شیعه حقیقی و تسنن . انشعابات شیعه
برخی از فتواهای فرقه وهابیت
هنگام قطع برق روزه نگیرید مشاور دیوان ملکی عربستان در فتوایی جدید اعلام کرد: در مناطقی که برق به صورت مکرر قطع میشود، روزه گرفتن لازم نیست. شیخ عبدالمحسن عبیکان از مفتیان وهابی و مقامات بلندپایه وزارت دادگستری عربستان در فتوایی که در روزنامه "الخلیج" چاپ عربستان منتشر شد، فتوای عدم وجوب روزه برای مناطقی که قطعی مکرر برق دارند را صادر کرد. وی دلیل این فتوا را مشقتبار بودن روزه برای ساکنان این مناطق و گرمی بیش از حد هوا در روزهای تابستان ذکر کرده است. گفتنی است هفته گذشته تعدادی از ساکنان مناطق "حائل" و "القصیم" که به صورت مکرر برق در این مناطق قطع میشود، درباره وجوب یا عدم وجوب روزه از عبیکان استفتا کرده بودند. لازم به ذکر است این مفتی وهابی چندی پیش قربانیان آنفلوانزای خوکی را شهید عنوان کرده بود.
فتوای وهابیان در کویت: با شیعیان داد و ستد نکنید وهابیان تندرو در کشور کویت در فتوایی خواستار عدم داد و ستد و تجارت با شهروندان شیعه این کشور شدند. فتوای عدم تجارت با شیعیان از سوی تعدادی از علمای افراطی کویت در چند مسجد در کویت اعلام شد. یک منبع کویتی در مصاحبه با خبرنگاران با اعلام این خبر اظهار داشت: مساجدی در "الجهرا" و "حولی"، شاهد اعلام این فتواهای افراطی بوده اند. وی در عین حال خاطرنشان کرد: نیروهای اطلاعاتی و امنیتی فعالیت این گروه که قصد برانگیختن فتنه مذهبی دارد را زیر نظر گرفته و تحقیقاتی را در این زمینه آغاز کردهاند. گفتنی است در این فتوا تجارت با هر شهروند شیعه در کویت و همچنین مغازه ها و اماکن تجاری آنها ممنوع اعلام شده است در حالی که شیعیان حداقل ?? درصد از جمعیت کشور کویت را تشکیل میدهند.
اگر به دوستم شیر ندهی تو را طلاق میدهم!
شیخ شمس الدین بوروبی یکی از مشهورترین رجال افتاء کشور الجزایر اعلام کرد که یک خانم به او از شوهرش شکایت کرده، به این دلیل که شوهرش او را تهدید کرده است که اگر دوست مرا شیر ندهی طلاقت میدهم! شیخ بوروبی اضافه میکند : چندین مورد درباره این فتوى (محرمیت با چندبار شیر خوردن) داشتیم که مؤثرترینش این حالت بود که این زن با حالت گریه میگفت که شوهر وهابی متدینش! به او دستور داد که به دوستش شیر دهد تا با هم محرم شوند و دوستش بتواند ماه رمضان را با آنها در یک خانه بگذراند و آن زن هم خیلی منفعل و متاثر شده بود . شوهر وهابی گفته است که اگر به دوستم شیر ندهی تو را طلاق میدهم...
فروش خانه به شیعیان عربستان حرام شد تعدادی از سایتهای وهابی، فتوایی را از سوی «عبد الله السعد المطیری» منتشر ساختهاند که در آن فروش مسکن و زمین به شیعیان عربستانی حرام اعلام شده است. ،این عالم وهابی ـ که به سازمان القاعده نیز وابستگی دارد ـ در فتوای خود با تأکید بر حرمت فروش ملک و زمین به شیعیان، دلیل صدور این فتوا را "جلوگیری از تاسیس دولت شیعی در عربستان" و در نهایت "ایستادگی در مقابل ازبین بردن دین اسلام" اعلام کرد! این فتوا که با عنوان "پاسخی به مسلمانان و خصوصا تاجران"منتشر شده در پاسخ به سؤالی مبنی بر استفتا پیرامون حکم فروش زمین و مسکن به شیعیان در عربستان صادر شده است. در ابتدای این فتوا آمده است،"بر مسلمانان جایز نیست که به رافضیان، ملک یا زمین فروخته و یا در این زمینه به آنها کمک شود چون این کمک به منزله همکاری با آنها در ارائه دین فاسدشان است." گفتنی است در ماههای اخیر علاوه بر صدور فتواهای ضد شیعه در عربستان از سوی علمای وهابی، دهها تن از شیعیان این کشور بر اثر این فتواهای تکفیری یا به دلایل واهی دیگر به دلایل مختلف بازداشت شده اند.
نماز کارمندان نباید بیشتر از ده دقیقه طول بکشد فتوای جدید شیخ یوسف قرضاوی: شیخ "یوسف قرضاوی" چهره سرشناس اهل سنت طی فتوایی جدید از کارمندان مسلمان خواست تا مدت زمان نماز خود را کوتاه کنند. از کارمندان مسلمان که در ادارجات نماز می خوانند درخواست می کنم که در زمان وقت اداری، از مدت زمان نمازخواندن خود بکاهند. مدت زمان نماز خواندن این کارمندان نباید از ده دقیقه فراتر رود تا نماز آنان بر کارشان و کار مراجعه کنندگان به ادارجات ضرر وارد نکند. "قرضاوی" در مورد علت صدور این فتوا گفت: برخی از کارمندان به نام نماز خواندن از زیر کار فرار می کنند. این فتوا می تواند مانع این کار شود. گفتنی است شیخ "یوسف قرضاوی" چندی پیش نیز طی فتوایی جنجال برانگیز، نوشیدن مایعاتی که نیم درصد الکل دارند را جایز و حلال دانسته بود.
فتوای جدید و عجیب علمای سعودی!
علمای عربستان سعودی اخیرا طی بیانیه ای فتوای تحریم اهدای گل به بیماران را به اطلاع مسلمانان جهان رساندند. در پی افزایش گل فروشی های اطراف بیمارستان ها و اهدای گل از سوی عیادت کنندگان به بیماران، مرکز پژوهش های علمی و دفتر افتاء عربستان سعودی برای صدور فتوای تحریم اهدای گل به بیماران اتفاق نظر کرده و آن را به آگاهی مسلمانان جهان می رساند. با توجه به اینکه آیین اهدای گل به بیماران سنتی است که مسلمانان جهان از کشورهای غربی اتخاذ کرده اند، لذا عمل کردن به آن غیر مجاز است. اهدای گل به بیمار علاوه بر اینکه از سنت های بلاد کفار است، هیچ منفعتی برای بیمار نخواهد داشت، لذا اهدای آن امری بیهوده است. مصرف کردن اموال مسلمانان در راه های بیهوده ای همچون اهدای گل به بیماران، امری غیر مجاز بوده و به جای این امر دعا کردن برای بیمار و آموزش راه های درمان الهی به آن امری پسنیده تر است. یادآوری می شود علمای عربستان سعودی چندی پیش اهدای گل سرخ در روز والنتاین را حرام اعلام کردند که فروش گل سرخ در آن روز به طور کلی ممنوع شد.
فتوای جنجالی "قرضاوی" درباره نوشیدن مشروبات الکلی
فتوای "یوسف قرضاوی" مبنی بر مجاز بودن نوشیدن مشروبات حاوی مقدار اندکی الکل بحث هایی را در قطر موجب شد و برخی آن را جنجال برانگیز دانستند. این فتوا موجب بروز بحث و جدل در بین محافل مردمی شده است. نوشیدن مشروبات حاوی مقادیر اندکی الکل که از طریق تخمیر طبیعی بدست آمده باشد، اشکالی ندارد. وجود الکل به میزان پنج در هزارم نوشیدنی حرام نیست زیرا این مقدار بسیار اندک است به ویژه اینکه الکل آن از تخمیر طبیعی بدست آید، بنابراین مشکلی در نوشیدن آن نمی بینم. ما و شیخ "قرضاوی" نیازی به این فتوا نداشتیم و بی تردید این فتوا زمینه نوشیدن مشروباتی که حاوی مقداراندکی الکل است فراهم می کند و دلیل کسانی که آن را می نوشند نیز این است که میزان الکل در قرآن و در سنت تعیین نشده است و اعلام می دارند وقتی عالم و دانشمندی در موقعیت و جایگاه "قرضاوی" فتوای مجاز بودن آن را صادر کرده است چرا آن را ننوشیم؟
به فرض اینکه الکل با تخمیر طبیعی بدست آید و به میزان اندک باشد و موجب مستی نشود، عملیات تخمیر مستمر است و متوقف نمی شود و اندازه گیری آن دشوار می باشد بنابراین چه زمانی می توان خط قرمزی برای تحریم بودن میزان آن تعیین کرد. شیخ "قرضاوی" در اعلام موضع خود نسبت به انتقاداتی که به وی وارد شده است گفت: این انتقادات ناشی از عدم درک فتوا است و آنچه وی در این باره گفته است پاسخ به درخواست توضیح در مورد نوشیدنی نیروزای موجود در بازار است. مردم می خواهند حکم شرعی در مورد مشروبات نیروزای موجود در بازار را بدانند بنابراین هنگامی که از من در این مورد سوال کردند چاره ای جز توضیح این موضوع برای مسلمانان نداشتم تا آنان خود را به ناحق در تنگنا و سختی قرار ندهند. نمی دانم این فتوا چرا اینقدر جنجال برانگیز شده است. از سوی دیگر "عبدالحمید الانصاری" مدیر سابق دانشکده شریعت و اصول الدین قطر با تایید فتوای شیخ از نظر مضمون فتوا و هدف توضیح و و روشنگری برای مردم با ایشان موافق هستم."قرضاوی" ریاست اتحادیه جهانی علمای مسلمان را برعهده دارد.
از آرزوهای قدیمی شیخ مفتی عربستان به دنبال "پیامبر" شدن!
"شیخ عبدالعزیز آل الشیخ" مفتی اعظم عربستان سعودی طی چند هفته اخیر چندین فتوای عجیب صادر کرد که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان مسائل دینی، این فتواها نشان از اهداف و نیتهای شوم و پشت پرده وی دارد. از جمله فتاواهای عجیب شیخ عبدالعزیز، اجازه ازدواج اجباری دختران کم سن و سال و حتی ده ساله با مردان مسن بوده است. او همچنین با صدور فتوایی اسرائیل پسندانه تحریم کنندگان کالاهای غربی و به ویژه صهیونیستی برای زیر فشار قرار دادن رژیم صهیونیستی را دمده خواند. اما جدیدترین و بالطبع تعجب برانگیزترین فتوای وی این بود که گفت: مفتی، قائم مقام پیامبر(ص) بر امت اسلامی است. کارشناسان مسائل دینی معتقدند که اینگونه اظهارات نیت و اهداف پلید و پشت پرده وی را نشان میدهد و گویا او مایل است پیامبر جدیدی بر امت باشد و یا جایگاه "پاپ" در میان مسلمانان را داشته باشد.
بدون در نظر گرفتن جنجال و هیاهویی که این اظهارات وی به وجود آورد، باید گفت که با نگاهی گذرا به تاریخچه زندگی وی می توان به آرزوی تعجب برانگیز او برای "پاپ" شدن و داشتن هزاران هزار مرید پی برد. کارشناسان دینی معتقدند شخصیت کاریکارتوریستی مفتی عربستان مانع از آن است که او را به آرزویش برای پیامبر یا پاپ شدن برساند زیرا او به هیچ وجه حتی کمترین ویژگی یک رهبر کاریزما را ندارد. گفته می شود شیخ عبدالعزیز در گذشته که امام مسجد "نمره" بوده دارای احترام خاصی نزد مردم و چهرههای دینی کشورش بود اما هنگامیکه به درجه مفتی اعظم عربستان نایل گشت، به دلیل موضع گیریهای نامناسب، اظهار نظرات نابجا و بیهوده و داشتن یک گروه از مشاوران ناوارد و بی سواد، نام و اعتبار خود را زیر سؤال برد. وی اکنون حتی میان جوانان مذهبی این کشور که همواره علاقه خاصی به مفتیان داشتهاند، محبوبیت ندارد.
او با این رفتار خود به قدری جایگاه مفتی اعظم را پایین آورده که به اعتقاد کارشناسان جامعه شناسی عربستان، نهاد دینی و مفتیان این کشور قدرت و نفوذ خود را در میان عوام مردم و سیاستمداران از دست دادهاند. حتی گفته میشود از عوامل این مسأله بحث و جدلهای بیهوده وی با دیگر مفتیان و چهرههای دینی عربستان است که موجب دل چرکین شدن آنان گشت و به اصطلاح از چشمان آنان افتاد. در گذشته جایگاه مفتی اعظم به قدری بالا بود که هیچ کس حتی جرأت کوچک ترین انتقاد از آن را نداشت اما با رفتار و اقدامات آل الشیخ، اکنون این جایگاه حتی از سوی روزنامه نگاران و عوام مردم مورد انتقاد و اهانت قرار میگیرد. در پایان تنها جای این پرسش باقی است که با این اوصاف آیا شیخ عبدالعزیز آل الشیخ دیگر میتواند به آرزویش یعنی تبدیل شدن به یک پیامبر یا پاپ دست یابد؟!
خشم وهابیت از ابراز عشق به اهل بیت (ع)
مسئله محبت به خاندان پیامبر (ص) تنها متعلق به شیعیان نیست. هرچند که تنها شیعیان اعتقاد به مسئله ولایت و خلافت امام علی پس از فوت پیامبر اعظم (ص) و نادرستی جریان سقیفه دارند اما مسئله ابراز عشق و محبت به اهل بیت تقریبا در تمامی فرق و مذاهب اسلامی وجود داردو شاید علت اصلی این ابراز محبت به اهل بیت آنهم با این همه دشمنی علیه این خاندان را باید از توجه ویژه پیامبر اکرم (ص) به خاندان اهل بیت بتوان دانست. پیامبر اسلام (ص) مدام به مردم در خصوص جایگاه اهل بیت گوشزد می کردند و یا هنگام رد شدن از کنار خانه امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) این آیه تطهیر را قرائت می کردند . این آیه صراحتا می فرماید: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا خواست خداوند چنین است که هر پلیدی را از خاندان پیامبر دور کند و آنان را از هر آلودگی پاک نماید. احزاب آیه شریفه 33البته این توجهات تنها بخشی از تاکیدات پیامبر و خداوند بر جایگاه خاص اهل بیت است و بیان کامل آن در صدها جلد کتاب نیز نخواهد آمد اما می خواهیم بگوییم که همین توجهات باعث شده است تا مسئله محبت به اهل بیت همچنان در تمام جامعه اسلامی وجود داشته باشد. اما متاسفانه در دهه های اخیر و با ظهور و بروز جریان مرموز وهابیت که عین جهالت است می بینیم که تلاش ها برای کاهش محبت به خاندان پیامبر (ص) دوباره روبه ازدیاد گذاشته است و این جریان به شدت در صدد تخریب جایگاه اهل بیت (ع) در جامعه اسلامی است. وهابیت مسلک و فرقه ضاله ای است ساختگی و جعلی که بسیاری از شعائر دین مانند شفاعت، توسل، تبرک،بنا بر قبور،زیارت و عزاداری را شرک و یا بدعت می دانند.
آیا دعای عشرات ضد قرآن است؟
دعای عشرات را مرحوم سید بن طاووس در کتاب جمال الاسبوع، ص 279 از مرحوم شیخ طوسی که امیرالمۆمنین (ع) این دعا را به امام حسین(ع) تعلیم می فرماید و سفارش اکید می فرماید که این دعا را تنها به خواص از اهل بیت و شیعیان خود تعلیم نماید و آثار زیادی را حضرت برای این دعا ذکر می کند. البته مرحوم سید در اقبال این دعا را به طرق دیگری نیز از امام محمد باقر(ع) روایت کرده است. مرحوم مجلسی در بحارالانوار، ج 87، ص 73
برقعی (مبلغ وهابی) در کتابش که به بسیاری ایمیل شده نوشته: دعای عشرات در مفاتیح ضد قرآن و شرک است، چون در فرازی به غیر از خدا را شاهد بر ایمان گرفته است و خدا فرموده شهادت خدا کافیست. برقعی در این کتاب معترض شده که خواننده در این دعا به غیر از خدا، ملائک، انبیاء و رسولان و حاملین عرش و ... را شاهد بر ایمان خود می گیرد و چون وهابیها مدعیاند که به جز قرآن هیچ موضوع و سخن دیگری را قبول ندارند و از غروری که ناشی از جهلشان است گمان میکنند که همین قرآن را نیز به خوبی میفهمند و میگوید: شاهد گرفتن به غیر از خدا شرک است و مگر دیگرانی چون ملائک یا رسولان نیز مانند خدا سمیع و بصیر هستند؟
الف – این استدلالهای سست نشان میدهد که برقعی حتی ظاهر آیات قرآن را کریم کاملاً نخوانده، چه رسد به این که از تفسیر و تأویل و تشریح آنها چیزی بداند. خداوند متعال حتی در مورد الوهیت و حقانیت خود، به شهادت ملائک و هم چنین اهل علم نیز تصریح مینماید، در حالی که ملائک و اهل علم همه مخلوقات او هستند و شهادت خدا کافیست: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (آل عمران18) خدا خود شاهد است بر اینکه معبودى جز او نیست، ملائکه و صاحبان علم نیز شهادت مىدهند به یگانگى او و اینکه او همواره به عدل قیام دارد، معبودى جز او که عزیز و حکیم است وجود ندارد.
ب - خداوند متعال راجع به کتابی که خود نازل نموده است، خود «شهادت» میدهد و شهادت خدا کافیست، اما قید مینماید که ملائک نیز به این امر شهادت میدهند: لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ وَ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً (النساء166) پس اینکه از تو مىخواهند کتابى از آسمان برایشان نازل کنى مردود است و خدا شهادت مىدهد به اینکه کتابى که به تو نازل کرده، به علم خود نازل کرده است (از جانب اوست)، ملائکه نیز شهادت مىدهد و خدا براى شهادت دادن بس است.
ج – خداوند متعال در چندین آیه به صراحت میفرماید که نه تنها رسول او «شاهد» همهی شماست، شما امت مسلمان نیز شاهد دیگران هستید: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً ... (البقره143) و ما شما را اینچنین امتى وسط قرار دادیم تا شاهدان بر سایر مردم باشید و رسول بر شما شاهد باشد ... .
د – خداوند در قرآن کریم تصریح مینماید که هر امتی شاهدی دارد و پیامبر اکرم (ص)، شاهد بر این امت است: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هۆُلاءِ شَهیداً (النساء41) و حال که ایمان نیاوردند،- چه حالى خواهند داشت؟ در آن روزى که از هر امتى گواهى بیاوریم، و تو را نیز به عنوان گواه بر این امت حاضر سازیم؟
ھ – خداوند متعال به هنگام امر به جهاد، نماز، زکات و آویختن به ریسمان الهی، تأکید مینماید که رسول او شاهد شماست: وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ …… وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ …. الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیرُ (الحج78) و در راه خدا کارزار کنید چنان که سزاوار کارزار کردن براى او است او شما را برگزید و در این دین براى شما دشوارى ننهاده آئین پدرتان ابراهیم است و او شما را از پیش و هم در این قرآن مسلمان نام داد تا این پیغمبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز گزارید و زکات دهید و به خدا تکیه کنید که او مولاى شما است و چه خوب مولا و چه خوب یاورى است.
و – اما در خصوص این سۆال که مگر ملائک یا انبیای الهی نیز مانند خداوند سمیع و بصیر هستند؟ دقت شود که خداوند متعال مانندی ندارد، اما به هر کس که بخواهد «سمع و بصر» میدهد و فرمود که به همه شما قلب، سمع و بصر دادیم و به همین علت مسئول و پاسخگو نیز هستید: وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ (المۆمنون78) خداوند متعال مانندی ندارد، اما به هر کس که بخواهد «سمع و بصر» میدهد و فرمود که به همه شما قلب، سمع و بصر دادیم و به همین علت مسئول و پاسخگو نیز هستید ترجمه: و او است خدایى که براى شما گوش و چشم و قلب آفرید، عده بسیار کمى از شما شکر او را به جا مىآورید.
وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فیهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِۆُن (الاحقاف 26) با اینکه به آنان مکنتهایى داده بودیم که به شما ندادهایم به آنها نیز گوش و چشم و فهم داده بودیم اما نه گوششان به دردشان خورد و نه از چشم و دل خود کمترین بهرهاى بردند، چون آیات خدا را انکار مىکردند و همان عذابى که مسخرهاش مىکردند بر سرشان بیامد. نگاه سطحی به آیات فوق نیز اثبات مینماید که انبیاء و رسولان شاهدان امت هستند و نیز اثبات مینماید که منکرین این «شهادت» یا اصلاً قرآن را یک بار از رو کامل نخوانده و نفهمیدهاند [چه رسد به حدیث و ... که اصلاً قبول ندارند] و یا خواندهاند و میدانند، اما دروغ میگویند تا مردم را گمراه کنند و خداوند متعال شاهد این نفاقها نیز هست: «إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ» (المنافقون -1) اى رسول ما چون منافقان (ریاکار) نزد تو آمده گفتند که ما به یقین و حقیقت گواهى مىدهیم که تو رسول خدایى (فریب مخور) خدا مىداند که تو رسول اویى. و خدا گواهى مىدهد که منافقان (سخن به مکر و خدعه و) دروغ مى گویند
گفتگوى یک عالم شیعه با محمد بن عبدالوهاب
مباحثه یک دانشمند شیعى به نام شیخ جواد قمى با محمد «محمد بن عبدالوهاب » گرد آوردنده این مطالب را از کتاب خاطرات منسوب به فردى نام « همفر» انگلیسى نقل کرده است . دانشمند شیعى : چرا از امام على بن ابى طالب ع پیروى نمى کنى ؟
محمد بن عبدالوهاب : از دیدگاه من على مانند عمر گفتارش حجت نیست ، تنها حجت ما کتاب خدا و سنت پیامبر است . دانشمند شیعى : رسول خدا ص فرموده است : انا مدینه العلم و على بابها در این صورت میان على و دیگران فرق هست . محمد بن عبدالوهاب : اگر گفتار على حجت بود پس چرا رسول خدا ص نفرمود: کتاب الله و على .
دانشمند شیعى : آرى ! رسول خدا ص این را فرموده است : « انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى » و على رئیس عترت رسول الله ص است . دانشمند شیعى مدارک زیادى از منابع عامه در اثبات این گفته رسول خدا ص ارائه کرد. محمد بن عبدالوهاب : اگر پیامبر چنین گفته باشد، پس او چه مى شود.
دانشمند شیعى : «سنت » رسول خدا ص شارح «کتاب الله » است و «عترت » رسول شارح «سنت » او است. وقتى پیامبر اسلام (ص ) از دنیا رفت ، مسلمانان به یک شارح نیاز داشتند که قرآن را تفسیر و تشریع کند. این کار تنها از عترت رسول ساخته بود. محمد بن عبدالوهاب سکوت کرد و پاسخى نداشت که بدهد.
حضرت علی(علیه السلام)؛ امام یا پیغمبر؟! مناظره با اهل تسنن
در سال 1345 هجری قمری در شهر پیشاور پاکستان مجلس مناظره ای بین تنی چند از علمای اهل سنت و عالم برجسته شیعی سلطان الواعظین شیرازی برگزار گردید که طی آن شش نفر از تجار سرشناس و خوانین با نفوذ پاکستان از عقائد باطل خود دست برداشته و به ریسمان محکم الهی چنگ زدند. این نوشتار بخشی از این واقعه است. حافظ: در صحبت هایتان مشکلاتی وجود دارد که گمان نمی کنم بتوانید آنها را درست کنید. شما الآن فرمودید که علی کرم الله وجهه دارای مقام نبوت بوده و اتحاد نفسانی با رسو ل الله داشته است و از تمام انبیاء بالاتر است.
واعظ: تمام این مشکلاتی که به نظر شما لاینحل است با یک حدیث جواب داده می شود. حدیث بسیار معتبر منزلت از قول رسول خدا (ص) خطاب به امیرالمۆمنین صادر شده است که: «أما ترضی أن تکون منی بمنزله هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی»1 یعنی ای علی آیا راضی نیستی که مقام و منزلت تو نسبت به من همچون مقام هارون نسبت به موسی باشد. حافظ: اولاً صحت این حدیث نامعلوم است؛ ثانیا اگر هم درست باشد خبر واحد است لذا خوب است شما هم به آن اعتنا نکنید.
واعظ: خیلی عذر می خواهم!! مجبورم که بگویم یا شما کم مطالعه هستید و یا عمداً نمی خواهید زیر بار حرف حساب بروید. به چه دلیل می گویید این حدیث سند صحیح ندارد و یا خبر واحد است در حالی که هم بخاری و هم مسلم و هم بسیاری از علمای خودتان این حدیث را در کتب خود آورده اند؛ حتی برخی از آنان همین حدیث را از زبان خلیفه ی دوم نیز نقل کرده اند؟ حافظ: خواهش می کنم بفرمایید این حدیث از قول خلیفه عمر چگونه نقل شده است؟ واعظ: از ابن عباس منقول است که: « عمر گفت: این قدر از علی غیبت نکنید؛ زیرا پیامبر سه خصلت را برای او شمرده است که اگر به من یکی از آنها داده می شد آن را از تمام آنچه آفتاب بر آن می تابد بیشتر دوست می داشتم. روزی من و ابوعبیده و عدّه ای از اصحاب نزد رسول اکرم بودیم.
پیامبر در حالی که به علی تکیه داده بود خطاب به علی فرمود: یا علی تو از حیث ایمان نخستین مۆمن هستی و از حیث اسلام اولین مسلمانی. منزلت تو نسبت به من همچون منزلت هارون نسبت به موسی است. هر کس که ادعای دوستی مرا بکند ولی تو را دوست نداشته باشد، دروغگوست»2 این قول خلیفه دوم خودتان است! به چه جرأتی حرف او را رد می کنید؟!! نکته دیگر آنکه گفتید این حدیث خبر واحد است و خبر واحد معتبر نیست؟! در صورتی که علمای شما منکر خبر واحد را کافر و فاسق می دانند.
حافظ: خیلی عالی است! واقعاً لذت می برم از اینکه می بینم شما به کتاب های ما تسلط دارید. من شنیده بودم علمای شیعه کتاب های ما را با پارچه و انبر می گیرند تا دستشان به جلد کتاب نخورد تا چه رسد به اینکه آنرا مطالعه کنند؟ واعظ: این دیگر از کم اطلاعی شماست. خوب است بیایید و به کتابخانه ها و مدارس ما سری بزنید تا ببینید که محصلین شیعه، قسمت زیادی از علوم صرف و نحو را از کتب علمای شما اخذ می کنند. حافظ: بگذریم. حال بفرمائید چگونه از این حدیث می توان این نتیجه را گرفت که علی کرم الله وجهه واجد مقام نبوت بوده است؟
واعظ: از این حدیث شریف، سه خصلت برای امیرالمومنین (ع) ثابت می شود؛ اول، معنا و حقیقت نبوت؛ دوم، خلافت و وزارت پس از نبی مکرّم (ص) و سوم، افضلیت ایشان بر تمامی صحابه؛ زیرا حضرت هارون واجد این سه خصلت بوده است و پیامبر اسلام (ص) علی (ع) را به منزله ی هارون معرفی فرمود. حافظ: پس با این قاعده، علی نیز پیامبر و مبعوث بر خلق بوده است. واعظ: نه این گونه نیست. خود شما می دانید که از بین حدود یکصد و بیست هزار پیغمبر تنها پنج نفر اولوالعزم بوده اند.
به عبارت دیگر حضرت هارون از جمله پیامبرانی بوده است که استقلال در امر نبوت نداشت و تابع شریعت برادرش بود. مقصود نبی مکرمّ (ص) این بوده است که به همان گونه که هارون واجد مقام نبوت و در عین حال تابع پیامبر اولوالعزمی مثل حضرت موسی بوده است؛ حضرت علی (ع) هم واجد مقام نبوت و تابع رسول الله (ص) می باشد. شافعی در این زمینه می نویسد: «منزلت هارون نسبت به موسی این بوده است که وی برادر، وزیر، خلیفه و شریک در نبوت موسی بود. پس علی نیز واجد تمام این خصوصیات بوده است».3
حافظ: یعنی می خواهید بگویید اگر حضرت محمد (ص) خاتم پیامبران نمی بود و بنا بود پیامبری بعد از ایشان بیاید، علی کرم الله وجهه پیامبر می شد؟ واعظ: بلی! کاملاً! این حرف را فقط ما نمی گوییم؛ بلکه بعضی از علمای خودتان نیز بدان اقرار کرده اند. از انس بن مالک روایت شده است که پیامبر فرمود: «براستی خداوند متعال مرا بر تمام انبیاء برگزید و سپس برای من وصی انتخاب کرد و علی پسر عموی مرا برگزید و بازوی مرا به او محکم فرمود، همچنان که بازوی موسی را به برادرش هارون محکم فرمود. پس علی خلیفه و وزیر من است و اگر بنا بود بعد از من پیامبری بیاید هر آینه او علی بود؛ لیکن بعد از من پیغمبری نخواهد»؛4 خلاصه ی کلام آنکه علی امیرالمۆمنین واجد تمامی صفات و خصوصیات پیامبر می باشد.
پی نوشت ها: 1- صحیح بخاری، 6/309، ح 857، کتاب المغازی؛ و مسلم در صحیح 4 /1870- 1871 ح 30- 32 باب فضائل علی 2- کنزالعمال، متقی هندی، 13/122- 123، ح 36392؛ و ابن صباغ مالکی در فصو ل المهمه 1/588 فصل 1 3- مطالب السۆول، محمد بن طلحه شافعی، ص 88- 90، باب 1، فصل 5 4- موده القربی، سید علی همدانی، موده 6 با استفاده از ینابیع الموده قندوزی 2/288 ح 823 باب 5
چرا شما در مورد علی کرم الله وجهه غلو می کنید؟ چرا می گویید علی واجد تمامی خصوصیات رسول الله (ص) می باشد؟ واعظ: اصلاً غلو نیست، بلکه عین واقعیت است؛ حتی از لحاظ عقلی هم قابل اثبات است. طبق قاعده ی عقلی، خلیفه ی پیامبر می بایست در جمیع صفات مانند پیامبر باشد. پیامبر اکرم (ص) و امیرالمۆمنین (ع) از جهت اصل و نسب نظیر یکدیگرند. از جهت طهارت ذاتی نظیر یکدیگرند. از جهت ولایت و مقام تبلیغ نظیر یکدیگرند. ایشان به دلیل آیه ی مباهله نفس رسول خداست. همان گونه که درب منزل رسول مکرمّ (ص) به مسجد باز بود؛ درب منزل امیرالمۆمنین هم باز گذارده شد و حال آنکه درب منازل تمامی اصحاب به دستور خداوند مسدود گردید.
وقتی صحبت به اینجا رسید، همهمه ای در میان مستمعین افتاد. سبب را جویا شدم، جناب آقای نواب فرمودند: اتفاقاً همین شب جمعه ای که گذشت، جناب حافظ با ذکر احادیثی فتح باب را از امتیازات ابوبکر شمردند و گفتند درب خانه ی تمام صحابه الا درب خانه ی ابوبکر مسدود شد؛ من رو به جناب آقای حافظ کردم و مطلب را جویا شدم. از قول عمر نقل شده است که «هر آینه به علی سه خصلت داده شده است که اگر یکی از آنها برای من بود از شتران سر خ مو برایم با ارزش تر بود. اول ازدواج با دختر پیامبر، دوم بازگذاردن درب خانه ی او به مسجد وسوم پرچمداری اش در روز فتح خیبر حافظ: در کتب معتبر از طریق ابوهریره حدیثی داریم که رسول اکرم(ص ) امر فرمود تا تمام درهایی که به مسجد باز می شد را بستند؛ الاّ درب خانه ی ابوبکر را و سپس فرمود: ابوبکر از من و من از ابوبکر هستم. واعظ: این حدیث ساخته و پرداخته ی اموی هاست که تلاش داشتند در قبال هر یک از فضایل مولای مۆمنان فضیلتی را برای دیگران جعل نمایند. نواب: خواهش می کنم با ارائه ی دلیل، مطلب را برای ما و تمامی افراد جویای حقیقت تبیین نمایید.
عید غدیر خم واعظ: بسیاری از علمای شما1 به نقل از بزرگانی چون عبدالله بن عباس، جابر بن عبدالله انصاری و عمر بن خطاب روایت نموده اند که رسول الله (ص) امر فرمود تمام در بهایی که به مسجد باز می شد را ببندند الا درب خانه ی علی (ع) را و مردم را از دخول به مسجد در حالت حیض و جنابت منع فرمود و فقط علی (علیه السلام) بود که این اجازه را داشت حتی در حالت جنابت نیز در مسجد بماند؛ که البته علت آن هم طهارت آن حضرت از هرگونه رجس و پلیدی بود. حال برای اینکه بدانید من هیچگاه غلو نمی کنم، حدیثی را از قول خلیفه ی دوم تان می آورم. از قول عمر نقل شده است که «هر آینه به علی سه خصلت داده شده است که اگر یکی از آنها برای من بود از شتران سرخ مو برایم با ارزش تر بود. اول ازدواج با دختر پیامبر، دوم بازگذاردن درب خانه ی او به مسجد و سوم پرچمداری اش در روز فتح خیبر».2 پس می بینید که علمای خودتان هم معترفند که علی (ع) در جمیع صفات با رسول الله (ص) شریک می باشد. با توجه به این خصایص ممتاز بود که پیامبر از خداوند متعال درخواست نمود که علی را وزیر و شریک پیامبرش قرار دهد. نواب: آیا در این زمینه حدیثی هم وجود دارد؟ رسول اکرم که این جریان را مشاهده فرمود؛ دست به دعا برداشته و به خدا عرضه داشت: خدایا همان گونه که برای موسی وزیر و شریک قرار دادی، برای من هم علی را وزیر و جانشین قرار ده. ابوذر می گوید: به خدا قسم، هنوز دعای آن حضرت تمام نشده بود که جبرئیل نازل شد و آیه ولایت را وحی نمود
واعظ: در منابع شما به نقل از ابوذر و اسماء بنت عمیس آمده است که: «روزی در مسجد بودیم. پس از ادای نماز ظهر به امامت نبی اسلام (ص) فقیری عرض حاجت نمود. هیچ یک از حاضرین کمکی به او نکرد. علی بن ابیطالب (ع) که در حال نماز و در رکوع بود با انگشت به آن فقیر اشاره ای نموده و او نیز انگشتر را از انگشت مبارک ایشان بیرون آورد و از مسجد خارج شد. رسول اکرم که این جریان را مشاهده فرمود؛ دست به دعا برداشته و به خدا عرضه داشت: خدایا همان گونه که برای موسی وزیر و شریک قرار دادی، برای من هم علی را وزیر و جانشین قرار ده. ابوذر می گوید: به خدا قسم، هنوز دعای آن حضرت تمام نشده بود که جبرئیل نازل شد و آیه ولایت را وحی نمود ».3 نواب: تا جایی که ما شنیده ایم حدیث منزلت اختصاص به علی کرم الله وجهه ندارد بلکه در مورد ابوبکر و عمر هم نقل شده است. رسول الله (ص) فرمود: ابوبکر و عمر برای من به منزله هارون برای موسی هستند. واعظ: راوی این حدیث قزعه بن سوید است. احادیث این شخص از نظر علمای رجالی خودتان مردود و بی اعتبار است. علامه ذهبی در میزان الاعتدال این حدیث را جعلی دانسته است.4
پی نوشت ها: 1- مسند، احمد بن حنبل 1/ 175 ؛ و سنن الکبری، احمدبن شعیب نسائی 5 /112-113 ح 84ظ 9 کتاب الخصائص 2- صواعق المحرقھ، ابن حجر مکی ص 127 باب 9 فصل 3؛ و سیوطی در تاریخ الخلفا،ص 172 3- تذکره الخواص، سبط ابن جوزی، ص 24 ، باب 2؛ و ابن مغازلی در المناقب ص 328 ح 375 4- میزان الاعتدال، ذھبی، 5/472 ترجمھ شماره 69ظ ظ
مناظره ی دایی مومنان کیست؟
در سال 1345 هجری قمری در شهر پیشاور پاکستان مجلس مناظره ای بین تنی چند از علمای اهل سنت و عالم برجسته شیعی سلطان الواعظین شیرازی برگزار گردید که طی آن شش نفر از تجار سرشناس و خوانین با نفوذ پاکستان از عقائد باطل خود دست برداشته و به ریسمان محکم الهی چنگ زدند. این نوشتار بخشی از این واقعه است . شیخ: آیا این کار شما درست است که مرتباً خال المۆمنین معاویه را لعنت می کنید؟ دلیل شما بر کفر معاویه و یزید که از خلفای بزرگ اسلام می باشند، چیست؟ واعظ: خال المۆمنین بودن معاویه روی چه ملاکی است؟ شیخ: چون خواهر معاویه زوجه ی رسول خدا و ام المۆمنین بوده است پس معاویه برادر مادرمۆمنان یعنی دایی مۆمنان است. واعظ: آیا عایشه ام المۆمنین نبوده است؟ اگر چنین است؛ پس چرا به محمد بن ابوبکر، خال المۆمنین نمی گویید؟ اجازه دهید جوابش را خودم بدهم؛ چون محمد از شیعیان خالص بود و به دست معاویه به شهادت رسید؛ و اما اینکه فرمودید معاویه کاتب وحی بوده است نیز نادرست است؛ زیرا وقتی او مسلمان شد دیگر دوران وحی تقریباً به سر آمده بود.
آنچه در مورد او آمده، این است که وی کاتب مراسلات و نامه ها بوده است. و اما در مورد کفر آنها الی ماشاءالله دلیل و برهان داریم. شیخ: تقاضا دارم کمی از این دلایل و برهانها را برای ما بگویید. واعظ: بر طبق نقل اکثر مفسرین، 1 در عالم رۆیا به رسول خدا نشان داده شد که بنی امیه به مانند بوزینگان بر فراز منبر آن حضرت بالا می روند. علاوه بر این خداوند متعال نیز در سوره اسراء 2 از این خاندان به عنوان شجره ی ملعونه یاد می فرماید. در جای دیگر خداوند متعال می فرماید: «آنان که خدا و رسول او را آزار دهند؛ خداوند آنان را در دنیا و آخرت لعنت نموده و برای آنها عذاب خوارکننده مهیا فرموده است» 3.
«کسی که اهل بیت مرا سب نماید پس جز این نیست که از دین خدا و اسلام مرتد گردیده و کسی که عترت مرا آزار دهد پس بر او باد لعنت خدا»6. معاویه علناً حضرت علی را لعنت می نمود و مردم را نیز به این گناه عظیم دستور می داد و هر که از این دستور سرپیچی می کرد را شکنجه می نمود و یا به قتل می رسانید
استدعا دارم صفحات تاریخ را کمی ورق بزنید تا بیابید که این خاندان چگونه زمینه ی آزار و اذیت رسول خدا و خاندان او را فراهم آوردند. در آیه ای دیگر چنین آمده است که: «هر که عمداً مۆمنی را به قتل برساند مجازات او آتش جهنم خواهد بود و خدا بر او خشم می گیرد و او را لعنت می کند و عذابی بزرگ برایش مهیا ساخته است». 4
آیا نمی دانید که معاویه، مۆمنان بسیاری همچون امام حسن مجتبی، سبط رسول خدا و سید جوانان اهل بهشت را و نیز بسیاری از صحابه بزرگوار نبی اکرم از جمله حجر بن عدی را به قتل رسانید؟ آیا نمی دانید که این فرد ملعون، بسربن ارطات بی رحم و خونخوار را به سوی مکه و مدینه فرستاد تا شیعیان علی بن ابیطالب را سرکوب نماید و به نقل مورخین بیش از سی هزار نفر اعم از زن و بچه را به خاک و خون بکشد. آیا در کتاب های شما نقل نشده است که رسول اکرم (ص) فرمود: «هر که به علی ناسزا گوید مثل آن است که به من ناسزا گفته است و هر که مرا سب و شتم نماید مثل آن است که خدا را سب و شتم نموده است».5 آیا چنین کسی مورد لعنت خدا و پیامبر نیست؟ رسول اکرم (ص) فرمود:«علی را دوست نمی دارند الاّ مۆمنین و او را دشمن نمی دارند الا کافران» 7 آیا دشمن درجه یک علی کسی جز معاویه است؟! به شهادت تاریخ، معاویه دشمن علی است پس کافر است و مستحق عذاب خوارکننده است.
شیخ: چگونه جرأت می کنید به خال المۆمنین اهانت کنید در حالی که ایشان از صحابه بزرگوار رسول خداست و خداوند در مدح اصحاب رسول اکرم (ص) آیات بسیاری را نازل فرموده است. واعظ: اشتباه شما و همفکرانتان این است که صحابی بودن را به خودی خود یک ارزش فوق العاده می دانید در حالی که آیات و روایات بر خلاف نظر شما حکم می کند. در قرآن کریم خداوند متعال خطاب به مشرکین می فرماید: «صاحب شما هیچ گاه در ضلالت و گمراهی نبوده است» که منظور از صاحب مشرکان، پیامبر(ص) می باشد. همچنین در سوره ی کهف آمده است: «آن مرد کافر به مصاحب و رفیقش که فردی مۆمن و فقیر بود در مقام گفتگو و مفاخرت بر آمد». و نیز در سوره ی یوسف، دو فرد کافری که با حضرت یوسف در زندان بسر می بردند را صاحبان یوسف نام برده است. پس ممکن است مصاحب و اصحاب یک پیامبر حتی کافر و مشرک باشد. من نمی دانم چرا شما با نگاه خوش بینانه به تمامی اصحاب می نگرید در حالی که در بین آنان افراد منافق و بدکردار نیز وجود داشته است. ما منکر نزول آیات مدح در شأن صحابه نیستیم؛ ولی این را هم نمی پذیریم که این آیات در شأن تمام صحابه باشد. آیات بسیاری را می شناسیم که در مذمت بدکرداران از صحابه نازل شده است. شما با این نگاه تناقض پرورتان گرفتار سردرگمی های بسیاری شده اید که یکی از آنها توجیه کارهای مرد پلیدی همچون معاویه است که به شهادت تاریخ فسادهای بزرگی را پدید آورده است.
تخریب حرم و سپس دزدیدن بدن مطهر حضرت «حجر بن عدی» و انتقال به نقطهای نامعلوم موجی از نگرانی و خشم را در میان مسلمانان و غیرمسلمانان پدید آورده است. هتک حریم صحابه رسول خدا-ص- به غیر از آن که هتک مقدسات است، امنیت جانی، روحی و روانی را از مسلمانان سلب میکند. از این رو شاهد واکنش فراوانی در سطح جهان اسلام بودیم.
حجر بن عدی کندی به تصریح کتب تراجم و رجال از جمله «طبقات ابن سعد»، «اسد الغابه»، «اصابه»، «استیعاب»، «مستدرک حاکم»، «تاریخ ابن کثیر» و «تاریخ الاسلام ذهبی» صحابی بزرگ پیامبر-ص- و از یاران برجسته و بصیر امیرالمومنین و امام مجتبی- سلامالله علیهما- بود و در جریان جنگ با خوارج نهروان، فرماندهی سپاه امیرالمومنین(ع) را در دست داشت. در زمانی که «ابوموسی اشعری» حاکم کوفه اجازه پیوستن مردم به سپاه امیرالمومنین(ع) را نمیداد و درباره این جنگ شبهه میکرد، حجربن عدی بپاخاست و با منطق قوی قرق ابوموسی را شکست و جمعیت زیادی را به حمایت از امام گسیل کرد.
حجر از شخصیتهای بانفوذ کوفه بود به گونهای که وقتی در مسجد به جانشین «زیادبن ابیه» (یعنی عمرو بن حریث) به سختی اعتراض کرد، ابن حریث به زیاد نوشت «اگر به کوفه نیاز داری شتاب کن». زیاد بیدرنگ به کوفه آمد و پس از وادارکردن 70 نفر به شهادت دادن علیه حجر، او و یارانش را نزد معاویه فرستاد و او دستور داد آنان را به «مرج عذرا» - در اطراف دمشق امروزی- ببرند و به قتل برسانند. نقل شده است که حجربن عدی از قاتلش خواست، پیش از شهادت دو رکعت نماز بخواند. او نمازش را طول داد. پرسیدند از ترس مرگ بود پاسخ داد «هرگز وضو نگرفتهام مگر آنکه با آن نماز به جای آوردهام و هرگز نمازی بدین سبکی و شتاب نخواندهام و اگر هم بترسم بعید نیست زیرا شمشیری آخته و کفنی آماده و گوری کنده شده در برابر خود دیدهام.»
با مرور سرگذشت و مطالبی که از حجر بن عدی در صفحات تاریخ ثبت شده میتوان فهمید که او مجاهدی بصیر، مومنی نستوه، عالمی فعال، امام شناسی ثابت قدم، عابدی عارف، دشمن شناسی تیزبین و زاهدی خالص بوده است. با این وصف او یک صحابی در ردیف سایر صحابه هم نبوده بلکه جزو برجستهترین آنان بوده و مصداق برجسته من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا (احزاب آیه 23) بوده است. چنین شخصیت سترگی برای همیشه تاریخ و برای همه مردمان «اسوه حسنه» است و هر عقل سلیمی حکم میکند که هر چه نشانهای از چنین شخصیتی است باید حفظ شود تا راه او که مردمان را به خداوند متصل میکند، استمرار یابد.
حمله وهابیهای تکفیری به چنین بارگاه و بقعهای در واقع حمله به فضایل و اصول اسلام عزیز است چرا که حجر و امثال او این همه را در پرتو همین دین کسب کرده که وهابیها یکی از این خصوصیات را هم ندارند. وقتی بن باز ملعون مفتی وهابی میگوید ارزش عصای من از بارگاه پیامبر بیشتر است و من هرگز به زیارت قبر پیامبر نمیآیم در واقع نشان میدهد که آنان با حمله به بارگاه منور حجر در واقع به پیامبری که حجر را آنگونه پروریده که سکوت در برابر جنایات آل ابیسفیان را روا نمیدانند، حمله کردهاند و اگر اجازه مییافتند همین معامله را با قبر و بدن منور رسولخدا ص میکردند.
جالب این است که اهانتکنندگان به دردانههای پیامبر(ص)، مضاجع امثال حجر و حتی مضجع پیامبر را نمادهای شرک به حساب میآورند و هتک و هدم آنان را در دستور قرار دادهاند ولی اگر یک نفر به یک مفتی وهابی کمترین خطابی داشته باشد، او را مصداق یاغی و خارجی به حساب آورده و ریختن خون او را واجب میدانند. یکی از وهابیون سوری ابن دمشقی گفته است ما باید از شام شروع کنیم و به عراق برویم و تمامی نمادها را تخریب کنیم. همینها پیش از این حرم امامان هادی و عسکری (علیهماالسلام) در سامره را تخریب کردند در حالی که این حرمها و حرم حجر از بارزترین مصادیق آیه 36 سوره نور است که میفرماید: فی بیوت اذنالله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والاصال آن نور هدایت در خانههایی است که خدا رخصت داده که ارجمندش دارند و نام خدا در آنها یاد شود. در آن خانهها هر بامداد و شامگاه خدا را نیایش میکنند- بر این اساس میتوان گفت وهابیها با هتک مضاجع شریف در واقع به جنگ با خدا و نفی ذکر او میروند.
اما در مورد حمله به بارگاه ملکوتی حجر و ربودن پیکر او نکته دیگری هم برملا شد. حجر هنوز زنده است و در برابر آل ابوسفیان و آل زیاد و آل مروان زمانه مقاومت میکند و برخلاف زمانه او که کالای امثال میثم و حجر بازاری نداشت امروز این کالا سکه رایج است. حجر یک عبد زاهد مجاهد بصیر ولیشناسی بود که زرق و برق کاخهای سبز و سرخ شام او را جبون و یا مفتون نساخت و تا پای جان به افشای آنان ادامه داد.
با همین تصویر امروز به جبهه مشترک «قارونهای شهوتران» عرب و «گلادیاتورهای خونریز» نگاه کنید. پادزهر آنان مقاومت امثال حجر است و این همان است که امروز از ایران تا عراق، سوریه، لبنان، یمن، فلسطین، بحرین، کشمیر و... عرصه را بر قارونها و گلادیاتورها تنگ کرده است. آنان که از پس حجر زمانه برنمیآیند سراغ نسخه صدر اسلام میروند و عقدهگشایی مینمایند. مگر نه این است که در هفتههای اخیر صدها نفر از این گلادیاتورهای اجیر شده قارونهای شهوتران در مصاف با ملت و ارتش سوریه به هلاکت رسیدند؟
از یک منظر دیگر حمله به مرقد و بدن مطهر حجربن عدی یک نقشه حساب شده آمریکایی- اسرائیلی است. یکی از مراکز تخصصی آمریکا که به وزارت امور خارجه این کشور تعلق دارد دو سال پیش در تحلیلی نوشته بود: «با جنگ مذهبی ما میتوانیم جان نیروهای خود را حفظ کنیم و ضربات سختی را به حریف وارد کنیم بدون آنکه متحمل هزینههایی شبیه هزینههای جنگ افغانستان و عراق بشویم.» از نظر سرویسهای اطلاعاتی، حمله به مرقد بزرگان شیعه، شیعیان و علویان سوریه را بر علیه اهل سنت وارد میدان میکند و متقابلا سنیان را به جنگ با شیعیان ترغیب میکند. مدتهاست که سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس، فرانسه، ترکیه، عربستان، قطر و رژیم صهیونیستی به این جمعبندی رسیدهاند که با اقدامات یک طرفه تروریستی و در شرایطی که فقط ارتش سوریه در برابر تروریستها قرار دارد، نمیتوان امیدی به سقوط بشار اسد داشت. چرا که از یک سو چنین جنگی مشروعیت اخلاقی و سیاسی ندارد: چرا که بدست گرفتن اسلحه و مقابله مسلحانه با ارتش قانونی یک کشور در هیچ کجا مشروع نیست اما اگر درگیری دو طرف مردمی داشته باشد، دشمن بیرونی بدون تحمل تلفات سنگین و هزینههای کلان، اهداف خود را دنبال میکند.
از منظر طراحان حمله به مرقد و بدن مطهر حجر بن عدی که به انواع امکانات و پوششهای اطلاعاتی- امنیتی مجهز بودهاند، این حمله صبر شیعیان را به پایان رسانده و آنان را ناشکیبانه وارد میدان مینماید. و حال آنکه واکنش به این جنایت متقابلا سبب فعال شدن تندروهای سنی علیه شیعیان و علویان میشود و این به جنگی با نتیجه معلوم میانجامد. نگاهی به تصاویر مربوط به نبش قبر و پراکنده کردن منظم قطعات ضریح مطهر حجر به خوبی نشان میدهد که این عملیات از جنس عملیاتهای مرسوم تروریستی نبوده و گویا مجریان از فرصت و امکانات فراوانی برخوردار بودهاند که قبر تخریب نشده و قطعات ضریح آسیب ندیدهاند و حال آنکه اگر به اقدامات مشابه آنان در عراق نگاه بیاندازیم میبینیم که عناصر وهابی با استفاده از مواد منفجره سراغ ضرایح و مضاجع رفتهاند. اقدام 7 سال پیش آنان علیه حرم عسکریین(ع) در سامرا از جمله اینگونه اقدامات بوده است. این به آن معناست که دستهای زیادی درهم تنیده شدهاند تا این اتفاق در مورد حرم حجربن عدی بیفتد.
در این میان واکنش شیعیان و سنیها خیلی حساب شده، انقلابی و در عین حال دلسوزانه بود. از یک طرف علمای سنی سوریه، عراق و مصر در محکوم کردن این اقدام پیشقدم بودند، ثانیا شیعیان در ضمن واکنشهای خشمآلود خیابانی، برادران اهل سنت خود را مبری از چنین اهانتی دانسته و همدیگر را به آرامش دعوت کردند. آنچه در پس رخداد دردناک 12اردیبهشت حومه دمشق میتوان گفت این است که حجر یک بار دیگر قیام کرد، یک بار دیگر به خون غلتید و باردیگر در قطعهای از «مرج عذرا» به ودیعت گذاشته شد
وهابیت سرآغاز هتاکی به صحابه پیامبر(ص)
شیخ "عبدالرزاق مونس": شگفت آور است که جماعتی به نبش قبر "حجر بن عدی کندی" صحابی گرانقدر پیامبر(ص) و اخراج جسد وی از قبر و انتقال آن به مکانی نامعلوم اقدام کنند؛ این امر اقدامی بسیار عجیب است که فقط دیوانگان دست به آن می زنند.
تجاوز و توهین به عزت و کرامت صالحان، صحابه و اهل بیت در واقع فتنه ای قدیمی است که در اوایل قرن نوزدهم آغاز شد؛ زمانی که وهابیت اعلام وجود کرد.
اسناد تاریخی از سرچشمه یهودی - صهیونیستی تفکر وهابی: اولین اقدامی که وهابی ها تحت نام توحید و مبارزه با شرک انجام دادند، تخریب قبور صحابه در مکه و مدینه منوره بود؛ حتی نزدیک بود قبر رسول اکرم (ص) را نیز تخریب کنند، همچنین قبر سید الشهدا حمزه بن عبدالمطلب و نیز شهدای جنگ احد را ویران کردند و سپس قبور آل بیت اطهار و صحابه پیامبر را نیز تخریب کردند.
مشکل امروز ما در جهان اسلام آن است که اسلام تبدیل به گروه ها و احزاب شده است؛ اسلام باید تنها به ارزشهای اساسی در کتاب و سنت نبی اکرم(ص) و نور هدایت پیامبر و عترت اهل بیت مستند باشد؛ اگر مرجع ما به جای حق و حقیقت، اشخاص باشند، بی گمان گمراه می شویم و دیگران را به گمراهی می کشانیم.
سازمان کنفرانس اسلامی کجاست؟ اعضای مجمع فقه اسلامی کجا هستند؟ طرف هایی مسؤول در انجمن علمای مسلمان کجا هستند؟ آنها باید در حال حاضر برای تصحیح مرجعیت به سمت کتاب و سنت، حضوری پررنگ داشته باشند.
فتواهای تکفیری باعث هتک حرمت صحابی پیامبر(ص)
هیچ کس از شر تکفیریها در امان نیست و جنایتهای آنان حتی صحابه پیامبر را نیز شامل شد.
حجر بن عدی از صالحان هم عصر پیامبر (ص) بود که در همه کتابهای مسلمانان، این موضوع وارد شده است.
هتک حرمت به مرقد حجر بن عدی، صحابه بزرگوار پیامبر اکرم (ص) از سوی گروهکهای تروریستی و تکفیریها و انتقال جسد پاک آن حضرت به مکانی نامعلوم نشانه همزادی جنایتکاران با صهیونیسم است و این موضوع نشان میدهد که این جماعت هیچ ارتباطی با عقائد اسلامی ندارند؛ بلکه عقائد آنها از عمق شیطان نشأت میگیرد.
جنایتکاران هتک حرمت به بارگاه صحابه پیامبر، هیچ سنخیتی با اسلام ندارند، این جنایتکاران علاوه بر ارتکاب جنایت نبش قبر صحابه پیامبر (ص)، به قتل و کشتار مسلمان در برابر دیدگاه همه جهانیان، اقدام میکنند.
عقائد وهابیها عقائدی فاسد و همزاد صهیونیسم است و این گروه به جای نشان دادن چهره واقعی اسلام که سرشار رحمت و مهربانی است، تلاش میکند که چهره اسلام را سیاه، زشت، شیطانی و مکروه معرفی کند، تا بدین وسیله دیگران را شاد کنند.
وهابیها و تکفیریها اهداف و برنامههای سیاسی بیگانگان را در منطقه اجرا میسازند، اعمال این گروهها در راستای خدمت به منافع صهیونیستها، آمریکا و کشورهای غربی صورت میگیرد.
جنایتهای تروریستی در افغانستان، عراق و موریتانی و سومالی، وقتی قبرهای صحابه وصالحان در این کشورها نبش شد، اصلا بعید نیست که این جنایتکاران روزی، قبر پیامبر عظیم الشأن اسلام و حتی قبور خلفا را نیز نبش کنند. زیرا از حرام بودن این گونه جنایتها هیچ واهمهای ندارند.
وی خواستار برگزاری کنفرانس گسترده با حضور علما و اندیشمندان برجسته جهان اسلام شد که در آن موضعی در قبال این گونه جنایتها اتخاذ شود وعاملان این جنایتها را به سزای اعمالشان برسانند.
جنایت هتک حرمت به مرقد حجر بن عدی، صحابه بزرگوار پیامبر اکرم (ص) نتیجه صدور فتواهای تکفیری است و هر کسی که این گونه فتواهای تکفیری را صادر میکند هیج چیزی از دین اسلام نشناخته است. و در حقیقت میتوان این مفتیها را مفتیهای غرب، ناتو و رژیم صهیونیستی نامید.
فتواهای تکفیری در راستای خدمت به پروژههای آمریکایی و غربی در منطقه : چنانچه فرض کنیم روزی میان کشورهای محور مقاومت و غرب توافقی صورت بگیرد، در آن صورت نقش این جماعتهای تکفیری نیز از بین خواهد رفت؛ زیرا آنها اسلحه و ابزاری در دست غربیها هستند که با آن به فتنه انگیزی میان مسلمانان میپردازند.
حُجر بن عَدی ، راهب اصحاب پیامبر(ص) |
وهابیت کوردل که همواره ادعای دروغین خود مبنی بر بیاحترامی تشیع به صحابه پیامبر اعظم(ص) را در بوق و کرنا میکند، در اقدامی ننگین و با نبش قبر نورانی «حجر بن عَدی» و ربودن پیکر مطهرش، چهره واقعی خود را نشان داد. انتشار خبر تعرض به قبر نورانی حُجر بن عَدی -که به اشتباه معمولا عُدَی خوانده میشود- به همراه تصاویر دردناک از این فاجعه غیراخلاقی قلب میلیونها مسلمان ـ اعم از شیعه و سنی ـ را به درد آورد. این در حالی است که حجر از صحابی پیامبر(ص) به شمار میرود و اهل تسنن احترام بالایی برای صحابی رسولالله(ص) قائلند، از این رو باید میان برادران اهل تسنن با وهابیها تفکیک قائل شد.
شناخت اجمالی
یکی از قبایلی که در کوفه میزیست «کِنده» بود. حجر را به سبب آنکه از این قبیله بود، حجر بن عَدی کِندی میگفتند. چون اهل خیر بود و قدم در مسیر خیر میگذاشت، به «حُجر الخیر» نیز معروف بود. پیش از اسلام به دنیا آمده بود؛ اما در سال های آخر عمر رسول خدا(ص) توفیق یافت که مسلمان شود. از این رو، بهرهگیری وی از حضور پیامبر، چندسالی بیش نبود؛ اما پیوسته در عمر خویش، پیکارگری در راه حق بود. در جنگ قادسیه در زمان خلیفه دوم حضور داشت و فاتح «مَرج عذرا» بود. (2)
وی، عابدی پارسا، مجاهدی ظلمستیز، آمر به معروف و ناهی از منکر بود و از پیامبر خدا و امیرمؤمنان حدیث روایت میکرد. او شیفته نماز و نیایش، مستجاب الدعوه و از اصحاب برجسته پیامبر خدا (ص) بود. چنان دلباخته زهد و عبادت و نماز و روزه بود که او را «راهب اصحاب محمد» میگفتند(3). پیوسته باوضو بود. هرگاه وضو میساخت، به نماز میایستاد. هم در زیبایی چهره، از خوش سیماترین مردان کوفه بود(4) و هم در زیبایی روح و کمال اخلاقی، از نوادر روزگار به شمار میرفت.
اگر تولد او را - آنچنان که گفتهاند - در عصر جاهلیت بدانیم، هنگامی که پس از فتح مکه به اسلام گروید، حدود 27 سال داشت. هر چند دیر اسلام آورد و سن او در آن هنگام چندان زیاد نبود، ولی در عمق ایمان و صداقت عقیده و باور استوار نسبت به دین خدا و رسالت پیامبر، از بسیاری کهنسالان و سابقهداران پیشتر و بارزتر بود.
به تعبیر مرحوم «سیّد محسن امین»: حجر، از نیکان صحابه بود، فرماندهی شجاع، بلند همت، عابد و زاهد، مستجاب الدعوه، عارف به خدا، مطیع محض فرمان پروردگار، حقگوی صریح، ظلمستیز صبور، بیهراس از شهادت، ایثارگر در راه خدا و از هواداران خالص امیرالمؤمنین علیه السلام بود. اینکه از سوی حضرت علی به فرماندهی سپاه در جنگ جمل و صفین برگزیده شد، نشانه شجاعت اوست. حاضر بود که بمیرد، ولی خواری و ذلت نپذیرد. آغوش به روی شهادت گشود؛ اما حاضر نشد از علی بیزاری بجوید و خود را از مرگ برهاند و حاضر شد که پسرش پیش از خودش شهید شود، تا مبادا با دیدن تیغ جلاد بالای سر پدرش، سست شود و دست از ولای علی بردارد... . (5)
اینها گوشهای از فضیلت های اخلاقی و روحی حجربن عدی است که او را شایسته الگو بودن برای هر مسلمان حق جو و شهادت طلب و وفادار به آرمانهای والا ساخته است.
همپای حجر، در حوادث تاریخی
حجر بن عدی پس از افتخار شرفیابی به محضر رسول خدا(ص) و ایمان آوردن به آیین او، پیوسته در راه گسترش این مکتب و دفاع از آن میکوشید، سخنان پیامبر را میشنید و به دیگران میرساند. چون در عراق میزیست، از حوادث مدینه که مرکز خلافت بود، کمی دور بود؛ اما در جریان حق و باطل بیتفاوت نبود.
وقتی یار پارسا و انقلابی پیامبر، ابوذر غفاری را به «رَبَذه» تبعید کردند و آن بزرگمرد در تبعیدگاهش غریبانه به شهادت رسید، حجر بن عدی و مالک اشتر از جمله کسانی بودند که شاهد جانباختن ابوذر بودند و بر پیکر آن صحابی نستوه، نماز خواندند. (6)
در دوران خلافت عثمان، حجر بن عدی در کوفه میزیست. خلافکاریهای عثمان گسترش یافته و آوازه آن به همه جا رسیده بود. 12 نفر از چهرههای برجسته و پارسا و مقتدر کوفه، به خلیفه سوم نامه نوشتند و ضمن انتقاد از عملکرد نادرست او در امور مسلمانان، او را نهی از منکر کردند و راه صلاح و اصلاح را به وی یادآور شدند. حجر بن عدی نیز یکی از نویسندگان این نامه اعتراض آمیز بود. (7)
موضع سیاسی حجر، جانبداری از حق مجسم در وجود علیبن ابیطالب (ع) بود و با حاکمان غاصب هرگز کنار نیامد و در اعلام مواضع خویش بیپروا بود و سازشکاری نداشت.
وی شاهد ماجراهای تلخ آن روزگار در عرصه خلافت و حکومت بود و خون دل میخورد، تا آن که پس از کشته شدن عثمان، حجر بن عدی فرصت را مغتنم شمرد و در جبهه نورانی علوی، همه ظرفیت وجودی خویش را به کار گرفت و با همه توان به میدان آمد. حتی در عرصه فرهنگ دینی و نقل حدیث نیز از راویان معتبری به شمار میآمد که تنها از علی(ع) روایت میکرد، نه از دیگران! و در سرودههای خویش حتی در میدان جنگ جمل، علی (ع) را وصی راستین پیامبر خدا معرفی میکرد و از خداوند متعال، سلامتی آن وجود پربرکت و هدایتگر را که ولی خدا و وصی پیامبر بود، مسئلت میکرد.
در دوران خلافت امیرالمؤمنین (ع)، زمانی که پیمانشکنان از حکومت حق علوی سر بر تافتند و فتنه جمل پیش آمد، آن حضرت، نمایندهای به کوفه فرستاد تا مردم را برای یاری امام فراخواند. دلباختگان مولا، پاسخی مناسب و حمایتگرانه به فرستاده حضرت دادند و هر یک به پا خاسته، اطاعت و همراهی خویش برای پیکار با فتنه انگیزان را اعلام کردند. حجربن عدی نیز یکی از کسانی بود که برخاست و گفت: ای مردم! به ندای امیر مؤمنان پاسخ دهید و سواره و پیاده بکوچید، حرکت کنید و بشتابید و من خودم پیشتاز این راه خواهم بود. (8)
جبهه نبرد صفین، موقعیت دیگر بود که حجر توانست با حمایت از امام خویش، جوهره ناب ایمان خود را به نمایش بگذارد. امام، او را فرمانده قبیلهاش کنده قرار داد. (9)
در هنگامه نبرد، حجربن عدی ولای خود به امام را نشان داد. پیوسته بر دشمن میتاخت و هنگام حمله، چنین رجز میخواند: «پروردگارا! علی را، این انسان پاک و پرهیزگار را، این مؤمن هدایت یافته و پسندیده را برایمان نگه دار. او را هادی این امت قرار بده و آن گونه که پیامبرت را حفظ کردی، او را هم نگهبان باش، که پیامبر سرپرست ما بود و او را به جانشینی خود پسندید.» (10)
جنگ صفین با حکمیت شوم پایان یافت. نتیجه حکمیتی که آمیخته به نیرنگ و فریب، وضع جامعه را همچنان ملتهب نگاه داشت. فتنهانگیزیهای معاویه در قلمرو حکومت امام علی(ع) اوضاع را متشنج ساخته بود. امام، ناچار برای فرونشاندن در اندیشه بسیج نیرو و سازماندهی دوباره یاران رزمنده بود. مردم کوفه را دوباره به جنگ با شامیان فرا خواند و از بزرگان قبایل خواست که تعداد نیروهای رزمی قبیله خود را به آن حضرت گزارش دهند. حجربن عدی از جمله کسانی بود که در پاسخ به در خواست امام، پاسخ مساعد داد و خواسته امام را به صورت مکتوب برای حضرتش نگاشت. (11)
در آن میان، فتنه دیگری سر برآورد و آن طغیان و شورش گروهی از سربازان ساده لوح و نابخرد امام بود که با عنوان «خوارج نهروان» شناخته میشوند. در نبرد نهروان، حضرت علی(ع) به سبب رشادت و اخلاص و کاردانی حجر بن عدی، او را به فرماندهی جناح راست خویش گماشت. (12)
حجر در ایام فتنههای معاویه
پس از پایان جنگ نهروان و شکست خوارج، معاویه پیوسته سربازان خود را به مناطق تحت فرمان امام علی(ع) میفرستاد و با شبیخون، غارت، ترور، ایجاد ناامنی، شایعهپراکنی و تفرقهآفرینی برای حکومت علوی مشکل میآفرید. امام علی(ع) از سهلانگاری و کوتاهی و عافیتطلبی گروه زیادی از یاران و والیان خود به ستوه آمده بود. میخواست باز هم نیرو فراهم آورد و به جنگ طاغوت شام (معاویه) برود تا ریشه فتنهها را بخشکاند؛ اما همراهی نکردن مردم، او را ناکام میساخت.
یک بار که در کوفه مردم را به جنگ فرا خواند و آن گونه که خواسته حضرت بود، پاسخ مثبت ندادند و در حضور امام، حرف های دلسرد کننده و ناروا بر زبان آورند، امام به شدت رنجید. آنجا بود که حجربن عدی برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! خداوند روز اندوه برای تو نیاورد! فرمان بده تا اطاعت کنیم. به خدا سوگند، اگر در اطاعت از تو اموال و جانهای ما و همه قبیله ما فدا شود، هرگز بیتابی نخواهیم کرد. (13) ولی... مگر از این گونه یاران مطیع و گوش به فرمان، چند نفر برای علی (ع)مانده بود؟
در یکی از شبیخونهایی که ضحاک بن قیس بر منطقه قُطقُطانه زد، خبر آن به امام رسید، حضرت علی(ع) در جمع مردم کوفه به سخنرانی پرداخت و آنان را برای دفع این گونه شبیخونهای دشمن فرا خواند. مردم واکنش سردی از خود نشان دادند؛ اما حجر بن عدی برخاست و ضمن ستایش از شهادت و شوق بهشت و یادآوری اینکه حق، از سوی خدا یاری میشود، آمادگی خود را برای عزیمت به آن سامان ابراز کرد و از امام خواست که جمعی را همراه وی سازد و خدا هم پشتیبانی خواهد کرد.
امام از این موضع و آمادگی حجر ستایش کرد و فرمود: هرگز مبادا که خدا تو را از فیض شهادت محروم سازد، من یقین دارم که تو از مردان شهادتطلبی. آنگاه حجر، دو شبانهروز در آن سرزمین با مهاجمان بیگانه به نبرد پرداخت. (14)
حجر هنگام ضربتخوردن امیرالمؤمنین(ع)
وقتی ابن ملجم و وردان و شبیب، برای کشتن حضرت علی(ع) همدست شدند، تصمیم خود را با اشعث بن قیس در میان گذاشتند. او که از دشمنان کینه توز خاندان پیامبر بود و در همه دسیسه ها دست داشت، با آنان همکاری کرد و در آن شب شوم که علی(ع) ضربت خورد، در آن توطئه همدست آنان بود. آن شب، حجربن عدی در مسجد خوابیده بود. شنید که اشعث به ابن ملجم میگفت: زودباش، بجنب، وگرنه روشنی صبح رسوایت میسازد. حجر از این گفت و گو احساس خطر و توطئه کرد. به سرعت از مسجد بیرون آمد و به سمت خانه علی (ع) روان شد تا آن حضرت را از خطری که در کمین او است آگاه سازد. از مسجد به خانه علی (ع) دو راه بود. حجربن عدی از یک راه به سوی خانه امام روان شد و امام از مسیر دیگری راه مسجد را در پیش گرفت و به هم بر نخوردند و... آن حادثه واقع شد و حجر و دیگران، وقتی به مسجد رسیدند که کار از کار گذشته بود و میگفتند: علی کشته شد! (15)
این فاجعه برای حجربن عدی بسیار جانکاه بود.
در شهادتگاه «مَرجُ العذراء»
سرزمین مرج العذراء (منطقهای سرسبز در حدود 20 کیلومتری دمشق) که بازداشتگاه حجر و یاران او شده بود، از جهتی برای حجر بن عدی، عزیز و خاطرهانگیز بود. در فتح این سرزمین و گسترش دامنه اسلام به آن سامان، حجر بن عدی نقش داشت. در زمان خلیفه دوم آن دیار، آغوش به روی اسلام گشود. وقتی حجر را دست بسته به مرج العذراء آوردند و نام آنجا را پرسید و فهمید، گفت: من اولین مسلمانی بودم که در این منطقه تکبیر گفتم و خدا را یاد کردم، اینک دست بسته و اسیر مرا به اینجا آوردهاند! (16)
بارها از حجر و یارانش خواستند که از امیر المومنین علی(ع) بیزاری بجویند تا آزاد شوند؛ ولی آنان زیر بار نرفتند و پذیرای شهادت در راه عشق مولا شدند. قبرهایی برای آنان کندند، کفنهایشان را آماده ساختند. حجر گفت: مثل اینکه کافریم، ما را میکشند و مثل آنکه مسلمانیم، ما را کفن میکنند! (17)مأموران آماده شدند که آنان را به قتل برسانند.هدبة بن فیاض، مأموریت داشت حجر بن عدی را گردن بزند.
طبق برخی نقلها، فرزند حجر به نام «همّام» نیز همراه پدر بود. حجر به جلاد گفت: اگر به کشتن پسرم همام نیز مأموریت داری، او را زودتر از من به قتل برسان. جلاد نیز چنین کرد. وقتی به حجر گفته شد چرا چنین خواستی و داغدار فرزند نوجوان خویش شدی، گفت: ترسیدم وقتی شمشیر را بر گردن من ببیند وحشت کند و دست از ولای امیرالمؤمنین بردارد و در نتیجه، در روز قیامت من و او در بهشت برین که خداوند به صابران وعده داده است، همراه هم نباشیم.
آن روز، مرج العذراء به خون این شش شهید جاودانه رنگین شد:
حجربن عدی، شریک بن شدّاد حضرمی، صیفی بن فُسیل شیبانی، قبیصه بن ضبیعه عبسی، مُحرز بن شهاب تمیمی، کدام بن حیان عَنَزی.
در برخی نقلها، نام همام، فرزند نوجوان حجربن عدی را هم آورده اند که پیش از پدر، او را به شهادت رساندند.شهادت حجر بن عدی و یارانش در سال 51 هجری بود.
بازتاب شهادت حجر و انتقام مختار از ویرانکننده خانه حجر
پس از شهادت حجر عدهای از چاپلوسان دربار معاویه، به او تبریک گفتند که یکی از سرسخت ترین دشمنانش در کوفه از میان رفت؛ اما در همان مجلس، سخن از صلابت و پایداری حجر بود و لحظات قبل از شهادتش را بازگو میکردند.
معاویه لب به سخن گشود و گفت: اگر من در میان یارانم چند نفر همچون حجر داشتم، دامنه حکومت امویان را تا همه جای دنیا میگستراندم؛ ولی... حیف و هیهات! کجا من امثال حجر را دارم؟ کسانی که در راه باورهایشان با تمام صلابت، فداکاری میکنند.او پس از درنگی آمیخته به غصه و حسرت گفت: روز من با حجر، بسی طولانی خواهد بود! (18) (اشارهای بود به دادگاه عدل الهی در قیامت).
وقتی معاویه به سفر حج رفت، به مدینه آمد. میخواست به دیدار عایشه رود. عایشه اجازه نمی داد و اعتراضش یکی بر کشته شدن محمدبن ابیبکر بود، یکی هم بر شهادت حجر، که هر دو به دست معاویه انجام گرفته بود. معاویه آن قدر عذر خواهی کرد تا عایشه راضی شد. عایشه برای معاویه این حدیث پیامبر را خواند که فرموده بود: در مرج العذراء گروهی کشته میشوند که خداوند و آسمانیان به نفع آنان خشمگین میشوند. (19)
باز نقل شده است در سالی که معاویه پس از قتل حجر به مکه آمده بود، حسین بن علی (ع) را ملاقات کرد. به حضرت گفت: آیا خبر دار شدی که با حجر و یارانش و پیروان او و شیعیان پدرت چه کردیم؟ امام پرسید: چه کردید؟ معاویه از روی طعنه و استهزا گفت: آنان را کشتیم، کفن کردیم و بر آنان نماز خواندیم و به خاک سپردیم. حسین بن علی(ع) خندهای کرد و فرمود: ای معاویه! آنان روز قیامت با تو به دشمنی بر میخیزند. ولی... ما اگر پیروان تو را میکشتیم، نه کفن میکردیم، نه بر آنان نماز میخواندیم و نه به خاک میسپردیم! (20) (یعنی آنان را مسلمان نمیدانیم)
در تاریخ آوردهاند وقتی مختار در کوفه قیام کرد، کسانی را در پی محمدبن اشعث (از عوامل تحویل دهنده حجر به زیاد) فرستاد. او گریخته بود. به دستور مختار خانهاش را ویران کردند و با خشت و گل آن، خانه حجر بن عدی را که ابنزیاد خراب کرده بود، بازسازی کردند. (21)
پی نوشت ها :
(1). شماره نخست از سلسله کتاب های شهداء الولاء کتاب دکتر لبیب بیضون . (2). نام منطقه ای در شمال دمشق، حجر و یارانش را در همانجا نیز شهید کردند و مدفن آنان نیز همان جاست.
(3). حاکم نیشابوری، مستدرک صحیحین، ج 3، ص 468. (4). الاغانی، ج 16، ص 89. (5). اعیان الشیعه، ج 4، ص 571. (6). ابن حجر، الاصابه، ج 1، ص 329. (7). اعیان الشیعه، ج 4، ص 585.
(8). ابن اثیر، کامل، ج 3، ص 231. (9). وقعه صفین، ص 104. (10). همان، ص 381. (11). ابن اثیر، کامل، ج 3، ص 340. (12). همان، ص 345.(13). الدرجات الرفیعه، ص 423. (14). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 196. (15). شیخ مفید، ارشاد، ص 17. (16). اعیان الشیعه، ج 4، ص 580. (17). الدرجات الرفیعه، ص 428. (18). سید محمد بحر العلوم،، من مدرسه الامام علی (ع)، ص 52.
(19). کنز العمال، ج 11، حدیث 30887. (20). طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 19؛ کشف الغمه، ج 2، ص 240. (21). ابن اثیر، کامل، ج 4، ص۲۴۴
تعارضات سنتهای نبوی با اقدامات گروههای سلفی
رفتار وحشیانه گروههای سلفی هیچ شباهتی به سنت پیامبر اسلام(ص) و اصحاب آن حضرت ندارد.
اقدامات گروههای سلفی علیه مردم سوریه و دیگر مسلمانان، از خشنترین و بیرحمانهترین رفتارهایی است که در دوران معاصر به نام اسلام به وقوع پیوسته است. انتشار اخبار این وقایع موجب تشدید اسلام هراسی در میان ملل جهان گردیده است. اقداماتی همانند ذبح انسانهای زنده و بیرونآوردن امعاء و احشاء کشتهشدگان و به دندان کشیدن جگرهای آنان و همچنین نبش قبور افراد و اهانت به اجساد آنان و از همه مهمتر انجام عملیاتهای انتحاری در اماکن عمومی و بازارها و درمیان زنان و کودکان تنها گوشهای از این اقدامات ددمنشانه آنان میباشد.
بیشک برای انجام این اقدامات وحشیانه نمیتوان توجیهی بیان نمود. اما متاسفانه به دلیل تکرار این گونه اقدامات غیرانسانی در طول تاریخ و در دنیای معاصر از سوی دولتهای استکباری در جنگها علیه مردم بیدفاع دیگر کشورها مانند جنایات آمریکا در ویتنام، شوروی سابق در افغانستان و رژیم صهیونیستی در فلسطین این اقدامات به صورت یک امر متداول درآمده است و هریک از کشورها درصدد توجیه اقدامات خویش در چارچوب مسائل مورد نظر خود از جمله تامین منافع ملی خود میباشند. اما آنچه حائز اهمیت است، اعلام گروههای سلفیها در انتساب خود به پیامبر اعظم و در نتیجه توجیه کشتار مردم بیگناه در چارچوب آموزههای اسلام و پیامبر اعظم ص آن را از اقدامات مشابه دیگر کشورها متمایز میسازد و این موضوع بگونهای است که در اکثریت مواقع تنها از سوی گروههای تکفیری دلیل اعدام افراد اهانت به ساحت نبیمکرم اسلام اعلام شده است. اینک باید فهمید که مبنای رفتارهای گروههای تکفیری و سلفی در مواجهه با دیگر انسانها اعم از مسلمان و غیرمسلمان چه میباشد؟ و چرا این اقدامات را برخلاف نص صریح قرآن کریم و سنن آن حضرت به پیامبر اسلام نسبت میدهند؟
پیامبر اسلام(ص) رحمتللعالمین است
آنچه حائز اهمیت است مقام رحمتللعالمین وجود مبارک رسولالله الاعظم برای جهانیان از سوی خداوند متعال در قرآن کریم اعلام گردیده است رحمتی مطلق و مستمر که دائره آن نه تنها مردم جهان بلکه تمامی موجودات اعم از فرشتگان و دیگر مخلوقات را دربرمیگیرد و همگان نیازمند توجه آن رحمت واسعه در عالم هستی هستند. وجود یک هزار و پانصد آیه شریفه در سورههای مختلف قرآن کریم تنها بخشی از آیاتی است که به شکل محکم و صریح در وصف رسول رحمت نازل گردیده و مقامات محمدی ص را برای بشریت بیان نموده است هرچند که درک دقیق از این مفاهیم جز برای آن حضرت و ائمه معصومین علیهم السلام امکانپذیر نیست اما آنچه که به عنوان تفاسیر قرآنی در دستان ما است به خوبی بیانگر اوصاف یگانه رسولالله الاعظم در جهان هستی است.
خطاب خداوند به رسولالله الاعظم ص و توصیف ایشان به خلق عظیم و معرفی ایشان به الگوی حسنه و برترین مظهر بشریت تنها دو مقام از مقامات رسولالله الاعظم میباشد که خداوند از آن با عظمت یاد نموده است و در حقیقت میتوان دریافت که از نگاه حق تعالی تنها الگوی نجات، تلاش بشریت برای تاثیرپذیری از صاحب خلق عظیم بوده و راهی غیر از آن وجود ندارد اینک میتوان سوال نمود این صاحب خلق عظیم و الگوی اعلاء که از سوی خداوند معرفی گردیده چه سنتها و سیرههائی را از خود به یادگار نهاده است و از سوی دیگر تعارضات میان سنتهای آن حضرت با رفتارهای سلفیهای تکفیری چگونه قابل بیان و ارائه میباشد؟
از مهمترین مقاطع حیات مبارک رسولالله الاعظم در دوران 23ساله نبوت، فتح مکه بوده است که به خوبی میتواند تنها گوشهای از زوایای زندگی آن حضرت را برای بشریت تبیین نماید و تعارض آن را با اقدامات سلفی برای همگان آشکار سازد.
بخشش همگانی در هنگام فتح مکه
براساس نقل تمامی مورخان مسلمان و غیرمسلمان، در هنگام فتح مکه و ورود لشگریان اسلام به این شهر پیامبر اسلام حضرت محمد ص با اعلان عفو عمومی به تمامی دشمنان خود، امان داده و از رساندن گزند به آنان از سوی لشگر اسلام ممانعت به عمل آورده است و هنگامی که یکی از یاران آن حضرت به شکل سرخود و بدون هماهنگی با صدای بلند فریاد زد که امروز روز انتقام است پیامبر اسلام بلافاصله به بلال دستور فرمودند که با صدای بلند اعلام نمایند که امروز روز رحمت است و این سنت و سیره دائمی پیامبر اعظم در تمامی مراحل زندگی و در مواجهه با دشمنانشان بوده است. آنان که تاریخ اسلام را خواندهاند میدانند که قریش و اهالی مکه چه ظلمهای ناگفتنی را به ساحت آن حضرت اعمال کردند که تعدادی از آن در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است اتهام شاعر و ساحر بودن و داشتن جنون و 3سال محاصره اقتصادی در شعب ابیطالب تنها بخشی از اذیت و آزارهای این قوم به پیامبر اسلام بوده است. برپا نمودن جنگهای متعدد همچون بدر و احد و احزاب علیه آن حضرت تنها گوشهای از اقدامات مردم مکه بوده است اما صاحب خلق عظیم و الگوی اعلا در جهان هستی در هنگامه قدرت با آنان کاری کرد که درخور رحمتللعالمین است.
عدم تناسب کارهای تکفیریها با سنت پیامبر اکرم(ص)
اینک با توجه به مشاهده اقدامات سلفی و عدم تناسب آن با سیره و سنت پیامبر اعظم میتوان گفت که رهبران جریانات سلفی میتوانند بر دو اساس به این اقدامات دست زده باشند و اقدامات وحشیانه خود را به آموزههای رسولالله الاعظم نسبت دهند. تا زمینه مناسبی را برای ارائه چهره غیرواقعی از پیامبر الاعظم را در اذهان جهانیان فراهم سازند. اول جهالت و بیعقلی و تسلط هوای نفس رهبران سلفی است که میتواند عامل این اقدامات وحشیانه گردد جهالتی که در رفتارها و فتاوای آنان به خوبی مشهود است و به آسانی میتوان تعارض آن را با عقل و فطرت بشری دریافت. دوم اجراء این اقدامات در چارچوب یک برنامه از پیش تعیین شده از سوی جریانات صهیونیست که در تعارض با قرآن بوده و برخلاف خواست خداوند در معرفی پیامبر عظیمالشان خود به عنوان پیامبر رحمت در صدد است تا حضرت محمد ص را به عنوان یک چهره متضاد با قرآن به جهانیان نشان دهد. اینک که این رویکرد ضدقرآنی سلفیها در حال گسترش است ضروریست تا علمای جهان اسلام براساس وظیفه خود در معرفی رسولالله الاعظم به ملل دیگر جهان مبتنی بر آیات قرآن کریم که مورد اتفاق همه مذاهب اسلامی است اهتمام ورزیده و برای آن برنامهریزی نمایند و در این میان از تمامی ظرفیتهای مادی و معنوی جهان اسلام بهره گیرند و ضمن آن که جایگاه رسولالله الاعظم را تبیین نموده در درون جهان اسلام نیز به اداء احترام به آن حضرت اهتمام ورزند و بیشک بهرهگیری از نخبگان و آحاد امت اسلام ضرورتی انکارناپذیر است و میتوان با ارائه طرحهای جالب و حاوی مطالب آموزنده و حاوی سنتهای مهربانی از پیامبر اسلام آنها را از طریق اینترنت و دیگر وسائل برای مردم جهان ارسال نمود و اذهان عمومی جهان را از تعارض میان رفتارهای سلفیها با سنتهای نبی مکرم اسلام، آگاه نمود.