علوم دینی و غیردینی . چهار گام دانش . چهار قانون در مسیر کمال
غیب و شهود . خدا معصومین و ملائک و .... عالم محضر خداست
هیچ مکتبی به اندازه اسلام برای دانش، معرفت و آگاهی ارزش قائل نیست و هیچ دینی مانند دین مبین اسلام انسان ها را از خطر جهل برحذر نداشته است. پیامبر اکرم ص می فرمایند: «دانش، اساس همه ارزش ها و جهل (نادانی و ناآگاهی)، ریشه همه انحرافات و مفاسد فردی و اجتماعی است.» از نظر اسلام انسان ها در هر حرکت و کاری نیاز به دانش و آگاهی دارند و تمام اعتقادات، اخلاق و اعمال انسان ها باید مبنای علمی داشته باشد. بررسی دقیق موارد کاربرد واژه دانش و معرفت در منابع اسلامی نشان می دهد که دانش به طور کلی دارای دو مفهوم می باشد: یکی را حقیقت و اصل دانش می نامیم، و دیگری را ظاهر و فرع آن. از نظر اسلام، دانش، حقیقت و جوهری دارد و ظاهر و پوسته ای.
و یری الذین اوتوا العلم الذی انزل الیک من ربک هوالحق آنان که دانش یافته اند، می دانند که آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، حق است یا انما یخشی الله من عباده العلماء از میان بندگان خدا، تنها دانایان و دانشمندان از او بیم دارند. سخن از حقیقت و جوهر دانش است و اضله الله علی علم خداوند او را دانسته و با آگاهی گمراه گردانید یا و ما تفرقوا الا من بعد ما جاءهم العلم فقط پس از آن که دانش برایشان حاصل آمد، راه تفرقه پیمودند
سخن از ظاهر و پوسته دانش است. در همین راستا روایات متعددی نیز وجود دارد که دانش را به دو دسته حقیقی و غیرحقیقی تقسیم می کند. پیامبر اکرم ص : العلم علمان: علم فی القلب فذلک العلم النافع، و علم علی اللسان فذلک حجه الله عز و جل علی عباده دانش و علم بر دو نوع است: دانش و علمی که در قلب انسان است، این نوع دانش، علم سودمند است، نوع دوم علمی است که بر زبان جاری است، این نوع علم حجت خداوند بر بندگانش است.
همچنین امام صادق ع: لیس العلم بکثره التعلم، انما هو نور یقع فی قلب من یریدالله أن یهدیه علم بسیار خواندن و آموختن نیست، علم نوری است که خدا در دل کسی که بخواهد راه را به او بنماید، می اندازد. اگر علم سودمند نباشد چه خواهد بود؟ یا زیانبار است یا خنثی و بی سود. بنابراین پرهیز از دانشی که زیانده است و دانش بیهوده، باعث می شود که هدف ما از علم و دانش، نوع سودمند آن باشد.
حقیقت دانش، نوری است که در پرتو آن، انسان، جهان را آنگونه که هست می بیند و جایگاه خود را در هستی می یابد. نور دانش، مراتبی دارد که بالاترین آن نه تنها انسان را با راه تکامل خود آشنا می کند بلکه او را در این مسیر حرکت می دهد و به مقصد اعلای انسانیت می رساند. جوهر دانش است که به دانش، ارزش حقیقی می بخشد، یعنی دانش را در خدمت انسان و در جهت تکامل او قرار می دهد و بدون آن، نه تنها دانش فاقد خواص و آثار دانش می شود بلکه تبدیل به یک عنصر ضدارزش و ضد انسانیت می گردد
وقتی دانش، جوهر و خاصیت خود را از دست داد، نه تنها با جهل مساوی می شود، بلکه از جهل زیانبارتر می گردد زیرا حرکت انسان را به سوی انحطاط و سقوط، تسریع می بخشد. درست مانند راهنمایی است که به جای آنکه انسان را در مسیر قرار دهد، او را به سوی چاه سوق می دهد. اینجاست که دانش هرچه بیشتر پیشرفت کند، برای جامعه انسانی خطرناک تر خواهد بود.
ویژگیهای جوهر دانش در منابع اسلامی:
1- ریشه داشتن نور دانش در فطرت انسان
2- یکی بودن جوهر دانش
3- تفکیک ناپذیری حقیقت دانش از ایمان
4- همراهی دانش با خشیت از خدا
5- اخلاق شایسته از برکات نور دانش
6- جداناپذیری جوهر دانش از عمل شایسته
ابزارهای کسب دانش
در انسان سه ابزار برای دانش وجود دارد که در حقیقت دانش و آگاهیهای انسان از این ابزارها حاصل می شود:
1- حس 2- عقل 3- قلب
راه های کسب دانش به وسیله ابزارهای حس و عقل عبارتند از:
1- تفکر 2- آموختن 3- عبرت گرفتن 4- تجربه اندوزی 5- شناخت ضدها
راههای کسب دانش به وسیله ابزار معرفت قلبی عبارتند از:
1- وحی 2- الهام 3- وسوسه
حوزه و قلمرو شناخت و کسب دانش به وسیله ابزارهای حس و عقل شامل برخی قلمروهای دانشی نمی شود که این قلمروها تنها با ابزار معرفت قلبی کسب خواهد شد. اهم این قلمروها عبارتند از:
1- حقیقت خداوند 2- حقیقت پیامبران، امامان و مؤمن 3- حقیقت روح 4- احکام فقهی
تعاریف مدیریت دانش:
1- بخشی از مجموعه سلسله مراتب متشکل از داده، اطلاعات، دانش و معرفت است.
2- موقعیتی است که به اطلاعات داخل سازمان ارزش می بخشد.
3- مسیری است که در آن دانش خلق و کسب شده و برای نیل به اهداف استفاده می شود.
4- روند آگاهانه ایجاد، اعتباربخشی، ارائه، توزیع دانش و کاربرد آن است.
5- فرآیند نظام مند نمودن، انتخاب، سازماندهی و ارائه دادن اطلاعات و دانش بگونه ای است که درک فرد را در زمینه خاص و مورد نظر بهبود دهد.
6- به سازمان کمک می کند تا از مجموعه تجربه های حاصله، ترک مدون و شفافی به دست آورده و انعطاف پذیری را افزایش دهد.
7- مجموعه ای از اعمال منظم و نظام مند است که برای به دست آوردن با ارزش ترین نتیجه از دانش در دسترس انجام می شود. مدیریت دانش طیف وسیعی از فعالیتها است که برای مدیریت، مبادله، خلق یا ارتقای سرمایه های فکری در سطح کلان به کار می رود. مدیریت دانش طراحی هوشمندانه فرآیندها، ابزار، ساختار و غیره با قصد افزایش، نوسازی، اشتراک یا بهبود استفاده از دانش است که در هرکدام از سه عنصر سرمایه فکری یعنی ساختاری، انسانی و اجتماعی نمایان می شود
مدیریت دانش فرایندی است که به سازمانها کمک می کند تا اطلاعات و مهارتهای مهم را که بعنوان حافظه سازمانی محسوب می شود و به طور معمول به صورت سازماندهی نشده وجود دارند، شناسایی، انتخاب، سازماندهی و منتشر نمایند. این امر مدیریت سازمانها را برای حل مسائل یادگیری، برنامه ریزی راهبردی و تصمیم گیریهای پویا به صورت کارا و مؤثر قادر می سازد.
راههای کسب علم و ملاک محبت
از منظر قرآن انسان از چه راههایی میتواند کسب علم نماید و آیا ملاک محبت و دوستداشتن خدا و یا پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) برای رسیدن به سعادت و رستگاری دردنیا و آخرت کافی است؟
راههای کسب علم
به طور کلی علم بر دو نوع است:
الف: علم اکتسابی که با شرکت در کلاس درس و آموزش توسط مربی و استاد و مطالعه به دست میآید.
ب: علم لدنی که توسط خدای متعال به انسان عطا میشود و نیاز به کلاس و درس و استاد ندارد. پیامبران الهی(ص) و ائمه اطهار(ع) و بعضی از بزرگان دین دارای چنین علمی بودهاند. از آیه 282 بقره چنین استفاده میشود که راه کسب علم لدنی منحصر در تقوی و پرهیزگاری است: اتقوا الله و یعلمکم الله... از نافرمانی خداوند پرهیز کنید که خداوند (در این صورت) به شما تعلیم میدهد.
ملاک محبت
برخی معتقدند ما خدا، پیامبران(ص) و ائمه اطهار(ع) را دوست داریم ولی در انجام افعال الهی و عبادی سستی میکنند با این توجیه که خداوند به عبادتهای ما نیازی ندارد و ما دلهایمان را پاک کردهایم و محبت خدا، رسول و اهل بیت را نیز در دل داریم که همین ضامن نجات و رستگاری ما خواهد بود. در پاسخ به این افراد باید گفت: درست است که خداوند به عبادتهای ما نیازی ندارد، اما ما با انجام عبادات و اعمال الهی، رشد و تعالی پیدا میکنیم و به کمال میرسیم
در واقع راه کمال ما انسانها اعتقاد به خدای متعال، پیامبران الهی و ائمه اطهار(ع) و انجام عبادات و رفتار الهی است که در پرتو عقیده و عمل است که استعدادهای بالقوه انسان در مسیر رشد و تعالی به فعلیت میرسد. علاوه بر این، هر چیزی محصول و ثمرهای دارد، ثمره محبت خدا، پیروی از دستورات پیامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) است. آیه 31 آلعمران قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی... (به اینها بگو)؛ اگر خدا را دوست دارید از من (که دستورات خدا را برایتان آوردهام) پیروی کنید. در حقیقت پیروی از خدا و دستورات او، نشانه درست و مطمئن، دوستداشتن و محبت خداست.
معرفتالله راس دانش
مردی خدمت پیامبر اکرم(ص) عرض کرد: در راس دانایی چه چیزی قرار دارد؟
پیامبر(ص) فرمود: «معرفهًْ الله حق معرفته». قال: و ما حق معرفته؟ قال: ان تعرفهًْ بلامثال و لاشبه و تعرفهًْ الها واحداً خالقاً قادراً اولاً و آخراً و ظاهراً و باطناً لاکفوله و لامثل له فذاک معرفهًْالله حق معرفته».
شناخت خدا آنگونه که در خور اوست. عرض کرد: چگونه درخور اوست؟
حضرت فرمود: این که او را بیمثال و بیمانند بدانی و او را خدایی یکتا، آفریننده، توانا، اول، آخر، آشکار و پنهان بشماری که بیهمتا و بیمانند است. شناخت حقیقی خدا اینگونه است. - بحارالانوار، ج 3، ص 14
دانش سودمند از نگاه دین
یکی از پرسش هایی که برای بسیاری مطرح است این که چه علمی را بیاموزیم که برای ما در دنیا و آخرت سودمند باشد؟ پیامبر گرامی اسلام(ص) : العلم اکثر من ان یحصی فخد من کل شیء احسنه؛ علوم بیشتر و گسترده تر از این است که احصا و گردآوری و تحصیل شود، پس وظیفه شما این است که از هرچیز به دنبال بهترین و نیکوترین آن باشید (بحار ج1، ص219، ح50) در ادعیه روایی این معنا بارها مورد تاکید قرار گرفته که خدا آدمی را از دانش غیرسودمند حفظ کند و علم نافع را رفیق راه زندگی اش قرار دهد: اعوذ بک من علم لاینفع.
دانش های انسانی به سبب تفاوت روشی، دست کم سه گونه است:
1- دانشی که از راه حس به دست می آید و از آن به دانش حسی و تجربی یاد می شود.
2- دانش عقلانی که از راه تفکر و جزئیات حسی و با بهره گیری از قوه عاقله و قلب به دست می آید که دانش های ریاضی، فلسفی و علم منطق در همه حوزه های ریاضی و غیر ریاضی از آن جمله است.
3- دانش شهودی که از راه قلب و اتصال به عقل فعال یا همان جبرئیل و روح القدس با تزکیه نفس و خودسازی و ریاضت به دست می آید ، بیانگر متن حقیقت و واقعیت است. از این رو خطابردار نیست . خداوند در آیه 78 نحل به دو دسته از دانش های حسی و عقلی اشاره کرده و بیان نموده که این دانش ها در شخص وجود ندارد بلکه پس از ایجاد شخص و تولدش پدید می آید: والله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون؛ ما شما را خلق کردیم در حالی که هیچ نمی دانستید و برای شما چشم و گوش (ابزار شناخت حسی) و قلب (ابزار درک و شناخت عقلی) را قرار دادیم تا بوسیله آن حقائق را درک کنید تا شاید سپاسگزار خداوند باشید
البته در دانش های حسی، خطا و اشتباه راه می یابد ولی در دانش عقلانی و شهودی این خطا راه ندارد. از این رو حضرت علی(ع) در مقایسه بین دانش حسی و دانش عقلی و تفاوت نتایج دو روش در تولید دانش لیست الرؤیه مع الابصار فقد تکذب العیون اهلها و لایغش العقل من استنصحه؛ دیدن با چشم ها نیست چه اینکه چشم ها گاه به دارندگان خود دروغ می گویند ولی عقل به هر کس که خواستار اندرز او گردد دروغ نمی گوید (نهج البلاغه کلمه قصار273)
علم شهودی
خداوند درباره علم شهودی آفاقی و انفسی به آن چه به حضرت ابراهیم(ع) عنایت داشته اشاره می کند و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین؛ و این چنین حقایق نظام آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از اهل یقین شود (انعام75) این ملکوت همان اصل اصیل در هر چیزی است که گاه از آن به وجه الهی نیز تعبیر می شود. این دانش که به تعبیر قرآن، با دیدن و رویت تحقق می یابد، دانشی است که از آن به دانش یقینی نیز یاد می شود. هر یک از مراتب سه گانه علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین، در این دانش قرار می گیرد، هر چند که کامل ترین دانش همان دانش حق الیقین است
هر انسانی از این دانش به طور محدود برخوردار است و حتی مرتبه حق الیقین را می شناسد، چرا که شناخت هر کسی به خود که از آن به بصیرت انسان به خود و نفس الانسان علی نفسه بصیره یاد می شود، همان دانش حق الیقین است. البته انسان هایی از مراتب سه گانه یقین بهره مند خواهد شد که روح خود را به مبدأ حقیقی هستی یعنی خدا پیوند مستقیم بدهند. یعنی زمانی که اتصالی چون اتصال پرتو خورشید به خورشید پدید آید و انسان، متاله و ربانی شود، چنین شهودی نسبت به هستی برای شخص پدید می آید: ان روح المؤمن لأشد اتصالا بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها (اصول کافی ج2 ص103)
این همان چیزی است که از آن به نورانیت چشم دل با ضیاء الهی تعبیر می شود. علی(ع) : الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک؛ بارالها! مرتبه و موهبتی از کمال را بر من ببخشای که (به مقام شامخ) انقطاع دست یابم و دیدگان دلهای ما را به نور دیدارت روشن گردان تا آنجا که دیدگان و بصیرت دل، حجاب ها و موانع نورانی را پاره کنند و به معدن عظمت واصل گردند و روح و جان ما به پیشگاه مقدس تو تعلق و وابستگی بیابند و به مقام قدس تو بیاویزند (مناجات شعبانیه)
علم مطبوع و مسموع
در همه انسانها زمینه ابزارها و منابع سه دانش وجود دارد و همه انسان ها نمونه هایی از هر سه علم را در جان خویش دارند. تنها چیزی که انسان نیاز دارد راه اندازی و تقویت ابزارهای آن است. اما مشکل انسان این است که بیش از آن به علومی که در وجود اوست و برخاسته از منابع حسی و عقلانی و شهودی می باشد تکیه کند، به علم حصولی محض که تنها از شنیدن مفاهیم به دست می آید تکیه می کند و حتی از علم حسی و تجربی خود کم تر بهره می گیرد، لذا میان حقیقت و دروغ چهار انگشت باقی می ماند که همان گوش و چشم است
به این معنا که بیش تر از همه به شنوایی و مفاهیمی که از دیگران می شنود توجه می کند و از علوم حسی و عقلانی و شهودی دیگر که به تعبیر امیرمومنان (ع) علم مطبوع و فطری بشر است بهره ای نمی گیرد. علی (ع) در یک تعبیری علم را دو علم مطبوع و مسموع می داند العلم علمان: مطبوع و مسموع، لاینفع المسموع اذالم یکن المطبوع؛ دانش به دو دسته مطبوع و مسموع تقسیم می شود. دانش مسموع اگر مطبوع نباشد سودی نمی بخشد (بحار الانوار ج1 ص812 ح24)
شهید مطهری : مراد از علم مسموع، علم شنیده شده و فرا گرفته شده از خارج است اما علم مطبوع علمی است که از طبیعت و سرشت انسان سرچشمه می گیرد، علمی که انسان از دیگری یاد نگرفته و معلوم است که همان قوه ابتکار شخص است. (تعلیم و تربیت در اسلام، ص91) علم های تجربی و عقلانی و شهودی برای انسان سودمند است.
ولی پرسش این است که چه دانسته ها و معلوماتی را با این سه روش به دست آوریم که برای ما سودمندتر و نیکوتر باشد. این جاست که معصومان (ع) به معلوماتی که می بایست به آن رو آورد و توجه کرد اشاره می کنند و علم را از جهت تاثیر مستقیم در سود و زیان دنیایی و یا اخروی و رسیدن به کمال واقعی انسانی تقسیم می کنند و می فرمایند که چه علمی و معلوماتی سودمندتر است. روزی پیامبر (ص) داخل مسجد شدند در حالی که مردم اطراف شخصی را گرفته بودند
حضرت سوال کردند او کیست؟ گفته شد، او علامه است و از همه مردم به انساب و اشعار عرب و قواعد زبان و وقائع جاهلیت آگاه تر است. حضرت در جواب فرمودند: این علمی است که به جاهل آن ضرر نمی رساند و عالمش را سود نمی بخشد. انما العلم ثلاثه: آیه محکمه او فریضه عادله او سنه قائمه و ما خلاهن فهو فضل (اصول کافی ج1 ص73).
علم سه گونه است: ۱- آیه محکم (اصول عقاید) 2- فریضه عادله (علم اخلاق) 3- سنت پابرجا (احکام شریعت) و غیر از اینها فضل و زیادی است.
بر این اساس علوم و معلوماتی که در امر آخرت و کمال انسان سودی نداشته باشد تنها فضل است نه علم و دانش مفید. علم سودمند همان آیه محکم و اصول اعتقادات و فریضه عادله، علم اخلاق و سنت قائمه یعنی احکام شریعت است. (همان ص83) انسان می بایست علم و معلوماتی را با ابزارها و منابع علمی به دست آورد که موجبات کمال قرب و رشد وی شود و او را متاله و ربانی سازد. امام صادق (ع) : وجدت علم الناس کله فی اربع: اولها ان تعرف ربک؛ و الثانی ان تعرف ما صنع بک؛ و الثالث ان تعرف ما اراد منک؛ والرابع ان تعرف ما یخرجک من دینک؛ همه علم مردم را در چهار قسم یافتم:
1) این که پروردگار خود را بشناسی؛ 2) این که بدانی با تو چه کرده. 3) این که بدانی از تو چه خواسته 4) این که بدانی چه چیز ترا از دینت خارج می کند (اصول کافی ج1 ح11)
بنابراین علم و معلومات سودمند تنها دانستن این چهار چیز است تا کمال قرب و اتصال را به دست آوری و از عوامل دوری از خداوند رهایی یابی. این همان علم نظری و علم عملی واقعی است که عارفان و فیلسوفان و خردمندان در پی آن هستند. بقیه علوم تنها ابزارهای مقدماتی هستندکه میبایست تنها به عنوان هدف مقدماتی به آن ها نگریست. البته همین اهداف مقدماتی اگر بعنوان مقدمات نگاه شود و به قصد علم حقیقی تحصیل شود و اصالت و هدف غایی نشود خود دارای ارزش و پاداش است که ایجاد علم واقعی یکی از نتایج آن است. بنابر این هیچ علم دیگری را نباید هدف غایی قرارداد مگر به عنوان علم رشدی.
علم و دانش راستین، گام نخست خدایی شدن
فیلسوفان بر این باورند که انسان به طور ذاتی گرایش به کمال داشته و از نقص گریزان است. همین امر موجب می شود تا در جست وجوی هر امر کمالی باشد و تحقق آن را در خود بخواهد. هر چند که امور کمالی به سبب فطرت انسانی، معلوم انسان است و فطرت انسانی به طور طبیعی و ذاتی آن را می شناسد و بدان گرایش دارد؛ اما گاه به علل درونی یا عوامل بیرونی، در شناسایی آن دچار اشتباه و خطا می شود و یا کمالی مقدمی را کمال غایی دانسته و در مرتبه ای از مراتب کمالی می ماند و تمامیت آن را نمی جوید. اینجاست که نیازمند راهنمایی است تا کمال واقعی و تمامیت آن را بشناسد.
از نظر قرآن، انسان ها به طور فطری خداوند را به عنوان کمال مطلق شناسایی می کنند و به آن ایمان و باور دارند. (اعراف172) از همین رو تلاش فطری و طبیعی بشر نیز حرکت به سوی خدا و دست یابی به کمالات الهی است. (انشقاق6) پس موتور محرکه قوی به نام فطرت نه تنها حرکت پرشتاب انسان را به سوی کمال مطلق یعنی خداوند موجب می شود بلکه همان فطرت است که جهت گیری درست را نیز نشان می دهد و همچنین همین فطرت است که مسیر راست و درست را نشان می دهد. (یس22؛ زخرف27) و همین فطرت است که به آدمی می آموزد که تنها به سراغ طیبات و پاکی ها برود و از خباثت ها و پلیدی ها پرهیز کند تا بتواند تن و روان خویش را از امکانات سالم بهره مند سازد.
البته علل و عوامل درونی چون هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی گاه اجازه نمی دهد تا این نظام فطری به درستی به کار خود ادامه دهد؛ چرا که حضور روح الهی در تن خاکی موجب می شود شکل دیگری از روح به نام نفس تحقق یابد که دارای خواسته های مادی و زمینی است. نفس یا همان روان، نیازهای تن و بدن را به سبب حضور در جهان ماده بیشتر مورد توجه قرار می دهد و در ارضای خواسته های مادی نفس راه افراط و اسراف را می پیماید و این گونه است که شکلی از خواسته ها به عنوان هواهای نفسانی شکل می گیرد که بیانگر افراط و اسراف گرایی در ارضای خواسته های تن و مادیات است.
همین خواسته های اسرافی نفس و هواهای آن است که فطرت آدمی را از حالت طبیعی خارج می سازد، به گونه ای که راه های شناخت و ابزارهای آن کارایی خودش را از دست می دهد و گوش و چشم و قلب بسته می شود. (بقره 8) و شخص نمی تواند کمال واقعی را بشناسد و در شناخت آن به خطا و اشتباه می رود.
از سوی دیگر، وسوسه های شیطانی نیز به عنوان عامل بیرونی، در تغییر بینش ها و نگرش ها تاثیر می گذارد و شخص در تشخیص کمال به خطا و اشتباه کشانده می شود. خداوند گزارش می کند که ابلیس با سوگندهای دروغین خود (اعراف21)، ابزاری ضدکمالی را به عنوان ابزار دسترسی به کمال معرفی می کند و میوه درخت ممنوع را عامل دست یابی به مقام علیین و زندگی جاودانه معرفی می کند. (طه120)
خداوند به سبب هبوط انسان و وسوسه های ابلیس و شیاطین، راه دیگر شناخت غیر از فطرت و عقل در اختیار بشر گذاشته است تا او را در مسیر شناخت کمال، یاری رساند. این راه همان وحی و پیامبران است که برای کمک به بشر معرفی شده تا فطرت در مسیر درست باقی بماند. (بقره38) وحی به انسان کمک می کند تا طیبات را از خباثت بشناسد و در قبال واجبات و مستحبات و یا محرمات و مکروهات از ابزارها و امکاناتی بهره برد که او را در مسیر درست کمالی نگه دارد و اجازه ندهد تا راه های شناخت کمال بر او بسته شود. (بقره267؛ مائده87؛ اعراف32)
انسانی که می خواهد به کمال برسد و بر پایه فطرت، متخلق به خلق و صفات کمالی الهی شود، می بایست همواره دریچه های شناختی خود را سالم نگه دارد. از این رو در آیات و روایات بر تقوا و پرهیز از هرگونه پلیدی و خباثت و رجس تاکید شده و از بندگان خواسته شده راه طهارت در پیش گیرند تا دریچه قلب و فطرت به سوی نور کمال باز باشد؛ چرا که علم راستین که علم شهودی است از طریق تقوا به دست می آید و انسان های متقی دارای بصیرت، قدرت تشخیص حق از باطل، راه های برون رفت از مشکلات و وسوسه های شیطانی هستند. (بقره282؛ انفال29؛ طلاق2 و 3)
علم الهی و تاثیر آن در زندگی
قرآن به برخی از موارد علم الهی که بیش از صد مورد می باشد، توجهی خاص دارد، چرا خداوند به انسانها نسبت به علم و آگاهی خود به این موارد آگاهی می دهد و آگاهی انسان نسبت به این علم الهی چه نقش و تاثیری در زندگی و رفتارهای او به جا می گذارد
هشدارها، عامل غفلت زدایی از بشر
انسان موجودی است که بیشترین حوزه معلومات وی را علم حصولی و اکتسابی تشکیل می دهد. معلومات و دانسته های بشر، تصاویر ذهنی و یا مفاهیمی است که سایه ای از حقیقت را آشکار می کند و همواره علم آدمی به بیرون از خود و امور خارجی در هستی، علمی سایه گون و تصویری مات و خاکستری است؛ چرا که منابع و ابزارهای شناختی و معرفی بشر از جمله حواس و عقل نمی تواند ارتباط کامل و احاطی با چیزهای بیرون از خود برقرار کند و تنها ابعاد و یا گوشه ای از حقیقت بر او آشکار می شود. دانش انسانی با خاستگاه علم حصولی، چیزها را پدیده های صرف و محض می یابد، این در حالی است که در واقعیت امر این گونه نیست بلکه چنان که قرآن تصویر می کند، همه چیزها، آفریده ها و آیه های الهی هستند به گونه ای که دمی نمی توانند بی آفریدگار معنا یافته و وجود داشته باشند
این ارتباط میان خدا و چیزهاست که به آنان وجود می بخشد و موجودیت آن ها را تضمین می کند. امساک الهی که در برخی از آیات آمده (نحل79 حج65 زمر42 و ملک19) و یا فقر ذاتی موجود که در برخی دیگر از آیات بدان اشاره شده (فاطر15) همه همان معنای آیه بودن و آفریده بودن را تأکید میکند؛ البته آفریده بودن چیزها به معنای استقلال آنها نیست، از این رو می بایست تأکید کرد که همه آفریده ها در وجود و بقا نیازمند به خداوندگار خود هستند و دمی نمی توانند از وی مستقل شوند و استقلال از خدا برای موجودات هستی امری بی معنا و بلکه به معنا نیستی و نابودی است.
اما آن چه قرآن از رابطه فقر ذاتی آفریده ها با آفریدگار بیان میکند، تنها برای مؤمنان واقعی معنا می یابد و بیشترین مردم دچار غفلت از این رابطه هستند، چرا که علم حصولی و تصاویر ذهنی از چیزها نمی تواند این رابطه را شناسایی کرده و به انسان نشان دهد. این جاست که خداوند به اشکال مختلف می کوشد تا این غفلت را از انسان بزداید و او را به حقیقت چیزهای هستی آگاه کند
هشدارهای الهی به اشکال گوناگون، تلاشی از سوی خداوند برای غفلت زدایی از بشر است تا دریابد که آن چه به چشم ظاهر می آید تنها گوشه ای از حقیقت و جلوه ای خاکستری از حقیقت نورانی هر چیزی است که همان خداوند می باشد، چرا که هستی با تمامی عظمت خود، نور خداوندی است و اگر انسان در تحلیل رابطه موجودات با آفریدگار به این ارتباط فقری عالم و آگاه شود، پیش از آن که چیزی را ببیند خدا را پیش و پس و همراه آن خواهد دید. به معنای دیگر، انسان چیزی جز نور الهی نمی بیند که در همه چیزها ساری و جاری است و آن چه را بعنوان موجود می دیدید در حقیقت سایه های آن نور وجود میباشد. از این رو گفته اند که آن چه عارفان می بینند خدا است و مگر غیر از خدا چیزی در هستی دیده می شود.
انسان هایی که گرفتار علم حصولی هستند و به ظاهر چیزها می نگرند، برای خود و دیگر چیزها اصالت و استقلال تصور می کنند و آن ها را پدیده هایی جدا از خدا و بی نیاز در وجود از او می یابند و هنگامی که به خود می نگرند از شرافت خود مبهوت می شوند و گرفتار خودستایی می شوند (نجم32) و به جایی می رسند که انسان محوری به جای خدا محوری در زندگی اجتماعی و دنیوی آنان می نشیند و خود را بی نیاز از خدا و آموزه های وی می یابند و با محوری بخشیدن به خود و نیز کرامت و شرافت بخشی به فردگرایی، همه هستی را با محوریت خود تحلیل می کنند و این گونه غرق در شهوات مادی می شوند.
مواردی از علم خدا
علم الهی به همه هستی است و هیچ چیزی بیرون از دایره علم احاطی خداوند نیست، با این همه خداوند در آیات قرآنی بر مواردی از علم خود تأکید کرده است.
علم برآینده افراد از نسل بشر و فرشتگان
خداوند در آیه24 حجر از علم احاطی خود بر همه افراد آینده از نسل بشر تأکید می کند و در آیات 26 و 28 انبیاء حتی دایره آن را گسترش داده و از علم خود به آینده فرشتگان نیز سخن به میان می آورد.
علم به عملکرد انسان
در آیه255 بقره و 76 حج و 34 لقمان، علم خود را به عملکرد انسان در آینده مورد گوشزد قرار می دهد و در همان حال بیان میدارد که آدمی از آینده کار خود ناآگاه است. به این معنا که خداوند نسبت به آینده آدمی و کارهایش علم و آگاهی کامل دارد در حالی که آدمی خود از آینده کار خود بی خبر می باشد.علم به اجل انسان ها و امت ها و...
از دیگر موارد علم الهی میتوان از علم خداوند به اجل انسانها و امتها (انعام2 حجر4 و 5 عنکبوت5) و علم همه جانبه و برتر خداوند نسبت به انسان ها (آل عمران15 و 20)، علم خداوند به اسرار و رازهای نهفته در درون و اندیشه های قلبی انسان ها (بقره77، 235 و 255 و آل عمران29 و 118 و 119)، علم الهی به تمامی اعمال خیر و نیک انسانها (بقره197 و 215 و 217 و 273)، احاطه علمی خداوند به افتادن دانه ها در دل خاک تیره (انعام59)، علم الهی به افتراها و تهمت (نحل103 نور11 تا 19)، القائات شیطانی (حج52) نام امامان پیش از آفرینش و خلقت (بقره30 تا 33 تفسیر نورالثقلین ج1 ص54 ح87)، تمام مراحل بارداری زنان (رعد8 فاطر15)
انفاقها و بخششهای پیدا و نهان (بقره 261 و 265 و 267 و 270 و 273)، ایمان و کفر انسان ها (نساء 25 و ممتحنه 10)، تاثیر اسباب نظام هستی (بقره 255 و المیزان ج2،ص332)، تغییر سرنوشت هر قوم بر اثر دگرگونی و نوع رفتار و عملکرد آنان (انفال52 و 53)، توطئه ها ونقشه های سری (نساء108 توبه107 و 110 محمد20 و 26) حالات انسان ها و دگرگونی رفتار و فرجام ایشان (نور64 و روم54)، خلف و عده (توبه77 و 78)، خواسته های آدمیان (انسان30 و نساء 134)، رزق و روزی موجودات (هود 6 عنکبوت 60)، عمر آدمی و کم و زیاد شدن آن (آل عمران145) مقدرات اشیاء (حجر21) وسوسه نفس (ق16) سخن به میان آورد. این موارد به خوبی نشان می دهد که چرا مورد توجه و تاکید قرار گرفته است.
آثار علم انسان به مصادیق علم الهی
با نگاهی گذرا به همین فهرست کوتاه و عناوین اصلی درمی یابیم که خداوند با تاکید بر این موارد خاص از علم خود، می کوشد تا آدمی را از غفلت بیرون آورد و ایشان را نسبت به رفتارهای آشکار و نهان خود هوشیار گرداند تا بی گدار به آب نزنند و گناه و جرمی را مرتکب نشوند که در قیامت بازخواست الهی و عذاب دوزخ را به همراه داشته باشد. این که آدمی از وسعت علم خدا آگاه شود و بداند که علم خداوند مطلق، گسترده، شهودی، دقیق، لطیف است و بشر ناتوان از احاطه علمی بر علم خداوند می باشد (بقره255)
و این که وسعت علم الهی، لازمه ربوبیت و پروردگاری اش تا این گونه هر موجودی را به کمال شایسته و بایسته اش برساند (انعام80 اعراف89) بی گمان رفتار خویش را بازسازی می کند و به خود اجازه نمی دهد تا در برابر خداوند و در محضر خداوند گناهی مرتکب شود و یا رفتاری ریایی انجام دهد چرا که خداوند بر سر و اخفی آگاه است و هیچ سطحی از سطوح وجودی و ابعادی موجودی بر او پوشیده نیست.
اقرار به علم الهی به مواردی از این دست به معنای آن است که انسان می بایست همواره خود را مواظبت و مراقبت نماید، چنان که موجب می شود تا خود را در یک امنیت همه جانبه احساس کند، چرا که می داند خداوند به همه امور وی آگاه است و دمی او را به حال خود وانمی گذارد، بنابراین روزی و رزق وی را تا زمانی که اجل وی در دنیاست تامین می کند و او را از بلایایی که جانش را می ستاند نگه می دارد. این گونه است که توکل و اعتماد به خداوند در شخص افزایش و تقویت می یابد و در زندگی خود را تحت خداوندی می داند که پروردگار اوست و او را همان گونه که از همه جهت زیر نظر و مراقبت دارد می کوشد تا زمینه های رشد و بالندگی کمالی وی فراهم گردد
تدبر و تفکر در گستردگی و شمول علم خداوندی نسبت به همه حرکات و موجودات (انعام80) به معنای پذیرش ربوبیت مطلق الهی است و کسی که ربوبیت مطلق خداوندی را باور داشته باشد به گونه ای دیگر رفتار می کند که در صورت جهل این گونه رفتار نمی کرد، چرا که خود را در محضر خداوند خبیر و لطیف و بصیر می یابد و می کوشد تا خطا و گناهی از وی سر نزند و از دیگر سو نسبت به از دست دادن چیزی اندوهگین و محزون نگردد و از آینده خود خوفناک و هراسناک نباشد، چرا که نسبت به از دست داده، ربوبیت الهی را نسبت به خود می بیند و نسبت به آینده پروردگاری اش را می داند.
بنابراین در همین دنیا به گونه ای رفتار میکند که اهل بهشت رفتار می کنند. به سخن دیگر از مهمترین کارکردهای علم آدمی به علم خدا بر هستی و خود این است که از گناه اجتناب می ورزد (نساء107 و 108) چنان که از ظلم و ستم به دیگران (فاطر37 و 38)، هواپرستی (نساء135) سرمستی (انفال47)، بدگویی (نساء148) بخل ورزی (آل عمران180)، اطاعت از دشمن و رابطه پنهانی با آنان (محمد26) خیانت (نساء107 و 108) فرار ازمیدان جهاد (آل عمران153) خودستایی (نجم32) اجتناب می کند، چرا که خود را در محضر خداوند می یابد و او را شاهد و ناظر بر افکار و اعمال و نیات خویش می داند
چنان که همین علم و آگاهی نسبت به حضور در محضر خداوند موجب می شود تا به خداوند امید بسته (یوسف 83)اطاعت همه جانبه از خداوند را در دستور کار خود قرار دهد(نور 53 و حجر 1) و به ایمان واقعی دست یابد (بقره 256) و به کارهای نیک و خیر چون انفاق تشویق شود (بقره 215) و تقوای الهی را پیشه گیرد (بقره 231) و بر خداوند توکل نماید (اعراف 89) و به رعایت حقوق دیگران (نساء 127)، عدالت (همان) و صبر (یوسف 83) بپردازد
این ها تنها نمونه هایی از برکات و آثار علم انسان به علم مطلق و شهودی الهی است که در زندگی وی ظاهر می شود و اجتماع نیز از این علم و آگاهی وی سود می برد، چرا که وفای به عهد (مائده 7 توبه 77 و 78) و قیام خالصانه به عدالت و اجرای آن (مائده 8) و عفت و حیا مداری (نور 30) تنها بخشی کوچکی از رفتارهای درست و راست چنین شخصی خواهد بود. از این روست که خداوند در آیات پیش گفته و آیات بسیار دیگر به مواردی از علم خود توجه می دهد تا هوشیاری آدمی را برانگیزد و به او هشدار دهد که در محضر خداوند است و انسان عاقل در محضر خداوندی که آگاهی و عالم به پیدا و نهان و سر و خفی اوست نمی بایست گناه کند و یا به کارهای بدگرایش یابد و یا از خداوند نومید گردد و به خداوند قادر و توانا توکل نکنند و امور خویش را به وی تفویض ننماید. در حقیقت این شیوه ای تربیتی است که خداوند در پیش گرفته و بسیاری از مردم نیز از آن درس می گیرند و به تصحیح و اصلاح رفتارهای خویش می پردازند.
چهار گام دانش
سؤال از راز و رمز موفقیت در آموختن دانش، گام مهم فراگیری است. خیلی ها می خوانند؛ ولی نمی آموزند؛ می آموزند؛ ولی به یادشان نمی ماند؛ دانا می شوند؛ ولی اهل عمل به دانسته ها نیستند؛ منبع علوم می شوند؛ ولی « خیرعلمی» آنان به دیگران نمی رسد. معلم بشریت، حضرت محمد ص سخنی شیوا و اصولی دارند که به چهار نکته اصولی و بنیادی در این زمینه اشاره فرموده اول العلم: الصمت والثانی: الاستماع والثالث: العمل به والرابع: نشره؛ 1 سرآغاز علم و مرتبه نخست آن، سکوت است گام دوم، گوش دادن است . گام سوم، عمل به آن است گام چهارم، نشر و گسترش آن است:
1.سکوت آمادگی «ظرفیت دل» برای پذیرش علوم، با سکوت فراهم می آید. در شرایط غوغا و سر و صدا، نه مجالی برای گفتن و یاددادن است و نه زمینه ای برای شنیدن و فراگرفتن. تمرکز فکر و دریافت قلب و پذیرش ذهن نیست. پس در امر آموزش، باید به پدیدآمدن چنین فضایی کمک کرد؛ تا بازده آموزش، بیشتر شود.
2 .گوش فرادادن «گوش دادن» مرتبه ای فراتر از «شنیدن» است و نیاز به اراده و توجه و اقبال دارد. اگر هدف آن است که علم و دانش هم آموخته و هم فهمیده شود و هم مفید افتد و هدف تحقق یابد، «صمت»، سکوتی همراه با توجه است که زمینه ساز تفهیم و تفاهم و تعلیم و تعلم است و «استماع» هم گوش فرادادن و گوش سپردن است که مهمتر از «سمع و سماع» (شنیدن) است. بزرگان دانش و اخلاق، در قلمرو علم آموزی، بسیار تاکید کرده اند و بر شنیدن و گوش دادن و به تعبیر روایات حسن الاستماع یعنی نیکو گوش دادن.
3-عمل به دانسته ها آموختن تنها معیار نیست؛ بلکه عمل به آموخته هاست که علوم و دانستنی های ما را به ثمر می رساند و علوم را درونی می سازد و ما را از ثمر درخت علم، بهره مند می سازد. خروجی آموخته ها را باید در عمل انسان مشاهده کرد. از اندوختن و انبارکردن دانسته ها چه سود؛ وقتی تاثیری در رفتار و بر زندگی نداشته باشند؟ قرآن کریم از کسانی که حامل علومند، ولی به تناسب آن چه می دانند، عمل نمی کنند و رفتارشان منطبق با آموخته ها یشان نیست و بار سنگین علم را به مقصد متعالی عمل نمیرسانند، با تعبیر ملامت بار کمثل الحمار یحمل اسفارا 3 یاد کرده. گرچه کلام الهی درباره عالمان قوم یهود است که علم تورات را دارند، ولی به مقتضای آن عمل نمی کنند، ولی مقصود، عام تر از آن گروه خاص است
این حقیقت، تنها در علوم اخلاقی و آموخته های معنوی و پند و اندرزها خلاصه نمی شود؛ در یک جامعه و مسائل کلان کشور و مدیریت امور هم، اگر علوم مفید در کتاب ها وذهن ها و آموخته ها بماند و به مرحله عمل و اجرا در نیاید، هرگز ثمربخش نخواهد شد و مشکلات جامعه را حل نخواهد کرد.
4-نشر و توسعه دانش آن چه ما امروز به عنوان میراث علمی در اختیار داریم، حاصل تفکرات، دریافت ها، آموخته ها و علوم کسانی است که در گذشته می زیستند و علوم خود را به شاگردانی آموختند و در کتاب هایی نگاشتند و برای آیندگان، به ارث نهادند. البته نوآوری های علمی و خلاقیت ها و ابداعات دانشمندان هم جای خود را دارد؛ ولی نقش علم گستری فرزانگان متقدم را در غنابخشی به ذخایر علمی و تعالی بخشی به کاخ رفیع دانش، نمی توان انکار کرد. حضرت رسول ص نیز گام چهارم علم را در این حدیث نورانی، نشر علم دانسته است. آنان که دچار احتکار علمی یا بخل علم یاند، راه آب و سرچشمه را بسته اند و تشنگان و خواستاران را محروم می سازند. البته در دانش هایی که به بصیرت و آگاهی و هدایت مردم مرتبط باشند «کتمان علم» بدتر است و نشر علم، لازم تر.
پیامبر ص : هر کس عملی را که خدا آن را مایه نفع مردم قرار داده، چه در امر مردم و در امر دین، کتمان کند، در روز قیامت، به لجام های آتشین دچار میشود7. حرمت کتمان علم و فضیلت نشر علم را وقتی کنار هم قرار دهیم، جایگاه والای کسانی که در گسترش حوزه علوم و پیشرفت دانش، سهم دارند روشن می شود. در روایات متعددی، زکات دانش، نشر آن به شمار آمده مانند این کلام حضرت امیرع: زکاه العلم نشره. نشر علم، برای خود دانشمند هم مفید است و زمینه تعامل و تعاطی علمی و داد و ستد فکری را مهیا می سازد علم به علم، آن را در دل ها راسخ تر می سازد و نشر دانش، آن را در سطح جامعه می گسترد؛ یکی رسوخ عمیقی است و دیگری توسعه در سطح. لقمان حکیم : یا بنی! تعلم من العلماء ما جهلت و علم الناس ما علمت فرزندم! آن چه نمیدانی، از دانشمندان بپرس و آن چه می دانی، به مردم بیاموز.
پی نوشت ها: 1- نعمان بن محمد دعائم الاسلام جا. ص82 3- جمعه 5. 4- گلستان سعدی، باب۷. 5- حرانی تحف العقول ص382 7- شهید ثانی منیه المرید ص136
آفات علم
علم و آگاهی براساس آموزه های وحیانی، اساس تمامی خیرات و برکات زندگی فردی و اجتماعی انسان است و در نقطه مقابل جهل عامل اساسی تمامی شرور و نابسامانی های زندگی فردی و اجتماعی انسان به شمار می آید. علی(ع) : العلم اصل کل خیر، والجهل اصل کل شر علم اساس و ریشه تمامی خوبی ها و جهل اساس و ریشه تمامی بدی هاست. سؤال اصلی در اینجا این است که در جایی که علم و دانش وجود دارد چرا آن آثار مثبت و ایجابی بر آن مترتب نمی شود و خیرات و برکاتی را به ارمغان نمی آورد؟ پاسخ اجمالی آن این است که شخصیت انسان تحت تأثیر دو گرایش متضاد قرار دارد و هر گرایش غلبه کند، شخصیت انسان در آن مسیر شکل می گیرد
1- گرایش عقلانی یا عقلایی 2- گرایش هوای نفس و یا حیوانی.
بنابراین دانش و ارزش هایی که براساس قوه عاقله انسان بوجود آمده اگر متأثر از هواهای نفسانی نباشد آثار و کارکرد واقعی خود را نشان داده و زندگی فردی و اجتماعی انسان را منور و پربرکت می نماید. اما اگر هوای نفس غلبه کند و قوه عاقله مغلوب واقع شود، طبیعی است که حیات طیبه انسان مخدوش شده و سمت و سوی شیطانی و قهقرایی پیدا می کند. اما اینکه چه آفاتی به طور مشخص در آموزه های اسلامی مطرح شده که با علم و آگاهی منافات پیدا می کند و قدرت تأثیرگذاری آن دانش و ارزش را از کار می اندازد:
1- نسیان یکی از آفت های علم و دانش نسیان و فراموشکاری است، که باعث می شود کارکرد واقعی آن علم از بین برود و آثار و برکات و خیراتی را به ارمغان نیاورد. پیامبراعظم(ص) : آفه العلم النسیان آسیب دانش، فراموشی است. (تحف العقول ص6)
2-حسادت حسادت یکی از صفات رذیله و از اخلاق سیئه انسان به شمار می آید که اگر در کسی این صفت پررنگ شود و بر قوه عاقله و دانش و ارزش های او غلبه کند، به طور طبیعی این آفت تأثیرات مثبت و ایجابی دانش و ارزش را از بین می برد. پیامبراعظم : آفه العلم الحسد آسیب دانش و آگاهی، حسادت است. (من لایحضره الفقیه، ج۴)
3- خودبزرگ بینی خود بزرگ بینی که یکی از صفات رذیله و از اخلاق سیئه انسان به حساب می آید موجب می شود، دانش و ارزش های انسان که از قوه عاقله او الهام می گیرد، تحت تأثیر قرار گیرد و کارکرد واقعی خود را از دست بدهد. دراین زمینه پیامبر اعظم: آفه العلم، الخیلاء آسیب دانش و آگاهی، خودبزرگ بینی است. (بحارالانوار، ج37، ص196)
4- درشتی و تندخویی یکی دیگر از صفاتی که می تواند کارکرد علم و دانش انسان را تحت الشعاع قرارداده و از حیزانتفاع بیندازد، صفت تندخویی و درشتی در تعامل با دیگران است. پیامبراعظم(ص): رأس العلم الرفق، و آفته الخرق رأس و اساس دانش، نرمش است و آسیب آن، درشتی و خشونت است. (تحف العقول، ص98)
5- به کارنبستن علم علم و دانش زمانی آثار و برکات خود را نشان می دهد که در مقام عمل به کار گرفته شود. بنابراین زمانی که علمی بکار گرفته نشود، بطور طبیعی تأثیرات آن در عمل متجلی نمی گردد. علی(ع): آفه العلم، ترک العمل به آسیب دانش، بکار نبستن آن است. (غررالحکم، ح3948)
6- شک علم و آگاهی مرتبه اش صددرصد و یقینی است برخلاف ظن، شک و وهم که مراتب آگاهی آن کمتر است. بنابراین وقتی شک در مقوله علم ورود پیدا می کند کارکرد و تأثیرگذاری آن را مختل می کند و آثار و برکات آن را از بین می برد. علی(ع) : آفه الیقین، الشک، آسیب یقین، شک است (غررالحکم، ح6193)
علم اولین و آخرین
لقمان حکیم به فرزند خود فرمود ای فرزندم تو را به شش خصلت سفارش می کنم که علم اولین و آخرین آن است :
1- قلبت را مشغول به دنیا مکن مگر به اندازه ی بقای تو در آن.
2- و برای آخرت کار کن به اندازه ای می خواهی در آنجا بمانی.
3 - و طاعت خدا کن به اندازهای که به او احتیاج داری.
4- تمام سعی و کوشش تو در رهایی از آتش جهنم باشد.
5- شجاعت به معصیت به اندازه صبرت در آتش باشد.
6- وقتی که میخواهی معصیت خدایت را انجام بدهی جایی را انتخاب کن که خدا تو را نبیند.
ای فرزندم! زبان، کلید خیر و شر است. پس جز در خیر، زبانت را مهر و موم کن؛ همان گونه که صندوق طلا و نقره را مهر و موم میکنی. ای فرزندم! اگر ما بین تو و دانش، دریایی از آتش باشد که تو را میسوزاند و دریایی از آب باشد که تو را غرق میکند، برای رسیدن به دانش، آن دو را بشکاف تا دانش را به دست آوری و بیاموزی؛ زیرا در آموختن دانش، راه نمایی و عزّت انسان، و نیز نشانه ایمان و پایه ارکان دین و رضایت خدای رحمان وجود دارد.
ای فرزندم! در مجالس دانشمندان حضور داشته باش و سخنان حکیمان را بشنو؛ زیرا خداوند دلِ مرده را با نور حکمت زنده میکند؛ چنانکه زمین مرده را با آب باران حیات می بخشد. ای فرزندم! مبادا خروس، زرنگ تر از تو و مراقب تر از تو بر نمازها باشد! مگر آن را نمی بینی که هنگام هر نمازی، بانگ می زند و سحرگاهان در حالیکه تو در خوابیـ با صدایش اعلام وقت می کند؟ ای فرزندم! هرگاه نماز میخوانی، آن را نماز وداع قرار ده؛ که گمان داری بعد از آن، هرگز زنده نخواهی ماند. از عذر تراشی برای ترک نماز بپرهیز؛ زیرا عذر آوردن در کار خیر، معنا ندارد.
ضرورت تقوا برای رسیدن به تعلیم کامل الهی
براساس آموزه های وحیانی قرآن، بشر از این امکان برخوردار است که تحت تعلیم و تزکیه اولیای الهی، در مسیر تقوای الهی گام برداشته و درهای حکمت شگفت انگیزی را برخود بگشاید. به این معنا که بتواند با کشف تام و کامل حضرت محمد(ص) ارتباط کامل برقرار کند و همه معارف قرآنی در سطوح مختلف اشارات، لطائف و حقایق را افزون بر عبارات، درک کند و بفهمد، امیرمومنان علی(ع) : ان کتاب الله علی اربعه اشیاء: علی العباره و الاشاره و اللطائف و الحقایق، فالعباره للعوام، و الاشاره للخواص، و اللطائف للاولیاء، و الحقائق للانبیاء؛ همانا کتاب خدا بر چهار چیز استوار است: عبارت، اشارت، لطایف و حقایق. عبارت، برای عوام است، اشارت برای خواص، لطایف برای اولیا و حقایق برای انبیا. (بحارالانوار، ج75، ص872)
بنابراین هرچه انسان تحت تعلیم و تزکیه اولیای الهی قرار گیرد و با افزایش معرفت و عمل و تقوای خود در مسیر الهی گام بردارد، درهای معرفت قرآنی بر او بیشتر گشوده می شود و حقایق قرآنی را که مختص پیامبران است نیز درک می کند؛ چرا که اصولا وجوب و لزوم تبعیت از معصومان(ع) برای دست یابی به این حکمت ها و مراتب آن است.
از این رو ایشان را اسوه های کاملی معرفی میکند تا بشر با پیروی از آنها از همه مراتب و مقامات انسانی بهره مند شود. خداوند در آیات بسیاری از جمله 282 بقره دست یابی به تعلیم کامل الهی را منوط به تقوا دانسته که با تعلیم و تزکیه پیامبران و عمل براساس آموزه های آنان به دست می آید. بنابراین درهای حکمت نیز با توجه به همین مسیر بر روی هر بشری باز میشود. از نظر قرآن، حکمت و معرفت خاص، فضل و بخشش الهی است که از طریق تعلیم خاص یعنی پیروی از عقل و آموزه های پیامبران و نفس روحانی ایشان به دست می آید.
خداوند کسانی را که در مسیر شریعت و تعلیم و تزکیه اولیای الهی قرار می گیرند، به فضیلت حکمت خاص می رساند. از این رو از نظر قرآن، حکمت، خیر کثیر است. (بقره269) پس حکمت، معرفت و خیر و فضل بزرگ الهی به بشر، روز به روز با پیروی از کتاب و تعلیم و نفوس اولیای الهی در تعلیم دیدگان و تزکیه شدگان افزایش می یابد و آنان در مقام فهم حقایقی بر می آیند که مختص پیامبران است. به این معنا که با تعلیم و تزکیه اولیای الهی در کنار تلاش شخص برای تقوای الهی و انجام کامل شریعت، او به مرتبه پیامبران می رسد و از حقایق آسمانی در آن مرتبه آگاه می شود.
با نگاهی به آیاتی چون آیه2 جمعه، 20 ص، 12 لقمان، 110 مائده، 54و 113 نساء، 48و 164 آل عمران و 129 و 151 و 251 و 269 بقره می توان دریافت که حکمت درآموزه های قرآنی از چه جایگاه رفیع و بلندی برخوردار است که راه بدست آوردن آن دمیدن نفوس اولیای الهی در کنار تلاش های شخصی می باشد. از این جا ضرورت و نیازمندی بشر به صاحب زمان(عج) به عنوان ولی الله اعظم معلوم و روشن می شود؛ چرا ایشان با دمیدن روح الهی خود از طریق تزکیه و تعلیم خاص، حکمت خاص را در نفوس آدمی پدید می آورد
آن حضرت(عج) در مقام تعلیم و تزکیه، کتاب و حکمت را به بشر می آموزد بی آن که بشر خود آگاه از این تصرفات الهی باشد؛ چرا که عدم ظهور ایشان به معنای عدم تصرفات و تأثیرات حضرت نیست. چنان که گفته شد پیامبران در نقش عالمان و تزکیه کنندگان در جوامع خود، نقش تعلیم و تزکیه خاص کتاب و حکمت را ایفا می کنند و این گونه نیست که تنها قابلیت تعلیم و تزکیه شدگان کفایت کند، چرا که تعلیمات الهی هر کسی نیازمند تأثیر مستقیم تزکیه کنندگی اولیای الهی است. اینجاست که نقش خضر ظاهر می شود که تنها در راهبری و تعلیم صرف نیست، بلکه در ایجاد و تصرف و انشای مستقیم و قابلیت سازی در تعلیم شونده و تزکیه شونده است.
نقش عالمان اسلامی در عصر غیبت
در عصر غیبت، عالمان اسلامی همچون پیامبران بنی اسرائیل، از مقام و منزلت روح تصرف کنندگی برخوردارند و می توانند در افراد تعلیم شونده تصرفات خاصی انجام دهند. از این رو آداب خاصی برای حضور و بهره مندی از ایشان بیان شده است؛ چرا که استفاده از این عالمان تزکیه کننده نیازمند فراهم آوری شرایطی است
امام صادق از امیرمؤمنان علی(ع) نقل می کند که ایشان همواره می فرمود: از حق عالم است که بسیار از وی نپرسی و جامه اش را نگیری و چون نزدش درآیی و کسانی با او باشند، بر همه درود فرستی و او را به تحیت مخصوص گردانی. پیش رویش نشینی و پشت سرش ننشینی و نزد او به گوشه چشم و دست اشارت نکنی و پرنگویی که فلان کس و بهمان کس خلاف نظرت را گفته اند و از طول صحبتش دل تنگ نشوی، چون عالم همانند نخل خرماست، باید منتظر باشی تا از آن برایت چیزی فرو افتد. اجر عالم از روزه گیر شب زنده دار و مجاهد در راه خداوند بزرگ تر است. (الوسائل ج/8 ص.551 اصول کافی، کتاب فضل العلم، باب حق العالم)
حضرت(ع) فرمود: از حق عالم است که زیاد از او نپرسی و در پاسخ بر او پیش دستی نکنی و چون اعراض کرد پافشاری نکنی و به دامن وی نیاویزی چون خسته شد، با دست اشاره به سویش اشاره نکنی و به گوش چشم اشارت نکنی و در مجلس وی حرکت نکنی و از نهانش جست و جو ننمایی و نگویی فلان بر خلاف نظرت گفت و سر و رازش را پخش نکنی و در نزدش غیبت کسی نگویی و بر شاهد و غایب مواظبت کنی و بر کسانی که در نزدش می باشند سلام جمعی بفرستی و او را به تحیت و سلام خاص مختص کنی و پیش رویش بنشینی و اگر نیازی دارد در انجام آن بر دیگران پیش دستی کنی و از طول مصاحبت با او خسته نشوی، چرا که او همانند درخت خرماست، پس منتظر باش تا بر تو از منفعت خویش فرو افکند و سود دهد
عالم همانند روزه دار شب زنده دار مجاهد در راه خداوند است و زمانی که عالم بمیرد در اسلام رخنه ای پدید می آید که تا روز قیامت پر نمی شود و هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقرب آسمان جنازه طالب علم را تشییع و همراهی کنند. (همان) این گونه است که روح آسمانی عالم در جان و تن شخص متعلم تأثیر می گذارد و او رابه سوی حکمت عالی می برد و جهان دیگر و جانی دیگر به وی می بخشد
بررسی جایگاه علم رشدی در قرآن از علم حصولی تا علم حضوری
علم و دانش، همه ارزش انسان است؛ زیرا آن چه موجب شد تا انسان مسجود فرشتگان قرار گیرد، علم و دانشی است که خداوند به انسان آموخته است. البته باید توجه داشت که حضرت آدم (ع) از سوی خداوند دارای علومی خاص از جمله علم حضوری و شهودی بود؛ اما فرزندان او برای دست یابی به علوم، نیازمند پیمودن مراحلی هستند که از آن به فرآیند عالم شدن تعبیر می شود؛ زیرا در فرزندان آدم این ظرفیت هست تا با استفاده از ابزارهای درونی و بیرونی، عالم و دانشمند شوند و بتوانند مسیر رشدی و کمالی خود را بپیمایند. از نظر قرآن تنها علم و دانشی ارزشمند است که دانش رشدی باشد.
تحصیل دانش رشدی، جهاد کبیر
هرچند که کالبد انسانی، از شکوه و زیبایی خاصی برخوردار است ولی تمام شرافت و ارزش انسانی در علم و دانشی است که او را مسیر خدایی شدن قرار می دهد. از این رو خداوند پس از تعلیم اسماء به حضرت آدم (ع) به فرشتگان فرمان می دهد که بر آدم سجده کنند و مظهریت او را در اولوهیت و ربوبیت بپذیرند (بقره30 و 31) علم و دانش به دو شکل اصلی حضوری و حصولی نمود می یابد. علم حصولی، دانش تصوری ذهنی است و آنچه معلوم شخص می باشد، تنها همین تصور ذهنی از مفاهیم و کلمات و حقایق بیرونی و خارجی است
اما علم حضوری، تحقق حقیقت درخود شخص است. هر علم حضوری برای اینکه به دیگران انتقال یابد، لازم است تا به شکل علم حصولی ارایه شود و در قالب کلمات واشکال تبدیل شود. همچنین علم حصولی تا به شکل علم حضوری در نیاید، علم حقیقی نیست بلکه تنها تصوری ذهنی است که تاثیر و آثار چندانی ندارد. علم حصولی، به همان سادگی و آسانی که می آید به همان سادگی می رود و فراموش می شود، ولی علم حضوری چون شهود ذات انسان است بخشی از وجود شخص و سازه شخصیتی او می شود و دیگر از میان نمی رود.
علم، نقیض جهل و نادانی (ترتیب العین ج2 ص1274) و به معنای دانش و آگاهی است (لغت نامه دهخدا ج ص14159) برخی در تعریف اصطلاح علم گفته اند: حقیقت علم، کشف امر خارج از ذهن به واسطه صورت ذهنی است (المیزان ج1 ص50؛ ج8، ص53) که از راه حس، عقل و تجربه، حاصل می شود (همان ج8، ص47-50) و در برابر آن علوم اعتباری است که مابه ازای خارجی ندارند، مانند اعتبار ریاست برای فردی. (همان ص53) از تقسیمات علم، تقسیم آن به نظری و عملی است علم نظری، دانشی است که به دنبال آن کمالی حاصل شود، مانند علم به موجودات، علم عملی، دانشی است که با عمل کردن بر طبق آن، کمال، حاصل می شود، مانند علم به عبادات. (مفردات راغب اصفهانی ص580)
علاوه بر علوم یاد شده که اکتسابی است، برخی علوم از راه مکاشفه و بدون واسطه و با اشراق الهی برای برخی نفوس حاصل میشود که از آن به «علم لدنی» تعبیر شده (التفسیر الکبیر فخر رازی ج2، ص187-191)
کشف و شهودی که انسان از درد و رنج و غم و اندوه و یا آسایش و آرامش و شادی خود دارد، از علوم حضوری است. این علم همانند علم انسان به وجود و هستی خود جزو ذات انسان است. اگر جهان برای آدمی به شکل علم حضوری درآید، در حقیقت بخشی از وجود و ذات و شخصیت او شده است. در این صورت است که نوعی احاطه نسبت به معلوم یعنی جهان بیرونی خود خواهد داشت؛ زیرا در این صورت بیرون و درون یکی است و اتحاد عالم و معلوم و علم همان اتحاد عقل و عاقل و معقول در این جا تحقق می یابد
علمی که حضرت حق تعالی به حضرت آدم (ع) بخشیده بود، از نوع علم حضوری و شهودی بوده است.
هر انسانی می بایست در مسیر کمال خواهی خود، علم حضوری و شهودی را کسب کند؛ زیرا اگر علم حضوری تحقق نیابد، انسان دارای هیچ چیزی نخواهد بود و شرافتی برای او نیست. از این رو شرافت هر انسانی به میزان علم شهودی و حضوری است که دارا می شود یا می باشد.خداوند از انسان ها می خواهد تا با بهره گیری از ابزارها و منابع شناختی، از علم حصولی بهره مند شوند و با عبودیت و بندگی آن را به علم حضوری تبدیل کنند و یقین و کشف را تجربه نمایند، به گونه ای که همه معلومات حصولی شان به شکل معلومات حضوری، مشهود و مکشوف آنها شود. (حجر99)
هر کسی بتواند در مسیر درک هستی و جهان، معلومات حصولی بیشتری را کسب کرده و آن را به علم حضوری تبدیل کند، به کمال نزدیکتر شده است. از این رو حتی پیامبران بزرگ و اولوالعزم در تلاش بودند تا به علم حضوری که از آن به علم لدنی و علم رشدی تعبیر می شود، دست یابند. خداوند در آیات سوره کهف گزارش می کند که حضرت موسی(ع) در جستجوی چنین علمی بود که به نزد حضرت خضر(ع) می رود و از او می خواهد تا به وی علم شهودی را بیاموزد. خضر به ایشان می فرماید که دست یابی به چنین علمی از طریق معمولی، شدنی نیست، بلکه می بایست ظرفیتی در شخص به وجود آید و انشراح و سعه صدری تحقق یابد تا جان بتواند به شهود باطن و ملوک دست یابد. (کهف65 و 66؛ انعام75)
خداوند دست یابی به دانش رشدی را جهاد کبیر می داند؛ بویژه اگر این دانش افزون بر خودسازی برای جامعه سازی و تمدن سازی مورد استفاده قرار گیرد؛ زیرا کسی که به دانش رشدی در هر مرتبه و درجه دست یابد، این امکان را می یابد تا ضمن روشن کردن حقایق و راه کمال، شبهات و مشکلات و مسایل خود و جامعه را بدان حل کرده و با ارایه راهکارهای برون رفت از مشکلات و معضلات فردی و اجتماعی، انسان ها و جوامع را به سوی کمال هدایت کند. (فرقان52)
تسلط بر جهان با علم
شرافت انسان بلکه مسجود واقع شدن آدم به سبب علم او به اسماء و صفات الهی بوده است که خداوند در ذات آدم(ع) به ودیعت نهاد و آدم با انباء و خبردادنی از آن به فرشتگان، توانست ایشان را به سجده خود وادارد و بر آنان تسلط یابد. بنابراین آنچه موجب می شود که انسان بر جهان هستی مسلط شود، دارائی علمی اوست. هرچه دانش انسان به جهان بیشتر و کاملتر و از نظر کیفیت از حصولی به حضوری نزدیک تر باشد، تسلط او بر جهان بیشتر خواهد بود
باتوجه به جایگاه ویژه علم از نظر قرآن جهت تسلط بر جهان، خداوند از انسان ها می خواهد تا با تفکر در جهان، حقیقت را بیابند و با تعقل کردن، مسیر درست را بپیمایند و در هنگام انتخاب مسیرها و راه ها آن راهی را انتخاب کنند که ختام آن مسک باشد. از این رو تفکر و تعقل و تدبر به عنوان فرآیندی در انسان شدن بارها مورد تأکید قرار می گیرد؛ زیرا انسانی که در جهان با ابزارها و منابع شناختی الهی تفکر میکند و در آن می اندیشد، این امکان را می یابد که حقیقت را در پس همه ظواهر بیابد و با انتخابی درست، خود را عقال زده و با اندیشه در پایان کار یعنی تدبر، گام های درست تحول ها و شدن های کمالی را بردارد.
همه آنچه در چارچوب علم و عقل معنا می یابد، اموری است که تسلط انسان بر خود و جهان را معنا می بخشد. انسان با درنگ و تفکر در موجودات هستی می تواند نسبت به آنها شناخت درست و واقعی پیدا کند و آن گاه بتواند آنها را برای رسیدن به اهداف رشدی خود به کار گیرد و ضمن رساندن آن چیزها و امور به کمال بایسته و شایسته خودشان، از آنان برای خدایی شدن خود استفاده کند.آیات بسیاری در قرآن بر این نکته تأکید دارد که انسان تنها با تفکر و تعقل و تدبر در موجودات هستی که از آن به آیات تکوینی خداوندی تعبیر می شود، میتواند به دانش و علمی برسد که او را برای ساختن خود و جهانی بهتر و برتر آماده میکند (بقره230 انعام97 و 105)
از نظر قرآن دانش نسبت به موجودات هستی این امکان را به انسان میدهد که حقیقت خود، جهان و فلسفه وجودی خود و جهان را بشناسد و بتواند با بهره گیری از آن دانش رشدی بر جهان تسلط یافته و رفاه و آسایش و آرامش را برای خود در دنیا و آخرت رقم زند. (انعام91 کهف66؛ اعراف188، اسراء107 حج54)
علم، منشأ قدرت انسان است. هرچه انسان نسبت به موجودات از علم و دانش کاملتر و بهتری برخوردار باشد، تسلط و قدرت او نسبت به آن موجودات افزایش می یابد (بقره247؛ نمل40) خداوند گزارش میکند که چگونه می توان با علم و دانش چیزها را شناخت و بر آنها تسلط یافت و از قدرت آنها برای افزایش کیفی زندگی و آسایش و آرامش بهره برد. دانش انسان از راه تفکر در موجودات و رفتار آنان افزایش می یابد و هرچه این دانش افزایش یابد، به همان اندازه توانایی او برای تسلط بر جهان نیز افزایش می یابد و انسان در یک فضای بهتر و مناسبتری می تواند به زندگی و عبودیت ادامه دهد.
بهره گیری از دانش کلاغ برای چگونگی دفن مردگان (مائده31) یا توجه یابی به خلقت شتر و استقامت و محافظت از جان خود در برابر گرسنگی و تشنگی و مانند آن تنها نمونه هایی است که خداوند در آیات قرآنی به عنوان نمونه ذکر می کند. خداوند به انسان ها یادآور می شود که همه آسمان و زمین از خورشید و ماه و ستارگان تا کوه ها و دریاها و مانند آن تحت تسخیر و تسلط انسان است و انسان با تفکر و تعقل و تدبر می تواند آنها را بشناسد و از آنها برای افزایش عمر و بهبودی وضعیت زیستی خود بهره گیرد. (اعراف54نحل 12و 79)
ابزارهای حسی از چشم و گوش و زبان و قلب این امکان را به بشر می دهد تا در موجودات تفکر و تعقل و تدبر نماید و از رفتارهای آنان درس زندگی بیاموزد و وضعیت زیستی خود را بهبود بخشد. (مائده31) چگونگی تسلط بر آب های خروشان و بادها و توفان ها و زلزله ها و به کارگیری آنها در راستای بهبود زندگی بشر و جوامع انسانی، امری است که بارها در قرآن بدان توجه داده شده است.
انسان با کشتی سازی توانست از آب برای حمل و نقل استفاده کند و با سدسازی از سیل های ویرانگر برای آبادانی بیشتر زمینهای بایر و خشک بهره برد. تأمل در دیگر موجودات هستی از خورشید و مانند آن می تواند فرصت های تازه ای به بشر بدهد تا زندگی همراه با آسایش و آرامش بهتری را تجربه کند؛ چنانکه با صفحاتی گرمای خورشید را به انرژی مورد نیاز خود تبدیل میکند و در توسعه سبز و مناسب با محیط زیست از آن بهره میگیرد. انسان می بایست با تفکر و تعقل و تدبر بتواند راه های تسلط و تسخیر خود بر خورشید و ماه و دیگر ستارگان را نیز به دست آورد و از آن ها برای رشد کمالی خود استفاده نماید.
جهاد علمی در دو شکل، مقابله با آثار مخرب آیات تکوینی و تبدیل تهدیدها به فرصتها، از جمله خواسته های خداوند است که در قرآن به آن توجه داده شده و از آن به «جهاد کبیر» تعبیر شده. البته باید توجه داشت که از نظر قرآن زمانی این تلاش ها به عنوان جهاد علمی و جهادکبیر خوانده میشود که همه این مجاهدت ها در راستای اهداف اصلی آفرینش یعنی کمال انسان و جهان به کار گرفته شود و انسان ها بتوانند از این طریق مظهر خداوندگاری و پروردگاری شوند و از سوی دیگر بتوانند در نقش خلافت الهی، خود و جهان را به کمال برسانند.
احاطه علمی عبدالله بن عطاء مکی گوید: در مکه بودم که مشتاق زیارت امام باقر(ع) شدم، سپس به اشتیاق زیارت و دیدار آن حضرت به سوی مدینه به راه افتادم، حرکت کردم. آن شب بسیار سرد و بارانی بود و سرمایی شدید تمام وجودم را فرا گرفت. نیمه شب به در خانه امام(ع) رسیدم. با خود گفتم: دیر وقت است، صحیح نیست در این وقت شب درب خانه را بزنم. پس صبر می کنم تا صبح شود، آن گاه به ملاقات حضرت می روم. در همین اندیشه بودم که ناگهان صدای امام(ع) را از داخل خانه شنیدم که به خدمتکار خود فرمود: درب را برای عبدالله بن عطا باز کن که در این شب از سرمای شدید بسیار اذیت شده. خدمتکار درب را باز کرد و من برامام(ع) وارد شدم. - بحارالانوار، ج 46، ص 235
چهار قانون در مسیر کمال (توکل) (دعا) (قرض) (شکر)
امام علی(ع) در خطبه۹۰ به ما آموخت که برای حرکت در مسیر کمال، چهار قانون نقش تعیین کننده دارد.
قانون اول (توکل) «من توکل علیه کفاه»
هرکس که توکل به (خدا) کرد، کفایتش نماید. هرچند بدون درک درست از قانون معنویت نمی توان از این سرچشمه فیاض هستی بهره ای گرفت اما عده ای به اشتباه قانون توکل را در تضاد با تفکر و عقلانیت و برنامه ریزی، تلاش و اقدام و عمل گرفته اند و با این تصور غلط از قانون معنوی توکل دارای شخصیتی ناسازگار با فرهنگ خلاقیت، تکاپو و عمل واقع گرا و در نتیجه فقدان خود شکوفایی شده اند
زیرا تعریف ایشان از توکل نادیده گرفتن اصل اختیار و استعدادهای فطری و آموزش مهارت ها است و نیز نقش سنت ها و قوانین جاری و حاکم بر عالم هستی را در ارتباط با قانون متعالی توکل، نفی می نمایند. با تعمق در بازخوانی قانون توکل از زبان مصحف شریف به نیکی استنباط می شود که قرآن کریم با وضوحی شگفت انگیز ابعاد قانون توکل را با شرایط و مقدماتی چنین تبیین می فرماید: در کارها با آنان مشورت کن و در هنگامی که تصمیم گرفتی، به خدا توکل کن، قطعا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد (آل عمران159)
اگر دراین آیه شریف دقت کنیم، معنای توکل حقیقی را خوب می فهمیم خداوند به پیامبر گرامیش نخست دستور مشورت می دهد، فلسفه و هدف از مشورت یعنی روشن یا روشنتر دیدن واقعیات بوسیله برخورداری از فعالیت های صحیح مغزی و نیت های پاک انسانهای آگاه و خردمند. بنابراین، معنای آیه مبارکه چنین است که ای پیامبر و ای مردم، در موردی که با مسائل نظری روبرو می شوید، استبداد و خودرأیی را کنار بگذارید و با عقول و وجدانهای خردمندان شرکت کنید. (1) امام علی(ع) به ما می آموزد: من استبد برأیه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولهم (کسی که استبداد به رأی داشته باشد هلاک می شود و کسی که با افراد بزرگ مشورت کند در عقل آنها شریک شده) (نهج البلاغه، کلمات قصار)
بنابراین قانون توکل عامل ترغیب و محرک سیستم عصبی و سلول های خاکستری، ایجاد انگیزش، اندیشه ورزی، نوآوری و خلاقیت و تفکر جمعی و بهره برداری از سرمایه های اجتماعی است. پس عبور از دامنه مشورت و اتخاذ تصمیم برای حرکت و اقدام به سوی قله هدف باید هرگونه تردید و دودلی، ترس، استرس و وسواس را کنارگذاشت و به طور قاطع و امیدوار به قدرت بی-پایان و فراگیر الهی توکل کرد. قابل توجه اینکه مسئله مشاوره در آیه شریفه بصورت جمع آمده و شاور هم اما تصمیم نهایی تنها بعهده پیامبر(ص) و بصورت مفرد ذکر شده عزمت
این اختلاف تعبیر، اشاره به یک نکته مهم می کند که بررسی و مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعی، باید بصورت دسته جمعی انجام گیرد، اما هنگامی که طرحی تصویب شد باید برای اجرای آن، اراده واحدی بکار افتد. در غیر این صورت هرج و مرج پدید خواهد آمد، زیرا اگر اجرای یک برنامه بوسیله رهبران متعدد، بدون الهام گرفتن از یک سرپرست صورت گیرد، قطعاً مواجه با اختلاف و شکست خواهد شد. موضوع مهم دیگر اینکه به هنگام تصمیم نهایی باید توکل بر خدا داشته باشید یعنی در عین فراهم نمودن اسباب و وسائل عادی، استمداد از قدرت بی پایان پروردگار را فراموش مکن.
البته معنای توکل این نیست که انسان از وسائل و اسباب پیروزی که خداوند در جهان ماده در اختیار او گذاشته است، صرف نظر کند چنانکه در حدیثی از پیامبراکرم(ص) نقل شده : هنگامیکه یک نفر عرب، پای شتر خود را نبسته و آن را بدون محافظ رها ساخته بود و این کار را نشانه توکل به خدا می دانست به او فرمود: اعقلها و توکل، یعنی پایش را ببند و سپس توکل کن (2)
آری قانون توکل در مسیر کمال، موجب اتصال متوکل به انوار رحمانی و ربوبی حضرت حق میشود و با زدودن ابرهای تردید و دو دلی سبب رهایی انسان متوکل از شک و تردید و خودبینی و غرور شده و در پرتو احاطه علم، قدرت، عدالت و امدادهای غیبی خداوند متعال با عزت نفس بالا، خودباوری، و امیدوار به فضل و لطف الهی با آرامش و اطمینان دست به اقدام و عمل میزند. وسع ربنا کل شیء علما علی الله توکلنا علم پروردگار ما بر همه چیز گسترده و احاطه دارد، ما بخدا توکل کرده ایم (اعراف89) برای تأمل و تفکر بیشتر پیرامون مضمون قانون توکل در هود 54 تا 56 ابراهیم 12 و در یونس 58تا.56 بیابید.
قانون دوم (دعا) «و من سأله أعطاه»
و هر کس که از او (خدا) مسألت نماید، عطایش خواهد فرمود. دعا از نظر لغت: خواندن و ندا کردن، کمک خواستن، پرسش کردن، فریاد رسی کردن، تشویق و ترغیب کردن، نام گذاری کردن معنی شده (المنجد و مفردات راغب)
مفهوم دعا، ندا و مناجات اهل لغت درباره مفهوم دعا، ندا و مناجات، تفاوت هایی را تبیین نموده اند. برای مفهوم دعا یک معنای عام قایل شده اند به نحوی که دعا کننده هرکسی را به هر زبان و کیفیت صدا بزند دعا اطلاق می گردد. خواه دور باشد یا نزدیک، آشنا باشد یا بیگانه و صدا بلند باشد یا آهسته که در همه این موارد مفهوم دعوت و دعا صدق می کند. اما ندا درموردی صادق است که انسان با صدای بلند کسی را بخواند.لذا ندا دعایی است که با فریاد باشد و معمولا انسان جایی فریاد می زند که شنونده دور باشد یا فاصله داشته باشد
البته گاهی نیز انگیزه های خاصی باعث می شود که انسان فریاد بزند. هر چند نزدیک باشد، مثل کسی که بسیار دردمند و یا ناراحت است. در مواردی انسان دوست دارد بسیار محرمانه و خصوصی با کسی حرف بزند و درگوشی صحبت کند که این حالت را نجوا و مناجات گویند. یکی از شگفت انگیز و شکوهمندترین قوانین عالم هستی قانون دعا و مسئلت است. حالت تسلیم محض انسان خودآگاه و بصیر و با ایمان به احاطه علمی و قدرت مطلقه و مشیت الهی، سبب می شود دل خود را به اراده خالق هستی و خداوند مهربان و بخشنده پیوند زند.
انسان ضمن تلاش و کوشش و حرکت، در مقام دعا و مسئلت با وارستگی روحی و ارتباط قلبی خود با خالق فیاض هستی بخش به رحمت بی انتهای او نائل میگردد. قرآن شریف به ما می آموزد: یسئله من فی السماوات والارض کل یوم هو فی شأن (رحمن29) هر چه و هر که در آسمان ها و زمین است، از خدا مسئلت می دارد و خداوند در هر موقعی در کاریست ادعونی استجب لکم (غافر60) مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. و در آیه دیگر به پیامبر رحمت العالمین فرمود: و هنگامی که بندگان من از تو درباره من بپرسند، بگو من نزدیکم و دعای دعاکنندگانی که مرا بخوانند، اجابت می کنم پس به من روی آورده و به من اعتماد نمایند (بقره186)
حضرت امام صادق(ع) در باب اصرار و الحاح فرمود: خداوند عزوجل دوست ندارد که مردم در خواهشی که از یکدیگر میکنند اصرار ورزند اما نسبت به خودش دوست دارد، خداوند عزوجل دوست میدارد که از او سؤال کنند و درخواست کنند از آنچه نزد اوست (3) امام علی(ع) در ارتباط با مسئلت و اجابت دعا در نهج البلاغه در ضمن سفارشات به امام حسین(ع) چنین فرمود: پروردگار با اذن دعائی که به تو داده کلید خزائش را در اختیارت گذاشته است پس هر وقت بخواهی می توانی درهای نعمتش را به وسیله دعا باز کنی و ابرهای رحمتش را به ریزش درآوری و مبادا کندی در اجابت، تو را مأیوس و ناامید کند، زیرا بخشش به اندازه نیت و خواست قلبی است و بسا تأخیر در اجابت برای این است که بنده خواستار پاداش بزرگتر و آرزومند بخشش فراوان تر گردد
و چه بسا چیزی را درخواست کرده ای و به جای آن چیز دیگری که سودش در دنیا و آخرت برایت بیشتر بوده به تو عطا گردیده یا برای خاطر امر بهتری از تو بازداشته شده زیرا بسیاری از خواسته ها است که اگر عملی گردد دین را تباه می کند پس سعی کن چیزهائی را بخواهی که خوبی و جمالش باقی و عیب و وبالش فانی باشد و متوجه باش که مال برای تو نماند و تو نیز برای آن نخواهی ماند. آری بخشش منعم به اندازه نیت و مصلحت است چرا که استجابت دعای داعی، متابعت می نماید از درخواستی که از ژرفای وجود و سویدای جان و باور پاک سرچشمه می گیرد.
و ظل ممدود (واقعه30) خداوند منبع کمال، جمال و خیر مطلق است. دعای جوشن کبیر که هزار اسم و صفات الهی را به ما می آموزد و در لیالی مقدس قدر سفارش مؤکد به خواندن آن شده است. اقیانوس عمیق و گسترده ای را پیش روی ما می گذارد تا به قدر مسئلت و وسع خود از آن توشه محبت، غفران، رحمت و معرفت و... برگیریم.
قانون سوم (قرض) «و من اقرضه قضاه»
و هرکس که به او (خداوند) قرض دهد، آن را ادا می فرماید. راغب اصفهانی : چیزی که [ قرض دهنده] از مالش، به شرح رد مثلش به انسان می دهد (مفردات400) نویسنده مجمع البیان، قرض را به معنای قطع کردن گرفته (4) این معنا شاید بدان جهت است که گویا کسی که پول خود را قرض می دهد، ارتباط یا مالکیت خود را تا مدتی، از آن پول قطع می کند. در تعریف اصطلاحی قرض می توان گفت: قرض، چیزی است که مردم میان خود، رد و بدل می کنند و با آن، نیازهای یکدیگر را برطرف می سازند. قرض مقداری از مال است که انسان آن را به دیگری می دهد تا نیاز او را برطرف سازد و در موعد مقرر، اصل آن مال را بر می گرداند. خداوند منان در قرآن شریف می فرماید: اگر به خداوند قرض حسن بدهید، خداوند چند برابر آن را به شما اداء خواهد فرمود و شما را خواهد بخشید. (تغابن17)
دامنه قرض الحسنه
با دقت در سیاق آیات مربوط به قرض الحسنه می توان چنین نتیجه گرفت که در بیشتر سیاق های مربوط به آیات قرض، در کنار بحث قرض حسن، مسائلی مانند صدقه دادن، زکات دادن، کمک و شرکت در جهاد، ایمان به رسول خدا، قرآن خواندن، احسان و انفاق کردن مطرح شده است. بیشتر احادیث که در زمینه قرض دادن از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصوم(ع) به یادگار مانده، مسلمانان را در عمل به سنت حسنه قرض تشویق می کند، در این گونه احادیث، به موضوع های زیر پرداخته شده است: پی آمدهای قرضی، فایده های قرض، ثواب قرض، نوع رفتار قرض دهنده و قرض گیرنده، داشتن نیت ادای قرض (از سوی گیرنده قرض)، کمک خداوند، پیامبر اکرم(ص) و فرشتگان و اولیای الهی در ادای قرض، نتایج دنیوی و مضاعف قرض، مدارا کردن بر قرض گیرنده و گذشت بر او، و برخی مسائل دیگر.
قانون چهارم (شکر) «ومن شکره جزاه»
(و هر کس که او را سپاسگزاری کند، پاداشش دهد) «شکر» همان تصور نعمت و اظهار آن است. شکر مطلق این است که انسان همواره به یاد خدا باشد بی هیچگونه فراموشی، و در راه او گام بردارد بدون هیچگونه معصیت، اطاعت فرمان او کند خالی از هرگونه سرپیچی، و مسلم است که این اوصاف در کمتر کسی جمع می شود و این که بعضی اصولا آن را محال پنداشته اند، بی اساس است و دلیل بر عدم آشنایی آنها به مفاهیم و این مراحل از عبودیت است (6)
قانون شکر یعنی ارتباط مستمر شاکر با امتداد سایه سار رحمت بی انتهای الهی چنانکه در مصحف شریف از این قانون خداوند منان رمزگشایی نمود آنجا که می فرماید: و اذ تأذن ربکم لئن شکرتم لازیدنکم... (ابراهیم7) و باز به خاطر آرید وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما می افزایم. و نیز در فلسفه شکر و اینکه نتیجه شکر به شاکر می گردد در سوره لقمان به ما می آموزد: و قطعا ما به لقمان حکمت دادیم
شکرگزار خدا باش و هر کس کفران بورزد (هیچ ضرری به خدا نخواهد زد بلکه به ضرر خودش تمام خواهد گشت) زیرا خداوند بی نیاز و همه صفات و افعالش شایسته و محمود می باشد (لقمان12) حضرت سلیمان(ع) پس از مشاهده عنایت فراوان خداوند متعال چنین گفت: این از احسان و عنایت پروردگار من است تا مرا آزمایش نماید که آیا شکر او را خواهم گذاشت یا کفران نعمت خواهم کرد و هر کس شکرگزار باشد به سود خویشتن شکر می گذارد و هر کس کفران می ورزد (به ضرر خودش تمام خواهد شد) زیرا پروردگار من بی نیاز و بخشنده است (نمل4)
شکر خدا یا سپاس از مردم
همواره سپاس و تشکر، در مقابل «نعمت» است. نعمت و احسان هم یا مستقیما از سوی خدا به ما می رسد، یا بندگان خدا واسطه خیرند و نیکی بر دست آنها جاری می شود و ما از نیکوکاریها و یاریها و مساعدتهای مردم بهره مند می شویم و «نعمت الهی» از این طریق شامل ما می گردد. تصور نشود که «شکرخدا» با «سپاس از مردم» منافات دارد، بلکه گاهی شکر الهی در سایه تقدیر و تشکر و حق شناسی از مردم تحقق می پذیرد و خداوند به این گونه سپاسگزاریها راضی است، بلکه به آن دستور می دهد. پس، بحث شکر، اختصاص به زبان ذاکر و قلب شاکر و سجده شکر در برابر نعمتهای الهی و در پیشگاه خداوند متعال ندارد، بلکه جلوه ای از شکر هم در ارتباط با نعمت ها و نیکی هایی است که از مردم به ما می رسد و نسبت به آنان هم باید شاکر باشیم (7)
از حضرت رضا(ع) : من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزوجل (8) هر کس مخلوق های نعمت دهنده را سپاس نگوید، خدا را سپاس نگفته. از امام سجاد(ع) : اشکر کم لله اشکر کم للناس (9) شکرگزارترین شما نسبت به خدا، کسی است که نسبت به مردم سپاسگزارتر باشد. و از پیامبر اکرم : من لا یشکر الناس لایشکر الله (10) کسی که مردم را سپاس نگوید، شکر خدا را هم انجام نمی دهد
.1- جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج15، 2- تفسیر نمونه، ج3،3- صحیحه وسائل، ج 4، ص .1109 4- طبرسی، مجمع البیان، ج 6 ص .255 6- تفسیر المیزان، ج 4، ص .38 7-محدثی، جواد، اخلاق معاشرت، بوستان کتاب. 8-میزان الحکمه، ج5، ص .153 9-همان، ص .148 10-نهج الفصاحه، حدیث1201 .
علوم دینی و غیردینی
مبنای تقسیمبندی علوم به«دینی» و «غیردینی» چیست؟ و علوم بشری در اسلام چه جایگاهی دارد؟
اگر دستاوردهای علمی بشر را کشف یک سلسله علت و معلول در ارتباط با عالم طبیعت و عالم انسانی به حساب آوریم، بنابراین تقسیمبندی علوم به دینی و غیردینی درست نیست. شهید بزرگوار مرتضی مطهری: اساسا این تقسیمبندی درست نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم بندی کنیم، علوم دینی و علوم غیردینی، تا این توهم برای بعضی پیش آید. علومی که اصطلاحا علوم غیردینی نامیده میشوند، از اسلام بیگانهاند. جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا میکند که هر علم مفید و نافعی را که برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است، علم دینی بخوانیم.
و اگر کسی خلوص نیت داشته باشد و برای خدمت به اسلام و مسلمین آن علم را تحصیل کند، مشمول اجر و ثوابهایی که در تحصیل علم گفته شده است. مشمول این حدیث است که:و ان الملائکه لتضع اجنحتها لطالب العلم فرشتگان بالهای خود را زیر پای طالبان علم مینهند، اما اگر خلوص نیت در کار نباشد. تحصیل هیچ علمی، ولو یاد گرفتن آیات قرآن، اجر و ثوابی ندارد.
برای بشریت هیچ چیز گرانتر و مشؤومتر از جدایی دین و دانش نیست. این جدایی، تعادل اجتماع بشری را از بین میبرد هم دنیای قدیم و هم دنیای جدید گاه دچار بیتعادلی شده و تعادل خود را از دست داده است. زمانی مردم گرایشهای دینی خود را جدا از علم جستجو میکردند
این بیماری عمده دنیای قدیم بود، همچنان که بیماری عمده دنیای جدید این است که عدهای در جستجوی علم منهای دین هستند. اکثر انحرافات و بدبختیهایی که بشر امروز را تهدید میکند، ناشی از این است که علم را جدا از ایمان میخواهد. همای سعادت آن روز بر سر بشر سایه خواهد گسترد که وی عمیقا پی ببرد که به این هر دو اصل مقدس نیازمند است و بداند، مرغی است که به دو بال نیاز دارد، بالی از دانش و بالی از ایمان. (امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص100)
آداب کسب علم و حکمت از عالمان
هدف اسلام در زمینه تعلیم و تزکیه نفوس و نقش تقوا در کسب تعلیم کامل الهی، به برخی آداب و آثار بهره مندی از علم عالمان دینی به جرأت می توان گفت محوری ترین هدف اسلام، آموزش و پرورش است، (آل عمران 164 و بقره 129 و 151 جمعه2 بقره151-129 آموزش و تعلیم بر تزکیه و پرورش مقدم شده و در حقیقت تعلیم به عنوان مقدمه دست یابی به تزکیه مطرح شده است: پروردگارا، در میان آنان فرستاده ای از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و تزکیه شان کند، زیرا که تو خود، شکست ناپذیر حکیمیاین در حالی است که در آیات دیگر همواره تزکیه بر تعلیم مقدم شده تا معلوم گردد که هدف غایی و نهایی از هرگونه آموزش و تعلیم، تنها تزکیه و پرورش انسان است. چنانکه می فرماید: به یقین، خدا بر مؤمنان منت نهاد ]که[پیامبری از خودشان در میان آنان برانگیخت تا آیات خود را برایشان بخواند و تزکیه شان کند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد (آل عمران 48 و 164 بقره 151 جمعه 2)
چیستی کتاب و حکمت در تمامی این آیات آن چه تعلیم داده می شود کتاب و حکمت است. کتاب به مجموعه قوانین و مقرراتی گفته می شود که زندگی را سامان می دهد و حکمت به معارفی اطلاق می گردد که زندگی را معنا و مفهوم می بخشد. اصولا عموم مردم از طریق کتاب های آسمانی با مجموعه مقررات و قوانین آشنا میشوند؛ قوانینی که چگونگی رابطه میان انسان با خدا، انسان با انسان و انسان با طبیعت را تبیین می کند. در فرهنگ قرآنی، کتاب همان مقررات و قوانین است
از این رو گاه با فعل ماضی «کتب» آمده که به معنای قانون نوشته شده و مقررات مکتوب می باشد. از آن جمله می توان به عبارت کتب علیکم الصیام اشاره کرد که درباره وجوب روزه و قانون آن است. البته قرآن تنها کتاب قانون و مقررات نیست چنان که دیگر کتب آسمانی نیز این گونه نیست بلکه بخشی از کتاب آسمانی به حکمت ها و معارف اشاره داشته و معرفت انسان را به خود، خدا و هستی افزایش می دهد و برای او جهان بینی و بینش و نگرش خاصی فراهم می آورد. پیامبران به عنوان عالمان الهی ماموریت داشتند تا کتب حاوی قوانین و حکمت های الهی را به مردم افزون بر قوانین و حکمت های عقلانی آموزش دهند تا انسان با این آموزش ها و عمل به قوانین و مقررات وحیانی و عقلانی، خود را تربیت کرده و تزکیه نماید. البته پیامبران نقش تزکیه کننده را همانند تعلیم دهنده به عهده داشتند.
به این معنا که آموزش های آنان و نیز نوع رفتارها و هدایت های ایشان خود عامل تزکیه نفوس بشری بود ولی در این میان تلاش های انسانها نیز بی تاثیر نیست هرچند که در این آیات به این بخش دوم اشاره ای نشده است. به هر حال، نقش پیامبران به عنوان تعلیم دهندگان و تزکیه کنندگان نقش اساسی در جوامع بشری براساس آموزه های قرآنی است و انسان هیچ گاه بی نیاز از تعلیم دهندگان و تزکیه کنندگان آسمانی نیست، چرا که فقدان چنین افرادی به معنای فقدان تعلیم و تزکیه الهی و وحیانی انسان هاست حال آنکه بشر برای آموزش و پرورش، نیازمند آنان است
از این رو اولیای معصوم الهی(ع) و نیز عالمان اسلامی در حکم معلمان و مزکیان معرفی شده و در برخی روایات نقش عالمان اسلامی همانند انبیای بنی اسرائیل دانسته شده است. البته در آموزه های قرآنی این معنا مورد تاکید است که مجموعه کامل قوانین در آموزه های وحیانی قرآن و سنت بیان شده و اسلام به سبب وجود اولیای الهی با نصب امیرمومنان علی(ع) در غدیر خم، در نقش تعلیم و تزکیه کنندگان از این لحاظ کامل و تمام است. بنابراین همواره کسانی که نقش پیامبران را در جهان بشری ایفا می کنند وجود دارند و زمین هرگز از حجت الهی خالی نیست تا به تعلیم و تزکیه الهی بشر مشغول باشد.
علم و عالم در کلام آیتالله بهجت(ره)
تبلیغ دینی
شنیدم زمانی که مرحوم آقا شیخ غلامرضا یزدی در یزد اقامت داشت خیلی خوش زندگی میکرد، ولی هرگاه به روستاهای اطراف میرفت با خود نان و ماست و... برمیداشت و به هر ده که میرسید، قرائت نماز و مسایل مورد نیاز را به مردم یاد میداد و آنگاه به آبادی دیگری میرفت و همه حال خوراکش از خودش بود و از غذای مردم پرهیز میکرد.
آنان که مثل انبیا (علیهم السلام) مأمور تبلیغ هستند و بدون چشمداشت و منت، کار آنها را انجام دهند، خدا میداند چه مقامی دارند!
البته در صورتی که عالم بما یفعل و یترک و عمال بما یأمر و ینهی باشند.
اگر کسی تشخیص بدهد که به این کار اقدام کند و عالم و عامل باشد و با نشر علم شکرانهاش را ادا کند، باید از شادی کلاهش را به عرش بیندازد.
مقام اجتهاد، روزی است
در بعضی از روایات آمده است که خداوند تبارک و تعالی رزق و روزی طالبین علوم الهیّه را ضمانت کرده است: ضمنت لاهل العلم أرزاقهم، میدانیم که باید وجوهی از زکات یا بیت المال به طالبین علوم دینیه پرداخت شود. به طوری که اگر این وجوه را به آنها ندهیم نمیتوانند طلب علم کنند، و در این صورت همه چیز بر باد است. طلب علم، طلب معرفت یک قانون الهی و فطری است. نمیشود مردم جاهل و نادان بمانند. خدا میداند که جاهل بودن به حکم شرع چه عواقب وحشتناکی را در پی دارد.
بسیاری از ظالمین به علت جهلشان مرتکب خیلی از ظلمها میشوند، که اگر عالم بودند آن همه ستمکاری را که برای آنها سودی ندارد انجام نمیدادند.
البته ظلم و ستم چه، منفعتی برای کسی داشته باشد و چه ،منفعتی نداشته باشد حرام است و نباید آن را انجام داد.
بنابراین مسئله تعلیم و تعلّم، از واجبات و از مهمّات شرع است و لایقاس به شیّ، مخصوصا تعلیم و تعلّم علوم دینیه.
تعلّم علوم دینیه واجب است چه متعلم به درجه اجتهاد برسد یا نرسد و اگر نتواند به آن درجه برسد، همین مقداری را که خوانده و مادون اجتهاد است، همینها را به دیگران تعلیم کند.
یکی از آقایان میگفت: زمانی که برای تعلیم علوم دینیه وارد حوزه نجف شدم، به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام توسّل کردم که به مقام اجتهاد برسم.
حضرت امیرالمؤ منین(ع) را در خواب دیدم که حضرت فرمودند: اجتهاد مثل روزی است، قسمت هر کسی نیست، قسمت شما هم نشده است.
پیش خود گفتم خواب که حجّیت ندارد، لذا فردا همان توسّلی را که داشتم ادامه میدهم.
فردا شب هم حضرت را در خواب دیدم که فرمودند: مگر به تو نگفتم که اجتهاد روزی است، هر روزی قسمت هر کسی، نیست.
باز هم گفتم خواب که حجّت نیست، لذا باز هم توسّلم را ادامه دادم. شب سوم باز امیرالمؤمنین(ع) را درخواب دیدم، حضرت فرمودند: مگر نگفتم اجتهاد روزی است و قسمت شما نشده و روزی تو نیست. برای چه این اجتهاد را میخواهی؟
عرض کردم: برای اینکه به مقامات عالیهای که از اجتهاد بدست میآید برسم.
حضرت فرمود: تا آنجا که میتوانی درسی را که خواندی و یاد گرفتی تا به همان جا را تعلیم دیگران بده، به آن مقام میرسی.
او میگفت: من هم تا رسائل و کفایة، خواندم. دیدم نمیتوانم بیشتر از آن را استفاده کنم. لذا به تدریس آن چیزی که خوانده بودم مشغول شدم.
خدا میداند که در نجف تقریبا کسی نبود که در درس او حاضر نشده و از او استفاده نبرده باشد. دروس مقدمات، ادبیات، منطق، ریاضیات، همه را تدریس میکرد و تقریبا مثل اینکه حافظ همه آنها هم بود.
لزوم استنساخ و عکسبرداری از کتابهای خطّی و منحصر بفرد شیعه
ما باید سعی کنیم که کتب خود را جمع آوری و حفظ کنیم و نگذاریم از بین برود.
حداقّل از کتب خطّی و منحصر به فرد، مخصوصا کتابهایی را که میدانیم در معرض سیل یا خطر دیگری است، استنساخ و عکسبرداری کنیم. یازده کتاب از یکی از آقایان معاصرِ شیخ (شیخ مرتضی انصاری) رحمه اللّه از بین رفته است و همچنین از بزرگان دیگر.
چرا باید ما به مهمّات خود اهمّیّت ندهیم؟! کتابهای خطّی منحصر بفرد ما را حشرات، باران و رطوبت از بین برده و میبرد و یا آنها را در جاهایی گذاشته ایم که حتّی خارجیها هم از آنها بیخبرند، و گرنه به اَعْلَی القِیَم (بالاترین قیمتها.) خریده و میبردند، چنانکه بسیاری از خزاین علمی و کتب خطی ارزشمند ما را بردند.
شایسته است حفظ و تدریس نهج البلاغه و.. .
نهج البلاغه برای شیعه بلکه برای هر کس که غیرمعاند باشد، کتاب با عظمت و بزرگی است و ما باید در اثر کثرت مراجعه و مباحثه، آن را حفظ باشیم و برای فهم آن احتیاج به عربیّت و بلاغت داریم.
اگر بفهمیم قرآن چیست، نهجالبلاغه و صحیفه سجّادیه را میفهمیم، و گرنه کسانی که میگویند قرآن را میفهمیم و نهجالبلاغه را نمیفهمیم، دروغ میگویند؛ زیرا مطالب دقیق در قرآن بسیار است که لا یَعْلَمُها إِلاّ الاْ ءَوْحَدِیُّ مِنَ النّاسِ(جز افراد نادر آن را نمیدانند.) از حیث سند نیز کسانی از عامه هستند که اسناد و مدارک نهجالبلاغه را داشتهاند.
ابن ابیالحدید شخصی را ذکر میکند که قبل از ولادت مرحوم سیّد رضی خطبه شقشقیه را در کتاب خود آورده است. ابن ابی الحدید میگوید: به خدا سوگند، این خطبه را من در کتابهایی یافتهام که دویست سال پیش از ولادت رضیّ نوشته شدهاند.
بنابر این کتاب نهج البلاغه با این علوّ مرتبهاش یَلیقُ حِفْظُهُ وَ تَدْریسُهُ وَ بَیانُ خُطَبِهِ عَلَی الْمَنابِرِ. شایسته است حفظ و تدریس آن و اینکه خطبههای آن بر بالای منبرها بیان شود.»
تفاوت و مشابهت ما با علمای سَلَف
به معلومات و واضحات خود، عمل نمیکنیم، مَعَ ذلک مقامات و علمیات و معارف بالاتر را طالبیم.
به یاد دارم در کربلا شیخ نابینایی در بالا سر سیّدالشهدا علیهالسّلام و درحالی که مرا نمیدید، به پسرش که کوچک بود و هنوز بالغ نشده بود، میگفت:
پسرم! نماز بخوان.
وقتی پسر به نماز ایستاد، در وقت نیّت، وقتی که میخواست به او یاد دهد که چگونه نیّت کند، میگفت: پسرم! در نماز دلت را به خدا ببند!
یک کلمه است، گوش کردن و نکردن، گفتن و نگفتن ولی فرقش از زمین تا آسمان است.
اگر میل داری به جایی برسی که سیّد رضی، سیّد مرتضی، و شیخ مفید رحمهم اللّه رسیدند، کاری بکن که آنها میکردند، تا به مقامات آنها برسی. آری، با حرف تنها نمیتوان به جایی که آنها رسیدهاند رسید.
علمیات آنان شرق و غرب را فرا گرفته و عملیات آنها هم قابل انکار نیست و کرامات عجیب و غریب هم از آنها نقل شده که قابل انکار نیست.
بنابراین، فرق ما و آنها این است که آنها اهل علم و عمل و صاحب مقامات و کرامات بودهاند و ما نیستیم.
به نظر بنده تفاوت میان ما و آنها فقط در این است که آنها به آنچه میدانستند، عمل میکردند؛ ولی ما حتّی آنچه را که میبینیم، عمل نمیکنیم! و حتی أَلاْءَهَمّ فَالاْءَهَمَّ و أَلاْءَوْجَب فَالاْءَوْجَب را رعایت نمیکنیم! آنها در مقام عمل حتی در عمل به مستحبّات، منتظر حالی بودند که آن را خوب انجام دهند! تنها مشابهت ما با آنها این است که آنها در ایمان و یقین قوی بودند و صلابت داشتند و ایمان و یقین ما ضعیف است!
خودکشی در تحصیل علم!
انسان وقتی زحمات فقهاء را میبیند، میفهمد که این روایت درست است که: مِدادُ الْعُلَمآءِ أَفْضَلُ مِنْ دِمآءِ الشُّهَداءِ. مداد(مرکب قلم) علما از خون شهیدان برتر است.
در روایت منقول از امام صادق(ع) آمده است: إِذا کانَ یَوْمُ الْقیامَةِ، جَمَعَ اللّه ُ عزّ و جلّ النّاسَ فی صَعیدٍ واحِدٍ، وَ وُضِعَتِ الْمَوازینُ فَتُوزَنُ دِماءُ الشُّهَداءِ مَعَ مِدادِ العُلَماءِ، فَیُرَحَّجُ مِدادُ العُلَماءِ عَلیدِماءِ الشُّهَداءِ.؛ (وقتی روز قیامت فرا میرسد، خداوند عزّوجلّ مردم را گرد هم میآورد، و ترازوها [برای سنجش اعمال] نهاده میشود و خون شهیدان با مداد (مرکب قلم) دانشمندان سنجیده میشود و در نتیجه مداد دانشمندان سنگینتر از خون شهیدان میگردد.)
با دقت نظر، معلوم میشود که همین طور است؛ زیرا آنها (فقهاء) در اطاقهای مطالعه و حجره هایشان در تحصیل علوم دینی و معارف الهی خودکشی میکردند!
همان خودکشی و از خود گذشتگی را که مجاهدان فیسبیل اللّه در میدان جنگ و جهاد دارند!
علمای سلف به تشریفات اهمیّت نمیدادند
مطالعه تراجم(شرح حال)علمای سلف، مانند مطالعه کتابهای اخلاقی معتبر است.
وقتی انسان به شرح حال و زندگانی آنها نگاه میکند، مثل این است که کتاب اخلاقی درست و معتبر را مطالعه کرده است.
آنها زندگی دنیا را چگونه ساده میگذراندند و چقدر راحت بودند و چه استفادههایی از عمر خود میبردند.
آقا شیخ مهدی خالصی رحمه اللّه که از علمای کاظمین بود و نماز جمعه را واجب میدانست و اقامه میکرد، وقتی نهار برای طلبهها میآوردند، مینشست و با آنها نان و باقلای سبز پخته میخورد. آری، این گونه علمای گذشته به تشکیلات و تشریفات اهمیّت نمیدادند، ولی گویا ما آن را برای خود لازم و لابُدَّمِنْه (ضروری) میدانیم.
منشأ اینقدر تفاوت بین ما و علمای گذشته!
منشأ اینقدر تفاوت بین ما و علمای گذشته که صاحب آن همه کرامات بودند و علّت عقب ماندگی ما از آنها چیست؟ باید منشأ آن را پیدا کرد.
با اینکه آنها هم همین کارهایی را که ما به آن مشغولیم از قبیل درس و مباحثه و تدریس و تلمذ و نوشتن انجام میدادند. آیا علّت آن است که آنها مستحبات را بجا میآوردند؟
گمان میکنم اگر تفحص کنیم، پیدا میکنیم که فرق ما و آنها در چیست.
با اینکه امکانات زندگی آنها از ما کمتر بود، ولی حرکتشان بیش از ما و نتیجه کارشان بیشتر بود. ما با اتوبوس و هواپیما در مدّت حدود یک ساعت (یا کمتر و یا بیشتر) از تهران به اصفهان میرویم و به منبر میرویم. ولی چقدر در مردم اثر گذاشتهایم؟ و چقدر مردم را اصلاح کردهایم؟
ولی آنها همین فاصله را در طول یک ماه و یا یک هفته و یا چند روز میرفتند. با این حال، خدا میداند که مردم زمانشان چقدر رو به راهتر بودند و چقدر علما آثار مثبت در میان آنها گذاشتهاند.
ما در بیتالمال زیاد تصرّف میکنیم و به مختصر قانع نمیشویم، ولی آنها کم تصرّف میکردند. با این حال، نتیجه کار ما کم و نتیجه کار آنها زیاد بود. در هر حال، باید ببینیم ما بِهِ الإِمْتیاز ما و علمای گذشته چیست؟
بعضی از آنها در رکوع و سجده فقط سه مرتبه سبحاناللّه میگفتند. ماکه بیشتر میگوییم، چرا کار ما بینتیجه است؟ چرا؟ باید حساب کنیم و ببینیم که ما بِهِ التَّفاوت ما و آنها چیست؟ عموم آن طبقه، اهل کرامت بودند و در درس نیز اهل تلاش و تحقیق فراوان بودند. چرا ما اینقدر با آنها فرق داریم؟
بعضی از آنها ادعا میکردند اگر کتابهای موجود از بین برود، تمام اصول و دوره فقه را میتوانیم بنویسیم. اهل گزافهگویی هم نبودند.
مرحوم شیخ انصاری با آن همه درس و بحث و تألیف، هر روز زیارت عاشورا، زیارت جامعه و یک جزء قرآن میخواند.
گویا علت عقبماندگی ما، ترک مستحبات است. علمای سابق بدان ملتزم بودند. از قبیل زیارت و دعا و تلاوت قرآن و یا نماز اول وقت و ترک مکروهات، مانند خواب بینالطلوعین.
تفاوت ما و علمای سلف این است که آنها در علم و عمل ترقّی داشتند و ما معترفیم به تقصیر در علم و عمل. تخلّف و عقب ماندگی ما از علمای سلف و قُدما خیلی زیاد است.
خیلی خطرناک است که ندانیم قدما کدام راه را میرفتند. خدا کند مُسْتَبْصِر و مهتدی شویم به آنچه موجب عقب افتادگی ما شده است. اگر اهل عمل باشیم و تفحص کنیم، قطعا علّت را پیدا خواهیم کرد.
لَیْسَ الْعِلْمُ بِکَثْرَةِ التَّعْلیمِ وَ التَّعَلُّمِ
اگر از کثرت مطالعه عاجز باشیم، از خدا برکت در اشتغال را بخواهیم که آنچه از کثرت حاصل میشود، از برکت حاصل میگردد؛ زیرا:
«لَیْسَ الْعِلْمُ بِکَثْرَةِ التَّعْلیمِ وَ التَّعَلُّمِ. علم با تعلیم و تعلّم فراوان حاصل نمیشود.» (بحارالانوار، ج 1، ص 224)
«لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، إِنَّما هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُریدُ اللّه تبارک و تعالی أَن یَهْدِیَهُ. علم با فراگیری حاصل نمیشود، بلکه نوری است که در قلب هرکس خداوند تبارک وتعالی بخواهد هدایت کند، قرار میگیرد.» (مشکاة الانوار، ص 325) و خداوند میتواند در مدت کم فواید فراوان به انسان عنایت فرماید.
دو برادر، که آقازاده بودند و بنده برادر بزرگتر را دیده بودم، از یکی از فرزندان آنان شنیدم که به نقل از آن دومی گفت:
ما دو برادر هر دو در مکتب بودیم، من بعداز درس میرفتم و بازی میکردم ولی برادرم مینشست و درس را تکرار و حفظ میکرد، ولی در وقت جواب دادن، من بهتر از او جواب میدادم!
سختی اشتغال به تدریس در زمان ابتلا
ما از اساتید و مشایخ شنیده بودیم که در شبانه روز فلان مقدار تدریس میکردند. ولی این در زمانی است که فارغالبال و محفوظ باشند؛ ولی در مثل این زمانه که جهان اسلام و مسلمانان غرق در بلا هستند و فراغ بال نیست، نمیتوان مثل آنها به درس و بحث مشغول شد.
گاهی در مورد بعضی شنیده میشد که شانزده درس یا مباحثه دارد. و یا اینکه آقا میرزا محمود شیرازی رحمهاللّه میفرمود:
من هجده مباحثه در شبانه روز داشتم. اینها فکر دیگری جز درس و بحث نداشتند و در امور دنیا قانع بودند و به قناعت میگذراندند، ولی در امور آخرت که همین درس گفتن بود، پرکار بودند. در روایت آمده است:
«مَنْ أَصْبَحَ مُخَلّیً فی سِرْبِهِ وَ عِنْدَهُ قُوتُ یَومٍ، قَدْ أَصْبَحَ مَلِکا آمِنا. هرکس در خانه خود آسوده بنشیند و روزیِ یک روز خود را داشته باشد، پادشاه آسوده است.» (مستدرک الوسائل، ج 12، ص 52) اگر کسی امروز یکی دو تا مباحثه را با مطالعه انجام دهد، موفّق است و واقعا کار کرده است، مگر اینکه نسبت به بلاها و گرفتاریهای اسلام و مسلمانها و بخصوص شیعیان بیتفاوت باشد و بگوید هر چه میخواهد، بشود! ولی ایمان ما کامل نیست و از طرفی هم نمیتوانیم بر ضدّ ایمان کار کنیم و در برابر هر بلایی که بر سر مسلمانان میآورند، بیتفاوت باشیم.
عجیب است چین با ژاپن میجنگد، باید ضررش برسرشیعه بیاید! بلایی که برسر شیعه آمده و میآید، بر سر هیچ فرقهای نیامده است. شرق و غرب که سالها است با هم دعوی دارند، هر دو با هم صلح میکنند و به جنگ با شیعه مشغول میشوند.
مگر میشود زن را از حیات محروم کرد؟
ما دلیلی نداریم که زن را از آموختن علم محروم کنیم مضافا به اینکه: طلب العلم فریضة لکل مسلم و مسلمة.
اگر علم آموختن توسط محارم باشد اولی است. مهم آن است که مراعات واجبات را بکنند. مهم آن است که بعضی وقتها که زن از خانه برای درس بیرون میرود، نمیداند چگونه برود و برگردد. البته مردها هم همینطورند که باید مراعات واجبات را بکنند، مثل زنها.
علم حیات است، مگر میشود زن را از حیات محروم کرد؟
برخی از زنها و دختران علما به بعضی از مقامات رسیدهاند؛ ملاعلی همدانی دخترانش را به شرط بردن به نجف (برای تحصیل علم) شوهر میداد.
چهار علم برتر از دیدگاه امام کاظم (ع)
شکی نیست که علم یکی از مهمترینها در ارزشگذاری کرامت و شرافت انسانی است. به این معنا که اگر بخواهیم مؤلفههایی برای ارزشگذاری انسان از غیر انسان بیان کنیم، عنصر علم در کنار تقوا و ادب و اخلاق یکی از مهمترینهاست؛ این معنا از آموزههای قرآنی نیز به دست میآید ولی رسیدن به این حقیقت با توجه به اینکه همه زندگی بشر متأثر از علم است از امور بدیهی بشر امروزی است. اما کدام یک از علوم، برترینهاست تا سرمایه عمر خودمان را در کسب آن هزینه کنیم.
علم، علت خلافت انسانی
خداوند انسان را خلیفه و جانشین خود در زمین قرار داد. و خداوند نیز به علم حضرت آدم (ع) استدلال کرد. (بقره30 تا 33)
در این میان ابلیس از افراد نوع جن، این انتخاب را نادرست دانسته و با استناد به عنصر خاکی جسم بشر و عنصر آتشی و انرژی جسم جن، به این نتیجه رسید که به طور طبیعی خلافت، شایسته و بایسته اوست و از همین رو نسبت به پذیرش خلافت ایشان اعتراض کرد و حاضر به اطاعت نشد و سجده اطاعت به جا نیاورد. (اعراف12؛ ص76)
البته ابلیس قیاس معالفارق داشت؛ زیرا آنچه موجب انتخاب آدم (ع) و فرزندانش به عنوان خلیفه شد، جسم او نبود، بلکه روح و علم او بوده است؛ زیرا حضرت آدم (ع) به سبب ساختار ویژه روح کامل فعال از یک سو، و جسم قابل کامل، از این توان بهرهمند شد که همه علوم اسمایی و صفاتی الهی را در خود جا دهد و آن را در فرآیندی به فعلیت و ظهور در آورد.
بنابراین نقش علم در جایگاه بلند انسان و شرافت و کرامتیابیاش، اصلی است که باید مورد توجه همه هستی از جمله خود انسان باشد. به این معنا که بداند علت و عامل شرافت و کرامت او، همان علم الهی است که ظرفیت خلافت را به او بخشیده است.
چهار علم برتر
چه کنیم که در این مدت کوتاه عمر، علومی را فعلیت و ظهور بخشیم که در شرافت و کرامت آدمی نقش مستقیم و تأثیرگذاری دارد؟
در پاسخ به این پرسش امام موسی کاظم(ع) میفرماید: وجدت علم الناس کله فیاربع: اولها أن تعرف ربک؛ و الثانیهًْ أن تعرف ما صنع بک؛ و الثالثهًْ أن تعرف ماأراد منک؛ و الرابعهًْ أن تعرف ما یخرجک من دینک؛ علومی را که مردم به آن نیاز دارند در چهار چیز یافتم: اول اینکه خدای خودت را بشناسی؛ دوم اینکه بشناسی که خداوند با تو چه کار کرده است؛ سوم اینکه بشناسی که خداوند چه چیزی از تو میخواهد؛ و چهارم اینکه بشناسی که چه چیزی تو را از دینت خارج میکند (بحارالانوار، ج 78، ص 328)
1. خداشناسی و معرفت الله: نخستین علم و مهمترین علوم که جایگاه انسانیت آدمی را تثبیت میکند، همان معرفتالله است. از آیات قرآنی بویژه آیه 12 طلاق به دست میآید که این علم به عنوان یک غایت برای بشر از سوی خداوند تعریف و تعیین شده است
الله الذی خلق سبع سماوات و منالأرض مثلهن یتنزلالأمر بینهن لتعلموا أن الله علی کل شیء قدیر و أنالله قد احاط بکل شیء علما؛ خدا همان کسی است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید. فرمان ]خدا[ در میان آنها فرود میآید، تا بدانید که خدا بر هر چیزی تواناست و به راستی دانش وی هر چیزی را در بر گرفته است.
شناخت خداوند جهت و سبک زندگی را دگرگون میکند. هر چه انسان به صفات الهی و قدرتش آگاهتر و داناتر باشد به همان میزان در راه مستقیم گامهای استوارتری بر میدارد و عزم علمی او را در عزم عملی یاری میرساند. این گونه است که انسان در مسیر راست، خدایی میشود (بقره138) و میتواند در مقام ربانی (آل عمران79) ربوبیت و پروردگاری کند.
راه رسیدن به این مقام، همان عبودیت است (حجر99)؛ زیرا عبودیت که در قالب تقوای علمی و عملی خودنمایی میکند؛ انسان را به مقام یقین شهودی و علم حضوری میرساند و از پس هر آیهای از آیات الهی ملکوت آنها را یعنی خدا را میبیند. البته این حرکت کمالی از علم الیقین تا عینالیقین (تکاثر5 و 7) و تا حقالیقین (واقعه95؛ حاقه51) ادامه مییابد
از این رو در آیات قرآنی تقوا به عنوان عنصر ارزشگذاری برای انسان معرفی میشود و خداوند معیار داوری درباره اکرم بودن انسان را تقوای هر شخصی میداند (حجرات13)؛ زیرا این تقواست که آن معرفت و یقین را تحقق میبخشد و آدمی را به علم الهی میرساند (بقره282؛ انفال29؛ طلاق2 و 3)
البته بسیاری از مردم تا دم مرگ در غفلت هستند و دنیا آنان را فریب میدهد و زمانی چشم باز میکنند و حقیقت را به علم یقین مییابند که دیگر دیر شده است. (ق21 و 22)
2- خودشناسی و معرفت نفس: انسان باید نقاط ضعف و قوت خود را بشناسد تا بتواند در مسیر درست گام بردارد. اینکه بداند در ذاتش فقر امکانی و وجودی است و همه هستی او با قوت الهی باقی و برقرار است و اگر این قوت حذف شود نیستی و نابودی محض خواهد بود و تنها راه دستیابی به غنا آن است که همواره متصل به خداوند باشد که غنی بالذات است (فاطر15)، آنگاه میتواند در زندگی کاری کند که او را به منبع لایزال قدرت و بقا متصل کند. یعنی بخواهد از راه تقوا و عبودیت، خود را به خدا متصل کرده و از آن منبع برای بقا و کمال خویش سود برد.
3- هدفشناسی و راهشناسی: اینکه خداوند حکیم که همه چیز را هدفگذاری کرده و به هدفی آفریده، از انسان به عنوان یکی از آفریدههایش چه میخواهد. اگر انسان هدف اصلی آفرینش خویش را بداند میتواند در همان مسیر گام بردارد و همه ابزارها و امکانات رسیدن به آن را شناسایی کند و به کار گیرد
انسانی که گمراه شده نمیتواند حرکت و تحرکی داشته باشد یا حرکتش سودمند باشد. یعنی کسی که گمراه است ممکن است هدف را بداند ولی در مصداق آن خطا کرده و یا مسیری را انتخاب میکند که او را به هدف نمیرساند. انسان با عقل و وحی، دین خود را بشناسد و راه راست را بیابد و در آن مسیر گام بردارد. راهشناسی به معنای راهنماشناسی نیز خواهد بود
لذا علومی که انسان در این زمینه نیاز دارد اموری چون معاد شناسی، نبوت شناسی، صراط شناسی و مانند آن است. به این معنا که بداند به کجا و با چه چیزی و با راهنمایی چه کسی و در چه مسیری میرود. پس لازم است که اصول دین را بداند و آن را مورد توجه قرار دهد. به سخن دیگر، اصول دین مهمترین علومی است که هر بشری باید بداند، زیرا فلسفه زندگی او را تعیین و مشخص میکند و همچنین سبک زندگی او را بیان میدارد.
امام موسی کاظم(ع) درباره نقش تعلم دین و دینشناسی میفرماید: سعی کنید که دین خدا و دستوراتش را بشناسید و از مقررات آن آگاه گردید و گرنه در نزد خدا و ملائکه و مومنین همانند صحرانشینهای نادان و بیفرهنگ خواهید بود. (بحارالانوار، ج 17، ص 208)
انسان وقتی هدف و راه را بشناسد باید در مقام عمل نیز عزم و اراده قوی بر انجام داشته باشد. بسیاری از مردم برخلاف علم خود عمل میکنند (نمل14) و همین مساله موجب میشود که در مقام عزم شکست بخورند و برخلاف جزم خود رفتار کنند. در این میان شیطان و هواهای نفسانی بسیار تاثیرگذار است. (طه115) البته برخی از اعمال سختتر است؛ از جمله نماز که تنها اهل خشوع و خضوع حاضرند هر روز در پنج وقت به انجام آن مبادرت کنند و برای بسیاری از مردم نماز، امری بزرگ و دشوار است. روزه و صبر و استقامت در کارهای خوب نیز اینگونه است
خداوند میفرماید: و استعینوا بالصبر و الصلاهًْ و انها لکبیرهًْ الا علی الخاشعین؛ با صبر و نماز استعانت بجویید و به راستی که نماز جز بر خاشعین، بزرگ و دشوار است. (بقره45) امام کاظم(ع) نیز میفرماید: افضل ما یتقرب به العبد الی الله بعد المعرفهًْ به، الصلوهًْ؛ بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا میکند، نماز است. (تحف العقول، ص455) از نظر آن امام همام(ع) از مهمترین کارهایی که انسان پس از خداشناسی باید انجام دهد عبودیت است که مصداق مهم و اصلی آن نماز است؛ زیرا نماز که در آن سجده و دعاست برای مستکبرانی چون شیطان دشوار است و حاضر نیستند که این عمل عبادی را انجام دهند. (غافر60)
از نظر آموزههای قرآنی و روایی تکبر درونی و استکبار بیرونی، دشمن بندگی و عبادت انسان نسبت به خداست و مانع جدی در این راه به شمار میرود. همین کبر و تکبر و استکبار است که انسان را از عبادتی چون نماز بازمیدارد و مانع کمالیابی و ورودش به بهشت میشود
امام کاظم(ع) دراینباره به نقش منفی کبر در عبودیت و نتیجه آن یعنی ورود به بهشت اشاره کرده و میفرماید: ایاک و الکبر، فانه لایدخل الجنه من کان فی قلبه مثقال حبه من کبر؛ از کبر و خودخواهی بپرهیز، که هر کسی در دلش به اندازه دانهای کبر باشد، داخل بهشت نمیشود. (تحفالعقول، ص 417)
4- مانعشناسی: از علوم دیگری که لازم است انسان بداند و از مهمترین و برترین علوم است، مانعشناسی است. اینکه انسان بداند که چه علل و عواملی سد راه او خواهد شد و اجازه نمیدهد او به کمال برسد و هدف آفرینش را تحقق بخشد و در مقام خلافت الهی قرار گیرد. به عنوان نمونه دشمنشناسی مانند شیطانشناسی که در قرآن بر آن بسیار تاکید شده و نیز دیگر موانعی که اجازه نمیدهد تا انسان مسیر را بشناسد و یا پس از شناخت جزمی و قطعی در آن مسیر به عزم قوی و اراده و همت عالی گام بردارد، از ضروریترین اموری است که انسان باید نسبت به آنها علم و آگاهی یابد و تا میتواند آنها را از پیش رو بردارد یا حتی دور بزند
آنچه به عنوان منکر در اسلام معرفی شده در حقیقت همان موانعی است که سد راه کمال و حرکت در مسیر رشد و هدف است. آیات بسیاری به حوزه مانعشناسی توجه داده است که از جمله آنها آیات 168 و 208 بقره، 142 انعام، 62 زخرف و 39 حجر و مانند آنها است. در اسلام بر تعلم دین و تفقه در دین برای مقتضیشناسی و مانعشناسی یعنی بر دو قسم اساسی اخیر علوم برتر تاکید بسیاری شده است. آیات و روایات بسیاری دلالت دارند که انسان باید دینشناسی و راهشناسی و مانعشناسی را در حد اعلا بیاموزد
امام کاظم(ع) در این باره میفرماید: تفقهوا فی دین الله فان الفقه مفتاح البصیره،و تمام العباده و السبب الی المنازل ارفیعه و الرتب الجلیله فی الدین و الدنیا، و فضل الفقیه علی العباد کفضل الشمس علی الکواکب و من لم یتفقه فی دینه لم یرض الله له عملا؛ در دین خدا، دنبال فهم عمیق باشید؛ زیرا فهم عمیق در دین، کلید بصیرت و کمال عبادت و سبب تحصیل مقامهای والا و مراتب شکوهمند در امور دین و دنیاست. و برتری فقیه بر عابد، مانند برتری آفتاب است بر ستارگان و کسی که در دینش فهم عمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد. (تحف العقول، ص 410)
امام کاظم(َع) در این باره پس از تاکید بر علم و معرفتالله میفرماید: افضل ما یتقرب به العبد الی الله بعد المعرفه به الصلاه و بر الوالدین و ترک الحسد و العجب و الفخر؛ بهترین چیزی که به وسیله آن بنده به خداوند تقرب میجوید، بعد از شناختن او، نماز و نیکی به پدر ومادر و ترک حسد و خودبینی و به خود بالیدن است. (تحف العقول، ص 455) مواردی که ایشان بر این تاکید دارد در حقیقت شامل دو حوزه مقتضی شناسی و مانعشناسی در حرکت کمالی انسان است که علم و دانش نسبت به آنها مهم است. این موارد شامل احکام و اخلاق است. به سخن دیگر، یادگیری و تعلم علم احکام و فقه و اخلاق و ادب از واجبات است تا انسان بداند چه چیزهایی موجب رشد و یا مانع از آن هستند تا بتواند در مقام عمل بدان توجه یابد.
آن حضرت(ع) در جایی دیگر میفرماید: رحمالله عبدا تفقه، عرف الناس و لایعرفونه؛ امام موسی کاظم (ع) فرمود: خداوند متعال رحمت کند بندهای را که در مسائل دینی تفقه و تحقیق نماید (فقیه و عالم باشد) و نسبت به مردم شناخت پیدا کند، گرچه مردم او را نشناسند و قدر و منزلت او را ندانند. (نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، ص 122، ح 2)انسان باید دانشی را بیاموزد که او را در مسیر کمال کمک کند و فساد رفتاریش را اصلاح نماید
امامکاظم(ع) در این باره می فرماید: شایستهترین دانشها برای تو، دانشی است که عمل تو بدون آن اصلاح نشود و واجبترین عملها برای تو عملی است که تو مسئول انجام دادن آن باشی و لازمترین عملها برای تو عملی است که تو را به اصلاح دلت رهبری کند و خرابیهای دل را بر تو آشکار سازد و پسندیدهترین علمها از نظر عاقبت علمی است که بر دانش کنونی تو بیفزاد، بنابراین، خود را به دانشی که ندانستن آن زیانآور نیست سرگرم و مشغول نکن و از فرا گرفتن علمی که ترک تحصیل آن بر نادانی تو میافزاید غفلت منمای. (انوار البهیه، حاج شیخ عباس قمی، ص 196)
از نظر امام کاظم(ع) علومی ارزش دارند که آخرت آدمی را اصلاح کند. آن حضرت(ع) میفرماید: علمی که گرفتن آن بیش از علوم دیگر بر تو لازم است آن علمی است که خیر و صلاح قلبت را به تو ارائه کند و آخرت تو را اصلاح نماید. (مستدرک الوسائل، ج2، ص 355)