تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

تقلید . اولی الامر کیست؟

قرآن و اهمیت امامت. ولایت مداری.

 

طاغوت، ولایت شیطان . طاغوت، سرکشی در برابر ولایت الهی. سکوت و مقابله با ولایت فقیه

قرآن و حکومت . مفهوم سیاست و حکومت . مقابله قرآن با تفکر جدایی دین از سیاست

حکومت فقها در زمان غیبت

کتاب های منتشر شده

zarepoorketab.blog.ir 

سیاست و حکومت در مدینه النبی

از آنجا که انسان موجودی اجتماعی و مدنی است، نیازهای گوناگونی از قبیل نیازهای عاطفی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، او را وامی دارد تا به تاسیس حکومت بپردازد.  بر این اساس و در راستای تامین این نیازها و قانونمند نمودن نیازهای انسان و اجرا نمودن قوانین وضع شده، اسلام و در راس آن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز اقدام به تاسیس حکومت اسلامی نمودند

اما این امر (حکومت اسلامی) ساخته و پرداخته حرکت اسلامی و بنیانگذاران و یا پیروان آن نیست؛ بلکه حقیقتی است که نصوص انکارناپذیر و قاطع اسلام و حوادث ثابت تاریخی و ساختار رسالت، آن را اثبات می نماید و می توان به آیات58 و59 نساء استناد نمود

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) توانایی های فکری و عملی خود را که از جانب وحی مورد پشتیبانی قرار می گرفت، از هیچ تلاش و کوششی کوتاهی نمی نمود. و در این راستا میان قبایل حجاز می رفت و آنان را به ایمان و اسلام و حمایت از دعوت خویش فرا می خواند و این موضوع به قرار گرفتن دو قبیله مهم مدینه یعنی اوس و خزرج در مسیر ایمان تحقق پذیرفت

این امر با هیئتی متشکل از73 زن و مرد که در ایام حج به خدمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مشرف گردیدند و براساس تبعیتی که مبنی بر اطاعت همه جانبه از تمامی دستورات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) انجام پذیرفت، به اوج و رونق خود نایل آمد و راه را برای تشکیل حکومت اسلامی در مدینه فراهم آورد. بنابراین مدینه پایگاه و مرکز حکومت نوبنیاد اسلامی قرار گرفت

اما در این راستا می توان به تبیین و طرح این مسائل پرداخت که آیا اسلام و در راس آن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بعد از تشکیل حکومت اسلامی، تنها به تبیین رابطه انسان با خدا پرداخته است و یا برای زندگی اجتماعی و سیاسی نیز دارای اهداف و برنامه هایی است

و آیا پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از آن جهت که خاتم پیامبران و در حقیقت عصاره خلقت بوده است، صرفا به تبلیغ یکسری احکام الهی و عبادی پرداخته است، یا اینکه با آوردن کتاب آسمانی، در صدد تامین نیازهای بشری اقدام نموده است و حکومت تاسیس نموده است؟

پاسخ به این سوالات را می توان در موارد ذیل به اختصار بیان نمود:                       
1- پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به تشکیل حکومت مبادرت ورزید؛ چرا که حکومت امری ضروری و مورد اتفاق تمامی جوامع بشری می باشد و از این طریق امور متعارض افراد در جامعه سامان خواهد یافت                                     .
2- از آنجایی که اسلام از برترین قوانین و مقررات زندگی اجتماعی برخوردار است، این قوانین بدون ضمانت اجرایی هیچ نفعی به حال جامعه نخواهد داشت و همچنین از آنجا که قانون زمانی سودمند است که اجرا و عملی گردد، بر این اساس پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به تشکیل حکومت اسلامی مبادرت ورزید.

3- پس از هجرت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به مدینه منوره، این شهر مرکز جهان اسلام قرار گرفت و به تشکیل حکومت در مدینه اقدام نمود و در کنار نبوت و وظایف تبلیغی و ارشادی، زعامت سیاسی مسلمانان را نیز بر عهده داشت.                         
4- ولایت سیاسی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بر اساس آیات ذیل، ریشه در آموزه های وحیانی دارد. النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ، پیغمبر از خود مومنان نسبت بدانان اولویت بیشتری دارد و اراده و خواست او در مسائل فردی و اجتماعی مومنان، مقدم بر اراده و خواست ایشان است یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ منکم،  همچنین در این ارتباط می توان به 105 نساء اشاره نمود. إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ 69 نساء وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا و آنان که اطاعت خدا و رسول کنند البته با کسانی که خدا به آن‌ها لطف فرموده یعنی با پیغمبران و صدّیقان و شهیدان و نیکوکاران محشور خواهند شد، و اینان نیکو رفیقانی هستند.

بخش 5 :             دلیل مشروعیت حکومت فقها در زمان غیبت

دوران غیبت کبری، با پایان گرفتن دوران غیبت صغری، غیبت کبری آغاز شد که هنوز ادامه دارد. در زمان غیبت صغری، مردم می توانستند پاسخ مسائل خود را توسط نواب خاص از امام دریافت دارند ولی در این زمان (غیبت کبری) این کار ممکن نیست و مردم باید مسائل خود را به نوّاب عام آن بزرگوار عرضه کنند و پاسخ مسائل را از آنان بگیرند؛ زیرا نظر آنان به حکم تخصصی که دارند و نیز به حکم روایاتی که وارد شده، حجت است.

مرحوم کشی می‌نویسد: توقیعی از ناحیه امام(ارواحنا فداه) صادر شد که در آن فرموده اند: عذر و بهانه ای برای هیچ یک از دوستان ما در تشکیک نسبت به آنچه ثقات ما، از ما نقل می کنند نیست، دانستند که ما سر خود را به آنان واگذار کردیم و به آنان دادیم.

و نیز «شیخ طوسی» و مرحوم «شیخ صدوق» و «شیخ طبرسی» از اسحاق ابن عمار نقل کرده اند: مولای ما حضرت مهدی(ارواحنا فداه) در مورد وظیفه شیعه در زمان غیبت فرموده وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِیهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِی وَ کِتَابُهُ کِتَابِی. (در حوادث و پیشامدهایی که واقع می شود به روایت کنندگان حدیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان می باشم)

 مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه هریک از فقها که مراقب نفسش و نگهبان دینش و مخالف هوی و هوسش و مطیع فرمان مولایش (ائمه علیهم السلام) باشد، بر عوام لازم است که از او تقلید کنند.

به این ترتیب امور مسلمین در زمان غیبت کبری به دست ولی فقیه قرار گرفت که با نظر او باید انجام و جریان یابد، گرچه منصب فتوا و قضاوت و حکم برای فقها از پیش توسط ائمه معصومینعلیهم السلام جعل شده بود، ولی رسمیت مرجعیت و زعامت فقهای اسلام از این تاریخ پدید آمد و تا ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت.

تعریف و تبیین ولی فقیه

امام راحل با یک چشم به ادله ولایت فقیه نگاه می‌کرد و با چشمی دیگر به نقش مردم در حکومت و بر همین اساس مدل جمهوری اسلامی را به وجود آورد و فرمود که جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. در ابتدا برخی آقایان به امام نامه نوشتند و گفتند در اسلام جامعه اسلامی نداریم.

حکومت اسلامی داریم و حتی برخی‌ها که قائل به جمهوریت بودند، گفتند بهتر است تا 10 سال آینده انتخاباتی برگزار نکنیم اما امام جمهوری اسلامی را به رای مردم گذاشت تا به نقش کلیدی مردم در جمهوری اسلامی تاکید کند. ما دموکراسی را در چارچوب ارزش‌های اسلامی و الهی می‌پذیریم،:

ما می‌گوییم دموکراسی روشی مهار شده را در چارچوب ارزش‌های اسلامی قبول داریم و بر همین اساس است وقتی فردی با رای مردم رئیس جمهوری می‌شود و یا رئیس مجلس می‌شود، حق ندارد خلاف ارزش‌های اسلامی عمل کند.  سؤال ما این است بین حاکمیت مردمی و حاکمیت اسلامی کدام مقدم‌تر است؟ مسلم است که حاکمیت اسلامی و الهی مقدم است. همانگونه که در لیبرال دموکراسی، لیبرالیسم و ارزش‌های آن مقدم است. ولی فقیه حافظ اسلامیت و جمهوریت نظام است، ولی فقیه علاوه بر اینکه سیاست‌های کلان نظام را مشخص می‌کند، نظارت عامه بر قوا نیز دارد.

بر رفتار مجلس و رئیس جمهور منتخب مردم نظارت می‌کند تا آنها از خط اسلامیت خارج نشود ولو اینکه آنها با رای مردم انتخاب شده‌اند.
 ولی فقیه ذره‌ای از عدالت عدول کند، ولایتش ساقط می‌شود. باید ولی فقیه نسبت به اسلام پاسخگو باشد. برخی از فقها می‌فرمایند وقتی فقیه، ولایت عامه دارد، درباره الزامات شرعی نمی‌تواند حکم حکومتی بدهد و ولایت مطلقه او الزامات شرعی را در برنمی‌گیرد.
برخی دیگر از فقها معتقدند ولی فقیه برای حفظ و صیانت از نظام اسلامی می‌تواند حتی در برابر الزامات شرعی حکم حکومتی بدهد و حکم ولی فقیه در این باره واجب الطاعه است.

 برای کسی که باید ولایت عامه داشته باشد، 8 شرط از جمله عدالت، شجاعت و فقاهت مطرح شده که برجسته‌ترین شرط به فقاهت مربوط می‌شود. یعنی اینکه ولی فقیه باید اسلام شناس و فقیه برجسته باشد. اینکه گفته می‌شود ولی فقیه برای اداره جامعه نیاز به مشورت دارد، درست است. مجمع تشخیص مصلحت چنین وظیفه‌ای دارد پس رهبری برای اداره جامعه مشورت می‌گیرد. اگر قرار باشد برجسته بودن فقاهت در ولی فقیه و اسلام شناس بودن او بررسی شود، باید فقها چنین کاری بکنند که از همین رو اعضای مجلس خبرگان فقیه هستند.

***********

به اعتقاد ما شیعیان، فقها در زمان غیبت همانند کسانی هستند که در زمان حضور امامان معصوم(علیهم السلام) از سوی آن بزرگواران منصوب می شدند. همان گونه که، مثلا، مالک اشتر در زمان حضور امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای حکومت مصر منصوب شد، در زمان غیبت نیز فقها از طرف امام معصوم(علیه السلام) برای حکومت منصوب شده اند. گویا امیرالمؤمنین(علیه السلام) آنها را تعیین کرده است، ولی نه به «اسم» بلکه به «عنوان». آن عنوانی که برای زمان غیبت تعیین شده، «فقیه جامع الشرایط» است.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) مالک اشتر را برای حکومت مصر فرستاد، ولی مالک در بین راه با توطئه معاویه و عمروعاص به شهادت رسید و هرگز به مصر نرسید. در مناطقی نیز گاه والی منصوب، از سوی مردم کمک نمی شد. در این حالت، کاری از والی و حاکم ساخته نبود و در واقع، تکلیف از او ساقط می گشت. 
در زمان غیبت نیز گاه شرایط لازم حکومت برای یک فقیه، در یک شهر، استان یا کشور وجود دارد و او می تواند با یاری مردم به وظایف و تکالیف خویش جامه عمل بپوشاند. در گذشته، گاه این اختیارات برای یک فقیه به صورت محدود و مختصر وجود داشت.

 برخی از فقها در زمان حکومت قاجار، در مناطق خویش همانند یک والی یا حاکم عمل می کردند. حکومت در ظاهر به قاجاریه تعلق داشت، ولی در عمل، فقها در شهر یا روستای خویش اعمال قدرت و ولایت می کردند و مردم نیز به دستورات آنان عمل می کردند. آنان این قدرت را داشتند که به شکایات مردم رسیدگی و در مورد آنها قضاوت کنند و در مواردی حدود الهی را جاری سازند.

این که در این موارد چگونه فقها می توانستند به صورت محدود اعمال ولایت کنند به شرایط آن زمان باز می گردد؛ مثلا گاه حکومت مرکزی ضعیف بود، و یا در مواردی، پادشاه به دلیل گرایش مردم به یک عالم، اختیارات محدودی را به او واگذار می کرد. در هر حال، انجام وظایف و تکالیف از سوی یک فقیه در زمان غیبت، همانند والی منصوب از ناحیه امام معصوم(علیه السلام) در زمان حضور، به همراهی و یاری مردم وابسته است. در گذشته هیچ گاه برای یک فقیه امکان اعمال ولایت به صورت مطلق نبود.

یکی از دلایلی که امام خمینی(ره) بر لزوم تشکیل و حکومت اقامه می کند

با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع در می یابیم که اجرای آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تاسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره نمی توان به وظیفه اجرای احکام الهی عمل کرد.

حضرت امام(ره) به برخی از این احکام اسلام که بدون تاسیس حکومت اسلامی، قابلیت اجرا پیدا نمی کنند. از طرف دیگر، احکامی وجود دارد که راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال امت اسلام است. این حکم وَ أعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ که امر به تهیه و تدارک هر چه بیشتر نیروهای مسلح و دفاعی به طور کلی است و امر به آماده باشی و مراقبت همیشگی.

حضرت امام معتقد است هر گاه مسلمانان به این حکم عمل کرده و با تشکیل حکومت اسلامی به تدارکات وسیع پرداخته با حال آماده باشی کامل جنگی می بودند، مشتی یهودی جرئت نمی کردند، سرزمین های ما را اشغال کرده، مسجد اقصی ما را خراب کنند و آتش بزنند و مردم نتواند به اقدام فوری برخیزند “تمام اینها نتیجه این است که مسلمانان به اجرای حکم خدا برنخاسته و تشکیل حکومت صالح و لایق نداده اند”.

در یک نگاه، برادران اهل سنت ما می‌گویند حکومت باید به شکل خلافتی اداره شود. معتقدند پیامبر مکرم اسلام بعد از خودش نظام سیاسی و حکومت را به مردم واگذار کرده. چند نوع حکومت را از نگاه خلافتی از جمله نوع سقیفه آن، نوع ولایتعهدی آن در دوران خلیفه دوم و نوع شورایی که شورای 6 نفره خلیفه سوم بود را تجربه کردند.

در نگاه دوم شیعه قائل به ولایت انتصابی در حکومت، است، شیعه معتقد است امامت و ولایت انتصابی است و امامت به دست مردم نیست. در نگاه شیعه هیچ کسی بر کسی دیگر ولایت ندارد و ولایت تنها از آن خداست. از نگاه شیعه خداوند به پیامبر و پیامبر به ائمه ولایت داده‌اند تا حکومت کنند. و لذا ولایت فقیه ریشه در امامت دارد.

فقهای شیعه (به جز معدودی از فقهای معاصر) بر این باورند که در زمان غیبت، فقیه، حق حاکمیت دارد و حکومت از سوی خدا به وسیله امامان معصوم به صورت نصب عام به فقها واگذار شده است. پس در زمان غیبت، مشروعیت حکومت از سوی خداست نه از سوی آرای مردم. نقش مردم در زمان غیبت، فقط عینیت بخشیدن به حکومت است، نه مشروعیت بخشیدن به آن.

برخی خواسته‌اند نقش مردم در حکومت اسلامی (در زمان غیبت) را پر رنگ تر کنند. از این‌رو گفته‌اند: آنچه از سوی خدا توسط امامان معصوم به فقها واگذار شده، ولایت عامه است؛ یعنی نصب فقها همانند نصب معصومان برای حکومت و ولایت نیست، زیرا نصب امامان به گونه‌‌ای خاص و معین بوده است.

فقها به‌عنوان کلی به ولایت منصوب شده‌اند و برای معین شدن یک فقیه و واگذاری حکومت و ولایت به او باید از آرای مردم کمک گرفت. پس اصل مشروعیت از خداست، ولی تعیین فقیه برای حاکمیت به دست مردم است. این نقش افزون بر نقشی است که مردم در عینیت بخشیدن به حکومت فقیه دارند.

در بینش دینی حق حاکمیت دینی از آن خداست، همه چیز مملوک اوست. هیچ کس حق تصرف در چیزی را مگر با اجازه خدا ندارد، حاکمیت بر مردم در صورتی مشروع است که با اذن خدا باشد. پس حاکمیت حق مردم نیست، تا بخواهند آن را به کسی واگذار کنند یا کسی را وکیل نمایند.

اشکالاتی که در جای خود بر دموکراسی وارد است اینکه اگر اکثر مردم حاکمیت را به کسی توکیل یا تفویض کردند. وظیفه مخالفان چیست؟ آیا باید اطاعت کنند؟ چرا؟ همچنان که می‌توان اشکال کرد چرا مردم حق حاکمیت را فقط به فقیه واگذار کنند؟ اگر حق مردم است، می‌توانند آن را به هر کس که بخواهند واگذارند. (منبع مبانی حکومت اسلامی)، (استاد سبحانی ترجمه داوود اللهی ص39).

نظر آیت الله بهجت فومنی درباره ولایت فقیه و جمهوری اسلامی             .    تا مجلس به دنبال نظر ولایت فقیه باشد مجلس محل عناوین ثانویه است نه عناوین اولیه. باید دقت شود که مجلسیان در نهایت به نظر ولی فقیه برسند و نمایندگان ابتدا به نظرات ولی فقیه در زمینه های مختلف آشنا شوند. مجلس به دنبال نظر ولایت فقیه باشد، ولایت فقیه در همه امور می تواند دخالت کنند (حسینیه هدایت آمل 22 /1 /1379)

آیت الله بهجت تاکید داشتند و اصل ولایت فقیه را قبول داشتند. نظر تفصیلی ایشان پیرامون ولایت فقیه در ضمن مباحث قضا ایراد شده است. همچنین ایشان حفظ جمهوری اسلامی و تبعیت از احکام حکومتی و مقررات و قوانین جمهوری اسلامی ایران را لازم می دانند و ارتباط نزدیک و صمیمی با مقام معظم رهبری داشتند و در ایامی که به شهر مقدس قم مشرف می شدند با ایشان دیدار و ملاقات می نمودند. و معتقد بودند که ولی فقیه باید تمام شئونات امام معصوم (علیه السلام) به استثنای امامت و آنچه را که مخصوص امام معصوم است داشته باشد تا بتواند اسلام را در جامعه پیاده کند ‌وگرنه در صورت عدم وجود تشکیلات حکومتی، دشمنان نخواهند گذاشت که حکومت و آئین اسلامی عملی شود. باید قانون و حاکم و حکومتی در آن حکمفرما باشد و اگر حکومت طاغوت حاکم باشد دین مبین اسلامی باقی نمی‌ماند و این خلاف فرض است.

 چون گفتیم به دلیل عقلی و نقلی باید دین مبین اسلام تا قیام قیامت باقی بماند. مساله ولایت پذیری و ولایت مداری دو موضوعی هستند که لازم و ملزوم یکدیگرند. ولایت پذیری در حوزه نظر و معرفت شناسی و اندیشه ای، پایه ولایت مداری محسوب می‌شود. اگر ولایت پذیری نباشد و مساله ولایت و سلسله نظام تولی به ولایت که از ولایت الله آغاز می شود را نپذیرفته باشیم طبیعتا ولایت پذیری ما یا اتفاق نمی افتد یا اگر اتفاق بیفتد تصنعی خواهد بود و از روی مصلحت است. مثل کسانی که ولایت فقیه را قبول ندارند و می‌دانیم که نپذیرفته‌اند اما می‌گویند ما ملتزم هستیم، شبیه لیبرال ها.

ولایت فقیه استمرار نظام امامت

آیا نظام امامت‏ با پایان یافتن دوره غیبت صغرى و آغاز غیبت کبرى (سال 329 ه) پایان یافت، و پس از ظهور حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه این نظام از نو برقرار مى‏شود یا اینکه‏ «نظام امامت‏» استمرار دارد. رژیم امامت، رژیمى است الهى و انقطاع ناپذیر و دوره فترت ندارد و در هر زمان و هر عصر وجود دارد، از عصر حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله تا حال تشکیل و برقرار بوده و هست، و تا دنیا باقى است، برقرار خواهد ماند، چنانکه علی علیه السلام فرمود: لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیناتُه زمین از قائمى که براى خدا حجت ‏باشد خالى نخواهد ماند (و این حجت) یا ظاهر و مشهور است و یا بیمناک و مستور، براى اینکه حجت‏هاى خدا و بینات او باطل نگردد و از بین نرود.

بر هر کس واجب است که‏ نظام امامت را بشناسد و به آن ایمان داشته باشد، و در هر زمان و هر مکان، فقط مردم باید از این نظام اطاعت کنند، و هر کس، در هر کجا و هر نقطه ‏اى از دنیا که باشد و هر شغل و کارى که داشته باشد باید مطیع این رژیم و برنامه‏ هاى آن باشد، تفاوت نمى ‏کند که این نظام مسلط بر اوضاع باشد یا مسلط نباشد، و حکومت‏هاى غاصب در امور مداخله داشته باشند، یا نداشته باشند.

این حکومت است و دین است و سیاست است و رژیم و نظام، پس اگر یک فرد مسلمان در دورترین نقاط چین یا اروپا یا آمریکا یا هر منطقه دیگر باشد که حکومتهاى غیر شرعى قدرت سیاسى و اداره امور را در دست داشته باشند، همان یک فرد باید مطیع نظام الهى امامت ‏باشد تا در نظام حکومت‏ خدا باشد و باید دستور العمل و برنامه کارش را از طریق نظام امامت تعیین کند، باید فرمانبر نظام امامت ‏باشد و از آن نظام دستور بگیرد و تابعیت آن را داشته باشد. ابوذر و سلمان و مقداد و عمار یاسر و اینگونه شخصیتها، در حال تسلط نظام غاصب، فرمانبر نظام امامت‏ بودند، و امثال على بن یقطین و محمد بن اسمعیل بن بزیع نیز، اگر چه به ظاهر در دستگاه هارون و حکومت ‏بنى عباس وارد بودند، اما در عین حال از نظام امامت اطاعت مى‏کردند. باید معلوم کند که تابعیت‏ حکومت‏ خدا را قبول کرده یا حکومت طاغوت را پذیرفته است، و مؤمن به خدا مى‏باشد، یا مؤمن به طاغوت.

طبق مذهب‏ شیعه‏ که نظام امامت، رژیم دائم و مستمر است، همیشه و در تمام شرایط، تابعیت‏ حکومت‏ شرعى یک فریضه اساسى و عمده است. حکومت مخصوص ذات خدا است: إِنِ الْحُکْمُ إلّا للَّهِ و باید فقط خدا پرستش و اطاعت ‏شود و اطاعت ‏براى او خالص باشد و مردم در برابر حکومت و سلطنت و رژیم او خاضع و فرمانبر باشند: أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إیَّاهُ مُخلِصینَ لَهُ الدّین دین قیم و مستقیم، این است ذلِکَ الدّینُ القَیّم رژیم امامت، یعنى حکومت ‏خدا، و تابعیت این رژیم، تسلیم حکم خدا بودن و در منطقه حکومت‏ خدا زیستن و به حکومت غیر خدا عقیده نداشتن است.

تفاوت نمى‏ کند در اعصارى که ائمه علیهم السلام حضور داشتند و غاصبان حکومت، مانع از مداخله رسمى آنها در کارها بودند، یا در عصر غیبت کبرى که امام ارواحنا فداه غایب مى‏باشند، باید هر مسلمانى در این رژیم (نظام امامت) فرمان ببرد و شناسنامه حقیقى خود را از این حکومت‏ بگیرد.

این حکومت و نظام امامت ‏بود که در واقعه تحریم تنباکو، حکومت انگلستان را به زانو در آورد و رشته استبداد ناصر الدین شاه را قطع کرد و استعمارگران را در بیم و هراس انداخت.

و این ملت مسلمان و شیعه ایران بود که در این واقعه به دنیا اعلام کرد که تابعیت رژیمى را دارد که رهبرى آن با آیت الله مرحوم‏ میرزاى شیرازى‏ است‏. و تابعیت رژیم استبدادى ناصر الدین شاه را ندارد.

نظام امامت‏ یکى از انقلابى ‏ترین و سازنده‏ ترین برنامه‏ هاى اسلامى است که متاسفانه از آن بطور کامل در پیشبرد مقاصد و اهداف اسلام، امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه با تجاوز و استضعاف، استفاده نمى‏شود، و چنانکه باید به عموم تبلیغ نشده و ایمان به این نظام و ابعاد آن و تعهداتى که مؤمن به این نظام دارد، در یک سطح همگانى و با اهمیت عرضه نمى‏شود.

 تمام یا عمده نقاط ضعف و عقب ماندگى ‏هاى جامعه، از عدم توجه به این برنامه و مشخص نکردن تابعیت و ملتزم نبودن به لوازم عقیده به امامت و نشناختن آن، مایه گرفته است، و اینکه بسیارى امامت را در عصر حاضر یک امر اعتقادى خارج از عمل مى‏ شمارند و آن را مربوط به دوران و عصر حضور امام مى‏ دانند، و نمى‏ دانند که هم اکنون نیز نظام امامت قائم و بر پا است و فقط تبعیت از آن، راه نجات دنیا و عقبى است. عقیده به نظام امامت و حکومت ‏شرعى، در تمام شؤون، قدرت سازندگى دارد، و شعبه‏ اى از عقیده توحید خالص است که از آن انفکاک ندارد و حدیث‏ شریف معروف: مَن ماتَ وَ لمَ یعرِف اِمامَ زَمانِهِ,ماتَ مَیتَةً جاهِلیة

همین استمرار و همین لزوم اطاعت دائم و در تمام اعصار و ازمنه و مناطق را تایید مى‏نماید و چون عقیده به نظام امامت رشته‏اى از عقیده به توحید و حکومت‏ خدا و سلطنت‏ حق است، هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مردن جاهلیت مرده است. و چون اطاعت داشتن از نظامات دیگر، یک نوع شرک فکرى و عملى است.

حضرت صادقعلیه السلام : لا دین لمن دان الله بولایة امام جائر لیس من الله دینى نیست از براى کسى که خدا را به ولایت پیشواى ستمکارى که از جانب خدا نیست، عبادت کند. از امثال این احادیث اهمیت امامت و رهبرى سیاسى، و نقش آن در اجتماع معلوم مى‏گردد و اینکه اگر ملتى و فردى در این اصل مسامحه کند و به نظامى که بر اوضاع مسلط است و به شرعى بودن آن، اعتنا نداشته باشد و در این موضوع خود را مسؤول نشمارد (اگر چه در کارهاى دیگرش مواظب دستورات شرع باشد) مستحق باز خواست و عذاب خواهد شد. و نیز از این احادیث استفاده مى‏شود که نظام امامت، نظام محدودى نبوده و مستمر و جاودان مى‏باشد و به عصر حضور منحصر نیست همیشه منعقد است و هیچگاه تعطیل نشده و نخواهد شد.

در عصر ما نیز حکومت‏ شرعى بر این اساس برقرار است و هیچ کس در ترک اطاعت آن و قبول نظامات دیگر معذور نیست و عقیده به وجود امام عصر عجل الله تعالی فرجه و حیات آن حضرت معنایش اعتقاد به وجود حکومت‏ شرعى و لزوم اطاعت از اوامر و پیشنهادها و دستورات فقهاى جامع الشرایط است. ما یک عقیده ‏اى توحیدى داریم له الحکم و له الامر، و هو الحاکم، و هو السلطان و هو الولى، و هو المولى، و ... حکم براى خدا است، و فرمان مختص ذات او است و حاکم او است و سلطان و ولى و مولى او است و... هیچکس و هیچ گروه بر کسى نمى‏تواند حکومت کند، ولایت و سلطنت ندارد، مگر باذن الله و به حکم خدا، و همه مردم باید در تحت‏ حکومت ‏خدا و داخل در سلطان الله، و مطیع احکام الله و ساکن مملکت الله باشند. پس حکومتهائى که از جانب الله نیستند، طبق هر رژیم و برنامه‏ اى که باشند، باطل، و اطاعت از آنها بالذات حرام است، و فقط حکومت‏ کسانى که از جانب آنها نیابت دارند، شرعى و واجب الاتباع است

بخش 6 :               حقیقت و دلیل ولایت فقیه و آیات قرآن

تدبر و اندیشه در آیات، این واقعیّت را آشکار مى‌سازد که قرآن رهنمودهاى مهم و ارزنده‌اى را در باب سیاست و حاکمیّت و شرایط مشروعیّت آن و ویژگى‌هاى افرادى که شایسته‌ احراز پیشوایى مسلمانان هستند، ارائه نموده که تفصیل آن را از منابعِ قرآنى مى‌توان سراغ گرفت. قرآن کریم کافران را از اینکه بتوانند زمامدارى و رهبرى جامعه اسلامى را بر عهده گیرند، ممنوع ساخته: وَ لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا (نساء 141)

که در هیچ هنگامه و هیچگاه                  نکرده رهى باز یکتا اله

که تا چیره گردند کفار دین                       بر افراد مؤمن به روى زمین

همچنین اطاعت و فرمانبردارى از فاسقان و گناهکاران را ممنوع کرده و به مسلمانان اجازه‌ پیروی از آنها را نمى‌دهد وَ لَا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ. شعرا151

 اطاعت نسازید زین رهبران                     که هستند اسرافکار این سران

الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لَا یُصْلِحُونَ (شعراء151 و152)

نمایند روى زمین بس فساد                      نه دنبال صلحند هرگز نه داد

بنابراین، ولایت به فاسد و فاسق نمى‌رسد و والى و حاکم سیاسى مسلمانان باید از خصلت عدالت و اجتناب از گناه برخوردار باشد. در این میان، قرآن یکى دیگر از شرایط پیروى و اطاعت از دیگران را، آگاهى کافى و اطلاع دقیق از حق بیان می‌دارد أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ یَهِدِّی إِلاّٰ أَنْ یُهْدىٰ فَمٰا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (یونس35)

سزاوارتر کیست بر پیروى                       چه کس هست شایستۀ رهروى

کسى کاو بود خلق را رهنما                   جدا کرده راه حیات از فنا

و یا آنکه خود هست محتاج این            که گردد هدایت به راه یمین

شما مشرکان را چه آمد کنون               که خوانید بتهاى فانى و دون

این آیه، بر مبناى درک فطرى انسانها، عقل و وجدان عمومى بشریّت را مورد خطاب قرار داده و از آنان مى‌پرسد: شما چه کسى را مى‌خواهید راهبر و راهنمای خویش قرار دهید تا به دنبال او راه بیفتید و از فرمان او پیروى کنید؟ کسى که (چون راه حق را نمى‌شناسد) براى یافتن مسیر درست باید دست نیاز به سوى دیگرى بگشاید؟ یا آن فردى که راه را یافته است و بدون نیاز به دیگران، توان هدایت به سوى حق را دارا مى‌باشد؟ این پرسشى است که قرآن کریم از فطرت انسانها دارد.

و پاسخ آن را هر انسانى که به فطرت خویش توجّه کند، مى‌یابد و نیازى به استدلال و برهان ندارد. این آیه‌ شریفه در زمینه‌ ولایت و حاکمیّت سیاسى مطرح مى‌شود. در آنجا هم به حکم آنکه مردم و شهروندان باید از الزامات سیاسى و حکومت پیروى کنند و دستورات آن را محترم شمرند، قابل جریان است.

طبق این آیه، در مقام مقایسه و سنجش دو فردى که از نظر ویژگى‌هاى لازم براى ولایت و رهبرى، مثل کفایت و مدیریّت، هیچ کاستی‌ای ندارند، اما یکى داراى فقاهت است (این توان را دارد که با مراجعه‌ مستقیم به کتاب و سنّت، حکم و فرمان الهى را استنباط کند و طبق قانون الهى جامعه را اداره کند)

و دیگری فاقد آن است (براى فهم حکم خداوند، از مراجعه‌ مستقیم به کتاب و سنت ناتوان است و باید سراغ مجتهدان برود و از آنها استمداد بطلبد) کدام یک باید عهده دار ولایت شود؟ و خداوند به رهبرى و امامت کدام یک رضایت دارد؟

آیا جز آن است که تنها فرد اول که مى‌تواند مسیر هدایت را خودش بشناسد و ارائه دهد، باید عهده‌دار ولایت گردد و دیگرى حقّ دخالت در این حیطه را ندارد؟   در حقیقت، در این موارد، امر دایرمدار حق و باطل و صواب و فساد است؛ اگر پیروى از فرد اول باشد، به حکم فطرت، راه صواب و حقّ پیموده شده و اگر دومى امام و پیشوا قرار گیرد، راه باطل و فساد طىّ شده و مورد عتاب قرآن قرار مى‌گیرد که فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ نظیر این آیه، که علم به دین و آگاهى از شریعت را ملاک مشروعیّت و اطاعت قرار مى‌دهد،

آیه43‌ مریم از زبان حضرت ابراهیم(علیه السلام) به سرپرست خود، آزر نقل شده یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا

به من علمى آموختند اى پدر      که هرگز نیاموختندت دگر

اطاعت کن از من، تو بى کم وکاست  که من هم نشانت دهم راه راست

طبق این آیه‌ شریفه، وجوب تبعیّت و پیروى منوط به علم حضرت ابراهیم مى‌باشد. در این آیه ، لزوم رجوع جاهل به عالم و دانشمند و پیروى از او، که در هر زمینه‌اى، از جمله در زمینه‌ ولایت و حاکمیّت سیاسى مطرح است. در حدیث متواتر بین شیعه و سنى از رسول خدا صلی الله علیه و آله) چنین رسیده مَنْ ماتَ لا یَعْرِفُ اِمامَهُ، ماتَ مِیتَةً جاهِلِیَةً کسى که بمیرد و امام زمان خودش را نشناسد (آن امام که واجب الاطاعه بوده) مرده است بمانند مردن جاهلیت (کافى ج2 ص‍208) در هر دوره اى براى مسلمین واجب است امام زمان خود را شناخته و تابعش شوند تا آن رهبر الهى آنان را به حق و حقیقت دانا ساخته و جامعه را بر پایه عدل استوار سازد و از هر انحرافى و فسادى باز دارد و آنانرا از تجاوز ستمگران نگهدارد. خواهى نخواهى پیرو کسى مى شود که نفسش مایل است و امامش ‍ او را به جایى مى کشاند که خودش هست، امام جاهل به حق و حقیقت، خودخواه و خودپرست، مامومش را نیز مثل خودش مى کند و در هر فتنه و فسادى او را در مى آورد یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ  (اسراء71)

به یاد آر روزى که آید فرا                         که هر امتى را بیاید ندا

بیایید نزدیک پروردگار                           همه پیشوایانتان در کنار

اگر اطراف رهبر الهى گرد نیامدند قهرا هر گروهى براى خود رهبرى اختیار مى کند و این اختلاف و تفرقه و تشتت آرا، اجتماع را در وادى جهالت فرو مى برد و به ایجاد هر فتنه و فسادى وا مى دارد تا به جنگ و خونریزى یکدیگر و نا امنى مى کشاند و در نتیجه طاغوتى با کسب قدرت بر همه آنان مسلط شده و آنچه نباید بکند، مى کند. در خطبه فاطمیه صدیقه زهرا(سلام الله علیها) مى فرماید و امامتنا نظاما للملة خداوند، امامت ما اهل بیت را قرار داد تا ملت اسلام نظم پیدا کنند، یک پارچه و منسجم گردند و در نتیجه از هر آفتى در امان باشند و شیاطین و ستمگران نتوانند بر آنان چیره گردند.

ولایت فقیه، قلعه مستحکم اسلام

در اندیشه سیاسی اسلام، مسئله ولایت فقیه، همواره یکی از نقاط برجسته و قابل بحث بوده است . ولایت فقیه گرچه از اصول دین نیست، ولی از آنها جدا هم نیست. بحث ولایت فقیه، در استمرار اهداف و فلسفه امامت قابل طرح است. وظایفی که در مسئله امامت برای حکومت دینی و تدبیر اجتماعی جامعه دینی بر شمرده می شود، در گفتمان ولایت فقیه نیز مورد توجه هست.

حساسیتی که بحث حکومت و دولت، در سرنوشت جامعه و سعادت آن دارد و تاثیر شگرفی که، خواسته یا ناخواسته، بر ایمان مردم، گسترش توحید و عدل، اقامه نماز و زکات و عموم فرایض دینی، تنظیم روابط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره بر اساس موازین اسلامی، بازدارندگی از فساد و فحشا و ستم و استکبار، مبارزه با مظاهر شیطانی و طاغوت و سلطه گری، دفاع واقعی از حقوق تمامی مردم بویژه محرومان در برابر چپاولگران و سرمایه داران، ایجاد مانع در سر راه سرمایه سالاری و ترسیم اهداف عالیه برای گسترش قسط و ارزش های اخلاقی و انسانی دارد، همچنین باعث می شود که فردی که سودای دین در دل دارد، نتواند بحث ولایت فقیه را بی اهمیت بخواند و بهای لازم را برای آن نپردازد و بر عکس، طبیعی است فردی که از آموزه های دینی بیگانه است و اهداف آن را سعادت خود نمی داند و یا با آنها سر سازش ندارد، نه تنها علاقه ای نسبت به این بحث نداشته باشد، بلکه هر چه زودتر صورت مسئله را پاک کرده، اغراض و امیال خاص خود را دنبال کند.

گر چه ولایت فقیه در ردیف فروع دین قرار نمی گیرد، در واقع، مقدم بر آنها و روح حاکم بر جمیع آنهاست، از نماز و روزه تا جهاد و امربه معروف و نهی ازمنکر و موالات با دوستان خدا و برائت از دشمنان او و اقامه حج ابراهیمی، تا پرداخت زکات و خمس، همگی در حیطه مباحث مربوط به ولایت فقیه و اهداف و آرمانهای آن قرار دارد و در ادله ولایت فقیه، مورد توجه و استشهاد قرار می گیرد.

بر اساس همین اندیشه، امام خمینی فرمود الاسلام هو الحکومه بشوونها ... من الولایه علی جمیع الامور السلطانیه اسلام، حکومت با شوون آن است و احکام، قوانین اسلام و شانی از شوون حکومت آن است؛ احکام و فروع دین، مطلوب ذاتی و هدف اولیه نیست و وسیله و ابزاری برای تحقق و اجرای حکومت اسلامی و بسط عدالت محسوب می گردد و فقیه قلعه مستحکم اسلام است؛ همچون قلعه اطراف شهر که از آن محافظت می کند و نگهبان آن است (امام خمینی کتاب البیع ج2 ص472)

و در جای دیگری فرمود: حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله است، یکی از احکام اولیه اسلام و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است (صحیفه ی نور ج20 ص452)                                                                          . منبع : ولایت فقیه، مرکز پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه

بخش 7 :                       اثبات ولایت فقیه در روایات

مسئله ولایت فقیه و حکومت اسلامی، پیوند محکمی با فروع دین دارد و ضامن اجرا و وسیله تحقق آنهاست. چنانکه امام باقر(علیه السلام) فرمود: اسلام بر پنج پایه بنا شده: نماز، زکات، حج و روزه و ولایت. زراره پرسید: کدام یک از اینها، بر بقیه، برتری دارد؟ فرمود: ولایت برتری دارد چون کلید راهگشای آنهاست و حاکم (جامعه را) به سوی آنها هدایت می کند (اصول کافی ج2 ص18.19)

ابن بابویه گوید: ..... : شنیدم جابر بن عبد الله انصاری میگفت: هنگامی که خداوند عزّوجلّ بر پیامبرش حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این آیه را نازل کرد: عرض کردم: یا رسول الله، خدا و رسولش را شناختیم، اولی الأمر که خداوند اطاعتشان را به طاعت شما مقرون ساخته است کیانند؟                                      .
آن حضرت فرمود: ای جابر! آنان امامان مسلمین پس از من هستند. اوّلشان علیّ بن ابی طالب است، سپس حسن، سپس حسین، سپس علیّ بن الحسین، سپس محمّد بن علی که در تورات به باقر معروف است و تو  ای جابر او را درک خواهی کرد. پس هرگاه او را ملاقات کردی، سلام مرا به او برسان.

پس از او، صادق جعفر بن محمّد، سپس موسی بن جعفر، سپس علیّ بن موسی، سپس محمّد بن علی، سپس علیّ بن محمّد، سپس حسن بن علی، سپس همنام وهم کنیه ام حجّت خدا در زمین و بقیّه الله در میان بندگانش فرزند حسن بن علی، آنکه خداوندی که یادش متعالی است [به دستان او] خاوران [و باختران زمین را فتح خواهد کرد]؛ آنکه از شیعیان و دوستانش غیبتی خواهد داشت که در زمان غیبتش، بر اعتقاد به امامتش ثابت نمی ماند مگر کسی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد .                                 .                                            
جابر
گوید: [به آن حضرت] عرضه داشتم: یا رسول الله، آیا شیعیانش را نفعی از او در زمان غیبت هست؟ فرمود: آری؛ سوگند به آنکه مرا به پیغمبری مبعوث ساخت، آنها در عصر غیبت، به نور او روشنایی میگیرند و به ولایت او نفع میبرند؛ همچنانکه مردم از نور خورشید سود میبرند گرچه ابری آن را بپوشاند. ای جابر، این از مکنون سرّ الهی و مخزون علم اوست، آن را جز از اهلش مخفی بدار.

ابن بابویه (شیخ صدوق)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ أَنْ یُوصِلَ لِی کِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَرَدَ التَّوْقِیعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ (عجل‌الله ‌تعالی ‌فرجه‌الشریف)  أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَکَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَکَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِیهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِی وَ کِتَابُهُ کِتَابِی.  فقیهان شیعه روایت هایی برای اثبات ولایت فقیه، مهم ترین آن ها عبارتند از:        .     1. توقیع شریف امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خطاب به اسحاق بن یعقوب کلینی: وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا ..... اما در پیش آمدهای روزگار به راویان حدیث ما رجوع کنید؛ چرا که آنان حجت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنانم.

صاحب جواهر در توضیح این روایت می فرماید: «ظاهر این جمله به روشنی دلالت دارد که فقیه، حجّت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و دارای تمام اختیاراتی است که خداوند تعالی به آن حضرت داده است».

2. روایت امام حسین (علیه السلام): «مجراهای امر در احکام به دست علمای الهی است که امین بر حلال و حرام خدا هستند». (تحف العقول، ص 238) 
3. روایت امام صادق (علیه السلام)، به نقل سکونی:  قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): الفُقَهاءُ أُمَناءُ الرّسُلِ مالَمْ یَدْخُلوُا فی الدّنیا. قِیلَ یا رَسول الله وَ ما دُخولهم فی الدّنیا؟ قالَ:‏ ‏اتّباعُ السّلْطَانِ. فَاذا فَعَلوُا ذلِکَ، فَاحذَرُوهُمْ عَلی دیِنِکُمْ‏ ؛ فقیهان، امانت داران پیامبرانند تا هنگامی که وارد (مطامع و‏ ‏لذایذ و ثروتهای ناروای) دنیا نشده باشند. گفته شد: ای پیغمبر خدا، وارد شدنشان به دنیا چیست.‏ ‏می فرماید: پیروی کردن قدرت حاکمه. بنابراین اگر چنان کردند، بایستی از آنها بر دینتان بترسید و‏ ‏پرهیز کنید. (کافی، ج 1، ص 46)  
4. روایت علی بن حمزه از امام کاظم (علیه السلام): لاِنَّ المؤمِنینَ الفُقَهاءُ حصُونُ الاسلامِ کَحِصنِ سُورِ المَدَینه لها؛ ... مؤمنان فقیه، دژهای محکم و استوار اسلام هستند، همان گونه که دژها و حصارهای اطراف شهر، شهر را محافظت می کنند.... (کافی، ج 1، ص 28)                                                 .
5. روایت پیامبر (صلی الله علیه و آله) از زبان علی (علیه السلام) به نقل از شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه: «خدایا به جانشینان من رحمت عطا کن». پرسیدند: «یا رسول الله! جانشینان شما کیستند؟» فرمودند: «کسانی هستند که پس از من می آیند و حدیث و سنت مرا روایت می کنند».

ولایت فقیه در تداوم و استمرار اصل نبوت و حرکت انبیاء و اوصیاء الهی است، همان اصلی که شیعه را از دیگر مسلمین جدا می کند. با غیبت امام معصوم(عجل الله تعال فرجه الشریف) در باب اهمیت نایب ایشان باید گفت حکمی که صادر می‌کند مانند حکم امام معصوم بوده و پذیرش آن بر سایرین واجب است و رد کردن آن در حکم رد‌کردن حکم معصوم بوده و آن هم در حکم رد کردن حکم خدا و در نتیجه شرک به اوست. از این رو آحاد ملت اعم از مردم و مسئولین باید حاکمیت ولی فقیه به عنوان ولی امر مسلمین را یک هدیه الهی دانسته و از آن حفاظت و پشتیبانی کنند. آنچه بیش از همه از لحاظ لفظی در جامعه رواج دارد بحث ولایت پذیری است. در باب ولایت‌ پذیری هم حد نهایی را برخی صرفا به اطاعت از دستورات و احکام ولی فقیه خلاصه می کنند. به این صورت که اگر مقام ولایت حکمی را صادر کرد مردم و مسئولین از آن اطاعت کنند اما مادام که مقام ولایت حکم صادر نکرده تکلیفی بر دوش دیگران نیست.

هرکس اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.

نقش ولایت فقیه

علت اساسی شکست نهضت های پیشین ذکر نشدن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی بوده. حضرت امام (ره) نگران بودند که نکند انقلابی که به دست مردم به پیروزی رسیده، توسط عده ای با افکار غربی و غیراسلامی از دست ملت خارج شود از این رو ایشان به ذکر شدن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی توجه ویژه ای داشتند. سیر حوادث در طول انقلاب نشان میدهد که اگر تدبیر و درایت ولایت فقیه در این نظام نبود، دیکتاتوری و انحرافات بسیاری رخ می داد که انقلاب را از مسیر اصلی خود خارج می کرد. در نظام اسلامی، حکومت و ولایت اهمیت دارد نه دولت ها با سلائق مختلف، البته اگر دولت ها هماهنگ با دو اصل فوق باشند پیشرفت و آرامش بیشتری حاکم می شود. دشمنان داخلی و خارجی دقیقا حکومت و ولایت را نشانه رفته و هزینه های کلانی برای فاصله انداختن مردم از این دو اصل را صرف میکنند و رسانه های مزدور آمریکائی و انگلیسی و صهیونیستی ولایت و حکومت را هدف گرفته اند.

اگر ولی فقیه معصوم نیست چرا اطاعت از وی واجب است؟

روشن است در میان معتقدان به ولایت فقیه هیچ کس معتقد به عصمت ولی فقیه نبوده و حتی چنین ادعایی نکرده. اگر به سیره عملی شیعیان توجه کنیم، می یابیم آن ها بی چون و چرا از مراجع، تقلید می کرده اند و به فتوای آنان عمل می نموده اند،  در حالی که هیچ کس معتقد به عصمت مراجع نبوده، بلکه با تغییر فتوای مرجع می فهمیدند نه تنها او عصمت ندارد که قطعا اشتباه هم کرده، زیرا یا فتوای پیشین او خطا بوده و یا فتوای جدیدش. همچنین از اختلاف فتاوای مراجع معلوم می شود بعضی از آنان دچار خطای در فتوا شده اند، ولی با این حال هیچ کس اندک تردیدی در وجوب تقلید از مراجع ندارد.

انگیزه طرح مساله معصوم نبودن ولی فقیه

اشکال عدم عصمت درباره هر حاکم و رییس در هر حکومتی وارد است، ولی اگر این اشکال در مورد نظام ولایت فقیه مطرح می گردد و در مورد نظام های دیگر این اشکال مطرح نمی شود، ما را به این برداشت رهنمون می شود که غرض مطرح کنندگان از طرح این گونه اشکالات شکستن قداست رهبری نظام اسلامی است،

زیرا قداست رهبر در موارد بسیاری سد راه دشمنان و بر هم زننده نقشه آنان بوده. اگر با یک فرمان امام راحل(ره) حصر آبادان شکسته شد، به علت این بود که به ذهن هیچ یک از رزمندگان خطور نکرده بود که مخالفت با امر ایشان جایز است یا نه. چون در اثر این قداست و لزوم اطاعت، دشمنان به ناکامی رسیده اند، این اشکالات طرح می شود.  پس توجه داشته باشیم همه اشکالات برای دریافت جواب حق مطرح نمی گردد، بلکه انگیزه این اشکال تراشی امور دیگری است.

بخش 8 :                  امام خمینی(ره) و اختیارات ولی فقیه

حضرت امام خمینی (ره) به مناصب قضاوت، اجرای حدود، اخذ مالیات شرعی و خراج، اخذ خمس و زکات و صرف آن در مصالح مسلمین، ولایت بر صغیر و سفیه و . . . به عنوان اختیارات ولی فقیه اشارات صریح دارند.

حضرت امام در تبییین حدود اختیارات فقیه در دروس نجف اشرف می فرمایند: برای فقیه عادل جمیع آنچه برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه علیهم السلام ثابت است، از آنچه که به حکومت و سیاست بر می گردد، محقق است و فرق گذاردن (‏بین پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه علیهم السلام و فقیه‏)‏ معقول نیست، چرا که والی مجری احکام شریعت و مقیم حدود الهی و گیرنده خراج و سایر مالیات و متصرف در آنهاست به آنچه صلاح مسلمین است

نسبت به مالکیت خصوصی و حد آن اگرچه عده ای را نظر بر آن است که جز تحدیدهای شرعی، مانند پرداخت خمس و زکات، حد دیگری بر آن نیست اما حضرت امام در این باره می فرمایند: یکی از چیزهایی که مترتب بر ولایت فقیه است. . . تحدید این امور است.

مالکیت را در عین حالی که شارع مقدس محترم شمرده است لکن ولی امر می تواند همین مالکیت محدودی که می بیند خلاف مصالح اسلام و مسلمین است همین مالکیت مشروع را محدودش کند به یک حد معینی و با حکم فقیه از او مصادره شود.

 تاکنون به دست می آید که :

اولاً، محدوده اختیارات فقیه و اختیارات معصوم از آن جهت که حاکم است یکسان است

ثانیاً: اختیارات آنان در چارچوب احکام فرعی نیست، و در صورت وجود مصلحت در امور جزئی و فرعی آن دو اختیار دارند و قادر به جعل قانون در محدوده مباحات یا تعطیل و تحدید احکام جزئی و شرعی هستند.

گرچه حضرت امام در کتاب البیع نیز تعبیر ولایت مطلقه و عامه را برای فقیه به کار برده بودند، اما طرح جدی و بیان مصادیق آن در سالهای آخر حیات ایشان محقق شد.

آیت‌الله بهجت درباره ولایت فقیه و محدوده اختیارات آن می‌فرماید : می‌دانیم که دین اسلام آخرین دین، و احکام و قوانین اسلام آخرین مقرراتی است که از ذات مقدس پروردگار وضع شده است، و پیغمبری بعد از خاتم انبیا صلی‌الله علیه و آله نخواهد آمد ‌و کتابی آسمانی بعد از قرآن کریم فرستاده نخواهد شد و باید این کتاب تا قیام قیامت، کتاب قانون بوده و عترت اهل‌ بیت پیامبر اکرم علیهم‌السلام، مبیّن آن باشند.

و نیز روشن است که امت محمدیصلی‌الله علیه و آله در زمان حضرت حجت و معصوم حق، هر چند در زندان یا در حال تبعید باشند، می‌توانند وظیفه خود را و لو با مشقت بسیار و تحمل مشکلات فراوان به دست آورند. ولی سخن درباره زمان غیبت کبرای حجت حق است که در این موقعیت نمی‌توان برای مسئله بیش از سه صورت فرض کرد :

1. کتاب خدا و احکام و قوانین دین تعطیل شود؛

2. خود به خود بماند، یعنی خودش وسیله ابقای خود باشد؛

3. نیاز به سرپرست و حاکم و مبیّن دارد که همان ولی امر و مجتهد جامع‌الشرایط است. جامعه مسلمین را باید ولی امر به همت شئونات و ابعاد آن اداره کند

ولایت فقیه ضد استبداد

حاکم اصلی در نظام اسلامی خدا و قانون الهی است نه شخص فقیه. ولی فقیه تنها مجری احکام الهی است. خداوند خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید: إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا در بین مردم طبق آن رأیی که خدا به تو نمایانده است و تعلیم فرموده، حکم کنی، پس جانب خیانتکاران را مگیر (نساء 105) تو مبعوث شده ای تا در بین مردم حکومت کنی ولی نه به میل خود بلکه آن طوری که خدا می خواهد.

وظیفه ولی فقیه تحکیم و تقویت جامعه اسلامی است و به چیزی جز تامین منافع و مصالح مردمی (نه شخص) در چارچوب قانون الهی نمی اندیشد چیزی که تجربه تاریخ آن را ثابت کرده است. وقایعی چون ماجرای تنباکو و فتوای میرزای شیرازی جریان انقلاب اسلامی و قطع شر اجانب از کشور و موارد بسیار دیگر در همین دهه های اخیر شاهد بر این مدعاست.

در حکومت ولایى، در واقع، آنچه حاکم است، قانون است. و همه موظف به رعایتِ دقیقِ حدودِ قانون و موازین شرع مى‌باشند و تشکیل چنین حکومتى بدون رضایت مردم نیست.

در صدر اسلام، مردم تا نخواستند و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را از مکه به مدینه دعوت ننمودند، حکومت ولایى آن حضرت شکل نگرفت. در حوادث پس از رحلت آن حضرت هم، چون مردم در ابتدا اقبال نشان ندادند، امام على(علیه السلام) براى کسب زمامدارى و ولایت، با تکیه بر قبضه شمشیر وارد میدان کارزار نگردید؛ بلکه پس از 25 سال، وقتى مردم مشتاقانه به سوى بیت او هجوم آوردند و عاجزانه از او تقاضاى پذیرش کردند، حاضر به اعمال ولایت گشت

و حکومت ولایى خویش را سامان داد.  بنابراین، استبداد با ولایت در دو قطب متضاد قرار مى‌گیرند و در هیچ فرضى قابل جمع نیستند. امّا اینکه گفته شده ولایت فقیه استبدادى است و استبداد، با رنگ شرعى همچنان باقى است.

از نظر تاریخى، این شبهه پیش از آنکه مبتنى بر تحلیل آموزه‌هاى دین اسلام و ویژگى‌هایى که در نظام سیاسى اسلام وجود دارد باشد، متأثّر از چیزى است که بر سر مغرب زمین رفته است. برخى از نواندیشان و گروهى از جامعه روشنفکرى، با الهام از فیلسوفان سیاسى غرب، اظهار نظرهاى آنها را، به صورت کلّى و على الاطلاق، براى همه‌ جوامع با شرایط متفاوت و تمامى ادیان و فرهنگها، از جمله جامعه‌ خودمان مى‌پذیرند.

در اسلام، عدالت قانونى عام است که تمامى افراد را، بدون استثنا، شامل مى‌شود، به فرموده حضرت علی(علیه السلام) العدل سائس عام (نهج البلاغه حکمت437) حقوق مدنى متعلّق به تمامى شهروندان است و دولت موظّف به تأمین آنهاست. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مى‌فرمایند مردم عیال خداوندند و محبوب‌ترین انسانها، نزد خدا، کسى است که به عیال خدا سود برساند (الاصول من الکافى ج2 ص164)

در نظام ولایت فقیه، نه تنها سایر فِرَق مسلمان، نظیر اهل سنّت، کاملا در مراسم مذهبى خود آزادند، بلکه اقلیّت‌هاى دینى هم، از حقوق و آزادى‌هاى کامل برخوردار بوده، مثل سایر افراد، از سرمایه‌ کار و اموال آنها حمایت مى‌شود و دولت باید امنیّت آنها را تأمین نماید؛ در مجلس نماینده دارند؛ در انتخابات شرکت مى‌کنند و رأیى هم ارزش و همسنگ با رأى رهبر جامعه‌ اسلامى خواهند داشت

آنان حتى اگر مرتکب محرمات اسلامى شوند، که از نظر خودشان جایز باشد، تا زمانى که تظاهر نکنند، مورد اعتراض و تعرّض نخواهند بود.

حضرت على(علیه السلام) در فرمان به مالک اشتر مى‌فرماید: رحمت بر رعیت را در قلب خود قرار ده... زیرا آنان دو گروه‌اند یا برادر دینى تو و یا همنوعان تو مى‌باشند (نهج البلاغه نامه53) الگوى واقعى و نسخه‌ اصلى نظام سیاسى اسلام، که هر دولت اسلامى باید خود را با آن محک بزند و میزان و معیار اسلامیت نظام قرار مى‌گیرد، حکومت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که در آن وقتى به گوش حاکم اسلام مى‌رسد که دشمن، خلخال از پاى یک زن ذمّى در آورده است، چنان عواطفش جریحه‌دار مى‌شود که مى‌گوید: اگر انسان از تأثّر بمیرد، قابل سرزنش نیست (خطبه 27) کدام انسان فرزانه‌ با انصافى مى‌تواند چنین نظامى را استبدادى به شمار آورد و آن را با استبداد حاکم بر نظام کلیسا، که دانشمندان غربى را به ستوه درآورده بود، مقایسه نماید؟

سلامت نظام ولایت فقیه

ولایت فقیه تا زمانی است که به این نقطه و مرز استبداد نرسیده باشد و الا مشروعیت و ولایت او خود بخود ساقط خواهدشد چون از جمله شرایط ولی فقیه، فقاهت، عدالت و داشتن مدیریت لازم است. اساس فقاهت و عدالت در تضاد با استبداد است. اقتضای فقاهت این است که فقیه اسلام شناس بوده و کشور را براساس احکام الهی اداره کند نه براساس آراء غیرخدایی (خواه رأی خود یا دیگران)

عدالت سبب می شود تا وی خواسته های نفسانی خود را در اداره نظام اسلامی دخالت ندهد و در پی جاه طلبی و دنیاگرایی نرود. در نظام اسلامی فقیه برخلاف یک حاکم توتالیتر، تافته ای جدابافته نیست که فوق دین و قانون الهی باشد بلکه او تنها یک مجتهد توانمند دین است و هرچه را که از مکتب وحی درک می کند به جامعه اسلامی دستور می دهد و خود نیز مکلف است به آن عمل کند و هرگاه حاکم اسلامی فاقد این ویژگی ها شود ولایت او ساقط می شود (جوادی آملی، ولایت فقاهت و عدالت ص482-480) حضرت امام(ره) ضمن رد شبهه خود کامه شدن حکومت با توجه به اصل ولایت فقیه و در پاسخ به کسانی که طرح این اصل قانون اساسی را زمینه ساز انحصاری کردن حکومت و استبداد می دانستند فرمودند: ولایت فقیه چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است... شما از ولایت فقیه نترسید، فقیه به مردم زورگویی نمی کند. اگر فقیهی بخواهد زورگویی کند دیگر ولایت نخواهد داشت...   (صحیفه نور ج1 ص72تا92)

علاوه بر این ها طرق قانونی مختلفی هم برای جلوگیری از استبداد در قانون اساسی را پیش بینی شده است. کار مجلس خبرگان که آحاد آن توسط مردم انتخاب می شوند ناظر به وظایف رهبر است (اصول 109،111و142 قانون اساسی) به راستی اگر منصفانه قضاوت کنیم به راحتی می توانیم آثار حاکمیت ملی، آزادی و مردم سالاری دینی را چه در انتخاب و چه در عزل رهبر و ولی فقیه در نظام اسلامی مشاهده کنیم. قانون اساسی شرایط سخت و سنگینی برای مقام فقاهت در نظر گرفته که در صورت سلب آنها، وی را از جایگاه ولایت ساقط نماید (قانون اساسی اصل111) به این ترتیب هرگز نباید تصور کرد که ولایت مطلقه فقیه به معنای ولایت بی قید و شرط و بدون ضابطه فقیه است که بخواهد بدون در نظرگرفتن معیارهای مکتب اسلام و مصلحت عمومی کاری انجام دهد .

ولی فقیه هرگز نمی تواند حکمی سلیقه ای و از روی هوی و هوس صادر کند. ولی فقیه در جامعه اسلامی برخلاف حاکم توتالیتر قدرت و مشروعیتش را از خدا و رسول می گیرد نه این که به سان یک حاکم توتالیتر، با زورگویی و خودکامگی به قدرت رسیده باشد و یا بخواهد با خشونت و اعمال زور، تحکم و تسلط خود را بر مردم حفظ نماید.

ایجاد حکومت صالح و اسلامی وظیفه همگانی است براساس آیه 28 فرقان مؤمنان و مسلمانان می‌بایست با نفوذ به مراکز قدرت و حکومتهای مستبد و مستکبر به منظور رساندن پیام الهی به آنان و دفاع از حق، در ایجاد نظم نوین جهانی مبتنی بر عدالت و اسلام اقدام کنند. این نفوذ با توجه به ویژگی‌های حکومت‌ها، می‌تواند علنی یا مخفی و مبتنی بر پایه اصل اساسی تقیه باشد. یٰا وَیْلَتىٰ لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاٰناً خَلِیلاً

بیایند در گفتگو و سخن                    بگویند اى واى من، کاش من

نبودم همى دوست با فاسقین           نبودى فلان کس مرا همنشین

اهدافی که قرآن برای حکومت صالح و مؤمنان بیان می‌کند، خود بهترین دلیل بر مبارزه قرآن با تفکر سکولار و جدایی دین از سیاست در اسلام است.

خداوند در آیات قرآنی از مسلمانان می‌خواهد تا حکومت اسلامی را به هدف حاکمیت دین اسلام، شرک‌ستیزی و ایجاد امنیت وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ... خدا به کسانی از شما بندگان که (به خدا و حجّت عصر ارواحنا فداه ایمان آرند و نیکوکار گردند وعده فرمود که (در ظهور امام زمان) در زمین خلافتشان دهد چنانکه امم صالح پیمبران سلف را جانشین پیشینیان آنها نمود، و دین پسندیده آنان را (که اسلام واقعی است بر همه ادیان) تمکین و تسلط عطا کند و به همه آنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنی کامل دهد (نور 55) اقامه نماز، امر به معروف و نهی از منکرالَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ، پرداخت زکات و ..... (حج 41) و مانند آن ایجاد کنند.

هراس گردنکشان از مکتب خمینی(ره)

مکتب خمینی(ره) که مکتب حقیقی اهل بیت(علیهم السلام) و تفسیر روشن و به واقع نزدیک تر از همه مکاتب دیگر به تشیع است، توانسته است انسانها را از استخفاف بیرون آورد و به ایشان بفهماند که می توانند در چارچوب توحید و اتحاد به همه استکبار نه بگویند.

این گونه است که مکتب خمینی(ره) در لبنان در جنگ سی و سه روزه، شاخ استکبار را شکست و پوزه صهیونیسم جهانی را به خاک مالید و در جنگ بیست و دو روزه در فلسطین زمین گیر کرد و کمرش را شکست که هنوز نتوانسته از خاک بلند شود و چون ماری زخمی به خود می پیچد.

از این رو صهیونیسم از مکتب خمینی و اسلامی که او پرچمدار آن است می هراسد و اسلام و مذاهب و مکاتب دیگر را چون کبریت بی خطر برای استکبار جهانی ارزیابی می کند.

بنابراین، اگر لازم است که از مکتب در اسلام و تشیع سخن به میان آید، می بایست از مکتب خمینی(ره) یاد شود که اکنون ولایت آن را مقام معظم رهبری به عهده دارد. چنین مکتبی است که کمال و تمام اسلام را به نمایش گذاشته و عزت را به همه مسلمانان بلکه مستضعفان جهان بخشیده است.

این مکتب به قدرت جهانی و زورگو اعلام می دارد دوره بزن و در رو گذشته. بزنی می خوری. و برای شکست تحریم ها 5 نفتکش براحتی روانه کشور آمریکای لاتین که سالها مثل ایران در تحریم بوده نفت صادر کند و بعد از تهدید آمریکا اعلام بدارد که اگر بزنی در خلیج فارس آسایش نخواهی داشت. دقیقا این آیه را می توان گفت : الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا؛ امروز کافران از (زوال) آئین شما، مأیوس شدند، بنابراین، از آنها نترسید و از (مخالفت) من بترسید، امروز، دین شما را کامل کردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.

مکتب خمینی(ره) استکبار را به زانو درآورده و عزت به همه عدالت خواهان و مؤمنان بخشیده و فلسفه بسیاری از مسایل بزرگ در اسلام و تشیع را تبیین و روشن کرده و توصیه هایی کامل برای ظهور منجی بیان داشته و ما را برای سعادت دنیوی و اخروی در چارچوب مکتب اهل بیت با تفسیر درست و روشن و راست آماده ساخته است؟

سراسر مردم و اندیشمندان جهان، همه بالاتفاق می گویند آن چه جهان را متحول ساخته نام خمینی و مکتب اوست، چرا که بی نام خمینی(ره) ، انقلاب اسلامی و ایران شناخته نمی شود و تمام دشمنان استکباری و کافر و مخالف از این نام هراس دارند.

پس زنده باد نام خمینی و مکتب خمینی و مکتب اسلام. بنی صدر خائن جمله ای دارد که می گوید یکی از مشکلات ما مبارزین با نظام اینه که خامنه ای پا گذاشته جای پای خمینی. چه خوب گفت آن اندیشمند آگاه و ولایت مدار که: خامنه ای خمینی دیگر است

بخش 9 :                   حقوق متقابل مردم و زمامداران

حضرت علی(علیه السلام) بزرگترین حقوق متقابل در روابط اجتماعی انسانها را که خداوند آن حقوق را بخشی از حقوق خود رقم زده است حقوق متقابل مردم و زمامداران معرفی فرموده و می گویند : ... از خطبه 207 

و این فریضه ای الهی است که خداوند سبحان آن را برای هر یک بر دیگری واجب کرده است. پس آن حقوق متقابل را نظام همبستگی و راز شکوه دینشان خواسته است.

چنانکه ملت سامان نیابد مگر با اصلاح زمامداران و زمامداران اصلاح نشوند جز با استقامت ملت.  پس هر گاه ملت حق والی را بپردازد و زمامدار نیز حقوق ملت را پاس دارد حق در میان آنها شکوه یابد راههای دین استوار گردد، شناسه های عدالت راست شود و سنتها در روندی فراخور جریان یابد.

بدین سان زمانه اصلاح می شود، به ماندگاری دولت امید می رود و آزمندی دشمنان به نومیدی مبدل می گردد ولی هنگامی که ملت بر زمامدار خود چیره شود و زمامدار با ملت خود از در زورگویی درآید، اختلاف کلمه رخ می دهد.

 نشانه های جور آشکار می شود دغلکاری در دین فزونی می یابد و راههای اصلی سنت بی رهرو می ماند؛ هوا و هوس مبنای عمل قرار می گیرد و احکام به تعطیل کشیده می شود بیماریهای نفسانی فزونی می گیرد چنان که از تعطیل حق هر چند بزرگ است و عملی شدن باطل هر چند چشمگیر، کسی احساس نگرانی نمی کند.

از این رو نیکان به ذلّت می افتند و بدان عزت می یابند و بندگان از خدا کیفری گران می بینند.

بنابراین اگر در جامعه ای حقوق متقابل مردم و رهبر به نیکی رعایت شود و طرفین در اجرای حقوق دیگری همکاری لازم را نماید؛ اوضاع جامعه سامان می یابد و چشم طمع دشمنان بر این جامعه بسته شده و آن گاه است که رحمت بی منتهای الهی و نعمتهای بیکران او بر این جامعه ایده ال ریزش می نماید

و در غیر این صورت حتی اگر رهبر حقوق مردم را به نیکی ادا کند ولی مردم حقوق رهبر را ادا نکند و یا بالعکس جامعه به آشوب کشیده شده و بلایای خداوندی این جامعه را به خود گرفتار خواهد ساخت.                                   .
حضرت علی(علیه السلام در خطبه 34 حقوق متقابل رهبر و مردم را به زیبایی بیان می دارد : ...ایها الناس ان لی علیکم حقا و لکم علی حق: فاما حقکم علی فالنصیحة لکم و توفیر فیئکم علیکم و تعلیمکم کیلا تجهلو، و تادیبکم کیما تعلموا. و اما حقی علیکم فالوفاء بالبیعة، و النصیحة فی المشهد و المغیب ،والاجابة حین ادعوکم و الطاعة حین آمرکم...

 ای مردم بی گمان مرا بر شما و شما را بر من حقی است حق شما بر من خیراندیشی و دلسوزی مخلصانه و فراهم آوردن امکان بهره گیری کامل از ثروت بازیافته است و نیز آموزشتان تا از جهالت برهید و تأدیب و تربیت تان تا به آموختن تن دهید. و اما حق من بر شما پایبندی به بیعت است و نصیحت کردن در حضور و غیبت چون به بسیج تان می خوانم بی درنگ پاسخ مثبت دهید و چون فرمانی صادر می کنم گوش به فرمان باشید.

پس وظایف رهبر در برابر مردم و حقوق مردم بر عهده رهبر عبارت از :

1- خیرخواهی درباره مردم جامعه           2- تنظیم کامل مسائل اقتصادی جامعه         3- تعلیم مردم جامعه                          4- تربیت و تأدیب آنها،

حق اول : خیر خواهی درباره مردم جامعه:

در نامه ای که امیرمومنان علی علیه السلام به عثمان بن حنیف نوشته اند با صراحت می بینیم ...أقنع من نفسی بان یقال لی امیرالمؤمنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر اواکون اسوة لهم فی جسوبة العیش آیا به این امر قناعت کنم که به من «زمامدار مؤمنین» گفته شود و در ناگواریهای روزگاران با آنان شرکت نورزم در خشونت و سختیهای زندگی الگوی آنان نباشم؟! با این احساس برتر و برین است که یک زمامدار می تواند برای مردم جامعه خود آن خیرخواهی را داشته باشد که درباره خویشتن دارد. این زمامدار ظلم بر مردم را ظلم بر خویشتن و نیکی در حق خویش می داند.

حق دوم : تنظیم کامل مسائل اقتصادی جامعه یا تأمین رفاه عمومی:

اسلام واقعی تأمین کننده آرامش دنیا و آخرت مردم است و اسلام هرگز فقر را یک عامل سعادت نشناخته است تا جایی که پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) آن را عامل کفر و انحطاط مسلمین می داند کاد الفقر ان یکون کفرا   
حق سوم : تعلیم مردم جامعه برای رهایی آنها از جهل و نادانی:

رهبری که می خواهد امت خویش را مقتدا و هدایتگر باشد باید آنها را با نور علم روشنی بخشد آن گونه که جمله مورد تفسیر با صراحت بیان می دارد زمامدار ملزم به ایفای این حق است . یعنی تعلیم جامعه تکلیفی قطعی و الزامی است نه اینکه اگر آن را انجام دهد محبوبیت به دست می آورد در این صورت تعلیم جامعه فقط یک کار شایسته تلقی شده است که انجام این کار بهتر است. پس تعلیم افراد جامعه اسلامی تکلیفی است قطعی بر عهده رهبر و این تعلیم شامل همه موضوعات فرا گرفتنی است و مخصوص به موضوعات معین و مشخصی نیست.

حق چهارم : تربیت : رهبر در عین اینکه باید اذهان عمومی را با دانستنیهای لازم مجردگونه و خشک مشحون و پر کند باید به سازندگی روحی جامعه نیز بپردازد و استعدادهای بالقوه روحی را به فعلیت برساند از جمله این استعدادهای روحی می توان به صبر، پشتکار بردباری در برابر ناملایمت، مناعت طبع، سخاوت و انطباق حرف و عمل و... اشاره کرد.

با نظر دقیق در حقوق سه گانه فوق که جامعه بر عهده رهبر دارد معلوم می شود که سیاست در اسلام تنها برای تأمین و تنظیم اقتصاد و روابط مادی افراد نیست بلکه این سیاست پیشبرد روحی و رشد و تعالی معنوی پیروان خود را هم در متن خویش تضمین کرده است. اسلام واقعی آن دو بعد مادّی و روحی را در خود به اندازه لازم جمع کرده تا جایی که سعادت دنیا و آخرت انسان را تضمین می کند لکن با این شرط که به آن عمل شود.

«ولی فقیه» یکی از مسئولین اجرایی کشور، مانند رئیس جمهوری، وزیر، مدیر کل، شهردار و ... (که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از سوی مردم انتخاب می‌شوند) نبوده و عهده‌دار وظایف محوله به آنان نمی‌باشد. و دوم آن که متناسب با وظایف محوله در فقه راجع به فقیه، مرجع، حاکم شرع (در جهان اسلام) و هم چنین وظایف بیان شده در قانون اساسی، وظایف و بالتبع اختیاراتی دارد. وقتی بیان می‌شود «‌نظارت‏ بر حسن‏ اجرای‏ سیاست‌های‏ کلی‏ نظام‏»، فرق دارد با نظارت به عملکرد مثلاً وزارت بازرگانی یا شهرداری‌ها. برای آنها نیز قوانین، چارچوب‌ها و سازمان‌هایی برخوردار از شرح وظایف وجود دارد. هر چند که اگر در سیستم اداره کشور نیز تصمیمی از سوی آنها اتخاذ شود که با «سیاست‌های کلی نظام» منافات یا مغایرت داشته باشد، رهبری وارد میشود. مانند: انرژی هسته‌ای.

بخش 10 :            وظایف شیعه در قبال معصومان علیهم السلام

در سخن امام رضا علیه السلام احیای امر ولایت شناخت حقوق و تکالیف به انسان کمک می کند تا موقعیت خود را بشناسد و براساس آن زندگی خود را سامان دهد. امام رضا علیه السلام به تبیین مسئولیت ها و تکالیف مؤمنان امت نسبت به امام علیه السلام پرداخته است.

ولایت، عهد خدا با انسان انسان موجودی دارای اراده و اختیار است. همین مسأله موجب می شود تا افزون بر هدایت تکوینی نیازمند هدایت تشریعی باشد؛

خداوند در روز الست از انسان ها عهد و پیمان گرفته است که تحت ولایت الهی باقی بمانند و به ولایت شیطانی در نیایند و ربوبیت خداوندی را منکر نشوند (اعراف172) ولی انسان ها این عهد را به غفلت فروگذارده و بسیاری از ایشان عهدشکنی نموده اند و تحت ولایت شیطان در آمده اند إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَ خَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ تنها این شیطان است که می‌ترساند دوستداران خود را، شما مسلمانان از آنان بیم و اندیشه مکنید و از من بترسید اگر اهل ایمانید. (آل عمران175؛ نساء76؛ اعراف3)

خداوند از انسان ها خواسته تا در ولایت الهی باقی مانده و از آن بیرون نرود لَا تَتَّخِذُوا الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ (نساء144؛ مائده51 و 57) اما انسان ها به همان دلایل پیشین یعنی هواهای نفسانی درونی و وسوسه شیطانی بیرونی، تحت ولایت دیگرانی رفتند که تحت سلطه شیطانی ابلیس قرار داشتند. بسیاری از انسان ها ولایت الهی را که به خلافت الهی انسان بر هستی ختم می شد، نادیده گرفتند و از مسیر راست و صراط الهی خارج شدند و هبوط و سقوط کردند (بقره36 و 38 اعراف24و176)

ولایت؛ برترین رکن دین

ارتباط توحید و ولایت و جایگاه رفیع ولایت در تکمیل و تتمیم توحید، حقیقتی است که در لسان روایات به انحاء گوناگون مورد اشاره و تاکید قرار گرفته.

حضرت امام رضا(علیه السلام) در حدیث سلسله الذهب از قول خدای سبحان، کلمه توحید لا إِلهَ إِلَّا أللهُ را دژِ مستحکمِ نجات دهنده از عذاب الهی معرفی کرده و پذیرش ولایتِ خود را شرط دخول در حصن توحید، دانسته : کلمة لا إِلهَ إِلَّا أللهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی أَمِنَ مِن عَذابی... بِشروطها و أنا من شروطها (التوحید، شیخ صدوق، ص25) سرّ ناگسستنی بودن ارتباط توحید و ولایت آن است که انکار ولایت به انکار رسالت برمی‌گردد و انکار رسالت به انکار توحید یا نقص در آن می‌انجامد، از این رو قرآن کریم، توحیدِ منکران رسالت را ناقص می‌داند: وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إذ قالوا ما أنزل الله علی بشر من شیء (انعام91) چنانکه اطاعت در برابر رسول خدا را، فرمان‌پذیری از خدا می‌داند مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ (نساء80). در روایات نیز، این پیوند گسست‌ناپذیر مورد توجه و اهتمام ویژه واقع شده.

امام باقر (علیه السلام): عبادت واقعی از آنِ خداشناس است، اما کسی که خدا را نمی‌شناسد، او را این گونه (مانند عامه از مردم) گمراهانه عبادت می‌کند.

 ابوحمزه گفت: فدایت شوم، معرفت خدا چگونه است؟ حضرت فرمود: این است که آدمی خدا و رسولش را تصدیق کند و با پذیرفتن ولایت و امامت حضرت علی (علیه السلام) و سایر پیشوایان هدایت، از دشمنانشان بیزاری بجوید (الکافی، ص254)  از امام صادق(علیه السلام) نیز روایت شده : نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِی لَا یعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا ؛ خداوند جز از طریق معرفت ما شناخته نشود. این پیوستگی توحید و رسالت و امامت، به گونه‌ای است که به فرموده امام باقر(علیه السلام) در عالم ذرّ، در کنار پیمان بر توحید، میثاق بر رسالت و ولایت نیز گرفته شده إن الله أخذ میثاق شیعتنا بالولایه و هم ذرٌ یوم أخذ المیثاق علی الذرّ و الإقرار له بالربوبیه و لمحمد بالنبوه.

همچنین تصریح فرموده منکران ولایت ما کسانی هستند که در آنجا نیز آن را نپذیرفتند: ... ثم دعاهم الی الاقرار بالنبیین فأقرّ بعضهم و أنکر بعضهم؛ ثم دعاهم إلی ولایتنا فأقر بها والله من أحب و أنکرها من أبغض؛ خداوند ایشان را به اقرار نسبت به پیغمبران دعوت کرد، برخی اقرار و برخی انکار نمودند، آن گاه به ولایت ما دعوتشان کرد، به خدا سوگند، کسی بدان اقرار کرد که خدا او را دوست داشت، و کسی آن را انکار کرد که خدا او را دشمن داشت. 

در دعایی که از شیخ الائمه امام صادق (علیه السلام) وارد شده حضرت اقرار به ولایت علی(علیه السلام) را نه تنها موجب اکمال دین و اتمام نعمت می‌داند، بلکه آن را متمم توحید و اخلاص معرفی می‌کند: بر یگانگی و وحدانیت تو این گونه با اخلاص شهادت می‌دهم و اقرار به ولایت او جلوه اقرار به توحید، اخلاص در وحدانیت، کمال دین و اتمام نعمت و فضیلت بر جمیع مخلوقات تو است.

بنابراین، توحید بی‌ولایت، توحید نیست و با هیچ ضمیمه‌ای از اخلاق یا اعمال صالح نمی‌توان آن را جبران نمود، همان گونه که نماز بی‌رکوع، سجود یا سایر ارکان، نماز نیست و به هیچ وجه نمی‌توان آن را با ضمایمی همانند سجده سهو، نماز احتیاط و... تصحیح کرد.

امام باقر(علیه السلام) از قول خدا : هر کس که ولایت پیشوای ستمگری را بپذیرد، بدون تردید گرفتار عذابم خواهد شد، نه توحید نفعی به او می‌رساند و نه اعمال عبادی.

چرا ولایت فقیه مانند بقیه مدل های حکومتی دوره ای نیست؟

الف . ولایت فقیه هر چند دوره ای نیست، اما مادام العمری نیز نیست، بلکه مادام الصفات است؛ به این معنا که ولی فقیه تا زمانی که صفات ولایت فقیه را دارا باشد، از مشروعیت برخوردار است. اگر صفات را از دست داد، حتی اگر یک سال رهبر باشد، از ولایت ساقط است

قانون اساسی شرایط و صفات رهبر را به شرح زیر بیان می دارد :

1- صلاحیت علمی لازم برای افتا در ابواب مختلف فقه

2-عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام

3- بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری. و در ادامه این اصل مقرر می دارد که در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصی که دارای بینش فقهی و سیاسی قوی تر باشد مقدم است مطابق اصل 107 و 109 قانون اساسی نیز ابتدا خبرگان رهبری درباره همه فقهای واجد شرایط مذکور در اصل پنجم و اصل یکصد و نهم بررسی و مشورت می کنند.

اصل 111 آن است که مجلس خبرگان حق نظارت بر بقای شرایط و صلاحیت های لازم رهبر را داراست. این اصل دلائل و شرایط عزل و برکناری رهبر را تحقق یکی از امور ذیل دانسته است :                                           .
1. عجز و ناتوانی رهبر از ایفای وظایف قانونی خود

2. فقدان یکی از شرایط رهبری                                                  .
3. اگر رهبر شرایط را از دست بدهد، مشروعیت بقای بر این مسئولیت را از دست خواهد داد؛ حتی اگر قانون اساسی به شکل کنونی بوده باشد و دوره ای بودن آن را قید نکرده باشد.

 ب . امکان ادواری بودن ولایت فقیه تابع دلیل اعتبار ولایت فقیه است. ولی فقیه منصوب از سوی مردم نیست که آنان بتوانند او را به دلیل شرایط خاصی که خود منظور می کنند، مثل گذشت مدت زمان خاص، او را کنار بگذارند..

ج . ادواری بودن ولایت فقیه برای سه منظور مطلوبیت دارد که هیچ یک از این سه برای توجیه ضرورت ادواری بودن تصدی رهبری کافی نمی نماید :                            

جانشینی فرد پایین تر به جای رهبر موجود مصالح جامعه اسلامی این اجازه را نمی دهد که این جایگاه خطیر ملعبه قرار گیرد. رهبر در جامعه اسلامی کسی است که با جان و مال و ناموس مردم سروکار دارد و نمی توان برای هوی و هوس در این حوزه نقشی قائل شد.                                     

جانشینی فرد مساوی به جای رهبر موجود در این صورت یک سؤال اساسی که آیا جایگزین یک شخص مساوی به جای رهبری، آن قدر مهم و اساسی است که ثبات جایگاه رهبری به خاطر آن به مخاطره افتد؟

ولایت موروثی  ولی فقیه یعنی کسی که شایسته رهبری است و با دارا بودن صفات و شرایط لازم، اگر ولایت فقیه موروثی شود، نه تنها مشروعیت نداشته بلکه حکومت را هم از مشروعیت می اندازد. ولایت فقیه ارث نیست.

برای نمونه، بعضی از ائمه معصومین (علیهم السلام)، هر کدام فرزندان بسیاری داشتند و هر کدام که شایستگی لازم را داشتند با نصب خاص به امامت می رسیدند، پس ولایت فقیه موروثی نیست، امام راحل (ره) در این رابطه فرموده اند: اسلام برای آن کسب که سرپرستی برای مردم می خواهد بکند، ولایت بر مردم دارد یک شرایطی قرار داده است که وقتی یک شرطش نباشد، خود به خود ساقط است، تمام است، دیگر لازم نیست که مردم جمع بشوند، اصلا خودش هیچ است .

راه وحدت از راه اطاعت از ولی فقیه می گذرد

 امام خمینی (ره) آغازگر راهی نو در تاریخ بشریت است. اگر بشر این راه را درست بپیماید به فلاح و رستگاری در دیار باقی و به خوشبختی و سعادت در همین دنیا می رسد. امام خمینی(ره) یک فیلسوف و حکیم بود و در مقام تاسیس یک حکومت براساس فلسفه و حکمت اسلامی و آموزه های قرآنی برآمد و امروز با وجود اینکه سه دهه از حیات این حکومت و نظام می گذرد، هرچه جلوتر می رویم. درخشش آن در نگاه جهانیان به برکت نفس گرم و حیات بخش امام (ره) بیشتر می شود.

امام(ره) این نظام را براساس تز “همه با هم” برپا کرد و همواره منادی وحدت ملی و همدلی بود، امام (ره) می فرمودند کسانی که به یک کتاب، یک قبله و یک پیامبر معتقدند می توانند اساس وحدت مسلمانان جهان را پی ریزی کنند و در این اسلام علاوه بر آن سه مشخصه، کسانی که معتقد به راه روشن مکتب اهل بیت پیامبر عظیم الشان اسلام هستند می توانند وحدت ملی و همدلی را پاس بدارند همچنین امام (ره) همواره می فرمودند، پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به کشور شما آسیبی نرسد. می فرمودند اگر می خواهید دچار استبداد نشوید و وحدت شما حفظ شود پشتیبان ولایت فقیه باشد

امروز راه وحدت و همدلی از راه اطاعت از ولایت فقیه می گذرد، ما اگر بخواهیم وحدت ملی را قوام ببخشیم باید احزاب، گروه ها و رجال سیاسی مذهبی کشور ضمن التزام عملی به اسلام و ولایت فقیه با دشمنان اسلام و نظام مرزبندی مشخص داشته باشند. مرز اسلام و کفر، انقلاب و ضد انقلاب، اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام آمریکایی مشخص است.

بخش 12 :                        ولایت «مطلقه» فقیه

لزوم اطاعت از رهبر شرعی یک جامعه، در همه چیزهایی که مردم در امور اجتماعی خود نیاز به تصمیم حکومتی و جمعی دارند. مطلق بودن یعنی این که در تمام امور حکومتی باید از «ولیّ فقیه» اطاعت شود، نه این که بخشی از آن مربوط به ولیّ فقیه باشد و بقیه مربوط به دستگاه سیاسی دیگری، و علاوه بر دستگاه ولایت، دستگاه حاکمیت دیگری نیز وجود داشته باشد.

در تئوری ولایت فقیه، تمام دستگاه حکومتی، مانند هرم به یک نقطه منتهی می شود و همه باید از او اطاعت کنند. در این نظام، رئیس جمهور هم مشروعیتش به اذن و نصب ولیّ فقیه است.

امام خمینی(قدس سره) در این باره می فرمایند: اگر چنان چه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا است یا طاغوت.

اگر به امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد غیر مشروع است، وقتی غیرمشروع شد طاغوت است، اطاعت او اطاعت طاغوت است (صحیفه نور، ج 9، ص 253)

نظیر این مسأله، که همه فقها آن را قبول دارند، این است که اگر فقیهی در موردی قضاوت و حکمی کرد هیچ فقیه دیگری حق ندارد قضاوت او را نقض کند و نقض حکم فقیه دیگر حرام است.

جامعه نیاز به تشکیلات فراوان از جمله: ارتش، آموزش و پرورش، دادگستری و ... دارد، لذا باید دست ولی فقیه، در همه شئونات مادی و معنوی، مبیّن، شارح، راهنما و حلال مشکلات باشد. (آیت الله بهجت)

مغالطه ی ولایت مطلقه فقیه، مستلزم شرک؟!

برخی از جاهلان یا مغرضان، ولایت مطلقه را به گونه ای دیگر معنا کرده اند.

آنان گفته اند ولایت مطلقه مخصوص خدا است؛ چون تنها موجود مطلق در عالم، خدا است. بنابراین جز خدا هیچ موجود دیگری ولایت مطلق ندارد و قایل شدن به ولایت مطلقه فقیه مستلزم شرک است!

خدا ولایت مطلق را برای پیغمبر و امامان معصوم(علیهم السلام) مقرر می کند، امام معصوم(علیهم السلام) هم برای جانشین خود قرار میدهد:                              .
من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فا نّی قد جعلته علیکم حاکماً فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فانّما استخفّ بحکم اللّه و علینا ردّ و الرّادّ علینا الرّادّ علی اللّه و هو علی حدّ الشّرک باللّه (اصول کافی ج1ص 67، روایت10)

هر کس از شما که حدیث ما را روایت کند و حلال و حرام ما را در نظر داشته باشد و احکام ما را بشناسد، پس باید به او به عنوان حاکم راضی شوند که من او را حاکم بر شما قرار دادم. پس هرگاه حکمی کرد و از او قبول نکردند، حکم خدا را سبک شمرده اند و ما را رد کرده اند و آن کس که ما را رد کند خدا را رد کرده و گناه آن در حد شرک ورزیدن به خدا است.

فقهای شیعه و ولایت مطلقه  فقیه

ولایت مطلقه، پذیرفتن فقهاى نام آور شیعه است، به گونه اى که بسیارى از فقها، در این باره، ادعاى اجماع کرده اند. فقهاى شیعه در مواضع متعددى از کتابهاى فقهى خود ولایت مطلقه فقیه را به صراحت پذیرفته، و بسیارى از امور شرعى، حقوقى و سیاسى مربوط به شیعه را از اختیارات ولى فقیه دانسته اند،

به طورى که پذیرش مسئله ولایت مطلقه نزد آنان مفروغ عنه و مفروض مى باشد. براى نمونه، حاج آقا رضا همدانى از فقهاى برجسته شیعه : با دقّت در روایت نامه منقول از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)، که مهم ترین دلیل نصب فقها در عصر غیبت است، مى توان دریافت که امام عصر(ارواحنا فداه) فقیهى را که متمسّک به روایات معصومین(علیهم السلام) است به جانشینى خود برگزیده، شیعیان را در تمام مواردى که باید به امام معصوم(علیهم السلام) مراجعه نمایند، به چنین فردى ارجاع داده است تا این که شیعه او در زمان غیبت، سرگردان نمانند...

و اگر کسى در این روایت دقّت نماید درمى یابد که امام علیه السلام با این نامه خواسته است تا حجّت خود را بر شیعیان خود در زمان غیبت تمام نماید...; به هر صورت، هیچ اشکالى در این مسئله نیست که فقیه جامع الشرائط در زمان غیبت، در این گونه امور از جانب امام عصر (ارواحنا فداه)، نیابت دارد;

چنان که تتبّع در کلمات فقهاى شیعه مؤیّد همین ادّعاست، تا آن جا که از کلمات فقهاى شیعه چنین استظهار مى شود; به گونه اى که بسیارى از آنان عمده ترین دلیل خود را براى عام بودن نیابت فقیه (ولایت مطلقه) نسبت به این گونه امور، اجماع فقهاى شیعه دانسته اند.

مرحوم نراقى از فقهاى نامدار شیعه نیز بر این عقیده است که اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه نزد فقهاى شیعه از مسلّمات بوده; از این رو علاوه بر ذکر ادلّه روایى در این مسئله، ادعاى اجماع کرده است.

مرحوم بحر العلوم یکى دیگر از فقهاى بزرگ شیعه درباره ولایت مطلقه فقیه معتقد است: تمام اختیارات حکومتى معصومین(علیهم السلام)، در عصر غیبت، به فقیه جامع الشرائط تفویض شده و سپس، در مقام دفاع از این نظریه مى گوید: اگر کسى فتاوى فقهاى شیعه را در موارد متعدد، مورد تتبّع قرار دهد،

بر این اساس، برخى از دانشمندان شیعه معتقدند که آیه شریفه النَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ به این دلیل براى پیامبر نسبت به مؤمنان حق اولویت قرار داده که ایشان ولى امر مسلمین است و نه به دلایل شخصى; از این رو هر کس که ولایت امر جامعه اسلامى را بر عهده دارد داراى چنین حقّى است; زیرا چنین شخصى نماینده کامل مصالح اجتماع است و در جهت حفظ مصلحت جامعه، مى تواند فرد را فداى جامعه کند. اعتقاد به ولایت مطلقه، به مفهومى که تبیین گردید، از مبناى فقهى مستحکمى برخوردار است; امّا این اصل مسلّم و پذیرفته فقهاى نامدار شیعه، در گذر مسائل حاشیه اى و سیاسى، مخدوش گردیده، به گونه اى که عدم اعتقاد به ولایت مطلقه و حتى تردید در اصل ولایت فقیه، به فقهایى همچون شیخ انصارى و صاحب جواهر نسبت داده شده.

شیخ انصارى و مسئله ولایت مطلقه: منشأ انتساب عدم پذیرش ولایت فقیه به شیخ انصارى، دیدگاهى است که وى در کتاب مکاسب خود مطرح کرده. با مراجعه به دیگر کتب فقهى شیخ، به وضوح مى توان دریافت که از دیدگاه او، نه تنها اصل ولایت فقیه، بلکه ولایت مطلقه فقیه را نیز پذیرفته اند :

صاحب جواهر و ولایت مطلقه: مرحوم صاحب جواهر در سرتاسر کتاب ارزشمند خود جواهر الکلام، به صراحت نظریه ولایت مطلقه را پذیرفته، به گونه اى که براى اهل تحقیق، در انتساب این دیدگاه به ایشان هیچ تردیدى باقى نمى گذارد. در فرازى از کتاب خود آورده: نیابت فقها از جانب امام(ارواحنا فداه) در بسیارى از موارد ثابت شده، به گونه اى که از دیدگاه فقهاى شیعه، فرقى میان اختیارات امام نگذاشته اند . (یعنى تمام اختیارات امام معصوم(علیه السلام) را براى فقیه ثابت دانسته اند)، حتّى مى توان چنین ادعا نمود که فقهاى شیعه این مسئله را مفروغ عنه مسلّم دانسته اند; زیرا کتب آنان پر است از مواردى که ارجاع به حاکم نموده اند و مقصودشان از حاکم، نایب امام(ارواحنا فداه) در عصر غیبت بوده است... و اگر به "عموم ولایت" (ولایت مطلقه) معتقد نباشیم،  بسیارى از امور مربوط به شیعه معطّل خواهد ماند; پس عجیب است که برخى در این مسئله تشکیک کرده اند و گویا این عدّه، اساساً طعم فقه شیعه را نچشیده و لحن کلام آنان را درک نکرده و به اسرار آنها پى نبرده اند و نیز در این کلام معصومین که فرموده اند: همانا فقهاى شیعه را بر شما مردم، حاکم، قاضى، حجت، جانشین و امثال آن قرار دادیم، دقت نکرده اند. چرا که مقصود از این عبارات آن است که سامان بخشیدن به بسیارى از امور مربوط به شیعه، در عصر غیبت، بر عهده فقهاست...; مسئله ولایت عامه از جمله مسائل واضحى است که نیاز به ارائه دلیل ندارد.

البته صاحب جواهر، یک دسته از اختیارات را از عموم ولایت فقیه استثناء کرده و آن موردى است که ائمه معصومین(علیهم السلام) یقین داشتند شیعیان را بدان ابتلاء و احتیاج نیست; مانند جهاد ابتدایى که به افراد نظامى و تسلیحات جنگى نیاز دارد. 

بخش 13 :                   ویژگی‌های جامعه ولایی

جامعه‌ ولایی دارای ویژگی‌ها و خصلت‌های متعدّد بی‌نظیری است که عمدتاً می‌توان آنها را در سه وجهه و قالب مشخّص، معرفی و ارائه نمود.

1- جامعه‌ ولایی، به هم پیوستگی و اتّحاد و یکپارچگیِ گروهی موحّد و مؤمن است که در مسیر اندیشه و هدف واحد گام برمی‌دارند؛ ایمانی مبتنی بر اندیشه صحیح و اعتقاد قلبی و آگاهی کافی دارند؛ مهربان‌اند و به یکدیگر عشق می‌ورزند: اَلمُومِنُونَ بَعضُهُم اَلولیاءٌ بَعض (توبه71) جوشش مستحکم و جدایی ناپذیر مؤمنان با یکدیگر .

همه مؤمنان مرد و زن سربه سر              کنون دوست باشند با همدگر

 2-  جامعه‌ ولایی، پرهیز از وابستگی به کافران، معاندان و دشمنان راه خداست. افراد این جامعه، ذره‌ای تحت فرمان آنان و تأثّر از افکار، اندیشه‌ها و نظریه‌های جبهه‌ مقابل قرار نمی‌گیرند. البته، منظور، قطع روابط سیاسی یا اقتصادی نیست؛ بلکه، پیوند جوهری و وابستگی به دشمن است که به شدت طرد می‌شود: یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصٰارىٰ أَوْلِیٰاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ مائده51)

الا مؤمنان به پروردگار                         از اهل کتابى نگیرید یار

که بعضى از آنها رفیق همند                در آن بین افراد صالح کمند

هرآن کس از ایشان گزیدست یار           شود همچو آن مردم نابکار

خدا هرکسى را که او ظلم جست          هدایت نسازد به راه درست

3- برای پیوند قلب‌های مؤمنان به یکدیگر و تشکیل یک جبهه‌ واحد در برابر بیگانه، وجود یک قلب تپنده ضروری است؛ یعنی رهبریِ نافذ و متمرکزی که آحاد مردم، با ارتقای آگاهی و بینش خود و با اعتقاد و ایمان قلبی خویش، از روی رغبت و با اشتیاق، با او ارتباط عقلانی و عاطفیِ مستحکم برقرار کنند؛ محوری که، همانند قطب یک آسیاب، همه‌ جناح‌ها را به دور خود جمع کند؛ از تعارض‌ها جلوگیری نماید و همه‌ی نیروها را به یک سمت و سو هدایت کند. که همان مقام امامت و ولایت امّت است.

تحقّق جامعه‌ ولایی، بدون مشخّص شدن ولیّ، غیرممکن است. به عنوان مثال، مسلمانان صدر اسلام، در شهر مدینه، دارای جامعه ولایی بودند؛ چرا که با گرد آمدن دور شمع وجود پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تشکیل حکومت ولایی داده، یک امّت را پدید آوردند؛ ولی پس از رحلت پیامبر، جامعه از ولیّ الله روی برتافت و غیر ولایی گردید، و پس از بیست و پنج سال که دوباره به ولیّ الله روی آورد، جامعه‌ ولایی تشکیل شد. حکومت ولایی، در جامعه‌ای ولایی قابل تحقّق است .

حکومت ولایی، حکومتی است که مردم، با ایمان، آگاهی، بصیرت و اعتقاد قلبی، امام و رهبر خود را بر می‌گزینند و عاشقانه به سوی او می‌شتابند. امام و پیشوایی که در بصیرت و تدبیر، علم و آگاهی، عدالت و شجاعت، و تقوا و دوری از رذایل اخلاقی، شرایط امامت و ولایت را به طور کافی و کامل داراست؛ رهبری که همچون قلبی تپنده، تمام نیروهای جامعه را به پیکری واحد و متّصل و همسو تبدیل می‌کند، و آن گاه جامعه با حرکت هماهنگ به سوی کسب کمالات و ارتقا در تمامی ابعاد، به راه خود ادامه می‌دهد.

جامعه‌ دارای ولایت، جامعه‌ای است که تمام استعدادها در آن امکان رشد دارد و انسانها را به تکامل می‌رساند. در جامعه‌ ولایی، ولیّ و حاکم، جامعه را در راه خدا قرار می‌دهد، و آحاد آن را اهل ذکر و یاد خدا می‌کند، عدالت اجتماعی برقرار و حقوق و شرف انسانها محترم شمرده می‌شود، نیکی‌ها اشاعه می‌یابد

و از پلیدی‌ها جلوگیری می‌شود. در چنین جامعه‌ای ولیّ امر، مجریِ قانون خداست و از خود هیچ اراده و اختیاری جز اجرای دستورات شریعت و رعایت مصالح امّت اسلامی نخواهد داشت الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّکٰاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّٰهِ عٰاقِبَةُ الْأُمُورِ حج41

کسانى نمایند یارى حق                      که باشند بر این عمل مستحق

کسانند ایشان که گر در زمین             به آنها ببخشیم قدرت چنین

بدارند بر پاى امر صلات                    ببخشند بر بینوایان زکات

نمایند آن مردم خوش سرشت            خود امربه معروف و هم منع زشت

همانا سرانجام اعمال و کار                بود در یَدِ قدرت کردگار

ولایت پذیری یا ولایت مداری؟

مساله ولایت پذیری و ولایت مداری دو موضوعی هستند که لازم و ملزوم یکدیگرند. اگر ولایت پذیری نباشد و مساله ولایت و سلسله نظام تولی به ولایت که از ولایت الله آغاز می شود را نپذیرفته باشیم طبیعتا ولایت پذیری ما یا اتفاق نمی افتد یا اگر اتفاق بیفتد تصنعی خواهد بود و از روی مصلحت است.

مثل کسانی که ولایت فقیه را قبول ندارند و می‌دانیم که نپذیرفته‌اند اما می‌گویند ما ملتزم هستیم، شبیه لیبرال ها. ولایت پذیری در حوزه فکر و نظر بر ولایت مداری در حوزه عمل مقدم است. آن چه به عنوان ولایت مداری یاد می شود تاکید این نکته است که در ابتدا به مقام والای ولایت فقیه در زمان غیبت آگاه باشیم و با شناخت کامل از جایگاه بحق او اطاعت کنیم.

ولایی بودن محدود به پذیرش نیست عمل به فرامین رهبری موجب می‌شود که دستور ولی فقیه اجرا شود. اطاعت باید به همراه رضایت قلبی باشد. صرف اطاعت بدون موافقت و رضایت قلبی ارزشی ندارد چرا که همین اتفاق می تواند در بزنگاه ها شک و در نهایت لغزش از اجرای فرامین رهبری را سبب شود .

نمونه های بسیاری در تاریخ داشته ایم از افرادی که نه تنها با رضایت قلبی ولایت پذیر شده بودند و در عمل ولایت مدار بودند بلکه باید گفت در ولایت ذوب شده بودند. عمارها و سلمان های بسیاری که همگی مراحلی فراتر را طی کرده بودند. فردی که در ولایت ذوب می‌شود مجذوب ولی اش شده تا جایی که همه گفتار و حرکات و ایده ها و تفکرش حتی موضع‌گیری‌هایش و همّتش مانند ولی می شود.

ولایت مداری صفات مهم «حزب الله» در قرآن

قرآن کریم در دو آیه تعبیر حزب الله را به کار برده. وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ ر َسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ؛  (56 مائده):

بلى آنکه دارد ولى اى چنین                  خداوند و پیغمبر و اهل دین

همانا که فیروز هر دو سراست             که پیروز، تنها سپاه خداست

آیه 55و56 سوره مائده در مورد انفاق توسط ولی خدا و معروف به حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نماز در حال رکوع است. مفسران و محدثان شیعه و سنّی در مورد شأن نزول این آیه چنین گفته اند که سائلی به مسجد آمد و اظهار نیاز کرد، ولی کسی به او چیزی نداد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) که مشغول نماز و در حال رکوع بود، به آن سائل اشاره فرمود و انگشتر خود را به او داد. پس از این واقعه، آیه مزبور در شأن و مقام حضرت علی(علیه السلام) نازل شد. کلمه زکات اعم از انفاق واجب و مستحب است.

در ادامه می فرماید: کسانی که ولایت خدا، پیامبر و مؤمنانی را که اوصافشان ذکر شد، بپذیرند، آنان از حزب اللّه هستند. بنابراین خدای متعال در این آیه اهل ولایت و حزب اللّه را یکی قرار داده است.                                        .
دومین آیه، 22 مجادله :  لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛  خداوند در این آیه نیز اوصاف اهل ولایت و حزب اللّه را ذکر نموده و می فرماید:

نیابى تو یک قوم با اعتقاد                    بیاورده ایمان به ربّ و معاد

که با دشمنان رسول و خدا                درآیند از راه صلح و صفا

اگرچه که آن خصم باشد پدر           برادر بود طائفه یا پسر

به دلهاى این مردمان کردگار              نوشته است ایمان بس پایدار

به روح الهى خداى بشر                   بر آنها گشودست باب ظفر

پس آن مردم پاک و نیکوسرشت          خداشان درآرد به باغ بهشت

که جاریست از زیر اشجار آن            بسى جویهاى زلال و روان

بمانند جاوید در آن مقام                    به شوق و به رغبت به میل و به کام

از آنهاست خشنود یکتا خدا             رضایند آنان هم از کبریا

که حزب خدایند خود این گروه          چنین غرقه در اقتدار و شکوه

بدانید خود حزب پروردگار               همیشه بود مفلح و رستگار

 خصیصه حزب الله : یکی کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ. پاداش دیگر آنان، تأیید به وسیله روح الهی است: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ. «روح الهی» یکی از فرشتگان بزرگ و مقرّب درگاه الهی است. این دو پاداش مربوط به «دنیا» است. پاداش اخروی آنان نیز وارد شدن به بهشت خداوند است پاداش دیگر آنان که از همه مهم تر است رضوان اللّه و خشنودی خداوند از آنان است. از نظر قرآن کریم بزرگ ترین پاداش الهی برای بندگان رضوان الهی است:

وَعَدَ اللّٰهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا وَ مَسٰاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّٰاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اللّٰهِ أَکْبَرُ ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (توبه 72) و خشنودی خدا بزرگ تر است. این است همان کامیابی بزرگ.

خداوند بر مؤمنان مرد و زن                  چنین وعده دادست اندر سخن

که آیید اندر بهشت ابد                       که در آن بسى جویها مى رود

در آن خانه هاى جمیل بهشت                 نشیمن گزینند در سرنوشت

فراتر ز هرگونه نعمت بکام                      رضاى الهى است در آن مقام

چنین است آن لطف و فوز عظیم         که بر بندگان نکو مى دهیم

 به هر حال خدای متعال بالاترین پاداش را برای بندگان و اولیای خود «رضایت» خویش قرار داده، و اهل ولایت مشمول چنین پاداشی هستند. این رضایت یک «رضایت طرفینی» بین خدا و اهل ولایت است. هم خداوند از آنان راضی است و هم آنان از خداوند نهایت خشنودی را دارند. در نهایت می فرماید: اینان حزب اللّه هستند و فلاح و رستگاری برای آنان خواهد بود.

از مطالعه و تطبیق این دو آیه (56 مائده و 22 مجادله) به خوبی به دست می آید که اهل بیت(علیهم السلام) مصداق تام و کامل حزب الله هستند. بالاترین مراتب رستگاری از آن ایشان است و علاوه بر آن، در این دنیا همواره مورد تأیید خداوند هستند: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ.  اگر ادعا کنیم این گونه تأیید الهی (تأیید بروح منه) بزرگ ترین نعمت الهی در این دنیاست.                                            .
ولایت مداری، نیازمند دو عامل مهم باید توجه داشت که ولایت الهی و ولایت پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و ائمه اطهارعلیهم السلام) دارای مراتب مختلفی است و همه کسانی که از این ولایت برخوردارند در یک درجه نیستند. برای رسیدن به بالاترین مراتب ولایت به دو چیز نیاز است:

1. معرفت و شناخت؛         2 . داشتن اراده قوی التزام عملی

در طول تاریخ اسلام تا کنون، عده ای پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را شناخته و به آن حضرت ایمان آورده اند و آنچه در اختیار داشته اند در راه تقویت اسلام به کار برده و در این امر از خود کوتاهی نشان نداده اند؛ اما مشکل آنان در «شناخت جانشین پیامبر» بوده.

 البته همیشه هم در این کار مقصّر نبوده اند، بلکه بسیاری از آنان توفیق شناخت نصیبشان نگشته و اگر ولایت اهل بیت(علیهم السلام) برای آنان ثابت می شد از پذیرش آن ابایی نداشتند. اینان از جهت ولایت ائمه(علیهم السلام) در استضعاف یا کمبود معرفت قرار گرفته اند. عده دیگری نیز در عامل اول (شناخت) مشکلی نداشته اند و مشکل آنان در عامل دوم بوده. آنان در عمل از خود کوتاهی و تقصیر نشان داده و وظیفه عملی خود را به جا نیاورده اند

در سوی دیگر نیز کسانی که همه مراحل معرفت، اعم از معرفت خدا، معرفت رسول خدا و معرفت جانشینان پیامبر را بدست آورند و در مقام عمل نیز دستورات آنان را به کار بندند و از امتحان سرفراز و پیروز بیرون آیند، مصداق حزب اللّه بوده و فلاح مطلق برای چنین افرادی است: أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ بنابراین انسان برای در آمدن در زمره حزب الله و اهل ولایت نیازمند دو توفیق از ناحیه خداوند است: یکی توفیق در کسب معرفت و شناخت، و دیگری توفیق عمل به معرفت کسب شده است.

چگونه می توان در مواقع حساس این اصل را بر موقعیت خود ارجح تر دانست؟ این که از ولایت امر فاصله نگیریم باید هر لحظه مراقب خود باشیم و خود را با ولی زمان تطبیق دهیم و به قول امروزی ها که خودشان را چکاپ می‌کنند.

وقتی از دل و جان ولایت را پذیرفته باشیم و اطاعت از او را با عمق جان و دل پذیرا باشیم در مواقع بحرانی هم خطایی از ما سر نخواهد زد و همواره عمل به فرامین رهبری را در تمامی شرایط ایفا می کنیم

این وظیفه ای است که به دوش ما گذاشته شده تا چه در امور فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و مخصوصا سیاست خارجی و در مواجهه با دشمن نه تنها ولایت پذیر باشیم بلکه ولایت مدار باشیم و در میدان های سخت در عمل هم به فرامین ایشان عمل کنیم.

متاسفانه برخی در تلاشند تا به تصور خودشان ولایت را دور بزنند و در حالی که دم از اطاعت محض می‌زنند اما در عمل، تعهدی ندارند در حالی که ادعای ولایی بودن کافی نیست و در حوزه عمل باید این ادعا را به اثبات برسانند. اطاعت از ولایت فقیه بر مسئولان بدون هیچ‌گونه تردیدی هم تکلیف شرعی و هم تکلیف قانونی است.

منابع مطالب :

(قرآن) آیات سیاسی حکومتی اجتماعی و قضایی .

 (قانون اساسی اصول 109،111و142) . (امام خمینی : صحیفه نور ج1) . (جوادی آملی، ولایت فقاهت و عدالت) . (ولایت فقیه، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه) مجموعه مقالات و سخنرانی از : (مرحوم آیت الله بهجت فومنی . آیت الله مصباح یزدی) .

کتاب ولایت فقیه امام خمینی . خطبه های نهج البلاغه

قرآن منظوم امید مجد

ادامه مطالب

http://m5736z.blog.ir/post/Rahbari3

 

http://m5736z.blog.ir/post/Rahbari1

 

http://m5736z.blog.ir/post/velayat2

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگزاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">