تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

تقلید . اولی الامر کیست؟

رهبری در اسلام. شرایط ولی فقیه.

قرآن و اهمیت امامت. ولایت مداری.

ولایت مطلقه فقیه . ولایت فقیه شالوده حکومت . وکالت فقیه یا ولایت فقیه؟

طاغوت، ولایت شیطان . طاغوت، سرکشی در برابر ولایت الهی. سکوت و مقابله با ولایت فقیه

قرآن و حکومت . مفهوم سیاست و حکومت . مقابله قرآن با تفکر جدایی دین از سیاست

حکومت فقها در زمان غیبت

 

طاغوت، سرکشی در برابر ولایت الهی

مبارزه با طاغوت که نماد سرکشی علیه ولایت الهی است، یکی از اصول اساسی بلکه بنیاد توحید می باشد، زیرا اگر ولایت الهی، بنیاد اسلام و توحید و تیرک اصلی خیمه اسلام باشد، ولایت طاغوت به این بنیاد یورش می آورد. از این رو مبارزه با آن در فریضه واجب هر مؤمن و مسلمانی است

طغیان و سرکشی، به معنای تجاوز از حدود متعارف و عدم تاثر از ربوبیت و پروردگاری الهی به سبب استکبارورزی و خروج از دایره عبودیت است. (المیزان ج20، 192 التحقیق ج8، ص81 ) طاغوت؛ هرکسی که از مقام خود تجاوز کند و دست تعرض به مقامات دیگر بزند در حالی که حق وی نیست، به عنوان طاغوت شناخته می شود. (مفردات الفاظ ص520) از این رو بر جادوگر، کافر، کاهن، جنیان سرکش و بازدارنده از حق، طاغوت اطلاق می شود.

طاغوت به شخصی گفته می شود که در طغیان خویش تا آنجا پیش رفته که از دایره عبودیت خارج شده باشد. چنین شخصی به سبب روحیه استکبارورزی، تن به ولایت و اطاعت خداوند نمی دهد و اطاعت و ولایت پیامبر(ص) و اولوالامر را نمی پذیرد. او ربوبیت و پروردگاری الهی را منکر می شود و جایگاهی برای خداوند در مدیریت و ربوبیت عالم و انسان و جامعه در نظر نمی گیرد

انکار ولایت الهی و اطاعت از آن در تحقق عنوان طاغوت نفش اساسی را ایفا می کند؛ زیرا هر انسان متجاوزی را طاغوت نمی گویند بلکه طاغوت به کسانی گفته می شود که در سرکشی و تجاوز خویش و ولایت الهی را نپذیرند. عدم پذیرش ولایت الهی به معنای انکار ربوبیت الهی و معبودیت اوست؛ از این رو در آموزه های قرآنی، طاغوت را کسی دانسته اند که منکر عبودیت الهی شده و گاه حتی دیگران را به خود می خواند و خود را معبود دیگران قرار می دهد.
ولایت الهی، در آموزه های قرآنی رکن رکین و اساسی اسلام است، زیرا نماد توحید و عبودیت در ولایت الهی آشکار می شود، چنان که ولایت الهی در اطاعت از ولایت پیامبر(ص) و اولواالامر تحقق می یابد. لذا خداوند همواره ولایت خویش را به ولایت پیامبر(ص) و اولوالامر پیوند زده و اطاعت از خود را در اطاعت از ایشان دانسته اند. (نساء 59)

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هر گاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیک‏فرجام‏تر است

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا ﴿59

طاغوت کسی است که نسبت به ولایت حق که ولایت خدا و رسول و اولوالامر است، سرکشی میکند و آن را نمی پذیرد بلکه دیگران را نیز به ولایت خویش دعوت می کند. از این رو مبارزه با ولایت طاغوت به عنوان یک اصل، مورد توجه و تاکید است، زیرا هرگاه ولایت حقی نباشد بی گمان ولایت باطلی خواهد بود که همان ولایت طاغوت است.

طاغوت، ولایت شیطان
از آن جایی که ابلیس، نخستین مستکبری بوده که با تکبر و خودبرتربینی اش، طغیان ورزید و از حد خودش تجاوز کرد، مدعی ولایت برای خود شد. او می کوشد تا با یاری دوستان و هم پیمانان خویش، دیگران را به ولایت شیطانی خود بکشاند. خداوند در آیه 76 نساء به دسته بندی دو گروه اهل ایمان و اهل طاغوت می پردازد

کسانى که ایمان آورده ‏اند در راه خدا کارزار مى‏ کنند و کسانى که کافر شده‏ اند در راه طاغوت مى‏ جنگند پس با یاران شیطان بجنگید که نیرنگ شیطان [در نهایت] ضعیف است

 

الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا ﴿76

در این آیه تبیین می شود که مردم یا تحت حکومت و ولایت خداوندی هستند یا آن که تحت ولایت شیطان و طاغوت قرار می گیرند. این دو دسته همواره در مقابل هم قرارگرفته و به جنگ یکدیگر می روند. از این رو، کسانی که تحت ولایت الهی و حق قراردارند، در راه خداوند مجاهدت می کنند و در همه صحنه های جنگ سخت و نرم، راه خداوند و ولایت او را می پیمایند. درمقابل، کسانی که تحت ولایت شیطان و باطل قرار دارند، در راه طاغوت مبارزه می کنند.
براساس این آیه شریفه، ابلیس و شیطان نماد اصلی و اساسی طاغوت است و اگر بخواهیم برای طاغوت، مصداق برتر و اکمل و تمامی را ذکر کنیم، باید به ابلیس و شیطان اشاره کنیم. از این رو کسانی که برای طاغوت مبارزه می کنند کسانی هستند که تحت ولایت شیطان قرار دارند و خداوند از ایشان به اولیای شیطان یاد می کند که دوستدار ابلیس و تحت ولایت او هستند.
در این آیه و نیز آیه 257 بقره کافران کسانی دانسته شده اند که تحت ولایت طاغوت قرار می گیرند که ریشه اصلی آن همان ولایت شیطان است

خداوند سرور کسانى است که ایمان آورده‏اند آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مى‏برد و[لى] کسانى که کفر ورزیده ‏اند سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند که آنان را از روشنایى به سوى تاریکیها به در مى‏برند آنان اهل آتشند که خود در آن جاودانند

 

اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿257

بنابراین هرکسی که در مسیر طاغوت گام برمی دارد و برای آنان می جنگد، از ولایت الهی خارج شده و در ولایت شیطان درآمده است. از این رو به حکم تضاد راه خدا با راه طاغوت و شیطان باید گفت که هر که در ولایت خداوندی قرار نداشت، در ولایت شیطان و طاغوت قرار دارد. به یک معنا می توان گفت که طاغوت های انسانی، همان ابزارها و دام های شیاطین و ابلیس می باشند (نساء60) و ایشان هستند که راه شیطان و یاوران و دوستانشان را هموار می کنند (نساء 76) و مجموعه طاغوت های انسانی و شیاطین، عناصری در برابر حکومت پیامبران و ولایت الهی هستند و اجازه فعالیت به حق و اهل آن نمی دهند (نساء60)

آیا ندیده‏ اى کسانى را که مى ‏پندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و [به] آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان آورده ‏اند [با این همه] مى‏ خواهند داورى میان خود را به سوى طاغوت ببرند با آنکه قطعا فرمان یافته‏اند که بدان کفر ورزند و[لى] شیطان مى ‏خواهد آنان را به گمراهى دورى دراندازد

 

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلاَلًا بَعِیدًا ﴿60

سست ایمان ها در خدمت طاغوت
خداوند با قراردادن ولایت طاغوت در برابر ولایت الله، به این معنا توجه می دهد که میان دو ولایت، تضادی است که قابلیت جمع ندارد (نساء 76) براین اساس اگر کسی در ولایت الهی قرار نگیرد در ولایت طاغوت قرار می گیرد که ولایت ابلیس و شیطان است. در این میان برخی گمان می کنند که درحد میانه قرار گرفته اند. به این معنا که همانند امت بی طرفی هستند که نه ولایت الله و نه ولایت طاغوت را پذیرفته اند، هر چند که منکر ولایت الله نمی باشند

از آن جایی که خداوند هیچ گونه شرکی را نمی پذیرد، ایمان سست ایمان ها را نیز نمی پذیرد و همان ایمان نیم بند ایشان را به ولایت طاغوت می سپارد. این گونه است که ولایت گمراهانی از اهل کتاب را ولایت طاغوت می شمارد. (مائده 59 و 60)

بگو اى اهل کتاب آیا جز این بر ما عیب مى‏گیرید که ما به خدا و به آنچه به سوى ما نازل شده و به آنچه پیش از این فرود آمده است ایمان آورده‏ایم و اینکه بیشتر شما فاسقید

 

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلُ وَأَنَّ أَکْثَرَکُمْ فَاسِقُونَ ﴿59

بگو آیا شما را به بدتر از [صاحبان] این کیفر در پیشگاه خدا خبر دهم همانان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده و آنانکه طاغوت را پرستش کرده‏اند اینانند که از نظر منزلت بدتر و از راه راست گمراه‏ ترند 

 

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللّهِ مَن لَّعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبِیلِ ﴿60

و از این که در عین ایمان می خواهند تا ولایت طاغوت را هم داشته باشند، تعجب می کند که چگونه ممکن است شخصی مدعی ایمان به خداوند باشد و به جای آن که در برابر خداوند سجده اطاعت کند سر تعظیم در برابر جبت و طاغوت فرود می آورد، لذا آنان را به علت ایمان به جبت و طاغوت، سرزنش می کند (نساء51)؛ زیرا نمی توان میان دو ضد ولایت الهی و ولایت طاغوتی جمع کرد.

اى کسانى که ایمان آورده ‏اید یهود و نصارى را دوستان [خود] مگیرید [که] بعضى از آنان دوستان بعضى دیگرند و هر کس از شما آنها را به دوستى گیرد از آنان خواهد بود آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى‏ نماید

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿51

البته خداوند در ریشه یابی علت گرایش اهل ایمان به سوی طاغوت به این نکته توجه می دهد که ریشه این انحراف را باید در سستی ایمان و بهره مندی ناقص و غیر جامع از آموزه های وحیانی کتب آسمانی دانست. (همان) چنین افرادی که می خواهند بین اطاعت از خدا و اطاعت از طاغوت جمع کنند، همانند کسانی هستند که بخواهند میان دوزخ و بهشت جمع نمایند. از این رو در انجام چنین جمعی در می ماند و در نهایت به همان ولایت طاغوت و شیطان در می آیند. این گونه است که خداوند جایگاه و منزلت ایشان را همان جایگاه دوزخیان و کافران و بلکه بدتر از آنان دانسته است. (مائده 60)

سست ایمان ها به سبب همین گرایش به طاغوت حتی در برخی از امور چون ولایت قضاوت و مانند آن باید خود را آماده فشارهای سخت و عذاب های سهمگین الهی کنند؛ زیرا گرایش به طاغوت از سوی ایشان که موجبات تضعیف پایگاه اهل ایمان نیز می شود، خشم الهی را بر می انگیزاند و موجب می شود تا از هرگونه نصرت و یاری الهی محروم گردند و از سوی خداوند ملعون شوند. (نساء 51 و 52)

اصولا از ویژگی های کافران آن است که پایگاه طاغوت و شیطان را تقویت می کنند (نساء 76) و سست ایمان ها با همکاری با کافران در تقویت این پایگاه نقش مهمی را ایفا می کنند و از درون مرزهای ولایت الهی، به کمک دشمنان می روند و پایگاه دشمن را تقویت کرده و پایگاه مومنان ولایتمداران الهی را سست می کنند.

عبودیت، مسیر نهایی طاغوت
هر چند که طاغوت در آغاز تنها خواهان ولایت خود در عرصه های مدیریتی و حکومتی و قضاوت و مانند آن است ولی آن چه مطلوب طاغوت و ابلیس است، ولایت عبودی خود است. به این معنا که مردم را به جایی بکشاند که به جای خدا غیر خدا را از درخت و بت و ستاره و انسان،معبود خویش قرار دهند. هدف ابلیس این نیست که خود معبود قرار گیرد، هر چند که اگر این اتفاق بیفتد خوشحال می شود، بلکه هدف او آن است که انسان، خداوند را معبود خود قرار ندهد و هرچیز و هر کسی غیر از خدا، معبود قرار گیرد. ابلیس به هدف خود رسیده است

از این رو هدف وی تنها خروج مردم از دایره عبادت خداوند می باشد. در مقابل، در طول تاریخ بشریت، خداوند و پیامبران تلاش داشتند تا مردم را نسبت به این توطئه ابلیس و شیاطین آگاه سازند و آنان را به عبادت خداوند بکشانند

در آیه 17 زمر اجتناب از عبادت طاغوت و رو آوردن به خداوند و عبادت و عبودیت وی را از موجبات شایستگی انسان برای دریافت بشارت های الهی بیان می کند تا بدین ترتیب، مردم به سوی حق و ولایت الله ترغیب شوند و از ولایت شیطان و طاغوت و عبودیت دیگران رهایی یابند.

و[لى] آنان که خود را از طاغوت به دور مى‏دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشته ‏اند آنان را مژده باد پس بشارت ده به آن بندگان من

 

وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ ﴿17

در این آیه و آیه پس از آن پذیرش دعوت پیامبران برای عبادت خدا و اجتناب از عبادت طاغوت را به مثابه پیروی از بهترین سخنان می داند و در آیه 36 نحل نیز این روش را موجب بهره مندی از هدایت خاص الهی بر می شمارد. از نظر قرآن دو رکن اساسی تعالیم و آموزه های الهی عبارتند از: عبادت خدا و قرارگرفتن تحت ولایت او و هم چنین اجتناب از عبادت و ولایت طاغوت که این دو رکن درحقیقت بیانگر یک رکن اصلی و اساسی نیست و آن رکن ولایت الهی و نفی ولایت غیر است که در «لااله الاالله» تبیین شده است (نحل36)

بر این اساس اولوالالباب که از خرد ناب و عقل سرخ هستند انسان های با کمالی می باشند که تنها به ولایت الهی سر فرود می آورند و نسبت به ولایت غیر او یعنی طاغوت سرباز می زنند. (زمر 16 تا 18)

آنها از بالاى سرشان چترهایى از آتش خواهند داشت و از زیر پایشان [نیز] طبق‏هایى [آتشین است] این [کیفرى] است که خدا بندگانش را به آن بیم مى‏دهد اى بندگان من از من بترسید

 

لَهُم مِّن فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ یَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ ﴿16

و[لى] آنان که خود را از طاغوت به دور مى‏دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشته‏اند آنان را مژده باد پس بشارت ده به آن بندگان من که

 

وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ ﴿17

به سخن گوش فرامى‏دهند و بهترین آن را پیروى مى‏کنند اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان

 

الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ﴿18

آثار ولایت طاغوت بر جامعه
از نظر قرآن همان گونه که ولایت الهی که در ولایت پیامبران و اولوالامر تجلی و ظهور می یابد، آثاری چون استواری، استحکام و اطمینان جامعه و شهروندان آن دارد (بقره 256) و زمینه بهره مندی از نعمت های خاص تحت ولایت الهی را فراهم می آورد (بقره 256 و 257)

در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد به یقین به دستاویزى استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست

 

لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

خداوند سرور کسانى است که ایمان آورده‏اند آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مى‏برد و[لى] کسانى که کفر ورزیده‏اند سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند که آنان را از روشنایى به سوى تاریکیها به در مى‏برند آنان اهل آتشند که خود در آن جاودانند

 

اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

و موجب می شود تا جامعه و آدمی به ریسمان استواری بیاویزد و از رشد و کمال و هدایت بهره مند شود (همان) پذیرش ولایت کافران نیز آثار و پیامدهای زیانباری دارد. ولایت طاغوت که در حقیقت ولایت شیطان، اولیا، دوستان و ابزارهای وی از جمله بت و دیگر امور می باشد (بقره 256 نساء 51 و 60 و 76)

حاکمیت و ولایتی است که موجب انحراف جامعه از نور هدایت و حقیقت به سوی ظلمت تباهی ها، گمراهی ها، بدبختی ها و شقاوت هاست. (بقره257) اگر انسان به این عاقبت بد و فرجام زشت و شقاوت بار خویش توجه کند، هرگز به سوی طاغوت و پذیرش آن نمی رود. مگر آن که انسان از فطرت سالم و عقل سلیم بی بهره شده و در دام کوری و ضلالت ابلیس افتاده باشد که همانند چرم دوز، عطر خوش بازار عطاران وی را مدهوش کند و بوی ناخوش چرم گندیده وی را بهوش آورد.

خداوند در257 بقره، کفر را زمینه ساز پذیرش حکومت و ولایت طاغوت می شمارد که منجر به انحراف از ولایت الهی و در نهایت قراردادن طاغوت به عنوان معبود می شود که جلوه های یک عنصر خبث ابلیسی می باشد. این گونه است که ابلیس مردم کفر پیشه و مومنان سست بنیاد و مشرک را به سوی دوزخ می خواند و عذاب های سخت دنیوی و آخروی را برای آنان فراهم می سازد. کسانی که در ولایت طاغوت قرار می گیرند به گمراهی و ضلالت رهنمون می شوند (نساء 60 مائده60)

و هنگامی که در دامن کفر افتادند اطاعت محض طاغوت را بی چون و چرا می پذیرند (بقره 257) و حتی برای طاغوت از جان و مال جهاد و تلاش می کنند و برای او شمشیر می زنند و خون می ریزند (نساء76) و در نهایت گرفتار عبودیت طاغوت می شوند که فرجام آن نیز آتش دوزخ خواهد بود

خداوند گروه هایی از مردم از جمله سست ایمان ها، مشرکین از اهل کتاب، تکذیب کنندگان آیات الهی و مانند ایشان را از جمله کسانی می داند که در ولایت طاغوت وارد می شوند و مورد غضب و خشم الهی قرار می گیرند (مائده 59 و 60)
اصولا از آن جایی که جبهه طاغوت در برابر جبهه ولایت الهی قرار می گیرد، این دو گروه همیشه در حال جنگ و مبارزه با یکدیگر هستند و همین ولایت طاغوت است که عامل اصلی بسیاری از جنگ ها و خونریزی ها می باشد؛ زیرا هرگز دست از جنگ و مبارزه برای بیرون کردن بشر از طریق ولایت الهی برنمی دارد، زیرا ابلیس قول داده است تا همه انسان ها را گمراه کرده و از ولایت و عبادت خداوند دور سازد.

لزوم مبارزه با ولایت طاغوت
از آنجایی که طاغوت همواره در مقابل ولایت الهی قرار دارد و دست از توطئه برنمی دارد، از مؤمنان خواسته شده است که از ولایت طاغوت تبری جویند و به ولایت الهی تولی یابند. بر این اساس کفر به طاغوت به معنای نفی ولایت آن، بخشی از مؤلفه اظهار ولایت الهی خواهد بود. (نساء60) در همه ادیان و مذاهب الهی و کتب آسمانی این معنا مورد تأکید قرار گرفته است که اطاعت الهی جز از راه نفی ولایت طاغوت اثبات پذیر نمی باشد. بنابراین لازم است که مؤمن نسبت به ولایت طاغوت کفر ورزد و اطاعت آن را نفی کند

آیه 256بقره تبیین می کند که مؤمنان باید به زبان، کفر خویش را نسبت به طاغوت و ولایت آن اعلان کنند. البته ایمان واقعی زمانی است که این اعلام مواضع و برائت جویی از طاغوت همراه با تصدیق قلبی باشد. این مسئله از آن جا مورد تأکید است که انسان موجودی مختار است و خداوند با آن که ولایت تکوینی بر همه هستی دارد از بشر به عنوان مکلف مختار می خواهد تا خود راه خویش را برگزیند و کفر خویش به طاغوت را اعلان کرده و ولایت خداوندی را تصدیق نماید. (بقره256 نساء60)

مصادیق امروزی طاغوت
اگر در جهان امروز نگاهی به دولت ها و ملت ها بیندازیم به سادگی می توانیم دو جبهه حق و باطل را شناسایی کنیم. جبهه باطل کسانی هستند که دعوت به ظلم، فتنه، آشوب، بی حجابی، زنا، فحشا، منکر و مانند آن می کنند و با رسانه ها و ابزارهای شیطانی می کوشند تا بنیاد ارزش های اخلاقی و خانوادگی و اجتماعی را سست کنند . از این رو، اگر انسانی در جبهه ارزش ها نجنگد می بایست در جبهه ضدارزشی طاغوت قرار گیرد و همراه آنان باشد

هر کسی که ولایت حق و اولوالامر را نپذیرد و خواهان عدالت نباشد، خواهان طغیان و طاغوت و ظلم و تجاوز خواهد بود. انقلاب اسلامی ایران در حقیقت به عنوان یک شاخص مهم امروزی به انسان ها کمک کرد تا بتوانند به سادگی و آسانی جبهه حق و باطل را از هم بشناسند و ولایت الهی را از ولایت طاغوت جدا کنند. از اینرو استکبار جهانی به رهبری آمریکا و غرب به عنوان طاغوت و ولایت شیطانی شناخته شده است و ولایت فقیه و ولایت ایمانی به رهبری ایران در جبهه ولایت الهی قرار گرفته است.

امروز اگر در کنار محکمات اسلام و انقلاب چون ولایت فقیه، معارف ارزشی اهل بیت(ع) و استکبارستیزی و عدالت خواهی نایستیم در حقیقت در ولایت طاغوت قرار گرفته ایم که موجبات خشم و غضب الهی در دنیا و آخرت را سبب خواهد شد. از آنجایی که طاغوت همواره در مقابل ولایت الهی قرار دارد و دست از توطئه برنمی دارد، از مؤمنان خواسته شده است که از ولایت طاغوت تبری جویند و به ولایت الهی تولی یابند. بر این اساس کفر به طاغوت به معنای نفی ولایت آن، بخشی از مؤلفه اظهار ولایت الهی خواهد بود. (نساء60)

در همه ادیان و مذاهب الهی و کتب آسمانی این معنا مورد تأکید قرار گرفته است که اطاعت الهی جز از راه نفی ولایت طاغوت اثبات پذیر نمی باشد. بنابراین لازم است که مؤمن نسبت به ولایت طاغوت کفر ورزد و اطاعت آن را نفی کند. آیه 256 سوره بقره تبیین می کند که مؤمنان باید به زبان، کفر خویش را نسبت به طاغوت و ولایت آن اعلان کنند.

البته ایمان واقعی زمانی است که این اعلام مواضع و برائت جویی از طاغوت همراه با تصدیق قلبی باشد. این مسئله از آن جا مورد تأکید است که انسان موجودی مختار است و خداوند با آن که ولایت تکوینی بر همه هستی دارد از بشر به عنوان مکلف مختار می خواهد تا خود راه خویش را برگزیند و کفر خویش به طاغوت را اعلان کرده و ولایت خداوندی را تصدیق نماید

بر این اساس هرگونه داوری و مراجعه به طاغوت به عنوان ورود به ولایت طاغوت و ظلم به خویشتن و جامعه دانسته می شود (نساء60 و64) زیرا این گونه مراجعات موجب می شود تا طاغوت تقویت شود و جامعه دچار مصائب و مشکلاتی گردد که ریشه در خشم و لعن الهی دارد

و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق الهى از او اطاعت کنند و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند پیش تو مى‏آمدند و از خدا آمرزش مى‏خواستند و پیامبر [نیز] براى آنان طلب آمرزش مى‏کرد قطعا خدا را توبه‏پذیر مهربان مى‏یافتند

 

وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا ﴿64

مؤمنان باید به هر شکلی شده خود را از ولایت شیطان و طاغوت دور دارند و در ولایت الهی و حق درآیند و در این راه باید مبارزه و جنگ نمایند، زیرا طاغوت هرگز تن به آرامش و صلح نمی دهد و به هر طریقی می کوشد تا جامعه ایمانی را نابود کرده و همه را به ولایت طاغوت درآورد. این گونه است که فتنه جویی، خصلت طاغوت می باشد و مؤمنان لازم است تا زمان از میان بردن فتنه در تمامی جهان تلاش کنند. البته اهل طاغوت و دوستان وی نیز بیکار نیستند و آنان نیز نقشه ها و توطئه ها می کنند ولی همه ترفندها و توطئه های آنان سست و بی بنیاد است و در نهایت از میان می رود. نساء76

سرنوشت اهل طغیان

قرآن کریم سرنوشت اهل طغیان را آتش جهنم مى داند؛ فامّا من طغى # و اثر الحیوة الدّنیا # فإنّ الجحیم هى الماوى و در جاى دیگر مى فرماید: إنّ جهنّم کانت مرصادا # للطّاغین مابا آنگاه نمونه هایى از افراد طغیانگر را بیان مى کند:

1 فرعون ؛ إذهب إلى فرعون إنّه طغى      2 مخالفان انبیا؛ کذلک ما أتى الّذین من قبلهم من رسول إلاّ قالوا ساحر و مجنون# اتواصوا به هم قوم طاغون      3 منافقان ؛ ... اللّه یستهرى ء بهم و یمدّهم فى طغیانهم یعمهون
استمرارمبارزه با ولایت طاغوت
در اندیشه سیاسی اسلام، اگر انسان در ولایت الهی قرار نداشته باشد، در ولایت طاغوت قرار می گیرد. طاغوت کسی است که از ولایت الهی خارج شده و با تجاوز از حدود الهی، می کوشد تا مسیر امت را از راه راست تغییر دهد. مبارزه با طاغوت که نماد سرکشی علیه ولایت الهی است، یکی از اصول اساسی بلکه بنیاد توحید می باشد، زیرا اگر ولایت الهی، بنیاد اسلام و توحید و تیرک اصلی خیمه اسلام باشد، ولایت طاغوت به این بنیاد یورش می آورد. از این رو مبارزه با آن در فریضه واجب هر مؤمن و مسلمانی است.

 نهی شدید از مراجعه به طاغوت در فصل خصومت
«عمربن حنظله» نقل می کند: «از امام صادق(ع) پرسیدم: دو نفر از ما در مورد قرض یا ارث نزاع دارند، برای اصلاح به سلطان (طاغوت زمان و دستگاه قضایی او ) مراجعه می کنند آیا صحیح است؟ امام فرمود: «کسی که به دستگاه سلطان، در حق یا باطل مراجعه نماید، به «طاغوت» مراجعه کرده است، و کسی که به طاغوت مراجعه نماید، گرچه قضاوت او حق ثابت باشد، آنچه می گیرد حرام است ، زیرا به حکم طاغوت، آن را گرفته است در صورتی که خداوند از مراجعه به طاغوت نه تنها نهی کرده است بلکه فرمان به تکفیر و انکار طاغوت را داده است

چنان که در قرآن می خوانیم: «یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به» می خواهند (حاکمان) طاغوتی را به داوری بطلبند با اینکه به آنها دستور داده شده به طاغوت، کافر شوند. (نساء60) از امام پرسیدم: پس این دو نفر نزاع کننده چه کنند؟ فرمود: «بنگرند به آنکه از شما، حدیث ما را نقل می کند و به حلال و حرام ما نظر می نماید و به احکام ما آگاه است به داوری او راضی شوند، من او را حاکم شما قرار دادم، وقتی او به حکم ما حکم کرد، ولی مورد قبول واقع نشد، حکم خدا را سبک شمرده و رد بر ما کرده است و آن کس که ما را رد کند خدا را رد کرده است و کسی که خدا را رد کند، کار او در حد شرک به خدا است (وسایل الشیعه ج18 ص99 )

اوصاف کافران قرآن کریم نشانه هاى فراوانى براى کافران مى شمارد:
1. اسراف ؛ و کذلک نجزى من أ سرف و لم یؤ من بایات ربّه
2. اعتراض ؛ أ مّا الّذین کفروا فیقولون ماذا اءراد اللّه بهذا مثلا
3. اعراض از آیات الهى ؛ و ما تاءتیهم من ءایة من ءایات ربّهم الاّ کانوا عنها معرضین
4. تبعیت از باطل ؛ ذلک باءنّ الّذین کفروا اتّبعوا الباطل
5.
  بخل ؛ الّذین یبخلون و یاءمرون النّاس بالبخل ... و اءعتدنا للکافرین عذابا مهینا
6 . تفرقه ؛ فاختلف الا حزاب من بینهم فویل للّذین کفروا من مشهد یوم عظیم
7 . تکبر و استکبار؛ و أ مّا الّذین کفروا اءفلم تکن ءایاتى تتلى علیکم فاستکبرتم
8. جهل ؛ و لئن جئتهم بایة لیقولنّ الّذین کفروا إ ن اءنتم إ لاّ مبطلون # کذلک یطبع اللّه على قلوب الّذین لایعلمون
9 . استهزا؛ و لقد استهزى ء برسل من قبلک فحاق بالّذین سخروا منهم ما کانوا به یستهزؤ ن
10 . گمراهى ؛ انّ الّذین کفروا و صدّوا عن سبیل اللّه قد ضلّوا ضلالا بعیدا
خشونت با کافران و مشرکان

در قرآن کریم تعبیرهایى در باره ى کفار دیده مى شود که برخورد شدید و خشونت آمیز با کفار را لازم مى داند، مگر در صورتى که آن ها کارى به کار مسلمانان نداشته باشند و در صدد توطئه علیه نظام اسلامى نباشند. به برخى از آن ها توجه فرمایید:
1 . در کمین مشرکان باشید؛ فاذا انسلخ الا شهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم
2 . جهاد یا جزیه ؛ قاتلوا الّذین لا یؤ منون باللّه و لا بالیوم الاخر و لا یحرّمون ما حرّم اللّه و رسوله و لا یدینون دین الحق من الّذین اءوتوا الکتاب حتّى یعطوا الجزیة عن یدٍ و هم صاغرون
3 . براى مشرکان طلب آمرزش نکنید؛ ما کان للنبى و الّذین ءامنوا أ ن یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اءولى قربى

4 . هیچ گاه یار آن ها مباش ؛ فلا تکوننّ ظهیرا للکافرین
5 . در جنگ ، کافران را گردن بزنید؛ فاذا لقیتم الّذین کفروا فضرب الرّقاب
6 . دوستى با کفار نکنید، گرچه پدران و برادران شما باشند؛ یا ایّها الّذین ءامنوا لا تتّخذوا ءابائکم و اخوانکم اولیاء ان استحبّوا الکفر على الایمان و من یتولّهم منکم فاولئک هم الظالمون

شیوه ى برخورد با دشمنان
شیوه ى برخورد با دشمنان در موارد مختلف تفاوت دارد:
1 . سلام کردن ؛ إ ذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما

2.  نرم سخن گفتن ؛فقولا قولا لیّنا
3 . سکوت ؛ فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتّى یلاقوا یومهم الّذى یوعدون
4 . صبر کردن ؛ فاصبر کما صبر أ ولوالعزم من الرّسل
5 . اعراض ؛ اءعرض عنهم

 6 . غلظت ؛ واغلظ علیهم
7 . مقابله به مثل ؛ فإ ذا اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم
اقسام اتّحاد
در قرآن کریم از سه گونه اتحاد سخن رفته است : اتحاد در جوامع انسانى ، اتحاد در میان موحّدان و اتحاد در میان مؤ منین . قرآن کریم نسبت به اتحاد در جوامع انسانى مى فرماید: اگر گروهى کافرند، لیکن آسیبى به جامعه ى اسلامى نمى زنند، آن ها باید در جامعه ى اسلامى از قسط و عدل اسلامى برخوردار باشند؛ لا ینهیکم اللّه عن الّذین لم یقاتلوکم فى الدّین و لم یخرجوکم من دیارکم أ ن تبرّوهم و تقسطوا إ لیهم و در باره ى اتحاد میان موحّدان مى فرماید: ... تعالوا إ لى کلمة سواء بیننا و بینکم أ لاّ نعبد إ لاّ اللّه و لا نشرک به شیئا و در باره ى اتحاد میان مؤ منان مى فرماید: یا اءیّها الّذین ءَامنوا ادخلوا فى السّلم کافّة
لزوم کسب قدرت در برابر یهود
و من اهل الکتاب من إ ن تاءمنه بقنطار یؤ دّه إ لیک و منهم من إ ن تاءمنه بدینار لا یؤ دّه إ لیک إ لاّ ما دمت علیه قائما بعضى از اهل کتاب کسانى هستند که اگر ثروت زیادى به رسم امانت به آن ها بسپارى ، به تو باز مى گردانند و برخى دیگر کسانى هستند که اگر یک دینار هم به آنان بسپارى ، به تو باز نمى گردانند، مگر این که بالاى سر آن ها ایستاده و بر آن ها مسلّط باشى

از این آیه یک اصل کلى و اساسى در باره ى روحیه ى یهود استفاده مى شود که بسیارى از آن ها چنان هستند که در پرداخت حقوق دیگران هیچ اصلى را جز قدرت به رسمیّت نمى شناسند، مسلمانان براى استیفاى حقوق خود از آن ها هیچ راهى جز این ندارند که بکوشند و کسب قدرت کنند تا آن ها در برابر اداى حق ، تسلیم گردند.
عداوت و دشمنى یهود
لتجدنّ اشدّ النّاس عداوة للّذین ءامنوا الیهود و الّذین اشرکوا چرا خداوند صفت عداوت و دشمنى یهود و مشرکان را بر شخص آن ها مقدم داشت ، با این که چنین تعبیرى هم ممکن بود: لتجدنّ الیهود و الّذین اءشرکوا اشدّ النّاس عداوة للّذین ءامنوا. در پاسخ مى توان گفت : چون مقصود ذکر دشمنى آن ها است ، نظر به شخص ‍ آن ها نیست ، در این صورت باید نخست از عداوت سخن بگوید. افزون بر آن از سبقت ذکر عداوت نیز مى توان استفاده کرد که یهودیان چنان آماده و مهیا براى دشمنى و آزار رسانى و نابود کردن اهل ایمان هستند که گویا دشمنى آن ها پیشاپیش آن ها در حرکت است ، مى شتابند تا اهل ایمان را دریابند.
عوامل پیروزى بنى اسرائیل
قرآن کریم داستان تقاضاى بنى اسرائیل از پیامبرشان را مبنى بر نصب فرماندهى براى جنگ با دشمنان خود، چنین بیان مى کند: خداوند طالوت را به فرماندهى آنان انتخاب کرد و سرانجام طالوت و سپاهیانش بر جالوت پیروز شدند. از تحلیل داستان پیش گفته درمى یابیم که عوامل پیروزى آنان بدین شرح است :
1 . رهبر توانا و لایق ؛ زاده بسطة فى العلم و الجسم
2 . پیروان مؤ من ؛ قال الّذین یظنّون أ نّهم ملاقوا اللّه
3 . توکل ؛ کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة بإ ذن اللّه
4 . صبر و استقامت ؛ ربّنا اءفرغ علینا صبرا و ثبّت اءقدامنا
5 . انگیزه ى الهى داشتن ؛ وانصرنا على القوم الکافرین
راضى نشدن دشمنان اسلام از مسلمانان
لن ترضى عنک الیهود و لا النّصارى حتّى تتّبع ملّتهم قل إ نّ هدى اللّه هو الهدى این آیه ى شریفه در عین این که خطاب به پیامبر اکرم ص است ، خطاب به همه ى مسلمانان عالم در طول تاریخ نیز هست که هرگز یهود و نصارى از شما راضى نخواهند شد، مگر آن که تسلیم بى چون و چراى دین و مذهب آنان شوید و از اصل و ارزش هاى الهى کناره بگیرید

زیرا قرآن کریم مى فرماید: دشمنان شما تا جایى جنگ و ستیز را ادامه مى دهند که شما از دینتان برگردید؛ لا یزالون یقاتلونکم حتّى یردّوکم عن دینکم، ولى شما مسلمانان باید با قاطعیت کامل دست رد به سینه ى نامحرم بزنید و بگویید که هدایت ، فقط هدایت الهى است و تنها راه سعادت راه وحى است ، نه پیروزى بر تمایلات این و آن .
راز سقوط بنى اسرائیل
حدود نهصد آیه ى قرآن کریم در باره ى حضرت موسى ع و بنى اسرائیل است ؛ مردمانى که سالیان دراز زیر ستم فرعون سوختند و ساختند و با قیام حضرت موسى ع از شرّ فرعون نجات یافته ، حکومتى مستقل به رهبرى حضرت موسى ع تشکیل دادند، و خداوند در باره ى آن ها فرمود: إنّى فضّلتکم على العالمین اى بنى اسرائیل ! من شما را بر مردم عصر خودتان برترى دادم ، اما در جاى دیگر قرآن مى خوانیم : و باؤ وا بغضب من اللّه آنان گرفتار قهر و غضب الهى شدند. چگونه یک ملت عزیز، ذلیل مى شود؟ خود قرآن راز این قصه را این گونه بیان مى کند:
1 . علما و دانشمندان یهود قانون آسمانى را تغییر دادند؛ یحرّفون الکلم عن مواضعه
2 . تجار و بازرگانان به سراغ ربا رفتند؛ و اءخذهم الرّبا و قد نهوا عنه
3 . گروهى جذب گوساله طلایى شده و به دنبال او رفتند و گوساله پرست شدند؛ انّکم ظلمتم اءنفسکم باتّخاذکم العجل
4 . عموم مردم رفاه طلب شده و از جنگ و دفاع پرهیز داشتند. وقتى حضرت موسى ع به آن ها فرمود: در این شهر جبّار و ستمگرى هست ، برویم و با او بجنگیم ، آن ها گفتند: اذهب اءنت و ربّک فقاتلا انّا هیهنا قاعدون تو با خدایت به جنگ برو، ما اینجا نشسته ایم .

تاریخ و فلسفه ى تاریخ

همیشه نجات افراد یا امت ها در پرتو صفات و افعال شایسته بوده و سقوط افراد یا امت ها نیز در پرتو صفات و افعال زشت صورت گرفته است. از این رو قرآن کریم، در کنار بیان تاریخ و سرگذشت اقوام یا افراد، فلسفه ى تاریخ را نیز بیان مى کند تا مایه ى عبرت و درس زندگى براى همه باشد؛ و لقد اهلکنا القرون من قبلکم لمّا ظلموا ... کذلک نجزى القوم المجرمین، اهلکنا القرون تاریخ است، کذلک نجزى فلسفه ى تاریخ است. رفتن حضرت یونس ع با حالت غضب و این گمان که ما بر او سخت نمى گیریم و تسبیح خداوند و ذکر الهى به هنگام گرفتارى ، تاریخ است ؛ و ذا النّون إذ ذهب مغاضبا، و کذلک ننجى المؤ منین، فلسفه ى تاریخ است .

 

علل شکست ملت ها از نظر قرآن
1 . طغیان ؛ لا تطغوا فیه فیحلّ علیکم غضبى

2 . گناه ؛ فاهلکناهم بذنوبهم
3 . ترس و بى تفاوتى ؛ إ نّا هیهنا قاعدون و و إ ذا ذکّروا لا یذکرون
4 . التقاط؛ افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم إ لاّ خزى فى الحیوة الدّنیا
5 . بخل و دنیا پرستى ؛ اءنفقوا فى سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیکم إ لى التّهلکة
6 . تفرقه و اختلاف ؛ و لا تنازعوا و تفشلوا

7 . سستى ؛ حتّى إ ذا فشلتم و تنازعتم فى الا مر و عصیتم
در یک جمله امام سجاد ع مى فرماید: اللّهمّ إ نّى اءعوذبک من الکسل و الفشل و الهمّ و الغمّ و البخل و الجبن و الفقر و الغفلة و القسوة و الشهوة ؛ امام سجاد ع عوامل بدبختى و سقوط ملت ها را در بى نشاطى ، کم کارى ، بى حالى ، غم و غصه خورى ، بخل و دنیا پرستى ، ترس ، فقر، غفلت ، قساوت قلب و سرانجام در شهوت پرستى مى داند.

 

 

 

مقصود شیعه از امامت ائمه (آیت الله محمد تقی مصباح یزدی)

کلمه «امام» در اصل لغت به معنای «پیش» و «پیشوا» است، و «امامت» یعنی «پیشوایی» البته پیشوایی اختصاص به راه صحیح ندارد، و پیشوایی در مسیر گمراهی و فساد نیز ممکن است. در قرآن این گونه پیشوایان أئمّه یدعون الی النّار پیشوایانی که به آتش می خوانند (قصص41) و أئمّه الکفر (توبه12) نامیده شده اند. پس کلمه امام هنگامی که در مورد شخصی اطلاق می شود، یعنی کسی که در جلو قرار دارد و دیگران پشت سر او حرکت کرده، از عمل او پیروی می کنند و او را مقتدای خودشان قرار می دهند.

اما «امامت» که در اصطلاح شیعه به عنوان اصلی از اصول اعتقادی تلقی می شود، معنایی خاص و اضافه بر معنای لغوی این کلمه دارد. این که آن معنای زاید و بیش از معنای لغوی این کلمه چیست که باعث شده حیثیت دیگری در امامت مورد نظر شیعه لحاظ شود، احتیاج به کمی توضیح دارد: درباره بعضی از پیامبران(ع) در قرآن آمده که خدا آنها را امام قرار داده و جعلنا منهم أئمّه ً یهدون بأمرنا لمّا صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون (سجده24)

در این آیه، از بین انبیا به حضرت ابراهیم(ع) و تعدادی از انبیای بنی اسرائیل(ع) اشاره شده که اینها امامان هستند و ویژگی آنها این است که به حق هدایت می کنند. علت این امر را که دارای این مقام شده اند دو چیز معرفی می کند؛ یکی: لمّا صبروا صبر در ارتباط با عمل است؛ یعنی آن هدفی را که در نظر گرفتند در راه آن هدف استقامت و شکیبایی نمودند و مشکلات را تحمل کردند. عامل دوم را «یقین» ذکر می کند و کانوا بآیاتنا یوقنون البته همه مؤمنان باید یقین داشته باشند، ولی از تعبیرات قرآنی و روایات استفاده می شود که یقین مراتبی دارد.

این گروه از پیامبران مرتبه عالی یقین را داشتند. در مورد حضرت ابراهیم(ع) که از جمله این پیامبران است، می خوانیم و اذ ابتلی ابراهیم ربّه بکلمات فأتمّهنّ قال انّی جاعلک للنّاس اماماً (بقره124) و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود، و وی آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او ] فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم

حضرت ابراهیم(ع) بعد از نیل به مقام های: نبوت، رسالت و خلّت (خلیل الرحمن) به مقام «امامت» رسید؛ و آن هنگامی بود که امتحان های الهی در مورد او به حد کمال رسید و آن حضرت از همه آنها سربلند بیرون آمد. شاید امتحان های حضرت ابراهیم(ع) بی نظیر بوده و کسی را در تاریخ نداشته باشیم که این چنین عجیب مورد آزمایش الهی قرار گرفته باشد. داستان در آتش انداختن حضرت بسیار عجیب است. حضرت ابراهیم(ع) در این ماجرای بسیار پر مخاطره، به احدی جز خدای متعال تکیه و توجهی نکرد. حضرت را در دریایی از آتش انداخته اند و در شرف سوختن است.

جبرئیل(ع) به آن حضرت عرض کرد: هل لک حاجه؛ آیا حاجتی داری؟ ابراهیم(ع)فرمود: امّا ا لیک فلا و امّا ا لی ربّ العالمین فنعم  اما به تو احتیاجی ندارم، ولی به یاری پروردگار آری، نیاز دارم! این صحنه، امتحانی بسیار بزرگ بود تا معلوم شود ابراهیم(ع) در عمل تا چه حد موحّد است و به غیر خدا توجه نمی کند. (بحارالانوار ج12 باب2 روایت8)

اما بزرگ تر از این امتحان، داستان ذبح حضرت اسماعیل(ع) است. شبیه آن، داستان حضرت سیدالشهدا(ع) در کربلا و شهادت حضرت علی اکبر(ع) است که البته از جهاتی نیز می توان داستان کربلا را بالاتر شمرد؛ اما این که پدری مأمور شود جوانی رعنا و رشید را با آن همه مقامات عالی، ادب، عرفان و معنویت، به دست خود سر ببرد، هیچ جا چنین چیزی را سراغ نداریم. نسبت به هیچ پیغمبر و امامی، چنین آزمایشی پیش نیامده و از این امتحان سخت با کمال سربلندی و سرافرازی بیرون آمد.

برای بزرگداشت این امتحان نیز خدای متعال تا روز قیامت به همه حاجیان دستور داده که باید در ایام حج در منا قربانی کنند. در هر صورت، بعد از همه این امتحانات سخت بود که خدای متعال به حضرت ابراهیم(ع) فرمود: انّی جاعلک للنّاس اماماً؛ اکنون شایسته شدی که مقام امامت به تو داده شود

امامت مقامی معنوی و بسیار عالی است که از لحاظ درجه بندی، از مقام نبوت و رسالت بالاتر است. حضرت ابراهیم(ع) این مقام را برای ذریّه اش نیز درخواست کرد، که پاسخ آمد لا ینال عهدی الظّالمین (بقره124) پیمان من به ستم کاران نمی رسد. یعنی در میان ذریّه ابراهیم کسانی به این مقام خواهند رسید، که در زندگی خود مرتکب ظلم نشده باشند. بنابر روایات ما، منظور از این عده، ائمه اهل بیت (علیهم السلام) هستند.

اکنون پرسش این است که وقتی در مقابل مخالفان و کسانی که معتقد به امامت نیستند، می گوییم یکی از اعتقادات شیعه «امامت» است آیا به این معنا نظر داریم، یا اختلاف شیعه و غیر شیعه در این بحث چیزی جز این است؟ در تفسیری بسیار ساده، مقصود ما از اصل «امامت» در اصول اعتقادی شیعه این است که بعد از پیغمبر اکرم(ص) دوازده امام معصوم(ع) یکی پس از دیگری جانشینان بر حق آن حضرت(ص)می باشند.

بدین ترتیب این اصطلاح را می توان معنای سومی برای امامت تلقی کرد. بنابراین امامت دارای معانی متعددی است و باید کاملا به این تفاوت معانی توجه داشت. اگر ما به بزرگانی نظیر بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی(قدس سره) «امام» اطلاق می کنیم هرگز به همان معنایی نیست که به دوازده امام(ع) «امام»می گوییم. آنچه که شیعه درباره امامت ائمه اطهار(ع) معتقد است معنایی خاص است.

 
امامت در کودکى

على ابن اسباط گوید: به خدمت امام جواد ع رسیدم (سن امام کم بود) من درست به قامت او خیره شدم تا به ذهن خویش بسپارم و به هنگامى که به مصر باز مى گردم ، کم و کیف مطلب را براى یاران نقل کنم. ناگهان امام ع رو به سوى من کرد و فرمود: اى على ابن اسباط! خداوند کارى را که در مساءله ى امامت کرد، مانند کارى است که در نبوت کرده. گاه مى فرماید: و ءاتیناه الحکم صبیّا ما به یحیى در کودکى فرمان نبوت دادیم، و گاه در باره ى انسان ها مى فرماید: حتّى إذا بلغ اشدّه و بلغ أربعین سنة هنگامى که انسان به بلوغ کامل عقل به چهل سال رسید. بنابراین، همان گونه که ممکن است خداوند حکمت را در چهل سالگى به انسان بدهد، در قدرت اوست که آن را در کودکى به وى عطا کند.

کمبود اطلاعات، آیا مجوز نقص در امامت است ؟ برخی معتقدند که امامانی چون امام هادی(ع) چگونه می توانند امام باشند، در حالی که اطلاعات ما از زندگی آنان بسیار محدود و در حدود هیچ است. هر چند که این پرسش پاسخ های متعددی دارد، ولی با نگاهی به همین آموزه های قرآنی می توان به سادگی دریافت که کمبود اطلاعات، نفی کننده مقام امامان(ع) نیست؛ زیرا از بسیاری از پیامبران(ع)در قرآن، گزارشی نشده و خداوند می فرماید: و پیامبرانی را فرستادیم که در حقیقت ماجرای آنان را قبلا بر تو حکایت نمودیم و پیامبرانی را نیز برانگیخته ایم که سرگذشت ایشان را بر تو بازگو نکرده ایم (نساء164)

عظمت مقام امامت

در اهمیت مقام امامت همین بس که خداوند متعال آن را در کلام خویش با دو قید قرین ساخته و جعلنا منهم اءئمّة یهدون باءمرنا نخستین وظیفه ى امام ، هدایت و رهبرى جامعه به سوى اهداف و آرمان هاى الهى است که این مسئولیت خطیر را با الهام از (عالم امر) به انجام مى رساند.
موجودات جهان دو گونه اند: مادى ، مجرد؛ گونه ى نخست در بستر زمان و مکان و قوانین حرکت محدود است، ولى نوع دوم از همه ى شرایط پیش گفته رهاست. گاهى از آن به ملکوت عالم نیز تعبیر مى شود إنّما امره إذا اراد شیئا اءن یقول له کن فیکون . فسبحان الّذى بیده ملکوت کلّ شى ء پس، امام آن کسى است که جنبه ى ملکوتى موجودات را نیز رهبرى کند و جوامع بشرى را به مقصد نهایى خویش، یعنى آشنایى با خدا و احیاى ارزشهاى الهى برساند و سعادت آن ها را تضمین کند.
مقام رفیع امامت و دو نوع امامت

امام صادق ع مى فرماید: امام در قرآن کریم دو گونه است

1- و جعلناهم أئمة یهدون باءمرنا به امر خدا مردم را هدایت مى کنند، نه به امر مردم ؛ امر خدا را بر امر خودشان مقدّم مى شمرند و حکم او را برتر از حکم خود قرار مى دهند. 2-

و جعلناهم اءئمّة یدعون إلى النّار ما آن ها را پیشوایانى قرار دادیم که دعوت به دوزخ مى کنند؛ فرمان خود را بر فرمان پروردگار مقدّم مى شمرند و حکم خویش را قبل از حکم او قرار مى دهند و مطابق هوس هاى خود و بر ضدّ کتاب اللّه عمل مى کنند.

قرآن کریم مقام رفیع امامت را که منصب الهى است إنّى جاعلک للنّاس اماما در سه جهت بیان کرده :

الف وظیفه ى امام : هدایت انسان ها به سعادت؛ و جعلناهم ائمّة یهدون بامرنا

ب شرط دستیابى به مقام امامت : صبر و یقین ؛ و جعلنا منهم ائمّة یهدون بامرنا لمّا صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون

ج واسطه ى فیض خداوند به انسان ها: انجام دادن نیکى ها، برپاداشتن نماز، پرداخت زکات ، عبادت و جعلناهم ائمة یهدون بأمرنا و اوحینا إ لیهم فعل الخیرات و إقام الصّلوة و إیتاء الزّکوة و کانوا لنا عابدین

امامان ، ستارگان هدایت هو الّذى جعل لکم النّجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البرّ و البحر خداوند متعال همان گونه که براى سفرهاى دریایى و صحرایى که در عمر انسان ها اندک پیش مى آید، راهنما قرار داده، براى سفر معنوى انسان ها و حرکت دایمى بشریت در مسیر حق نیز راهنما معین کرده. از این رو، در احادیث وارد شده که مقصود از ستارگان هدایت ، رهبران معصوم و اولیاى خداوند هستند.
امامت امر ملکوتى
امامت امرى ملکوتى است ، ولى مقام اداره ى امور مسلمین جزو عالم ملک است که با رسالت تاءمین مى شود. خداى سبحان مى فرماید: ما اءرسلنا من رسول الاّ لیطاع هیچ پیامبرى را نفرستادیم ، مگر این که مردم باید از او اطاعت کنند. امامت ملکوتى غیر از نبوت و رهبرى امور مردم است

در قرآن کریم گاهى سخن از دعوت به امر دینى است که از نوع امامت ملکى است مانند: ادع إلى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة ، بلّغ ما انزل إلیک ، یعلّمهم الکتاب و الحکمة، لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم ولى گاهى سخن از هدایت به امر و امامت ملکوتى است؛ و جعلنا منهم اءئمّة یهدون باءمرنا هدایت کردن به امر خداوند، هدایت تکوینى است. در مواردى که سخن از دعوت، تبلیغ، تعلیم و تبیین محتواى قرآن است، هیچ یک مقید و مصحوب به امر نیست.
خداوند امر
را یک چهره ى ملکوتى مى داند که آن را در خصوص هدایت ملکوتى تعبیه کرده که به دست ائمه معلوم مى شود امامت هدایت باطنى است که از اهتداء جدا نیست .
معرفى امامت هسته مرکزى تبلیغ

مطالب مختلفى از قرآن کریم درباره تبلیغ استفاده مى شود از جمله :

الف پیامبر ص در تبلیغ مامور به وظیفه است نه ضامن نتیجه ؛ ما على الرسول الا البلاغ
ب اگر مردم اعراض کردند انسان نباید از تبلیغ دست بردارد؛ وان تولوا فانّما علیک البلاغ
ج تبلیغ باید همراه با نصیحت وخیرخواهى باشد؛ انّما ابلّغکم رسالات ربّى و انصح لکم
د در راه تبلیغ انسان باید تنها از خداوند خشیت داشته باشد؛ الّذین یبلّغون رسالات اللّه ویخشونه ولا یخشونه احدا الا اللّه قابل توجه این که اساسى ترین موضوعى که پیامبر مامور به تبلیغ آن بود موضوع امامت حضرت على ع بود وبا تعبیر (بلّغ)این امر مهم را خداوند به او خاطر نشان ساخت یا ایّها الرسول بلّغ ما انزل الیک فان لم تفعل فما بلّغت رسالته
روز اکمال دین

الیوم یئس الّذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون اءلیوم اءکملت لکم دینکم و اءتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الا سلام دینا مقصود از الیوم که در آیه فوق دو مرتبه آمده ، کدام روز است که داراى چهار ویژگى است :
1. همه ى کفار در آن ناامید شدند

2. دین کامل گشت

3. نعمت الهى تمام شد

4. خداوند آیین اسلام را آیین نهایى براى مردم پذیرفت. در میان مفسران و دانشمندان سخن بسیار است، لکن شبهه اى نیست که آن روز باید بسیار روز مهمى در تاریخ اسلام باشد.احتمالات مختلفى داده شده از جمله :
1 . روز بعثت پیامبر ص ؛ این احتمال درست نیست . چون سیاق آیه این است که مردم دینى داشته اند و کفار در باطل کردن آن یا تغییر آن طمع مى ورزیدند، ودین مردم ناقص بود وخدا آن را کامل کرد، در حالى که مردم قبل از اسلام دینى نداشتند که کفار در آن طمع ورزند یا خدا کاملش کند.
2 . روز فتح مکه ؛ چون در آن روز خداوند کید و مکر مشرکان را باطل ساخت ، این احتمال هم درست نیست ؛ چون فتح مکه که در سال هشتم هجرى اتفاق افتاد، هنوز دین کامل نگشته بود. زیرا واجبات فراوانى بعد از فتح مکه و حلال و حرام بسیارى که در فاصله ى فتح مکه و رحلت پیامبر ص تشریع شد.
3 . روز نزول آیات سوره برائت ؛ این احتمال هم درست نیست . چون بسیارى از احکام اسلام بعد از نزول سوره ى برائت نازل شد. از جمله همین سوره ى مائده که متضمن بسیارى از احکام شرعى است و بالاتفاق در آخرین روزهاى زندگى پیامبر نازل شد.
4 . روز عرفه در حجة الوداع ؛ این احتمال هم درست نیست . زیرا در آن روز اتفاق خاصى رخ نداد که باعث یاس کفّار شود.
5 . روز نزول احکام فرعى که در آیه شریفه مطرح شده ؛ این احتمال هم درست نیست . چون نزول این احکام فرعى داراى چهار خصوصیت مذکور نیست

بنابراین ، تنها روزى که با آن چهار خصوصیت فوق تطبیق مى کند، روز غدیر خم است که روایات فریقین نیز این معنا را تاءیید مى کند، به ویژه با توجه به این که تمام تلاش کفّار بر این بود که نور الهى را خاموش کنند؛ یریدون لیطفئوا نور اللّه، و هر کارى کردند به مقصود خود نرسیدند، جز این که امید به این داشتند که پس از رحلت پیامبر ص نسل او قطع شده و رسالت او هم از بین مى رود که قرآن کریم مىفرماید: انّ شانئک هو الابتر در چنین شرایطى بود که خداوند حضرت على ع را جانشین او قرار داد و کفّار را ناامید ساخت

نظرات  (۱)

از آن برای جزو کپی کردم حلال کنید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">