تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

تقلید . اولی الامر کیست؟

 

طاغوت، ولایت شیطان . طاغوت، سرکشی در برابر ولایت الهی. سکوت و مقابله با ولایت فقیه

قرآن و حکومت . مفهوم سیاست و حکومت . مقابله قرآن با تفکر جدایی دین از سیاست

حکومت فقها در زمان غیبت

    

فهرست

مقدمه مولّف 1        مقدمه 2  لزوم تقلید

بخش اول :            مقصود شیعه از امامت ائمه 

بخش 2 :               امامت، استمرار ولایت الهی

بخش 3 :               اهمیت رهبری در اسلام

بخش 4 :             لزوم حکومت در اسلام                  

بخش 5 :               دلیل مشروعیت حکومت فقها در زمان غیبت

بخش 6 :               حقیقت و دلیل ولایت فقیه

بخش 7 :               اثبات ولایت فقیه در روایات

بخش 8 :               امام خمینی(ره) و اختیارات ولی فقیه

بخش 9 :               حقوق متقابل مردم و زمامداران

بخش 10 :             وظایف شیعه در قبال معصومان علیهم السلام

بخش 11 :             پاسخ به شبهات ولایت فقیه

بخش 12 :             ولایت «مطلقه» فقیه

بخش 13 :             ویژگی‌های جامعه ولایی

مقدمه 1

دین مجموعه ى امورى است که از ناحیه ى پروردگار متعال نازل شده و از آن جهت که عمل کردن به آن مشتمل بر ولایت خدا و پیامبر و اوصیاى اوست، نعمت شمرده مى شود. مقصود خدا این است که مجموع معارف دینى را که بر شما نازل کردم، به واسطه ى واجب کردن ولایت کامل ساخت. زیرا بعد از انقطاع وحى که پیامبرى در میان مردم نیست که از دین الهى دفاع کند، لازم است خداوند شخصى را منصوب کند و همو ولى امر بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله است و ولایت خدا، یعنى تدبیر امور بندگان به وسیله ى دین، تمام نمى شود مگر به ولایت رسول، و ولایت رسول نیز جز به واسطه ى ولایت اولى الامر تمام نمى شود. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ منکم ولایت خدا و پیامبر و امامان معصوم و لزوم پیروى از آنان در این آیه بیان شده است. صدها آیه در قرآن درباره رهبری است، خداوند به پیغمبر فرمود : وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ [مائده۶۷] یا در غدیر خم رهبر بعد از خودت را معرفی کن و یا اگر رهبر را تعیین نکنی اصلا رسالت الهی را نرساندی . 

در جامعه ی امروزی هم رهبری در پیشبرد دین و اسلام بسیار مهم است و دشمن هم در صدد است همین رهبری را از مردم بگیرد. در جامعه اگر رهبر دینی باشد، خدا مطرح می‌شود، اگر رهبر باشد قانون نبوت احیاء می‌شود بنابراین روی مساله رهبری قرآن و روایات خیلی عنایت دارد و تمام زور طاغوت هم شکستن رهبری است. در این کتاب سعی شده ضرورت وجود امامت و ولایت الهی را با توجه به تشکیل حکومت الهی بیان کرده و در عصر غیبت وظیفه ما برای ادامه راه، فقط پذیرش ولایت فقیه بوده و شرایط ولی فقیه را با توجه به آیات و روایات توضیح دهد.                                مولف : محمود زارع پور

مقدمه 2

تقلید قبول و التزام به عمل و دستورات مجتهد معین و اعلم می باشد

احکام تکلیفی عبارتند از: واجب. مستحب. حرام. مکروه. مباح

تبصره : زن می تواند مجتهد شود ولی مرجع تقلید نمی تواند باشد. تقلید بر میت را غالبا جایز نمی دانند و اختلاف است .

فلسفه تقلید در احکام چیست

آیا من نمیتوانم با توجه به عقل و منطق اعمال شرعی خود را انجام دهم؟ احکام شرعى، خود را باتوجه به عقل و منطق انجام مى‏دهم یعنى ‏چه؟ مثلاً شما چگونه از راه عقل مى‏فهمید مبطلات روزه چیست؟ کفاره روزه عمد چه مى‏ باشد؟ زکات فطره چه مقدار باید باشد؟ حقوق دریاها و فلات قاره از نظر دینى چیست؟ و صدها و هزارها مسأله دیگر؟! واقع مطلب آن است که شما حتى یک مورد از احکام دینى خود را نمى‏توانید مستقلاً از طریق عقل به دست آورید و انجام دهید، بلکه در همان امورى که به گفته خود تقلید نمى‏کنید، مقلد هستید

رساله مجتهدى را بردارید و مطابق با آن عمل کنید، براساس آنچه از دیگران دیده و یا خو گرفته‏ اید، عمل مى ‏نمایید و از عرف و عادت عمومى تقلید مى ‏کنید. گاه نیز ممکن است به پندارهاى خود و به خاطر ندانستن دلایل و منابع یک حکم با آن بستیزید و آن را خلاف عقل به حساب آورید، در حالى که با اندکى جستجو و کاوش و با مراجعه به کارشناسان دین درخواهید یافت دانش شما در این زمینه ناقص بوده است .

در چنین مواردى همان عقل و منطق که مستند شماست، حکم مى‏ کند انسان باید از طریق دین‏شناس و متخصص، احکام دین را فرا بگیرد و ناشیانه و با پندار بر بى‏ راهه نرود. به عبارت دیگر مى‏ توان گفت: عقل دو گونه است

الف عقل ورزیده و کارشناختى؛ این همان عقل و دانش تخصصى است و عقلاى بشر همواره در امورى که از آن آگاهى ژرف ندارند، به اندیشه و دانش کارشناس مراجعه مى‏کنند.

ب  عقل خام و بالقوه؛ چنین عقلى در مرحله پیش از تخصص است و کسى که در چنین مرحله‏اى قرار دارد، همواره به عدم تخصص خویش اعتراف دارد و چاره‏ اى نمى ‏بیند جز این که در امور به متخصص مراجعه کند. البته راه دراز دیگرى نیز وجود دارد و آن زحمت عمرى تلاش و کوشش علمى براى یافتن تخصص است. این نیز پدیده ‏اى نیکوست، ولى تا پیش از رسیدن به آن چاره ‏اى جز پیروى از کارشناس نیست.

تقلید از نظر عقلی

تقلید نه تنها با عقل ناسازگار نیست بلکه اساسا کار عقل این است که هرگاه نمیداند از آن که میداند تقلید کند و عقل آگاه را جانشین خود کند. بیمار خردمند در برابر پزشک متخصص خردمندی نکند که خردمندی در این جا بی خردی است و اقتضای تعقل تعبد است و تقلید و حرف گوش کردن. این شیوه عقل است که در یک رشته علمی از متخصص تقلید کرد و از او فرمان برد.

در علم فقه و شرع هم همینطور یا باید فقیه بود و تلاش کرد یا از فقیه تقلید کرد و شنید و فرمان برد.

انتخاب فقیه و عالم یک انتخاب مقیدی است و طبق آرائ بیشتر نیست برای انتخاب یک شخصیت علمی وظیفه یک فرد عادی نیست بلکه عقل حکم می کند عالمین و متخصصین بایستی انتخاب نمایند. یعنی علما و عالم شناسان به این انتخاب مبادرت ورزند. و مردم از آن پیروی نمایند. همانطور که متخصص ترین و حاذق ترین در رشته پزشکی را خود پزشکان بایستی تشخیص دهند و معرفی نمایند .

امام صادق (علیه السلام) اما من کان من الفقهاء صائنا...، اما از دین شناسان آن است که نگهدار خویشتن خود، نگهبان ایمانش مخالف هوی و هوسش، فرمانبردار خدا و مطیع امر مولایش بود، بر توده مردم است که تقلیدش کنند.

امام حسن عسکری علیه السلام و ما کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهواء مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه و ذلک لا یکون الا بعض فقهاء الشیعه لا جمیعهم فقها کسانی هستند که صیانت نفس دارند دین خود را حفظ نمایند مخالف هوی و هوس فرمانبردار امر خدایند پس عوام باید از آنان تقلید نمایند البته همگی آنها نه (احتجاج ج2 ص263)

اجتهاد منتهای کوشش و توانائی برای استنباط احکام شرعی است. در اصول دین وظیفه هر فرد است که با دلیل و برهان به آن برسد. انسان باید مجتهد و یا مقلد در فروع دین باشد.

تقلید و اجتهاد در قران

قرآن کریم‌، اجتهاد در موضوعات فقهی را مورد تأیید و تأکید قرار داده وَ مٰا کٰانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (توبه‌122)

نبایست با هم همه مؤمنان                       بیایند بیرون ز شهر و مکان

بباید ز هر قوم اندر بلاد                           فقط جمعى آیند بهر جهاد

گروهى بمانند پیش رسول                          که دانش نمایند از وى حصول

سزد زو احادیث آموختن                             به حکمت روان را برافروختن

بگویند بر اُمت خویشتن                           همان گفته ها را به هر انجمن

بود آنکه آنان ز عصیان و کفر                  بتابند صورت، بیابند غفر

ترجمه روان : شایسته نیست‌، مؤمنان همگی به سوی میدان جهاد کوچ کنند، چرا از هر گروهی طایفه‌ای از آنان کوچ نمی‌کنند و طایفه‌ای بماند تا در دین و معارف و احکام اسلام آگاهی پیدا کنند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود آن‌ها را انذار نمایند تا از مخالفت فرمان پروردگار بترسند و خودداری کنند .       . از آن جا که استنباط و استخراج احکام فقهی با استفاده از کتاب‌، سنت‌، اجماع و عقل برای عموم مردم ممکن نیست و باید عده‌ای در این راستا تمام تلاش و کوشش خویش را به کار ببرند و به مقام و مرتبة اجتهاد رسیده و احکام فقهی را برای مردم استخراج کنند و در اختیار آنان قرار دهند و چنین تقلیدی از ناحیه مردم از یک مجتهد متعهد و پرهیزگار و جامع الشرایط یک امر وجدانی و بدیهی است که نیاز به دلیل ندارد و در میان همه عاقلان مراجعه به متخصص در علوم و صنایع مختلف مانند پزشک‌، مهندس و سایر کارشناسان امری رایج و عقلانی است و در هر عصر و زمانی اگر کسی نسبت به چیزی جاهل باشد به کسی که از آن مسأله آگاه است رجوع می‌کند و قرآن‌ چنین شیوه‌ای را تأیید کرده و می‌فرماید  وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّٰ رِجٰالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ (نحل‌43) هر آنچه نمی‌دانید از آگاهان بپرسید

ز تو پیشتر جز کسانى که ما                    بر ایشان بکردیم وحیى عطا

نگشتى پیمبر کس دیگرى                         که بر مردمان سازد او رهبرى

(که قومت بپرسند هر دم چرا              فرشته نباشى تو اى مصطفى)

بپرسید آن را خود از اهل ذکر               هرآنچه نیابید آن را به فکر

 اهل ذکر، از نظر مفهوم لغوی به کسانی گفته می‌شود که دارای آگاهی و اطلاع باشند و بتوانند حقایق را یادآوری و بیان نمایند. آیه مذکور در واقع بیانگر یک قانون کلی عقلایی در مورد رجوع جاهل(نا آگاه در علم فقه) به عالم‌ یعنی همان رجوع مقلّد به مجتهد است‌ (المیزان‌ ‌ج12 ص271 تفسیر نمونه‌ ج11 ص 243ـ246) قابل ذکر است که مسائل فرعی فقهی (موضوع تقلید) از اموری نیست که غیر مجتهد و غیر متخصص بتواند، با مراجعه به عقل خود آن‌ها را بفهمد و به اصطلاح این امور از مستقلات عقلیه‌ نیست (الاجتهاد و التقلید، امام خمینی)

چرا تقلید می کنیم؟ در شریعت اسلام، واجبات و محرماتی که اگر انسان آنها را اطاعت نکند، نه به سعادتِ مطلوب می‏رسد و نه از عذاب سرپیچی از آنها در صورت مخالفت در امان است. مکلف خود را در برابر سه راه می‏بیند: نخست اینکه راه تحصیل این علم را که همان اجتهاد است پیش گیرد؛ دوم اینکه در هر کاری آرای موجود را مطالعه کرده، به گونه‏ای عمل کند که طبق همه آرا عمل او صحیح باشد (یعنی احتیاط کند) و سوم اینکه از رأی کسی که این علوم را کاملاً آموخته و در شناخت احکام شرعی کارشناس است، بهره جوید.

بخش 1 :                     مقصود شیعه از امامت ائمه 

کلمه امام در اصل لغت به معنای «پیش» و پیشوا است، و امامت یعنی پیشوایی البته پیشوایی اختصاص به راه صحیح ندارد، چراکه پیشوایی در مسیر گمراهی و فساد نیز ممکن است. کلمه امام هنگامی که در مورد شخصی اطلاق می شود، یعنی کسی که در جلو قرار دارد و دیگران پشت سر او حرکت کرده، از عمل او پیروی می کنند و او را مقتدای خودشان قرار می دهند.

در قرآن این گونه پیشوایان :

الف، وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النّٰارِ وَ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ لاٰ یُنْصَرُونَ پیشوایانی که به آتش می خوانند قصص41 و در سوره توبه آیه 12  أَئِمَّة الکُفر نامیده شده اند.

بر اهل ضلالت بگشته امام                     بگشتند دعوت به دوزخ تمام

ندارند یاور به روز جزا                            که گردند از آن عقوبت رها

 فرمان خود را بر فرمان پروردگار مقدّم مى شمرند و حکم خویش را قبل از حکم او قرار مى دهند و مطابق هوس هاى خود و بر ضدّ کتاب اللّه عمل مى کنند.

ب، اما امامت که در اصطلاح شیعه به عنوان اصلی از اصول اعتقادی تلقی می شود، درباره بعضی از پیامبران (صلی الله علیه و آله) و اولی الامر(امامان و فقهاء) در قرآن آمده که خدا آنها را امام قرار داده وَ جَعَلْنٰا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا لَمّٰا صَبَرُوا وَ کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یُوقِنُونَ سجده24

گروهى بگشتند خود پیشوا                      بگشتند هادى به دستور ما

که بودند صابر به راه خدا                       یقین کرده کامل بر آیات ما

به امر خدا مردم را هدایت مى کنند، نه به امر مردم؛ امر خدا را بر امر خودشان مقدّم و حکم او را برتر از حکم خود قرار مى دهند. در این آیه، از بین انبیا به حضرت ابراهیم(علیه السلام) و تعدادی از انبیای بنی اسرائیل(علیهم السلام) اشاره شده که اینها امامان هستند و ویژگی آنها این است که به حق هدایت می کنند.

علت این امر را که دارای این مقام شده اند دو چیز معرفی می کند؛ یکی: لَمّا صَبَروا صبر در ارتباط با عمل است؛ یعنی آن هدفی را که در نظر گرفتند در راه آن هدف استقامت و شکیبایی نمودند و مشکلات را تحمل کردند. عامل دوم را یقین ذکر می کند وَ کانوا بِآیاتنا یوقِنون. این گروه از پیامبران مرتبه عالی یقین را داشتند. در مورد حضرت ابراهیم(علیه السلام) که از جمله این پیامبران است، می خوانیم وَ إِذِ ابْتَلىٰ إِبْرٰاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمٰاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قٰالَ إِنِّی جٰاعِلُکَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً قٰالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قٰالَ لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ (بقره124)

به یاد آر وقتى که کرد امتحان                   خلیل نبى را خداى جهان

سرافراز چون آمدى زان برون                   به او گفت یزدان همانا کنون

به تو مى نمایم عطا آن مقام                       کز امروز بر خلق گردى امام

بگفتا بر ابناء من اى خدا                             تو آیا نمائى رسالت عطا؟

بفرمود آرى کنم برقرار                              به شرطى که باشند شایسته کار

که پیمان و میثاق یکتا اله                          نه بر ظالمان مى رسد هیچگاه

حضرت ابراهیم(علیهم السلام) بعد از نیل به مقام های: نبوت، رسالت و خلّت (خلیل الرحمن) به مقام امامت رسید؛ و آن هنگامی بود که امتحان های الهی در مورد او به حد کمال رسید و آن حضرت از همه آنها سربلند بیرون آمد.

داستان در آتش انداختن حضرت بسیار عجیب است. حضرت ابراهیم(علیهم السلام) در این ماجرای بسیار پر مخاطره، به احدی جز خدای متعال تکیه و توجهی نکرد. حضرت را در دریایی از آتش انداخته اند و در شرف سوختن است.

جبرئیل(علیه السلام) به آن حضرت عرض کرد: هَل لَکَ حاجَه؛ آیا حاجتی داری؟ فرمود: اَمّا اِلیکَ فَلا و اِمّا اِلی رَبّ العالَمین فَنَعَم اما به تو احتیاجی ندارم، ولی به یاری پروردگار آری، نیاز دارم! این صحنه، امتحانی بسیار بزرگ بود تا معلوم شود ابراهیم علیه السلام در عمل تا چه حد موحّد است و به غیر خدا توجه نمی کند.           اما بزرگ تر از این امتحان، داستان ذبح حضرت اسماعیل(علیه السلام) است.          شبیه آن، داستان حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) در کربلا .

و شهادت حضرت علی اکبر(علیه السلام) است که البته از جهاتی نیز می توان داستان کربلا را بالاتر شمرد؛ اما این که پدری مأمور شود جوانی رعنا و رشید را با آن همه مقامات عالی، ادب، عرفان و معنویت، به دست خود سر ببرد، هیچ جا چنین چیزی را سراغ نداریم. نسبت به هیچ پیغمبر و امامی، چنین آزمایشی پیش نیامده و از این امتحان سخت با کمال سربلندی و سرافرازی بیرون آمد.

برای بزرگداشت این امتحان نیز خدای متعال تا روز قیامت به همه حاجیان دستور داده که باید در ایام حج در مِنا قربانی کنند. در هر صورت، بعد از همه این امتحانات سخت بود که خدای متعال به حضرت ابراهیم(علیه السلام) فرمود: إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ؛ اکنون شایسته شدی که مقام امامت به تو داده شود .   امامت مقامی معنوی و بسیار عالی است که از لحاظ درجه بندی، از مقام نبوت و رسالت بالاتر است. حضرت ابراهیم (علیه السلام) این مقام را برای ذریّه اش نیز درخواست کرد، که پاسخ آمد لا یَنالُ عَهدِی الظّالِمین (بقره124) پیمان من به ستم کاران نمی رسد. در میان ذریّه ابراهیم کسانی به این مقام خواهند رسید، که در زندگی خود مرتکب ظلم نشده باشند. منظور از این عده، ائمه اهل بیت علیهم السلام هستند. مقصود ما از اصل امامت در اصول اعتقادی شیعه این است که بعد از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) دوازده امام معصوم(علیه السلام) یکی پس از دیگری جانشینان بر حق آن حضرت می باشند. اگر ما به بزرگانی نظیر بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی(قدس سره) امام اطلاق می کنیم هرگز به همان معنایی نیست که به دوازده امام(علیه السلام) می گوییم. آنچه که شیعه درباره امامت ائمه اطهار(علیهم السلام) معتقد است معنایی خاص است.

 امامت در کودکى به خدمت امام جواد(علیه السلام) رسیدم (سن امام کم بود) من درست به قامت او خیره شدم تا به ذهن خویش بسپارم و به هنگامى که به مصر باز مى گردم، کم و کیف مطلب را براى یاران نقل کنم. ناگهان امام علیه السلام رو به سوى من کرد و فرمود: اى على ابن اسباط! خداوند کارى را که در مساءله ى امامت کرد، مانند کارى است که در نبوت کرده. گاه مى فرماید: و اتَیناهُ الحُکمَ صَبیّا ما به یحیى در کودکى فرمان نبوت دادیم، و یا در باره ى انسان حتّى إذا بَلَغَ اَشُدّهُ وَ بَلَغَ أربَعینَ سَنَة هنگامى که انسان به بلوغ کامل عقل به 40 سال رسید. خداوند حکمت را در چهل سالگى به انسان بدهد، در قدرت اوست که آن را در کودکى به وى عطا کند. کمبود اطلاعات، نفی کننده مقام امامان نیست؛

قرآن کریم مقام رفیع امامت را که منصب الهى است إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا در سه جهت بیان کرده :

الف، وظیفه ى امام : هدایت انسان ها به سعادت؛ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا

ب، صبر و یقین؛ وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ (سجده 24) شرط دستیابى به مقام امامت

ج، واسطه ى فیض خداوند به انسان ها: انجام دادن نیکى ها، برپاداشتن نماز، پرداخت زکات، عبادت وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرٰاتِ وَ إِقٰامَ الصَّلاٰةِ وَ إِیتٰاءَ الزَّکٰاةِ وَ کٰانُوا لَنٰا عٰابِدِینَ (انبیاء 73)

بگشتند بر مردمان راهبر                     نشان داده راه نکو بر بشر

به آنها بگفتیم با وحى خویش              ره کار نیکو بگیرید پیش

به اخلاص آرید رو بر صلات                ببخشید بر بینوایان زکات

بگشتند از زمرۀ عابدین                       نهادند دل را به یزدان و دین

امامان، ستارگان هدایت

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهٰا فِی ظُلُمٰاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ خدای متعال همان گونه که براى سفرهاى دریایى و صحرایى که در عمر انسان ها اندک پیش مى آید، راهنما قرار داده، براى سفر معنوى انسان ها و حرکت دایمى بشریت در مسیر حق نیز راهنما معین کرده است. انعام97

چراغ ستاره برافروخت او                         که راه سفر را بیاموخت او

که در ظلمت محض دریا و بر                شود نور آن بر شما راهبر

بدین گونه آیات خود را عیان                 نماییم بر اهل دانش بیان

از این رو، در احادیث وارد شده که مقصود از ستارگان هدایت، رهبران معصوم و اولیاى خداوند هستند                                    .
امامت امر ملکوتى امامت امرى ملکوتى است ، ولى مقام اداره ى امور مسلمین جزو عالم ملک است که با رسالت تامین مى شود. خداى سبحان مى فرماید: وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ لِیُطٰاعَ بِإِذْنِ اللّٰهِ هیچ پیامبرى را نفرستادیم ، مگر این که به اذن خدا مردم باید از او اطاعت کنند. (نساء 64)

امامت ملکوتى غیر از نبوت و رهبرى امور مردم است.

خدا گر فرستاد پیغمبرى                        معین بفرمود بر رهبرى

همین بود قصدش که اقوام چند           ز امر خدائى اطاعت کنند

امامت و رهبری در قرآن

 برای رشد یک نفر، هم قانون می‌خواهیم و هم الگو. لذا حضرت رسول فرمود : إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ [ارشاد مفید ج۱ ص ۲۳۱] انسان موجودی است الگو پذیر، ذاتا انسان خودش را دوست دارد و قهرمان پروری یک غریزه‌ای است در انسان. منتهی مهم این است که الگوی ‌ما چه کسی است؟ لَقَدْ کٰانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کٰانَ یَرْجُوا اللّٰهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّٰهَ کَثِیراً [احزاب21]

به پیغمبر حق کنید اقتدا                          پسندیده کاریست نزد خدا

هرآن کس که او هست امیدوار                 به دیدار یزدان و روز شمار

خدا را همیشه کند ذکر و یاد                  دل خویش بر مهر ایزد نهاد

اسوه یعنی مدل، الگو. ما دو تا کلمه اسوه در قرآن داریم . یکی اسوه درباره شخص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، یکی هم درباره حضرت ابراهیم علیه السلام. رهبری آسمانی اسوه است و لذا گفته‌اند فعل و گفته ی امام و حتی سکوت امام حجت است و اگر شما میوه‌ای را خوردید و امام دید و سکوت کرد سکوت امام یعنی اینکه میوه حلال است.

انسان نیاز به الگو دارد. خدا هم که بشر را خلق کرده، اگر رهبر تعیین نکند کم لطفی است، قانونی داریم به نام قاعده لطف؛ معنایش این است خدا از این خلقت هدفی داشته. آفرینش با هدف است. اگر آفرینش باهدف است پس این هدف چیست و می‌توان به این هدف رسید و چه کسی باید هدف را بیان کند. یک حرکت، لوازمی دارد. حرکت مقصدی می‌خواهد. حرکت وسیله می‌خواهد. حرکت رهبر می‌خواهد و توی این سه تا، رهبر از همه مهمتر است. چون اگر رهبر نباشد هم وسیله بی جهت بکار گرفته شده و هم مقصد را گم می‌کنیم

اطاعت از منظر قرآن‏

اعتقاد به خدای یگانه باید با اطاعت و فرمانبرداری از او همراه باشد. اطاعت از فرمان خدا و اصولی و قوانینی که در آیین اسلام مقرر فرموده زمینه عملی برای توحید و یگانه پرستی می باشد در قرآن یک آیه داریم؛ یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنٰازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّٰهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذٰلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً [نساء59]

خدا گر فرستاد پیغمبرى                      معین بفرمود بر رهبرى

همین بود قصدش که اقوام چند           ز امر خدائى اطاعت کنند

اگر آن دورویان که بر خویشتن               رساندند این گونه ظلم و محن

به درگاه والاى پروردگار                       همى کرده بودند توبه ز کار

و گر سوى تو آمدند از طلب                  که غفران بخواهى بر آنها ز رب

خدا را در این حال بى ترس و بیم             بدیدند توبه پذیرى رحیم

 یعنی سه تا کار انجام بدهیم. اطاعت کنید از خدا و رسول خدا و فَإِنْ تَنازَعْتُمْ اگر اختلافی توی شما افتاد فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ مراجعه کنید به الله و رسول و در آخر می‌گوید إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ، اگر ایمان دارید به خدا. از این معلوم می‌شود که همه مسیرها آخرش به الله می‌رسد. پیداست همه اینها یکی است در آخر خط اولی الامر مراجعه به رسول است و مراجعه به رسول مراجعه به خداست. رهبر الهی ما را به سمت خدا می‌برد.

وظیفه ی ما چیست؟ وظیفه ی ما بیعت است. ما که بحث رهبری را می‌کنیم به خاطر این است که آمدن حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) یک مقدماتی می‌خواهد. پیغمبر یک مرتبه به مدینه نیامد. اول مسعب را فرستاد و مسعب یک جوانی بود، گفت برو ببینم مردم با تو چه می‌کنند. امام حسینعلیه السلام وقتی می‌خواست به کوفه برود اول حضرت مسلم را فرستاد .

خدا به ما خیلی چیزها داده یک کلمه می‌گوئیم أَطیعُوا اللَّهَ روشن است أَطیعُوا الرَّسُولَ روشن است أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ هم روشن است.

اولی الامری که کنار الله و رسول است باید کارش هم کنار الله و رسول باشد.

یک حرکت، لوازمی دارد. حرکت مقصدی می‌خواهد. حرکت وسیله می‌خواهد. حرکت رهبر می‌خواهد و توی این سه تا، رهبر از همه مهمتر است باید بدانیم کار حضرت مهدیارواحنافداه چیست؟ حکومت مستضعفان، اعدام طاغوتیان، قانون الهی را پیاده کردن، زندگی را روی سادگی بردن.

اینها کارنامه حضرت مهدی ارواحنافداه است و بدانیم که حضرت مهدی ارواحنافداه نوشته: زمانی که من نیستم مجتهد عادل و هر کس که مجتهد عادل را رد کند انگار که مرا رد کرده است و کسی مرا رد کند خدا را رد کرده . و قرآن می‌فرماید: بیعت با رسول، بیعت با خداست مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اللّٰهَ وَ مَنْ تَوَلّٰى فَمٰا أَرْسَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً [نساء80]

هرآن کس اطاعت کند از رسول                بکردست فرمان حق را قبول

هرآن کس بپیچد سر از حکم وى              ره کفر و باطل نمودست طى

بود کیفرش با یگانه خدا                         نگهبان بر آنها نه اى مصطفى

روایت داریم که حضرت مهدی ارواحنافداه که می‌خواهد تشریف بیاورد : یُصْلِحُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَمْرَهُ فِی لَیْلَةٍ وَاحِدَةٍ  [کمال الدین ج۱ ص۳۱۶] یک شبه خدا کارش را درست می‌کند یعنی همه مقدمات آماده می‌شود .

در آیه أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ دو نکته مهم و قابل توجه وجود دارد:‏

نکته اول: در این آیه اطاعت از اولوالامر همردیف و همگام با اطاعت از پیامبر ذکر شده است. چون اطاعت از پیامبران اطاعت کامل و همه جانبه است و لذا اطاعت از اولوالامر نیز باید مانند پیامبر علم و عصمت داشته باشد. زیرا خداوند هرگز مومنین را به اطاعت مطلق از کسانی که احتمال خطا و اشتباه در باره آن می رود فرمان نمی دهد.‏

نکته دوم: همچنان که پیامبر ولایت و رهبری جامعه را در زمان خودش به عهده داشت و به حکم این آیه برای مردم واجب بود که از دستورات پیامبران اطاعت کنند، امام هم بعد از رحلت پیامبر ولایت و رهبری را بر عهده می گیرد و اطاعت از امام هم مانند اطاعت از پیامبر واجب است. از نظر قرآن اطاعت بر دو گونه است:

1- اطاعت کسانی که به حق بر ما ولایت دارند و رعایت مصلحت خود ما و مصلحت عموم با رعایت عواطف پاک انسانی ایجاب می کند که فرمانبردار آنها باشیم، نظیر اطاعت پیغمبر و امام و زمامداران و پیشوایانی که به فرمان پیغمبر و امام یا بر طبق موازین معتبر در عصر غیبت به این منصب رسیده باشند، یا اطاعت پدر، مادر و.... شرط وجوب این نوع اطاعت این است که دستور صاحبان این مناصب از حدود عدل و قانون تجاوز نکند و اطاعت کننده خود موظف است هر دستوری را که دریافت می کند از این نظر ارزیابی کند و اگر آن را بر خلاف عدل و قانون یافت از اجرای آن خودداری ورزد، به این ترتیب این گونه اطاعت، اطاعت مطلق نیست و به هیچ وجه آهنگ خود باختگی و سر سپردگی ندارد. مثلاً اطاعت از پدر و مادر تا زمانی واجب می باشد که با دستورات و اوامر خداوند منافات نداشته باشد، ولی اگر امر پدر و مادر همردیف شرک و کفر باشد نباید از امر آنها اطاعت کرد.

2- اطاعت همراه با سرسپردگی و تسلیم بی قید و شرط در برابر آنچه به آدمی گفته می شود، در توحید قرآن این نوع اطاعت که در حقیقت عبودیت است، مخصوص خداست و هیچ موجود دیگر شایسته آن نیست. این نوع اطاعت نوعی پرستش و عبادت خدای یگانه نیز محسوب می شود، علاوه بر آن باید از اوامر، اصول و فرمانهای خداوند که در قرآن یا روایات و احادیث آمده اطاعت کرد. اتَّخَذُوا أَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اللّٰهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ مٰا أُمِرُوا إِلاّٰ لِیَعْبُدُوا إِلٰهاً وٰاحِداً لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ سُبْحٰانَهُ عَمّٰا یُشْرِکُونَ (توبه 31)

پرستند جاى خداى جهان                     هم اندیشمندان و رهبانیان

همین گونه گفتند عیسى خداست        مسیح بن مریم خداوند ماست

اگرچه که مأمور بودند چند                 که تنها خدا را عبادت کنند

یگانه خدایى که او ماندنیست              بجز او خدایى نبودست و نیست

منزه تر از آن بود کردگار                      که بر او شریکى بخوانند و یار

غیر از خدا، علمای دینی و تارکان دنیا را که در میان آنها بودند خداوندگاران خویش شمردند، همچنین مسیح پسر مریم را، در صورتی که به آنها چنین دستور داده شده بود که فقط خدای یکتا را بپرستند جز او خدایی نیست، پیراسته باد از آنچه شریک او می شمرند. ‏اطاعت از خداوند تسلیم بودن در برابر فرمان خدا و وحی او می باشد. یعنی خدا پرستان هر جا پای مسائل دینی و الهی، به میان آید، یکسره تسلیم حکم و وحی الهی باشند و در این زمینه اعمال نظر و سلیقه شخصی را کنار بگذارند تا وحدت و همبستگی آنان محفوظ بماند و دچار اختلاف و تفرقه های داخلی نشوند.

اطاعت، شرط لازم اما ناکافی اسلام و ایمان دو مقوله جداست. خیلی ها اسلام می آورند اما ایمان نمی آورند. اسلام به زبان است و کلام و ایمان به قلب و عمل است. در احادیث و روایات به ولایت پذیری به عنوان ملاک ایمان توجه شده است. ولایت و اطاعت پذیری که ما از آن دم می زنیم همان عمل و ایمان حقیقی است که اگر فردی به اسلام ناب اعتقاد داشته باشد و به ولایت امر معتقد باشد یعنی ایمان قلبی و باطنی به ولی الهی دارد و مطیع او خواهد بود. همان طور که در آیات قرآن و احادیث و روایات داریم بحث ولایتی که به آن اشاره شده است موضوع ولایت حضرت علی(علیه السلام) و اولاد طاهرین آن حضرت است و اگر قرار باشد اسلام ما با ایمان همراه باشد باید از ولایت تابعیت داشته باشیم. آن چه که بسیار مهم است ولایت پذیری در مواقع خاص است؛ مواقعی که دنیای ما به خطر می افتد.

هستند افرادی که در این مواقع با پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و امام معصوم(علیه السلام) همراهند اما تا وقتی که شرایط شان اجازه دهد! درست زمانی که دنیای شان به خطر بیفتد و جایگاه و مقام و موقعیت شان در معرض زیان باشد با ولایت و اولی الامر و صاحب اختیاری که به عنوان ولی فقیه به آن معتقدیم زاویه می گیرند. حتی در تاریخ و برهه‌های حساس داریم که تا 180 درجه زاویه گرفته و روبه روی ولایت ایستاده اند و به معامله و مبارزه و جنگ و قتال پرداخته اند. در واقع این همان اتفاقی است که تاریخ به ما درس داده و ثابت کرده هر کجا فردی با ولایت زاویه بگیرد آرام آرام از ولایت دورتر شده و ناگهان در جایی خودش را پیدا می کند که روبه روی ولی ایستاده است. زمان امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خیلی از صحابه به کلی وصایای پیامبر اکرم را به فراموشی سپردند چراکه به اموال و موقعیت هایی رسیده بودند و عدالت علی را برنمی تابیدند.

در قرآن کریم گاهى سخن از دعوت به امر دینى است که از نوع امامت ملکى است مانند: ادْعُ إِلىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (نحل 125)

به برهان و حکمت به پند و سخن            بخوان بندگان را به آیین من

به نیکوترین سبک و راه و نسق                  بکن بحث و گفتار در باب حق

خدا نیک داند که از راه خود                   که گمراه گشت و که گمره نشد

یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ وَ اللّٰهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّٰاسِ إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکٰافِرِینَ (مائده 67)

الا اى پیمبر هرآنچه خدا                           به تو کرد نازل، بگو خلق را

اگر خود کلام خداى جلال                        بر آنها نگوئى تمام و کمال

اداء رسالت نکردى تمام                         در این کار ننموده اى اهتمام

از آزار مردم یگانه اله                               ترا در همه حال دارد نگاه

که کفار دون را خداوندگار                      نخواهد کند عاقبت رستگار

قابل توجه این که اساسى ترین موضوعى که پیامبر مامور به تبلیغ آن بود موضوع امامت حضرت على علیه السلام بود و با تعبیر بَلِّغْ این امر مهم را خداوند به او خاطر نشان ساخت.

الف پیامبر در تبلیغ مامور به وظیفه است نه ضامن نتیجه قُلْ أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا عَلَیْهِ مٰا حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ مٰا حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ مٰا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ نور54

بگو پس نمائید اینک قبول                     فرامین پروردگار و رسول

بگیرید گفتِ خدا را به گوش                 کشد بار تکلیف هرکس به دوش

شما بار خود، و آن کسان بار خویش    ببایست گیرید و آرید پیش

بگو گر به راه هدایت روید                     سعادت بیابید و مفلح شوید

کنون بر شما رانده ام این سخن           جز ابلاغ، تکلیف نبود به من

ب اگر مردم اعراض کردند انسان نباید از تبلیغ دست بردارد، اصرار و پافشاری صدیقه ی طاهر حضرت زهرا بعد از رحلت پیامبر اکرم و هشدار به صحابه و خلفا و عاقبت این حق کشی . فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّٰهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ وَ الْأُمِّیِّینَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا عَلَیْکَ الْبَلاٰغُ وَ اللّٰهُ بَصِیرٌ بِالْعِبٰادِ آل عمران20

اگر احتجاجت کنند اى رسول              که آیین آنها نمایى قبول

تو مى گو من و پیروانم تمام                    بگشتیم مؤمن به رب کرام

به اهل کتاب و برآن اُمیان                     بگو گر که حق گشت اکنون عیان

پس آیا بیارید ایمان به دین                    بیایید در زمره مؤمنین ؟

اگر مؤمن آیند بر میل و خواست           هدایت بگردند بر راه راست

اگر هم که خود روى برتافتند             به عصیان و بر کفر بشتافتند

مبادا خورى غم به کارى چنین             که کار تو تنهاست تبلیغ دین

خدا هست آگه به حال عباد               به اندیشه و فکر و راى و نهاد

ج تبلیغ باید همراه نصیحت خیرخواهى باشد، نصایح و خطبه های علیعلیهالسلام بعد از غصب خلافت... أُبَلِّغُکُمْ رِسٰالاٰتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ نٰاصِحٌ أَمِینٌ (اعراف 68)

که تنها ز یزدان والامقام                    براى شما مى رسانم پیام

که من ناصحم مشفق و خیرخواه     همانا هدایت نمایم به راه

د در راه تبلیغ انسان باید تنها از خداوند خشیت داشته باشد؛ الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَ کَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا احزاب39

خدا مهر دستور زد این چنین   بر آن کس که تبلیغ کردست دین

بترسند آنان ز پروردگار   ز چیزى نترسند جز کردگار

همانا کفایت کند کردگار که آرد حساب همه در شمار

. براساس آموزه های قرآنی، ولایت امامان معصوم(علیهم السلام) امتداد ولایت الهی پیامبر(صلی الله علیه و آله) است و همان احکام بر آن بار می شود. خداوند در آیاتی این معنا را به اشکال گوناگون تبیین کرده تا بهانه ای باقی نماند و حجت بر مردم تمام شود. گاه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) را جان و نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله) معرفی می کند؛ فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَکُمْ وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّٰهِ عَلَى الْکٰاذِبِینَ (آل عمران61)

پس از این هرآن کس که ورزد جدال         که در باب عیسى بود آن مقال

کنون چون به وحى یگانه خدا                 شدى آگه از حالش اى مصطفى

بگو پس بیایید تا این زمان                         همه گرد آئیم در یک مکان

به همراه انفاس و اطفال و زن                 تباهل نماییم اى انجمن

نماییم نفرین بر یکدگر                            به درگاه پروردگار بشر

که ناراست گو را به خشم خدا               نماییم با این عمل مبتلا

گاه از طهارت و عصمت الهی ایشان سخن به میان می آورد وَ أَطِعْنَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (احزاب33)

نمایید اطاعت ز رب و رسول    بسازید فرمان آنها قبول

که از اهل بیت نبوت، اله         بخواهد کند دور رجس و گناه

شما را ز هر عیب سازد برى     کند پاک و تطهیر از هر بدى

گاه دیگر از بهشتی بودن و مقام ابرار و مقربان بودن آنان خبر می دهد (سوره انسان) گاه دیگر به صراحت از نصب ولایت برای آن بزرگواران به کنایه و یا صراحت سخن می گوید إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ (مائده55)

ولىِّ شما هست یکتا خدا                         همین سان فرستاده اش مصطفى

دگر مؤمنانى که اندر صلات                   به وقت رکوعش دهندى زکات

(به اجماع آرا مراد از ولى                       در این آیه باشد امام على (ع))

و تمامیت نعمت هدایت و کمال دین را در ابلاغ این حکم و نصب ولایت امامان می داند، نزول این آیه در روز غدیر و اکمال نعمت و اتمام دین الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا مائده3

کنون کافران یأس بر خود تنند              که بر دینتان دستبردى زنند

نگردید از آنها کنون بیمناک                   بترسید تنها ز یزدان پاک

کنون دینتان را به حد کمال                   رساندم بدین اقتدار و جلال

ادا کرده ام نعمتم را تمام                      ببخشیده ام بر شما این مقام

کنون بهرتان دین اسلام ناب               که والاترین است شد انتخاب

و مخالفت با حکم اولوا الامر از معصومان را همانند مخالفت با حکم پیامبر و خود معرفی می کند.

مقصود از الیوم که در آیه فوق دو مرتبه آمده، کدام روز است که داراى چهار ویژگى است :
1.همه ى کفار در آن نا امید شدند  2.دین کامل گشت  3.نعمت الهى تمام شد

4. خداوند آیین اسلام را آیین نهایى براى مردم پذیرفت. در میان مفسران و دانشمندان سخن بسیار است، لکن شبهه اى نیست که آن روز باید بسیار روز مهمى در تاریخ اسلام باشد. احتمالات مختلفى داده شده از جمله :
1 . روز بعثت پیامبر؛ این احتمال درست نیست. چون سیاق آیه این است که مردم دینى داشته اند و کفار در باطل کردن آن یا تغییر آن طمع مى ورزیدند، و دین مردم ناقص بود و خدا آن را کامل کرد، در حالى که مردم قبل از اسلام دینى نداشتند که کفار در آن طمع ورزند یا خدا کاملش کند.
2 . روز فتح مکه؛ چون در آن روز خداوند کید و مکر مشرکان را باطل ساخت، این احتمال هم درست نیست؛ چون فتح مکه که در سال هشتم هجرى اتفاق افتاد، هنوز دین کامل نگشته بود. زیرا واجبات فراوانى بعد از فتح مکه و حلال و حرام بسیارى که در فاصله ى فتح مکه و رحلت پیامبر تشریع شد.
3 . روز نزول آیات سوره برائت؛ این احتمال هم درست نیست. چون بسیارى از احکام اسلام بعد از نزول سوره ى برائت نازل شد. از جمله همین سوره ى مائده که متضمن بسیارى از احکام شرعى است و بالاتفاق در آخرین روزهاى زندگى پیامبر نازل شد.
4 . روز عرفه در حجة الوداع؛ این احتمال هم درست نیست. زیرا در آن روز اتفاق خاصى رخ نداد که باعث یاس کفّار شود.
5 . روز نزول احکام فرعى که در آیه شریفه مطرح شده؛ این احتمال هم درست نیست. چون نزول این احکام فرعى داراى چهار خصوصیت مذکور نیست.

بنابراین، تنها روزى که با آن چهار خصوصیت فوق تطبیق مى کند، روز غدیر خم است که روایات فریقین نیز این معنا را تایید مى کند، به ویژه با توجه به این که تمام تلاش کفّار بر این بود که نور الهى را خاموش کنند؛  یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ، امید داشتند که پس از رحلت پیامبر نسل او قطع شده و رسالت او هم از بین مى رود و حضرت على را جانشین قرار داد و کفّار را ناامید ساخت.

بنابراین ولایت امامان معصوم (علیهم السلام) امتداد طبیعی ولایت خداوند و پیامبر است. از همین رو در روایات بسیاری از پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، ولایت علوی، معیار حق و باطل است و ایشان قسیم النار و الجنه شناخته می شود؛ چرا که انکار ولایت هر یک از معصومان(علیهم السلام) همانند انکار یکی از پیامبران، کفر شمرده می شود و اگر کسی ولایت الهی را پذیرفته است می بایست ولایت جمع الجمعی را بپذیرد و تفاوتی میان آنان نگذارد آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلآئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ بقره 285

بیاورد ایمان رسول نکو                             بر آنچه خدا کرد نازل بر او

بگشتند قائل همه مؤمنان                        به یکتایى کردگار جهان

بگشتند مؤمن به پروردگار                        به جمله ملکهاى آن کردگار

نمودند با میل و رغبت قبول                  هرآنچه کتابست یا که رسول

بگفتند، پیغمبران خدا                             تفاوت ندارند در چشم ما

شنیدیم دستور پروردگار                           ببندیم فرمان حق را به کار

بخواهیم آمرزش از سرگذشت                که بر سوى تو بازخواهیم گشت

براساس آموزه های قرآنی، امامت که همان امتداد ولایت و منصبی الهی است تمام شئون والا و فضایل را جز نبوت و لوازم آن دربردارد، آینده جهان وعده خدا : وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوٰارِثِینَ قصص5 (بقره124؛ نساء54؛ انبیاء73، سجده24؛ احقاق الحق ج2 ص300)

اراده نمودیم، منت نهیم                         به مستضعفین پیشوائى دهیم

بگردند روى زمین جانشین                   بگردند خود وارث آن زمین

 وَعَدَ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ... نور55

خدا بر شما مؤمنانِ به وى                    به نیکوخصالانِ فرخنده پى

بدادست وعده که روى زمین               بخواهید شد حاکم و جانشین

که اقوام بسیار ناپاک و پاک                    بگشتند خود جانشینان خاک

به آیین اسلام، یکتا خدا                       تسلط ببخشد، فزاید بقا

وَ لَقَدْ کَتَبْنٰا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهٰا عِبٰادِیَ الصّٰالِحُونَ انبیاء105

خود از بعد تورات، اندر زبور                بدادست وعده خداى غفور

که شایسته مردان داراى دین               تصرف نمایند ملک زمین

بخش 2 :                        امامت، استمرار ولایت الهی

ولایت الهی ظهورات و مظاهر چندی دارد که یکی از مهمترین آنها ولایت پیامبران(صلوات الله علیهم) و ولایت اولیای الهی از معصومان(علیهم السلام) و اوصیاء است. از این رو در بیان چرایی ولایت پدر تا ولایت فقیه تا ولایت معصوم(علیهم السلام) و پیامبران(صلوات الله علیهم) به ولایت الهی مستند می کنند و آن را مظاهر ولایت الهی دانسته و گفته اند که هیچ کسی را بر کسی ولایت نیست مگر آنکه در امتداد ولایت الهی به نصب عام یا خاص باشد.

در آیات قرآنی ولایت پیامبر(صلی الله علیه و آله) ولایت مطلق و کامل دانسته شده و در همه چیز اطاعت از او عین اطاعت از خداوند و ولایت الهی دانسته و معرفی شده است؛ چرا که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مقام عصمت کلی است و هرگز جز مشیت و اراده الهی را نمی گوید، نمی خواهد و انجام نمی دهد وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوىٰ 3 إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحىٰ 4 (سوره نجم) پس اطاعت از او عین اطاعت خداوند است.              نگفتست هرگز سخن بر هوا    

کلامى که او مى نماید بیان                   فقط هست وحى خداى جهان

بر همین اساس در آیاتی که از اطاعت چندین بار آمده تا عینیت را اثبات کند.

ولایت پیامبر(صلی الله علیه و آله) ولایت کاملی است؛ از این رو بر ولایت انسان بر خودش مقدم دانسته شده النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیکتر] است (احزاب6)

پیمبر سزاوارتر هست بیش                بر افراد مؤمن، ز جانهاى خویش

 و هر انسانی مکلف و موظف است که در همه امور زندگی، پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بر خود مقدم دارد؛ چه رسد که سخن ایشان را عین سخن الهی دانسته و از سر هوس سخن نمى‏گوید (نجم3) و از امر و نهی او اطاعت کرده و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را سنت الهی بداند. وَ مٰا آتٰاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ آنچه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت باز ایستید (حشر7)

هرآن چیز بخشد رسول خدا             همان را ستانید بى ادعا

شما را اگر نهى سازد رسول               نمایید دستور او را قبول

بترسید اى مردم از کردگار                 شدید العقاب است پروردگار

چگونگی احیای ولایت امام

امامت، امتداد طبیعی ولایت الهی است که هر انسانی موظف به شناخت و اطاعت از آن است. ولایت امامان(علیهم السلام) امری الهی است که انکار آن نوعی کفر است. از وظایف اهل ایمان این است که حقیقت ولایت و امتداد آن را بشناسند و در احیای آن بکوشند. امام رضا(علیه السلام) فرمود: رحم الله عبدا احیی امرنا، قیل: کیف یحیی امرکم؟ قال : یتعلم علومنا و یعلمها الناس؛ رحمت خدا بر کسی باد که امر ما را زنده نماید، سؤال شد: چگونه؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فراگیرد و به دیگران بیاموزد. (بحارالانوار، ج2، ص30، ج13)

این امری که در روایت مورد تأکید است همان امر ولایت امامان(علیهم السلام) است که شناخت آن به ما کمک می کند تا وظیفه خود را در قبال معصوم(علیه السلام) بدانیم و به درستی به جا آوریم. اگر ما بدانیم که ولایت امام از ولایت نبی بالاتر است (بقره124 انبیاء69 تا73)، و این منصب الهی در نزد خداوند مهم ( نساء54) و عهد و پیمانی الهی است (بقره124) تلاش خواهیم کرد تا در تعظیم آن بکوشیم و همه ملاحظات را به نحو کامل مراعات کنیم. شناخت جایگاه امامت به ما کمک می کند تا در مسیر درست گام برداریم

و مخالفت با آن را عین مخالفت با پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خداوند دانسته و از هرگونه تمرد و عصیان نسبت به امام(علیه السلام) خودداری کنیم. اینکه امام رضا(علیه السلام) در بیان احیای امر و چگونگی آن به تعلیم علوم و معارف اهل بیت(علیهم السلام) توجه می دهد؛ از آن روست که اگر این حقایق دانسته و آموخته شود، معلوم می گردد که چرا جایگاه بلند ایشان از مقام نبوت نیز برتر است و اینکه چرا پیامبرانی بزرگ و اولوالعزم از جمله حضرت ابراهیم(علیه السلام) پس از نبوت و سالها آزمون سخت الهی، امامت نصیب وی می شود و دوست می دارد که آن را در ذریه و فرزندان خویش استمرار بخشد. (بقره124).

حضرت موسی(علیه السلام) نیز براساس آیه 124سوره اعراف خواهان مقام امامت برای برادرش هارون است و می فرماید وَ وٰاعَدْنٰا مُوسىٰ ثَلاٰثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْنٰاهٰا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقٰاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ قٰالَ مُوسىٰ لِأَخِیهِ هٰارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لاٰ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ در میان قوم برای من خلیفه قرار ده؛

مقرر نمودیم با آن کلیم                         که سى شب به یک جاى وعده نهیم

چو سى شب به پایان رسیدش زمان        فزودیم ده شب دگر هم بر آن

که وعده چهل شب بگردد تمام               چهل شب بمانیم در آن مقام

پس آنگه به هارون بگفتا چنین                تو مى باش بر قوم من جانشین

به اصلاح مى کوش در این بلاد               مکن پیروى هیچ ز اهل فساد

 از این خواسته آن حضرت(علیه السلام) فهمیده می شود که موسی(علیه السلام) هارون(علیه السلام) را به امامت و رهبری بنی اسراییل منصوب کرد.

اگر پیامبری با امامت و رهبری تفاوتی نداشت، نیازی نبود موسی(علیه السلام) هارون(علیه السلام) را که از پیامبران بود، به امامت منصوب کند. از این عبارت دانسته می شود که مقام امامت مقامی بزرگ و برتر از مقام نبوت و رسالت است. با نگاهی به علوم اهل بیت(علیهم السلام) مقام امامت ایشان به خوبی معلوم و جایگاه برتر ایشان از رسولان و پیامبرانی که دارای امامت نبوده اند دانسته می شود. از وظایف هر انسانی و به طریق اولی شیعه مؤمن، آن است که این علوم را به دیگران منتقل کند و ابلاغ نماید تا دیگران حقیقت استمرار و امتداد ولایت الهی را در ولایت امامان(علیهم السلام) بشناسند و درپی هدایتی باشند که از طریق ولایت ایشان به مردم می رسد.

بسیاری از مردم در شناخت اهل بیت(علیهم السلام) کوتاهی و بلکه تقصیر می ورزند و به سبب عدم شناخت از مقام و جایگاه ایشان در تعامل و برخورد با آن حضرات کوتاهی می کنند و به وظایف دینی و الهی خویش نسبت به امامان(علیهم السلام) به درستی نمی پردازند. ایشان را همانند انسانهای معمولی یا کمی برتر می دانند و حق اولویتی برای آنان قائل نیستند. اینگونه است که در برخورد با کلام آن بزرگواران چنان رفتار می کنند که گویی با کلام یک نابغه مواجه شده اند

و کلام ایشان را مهمتر از کلام فلان نابغه و یا دانشمند قرار می دهند و گاه حتی برای اثبات کلام معصوم(علیهم السلام) کلام فلان دانشمند و اندیشمند را بیان می کنند؛ در حالی که امر برعکس باشد؛ چرا که کلام معصوم(علیهم السلام) در صورتی که در صدور و دلالت آن شک و تردیدی نباشد، می بایست کبرای قضایا قرار گیرد و براساس آن حکم شود. در حقیقت کلام ایشان خود سند معتبری از حقایق هستی است و نیازی نیست که با کلام دیگر تقویت یا تأیید یا حتی اثبات شود. مؤمنان باید بدانند که امامان معصوم حجت الهی بر زمین هستند. به گونه ای که اگر ایشان در زمین نبودند زمین اهل خودش را می بلعید.  امام رضا(علیه السلام) در بیان این حقیقت وجودی حضرت معصومان(علیهم السلام) می فرماید: لو لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ طَرْفَةَ عَیْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا؛ چنانچه زمین لحظه ای خالی از حجت خدا باشد، اهل خود را در خود فرو می برد (علل الشرایع شیخ صدوق ص891 ح12) جایگاه امامت در اسلام جایگاهی بس بزرگ است؛ آنان همانگونه که حجت الهی هستند، در مقام نبوت و رسالت نیز عمل می کنند و می کوشند تا فلسفه بعثت را نیز تأمین کنند،  چرا که امتداد ولایت الهی هستند که پس از پیامبران(صلی الله علیه و آله) به ایشان رسیده است. از این رو در مقام هدایت و راهنمایی مردم به سوی قسط و عدالت هستند و می کوشند تا به آن فلسفه بعثت نیز پاسخی درخور دهند. (حدید 25)

امام رضا(علیه السلام) در بیان این مقام امام می فرماید: إنَّما یُرادُ مِنَ الاْمامِ قِسْطُهُ وَ عَدْلُهُ، إذا قالَ صَدَقَ، وَ إذا حَکَمَ عَدَلَ، وَ إذا وَعَدَ أنْجَزَ؛ همانا از امام و راهنمای جامعه، مساوات و عدالت خواسته شده است که در سخنان خود، صادق، در قضاوت ها، عادل و نسبت به وعده هایش وفا نماید (وسائل الشیعه ج12 ص165 ح27873)  پس هر مأمومی لازم است به این نکته توجه کند که وظیفه او در قبال امام رفتاری است که به تحقق فلسفه بعثت کمک کند و عدالت را در جامعه تحقق بخشد. تلاش برای احیای امر امامت باید در دستور کار همگی باشد و هرگز در این امر کوتاهی نورزند و به هر شکلی شده خود و جامعه را متوجه امر ولایت و امامت نمایند. گاه این کار با عزاداری و گاه با برگزاری مراسم میلاد و شهادت انجام می گیرد و گاه به شکل دیگری انجام می شود.

امام رضا(علیه السلام) مَنْ تَذکرّ مُصابَنا و بَکی لِمَا ارْ تُکِبَ مِنّا، کانَ مَعَنا فِی دَرَجَتِنا یَومَ القیامَةِ، وَ مَنْ ذَکّر بِمُاصابِنا فَبَکی وَ أبْکی لَمْ تبکِ عَیْنِه یَوْمَ تَبْکِی العُیُونَ؛ هر که مصائب ما اهل بیت را یادآور شود و گریه کند یا دیگری را بگریاند، روزی که همه گریان باشند او نخواهد گریست و هر که در مجلسی بنشیند که علوم و فضائل ما گفته شود همیشه زنده دل خواهد بود (وسائل الشیعه: ج 41، ص 205، ح19693)

جایگاه ولىّ امر و لزوم پیروى از ولایت

اطاعت بى چون و چرا از رسول خدا و امام، نشانه ى عصمت آن بزرگواران است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) گاهى احکام الهى را بیان مى کرد، گاهى دستور حکومتى مى داد. او هم منصب رسالت داشت، هم حکومت

قرآن کریم هم به پیامبر مى فرماید: بِالْبَیِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (نحل 44)

که بر هر رسولى ز سوى خدا                بشد حجتى و کتابى عطا

بیامد به سوى تو قرآن فرود                  که گوئى به خلق آنچه ایزد نمود

که شاید که یک دم تفکر کنند              درین دین برحق تدبر کنند

و هم مى فرماید: إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً  (نساء105)

به سوى تو قرآن خود را خدا                 به حق برفرستاد اى مصطفى

که با آنچه یزدان به وحیت بداد            میان کسان حکم رانى به داد

مبادا که از خائنان هیچگاه                    حمایت نمائى در این طى راه

موارد اطیعوا در آیات مختلف قرآن که بیان شد، باید کسانى باشند که از اطاعت آنان نهى نشده باشد. ذکر نام اولى الامر در کنار نام خدا و رسول، همراه با اطاعت مطلق، نشان آن است که مسئول حکومت و نظام اسلامى باید از قداست والایى برخوردار باشد. قرآن درباره ى مفسدان، مسرفان، گمراهان، جاهلان، جباران و...  دستور لا تُطع و لا تتّبع مى دهد.

در میان آدمیان فقط پیامبران هستند که از طرف خداوند به اعمال سلطه و قدرت و فرمان بر آدمیان مأذون و مجازند النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ... احزاب 36)، مگر کسانیکه از طرف پیامبران مأذون باشند.

در مورد اینکه چه کسی و کسانی از طرف خداوند و رسول(صلی الله علیه و آله) مأذون به حاکمیت است بین دو شعبه بزرگ اسلامی سنی و شیعه اختلاف وجود دارد.

سنی ها بر این عقیده اند که پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله) شخص و گروه خاصی از طرف خداوند و رسول وی برای حاکمیت مسلمانان معین نشده و به استناد أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ (شوری38) وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأَمْر(آل عمران159) حق حاکمیت به مردم واگذار شده. ولی عملا در کشورهای منطقه حاکمانی موروثی بر تخت سلطنت تکیه زده و از شور و مشورت و انتخابات خبری نیست و مردم خود را ملزم از اطاعت فاجر شرعی می دانند. دقیقا مثل اطاعت از بنی امیه و مروانیان در تاریخ .

شرط تبعیت است وقتی من امام و ولی را شناختم بدون تبعیت نمی توانم ادعای ولایت مداری کنم بنابراین بعد از معرفت باید تبعیت داشته باشیم. فقط به زبان نباشد و در عمل هم به فرامین توجه کنیم.                                           .
شرط بعدی دوستی با دوستان ولایت و بحث انتظار است                              .  یکی از ویژگی‌های شیعه این است که در طول زندگی گاهی اتفاقاتی می افتد که امر به انسان مشتبه می‌شود. انسان ولایت مدار در این امور که برای انسان مشتبه می شود بحث انتظار را ترک نمی کند تا امر برای دیگران هم کاملا روشن شود و همچنین در انتظار دستور و فرمان ولی فقیهش می ماند. حب ولی مهم است.

در زیارت نامه ها می خوانیم که خصوصیت دشمنی با دشمنان اهل بیت و دوستی با دوستان آنها رکن و در واقع پایه اصلی ایمان است. ستونی اصلی که در امتداد دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خداست و از سبک زندگی امام علی(علیه السلام) بر می آید. 

فلسفه امامت و رهبرى در نهج البلاغه

اولین فلسفه وجود رهبر، این است که یک ملّت تکیه ‏گاه مى‏ خواهد و این تکیه‏ گاه بدون وجود رهبر ممکن نیست

دوّم این که یک ملّت در صورتى مى ‏تواند پیروز و موفّق شود که برنامه‏ هایش هماهنگ و صفوفش متّحد باشد، این هم بدون وجود رهبر، ممکن نیست

سومین فلسفه وجود رهبر، مسئله جهت دادن به حرکتها و تلاشها و کوشش هاست، و این غیر از مسئله وحدت است. این سه قسمت را از همان جمله کوتاهى که حضرت در خطبه شقشقیه فرموده ‏اند مى ‏توان استفاده کرد که: إنّ محلّی منها محلّ القطب من الرّحی یعنى موقعیّت من در مورد مسئله خلافت همچون میله ‏اى است که در وسط سنگ آسیاست. تعبیر، بسیار زیباست. سنگ آسیاب ممکن است هزار و یک عیب داشته باشد امّا در عین حال بگردد و کار کند، امّا اگر آن میله وسط (که هم تکیه ‏گاه است و هم هماهنگ کننده است و هم جهت دهنده) برداشته شود، آسیاب حتّى براى یک لحظه هم نمى‏ تواند بگردد.                                    .
چهارمین و پنجمین فلسفه وجود رهبر، مسئله بینش دادن به امّت، و مسئله، اسوه بودن است. على(علیه السلام) در نامه 45 (نامه معروف به عثمان بن حنیف) اشاره به این دو فلسفه کرده و این چنین مى‏فرماید: اى فرماندار بصره، اى عثمان بن حنیف، بدان هر پیروى، پیشوائى دارد و از پیشواى خودش استفاده مى ‏کند. اوّل آنکه از علم او بهره مى‏گیرد و امام و رهبر به او بینش و آگاهى مى‏ دهد، و دیگر آنکه اسوه ‏اى براى او در تمام کارهاست. درباره وظایف رهبر یا حقوق مردم و همچنین وظایف مردم یا حقوق رهبر آنچه که از نهج البلاغه در یک نگاه فشرده مى ‏توان استفاده کرد این است که

حضرت علی علیه السلام براى رهبران ده وظیفه قائل، و براى امّت، پنج وظیفه :

اولین: رهبر باید خود را آن چنان بسازد که مقام و موقعیّت او را تکان ندهد، دگرگون نسازد و مغرور نشود و شخصیّتش تغییر پیدا نکند. این سخن را على(علیه السلام) به فرماندهان ارتش نوشته است و بیان فرموده: من عبد اللّه علی بن أبی طالب أمیرالمؤمنین إلى أصحاب المسالح در اینجا حضرت خودش را عبد اللّه نامیده است. آن همه مقام در او غرورى ایجاد نکرده و افتخارش به این که عبد اللّه و بنده خداست، و بعد لقب امیرالمؤمنین را به عنوان یک لقب رسمى براى خودش بیان می کند

امام (علیه السلام)  این نامه را به اصحاب مسالح (مرزداران و فرماندهان) مى‏ نگارد : اولین حق والى و امام و پیشواى مردم این است که با موقعیتى که پیدا کرده دگرگون نشود، و تغییر حالت پیدا نکند بلکه بر عکس، هر چه از نظر قدرت به او بیشتر نعمت داده مى‏ شود، نزدیکى او به بندگان خدا و محبّتش به مردم بیشتر شود. یعنى نسبت مستقیمى میان قدرت و محبّت، و نزدیکى ‏اش به بندگان خدا و به مردم باشد. على(علیه السلام) فرمود تمام قدرتها را به تو مى ‏دهند، عوض نشو. که این نخستین شرط پیشوائى بر مردم است.                                           .
دوّمین: مسئله احترام به افکار مردم و مشاوره با مردم در همه چیز (بدون استثناء) است. مردم همیشه حاضر در صحنه باشند و در همه چیز مورد مشورت قرار گیرند.
سوّم: عدم کتمان اسرار است. اسرار را از مردم مکتوم ندارد مگر اسرارى که ضرورت خاصّى پیدا کند که على(علیه السلام) به عنوان اسرار جنگى از آنها یاد میکند.

چهارم: کوتاهى نکردن در اداى حقوق جامعه                                                 .
پنجم: تبعیض میان مردم قائل نشدن و همه را در مقابل قانون یکسان دانستن : من هیچ مسئله‏ اى را بدون مشورت با شما انجام نمى ‏دهم، جز مسئله قضاوت، زیرا در قضاوت وقتى قاضى مى ‏خواهد تصمیم بگیرد، دیگر جنبه مشورتى ندارد. باید تشخیص خودش را به عنوان یک حکم قاطع بیان نماید. اما در مسائل مملکتى همه چیز را با شما در میان خواهم گذاشت و از شما مشورت خواهم خواست. هیچ حقّى را از شما مضایقه نمى ‏کنم و همه شما در برابر من، در حق مساوى هستید  
ششمین: وظیفه ‏اى که رهبر دارد، همسان بودن با ضعیف ‏ترین افراد مردم است، که على(علیه السلام) از آن به عنوان یک فریضه یاد مى‏ کند: إنّ اللّه تعالى فرض على أئمة الحقّ أن یقدّروا أنفسهم بضعفة النّاس کیلا یتبیّغ بالفقیر فقره خداوند بر امام عادل و رهبران راستین فرض و واجب کرده که زندگى خود را با ضعیف‏ ترین قشرهاى مردم از نظر مادیّات همسان کند. لباسش ساده‏ ترین لباس، سفره ‏اش ساده‏ ترین سفره و خانه ‏اش ساده ‏ترین خانه‏ ها باشد. «یتبیّغ» در لغت بمعنى ناراحتى که منجر به مرگ مى‏ شود، دقّ کردن
هفتم: تماس مستقیمش با مردم قطع نشود، یعنى کانال اطلاعاتى رهبر و امام نباید محدود باشد علاوه بر تماس دائم با توده ‏هاى مردم باید حقّ آزادى طرح شکایت، بدون هیچگونه تشریفاتى به همه مردم داده شود.

این جمله را از سخنان على(ع) در نامه 53 (نامه معروف آن حضرت به مالک اشتر) فرمود: اى مالک یکى از توصیه ‏هاى من به تو این است وقتى به مصر مى‏روى جزو برنامه اساسى حکومتت باید این باشد که در عرض روز یا در عرض هفته ساعتهایى را معیّن کنى که در خانه ‏ات را بگشایى و در آن ساعت هیچ مشغولیّات خاطر نباید داشته باشى (یعنى به تعبیر امروز تلفن بغل دستت نباشد صدا بکند، نامه به دستت ندهند که فکرت را مشغول کند) و با تمام حواس متوجه مردم‏ باشى. در را باز کنى و مأمورین و محافظین خود را کنار بزنى تا با توده مردم کارى نداشته باشند

و جوّى بشود خالى از تشریفات و خالى از وحشت. مردم با آزادى بیایند هم اطلاعاتشان را در اختیار تو بگذارند که کانال اطلاعاتى تو محدود نباشد و هم شکایتشان را آزادانه براى تو طرح کنند.

که من از پیغمبر گرامى شنیدم اگر ملتى ضعیفشان حق نداشته باشند با صراحت از ظلمهایى که به آنها شده شکایت کند هرگز چنین ملّتى روى سعادت را نخواهد دید. این برنامه ‏اى است که جز در مملکت على بن ابى طالب، در هیچ نقطه ‏اى از دنیا نمى ‏توانید آن را پیدا کنید.

.هشتمین: مسئولیّت رهبر این است که بعضى از کارها را باید شخصا (نه با واسطه) نظارت بکند. گر چه رهبر نمى‏ تواند همه کارها را شخصا انجام دهد، بلکه باید افراد مورد اعتماد به عنوان واسطه او کارها را انجام دهند و او نظارت داشته باشد. امّا حضرت امیر(علیه السلام) فرمود: اى مالک در بعضى کارها باید مستقیما خودت دخالت کنى.

آن کارهائى که بدون واسطه باید خودت آنها را انجام دهى یکى رسیدگى به امور مستضعفان است، در گوشه و کنار این کشور اسلام افرادى هستند معلول، یتیمانى هستند که پدرشان در جبهه کشته شده، بیوه زنانى هستند که بى سرپرست مانده‏ اند و افرادى هستند که از کار افتاده ‏اند.

و فرمود: این مستضعفان و این گروه را مستقیما خودت برنامه ‏شان را باید زیر نظر داشته باشى که این، یکى از وظایف رهبر در برابر امّت است.

.نهم: اعوان و یاران خود را از میان توده‏ هاى پاکدل انتخاب کند: اى مالک، وارد مصر مى ‏شوى مى‏ بینى که مردم دو گروهند: اکثریت آنها، توده ‏هاى زحمتکش و پاکدل مردمند. اقلّیت آنها طبقه مرفّه و از خود راضى و در ناز و نعمت بزرگ شده هستند. تکیه‏ گاه تو و یاران و یاوران تو باید از آن اکثریت زحمتکش و پاکدل باشد، چرا که توقعشان و خرجشان بر بیت المال از همه کمترست. امّا آن اقلّیت اشرافى در ناز و نعمت بزرگ شده از خود راضى نه سرباز به میدان جنگ مى‏ فرستند، و نه در مشکلات از تو حمایت مى ‏کنند، و انّما عمود الدّین و جماع المسلمین و العدّة للأعداء، العامّة من الامّه فلیکن صغوک لهم و میلک معهم 

دهمین: وظیفه از وظایف رهبر، این است که در برنامه ‏ها اسوه باشد. یعنى هر فرمانى که مى ‏دهد اول خود عمل کند. هر چه را نهى مى‏ کند اول خودش خوددارى نماید. نه تنها با حرف، بلکه عملا سخن بگوید : اى مردم من شما را به هیچ طاعتى دعوت نمی کنم، مگر این که خودم قبلا آنرا انجام داده‏ ام و از هیچ کار خلافى شما را نهى نمی کنم مگر این که پیش از آن خودم آنرا ترک گفته ‏ام.

من سرمشق و اسوه براى شما هستم، با زبان عمل سخن مى ‏گویم فقط حرف نمى‏ زنم، عملم ناهماهنگ با حرفم نیست. اگر پیشوایى داراى یک چنین صفات شد مشخص است که نقش او در جامعه چگونه خواهد بود.

مردم در مقابل رهبر راستین 5 وظیفه دارند:

1- اطاعت کامل و قاطع از او       2- سستى نکردن در انجام مسئولیت‏ ها             3- ایثارگرانه در دریاى حوادث فرو رفتن    . 4- نصیحت، تذکر، خیرخواهى و یادآورى به اندازه توانایى و قدرت فکر و اندیشه         5- کار را در خدمت رهبر بصورت همکارى و تعاون انجام دادن .

پایگاه تخصصى نهج البلاغه وابسته به مرکز جهانى اطلاع رسانى آل البیت 

بخش 3 :                         اهمیت رهبری در اسلام

در نظام الهی اسلام، نقش ویژه ای برای رهبری جامعه تعیین شده است. رهبر نه تنها نقش مدیریتی جامعه را به عهده دارد، بلکه نقش های دیگری نیز با توجه به موقعیت ممتاز خویش به عهده دارد که از جمله الگو بودن است. همین اسوه و الگوبرداری مردم از رهبری است که زمینه اعتماد به نفس و سکون و آرامش اجتماعی را فراهم می آورد؛ زیرا مردم هرگاه دیگری مهم خویش یعنی رهبر را در چنان سکون و آرامشی الهی بیابند، به طور طبیعی آرام می شوند و تشویش ها و اضطراب ها از میان می رود.

 خداوند به صراحت درباره این نقش رهبری در جامعه انسانی می فرماید: إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ، نماز و نیایش تو برای مردم مایه آرامش است. از آن جایی که جامعه همواره به علل درونی و عوامل بیرونی، گرفتار آزمون ها و فتنه های الهی است تا هر کسی ذات و سرشت خویش نشان دهد، نیازمند معیار حقی است که مردم برپایه آن حق را بشناسند و در کوران فتنه ها و آشوب ها، راه درست خویش را بیابند. این جاست که در نظام الهی نه تنها مفاهیمی به شکل کلی بیان می شود تا به عنوان معیار و میزان سنجش قرار گیرند، بلکه در هر دوره و عصری، انسان های کامل به عنوان معیار و میزان سنجش حق از باطل و راه از چاه معرفی می شوند. این جاست که در روایات معتبر از لزوم معرفت و شناخت امام به عینه سخن به میان آمده تا مردم با شناخت امام زمان خویش، از گمراهی راه و از باطل دور شوند. 
ولایت فقیه در جامعه امروز، همان معیار واقعی و انسان کاملی است که می تواند به عنوان معیار سنجش قرار گیرد، زیرا به سبب این که دارای شرایط رهبری و ما کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهواء چون مخالفت با هوای نفس و اطاعت از مولا و مقتدای بشر، صاحب زمان (عجل الله تعالی فرجه) و حافظ دین و ملت اسلام است، بهترین شخص برای مدیریت و الگوبرداری انسان می باشد. در کوران فتنه ها و آشوب هاست که هر کسی در پی معیاری است تا بتواند بر پایه آن، حق را از باطل باز شناسد. در این جاست که نقش مهم و کلیدی رهبری خود را نشان می دهد.

رهبران دینی و سیاست

با نگاهی به عملکرد پیامبران، شواهد، حاکی از اهمیت دادن آنان نسبت به سیاست و حکومت است. ائمه معصومین(علیهم السلام) که استمرار حرکت پیامبر است همگی مبارزه ای همه جانبه را برای تشکیل حکومت اسلامی و بدست گرفتن قدرت سیاسی آغاز فرمودند.

رسول الله تشکیل حکومت داده و تشکیل مراکز سیاست داده سایر خلفاء اسلام همچنین تشکیل حکومت داده تا آنجایی که به انحراف کشیده نشده بود. بنای انبیاء و اهل بیت این نبوده است که از مردم کناره گیری کنند،‌ آنان با مردم بودند هر وقت دستشان می رسید حکومت را می گرفتند.

عملکرد امام خمینی(ره)، نیز بیانگر آمیختگی دین و سیاست است برخلاف عموم عارفان که به ‌سیاست وقعی نمی گذارند و عملکرد آنها، ‌توهم جمع ناپذیری بین این دو را تقویت نموده است ایشان بر خلاف همه در سیاست نیز از نمونه های شاخص محسوب می گردیدند. پس از پیروزی انقلاب نیز هرگز حجم مراجعات و کارهای سیاسی ایشان مانع امور عبادی ایشان نشده است. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پایه سیاست را در دیانت گذاشته است.

بخش 4 :                      لزوم حکومت در اسلام                  

معناى سیاست: حکم راندن، اداره کردن امور مملکت، عدالت و داورى. لغت دانان عرب: ساس الناس سیاسه تولى ریاستهم و قیادتهم؛ به سیاست قوم خود پرداخت؛ یعنى رهبرى و مدیریت آنان را پذیرفت. زعامت و ریاست جمعى را به عهده گرفتن، از مفاد اساسى کلمه سیاست است. در زیارت جامعه کبیره، در اوصاف ائمه معصومین علیهم السلام آمده : السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ... وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْیَارِ وَ سَاسَهَ الْعِبَادِ وَ أَرْکَانَ الْبِلاَدِ؛ سلام بر شما، اهل بیت نبوت و جایگاه رسالت... و پیشوایان امتها و اولیاى نعمتها و پایه هاى نیکوکاران و تکیه گاه خوبان و سیاست کنندگان بندگان خدا و ارکان محکم شهرها... این عبارات، بویژه قادَةُ الاُمَم وَ سَاسَهَ الْعِبَادِ، صریحاً زمامدارى و سیاستمدارى را از صفات و شئون ائمه معصومین علیهم السلام مى شمارد.

خداوند در آیاتی از قرآن از جمله آیه 89 سوره نحل می‌فرماید: وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ، ما کتاب را بر تو نازل کردیم که بیان‌کننده هر چیزی است.

ترا داد یزدان کتابى مبین                       که روشن کند شیوۀ حق و دین

بنابراین، چیزی از نیازهای بشری نیست که در قرآن بیان نشده باشد. این بیان به شکلی است که در عبارتی کوتاه بسیاری از مباحث و مطالب بیان شده و با تفقه و تدبر در آن می‌توان پاسخ به پرسش‌ها را رمزگشایی کرد. قرآن همانند خورشیدی است که هر روز سخنی تازه برای مردم دارد و مردم می‌توانند از این خورشید تابناک برای هدایت و رسیدن به مقام خلافت الهی بر هستی بهره برند.

 امام صادق(علیه السلام) در این باره می‌فرماید: القرآن یجری کما تجری الشمس و القمر، قرآن همان خورشید و ماه در جریان است. (کافی ج4 بحارالانوار ج23 ج66)

مفهوم حکومت

حکومت : فرمان دادن، امر کردن، فرمانروایى، سلطنت، پادشاهى، داورى و قضاوت. اگر دولت را قدرت سیاسى سازمان یافته اى که امر و نهى مى کند، تعریف کنیم، مرادف با حکومت مى شود. حکومت قدرتى سیاسى است که امر و نهى مى کند، قانون گذارى و سیاست گذارى و اجرا را بر عهده دارد و مسؤولیت قضاوت و داورى و برقرارى نظم و امنیت را بر دوش مى کشد. در یک تقسیم بندی کلی دو نظریه در باب حکومت و دولت از قرآن کریم برداشت شده است:
الف - عده ای عقیده دارند که در قرآن کریم حکومت دینی به عنوان یک ضرورت اعتقادی مطرح شده است. شیعه براساس یک سلسله استدلال های کلامی و عقلی و با تاکید بر برخی روایات تاریخی (غدیر خم) و نیز با استناد به برخی آیات قرآن کریم یا ایها اللرسول بلغ ما انزل الیک (مائده‏67) معتقدند که این حق حاکمیت و آمریت به امام علی(علیه السلام) و یازده فرزندش واگذار شده و لذا از نظر شیعیان اولی الامر منحصراً امامان معصوم شیعه اند. در استمرار این اندیشه نظریه ولایت فقیه مطرح شده که مأذون از طرف امام برای حاکمیت تلقی میشوند.  {مراجعه به کتاب قرآن و سیاست از مولّف}

در حدیثی از پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمده : اگر حداقل سه نفر هم سفر شوند، حتماً یکی از سه نفر را امیر و رئیس خود قرار دهید.  از اینجا می توان فهمید از نظر آن‏ حضرت، هرج و مرج و فقدان قوه حاکم بر اجتماع، که منشأ حل اختلافات و پیوند دهنده افراد اجتماع با یکدیگر باشد، چه اندازه زیان آور‏ است. ارزش و اهمیت حکومت را از توجه خاص پیشوایان معصوم و رهبران دینی نیز میتوان به دست آورد. افرادی مانند امیر المومنین(علیه السلام) که جان خویش را از هر گونه آلودگی پاک و منزه داشته بود، حکومت را به‏ عنوان ابزار کارآمدی در جهت عینیت یافتن آرمان های الهی، مقدس می شمرد، تا جایی که از شمشیر زدن برای حفظ و نگهداری اش دریغ نداشتند و بر این عقیده بودند که: جامعه و مردم اصلاح نمیشوند مگر آنکه حاکمان اصلاح گردند. جایگاه دولت در قوانین اسلامی آن قدر بدیهی و مهم است که گوستاولوبون فرانسوی می گوید: قرآن کریم، که کتاب آسمانی مسلمین است، منحصر به تعالیم و دستورات مذهبی تنها نیست، بلکه دستورات سیاسی و اجتماعی مسلمانان نیز در آن درج است.

در روایات دینی در قرون نخستین اسلامی، نیز عمدتاً حکم و حکومت به معنای قضاوت در امور اختلافی و منازعات حقوقی بوده است. حکومت در هر معنا، درباره خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) درست و صادق بوده .... إِنِ الْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفٰاصِلِینَ (انعام57)

که فرمان آن هست دست خدا                  به حق حکم مى راند آن کبریا

خدا برترین حکمران است و بس که          جز او نراندست دستور کس

 و یا وَ هُوَ اللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولىٰ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ قصص70 و (انعام62)

همانا که اللّه یکتا خداست                      که ملک جهان را فقط او سزاست

ز روز ازل تا به شام ابد                          ستایش فقط خاص یزدان بود

به دست خدا هست حکم وجود           به او بازگردند بهر خلود

میتوان از برخی از آیات قرآن کریم پاره ای از شرایط حکومتگران مانند: عدالت(مائده42)، امین بودن(قصص26)، توانا بودن (قصص 26) و... تکالیف و وظایف آنان مانند : مشورت (شوری38 و آل عمران159) حفظ حرث و نسل (محمد22)، جلوگیری از تسلط بیگانگان؛ قاعده نفی سبیل (نساء4) استخراج کرد{مراجعه به کتاب قرآن و سیاست از مولّف}

حکومت ، موهبت الهى

اطلاق مُلک شامل هر مُلکى اعم از حق یا باطل مى شود و تمام اقسام آن به خداوند مستند است؛ قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

ملک فى حد نفسه، موهبتى از مواهب الهیه و نعمتى از نعم اوست که مى توان به وسیله ى آن، آثار نیکویى در اجتماع انسانى پدید آورد و خداوند متعال گرایش به آن را در انسان ها قرار داده. از طرفى هم مى توان گفت : ملکى که نا اهلان دارند، ذاتا مذموم نیست، بلکه خود آن ها مذموم هستند که حکومت را وسیله ى ستم قرار داده اند. بدین جهت، حضرت یوسف علیه السلام در برابر نعمت ملک و سلطنت، از خداوند فرجام نیکو تقاضا مى کند؛ رَبِّ قَدْ ءَاتَیْتَنِى مِنَ الْمُلْکِ... تَوَفَّنى مُسلِمًا، اما هنگامى که خداوند به نمرود سلطنت عطا مى کند، وى در برابر حضرت ابراهیم علیه السلام مى ایستد و مبارزه مى کند؛ أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذی حَاجَّ إِبْراهیمَ فی‏ رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ                                        .
حکومت از دیدگاه موحّد و مشرک خداوند حکومت مصر را به دو نفر عطا کرد: فرعون و یوسف. وقتى حکومت مصر را به فرعون دادند، به خود اضافه کرد و گفت : الیس لى ملک مصر و در نتیجه خوار و ذلیل گشت، اما یوسف علیه السلام ملک مصر را به خداوند اضافه کرد و گفت : رَبِّ قَدْ ءَاتَیْتَنِى مِنَ الْمُلْکِ و در نتیجه عزیز گشت.

از منظر قرآن کریم، دولت و حکومت اسلامی امری است که در ذات دیانت اسلام نهفته است. از دیدگاه قرآن کریم به سه دلیل حکومت برای مردم ضرورت دارد:
1- رهایی از هرج و مرج: در داستان بنی‌اسرائیل می‌خوانیم، هنگامی که بر اثر هرج و مرج داخلی و نداشتن حاکمیت قوی و لایق، گرفتار ضعف و فتور و شکست شدند و دشمنان بر آنان مسلط گشتند، خداوند طالوت را برای رهایی از هرج و مرج اجتماعی حاکم ایشان کرد.

امیرمومنان علی(علیه السلام) : لازم است تا برای مردم امیری و لو جابر حاکم باشد؛ زیرا اگر چنین نباشد جامعه‌های بشری نابود می‌شود.

2- جلوگیری از فساد و ایجاد نظم و امنیت در جامعه: اگر حکومت مقتدر و نیرومندی نباشد و جلوی سرکشان را نگیرد، زمین پر از فساد می‌شود.

3- آسایش و رفاه اجتماعی و امنیت داخلی و خارجی: از احکام جهاد در قرآن بر می‌آید که وجود تشکیلات منظم سیاسی و اجتماعی لازم است تا از مرزهای جامعه در برابر دشمنان محافظت کند. در مسائل اقتصادی نیز لازم است حکومتی باشد تا قسط و عدالت را اجرایی کند. همچنین قوه قضایی که اختلاف را حل و فصل کرده و از تجاوز و تعدی میان افراد جامعه جلوگیری به عمل آورد. در رابطه با اهداف حکومت اسلامی نیز آیات و روایات زیادی وارد شده که از جمله به آیه 21 و 56 از یوسف و آیه 84 از کهف55 از نور26 از ص58 از نساء می‌توان اشاره کرد.

تفاوت مسئولان نظام اسلامى با نظام طاغوتى

از نظر قرآن کریم مسئولین نظام اسلامى هرگاه به قدرت و حکومت برسند، احکام اسلام (از قبیل برپا داشتن نماز، پرداخت زکات ، امر به معروف و نهى از منکر و ...) را اجرا مى کنند؛ الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فىِ الْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَوهَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّکَوهَ وَ أَمَرُواْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْاْ عَنِ الْمُنکَرِ وَ لِلَّهِ عَقِبَهُ الْأُمُور،

اما نظام طاغوتى هرگاه قدرت و تسلّط بر مستضعفان پیدا کند، کارى جز فساد، تبهکارى و ظلم انجام نمى دهد؛ قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا زیربناى این دو روش دو طرز تفکر است. زیرا منطق افراد صالح و متّقى که در راءس آن انبیا و اولیاى الهى هستند، این است که پیروزى و سعادت براى کسى است که تهذیب نفس و تزکیه ى روح کرده باشد؛ قَدْ أفْلَحَ مَنْ زَکیها، اما منطق افراد طغیانگر که در راس آن فرعونیان هستند، این که پیروزى و سعادت براى کسى است که زور بگوید و قلدرى از خود نشان دهد قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‌ طه64

وظیفه ى کارگزاران حکومت اسلامى

حضرت على علیه السلام هنگام دستیابى به خلافت ظاهرى، شخصا در بازارها قدم مى زد، گمشده ها را راهنمایى مى کرد، ضعیفان را کمک مى کرد و از کنار فروشندگان و کسبه رد مى شد و آیه ى شریفه ى تـِلْکَ الدّارُ الا خـِرَةُ نـَجـْعـَلُهـا لِلَّذیـنَ لا یـُریـدُونَ عـُلُوّاً فـِى الاَرْضِ وَ لا فـَسـاداً آن‌ سرای‌ آخرت‌ را ما قرار می دهیم‌ برای‌ کسانیکه‌ در زمین‌ اراده بلندمنشی‌ ندارند، و دنبال‌ فساد نمی‌گردند؛ و تمام‌ مراتبِ پیروزی‌ و سعادت‌ در پایان‌ کار، فقط از آن متقین است. را براى آن ها مى خواند. سپس مى فرمود: انزلت هذه الایة فى اهل العدل و التّواضع من الولاة و اهل القدرة من النّاس؛ این آیه ى در باره ى زمامداران عادل و متواضع و همچنین سایر قدرتمندان از توده هاى مردم نازل شده است.                     .                                        . خداوند بهترین قانونگذار بهترین قانون آن است که مقنّنِ آن شرایط زیر را داشته باشد أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ مائده 50 آیا اینها حکم جاهلیت را می جویند؟ در حالیکه برای مردم صاحب یقین کیست که حکمش بهتر از حکم خدا باشد؟

الف از تمام اسرار هستى و انسان در حال و آینده آگاه باشد

ب هیچ هدف انتفاعى نداشته باشد      ج هیچ لغزش عمدى و سهوى نداشته باشد   د از هیچ قدرتى نترسد                   ه‍ خیرخواه همه باشد. این شرایط همه در خداوند متعال وجود دارد. بنابراین، بهترین قانونگذار خداوند است .

دعوت به تشکیل حکومت: قرآن کریم تشکیل حکومت را به عنوان یک ضرورت تلقی کرده که از برخی از آیات این معنا را می توان استنباط کرد:                                .الف) در آیه105 نساء داوری و حکومت بین مردم در امور اختلافی دینی و اجتماعی را غایت و هدف از انزال کتاب قرار داده اختلاف و منازعاتی که بدون وجود یک حاکم عادل و حکومت حل نخواهد شد.                                                  .
ب) در آیه23 آل عمران نیز دعوت به تشکیل حکومت اسلامی را شاهدیم: پس آنها (اهل کتاب) که نصیبی از کتاب به آنها داده شده . باید حاکمیت و حکومت قرآن را میان خود بپذیرند. از این رو دعوت به حکم الهی شده اند ولی آنها روی گردانند. در حالیکه اجرای احکام و اهداف قرآن، جز با تشکیل حکومت میسر نمی باشد.    
ج) در آیه49 و 50 مائده خداوند به پیامبر خود تأکید میکند در میان اهل کتاب برطبق حکم الهی داوری کن، زیرا اجرای احکام و حکم کردن برطبق قرآن از امور اجتماعی است که با تشکیل حکومت امکان پذیر است.

فطری بودن ضرورت تشکیل حکومت: علامه طباطبایی براساس آیه 30روم بنای اسلام و احکام اسلامی را بر فطرت انسان میداند و بنابر همین اصل، احکام ضروری فطرت را مورد تایید اسلام قرار داده و مسئله نیاز به تشکیل حکومت را از جمله ضروریات احکام فطرت ذکر میکند. به این جهت در میان مسلمانان هیچ گاه از لزوم تشکیل حکومت سؤالی مطرح نشد، و یا در جریان سقیفه کسی از اصل لزوم خلیفه سؤال نکرد و یا حتی آن را انکار هم نکردند.

دادن ولایت و حکومت به اهلش: در تفسیر آیه 58 نساء إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا صریحاً آمده که ولایت و حکومت را به اهلش واگذارید.

 

ادامه مطالب

http://m5736z.blog.ir/post/velayat2

 

http://m5736z.blog.ir/post/Rahbari3

 

http://m5736z.blog.ir/post/Rahbari1

 

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگذاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۱)

  • یاشار حسنی

  • تحقیق جامعتر و مستند تری در این زمینه هست که توجه شما رو به نگاه کردن به سرفصلهاش جلب میکنم:
    http://docdro.id/RgruAe7

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">