تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

شیعه حقیقی و تسنن . انشعابات شیعه

ابوبکر عمر عثمان . خلفای بنی امیه و بنی عباس

 خطبه غدیر و کتب اهل سنت و اعترافات اثبات ولایت و احادیث نورانیت یوم الدار و ثقلین

وهابیون و بدعت. خود بدعت گذارند . خدای وهابیت


پیدایش وهابیت. سلفی و وهّابی گری. دشمنی با شیعه.

شبهات وهابیت . توسل شفاعت توکل نذر زیارت قبور گریه و .....

شبهاتی از حضرت فاطمه سلام الله علیها و پاسخگویی از کتب اهل سنت

وهابیت اژدهایی در آستین اسلام . ترویج فحشا زیر پوست وهابیت سعودی . نحوه تبلیغ

فتواهای فرقه وهابیت. مناظره با عبدالوهاب. هتاکی به صحابه. تعارضات با سنت پیامبر

( اهل تسنن از وهابیت جدا بوده و مخالف عقاید آنان هستند )

 

            کپی و تبدیل به جزوه و کتاب با اطلاع مجاز است

موضوعات برخی از شبهات وهابیت که به آنها پاسخ داده شده است :

شفاعت· توسل· تبرّک· زیارت قبر پیامبر (ص) و سایر قبور اولیاء . گریه بر اموات و اقامه مجلس عزا· بزرگداشت مواعید و اقامه جشن سوگند به غیر خدا . نذر و .......

فرقه وهابیت ریشه در تفکر سلفى دارد که معتقد به بازگشت به شیوه علماى سلف و بازنگرى در اساس دین و پیراستن آن از بدعتها و مواردى است که بعدها به نام دین بر دین تحمیل شد، تاریخ تفکر سلفى به چند برهه تقسیم مى شود که برهه اول از آن چهره یابى چون مالک ابن انس و سفیان ثورى و برخى دیگر از محدثینى قرون اولیه مى باشد که در ادامه تجسم کامل آن را در شخصیت احمدبن حنبل مى توان یافت که پیشواى تمام وهابیون فعلى مى باشد. ارکان اساسى این تفکر را موارد زیر تشکیل مى دهند:

1- عدم دخالت عقل در نقل و اتکاء به ظواهر آیات در روایت و طرد هر گونه مباحث عقلى و کلامى به عنوان بدعت از جمله نتایج این نحوه تفکر افتاده به دامن "تجسیم" و "تشبیه" بوده است که بر حسب ظاهر بعضى آیات براى خداوند صفات جسمانى تأمل گردیده اند.
2- اخبارگرى و حدیث گرایى افراطى بدین معنى که هر گونه حدیثى را معتبر دانسته و آن را ملاک عمل قرار مى دادند و توجهى به درجه اعتبار احادیث نداشتند.
3- متابعت کامل از شیوه سلف (حماسه و تابعینى) حتى در امور جارى زندگى و ردّ هر گونه مغایرت با آن سیره تحت عنوان بدعت. این شیوه از تفکر به تدریج با ورود اشاعره به آن و همزمان وارد کردن عناصر عقلانى و کلامى به آن کمى از مسیر اولیه خویش منحرف گردید تا مجدداً در قرن 8 هجرى ابن تیمیّه دمشقى مجدداً به احیاء مکتب احمدبن حنبل قیام کرد و به تقویت اساسى آن پرداخت.

 

 

توسل

توسل در اصل به معنای آنست که به وسیله چیزی به کسی نزدیکی بجوییم. یا به عبارتی وسیله قرار دادن و دست به دامن شدن است. توسل تنها کمک گرفتن و واسطه قرار دادن مورد نظر بوده . توسل این است که به وسیله قرآن یا نبی یا امام به درگاه خدا تقرب بجوییم، وسیله سبب است و توسل بکارگیری وسیله است. باید وسیله بودن چیزی یا فردی در شرع تعبداً ثابت شود، قرآن کریم این ضابطه را می فرماید که یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ مائدة 35 امام علی(ع) در خطبه 110 نهج البلاغه، ایمان به خدا، ایمان به پیامبر (ص)، جهاد در راه خدا، اقامه نماز، پرداخت زکات، روزه، حج ، صدقه و انجام کارهای نیک را از وسیله‌های ایمان برشمرده است. در آیات و روایات از دیگر وسایل نیز یاد شده . آیه مبارکه وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمَائِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ الأعراف180 ‌گفت: بهترین وسیله برای تقرب به درگاه الهی توجه فرائض و نوافل است؛ بر این اساس درخواست دعا و توسل به اسماء الله نیز یکی از موارد مورد تأیید و قبول تمام طوایف اسلامی است. توسل به قرآن کریم، اعمال نیک و دعای مؤمن برای فرد را از دیگر موارد مورد قبول در میان مسلمین برای توسل است: آیه وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (بقرة 127) نشان می‌دهد که می‌توان عمل نیک خود را وسیله برای دعا قرار داد

 

 

یافتن وسیله برای تقرب به خدا

 

 

در درمان تنها لازم نیست که به گیاهان دارویی و یا شیمیایی مراجعه شود؛ چراکه برخی از راه های دیگر نیز وجود دارد که آنها نیز در حکم اسباب هستند؛ به عنوان نمونه دعا و نیایش از اسباب درمان است ولی مادی نیست؛ یا می توان از کرامات افرادی استفاده کرد. چنانکه پیراهن یوسف(ع) داروی چشمان نابینای یعقوب(ع) می شود و هیچ گاه توسل جستن به پیراهن به معنای شرک نبوده است (یوسف۹۶) بارها در روایات آمده است که آب دهان پیامبر (ص) به عنوان دارو برای درمان به کار رفته است که داستان درد چشم امیرمؤمنان علی(ع) در جنگ خیبر در این باره معروف است. خداوند بارها در آیات قرآن فرمان می دهد که حتی برای تقرب و محبوبیت در نزد خدا از وسایل و اسباب بهره گیرید و ابتغوا الیه الوسیله این وسایل ممکن است نماز وصبر و روزه یا چیز یا شخص باشد استعینو باصبر و الصلوه. برای اینکه انسان به خداوند نزدیک شود و محبوب خداوند گردد لازم است که به پیامبر(ص) نزدیک شود و با اطاعت و پیروی از ایشان، محبوب در نزد پروردگارش شود.(آل عمران۳۰)
بنابراین، تمسک به اسباب و مظاهر مادی و معنوی الهی هرگز به معنای شرک و خروج از توحید نیست و تنها زمانی شرک معنا می یابد که شخص قائل به استقلال برای اسباب شود یا آن را در عرض خداوند قرار دهد. اما اگر آن را در طول یا به عنوان مظاهر قدرت الهی بشناسد دیگر شرک معنایی نخواهد داشت. توسل جستن به اولیای الهی چون پیامبران(ع) و امامان معصوم(ع) همانند توسل جستن به پزشک و داروی گیاهی و شیمیایی، بلکه یک درجه بالاتر، عین توحید است. کسی که می گوید: انبت الربیع البقل، بهار سبزه را رویانید، می داند که در حقیقت خداوند است که سبزه می رویاند و بهار و باران و خورشید و دیگر اسباب، تنها ابزاری در دست خداوند است همانند واژه کن که به اراده الهی فیکون می کند. (بقره117) چرا که می داند خداوند است که می رویاند نه چیز دیگر و آنها تنها اسباب و مظاهر قدرت الهی در جهان مادی هستند.(واقعه72)

 

 

توسل به اولیای الهی به دو صورت انجام می گیرد : ۱ . توسل به ذات آنها :مثلا بگوید: خدایا من به پیامبرت محمد(ص) توسل می جویم که حاجت مرا روا کنی. ۲. توسل به مقام و مرتبه بلند آنان نزد خداوند: مثلا بگوید خدایا من مقام و حرمت محمد(ص) و حق او را نزد تو وسیله قرار می دهم که نیاز مرا برآورده سازی. وقتی شیعه به پیامبر (ص) توسل می کند یا یکی از ائمه(ع) را زیارت می کند هرگز این تصور به ذهنش نمی آید که آنها خدا و پروردگار او هستند بلکه در نظر او انها واسطه های فیض و حلقه های وصل و رابط بین خدا و بندگان او هستند. سیوطی در الدر المنثور از عمر بن خطاب نقل کرده است که پیامبر (ص) فرمود: وقتی آدم آن گناه را مرتکب شد سر بر آسمان بلند کرد و گفت: خدایا به حق محمد از تو می خواهم که مرا بیامرزی.. (مسند احمدج ۴ ص ۱۳۸) در اسد الغابه می خوانیم: در آن سال که قحطی به اوج خود رسید عمر به وسیله عباس بن عبدالمطلب طلب باران کرد و خداوند به وسیله او آنان را سیراب نمود و زمین ها را خرم ساخت. عمر رو به مردم کرد و گفت: عباس وسیله ماست به سوی خدا و مقامی بلند نزد او دارد.(اسد الغابه ج ۱۳ص۱۱۱)

 

 

توسّل ریشه در سنت پیامبر (ص) دارد توسل نابینا به پیامبر گرامى (ص) به دستور حضرت: «ترمذى» از عثمان بن حنیف : مردى نابینا محضر پیامبر(ص)آمد و عرض کرد: أدع اللّه أن یعافینی. از خدا بخواه که سلامتى و بینائى را به من باز گرداند. قال: إن شئتَ دعوت، و إن شئتَ و یدعوه بهذا الدعاء. اگر بخواهى دعا مى کنم، و اگر صبر کنى براى تو بهتر است، عرض کرد: براى من دعا کن، حضرت فرمود: وضوئى نیکو بگیر، و این دعا را زمزمه کن: اللّهمّ إنّی أسألک و أتوجّه إلیک بنبیّک محمّد نبیّ الرحمة. یا محمّد! إنّی توجّهت بک إلى ربّی فی حاجتی هذه لتقضی لی، اللّهمّ فشفّعه فیّ خداوندا! بواسطه پیامبرت که رسول رحمتست به تو روى آورده ام و حاجت خود را از تو طلب مى کنم. اى محمّد(ص)به و سیله تو به پروردگارم روى آورده ام تا حاجتم روا شود، خداوندا او را شفیع من قرار ده (صحیح ترمذى5/229 ر 3649، تحقیق عبد الرحمن محمّد عثمان. سنن ابن ماجة: 1/448). ترمذى و ابن ماجه دو تن از نویسندگان صحاح سته پس از نقل حدیث گواهى بر صحت آن داده اند.

 

 

مشروعیت توسل : انسان در هنگام دعا و استغاثه، به درگاه الهی چیزی عرضه کند که واسطۀ پذیرش توبه و اجابت دعای او و برآورده شدن درخواستش باشد، مانند صفات و اسمای الهی یا نام پیامبر اکرم و دعای آن حضرت یا نام اولیای عظیم الشأن و فرشتگان. از آنجا که توسل به اسباب از دیدگاه فطری و عقلایی امری مطلوب و حتی ضروری به شمار میرود، کمتر کسی در اصل مشروعیت و جواز توسل، تردید کرده است. در اثبات جواز توسل و حتی مطلوبیت آن از دیدگاه شرعی احادیث متعددی در منابع شیعه و اهل سنّت نقل شده. به گفتۀ امیر مؤمنان، برترین وسیله ای که متوسلان با آن به خداوند تقرب می جویند، ایمان به خدای یگانه و پیامبر او و جهاد در راه خدا و انجام دادن فرائض است. همچنین پیامبر اکرم به هنگام دفن فاطمه بنت اسد برای او دعا کردند و به حق خود و پیامبران پیشین توسل جستند. ادله امکان درخواست شفاعت از اولیای الهی نیز به گونه ای مشروعیت توسل را افاده می کند. در سیرۀ مسلمانان صدر اسلام و یاران پیامبر مواردی وجود دارد که نشان می دهد توسل به صالحان و پاکدامنان از دیدگاه آنان امری مقبول و پسندیده بوده است.

 

 

نمونه های توسل : توسل عمر به عباس بن عبدالمطلب در هنگام مراسم استسقا یا طلب باران، متوسل شدن صفیه، عمۀ پیامبر اکرم، به آن حضرت با سرودن اشعاری در رثای ایشان. توسل به صالحان و بندگان برگزیدۀ خدا به انگیزۀ تحصیل قرب الهی، ویژۀ زمان پیامبر و دین اسلام نبوده، بلکه در سیرۀ اولیا و انبیای پیشین نیز وجود داشته ، از جمله توسل حضرت آدم ع به حق پیامبر اکرم یا پنج تن برای پذیرش توبۀ خود. در وسایل و اسباب طبیعی تنها شرط تمسک به اسباب، وجود رابطهای عادی میان وسیله و چیزی است که بدان توسل میجویند. این رابطۀ طبیعی با علم و تجربه قابل کشف است ولی شناخت وسیله در امور ماورای طبیعی و مکنونات غیبی تنها از طریق شرع و وحی قابل شناسایی است؛ از این رو، از دیدگاه اسلام توسل به یک چیز برای به دست آوردن رضایت پروردگار و بخشش گناهان و استجابت دعا و برآورده شدن خواستها هنگامی مطلوب است که شارع آن چیز را وسیله ای مناسب معرفی کرده باشد.

 

 

چرا مردم از ائمه حاجت می‌خواهند؟

 

 

اگر شیعه به ائمه متوسل می‌شوند و از ایشان چیزی طلب می‌نمایند، از این جهت است که ائمه حجّت خدا بوده و وسیله و واسطه بین خلق و خدای تعالی می‌باشند. و هر عطایی که از ایشان برسد به اذن خدای تعالی و فضل اوست وابتغوا الیه الوسیلة برای تقرب به خدا وسیله‌ای بجویید. و از ما خواسته است که در مقام در خواست از او وسیله و واسطه‌ای قرار دهیم و بهترین واسطه و وسیله همان کسانی هستند که خدای تعالی ایشان را حجت قرار داده و در بالاترین درجات قرب قرار داشته و مقرب ترین و نزدیک ترین مخلوقات به خدای تعالی می‌باشند، لذا در دعای توسل اهل بیت: را شفیع خود در درگاه خدا قرار داده و به واسطه‌ی ایشان به خدای تعالی رو می‌نمائیم. آنچه از آیات قرآن کریم استفاده می‌شود این است که انبیاء بزرگ الهی: نیز به اذن خدای تعالی به روا نمودن حاجات مردم اقدام نموده و به اذن خدای تعالی اموری را که از عهده‌ی انسان‌ها خارج است انجام می‌دادند، و این مطلب نه تنها شرک نیست بلکه عین توحید است، چرا که تمام این افعال به اذن الهی و دستور او صورت می‌گیرد لذا در قرآن کریم آل عمران 49 آمده است که حضرت عیسی: فرمودند «انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و ابرئ الاکمه و الابرص و احی الموتی باذن الله آیا می‌توان حضرت عیسی7 را به شرک متهم نمود؟ از آنجا که به نصّ قرآن حضرت عیسی مردگان را به اذن خدای تعالی زنده می‌نماید و این مطلب شرک نمی‌باشد انجام این امور از اوصیاء پیامبران: و اولیاء الهی نیز شرک نبوده و عین توحید می‌باشد.

 

 

اقسام توسل 1- توسل به دعای رسول اکرم 2- توسل به دعای برادر مؤمن 3- توسل به کارهای نیک 4- توسل به اسما و صفات الهی 5- توسل به قرآن کریم 6- توسل به اقرار به گناهان 7- توسل به دعای پیامبر در زندگانی برزخی او 8- توسل به پیامبران و صالحان 9- توسل به حق و منزلت صالحان 10- توسل به مقام و منزلت پیامبر اکرم نزد خداوند

 

 

تأمل در آیات و احادیث نشان می دهد هیچ مانعی نیست که خداوند در زمینۀ اجابت دعا و تقرب به او، مقام وساطت را به اولیا و مقربان درگاهش اعطا کند تا آنان واسطۀ جریان فیض الهی به سوی بندگان باشند و این امر با توحید در عبادت، که پایۀ تعالیم پیامبران به شمار می رود، ناسازگار نیست. برای اثبات ممنوعیت توسل، گاه به آیات قرآنی استدلال شده، از جمله آیات 56 و 57 اسراء، با این استدلال که در این آیات توسل به غیر خدا منع و نکوهش شده، ولی آیۀ دربارۀ نفی الوهیت معبودهای مشرکان است و هیچگونه ارتباطی به مسئله توسل به امور مقدّس به منظور تقرب به درگاه الهی ندارد. همچنین آیۀ 5 حمد درصدد نفی کمک خواستن از غیر خدا با اعتقاد به استقلال آنها است، نه نفی استعانت از خداوند با وسایل و وسایط، همچنانکه در قرآن کریم یاری جستن از نماز و امور دیگر نیز مطرح شده. توسل به دعای پیامبر اکرم محدود به زندگانی جسمانی آن حضرت نیست، زیرا زندگی انبیا و اولیا پس از انتقال آنان به عالم برزخ نیز ادامه دارد. بررسی سیرۀ مسلمانان نیز اثبات می کند که آنان پس از رحلت پیامبر اکرم مانند زمان حیات به دعای آن حضرت متوسل می شده اند.

 

 

فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هوالتواب الرحیم (بقره۳۷) آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت کرد، پس بر آن توبه کرد و بازگشت. به درستی که خداوند توبه پذیر و مهربان است. در این آیه کلمات حتی اگر به معنای کلمات واژگانی باشد که در حقیقت بیانگر شیوه توبه است بیانگر این نکته است که توبه با کلمات و توسل به واژگانی خاص، صورت گرفته است. مضافاً اینکه گویای مشروعیت توسل به واژگان است و بر وقوع و نیز تاثیر آن دلالت دارد. در روایات، مراد از کلمات، کلمات وجودی و نوری پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) دانسته شده. سیوطی در کتاب تفسیری روایی خود روایات بسیاری را نقل کرده است (الدر المنثور ج ۱ ص ۱۴۷). (تفسیر نورالثقلین ج ۱ ص ۶۷). دستور قرآنى بر توسل به رسول اکرم (ص): استغاثه به انبیاء و پیامبران الهى و تقاضاى شفاعت از آنان در دوران حیات و زندگى آنان مسئله اى است قرآنى و هیچگونه تضادّى با مبانى اعتقادى شیعه ندارد، چنانکه خداوند مى فرماید: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا (نساء 64. و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند، پیش تو مى آمدند، و از خدا آمرزش مى خواستند، و پیامبر نیز براى آنان طلب آمرزش مى کرد، قطعاً خدا را توبه پذیر مهربان مى یافتند.

 

 

توسل در میان مسلمانان صدراسلام منافقان بر پایه سنت توسل به خود پیامبر(ص) مراجعه و خواستار توسل می شوند ولی به جهت نفاقشان و عدم ایمان به توسل، این توسل تاثیری بر جای نمی گذاشت. قرآن بر عدم تاثیرگذاری چنین توسل نفاق آمیز تاکید و فرماید: به زودی اعرابی که از همراهی با تو تخلف ورزیدند می گویند سرگرم اموال و خانواده خود شدیم و نتوانستیم شما را همراهی کنیم پس تو برای ما طلب آمرزش و استغفار کن. اینان چیزی را که در دل هایشان نیست، به زبانشان می گویند(فتح۱۱)

 

 

توسل و تلاش توسل به معنای تاثیرگذاری خدا بر هستی و توحید افعالی است و تلاش و جهاد از سوی بشر به معنای آن است که تلاش فرد در طول اراده الهی است؛ زیرا دنیا را خداوند مکان تأثیر اسباب قرار داده و بدین جهت به دارالاسباب شهرت یافته است. در روایات معتبر است که ان الله یابی ان تجری الامور الاباسبابها، خداوند پرهیز دارد که امور جز در مسیر اسباب به سرانجام برسد. بنابراین در آیاتی که سخن از توسل است سخن از تلاش و جهاد از سوی بنده و به کارگیری تقواست.

 

 

استکبار و نفاق موانع توسل از جمله موانعی که در قرآن یاد شده استکبارورزی است. به این معنا که انسان مستکبر نمی تواند به توسل برسد و از آن بهره ببرد و از فواید آن استفاده کند. انسان مستکبر خود را بیش از حد باور داشته و نیازی نمی بیند تا از دیگری کمک و یاری بجوید(منافقون۵) مانع دیگر که در قرآن بدان اشاره شده، نفاق است. انسان منافق از آن جایی که باوری به رسالت و ایمانی به قیامت و رستاخیز ندارد، خود را بی نیاز از دیگری می یابد و از این رو به توسل روی نمی آورد. (فتح ۱۱نساء۶۴)

 

 

زمینه های توسل و تأثیرگذاری (یوسف۱۲بقره۳۷) با توبه و بازگشت به خدا این امکان فراهم می شود تا بتواند به توسل رو آورده و تأثیر آن را نیز ببیند. تقوا (مائده ۳۵) و تلاش و جهاد در راه خدا و نیز فقدان نفاق (فتح۱۱) از دیگر مواردی است که به عنوان زمینه های مفید برای توسل و تأثیر آن در قرآن یاد شده است. به هر حال توسل امری مشروع، مفید و تأثیرگذار است که انسان برای رهایی از مشکلات و سختی هایش می تواند از آن بهره ببرد. بهترین توسل، توسلی است که پیامبران از آن بهره جسته اند و آن بهره گیری از انوار پیامبر(ص) و اهل بیت اوست.

 

 

دیدگاه علمای اهل سنت درباره توسل : تناقضات ابن تیمیه در باب توسل

 

 

۱. نورالدین سمهودی: استغاثه و شفاعت و توسل به پیامبر (ص) و جاه و برکت او نزد خداوند از کردار انبیا و سلف صالح بوده و در هرزمانی انجام می گرفته است چه قبل از خلقت و چه بعد از آن حتی در حیات دنیوی و در برزخ. هرگاه توسل به اعمال صحیح است همان گونه که در حدیث غار آمده توسل به پیامبر (ص) اولی است....(وفا الوفا ج ۴ ص ۱۳۷۲)

 

 

۲.دکتر عبدالملک سعدی می گوید: هر گاه کسی بگوید: اللهم انی توسلت الیک بجاه نبی او صالح کسی نباید در جواز آن شک کند زیرا جاه همان ذات کسی نیست که به او توسل شده بلکه مکانت و مرتبه او نزد خداوند است و این حاصل و خلاصه اعمال صالح او است خداوند متعال در مورد حضرت موسی می فرماید وکان عند الله وجیها و نزد خدا ابرومند بود...(البدعه فی مفهومها الاسلامی ص ۴۵)

 

 

3- عبدرى قیروانى ،نیز از بزرگان مالکیه (متوفاى 731) در باب این مساله چنین نگاشته است : کسى که به زیارت حضرت رسول رود و به ساحت او متوسل و پناهنده شود و حاجت بخواهد، مأیوس نخواهد شد؛ چرا که آن حضرت، شافع مشفع است و توسل به او موجب ریزش و آمرزش گناهان مى شود. هرکس درآستان آن حضرت بایستد و به او متوسل شود. خداوند را بخشنده و مهربان خواهد یافت (المدخل، ج 1ص 258 الغدیر،ج 5 ص 112)
4- زینی دحلان مفتی وقت شهر مکه نیز با حمله به اندیشه ها و اعتقادات وهابی آنها ، رویه آنها را در بوته نقد قرار داده و می نویسد: مساله توسل به عنوان یک سنت و یا یک اصل در دین اسلام، مورد توجه بسیاری از صحابه رسول خدا، خلفای ، و پیشوایان مذاهب چهارگانه اهل سنت بوده و همگان خود را به اتیان این سنت برای تقرب و جلب رضایت خداوند متعال ملزم می دانستند. این در حالیست که کتاب هایی که اخیراً از سوی مخالفان توسّل منتشر می شود، رسم توسّل به صالحان را، نوعی اختلاف میان سنّی و شیعه! قلمداد می کند، در حالی که اختلاف در مسأله ربطی به تسنّن و تشیّع ندارد، بلکه اختلافی است میان وهابی ها و پیروان ابن تیمیّه با دیگر فرق اسلامی (اعم از شیعه و سنّی). بر اساس فقه اهل سنت، مساله اجماع در ردیف کتاب و سنت از مبانی استنباط احکام است، اما در فقه جعفری(شیعه) منبع مستقلی برای استخراج احکام نیست، بلکه از آن جهت که موافقت معصوم را نشان می‌دهد، معتبر است.
5- ابن جوزی از علمای اهل سنت(متوفای 597 هـ. ق) مدتی قبل از ابن تیمیه در مورد جواز توسل به پیامبر(ص) در کتاب معروفش به نام «الوفاء فی فضائل المصطفی» فصلی را باز کرده و در بابی تحت عنوان «التوسل بالنبی» احادیث و اقوال زیادی را ذکر کرده که نشان دهنده جواز توسل از نظر او است.(الوفاء فی فضائل المصطفی) از جمله این که ابن جوزی در کتاب مناقب احمد حنبل به نقل از عبدالله ابن موسی می نویسد:”‌ من و پدرم به زیارت قبر احمد می رفتیم و به او متوسل می شدیم تا حاجت مان برآورده شود.(مناقب احمد بن جوزی ص297)
توسل به پیامبرو صلحا،به عنوان فضیلتی در کارنامه رفتاری صحابه و خلفای راشدین و همینطور ائمه چهارگانه مذاهب اهل سنت ثبت شده است، بطوریکه آنان علاوه بر اتیان این سنت الهی و فضیلت اسلامی ، دیگران را نیز دعوت به توسل و تمسک به انبیاء و اولیاء ، درهنگام حیات و بعد از آن، می نمودند
۴.زرقانی : باید به پیامبر توسل جست زیرا توسل به آن حضرت سبب فرو ریختن کوه های گناهان است.

 

 

گذشته از مواردی که از سیره عملی علما و بزرگان اهل سنت قبل و بعد از ابن تیمیه ذکر شد، روایات زیادی در جواز توسل، در جوامع روایی اهل سنت نقل شده است که خود می تواند شاهدی باشد بر این که آنها قائل به جواز توسل بوده اند. که این دلیل بر استقلال علماء بزرگ اهل سنت و عدم تأثیر پذیری آنان از آراء ابن تیمیه است. از سویی دیگر بطلان ادعای دروغ ابن تیمیه نیز بر همگان آشکار می شود که علمای اهل سنت به توسل به صلحا ، چه در طول حیات ، و بعد از وفات ، اعتقاد داشته و نه تنها مردم را از این سنت اسلامی بر حذر نمی داشتند ، بلکه از این سنت به عنوان فضیلتی دینی یاد نموده و آنان را بر این سنت حسنه فرا می خواندند.

 

 

در دعا و درخواست حاجت از خداوند انبیا و اولیا را واسطه قرار دهد که این ممکن است به چند روش انجام شود:

 

 

۱.توسل به ذات انان مثل این که بگوید: خدایا توسل می جویم به تو به واسطه پیامبرت محمد (ص) این که حاجت مرا برآورده فرمایی.

 

 

۲.توسل جستن به مقام و منزلت آنان مثل این که گفته شود: خدایا توسل می جویم به مقام و منزلت و حرمت محمد که حاجت مرا برآورده کنی.

 

 

۳.این که گفته شود: اتوجه به الیک توجه پیدا می کنم به واسطه او به سوی تو.

 

 

۴.مثل این که بگوید: اقدمه بین یدی حاجتی یعنی مقدم می دارم او را پیش روی حاجت خودم.

 

 

۵.گفته شود: خدایا تو را قسم می دهم به محمد و ال محمد که حاجت مرا برآورده فرمایی.

 

 

و نظایر آن که برگشت همه این موارد به این است که پیامبر و یا یکی از اولیا و ائمه را بین خود و خدا واسطه قرار می دهد و خدا را می خواند به حق او که حاجت و خواسته اش را براورده نماید. توسل و واسطه قرار دادن غیر خدا در نزد خدا با هر لفظی گفته شود از نظر ابن تیمیه و وهابی ها حرام است بلکه موجب شرک می شود و توسل را نوعی شفاعت خواهی می دانند و شفاعت خواهی را حرام و از انواع شرک می شمرند از محمد بن عبدالوهاب در کتاب التوحید نقل شده است که بعد از ذکر آیه اولئک الذین یدعون یبتغون الی ربهم الوسیله ایهم اقرب... (اسرا ۵۷) گفته است که آیه رد بر مشرکانی است که افراد صالح را می خوانند و در آیه بیان شده که این شرک بزرگ تر است.(کشف الارتیاب ص ۲۵۱) از صنعانی در کتاب تطهیر الاعتقاد نقل شده است که می گوید: کسی که به مخلوقی توسل جوید غیر خدا را با او شریک قرار داده است و به چیزی که حلال نیست اعتقاد آن باورمند شده است همان گونه که مشرکان در مورد بت ها اعتقاد داشتند.(کشف الارتیاب ص ۲۵۲)

 

 

همچنین توسل به مخلوق را از جمله عباداتی برشمرده که موجب کفر و شرک می شود.(کشف الارتیاب ص ۲۵۲) ابن تیمیه نیز در رساله زیارت القبور می گوید: و اما گفتن این که به جاه و مقام فلانی یا به برکت فلانی یا به حرمت فلانی نزد تو (خدا) برای من فلان کار را به جا بیاور پس این گفتار را بسیاری از مردم به جا می آورند ولی از هیچ یک از صحابه و تابعین و گذشتگان از امت اسلامی نقل نشده است... وهابی ها در دو صورت توسل را حرام و بدعت می دانند بر خلاف روایات اسلامی و سیره مسلمانان که توسل به انبیا و اولیا را به هر دو نوعش اجازه می دهند. وقتی شیعه به پیامبر (ص) توسل می کند یا یکی ازائمه(ع) را زیارت می کند هرگز این تصور به ذهنش نمی آید که انها خدا و پروردگار او هستند بلکه در نظر او انها واسطه های فیض و حلقه های وصل و رابط بین خدا و بندگان او هستند.

 

 

توسل: در زمینه توسل به ارواح طیّبه و طلب دعا از آنان به درگاه الهى نیز مشابه مسئله شفاعت وهابیون معتقد به شرک و بدعت مى باشند.
اولا- و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاءو کنا ستغفرواللّه واستغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توان رحیماً ( نساء64) مسنداحمد،مستدرک حاکم و مسانید دیگر ذکر گردیده، نشان مى دهد که وقتى ما از پیامبر سؤالى مى کنیم به خاطر نزدیک تر بودن او به خداوند است و همچنین دیده مى شود که مستقیماً مى توان خطاب به پیامبر نیز از او طلب دعا نمود.
ثانیاً- مشروعیت توسل نه تنهادر نزد علماى شیعه، بلکه در نظر علماى اهل سنت نیز معتبر مى باشد. قاضى عیاض روایت کرده که ابوجعفرمنصور در مسجد پیامبر (ص) با مالک بن انس روبرو شد و از او پرسید آیا رو به قبله نموده و دعا کنیم یا رو به سوى پیامبر گردانم مالک جواب داد: چرا رخسار خود را از پیامبر برمى گردانى در حالى که او وسیله تو و پدرت آدم تا روز قیامت است، رو به جانب قبر نموده و او را شفیع خود قرار ده تا نزد خداوند شفاعتت کند. (الغدیر 5/135)
ثالثاً- سیره عملى علماى اهل سنّت نیز تأکید مى کند: خطیب بغدادى در تاریخ خود مى گوید: در سمت غرب بالاى شهر، مقابر قریش است که در آن موسى بن جعفر (ع) و جمعى دیگر مدفون مى باشند. پس با واسطه از ابوعلى خلال شیخ حنابله نقل مى کند: ما همّنى امر فقصدت قبر موسى بن جعفر فتوسلت به الّانهل اله تعالى لى ما احب(تاریخ بغداد 1/120) ملاحظه مى شود که شیخ حنابله از قبر امام هفتم شیعیان تقاضا کرده و به ایشان متوسل مى شده است.‏ ‏همچنین خطیب در تاریخ خود از شافعى نقل مى کند: "من به مزار ابوضیفه تبرّک جسته و همه روزه آنرا زیارت مى کنم و چون مرا حاجتى رسد دو رکعت نماز گزارده و در کنار قبر او آمده و از خداوند حاجتم را مى خواهم که هنوز دور نشده روا مى شود. (تاریخ بغداد 1/123)

 

 

نظریّه زینى دحلان مفتى مکّه مکرّمه : زینى دحلان مفتى مکّه مکرّمه مى نویسد: «ومن تتبّع أذکار السلف والخلف وأدعیتهم وأورادهم وجد فیها شیئاً کثیراً فی التوسّل........ الدرر السنیة : ص 31. هر کس آثار گذشتگان را تتبّع نماید، و دعاها و اوراد آنان را مورد مطالعه قرار دهد، موارد زیادى از توسّل آنان به انبیاء و صالحان را خواهد یافت. قضیّه توسّل به پیامبران را جز وهّابیّین، هیچ یک از بزرگان گذشته مورد انکار قرار نداده اند، و اگر بخواهیم آثار و نظریّه بزرگان امّت اسلامى را در رابطه با توسّل جستجو نموده و ثبت کنیم، کتابهاى متعدّدى تألیف خواهد شد، نمونه هایى که ذکر کردیم براى کسانى که توفیق نصیب آنان شده و گوش شنوا دارند، کفایت مى کند. ابن تیمیّه گفته استمن استغاث بمیّت أو غائب من البشر، بحیث یدعوه فی الشدائد والکربات، ویطلب منه قضاء الحاجات ... فإنّ هذا ظالم، ضالّ، مشرک»هر کس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کند، و در گرفتاریها از وى استمداد کرده و طلب حاجت نماید، ظالم، گمراه، و مشرک است.
نظریّه حصنى دمشقى : از علماء بزرگ شافعى، پس از نقل سخن «ابن تیمیّه»ـ که توسّل به پیامبران را پس از مرگ، شرک شمرده ـ گفته : «هذا شیء تقشعرّ منه الأبدان، ولم نسمع أحداً فاه، بل ولا رمز إلیه فی زمن من الأزمان، ......... دفع الشبه عن الرسول 131. از این سخن ابن تیمیّه، بدن انسان مى لرزد، این سخن، قبل از زندیق حرّان «ابن تیمیّه» از دهان کسى در هیچ زمان و هیچ مکان بیرون نیامده است، این زندیق نادان و خشک، داستان عمر را وسیله اى براى رسیدن به نیّت ناپاکش در بى اعتنایى به ساحت حضرت رسول اکرم (ص) قرار داده و با این سخنان بى اساس مقام و منزلت آن حضرت را در دنیا پایین آورده و مدعى شده که حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بین رفته . و این عقیده به یقین کفر و در واقع زندقه و نفاق است. نووى در تألیفات خود به استحباب توسّل و فریاد خواهى از رسول اکرم(ص) عنایت داشته. همچنین عقیده مذهب شافعیّه و دیگر مذاهب اسلامى و پیشوایان دینى بر این مطلب استوار است

 

 

تبرّک : وهابیون مى گویند: تبرّک جستنى به آثار و یا وسائل پیامبر و یا اولیاء الهى حرام و بدعت مى باشد و لذا مجاز نمى باشد، اگرچه در مورد پیامبر حالت حیات ایشان را استثنا نموده اند، زیرا که ادله بسیارى وجود دارد که در هنگام حیات ایشان به زیادى آب وضو، تار سو، آب دهان و موارد دیگر تبرّک جسته و به عنوان شفا آنها را استفاده مى کرده اند.
اولا- تلقى وهابیت از بدعت تلقى غلطى است چرا که از نظر آنان هر آنچه که در گذشته سابقه نداشته است قابل ارتکاب در حال نمى باشد و لذا طبق همین اعتقاد بوده که مظاهر تمدن جدید نظیر تلگراف و غیره از طرف سران مذهبى این فرقه بدعت محسوب مى گردید. امّا معنى صحیح بدعت "ادخال ما لیس من الدین فى الدین" مى باشد، یعنى چیزى را که دین در مورد آن اظهار نظر کرده و مردود شمرده آن را بدین اضافه بنماییم امّا در مورد امور مباح که دین در آن مورد نظر خاصى ندارد چنانچه مورد ارتکاب قرار گیرد از مصادیق لاتبدعت نمى تواند شمرده شود.
ثانیاً- در مورد تبرّک دلائل بسیارى وجود دارد که اینکار از امور مستحب مى باشد و قطعاً جایز است به شرط اینکه نیت در تبرّک، استمداد از روح بزرگ اولیاء الهى باشد نه اینکه بالاستقلال براى آنها قدرتى قائل شویم و به شرط اینکه با تبرّک به اشیاء مختلف خود آن اشیاء چنانچه بت پرستان مى کنند مدّنظر نباشد. حال به مواردى که حاکى از جواز تبرّک از نظر شرعى و اسلامى مى باشد اشاره مى کنیم: "اذهبوا بقمیصى هذا فالقوه على وجه ابى یأت بصیراً" (یوسف91) مى بینید که پیراهن یوسف (ع) مى تواند چشم یعقوب (ع) را شفا بخشد و تبرّک به آن مجاز مى باشد. عبداللّه بن احمدبن حنبل مى گوید: از پدرم درباره مردى که منبر پیامبر خدا را لمس نموده و بوسیده و به آن تبرّک مى جوید و همین کار را با قبر ایشان هم مى کند پرسیدم، وى گفت: اشکالى ندارد. (وناءالوفاء 2/433) ابراهیم بن عبدالرحمن بن عبدالقارى روایت مى کند که دیدم عبداللّه بن عمر دست خود را بر منبر پیامبر مى کشد و سپس بر روى خود مى مالد. (طبقات ابن سعد 2/13) از داوودبن ابى صالح روایت شده که روزى مروان بن حکم مردى را یافت که جبینى خود را بر قبر پیامبر (ص) نهاده بود. مروان گریبان او را گرفته و پرسید: مى دانى چه مى کنى آن مرد که ابو ایوب انصارى بود روى خود را برگردانده پاسخ داد: آرى، ولى من کنار سنگ نیامده بلکه نزد پیامبر خدا آمده ام و شنیدم که آن حضرت مى گفت: بر دین من مگریید آنگاه که شایستگان آن را رهبرى نمایند، بلکه آنگاه بگریید که نااهلان آن را رهبرى مى کنند. (الغدیر 5/149)
ثالثاً- اینکه استدلال گردیده که در حیات پیامبر تبرّک جایز، امّا در ممات ایشان جایز نیست. چه وجهى مى تواند داشته باشد، مگر اینکه العیاذباللّه پس از مرگ پیامبر ما ایشان را فوت شده تلقى کنیم، حال آنکه چنین نیست و حتى پس از موت ایشان نیز بنابر آیات قرآن ایشان زنده مى باشند و مانند زمان حیات منشأ برکات خواهند بود.
رابعاً- خود وهابیون عامل به گفته هاى خویش نیستند ازجمله اینکه به نقل از حضرت آیت اللّه جعفرالهادى در مجلس نهارى که ماى بن باز (از رهبران مذهبى وهابیت) نیز حضور داشت، پس از صرف ناهار حاضرین به تبرّک غذاى باقىمانده ماى بن باز پرداختند و مورد نهى و نکوهشى نیز قرار نگرفتند.

 

 

«توکل» مهم‌تر است یا «توسل»؟

 

 

الف معانی واژه‌ها: توکل: در لغت به معنای واگذار نمودن کار به دیگری. مثل آن که کسی برای انجام کاری وکیل می‌گیرد و امور را به او واگذار می‌نماید. و در اصطلاح شرع، عبارت است از: اعتماد بر خداوند متعال در جمیع امور و تکیه بر اراده‌ی او و اعتقاد به این که او آفریننده‌ی سبب‌ها و چیره بر همه‌ی آنهاست و سبب‌ها به اراده‌ی او در سببیت کامل می‌شوند و تأثیر می‌کنند. توکل نیز به معنای به دیگری اعتماد کردن و ‌واگذاشتن کار به وکیل است. در اغلب اوقات هدف از استفاده از توکل "کار را به خدا واگذاشتن و به امید خدا بودن" است.

 

 

ب - توکل انسان را بی‌نیاز از توسل نمی‌نماید: دو مقوله‌ی «توکل» و «توسل» از سنخ یک‌ دیگر نیستند که بتوانند جایگزین هم گردند. «توکل» واقعی مرتبه‌ی بسیار والایی از معرفت، ایمان و اخلاص می‌طلبد و چنین نیست که هر کسی لفظ و واژه‌ی توکل را به کار برد «متوکل» باشد، اما «توسل» که یعنی وسیله قراردادن اشخاص یا اشیاء یا افعال برای رسیدن به مقصود، رفتار طبیعی و مستمر همه‌ی موجودات عالم است و منافاتی با «توکل» ندارد. مضاف بر این که حتی توکل متوکلین نیز آنها را از به کارگیری وسایل بی‌نیاز نمی‌نماید. مگر می‌شود بدون وسیله قرار دادن علم، استاد و کتاب، به معرفت رسید و بدون معرفت و شناخت لازم و کافی به مدارج والای ایمان و توکل رسید؟ مگر می‌شود بدون وسیله قرار دادن پیامبر اکرم (ص) از کلام خدا اطلاع یافت و ...؟ معنای توکل این است که مؤمن متوکل برای هیچ کس یا چیزی سببیت مستقل قایل نگردد و همه چیز و اسباب و تأثیر آنها را نیز در ید قدرت الهی بداند و استفاده‌ی اجباری و اختیاری او از وسایل نیز در راه خدا و برای خدا باشد.

 

 

ج همان خدایی که امر به توکل نموده، امر به توسل نیز نموده است: بغض نسبت به اهل بیت (ع) و شیعه، چنان مخالفان و معارضان را کور کرده است که حتی آنان را از توجه به ظاهر قرآن کریم نیز باز داشته است، چه رسد به باطن و بواطن آن! چنان به «توسل» می‌تازند و دم از توکل می‌زنند که گویی خدا امر به توکل کرده و توسل را شیعیان از خود ساخته‌اند؟! هر چند که خود برای نفی «توسل»، به بهانه‌هایی چون توکل متوسل می‌گردند و با این رفتار، فعل و گفتار خود ضرورت «توسل» را پیش و بیش از نفی، به اثبات می‌رسانند. خداوند متعال برای هدایت و تکامل بشر به هر دو مقوله‌ی «توکل» و «توسل» تأکید نموده است.

 

 

درباره‌ی ضرورت توکل آیات بسیاری وجود دارد. از جمله: «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» (آل عمران - 122) : و افراد با ایمان باید تنها بر خدا توکل کنند. «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» (آل عمران - 160) : اگر خدا شما را یارى کند، محال است کسى بر شما غالب آید و اگر به خوارى واگذارد آن کیست که بتواند بعد از آن شما را یارى کند؟ و اهل ایمان تنها به خدا (و قدرت و رحمت او) باید اعتماد [توکل] کنند. «وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ» (ابراهیم - 12) : چرا ما به خدا توکل نکنیم، در صورتى که او ما را به راه‌هایى که مى‏رویم هدایت نمود. و ما حتماً به این آزارهایى که شما به ما مى‏کنید صبر خواهیم کرد، و توکل کنندگان باید به خدا توکل کنند. « فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ» (آل عمران - 159) : هنگامی که تصمیم گرفتی (قاطع باش و) بر خدا توکل کن. زیرا خداوند، متوکلان را دوست دارد.

 

 

حقیقت توکل توکل امری بسیار مهم و اساسی است و حتی اگر کسی همانند پیامبر(ص) که به همه اسباب آگاهی دارد و امکان فراهم آوری آن برای او وجود دارد، هنگام عزم به عمل باید توکل کند
توحید فعلی توکل درهمه امور، از مسایل اساسی و بنیادین تفکر توحید محور اسلام است؛ چرا که در تفکر اسلامی همواره مشیت الهی مقدم بر مشیت انسانی است؛ یعنی تا خداوند نخواهد، انسان نمی خواهد؛ چرا که انسان مظهر مشیت الهی است. این خداوند است که به شخص، قوت و توانایی انجام فعل را می بخشد و انسان حتی اگر بخواهد بایستد می بایست توانایی و قدرت و قوت ایستادن را از خدا بخواهد. این همان توحید فعلی است که درعبارت «بحول الله و قوته اقوم و اقعد؛ به حول و قوت خداوندی می ایستم و می نشینم» تبیین شده است. اگر انسا ن ها به طور عموم و کلی و در همه کار و امر خویش بر مدار توحید عمل کنند، باید به توکل به عنوان قانون موثر درکائنات توجه کنند، تا این گونه، ربوبیت الهی را نیز در همه جزئیات و امور خرد زندگی خویش ببینند و باور کنند. پس اگر همین انسان در هنگام ورود در هر امری به خدا توکل کند، در حقیقت به سببی متصل شده که شکست ناپذیر است، زیرا خداوند خود سببی فوق هر سبب دیگر است. و در نتیجه تمسک به چنین سببی، اراده اش نیز قوی می شود، دیگر هیچ یک از اسباب ناسازگاری روحی و معنوی بر اراده او چیره و غالب نمی آید و همین موفقیت و خوشبختی است.

 

 

توکل به دو شکل ظهور می یابد: 1- به صورت ولایت پذیری؛ 2- به شکل اعتماد و تکیه کردن. اصولا کسی که ولایت دیگری چون خداوند را پذیرفته است، او را بهترین پناهگاه بر می شمارد تا به کمک و یاری او به هدف و مقصد خویش برسد که به ظاهر همه اسبابش را فراهم آورده است؛ ولی از آن جایی که مشیت الهی مقدم بر مشیت انسانی است و هیچ قدرت و قوتی برتر از قدرت و قوت الهی نیست، باید اراده و مشیت الهی را در کنار قدرت و قوت عزیزانه الهی در کنار خود داشته باشد تا به مقصد و هدف برسد. این گونه است که توکل پیامی چون ولایت پذیری و اعتماد مطلق را بیان می دارد و مشیت و قوت خداوندی را برای شخص متوکل به ارمغان می آورد.
رابطه توکل و اسباب از آن جایی که در توکل، شخص خواسته ای و کاری دارد که می خواهد تحقق یابد و به آن برسد، اسباب فراهم می آورد ولی از آن جایی که در تاثیرگذاری آن ها شک و تردید دارد و یا آن که تاثیرگذاری را منوط به مشیت و اراده الهی می داند، خداوند را به عنوان علت تام در نظر می گیرد و بر او به عنوان تحقق بخش، تکیه و اعتماد می کند. بنابراین گفته اند که جمع اسباب با توکل منافاتی ندارد. (اخلاق، سیدعبدالله شبر، ص 425 و اخلاق در قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، ج 2، ص 269) از این رو در روایت آمده «با توکل، زانوی اشتر ببند» یعنی عقالش کن و بر خدا توکل نما (میزان الحکمه، ج 4، ص 3661) بنابراین هرگز در توکل، خداوند جانشین اسباب طبیعی و علل آن نمی شود،. (المیزان، ج 11، ص 216 و 217)
علامه طباطبایی در المیزان بر این باور است که توکل شاخه ای از اعجاز است؛ چرا که همانند اعجاز افزون بر اسباب طبیعی، بر قدرت مستقیم الهی تکیه و اعتماد دارد؛ در معجزه، اسباب طبیعی حذف نمی شود، بلکه به گونه ای خاص عمل می کند؛ در توکل نیز شخص نوعی اعجاز از خداوند می خواهد و خداوند نیز این گونه به او کمک می کند. بنابراین اثر اعجاز را می توان در توکل، ردگیری و شناسایی کرد. از این رو علامه طباطبایی می نویسد: در توکل بر خدا، جهت دیگری نیز هست که از نظر اثر به معجزات و خوارق عادت ملحق است، چنان که از ظاهر جمله: «و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ أمره» کسی که بر خدا توکل نماید پس او برایش کافی است، چون خدا به کار خود می رسد؛ (طلاق، آیه 3) این معنا برمی آید که توکل، یک امر خارق عادت و از باب اعجاز است. (المیزان، ج 4، ص 101 و نیز ر.ک: ج 1، بحث اعجاز.)

 

 

نسبت توکل با رضا و تسلیم حقیقت توکل، پرهیز و چشم پوشی از حول و قوت غیرخدایی و انتظار کشیدن برای پیشامد مقدرات الهی در کاری است (غرر الحکم، ص 195) بنابراین، متوکل کسی است که به خداوند اعتماد دارد و کارهایش را به او واگذار و تفویض می کند (جامع السعادات، نراقی، ج 3، ص 220) چرا که رضایت به تدبیر الهی دارد و با واگذاری کار به خداوند، می کوشد تا ربوبیت خداوندی را در خود تحقق بخشد و در این راه به طاعت الهی تمسک می جوید تا کارها چنان شود که مورد رضایت الهی است. (مجمع البیان، ج 5، ص 287)
البته انسان ها در مقام توکل، هنوز تعلق خاطری به کار دارند و چون رضایت خویش را در تحقق این امور می بینند، گمان دارند که آن نیز مورد رضایت الهی است؛ بنابراین با همه تعلق تفویض و توکیل، نوعی انتظار برآورد کار از سوی خداوند و تأیید آن می رود و خداوند نیز به سبب توکل بنده آن را تحقق می بخشد ولی این غیر از مقام رضا و تسلیم است، چرا که در مقام رضا، شخص تعلق خاطری به کار مورد نظر ندارد و از خداوند می خواهد تا آن را تحقق بخشد به شرطی که مورد رضایت اوست و هم چنین در مقام تسلیم هرچه را جانان پسندد وی می پسندد. متوکل، خداوند را در تحقق کار و هدف خویش کافی می داند؛ به این معنا که او را قدرت مطلق می داند که خود سبب ساز است؛ اما در مقام رضا و تسلیم، هدف، تحقق کاری نیست بلکه تحقق رضایت و تسلیم بودن در برابر خداوند است.

 

 

مراحل توکل توکل را می توان بطور کلی بر سه قسمت تقسیم کرد

 

 

1- توکل زبانی: یعنی آن توکلی که فقط با زبان گفته شود توکلت علی الله بر خدا توکل کردم این توکل از ارزش معنوی برخوردار نیست. این توکل منافقین است زیرا صرفا توکل زبانی است و باطن بدان اعتقادی ندارد ۲- توکل اعتقادی: یعنی آن توکلی که ناشی از این اعتقاد است که واقعاهمه کاره خداوند تبارک و تعالی است و حقیقتاً او تکیه گاه همه چیز و همه کس است با توجه به این اعتقاد، توکل بر خدای تعالی می شود و سپس بر کاری اقدام می گردد. این توکل از ارزش معنوی برخوردار است که اکثر مسلمان ها می توانند با توجه به این مرحله توکل، کارهای خود را آغاز کنند توکل قسم دوم بهره عامه مسلمانان است 3- توکل قلبی: یعنی آن توکلی که از حالات بلکه از ملکات فضیله نفس انسانی گشته است و شاید حدیث شریف زیر به این مرحله عالی از توکل اشاره داشته باشد: علی بن سوید می گوید از امام موسی بن جعفر(ع) درباره این آیه شریفه و من یتوکل علی الله فهو حسبه (3:65) هرکس بر خدا توکل کند خدا او را بس است پرسیدم حضرت فرمود: التوکل علی الله درجات منها ان تتوکل علی الله .. الیه وثق به فیها و فی غیرها؛ توکل بر خدا دارای درجاتی است از جمله اینکه در تمام کارهایت بر خدا توکل کنی پس هرچه خدا با تو انجام داد و (اراده حکمت آمیزش بر هر چه تعلق گرفت) راضی باشی و علم و یقین داشته باشی که او از هیچ هیچ خیر و فضلی دریغ نکند و نیز علم و یقین داشته باشی که حکم و فرمان در این جهت با اوست، پس با واگذاری کار به او بر او توکل کن و به او در کارهای خود و کارهای غیرخود وثوق (اطمینان و آرامش) داشته باش». (ترجمه اصول کافی کلینی، ج 3، ص 106، ر 5).

 

 

توکل قسم سوم ویژه مؤمنان واقعی است که دستیابی به آن بسیار مشکل و در دراز مدت می باشد و هرکس به این مقام و مرحله سوم رسید متوکل واقعی می باشد. ایمان که خود فقط یک امر قلبی است نه اعتقادی و زبانی، چهار رکن دارد که همه آنها نیز قلبی می باشند بنابراین آن توکلی که در کلام امام موسی بن جعفر(ع) مراد است توکل قلبی باشد. در چنین توکلی، علم، یقین، وثوق و آرامش نهفته است و توکل کننده ذره ای دغدغه و ناآرامی ندارد.

 

 

توصیه به توکل آیات و روایات که توکل را ستوده، توصیه شده که مومن باید توکلش بر خدا باشد، خدا کارهای او را اصلاح می کند، روزی اش را می رساند و مشکلاتش را حل می کند؛ مثلا: و من یتق الله یجعل له مخرجا¤ و یرزقه من حیث لایحتسب (طلاق/3) اگر انسان تقوا داشته باشد، خدا روزی اش را از راهی که گمان نمی برد می رساند. این آیات و روایات چگونه با یکدیگر جمع می شوند؟

 

 

با توکل زانوی اشتر ببند! نمونه بارز چنین کسانی شخص امیرالمؤمنین(ع) است که زمانی که تکلیف واجب دیگری از قبیل قضاوت، حکومت یا جهاد نداشت، در نخلستان ها کشاورزی می کرد، یا کلنگ برمی داشت و چاه می کند. علی(ع) این کارها را برای خدمت به خلق خدا انجام می داد. پس مؤمن، تنبل و بی عرضه نیست؛ بلکه اهل کار و تلاش است؛ البته با رعایت این دو نکته که: کارش در مسیر حلال باشد، و فعالیت های اجتماعی اش در مسیر هدایت باشد. مؤمن، وارفته و بی عرضه نیست که کسی کاری به او نداشته باشد؛ بلکه در حد توان و ظرفیت خود در اجتماع نقش بسیار مؤثری دارد. اما مراقب است در مسیر هدایت باشد. مؤمن در عرصه فعالیت های اجتماعی، خود را گم نمی کند و این گونه نیست که در دست اندازها نفهمد کدام راه را می رود و مسیرش به کجا منتهی می شود. و نشاطا فی هدی؛ مؤمن اهل نشاط، تحرک و فعالیت است؛ اما نشاط و فعالیتش در مسیر هدایت است؛ مراقب است گامی فراتر از مسیر هدایت نگذارد و ضوابط و ارزش های دینی، شرعی و الهی را رعایت کند. در همه مسیرها، چه در مسیر کسب روزی، و چه در مسیر انجام فعالیت های اجتماعی و سیاسی زمینه برای این که انسان از حق خود تجاوز کند و در مال، یا در پست و مقام دیگران طمع پیدا کند، فراهم می شود. اما مؤمن مراقب است و از طمع دوری می کند؛ مبادا در دام آن گرفتار شود.

 

 

                                                         شفاعت

 

 

معنای لغوی و اصطلاحی شفاعت از مادّه شفع و در لغت به معنای جفت شدن با چیزی است و اصطلاحا به معنای واسطه شدن برای دفع ضرر از کسی و یا رساندن منفعتی به اوست که در این واسطه شدن،سه طرف، بایستی وجود داشته باشد: الف: شفاعت کننده، ب: شفاعت شونده، ج: پذیرنده شفاعت، در اصطلاح شرعی، شفاعت در آنجا مطرح می‏شود که شخصی در نزد خداوند برای دیگری طلب مغفرت و آمرزش نماید و بخواهد عقابی که در اثر گناه متوجه شخص گناهکار شده از او برداشته شود و یا تخفیف یابد. در این حال‏ شخص گنهکار، شفاعت شونده و ذات مقدس پروردگار پذیرندهء شفاعت خواهد بود. شفاعت به معنای مذکور از مسلّمات دین اسلام به شمار می‏رود و در این زمینه‏ علاوه بر آیات متعدد، روایات فراوانی نیز از طریق شیعه و سنی از رسول اکرم ص نقل شده است. شفاعت به معنای تقویت و نیرو بخشیدن به شخص ضعیف است، و شفیع به کسی گفته می‌شود که به نیازمند کمک کند تا او را به اعتدال و عدم نیازمندی برساند. شفاعت یکی از مهمترین بحث‌های مربوط به معاد است

 

 

ــ شفاعت نوعی دعا و طلب مغفرت است : معـنای شفاعـت، طلـب و درخـواسـت چیزی است از صاحب شفاعـت برای شفاعـت شـونده. در این صـورت شفاعـت پیامبـر یا غیر او به معنای دعا و نیایش به درگاه الهـی است و او بخشش گناه و بر طرف کردن نیازها را از خداوند خواهان است، پس شفاعت نوعی دعا است. جـواز طـلـب دعـا از ضـروریـات دین است. با این سخـن طـلـب شفاعـت (دعا) از هـر مـؤمنی جایز است تا چه رسد به پیامبران، به ویژه رسول گرامی اسلام(ص). ممکن است کسی بگوید : شفاعـت شفیـع زمانی پذیـرفتـه می شـود که شفاعـت کننـده مقـام و وجهی نزد خداوند داشته باشد. درجواب باید گفت : خداوند برای هرمـؤمنی که شفاعـت می کند حـرمتـی قائـل است. علاوه براین شفاعـت، اختصاصی به انبیـاء ندارد و برای تمامی مـؤمنان و ملائکه حق شفاعت داده شده است.

 

 

صاحب شفاعت : طبق آیات و روایات، شفاعت در روز قیامت مخصوص خداوند است. خداوند در آیه 256 بقره می‌فرماید: برای اوست هر چه در آسمانها و زمین است. کیست که بدون اذن او بتواند نزد او شفاعت کند؟ من الذی یشفع عنده الا باذنه اما آیا خداوند اجازه شفاعت را به کسی می دهد یا نه؟ در آیه 44 زمر آمده: همه شفاعت برای خداوند است» ولی خداوند به افرادی که خودش بخواهد اذن شفاعت می دهد؛ همان طور که خداوند علم غیب را مخصوص خود می داند اما در آیه 27 سوره جن می فرماید: «خداوند عالم به غیب است و بر علم غیبش کسی را مطلع نمی‌گرداند، مگر رسولش و کسی را که مورد پسند و رضایت او باشد.» بنابراین علم غیب مخصوص خداوند است و علم رسول خدا همان علم خداست. شفاعت هم مخصوص خداوند است و به افراد دیگری نیز این اجازه داده شده است.

 

 

اهمیت عقیده به شفاعت، اعتقاد به شفاعت، پدیدآورنده امید در دل گنهکاران و مایه بازگشت آنان در نیمه زندگی به سوی خداست. اگر حقیقت شفاعت، درست مورد بررسی قرار گیرد خواهیم دید که اعتقاد به شفاعت نه تنها مایه جرأت و سرسختی در مقابل خداوند نیست؛ بلکه سبب می‏شود گروهی، به امید اینکه راه بازگشت به سوی خدا به روی آنان باز است، بتوانند به وسیله اولیای خدا آمرزش الهی را نسبت به گذشته جلب کنند و از عصیان دست بردارند و به سوی حق بازگردند. در واقع، شفاعت از عوامل سازنده و نیروبخش در دگرگون ساختن اوضاع و نابسامانی‏های بشر است و او را از محیط تیره و تار نومیدی به فضای روشن امیدواری وارد می‏کند. شفاعت اولیای خدا، منوط به اذن پروردگار جهان است و تا اجازه خدا نباشد هیچ کس نمی‏تواند شفاعت نماید. اذن خدا بی‏جهت و بی‏حکمت نیست؛ بلکه شامل حال گنهکارانی می‏شود که برای عفو و اغماض شایستگی دارند و لغزش‏ها و گناهانشان به مرحله پرده‏دری و طغیان نرسیده است. نوید شفاعت با این شرط، هشداری است به گنهکاران که بهوش باشند و هر چه زودتر از ادامه گناه باز گردند. شفاعت، انگیزه‏ای برای بازگشت افراد گنهکار به راه حق و تجدیدنظر در برنامه‏های غلط و روزنه امیدی برای پاک ساختن برنامه زندگی از نقاط تاریک محسوب می‏شود. ذکر این نکته بسیار مهم و قابل توجه است که اعتقاد به شفاعت، در صورتی می‏تواند مؤثر و سازنده باشد که دور از هر نوع عوام فریبی تفسیر شود و شفاعتی که شرع و عقل، ما را به سوی آن دعوت می‏کند با شفاعتی که در اذهان برخی از دورافتادگان از تعالیم اسلام وجود دارد، تفاوت دارد.

 

 

دیدگاه معتزله و خوارج در مورد شفاعتمعتزله و خوارج، از فرقه‏های اسلامی، اصل شفاعت را پذیرفته‏اند اما در تفسیر آن با دیگر علمای اسلام مخالفت ورزیده و تصور کرده‏اند که شفاعت مربوط به افراد مطیع و نیکوکار است نه افراد گنهکار و در نتیجه، شفاعت پیامبر سبب افزایش درجه و پاداش نیکوکاران است نه نجات گنهکاران. علت اینکه این گروه با تمام علمای اسلام در معنای شفاعت مخالفت کرده‏اند نظریه‏ای است که پیشتر درباره مرتکبان گناه کبیره اختیار کرده بودند؛ زیرا این دو فرقه پذیرفته بودند که مرتکبان گناه کبیره هیچ‏گاه بخشوده نمی‏شوند و پیوسته در آتش خواهند بود. از این جهت، آنان ناچار شده‏اند که ظاهر آیات شفاعت و احادیث را به صورت ناروا تفسیر کنند.
ادلّه نقلی در اثبات شفاعتآیات و روایات زیادی دلالت بر شفاعت دارند؛ در زیارت جامعه نیز که از امام دهم ع روایت شده است،زائر،خطاب‏ به امامان معصوم(ع)گوید: "و لکم المودّة الواجبة و الدرّجات الرّفیعة و المقام المحمود،و المکان المعلوم عند اللّه عزّ و جلّ و الجاه العظیم،و الشّأن الکبیر و الشّفاعة المقبولة.. (ای پیشوایان پاک و معصوم) شمایید که محبت و دوستی‏تان بر ما واجب است، و شمایید صاحبان مراتب بلند و درجات رفیع و مقامهای شایسته و منصبهای ستوده، شمایید که در بارگاه‏ خداوندی جایگاه خاص و مقام عظیم و شخصیتی بس والا دارید و شفاعت در حق گنهکاران‏ نیز از آن شماست رسول خدا فرمود هر پیامبری از خدا تمنّایی دارد اما من درخواست خود را ذخیره کرده‌ام. درخواست من شفاعتم برای امتم در روز قیامت است امام صادق ع فرمود:«هر کس سه چیز را انکار کند، از شیعیان ما نیست معراج رسول خدا و سؤال در قبر و شفاعت. امام باقر ع فرمود:«رسول خدا اجازه شفاعت امتش را داراست. ما نیز شفاعت شیعیان خود را می‌کنیم و شیعیان‌مان نیز شفاعت اهل خودشان را.» و نیز فرمود: در روز قیامت هنگامی که حضرت فاطمه ع به در بهشت می رسد، نگاهی به این طرف و آن طرف می افکند. خطاب می‌رسد ای فاطمه! دلیل توجّهت به اطراف چیست؟ می‌گوید:«پروردگارا! من دوست دارم امروز قدر و منزلتم شناخته شود. خداوند می‌فرماید: ای فاطمه! ببین در قلب هر کس که محبت تو یا محبت یکی از ذریّه تو وجود دارد، دست او را بگیر و داخل بهشت کن! سوگند به خدا، فاطمه در آن روز شیعیان و محبان خود را همانند پرنده ای که دانه های خوب را از دانه های بد جدا می کند، گلچین می‌فرماید. و سوگند به خدا در میان مردم کسی نمی ماند مگر کافر و منافق و مشرک. رسول خدا فرمود: شیعیان فقیر علی و امامان بعد از او را سبک مشمارید. چون هر یک از آنان به تعداد افراد قبیله «ربیعه» و «مضَر»، از مردمان شفاعت می‌کند.

 

 

ادله عقلی بر شفاعت‏

 

 

شهید مطهری : مغفرت الهی، مانند هر رحمت دیگر، دارای نظام و قانون است... امکان ندارد هیچ یک از جریان‏های رحمت پروردگار بدون نظام انجام گیرد. وقتی که کسی وجود مغفرت خدا را بپذیرد، مبانی محکم عقل او را ناچار می‏سازد که بگوید جریان مغفرت باید از مجرای یک عقل کلی یا نفس کلی یعنی عقل و نفسی که دارای مقام ولایت کلیه الهیه است صورت گیرد.

 

 

محدوده شفاعت: گنهکاران بر دو دسته اند:

 

 

1. کسانى که تمام پل هاى پشت سر خود را خراب کرده اند، اینان مشمول شفاعت نیستند; زیرا شفاعت باید با اجازه خداوند صورت گیرد، و خداوند حکیم اجازه شفاعت نسبت به چنین افرادى نمى دهد.

 

 

2. آن دسته از آلودگانِ به گناه که موفّق بر توبه نشده، امّا پل هاى پشت سر خویش را نیز ویران نکرده اند، این گروه مستحق شفاعتند. در صحنه کربلا دو نفر را مى یابیم که هر یک مصداق یکى از دو گروه بالاست; عمر بن سعد گنهکارى است که موفّق بر توبه از خطاها و گناهان و اشتباهات خود نشد، ولى تمام پلهاى پشت سر خود را خراب کرد. او در راه حبّ دنیا و وابستگى به پُست و مقام و ملک رى، تا آنجا پیشرفت که گفت: «مى گویند خداوند بهشت و جهنّمى آفریده، و انسانها را در جهان آخرت مجازات مى کند. اگر این مطلب راست باشد پس از قتل حسین و رسیدن به حکومت و مقام، توبه مى کنم! و اگر دروغ باشد ملک و مقام را از دست نداده ام!» منهاج الدموع، ص 291 چنین انسانى لیاقت شفاعت را ندارد، و خداوند به هیچ شفیعى اجازه شفاعت براى او را نمى دهد. اما حرّ بن یزید ریاحى هر چند گناه بزرگى چون بستن راه بر امام معصوم را در کارنامه دارد، ولى تمام پل هاى پشت سر خویش را خراب نکرد. هنگامى که با سپاه امام حسین(ع) روبه رو شد، و راه را بر امام بست، و امام از این کار زشت او عصبانى شد، و به او نفرین کرد: «ثکلتک امک; مادرت به عزایت بنشیند» خطاب به حضرت عرض کرد: «یابن رسول الله سخن از مادرم به میان آوردى، ولى چه کنم که مادرت دختر رسول خداست و نمى توانم سخنى درباره اش بگویم!»( همان مدرک، ص 284) و کمترین جسارت و بى ادبى نکرد، و حتّى هنگام نماز ظهر به لشکریانش دستور داد که نماز جماعت مستقل و جداگانه اى اقامه نکنند، بلکه همگى به فرزند پیامبر، امام حسین(ع) اقتدا کنند. آرى! حرّ بن یزید ریاحى گنهکار است، امّا پلهاى پشت سرش را ویران نکرد، و مستحق شفاعت است. و لهذا جاذبه ولایت امام حسین(ع) او را به سوى خود کشید، و سرانجام نجاتش داد. و این در حقیقت یکى از شاخه هاى ولایت تکوینى است که در دلهاى قابل و آماده تأثیر مى گذارد.

 

 

شفاعت در آخرت

 

 

1- مسئله شفاعت در آخرت یک پدیده استثنایی نیست بلکه طبق یک فرمول کلی در نظام هستی اعم از دنیا و آخرت و تکوین و تشریع است و آن اینکه مغفرت الهی در آخرت مانند هر رحمت دیگر الهی دارای نظام و قانون است 2- خداوند ابا و امتناع دارد از اینکه کارها را به جز از راه اسبابش به جریان بیندازد. علوّ و شموخ و قدّوسیّت ذات حق ابا دارد از اینکه مستقیما و مباشرتا کار خویش را در عوالم پایین انجام دهد. وساطت فرشتگان در نظام تکوین و تشریع بر همین اساس است(مرتضی مطهری، مجموعه آثار، پیشین )

 

 

3- فرق اساسی میان شفاعت حقیقی اخروی با شفاعتهای باطل دنیوی این است که بر اساس قاعده مزبور شفاعت واقعی از خدا شروع می‏شود و به گناهکار ختم می‏گردد ولی در شفاعت باطل دنیوی جریان بر عکس است. به تعبیر دیگر در شفاعت حقیقی خدا برانگیزاننده شفیع است. بنابراین، شفیع تحت تأثیر خدا است اما در شفاعتهای باطل، این مجرم است که شفیع را تحت تأثیر قرار می‏دهد و شفیع نیز شفاعت کننده را تحت تأثیر قرار می‏دهد.(همان)

 

 

4- همان گونه که در بهره‏مندی از جریانهای دیگر رحمت الهی قابلیت و صلاحیت شرط است در بهره‏مندی از رحمت و مغفرت الهی در قیامت نیز، لیاقت و قابلیت شرط است. بنابراین، شفاعت شفیعان بر اساس قابلیتهای افراد صورت می‏گیرد. به همین دلیل در قرآن و روایات عدّه زیادی از انسانها فاقد قابلیت برای شفاعت قلمداد شده‏اند.( مدّثر 48ـ40، انبیاء 28، طه 109 و مریم 87)‏

 

 

شفاعت تبعیض باطل نیست؛ چرا که بدون ضابطه و بدون داشتن قابلیت انجام نمی‏گیرد و هر کس که واجد قابلیت باشد از این جریان رحمت و مغفرت الهی برخوردار خواهد شد و نیز روشن شد که با اصل "لیس للأنسان الا ما سعی" منافاتی ندارد زیرا قابلیتی که برای بهره‏مندی از شفاعت لازم است با کار و تلاش خود شخص حاصل می‏شود و نیز روشن شد که لازمه شفاعت این نیست که رحمت شفیع بیشتر از رحمت خدا باشد چنان که لازمه‏اش این نیست که خدا تحت تأثیر شفیع قرار گیرد؛ چون دستگاه شفاعت از جانب خدا و با انگیزه رساندن رحمت و مغفرت به بندگان می‏باشد. این شفیع است که تحت تأثیر خداست نه بالعکس و نیز روشن شد که اعتقاد به شفاعت شرک نیست زیرا وجود نظام واسطه‏ها در تکوین و تشریع و دنیا و آخرت غیر قابل انکار است. معنای شفاعت و یا توسل به انبیا و اولیا این نیست که آنها می‏توانند در خارج از چارچوب نظام الهی نقش و تأثیری داشته باشند، بلکه به این معناست که خداوند مقربان درگاه خویش را واسطه فیض خود قرار داده و از بندگان خواسته است با توسل به آنها و طلب شفاعت از آنها از رحمت و مغفرت الهی، خود را بهره‏مند سازند. هر چند برخی از آیات(بقره 48، 123 و 254) شفاعت را در آخرت نفی کرده است اما یک دسته دیگر از آیات، اصل شفاعت را پذیرفته است ولی آن را در انحصار خدا و به اذن او دانسته است(زمر 44، سبأ 23، طه 109، بقره 255، انعام 51، 70 و یونس 3)

 

 

دسته سوم از آیات بر وجود شفاعت در آخرت و یا عده‏ای به نام شفیع دلالت دارد.( مدّثّر 48 انبیاء 28 و مریم 87 جمع بندی این آیات این است که شفاعت خود سرانه و باطل و بی اذن خدا در قیامت وجود ندارد شفاعتی که از ناحیه مقربان الهی صورت می‏گیرد با اذن و اراده الهی است. در مورد این اشکال که اعتقاد به شفاعت باعث تجری و تشویق انسانها به گناه است باید گفت اولاً همین اشکال در مورد آیاتی که به صراحت مغفرت خدا را مطرح می‏کند و یا آیاتی که بر آمرزیده شدن همه گناهان با توبه دلالت دارد مطرح است. ثانیا با عنایت به اینکه برای بهره‏مندی از شفاعت قابلیت لازم است و هیچ‏کس هم نمی‏داند که واجد این قابلیت است یا فاقد آن و نیز با عنایت به اینکه نه در مورد هیچ گناه خاصی وعده شفاعت داده شد و نه به هیچ گناهکار خاصی، قهرا این اشکال مطرح نخواهد بود بلکه به عکس همین وعده به همراه شروطی که دارد باعث قرار گرفتن انسان در میان خوف و رجا می‏گردد. "... هیچ کس نمی‏تواند جمیع شرایط شفاعت را به صورت قطعی بیان کند خدا خودش می‏داند و بس... گویی قرآن نخواسته است که همه شرایط شمول شفاعت را به طور صریح بیان کند، خواسته است قلوب را در میان خوف و رجا نگهدارد. از اینجا می‏توان فهمید که اشکالی که می‏گوید عقیده به شفاعت موجب تجرّی است وارد نیست (مطهری ص 261

 

 

شرایط شفاعت گر چه مسئله شفاعت از اصول مسلّم و قطعی اسلام است، اما تابع شرایط و مقتضیات ویژه‏ای است.

 

 

1- اذن الهی : چنانکه در بسیاری از آیات قرآن کریم مشاهده نمودیم یکی‏ از شرایط اصلی و اساسی شفاعت این است که با اذن الهی باشد.
2- رضایت خدا نسبت به شفیع : شخص شفیع بایستی از کسانی باشد که خداوند نسبت به شفاعت‏ از سوی آنان رضایت دارد.‏ با توجه به این شرط نمی‏توان از هر کس توقع شفاعت داشت و نیز هر کسی‏ نمی‏تواند مدعی حق شفاعت شود.
3- رضایت خدا نسبت به فرد مورد شفاعت : در مسئلهء شفاعت،رضایت خداوند نسبت به شفاعت شوندگان نیز شرط است. یعنی چنین نیست که فیض شفاعت‏ بدون استثنا شامل حال همه بشود، بلکه اسباب و ملاک خاصی‏ دارد که هر کس این ملاک را تحصیل کرده باشد مشمول شفاعت شفاعت‏کنندگان‏ قرار می‏گیرد و در غیر این صورت از این فیض محروم خواهد ماند. با توجه به آیات و روایات این باب می‏توان بعضی از شرایطی را که بایستی‏ شفاعت شوندگان داشته باشند تا خداوند نسبت به شفاعت در حق آنان راضی‏ باشد،به دست آورد، مانند: ایمان، اقامه نماز، پرداخت زکات و اعتقاد به معاد که از آیات زیر به دست می‏آید: «فی جنّات یتسائلون*عن المجرمین*ما سلککم فی سقر*قالوا لم نک من‏ المصلّین*و لم نک نطعم المسکین*و کنا نخوض مع الخائضین*و کنا نکذّب بیوم‏ الدّین*حتّی اتانا الیقین*فما تنفعهم شفاعة الشّافعین؛ بهشتیان از مجرمین سئوال می‏کنند: چه کردید که اینک گرفتار عذاب دوزخ شدید؟ دوزخیان پاسخ می‏دهند: ما از نمازگزاران نبودیم، و با پرداخت زکات دستگیری از مسکینان‏ نمی‏کردیم، و همواره عمر خویش را با اهل باطل به بطالت می‏گذراندیم، و روز جزا و قیامت را دروغ می‏پنداشتیم، تا اینکه ناگاه مرگ گریبان ما را گرفت و برایمان یقین حاصل شد.(اما اینان باید بدانند که)با این وضع، شفاعت شافعان در روز رستاخیز هرگز شامل حال آنها نمی‏شود (مدثّر40-48) به طور کلی بایستی سنخیّتی بین شفاعت‏کنندگان و شفاعت شوندگان‏ وجود داشته باشد تا شفاعت مؤثر افتد. اما اگر زنگارهای سیاهی و پلیدی و گناه‏ آن قدر زیاد باشد که به طور کلی سنخیّت بین دو گروه از بین رفته باشد، شفاعت‏ هیچ اثری نخواهد داشت.

 

 

شفاعت واسطه فیض الهی: عصر رسول خدا(ص) بود، حسن و حسین کودک حدود دو سه ساله بودند، یکی از مسلمانان گناهی را مرتکب شد، از شدت شرمندگی خود را پنهان کرد و به حضور پیامبر(ص) نمی آمد تا اینکه او روزی حسن(ع) و حسین(ع) را در کوچه ای دید، بی درنگ نزد آنها آمد و آن دو را بر روی شانه هایش سوار کرد، و با همان حال به حضور رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: «ای رسول خدا! من به وسیله این دو نور دیده، به تو پناه آورده ام و توبه کردم» پیامبر گرامی (ص) وقتی این منظره را دید، آن چنان خندید که ناچار دستش را بر دهانش گرفت. سپس به آن مرد گنهکار فرمود «برو جانم، تو آزاد هستی اذهب فانت طلیق» پس پیامبر(ص) به حسن و حسین(ع) فرمود: « او شما را شفیع و واسطه آمرزش قرار داد» در این هنگام این آیه نازل شد: « و اگر این گنهکاران هنگامی که به خود ستم کردند و گناه نمودند به نزد تو می آمدند و از خداوند طلب آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آنها استغفار می کرد، همانا خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند. آیه 63 سوره نساء....... و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوالله توابا رحیما 135 سوره آل عمران و الذین اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذکروا الله و استغفروا لذنوبهم ......... معالی السبطین، ج 2، ص .286

 

 

شافعان در دنیا :

 

 

1ـ توبه : « قُل یا عِبادِی الَّذینَ اِسرَفُوا عَلَی اَنفُسِهِم ... وَ اَسلِمُوا لَه زمر 53 و54 بگو : ای بندگان من که برخود اسـراف و ستـم کرده اید، از رحمـت خداونـد ناامید نشویـد که خدا همۀ گناهان را می آمرزد. زیرا او بسیار آمرزنده است و به درگاه پروردگارتان بازگردید و در برابر او تسلیم شوید. *پس توبه راهی است برای بخشش و آمرزش گناهان و نزدیکی به خدای متعال.

 

 

2ـ ایمان : « یا اَیُّها الَّذینَ اَمَنوا اِتَّقوا الله ... وَاللهُ غَفُورٌ رَحیم حدید 28 ای کسانیـکه ایمان آورده اید! تقـوای الهی پیشه کنید وبه رسولش ایمان بیاورید تا دو مهم از رحمتش به شما ببخشد و برای شما نوری قراردهد که با آن راه بروید وگناهان شما را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است. *پـس ایمـان آوردن به رسـول خـدا که همـان ایمـان به خـداسـت، سبـب نـزول رحمـت خـدا و مغفرت گناهان می شود.

 

 

3ـ عمل صالح : « وَعَدَ اللهُ الَّذینَ اَمَنُوا ... اَجرٌ عَظیم مائده آیۀ 9 خداوند به کسانیکه ایمان آورده و عمـل صالـح انجام داده اند وعـدۀ آمـرزش و پاداش عظیـم داده است. *پس آمرزش و مغفرت وکسب پاداش و اجرعظیم درمقابل ایمان وعمل صالح است.

 

 

4 ـ قرآن : « یَهدِی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوَنَهُ ... إِلَی صِرَطٍ مُّستَقِیم مائده آیۀ 16 خداوند به بـرکت آن (قـرآن)، کسانی را که ازخشنـودی او پیـروی کنند، به راههـای سلامت هـدایت کند و به فـرمان خـود از تـاریـکی ها به سـوی روشنـایی ها می بـرد و آنها را به سـوی راه راست رهبری می نماید.

 

 

5ـ پیامبران : « وَلَو اَنَّهُم إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُم جَا ءُوکَ فََاستَغفِرُوا اللهَ ... تَوَّاباً رَّحِیماً نساء آیۀ 64 و اگر ایـن مخالفـان هنگامی که به خـود ستـم می کردند به نزد تو می آمدند و طلـب آمرزش می کردند و پیامبرهم برای آنها استغفار می کرد خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند. *آیات ذکرشده دلالت بروجود شفاعت در دنیا وتأثیرگذاری آنها براعمال و سرنوشت انسان ها دارد.

 

 

ــ شفیعان روزقیامت : شفیعان در روز قیامت از روایات زیادی که در این مورد وارد شده، معلوم می شود که شفیعان در روز قیامت فراوانند؛ از جمله انبیاء الهی، علماء، شهداء، ملائکه، مؤمنین، اعمال صالح، ائمه اطهار و قرآن. رسول خدا فرمود من کسانی را شفاعت می‌کنم که معصیت کبیره انجام داده باشند. از حضرت رضا ع: مقصود پسندیدگی در امر دین است.» بنابراین شفاعت مخصوص افراد گناهکار است به شرط آنکه در عقیده و دین خود مورد رضایت باشند. پس شفاعت در مورد شیعیان است و معاندین و ناصبین و منکرین از آن محرومند.

 

 

1ـ پیامبران : « وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحمَنُ ... مُّکرَمُونَ » انبیاء26 و آنان(مشـرکان) گفتنـد : خداوند رحمـان فـرزنـدی برای خـود انتخـاب کـرده اسـت، (حاشا) او منـزّه است، بلکه آنها بنـدگـان شایستۀ اویند ... وَ لَا یَشفَعُونَ اِلَّا لِمَنِ ارتَضَی انبیاء 28- 26 و آنان جز برای کسی که خدا از او راضی است شفاعت نمی کنند ...

 

 

2ـ ملائکه : « وَ کَم مَّن مَّلَکٍ ... یَرضَیَ نجم26 و چه بـسا فـرشتـگان آسمـان که شفـاعـت آنها سـودی نمی بخشـد مگر پس ازآن که خدا برای هرکس بخواهد و راضی باشد، اجازه دهد.

 

 

3ـ شهیدان : « وَ لَا یَملِکُ الَّذِینَ یَدعُونَ ... وَ هُم یَعلَمُونَ زخرف86 کسانی را که غیر از او می خوانند، قـادر بر شفاعـت نیستند مگر آنها که شهادت به حق دادند و به خوبی آگاهند.

 

 

4 ـ مؤمنان : ازآیۀ سابق روشن می شود که مـؤمنان هم ازجمله شافعان هستند و خداوند خبر از الحاق آنان به شهدای روز قیامت داده است. « وَ الَّذِینَ اَمَنُوا بِاللهِ ... وَالشُّهَدَاءُ عِندَ رَبَّهِم حدید19 کسانیکه به خدا و رسولش ایمان آورده اند، آنان صدیقین و شهداء نزد پروردگارشانند.

 

 

ــ اجماع علمای اسلام بر مشروعیت شفاعت : علمای اسلام برمشروعیت شفاعت و اینکه پیامبراکرم(ص) یکی ازشفیعان روز قیامت است، اجمـاع کرده اند؛ اگـرچـه دربرخی ازفـروع شفاعـت و شاخـه های آن اختلاف نموده اند. امامیه اتفاق‏نظر دارند که پیامبر ص و ائمّه ع در روز رستاخیز، مرتکبان گناه کبیره را شفاعت می‏کنند. بر اثر شفاعت آنان، گروه زیادی از شیعیان خطا کار نجات پیدا می‏کنند. گروه خاصی از اهل تسنن مانند «معتزله» با امامیه به مخالفت برخاسته، تصور کرده‏اند که شفاعت پیامبر ص مربوط به افراد مطیع است نه افراد گنهکار، و پیامبر ص هرگز درباره کسانی که محکوم به عذابند شفاعت نمی‏کند. به عقیده این گروه، شفاعت مایه ترفیع و افزایش پاداش خواهد بود، نه سبب بخشش گناه. (مفید، محمد بن نعمان، اوائل المقالات،47) از نظر دانشمندان امامیه، مؤمن نیکوکار نیز در حق دوست گنهکار خود شفاعت می‏کند و شفاعت او نتیجه ‏بخش است و خداوند آن را می‏پذیرد. این حقیقتی است که قرآن بدان تصریح کرده و احادیث اسلامی بر آن تأکید کرده‏اند. کافران شایستگی شفاعت را ندارند. از این‏رو، آنان در روز بازپسین از روی حسرت می‏گویند فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ. وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ شعراء 100ـ101 برای ما نه شافعی هست، نه دوست مهربانی. (پیشین 79ـ80)

 

 

1ـ ابومنصور ماتریدی(متوفای 333هـ.ق) درذیل آیۀ شریفۀ وَلا یَشفَعُونَ اِلَّا لِمَنِ ارتَضَی انبیاء آیۀ 28 می گوید : این آیه اشاره به شفاعت مقبول دراسلام دارد.

 

 

2ـ تاج الدین ابوبکر کلاباذی (متوفای 380 هـ.ق) می گوید : علماء اجماع دادند که اقرار به تمام آن چه خداوند در مورد شفاعـت ذکر کرده و روایات نیز برآن توافق دارد واجب است ... عـلامّـۀ مجـلسـی(ره) می فـرمایـد : درمـورد شفـاعـت، بین مسلمانان اختـلافـی نیسـت که از ضـروریـات دین اسلام اسـت. به این معنا که رسـول خـدا(ص) در روزقیامـت برای امـّت خود، بلکه امّت های پیشین شفاعت می کند ...

 

 

3ـ شیخ مفید(336 ـ 413 هـ.ق) می فرماید: امامیّه اتّفاق نظردارند که رسـول خدا(ص) در روز قیامت برای جماعتـی ازمرتکبان گناهان کبیـره ازامّت خود شفاعـت می کند. ونیزامیرالمؤمنین و امامان دیگر(علیه السلام) برای صاحبان گناهان کبیـره ازشیـعیـان، شفاعـت می کنند. وخداوند بسیاری ازخطا کاران را با شفاعت آنان، از دوزخ نجات می دهد. منابع: معاد شناسی، ج نهم، ص 57 تا 350.

 

 

مساله شفاعت در برزخ چون‌ شفاعت‌ در برزخ‌ نیست‌ ؛ و اگر مؤمن‌ نیز کردارش‌ ناپسند باشد در برزخ‌ گوشمالی‌ خواهد شد. در «کافی‌» با سند متّصل‌ خود از عَمرو بن‌ یزید روایت‌ میکند که‌ میگوید: قُلْتُ لاِبِی‌ عَبْدِاللَهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إنِّی‌ سَمِعْتُکَ وَ أَنْتَ تَقُولُ: کُلُّ شِیعَتِنَا فِی‌ الْجَنَّةِ عَلَی‌ مَا کَانَ فِیهِمْ. ، وَلَکِنِّی‌ وَاللَهِ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ فِی‌ الْبَرْزَخِ. قُلْتُ: وَ مَا الْبَرْزَخُ؟قَالَ: الْقَبْرُ مُنْذُ حِینَ مَوْتِهِ إلَی‌ یَوْمِ الْقِیَمَةِ(فروع‌ کافی‌» طبع‌ سنگی‌، ج‌ 1، ص‌ 66) به‌ حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ ع عرض‌ کردم‌: من‌ شنیدم‌ که‌ شما می‌گفتید: تمام‌ شیعیان‌ ما با هر کرداری‌ که‌ دارند در بهشت‌ هستند. حضرت‌ فرمود: این‌ قول‌ تو را تصدیق‌ میکنم‌، سوگند به‌ خدا که‌ همه‌ در بهشتند. عرض‌ کردم‌: فدایت‌ شوم‌! گناهان‌، بسیار و بزرگ‌ است‌. حضرت‌ فرمود: امّا در قیامت‌ پس‌ همة‌ شما در بهشتید بواسطة‌ شفاعت‌ پیامبرِ مُطاع‌ یا به‌ شفاعت‌ وصیّ آن‌ پیامبر ؛ ولیکن‌ من‌ از برزخ‌ شما نگرانم‌ و در هراس‌ می‌باشم‌. عرض‌ کردم‌: برزخ‌ چیست‌؟ فرمود: برزخ‌ عبارت‌ است‌ از عالم‌ قبر از وقتی‌ که‌ انسان‌ می‌میرد تا زمانی‌ که‌ قیامت‌ بر پا میشودیَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَ مَا عَمِلَتْ مِن‌ سُو´ءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ و أَمَدَا بَعِیدًا. (ال‌ عمران30‌) «روزی‌ میرسد که‌ هر نفس‌ آنچه‌ را که‌ از اعمال‌ خیر انجام‌ داده‌ حاضر خواهد یافت‌، و آنچه‌ را که‌ از اعمال‌ زشت‌ انجام‌ داده‌ دوست‌ دارد که‌ بین‌ آنها و بین‌ او فاصلة‌ دوری‌ باشد

شرایط برخورداری از شفاعت معصومان

خداوند در قرآن در آیات متعدد به صراحت، نخست اصل شفاعت را نفی می‌کند و مثلا می‌فرماید: وَاتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَهًْ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ

و بترسید از روزى که هیچ کس چیزى [از عذاب خدا] را از کسى دفع نمى‏کند و نه از او شفاعتى پذیرفته، و نه به جاى وى بدلى گرفته مى‏شود و نه یارى خواهند شد.(بقره48 و 123)

و در جایی دیگر می‌فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَهًٌْ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از آنچه به شما روزى داده‏ایم انفاق کنید، پیش از آنکه روزى فرا رسد که در آن نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى. و کافران خود ستمکارانند.(بقره254)
اما این گونه نیست که اصلا چیزی به نام شفاعت نباشد؛ زیرا خداوند در آیات دیگر، این اصل کلی را تخصیص می‌زند و عمومیت آن را با قیدی برمی‌دارد و می‌فرماید: در آن روز، شفاعت [به کسى‏] سود نبخشد، مگر کسى را که [خداى‏] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آید.(طه119 سبا23)
و نیز می‌فرماید: و کسانى که به جاى او مى‏خوانند [و مى‏پرستند] اختیار شفاعت ندارند، مگر آن کسانى که آگاهانه به حقّ گواهى داده باشند.(زخرف86)

و هم چنین می‌فرماید: و بسا فرشتگانى که در آسمانهایند [و] شفاعتشان به کارى نیاید، مگر پس از آنکه خدا به هر که خواهد و خشنود باشد اذن دهد.(نجم26)
پس اگر چه اصل اولی، عدم شفاعت است؛ ولی این عموم و اطلاق با همین آیاتی که بیان شده، تخصیص و تقیید شده است و برای کسانی از جمله پیامبر(ص) و فرشتگان و مانند آنان، شفاعتی است که خداوند آنان را ماذون دانسته و شفاعتشان را می‌پذیرد و برای مشفوع عنه، نفع می‌رساند.
چه کسانی از شفاعت بهره می‌برند؟
اما سؤال اساسی این است که چه کسانی از این شفاعت بهره‌مند می‌شوند؛ زیرا اگر اصل اولی عدم شفاعت است و تنها کسانی با شرایط خاص ماذون به شفاعت هستند؛ پس تنها کسانی از این شفاعت بهره‌مند می‌شوند که دارای شرایطی باشند.
در آیات و روایات، شرایطی بیان شده و معلوم شده که هر کسی از این شفاعت بهره‌مند نخواهد شد؛ زیرا اگر بخواهیم مثلا از شفاعت بزرگانی چون پیامبران، اولیای الهی، فرشتگان، شهیدان، عالمان و مانند آنان برخوردارشویم، باید نوعی سنخیت میان شفیع و شفاعت‌شونده باشد. این سنخیت و مشابهت زمانی تحقق می‌یابد که شخص با این دسته، همدل و همگام و همراه شود

باید کاری کرد که محبت ما در دل آنان باشد تا در گردنه‌های خطرناک و شرایط سخت، دستگیر ما باشند و بخواهند به خاطر همان محبت و مودت، ما را از خطرها و گردنه‌ها برهانند

پیامبر(ص) یکی از عوامل هم سنخیت‌ساز و مشابهت‌ساز که محبت آنان را ایجاد می‌کند، وقت‌شناسی نماز است

چنانکه می‌فرمایدلَا یَنَالُ شَفَاعَتِی مَنْ من استخفّ بصلاته؛ کسی  که نماز را سبک شمارد به شفاعت من نخواهد رسید (وسائل، ج4 ص 26)

 

 

وهابیت و مساله شفاعت؟! طلب شفاعت از غیر خداوند به این نحوکه گفته شود اى اولیاء خدا در روز قیامت شفیع من در نزد خدا باشید تا از عذاب الهى در امان باشم، صحیح نیست و فقط باید طلب شفاعت از خود خداوند صورت گیرد و خصوصاً اگر طلب شفاعت از روح مرده اى که به برزخ منتقل شده، صورت پذیرد این عین شرک محسوب خواهد گردید.
اولا- طلب شفاعت همان "طلب دعا" مى باشد یعنى ما از افراد موجه یا ارواح مقدّسه و یا ملائکه الهى مى خواهیم که براى ما طلب آمرزش و دعا بنماید، و طلب دعا و آمرزش از پیامبر یا صالحان امرى پسندیده است که وهابیون نیز در هنگام زنده بودن فرد آن را جائز مى شمرند.
ثانیاً- اینکه وهابیون عنوان مى کنند طلب دعا از فرد پس از مرگ او جایز نیست و لذا نمى توان از پیامبر یا ائمه یا سایرین پس از مرگ طلب دعا نمود، نیز نادرست است چرا که براساس آیات و روایات پیامبر و ائمه و شهدا و نظایر آنان با مرگ نمى میرند و بلکه زنده مى باشند. * "ولاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل اللّه اموات بل هم احیاء عند ربهم یرزقون". * على (ع) پس از تغسیل پیامبر (ص) خطاب به ایشان فرمود: "بابى انت و امّى اذکرنا عندربک واجعلنا من بالک"، (نهج البلاغه خ 235) * ابوبکر نیز پس از وفات پیامبر،خطاب به جسد مطهر ایشان گفت: "بابى انت و امّى طبت حیّاً و میّتاً و اذکرنا عندربکً" (السیرة الجبیه- 3/392)
ثالثاً- آنچه شرک محسوب مى شود و توجیه عبادى و توحید افعالى را مخدوش مى سازد آن است که ما وقتى طلب شفاعت از غیر خدا مى کنیم او را قادر بالاستقلال بدانیم و به جاى خداوند او را قرار دهیم و حال آنکه چنین نیست و ما تنها آنان را به واسطه آبرویى که در نظر خداوند دارند واسطه بین خود و معبود قرار مى دهیم. * "والذین لایدعون مع اله الهاً آخر..." (فرقان 68) آیه اشاره دارد که اگر با خدا و هم عرض او دیگرى را بخوانید مشرک گشته اید. * "و یعبدون من دون اله ما لایفرّهم و لاینفعهم و یقولون هولاء شفعاءنا عنداله" (یونس 18) باز ملاحظه مى گردد که بحث "عبادت غیر خدا" مطرح مى باشد و ملاک شرک عبادت غیر او مى باشد. * "و اذ تخلق من الطینى کهیة الطیر باذنى نتنفخ فیها فتکون طیراً باذنى..." (مائده 110) دراین آیه شریفه نیز دیده مى شود که اگر حضرت عیسى (ع) و یا سایر اولیاء الهى قدرتى دارند همه "باذن اللّه" مى باشد و هیچ کس از خود مستقلا قدرتى ندارد، لذا اگر ما با این دیدگاه از اولیاء الهى طلب دعا و شفاعت نمائیم مشکلى ایجاد نخواهد گردید.

 

 

شفاعت و وهابیت

 

 

بحثی که وهابیون مطرح کرده‌اند بیشتر درباره شفاعت خواهی است. شفاعت خواهی از هر شفیعی ولو پیغمبر به طور کلی شرک در عبادت است و جایز نیست. بطلان این فکر هم خیلی روشن است. شفیع قرار دادن کسی شرک در عبادت است و شفاعت پرستش شفیع است. در حقیقت پیـروان فرقه‌ی ضاله و گمـراه وهابیـت معتقـد هستنـد که فقـط باید از خداوند طلـب شفاعـت کرد تا پیغمبـر یا اولیـاء را شفیـع انسان قـرار دهد. امّا درخـواسـت مستقیـم شفاعـت از پیغمبر یا هر یک از صالحین و اولیاء شرک اکبر است

 

 

برداشت‏های غلط از مفهوم شفاعت اعتقاد به شفاعت در صورتی می‏تواند مؤثر و سازنده باشد که دور از هر نوع عوام‏فریبی تفسیر شود. شفاعتِ غلط، برهم زننده قانون و ضد آن است؛ ولی شفاعتِ صحیح، حافظ و تأییدکننده قانون است. شفاعتِ غلط، آن است که کسی بخواهد از راه پارتی‏بازی جلوی اجرای قانون را بگیرد. بر حسب چنین تصوری از شفاعت، مجرم برخلاف خواست قانونگذار و برخلاف هدف قوانین اقدام می‏کند و از راه توسل به پارتی بر اراده قانونگذار و هدف قانون چیره می‏گردد. این‏گونه شفاعت در دنیا، ظلم است و در آخرت، غیرممکن. ایرادهایی که بر شفاعت می‏شود بر همین قسم از شفاعت وارد است و این همان است که قرآن کریم آن را نفی فرموده است.
‏شفاعتِ صحیح، نوعی دیگر از شفاعت است که در آن استثناء و تبعیض وجود دارد و نه نقض قوانین که مستلزم غلبه بر اراده قانونگذار است و قرآن این نوع شفاعت را صریحا تأکید کرده است. نوع نادرست شفاعت که به دلیل عقلی و نقلی مردود شناخته شده است این است که گناهکار بتواند وسیله‏ای برانگیزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند. بسیاری از عوام مردم، شفاعت انبیاء و ائمّه ع را چنین می‏پندارند که پیغمبر اکرم ص و امیرالمؤمنین ع و حضرت زهرا ع و ائمّه اطهار ع ، خصوصا امام حسین ع متنفذهایی هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ می‏کنند و اراده خدا را تغییر می‏دهند و قانون را نقض می‏کنند.
اعرابِ زمان جاهلیت نیز درباره بت‏هایی که شریک خدا قرار می‏دادند همین تصور را داشتند. آنان می‏گفتند که آفرینش منحصرا در دست خداست و کسی با او در این کار شریک نیست، ولی در اداره جهان بت‏ها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهلیت، شرک در خالق نبود، شرک در رب بود. مشرکین که می‏پنداشتند ربوبیت جهان بین خدا و غیر خدا تقسیم شده است، بر خود لازم نمی‏دانستند که درصدد جلب رضا و خشنودی اللّه باشند، می‏گفتند می‏توان با قربانی‏ها و پرستش‏هایی که در برابر بت‏ها انجام می‏دهیم رضایت رب‏های دیگر را به دست آوریم و نظر موافق آنها را جلب کنیم، هر چند مخالف رضای اللّه باشد؛ اگر رضایت اینها را کسب کنیم آنها خودشان به نحوی کار را در نزد اللّه حل می‏کنند. اگر در میان مسلمانان هم کسی گمان کند که تحصیل رضا و خشنودی خدای متعال، راهی دارد و تحصیل رضا و خشنودی فرضا امام حسین ع ، راهی دیگر دارد و هر یک از این دو جداگانه ممکن است سعادت انسان را تأمین کند دچار ضلالت بزرگی شده است.

 

 

شفاعت‏، تضاد با توحید!‏

 

 

شفاعت یک نوع وساطت در سببیت و تأثیر است و ناگفته پیداست که سببیت مطلقه معنا ندارد؛ زیرا هر سببی اقتضای سببیت معلومی را دارد و هر مسببی از اسباب خاصی ناشی می‏شود و الاّ چنان‏که هر چیز سبب هر چیز و هر چیز مسبب از هر چیز باشد سببیت به طور کلی از میان خواهد رفت ولی غفلت بعضی از این مطلب باعث شده که اشکالاتی بر مسئله شفاعت کرده و به اتّکای آنها و بدون توجه به آیات قرآن، حقیقت قرآنی را انکار نمایند. اینک قسمتی از آن اشکالات .
اشکال 1: با توجه به اصل مهمّ توحید، بخصوص با توجه به معانی‏ چهارگانه آن‏ که مؤثر حقیقی در هر امری تنها ذات پاک حق تعالی است، آیا شفاعت نمودن شفیع و مؤثر بودن او در نجات گنهکاران چگونه می‏تواند با توحید سازگاری داشته باشد؟ پاسخ: شرط نخست در شفاعت، اذن الهی است‏ و از این رو شفاعت هرگز به معنای دخالت استقلالی شفیع و مؤثر بودن او در سرنوشت فرد گنهکار نیست، بلکه شفیع تنها نقش واسطه‏ای را دارد که مجرای‏ رسیدن فیض الهی به افراد گنهکار است و این معنا هرگز با هیچ یک از ابعاد اصل‏ توحید منافات ندارد. البته شفاعتی که مشرکین به بتها نسبت می‏دادند و یا شفاعتی‏ که یهود به دلخواه خویش بدان معتقد شده بودند هرگز با روح توحید سازگار نیست.
اشکال 2: آیا شفاعت با بعضی آیات قرآن مثل آیه و ان لیس للأنسان الاّ ما سعی (نجم39)‏ ‏. منافات ندارد؟ پاسخ: شفاعت یک امر گزاف و بدون حساب و کتاب نیست، بلکه متوقّف بر امور و شرایطی است که انسان بایستی در همین‏ جهان آنها را کسب نماید و محتاج مراقبتها و اعمال خاصّی است. اگر این شرایط و ویژگیها در کسی وجود داشته باشد، اما باز هم مشمول شفاعت الهی نشود و از عذاب رهایی نیابد، اینجاست که قانون لیس للأنسان الاّ ما سعی وارد گشته و تاثیر عملی خود را بر عاقبت انسان می‏گذارد.‏
اشکال 3: اصولا آیات چندی در قرآن کریم داریم که در آنها مسئله‏ شفاعت انکار شده است. بنابراین، مسئلهء شفاعت با نص صریح این آیات منافات دارد. (مثل آیات 48،123 و 254 بقره و اتّقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس پاسخ: هرگز نمی‏توان آیات قرآن را بدون در نظر گرفتن آیات قبل و بعد و یا بدون ملاحظه آیات دیگر و روایاتی که در رابطه با مفاد آن آیه است تفسیر کرد، و توضیح داد. و هم از این روست که رسول اکرم(ص) می‏فرمایند: نزل(القرآن) یصدّق بعضه بعضا؛ بعضی از آیات قرآن بعضی دیگر را(تفسیر و) تصدیق می‏کند (2)‏ امیر المؤمنین(ع) نیز در نهج‏ البلاغه می‏فرمایند: «...و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض؛ بعضی از آیات بعضی دیگر را بیان می‏کند و برخی بر برخی دیگر گواهی می‏دهد‌». با توجه به این امر نمی‏توان گفت که بعضی آیات قرآن به طور کلی مسئله‏ شفاعت را رد می‏کنند، چرا که آیات فراوان دیگری که قبلا بعضی از آنها را ذکر کردیم اصل مسئله شفاعت را-فی الجمله-اثبات می‏کنند، و علاوه بر این دیدیم‏ که از سوی پیشوایان معصوم(ع)نیز که مفسران حقیقی کلام خدایند، روایات‏ فراوانی در مورد شفاعت وارد شده است، تا آنجا که شاید بتوان گفت این روایات‏ به حد تواتر رسیده است. بنابراین نبایستی این آیات را به طور مطلق تفسیر و معنا کرد، چرا که:
اولا : آیات متعدد دیگری دال بر شفاعت داریم که می‏توانند به عنوان مخصّص‏ و مقیّد برای این عمومات و اطلاقات قرار گیرند. ثانیا : آیاتی که ظاهرا نفی شفاعت می‏کنند در مقام نفی شفاعت استقلالی هستند و نه شفاعت بالعرض : «شیئا و لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون؛ بترسید از روزی که در آن هر کسی به جای‏ دیگری مجازات نشود و هیچ شفاعتی از کسی پذیرفته نگردد و از کسی عوضی نستانند و کسی یاری و کمک‏ نشود». بدون اذن الهی هستند که امثال قوم یهود و بنی اسرائیل بدان معتقد بودند.

 

 

اشکال 4 : آیا پذیرش شفاعت موجبات تجرّی مردم در ارتکاب گناه و جسارت ورزیدن در انجام معاصی را فراهم نمی‏سازد، چرا که وقتی مردم، امیدوار به شفاعت شافعان روز قیامت شدند خیالشان از جهت عذاب آسوده گشته از انجام گناهان چندان باکی نخواهند داشت؟ جواب این شبههء معروف را با دو راه حل نقضی و استدلالی می‏توان‏ بیان کرد: اگر این اشکال در مورد شفاعت وارد باشد، در مورد مسائلی‏ همانند "قبول توبه"، "امید به رحمت الهی" و "تکفیر گناهان" و یا سایر اعمال‏ صالحه‏ای که ثوابهای فراوان دارند نیز به صورت شدیدتر وارد خواهد بود چرا که‏ آنها نیز می‏توانند مورد سوء استفاده قرار گیرند و انسان را در ارتکاب گناهان، جسور و بی‏باک نمایند. "قل یا عبادی الّذین أسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه،انّ اللّه یغفر الذّنوب‏ جمیعا،انّه هو الغفور الرّحیم؛ (ای پیامبر از جانب من به آن بندگانم که در ارتکاب گناه و معصیت نسبت به نفس خویش ظلم و اسراف کرده‏اند، بگو: هرگز از رحمت بی‏منتهای الهی ناامید نباشید. البته‏ خداوند همه گناهان را می‏آمرزد. به‌راستی او آمرزنده و مهربان است‏ (زمر39)‏ در این آیه با صراحت هر چه تمامتر، وعده مغفرت و آمرزش به گنهکاران‏ داده شده است و می‏تواند سبب جرأت بر انجام گناهان شود. و یا در آیه دیگر می‏فرماید: "ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر عنکم سیّئاتکم. اگر از گناهان بزرگی که از آنها نهی شده‏اید اجتناب کنید از گناهان دیگرتان گذشت‏ خواهیم کرد". (نساء31)‏ وعده عفوی که در این آیه نیز بدان اشاره شده می‏تواند مورد سوء استفاده واقع شده، انسان را بر ارتکاب جمیع گناهان صغیره جسور نماید. امّا باید توجه داشت که هرگز یک آیه را نمی‏توان بدون در نظر گرفتن آیات‏ دیگر و یا روایاتی که پیرامون آن آیه وارد شده است، تفسیر و معنی کرد، و اگر در تفسیر این آیات، روایات و آیات دیگر نیز مورد ملاحظه قرار گیرند مجالی برای‏ سوء استفاده باقی نخواهد ماند.

 

 

نتیجه... سخن کوتاه اینکه نه اعطاء و دادنش طورى است که اختیار خدا را از او سلب کند، و بعد از دادن نسبت به آنچه داده ندار و فقیر شود، و نه ندادنش او را ناچار به حفظ آنچه نداده می‌سازد، و سلطنتش را نسبت به آن باطل مى‏کند. از اینجا معلوم می‌شود: آیاتى که شفاعت را انکار مى‏کنند ـ اگر بگوییم ناظر به شفاعت در روز قیامت است ـ شفاعت به طور استقلال را نفى مى‏کند، و می‌خواهد بفرماید: کسى در آن روز مستقل در شفاعت نیست، که چه خدا اجازه بدهد و چه ندهد او بتواند شفاعت کند، و آیاتى که آن را اثبات مى‏کند، نخست اصالت در آن را براى خدا اثبات مى‏کند، و براى غیر خدا به شرط اذن و تملیک خدا اثبات می‌نماید، پس شفاعت براى غیر خدا هست، اما با اذن خدا.

 

 

تمسک وهابیت به قرآن در نفی شفاعت

 

 

وهابیان با استفاده از آیات قرآن کریم به دنبال نفی مساله شفاعت جویی از اولیاء خدا و انبیاء الهی هستند چرا که معتقدند قرآن کریم شفاعت را فقط از ناحیه خدای متعال دانسته و هر گونه حق شفاعتی را از اولیاء و انبیاء الهی سلب می کند .
وهابیت و تمسک به ادله و اشکالات قرآنی در نفی شفاعت
1- وهابیان معتقدند که کلام خدای متعال در آیه شریفه ذیل دلالت بر آن دارد که انبیاء و اولیاء از دنیا رفته ، هیچ سودو زیانی را نمی توانند به انسان برسانند و فرآنید شفاعت جویی از آنان کاری لغو و بیهوده است. چنانکه ظاهر این ایه شریفه بدان دلالت دارد : «قل لا أملک لنفسى نفعاً و لا ضرّاً إلا ما شاء الله » (1) بگو: «من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد (و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده کند) و اگر از غیب با خبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مى‏کردم، و هیچ بدى (و زیانى) به من نمى‏رسید من فقط بیم‏دهنده و بشارت‏دهنده‏ام براى گروهى که ایمان مى‏آورند! (و آماده پذیرش حقند).
ابتداً به نظر می رسد با توجه به آنچه در این آیه آمده، طلب شفاعت از پیامبر (ص) با مفاد آیه منافات دارد! اما با دقت در آن متوجه خواهیم شد که آنچه این آیه کریمه در صدد بیان آن است، اثبات توحید افعالى و نفى استقلال پیامبر (ص) از خداوند در وجود و سایر شۆون وجودى است، بنابر این هیچ گونه منافاتى با آیاتى که فاعلیت یا شفاعت و را با اذن و اراده الهى، به خود آن بزرگوار نسبت مى‏دهد و ما را به مراجعه به اولیاء الله از جمله پیامبر (ص) امر مى‏نماید، ندارد؛ زیرا شفاعت بسان سایر افعال ایشان، در طول فاعلیت خداوند و با اذن و اراده او است.
در واقع، پیامبر (ص) با این کریمه و امثال آن، داعیه الوهیت یا ربوییت را از جانب خویش منتفى مى‏داند. بر خلاف مسیحیت و غالیان که قایل به الوهیت مسیح (ع)و امام على (ع)هستند، یا آنان که صاحبان کلیسا را ربّ خود گرفته و بیانات آنها را بر حکم خداوند ترجیح مى‏دهند و .بنابر این، گر چه ما مأمور به مراجعه به این بزرگواران و احترام به ایشان هستیم، لکن هرگز نباید ایشان را تا مقام الوهیت یا ربوبیت بالا برده و هم طراز خداوند قرار دهیم.به علاوه ما موظفیم از سیره ایشان درس گرفته و وجود و کمالات وجودى خود را عطیه الهى بدانیم، تا دچار غرور و استکبار نشویم. وهابیان معتقدند که کلام خدای متعال در آیه شریفه ذیل دلالت بر آن دارد که انبیاء و اولیاء از دنیا رفته ، هیچ سودو زیانی را نمی توانند به انسان برسانند و فرآنید شفاعت جویی از آنان کاری لغو و بیهوده است. چنانکه ظاهر این ایه شریفه بدان دلالت دارد : «قل لا أملک لنفسى نفعاً و لا ضرّاً إلا ما شاء الله »
علاوه بر این آیه شریفه آیات مشابه دیگری نیز(2) وجود دارد که صرفا گویای عدم استقلال در وجود پیامبر (ص) است و وقتى که از شخص اول عالم امکان این استقلال نفى مى‏شود، نفى آن از سایر انسان‏ها و بالتبع از سایر موجودات، اولى خواهد بود.
از سویی دیگر، این آیه تفسیرى است براى آیاتى چون 64 و 79 و 80 آل عمران که ادعاى الوهیت و ربوبیت را از جانب پیامبران راستین الهى منتفى و مردم را از این که قایل به این امر شوند، نهى نموده است. در این جا به جاى این که پیامبر (ص)، خود را فاعل و مالک و صاحب اختیار مطلق و مستقل از خداوند معرفى نماید و داعیه الوهیت یا ربوبیت بر مردم را بنماید، تمام شۆون وجودى خود را متعلق و وابسته به خداوند مى‏داند و ذکر نفع و ضرر از باب نمونه و به جهت شاخص بودن این دو در فعالیت‏هاى انسان است؛ زیرا هدف اغلب انسان‏ها در کلیه فعالیت هایشان، جلب منفعت و دفع ضرر از خویش است نه چیزى دیگر و إلّا تمامى شۆون وجودى همه موجودات و تمامى فاعلیت و کمالات آنها، از جانب خداوند است نه فقط جلب منافع و دفع ضررها.
2- از جمله آیات دیگری که وهابیان از آن به عنوان شاهد مثال استدلال خویش در مساله شفاعت بهره می جویند ، آیه شریفه «فلاتدعو مع الله احداً» (3)می باشد .این گروه با استناد به آیه شریفه مدعیند که هرگونه خواندن ، و دعوت غیر خدا شرک است. غافل از اینکه آنچه که در مساله نهی دعوت غیر خدا که به شرک می انجامد، مطلق دعوت نیست.چرا که اگر چنین بود باید همه انسانها از آدم تاکنون که زنجیروار با هم زندگی می کنند و از همدیگر درخواستهایی دارند، مشرک باشند. مراداز این آیه شریفه ، نهی از پرستش غیر خداست که فرازگذشته این آیه; یعنی «المساجدلله» نیز بر این حقیقت، گواهی میدهد. آنچه در این آیه مورد نظر است،آن است که در عبادت ،غیر خدا هم عرض خداوند قرار داده نشود . چنانکه فراز دیگری از قرآن کریم در آیه شریفه : «انّ الذین تدعون من دون الله»(4 ) نیز گویای همین مطلب بوده و بر این منطق استوار است. بر این اساس می توان دریافت ،آنچه که به انحراف و بردا شت نامناسب وهابیان از آیات شریفه قرآن دامن زده است،ظاهر انگاری در آیات قرآن و عدم تشخیص مرزهای آیات الهی از یکدیگر می باشد.
3- عبارت « و لن تجد لسنّة اللّه تبدیلا» (5)در قرآن کریم، این توهم را برای وهابیان به وجود اورده که در سنت اعطای عذاب وثواب پروردگار در روز قیامت، هیچ استثنایی وجود ندارد واعتقاد به شفاعت، بر خلاف آموزه های قرآن، استثناء قائل شدن در قانون خداست ،و این نوعی و تبعیض و بى‏عدالتى است و حال آنکه قانونهاى خدا کلّى و لا یتغیّر و استثناء ناپذیر است، و قبول این استثناء با علم ذاتی و ازلی خداوند ناسازگار است. این شبهه نیز در مساله « بداء» نیز به چشم می خورد و می توان از آن به عنوان نوعی همخوانی میان شبهات مساله بداء و شفاعت تعبیر نمود. از این رو در پاسخ به این شبهه قرآنی ناگزیر به طرح مساله بداء پرداخته و پاسخ به شبهه مستفاد از آیه شریفه را در ذیل پاسخهای داده شده به مساله بداء،بیان می کنیم.
بداء در لغت به معنای ظهور کامل یک چیز است.(6) اگر انسان چیزی را نداند و سپس بر او آشکار شود و رای و نظرش دگرگون شود، می‌گویند که بر او بداء حاصل شده است. استعمال این معنا بر خداوند متعال جایز نیست زیرا مستلزم تغییر در اراده و علم او خواهد بود و وجود تغییر به هر نوع و شکل در ذات خداوند محال است. با این همه، برخی از علمای سنّی بداء را انکار نموده‌اند از آن جهت که معنای آن را به درستی درک نکرده و پنداشته‌اند بداء با علم ذاتی و ازلی خدا در تعارض است.چنانچه فخر رازی در تفسیر خود در ذیل آیه «یمْحُوا اللَّهُ ما یشاءُ وَ یثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ » (7)؛
«خداوند هر چه را بخواهد" محو" و هر چه را بخواهد" اثبات" می کند، و" ام الکتاب" نزد او است.»، می گوید: «قالت الرافضه: البداء جائز علی الله تعالی و هو ان یعتقد شیئا ثمّ یظهر له انّ الامر بخلاف ما اعتقده و تمسکوا فیه بقوله: یمحوا الله ما یشاء و یثبت»(8) «شیعه معتقد است که بداء در مورد خداوند ممکن است و خقیقت بداء نزد آنها این است که خداوند به چیزی اعتقاد پیدا کند و سپس معلوم شود که واقع بر خلاف اعتقاد او است. و برای اثبات این مطلب به آیه یمْحُوا اللَّهُ ما یشاءُ وَ یثْبِتُ تمسک جسته اند
سپس فخر رازی اضافه می کند این عقیده باطل است زیرا علم خدا از لوازم ذات او است، و آنچه چنین است تغییر و تبدل در آن محال است.و این به نوعی به همان اشکال مندرج در مساله شفاعت بر می گردد که همانا تغییر ناپذیری سنت الهی است.این در حالیست که معنای اصطلاحی بداء عبارت است از تغییر در قضا و قدر غیر حتمی، و با آنچه مانند فخر رازی از آن تعبیر می کنند، متفاوت است.

                                               زیارت

 

 

زیارت سنتی دینی و نبوی است و هیچ گونه تضادی با توحید ندارد و بزرگان فرقه های تسنن و تشیع بر مشروعیت آن اتفاق نظر دارند و در کتاب های خود اداب مربوط به آن را بیان کرده اند.

 

 

1.شیخ طوسی : وقتی مردم حج و زیارت خدا و زیارت قبر رسول خدا را ترک کنند بر امام لازم است که انان را برای انجام این عمل وادار و ترغیب کند (المبسوط ج 1 ص 515-516)

 

 

2.فقیه ابن حمزه طوسی : اگر کسی اراده حج و زیارت خانه خدا کند و از راه عراق سفر نماید بهتر است اول به زیارت پیامبر خدا مشرف شود و اگر زیارت پیامبر را به تاخیر اندازد و اعمال حج را جلوتر انجام دهد باید دوباره به مدینه باز گردد و آن حضرت را زیارت کند.(الوسیله ص 196)

 

 

زیارت قبر پیامبر (ص) و سایر قبور اولیاء: ابن تیّمه و وهابیون معتقدند سفر به قصد حتى زیارت مرقد پیامبر (ص) و کلّاً هر زیارتى حرام است و مجاز نمى باشد و آن را نوعى تقرب به غیرخدا و از مقوله شرک به حساب مى آورند.
اولا- ظاهراً در ابتداى اسلام پیامبر از زیارت قبور نهى مى کرده، امّا بعداً آن را مجاز شمرده و به آن ترغیب نموده است. البته احتمالا دلیل نهى اولیه آن بوده که قبور آن زمان مربوط به مشرکین و بت پرستان بوده است. از جمله ایشان فرموده اند:
زور القبور فانّها تذکرکم الاخره (سنن ابن ماجه- 1/113) ... فزدروها فانّها تزهد فى الدنیا..." (سنن ابن ماجه- 1/114) "...فانّه یرِّ القلب و یدمع القینى..." (سنن نسایى- 4/89) که تمامى اینها حاکى از آن است که زیارت قبور موجب کاهش دلبستگى به دنیا و عبرت آموزى و توجه به آخرت مى شود. محمّد ابوزهره از معتقدانهاى معاصر مصر در کتابى راجع به ابن تیمیّه دراین مورد او را مورد استناد قرار مى دهد و مى گوید: ما مخالف ابن تیمیّه هستیم که تبرّک به زیارت قبر پیامبر را منع کرده، زیرا منظور ما از تبرّک عبادت و تقرّب به خدا به واسطه مکان مشخص نیست بلکه مقصود یادآورى و کسب عبرت و بصیرت است و کدامین مسلمان است که زندگى پیامبر و سیره هدایت و جنگ ما و جهاد آن بزرگوار را دانسته و سپس به مدینه رفته و احساس نکند که در همین مکان پیامبر آمد و مردم را به راه حق مى خواند و یا اینکه عبرت نگرفته و روحانیت اسلام و عظمت پیامبر را درنیابد. مگر آنکه چنین انسانى از یاد خدا اعراض نموده و کوردل شده باشد. (المللوالنحل 4/58) * "لایشد الرحال الّا الى ثلاثة مساجد، المسجد الحرام و المسجد الاقصى و مسجدى هذا" صحیح مسلم کتاب الحج 2/1014)
ثانیاً- علامه امینى این احادیث خصوصى را جمع آورى نموده که به بعضى آنها اشاره مى گردد:
من زار قبرى وجبت له شفاعتى (بروایت عبداللّه بن عمر) این حدیث را 41 تن از حفاظ حدیث اهل سنت از جمله ابن خزیم، دارقطنى، سیوطى و ابن عساکر نقل نموده اند. "منجاءنى زائراً لاتحمله الّا زیارتى کان حقّاً على ان اکون له شفیعاً یوم القیامة" (بروایت عبدابن عمر) این حدیث را 16 تن از جمله ابوحامدغزالى، سبکى، سیوطى و سمهودى نقل کرده اند.
من حج البیت و لم یزرنى فقد جفانى (بروایت عبداله بن عمر) این حدیث را 19 تن از جمله سبکى و سمهودى نقل کرده اند. من زار قبرى کنت له شفیعاً و من مات فى احد الحرمینى بعث اله عزّوجّل فى الامنینى یوم القیامه (بروایت عمر) این حدیث را 11 تن از جمله بیهقى، ابن عساکر، سبکى و سمهودى نقل نموده اند. من زارنى بعد مدتى فکانمّا زارنى فى حیاتى... (روایت حاطب بن ابى بلتمه) این حدیث را 13 تن از جمله دارقطنى، بیهقى و ابن عساکر و دیگران بیان نموده اند. من زارنى بالمدینه محتسباً کنت له شفیعاً (روایت انس بن مالک) این حدیث را 21 تن از جمله حاکم نیشابورى، ابن عساکر، سبکى و دیگران نقل نموده اند.
ثالثاً- بسیارى از فقهاء اهل سنت نیز نظر ابن تیمیّه د راین خصوص را رد نموده اند از جمله: "تقى الدین شافعى" که کتابى بنام "شفاءالسقام فى زیاده خیر الانام" در ردّ این نظر نگاشته است. همچنین در باب استحباب زیارت پیامبر، مسئله را اجتماعى دانسته است. * "عبداللّه بن احمدبن تداله" از فقهاى مشهور حنبلى در کتاب خود المخنى زیارت قبر پیامبر را مستحب دانسته است. * "نورالدین سمهودى در وناءالوفاء نه تنها زیارت قبر نبى بلکه قصد انجام آن را نیز قرب دانسته است. * "ابن حجرهیتمى شافعى" کتابى در رد نظر ابن تیمیّه بنام "الجوهر المنظم فى زیارة قبر المکرم" نوشته است. "محمّدبن على شوکانى" در نیل الاوطار معتقد است که تمام علماء زیارت قبر نبى (ص) را مستحب مى دانند و حتى بعضى از مالکیه و ظاهریه آن را واجب شمرده اند. فقهاى مذاهب اربقه نیز به استحباب زیارت قبر نبى (ص) فتوا داده اند. (الفقه على المذهب الاربقه 1/505)

 

 

نتیجه بحث: این همه دلایل و شواهد تاریخی دلالت دارد که استغاثه و توسل و دعا در کنار قبر پیامبر اکرم(ص) و سایر مردگان صالح امری رایج و شایع بین مسلمین بوده است چرا که امام شافعی در رفع حاجاتش متوسل به ابی حنیفه می شد. و نیز بزرگ حنابله در هر مشکلی به قبر امام موسی بن جعفر ع متوسل می شد و احمد بن حنبل به شافعی متوسل می شد. ابن خزیمه و ابن حبان به قبر امام رضا ع توسل می جستند و برای برآورده شدن حاجاتشان به آن امام همام استغاثه می کردند اهالی سمرقند در کنار قبر بخاری طلب باران می کردند و عایشه مسلمین را امر می کرد که برای طلب باران به قبر نبی اسلام ص توسل جویند و استغاثه نمایند شخصیت هایی از صحابه و بزرگان اهل سنت از فقها و غیره به قبرهای انبیا و صحابه و صالحان استغاثه می کردند. با این همه آیا ابن تیمیه جرات دارد به این ها برچسب شرک زند و انها را کافر بنماید؟؟ شیخ سلامة العزامی به نیکویی گفته است: این مرد (ابن تیمیه) حتی بر جناب پیامبر (ص) هم جسارت نمود و گفت: کسی که اهنگ حرکت برای زیارت نبی کند گناه کرده است و هر کس پیامبر(ص) را بعد از وفاتش صدا بزند و از او استغاثه کند شرک ورزیده است......

 

 

نظریّه سُبکی در تبرّک به قبور صالحان و پیامبران سُبکى از علماى بزرگ اهل سنّت مى گوید: إنّ من المعلوم من الدین و سیر السلف الصالحین، التبرّک ببعض الموتى من الصالحین، ......: ص130 از روش شخصیت ها و بزرگان صالح گذشته استفاده مى شود که تبرّک به قبور مردگان امرى شرعى و دینى است و مانعى ندارد، تا چه رسد به قبور پیامبران و اگر کسى ادّعا کند که قبور پیامبران با قبور سایر مردگان برابر و یکسان است، سخن زشت و باطلى به زبان آورده است، چون موجب پایین آوردن مقام شامخ پیامبران گردیده است، و شکّى نیست که سبک شمردن مقام رسول اکرم، و یکسان دانستن آن حضرت با دیگران کفر است).

 

 

گریه بر اموات و اقامه مجلس عزا:

 

 

وهابى ها معتقدند گریه بر اموات و اقامه مجلس عزا، بدعت بوده و لذا حرام مى باشد.
اولّاً- شواهد بسیارى وجود دارد که اولیاء الهى به این کار اقدام نموده اند از جمله:
پیامبر (ص) هنگام زیارت قبر ما در خود گریست. (سنن بیهقى 4/70) پیامبر (ص) پس از فوت پسرش ابراهیم بشدت گریست. عبدالرحمان بن عوف پرسید: تو نیز مى گریى اى رسول خدا حضرت پاسخ داد: "انّ العین تدمع و .........ربّنا و انّا بفراقک یا ابراهیم لمحزونون" (الفصول المهّم) پیامبر (ص) بر مرگ یکى از نوادگان خود گریست. سعد به ایشان گفت: این چه حالى است ایشان جواب فرمود: "هذه رحمة جعلها الله فى قلوب عباده و انّا یرحم اللّه فى عبادهالرحماًء. (الفصول المهّم)
* احمدبن حنبل مى گوید: وقتى پیامبر از جنگ احد برگشت و دید که زنان در فقدان شوهران مقتول خویش گریه مى کنند فرمود: "لکن حمزة لابواکى له" که زنان چون این سخن شنیدند بر حمزه گریستند (الفصول المهّم . وقتى خبرشهادت جعفر (ع) به پیامبر (ص) رسید، همسرش اسماء بنت عمیس پیش ایشان آمد و پیامبربه او تسلیت گفت. بار دیگر فاطمه در حالى که مى گریست وارد شد و فریاد یا عمو جان سرداد و پیامبر (ص) فرمود: بر همچون جعفرى سزاوار است همه بگریند. (الفصول المهّم)
*
پس از مرگ پیامبر (ص) حضرت زهرا (س) بر سر قبر پدر مى گریست. (النص والاجتهاد)
* على (ع) نیز در مرگ فاطمه (س) گریست. (النص و الاجتهاد)‏ ‏ وقتى رقیه دختر پیامبر فوت کرد زنان بر او گریستند و عمر کوشید تا با تازیانه آنان را نهى کند. در این هنگام پیامبر(ص) فرمود: آنان را به حال خود واگذار تا بگریند... (مسنداحمد 1/335)
* همچنین یعقوب پیامبر (ص) در فقدان یوسف (ع) چنان گریست که بینایى خود را از دست داد.
ثانیاً- گریستن و اقامه مراسم عزا و ماتم نه تنها نشانه رحمت و عاطفه مى باشد بلکه گرامیداشت فضائل و کمالات و تجلیل از عظمت و بزرگى است.

 

 

دعا و نماز در کنار قبور حرام است !

 

 

وهابیت با تاسی به آراء و افکار ابن تیمیه حرانی و شاگردان وی، در مقابل بسیاری از سنت های دینی و اسلامی که از دیرباز تا کنون، در میان امت اسلامی رواج داشته ، موضع گیریهای شدید داشته و برای استناد و استدلال به مدعای خویش با تحریف تاریخ سیره پیامبر گرامی و صحابه ایشان، آنان را گواه افکار پلید و عقاید شوم خویش قرا می دهند، در حالیکه دست درازی به تحریف تاریخ صدر اسلام، یکی از بزرگترین جنایات، و خیانتهایی است که می توان به امت اسلامی روا داشت، که وهابیت در این راستا از هیچ کوششی مضایقه ننموده است.

 

 

با این همه، عده ای از وهابیان علیرغم گفتار بن باز و اظهار نظر فقهای دیگر وهابی در مورد جواز زیارت قبر پیامبر اسلام، بر اساس برخی روایات ضعیف و مخدوش، اشکالاتی را در مورد اجزاء تفکیک ناپذیر این سنت حسنه بیان می کنند که تعجب هر شنونده عاقلی را برانگیخته و تناقضی آشکار را در برآیند تحلیلی تفکر وهابیت ، روشن می سازد. اشکالاتی که وهابیان ذیل طرح مساله زیارت قبور مطرح نموده و از آنها به عنوان دلایلی برای ایراد اتهام کفر و شرک به سایر مسلمانان استفاده می کنند :
1.
بنای بر قبور و تعمیر و صیانت آثار انبیاء و اولیا
2. شدّ رحال (مسافرت) براى زیارت قبور
3. بنای مسجد در کنار مرقد پیامبر و اولیای الهی و دعا و نماز در آنها
4. زیارت زنان از قبور
5. سوگواری و گریه در فراق عزیزان
6. نذر کردن و صدقه دادن برای اموات
7. بزرگداشت یاد صلحا و بزرگان
8. کارهای حرامى که کنار قبرها انجام می گیرد
9. انتظار نفع و ضرر
10. انتظار شفاعت و توسل
11. استعانت و کمک خواستن از درگذشتگان از صالحین
12. قسم خوردن به صاحب مزارها
13. دور زدن و طواف قبور صالحین . خلاصه سخن اشکالاتی که این گروه به تناسب شعور و درک سطحی خویش از روایات و احادیث بیان داشته و با طرق مختلف آن را به بدنه اجتماع عظیم امت اسلامی به خصوص در ایام حج ابراهیمی تحمیل می کنند، به تفصیل به طرح و پاسخ این اشکالات پرداخته و آنها را در بوته نقد مبتنی بر عقل و دین پاسخ می گوییم.

 

 

وهابیت به دلیل عدم شناخت صحیح تمایز میان توحید و شرک، در درک مفهوم این دو واژه و حمل مصادیق آن، دچار افراط و تفریط می شوند. این قبض و بسط نا متعارف در فتاوای وهابیان گویای نوعی وسواس فکری برآمده از عدم تحلیل صحیح می باشد، که هرازگاهی در تعریف یک فرع فقهی، و یا یک مساله اعتقادی خود را نشان می دهد. از جمله اینکه وهابیان کورکورانه و بدون بررسی دقیق و متقن آیات و روایات، و سیره پیامبر و صحابه، مساله ای مانند دعا و نماز در کنار قبور را دستاویز بهانه جوییهای خود نسبت به امت اسلامی قرار داده، و از آن به عنوان حربه ای برای تثبیت حقانیت خویش و محکومیت عقیده دیگر فرق اسلامی بهره می جویند.
پاسخ به وهابیت: زیارت قبور عین توحید است
شواهد تاریخی از آیات قرآن، روایات ،احکام، و سیره مسلمین گویای اینست که مدفن پیامران و صالحان متبرک و مقدس است و به دلیل اینکه مدفن صلحا، یکی از مهمترین آثار به جای مانده از ایشان محسوب می شود، نماز گزاردن و دعا کردن در آن اماکن شریف، دارای منزلتی خاص بوده و به اجابت نزدیکتر است. دلائلی برای پوچی و بیهودگی سخن وهابیان :
1- عموم روایتى که مى گوید نماز و دعا در هر مکانى جایز است، دلالت مى کند بر اینکه پس نماز و دعا نزد قبر پیامبر(ص) و قبور انبیا و صالحان نیز جایز است; لذا حکم به جواز، به جهت آن عمومات و اطلاقات است.
2- آنچه که از دین فهمیده مى شود، این است که نماز و دعا ـ و حتى مطلق عبادات ـ در هر مکانى که شرف و احترامش از شرع رسیده باشد، رجحان دارد. از طرفى شرف هر مکانى به کسى است که در آن مکان قرار دارد و شرف و احترام قبر به آن جسد مبارک و پاکى است که در آن جاى گرفته است. آیا از نظر شرع قبر پیامبر (ص) شرفى ندارد؟!
3- آیه و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاۆوک فاستغفرو الله دلالت مى کند که دعا نزد قبر پیامبر(ص) رحجان دارد; چون کلمه «جآۆوک»، هم شامل حیات حضرت مى شود و هم شامل ممات آن حضرت و حرمت و احترام پیامبر(ص) پس از درگذشت او، بسان احترام او در حال حیات است. امام مالک در برخورد با منصور، به این نکته تصریح کرده است.(5) چنانکه شمس الدین جرزى مى گوید: اگر دعا نزد قبر نبى (ص) مستجاب نشود، پس در کدامین مکان به استجابت خواهد رسید؟!
4- سیره حضرت فاطمه (س) بر خلاف رأى وهابیّت است. او قبر عمویش حمزه را در هر روز جمعه زیارت مى کرد و در کنار آن نماز مى گزارد و گریه مى کرد.(6) حاکم درباره این روایت مى گوید: انسان فرو مایه باید بداند که زیارت قبور، سنتى حتمى است و باید توجه کرد که حمزه در سال سوم هجرى شهید شد و پیامبر (ص) در سال یازدهم هجرى از دنیا رفت و فاطمه (ع در این فاصله هر روز جمعه مدینه را ترک مى کرد و به احد مى رفت و قبر حمزه را زیارت مى کرد. این عمل در منظر رسول خدا (ص) بود و او از عمل فاطمه (ع) نهى نفرمود. فاطمه (ع) بعد از پدرش ـ بنا بر قول اهل سنت ـ(7) شش ماه زندگى نمود و در این مدت کوتاه نیز به زیارت قبر حمزه مى رفت و عملش در دید صحابه و حضرت على بن ابیطالب (ع) بود و آنان او را از این عمل نهى نکرده اند. در روایتى آمده است: آیا سنت پیامبر(ص) بر فاطمه(ع) که خداوند با خشنودى او، خشنود مى شود و به غضب او غضبناک مى گردد (9) مخفى بود؟ آیا زیارت قبورى که انجام مى داد، مخالف با سنت رسول خدا(ع) بود؟ آیا این امر واقعاً بر ابن تیمیّه مخفى ماند، تا جرأت کند و مدّعى شود: احدى از پیشوایان گذشته نگفته اند: نماز نزد قبور و مشاهد مستحب است؟!(10)
5- سیره مسلمین از زمان رسول خدا(ص) تا کنون بر این امر بوده که به دعا و نماز نزد قبور صالحان و مومنان مى پرداختند(11); مانند عمل عمر بن خطاب: طبرى مى گوید: وقتى عمر با اصحابش براى انجام حج، خارج شد، پیرمردى به او استغاثه کرد. وقتى عمر از حج برمى گشت در منزلگاه (ابواء) از آن پیرمرد خبر گرفت و فهمید که آن پیرمرد درگذشته است، طبرى گوید: گویا عمر را مى بینم وقتى این خبر را شنید از جاى برخاست و با گامهاى بلند به سوى قبر رفت سپس نماز بر او گزارد و قبر را در آغوش گرفت و گریست.(12) عمل امام شافعى: وى مى گوید: من به ابى حنیفه تبرک مى جویم وقتى حاجتى بر من عارض مى گردد، دو رکعت نماز خوانده نزد قبرش مى آیم و در کنار قبر او از خداوند حاجتم را مى خواهم.(13)
6- سیوطى در نقل و شرح ماجرای معراج پیامبر گرامی اسلام مى گوید: از پیامبر(ص) چنین روایت شده است: من سوار مرکب شدم، در حالى که جبرئیل همراه من بود و شبانه راه مى پیمودیم. جبرئیل گفت: پایین بیا و نماز بخوان. من این کار را انجام دادم، پس جبرئیل گفت: آیا مى دانى در کجا نماز خواندى؟ تو در طیبه(30) نماز خواندى که مهاجرت تو به آنجا صورت مى گیرد... حرکت کردیم سپس گفت: پایین بیا و نماز بخوان. من این کار را انجام دادم، جبرئیل گفت: مى دانى کجا نماز خواندى؟ تو در طور سینا که خداوند در آنجا با موسى(ع) تکلم نمود، نماز خواندى. بعد از حرکت، جبرئیل گفت: پائین بیا و نماز بخوان. من نیز این کار را انجام دادم، سپس جبرئیل به من گفت: مى دانى کجا نماز خواندى؟ در بیت لحم نماز خواندى که حضرت عیسى(ع) در آنجا به دنیا آمد (31) اگر محل ولادت حضرت عیسى(ع) چنان مقامى دارد که پیامبر(ص) از مرکب خود پایین مى آید و در آنجا نماز مى گزارد، محل ولادت پیامبر(ع) و نیز محل دفن او مقامى بالاتر دارد و سزاوار به خواندن نماز در آن است.
7- جالب توجه اینکه ابن قیم جوزی (شاگرد ابن تیمیه) که خود نیز یکی از معتقدین تخریب و انهدام مساجد در کنار قبور و نمازگذاردن در آنهاست در اظهارات تناقض گونه با فتاوای خویش اعلام میدارد: هاجر و اسماعیل به جهت صبر در راه خدا و تحمل دورى و غربت و تسلیم شدن در برابر فرمان الهى (مبنى بر ذبح اسماعیل) به مقامى رسیدند که آثار و جاى گام هاى آن دو (میان صفا و مروه) تا روز قیامت محل عبادت مومنان گردیده است.(32) مى بینیم که ابن قیم جاى قدم هاى هاجر و اسماعیل را تا روز قیامت محل عبادت و نماز و سایر اعمال دینى مى داند. پس چرا محل ولادت و دفن پیامبر گرامى اسلام و جاى قدم هاى مبارک او تا روز قیامت مکانى عبادى نباشد؟!
نتیجه ... وهن و سستی یکی دیگر از اعتقادات وهابیت رونمایی شد؛ و تا حدودی نسبت به روش سخیفانه این گروه که همانا گزینش مغرضانه برخی روایات ضعیف، و دور انداختن عده ای دیگر از آنهاست، آ گاهی حاصل شد. اما شبهاتی که وهابیان تحت عنوان سجده بر قبور، و نماز خواندن برای قبور، و عبادت آنها مطرح می کنند تهمتهایی است که اعتقاد و رفتار هیچیک از فرق اسلامی را بر نتابیده و آنان با توجه به آنچه در مکتب توحیدی پیامبر آموخته اند، از این رفتارها مبری هستند. اگر هم نمازی در کنار قبور خوانده شود رو به قبله بوده و صرفا برای تقرب به درگاه الهی بوده و تبرک جویی به این اماکن شریف، نیز به خاطر جلب خشنودی و رضایت پروردگار می باشد.

 

 

پی نوشتها: 5- الشفاء، ج 2، ص 206ـ این ماجرا در کتب دیگر هم آمده است: الصارم المنکى، ص 244- ابن حجر در تحفه الزوار آن مطلب را صحیح دانسته و ناقلین آن را به وثاقت تأیید کرده است. بخارى ج 3، ص 33 به نقل آن پرداخته است ; التبرک، ص 145. 6- - مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 574; مستدرک حاکم، ج 1، ص 377; سنن الکبرى، ج 4، ص 131; تمهید شرح موطاء مالک، ج 3، ص 234; سنن بیهقى، ج 4، ص 788. 7- - سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 127. 8- - وفاء الوفاء، ج 2، ص - شرح ابن ابى الحدید; ج 5، ص 40، در اوایل قرن دوم بر روى قبر حمزه (ع) مسجدى بنا کردند و این مسجد همچنان آباد بود تا اینکه وهابیان آن را ویران ساختند: وفاء الوفاء، ج 3، ص 922 9- فتح البارى ، ج 7، ص 131. 10- زیارة القبور، ص 159. 11- ابن جرزى مى گوید: استجابت دعا نزد قبور انبیا و صالحان به تجربه ثابت شده است 12- الریاض النضرة، ج 2، ص 230; 13- صلح الاخوان، ص 83; الغدیر، ج 5، ص 192; تاریخ بغداد، ج 1، ص 123; مفتاح السعادة، ج 2، ص 193. 30- سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 380. 31- «طیبه»، نام شهر پیامبر (ص) ، (مدینه) است که آن حضرت از مکه به آنجا هجرت نمودند: المصباح المنیر، ص 382. 32- الخصائص الکبرى وکشف الارتیاب،ص341ونیزالمیزان،ج13،ص1.

 

 

حرام بودن بزرگداشت ها و یادبوها ؟؟!!

 

 

وهابی ها مراسم بزرگداشتی را که از سوی مسلمانان در زاد روز یا ایام وفات مردان الهی برپا می شود بدعت و حرام می شمارند چندان که گویی با بزرگان دین و اولیای خدا دشمنی دیرینه دارند. دلیل شرعی بودن بزرگداشت ها و یادبودها : دوستی کردن با پیامبر (ص) و اهل بیت او از فرائض دینی و مورد تایید خداوند کریم درقرآن است: بگو من از شما پاداشی جز دوستی خویشاوندانم نمی خواهم(شوری۲۳) حال اگر کسی بخواهد پس از گذشت چهارده قرن از حیات رسول خدا (ص) و خاندانش به این دستور الهی عمل کند و به دوستی با آنها اقدام کند راهش چیست؟؟ جز این که در روزهای شادمانی آنان شادی کند و در روزهای اندوهشان اندوهگین باشد و... نشانه اى از بدعت در این عمل مشاهده نمى شود و بلکه شواهدى بر آن نیز در تاریخ اسلام موجود مى باشد. این مراسم در جهت تبلیغ فضائل انسانى و ترغیب سایرین به آن و براى تعظیم شعائر الهى است. "و من یعظم شعائر اله فانها من تقوى القلوب" (حج 32)

 

 

سوگند به غیر خدا:

 

 

وهابیون همچنین سوگند به غیر خدا را یا شرک و حرام مى شمرند.
پاسخ: اوّلا- اگرسوگند به غیر خدا، با این نیت باشد که غیر خدا قادر بالاستقلال است شرک مى باشد وگرنه حرام نمى باشد.
ثانیاً- در مواضع مختلف در قرآن و روایات نمونه هاى سوگند به غیر خدا مشاهده مى شود که بهترین نمونه آن آیات فراوانى است که به شمس، قمر، نجم و...توسط خود حضرت حق قسم خورده شده است. نتیجه گیرى: نتیجه نهایى این تحقیق آن است که وهابیون با درک نادرست از مفهوم بدعت و شرک سایر فرقه مسلمین را مطرود دانسته و اعمال آنها را تخطئه مى کنند و حال آنکه خود به اعمالى روى آورده اند که مورد آن کامل بدعت محسوب شده و تخلف از سیره قطعى پیامبر(ص) و اولیاء الهى مى باشد و همانطور که در طول تاریخ نیز نشان داده شده، اگر نبود پشتوانه سیاسى این فرقه، این تفکرات در میان جوامع اسلامى هیچگونه جایگاهى نداشتند.

 

 

معیار شرک شرک به خداوند متعال در جایى تحقّق مى پذیرد که تقاضا کننده معتقد باشد که صاحب قبر همانند پیامبر، امام و یا ولىّ خدا، قدرت و توان بر انجام تقاضاى او را به صورت مستقلّ و بدون استفاده از قدرت خداوند متعال دارد. ولى اگر معتقد باشد که او نزد خداوند آبرو دارد، و مى تواند براى قضاى حاجاتش واسطه شود، و یا قادر به انجام تقاضاى او به اذن خداوند باشد، قطعاً شرک نیست همان گونه که حضرت عیسى(ع)زنده کردن مردگان و شفایابى بیماران را به اذن و اجازه پروردگار مى داند و مى گوید: أَنِّى أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْـَةِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرَا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الاَْکْمَهَ وَالاَْبْرَصَ وَأُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ ( آل عمران49) من از گِل چیزى به شکل پرنده مىسازم، سپس در آن مى دمم و به اذن خدا پرنده مى شود، کور مادر زاد، و مبتلایان به بیمارى پیسى را به اذن خدا شفا مى دهم، و مردگانرا به اذن خدا زنده مى کنم. و این چنین عقیده نه تنها شرک نخواهد بود، بلکه عین توحید و یکتاپرستى است، چرا که مؤثر اصلى و واقعى ذات احدیّت است. «سمهودى» شافعى نیز در بیانى کوتاه به این نکته اعتراف مى کند : قد یکون التوسّل به(ص)بطلب ذلک الأمر ....سبباً و شافعاً (اء الوفاء: 2/421. )گاهى توسّل به پیامبر(ص) براى گرفتن حاجت به این جهت است که چون او را وسیله براى درخواست و شفیع نزد پروردگار قرار مى دهیم و او هم چون این مقام را داراست لذا قدرت بر انجام را دارد، که در حقیقت درخواست از او به درخواست از خداوند برمى گردد. مثل اینکه کسى از پیامبر تقاضا کند که در بهشت همنشین او باشد، و قصدش این باشد که رسول خدا(ص)سبب و وسیله همنشینى را فراهم کند.

 

 

شیعیان در تکبیرهای افتتاحیه تمام نمازها

 

 

چه نماز واجب و چه مستحب در هر کجا نماز بخوانند چه مسجد باشد و چه حرم ائمه(ع) مستحب می دانند جمله های زیر را بعد از تکبیرات افتتاحیه و قبل از شروع حمد بخوانند: وجه توجهی للذی فطر السماوات والارض عالم الغیب و الشهاده حنیفا مسلما و ما انا من المشرکین ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین لا شریک له و بذلک امرت و انا من المسلمین . من با ایمان خالص رو به سوی خدایی اوردم که افریننده آسمان ها و زمین است دانای نهان و اشکار است و وجودم از لوث شرک و عقاید مشرکان منزه است و مسلمان هستم و من هرگز با عقیده جاهلانه مشرکان موافق نخواهم بود همانا نماز و طاعت و کلیه اعمال من و حیات و مرگ من همه برای خداست که پروردگار جهانیان است او را شریک نیست و به همین اخلاص کامل مرا فرمان داده و من مطیع و تسلیم امر خدا می باشم. می گوییم اولا شیعیان هر کجا و هر نمازی بخوانند چنانچه بخواهند نیت نماز را به زبان بیاورند می گویند:نماز می خوانم قربه الی الله و هرگز به ذهنشان هم خطور نمی کند که العیاذبالله نماز می خوانم قربه الی صاحب القبر و نماز زیارت که می خوانند همین گونه نیت می کنند و نماز را قربه الی الله می خوانند و ثواب ان را به صاحب قبر هدیه می کنند

 

 

ساختن گنبد و گلدسته عده ای از انان ساختمان و گنبد و گلدسته درست کردن روی قبر را شرک و کفر می دانند در سال 1343 قبور بزرگان اسلام را در حجاز تخریب کردند و روز هشتم شوال قبور ائمه بقیع و سایر اماکن مقدسه را منهدم نمودند. اولا اگر حرف این عده صحیح باشد از زمانی که رسول الله را در حجره وی دفن کردند تا زمان حاضر همه مسلمانان و حتی خود آن گروه که آن حضرت و ابوبکر و عمر را زیارت کرده اند عموما مشرک و کافر بوده و هستند، همه انها نسبت به رسول الله و ابوبکر و عمر غلو کرده اند چون از وقتی که رسول الله را دفن کردند حجره طاهره و بنا وجود داشته است حجره حضرت زهرا (س) وجود داشته و زیارت انها عبادت بت و عبادت بت ساختمان بوده است نمازهایی که به سمت قبور رسول الله و ابوبکر و عمر و بنا بر قولی حضرت زهرا خوانده شده و می شود همه این ها حرام و برخلاف دستور رسول الله و شرک و کفر است. البته معلوم نیست مقصود بن باز از غلو چیست؟

 

 

صلوات 1.چرا به هنگام صلوات بر محمد ص آن حضرت را نیز بر او عطف می کنید و می گویید: اللهم صل علی محمد و ال محمد؟ پاسخ: این مطلب حتمی و مسلم است که خود پیامبر ص شیوه درود فرستادن بر خود را بر مسلمانان آموخته است. آن گاه که آیه شریفه ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلو علیه وسلموا تسلیما (احزای 56) نازل شد مسلمانان پرسیدند: چگونه درود فرستیم؟ پیامبر فرمود: لا تصلوا علی الصلوه البترا بر من صلوات ناقص نفرستید. باز پرسیدند چگونه درود بفرستیم؟ فرمود: بگویید اللهم صل علی محمد و علی آل محمد (الصواعق المحرقه چاپ دوم در مکتبه القاهره مصر باب 11 فصل اول ص 146 و نظیر آن در کتاب الدرالمنثور ج 5 تفسیر آیه 56 احزاب به نقل از محدثان و صاحبان صحاح و مسانید از قبیل عبدالرزاق و ابن ابی شیبه واحمد و بخاری و مسلم وابوداوود و ترمذی و نسانی و ابن ماجه و ابن مردویه از کعب ابن عجزه از پیامبر گرامی آمده است) موقعیت آل پیامبر در مرتبه ای است که امام شافعی ها در شعر معروف خود می گوید: یا اهل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن انزله کفاکم من عظیم القدر انکم من لم یصل علیکم لا صلوه له یعنی: ای خاندان پیامبر گرامی محبت شما فریضه ای است که خداوند آن را در قران فرو فرستاده است. در بزرگی و رفعت مقام شما همان بس که هرکس بر شما درود نفرستد برای او درود نخواهد بود.

 

 

ساختن مسجد بر روی قبور حرام

 

 

ساخت مسجد بر روی قبور یا پیرامون آن و خواندن نماز در آن مسجد، موضوعی فقهی و ارتباطی با اصول عقیدتی ندارد. در موضوعات فقهی، باید به نظریات رهبران و فقهای مذاهب اسلامی که حکم هر مسئله ای را با استفاده از کتاب و سنّت بیان می کنند، مراجعه کرد. در اینگونه مسایل، نمی توان طرف مقابل را به دلیل جایز دانستن یا ندانستن عملی متهم به کفر یا فسق نمود. چرا که مسایل فقهی بسیاری مورد اختلاف و معرکه آرای فقها و مجتهدین بوده و هست. ما نیز به نوبه خود تلاش خواهیم کرد حکم مسئله مورد بحث را از مهمترین منابع فقه یعنی کتاب و سنّت به دست آوریم . وهابیون بر حرمت ساختن مسجد در کنار قبور اولیاى الهى به ادله اى استدلال کرده اند:
ظاهر انگاری در روایات، ریشه اشکالات وهابیان
وهابیون بر مدعای خود به روایات ذیل استدلال کرده اند:
1
ـ جندب بن عبدالله بجلی می گوید: از رسول خدا (ص) پنج روز قبل از وفاتش شنیدم که فرمود: «آگاه باشید، همانا کسانی قبل از شما قبور انبیای خود را به عنوان مساجد قرار می دادند. امّا شما این گونه نکنید، من شما را از این عمل باز می دارم.» (1)
2
ـ از پیامبر (ص) روایت شده که به خدا عرض کرد: «بار خدایا قبر مرا بت قرار مده، خدا لعنت کند قومی را که قبور انبیای خود را مساجد کردند.» (2)
3
ـ مسلم نقل می کند که ام حبیبه و امّ سلمه نزد رسول خدا (ص) یادی از کنیسه ای کردند که در حبشه دیده بودند، رسول خدا (ص) فرمود: آنان کسانی هستند که هرگاه مرد صالحی از میانشان می میرد بر قبر او مسجدی می سازند و صورت هایی نیز بر آن قرار می دهند، آنان نزد خدا در روز قیامت مخلوقات بدی هستند.» (3)
4
ـ بخاری در صحیح خود از پیامبر (ص) نقل کرده فرمود: «خدا لعنت کند نصارا و یهود را، زیرا قبور انبیای خود را مسجد قرار دادند.» (4) بیضاوی در شرح این احادیث می گوید: «از آن جا که یهود و نصارا بر قبور انبیا به خاطر تعظیم شأن آنان، سجده کرده و آن قبور را قبله خود قرار می دادند، به همین جهت مسلمین از این نوع عمل باز داشته شدند، زیرا این عمل شرک محض است. ولی اگر کسی مسجدی را در جوار قبر صالحی به قصد تبرک بسازد مشمول نهی روایات نمی شود»
واکنش تند وهابیت ، اشتباه در نتیجه گیری از روایات بر این اساس وهابیون از مجموع این احادیث چنین نتیجه گرفتند»
1-
حرمت ساخت مسجد بر قبور و یا در کنار آنها .
2-
حرمت نماز گذاردن در این مساجد به خاطر اینکه تعظیم به قبور محسوب می شود!
3-
حرمت نماز خواندن به سمت قبور و قبله قرار دادن آنها و سجده برای صاحبان قبور .
برداشت سطحی و سخیف این گروه در مواجهه با روایات فوق واکنشهای عجیبی را در فتاوی و آراء ایشان به جای گذارده است. بطوریکه ابن تیمیه فتوا می دهد ولا یشرع اتّخاذها أی القبور مساجد(5) اگرچه بنای مسجد فی نفسه مستحب است ولی از آنجا که این عمل ممکن است برخی را به شرک وادار کند مطلقا حرام است.(6) ابن قیم جوزی نیز شاگرد ابن تیمیه با تاسی کورکورانه از استاد خویش می گوید: یجب هدم المساجد الّتی بنیت علی القبور، ولا یجوز إبقاۆها بعد القدرة علی هدمها وإبطالها یوماً واحداً .(7) انهدام مساجدی که بر روی قبور بنا شده است واجب است و در صورت قدرت داشتن بر تخریب و انهدام این اماکن باقی بودن این بناها حتی به اندازه یک روز هم جائز نیست.
پاسخ به ادله روایی وهابیان در تحریم بنای مسجد بر قبور
اوّلاً: یهود و نصارا، قبور اولیای خود را مسجد و قبله قرار می دادند و بر روی آن قبور سجده میکردند، در حقیقت آنان را عبادت میکردند. لذا پیامبر(ص) شدیداً با این عمل مقابله کرده و از آن نهی فرموده. از سویی نیز هدف از تأسیس مسجد در این موارد، این است که زائران اولیاى خدا، قبل از زیارت و یا پس از آن، فرایض عبادى خود را در آنجا انجام دهند، از آنجا که (حتى از نظر وهابی ها) نه اصل زیارت قبور حرام است و نه اقامه نماز پس از زیارت و یا قبل از آن. جهت ندارد که بناى مسجد در جوار قبور اولیا به منظور پرستش خدا و انجام فرایض الهى حرام باشد.
حال اگر در کنار قبور اولیای الهی به جهت تبرک، مسجد ساخته شود، تا انسان به برکت آن ولیّ خدا توجه و حضور قلبش بیشتر باشد و از طرفی نیز هیچ قصد تعظیم و تکریمی نسبت به آن ولی در حال نماز نداشته باشد، قطعاً از مورد این روایات خارج است؛ چنان که در روایت امّ حبیبه و امّ سلمه به این مقصود یهود و نصارا اشاره شده است . تصور موهوم وهابیت ریشه در ذهنیت ایشان در رفتار یهود و نصاری نسبت به قبور پیامبرانشان دارد و تعمیم این معنا بر سنت های به جای مانده از امت اسلامی ، نوعی اشتباه تاریخی است. چنانکه بیضاوی در شرح این احادیث می گوید: از آنجا که یهود و نصارا بر قبور انبیا به خاطر تعظیم شأن آنان، سجده کرده و آن قبور را قبله خود قرار می دادند، به همین جهت مسلمین از این نوع عمل باز داشته شدند، زیرا این عمل شرک محض است. ولی اگر کسی مسجدی را در جوار قبر صالحی به قصد تبرک بسازد مشمول نهی روایات نمی شود
ثانیاً: روایت، از ساختن مسجد بر روی قبر نهی می کند و هیچ اشاره ای به ساختن مسجد در کنار قبور انبیا و اولیا ندارد.
ثالثاً: معلوم نیست که نهی در این روایات، تحریمی باشد؛ چنان که بخاری این روایات را تحت عنوان باب مایکره من اتخاذ المساجد علی القبور» آورده و آنها را حمل بر نهی تنزیهی و کراهتی کرده است. (9) شیخ عبدالله هروی در توجیه احادیث فوق میگوید: آن احادیث بر کسانی حمل می شود که قصد نماز بر قبر انبیا به جهت تعظیم شان دارند و این در صورتی متصور است که قبور، آشکار و باز باشد وگرنه نماز در آنجا حرام نیست. (10) نیز عبدالغنی نابلسی حنفی می گوید: اگر کسی مسجدی را در کنار قبر صالحی بسازد یا در کنار قبر او به جهت تبرک جستن از او نماز گذارد، نه به جهت تعظیم صاحب قبر و توجه به او در نماز، اشکالی ندارد، زیرا مرقد اسماعیل(ع) نزد «حطیم» مسجد الحرام است و آن محل بهترین مکانی است که نماز در آن جا خوانده می شود. (11) با اینکه صحن مسجد الحرام مدفن پیامبران گذشته از جمله حضرت اسماعیل و مادرش هاجر می باشد، می بایست نماز در این مکان مقدس حرام باشد ،چرا که مدفن پیامبران نباید محل عبادت و سجود قرار گیرد؛ در حالیکه به اعتراف بسیاری از فقهای اهل سنت نماز در این مسجد با فضیلت ترین و پرارزش ترین نمازهاست

 

 

علامه بدر الدین حوثی، در شرح روایات فوق میگوید: معنای مسجد قرار دادن قبور، این است که انسان نمازگزار قبر را قبله قرار داده و بر آن نماز گزارد. (12) آنچه از نتیجه این بحث در می یابیم اینست که آگاهى از هدف روایات را که در وصف نحوه عمل یهود و نصارى در کنار قبور پیامبران است بدانیم; زیرا پیامبر گرامى، ما را از عملى که آنان انجام می دادند باز می دارد. اگر حدود کار آنان برایمان روشن شود، محدوده حرمت در اسلام نیز مشخص خواهد شد. قرینه هایی در احادیث گذشته هست که گواهى می دهند یهود و نصاری قبور پیامبران خود را قبله خود قرار داده و از توجه به قبله واقعى سرباز می زدند. بلکه بالاتر، در کنار قبور پیامبران، به جاى این که خدا را بپرستند، پیامبران خود را می پرستیدند و یا آنان را با خدا در عبادت و پرستش شریک می ساختند.

 

 

اگر مفاد احادیث این باشد که «قبور آنان را قبله خود اتخاذ نکنیم» و یا «آنان را با خدا شریک در عبادت نکنیم» و....، هرگز نمی توان با این احادیث، بر تحریم مسجد سازى بر روى قبور و یا جوار صالحان و پاکان استدلال کرد، چرا که زائران آنان نه قبر را قبله خود قرار می دهند و نه آنان را می پرستند بلکه اینان خداى یگانه را می پرستند و در حال نماز رو به کعبه می ایستند و هدفشان از ساختن مسجد در جوار اولیا، تبرک از مکان آنها است. جالب توجه اینکه پیامبر گرامی اسلام در صحن مسجد الحرام مدفون بوده و امت اسلامی در هنگامه نماز،فریضه های پنج گانه را به صورت جماعت در کنار مرقد مطهر ایشان به جای می آورند و وهابیان هیچ گونه اعتراضی به این مساله ندارند. از سویی دیگر با اینکه صحن مسجد الحرام مدفن پیامبران گذشته از جمله حضرت اسماعیل و مادرش هاجر می باشد (13)، می بایست نماز در این مکان مقدس حرام باشد ،چرا که مدفن پیامبران نباید محل عبادت و سجود قرار گیرد؛ در حالیکه به اعتراف بسیاری از فقهای اهل سنت نماز در این مسجد با فضیلت ترین و پرارزش ترین نمازهاست (14)
پی نوشتها : 1- صحیح مسلم، ج 1، ص 378 2- مسند احمد، ج 2، ص 246 3- صحیح مسلم، ج 2، ص 66، کتاب المساجد 4- صحیح بخاری، ج 2، ص 111، کتاب الجنائز و سنن نسائی، ج 2، ص 871، کتاب الجنائز 5- مجموعة الرسائل والمسائل،ج1،ص59-60 6- القاده الجلیله ص 22 7- زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ابن القیم ص 661 9-صحیح بخاری، ج 2، ص 111 10- المقالات السنیة، ص 427 11- الحدیقة الثنیة، ج 2، ص 631 12- زیارة القبور، ص 28 13- اخبار مکه ازرقی ج1، ص68- درالمنثور ج1، ص 327 14- مسند احمد حنبل ،ج5،ص452

 

 

توجیه مدعیان دروغین توحید این است که این قبور و ساختمان سازی و بناها نشانه ای از شرک و خروج از دایره توحید است؛ در حالی که افزون بر این که سیره متشرعه از همان آغاز تاکنون دلیلی بر بهتان و افترای ایشان است بلکه خداوند خود در آیاتی از جمله 21 کهف می فرماید: اذ یتنازعون بینهم امر هم فقالو ابنوا علیهم بنیاناً ربهم اعلم بهم قال الذین غلبوا علی امرهم لنتخذن علیهم مسجدا؛ هنگامی که آنان در میان خود در امر اصحاب کهف به تنازع پرداختند. پس گفتند ساختمانی بر قبر ایشان بسازیم چون پروردگارشان به ایشان داناتر است. کسانی که بر امر اصحاب کهف چیره شده و مدیریت آن را به دست گرفتند گفتند: ما بر قبر ایشان مسجدی بسازیم آن مکان را مسجد قرار می دهیم. پس مومنان بر بالای قبر اصحاب کهف، مسجدی را ساختند که هم عبادتگاه بود و هم یک بنای یادبود برای تکریم و گرامی داشت اولیای خدا. اصولا خانه های اولیای الهی می بایست به گونه ای باشد که افزون بر یادبود و گرامی داشت آنان مردم را به یاد خدا بیندازد، از این رو، ساخت مسجد به عنوان بهترین مرکز عبادتی برای اهل ایمان، مورد توجه و تایید خداوند قرار گرفته است. در تفسیر طبری و بلکه در همه تفاسیر اهل سنت در ذیل آیه عبارتی شبیه آن را می توان یافت: مسلمانان گفتند: بر روی قبر اصحاب کهف، مسجد بنا می کنیم تا در آنجا نماز بخوانیم و خدا را عبادت کنیم. (جامع البیان للطبری، ج 15، ص 278، ح 17308 و ص281، ح 17317- الدر المنثور للسیوطی، ج 4، ص 217، فتح القدیر للشوکانی، ج 3، ص 277؛ الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الاقاویل للزمخشری، ج 2، شرح ص 477، تفسیر النسفی، ج 3، ص 8

 

 

                                                                نذر برای اموات

 

 

از تهمت های دیگر آنان به شیعیان این است که می گویند شیعیان برای اهل قبور نذر می کنند مثلا برای امام حسین علیه السلام نذر می کنند و نذر برای غیر خدا شرک است. ولی اگر آنها لااقل به یکی از کتاب های فقهی شیعیان مراجعه کنند به خودشان اجازه نمی دهند چنین تهمتی را بزنند و عوامشان را نسبت به شیعیان بدبین کنند. فقه شیعه و عقیده شیعیان این است که در ماهیت و حقیقت نذر "لله" بودن مدخلیت دارد و اگر لله (برای خدا) نباشد نذر نیست بلی نذر کننده می تواند ثواب کاری را که نذر کرده پس از انجام به هر کس که خواست هدیه کند مثلا می گوید: لله علی ان اذبح شاه یا به فارسی می گوید: برای خدا بر عهده من است که یک گوسفند قربانی کنم و گوشت ان را به مصرف فقرا برسانم و ثواب ان را هدیه مولایم اقا امام حسین کنم. شیعیان وقتی می گویند :نذر امام یا نذر حضرت ابوالفضل یا نذر حرم نمودم مقصودشان همین است که نذر کننده ملتزم می شود کار خیر را برای خدا بجا اورد و ثواب ان را هدیه امام یا حضرت ابوالفضل یا غیره نماید.

 

 

اهداء صدقه و نذر برای اموات بت پرستی است!

 

 

پاسخی معقول بر ادعای موهوم وهابیان:
مساله اول: وهابیان مدعیند که نذر و صدقاتی که بازماندگان برای در گذشتگان خویش انجام می دهند، امری بی حاصل و نادرست می باشد.در حالیکه در متون دینی اسلامی این مساله به خوبی بیان شده است که انسان همچنانکه از نتیجه اعمال خود مانند نماز و روزه برخوردارمی شود ، از نتیجه اعمال دیگران نیز اگر نقشی در آنها داشته باشد ، بهره مند می شود . مانند : صدقه جاریه ، علم قابل استفاده برای دیگران ، تربیت فرزندی صالح که برای او دعا کند ، ساختن پُل ، نهر آب ، مدرسه . اگر عمل صالحی به نیابت میت انجام شود و ثوابش را به او هدیه کنند ، ثواب آن عمل صالح را به روح میت می رساند . چنانکه قرآن کریم به استغفار ملائکه برای مومنان ( اعم از حی و میت) اشاره نموده
در این رابطه صحیح مسلم ، با ذکر روایتی از رسول خدا می گوید: قال رسول اللّه ص: من سنّ فی الاسلام سنّة حسنة فعمل بها بعده کتب له .... لا ینقص من اوزارهم شیء (8) اگر کسی در بین مسلمانان سنت حسنه ای به جا گذارد و پس از مرگ او بدان عمل کنند ، اجری مساوی با اجر عامل آن برای او ثبت است و از اجر هیچیک از عامل و میّت کم نخواهد شد وبرعکس اگر کسی سنت سیئه ای در بین مسلمانان به جا گذارد و پس از او بدان عمل کنند ، وزری مساوی وزر عامل آن برای او ثبت است و از وزر هیچیک ازعامل و میت کاسته نخواهد شد » .
بر اساس این روایت ، انسان پس از مرگ خود ، از نتیجه عمل فرد دیگر برخوردار می شود . زیرا دیگری را به انجام آن فعل تشویق و ترغیب نموده است . کسی که سنّت حسنه ای به یادگار گذاشته ، در واقع دیگران را به پیروی از عمل خود دعوت کرده است .
مساله دوم: از سویی نیز مطابق ظواهر آیات و روایات ، اگر عمل صالحی به نیابت میت انجام شود و ثوابش را به او هدیه کنند ، ثواب آن عمل صالح را به روح میت می رساند . چنانکه قرآن کریم به استغفار ملائکه برای مومنان ( اعم از حی و میت) اشاره نموده و می فرماید: اَلذَّیِن یَحْمِلُونَ العَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُۆْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعَتْ کُلّ شَی رَحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذابَ الجَحِیمِ 9 ) فرشتگانی که حامل عرش اند و آنها که گرداگرد آن [ طواف می کنند ] تسبیح وحمد پروردگارشان را می گویند و به او ایمان دارند و برای مۆمنان استغفار می کنند [ و می گویند : ] پروردگارا ! رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته است ؛ پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی می کنند بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار » .
از سویی دیگر نیز قرآن کریم با نیکویی به بیهوده نبودن طلب استغفار مومنین برای درگذشتگان اشاره کرده و از آن به عنوان یک نمونه نیکو یاد می کند: وَالَّذِینَ جاۆُوا مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْلنَا وَلإخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالإِیْمانِ وَلا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إنَّک رَۆُوفٌ رَحِیمٌ 10 ) کسانیکه بعد از آنها [ مهاجران و انصار ] آمدند و می گویند : « پروردگارا ! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز و در دلهایمان حسد وکینه ای نسبت به مۆمنان قرار مده . پروردگارا ! تو مهربان و رحیمی » .
مساله سوم: از جمله موارد دیگری که وهابیان ذیل این موضوع مطرح می کنند اینست که، نذرهایی که برای اموات می شود، یا برای قبور آناننست که آنرا عین شرک دانشته، و یا برای اموات است، که آنان از ارائه مزد و ثواب بی بهره اند. در نتیجه چون اجر و ثواب معنوی از سوی خدای تعالی است، این نوعی شریک شدن برای پروردگار بوده و شرک محض است. این در حالیست که علمای مسلمان در ذیل مساله نذر درفقه اسلامی ،بخصوص در فقه شیعه ،معتقدند که نذر فقط برای خداوند متعال صحیح بوده و ثواب و اجر معنوی آن می تواند از ناحیه شخص نذر کننده به یکی از مومنین و صلحای گذشته اهداء شود. معنی نذر آن است که انسان خود را متعهد به پرداخت چیزی معین ، در صورت تحقق هدف و برآورده شدن مقصود کند و بگوید :«برای خدا بر گردن من است که اگر چنین شد فلان کار را انجام دهم » و این همان نذر شرعی است . و به همین جهت است که می بینیم تمام فقهای شیعه شرط تحقق نذر را استعمال کلمه (الله) در صیغه نذر می دانند . چنانکه می فرماید : یجب فی صیغته التی هی سبب الالتزام أن یقول : لله علی بمعنی عدم انعقاد النذر لو جعل الالتزام لغیر الله من نبی مرسل أو ملک مقرب.(11)
مانند همین مساله را در فحوای کلام وحی مشاهده می کنیم. چنانکه قرآن کریم نیز نیت صدقه دهنده را برای تقرب الهی و منفعت حاصله از آنرا برای فقرا دانسته و می فرماید: إنما الصدقات للفقراء والمساکین والعاملین علیها والمۆلفة قلوبهم وفی الرقاب والغارمین وفی سبیل الله وابن السبیل فریضة من الله والله علیم حکیم (12) بنا بر این مراد از نذر برای اموات در واقع نذر برای خداوند است و اهدای ثواب آن به صاحب قبر ؛ نه این که نذر برای صاحب قبر صورت گرفته باشد ؛ وعلت نذر در این موارد، نذر کردن، صدقه دادن و هدیه دادن ثواب آن به پیغمبر یا ولی او یا نیکان است ، و مقصود از آن تقرب به مرده به سبب نذر برای او نیست؛ بلکه مقصود تقرب به سوی خداست؛ چگونه انسان قصد قربت به مرده ای را بکند با اینکه می داند او از دنیا رفته و نمی تواند از این نذر سودی ببرد ، نه می تواند غذای نذری را بخورد و نه می تواند از آن اگر پول باشد استفاده کند و نه اگر لباس باشد آن را بپوشد. به همین جهت است که شیخ سلامه العزامی الشافعی، دانشمند و فقیه شافعی در رد شبهه ابن تیمیه، گفته است: اگر کسی از واقعیت کار نذرکنندگان در کنار قبور‌، جویا شوند، می‌یابد که آنان از ذبح و نذرشان در کنار قبور انبیاء و اولیاء، جز پرداخت صدقه از طرف اموات و اهدای ثواب برای آنان، مقصد و هدفی دیگر ندارند. و روشن است که اهل سنت، اجماع و اتفاق نظر دارند که صدقه دادن زندگان، برای مردگان قائده و نفعی دارد.»(13)
علاوه بر آیات فوق ، روایات بی شماری در این زمینه وجود دارد که به نمونه هایی از آنها اشاره می کنیم :
1 . مسلم به نقل از عایشه از پیامبر (ص) روایت می کند : « مَن مات و علیه صیام صام عنه ولیُّه » . ( 14 ) « هر کس بمیرد و بر ذمه او روزه باشد ، ولیّ او می تواند به جای او روزه بگیرد » .
2 . همچنین مسلم از ابن عباس نقل می کند : مردی به محضررسول خدا ( ص) رسید و پرسید : « یا رسول اللّه ! مادرم در گذشته یک ماه روزه بر ذمه داشته است . آیامی توانم از طرف او قضای روزه هایش را به جا آورم . پیامبر جواب دادند : آری ! پرداخت حق خداوند سزاوارتر [ از پرداخت حقوق مردم ] است » . (15) مراد از نذر برای اموات در واقع نذر برای خداوند است و اهدای ثواب آن به صاحب قبر ؛ نه این که نذر برای صاحب قبر صورت گرفته باشد
3 . سعد ابن عباده نیز می گوید : « به رسول خدا عرض کردم ، مادرم در گذشته است ونذری بر عهده داشته ، آیا می توانم با آزاد کردن بنده ای ، نذر او را ادا کنم ؟ حضرت پاسخ داد : از طرف مادرت ، بنده ای آزاد کن » . (16)
بنابر این اگر استغفار ملائکه و دعای مۆمنین ، فایده ای به حال اهل ایمان وپویندگان راه هدایت نداشت ، نقل قول خداوند سبحان از آنان ، بی معنا بود .چنانکه مساله نذر، صدقه، و خیرات برای اموات نیز از همین دست مسائل می باشد.
4. ابوهریره روایت می کند : مردی از رسول خدا (ص) پرسید : پدرم وفات یافته و مالی بر جای گذاشته و در مورد آن وصیت نکرده است . آیا برای بخشش گناهانش می توانم از اموال او صدقه دهم ؟حضرت فرمودند ، آری . (17)
5 . سعد ابن عباده می گوید از رسول خدا (ص) پرسیدم : مادرم در گذشته است ، چه صدقه ای برای او بهتر است ؟ فرمود : آب . سعد چاهی کند و گفت : [ ثواب استفاده مردم از این چاه ] برای اُمّ سعد . (18).
نتیجه... در نتیجه این بحث می توان به گفنارشیخ داود النقشبندی خالدی،از دانشمند مشهور اهل سنت اشاره داشت که می‌گوید: نذر در کنار قبور تابع نیت و قصد ناذرین است. اگر قصدشان از نذر ،‌تقرب به خداوند باشد، و ثواب آن نذر را برای اموات اهدا کنند و منافع آن را برای مجاورین و زائرین قبور، اختصاص دهند؛ عمل‌شان مشروع و مطلوب است. اما اگر قصدشان از نذر، تقرب به خداوند نباشد، بلکه اموات را مستقلا مقصد و غایت نذر قرار داده‌اند، چنین نذری نادرست است. و هیچ کس چنین نذری را جائز نمی‌داند».(19)
پی نوشت: 8- صحیح مسلم ،ج8، ص61 ، کتاب علم ، باب « من سنّ سنة حسنة أو سیئة » 9- مۆمن 7 10- حشر 10 11- جواهر الکلام ،ج 35 ،ص 172 12- توبه 60 13- فرقان القرآن، ص 133 14- صحیح مسلم ،ج 3، ص 155،156 ، باب « قضاء الصیام عن المیت 15- همان 16- سنن نسائی ،ج6، ص253، باب فضلالصدقة علیالمیّت 17- صحیح مسلم ،ج5، ص 73 ،کتاب الهیات باب وصول ثواب الصدقات إلی المیت 18- سنن ابی داود ، ج 2، ص130، شماره 1681 ، باب فی فضل سقی الماء 19- صلح للاخوان، ص 105

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">