تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

فلسفه و اهداف بعثت . بشارت عیسوی . مجموعه شعر بعثت

 

اخلاق نبوی (ص). اسوه کامل بشریت. سیره سیاسی . انسان سازی

 

تبعات رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله 

 

بیعت با پیامبر . فضائل اخلاقی و حکومتی . خاتمیت . پیامبر از زبان قرآن کریم . قرآن و عصمت . توبه پیامبران ! خطابهای خداوند به پیامبر . مقامات . علت برتری پیامبر

 

فلسفه ازدواج های پیامبر (ص) شیطنت های استکبار جهانی

 

معراج سفری اعجاز آمیز

 

   

 

تقلید محض از پیامبر(ص)، حرکت در صراط مستقیم هدایت
پیامبر(ص) از سوی خداوند به عنوان اسوه و سرمشق بشر برگزیده شده است از این رو شناخت همه جانبه آن حضرت(ص) برای همگان امری بایسته است.
اهمیت و ارزش تقلید در آموزه های قرآنی انسان موجودی تقلیدپذیر است؛ چرا که این صفت برای آدمی فواید و آثار بسیاری دارد. از جمله آثار تقلید انتقال دانش و تجربیات است. البته تقلید نیز مانند هر ویژگی و صفت انسانی ممکن است مورد سوءاستفاده قرار گیرد و یا به نادرستی از آن بهره گرفته شود

 لذا در آموزه های قرآنی و نیز علوم تربیتی و اجتماعی، تقلید باتوجه به متعلقات آن مورد ارزیابی و سنجش قرار می گیرد؛ چرا که برخی از افراد جامعه به جای تقلید از هنجارها و آداب و سنت های نیک و پسندیده، به تقلید از ناهنجاری ها و رفتارهای زشت و ناپسند رو می آورند و جامعه را با خطرات جدی و پدیده های نادرست مواجه می سازند و زمینه فروپاشی اجتماعی را فراهم می آورند*

از نظر عقلی تقلید چهارگونه است:

تقلید جاهل از جاهل

تقلید عالم از عالم

تقلید عالم از جاهل

تقلید جاهل از عالم

از نظر قرآن سه قسم نخست از اقسام چهارگانه تقلید، باطل و تنها گونه چهارم آن درست و صحیح است.
از آموزه های قرآنی برمی آید که در تقلید صحیح باید شروطی احراز شود

مقلد باید خود به علم و عقل دریابد که این پیروی و ملازمت از عالم بر پایه اصول و مبانی عقلانی درست و صحیح است

شخص مقلد، علم و عقل کسی را که می خواهد از او تقلید کند، احراز نماید و بر او آشکار شود که آن شخص، انسانی عالم و عاقل است

سومین شرطی که آیات قرآنی برای صحت و جواز تقلید بیان کرده آن است که تقلید در امور مشروع از نظر شریعت معتبر باشد و از نظر عقلانی و عرفی، معقول خردمندان و مقبول عرف عقلایی باشد

بنابراین لازم است تقلید تنها در اموری باشد که از نظر عقل و شریعت و عرف معقول، مشروع و معروف (مقبول) باشد. (مائده104 بقره170 نحل 43 و44 انبیا7)*

 

خداوند در آیه 43 نحل، در جواز و صحت و بلکه لزوم تقلید جاهل از عالم عاقل می فرماید: فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون؛ اگر نمی دانید، از اهل ذکر بپرسید

در این آیه توجه خاصی به اصطلاح اهل ذکر شده است. ذکر یکی از نام های قرآن است

چنان که ذکر بیانگر این معناست که شخص همواره در یاد خدا و اهداف آفرینش است و به آن سمت نظر دارد و حرکت می کند

چنین شخصی از نظر قرآن، خردمند و عاقل، مؤمن و معتقد، اهل رفتارهای معقول، مقبول و مشروع است و از هر نظر قابل اعتماد است و می توان از وی پرسید و براساس پاسخ وی عمل کرد

بنابراین می تواند به عنوان مرجعیت علم و عمل محل مراجعه و تقلید قرارگیرد

همانگونه که از آیات قرآنی به دست می آید، جایگاه سه چیز در تقلید بسیار مهم و اساسی است. این سه چیز عبارتند از عقلانیت، عقلائیت و مشروعیت

بنابراین شخصی که به وی مراجعه و از او تقلید می شود باید خود دارای چنین صفاتی باشد و دیگر آن که قول و عمل وی نیز مبتنی بر پاسخ و کاری معقول از نظر عقل، معروف (مقبول) از نظر عقلاء و عرف جامعه و مشروع از نظر دین باشد*

 

این جاست که می توان به سادگی تایید قرآن را بر مسئله برهانی و بینه بودن (انفال 42)، عرفی و معروف بودن ازنظر خردمندان (اعراف 199 و آیات بسیار از جمله آیات امر به معروف) و شرعی بودن و مطابقت با احکام الهی معتبر (آیات بسیار قرآن) به دست آورد

براین اساس هرگونه تقلیدی که بیرون از دایره شروط سه گانه عقلانی، عقلایی و شرعی باشد و با آن در تقابل و تضاد قرارگیرد، تقلیدی مذموم و ناپسند عقلانی و شرعی و عقلایی است و باید از آن پرهیز کرد

از این رو خداوند در آیاتی از جمله 104 مائده تقلید جاهل از جاهل را باطل می داند، چرا شرط تقلید از عاقل در آن مراعات نشده است و تقلید از غیر اهل ذکر را باطل معرفی می کند؛ چرا که در آن علم و دانش و شریعت و ایمان و امور دیگر مراعات نشده است.

از نظر قرآن، تقلیدهای برخاسته از تعصب قومی، خانوادگی و قبیله ای مذموم است، زیرا در این نوع تقلیدها، شرط عقلی و یا عقلایی در معقولیت و مقبولیت تقلید وجود ندارد. از این رو آیات بسیاری چنین تقلید را نکوهش کرده و اهل آن را سزاوار سرزنش دانسته است. (بقره 170و نیز مائده 104 و اعراف 70 و 173، و یونس 78 و ده ها آیه دیگر)*

 

همچنین آیات دیگر، برخی از تقلیدهای ناپسند را چون برخاسته از جهل و نادانی (اعراف 138؛ کهف 4و5) و یا رفاه و خوشگذرانی (زخرف23) و القائات شیطانی و تلقینات ابلیسی (بقره 168 و 170؛ لقمان21) است، امری ناپسند و مذموم شمرده شده است که ریشه همه آنها به اصل فقدان عقلانیت و یا عقلائیت برمی گردد.
از نظر قرآن، نتیجه چنین تقلیدی جز هلاکت و نابودی (اعراف65 تا72)، خشم و انتقام الهی (زخرف23 و25) پیروی از شیطان (لقمان21) و عذاب در قیامت (بقره 165 تا 167) چیزی نخواهد بود

البته قرآن برای تقلید کورکورانه و غیرعقلانی آثار و نتایج دیگری نیز برشمرده است که می توان به مانعیت در رشدیافتگی فردی و اجتماعی (بقره170)، خرافه گرایی، بدعت گرایی و پای بندی بی دلیل و غیرعقلانی به سنت ها (مائده103 و104)، حق ناپذیری (یونس75 و 78)، استکبارورزی (قصص23 تا 39)، توجیه گرایی (اعراف28)، جمود و دوری از آزاداندیشی (بقره170 انبیاء53 و67)، فسادگرایی و دوری از اصلاح خواهی و اصلاح پذیری (هود87 و88) و مخالفت با حق و حقیقت و پیامبران و هدایت گران و اصلاح طلبان (ابراهیم9و10 مائده104) اشاره کرد.

شناخت پیامبر(ص) بایسته همگانی

با توجه به دیدگاه قرآن درباره تقلید می توان به آسانی دریافت که چرا پیامبرگرامی(ص) بهترین اسوه برای تقلید و الگوبرداری است تا انسان، زندگی دنیوی و اخروی خویش را براساس سبک زندگی آن بزرگوار سامان دهد

چرا که وی به سبب عصمت از هرگونه خطا، اشتباه، سهو و گناه در فهم و عمل و رفتار و نیز کمال و تمامیت عقل و مکارم اخلاقی و دیگر شرایط تقلید، می تواند از هر نظر جامع و اسوه حسنه و کامل باشد (احزاب21)
از این رو شناخت آن حضرت می تواند به شناخت از بهترین سرمشق و اسوه کامل و نیک از عقل و عقلاء و شرع بینجامد و انسان را برای حرکت در مسیر صحیح کمال یاری و مدد رساند

بر این اساس بر همگان لازم است تا برای دست یابی به راه و روش درست زیستن و متاله و خدایی شدن، از مسیری استفاده کنند که مسیر مستقیم و مبرا از نقص و کژی است

از این رو خداوند به صراحت راه رسیدن به محبوبیت الهی یعنی رسیدن به مقام عبودیتی که کنه و گوهرش ربوبیت و مظهریت آن و خلافت الهی است را راه پیامبر(ص) و محبوبیت و خشنودی وی قرار داده و می فرماید:

قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله؛ بگو اگر خدا را دوست می دارید مرا پیروی کنید تا شما هم محبوب خدا شوید

 

پس راه مستقیم و صراط راست الهی جهت محبوب شدن در نزد خداوند این است که تقلید و پیروی از پیامبر(ص) شود

این پیروی همان تقلید محض در همه امور است؛ چرا که تنها در این صورت است که خشنودی و محبوبیت الهی رقم می خورد.
برای شناخت افکار، اندیشه ها، اعمال و رفتار پیامبر(ص) جهت تقلید و پیروی، می توان از راه های گوناگونی بهره برد که از جمله مطمئن ترین و آسان ترین و معتبرترین راه ها، مراجعه به آیات قرآنی است که در آن صراط مستقیم محمدی(ص) بیان و تبیین شده است و انسان می تواند با بهره گیری و تقلید و پیروی از آن به محبوبیت الهی دست یابد و محبوبیت و عشق دو سویه پدید آید. (مائده 54)

خداوند در آیه 21 سوره احزاب، سیره پیامبر(ص) را الگو و سرمشق مناسب زندگی برای همگان بویژه خداجویان رستاخیزباوری می داند که یاد خداوند همه وجودشان را گرفته است و او را مقصد و مقصود خویش دانسته اند. بنابراین، هر کسی که خدا را می جوید، باید از مسیرش حرکت کند که پیروی و الگوبرداری از اسوه کامل و نیک الهی یعنی حضرت پیامبر(ص) است.
این پیروی و اطاعت باید به گونه ای باشد که در هیچ گوشه ای از آن نقص و کژی و خللی راه نیابد، لذا خداوند در آیه 1 حجرات بر لزوم پیروی از سیره پیامبر(ص) و اجتناب از هرگونه پیشتازی بر آن حضرت(ص) در گفتار و رفتار تأکید می کند و می فرماید پیشتازی بر آن حضرت(ص) همانند عقب افتادن، عین گمراهی و ضلالت است*

 

از آیه 20 سوره مزمل چنین برمی آید که حتی پیروی از آن حضرت(ص) در اموری که از واجبات اختصاصی ایشان است نیز امری مستحب است

پیروی برخی از یاران از سیره آن حضرت(ص) در شب زنده داری و تهجد را امری پسندیده معرفی کرده و چنین پیروان و یارانی را مورد تشویق قرار می دهد؛ چرا که این افراد با آن که بر ایشان واجب نیست تا همانند پیامبر(ص) تهجد و شب زنده داری کرده و دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را بیدار باشند و به نماز و قرآن مشغول شوند، ولی این پیروی و همراهی، امری بسیار پسندیده و ستوده است؛ چرا که زمینه متاله شدن و تحقق اسمای کمالی را به سبب پیروی مطلق و کامل برای آنان فراهم می آورد

از نظر قرآن، از نشانه های صداقت و درستی در ایمان پیروان، آن است که اشخاص در همه امور از پیامبر(ص) پیروی کنند

بنابراین، پیرو و مقلد خوب کسی است که حتی در مقام پیامبر قرار گیرد و مردم را به توحید خالص و پیراسته از هرگونه شرک دعوت کند و در این راه همانند پیامبر(ص) عمل کند. (یوسف، آیه108) بطوری که هر کسی این پیروان را می بیند به این نتیجه برسد که آنان پیرو واقعی پیامبر(ص) هستند؛ زیرا در همه چیز می کوشند تا خود را همانند پیامبر(ص) کنند

 رحمت بی انتهای محمد (ص)

از ابتدای خلقت تا به امروز تباهی ها و سیاهی های بسیاری در دل تاریخ رخ داده است. از همان روزی که قابیل برادر خود را به کام مرگ کشاند و با حسادت خود اولین جنابت تاریخ را مرتکب شد، تا تکذیب تک تک پیامبران، همه حکایت از بی رحمی روزگار نسبت به خوبان و برگزیدگان الهی دارد

قرآن کریم در توصیف برخورد معاصرانِ انبیاء الهی با آن ذوات پاک و نورانی : یا حسرة علی العباد ما یأتیهم من رسول الا کانوا به یستهزئون. دریغا بر این بندگان! هیچ پیامبری بر آنها مبعوث نشد مگر آنکه مسخره اش کردند (یس 30)
لَقَد اَخَذنا میثاق بنی اسرائیل و ارسلنا الیهم رُسُلاً کُلَّما جاءَهُم رسولٌ بما لاتهوی اَنفُسُهم فریقاً کذّبوا و فریقاً یقتلون (مائده70) همانا ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و رسولانی را به سوی آنان فرستادیم، هر بار رسولی چیزی را برایشان می آورد که دلخواهشان نبود گروهی را تکذیب می کردند و گروهی را می کشتند

بارها و بارها با مرور و مطالعه قصص انبیاء خوانده ایم که ایوب را مردم زمانه اش تحقیر کردند. خوانده ایم که مردمان زمانه ابراهیم او را به آتش افکندند. شنیده ایم که قوم بنی اسرائیل در غیبت نه چندان طولانی مدت پیامبرشان حضرت موسی، به پرستش گوساله روی آوردند و باز شنیده ایم و خوانده ایم همین قوم دردسرساز به بانوی پاک و مطهر، حضرت مریم نسبت های ناروا دادند

در ریشه یابی این حوادث ناگوار عوامل گوناگونی را می توان دخیل دانست.

از مهمترین آن، مسأله حسادت است. بی شک خدای متعال مقامات و مراتبی به برگزیدگان خود داده است. آنها را به زیور علم بی انتهای الهی آراسته. علمی که دیگران سهمی در آن ندارند.

آنها را امین راز و اسرار خود قرار داده و کلید غیب و عوالم را در اختیار آنان قرار داده. نزول برکات و رحمت خود را به واسطه آنها قرار داده و رفع و دفع عذاب را نیز به یمن وجود آنها منوط فرموده.

آنها را به مرتبه ی اصطفاء و اجتباء (برگزیدگی) رسانیده و در قله ی رفیع عصمت از گناه و اشتباه نشانده و این همه را در فرازهای زیارت جامعه می توانیم ببینیم و بخوانیم. اصْطَفَاکُمْ بِعِلْمِهِ وَ ارْتَضَاکُمْ لِغَیْبِهِ وَ اخْتَارَکُمْ لِسِرِّهِ‏ وَ اجْتَبَاکُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ أَعَزَّکُمْ بِهُدَاهُ وَ خَصَّکُمْ بِبُرْهَانِهِ وَ انْتَجَبَکُمْ لِنُورِهِ وَ أَیَّدَکُمْ بِرُوحِه ما اقرار می‌‌کنیم که خداوند شما خاندان عصمت را بر اساس علمی که به شایستگی شما داشته از میان مردم برگزیده است؛ در نتیجه، شما، هم مصطفای خدا هم مرتضی هم مختار و هم مجتبای خدا هستید

طبیعی است که گروهی بیماردل با شنیدن این همه مقام و مرتبت نتوانند آن را بربتابند و با رفتار منفعلانه ی خود به آن مقام رفیع رشک برند و به تکذیب و توهین و قتل فیزیکی و شخصیتی آنها اقدام کنند. قرآن کریم می فرماید ام یحسدون الناس علی ما اتاهم الله من فضله (نساء 54) بلکه به "مردم" به خاطر نعمتی که خدا از فضل خویش به آنان داده حسد می برند؟

امام باقر در ذیل این روایت می فرمایند: منظور از ناس (مردم) که مورد حسد واقع شده اند ما اهل بیت هستیم. بر اثر حسادت، دیروز به شکلی حریم مقدس انبیاء و ائمه اطهار مخدوش می شد و امروز این تعرض شکلی دیگر به خود گرفته است. زمانی پیامبر را (العیاذ بالله) شاعر و مجنون و ساحر خطاب می کردند. روزگاری کاریکاتور آن حضرت را منتشر کردند، برای خاندان او ترانه ی موهن ساختند، حرم مطهرشان را با خاک یکسان کردند و ...
و امروز فیلم سراسر توهین و دروغ "مظلومیت مسلمانان" را کارگردانی و پخش نمودند. پیامبر ما آن چیزی نیست که این فیلم سخیف درصدد القاء آن بود. این مساله نیازی به اثبات هم ندارد چون امری بدیهی است (آفتاب آمد دلیل آفتاب) پیامبر ما، پیامبر مهربانی و رحمت بود.

نگاهی به سیره ی نورانی پیامبر این را به ما نشان میدهد که آن حضرت با همسران خود بسی مهربان و با محبت بودند. همواره می فرمودند أَحْسَنُ النَّاسِ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ أَلْطَفُهُمْ بِأَهْلِهِ وَ أَنَا أَلْطَفُکُمْ‏ بِأَهْلِی نیکوترین مردم از نظر ایمان، خوش خلق ترین و با لطفترین آنها نسبت به خانواده خویش است و من با لطف ترین شما به خانواده ام هستم. (بحار،ج68،ص387)‏

آن حضرت آنقدر اخلاقشان ستودنی بود که قرآن خُلق عظیم را به ایشان نسبت می دهند. انک لعلی خلق عظیم (قلم4) همانا ای پیامبر تو اخلاقی بزرگ داری.

آن حضرت آن چنان قلب عطوفی داشتند که هرگاه در جنگی اسیری در اختیار می گرفتند، به او محبت می کردند و می فرمودند در ازای آموزش به سپاهیان اسلام، از قید اسارت آزاد خواهند شد. پیامبر خوبی ها حضرت محمد(ص)، نه آن چیزی است که دشمنانش به تصویر کشیدند. هموست که مبعوث شد تا مکارم اخلاق را به اتمام برسانند. پیامبر خوبمان در رعایت آداب هیچ هم آوردی نداشتند. ایشان زمانی مبعوث شدند که عادت زشت مردمان کشتن دختران به جرم دختر بودنشان بود.

با این مساله با جدیت مبارزه کردند. تا آن جا که به نقل از عایشه، هرگاه دختر خود یعنی حضرت زهرا را می دیدند، او را می‌بوسید و جای خود را به یگانه دختر خود می‌داد (الاستیعاب ج2 ص375) روزی عربی بیابانی خدمت پیامبر اکرم ص آمد و حاجتی داشت

وقتی که جلو آمد روی حساب چیزهایی که شنیده بود، ابهت پیامبر ص او را گرفت و زبانش به لکنت افتاد. پیغمبر ص ناراحت شدند و سوال کردند: آیا از دیدن من زبانت به لکنت افتاد؟ سپس پیامبر ص او را در بغل گرفت و به طوری فشردند که بدنش، بدن پیغمبر ص را لمس نماید.

آن گاه فرمودند: آسان بگیر. از چه می ترسی؟ من از جبابره نیستم. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان گوسفند شیر می دوشید. من مثل برادر شما هستم. (حکایتها و هدایتها، شهید مطهری) آیا می توان این تندیس مهر و عطوفت را خشن، بی رحم و نامهربان معرفی کرد؟!

        رحمت و رافت، در عین صلابت و قاطعیت

خداوند متعال در قرآن پیامبر اکرم(ص) را شخصیتی جهانی دانسته و درباره قلمرو رسالت او می فرماید: و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا؛ ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهای الهی) بشارت دهی و از عذاب او) بترسانی (سبا28)

همچنین بعثت او را به پیامبری، منتی برای اهل ایمان شمرده: لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم؛ خداوند بر مومنان منت نهاده، پیامبری را از خودشان در میان آنها برانگیخت (آل عمران164)

و در مقام بیان ویژگی های آن حضرت و ترسیم سیمای ایشان، به شیوه های گوناگون و تعبیرهای مختلف، سخن به میان آورده است

گاه آن حضرت را با وصف رحمه للعالمین مورد ستایش قرار داده و او را مظهر رحمت و رافت مطلقه خود معرفی نموده و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین؛ ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم (انبیاء107)

وگاه ایشان را تجلی رحمت خاص الهی نسبت به مومنان: لقد جائکم رسول من انفسکم ... و بالمومنین روف رحیم (توبه128) و تجسم غضب و خشم الهی در برابر کفار و منافقان یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم (توبه73) دانسته

  همان گونه که خود خداوند ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمه؛ تو رحم کننده ترین رحم کنندگانی در جای عفو و رحمت و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه؛ سخت ترین مجازات کنندگانی در جای مجازات و انتقام1 است، پیامبر (ص) نیز که مظهر رحمت و غضب الهی و خلیفه خدا در زمین است، باید این گونه باشد.

قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انا برئاء منکم و مما تعبدون برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگام که به قوم (مشرک) خود گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا می پرستید، بیزاریم (ممتحنه4)

خدای به اهل ایمان دستور می دهد که به حضرت ابراهیم (ع) و یاران او تاسی کنند. آنها در مقابل بت پرستانی که با آنها دشمنی کرده و آنها را از شهر و دیار خود بیرون راندند، اعلان برائت و بیزاری کرده، گفتند: انا برئاء منکم؛ ما از شما بیزاریم

در واقع تبری از دشمنان دین و مقابله با آنان، به قدری اهمیت دارد که وجود این ویژگی در ابراهیم (ع) و یاران او، آنها را شایسته تاسی و اقتدا نموده است.
تاسی به حضرت ابراهیم (ع) و یاران او و نیز اقتدا به پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) که با وصف
اسوه حسنه مورد ستایش قرار گرفته، مقتضی آن است که پیروان رسول خاتم نیز همانند خود او، در برابر مومنان رحیم و رئوف و نسبت به کافران و دشمنان دین، با صلابت و سرسخت باشند

مطابق آیه شریفه محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا؛ محمد (ص) فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می بینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می طلبند (فتح29)؛

 

قرآن کریم جبهه گیری مقتدرانه در برابر دشمنان دین، عطوفت و مهربانی به مومنان و عبودیت و خشوع در برابر عظمت خداوند را، سه نشانه جامعه اسلامی دانسته، در بیان ویژگی پیروان رسول اکرم (ص) ، می فرماید: همراهان و پیروان رسول خدا (ص)، افزون بر عبادت (رکوع، سجود و ...) در برابر حق تعالی، نسبت به یکدیگر رحیم و مهربان و در برابر بیگانگان شدید و با صلابتند.
نمونه رحمت و رافت پیامبر (ص) و صلابت آن حضرت را می توان در روز فتح مکه مشاهده نمود

محمد بن اسحاق در سیره خود نقل کرده است: سعد بن عباده در روز فتح مکه در سال هشتم هجری، این شعر را می خواند: الیوم یوم الملحمه الیوم تستحل الحرمه

امروز، روز کشتار و جنگ و انتقام است. امروز روز شکسته شدن حرمت هاست

یکی از یاران نزد رسول خدا (ص رفت و گفت: می ترسم امروز سعد علیه قریش دست به یورش بزند

حضرت، علی(ع) را مامور ساخت تا پرچم اسلام را از سعد بگیرد و فرمود: یا علی، تو پرچم را وارد شهر مکه کن، و فرمود: الیوم، یوم المرحمه؛ امروز، روز رحمت و مهربانی است

پس از فتح مکه به دست مسلمانان، همه چشم ها به پیامبر دوخته شده بود، تا با آنان چه رفتاری می کند. پیامبر که مظهر رحمت و رافت حق تعالی است، فرمود:

ای جمعیت قریش، تصور می کنید من با شما چه رفتاری انجام می دهم؟ گفتند: جز نیکی در تو سراغ نداریم. پیامبر فرمان عفو عمومی صادر کرد و از تقصیر همگان گذشت، جز چند نفر معدود که از فرط پلیدی شایستگی بخشش را از دست داده بودند و در شمار پیشاهنگان کفر و لجاجت به حساب می آمدند2

پی نوشتها:  1- مفاتیح الجنان، دعای افتتاح    2- سیره ابن هشام، ج4، ص32

 

                                  رحمت آفریدگار برای تمام آفریدگان

قرآن آیه107 انبیا و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم می‌فرماید الا مگر رحمت باشی برای جهانیان، رحمت چیست؟ یعنی عاطفی باشی؛ با محبت باشی و تو را فرستادیم لطف کنی و از این قبیل صفات

در مورد بسیاری از انبیا(ع) همین‌گونه است و حتی پیروان آنها و عالمان اخلاقی، مظهر رحمت نسبت به دیگران بوده‌اند. بهتر است معنی رحمت را از قرآن به دست آوریم. آیه 75 انبیا و ادخلنه فی رحمتنا ‌انه من الصلحین و او را در رحمت خویش داخل کردیم. او از شایستگان بود

 

یک پیامبر خدا مانند لوط(ع) با مردمی که به کار خبیثی دچارند درگیر شده وخدا می فرماید به او حکم دادیم، علم دادیم (آیه 74) و مقام صالح بودنش در این حد است که او را وارد رحمت خویش گردانیم (آیه 75) و در آیه 85 و 86 انبیا و اسمعیل و ادریس و ذاالکفل کل من الصبرین که همه از صابرین بودند یعنی هر سه مقام صبر داشتند

ولی در مورد پیامبر اسلام می‌فرماید: خود رحمت است و یکی از القاب پیامبر رحمت للعالمین است که آیه 107 می‌فرماید و در روایات هم بسیار داریم. پس عاطفی بودن و مهربان بودن درجه بسیار پایینی از رحمت است و بعضی از انبیا(ع) نسبت به دیگری با توجه به همین صفات برتری و فضیلت دارند.

حالا کسی است که خودش فضیلت علم است،اگر علمی مطرح است در وجود اوست. و قرآن می‌فرماید بعضی از انبیا(ع) را وارد رحمت کردیم، و بعضی را رحمتی عطا کردیم، ولی پیامبر اسلام را می‌فرماید او خود رحمت است و می‌فرماید که حضرت خضر که به او رحمت داده‌ایم، حضرت موسای پیامبر باید در مقابل او زانو بزند

پس مقام رحمت یعنی مقام افاضه بالاترین فیض حضرت حق به آن فردی که لیاقت دریافت دارد و ما باید ببینیم سر سفره کدام پیامبر نشسته‌ایم و اهل بیت او که ما شیعیان آنها هستیم چه نعمت بزرگی هستند که باید قدر آنها را بدانیم و راه بسته نیست، سلمان هم می‌شود از اهل بیت. در اینجا در مقام اهل بیت که می‌فرمایند از سایر انبیا بالاتر است همین مطلب می‌تواند باشد که اینها از وارثان همان رحمت للعالمین هستند و همه نور واحدند.

در ادامه تعریف رحمت در آل عمران 132 آمده و اطیعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون و خدا و پیامبر را فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرد. فرمان اطاعت و بندگی و عبد بودن است که باعث برخورداری از رحمت الهی است و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین نتیجه اینکه خود پیامبر، رحمت است

در مورد صفات خدا بعضی‌ها دانای صفات الهی‌اند، بعضی‌ها به اندازه قدرتشان دارای صفات الهی هستند، صفات رحمن و رحیم (و سایر صفات هم همین‌طور) در وجود پیامبر ص به‌طور کامل تجلی پیدا کرده و می‌خواهد آن را در مردم ایجاد کند چون خود رحمت للعالمین است و می‌خواهد دست مردم را بگیرد. در واقع پیامبر به اذن خدا دارای ولایت تکوینی است و می‌تواند به اذن خدا در خلقت تاثیر بگذارد همان‌طور که حضرت عیسی (ع) این گونه بود.

پیامبر به اذن الله در رحمت رحیمیه، مخلوقات را از آن بهره‌مند می‌سازد (افاضه می‌کند)، مس وجود را طلا می‌کند. و امام عصر(عج) به اذن الله این توان را دارا می‌باشند. هر یک از ائمه اطهار (ع) هم همین‌طور بودند، مزین به تمام صفات و در برخی از صفات با توجه به زمان و شرایط روز جلوه‌ای خاص داشتند همچون کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) و امام رئوف امام رضا (ع) و این جای تعجب نیست سلمان هم در حد خود چنین بود

 

اگر فضه کنیز حضرت فاطمه (س) مس وجود را طلا می‌کند جلوه رحمت رحیمیه حضرت حق است . یعنی تصرف در کائنات به‌صورت ولایت تکوینی و تشریعی. هرکس به قدر خود و اندازه‌ای که اطاعت می‌کند. بسیاری از اولیا و بزرگان مانند مرحوم آشیخ حسنعلی نخودکی نعوذ بالله نه پیامبر بودند نه امام

انسانی بود که به اندازه اطاعت خود جلوه‌ای از رحمت خدا داشت

پس یک راهش اطاعت از فرمان خدا و پیامبر است. اطیعواالله و اطیعوالرسول... راه دیگر که خدا نشان می‌دهد (155 انعام) و هذا کتب انزلنا مبارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون و این مبارک کتابی است که ما آن را نازل کردیم پس پیرو آن باشید و تقوا پیشه کنید، امید که شما مشمول رحمت (خدا) گردید پس راه‌ها روشن است ولی عده‌ای این برکت (مبارک) را در پول و مادیات می‌بینند و می‌گویند عجب روزپربرکتی بود و امثالهم.

پس با توجه به آیات اشاره شده تا اینجا راه رسیدن به رحمت الهی، اطاعت خدا و رسول و تبعیت از کتاب خدا با تقوا بود و در آیه 62 و 63 اعراف (در رابطه با حضرت نوح که به قول قرآن 950 سال در مقابل سختی‌های زیاد صبر کرد وخم به ابرو نیاورد) ... لینذرکم و لتتقوا ولعلکم ترحمون پیام‌های پروردگار خویش را به شما می‌رسانم و اندرزتان می‌دهم و از خدا چیزها می‌دانم که شما نمی‌دانید (رسالتش چیست؟ بیان نصایح و نشان دادن راه...)

آیا تعجب کردید که بر مردی از خودتان ذکر و پندی از جانب پروردگارتان آمده که شما را هشدار دهد برای اینکه پرهیز کار شوید وشاید مورد رحمت قرارگیرید؟ ... راه پیشنهادی برای مورد رحمت قرار گرفتن پرهیزکار شدن است پس رسالت عامل رحمت الهی است و پیامبر خاتم، خود رحمت است برای عالمیان.

 

اسراء 82 و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنین و لایزید الظالمین الا خسارا و از قرآن آنچه برای مومنان شفا و رحمت است نازل می‌کنیم ولی ستمگران را جز زیان نمی‌افزاید. همین کتاب که مایه رحمت است اگر مومن باشیم (اطاعت و پرهیزکاری) می‌توانیم از رحمتش برخوردار شویم اما اگر ظالم شدیم نه تنها به رحمت نمی‌رسیم بلکه خسران هم می‌ورزیم

پس باید مومن بود یعنی اسلام، اقرار به لسان و ایمان و عمل صالح است. نتیجه اینکه برای رسیدن به رحمت الهی طبق آیات الهی که بخشی از آن مطرح شد بایستی اطاعت از خدا و رسول کرد و تقوا پیشه کرد و طی این مسیر، صبر می‌خواهد و استقامت و عمل صالح.

  سیاستمداری پیامبر(ص)

در عرف جهانی امروز «سیاست ‏» را به معنای نیرنگ و دروغ برای ‏کسب قدرت و سلطه بر مردم تعریف می ‏کنند، اما «سیاست‏» در لغت ، به معنای «اداره کردن امور مملکت و حکومت کردن» است

خداوند متعال پیامبر خاتم (ص) و جانشینان بر حق ایشان، ائمه معصومین را از بهترین سیاستمداران شمرده است

در «زیارت جامعه»، در وصف ائمه ‏علیهم السلام که پرورش یافتگان مکتب نبوتند، آمده و ساسه العباد

فضیل بن یسار می‏گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که به بعضی از اصحاب خویش فرمود: خداوند عز و جلّ پیغمبرش را تربیت ‏کرد و نیکو تربیت فرمود

چون تربیت او را تکمیل نمود، فرمود: انک لعلی خلق عظیم، تو بر اخلاق عظیمی استواری. سپس امر دین ‏و امت را به او واگذار نمود تا سیاست و اداره بندگانش را به ‏عهده بگیرد، سپس فرمود: ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا (حشر7)، آنچه را رسول خدا برای شما آورد، بگیرید، (و اجرا کنید) و از آنچه نهی کرد، خود داری نمایید

رسول‏ خدا (ص) استوار ، موفق و مؤید به روح القدس بود و نسبت‏ به سیاست ‏و تدبیر خلق ، هیچ گونه لغزش و خطایی نداشت و به آداب خدا تربیت‏ شده بود... .

پیوند اخلاق و سیاست در سلوک سیاسی نبی مکرم(ص)‏

اخلاق پیامبر اعظم(ص)، معجزه جاودانه او و ریشه گسترش و پویایی و پایایی فرهنگ و تمدن اسلامی است و از چند ویژگی برجسته برخوردار است:
1. اخلاق نبوی بیش از آنکه نظری و تئوریک باشد و یا آن حضرت درس اخلاق علمی دهد، اخلاقی عملی ـ عینی و قابل شهود و شناختن و واقعی بود.
2. اخلاق نبوی، حلقه واسط اندیشه و عقاید توحیدی ایشان شریعت و احکام اسلامی بود یا رابطه عمیق و سیستماتیک بین اندیشه، اخلاق و اعمال نبوی بود نه جزیره‏ای و ناسازگار با هم.‏
‏3. اخلاق پیامبر اکرم ص در منزل و جامعه و سلوک شخصی و سیاست جامعه انسانی ـ اسلامی از اصول و منطق مشخص و روشنی حکایت می‏کرد و آن اصول، پایدار و مطلق بودند نه نسبی و متغیّر و البته شرایط زمان و مکان در عین اصول ثابت و مطلق کاملاً مراعات می‏شد....‏
‏4. پیامبر از حیث سلوک اخلاقی زمان قبل از قدرت سیاسی ـ مدیریتی و بعد از آن هیچ تغییری نکرد و همواره بر ممشای درست و الهی در حوزه اخلاق عملی مشی می‏نمود و شرایط سیاسی اجتماعی در روحیه اسلامی و سلوک اخلاقی‏اش نسبت به معیارها و مؤلفه‏های اصیل اخلاقی تأثیر نداشت.‏
‏5. اخلاق حسنه و حُسن اخلاق پیامبر اعظم نقش کلیدی در تربیت جامعه اسلامی و تبلیغ و ترویج دین و گسترش اسلام داشت و او رسالتش را تتمیم مکارم اخلاقی اعلام کرد

لذا در همه اطوار و شئون فردی و اجتماعی فعل و انفعال‏هایش بوی اخلاق می‏داد یا اخلاق و ارزش‏های اخلاقی بر آن حاکم بود: همچون رأفت و مهربانی، شفقت و دلسوزی مردم، درد و غم هدایت جامعه و اهتمام به حل مشکلات آنها و گره‏گشایی از امور انسان‏ها، احسان به خلق و اکرام مرد و زن، پیر و جوان، فقیر و غنی و رئیس و رعیت و....

مسئولیت ‏پذیری و پیشاهنگ جامعه در مسائل مختلف عمل کردن یا حضور دائمی در متن مردم و همزبانی و همدلی با آنان، عدالت‏ورزی، مراعات حقوق همه اقشار جامعه، پیوستن کاردانی و دانایی در مدیریت‏های اجتماعی، صداقت و صفا، تواضع و فروتنی، شرح صدر و شکیبایی، علم و حلم در تدبیر امور اجتماع، مدارا و رفق بر مردم، دعوت مردم به توحید، بر محور حکمت و عبودیت، تکریم شخصیت انسان‏ها، پاسخگویی به سئوال‏ها و شبهات و شنیدن انتقادهای مهم و جواب‏های منطقی و بردبارانه دادن، پرورش روح عزت‏گرایی در مردم، شهامت و شجاعت اخلاقی و...

تئوری اطلاق، ابدیت، قدسیّت، کمال و جامعیت اخلاق و ترابط فقه و اخلاق در مدیریت اسلامی و تعامل سلوک و سیاست در متن زندگی خاتم پیامبران ص از قبل از بعثت تا هنگام رحلت کاملاً مشهود بود و پیوند جهاد و اجتهاد با اخلاق و معنویت و عدل و عقل و عبودیت در آیینه سیاست نبوی و مدینة النبی تمام عیار بود و به همین دلیل سنّت و سیره حکومتی آن سرور و سیّد کائنات عالم نیز اسوه حسنه و جاودانه شد .

سیماى عملى پیامبر اعظم(ص)

از مسؤولیت‏هاى بزرگ شخص رسول اکرم(ص) مبارزات سیاسى آن حضرت است

پیغمبر اکرم(ص) (هیچ) روزش از مسائل سیاسى خارج (نبود)؛ دولت تشکیل مى‏داد، با اشخاصى که بر ضد اسلام، ستمگر بر مردم بودند، مبارزه مى‏کرد

رسول الله(ص) پایه سیاست را در دیانت گذاشته است، سیاستى که در صدر اسلام بود، یک سیاست جهانى بود

دو اصل توحید و عدل، در عالم به واسطه رسول اکرم(ص) بسط پیدا کرد

دو شیوه را به عیان در قرآن و سنت و در عمل خود رسول الله(ص) مى‏بینیم؛ دعوت به معنویات و اقامه عدل

جنگ‏هاى زیادى که پیغمبر اکرم(ص) فرموده است، همه براى این معنا بوده است که موانع را از سر این مقصد الهى، مقصد اعلى که دارند و آن تحکیم حکومت اسلامى، حکومت الله، حکومت قرآن (بردارند).

ندیدیم در تاریخ کسى گفته باشد که رسول اکرم(ص) در جایى از صحنه کناره‏ گیرى کنند و در مسجد بنشینند و ذکر بگویند، بلکه به عکس در همه جا حضور داشتند و در صحنه بودند

پیغمبر اکرم(ص) (در ابتداى بعثت) کسى همراهش نبود، خودش بود و خودش با همه دشمن‏ها، حتى عشیره خودش دشمنش بودند، لکن اتکال به خدا، توجه به او، فناى در او، کار را پیش برد

در سیره نبى اکرم(ص) مى‏بینیم که قضیه قدرت‏طلبى در کار نبود؛ (مسأله) تکلیف (بود)

پیغمبر بزرگ اسلام(ص) همه چیزش را فداى اسلام کرد تا پرچم توحید را به اهتزاز در آورد

پیغمبر اسلام(ص) و تمام ذریه او و تمام پیروان او، این‏ها همه دنبال این بودند که اسلام را نگه دارند.
براى ملتها از پدر براى اولادش (مهربان‏تر)، از پدرِ مهربان براى اولادش بر ملتهاى عالم بیشتر غصه مى‏خورد

پیغمبر اکرم(ص) براى خاطر این‏که این کفار مسلمان نمى‏شدند و اعتنا به این مسائل نمى‏کردند، غصه مى‏خورد. براى اشخاصى که در ضلالت بوده‏ اند، به واسطه رحمتى که داشت، متاثر بود، ولى وقتى که ریشه‏ هایى را مى‏دید که این‏ها مشغول فساد هستند و ممکن است که فساد آن‏ها به فساد امت منتهى بشود و این‏ها غده‏ هاى سرطانى بودند که ممکن بود جامعه را فاسد کنند، در عین حالى که نبى رحمت بود، باب غضب را باز مى‏کرد.

 آرزوی زندگی در کنار پیامبر ص مدعیان دوستی زیادند اما کسانی که صادقانه با پیامبر و اهل بیت دوستی می کنند، هم در قلب و هم در فکر و هم در رفتار و هم در اخلاق، از پیامبر و اهل بیت پیروی کنند

در نتیجه آنقدر مورد امتحانها و بلاها و آزمایشها قرار می گیرند تا این گوهر در وجودشان خالص شود. شبهات اعتقادی همیشه و همه جا حتی در بین صحابه پیامبر و اهل بیت هم بوده است اما خدا به کسانی که صادقانه به دنبال حقیقت باشند و در راه یافتن آن کوشا باشد وعده داده است که حتما راه راست را به آنها نشان می دهد.

گر در یمنی چو با منی پیش منی خدا از دوستی ما خبر دارد و دور بودن زمان و مکان ما از پیامبر و دور بودن مکانی ما از امام عصر برای خدا مانعی محسوب نمی شود. همچنانکه امام باقر ع فرموده اند، انسان با همان کسی است که او را دوست می دارد: الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَب‏(کافی، ج2، ص126)

پس از پایان جنگ جمل، یکی از یاران امام به ایشان گفت ای کاش برادرم اینجا بود و می دید که چگونه خدا بر دشمنان پیروزتان کرد. امیرالمومنین به او فرمود: آیا علاقه اش به ما بود؟ آن شخص گفت بله. آن حضرت فرمود: پس او با ما بوده است.

در این جنگ افراد زیادی با ما بوده اند که هنوز متولد نشده اند! شبهات اعتقادی همیشه و همه جا حتی در بین صحابه پیامبر و اهل بیت هم بوده است اما خدا به کسانی که صادقانه به دنبال حقیقت باشند و در راه یافتن آن کوشا باشد وعده داده است که حتما راه راست را به آنها نشان می دهد. بنابراین، دوری زمانی و مکانی، باعث نمی شود دوستی ما بی نتیجه باشد و در دید مولای ما علی ع همه کسانی که واقعا آن حضرت را دوست دارند با آن حضرت هستند حتی اگر سالهای زیادی بعد از آن حضرت به دنیا بیایند.
دوست داشتن در قلب و زبان و فکر و رفتار و اخلاق

افراد زیادی مدعی های دوستی پیامبر و اهل بیت ع بوده اند. مهم آن است که دوستی ما هم در قلب، هم در اعمال و هم در افکار و هم در خلقیات ما ظاهر شود

امام صادق ع فرمودند: خدا را دوست نداشته است آن کسی که معصیتش کرده است. بنابراین راه اثبات دوستی واقعی اهل بیت پیروی از آنهاست. نشانه آن مراقبت از اخلاق و رفتار و طرز فکر است. دوست داران پیامبر و اهل بیت، هر قدر بتوانند خود را در گفتار و رفتار و افکار و اخلاق شبیه خاندان وحی می کنند.

آنقدر می آزمایند تا کاملا پاک شویم هرکس که باشیم، خدا قطعا ما را می آزماید. یا مردم پنداشتند، همین که بگویند: ایمان آوردیم. رها مى‏شوند و آزمایش نمى‏شوند؟! أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون‏

بنابراین خدا حتما این ادعای ما درباره دوستی و پیروی از پیامبر و اهل بیت را آزمایش می کند و اگر صادق باشیم، بعد از همه مراحل آزمایش، ما را مثل طلا، خالص می کند. بعضی از این مردم، از بزرگان بوده اند! مردم همانطور که فرایند طلا در کوره ها است، در این مراحل قرار می گیرند و مانند طلا، خالص می شوند.

بنابراین آزمایشهای خدایی که بعضی از آنها با سختی صورت می گیرد در زندگی دنیا طبیعی است اما اگر در ایمان خود صادق باشیم نتیجه اش بسیار عالی است یعنی این آزمایشها در نهایت ما را یکدست می کند و سرانجام همه بدی هایی که دوستش نداریم و جزو ما نیست را از ما می زداید
در حقیقت برای تشخیص راه حق، باید از خدا کمک گرفت و در راه شناخت حق کوشش کرد. خدا در قرآن وعده داده است که هر کس در راه ما (راه حق) کوشش کند حتما به مقصود خود می رسد:
وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنین‏ (حج78) در زمان اهل بیت کسانی بوده اند که درباره ایشان شک داشته اند

حتی اصبغ بن نباته که یکی از یاران نزدیک امام علی ع بود از امام درباره اختلاف نظرها در میان شیعیان پرسید و از آن حضرت کمک خواست(وسائل الشیعه، ج27، ص135)

پیامبر ص در جمعی که تعدادی از یاران خود در آن بودند فرمودند که وسیله نوشتن بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید ولی کسانی که در آن جمع بودند با هم اختلاف کردند و عده ای گفتند بیاورید و عده ای گفتند نیاورید تا آنکه پیامبر از خواسته خود منصرف شد.
بنابراین همزمانی با پیامبر هم سبب هدایت نیست و چه بسا افرادی که کنار پیامبر بودند اما کافر یا منافق بودند. خدایا ما را جزو اینان قرار ده
: سَیَأْتِی قَوْمٌ مِنْ بَعْدِکُمْ الرَّجُلُ ... لِمَا حُمِّلُوا لَمْ تَصْبِرُوا صَبْرَهُمْ (بحارالانوار، ج52، ص130) پیامبر ص به یاران خویش فرمود: بعد از شما کسانی خواهند آمد که پاداش هر یک از آن ها مساوی با پاداش ۵۰ نفر از شماست

گفتند: یا رسول الله! مگر نه این است که ما در حضور شما در بدر و احد و حنین شرکت کردیم و قرآن در میان ما نازل شد؟ حضرت فرمودند: اگر آنچه بر آن ها روی خواهد داد بر شما روی می داد، شما نمی توانستید مثل آن ها صبر و پایداری کنید

امام علی ع، به هنگام حرکت براى نبرد با خوارج، در ماه صفر سال 38 هجرى، شخصى با پیشگویى از راه شناخت ستارگان گفت: اگر در این ساعت حرکت کنید، پیروز نمیشوید و من از راه علم ستاره شناسى این محاسبه را کردم، امیرالمومنین ع فرمود: گمان مى ‏کنى تو از آن ساعتى آگاهى که اگر کسى حرکت کند زیان نخواهید دید و مى‏ ترسانى از ساعتى که اگر کسى حرکت کند ضررى دامنگیر او خواهد شد.

کسى که گفتار تو را تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده است، و از یارى طلبیدن خدا در رسیدن به هدف‏‌هاى دوست داشتنى، و محفوظ ماندن از ناگواری‌ها، بى ‏نیاز شده است. گویا مى‏ خواهى به جاى خداوند، تو را ستایش کنند چون به گمان خود مردم را به ساعتى آشنا کردى که منافعشان را به دست مى‏‌آورند و از زیان در امان مى‏‌مانند.

 وظیفه ما؛ حفظ اسلام و فداکارى براى آن‏

اسلام یک ودیعه الهى است پیش ملت‏ها که این ودیعه الهى براى تربیت خود افراد و براى خدمت به خود افراد هست و حفظ این بر همه واجب عینى است. اسلام از همه ‏چیز عزیزتر است. پیغمبر اسلام(ص) و تمام ذریه او و تمام پیروان او، این‏ها همه دنبال این بودند که اسلام را نگه دارند.

اسلام امانت خدا است. پیغمبر اسلام(ص) مکلف است که این امانت را حفظ کند و از روزى که این امانت را به دست او دادند تا روزى که رحلت فرمودند، در تمام اوقات دنبال همین مقصد بودند و هیچ روزى و هیچ آنى، یک سستى نعوذبالله به خودش راه نمى‏دادند.

اولیا ما هم همه اینطور بودند، پیروان پیغمبر(ص) (هم) باید اینجور باشند. ما که ادعا داریم پیرو هستیم، ما که ادعا داریم که دنباله ‏رو اولیا و انبیا هستیم، ما هم باید اینطور باشیم. شما به صدر اسلام و مجاهدت پیغمبر عظیم‏الشان(ص) و یاران بزرگوار او نظر کنید که با چه زحمات و کمبودهایى مواجه بودند و چگونه با نثار جان و خون، اسلام را به ثمر رساندند

فاستقم کما امرت و من تاب معک (شورا . هود) نبى اکرم(ص) فرمود: شیبتنى سورة هود لمکان هذه الایة؛ همین آیه است که پیغمبر(ص) مى‏فرماید مرا پیر کرد، براى این‏که امرِ مشکل و مهمى است، براى آن‏که خداى تعالى، استقامت امت را نیز از آن بزرگوار خواسته است و حضرت بیم آن داشت که ماموریت انجام نگیرد و الا خود آن بزرگوار استقامت داشت؛

استقامت کن و همه کسانى هم که همراهت هستند، استقامت کنند، اگر ببینید که در بین توده‏هاى مردم، در بین اشخاص، دلسردى براى این نهضت پیدا مى‏شود، بدانید استقامت (در) کار نیست یا دارد از دست مى‏رود. کارى بکنید که این توده‏هاى مردم استقامت داشته باشند در این نهضتى که کرده ‏اند.

استقامت کنیم تا اسلام و عدالت استقرار یابد

ما باید دائما پیغمبر اکرم(ص) را به یاد بیاوریم، پیغمبر اکرم(ص) قیام کردند، پایدارى کردند، زحمت‏ها را متحمل شدند، در مکه با آن‏ همه زحمت مواجه شده و در محاصره شعب آن همه رنج کشیدند و بعد در مدینه، تمام ایام زندگى‏شان را با رنج و زحمت تمام کردند و حضرت(ص) حتى در بستر بیمارى به جیش اسامه دستور حرکت دادند

ما هم تا آخر، زحمت‏ها و رنج‏هاى توطئه ابرقدرت‏ها را باید تحمل کنیم

ما موظف هستیم تا امر الهى را انجام دهیم. پس، از سختى‏ها نباید هراس داشته باشیم

آیا پیغمبر اکرم(ص) در مقابل سختى ‏ها عقب‏ نشینى کردند؟ آیا حاضر به تسلیم و سازش شدند؟ ما هم که کار انبیا و پیغمبر اکرم(ص) را انجام مى‏دهیم، باید بایستیم، باید مقاومت کنیم تا اسلام استقرار پیدا کند و عدالت برقرار شود و دست ظالم‏ها کوتاه گردد .
   از رسول خدا(ص) تبعیت مى ‏کنیم‏

راه حق گرفتارى دارد، هر راه حقى مشکلات دارد، مشکلات پیغمبر(ص) از مشکلات ما زیادتر بوده مشکلات امیرالمومنین(ع) از مشکلات ما بیشتر بوده، گرفتارى آن‏ها از گرفتارى ما بیشتر بوده، آن‏ها از دوستانشان مخالفت دیدند، این دسته‏اى که در صفین قیام کردند در مقابل حضرت امیر(ع) و ایستادند و شمشیر کشیدند به روى حضرت(ع)، این‏ها از دوستان حضرت(ع) بودند، مخلصین حضرت بودند. شاید گرفتارى حضرت از مخلصینش بیشتر بود (تا) از سایرین

امام حسن(ع) آنقدر گرفتارى که از این دوستان و اصحابش داشت، از دیگران نداشت. اصحابى که توجه نداشتند که امام زمانشان روى چه نقشه دارد عمل مى‏ کند ، با خیال کوچکشان، با افکار ناقصشان در مقابلش مى‏ایستادند و اذیتش کردند.

زهد و وارستگی: حضرت محمد (ص) هرگز نسبت‏ به دنیا و لذایذ زودگذر آن میلی نشان ‏نداد، به آن توجهی نکرد

امام صادق(ع) فرمود: مردی نزد پیامبر(ص) آمد، در حالی که آن حضرت روی حصیری نشسته بود که زبری آن بر بدن آن ‏حضرت اثر گذاشته بود و بر بالشی از لیف خرما تکیه نموده بود، که بر گونه‏ های گلگونه‏ اش نفوذ کرده بود.

آن مرد در حالی که ‏جاهای اثر کرده را مسح می‏نمود، گفت: کسری و قیصر (پادشاهان‏ ایران و روم) هرگز چنین راضی نمی‏شوند و بر حریر و دیبا می‏خوابند و تو (که سرور مخلوقات خدایی) بر این حصیر!

پیامبر(ص) فرمود: به خدا من از آنها برتر و گرامی ‏تر هستم. من‏ کجا و دنیا کجا! مثال زودگذر بودن دنیا ، مثال شخصی است که بر درختی سایه دار عبور می‏کند، لحظه هایی از سایه درخت استفاده‏ می‏کند و وقتی سایه تمام شد، از آنجا کوچ می‏کند و درخت را رها می‏کند.

خدمات رسانى پیامبر(ص

پیامبر اعظم الگوی خدمت رسانی به امت خود بود. آن حضرت در ساختن مسجد قبا کار می کرد. در زمانی که حمزه به او گفت: شما استراحت کنید، ایشان ادامه فعالیت را متوقف نکرد. در خندق کلنگ می زد، به گونه ای از مهمان خود نجاشی پذیرایی کرد که او گفت: این از اخلاق انبیا است نه اخلاق ملوک. در قافله ای که به سفر می رفتند هرکس کاری را به عهده می گرفت رسول خدا(ص) فرمود: «جمع کردن هیزم از صحرا با من» جمعیت گفتند: «یا رسول الله شما زحمت نکشید و راحت بنشینید، ما خودمان با کمال افتخار همه این کارها را می کنیم

رسول اکرم (ص) فرمود: «می دانم که شما این کار را انجام می دهید ولی خداوند دوست نمی دارد بنده اش را در میان یارانش با وضعی متمایز ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده باشد. پس به طرف صحرا رفت و به مقدار لازم خار و خاشاک از صحرا جمع کرد و آورد. پیامبر اعظم(ص) معمولاً بعد از همه به دنبال قافله حرکت می کرد که اگر احیاناً ضعیف و ناتوانی از قافله جدا شده باشد، تنها و بی مدد کار نماند.

دعوت عملی پیامبر(ص)

روزی آدم بی ادبی وارد مسجد شد و آن هنگامی بود که رسول اکرم(ص) با جمعی نشسته بودند. ایستاد و با کمال بی ادبی آن حضرت را با اسم صدا زد و گفت: ای محمد! تو جادوگر دروغگویی هستی! من زیر این آسمان از تو دروغگوتر سراغ ندارم. اگر نمی ترسیدم از اینکه خاندانم مرا عجول بدانند، هم اکنون تو را با همین شمشیر می کشتم و آیندگان را از شر تو نجات می دادم. یکی از اصحاب از جا پرید تا او را تنبیه کند. رسول اکرم(ص) فرمود: بنشین کاد الحلیم ان یکون نبیاً حلم و بردباری، تالی مرتبه نبوت است.

آرام باش و بنشین. آن گاه خودش با لبخندی توأم با لطف و عنایت و محبت به صورت او نگاه کرد و فرمود: «یااخا بنی سلیم» ای برادر بنی سلیم! او از قبیله بنی سلیم بود و شاید رسول اکرم(ص) خواست او را با نسبت دادن به قبیله بنی سلیم احترام کرده باشد. آنگاه نفرمود: تو چرا چنینی؟ بلکه فرمود: چرا بعضی با ما این طور رفتار می کنند؟.

چرا در مجلس ما به ما هجوم می آورند؟ چرا با خشونت با ما سخن می گویند؟ و محبت بسیاری بر او کرد. وقتی که آمدم تو دشمن ترین مردم پیش من بودی و اکنون که می روم محبوب ترین مردم در نزد من هستی. مسلمان شد و رفت. نوشته اند جمع کثیری از قبیله اش هم مسلمان شدند.

پس از رفتن او پیامبراکرم (ص) به اصحابش فرمود: مثل من با این مردم، مثل آن عربی است که شترش رم کرده، در بیابان فرار می کرد. مردم می خواستند به او خدمت کنند، از اطراف هجوم آورده و هیاهو می کردند که شتر را بگیرند اما شتر بیشتر رم می کرد و می گریخت!

 بیعت با پیامبر(ص) و آثار آن

بیعت، تعهدات و التزامات میان دو طرف در عرصه سیاسی و اجتماعی است که در یک سوی آن امت اسلامی و سوی دیگر آن، امام امت قرار می گیرد. برهر مومنی لازم است که با پیامبر(ص) بیعت کند که بیانگر بیعت با خداوند است.

اما از آنجایی که بیعت با خدا و پیامبر(ص) در شرایط کنونی ما به یک معنا امکان پذیر نیست، ولی به معنای دیگر امکان آن فراهم می باشد، بر ماست تا با پیامبر(ص) و خداوند بیعت کنیم و به شرایط و تعهدات آن ملتزم شویم تا از آثار این بیعت بهره مند شویم، چنانکه هرگونه مخالفت و یا اذیت و آزار پیامدهائی دارد که در آیات قرآنی بدان اشاره شده .
پیامبر(ص) شاهد امت و شاهد شاهدان
براساس آموزه های قرآن هر انسانی از جمله پیامبر(ص) دست کم یکبار مرگ را تجربه خواهد کرد (دخان56) پیامبر(ص) نیز به عنوان دارنده نفس، مرگ را میچشد (انبیاء35؛ قصص88) ولی این بدان معنا نیست که پیامبر(ص) که مرگ را تجربه میکند از حضور و شهود نسبت به عوامل هستی از جمله عالم ماده بی بهره میگردد، بلکه حتی براساس آموزه های وحیانی پس از مرگ شهود ایشان نسبت به عالم ماده نه تنها تغییر نمیکند،

بلکه به یک معنا افزایش مییابد؛ زیرا حیات طیبی مییابد که از هرگونه محدودیت و نقصی مبرا و پاک میباشد و موانع شهودی کاملا رنگ میبازد؛ هرچند که به یک معنا برای آن حضرت(ص) و نفس ایشان یعنی حضرت علی(ع) و امامان معصوم(ع) عوالم، هیچ تفاوتی ندارد و همه عوالم که برای بسیاری غیب است برای آنان عوالم حضور و شهود است.

هیچ شکی نیست که پیامبر(ص) به عنوان شاهد امت از حاضران و غیرحاضران زمان خویش، می بایست ناظر و شاهد امت باشد و بر کارها و اعمال ایشان نظارت کند تا در قیامت گواهی دهد (بقره143؛ نساء41)

بنابراین، برخلاف پیامبران دیگری که ناظر و شاهد به زمان خود بودند و پس از مرگ از چنین نظارت و شهودی برخوردار نیستند، چنانکه حضرت عیسی(ع) به خداوند عرضه میدارد که من پس از مرگ در میان ایشان شاهد نبودم تا به خدایی خود بخوانم؛ اما پیامبر(ص) پس از مرگ بلکه حتی پیش از تولد، شاهد امت ها و پیامبران ایشان بوده است (همان آیات) این شهادت میتواند به دو شکل شهادت مستقیم یا از طریق انفس خود (آل عمران61) از طریق امامان معصوم(ع) باشد که خلفاء و وصایای ایشان هستند.

لزوم بیعت با پیامبر(ص) به صورت مستقیم

بیعت با پیامبر(ص) اختصاص به زمان خاصی ندارد، بلکه حکمی برای تمامی زمان هاست. پس بر هر مؤمنی است که با پیامبر(ص) دست بیعت دهد تا در چارچوب فرمان های آن حضرت(ص) زندگی و کارهای خویش را سامان داده و اولویت های آن را تعیین نماید. هر مؤمنی یا به محضر آن حضرت(ص) میرسد و دست بیعت با او میدهد، یا آنکه به سبب دوری مکانی در زمان آن حضرت(ص) یا زمانی در زمان کنونی، دست بیعت را در عمل در دستان نمایندگان و رسولان آن حضرت می گذارد

اگر کسی با ولی فقیه زمان خویش بیعت کند، با امام زمان خویش بیعت کرده که بیعت ایشان همان بیعت با رسول الله و بیعت با رسول الله(ص) نیز بیعت با خداوند است؛ زیرا آن که بیعت میکند با شخص بیعت نمیکند بلکه با منصب، بیعت میکند که منصب خلافت و نمایندگی است.
آنچه گفته شد برای توده های مردم است وگرنه کسانی که از خواص اهل ایمان باشند می دانند که بیعت مستقیم نیز برای آنان با امام زمان(عج) و پیامبر(ص) امکان پذیر است چرا که امام زمان(عج) و پیامبر(ص) در نزد ما حاضر و بر کارهای ما شاهد هستند و همانگونه که سلام می دهیم ایشان به سلام ما پاسخ میدهند و تنها مشکل توده ها نه خواص اهل ایمان این است که پاسخ سلام خویش را نمی شنوند، اما اهل خواص، هم می بینند و هم می شنوند.

با این همه باید توجه داشت که نشنیدن پاسخ سلام از سوی ما، رافع سلام گفتن نیست؛ از اینرو در هنگام حضور در مزارات و عتبات مقدسه لازم است که سلام کنیم و نیز در نمازها بر آن حضرت(ص) سلام دهیم و بگوییم السلام علیک ایهاالنبی و رحمه الله وبرکاته در مسئله بیعت هم میبایست ما دست بیعت را دراز کنیم و با او بیعت ولایت و اطاعت داشته باشیم هرچند که به ظاهر دست بیعت گر آن حضرت(ص) را نمی بینیم که به سوی ما دراز شده است (آل عمران144)

احکام  و آثار بیعت با پیامبر(ص)

بیعت با پیامبر(ص) برای این است که از وی اطاعت کنیم. وقتی دست در دست رسول الله(ص) و نمایندگان او می گذاریم به این معناست که فرمانبردار ایشان هستیم و از او در هر امری اطاعت می کنیم (مجمع البیان ج 1-2 ص624)

خداوند در آیاتی از جمله آیه پیشین و 10 فتح و 21 ممتحنه برای بیعت و وفای به آن، آثار دیگری چون رحمت و پیروزی بیان میکند؛ افزون براین که این افراد از نعمت غنایم نیز بهره مند میشوند و وضعیت اقتصادی ایشان بهبود می یابد (فتح18تا 21)

اهل بیعت به سبب آن که در این بیعت اطاعت اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مانند آن را به طور رسمی اعلان میکند، موظف است که در همه عرصه های زندگی ظاهری یا باطنی با اخلاص تمام از پیامبر(ص) اطاعت کند و ولایت و مرجعیت دینی و سیاسی و علمی و غیر آن را پذیرا باشد و در ظاهر و باطن به مخالفت نپردازد

در حقیقت شخص با بیعت، خود را موظف میکند تا از همه دستورهای پیامبر(ص) به عنوان فرمان های الهی اطاعت و پیروی کند؛ زیرا میداند که اطاعت از آن حضرت(ص) عین اطاعت از خداوند است (آل عمران132 و133 و172 حشر7) و ایشان جز زبان حق تعالی نیست (نجم3 و 4)

پس از آیات قرآنی برمی آید که هر مؤمنی در هر زمان و مکانی می بایست با پیامبر(ص) بیعت کرده و بر مفاد و محتوای بیعت در هر شرایط نهان و آشکار وفادار باشد و بدان عمل کند. هرگونه تخلف و نقض بیعت، در حکم اذیت و آزار آن حضرت(ص) و طغیان و سرکشی نسبت به خداوند و مستوجب عذاب الهی در دنیا و آخرت و لعن است

براساس همین باور است که امروزه بر ماست تا با وصی آن حضرت(ص) یعنی حضرت بقیه الله(عج) بیعت کنیم و به نظر می رسد که مفاد دعای عهد نوعی بیعت با آن حضرت باشد که از سوی مؤمنان هر روزه انجام میگیرد

در زمان کنونی که عصر غیبت است، لازم است که دست بیعت به ولی فقیه بدهیم که دست ایشان دست ولی الله (عج) و پیامبر(ص) و خداوند است

هرگونه تخلف از فرمان ایشان به معنای مخالفت با پیامبر(ص) تلقی می شود؛ زیرا آنان خود فرمان داده اند که در عصر غیبت با ولی فقیه جامع الشرایط بیعت کرده و به احکام او تسلیم باشیم که در چارچوب اسلام و قوانین آن می باشد. بیعت با پیامبر(ص) اختصاص به دوره و زمان و مکانی خاص ندارد و حکمی ابدی است؛ زیرا احکام پیامبر(ص) تا پایان دنیا و قیامت برقرار و باقی است و حلال و حرام محمد(ص) تا قیامت جاری و ساری است.

عقل مطلق و اعتدال وجودی

پیامبر(ص) شاید تنها شخصیت هستی باشد که از وی به عنوان عقل مطلق یاد می شود. در روایات معتبری از آن حضرت(ص) آمده که خود را اولین موجود هستی معرفی می کند و می فرماید اول ما خلق الله نوری (بحارالانوار ج 1ص 79حدیث 7) در حالیکه در عبارتی دیگر همان حضرت(ص) می فرماید اول ما خلق الله العقل، اولین خلقت و آفرینش الهی عقل بوده است (بحارالانوار ج 1 ص 79)

بنابراین می توان گفت که حقیقت محمدی(ص) همان حقیقت عقل مطلق، روح، قلم، عرش و مانند آن است؛ زیرا در روایات دیگر، اولین خلقت الهی را روح و در جایی دیگر روحی یعنی روح من، و در جایی دیگر قلم و یا عرش گفته است که در حقیقت اینها، نام های حقیقت محمدی(ص) است که صادر نخست، مظهر اول و خلق نخست الهی است (بحارالانوار ج 1،حدیث 7 ص 901)
از آن جایی که آن حضرت(ص) عقل مطلق است، در اعتدال کامل است؛ زیرا خداوند انسانی را که تکریم کرده (اسراء 70) به صفت اعتدال و تعادل ستوده است. (انفطار 7) این اعتدال حتی در مقام نفسی یعنی دمیده شدن روح در کالبد جسمانی و جسدانی نیز وجود دارد و خداوند در این مقام نیز الهاماتی را برای حفظ اعتدال فطری می فرستد. (شمس 7 و 8)

پیامبر(ص) به حکم عقلانیت مطلق وجودی اش، از اعتدال و عدالت در همه مراحل برخوردار است و هرگز در هیچ امری از آن خارج نمی شود؛ زیرا اعتدال و عدالت عین حق است؛ از این رو همواره بر عدالت فرمان داده و بر آن عمل کرده است. (شوری51 و آیات دیگر)

پیامبر از زبان خداوند

پیامبری برای زمینیان فرستاده شده بود که زبان از وصف او عاجز است و به راستی چه کسی به جز خداوند می تواند بهترین خلق خود را توصیف کند؟! خداوند متعال خود به معرفی آخرین پیامبرش برای چهانیان لب به سخن گشوده لقد من الله علی المۆمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم…؛

خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولی از خودشان در میان آنان برانگیخت…آل عمران 164) نعمتی بزرگ و پایدار که خداوند برای زمینیان فرستاد تا اینکه بتوانند از ظلمت جهل و نادانی بیرون بیایند کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‏ صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ کتابى است که آن را به سوى تو فرود آوردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکیها به سوى روشنایى بیرون آرى به سوى راه آن شکست ناپذیر ستوده إبراهیم 1)
اما همین مقدار کافی نیست، زمینیان باید بیشتر با آخرین پیام آور خدا آشنا شوند، زیرا پیامبری که می خواهد مردم را پاک کند و به آنها تعلیم دهد باید خود پاک و تعلیم دیده باشد و خداوند برای شناخت بیشتر پیام آور خود، او را این گونه معرفی میکند

انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهرّکم تطهیرا خدا چنین میخواهد که رجس هر آلایش را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند (احزاب 33) رسولی را به سوی شما فرستاده ام که هم او هم اهل بیتش از هر عیبی پاک و منزه هستند و هر فردی که می خواهد از عیوب نفسانی پاک و منزه شود باید به او و اهل بیتش متصل شود ،و گرنه در امواج ظلمت ها غرق می شود و هیچ یاری کننده ای برای او نخواهد بود .

آن قدر دلسوزی و مهربانی او شعله ور است که گاهی با دیدن جهالت ها و نادانی های شما می خواهد جان از قالب تهی کند، ولی این خداوند است که به رسولش دلداری می دهد تا کمی قلب او تسکین پیدا کند لعلّک باخع نفسک الاّ یکونوا مومنین؛

ای رسول ما تو چنان در اندیشه هدایت خلقی که خواهی جان عزیزت را از اینکه ایمان نمی آورند هلاک سازی) (پیام آوری که مشکلات و دردها و رنج های شما را همانند مشکلات خود می داند و و مانند پدری مهربان دلسوز و مهربان است لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُۆْمِنینَ رَۆُفٌ رَحیمٌ: قطعاً، براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت‏] شما حریص، و نسبت به مۆمنان، دلسوز مهربان است. التوبة128)


آن قدر دلسوزی و مهربانی او شعله ور است که گاهی با دیدن جهالت ها و نادانی های شما می خواهد جان از قالب تهی کند، ولی این خداوند است که به رسولش دلداری می دهد تا کمی قلب او تسکین پیدا کند لعلّک باخع نفسک الاّ یکونوا مومنین؛ ای رسول ما تو چنان در اندیشه هدایت خلقی که خواهی جان عزیزت را از اینکه ایمان نمی آورند هلاک سازی) (شعراء3)

مردی که وجودش منشأ خیرات و برکات است و به همین جهت تا او در میان شماست عذابی از جانب خداوند بر شما نازل نخواهد شد و ما کان الله لیعذّبهم و انت فیهم؛ و خدا تا تو در میان آنها هستی آنان را عذاب نخواهد کرد) (انفال 33) در برابر ظلم ها و دشمنی های مخالفان خود فقط یک جمله بر زبان جاری می کرد و آن اینکه اللّهم اهدنی قومی فانهم لایعلمون خدایا قوم مرا هدایت کن زیرا ایشان نادانند) به بهترین شکل با همه مردم در ارتباط بود
برای مومنین پر و بال رحمت و مرحمت خود را میگشود
و اخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین آنگاه پر و بال مرحمت بر تمام پیروان با ایمانت به تواضع بگستران) (شعرا 215) و در برابر ظلم ها و دشمنیهای مخالفان خود فقط یک جمله بر زبان جاری میکرد اللّهم اهدنی قومی فانهم لایعلمون.

خدایا قوم مرا هدایت کن زیرا ایشان نادانند. برای او بسیار سخت و گران بود که مردم نسخه اصیل موفقیت را رها کرده و به سراغ نسخه های جعلی بروند و به همین جهت لب به شکایت باز می کرد و با خدای خود این گونه به مناجات می پرداخت وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً و پیامبر گفت: پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کردند فرقان30)
و با این صفات و ویژگی های منحصر به فرد بود که خداوند دو اقدام مهم برای پیامبرش انجام داد : اول اینکه او را به عنوان الگو و اسوه ای برای تمام انسان ها معرفی و فرمود
لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة؛ به طور یقین زندگی رسول خدا(ص) برای شما و آنان که به خدا و روز قیامت امید دارند و خدا را بسیار یاد می کنند، سرمشق نیکویی است احزاب 21)

و دیگر اینکه هم خداوند و هم فرشتگان بر روان پاک پیامبر درود و صلوات می فرستند و از همه اهل ایمان نیز تا قیام قیامت خواست که بر او درود بفرستند : خدا و فرشتگان او به روان پاک پیامبر(ص) صلوات و درود می فرستد، شما هم ای اهل ایمان بر او صلوات و درود فرستید و به تعظیم به روان او سلام گویید و تسلیم او باشید احزاب 56)

توصیف شخصیت پیامبر اکرم(ص) از زبان قرآن کریم

محمد(ص)، جانشین ویژه خداوند یکی از وظایف مومنان در قبال حضرت محمد مصطفی(ص) سرمشق قراردادن ایشان است. پس لازم است که شخصیت و سبک زندگی آن حضرت(ص) از سوی مومنان از طریق منابع معتبر شناخته شده به دست آید و براساس آن، منش و کنش و واکنش های خویش را سامان دهیم و به حکم و فرمان الهی، محمدی شویم تا محبوب و مرضی خداوند گردیم؛ زیرا تنها راه خدایی و ربانی شدن انسان، حرکت در مسیر محمد(ص) و پیروی و اطاعت از ایشان است.
پیامبر(ص) انسان معصوم
بی گمان کسی که در شخصیت و رفتار و کردار، بر خطا می رود و اهل لغزش، سهو، نسیان، اشتباه و مانند آن است و یا در اندیشه و بینش و نگرش مطابق حق نمی باشد، نمی تواند الگو و سرمشق مطلق انسانیت باشد؛ از این رو به ضرس قاطع و حکم قطعی و یقینی می توان گفت که حضرت محمد(ص) در همه چیزش معصوم است

زیرا اگر هیچ دلیل دیگری جز فرمان خداوند به پیروی مطلق و بی چون و چرا ازآن حضرت و اسوه قرار دادن وی (احزاب21) نبود، می توان حکم به عصمت آن حضرت(ص) کرد؛ زیرا اگر خداوند، اطاعت از آن حضرت را عین اطاعت خود شمرده (آل عمران 32 و 132؛ نسا 59؛ انفال 1، 20 و 46)

 از آن روست که ایشان در همه چیزش خدایی شده و مظهر الوهیت و اسماء و صفات الهی است و در قول و فعل هرگز به هیچ وجه برخطا و اشتباه نمی رود و مصداق اسم حق است

لذا از آن حضرت(ص) به عنوان اسوه نیکو یاد کرده و بی هیچ اما و اگری پیروی از آن حضرت(ص) را واجب دانسته (احزاب1) از آیه 31 آل عمران به دست می آید که اگر انسان بخواهد محبوب خداوند شود می بایست از پیامبر(ص) اطاعت کند و تابع او شود و به دقت از آن حضرت(ص) و زندگی اش پیروی نماید.

این بدان معناست که آن حضرت تنها راه رسیدن انسان به مقاماتی است که هدف و فلسفه آفرینش است و حتی براساس آموزه های پیامبر(ص) و مکتب اسلام، همه پیامبران همین راه را نشان می دادند؛ زیرا مسیر بازگشت انسان از خدا به سوی خدا (بقره 156)

پروردگار محمد(ص) و منتهای سیر انسان نیز محمد(ص) و پروردگار اوست. (علق 8؛ نجم 42) چرا که آن حضرت(ص) تنها انسانی است که در مقام تقرب اتم و اکمل قرار گرفته و از مقام قاب قوسین او ادنی (نجم 9) آمده . پس کسی در تقرب به خدا و حب به او نزدیک تر از پیامبر نیست. از این رو حبیب الله است و مسیر محبوبیت هر انسانی دست یابی به حب ایشان از طریق اتباع از اوست.
همه پیامبران پیشین از ایشان آموختند و شاگرد مکتب او هستند هرچند که از نظر خلقی در عالم ماده، متاخر از همه ایشان و خاتم النبیین است (احزاب 40) همه پیامبران پیشین، آن حضرت را می شناختند و مامور بودند که هم از مظهریت اتم و اکمل ربوبیت ایشان بهره مند شوند و هم ایشان را به خلق بشناسانند؛ زیرا خلق به واسطه ایشان با خالق آشنا می شوند؛ چنانکه پیامبران با وجود ایشان، با خداوند آشنا شدند.
امیرالمؤمنین(ع) فرموده اند: قلت: یا رسول الله! فنحن افضل ام الملائکه ؟ فقال: یا علی! نحن....و بنا اهتدوا السبیل الی معرفه الله. پرسیدم: ای رسول خدا، ما برتریم یا فرشتگان؟ فرمود: ای علی ما برتر از آفریده های خدا بر گستره زمین و از برگزیدگان فرشتگان مقرب درگاه خداوندیم؛

و چرا برتر از آنان نباشیم، در حالی که به شناخت خدای تعالی و معرفت وحدانیتش پیشی گرفتیم؛ آنان به واسطه ما خدا را شناختند و به واسطه ما خدا را بندگی و عبادت کردند و به واسطه ما به راه شناخت خدا هدایت شدند (بحارالانوار ج 26 ص 633)

 خداوند در قرآن گزارش میکند که پیامبران از جمله حضرت عیسی(ع) و حضرت موسی(ع) مامور بودند تا آن حضرت(ص) را به پیروان خویش معرفی کنند و در انجیل و تورات، آن حضرت(ص) را معرفی کردند (صف 6؛ فتح 29) زیرا شناخت آن حضرت(ص) و ایمان به ایشان جزو اسلام و ایمان هر مومنی از بشر در طول تاریخ از آدم(ع) تا پایان هستی و قیامت است.


خاتمیت پیامبر اسلام (ص)

یکی از مهمترین اصول اعتقادی ما مسلمانان خاتمیت پیامبر اسلام است. اکثر ادیان آسمانی معتقدند دین آنها آخرین و کاملترین دین موجود از سوی خداوند است..

اما اینکه چرا بعد از ایشان دست انسان ها از وحی مستقیم توسط حضرت جبرئیل قطع شد و ادامه ارتباط الهی با انسان ها توسط ائمه صورت گرفت، دلیلی تاریخی دارد. به نظر می رسد سنت خدا به نحوی بوده است که با وحی به انبیای گذشته قسمت هایی از نقشه سعادت بشری را ارائه می دادند.

این قسمت ها اکثرا جامعیت و مانعیت را برای تبعیت تا ابدالدهر ندارند. همچنین بلوغ تفکر و تمدن انسانها به حدی نرسیده بوده که بتوانند از میراث خود نگهداری کنند.

پر واضح است که صحت کنونی کتب آسمانی حضرت موسی‌(ع) و حضرت عیسی(ع) مورد مناقشه است. تحریف در این کتب به وضوح یافت می شود. این مسئله تاجایی است که خود پیروان این ادیان از الهی بودن صد در صد کتابشان سخنی به میان نمی آورند *

انجیل در دیانت مسیحی به عنوان نزدیک ترین دیانت ابراهیمی از نظر تاریخی به اسلام، به وضوح مورد تحریف قرار گرفته. اما در قسمتی از تاریخ یعنی حدود هزار و چهارصد سال پیش، انسان ها به حدی از تمدن رسیدند که توانایی نگهداری از میراث خود را داشتند. آنها دیگر به حدی از بلوغ رسیده بودند تا بتوانند با دریافت یک فرمول کلی، آن را برای تمام عمر خود تعمیم دهند.

‏البته این مسئله هرگز بدین معنا نیست که انسان از آن دوره به بعد از خدا و نیروهای الهی مستقل و بی نیاز شده است. چه که همواره (حتی هم اکنون) امدادهای غیبی و امام زمان(ع) و دیگر نیروهای الهی در کارند. تنها دلالت سخن بند قبل بدان بود که انسان ها توانستند با دریافت یک فرمول کلی از وحی مستقیم بی نیاز شوند.

قرآن مجید به عنوان این فرمول کلی راه حل و درمان تمام بیماری های انسان‌ها در تمام طول تاریخ است. این است معجزه جاوید پیامبر اسلام که او را از دیگر رسل برتر داشته و لقب اشرف رسل را بر خود گرفته است *
تجربه و تاریخ به ما نشان داده که کتب آسمانی در آن دوره مورد تحریف واقع شده است

این خود بزرگترین گواه برای عدم بلوغ انسان ها در دوره زندگی حضرت موسی(ع) و عیسی(ع) است

‏دین اسلام و معجزه جاوید آن قرآن، پس از بلوغ فکری انسان ها به عنوان آخرین دین وحیانی از سوی خداوند متعال انتخاب شد و زمام امور مردم جهان از آن پس به دست نایبان حضرت محمد(ص) قرار گرفت

این نایبان به قول ما شیعیان دوازده ائمه از نسل حضرت علی (ع) هستند و هم اکنون زعامت هستی در ید امام زمان (ع) است که از انظار بشر غایبند.

خاتمیت، مثبت حجیت و ولایت امامان

وقتی به روایات حضرت پیامبر در حق حضرت علی(ع) نگاهی می اندازیم، پی می بریم که حضرت علی(ع) توسط پیامبر و خداوند، دارای یک شخصیت حقوقی در اسلام می باشد که لازمه آن جعل حجیت و مقام ولایت (نه نبوت) برای حضرت علی(ع) می باشد.

پیامبر اسلام با حدیث منزلت و دیگر روایات و همچنین آیات متعدد مقام امامت به معنای مرجعیت علمی و دینی و جانشینی پیامبر در شئون دینی را به حضرت علی(ع) تفویض کرده است

که لازمه آن حجیت اقوال و افعال حضرت برای مسلمانان و اعتبار روایات و تفاسیر امام(ع) در معرفت دینی است.

قرآن و عصمت رسول الله

خدای رسول اکرم ص را چنین وصف می‌کند یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ[یس1 تا 4] یعنی سوگند به این کتاب حکیم که تو از مرسلین و فرستاده‌گان هستی و بر بستر و مسیر صراط مستقیم و راه راست قرار داری.

صراط مستقیم آن است که هم از خطر افراط و زیاده‌روی دور باشد و هم از خطر تفریط و کوتاهی و اگر حضرت رسول اکرم بر صراط مستقیم و بلکه خود، عین صراط مستقیم است. تمام شئون و وظایف آن حضرت نیز عین صراط مستقیم است.

 تلاوت و تعلیم و تزکیه و یاد آن حضرت ، به دور از افراط و تفریط می‌گردد و درخصوص قرآن علاوه بر تلاوت، در گرفتن و نگهداری آن نیز معصوم از خطا و انحراف و نسیان است. رسول الله در سه جهت رسالتش معصوم است: اوّل آن‌ که وحی الهی را درست دریافت می‌کند؛

دوم این که پس از دریافت درست، آن را به خوبی ضبط و نگهداری می‌کند و سوم این که در ابلاغ به مردم، الفاظ آن را بدون کم و زیاد بر مردم تلاوت می‌کند، و معارف آن را بدون کاهش و افزایش بیان می‌کند، پس آن حضرت در هر سه مرحله معصوم از سهو و نسیان و دور از عصیان است،[المیزان ج2 ص134]

1ـ عصمت پیامبر ص در گرفتن قرآن

آن حضرت چگونه فهمید که آنچه بر او وحی شده، وحی خداوند است نه کلام شیطان؟

فخر رازی : همان گونه که افراد عادی بشر برای شناخت وحی، نیازمند معجزه‌اند، پیامبر نیز برای تشخیص وحی نیاز به معجزه دارد؛ اگر فرشته‌ی وحی برای او معجزه‌ای ارائه کرد، برای وی ثابت می‌شود که آن‌چه دریافت می‌کند وحی الهی است و بدون ارائه‌ی معجزه، ثابت نمی‌شود. درباره‌ی فرشته نیز همین سخن را تکرار می‌کند که: فرشته‌ی وحی برای این‌که بفهمد آن‌چه تلقی و دریافت کرده وحی است نه تلقین‌های نفسانی و نه وسوسه‌های شیطانی، نیاز به معجزه دارد.

متأسّفانه این تفکّر نادرست که برای حضرت رسول پیش آمد و صدای وحی را شنید، آن حضرت نمی‌دانست که این حالت، وحی و نبوتّ است، آنگاه که مسئله را به خدیجه(س) گفت و خدیجه آن را پیش «ورقه بن نوفل» بازگو کرد، ورقه بن نوفل لوازم نبوّت و علایم انبیا را بیان کرد ![بحار، ج 18، ص 195]

دینی که آورنده‌ی آن، حقیقت وحی را نشناسد و نبوّت خود را با سخنان یک نفر یهودی، مانند ورقه‌ی بن نوفل بشناسد، یک ورق هم ارزش ندارد. چگونه ممکن است کسی آنقدر شخصیّت بزرگی داشته باشد و به مقام بلند «لدن» بار یابد و وحی «لدنی» را با علم شهودی بیابد. ولی در حال شک و تردید باشد؟

2ـ عصمت پیامبر ص در نگهداری قرآن

آن حضرت هر چه را که فهمیده و از خداوند دریافت داشت، به درستی حفظ و نگهداری می‌کند و سهو و نسیان در قلمرو حفظ او راه ندارد، چنانکه خدای سبحان درباره‌ی این شأن ایشان می‌فرماید سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى[اعلی 6] یعنی ما قرآن را بر تو قرائت می‌کنیم و تو اهل نسیان و فراموشی نیستی.

 ذات اقدس اله، در مقام منّت گذاشتن و اطمینان بخشیدن به آن حضرت است که پس از اخذ قرآن فراموش نخواهد کرد و اگر اراده‌ی خداوند استثنا شده برای افاده‌ی اطلاق قدرت و اختیار خداوند است؛ نظیر آنجا که می‌فرماید وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّه‌ی خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ اما اهل سعادت پس آنها نیز در بهشت ابدی تا آسمان و زمین باقی است جاودانند مگر آنچه خواست پروردگار باشد که عطایش ابدی و نامقطوع است.

جمله‌ی إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ (مگر آنچه که خدا خواست) می‌تواند استثنا از جاودانگی باشد یعنی خداوند برخی از تبهکاران را پس از عذاب موقّت از جهنّم بیرون آورده به بهشت می‌برد،

و جمله‌ی إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ در ذیل آیه می‌تواند قرینه‌أی بر صحّت این استثنا باشد که می‌فرماید: به راستی پروردگار تو هر چه را که بخواهد انجام می‌دهد. ولی تعبیر مزبور در آیه‌ی مورد استشهاد که درباره‌ی جاودانگی بهشتیان است گرچه ظاهراً استشناست ولی باطناً برای تأکید مستثنی منه آمده است؛

 زیرا خلاف وعده از ناحیه‌ی خداوند محال است و امکان ندارد که خدای سبحان به مؤمنان وعده‌ی جاودانگی بهشت بدهد و آن را عملی نکند! و عبارت پایانی آیه نیز که می‌فرماید عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ: عطای پروردگار ابدی و غیر قابل انقطاع است، قرینه‌ای است بر اینکه بهشتیان، برای همیشه در بهشت جاویدند و این استثنا برای تأکید قدرت و مشیت است و مقصود آن است که آنچه محقّق می‌شود به مشیّت و قدرت حقّ است، نه آنکه از محدوده‌ی قدرت او بیرون باشد. برگرفته از کتاب قرآن در قرآن -آیت الله جوادی آملی


با اینکه پیامبران و امامان معصومند، پس چرا استغفار و گریه می ‏کنند؟

اگر سالن بزرگی را با نور کمی روشن کردیم جز اجناس و اشیای بزرگ را نخواهیم دید.
ولی اگر همین سالن را با نور زیاد روشن کنیم حتی یک پوست تخمه و ذره کاغذ دیده خواهد شد.
 نور افراد عادی کم است، لذا تنها گناهان بزرگ خود را می‏ بینند ولی پیامبران و امامان معصوم که از نور ایمان بسیار بالایی برخوردارند حتی اگر یک لحظه از عمرشان را به اعلی درجه ممکن بهره نگیرند، دست به دعا و گریه بر می‏دارند.
 مثال دیگر:
دراز کردن پا برای کسی که درد پا دارد، نه حرام است نه مکروه. ولی می ‏بینیم که گرفتاران به درد پا به هنگام دراز کردن پا از اطرافیان خود عذر خواهی می‏ کنند، زیرا برای آنان احترام قائلند که حتی از کار مباح خود شرمنده هستند.
 مثال دیگر:
گاهی افرادی که در تلویزیون مشغول نقل اخبارند سرفه می‏ کنند و فورا از تمام بینندگان عذر خواهی می‏ کنند، با اینکه سرفه کردن گناه ندارد ولی چون خودشان را در محضر مردم می‏ بینند، عذر خواهی می‏ کنند.
اولیای خدا نسبت به ذات مقدس او چنان معرفت و شناختی دارند که اگر عبادات جن و انس را نیز داشته باشند، خودشان را مقصر می‏ دانند...

 

 شبهه عصمت پیامبر(ص)

ظاهر بعضی از آیات قرآن نشان می‌دهد که پیامبر اکرم (ص) مرتکب خطا و گناه شده است،آیا این مطلب با عصمت آن حضرت منافات دارد؟
پاسخ:
مقصود از عصمت پیامبر (ص)  و همچنین امامان(ع) این است: «مصونیت پیامبر و امامان در مقابل گناه و خطا، چه در ساحت اعتقادات و چه در ساحت عمل؛ همچنین مصونیت پیامبران از خطا در ناحیه تلقى و ابلاغ وحى»؛ از این رو رسول خدا(ص) ، در افکار، عقاید و اعمال فردى و اجتماعى و نیز در مقام تلقى وحى و ابلاغ آن به مردم، از هرگونه گناه و خطا مصون است.
باید توجه داشت که منکران عصمت پیامبران، براى مستدل نمودن عقیده خویش، به پاره اى از آیات قرآنى استناد کرده
اند. این مسئله از قرون اولیه اسلام مطرح بوده و هم اکنون نیز در برخى محافل مشاهده مى شود: ریشه این شبهات و اشکالات، ناشى از عدم تدبر در حقیقت عصمت و مباحث مربوط به آن و نیز عدم شناخت کافى از رویدادهاى تاریخى و آراى اندیشمندان دینى است.
در اینجا به تفسیر و تحلیل دو نمونه از شبهاتى که در سؤال به آن اشاره شده، مى 
پردازیم:
یک. داستان پسرخوانده پیامبر (ص) 
یکى از افسانه هاى دروغین که به ساحت پیامبر اسلام (ص) نسبت دادهاند،  افسانه عشق آن حضرت به «زینب» دختر جحش و همسر زید، پسرخوانده رسول خدا است. در طرح این اتهام به آیه ذیل تمسّک شده است:
 «و آن گاه به کسى که خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو [نیز] به او نعمت داده بودى، مىگفتى: «همسرت را پیش خود نگاه‌دار و از خدا پروا بدار» و آنچه را که خدا آشکار کننده آن بود، در دل خود نهان مىکردى و از مردم مى ترسیدى، با آنکه خدا سزاوارتر بود که از او بترسى»(احزاب ـ 37).
برخى داستان این واقعه را چنین گزارش کرده 
اند: زیدبن حارثه، پسرخوانده پیامبر اسلام، به شدّت مورد محبت و علاقه آن حضرت قرار داشت؛ به گونهاى که اگر پیامبر مدتى او را نمىدید، به خانهاش مىرفت تا از احوال او آگاه شود. یک روز که پیامبر(ص) براى دیدن زید به خانه او رفت، همسر او را مشغول آرایش خویش دید. پیامبر با دیدن او گفت: «سبحان الله خلق النّور تبارک الله أحسن الخالقین» و فورا بازگشت

زینب این سخنان پیامبر را ـ که حاکى از محبت و دلبستگى آن حضرت نسبت به او بود ـ شنید و آن گاه که زید به خانه بازگشت، ماجرا را براى او تعریف کرد. زید احساس نمود که پیامبر(ص)  به همسر او علاقه‌مند شده است!! از این رو، به زینب پیشنهاد طلاق داد تا بعد از آن، با پیامبر ازدواج کند. زینب گفت: مى ترسم پس از طلاق گرفتن از تو، آن حضرت با من ازدواج نکند. از این رو، زید به نزد پیامبر(ص)آمد تا از نظر وى در این زمینه مطلع  شود. پس از شرح ماجرا براى رسول خدا(ص) ، آن حضرت با این مطلب مخالفت کرد؛ اما این مخالفت ظاهرى بود

بنابراین، اینکه آیه شریفه مى فرماید «و آنچه را که خدا آشکار کننده آن بود، در دل خود نهان مىکردى و از مردم مىترسیدى، با آنکه خدا سزاوارتر بود که از او بترسى» (احزاب ـ 37). منظور اینکه عشق به زینب را در دل نهان مىکنى؛ در حالى که خداوند سرانجام آن را آشکار خواهد کرد و از مردم مىترسى که مبادا از راز عشق تو به همسر پسرخواندهات مطلع شوند؛ در صورتى که سزاوارتر آن است که از خدا بترسى. (فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 7 ـ 8، ص 466).
از این رو، طبق این آیه، نمى 
توان پیامبر(ص) را معصوم از گناهان دانست؛ زیرا چه گناهى بزرگتر از رضایت به از هم پاشیدن یک خانواده!! به علاوه، پیامبر (ص)  با زید برخوردى (العیاذ بالله)منافقانه  داشت؛ زیرا وقتى در باطن با این جدایى موافق بود، چرا ظاهرى خیرخواهانه از خود نشان داد؟!

این داستان یاد شده بدین شکل، صحیح نیست. براساس پاره اى از روایات و نظر مفسران بزرگ قرآن - همچون علامه طباطبایی(ره) واقعیت بدین قرار است: ازدواج زینب دختر عمه پیامبر، با زید بن حارثه، پسرخوانده آن حضرت، به عللى (چون بدخلقى زید) دوام نیافت و رسول خدا (ص)  مأمور شد تا با ازدواج با همسر مطلّقه زید، یکى از سنت هاى غلط رایج در آن روز را از میان ببرد

آن سنت این بود که پسرخوانده در تمامى احکام همانند  پسر حقیقى محسوب مى شد: همچون فرزند حقیقى ارث مى برد و همسر او نیز، حکم عروس پدر خوانده را داشت! و حتى پس از جدایى از پسرخوانده، ازدواج پدرخوانده با او ممنوع بود. پیامبر اکرم(ص)  به فرمان خداوند براى شکستن این سنت، خود با زینب ازدواج کرد

دقت در ادامه آیه و آیه بعد (پس چون [زید] از آن [زن] کام بر گرفت [و او را ترک گفت]، ما او  را به نکاح تو درآوردیم تا [در آینده] در مورد ازدواج مؤمنان با زنانِ پسرخواندگانش ـ چون آنان را طلاق گفتند ـ گناهى نباشد...) (احزاب ـ 37 و 38)؛ مؤیّد این مطلب است که انگیزه پیامبر از ازدواج با زینب، وضع این قانون الهى و از میان برداشتن آن سنت جاهلى بوده است؛ نه انگیزه هاى نفسانى.
اما اینکه مطلب قلبى خود را از زید پنهان داشت، به جهت عشق به زینب نبود؛ بلکه از آنجا که قبلاً به او وحى شده بود که ازدواج زید و زینب دوامى ندارد و او باید با زینب ـ پس‌از طلاق گرفتن از زید ـ ازدواج کند، حضرت مى دانست ازدواج آن دو به طلاق منجر مى شود

در عین حال، وقتى زید براى طلاق همسرش به حضرت مراجعه کرد، ایشان این مسئله را از او پنهان کرده و ضمن سفارش به تقوا، از وى خواست همسر خود را طلاق ندهد.
همچنین، ترس پیامبر(ص)  از مردم به جهت امر شخصى (همانند از دست رفتن آبرو و منزلت اجتماعى) نبود؛ بلکه مى 
ترسید عیبجویى و طعنه برخى از بیماردلان، ایمان عامه مردم را سست کند. پس این خوف هم رنگ الهى داشت، نه آنکه از غیرخدا مى ترسید!
به هر روى آیه شریفه در مقام سرزنش و عتاب پیامبر(ص) 
نیست؛ چرا که از پایان آیه بعد (آیه38) استفاده مىشود که ازدواج حضرت رسول با زینب، به فرمان الهى بوده؛ به صورتى که گویا اراده و انتخاب پیامبر (ص)هیچ نقشى در آن نداشت (المیزان، ج 16، صص 326ـ322)؛ زیرا تعبیر آیه شریفه این است که: «زَوَّجْناکَها»؛ «وى را به نکاح تو درآوردیم» و نیز مىفرماید: «وَ کانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً» «فرمان خدا انجام یافتنى است»(احزاب ـ37).
دو. نا رضایتی خدا از عملکرد پیامبر(ص)
یکى از آیات دیگرى که براى شبهه در عصمت پیامبر(ص)  مطرح شده، این آیه شریفه است: «خدایت ببخشاید، چرا پیش از آنکه [حال] راستگویان بر تو روشن شود و دروغگویان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى» (توبه ـ 43).
برخى گمان کرده 
اند: خداوند در این آیه بر پیامبر اکرم(ص) خرده گرفته و از کار او اظهار نارضایتى کرده است!! همچنین جمله «عَفَا اللّهُ عَنْکَ»را حاکى از آن دانستهاند که گناهى از پیامبر(ص)  سر زده که نیاز به عفو دارد. (محمود زمخشرى، الکشاف، ج 2، ص 247).
اما حقیقت آن است که این آیه، در مورد برخى از منافقان و یا سست ایمانانى است که مى 
کوشیدند به اندک بهانهاى، از شرکت در جنگ خوددارى کنند و براى آنکه ظاهرى مردمپسند به کار خویش دهند، به خدمت رسول خدا آمده، با طرح بهانهاى، اجازه عدم شرکت در جهاد را  مى خواستند

پیامبر(ص)  نیز اینها را مى شناخت و از بىاعتقادى و سست ایمانى آنان مطلع بود(محمد ـ 30). اما از آنجا که او رحمةٌ للعالمین است، براى آنکه پرده از اسرار آنان کنار نزند و نهان آلوده ایشان را براى دیگران نمایان نکند، با درخواستشان موافقت مى کرد.
همچنین پیامبر(ص) 
به خوبى مىدانست حتى اگر به اینان اجازه ندهد و خواسته آنان را نپذیرد، باز هم در جهاد شرکت نخواهند کرد. در این صورت هر چند چهره واقعى این گروه براى همگان آشکار مىگشت؛ اما مفاسدى نیز به دنبال داشت. از جمله اینکه وحدت و انسجام عمومى از هم پاشیده و حرمت و قداست فرماندهى شکسته مى شد.
علاوه بر آن، با توجه به آیات بعد، خداوند نیز دوست نداشت اینان در جهاد حضور یابند؛ زیرا حضور آنها موجب تضعیف روحیه سایر رزمندگان مى 
گردید: «اگر با شما بیرون آمده بودند، جز فساد براى شما نمى افزودند» (توبه47).
با توجه به مطالب پیش گفته، هر چند براى رسواشدن منافقان، مناسب 
تر آن بود که به آنان اجازه داده نشود؛ ولى با در نظر گرفتن تمامى مصالح و مفاسد مربوط، سیاست پیامبر(ص)  مناسب ترین کار ممکن بود. (المیزان، ج 9، ص 285)

اما عبارت «عَفَا اللّهُ عَنْکَ»، جمله اى دعایى به منظور مدح و تعظیم پیامبر (ص)  با ظاهرى عتاب آلود است و این به جهت ستایش از پیامبر (ص) به خاطر شفقت و مهربانى بىاندازه وى نسبت به مردم صادر شده است؛ چنان‌که فىالمثل مدیر مدرسه، معلمى را با ظاهرى عتاب آلود مورد خطاب قرار داده، مىگوید: «چرا فلان دانشآموز خاطى را از کلاس اخراج نکردى، تا همه او را بشناسند؟» این مدحِ عتابنما، بدان معنا است که تو (معلم) آن چنان نسبت به دانشآموزانت لطف و مرحمت دارى که حتى حاضر نمى شوى افراد خطاکار را نیز رسوا کنى.(حسن یوسفیان و احمد حسین شریفى، پژوهشى در عصمت معصومان، صص 222ـ223).
به هر روى، ما معتقدیم پیامبر و امامان، معصوم و کامل مطلق 
اند و شبهاتى هم که در مورد نقض این عصمت مطرح شده، همگى بى وجه است و با دقت در رویدادهاى تاریخى، تفاسیر، روایات و آیات قرآنى، چنین اشکالاتى برطرف مى شود

 

پیامبر اسلام گوهر یگانه آفرینش

مقایسه نوع خطابه های خداوند متعال نسبت به پیامبران دیگر و پیامبر (ص)، و بخشی از امتیازات

1- حضرت آدم(ع) از خداوند متعال مغفرت را طلب می کند و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیان کاران خواهیم بود. اعراف23

ولی خدا به پیامبر اعظم(ص) مژده مغفرت می دهد! لیغفرلک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر تا خداوند گناهان گذشته و آینده ای را که به تو نسبت می دادند ببخشد. فتح2

2- حضرت نوح(ع) از خداوند درخواست نابودی دشمنانش را می کند رب لاتذر فی الارض من الکافرین دیارا پروردگارا هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار- نوح/26)

اما به پیامبر اعظم پیشاپیش مژده مصونیت از شر دشمنان داده می شود انا کفیناک المستهزئین: ما شر استهزاء کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد. حجر95
3-
ابراهیم(ع) حضرت ابراهیم(ع) از خداوند متعال طهارت ذریه خود را طلب می کند و اجنبنی و بنی أن نعبد الاصنام پروردگارا! من و فرزندانم را از پرستش بت ها دور نگاه دار! (ابراهیم35)

ولی به پیامبر اعظم(ص) گفته می شود: خداوند اراده کرده است تا ذریه ات را طاهر و پاک گرداند! انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً (احزاب33)

ابراهیم از خداوند درخواست می کند تا در روز قیامت خوار و رسوا نگردد! و لاتخزنی یوم یبعثون و در آن روز که مردم برانگیخته می شوند، مرا شرمنده و رسوا مکن! (شعراء87)

اما به پیامبر اعظم(ص) وعده عدم خزی در روز قیامت داده میشود یوم لایخزی الله النبی: روزی که خداوند پیامبر را خوار ورسوا نمی کند! (تحریم8)

حضرت ابراهیم(ع) از خدای متعال درخواست می کند که وارث بهشت شود و اجعلنی من ورثه جنت النعیم مرا از وارثان بهشت پرنعمت قرار بده! شعراء58) اما به پیامبر اعظم(ص) وعده بهشت داده می شود!! و الاخره خیرلک ضحی4) *

4- حضرت لوط(ع) از خداوند طلب یاری کرده میفرماید قال رب انصرنی علی القوم المفسدین لوط عرض کرد: پروردگارا مرا در برابر این قوم فاسد یاری فرما! عنکبوت30)

ولی به پیامبر اعظم(ص) وعده یاری و مژده نصرت داده می شود! و ینصرک الله نصراً عزیزاً: و پیروزی شکست ناپذیری نصیب تو کند. (فتح3)
5-
حضرت شعیب از خداوند فتح و پیروزی بر دشمنانش را طلب میکند ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و أنت خیرالفاتحین پروردگارا میان ما و قوم ما به حق داوری کن که تو بهترین داورانی. اعراف98)

ولی در مقابل به پیامبر اعظم(ص) وعده و مژده پیروزی داده می شود انا فتحنالک فتحاً مبیناً ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم. (فتح1)
6-
موسی(ع) الف: حضرت موسی(ع) از خداوند درخواست می کند که کارها را بر او آسان کند و یسر لی امری: و کارم را برایم آسان گردان- (طه62)

ولی به پیامبر اعظم(ص) مژده آسان شدن کارهایش داده می شود! فسنیسره للیسری ما او را در مسیر آسانی قرار می دهیم! (لیل7) *

ب: حضرت موسی از خداوند متعال شرح صدر را درخواست می کند رب الشرح لی صدری پروردگارا! سینه ام را گشاده کن. (طه52)

در مقابل به پیامبر اعظم(ص) پیشاپیش شرح صدر عنایت می شود! ألم نشرح لک صدرک آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم؟! (شرح1)
ج: حضرت موسی وقتی از خداوند علم را درخواست نمود به حضرت خضر حواله داده شد
هل أتبعک علی أن تعلمن مما علمت رشداً موسی به خضر گفت: آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزی؟! کهف66)

در مقابل وقتی به پیامبر اعظم(ص) می رسد می فرماید: از خداوند علم را درخواست کن!!! قل رب زدنی علماً بگو: پروردگارا! علم مرا افزون کن
د: خداوند در مورد موسی(ع) می فرماید
و لما جاء موسی لمیقاتنا هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد. اعراف/ 341)

ولی به پیامبر اعظم(ص) میفرماید سبحان الذی اسری بعبده لیلا... پاک و منزه است خدایی که بنده اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر داد. اسراء/1) تفاوت: موسی به میقات ما آمد- خداوند پیامبر اعظم(ص) را به میقات برد!! *

هـ: خداوند به موسی(ع) گفت اخرج قومک من الظلمات الی النور قومت را از ظلمات به سوی نور بیرون آور- ابراهیم/5) ولی به پیامبر اعظم(ص) فرمود لتخرج الناس من الظلمات الی النور تا مردم را از تاریکیها به سوی روشنایی آوری (ابراهیم1)

به موسی می فرماید: قوم خودت را از ظلمات خارج کن نه باقی مردم را، ولی به پیامبر اعظم(ص) می فرماید: باید کل بشر را در تمام طول تاریخ از ظلمات نجات دهی!! و فرق است بین «قوم» گروهی خاص در یک زمان و ناس که همه مردم در طول تاریخ هستند.
7- در قرآن
یا موسی یا ابراهیم یا نوح هست ولی یا احمد و یا محمد نیست! بلکه در جای جای قرآنش هر وقتی میخواهد پیامبر اعظم(ص) را خطاب کند می فرماید یا ایها النبی و یا ایها الرسول و این نشانه کمال محبت و نهایت احترام به جایگاه و مقام پیامبر اعظم(ص) در میان پیامبران الهی است!!
8- خداوند در دو جا فرمود که: این دو کار را انجام می دهم فقط به این خاطر که تو راضی شوی!!
الف:
فلنولینک قبله ترضها؛ قبله را تغییر می دهیم تا راضی شوی! بقره/441)

ب: و لسوف یعطیک ربک فترضی؛ و به زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا کند که خشنود شوی! ضحی5) آنقدر در روز قیامت شفاعت کن تا خودت راضی شوی!!! و این فقط مختص پیامبر اعظم(ص) است و لا غیر *

9- تنها پیامبری است که خداوند، دو تا از نامهایش را در قرآن کریم برای حضرتش بکار برد!!!
حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف الرحیم توبه؛ پیامبر اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است. رؤوف و رحیم دو اسم از اسماءالهی هستند که در این آیه آن را در وصف رسول خویش بکار برد و در غیر شخص او، چنین چیزی در قرآن کریم وجود ندارد!
10- در میان تمام انسانها و مخلوقات و پیامبران الهی حضرت محمد(ص) تنها پیامبری است که به اندازه ای به خدا نزدیک شد که نه قبل از او و نه بعد از او هیچکس به چنین قرب و نزدیکی نائل نشده و نمی شود!!
قاب قوسین أو أدنی؛ تا آنکه فاصله میان او (با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود. (نجم9)
11- تنها پیامبری است که ریز ریز زندگی اش، حتی تک تک اعضای بدن او در قرآن ذکر شده است!
جمالت وجهک (بقره44)، زبانت! لسانک (قیامت61)، چشمانت! عینیک (حجر88)، دستانت! یدک (اسراء92)، سینه ات، صدرک (شرح1)، پیراهنت! ثیابک (مدثر4) نسائک، بناتک، قریتک، و...*

12- فقط در مورد پیامبر اعظم(ص) در قرآن آمده که: تو برای همه هستی رحمت هستی! و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین (انبیاء107)

خداوند نفرمود؛ رحمه للناس بلکه فرمود: رحمه للعالمین تو برای یک زمان خاص رحمت نیستی بلکه برای تمام طول اعصار و برای تمام تاریخ بشریت رحمت هستی!!!
13- خداوند در مورد پیامبرمی فرماید
ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما: خدا و فرشته گان بر پیامبر(ص) درود می فرستند ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم (فرمان او) باشید احزاب65)

یصلون فعل مضارع است و برای استمرار است یعنی خداوند و ملائکه دائما و پیوسته بر پیغمبر اعظم(ص) صلوات می فرستند.


خطابهای خداوند به پیامبر (ص)

پیامبر عظیم الشأن(ص) توسط عبدالمطلب جد بزرگوارش، محمد نام گرفت. صاحب مجمع البیان می گوید: «محمد از تحمید گرفته شده و تحمید بالاتر از حمد است. محمد یعنی فرو رفته در تمامی خوبیها.

اما پیامبر(ص) از جانب خداوند هیچ گاه با اسم مورد خطاب واقع نشده ، بلکه با القاب و اوصاف خاصی چون یا ایهاالرسول، یا ایهاالنبی، یا ایها المزمل، یا ایها المدثر از آن حضرت یاد کرده است و نیز با القابی همچون طه و یس مورد ستایش واقع شده است

الف) خطاب پیامبر با رسول: رسول به پیامبری می گویند که کتابی همراه داشته باشد، در مقابل نبی که پیامبری را می گویند که از جانب خدا خبر می دهد، هر چند کتابی با او نباشد. این نوع خطاب به پیامبر(ص) با عنوان ایها الرسول تنها دوبار در قرآن آمده است که برای شرافت و بزرگداشت پیامبر(ص) است

این معنی در آیات 41 و 67 مائده منظور شده و این شرافت و بزرگداشت تعلیم و تأدیبی برای مؤمنان است و متضمن نهی از خطاب آن حضرت با نام است و با این که امر شده او را با وصفش خطاب کنید، بعضی از اعراب این ادب را نگاه نمی داشتند و می گفتند: یا محمد لذا آیه لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم. نازل شد. پس از این، دیگر هیچ کس او را با نام صدا نمی زد.
همچنین در خطاب
یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... گفته شده این خطاب خاصی است به پیامبر و می خواهد حس مسئولیت را در پیامبر بیشتر تحریک و اراده او را تقویت کند (تفسیر نمونه ج4 ص246)

علامه طباطبایی : چون در این آیه سخن از تبلیغ است و مناسب ترین القاب پیامبر(ص) در این مقام عنوان رسالت است با این عنوان مورد خطاب قرار گرفته است.

 

ب) خطاب پیامبر(ص) با نبی : نبی صفت مشبهه از «نبأ» است به معنی خبری که دارای فایده بزرگی باشد که از آن علم حاصل شود. صاحب مجمع البیان «نبی» و «رسول» را یکی می داند با این تفاوت که «رسول» به فرشتگان و بشر هر دو گفته می شود، ولی «نبی» فقط به بشر اختصاص دارد (مجمع البیان ج7 ص239)

نبی 43 بار در قرآن آمده است که خداوند پیامبرش را 13 بار با عنوان یا ایها النبی مورد مخاطب قرار داده است که این نوع خطاب، برای آن است تا به مؤمنان روش خطاب کردن ایشان را یاد دهد (سیوطی الاتقان فی علوم القرآن  ج2، ص145 )

 

مقصود خداوند از خطابهای پیامبر
اما در بسیاری از خطابهای قرآن به پیامبر(ص) با این عنوان، مراد و مقصود شخص پیامبر(ص) نیست، بلکه دیگرانند؛ چه مردم زمان پیامبر و چه آیندگان.

به عنوان مثال، در آیه اول احزاب: یا ایها النبی اتق الله و لا تطع الکافرین.. اگرچه خطاب به پیامبر(ص) است، ولی مقصود امت آن جناب و دستوری عام است؛ چون اولاً «یا ایها» مخصوص مواردی است که هدف جلب توجه عموم به مطلبی است و ثانیاً تقوا سرلوحه زندگی آن حضرت بوده است و حاشا که اطاعت از کفار کرده باشد

بنابراین مفهوم این دستورات به پیامبر(ص) این نیست که او در مسأله تقوا و ترک اطاعت کافران و منافقان کوتاهی داشته، بلکه با این بیانات از یک سو جنبه تأکید در مورد وظایف پیامبری است و از سوی دیگر، درسی برای مؤمنان.

از این قبیل آیات که پیامبر(ص) با افعال مخاطب و یا ضمایر به صورت عتاب آمیز مورد خطاب قرار گرفته، بسیار است که می توان آنها را بیانگر مراقبت شدید خداوند از آن حضرت دانست.(من وحی القرآن»، ج 11، ص 113) البته نباید نادیده انگاشت که نخستین مخاطب قرآن و ابلاغ کننده آیات بر مردم (در همه جا) پیامبر(ص) است و برخی از این توبیخات صرفاً برای ابلاغ و تبیین، بر پیامبر خطاب شده است.

 

آیه و لقد اوحی الیک والی الذین من قبلک... از جمله آیاتی است که خطاب عتاب آمیز به پیامبر(ص) شده و مفسران، نظرات مختلفی بیان کرده اند. برخی معتقدند، مراد از آن تهییج پیامبر، مأیوس ساختن کافران و آگاه کردن امت به این حکم است و یا آیه و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله... که غالب مفسران این آیه را خطابی به پیامبر(ص) در مقابله با غضب و وسوسه شیطانی دانسته اند،

اما صاحب «المیزان» در تفسیر آیه می گوید: با این که خطاب به رسول خدا است، اما مراد امت پیامبر است، زیرا پیامبر معصوم است.(المیزان»، ج 8، ص 498-124)

 از این نوع خطابها در قرآن فراوان دیده می شود. اما پیامبر(ص) با خطاب هایی همچون یا ایهاالمزمل، یا ایها المدثر هم مورد خطاب واقع شدند که خداوند می خواسته با این خطابها، پیامبرش دوستی خدا را حس کند و سنگینی بار رسالت را احساس نکند.
خطابهای متفاوت
با وجود این موارد، خطابهای خدا به پیامبر(ص) تنها با اوصاف و عناوین پروردگار همراه نبوده است؛ گاهی پیامبر با صیغه های مختلف افعال و انواع خطابها از جانب خداوند مورد خطاب واقع شده که عبارتند از:

الف) استعمال صیغه امر که بنابر آنچه گفته شد، یا منظور بیان مطلبی کلی بوده مثل آیه: و اخفض لهما جناح الذل...» که خطاب به پیامبر در مورد احسان به والدین است؛ در حالی که پیامبر پدر خود را ندیده و مادرش را هم در کودکی از دست داده و یا حضرت تنها مأمور رساندن مطالب به مکلفین بوده است مثل خطاب با واژه قل که 332 بار در قرآن تکرار شده است.
ب) استعمال صیغه های مختلف فعل «رأی» (دیدن) است که هر کدام از آنها جای بحث و بررسی فراوان دارد و جمعاً 90 مرتبه پیامبر در قرآن با فعل «رای» و مشتقات و افعال آن (36 بار با کلمه «تری»، «لوتری» 36 مرتبه، الم تر 15 بار، با «رأی» و «أرأیت» 4 بار، «نرینک» و «نریک» 20 بار و یک مرتبه «أریناک» و «لیریکم الله» مورد خطاب واقع شده اند.
ج) استعمال صیغه های مخاطب که نمونه هایی از آن بیان شد.
د) خطاب فرد با لفظ جمع که مخاطب اصلی آن پیامبر(ص) است؛ هر چند جمع آورده شده: «یا ایها الرسول کلوا من الطیبات... فذرهم فی غمرتهم» در این آیه پیامبر(ص) مورد خطاب است؛ زیرا نه هیچ پیامبری معاصر و نه بعد از آن حضرت بوده است.

همچنین به لحاظ زمانی، خطابهای خداوند به پیامبر(ص) را می توان در سه دوره از لحاظ زمان تقسیم بندی کرد که خطابهایی همچون «یا ایها المزمل»، «یا ایهاالمدثر» به آغاز وحی مربوط است و دوره بعد ابتدای ابلاغ رسالت در مکه است که با القابی همچون نذیر، منذر، بشیر، مبشر مورد خطاب قرار می گیرد، تا ذهن و قلب مشرکان و منکرین پیامبر(ص) را آماده کند

و سپس با «رسول کریم»، «رسول الله»، «رسول مبین» و «نبی» مورد خطاب قرار می گیرد و مرحله نهایی خطابهای خداوند بر پیامبر(ص)در مدینه می باشد که در این مرحله، خداوند پیامبرش را با القاب و صفات پسندیده مورد خطاب قرار داده.

 

مگر خودمان عقل نداریم که «تقلید» کنیم؟

با توجه به این که هر انسانی «عقل» دارد و باید در امور زندگی به عقل خود رجوع نماید، چگونه دین دستور به «تقلید» و تبعیت از مرجع تقلید داده است

✅ پاسخ :

یکی از شبهات مربوط به «تقلید» که مطرح می شود این است که هر انسانی عقل دارد و باید به تشخیص و صلاحدید عقل خود عمل نماید نه آن که از دیگران «تقلید» و تبعیت نماید.

در پاسخ به این شبهه باید بگوییم که: این شبهه مبتنی است بر مغالطه بین عام و خاص، و تعمیم حکم رفتاری و کارهایی که «تقلید» در آن ها روا نیست؛ یعنی اموری که عقل و منطق، تقلید در آن ها راه نمی پذیرد، به «تقلید» در حوزه احکام شرعی و بدین ترتیب، «تقلید» در این حوزه از مصادیق «تقلید» مذموم معرفی می گردد. سپس شبهه را توسعه می دهند و می گویند: اساساً تبعیت از دیگران و حتی انبیای الهی صحیح نیست و در هر صورت انسان باید به تشخیص عقل خود عمل نماید. آنان پا را نیز از این فراتر نهاده و می گویند: قرآن نیز نقدپذیر است؛ زیرا برخی از گزاره های آن درست نیست و لذا باید صحت و نادرستی قرآن را با محک علمی بسنجیم.

مذمّت قرآن از «تقلید» برخی افراد از آن رو است که آنان نیاکان و کسانی را پیروی می کردند که دلیلی بر مرام و رفتار خود نداشتند و یا دلیلی که بر مرام خود می آوردند نادرست بود و از این جهت نباید از آنان پیروی کنند، نه این که صرف تقلید از اجداد و نیاکان یا اشخاص دیگر حتی اگر بر خلاف عقل نباشد مستحق مذمّت و نکوهش است. مطابق قرآن اگر مرام و روشی فراروی ما نهاده شد که دلیل معتبری بر آن بود و مورد تأیید عقل قرار گرفت، باید آن را بپذیریم.

البته در اینجا منظور ما این است که به چیزی عمل کنیم که درستی آن با برهان و دلیل عقلی که به بدیهیات منتهی می شود قابل اثبات باشد یعنی دلیلی که برای هر عاقلی پس از ارائه توضیحات لازم قابل پذیرش باشد. امّا در مواردی که عقل ما به نتیجه نمی رسد و مستقلاً راهی برای اثبات امری ندارد؛ خواه آن امر مربوط به امور حسّی باشد و خواه مربوط به امور معنوی، و خواه مربوط به قوانین اجتماعی و ارزش ها، در این موارد پاسخ به آن ها مربوط به اسناد و منقولات تاریخی است، همان گونه که مسائلی که مربوط به علوم طبیعی است و مجرای تجربه است عقل حکمی ندارد.

این که ما می گوییم: باید از پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیروی کرد بدان جهت نیست که او انسان عاقل و فردی مصلح و متفکّر و خیراندیش برای جامعه است؛ چون هیچ یک از این ویژگی ها باعث نمی شود که کلام و رفتار او برای ما حجّت باشد؛ بلکه اطاعت و پیروی از او به آن جهت است که او متّصل به خدا و دریافت کننده وحی او است. و این امتیاز اصلی او از دیگران است. افزون بر این، ما شیعیان معتقدیم که سخنان اهل بیت(علیهم السلام) همانند سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای ما حجّت است و لذا همان گونه که اطاعت و تقلید از پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای ما فرض و واجب است پیروی از آن ها نیز واجب و ضروری است، و این مطلبی است که قرآن و روایات پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر آن دلالت دارد.

در زمان غیبت معصوم، مسأله «تقلید» از مراجع تقلید مطرح می شود. و این کار امری گزافه و فاقد دلیل منطقی نیست بلکه مبتنی بر سیره عقلایی است که بر رجوع جاهل به عالم استوار است و بی تردید این بنای عقلا دارای پشتوانه عقلی نیز هست.

وقتی که انسان تخصّصی را فرا نگرفته و به کار یا مطلبی آشنایی ندارد و عقل او نیز راهی برای اثبات آن نمی یابد، حال اگر بداند که کسی در این زمینه تحصیل کرده و به تخصص لازم رسیده است به سراغ او می رود و از این طریق نیازش را به آن مطلب و کار ناشناخته برآورده می کند. او گرچه می داند کسی که به او مراجعه می کند معصوم از خطا نیست ولی وقتی خود در آن زمینه هیچ گونه شناخت و آگاهی ندارد و درصد خطا و اشتباهش بیشتر از متخصص آن فن است، چاره ای جز مراجعه به آن عالم و متخصص نیست. بنابراین، مراجعه به اعلم در فقه، صرف تعبّد نیست بلکه مبتنی بر روش و بنای عقلایی است. ما در «تقلید» از مجتهد نه از روی تعصّب و نه از روی هوس عمل می کنیم، بلکه ملاک ما داشتن علم و تقوا و عدالت است و وقتی کسی را اعلم از دیگران یافتیم او را بر سایرین ترجیح می دهیم

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">