برزخ چیست؟ ویژگی های عالم برزخ . برزخ و ارواح سه گانه
دلایل معاد. زنده شدن گیاهان، اصحاب کهف
قضای الهی، تقدیرات الهی. محو و اثبات. الخیر فی ما وقع. شانس. رزق روزی
«روح» در آیات قرآن . جن در قرآن
بهشت و دوزخ ، تجسم اعمال انسان . اوصاف بهشتیان
تصویرگری در قرآن از قیامت. ۸ دوربین مدار بسته خدا
عالم ذر کجاست . پوچ گرائئ . پل صراط . خوردنی های دوزخیان
شانس و بخت از دیدگاه آموزه های دینی ارتباط شانس با قضا و قدر
شانس و بخت از دیدگاه آموزه های دینی ارتباط شانس با قضا و قدر
از نظر آموزه های اسلامی، هر دو گرایش جبرگرایی و اختیارگرایی نادرست و باطل است؛ زیرا انسان چنان مجبور نیست که جز به آنچه برای او رقم خورده باشد، عمل نکند؛ چرا که چنین تفکری با اصل جزاء و مجازات و پاداش معنایی ندارد؛ بدین معنی که شخص اختیاری در فعل و عمل خود ندارد تا بر بدی مواخذه و مجازات شود یا بر خوبی پاداش گیرد
اصل وجود بهشت و جزاء خود بیانگر این معناست که انسان مجبور محض نیست؛ چنان که دارای اختیار محض و مطلق هم نیست که هر چه بخواهد انجام دهد و در این میان برای مشیت و اراده الهی جایی نباشد؛ زیرا چنین تفکری نیز با الوهیت، ربوبیت و توحید در افعال که در آیات قرآنی به اثبات رسیده در تناقض و تقابل است. از این رو در روایات معتبر اسلامی از امامان معصوم(ع) به عنوان یک تفکر وحیانی و قرآنی آمده است
امام صادق(ع) : لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین؛ نه جبر و نه اختیار بلکه امری میان این دو امر است. (بحارالانوار مجلسی ج5، ص21 و 71) با توجه به معانی قضا و قدر و نیز دایره اراده و اختیار انسان، دانسته می شود که چیزی به نام شانس و بخت به معنای تقدیر قابل تغییر وجود ندارد و اینطور نیست که حوادث و رخدادها در جهان اتفاقی رخ دهد و تصادفی پدیدار گردد. علامه شهید مرتضی مطهری می نویسد: هیچ چیز در عالم از روی تصادف و اتفاق رخ نمی دهد. همه چیز در نظامی متقن، متکی بر سلسله علل خویش هستند.
اما در نگاه عموم مردم که بسیاری از علل و عوامل پنهان است و تنها به فعالیت ظاهری شخص توجه می کنند از سودهای کلان او تعبیر به خوش شانسی می کنند، پس شانس به معنای تصادف در سنت پیامبر(ص) و مکتب اسلام جایگاه ندارد و درست نمی باشد؛ چرا که با اصل علیت منافات دارد؛ نکته مهم و کلیدی که دراین مسئله باید بدان توجه داشت این که خوش شانسی و بدشانشی بیش از آن که معلول علت های ناشناخته باشد، دستاورد تفکر و اندیشه هرشخص درباره خویشتن است
کسی که به هر دلیلی، خود را همواره بدشانس می داند، طبیعتا عملی متناسب با آن، بروز می دهد و زمینه ساز بدشانسی خویش می شود. نکته دیگر آن که ممکن است رفتارهایی از ما سربزند- که عواقب آن مدت ها بعد ظاهر گردد- ولی آدمی نتواند ریشه آن را دریابد
بسیاری از مصیبت هایی که انسان گرفتار می شود به سبب نوعی رفتار آدمی است که می تواند حتی برماده نیز تاثیر منفی گذارد و آثار تبعات خوب و یا بد به همراه داشته باشد
به عنوان نمونه ایمان و تقوای امت و جامعه موجب افزایش بارندگی مفید و سازنده و برکت و نعمت می شود وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَ اتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الأَرْضِ وَلَکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ ؛ و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گرائیده بودند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم، ولی تکذیب کردند پس به کیفر دستاوردشان گریبان آنان را گرفتیم (اعراف96)
درحالی که بی تقوایی یا ترک زکات و یا افزایش گناه موجب خشکسالی و کاهش بارندگی و یا زلزله و سیل های بنیان کن و توفان های شن و ویرانگر و دیگر بلایای به ظاهر طبیعی می شود. حضرت امام صادق(ع) فرمود: «خداوند براین امت چیزی را سخت تر از زکات واجب نکرده و هلاکت بیشتر امتها به علت نپرداختن آن است.» (وافی، ج 10، ص 33) آن حضرت(ع) همچنین فرمودند: «ما ضاع مال فی البر و لا فی البحر الا بتضییع الزکاه ؛ هیچ مالی درخشکی و دریا ضایع نمی شود، مگر به ضایع ساختن زکات.» (جامع الاحادیث، ج 9، ص 05)
قرآن قاعده ای کلی در این گونه موارد ارائه می دهد و می فرماید: ما اصابک من سیئه فمن نفسک؛ آنچه از بدی ها به تو می رسد، دستاورد عمل خودت است» (نساء97). بنابراین، در تحقق رخدادها می بایست نخست به اصل علیت توجه داشت و دوم این که علل وقوعی امور می تواند ظاهری و باطنی و مادی و معنوی باشد
چه بسا بسیاری از حوادث و رخدادهایی که گرفتار آن هستیم به سبب دستاوردهایی است که خودمان داشته ایم و آثار آن، گاه دیرتر از آنچه توقع داریم ظاهر می شود و گمان می کنیم که بی علت بوده و شانسی و تصادفی بوده درحالی که چنین نبوده است.
مشروح بحث :
شانس و اقبال از نظر اسلام
«شانس» واژهای فرانسوی به معنای فرصت است که در فارسی از آن به «بخت» تعبیر میشود. اینکه گفته میشود: «شانس آورد و بخت با او یار بود»؛ یا «بدبیاری داشته و بدبخت شده است»، بیانگر نوعی نگرش فلسفی به هستی و در نتیجه تعیین نوعی خاص از شیوه و سبک زندگی است.
نظام علت و معلول
شانس و اقبال، در اصطلاح توده مردم، عموماً به رویدادی اشاره دارد که علت آن معلوم نبوده، لذا وقوع آن رویداد به شانس نسبت داده میشود. پس اگر مقصود از شانس تحقق پدیدهای بدون علت است، بیشک در فلسفه اسلامی و براساس دلایل قطعی مردود است. (مطهری، بیست گفتار، ص83-80) به نظر میرسد که واژه شانس در دو معنا به کار رفته است:
1- تصادف یعنی تحقق پدیدهای بدون علت؛
2- سرنوشت و مقدرات الهی.
با توجه به ابعاد گوناگون مسئله شانس در میان افکار و رفتار مردم باید گفت که مسئله شانس و اقبال، از یک سو، به مسئله کلامی- فلسفی و از سویی دیگر، یک مسئله فرهنگی و نیز روان شناختی اجتماعی و رفتاری است. لذا این مسئله را میتوان از ابعاد گوناگون واکاوی و تحلیل کرد.
در حقیقت کسانی که میگویند: «یا بخت و اقبال»، یا میگویند: «یا شانس و اقبال» نوعی بینش فلسفی را مدنظر قرار میدهند که سبک زندگی آنان را نیز تحت تأثیر خود قرار میدهد.
هر دو معنای پیش گفته برای شانس، در بعد کلامی و فلسفی و نیز فرهنگی و اجتماعی و حتی روانشناسی رفتاری و اجتماعی بازتابها و تأثیرات مثبت و منفی بسیاری را به جا میگذارد.
اگر مراد از شانس همان تصادف باشد، شخص معتقد به شانس، نگرش خود نسبت به حقیقت خدا و باور اعتقادی و ایمانیاش را نشان میدهد. معتقدان به شانس و اقبال، دستکم دچار نوعی شرک خفی و نهان هستند؛ چراکه برای غیر خدا نقش تأثیرگذاری در هستی قایل هستند؛ یا حتی بدتر از آن، برای معلول یا معلولیتهایی در جهان، علتی یا عللی را نمیپذیرند و به نوعی گرفتار نظریه کفرآمیز «تصادف» هستند.
پذیرش شانس و اقبال و بخت و مانند آنها، در حقیقت پذیرش نوعی از تصادف در نظام هستی است. چنین نگرشی در نهایت منجر به انکار خالقیت خداوند و یا ربوبیت او میشود؛ زیرا یا اصلا خداوندی نیست تا هستی را بیافریند و آن را سامان دهد، بلکه این تصادف است که هستی را آفریده و ساماندهی بینظمی را موجب شده است؛ یا آنکه شخص معتقد به شانس و اقبال اگر قایل به خالقیت خدا باشد، در پروردگاری و ربوبیت خداوندی تردید روا داشته است
زیرا پذیرش شانس و بخت به این معناست که هستی پس از آفرینش از سوی خداوند، رها شده و این تصادف است که نوعی نظم درعین بینظمی را سامان داده است. پس خداوند حکیمانه در هستی تصرف نمیکند و هدفمند آن را مدیریت نمینماید، بلکه آفریدهها را به حال خودشان رها کرده است
این نگرش فلسفی به هستی و خداوند، موجب میشود تا نقش پروردگاری خداوند نادیده گرفته شود و اینکه گوئی پرورش آفریدهها به خودشان وا نهاده است درحالی که خداوند بارها در آیات قرآنی بر ربوبیت خود بر هستی تأکید دارد و این ربوبیت را حکیمانه و عالمانه میداند
بنابراین، با علم کلی و جزیی به هستی و همه آفریدهها، آنان را در مقصد و مقصودی که برای آفریدهها و خلق است، حرکت میدهد. در حقیقت غایتی برای خلق است هرچند که غایتی برای خالق نیست؛ زیرا خالق، کمال محض است و نیازی ندارد تا با حرکت و فعلی، به نداشتهای برسد و آن را دارا شود؛ بلکه این آفریدهها و خلق است که میبایست از نقص به کمالی برسند، که مقصد و مقصود آنهاست.
نقش انسان در سرنوشت
اما عدهای دیگر شانس و بخت را به معنی تقدیر و مقدرات و قسمت میدانند و وقتی میگویند شانس ما این بود یعنی تقدیر ما چنین رقم خورده است. باید توجه داشت اگرچه در قرآن آمده است که برای هر کسی مقدری است که حتماً و قطعاً تحقق خواهد یافت؛ ولی انسان به عنوان موجودی دارای اراده و اختیار از این ظرفیت برخوردار است تا مقدرات خود را تغییر دهد و سرنوشت خویش را دگرگون سازد.
به سخن دیگر، اگرچه خداوند در آیاتی از جمله آیات 22 و 23 سوره حدید میفرماید:
هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسهاى شما [= به شما] نرسد مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم در کتابى است این [کار] بر خدا آسان است |
|
مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ ﴿22﴾ |
تا بر آنچه از دستشما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده استشادمانى نکنید و خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد |
|
لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿23﴾ |
پس هر امری پیش از خلق و خلقت در کتاب الهی که امالکتاب است، نوشته شده و مقدر است؛ اما همین خداوند در جایی دیگر در آیات قرآنی این معنا را اینگونه تبیین میفرماید: یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ؛ خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات میکند و اصل کتاب نزد اوست. (رعد39)
به این معنا که اگرچه مقدرات هرکسی در ام الکتاب نوشته شده، ولی اینگونه نیست که دیگر خداوند قادر نباشد آن را تغییر دهد؛ زیرا «واجب علیه» نیست تا قوانین خداوندی، خود خدا را محدود سازد، بلکه «واجب عنه» است و هرگز از تحت قدرت الهی خارج نمیشود. این بدان معناست که خداوند میتواند آن را مقدر کرده محو و اثبات کند؛ چنانکه مسئله کلامی «بدا» در همین چارچوب معنا و مفهوم مییابد.
خداوند درباره چگونگی محو و اثبات و تغییر در ام الکتاب در آیه11 سوره رعد به نقش انسان و عملکرد او اشاره میکند و میفرماید: إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ ؛ در حقیقت، خدا حال قومی را تغییر نمیدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند. و چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد، هیچ برگشتی برای آن نیست و غیر از او حمایتگری برای آنان نخواهد بود.
پس انسانها نقش مهم و تأثیرگذاری در سرنوشت خود و تغییر مقدرات الهی دارند؛ یعنی اعمال خوب و بد آنان میتواند سرنوشت و مقدرات آنان را تغییر دهد و خداوند امری را که اثبات کرده محو و امری دیگر را باتوجه به اعمال انسان اثبات نماید.
بر این اساس در آیه 53 سوره انفال میفرماید: ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ؛ این کیفر بدان سبب است که خداوند نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند و خدا شنوای داناست.
پس این انسان است که مقدرات خودش را با اعمال خوب و بد تغییر میدهد؛ جالب اینکه تصرفات انسانی محدود به سرنوشت خودش نیست، بلکه میتواند در جهان نیز با اعمال خود تأثیر گذارد و سرنوشت دیگران را نیز تغییر دهد و مقدرات را به نوعی محو و اثبات کند
به عنوان نمونه خداوند درباره افزایش بارندگی و یا کاهش آن و یا ترسالی و خشکسالی به رفتار و اعمال انسانها استناد میکند و میفرماید: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَ اتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الأَرْضِ وَلَکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ ؛ و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گرائیده بودند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم، ولی تکذیب کردند پس به کیفر دستاوردشان گریبان آنان را گرفتیم. (اعراف96) (سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ذیل ماده رزق)
به هرحال، انسان در تغییر مقدرات و سرنوشت خویش نقش مستقیم و اساسی دارد و اینگونه نیست که هر چه مقدر شده باشد بیکم و کاست انجام میشود. از همینرو انسان بدبخت میتواند امیدوار به تغییر سرنوشت باشد و خوشبخت و سعادتمند باید هراسان و نگران از آن باشد که کاری کند که بدبخت شود.
اگر در ضربالمثلها آمده: بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد/ یا سقف فرود آید و یا قبله کج آید.
یا: گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه/ به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد.
میتوان با اعمال آن را تغییر داد. از جمله این اعمال توسل و ادعیه و صدقات و مانند آن است. جالب اینکه در روایات بسیاری آمده که انسان میتواند عمر خویش را با صله رحم یا قطع آن، کوتاه و بلند سازد، یا رزق و روزی خویش را کاهش و افزایش داده و بیبرکت یا با برکت سازد. روایات در این زمینه بسیار است. پس خوشبختی یا بدبختی چون سایه همراه اوست ولی میتوان آن را جابهجا کرد و با اعمالی آن را در امالکتاب تغییر داد و سرنوشت دیگر برای خود رقم زد.
عوامل توهم شانس و اقبال
اما چرا مردم گرفتار این نوع از فلسفه و نگرش به هستی هستند و در تحلیل رفتار خود و دیگران به شانس و اقبال استناد میدهند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که عوامل چندی در این مسئله نقش دارد؛ از جمله مهمترین آنها عدم معرفت تمام و کمال به هستی و فقدان خداشناسی علمی و معرفت وحیانی است
بسیاری از آیات قرآنی در صدد تبیین این معناست که خداوند کیست و چگونه هستی را اداره میکند و مسئولیت انسان در قبال خدا و خود و جهان چیست؟ اگر انسان هستیشناسی و خداشناسی مبتنی بر وحی قرآنی داشته باشد هرگز دچار این تفکر فلسفی باطل و سبک زندگی غلط و نادرست نمیشود؛ تفکر شانس و اقبال به معنی تصادفی و اتفاقی بودن موجب میشود تا انسانها، در تحلیل رفتار خود و دیگران دچار اشتباه شوند و به جای درک علل مصیبتها و خیر و شرها به امور واهی و موهوم تمسک جویند و آن را مبنا قرار دهند.
اگر انسان بداند که هیچ امری در جهان بیعلت نیست، وقتی با امری از خیر و شر مواجه میشود در جستوجوی شناخت علل و عوامل آن میرود. وقتی انسان دنبال چرایی و علل و عوامل هرچیزی برود، آنگاه ضمن پی بردن به علل به حکمت و یا مصلحتهای آن نیز میرسد و دیگر به شانس و اقبال و بخت و مانند آنها که مبتنی بر تصادف است، استناد نمیکند.
به هرحال، نظریه تصادف و تحقق پدیدهای بدون علت ازنظر فلسفی مردود است؛ چراکه در جای خود اثبات شده که هر چیزی دارای علت و سبب خاصی است. البته ممکن است این سبب، سببی نیکو و مستحسن نباشد؛ یعنی یک عامل بیعدالتی و یا ظلم، در وجود یک پدیده نقش داشته باشد.
عدم شناخت انسان نسبت به علل پدیداری برخی از امور و چیزها یا ناشناختگی علل و عوامل موجب شده تا برخیها با نگاهی عوامانه و جاهلانه، آن را به تصادف و شانس و اقبال استناد دهند و اینگونه با تحلیل و تعلیلی سطحی، نوعی علت را در قالب بیعلتی بیان کنند
بنابراین، اگر انسانها از نظر عقل و علم رشد کنند، به همان میزان اعتقاد به شانس و اقبال از میان میرود و نسبت به معلولات جهان درک و تحلیل و تبیین درستی خواهند داشت و توصیهها و رفتارهای خود را نیز براساس آن سامان داده و سبک زندگی دیگری را در پیش میگیرند
پس اگر کسی ادعا کند که مثلاً این امر شانسی (یعنی تصادفی) اتفاق افتاد سخنی باطل و لغو بر زبان رانده زیرا به قول حکما از قبیل آیتالله جوادی آملی اصولاً در عالم هستی چیزی به نام شانس و تصادف و اتفاق معنا ندارد و همه چیز وهر اتفاقی بر اساس حکمت و علتی به وقوع میپیوندد .
سعد و نحس بعضی ایام در اسلام
به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده است تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن عبرت گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند. «سعد» به معنای فراهم شدن امور و مقدمات الهی برای رسیدن به خیر دنیوی و اخروی است (راغب اصفهانی ص232) و در مقابل آن، تفاوت و یا نحس قرار دارد
«نحس» در لغت به معنای سرخ شدن افق همچون مس گداخته است و در اصطلاح به هر چیز شوم نحس گفته میشود (ص485) فراهم نشدن مقدمات و امور کارها نیز نحس تلقی میشود
در آیات قرآن تنها در 2 مورد اشاره به نحوست ایام شده است:
1- (قمر19ـ20)
ما بر [سر] آنان در روز شومى به طور مداوم تندبادى توفنده فرستادیم |
|
إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ ﴿19﴾ |
[که] مردم را از جا مىکند گویى تنههاى نخلى بودند که ریشهکن شده بودند |
|
تَنزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُّنقَعِرٍ ﴿20﴾ |
2- فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیامٍ نَحِساتٍ ( فصلت16) مانند بادی سخت و سرد در روزها شومی بر آنها مسلّط ساختیم
در نقطه مقابل، تعبیر «مبارک» نیز در بعضی از آیات قرآن دیده میشود إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ ما قرآن را در شبی پربرکت نازل کردیم (دخان3)
در اسلام سعد و نحس بعضی ایام به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن درسها و عبرتها گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند، از او مدد جویند و از مجازات و مکافات اعمال خویش غافل نباشد. هر چند افراط در مسأله سعد و نحس ایام یه هیچ وجه مورد پذیرش اسلام نیست، اینکه انسان به هر کاری بخواهد دست بزند
مثلاً به سراغ سعد و نحس ایام برود و عملاً از بسیاری فعالیتها باز بماند، نه مورد تأیید عقل است و نه مورد تأیید شرع، درست نیست که انسان به جای بررسی عوامل شکست و پیروزی خود، گناه همه شکستها را به گردن شومی ایام اندازد، بیتردید چنین کاری جز فرار از حقیقت و تبیین خرافی حوادث زندگی نیست.
اما درباره ماه صفر باید گفت:
چون در این ماه رحلت پیامبر اکرم(ص) و چند تن از امامان معصوم(ع) اتفاق افتاده است، در روایات آمده که برای دفع آفات و بلایای این ماه، بسیار صدقه دهند، نه از آن جهت که به آن معنا نحس باشد، بلکه به خاطر از دست دادن پیامبر(ص) برای مردم روزهای خوبی نیست
وجود وقایعی که در این ایام واقع شده است باعث سعد و یا نحس آن شده، چنانکه در بعضی روایات دیگر میخوانیم که روز سوّم ماه روز نحسی است، چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند و لباس بهشتی از تن آنها کنده شد و یا اینکه روز هفتم ماه روز مبارکی است، چرا که حضرت نوح سوار بر کشتی شد
امام صادق(ع) درباره نوروز فرمود: روز مبارکی است که کشتی نوح بر جودی قرار گرفت و جبرئیل بر پیامبر اسلام نازل شد و روزی است که علی(ع) بر دوش پیامبر(ص) رفت، بتهای کعبه را شکست و داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود. اگر روزها هم تأثیری داشته باشند به فرمان خدا است، هرگز نباید برای آنها تأثیر مستقلی، قائل شد و از لطف خداوند خود را بینیاز دانست وانگهی نباید حوادثی را که غالباً جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد به تأثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد
از نظر عقلی نمیتوان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزای زمان مثل هم هستند و ما هم که بر علل و اسباب مؤثر در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد،
نقش انسان در تحوّل زندگى
إ نّ اللّه لا یغیّر ما بقوم حتّى یغیّروا ما باءنفسهم جمله ى فوق که در دو مورد در قرآن کریم با تفاوت مختصرى آمده ، قانون کلى و عمومى را بیان مى کند؛ قانونى سرنوشت ساز و حرکت آفرین و هشدار دهنده
این قانون که یکى از پایه هاى اساسى جهان بینى و جامعه شناسى در اسلام است ، به ما مى گوید: مقدرات شما قبل از هر چیز و هر کس در دست خود شماست و هر گونه تغییر و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام ، در درجه ى اول به خود آن ها بازگشت مى کند
شانس و اقبال و تصادف و تاءثیر اوضاع فلکى و مانند این ها بى پایه است ، بلکه هر گونه تغییرات برونى ، متکى به تغییرات درونى ملت ها و اقوام است . این اصل قرآنى مى گوید: براى پایان دادن به بدبختى ها و ناکامى ها باید دست به انقلابى از درون بزنیم . براى رهایى از گرفتارى ها باید فورا به جستجوى نقطه ضعف هاى خویش بپردازیم و با بازگشت به سوى خداوند، روح خود را پاک کنیم
جالب توجه این که حاکمیت این اصل قرآنى را ما در انقلاب اسلامى ایران به خوبى مشاهده کردیم ؛ یعنى بدون این که دولت هاى استعمارى و ابرقدرت هاى حیله گر روش خود را تغییر دهند، هنگامى که ما از درون دگرگون شدیم ، همه چیز دگرگون شد. به هر حال این درسى است براى امروز و فردا و فرداهاى دیگر و براى همه ى مسلمانان و همه ى نسل هاى آینده .
عاقبت به خیری یا نیل به فلاح و رستگاری
یکی از دعاهایی که رهبران، عالمان و عارفان اسلامی همواره بر دل و جان دارند، عاقبت به خیری است. هر چند در آیات قرآنی چنین دعایی نیست و در آیات قرآنی یکی از دعاها و خواسته های پیامبران(ع) خیر است و حضرت موسی(ع) در زمان فرار از دست فرعون در اوج واماندگی و نداری اش از خداوند خیر می خواهد و می فرماید: رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر؛ پروردگارا! من واقعاً نیازمند خیری هستم که برایم فرو می فرستی (قصص24)
آیات بسیاری داریم که به مساله عاقبت به خیری اشاره می کند. از جمله این آیات آیاتی است که پیامبران از خداوند مرگ در حالت اسلام درخواست می کنند. حضرت یوسف(ع) می فرماید: تو به من دولت دادی و از تعبیر خوابها به من آموختی. ای پدیدآورنده آسمانها و زمین، تنها تو در دنیا و آخرت مولای منی، مرا مسلمان بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنُیَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (یوسف101)
حضرت ابراهیم(ع) و نیز حضرت یعقوب(ع) در ضمن سفارش و وصیت نامه خود به فرزندانشان می فرمایند که مرگشان در حالت اسلام باشد.: ابراهیم به فرزندان خود وصیت کرد که در برابر خدا تسلیم شوند و یعقوب، به فرزندان خود گفت: ای فرزندان من، خدا برای شما این دین را برگزیده، مباد بمیرید بی آنکه بدان گردن نهاده باشید وَ وَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ (بقره132)
خداوند از مومنان میخواهد که در حالتی به استقبال مرگ بروند که مسلمان باشند یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ؛ از خدا آنگونه که حق پروا کردن از اوست، پروا کنید و زینهار، جز مسلمان نمیرید (آل عمران102) با نگاهی به سخنان علی(ع) و واکنش های آن حضرت(ع) نسبت به شهادت خویش به دست ابن ملجم این معنا به دست می آید که عاقبت به خیری چیزی جز همان فلاح و فوز و رستگاری نیست که با مرگ در حالت اسلام و دین داری و یا شهادت در راه خدا همراه است.
در روایت است که رسول گرامی اسلام(ص) در استقبال ماه مبارک رمضان خطبه ای ایراد فرمودند. وقتی خطبه رسول خدا(ص) به اتمام رسید، امیرمؤمنان(ع) سؤال کردند ما افضل الاعمال فی هذا الشهر؟ فرمودند: الورع عن محارم الله؛ خویشتن داری از محرمات خدا. آنگاه به سختی گریستند
امیرالمؤمنین(ع) سبب گریه را پرسیدند. فرمودند: تو در این ماه کشته خواهی شد. امیرمؤمنان(ع) بی درنگ پرسیدند: افی سلامه من دینی آیا دین خود را به سلامت به درخواهم برد؟ فرمودند: فی سلامه من دینک در سلامت از دین هستی
(بحارالانوارج82ص 55ح 22؛ ج 43ص 833)
علی(ع) پس از ضربتی که بر فرق مبارک ایشان فرود آمد، در محراب مسجد کوفه فرمودند فزت و رب الکعبه؛ به پروردگار کعبه سوگند رستگار شدم. از دو روایت این معنا به دست می آید که سلامت دین و شهادت در راه خدا همان رستگاری و فلاح است. پس مومنان و اهل اسلام همواره در اندیشه عاقبت به خیری و مرگ در حالت اسلام و تسلیم به خدا هستند
نشانه های عاقبت به خیری
عاقبت به خیری در دست ماست و همچنان که در آخرت به آرامش مطلق و ابدی می رسند در همین دنیا به سبب پرهیزگاری و اجتناب از هر زشت و بد و گناه، در آرامش هستند أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مىشوند. لَهُمُ الْبُشْرَى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَةِ لاَ تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ در زندگى دنیا و در آخرت مژده براى آنان است وعدههاى خدا را تبدیلى نیست این همان کامیابى بزرگ است ( یونس62و64)
و وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوا بِمَفَازَتِهِمْ لَا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ و خدا کسانى را که تقوا پیشه کردهاند به [پاس] کارهایى که مایه رستگارىشان بوده نجات مىدهد عذاب به آنان نمىرسد و غمگین نخواهند گردید (زمر61)
این افراد در دنیا و آخرت احساس امنیت می کنند و خود را در پناه خدا دانسته و از دوزخ و مشکلات آن ایمن هستند و گرفتاری و رنجی ندارند که امنیت و آرامش روحی و جسمی ایشان را سلب کند. إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ به راستى پرهیزگاران در جایگاهى آسوده [اند] فَضْلًا مِّن رَّبِّکَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ [این] بخششى است از جانب پروردگار تو این است همان کامیابى بزرگ ( دخان51 و 57)
آرامش و امنیتی که آنان احساس می کنند از آن روست که خود را در پناه خدا می یابند و خداوند نیز ایشان را به کمک های خاص تایید می کند و امداد غیبی نصیب آنها می شود و فرشتگانی در خدمت آنان خواهند بود کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ در دل اینهاست که [خدا] ایمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تایید کرده است و آنان را به بهشتهایى که از زیر [درختان] آن جویهایى روان است در مىآورد همیشه در آنجا ماندگارند خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند (مجادله22)
مهم ترین عامل در عاقبت به خیری همان تقوای کامل داشتن است. در آیه 102 آل عمران از حق تقاته یعنی تقوای کامل سخن می گوید و آن را زمینه ساز عاقبت به خیری و مرگ در سلامت دین می داند یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ و (زمر61) و وَقِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَ مَن تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ و آنان را از بدیها نگاه دار و هر که را در آن روز از بدیها حفظ کنى البته رحمتش کردهاى و این همان کامیابى بزرگ است (غافر9)
از دیگر نشانه های عاقبت به خیری دست یابی شخص به مقام رضاست. به اینکه به هرچه خداوند داد راضی و خشنود باشد او را در هرحال شاکر و سپاسگزار باشد
چرا که مقام رضا، به این معناست که از نظر ایمانی، شخص در چنان حالتی است که همه چیز را برپایه ربوبیت و پروردگاری خداوندی می بیند که حکیم است و هرچه نصیب و بهره او می کند، از روی حکمتی است قَالَ اللّهُ هَذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ خدا فرمود این روزى است که راستگویان را راستىشان سود بخشد براى آنان باغهایى است که از زیر [درختان] آن نهرها روان است همیشه در آن جاودانند خدا از آنان خشنود است و آنان [نیز] از او خشنودند این است رستگارى بزرگ (مائده119) و (توبه100)
و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانى که با نیکوکارى از آنان پیروى کردند خدا از ایشان خشنود و آنان [نیز] از او خشنودند و براى آنان باغهایى آماده کرده که از زیر [درختان] آن نهرها روان است همیشه در آن جاودانهاند این است همان کامیابى بزرگ |
|
وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿100﴾ |
و (مجادله 22)
خوف و خشیت در کنار امید به فضل الهی از دیگر نشانه های انسانی است که عاقبت به خیر خواهد شد؛ چرا که چنین شخصی هرگز به کار خود خشنود نیست و از مقام عظمت و جلال الهی هراسان و ترسان است و از جلال خداوند به جمال او پناه می برد و از غضب خداوند به سمت رحمت او می رود و همیشه خوف و رجا در دل او زنده است
پس به کارهای خویش خشنود نیست و از دوزخ و جلال الهی می هراسد و خشیت می ورزد. (انسان۸تا۱۴)
و به [پاس] دوستى [خدا] بینوا و یتیم و اسیر را خوراک مىدادند |
|
وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا ﴿8﴾ |
ما براى خشنودى خداست که به شما مىخورانیم و پاداش و سپاسى از شما نمىخواهیم |
|
إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء وَ لَا شُکُورًا ﴿9﴾ |
ما از پروردگارمان از روز عبوسى سخت هراسناکیم |
|
إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا ﴿10﴾ |
پس خدا [هم] آنان را از آسیب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت |
|
فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُورًا ﴿11﴾ |
و به [پاس] آنکه صبر کردند بهشت و پرنیان پاداششان داد |
|
وَ جَزَاهُم بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیرًا ﴿12﴾ |
در آن [بهشت] بر تختها[ى خویش] تکیه زنند در آنجا نه آفتابى بینند و نه سرمایى |
|
مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَى الْأَرَائِکِ لَا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَ لَا زَمْهَرِیرًا ﴿13﴾ |
و سایهها[ى درختان] به آنان نزدیک است و میوههایش [براى چیدن] رام |
|
وَ دَانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلَالُهَا وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِیلًا ﴿14﴾ |
با این همه انسان باید همواره بداند که او درحال آزمون و فتنه و بلاست أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها مى شوند و مورد آزمایش قرار نمى گیرند (عنکبوت2) و هر که مقرب تر است بیش تر در معرض آزمون های سخت تر و بیش تر الهی است (بقره۱۲۴)
و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید [خدا به او] فرمود من تو را پیشواى مردم قرار دادم [ابراهیم] پرسید از دودمانم [چطور] فرمود پیمان من به بیدادگران نمىرسد |
|
وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ﴿124﴾ |
در قرآن همه چیز را در علت و معلول خلاصه کرده البته در مورد شانس و اقبال توضیح خیلی واضحی نداده فقط هر پیشامدی چه خوب و چه بد را نتیجه اعمال خودمون دونسته ولی در واقع
عواملی وجود دارد که در بدست آوردن رزق برای بعضی ها خلل ایجاد میکند و اصلا نتیجه اعمال شخصی طرف نیست خداوند در دنیا هم خوب دارد هم بد ولی در واقعیت استثناء هم وجود دارد
در دنیای ما افرادی هستند که اگر فلان دارو را که همه گان مصرف کنند نتیجه شفا بخش دارد مصرف کنند حتما به مرگشان منجر می شود پس استثناء هم وجود دارد ولی قرآن به آن اشاره نکرده چون مقدارش کم است پس شانس و اقبال وجود دارد ولی درکش برای برخوردارانش سخت است چون فقط به دریا رفته میداند مصیبت های طوفان را