فرهنگ کار و کارگر . کم فروشی . قرارداد نویسی
اقتصاد مقاومتی ، راهبرد اقتصاد اسلامی قرآنی
انفاق در قرآن . صدقه . افزایش روزی
امتحان و آزمون الهی با مال . احکام مالکیت . ثروت مال
رزق و روزی . اسراف و تبذیر . بخل و خساست ورزیدن
خمس چیست؟
خمس یکی از فرائضی است که قرآن کریم، ایمان را با آن پیوند زده و در کنار جهاد قرار داده وَ اعلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى والیَتَامَى والْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَومَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ (انفال41) اقتصاد اسلامی و هر اقتصاد دیگر بر مجموعه ای از مالیات ها استوار است که یکی از آنها که مهم ترین هم هست خمس است و بعد زکات، کفارات و ... .
خمس در اسلام ثابت و قطعی است
این مالیات ها اموالی هستند که اقتصاد اسلامی بر پایه آنها استوار است؛ بنابر این یکی از مالیات های اقتصاد اسلامی «خمس» است و این مالیات در واقع از نظر عقلا یک مالیات عجیب و غیر عقلایی نیست و عقلا در برخی کشورها مالیاتی دارند که گفته میشود میزان این مالیات به اندازه خمس است که البته این برای ما مهم نیست، بلکه مهم آن است که خمس در اسلام ثابت و قطعی است و در این مساله میان مسلمانان اختلافی نیست
چگونه اختلاف مطرح باشد در حالی که قرآن میفرماید: «واعلموا أن ما غنمتم من شیء فأن لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل».[1]
آیه در مورد وجود خمس، صریح است و در اصل وجوب فی الجمله آن اختلافی میان مسلمانان نیست و اگر اختلافی باشد در جزئیات است. از جمله تفاصیل مورد اختلاف خمس، مساله غنیمت است که آیا خمس غنیمت مخصوص غنایم جنگ است یا این مالیات در مساحت گسترده تری واجب است؟
بخشی از این مساحت گسترده که ما میخواهیم درباره آن صحبت کنیم مازاد درآمد است یعنی اینکه انسان در پایان سال و پس از خرید مایحتاج خود نگاه میکند چیزی برایش مانده یا نمانده؟ اگر نمانده که خمس بر او واجب نیست اما اگر چیزی برایش مانده باشد، این باقی مانده را که در اصطلاح باقیمانده و مازاد خرجی و درآمد مینامند، مشمول خمس می شود یعنی مالی که از مخارج زندگی او اضافه آمده، هرچه خواسته در زندگی خود خرج خوردن و پوشیدن و سفر و مداوا و ... کرده و در نهایت سال این مقدار اضافه آمده
امامیه میگویند خمس این مازاد، بر شخص واجب است.
نقطه اتفاق و اختلاف میان شیعه و سنی
ر اینجا یک نقطه اتفاق داریم و یک نقطه اختلاف. اتفاق موجود میان ما و اهل سنت این است که خمس در این زمینه واجب است و کلامی در آن نیست اما نکته این است که در زمان ما دیگر جنگی نیست. جنگی که در زمان پیامبر(ص) موجود بوده در زمان ما موجود نیست و میان مسلمانان و غیر مسلمانان دیگر وجود ندارد و در نتیجه غنایمی هم وجود ندارد که بحث خمس آنها مطرح شود و بحث ما فقط درباره مازاد مؤونه مطرح میشود که شیعه امامیه میگویند خمس بر آن واجب است و اهل سنت میگویند خمس ندارد.
آیا مازاد مؤونه ، خمس دارد؟
ما میگوییم خمس آن واجب است زیرا مازاد مؤونه در هر زمانی موجود است از زمان پیامبر(ص) تا زمان ما؛ اما غنایم جنگی در زمان گذشته موجود بوده و در زمان ما وجود ندارد. ثمره بحث ما در این است که آیا مازاد مؤونه خمس دارد یا ندارد؟ امامیه میگویند خمس دارد و اهل سنت میگویند خمس ندارد و این محل نزاع است.
تاثیر وجوب خمس در شکل گیری نهاد مرجعیت شیعی
ثبوت خمس مازاد مؤونه نزد امامیه در دو مساله ایجابی تاثیر گذاشته که در مدرسه و مکتب امامیه موجود هستند .
مسأله اول مساله مرجعیت و حوزه است که ما شیعیان داریم ولی مدرسه مقابل (اهل سنت)، مرجعیت و حوزه به شکلی که ما داریم، ندارند. سبب آن چیست؟ سبب مهم آن خمس است اگر خمس نبود مرجعیت پیدا نمیشد و در نتیجه این پناهگاه واحد برای شیعه امامیه وجود نداشت
پس مرجعیت و حوزه به این شکل که میبینیم از زمان غیبت صغری یا آغاز غیبت کبری یکی از عوامل پیدایش و تقویت خمس است زیرا به وسیله این مالیات است که مراجع میتوانند فعالیت داشته باشند و حوزه از این رهگذر پدید می آید و به این ترتیب شیعه و مدرسه اهل بیت(ع) محافظت میشود؛ چراکه شما میدانید مدرسه اهل بیت(ع) و مذهب تشیع به وسیله چند عامل حفظ شده و استمرار یافته که یکی از مهم ترین این عوامل مرجعیت و حوزه است.
پس از آثار مثبت خمس این است که موجب بقای مرجعیت و حوزه و مذهب تشیع و استمرار آن است.
لازمه استقلال حوزه از دولت ها
پیامد مثبت دوم خمس این است که ممکن است کسی بگوید مدرسه و مکتب مقابل ما هم حوزه دارند، اما اگر این صحیح باشد باز هم آنها مرجعیت ندارند. اینجا نوبت میرسد به تفاوت دوم ما و آنها. ما از دولت و حکومت و سیاست مستقل هستیم هر دولتی که بر سر کار باشد و سیاست های کشور تفاوت کند باز هم حوزه خودش را حفظ میکند و از اختلاف دولت و حکومت متاثر نمیشود و این بسیار مهم است
اگر خمس نبود ما مجبور بودیم تابع دولت و حکومت باشیم. اگر کارمند اوقاف بودیم که وابسته به دولت است، مجبور بودیم دستورات دولت را اجرا کنیم و این واقعیت تلخی است که ما در مدرسه مقابل شاهد آن هستیم. به خلاف ما که مرجعیت و حوزه کاملا از حکومت و دولت مستقل هستند و اینها از برکات خمس است.
آثار مثبت خمس در این مساحت گسترده ای که مدرسه امامیه به آن قائل است واضح است. یعنی در مازاد مؤونه. والا ثبوت خمس در غنیمت و معادن و گنج فایده و ثمره عملی ندارد. ما در این زمان نه جنگ داریم نه گنج نه معادن
به هر حال قسمت مهم بحث مؤونه مازاد است و بر این اساس این سؤال پیش می آید که دلیل ثبوت خمس در مازاد مؤونه چیست؟ برخی رسانه ها در این زمینه شیطنت میکنند. آنها نمیخواهند بگویند خمس اصلا وجود ندارد نه این انکار حکم قرآن است. نمیخواهند بگویند غنیمت جنگ خمس ندارد بلکه منظور آنها این است که خمسی که شما امامیه دارید (یعنی خمس مازاد مؤونه) هیچ اصل و اساسی ندارد و هیچ روایت صحیحی بر این مطلب دلالت ندارد.
دلایل وجوب خمس:
1. آیه ثبوت خمس
دلیل اول از ادله ثبوت خمس در مؤونه مازاد، "آیه خمس" است که می فرماید: «واعلموا أن ما غنمتم من شیء فأن لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل».
طرف مقابل ممکن است بسرعت جواب دهد که: این آیه در مساله غنیمت وارد شده و منصرف از کلمه غنیمت، غنیمت جنگ است اما شما پیروان مکتب اهل بیت(ع) میخواهید خمس را در مازاد مؤونه اثبات کنید نه در غنائم جنگ، پس این آیه شریفه به کار شما نمی آید.
این یک اشکال است و البته اشکالی جدی نیست و در کتاب به نام "الدروس التمهیدیة فی الفقه الاستدلالی" آمده.
جواب اشکال در تفاوت کلمه "غنیمت" و ماده "غنِم یغنُمُ" است. اگر کلمه غنیمة آمده بود بعید نبود که منصرف به غنیمت جنگ باشد اما آیه شریفه از کلمه غنیمة استفاده نکرده و از واژه غنمتم استفاده کرده به صیغه ماضی. هنگامی که به لغت مراجعه میکنیم این واژه، مخصوص غنیمت جنگ نیست بلکه به معنی استفاده و کسب یک چیز است خواه بدون زحمت یا با زحمت اندک. استعمال های عادی ما هم به همین شکل است. میگوییم غنمت فلان شیء یعنی بدون زحمت و به آسانی به آن دست یافتم
پس اگر انصراف مقبول باشد در کلمه «غنیمة» است نه در کلمه غنم و غنمتم و در آیه کریمه هم کلمه غنمتم آمده و بر این اساس به اطلاق غنمتم تمسک میکنیم و مقتضای اطلاق هم شمول هر فایده است خواه با جنگ به دست آمده باشد یا غیر جنگ مانند مؤونه مازاد. پس دلیل اول ما امامیه در ثبوت خمس در مؤونه مازاد، اطلاق آیه خمس است به بیانی که گفته شد.
2. اجماع
دلیل دوم ما "اجماع" است؛ زیرا ادله ما منحصر به روایات نیست تا یکی بیاید و به ما بگوید شما روایت صحیحی در این زمینه ندارید. ادله احکام نزد ما منحصر به روایات نیست. ما اولین چیزی که خواندیم این بود که منابع فقه چند چیزند: "کتاب خدا"، "سنت"، "اجماع" و "عقل"
پس یکی از ادله ما اجماع است و تا زمانی که فقها بر این حکم اجماع داشته باشند این اجماع دلیل ثبوت حکم است و نیازی به تفتیش از روایت نداریم و حتی اگر روایت نباشد با وجود اجماع بهتر است. چرا؟ چرا اگر اجماع باشد و روایت نباشد بهتر است؟
دلیل شیعه به حجیت اجماع
جماعت اهل سنت میگویند دلیل حجیت اجماع این است که: لا تجتمع أمتی علی ضلالة. این حدیث را ما قبول نداریم. از کجا آمده. بلکه به عکس در قرآن آمده اکثرهم لایعلمون، أکثرهم لایعقلون. پس اتفاق امت دلیل بر حقانیت نظر آنها نیست. ما نیاز به دلیل داریم. دلیل ما بر حجیت اجماع این است که فقها اگر در تمام اعصار و روزگاران بر حکمی از احکام اتفاق داشته باشند با وجود اینکه این فقها عادل و متقی هستند و حکمی را بیهوده به خدا نسبت نمیدهند و از خداوند عزوجل میترسند، حتما مستند محکمی برای این حکم داشته اند
پس چگونه فتوا داده اند؟ حتما این طبقه موجود (علمای حاضر) در زمان ما با فضای روشنی در این حکم مواجه بوده اند که آن را از طبقه گذشته دریافت کرده اند و آنها نیز از طبقه پیشین و همین طور تا برسد به اصحاب ائمه(ع) که آنها هم از طریق معاشرت با امام(ع) به این فضای روشن دست یافته اند
و اگر آیه و روایتی در کار نباشد در چنین مواردی اجماع حجت است زیرا اگر آیه یا روایت در کار باشد(اجماع مدرکی)، ممکن است اجماع علما ناظر به این آیه یا روایت باشد نه به خاطر استناد به تلقی از امام(ع) و به این ترتیب حجیت به آیه یا روایت بر میگردد و باید ببینیم میزان دلالت آیه یا روایت چقدر است و دیگر اجماع دلیلی مستقل در مقابل آیه وروایت نخواهد بود.
اجماع فقهای شیعه بر وجوب خمس در مؤونه مازاد
پس اجماع نزد ما به خاطر کاشفیت آن از قول معصوم حجیت دارد. و این تلقی در صورتی است که فرض کنیم آیه و روایتی وجود ندارد. پس اگر فرض ما بر این باشد که آیه و روایتی نداریم، میتوان گفت خمس در مؤونه مازاد واجب است به دلیل اجماع. زیرا تمام فقهای شیعه بر وجوب خمس در مؤونه مازاد اجماع داشته اند.
3. حکم ثانویه
دلیل سوم ما بر وجوب خمس مؤونه مازاد، "حکم ثانوی" است. ما در مذهب امامی منطقة الفراغ (خلأهای فقهی) داریم یعنی برخی احکام صحیح یا مباح هستند و لازم نیستند نه وجوداً (واجب) و نه عدماً (حرام). اما به خاطر شرایط پیش آمده و مقتضیات زمان و مکان، در فقه شیعه، فقیه میتواند به عنوان ثانویه چیزی را تحریم یا واجب کند.
اختیاری که ناشی از خلأ فقهی می باشد
مثال: پیمان تجارت "تنباکو" به سود کفار و به زیان مسلمانان بود که «مرحوم میرزای شیرازی» خرید و فروش تنباکو را تحریم کرد درحالی که هیچ آیه و روایتی دال بر این تحریم نداریم. مثال دیگر واردات و خرید "پپسی کولا" که موجب تقویت اسراییل و تضعیف مسلمانان است و عنوان ثانوی این کالا موجب تحریم آن میشود
این اختیار را منطقه فراغ (خلأ فقهی) مینامند که ائمه ـ علیهم السلام ـ پر کردن این خلأ را بر عهده فقیه گذاشته اند. فقیه هرگاه در چنین مواردی تشخیص دهد که مصلحت مقتضی وجوب یا تحریم است حکم آن را صادر میکند.
تأکید اسلام بر مقابله با هرج و مرج و بی نظمی
مثلا کسی که برق میدزد ؛ یا حق دولت را میدزد؛ یا از کار خود میدزد (مثلا معلم فلان مدرسه است ولی در محل کار خود حاضر نمیشود، پزشک فلان بیمارستان است اما در محل کار خود حاضر نمیشود و هفته ای یکبار می آید)؛ همه اینها حرام است. سبب عدم جواز آن چیست؟ اینها موجب بی نظمی و هرج و مرج میشود. موجب سقوط حکومت و نظام میشود
اسلام نظام میخواهد، ثبات میخواهد. اگر پزشک سر کار خود نباشد بیمارستان از اعتبار ساقط میشود، بیمار ها کجا بروند؟ در زمینه های دیگر هم به همین شکل است، اگر من پول برق خود را ندهم تو هم ندهی دولت دیگر نمیتواند امور برق را ساماندهی کند و هرج و مرج و بی نظمی ادامه پیدا میکند. به خاطر اینکه این مشکل یعنی اختلال نظام پیش نیاید فقها این کارها را حرام میکنند در حالیکه آیه و روایتی در این زمینه وجود ندارد.
خلأهایی که فقیه آن را پر می کند
اینها خلأهایی است که توسط فقیه پر میشود و این خلأها از یک زمان تا زمان دیگر و یک مکان تا مکان دیگر با هم فرق میکنند. شاید در زمانی، اقتضای زمان این باشد که این کارهایی که گفتیم مجاز باشد و حرام نباشد مانند روزگار نظام سابق که بهتر این بود که آن نظام سرنگون شود
در آن زمان فقها به تحریم این کارها فتوا نمیدادند اما پس از آن نه، چرا که دیگر نظام فاسد رفته و نظام جدید بر سر کار آمده و این کارها حرام است چون نظام باید ثبات و نظم داشته باشد و همه باید همکاری کنند و کار کنند تا کشور در مسیر صحیح خود قرار بگیرد؛ پس فقیه با در نظر گرفتن عناوین ثانوی گاهی حکم به وجوب یک امر میدهد و گاه به تحریم آن به خاطر اختلاف شرایط و مقتضیات و این یک مساله دقیق است که باید به آن توجه شود.
لازمه وجود مرجعیت و حوزه های علمیه
ما میگوییم دلیل سوم نه آیه است و نه اجماع بلکه میگوییم اگر خمس نباشد و خمس در مؤونه مازاد نباشد دیگر نه مرجعیتی هست و نه حوزه ای
و لازمه عدم مرجعیت و حوزه این است که مذهب امامیه از هم پاشیده میشود چون بقای مذهب به حوزه و مرجعیت است و این مسأله ای است که در روزگار ما به روشنی قابل رؤیت است و تازه برخی علمای مذهب مقابل به این رسیده اند که چرا آنها مرجعیت و نظام اسلامی همانند ما ندارند. به هر حال با توجه به این دلیل ما نیاز به دلیلی از آیه و روایت و اجماع نداریم و همین حکم ثانویه برای وجوب خمس هم برای ما کفایت میکند.
4. روایات وجوب خمس
دلیل چهارم: اگر روایت هم در این زمینه بخواهید روایات آن در کتاب "وسائل الشیعة" موجود است (در باب خمس باب هشتم از ابوب «ما یجب فیه الخمس»). مؤلف این کتاب در باب وجوب خمس در مؤونه مازاد، 10 روایت فقط برای اثبات وجوب خمس در مؤونه مازاد ذکر کرده است که اینجا نمیتوانم آنها را ذکر کنم
این ده روایت کم نیست. ممکن است بگویید اینها صحیح است؟ اگر صحیح نباشد که فایده ای برای ما ندارد
با اینکه ما ثابت میکنیم که برخی از آنها صحیح هستند اما اینجا فرض را بر این میگذاریم که این ده روایت صحیح نیستند. اما با این وجود، این ده روایت تشکیل تواتر میدهند و هنگامی که یک روایت متواتر شد دیگر نیازی به بحث درباره سند آنها نیست
این مقدار روایت هم عدد کمی نیست که البته از ابواب دیگر خمس نیز میتوان از روایاتی در این «تواتر مضمونی» استفاده کرد که در کنار هم تشکیل تواتر میدهند، و زمانی که برای ما یقین به این مضمون حاصل شد دیگر نیاز نیست سراغ تک تک روایات برویم و از سند آنها بحث کنیم.
زمانی لازم است از سند روایات بحث کنیم که روایت متواتر نباشد. در حدود بیست سال پیش کسی شبهه کرد که شما چه دلیلی دارید که امام مهدی(ع) متولد شده و امام حسن عسکری(ع) چنین فرزندی داشته، یک روایت صحیح برای ما ذکر کنید
با وجود روایات متواتر در این زمینه که تبانی آنها بر دروغ ممکن نیست، دیگر نیاز به بررسی صحت سند این روایات نیست. پس ما تا زمانی که ده روایت یا بیشتر داریم که بر این مضمون یعنی وجوب خمس در مؤونه مازاد دلالت میکنند دیگر نیاز به بحث درباره سند نداریم.
وجود روایات معتبر در نزد شیعه
کسی ممکن است سؤال کند روایت معتبر یعنی چه؟ ما چهار قسم روایت داریم:
صحیح، موثق، حسن و ضعیف.
روایت صحیح از نگاه شیعه امامیه
روایت صحیح روایتی است که روات آن امامیه ثقه و عادل باشند. موثقه روایتی است که روات آن ثقه هستند اما امامی نیستند که این روایت نزد ما معتبر است و به آن عمل میشود. روایت حسن روایتی است که راوی آن امامی ممدوح است. یعنی درباره عدالت و ثقه بودن او چیزی نگفته اند اما او را مدح کرده اند مثل ابراهیم بن هاشم (پدر علی بن ابراهیم قمی) که درباره او گفته اند اولین کسی است که احادیث مدرسه کوفه را در مدرسه قم منتشر کرده
کسی که احادیث یک مدرسه را به مدرسه دیگر منتقل کند و مدرسه دوم هم از او پذیرفته اند معلوم میشود این شخص جایگاه بلندی داشته اگر نگوییم ثقه است چون اگر ثقه نبوده پس چگونه مدرسه دوم احادیث او را پذیرفته اند؟ پس فقط خبر صحیح حجت نیست
موثق و حسن هم حجت هستند و به آنها عمل میشود. البته این نکته را بگویم که اینجا ما در صدد اثبات این مساله برای مدرسه شیعه هستیم و مخاطب ما در این بحث اهل سنت نیستند چون آنها اصلا روایات امام صادق و امام کاظم و امام جواد ـ علیهم السلام ـ را نمیپذیرند. به هر حال سخن ما با شیعه است و به این اعتبار است که میگوییم صحیح و موثق و حسن حجت هستند.
یک روایت صحیح از «شیخ طوسی»
یکی از این روایات که صحیح است: شیخ طوسی به اسنادش از علی بن مهزیار که میگوید ابوعلی ابن راشد به من گفت: به امام(ع) گفتم: أمرتنی بالقیام بأمرک و أخذ حقک فأعلمت موالیک بذلک فقال لی بعضهم و أی شیء حقه فلم أدر ما أجیبه فقال یجب علیهم الخمس فقلت فی أی شیء فقال فی أمتعتهم و صنایعهم.[2]
حدیث صحیح است، شیخ طوسی شیخ الطایفه است. علی بن مهزیار هم که میدانید ثقه است و نجاشی و شیخ او را توثیق کرده اند. طریق شیخ طوسی به علی بن مهزیار در مشیخه او و الفهرست موجود است و طریق صحیح و معتبری است: جماعة عن أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه عن أبیه و محمد بن الحسن عن سعد بن عبدالله و الحمیری و محمد بن یحیی و أحمد بن إدریس عن أحمد بن محمد عن العباس بن معروف عنه(یعنی از علی بن مهزیار). این یک طریق صحیح و معتبر است و هیچ شائبه ای ندارد. و روایت هم به وضوح بر وجوب خمس دلالت دارد.
روایت دوم: بإسناده (شیخ طوسی) عن محمد بن الحسن الصفار عن أحمد بن محمد و عبدالله بن محمد جمیعا عن علی بن مهزیار قال کتب إلیه أبوجعفر علیه السلام: فأما الغنائم و الفوائد فهی واجبة علیهم فی کل عام قال الله تعالی واعلموا أنما غنمتم من شیء...[3]
امام علیه السلام در این حدیث میفرماید خمس غنائم و فوائد بر شما واجب است. اگر غنائم به تنها آمده بود میگفتیم شاید منظور امام غنائم جنگی بوده اما بعد از آن فوائد آمده یعنی هر فایده ای خمس دارد. طریق روایت هم صحیح و معتبر است
طریق شیخ به محمد بن الحسن صفار معتبر است و نیاز به تبیین در جمع تخصصی دارد. محمد بن الحسن الصفار از اجله و ثقات اصحاب امامیه است. احمد بن محمد هم پسر عیسی اشعری است که او هم از ثقات اصحاب است و علی بن مهزیار هم همینطور. پس روایت هیچ تاملی ندارد و صحیح است.
روایت سوم: محمد بن یعقوب عن علی بن إبراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن الحسین بن عثمان عن سماعة : سألت أبی الحسن عن الخمس فقال فی کل ما أفاد الناس من قلیل أو کثیر.[4] روایت بسیار واضح است یعنی هر فایده و درآمد کم و زیادی که مردم دارند باید خمس آن را بپردازند
طریق این روایت هم صحیح است. محمد بن یعقوب کلینی است که موجب افتخار شیعه است و علی بن ابراهیم قمی هم صاحب تفسیر و ثقه و جلیل است و پدرش هم که گفتیم مرد معتبری بوده. ابن ابی عمیر هم ثقه جلیل است و الحسین بن عثمان هم مشترک میان جماعتی است که همه آنها ثقه هستند. سماعه هم واقفی است ولی شیخ طوسی او را توثیق کرده پس روایت موثق و معتبر است و به آن عمل میکنیم.
روایتی دیگر
روایت آخری که برای شما ذکر میکنم: محمد بن یعقوب عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن بن أبی نصر قال: کتبت إلی أبی جعفر علیه السلام الخمس أخرجه قبل المؤونة أو بعد المؤونة؟ فکتب علیه السلام بعد المؤونة.[5] روایت واضح است که خمس واجب است و منظور او هم خمس غنائم نبوده چون در آن سال جنگی نبوده و «ابن ابی نصر» ربطی دارد به غنائم جنگی نداشته است
لذا منظور او مازاد مؤونه بوده که حضرت هم در جواب فرمود بعد از مؤونه. سند روایت معتبر است شیخ کلینی و مشایخ او همه ثقات هستند. احمد بن محمد یعنی ابن عیسی اشعری که از ثقات اصحاب است و ابن ابی نصر یعنی بزنطی که او هم از ثقات است. این چهار روایت که برای شما ذکر کردم هیچ شکی در سند آنها نیست.
جمع بندی ادله پس به طور خلاصه میگویم:
اولاً: اگر کسی برای اثبات حکم خمس، روایات معتبر میخواهد چهار روایت معتبر داریم.
ثانیاً: با صرف نظر از این روایات ما تواتر داریم.
ثالثاً: با صرف نظر از تواتر، آیه کریمه را داریم.
رابعاً: با صرف نظر از آیه، اجماع داریم.
خامساً: با صرف نظر از اجماع، حکم ثانویه داریم.
پس از این ناحیه هیچ شکی در ثبوت خمس در مازاد مؤونه نیست و بر همین اساس است که فقها فتوای وجوب داده اند.
پاسخ به چند سؤال/ آیا خمس از زمان ائمه(ع) وجوب داشته است؟
سؤال: اولین کسی که به تعیین سال خمسی برای محاسبه خمس درآمد فتوا داده سید مرتضی است همان طور که شیخ انصاری هم به این مطلب اشاره میکند. آیا این فتوا دلیل نقلی هم دارد؟
پاسخ: خمس از زمان ائمه(ع) موجود بوده در روایات اشاره شده بود که محاسبه خمس باید پس از اخراج مؤونه باشد و نزد عرب متعارف است که خرج را سالانه حساب میکنند و سال مالی دارند و در زمان ما هم همین طور است. بله شاید اولین کسی که به آن تصریح کرده سید مرتضی است اما در واقع از زمان ائمه علیهم السلام موجود بوده است.
سؤال: آیا حکم خمس در زمان پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) نیز اجرا میشده و به آن عمل میشده؟ آیا برای پیامبر(ص) و امام(ع) جایز است که حکم الهی را تعطیل کنند و از خمس بگذرند؟
پاسخ: این شبهه را «مرحوم آیت الله العظمی خویی» اینگونه پاسخ دادند: ما در تشریع، مسأله ای به نام "تدرّج" داریم. به این معنا که پیامبر(ص) تمام احکام را یک جا بیان نفرموده. اگر یک جا میگفت، دیگر نیازی به ائمه(ع) هم نبود. پیامبر(ص) برخی از احکام را به شکل مجمل گفت که ائمه(ع) پس از ایشان به تفصیل بیان کرده اند
پیامبر(ص) برخی احکام را به ائمه(ع) واگذار کرده و همان طور که میبینید روایات زیادی هم از طرف ائمه(ع) بیان شده که از باب مصلحت تدرج در بیان احکام، پیامبر(ص) به خاطر رعایت برخی مصالح، بیان آن را به تأخیر انداخته تا ائمه(ع) آن را تبیین کنند. و الا اگر بخواهیم این اشکال را مطرح کنیم، بیشتر احکامی که ائمه علیهم السلام مطرح کرده اند نیز این اشکال به آنها وارد است که پیامبر(ص) آنها را بیان نفرموده یا اجرا نکردند.
سؤال: دلیل دومی که برای وجوب خمس ذکر کردید اجماع است؛ در صورتی که برخی فقهای متقدم خمس را مباح میدانند؟
پاسخ: قول به اباحه، فرع قول به ثبوت خمس است؛ یعنی نفس اباحه دلیل این است که اصل خمس ثابت است و ائمه علیهم السلام آن را به شیعیان اباحه کرده و بخشیده اند. پس قول به اباحه با دلالت التزامی دلالت میکند بر اینکه خمس ثابت است اما ائمه علیهم السلام آن را بخشیده اند.
پی نوشت ها : [1] انفال/41
[2] وسایل الشیعة (انتشارات آل البیت)/ جلد9/ ص500/ حدیث3
[3] وسائل الشیعة/ ج9/ ص 502
[4] وسائل الشیعة/ ج9/ ص 503
[5] وسائل الشیعة/ ج9/ ص 508
تقسیم خمس در زمان پیامبراکرم(ص)
روایات معتبر زیادی در کتب اهل سنت یافت می شوند که آن حضرت خمس را بر اساس آنچه در آیه شریفه آمده است، تقسیم می نمود. ابوعالیه ریاحی می گوید: روزی غنیمت را نزد پیامبر خدا آوردند. آن حضرت خمس را از آن برداشت و بر پنج قسم تقسیم نمود: سهم خدا، سهم رسول، سهم ذی القربی، سهم یتامی، سهم مساکین و سهم ابن سبیل. همه روایات اهل سنت تصریح دارند که در زمان پیامبر اکرم(ص) همواره سهم ذی القربی داده می شد و خمس بر طبق آیه بر شش قسم تقسیم می شد.
نقد رفتار خلفا 1.سهم ذی القربی ربطی به ارث پیامبر ندارد. ارث میت شامل اموال اقارب نمی شود. 2.اگر خمس شامل ارث پیامبر میشود، چرا ابوبکر پیشنهاد کرد مقداری را به فاطمه(س)بدهد؟ زیرا این به عقیده آنها صدقه است و صدقه هم بر آل محمد (ع) حرام است. 3. این روایت با روایات دیگر در تعارض است که در آنها خود ابوبکر قبول کرده که به فقرا و مساکین خاندان پیامبر از خمس پرداخت کند. چنان که آمده که «ابوبکر بنی هاشم را از خمس منع کرد و گفت: از این خمس برای فقرای شما و ازدواج کنیزان شما و کسی که از شما خادم ندارد... می پردازم.» اگر خمس از صدقه باشد، چطور صدقه را برای خاندان پیامبر جایز می دانند؟ حال آنکه در روایات زیادی آمده که صدقه و زکات چرک دست مردم است و به خاطر همین خداوند خمسی را برای آل محمد قرار داد.
خمس در غیر غنائم جنگی پیامبر فرمود: در رکاز خمس است. سؤال شد: ای رسول خدا! رکاز چیست؟ فرمود: طلا و نقره ای که خداوند هنگام خلقت در زمین قرار داده است.» اصحاب دیگر، مانند ابی ثعلبه الخشنی، ابو هریره و زید بن ارقم نیز چنین مضامینی را نقل کرده اند. در نامه هایی که به شخصیت ها و قبایلی که تازه اسلام آورده بودند، می نوشت، به آنان دستور می داد خمس بپردازند. مثلاً رسول خدا به سعد هذیم از قضاعه و جذام نامه نوشت و در آن واجبات صدقه را بیان فرمود و امر فرمود تا زکات و خمس خود را به دو فرستاده اش (ابی و عنیسه) و یا به کسی که آن دو نفر برای گرفتن زکات و خمس بفرستند، بپردازند. نامه های دیگری نیز نزدیک به این مضمون درمنابع اسلامی و اهل سنت آمده است.
بخشی از عذابها و گرفتاریهایی که مؤمنان در دنیا دچار آن میشوند به سبب عدم توجه به واجبات و محرمات است. همان گونه که انجام واجبات و ترک محرمات، عامل افزایش برکات (الاثنا عشریه ص19) و رهایی از مشکلات و گرفتاری هاست، رفتار برخلاف آموزه های الهی موجب میشود تا شخص در همین زندگی به سرعت دچار مشکلات و گرفتاریهائی شود که گاه جز به استغفار از آن رهایی نمی یابد. کسانی که می گویند مالشان به اشتباه و خطایی از دستشان رفت و یا ورشکست شدند، وقتی خوب بنگرند درمی یابند که مثلا زکات و خمسی را نپرداخته اند، زیرا پرداخت زکات موجب مصونیت مال از تباهی می شود (وسایل الشیعه، ج6، ص13) و حتی مال، برکت یافته و زیاد میگردد (من لایحضره الفقیه، ج2، ص2)
اما اگر زکات را نپردازد، دو برابر آن به ناحق از دستش می رود بی آن که سودی برده باشد (کافی، ج3، ص405) امام صادق(ع) می فرماید: هیچ مالی در دریا و خشکی تباه نمی شود. مگر به سبب زکات ندادن. (بحارالانوار ج96 ص12) همین عدم پرداخت است که زمین، برکات خود را باز می دارد (کافی، ج 3، ص 505) و عامل برکت به عامل نقمت تبدیل می شود و باران به سیل و بلا، تغییر شکل می دهد.
این که زمین برکات خود را از تارکان زکات و منع کنندگان آن باز می دارد، به این معناست که هرچیزی که باید به عنوان نعمت از زمین به دست آید به نقمت و بلا تبدیل می شود و خیر و برکت از آن می رود و انسان سودی از زندگی اش نمی برد. این ها عذاب های الهی است که مردم گرفتار آن می شوند و علت را در چیزهای دیگر می جویند درحالی که بسیاری از مشکلات و مصیبت های آدمی به سبب کارهای خود بشر مانند عدم پرداخت خمس و زکات و گناهان دیگر است. این عذاب های الهی برای این است که این افراد پشیمان شوند (یونس45) و یا فطرت پاک ایشان دوباره بیدار شود و در مسیر کمالی گام بردارند و آموزه های عقلانی و شرعی را انجام دهند (انعام40.41 یا این که حقیقت هستی را به درستی درک کنند (انعام65و از آن عبرت بگیرند. (بقره65 66)
حسن تدبیر و افزایش روزی
حسن تدبیر در سلوک فردی و اجتماعی چه تأثیراتی در افزایش رزق و روزی انسان دارد؟
آنچه مسلم است براساس آموزه های وحیانی یکی از مهم ترین عوامل فقر و تنگدستی در حیات فردی و اجتماعی انسان سوء تدبیر است. در روایتی از علی(ع) آمده است که فقر ریشه در سوء تدبیر انسان دارد و در روایتی دیگر آن حضرت به صراحت می فرماید: من حسنت نیته زید فی رزقه. هرکس قصدش نیکو باشد روزیش فراوان می گردد (بحار ج103 ص21)
بنابراین یکی از مهم ترین عوامل در تأمین رزق و روزی و افزایش آن، داشتن تدبیر، آینده نگری، برنامه ریزی و برخورداری از حسن نیت است. تدبیر در زندگی، گونه ها و چهره های متفاوتی دارد. مسایلی از قبیل انتخاب شغل، سن و زمان و مکان مناسب برای وارد شدن در عرصه کار و اشتغال از جمله آنهاست
اگر کسی بدون شناخت علاقه، استعداد و توانایی خود، در انتخاب شغل و مکان و زمان آن دچار اشتباه شد، به جای مذمت و سرزنش چرخ فلک و بدبینی به این و آن و زمین و زمان باید خود را سرزنش کند و در تدبیر و برنامه ر یزی های خود تجدید نظر کند.
این همه مربوط به مرحله قبل از انتخاب شغل است. اما بعد از انتخاب شغل و کسب درآمد، مرحله جدیدی از تدبیر در زندگی آغاز می شود. در این مرحله مسائلی از قبیل نحوه هزینه و اولویت بندی در هزینه ها، مراعات صرفه جویی و قناعت در زندگی و.. وجود دارد که باید به گونه مناسبی تدبیر شود
پرهیز از اسراف و ریخت و پاش های تبذیرگونه و پرهیز از روحیه قناعت و مشرب اقتصادی متعادل، همچنین نیت های سوء و شیطانی و آلوده به گناه می تواند موجبات فقر و تنگدستی را فراهم آورد. علی(ع) در این زمینه میفرماید قوام العیش حسن التقدیر و ملاکه حسن التدبیر برپایی زندگی منوط به اندازه گیری مناسب است و اندازه گیری مناسب به تدبیر مناسب وابسته است (غررالحکم).
در حدیث پرمغز دیگری از امام باقر(ع) نقل شده که تمام کمالات انسانی در سه نکته خلاصه شده است که یکی از آنها تدبیر معاش در زندگی است. «تمام کمالات در سه چیز نهفته است: فهم عمیق از دین، بردباری در ناملایمات و برنامه ر یزی امر معاش در زندگی» (کافی، ج 1، ص 32) در حدیث مشابه دیگری از آن امام همام، این سه خصلت از ویژگی های مؤمن شمرده شده است. عن ابی جعفر(ع): من علامات المؤمن ثلاث: حسن التقدیر فی المعیشه، والصبر علی النائبه، والتفقه فی الدین (وسایل الشیعه ج17 ص66).
چرا این همه نگرانی؟! خدا رزق و روزی روزیخواران را به عهده گرفته
امام صادق(ع) ضمن بیان مواعظی میفرمایند:
1- اگر این باورت شده که خدا رزق و روزی روزیخواران را به عهده گرفته است، پس تلاش بیش از حد توأم با نگرانیات برای چیست؟!
2- اگر خدا رزق مقدر بندگانش را روی حکمت و مصالحی که خود میداند در میانشان تقسیم کرده و به هر فردی جز سهم معین او نخواهد داد و کمکاری یا پرکاری هیچ تاثیری در زیاد و کمکردن آن نخواهد داشت، پس حرص زدن و جمع کردن و روی هم انباشتن برای چه؟!
3- اگر این باورتان شده است که حساب روز قیامت حق است و ریز و درشت اموال و اعمالتان مورد سوال و پرسش قرار خواهد گرفت (که فلان مال را از چه راهی و چگونه به دست آورده و در چه راهی به مصرف رساندهای؟ حقوق خدا و خلق خدا را چگونه ادا کرده و یا چرا حبس حقوق نمودهای؟!) پس چرا چنین بیپروا و بیحساب در جمعآوری اموال میکوشید؟!
4- اگر باورتان شده که ثواب و پاداش از جانب خدا در مقابل اعمال نیک، حق است و مسلم، پس کسالت و بیحالی و تنبلی در انجام عمل برای چیست؟!
5- اگر اعتقاد به این دارید که هرچه از اموال خود در راه خدا انفاق کنید خدا جای آن را پر میکند (ما انفقتم من شئ فهو یخلفه) هرچه که انفاق کنید، او جای آن را پر میکند. سبأ39) پس بخل ورزیدن و امساک از انفاق نمودن برای چه؟!
6- اگر راستی اعتقاد به این دارید که خدا مجرمان و تبهکاران را با آتش سوزان عقاب و عذاب خواهد کرد پس این بیپروایی در گناه و معصیت چرا؟! - بحارالانوار، ج 75، ص 190
فلسفه وسعت و ضیق روزی
با توجه به اینکه فقط خدای متعال رزاق علی الاطلاق است و تقدیر ارزاق و وسعت و ضیق آن به دست اوست، چه توجیه و فلسفهای را میتوان برای این تفاوت روزیها مطرح کرد؟ شکی نیست که براساس آموزههای وحیانی، تقدیر رزق و روزی و وسعت و ضیق آن فقط به دست خدای متعال است
اولم یعلموا انالله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر» آیا آنها ندانستند که خداوند روزی را برای هر کس بخواهد گسترده یا تنگ میسازد؟ (زمر- 53) آری خدای منان باعلم ازلی و ابدی خود و احاطه تام بر احوالات انسانها به خوبی میداند که با افزایش روزی خود بر بندگان، عدهای از آنان به طغیان و سرکشی میافتند و از حد خود بیرون میروند. از همین رو از روی لطف خود و برای جلوگیری از سرکشی آنان، روزی آنان را به قدر خاص محدود میکند.
«ولو بسط الله لعباده لبغوا فیالارض ولکن ینزل بقدر ما یشاء انه بعباده خبیر بصیر» و اگر خدا روزی را برای بندگانش وسعت میداد، مسلما در زمین سر به عصیان برمیداشتند و لکن به اندازهای که میخواهد نازل میکند. به راستی او به (حال) بندگانش آگاه و بینا است.» (شوری- 27) اوست که با حکمت بالغهاش، کمی و زیادی رزق را بین بندگان خود تقدیر و تقسیم میکند تا بدین وسیله ناسپاسان را از سپاسگزاران و شکیبایان را از ناشکیبان بازشناسد و براساس رفتار و عکسالعمل خوب و بد آنان، به آنان مرتبت سعادت یا هلاکت و شقاوت بخشد.
به گفته مولای متقیان امام علی(ع) (خداوند) روزیها را مقدر کرده، برخی اندک و برخی فراوان، دستهای در تنگی و سختی و دستهای در فراخ و آسانی. سپس بین آنها به عدالت عمل کرد تا کسانی را که در آسانیها و سختیها قرار دارند بیازماید و بدین وسیله در میان غنی و فقیر، شکر و صبر را مورد آزمایش قرار دهد. (نهجالبلاغه، خطبه 90) اوست که با تقدیر و تقسیم روزی خود بین فقیر و غنی، زرنگ و تنبل، ضعیف و قوی، بافراست و بیکیاست و... به همگان ثابت کرده است که کلید تقدیر روزی در دستان اوست و قدرت و فراست قدرتمندان و زیرکان نمیتواند اندازهای را که او برای روزی آدمیان معین کرده است افزایش یا کاهش دهد.
علی(ع) خطاب به همه انسانها، در نصیحتی مشفقانه، رمز آسودهزیستی و راحتطلبی واقعی را بارها و بارها این چنین بیان فرمودند: «به یقین بدانید، که خداوند عزوجل، هرچقدر بندهای پرتلاش و پرتدبیر و چارهجو باشد، برای او سهمی بیش از آنچه در علم حکیمانهاش مقدر فرموده است، قرار نمیدهد. (و در نقطه مقابل) هرچقدر بندهای ضعیف و کمتدبیر باشد، برای او سهمی کمتر از آنچه در علم حکیمانهاش مقدر نموده است، قرار نداده است
هان ای مردم! هیچ زکاوتمندی با زکاوت خود (چیز اندکی همچون) پوست هسته خرما را بر رزق خود نمیافزاید و هیچ کمخردمندی دراثر کمخردی خود (چیز اندکی همچون) پوست هسته خرما را از دست نمیدهد. پس آن کس که این نکته را درک کند و به آن عمل نماید، آسودهترین مردم در کسب منفعت خود میباشد، و آن کس که این نکته را دریابد اما به آن عمل نکند، مشغولترین انسانها در راه ضرررساندن به خویش است.» (وسایلالشیعه، ج 17، ص 49)
مگر نه این است که عامل بسیاری از دزدیها، اختلاسها، ضرب و شتمها و قتلها، ناراحتیهای عصبی و فشارهای روحی و روانی و بسیاری از نابسامانیهای فردی و اجتماعی، از آنجا ناشی شده است که بسیاری از افراد، بدون توجه به تقدیرات حکیمانه خداوند و غفلت از او، و تنها با اتکا به قدرت تدبیر و زوربازوی خود، به این سو و آن سو میدوند تا لقمهای نان به دست آورند و این دوندگی بیحاصل را تا جایی ادامه میدهند که از رمق بیفتند و چشم به دست این و آن بدوزند
این عده، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا جاهلانه به جای اتکا به خداوند، به خود متکیاند و همهچیز را در سایه تلاش و تدبیر خود معنا میکنند. به راستی اگر به جای خود، به خدامتکی شویم و در فکر و عمل به تقدیرات حکیمانه او گردن نهیم، بسیاری از التهابها و ناراحتیهای فردی و اجتماعی از بین رفته و جای آنها را راحتی و آرامش روحی و روانی فرا میگیرد. بنابراین فلسفه وسعت و ضیق رزق و روزی انسانها، نوعی آزمایش است تا در پرتو آن تواناییها و استعدادهای بالقوه شکوفا گردد و اعمال و رفتار انسانها در این دنیا مورد ارزیابی و امتحان واقع شود.
پاداشهای دنیوی و اخروی زکات
زکات یکی از امور مهم در مناسک دین اسلام محسوب میگردد به طوری که همواره در کنار نماز از آن نام برده شده است در این مقاله به تبیین اثرات دنیوی و اخروی زکات پرداخته شده است.
الف) پاداشهای دنیوی
1. برکت رزق: بریدن شاخههای درخت انگور، در ظاهر کوتاه کردن درخت است، ولی در واقع سبب رشد آن میشود. در قرآن میخوانیم «یمحقالله الربا و یربی الصدقات»(بقره 276) (خداوند، ربا را نابود میکند؛ و صدقات را افزایش میدهد) در روایات زیادی میخوانیم که: «الزکاه تزید فیالرزق» (امامی طوسی ص 296) (زکات روزی انسان را زیاد میکند).
«مثلالذین ینفقون اموالهم فی سبیلالله کمثل حبه أنبتت سبع سنابل فی کل سنبله مأه حبه والله یضاعف لمن یشاء» (بقره 261) (کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند، همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند؛ که در هر خوشه، یکصد دانه باشد، و خداوند آن را برای هرکس بخواهد، دو یا چند برابر میکند)
به راستی آیا کشاورزان به این باور رسیدهاند که پرورش دهنده واقعی خداوند متعال است؟ که در سوره واقعه با حالت سؤالی این واقعیت را گوشزد میکند «أأنتم تزرعونه ام نحن الزارعون» (واقعه 64) (آیا شما آن را میرویانید یا ما میرویانیم)؟!
2. بیمه مال: امام کاظم(ع) فرمود: «حصنو أموالکم بالزکاه» (کافی ج4 ص61) (اموال خود را از طریق زکات بیمه کنید).
3. دفع ترس و حزن: در قرآن یکی از عوامل دفع و حزن پرداخت زکات دانسته شده است(کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زکات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است؛ و نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین میشوند) (بقره 277)
4. حل مشکلات: گاهی برای ما مشکلاتی پیش میآید که در برطرف کردن آن دچار زحمت زیادی میگردیم و گاهی اصلا نمیتوانیم آن را مرتفع نماییم، اما در انفاق ها و بخششها از آنجا که خداوند خریدار متاع ماست، مشکلات نیز آسان میگردد «فاما من اعطی و اتقی و صدق بالحسنی فسنیسره للیسری» (لیل 5-7)
(اما آن کس که انفاق کند و پرهیزگاری پیش گیرد، و جزای نیک الهی را تصدیق کند، ما او را در مسیر آسانی قرار میدهیم).
5. رهایی از کیفر: کفار، با توبه و نماز و زکات میتوانند خود را از کیفر برهانند.قرآن میفرماید: «و ان تابوا و اقاموا الصلوه و آتوا الزکاه فخلوا سبیلهم». (توبه5)
6. زندگی شیرین: امام صادق(ع) فرمود: اگر مردم حقوق خود را ادا کنند، قطعا در زندگی شیرینی به سر خواهند برد: «لوان الناس ادوا حقوقهم لکانوا عایشین بخیر»(تهذیب الاحکام ج4 ص49)
7. برادری در روابط اجتماعی: قرآن در یک جا میفرماید: مؤمنان با یکدیگر برادرند:«انما المؤمنون اخوه» (حجرات 9) و در جایی دیگر میفرماید: هرگاه مخالفان شما توبه کنند و نماز به پا دارند و زکات بپردازند، آنها هم برادر دینی شما میشوند «فان تابوا و اقامو الصلوه و اتوا الزکاه فاخوانکم فیالدین» (توبه 11) بنابراین شرط برادری، در کنار توبه و نماز، پرداخت زکات است.
8. ایجاد یا تعمیق روابط: در آداب دوستی، صدها روایت به چشم میخورد که آنچه سبب ایجاد دوستی یا تعمیق و توسعه آن میشود، خوشنیتی، خوشرفتاری، انصاف، کرم، ایثار، سخاوت، احسان، محبت، زهد صلهرحم، هدیه و تفقد از یکدیگر میباشد که در پرداخت زکات همه آن آثار به روشنی نهفته است.
9. کینهزدایی: با پرداخت زکات، کینه محرومان برطرف و به محبت و دوستی تبدیل میشود و این محبت و دوستی در تعاون و یاری یکدیگر و تولید بهتر و بیشتر و حفاظت از دستاوردهای جامعه اسلامی نقش مهمی دارد.
10. به صحنه کشاندن واماندگان: فقر و گرسنگی، انسان را به انزوا و گوشهگیری و بدبینی و ناامیدی و حقارتپذیری میکشاند، اما زمانی که با پرداخت خمس و زکات و سایر انفاقات مشکلات اقتصادی مردم حل شود، تلاش، نشاط، دلسوزی و حضور مردم در صحنههای مختلف بیشتر میشود.
11. ایجاد همدلی در جامعه: پرداخت زکات، دلها را به هم نزدیک میکند و جامعه را برای حل همه مشکلات آماده میسازد. اگر فقرا خود را در سود اغنیا شریک بدانند، در برابر نابسامانیها و مشکلات و آفات با تمام توان به پا خواهند خاست و تا آنجا که بتوانند در حل مشکلات کوشش خواهند نمود.
12. فقرزدایی: یکی از مسائل مهم جامعه، وجود فقر و گرسنگی و سایر کمبودهاست که یکی از راههای مبارزه با آن، توجه جدی به مسئله پرداخت خمس و زکات و انفاقات است.امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «فما جاع فقیر الا بما منع غنی و الله سبحانه و تعالی سائلهم عن ذلک» (غررالحکم ص 234) هیچ فقیری گرسنه نمیماند مگر به خاطر آنکهثروتمندی حق خدا را نمیپردازد و خداوند در روز قیامت ثروتمند را به همین دلیل بازخواست خواهد کرد.
13. ایجاد اشتغال: یکی از مسائل مهم جامعه، وجود بیکاری است که زمینهساز انواع فسادهاست
اگر مردم خمس و زکات خود را بپردازند، چرخهای اقتصاد به گردش درمیآید و بخش مهمی از افراد بیکار شاغل خواهند شد.
همانگونه که از طریق مضاربه یا قرضالحسنه میتوان ایجاد اشتغال کرد، از طریق پرداخت خمس و زکات و یا بخششهای بلاعوض و یا ایجاد زمینههای تحصیل برای بیسوادها و کمسوادها و آموزش فن و حرفه و تأسیس و توسعه مراکز فرهنگی و احداث جادهها و پلها و آبادانیهای دیگر نیز میتوان ایجاد اشتغال کرد
بنابراین در احیای خمس و زکات، حل مسئله اشتغال و توسعه اقتصادی و فرهنگی و پر کردن ایام فراغت و جلوگیری از مفاسدی که در اثر بیکاری به چشم میخورد، نهفته است.
پ) پاداشهای اخروی
واژه زکات سی و دو مرتبه در قرآنکریم آمده است؛ که براساس آن پرداخت زکات، نشانه ایمان به خدا و روز قیامت است «من آمن بالله و الیومالاخر و اقامالصلوه و آتی الزکاه» (توبه18) اگر بدانیم دریافت کنندگان کمکهای ما در ظاهر فقرا هستند، ولی در واقع خداوند است که صدقات را تحویل میگیرد، «یأخذ الصدقات» (توبه 104)، به راحتی کمک میکنیم و همانگونه که در روایات آمده دست خود را نیز میبوسیم. در ذیل به برخی از پاداش دنیوی و اخروی زکات اشاره میگردد:
1. تقرب به خدا: امام علی(ع) فرمودند: زکات به همراه نماز وسیله تقرب اهل اسلام است. (نهجالبلاغه 317)
2. تجارت پرسود: «انالذین یتلون کتابالله و أقاموا الصلاه و أنفقوا مما رزقناهم سرا و علانیه یرجون تجاره لن تبور» (فاطر 29) (کسانی که کتاب الهی را تلاوت میکنند و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم پنهان و آشکار انفاق میکنند، تجارتی پرسود و بیزیان و خالی از کساد را امید دارند).
3. پذیرش توبه: راه پذیرش توبه و آمرزش گناهان، اقامه نماز و ادای زکات است «فان تابوا و اقاموا الصلوه و آتوا الزکاه فاخوانکم فیالدین». (توبه11)
4. عامل طهارت و تزکیه و دریافت سلام و صلوات پیامبر(ص): خداوند به پیامبرش میفرماید:زکات مردم را بگیر و آنان را پاک کن و بر آنها درود بفرست. (توبه 103)
5. رهایی از بخل: پیامبر(ص) فرمود: «من ادی الزکاه... فقد وقی منالشح» (مستدرک الوسائل ج7 ص32) هرکس زکات مال خود را بپردازد، قطعا از بخل حفظ شده است.
6. دریافت رحمت خاص خداوند: در قرآن میخوانیم: «و رحمتی وسعت کل شیء فساکتبها للذین یتقون و یؤتون الزکاه...» رحمت پروردگار بر هر چیزی گسترده است، ولی دریافت قطعی آن مخصوص کسانی است که اهل تقوی و زکات باشند.
خداوند میفرماید: «انی معکم لئن اقمتم الصلوه و آتیتم الزکاه و آمنتم برسلی»(مائده 12) اگر شما نماز را به پا دارید و زکات را پرداخت کنید و به پیامبران من ایمان آورید، قطعا من با شما هستم.
7. کفاره گناهان: حضرت علی(ع) میفرماید: «الله الله فی الزکاه، فانها تطفیء غضب ربکم» (تحف العقول ص 198) شما را به خدا، شما را به خدا درباره زکات دقت کنید که همانا زکات غضب پروردگار را فرو مینشاند. خداوند میفرماید: اگر نماز به پا دارید و زکات بپردازید، من بدیهای شما را میپوشانم. (مائده 12)
8. خدایی شدن انسان: همانگونه که خداوند رحمت خود را بر همه گسترانده است، زکاتدهنده لطف خود را بر فقرا سرازیر میکند و بدین گونه اخلاق خدایی را در خود شکوفا میکند و مظهر رحمانیت پروردگار میشود «الرحمن الرحیم». (فاتحه 3)
9. قبولی نماز: پیامبر(ص) فرمود: زکات اموال خود را بپردازید تا نمازتان قبول شود«زکوا اموالکم تقبل صلاتکم». (من لایحضره الفقیه ج2 ص 14)
10. جاودانگی اموال: زکات در حقیقت ذخیره قیامت میشود، بنابراین مال فانی را جاودانه میکند. کامیابیهای احتمالی و موقت و پردردسر دنیا را میتوان از طریق پرداخت زکات به کامیابیهای قطعی و دائمی و بیدردسر تبدیل نمود.
11. تقویت بنیه دینی مردم: از محل زکات میتوان مدارس، کتابخانهها، مساجد و سایر مراکز دینی و فرهنگی را ایجاد نمود و یا آنچه را که قبلا احداث شده است، توسعه داد و با دعوت از کارشناسان دینی و علما و اساتید مناطق دیگر، پایگاه علمی و اعتقادی مردم را تقویت نمود.
12. تربیت نسل پاک: در بسیاری از کتابهای تربیتی و روانشناسی، به هسته مرکزی تربیت که انتخاب همسر و لقمه حلال است، کمتر توجه شده است. اسلام برای تربیت نسل آینده، به مسئله انتخاب همسر و پس از آن به نقش لقمه حلال بسیار توجه و تاکید دارد
پرداخت زکات، سبب پاک و حلال شدن رزق است و لقمهها را از حق محرومان پاک میکند و نقش لقمه پاک در جامعه و نسل آینده از طریق گرایش به خوبیها و کمالات و تنفر از بدیها بر کسی پوشیده نیست.
13. کم شدن مفاسد اجتماعی: هم ازدیاد سرمایه زمینهساز فساد است که با پرداخت خمس و زکات ثروتها تعدیل و مفاسد مهار میشود و هم فقر ممکن است زمینه وقوع سرقت، دریافت رشوه، خیانت و امثال آن شود که دریافت خمس و زکات و... این زمینه را میخشکاند و از بین میبرد. بنابراین پرداخت خمس و زکات، در مهار مفاسد اجتماعی نقش مهمی دارد. (خمس و زکات، محسن قرائتی ص 120-121)
14. جذب دیگران: اسلام، مصرف زکات را برای هشت گروه قرار داده است که یکی از آنها، سرشناسانی هستند که اگر حمایتهای مالی از آنان به عمل آید، ابتدا خودشان و سپس قوم آنان به اسلام جذب میشود. البته این جذب، مقدمه گرایشهای فکری، فرهنگی و اعتقادی است. پیامبر اکرم(ص) سهمی از زکات را به رؤسای قبایل میداد و در هر زمان ولیامر مسلمین میتواند این کار را انجام دهد
از همین سهم که به نام «المؤلفه قلوبهم» (توبه 60) در قرآن مطرح شده است، میتوان مقداری به مسلمانان ضعیفالایمانی پرداخت کرد که اگر به حال خود رها شوند، تبعات و وسوسههای دشمنان در آنان ایجاد شک مینماید. اسلام برای پایداری آنان در دین، مشکلات اقتصادی آنان را حل میکند و این کار مقدمهای برای انس بیشتر با مکتب خواهد بود.
زیانهای دنیوی و اخروی ترک زکات
در مقاله گذشته به بحث اثرات و پاداشهای دنیوی و اخروی پرداخت زکات پرداخته شد. نویسنده در این اجمال به زیانهای دنیوی و اخروی ترک این واجب الهی پرداخته است.
الف: زیانهای دنیوی
در روایات متعددی زکات به عنوان یکی از پایههای دین اسلام شمرده شده است و فرمودهاند: بنای اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، حج، زکات، روزه و ولایت. (محاسن ج 1 ص 286) در ذیل به برخی از زیانهای دنیوی ترک زکات اشاره میگردد:
1- تلف شدن مال: امام محمد باقر(ع): اموال خود را با دادن زکات حفظ کنید، و با صدقه مریضهای خود را مداوا نمائید، و هیچ مالی نه درخشکی و نه در دریا تلف نمیشود مگر آنکه به واسطه ندادن زکات است. (ثوابالاعمال ص 46) همچنین حضرت صادق(ع) در حدیث دیگری فرمودند: «حصنوا اموالکم بالزکاه و أنا ضامن لکل ما یتوی فی بر او بحر بعد اداء حق الله» (بحار ج 93 ص 130) اموال خود را از طریق پرداخت زکات بیمه کنید و اگر بعد از پرداختن زکات مالی تلف شد، من ضامن آن هستم.
2- خسارت دو برابر: در روایات میخوانیم:«من منع حقا لله انفق فی باطل مثلیه» (وافی ج 10 ص 42) (کسی که حق خدا را نپردازد و در راه حق مال خود راصرف نکند، دو برابر آن مقدار را در راه باطل صرف خواهد کرد.)
3- هزینه در راه اشرار: رسول خدا(ص) فرمود: «من منع ماله من الأخیار اختیارا صرف الله ماله الی الأشرار اضطرارا» (بحار ج 93 ص 131) (کسی که مال خود را از مصرف در راه خوبان با اختیار خود باز دارد، خداوند مال او را در راه اشرار با اجبار صرف خواهد نمود.)
4- کمبود و قحطی: رسول خدا(ص) فرمود: «لا تزال أمتی بخیر ما تحابوا و تهادوا و أدوا الأمانه... أقاموا الصلاه و آتوا الزکاه فاذا لم یفعلوا ذلک ابتلوا بالقحط و السنین» (عیوناخبار ج 2 ص 29) (امت من تا مادامی که یکدیگر را دوست بدارند و هدیه دهند و ادای امانت کنند اهل نماز و زکات باشند در خیر و سعادت به سر میبرند، ولی اگر این گونه نباشند، گرفتار قحطی میشوند.)
5- رفع برکت از زمین: رسول خدا(ص) فرمود: «اذا منعت الزکاه منع الأرض برکاتها» (کافی ج 7 ص 32) (هرگاه زکات پرداخت نشود، زمین برکات خود را از مردم باز میدارد.)
6- مرگ چهارپایان:امام رضا(ع) فرمود: «اذا حبست الزکاه ماتت المواشی» (امالی طوسی ص 79) (هرگاه زکات پرداخت نشود، چهارپایان میمیرند.)
ب: زیانهای اخروی
علمای اسلام زکات را از ضروریات دین و منکر آن را کافر دانستهاند. زکات درمان دردهای اقتصادی جامعه است و همان گونه که اگر برای عضوی از بدن کسی ناراحتی پیش بیاید او را از حرکت میاندازد، درجامعه نیز اگر گروهی بامشکلات روبهرو شوند، حرکت آن جامعه فلج میشود و زکات برای حل مشکلات جامعه است. در ذیل به برخی از زیانهای اخروی زکات اشاره میگردد:
1- نقص در ایمان: در روایات : زکات، نشانه بینقص بودن و کمال اسلام و ایمان است. (خصال صدوق ج2 ص346)
2- از عوامل سقوط به دوزخ: یکی از عوامل سقوط انسانها به دوزخ بیتفاوتی نسبت به فقرا بوده است «و لم نک نطعم المسکین.» (مدثر 44)
3- هزینه در راه گناه: امام صادق(ع) فرمود: «و اعلم أنه من لم ینفق فی طاعه الله ابتلی بان ینفق فی معصیهالله و من لم یمش فی حاجه ولیالله ابتلی بان یمشی فی حاجه عدوالله» (من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 412) (آگاه باشید، کسی که مال خود را در راه اطاعت خداوند صرف نکند، به هزینه کردن آن در راه معصیت خداوند گرفتار میشود و هرکس در حل مشکلات ولی خدا گامی برندارد، خداوند او را برتلاش و حرکت در راه حل مشکلات دشمن خدا گرفتار میکند.)
4- محروم شدن از تولیت و تعمیر مراکز دینی: قرآن میفرماید: مشرکان حق تعمیر مساجد را ندارند، بلکه تعمیر و آباد کردن آن تنها سزاوار کسانی است که اهل نماز و زکات و شجاعت باشند. (توبه 18)
5- علامت نفاق: در آیه 67 سوره توبه که سیمای منافقان را بیان میکند، میفرماید: «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض... یقبضون ایدیهم نسواالله فنسیهم» (آنان دست خود را از کمک به دیگران میبندند و خدا را فراموش میکنند، خدا نیز با آنان رفتار فراموششدگان را انجام میدهد.)
6- قبول نشدن نماز و عبادات: در روایات میخوانیم: «ایها الناس ادوا زکاه اموالکم فمن لا یزکی لا صلوه له» (مستدرک الوسایل ج 7 ص 11) (ای مردم زکات اموال خود را بپردازید زیرا قبولی نماز وابسته به پرداخت زکات است.)
7- همردیف رباخواران: حضرت علی(ع) : «مانع الزکاه کآکل الربا» (کسی که زکات ندهد همچون رباخوار است.)
8- شرک به خدا: در حدیث میخوانیم: «ما خانالله احد شیئا من زکاه ماله الا مشرک بالله» (بحار ج 93 ص 29)
معیاری مهم در یاری رساندن
توصیه به دستگیری از نیازمندان و کمک به آنان وظیفه هر مسلمانی است. در آیاتی از قرآن کریم کمک به نیازمندان یکی از وظایف مسلمان شمرده شده است که این کار برای کسانی که توانایی آن را دارند (به هر مقدار) وظیفه ای است واجب و نه مستحب
قرآن کریم در آیات ۱۵ به بعد سوره ذاریات که ویژگیهای مردم اهل تقوا را بیان میکند بعد از اینکه میفرماید: متقین کسانی هستند که اهل مناجات سحرگاهی با خداوند متعالاند (وَ بِالْأَسحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُون) درباره ایشان میفرماید:«وَ فىِ أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائلِ وَ المَحْرُوم» [۱]:
بخشی از دارائیشان را به نیازمندان و محرومان از روزی [۲] اختصاص میدهند. و نیز درباره نمازگزاران واقعی میفرماید: آنها کسانیاند که همواره بر نمازشان مداومت دارند و بخش مشخصی از دارائیهایشان را به درخواستکننده [نیازمند] و محروم [از معیشت] اختصاص دادهاند: «… الْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَلىَ صَلَاتِهمْ دَائمُونَ * وَ الَّذِینَ فىِ أَمْوَالِهمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائلِ وَ الْمَحْرُوم» [۳]
ممکن است گفته شود منظور از این بخش مشخص از دارایی، همان خمس و زکات واجب است که اگر کسی آن را پرداخت کند دیگر بیش از آن بر او واجب نیست و افزون بر آن برای او میشود مستحب که اگر خواست و کمک کرد ثوابی برده است و اگر نخواست و کمک نکرد گناهی نکرده است.
کمک به محرومان، جدای از خمس و زکات
اما این سخن درست نیست و منظور آیه نمیتواند خمس و زکات واجب و مصطلح در احکام فقهی باشد؛ چرا که این آیات در مکه نازل شد و در آن زمان سخنی از خمس و زکات مصطلح نبود و وجوب این دو، سالها بعد در مدینه اعلام شد. [۴] بنابراین مراد از این حق معلوم، کمکهایی است که هر مسلمان باید متناسب با وضعیت مالی خود به نیازمندان و درماندگان تقدیم کند. امام صادق (ع) فرمود:«فَالْحَقُّ الْمَعْلُومُ مِنْ غَیْرِ الزَّکَاةِ وَ هُوَ شَیْءٌ یَفْرِضُهُ الرَّجُلُ عَلَى نَفْسِهِ فِی مَالِهِ یَجِبُ عَلَیْهِ أَنْ یَفْرِضَهُ عَلَى قَدْرِ طَاقَتِهِ وَ سَعَةِ مَالِه» [۵]
حقّ معلوم غیر از زکات واجب مصطلح است و آن مال یا کمکى است که شخص بر خود لازم مىدارد که نسبت به نیازمندان و محرومان انجام دهد؛ و واجب است که اندازه آن را در خور توانایى و گشایش زندگى خویش تعیین کند.» مراد از این حق معلوم، کمکهایی است که هر مسلمان باید متناسب با وضعیت مالی خود به نیازمندان و درماندگان تقدیم کند.
علامه طباطبایی(ره) درباره اینکه آیه میفرماید: «فِی أموَالِهِم حَقٌّ: در اموال اهل تقوا حقی است» با اینکه این حق در دارائی تمام انسانهای دارا و توانا وجود دارد مینویسد: «براى این بوده که بفهماند متقین با صفایى که در فطرتشان هست این معنا را درک کرده و خود مىفهمند که سائل و محروم، حقى در اموال آنان دارد برای همین نسبت به پرداخت آن جدی هستند تا رحمت الهی را گسترش داده و نیکوکارى را بر امیال نفسانى خود مقدم بدارند [۶]
بنابراین با اینکه هر انسانی وظیفه دارد بخشی از درآمد و دارایی خود را به انسانهای نیازمند اختصاص دهد؛ اما این خداباوران هستند که این معنا را درک کرده و در انجام این وظیفه تلاش جدی دارند.
کمک به کافر نیازمند در فرهنگ قرآن کریم که سیره اهل بیت (علیهم السلام) نیز منطبق بر آن است حتی اگر کسی مسلمان هم نبود و رسماً کافر و دشمن اسلام بود، و در عین حال به امکانات اولیه زندگی مانند آب و غذا و دارو نیاز داشت؛ کرامت انسانی و فرهنگ والای اسلامی حکم میکند که به او نیز کمک شود.
این نکته مهم از ماجرای مشهور سوره «هل اتی» به دست میآید؛ آنجا که اهل بیت رسول خدا(ص)؛ یعنی امیرالمومنین، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) روزه میگیرند و غذای افطار خود را به سه انسان نیازمند تقدیم میکنند. این سه، بنابر تصریح قرآن کریم یکی مسکین است و دیگری یتیم و نفر آخر هم اسیر: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً» [۷]
نکته در نفر سوم یعنی اسیر است. با توجه به نبردهای آن دوره که میان سپاه اسلام و کفر صورت میگرفته است بیتردید آن «اسیر» یکی از همان کافرانی بوده که به قصد نابودی اسلام به روی مسلمانان شمشیر کشیده و اسیر مسلمانان شده بود. اما وقتی نوبت به نیازمندی و احتیاج به امکانات اولیه زندگی مانند غذا میرسد اهل بیت (علیه السلام) او را استثناء نکرده و با وجود نیازی که خود به آن غذا داشتند، با اهدای غذای خود به آن کافر، او را در رفع این احتیاج اولیه یاری میرسانند.
معیاری مهم در یاری رساندن به دشمنان
این نکته را نیز باید در نظر داشت که کمک به دشمن اگر موجب تقویت او علیه اسلام و مسلمین شود ممنوع است؛ بنابراین اگر بیم چنین خطری از جانب او نمیرود، حکم همان است که بیان شد
خدا شما را از نیکى کردن و عدالت نسبت به کسانى که در کار دین با شما نجنگیدند و شما را از دیارتان بیرون نکردند بازنمىدارد…» [۸]
برای همین، کمک به دیگر مذاهب، دیگر ادیان و یا حتی کسانی که خدا را هم قبول ندارند نه تنها جای تعجب و گله ندارد؛ بلکه موافق با آموزههای قرآن و فرهنگ والای اهل بیت (علیهم السلام) است؛ تعجب از کسانی است که سنگ اسلام و قرآن را به سینه میزنند و کمک به نیازمندان و محرومان غزه را به جرم سنی بودن و شام و عراق را به جرم پیروی از اهل بیت (علیهم السلام) حرام میدانند!
کمک به نیازمندان در اوج نیازمندی خود
از همین آیات استفاده میشود که در کمکرسانی به نیازمندان، نبود نیاز داخلی، شرط نیست. برخی بر این پندارند که کمک به دیگران وقتی رواست که خود انسان احتیاجی به آن مال اهدایی نداشته باشد که اگر داشت کمک به دیگران جایز نخواهد بود. سرگذشتی که قرآن کریم با تأیید آن، از اهل بیت (علیهم السلام) نقل میکند و ما هم آن را بیان کردیم و نیز آیاتی مانند آیه «۹/حشر» [۹] بر این نکته تأکید فراوان دارد که تنها ملاک برای کمک به نیازمندان، وجود توان یاری رسانی در کمککننده است به هر مقدار ممکن ، و دیگر شرط نیست که آیا خود انسان به آن احتیاج دارد یا نه؟
چراغی که به خانه رواست…
این ضرب المثل هم به مانند برخی از ضربالمثلهای رایج در بین مردم؛ مانند «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» و «یک شب هزار شب نمیشه» با مبانی قرآنی سر ستیز دارد؛ چرا که اگر چنین سخنی حق باشد و این چراغ به خانه روا و بر مسجد حرام باشد، پس معنای ایثار و از خودگذشتگی که از کمالات انسانی است و از ویژگیهای جدا کننده انسان از حیوان است چه میشود؟
آن سخن در فرهنگ و ادبیات ایثار و از خود گذشتگی این گونه بیان میشود: چراغی که به خانه رواست به مسجدی که نیاز دارد واجب است.
بنابراین در کمک به نیازمندان غزه و دیگر نیازمندان جای این پرسش نیست که آیا در داخل کشور نیازمندی هست یا نه؟ که اگر نبود صدقهای به آنان حواله کنیم؛ بلکه شرط یاری این است که اگر آن طرف نیازمند بود (که هست) و ما نیز توان یاری داشتیم (که بحمدالله داریم) به قدر وسع و توانمان به آنها کمک کنیم و این آموزه قرآن است و امثال آن ضربالمثل که برای برخی از وحی منزل هم بالاتر شده، با فرهنگ قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) بیگانه است.
پینوشتها:
۱.ذاریات/۱۹ ۲. «سائل» یعنی کسى که از انسان چیزى بخواهد و نزد انسان اظهار فقر کند؛ ولى «محروم» به معناى کسى است که از رزق محروم است و کوشش او به جایى نمىرسد. المیزان، ج۱۸، ص۳۷۰ ۳.معارج/۲۲-۲۵ ۴. وجوب زکات در آیه ۶۰ توبه و خمس در آیه ۴۱ انفال اعلام شد. ۵. کافی، ج۳، ص۳۹۸، ح۸ ۶. المیزان، ج۱۸، ص۳۶۹ ۷. انسان/۸ ۸. ممتحنه/۸-۹ ۹. «وَ یُوْثِرُونَ عَلىَ أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کاَنَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ…»: و دیگران را بر خویش ترجیح مى دهند هر چند خود نیازمند باشند و آنان که از بخل خویش در امان مانده باشند رستگارانند.