کتاب های منتشر شده
zarepoorketab.blog.ir
بسم الله الرحمن الرحیم
تفکر در مراحل خلقت انسان
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخًا وَ مِنکُم مَّن یُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُّسَمًّى وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ غافر (۶۷) او همان کسى است که شما را از خاکى آفرید سپس از نطفهاى آنگاه از علقهاى و بعد شما را [به صورت] کودکى برمىآورد تا به کمال قوت خود برسید و تا سالمند شوید و از میان شما کسى است که مرگ پیشرس مىیابد و تا [بالاخره] به مدتى که مقرر است برسید و امید که در اندیشه فرو روید .
سپس آن را آفرینش تازه اى دادیم، پس شایسته ى تکریم و تعظیم است خداوندى که بهترین آفرینندگان است. [خودشناسى، مقدّمه خداشناسى است] خداوند در این آیه، آفرینش، زندگى و مرگ انسان را در هفت مرحله بیان کرده است. آفرینش انسان از خاک، به دو صورت معنا شده است:
الف) انسانِ اولى از خاک آفریده شده است.
ب) انسانهاى موجود از نطفه و نطفه از غذا و غذا از مواد غذایى خاک ریشه مىگیرند.
در آیات قبل به دعا و معرفت و اخلاص و شکر و تسلیم اشاره شده است. این آیه به منزلهى زمینه سازى براى رسیدن به آن مراحل است. آغاز خلقت بشر از خاک نه حیوانات تکامل یافته (میمون) «خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ »
- قدرت الهى از خاک بى جان، انسان جاندار مىسازد «خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ »
- قدرت الهى، از خاک، انسان متفکر مىسازد «مِنْ تُرابٍ تَعْقِلُونَ »
مراحل خلقت به صورت تدریجى صورت مىگیرد. ثُمَ ... ثُمَ ... ثُمَ - آفرینش انسان از خاک و نطفه به دست خداست، امّا این ما هستیم که باید با تلاش، خود را به جایى برسانیم. «ثُمَّ لِتَبْلُغُوا »
- زندگى انسان مراحل تکامل را طى مىکند. «تُرابٍ- طِفْلًا- شُیُوخاً- یُتَوَفَّى»
- گرفتن جان به دست خداست. «یُتَوَفَّى» - مرگ نابودى نیست؛ گرفتن روح از جسم است. «یُتَوَفَّى»
- تکامل انسان، محدودیّت ندارد. (با توجّه به این که مقدار رشد در آیه معیّن نشده، هرکس مىتواند به مراحلى از قدرت و شدّت برسد.) «لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ »
- میزان عمر هر کس از قبل تعیین شده است. «أَجَلًا مُسَمًّى»
- بهترین بستر تعقّل، آفرینش خود انسان است. «مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ... لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»
1. آفرینش انسان از خاک
قرآن در بعضی از آیات، آفرینش حضرت آدم(علیه السلام) را از خاک و در بعضی دیگر خلقت تمام بشر را از خاک میداند. در آیه 6 سجده (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طینٍ )؛ آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد. همچنین در آیات دیگر خلقت تمام انسانها را از خاک میداند (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ) ؛ (مومنون12؛ حج5؛ غافر67) و به یقین انسان را از چکیدهای از گل آفریدیم،
اما در آیه 59 از آلعمران، به آفرینش حضرت آدم (ع) از خاک اشاره دارد، نه همه انسانها. در بعضی از آیات از آفرینش انسان با تراب (إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ) (حج5) (غافر67) و در برخی دیگر از واژه «طین» یاد شده است. طین به معنی «خاک آمیخته با آب، یا خاک مرطوب» است.
از آیه (إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ )(صافات11) ما آنها را از گل چسبنده آفریدیم استفاده میشود که «طین» آمیختهای از آب و گل است که حالت چسبندگی دارد.
آفرینش انسان اولیه تدریجى بوده است. (بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ ... ثُمَّ سَوَّاهُ)
آیات ذیل تفاوت خلقت انسان های اولیه با فرزندان آن را بیان می کند:
«بَدَأَ خَلْقَ الْانسَانِ مِن طِینٍ . ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِینٍ » ؛ [سجده/۸ و۷] آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد، سپس نسل او را از چکیده اى از آبى پست مقرر داشت. .
«فَإِنَّا خَلَقْنَاکمُ مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ» ؛[حج/۵] ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه.
«رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکمُ مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنهْا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنهْمَا رِجَالا کَثِیرًا وَ نِسَاءً»؛ [نساء/۱]
خداوندگارى که شما را از یک شخص آفرید و جفتش را از او آفرید و از آن رو، مردان و زنان بسیارى رادر زمین پراکند. ما آنان را از گل چسبندهاى آفریدیم! ما انسان را از گِل خشکیده اى (همچون سفال) که از گِل بد بوى (تیره رنگى) گرفته شده بود آفریدیم! انسان را از گِل خشکیدهاى همچون سفال آفرید.
2 . آفرینش انسان از آب
یکی از مطالب شگفت انگیز قرآن این است که آفرینش موجودات زنده حتی انسان را از «آب» میداند. آب در بعضی از آیات به صورت مطلق آمده است مانند «و جعلنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ » (انبیاء30؛ نور45) و هر چیز زندهای را از آب پدید آوردیم .
ز آبى که آمد فرو ز آسمان همه چیز زنده شد و یافت جان
وَ ٱللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَآبَّةٖ مِّن مَّآءٖ نور45 و هر چیز زندهای را از آب پدید شد
آب آفریدست یزدان پاک همه جانداران در این تیره خاک
و در بعضی دیگر به آفرینش انسان از مطلق آب اشاره میکند، مانند «وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً» (فرقان54)؛ و اوست کسی که از آب بشری آفرید و او را نسبی و دامادی قرار داد.
چو مى کرد یزدان بشر را پدید فرقان54 خود از قطره آبى ورا آفرید
برایش نهاد عزت ازدواج به خویشى بشر را بداد احتیاج
خداى تو قادر به هر چیز هست کسى از ید قدرت او نرست
«نسب» پیوندى است که از طریق زاد و ولد به وجود مىآید، نظیر پیوند پدر و فرزند و برادران با یکدیگر .
«صهر» به معناى داماد است و دامادى پیوندى است که بین یک مرد و یک خانوادهى دیگر به وجود مىآید، مانند پیوند داماد با بستگان همسرش که در اصطلاح به آن خویشاوندى سببى مىگویند.
همهى انسانها از یک مادّه آفریده شدهاند، «خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً» پس امتیازات و برترىهاى نژادى پوچ است.
انسان موجود با عظمتى است. «بَشَراً» (تنوین نشانه عظمت است) زندگى انسان بر اساس پیوندهاى سببى و نسبى شکل مىگیرد. «نَسَباً وَ صِهْراً»
در آیات دیگر به آب با ویژگی مخصوص اشاره شده است، مانند «مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهینٍ» (سجده 8) از چکیده آب پست «خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ» (طارق 6)؛
مراد از آب در این آیه، نطفهى انسان است، به دلیل آیهى: «أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ» (مرسلات 20) آیا ما شما آدمیان را از آب نطفه بی قدر (بدین زیبایی) نیافریدیم؟
«مَهِینٍ»: خوار و سبک. حقیر و ناچیز. البتّه چنین ناچیزی و حقارتی از دیدگاه ظاهری مردمان است، امّا از نظر علمی، اعجوبه زمان است.
و آیهى: «خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ » (طارق 6) از آب نطفه جهندهای خلقت گردیده. «دَافِقٍ»: جهنده. توصیف نطفه است که در آب منی شناور است و به هنگام بیرون آمدن، جهش و پرش دارد.
3. نطفه؛ منشاء پیدایش انسان
سوره مومنون اضافه شود
بگردید نطفه پس از آن علق علق گوشت پاره شد از سوى حق
پس از مدتى گوشت شد استخوان دگرباره خود گوشت رویید از آن
سپس گشت کامل تمام بدن دمیدى خدا روح در جان و تن
بر این قدرت و علم حق آفرین هماناست او احسن الخالقین
قرآن در تبیین مراحل آفرینش انسان، نطفه را یکی از عوامل خلقت میداند. با توجه به کتابهای لغت و کاربرد نطفه در روایات (نهجالبلاغه خ59) و عرف مردم، به نظر میرسد نطفه به معنای چکیده آب کم و عصاره وجود انسان میباشد و شامل زن و مرد میباشد.
نطفه ترکیبی از نطفه مرد (اسپرم)، با نطفه زن (اوول) است. اسپرم بر خلاف اوول جهنده است که این هم دارای حکمتی از طرف خالق بی بدیل خداوند قادر است برای قرار گرفتن در رحم برای تولید نطفه و ..... اسپرمها، کرمکهایی بسیار کوچک و ذرهبینیاند که در هر مرتبه انزال 2 تا 500 میلیون اسپرم وجود دارد. (تفسیرنمونه، 25/334)
واژه نطفه با الف و لام یک مرتبه (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَة) (مؤمنون14) و بدون الف و لام 11 مرتبه در قرآن آمده است. از این موارد بعضی به مطلق نطفه، (نحل4؛ حج5) اشاره دارند و به همین مضمون است (غافر67؛ کهف37)
برخی آیات هم به مخلوط نطفه زن و مرد ـ امشاج؛ آمیخته ـ دلالت دارند مثل: (انسان2).
نتیجه: با توجه به معنای لغوی نطفه ـ عصاره و چکیده ـ و از طرف دیگر اثبات علمی این نکته که صفات پدر و مادر به صورت فشرده و عصاره از نطفه منتقل میشود، میتوان برداشت اعجاز از آیات الهی کرد.
1- تمام مراحل آفرینش، زیر نظر خداوند است. «خَلَقْنَا- فَکَسَوْنَا- أَنْشَأْناهُ »
2- ارزش انسان به روح اوست. «خَلْقاً آخَرَ »
3- خودشناسى، مقدّمهى خداشناسى است. «نُطْفَةً، عَلَقَةً، مُضْغَةً- فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»
4. آفرینش انسان از منی
بعضی دیگر از آیات قرآن، منشاء آفرینش انسان را «منی» می دانند، مانند (وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى) (نجم46ـ45؛ واقعه59 ـ 58 و قیامت37)
از آن نطفه اى کان ز جنس ذکور میان رحمها بیابد حضور
ندیدید آیا در آغاز کار یکى نطفه بودید ناچیز و خوار
نه اینست آیا که انسان درست شد از قطره اى آب روز نخست
و هم اوست که دو نوع میآفریند: نر و ماده از نطفهای چون فرو ریخته شود. به نطفه نیز منی میگویند، چون با قدرت خداوند اندازهگیری شده است (راغب اصفهانی، مفردات) منی از جمله مواد آلی حیوانی و ازتی میباشد که مثل خون سریع فاسد میشود؛ کانون جذب میکروبها است؛ تغییر رنگ میدهد و از عصاره هر بیست گرم خون، یک گرم منی تولید میگردد.
نتیجه: قرآن منشاء آفرینش انسان را آب، نطفه، منی و خاک میداند. از سویی میتوان گفت یکی از مصداقهای آب، نطفه و منی است.
همان منی که با سه لفظ بیان شده است و هر کدام گوشهای از اسرار علمی آفرینش انسان را به نمایش می گذارند و از اشارات علمی قرآن به حساب میآیند.
5. علقه، مرحله دیگر خلقت
واژه «علق» شش بار (علق1-2؛ حج5؛ مومنون14؛ غافر67 ؛ قیامت38) در پنج آیه به صورتهای مختلف به کار رفته است. همچنین سورهای به نام علق نازل شده است. «علق» جمع «عَلَقَه» و در اصل به معنای چیزی است که به چیز بالاتر آویزان شود. . کاربرد آن در خون بسته، زالو، خون منعقد که در اثر رطوبت به هر چیز میچسبد، زالوی سیاه که به عضو آدمی میچسبد و خون را میمکد و... میباشد. «علق» همان خون بستهای است که از ترکیب اسپرم مرد با اوول زن حاصل و به رحم زن داخل میشود و خود را به آن آویزان میکند.
نتیجه: با توجه به محدودیت علم پزشکی در 14 قرن پیش، مسأله مذکور را میتوان از اعجاز علمی قرآن دانست که بعد از 14 قرن کشف شده است. بیان آفرینش انسان از خون بسته شده، هم یک پیشگوئى علمى است و هم راهى براى تربیت انسان که بداند مبدا او از چیست و گرفتار غرور نشود. آفرینش همه هستى در یکسو «الَّذِی خَلَقَ» و آفرینش انسان در یک سوى دیگر. «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ»
6. مضغه مرحله بعدی خلقت
قرآن کریم در مراحل آفرینش انسان پس از نطفه و علقه، مرحله «مضغه» را مطرح میسازد. از مضغه سه بار در قرآن یاد شده است. در سوره حج «ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُم» سپس از [خون بسته] آویزان، سپس از (چیزى شبیه) گوشت جویده شده، شکل یافته (متمایز) و شکل نیافته (غیر متمایز آفریدیم؛) تا براى شما روشن سازیم (که خدا بر انجام رستاخیز تواناست) (مؤمنون14؛ حج5)
اگر شک زند راهتان باز نیز که چون زنده گردید در رستخیز
بدانید از خاک، روز نخست خداوند کرده شما را درست
سپس نطفه اى آمد و بعد از آن علق گشت وز آن بیامد نشان
یکى گوشت گشتید آنگاه خام که نه بُد تمام و نه بُد ناتمام
که در طى آن قدرت کردگار شود بر شما روشن و آشکار
هرآنچه که ثبت است اندر قضا میان رحمها نهاده خدا
زمانى معین رسد بر رحم که آن طفل آید برون از شکم
کند زندگانى سپس چند سال رسد بر سنین بلوغ و کمال
ز دنیا، گروهى جوان مى روند گروهى گرفتار پیرى شوند
به پیرى بگردند کودن ز هوش نفهمند چیزى و گشته خموش
زمین را ببینى گهى خشک بر نه در آن گیاهست نه برگ و بر
چو نازل شود ز آسمان آب پاک طراوت ببخشد بدین تیره خاک
ز هر نوع آید گیاهى برون همه سبز و خرم، همه گونه گون
واژه «مضغه» در لغت به معنای غذا و یا گوشت جویده شده است، به عبارت دیگر به قطعهای از گوشت گفته میشود که گویا جویده شده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، 11/124). (بعضی شبیه غضروف دانسته اند)
جنین انسان از هنگام لقاح تخمک و کرمک تا لحظه جایگزینی در رحم 6 روز در راه است، سپس در رحم تا چهارده روز به صورت آویزک (علق) به رشد خود ادامه میدهد. و از هفته سوم بارداری با چشم غیرمسلح به صورت گوشت جویده شده دیده میشود. گذراندن دوره تمایز لایههای زاینده (مضغه) تا ماه سوم بارداری ادامه مییابد، (بهنقل از: لانگمن، رویانشناسی پزشکی/38)، اما این «مضغه» همیشه یک حالت ندارد و مراحل و حالات گوناگونی را طی میکند. قرآن از این تحول با عنوان «مخلقه و غیرمخلقه» یاد میکند،
نتیجه: از مجموع نظرات استفاده میشود که «مخلقه و غیرمخلقه» صفت «مضغه» است، به این معنی که در برخی از اقسام مضغه، مقدرات و کیفیت خصوصیات کامل است و در اقسام دیگر کامل نیست. و این خود یکی از شگفتیهای قرآن به شمار میآید.
1- انسان، پیش از مرگ، هفت مرحله را طى مىکند. (تراب، نطفه، علقه، مضغه، طفولیّت، بلوغ، پیرى) «خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ... »
2- دوران مُضغه (که انسان در رحم مادر به شکل لخته گوشتى است) دوران شکلگیرى انسان است. «مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ»
3- کسى که در دنیا از خاکِ بىجان انسان آفرید، پس در قیامت هم مىتواند. «لِنُبَیِّنَ لَکُمْ»
7. مرحله تشکیل استخوان و گوشت
قرآن بعد از بیان مرحله «مضغه» (گوشت جویده) به مرحله دیگری اشاره میکند و میفرماید «فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» و گوشت جویده شده را به صورت استخوانهایى آفریدیم و بر استخوانها گوشتى پوشاندیم (مؤمنون 14)
بگردید نطفه پس از آن علق علق گوشت پاره شد از سوى حق
پس از مدتى گوشت شد استخوان دگرباره خود گوشت رویید از آن
سپس گشت کامل تمام بدن دمیدى خدا روح در جان و تن
بر این قدرت و علم حق آفرین هماناست او احسن الخالقین
برای آشنایی بهتر با مرحله استخوانبندی جنین، لازم است مرحله پوشاندن گوشت نیز توضیح داده شود. آیه بالا بیانگر آن است که نخست استخوان تشکیل میشود، بعد گوشت روی آن قرار میگیرد. در سومین هفته رشد جنین، غضروف اولین مرحله ساخته شدن استخوان است.
غضروف بافتی مشتق از مزانشیم است که برای اولین بار در اواخر هفته چهارم زندگی جنین ظاهر میشود و در قسمتهایی که میخواهد استخوان تشکیل دهد، ابتدا باید قالبی از غضروف به وجود آید تا بعداً به استخوان تبدیل شود، این یافتههای علمی با مطالب قرآنی هماهنگ است و نشان از شگفتی علمی قرآن دارد. عبارت «فکسونا العظام لحماً» نشان میدهد که قرآن کریم 1400 سال پیش در تبیین پیدایش استخوانهای جنین قبل از روییدن گوشت، پیشتاز بوده است.
آیات و علم روز «صلب» و «ترائب»
بگو آدمى را نظر کن درست که او ازچه شد خلق روز نخست5
ز آبى جهنده 6 که آید بدر خود از بطن مادر ز صلب پدر 7
الصُّلْبِ : استخوان پشت. ستون فقرات. به معنای چیزی سخت و شدید و در آناتومی بدن نیز به استخوانهای پشت گفته میشود که از پس گردن تا آخر ران و کمر ادامه دارد. «التَّرَآئِبِ »: جمع تَریبَة، استخوان های سینه. «بین صلب» همان نخاع و آب نخاع که مرکز اعصاب کل بدن بوده و محل عبور اجزای منی است تا در انتها به شکل نهایی منی درآید. لذا بین دو سینه، بین نخاع و سینه و هم چنین بین دو استخوان ران (محل آلت تناسلی) نیز تراب نامیده میشود. دو قطب جنین رشد یافته انسان در هفتههای آخر جنینی مابین جناغ و دندههای تحتانی سینه مادر و ستون فقرات پشت مادر قرار داشته و از آنجا حرکت در مسیر کانال زایمانی را در موعد مقرر آغاز میکند.
در این آیه سخن از این که نطفهی مرد پس از ورود به رحم زن با چه ترکیب میشود و اوول در زن از کجا تشکیل شده یا خارج میشود نیامده، بلکه سخن فقط راجع به منی مرد است که از آن به عنوان «آب جهنده» نام برده شده و بیان شده که این آب، (یخرج) از صلب و ترائب خارج میشود. چرا که اوول در زن دافق جهنده نیست. در مورد نقش مشترک زن و مرد در به وجود آمدن فرزند، در آیات دیگری بحث شده. آیات فوق دقیقا سونوگرافی قرآن را قبل از ساخت دستگاه های آن دیدیم.
اعضای: گوش و چشم
حس شنوایی و بینایی، دو رکن اساسی معرفت و تفکر است.
سخن گفتن بر مبنای شنیدن و تصور اشیاء بر اساس مشاهده است، لذا گوش و چشم اهمیت ویژهای برای بدن دارند.
قرآن کریم نوزده مرتبه به مسأله شنیدن و دیدن اشاره دارد.
در بعضی از این آیات، پس از مراحل اولیه نطفه، به سمع و بصر اشاره میکند «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً»
در حقیقت، ما انسان را از آب اندک سیّال مخلوط آفریدیم، در حالى که او را مىآزماییم و او را شنوا و بینا قرار دادیم (انسان 2)
ز یک قطره آبى که ناچیز بود به انسان بدادیم جان و وجود
بدادیم بر او دو چشم و دو گوش مشاعر بدادیم و عقلى و هوش
آنگاه او را درست اندام کرد و از روح خویش در او دمید و براى شما گوش و دیدگان و دل ها قرار داد چه اندک سپاس مىگزارید (سجده 9)
در آیه ای، بعد از تولد بیان میکند «وَ اللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ جَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَ الأَبْصَارَ وَ الأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ »
خدا شما را از شکم مادرانتان در حالی که چیزى نمىدانستید بیرون آورد و براى شما گوش و چشمها و دل ها قرار داد که سپاسگزارى کنید (نحل78)
گاهی هم شنیدن و دیدن را به صورت مطلق میآورد،
در بعضی از آیات این دو را پس از مرحله دمیدن روح «ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ »
آنگاه او را درست اندام کرد و از روح خویش در او دمید و براى شما گوش و دیدگان و دل ها قرار داد چه اندک سپاس مىگزارید (سجده 9)
سپس نطفه را نیک آراستى ز روحش دمیدى و پیراستى
عطا کرد یزدان دو چشم و دو گوش بر او قلب بخشید و ادراک و هوش
ولى باز هم عده اى کم شمار بگویید خود شکر پروردگار
قرآن از میان تمام حواس به گوش، چشم و فؤادِ (قلب) به معنای خرد و عقل تکیه دارد، چون گوش و چشم مهمترین حس ظاهری انسان است که رابطه نیرومندی میان او و جهان خارج برقرار میسازد. گوش صداها را درک میکند و تعلیم و تربیت به وسیله آن انجام میگیرد. چشم وسیله دیدن جهان خارج و صحنههای مختلف عالم است و نیروی خرد مهمترین حس باطنی است. و اگر از آدمی گرفته شود، دچار مشکلات بسیاری می شود.
پیدایش اولیه چشم و گوش
در آیه ای، بعد از تولد بیان میکند «وَ اللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ جَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَ الأَبْصَارَ وَ الأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ »
خدا شما را از شکم مادرانتان در حالی که چیزى نمىدانستید بیرون آورد و براى شما گوش و چشمها و دل ها قرار داد که سپاسگزارى کنید (نحل78)
هم از بطن مادر یگانه خدا برون کرد و بخشید جان بر شما
اگرچه در آن لحظه و آن زمان نبودید آگاه هرگز از آن
ببخشیدتان حق دو چشم و دو گوش عطا کرد قلب و بیاراست هوش
مگر شکر گویید بر کردگار بگردید شاکر به پروردگار
به اعتقاد دانشمندان رویانشناسی، نخستین نشانه رشد گوش را میتوان در یک دوران تقریباً بیست و دو روزه به صورت ضخیم شدن اکتودرم سطحی در هر طرف رومبانسفال پیدا کرد و در هفته چهارم گوش داخلی از اکتودرم سطحی جدا میگردد (لانگمن، توماس، رویانشناسی/382 ـ 393). گاهی هم شنیدن و دیدن را به صورت مطلق میآورد،
مانند «وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ »خداست که براى شما گوش و چشم و دل پدید آورد چه اندک سپاسگزارید (مؤمنون 78)
خدا بر شما داد دو چشم و گوش یکى قلب دادى و ادراک و هوش
ولى عده اى کم بر او شاکرید سپاس خدا را به جاآورید
وَ لَقَدْ مَکَّنّٰاهُمْ فِیمٰا إِنْ مَکَّنّٰاکُمْ فِیهِ وَ جَعَلْنٰا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصٰاراً وَ أَفْئِدَةً فَمٰا أَغْنىٰ عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لاٰ أَبْصٰارُهُمْ وَ لاٰ أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِذْ کٰانُوا یَجْحَدُونَ بِآیٰاتِ اللّٰهِ وَ حٰاقَ بِهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ 26 (احقاف 26)
چه تمکین که دادیم بر قوم عاد که هرگز خدا بر شما آن نداد
بدادیمشان نیز هم چشم و گوش یکى قلب تا درک ورزند و هوش
ولى این همه عضوها و قوا رهاشان نکردى ز خشم خدا
بر آنان بیامد عذابى گران که همواره کردند تحقیر آن
1- راههاى شناخت، از بزرگترین نعمتهاى الهىاند. «أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ ... »
2- راه شناخت، در محسوسات منحصر نیست، بلکه دل نیز ابزار شناخت است. «السَّمْعَ و الْأَفْئِدَةَ»
نکته جالب اینکه واژه «سمع» در قرآن مفرد، ولی واژه «ابصار» جمع آمده است، یعنی در آن واحد گوش انسان یک شنوایی به طور واضح دارد ولی چشم میتواند در یک لحظه چند چیز را ببیند.
تکیه بر این سه موضوع (گوش و چشم و عقل) به خاطر آن است که ابزار اصلى شناخت انسان این سـه مـى باشد, مسائل حسى را غالبا از طریق چشم و گوش درک مى کند و غیرحسى به نیروى عقل. «سمع» مصدر است و مفرد و جمع را شامل مىشود و لذا نیازى به آوردن آن به صورت جمع نیست، بر خلاف «ابصار» و «افئده» که به صورت جمع آمدهاند.
کسىکه از رو به زمین افتاده، دید ندارد، با زحمت و کند حرکت مىکند، چون موانع راه را نمىبیند دست و صورتش آسیب مىبیند، ذلیل مىشود، دیگران مىروند و او تنها مىماند، ولى کسىکه ایستاده حرکت مىکند، عزیز است، تند و سریع مىرود، موانع راه را از دور شناسایى و بررسى مىکند، لذا سالم مىماند و دیگران نیز با او همراهند.
پس (همراهی عقل یا افئده با چشم و گوش) ضروری است.
رابطه غم و کوری
قرآن هنگام داستان فراق حضرت یعقوب از یوسف (علیهما السلام)
وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَینَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیم آن گاه یعقوب (از شدت حزن) روی از آن ها بگردانید و گفت: وا اسفا بر فراق یوسف! و از گریه غم چشمانش سفید شد و سوز هجران و داغ دل بنهفت. (یوسف 84)
پس آنگاه صورت از ایشان بتافت چو پیمان شکستن در آنها بیافت
بفرمود کز دورى یوسفم شب و روز بر اشک و غم عاکفم
چنان درد هجران بر او شد شدید که از گریه چشمان او شد سفید
ولى سوز هجران به قلبش نهفت از آن داغ با کس کلامى نگفت
سفید شدن چشم به معنای سفید شدن سیاهی چشم و کوری و نابودی حس بینایی است، هر چند این کلمه گاه به کاهش توان بینایی نیز میآید، اما از آیه 93 همین سوره پیراهن مرا ببرید و به روی صورت پدرم بیندازید، بینا میشود
معلوم میشود سفیدی چشم به معنای کوری است «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» یعقوب چه حقیقةً کور شده باشد و برابر وحی آسمانی، یوسف پیراهن خود را جهت بازیابی بینائی به کنعان فرستاده باشد، و یا این که تنها سوز فراق چشمان او را کم سو نموده باشد و مژده یوسف گم گشته، دیدگان را نور و جسم را زور بخشیده باشد، مانعی در میان نیست. (المیزان 11/363)
از نظر علمی ثابت شده که سفیدی مردمک چشم در اثر ایجاد تغییراتی در رگهای خونی چشم، به دلایل مختلف از جمله ناراحتیهای روانی و عصبی، به وجود میآید.
فشار خون بر اثر غم و اندوه بالا میرود و سبب سفیدی و کوری چشم میشود. (طب در قرآن63) این اشارههای قرآنی به گوش و چشم از شگفتیها و اعجاز علمی آیات پرده بر میدارد که میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) 17 مرتبه واژه «سمع» بر «بصر» مقدم شده است و رویانشناسان معتقدند دستگاه شنوایی جنین زودتر از بینایی او شکل میگیرد؛
ب) مفرد بودن «سمع» و جمع بودن «ابصار» به این معناست که در زمان واحد، حس شنوایی یک صدا را به طور واضح میشنود ولی حس بینایی چند شیء را میتواند مشاهده کند؛
ج) قرآن در بیان داستان حضرت یوسف(ع) ناراحتی و گریه را با سفیدی چشم و کوری در ارتباط میداند و این با یافتههای چشم پزشکی مطابقت دارد.
پوست جدید بر بدن
همانا کسانیکه به آیات ما کافر شدند بزودی در آتش اندازیم.هرچه پوست بدنشان برشته میشود، پوستی جایگزین آن میکنیم تا عذاب را بچشند. چون آنان هر لحظه، لجاجت مىکنند پس باید هر لحظه با پوست جدید کیفر شوند.
هرآن کس به عصیان برآورده دست بر آیات اللّٰه کافر شدست
به زودى ورا در جهنم بریم بر او آتشى سخت میاوریم
چو آن پوست سوزد به سوز و گداز بروید به جایش دگر پوست باز
چنین بار تعذیب باید کشند که سختى کیفر بباید چشند
همانا خدا راست بس اقتدار حکیم است در کار خود کردگار
چنانکه در تفسیر صافى آمده است: «ابن ابى العوجاء» یکى از مخالفان دین در عصر ائمه، از امام صادق (علیه السلام) پرسید: گناه پوست جدید چیست؟
امام فرمود: پوست جدید، از سوختههاى همان پوست اوّل است، مثل خشتى که شکسته و خورد مىشود و بار دیگر گل و خشت تازهاى ساخته مىشود.
امروز با توجه به پیشرفت علم به معجزه بودن و اعجاز علمی و پزشکی این آیه پی می بریم
در زیر پوست، عصب هایی قرار دارند که به محض رسیدن صدمه یا لطمه ای به پوست با ایجاد درد این خطر رو به انسان هشدار میدن و اگه این عصب ها به هر دلیلی از بین برن دیگه انسان درد رو احساس نمیکنه.
پس برای اینکه درد رو همواره احساس کنه، خدا دوباره یه پوست جدید بر بدن اون میرویاند.
این معجزه ی قرآن در حدود 1400 سال پیش ذکر شده و ما امروز تازه متوجه ی عظمت این آیه شدیم این آیه اشاره به مقوله ی عصب شناسی و پزشکی در متن قرآن دارد.
1. کیفر کافران دائمى است. «بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً»
2. معاد جسمانى است.
3. پوست جدید، به خاطر چشیدن عذاب شدید است.
(چون در سوختن، بیشتر درد و سوزش مربوط به پوست است و اگر آتش به استخوان برسد، درد کم مىشود). «بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً»\
پوست و احساس درد
پوست از هفته سوم تشکیل جنین، شروع به شکلگیری میکند و در هفته بیست و ششم کامل میگردد.
آیه، سوزناک بودن عذاب جهنم را ترسیم میکند و احساس درد سوختگی را به پوست نسبت میدهد و میفرماید:
در جهنم پوست بدنشان را میسوزانیم. این سوال مطرح است که چه رابطهای بین پوست بدن و سوختگی وجود دارد و چرا خداوند نفرمود گوشت بدن را میسوزانیم.
قرآن در 14 قرن گذشته، پوست را مهمترین عضو ناقل درد معرفی میکند و سوختگی را مهمترین تحریک کننده اعصاب گرماگیر بدن که در پوست قرار دارد میداند.
با توجه به عدم آگاهی مردم در آن زمان و در قرنهای بعد به این مسأله علمی، میتوان آن را از معجزات علمی قرآن نامید.
تنفس پوستی
پوست وظایف مهمی دارد مانند : دخالت در تنظیم درجه حرارت بدن و تنفس پوستی؛ جذب اکسیژن 1% تا 9/1 و 7/2% دفع CO2 و ترشح مواد سمی خورده شده از راه غدد عرق؛ خواص بیوشیمیایی؛ سنتز ویتامین D در اثر نور خورشید و... که همه آنها در فضای باز پوستی و زمانی است که اکسیژن به صورت آزاد جذب شود. (کلیات پزشکی/85)
و (اگر به آنان نگاه مىکردى) آنان را بیدار مىپنداشتى (زیرا چشمانشان باز بود،) در حالى که آنان خواب بودند و ما آنان را به پهلوى راست و چپ مىگرداندیم (تا بدنشان سالم بماند) و سگشان دستهاى خود را بر آستانهى غار نهاده بود (و نگهبانى مىداد) اگر نگاهشان مىکردى، پشت کرده و از آنان مىگریختى و سرتاپا، پراز ترس از آنان مىشدى.
تو پنداشتى خود بُدندى بهوش ولى رفته در خواب سنگین خموش
چپ و راست گرداندشان لطف دوست نگهبان هر مؤمنى آخر اوست
به درگاه آن غار یک سگ نشست بگسترده روى زمین هر دو دست
اگر بودت از حال آنها خبر به وحشت از آنجا نمودى گذر
نکته جالب این که خداوند در باره داستان اصحاب کهف و خواب بسیار طولانی آنان میفرماید:«وَ نُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ ذَاتَ الشِّمَالِ» و آنان را به سمت راست و سمت چپ مىگرداندیم. شاید یکی از حکمتهای گرداندن به چپ و راست همین باشد، هرچند خواب طولانی آنها از معجزات خدا و برخاسته از قدرت فرابشری است.
یکى از نعمتهاى خدا، غلتیدن انسان در خواب است. «نُقَلِّبُهُمْ»
- خداوند سببساز و سببسوز است و تغییر عوامل وآثار، از آیات الهى است. «تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ» (خداوند خواب اصحاب کهف را از نظر کمّى از چند ساعت به 309 سال و از نظر کیفى نیز به خوابى که چشمها باز و در حدقه مىچرخد، تغییر داد
- گاهى حیوانات نیز مأمور اهداف الهىاند. از نقش حیوانات در زندگى بشر غافل نباشیم «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ »
- شکل و قیافهى افراد، معیار شناخت صحیح نیست، چه بسا قیافهاى که مردم از آن مىگریزند، ولى از اولیاى خدا باشد. «لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً»
پوسیدن استخوان ها
أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ (قیامه 3) آیا انسان گمان می کند خداوند نمی تواند پس از مرگ و پوسیدن استخوان ها او را زنده کند؟
گمان کرده انسان که چون شد هلاک همه استخوانهاش پوسید پاک
دگرباره آیا خداى جهان نخواهد کند جمع آن استخوان
یکى از منکران معاد قطعه استخوان پوسیده اى را به دست گرفته مى گفت وَ ضَرَبَ لَنٰا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قٰالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ 78 یس چه کسى این استخوان ها را زنده مى کند در حالى که پوسیده است)؟
مثالى به ما زد یکى مرد خام بدین گونه بگشاد لب بر کلام
که این استخوانها چو پوسیده شد که اش زنده سازد دگرباره خود
پیام آیه : « اِعلَموا اَنَّ اللهَ یُحىِ الاَرضَ بَعدَ مَوتِها »(حدید17) هرسال در زمستان می بینیم که گیاهان همچون چوب های بی جان میشوند و بار دیگر در بهار زنده می شوند آیا این نمونه ای از مرگ و زندگی دوباره ی ما نیست؟
نظیر این معنى در آیات دیگر قرآن نیز به چشم مى خورد،
از جمله در آیه 78 سوره یس مى خوانیم : یکى از منکران معاد قطعه استخوان پوسیده اى را به دست گرفته بود و به پیغمبر مى گفت «مَن یُحیىِ العِظام وَ هِىَ رَمیم »: (چه کسى این استخوان ها را زنده مى کند در حالى که پوسیده است)؟
اما ببینیم چرا مخصوصا روى استخوان ها تکیه شده است ؟ این به خاطر آن است که اولا دوام استخوان بیش از سایر اعضا مى باشد، و لذا هنگامى که بپوسد و خاک شود و ذرات غبارش پراکنده گردد امید بازگشت آن در نظر افراد سطحى کمتر است
ثانیا استخوان مهمترین رکن بدن انسان مى باشد،
چرا که ستون هاى بدن را استخوان ها تشکیل مى دهند، و تمام حرکات و جابجائى و فعالیت هاى مهم بدن به وسیله استخوان ها انجام مى گیرد، کثرت و تنوع و اشکال و اندازه هاى مختلف استخوان ها در بدن انسان از عجایب خلقت خداوند محسوب مى شود، و ارزش یک مهره کوچک پشت انسان هنگامى ظاهر مى شود که از کار بیفتد و مى بینیم که تمام بدن را فلج مى کند. منکران معاد، بر اساس پندار و خیال به انکار قیامت مىپردازند نه استدلال و دلیل و برهان - اعضا و جوارح و استخوانهاى پوسیده و پراکنده، در قیامت قابل جمعآورى است - معاد جسمانى است و در قیامت وجود انسان از استخوانهاى خودش است.
توجه به خوردنی ها
فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ عبس24
پس انسان باید به خوراک خود بنگرد.
ببایست انسان به چشمى دقیق کند بر غذایش نگاهى عمیق
انسان بطور طبیعی از برخی غذاها لذت می برد و از آنجا که اسلام براساس فطرت انسان بنا شده است به ما دستور می دهد که از غذاهای طَیِّب که موافق طبع انسان است و از آن ها لذت می برد، بخورد.
اما برخی مکاتب در اثر انحرافات و تحریفات از این مسیر مستقیم کنار رفته است و گاهی خوردن غذاهای پاک را ممنوع اعلام کرده است.
انسان باید به غذاى خود بنگرد که آیا از حلال است یا حرام، دیگران دارند یا ندارند، نیروى بدست آمده از آن در کجا صرف مىشود و این غذا چگونه بدست آمده است؟
امام باقر (علیه السلام) در ذیل آیه «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» فرمودند: انسان بنگرد که علم خود را از چه کسى مىگیرد و طعام را شامل طعام معنوى دانستند.
1. انسان، مأمور به تفکر در غذا، به عنوان یکى از نعمتهاى خداست، خوردنبىفکر کار حیوان است. «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ »
2. اگر ملاک هاى معنوى نباشد، انسان و حیوان در کامیابى از غذا و طبیعت، در یک ردیفند. «مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ»
3. دقّت در پیدایش نعمتها، وسیلهاى براى کفر زدائى است. «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ »
4. هستى، مدرسه خداشناسى است، چه سیر تکاملى درون انسان و چه بیرون انسان. «مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ- أَماتَهُ- أَنْشَرَهُ صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا ...»
5. ریزش باران و رویش انواع گیاهان و درختان، هدفمند است و فراهم شدن غذا براى انسان و حیوانات، یکى از حکمتهاى آن است ولی برای ما عادت شده و غافلیم. «أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ ...شَقَقْنَا الْأَرْضَ ... فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا ... مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ»
6. انگور، زیتون و خرما، از میوههاى مورد سفارش قرآن است. «عِنَباً ... زَیْتُوناً وَ نَخْلًا»
ممنوعیت غذاهای غیربهداشتی (خبیث)
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرٰاةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهٰاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبٰاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبٰائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاٰلَ الَّتِی کٰانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (اعراف157) و برآنان هر غذای پاکیزه را حلال و هر چیز پلید و منفور را حرام می گرداند.
هرآن کس که از خاتم الانبیا (ص) اطاعت نماید به شوق و رضا
به تورات و انجیل اوصاف او همه ثبت گشته است خود موبه مو
کند امر بر نیکى و راستى کند نهى از زشتى و کاستى
بر آنان نماید حلال آن طعام که پاکیزه است و خوش آید به کام
نماید حرام آنچه باشد پلید که از آن گزندى به هرکس رسید
کند سهل احکام سختى که چند به گردن نهادند چون غل و بند
کسانى که رفتند دنبال او نهاده بر او احترامى نکو
بدادند یارى او روز و شب بکردند کار نکو در طلب
به نورى که بر او بیامد فرود بگشتند مؤمن به دور وجود
به تحقیق هستند خود رستگار که رحمت ببینند از کردگار
مسأله حلال کردن طیبات و حرام کردن چیزهای خبیث از فطریاتی است که همة ادیان الهی آن را پذیرفته اند. طیبات یعنی آنچه را طبع سالم و سلیم می پسندد و خبیث امور نفرت آمیز که طبع سالم را نمی پسندد یعنی دعوت پیامبران موافق فطرت آدمی است.
/ 1. موضوع مصرف و تغذیه، مورد عنایت اسلام است. «یُحِلُ ... یُحَرِّمُ » (قبل از نزول قرآن، یهود و نصارا در دام خرافات و برنامههاى طاقتفرسا و تحریم حلالها و بدعتگذارىها بودند که با ظهور اسلام، تمام آن ها برداشته شد.)
2. براى اصلاح جامعه، ابتدا باید امکانات حلال را فراهم کرد، سپس براى امور حرام، محدودیّت ایجاد نمود. «یُحِلُّ»، قبل از «یُحَرِّمُ» است
3. حلالها و حرامهاى الهى، بر اساس فطرت است. «یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ» «طیب»، به چیزى گفته مىشود که مطابق طبع انسان باشد
تفسیر المیزان خلاصه در ادامه آیه فوق پیامبر (صلی الله علیه و آله) طیبات را بر آنها حلال و خبائث را بر آنها حرام نمود، یعنی هر چیز طیب و پاکیزه ای در شریعت اسلام حلال است و هرچیز آلوده و خبیثی، حرام می باشد. و باز می فرماید: پیامبر (صلی الله علیه و آله) تکالیف شاقی را که بر گرده آنها بود و قیودی را که در شریعت عیسی (علیه السلام) وجود داشت همه را از آنها برطرف نمود. و در آخر می فرماید: کسانی که به این پیامبر (صلی الله علیه و آله) ایمان آورده و او را گرامی و بزرگ بشمارند و از نور، (یعنی قرآن کریم که بر او نازل شده و مسیر زندگی انسان را روشنی می بخشد و او را به سوی کمال هدایت می کند)، پیروی می کنند، این ها همان رستگاران هستند، چون به هدفشان که رسیدن به سعه رحمت الهی در دنیا و آخرت است نایل شده اند.
دوره زندگی انسان
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفٰاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکٰاثُرٌ فِی الْأَمْوٰالِ وَ الْأَوْلاٰدِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفّٰارَ نَبٰاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرٰاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطٰاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذٰابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللّٰهِ وَ رِضْوٰانٌ وَ مَا الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ الْغُرُورِ حدید۲۰ بدانید که جز این نیست که زندگى این دنیا بازى و سرگرمى و آرایش نمودن و فخرفروشىتان به یکدیگر و افزونطلبى از همدیگر در اموال و فرزندان است. در حقیقت 5 مقطع زندگی دنیوی 8 ساله است تا 40 سالگی. در کودکی با اسباب بازی، و کمی بزرگتر که شد به لهو، و در جوانی به خوش تیپی که دوره زینت، و بزرگتر فخرفروشی، و به میان سالی مالش را زیاد کند و به بهانه ها و .
الا ای که دارید عقلى و هوش بگیرید پند خدا را به گوش
که این زندگانى دنیاى خوار فقط هست بازیچه اى طفل وار
نشاید که بارش به خوارى کشى بود لعبى و لهو و آرایشى
پس از آن تفاخر بیاید ز پى ره خودستائى نمایید طى
فزون تر نمایید اندر حساب زن و مال و فرزند را با شتاب
که این کار دنیاست اندر مثل چو باران که بارد بوقت و محل
گیاهى برآرد خود از خاک سر که در حیرت آرد همى برزگر
بزودى ببینى بخشکد گیاه بپوسد شود زرد و گردد تباه
عذابى رسد سخت از سوى رب به عقبى بر افراد دنیاطلب
همه مؤمنان راست غفران نصیب بیابند آن را به اجر شکیب
بلى زندگانى دار الفنا نباشد به غیر از فریب و ریا
این پنج موردی که در آیه نام برده شد در حقیقت پنج مقطع زندگی دنیوی 8 ساله است تا 40 سالگی است. انسان در کودکی با اسباب بازی است، و کمی بزرگتر که شد در کوچه و خیابان به لهو مشغول می شود، و به جوانی که رسید به خوش تیپی که دوره زینت است، و وقتی دارای همسر و خانواده شد به دنبال فخرفروشی به دیگران است و به میان سالی که رسید همّ و غمّی ندارد الّا اینکه مالش را زیاد کند و به بهانه ها و توجیه های مختلف از قبیل آینده فرزندان و غیره خانه و مغازه و زمین بخرد.
در هر دورهاى از عمر، یکى از جلوههاى دنیا، انسان را مشغول مىکند؛ دوران کودکى و نوجوانى، مشغول لهو و لعب است، دوره جوانى، در فکر زینت و زیبایى و دوره میان سالى و پیرى، گرفتار تفاخر و تکاثر است. در آیات قبل سخن از صدقه و قرضالحسنه بود، این آیه موانع و عوامل بازدارنده از انفاق را بیان مىکند.
1. شناخت حقیقت دنیا، به دقّت و ژرف نگرى نیاز دارد. «اعْلَمُوا»
2. قرآن، دیدگاه انسان را نسبت به دنیا تصحیح مىکند. «و اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا»
3. زیبایىهاى دنیا زودگذر است. «وَ زِینَةٌ ... فَتَراهُ مُصْفَرًّا»
پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) : زندگانی دنیا به حقیقت بازیچه ایست کودکانه و لهو و عیاشی جوانان و آرایش زنانه و فخر و خودستایی با یکدیگر و حرص افزون مال و فرزندان و در مثل مانند بارانی است که به موقع ببارد و گیاهی در پی آن از زمین بروید و برزگران دنیا پرست را به شگفت آورد.
آفرینش به حق
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ نحل 3
خدا آسمان و زمین آفرید بحق حکمتى هست در آن پدید
منزه بود زین صفت کردگار که باشد شریکى ورا در کنار
أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ۗ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى ۗ وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ روم8 آیا آنان با خود نیندیشیدند که خداوند، آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو است جز بحق و برای زمان معیّنی نیافریده است؟
تفکر نسازند در پیش خود که نیلى سپهر و زمین و آنچه بُد
همه خلق گردیده بر راستى به معلوم وقتش بیاراستى
چه بسیارى از مردمان کافرند به دیدار یزدان خود منکرند
1. آفرینش آسمان و زمین، بیهوده و باطل نیست، بلکه بر حقّ استوار است. «خَلَقَ ... بِالْحَقِ»
2. کدام بُت و یا معبودى مىتواند در خلقت، شریک خداوند باشد؟ «خَلَقَ ... تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ»
3. مبارزه با شرک، باید مستمّر باشد. جملهى «تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ» در آیه اوّل و سوّم تکرار شده.
4. غرور و تکبّرِ انسان تا بدان حدّ است که در برابر خالق خود به خصومت و اظهار دشمنى مىپردازد. در آیات کریمهی قرآن و روایات مکرّر آمده که قوّهی قضایّیه، برای احقاق حقّ است: «و انْحَکَمَ بِالْحَق» «رجل قضا بِالحَقّ» مسألهی« حق » در قضایای مربوط به قضا و قضاوت، دائماً تکرار میشود.
تفسیر المیزان :
خوب؛ حق چیست؟ حق در بینش و جهانبینی اسلامی عبارت است از قرارِ حقیقیِ عالم هستی: «ما خَلَقْنا السَّمواتِ والاَرضْ و ما بینهما اِلّا بِالْحَقّ»
و در آیهی شریفهی دیگر «خَلَقَ السَّمواتِ و الاَرْضْ بِالْحَقّ»
و باز در دو آیهی دیگر: «خَلَقَ اللَّه السَّمواتِ و الاَرضْ بِالحَقّ» و «ما خلق اللَّه و السموات و الارض و ما بینهما الّا بالحق» که یکی در سورهی «عنکبوت» و دیگری در سورهی «روم» است.
آیه شریفهی «و ما خَلَقنا السَّمواتِ والاَرضْ و ما بَینَهُما لاعِبین» هم هست که متعاقب آن در آیهی بعد میفرماید: «ما خَلَقناهُما اِلّا بِالحقّ» خوب؛ حق یعنی چه؟ یعنی آن قرارِ حقیقیِ عالمِ وجود. همان که خدا آن چنان آفریده است که باید باشد. همان که محصولِ حکمتِ الهی است و باید چنان باشد و چنان سیر کند که مطابق واقع و حکمت الهی باشد.
تمام آیات که اشاره شد و می شود بحث علمی است که باید در آن اندیشه شود و این راه قرآن است.
قرآن و آفرینش
بشر باید بداند وجود او که قطعآ از نظر کرامت و حیثیت و عظمت، شایستگی برتری بر همه جهان کیهانی دارد، آفرینشش لغو و عبث و بیهوده نیست (وَ مَا خَلَقنَا السَّمَاءَ وَ الاَرضَ وَ مَا بَینَهُمَا لاَعِبِین (انبیاء16)
ما آسمان و زمین و بین آن ها را برای بازیگری نیافریدیم.
هر آنچه بود در زمین و آسمان هر آنچه نهان است در آن میان
به بازیچه خلقش نکرده خدا نفرموده خلقت ز روی هوا
وَ مَا خَلَقتُ الجِنَّ وَ الاِنسَ اِلاَّ لِیعبُدُون (ذاریات56) و من نیافریدم جن و انس را، مگر این که مرا عبادت کنند بدیهی است که معنای عبادت، چیزی جز قرار گرفتن در جاذبه کمال الهی نیست.
خدا انس و جن را نبخشید جز آنکه پرستند رب جهان
هم چنین، این که خداوند نیازی به عبادت ما ندارد، به هیچ گونه استدلال احتیاجی ندارد، زیرا قضیه بدیهی تر از آن است که بر انسان عاقل پوشیده بماند. عبادت چون نردبانی است برای بالا رفتن و رسیدن به کمال است.
مجموع این آیات با اشکال گوناگون دستور میدهد که انسان ها باید موقعیت خود را در این دنیای معنادار درک نموده و مطابق این درک، مطیع دستورات عقل و وجدان درونی و انبیای الهی که عقل و وجدان برونی هستند، باشند.
همه احکام مربوط به این بعد انسانی نیز ثابت و اولیه محسوب می شوند.
در این آیات، ابتدا خداوند مىفرماید: ما «لاعب» نیستیم و سپس در ادامه بجاى آنکه بفرماید: «لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لعبا» فرمود: «أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً»،
بنابراین معلوم مىشود که جوهرهى لهو و لعب یکى است، لذا در تفسیر المیزان مىخوانیم: کار منظم و شکل یافتهاى که با اهداف خیالى همچون افعال کودکان صورت مىپذیرد، «لَعِب» نام دارد،
ولى همین که این کارهاى خیالى به جدّى رسید که انسان را از امور اصلى باز داشت و به صورت سرگرمى در آمد، به آن «لَهو» مىگویند و این هر دو در مورد خداوند، بىمعنا و باطل است.
در قرآن مجید بارها بر این مسئله تأکید شده که جهان هستى بازیچه نیست و هدفدار آفریده شده. از جمله، آیه 12 سورهى طلاق، هدف را ایمان انسانها دانسته و مىفرماید: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ ... لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً»
خداوند آسمانهاى هفتگانه و مثل آن ها زمین را خلق کرد ... تا شما بدانید که او بر هر کارى قادر است و علم او بر هر چیزى احاطه دارد.
البتّه تحقّق این هدف با تفکّر در هستى و درس گرفتن و اقرار بر آن است. بر فرض بناى سرگرمى داشتیم از فرشتگان و مقرّبان درگاه خود سرگرمى درست مىکردیم و کارى به جهان مادّیات و طبیعت نداشتیم.
(نشان از اهمیت قرآن به مسائل علمی دارد)
اعجاز سماوی و نجومی قرآن
مراحل خلقت هستی
قرآن کریم در آیات فراوانی به مدت آفرینش جهان اشاره کرده است. برخی از نویسندگان بیانهای قرآن را در این زمینه اعجازی علمی دانستهاند.
إِنَّ رَبَّکُمُ اللّٰهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اسْتَوىٰ عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهٰارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرٰاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاٰ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبٰارَکَ اللّٰهُ رَبُّ الْعٰالَمِینَ اعراف/54؛
همانا خداى شما آن خداست که نیلى سپهر و زمین زو بجاست
زمین و سماوات را آفرید به شش روزشان کرد جمله پدید
پس آنگاه بر عرش پرداختى به حکمت چنین عرش را ساختى
بپوشاند بر روز، از شب نقاب که پوید بدنبال آن با شتاب
خور و ماه و اختر یکایک ز پى مسخر بگشتند بر امر وى
هرآنچه به خلقت بود برقرار بدانید کان هست از کردگار
خداوند سبحان نکو آفرید همه عالم از صنع او شد پدید
و منظور در شش مرحله و دوره و تصادفی و یکباره نبوده است .
مراحل آفرینش جهان، به طور اجمال، قبل از نزول قرآن در کتابهایی مانند تورات (کتاب مقدس/ سفر تکوین/ فصل اول و دوم) نیز مطرح بود و مردم جزیرةالعرب که با یهودیان مراوده داشتند، به طور طبیعی، از آن مطلع بودند.
مراد از شش روز در آیه، شش مرحله و دوران است. زیرا در ابتداى آفرینش، خورشیدى نبود تا شب و روزى باشد. و یک باره و تصادفی هم نیست. کلمهى «عرش» به سقف و مکان مسقّف و داربست و همچنین به تختِ بلند و بزرگ پادشاهان اطلاق مىشود و گاهى به عنوان کنایه از قدرت بکار رفته است. مثلًا مىگویند: فلانى بر تخت نشست، یا آنکه فلانى را از تخت پائین کشیدند، یعنى قدرتش از بین رفت.
سؤال: این آیه، هدف خلقت را آزمایش انسان مىداند، «لِیَبْلُوَکُمْ» ولى آیات دیگر امور دیگرى را بیان کردهاند، چگونه است؟
پاسخ: هدفها در طول یکدیگر و به صورت مرحلهاى است، چنانکه شخمِ زمین براى کشت است و کشت براى گندم و گندم براى نان و نان براى انسان. آفرینش براى آزمایش است.« لِیَبْلُوَکُمْ».
نظم در منظومه شمسی
الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ طِبٰاقاً مٰا تَرىٰ فِی خَلْقِ الرَّحْمٰنِ مِنْ تَفٰاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرىٰ مِنْ فُطُورٍ (ملک٣) ﺁﻧﻜﻪ ﻫﻔﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺁﻓﺮﻳﺪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ خدا، تفاوت و اختلافی ﻧﻤﻰ ﺑﻴﻨﻰ ﭘﺲ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻨﮕﺮ ﺁﻳﺎ ﻫﻴﭻ شکافی ﻣﻰﺑﻴﻨﻰ؟ (ﺧﻠﻞ ﻭ ﻧﺎﺑﺴﺎﻣﺎﻧﻰ ﻭ ﻧﺎﻫﻤﮕﻮﻧﻰ و بی نظمی میبینی؟)
خدائى که هفت آسمان برفراشت یکى را به روى دگر یک گذاشت
تو در خلقت مهربان کردگار نبینى که نقصان بود برقرار
بر این نظم خلقت کنون کن نظر تماشاى آن کن به چشم بصر
ببین تا در آن استوارى که هست مگر گرد سستى برآن برنشست ؟
«تَفَاوُتٍ»: عیب و نقص. خلل و رخنه. ناسازگاری و ناخوانی. نظم و نظام شگفتانگیز بر الکترون، پروتون، اتم، زمین، منظومه شمسی، منظومههای دیگر، کهکشان راه شیری، کهکشان های دیگر، و ... حاکم است، و همه جا قانون است و حساب، و همه جا نظم است و برنامه ... هرچه ای انسان در جهان آفرینش دقّت کنی کمترین خلل و ناموزونی در آن نمیبینی.
«فُطُورٍ» : جمع فَطْر، درز و شکاف. مراد خلل و رخنه است. ﺍﮔﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ثاﺑﺖ ﻭ ﺳﻴﺎﺭ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻴﻢ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺟﺰء ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﺑﺸﻤﺮﻳﻢ ﻣﻌﻠﻮم ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺣﻞ ﺑﺎﻟﺎﺗﺮ ﻋﻮﺍﻟﻢ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻳﻜﻰ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ .
ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﻣﻰ ﺍﻓﺰﺍﻳﺪ: ﺩﺭ ﺧﻠﻘﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺣﻤﺎﻥ ﻫﻴﭻ ﻧﻘﺺ ﻭ ﺗﻀﺎﺩ ﻭ ﻋﻴﺒﻰ ﻧﻤﻰ بینی. ﺑﺎ ﺗﻤﺎم ﻋﻈﻤﺘﻰ ﻛﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﻫﺴﺘﻰ ﺩﺍﺭﺩ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﻧﻈﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺳﺘﺤﻜﺎم، ﻭ ﺍﻧﺴﺠﺎم، ﻭ ﺗﺮﻛﻴﺒﺎﺕ ﺣﺴﺎﺏ ﺷﺪﻩ، ﻭ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﺩﻗﻴﻖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﻰ ﻧﻈﻤﻰ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻣﻰ ﻳﺎﻓﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﺑﻮﺩﻯ ﻣﻰ ﻛﺸﻴﺪ.
مردی از علی (علیه السلام) دربارهی شب قدر پرسید ... و گفت: میبینم که شب قدر را چنین یاد میکنی: فرشتگان و «روح» در آن شب به زمین داخل میشوند. قدر/۴-۳ ؟
حضرت فرمود: اگر شرح آن بر تو معلوم نشد، توضیح آشکاری از آن در اختیار تو قرار میدهم که داناترین مردم سرزمینت بهمعنای شب قدر باشی.
آن مرد گفت: در اینصورت لطف [بزرگی] به من کردهای.
علی (علیه السلام) به او فرمود: خداوند تنهاست و تکبودن را دوست دارد و تنها است و تک بودن را برگزید و همه چیز را بر هفت تا بودن جاری ساخت؛ هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آنها را.
و فرمود: «خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً». پس شب قدر را میان هفت شب آخر جستجو کن.
سیاره ی زمین و نیروی جاذبه
اللّٰهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمٰاوٰاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا ثُمَّ اسْتَوىٰ عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیٰاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقٰاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ رعد2 آسمانها بدون ستونهایی که ببینید، برافراشت
خداوند یکتاست رب جهان همان کس که افراشت هفت آسمان
برافراشت در آسمانها ستون که چشم است از دیدن آن زبون
پس از آن بیاراست عرش عظیم خداوند یکتا خداى حکیم
به تسخیر آورد خورشید و ماه بود هریکى را مدارىّ و راه
نظام جهانیست یکسر درست بنایش بود محکم و نیست سست
نشانهاى حق را سلیس و عیان به تفصیل فرموده یزدان بیان
که شاید به دیدار پروردگار بگردید مؤمن به روزِ شمار
«عمد»: به معنای ستون است. دانش پیشرفته بشر دریافته است که کره ی زمین، با سرعت شگفت در فضای آزاد حرکت می کند . و به واسطه ی نیروی جاذبه ای که بین خورشید و سیارات دیگر قرار دارد، هر کدام در مسیر خود پیش می رود.
قرآن گوید، زمین ستون هایی غیر قابل دیدن دارد، که اشاره به همین پدیده ی شگفت است. آسمان، کرهها و اجرام آسمانی مانند سقفی، بالای سر زمین قرار گرفتهاند؛ اما چرا این سقف با عظمت که ستونی برای آن دیده نمیشود، فرو نمیریزد؟ آیا این سقف ستونی ندارد یا ما نمیبینیم؟ آیاتى در قرآن بر نگهدارى آسمانها (و زمین) توسط خدا دلالت مىکند، از جمله:
الف: آیه فوق، «اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها »
ب: «إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ» همانا خداوند آسمانها و زمین را از سقوط حفظ مىکند و اگر روى به سقوط نهند، هیچکس جز او نمىتواند آنها را نگهدارد.
ج: «وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ» و خداوند از سقوط آسمان بر زمین جلوگیرى مىکند.
علامه طباطبایى (ره) در تفسیرالمیزان مىگوید: مراد از «تفصیل» جدا کردن کرات آسمانى و زمین از یکدیگر است، و مشاهدهى این تفکیک، ما را بر قدرت تفکیک مردم در قیامت آگاه مىسازد.
از حضرت على (علیه السلام) سؤال شد که خداوند چگونه به حساب همه خلائق مىرسد؟ فرمودند: همانگونه که به همه خلایق رزق مىدهد.
در این آیه، به چند نمونه از اعجاز علمى قرآن در زمانى که بشر حتّى تصور و گمان آن را نیز نداشت، اشاره شده است: یکى اشاره به ستونها و اهرمهاى نامرئى براى استقرار کرات و اجرام آسمانى. یعنى قوّهى جاذبه و نیروى گریز از مرکز، دو قدرتى که رمز گردش کرات در مدار خود هستند. ندیدن، دلیل نبودن نیست.
(آسمانها ستون دارد، گرچه ما آن را نمىبینیم) قبل از هر چیز، استقرار و آرامش لازمهى زندگى است
- نظام حاکم بر زمین، به خاطر انسان است.
اقتدار در آفرینش
إِنَّ رَبَّکُمُ اللّٰهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اسْتَوىٰ عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مٰا مِنْ شَفِیعٍ إِلاّٰ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذٰلِکُمُ اللّٰهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ
همانا خدایى، خداى شماست یونس3 بر این پادشاهىّ و مُلْکت سزاست
که در طى شش روز کرده پدید زمین و سماوات را آفرید
پس آنگاه با قدرت و اقتدار بفرمود این عرش را برقرار
چو بر آفرینش توجه نهاد چه نیکوش این گونه ترتیب داد
شفاعت کسى را نباشد سزا مگر آنکه را خواست یکتا خدا
چنین ایزدى کردگار شماست پس او را پرستید چون او سزاست
کنون پس چرا در زمان حیات نگردید یادآور این صفات
آفرینش و آزمایش
وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ وَ کٰانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمٰاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ هود7
خدا آسمان و زمین آفرید به شش روزشان کرد یکسر پدید
خردمند یزدان ز راه صواب برافراشت آن عرش بر روى آب
که تا آزماید شما را دگر کدامینتان هست نیکوى تر
اگر اى پیمبر بگوئى سخن بیاید پس از مرگ جان در بدن
بگویند کفار باشد محال نباشد بجز سحرى و جز خیال
آفرینش برای انسان با خدا
هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اسْتَوىٰ عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مٰا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مٰا یَخْرُجُ مِنْهٰا وَ مٰا یَنْزِلُ مِنَ السَّمٰاءِ وَ مٰا یَعْرُجُ فِیهٰا وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ وَ اللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ حدید 4 ، در واقع پروردگار شما، خدایی است که آسمان ها و زمین را در شش روز (دوره) آفرید.
خدا ارض و هفت آسمان آفرید به شش روزشان کرد یکسر پدید
به تدبیر خود عرش را برفراشت بدین گونه نیکو و کامل بداشت
بود آگه از، هرچه اندر زمین فرومى رود یا برآید چنین
هرآنچه فرود آید از آسمان هرآنچه به بالا رود، داند آن
به هرجا که باشید او با شماست چو کارى نمایید آگه خداست
جاذبه زمین
أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفَاتًا (مرسلات 25)
آیا زمین را جایگاه گرفتن و جذب قرار ندادیم «کفات»: به معنای گرفتن و ضمیمه کردن است. می توان گفت که زمین، اشیاء را به خود جذب می کند و می گیرد
انتخاب واژه ای «کفات» به معنای جذب کردن می تواند اشاره به نیروی جاذبه زمین باشد.
برخی گویند ابوریحان بیرونی (سال 440 قمری) اولین کسی بود که به نیروی جاذبه پی برد اما مشهور این است که نیتون در قرن 17 میلادی کاشف نیروی جاذبه عمومی بوده است.
جاذبه ی عمومی :
نیروی جاذبه و سایر قوانین حرکت مربوط به این اجرام با نظام دقیق و فرمول مخصوص خود مورد محاسبه قرار گرفته تا توانسته هر یک از آنها را در ارتفاع و مدار معین در طی میلیاردها سال نگاه بدارد.
1. روى زمین بهترین جایگاه براى زندگان و درون آن بهترین جایگاه براى مردگان است. «اَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً أَحْیاءً وَ أَمْواتاً»
2. کوه ها از منابع تأمین آب مورد نیاز است. «رَواسِیَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَیْناکُمْ ماءً»
3. صحنه قیامت به قدرى سخت و دشوار است که گویا رفتن به دوزخ براى مجرمان نوعى رهایى است. «انْطَلِقُوا »
4. دوزخ را دود غلیظى احاطه کرده است که سایه آفرین است، امّا در آن هیچ آسایشى نیست. «ظِلٍ ... لا ظَلِیلٍ»
5. کاخها و سرمایههایى که در دنیا به ناحق بدست آیند، در قیامت به شرارههاى دوزخ تبدیل مىشوند
6. وقتى زبانههاى آتش دوزخ مانند قصر بلند و مانند شتر عظیم باشد، خود آتش چگونه خواهد بود!
7. ریشه همه جرمها، عقاید فاسد است. زیرا کسى که اعتقاد ندارد و حق را تکذیب مىکند، به هر کار خلافى دست مىزند. «وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ»
شکافهای زمین
وَ الْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ (طارق 12)؛ سوگند به زمین شکافدار .
خداوند متعال در سوره طارق از خلقت انسان، زندگی، معاد و بازگشت او به سوی خدا سخن میگوید و به زمینی صدع دارد، قسم یاد کرد میکند و با این قسمها، بر وقوع حتمی قیامت و حسابرسی را تأکید میکند.
دانشمندان ژئوفیزیک، مراد از صدع را شکافهای بین قارهها میداند و مینویسد: کره زمین قطعه واحدی نیست؛ بلکه به چند تکّه عمده تقسیم میشود که شکافهایی به عمق بیش از صد کیلومتر بین آنها وجود دارد.
این نکته علمی را که قرآن به آن اشاره کرده است، از معجزههای علمی قرآن میشمارد. البته به شکافته شدن زمین با گیاه، و چشمهها و رودها یا به دست انسانها میدانند.
«ذَاتِ الصَّدْعِ» : شکاف بردار. شکاف برداشتن و از هم جدا شدن. زمینی که روئیدن گیاه و تفجیر آب و جز آن آن را شکافته باشد.
اشاره به قابل نفوذ بودن زمین برای رشد گیاهان و درختان است. یعنی خاک زمین سفت و سخت نبوده و بلکه نرم است و به آب و به مویرگ ها و ریشههای روئیدنی ها اجازه میدهد به داخل زمین نفوذ کنند و فرو روند، و جوانههای رُستنی ها از داخل آن سر برآورند.
«صَدْع» ، به خود گیاه هم گفته شده است. ارزش هر موجودى وابسته به آثار و برکات آن است. «ذاتِ الرَّجْعِ- ذاتِ الصَّدْعِ »
این دو جمله دو سوگند است بعد از سوگندهاى اول سوره، تا امر قیامت و بازگشت به سوى خداى تعالى را تأکید کند، و مراد از آسمان صاحب رجع، همین تحولاتى است که در آسمان براى ما محسوس است، ستارگان و اجرامى در یک طرف آن غروب و از طرف دیگر دوباره طلوع مى کنند.
بعضى گفته اند: منظور از رجع آسمان، باریدن آن است، و مراد از زمین صاحب صدع شکافتن زمین و روییدن گیاهان از آن است، و مناسبت این دو سوگند با مسأله معاد بر کسى پوشیده نیست.
یکی از فواید مهم سوگند به زمین، توجه دادن بشر به این کره مسکونی است تا در ساختمان و اجزای تشکیل دهنده درون و برون آن تفکر و اسرار شگفت را کشف کند و به شناخت پروردگار برسد.
جوّ زمین
وَ جَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا (انبیاء32) و آسمان را سقف محفوظی قرار دادیم.
اطراف کره زمین را هوای فشرده و لطیفی به ضخامت چند صد کیلومتر در برگرفته که به اندازه ی سقف پولادینی به ضخامت ده متر مقاومت دارد که نه تنها مانع نفوذ اشعه های مرگ بار کیهانی می شود بلکه جلوی برخورد بیست میلیون از سنگ های آسمانی که هر روز با سرعتی حدود 50 کیلومتر در ثانیه به سوی زمین می آیند را می گیرد و ساکنان آن را در امان نگه می دارد.
«السَّمَآء» : مراد کواکب و نجوم موجود در گستره فضای نزدیک به ما، یا به عبارت دیگر، آسمان دنیا است که بر اثر تماس و تجاذب از سقوط محفوظ و مصونند.
یا این که مراد از آسمان، جوی است که همچون سقفی گرداگرد زمین را فرا گرفته است و آن را در برابر شهاب ها و سنگ های سرگردان و اشعّه کیهانی نگاه میدارد و از انهدام حفظ میکند.
زمین داراى دو نوع حفاظت است، یکى از درون و دیگرى از بیرون.
یکى به واسطه کوهها، از تحرکات و فشار گازهاى درونى که باعث زلزله و لرزش هاى شدید است، و دیگرى بوسیله هواى آسمان و جوّى که گرداگرد زمین را فراگرفته است،
از بمباران شبانه روزى شهاب سنگها، شعاع کشندهى نور خورشید و اشعههاى مرگبار کیهانى که دائماً زمین را در معرض خطرناکترین تهدیدها قرار مىدهد.
شاید مراد از محفوظ بودن آسمان، حفاظت آسمانها از آمد و رفت شیطانها باشد،
چنانکه در جاى دیگر مىفرماید: «وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ» (حجر 17). و آن را از (دستبرد) هر شیطان مردودی محفوظ داشتیم.
«رجیم»: رجم: سنگ زدن. سنگسار کردن . به معنى طرد کردن نیز آید .
«رجیم» ، به معنى مطرود و رانده شده از رحمت خدا است. ما روح آیه را نمىدانیم که چگونه شیطان خبر دزدى مىکند و چه خبرى را سرقت مىکند، به هر حال شاید بتوان گفت:
در آسمان معنویّت چهرههاى درخشان و الگوها و رهبرانى قرار دادیم و حقایق را از وسوسههاى شیطان حفظ کردیم و هرگاه شیطان صفتى وسوسهاى نماید، با استدلال و منطق محکم بر او هجوم آورده و بدعت و التقاط و وسوسههاى او را با شهاب علم و برهانِ اهل ذکر محو مىکنیم.
آفرینش کرات (دخان)
ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِی دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتا أَتَینا طائِعِینَ فصلت11
سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالیکه آن دود بود؛ و به آن [آسمان] و به زمین گفت: «خواه یا نا خواه بیایید» گفتند: اطاعت کنان آمدیم .
چو بر خلقت آسمان رو نمود که بودند این آسمانها چو دود
بفرمود اى آسمان و زمین شتابید بر سوى رب مهین
چه با شوق و رغبت چه با جبر و زور شتابید بر سوى رب غفور
بگفتند حقا که با اشتیاق به سویت شتابیم بر این سیاق11
برخی از مفسران تعبیر «دخان» در قرآن را اشاره به مرحلهای از آفرینش جهان میدانند که در برخی از فرضیههای علمی به آن اشاره شده است.
جهان، طبق نظریه انفجار بزرگ، در مرحلهای به صورت تودهای از گاز بود که جزء اصلی آن هیدروژن و بقیه هلیوم بود. این گاز از مواد اولیه تشکیل دهنده جهان به شمار میرود.
برخی از مفسران با تفسیر «دخان» به گاز، آیه را بر مرحلهای از آفرینش جهان که تئوری انفجار بزرگ از آن به عنوان «گاز» یاد میکند، تطبیق کرده و آن را معجزه علمی قرآن شمردهاند.
دانش نو می گوید : جهان از جرم گازی یا گردش آهسته تشکیل شده و جزء اصلی آن هیدروژن و بقیه هلیوم بود .
سپس این سحابی به پاره های متعدد با ابعاد و اجرام قابل ملاحظه ای تبدیل شد... و همین جرم گازی بعدها کهکشان ها را تشکیل داد . نظریه ی دانشمندان امروز در رابطه با آفرینش کرات همین است .
عبارتِ «اسْتَوى» هرگاه در کنار حرف «على» قرار گیرد، به معناى سلطه و حکومت است، مانند آیهى «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» ولى هرگاه در کنار حرف «إِلَى» قرار گیرد، به معناى توجّه و قصد است مانند همین آیه.
آفرینش، مراحل تکاملى دارد:
اول) خلق شدن. «خَلَقَ الْأَرْضَ»
دوم) استقرار و تثبیت. «جَعَلَ فِیها رَواسِیَ»
سوم) تزریق منافع در زمین. «بارَکَ فِیها»
چهارم) تأمین نیازهاى همگان. «سَواءً لِلسَّائِلِینَ» آسمانها در آغاز به صورت دود و گاز بوده است. «وَ هِیَ دُخانٌ».
دخان در آخرت
فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ دخان10 یَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِیمٌ آن دود آسمانی که عذابی دردناک است مردم را احاطه کند.
کنون منتظر باش اى مصطفى که یک روز خواهد بیاید فرا
که بهر عذاب همه کافران شود آسمان دود از هر کران
احاطه کند مردمان را عظیم عذابى که بسیار باشد الیم 10
پس نگهبان (و منتظر) روزى باش، که آسمان دودى آشکار آورد. یکی از اتقاقهایی که در آستانه قیامت رخ خواهد داد، پراکنده شدن دودی آشکار در آسمان است. خداوند این مسئله را عذابی برای مردم گناهکار میداند. آسمانها در آینده به صورت دود و گاز خواهد شد. «تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ »
برخی از نویسندگان، با توجه به آیاتی که به بازگرداندن آسمان به صورت اولیهاش اشاره دارند (انبیا 104)، این دود را مانند دودی میدانند که در آغاز آفرینش وجود داشت و ذکر این نکته علمی را اعجاز قرآن معرفی میکنند. با توجه به سیاق آیات، به نظر می رسد که دخان در قرآن (دخان10؛ انبیا 104) در معنای متفاوتی به کار رفته باشد. در سوره دخان، دود عذابی برای غیر مومنان شمرده شده است «هذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ» (دخان11)؛ علاوه بر این، صفت «مبین» برای این دود نشان از تفاوت آن با دودی است که در سوره انبیا از آن یاد شده است. تعبیر «یَغْشَى النَّاسَ» (همان) نیز بیانگر این مسئله است که در آن زمان، انسان ها وجود دارند و آن را مشاهده می کنند؛ در حالی که بنابر فرضیه های علمی در این زمینه، در آن زمان دیگر انسانی باقی نمانده است.
نور زمین
وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهٰا وَ وُضِعَ الْکِتٰابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدٰاءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ زمر69 اللّٰهُ نُورُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ
به نور خدا روشن آید زمین زمین نور گیرد ز رب مهین
نهاده شود نامه هاى عمل به نزد خداوند عز و جل
تمام گواهان، همه انبیاء بگردند احضار نزد خدا
کند حکم در بین مردم به داد نگردد ستم هیچ گه بر عباد
خدا نور ارض است و هفت آسمان نور35 مراد از «نور رب»، یا نور حقّ و عدالت است که خداوند در آن روز زمین را با آن نورانى مىکند یا مراد نورى است غیر از نور خورشید و ماه که خداوند در آن روز مىآفریند.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند : وقتی که قائم ما قیام کند، زمین به نور پروردگارش روشن می شود مردم از نور خورشید بی نیاز شوند و شب و روز یکسان شود، افراد هزار سال با سلامت زندگی می کنند.
چون در قرآن داریم که نور خورشید و ماه گرفته مىشود، مراد از «نور رب» نورى است که از مؤمنان بر مىخیزد.
سپس این آیه را به عنوان شاهد : (یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ ....) (حدید12) روزی که مردان و زنان مومنان را میبینی نورشان پیش رو و در جانب راستشان میشتابد، مژده باد بر شما در امروز باغهایی که از پایین آن رودها جاری است، [که] در آن جاودانه باشید.
البتّه مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر المیزان مىفرماید: مراد از «نور رب » کشف اسرار و حقایق در قیامت است، سپس براى تأیید نظر خود آیهى 22 سورهى ق را گواه مىگیرد:
«لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدید» و تو (ای آدمی نادان) از این (روز سخت مرگ) در غفلت بودی تا آنکه ما پرده از کار تو برانداختیم و امروز چشم بصیرتت بیناتر گردید.
«غِطَآءَ» : پوشش. پرده. مراد پردههای جهان مادی و علائق دنیوی است که انسان را از دیدن حقائق بازمیدارند. «حَدِیدٌ» : تیزبین و قوی.
بسیار آیات دیگر که شیاطین و اجنّه بکلی ممنوع شدند از دخول در آسمان ها. و در اخبار دارد که قبل از ولادت عیسی مسیح داخل آسمانها می شدند
پس از ولادت مسیح ممنوع شدند از آسمان چهارم که بیت المعمور و مسجد ملائکه بود به بالا و پس از ولادت حضرت رسالت از کلیه آسمانها ممنوع شدند که یکی از معجزات و آثار و لادت حضرت این بود حتی شیطان خواست بالا رود ممنوع شد.
در ولادت خاتم پیامبران هم آثار دیگری هم ظاهر شد طاق کسری شکاف برداشت چهارده کنگره او سقوط کرد آتشکده فارس خا موش شده دریاچه ساوه خشک شد دریا چه نجف آب آورد تمام سلا طین در آن روز لال ش ند تخت آ نها سرنگون شد و غیر اینها اخبار در برهان مسطور است.
(نمونه هایی از آینده ی جهان که غیر قابل انکار از طرف دانشمندان کیهان شناس می باشد.)
آسمان هفتگانه
اللّٰهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّٰهَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللّٰهَ قَدْ أَحٰاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً طلاق12
خداوند آسمانهاى هفتگانه و مثل آن ها زمین را خلق کرد ... تا شما بدانید که او بر هر کارى قادر است و علم او بر هر چیزى احاطه دارد.
همانا کسى هست رب جهان که در خلقت آورد هفت آسمان
همانند هفت آسمان همچنین خدا آفریدست خاک زمین
در این بین با قدرتى بر کمال براندست فرمان خود ذوالجلال
بدانید اى خلق، پروردگار تواناست بر هرچه دارد قرار
محیط است علم خداوند جود به هرچه که دارد به دنیا وجود
معجزات طبیعت
وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیهٰا رَوٰاسِیَ وَ أَنْهٰاراً وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَرٰاتِ جَعَلَ فِیهٰا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهٰارَ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ رعد3 گستردگی زمین – استقرار کوه ها – رودها – میوه ها – زوجیت
زمین را بگسترد یزدان چو خواست در آن کوهها را برافراشت راست
در آن ساخت جارى بسى جوى آب بسى میوه ها شد برون از تراب
همه چیز را خلق فرمود جفت چه باشد عیان و چه باشد نهفت
چنین روز روشن بدان شام تار بپوشاند با حکمتش کردگار
همانا بر آن کس که باشد فکور بسى آیه ها هست در این امور
ادامه مطالب
http://m5736z.blog.ir/post/EAJAZ3
http://m5736z.blog.ir/post/eajaz4
http://m5736z.blog.ir/post/EAJAZ5
http://m5736z.blog.ir/post/Eajazi.Q
http://m5736z.blog.ir/post/EajazQ1
به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی
از سال 1354 و بارگزاری آن در سال 1380 در سایت
تاریخی فرهنگی قرآنی
و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده
و به حول قوه الهی در مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.
نام : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336
کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر و 25 سال مدیریت مدرسه