تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

            ☫                        

مرگ   در    دنیا ،    برزخ    و   قیامت  ، اعرافیان،          

 رجعت ،    عالم ذر        و نفخ صور

ترجمه   آیات  به  نظم

 

                                

مقدمه

زندگی انسان در این دنیا با مرگ پایان می یابد، ولی هرگز این به معنای پایان زندگی نیست، بلکه آغاز نوع زندگی دیگر است که تا ابدیت ادامه دارد. هرکسی در زندگی کوتاه خود فرصت این را دارد تا خود را برای ابدیت بسازد. عده ای از انسان ها فلسفه ای را برای زندگی خود می نویسند که در چارچوب آن، برنامه های آدمی بسیار محدود خواهد بود.

به این معنا که اگر در طبیعت، حیات مجددی است این حیات مجدد از آن دیگری است؛ چرا که با مرگ گیاه و جانور، نسل او از تخم و ترکه اش باقی می ماند، ولی خود شخص شخیص وی نابود و نیست میشود و دیگر زندگی مجدد را تجربه نخواهد کرد، از این رو مرگ را به معنای نیستی دانسته و دنیا را آغاز و پایان راه می داند.

 بر همین اساس است که به زندگی دنیوی دلبسته می شود و می کوشد در این زمان کوتاه زندگی کام خود را به کامل ترین شکل برآورده سازد. از این رو به دنیا بسیار حریص است و تمام اهتمام و همت خویش را مصروف این معنا می کند که به بهترین شکل از زندگی بهره برد و در جمع آن چیزی که سعادت می داند تلاش نماید. این گونه است که همه چیزهایی که امنیت و آرامش و آسایش او را تأمین می کند، در دستور کار قرار می گیرد و حتی با ستمگری در حق دیگران و تباه سازی طبیعت، می کوشد تا غنیمت خود را از زندگی بستاند و حق خود را به دست آورد و کام خویش را صباحی چند شیرین کند.

در مقابل، خردمندانی هستند که با تعقل و خردورزی از این ظاهر فریبنده، فراتر رفته و از زاویه دیدی دیگر به مسئله می نگرند، آنان با نگاه به پیچیدگی آسمان و زمین و آفرینش به این نکته می رسند که این کتاب دنیا، فراتر از دنیای مادی می بایست دفتر یا دفاتر دیگری داشته باشد و این نسخه دنیا تنها تک نسخه نیست که بگوییم دنیا همان اول و آخر زندگی است

و زندگی را تنها در همین دنیا محدود سازیم. اینان با تدبر و تفکر در آیات آفاقی در می یابند که خداوندگاری فرزانه و دانا و توانا این دنیا را آفریده است؛ و چون خداوند دارای فرزانگی و حکمت است، هرگز بی حکمت و هدفی دنیا را به وجود نیاورده.

از این رو در اندیشه حکمت و فلسفه خلقت و آفرینش هستی می روند و در پاسخ به آن به فلسفه زندگی بشر نیز می رسند.        

این خردمندان خردورز در پاسخ به فلسفه آفرینش و زندگی، پاسخ های کلی را در درون خود می یابند و با مراجعه به فطرت خویش می بینند که باید در چارچوب اصول عقلانی و عقلایی، زندگی خود را سامان دهند و در جستوجوی کمالات و فضایل و زیبایی ها بروند و از نواقص و رذایل و زشتی ها بگریزند.

ساماندهی زندگی در این چارچوب به ایشان کمک می کند تا گام های بلند آغازین را برای زندگی هدفمند بردارند و در جستوجوی فلسفه غایی زندگی تلاش کنند.

پاسخ کلی که عقل و فطرت به این خردورزان می دهد، پدیده ای به نام رستاخیز است؛ زیرا در می یابند که دنیا به سبب محدودیت هایش نمی تواند هدف نهایی آفرینش باشد؛ پس می بایست برای رسیدن به هدف نهایی آفرینش در مسیر فطرت و عقل حرکت کنند و تلاش نمایند.

این پاسخ های کلی را خردورزان از راه تفکر در آیات آفاقی و انفسی در می یابند. لذا این کتاب با استفاده از آیات و روایات و کتب اسنادی را ارائه داده تا به واقعیت زندگی این جهان و جهان دیگر آگاهی یافته و به راه سعادت ابدی و جاودان رسید.                 محمود زارع پور

     ﷽                  

بخش 1 :                      مرگ در دنیا، برزخ و قیامت

انسان در خواب، مرگ و توفّی را تجربه کرده، و خدا نفس و روان آدمی را توفّی می کند و از کالبدش بیرون می کشد و به سوی خود می برد. ولی در مرگ دایمی، نفس در نزد خدا نگه داشته می شود و اجازه بازگشت به سوی کالبد را نمی یابد. مرگ در جهان ماده است؛ اما مرگ در جهان برزخ و نیز قیامت حالتی دیگر دارد و به معنای خروج نفس از کالبد جسمانی نیست؛ زیرا انسان در جهان برزخ، بدن و کالبد مادی و جسمانی ندارد، هر چند که دارای کالبد جسمانی مادی لطیف یا غیرمادی است که اطلاعات نداریم.      .
مرگ های گوناگون در جهان های دیگر، همچون قیامت و پیش از ورود به نشآت دیگر چون بهشت و دوزخ، نوع و حالت مرگ نیز متفاوت است؛ در برخی از آیات قرآنی از مرگ هایی سخن به میان آمده که نه مرگ است و نه حیات و دوزخیان بین مرگ و زندگی دست و پا می زنند: ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى‌ و در آن دوزخ نه بمیرد (تا راحت شود) و نه زنده ماند (و برخوردار از زندگانی باشد). (اعلی 13)

نه میرد در آن جایگاه عتیب                  نه از زندگانى بیابد نصیب

دوزخیان، مرگ کامل را دیگر تجربه نخواهند کرد تا به کمک مرگ از رنج دوزخ رهایی یابند بلکه همواره در آتش دوزخ جاودانه زنده بوده و مرگ های خاصی را تجربه میکنند که عذاب آورست.

إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَ لَا یَحْیَى طه74

همانا هرآن کس که بر کردگار                  بگردید طاغى و ناراست کار

جهنم بود بهر او آشیان                       که نه زنده گردد نه میرد در آن

در حقیقت در دوزخ اسباب مرگ خاصی پی در پی بر دوزخیان وارد می شود و آنان به رغم نمردن دایمی و مطلق، آن مرگ های دردآور را تجربه می کنند. در مقابل، بهشتیان پس از ورود به بهشت، دیگر مرگی را تجربه نخواهند کرد و مرده نمی شوند. أَفَمَا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ (و از خوشحالی گوید) آیا دیگر ما را مرگی نخواهد بود؟ (صافات 58)

ازاین پس دگر مرگ آیا بود                  دگر جان برون از بدن مى رود؟

همه موجودات هستی فانی شده و مرگ را تجربه خواهند کرد. کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ . وَ یَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَ ٱلۡإِکۡرَامِ (رحمن، 26 و 27)

هرآن کس که روى زمین پابجاست         سرانجام او نیستى و فناست

خداوند با مجد صاحب جلال              بود زنده هرگز نیابد زوال

 هر چند که این تجربه مرگ برای اولیای خاص الهی یک بار اتفاق می افتد. لَا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى وَ وَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ دخان 56

جز آن بار اول که کردند فوت              نیاید بر ایشان دگر هیچ موت

خداشان نگهدارد از آن حمیم         نگهبانشان از عذاب جحیم

و انسان به سبب دارا بودن نفس و روح دمیده در کالبد می بایست این مرگ را تجربه کند تا روح از کالبد جسمانی خارج شود و مسیر کمالی خود را در کالبدهای دیگری نیز تجربه کند. کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ هر نفسی خواهد چشید و مزد اعمال خود خواهید رسید (آل عمران، 185) و (انبیاء، 35؛ عنکبوت، 57)

هرآن کس که آمد به دار الفنا             چشد لاجرم شربت مرگ را

همانا که بینند روزِ شمار                سزاى عمل نیز فرجام کار

اختیار مرگ انسان های دارای دو اجل مُعلّق و مُسمّی (حتمی) هستند.

اجل مُسمّی زمانی که حکم قطعی خدا برای پایان دوره ای از زندگی در جهان مادی و دنیوی صادر شده و غیرقابل بازگشت، این اجل هرگز پیش و پس نمی افتد و مشخصا در همان زمان خودش اتفاق می افتد. وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا یَسْتَقْدِمُونَ و هر قومی اجل معینی است (اعراف34) و (یونس49؛ نحل61؛ منافقون11)

همه قومها راست معلوم اجل              که چون وقت آن آید و آن محل

نگردد دگر لحظه اى پیش و پس       که یارا ندارد برآن هیچ کس

اجل مُعلّق، نه تنها پیش و پس می افتد بلکه این مرگ بسته به رفتار خودمان است. و با قطع صله رحم و صدقه و انفاق و انجام گناهانی، آن را پیش انداخت و یا با صله رحم و صدقه و احسان و انفاق آن را پس انداخته و زمان زندگی خویش را افزایش داد تا به اجل مسمی برسد. انسان می تواند با کارهای خوب و تقواپیشگی، مرگ خویش را از اجل معلق تا اجل مسمی به تاخیر افکند و گرفتار عذاب های زودرس الهی و مرگ های ناگهانی نشود.

یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَیُؤَخِّرْکُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لَا یُؤَخَّرُ لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ نوح4

بود آنکه بخشش نماید خدا                   بیامرزد اعمال زشت و خطا

که تا روز معلوم و روشن محل                  به تأخیر اندازد ایزد اجل

بدانید این نکته اى انجمن                       بگردید آگاه از این سخن

که چون وقت معلوم آید فرا                  در آن نیست تأخیر هرگز روا

اجل مسمی به معنای پایان فرصت عمر در دنیاست اما کسانی که خودکشی می کنند، آنان تنها مرگ معلق خویش را رقم می زنند ولی مرگ مسمای آنان اتفاق نمی افتد. وضعیت ایشان همانند کسانی است که با گناهان و بی تقوایی و طغیان نسبت به خدا و پیامبرش، گرفتار عذاب و مرگ ناگهانی میشود.

مرگ اختیاری از نوعی دیگر                                                               . موتوا قَبلَ اَن تَموتوا (بحار/69/95) بمیرید پیش از آنکه با مرگ طبیعی بمیرید. در این حدیث از نوعی مرگ نام برده شده که انسان آگاهانه آن را انتخاب و خود را برای حضور در محضر لقای حق آماده ساخته. چنین مرگی، تلاش برای کامل شدن و خودسازی و در اختیار گرفتن زمام نفس اماره است تا انسان با رسیدن به مرحله تأله و خدایی شدن، قابلیت درک فیض حضور رب را در جهان دیگر بیابد و به هنگام فرا رسیدن اجل، به آسانی از پل مرگ عبور کرده و بتواند حیاتی نورانی را تجربه کند. بزرگان معرفت و عرفان راه رسیدن به چنین مرگ اختیاری را مخالفت با هرگونه هواها و هوسهای نفسانی و عمل بر طبق آموزه های وحیانی و معارف اهل بیتعلیهم السلام دانسته اند.

انتظار مرگ و آرزوی مرگ

هرکسی می بایست منتظر مرگ باشد هرچند که هر دمی مرگ را به نوعی تجربه می کند. اما انتظار مرگ برای آن است که انسان خود را بسازد و بداند این دنیا پایانی دارد. انتظار مرگ امری بسیار مثبت است اگر به قصد خودسازی و آمادگی برای جهان های دیگر باشد. خداوند به کسانی که مدعی کمال هستند و می گویند آخرت و بهشت از آن ایشان است، پیشنهاد می دهد تا برای بیان صداقت و اثبات ادعای خود، آرزوی مرگ کنند. قُلۡ یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ هَادُوٓاْ إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ . وَ لَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ

بگو اى پیمبر به قوم یهود  جمعه6.7  شما را گمانى گر این گونه بود

که باشید خود دوست با کردگار         دگر مردم او را نباشند یار

تمنا نمایید مرگ از خدا                    اگر راستگوئید در مدعا

نسازند هرگز چنین آرزو                       که هستند بسیار ناراست خو

نخواهند از ایزد این سرنوشت              که کردند اعمال بسیار زشت

به کردار این عاملان ستم                 خدا هست آگاه از بیش و کم

مجاهدان، کسانی هستند که از مرگ نمی هراسند و منتظر و در آرزوی آن هستند؛ زیرا می دانند که اگر بکشند یا کشته شوند به یکی از دو پیروزی و حسنه بزرگ می رسند یا به کمال مطلقی می رسند که دیگر مرگی را تجربه نخواهند کرد (دخان56) (اشعار بیان شد)

و از همان آغاز مرگ خویش در نزد خداوند، زندگی جاودانه را خواهند داشت

وَ لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ

مبادا نمایید در دل گمان  (آل عمران، 169)   که آنها که در راه رب جهان

بگشتند کشته، دگر مرده اند                      که آنان همه تا ابد زنده اند

همیشه به درگاه پروردگار                       بر آنهاست رزق نکو برقرار

یا آنکه پیروز می شوند و از برکات جامعه اسلامی بهره مند شده و رضایت و خشنودی خدا را به دست می آورند. (توبه، 52)

قُلۡ هَلۡ تَرَبَّصُونَ بِنَآ إِلَّآ إِحۡدَى ٱلۡحُسۡنَیَیۡنِۖ وَ نَحۡنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمۡ أَن یُصِیبَکُمُ ٱللَّهُ بِعَذَابٖ مِّنۡ عِندِهِۦٓ أَوۡ بِأَیۡدِینَاۖ فَتَرَبَّصُوٓاْ إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ

بگو بر دورویان، که آید به ما             یکى از دو نیکى ز سوى خدا

(ز دو نیست بیرون سرانجام کار           ظفر یا شهادت در این کارزار)

ولى صبر داریم تا بر شما                      عذابى بیاید ز یکتا خدا

و یا اینکه بر دست ما روى خاک          بیفتید و گردید یکسر هلاک

شما پس بمانید در انتظار                    که تا خود چه آید ز پروردگار

که ما سخت در انتظاریم نیز             که فرجامتان چیست در این ستیز

اولیای الهی مرگ را شیرین تر از عسل اَحلی مِنَ العَسَل می دانند و همانند اصحاب حسینعلیه السلام در انتظار مرگ لحظه شماری میکنند و به استقبال آن می شتابند ولی برای کسانیکه دنیاگرا و مادیگرا هستند انتظاری بس خوفناک و دردناک است و موجب می شود تا خود را گم کنند و دچار انواع و اقسام غفلت ها و بدبختی ها و حتی خودکشی شوند. بنابراین، نوع نگاه انسان به دنیا و آخرت و زندگی و مرگ و نیز نوع کارهای خوب و بد انسان در دنیا معلوم می کند که انسان چگونه مرگی را تجربه می کند و با مرگ چگونه مواجه می شود. طبیعتا مومن، با مرگ از زندان به بوستانی آباد وارد می شود.

امام حسین علیه السلام : دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است! مرگ براى مؤمنین یک پلى میباشد که که ایشان بوسیله آن وارد بهشت خود میشوند و براى کفار یک پلى میباشد که بواسطه آن داخل جهنم خود میگردند. بنابراین برای مومن مرگ خواستنی و دوست داشتنی است، حضرت علی علیه السلام می فرمایند: پسر ابى طالب مانوس‏تر است بمرگ از کودک به پستان مادرش.

پس با این معیار، روشن می شود که ابتدا باید از آباد بودن آخرتمان به اندازه کافی مطمئن شویم، سپس چنین ادعایی بکنیم

و البته اگر می توانیم آخرت را بیش از پیش آباد کنیم، باید دعایمان درخواست عمر طولانی از خدای متعال باشد. البته کسی که از دست دادن مطامع دنیوی و امور مادی سبب شده، که دچار ناامیدی شود و طلب مرگ کند، او مرگ را انتقال به باغ و بوستان نمی داند. بلکه مرگ را پوسیدن می داند و تصور می کند که راه نجات او در این است! اما هیهات مرگ صرفا یک انتقال است. انتقالی که خوب یا بد بودنش در گرو اعمال ماست.

و آن کس که از دست دادن مطامع دنیوی آنچنان او را به ناامیدی می کشاند، که طلب مرگ می کند، نمی تواند انتقال خوبی داشته باشد. و باید از مرگ گریزان باشد. چون چنین کسی دل در گرو دنیای فریبنده دارد که او را فرسنگ ها از نجات دور کرده است.

اعمال زشتی که مرگ ناگهانی را رقم می زنند

در روایات داریم که یک سنخ از اعمال، موجب طول عمر می شوند. مثلاً صله رحم مستحب است، طول عمر می آورد. می توانم با یک سنخ اعمال طولانی اش کنم و از آن طرف می توانم کوتاهش کنم. زنا موت ناگهانی می آورد. بسیاری از سکته ها به خاطر چیست؟

روایت از امام صادقعلیه السلام یَعیشُ النّاس بِاحسانِهم اَکثرُ مِمّا یَعیشونَ بِاعمارِ هِم، طول عمر زندگی مردم به سبب اثر وضعی احسان ها و نیکوکاری هایی که می کنند، بیشتر است از طول زندگی آنها به اعمار؛ یعنی مقدّراتشان در عمر وَ یَموتون بِذُنوبِهِمْ اَکْثَرَ مِمّا یَموتونَ بِآجالِهِمْ؛ از آن طرف مرگ انسان ها به سبب گناهانشان، بیشتر است از مرگ آنها به سبب مقدّراتشان. یعنی زندگی هایی که در دنیا به سبب عمل نیک می شود و مرگ هایی که به سبب عمل زشت و گناه به وجود می آیند، بیشترند از آن چیزی که از نظر عمر برایت مقدّر شده است.

مرگ و جاودانگی انسان

از نظر آموزه های قرآنی از ویژگی های دنیا، وجود مرگ و زندگی است. خداوند مرگ و زندگی را برای موجودات دنیوی آفریده الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ؛ (ملک2)

خدائى که از اوست مرگ و حیات         مسلط بر این زندگى و ممات

کند امتحان تا کدامینتان                       نکوتر بود اندر این خاکدان

بود مقتدر نیز یکتا اله                      بیامرزد و عفو سازد گناه

همه موجودات دنیوی مرگ را تجربه می کنند، چنانکه زندگی را تجربه می کنند کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ

 اما نکته ای که مهم است اینکه زندگی موجودات همواره در دنیا با حضور همزمان مرگ همراه است و هر دم ترکیبی از زندگی و مرگ است. اما این مرگ تا کی ادامه دارد؟ تا زمان اجل موجودات. به این معنا که مرگ به حیات خود به عنوان یک آفریده و آیت الهی تا زمان اجل ادامه می دهد و وقتی اجل و زمان آن رسید، پایان می یابد و دیگر حیات بی مرگ آغاز خواهدشد.

اما اگر به کمال نرسیده باشد و اهل دوزخ باشد این مرگ همواره تا ابد با او همراه خواهد بود و در آخرت نیز ادامه می یابد؛ در دوزخ مرگ او هم دم به دم است و گویی هر دم اجل او می رسد و می میرد و زنده می شود ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى‌ ؛

چشیدن مرگ در آیات قرآنی از چشیدن مرگ از سوی انسان خبر می دهد و می فرماید: کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ؛ هر نفس چشنده مرگ است (صافات13؛ انبیاء53؛ عنکبوت75) در آخرت و دوزخ یا چیزی بین مرگ و زندگی دست به گریبان هستند. معده اینها ناقص است و نمی تواند مرگ را به درستی هضم کند. لذا آنان بین مرگ و زندگی دست و پا می زنند.

انسان کامل و مرگ به هرحال، این مرگ نیست که انسان را می بلعد یا می چشد یا می خورد بلکه این انسان است که در زمان اجل مسمی که مقام پایان زندگی و گذر از دنیا به آخرت است، مرگ را می چشد. پس اگر هاضم قوی داشته باشد و اخروی شده و به کمال رسیده باشد می تواند مرگ را نیست و نابود کرده و در خود به عامل بقای جاودانه تبدیل نماید وگرنه همواره در آخرت و قیامت دم به دم دست به گریبان مرگ است و هرگز رنگ زندگی به معنای واقعی حتی در حد دنیوی آن را نخواهد دید. انسان کامل، آن وجه الهی را در خود جلوه داده و فعلیت بخشیده است. از این رو بقای او به بقای وجه الهی اوست و در حقیقت با خدای حی قیوم محض است که زندگی می کند و هیچ مرگ و نیستی در آن راه نخواهد یافت. وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ و زنده ابدی ذات خدای با جلال و عظمت توست. (رحمن27)

بدن پس از مرگ

بدن انسان پس از مرگ، به خاک تبدیل می شود أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُرَابًا وَ عِظَامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ (مؤمنون 35 و  82) و (صافات 16 و 53).

چه مى گوید این شخص اندر سخن      که بیرون چو گردید جان از بدن

بمردید و رفتید در زیر خاک           همه استخوانها بپوسید پاک

دگرباره خود زنده گردید بازپس         از آن نمایید عمرى دراز

برای این که این فرآیند به درستی انجام شود و آسیب جسمی به دیگران و روحی به خانواده متوفی زده نشود و حرمت مرده نیز حفظ شود و عورت و جسدش آشکار نشود، لازم و پسندیده است تا این بدن از دید مردم دفن شود و در خاک نهان گردد، قابیل بعد از کشتن هابیل آموخت که فَبَعَثَ ٱللَّهُ غُرَابٗا یَبۡحَثُ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُرِیَهُۥ کَیۡفَ یُوَٰرِی سَوۡءَةَ أَخِیهِۚ قَالَ یَٰوَیۡلَتَىٰٓ أَعَجَزۡتُ أَنۡ أَکُونَ مِثۡلَ هَٰذَا ٱلۡغُرَابِ فَأُوَٰرِیَ سَوۡءَةَ أَخِیۖ فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلنَّـٰدِمِینَ مائده 31

کلاغى برانگیخت آنگه خدا                 که گودال سازد، همان خاک را

مگر تا بیاموزد او را چسان                    کند زیر خاک آن جسد را نهان

تأسف کنان کرد بر خود خطاب            که آیا من عاجزترم از غراب

که سازم جسد را نهان زیر خاک            نهم جسم پاکش به تیره مغاک

به خاکش سپرد و از این کار سخت      پشیمان بگردید آن تیره بخت

 این بدن در هنگام قرار گرفتن در زمین متلاشی شده و از میان می رود و پوست و گوشت به خاک تبدیل می گردد؛ چون عنصر تشکیل دهنده آن خاک است و به سادگی به خاک باز می گردد.

ادامه حیات نفس پس از مرگ                                                         . انسان مرکب از بدن و نفس است. نفس، همان روح دمیده در کالبد و تن آدمی است. این نفس در فرآیند حضور در تن به کمال خود رسیده و امکان تجرد از کالبد مادی و جسد زمینی را دارا می شود. پس از مرگ، نفس به شکل نوعی مجرد در می آید و او را قابل حضور در عالم برزخ می سازد. این گونه است که حیات انسان پس از مرگ در کالبد برزخی ادامه می یابد کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ (انبیاء 35)

هرآن آدمى کامد اندر جهان                کند سختى مرگ را امتحان

بفرمود بر نیک و بد مبتلا                   که تا آزماید شما را خدا

نمایید بر سوى ما بازگشت              چو جان از بدنهایتان درگذشت

نفس زمانی بس کوتاه یا بلند در عالم برزخ می ماند تا این که مرگ دیگری او را در عالم برزخ در بر میگیرد تا او را به کمال دیگری برساند. قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ در آن حال کافران گویند: (یک بار در دنیا میراندی و در قبور و عالم برزخ زنده کردی، دوباره در قبور میراندی و به قیامت زنده کردی) (غافر 11)

بگویند ما را دو بار اى خدا                  بمیراندى و جان نمودى عطا

بگشتیم ما معترف بر گناه                   بگو هست آیا کنون هیچ راه

که آییم بلکه برون از عذاب              بجوئیم راه فرار از عقاب

البته این مرگ دوباره، در عالم برزخ، برای توده های مردم است؛ چرا که مخلصان متقی براساس آیاتی چون 56 دخان تنها یک بار می میرند که همان مرگ از دنیاست؛ چرا که ایشان با مرگ خود چنان به کمال رسیده اند که عالم برزخ را طیّ الزّمان کرده و از آن عبور می کنند و دیگر نیازی به بودن و مرگ در آن سرا برای آنان نیست. لَا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى  وَ وَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ و جز آن مرگ اول (که از دنیا مردند) دیگر هیچ طعم مرگ را نمی‌چشند و خدا آنها را از عذاب دوزخ محفوظ خواهد داشت.

فقط کسانی که به دوزخ درمی آیند در حالتی بین زندگی و مرگ قرار می گیرند لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ابراهیم51 و طه47

که کیفر نماید یگانه خدا                  کسى را که کردست کار خطا

سریع الحساب است پروردگار      حساب خلایق رسد کردگار

إِنَّهُۥ مَن یَأۡتِ رَبَّهُۥ مُجۡرِمٗا فَإِنَّ لَهُۥ جَهَنَّمَ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَ لَا یَحۡیَىٰ طه74

همانا هرآن کس که بر کردگار              بگردید طاغى و ناراست کار

جهنم بود بهر او آشیان                  که نه زنده گردد نه میرد در آن

شعور و شنوایی مردگان

براساس آموزه های قرآنی، هر موجودی به حکم وجود از برخی صفات چون عقل و شعور برخوردار است؛ از این رو همه موجودات هستی، اهل تسبیح خداوند هستند. ولی آنچه شعور و عقل کامل آدمی را موجب می شود، همان روح و نفس (جان و روان) آدمی است لذا خداوند کافران حق ناپذیر، ناشنوا و غیر قابل تفهیم را چونان مردگان می داند

فَإِنَّکَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَ لَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِینَ  روم52

تو این مردمى را که دل مرده اند  روم52   به گمراهى و کفر ره برده اند

نخواهى توانست با حرف راست            نیوشنده سازى به آنچه سزاست

نشاید که این دعوت بیکران                  توانى رساندن به گوش کران

قرآن مشرکان را به سبب تأثیرناپذیری از پند و نصحیت ها، به عنوان انسان های مرده معرفی می کند.

أَوَمَن کَانَ مَیۡتٗا فَأَحۡیَیۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا یَمۡشِی بِهِۦ فِی ٱلنَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُۥ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ لَیۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلۡکَٰفِرِینَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ 122انعام

مگر آنکه او مرده از جهل بود؟           بدادیم بر او حیات و وجود

نمودیم بر او در نور باز                     که در بین مردم شود سرفراز

پس آیاست مانند آن کس که او         به تاریکى جهل رفته فرونماید؟

در آن ظلمت جهل سر                       نشاید که از آن بیاید بدر

بلى کارهاى بد کافران                        به چشمان آنهاست خوب و گران

خداوند در آیاتی از جمله آیه 22 فاطر مردگان و زندگان را در شنیدن و فهم و درک یکسان نمی داند. وَ مَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَحۡیَآءُ وَ لَا ٱلۡأَمۡوَٰتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُسۡمِعُ مَن یَشَآءُۖ وَ مَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِی ٱلۡقُبُورِ 22

کسانى که با علم خود زنده اند            هم از نور ایمان دل آکنده اند

نباشند یکسان چو آن مردگان              که در چنگ نفسند چون بردگان

سخنهاى حق را بدور از خطا             نیوشاند آن را که خواهد خدا

کسى را که در گور رفته فرو               نشاید نیوشنده سازى تو، او

این بدان معناست که شعور کامل آدمی به سبب همان روح و روانی است که از تن بیرون رفته و از آن جایی که کافران و مشرکان از شعور و ادراک نسبت به مفاهیم قرآنی برخوردار نمی باشند، پس همانند مردگان بی شعور هستند.
اما باید توجه داشت که کافران به سبب اینکه در دنیا در سطح شعوری بسیار پایین تر از انسان های مؤمن قرار دارند و عقلشان به حد عقل اولوالالباب نرسیده است، با مرگ، برخی از پرده ها و حجاب ها از پیش ایشان برداشته می شود و به سطحی از شعور می رسند که برتر از شعور آنان در حیات مادی و دنیوی است.

از این رو خداوند مرگ را کشف الغطاء ایشان می داند (ق 22)

لَّقَدۡ کُنتَ فِی غَفۡلَةٖ مِّنۡ هَٰذَا فَکَشَفۡنَا عَنکَ غِطَآءَکَ فَبَصَرُکَ ٱلۡیَوۡمَ حَدِیدٞ

دریغا که اى جاهل اى تیره بخت     چه غافل بُدى از چنین روز سخت

ترا پرده انداختیمت ز کار                   که گردد حقایق ترا آشکار

چو چشم بصیرت تو را گشت باز    کنون گشتى آگه ز اسرار و راز

 که حقایق بسیاری برای آنان از بهشت و دوزخ و عذاب های آن کشف میشود و آنان آتش دوزخ را به عیان در برابر خود می بینند (تکاثر 6)

لَتَرَوُنَّ ٱلۡجَحِیمَ 6    ز فرداى عقبى نه غافل شدید و عاجزانه در خواست بازگشت و اصلاح امور می کنند که با پاسخ رد مواجه می شوند مؤمنون99. 100 حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ 99

اگر کافران را رسد مرگ پیش                پشیمان بگردند از کار خویش

به ایزد بگویند با چشمِ تَر                  به دنیا مرا بازگردان دگر

لَعَلِّیٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِیمَا تَرَکۡتُۚ کَلَّآۚ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ 100

که شاید به جبران اعمال بد            عملهاى نیکو ز من سر زند

جوابش بگویند با این سخن             چنین کار هرگز نخواهد شدن

که با حسرتى تلخ از بطن جان             بیارند این نکته را بر زبان

به برزخ گزینند آنان سرا                   که مبعوث گردند روز جزا

در روایت است پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله در جنگ بدر وقتی اجساد مشرکین را در چاهی انداخت، بالای آن چاه ایستاد و به آنان خطاب کرد: آنچه پروردگار ما به ما وعده داد عمل کرد و حق بود آیا به حق دریافتید آنچه پروردگارتان به شما وعده داده بود؟ یکی از صحابه عرض کرد یا رسول الله با مردگان حرف می زنی؟ پیامبر فرمود: شما از آنان شنواتر نیستید. مردگان توان شنیدن و فهمیدن را دارند، گرچه گوش و مغز مادی آنان از کار افتاده باشد، از این رو آنان را تلقین می کنند.

امیرالمؤمنینعلیه السلام پس از فرو نشستن گرد و غبار پیکار جمل فرمان داد کعب قاضی بصره (در زمان حکومت عمر و عثمان) را در میان کشتگان یافته او را نشاند... از وی سؤالی پرسید. همین کار را با طلحه تکرار کرد. مردی از یاران گفت: این دو کشته چیزی نمی شنوند. فرمود: یا رجل فوالله لقد سمعا کلامی کما سمع اهل القلیب کلام رسول الله خدا سوگند این دو نفر سخنم را شنیدند، آن گونه که اهل چاه حفر شده در بدر کلام رسول الله را شنیدند.

دفن و تلقین مردگان

هنگامی که جان از تن بیرون آمد، باید به کالبد و جسد مرده نیز احترام گذاشت و حرمت تن او را نگه داشت. لذا می بایست بر مردگان مسلمان نماز خواند. وَ لا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَدًا وَ لا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فَاسِقُونَ توبه84

از ایشان یکى گر که بسپرد جان             تو هرگز به مرگش نمازى مخوان

به تکریم بر گور او هم مایست                نشاید بر این گونه مردم گریست

که گشتند کافر به یکتا خدا            همین سان به پیغمبرش مصطفى(ص)

در آن حال بستند رخت از جهان   که بودند بدکار و فاسق به جان

 اما نماز خواندن دعا و حضور بر سر قبر و تکریم آنان بر میت کافر و مشرک و منافق نه تنها سنت نیست بلکه حرام است. بنابراین، کفر و شرک و نفاق، موجب محرومیت میت از تکریم از طریق نمازخوانی بر او می شود. همچنین کفر و شرک و نفاق، موجب حرمت است.

همچنین درباره مسئله تلقین باید گفت که روح مردگان هنوز به سبب علقه ای که با تن دارد، در اطراف جسد است و از این رو پس از مرگ و هنگام دفن بر او تلقین می خوانند. مردگان دنیاپرست که علقه ای بسیار به تن و خاک و دنیا دارند، دیرهنگام به حقیقت مرگ خویش پی می برند و در یک شوکی از مرگ قرار دارند. دنیاگرایان پس از مرگ، همانند حال خواب، یک سلسله خاطرات به همراه دارند و از انتقال به جهان دیگر آگاه نیستند، ولی پس از شنیدن تلقین میت و مشاهده امور ویژه دریابند که به برزخ منتقل شده اند..
اما مؤمنان این گونه نیستند و به سرعت با مسئله مرگ کنار می آیند و در می یابند که در جهانی دیگر هستند. با مرگ میان جسم و جان جدایی واقع می شود، [اما] روح، علاقه خود را با بدن که سالها با او متحد بوده و زیست کرده بکلی قطع نمی کند. [و لذا می شود بر سر قبر مردگان با آنها سخن گفت و آنان این سخنان را درک کرده و متوجه می شوند.] (مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج2، ص 524)

ما زمین را بستر مناسب جهت زیست زندگان و دفن مردگان قرار دادیم     . أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفَاتًا آیا ما زمین را جامع (حوایج و کفایت بر مسکن و هر امر بشر) قرار ندادیم؟ أَحْیَاءً وَ أَمْوَاتًا تا زندگان روی زمین تعیّش کنند و مردگان درونش پنهان شوند. (مرسلات 25 و 26)

زمین نیست آیا مکانى ز خاک           که در آن شده جمع ناپاک و پاک ؟

چه از بهر آنان که دارند جان            چه آنان که بستند رخت از جهان

توبه هنگام مرگ پذیرفته نیست  

ﻭَ ﻟَﻴْﺴَﺖِ ﺍﻟﺘَّﻮْﺑَﺔُ ﻟِﻠَّﺬِﻳﻦَ ﻳَﻌْﻤَﻠُﻮﻥَ ﺍﻟﺴَّﻴِﺌَﺎﺕِ ﺣَﺘَّﻰ‏ ﺇِﺫَﺍ ﺣَﻀَﺮَ ﺃَﺣَﺪَﻫُﻢُ ﺍﻟْﻤَﻮْﺕُ ﻗَﺎﻝَ ﺇِﻧِّﻰ ﺗُﺒْﺖُ ﺍﻟاَﻦَ ﻭَ ﻟَﺎ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻳَﻤُﻮﺗُﻮﻥَ ﻭَ ﻫُﻢْ ﻛُﻔَّﺎﺭٌ ﺃُﻭْﻟَﺌِﻚَ ﺃَﻋْﺘَﺪْﻧَﺎ ﻟﻬﻢ ﻋَﺬَﺍﺑﺎً ﺃَﻟِﻴﻤﺎً

ولى آنکه در کل عمر و حیات    (نسا18)    بکردست اعمال بد تا ممات

زمانى که خواهد ز دنیا رود                       از اعمال زشتش پشیمان شود

بگوید که کردم کنون توبه من                     پذیرفته از وى نخواهد شدن

همین سان هرآن کس که در حال کفر      بمیرد، نبیند دگر هیچ غفر

دگر توبه اش هم نیاید به کار                     ندارد بر او سود روزِ شمار

که ما هم عذابى گران و الیم                    بر این مردمان شقى مى دهیم

مرگ هرجا که باشید  ﺃﻳْﻨَﻤَﺎ ﺗَﻜُﻮﻧُﻮﺍْ ﻳُﺪْﺭِﻛﻜُّﻢُ ﺍﻟْﻤَﻮْﺕُ ﻭَ ﻟَﻮْ ﻛُﻨﺘُﻢْ ﻓِﻰ ﺑُﺮُﻭﺝٍ ﻣُّﺸَﻴَّﺪَﺓٍ ﻭَ ﺇِﻥ ﺗُﺼِﺒْﻬُﻢْ ﺣَﺴَﻨَﺔٌ ﻳَﻘُﻮﻟُﻮﺍْ ﻫَﺬِﻩِ ﻣِﻦْ ﻋِﻨﺪِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَ ﺇِﻥ ﺗُﺼِﺒْﻬُﻢْ ﺳَﻴِّﺌَﺔٌ ﻳَﻘُﻮﻟُﻮﺍْ ﻫَﺬِﻩِ ﻣِﻦْ ﻋِﻨﺪِﻙَ ﻗُﻞْ ﻛُﻞٌّ ﻣِّﻦْ ﻋِﻨﺪِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻓَﻤَﺎﻝِ ﻫَﺆُﻟَﺀِ ﺍﻟْﻘَﻮْﻡِ ﻟَﺎﻳَﻜَﺎﺩُﻭﻥَ ﻳَﻔْﻘَﻬُﻮﻥَ ﺣَﺪِﻳﺜﺎً

چه باشید در برج و در قصر و کاخ   نسا78 چه باشید در کومه و سنگلاخ

به هرجا که باشید و هر سازوبرگ            بگیرد گریبانتان سخت مرگ

چو بینند عیش و نشاطى به خواست       بگویند از لطف یکتا خداست

ولى چون ببینند رنج و بلا                         مقصر بدانندت اى مصطفى

به آنها بگو هرچه خود هست و نیست   به غیر از خدا آخر ز کیست؟

چه گشتست کاین قوم بس جاهلند       ز فهم حقایق چه تیره دلند

ملک الموت و قدرت خدا     ﻭ ﻫُﻮَ ﺍﻟْﻘَﺎﻫِﺮُ ﻓَﻮْﻕَ ﻋِﺒَﺎﺩِﻩ ﻭ ﻳُﺮْﺳِﻞُ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﺣَﻔَﻈَﺔً ﺣﺘَّﻰ‏ ﺇِﺫَﺍ ﺟَﺀ ﺃَﺣَﺪَﻛُﻢُ ﺍﻟْﻤَﻮْﺕُ ﺗﻮَﻓَّﺘْﻪُ ﺭُﺳُﻠُﻨَﺎ ﻭَ ﻫُﻢْ ﻟَﺎﻳُﻔَﺮِّﻃُﻮﻥَ نساء 61

خدا را بود قدرت و اقتدار                    فراتر از این بندگان دیار

براى نگهدارى از جانتان                       ملک را نمود او نگهبانتان

که تا آن زمانى که اندر قضا                رسد موقع مرگ یکتن فرا

رسولان ما، زو ستانند جان               نورزند تقصیر هرگز در آن

بخش 2 :                          معاد و رستاخیز

در قرآن مجید هیچ مسئله ای بعد از توحید به اهمیت مسئله ی معاد نیست. معاد مصدر است و به معنای بازگشتن، معاد در اصل مَعوَد، یعنی محل عود و بازگشتن و آن همان صحنه ی قیامت و محشر است و به معنای بازگشتن و عودت روح انسان به بدنش. معاد یعنی بازگشت انسان به جای اصلی خود، جای اصلی او خداست که همه به سوی او باز می گردند.                     إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ بقره 156

بگویید مائیم از کردگار                           به او بازگردیم فرجام کار

در قرآن مجید نزدیک به یک سوم آیات قرآن یعنی حدود 1200 آیه درباره ی معاد آورده شده است. معاد به همان اندازه توحید در زندگی انسان نقش دارد. از این روست که معاد و رستاخیز از اصول دین اسلام دانسته شده است؛ زیرا باور به معاد سبک زندگی انسان را تغییر می دهد و رفتار انسانی را متحول می سازد و پای بندی او را به قوانین عقلانی و عقلایی و شرعی افزایش می دهد و اهداف زندگی مادی دنیوی را به سوی اهداف متعالی چون متاله و ربانی شدن تغییر می دهد.

برای بسیاری باور معاد سخت و دشوار است. این در حالی است که قرآن از مسئله معاد به عنوان آسان ترین واقعه در هستی یاد می کند و در مقایسه با آفرینش ابتدایی و ابداعی، امکان بلکه وقوع معاد را بسیار سهل و آسان تر از آن می داند. در آیات قرآنی، دلایل بسیاری بر مسئله معاد جسمانی و آسانی نظری و وقوع عینی آن سخن گفته شده و با اشاره به وقوع معاد در زندگی مادی دنیوی، دلایل و شواهد بسیاری را بر امکان بلکه وقوع معاد جسمانی در جهانی دیگر بیان کرده است.                     .
نقش باور به معاد در سبک زندگی انسان

اگر انسان به خداوند اعتقاد داشته باشد و باورش و هدف از خلقت و  آفرینش را خوب بداند که دارای اهدافی است بر این اساس معتقد به قوانین الهی در جهان و تاریخ و جامعه می شود و به سنت های الهی گردن می نهد و ضمن انجام تکالیف و وظایف عبودیت، نسبت به رخدادها و وقایع جهان شکیبایی و صبر پیشه می کند و خود را در چارچوب خواسته های الهی قرار می دهد تا این گونه رضایت خداوندگاری را به دست آورده و اهداف آفرینش را در خود و جهان تحقق بخشد

چنین بینش و نگرشی به معنای پذیرش معاد و رستاخیز است؛ زیرا جهان را قابل آن نمی داند که بتواند همه اهداف آفرینش از جمله محاسبه و مجازات منعم علیهم و مغضوب علیهم را در خود تحقق بخشد. انسان مومن و موحد، دلایل بسیاری را می یابد که بر لزوم و وجوب معاد و رستاخیز پس از مرگ تأکید می کند. از نظر قرآن، معاد برای کسانی که معتقد به آن هستند در اشکال گوناگونی ظهور می یابد. برخی معاد را زمینه بروز و ظهور صفات ذات الهی در خود میدانند که در جهان آن را کسب کرده و ربانی شده اند. اینان در حقیقت عاشق خدایی شدن است و تمام توجهشان به وجه الله و وجه الله شدن است. اینان عاشقانی هستند که می کوشند تا اِلی رَبّها ناظِرَه باشند (قیامت 23) و خداوند را به نظاره نشینند و خود را آینه تمام نمای صفات و اسمای ذات الهی قرار دهند.

ببینند با چشم دل کردگار                   نظر کرده در روى پروردگار

این دسته همواره به جمال الهی می نگرند و می کوشند تا در خود صفاتی از فعل الهی را بروز دهند که بیانگر جمال الهی است؛ در آیات قرآنی از این دسته به عنوان اصحاب یمین یاد شده. این گروه در زندگی خویش اهل احسان، ایثار، بخشش، کرامت، عفو، مهر و مودت به دیگران هستند آنان همواره در خوف و خشیت بسر می برند و متأثر از جلال الهی به جای جمال الهی یا کمال الهی هستند. در آیات60 و 61 مؤمنون می فرماید که ایشان از خوف جلال الهی در معاد، در کارهای خیر پیشی می گیرند. وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ (در حالات امام خمینی و علامه طباطبایی و.... مشهود بود)

هرآنچه بود شرط بر بندگى               عمل مى نمایند در زندگى

بترسند در دل ز روز لقا                  ز روزى که آیند نزد خدا

چنین بندگانى که در مرتبت              بدین گونه دارند وصف و صفت

نمایند تعجیل در کار خیر                به نیکى بگیرند پیشى ز غیر

بنابراین، در کسانی که به معاد و آخرت ایمان دارند، سه نوع بینش و نگرش وجود دارد که مبتنی بر محبت به کمال ذات الهی، عشق به صفات فعل جمال الهی و ترس و خوف از صفات فعل جلال الهی است

دلایل روشن از معاد در جهان مادی

خداوند به اشکال گوناگون بر آن است تا مردم را از غفلت بیرون آورد و متوجه ملکوت و وجه الله هر چیزی کند. از این رو به بلاء و ابتلاء و مصیبت و مهر و خشم می کوشد تا انسانها را بیدار کند.
از نظر قرآن، تفکر و تدبر در آیات آفاق و انفس (فصلت 53) یعنی نشانه های درون و بیرون می تواند مردم را از غفلت بیرون آورد و زمینه ساز بازگشت به مسیر اصلی و هدف زندگی شود. سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ۗ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ

در آفاق و اندر نفوس بلاد                  کند فاش آیات خود رب داد

که بر هرکسى مى شود آشکار               که همواره برحق بود کردگار

مگر اى پیمبر خداى وجود                   که شاهد بود بر هرآنچه که بود

کفایت نباشد به برهان دین ؟            که تنهاست او غایة العالمین

ما آیات (قدرت و حکمت) خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان کاملا هویدا و روشن می‌گردانیم تا ظاهر و آشکار شود که خدا (و آیات حکمت و قیامت و رسالتش همه) بر حق است. آیا همین حقیقت که خدا بر همه موجودات عالم پیدا و گواه است کفایت (از برهان) نمی‌کند؟

 اگر انسان به هر چیزی بنگرد و در آن دقت و نظر کند در می یابد که ملکوت هرچیزی خداوند است؛ چنان که این معنا به ابراهیمعلیه السلام نشان داده

وَ کَذَلکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ

نمودیم برآن رسول حنیف  انعام75  که بودى خداترس و پاک و عفیف

همه بطن هفت آسمان و زمین           که یابد مقامى چو اهل یقین

درباره معاد جسمانی و امکان وقوع آن نیز دلایل و شواهد بسیاری در زندگی مردم و جهان پیرامون یعنی در آفاق و انفس وجود دارد که انسان می تواند با تفکر و تدبر در آن حقیقت معاد جسمانی را در جهانی دیگر دریابد

در آیات قرآنی افزون بر نقل داستان هایی از چگونگی معاد و احیای دوباره مردگان به اموری اشاره می شود خداوند از نقل و عقل برای تبیین مسئله معاد و رستاخیز استفاده می کند.

در حوزه نقل، می توان به داستان هایی چون احیای الاغ عزیر و احیای اعجازآمیز عُزیر پس از یکصد سال (بقره 259)،

احیای پرندگان پس از ذبح و جمع آوری اجزای آنان به وسیله حضرت ابراهیمعلیه السلام (بقره 260)،

 احیای مردگان صاعقه گرفته بنی اسراییل (بقره 55 و 56)، احیای مقتول بنی اسرائیل (بقره 72 و 73)

و بیداری اصحاب کهف پس از خواب طولانی سیصدساله (کهف 9 تا 21) اشاره کرد که در قرآن از آن حکایت شده است.

آیات و اشعار این قسمت را در بخش رجعت ببینید

در حوزه عقل از مهمترین دلایل و شواهدی که بر وقوع معاد می توان ارایه داد، مسئله توحید است. پذیرش عقلانی توحید با نگاهی به جهان آفرینش این امکان را به فلاسفه می دهد تا حقانیت معاد را بفهمند و اثبات کنند.

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (یونس 34)

بگو اى پیمبر که بتهاى خوار                 که خوانیدشان بر خطا کردگار

توانند آیا که چالاک و چست                   به خلقت نمایند چیزى درست

و یا بعد از آنى که خلقت نهند                  دگربار فرمان به رجعت دهند

بگو آفرینش به دست خداست               که او آفرید و دگربار خواست

چرا بر چنین پاک یزدان نیک                 دروغین بخوانید چندین شریک

همچنین خداوند در آیه 62 انعام با اشاره به حاکمیت خدا بر همه چیز، آن را دلیل و نشانه هایی از قدرت خود بر بازگرداندن آدمیان به خود می داند و شاهدی بر اصل امکان معاد می شمارد.

ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ

سپس بازگردند سوى خدا                  که مولاى مردم بود بر سزا

بدانید خود حکم مردم تمام              همه هست با ایزد ذو المقام

چو یزدان بود اسرع الحاسبین          رسد بر حساب خلایق چنین

افزون بر این می توان به مسئله ربوبیت خداوند بر موجودات قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا  وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى  ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (انعام 164)

بگو اى پیمبر که آیا طلب                  نمایم کسى را بجز نیک رب

على رغم این نکتۀ آشکار                   که بر کل هستى است او کردگار

هرآن کس گناهى کند در جهان           رساندست بر خویشتن بس زیان

کسى بار دیگر کسى را به پشت          نخواهد کشیدن ز ریز و درشت

پس از دار دنیا همه چیز و کس           نمایند رجعت به یزدان و بس

شما را کند مطلع کردگار                  ز هر خوب یا بد به فرجام کار

رحمت الهی که مقتضی رساندن انسان به کمال خود و بهره مندی از حیات جاوید پس از مرگ است فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (روم 50)،

 کنون دیده ات باز فرما ببین                 ز آیات رحمت گلى را بچین

چگونه زمین را ز بعد از خزان                کند زنده و باد هستى وزان

همان کردگارى که بعد از ممات               دگرباره بخشد بر آدم حیات

که بر هرچه خواهد خداى جهان          قدیرست و حکمش بگردد روان

عدالت خدا در پاداش دادن به خوبان و کیفر دادن به بدکاران در محکمه عدل و قابل اجرا چنان که بایسته و شایسته خوبان و بدکاران باشد إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ  وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ (یونس 4) همچنین (سجده 14 و 15 و 16)

چنین مى رود بر شما سرگذشت           که سازید بر سوى او بازگشت

قراریست این عهد کاندر ازل              ببسته است یزدان عز و جل

که یزدان در آغاز و روز نخست          جهان و بشر را نمودى درست

پس آنگاه بار دگر سوى خویش           همه مردمان را بخواند به پیش

براى حساب و براى جزا                      بگردید حاضر به پیش خدا

برآن صالحان صبور و شکیب              به عدل و به انصاف آید نصیب

بنوشند کفار آب از حمیم                 بر آنها بیاید عذابى الیم

علم خدا به اجزای متلاشی شده هر چیز بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَیْءٌ عَجِیبٌ . أَ إِذَا مِتْنَا وَ کُنَّا تُرَابًا  ذَلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنَا کِتَابٌ حَفِیظٌ (ق 2تا 4)،

نه تنها نگشتند مؤمن به رب            که اندر شگفت آمدند و عجب

نذیرى خداوندشان داده است             که از بین خودشان فرستاده است

بگفتند کفار باشد عجیب              چنین چیز باشد شگفت و غریب

که آیا چو مُردیم و گشتیم خاک       چسان زنده گردیم بعد از هلاک

بعیدست بسیار این بازگشت        چه کس واقف از این چنین راز گشت

بدانیم با اعتماد و یقین                     از اجسادشان چند کاهد زمین

که این لوح محفوظ در دست ماست    کتاب حفیظى که ز آنِ خداست

 قدرت مطلق خداوند و توان او بر هر کاری أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ا ِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفًا مِنَ السَّمَاءِ  إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ سباء9. بقره 259

نبینند آیا زمین و آسمان                     بر آنان محیط است از هر کران

اگر ما بخواهیم چون قادریم            به قعر زمینشان فرومى بریم

توانیم خود پاره اى ز آسمان           بیاریم بر فرقشان ناگهان

که بر عبد مخلص بود آشکار       در این آیه ها قدرت کردگار

عزت خدا و غلبه او بر هر چیز (بقره 260)

هدفمندی خلقت و حقانیت آن و حکمت خداوند الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ آل عمران191وانعام73 یونس4.5

کسانى که سازند ذکر خدا                    به هرحال، بنشسته یا که به پا

به هنگام خفتن به تسبیح و ذکر           بدین آفرینش نمایند فکر

بگویند کاى کردگار جلال                        جهانى چنین را به حد کمال

نکردى تو بیهوده آن را درست                که پاک و منزه توئى از نخست

تو ما را از آتش کنون دور دار                به لطفى که در توست اى کردگار

دلایل و شواهد عقلی اشاره شد که بر اثبات معاد و رستاخیز دلالت دارند. خداوند راه های آسان تری برای اثبات امکان و وقوع معاد ارایه کرده. گردش و فرآیند نزول باران و آب اَفَرأَیْتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ . أَ  أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ. لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْکُرُونَ واقعه68 .70

به آبى که دائم نمایید نوش                 توجه نمایید آیا به هوش

خدا، یا شما از دل آن سحاب             به پایین فروریخت باران آب ؟

چو خواهد کند تلخ آن را خدا             چرا پس نیارید شکرش به جا

همچنین حیات بخشی به موجودات از دیگر دلایلی است که در اختیار همگان است. تبدیل موجود فاقد حیات به موجودی زنده یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ

پرستش نمایید رب نکو            روم19     که زنده ز مرده برون کرده او

ز مرده برون مى کند زنده نیز              چه سهلست بر صاحب رستخیز

زمین را کند زنده از بعد مرگ              ببخشد بر او ساقه و شاخ و برگ

همین گونه آرد شما را برون             چو رفتید در زیر خاک اندرون

زنده شدن گیاهان، نماد زنده شدن مردگان

آبادانی زمین با باران و برآمدن گیاهان و رشد آنها دلیل و شاهدی دیگر بر امکان و وقوع معاد است. همچنین انسان های مرده را در رستاخیز زنده می کند و چون گیاه از خاک بر می انگیزاند. و در آیاتی از جمله 57 اعراف و 5 حج و 19 و 50 روم و 9 فاطر و 39 فصلت و 11 زخرف وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتى‌ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ اعراف57

خدا بادها را فرستد که چند              به باران رحمت بشارت دهند

که بردارد آن بار سنگین آب             که بر پشت خود برگرفته سحاب

پس آن ابرها را به سیر و گذار             برانیم بر سوى شهر و دیار

که مرده ز بى آبى خشک سال              نیازى به آبش بود در کمال

فرستیم باران ازاین رو فرو                 که حاصل برآید فراوان از او

همین گونه هم مردگان را ز خاک        برون مى نمائیم بعد از هلاک

بود آنکه از آن بگیرید پند              شما را فتد این سخن سودمند

از نظر قرآن مطالعه رویش و رشد گیاهان گوناگون بر زمین مرده، زایل کننده هرگونه تردید و گمان در امکان معاد و قدرت خداوند بر احیای مجدد مردگان و رستاخیز آنان است. وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ 9 وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ 10 وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ 11 رِزْقاً لِلْعِبادِ وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ الْخُرُوجُ 11 (ق 9 تا 11) و (حج 5 تا 7) (عبس 24 تا 33)

چو یزدان گیتى ز نیلى سپهر             فرستاد آبى مبارک ز مهر

ز کشت حبوبات و حب الحصید   چه بسیار رویاند و سازد پدید

بسى نخلهاى ستبر و بلند                  به لطفش برانگیخت الله چند

که چون میوه هایش رسید و گذشت     منظم فراروى هم چیده گشت

چنین رزقها را براى عباد                      خداوند از بهر روزى نهاد

زمین را پس از نیستى خزان                  به آب و به باران بدادیم جان

که دانند مردم که بعد از هلاک         چنین سر برآرند بیرون ز خاک

مطالعه و دقت نظر در چگونگی حیات و نمو دانه ها و گیاهان در زمین این امکان را برای همگان فراهم آورده تا به قدرت الهی پی برند و امکان معاد را دریابند. أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ . أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ . لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ (واقعه63 تا 64) و (نباء 1 و 2 و 14تا 17)

 ندیدید آیا دگر همچنین                    که چون دانه کشتید اندر زمین

شما خود نمودید آن را گیاه ؟             و یا آنکه رویاند یکتا اله ؟

چو خواهد خداوند آن باغ و کشت      تواند کند خشک در سرنوشت

انسان هرچند که می تواند با نگاهی به آفاق، این حقیقت را دریابد بلکه می تواند حتی با نگاهی به خود و خودشناسی، حقیقت معاد را نیز با شواهد و دلایلی متقن و حضوری و شهودی دریابد؛ زیرا حیات یافتن انسان از مواد فاقد حیات، خود دلیل بر قدرت خداوند بر احیای مجدد انسان پس از مرگ اوست. قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلى‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ  (جاثیه 26) و (بقره 28)

به پاسخ چنین گوى اندر جواب           به میدان بزن نیز گوى خطاب

بمیراند و زنده سازد خدا                       سپس جمع سازد به روز جزا

به روز قیامت که دور از گمان                بخواهد رسیدن بدور زمان

ولى اکثر خلق آگه نیند                        که در زندگانى به غفلت زیند

انسان از عناصری چون خاک، نطفه و علقه آفریده شده است که بیانگر امکان مجدد رستاخیز و معاد آن می باشد. یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ...... ثُمَّ لِتَبۡلُغُوٓاْ أَشُدَّکُمۡۖ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّىٰ وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ لِکَیۡلَا یَعۡلَمَ مِنۢ بَعۡدِ عِلۡمٖ شَیۡـٔٗاۚ وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ هَامِدَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡ وَأَنۢبَتَتۡ مِن کُلِّ زَوۡجِۭ بَهِیجٖ 5حج (مومنون 12 تا 16 قیامت 35 تا40 غافر 67 و 68)

اگر شک زند راهتان باز نیز               که چون زنده گردید در رستخیز

بدانید از خاک، روز نخست                 خداوند کرده شما را درست...

.... کند زندگانى سپس چند سال          رسد بر سنین بلوغ و کمال

ز دنیا، گروهى جوان مى روند             گروهى گرفتار پیرى شوند

به پیرى بگردند کودن ز هوش               نفهمند چیزى و گشته خموش

زمین را ببینى گهى خشک بر                نه در آن گیاهست نه برگ و بر

چو نازل شود ز آسمان آب پاک            طراوت ببخشد بدین تیره خاک

ز هر نوع آید گیاهى برون                  همه سبز و خرم، همه گونه گون

اگر انسان در چگونگی خلقت و آفرینش خود دقت نظر کند به سادگی تجدد حیات در خود را خواهد یافت. جالب این است که انسان هر دمی می میرد و زنده می شود چنان که در هنگام خواب نوعی مرگ را تجربه می کند و هنگام بیداری نیز نوعی معاد را می آزماید.  اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى‌ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‌ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (زمر 42)

خدا روحها را به هنگام فوت          ز مردم بگیرد بزنگاه موت

اگر مرگ بر کس نکرده شتاب        کند قبض روحش به هنگام خواب

پس آن را که مرگش رسیده ز راه        دگر، روح او را بدارد نگاه

کسى را که مرگش نباشد زمان          برآن تن فرستد دگرباره جان

چنینست آیات پروردگار            که بر عاقلانست بس آشکار

از نظر قرآن، چیزی که نباید هیچ گونه تردید و شکی درآن روا داشت همین معاد و رستاخیز است؛ زیرا وقتی انسان به خلقت هستی و آفرینش آن از سوی خداوند توجه می یابد می بایست خود به خود به معاد و رستاخیز دوباره آنها ایمان آورد.  قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ  یونس34 و (ابراهیم19و20 نمل64 و 67)

بگو اى پیمبر که بتهاى خوار           که خوانیدشان بر خطا کردگار

توانند آیا که چالاک و چست            به خلقت نمایند چیزى درست

و یا بعد از آنى که خلقت نهند          دگربار فرمان به رجعت دهند

بگو آفرینش به دست خداست       که او آفرید و دگربار خواست

چرا بر چنین پاک یزدان نیک           دروغین بخوانید چندین شریک

بلکه انسان با نگاهی به آفرینش هستی و خود باید در یابد که معاد و رستاخیز از خلقت ابتدایی و آغازین برای خداوند آسان تر است. وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‌ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ روم 27 و (عنکبوت 19 تا 21)

به خلق هرآن چیز کو حکم راند            دگرباره او را به خود بازخواند

بر او هست آسان چنین بازگشت        که روز ازل حکم او فرض گشت

مثالى است بهتر خدا را از این               در این خلقت آسمان و زمین

همانا عزیزست پروردگار                      حکیم است در کار خود کردگار

از این رو خداوند از مردم می خواهد تا خلقت و آفرینش خود را فراموش نکنند تا حقیقت معاد و امکان آن برای ایشان روشن شود. وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ (یس78) و (واقعه 60 تا 73)

مثالى به ما زد یکى مرد خام                  بدین گونه بگشاد لب بر کلام

که این استخوانها چو پوسیده شد     که اش زنده سازد دگرباره خود

قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ 79

بگو آن خدائى نماید درست              که داده حیاتش به روز نخست

به هر خلقتى آگه بود کردگار            علیم است و داناست پروردگار

بخش 3 :              رستاخیز زمین، یادآور رستاخیز جهان

انسان عاقل و ذاکر به هر چیز که می نگرد خدا را در پیش و پس و همراه آن می بیند. هنگامی که بارانی می بارد و زمین زنده و گیاهان سبز می شوند و خاک مرده زنده می گردد، آدمی یاد خدا و هدف و فلسفه آفرینش می افتد. از این رو در روایات آمده است: اذا رایتم الربیع فاذکروا النشور، هنگامی که بهار را دیدید رستاخیز را یاد کنید.. آیاتی از جمله آیه 24 روم می فرماید:

وَ مِنۡ ءَایَٰتِهِۦ یُرِیکُمُ ٱلۡبَرۡقَ خَوۡفٗا وَ طَمَعٗا وَ یُنَزِّلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَیُحۡیِۦ بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ

بود برق یک آیه از کردگار                  در آن بیم و اُمّید هست آشکار

بترسید با آن ز برق عذاب                 که باران بریزد ز تیره سحاب

ز آبى که بارش کند ز آسمان             بگیرد زمینى که مردست جان

در این آیه ها هست دریاى پند       بر آنان که یک دم تعقل کنند

از نظر قرآن، رویش گیاهان و بهار فصل رویش ها و رستاخیزها، بیانگر قدرت، تدبیر، تقدیر، علم همه جانبه، ظرافت و لطافت و مانند آن است.   أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (حج 63)

نبینند آیا خداى جهان                      بباراند باران خوش ز آسمان

که سرسبز سازد زمین را به ناز          چه بسیار باشد در آن رمز و راز

خدا راست علمى و لطفى تمام        خوش آن کس که از نعمتش یافت کام

تاکید خداوند در این آیه بر دو اسم لطیف و خبیر بیانگر این معناست که رستاخیز انسان همانند رستاخیز گیاهان با تمام دقت، لطافت، زیبایی و آگاهی بر جزئیات انجام می شود. از این رو طبیعت و سبزه و گیاه و آب و ماهی در آموزه های عرفانی قرآن، معنای دیگری می یابد و انسان را با حقیقت و ملکوت اشیاء آشنا می سازد.

اصحاب کهف نشانه وقوع معاد

از جمله آیات الهیه که دلالت بر معاد دارد، داستان و به خواب رفتن اصحاب کهف و رقیم است. فَضَرَبْنَا عَلَى ءَاذَانِهِمْ فِى الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا؛

چو توصیف کردند خود شرح حال  کهف 11 خداوند میراندشان چندسال

که بر گوش آنها خود از خامُشى                 خداوند زد پرده بیهُشى

 و سگ آنان هم با خودشان به خواب رفت ، و مدت سیصد و نُه سال قمرى که سیصد سال شمسى مى شود به خواب رفتند: وَ لَبِثُواْ فِی کَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَةٖ سِنِینَ وَ ٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا (کهف 25)

در آن غار پنهان بدان وصف حال         بماندند خود سیصد و نُه به سال

 وَ کَذَٰلِکَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِیَتَسَآءَلُواْ بَیۡنَهُمۡۚ قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ کَمۡ لَبِثۡتُمۡۖ قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۚ قَالُواْ رَبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثۡتُمۡ (کهف 19)

دگرباره از خواب برخاستند    به صحبت نشستند و غم کاستند

بپرسید یک تن، چه مدت درنگ      نمودیم در غار و در بین سنگ

یکى گفت یک روز یا نیمروز    که مقدار آن را ندانم هنوز

یکى گفت داناترستى خدا       چه مدت بخفتیم در غار ما

و نیز مطلب را قرآن کریم ادامه میدهد تا آنکه میفرماید: وَ کَذَ'لِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَن وَعْدَ اللَهِ حَق وَ أَن السّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا؛ (کهف 21).

ز احوال اصحاب کهف این زمان            نمودیم آگاه خلق جهان

بدانند تا وعده کردگار                          بحق است و آید زمانِ شمار

ز ره مى رسد سخت روز جزا                شود محشر ترس بى شک به پا

و از اینجا به دست مى آید که داستان اصحاب کهف، و پنهان شدن آنها در مغاره و خوابیدن 309 سال و برانگیختن آنانرا پس از این مدت طولانى، و آمدن به شهر همه و همه براى اعلام و اعلان قضیه معاد و کیفیت آن، و عدم استبعاد آن بوده است.

آثار تربیتى اعتقاد به معاد

بدون تردید یکی از مهمترین و موثرترین عوامل وارستگی انسان، ذکر الموت یاد مرگ و قیامت است. کسی که همواره به یاد مرگ و قیامت باشد، بی‌شک مراقب اعمال و رفتار و پندار خود خواهد بود. قهرا چنین انسانی تلاش می‌کند تا کارش را بر طبق رضای حق تعالی و مطابق با دستورات الهی انجام دهد.کسی که دارای آرزوی دراز است به فکر مرگ و پس از مرگ نیست، زیرا می‌کوشد که آن آرزوهای طولانی را لباس عمل بپوشاند، به آنها تحقق بخشد و به فکر آرزوهای خود است و به ناچار مرگ را از یاد می‌برد. از آنجا که یاد مرگ، نقش بسیار سازنده‌ای در زندگی انسان دارد،

رسول مکرمصلی الله علیه و آله، یادکنندگان مرگ و قیامت را هم درجه و هم‌رتبه شهدا معرفی می‌کند: اهمّیت یاد مرگ به اندازه‌ای است که حضرت مسیحعلیه السلام در جواب حواریین که سئوال کردند؛ اولیایی که هیچ ترس و اندوهی بر آنها نیست چه کسانی هستند؟

یکی از ویژگیهای اولیای خدا را دوست داشتن یاد مرگ و رها نمودن یاد دنیا معرفی می‌کند .

فکر کردن در مورد مرگ به قدری دارای تأثیرات مفید است که از برترین اندیشه‌ها و برجسته‌ترین عبادتها شمرده شده؛ همچنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: برترین عبادت یاد مرگ است و برترین تفکّر یاد مرگ است.

پس همه عقاید دینى در رفتار انسان مؤثر؛ هر چند تأثیر آنها یکسان نیست. از میان عقاید دینى، اعتقاد به رستاخیز و معاد یکى از نافذترین و مؤثرترین باورها در جهت دادن به رفتار آدمى و تربیت و اصلاح اوست.

یاد مرگ نقش شایانى در پرورش روح انسان دارد و آثار تربیتى شگرفى در زندگى فردى و اجتماعى او به ارمغان مى آورد :    

1 ـ اصلاح نگرش انسان به دنیا و بى اعتنایى به جلوه هاى فریبنده آن

اعتقاد به معاد، نگرش انسان را به دنیا تغییر داده، دنیا را براى انسان به عنوان ابزارى در جهت نیل به اهداف والاى انسانى و رسیدن به یک زندگى جاوید و همیشگى قرار مى دهد. بر اساس جهان بینى توحیدى دنیا براى انسان آفریده شده و نه انسان براى دنیا، و شخصیت انسانى بسیار والاتر و گرانبهاتر از آن است که بخواهد خود را به متاع دنیا و جلوه هاى فریبنده آن بفروشد. قرآن کریم در قالب داستانهاى خود تابلوهایى زیبا ترسیم نموده که در آنها عظمت انسانهاى بلندهمّتى را به تصویر کشیده که هیچ گاه در برابر تمنیّات و تعلّقات دنیوى زانو نزدند، و فریفته جلوه هاى فریباى دنیا نشدند؛ از جمله:                                   .
الف ـ ساحران فرعون، همانان که پاداشهاى مادى فرعون و سکنا گزیدن در جوار او تمام آمال و آرزوهاى آنان را تشکیل مى داد، به ناگاه ایمان به خدا چنان تحوّلى در روح و جان آنها ایجاد کرد که تمام دنیا و جلوه هاى زودگذر آن در پیش چشمشان خوار و خفیف به نظر مى رسید و در برابر تهدیدهاى فرعون به قتل، قاطعانه مى گویند: هیچ مانعى ندارد و هیچ گونه زیانى از این کار به ما نخواهد رسید، هر کار مى خواهى بکن، ما به سوى پروردگارمان باز مى گردیم. قَالُوا لاَ ضَیْرَ اِنَّـآ اِلى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ تو با این کار نه تنها چیزى از ما کم نمى کنى، بلکه ما را به لقاى معشوق حقیقى و معبود واقعى مى رسانى.

بگفتند آن ساحران در جواب         زیانى نخیزد به ما زین عذاب 

که چون طى شود این حدیث  دراز          به سوى خداوند گردیم باز

آن روز این تهدیدها در ما اثر مى گذاشت که ما خویشتن را نمى شناختیم، با خداى خود آشنا نبودیم و راه حق را گم کرده و در بیابان زندگى سرگردان بودیم، امّا امروز گم شده خود را یافته ایم، هر کار مى توانى بکن! آرى، ایمان به خدا و اعتقاد به حیات جاودان و اندیشه رجوع به پیشگاه حق، آنان را چنان منقلب ساخته بود، که دیگر مرگ در نظر آنان فنا نبود، بلکه وسیله اى بود براى حضور یافتن نزد محبوب

ایمان به معاد، چهره وحشت انگیز مرگ را که همیشه به صورت کابوسى بر افکار انسانها سنگینى داشته و آرامش را از آنها سلب کرده دگرگون مى سازد و آن را از مفهوم نیستى به دریچه اى به سوى جهان بقا تغییر مى دهد.

ب. همسر فرعون با آنکه غرق در یک زندگى مرفّه و تجمّلاتى بود، امّا زرق و برق دستگاه فرعونى او را نفریفت و او که دلش به نور ایمان روشن بود، از تمام تعلّقات دنیوى دست شست و از تنگناى آن قصرها به فراخناى بهشت چشم گشود و چنین دعا کرد: پروردگار من، خانه اى برایم در جوار قربت در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و کارهایش رهایى بخش. وَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱمۡرَأَتَ فِرۡعَوۡنَ إِذۡ قَالَتۡ رَبِّ ٱبۡنِ لِی عِندَکَ بَیۡتٗا فِی ٱلۡجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِن فِرۡعَوۡنَ وَ عَمَلِهِۦ وَ نَجِّنِی مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّـٰلِمِینَ 11تحریم

کنون آسیه را خداى جلال                 زند بهر افراد مؤمن مثال

به یزدان چنین گفت آن نیک پى           گذشتم ز فرعون و از کاخ وى

برایم یکى خانه اندر بهشت             بساز و بکن دورم از کار زشت

رها ساز من را ز فرعون پست         کز اعمال زشتش دلم را بخست

نجاتم ببخشا از این قوم و کیش         که راه تعدى گرفتند پیش

آرى همسر فرعون جوار رحمت پروردگارش را خواسته، خواسته است تا با خدا نزدیک باشد و این نزدیکى با خدا را بر نزدیکى با فرعون ترجیح داده، با اینکه نزدیکى به فرعون همه لذّات را در پى داشته، در دربار او آنچه را که دل آرزو مى کرده یافت مى شده و حتى آنچه که آرزوى یک انسان بدان نمى رسیده، در آنجا یافت مى شده، پس معلوم مى شود همسر فرعون چشم از تمامى لذّات زندگى دنیا دوخته بود، آن هم نه به خاطر اینکه دستش به آنها نمى رسیده، بلکه در عین اینکه همه لذّات برایش فراهم بوده، مع ذلک از آنها چشم پوشیده و به کراماتى که نزد خداست و به قرب خدا دل بسته بود و به غیب ایمان آورده و در برابر ایمان خود استقامت ورزیده تا از دنیا رفته است.

2 ـ کنترل غرایز و شهوات تا زمانى که انسان در این دنیا استقرار دارد دلش از تمنّا و خواهشها باز نمى ایستد، امّا وقتى در پرتو ایمان به غیب و اعتقاد به سراى باقى دریافت که فرصت دنیا بسیار محدود و بهره آن نیز بسى ناچیز است، و حتى در قلمرویى که به دست مى آید نمى توان آن را براى همیشه حفظ کرد و خوشیها و لذایذ واقعى نیز در همین ایام کوتاه خلاصه نمى شود، دیگر نه هر دم امواج خواسته هاى بى پایان بر دلش استیلا مى یابد که خود را به همه چیز وابسته کند و موجب انهدام خویشتن گردد و نه از اینکه بیش از حد از نعمتها و ثروتهاى دنیا برخوردار نشده، آزرده خاطر مىشود. داستانهاى قرآن نیز از این تأثیر نافذ و مؤثر ایمان به معاد حکایت دارند.

.3 ـ شهامت و شجاعت اعتقاد و باور به معاد چنان تحوّل عظیمى در روح و اندیشه انسان ایجاد مى کند که نه تنها از فشارهایى که در طریق انجام مسئولیتها بر او وارد مى آید رنجى نمى برد ، بلکه از آن استقبال مى کند و همچون کوه در برابر حوادث مى ایستد و در برابر بى عدالتیها تسلیم نمى شود و مطمئن است کوچک ترین عمل نیک و بد، پاداش و کیفر دارد و بعد از مرگ به جهانى وسیع تر که خالى از هر گونه ظلم و ستم است انتقال مى یابد و از رحمت و الطاف پروردگار بهره مند مى شود.

4 ـ دلگرمى و آرامش انسان فطرتا جویاى سعادت خویش است، از تصوّر وصول به سعادت غرق در مسرّت مى گردد، و از فکر یک آینده شوم و مقرون به محرومیت لرزه بر اندامش مى افتد و سخت دچار دلهره و اضطراب مى گردد. آنچه مایه سعادت انسان مى گردد دو چیز است: یکى تلاش و دیگرى اطمینان به شرایط محیط. آنچه که انسان را به اضطراب و نگرانى مى کشاند و آدمى تکلیف خویش را درباره او روشن نمى بیند، جهان است. آیا کار خوب فایده دارد؟ آیا صداقت و امانت بیهوده است؟ آیا همه تلاشها و انجام وظیفه ها پایان کار محرومیت است؟ اینجاست که دلهره و اضطراب در مهیب ترین شکلها رخ مى نماید.

5 ـ احساس مسئولیت و حالت آماده باش دائمى یکى از آثار پر برکت اعتقاد به معاد، بیدار شدن احساس مسئولیت و وظیفه شناسى در عمق وجود انسانهاست، به گونه اى که تمام افکار و کردار آدمى را تحت شعاع قرار مى دهد و او در مقابل هر کارى خود را موظف به پاسخ گویى مى داند. از این رو کوتاه ترین لحظات عمر نیز ارزشى فوق العاده مى یابد و انسان خود را همچون مسافرى خواهد دانست که باید از فرصتها بیشترین بهره را ببرد و ره توشه آخرت را هر چه بیشتر و بهتر برگیرد. انسان مؤمن به حیات جاویدان، همواره کمال دقت را در اندیشه ها و خُلق و خویها و اعمال و رفتار خویش به کار مى برد؛ زیرا مى داند که به اینها به چشم یک سلسله امور زودگذر نباید نگاه کرد، اینها همه پیش فرستاده هاى انسان به سراى دیگر است

و در سراى دیگر با این سرمایه ها باید زندگى کند. بدین سان مى توان دریافت که این اعتقاد ماتریالیست ها و هواداران آنها که مى پندارند اعتقاد به حیات بازپسین سبب مى شود تا قدرت تحرک و نشاط را از آدمى سلب نموده، او را به انزوا طلبى بکشاند، تا چه حد خام و پوچ است؛ زیرا همان گونه که گفتیم، ایمان به وجود دادگاهى که تمام اعمال انسان بى کم و کاست در آن مورد بررسى قرار مى گیرد و هیچ راهى براى فرار از چنگال مجازات آن نیست، انسان را سخت تکان مى دهد و روح خفته او را بیدار مى کند و او را به وظیفه شناسى فرا مى خواند و نه تنها او را به رخوت و سستى دعوت نمى کند ، بلکه بر عکس روح تقوا و تعهد و احساس مسئولیت را در وى زنده مى کند. جلوه هایى از این تأثیر شگرف اعتقاد به معاد را مى توان در میان داستانهاى قرآن سراغ گرفت

6 ـ عبرت آموزى یکى دیگر از میوه هاى شیرین و ثمرات نیکوى درخت پربار ایمان به معاد، عبرت آموزى از تاریخ گذشتگان و پندآموزى از فراز و نشیب زندگى است. آدمى در پرتو ایمان و باور به معاد چشمانى نافذ و حقیقت بین مى یابد، که از ظواهر امور به باطن آنها دیده مى گشاید و از خانه غرور به خانه شعور پا مى نهد. تحوّلات دنیا، دگرگونیهاى روزگار، آمدنها و رفتنها همه و همه آینه هاى تمام نمایى هستند که به خوبى ناپایدارى این دنیا و جلوه هاى فریباى آن را نشان مى دهند و انسان را از دلبستن به دنیا و فرو رفتن در گرداب غفلت بر حذر مى دارند،

به شرط آنکه انسان تنها تماشاگر حوادث نباشد، بلکه از مدرسه روزگار، درس عبرت آموزد و خود را براى دانشگاه قیامت مهیا سازد.
امیر مؤمنان 
علیه السلام در سفارش به پندپذیرى از تاریخ مى فرماید: اگر راهى براى زندگى جاودانه وجود مى داشت، یا از مرگ گریزى بود، حتما سلیمان بن داوود علیه السلام چنین مى کرد، او که خداوند حکومت بر جن و انس را همراه با نبوت و مقام بلند قرب و منزلت، در اختیارش قرار داد. امّا آن گاه که پیمانه عمرش لبریز و روزى او تمام شد تیرهاى مرگ از کمانهاى نیستى بر او باریدن گرفت و خانه و دیار از او خالى گشت، خانه هاى او بى صاحب ماند و دیگران آنها را به ارث بردند. مردم! براى شما در تاریخ گذشته درسهاى عبرت فراوان وجود دارد، کجایند عمالقه و فرزندانشان؟ کجایند فرعونها و فرزندانشان؟ کجایند مردم شهر رس، آنها که پیامبران خدا را کشتند و چراغ نورانى سنّت آنها را خاموش کردند و راه و رسم ستمگران و جباران را زنده ساختند؟ 

قرآن کریم پس از بیان سرگذشت دردناک قوم نوح و عاد و ثمود و قوم شعیب و قوم لوط و سرگذشت فرعونیان، ماجراى آنها را درس عبرتى مى داند براى همه کسانى که از عذاب آخرت در ترس و بیم به سر مى برند، و پشتشان از شنیدن حوادث هولناک قیامت مى لرزد؛ آنجا که مى فرماید: در این (سرگذشتهاى عبرت انگیز و حوادث شوم و دردناکى که بر گذشتگان رفت) علامت و نشانه اى است براى کسانى که از عذاب آخرت مى ترسند؛ همان روزى که همه مردم در آن گرد مى آیند.  إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّمَنۡ خَافَ عَذَابَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ ذَٰلِکَ یَوۡمٞ مَّجۡمُوعٞ لَّهُ ٱلنَّاسُ وَ ذَٰلِکَ یَوۡمٞ مَّشۡهُودٞ هود103

نهفته است در آن هلاک آیتى               چو خواهد بگیرد کسى عبرتى

بود عبرتى آنکه را از عذاب                   بترسد به روز سؤال و جواب

چو در روز محشر ز پیر و جوان            همه جمع گردند در یک مکان

ببینند پاداش اعمال خویش               هرآنچه نمودند ز ایام پیش

آرى آنها که به رستاخیز ایمان دارند، با دیدن هر یک از این نمونه ها و سرنوشت شومى که چنین اقوامى بدان گرفتار آمدند، دلهایشان تکان مى خورد، و از ماجراى آنها عبرت مى گیرند و راه خود را باز مى یابند و دامان خود را به گناهانى که آنها بدان آلوده شدند نمى آلایند. امّا آنها که ایمانى به قیامت ندارند، دریچه دلهایشان بر واقعیتهاى زندگى بسته شده، تنها سر در آخور زندگى دارند و از آخرت غافل اند. از این رو از کنار تمامى حوادث و تحوّلات زندگى به سادگى مى گذرند و دلهاى سنگ و سختشان از مواعظ و عبرتهاى فراوان عالم هیچ تأثیر نمى پذیرد                                 .

ادامه مطالب

http://m5736z.blog.ir/post/Qyamat2

http://m5736z.blog.ir/post/QYAMAT4

http://m5736z.blog.ir/post/Qyamat1

http://m5736z.blog.ir/post/Qyamat3

 

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگزاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">