از جبرئیل سؤال کردم: اینها چه کسانی هستند؟
جبرئیل گفت: جماعتی از امت تو هستند که غذای حلال را رها کرده و از غذای حرام میخورند. رسول خدا فرمود: از آنجا عبور کردم به جماعتی برخورد کردم که لبهای کلفتی مانند لبهای شتر داشتند و گوشتهای بدنهای خود را قیچی کرده و در دهانهایشان قرار میدادند. من گفتم: اینان چه دسته ای هستند، ای جبرئیل؟ جبرائیل گفت: افرادی که پیوسته درصدد عیبجویی از مردم برآمده و با زبان و اشاره به عیب ظاهر و باطن مردم میپردازند. رسول خدا فرمود: از آنجا عبور کردم به گروهی که صورتها و سرهای آنان با سنگ کوبیده میشد. گفتم: ای جبرئیل! این گروه چه کسانند؟ گفت: افرادی که نماز عشاء را ترک میکنند.
سپس گذشتیم از آنجا تا رسیدیم به جماعتی که آتش در دهانهای آنها فرو میرفت و از دُبرُهای آنان خارج میشد؛ پس گفتم: ای جبرئیل: اینان کیانند؟ گفت: اینان افرادی هستند که اموال یتیمان را از روی ظلم و ستم میخورند، اینان در حقیقت در شکمهای خود آتش میخورند و به زودی در آتش جهنم سوخته خواهند شد. از آنجا عبور کرده و رسیدیم به اقوامی که از بزرگی شکم هرچه میخواستند از زمین برخیزند نمیتوانستند. گفتم: ای جبرئیل! اینان چه دست های هستند؟
جبرئیل گفت: اینها کسانی هستند که ربا میخورند و نمیتوانند از جای خود برخیزند مگر مانند برخاستن کسی که شیطان زده شده و عقل خود را به کلی از دست داده است؛ اینها در راه و روش آل فرعونند و هر صبحگاه و شبانگاه بر آتش عرضه میشوند و پیوسته درخواست میکنند که ای پروردگار ما! ساعت قیامت چه موقع میرسد و دیگر نمیدانند که آن ساعت، تلختر و دهشتناکتر است. از آن محل عبور کردیم به زنانی که به پستانهای خود آویخته شده بودند، برخوردیم.
پرسیدم: ای جبرئیل! اینان چه گروهی از زنانند؟ جبرئیل گفت: اینان زنانی هستند که اموالی را که از شوهرهایشان باقی مانده و متعلق به فرزندان آن شوهران است به فرزندان غیر آن شوهرها میدهند و درحقیقت ارثیه یتیمهای آنها را صرف غیر آنها مینمایند. (تفسیر علی بن ابراهیم چاپ سنگی سال 1313 ، ص 370) به هر حال، انسان خود بهشت و دوزخ آفرین است و همه مصالح آخرتی آن زندگی ابدی را، خودش در دنیا با اعمال و نیات خود فراهم می آورد. درحقیقت انسان خود را برای ابدیتی آماده میکند که مرگ در آن به فرمان الهی، مرده است، پس عقل و شرع حکم میکند که انسان، زیرک و زرنگ باشد و از این عمر محدود، نهایت بهره برداری را برای ساختن بهشت ابدی خود به عمل آورد. به قول آیت الله جوادی آملی: «مائیم و ابدیت ما و تمام عمر ما در برابر ابدیت، مانند یک لحظه است »، پس لازم است تا فرصت از دست نرفته با اعمال صالح، بهشتی را برای خود بسازیم که قرار است تا ابد در آن زندگی کنیم.
بعد از بهشت و جهنم چه خبر است؟
آخرین منزلگاه بشر در سیر عالم وجود، بهشت یا جهنم است. آنان که وارد بهشت می شوند، همیشه و جاودان در آن جا زندگی می کنند و در ناز و نعمت به سر می برند.
اما آنان که به جهنم می روند، دو دسته هستند: یک دسته مدتی در آن جا مجازات می شوند و وقتی حسابشان پاک شد، از جهنم بیرون می آیند و وارد بهشت می شوند. دسته دیگر از جهنمیان برای همیشه در آن جا می مانند و جایگاه ابدی آنان دوزخ است. از منابع اسلامی استفاده می شود که عموم افراد پاک و با ایمان، در بهشت جاودانه خواهند بود و برخی از گناهکاران (که وجود آن ها غرق در کفر و انکار و گناه و تجاوز شده است) برای همیشه در مجازات و عذاب دوزخ می مانند.
به تعبیر قرآن کریم بَلَىٰۚ مَن کَسَبَ سَیِّئَةٗ وَ أَحَٰطَتۡ بِهِۦ خَطِیٓـَٔتُهُۥ فَأُوْلَـٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ
بلى هرکه اندوخت اعمال زشت گناهان بسیار بر خود نوشت
احاطه بر او کرد کردار بد عملهاى بس زشت زو سر بز»
از اصحاب نارست آن شخص خام که در آتش آن بسوزد مدام
بنابراین زندگی اخروی بی نهایت است و آن را حد و نهایتی نیست تا سؤال شود بعد از آن چه خواهد شد و یا پایان آن کجاست؟ سخن از "بَعد" زمانی روا است که حد و محدودیتی در کار باشد ، اما در بی حدی و عدم نهایت، بَعد معنا ندارد. مثل آن است که گفته شود: بعد از بی نهایت چیست؟ طبیعی است که در این جا سؤال اشتباه و متناقض است، زیرا فرض بی نهایت، سازگار با تصور بعد نیست .
اما آیا این موجب بی معنا بودن زندگی خواهد بود؟ هرگز! بلکه بی معنایی را در طرف مقابل آن می توان ادعا کرد، زیرا اگر برای جهان آخرت نیز بعدی فرض شود، باز همین سؤال درباره جهان سوم تکرار خواهد شد و همین طور... هر عالم مفروض دیگری بنابر سؤال از "بعد" همیشه باقی است و دیگر برای هستی هیچ نهایتی (که در آن هر چیز به کمال نهایی خود برسد) وجود نخواهد داشت و همیشه و همه چیز در یک حالت انتظار و مقدماتی قرار خواهد داشت. هر چه بپرسیم: بعد چه خواهد شد، باز پرسش باقی است .
سخن از "بَعد" زمانی روا است که حد و محدودیتی در کار باشد ، اما در بی حدی و عدم نهایت، بَعد معنا ندارد. مثل آن است که گفته شود: بعد از بی نهایت چیست؟
علت آن که در دنیا از پایان عالم و بعد از بهشت و دوزخ سؤال می کنیم، آن است که تصور ما در این عالم محدود است. در این جهان، با امور مادی و محدود سر و کار داریم و به همین خاطر، ابتدا آن عالم را مقایسه با این عالم نموده و سپس از کیفیت آن سؤال می کنیم و به دنبال حد و محدودیت برای آن می گردیم. در حالی که نظام آخرت کاملاً متفاوت با نظام دنیا است. جاودانگی در بهشت، چیزی است که خواستة فطری و درونی انسان است که همیشه آن را می خواهد و عالم آخرت و بهشت، پاسخ به خواستة انسانی است.
نعمت های بهشت که به صورت مادی بیان گردیده است، با نعمت های دنیوی تفاوت کلی دارد، چرا که آن نعمت ها در وصف نمی گنجد. در مجموعة شرایطی که در آخرت وجود دارد، آن نعمت ها بسیار ارزشمند و لذّت بخش است، گذشته از آن که نعمت های معنوی و روحانی در بهشت وجود دارد و همه چیز به صورت خالص هست، بر خلاف دنیا که لذت ها و غم ها و مشکلات هیچ کدام خالص و همیشگی نیست.
امروز و فردا کردن، بیشترین عامل تأسف جهنمیان
اکثر صیاح اهلالنار من التسویف اکثر نالههای جهنمیان، از سوف است. (شرح نهجالبلاغه خویی، ج4، ص411). سوف یعنی آینده. در دنیا دائم میگفتند: «سوف استغفر»، «سوف اتوب» در آینده استغفار میکنم، در آینده توبه میکنم، در آینده حج میروم، در آینده نماز و روزههای فوت شده را قضا میکنم. طول آرزوی زنده ماندن در دنیا و کامروا گشتن از لذات، آنچنان سرگرمشان کرده بود که اصلا مجال تفکر درباره حیات اخروی برایشان نمانده بود. آنها که اهل سوفاند و پیوسته کار امروز را به فردا میافکنند، دو خطر بزرگ، سر راهشان است.
یکی مرگ ناگهانی که در یک لحظه سکته میکنند و جسد بیروحشان به زمین میافتد و به فرموده قرآن مجید: فَلَا یَسۡتَطِیعُونَ تَوۡصِیَةٗ وَ لَآ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمۡ یَرۡجِعُونَ نه میتوانند وصیتی کنند و نه میتوانند به سوی اهل و عیالشان برگردند. (یس-50)
در آن لحظه مرگ چون جان کنند نباشند قادر وصیت کنند
نه هرگز توانند از اهل خویش ره مأمنى را بگیرند پیش
حال اگر این مرگ ناگهانی، وقتی به سراغشان بیاید که در مسیر گناه و پشت به خدا حرکت میکنند در این صورت، وای بر بدبختی آنها! این یک خطر برای مسوّفان و سوف سوفگویان است که توبه را به تأخیر میافکنند. اما خطر بزرگتر و دوم این است که براثر تراکم گناهان و تأخیر توبه از آنها، صفحه قلب آدم گنهکار، آنچنان تاریک و سنگین و سیاه میشود که دیگر هیچ حقیقتی را نمیفهمد و هیچ حرف حقی را نمیپذیرد، تا آنجا که به فرموده قرآن: وَ خَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَ قَلۡبِهِۦ وَ جَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِۦ غِشٰاوَةٗ خدا بر گوش و قلب او مهر میزند و پرده بر چشمش میافکند... (جاثیه- 23)
به گوش و دلش مهر بنهاده است به چشمان او پرده اى داده است
دیگر هیچ جمالی از جمالهای معنوی را نمیبیند و گوشش هیچ نغمهای از نغمههای الهی را نمیشنود و قلبش هیچ حقیقتی از حقایق آسمانی را درک نمیکند و در زمره کسانی درمیآید که صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ آنها کران و گنگان و کورانی هستند که از اندیشیدن و درک کردن ناتوانند. (بقره-171)
که هستند آنها کر و لال و کور ندارند خود بهره اى از شعور
منبع : بنای بندگی صفای زندگی ، آیه الله ضیاء آبادی ، ص 47
اعجاب انگیز بودن جهنّم رفتن عدّه ای با توجه به وسعت رحمت الهی
یک بیان نورانی ای امام سجاد علیه السلام دارد که فرمود : اگر کسی بهشت رفت، تعجّب نیست؛ اگر کسی جهنّم رفت، تعجّب است ! برای اینکه اگر کسی روی غفلت و سهو و نسیان و جهل به موضوع و اضطرار و اجبار دست به خلافی زد که معصیت نیست؛ آنها بر اساس حدیث رفع، مرفوع است. اگر عالماً عامداً گناه کرد، یک گناه را یک کیفر می دهند. ولی اگر کسی اطاعتی کرد؛ یکی را ده برابر، گاهی هفتصد برابر، گاهی هزار و چهارصد برابر، گاهی هم بی نهایت پاداش می دهند. ویأل من غلبت آحاده عشراته ؛ وای به حال کسی که یکی های او بر ده تا های او غالب بشود و در قیامت نتواند بهشت برود !! با این سعه رحمت، اگر کسی جهنّم برود؛ جای تعجّب است.
و جهنّم نرفتن هم کمال نیست. این همه کودکان و مجانین و مستضعفان فکری را مگر خدا می سوزاند؟! پس نسوختن کمال نیست. و بهشت رفتن اینچنینی هم تعالی نیست! اگر انسان بتواند به جائی برسد که بهشت به او مشتاق باشد، خودش را مزّین کند برای او که ما را برای چنین مقامی خلق کرده اند، این یک کمالی است؛ و ما باید به این حد برسیم. پس مطلب اوّل اینکه ما بفهمیم راه کدام است، آسان نیست؛ أدقّ من الشّعر(باریکتر از مو) است. بعد از اینکه فهمیدیم راه کدام است، بخواهند راهی این راه بشویم؛ این احدّ من السّیف تیز تر از شمشیر) است.
علت دشواری های درک صراط مستقیم
مطلب دوّم اینکه : پیچیدگی آن اندیشه و دشواری این انگیزه،خود ساخته است؛ وگرنه صراط مستقیم عرضها السّموات و الأرض است ! نه تنها به اندازه مو باریک نیست، با هیچ اتوبانی هم قابل سنجش نیست ! عرض این میدان مسابقه، سماوات و أرض است. ما آمدیم روی تنگ نظری این را تنگ کردیم، خودمان آن را تنگ کردیم، باریک کردیم و بر خودمان سخت کردیم.. کرامت انسان، وابسته به کسب مقام (خلافت اللّهی) توسط او در اینکه انسان مکرّم است، حرفی نیست؛
چون انسان آفرین فرمود: لقد کرّمنا بنی آدم. انسان آفرین در سوره اسراء به کرامت انسان فتوا داد؛ فرمود امّا سند کرامت او، ( خلافت ) اوست؛ چون انّی جاعلک فی الأرض خلیفه. انسان خلیفه خدای کریم است، و خلیفه کریم از کرامت برخوردار است؛. اینکه گفتند : صراط مستقیم از مو باریکتر است و از شمشیر، تیز تر؛ أدقّ من الشّعر و احدّ من السّیف یعنی این یک اندیشه ای دارد و یک انگیزه ای. انسان در اندیشه صراط که صراط چیست، کار آسانی نیست ! از موی باریک، باریک تر است؛ این مربوط به ( معرفت ). اگر در بخش اندیشه کسی موفق شد و فهمید راه کدام است، در بخش انگیزه، رفتنش از لبه تیز شمشیر، تیز تر است ! که کار هر عالمی هم نیست که آنچه را فهمید، عمل بکند. پس در بخش اندیشه از هر باریکی، باریک تر است؛ و در بخش انگیزه از هر تیزی تیز تر. لذا عالم با عمل، بسیار کم است، اندیش ور با انگیزه بسیار کم است؛ گفت آنکه یافت مینشود، آنم آرزوست؛ این اصل اوّل که کار آسانی هم نیست !
پیاده کردن اوامر خدای سبحان، راه نیل به مقام ( خلافت اللّهی )
در اینکه انسان مکرّم است، حرفی نیست؛ سند کرامت او هم خلافت اوست، حرفی نیست؛ امّا خلیفه باید حرف مستخلف عنه را بزند، نه حرف خودش را !
اگر انسان جانشین خداست، که هست؛ باید قانون او، حرف او، برنامه او، حکم او، حکمت او را پیاده کند.
اگر نان کرامت را بخورد، در سفره خلافت بنشیند و حرف خودش را بزند؛ می شود (اومانیسم) !
این نه کرامتی دارد و نه خلافتی؛ آن را تازیانه اولئک کالأنعام بل هم اضل طردش می کند؛ تازیانه شیاطین الانس و الجن طردش می کند.
کم نیست آیاتی که مرز کرامت را از اهانت جدا می کند، مرز خلافت را از غصب جدا می کند.
اگر کسی غدیری فکر کرد، می شود خلیفه الله؛ اگر سقیفه ای فکر کرد، می شود کالأنعام بل هم اضل ! اینطور نیست که انسان در کنار سفره کرامت و خلافت بنشیند؛ نان خلافت را بخورد، آنگاه حرف خودش را، فکر خودش را بزند و بگوید :
من هر چه خواستم، می کنم ! و اندیشه من این است. شما اگر خلیفه اللّهی، ببین اندیشه مستخلف عنه ات چیست !
(1) الکافی/ 8/ 312
(2) روضه الواعظین/ 2 / 280
(3) وسائل الشیعه/ 5 / 369 (4) وسائل الشیعه/ 16/ 103
(نفس، قلب ، روح)
دنیا ابزاری است که باید از آن درست استفاده کرد تا کامل شد و با قلبی سلیم به آخرت رفت. نهجالبلاغه یرون اهل الدنیا یعظمون موت اجسادهم، و هم اشد اعظاما لموت قلوب احیائهم زاهدان درحالی که نظارهگر وضع اهل این جهاناند که چگونه مرگ تن خود را بزرگ میشمرند. خود بیش از هرچیز بزرگ شمار مرگ قلبهای زندگی خویشاند. یعنی میشود انسانهایی از نظر جسمانی زنده باشند و وقتی بپرسی در چه حالی، میگوید خیلی خوبم، جسمی سالم و در دنیا گرفتاری مادی و ... ندارم، غذا و خواب، آسایش بدنی همه خوب است اما از دید علی علیه السلام همین انسان ممکن است از نظر قلب،مرده باشد. دلمردگانی که با جسم زنده در این حیات مادی حرکت میکنند نهجالبلاغه حکمت 381 الا و ان من البلاء الفاقه، و اشد من الفاقه مرض البدن وا شد من مرض البدن مرض القلب. بدانید که فقر و تنگدستی نوعی بلاست اما سختتر از تنگدستی بیماری تن است و سختتر از بیماری تن، بیماری قلب. گشایش مادی نوعی نعمت است و برتر از ثروت مادی، تندرستی و برتر از تندرستی، تقوای قلب است. پس بایستی بیش از سلامتی جسم به سلامتی قلب، روح و نفس توجه داشت که آنطرف، جسم سالم نقشی ندارد بلکه قلب سلیم و سالم به کار میآید. سلامتی روح از اهمیت بیشتری برخوردار است که ما آن را فراموش کردهایم که اصلا یک چنین نعمتی هم خداوند به ما ارزانی داشته که عظیمترین سرمایه ماست. مولا میفرماید: من در تعجبم که مردم به دنبال گم گشتههای خود هستند در فکر خودشان نیستند، خودشان (نفس، قلب، روح) گم شدهاند. آنها که در مقابل امام حسین ایستادند کسانی بودند که جسمی سالم و قلبی بیمار داشتند، یادشان رفته بود که قلبی هم دارند، چرا که پردهای از ظلمت و تاریکی به واسطه آلودگی و بخصوص خوردن لقمه حرام، جلوی چشمان آنها را گرفته بود. امام در جواب خواهرش زینب میفرماید: شکمهایشان پر از لقمه حرام است. غررالحکم: حسن الخلق للبدن و حسن الخلق لنفس و وقتی از امام سئوال میشود حالتان چطور است؟ امام سراغ بدن نمیرود بلکه سراغ نفس و حالات آن میرود. سوره شمس وَ نَفۡسٖ وَ مَا سَوَّىٰهَا 7 فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقۡوَىٰهَا 8 قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَکَّىٰهَا 9 وَ قَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا
به نفس بشر نیز سوگند باد قسم بر هرآن کس کمالش بداد
قسم بر کسى کاو به نفس بشر بفرموده الهام هر خیر و شر
هرآن کس کند پاک، نفس از گناه سعادت بیابد ز یکتا اله
هرآن کس کند نفس خود را پلید زیانهاى بسیار خواهد بدید
تابلوی زیبای بهشت در نهج البلاغه
انسان گمان می کند عالم آخرت همانند عالم دنیاست که بعد از مدتی نعمت ها، آسایش و راحتی و یا رنج ها، دردها، ناملایمات اجتماعی، اقتصادی و یا سیاسی برای انسان نوعی عادت می شود و دیگر نعمت ها لذت آوری و رنج ها دردآوری خود را تا اندازه ای از دست می دهند، در حالی که هرگز چنین نیست.
امام علی علیه السلام در توصیه نعمت های بهشتی می فرماید: پس اگر با دیده دل به آنچه از بهشت براى تو وصف شده است، نگاهت را بدوزى، جان تو از آنچه از دنیا همچون شهوت ها و خوشى ها و زیورها و منظره هاى دل انگیز و زیباى آن که براى تو آفریده شده اندیشیدن در آن میوه هایى که بدون زحمت چیده شده و به آن گونه که چیننده بخواهد، حاضر مى شود و براى ساکنان آن در گرداگرد کاخ هاى آن، عسل هاى صاف و خالص و شراب هاى تصفیه شده به چرخش در مى آید. اهل بهشت گروهى هستند که همواره بزرگوارى شامل آنان شده تا اینکه به سراى آرامش بهشت جاوید رسیده و از نقل مکان ها و سفرها آسوده گردند. پس اى شنونده! اگر دل خود را از هر چیزى بازداشته و به رسیدن به آن منظره هاى شگفت انگیز مشغول گردانى، جان تو در اشتیاق بهشت پرواز نموده و براى تعجیل در رسیدن به آن، مجلس سخنرانى مرا رها نموده و همسایگى به گور خوابیدگان را برخواهى گزید. خداوند ما و شما را از کسانى قرار بدهد که با رحمت خداوند و با تمام وجود براى رسیدن به جایگاه نیکان، تلاش مى نمایند. امام علیه السلام در سخن دیگری از نعمت های بهشتی این گونه سخن می گوید: پس آنان که پیرو و مطیع خداوند هستند، خداوند به آنان پاداش همجوارى با خود را بخشیده و در سراى خود آنان را زندگانى جاوید داده است. آن جایى که وارد شوندگان آن، بیرون نیایند و حال آنان دگرگون نشود، ترس ها به آنان روى نیاورد و بیمارى ها به آنان نرسد و به خطرها گرفتار نگردند و سفرها آنان را به رنج نیندازد
در سخن دیگری از حضرت، هیچ نیکى بهتر از نیکى دیگر نیست، جز پاداش خداوند و هر چیزى از نعمت هاى دنیا شنیدنش بزرگتر، مهم تر و با عظمت تر از دیدن آن و هر چیزى از آخرت، دیدن آن، بزرگتر از شنیدنش است. نعمت هاى دنیا وصفشان بهتر از دیدنشان، ولى نعمت هاى آخرت دیدنشان بهتر از وصفشان است؛ پس هم اکنون که در دنیا زندگى مى کنید و شما را یاراى دیدن نعمت هاى آخرت نیست، به شنیدن نعمت هاى آخرت به جاى دیدن نعمت هاى آن و نیز به خبرهاى غیبى از جهان رستاخیز به جاى دیدن آنچه که اکنون از دیدگان شما پنهان است، بسنده کنید و بدانید آنچه از دنیا کاهش یافته و بر آخرت افزوده گردد، بهتر است از آنچه که از آخرت کاهش یافته و بر دنیا افزوده گردد. بهشت داراى درجه ها و رتبه هایى است که برخى بر برخى دیگر برترى دارد و داراى جایگاه هایى است که از یکدیگر متمایزند. اهل بهشت همه در یک پایه نیستند؛ بلکه بر اساس اعتقاد و عمل و فکر، داراى پایه ها و مراتب و درجات گوناگون مى شوند، گروهى در بالاترین رتبه هاى بهشت و گروهى دیگر در پایین ترین رتبه هاى آن، و گروهى نیز در میانه این دو دسته قرار دارند و این گروه نیز خود داراى درجات گوناگون مى باشند.
منابع :
1- نهج البلاغه، خطبه 165. 2-همان، خطبه 109. 3-همان؛ خطبه 114. 4- همان، خطبه 85. 5- همان، خطبه 27.
درجات بهشتیان و درکات دوزخیان
برای بهشت و دوزخ درجات و درکاتی است که دانستن آن وضعیت انسان را در ابدیت ترسیم می کند.اگر ما این وضعیت ابدی خودمان را بدانیم می توانیم بهتر از اینی عمل کنیم که اکنون انجام می دهیم. موعظه و یادآوری دایم این مطالب می تواند به عنوان عامل تشویقی و بازدارنده، عمل کند.
درجات بهشت برای بهشت هشت درجه گفته اند که می توان برخی از درجات آن را از قرآن به دست آورد.در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود : .
1. بهشت ابتدایی و پیش غذای آن: خداوند در آیاتی از جمله آیه 107 سوره کهف از بهشتی سخن می گوید که انسان ها وقتی در آن وارد می شوند با پیش غذایی پذیرایی می شوند. إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ کَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّـٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا
ولى مؤمنان به پروردگار که صالح بگشتند و نیکوى کار
بر آنهاست منزل بهشت عدن در آنجا بمانند از مرد و زن
اصولا عرب عادت داشت وقتی مهمانی می آمد به سرعت چیزی را فراهم کرده و غذایی را بر سفره می نهادند و یک پذیرایی ابتدایی از داشته ها انجام می دادند و پس از آن در اندیشه تدارک برای پذیرایی می شدند. این سفره ابتدایی مائده نبود بلکه یک پیش غذا بود. خداوند در باره این پیش غذای بهشتیان می فرماید: جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً؛ بهشت های فردوس، پیش غذای بهشتیان است. البته از آنجایی که بهشتیان یا اصحاب یمین هستند یا مقربان، نوع پیش غذای آنان متفاوت است. از این رو در آیات پایانی سوره واقعه از جنت نعیم به عنوان پیش پذیرایی آنان یاد می شود.
2. بهشت روح و ریحان: مرتبه دیگر بهشت، روح و ریحان است که برای مقربان فراهم آمده است. یعنی خود اهل بهشت روح و ریحان می شوند. چنانکه اهل دوزخ هیزم و سنگ آتش زنه و سوخت دوزخ می شوند (بقره 24 تحریم6) وَ أَمَّا ٱلۡقَٰسِطُونَ
فَکَانُواْ لِجَهَنَّمَ حَطَبٗا (جن15)
بگردند قوم ستم پیشه کار میان سقر هیزم روى نار
3. بهشت رضوان: بهشت رضوان از دیگر مراتب و درجات بهشت است که خداوند در آیه 15آل عمران به آن اشاره کرده است. در این بهشت، رضایت کامل بنده فراهم می آید و از خداوند به طور مستقیم بهره مند می شود. قُلۡ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیۡرٖ مِّن ذَٰلِکُمۡۖ لِلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّـٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَا وَ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞ وَ رِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَ ٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ
به آنها بگو اى پیمبر چنین که خواهید آیا؟ به بهتر ازین
شما را شوم رهنما این زمان به چیزى فراتر ز حب جهان ؟
خداوند سازد بهشتش نثار بر آنها که هستند پرهیزکار
که زیر درختانش هروقت و حال روانست بس چشمه هایى زلال
بمانند جاوید در آن مکان بسى پاک ازواج باشد در آن
فراتر از اینهاست قرب خدا خوش آن کس که ایزد از او شد رضا
خدا آگه آمد ز حال عباد «تو را بى خدا زندگانى مباد»
.4. بهشت ذات: خداوند در آیات آخر سوره فجر به این درجه از درجات بهشتی اشاره کرده است: فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی.
کنون در صف بندگانم در آى به باغ بهشتم تو مى کن سراى
پیامبرصلی الله علیه و آله درباره امیرمومنان علی علیه السلام فرموده است: أنا مدینة الحکمة و هی الجَنّة و أنت یا علیّ بابها؛ من شهر حکمت هستم و آن شهر همان بهشت است و تو یا علی باب آن بهشت هستی.(امالی شیخ صدوق ؛ امالی شیخ طوسی) پس آن حضرت صلی الله علیه و آله خودش بهشت است. یعنی بهشت دیگر بیرون او نیست بلکه او خودش بهشت است؛ چرا که مطلق رحمت الهی است. این بهشت همه چیز دارد؛ یعنی از نظر مادی و معنوی چیزی کم ندارد.
درکات دوزخ
همان طوری که بهشت درجات دارد و آن را هشت بهشت گفته اند، دوزخ نیز درکاتی دارد که مراتب آن را هفت گفتهاند. برخی از درکات دوزخ عبارتند از:
1. پیش غذا در دوزخ: خداوند در آیاتی از جمله 102 سوره کهف از پیش پذیرایی سخن می گوید که برای دوزخیان با عنوان « نزل» تعبیر کرده است. خداوند می فرماید: إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلًا ؛ برای کافران جهنم را به عنوان پیش غذا فراهم آورده ایم.
بود منزل کافران در سقر مقرر نمودیم آن را مقر
پس خود جهنم پیش غذا برای آنان است؛ زیرا نزل به نخستین پذیرایی گفته می شود که از مهمان به عمل می آید، یعنی همین که وارد شد و نزول یافت سفره ای پهن می شود و از او پذیرایی می شود.
البته بر اساس آیات 107 سوره کهف و 198 سوره آل عمران، از اهل بهشت نیز با «پیش غذا» پذیرایی می شوند.
2. آتش و عذاب جسمانی ظاهری: این که پوست اهل دوزخ به آتش بسوزد. این آتش بیرونی است و با ظاهر بیرونی بدن کار دارد. خداوند می فرماید: کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا (نساء56)
چو آن پوست سوزد به سوز و گداز بروید به جایش دگر پوست باز
3. عذاب و آتش درونی و باطنی: این که آتش در درون شعله می کشد. خداوند می فرماید: نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ؛ آتش افروخته شده خداوند که در قلب ها شعله می کشد و فروزان است.(همزه، آیات 6 و 7)
بیفروخته کردگار آن شرر که در قلب کفار شد شعله ور
4. دوزخ اندوه: یکی از درکات دوزخ، دوزخی است که روح و روان دوزخی را می آزارد؛ خداوند می فرماید: کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا؛ هر زمانی که بخواهند
از غم و اندوه آن بیرون روند به سوی آن بازگردانده میشوند.(حج 22؛ سجده 20)
چو خواهند آیند زآنجا بدر که یابند ز آن غم رهایى مگر
دگرباره افتند در آن عذاب بر آنها چشانند زجر و عقاب 22
دوزخیان از هر گونه آزادی محروم هستند و این گونه است که همه درها به روی آنان بسته است،
چرا که این درها دیوار میشود(حدید، آیه 13) در حالی برای بهشتیان درهای بهشت همواره باز است و احساس آزادی تمام می کنند جَنَّاتِ عَدْنٍ
مُّفَتَّحَةً لَّهُمُ الْأَبْوَابُ (ص50)
که درهاى آن باغهاى بهشت بود باز بر مردم خوش سرشت
5. عذاب حجاب از خدا: این عذاب بدتر از عذاب های دیگر است. خداوند میفرماید:کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ؛ چنین نیست که آنان می پندارند، به راستی که آنان از پروردگارشان در آن روز در حجاب هستند.(مطففین15)
شود دور از لطف یکتا خدا سرا پاى محجوب از کبریا
اینها وقتی درخواستی هم میخواهند بکنند می گویند جان ما را بگیر تا ما با مُردن از عذاب راحت بشویم، چون خدا را نمیبینند محجوب از وجه خدایاند به فرشتههای مسئول جهنم میگویند:
وَ نَادَوۡاْ یَٰا مَٰالِکُ لِیَقۡضِ عَلَیۡنَا رَبُّکَۖ قَالَ إِنَّکُم مَّـٰکِثُونَ 77 ای مالک دوزخ! به پروردگارت بگو جان ما را بگیرد. (زخرف 77)
ز اهل جهنم برآید ندا سوى مالک دوزخ آید صدا
کز ایزد طلب کن که ما را کشد مگر این بدن زجر کمتر کشد
به پاسخ بخواهند گفتن جواب بسوزید جاوید در این عذاب
خیر دنیا و آخرت در چیست؟
رُوِیَ عَنْ الْصادِقِ علیه السلام: اِذا اَرادَ اللُه بِعَبْدٍ خَیْراً زَهَّدَهُ فِی الدُّنْیا وَ فَقَّهَهُ فِی الدّینِ وَ بَصَّرَهُ عُیُوبَها وَ مَنْ اُوتِیَهُنَّ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرَ الدُّنْیا وَ الاخِرَةِ بحارالانوار، ج70 روایت28 که خدا به بندهای اراده خیر کند، او را از دلبستگی و وابستگی به دنیا نجات می دهد و به معارف دینی آشنا می گرداند و به عیوب دنیا آشنا و بینا می کند. هرکس که خداوند این سه خصلت را به او داده است، تمام خیر دنیا و آخرت را به او عطا کرده است . . شرح : اراده خیرالهی نسبت به بنده این است که به وسیله امدادهای غیبیِ خود، او را یاری کند و نگذارد که او دلبستگی و تعلق شدید به دنیا پیدا کند. زهد، به معنای عدم دلبستگی و تعلّق به دنیا می باشد که امر درونی و قلبی است و این در صورتی حاصل می شود که انسان بخواهد و کمک الهی شامل او گردد زهد به معنای واقعی دوستی او برای خداست و اگر مال و مقامی دارد به آنها وابسته نبوده و بلکه بیرغبت میباشد. آنها را برای خدا می خواهد و در راه خدا هم مصرف میکند. ولی انسان نباید فقیر زاهد باشد، یعنی به اندک مال خود چنان وابستگی شدیدی دارد که همیشه به یاد آن باشد و حتی به خاطر آن با دیگران دشمنی و اختلاف می کند. خصلت دوم اینکه انسان بخواهد به وسیله امدادهای غیبی خداوند معارف دینی، علوم فقه، اخلاق، اقتصاد، احکام اولیّه و ثانویّه، حلال و حرام، مستحب و مکروه و... را بفهمد نه فقط به صورت علمی؛ بلکه شعور و فهم دینی پیدا می کند. خصلت سوم، اینکه او را به عیوب دنیا آشنا و بینا می کند. انسان همه اش دنبال زیور و زینت دنیا می باشد، اما دنیا مانند سیبی است که ظاهری زیبا دارد، ولی از داخل دارای کرم است. یعنی ظاهری آراسته و درونی خراب دارد. اگر انسان بخواهد، خدا به او باطن دنیا را نشان می دهد و عیوب دنیا را می بیند و خودش دلزده می شود. این سه خصلت آن خیر واقعی دنیا و آخرت است که اگر انسان بخواهد خداوند به اوعنایت کمک می کند.
پایگاه اطلاعرسانی آیتالله شیخ مجتبی تهرانی(ره)
گناه؛ فروش آخرت به دنیا
امیرالمؤمنین علیه السلام: ایاک و المعصیه فان الشقی من باع جنه الماوی بمعصیه دنیه من معاصی الدنیا از گناه بپرهیز، چون بدبخت و شقی کسی است که بهشت جاودانه را به گناه پستی از گناهان دنیا بفروشد. من الشقاء ان یصون المرء دنیا بدینه از بدبختی و شقاوت این است که شخصی دنیای خود را به وسیله دین خود حفظ کند . . شرح: انسانهایی که بدبختی و خوشبختی را از دید مادی و دنیایی نگاه میکنند، آن را به داشتن مال، مقام، زیبایی، سلامتی، شهرت، علم، همسر، فرزند و... میدانند . . در صورتی که هیچکدام از آنها به طور مستقل و به تنهایی باعث خوشبختی و بدبختی کسی نمیشود. بلکه همه اینها از نعمتهای الهی هستند و با استفاده درست و صحیح آن، انسان خوشبخت در دنیا و آخرت میشود. اگر با استفاده نادرست از این نعمتها آنها را در مسیر غیرالهی و نامشروع مصرف کرد، بدبخت دنیا و آخرت شده و دین خود را به بهای اندک و زودگذر دنیا فروخته است. مقایسه دنیا و آخرت را کسی میکند که به حقیقت دنیا، برزخ، قیامت، بهشت و جهنم آگاهی دارد و بر طبق فرمایش خود مولا، ایشان به راههای آسمانی آشناتر از راههای زمینی میباشد حضرت ملاک سعادت و خوشبختی را فقط در رسیدن به آخرت نیکو در بهشت و رضوان الهی میداند؛ زیرا همهچیز دنیا در نظر ایشان پست و کوچک است. هر معصیت و گناهی، فروش آخرت است به دنیا و بدبخت از دید معصوم کسی است که دنیای گذرا را میگیرد و بهشت جاودانه را رها میکند. با این مقایسه انسان گناهکار در زمان انجام گناه فاقد عقل است. انسان معقول و معتقد چنین معاملهای نمیکند. بلکه این از شقاوت و بدبختی دنیاداران میباشد. در نظر انسانهای الهی هر نعمتی در دنیا غیر از نعمت بهشت کوچک، پست و حقیر است و هر بلایی به غیر از بلای هولناک جهنم برای آنها عافیت است. انسانی خوشبخت است که دین خود را حفظ کند نه مال، مقام، خانه و... و اگر به دین خود لطمه زدی بدان که بدبخت خواهی بود.
ظهور عده اى از آیات شریفه این است که : جهنم و آتش آخرت، شعور دارد. و داراى حیات مى باشد. و جهنم اشخاص را مى شناسد و آنان را مى خواند. و با دیدن گناهکاران به غضب در مى آید و به خداوند مى گوید: اهل مرا زیاد گردان .
ما ابتدا برخى از آیات را نقل مى کنیم و سپس آنها را بررسى مى نماییم . و سرانجام نظر دیگرى اظهار خواهیم کرد: بَلۡ کَذَّبُواْ بِٱلسَّاعَةِۖ وَأَعۡتَدۡنَا لِمَن کَذَّبَ بِٱلسَّاعَةِ سَعِیرًا . إِذَا رَأَتۡهُم مِّن مَّکَانِۭ بَعِیدٖ سَمِعُواْ لَهَا تَغَیُّظٗا وَ زَفِیرٗا فرقان 11-12
کنون کافران به یکتا خدا دروغین بخواندند روز جزا
کسى کاو بدین کار برخاسته جهنم بر او هست آراسته 11
چو سوزنده آتش فروزنده نور ببیند همه کافران را ز دور
چنان با غضب مى نماید خروش که کفار خود بشنوندش به گوش
راغب در مفردات مى گوید: غیظ به معناى خشم شدید و تغیظ اظهار غیظ است . زفیر به معناى صداى جهنم و صفیر آن است .فاعل راءتهم ، سعیر است به اعتبار جهنم . ظاهر این آیه شریفه این است که آتش جهنم ، گناهکاران را مى بیند. و با دیدن آنها به خشم درمى آید و فریاد مى کشد. در مجمع البیان از امام صادق علیه السلام نقل شده است که من مکان بعید مسیر یک سال است (مسیرة سنة)
طبرسى در مجمع البیان این تعبیر را به طور تشبیه دانسته و مى فرماید: کالتهاب الرجل المغتاظ. و نیز مى فرماید: آنها آتش را مى بینند. و اینکه فرموده : آتش آنها را مى بیند؛ چون این رساتر از اولى است .
المیزان نیز نظرش نظر مجمع البیان است . و مى فرماید: آیه شریفه ، تمثیل حالت آتش نسبت به آنهاست ؛ چون روز قیامت در مقابل آن قرار گیرند، مانند شیر، وقتى که طعمه خودش را دید، همهمه مى کند.
ولى سخن این دو بزرگوار، خلاف ظهور آیات شریفه است : یَوۡمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ ٱمۡتَلَأۡتِ وَتَقُولُ هَلۡ مِن مَّزِیدٖ ق 30
یکى روز گوید خدا بر سقر ز کفار پر گشتى آیا دگر؟
به پاسخ بگوید که اصحاب نار مگر بیش از اینند اندر شمار
ظهور این آیه نیز در شعور و گفتگوى جهنم است . بعضى ها گفته اند: این آیه زبان حال است نه زبان قال . به نظر بعضى این سؤ ال از ماءموران جهنم خواهد بود اگر چه سؤ ال به جهنم نسبت داده شده است .
در المیزان مى فرماید: بهتر آن است که آیه حمل بر ظاهر شود؛ زیرا خداوند از سخن گفتن دستها، پاها، پوستها و غیر آن خبر داده است . و در سوره فصلت گذشت که علم و شعور، در همه موجودات سارى است .
در مجمع البیان مى فرماید: در کلام جهنم ، سه قول هست ؛ اول اینکه : آن به طور تمثیل آمده و جهنم نسبت به وسعت آن مانند سخنگویى است که مى گوید هنوز پر نشده ام . دوم اینکه : خداوند براى جهنم آلت تکلم خلق مى کند و او جواب مى دهد و این بعید نیست ؛ زیرا خداوند دستها و جوارح و پوستها را نیز به سخن مى آورد. سوم اینکه : خطاب به ماءموران جهنم است . و به صورت تقریر، به جهنم خطاب شده است . ولى چنانکه در آیه قبلى گفته شد: اینها خلاف ظاهر است و ظهور آیه در شعور و سخن گفتن جهنم مى باشد: .
کَلَّآۖ إِنَّهَا لَظَىٰ . نَزَّاعَةٗ لِّلشَّوَىٰ . تَدۡعُواْ مَنۡ أَدۡبَرَ وَتَوَلَّىٰ . وَجَمَعَ فَأَوۡعَىٰٓ نه ، آتش جهنم شعله خاص است. پوستهاى سر را بشدت مى سوزاند. مى خواند کسى را که به حق پشت کرده و از آن اعراض نموده است . و کسى را که مال دنیا را جمع کرده و در ظرف قرار داده (و به طور غیر شرعى ) انباشته است.
بر او نیست راهى به سوى فرار بر اطراف او شعله ور گشته نار
سر و صورتش پاک سوزد در آن بخواند به خود دوزخ آن کافران
که روى از خداوند برتافتند به عصیان و بر کفر بشتافتند
بسى جمع کردند اموال و مال ذخیره نمودند هر روز و سال
شواة به معناى اطراف بدن مثل دست ، پا و سر است و نیز به معناى پوست سر مى باشد. جمع آن شوى مى آید. لفظ تدعو که به معناى خواندن است دلالت بر شعور، حیات و تکلم آتش دارد، که اعراض کنندگان از حق را به سوى خود مى خواند و مى گوید: به طرف من بیایید.
در مجمع مى فرماید: گویند: آتش کسى از کفار را ترک نمى کند. گویى آنها را مى خواند. و به قولى خداوند براى آتش ، سخن گفتن را مى آفریند و به قولى: ماءموران جهنم آنها را مى خوانند. همان اقوالى که در آیه قبلى گذشت .
ولى چنانکه گفته شد: ظهور آیه در شعور، حیات و تکلم آتش مى باشد: وَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَۖ وَ بِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ 6 إِذَآ أُلۡقُواْ فِیهَا سَمِعُواْ لَهَا شَهِیقٗا وَ هِیَ تَفُورُ 7 تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ ٱلۡغَیۡظِۖ کُلَّمَآ أُلۡقِیَ فِیهَا فَوۡجٞ سَأَلَهُمۡ خَزَنَتُهَآ أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ نَذِیرٞ 8 سوره ملک
بر آنان کز ایزد بشُستند دست عذاب جهنم مهیا شدست
چه بد منزلى هست آن جایگاه همه درد و رنجست و اندوه و آه 6
چو در آتش داغ داخل شوند از آن بانگ کوبنده اى بشنوند
فتاده در آن آتش سوزناک که چون دیگ جوشان بود هولناک 7
قریب است از هم شکافد سقر که در خشم کفار شد غوطه ور
چو هر دسته اى را در آن افکنند بر ایشان ندائى چنین بر زنند
که آیا رسولى ز یکتا خدا نگردید مبعوث سوى شما 8
و دوزخ از خشم کافران نزدیک است شکافته و قطعه قطعه شود و هر فوجى را که به آتش درافکنند خازنان جهنم به آنها گویند آیا پیغمبرى براى راهنمائى شما نیامد؟. تمیز به معناى جدا شدن است ؛
یعنى نزدیک است از شدت غضب منفجر و تکه تکه شود. لفظ غیظ - مانند آیات دیگر - دلالت بر شعور و فهم آتش دارد.
تکمیل مطلب
در این دنیا، موجودات به دو قسمت زنده و مرده تقسیم مى شوند.
ولى ظاهر آن است که : در روز قیامت ، حیات به همه موجودات رسیده و همه چیز زنده مى شوند.
و لااقل بسیارى از آنچه در این دنیا مرده اند، در آخرت زنده و باشعور خواهند بود.
از جمله جهنم و آتش آن .
از آیه شریفه : وَ قَالُواْ لِجُلُودِهِمۡ لِمَ شَهِدتُّمۡ عَلَیۡنَاۖ قَالُوٓاْ أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِیٓ أَنطَقَ کُلَّ شَیۡءٖۚ وَ هُوَ خَلَقَکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ فصلت21
بگویند بر عضوهاى بدن نبودى شما را زبان سخن
چگونه بر اعمال ما این زمان شهادت بدادید همچون زبان
بیایند آن عضوها در خطاب بگویند بر صاحب خود جواب
که ما را سخنگوى کرد آن خدا که گویا نموده همه چیز را
شما را در اول خدا آفرید دگرباره ره سوى او مى برید
در آن روز گناهکاران به پوستهاى خود گویند: چرا بر علیه ما گواهى دادید؟! گویند: خداوند ما را به سخن درآورده است ؛ خدایى که همه چیز را به سخن درآورده است.
معلوم مى شود که روز قیامت ، تمام اشیاء نطق خواهند داشت . و لازمه آن ، شعور، علم و حیات است . .
المیزان نیز این سخن را تاءیید مى کند. ظهور همه آیات در شهادت اعضاو غیره در تکلم معمولى است .
اسباب فعلى از قبیل ضبط صوت و غیره روشن کرده است که در سخن گفتن : زبان ضرورت ندارد .
فطرت آدمی معیاری برای سنجش اعمال
البته اینکه گفته شد انسان به خودش مراجعه کند تا وضعیت اعمال خویش را ارزیابی و سنجش کرده و به اصلاح و تصحیح عمل بپردازد، مراد از خود، همان فطرت سالم و سلیم است؛ زیرا زمانی انسان میتواند معیار سنجش حق و باطل و عدالت و ظلم قرار گیرد که براساس ساختار فطری و الهی باشد. خداوند به هر انسانی یک مجموعه توانایی بخشیده است که شامل دانشها و تمایلات است.
این مجموعه که در ذات هر انسانی تعبیه شده شامل توانایی معرفتی و گرایشی به خیرها و کمالات و گریز از باطل و نواقص است. انسانها به طور فطری از الهامات تقوایی و فجوری برخوردارند و میتوانند حق و باطل و خیر و شر را بشناسند و همچنین به خیر و حق گرایش یافته و از شر و باطل و بیعدالتی گریزان باشند. اما بسیاری از مردم به دلایلی فطرت خود را میپوشانند و اجازه نمیدهند تا آن همانند چراغی روشنگر باشد و پیش پای آنان را روشن سازد و حق و باطل را نشان دهد و گرایش به خیر و عدالت و حق داشته باشد. (شمس، آیات 7 تا 10)
آن فطرتی میتواند معیار سنجش حق و باطل و درست و نادرست باشد که از بیمار دلی سالم مانده و گرفتار زنگار و مهر نشده باشد. اما اگر فطرت، سلامت خود را از دست بدهد، به طور طبیعی عمل و رفتار نمیکند. از همین رو حقایق را وارونه میبیند و تفسیر میکند و به جای گرایش به خیر به سوی شر میرود و به جای آنکه در پی مصادیق کمالی حقیقی باشد، به سوی مصادیق کمالی دروغین میرود.
این گونه است که بیمار دلانی چون منافقان هنجارها و ارزشها را ضد ارزشی دانسته و رفتارهای نابهنجار و زشت خویش را هنجار ارزیابی میکنند و وقتی به آنان اعتراض میشود که چرا افساد میکنید میگویند که ما مصلح هستیم. بر همین اساس آنان انسانهای دارای قلب سالم و سلیم و فطرت پاک و سالم را سفیه و بیخرد میدانند و ایمانآوری آنان نسبت به ارزشها و هنجارها و احکام شریعت مطابق فطرت را عین سفاهت و بیخردی دانسته و به تمسخر آنان میپردازند (بقره، آیات 8 تا 15)
هرگاه انسان این گونه رفتار کند و فطرت را دفن نماید و فتیله آن را پایین کشد، از حوزه فطرت انسانی بیرون رفته و در مقام حیوانیت وارد میشود و اگر ادامه یابد از آن نیز پستتر شده و قساوت قلب و سنگدلیاش موجب میشود تا دیگر حتی احساس حیوانی نداشته باشد و ادراک و فهم حیوانی را از دست دهد و به سنگ تبدیل شود: لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا یَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡیُنٞ لَّا یُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا یَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَـٰٓئِکَ کَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ (اعراف، 176 و 179؛ بقره، 74)
همه دیده ها کور و هم پرده پوش نه هرگز نیوشند چیزى به گوش
همه لال و کورند و غرق و حل چو انعام باشند بل هم اضل
که آن مردمان جملگى جاهلند ز معناى انسانیت غافلند
از نظر قرآن کسی که بر اساس فطرت خود عمل نمیکند، نمیتواند از هدایتهای بیرونی خدا که در قالب اسلام و شرایع اسلامی آمده بهرهمند شود؛ زیرا کسی که فطرت را دفن کرده (شمس، آیات 7 تا 10) نوری را خاموش کرده که چراغ راهنما و جاذبه الهی بوده و او را به سوی کمال هدایت میکرده است. چنین شخصی در تاریکی قرار گرفته و حتی اگر نور بیرونی اسلام و ایمان بر جانش بتابد، همانند کسی است که در ظلمات، ناگهان با رعد و برقی مواجه میشود که اطراف او را با غرشی مهیب و نوری شدید روشن میکند.
این نور چنان شدید است که نور چشمان و دیدگانش را میرباید و شخص ناگهان در تاریکی شدیدتری قرار میگیرد. از همین رو چنین اشخاصی نمیتوانند از آموزههای روشنگر و هدایتکننده قرآن و دیگر کتب الهی بهرهمند شوند. مَثَلُهُمۡ کَمَثَلِ ٱلَّذِی ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَکَهُمۡ فِی ظُلُمَٰتٖ لَّا یُبۡصِرُونَ (بقره، آیات 17تا 20)
کنون کار آن کافران در عمل همانند جمعى است اندر مثل
که افروختند آتشى گِردِ خود چو اطرافشان نیک روشن بشد
خدا کرد خاموش آن شعله نور رها ساخت ایشان به ظلمات دور
رها کرد در ظلمتى پایدار که چیزى نبینند خود آشکار
اما کسی که فطرت خویش را در حالت اعتدال الهی حفظ کرده، نه تنها از یک شاخص درونی برای شناخت و حرکت استفاده میکند، بلکه میتواند از شاخصهای بیرونی چون وحی نیز بهرهمند شود و گامهایی محکم و استوار را در روشنایی عقل و فطرت و وحی با اطمینان بردارد و به کمال دست یافته و از نواقص رهایی یابد.
در آموزههای قرآنی برای تبیین حقیقت فطرت اصطلاحات و واژگانی چون فطرت، قلب، عقل و نفس به کار رفته است. برخی از کاربردهای قرآنی قلب و عقل ناظر به همان فطرت است. لذا وقتی سخن از زنگار قلب بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ
شود چیره بر قلب آن قوم خوار مطففین14 سیاهى ظلمت، پلیدى کار 14
غفل و بستن قلب وَ قَوۡلِهِمۡ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢ (نساء155)،
که دلهاى ما سخت در پرده است کسى پشت پرده نیاورده دست 155
ختم قلب خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَ عَلَىٰ سَمۡعِهِمۡۖ وَ عَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞۖ (بقره7)،
نهاده خدا مهر بر قلب و گوش و چشمانشان را شده پرده پوش 7
طبع قلب بَلۡ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَیۡهَا بِکُفۡرِهِمۡ (نساء155؛ اعراف100) و مانند آنها میشود،
چو رفتند بر راه کفر و عناد خدا مُهر بر قلب ایشان نهاد 155
مراد همان فطرت؛ چنانکه نفس در شمس7 نیز به معنای فطرت به کار رفته است.
فطرت؛ سنجشگر سرزنشگر
به هر حال، خداوند به هر انسانی یک شاخصه درونی بخشیده تا بتواند بر اساس آن نه تنها حق را بشناسد و به سوی کمال گرایش یابد، بلکه بتواند بدون هیچ ابزار دیگر به سنجش عملکرد خود بپردازد. این دستگاه درونی همانطوری که سنجشگر است همچنین سرزنشگر نیز میباشد.
البته برخیها وجدان را امری جدا از فطرت میدانند که تحلیل و توصیفی نارواست؛ زیرا همان فطرتی که به سنجش میپردازد دارای کارکردهای چندگانهای است. به این معنا که گاه در مقام شناخت و معرفت حق و باطل مینشیند که در این صورت به عنوان عقل نظری چراغ راهنمای بشر است؛ و گاه دیگر در مقام عزم قرار میگیرد و اشتیاق و شوق حرکت به سوی کمال و حق را برمیانگیزاند که در آن صورت به عنوان عقل عملی، عزم و اراده را موجب میشود و قوای حرکتی را به تحریک وا میدارد؛ و گاه دیگر نیز به ارزیابی و سنجش پرداخته و به عنوان محاسبهکننده قرار میگیرد؛ و گاه دیگر به قضاوت نشسته و حکم قضایی صادر میکند و به عنوان وجدان و نفس لوامه و سرزنشگر شناخته میشود. وَ لَآ أُقۡسِمُ بِٱلنَّفۡسِ ٱللَّوَّامَةِ (قیامت2)
سوگند خورم بروز محشر سوگند به نفس سرزنشگر (امینیان)
در حقیقت اینها نامهای گوناگون برای یک حقیقت است؛ چرا که همه نفس انسانی با آنکه یک حقیقت است ولی چندمنظوره و چند کارکردی است. از همین رو گفته شده النفس فی وحدته کل القوی؛ نفس در کمال وحدتش همه قوای انسانی است. پس اگر نفس انسانی همان قوه غضب و قوه شهوت و قوه عقل است؛ همچنین دارای کارکردهای دیگری است که چراغ بودن، محرک و مشوق بودن، محاسبهگری و داوری نیز از جمله اعمال اوست. پس وجدان، امری جدا از همان نفس آدمی نیست.
اگر نفس در حالت اعتدالی که خداوند ساخته باقی بماند، بهطور طبیعی همان طوری که حقیقت را نشان میدهد و از باطل جدا میکند، این ظرفیت را داراست که انسان را به سوی حق گرایش داده و از باطل دورگرداند و در مقام عزم و عقل عملی به کمال برساند؛ همچنین همین نفس این ظرفیت را داراست که خود به عنوان حسابگر و داور و قاضی قرار گیرد و حکم کند.پس نفس لوامه همان نفس معتدلی است که بر فطرت خود باقی مانده است.
این نفس چون سالم است، وقتی انسان به هر دلیلی اشتباه و خطا کند به ارزیابی و سنجش میپردازد و سپس در صورت کشف خطا و اشتباه به سرزنش میپردازد تا زمینه را برای توبه و بازگشت به مسیر درست فراهم آورد. انسان وقتی دارای چنین نفس سالم و فطرتی پاک الهی باشد، دیگر نیازی نیست که از بیرون کسی او را مواخذه و مجازات کند، بلکه خود شخص به مواخذه و مجازات خویش اقدام میکند و به اصلاح و تصحیح رفتارش میپردازد.
از همین رو افراد دارای فطرت سالم و قلب سلیم، در صورت اشتباه و خطا و گناه در حق دیگری به سرعت عذر و پوزش میطلبند و به اصلاح فاسد میپردازند و با نیکوکاری میکوشند تا بدیهای خویش را جبران کنند تا مفاسد عمل و آثار آن باقی نماند و در حق خود و دیگری ظلمی روا ندارند. به هر حال، انسان خود بهترین داور برای سنجش اعمال خویش و تنظیم روابط سالم با دیگران است. اگر کسی بخواهد رفتار دیگران نیز با وی خوب شود، بهتر است که رفتار خود را با دیگران بهبود بخشد. اگر هر کسی اینگونه عمل کند به طور طبیعی روابط سالم در جامعه ایجاد میشود و گسترش مییابد و جامعهای معتدل و سالم فراهم میآید و سعادت دنیا و آخرت مردم تضمین و تامین میگردد. در عین حال هیچگاه شاهد انبوه پروندههای قضایی و حقوقی و کیفری میلیونی در محاکم و مراکز قضایی نخواهیم بود.
روز و شب در بهشت و جهنم به چه صورت است؟
برخی از آیات قرآن، با اشاره به عذابها یا نعمتهای بعد از مرگ، آنرا در ظرف روز و شب قرار داده است. در آیه46 سوره غافر چنین میفرماید: عذاب آنها آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه میشوند. ٱلنَّارُ یُعۡرَضُونَ عَلَیۡهَا غُدُوّٗا وَ عَشِیّٗاۚ وَ یَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ
کنون نار دوزخ همه صبح و شام بر آنان همى عرضه گردد مدام
چو وقت قیامت بیاید فرا خطاب آید این سان ز یکتا خدا
که فرعونیان را به روز حساب چشانیدشان خود اشد عذاب
و درباره نعمتهای بهشتی نیز چنین فرموده: هر صبح و شام، روزى آنان در بهشت مقرّر است. (مریم، 62.) لَّا یَسۡمَعُونَ فِیهَا لَغۡوًا إِلَّا سَلَٰمٗاۖ وَ لَهُمۡ رِزۡقُهُمۡ فِیهَا بُکۡرَةٗ وَ عَشِیّٗا
کسانى که در باغ جنت روند سخنهاى باطل کجا بشنوند
در آنجا بود احترام و سلام بیابند روزى همه صبح و شام
با اینکه طبق سخن قرآن، در بهشت آفتابی وجود ندارد، با این حال، برخی با استفاده از این آیات چنین برداشت کردهاند که در قیامت و بهشت و جهنم نیز روز و شب وجود دارد. و با کم و زیاد شدن نور، آندو از یکدیگر تشخیص داده میشوند. ولی برخی دیگر از مفسران، روز و شب را مخصوص عالم برزخ دانسته و برای قیامت و بهشت و جهنم روز و شبی قائل نیستند. و اینکه گفته شده روزیشان شب و روز فراهم است را به معنای پی در پی بودن نعمتهای بهشتی و عدم توقف در برخورداری از آن دانستهاند. / در تفسیر علی بن ابراهیم درباره آیه دوم آمده است: اینکه خدا فرمود «روزی آنها روز و شب میرسد»، منظور از بهشت، بهشت دنیایی است؛ یعنی آن بهشتی که قبل از قیامت در عالم برزخ قرار داد و روح مؤمنان، بعد از مرگ به آنجا منتقل میشود. در این بهشت، ماه و خورشید وجود دارد، ولی در آخرت و بهشت خلد، شب و روزی وجود ندارد. در روایتی، امام صادق علیه السلام درباره آیه اول فرمود: «اینکه خدا درباره فرعون فرموده: شب و روز بر آتش عرضه میشوند، این درباره دنیا (یعنی همان برزخ) است. اما به عذاب آنها در آخرت که دچار جهنم جاویدان خواهند بود، در ادامه آیه اشاره کرده و چنین فرموده: و روزی که قیامت برپا میشود، دستور داده میشود که آل فرعون را وارد شدیدترین عذابها کنید
این سخن امام صادق علیه السلام بدین معنا است که بخش اولیه آیه، مربوط به عذاب برزخی آل فرعون و بخش دوم آیه، مربوط به عذاب روز قیامت دارد.با توجه به این توضیحات؛ چنین به دست میآید که به دلیل وجود ارتباط بین دنیا و برزخ، در بهشت و جهنم برزخی شب و روز حاکم است. این ارتباط به گونهای قوی است که در روایت، به بهشت و جهنم برزخی؛ بهشت و جنهم دنیایی گفته شده است.
همانطور که در روایت آمده در این دو بهشت و جهنم، خورشید و ماه وجود دارد. اما روز قیامت، شب و روزی وجود ندارد و از این لحاظ، شرایط یکسانی در آنجا حاکم است.
اهل بهشت و اهل جهنم
فَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ (50)وَ الَّذینَ سَعَوْا فی آیاتِنا مُعاجِزینَ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحیمِ (51) حج
کسانى که دارند ایمان تمام پى کار نیکند هر صبح و شام
بر ایشان رسد مغفرت از خدا بسى رزق نیکو به دیگر سرا
کسانى که کردند انکار ما گزینند اندر جهنم سرا
امام موسی کاظم علیه السلام، از پدر بزرگوارش علیه السلام روایت میکند که آن حضرت
درباره این آیه: فرمود: مقصود از عبارت فَالَّذینَ آمَنُوا... خاندان محمد صلی الله علیه و آله هستند و کسانی که رشته دوستی از آل محمد بریده اند و در تلاش هستند که آنها را عاجز گردانند، اهل دوزخ هستند. حضرت فرمود: آنان چهار نفر هستند: یک تمیمی و یک عدوی و دو اموی. تأویل الآیات، ج١
طریق راهیابی به بهشت ویژه خداوند
رُوِیَ عَنْ الصادِقِ علیه السلام: فی قَوْلِهِ تَعالی «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» یَقُولُ اَرْشِدْنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ اَرْشِدْنا لِلُزُومِ الطَّریقِ الْمُوَدّی اِلی مَحَبَّتِکَ وَ الْمُبَلِّغِ اِلی جَنَّتِکَ مِنْ اَنْ نَتَّبِعَ اَهْوائَنا فَنَعْطَبَ بحارالانوار، ج47، باب7، روایت 23 از خداوند تقاضا می کنیم که ما را هدایت نما و در راهی ما را هدایت و کمک بنما که باعث شود به محبت تو برسیم و آن راه، ما را به بهشت تو برساند. اگر این راه را نرویم، پیروی و تبعیت از هوای نفس می کنیم و به هلاکت می افتیم. تقاضا از خداوند این است که مرا راهنمایی کن. اما تنها راهنمایی نیست بلکه در این راه، راهنمایی با کمک و ارشادی که: به محبّت تو برسم. همان طور که می گوییم: ایّاکَ نعبُد و ایّاک نَستَعین، یعنی خدایا! دست ما را بگیر و کمک نما که در راهی قرار بگیریم که محبت تو در دلمان جای بگیرد که اگر این محبت و دوستی تو بیاید، ما را به بهشت خاصّ تو که جنّت نام دارد و مخصوص نفوس مطمئنه است می رساند که ما هم مورد خطاب : یا ایَّتُها النَّفسُ المُطمَئنَّة إرجِعی الی ربِّکِ راضِیةً مَرضِیةً فَادخُلی فی عِبادی وادخُلی جنَّتی قرار بگیریم.
نکته مهم این است که در آن ندارد البالغ الی الجنة، بلکه دارد جَنَّتَک یعنی جنت تو، محبتی به من بده که برسم به جنت تو و آن بهشت و جایگاهی که نفوس مطمئنّه به آنجا می روند. مهم این است انسانی که محبت، هدایت و کمک الهی را می خواهد، باید با حرکت در آن مسیر زمینه و مقدمات آن را فراهم سازد و نمی شود با زبان درخواست کنیم ولی در عمل برخلاف مسیرهدایت حرکت نماییم .
نکته دیگر اینکه هدایت، سکون و ایستایی ندارد بلکه با هر حرکت، هدایت ما هر لحظه از جانب خداوند بیشتر می شود. و اگر این راه را نروم، کجا خواهم رفت؟!
هرکس که هدایت و کمک خداوند نصیب او نشود، هدایت نفس امّاره و متابعت از شیطان و هوای نفس نصیب او خواهد شد. و کسانی که اسیر هواهای نفسانی شدند، آخرش به هلاکت و نابودی می افتد. آیتالله شیخ مجتبی تهرانی(ره)
بیشتر کسانی که جهنمـــی شدند
بر اثر معاشرت با دوستان ناباب بوده است❗️ مدثر، 42-44: مَا سَلَکَکُمۡ فِی سَقَرَ . قَالُواْ لَمۡ نَکُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّینَ . وَ لَمۡ نَکُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡکِینَ . وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِینَ . وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوۡمِ ٱلدِّینِ شما را چه انداخت اندر سقر
بگویند در پاسخ این نکته باز که هرگز نبودیم اهل نماز
به مسکین ندادیم هرگز طعام نمودیم پرهیز از این مرام
به همراه باطل به دار الفنا بکردیم اعمال پوچ و خطا
دروغین بخواندیم روز شمار لقا را نبودیم امیدوار
پس اولین قدم برای اصلاح اینست که انسان دشمن را از خانه بیرون کند، آتـــــشها را خاموش کند و بعد آبادانی و عمرانی کند. پیوند با خوبان با مؤمنین، انسان را به همهی خوبیها میکشاند و پیوند با بدها انسان را به سمت همهی بدیها میبرد. پسر نـــوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد! اگر شما فرزند پیغمبر باشید اگر با
رفقا و معاشران ناباب بنشینید، خواهی نخواهی رنگ و بوی آنها را میگیری‼️
خطرناکترین نقطهی پل صراط
قرآن کریم: در قیامت موقفهای گوناگونی است که توقف برخی از گنهکاران در هر یک از آنها به مقدار هزار سال دنیوی خواهد بود، دو واژه «قنطره» و «عقبه» در آیات قرآن و روایات اسلامی مطرح شده و متکلمان نیز آنها را در مباحث کلامی خود بکار بردهاند. کلمهی «موقف» به معنی محل توقف(ایستگاه و کلمهی «قنطره» به معنی «پل» و واژهی «عقبه» به معنای «گردنه» است.
امیر مومنان علیه السلام در وصایای معروف خود میفرماید وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمامَکَ عَقَبَةً کَوُوداً، اَلْمُخِفُّ فِیها أَحْسَنُ حالاً مِنَ الْمُثْقِلِ وَ المُبْطِئُ عَلَیْها أَقْبَحُ حالاً مِنَ الْمُسْرِع وَ انّ مَهْبِطَکَ بِها لا مَحالَةَ إِمّا عَلی جَنَّة أَوْ عَلی نار.... فرزندم بدان که (پس از مرگ) گردنهی سختی در پیش رو داری، انسانهای سبکبار (از نظر گناه) از افراد سنگینبار، وضعیت بهتری دارند، هر کس با تأمل و درنگ از آن عبور کند از آن کسی که با سرعت از آن میگذرد، وضع بدتری خواهد داشت پایان گذر از آن (فرودگاه) یا بهشت است و یا دوزخ
شیخ مفید: هرگز مقصود این نیست که حقیقتاً در سرای دیگر کوهها و گردنه های صعبالعبوری بر صراط قرار دارد و بندگان موظفند تا از آنها عبور نمایند و خود را به بهشت برسانند، بلکه مقصود از عقبه(گردنه) که در قرآن و روایات آمده، همان دستورات الهی است که از آنجا که رعایت آنها تحمل مشکلات و دشواری هایی را همراه دارد از آنها به «عقبه» تعبیر شده
نظریهی مرحوم صدوق در مورد مواقف و عقبه های قیامت :
شیخ صدوق در این مسئله (بسان دیگر مسایل کلامی) بیشتر به ظواهر توجه نموده و حاصل آنچه را که از ظاهر روایات در این باره به دست میآید، به عنوان اندیشه کلامی خود ابراز نموده است. وی میگوید: «اعتقاد ما در مورد عقبههایی که بر طریق و راه محشر قرار دارد، این است که هر یک از آنها به نام یکی از فرایض دینی نامگذاری شده، و انسان موظف است از آنها عبور نماید، هرگاه به خاطر کارهای نیک و در پرتو رحمت الهی از یکی از آن عقبهها بگذرد به عقبه دیگر میرسد که باید از آن نیز عبور نماید، و به این ترتیب باید از همهی موقفها و عقبهها بگذرد و در غیر این صورت به دوزخ سقوط خواهد کرد آنگاه میگوید: عقبه های یاد شده همگی بر «صراط» قرار دارند و نام یکی از آنها «ولایت» است که همهی اهل محشر در آنجا بازداشت میشوند و در مورد ولایت امامان معصوم علیه السلام مورد سوال قرار میگیرند خطرناکترین عقبه های صراط، عقبه ای است که به نام «مِرْصاد» نامگذاری شده است و خداوند به عزت و جلال خود سوگند یاد کرده است که در این «عقبه» ستمگران را بازداشت نماید چنان که میفرماید: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ [2] حقّا که آفریدگار تو در کمینگاه (ستمگران) است. حضرت علی علیه السلام نیز به ستمگران هشدار داده میفرماید: وَ لَئِنْ أَمْهَلَ اللّهُ الظّالِمَ فَلَنْ یَفُوتَ أَخْذُهُ وَهَولَهُ بِالْمِرصادِعَلی مَجازِ طَریقِهِ اگر خداوند به ستمگران مهلت میدهد ولی هرگز آنان را رها نخواهد کرد و در کمین گاهی در مسیرشان از آنان انتقام خواهد گرفت.
1. از رسول گرامی صلی الله علیه و آله روایت شده : بر روی «صراط» سه قنطره (پل) نصب شده است:
الف. قنطره امانت و خویشاوندان. ب. قنطره نماز.
ج. قنطره عدل الهی. هرگاه انسان از دو قنطره نخست با موفقیت عبور نماید، در موقف عدل الهی قرار میگیرد و از وی دربارهی رعایت حقوق دیگران سوال میشود و اگر به کسی ستم نموده حق عبور از آن به وی داده نمیشود تا مجازات گردد .
2 . صدوق در ثواب الأعمال از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که در تفسیر آیهی إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ فرمودند: قَنْطَرةٌ عَلَی الصِّراطِ لا یَجُوزُها عَبْدٌ بِمَظْلَمَة[5] . 3 از ابن عباس روایت شده که بر جسر (پل) جهنم هفت موقف و بازداشتگاه است، در اولین موقف از توحید سوال میشود اگر عقیدهی او در مورد توحید کامل باشد به موقف دوم میرسد که دربارهی نماز از او سوال میشود هرگاه نماز را صحیح انجام داده است، به بازداشتگاه سوم انتقال داده میشود، و در آن از زکات سوال میشود و پس از آن نوبت به روزه خواهد رسید و پس از آن موقف پنجم است که مربوط به حج است و ایستگاه ششم عمره و بالأخره هفتمین بازداشتگاه مربوط به مظالم (حقوق دیگران) است و سرانجام اگر از همین مواقف با موفقیت گذشت
وارد بهشت میگردد. فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ ما أَدْریکَ مَا الْعَقَبَةُ * فَکُّ رَقَبَة * أَوْ إِطْعامٌ فی یَوْم ذی مَسْغَبَة * یَتیماً ذا مَقْرَبَة * أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَة از گردنه صعبالعبور به آسانی و به سرعت بالا نرفت و نمیدانی که آن گردنه چیست؟ آزاد کردن بنده، یا طعام دادن در روز فقر و تهیدستی به یتیم خویشاوند یا مسکین فوقالعاده تهیدست و بیچاره». قرآن کریم در تفهیم معارف عمیق و تعالیم عالی خود از روش تمثیل و تشبیه بهره میگیرد، و بدین طریق فهم عمیقترین معارف را برای ذهنها و اندیشه های معمولی آسان میسازد. ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ * أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ * وَالَّذینَ کَفَرُوا بِ آیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ * عَلَیْهِمْ نارٌ مُوْصَدَةٌ[10] سپس از انسانهایی میباشد که ایمان آورده و یکدیگر را به صبر و مهربانی سفارش مینمایند این گونه افراد در قیامت اهل سعادت و یُمن میباشند و آنان که به آیات ما کفر ورزیدهاند، در سرای دیگر اهل شومی و شقاوتند، آتشی از هر جهت آنان را احاطه خواهد کرد. بنابراین مقصود از عقبهها، همان ایمان به خدا و احکام الهی است، نه این که در واقع، کوهها و گردنههایی صعبالعبور در قیامت پدید میآیند و به اهل محشر دستور داده میشود تا از آنها بگذرند و وارد بهشت گردند بدیهی است آنچه در گذشتن از این نوع گردنهها موثر و سودمند است، قدرت و توانایی جسمانی است نه ایمان و اعمال صالحـ و حال آنکه آنچه در قیامت مایهی رسیدن به بهشت میباشد ایمان و عمل صالح است و توانایی جسمانی هیچگونه تأثیری در این رابطه ندارند.
تو را مایه ی آگهی حال کیست که گوید به تو معنی عقبه چیست 12
بود آن که در راه یکتا خدا یکی بنده از بند سازی رها 13
بود آن که در قحط سالی تامّ به مردم ببخشی غذا و طعام 14
به طفل یتیمی که او آشناست تو احسان و نیکی نمایی به خواست 15
به مسکین نکویی کنی و فقیر که بر خاک بنشسته او ناگزیر 16
کسی این عمل ها بجا آورد که ایمان به یکتا خدا آورد
سفارش نمایند هم را به صبر به لطف و به رحمت نه آزار و جبر 17
بلی این گروهند اهل یقین همه رستگاران روی زمین 18
ولی کافران به پروردگار همه شوم هستند و نا راستکار 19
بر آن ها نصیب است سوزنده نار که آتش محیط است از هر کنار 20
[1]نهجالبلاغه: بخش نامهها و وصایا،
[2] . فجر14. [3] . نهجالبلاغه خ71.
[4] . بحارالأنوار،ج7،ص125، روایت 11 وج8، باب 22، روایت 2و9.
[5] . بحار الأنوار،ج8،ص66. [6] .بحارالأنوار،ج8،ص64.
[9] . بلد11 ـ 16. [10] . بلد17ـ20.
خوردنیها و نوشیدنیهای اهل دوزخ
همچنان که ایمان پایه همه خوبیها و اعمال شایسته و پسندیده است ، کفر نیز زیربنای تمامی بدیها و اعمال ناشایست می با شد . انسان با ایمان اگر مرتکب گناه و خلافی باشد چون به عذاب الهی در صورت ادامه گناه و عفو و گذشت پروردگار در صورت توبه معتقد است توبه میکند و اعمال گذشته را با انجام دادن کارهای خیر جبران میسازد . بدیهی است انسان دارای هوا و هوس و نفس اماره اگر از قید ایمان نیز رها شده باشد طبعاً در گرداب گناهان و انحرافات فساد اخلاق غرق خواهد شد و چنین افرادی جز به جهنم و چشیدن عذابهای آن سرنوشتی نخواهند داشت.
ماء حمیم : لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ اَلیمٌ انعام/70 ، یونس/4
شرابى بنوشند ز آب حمیم عذابى ببینند سخت و الیم
ماء حمیم یعنی آب جوشان وَ اِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثَوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشوِی الْوُجوُهَ بِئسَ الشَّرابُ این آب مثل مُهل است، مفسرین گفتهاند : مُهْل یعنی فلز ذوب شده یا مس گداخته شده یا آب سیاه رنگ در حال جوش یا ماده سمی در حال گداخته شدن که وقتی به این آب نزدیک میشوند ، پوست صورتشان میریزد . خداوند میفرماید : چه بد نوشیدنی است این آب وقتی این آب را خوردند ، ملائکه عذاب مقداری هم روی سرشان میریزند : یُصَبُّ مِنْ فَوقِ رُوُسِهمُ الْحَمیمُ حج/19 ماء حمیم به صورت نهری در روی جهنم جاری است تا همیشه در دسترس جهنمیان باشد.
بر آنها بریزند آب حمیم بمانند در قعر دوزخ مقیم
فَشارِبُونَ شُرْبَ الحَمیمِ واقعه 55
بدانسان بنوشید از آن شراب که یک تشنه اُشتر همى نوشد آب
شتر معمولاً دیر تشنه میشود ؛ اما وقتی ذخیرهاش تمام شود خیلی تشنه میشود مخصوصاً که به مرض تشنگی و استسقا مبتلا باشد ، وقتی به آب برسد با هیجان تمام آب میخورد . خداوند میفرماید : اهل جهنم نیز از حرارت جهنم و خصوصاً بعد از خوردن زقوم و ضریع به قدری تشنه میشوند که وقتی به آب حمیم میرسند مثل شتر تشنه آب میخورند
ماء صدید خون و چرک که از فروج زنان زانیه در جهنم خارج میشود که هم خیلی کثیف است ، هم بدبو و هم در حال جوش که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمایند : وقتی این آب را به اهل جهنم نزدیک میکنند از شدت حرارتش پوست سر و صورتشان در آن آب میریزد و وقتی بیاشامند اندرونشان قطعه قطعه شود فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ . واقعه/93 حمیم است او را نصیب و قرین
با آب جوشان حمیم از او پذیرایی میشود . » در بخش طعام و غذای جهنم نیز گفتیم که کلمه نُزُل به معنای پذیرایی از مهمانان است یعنی چیزهایی را که معمولاً آماده میکنند تا به محض ورود میهمانان از ایشان پذیرایی نمایند را عرب « نُزُل » میگوید
در اینجا نیز کلمه «نُزُل» به کار رفته یعنی آنچه برای جهنمیان قبلاً آماده شده که به محض ورودشان به جهنم از ایشان پذیرایی نمایند ، زقوم و حمیم است .
کلمه حمیم در 15 آیه به کار رفته که عبارتند از : انعام70 یونس4 حج19 صافات67 ص57 مؤمن18 و72 دخان46 و 48 الرحمن44 واقعه42،54 و93 محمد15 و نبا25
ماء صدید : وَ خابَ کُلُّ جَبّارٍ عَنیدٍ مِنْ وَرائِهِ جَهَنّمُ و یُسْقی مِنْ و ماءٍ صَدیدٍ یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسیغُهُ و یاتیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلیظٌ ابراهیم/17-15
گشادند آنگاه دست طلب بجستند یارى و نصرت ز رب
بگشتند نومید گردنکشان ز نصرت ندیدند هرگز نشان 15
به هر حال هرکس که گردنکش است سرانجام مأواى او آتش است
چشانند او را یکى آب چرک سزاوار گردنکشیها و شرک 16
از آن جرعه جرعه همى نوشد او که نتواند آن را برد در گلو
ز هر سو بر او مرگ روى آورد همى شعلۀ خویش بر، وى برد
و لیکن نمیرد که تا جاودان معذب شود در عذابى گران 17
گردن کشان و جباران نومید و نابود میشوند و در جهنم جرعه جرعه از ماء صدید خورانده میشوند ؛ چون خودشان مایل به خوردن آن نیستند وقتی این آب متعفن را خوردند حاضرند بمیرند اما مرگی در کار نیست بلکه باید آماده شوند برای عذاب شدید تر و فرشتگان عذاب آنان را با غل و زنجیر به طرف آتش میبرند. غسّاق : لا یَذوقُونَ فیها بَرْداً و لا شراباً الّا حَمیماً وَ غَسّاقاً نبا/24-25 نه نوشند آب و نه هرگز شراب
ننوشند الا غساق و حمیم که چون آب چرکى به ایشان دهیم
جهنمیان آب خنک و گوارا نمیچشند بلکه آب حمیم و غسّاق مینوشند. مفسرین میگویند: غسّاق چشمهای است در جهنم که آبش در نهری جاری است که زهر کشنده و سمومات مارها و عقربهای جهنم به آن ریخته میشود و حتی چرک دیدههای اهل جهنم هم داخل آن میریزد و از نظر داغی هم مثل مس گداخته است، چون با آتش جهنم داغ شده که اگر ذرهای از آتش جهنم به روی کوههای دنیا گذاشته شود همه کوها آب میشود.
و در آیه دیگر فرموده : هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمیمٌ وَ غَسّاقٌ ص/57
چنین است و باید که قوم لئیم چشند آب غساق و آب حمیم
این حمیم و غسّاق است ( دو مایع سوزان و تیره رنگ ) که باید از آن بچشند . در روایت است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید : اگر یک دلو از ماء غسّاق جهنم را در دنیا بریزند ، بوی گند و تعفن آن متعفن و نابود خواهد شد .
آنیه : تَصلی ناراً حامِیَهً تُسقی مِنْ عَیْنٍ آنِیَهٍ غاشیه/4 در آتش سوزان وارد میگردند و از چشمهای بسیار داغ نوشانیده میشوند. به آتش درآیند آنها کنون
بنوشند از چشمه اى گرم، آب بیفتند از داغى آن به تاب
آنیه چشمهای است سوزناک در جهنم که امام باقر علیه السلام میفرماید : اشتعال
شعلههای جهنم از این چشمه است همه وادیهای آتش گاهی خاموش میشود ، اما آتش این چشمه همیشه فروزان است و همیشه آبش در حال جوش است
یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ ءَانٍ رحمن/44
بمانند سرگشته آن قوم خوار که ما بین جوشنده آبند و نار
امام باقر علیه السلام میفرماید : چشمه آنیه به دریایی میریزد و چشمه حمیم به دریایی دیگر و اهل جهنم داخل این دریاها غوطه ورند گاهی به دریای حمیم می ورند و گاهی به دریای آنیه و بین اینها در حال طوافند. حتی ابرهایی بالای این دریاها هست که وقتی شدت تشنگی و حرارت اینها به اوج میرسد ، ملائکه عذاب به اینها میگویند : چه میخواهید ؟ میگویند : آب سرد و خنک .
روایت شده؛ اگر یک قطره از آب زقوم بر کوههای زمین بیفتد ، تمام کوهها متلاشی میشوند و این همان آبی است که دوزخیان باید از آن بخورند .در این هنگام از این ابرها سنگهای آتش زا و کرمها و حیوانات و درندگان آتش زا برایشان میبارد که بدنشان میسوزد و شکسته و متلاشی و خرد میگردد پناه بر خدا
طعام اهل جهنم
در قرآن آیاتی چند به خوردنیها و آشامیدنیهای جهنمیان اشاره دارد ؛ وَ لا طعام اِلاّ مِن غِسلینٍ و به جز چرک و خون دوزخیان هیچ طعامی ندارند. این طعام آبی است که از شستشوی بدن کفار در دوزخ میریزد و نوشابه داغی که کافران را با آن پذیرایی میکنند چرک ، خونابه و کثافاتی است که از سوختن اهل جهنم حاصل میشود .
غذای دیگر دوزخیان زقوم است ، زقوم گیاهی است تلخ ، بد بو ، بد طعم و شیرهای دارد که وقتی به بدن انسان میرسد وَرم میکند . روایت شده ؛ اگر یک قطره از آب زقوم بر کوههای زمین بیفتد ، تمام کوهها متلاشی میشوند و این همان آبی است که دوزخیان باید از آن بخورند!
آیا عذاب خداوند تر و خشک را میسوزاند؟
آیا عذابهای الهی چون سیل و زلزله و دیگر بلاهایی که گاه به ظاهر طبیعی است؛ ولی برای تنبیه و یا کیفر و مجازات فرود میآید آیا عذاب خداوند به قول معروف مانند آتشی است که در جنگل افتاده و همه درختان از سبز و خشک را میسوزاند؟ یا این که جدا میکند و سبز را نمیسوزاند و تنها درختان خشک را میسوزاند؟
علم و عقل و عصمت جنود الهی
شیوه انسان در تنبیه و مجازات جمعی گاه همراه با بیعدالتی و ظلم است. وقتی جنگی شکل میگیرد و به شهرها حمله میشود، بمبهای هوشمند، آن قدر هم هوشمند نیستند تا نظامی را از غیر نظامی یا مردان جنگی را از کودکان و زنان و پیران و به تعبیر قرآن مستضعفین وَ مَا لَکُمۡ لَا تُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَ ٱلۡمُسۡتَضۡعَفِینَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَ ٱلنِّسَآءِ (نساء75) جدا کند.
کنون پس چرا در ره ذوالجلال نسازید هرگز جهاد و قتال
اگرچه که هستند جمعى اسیر ز مرد و زن و کودکان صغیر
اما تنبیهات و مجازاتهای الهی این گونه نیست؛ زیرا خداوند، عادلی است که کمترین ظلم را به کسی روا نمیدارد. ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیکُمۡ وَ أَنَّ ٱللَّهَ لَیۡسَ بِظَلَّـٰمٖ لِّلۡعَبِیدِ انفال51؛ (حج، 10 آلعمران،82)
بلى این عقوبت که پیش نظر ببینید امروز اندر سقر
سزاى همان کارهاى بدست کزین پیشتر از شما سر زدست
که بر هیچ کس هیچ گه نابجا ندارد ستم حق تعالى روا
از این رو اگر عقاب کند به مثل مجازات میکند وَ جَزاؤُاْ سَیِّئَةٖ سَیِّئَةٞ مِّثۡلُهَاۖ فَمَنۡ عَفَا وَ أَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلظَّـٰلِمِینَ شوری40 (نباء 26؛) و از بسیاری از گناهان
و خطاها میگذرد و عفو میکند. (شوری، 25 و 30)
اگر کس نماید بدى در مقام همان قدر بر او سزد انتقام
ولى گر کسى عفو سازد عدو به صلح اندر آید به راه نکو
بود اجر او با یگانه خدا چه نیکوست پاداش آن کبریا
براند خدا آن جماعت ز خویش که راه ستم را گرفتند پیش
پس هرگز گناهکاری را به بیش از گناهش مجازات نمیکند؛ چه رسد که بیگناهی را به سبب گناه دیگری در دنیا و آخرت مجازات کند؛ زیرا شکی نیست که چنین رفتاری همان ستم و ستمگری روشن و آشکار است که خداوند از آن پاک و مبرا است. وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ (انعام،164 اسراء 15 فاطر،18 زمر7)
که هرگز کسى بار دیگر کسى نخواهد کشد، کم بود یا بسى
اگر خداوند در دنیا گروهی را به سبب گناهان غیرقابل بخشش مجازات کرده وبه
کیفر میرساند، هرگز بیگناهان را مجازات نکرده و این گونه نیست که تر و خشک را با هم بسوزاند؛ زیرا جنود و لشکر الهی بر خلاف بمبهای هوشمند انسانی یا سربازان تا بن دندان مسلح، موجوداتی عاقل، عالم و معصوم هستند. خداوند در آیاتی از قرآن، همه هستی را لشکریان خود معرفی میکند. وَ لِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ ٱلۡأَرۡضِ (فتح4و7)
از خدا لشکر زمین و سماست و خدا هم حکیم و هم داناست
به همین دلیل که این جنود و لشکریان خدایی برای کسی معلوم نیست. وَ مَا یَعۡلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ (مدثر31)
کسى نیست آگاه غیر از اله چه تعداد دارد قشون و سپاه
چرا که حتی ابلیس نیز جزو لشکر خدایی است و نمیتواند بیرون از مشیت الهی عمل
کند هر چند که مانند انسان دارای اراده است؛ ولی اراده او نیز همانند اراده انسانها با مشیت الهی محدود شده است؛ زیرا قانون و سنت الهی بر این قرار گرفته است که جبر مطلق و تفویض مطلق نباشد، بلکه انسان و جنیان دارای اختیار محدود و معین باشند؛ چنانکه در روایت آمده : لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین او منزله بین المنزلتین. این امر میانه، همان اراده اختیاری است که با مشیت الهی محدود شده است.
از یک سو همه هستی از درجهای از عقل برخوردار هستند و همه در مقام تسبیح و تقدیس الهیاند و به عنوان عباد، به بندگی پرداخته سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ (نور، 41؛حشر، 24؛ جمعه، 1)
هرآنچه بود در زمین و آسمان نمایند تسبیح رب جهان
و اطاعت امر الهی میکنند. ٱئۡتِیَا طَوۡعًا أَوۡ کَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَیۡنَا طَآئِعِینَ (فصلت11)
بگفتند حقا که با اشتیاق به سویت شتابیم بر این سیاق
همین ویژگی است که آنان را دارای شعور و ادراک کرده و میتوانند به عنوان شاهد و گواه نیز عمل کنند و جالبتر اینکه همه موجودات هستی از قدرت نطق برخوردارند که بیانگر درک و بیان حقایق است. قَالُوٓاْ أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِیٓ أَنطَقَ کُلَّ شَیۡءٖ (فصلت21) پس همه موجودات هستی از درجهای از عقل برخوردار بوده و به نطق میپردازند
بیایند آن عضوها در خطاب بگویند بر صاحب خود جواب
از سوی دیگر، همه موجودات، مطیع امر الهیاند و برخلاف مشیت الهی عمل نمیکنند؛ هر چند که انسانها و جنیان به سبب دارا بودن اراده از درجهای از اختیار برخوردارند که می توانند برخلاف امرالله عمل کنند؛ ولی دیگر موجودات هستی مطلقا برخلاف مشیت و اراده الهی عمل نمیکنند. پس همه لشکریان خدا همانند فرشتگان به خوبی فرمان الهی را درک و بیهیچ عصیانی عمل میکنند. پس به هرچه که خداوند فرمان دهد در همان چارچوب عمل میکنند و از نوعی عصمت در عمل برخوردارند. لَّا یَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ (تحریم6)
که هرگز ز فرمان پروردگار نتابند رخ اندر انجام کار
فقط هرچه هستند مأمور آن عمل کرده تنها به دستور آن
از نظر آموزههای قرآنی، جنود الهی از آتش، آب و خاک و مانند آن، همه دارای شعور و ادراک هستند و نه تنها حق و باطل را میشناسند و از فرقان بهرهمند، بلکه درهنگام عمل میدانند چگونه عمل کنند تا هر آنچه که مشیت و اراده الهی است تحقق یابد. از این رو توفان نوح گناهکاران و کافران را مجازات میکند، ولی مومنان را در کمال امنیت به ساحل کوه جودی میرساند. وَ قُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِیِّ (هود44)
به یک لحظه دریا بشد خشک و سفت قضاى خداوند صورت گرفت به جاماند کشتى به کوه جودى
بر این اساس آتش بر ابراهیم علیه السلام سرد و سلامت میشود قُلۡنَا یَٰنَارُ کُونِی بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا
عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ (انبیاء69) و ایشان را نمیسوزاند در حالی که طبیعت آتش سوزان است.
سپس آتشى را برافروختند همه دیدگان را برآن دوختند
به آتش بفرمود رب جلیل که سرد و سلامت بشو بر خلیل
همچنین کارد، گلوی اسماعیل علیه السلام را نمیبرد و برخلاف طبیعت خود عمل میکند. أَنِّیٓ أَذۡبَحُکَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰۚ قَالَ یَـٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُ (صافات102 تا 105)
کنونت نظر چیست برگو به من بگو فاش جانا جواب سخن
پسر گفت انجام ده هر عمل که گفتست یزدان عز و جل
خداوند هنگامی که عذاب را برامتهایی چون نوح، عاد، ثمود، لوط، فرعون و مانند آن نازل کرد، این بادها، صاعقهها، آبها و باران به سبب عقل، علم فرقان و عصمتی
که داشتند، با جدا کردن مومنان از کافران، تنها کافران را عذاب کردند.
سوخته شدن ترهای بیتفاوت آزمونهای الهی همهگیر و فراگیر است و کسی را فرو نمیگذارد و کسانی که گناهکار نیستند را نیز در برمیگیرد وَ لَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَ لَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡکَٰذِبِینَ (عنکبوت3؛ توبه49)
به دل مى نمایند آیا گمان همین که برانند روى زبان
که هستیم مؤمن به یکتا خدا رها مى شوند و نیاید بلا؟
ممکن است بعضی بگویند عذاب بیگناهان در داستان اصحاب سبت خود گواهی بر این نکته است که عذاب، تر و خشک را با هم میسوزاند، اما باید توجه داشت که در این مورد از نکتهای غافل شدهاند و آن اینکه در داستان اصحاب سبت از میان سه گروه دو دسته از ایشان عذاب و تبدیل به بوزینه شدند ولی گروه سوم از مومنان به سلامت از عذاب رستند خداوند در داستان اصحاب کهف سه گروه را معرفی میکند
عصیانگران ماهیگیر در روز شنبه، بی تفاوتها و گروه نهی کننده بودند. خداوند افزون بر اینکه گناهکاران و معصیت کنندگان را مجازات میکند، گروه بیتفاوتها را به سبب عدم عمل به واجب شرعی و اخلاقی امر به معروف و نهی از منکر مجازات میکند و تنها کسانی را مجازات نکرد که به امر الهی عمل کرده و خود ترک گناه میکردند و دیگران را نیز از معصیت نهی مینمودند. (اعراف، 164تا 166) از نظر قرآن، انسان مؤمن لازم است خود از گناه دوری کرده و دیگران را نیز توصیه و دعوت به پرهیز از گناه کند تا این گونه از خسران و زیان رهایی یابد. إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ وَ تَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَ تَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ (عصر)
بجز مؤمنان به پروردگار که پیوسته نیکند و پرهیزکار
سفارش نمایند هم را مدام به حق و شکیبائى و اهتمام
نشانه شناسی وضعیت از طریق خواب
اکنون این پرسش مطرح میشود که ما چگونه میتوانیم بفهمیم که از عذاب تنبیهی و کیفری در دنیا در امان خواهیم بود؟ از آیات قرآنی به دست میآید یکی از راههای شناخت وضعیت خود از نظر افکار و اعمال، توجهیابی به خواب است. افکار و اعمال ما در خواب وضعیت حقیقی ما در آخرت را بیان میکند؛ زیرا در خواب انسان در حالتی قرار دارد که شباهت زیادی با آخرت دارد. انسان در خواب هرچند که دارای قدرت شناختی است ولی اعمال او بیرون از اراده است. در روایت از معصوم علیه السلام است که فرمود: الیوم عمل بلاحساب و غداً حساب بلاعمل؛ امروز زمان عمل بیحساب و فردا زمان حساب بیعمل است. (ارشاد القلوب، دیلمی، ج 1، ص 191)
براین اساس انسانها میتوانند وضعیت خود را درباره حقایق و موضعگیری در مقام عمل نسبت به این حقایق، از طریق بازخوانی خوابهای خود به دست آورند؛ زیرا در خواب، انسان به دور از هرگونه اراده و اختیاری همان ملکات خود را به نمایش گذاشته و خواستههای خود را نشان میدهد. هر فکر و عملی که در خواب میبیند بیانگر وضعیت فکری و عملی اوست و میتوان با آن، وضعیت خود را به دست آورد که چگونه میاندیشد و چگونه عمل میکند. به چه چیزهائی اشتیاق دارد و از چه چیزهائی نفرت و بیزاری میجوید. پس میتوان از راههای گوناگون از جمله رجوع به وجدان و فطرت و همچنین خواب، به دست آورد که ما چگونه آدمی هستیم و آیا وقتی عذابی بیاید ما را دربر میگیرد یا اینکه جنود الهی با عقل و علم و عصمتی که دارند، ما را دچار عذاب زلزله و سیل و توفان و مانند آن نمیکنند؟
آتشخواران و عذاب همیشگی دو گروه در دنیا آتش میخورند :
1-کسانی که با کتمان آیاتالهی و حقایق هستی به نام و نان و مقام میرسند و به این وسیله ارتزاق میکنند. إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَ یَشۡتَرُونَ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلًاۙ أُوْلَـٰٓئِکَ مَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَ لَا یُزَکِّیهِمۡ وَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ (بقره174)
همانا کسانى ز اهل کتاب که کردند این کار دور از صواب
بسى آیه ها را که یکتا خدا فرستاد در مورد مصطفى
نمودند پنهان، نکردند فاش بکردند در محو آیت تلاش
بدادند آن را به اندک بها جز آتش نبینند روز جزا
که با این کسان نیز پروردگار نگوید سخن هیچ روزِ شمار
نسازد روانهایشان نیز پاک عذابى ببینند بس دردناک
2-کسانی که با ظلم و ستم اموال یتیمان را میخورند و با حقه و حیله حق آنان را ضایع میسازند. إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَ سَیَصۡلَوۡنَ سَعِیرٗا (نساء 10)
بترسید اى مردم از کردگار که خلق جهان راست پروردگار
همان کردگارى که چون آفرید زیک شخص کردى شما را پدید
پس از او خدا جفت او کرد خلق که از آن دو تن خاست بسیار خلق
در اطراف عالم بسى مرد و زن قدم درنهادند از آن دو تن
بترسید ز ایزد که بر نام او نمایید با یکدیگر گفتگو
نه در باب ارحام غفلت رواست که ایزد مراقب به کار شماست
عذاب همیشگی
از آیه 81 سوره بقره میتوان این گونه استنباط کرد که اگر هر انسانی:
-مرتکب گناه شود - و گناه کردن کار دائمی او شود
- و آنقدر گناه کند که گناه سراسر وجودش را احاطه نماید (یعنی اندیشه، گفتار و کردارش گناهآلود شود)
- و در چنین شرایطی به طور طبیعی، در فکر اصلاح خویش هم نخواهد بود و تا آخر عمر به همین روش ادامه خواهد داد. در این صورت چنین فردی اهل آتش است و در آن جاودانه خواهد بود. بَلَىٰۚ مَن کَسَبَ سَیِّئَةٗ وَ أَحَٰاطَتۡ بِهِۦ خَطِیٓـَٔتُهُۥ فَأُوْلَـٰٓئِکَ أَصۡحَٰابُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ
بلى هرکه اندوخت اعمال زشت گناهان بسیار بر خود نوشت
احاطه بر او کرد کردار بد عملهاى بس زشت زو سر بزد
از اصحاب نارست آن شخص خام که در آتش آن بسوزد مدام
دنیا، دار الاسباب
خداوند فرمان می دهد که برای هر کاری سببی را بجویید که ریسمان اتصال است. فَإِنِ ٱسۡتَطَعۡتَ أَن تَبۡتَغِیَ نَفَقٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ سُلَّمٗا فِی ٱلسَّمَآءِ فَتَأۡتِیَهُم بِـَٔایَةٖ (انعام35)
اگر در وجود و توان تو هست توانى بر این کار آرى تودست
یکى نقب در زیر این خاک ساز به سوى فلک نردبان بر فراز
که آرى بر ایشان یکى آیتى مگر قانع آیند از حجتى
در یک حدیث قدسی رسول اکرم صلی الله علیه و آله به نقل از خداوند متعال فرمود: برای هر ترسی لااله الا الله؛ برای هر غم و اندوهی ماشاءالله؛ برای هر نعمتی الحمدلله؛ برای هر آسایشی الشکر لله؛ برای هر چیز شگفت آوری سبحان الله؛ برای هر گناهی، استغفرالله؛ برای هر مصیبتی انالله و اناالیه راجعون؛ برای هر تنگی و دشواری حسبی الله؛ برای هر قضا و قدری توکلت علی الله؛ برای هر دشمنی اعتصمت بالله؛ و برای هر طاعت و گناهی لاحول و لاقوه الابالله العلی العظیم را آماده کرده ام (بحارالانوار، جلد 87، باب، 47، صفحه 6، حدیث 8) اینها اسباب رهایی ما از مشکلات روزهای سخت است که حتی مخلصان نیز از آن خشیت دارند و به خدای سبحان پناه می برند و آن را دشوار و سخت می شمارند و گردنه ای بسیار هولناک و هلاکت بار می شمارند. (سوره دهر)
دل سپردن به دنیا، دل بریدن از آخرت
امام باقر علیه السلام: در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله، یکی از مومنین اهل صفه (آنها که کنار مسجد سکونت داشتند) به نام سعد، بسیار در فقر و ناداری به سر می برد و همیشه در نماز جماعت، ملازم رسول خدا بود و هرگز نمازش ترک نمی شد. رسول خدا وقتی او را می دید، دلش به حال او می سوخت و غریبی و تهیدستی او رسول خدا را سخت ناراحت می کرد.
خداوند وقتی که رسولش را این گونه غمگین یافت، جبرئیل را به سوی او فرستاد. جبرئیل که دو درهم همراهش بود، به حضور رسول خدا آمد و عرض کرد: «ای رسول خدا، خداوند اندوه تو را به خاطر سعد دریافت، آیا دوست داری که سعد بی نیاز گردد؟
پیامبر فرمود: آری. جبرئیل گفت: «این دو درهم را به سعد بده و به او بگو که با آن تجارت کند.» به قدری آن دو درهم برکت داشت که هر کالایی با آن می خرید سود فراوان می کرد، دنیا به او رو آورد و اموال و ثروتش زیاد گردید و تجارتش رونق بسیار گرفت. در کنار مسجد، محلی را برای کسب و کار خود انتخاب کرد و به خرید و فروش مشغول گردید. کم کم رسول خدا دید که بلال حبشی وقت نماز را اعلام کرده، ولی سعد هنوز سرگرم خرید و فروش است.
پیامبر وقتی او را به این وضع دید، به او فرمود: «ای سعد، دنیا تو را از نماز باز داشت.» او در پاسخ چنین توجیه کرده و گفت: «چکار کنم؟ ثروتم را تلف کنم؟ به این مرد متاعی فروخته ام می خواهم پولش را بستانم و از این مرد متاعی خریده ام می خواهم قیمتش را بپردازم.»
رسول خدا در مورد سعد آن چنان ناراحت و غمگین شد که این بار اندوه رسول خدا شدیدتر از آن هنگام بود که سعد در فقر و تهی دستی به سر می برد. جبرئیل بر پیامبر نازل شد و عرض کرد: خداوند اندوه تو را در مورد سعد دریافت، کدامیک از این دو حالت را در مورد سعد دوست داری؟
آیا حالت فقر و تهی دستی او و توجه او به نماز و عبادت را دوست داری؟ یا حالت دوم او را که بی نیاز است ولی توجه به عبادت ندارد؟ پیامبر فرمود: حالت اولی او را دوست دارم، چرا که حالت دوم او باعث شد که دنیایش، دینش را ربود. جبرئیل گفت: «دلبستگی به دنیا و ثروت، مایه آزمایش و بازدارنده آخرت است
آن گاه جبرئیل گفت: آن دو درهم را که به او قرض داده بودی از او بگیر که در این صورت وضع او به حالت اول برمی گردد. رسول خدا به سعد فرمود: آیا نمی خواهی دو درهم مرا بدهی؟ سعد گفت: به جای آن دویست درهم می دهم.
پیامبر فرمود: همان دو درهم مرا بده، سعد دو درهم آن حضرت را داد. از آن پس دنیا به سعد پشت کرد و تمام اموالش کم کم از دستش رفت و زندگیش به حالت اول بازگشت.
دلبستگی به دنیا ؟!! از دنیا گذشتن این نیست که چیزی نداشته باشی، مهم این است که دل نبندی. گاهی اوقات در اذهان ما این گونه ثبت شده است که ما نباید از لذات دنیا استفاده کنیم. وَ ٱبۡتَغِ فِیمَآ ءَاتَىٰکَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَۖ وَ لَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ ٱلدُّنۡیَاۖ
از آنچه که یزدان بکردت عطا قصص77 تو تحصیل کن اَجر دار البقا
ولى بهرۀ دنیوى هم ببر کنون جامۀ ظلم بر تن بدر
نباید غذای خوب بخوریم. اینکه امیرالمومنین علیه السلام (در نهج البلاغه) دنیا را مذمت
می کند، این تنها دنیا نیست، بلکه آن دلبستگی ها، آن تعلقات و آن اسیر شدن به خاطر دنیا را مذمت کرده است. دنیا فی نفسه مورد مذمت نیست، بلکه تعلق و دلبستگی است که مورد مذمت است
4 ویژگی شایسته انسان
قالَ عَلِیٌّ اَمیرَالمُؤمِنینَ عَلَیهِ السَّلامُ: طُوبی لِمَن ذَکَرَ المَعادَ وَ عَمِلَ لِلحِسابِ وَ قَنِعَ بِالکَفافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللهِ (نهج البلاغه، کلمات قصار 44، صفحه 477)
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند:خوشا به حال کسی که همیشه به یاد آخرت و معاد باشد و کار و تلاشی که انجام میدهد برای روز حساب باشد و قناعت کند به آنچه خداوند روزی او کرده است و از خداوند متعال راضی باشد.
شرح حدیث: حضرت علی علیه السلام: خوشا به حال انسانی که این چهار چیز در او باشد.
اوّل: آخرت و معاد را فراموش نکند. ازجمله ایشان معلوم میشود یکی از امور بسیار مهمّی که باعث لغزش و هلاکت انسان میشود، همانا فراموش کردن مرگ و قیامت و... میباشد.
دوّم: در قیامت مواقف متعددّی میباشد ولی حضرت موقف حساب را ذکر میفرماید. این کار و تلاشی که میکنی،چون میدانی حساب از تو میخواهند پس باید مراقبت کنی؛ هم در چگونگی وکیفیّت عمل و هم در مقدار و کمّیت آن برای پس دادن حساب.
سوّم: حضرت کفاف را میفرماید؛ یعنی به همان مقدار که گذران زندگی انسان است و محتاج به دیگران نباشد و خداوند روزی او کرده است قانع باشد. او زیاده خواهی ندارد، زیرا میداند آخرت در پیش روی اوست و آنچه به دست آورده، زیادی است میگذارد و میرود و حساب آن هم از او کشیده میشود.
چهارم: رضایت انسان ازخداوند در تمامی اوقات، احوال و مکان ها که شکر و سپاسگزاری او را به دنبال دارد.
زیرا حوادث و بلاها و... که انسان به آنها مبتلا میشود، آزمایش و امتحان الهی بوده، یا به خاطر گناه، اشتباه، خطا و لغزش و در حقیقت عکسالعمل اعمال خود اوست.
او بداند که همیشه نظر و در ِ رحمت، نعمت و مغفرت الهی به روی بندگان باز است و انسان با توبه و اصلاح اعمال و جبرانِ گذشته در حد توان میتواند از رحمت و مغفرت خدا بهرهمند شده و نه تنها شامل بخشش الهی شود، بلکه خدا به فضل خود آن بدیها را هم تبدیل به خوبیها و نعمت میکند. این 4چیز در انسان درست باشد، دنیا و آخرت او درست خواهد شد.
تجسم اعمال
یکی از مسائل مهم در معاد که موجب کنترل انسان در زندگی و مانعی برای سقوط او به شمار میآید، بحث تجسّم عمل است. تجسّم عمل در قرآن کریم به چندگونه، تصویر شده است که یک نوع آن، بیشتر مربوط به دنیاست و شکل دیگر آن مربوط به آخرت و نوع سوّم آن، هم در دنیا و هم در آخرت وجود خواهد داشت.
تجسمّ اعمال در دنیا و آخرت
تجسّم اعمال دنیوی انسان به گونهای است که آن اعمال، نابود نمیشود و در دنیا و آخرت، برای فاعل آن باقی خواهد ماند. اگر اعمال، بد و ناپسند باشد، دنیای آدمی را نا آرام میکند و در قیامت، او را به جهنّم رهنمون میشود و چنانچه در دنیا اعمال نیکو و پسندیده از آدمی سر بزند، حیات طیب در زندگی دنیوی و حیات طیبتر در بهشت خواهد داشت: مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُۆْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُون [1]
با انجام اعمال نیک، زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان اصلاح میشود. همانگونه که اعمال بد و زشت، موجبات بروز سختیها، ناامنی و سایر مشکلات مادی و معنوی را فراهم میسازد به همین صورت، بروز و تبلور اعمال در آخرت نیز وجود دارد. نعمتهای درون بهشت یا نقمتهای درون جهنّم صورت اعمال نیک یا زشت انسان است. در حقیقت خود فرد سازنده بهشت یا جهنّم خود در آخرت است.
رابطه تجسّم عمل و تعیین سرنوشت دنیوی انسان
قرآن کریم در آیاتی، تجسّم عمل به معنای تعیین سرنوشت در دنیا را بیان و تصدیق فرموده است. از جمله میفرماید: وَ لَو أَنَّ اَهْلَ الْقُری امَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ وَ لکنْ کذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یکسِبُونَ [2] در اینگونه آیات، برکات و بلایا همان اعمال انسان معرّفى مىشود: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کلِّ مَکانٍ فَکفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یصْنَعُونَ [3]
خداوند متعال مثال میزند ملّتی بودند که در رفاه و آسایش زندگی میکردند . نعمت مانند باران برای آنها میبارید؛ اما گناه در زندگی آنها آمد و به جای اینکه از نعمتهای خود استفاده صحیح کنند، سوء استفاده کردند! و به یک ملّت گناهکار تبدیل شدند، در نتیجه، وضعیت آنها تغییر کرد و ناامنی فراوان، برای آنان ایجاد شد. مراد از ناامنی در این آیه شریفه، ناامنی دل است که در اثر فساد اخلاقی و فساد اقتصادی و از جمله تورّم و گرانی پدید میآید.
عاقبت خیر یا شرّ، تجسّم عمل انسان
در بسیاری از موارد، گرفتاریهای دنیوی و مصائبی که برای انسان پدید میآید و گرههای کوری که در زندگی ایجاد میشود و هیچ کس قادر به باز کردن آن گرهها نیست، ناشی از گناهانی است که خود انسان و یا اطرافیان و نزدیکان مرتکب شدهاند. متأسفانه گاهی مشاهده میشود که افراد صالح و نیکوکار هم به این نکته اساسی توجه ندارند و هنگامی که گناهی از آنان سر میزند، انتظار نتیجه و سرنوشت عالی از خداوند تعالی دارند.
قرآن کریم در آیات فراوانی، به این افراد هشدار میدهد و میفرماید: علّت مشکل و سرنوشتی که به آن دچار شدهای را در اعمال خودتان بیابید. نظیر بِمَا کَانُوا یصْنَعُونَ [4]، بِمَا کَانُوا یعْمَلُونَ [5] بِما کانُوا یکسِبُونَ [6] ،در قرآن کریم تکرار شده است و معنای این عبارات آن است که اعمال بندگان، سرنوشت خیر یا شرّ، برای آنها پدید میآورد.
اگر انسان واقعاً درد دین داشته باشد و عاقبت اندیشی کند، می فهمد که آیات نورانی قرآن کریم چقدر تکان دهنده و کمرشکن است. آیه دیگری میفرماید: یوْمَ تَجِدُ کلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَینَها وَ بَینَهُ أَمَداً بَعیداً وَ یحَذِّرُکمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَۆُفٌ بِالْعِبادِ [7]
عمل خداوند متعال، از سر رأفت و مهربانی، زنگ خطر میزند و می فرماید: ای انسان! اگر اعمال تو در دنیا خوب باشد، در قیامت، سرفراز میشوی؛ ولی اگر اعمال تو بد باشد، به اندازهای وضعیت تو نگران کننده است که میگوئی: ای کاش بین من و اعمالم فاصلهای به میزان فاصله بین مشرق و مغرب بود.
خداوند تو را بر حذر می دارد، پس بترس، اگر در نامه عملت آتش و حرارت جهنّم است، خود تهیه کردهای. آتش و حرارت آخرت، نتیجه و عکس العمل تجمل گرائی و پیروی از هوی و هوس در دنیا است. وَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ، فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یحْمُومٍ، لاَ بَارِدٍ وَ لاَ کَرِیمٍ، إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذٰلِکَ مُتْرَفِینَ وَ کَانُوا یصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ [8] هوسرانی و تجمّل گرایی، باعث ارتکاب گناهان بزرگ در دنیا میشود و در آخرت، سرنوشت شومی برای انسان رقم میزند. افراد گناهکار، زیر دود جهنّم میمانند تا حساب و کتاب اعمال سایر بندگان تمام شود و بعد آنان را به جهنّم میبرند. قرآن کریم میفرماید: این عذابها مربوط به خداوند نیست، بلکه خود انسان، دود و هُرم جهنّم را برای خود تهیه کرده است.
به جهنم میروند و میسوزند و آه و ناله آنها بلند شده و با خدا حرف میزنند، آنگاه خداوند به آنها میفرماید: این آتشی است که خودتان مهیا کردهاید. ذٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیدِیکُمْ [9] بهشتیان هم که به بهشت میروند، بهشت با سرفرازی و با جمله بخورید و بیاشامید و لذت بهشت را ببرید، این نعمتها را خودتان در دنیا تهیه کردهاید، به آنها خوشامد میگوید: کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیامِ الْخَالِیةِ [10]
پس اگر سرنوشت اخروی انسان، بهشت است، خود تهیه کرده است و چنانچه مار و مور و عقرب در قبر و عالم برزخ و جهنّم، در قیامت، در انتظار او است، باز هم خودش تهیه کرده است.
میفهمد که آلام و دردهای جهنّم را خودش پیشاپیش فرستاده است. امّا کسی که به راستی متّقی بوده و برای آخرتش کار کرده است، هنگام مرگ، خیلی خوش و خرم است و مثل اینکه گلی را بو کند، از دنیا میرود[11] و اگر لایق باشد،چهارده معصوم«س» نزد او میآیند و او را با خود میبرند.
پینوشتها: 1. نحل / 97 2. اعراف / 96 3. نحل / 112 4. نحل / 112 5. انعام / 127 6. اعراف / 96 7. آل عمران / 30 8. واقعه / 41-46 9. آل عمران / 182 10. الحاقه / 24 11. معانی الاحبار، ص 287
ترجمه به نظم این قسمت در کتاب معاد و مرگ بخش اول آمده است .
عواملی که اعمال نیک آدمی را آفت می زنند (حبط)
حبط در لغت به معنای باطل شدن است. و در اصطلاح: از بین رفتن پاداش عمل نیک، به دنبال گناهی که در پی آن عمل، انجام گرفته است. حبط را به معنای عمل بی أجر و یا باطل شدن عمل و از تأثیر افتادن آن به کار بردهاند و افزودهاند که واژه حبط در قرآن جز به عمل نسبت داده نشده.
قرآن کریم این آفت زدگی را حبط مینامد که اختصاص به کفار هم ندارد و ممکن است اعمال نیک مسلمانان نیز دچار حبط شود. ممکن است یک مسلمان، برای خدا به نیازمندی صدقه بدهد و صدقه او قبول شود؛ ولی بعد آن را با منّت گذاشتن یا نوعی آزار روحی نابود و تباه گرداند.
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِکُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ کَٱلَّذِی یُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ فَمَثَلُهُۥ کَمَثَلِ صَفۡوَانٍ عَلَیۡهِ تُرَابٞ فَأَصَابَهُۥ وَابِلٞ فَتَرَکَهُۥ صَلۡدٗاۖ لَّا یَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَیۡءٖ مِّمَّا کَسَبُواْۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡکَٰفِرِینَ (264 بقره)
مبادا دهید اجر انفاق را به آزار و منت به باد فنا
همانند آن کس که اندر مثال به صرف ریا کرد انفاق مال
نشد هیچ مؤمن به پروردگار نیاورد ایمان به روزِ شمار
چنین کس که ورزید نیرنگ و رنگ بپاشید خود دانه را روى سنگ
فروریخت بارانى و دانه شست نگردید محصولى از آن درست
که بر کافران کردگار جهان ره رستگارى نداده نشان
کسى که در انفاق خود مرتکب ریا مىشود، در ریا کردنش و در ترتیب ثواب بر انفاقش حال سنگ صافى را دارد که مختصر خاکى روى آن باشد، همین که بارانى تند بر آن ببارد، همین بارانى که مایه حیات زمین و سرسبزى آن و آراستگىاش به گل و گیاه است، در این سنگ خاکآلود چنین اثرى ندارد، و خاک مختصر آن در برابر آن باران دوام نیاورده و بکلى شسته مىشود، تنها سنگى سخت مىماند که نه آبى در آن فرو مىرود، و نه گیاهى از آن مىروید.
پس وابل (باران پشتدار) هر چند از روشنترین اسباب حیات و نمو است، و همچنین هر چند خاک هم سبب دیگرى براى آن است، اما وقتى محل این آب و خاک، سنگ سخت باشد عمل این دو سبب باطل مىگردد، بدون اینکه نقصى در ناحیه آب و خاک باشد، پس این حال سنگ سخت بود و عینا حال ریاکار نیز چنین است.
براى اینکه وقتى ریاکار در عمل خود خدا را در نظر نمىگیرد، ثوابى بر عملش مترتب نمىگردد، هر چند که نفس عمل هیچ نقصى ندارد، چون انفاق عملی است که ثواب دارد، اما به خاطر اینکه قلب صاحبش چون سنگ است، استعداد پذیرفتن رحمت و کرامت را ندارد.
نیت
و از همین آیه بر مىآید که قبول شدن اعمال، احتیاج به نیتى خالص و قصد رضایت و تقرب به خدا دارد. شیعه و سنى هم از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کردهاند که فرمودند: انما الاعمال بالنیات معیار در ارزش اعمال تنها نیتها هستند.
باید توجه نمود که منظور آیه از ایمان نداشتن ریاکار در انفاقش ، به خدا و روز قیامت، ایمان نداشتن او به دعوت پروردگارى است که او را به انفاق مىخواند، و ثوابهایى زیادی به وى وعده مىدهد، چون اگر به دعوت او به روز قیامت (که پاداش هاى اعمال در آن روز ظاهر مىشود) ایمان مىداشت، در انفاقش قصد ریا نمىکرد و تنها عمل را براى خاطر خدا انجام می داد، و علاقمند به ثواب جزیل خدا مىشد.
پس با توجه به آیه ریا در هر عملى که آدمى انجام مىدهد مستلزم نداشتن ایمان به خدا و به روز جزا در همان عمل است.
عوامل دیگری نیز موجب حبط عمل می گردد که از جمله آنها شرک است. وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ 65زمر
ترا وحى شد اى نبى این چنین همین سان به دیگر رسولانِ دین
اگر شرک آرى به یکتا خدا رود کارهایت به باد فنا
زیانکار گردى تو بسیار سخت بخواهى شد از مردم تیره بخت
شرط قبولى اعمال اعتقاد به اصل توحید است و بدون آن هیچ عملى پذیرفته نیست
و شرک مانند آتشی تمام اعمال انسان را از بین می برد. یکی دیگر از عواملی که منجر به حبط عمل می گردد ارتداد است..
وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (217بقره) ترجمه به نظم صفحات قبل آمده
یعنى کسانى که از دین اسلام برگردند، نه تنها اعملشان حبط مىشود و از بین می رود بلکه تا ابد در آتش خواهند بود.
ترک نماز یکی دیگر از عوامل حبط عمل است. پیامبرصلی الله علیه و آله فرمودند: مَنْ تَرَکَ صَلَاتَهُ حَتَّى تَفُوتَهُ مِنْ غَیْرِ عُذْرٍ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ ( اگر کسی نمازش را بدون عذر تعطیل کند، عملش حبط میشود.)
در آیات و روایات عوامل دیگری نیز که موجب حبط اعمال می شود ذکر گردیده است. از جمله: کفر، انکار ولایت علی علیه السلام ، قتل انبیا و اولیا، بیحرمتی و انکار آیات انبیا و اولیا از روی عناد، لجاجت، تعصّب، حسد، انکار آخرت، ظلم به کارگر، تهمت ناروا به مرد و زن همسردار، نگاه بد به نامحرم ،منت گذاشتن ، تحقیر کردن و...
منابع :
نهج البلاغه
غرر الحکم
بحار الانوار
قرآن منظوم ( دکتر امید مجد )
بسیار عالی بود
انشا... همیشه سلامت و موفق باشید
سپاس