تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.
 

 

تصویرگری در قرآن

بی گمان یکی از راه های بیان مطالب به بویژه در حوزه معنایی و امور فرامادی، بهره گیری از عنصر تصویرگری است. تصویرگری قرآن هرچند از راه واژگان اتفاق می افتد ولی چنان زیبا و روشن در قالب واژگانی، مفاهیم بلند و فرامادی را به تصویر می کشد که گویی شخص، خود را در آن محیط احساس می کند و با ذهن خویش آن را می بیند. بهره گیری از این روش از آن روست که انسان به طور طبیعی می کوشد تا از روش های دیداری و تصویرگری ولو ذهنی به مفاهیم برسد

اگر نیروی شنوایی انسان نخستین چیزی است که انسان را با بیرون ارتباط می دهد ولی نیروی بینایی، کامل ترین قوه و نیرویی است که به مدد قلب و عقل می آید و حقایق پیرامونی را به وی می رساند و درک درستی از موقعیت خود و هستی پیدا می کند. از این رو قوه بینایی، در انتقال داده ها و اطلاعات به نیروی تحلیل گر یعنی قلب و عقل بسیار حساس و مهم شمرده می شود، هرچند که گفته شده و سخنی راست است که: من فقد حساً فقد فقد علما: هرکسی حسی از حواس خویش را از دست بدهد، علم و دانشی را نسبت به خود و پیرامون از دست داده ،با این همه حس های دیداری و شنیداری از مهم ترین احساسات بشری است و لذا در آیات قرآن از آن به کرات به عنوان نعمت های برتر و بزرگ خدا به بشر یاد شده است.
اهمیت قوه بینایی در تصویرگری معنایی
در مسأله تصویرگری معنایی که در قوه خیال و تخیل اتفاق می افتد هرچند که قوه بینایی و دیداری انسان، تأثیر مستقیمی در این حوزه ندارد ولی نقش مهم و تأثیرگذاری دارد؛ زیرا در تصویرگری معنایی که در ذهن اتفاق می افتد، واژگان، مفاهیم را به شکل مفاهیمی محسوس ارایه و نشان می دهد که پیش از این از راه قوه بینایی و حس دیداری دریافت شده است. بنابراین قوه بینایی در تصویرگری معنایی ذهن و قوه خیال، نقش حساس و سازنده ای دارد.
انسان به طور طبیعی دوست دارد که هرچه را شنیده ببیند. از نظر بیشتر مردم علم واقعی و درست همان علمی است که از راه دیداری به دست می آید و آنچه را شنیده اند در نهایت به عنوان علم عرفی و اطمینانی تلقی می کنند به شرط آن که گوینده آن، انسانی صادق و راستگو باشد و همچنین تلقی درست و راستی از مشاهدات خویش ارایه کرده باشد. به این معنا که شرط تلقی درست از واقعیت بیرونی و مشاهدات نیز امری است که لازم است؛ زیرا بسیاری هستند که انسان های صادق و راستگویی هستند ولی از آنجایی که ازنظر استعداد و هوش به درجه ای هستند که واقعیت را چنان که باید تلقی نمی کنند و یا اموری زاویه دید ایشان را تغییر می دهد و دست خوش دگرگونی در کسب حقایق و ادراک آن می کند، با همه صداقت نمی توان به دیده های آنان اطمینان و اعتماد کرد

به هرحال علم واقعی در نزد بیشتر مردم آن است که از راه دیدن به دست آید. در میان اقوام، برخی ها از گرایش حسی بیشتری برخوردارند و به امور عقلی و ذهنی کمتر توجه می کنند. یهودیان از دیدگاه قرآن مردمانی هستند که قوه حس در آنها بسیار قوی است و در این میان حتی امور صرف معنوی را می خواهند به چشم ببینند. درخواست آنان از موسیعلیه السلام برای رویت خداوند یکی از اموری است که قرآن در راستای گرایش ایشان به حس گرایی بیان می کند.
البته دیدن ملکوت و باطن هستی هرچند نماد و نمودی از این گرایش طبیعی انسان است ولی با این تفاوت که برخی از امور را می توان با چشم باطن و حس ششم درک کرد و این قابلیت هم، در جهان وجود دارد و هم این توان و ظرفیت در انسان به ودیعت نهاده شده است. از این رو درک ملکوت هستی و جهان و دیدن آن امری است که می تواند اتفاق افتد چنان که برای حضرت ابراهیمعلیه السلام اتفاق افتاد. اما دیدن خداوند به عنوان موجودی خاص هرگز امکان پذیر نیست و انسان هرگز نمی تواند به دیدن او نایل شود. تعبیر «
لن ترانی» به معنای هرگز امکان دیداری فراهم نمی شود، براین مطلب تأکید دارد. این ابدیت به معنای آن است که نه تنها در دنیا بلکه در آخرت نیز رویت، امکان پذیر نیست.
یهودیان خواستار آن بودند که افزون بر دیدن ملکوت به دیدن خداوند نایل شوند و این فراتر از دیدار خداوند به معنای لقاءالله بوده است. خداوند در آیه341 سوره اعراف به یهودیان می گوید که تجلی خداوند به گونه ای است که هرگونه دیدنی را محال می کند چه رسد که خود خداوند به ایشان ظهور کند تا بتوانند آن را ببینند. دیدن خداوند دست کم به معنای دیدن همه هستی در یک آن است؛ زیرا همه هستی، شئون الهی است و کسی که نتواند شئون الهی و ظل الله را بنگرد چگونه توان دیدن خورشید ذات الهی را خواهد یافت. این امری محال و ممتنع است که گرایش طبیعی انسان به دیدن هرچیزی وی را به این سمت و سو سوق داده است.
با این همه خداوند برای آن که انسان ها از این ناحیه نیز به درکی دست یابند، با توصیف ذات خویش کوشیده است تا تصویری ذهنی به انسانها ارایه دهد. آیات قرآنی که به تبیین و توصیف خداوند می پردازد در حقیقت تبیین گر تصویری از خداوند می باشد.

تصویرسازی از بهشت و دوزخ
در بخش تصویرگری مفاهیم معنایی که قرآن بدان عنایت داشته می توان به تصویرگری درباره دوزخ و بهشت اشاره کرد. در این آیات خداوند به شکلی بسیار زیبا و شیوا تصویری روشن از دوزخ و بهشت و یا دوزخیان و بهشتیان ارایه می دهد، به گونه ای که ذهن خلاق و تصویرپرداز آدمی به سادگی با آن ارتباط برقرار می کند. برخی از صحنه هایی که قرآن به توصیف دوزخ و بهشت می پردازد به گونه ای است که شخص در ذهن خویش با آن زندگی می کند. در آیات قرآنی به استماع آیات قرآنی و تدبر در آیات تأکید شده است. این بدان معناست که شخص، هنگام خواندن آیات به گونه ای باشد که بتواند خود را در آن محیط احساس کند

بارها دیده شده است که خواننده رمان، تحت تأثیر مطالعه آن، واکنش های عصبی و عاطفی نشان می دهد. توصیف و تصویر رمان نویس از صحنه، چنان واقعی و زیباست که خواننده به گریه می افتد و همراه قهرمان داستان خشمگین می شود و یا خوشحال می گردد و از شادی فریاد برمی آورد. این همانند کسی است که به شکلی خود را با داستان و قهرمانان آن همراه کرده است. کسانی که به هم پنداری می رسند خود را بیرون از داستان و رمان نمی بینند و واکنش هایی همچون قهرمان نشان می دهند. در صحنه های فیلم های سینمایی نیز این وضعیت بارها برای شما و دیگران اتفاق افتاده است که شخص، خود را همراه داستان می کند و با قهرمان و یا ضد قهرمان، همذات پنداری کرده و با او همراه می شود. با وی می اندیشد و با وی حرکت می کند و واکنش های عاطفی نشان می دهد.
کسانی که اهل خواندن داستان و رمان هستند و به دریای آن فرو می روند نیز این گونه هستند. توصیف نویسنده ای چون ویکتور هوگو موجب می شود که خواننده با قهرمانان داستان مانند کوزت و ژان والژان همراه شود و نوعی هم پنداری میان خود و قهرمان ایجاد کند، دردهایش را احساس کند و از غم و شادی او به گریه و یا شادی بپردازد. در آیات قرآنی و نیز روایات توصیه شده که قرآن را به گونه ای بخوانند که گویی که مخاطب آن خودشان هستند و قرآن بر خود آنان نازل شده است. در داستان هایی که درباره قاریان قرآن نوشته شده گاه این هم پنداری به تصویر کشیده شده است. می گویند امام سجادعلیه السلام هنگامی که قرآن می خواند در آیات بشارتش، شاد می شد و در آیات انذارش می لرزید.
در داستان فضیل بن عیاض نیز که دست از راهزنی برداشت، او آیه ای را چنان در ذهن خویش به تصویر کشید که فریاد برآورد و دست از غیر کشید و به خدا پیوست. این خواندن از آن رو تأثیرگذار بود که هم پنداری ذاتی را احساس کرد و خود را مخاطب قرآن یافت و یا در ذهن آن را به تصویر کشید. کسانی که قرآن را این گونه می خوانند آیات در جانشان نفوذ می کند و تصویرهائی از بهشت و دوزخ و بهشتیان و دوزخیان برای ایشان ظاهر می شود و خود را در هر یک از آنها می یابند

قرآن را چنان می خوانند که گویی با هر یک از اقوام پیشین زیسته اند و درد و رنج های آنان را نه تنها می شناسند بلکه با آن زندگی کرده اند. خواندن این گونه آیات قرآنی می تواند انسان را متحول سازد و گام به گام به سوی تعالی صعود و عروج دهد، که البته تنها این گونه خواندن قرآن، خواندنی درست است، زیرا قرآن این گونه کوشیده است تا مطالب خویش را به تصویر کشد.
در داستان کوتاهی که در سوره مسد آمده روشنی وضعیت دو تن از دشمنان پیامبرصلی الله علیه و آله به تصویر کشیده شده است. آن چنان این تصویرگری روشن و ملموس است که گویی هر آنچه بوده در جلوی دوربین رفته و ثبت شده و اکنون به نمایش گذاشته شده است در تصویر قرآنی، ابولهب انسانی دست بریده ترسیم می شود. انسانی پولدار که از اشراف و برجستگان قوم بود به گونه ای به تصویر کشیده می شود که نهایت تحقیر و خواری است. زن وی نیز در تصویر قرآنی کسی است که در گردنش ریسمانی از لیف خرماست و هیزم آتش خویش را بار می کشد. تصویری تحقیرآمیزتر از این را نمی توان درباره کسی که خود را از بزرگان و شریفان و گرامیان قوم می شمارد بیان کرد.

در آیات قرآنی تصویر دوزخیان آنچنان رقت بار است که خواندن آن مو را بر تن ها سیخ می کند. دوزخیانی که گوشت های بدنشان می ریزد و آب جوش و بدبو به حلقشان ریخته می شود و در لجن و کثافت خویش دست پا می زنند، گوشت های ریخته شده دوباره بر می آید و می میرند و زنده می شوند و مانند جانوران چهار دست و پا می روند و فریادهای گوشخراش آنها همه دوزخ را فرا می گیرد. اینها بخش هایی است که قرآن در تصویر دوزخ بیان می کند به گونه ای که گویی انسان اموری را که اتفاق می افتد به چشم ظاهر می نگرد و دردها و رنج های دوزخیان را می بیند و از شدت درد و رنج ایشان به درد می افتد و چهره زرد می کند. کوتاه سخن آن که قرآن از هنر تصویرگری و تصویرسازی به بهترین و گسترده ترین شکل بهره گرفته تا انسانها را با مفاهیم فرامادی و معنوی آشنا سازد.

تصویرسازی قرآن از قیامت خوف و هراس قیامت وحشت در آخر زمان
بی گمان آخر زمان به معنای پایان تاریخ جهانی است که از آن به هستی مادی یاد می شود و شامل همه هفت آسمان و زمین می باشد. کاربرد آخر زمان در آیات و روایات به روشنی این معنا را تبیین می کند که آن چه ما از آن به دنیا در برابر آخرت و جهانی دیگر یاد می کنیم، روزی به سرانجام می رسد و پایان می یابد و زمان و زمین یعنی ماده و هر آن چه از لوازم آن است در هم پیچیده می شود و اثری به این شکل از آن باقی و برجا نخواهند ماند

در آیات قرآنی از این تغییر و تحول، به تبدل یاد شده و خداوند به صراحت می فرماید: یوم تبدل الارض غیرالارض و السماوات و برزوالله الواحد القهار؛ آن روز که زمین به زمینی جز این بدل شود و آسمانها به آسمانی دیگر، و همه در پیشگاه خدای واحد قهار حاضر آیند.(ابراهیم 48) آخر زمان به معنای واپسین دوران از دنیا است که به قیامت می پیوندد. این بدان معناست که دنیا دارای پایانی است و زمان آن به سر خواهد آمد و چیزی از دنیا بر جا نخواهد ماند.

اهم مطالبی که درباره آخرالزمان و روزهای واپسین آن در آیات قرآنی به تصویر کشیده شده است اموری چون جنگ جهانی (کهف 98 و 99 و نیز مجمع البیان) خروج سفیانی (سبا 51 و نیز مجمع البیان) خروج جنبنده ای سخنگو از زمین (نمل 82) حاکمیت اسلام و مؤمنان در آخر زمان (نور 55 و انبیاء 105)، نزول و رجعت حضرت عیسیعلیه السلام از آسمان به زمین (نساء 159 و زخرف 57 تا 61 و مجمع البیان)، رجعت گروهی از مردم به دنیا (نمل 83 نیز مجمع البیان)، هجوم یأجوج و مأجوج (انبیاء 96 و کهف 94 تا 99 و مجمع البیان)، اجتماع شیعیان در آخر زمان (بقره 148 و مجمع البیان)، عدالت و امنیت در آخر زمان (نور 55)، آتش گرفتن دریاها و اقیانوس ها، برخورد سیارات و ستارگان، پنبه شدن کوه ها و آتش گرفتن آسمان،تبدیل شدن کرات آسمانی به فلزات مذاب و مانند آن می باشد(معارج 8 و 9)
دو نوع آخرالزمان به نظر می رسد که قرآن، آخر زمان را به دو بخش اصلی دسته بندی کرده است:

بخش نخست آن، زمانی است که حاکمیت صالحان در آن برپا می شود و زمین و آسمان تمامی نعمت های خویش را به بشر ارزانی می دارد. در این زمان با بازگشت اولیای کامل چون امیرمؤمنانعلیه السلام و پیامبرصلی الله علیه و آله، جهان از بهترین وضعیت و آرمانی ترین حالت خود برخوردار می شود و در یک زمان طولانی، جهان از امنیت و عدالت بهره مند می شود و انسان ها فرصت های برابری برای تکامل و کمال می یابند تا به آن چه شایسته و بایسته انسانیت است برسند

با این همه تنها اندکی به کمال انسانی مطلق می رسند، زیرا شرایط به گونه ای نیست که انسان ها بتوانند به درستی همه قابلیت های خویش را آشکار کنند. از نظر کمیت گروه بیش تری به گروه اصحاب یمین می پیوندند و با تقرب به کمالات اسمایی الهی به بهشت برین درمی آیند (واقعه 38 تا 40)؛ اما از نظر کیفیت در شرایط ایده آل و آرمانی همانند سابقون نمی شوند، چون سابقون در شرایطی به کمال مطلق دست یافته اند که شرایط بسیار سخت و جانکاه بود و همه نوع فتنه ها و ابتلائات و رنج ها و کاستی ها آنان را به خود گرفته بود. (واقعه 13 و 14)

بخش دوم آن، بخشی است که دیگر، دنیا می بایست به جهان دیگری تبدیل شود و زمینی دیگر از درون دنیای فروپاشیده و مذاب شده و چون پنبه زده شده (معارج 9 القارعه 5) و آتش گرفته (معارج 8)، بیرون آید و آسمانی دیگر آفریده شود. (ابراهیم 48) تصویری که قرآن برای این بخش دوم از آخر زمان و روزهای واپسین جهان و بشر ترسیم می کند بسیار وحشتناک است.

وحشت در قیامت

قرآن تصویرهای بسیار وحشتناک و سختی را برای دوره های مشخص گذر انسان از عالمی به عالمی دیگر و یا از نشئه ای به نشئه ای دیگر ترسیم می کند. البته این تصویرها عمومی نیست و همگی را شامل نمی شود؛ زیرا هماره استثنائاتی وجود دارد که می توان به عدم تحقق مرگ و دو زندگی برای سابقون اشاره کرد. انسان های کاملی که از آن به سابقون و اولیای الهی یاد می کنند گروه هایی از انسان ها همانند پیامبران، شهیدان، صدیقین، صالحان و مانند آن ها می باشند که تنها یک بار مرگ را درک می کنند و با همان مرگ خویش به فنای ذاتی می رسند و دیگر در هنگام بروز و ظهور خداوند در مقام قهار و جبار و واحدیت، مرگی را درک نخواهند کرد؛ زیرا در مقام فنای ذاتی می باشند

همچنین تمام این هول و ولا و ترس و وحشتی که قرآن برای موجودات بیان می کند، درباره این گروه از انسان ها و مؤمنان نیست؛ ولی از آن جایی که بیشتر مردمان و جنیان از گروه نخست به شمار می آیند می توان گفت که این تصویر از عمومیت و کلیتی شگفت برخوردار است و همگان از آن در رنج و سختی خواهند بود و وحشتی فراگیر آدمی را به حالت غیرقابل تصور می افکند.

 

از جمله دوره هایی که بشر در آن با سختی های جانکاه و وحشت زا روبرو می شود، نشئه آخرت است که عالمی در برابر عالم دنیاست و شامل عالم برزخ و قیامت می شود.آخرت در تفسیر قرآنی عالم دیگری است که خداوند آن را ایجاد می کند(عنکبوت20)تا مردم در آن جهان پاداش رفتارها و کردارهای خویش را ببینند. در آن جهان پاداش ها و کیفرها بسیار بزرگ تر و عظیم تر است.آل عمران176) قرآن تصویر بسیار وحشتناکی نسبت به دوزخیان ارائه می دهد. مطالعه آیات قرآن که به وضعیت اسفناک و دردناک دوزخیان می پردازد، وحشت و هول انسان را بوجود می آورد، در روایات است که بسیاری از مؤمنان از جمله امامان معصومعلیه السلام در هنگام خواندن آیات دوزخ رنگ از رخسارشان می پرید

گزارش قرآن در سوره انسان درباره علت اقدام معصومانعلیه السلام به اطعام مسکین و فقیر و اسیر اشاره ای به این مطلب دارد که آنان از آن روز و احوالات و اهوالات آن در هراسند: انا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا؛ ما از پروردگار خود می ترسیم، در روزی که آن روز عبوس و سخت و هولناک است (انسان 10) این در حالی است که حضرات معصومینعلیه السلام در مقام طهارت ذاتی الهی و عصمت بودند.
وحوش و وحشت در پایان تاریخ یا رستاخیز
به نظر می رسد که بخش دوم از پایان تاریخ، زمانی آغاز می شود که حجتی بر زمین باقی نمی ماند؛ زیرا زمانی زمین بر اهل خویش خشم می گیرد که حجتی در زمین نیست. این مطلب را می توان از: لولا الحجه لساخت الارض باهلها، به دست آورد؛ زیرا این روایت تصدیق می کند که اگر حجتی در زمین باشد، زمین بر اهل خویش خشم نمی گیرد و آنان را فرو نمی برد. از آیاتی که نسبت به عذاب اقوام و گروه های انسانی گزارش کرده می توان دریافت که تا زمانی که حجت و پیامبری درمیان ایشان بوده عذاب انجام نمی شد و با خروج پیامبرصلی الله علیه و آله از منطقه، آن ملت و قوم دچار عذاب می شدند

براین اساس، با توجه به گزارش های قرآن درباره پایان تاریخ جهان و بشر می توان دریافت که این حالت پس از رحلت آخرین حجت خداوند بر زمین و خلیفه و انسان کامل رخ می دهد. بنابراین می توان گفت که در این زمان انسان های مؤمنی باقی نیستند.
اذاالوحوش حشرت، اشاره به حشر انسان هائی دارد که از عقل برخوردار نمی باشند و یا در حد و اندازه های عقل وحوش هستند. به هر حال از آن جایی که نمی توان پذیرفت که خداوند نسبت به مؤمنان حالتی را پدید آورد که در آیات قرآنی برای پایان تاریخ تصویر و ترسیم شده می بایست گفت که این حالت زمانی رخ می دهد که مؤمنان از زمین رحلت کرده اند و حجت خداوند در زمین باقی نیست و زمین در آن بر باقیماندگان بشر که در حالت وحوش به سر می برند خشم می گیرد و این صحنه ها برای آنان رخ می دهد

احتمال دیگر آن است که این صحنه ها مرتبط به آخر زمان و پایان تاریخ نباشد و انسان ها با این حالت در زمان قیامت رو به رو می شوند؛ به این معنا که انسان ها در هنگام رستاخیز با حالت ها و اهوالی مواجه می شوند که در آیات قرآنی تصویر شده است. البته این حالات نیز مختص انسان هایی است که بیرون از دایره انسان کامل و سابقون و مستثناهای پیش گفته باشند. خداوند در آیات نخست سوره حج تصویری که ارائه می دهد مربوط به رستاخیز می شمارد و آن را از پایان تاریخ بیرون می برد. از این رو می توان به سادگی گفت که مردم در پایان تاریخ با این حالت مواجه نخواهند شد و اگر بخشی از انسان ها نیز باقی مانده باشند، کسانی هستند که بیرون از دایره انسانیت و همانند وحوش هستند؛ زیرا از رحمت الهی بدور است که مؤمنان را این حالات و اهوال وحشتناک بگیرد و آنان را چنین در وحشت از جهان بیرون برد.
تصویر روشن قرآن از قیامت
خداوند در آیات نخست سوره حج به تصویرسازی از فضای قیامت می پردازد و بااشاره به کلمه ساعت که در اصطلاح قرآنی به معنای رستاخیز است می فرماید: یا ایها الناس اتقوا ربکم ان زلزله الساعه شیء عظیم؛ یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما ارضعت و تضع کل ذات حمل حملها و تری الناس سکاری و ما هم بسکاری و لکن عذاب الله شدید؛ ای مردم، از پروردگارتان بترسید، که زلزله قیامت حادثه بزرگی است. آن روز را که ببینید، هر شیردهنده ای شیرخواره اش را از یاد ببرد و هر آبستنی بار خود بر زمین گذارد و مردم را چون مستان بینی، حال آنکه مست نیستند بلکه عذاب خدا شدید است

در این آیات که برخلاف پندار برخی، تصویر کامل و واقعی از حالات و اهوالات انسانی است، به روشنی تبیین شده که انسان ها به جز انسان های کامل در حالتی قرار می گیرند که وحشت رستاخیز عقل ایشان را زایل می کند و همانند وحوش محشور می شوند و به این سو و آن سو می دوند. این واقعه، زمانی رخ می دهد که نفخه دوم زده می شود تا انسان ها از گورهای خویش برخیزند؛ زیرا زلزله الساعه همانی است که در سوره زلزال آن را تبیین کرده و توضیح داد که چگونه زمین هرآن چه را پوشیده و در درون خویش داشت بیرون می ریزد و انسان ها چون گیاهان از زمین برمی خیزند

این زلزله همگانی آنان را فرامی گیرد. دراین حالت است که هر کسی از عزیزترین چیز خویش فرار می کند. زنانی که بچه های شیرخوار خویش را در هر حادثه و رخدادی به آغوش می گرفتند، آنان را رها می کنند و زنان آبستن جنین خویش را از هول و ترس آن روز به زمین می افکنند و سقط می کنند.
زمین چون مشک تکان می خورد و مردم را به تکان های شدید می گیرد و عقل ها را زایل می کند. تکان های شدید زمین آنان را مانند مستان به این سو و آن سو می افکند و زوال عقل و هوش ایشان و سرگیجه های شدید، حالت طبیعی و عادی را از آنان سلب می کند. البته علامه طباطبایی این زلزله را به نفخ اول نسبت می دهد و دراین باره می فرماید: ظاهرا آیه این است که این زلزله قبل از نفخه اول صور که خدا از آن در آیه
و نفخ فی الصور فصعق من فی السماوات و من فی الارض الا من شاء الله ثم نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون» (و صیحه صوراسرافیل بدمند پس هرکه در آسمان ها و زمین است همه یکسر مدهوش مرگ شوند، مگر آن کس که خدا ابقای او را خواسته باشد

آن گاه صیحه دیگری در آن دمیده شود که ناگاه خلایق همه برخیزند و نظاره کنند. (سوره زمر، آیه 86) خبر داده، واقع می شود، چون آیه مورد بحث، مردم را درحال عادی فرض کرده که زلزله قیامت به طور ناگهانی و بی مقدمه رخ می دهد و حال ایشان از مشاهده آن دگرگون گشته، به آن صورت که آیه شریفه شرح داده، درمی آیند. و این قبل از نفخه اولی است، که مردم با آن می میرند. نه نفخه دوم، چون قبل از نفخه دوم، مردم زنده ای در روی زمین وجود ندارد.

 

 

 

علامه طباطبایی درباره علت مست نمایی مردم در قیامت: در جمله و تری الناس سکاری و ما هم بسکاری می فرماید مست نیستند، درحالی که خودش قبلا فرموده بود که «ایشان را مست می بینی» و این بدان منظور است که دلالت کند براینکه مستی ایشان و اینکه عقلهایشان را از دست داده و دچار دهشت و حیرت شده اند، از شراب نیست، بلکه از شدت عذاب خدا است که ایشان را به آن حالت افکنده، هم چنان که خدای عزوجل فرموده: ان أخذه ألیم شدید؛ گرفتن او دردناک و شدید است. (هود، 201). تصویری که قرآن از صحنه های هولناک و وحشت زای قیامت ارائه می دهد به گونه ای است که هرعاقلی را به اندیشه وا می دارد تا به احتمال و امکان چنین حالتی از امروز به اندیشه فردا باشد و خود را در مسیری قرار دهد که با این وحشت و اهوالات سخت روبه رو نشود

آن چه از آیات به دست می آید آن که زمین درآخر زمان و هم چنین آغاز دوره جدید که از آن به آخرت و روز دیگر زمین و آسمان یاد می کند، شرایط بسیار سخت و هولناکی را طی می کند که انسان می بایست از هم اکنون در اندیشه آن روز باشد. و طبیعی است که انسان با یادآوری آن صحنه ها و اتفاقاتی که در انتظار تک تک افراد بشرعادی است و همه، آنها را مشاهده خواهند کرد، تمام اعمال و رفتارها و گفتار خود را کنترل می کند تا در آن عرصه های بسیار خطرناک و رعب انگیز ذخیره نیک و صالح داشته باشد. اندیشیدن مستمر به اهوالات و احوالات قیامت باعث می شود که انسان، دنیازده و دنیاپرست نشود و درهرحال رضایت خدا را اصل و اولویت نخست خود قرار دهد و درعین حال بخاطر متاع بی ارزش دنیا به کسی ظلم و تعدی نکند و همواره در جهت عبودیت حرکت و رفتار نماید

قرآن و دوزخ و اوصاف آن دوزخ، سرانجام شوم
تصویری که قرآن از دوزخ ارائه می دهد چنان دهشتناک است که گاه شنیدن آن قلب های سالم و پاک را می فشارد و جان را از کالبدها بیرون می راند، چه رسد که کسانی آن را به اطمینان و شهود حسی تجربه کنند و یا گوشه هایی از آن را ببینند. دوزخ با همه تیرگی آن، جلوه ای از جلوه های اسمای جلالی الهی است که تحمل آن را هیچ موجود عاقل و خردمندی نکند. از این رو بسیاری از موجودات هستی هنگام عرضه ولایت الهی به آنها، عطایش را به لقایش بخشیدند. انسان با پذیرش ولایت الهی به سبب دو خصیصه ظلوم و جهول بودن، در مسیری گام برداشت که وی را تا اوج بی پایان لقا و فنای الهی در مقام
قاب قوسین او ادنی (نجم 9) می برد و یا در جاده سقوط تا دوزخ فراق فرو می کشد

دوزخ فراق الهی، نه تنها تن سوز بلکه جان سوز است و سوزش و آتش از خصایص و اوصاف اصلی آن است. از این رو به مکانی که کافران، دشمنان خداوند و ظالمان از انسان و جنیان بدان جا برده می شوند تا شکنجه و عذاب های سخت و بی پایان ببینند، دوزخ و جهنم گفته شده است؛ زیرا جهنم اسم برای آتش افروخته شده خداوند است(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 209) که خداوند با آن، مستحقان عذاب را کیفر می دهد. (لسان العرب، ابن منظور، ج2، ص 404)
از این نام و نام های دیگر چون «جحیم» و «سقر» برمی آید که آتش و سوزش بخش جدانشدنی این مکان است. این گونه است که خداوند از آتش مستمر و بی پایان دوزخ در آیاتی چون 26 تا 28 مدثر و 28 تا 31 مرسلات سخن به میان می آورد. به این معنا که دود و سایه های آتش دوزخ برخلاف دنیا هیچ مانعی از استمرار آتش آن نمی شود و هر چه بیشتر می سوزد، روشن تر و سوزان تر می شود. البته حرارت آن دارای نوسان و شدت و ضعف است(اسراء آیات 97) که خود عاملی برای سخت شدن وضعیت برای دوزخیان می باشد؛ زیرا هر از گاهی چنان شدت می گیرد که جان ها به لب می رسد و مرگ را تجربه می کنند و دوباره جان می گیرند و این مرگ و زندگی، همواره ادامه می یابد

بنابراین دوزخ با مرگ ها و زنده شدن های بسیاری همراه است. خداوند در آیه 12 سوره تکویر، حرارت دوزخ را قابل افزایش معرفی می کند که تحت تأثیر وسیله ای برافروزنده، شعله هایش شدیدتر و سخت تر می شود. از این رو «سعرت» را با فعل مجهول آورده تا این معنا را مورد تاکید قرار دهد که برافروختگی دوزخ ذاتی آن نیست بلکه به عوامل بیرونی است که آتش آن فروزنده تر می شود. از آیه 6 سوره همزه این معنا را می توان استنباط کرد که منشأ افروخته تر شدن آتش دوزخ همانند اصل پیدایش آتش آن، وابسته به اراده الهی است.
آتشی که در دوزخ است به گونه ای است که با همه انبوهی و بزرگی اش (اعلی 12) همانند پرده ای، همه جسم و جان آدمی را احاطه می کند (کهف 29 و زمر آیه 16 و مرسلات 30 تا 33) خروش و صدای مهیب آن (فرقان 11 و 12 و ملک 6 تا 8) دارای شراره های بسیار بزرگی است که همانند درهای قصر به ارتفاع چندمتری بلند می شود (همان) و از زردرنگی همانند شتران زردرنگ می باشد (همان). چنان که گفته شد آتش دوزخ هم تن سوز است و هم جان سوز، (همزه 6 و 7) درحالی که آتش دنیوی تنها تن سوز می باشد و موجبات مرگ وی می شود

ویژگی خاص آتش دوزخ این امکان را فراهم می آورد که شخص همچنان که زنده است از تن و جان می سوزد و عذاب می کشد. این آتش مایه ذلت و خواری شخص می شود (آل عمران 192 و توبه 63) درحالی که آتش دنیوی دارای چنین خصوصیتی که موجب ذلت و خواری شخص شود نیست. سوزندگی آتش دوزخ بسیار فراتر و شدیدتر از هر آتشی است که در جهان مادی و این دنیا وجود دارد (توبه آیه 81 و مؤمنون آیه 104 و معارج آیات 15 و 16 و آیات دیگر) از این رو توان فرسا و دور از طاقت انسانی است و شخص دوزخی نمی تواند آن را تحمل کند (بقره 175 و فرقان 11 تا 14) این آتش چنان بر جان و قلب و تن احاطه می کند و فراگیر می باشد (کهف 29 و زمر 16 و همزه 1 تا 9) که فوق تصور و ادراک آدمی است (مدثر 26 تا 28 و قارعه 9 تا 11).
آتش های دوزخی دارای زبانه های بسیار بلند و دارای شکلی همانند ستون های بلند و کشیده تالارها و کاخ ها می باشد (همزه 4 تا 9) البته ناگفته نماند که دوزخ تنها آتشگاه نیست بلکه خصوصیت غالب آن وجود آتش های چنین سوزان و دردناک است، وگرنه باتوجه به آیات قرآنی این معنا به دست می آید که دوزخ، مکانی است که همه انواع و اقسام عذاب و رنج و درد در آن فراهم آمده است، لذا از آب های داغ و جوشان (انعام70 و یونس 4) و یا آب های سوزانی که چون مس گداخته است (کهف 29) و نوشیدن آن اندرون دوزخیان را متلاشی می کند (محمد 15) و صورت ها و چهره هایشان را بریان می کند (کهف 29) و مایه تشنگی بیشتر دوزخیان می شود (واقعه 51 تا 54) سخن به میان آمده است

در کنار این آب های جوشان و داغ، آب های چرکین و جراحت هاست که به عنوان نوشیدنی دوزخیان معرفی شده است (ابراهیم 16 و حاقه 34 تا 36) این نوشیدنی از پوست و جراحت خود دوزخیان جاری می شود و آنان آن را می نوشند (ص 56 و 57 و حاقه 31 تا 35). از آیه 16سوره ابراهیم این معنا با کمک روایت تفسیری استنباط می شود که چرک و خون جاری از زنان زناکار از دیگر نوشیدنی های دوزخیان است (مجمع البیان، ج 5و 6، ص 474). از دیگر نوشیدنی های دوزخیان می توان به گنداب های بسیار سرد در کنار لجن های بسیار داغ و جوشان اشاره کرد که دوزخیان را به عذاب و هلاکت می افکند. ابن منظور، غساق در آیه 54 سوره ص را چیز متعفن و بسیار سرد معنا کرده است که همانند آب جوشان و داغ عمل می کند. (لسان العرب، ابن منظور، ج 10، ص 70)
شگفت این که دوزخیان که از گوشت و چرک و خون و آب های بسیار داغ و سرد تغذیه می کنند دارای اشتهای سیری ناپذیری هستند و هرگز سیر نمی شوند. (ق 30) این بدان معناست که وجودشان چنان به این غذاها نیازمند است که همانند خوردن از آب شور دریاست که تشنگی را می افزاید و آدمی را سیر نمی سازد. چنین است که خداوند دوزخ را جایگاهی بس شوم و بد برای انسان ها و دوزخیان دانسته (بقره 126 و 206) و نسبت به چنین عاقبت شومی هشدار داده است. دوزخ با آن صداهای ناخوشایند و همیشگی اش نمی گذارد تا گوش ها آرام گیرد و دل ها به آرامش برسد

هر دم صدای مهیب از آن بر می خیزد و تن و جان را می لرزاند و هوش و حواس را می رباید. از آن جایی که دارای درک و هوشیاری همانند نوع ادراک و فهم آدمی است (فرقان 11 و 12 و ق 30 و معارج 15 و 17) نمی گذارد تا دوزخیان دمی در وی آرام گیرند. دوزخ با دوزخیان سخن می گوید و از خداوند نیز می خواهد تا هر چه فزون تر دوزخیان را به اندرون وی افکند و از این لحاظ دارای اشتهائی سیری ناپذیر است. (ق 30) بادهای سمی و سوزان دوزخ (طور 17 و 26 و 27 و واقعه 41 و 42) همانند گازهای شیمیایی عمل می کند که هم جان سوز است و هم بدبو و آدمی را به رنج و هلاکت می افکند. این بادها و گازهای شیمیایی و مسموم واقعاً بلای جان دوزخیان است که اهل تقوا از آن در امان می باشند. (طور 17 و 27)
حبس ابدی های دوزخ
قرآن بر این نکته تاکید می کند که دوزخیان در چند طبقه از طبقات هفتگانه دوزخ به سر می برند (اعراف 41 و حجر 44 و زمر 16) چنان که هر طبقه ای از آن ممکن است دارای خصوصیات خاص خود باشد که دیگر طبقات فاقد آن می باشند. چنان که دوزخیان نیز در چند دسته و گروه می باشند که برخی از آنان در مقام درک اسفل و در پایین ترین درجات آن ساکن هستند (نساء 145 و صافات 62 تا 68) و جاودانه در آن بسر خواهند برد و برخی دیگر حتی ممکن است پس از دوره ای عذاب از آن خارج شده و به طبقات پایین بهشت وارد شوند. اما کسانی که دوزخیان جاودان نام گرفته اند کسانی اند که خداوند نسبت به آنان خشم گرفته و هرگز اجازه خروج از دوزخ را نمی دهد. از این افراد می توان به کسانی اشاره کرد که پس از اسلام مرتد شده و در حال کفر از دنیا رفته اند (بقره 217)
کسانی که اهل استکبار باشند و نسبت به آیات خداوند کفر ورزند (اعراف 36) و یا به استهزای آیات الهی اقدام کنند (جاثیه 34 و 35) و مؤمنان را تمسخر و استهزا کنند (مومنون آیات 103 تا 110) و هم چنین کسانی که بر رباخواری اصرار ورزند (بقره 275) و راه اضلال و گمراهی از حق را در پیش گیرند (انعام 128) و معاد و رستاخیز را منکر شوند (رعد آیه 5) و به جای ولایت حق و اولیای آن، ولایت کافران (مجادله 14 و 17) یا طاغوت را (بقره 257) بپذیرند از جمله کسانی هستند که جاودانه در دوزخ خواهند ماند.
خداوند درآیات قرآنی سی گروه از افراد را به عنوان کسانی معرفی می کند که به سبب باورها و یا رفتارهایشان مغضوب الهی شده و گرفتار دوزخ جاودان می شوند. از جمله این افراد می توان به منافقان (توبه 68) گناه پیشگان (بقره 81) اولیای شیطان و طاغوت (بقره 257) متکبران (نحل 29) تکذیب کنندگان (اعراف 36) فاسقان (سجده آیه 20) قاتلان مومنان (نساء آیه 93) کافران (بقره آیه 39) متجاوزان به حدود الهی (نساء آیه 14)خودکشی کنندگان (نساء 29 و 30) دشمنان خدا و رسول (توبه 63) جنیان اغواگر و پیروان آنان (انعام 128) و مانند آن اشاره کرد.

عوامل مصونیت از دوزخ
برای این که از چنین دوزخ و احوال آن در امان مانیم خداوند عواملی را به عنوان مصونیت از دوزخ برشمرده است که دراین جا به آن ها به طور گذرا اشاره می شود. از جمله مهمترین عوامل مصونیت یابی از دوزخ و عذاب های کوتاه و بلند و جاودانه آن، ایمان به خداوند و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و کتاب وحیانی قرآن است (بقره 23 و 24) همچنین تزکیه و پاک بودن (اعلی 12 و 14) تقوا (لیل 14و 17) اطاعت از خدا و رسول (آل عمران 131 و 132) دعا و نیایش (طور 27 و 28) ذکر خداوند (اعلی 12 و 14 و 15) داشتن صفات پسندیده (انبیاء 98 و 101)، عمل صالح (فاطر 37) نماز و اقامه آن (اعلی 12 و 14 و 15) از مهم ترین علل و عواملی است که خداوند دراین آیات به عنوان عامل مصونیت یابی از دوزخ یاد کرده است

در مقابل، داشتن آرزوهای پوچ و سرگرم شدن به آن ها (نساء 119 و 121) اتکا به ستمگران (هود 113) احساس بی نیازی از خدا (لیل 8 و 14) اختلاف و نزاع (آل عمران 103) تفرقه افکنی و اختلاف سازی میان صفوف جامعه ایمانی (توبه 107 و 109) ادعای الوهیت (انبیاء 29) ارتداد از اسلام (بقره 217) استکبار در برابر حق (اعراف 36) انکار معاد (صافات آیات 12 تا 23) اسراف (غافر 43) و اطاعت از طاغوت (هود 97 و 98) بخل (ق 24 و 25) ترک انفاق و صدقه و یا انفاق در راه باطل (انفال 36 و 37) و مانند آنها از عوامل ورود به دوزخ و شکنجه ها و عذاب های آن است

اگر کسی بخواهد از دوزخ در امان ماند باید از راه نوری که قرآن در درون و بیرون آدمی افروخته است استفاده و پیروی کند و به جای سقوط و هبوط، راه صعود را در پیش گیرد که مهم ترین آن ها ایمان واقعی و اخلاص و عمل صالح و ولایت اولیای الهی است. باشد دراین مسیر تقربی و خدایی شدن گام برداریم و از دوزخ و عذاب های آن در امان مانیم.

  تجسم اعمال

یکی از مسائل مهم در معاد که موجب کنترل انسان در زندگی و مانعی برای سقوط او به شمار می‌آید، بحث تجسّم عمل است. تجسّم عمل در قرآن کریم به چندگونه، تصویر شده است که یک نوع آن، بیشتر مربوط به دنیاست و شکل دیگر آن مربوط به آخرت و نوع سوّم آن، هم در دنیا و هم در آخرت وجود خواهد داشت.

تجسمّ اعمال در دنیا و آخرت
تجسّم اعمال دنیوی انسان به گونه‌ای است که آن اعمال، نابود نمی‌شود و در دنیا و آخرت، برای فاعل آن باقی خواهد ماند. اگر اعمال، بد و ناپسند باشد، دنیای آدمی را نا آرام می‌کند و در قیامت، او را به جهنّم رهنمون می‌شود و چنانچه در دنیا اعمال نیکو و پسندیده از آدمی سر بزند، حیات طیب در زندگی دنیوی و حیات طیب‌تر در بهشت خواهد داشت: مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُۆْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُون [1]

با انجام اعمال نیک، زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان‌ اصلاح می‌شود. همان‌گونه که اعمال بد و زشت، موجبات بروز سختی‌ها، ناامنی و سایر مشکلات مادی و معنوی را فراهم میسازد به همین صورت، بروز و تبلور اعمال در آخرت نیز وجود دارد. نعمت‌های درون بهشت یا نقمت‌های درون جهنّم صورت اعمال نیک یا زشت انسان است. در حقیقت خود فرد سازنده بهشت یا جهنّم خود در آخرت است.
رابطه تجسّم عمل و تعیین سرنوشت دنیوی انسان
قرآن کریم در آیاتی، تجسّم عمل به معنای تعیین سرنوشت در دنیا را بیان و تصدیق فرموده است. از جمله میفرماید: وَ لَو أَنَّ اَهْلَ الْقُری امَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ وَ لکنْ کذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یکسِبُونَ [2] در این‌گونه آیات، برکات و بلایا همان اعمال انسان معرّفى مى‏شود: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کلِّ مَکانٍ فَکفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یصْنَعُونَ [3] خداوند متعال مثال می‌زند ملّتی بودند که در رفاه و آسایش زندگی می‌کردند . نعمت مانند باران برای آنها می‌بارید؛ اما گناه در زندگی آنها آمد و به جای اینکه از نعمت‌های خود استفاده صحیح کنند، سوء استفاده کردند! و به یک ملّت گناهکار تبدیل شدند، در نتیجه، وضعیت آنها تغییر کرد و ناامنی فراوان، برای آنان ایجاد شد. مراد از ناامنی در این آیه شریفه، ناامنی دل است که در اثر فساد اخلاقی و فساد اقتصادی و از جمله تورّم و گرانی پدید می‌آید.
عاقبت خیر یا شرّ، تجسّم عمل انسان
در بسیاری از موارد، گرفتاری‌های دنیوی و مصائبی که برای انسان پدید می‌آید و گره‌های کوری که در زندگی ایجاد می‌شود و هیچ کس قادر به باز کردن آن گره‌ها نیست، ناشی از گناهانی است که خود انسان و یا اطرافیان و نزدیکان مرتکب شده‌اند. متأسفانه گاهی مشاهده می‌شود که افراد صالح و نیکوکار هم به این نکته اساسی توجه ندارند و هنگامی که گناهی از آنان سر می‌زند، انتظار نتیجه و سرنوشت عالی از خداوند تعالی دارند.
قرآن کریم در آیات فراوانی، به این افراد هشدار می‌دهد و می‌فرماید: علّت مشکل و سرنوشتی که به آن دچار شده‌ای را در اعمال خودتان بیابید. نظیر
بِمَا کَانُوا یصْنَعُونَ‌ [4]، بِمَا کَانُوا یعْمَلُونَ‌ [5] بِما کانُوا یکسِبُونَ [6] ،در قرآن کریم تکرار شده است و معنای این عبارات آن است که اعمال بندگان، سرنوشت خیر یا شرّ، برای آنها پدید می‌آورد. اگر انسان واقعاً درد دین داشته باشد و عاقبت اندیشی کند، می فهمد که آیات نورانی قرآن کریم چقدر تکان دهنده و کمرشکن است. آیه دیگری می‌فرماید: یوْمَ تَجِدُ کلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَینَها وَ بَینَهُ أَمَداً بَعیداً وَ یحَذِّرُکمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَۆُفٌ بِالْعِبادِ [7]
عمل خداوند متعال، از سر رأفت و مهربانی، زنگ خطر می‌زند و می فرماید: ای انسان! اگر اعمال تو در دنیا خوب باشد، در قیامت، سرفراز می‌‌شوی؛ ولی اگر اعمال تو بد باشد، به اندازه‌ای وضعیت تو نگران کننده است که می‌گوئی: ای کاش بین من و اعمالم فاصله‌ای به میزان فاصله بین مشرق و مغرب بود. خداوند تو را بر حذر می دارد،‌ پس بترس، اگر در نامه عملت آتش و حرارت جهنّم است، خود تهیه کرده‌ای. آتش و حرارت آخرت، نتیجه و عکس العمل تجمل گرائی و پیروی از هوی و هوس در دنیا است.
وَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ، فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ‌ وَ ظِلٍّ مِنْ یحْمُومٍ، لاَ بَارِدٍ وَ لاَ کَرِیمٍ، إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذٰلِکَ مُتْرَفِینَ وَ کَانُوا یصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ‌ [8] هوس‌رانی و تجمّل گرایی، باعث ارتکاب گناهان بزرگ در دنیا می‌شود و در آخرت، سرنوشت شومی برای انسان رقم می‌زند. افراد گناهکار، زیر دود جهنّم می‌مانند تا حساب و کتاب اعمال سایر بندگان تمام شود و بعد آنان را به جهنّم می‌برند. قرآن کریم می‌فرماید: این عذاب‌ها مربوط به خداوند نیست، بلکه خود انسان، دود و هُرم جهنّم را برای خود تهیه کرده است.
به جهنم می‌روند و می‌سوزند و آه و ناله آنها بلند شده و با خدا حرف می‌زنند، آنگاه خداوند به آنها می‌فرماید: این آتشی است که خودتان مهیا کرده‌اید.
ذٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیدِیکُمْ [9] بهشتیان هم که به بهشت می‌روند، بهشت با سرفرازی و با جمله بخورید و بیاشامید و لذت بهشت را ببرید، این نعمت‌ها را خودتان در دنیا تهیه کرده‌اید، به آن‌ها خوشامد می‌گوید: کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیامِ الْخَالِیةِ [10] پس اگر سرنوشت اخروی انسان، بهشت است، خود تهیه کرده است و چنانچه مار و مور و عقرب در قبر و عالم برزخ و جهنّم، در قیامت، در انتظار او است، باز هم خودش تهیه کرده است. می‌فهمد که آلام و دردهای جهنّم را خودش پیشاپیش فرستاده است. امّا کسی که به راستی متّقی بوده و برای آخرتش کار کرده است، هنگام مرگ، خیلی خوش و خرم است و مثل اینکه گلی را بو کند، از دنیا می‌رود[11] و اگر لایق باشد،چهارده معصوم«س» نزد او می‌آیند و او را با خود می‌برند.

پی‌نوشت‌ها‌: 1. نحل / 97 2. اعراف / 96 3. نحل / 112 4. نحل / 112 5. انعام / 127 6. اعراف / 96 7. آل عمران / 30 8. واقعه / 41-46 9. آل عمران / 182 10. الحاقه / 24 11. معانی الاحبار، ص 287

خود انسان، نقش در آثار اعمال
جمعی درباره اوضاع و احوال دنیا و روزگار، باهم گفتگو می کردند. یکی گفت: این دنیا، دارای یک نظام خاصی است که طبق آن قانون بی اعتنا به خواسته این و آن حرکت می کند. دیگری اظهار داشت: ولی قدرت خداوند، حاضر و ناظر و غالب بر این قانونی که شما گفتید است و خداوند هرطوری بخواهد روزگار را می چرخاند!
فرد دیگری گفت: ماه و خورشید و شب و روز که عقل و فکر ندارند که تغییر روش بدهند. گیاهان و جانوران نیز میلیاردها سال است که با روش قبلی روییده اند و رشد کرده اند و... در این هنگام که نزدیک غروب آفتاب بود، آنها مشاهده کردند که عارفی به سوی مسجد می رود. یکی گفت: چه خوب است نظر حضرت آقا را نیز جویا شویم. جلو رفت و پس از سلام و احوالپرسی از او دعوت کرد که نظرش را درباره روزگار بیان نماید.
عارف به نزد جمع آمد و پس از سلام و احوالپرسی گفت: نظام جهان آفرینش، نظامی کاملاً دقیق، محکم، هدایت شده و در نهایت درستی و کمال است. همه موجودات براساس هدایت الهی در مسیری که مسیر کمال آنهاست در حرکتند:
و الذی قدر فهدی... همان که اندازه گیری کرد و سپس هدایت نمود. این حرکت و هدایت نیز براساس سنتها (قوانین) الهی است که غیرقابل تغییر است: ولن تجد لسنه الله تبدیلا... و برای سنت الهی هیچ تغییر نخواهی یافت و...
اما، در بین موجودات آفرینش، انسان ها و جنیان، آزادند که خوب باشند یا بد . خودشان باید بین خوبی و بدی، یکی را انتخاب نمایند:
انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا... ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرای حق شود) و یا ناسپاس . اما! همه گفتند: اما چه؟ عارف اظهار داشت: اما، کارهای خوب ما موجب گشوده شدن برکات آسمان و زمین به رویمان و گناهانمان نیز باعث فرود آمدن عذاب الهی بر ما می شود!
خداوند متعال در این باره فرموده اند:
ولو ان اهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون.
و اگر اهل شهرها و آبادیها (به جای انجام گناه) ایمان می آوردند و پرهیزگاری پیشه می کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم؛ ولی (آنها حق را) تکذیب کردند (و به گناه پرداختند) ما هم آنها را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم! همه در فکر فرو رفته بودند و به سخنان عارف می اندیشیدند و او، به سوی مسجد رفت.

 

نتیجه دنیادوستی و ترس از مرگ
روزی رسول خدا(ص) کنار سفره غذا با اصحاب نشسته و مشغول صرف غذا بودند. در اثنای خوردن غذا، حضرت لقمه ای را برداشت تا میل کند. ناگهان حالشان منقلب شد و مرتب به آن لقمه می نگریست و فکر می کرد. اصحاب از این حال برآشفته و علت را پرسیدند؛ چرا یا رسول الله نگرانید؟ پیامبر اعظم(ص) فرمود:زمانی فرا رسد که حمله کنند بر شما ملت ها مانند هجمه و حمله کردن شما بر کاسه غذا، شما مسلمانان را مانند لقمه غذا تکه تکه می کنند و خورد و نابودتان می کنند.
گفته شد یا رسول الله(ص) این وضع از کمی عدد ما مسلمانان و زیادی دشمنان ما است؟
حضرت فرمود: خیر! شما مسلمانان هم در آن زمان جمعیت تان زیاد است اما ارزش شما برای اسلام مانند خاشاکی می ماند که آب سیل با خود ببرد، در آن وقت است که خدا هیبت و ترسیدن دشمن را از شما بگیرد و وهن و سستی را در دل شما بیفکند. پرسیده شد یا رسول الله(ص)! وهن و سستی چیست؟ فرمود: دنیادوستی و ترسیدن از مرگ یعنی برای عیش و نوش دنیا تن به زیر هر بار ذلت و خواری می دهید و آدم های سست عنصر و بی اراده می گردید که به خاطر علاقه به دنیا تسلیم خواسته های دشمنانتان می شوید.
1- الملاحم والفتن، سیدبن طاوس، ص 129

 

“روزی یک نفر از اهالی مدینه به حضرت باقر (ع) برخورد کرد. دید در هوای گرم آن حضرت به دوش دو نفر از غلامان خود تکیه نموده و به سوی نخلستان می رود. با خود گفت: آیا این معنای زهد است؟ الآن می روم و او را نصیحت می کنم. پیش آمد و گفت: در این هوای گرم، حرکت با این کیفیت برای وصول به دنیا سزاوار نیست. اگر در این حال مرگت فرا رسد در پیشگاه پروردگار چه خواهی گفت؟ حضرت توقف نموده و به آن مرد فرمودند: اگر مرگم در این حال برسد، در بهترین حالی که در راه انجام وظیفه و کسب مال حلال برای خود و عیال و حفظ آبرو رسیده است، و در پیشگاه خداوند ماجور و مثاب خواهم بود و من از مرگ بیم دارم در صورتی که به من در حال معصیتی از معاصی خدا وارد شود”(اعلام الوری باعلام الهدی، ص263). این مقدار بهره گیری از دنیا نه تنها مذموم نیست بلکه ممدوح و ضروری است؛ چراکه اگر کسی دنیای صحیح نداشت، آخرت هم ندارد. آخرت بر اساس دنیای صحیح است. و ما الحیوه الدنیا الا لهو و لعب

آیه شریفه “و ابتغ فیما آتاک الله الدار الآخره و لا تنس نصیبک من الدنیا ...(قصص/77)؛ یکی از تعبیراتی که قرآن کریم در مورد دنیا به کار می برد، تعبیر “متاع الغرور” است: “و ما الحیاه الدنیا الا متاع الغرور”(آل عمران185/)، غرور در این آیه به معنای فریب است، یعنی دنیا ابزار نیرنگ و فریب است و اگر کسی دلبسته به دنیا شود و فریب دنیا را بخورد، به کرامت الهی نخواهد رسید. قرآن کریم درباره برخی از افراد، می فرماید: “یاخذون عرض هذا الادنی؛ متاع این دنیای پست را گرفتند”(اعراف169/). روشن است که محبت دنیا و دلبستگی به متاع پست آن، پستی ایجاد می کند و آدمی را از کرامت دور می گرداند

 

احاطه بر اعمال مومنین

عبدالله بن ابان زیات که در پیشگاه حضرت رضا(ع) از مقام و منزلت برخوردار بود می گوید که: به حضرت رضا عرض کردم: برای من و زن و فرزندم نزد خدا دعا کن، فرمود: آیا این کار را انجام نمی دهم که از من درخواست می کنی؟ به خدا سوگند اعمال شما هر روز و هر شب به من عرضه می شود، عبدالله می گوید: «این مطلب را بسیار بزرگ شمردم گویا باورش بر من دشوار بود، حضرت فرمود: «آیا کتاب خدا را نخوانده ای که فرمود: (و بگو: عمل کنید که به زودی خداوند و پیامبرش و مومنان اعمال شما را خواهند دید) قل اعملو فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون (توبه- 105) قال هو: ولله علی بن ابن ابی طالب، حضرت فرمود: به خدا سوگند! منظور از مومنان علی بن ابیطالب است. - الکافی، ج 1، ص 219

 

اخلاص در نیت و عمل
شخصی در جنگ میان مسلمانان و کفار کشته شد، مردم گفتند: خوشا به حالش! چه سعادتمند شد که در رکاب رسول خدا(ص) به شهادت رسید. رسول اکرم(ص) برای اینکه مردم را از مسئله مهم اخلاص در عمل و اصلاح نیت آگاه سازد، فرمود: نه: شما نمی دانید؛ او قتیل الله نشد، بلکه قتیل الحمار شد! کشته راه خدا نشد، کشته راه حمار شد. الاغی را در لشکر دشمن دیده بود. برای اینکه آن را تصاحب کند، گفت: حالا که مسلمانان به میدان جنگ می روند، ما هم می رویم و می کشیم و اموال می آوریم و غنیمت نصیبمان می شود و الاغ را هم برای خود می گیریم. آری او برای حمار آمده بود، و در راه آن کشته شد

ولی نه به حمار رسید و نه به خدا! آیا این بدبختی نیست؟! در کارها این گونه نباشیم. مخصوصا در کارهای دینی، کارهایی که به نام خدا انجام می دهید، مسجد می سازید، حسینیه می سازید، جلسات اداره می کنید، خودتان را ارزان نفروشید، کارتان را خراب نکنید، فاسد نکنید، انگیزه الهی داشته باشید، تقوا داشته باشید! (صفیر هدایت، انفال ،

 

خداوند رحمتگر مهربان

] از تو در باره غنایم جنگى مى‏پرسند بگو غنایم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده [او] دارد پس از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش نمایید و اگر ایمان دارید از خدا و پیامبرش اطاعت کنید  

  قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِیْنِکُمْ وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ   

از رحمت خدا مأیوس نشو!

حکیمی از کویی می گذشت. مردی را دید که در زیردرختی نشسته و سرش را در میان دستهایش گرفته است. حکیم به او نزدیک شد و گفت: سلام علیکم! مرد: نگاهی به حکیم انداخت. خود را جمع و جور کرد و سلام را پاسخ داد. حکیم گفت: برادر! مثل اینکه تکدر خاطر داری و ناراحتی؟
مرد آهی کشید و اظهار داشت: گناهم به سنگینی کوه و دشت/خجل ماندم از آنچه بر من گذشت!
حکیم لبخند ملیحی زد و گفت: گناه هرچه باشد، کم از عفو اوست/بیا توبه کن، رو به نزدیک دوست!
مرد لبخندی زد و گفت: من گناهان صغیره و کبیره زیادی کرده ام، آلوده ام برادر، آلوده!
حکیم گفت: همه کم و زیاد آلوده ایم، مهم این است که از آلودگی ها متنفر شده و درپی زدودن آنها برآئیم. در طول روز، بارها دست ما آلوده می شود اما هربار، آن را می شوییم. روح ما نیز هرگاه آلوده شود، باید با استغفار، اصلاح و جبران و توبه آن را پاکیزه نمائیم! اگر خالصانه به درگاه خداوند متعال روی آوریم، از این آلودگی ها نجات می یابیم. مرد گفت: ولی...
حکیم ادامه داد: اما، اگر، ولی و... ندارد.خداوند پیام داده است که:
قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفرالذنوب جمیعا انه هوالغفور الرحیم

بگو: ای بندگان من که به خود (در اثر گناه) اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند ناامید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. مرد خوشحال شد و گفت: واقعاً!
حکیم اظهار داشت: خداوند مهربان بالاتر از این هم با بندگان توبه کار برخورد می کند. مرد گفت: چطور؟
حکیم گفت: گناهان آن ها را تبدیل به حسنات می کند:
من تاب و امن و عمل صالحاً فاولائک یبدل الله سیئاتهم حسنات... کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، خداوند گناهانشان را تبدیل به حسنات می کند... این سخن حکیم روح تازه ای در کالبد مأیوس مرد گناهکار دمید بطوری که شاد و سرحال از جا برخاست و گفت: چه کنم؟ حکیم اظهار داشت: از همه گناهان توبه کن. گناهانی که مربوط به انجام ندادن وظیفه ات در برابر خداوند متعال بوده است را با بجا آوردن قضای کارهایی که باید می کرده ای و نکرده ای و توبه و استغفار پاک ساز. و گناهانی را که در رابطه با مردم بوده است را با گرفتن رضایت آنها، جبران خسارت هایشان و استغفار از بین ببر هیچ گاه نیز از رحمت خداوند بخشنده مهربان ناامید نباش که: ولا تأیسوا من روح الله انه لایائس من روح الله الا القوم الکافرین. از رحمت خدا (در هیچ حالی) مأیوس نشوید! زیرا فقط کافران از رحمت خدا مأیوس می شوند.(3) مرد خوشحال و امیدوار از حکیم خداحافظی کرد و رفت و حکیم زیرلب نجوا کرد:هست امیدم که علی رغم عدو روز جزا/ فیض عفوش ننهد بار گنه بردوشم(4) 1-زمر 35 2 -فرقان 07 3-یوسف 78 4-دیوان حافظ

 

آنچه در راه خدا می دهید، ذخیره ابدیت تان است
اهل علمی از سفر زیارتی بازگشت. خانواده او، به شکرانه اینکه به سلامت از سفر بازگشته و برای ادای نذر، گوسفندی قربانی کردند. قصاب به عالم گفت: حاج آقا! گوشت قربانی را چگونه تقسیم بندی کنم؟ عالم گفت: برای هر کس مقداری گوشت و استخوان و چربی بگذار، بطوری که هر خانواده بتواند یک آبگوشت مناسب از آن تهیه نماید. قصاب گفت: من یک ران گوسفند را برای خودتان گذاشته ام! عالم گفت: نه! همه را روی هم بریز و با هم مخلوط کن و تقسیم ها مساوی و یکسان باشد. قصاب گفت: ولی بعضی ها دل و جگر و کله و یک ران و عده ای هم هر دو ران گوسفند را برای خودشان برمی دارند و بقیه آن را به هفت خانه می دهند و می گویند کافی است! پوست گوسفند نیز که از آن ماست!
عالم اظهار داشت: پوست گوسفند و اجرت شما محفوظ است اما این قربانی را همانطور که گفتم تقسیم کنید و همه را بین فقرا و همسایه ها تقسیم نمایید، یک سهم از همان مقداری که به دیگران داده اید را نیز برای ما بگذارید که تبرکاً تناول کنیم، سپس از نزد قصاب رفت. قصاب نگاهی به عالم کرد و ابرویی بالا انداخت و گفت: چشم، هر طور شما بفرمایید.سپس طبق سفارش عالم، گوشت قربانی را تقسیم کرد و یک سهم از آن را هم به پسر کوچک عالم داد و با لحن خاصی گفت: آقازاده! این هم سهم شما است!
پسر کوچک عالم نگاهی به سهم گوشت که حدود 500 گرم بود و از مقداری گوشت لخم، استخوان و دنبه تشکیل شده بود انداخت و به اندرونی رفت و خطاب به عالم گفت: بابا! قصاب همه گوسفند را به مردم داد و برای ما فقط یک سهم، همین گوشت را گذاشت! از گوشت قربانی، همین برایمان مانده است. عالم نگاه معنی داری به پسرش انداخت، لبخند مهربانانه ای زد و به او گفت: پسرم! هرچه قصاب از گوسفند در راه خدا به مردم داد برایمان باقی است و این سهم است که از بین می رود!
پسر با تعجب پرسید: چطور مگه؟
عالم افزود: آنچه در راه خدا بدهیم برایمان باقی است، خداوند سبحان در سوره نحل آیه 69 در این باره فرموده اند:
ما عندکم ینفدو ما عندالله باق و لنجزین الذین صبروا اجرهم با حسن ما کانوا یعملون آنچه نزد شما است فانی می شود، اما آنچه (از شما) نزد خداست (الی الابد) باقی است و (بدانید که) به کسانی که صبر و استقامت پیشه کنند، مطابق بهترین اعمالی که انجام می دادند، پاداش خواهیم داد. پسر گفت: حالا فهمیدم که چرا شما اینقدر به احسان و کمک به دیگران علاقه و جدیت نشان می دهید و خودتان زندگی ساده و بی تکلفی دارید. پدر نگاهی به فرزند کرد و گفت: پسرم! مائیم و ابدیت و هوشیاران برای ابدیت توشه راه می فرستند و از این منزل فنا با زندگی ساده، می گذرند.

 

انفاق و بخشش به اندازه
حکیمی از گذری می گذشت. جوانی به او نزدیک شد سلام کرد و اظهار داشت: ای مرد خدا! مشکلی دارم! حکیم گرم و صمیمانه پاسخ او را داد و گفت: خداوند سبحان انشاءالله الرحمن مشکل شما را حل می کند، چرا گرفتاری برادر؟! جوان گفت: من فرد پرتلاش و درآمدزایی هستم اما هیچ وقت نمی توانم پس اندازی برای آینده ام داشته باشم. حکیم گفت: چرا؟! جوان ادامه داد: وقتی حقوقم را می گیرم، دوست دارم آنرا خرید کنم، برای این، برای آن انواع و اقسام لوازم را می خرم و دست آخر هم اگر چیزی ماند و نیازمندی به من مراجعه کرد، همه آنرا به او می دهم. هیچ وقت هم هیچ چیز ندارم! حکیم به او گفت: پسرم! با من به کنار شیر آب کنار خیابان می آیی؟
جوان گفت: البته حاج آقا. سپس هر دو نزدیک شیر آب شدند. حکیم کیسه ای نایلونی از جیب خود در آورد، آنرا زیر شیر آب گرفت و تا نیمه از آب پر کرد سپس کیسه را در جلو چشمان جوان آورد و گفت: شما مدتها می توانید از این آب برای رفع نیازتان استفاده کنید. جوان گفت: درست است.
حکیم سپس کیسه را از آب خالی کرد و با انگشت خویش چندین جای آنرا سوراخ نمود سپس کیسه را زیر شیر آب گرفت، مدت زیادی گذشت تا مقداری آب در آن جمع شد سپس کیسه را بالا آورد و جلوی جوان نگهداشت در حالیکه تقریباً آبی در کیسه نمانده بود. آنگاه به جوان گفت: پسر خوب! اما حالا آبی در کیسه می بینی؟!
جوان گفت: نه حاج آقا، حکیم اظهار داشت: دخل و خرج زندگی نیز همینطور است. اگر شما زیاد درآمد داشته باشید اما در خرج کردن آن دقت لازم را بعمل نیاوری، همیشه محتاج و نیازمند خواهی بود.
کمک به دیگران، انفاق به نیازمندان و مساعدت های اجتماعی خیلی خوب است مشروط بر آنکه...
جوان گفت: مشروط به چه چیزی؟ حکیم افزود: مشروط به آنکه حد و اندازه را رعایت کنی و افراط و تفریط را کنار بگذاری مگر نشنیده ای که گفته اند: نازنینی لیک اندر حد خویش الله الله پامنه ز اندازه بیش!
جوان گفت: بر این اساس من باید نوع خرج کردن پولهایم را عوض کنم و در عرصه مخارجم حساب و کتاب تازه ای داشته باشم. حکیم اظهار داشت: احسنت پسر عزیزم، همینطور است، خداوند متعال در آیه 29 سوره اسراء به همه مؤمنانی چون تو- که آنها را خیلی هم دوست دارد - همین سفارش را فرموده اند:
تجعل یدک مغلوله الی عنقک و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا هرگز دستت را برگردنت زنجیر نکن (و انفاق و بخشش به دیگران را ترک نکن) و بیش از حد (نیز) دست خود را نگشا (و همه دارایی ات را به این و آن نده تا بی چیز شوی) که مورد سرزنش قرارگیری و از کار فرومانی. و یا : والذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما فرقان آیه 67 جوان خوشحال شد و خداحافظی کرد و رفت و حکیم زیر لب این ابیات مثنوی گل روی خدا را نجوا کرد:
هی مپرسید این چرا و آن چرا است سین برنامه که در دست شماست
ما فرستادیم با احمد(ص) کتاب تا نماند هیچ سؤالی بی جواب
رمزهای فوق عقل خاکیان ما نهادیم اندر این «ثقل گران»...

 

با گذشت و عاشق همدیگرند
از دست زنم کلافه شده ام! مردی به مسجد رفت و به استاد قرآن آموزی گفت: آقا به داد من برسید! عالم گفت: خداوند متعال به داد همه ما رسیده و ان شاءالله الرحمن بعد از این هم خواهد رسید. مشکل شما چیست؟ مرد اظهار داشت: از دست زنم کلافه شده ام! عالم لبخند ملیحی زد و گفت: مگر چه شده است؟ مرد نالید که: اخلاق او با من نمی سازد، رفتارهایش مورد پسند من نیست و خلاصه گوش به حرف من نمی دهد و... عالم گفت: همانطوری که قیافه های انسانها متفاوت است اخلاق و رفتارهای آنها نیز با هم فرق دارد، شما در مدیریت خود تجدیدنظر کنید! تغافل و تعامل بیشتر داشته باشید و خیلی از او ایراد نگیرید، ان شاءالله درست می شود

مرد گفت: منظورتان این است که خودم هم در عرصه برخورد با او ایراداتی دارم؟!
عالم گفت: خودتان اگر در عرصه گفتار و رفتار خویش دقیق و منصفانه نظر کنید خواهید دید که می توانید بهتر از این عمل کنید. مرد گفت: ولی من تصمیم دارم که از او جدا شوم! عالم اظهار داشت: تأمل و اندیشه کنید و بخاطر مسائل کوچک و حتی نارضایتی های قابل اغماض، او را از دست ندهید زیرا چه بسا خداوند متعال در او خیر زیادی برای شما قرار داده باشد. مرد گفت: چگونه؟ عالم افزود: خداوند سبحان در این باره فرموده است:...
فان کرهتموهن فعسی ان یکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا یعنی: و اگر از آنها (زنانتان به دلایلی) کراهت داشتید، (فورا تصمیم به جدایی نگیرید)
زیرا چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد و خداوند خیر فراوانی در آن قرار دهد. نساء 19 مرد گفت: عجب! عالم ادامه داد: آری، چند سال پیش، مردی نزد من آمد و همین سخن شما را گفت من هم نظرم را به او گفتم و رفت. سال گذشته آن مرد دوباره به نزد من آمد در حالیکه بسیار افسوس می خورد و می گفت: حاج آقا! ای کاش چندین سال پیش به حرف شما گوش کرده بودم. گفتم: مگر چه شده است؟
گفت: من پس از جدایی از همسر اولم، تاکنون با 9 زن که در سنین مختلف و از اقوام گوناگون بوده اند، ازدواج کرده ام اما پس از اینهمه ازدواج و جدایی، متوجه شدم که همسر اولم، از همه اینها بهتر بود و به او مراجعه کرده و اکنون با هم زندگی خوشی داریم!! سپس در ادامه عالم خطاب به مردی که می گفت به دادم برسید، گفت:
شما که نمی خواهید سرنوشت آن مرد را داشته باشید؟ مرد گفت: نه حاج آقا! خدا پدرتان را بیامرزد که مرا راهنمایی کردید، واقعیت این است که من هم بهانه گیر و گاهی هم عصبانی و... هستم.
عالم گفت: اول خودت را اصلاح کن و سپس با مهر و محبت و استدلال به همسر و زندگی ات سر و سامانی بده! این کار شدنی است برادر! وگرنه ممکن است تصمیم عجولانه همسران زندگی خودشان و فرزندانشان را به آتش بکشد. خداوند متعال همه ما را از چنین کاری نهی فرموده است:
یا ایهاالذین امنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس... ای کسانی که ایمان آورده اید! خود و خانواده تان را از آتشی که هیزم آن انسانها و... نگهدارید! تحریم 6 مرد خوشحال و پر امید به سوی خانه برگشت و عالم زیر لب نجوا کرد: امت اسلام از یک پیکرند با گذشت و عاشق همدیگرند
جان هر یک، جان شیرین همه است فارغ از کید و فریب و همهمه است
امر ما، امر گذشت و خوشدلی است هر که غیر از این کند، از ما بری است... مثنوی نجوای خدا با انسان

 

بزرگترین نشانه بدبختی انسان
ماه مبارک رمضان بود وعده ای درمسجد مشغول عبادت بودند، حکیمی وارد شد و رفت درگوشه ای به عبادت ایستاد. قبل از شروع نماز عده ای نزد او آمدند و پرسیدند: بزرگترین نشانه بدبختی انسان کدام است؟ گفت: اشتباه گرفتن منزل و مقصد به جای هم! وقتی چنین شود نگرشها و حرکتهای انسان نیز منحرف و درمسیر باطل قرار می گیرد. گفتند: بیشتر توضیح دهید! گفت:«دنیا» یکی از منازلی است که انسان در راه رسیدن به مقصد، از آن نیز می گذرد.کسانی که این منزل را به جای مقصد و مقصود می گیرند، بدبخت واقعی اند.
عاقل کسی است که از حرکت به سوی مقصد و توجه به مقصود غافل نشود
اشک در چشمهای حکیم حلقه زده بود و گروه نیز محو اشعار حکیمانه و بیدارکننده او شده بودند. یکی از آنها اظهار داشت: حالا بفرمایید که علامت اشتباه گرفتن منزل به جای مقصد چیست؟ حکیم اندکی تأمل کرد، نگاه نافذی به او انداخت و گفت: انتخاب دنیای دنی و زودگذر به جای آخرت عالی و والا و ماندگار. پیر مردی که درجمع حاضر بود گفت: سخن خداوند متعال دراین زمینه می تواند بیش از پیش خانه های دل ما را روشن نماید، نشانه ای از وحی برایمان تلاوت فرمایید! حکیم به صوت خوش و دلنشینی این آیه را تلاوت کرد:
و ویل لکافرین من عذاب شدید. الذین یستحبون الحیوه الدنیا علی الاخره ... وای برکافران از مجازات شدید الهی! همان کسانی که زندگی دنیوی را بر حیات اخروی ترجیح می دهند... از فیزیک صورت و رفتارجمع معلوم بود که سخن حکیم همه راتحت تاثیر جدی قرار داده است و این درحالی بود که حکیم پس از نگاه مهربانانه ای به همه، مشغول به عبادت شد.

 

ادامه مطالب

http://m5736z.blog.ir/post/Qyamat1

http://m5736z.blog.ir/post/Qyamat2

http://m5736z.blog.ir/post/Qyamat3

http://m5736z.blog.ir/post/QYAMAT4

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگزاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۱)

  • محمد مهدی دشتی
  • سلام استاد. مطالب بسیار مفید و با ارزشی را ارائه فرمودید. خداوند به شما اجر بدهد

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">