فرهنگ کار و کارگر . کم فروشی . قرارداد نویسی
اقتصاد مقاومتی ، راهبرد اقتصاد اسلامی قرآنی
انفاق در قرآن . صدقه . افزایش روزی
امتحان و آزمون الهی با مال . احکام مالکیت . ثروت مال
خمس چیست؟ دلایل وجوب . حسن تدبیر و افزایش روزی
رزق و روزی . اسراف و تبذیر . بخل و خساست ورزیدن
اسلام و فقر
بخشی از این معانی عبارت است از: تنگدستی، تهیدستی، پریشانی، شکستن، کنده کاری کردن، دهانه قنات و گودالی که در آن نهال خرما میکارند. همچنین در روایتی که از امام باقر یا امام صادق ع نقل شده: فقیر کسی است که درخواست نمیکند؛ مسکین حالش از او سختتر است و کسی است که از مردم تکدّی میکند. وسائل الشیعه ج6 ص144 ح2.
در آموزه های دینی، فقر به معنای نداری مطلق نیست، بلکه به معنای نداشتن ثروت و امکانات کافی برای تأمین شایسته نیازمندیهاست؛ چرا که به تصریح روایات، هنگامی فقر از میان میرود که آدمی افزون بر تأمین نیاز زندگی، توانایی مالی در انجام عباداتی همچون صدقه و حج را داشته باشد، امام صادق(ع): ... یعطیه ما یأکل و یشرب و یکتسب و یتزوج و یتصدق و یحج بلکه از (زکات) چندان به فقیر بدهد که بخورد، بنوشد، بپوشد، ازدواج کند، صدقه دهد و حج را به جای آورد.
از دیدگاه اسلام فقر به عنوان یک پدیده ممدوح به حساب نیامده و به تعبیری قرین کفر معرفی شده . اما در عین حال برخی ممکن است از بعضی روایات برداشت مثبتی کرده و فکر کنند که اسلام نه تنها پدیده فقر را مذمت نکرده بلکه آن را ستایش و در ردیف امور ممدوح و ایجابی قرار داده
دعای پیامبر گرامی اسلام(ص) اللهم احشرنی فی زمره المساکین یوم القیمه خداوندا روز قیامت مرا با مستمندان محشور فرما (میزان الحکمه ج3 ص2442) یا سفارش آن حضرت به گرامی داشتن فقرا که فرمود، من اکرم فقیراً مسلماً لقی الله یوم القیمه و هو عنه راض هر کس فقیر مسلمانی را گرامی دارد روز قیامت خداوند را ملاقات کند در حالی که از وی راضی است. (همان ص2446) آنان با استناد به این روایات، شتابزده قضاوت کرده و ادیان آسمانی را متهم به اعراض از دنیا و ترغیب افراد به فقر می کنند.
در حالی که از نظر صاحبان علم و ژرف اندیشان تلخ ترین پدیده ها در کام انبیاء و در مذاق شرایع آسمانی، فقر است، لولا رحمه ربی علی فقراء امتی، کادالفقر ان یکون کفراً اگر رحمت و شفقت پروردگار شامل فقرای امتم نبود چیزی نمانده بود که فقر (موجب) کفر شود. اصولا چگونه فقر میتواند محبوب پیامبران و دین اسلام باشد در حالیکه به بیان قران، فقر و فحشا وعده شیطان، و فضل و مغفرت وعده خداوند است الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء والله یعدکم مغفره و فضلا والله واسع علیهم (بقره862)
بنابراین چگونه فقر می تواند مورد تأیید اسلام باشد در حالیکه پیامبر اسلام(ص) از قول حضرت ابراهیم خلیل نقل میکند یا رب الفقر اشد من نار نمرود پروردگارا! فقر از آتش نمرود سخت تر است (همان ص2443) پیامبر (ص) : الفقر اشد من القتل فقر سخت تر از مرگ است (همان ص2441) مطالعه تاریخ زندگی پیامبران، امامان و اولیای گرامی خدا نیز نشان میدهد که آنان اگرچه جهت تسکین آلام و کاهش پریشانی درماندگان و تهی دستان با آنان بنای رفاقت می گذاشتند و زندگی شخصی خود را در سطح فقیرانه قرار می دادند، اما در صدد بودند با فکر و تدبیر، فقر را محو و زندگی شرافتمندانه ای را برای همه انسانها تدارک ببینند.
بنابراین اگر ظاهر روایاتی غیر از مطالب مذکور است، باید باتوجه به این محکمات قرانی و روایی تفسیر و معنا شود. آری آن فقری که پیامبر گرامی اسلام به آن افتخار کرده الفقر فخری فقر امکانی است که تمامی مخلوقات و موجودات ما سوی الله به لحاظ امکانی فقیر هستند و در مرتبه ممکن الوجودی قرار دارند و هستی و ذات آنها وابسته بواجب الوجود است که پشتوانه و تکیه گاه آنهاست ایهاالناس انتمالفقراء الی الله والله هوالغنی الحمید ای مردم شما در برابر خدای (واجب الوجود) نیازمند و فقیر هستید و تنها خدای متعال بی نیاز و غنی و شایسته هرگونه حمد و ستایش است (فاطر51)
فقر نتیجه رفتار انسان از دیر زمان صاحبان قدرت و ثروت به اشکال مختلف، با بیان فلسفه های گوناگون سعی کرده اند این باور را در اذهان مردم به وجود آورند که امکانات و منابع جامعه محدود و نیاز انسان ها نامحدود است
براساس آموزه های اسلام، خداوند متعال طی آیاتی، تفکر «فقر طبیعت» را باطل دانسته و ریشه همه بدبختی ها و پدیده فقر را نه در کمبود امکانات و خست طبیعت، بلکه در اعمال زشت و ظالمانه انسان ها می داند، و طی پنج مرحله آنها را بیان می کند.
مرحله اول: خداوند متعال وعده داده که روزی هر جنبده ای را فراهم میکند: هیچ جنبده ای در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر خداست. او قرارگاه و محل رفت و آمدش را میداند، همه این ها در کتاب آشکاری ثبت است (هود6)
مرحله دوم: خداوند بعنوان یک سنت همیشگی اعلام نموده که به هیچ وجه از وعده خود تخلف نمیکند ان الله لایخلف المیعاد رعد31)
مرحله سوم: خداوند راه کسب روزی را نشان داده و به انسان ها پیام داده که خزاین روزی همه به دست خداست و او اندازه روزی همه را می داند (حجر19)
مرحله چهارم: به انسانها خبر داده هر آنچه برای زندگی لازم دارید به اندازه فراوان آماده است. خداوند همان کسی است که آسمان ها و زمین را آفرید و از آسمان آبی فرستاد و با آن میوه های (مختلف) را برای روزی شما (از زمین) بیرون آورد... و از هر چیزی که از او خواستید (نیازمند بودید) به شما داد و اگر نعمت های خدا را بشمارید هرگز آنها را شماره نتوانید کرد (ابراهیم32)
مرحله پنجم: در این مرحله خدای متعال روشن ساخت که اگر گروهی به روزی خود نمی رسند و فساد و بدبختی به وجود می آید، این نتیجه اعمال ناشایست خود انسانهاست: فساد در خشکی و دریا به خاطر کارهایی که مردم انجام داده اند آشکار شده، خدا میخواهد نتیجه بعضی از اعمالشان را به آنها بچشاند، شاید (بسوی حق) باز گردند (روم41)
بر همین اساس علی(ع) می فرماید: ما جاع فقیر الا بما منع غنی هیچ فقیری گرسنه نماند مگر آنکه توانگری از دادن حق او ممانعت کرد. (نهج البلاغه حکمت320) همچنین آن حضرت در جایی دیگر می فرمایند ان الناس ما افتقروا و لا احتاجوا ولاجاعوا و لاعروا الابذنوب الاغنیاء همانا مردم جز در اثر گناه ثروتمندان، فقیر و محتاج و گرسنه و برهنه نمیشوند (الحیاه ج4 329)
آثار و پیامدهای فقر
مکتب اسلام با چنین تعریفی از فقر و با نگاهی واقع بینانه. آثار نامطلوب فراوان و بی شماری برای آن برشمرده است؛ آثاری که هر چند بسیاری از آن کلیت ندارند، ولی برای بیشتر مردم و به ویژه در جامعه ای با حاکمیت ارزش های تکاثری، به طور کامل، ملموس و نمایان است. برخی از آثار زیان بار فقر عبارتند از:
1- خود کمتر بینی فقر مادی احساس حقارت و خود کمتر بینی را به دنبال دارد، به گونه ای که حتی فقیر، در میان خانواده خود نیز نمی تواند شخصیت حقیقی و عزت نفس خویش را بازیابد. او در حقیقت از دیدگان دیگران فراموش می شود. علی(ع): الفقر ینسی (کافی، ج2، ص.452) فقر، انسان را به فراموشی می سپارد.
2- ضعف اراده نتیجه مستقیم خود کمتر بینی و احساس حقارت فقیر، سلب اعتماد به نفس و سستی اراده اوست. علی(ع): ... و ان افتقرقنط و وهن...(همان) و اگر انسان فقیر شود، نومید و سست گردد. علی(ع): ان الفقر منقصه للدین مدهشه العقل...(غررالحکم 563) فقر، سبب پریشانی حواس، سرگشتگی عقل و گرفتار شدن به غم و اندوه می شود.
3- تشویش و اضطراب فقر مادی و فشارهای اقتصادی ناشی از آن، انسان را می آزارد و پیوسته جان و دلش را به خود مشغول می سازد و تشویش و اندوه حاصل از آن، آرامش روحی وی را برهم می زند. علی(ع): ان الفقر... جالب للهموم (همان) به راستی که فقر، اندوه آور است. عن أبی خالد، عن الصادق(ع): پنج خصلت است که هر کس یکی از آن را نداشته باشد، پیوسته زندگی او ناقص عقل او زایل و دل او مشغول است
1-تندرستی 2-امنیت 3-وسعت در روزی ۴ - دوست موافق، راوی پرسید: دوست موافق کیست؟ فرمود: همسر شایسته و فرزند صالح و رفیق صالح 5- و فراغ خاطر و آسودگی می باشد که از جامع این صفات است (بحارالانوار ج17 ص7.18)
4- تزلزل اعتقادی از تلخ ترین آثار اعتقادی فقر، تأثیر منفی بر باورهای دینی و مانع افکنی در انجام وظایف عبادی است. النبی(ص): کاد الفقر أن یکون کفراً (الحیاه ج4 ص324) فقر، آستانه کفر است. علی(ع): الفقر طرف من الکفر.(همان) فقر در کنار کفر است. فان الفقر منقصه للدین، (نهج البلاغه، حکمت 11.3) همانا فقر، مایه نقص در دین است. النبی(ص): اللهم انی اعوذ بک من الکفر و الفقر (میزان الحکمه، ج3، ص8342)
5- انزوای اجتماعی فقدان امکانات مادی و آثار زیان بار فقر بر شخصیت افراد از یک سو و حاکمیت ارزش های تکاثری در جامعه از سوی دیگر، مجالی برای حضور تهی دستان در عرصه های اجتماعی نمی نهد، حتی آنان در شهر و دیار خود نیز غریبند و تنها. علی(ع): الفقیر غریب فی بلدته فقیر در شهر خود غریب است. فقیر از نظر اجتماعی، جایگاه و اعتبار شایانی ندارد به گونه ای که در اذهان افراد به فراموشی سپرده می شود. علی(ع): الفقر ینسی (الحیاه ج4 ص493) فقر، انسان را به فراموشی می سپارد.
6- انزوای سیاسی انسان های فقیر، معمولا در مراکز قدرت جایگاهی ندارند، چرا که برای شرکت در رقابت های سیاسی؛ توان مالی نداشته و نفوذ و تأثیر چندانی در میان توده های مردم نمی توانند داشته باشند. علی(ع): الفقیر حقیر لایسمع کلامه و لایعرف مقامه(ص.404) فقیر [در چشم مردم] بی مقدار است؛ نه سخنش شنیده می شود و نه جایگاهش شناخته می شود.
7- انزوای حقوقی شخص فقیر، به دلیل احساس ناتوانی، کاستی و انفعال نفسانی، توانایی استدلال و دفاع از خود را ندارد، به ویژه آن جا که در برابر قدرت اقتصادی قرار گیرد. علی(ع): والفقر یخرس الفطن عن حجته قر، انسان زیرک را به هنگام بیان دلیل خویش لال می کند.
وارونه سازی و پایمالی فضیلت ها
الف- کم کردن هدف ب- فراموشی معاد ج- نادانی و جهل و پیامدهای تکاثر شامل:
1- تباهی عقل و ندیشه 2- شخصیت کاذب خیالی و خود برتربینی سرکشی 3- طغیان 4-آزمندی 5- غفلت و سرگرمی 6- حسرت و پشیمانی 7- دوزخ سوزان
در نگاه عده ای که ملاک قضاوتشان، تنها و تنها مال و ثروت است، ارزش های واقعی فرد فقیر را نیز نادیده گرفته و حتی ضدارزش جلوه می دهند؛ و حال آن که همین افراد ثروتمند را به دیده اعتبار و ارزش می نگرند! علی(ع) الفقیر صادقا یسمونه کاذبا ولو کان زاهدا یسمونه جاهلا. (ص.413) اگر فقیر راستگو باشد، او را دروغگو نام نهند و اگر زاهد باشد، او را نادان خوانند
نگاه قرآن به فقر و فقیران
فقیران و بینوایان قشری از اقشار مستضعف اجتماعی اند که به هر دلیلی ناتوان از دست یابی به وضعیت اقتصادی مناسب و مطلوب بوده و نیازمند یاری دیگر افراد جامعه هستد تا امرار معاش کنند. درکاربردهای فقهی فقیر به کسانی گفته می شوند که هزینه یک سال را بالفعل و بالقوه نداشته باشند. بینوایان و فقیران هرچند دارای مراتب هستند ولی همه آنان استحقاق اموری چون احسان، اطعام، انفاق و زکات را دارا می باشند و بر کسانی که غنا و ثروتی دارند، به عنوان یک واجب عقلانی و شرعی است که به حال آنان رسیدگی کنند و حقوق ایشان را بپردازند.
بنابراین درهر مال انسانی غنی و دارا، حقی برای فقیران وجود دارد و لازم است تا به حکم وظیفه و تکلیف آن را بپردازند. یکی از روش های احسان به فقیران، اطعام است (بقره38 و177 نساء 63). بی گمان فقر به معنای ناتوانی انسان از تامین ابتدایی ترین امور زندگی، یکی از آفات زندگی اجتماعی است؛ زیرا با توجه به انبوه نعمت های خدادادی، همه انسانها می بایست به طور طبیعی توان برآوردن نیازهای ابتدایی خود را داشته باشند.
با این همه به عللی چون زیاده خواهی، ظلم و تجاوز به حقوق و منافع از سوی برخی از انسانها، عدم توزیع مناسب منابع تولید و انحصارطلبی برخی درآن،عدم توزیع مناسب ثروت و اموری از این دست، برخی از انسانها از ابتدایی ترین حقوق خود یعنی تامین نیازهای ضروری زندگی بازمانده اند
وجود فقر در هر جامعه ای بیانگر روابط ناسالم در آن جامعه، ظلم و بی عدالتی و فقدان ایمان واقعی است؛ این گناه ثروتمندان است که با ظلم و عدم پرداخت حقوق بینوایان و فقیران، مردم را در گرسنگی، نیازمندی و احتیاج نگه می دارند و حق ایشان را نمیدهند.
حقوق فقیران در تحلیل قرآن
احسان به معنای هرگونه کار نیک و خوبی است که انسان می تواند در حق دیگری انجام دهد. همچنین فقیران و بینوایان حق برخورداری از صدقات و انفاق توانگران را دارا می باشند. خداوند در 272 و 273 بقره از حق برخورداری فقیر و مستمند از حق صدقات و انفاق های مالی و مادی سخن به میان آورده و مومنان را مکلف کرده تا این حق فقیران را ادا کنند. فقر و مستمندی همچنین موجب برخورداری فقیران از حق زکات میشود. به این معنا که فقیران در اموالی که حکومت اسلامی به عنوان زکات کسب می کند، شریک می باشند، زیرا یکی از موارد مصرف زکات، فقیران هستند. (توبه60)
اطعام مساکین به عنوان حق در آیاتی از جمله 41 و 61 بلد و 1 و 3 ماعون مطرح شده و یکی از نشانه های کفر به رستاخیز و معاد عدم اطعام مساکین معرفی شده است. به این معنا که کافر، حق مساکین را در خوراک پرداخت نمی کند و این گونه کفر خویش به معاد را بیان می دارد
این در حالی است که باورمداران به قیامت حتی از خوراک خویش می گذرند و با ایثار و از خودگذشتگی، خوراکی که خود بدان نیاز دارند به مستمندان و فقیران می دهند، چنان که این عمل از سوی اهل بیت عصمت و طهارت(ع) انجام شد و از سوی خداوند مورد تشویق قرار گرفتند؛ زیرا آنان نشان دادند که تا چه اندازه به قیامت باور دارند که حتی از خوراک خود گذشتند و ایثار نمودند. (انسان8)
کسانی که کفاره ای چون کفاره افطار روزه بر گردن دارند باید با اطعام مسکین و فقیر، از این کفاره رهایی یابند. در حقیقت گناهی چون افطار، حقی را برای بینوایان اثبات می کند که همان حق اطعام از کفاره است. (بقره184) به نظر می رسد که اگر حقوق فقیران که در همین آیات بیان شده ادا گردد، هرگز فقیر و بینوایی در جامعه پیدا نمی شود، ولی از آن جایی که مردم به وظایف و تکالیف خود عمل نمی کنند، جامعه با بحرانی به نام فقر مواجه می شود.
سیاست های اصلاح اقتصادی باید به گونه ای اعمال شود که گروهی از مردم در زیر چرخ توسعه نابود نشوند و دیگران در اثر مرگ فقیران، به رفاه و ثروت دست نیابند. اجرای سیاست های تعدیلی اقتصادی که چرخ های آن فقیران را فقیرتر می کند و از خوراک روزانه محروم می سازد، موجبات زوال نعمت از جامعه (قلم71 تا72)، تأسف شدید (قلم71 تا33)، کیفر دنیایی (همان)، ملامت و سرزنش خداوند(همان) و محرومیت از شفاعت شافعان در روز قیامت (مدثر14 تا84) را به دنبال خواهد داشت.
عقوبت شدیدی که جامعه از جهت ترک اطعام و احسان به فقیران با آن مواجه می شود، به سبب آنکه جرم بزرگی است (قلم42 و 13 و 53) عقوبتی است که دنیا و آخرت امت را نابود می کند (حشر7) اگر سیاست های کوتاه مدت و بلند مدت اولیای امور جامعه به گونه ای باشد که حقوق فقیران ادا شود و آنان از مرگ و در نهایت از خواری نداری رهایی یابند، می توان امید داشت که جامعه از برکات الهی برخوردار گردد. اصلاحات اقتصادی که فقیران را له می کند، نوعی محروم کردن سائلان و اهل حقوق از حق خودشان است که بعنوان رفتاری ناپسند مورد نهی الهی و مجازات است (ضحی10).
آثار اجتماعی سیاسی فقر در جامعه اسلامی
فقر را میتوان به غدّه سرطانی تشبیه کرد که اگر بهموقع درمان نشود، تمام پیکره جامعه را دربر میگیرد و از پای درمیآورد. بهرغم دیدگاههای مختلفی که در طول تاریخ درباره علّت پیدایش فقر و شیوه رویارویی با آن وجود داشته است .
الف- آثار اجتماعی مهمترین اثر اجتماعی فقر که خود به آثار دیگر میانجامد، ضعف شخصیت تهیدستان است. فقیران، به سبب برخوردار نبودن از امکانات مادّی و موقعیّت اجتماعی، در جامعه مورد تحقیر قرار میگیرند؛ اگر حقّی از آنها پایمال شود، کسی گفتارشان را نمیپذیرد. بنابراین، قدرت دفاع از حقّ خود را از دست میدهند و نومید به انزوا روی میآورند. حضرت سجّادع با توجه به تأثیر فقر بر شخصیّت انسان، چنین دعا میکرد:... خدایا، حیثیّت مرا با تنگدستی پایمال نگردان.2 حضرت علیع نیز دراینباره میفرماید: تهیدست کوچک شمرده میشود، سخن وی را نمیشنوند و جایگاه او را نمیشناسند.3
و در فرازی دیگر از گفتار خویش میفرماید: اگر فقیر راستگو باشد او را دروغگو میپندارند.4 آن بزرگوار، درباره ناتوانی تهیدست در دفاع از حقّ خود، میفرماید: فقر انسان زیرک را هنگام استدلال گنگ میسازد.5 و در اشاره به فرجام تهیدست و گوشهگیری وی چنین میفرماید: اگر انسان تهیدست شود، نومید و خوار میگردد.6 ...مستمند در وطن خویش منزوی و غریب است.7 بخشی از این آثار،: بالا رفتن آمار جرایم و بزهکاری حتّی در میان کودکان و نوجوانان، طلاق، اعتیاد، فحشا، تکدّی و ولگردی.
ب- آثار سیاسی فقر و محرومیّت سبب میشود تهیدستان در برابر دولتمردان احساس کینه و دشمنی کرده، در اجرای برنامههای دولت کارشکنی کنند. هر چند این گروهها از موقعیّت اجتماعی بیبهرهاند؛ ولی بدان دلیل که بیشتر مردم را شکل میدهند، رضایت آنها موجب مستحکم شدن پایههای حکومت و ناخشنودی آنها سبب فروپاشی آن میشود. هر گاه مردم فقیر به حکومت خود اعتقاد و اعتماد نداشته باشند، به سادگی بازیچه گروههای مخالف دولت میشوند و در برابر مزدی ناچیز مقاصد آنان را اجرا میکنند
حضرت علی ع در نامه خود به مالک اشتر درباره تهیدستان چنین سفارش میکند: ...کارهای تو باید خشنودی رعیّت را به دنبال داشته باشد؛ زیرا خشم تودههای مردم، خشنودی خواصّ را پایمال میکند و حال آنکه خشم نزدیکان، اگر تودههای مردم از تو خشنود باشند، ناچیز است. ... همانا عامّه مردم ستون دین و ساز و برگ در برابر دشمنان شمرده میشوند؛ پس باید توجّه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان فزونتر باشد.8
پی نوشتها 2 صحیفه سجادیه دعای 20 3 الحیاه ج4 ص286. 4 الحیاه ج4 ص301. 5 همان ص286. 6 نهجالبلاغه کلمات قصار،ش3. 7 همان ش150. 8 نهجالبلاغه نامه مالک اشتر ص324.
ابوذر، غنی ترین مردم
عثمان دو نفر از غلامان خود را با دویست دینار پیش ابوذر فرستاد و گفت: به او سلام برسانید و بگویید این پول از اموال شخصی خودم هست و هیچ گونه شبهه ای در آن نیست، از ما بپذیر و برای معاشت صرف کن! ابوذر هم در جواب فرمود: من نیازی به این پول ندارم، چون الآن غنی ترین مردم هستم!
آن دو غلام گفتند: تو که چیزی در خانه نداری، چطور غنی ترین مردم هستی؟! ابوذر فرمود: در زیر آن نمد که در آن گوشه افتاده دو قرص نان جو هست، تا آن را دارم به احدی نیاز ندارم. این پول را به دهنده اش برگردانید و بگویید: ابوذر می گوید: اصبحت یومی هذا و انا من اغنی الناس بولایه علی بن ابیطالب و عترته من امروز را صبح کردم در حالی که با داشتن ولایت علی بن ابیطالب و عترتش از غنی ترین مردمم. صفیر هدایت18،توبه آیه الله ضیاءآبادی
علل فقر از دیدگاه علی (ع)
عامل فقر به عنوان یک پدیده و واقعیت ناخوشایند اجتماع است و معمولا نباید در جامعه بشری وجود داشته باشد. روی این اصل دین اسلام فقر و تنگدستی را جزو یکی از مصیبتهای بزرگ و از جمله بلای جامعه بشری که تا سرحد نابودی آن تاثیر دارد، معرفی نموده است و ریشهکنی آن از اجتماع را اصلیترین هدف و وجهه همت خود قرار داده است
به همین سبب از دیدگاه علی(ع) تمامی افراد جامعه مسلمان و غیرمسلمان باید در تامین نیازهای اولیه معیشت خویش در وضعیت اقتصادی مطلوب و مناسب با شرافت و کرامت انسانی خود باشند تا رفاه عمومی در جامعه برقرار گردد
به همین جهت امام علی(ع)مبارزه گستردهای را با فقر و تهیدستی آغاز نمود به گونهای که فرمود (خدایا آبرویم را با بینیازی نگهدار و با تنگدستی شخصیت مرا لکهدار مفرما چرا که فقر همان مرگ بزرگ است):
اسلام فقر مادی را یک پدیده غیرطبیعی میداند که علت بسیاری از فقرها تنبلی و عدم پشتکار افراد است. امام علی(ع) نداشتن برنامه در زندگی و سوء تدبیر را عامل فقر دانسته است من حسنت نیته زیدفی رزقه هرکس قصدش نیکو باشد روزیش فراوان می گردد (بحار، ج 103، ص21) . برخی از روایات نیز اسراف را سبب زوال نعمت دانستهاند که در واقع نوعی بیبرنامگی و عدم رعایت اعتدال در مصرف است.
یکی دیگر از علل فقر ارتکاب گناه میباشد معصومان گناه را سبب کم شدن روزی انسان و از عوامل فقر میدانند. امام میفرمایند: از گناهان بپرهیزید، زیرا هیچ بلا و کم شدن روزی حتی خراشها و زخمهای بدن و سقوط و افتادن و هر مصیبتی از گناهان سرچشمه میگیرد (بحارالانوار ج7 ص350)
از عوامل کاهش روزی، کفران نعمتهای الهی است، قرآنکریم در اینباره میفرماید: خداوند قریه ای را به عنوان مثال مطرح مینماید که دارای امنیت و آسایش بودند و روزی فراوانی به ایشان میرسید، آنان نسبت به نعمتهای الهی کفران ورزیدند، از اینرو خداوند لباس گرسنگی و ترس را بر آنان پوشاند. از عوامل دیگر فقر ربا خوردن است، خداوند برکت را از سود به دست آمده از معامله و قرض ربوی، برداشته است.
خداوند در قرآنکریم میفرماید: یمحقالله الربا و یربی الصدقات؛ خداوند ربا را نابود کرد، ولی صدقات را زیاد میکند. در برخی موارد ممکن است علت فقر، تحمیلی باشد و بسیاری از افراد در فقر خود نقشی نداشته باشند. مهمترین عوامل این نوع فقر عبارت است از: عوامل طبیعی مانند زلزله، آتشسوزی، سیل، سرقت و خشکسالی مرگ یا معلولیت سرپرست خانواده. همچنین مهمترین عوامل پیدایش فقر تحمیلی را باید در عرصه اقتصاد جستجو کرد؛ و عامل اصلی در بیان این عوامل، نوع روابط اقتصادی حاکم بر جامعه است.
روابط ناسالم اقتصادی بر بسیاری از مردم تأثیر مینهد، شکاف طبقاتی میان اقلیت پر درآمد و اکثریت تهیدست را فزونی میبخشد و ممکن است سرانجام اقتصاد کشور را فلج کند؛ بخشی از این عوامل عبارتند از:
1- توزیع ناعادلانه ثروت. امام علی علیهالسلام در این زمینه میفرمایند: ماجاع فقیر الا بمامتع به غنی (حکمت328)
2- انحصار ثروت در دست توانگران و ثروتمندان است. امام در اینباره میفرمایند: خداوند سبحان غذا و نیاز نیازمندان را در اموال ثروتمندان معین کرده؛ پس هیچ فقیری گرسنه نمیماند، مگر به واسطه اینکه ثروتمندان از حق آنان بهرهمند شدهاند. و خداوند آنها را به خاطر این عمل مؤاخذه خواهد کرد (حکمت 328)
3- ثروتاندوزی حاکمان و والیان از این رو امام میفرماید: همانا ویرانی زمین به دلیل تنگدستی مردم است، و تنگدستی مردم، به جهت غارت اموال از طرف زمامدارانی است که به آینده حکومتشان اعتماد ندارند (خطبه 209)
4- حبس مال (بخل ورزیدن به مال) امام در اینباره میفرماید: «از بخیل در شگفتم! به سوی فقری میشتابد که از آن میگریزد و سرمایهای را از دست میدهد که برای آن تلاش میکند. در دنیا چون فقیران و تهیدستان زندگی میکند؛ اما در آخرت چون سرمایهداران محاکمه میشود (حکمت 123)
5- احتکار: ازنظر امام یکی دیگر از عوامل فقر احتکار و انبار کردن کالاست که معمولاً در اوضاع نابسامان اقتصادی به سبب عواملی مانند جنگ و شیوع بیماری و... به امید بالا رفتن قیمتها انجام میشود.
از آنجا که فقر پدیدهای اقتصادی است، بهطور طبیعی در حوزه اقتصاد آثاری ویرانگر برجای مینهد. این پدیده چنانچه به موقع شناسایی و نابود نشود، چون غدهای سرطانی گسترش یافته، جامعه را فرا میگیرد و به مرگ اجتماع میانجامد؛ به تعبیر جامعهشناسان، فقر فقر میزاید و بهطور معمول فرزندان فقرا در محرومیت باقی میمانند.
پیامدهای شوم فقر از دیدگاه امامعلی(ع) :
1- فقر موجب نقص عقل و دین: امام خطاب به محمدبن حنفیه میفرمایند: (حکمت319) «فرزندم! از فقر بر تو میترسم، از آن به خدا پناه ببر! زیرا فقر دین انسان را ناقص و عقل و اندیشه او را مشوش، و مردم را نسبت به او، و او را نسبت به مردم بدبین میسازد.» براساس این بیان نورانی امام، فقر آثار بسیار بدی را بر عقل و دین انسان برجا میگذارد
چنانکه در روایت دیگر میفرماید: «از دست رفتن دین، سبب نابودی امنیت است و با ترس و وحشت، زندگی مفهومی ندارد، و زوال عقل سبب زوال زندگی است و جامعه بیخرد را جز با مردگان نتوان قیاس کرد (حکمت 319) پس فقر خطرناکترین بیماری است که جامعه را تهدید میکند و درصورت عدم تسریع در درمان آن، جامعه دچار اختلال و فروپاشی و در نهایت باعث از دست رفتن دین و معنویت میگردد.
2- فقر موجب ناتوانی و غربت: امام در فرازی دیگر میفرمایند: «فقر و تهیدستی، مرد زیرک را در برهان، کند و ناتوان میسازد و انسان فقیر در شهر خود نیز غریب و بیگانه است»(حکمت 3). از کلام امام استفاده میشود که فقر قدرت و توان برخوردهای اجتماعی را از انسان میگیرد، و فقیر جرأت داد و ستد را از دست میدهد و به یک انسان بیاراده تبدیل میشود که قدرت انجام هیچکاری را ندارد. در روایت دیگر میخوانیم «بینیاز در غربت، وطنی است و نیازمند در وطن، غریب است» (حکمت 56)
زیرا انسان بینیاز هرجا باشد وسایل آسایش برایش فراهم است، ولی فرد نیازمند اگرچه در وطن خود به سر میبرد، ولی از آنجا که فقیر است باید برای ادامه حیات خود به سوی دیگران دست نیاز دراز کند، تا بتواند زندگی خود را تأمین کند و اگر به این منوال زندگی خود را بگذراند، روزی جامعه و حتی اقوام و بستگان رهایش میکنند، در نتیجه، وطن برای او غربت میگردد.
3- فقر موجب ذلت و خواری: امام علی از سنگینی و ذلت و خواری فقر به خدا پناه میبرد، آنجا که میفرماید: «پروردگارا آبرویم را با بینیازی نگهدار و شخصیتم را در اثر فقر ساقط مگردان که از روزیخواران تو درخواست روزی کنم و از اشخاص پست خواستار عطوفت و بخشش باشم، به ستودن آن کس که کمکم میکند مبتلا گردم، و به مذمت و بدگوئی از آنکه به من نمیبخشد آزمایش شوم، و تو در ورای همه اینها سرپرست منی که ببخشی و یا منع نمایی، و تو بر همه چیز قادری» (خطبه 225)
فرمایش حضرت علی(ع)، با صراحت بر این نکته دلالت دارد که فقر و تنگدستی، آبروی انسان را از بین میبرد و باعث میشود حرمت او ضایع شود. انسان فقیر مجبور است گوهر عزت و مناعت خود را زیر پا نهدو به بندگان خدا چشم امید بدوزد و از آنها لطف و مرحمت انتظار داشته باشد
در اینجا است که زمینههای ستایش و تملق افراد فراهم می شود و باستایش و تملق انسانی دیگر عزت نفس و کرامت والای انسانی به پایینترین حد سقوط میکند و در این مرحله است که میتوان گفت انسان هیچ ندارد، و هیچ نیست، چرا که ماهیت انسانیاش را که فرشتگان در مقابلش سجده کردند، از دست داده است. او در حقیقت از دیدگان دیگران فراموش میشود. الامام علی(ع): «الفقر ینسی» فقر انسان را به فراموشی میسپارد.
فقر مادی و فشارهای اقتصادی ناشی از آن، موجب تشویش و اضطراب میشود، انسان را میآزارد و پیوسته جان و دلش را به خود مشغول میسازد و تشویش و اندوه حاصل از آن، آرامش روحی وی را بر هم میزند. امام علی(ع): به راستی که فقر، اندوهآور است (غررالحکم جلد 2).
4- فقر زمینهساز فساد اداری: امام در نامه بسیار ارزشمند خود به مالک اشتر مطالبی را در مورد قضات و کارگزاران بیان میدارند که از مفهوم آنها میتوان اینگونه استفاده نمود که نپرداختن حقوق کافی به کارگزاران، موجب نیاز آنها به مردم و در نتیجه باعث رشوهخواری و فساد اداری میگردد: «با جدیت هرچه بیشتر قضاوتهای قاضی خویش را بررسی کن، و در بذل و بخشش مال به او سفره سخاوتت را بگستر، آنچنان که نیازمندیش از بین برود و حاجت و نیازی به مردم پیدا نکند
و در جای دیگر میفرماید:«سپس حقوق کافی به آنها بده! زیرا این کار، آنها را در اصلاح خویش تقویت میکند، و از خیانت در اموالی که زیردست آنها است، بینیاز میسازد.» (نامه 53). از بخشی از این فرمایش چنین برمیآید که اگر کارمندان با وجود تأمین نیاز، خیانت کنند باید آنان را سرزنش کرد در غیر این صورت، سرزنش آنان سودی ندارد. در بسیاری از متون دیگر نیز حضرت علی(ع) دستور میدهد که باید زندگی کارمندان دولت تأمین باشد.
5- فقر باعث ضعف عقیده میشود: خداوند در آیه 16 فجر، یکی از آثار فقر و تهیدستی را تغییر فضای تفکری بشر از مسیر درست معرفی میکند؛ زیرا فقر و تهیدستی، زمینهساز بدگمانی به خداوند و لب گشودن به اعتراض و گلایه نسبت به اوست.براین اساس گفته شده است: کادالفقر ان یکون کفرا؛ نزدیک است که فقر به کفر منجر شود. (بحارالانوار، ج 72، ص 29)
فقر باعث درخواست فقیر از دیگر همنوعان میگردد.فقیر روزی خود را از دیگران درخواست میکند، در حالی که روزیدهنده خداوند است و باید از خداوند درخواست کرد. بنابراین، فقیر به جای خداوند، دیگران را رازق میپندارد و گمان میکند دیگران میتوانند به او روزی دهند، هرچند خداوند آن را معین نکرده باشد.
6- فقر زمینه ساز بیعفتی: فقر مادی همچنین زمینه بیعفتی مردان و زنان را سبب میشود. خداوند در قرآن کریم به این تاثیر نامطلوب و بد فقر مادی اشاره میکند و میفرماید که زنان و مردان غیرمتاهل که فقیر و فاقد امکانات ازدواج هستند بیشتر از دیگران در معرض بیعفتی و آلودگیها و فسادهای جنسی هستند
همچنین امیرمؤمنان علی(ع) درباره تاثیر بسیار بد فقر در زندگی بشر میفرماید: «الفقر الموت الاکبر؛ فقر، مرگ بزرگ است. (حکمت 163) به این معنا که مرگ هر چند سخت و بد باشد، هیچ مرگی چون فقر نیست که آدمی زنده مرده میباشد و مرگ بر او آسانتر از این زندگی است که در فقر و بینوایی در آن قرار گرفته است.
7- فقر موجب جهل میشود: حقیقت این است که در حالت عادی، شکلگیری باور درست دینی، دست کم نیازمند سواد و آموزش است، در حالی که بسیاری از فقرا از تحصیل این نعمت ابتدایی و اساسی محرومند. برای رشد فکر و اندیشه باید بسیاری از تسهیلات فراهم شود.
8- فقر موجب ناامیدی میشود: یکی از پیامدهای بسیار مخرب فقر، ایجاد ناامیدی در فقر است. در متون دینی بر اهمیت داشتن امید تاکید فراوان شده است. زیرا امید بال پرواز فرد به سوی ترقی، بالندگی و شکوفایی است. فقر و تنگدستی، بیچارگی و درماندگی زمینهساز یأس و نومیدی از خدا و پناهنده شدن به غیر او
پس نومیدی به عنوان یک اثر فقر مطرح است و از سوی دیگر، نومیدی یکی از عوامل شرک و کفر است.قرآن کریم در این زمینه میفرماید: (یوسف: 87) و از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها گروه کافران از رحمت خدا مأیوس میشوند. بنابراین، میتوان گفت: فقر موجب ناامیدی و ناامیدی موجب بیدینی و کفر میگردد.
9-فقر و انحراف اخلاقی: زشتی اخلاق یعنی دچار دنائت طبع و صفات پست نفسانی شدن و نیز انجام رفتارهایی که از این صفات سرچشمه گرفتهاند. حضرت علی(علیهالسلام)نیز به صورت مکرر فرموده است فقر باعث کارهای زشت میشود العسر یشین الاخلاق تنگدستی اخلاق را زشت میکند (غرر الحکم جلد 2) «المسکنه مفتاح البوس»؛ ناداری کلید نکبت است (بحارالانوار جلد 87)
امام علی(ع) همچنین در توصیهای به امام حسن مجتبی(ع) میفرماید: انسانی را که طلب روزی خود میکند ملامت مکن؛ چه هر کس روزی خود و خانواده خود را نداشته باشد، خطاهایش فزون میگردد به هر حال، روایات مزبور با لحن قاطع این حقیقت را اعلام میکنندکه فقر بر رفتار و خصوصیات اخلاقی فرد تاثیر بسیار منفی دارد.
10- فقدان منزلت اجتماعی: در بعضی از روایات بر این نکته تاکید شده است که فقر موجب حقارت میگردد. حضرت علی(ع) میفرماید: «الفقر یخرس الفطن عن حجته»؛ فقیر از بیان دلیلش عاجز است (حکمت 3). حضرت علی(ع) همچنین خطاب به فرزند خود میفرماید:پسرم! کلام فقیر شنیده نمیشود و مقام او شناخته نمیگردد. آن حضرت در چند فرمایش جداگانه میفرماید: هر کس فقیر باشد از مقام و موقعیتی برخوردار نیست و کوچک و خوار شمرده میشود. محرومیت باعث خواری است.
11- فقر و انزوای سیاسی: انسانهای فقیر، معمولا در مراکز قدرت جایگاهی ندارند، چرا که برای شرکت در رقابتهای سیاسی؛ توان مالی نداشته و نفوذ و تاثیر چندانی در میان تودههای مردم نمی توانند داشته باشند. امام علی(ع): الفقیر حقیر لایسمع کلامه و لا یعرف مقامه [فقیر در چشم مردم] بیمقدار است؛ نه سخنش شنیده میشود و نه جایگاهش شناخته میشود(حکمت44).
راههای پیشگیری از فقر
بهطور کلی شیوه اصولی برخورد با هر مشکلی بستن راه پدید آمدن آن است. در مبارزه با مشکل فقر نیز اجرای سیاستهایی برای از بین بردن زمینههای پیدایش آن مهمترین گام به شمار میآید. در نهجالبلاغه هم از درمان فقر سخن به میان آمده و هم راه پیشگیری نشان داده شده است. مهم ترین راههای پیشگیری از فقر عبارتند از:
1-صدقه دادن. امام علیهالسلام میفرماید: اذا أملقتم فتاجروا الله بالصدقه؛ هر گاه تنگدست شدید با دادن صدقه با خدای تعالی سودا کنید (کلمات قصار250) صدقهای که فقیر میپردازد از دردهایش میکاهد زیرا این کار به او میفهماند که کسانی فقیرتر و ضعیف تر از او نیز هستند. فرمایش امام است که فرمود: استنزلوا الرزق بالصدقه روزی را به صدقه دادن فرود آورید (کلمات قصار 132) زیرا هر کس مالی را در راه خدا میبخشد هرچند اندک باشد خدای تعالی پاداش او را فراوان خواهد داد.
2-امانتداری راه دیگر پیشگیری از فقر است، امانتداری ارزشی حیاتی است که اعتماد متقابل را در جامعه ریشه دار میکند و دارای ارزش اقتصادی نیز هست انسان امانتدار در جامعه محبوب است و همه دوست دارند در کارها با او مشارکت داشته باشند زیرا هیچ گاه به مال و ناموسشان خیانت نمیکند امامعلی(ع) میفرماید: اداء الامانه مفتاح الرزق؛ امانتداری کلید روزی است (شرح نهجالبلاغه: 318/20 ح650) و نیز میفرماید و الامانه تجر الرزق و الخیانه تجر الفقر.
امانتداری روزی به دنبال دارد و خیانت مایه فقر و تنگدستی است (تحف العقول: 255)به راستی امانتداری کلیه روزی است زیرا هرکس که امانتدار نباشد درهای زندگی به رویش گشوده نمیشود و از همه جا طرد خواهد شد.
3- پرهیزگاری و استغفار:انسان با گناهی که مرتکب میشود از روزی محروم میگردد (شرح نهجالبلاغه: 259/20ح33) و انسان تنها با استغفار و توبه میتواند از این بند آزاد گردد. امام علی علیهالسلام میفرماید: و خداوند استغفار (آمرزش خواستن) را سبب فراوانی روزی قرار داده است (خطبهها 143).
4- فروتنی و اخلاق پسندیده: سعه الاخلاق کیمیاء الارزاق؛ اکسیر روزی در خوش اخلاقی است. (شرح نهجالبلاغه: 339/20 ح884). یعنی خویها و خصلتها باعث فراخی روزی گردد و یا به اعتبار این که سبب دوستی مردم گردد به صاحب آن و این که رعایت امانت او کنند و رغبت در معامله با او کنند اگر از اهل معامله باشد.
5- محکم کاری و درستی کاری یکی دیگر از اسباب ثروتمندی و کسب روزی محکم کاری و درستی کاری است زیرا کالای خوب مشتری را جذب میکند درحالی که کار سطحی و بیدقتی هیچ گاه مشتری پیدا نمیکند و حتی کسی به آن نزدیک نمیشود اگر انسان شهرت خوب کسب کند مورد اعتماد تاجر و مشتری واقع شود امام علی علیهالسلام میفرماید: من قصر فیالعمل أبتلی بالهم؛ کسی که در عمل کوتاهی کند به اندوه دچار گردد. (کلمات قصار: 112) 6- مهاجرت و سفر: گاهی برای انسان به دلایلی دشوار است که در یک جا کار کند لذا در این صورت باید به جای دیگر برود تا در آنجا گشایش و راحتی ببیند «و من یهاجر فی سبیلالله یجد فی الارض مراغما کثیرا وسعه» هرکس که در راه خدا مهاجرت کند در روی زمین برخورداریهای بسیار و گشایش خواهد یافت (سوره نساء: آیه100). همچنین امام علی(ع) در جهت پیشگیری از فقر سفارشهای اخلاقی به فقرا فرمودند که از جمله: قناعت، صبر و تحمل، استقامت و پایداری، عفت و پاکدامنی، نکوهش و مذمت دنیا، توصیه نمودهاند.
راههای درمان فقر:
1- اقداماتی که فرد باید انجام دهد (وظایف فرد)
2- اقداماتی که جامعه باید به صورت یک مجموعه انجام دهد (وظایف جامعه)
3- اقدماتی که دولت باید انجام دهد (وظایف دولت)
اول: وظایف فرد: کسب علم- کسب تجربه- کار- تدبیر و چارهاندیشی-غنیمت شمردن فرصتها- بخشش مستمر پرداخت زکات.
دوم: وظایف جامعه: همیاری اجتماعی- ایجاد روحیه تعاون و همکاری- نظارت بر کار دولت
سوم: وظایف دولت: تأمین اجتماعی- نظارت بر بازار- نظارت بر مالکیت
بنابراین در اجتماع فقیر و گرسنه و گرفتار ضعف اقتصادی ناچاراً انحطاط ادبی و اخلاقی سراسر آن را فراخواهد گرفت در چنین اجتماعی دیگر نه امید خیر و پیشرفتی میرود و نه احساس امنیتی میشود و نه از جرایم و جنایات خاطرها آسوده میگردد و نه از فضل و کمال و اکتشاف در آن اثری دیده میشود و نه چنین اجتماعی از دین بهرهای میبرد و نه اینگونه اجتماعی به درد دین میخورد زیرا انسان استعداد مرده و بیاثر به چه درد دین میخورد یا اینکه دین به چه درد او میخورد؟
اسلام هم از فردی که زندگیش تیره گشته چه بهره خواهد برد. نه تنها اسلام از چنین فردی نفع نخواهد برد بلکه در بسیاری جاها چنین شخصی مضربه حال اسلام و مایه سرافکندگی خود و دین است. در نهجالبلاغه هم از درمان فقر سخن به میان آمده و هم راه پیشگیری نشان داده شده است. پس در مبارزه با مشکل فقر بر مسئولان نظام واجب است تا با اجرای سیاستهای مناسب، برای از بین بردن زمینههای پیدایش فقر گامهای مؤثری بردارند.
مال حرام و آثار حرامخواری
مال حرام به سبب آنکه تاثیر شگرف منفی در زندگی بشر دارد، کسانی که دنیاگرا هستند، به مال و منال دنیا دل می بندند و می کوشند تا از هر راهی هرچند نامشروع آن را به دست آورند و گاه در لباس دین و مذهب، به توجیه می پردازند تا مال حرام را برای خود حلال و مشروع سازند. خداوند در آیاتی از قرآن به مسئله مال های حرام، علل و زمینه های گرایش به آن و آثارش توجه داده است.
گرایش طبیعی انسان به حرام
تحصیل مال، امری مطلوب است؛ در آموزه های اسلامی تحصیل مال مشروع و طیب همانند جهاد در راه خدا دانسته شده؛ خداوند دارایی و مال را برای انسان، خیر می شمارد؛ زیرا خیر، آن چیزی است که انسان برای رسیدن به کمالات خود، بدان نیاز دارد و در مسیر کمالی او مورد استفاده قرار میگیرد. (بقره 180 و 215، 272 و 273، کهف 95، حج 11) از نظر قرآن مال و ثروت، زینت زندگی دنیا برای انسان هاست (آل عمران14کهف، 46؛ قصص60 و79؛ احزاب28)
همین امر موجب می شود که انسان به سبب علاقه به زینت ها به جمع آوری مال بپردازد و از تحصیل آن لذت ببرد. اما همیشه مشکل از آنجا شروع می شود که انسان به خطا و اشتباه گمان می کند که تامین و تحصیل نیازهای مادی و جمع آوری و تکاثر مال برای این منظور، هدف اصلی است و تمام همت و تلاش خود را مصروف تحصیل و تامین آن می کند.
این گونه است که مسیر نادرستی را برمی گزیند تا اموال بیشتری را کسب کند. برخی از مردم نه تنها تمام همت خویش را برای تحصیل مال می گذارند، بلکه به راه های حلال و مشروع بسنده نمی کنند و با سوگند دروغ (بقره 188) پرداخت مال رشوه به قضات به منظور دست یابی به اموال دیگران (همان)، تجاوز به اموال یتیمان، تصرف ناحق در اموال دیگران (نساء 29 و 30) و مانند آن در صدد برمی آیند تا مال بیشتری گرد آورده و در اختیار داشته باشند
تصویر نادرست از هستی و اهداف و فلسفه آفرینش موجب می شود تا برخی ها به جنبه مادی زندگی، اصالت ببخشند و زندگی را در همین محدوده دنیا و مدت کوتاه عمر خلاصه کنند و بر همین اساس گرفتار احساس کاذب جاودانگی در سایه مال و ثروت می شوند و آن را مایه جاودانه شدن خود می شمارند (همزه 1 تا 4) از این رو گرفتار تکاثر مال می شوند و تا لحظه مرگ نیز از کسب و تحصیل آن دست برنمی دارند (تکاثر 1 و 2)
خداوند در آیاتی از جمله 20 فجر و 6 و 8 عادیات، به حرص طبیعی انسان و آزمندی او نسبت به مال و ثروت اشاره می کند و می گوید که انسان آن چنان حرص جمع آوری مال و ثروت را دارد که حلال و حرام و پاک و ناپاک را درهم می آمیزد و درهم می خورد و مصرف می کند. (همان و نساء 128؛ فصلت 49؛ معارج 19)
آثار حرص بر مال اندوزی
آزمندی و حرص انسان به مال اندوزی به سبب تصور نادرست از زندگی و هدف آن، موجب می شود تا برخی از انسان ها به هر شکل و وسیله ای به گردآوری مال سرگرم شوند. دلبستگی به مال و ثروت اندوزی و عشق به آن در عمق جان آدمی ریشه دارد و امری غریزی است (محمد، 37) و انسان تمایل شدیدی به مال دارد و نمی تواند از وسوسه آن خود را رها سازد (عادیات، 8)
اما این دلبستگی برخی ها را به کارهای خلاف نیز می کشاند و این گونه است که یک امر طبیعی گرایش و دلبستگی به مال به عنوان یک خیر، به یک آزمندی غیرطبیعی و رذیلت پست تبدیل می شود (مدثر، 12 تا 17) در این حالت شیطان شریک مال این افراد می شود و همراهان و پیروان شیطان به ستم و ظلم رو می آورند تا بیش از پیش به ارضای خواسته هایش بپردازند. (اسراء، آیه 64؛ ص، 22 تا 24) مال، آدمی را چنان به خود سرگرم می کند که برخی ها حتی به بهانه آن از جهاد و تلاش برای آخرت باز می مانند و جزو گروه زیانکاران می شوند. (فتح، 11؛ منافقون، 9)
آزمندی همان گونه که آدمی را از مسیر حق طلبی و فلسفه زندگی و آفرینش دور می سازد، موجب می شود تا انسان گرفتار رفتارهای زیانباری چون بی توجهی به نیازمندان و گرسنگان و بینوایان شود و از تلاش برای رفع گرسنگی آنان خودداری کند (فجر18 و 20) خیانت در امانت (انفال27 و 28)، بازماندن از جهاد و رها کردن پیامبر و مجاهدان (توبه، 24) غفلت از خدا و تمرد از فرمان خدا و پیامبر (همان و منافقون9) و مخالفت با حق و حقیقت (زخرف 30 و 31)
از جمله آثار دلبستگی به مال است. از این فراتر کسانی که گرفتار آزمندی و حرص مال هستند نه تنها این گونه رفتارها را در پیش می گیرند بلکه چنان دلبسته می شوند که دیگر خدا را فراموش کرده و با شکست در آزمون های الهی (فجر، 15 و 20) زیان و خسران ابدی را برای خود رقم می زنند. (منافقون،9)
مصادیقی از مال حرام
از مهمترین مصادیق مال حرام می توان به رشوه اشاره کرد. کسانی که در مراکز قدرت و تصمیم گیری هستند، در معرض این نوع کسب حرام می باشند. قاضیان و مسئولان و کارگزاران حکومت با گرفتن رشوه ممکن است حق کسی را ضایع کرده و یا از حقوق بیت المال به جیب کسانی بریزند که اقدام به سوء استفاده کرده اند. خداوند کسب مال از راه رشوه را حرام و ننگ آور دانسته و در آیه42 از مائده با نام بردن این مال به سحت، از ننگ و پلیدی آن یاد کرده است. (مفردات ص400 واژه سحت)
خداوند به صراحت بیان می کند کسانی که گرفتار کسب حرام و رشوه هستند با این کار نه تنها حرام خواری را بر خود هموار می کنند بلکه عار و ننگ را بر خود بار می کنند. (مائده، 42و 62) غصب اموال مردم و تصاحب آن از طریق ناحق از دیگر مصادیق کسب و تحصیل مال حرام است که در 10 و 29 نساء و 79 کهف به آن اشاره شده . قمار (بقره،219، مائده 90 و 91)، سرقت (مائده،38 ممتحنه، 12)، کم فروشی(اعراف85؛ هود85؛ مظففین1تا3)، مال ربوی و نزول خواری (بقره 275تا 279)، مال یتیم (اسراء34، نساء10)، کسب مال از راه باطل (بقره188، نساء29 و 34 و 161؛ توبه 32)، مال مصرف شده در فحشاء و بی عفتی (نساء34؛ نور33) و کسب مال از راه دروغ (بقره188 نورالثقلین ج1 ص176 حدیث615) از دیگر مصادیق مال حرام است که در آیات قرآنی به آن اشاره شده است.
آثار وضعی حرامخواری از نظر روایات
پیامبراکرم(ص) فرمود: العباده مع اکل الحرام کالبناء علی الرمل؛ عبادت، همراه حرام خواری همانند بنای ساختمان، بر شن های روان است. (بحارالانوار ج103 ص61) حضرت علی(ع) خطاب به کمیل می فرماید: ای کمیل! زبان از دل سرچشمه می گیرد و دل با غذا قوام می یابد، پس در چیزی که جسم صفحه جانت با آن تغذیه می شود، به خوبی دقت کن که اگر حلال نباشد، خداوند متعال تسبیح و شکرت را نمی پذیرد. (بحارالانوار ج77 ص275)
در این حدیث، به اثر روانی حرامخواری اشاره شده . امام حسین(ع) در خطبه روز عاشورا به مردمی که به جنگ او آمده بودند فرمود: فقد ملئت بطونکم من الحرام و طبع علی قلوبکم؛ شکم شما از مال حرام پر شده (بحارالانوار ج54 ص8)
رسول خدا(ص) در سه روایت چنین فرموده اند:
1- عبادت هفتاد جزء است که بهترین جزء آن طلب روزی حلال است.
2- هر کس لقمه حلال بخورد، فرشته ای بالای سر او می ایستد و برای او طلب مغفرت می نماید تا زمانی که از خوردن دست بکشد.
3- هر کس غذای حلال بخورد خداوند قلب او را تا چهل روز نورانی می گرداند.
در مورد اجتناب از غذای حرام و کسب حرام هم روایات زیادی از رسول خدا(ص) آله و سلم وارد شده :
4- هر کس از راه غیر حلال مالی به دست آورد، توشه اش به سوی آتش است.
5- خدای تعالی می فرماید: هر کس توجهی نکند که از چه راهی درهم و دینار به دست می آورد من هم توجهی نمی کنم که از چه دری او را داخل آتش کنم.
6- وقتی لقمه حرام در شکم کسی واقع شد، هر فرشته ای در آسمانها و زمین او را لعنت می کنند.
از مجموعه این احادیث روشن می شود که انسان باید در کسب روزی خود دقت کند تا حلال باشد و در نتیجه غذایی که می خورد حلال باشد تا اثرات آن در قلب و روح او، نورانیت و لطافت ایجاد کند و عباداتش مقبول درگاه حضرت حق واقع گردد.
سعدبن عبدالله می گوید در زمان امام عسکری(ع) با احمدبن اسحاق که از وکلای آن حضرت بود، بر ایشان وارد شدیم و مشاهده کردیم که حضرت مهدی روحی فداه هم حضور دارند. احمد بن اسحاق، صد و شصت کیسه از وجوهات که شیعیان فرستاده بودند، در مقابل امام حسن عسکری گذاشت. امام یازدهم به فرزند خویش فرمودند: عزیزم این وجوه را بردار
امام زمان «روحی فداه» گفتند: آیا شایسته است که دست پاک من به بعضی از این مال های حرام برخورد کند؟ فرمودند: حلال و حرام را از هم جدا کن. راوی می گوید: حضرت صاحبان آن صد و شصت کیسه را نام بردند، مقدار پول موجود در هر کیسه را فرمودند، وجوه حلال را از وجوه حرام جدا کردند و کیسه هایی که در آن به سبب گران فروشی، اجحاف و نظایر آن، مال حرام وجود داشت، برگرداندند و فرمودند: این وجوه به درد ما نمی خورد.
ثروت بی اندازه، رفاه و برخورداری از نعمت
از دیگر عواملی که قرآن برای گرایش ضداخلاقی بشر برمی شمارد می توان به موارد زیر اشاره کرد: تکاثر و زیادت خواهی (تکاثر1 و 2 و طه 120 و 121)، قدرت خواهی (همان)، عجب و خودپسندی (قصص 76 و 78)، غفلت از آیات خداوند (اعراف 146) و از یاد او (کهف 28)، تکذیب معاد (ماعون 1 و 2 و اعراف 146)، جهل و نادانی نسبت به خدا و ربوبیت وی (بقره 67) که باعث استهزای دیگران (همان) و یا نادیده گرفتن حقوق خویشاوندی (یوسف 89) و یا روی آوری به هم جنس بازی (نمل 55) میشود،
و هم چنین سکوت عالمان دینی در برابر منکرات و زشتی ها (مائده 62 و 63)، حسادت که موجب نادیده گرفتن حقوق خویشاوندان (مائده 27 و 30) و انتقام گیری (توبه 74) می شود و نیز حرص و آز بی حد و حر بشر که مانع احسان (معارج 19 و 21) و گرفتاری در سختی ها (همان) می شود و طمع (اعراف 20 و 21) زندگی دنیوی که باعث غفلت و سرگرم شدن به دنیا می شود و از کار خوب باز می دارد و تفاخر و مباهات را سبب می شود (اعراف 32 و حدید 20) و سرچشمه بسیاری از فسادهای اخلاقی است و نیز سلب نعمت و از دست دادن آن که روحیه یأس و نومیدی را در برخی بوجود می آورد (هود 9 و اسراء 83) اشاره کرد.
آماده سازی برای آخرت «سوید ابن غفله» از اصحاب علی)ع( روزی خدمت آن حضرت شرفیاب شد در شرایطی که حضرتش بر یک مملکت پهناور اسلامی )آن روز( حکومت داشت، دید زندگی اش آن قدر فقیرانه است که اتاق محقرش از لوازم ضروری زندگی یک فرد فقیر هم خالی است با تعجب و حیرت گفت: یا امیرالمومنین! بیدک بیت المال و لست اری فی بیتک شیئا مما یحتاج الیه ای آقا! بیت المال در دست شماست دیگران از دست شما میگیرند و به نوا میرسند و عجیب اینکه من در خانه ات از لوازم زندگی چیزی نمیبینم
سپس امام علی)ع( این جمله تکان دهنده را فرمود: یا بن غفله! ان اللبیب لایتأثث فی دارالنقله انسان عاقل در خانه موقت اثاث و تجمل تشکیل نمیدهد. بعد فرمود: «ولنادار نقلنا الیها خیر متاعنا و نحن عن قریب ا نشاءالله الیها صائرون ما خانه ای داریم که بهترین متاع خود را به آنجا منتقل کرده ایم و خودمان هم ا نشاءالله به همین زودی به آنجا منتقل خواهیم شد. بحارالانوار، ج 70
مستمند و ثروتمند رسول اکرم (ص) طبق معمول درمجلس خود نشسته بودند. یاران گرداگرد آن حضرت حلقه زده و او را مانند نگین انگشتر درمیان گرفته بودند. در این بین یکی از مسلمانان-که مرد فقیری بود- از در رسید و طبق سنت اسلامی- که هرکس در هر مقامی هست همین که وارد مجلسی می شود باید ببیند هر کجا جای خالی همان جا بنشیند و یک نقطه ای مخصوص را به عنوان اینکه شان من چنین اقتضا می کند درنظرنگیرد- آن مرد به اطراف متوجه شد درنقطه ای جای خالی یافت رفت و آنجا نشست.
از قضا کنارمرد ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه های خودراجمع کردوخودش رابه کناری کشید.رسول اکرم(ص)که مراقب رفتاراوبود به او روکردوگفت: (ترسیدی که چیزی ازفقراو به توبچسبد؟!) - نه یارسول خدا!
- ترسیدی که چیزی ازثروت توبه اوسرایت کند؟- نه یارسول خدا! - ترسیدی که جامه هایت کثیف وآلوده شود؟-نه یا رسول خدا! - حال چرا خودت را به کناری کشیدی؟ - اعتراف میکنم اشتباهی مرتکب شدم و خطا کردم. اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود ببخشم.
مرد فقیر: اما من نمی خواهم. جمعیت: چرا؟
- چون می ترسم روزی مراهم غرور بگیرد و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد. منبع: اصول کافی جلد2، باب فضل فقرا مسلمین ص260 به روایت کتاب داستان راستان شهید مرتضی مطهری جلد1
نصایح ارزشمند همانا بهره تو از دنیایت همان است که خانه آخرت خود را آباد ساختهای انما لک من دنیاک ما اصلحت به مثواک (نهجالبلاغه نامه 34) مطابق آیات قرآن، خداوند آنقدر به قارون ثروت داده بود که مردان قوی نمیتوانستند دسته کلید گنجهای او را جابهجا کنند: ان مفاتحه لتنوا بالعصبه اولی القوه (قصص76). مردم با ایمان آن عصر به قارون چند نصیحت میکردند:
1- به او میگفتند خیلی سرمست و مغرور مشو لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین آنهایی که مغرور و سرمست مال دنیا میشوند همه چیز را فراموش میکنند و بیتردید خداوند نیز اینان را دوست نمیدارد. منظور از لا تفرح این نیست که شاد نشو و خوشحال مباش، بلکه مقصود، شادیها و تفریحهای مذموم است. به بیان بهتر منظور، مستیهای مغرورانه و انحرافانگیز برخاسته از باد نخوت است که فرد به ثروت خود مینازد و میبالد. پر واضح است که غرور برخاسته از ثروت و مال دنیا جز انحراف از حق و پشتکردن به فرمان الهی نتیجهای ندارد و خدا هم چنین افرادی را دوست نمیدارد.
2- نصیحت دوم آنها این بود: و ابتغ فیما اتاک الله الدار الآخره این نعمتهایی را که خدا به تو داده، وسیله رسیدن به آخرت قرار بده و به کمک آن، سرای آخرت خود را آباد کن. «ابتغاء» به معنای در جستجوی چیزی بودن است؛ «وابتغ» یعنی با این ثروت و سرمایه در جستجوی سرای آخرت باش و آن را هدف خویش بدان؛
3- سفارش دیگر آنان این بود که: و لا تنس نصیبک من الدنیا بهره خودت را از دنیا فراموش مکن و بهرهات را از دنیا بستان و از دنیا هم لذت ببر؛ ولی در کنار آن مبادا آخرت را فراموش کنی. چون تمام همّ و غمّ قارون رسیدن به لذایذ دنیا بود، مردم مومن با او نصیحت میکردند که: به فکر آخرت خود باش و فراموش نکن که آنچه برای تو از این لذایذ و نعمتهای دنیایی میماند، همان چیزی است که بهوسیله آن آخرت خود را آباد میسازی
آن بهره و نصیبی که نباید از دنیا فراموش کنی همین است که همه نعمتهای این دنیا را در راه آخرت صرف کنی. نعمتهای دنیا را مصرف کن و از آن لذت ببر، اما به گونهای که برای سعادت آخرت تو مفید باشد. لذت بردن از خوبیهای مشروع دنیا اگر در راه عبادت خدا و به منظور کسب قوت برای انجام وظایف الهی باشد، برای آخرت مفید است.
دشواری کسب حلال
مصادف یکی از یاران امام صادق(ع) بود که به کار بازرگانی اشتغال داشت. او می گوید: یک روز امام صادق(ع) یک هزار دینار به من دادند و فرمودند: با این پول، به مصر برو و تجارت کن. من هم کالاهایی را که به طور معمول در آن روزگار به مصر می بردند، خریدم و راهی آن دیار شدم. در همان آغاز من و بازرگانان دیگر فهمیدیم کالاهای ما، در مصر نایاب است و مشتری های زیادی هم دارد
همه با هم پیمان بستیم کالاهای خودمان را با سودی کم تر از صددرصد به فروش نرسانیم. به این پیمان وفا کردیم. به همین سبب، سود من به هزار دینار رسید... هنگامی که به مدینه بازگشتیم، با خرسندی نزد امام صادق(ع) شتافتم و دو کیسه ای را که در هر کدام هزار دینار بود، نزد امام نهادم و گفتم: یکی از این دو کیسه، اصل پول شماست و دیگری سود تجاری آن!
حضرت نگاهی به کیسه ها انداختند و نگاهی به چهره من افکندند، آن گاه با شگفتی افزودند: چه سود فراوانی به دست آورده ای! این سود چگونه حاصل شد؟ من هم حکایت نایاب بودن کالاها و هم پیمان شدن بازرگانان را شرح دادم. امام صادق(ع) سری تکان دادند و فرمودند: پناه بر خدا! شما به زیان گروهی از مسلمانان، هم پیمان شدید تا کالاهای مورد نیازشان را با سودی کمتر از صددرصد نفروشید؟!
پس از این سخن، حضرت یکی از دو کیسه را که به عنوان سرمایه به من داده بودند، برداشتند، اما به کیسه دوم دست نزدند و آن را نپذیرفتند! آن گاه فرمودند: من به این سود (که با بی انصافی حاصل شده) نیازی ندارم! آن بزرگوار سپس نگاه معناداری به من انداختند و افزودند: ای مصادف! بدان که به دست آوردن مال از راه حلال، کار بسیار دشواری است! داستان راستان شهید مطهری ج2 ص112
قرآن درباره ارزش و ظرف خیر و برکت
خدا بده برکت یکی از دعاهای سر زبان مردم، «خدا برکت بدهد!» است. همه مسلمانان این امر غیبی را باور دارند که دو چیز همسان و هم اندازه و میزان، میتواند آثار متفاوتی داشته باشد. به گونهای که بهرهمندی از یکی را به خوبی احساس میکنند در حالی که این سود و نفع را در دیگری نمییابند. اینجاست که مثال مال، خانه، علم و عمر متبرک پیش میآید و میگوییم: این مال یا این عمر خیلی برکت داشته .
مفهوم برکت در فرهنگ قرآن
برکت از واژه «برک» دوام و رشد در هر چیز که همان «خیر» است به کار رفته است، زیرا شتر مهمترین ثروت و مال عرب بوده و این حرکت سینه شتر در هنگام نشستن و برخاستن که مقدم بر بقیه اعضاء است، مورد توجه قرار گرفته و آن را نشانه خیر و رشد و افزایش آن دانستهاند (التحقیق فی کلمات القرآن)
براین اساس در اصطلاح برکت به معنای استقرار خیر از سوی خداوند، در یک چیز و یا ثبوت و پایداری خیر الهی در چیزی گفته شده (مفردات الفاظ قرآن) اما مفسران قرآن، با توجه به کاربردهای واژه برکت و مشتقات آن گفتهاند که برکت به معنای خیر نافع و امری غیرمحسوس و اعم از مادی و معنوی است و این که بین برکت و نظام جاری اسباب و مسببات منافاتی نیست، چنانکه مفسران معتقدند برکت، امری نسبی است و در هر چیزی به حسب هدفی است که در آن نهفته است (المیزان، ج1، ص280- 282)
اقسام برکت
در آیات قرآنی، برکت به دو دسته اصلی آسمانی و زمینی تقسیم شده و خداوند به صراحت در آیه 196 اعراف از آنها سخن به میان آورده است. به نظر میرسد که برکات آسمانی شامل برکات معنوی و غیرحسی نیز میشود؛ چنانکه مراد از برکات زمینی همان برکات مادی و حسی است. از همینرو فرهنگ شناسان قرآنی و نیز مفسران در تعریف برکات آسمانی و زمینی آن را به معنوی و حسی دستهبندی کرده (المیزان، ج7 ص389؛ تفسیر نمونه) و گفتهاند:
1- برکات آسمانی عبارت است از توجهات معنوی و رحمتهای روحانی که سبب گشایش و خوشی روح و وسعت قلبی و نورانیت باطنی و استفاضه از فیوضات الهی میشود.
2- برکات زمینی، برکاتی است که منشأ آنها از زمین است مانند: آب، خاک، هوا، اشجار، زراعات و حیوانات دریایی، صحرایی و هوایی و آنچه مورد استفاده انسانها قرار میگیرد. از آیات قرآنی به دست میآید که برکت، همچنین میتواند زمانی و مکانی باشد. به این معنا که برخی از زمانها و برخی از مکانها دارای برکت هستند که خداوند برای آنها قرار داده است. به عنوان نمونه سحرگاهان دارای برکت است؛ چنانکه در امور مادی معامله پیش از نماز جمعه بیبرکت و پس از آن دارای برکت است.
اماکن مبارک
خداوند در آیات قرآنی برخی از اماکن را دارای برکت دانسته و از مردم خواسته تا با حضور در این اماکن از آثار مبارکی آنها استفاده کنند. از جمله سرزمینها و اماکنی که دارای برکت فراوان و خیر و برکت سرشار هستند، میتوان به کعبه (آل عمران96)، مسجد الاقصی (اسراء1)، سرزمین شام (اعراف137؛ انبیاء71 و81؛ سباء18)، فلسطین (اعراف137؛ اسراء1)، مصر (اعرافه137)، وادی طور (قصص29 و30) و مانند آنها اشاره کرد که در آیات قرآن و روایات تفسیری بیان شده است.
زمانهای مبارک
همانگونه که خداوند اماکنی را مقدس و مبارک قرار داده و آنجا را سرشار از برکت کرده است، برخی از زمانها را نیز برکت داده است. از جمله زمانهایی که دارای برکت است، شبهای قدر است که خداوند به آن برکت داده است و از مردم خواسته آن را زمانی همانند زمانهای دیگر سال ندانند، بلکه آن را برتر از هشتاد سال و یا هزار ماه دانسته و از آن زمان خاص به هر شکلی چون احیا بهرهمند شوند. (سوره قدر) خداوند شب قدر را به دلایلی از جمله نزول قرآن، نزول دایمی فرشتگان و آمدن روح اعظم و نیز تقدیر مقدرات هستی به عنوان شب مبارکی دانسته است. (دخان3و 4)البته زمانهای دیگری نیز دارای برکت و خیر است که میتوان به روزهای جمعه و زمان سحرگاهان و ماه رمضان اشاره کرد.
اشیاء و چیزهای مبارک
در آیات قرآنی برخی از چیزها به عنوان مبارک معرفی میشود. از جمله آب باران است که در آیه9 ق به عنوان امری مبارک بیان شده است.همچنین اسمای خداوند (رحمن78)، قرآن (انعام92 و 155؛ انبیاء50؛ فرقان1) به عنوان امر مبارک و پربرکت برای بشر معرفی شده است.
انسانهای مبارک
برخی از افراد نیز دارای برکت هستند و وجودشان مبارک و میمون است. از جمله این افراد میتوان به حضرت عیسی(ع) اشاره کرد که خداوند آن را مبارک دانسته است. (مریم30 و 31)خداوند اهلبیت حضرت ابراهیم(ع) را نیز مبارک دانسته است. لذا حضرت اسحاق(ع) و حضرت اسماعیل(ع) به عنوان اهل بیت آن حضرت، مبارک معرفی میشوند. (صافات109و 113؛ هود71 و 73) در روایات برخی از امامان(ع) به شکل خاص و برخی از مومنان به عنوان مبارک معرفی شدهاند. از جمله درباره امام جواد(ع) است که آن حضرت را وجودی پرخیر و برکت دانستهاند
مرحوم کلینی در کتاب اصول کافی از فردی به نام یحیی صنعانی نقل کرده است که میگوید:«دخلت علی ابیالحسن الرضا(ع) و هو بمکه و هو یقشر موزا و یطعم ابا جعفر(ع) فقلت له جعلت فداک هو المولود المبارک؟ قال نعم یا یحیی هذا المولود الذی لم یولد فی الاسلام مثله مولود اعظم برکه علی شیعتنا منه؛ در مکه خدمت حضرت رضا(ع) رسیدم.ایشان مشغول پوست کندن موز بود که به حضرت جواد(ع) میداد. گفتم: فدایت شوم همین است آن مولود مبارک؟ فرمود: آری یحیی! این همان مولودی است که در اسلام با برکتتر از او برای شیعیان ما متولد نشده است». (کلینی، اصول کافی، ج6، ص 361)
عوامل برکت
اما اینکه چه چیزی موجب برکت در زندگی بشر میشود، مسئله مهمی است که دانستن و عمل بدان بسیار ارزشمند است؛ زیرا بهره گرفتن از برکات الهی موجب میشود که زندگی انسان دگرگون شود و خیر کثیر نصیب او گردد.
برخی عوامل برکت عبارتند از:
1. ایمان: در آیات قرآنی نخستین عامل برکت، ایمان است. ایمان به عنوان مهمترین و اساسیترین عامل برکت معرفی شده است. (اعراف، آیه 96)
2. تقوا: دومین عامل برکت، تقوا است. البته باید توجه داشت که این دو عامل در کنار هم موجب برکت خواهند شد؛ ولی از آنجایی که مومن واقعی دارای تقواست و اهل تقوا اهل ایمان هستند و این دو در عمل از هم جدایی ندارند میتوان گفت که داشتن هر یک به معنای دیگری است و تکرار هر دو از باب تاکید است.در حقیقت دو بال علم و عمل یعنی ایمان و تقوا است که آدمی را مبارک میکند و به سمت خیر کثیر و افزایش بهرهمندی نافع و پایا و مانا از امور مادی و معنوی میکشاند.
کسی به برکت میرسد که به غیب ایمان داشته باشد و بداند که خداوندی است که سببساز است و همه اسباب مادی و غیرمادی در اختیار اوست و دیگر اینکه به معاد اعتقاد داشته و خاشع در برابر خداوند بوده و به همه احکام و تکالیفی که بیان کرده عمل و اطاعت کند و بیتقوایی را کنار گذارد.
3. استغفار: سومین عامل، استغفار است؛ زیرا اهل ایمان گاه میشود عملی را مرتکب شوند که خلاف تقوا است و میبایست به سرعت استدراک کرده و آن را جبران کنند، این جاست که استغفار به مدد انسان مومن میآید و او را در مسیر درست قرار میدهد.خداوند در آیات 10 تا 13 نوح میفرماید که اگر امت گناهکار، استغفار کند، از برکات آسمان و زمین بهرهمند خواهد شد. امام علی(ع) در این باره فرمودند: و قد جعلالله الاستغفار سببا لدرر الرزق و رحمه الخلق؛ خداوند استغفار را وسیله دائمی فرو ریختن روزی و موجب رحمت به خلق قرار داد (تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب ج13 ص454)
البته باید توجه داشت که عامل اصلی در کسب برکت همان ایمان و تقواست که فکر و عمل آدمی را میسازد و استغفار به عنوان بازسازی اشتباهات وخطاها و قرار گرفتن دوباره در همان جایگاه است.
4- عوامل دیگر: از نظر قرآن هر عاملی که موجب شود انسان دچار بیایمانی و بیتقوایی شود عامل برکتزدایی از زندگی او خواهد بود. از این رو تکذیب پیامبران و مخالفت با آنان به عنوان عامل محرومیت از برکت معرفی میشود. (اعراف96)در روایات برخی ادعیه و رفتارها برای ایجاد برکت یا تقویت آن مطرح شده. برای اینکه همسر مبارکی داشته باشد دو رکعت نماز بخواند از خدا همسر مبارک بخواهد. در روایات این عمل مستحب شمرده شده (المهذب البارع ج3 ص 202)
رسول خدا(ص) میفرماید: گردهها و قرصهای نان خود را کوچک بگیرید؛ زیرا با هر قرص کوچک نانی، برکت وجود دارد (بحارالانوار، ج 63، ص 272 و 349)
همچنین با بخشش و انفاق مال، برکت مال فزونی مییابد و علی(ع) هم در اهمیت این امر میفرماید: «برکه المال فی الصدقه؛ برکت مال در دادن صدقه است. (غرر الحکم، ج 1، ص343) پس صدقه و انفاقات مالی نهتنها از مال نمیکاهد بلکه موجب برکت و افزایش بهرهمندی از آن میشود.
البته این برکتها در سایه عبادت و حقگرایی و وظیفهشناسی تداوم مییابد. دعا و ارتباط با خداوند، برکتهای زندگی را زیاد میکند. احترام به بزرگترها نیز در افزایش رزق و روزی تأثیرگذار است. در برخی روایتها آمده است: سه چیز است که در آن برکت وجود دارد: معامله مدتدار، قرض به هم دادن و مخلوط کردن گندم و جو برای مصرف خانه، نه برای فروش.» (کنزالعمال، ج 4، ص 47)
راه های نزول برکت
در آیات و روایات راه هایی برای نزول برکت بیان شده که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:
1-قرآن: خداوند متعال از قرآن به عنوان برکت یاد کرده و گفته است: هذا کتاب انزلناه مبارکاً مصدق الذی بین یدیه؛ این کتابی است که فرو فرستاده شده و کتابی مبارک و تصدیق کننده کتاب های آسمانی دیگر است که در اختیار بشر است.
2-تقوی و پرهیزگاری و ایمان: بدون شک ایمان و تقوی از راه های نزول برکت است تا آنجا که خداوند عزوجل می فرماید: اگر اهل سرزمینی ایمان بیاورند و تقوای خداوند را پیشه کنند محققاً بر آنها برکاتی از آسمان و زمین می گشاییم. (اعراف آیه 96)
در آیه 61 سوره نور نیز بیان شده که مرد می تواند تقوای خود را در رفتار با همسرش و فرزندانش و به دست آوردن رزق حلال حاصل کند. تاکید بر تحیت و سلام از آن روست که مهمترین عامل برای جذب زنان و فرزندان است؛ لذا بر بیان عشق و محبت به زن و فرزند در روایات تاکید شده است. گروهی از علماء سلام و تحیت کلامی را عامل جلب برکت دانسته اند چنان که سوره نیز به آن اشاره دارد و این در خانواده و نسبت به زن و فرزند تاکید می شود؛ زیرا آنان بیشترین نیاز را به ابراز و اعلان محبت زبانی دارند.
3-ذکر بسم الله الرحمن الرحیم: این ذکر در ابتدای هر کاری برای جلوگیری از ورود شیطان در کارها گفته می شود. از پیامبر(ص) سؤال شد آیا شیطان با انسان هم غذا می شود؟ حضرت فرمود: آری؛ هر سفره ای که بر سر آن بسم الله گفته نشود، شیطان با افراد آن سفره هم غذا می شود و خداوند برکت را از آن می برد. (بحار، 92، 258 به نقل از اسرار و فواید بسم الله الرحمن الرحیم نوشته حسین دیلمی ص 33) همچنین در آیات و روایات از عواملی چون: سحرخیزی، شب قدر، شکر زیاد، غذای حلال، آب زمزم، روغن زیتون، صدقه دادن، صله ارحام، ازدواج و هم سفره شدن اعضای خانواده بر سر سفره غذا، به عنوان راههای جلب و جذب برکت نام برده شده است.
برخی عوامل محرومیت از برکت
رسول اکرم(ص) فرمودند: هر کس چیزی از حق برادر مسلمانش را نگه دارد و به او ندهد، خداوند برکت روزی را بر او حرام میسازد مگر آنکه توبه کند. (من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 9، حدیث 1؛ وسایل الشیعه، ج 27، ص225)
ترک امر به معروف و نهی از منکر، عامل دیگر از بین رفتن برکت است، پیامبر (ص) میفرماید: تا زمانی که مردم امر به معروف و نهی از منکر کنند. و در کارهای خیر به یکدیگر یاری رسانند. نعمتها و خیرات از آنها رخت برنمیبندد، اما اگر این دو را ترک کنند، برکات از آنها گرفته خواهد شد و افراد ناباب بر آنان مسلط خواهند شد (تهذیب الاحکام، ج 16، ص 18، حدیث 22) همچنین از دیدگاه امام علی(ع) خیانت، یکیدیگر از عوامل برکت زداست اذا ظهرت الخیانات، ارتفعت البرکات؛ زمانیکه خیانتها آشکار شود، برکات از بین خواهد رفت (غررالحکم، ح 4030 میزانالحکمه/ ج3/ ص198) در حقیقت، گناهان اخلاقی و اقتصادی و اجتماعی، فاجعههای دردناک و هستیسوز جامعه بشری هستند که باعث خشم خداوند میشوند.
رباخواری، رشوهخواری و دیگر درآمدهای نامشروع، عامل دیگر برکتزدایی شمرده میشود، چنانکه امام موسیبن جعفر(ع) میفرماید: به درستی که حرام برکت ندارد و اگر هم نشو و نمای ظاهری داشته باشد، برکتی در آن نیست.
ترک نماز، از عوامل برکت زداست. حضرت زهرا(س) میفرماید: یرفع الله البرکه من عمره و یرفع الله البرکه من رزقه (بحار ج80 ص21)
هرگاه کمفروشی در میان مردم رواج یابد، خداوند آنان را به خشکسالی و قحطی دچار میسازد، چنانکه حضرت علی(ع) از قول پیامبر(ص) درباره زیانهای کمفروشی میفرماید: رسول خدا(ص) فرمود: پنج چیز از لوازم پنج چیز است، کسانی که پیمانشکنند دشمنشان بر آنها مسلط شود؛ و کسانی که برخلاف آنچه خدا گفته قضاوت کنند فقر میان آنها رواج یابد؛ و کسانی که بیعفتی میان آنها رواج یابد مرگ ناگهانی میان آنها شایع شود؛ و کسانی که کمفروشی پیشه کنند به قحطی دچار شوند؛ و کسانی که زکات ندهند به خشکسالی مبتلا گردند. (نهجالفصاحه حدیث شماره 1457)
ترک زکات، همچنین اگر زکات مال پرداخت نشود، به فرمایش حضرت امیرمؤمنان(ع) مردم گرفتار بیبرکتی در زراعت، میوه و معدن میشوند: اذا منعوا الزکاه، منعتالارض برکاتها منالزرع و الثمار و المعادن؛ هرگاه که مردم زکات خود را نپردازند، زمین برکت خود را از زراعت و میوهها و معدنها دریغ میدارد. (اصول کافی، ج2، ص374)آنچه بیان شد تنها گوشهای از مسائل و عوامل و آثار مربوط به برکت بود و بیشک بیان همه مطالب در این خصوص نیازمند کتابی مفصل است.
شرط دستیابی به برکتهای آسمانی و زمینی، داشتن ایمان و تقوای بالاست و در پرتو تقرب الهی و اطاعت و فرمانبرداری از تعالیم انسانساز اسلامی و دوری از کجرویها و سرکشیهاست که خداوند خیرات و برکات خویش را به بندگان هدیه میکند. (مجمعالبیان طبرسی 96 اعراف)
مصادیق چیزهای با برکت
خداوند در آیات9 تا 11 باران با برکت را بارانی می شمارد که باعث رشد و رویش گیاهان، باغات و حبوبات برای تأمین روزی انسان می شود. در این تحلیل قرآنی به خوبی روشن می شود که اگر باران موجبات زنده شدن زمین و رویش گیاهان را برای تأمین رزق و روزی بشر فراهم آورد آن باران از مصادیق باران با برکت است. بنابراین اگر این باران موجب شود تا سیلی پدید آید و خاک های مفید آن شسته شود و گیاهان از ریشه کنده و درختان از میان رفته و آسیب جدی به زمین های کشاورزی و منابع زیست محیطی بشر وارد شود آن باران، باران با برکتی نخواهد بود.
در آیه9 ق، زمانی آب را نعمتی با برکت می شمارد که آهسته نازل شود و گیاهان را برویاند و دانه ها و حبوبات را به بار نشاند. از این رو از واژه (نزل باب تفعیل) استفاده شده است تا آهستگی و تداوم آن را بیان کند. باران آهسته و نم نم که پیوسته می بارد موجب می شود تا هم سیلابی تشکیل نشود و هم گیاهان و دانه ها جا به جا نشده و در شرایطی مناسب رشد کنند. در حقیقت شرایطی که برای باران و آب با برکت مطرح می شود همانند آبیاری قطره ای و یا بارانی است که گیاهان و بوته ها آسیب نمی بینند و خاک شسته نمی شود و از کشتزار بیرون نمی رود
در آیه 96 اعراف زمینی را دارای برکات می شمارد که برای جوامع بشری مفید است و آنان را به آسایش و آرامش می رساند. در آیه9 و 10 فصلت نیز برکت زمین را تأمین قوت و روزی بشر و برآورد نیازهای غذایی و جسمی انسان می شمارد.
آیه 61 نور درباره برکت سلام و تحیت وارد شده است. در این آیه تشریح می شود که علت تشریع شدن سلام آن است که آدمی برای خود و دیگری سلامتی و حیاتی را بخواهد که در آن، شرایط به گونه ای فراهم آید که هر کسی بتواند از مناسب ترین وضعیت رشدی و تکاملی بهره مند شود
سلام گفتن انسان هنگام ورود به خانه ای موجب می شود که در آن خانه، به سلامتی و آرامش دست یابد و از مصیبت هایی چون فروریزش آن بر سرش با زمین لرزه و یا بلایای دیگر در امان بماند. (نور61) برکت در قرآن به معنای بهره مندی شخص از آموزه های هدایتی آن و عمل به قوانین و گزاره های شناختی و فرمان های کمالی بخش قرآن است که در 92 و 155 انعام و 50 انبیاء و 1 ق و 29 سوره ص بدان اشاره شده است.
دست یابی به برکت
خداوند در آیه 96 اعراف ایمان به خدا را عامل مهمی برای بهره مندی جمعی و فردی بشر و جوامع انسانی از برکات خداوندی می شمارد و لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض؛ اگر اهل آبادی ها به خداوند ایمان آورده و تقوا پیشه می کردند هر آینه برکات آسمان و زمین را بر ایشان می گشودیم.
در آیات 109 و 113 صافات حضرت ابراهیم(ع) به عنوان یکی از کسانی که مشمول برکت شده اند یاد شده است. در آیات 71 و 73 هود همسر ابراهیم(ع) مشمول رحمت و برکت خداوندی معرفی شده و در آیات 30 و 31 مریم و 7 و 8 نمل و 48 هود کسانی چون حضرت عیسی(ع)، فرشتگان، نوح(ع) و همراهان وی و حضرت موسی(ع) به عنوان بهره مندان و مشمولان برکت معرفی می شوند که همه از کسانی هستند که ایمان جزو ذات و سرشت آنان شده است. البته خداوند در آیه 96 اعراف به مسئله تقوا به عنوان عاملی دیگر برای دست یابی بشر و جوامع بشری به برکات آسمان ها و زمین اشاره می کند .
احسان و استغفار و استقامت و انفاق و صدقه و زکات و مانند آن از علل و عوامل مصداقی ایمان و تقواست که موجب می شود تا شخص به برکت در چیزی دست یابد و از خیر هر چیزی به درستی بهره مند شود.
خداوند در آیات 7 و 8 نمل با اشاره به داستان حضرت موسی(ع) که به دنبال یافتن آتشی رفت و به نور هدایت دست یافت می کوشد تا این معنا را به بشر منتقل کند که ایمان واقعی چگونه آدمی را به بهترین چیزهای هر چیزی می رساند. اگر حضرت موسی(ع) قصد نار و آتشی داشت به برکت الهی برخوردار از نور هدایت شد و خود و خانواده و بلکه ملتی را گرم کرد و از سردی کفر رهایی بخشید و از تاریکی جهل رهانید و به سرزمین نور و برکت هدایت کرد. (اعراف 7 و اسراء 1)
باد که برای جا به جایی ابرها و تلقیح گیاهان و انتقال دانه های گیاهان و امور دیگری است به شکلی دیگر مفید و سازنده می شود و هنگامی که برکت یافت به گونه ای می شود که سلیمان بر آن سوار می شود و به این سو و آن سوی عالم می رود. خداوند در آیه 81 انبیاء از عاصف (تندباد و توفان) سخن به میان می آورد که به طور طبیعی مضر و زیانبار است ولی برای حضرت سلیمان(ع) برکت می یابد و آن حضرت را به این سو و آن سوی جهان می برد.
خداوند شخص حضرت عیسی(ع) را برکت قرارداد و مردمان بسیاری از خود آن حضرت بهره مند شدند. در آیه 31 انبیاء درباره آن حضرت از زبان خودش می فرماید: و جعلنی مبارکا؛ خداوند مرا مبارک و با برکت قرارداد.
ملاکهای توزیع ثروت
براساس آموزههای وحیانی چه ملاکهایی برای توزیع عادلانه ثروت در جامعه اسلامی تعریف شده تا فقیر و نیازمندی باقی نماند و خط فقر از بین رود؟ از منظر آیات و روایات مهمترین دغدغه نظام اسلامی، توزیع عادلانه ثروت است. ثروت هر جامعه باید همچون خونی سالم در رگهای اجتماع جریان یابد و همه اقشار و اندام اجتماع را از حیات اقتصادی برخوردار کند
قرآن کریم در سوره حشر آیه 7 توصیه میکند که برنامهریزی اقتصادی جامعه به سمتی حرکت کند تا ثروت دربین عده اندکی از افراد جامعه که همان ثروتمندان و اغنیاء هستند محدود نشود، بلکه باید بین همه افراد اجتماع از جمله اقشار محروم جامعه دست به دست چرخش کند:
آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا (این اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد، اما سؤال اساسی آن است که براساس چه ملاکهایی ثروت جامعه به افراد تعلق میگیرد و براساس چه معیاری، افراد شایستگی دریافت ثروتهای ملی را مییابند. در اینجا به عمدهترین ملاکهای توزیع عادلانه ثروت اشاره میکنیم:
1- کار
به وسیله کاری که یکایک افراد اجتماع انجام میدهند، مواد اولیه کالاها از ذخائر و معادن استخراج میشود، تغییر شکل میدهد و در قالب کالاهای قابل استفاده و موردنیاز به دست مصرفکنندگان میرسد. به وسیله کار است که جریان تولید شکل میگیرد و خدمات موردنیاز اجتماع ارائه میشود. بدین لحاظ «کار» عنصر اصلی و اساسی «تولید کالا» و «ارائه خدمات» میباشد. بنابراین عامل اصلی استحقاق ثروت اجتماعی «کار و تلاش» آحاد اجتماع است و هرکس به میزان کار و تلاش خود و تاثیرگذاری بر جریان تولید یا خدمات اجتماعی، شایستگی دریافت پول و ثروت را مییابد
کار علاوه بر ارزش اقتصادی، دارای ارزش عبادی و معنوی نیز هست. چنانچه امام صادق(ع) میفرماید:«الکاد علی عیاله کالمجاهد فی سبیلالله، کسی که خود را برای روزی خانوادهاش به زحمت میاندازد و کار میکند مانند رزمنده است که در راه خدا میجنگد (کافی، ج5، ص88). در اینجا سؤالی که مطرح میشود این است که اگر تنها عامل استحقاق ثروت را کار بدانیم، تبعا افرادی که به دلیل از کار افتادگی، نقص عضو و فقدان سرمایه و ابزار کار و... از انجام کار ناتوانند، هیچ سهمی از ثروت جامعه نخواهند داشت و فقر و نداری حق طبیعی آنها خواهد بود
آموزههای اسلام از آنجا که حق حیات و زندگی را حق مسلم هر انسانی میداند، سهم این گونه افراد را از ثروت جامعه نادیده نگرفته است و با درنظر گرفتن عامل دیگری به عنوان «احتیاج» راهکارهایی را برای برخورداری افراد ناتوان و معذور از کار، از ثروت جامعه پیشبینی نموده است.
2-احتیاج
در پرتو آموزههای وحیانی کسانی که از قدرت فکری یا جسمی کافی برای انجام کار و برآوردن نیازهای خود برخوردار نیستند، صرفا به دلیل انسان بودن و احتیاج خود، حق برخورداری از ثروتهای اجتماع را دارند. اهتمام اسلام به این موضوع به حدی است که حتی اگر فردی غیرمسلمان از انجام کار و تامین درآمد خود ناتوان باشد، حکومت اسلامی را موظف ساخته است که با استفاده از اموال در اختیار -بیتالمال- نیاز زندگی او را برطرف کند
به عنوان مثال هنگامی که علی(ع) مشاهده کردند پیرمردی مسیحی به گدایی مشغول است پس از ابراز ناراحتی خود براینکه تا این فرد جوان بود از توان او استفاده میشد ولی هماکنون که توان کار ندارد به حال خود رها شده است. آن حضرت دستور دادند که هزینه زندگی او از بیتالمال پرداخت شود. بنابراین توصیه اسلام بر توجه به حال محرومان، در راه ماندگان و... براساس عامل احتیاج قابل توجیه است.
قرآن کریم در سوره معارج آیه 23 در توصیف مومنان، از اینکه در مال و ثروت آنان سهمی ویژه برای سائلان و محرومان وجود دارد، نام برده است. «و آنها که در اموالشان حق معلومی است، برای تقاضا کننده و محروم».
حقیقت مالکیت انسان نسبت به اموال
مال در لغت به معنای تمامی چیزهایی است که انسان مالک آن میشود و حق تصرف و بهرهبرداری آن را پیدا میکند. بنابراین ارتباط تنگاتنگی میان دو اصطلاح مال و ملک وجود دارد. در عین حال فرق مال و ملک در این است که در ملک، تسلط و تحت سلطه قرار گرفتن چیزی مورد لحاظ قرار میگیرد، ولی در مال به چیزی به سبب ارزشمندی آن توجه میشود. به همین دلیل انسان نسبت به نفس خویش مالکیت دارد، اما هرگز به نفس، مال گفته نمیشود؛ این در حالی است که برخی از چیزها مالیت دارند، اما مالکی برای آن نیست.
بنابراین، میتوان گفت که ارتباط میان مال و مالکیت، نسبت عموم و خصوص من وجه است؛ چرا که هر مالی، مالک ندارد، چنانکه هر ملکی، مال نیست.
مالک حقیقی هستی، خداوند است و اطلاق مالک بر دیگران به یک معنا از باب مجاز است. البته این بدان معنا نیست که انسان مالک نیست، بلکه به این معناست که مالکیت اعتباری انسان در طول مالکیت خداوند و عطا شده از سوی اوست. از این رو خداوند در آیاتی از جمله 128 و 137 سوره اعراف از مالکیت حقیقی خود و ارث بردن بشر یاد میکند. به این معنا که انسان، به عنوان خلیفه و جانشین خداوند بر زمین، از مالکیت الهی نیز بهرهمند میشود و در این مقام خلافت الهی، مالک چیزها میشود. (انبیاء، آیه 105 و شعراء، آیه 59 و احزاب، آیه 27)
اگر خداوند را مالک حقیقی همه چیز هستی بدانیم، دیگر جایی برای خدایان دیگر نمیماند که کسی چون مشرک مدعی مالکیت آنان شود. از این رو خداوند در مقام جدال احسن به معبودان باطل مشرکان اشاره میکند و میفرماید که این معبودان باطل شما، فاقد هرگونه مالکیت هستند، بنابراین در مقام ربوبیت و پروردگاری نیز جایگاهی ندارند تا لازم شود مردم به عبادت آنها بپردازند. (مائده76؛ نحل73؛ عنکبوت17 و سبا22)
از آنجایی که مالک حقیقی خداوند است و مالکیت دیگران اعتباری و موروثی از خداوند در مقام خلافت الهی میباشد، هیچ پایداری برای مالکیت دیگران نیست؛ زیرا هرگاه خداوند اراده کند، مالکیت دیگران زایل میشود؛ بنابراین، خداوند در نهایت همچون آغاز، مالک حقیقی است و میراث بر همه هستی، هم اوست. (آلعمران180؛ حجر23؛ قصص، آیه 58؛ و حدید10)
به سخن دیگر، همه چیز از آن خداست و به سوی او بازمیگردد: انالله و انا الیه راجعون.
آیات بسیاری بر مالکیت حقیقی خداوند بر هستی از جمله آسمان و زمین و هر آنچه در آن است، دلالت میکند که میتوان به آیه 107 بقره و 189 آلعمران و مائده، آیه 120 اشاره کرد.
خداوند در آیه 7 سوره حدید، خود را عطاکننده مالکیت اعتباری انسانها بر امکانات و داراییها معرفی میکند. به این معنا که خداوند است که مالکیت خویش را در مقام خلافت الهی به انسان داده تا انسانها بتوانند در اموال تصرف کرده و از آنها برای خدایی شدن بهرهبرداری کنند. علامه طباطبایی بر این باور است که این بخشش خداوندی و عطای مالکیت اعتباری به انسان، از باب جعل و وکالت است. (المیزان، ج 19، ص 151)
محدوده مالکیت انسان بر مال
چنان که گفته شد، انسان در طول مالکیت خداوند دارای مالکیت است؛ زیرا انسان مظهر خداوندی و خلیفه خداوند در زمین است و دارای مالکیت بر اموال میباشد و میتواند در آن تصرف مالکانه کند.
البته باید میان تصرف مالکانه فقهی و عرفانی فرق گذاشت
به این معنا که تصرفات مالکانه فقهی در چارچوب احکام شرعی صورت میگیرد، اما تصرفات عرفانی، تصرفاتی است که انسان از طریق اذن الهی به عنوان انسان ربانی انجام میدهد؛ چنین تصرفاتی فراتر از حد تصور انسانهای عادی است. اما در تصرفات عادی فقهی چنین چیزی معنا و مفهوم ندارد
یک انسان متاله همان طوری که میتواند بیماری را با تصرفات روحی خویش درمان کند، میتواند خاک را کیمیا سازد و یا شقالقمر کند یا در کائنات تصرفات نماید که از مصادیق معجزه و کرامت است.
آنچه منظور ماست، همین تصرفاتی است که انسان در قالب تصرفات مالکانه فقهی انجام میدهد. وقتی انسان میگوید: این مال من است، به معنای آن است که چنین تصرفات مالکانه فقهی از خوردن، تباه کردن، فروختن و مانند آن در اختیار من است و من مالک این مال بوده و حق تصرف در آن را دارا هستم.
اما پیامبر(ص) حقیقتی را در همین اموال و تصرفات مالکانه انسانها گوشزد میکند و پرده از حقیقتی برمیدارد. ایشان روزی به حضار محضر خود میفرماید: ایکم مال وارثه، احب الیه من ماله؟ قالوا: ما فینا احد یحب ذلک یا نبیالله! قال: بل کلکم یحب ذلک. ثم قال: یقول ابن آدم: مالی! مالی! و هل لک من مالک الا ما اکلت فافنیت او لبست فابلیت او تصدقت فابقیت و ما عدا ذالک فهو مال الوارث؛
کدام یک از شما مال وارث خود را بیش از مال خود دوست دارد؟
همه جواب دادند: ای نبی خدا! بین ما چنین دوستداری نیست.
حضرت(ص) فرمود: تمام شما چنین هستید و مال وارث را بیش از مال خود دوست دارید.
سپس حضرت(ص) افزود: فرزند آدم همواره میگوید: مال من، مال من!
اما مال تو تنها آن چیزهایی است که آن را خوردی و فانی کردی یا پوشیدی و کهنه و مندرس کردی یا صدقه دادی و آن را جاودانه کردی؛ و هر چه غیر اینها است، مال وارث است. (امالی، شیخ طوسی، ج 2، ص 133)
رسول گرامی سؤالی را بین حضار طرح کرد که جواب آن قدری خلاف انتظار و انحرافی بود که احدی متوجه آن نشد.
پس از توضیح آن حضرت، دریافتند که چگونه مال وارث را بیش از مال خود دوست دارند. این سخن، با زاویه انحرافیاش، واقعیت ناشناختهای را بر مردم روشن ساخت، پرده ابهامی را از پیش روی آنان کنار زد و شنوندگان را به خود آورد تا هر چه زودتر با مالی که در اختیار دارند، برای فردای خود زاد و توشهای تهیه کنند.
پیامبر اکرم میتوانست مطلب موردنظر خود را به طور عادی و بدون زاویه انحرافی بیان کند. مثلا بفرمایند: پیش از آن که بمیرید و اموالتان به وارث منتقل گردد، به نفع خود قدمی بردارید؛ ولی این بیان ساده و عادی، قدر آن پرسش و پاسخی که پیامبر(ص) مطرح میکند، در ضمیر مردم اثر نمیگذارد و نمیتواند آنان را از خواب غفلت بیدار کند.
حقیقت مالکیت انسان در صورت استفاده از مال
پیامبر اکرم(ص) حقیقت مالکیت انسان نسبت به مال را تنها در سه حالت میداند، به طوری که نمیتوان برای دیگر حالات آن ارزش و اعتباری قائل شد. اگر انسان در مال سه گونه تصرف داشته باشد، آن مال واقعا مال اوست وگرنه مال او نیست و تنها او بارکش و محافظ مال خواهد بود و برای دیگران نوکری میکند و برای ورثه خزینهدار است.
از نظر پیامبر(ص) زمانی انسان مالک مال است که سهگونه تصرف در مال داشته باشد:
1- خوردن و نابود کردن: مهمترین تصرفی که انسان در مال انجام میدهد، تصرف خوردن است؛ زیرا انسان بقای خویش را به خوردن میداند و اگر تغذیهای نداشته باشد، گرفتار مرگ می شود و میمیرد. وقتی سخن از تصرف در مال است، نخستین نوع تصرفی که در اندیشه و ذهن آدمی میآید، همین تصرف خوردن است
از همین رو خداوند در آیه 188 سوره بقره میفرماید:ولا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل؛ اموالتان را در میان خود به ناحق نخورید. مراد از این خوردن همان تصرفات است که نباید به باطل باشد، پس مراد تنها خوردن نیست، اما چون مهمترین و اصلیترین تصرف انسان در مال همان خوردن است، به آن توجه داده است؛ چنانکه مهمترین نوع عملی که انسان انجام میدهد و بیشتر اوقات به آن سرگرم است، سخن گفتن است، خداوند در آیه 18 سوره ق، از نگارش و استنساخ الفاظ مردم به عنوان مأموریت فرشتگان کاتب اعمال سخن به میان آورده است، در حالی که مراد از لفظ هر نوع عمل است نه تنها سخن گفتن.
به هر حال، مهمترین و اصلیترین تصرفی که انسان در اموال انجام میدهد، همان خوردن است. این خوردن موجب بقای آدمی در دنیا میشود و هیچ آثار و برکات دیگری ندارد. از همین رو پیامبر(ص) خوردن انسان را به عنوان فانی کردن و نابود کردن ارزیابی میکند؛ زیرا وقتی اموال این گونه مورد تصرف قرار گرفت چیزی از آن برای آخرت باقی نمیماند و انسان آن را با خود به آخرت نخواهد برد. انسان عاقل کاری میکند که مال به گونهای مورد استفاده قرار گیرد که برای آخرت باقی و برقرار باشد و رهتوشهای برای آخرت وی گردد؛ چرا که عاقل میداند که هدف از زندگی دنیوی، زندگی مقدماتی است و اصل زندگی همان حیات جاودانه و طیب در آخرت است.
کسی که با خوردن در مال تصرف میکند، هرچند در مال خویش تصرف کرده و با این تصرف، مالک بودن خود را نسبت به مالی به اثبات رسانیده است، ولی چنین تصرفی ارزشی مطلق نیست، بلکه ارزش آن نسبی و در حد بقای ذات در دنیاست. بنابراین، نمیتواند تصرفاتی بیش از اندازه داشته باشد که موجب اسراف و تبذیر باشد؛ زیرا فانی کردن مالی است بیآنکه آثاری ارزشی به جا گذارد. هرگونه تصرف مالکانه در اموال از طریق خوردن و مصرف کردن خوب است، ولی ارزشی نیست که بتوان بدان افتخار کرد.
از نظر پیامبر(ص) کسانی که قناعت میکنند و با زهد ورزی، کمترین تصرف را در اموال برای نفع شخصی دارند، اینان راه درستی را در پیش گرفتهاند و این امکان است که بتوانند از این مال برای آخرت و بقا نیز بهرهای ببرند. آن حضرت(ص) این راه را در حالت سوم بیان کرده است.
اما کسانی که قناعت نمیکنند و تصرفات به نفع شخصی در اموال دارند یا حتی اسراف و تبذیر میکنند، اینان کسانی هستند که در معامله، گرفتار خسران میشوند؛ چرا که آخرت خویش را به دنیا فروختهاند که در حکم کشتزار آخرت است.
2- پوشیدن و مندرس کردن: دومین نوع از تصرفات انسانی در اموال که میتوان آن را به حساب مالکیت گذاشت و گفت که شخص مال دارد و مالم مالم او درست است، همان تصرفاتی است که برای آسایش خویش به کار میبرد؛ یعنی همان طوری که مال را میخورد، آن را میپوشد و به کار میگیرد تا به آسایش برسد و از مشکلاتی چون گرما و سرما در امنیت باشد یا جانش را در برابر تیر و گلوله دشمن حفظ کند. (نحل، آیه 81)
از نظر پیامبر(ص) اینگونه تصرفات نیز موجب میشود تا شخص مالم و ثروتم بگوید؛ زیرا از چیزی که در اختیار اوست بهره برده و آن را برای آسایش زندگی دنیوی به کار گرفته است. البته در یک نگاه کلان این تصرفات در مال و ملک هر چند که به قصد آسایش زندگی دنیوی، تصرف در مال است، ولی آنچنان ارزشی و ماندگار نیست؛ زیرا این تصرفات نیز موجب نابودی و کهنه شدن لباسی است که مورد استفاده قرار گرفته است.
بنابراین، تصرفاتی که به قصد آسایش در اموال انجام میگیرد، تصرفات ارزشی نسبی است ولی ارزشی نیست که انسان بدان افتخار کند و رهتوشه آخرت او باشد.
3- صدقه دادن و باقیگذاردن: سومین حالتی که پیامبر(ص) آن را تصرف مالکانه در اموال میداند، تصرفاتی است که انسان در اموال انجام میدهد تا به دیگران خیری برساند و نیکی کند. انفاق و صدقه دادن به معنای دادن مال به دیگران برای استفاده است. در بسیاری از موارد این عمل با ایثار و از خودگذشتگی انجام میشود؛ زیرا با آنکه انسان به آن مال علاقهمند ونیازمند است، ولی آن را در راه رضای خداوند میبخشد و انفاق و صدقه میدهد؛ چنانکه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) اینگونه عمل کردند. (انسان، آیات 8 تا 12)
از نظر پیامبر(ص) تنها چنین تصرفاتی در اموال است که تصرف ارزشی به شکل مطلق است؛ زیرا نه تنها شخص از مال استفاده کرده بلکه با این استفاده برای خود آخرت را خریده و ره توشه آخرتی برای خود فراهم کرده است.
البته صدقه دادن به اشکال گوناگونی انجام میگیرد که قرضالحسنه دادن مال به دیگران نیز از مصادیق صدقه است؛ از همین رو چنین مالی نه تنها باقی و برقرار میماند بلکه آثار آن تا آخرت تداوم مییابد و رهتوشه مضاعفی برای فرد میشود. (بقره، آیات 245 و 261؛ حدید، آیات 11 و 18؛ تغابن، آیه 17)
البته باید توجه داشت که مراد از صدقه دادن در این سخن پیامبر(ص) تنها صدقه اصطلاحی نیست، بلکه هر تصرفی در مال برای رضای خداوند است که شامل دادن زکات، خمس، انفاقات مالی، قرضالحسنه، عاریه دادن و مانند آنها میشود.
از نظر آموزههای قرآنی عمل انفاق در هر شکلی نه تنها موجب باقی ماندن مال میشود و انسان در آخرت از آن سود میبرد، بلکه موجب افزایش مال در همین دنیا نیز میگردد و به جای آنکه مالش کاهش یابد افزایش نیز مییابد و خداوند به آن برکت میدهد
چنانکه در آیه 261 بقره میفرماید: مثل الذین ینفقون أموالهم فی سبیلالله کمثل حبهًًْْ أنبتت سبع سنابل فی کل سنبلهًْ مئهًْ حبهًْ والله یضاعف لمن یشاء والله واسع علیم؛ مثل صدقات کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند همانند دانهای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشهای صد دانه باشد و خداوند برای هر کس که بخواهد آن را چند برابر میکند و خداوند گشایشگر داناست.
پس از نظر پیامبر(ص) انسان در سه حالت است که در مال تصرف میکند و میتواند بگوید این مال و ثروت مال من است
از این سه حالت تنها یک حالت آن دارای ارزش مطلق است؛ زیرا تصرفی است که مال را برای آخرت انسان پیش میفرستد و او را به رهتوشه آخرت مجهز میکند.
بسیاری از مردم گرفتار محبت دنیا میشوند و اینگونه خیال میکنند که آنچه زینت دنیا یا زینت زندگی دنیاست، ارزشی فراتر از آن دارد و میکوشند آن را گرد آورند و پسانداز کنند. (آل عمران، آیه 14؛ حدید، آیه 20) اینان اموال را جمع کرده و شمارش میکنند و گمان میکنند که موجب خلود میشود و یا با آنان خواهد ماند. (همزه، آیات 1 تا 3)
چنین افرادی در حقیقت مالی ندارند؛ زیرا وقتی استفاده نمیکنند، آن چیز، مال حساب نمیشود، بلکه اینان تنها نوکر مال و مملوک آن مال هستند و در واقع نگهبان آن مال برای ورثه میباشند.
امیر مومنان علی(ع) به کمیل میفرماید: ای کمیل! علم از مال بهتر است، علم حافظ توست؛ اما تو باید حافظ مال باشی، مال با بخشش کاسته میشود؛ اما علم به واسطه انفاق فزونی مییابد. (آثار الصادقین جلد 13 صفحه 552)
به هر حال، پیامبر(ص) به انسانها این نکته را میآموزد که مال داشتن موجب افتخار و تفاخر نیست و گردآوری آن سودی ندارد و اینقدر مالم مالم نباید کرد و شخص ثروتمند و مالدار نباید فکر کند همه آنچه جمع کرده از آن اوست بلکه فقط در سه حالت است که میتوان گفت چیزی یا ثروتی مال کسی است که دو حالت آن تنها مفید دنیاست و یک حالت آن باقی میماند و سودش برای آخرت خواهد بود که سعادت ابدی آدمی در آنجاست
بنابراین از مایملک و ثروت دنیا تنها آن مقدار از آن انسان و در ملکیت اوست که یا بخورد یا بپوشد یا انفاق کند و بقیه آنچه دارد عاریتی و متعلق به دیگران است.
خطیب نیرومند و توانا آیتالله محمدتقی فلسفی درباره این حدیث در یک سخنرانی خویش میفرماید: اگر مال را از دیدگاه زندگی بنگری و آن را وسیله رفع نیازهای حیاتی بدانی و در جای خود صرف کنی، تو مالک مالی؛ ولی اگر به ثروت دلبستهای، حب مال در اعماق وجودت نفوذ نموده، به بیماری حرص مبتلا شدهای و در زندگی جز افزایش دارایی هدفی نداری، تو مملوک مالی.
اگر بتوانی در مواقع لازم، از مال، دل برگیری و آن را در مجاری واجب و مستحب صرف نمایی، تو آن را باقی نمیگذاری، ولی اگر حقوق خدا و خلق را نپردازی و از تکالیف دینی و انسانی خود در زمینه مال سرباز زنی، مال تو را باقی نمیگذارد و سرانجام نابودت میکند و حیات معنوی تو را که اساس انسانیت است، از میان میبرد.
اگر مال را به گونهای صحیح و مشروع صرف نمایی، خودت استفاده کنی، رفاه خانوادهات را تامین نمایی، به ارحام فقیرت برسی و مستمندان را مورد حمایت قرار دهی، تو مال را خوردهای، ولی اگر به وظیفه عمل نکنی، بر خود و خانوادهات سخت بگیری، ارحام فقیر و مستمندان را از یاد ببری و همواره در فکر ثروتاندوزی باشی، مال تو را خورده است.
while I was browsing on Google for something else, Nonetheless I am here now and would just like to say many thanks for a fantastic
post and a all round entertaining blog (I also love the theme/design), I don’t have time
to go through it all at the moment but I have book-marked it
and also added in your RSS feeds, so when I have time I will
be back to read much more, Please do keep up the great jo.