویش را به گردش آوردند همه با یکدیگر متفق شدند، و سخن بدین جا رسید که در گردنه‏ ى هرشى شتر پیامبر را رم بدهند تا از شتر بیفتد و جان بسپارد . همین کار را در جنگ تبوک انجام دادند ولى خداوند شرّ آنان را از پیامبرش برگرداند. ایشان در کار رسول خدا اجتماع کردند از کشتن و مسموم‏ نمودن، و فریب دادن (ارشاد القلوب ج‏2 ص 235)

این چند نمونه گویای قصد شوم منافقین در به شهادت رساندن پیامبر اسلام است تا خود بر مسلمانان حکمرانی کنند؛ و کردند آنچه می خواستند. و شد آنچه نباید می شد

وَ سَیَعْلَمُ‏ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون‏: و آنها که ستم کردند به زودى مى‏دانند که بازگشتشان به کجاست! (شعراء227)

تبعات رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله

گزارش های روایی و تاریخی بیانگر این معناست که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ، (مائده3 نساء95 مائده76) و نص پیامبر در غدیر خم و موارد دیگر، بر خلاف فرمان الهی در اثر اقدام گروهی از منافقان قدیم و جدید و صحابه، در سقیفه بنی ساعده، انحراف بزرگی در امت اسلام پیش آمد و فساد و تباهی آن دامن گیر بشریت شد به گونه ای که هنوز هم آثار و تبعات آن، مسلمانان را به رنج و بدبختی انداخته است؛ زیرا کاری که در سقیفه با غصب خلافت الهی امیرمؤمنان علیعلیه السلام انجام گرفت، موجبات غضب الهی را فراهم آورد و امت اسلام رنگ عدالت و صلاح و خوشبختی را به روی خود ندید. انحرافی که در سقیفه با تغییر نظام سیاسی اسلام از حکومت ولایی به حکومت خلافت انتخابی از سوی برخی از رهبران جامعه رخ داد، موجب شد تا اکثریت مردم به تبعیت از رهبران قبیله ای مهاجر و انصار یعنی قبایل اوس و خزرج و قریش، به حکم ایشان در انتخاب ابوبکر گردن نهند و جامعه را از امامت و ولایت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) محروم سازند .

داستان افک، تخریب سلوک اخلاقی پیامبر و بستگانش

خداوند در آیاتی از قرآن گزارشی از سلوک غیر اخلاقی رقیبان و دشمنان پیامبرصلی الله علیه و آله در داستان معروف افک ارایه می دهد تا جامعه ایمانی تحلیل درست و واکنش های مناسبی نسبت به روش های تخریبی دشمنان داشته باشد.
اِفک
 به هر چیزی گویند که از حالت اصلی و طبیعی که شایسته آن است، دگرگون شده باشد

مقصود از داستان افک، افترایی است که گروهی از دشمنان پیامبر از جمله عبدالله بن ابی، حسان بن ثابت، مسطح و حمنه بنت جحش از منافقان به عایشه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد کرده بودند (جامعه البیان، ج10، جزء 18، ص114)

در این ماجرا گروهی، افترا و دروغی بزرگ را به یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت دادند تا این گونه وجاهت حضرت محمد و بستگانش را تخریب کرده و زمینه شکاف میان امت و پیامبر را فراهم آورند و در حقیقت دین و آیین و سبک زندگی آن حضرت را نادرست جلوه دهند.

خداوند در آیات 11 تا 16 سوره نور بیان می کند که برخی از دشمنان و منافقان، یکی از همسران پیامبر را قذف کرده و بهتانی آشکار به او می زنند تا موجبات هتک حرمت حریم نبوی را فراهم آورند

عبدالله بن ابی سرکرده منافقان مدینه هنگام بازگشت پیامبر و یارانش از جنگ و غزوه بنی المصطلق با کمک همدستانش ماجرای افک را طراحی می کند تا منزلت اجتماعی پیامبر را مخدوش ساخته و جامعه ایمانی را دچار شک و تردید نسبت به سبک زندگی پیامبر و بستگان نزدیکش کنند (مجمع البیان همان و روح المعانی ج10 جزء18 ص171)

  مشکل جامعه ایمانی در عصر پیامبر این بود که نسبت به شایعه های دشمن حساسیت به خرج نمی دادند و شایعه های ناروا را نه تنها می پذیرفتند بلکه خود به آن دامن می زدند و آن را بدون هیچ تحقیقی دهان به دهان رواج می دادند و توجهی به پیامدهای نادرست شایعه پراکنی نداشتند. (نور11تا 15)

مسلمانان با افتادن در دام دشمنان اسلام و پیامبر در یک جنگ روانی و نرم فرهنگی در کنار دشمنان قرار گرفتند و آب به آسیاب دشمن می ریختند بی آن که متوجه باشند که این اقدام آنان موجب هتک حرمت حریم نبوی و زمینه ساز بداخلاقی ها و گسترش ناهنجاری ها می شود و محبوبیت پیامبر و خاندانش را با خطر جدی در جامعه مواجه می سازد، به گونه ای که تقلید از سبک زندگی و سیره و سنت ایشان را مورد تردید جدی قرار می دهد

این گونه است که خداوند به صراحت در آیات 11 تا 16 هود، به سرزنش مسلمانان می پردازد و موضع گیری تردیدآمیز آنان را نسبت به شایعه افک و رد نکردن صریح آن را گناهی بزرگ بر میشمارد و به ایشان هشدار میدهد

به هر حال، از آموزه های قرآنی این معنا به دست می دهد که مبارزه با اشکال مختلف جنگ روانی و نرم که از سوی دشمنان طراحی می شود نیازمند هوشیاری مسلمانان و دقت و واکنش مناسب و درست و بهنگام است تا این روش های مخرب نتواند جایگاه رهبری را تضعیف و سبک زندگی و ارتباط جامعه با آن شیوه زندگی را مخدوش سازد.

چرایی اولویت جنگ با رومیان

پیامبر صلی الله علیه و آله برخلاف جنگ های درون سرزمینی که مقاصد جنگی و هدف نهایی خود را پیش از آغاز جنگ روشن نمی ساخت، روش دیگری را در پیش گرفت و به صراحت اعلام کرد که مردم، خود را برای جنگ با رومیان آماده کنند زیرا در جنگ، پیامبر صلی الله علیه و آله به نبرد گروه ها و احزاب و اقوام نمی رفت، بلکه به جنگ دولتی می رفت که دارای سازماندهی نظامی بود و در طول سده ها با کشور ایران و دیگر کشورهای منطقه آسیایی و اروپایی جنگیده بود و از قدرت و تجربیات خوبی بهره مند بود . پرشمار بودن دشمنان و نیز دشواری سفر به مرزهای روم خود نیازمند آن بود که همه گونه ساز و برگ نظامی و جنگ فراهم آید و این جز با بسیج عمومی و اعلان قبلی شدنی نبود (مجمع البیان ج5 و 6ص47) از آیه 90 توبه بر می آید که پیامبر صلی الله علیه و آله برای شرکت در جنگ با رومیان، همه مسلمانان را بسیج کرد

جنگ تبوک نشان می دهد که از نظر پیامبر صلی الله علیه و آله آزادسازی مناطق تحت اشغال رومیان در اولویت قرار دارد، چرا که قبله اول مسلمانان یعنی قدس در این منطقه قرار دارد و مسلمانان از نظر تاریخی نوعی وابستگی به این مناطق را درخود حس میکردند

مساله دیگر این بود که تعرضاتی از سوی رومیان به مناطق مسلمان نشین صورت می گرفت و هم پیمانی برخی از اعراب با رومیان موجب اختلال در حرکت های اقتصادی و بازرگانی دولت اسلامی حجاز و نجد می شد

بنابراین برای حفظ امنیت اقتصادی و تحکیم قدرت سیاسی و نظامی، لازم بود تا این مزاحمان رشد و شکوفایی تمدن اسلامی، از سر راه برداشته شوند. با همه حضور مؤمنان واقعی در عرصه تهیه تدارکات و ساز و برگ نظامی، پـیامبر صلی الله علیه و آله با محدودیت های جدی در تامین ساز و برگ نظامی گروه های داوطلب در جهاد مواجه می شود (توبه92) در برخی از روایات است که ابوذر یکی از کسانی بود که ناتوان از تأمین ادوات نظامی بود و به سختی و تنهایی خود را به جهادگران رسانید که مورد ستایش و تمجید پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفت

سختی جنگ تبوک و دوری راه، شرایطی دشوار و پرمشقت را برای جهادگران رقم می زد (توبه42 و 117 مجمع البیان ج5 و 6 ص50) شدت گرما و تنگناهای دیگر موجب می شود تا برخی از مسلمانان سست ایمان از رفتن طفره روند (آیه38)

چرا که دلخوشی ایشان به دنیا و ترجیح آن بر آخرت، آنان را از حضور در جبهه جنگ باز میداشت و گامهایشان را برای رفتن به جهاد سست میکرد و در این میان دورنمای مشقت آمیز جنگ تبوک، موجب امتناع منافقان از همراهی با پیامبر می شد . خداوند در آیاتی چون 42 و 45 توبه در بیان عوامل تخلف از غزوه تبوک به بی ایمانی برخی از متخلفان به خدا و آخرت و سرگردانی و گرفتاری در شک و تردید گروهی دیگر از این متخلفان اشاره میکند و درباره علت تخلف گروهی دیگر، به دورنمای مشقت آمیز این سفر و جنگ توجه میدهد. در حقیقت عواملی چون بی ایمانی، سست ایمانی، شک و تردید درباره آخرت، سختی و مشقت راه از جهت دوری، گرما و مانند آن، از عوامل تخلف از جهاد تبوک است که در این آیات بیان شده است.

البته برخی از مسلمانان دارای عذرهای موجهی بودند ولی برخی دیگر عذرتراشانی بودند که می خواستند از جنگ و جهاد دور باشند و در حقیقت از فواید شهروندی استفاده کنند ولی هیچ هزینه ای در برابر این سود نپردازند. این ها همان منافقانی بودند که البته حضورشان در جنگ نیز مورد رضایت خداوندی نبود (توبه92)

چرا که با حضور خویش در جبهه برای دشمنان جاسوسی میکردند و یا به تضعیف روحیه مسلمانان می پرداختند و در نقش ستون پنجم دشمن در جنگ نرم شرکت میکردند (توبه47) بنابراین تخلف آنها موجب شد تا هم جهادگران در امنیت قرار گیرند و هم چهره نفاق ایشان آشکار شود و میان توده های مسلمان رسوا شوند.

*************

اقدامات اهانت آمیز نسبت به ساحت مبارک نبی مکرم اسلام

وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلّا رَحْمَةً لِلعالَمینَ (ای پیامبر). ما تو را فرستادیم تا رحمتى بر اهل عالم باشی (انبیاء107) همواره یافتن راهکارهای حقیقی با هدف تحقق همگرائی اسلامی از مهم‌ترین اهداف جهان اسلام می‌باشد.

اقدامات اهانت آمیز نسبت به ساحت مبارک نبی مکرم حضرت محمد مصطفی یکی از مهم‌ترین چالش‌های پیشروی جهان اسلام بوده که با دو رویکرد به ظاهر متمایز از یکدیگر در حال اجرای برنامه های خود می باشند

و هریک از آنان با شیوه‌های خاص به‌دنبال مخدوش نمودن نام مبارک رسول الله الاعظم در اذهان جهانیان و حتی میان مسلمانان به‌ویژه نسل جوان می‌باشند

جریان اول یا همان جریان صهیونیست، جهانی است

که با همکاری غرب با هدف شیوع اسلام هراسی و مواجه با قدرت رو به رشد اسلام، نقطه آغازین تهاجم خود را در قالب آزادی بیان به نبی مکرم آغاز نموده است و این فرآیند ددمنشانه را با الفاظ فریبنده به اذهان جهانیان القاء می نماید. و با بهره گیری از اقدامات به ظاهر هنری همانند انتشار کتاب آیات شیطانی و کاریکاتورهای دانمارکی و پخش فیلم مؤهن در جهت تحقق اهداف خود بهره گرفته است و این تنها نمونه ای از اقدامات دنیای غرب می باشد

وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ و هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضى نمى ‏شوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروى کنى (بقره120)

این هشدار را به تمامی مسلمانان داده که این عداوت با نبی مکرم اسلام همیشگی و ذاتی جهان غرب و صهیونیست جهانی می باشد و بنا بر شواهد و آثار پدیدار شده فرآیند اهانت و تخریب به ساحت رسول گرامی در آینده نیز در برنامه‌های غرب در تمامی حوزه ها استمرار داشته و حتی از پیچیدگی‌های خاصی نیز برخوردار گردد و بطور طبیعی می‌بایست تدابیر جدی اتخاذ و با بهره‌گیری از امکانات مشابه غرب به تقابل با اقدامات آنان اقدام نمود.

جریان دوم مخدوش نمودن نام مبارک رسول الله الاعظم در میان ملل جهان

تشکیل گروههای سلفی تکفیری طالبان القاعده و داعش می باشد. این گروههای جاهل با انتساب خود به پیامبر اعظم و ادعای بازگشت جهان اسلام به سلف صالح در صدد بوده تا اقدامات وحشیانه و غیرعقلانی و شرعی خود را در ذبح انسانها و دیگر جنایتها در مناطق تحت تصرف خود نتیجه آموزه های اسلام و پیامبر آن نشان دهند و این خود فرصتی بی‌نظیر را برای غرب و صهیونیستها در مقابله با اسلام بوجود آورده است

هم رسانه های غربی با به تصویر کشیدن مکرر این اقدامات در رسانه های جمعی خود اذهان عموم مردم جهان به‌ویژه مردم اروپا و امریکا را در درجه اول نسبت به پیامبر عظیم الشان اسلام و سپس به تمامی مسلمانان بدبین نمایند و از آن در حفظ امنیت اسرائیل و دیگر مقاصد خود جهت تسلط بر منطقه اسلامی و رواج اسلام هراسی بهره‌برداری نمایند.

در صورت عدم اقدام مؤثر بین‌المللی از سوی امت اسلامی

بی شک در آینده نزدیک نام سلفی‌های تکفیری و خونریز, قرین با نام رسول‌الله گردیده و اقدامات آنان در نزد جهانیان بیانگر سنت و سیره ایشان شناخته خواهد شد که در الفاظ رسانه های معاند شنیده می شود و در صورت تحقق این وضعیت آسیب های معنوی و اعتقادی ناشی از آن برای مسلمانان بسیار فراتر از تصور بوده و موجب عمومی شدن اهانت به ساحت رسول‌الله الاعظم از سوی بسیاری از مردم جهان که پیامبر اسلام را از طریق این گروه ها شناخته‌اند خواهد گردید.

اینک ضروری است تا در تقابل با هردو رویکرد دولتهای غربی و صهیونیست‌ها و همچنین سلفی‌های جاهل اقدامات نظری و عملی مشترک از سوی جهان اسلام بوجود آید و بی شک اعتقاد والای امت اسلام به جایگاه والای نبی مکرم اقتضاء می نماید تا راهبردهای عملی در تقابل با این جریانات تخریبی با همکاری تمامی کشور های اسلامی اتخاذ گردد .
طرح موضوع
یکی از القاب بزرگ قرآنی پیامبر عظیم الشأن حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و اله و سلم که از سوی خداوند آن حضرت را به آن مفتخر نمود ه اند مقام رحمت للعالمین است که بیانگر عالی ترین مقاماتی است که یک انسان می‌تواند برآن دست یابد تاکنون در تبیین این مقام، تفاسیر زیادی از سوی مفسران و علمای اسلامی اعم از شیعیان و اهل سنت ارائه گردیده است

اما آنچه بدیهی است تنها ظاهر الفاظ خود نیز به خوبی بیانگر عظمت این مقام در جهان هستی می باشد و شاید از همین زاویه به شکل قاطع می توان گفت راهبرد دنیای غرب و سلفی های تکفیری یک رویکرد ضد قرآنی بوده تا چهره ای مخالف تعاریف قرآن از پیامبر خاتم به جهانیان نشان داده شود.

لذا شناساندن پیامبر اعظم به جهانیان از منظرگاه قرآنی راهی دقیق و متقن خواهد بود زیرا به‌دلیل اعتقاد همه مسلمانان به آیات شریفه قرآن کریم این مقام نیز مورد اعتماد همه مسلمانان می باشد
پیشنهاد نشان پیامبر اعظم یا نشان درجه یک جهان اسلام
جهان غرب همواره بدلیل ماهیت جنگ افروزی در حال گسترش این پدیده شوم در جهان بوده اما با بهره گیری از ظرفیت جایزه صلح نوبل به افراد مشهور سعی می نماید تا چهره ای بشر دوستانه از خود به نمایش گذاشته و اذهان جهانیان را به آن معطوف نماید و از هرگونه سرمایه گذاری و تبلیغ نیزدریغ نمی ورزد هرچند با تلاش بسیاری از دشمنان بشریت به این جایزه جهانی دست یافته‌اند اما بسیاری از افراد نیز که حقیقتا در جریان صلح تلاش و خدمات انسان دوستانه تلاش نموده‌اند موفق به کسب این نشان شده اند.
امکانات مادی دنیای معاصر به‌گونه ای است که می توان راه های متفاوتی را برای معرفی پیامبر اتخاذ نمود و یکی از این راه ها اعطاء نشان درجه یک جهان اسلام با عنوان نشان پیامبر اعظم یا نشان رحمت للعالمین از طریق سازمان کنفرانس اسلامی است که در حقیقت به نیابت ازکشور های اسلامی و تمامی مسلمانان خواهد بود

اینک با توجه به اثر گذاری اعطای نشان های بشردوستانه و صلح طلبانه در نزد اذهان عمومی مردم جهان، پیشنهاد می گردد بعنوان یکی از محوری ترین کشورهای اسلامی با بهره گیری از مؤلفه های دینی و قرآنی در جهت هدف احیاء نام مبارک رسول الله الاعظم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در معرفی مقام رحمانی رسول الله الاعظم و صیانت از آن حضرت در تقابل با هتاکی ها، طرح اعطاء نشان پیامبر الاعظم یا نشان رحمت للعالمین (نشان عالی درجه یک جهان اسلام) را به سازمان کنفرانس اسلامی پیشنهاد نماید تا با توجه به ضرورت ها و اهداف این پیشنهاد در یک فرآیند دیپلماتیک در دستور کار آن سازمان جهت معرفی به کشورهای اسلامی قرار گیرد تا در صورت تصویب، این نشان با نام پیامبر عزیز اسلام به‌عنوان یکی از مظاهر صلح و رحمت در جهان معرفی گردد.
راه کار پیشنهادی
سازمان کنفرانس اسلامی بعنوان بزرگترین سازمان اسلامی در ساختار نظام بین الملل در جهان معرفی شده است و اقدامات این سازمان بعنوان راهبرد کشورهای اسلامی تلقی می گردد و بی شک تلاش این سازمان در اخذ و تلاش برای اجرائی نمودن پیشنهاد اعطای نشان رسول الله الاعظم یا نشان عالی درجه یک جهان اسلام به اندیشمندان و افراد شاخص جهانی می تواند بیانگر اقدامات راهبردی از سوی کشورهای اسلامی باشد

براساس این پیشنهاد ، طرح نشان عالی درجه یک جهان اسلام با عنوان نشان عالی رسول الله الاعظم یا نشان رحمت للعالمین  به سازمان کنفرانس اسلامی پیشنهاد می گردد تا این سازمان بر اساس شرح وظایف خود زمینه های لازم جهت طراحی و همچنین برنامه‌های مرتبط با چگونگی اعطای آن به افراد و شرایط کسانی که می توانند این نشان را دریافت دارند برنامه ریزی نماید

اعطای نشان عالی پیامبر اعظم یا نشان رحمت للعالمین به‌عنوان نشان درجه 1 جهان اسلام در سطح جهان می تواند راهبردی جدی از سوی جهان اسلام در معرفی پیامبر عظیم الشان بویژه معرفی جنبه های رحمانی آن حضرت در تقابل با اقدامات غرب و سلفی های تکفیری باشد و زمینه ساز همگرائی عملی در جهان اسلام تلقی گردد

سیاستمداری پیامبر(صلی الله علیه و آله)
در عرف جهانی امروز «سیاست ‏» را به معنای نیرنگ و دروغ برای ‏کسب قدرت و سلطه بر مردم تعریف می ‏کنند، اما «سیاست‏» در لغت، به معنای «اداره کردن امور مملکت و حکومت کردن» است
خداوند متعال پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و جانشینان بر حق ایشان، ائمه معصومین را از بهترین سیاستمداران شمرده است
در «زیارت جامعه»، در وصف ائمه ‏علیهم السلام که پرورش یافتگان مکتب نبوتند، آمده و ساسه العباد
امام صادق (ع):
 خداوند عز و جلّ پیغمبرش را تربیت ‏کرد و نیکو تربیت فرمود
چون تربیت او را تکمیل نمود، فرمود: انک لعلی خلق عظیم، تو بر اخلاق عظیمی استواری .
  
سپس امر دین ‏و امت را به او واگذار نمود تا سیاست و اداره بندگانش را به ‏عهده بگیرد
سپس فرمود: ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا (حشر7)، آنچه را رسول خدا برای شما آورد، بگیرید، (و اجرا کنید) و از آنچه نهی کرد، خود داری نمایید
رسول‏ خدا
صلی الله علیه و آله نسبت‏ به سیاست ‏و تدبیر خلق، هیچ گونه لغزش و خطایی نداشت و به آداب خدا تربیت‏ شده بود

وظیفه ما؛ حفظ اسلام و فداکارى براى آن‏
اسلام یک ودیعه الهى است پیش ملت‏ها که این ودیعه الهى براى تربیت خود افراد و براى خدمت به خود افراد هست و حفظ این بر همه واجب عینى است
در صدر اسلام و مجاهدت پیغمبر با چه زحمات و کمبودهایى مواجه بودند و چگونه با نثار جان و خون، اسلام را به ثمر رساندند
فاستقم کما امرت و من تاب معک (شورا . هود) پیامبر بیم داشت که ماموریت انجام نگیرد و الا خود آن بزرگوار استقامت داشت؛ استقامت کن و همه کسانى هم که همراهت هستند، استقامت کنند، اگر ببینید که در بین توده‏هاى مردم، در بین اشخاص، دلسردى براى این نهضت پیدا مى‏شود، بدانید استقامت (در) کار نیست یا دارد از دست مى‏رود
کارى بکنید که این توده‏هاى مردم استقامت داشته باشند در این نهضتى که کرده ‏اند

استقامت کنیم تا اسلام و عدالت استقرار یابد
ما باید دائما پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را به یاد بیاوریم، پیغمبر اکرم قیام کردند، پایدارى کردند، زحمت‏ها را متحمل شدند، در مکه با آن‏ همه زحمت مواجه شده و در محاصره شعب آن همه رنج کشیدند و بعد در مدینه، تمام ایام زندگى‏ شان را با رنج و زحمت تمام کردند و حضرت حتى در بستر بیمارى به جیش اسامه دستور حرکت دادند
ما هم تا آخر، زحمت‏ها و رنج‏هاى توطئه ابرقدرت‏ها را باید تحمل کنیم. ما موظف هستیم تا امر الهى را انجام دهیم. پس، از سختى‏ ها نباید هراس داشته باشیم
آیا پیغمبر اکرم در مقابل سختى ‏ها عقب‏ نشینى کردند؟ آیا حاضر به تسلیم و سازش شدند؟ ما هم که کار انبیا و پیغمبر اکرم را انجام مى ‏دهیم، باید بایستیم، باید مقاومت کنیم تا اسلام استقرار پیدا کند و عدالت برقرار شود و دست ظالم‏ها کوتاه گردد .

بیعت ما با پیامبر صلی الله علیه و آله
بیعت، تعهدات و التزامات میان دو طرف در عرصه سیاسی و اجتماعی است که در یک سوی آن امت اسلامی و سوی دیگر آن، امام امت قرار می گیرد. بر هر مومنی لازم است که با پیامبر بیعت کند که بیانگر بیعت با خداوند است. اما از آنجایی که بیعت با خدا و پیامبر در شرایط کنونی ما به یک معنا امکان پذیر نیست، ولی به معنای دیگر امکان آن فراهم می باشد، بر ماست تا با پیامبر و خداوند بیعت کنیم و به شرایط و تعهدات آن ملتزم شویم تا از آثار این بیعت بهره مند شویم
بیعت مستقیم برای ما با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) و پیامبرصلی الله علیه و آله امکان پذیر است چرا که امام زمان و پیامبر در نزد ما حاضر و بر کارهای ما شاهد هستند و همانگونه که سلام می دهیم ایشان به سلام ما پاسخ میدهند

آثار بیعت با پیامبرصلی الله علیه و آله
بیعت با پیامبر برای این است که از وی اطاعت کنیم
اهل بیعت به سبب آن که در این بیعت اطاعت اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مانند آن را به طور رسمی اعلان میکند، موظف است که در همه عرصه های زندگی ظاهری یا باطنی با اخلاص تمام از پیامبرصلی الله علیه و آله اطاعت کند و ولایت و مرجعیت دینی و سیاسی و علمی و غیر آن را پذیرا باشد و در ظاهر و باطن به مخالفت نپردازد
در زمان کنونی که عصر غیبت است، لازم است که دست بیعت به ولی فقیه بدهیم که دست ایشان دست ولی الله (عجل الله تعالی فرجه) و پیامبرصلی الله علیه و آله و خداوند است. هرگونه تخلف از فرمان ایشان به معنای مخالفت با پیامبر تلقی میشود؛

رهبران الهی و پیروان واقعی آنان
.1فقط خدا را پرستش می کنند و بر عبادتشان شکیبا هستند چرا که عبادت آن ها موجب تعارض و تضاد با قدرت های طاغوتی و مشکلات فراوان دیگر می شود
لذا پرستش خدای یگانه و پایداری موجب می شود که نه خوفی داشته باشند و نه اندوهی (65 مریم- 25 انبیاء- 21 بقره- 13 و 14 احقاف- 123 هود)

2. آنان که در راه خدا و خط اویند نباید از منحرفان کمک بگیرند بلکه باید استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خود را حفظ کنند.(141نساء : خداوند هرگز راهی برای سلطه کفار بر مسلمانان قرار نداده است (آیه نفی سبیل و همچنین 51 کهف)
3. بیان نرم اولین گام رهبران الهی و پیروان آنان در تبلیغ دستورات الهی حتی در برابر ستمگران و طاغوت ها بیان نرم است. وظیفه رهبران الهی و مبلغین تنها تذکر و ارشاد است (43 و 44 طه)

4. جهاد و مبارزه به وسیله مال و جان و فکر و اندیشه با دشمنان اسلام:
هوشیاری در برابر دشمن، برداشتن سلاح، حرکت های سازمان یافته برای مقابله با دشمن و در مواردی ضروری بسیج عمومی برای محاصره و دستگیری و کشتن مشرکانی که مسلمانان را تهدید می کنند و عدم سستی در تعقیب بقیه افراد دشمن و ثبات قدم در تمام مراحل جهاد مورد تأکید قرار گرفته و مجاهدات بالاترین پاداش را نزد خداوند دارند (71 و 75 و 76 و 84و 104 نساء - 195 آل عمران - 5، 20، 14، 38، 39، 41، 73، 88 و 123 توبه45، 65، 72 و 75انفال- 23 احزاب- 218، 224، 251، 190، 194 و 216 بقره- 54 مائده)

5. شهادت در راه هدف والای الهی یکی از ارزش های اصیل قرآنی است که رهبران الهی و پیروان آنان، مورد توجه و تأکید قرار داده و از آن در مواقع لازم بهره می گیرند. در حقیقت شهادت میوه و ثمره جهاد است. 154بقره به آن ها که در راه خدا کشته می شوند مرده نگوئید بلکه آنان زنده اند ولی شما نمی فهمید (همچنین 23 احزاب 169 و 195 آل عمران 58 حج)

 6. توبه و ایجاد فرصت برای جبران گناهان و لغزش ها و اشتباهات یکی از راهکارهای قرآنی است. البته قرآن کریم با ارائه راهکارهایی سوءاستفاده های احتمالی از این اصل را از بین برده (37، 160 و 222 بقره- 60 و 82 مریم- 8 تحریم- 37 شوری- 3 و 90 هود- 17 و 18 نساء- 54 انعام- 117 توبه- 31 نور- 11 حجرات-10 بروج- 70 و 71 فرقان)

7. مؤمنان نباید کفار را دوست و سرپرست خود برگزینند حتی اگر پدران، برادران و ... مؤمنان هم راه کفر را پیمودند نباید مؤمنان دوستی و ولایت آنان را بپذیرند چرا که آنان ستمگرند. لذا هرگونه تکیه و تمایل به ستمگران در مکتب الهی مردود است (13 هود- 20 و 28 آل عمران-51، 52، 57 مائده- 108 انعام- 144 نساء- 23 و 114 توبه)
 8. تأکید بر مشترکات دینی از روش های قرآنی است که بر گفت وگوی ادیان توجه دارد. (ای پیامبر) بگو ای اهل کتاب! به سوی سخنی بیایید که میان ما و شما مشترک است جز آنکه خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا ارباب نگیرد(64 آل عمران- 108 انبیاء

9. امر به معرووف و نهی از منکر از روش های قرآنی جهت اصلاح امور جامعه است که در قرآن کریم از جامعه ای که در آن به خوبی تحقق می یابد با نام بهترین امت یاد شده (104 و 110 آل عمران)
 10- مسلمانان نباید از غیرخودشان همراز بگیرند چرا که در تباهی مسلمانان می کوشند و رنج بردن آنان را دوست دارند و کینه و دشمنی از گفتارشان پیداست و در دل هایشان کینه و دشمنی را انباشته اند. مسلمانان به کتاب های آسمانی آنان ایمان دارند ولی آنان به قرآن ایمان ندارند، در ظاهر به دوستی وانمود می کنند ولی در دل دشمنی را پنهان کرده اند (118 و 119 آل عمران- 89 نساء)

11. وحدت مسلمانان رمز پیروزی آنان بر دشمنان است. آل عمران103 : همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و پراکنده نشوید. انفال46: و از خداوند و فرستاده اش اطاعت کنید و با یکدیگر نزاع نکنید که سست میشوید و مهابت و قوتتان از بین میرود.

12- رهبران الهی رسالت خود را در جمع و رودررو با مردم می گویند و باکی در این زمینه ندارند و همچنین پیام های پنهانی و زدوبندی میان رهبران الهی و حکومت های ستمگر و افراد خاص وجود ندارد (59 طه)
13- رهبران الهی تنها رضا و خشنودی خدا را مدنظر دارند و به تهدید و تعقیب ستمگران اعتنایی ندارند و اهمیتی نمی دهند و دست از اهداف خود که همان خشنودی خداست برنمی دارند. کسانی که رسالت الهی دارند فقط از خدا می ترسند و از غیر از او هیچ ترس و هراسی ندارند و برای خشنودی خدا حتی حاضرند جان خود را نیز فدا کنند (84 طه- 39 احزاب- 207 بقره)
14. یکی از شیوه های مبارزه و نابودی قدرت های استکباری از بین بردن نمادها و مجسمه ها و آثار و مراکز فساد و فرماندهی آنان است. برخورد قاطع با طراحان توطئه و هنرمندان و نویسندگان فاسد و طرف آنان از اجتماع و تحقیر و توبیخ و تهدید به مجازات دنیوی و اخروی از شیوه های مبارزاتی رهبران الهی با منحرفان است. سوزاندن گوساله سامری، دستور کشتن گاو بنی سرائیل، شکستن بت ها توسط حضرت ابراهیم(ع) و تخریب مسجد ضرار از نمونه تلاش های رهبران الهی جهت نابودی نمادهای کفر می باشند (97طه 57 و 58 انبیاء)

15. مشرکان حق نمادسازی ندارند قرآن کریم اجازه ساخت و تعمیر نمادهای اسلامی خصوصاً مساجد را به مشرکان نمی دهد (17 توبه)

مقام والای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در جهان هستی
حضرت محمدصلی الله علیه و آله آخرین پیامبر الهی و والاترین مقام معنوی و روحانی در جهان هستی می باشند. ایشان به عنوان منبع رحمت و لطف الهی در جهان و بزرگترین انسان در هستی شناخته می شوند. حضرت در طول 23 سال تمام تلاش و اندیشه‌های خود را صرف گسترش آموزه‌ها و احکام مقدس دین اسلام نمودنداگر امروزه تعالیم و اصول دین اسلام به دست ما رسیده و با بهره‌گیری از تعالیم این مکتب الهی توانسته‌ایم به سعادت دنیوی و اخروی دست یابیم، همه در سایه مجاهدت‌ها و تلاش‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده
رسول اکرم : حیاتی لکم خیرٌ و مماتی لکم خیرٌ وجود حضرت رسول برای تمامی جهان و آدمیان منبع خیر و رحمت الهی است، چه ایشان در قید حیات باشند و یا اینکه در میان مردم نباشند.

سابقه تاریخی هتک حرمت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
اهانت به ساحت مقدس انبیاء الهی ریشه ای تاریخی دارد
وقتی کفار خود را از مقابله با پیامبران ناتوان می دیدند دست به تخریب شخصیت می زدند و نسبتهای ناروایی را می دادند تا جایی که می گفتند که این فرستادگان الهی ساحر و مجنون هستند

1- سوره کوثر هنگامی که عبدالله بن محمد صلی الله علیه و آله که از خدیجه بود از دنیا رفت. (پدر عمرو عاص) پیامبر اکرم را ابتر خطاب کرد. پاسخ این اهانت را قرآن کریم به زیبایی بیان می دارد و به صورتی اعجازگونه می فرماید ان شانئک هو الابتر. این وعده یک اعجاز است که اکنون مشاهده می شود وعده خدا عملی شده، اسلام گسترش پیدا کرده و نسل آن حضرت از فاطمه زهرا (سلام الله علیها) همه جا را پر کرده است

2- سوره همزه که در شأن نزول این سوره مبارکه آمده درباره برخی سران قریش نازل شده که به عیب جویی از پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان می پرداختند
3- سوره حجرات در آیات سوره حجرات ادب حضور در محضر نبوی به مسلمانان یادآوری می شود و آنان را از هرگونه بی احترامی برحذر می دارد. گروهی از طایفه بنی تمیم و اشراف آنها وارد مدینه شدند هنگامی که داخل مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله شدند صدا را بلند کرده و از پشت حجره هایی که منزل پیامبر بود فریاد زدند یا محمد اخرج الینا !این سر و صدا و تعبیرات غیر مؤدبانه پیامبر صلی الله علیه و آله را ناراحت کرد.
4- جنگهای صلیبی : از دیرباز کارشناسان غربی همیشه بر این باور بودند که پیروی از تفکر اسلام ناب برای دنیای غرب خطر دارد اگر در یکصد سال اخیر تاریخ دنیا را ورق بزنیم جنگهای صلیبی اوج کشمکش دول غربی با مسلمانان بوده

راه های هتک حرمت در جهان کنونی
در جهان کنونی طرق هتک حرمت با قدیم متفاوت است. در حال حاضر به زبان بسیار ساده و در مدتی بسیار کوتاه و با توجه به زمان محدود مردم برای مطالعه و با توجه به مشغله های انقلاب صنعتی راههایی را در پیش می گیرند که در کمترین زمان و هزینه، بیشترین تأثیر را داشته باشد
1- کتاب : تدوین کتاب آیات شیطانی توسط سلمان رشدی نویسنده هندی تبار مقیم انگلیس در سال 1988 نمونه بارز این نوع از اهانت است. کتاب های (خشم و غرور) و (قدرت تعقل) بعد از 11 سپتامبر 2001 اتهاماتی را بر مسلمانان وارد کرد که مورد اعتراض مسلمانان نیز واقع شد
2- زیر سؤال بردن دین اسلام توسط بزرگان ادیان الهی : در تاریخ شهریور ماه 1385 پاپ در سفر خود به آلمان طی سخنانی اسلام را دین خشونت معرفی کرد
3- نمایشنامه نویسی
4- ساخت فیلم
5- کاریکاتور
6- تبلیغات
7- تشکیل گروه های طالبان القاعده داعش و .....

راهکارهای مقابله با هتک حرمت های دشمنان 
در مقابل هجمه های دنیای غرب به دین اسلام و ساحت مقدس نبوی، گامهای مؤثری در جهت توسعه و نشر فرهنگ نبوی برداشته شده :
1-
نام گذاری سال پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
در ابتدای سال 1385 زمانی که ولی امر مسلمین به خاطر کاریکاتورها و توهین به پیامبر اکرم سال را به نام پیامبر اعظم  نامگذاری کردند، بازتابهای زیادی را در پی داشت و این بازتابها مختص ایران نبود که جامعه جهانی را به واکنش وادار کرد

2- نام گذاری فرزندان پسر به نام «محمد» در بین اسمهایی که مسلمانان و بعضی غیر مسلمان بالاترین جایگاه خاصی دارد
3- راه اندازی پایگاههای اینترنتی و معرفی چهره واقعی اسلام و پیامبر اکرم در اینترنت و پایگاهها از مهم ترین راهها برای توسعه و نشر فرهنگ نبوی است

4- اتحاد جهان اسلام : پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رحمه للعالمین است یعنی پیامبر، رحمت برای همه جهانیان است لذا مسلمانان وظیفه دارند که با هتک حرمت به ساحت مقدس پیامبر اکرم  به مبارزه برخیزند و شرط اول مبارزه حفظ اتحاد است
5- تحریم های اقتصادی : در سالی که کاریکاتورهای موهن در دانمارک منتشر شد مسلمانان مقیم کانادا کالاهای دانمارکی را از قفسه های خارج کردند
مردم عراق شکلاتهای دانمارکی را تحریم کردند
دست ناشران دانمارکی از نمایشگاه بین المللی کتاب تهران کوتاه ماند
در پاسخ به فیلم توهین به پیامبر جامعه مسلمین در ایران و دیگر کشورها با تحریم موتور جست وجوی گوگل ضربه سختی به او وارد کردند

6- برگزاری تظاهرات در کشورهای گوناگون و تحصن ها
تظاهرات نشانگر خشمی درونی است که بروز می یابد

کم کاری های جهان اسلام در مقابل بی احترامی های دشمن 
از جمله مسائلی که قرآن به آن اهمیت خاص می دهد وظیفه جامعه اسلامی در برابر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. برخی از این وظایف مربوط به صدر اسلام و در زمان حضور نبی مکرم صلی الله علیه و آله است. و برخی نیز شامل همه افراد و در همه زمانها می شود
1- اطاعت از پیامبر اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم همه مسلمانان وظیفه دارند که از حضرت رسول صلی الله علیه و آله اطاعت کنند، زیرا اطاعت از فرامین نبوی اطاعت از امر الهی است
2- احترام به پیامبر ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله تکریم بزرگان و ارج نهادن شخصیت های الهی با اعتقاد به عبودیت و بندگی آنها، تعظیم خداوند سبحان است. هرگونه بی احترامی به ساحت مقدس بزرگان الهی، علی الخصوص نبی مکرم، نعوذ بالله بی احترامی به ساحت مقدس ربوبی است

3- ممنوعیت مجادله با حضرت رسول صلی الله علیه و آله یجادلونک فی الحق بعد ما تبین بالهدی مجادله و مناقشه با پیامبر بعد از روشن بودن هدایت
4- ایذاء و آزار پیامبر حرام است. ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الآخره و اعدلهم عذابا مهینا در آیات قرآن کریم تأکید فراوانی شده است که آزار و اذیت پیامبر اکرم حرام است.
اهانتهای امروز جاهلان نسبت به پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله نوعی آزار و ایذاء به شمار می رود و حرام است و مسلمانان موظف اند که در قبال این گونه حرکات واکنش مناسبی نشان دهند

5- درود بر پیامبر ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما فرستادن صلوات از وظایف قطعی است که بر عهده مسلمانان می باشد و کم کاری در این زمینه گناهی نابخشودنی است
6- خیانت بر پیامبر حرام است یا ایها الذین امنوا لا تخونوا الله و الرسول خیانت به مومن مطلقا حرام است و درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این حرمت از تأکید بیشتری برخوردار است. وظیفه هر مسلمان آنست که در برابر خیانت به نبی مکرم واکنش نشان دهد. کم کاری های جامعه اسلامی خودمان نیز متأسفانه قابل بررسی است که چرا به نسلهای امروزی شناخت جامعی از پیامبر (ص) نداده ایم. 
آیا در برابر انواع هتک حرمتها کاری شایسته و قابل عرضه به دنیای امروز ارائه کرده ایم؟ آیا کتابی در حد جهانی نوشته ایم؟ آیا فیلمی دنیا پسند ساخته ایم تا در آن واقعیتهای دین اسلام را به تصویر بکشیم؟

نقش پیامبر (ص) در جهان کنونی 
تمدن و اجتماع بشری محتاج مذهب و اعتقادات مذهبی است و در سایه اشتراک در عقیده و توحید در پرستش است که رفع دشمنی شده و ائتلاف و اتحاد ایجاد می شود. خداوند نیز در سایه ایجاد چنین اجتماعی شریعتها را یکی پس از دیگری فرستاد تجدید شرایع به معنی تکمیل شرایع می باشد
خداوند سپس فرمود : ان الدین عند الله الاسلام این اسلام است که همه نیازهای مردم را پاسخ داده و کامل ترین دین می باشد محمد صلی الله علیه و آله خاتم النبیین است و قرآن آخرین کتاب آسمانی که از هرگونه تحریف به دور می باشد. حضرت علی (علیه السلام) در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه 108 می فرماید «طبیب دوار» پیامبر پزشکی بود که به دنبال بیمار می گشت، او را پیدا می کرد و بیماریش را درمان می نمود. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله که برای برانگیختن خردها و روشنگری اندیشه ها در پرتو رسیدن به مبدأ حکمت الهی مبعوث گردید

1- وحدت بشریت :شما مردمی بیگانه اید و من خدای یگانه شمایم پس از نافرمانی من بپرهیزید بر این اساس مرد و زن، سیاه و سفید برده و آزاده، فقیر و غنی همه برابرند
2- پیمان از زندگی انسان :در دعوت حضرت محمدصلی الله علیه و آله انسان به جهان پایگاهی از رفعت و عظمت رسید که فرشتگان بر او سجده کنند و خورشید و ماه و ستارگان برای خدمتگزاری او آفریده شده اند و آنچه در آسمان و زمین است به فرمان خدا مسخر انسان شده و او خلیفه خدا در زمین است
3- خدمتگزار بشر :در سایه دین محمدصلی الله علیه و آله همه با هم برادرند «المومن اخ المومن» و همه به یکدیگر یاری می رسانند و حلقه ای به هم پیوسته هستند.
4- پایه گذاری اخلاق
5- پی ریزی حکومت جهانی
6- بسط و گسترش فرهنگ اسلامی توسط پیامبر صلی الله علیه و آله به حقیقت پیوست.

پیامبر اسلام از دیدگاه دانشمندان غربی معاصر

- آنیه بسانت (یک مصلح اجتماعی و فیلسوف مشهور ایرلندی) :غیر ممکن است کسی زندگی و شخصیت پیامبر بزرگ را مطالعه کند و او را تکریم نکند
- هیوتسن اسمیت (دانشمندی بزرگ که به مطالعه ادیان جهان و عرفان مشغول است) :پیامبر در دنیای اسلام بستر ظهور و تجلی وجود مطلق در زندگی بشر است او الگویی الهی و آسمانی است که عقل و اراده مسلمانان را متوجه خود می سازد
- لوئی توماس (نویسنده مشهور آمریکایی) :محمدصلی الله علیه و آله با قدرت و اعمال نفوذ در میان عرب وحدت ایجاد نکرد بلکه بر اثر کلام شیرین و اخلاق نیک خود قلوب این قوم را تسخیر کرده تا آنان از روی میل از او پیروی کرده و به گفته هایشان ایمان آورند
- گوستاو لوبون (خاورشناس فرانسوی) :اگر بخواهیم ارزش اشخاص را به کردار و آثار نیک آنان بسنجیم به طور مسلم حضرت محمدصلی الله علیه و آله بزرگ ترین مرد تاریخ است

- تولستوی ( نویسنده روسی )در کتاب خود به نام «محمد» : جای هیچ گونه شبهه و تردید نیست که پیامبر از بزرگ ترین معلمین دنیا است. آن هم معلمی که به جامعه بشریت خدمات شایانی کرده است
- کاندیس دنیز ( محقق آمریکایی و استاد دانشگاه جونزهاپکینز)پیامبر حضرت محمد صلی الله علیه و آله صاحب نخستین قانون شناخته شده در جهان بوده و این قانون را در شهر مدینه تدوین کرده است . . . باید توجه داشت که در کنار سایر قوانین این قانون وجود دارد که باید به همه ادیان احترام گذاشته شود و حمایت از پیروان آنان واجب است
- مستر هوبرت ویل (نویسنده مشهور)نویسنده کتاب« المعلم الاکبر» است . ویل چنین می گوید : محمد صلی الله علیه و آله 600 سال بعد از مسیح ظهور کرده و با نیرویی خدایی که داشت توانست اوهام را برطرف سازد و بت پرستی را براندازد.

فلسفه ازدواج های پیامبر؛ مصالح دینی، سیاسی- اجتماعی و اخلاقی
 انگیزه‌های ازدواج حضرت، نه از سر شهوت‌رانی و خوشگذرانی، بلکه اساساً بر طبق دستور الهی و بر پایه مصالح و مقتضیات اسلام در آن مقطع زمانی صورت گرفته بود
ابوسفیان این دشمن پیامبر، وقتی از ازدواج ایشان با دختر خود،‌ زمانی که دخترش در حبشه تنها مانده بود، ‌آگاه شد، گفت:‌ پشت این مرد به زمین مباد
.
شرایط زمانی ازدواج‌ها که در اوج سختی و فشار جنگ‌ها بود و از طرفی ازدواج با زنان بیوه که برخی چندین بار ازدواج کرده بودند و همسر نگرفتن از انصار که به راحتی اسلام را پذیرفته بودند و عدم انتقاد از ازدواج‌های پیامبر در زمان ایشان همگی از این مطلب نشان دارد که این ازدواج‌ها بر پایه مصالح و اقتضائات زمان بوده است نه از سر لذت که برخی در پی القای آن هستند

الف‌) انگیزه‌های سیاسی و اجتماعی (همبستگی با اقوام مختلف(
هنگامی که پیامبر ندای اسلام را بلند کرد، تنها بود و تا مدت‌‌ها جز عده‌ای محدود به او ایمان نیاوردند، او بر ضد تمام معتقدات خرافی عصر و محیط خود قیام کرد و به همه اعلام جنگ داد،‌ طبیعی است که همه اقوام و قبایل آن محیط بر ضد او بسیج شوند و باید از تمام وسایل برای شکستن اتخاذ نامقدس دشمنان استفاده کند که یکی از آنها ایجاد رابطه خویشاوندی از طریق ازدواج با قبایل مختلف بود زیرا محکم‌ترین رابطه در میان عرب جاهلی، رابطه خویشاوندی محسوب می‌شد و داماد قبیله را همواره از خود می‌دانستند و دفاع از او را لازم و تنها گذاشتن او را گناه می‌شمردند، قرائن زیادی در دست داریم که نشان می‌دهد ازدواج‌های پیامبر لااقل در بسیاری از موارد، جنبه سیاسی داشته است
در راستای این اهداف، پیامبرصلی الله علیه و آله با عایشه دختر ابوبکر از قبیله بزرگ «تیم»،‌ با حفصه دختر عمر از قبیله بزرگ «عدی»، با ام‌حبیبه دختر ابوسفیان از قبیله نامدار بنی‌امیه، ام‌سلمه از بنی مخزوم، سوده از بنی‌اسد، میمونه از بنی‌هلال و صفیه از بنی‌اسرائیل پیوند زناشویی برقرار کرد

ب) انگیزه‌های اخلاقی
هیچ‌گاه مقصود ایشان از این ازدواج‌ها، تمایلات جنسی نبوده است، با تأمل در ازدواج‌های حضرت، ما شاهد انگیزه‌های اخلاقی نوعاً حمایت مادی یا معنوی از زنان (همسران) هستیم که شواهد زیر این ادعا را ثابت می‌کنند
1. بعد از خدیجه نیز تا یک سال ازدواج نکرد، ازدواج‌های متعدد پیامبرصلی الله علیه و آله در هفت سال آغازین هجرت بوده است؛ یعنی در حد فاصل سنین 54 تا 61 سالگی بوده است
2. ایشان با بیوه‌زنان و حتی با زنان پیر ازدواج می‌کند و این با انگیزه شهوانی مشابهتی ندارد
3. علت ازدواج ایشان با ام‌حبیبه (رمله) دختر ابی‌سفیان به این خاطر بود که شوهرش در حبشه نصرانی شد، ولی او مسلمان باقی ماند؛ پس رسول خداصلی الله علیه و آله برای حمایت از او به صورت غیابی با ایشان ازدواج کرد و نجاشی حاکم حبشه از طرف پیامبر عقد را جاری ساخت و هرگز او را ندید

ج) انگیزه‌های دینی
بعضی از ازدواج‌های پیامبرصلی الله علیه و آله به امر الهی و به منظور اثبات یک حکم دینی یا برداشتن سنت جاهلی بود که خود حضرت پیش‌قدم می‌شدند
در اسلام «پسرخوانده» حکم پسر واقعی را ندارد و زن پسرخوانده بر مرد محرم نیست؛ در حالی‌که در جاهلیت احکام پسر واقعی را بر پسر خوانده سرایت می‌دادند، از آن جمله زن پسرخوانده محرم بود، اسلام این حکم را باطل کرد
پیامبر
صلی الله علیه و آله به دستور خدا با زینب بنت حجش که همسر مطلقه زید بن حارثه، پسرخوانده پیامبر بود، ازدواج کرد، تا حکم جاهلی را در عمل باطل کند و مردم، پذیرای نقض حکم جاهلی باشند. اگر این ازدواج صورت نمی‌گرفت، ممکن بود زید بن‌ حارثه، یا پسرش اسامه بن ‌زید، بعد از رحلت پیامبر به عنوان پسر و وارث پیامبر مطرح می‌‌شد و مسیر امامت و وراثت خاندان پیامبر دگرگون می‌شد.

مقام معظم رهبری:
زندگی پیغمبر را میلی‌متری باید مطالعه کرد. هر لحظه‌ی این زندگی یک حادثه است، یک درس است، یک جلوه‌ی عظیم انسانی است؛ تمام این ۲۳ سال همین‌جور است.
 
جوان‌های ما بروند تاریخ زندگی پیغمبر را از منابع محکم و مستند بخوانند و ببینند چه اتفاقی افتاده است۱۳۸۷/۰۵/۰۹ 
رسول خدا
صلی الله علیه و آله یک سیاستمدار بزرگ بود!
نجات بشر بدون قدرت امکان ندارددلیل این‌همه اذیت پیامبر
صلی الله علیه و آله این بود که دنبال قدرت بود. شاید 1400 است که سعی شده وقتی نام پیامبر را می‌شنویم فقط یاد اخلاق بیفتیم نه سیاست!
قرآن می‌گوید علت بعثت انبیاء «درگیری با طاغوت» است، تمام درگیری انبیاء سرِ مسائل سیاسی بوده نه سرِ برگزاری فقط کلاس اخلاق! مسأله، درگیر شدن پیامبران با قدرت‌طلبان است. تا قدرت سیاسی دست انسان‌های سالم نباشد، معیشت و دیانتِ مردم اصلاح نخواهد شد
چرا پیامبر
صلی الله علیه و آله در مدینه سیاست را بر کار اخلاقی مقدم کرد؟  تا وقتی فرمانداران و مسئولانِ درست در جامعه حاکم نباشد، کارِ فرهنگی کردن «شوخی» است!
پیامبر
صلی الله علیه و آله بعد از هجرت به مدینه، آنجا را به یک پادگان تبدیل کرد
خروج از مدینه بدون اذن پیامبر جایز نبود.

مشکل انبیاء سرِ درگیر شدن آنها با قدرت‌طلبان بود و الا کسی به‌خاطر درس اخلاق دادن، پیغمبری را نمی‌کُشد!
در تعلیمات دینی نباید مباحث کلامی بر مباحث سیاسی غلبه یابد. تعلیمات دینی باید مانند قرآن باشد، نه تحت تأثیر برنامه‌ریزی‌های علمای اخلاق و کلام
 امروز واژۀ «قدرت» طوری شده که اگر کسی بخواهد بگوید «رسول خدا
صلی الله علیه و آله دنبال قدرت بودند» باید عذرخواهی کند!
رسول خدا
صلی الله علیه و آله یک سیاستمدار بزرگ بود و ما باید برای تبلیغات و تعلیمات دینی در جامعۀ خودمان متأسف باشیم که تصویر دقیق و صحیحی از رسول خدا و کاری که انجام داد و در تاریخ عیناً رخ داده، به مردم نداده‌اند.

مردم به کدام سیاست‌مدار اعتماد می‌کنند؟!
سیاست‌مداری که با نزدیکانش با رفق و مدارای بیشتری برخورد می‌کند، قابل اعتماد نیستخدا پیامبر
صلی الله علیه و آله را به‌عنوان اسوه برای ما معرفی فرموده.
 
الان کدام ویژگی ایشان برای جامعه بیشتر لازم است؟
الان جامعه بیش از هر چیز به سیاستمداران و سیاست‌گذاران خوب نیاز دارد زیرا حیات جامعه دست اینهاست و اینها هستند که بیش از دیگران باید صحیح رفتار کنند و الا یک کارگر یا کاسب معمولی، اگر عیبی هم در کارش باشد یا نباشد، به تنهایی چقدر در جامعه اثر دارد؟
!
هر موقع یاد تقوا افتادید، اول ‌یاد سیاستمداران بیفتید، وقتی یاد امر به معروف و نهی از منکر افتادید، اول یاد سیاستمداران بیفتید، وقتی یاد ایمان و صداقت و خوبی‌ها افتادید، اینها را اول سیاستمداران جامعه به‌عنوان قله‌های جامعه باید داشته باشند.  
 
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرمایددر جنگ‌ها وقتی کار سخت می‌شد، پیامبر
صلی الله علیه و آله اهل‌بیت خود را جلو می‌فرستاد تا سایر مردم سالم بمانند (نهج البلاغه نامه9)
یعنی پیامبر
صلی الله علیه و آله از خودش مایه می‌گذاشت و خانواده‌اش را فدا می‌کرد، نه اینکه برای خودش و خانواده‌اش جمع کندبعد از ظهور هم هر کسی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) نزدیک‌تر باشد، حضرت به او سخت‌تر خواهد گرفت.
این‌گونه است که حضرت بر جهان حکم‌فرمایی خواهد کرد و همه حکومت او را می‌پذیرند. (فَقُلْتُ لَوْ کَانَ هَذَا إِلَیْکُمْ لَعِشْنَا مَعَکُمْ فَقَالَ ع هَیْهَاتَ کافی1/410)

حضرت محمد صلی الله علیه و آله، پیامبر همه است
در قرآن سوره احزاب به عنوان خاتم النبیین و رسول الله آمده لذا پیامبر اسلام نیستند (ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین) لذا  پیامبر یهودیا، مسیحیا و حتی پیامبر بی دینان، چه ایشون رو قبول داشته باشن چه قبول نداشته باشن..
حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیامبر فقط اسلام نیست این تعبیر «پیامبر اسلام» رو مستشرقان غربی در کتاب ها و نوشته ها و بعد هم در ذهن و زبان ما جا انداخته اند.

 

پنج دشمن اصلی و برنامه پیامبر صلی الله علیه و آله در مقابله با آنان

 موجود زنده ی رو به رشد و نموی که همه ی صاحبان قدرت اگر او را بشناسند، از او احساس خطر می کنند، قهراً دشمن دارد. اگر پیغمبر نتواند در مقابل دشمن، هوشیارانه از این مولود طبیعی مبارک حراست کند، این نظام از بین خواهد رفت و همه ی زحماتش بی حاصل خواهد بود؛ لذا باید حراست کند. برای آن که این کار به سامان برسد، سه مرحله وجود داشت: مرحله ی اول، شالوده ریزی نظام بود که با این کارها انجام گرفت. مرحله ی دوم، حراست از این نظام بود. مرحله ی سوم، عبارت از تکمیل و سازندگی بناست. پیغمبر نگاه می کند و می بیند پنج دشمن اصلی، این جامعه ی تازه متولد شده را تهدید می کنند:

دشمن اول، قبایل نیمه وحشی مدینه
یک دشمن، کوچک و کم اهمیت است؛ اما در عین حال نباید از او غافل ماند؛ قبایل نیمه وحشی اطراف مدینه؛ که تمام زندگی آنها عبارت از جنگ و خونریزی و غارت و به جان هم افتادن و از همدیگر قاپیدن است. پیغمبر اگر بخواهد در مدینه نظام اجتماعی سالم و مطمئن و آرامی به وجود آورد، باید حساب اینها را بکند. پیغمبر فکر اینها را کرد. در هر کدام از آنها اگر نشانه ی، صلاح و هدایت بود، با آنها پیمان بست؛ تا تعرض نکنند اول هم نگفت که حتماً بیایید مسلمان شوید؛ نه، کافر و مشرک هم بودند. پیغمبر بر عهد و پیمان خودش خیلی پافشاری میکرد و پایدار بود؛ آنهایی که شریر بودند و قابل اعتماد نبودند، پیغمبر آنها را علاج کرد و خودش سراغ آنها رفت. سریه ها؛ پیغمبر تعدادی را سراغ فلان قبیله میفرستاد، مربوط به سریه هاست .
دشمن دوم، اشراف مکه
یک گروه اشراف متکبر قدرتمند متنفذ با هم بر مکه حکومت می کردند؛ اینها با هم اختلاف داشتند، اما در مقابل این مولود جدید، با یکدیگر همدست بودند. پیغمبر می دانست خطر عمده از ناحیه ی آنهاست؛ همینطور هم در عمل اتفاق افتاد. پیغمبر احساس کرد اگر بنشیند تا آنها سراغش بیایند، یقیناً آنها فرصت خواهند یافت؛ لذا پیغمبر سراغ آنها رفت؛ منتها به طرف مکه حرکت نکرد. راه کاروانی آنها از نزدیکی مدینه عبور می کرد؛ پیغمبر تعرض خودش را به آنها شروع کرد؛ که
 جنگ بدر، مهمترین این تعرضها در اول کار بود. آنها هم با تعصب و پیگیری و لجاجت به جنگ آن حضرت آمدند. تقریباً چهار، پنج سال وضع اینطوری بود؛ یعنی پیغمبر آنها را به حال خودشان رها نمی کرد؛ آنها هم امیدوار بودند که بتوانند این مولود جدید- یعنی  نظام اسلامی را که از آن احساس خطر می کردند، ریشه کن کنند. جنگ احد و جنگهای متعدد دیگری که اتفاق افتاد، در همین زمینه بود.
آخرین جنگی که آنها سراغ پیغمبر آمدند،
 جنگ خندق بود. همه ی نیرویشان را جمع کردند و از دیگران هم کمک گرفتند و گفتند می رویم پیغمبر و دویست نفر، سیصد نفر، پانصد نفر از یاران نزدیک او را قتل عام می کنیم؛ مدینه را هم غارت می کنیم و آسوده برمی گردیم؛ دیگر هیچ اثری از اینها نخواهد ماند. قبل از آن که اینها به مدینه برسند، پیغمبر اکرم از قضایا مطلع شد و آن خندق معروف را که تقریباً به عرض 40 متر کندند. دشمنان کنار مقابل خندق آمدند، اما دیدند نمی توانند؛ لذا شکسته و مفتضح و مأیوس و ناکام مجبور شدند برگردند.

پیغمبر فرمود تمام شد؛ این آخرین حمله ی قریش مکه به ماست؛ از حالا دیگر نوبت ماست؛ ما به طرف مکه و به سراغ آنها می رویم. سال بعد پیغمبر گفت ما می خواهیم به زیارت عمره بیاییم. ماجرای حدیبیه که یکی از ماجراهای بسیار پرمغز و پر معناست در این زمان اتفاق افتاد. پیغمبر حرکت کرد، اشراف بالاخره تصمیم گرفتند و گفتند می رویم و نمی گذاریم او به مکه بیاید؛ و اگر بهانه یی پیدا کردیم، قتل عامشان می کنیم. پیغمبر با عالی ترین تدبیر، کاری کرد که آنها نشستند و با پغمبر قرار داد امضاء کردند تا پیغمبر برگردد؛ اما سال بعد بیاید و عمره بجا آورد؛ و در سرتاسر منطقه، برای تبلیغات پیغمبر فضا باز باشد.

اسمش صلح است؛ اما خدای متعال در قرآن می فرماید: انا فتحنا لک فتحا مبینا ؛ ما برای تو فتح مبینی ایجاد کردیم. اگر کسانی به مراجع صحیح و محکم تاریخ، مراجعه بکنند، خواهند دید که ماجرای حدیبیه، چقدر عجیب است. سال بعد پیغمبر به عمره رفتند و علی رغم آنها، شوکت آن بزرگوار روز به روز زیاد شد. سال بعدش یعنی سال هشتم که کفار نقض عهد کرده بودند، پیغمبر رفتند و مکه را فتح کردند، که فتحی عظیم و حاکی از تسلط و اقتدار پیغمبر بود. بنابراین پیغمبر با این دشمن هم مدبرانه، قدرتمندانه، با صبر و حوصله، بدون دستپاچگی و بدون حتی یک قدم عقب نشینی برخورد کرد و روز به روز و لحظه به لحظه به طرف جلو پیش رفت.
دشمن سوم، یهودیان
دشمن سوم، یهودیها بودند، یعنی بیگانگان نامطمئنی که علی العجاله حاضر شدند با پیغمبر در مدینه زندگی کنند؛ اما دست از موذیگری و اخلالگری و تخریب برنمی داشتند. بخش مهمی از سوره ی بقره و بعضی از سوره های دیگر قرآن مربوط به برخورد و مبارزه ی فرهنگی پیغمبر با یهود است؛ چون گفتیم اینها فرهنگی بودند؛ آگاهیهایی داشتند؛ روی ذهنهای مردم ضعیف الایمان اثر زیاد میگذاشتند؛ توطئه می کردند؛ مردم را ناامید می کردند و به جان هم می انداختند؛ اینها دشمن سازمان یافته یی بودند. پیغمبر تا آن جایی که می توانست، با اینها مدارا کرد؛ اما بعد که دید اینها مدارا بردار نیستند، اینها را مجازات کرد. پیغمبر، بیخود و بدون مقدمه هم سراغ اینها نرفت؛ هر کدام از این سه قبیله عملی انجام دادند و پیغمبر بر طبق آن عمل، آنها را مجازات کرد.

اول، بنی قینقاع بودند که به پیغمبر خیانت کردند؛ پیغمبر سراغ آنها رفت و فرمود باید از آنجا بروید؛ اینها را کوچ داد و از آن منطقه بیرون کرد و تمام امکاناتشان برای مسلمانها ماند.

دسته ی دوم، بنی نضیر بودند؛ آنها هم خیانت کردند- که داستان خیانتهای اینها مهم است- لذا پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: مقداری از وسایلتان را بردارید و بروید؛ آنها هم مجبور شدند و رفتند.

 دسته ی سوم بنی قریظه بودند که پیغبمر به آنها امان و اجازه داد تا بمانند؛ آنها را بیرون نکرد؛ با آنها پیمان بست تا در جنگ خندق نگذارند دشمن از طرف محلات آنها وارد مدینه شود؛ اما اینها ناجوانمردی کردند و با دشمن پیمان بستند تا در کنار آنها به پیغمبر حمله کنند! یعنی نه فقط به پیمانشان با پیغمبر پایدار نماندند، بلکه در آن حالی که پیغمبر یک قسمت مدینه را- که قابل نفوذ بود- خندق حفر کرده بود و محلات اینها در طرف دیگری بود که باید آنها مانع از این می شدند که دشمن از آنجا بیاید، اینها رفتند و با دشمن مذاکره و گفتگو کردند تا دشمن و آنها مشترکاً از آنجا وارد مدینه شوند از پشت به پیغمبر خنجر بزنند. پیغمبر در اثنای توطئه ی اینها ، ماجرا را فهمید.

محاصره ی مدینه، قریب یک ماه طول کشیده بود؛ در اواسط این یک ماه بود که اینها این خیانت را کردند. پیغمبر مطلع شد که اینها چنین تصمیمی گرفته اند. با یک تدبیر بسیار هوشیارانه، کاری کرد که بین اینها و قریش به هم خورد- کاری کرد که اطمینان اینها و قریش از همدیگر سلب شد. یکی از آن حیله های جنگی سیاسی بسیار زیبای پیغمبر همین جا بود؛ یعنی اینها را علی العجاله متوقفشان کرد تا نتوانند لطمه بزنند. بعد که قریش و همپیمانان شان شکست خوردند و از خندق جدا شدند و به طرف مکه رفتند، پیغمبر به مدینه برگشت؛ همان روزی که برگشت، نماز ظهر را خواند و فرمود نماز عصر را جلوی قلعه های بنی قریظه میخوانیم؛ راه بیفتیم به آنجا برویم؛ یعنی حتی یک شب هم معطل نکرد؛ رفت و آنها را محاصره کرد؛ بیست و پنج روز بین اینها محاصره و درگیری بود؛ بعد پیغمبر همه ی مردان جنگی اینها را به قتل رساند؛ چون خیانت اینها بزرگتر بود و قابل اصلاح نبودند، پیغمبر با اینها این گونه برخورد کرد یعنی دشمنی یهود را- عمدتاً در قضیه ی بنی قریظه، قبلش در قضیه ی بنی نضیر، بعدش در قضیه ی یهودیان خیبر- این گونه با تدبیر و قدرت و پیگیری و همراه با اخلاق والای انسانی از سر مسلمانها رفع کرد. در هیچکدام از این قضایا، پیغمبر نقض عهدی نکرد؛ حتی دشمنان اسلام هم این را قبول دارند.
دشمن چهارم، منافقین
منافقین در داخل مردم بودند؛ کسانی که به زبان ایمان آورده بودند، اما در باطن ایمان نداشتند؛ مردمان پست، معاند، تنگ نظر و آماده ی همکاری با دشمن، منتها سازمان نیافته؛ فرق اینها با یهود این بود. پیغمبر با دشمن سازمان یافته یی که آماده و منتظر حمله است تا ضربه بزند، مثل برخورد با یهود رفتار میکند و به آنها امان نمیدهد؛ اما دشمنی را که سازمان یافته نیست و لجاجتها و دشمنیها و خباثتهای فردی دارند و بی ایمانند، تحمل می کند. عبدالله بن اُبیّ، یکی از دشمن ترین دشمنان پیغمبر بود؛ تقریباً تا سال آخر زندگی پیغمبر این دشمن زنده بود؛ پیغمبر با او رفتار بدی نکرد؛ درعین حال که همه می دانستند او منافق است؛ ولی با او مماشات کرد؛ مثل بقیه ی مسلمانها با او رفتار کرد؛ سهمش را از بیت المال داد، امنیتش را حفظ کرد، حرمتش را رعایت کرد؛ با اینکه آنها این همه بدجنسی و خباثت می کردند؛ که باز در سوره ی بقره، فصلی مربوط به همین منافقین است. آن وقتی که جمعی از این منافقین کارهای سازمان یافته کردند، پیغمبر به سراغ آنها رفت.

 در قضیه ی مسجد ضرار، اینها رفتند مرکزی درست کردند؛ با خارج از نظام اسلامی- یعنی با کسی که در منطقه ی روم بود؛ مثل ابوعامر راهب- ارتباط برقرار کردند و مقدمه سازی کردند تا از روم علیه پیغمبر لشکر بکشند؛ در اینجا پیغمبر به سراغ آنها رفت و مسجدی را که ساخته بودند، ویران کرد و سوزاند؛ فرمود این مسجد، مسجد نیست؛ این جا محل توطئه علیه مسجد و علیه نام خدا و علیه مردم است. یا آن جایی که یک دسته از همین منافقین، کفر خودشان را ظاهر کردند و از مدینه رفتند و در جایی لشکری درست کردند؛ پیغمبر با اینها مبارزه کرد و فرمود اگر نزدیک بیایند، به سراغشان می رویم و با آنها می جنگیم؛ با اینکه منافقین در داخل مدینه بودند و پیغمبر با آنها کاری نداشت. بنابراین با دسته ی سوم، برخورد سازمان یافته ی قاطع؛ اما با دسته ی چهارم، برخورد همراه با ملایمت داشت؛ چون اینها سازمان یافته نبودند و خطرشان، خطر فردی بود. پیغمبر با رفتار خود، غالباً هم اینها را شرمنده می کرد.
دشمن پنجم، نفسانیات و خودخواهیها
دشمنی که در درون هر یک از افراد مسلمان و مؤمن وجود داشت؛ خطرناکتر از همه ی دشمنها هم همین است ؛ این دشمن در درون ما هم وجود دارد تمایلات نفسانی، خودخواهیها، میل به انحراف، میل به گمراهی و لغزشهایی که زمینه ی آن را خود انسان فراهم می کند. پیغمبر با این دشمن هم سخت مبارزه کرد. منتها مبارزه ی با این دشمن، به وسیله ی شمشیر نیست؛ به وسیله ی تربیت و تزکیه و تعلیم و هشدار دادن است. لذا وقتی که مردم با آن همه زحمت از جنگ برگشتند، پیغمبر فرمود شما از جهاد کوچکتر برگشتید، حال مشغول
 جهاد بزرگتر بشوید. عجب یا رسول الله! جهاد بزرگتر چیست؟ ما این جهاد با این عظمت و با این زحمت را انجام دادیم؛ مگر بزرگتر از این هم جهادی وجود دارد؟ فرمود بله، جهاد با نفس خودتان.

اگر قرآن می فرماید: الذین فی قلوبهم مرض، یعنی در دل، بیماری دارد- جزو منافقین نیست؛ گاهی مؤمن است، اما در دلش مرض هست. این مرض یعنی چه؟ یعنی ضعفهای اخلاقی، شخصیتی، هوسرانی و میل به خود خواهیهای گوناگون؛ که اگر جلویش را نگیری و خودت با آنها مبارزه نکنی، ایمان را از تو خواهد گرفت و تو را از درون پوک خواهد کرد. وقتی ایمان را از تو گرفت، دل تو بی ایمان و ظاهر تو با ایمان است؛ آن وقت اسم چنین کسی منافق است. اگر خدای نکرده دل من و شما از ایمان تهی شد، در حالی که ظاهرمان، ظاهر ایمانی است؛ پابندیها و دلبستگیهای اعتقادی و ایمانی را از دست دادیم، اما زبان ما همچنان همان حرفهای ایمانی را می زند که قبلاً می زد؛ این می شود نفاق؛ این هم خطرناک است.

قرآن می فرماید: ثم کان عاقبه الذین اسائوا السوای ان کذبوا بایات الله؛ آن کسانیکه کار بد کردند، بدترین نصیبشان خواهد شد. آن بدترین چیست؟ تکذیب آیات الهی. در جای دیگر می فرماید: آن کسانی که به این وظیفه بزرگ انفاق در راه خدا عمل نکردند، فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه؛ چون با خدا خلف وعده کردند، در دلشان نفاق به وجود آمد. خطر بزرگ برای جامعه ی اسلامی این است؛ هر جا هم که شما در تاریخ می بینید جامعه ی اسلامی منحرف شده، از این جا منحرف شده است. ممکن است دشمن خارجی بیاید، سرکوب کند، شکست بدهد و تار و مار کند؛ اما نمی تواند نابود بکند؛ بالاخره ایمان می ماند و در جایی سربلند می کند و سبز می شود.

اما آن جایی که این لشکر دشمن درونی به انسان حمله کرد و درون انسان را تهی و خالی کرد، راه منحرف خواهد شد. هر جا انحراف وجود دارد، منشأش این است. پیغمبر با این دشمن هم مبارزه کرد. تضرع و ارتباط پیامبر با خدا، روز به روز محکمتر شد.
پیغمبر در رفتار خود مدبرانه عمل کرد و سرعت عمل داشت؛ نگذاشت در هیچ قضیه یی وقت بگذرد. قناعت و طهارت شخصی داشت و هیچ نقطه ی ضعفی در وجود مبارکش نبود. او معصوم و پاکیزه بود؛ این خودش مهمترین عامل در اثر گذاری است. ما باید یاد بگیریم؛ اثر گذاری با عمل، به مراتب فراگیرتر و عمیق تر است از اثرگذاری با زبان. او قاطعیت و صراحت داشت. پیغمبر هیچ وقت دو پهلو حرف نزد. البته وقتی با دشمن مواجه می شد، کار سیاسی دقیق می کرد و دشمن را به اشتباه می انداخت و در موارد فراوانی، پیغمبر دشمن را غافلگیر کرده است؛ چه از لحاظ نظامی، چه از لحاظ سیاسی؛ اما با مؤمنین و مردم خود، همیشه صریح، شفاف و روشن حرف می زد و سیاسی کاری نمی کرد و در موارد لازم نرمش نشان می داد؛ مثل قضیه ی عبدالله بن ابی.

 او هرگز عهد و پیمان خودش را با مردم و با گروههایی که با آنها عهد و پیمان بسته بود- حتی با دشمنانش، حتی با کفار مکه- نشکست. لذا همه می دانستند که وقتی با این شخص قرار داد بستند، به قرار داد او می شود اعتماد کرد. از سوی دیگر، پیغمبر تضرع خودش را از دست نداد و ارتباط خود را با خدا روز به روز محکمتر کرد. در وسط میدان جنگ، همان وقتی که نیروهای خودش را مرتب می کرد، تشویق و تحریص می کرد، خودش دست به سلاح می برد و فرماندهی قاطع می کرد، یا آنها را تعلیم می داد که چه کار کنند، روی زانو می افتاد و دستش را پیش خدای متعال بلند می کرد و جلوی مردم بنا می کرد به اشک ریختن و با خداحرف زدن: پروردگارا! تو به ما کمک کن؛ پروردگارا! تو از ما پشتیبانی کن؛ پروردگارا! تو خودت دشمنانت را دفع کن.

نه دعای او موجب می شد که نیرویش را به کار نگیرد؛ نه به کار گرفتن نیرو، موجب می شد که از توسل و تضرع و ارتباط با خدا غافل بماند؛ به هر دو توجه داشت. او هرگز در مقابل دشمن عنود دچار تردید و ترس نشد. امیرالمؤمنین- که مظهر شجاعت است- می گوید هر وقت در جنگها شرایط سخت می شد، به پیغمبر پناه می بریم؛ هر وقت کسی در جاهای سخت، احساس ضعف می کرد، به پیغمبر پناه می برد .

خود اداره ی آن حکومت و ایجاد آن جامعه و ایجاد آن الگو، یکی از معجزات پیامبر است. مردم ده سال با او شب و روز زندگی کردند؛ به خانه اش رفتند و او به خانه شان آمد؛ در مسجد با هم بودند؛ در راه با هم رفتند؛ با هم مسافرت کردند؛ با هم خوابیدند؛ با هم گرسنگی کشیدند؛ با هم شادی کردند؛ - محیط زندگی پیغمبر، محیط شادی هم بود؛ با افراد شوخی می کرد- مسابقه می گذاشت و خودش هم در آن شرکت می کرد. آن مردمی که ده سال به او زندگی کردند، روز به روز محبت پیغمبر و اعتقاد به او در دلهای آنها عمیق تر شد . وقتی در فتح مکه، ابوسفیان مخفیانه و با حمایت عباس- عموی پیغمبر- به اردوگاه آن حضرت آمد تا امان بگیرد، صبح دید که پیغمبر دارد وضو می گیرد و مردم اطراف آن حضرت جمع شده اند تا قطرات آبی را که از صورت و دست ایشان می چکد، از یکدیگر بربایند! گفت من کسری و قیصر- این پاشاهان بزرگ و مقتدر دنیا - را دیده ام؛ اما چنین عزتی را در آنها ندیده ام. بله، عزت معنوی، عزت واقعی است؛ والله العزه و لرسوله و للمؤمنین؛ مؤمنین هم اگر آن راه را بروند، عزت دارند.

شناخت پیامبر(ص) بایسته همگانی

با توجه به دیدگاه قرآن درباره تقلید می توان به آسانی دریافت که چرا پیامبرگرامی صلی الله علیه و آله بهترین اسوه برای تقلید و الگوبرداری است تا انسان، زندگی دنیوی و اخروی خویش را براساس سبک زندگی آن بزرگوار سامان دهد

چرا که وی به سبب عصمت از هرگونه خطا، اشتباه، سهو و گناه در فهم و عمل و رفتار و نیز کمال و تمامیت عقل و مکارم اخلاقی و دیگر شرایط تقلید، می تواند از هر نظر جامع و اسوه حسنه و کامل باشد (احزاب21)
از این رو شناخت آن حضرت می تواند به شناخت از بهترین سرمشق و اسوه کامل و نیک از عقل و عقلاء و شرع بینجامد و انسان را برای حرکت در مسیر صحیح کمال یاری و مدد رساند

بر این اساس بر همگان لازم است تا برای دست یابی به راه و روش درست زیستن و متاله و خدایی شدن، از مسیری استفاده کنند که مسیر مستقیم و مبرا از نقص و کژی است. از این رو خداوند به صراحت راه رسیدن به محبوبیت الهی یعنی رسیدن به مقام عبودیتی که کنه و گوهرش ربوبیت و مظهریت آن و خلافت الهی است را راه پیامبر(ص) و محبوبیت و خشنودی وی قرار داده و می فرماید قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله؛ بگو اگر خدا را دوست می دارید مرا پیروی کنید تا شما هم محبوب خدا شوید. پس راه مستقیم و صراط راست الهی جهت محبوب شدن در نزد خداوند این است که تقلید و پیروی از پیامبرصلی الله علیه و آله شود

این پیروی همان تقلید محض در همه امور است؛ چرا که تنها در این صورت است که خشنودی و محبوبیت الهی رقم می خورد برای شناخت افکار، اندیشه ها، اعمال و رفتار پیامبر(ص) جهت تقلید و پیروی، می توان از راه های گوناگونی بهره برد که از جمله مطمئن ترین و آسان ترین و معتبرترین راه ها، مراجعه به آیات قرآنی است که در آن صراط مستقیم محمدی  بیان و تبیین شده است و انسان می تواند با بهره گیری و تقلید و پیروی از آن به محبوبیت الهی دست یابد و محبوبیت و عشق دو سویه پدید آید. (مائده 54)

خداوند در آیه 21 سوره احزاب، سیره پیامبر را الگو و سرمشق مناسب زندگی برای همگان بویژه خداجویان رستاخیزباوری می داند که یاد خداوند همه وجودشان را گرفته است و او را مقصد و مقصود خویش دانسته اند. بنابراین، هر کسی که خدا را می جوید، باید از مسیرش حرکت کند که پیروی و الگوبرداری از اسوه کامل و نیک الهی یعنی حضرت پیامبر است.
این پیروی و اطاعت باید به گونه ای باشد که در هیچ گوشه ای از آن نقص و کژی و خللی راه نیابد، لذا خداوند در آیه 1 حجرات بر لزوم پیروی از سیره پیامبر و اجتناب از هرگونه پیشتازی بر آن حضرت 
در گفتار و رفتار تأکید می کند و می فرماید پیشتازی بر آن حضرت همانند عقب افتادن، عین گمراهی و ضلالت است.

از آیه 20 سوره مزمل چنین برمی آید که حتی پیروی از آن حضرت در اموری که از واجبات اختصاصی ایشان است نیز امری مستحب است

پیروی برخی از یاران از سیره آن حضرت در شب زنده داری و تهجد را امری پسندیده معرفی کرده و چنین پیروان و یارانی را مورد تشویق قرار می دهد؛ چرا که این افراد با آن که بر ایشان واجب نیست تا همانند پیامبر تهجد و شب زنده داری کرده و دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را بیدار باشند و به نماز و قرآن مشغول شوند، ولی این پیروی و همراهی، امری بسیار پسندیده و ستوده است؛ چرا که زمینه متاله شدن و تحقق اسمای کمالی را به سبب پیروی مطلق و کامل برای آنان فراهم می آورد

از نظر قرآن، از نشانه های صداقت و درستی در ایمان پیروان، آن است که اشخاص در همه امور از پیامبر پیروی کنند. بنابراین، پیرو و مقلد خوب کسی است که حتی در مقام پیامبر قرار گیرد و مردم را به توحید خالص و پیراسته از هرگونه شرک دعوت کند و در این راه همانند پیامبر عمل کند. (یوسف108) بطوری که هر کسی این پیروان را می بیند به این نتیجه برسد که آنان پیرو واقعی پیامبر هستند؛ زیرا در همه چیز می کوشند تا خود را همانند پیامبرصلی الله علیه و آله کنند.

 

 

نظرات  (۱)

  • اسراقیل کبیری
  • با سلام.ممنون از مطالب خوبتون.با اجازتون میخوام مطالبی واسه خودم بردارم.خیلی عالیه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">