بسم الله الرحمن الرحیم
کارآیی آهن از سایر فلزات
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ حدید25 همانا ما پیامبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند، و آهن (و دیگر فلزات) را که در آن هم سختی (جنگ و کارزار) و هم منافع بسیار بر مردم است (نیز برای حفظ عدالت) آفریدیم، و تا معلوم شود که خدا و رسلش را با ایمان قلبی که یاری خواهد کرد؟ (هر چند) که خدا بسیار قوی و مقتدر (و از یاری خلق بینیاز) است.
رسولان خود را خداى جهان فرستاد با معجزاتى عیان
کتابى عطا کرد و میزان نهاد که مردم گرایند یکسر به داد
یگانه خدا خلق کرده حدید که دارد خطر نیز باشد مفید
که معلوم گردد چه کس راستین کند یارى ایزد و مرسلین
قوى هست و بسیار با اقتدار کسى کو شما راست پروردگار
بهرهگیرى از آهن، بارها در قرآن مطرح شده است.
ذوالقرنین براى ساختن سد معروف خود، از مردم، آهن تقاضا کرد. نرم شدن آهن در دست حضرت داود، یکى از نعمتهاى ویژه خداوند به اوست، «أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ» در این آیه نیز براى آهن کلمه منافع به کار رفته است، در قیامت نیز برخى ابزار عذاب مجرمان از آهن است. «وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ» عدالت واقعى در سایه قانون و رهبر الهى است. «رُسُلَنا ... الْکِتابَ ... لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ »
- فلسفه نبوّت، ایجاد عدالت است. «بِالْقِسْطِ »
- بعد از اتمام حجّت از طرف خدا، مسئولیّت با مردم است که براى عمل و اجرا بپاخیزند. «أَرْسَلْنا ... أَنْزَلْنا»
- عدالت در تمام ابعاد مطلوب است. «بِالْقِسْطِ» مطلق آمده که شامل همه چیز مىشود. «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»
- تمام انبیا، یک هدف دارند. «أَرْسَلْنا ... بِالْقِسْطِ »
- مردم باید حکومت و تشکیلات داشته باشند تابتوانند براى قسط بپاخیزند و جلو طغیانگران را بگیرند
- اول کار فرهنگى و تربیتى، بعد اعمال قدرت و تنبیه. «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ»
- جامعه به سه قوه نیاز دارد: مقنّنه، «الْکِتابَ»، قضائیّه «الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» و مجریّه. «أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ»
- با موانع گسترش عدالت، باید برخورد شدید کرد. تا قرن هجدهم یعنی دوازده قرن پس از نزول قرآن هنوز کارهای فلزی در نهایت ضعف بود و نه تنها ارزش آن شناخته نشده بود بلکه اساسا مهم و قابل توجه تلقی نمیشد تا این که ناگهان چشم دنیا به آهن دوخته شد و رقابت عجیبی در میان دانشمندان برای استخراج و استفاده بهتر از آن به وجود آمد. تا آنجا که این دو قرن اخیر دوران نهضت و پیشرفت فلز اطلاق شده و دنیا منافع آن را حتما آنچنان که باید دریافته و صدق یکی دیگر از حقایق قرآن نقاب از صورت به یک سو زده است.
این امر در خور توجه است که قرآن در میان تمام فلزات انگشت بر روی آهن گذاشته است و از منافع آهن سخن میگوید و امروزه این امر به وضوح مشهود است که کارآیی آهن از سایر فلزات بیشتر میباشد.
شق القمر
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ قمر 1 وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ 2 قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت. و اگر معجزهاى بینند، اعراض کنند و گویند: این سحرى است پىدرپى.
قیامت رسیدست اکنون ز راه که بشکافت در آسمان قرص ماه
اگر آیتى را چنین آشکار ببینند کفار از کردگار
دگرباره از حق بتابند روى بگویند سحرست بى گفتگوى
در تفاسیر و کتب حدیثى شیعه و سنّى ماجراى دونیم شدن شکافتهشدن ماه مطرح شده است.
بر اساس روایات، پیشنهاد شکافته شدن ماه از سوى کفّار به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) به خاطر آن بود که مىگفتند: سحر و جادو در آسمانها اثر ندارد و اگر ماه شکافته شد، کار محمّد (صلى الله علیه و آله ) قطعاً معجزه است. جالب این که شکافته شدن ماه، در دل شب و بدون تبلیغات قبلى بود. مسافران مکّه و شام در مسیر جادّه و حتّى مردم هندوستان شکافتهشدن ماه را دیدند و در بعضى آثار باستانى هند نوشته شده که تاریخ اتمام این بنا زمانى بود که ماه دو نیم شد.
جدا شدن کرات منظومهى شمسى از خورشید یا سنگهاى آسمانى از ستارگان، نشانهاى بر شقالقمر و امکان شکافتهشدن ماه است. گرچه در اینجا دو معجزه رخ داده یکى شکافتهشدن و دیگرى برگشت به حالت اول.
جمعى از سران قریش و مشرکان مانند ابو جهل و ولید بن مغیره و عاص بن وائل و دیگران در یکى از شبها که تمامى ماه در آسمان بود به نزد رسول خدا آمده و گفتند:
اگر در ادعاى نبوت خود راستگو و صادق هستى دستور ده این ماه دو نیم شود!
رسول خدا(صلى الله علیه و آله ) به آنها گفت: اگر من اینکار را بکنم ایمان خواهید آورد؟ گفتند: آرى، آن حضرت از خداى خود درخواست این معجزه را کرد و ناگهان همگى دیدند که ماه دو نیم شد بطورى که کوه حرا را در میان آن دیدند و سپس ماه به هم آمد و دو نیمه آن به هم چسبید و همانند اول گردید.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دوبار فرمود: «اشهدوا، اشهدوا »یعنى گواه باشید و بنگرید! مشرکین که این منظره را دیدند بجاى آنکه به آن حضرت ایمان آورند گفتند!
«سحرنا محمد» محمد ما را جادو کرد، و یا آنکه گفتند: سحر القمر، ماه را جادو کرد! برخى از آن ها گفتند: اگر شما را جادو کرده مردم شهرهاى دیگر را که جادو نکرده! از آن ها بپرسید. و چون از مسافران و مردم شهرهاى دیگر پرسیدند آنها نیز مشاهدات خود را در دو نیم شدن ماه بیان داشتند.
همچنین سازمان فضانوردی ناسا به پدیده دو نیمه شدن کره ی ماه و سپس پیوند خوردن این دو قسمت به یکدیگر پی برد که کره ی ماه صدها سال پیش به دو نیمه ی متساوی تقسیم شده است.
تسخیر موجودات جهان براى انسان
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (ای بشر) آیا ندیدی که هر چه در زمین است خدا مسخر شما گردانید و کشتی به فرمان او در دریا سیر میکند و آسمان را (دستور) او نگاه میدارد که بر زمین نیفتد مگر به اذن او؟ همانا خدا به مردم بسیار رئوف و مهربان است. حج 65
ندیدید ملک زمین را خدا مسخر نمودست بهر شما
سفینه به دریا به فرمان او کند سیر وز هر طرف جستجو
نگه داشت او آسمان را چنین که هرگز نیفتد به روى زمین
همانا رئوف است پروردگار رحیم است بر بندگان کردگار
آیات فراوانى از قرآن بیانگر این است که خداوند موجودات جهان را مسخّر انسان قرار داده است. .
1 خداوند نهر ها را مسخّر شما قرار داد؛ «و سخّر لکم الا نهار»
2 کشتى را ؛ «و سخّر لکم الفلک»
3 شب و روز را؛ «و سخّر لکم اللّیل و النّهار»
4 خورشید و ماه را؛ «و سخّر لکم الشّمس و القمر»
5 آنچه را در زمین است؛ « أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ»
از مجموع این آیات استفاده مى شود:
اولا: انسان تکامل یافته ترین موجودات این جهان است، و از نظر جهان بینى اسلام آنقدر به او ارزش و مقام داده که همه ى موجودات دیگر را مسخر انسان ساخته است.
ثانیا: روشن مى شود که تسخیر در این آیات به این معنا نیست که انسان همگى موجودات را تحت فرمان خود درآورد، بلکه همین اندازه که در مسیر منافع و خدمات رسانى به او حرکت مى کنند،
فى المثل کرات آسمانى براى او نورافشانى مى کنند یا فوائد دیگرى دارند، در تسخیر او هستند
جهان هستى در خدمت انسان «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» براى تو آفریدم ، نه این که تو را براى هستى آفریدم.
در آیات دیگرى نیز فرمود: تو را براى خودم آفریدم ؛ این معنا را گاهى به طور خاص فرمود، مانند این که به موسى (علیه السلام) گفت : «و اصطنعتک لنفسى» گاهى به طور عام ؛ «و ما خلقت الجنّ و الا نس إلاّ لیعبدون»
خشکی ها از هم دور شده
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ حجر19 و خشکی ها را دور بردیم و در آن کوههاى استوار افکندیم و در آن از هر چیز سنجیده و به اندازه، رویاندیم . خشکی های زمین پس از شقه شقه شدن رفته رفته از هم دور شده اند.
زمین را خداوند این گونه داد برآن کوههاى بلندى نهاد
بسى گونه گون چیزهاى نکو همه طبق حکمت برویاند او
اَوَلم یَرّوا أنًّا نأتِىَ الارضَ نَنقُصُها من أطرافِها رعد41 آیا نمی بینند ما رفته رفته از زمین از اطراف آن کم می کنیم؟
ز هر سو بکاهیم آن سرزمین که سکنى گزیدند کفار دین
که فرمانرواى دوعالم خداست فقط حکم یزدان به گیتى رواست
کسى را نزیبد کز آن دم زند که حکم خداوند را، رد کند
سریع الحساب است پروردگار چو خواهد دهد حکم را کردگار
ابتدا سرزمین مکه شروع خشکی بوده است و از جهت علمی هم اثبات شده است.
در ابتدا انسان متوجه انطباق خشکی ها به هم شد و پس از بررسی نتایج زیر بدست آمد: سنگ های نواحی غربی اروپا و آفریقا با سنگ های نواحی شرقی آمریکا هم عمر و هم نوع بودند. و زمانی پیش هم بوده اند .
با تصویر برداری نمودن از اعماق اقیانوس اطـلس یک خط سراسری در وسط اقیانوس کشف شد که مواد مذاب درون زمین را بیرون میریزد و اقیانوس را به دو قسمت تقسیم میکند و طرفین خود را از هم دور می کند.
از زمین کم می شود : «اَوَلم یَرّوا أنًّا نأتِىَ الارضَ نَنقُصُها من أطرافِها» (رعد41) آیا نمی بینند ما رفته رفته از زمین از اطراف آن کم می کنیم؟
1. یکى از نعمتهاى الهى، گستردگى و مسطح بودن زمین است. «مددنا» (وگرنه کشاورزى و بسیار از تلاشهاى دیگر به سختى انجام مىگرفت)
2. گستردگى زمین و پیدایش کوهها و نباتات، تصادفى نیست. «مَدَدْناها، أَلْقَیْنا، أَنْبَتْنا»
3. آفریدهها، براساس میزان وقانون خاصّى آفریده شدهاند. «مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ»
4. زمین آماده رویش هرگونه گیاه است. «کُلِّ شَیْءٍ»
5. آفرینش زمین و کوه و نبات براى انسان است. «لَکُمْ»
6. خداوند، معیشت و رزق همه موجودات را، حتّى آنها که شما توان تأمین آن را ندارید به عهده دارد« وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ.»
یاران آتش
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ بقره 257 خداوند دوست و سرپرست مؤمنان است، آن ها را از تاریکىهای (گوناگون) بیرون و به سوى نور مىبرد. لکن سرپرستان کفّار، طاغوتها هستند که آنان را از نور به تاریکىها سوق مىدهند، آن ها اهل آتش اند و همانان همواره در آن خواهند بود.
خداوند با مؤمنین است یار بود یاور مؤمنان کردگار
کند مؤمنان را ز ظلمت برون سوى روشنائى شود رهنمون
کسانى که گشتند کافر به دین بود دیو و شیطانشان همنشین
که خارج نماید کسان را ز نور دراندازد ایشان به ظلمات دور
از اصحاب نارند ایشان تمام بسوزند در آتش آن مدام
قرآن در قسم پایانی آیت الکرسی درباره کافران« أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ »اینها یاران آتش هستند. این ها در آن (آتش) جاویدان هستند.
پس چرا قرآن گفته که «اینها یاران آتش هستند»؟ نه «اهل جهنم».
جواب این آیه رو خود قرآن در آیه 24 بقره « فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ »از آتشی بترسید که هیزم های آن مردم و سنگ ها هستند.
(این آتش) برای کافرین آماده شده است.
خصوصیت هیزم اینه که وقتی توی آتیش می افته، اگه ارتفاع آتیش هر اندازه که باشه، این هیزم باعث شعله ور تر شدن آتش و در واقع یاری رساندن به آتش در شعله ور تر شدن و گُر گرفتن اون میشه.
پس مردم گناهکاری که توی آتش جهنم افتادن به قول قران، خودشان نقش هیزم رو بازی میکنند باعث شعله ور تر شدن آتش می شوند و درنتیجه آتش رو در شعله ور شدن یاری می کنند. پس این گناهکاران خودشان یاران آتش هستند.
نتیجه این که قران در کلام هم از نهایت دقت برخوردار هست و این از معجزات لغوی و ادبی قرآن محسوب میشه که انسان رو در حیرت و شگفتی فرو میبره. در سورهى انبیاء مىخوانیم:
«انّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» شما و آنچه غیر از خدا پرستش مىکنید (بتهایتان)، هیزم دوزخید.
بنابراین ممکن است مراد از سنگ در این آیه، همان بتهایى باشد که مورد پرستش بوده، نه هر سنگى، تا آنان بدانند و به چشم خود ببینند که کارى از بتها ساخته نبوده و نیست.
نکات روانشناسی در قرآن
1. از دیدگاه قرآن، سه نوع شخصیت اساسی وجود دارد; مؤمن، کافر و منافق ( 2 تا 20 بقره)
2. شخصیتهای مؤمن، خود دارای سه درجه شخصیتی میباشند ; آنان که به خود ظلم میکنند، آنان که میانه رو هستند و آنان که پیشتازانند (فاطر32)
3. مشخصه بارز شخصیت کافر آن است که دل و اندیشهاش را قفل کرده است و راهی برای نفوذ هیچ حرف تازه و اندیشه متفاوتی نگذاشته است و به همین دلیل، از درک حقایق عاجز است.
4. خصوصیت بارز شخصیت منافق از دیدگاه قرآن، دوگانگی ریشه ای در ظاهر و باطن است;
به همین دلیل، مبتلا به شک و تردید و عدم قدرت تصمیمگیری و ناتوانی در قضاوت میشود; (بقره8 تا 20 منافقون)
5. در قرآن کریم، در آیات فراوانی از اندوه، علل ایجاد کننده آن و راههای برطرف ساختن آن سخن رفته است گاهی اندوه فراق را با دیدار و گاهی اندوه فقر را با بشارت و گاهی اندوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به دلداری حضرت حق، درمان نموده است
6. در دیدگاه قرآن، ترس دو نوع است ; ترس پسندیده و ترس ناپسند; همان ترس از خداوند و عدالت اوست که منجر به اصلاح رفتار میشود (انفال2)
و ترس ناپسند، اضطرابی شدید با علت مشخصی است که تسلط بر نفس را از بین میبرد و باید با آن مبارزه شود (احزاب10 و11)
7. از نظر قرآن دو نوع خشم وجود دارد; خشم مفید و متعادل و خشم مخرب و نابهنجار ; خشم متعادل، راهی برای رسیدن به هدف در مواقع لزوم است و خشم مخرب را باید درمان کرد.
قرآن کریم با توصیه به صبر و پاسخ گویی با عمل نیک و با وعده بهشت و پاداش اخروی، به وسیله سفارش به بخشش و عفو، یادآوری قدرت و خشم خدا و …
به درمان بیماری سلامتی سوز خشم و عصبانیت پرداخته که به ترتیب در شوری 43، فصلت، 34، آل عمران ، 133 و 143، شوری، 36 و 37 و نور، 22 بیان شده.
8. در قرآن به سه نوع از مکانیسمهای دفاعی روانی اشاره شده که عبارتند از:
فرافکنی (منافقون/4)، دلیل تراشی (بقره/11 و 12) و واکنش سازی (بقره/204 و 205 و منافقون/4) .
9. در قرآن یکی از راههای مؤثر و اساسی روان درمانی، استفاده از مواعظ و اندرزهای قرآنی (یونس57)
10. در روش روان درمانی قرآنی، ایمان، تولید امنیت درونی و آرامش مینماید; (انعام82 رعد28) .
11. یاد خدا، آرام بخش دل هاست (رعد28)
دو آیه برای نمونه
1. امنیّت و هدایت واقعى
الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ انعام 82 کسانى که ایمان (خالص) آورده و ایمانشان را به ستم و شرک نیالودند، آنانند که برایشان ایمنى (از عذاب) است و آنان هدایت یافتگانند.
کسانى که گشتند مؤمن به رب برستند از گمرهى و شغب
چنین ایمنى خود بر آنها سزاست هدایت بگشتند بر راه راست
1-امنیّت و هدایت واقعى، در سایهى ایمان و پرهیز از شرک است. «آمَنُوا ... لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ »
2- تا ایمان خالص نباشد، دلهره است. «وَ لَمْ یَلْبِسُوا ... بِظُلْمٍ ... لَهُمُ الْأَمْنُ »
3- علم و حکمت دو شرط لازم براى تدبیر و مدیریّت است. «إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ» («ربّ» مدیر و مربّى آمده)
4- موحّدى که با برهان و دلیل در برابر انحرافهاى جامعه بایستد، داراى درجاتى است. «دَرَجاتٍ»
5- درجات الهى، حکیمانه به افراد داده مىشود. «نَرْفَعُ دَرَجاتٍ ... حَکِیمٌ»
2. الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ رعد 28 (هدایت شدگان) کسانى هستند که ایمان آورده و دل هایشان به یاد خدا آرام مىگیرد. بدانید که تنها با یاد خدا دل ها آرام مىگیرد.
همان مردمانى که بر کردگار بیارند ایمان و دار القرار
که دلهاى آنها به یاد خدا همى گیرد آرام و یابد صفا
همانا بدانید یاد خداست که آرام دلها و رمز شفاست
1- نشانه انابه واقعى، ایمان و اطمینان به خداست.
- یاد خداوند با زبان کفایت نمىکند، اطمینان قلبى هم مىخواهد
- تنها یاد خدا، مایهى آرامش دل مىشود
- امروزه دارندگان زر و زور و تزویر بسیارند، ولى از آرامش لازم خبرى نیست.
رنگها در قرآن
رنگ در قرآن : مجموع الفاظ قرآنی که بر رنگها دلالت دارند، سی و پنج کلمه هستند. قرآن از رنگهای قرمز، زرد، سبز، آبی، سفید و سیاه یاد میکند، علاوه بر آن به رنگ معنوی (رنگ خدایی) نیز پرداخته است.
قرآن در بسیاری از آیات عنوان کلی رنگ (الوان) را بکار برده و در مواردی نیز از رنگهای گوناگون یاد میکند. آیات در برگیرنده رنگ را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
الف : آیاتی که از واژه «لون » یا« الوان » یا« صِبْغَة »استفاده کردهاند.
ب : آیاتی که از رنگهای مختلف نام برده است.
در این مورد، واژه لون یا جمع آن الوان، نه9 مرتبه، در هفت آیه، ذکر شده است، هفت مورد به صورت جمع و دو مورد به صورت مفرد آمده است،
اما واژه «صِبغه »، دو مرتبه و در آیه 138 بقره به کار برده شده است.
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ (این است) رنگآمیزى الهى و کیست بهتر از خدا در نگارگرى؟ و ما تنها او را عبادت مىکنیم .
خدا را سزد دور از مکر و فن به هر چیز رنگى خدائى زدن
به ما مسلمین بر خدا و کتاب ببخشید رنگى از ایمان ناب
ز توحید بر کردگار بشر نکوتر نبودست رنگى دگر
به اخلاص او را بخوانیم باز عبادت نمائیم آن بى نیاز
انسان در زندگى خویش باید رنگى را بپذیرد، امّا در میان همه رنگها، رنگ خدایى بهتر است. ناگفته پیداست که تا رنگ نژاد و قبیله و هوسها را کنار نگذاریم، رنگ وحدت و برادرى و تسلیم امر خدا بودن را نخواهیم گرفت.
همهى رنگها به مرور زمان کم رنگ و بىرنگ مىشود. امّا رنگ خدایى همیشگى و پایدار است. «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» و چه رنگى بهتر از رنگ خدا که او را عبادت و بندگى مىکنیم.
بگذریم که یهود، کودکان خود را با آبى مخصوص شستشو داده و بدینوسیله به او رنگ مذهبى مىدهند. ولى آنچه ابدى و باقى است همان رنگ و صبغهى الهى یعنى اخلاص و ایمان است.
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ بقره 69 (آنان به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن سازد که رنگش چگونه است؟
بگفتند مى پرس از ایزد کنون که خودرنگ آن گاو چونست چون
بگفتا که زرین بود رنگ آن که بینندگان را نشیند به جان
(موسى) گفت: همانا خداوند مىگوید:
آن ماده گاوى است زرد یک دست که رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد! با اینکه فرمان ذبح، دو بار صادر شد، امّا گویا برخى از آنها قاتل را مىشناختند و نمىخواستند معرّفى شود.
لذا از روى لجاجت و بهانهتراشى، سؤال هاى متعدّدى را مطرح مىکردند، تا بالاخره از رنگ گاو سؤال کردند. خداوند در جواب آنها فرمود:
رنگ آن، زرد شدید و پر رنگ و خالص باشد. رنگى که بینندگان را شادمان کند. یعنى از خوش اندامى، سلامتى، رنگ و زیبایى خاصى برخوردار باشد. اىبسا اگر وسیلهى وزن کردن داشتند، از وزن گاو نیز سؤال مىکردند!
پیشگوییها در قرآن
گرچه قرآن کتاب علوم نیست و به منظور مسایل علمی نیز نازل نشده و منظور و هدف قرآن هدایت و رهبری جامعه بسوی سعادت دنیا و آخرت است
ولی در عین حال قرآن در بسیاری موارد از این گونه مسایل در راه هدف خاص خود بهره برده و از آنها به صورت نشانههایی از قدرت لایزال الهی یاد کرده.
لذا در موارد متعددی، اشاره به بسیاری از اسرار خلقت نموده است.
این امر خود نشان دهنده آن است که قرآن از سوی کسی نازل شده که احاطه کامل به اسرار طبیعت داشته و او کسی نیست جز آفریننده طبیعت.
پیشگویی های قرآن از آینده
قرآن در موارد متعددی شامل اخبار غیبی است که بعدا به وقوع پیوسته. این امر حاکی از آن است که قرآن از طرف کسی نازل شده که میتواند خبر از غیب بدهد.
و او کسی نیست جز خدای متعال که تنها داننده غیب به صورت مطلق اوست و بخشی از اخبار غیب را به افرادی که خود بخواهد می دهد یعنی مانند شفاعت به اذن خدا فقط می باشد.
آیاتی که قرآن در آنها به ذکر پیشگویی هایی پرداخته، بسیار زیاد است.
از تاریخ و وقایع آینده ی بشر، آینده ی مستکبران و مستضعفین و تسلط بر مستکبران، آینده ی منظومه شمسی و کرات و ستارگان و خورشید و ماه و .....
اعجاز از جهت پیشگوییها و اخبار غیبی
1. پیروزی رومیان بر ایرانیان در کمتر از ده سال; (روم1و2)
2. شکست مشرکان قریش که در مکّه پیشبینی شد; (قمر44و45)
3. بازگشت پیامبر به مکّه; (قصص85)
4. حج پیامبر که به عمرةالقضا معروف شد; (فتح27)
5. عدم ایمان ابولهب و مرگ او در حال کفر; (تبت)
و غیر آنکه همگی در زمان حیات پیامبر تحقق یافت و یکی از نشانههای اعجاز قرآن کریم به شمار میرود.
قرآن پیش گوییهایی هم راجع به آیندههای دور (پس از دوران پیامبر) کرده که عبارتند از:
1. عقب گرد و انحطاط مسلمانان و مخالفت عملی آنان با خواستهها و دستورهای اسلام که از جملة علایم آن: ذلیل دست دشمنان، سرکوبگر مؤمنان، فراری از جهاد و ترسو و محافظه کار شدن آنها است. (مائده54)
2. پیوستن آگاهانه و درست ایرانیان به جامعة اسلامی و کمک مهم آنان به اسلام (مائده54) (نسأ133)
3. پیروزی امام زمان (عج) و یاران آن حضرت بر همة سرزمینها; (نور55); (قصص5); (انبیا105)
4. حوادث سهمگین و پیش درآمد قیامت کبرا که از آن به اشراط الساعه تعبیر میشود;
همچون زلزلة سهمگین، تاریک شدن آسمان، خاموش شدن ستارگان، خاموش شدن خورشید، نابودی کامل کوهها و... که برای اطلاع از آن اوضاع و احوال، به ترجمة سورههای جزء سیام قرآن همچون (نازعات، زلزال، تکویر، انشقاق، قارعه، نبأ)
و سورههای دیگر قرآن همچون (حج، مرسلات، دخان، طه، واقعه، الرحمن) و... که نتیجة آن وقایع، تغییر نظام موجود طبیعت و پدید آمدن نظام جهانی دیگر متناسب با آخرت است. .
5. محفوظ ماندن قرآن از گزند آسیب و تحریف: (حجر9); (فصلت42) 6. ناتوانی جن و انس از آوردن کتابی مانند قرآن (اسرأ88); (بقره23); (یونس38); (هود13)
پیوستن آگاهانه و درست ایرانیان به جامعة اسلامی
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ مائده 54 اى کسانى که ایمان آوردهاید! هر کس از شما که از دین خود برگردد (به خدا ضررى نمىزند، چون) خداوند در آینده قومى را خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند. آنان نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و در برابر کافران سرسخت و قاطع اند، در راه خدا جهاد مىکنند و از ملامت هیچ ملامتکنندهاى نمىهراسند. این فضل خداست که به هر که بخواهد (و شایسته ببیند) مىدهد و خداوند وسعتبخش بسیار داناست.
الا مؤمنان هرکس از دین خود کنون مرتد و رویگردان بشد
برانگیزد ایزد به زودى زود یکى پاک قومى به دور وجود
که ایزد بر آنها رفیقى نکوست که ایشان هم او را بدارند دوست
که در پیش مردان یزدان پرست فروتن بمانند وز عشق مست
ولى پیش کفار ناراست کار سرافراز هستند و با اقتدار
برانگیزد این قوم را بر جهاد بجنگند در راه حق، در بلاد
که در راه دین خداوند پاک ندارند از سرزنش هیچ باک
بلى این چنین است فضل خدا که بر هرکه خواهد نماید عطا
که الطاف یزدان بود بیکران بود آگه از حال اهل جهان
در روایت: «چون این آیه نازل شد، پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) دست به شانهى سلمان فارسى زد و فرمود: هموطنان تو مصداق این آیهاند». در روایات شیعه و سنّى آمده که پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) در جنگ خیبر، پس از ناکامى فرماندهان در فتح قلعههاى دشمن فرمود: «به خدا سوگند فردا پرچم را به دست کسى مىدهم که خدا و رسولش او را دوست دارند، او هم، خدا و رسول را دوست دارد و پیروزى را به ارمغان مىآورد. » آنگاه پرچم را به دست على (علیه السلام )داد.
1- مؤمن باید به فکر عاقبت خود باشد، چه بسا مؤمنانى که مرتدّ شوند. « مَنْ یَرْتَدَّ»
2- رهبر روشن ضمیر، باید احتمال ارتداد و برگشت پیروان خود را بدهد مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ
3- کفر یا ارتداد گروهى از مؤمنان، به راه خدا ضربه نمىزند. «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ ...»
4- زمینه ارتداد، نداشتن معرفت و محبّت نسبت به دین و خداست. « یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»
5- خداوند، نیازى به ایمان ما ندارد. «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ»
6- در راه ایمان و شکستن سنّتها و عادات جاهلى نباید از سرزنشها و هوچىگرىها و تبلیغات سوء دشمن ترسى داشت و تسلیم جوّ و محیط شد. «لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» 7- رفتار مسلمان، نرمش با برادران دینى و سرسختى در برابر دشمن است و هیچ یک از خشونت و نرمش، مطلق نیست. «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ»
8- فضل خدا تنها مال و مقام نیست، محبّت خدا و جهاد در راه او و قاطعیّت در دین هم از مظاهر لطف و فضل الهى است. «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ»
9- دوستى متقابل میان خدا و بنده، از کمالات بشر است. «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»
10- با نوید جایگزینى دیگران، جلو یأس و ترس را بگیرید. «مَنْ یَرْتَدَّ ... فَسَوْفَ یَأْتِی ... وَ لا یَخافُونَ »
11- مؤمن واقعى کسى است که هم عاشق و هم محبوب خدا باشد. «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»
12- کسى که ایمان واقعى دارد، هرگز در برابر کافران احساس حقارت نمىکند. «أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ »
13- دلى که از محبّت خدا خالى شد، بیمار و وابسته به کفّار مىشود، ولى دلى که از مهر خدا پر است هرگز وابسته نمىشود. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ ... یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ ... أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ »
14- اسلام رو به گسترش است، تنها به ریزشها نگاه نکنیم به رویشها نیز نگاه کنیم. «مَنْ یَرْتَدَّ ... »
15- در آینده پرچم اسلام را کسانى بدست خواهند گرفت که عاشق خدا و مجاهد و با صلابت باشند یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ ... أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی...
16- جنگ روانى، در مؤمنان واقعى اثرى ندارد. «لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»
17- فضل خداوند، محدود نیست؛ لیکن به هرکس به قدر حکمتش عطا مىکند.
حوادث سهمگین و پیش درآمد قیامت کبرا
حوادث در دنیا که از آن به «اشراط الساعه» تعبیر میشود; «اَشْراطُ السّاعه» یا «نشانههای قیامت» اصطلاحی قرآنی و حدیثی است و به مجموعه حوادثی گفته میشود که پیش از قیامت رخ میدهد. در برخی از منابع روایی نشانههای قیامت با نشانههای ظهور و نشانههای آخرالزمان آمیخته شده. ریشه اشراط جمع شرط به معنای علامت است.
« اشراط الساعه» حوادثی است که تحقق آنها نشانه وقوع قیامت یا نزدیک شدن آن است.
برخی از مفسران گفتهاند شاید اشراط به معنای دلیلهای روشنکننده قیامت نیز باشد. اشراط الساعه یکبار در قرآن فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّى لَهُمْ إِذَا جَاءَتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ محمد18 آیا [کافران] جز این انتظار مىبرند که رستاخیز به ناگاه بر آنان فرا رسد؟ و علامات آن اینک پدید آمده است. پس اگر [رستاخیز] بر آنان در رسد، دیگر کجا جاى اندرزشان است؟ به کار رفته است.
پس این کافران به پروردگار چه دارند آیا جز این انتظار
جز آنکه بیاید قیامت فرا که آنگاه کیفر شوند و جزا
شروط قیامت بیامد پدید ولى چشمشان کور بود و ندید
قیامت اگر ناگهان رخ نمود در آن حال از پند دیگر چه سود
پس اگر [رستاخیز] بر آنان در رسد، دیگر کجا جاى اندرزشان است؟) به کار رفته است.
به گفته علامه طباطبایی، برخی از مفسران منظور از جَاءَ أَشْرَاطُهَا (علامتهایی که آمده) را، ظهور پیامبر (صلى الله علیه و آله) دانسته و گفتهاند شق القمر و نزول قرآن از جمله این علامتها است که در عصر او اتفاق افتاده است. قرآن معمولا هنگام بیان اوصاف قیامت، به رویدادها و علامتهای وقوع آن نیز اشاره کرده که با فروپاشی نظام دنیوی همراه است.
سخن از اوصاف قیامت و علامتهای وقوع آن بیشتر در سورههای مکی مانند نبأ، نازعات، تکویر، انفطار، انشقاق، فجر و قارعه و برخی سورههای مدنی مانند زلزال مطرح شده است.
نمونههایی از اشراط الساعه که در این سورهها آمده، چنین است:
- شکافتهشدن آسمان . سوره انشقاق، آیه۸۴؛ سوره انفطار، ۱و۲.
- پراکندهشدن و فروریختن ستارگان. سوره تکویر، ۱و۲.
- خاموش شدن خورشید و ستارگان سوره انشقاق،۳-۵؛ سوره فجر، ۲۱.
- شکسته و منبسط شدن زمین و بیرون ریختن آنچه که در دورن دارد سوره زلزال، ۱-۲.
- لرزیدن زمین با سختترین لرزهها سوره زلزال، ۴-۵.
- بازگوکردن زمین خبرهایی را که خدا به او وحی کرده است. انفطار، ۳-۵.
- پیوستن دریاها به همدیگر و شکافتهشدن قبرها از هم سوره تکویر، ۳
- جابه جا شدن کوهها و به هوا رفتن آنها سوره قارعه، ۵.
- پراکنده شدن مردم مانند پروانگان. سوره قارعه، ۴
ناتوانی جن و انس از آوردن آیه ای
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً اسراء 88 بگو: اگر (تمام) انس و جنّ گرد آیند تا همانند این قرآن را بیاورند، نمىتوانند مثل آن را بیاورند، هر چند که بعضى پشتیبان و یاور دیگرى باشند.
بگو اى پیمبر اگر جن و انس بگردند خود متفق هر دو جنس
که آرند بلکه کتابى چنین همانند آیات قرآن مبین
نگردند پیروز پایان کار اگر نیز با هم بگردند یار
آیه، پاسخى است به سخن کفّار که مىگفتند: «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» ما هم اگر بخواهیم، مىتوانیم مثل قرآن را بیاوریم.
و این دعوت قرآن به مبارزه و آوردن نمونهاى مثل خود (تحّدى)، قرنهاست که بىجواب مانده است و تا کنون نیز دشمنان عرب زبان از اهلکتاب و مکتبهاى الحادى، با همهى دشمنىهایشان با اسلام و حمایت قدرتهاى گوناگون، نتوانستهاند مثل قرآن را بیاورند.
ویژگىهاى بىهمتاى قرآن، عبارت است از اینکه: هم معجزه است، هم روان و متنوّع، هم خبر از آینده مىدهد، هم بهترین داستانها را دارد، هم بهترین شیوهى دعوت را دارد، هم بیان کنندهى همهى مسائل و نیازهاى فردى و اجتماعى، دنیوى و اخروى در همهى زمینهها و در تمام زمانهاست.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ یونس38 ...(اگر قرآن، سخن بشر است، نه کلام خدا)، پس سورهاى همانند آن بیاورید و هر که را غیر از خدا مىتوانید به یارى بخوانید؟
بگویند کفار اندر خطاب که احمد ز خود ساخته این کتاب
بگو راستگویید اگر، در بیان بیارید یک سوره مانند آن
بجوئید یارى ز هرکس که هست ز هرکس که بر او شما راست دست
قرآن چندین بار بر معجزه بودن کلام الهى و عجز جنّ و انس از آوردن مثل آن و به آوردن نظیر قرآن، یا حتّى آیهاى همانند آن، تحدّى ومبارزه طلبیده است، از جمله در آیه 13 سورهى هود.
از طرفى با اینکه در طول قرن ها، میلیونها مخالف براى تضعیف قرآن و شکست اسلام، فعالیّتهاى بسیارى داشته و دارند، لیکن این نداى مبارزه خواهانهى قرآن، تاکنون بىپاسخ مانده و تا قیامت بىجواب خواهد ماند.
امتیازاتِ قرآن: چون سخن از تحدّى قرآن است، به گوشهاى از امتیازات این معجزهى جاودان الهى اشاره مىشود:
1. گنجاندن معارفى بلند در کلماتى کوتاه: مثلًا در مورد زن و مرد تعبیر مىکند، «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» زنان لباس شما و شما لباس آنها هستید. براى بیان سستى قدرتهاى غیر الهى، آنها را به خانهى عنکبوت تشبیه مىکند. و یا اینکه از آفریدن یک پشه آنان را ناتوان مىداند. «لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً»
2. شیرینى کلام و نفوذ: هزار بار هم خوانده شود کهنه نمىشود، بلکه هر بار نکتهاى به دست مىآید.
3. آهنگ و موسیقى کلام: طنین و آهنگ کلمات آن، مخصوص است و اگر آیهاى از قرآن در میان سخنان هر عرب زبان، یا در میانِ روایات باشد، مشخّص است.
4. جامعیّت قرآن: از برهان تا مثل، از دنیا تا آخرت و نیز مسائل خانوادگى، حقوقى، سیاسى، نظامى، اخلاقى، تاریخى و ... را دربردارد.
5. واقع گرایى: محتواى آن مبتنى بر حدس و گمان نیست. حتى داستانهایش مستند و واقعى است.
6. همه گیر و جهانى: مردم در هر سطح و هر کجا باشند، از آن بهره مىبرند و قرآن به صورت کتاب تخصّصى نیست.
7. ابدى: هر چه از عمر بشر و علوم مىگذرد، اسرار بیشترى از قرآن کشف مىشود.
8. رشد فزاینده: با داشتن بیشترین دشمن و ضربات فراوان، بیشترین رشد را در طول عمر خود داشته.
9. معجزهاى در دست: این معجزه در دست همه است و از نوع سخن و کلمه است که در اختیار همه است.
10. هم معجزه و هم کتاب دستور و قانون است. از فردى درس نخوانده و در منطقهاى محروم از سواد است.
11. چیزى به آن افزوده یا از آن کاسته نشده است و مصون از تحریف است.
اهرام مصر و سخن قرآن در مورد آن
برای دانشمندان غربی روشن گردیده سنگ هایی که از آنها برای ساختن اهرام در مصر استفاده می شده فقط از جنس گل بوده و این دانشمندان تصور می کنند که این کشف علمی اختصاص به آنان دارد،
در حالیکه قرآن کریم در 14 قرن پیش در این کشف از آنان سبقت گرفته...! وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبِینَ «قصص 38»
و فرعون گفت: اى بزرگان قوم! (اگرچه) من جز خودم معبودى براى شما نمىشناسم (امّا براى تحقیق بیشتر) اى هامان! براى من آتشى بر گِل بیفروز (و آجر تهیه کن) پس برجى بلند براى من بساز، شاید (به واسطهى بالا رفتن از آن) به خداى موسى دست یابم. و همانا من او را از دروغگویان مىپندارم.
چنین گفته فرعون با قوم خود بجز من شما را خدائى نَبُد
به هامان چنین راند آنگه سخن که خشتى در آتش کنون پخته کن
یکى مرتفع کاخ مى کن بنا که بینم کجا هست یکتا خدا؟
اگرچه که موساست ناراست گو بدانم دروغست گفتار او
کلمهى «صرح» به معناى ساختمان بلند است. این آیه نشان مىدهد که در مصر قدیم، هم کورههاى آجرپزى بوده و هم قدرت بر ساختن برج داشتند.
تصاویری که میکروسکوپ الکترونی از جزییات سنگهای به کارگرفته شده در اهرام مصر در معرض دید عموم قرارداده
و همچنین اسناد علمی ثابت کرده اند که برای ساخت ساختمان ها و برج های مرتفع و غول پیکر در آن عصر از گل استفاده می شده؛ درست به همان صورتی که در قرآن مجید آمده و این رازی بوده که فراعنه آن را پنهان می کرده اند ؛
ولی خداوند اسرار پنهانی را می داند و از این روست که از این حقیقت سخن به میان آورده است تا نشانه ای بر صدق این کتاب عظیم باشد .
1- مستکبران، عقاید و افکار خود را به دیگران تحمیل مىکنند. «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی»
2- روحیّهى استکبارى، مانع پذیرش حقّ است. فرعون: جز خودم هیچ خدایى براى شما نمىشناسم.
3- شعار مستکبران این است: هر چه را من نمىشناسم، پس وجود ندارد. «ما عَلِمْتُ»
4- توقّع دیدن خداوند با چشم ظاهرى، تفکّر فرعونى است. «أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى»
5- قدرتنمایى، عوامفریبى با ژست تحقیق و بررسى، و منحرف کردن افکار عمومى، از شیوههاى مستکبران است. «فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ ... »
6- مستکبران، خود را محور همه چیز مىدانند.
(فرعون به هر مناسبتى خود را مطرح مىکرد) «ما عَلِمْتُ- غَیْرِی- فَأَوْقِدْ لِی- فَاجْعَلْ لِی- لَعَلِّی أَطَّلِعُ- إِنِّی لَأَظُنُّهُ»
پس امروز جسد (بی جان) ترا نجات می دهیم
فرعون و لشکریانش به ناحق در زمین تکبر (و سرکشی) کردند و چنین پنداشتند که به سوی ما باز نخواهند گشت. پس ما هم او و لشکریانش را (به کیفر آنچه کردند) مؤاخذه کردیم و آنان را در دریا غرق نمودیم ؛ پس بنگر که عاقبت ستمکاران چگونه بود
وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ ( قصص40-41) ولی خداوند متعال اراده کرد که او را غرق کند و سپس جسدش را باقی گذارد تا امروزه مردم عصر ما این جسد را ببینند تا جاییکه این موضوع اعجاب دانشمندان را برانگیزد و این در حالی است که جسد فرعون هنوز همچنان گذشته سالم باقی مانده است
که فرعون و فرعونیان بر خطا بکردند گردنکشى خدا
گمان مى نمودند فرجام کار نسازند رجعت به پروردگار
بر آنان براندیم ما هم عقاب بکردیمشان غرق در موج آب
کنون پس به فرجامشان کن نظر که آن ظالمان را چه آمد به سر
آنان براندیم ما هم عقاب بکردان غرق در موج
دانشمندانی که کار سرپرستی جسد مومیایی او را به عهده دارند، از اینکه چگونه جسد فرعون علیرغم غرق شدنش نجات یافته، از اعماق دریا بیرون آورده شده و امروزه به دست ما رسیده است شگفت زده شده اند و این همان حقیقتی است که قرآن در آیه ای عظیم آن را بیان فرموده.
خداوند بلند مرتبه در این مورد می فرماید : آبفَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ یونس92 (ای فرعون !) امروز جسد (بی جان) تو را نجات می دهیم تا برای آیندگانی که پس از تو می آیند نشانه ای باشد و به راستی که بسیاری از مردم از نشانه های ما غافل هستند.
پس امروز جسم تو و آن جسد به دستور ما سوى ساحل رسد
که از بهر مردم شود عبرتى نمایند بلکه در آن فکرتى
اگرچه ز مردم، بسى جاهلند ز آیات یکتا خدا غافلند
ولی خداوند متعال اراده کرد که او را غرق کند و سپس جسدش را باقی گذارد تا امروزه مردم عصر ما این جسد را ببینند تا جاییکه این موضوع اعجاب دانشمندان را برانگیزد و این در حالی است که جسد فرعون هنوز همچنان گذشته سالم باقی مانده است.
کسانی که بعد از تو میآیند. روایتى از امام رضا (علیه السلام) : سر تا پاى فرعون غرق در زره و سلاح بود و طبق قاعده مىبایست
پس از غرق شدن به قعر دریا برود، ولى امواج، آن بدن سنگین را به ساحل بلندى افکند. که این خود یک معجزه بود.
1- قرآن از آینده و غیب خبر مىدهد. (هنوز هم پس از ده ها قرن، بدن مومیایى شدهى فرعون را در موزهى قاهره تماشا مىکنند) «نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ»
2- از مرگ و محو طاغوتها باید درسِ عبرت گرفت. «آیَةً»
3- باید در حفظ آثار و نشانههاى قدرت و امداد الهى کوشید. «لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً»
4- بیشتر مردم ازتاریخ و حوادث گذشته، عبرت نمىگیرند. «کَثِیراً مِنَ النَّاسِ ... لَغافِلُونَ
محفوظ ماندن قرآن از گزند آسیب و تحریف
إِنَّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُون بى تردید ما این قرآن را به تدریج نازل کرده ایم و قطعا نگهبان آن خواهیم بود (حجر9)
چو قرآن خود را فرستاد حق حفاظت نماید خودش ز آن ورق
سه تأکید براى نزول قرآن که در کلمات «إِنَّا، نَحْنُ، الذِّکْرَ» نهفته شده و سه تأکید براى حفظ قرآن از هر نوع تغییر و تحوّل که در کلمات «إِنَّا، لَهُ، ل» است که در اصطلاح ادبیات عرب براى اهل فن روشن است. به گواهى و وعده خدا در این آیه، هیچ گونه تغییر و تحریفى در قرآن رخ نداده، چنانکه در آیات دیگر نیز این مطلب آمده،
از جمله آیه لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ (فصلت42)
از پیش روى آن و از پشت سرش باطل به سویش نمى آید
نه از هیچ راهى نه در هیچگاه ندارد در آن باطلى هیچ راه
ازآن رو که از کردگارى رسید که بسیار باشد حکیم و حمید
و اگر روایاتى را دیدیم که جدر آن به تحریف قرآن اشارهاى دارد؛ یا جعلى است که باید بر دیوار زد و یا مراد تحریف در معنا و عمل، تفسیر به رأى و سلیقه و کنارزدن قرآن شناسان اصلى یعنى اهلبیت پیامبر (علیهم السلام) مىباشد. علاوه بر وعده خداوند مبنى بر حفاظت از قرآن، مسلمانان از آغاز، قرآن را حفظ کرده ودر نوشتن وحفظ آن جدّى بودند، حتّى آموزش قرآن را مهریه زنان قرار مىدادند، در نمازها مىخواندند و کاتبان وحى افراد متعدّد بودند
که یکى از آنان حضرت على (علیه السلام) بود و امامان اهلبیت (علیهم السلام) مردم را به همین قرآن موجود دعوت مىکردند.
به علاوه حدیث ثقلین از شخص پیامبر که فرمودند:
من دو چیز گرانبها در میان شما مىگذارم و مىروم؛ یکى قرآن و دیگرى اهلبیتم، که این دو هرگز از هم جدا نمىشوند و اگر شما به هر دو تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد.
گواه دیگرى بر سلامت قرآن است و به راستى مگر مىتوان گفت رسالت پیامبر ثابت ولى کتابش متغیر است؟!
لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ (فصلت42)
از پیش روى آن و از پشت سرش باطل به سویش نمى آید وحى [نامه]اى است از حکیمى ستوده [صفات] در تفسیر شریف مجمع البیان در مورد عزیز بودن قرآن این معانى آمده است.
ب) کسى مثل آن را نمىتواند بیاورد.
الف) خداوند با حفظ آن از تحریف، آن را گرامى داشته.
ج) محکمترین تعبیرات را دارد.
د) سزاوار است مردم آن را عزیز بدارند.
عنوان «عَزِیزٌ» در میان کتب آسمانى، مخصوص قرآن است. «وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ»
وجود حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و ادامه نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله)
﷽
إِنَّآ أَعۡطَیۡنَٰکَ ٱلۡکَوۡثَرَ 1 فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَٱنۡحَرۡ 2 إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ ٱلۡأَبۡتَرُ 3
همانا که اینک بدادیم ما به تو کوثرى پاک اى مصطفى
تو هم پس به شکرانه مى خوان نماز براى خدایت بکن ذبح باز
همانا همان کس که عیبت بخواند خودش نسل مقطوع و ابتر بماند
همانا ما به تو خیر کثیر عطا کردیم. پس براى پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانى کن. همانا دشمن تو بىنسل و دم بریده است.
جمله «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» دلیل آن است که مراد از کوثر، نسل کثیر پیامبر است که بدون شک از طریق حضرت زهرا (علیها السلام) مىباشد.
عطاى الهى به بهترین خلق خدا، آن هم عطاى کوثر، به گونهاى است که باید با عظمت از آن یاد شود. هنگامی که فرزند پیامبر از دنیا رفت شخصی به نام عاص بن وایل گفت: همانا محمد ابتر است.
پسری ندارد که قائم مقام او باشد و وقتی مرد یاد او منقطع خواهد شد . در این هنگام سوره کوثر بر پیامبر نازل شد. ما به تو خیر بسیار دادیم .
پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن همانا آن کس که تو را سرزنش میکند همان ابتر است .
در این آیات خبر داده میشود که آن کسی که آن حضرت را ابتر خواند نسلش منقرض و نسل آن حضرت باقی خواهد بود.
جمله «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» دلیل آن است که مراد از کوثر، نسل کثیر پیامبر است که بدون شک از طریق حضرت زهرا (علیها السلام) مىباشد.
این نسل پر برکت از طریق حضرت خدیجه نصیب پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) شد. آرى خدیجه مال کثیر داد و کوثر گرفت.
ما نیز تا از کثیر نگذریم به کوثر نمىرسیم.
فخررازى در تفسیر کبیر مىگوید: چه نسلى با برکتتر از نسل فاطمه که مثل باقر و صادق و رضا از آن برخاسته است
و با آنکه تعداد بسیارى از آنان را در طول تاریخ، به خصوص در زمان حکومت بنىامیّه و بنىعبّاس شهید کردند، امّا باز هم امروز فرزندان او در اکثر کشورهاى اسلامى گستردهاند.
در زمانى که خبر تولّد دختر سبب اندوه پدر مىشد، به گونه اى که صورتش از غصه سیاه گشته و به فکر فرو مىرفت که از میان مردم فرار کند یا دخترش را زنده به گور کند:« یَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ ... أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ» در این زمان قرآن به دختر لقب کوثر مىدهد تا فرهنگ جاهلى را به فرهنگ الهى و انسانى تبدیل کند.
بر اساس روایات، نام یکى از نهرها و حوضهاى بهشتى، کوثر است و مؤمنان از آن سیراب مىشوند
آینده از آنِ جانشینانِ خداست
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ نور55 خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین قرار دهد، همان گونه که کسانى پیش از ایشان را جانشین کرد، و قطعاً دینى را که خداوند براى آنان پسندیده است،
براى آنان استقرار و اقتدار بخشد و از پى ترسشان امنیّت را جایگزین کند، تا (تنها) مرا بپرستند و چیزى را براى من شریک نگیرند، و هر کس بعد از این، کفر ورزد پس آنان همان فاسقانند.
خدا بر شما مؤمنانِ به وى به نیکوخصالانِ فرخنده پى
بدادست وعده که روى زمین بخواهید شد حاکم و جانشین
که اقوام بسیار ناپاک و پاک بگشتند خود جانشینان خاک
به آیین اسلام، یکتا خدا تسلط ببخشد، فزاید بقا
همه مؤمنان را پس از خوف و بیم دلى ایمن از مکر دشمن دهیم
که من را بخوانند یکتا اله بتان را بخوانند پست و تباه
پس از این چو کافر شود کس به من بود فاسق و اندر آن نیست ظن
در روایات بسیارى از امام سجاد و امام باقر و امام صادق (علیه السلام) مىخوانیم: مصداق کامل این آیه، حکومت جهانى حضرت مهدى (علیه السلام) است.
که خداوند وعده داده است در آن روز اهل ایمان بر جهان حکومت کنند
در قرآن، بارها به حکومت نهایى صالحان تصریح شده است، از جمله:
سه مرتبه فرمود:
«لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» اسلام بر همهى ادیان پیروز خواهد شد.
در جاى دیگرى فرمود:
«أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد.
و در جاى دیگر مىخوانیم: «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى» یا «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»
مراد از جانشینى مؤمنان، یا جانشینى از خداست در زمین و یا جایگزینى از اقوام پیشین.
بنابر قول اهل البیت (علیهم السلام) مراد از این آیه مهدى موعود امام قائم (علیهالسلام) است
زیرا هنگامى که ظهور مینماید، خوف را از بین میبرد و عدل و داد را مى گستراند سپس شیخ چنین گوید:
این موضوع را به طور مفصل در کتاب الامامه خود بحث نموده ایم.
پیروزی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و یاران آن حضرت بر همة سرزمینها
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَقصص5اراده کردهایم کسانى که در زمین به ضعف و زبونى کشیده شدند،منّت گذاریم و آنانرا پیشوایان و وارثان(روى زمین)قرار دهیم.
اراده نمودیم، منت نهیم به مستضعفین پیشوائى دهیم
بگردند روى زمین جانشین بگردند خود وارث آن زمین
کلمهى «منت» بمعناى نعمت بزرگ و با ارزش است، نه منّت زبانى که بازگو کردن نعمت به قصد تحقیر دیگران باشد و مسلّماً کار زشت و ناپسندى است.
شکّى نیست که هرگاه ارادهى الهى بر تحقّق امرى تعلّق گیرد، آن مسئله قطعاً عملى خواهد شد و هیچ مانعى نمىتواند سدّ راه آن گردد، قرآن مىفرماید: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» همانا فرمان اوست که هرگاه چیزى را اراده کند که باشد، پس آن چیز خواهد بود و محقّق خواهد شد.
با اینکه همه نعمتها از جانب خداوند است وبندگان در هر نعمتى رهین منّت او هستند، لیکن او در خصوص چند نعمت، تعبیر به منّت فرموده که طبعاً از اهمیّت بالایی حکایت دارد،
شیخ طوسى گویند:
عده اى از اصحاب ما چنین روایت کرده اند که این آیه در شأن مهدى موعود امام قائم (علیه السلام) نازل گردیده است که خداوند بر او منت نهاده پس از استضعاف، ایشان را امام روى زمین گرداند و وارث چیزهائى بنماید که در دست ستمکاران بوده است. (وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ) (انبیاء 105)
و همانا در (کتاب آسمانى) زبور (که) بعد از ذکر، (تورات، نازل شده) نوشتیم که قطعاً بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد.
از امام صادق (علیه السلام) دربارهى زبور و ذکر سؤال شد، فرمودند: ذکر در نزد خداست و زبور کتاب نازل شده بر داود است و همهى کتابهاى نازل شده در نزد اهل علم است و آنان ما (اهلبیت) هستیم.
در پنج مورد از زبور «مزامیر» حضرت داود که امروزه جزء کتب عهد قدیم بشمار مىرود، شبیه این تعابیر آمده که مردان صالح، وارث زمین خواهند شد.
در روایات متعدّد آمده که آن بندگان صالحى که وارث زمین خواهند شد، یاران حضرت مهدى (علیه السلام) هستند.
در بعضى روایات مىخوانیم که اهلبیت پیامبر (صلى الله علیه و آله) وارثان زمین خواهند شد و افراد بد دوباره زنده خواهند شد.
عدم ایمان ابولهب و مرگ او در حال کفر (تبت)
تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ «1» ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ «2» سَیَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ «3» وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ «4» فِی جِیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ «5» بریده باد دو دست ابولهب و نابود باد. نه دارائیش و نه آنچه بدست آورد، به حالش سودى نکرد. به زودى به آتشى شعلهور درآید. (همراه) زنش، آن هیزمکش (آتش افروز). (در حالى که) در گردنش ریسمانى از لیف خرما است.
دو دست ابى لهب ببریده باد بر او مرگ بادا که بُد بدنهاد
نشاید کند دفع از وى عذاب فزونى اموال روز حساب
بزودى بیفتد به نار سقر فتد داخل آتشى شعله ور
زنش نیز هیزم کشى مضطر است به گردن ورا لیف خرما درست
هنگامى که آیه «وَ أَنذِر عَشیرَتَکَ الأَقرَبِین» نازل شد، پیامبر نزدیکان و خویشاوندان را دعوت کرد و پیام وحى را به آنان رساند ابولهب که عموى حضرت بود گفت: «تبالک» هلاکت بر تو باد. این سوره نازل شد و گفتار او را بخودش ردّ کرد. از آنجا که این نفرین عملى شد و ابولهب و همسرش با کفر از دنیا رفتند معلوم مىشود که در این سوره نسبت به ابولهب یک پیشگویى نیز شده است.
معناى آیه چنین است که تلاش هاى ابولهب به هدر رفت و او گرفتار زیان و خسارت شد.
در تاریخ آوردهاند که رسول خدا (صلى الله علیه و آله) مردم را به کلمه «لا اله الا الله» دعوت مىکرد و ابولهب از پشت سر او را تکذیب و به سوى او سنگ پرتاب مىکرد. گاهى زائران مکه به سراغ ابولهب مىآمدند و از او درباره حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) سؤال مىکردند. او مىگفت: محمد مجنون است و ما مشغول مداواى او هستیم. ابولهب هیچ گاه از مخالفت با پیامبر و از همکارى با مخالفان او دست نکشید. او و همسرش کلمات رکیک به حضرت مىگفتند و شاید به همین خاطر نام این دو در قرآن برده شده است.
آهنگ این سوره چنان کوبنده بود که همه آن را حفظ کردند و ابولهب ضربه سنگینى خورد و خانهنشین شد تا آنکه مُرد و باقى کفار حساب کار خودشان را کردند که مبادا سورهاى نیز علیه آنان نازل شود. علاقهها و روابط خانوادگى نباید خللى در ایمان و مکتب ایجاد کند. (تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ)
با آنکه ابولهب و همسرش مرده اند و استخوان هایشان پوسیده است اما این آیات همچنان باید تلاوت شود تا مایه عبرت دیگران و زیاد شدن قهر و عذاب الهى بر آنان گردد. ابولهب برادران خوبى مثل حضرت حمزه و ابوطالب و پدر خوبى چون عبدالمطلب داشت اما هر کس براى خود حسابى دارد. در قدیم بتههاى هیزم را که جمع مىکردند، آن را با طناب مىبستند و آن را به دوش مىانداختند. چون همسر ابولهب، هیزم در مسیر راه پیامبر مىریخت تا آن حضرت را آزار دهد، لذا قرآن مىفرماید: در قیامت نیز هیزم آتش دوزخ است و آن طنابهایى که براى جمع آورى هیزم استفاده مىکرد، به گردنش آویخته است.
حج پیامبر که به عمرة القضا معروف شد
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیباً فتح27 همانا خداوند، آن رؤیا را براى پیامبرش به حق تحقّق بخشید. شما مسلمانان ان شاء اللّه آسوده خاطر، در حالى که (موى) سرهاى خود را تراشیده و تقصیر (و مو و ناخن) کردهاید کوتاه کردهاید و از هیچکس ترس و وحشتى ندارید، به مسجد الحرام داخل خواهید شد. خداوند چیزى را دانست که شما نمىدانستید، پس غیر از این، پیروزى نزدیکى (در خیبر) براى شما قرار داد.
خدا صدق آن خواب فرمود فاش که در خواب دید احمد ص پُرتلاش
تراشیده سرهاى خود را تمام بیائید ایمن به مسجد حرام
که آنچه نبودید آگه از آن بدانست پروردگار جهان
دگر لطف جز این هم آمد نصیب که بر دست آرید فتحى قریب
الرُّؤْیَا : خواب. مراد خوابی است که پیغمبر (صلى الله علیه و آله) در مدینه دیده بود. و آن این که قبل از عزیمت به حدیبیه، در خواب دید که او و اصحاب داخل مکه شدهاند و کعبه را طواف میکنند، سپس سرها را تراشیده و موها را کوتاه نمودهاند. «فَتْحاً قَرِیباً » : مراد فتح خیبر، یا صلح حدیبیه، و یا هردوی آنها است.
پیامبر (صلى الله علیه و آله) مادامى که در حدیبیه بود، در خواب دید که خود و لشکریان و یارانش داخل در مکه خواهند شد در حالتى که در امن و امان بوده و سرهاى خود را تراشیده و با تقصیر و احرام مى باشند ولى وقتى که از اثر ممانعت کفار قریش قربانى خود را در حدیبیه انجام دادند.
اصحاب به پیامبر (صلى الله علیه و آله) گفتند: یا رسول الله پس خواب شما چگونه تعبیر مى گردد؟ سپس این آیه نازل گردید و نیز گویند: رسول خدا (صلى الله علیه و آله) پیش از رفتن به حدیبیه در مدینه در خواب دید که شهر مکه را فتح کرده است ولى وقت روز آن معین نشده بود.
بعد از ذکر این خواب اصحاب شاد خاطر شدند و گمان بردند که در همان سال مکه فتح خواهد شد ولى وقتى که در حدیبیه معاهده صلح انجام گرفت و پیامبر (صلى الله علیه و آله) با اصحاب بدون رفتن به مکه مراجعت به مدینه نمودند اصحاب مخصوصاً عمر بن الخطاب گفتند: یا رسول الله بنابراین خوابى را که به ما گفته بودید، چطور شد؟ و چرا فتح مکه عملى نگردید؟
پیامبر (صلى الله علیه و آله) گفت: بلى خواب دیده بودم و به شما هم گفتم ولى نگفتم که امسال مکه را فتح خواهیم نمود یا سال بعد، گفتند: راست گفتى یا رسول الله سپس این آیه نازل شد.
شکست مشرکان قریش که در مکّه پیشبینی شد
وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآواکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ انفال 26 و به یاد آورید زمانى را که شما کم بودید و در زمین (مکّه) مستضعف بودید، مىترسیدید مردم (دشمنان) شما را بربایند، پس (خداوند در مدینه) پناهتان داد و با یارى خویش، شما را نیرومند کرد و از پاکیزهها به شما روزى داد، باشد که شما شکرگزارى کنید.
به یاد آورید آنکه بودید خوار ولى دشمنان شما بى شمار
که از حملۀ اهل مکه به خویش هراسان بُدید و غمین و پریش
خداوندتان داد آنگه پناه شما را ظفر داد یکتا اله
خود از بهترین غذاهاى پاک بفرمود روزیتان روى خاک
اگر در حقیقت نکو باورید سزد شکر حق را به جاآورید
مسلمانان مکّه قبل از هجرت پیامبر به مدینه، همواره مورد اذیّت و آزار و شکنجهى مشرکان بودند، لذا با سفارش و تدبیر پیامبر به صورت فردى یا دستهجمعى به دیگر مناطق هجرت مىکردند؛ بعضى به حبشه، بعضى به یمن و طائف و برخى به شعب ابىطالب رفتند و پیوسته در ترس و اضطراب بودند
و هنگامى که به مدینه مهاجرت کردند، هیچ خانه و کاشانهاى نداشتند و عدّهى بسیارى از آنان جزو اصحاب صُفّه و در مسجد پیامبر جاى گرفته بودند. انصار نیز در اوائل هجرت پیامبر به مدینه، در فقر و ندارى و قحطى گرفتار بودند به حدّى که به دانهاى خرما بسنده مىکردند، به علاوه گرفتار اذیّت و آزار یهودیان نیز بودند.
امّا در اواخر بعثت، خداوند به مسلمانان مکنت و توانایى داد و به چنان قدرتى رسیدند که اهل ذمّه به آنان جزیه مىدادند و یا مشرکان همواره در ترس و اضطراب از کشته و اسیرشدن و به غلامى و کنیزى گرفته شدن توسط مسلمانان بودند و بعضى نیز با طوع و رغبت اموال خود را تقدیم مسلمانان مىکردند.
در اینجا خداوند ضعف و ناتوانى آنان را یادآور مىشود تا شکرگزار قدرت و امنیّت بوجود آمده باشند. قریش به رسول خدا گفتند :
یا محمد ما درحال جمع مظفر و منصوریم و تصمیم به کشتن تو گرفته ایم و ترا خواهیم کشت
ابن عباس : در روز جنگ بدر کفار مى گفتند: ما همه با هم متحد و مجتمع بوده و پیروز مى گردیم
وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ یتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآواکُمْ وَ أَیدَکُمْ بِنَصْرِهِ...؛
به خاطر بیاورید هنگامی که شما گروهی کوچک و اندک و ضعیف، در روی زمین بودید، آن چنان که میترسیدید مردم شما را بربایند، ولی خدا شما را پناه داد و یاری کرد.
جنگ بدر در سال دوم هجرت رخ داد، و موجب شکست مفتضحانه دشمن گردید. در این نبرد که اولین رویاروی اسلام با کفر بود، 313 نفر از مسلمانان که 77 نفرشان از مهاجران بودند و بقیه از انصار، شرکت داشتند.
سرانجام جنگ با پیروزی اسلام و شکست دشمن پایان یافت و از مسلمانان 14 یا 22 نفر به افتخار شهادت رسیدند. از کفار، 70 نفر کشته شدند و 70 نفر اسیر گشتند.
پیروزی رومیان بر ایرانیان در کمتر از ۱۰ سال
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الم .غُلِبَتِ الرُّومُ . رومیان شکست خوردند (۲) فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ . در نزدیکترین سرزمین و[لى] بعد از شکستشان در ظرف چند سالى به زودى پیروز خواهند گردید (۳)
فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَیَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ. [فرجام] کار در گذشته و آینده از آن خداست و در آن روز است که مؤمنان از یارى خدا شاد مى گردند (۴)
الف لام میم است آغاز کار که رمزیست از سوى پروردگار
هزیمت بگشتند خود رومیان بگشتند مغلوب ایرانیان
به جنگى که نزدیک این سرزمین بگردید واقع، فتادى چنین
ولى بعد از این انهدام و شکست به پیروزى و فتح یابند دست
چنین اتفاقى چو خواهد رود به کمتر ز ده سال واقع شود
از این پیش اندر جهان هرچه بود هرآنچه پس از این بیابد وجود
همه هست بر امر پروردگار توانا بر آنست آن کردگار
چو پیروزى رومیان روى داد همه مؤمنان شاد گردند شاد
پیامبرص نامهاى به پادشاهان ایران و روم نوشت و آن دو را به دین مبین اسلام دعوت کرد.
خسرو پرویز، شاه ایران نامه را پاره کرد، ولى قیصر روم به نامه پیامبر احترام گزارد
شیخ طوسى گویند: در سبب نزول این آیات چنین معروف است وقتى که رومیان در جنگى مغلوب ایرانیان شدند، مشرکین خوشحال گردیدند از این که ایرانیان که اهل کتاب نبودند بر رومیان که اهل کتاب (مسیحى) بودند، غالب گشتند و روى این قیاس مى گفتند:
سرانجام ما نیز که اهل کتاب نیستیم بر محمد و یارانش که اهل کتاب هستند پیروز خواهیم گشت این موضوع بر مسلمین گران آمد و خداوند با نزول این آیات خبر داد که اگر چه روم مغلوب شده است ولى بزودى جنگ دیگرى دوباره میان آنها برپا خواهد شد و در این جنگ رومیان غالب خواهند گردید آن هم در عرض چند سال و بضع عدد ما بین سه سال تا ده سال مى باشد
و این موضوع از معجزات قرآن است که براى رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از امر غیب که اتفاق نیفتاده بود خبر داده است
1. یکى از نشانههاى اعجاز قرآن، پیشگویىهاى صادقانه و محقّق آن است. (رومیان، از ایرانیان شکست خوردند، ولى قرآن پیشگویى مىکند که چند سال دیگر رومیان غالب خواهند شد و شد.)
2. با یک شکست، مأیوس نشوید. «غُلِبَتِ- سَیَغْلِبُونَ»
3. در پیروزىها و شکستها، محوریّت توحید فراموش نشود. «لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ»
4. هم پیروزى را از او بدانیم و هم ساز و برگ نظامى را « بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ » خداوند هر کس را بخواهد، به یارى خود یارى مىکند، و او قدرتمند و نفوذ ناپذیر مهربان است.
محل شکست خوردن رومیان پائین ترین سطح زمین است: محل جنگ مورد نظر آیه که در سال ۶۱۹ میلادی میان ایرانیان خسرو پرویز و رومـیـان رخ داده و منجر به شکست رومیان شـده در منطقه اَغوار دریای مرده در فلسطین قرار دارد.
آن نقطه دقیقاً پائین ترین نقطه سطح خشکی زمین است و ۳۹۲ متر از سطح دریا پائین تر است.
این اندازه گیری البته با امکانات ماهواره ای صورت گرفته و از دانش قرن بیستم بشر است.
این حادثه زمانی بود که رسول اکرم در مکه بودند و تعدادی از مسلمانان به شادی پرداختند و سوره روم بر ایشان نازل شد که پیش بینی می کرد ایرانیان دوباره از رومی ها شکست خواهند خورد.
این آیه در سال هشتم قبل از هجرت یعنی سال 614 میلادی نازل شد:
در حالی که ایران در موقعیت برتر قرار داشت و پیروزی از آن روم شد و ایرانیان یک به یک سرزمین هایی را که گرفته بودند از دست دادند و این جنگ ها مقدمات سقوط دولت ساسانیان را فراهم نمود.
و در عرض چندین سال پیش بینی قرآن محقق شد
علاوه بر این پیش بینی این آیه نیز دارای یک نقطه مهم علمی بود که در آن زمان کشف نشده بود.
کلمه «أَدْنَى» در عربی به معنی پایین ترین است که می توان آیه سوم را اینگونه تفسیر کرد که رومیان در پایین ترین زمین از ایرانیان شکست خوردند
تصویر برداری های ماهواره ای نشان داده که دریای مرده که جنگ ایران و روم در اطراف انجام شده و رومیان شکست خوردند.
در حالی که در زمان جنگ های ایران و روم نه علم زمین شناسی وجود داشت و نه ماهواره ای وجود داشت که بتواند ارتفاع از سطح دریا را نشان دهد در حالی که قرآن کریم در 1400 سال قبل به این موضوع اشاره کرده.
در سال ۶۲۶ میلادی یعنی ۷ سال بعد، جنگ دیگری میان ایرانیان و رومیان در گرفته بوده که در آن رومی ها پیروز شده اند. روشن است که کـسـی که دیـنی را از خود در می آورد هـیچگاه چنین چیزی راجع به آینده نمی گوید، که در صورت درست درنیامدن همه دین وی بسوزد. و تنها خداوند می تواند این حرفها را بزند. دقیقاً در همان سال و همان روزهای پیروزی رومیان بر ایرانیان میان مسلمانان و دشـمـنان آنها نـیـز نبرد مـعـروف به «بَـدر» در می گیرد و در آن نبرد نابرابر بکمک سربزنگاهی خدا مسلمانان پیروز و خوشحال می شوند.
ادامه مطالب
http://m5736z.blog.ir/post/EAJAZ3
http://m5736z.blog.ir/post/eajaz4
http://m5736z.blog.ir/post/EAJAZ5
http://m5736z.blog.ir/post/Eajazi.Q
http://m5736z.blog.ir/post/EajazQ1
به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی
از سال 1354 و بارگزاری آن در سال 1380 در سایت
تاریخی فرهنگی قرآنی
و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده
و به حول قوه الهی در مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.
نام : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336
کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر و 25 سال مدیریت مدرسه