تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

    بسم الله الرحمن الرحیم

 مقدمه مؤلّف و خطبه امیرالمومنین علی علیه السلام:

با رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله امت چگونه به فساد و تباهی جاهلی دچار می شود و رهبران قبیله ای به عنوان خلافت پیامبرصلی الله علیه و آله انقلاب جاهلی را رقم می زنند که هنوز هم آثار آن در جوامع اسلامی و بشری نمودار است و مشکلات امت اسلام هنوز هم حل نشده باقی مانده است. برای انتخاب خلفا 3 روش متفاوت با هم انجام شد، ابوبکر، انتخاب ریش سفیدی در مقابل جوانی علی. عمر، انتصابی ابوبکر. عثمان، شوری فرمایشی (افراد هم اندازه با علی نبودند، نتیجه شوری از قبل معلوم بود، حق وتو اعمال میشد)

با دستیابی آن دنیاطلبان و غاصبان، توانستند : 80 سال و اندی حکومت کشورهای اسلامی را در دست گیرند و آن دوره طلایی یعنی اولین قرن ظهور اسلام را که می‏توانست ‏سازنده‏ترین دوره‏های اسلام باشد، و پایه‏های حکومت اسلام را در گوشه و کنار جهان و بلکه در قلب میلیونها مردم آن زمان مستحکم سازد، با عیاشی‏های نامشروع و خلاف‏کاری‏ها و جنایتهای بی‏شماری که کردند بدترین چهره را برای اسلام عزیز و غریب در دنیای آن روز ترسیم نمودند، که هنوز هم کسی نتوانسته است آن آلودگی‏ها را از چهره پاک و نورانی این آیین مقدس پاک ساخته، و چهره واقعی آن را آشکار سازد.

امام علی علیه السلام در جملاتی جامعه معاصر خویش را این گونه معرفی می کند:

پس مردم ما (قریش) خواستند پیامبرمان را بکشند و ریشه ما را بکنند و درباره ما اندیشه ‏ها کردند و کارها راندند. از زندگی گوارامان باز داشتند و در بیم و نگرانی گذاشتند و ناچارمان کردند تا به کوهی گذار برشویم و آتش جنگ را برای ما برافروختند (نهج البلاغه، کلام 9)                                                                                        . بار خدایا! از تو بر قریش یاری می ‏خواهم که پیوند خویشاوندیم را بریدند، و کار را بر من واژگون گردانیدند و برای ستیز با من فراهم گردیدند، در حقی که از آن من بود نه آنان و بدان سزاوارتر بودم، از دیگران و گفتند حق را توانی به دست آورد، و توانند تو را از آن منع کرد. پس کنون شکیبا باش، افسرده یا بمیر به حسرت مرده، و نگریستم و دیدم نه مرا یاری است، نه مدافعی و مددکاری جز کسانم، که دریغ آمدم به کام مرگشان برانم. سپس خار غم در دیده خلیده، چشم پوشیدم و گلو از استخوان غصه تاسیده آب دهان را جرعه‏ جرعه نوشیدم، و شکیبایی ورزیدم، در خوردن خشمی که از حنظل تلخ تر بود و دل را از تیغ برنده دردآورتر (خطبه 217) .

بدان! که خودسرانه خلافت را عهده ‏دار شدند، و ما را که نسب برتر است و پیوند با رسول خداصلی الله علیه و آله استوارتر، به حساب نیاوردند، خودخواهی بود. گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند، و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و داور قیامت و بازگشتگاه روز جزاست. این سخن بگذار (خطبه 162). 

سخن رسول خدا : ای علی! پس از من مردم به مال های خویش فریفته شوند و به دین خویش بر خدا منت نهند. رحمت پروردگار را آرزو کنند و از سطوت او ایمن زیند. حرام خدا را حلال شمارند، با شبهت ‏های دروغ و هوس هایی که در سر دارند، می را نبیذ گویند و حلال پندارند. حرام را هدیت خوانند و ربا را معاملت دانند. گفتم: ای رسول خدا آن زمان مردم را در چه پایه نشانم؟ از دین برگشتگان یا فریفتگان؟ فرمود: فریفتگان (خطبه 156)

در کتاب حاضر مفصل به جریانات بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و خلافت خلفای غاصب پرداخته است. انحرافی که هنوز دود آن در چشمان مسلمانان با وجود آل سعود و آل خلیفه و سازش امارات با یهود صهیونیست آشکار است.

مؤلّف : محمود زارع پور

بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله خلافت قبیله ای

هنوز سر مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله بر زانوهای علی علیه السلام بود و امیرالمؤمنین آماده می شد برای کفن و دفن برادر و یار مهربانش رسول خدا، که جمعى از مهاجران و انصار در سقیفه بنى ‏ساعده، گردهم آمدند تا فردى را از میان خود به زمامدارى مسلمانان انتخاب نمایند. مذاکرات و مشاجرات طولانى که بین آنان به وقوع پیوست، آنان در نهایت با ابوبکر بیعت کردند و سپس او را به مسجدالنبى آورده و از عموم مردم درخواست بیعت نمودند.

جمعى از اصحاب رسول خدا از  بیعت با ابوبکر امتناع ورزیدند و در عهدى که با رسول خدا در روز غدیر خم بسته بودند، پایدار ماندند، اما نگرانى عمده اصحاب سقیفه از شخص امیرمؤمنان علیه ‏السلام بود و یقین داشتند با گرفتن بیعت از او، بقیه معترضان تسلیم خواهند شد.

آری منافقان و فرصت طلبان در نخستین گام، برخلاف آموزه ها و دستورهای صریح، قرآن و فرمان پیامبرصلی الله علیه و آله برای انتخاب خلیفه، به شیوه جاهلی اقدام کردند و در شورایی از رهبران قبایل براساس انگیزه های قبیله ای، خلفایی را برای جامعه برگزیدند. این گونه است که میان اوس و خزرج و قریش دعوا بر سر رهبری رخ می دهد و هر کسی مقامات قبیله ای خود را به رخ دیگر قبایل می کشد که در نهایت قبیله قریش پیروز این میدان می شود.

افتخارات قبیله ای و نیز تعصبات عربی در برابر غیرعربی و تبعیض در تقسیم بیت المال دوباره زنده می شود. دامن زدن به اختلافات قبیله ای تعصبات جاهلی از اموری بود که در همان روزهای آغاز حکومت خلافت قبیله ای نمود پیدا می کند و ترور رهبران قبیله ای در دستور کار قرار می گیرد.

در این دوره، تغییرات به قصد بازگشت به اصول جاهلی انجام می گیرد و در دوره عثمان این امر به شدت مورد تاکید و توجه است. در مدت اندکی، شرابخواری، زنبارگی، بزم های شبانه و برگزاری مراسم طرب و خنیاگری و مانند آن چنان در جامعه رواج می یابد که دیگر جز نام اسلام از حقیقت آن خبری نیست. لذا به سادگی با همه اصول اساسی اسلام به مخالفت می پردازند و پوستین وارونه اسلام را به تن امت می کنند. و شرایط برای امامان اول و دوم سخت می شود. بنابراین، کشتن اهل بیت علیهم السلام که در قرآن دست کم محبت و مودت ایشان فرض شده در دستور کار قرار می گیرد

تا بدان وسیله به خداوند تقرب جویند و به بهشت در آیند. به این معنا که اگر ولایت ایشان به عنوان ولایت اطاعت حتی اگر مورد قبول امت اسلامی نبود، ولی مودت و محبت ایشان می بایست در دستور کار باشد، اما می بینیم که امت حتی به راحتی از این حکم در می گذرند و نه تنها محبت نمی کنند بلکه با آتش زدن خانه و کشتن فرزند و تیر باران کردن جسد و اسب تاختن بر تن شهیدان اهل بیت علیهم السلام دشمنی و خشم خود را نسبت به پیامبرصلی الله علیه و آله و اهل بیت او اعلام می کنند.

پس از مدتی شرایط به گونه ای می شود که زندگی در جامعه اسلامی و تحت حکومت های باطل، به ذلت تبدیل می شود و عزت و کرامت آدمی تباه می شود.

امام حسینعلیه السلام به اشکال مختلف این معنا را بیان می کند و می فرماید مرگ با عزت و آزادگی بهتر است از زیستن با ذلت و حقارت یا این که مردن از ننگ و ذلت پذیری بهتر است یا این که مرگ با عزت، زندگی جاوید است و زندگی با ذلت و همراه با ظالمین چیزی جز مرگ نیست.

در این زمانه بازگشت به سوی جاهلیت است که مردم بنده و برده دنیا و جلوه های فریبنده آن هستند و دین لقلقه زبانشان است، تا جایی که گذران زندگی آنها پابرجا باشد، دین را نگهداری می کنند و زمانی که به بلا آزموده شوند، دینداران قلیل اند و حضرت امام حسین علیه السلام از مردم می خواهد تا به اصول اسلام پیامبری باز گردند:

من شما را به کتاب خدا و سیره پیامبر خدا فرا می خوانم، چرا که در جامعه شما سنت نبوی را از بین رفته و بدعت و فریبکاری را جایگزین آن کرده اند و لذا می کوشد تا امت را به اصلاح آورد و از فساد جاهلی رهایی بخشد: همانا قیام من برای اصلاح امت جدم بود و هدف مهم من امر به معروف و نهی از منکر است.                     .
اما امت اسلام که انقلاب جاهلی کرده است پاسخ درخواست های ایشان را نمی دهد و گوشی برای پذیرش دعوت هایی چون آیا حمایتگری هست که از حریم اهل بیت پیامبر خدا حمایت کند؟                                                                                 . آیا فریادرسی هست که برای رضای خدا به فریاد ما برسد؟ آیا کمک کننده ای است که ما را برای مقابله با استبداد یاری دهد؟ وجود ندارد تا بشنود و پاسخ مناسب و شایسته ای دهد.

(فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام و نیز الارشاد فی معرفه حجج الله ج2 ص19)

تقابل دین با سنت پس از ارتحال پیامبرصلی الله علیه و آله

از همان لحظه ارتحال پیامبرصلی الله علیه و آله مقابله سنت‏ با دین آغاز شد. بلافاصله پس از ارتحال آن حضرت ماجراى سقیفه بنى‏ساعده شکل گرفت که خود یکى از بارزترین جلوه‏هاى بازگشت ارزش‏هاى سنتى است. در سقیفه سنت‏برنده شد و آنان که درد دین داشتند در این واقعه و تحولات پس از آن، نتوانستند راه به جایى ببرند.

در آن عصر سه کانون در مدینه شکل گرفت: یکى از کانون‏ها، کانونى بود که در خانه زهرا علیها السلام شکل گرفت. کانون دیگر در سقیفه بنى ساعده و کانون سوم توسط جماعتى از مهاجرین ایجاد شد.

گروه مهاجرین در فاصله اندکى به اصحاب سقیفه ملحق شدند و جناح‏هاى حاضر در سقیفه با تحریک احساسات سنتى جامعه موفق شدند برنامه را پیش ببرند. تعارض میان دین و سنت را به راحتى مى‏توان در خطبه‏ هاى به جاى مانده از فاطمه سلام الله علیها  و در مواضع على‏بن ابى‏طالب ‏علیه السلام  دید. در سخنان حضرت زهرا علیهاسلام دغدغه دین موج مى‏زند.

از آن سو جناح مقابل دغدغه‏ هاى سنت‏گرایى داشت و مواضع این جناح زمینه‏ساز احیاى بسیارى از سنت‏هاى سیاسى، اجتماعى و فکرى شد. با اتکاى به همان سنت‏ها یکى از جناح‏هاى حاضر در سقیفه بنى ساعده موفق شد قدرت را در اختیار بگیرد و در مقابل جناح دیگر، ظاهرا در پوشش دین به نحوى از سنت‏ها دفاع کند. شاید اگر خوش بینانه به موضوع بنگریم در آن روزهاى آغازین و در آن سال‏ها نیت‏ها واقعا این نبوده که بخواهند با دین معارضه کنند;

البته هر چند سقیفه آغاز راه بود اما هر چه از زمان تشکیل این مجمع دور شویم ابعاد این تعارض آشکارتر مى‏شود، اختلاف میان ابوبکر و عمر بر سر سیاستگذارى‏هاى اقتصادى، نوعى دعواى بین دین و سنت است

عمر بن خطاب با اصرار از خلیفه اول در خواست مى‏کند سیاست‏هاى اقتصادى زمان رسول الله‏ صلی الله علیه و آله را که مبتنى بر تسویه بود کنار بگذارد، اما ابوبکر بر همان سیاست‏ها اصرار مى‏ورزد. بعد از ابوبکر عمر با طرح فضیلت مجاهدان بدر و احد بر سیاست‏هاى تفضیلى پا فشارى مى‏کند و با کنار گذاشتن سیاست‏هاى اقتصادى پیامبرصلی الله علیه و آله  سیاست‏هاى جدیدى را در پیش مى‏گیرد;

سیاست‏هایى که به کلى با تعالیم قرآن و سنت رسول الله‏ صلی الله علیه و آله در تعارض است. خلیفه دوم به جز سیاست‏هاى تبعیضى اقتصادى، سیاست‏هاى برتری قومى را نیز در دستور کار دولتش قرار داد. در مجموع مى‏توان گفت‏ خلیفه دوم شخصیتى تفضیل‏گرا بود و این سیاست را با توجه به باور داشت‏هاى سنتى‏اش (که ارتباطى به اسلام ندارد) بر جامعه اسلامى تحمیل کرد. این سیاست‏ها تاثیرات تعیین کننده‏اى بر جامعه اسلامى گذاشت و به کلى جامعه را در مسیرى دیگر قرار داد، مسیرى که بستر ساز احیاى سنت و باز سازى نقش آن در تحولات اجتماعى شد.

انحراف‏هایى که در تاریخ اسلام به وجود آمد بیشتر از همین جا شروع شد. دغدغه‏هاى على‏بن ابى‏طالب‏ علیه السلام هم همین گونه نگرانى‏ها بود، اصلا حکومت‏ براى آن حضرت آن قدر ارزش نداشت که بخواهد دغدغه حکومت داشته باشد. به هر حال سیاست‏هاى تفضیلى‏ عمر موجب احیاى سنت‏هاى جاهلى شد و جامعه به سرعت ‏به سمت ‏سازمان جدید و یک نظام طبقاتى حرکت کرد. تفکر سنت‏گرا که در نظامى رتبه بندى شده و طبقاتى شکل گرفته است، نمى‏تواند اندیشه مبتنى بر تسویه را بفهمد.

از این رو، کسانى چون عمر بن خطاب به واقع با استناد به سنت نمى‏توانستند نظام مبتنى بر تسویه را درک کنند; آن‏ها در جامعه‏اى رشد کرده بودند که به موجب سنت‏هایش این نظام تفضیلى قابل توجیه بود. اقتصاد یکى از شئون اجتماعى است که سیاست‏هاى تبعیضى و تفضیلى بهتر از هر جاى دیگر خود را نشان مى‏دهد، اما چنان که گفته شد سیاست‏هاى تفاوت طلبانه خلیفه دوم منحصر در مسائل اقتصادى نبود.

یکى دیگر از نمادهاى سنت‏گرایى، سیاست‏هاى تبعیضى قوم مدارانه است. بر هر آشناى به قرآن و سیره پیامبرصلی الله علیه و آله واضح است که در اسلام برهویت و حریت انسان به عنوان انسان تاکید مى‏شود و وابستگى‏هاى نژادى، قومى، رنگ، زبان و امثال آن تاثیرى بر این موضوع ندارد. وقتى خلیفه دوم به خلافت رسید با توجه به همان زمینه فکرى چندین بخشنامه خیلى مهم صادر کرد که همه این بخشنامه‏ها جنبه قومى و قومیت گرایى دارد. براساس بعضى از این دستور العمل‏ها مثلا ورود اعاجم به مدینه ممنوع شد و آنان از بعضى امتیازات اجتماعى که به موجب قرآن از آن برخوردار بودند، محروم شدند. مجموعه این گونه سیاست‏ها زمینه را براى بازگشت‏به نظام ازرشى گذشته و سنت‏هاى عربى قبل از اسلامى فراهم کرد .

روند گرایش به سنت در زمان خلافت عثمان تشدید شد. نکته در خور توجه این است که جامعه، آن هم جامعه عصر صحابه، همه این تحولات را به راحتى مى‏پذیرد و به جز اعتراضات بعضى از اصحاب على‏بن ابى‏طالب‏علیه السلام به‏طور کلى مخالفتى با این روند در جامعه وجود ندارد

همه خوانده بودند که: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللّهِ أَتقَاکُم اما افراد اندکى معناى آیه را فهمیدند و دست ‏به اعتراض زدند. على‏بن ابى‏طالب ‏علیه السلام و بعضى از اصحاب آن حضرت در مدینه با این سیاست‏ها به مخالفت ‏برخاستند. شاید به همین دلیل بود که نگاه غیرعرب (اعاجم) متوجه علی علیه السلام  شد. به نظر مى‏رسد ریشه علاقه ایرانى‏ها یا به‏طور کلى اعاجم به ایشان از همین زمان شروع شد; یعنى زمانى که سیاست‏هاى تفضیلى مبتنى بر سنت در مدینه شکل گرفت و گسترش یافت. موضع‏گیرى علی علیه السلام ریشه در تفکرات و اندیشه‏هاى دینى او داشت، در واقع او علمدار دین‏باورى در مقابل سنت‏باورى بود.

در قضیه ترور خلیفه دوم و ماجراى قتل هرمزان، علی علیه السلام خواستار قصاص عبیدالله بن عمر شد. از همین زمان نگاه ایرانى‏ها متوجه امام شد و به آن حضرت تمایل زیادى پیدا کردند (به راحتى مى‏توان نشانه‏هاى گرایش ایرانیان به تشیع و علی علیه السلام را در حوادث مدینه این عصر جست‏وجو کرد). البته دوره خلافت امام و بازگشت‏ به سیاست‏هاى تسویه‏اى زمان رسول‏الله ‏ صلی الله علیه و آله نیز طبعا توجه ایرانى‏ها و غیر عرب‏ها را به على‏بن ابى‏طالب ‏علیه السلام  بیشتر کرد. بسیارى از صحابه هم به دلیل عدم برخوردارى از بینش عمیق نسبت ‏به تعالیم اسلام و به دلیل منافعشان، همسو و هم جهت ‏با سیاست‏هاى خلفاى دوم و سوم عمل کردند.

در دوره خلافت عثمان بازگشت ‏به سنت‏ها کاملا تشدید شد به نحوى که مى‏توان ادعا کرد این سنت‏ بود که بر جامعه حکومت مى‏کرد نه دین; و به این ترتیب جامعه به سرعت از آموزه‏ها و آموزش‏هاى دینى فاصله گرفت و در این جنگ و جدال میان سنت و دین، سنت ‏برنده شد. اتفاقاتى هم که بعد از کشته شدن عثمان افتاد و به خلافت على‏بن ابى‏طالب‏ علیه السلام منجر شد، بسیار قابل توجه است. به روشنى مى‏توان جدال میان سنت و دین را طى چهار سال و اندى در دوران خلافت على ‏بین ابى‏طالب‏ علیه السلام مشاهده کرد; دوره‏اى که در واقع عصر اوج مقابله دین و سنت است. این جریان‏هاى سنت‏گرا که نمى‏توانستند شان و موقعیت دینى على علیه السلام‏ را تحمیل کنند با همه قدرت و همت ‏به مقابله با امام برخاستند. اتفاقات عصر امام، اتفاقاتى بود که به واسطه تعارض سنت و دین قابل پیش‏بینى بود. جریان‏هاى مختلفى که اندیشه‏هاى سنت‏گرا را در قالب‏هاى مختلف هدایت مى‏کردند به مقابله و حتى مقاتله با على‏بن ابى‏طالب‏ علیه السلام که انسانى دین‏مدار و اصول گرا بود برخاستند.

جریان سنت‏گرایى که در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله لطمه خورده بود پس از احیاى مجدد در عصر خلفاى دوم و سوم با قوت و قدرت تمام به مقابله با دین برخاست و با توجه به وسعت و عمق علایق سنتى توانست در کوتاه‏مدت در میدان مقابله با دین پیروز شود. سنت، بسترهاى مناسب و شخصیت‏هاى مدافع خود را به راحتى مى‏یابد; زمانى در قیافه عثمان‏بن‏عفان ظهور کرد، چندى بعد زبیربن‏عوام و طلحة‏بن‏عبدالله و اندک ‏زمانى پس از آن معاویة‏بن‏ابوسفیان و فرزندانش که خود را شراة و جان فدایان دین معرفى مى‏کردند، علم سنت را بر دوش کشیدند

علی علیه السلام با همه توانمندى‏ هاى نشئت گرفته از باورهاى دینى توانست در طرح کوتاه‏مدت مقابله دین و سنت، پیروز از میدان به در آید. وقتى معاویه به قدرت رسید شرایط فراهم بود که سنت‏ با تمام توان خودش در عرصه جامعه ترک‏تازى بکند و شرایط را به نفع خود برگرداند.

دوره خلافت معاویة‏بن ‏ابوسفیان که حدود 20 ‏سال به طول انجامید، کوشش‏هایى است همه جانبه از لحاظ سیاسى، فرهنگى ونظامى براى احیاى سنت، منتها در پوشش‏هاى دینى (چون دین حرف اول را مى‏زد و همه خود را دیندار و پیرو دین مى‏دانستند، طبعا نمى‏توانستند این پوشش دین را بردارند) اگر کسى با تاریخ جاهلیت و ارزش‏هاى عرب جاهلى آشنا باشد به خوبى مى‏داند که همان باورها و اعتقادات عرب جاهلى دوباره در این قیافه‏ها ظهور کرد و یک بار دیگر، سنت‏با تمام قوا به عرصه عمل اجتماعى آمد و ابولهب‏ها، ابوجهل‏ها و نصربن‏حارث‏ها در قیافه کسانى چون معاویه، یزید، عبدالملک و دیگران زنده شدند. در این عصر بسیارى از نهادها و بنیادهاى تاسیس شده توسط پیامبرصلی الله علیه و آله از درون تهى شد و اگر قالبى از این نهادها باقى ماند آن را نیز از محتوا خالى کردند; مثلا اگر مسجد زمان رسول‏ صلی الله علیه و آله محل فعالیت ‏بود، در عصر معاویه، از سوى حاکمیت‏حرکتى خزنده و محسوس آغاز شد تا مسجد را از نقش‏هاى متعددى که در زمان پیامبرصلی الله علیه و آله به آن محول شده بود، خالى سازد و اگر تعدد نفس مسجد موجب حضور فعال و با نشاط توده مردم در صحنه‏هاى سیاسى مى‏شد، حاکمیت آن را بر نمى‏تابید .

 مسجد زمان پیامبرصلی الله علیه و آله جامع همه فعالیت‏ هایى بود که بر عهده حکومت‏ هاست، اما پس از حاکمیت‏بنى‏امیه با این زمینه تبلیغاتى که مسجد جاى عبادت خداست و در این مکان مقدس فقط خدا باید عبادت شود به تدریج نقش‏هاى متعدد مسجد از آن گرفته شد و با چنین توجیهات فریبنده‏اى، مردم صحنه حضور اجتماعى خویش را از دست دادند. مسجدى که زمان پیامبر پایگاه مشترک اجتماعى بود و مردم به دلایل مختلف خود را نیازمند آن مى‏دیدند، به تدریج ‏به محلى تبدیل شد که فقط باید در آن عبادت کرد، یعنى خالى کردن مسجد از محتواى اصلى و پرکردن آن با بینش‏هاى سنت گرایانه.

 البته بنیادى را که رسول الله‏ صلی الله علیه و آله  ریخته بود آن قدر استوار و قوى بود که بعضى از نقش‏هاى مسجد حتى تا زمان ما نیز ادامه پیدا کرد. معمولا قدرت دنبال این است که سنت متناسب با ایده‏آل‏ها و آرمان‏هاى خودش را پیدا کند، چون خیلى راحت مى‏تواند با سنت کنار آید تا با دین. مجموع این تحولات که در برخورد سنت ‏با دین به وجود آمد، جامعه را به نقطه‏اى رساند که دیگر برایش اهمیت نداشت چه اتفاقى ممکن است‏ بیفتد

بسیارى از قداست‏ها از بین رفت و مرد، شرایط اجتماعى به نحوى فراهم شد که همان اتفاقاتى که ممکن بود در جاهلیت اتفاق بیفتد و هیچ واکنشى را به دنبال نداشته باشد، در دوره اسلامى هم امکان وقوع یافت. آن قدر سیطره سنت‏بر جنبه‏هاى مختلف حیات اجتماعى - سیاسى جامعه زیاد شد که حتى اکثر صحابه رسول الله‏ صلی الله علیه و آله  بیشتر متمایل به علایق سنتى شدند تا آن دغدغه‏هاى دینى. مجموعه این عوامل در سال 60 و 61 ق کار را به جایى رساند که بنیان‏هاى دین باورانه جامعه به کلى سست‏شد و زمینه براى وقوع هر اتفاقى فراهم گردید.

از این رو شاید بتوان گفت ‏جریان کربلا، جریانی‏ است که محصول و معلول شرایط طبیعى زمانش بود. مقابله با چنین شرایطى چنان قربانیانى را مى‏طلبید; در غیر این صورت در این تقابل هولناک دین نمى‏توانست از معرکه پیروز بیرون آید.

صحنه کربلا کوششى بى‏ مانند بود براى تعیین تکلیف تقابل دین و سنت، و هنر حسین‏ بن على‏علیهما السلام این بود که توانست پس از حدود 50 سال میدان ‏دارى سنت، یکبار دیگر شرایط را براى ورود دین به صحنه حیات معرفتى، اجتماعى و سیاسى جامعه فراهم آورد.

خلافت خلیفه اول : ابوبکر

در سال 11هجری، هنوز جسد مطهر پیامبرصلی الله علیه و آله به خاک نسپرده بودند که بر سر جانشینی او توطئه ای از پیش تعیین شده رخ داد در غیاب علی علیه السلام که مشغول کفن و دفن پیامبر، بود در محلی سقفدار به نام سقیفیه مهاجرین و انصار و بدون حضور فردی از بنی هاشم گرد آمدند و به بهانه عدم محبوبیت علی علیه السلام و قاتل بزرگان و دشمنان در جنگها و غزوات پیامبر و جوانی او، ابوبکر را تعیین کردند که نقش عمر در تعیین و بعد ها حمایت و تبلیغ بیعت برای او بسیار موثر بود.

بین مهاجرین و انصار برای انتخاب جانشین پیامبر اختلاف پیش آمد و بعضی گفتند: ما را امیر و فرمانروایى باشد و شما را امیر و فرمانروایى. و ما از آنها جز این را نخواهیم پذیرفت، زیرا همان فضیلتى را که آنها در هجرت دارند ما نیز در جاى دادن به آنها و یارى پیغمبر داریم و هر چه درباره آنها در کتاب خدا آمده درباره ما نیز آمده و نازل گشته است.

ابوبکر گفت : ما عشیره و فامیل رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم از نظر نسب و نژاد بهترین نسب ها را داریم و قریش در هر قبیله از قبایل عرب پیوندى از خویش دارد. شما نیز انصار و یاران خدا هستید که پیغمبر خدا را یارى کرده و پشت‌ سر او بودید و برادران ما در کتاب خدا و در دین و در هر خیر دیگرى که ما در آن هستیم شریک‌ ما هستید و شما محبوب ترین مردم در نزد ما و گرامى‌ ترین آنها بر ما هستید شما همانها هستید که در هنگام سختى از دارایى خود صرفنظر کردید و مهاجران را بر خود مقدم داشته و نسبت‌ به آنها ایثار نمودید و کسی مقام و منزلت شما انصار را نزد ما نخواهد داشت. فرمان و حکومت از آن ما ، و مقام و منزلت وزارت از آن شما باشد.

عمر از جای برخاست و گفت : هرگز چنین کار نمی شود و دو شمشیر در یک غلاف نمی گنجد. به خدا سوگند که عرب به حکومت و فرمانروایی شما سر فرود نخواهد آورد، در حالی که پیامبرشان از غیر شماست. بالاخره بعد از گفتگوها و اختلاف ها همین که ابوبکر دستش را جلو برد و عمر و ابوعبیده خواستند با او بیعت کنند بشیر بن سعد برآمد و پیش دستى کرد و پیش از آنها با ابوبکر بیعت نمود.

به دنبال این ماجرا وقتى طایفه اوس (انصار) مشاهده نمودند که یکى از رؤساى خزرج با ابوبکر بیعت نمود، اسید بن حضیر نیز که رئیس اوس بود و به خاطر همان حسدى که با سعد بن عباده داشت و روى رقابت‌ با وى مایل نبود که سعد بر آنها امارت کند، برخاست و با ابوبکر بیعت کرد با بیعت وى همه قبیله اوس با او بیعت کردند. ابن ابى الحدید معتزلى از براء بن عازب یکى از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله ، نقل کرده که پس از سقیفه، عمر و ابو عبیده، گروه (چماق به دست) را دیدم که ژست حمله و تهاجم بخود گرفته و به هر کس مى‌رسیدند وى را کتک مى‌زدند و به زور دست او را گرفته، بعنوان بیعت، چه بخواهد و چه نخواهد، بر روى دست ابوبکر مى‌کشیدند.

مورخان، در شمار کسانی که از بیعت با ابوبکر ، سرباز زدند و همراه علی (علیه اسلام) و زبیر در خانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بست نشستند، اشخاص زیر را نام برده اند: عباس بن عبدالمطلب ، عُتَبَة بن ابی لَهَب، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر،  مقداد بن اَسود ، برإ بن عازِب ، اُبیّ بن کَعب، و گروهی از بنی هاشم و مهاجران و انصار.

خبر واقعه کودتای سقیفه به امیرالمؤمنین(علیه السّلام) رسید، در حالی که آن حضرت پیکر مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله) را تجهیز کرده و در قبر گذاشته بود. با شنیدن این خبر بیل را در زمین فرو کرد، سر مبارک را به آسمان بلند کرد و آیات ابتدای سوره عنکبوت را تلاوت کردند  

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم . الم. أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ. وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ. أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَنْ یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ ؛  آیا مردم تصور می کنند با صرف ادعای ایمان، خداوند آنها را رها کرده، نمی آزماید؟ ما پیشینیان را امتحان کردیم، شما را نیز خواهیم آزمود. 

صرف این که اظهار ایمان کنید، نماز بخوانید و جهاد و انفاق کنید، کافی نیست؛ بلکه باید تمام مراحل مختلف ایمان را طی کنید و در هر مرحله امتحان شوید تا پایه ایمان شما مشخص شود. و فرمودند این همان امتحان و فتنه الهی است که خداوند فرموده هیچ امتی از آن بی نصیب نخواهند ماند (بحارالانوار ج 28 باب 4 ص181)

این سنّت الهی بر سایر سنّت های خداوند حاکم است و خدا هیچ گاه از آن دست برنمی دارد. خداوند ابتدا راه را روشن کرده، اتمام حجت می کند تا مقدمات لازم برای کسانی که در صدد شناخت حق هستند فراهم باشد؛ اما زمینه امتحان را نیز باقی می گذارد.

از آنجا که اولین فردی بود که معراج پیامبر را تصدیق کرد به ابوبکر صدیق مشهور گردید. سلمان قضایای سقیفه را میخواهد برای علی علیه السلام تعریف کند که خود امام علی علیه السلام می فرمایند: آن پیر مردی که از منبر بالا می رفت و چهره ای زشت و عصائی در دست داشت دیدی؟ آن ابلیس بود و این مطلب را پیامبر برایم تعریف کرده بود.

عمر با تهدید و تحریک به گرفتن بیعت برای خلیفه اول مشغول است حتی از تعدادی از بنی هاشم هم بیعت میگیرد و به علی علیه السلام هم به پیروی از بنی هاشم پیشنهاد بیعت می دهد و قول می دهد که بعد از ابابکر، وی را به خلافت برساند و به لیاقت و فضیلت او اقرار می نماید. علی علیه السلام او را نصیحت کرده و هشدار میدهد و یادآور سفارش پیامبر می سازد و او را نا امید می کند. پدر ابوبکر وقتی سنّ علی را بهانه برای انتخاب ابوبکر می شنود به کنایه که من پدر ابوبکرم و سزاوارترم معترض میشود.

ماجرای سقیفه سر آغاز کژرویهایی بود که پس از آن در امت اسلام پدیدار گشت و اهل بیت را فراموش، افکار جاهلیت و پوسیده حاکم میشود و مردم را گیج و سر در گم و منحرف میسازند. ابوبکر و عمر با اعلام اینکه قرآن ما را کفایت میکند از نقل و نوشتن احادیث پیامبر جلوگیری و عمر طی بخشنامه ای به تمام مناطق اسلامی نوشت هر کس حدیثی از پیامبرصلی الله علیه و آله را نوشته باید از بین ببرد (کنزالعمال ج5)

یکی از یاران معروف پیامبر میگوید : هنگامی که عمر ما را به سوی عراق روانه کرد خود نیز مسافتی را با ما طی کرد در راه به ما توصیه کرد شما به منطقه ای میروید که مردم آنجا فضای مساجد را با تلاوت قرآن پر کرده اند و آنها را به حال خود بگذارید وقتی به او میگویند حدیثی نقل کنید جواب دادند خلیفه ما را از نقل حدیث باز داشته.

زمانی که علی علیه السلام را دست بسته نزد ابوبکر میبرند قبل از پاسخ ابوبکر از سوال علی علیه السلام که چرا بدین گونه مرا اینجا آورده اید، عمر می گوید: ترا بدینجا آوردیم که با خلیفه رسول خدا بیعت کنى! علی علیه السلام فرمود : اگر با منطق و استدلال سخن بگوئید بهتر است پس اول بمن بگوئید که رمز موفقیت و غلبه شما به گروه انصار در سقیفه چه بوده و به چه منطقى آنها را قانع و مجاب کردید؟ عمر گفت به دلیل برترى قریش بر سایر قبائل عرب و به علت امتیاز مهاجرین بر انصار و از همه مهمتر به جهت قرابت و نزدیکى که به شخص پیامبرصلی الله علیه و آله داریم

علی علیه السلام فرمود : همه میدانند که من از تمام عرب به پیغمبر نزدیکترم زیرا پسر عم و داماد او و پدر دو فرزندش میباشم. عمر که یاراى جوابگوئى در برابر این منطق نداشت گفت هرگز از تو دست بر نمیداریم تا بیعت کنى.

على علیه السلام فرمود :خوب با یکدیگر ساخته‏اید امروز تو براى او کار میکنى که او خلافت را به تو برگرداند بخدا سوگند سخن ترا قبول نمیکنم و با او بیعت نمى‏نمایم زیرا او باید با من بیعت کند سپس روى خود را متوجه مردم نمود و فرمود : اى گروه مهاجرین از خدا بترسید و سلطه و قدرت پیامبرصلی الله علیه و آله را از خاندان او که خدا قرار داده است بیرون نبرید بخدا سوگند ما اهل بیعت به این مقام از شما سزاوارتریم و شما از نفس خود پیروى نکنید که از راه حق دور میافتید .

اعتراض بعضى از صحابه به ابوبکر: چون خلافت ابوبکر استقرار یافت عده معدودى از صحابه در روز پنجم رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله متفقا در مسجد حضور یافتند و به نصیحت ابوبکر پرداختند، ابتداء ابوذر غفارى پس از حمد خدا خطاب به ابوبکر کرد و گفت: اى ابوبکر منصب خلافت را از علی علیه السلام گرفتن موجب نافرمانى خدا و رسول میباشد. پس از ابوذر، سلمان و خالد بن سعد فضائل علی علیه السلام و شایستگى او را به مقام خلافت به زبان آوردند و ابوبکر را از این مقام غاصبانه بیمناک نمودند، آنگاه رو به مهاجرین و انصار کرده و گفتند : بخاطر هوى و هوس خود با دین و مذهب بازى مکنید. سپس خالد به ابوبکر گفت که بیعت انصار با تو به تحریک عمر و در نتیجه اختلاف دو طایفه اوس و خزرج انجام شده نه به رضا و رغبت خود آنها و چنین بیعتى چندان ارزشى نخواهد داشت.

ابو ایوب انصارى و عثمان بن حنیف و عمار یاسر نیز بپا خاسته و هر یک در فضل و شرف و برترى و حقانیت علی علیه السلام سخن‏ها گفتند و از فداکارى‏ها و جانبازیهاى او در غزوات یاد آور شدند بطوریکه ابوبکر تحت تأثیر سخنان اصحاب و یاران علی علیه السلام پریشان و آشفته خاطر شد و از مسجد خارج گردید و به منزل خود رفت و براى مسلمین بدین شرح پیغام فرستاد: اکنون که شما را بر من رغبتى نیست دیگرى را براى خلافت انتخاب کنید.

عمر چون اندیشه و اراده ابوبکر را متزلزل دید فورا به سراى وى شتافت و در حالیکه آشفته و غضبناک بود با او صحبت نمود و مجددا وى را به مسجد آورد و براى اینکه نیروى هر گونه مجادله و بحث را از مردم بگیرد دستور داد گروهى با شمشیرهاى برهنه در طرفین ابوبکر حرکت کنند و اجازه ندهند که کسى وارد گفتگو با ابوبکر شود. ابوبکر در تقسیم بیت المال تقریبا همانند زمان پیامبر عمل میکند، در زمان ابوبکر به تحریک عمر برای گرفتن بیعت از علی علیه السلام باعث آزار و اذیت حضرت زهراء علیهاسلام تا مجروح شدن و شهادت آن بانو میشود. عمر به علت خشونتی که داشت بارها ابوبکر را که در مقابل حوادث و مسائلی که پیش می آمد، و ابوبکر کم می آورد و عذر می طلبید، مورد سرزنش و اهانت قرار میداد، یک بار وقتی ابوبکر خطاب به علی که من اینکاره نیستم و مرا چه به حکومت، عمر در اوج عصبانیت می گوید کاش غلامت، سالم را به خلافت بر می گزیدم.

ابوبکر دائم المعذور بود ولی عمر سماجت داشت تا دوره ابوبکر پیر پایان یابد و نوبت به خودش برسد. دشمنی عایشه با علی علیه السلام و فاطمه علیهاسلام بعد از عمر، در برخوردها و حوادث کاملا مشهود بود، بخصوص زمانی که فاطمه علیهاسلام، حضور ابوبکر و عمر و عایشه را برای فریب مردم و به ظاهر دلجوئی، بر بستر بیماری نپذیرفت و تشییع جنازه که شبانه و به طور مخفی انجام شد، به همین دلیل بود که روابط امام با ابوبکر خیلی سرد بود، فقط زمانی که وی در حل مسئله ای درمانده میشد دخالت میکرد و رفع مشکل مینمود. سعد بن عباده وقتی بیعت نکرد سر به نیست شد، یاران ابوبکر بعد شایعه کردند چون بیعت نکرد جنیان او را کشتند.

معاویه هم به علی نامه نوشته و اظهار میدارد تو به علت حسادت بیعت نکردی و ستم می کنی و امام پاسخ میدهد: به خدا خواستی نکوهش کنی و رسوا سازی، ولی مرا ستودی و خود را رسوا نمودی.

با انتخاب ابوبکر عده ای از مسلمانان بخصوص آنهائی که تازه به اسلام گرویده بودند رویگردان شدند که بعد از مدتی ابوبکر مرتدین را با فرماندهی خالد بن ولید مغلوب ساخت. ابوبکر دختر خود را به عقد پیامبر در آورده بود که باعث پیوند کثیری به اسلام شده بود.                                                                                          . امام با ابوبکر عهد و پیمانی بستند به رعایت احکام اسلام و سنت رسول، و قرار گذاشتند که، حل اختلاف و تقسیم زکوه با ابوبکر و علی علیه السلام عهده دار مکاتبات و رسیدگی به امور اسیران جنگی باشد. روشنفکران از اهل سنت کاملا قبول دارند که علی به خاطر حفظ وحدت با ابوبکر کنار آمد و بدون بیعت کردن، به خاطر حفظ اسلام در حالیکه خود را احق میدانست، در مشکلات کمک می کرد. ابوبکر بعد از 15روز بیماری درگذشت و نزدیک 3سال خلافت کرد .

غصب فدک بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ماءموران ابوبکر به دستور عمر نماینده حضرت صدیقه سلام الله علیها را از فدک اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و در آمد آن را به طور کامل براى مخارج حکومت غاصبانه خود صرف کردند. عمر میگوید تا زمانیکه فدک دست اهل بیت است و مردم و نیازمندان بهره میبرند، علی و فاطمه محبوبیت دارند و این مانع بزرگی است، متوسل به دروغ شده و میگوید پیامبر فرموده تا من زنده هستم فدک در اختیار بنی هاشم است، فدک در زمان خلافت ابوبکر و با سماجت عمر غصب می شود .

حضرت صدیقه سلام الله علیها همان نوشته و سند فدک را که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند و آن حضرت ثبت کرد، عینا نزد ابوبکر آورد، ولى ابوبکر نه سند را قبول کرد و نه شاهدان را. بعد از 15 روز که از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته بود، حضرت صدیقه شهیده سلام الله علیها همراه با جمعى از زنان بنى هاشم به مسجد تشریف بردند و خطبه اى ایراد فرمودند که دریایى از معارف، حقایق بلاغت و فصاحت و شرایع اسلامى در آن است.

 ابوبکر نامه اى دال بر باز گرداندن آن به حضرت نوشت، ولى هنگامى که فاطمه زهرا آن سند را در دست داشت و به منزل باز مى گشت با عمر روبرو شد و او نوشته ابوبکر را با جسارت به ساحت ملکوتى حضرت از او گرفت.

غصب فدک انتقامى بود که از حضرت زهرا در مقابل حمایت‏هایش از حق امیرمؤمنان گرفته مى‏شد. پافشارى حضرت بر دفاع از ولایت امیرمؤمنان و نگرانى هیئت حاکمه از تأثیر کلام حضرت زهرا در میان مردم، آنان را واداشت تا با گرفتن فدک از ایشان، به دو هدف عمده برسند : از یک سو، به دیگر معترضان نشان دهند که ایستادگى در برابر قدرت حاکمه هزینه ‏هاى سنگینى دارد و از سوى دیگر، وانمود کنند که مشکل اصلى هیئت حاکمه با حضرت زهرا مسائل مالى و دنیوى است، نه مبحث دین و امامت و ولایت! آنها مى‏دانستند که خاندان رسول خدا و اهل بیت مطهّر، هیچ گونه دلبستگى به مال دنیا ندارند، و تمام همّ و غمّ آنان حفظ مکتب اسلام و پایدارى از اصالت آن است و اگر این واقعیت براى عامه مردم به اثبات برسد پایه ‏هاى لرزان حکومت جدید، سست‏تر خواهد شد. نیازمند سوژه ‏اى بودند که اذهان مردم را به سوى دیگرى هدایت کنند و مشکل اصلى حکومت با خاندان رسول خدا را دعواى ارث و میراث و درد مال و منال جلوه دهند؛ لذا بهترین سوژه را گرفتن فدک یافتند، و با تحریف سخنان رسول خداصلی الله علیه و آله مشروعیتى براى کار ناپسندیده خود تدارک دیدند.

آزار و اذیت دختر پیامبر برای بیعت اجباری

هجوم برای بیعت به منزل وحی على علیه ‏السلام پس از دریافت اخبار سقیفه و اطلاع از بیعت مردم با ابوبکر، در پى وصیت دیگر رسول خدا با شتاب فراوان به جمع‏ آورى قرآن پرداخت، و در جواب فرستادگانى که او را به مسجد و بیعت با ابوبکر فرا مى‏ خواندند، مى‏فرمود: مشغول اجراى فرمان رسول خداصلی الله علیه و آله و جمع ‏آورى قرآن هستم.

اما نگرانى‏ هاى هیئت حاکمه جدید، مانع از صبر و تحمل آنان شد و جمعى مأموریت یافتند به هر قیمتى شده على علیه ‏السلام را از منزل خارج و براى گرفتن بیعت به مسجد آورند. آنان در مقابل منزل حضرت گرد آمده و از ایشان خواستند به مسجد برود؛ اما على علیه ‏السلام امتناع ورزید. بنابر تصریح ابن قتیبه در کتاب الامامة و السیاسة و دیگر مورخان، عمر دستور داد هیزم و آتشى فراهم کنند و قسم یاد کرد که اگر على علیه ‏السلام از منزل خارج نشود، خانه را به آتش خواهد کشید. عده ‏اى به او اعتراض کردند که در این خانه، فاطمه دختر رسول الله حسن و حسین، فرزندان رسول پیامبر خدا علیهم ‏السلام  و یادگارهاى ایشان وجود دارند، چگونه این خانه را به آتش مى‏کشى؟

عمر که اعتراض عمومى را مشاهده کرد، گفت: به راستى گمان کردید که من چنین کارى را انجام مى‏دهم؟ مقصود من تهدید بود. و این بار منصرف شد .

در این هنگام حضرت فاطمه به پشت درب منزل آمد و خطاب به آن جماعت که در بیرون منزل اجتماع کرده بودند، فرمود: لا عهد لی بقوم أسوء محضرٍ منکم ترکتم رسول الله ص جنازة بین أیدینا و قطعتم أمرکم فیما بینکم و لم تستأمرونا و لم تردّوا لنا حقّاً کأنّکم لم تعلموا ما قال یوم غدیرخم. والله لقد عقد له یومئذ الولاء لیقطع منکم بذلک منها الرجاء و لکنّکم قطعتم الاسباب بینکم و بین نبیّکم، والله حسیب بیننا و بینکم فى‏الدّنیا و الآخرة (احتجاج، طبرسى، ج 1، ص 202/ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 30/ الامالى، شیخ مفید، مجلس 6، ح9/ بحارالانوار، ج 28، ص 204 و 356)؛

من قومى همانند شما سراغ ندارم که این چنین عهد شکن و بد برخورد باشند! پیکر رسول خداصلی الله علیه و آله را بر روى دستان ما گذاشته و رها کردید و عهد و پیمانى که در میان خود داشتید، قطع کردید و برخلاف عمل نمودید، ولایت و رهبرى ما اهل‏بیت را انکار کردید، و زمام امر را از دست ما خارج ساختید، و هیچ حقى براى ما قائل نشدید؛ گویا از سخنان رسول خداصلی الله علیه و آله در روز غدیر خم آگاهى نداشتید!

به خدا سوگند! رسول خدا در آن روز (غدیرخم) ولایت و رهبرى را براى على علیه ‏السلام تعیین کرد، تا امید و طمع شما را از خلافت قطع نماید؛ ولى شما رشته‏ هاى پیوند میان خود و پیامبر صلی الله علیه و آله را پاره کردید. بدانید که خداوند در دنیا و آخرت بین ما و شما داورى خواهد کرد.

این بار حضرت زهرا پشت درب نزول وحی به مهاجمین یادآور غدیر است و بار دیگر در کنار مزار شهدا، شگفتا و عجبا! آیا غدیرخم را فراموش کرده‏ اید!؟ فرمود: وا عجباه! أنسیتم یوم غدیرخم؛ اشهدالله تعالى لقد سمعته یقول: علىٌّ خیر من أخلّفه فیکم، ... و لئن خالفتموهم لیکون الاختلاف فیکم الى یوم القیامة؛ خدا را شاهد مى‏گیرم که شنیدم رسول خدا فرمود: على بهترین کسى است که او را جانشین خود در میان شما قرار مى‏دهم. على امام و خلیفه بعد از من است، و دو فرزندم (حسن و حسین) و نه تن از فرزندان حسین پیشوایان و امامانى پاک و نیک هستند. اگر از آنها اطاعت کنید، شما را هدایت خواهند نمود، و اگر مخالفت ورزید، تا روز قیامت بلاى تفرقه و اختلاف در میان شما حاکم خواهد شد.

پرسیده شد! پس چرا علىعلیه ‏السلام سکوت کرد، و براى گرفتن حق خویش قیام نکرد؟

حضرت زهرا علیهاسلام در پاسخ فرمود: ... مثل الامام مثل الکعبة اذ تؤتى ولا تأتى ـ أو قالت: مثل علىّ ـ ثمّ قالت:....... و عملوا بآرائهم، تبّاً لهم أو لم یسمعوا الله یقول : و رَبُّکَ یَخْلُقُ مایَشاءُ وَ یَخْتارُ ماکانَ لَهُمُ الخِیَرَةُ (قصص68)؟

بل سمعوا ولکنهم کما قال الله سبحانه: فَاِنَّها لا تَعْمَى الاَبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الّتى فی الصُّدُورِ (حج46) هیهات بسطوا فى الدّنیا آمالهم و نسوا آجالهم، فتعساً لهم و أضلّ أعمالهم، أعوذبک یا ربّ من الحُور بعد الکَوْر؛

مَثَلِ امام (مثل على)، همانند کعبه است، که مردم به سراغ آن مى‏روند، نه آن که کعبه به سراغ مردم بیاید. آگاه باش! به خدا سوگند! اگر حق را به اهلش واگذار مى‏کردند و از عترت رسول خدا اطاعت مى‏نمودند، دو نفر هم (در حکم خداوند) با یکدیگر اختلاف نمى‏کردند، و امامت همان گونه که پیامبر خدا معرفى فرمود، از على تا قائم ما، فرزند نهم حسین، از جانشینى به جانشینى دیگر به ارث مى‏رسید.

اما کسى (ابوبکر) را مقدم داشتند که خدا او را کنار زده بود، و کسى (على) را کنار زدند که خدا او را مقدم داشته بود. نتیجه آن شد که محصول بعثت را انکار کردند و به بدعت‏ها روى آوردند، آنها هوا پرستى را برگزیدند

و بر اساس رأى و نظر شخصى عمل کردند، هلاکت و نابودى بر آنان باد! آیا نشنیدند کلام خدا را که فرمود: پروردگار تو هر چه بخواهد، مى‏آفریند و هر چه بخواهد، برمى‏گزیند، آنان (در برابر او) اختیارى ندارند. (کفایة‏الاثر، ص 198/ الصراط المستقیم، ج 2، ص 123/ بحارالانوار، ج36، ص 353، نهج الحیاة، ص 38 ـ 40)

تعجّب، عجب؛ یک وقت زنی که روی زمین همتا ندارد، مانند صدیقه کبری، فاطمه زهرا، مادر 11 امام، دختر رسول گرامی (علیهم السلام) در چندین نوبت، شب و روز مردم را دعوت می کند: بیایید، علی بن أبیطالب را بشناسید و یاری کند؛ کسی اجابت نمی کند!

یک وقت یک زن دیگری با یک شعار مردم را دعوت می کند، می گوید: بیایید علی بن أبی طالب را بکشید، هزارها نفر در جنگ جمل صف بستند؛ عجب!! می گوید: روزگار این است!

آری، ستاره امیدى که در غدیر خم طلوع کرده و آرام‏بخش دل‏هاى مؤمنان گشته بود، در لابلاى گرد و غبار فتنه، از دیدگان کم فروغ، محو شد. در میان ظلمت ارتحال آفتاب، شب‏پره‏ ها به تکاپو افتادند و با هجوم به خانه وحى، تلاش مذبوحانه‏اى را براى فرونشاندن نور خدا آغاز کردند؛ غافل از آن که نور خدا با آن دسیسه‏ ها خاموش شدنى نیست.

شاخصه های اصلی هجوم اول :

1.  تحصّن تعدادی از مخالفان بیعت با ابوبکر در محل بیت فاطمه ( سلام الله علیها)

2.  تهدید عمر به آتش زدن بیت نزول وحی در صورت عدم خروج متحصّنین از آنجا

3. خروج متحصّنین به ویژه زبیر بن عوام در حالی که شمشیر به دست داشت

4. عدم خروج حضرت علی علیه السلام از بیت فاطمه (سلام الله علیها) علیرغم خروج متحصّنین

بطور کلی حدیث غدیر و منزلت و ثقلین را به فراموشی سپردند و غیر از عمار، سلمان، ابوذر، مقداد، زبیر، عباس و خالد بن سعید کسی طرف علی علیه السلام نیامد اینها معتقد بودند امامت از طرف خدا تعیین و امام مانند پیامبر بایستی معصوم باشد و جانشینی محمد صلی الله علیه و آله در غدیر خم از طریق وحی بوده است.

 

هجوم به منزل وحی باری دیگر و ماجرای .....  

عمر خلافت ابوبکر را سست و بی بنیان می بیند و اعتقاد دارد تا بنی هاشم و در راس آن علیعلیه السلام بیعت نکند، اوضاع همین است، بدین جهت عمر، قنفذ را همراه اراذل و اوباش مغیره و ... به درب خانه علی میفرستد و خود و ابوبکر کمی دورتر مراقب اوضاع میشوند باز هم با مخالفت زهراء روبرو شده و عمر دستور به آتش زدن هیزم ها و درب خانه وحی و جایگاه جبرئیل میکند و حمله ور میشود عمر با لگد به درب میکوبد و زهراء سلام الله علیها بین درب و دیوار قرار میگیرد (درب سوخته و میخ داغ)

یک سیلی و یک ضربه شمشیر به پهلوی زهراء وارد میشود و دیوانه وار ضربه تازیانه به بازو ... علی هم در محاصره اوباش قرار گرفته حمله به عمر برده و او را به زمین می کوبد و چند ضربه هم به صورت او زده و به یاد سفارش پیامبر افتاده از کشتن او خودداری میکند.

با انداختن ریسمان به گردن و بدن علی، وی را در بند کشیده و کشان کشان به سمت مسجد می کشانند در پی مقاومت و اعتراض فاطمه قنفذ به آن حضرت حمله برده و با ضربه بر استخوان و پهلوی فاطمه، محسن سقط می شود. و فاطمه سلام الله علیها بیهوش میشوند. ابوبکر اوضاع را مناسب نمی بیند و فریاد میزند این چه کاری است؟ ریسمانها را باز کنید و به طریقی مردم را با این کار فریب می دهد.

 اگر این جسارت به مولا ادامه می یافت خلافت او سست تر و در خطر می افتاد.

نفرین فاطمه سلام الله علیها، سبب نزول بلائی غیر قابل جبران

مرحوم شیخ مفید نقل می کند وقتی بی بی سلام الله علیها آمد و علیّ بن أبیطالب را با آن وضع، با سر برهنه، زیر منبر، بالای سرش یک شمشیر دید؛ فرمود: خلّ ابن عمّی أو لأکشفنّ رأسی بالدّعاء، دست از پسر عموی من بردارید وگرنه سرم را برای نفرین کردن برهنه می کنم؛ و......

وجود مبارک علیّ بن أبیطالب به سلمان فرمود: یا سلمان! انّی أری جنبتی المدینه علی تکفها، سلمان! همین که زهرا تصمیم به نفرین گرفت، من می بینم دو طرف مدینه دارد می لرزد، نه ستون مسجد!. اگر این عذاب بیاید، چه کنیم ؟! اگر این شهر زیر و رو بشود، چه کنیم ؟! و رنج بی وفایی و ستم بر امام که فزونی می گیرد تا آنجا که حتی قلب مرد یهودی را می گدازد، حق باید داد فاطمهسلام الله علیها اراده مرقد پیامبر خدا کند به قصد نفرین پیمان شکنان و جفاکاران . سلمان به محضر فاطمه می رسد و درخواست می کند که از تصمیم خود درگذرد  ای سلمان! آنها قصد جان علی را دارند و من بر این صبر نتوانم. مرا به حال خود بگذار. سلمان دوباره درخواست می کند و این بار می گوید که پیغام، پیغام علی است. حال که چنین است بر می گردم و صبر می کنم و از جان می شنوم سخن او را و اطاعت می کنم. فاطمه جانش برای علی می رفت که در نوبتی دیگر از جفاها بر علی به خشم آمد و مهاجمان با مشاهده غضب او، دست از امام کشیدند .

آنجا بود که فاطمه به عشق جان بخشید و فرمود روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء یا ابا الحسن.. روحم فدای تو و جانم سپر بلای تو یا اباالحسن! اگر در خیر و نیکی به سر ببری با تو خواهم بود و اگر در سختی و محنت سرکنی، با تو سر خواهم کرد... اگر هنوز از راز عشق و حکایت هجران می جویی، نظاره کن که تقدیر حضرت صدیقه کبری بیش از 3 ماه ماندن در این جهان پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله نبود . اما امیرمؤمنان باید هنوز 30 سال دیگر تا آن سحر که از غصه نجاتش دادند، در میانه میدان مجاهدت، با بینش و بصیرت تمام صبوری می کرد.

اما آنچه با علی کردند، کینه های جنگ بدر و میراث جنگ احد بود که در قلب های منافقان مخفی بود و اکنون که پیامبر رحمت کرده، بیرون ریخته است. مرد تازه مسلمان! بیا ایمان خود تازه کنیم... به عشق فاطمه و علی. بیا زندگی کنیم عشق را و ولایت را. 

ابوبکر و عمر برای توجیه کار خود در نزد مردم به عیادت زهراسلام الله علیها می آیند ولی با مخالفت او روبرو میشوند و بعد از اصرارهای زیاد و مخالف مجدد فاطمهسلام الله علیها ناگهان به داخل رفته و میخواهند دلجوئی کنند که فاطمه میفرمایند از پدرم شنیده اید که بارها فرمود فاطمه پاره تنم میباشد گفتند آری . آیا شنیده اید خوشنودی من خوشنودی اوست، گفتند آری . فاطمه سلام الله علیها فرمودند من رضایت از شما ندارم و روی برگرداند قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی ابوبکر و عمر با ناامیدی و نگران از منزل فاطمه سلام الله علیها خارج میشوند.

گر چه در این هجوم، آتش به کاشانه تنها یادگار رسول خدا افتاد، و پهلویش بشکست؛ اما در عین حال، او، قدِ خمیده از ظلم و ستم را برافراشت و با دست الهى خود به دامن ولایت آویخت و با تمسک به حبل الله المتین و با صلابت و شهامتى بى‏نظیر از حقانیت علی سخن‏ها گفت، و از غربت او نشان‏ها داد.

فاطمه سلام الله علیها در مقام دفاع از ولایت

مبارزه با فتنه گران و تاویل ستیزان حضرت فاطمهسلام الله علیها نسبت به انتخاب جانشین برای پیامبر در سقیفه به شدت واکنش نشان داده و به دلیل آن که برخی با وجود نصوص صریح از پیامبران صلی الله علیه و آله در جانشینی حضرت امیرمومنانعلیه السلام در غدیر و مواضع دیگر به این نکته سرنوشت ساز بی توجهی کردند به شدت نگران بود و به مقابله با خطر پرداخت. آن حضرت همانند پیامبر به دفاع از کیان اسلام که در ولایت و نظام ولایی تجلی می یافت، برخاست.

حضرت زهراسلام الله علیها به حکم رسالت عظمای الهی قیام میکند و به هدف پاسخ گویی به یکی از آموزه های اصیل قرآن یعنی قیام عدالت، به جنگ کسانی می رود که یا مخالف تنزیل بودند و یا به تنزیل بسنده کرده به تاویل پـشت نموده بودند و یا آن که اصولا تاویلی برای قرآن نمی خواستند و قرآن ظاهر و اسلام وارونه را می جستند.

خطبه فاطمیه به بهانه غصب فدک (فدکیه) هنگامى که ابوبکر به اصرار عمر فدک را از حضرت فاطمه میگیرند چون این خبر به ایشان رسید، چادر بر سر نهاد و با گروهى از زنان بسوى مسجد روانه شد، ابوبکر که در میان عده‏اى از مهاجرین و انصار نشسته بود وارد شد، در این هنگام بین او و دیگران پرده‏اى آویختند، خطبه اى است که به گفتة علامة مجلسى، بزرگان فصحا و بلغا و دانشمندان باید بنشینند کلمات و عبارات آن را معنا کنند. اینقدر پر مغز است؛ از لحاظ زیبایى هنرى، مثل زیباترین و بلندترین کلمات نهج البلاغه است

حضرت زهرا که به خوبى از اهداف آنان اطلاع داشت، فرصت را مغتنم شمرد و خطبه مشهور خود را در مسجد مدینه ایراد فرمود؛ خطبه ‏اى که طنین سخنان رسول خدا را در اذهان مردم به یاد مى‏آورد، گویى که پیامبر بر بالاى منبر خطبه مى‏خواند! حضرت در این خطبه، حقایق فراوانى را با مردم در میان گذاشت، و پرده ‏هاى تزویر و تحریف را کنار زد و چهره غبار گرفته حقیقت را به مردم نشان داد. 

او چنان مستدل و مستحکم سخن گفت که خلیفه اول در برابر منطق قوى ایشان تسلیم شد و دستور باز گرداندن فدک را صادر نمود (گر چه با فاصله کمى مجدداً به دستور نخست خود بازگشت) نتیجه خطبه حضرت، بسیار جالب و قابل توجه است؛  بطور بداهه سخن میگوید! سخنرانى، تاریخى، شیوا، بلیغ، گله‏ آمیز، ترساننده و آتشین و دفاع از ولایت و سفارشات پدر بود.

خطبه‏ نکوهش آمیز در مورد عایشه آغاز مى‏شود، و بالاخره خطبه در مقام طرح شکایت و دادخواهى زهرا . سفارشهای پدر را برای جانشینی علی یادآور می شود و در مورد خود و سفارشات پدر میگوید و در انتها میفرمایند درد من فدک نیست که غصب کرده اند، درد من اسلام رهبری و انحراف دین است.

 به شیوه فن و هنر مسجع که در خانواده مرسوم بود شاید یک ساعت، با بهترین و زیباترین عبارات و زبده ترین و گزیده ترین معانى سخن گفته. سخنرانى، کلمه به کلمه اش در تاریخ مى ماند. آنگاه ناله‏اى جانسوز از دل برآورد که همه مردم به گریه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد. سپس لحظه‏اى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروششان آرام یافت، خطبه تاریخی و ماندگار از حضرت را در کتاب حضرت فاطمه سلام الله علیها بخوانید.

فاطمه سلام الله علیها در مسجد کوفه در خطبه معروف فاطمیه از مصیبت های پیامبرصلی الله علیه و آله برای تنزیل سخن می گوید و سپس رو به فتنه گران کرده از مصیبت هایی که فرزندان پیامبرصلی الله علیه و آله یعنی اهل بیت عصمت و طهارت و پسر عم پیامبر. اکنون برای تاویل قرآن از دست ایشان می کشد سخن به میان می آورد و می فرماید: ای مردمانی که برای شنیدن سخن بیهوده شتابانید و کردار زشت و زیان آور را نادیده می گیرید. آیا در قرآن نمی اندیشید یا آنکه بر دلها مهر زده شده است؟! بی تردید اعمال زشت، قلب هایتان را تیره و تار کرده است و گوش ها و چشم هایتان را فرا گرفته است.

فاطمهسلام الله علیها نومیدانه به خانه باز می گردد و می فرماید : از این پس وای بر هر صبحی که خورشید در آن طلوع کند. چرا که دیگر این مردم نمی توانند تاویل قرآن را در جان و جامعه خویش ببینند و اسلام واقعی از میان ایشان رخت بر می بندد و تا زمان منجی، مردم در میان حق و باطل و فتنه های بسیار گرفتار می شوند. آن حضرت سلام الله علیها سپس سرزنش کنان می فرماید: کردار شما را خدا می بیند و به همین نزدیکی، آنان که ستم کردند، در خواهند یافت که به کجا بازمی گردند. من دختر کسی هستم که به شما از عذاب الهی هشدار داد. پس شما کار خود را بکنید و ما نیز کار خود را خواهیم کرد و منتظر بمانید که ما نیز منتظر خواهیم ماند.

امام علی در پاسخ حضرت زهرا سلام الله علیها هنگامی که حضرت زهراسلام الله علیها به خانه مراجعت فرمود در حالی که حق ارث فدک او را برده بودند و به امیرالمومنین علیه السلام خطاب فرمود: مانند طفل در شکم مادر پرده نشین شدی و چون شخص متهمی در کنج خانه پنهان گشته ای و بعد از آن که شاه پرهای بازها را در هم شکستی اکنون از پرهای مرغان ضعیف عاجز گردیده ای و توانایی بر آنها نداری. اینک پسر ابو قحافه (ابوبکر) به ستم و ظلم عطا و بخشوده ی پدرم را و قوت و معیشت فرزندان مرا می برد و با من آشکارا دشمنی می کند و در سخن گفتن به سختی با من مجادله می نماید.

امیرالمومنین علیه السلام تمام کلمات را گوش دادند آنگاه به اختصار فرمودند: فاطمه من در امر دین و احقاق حق تا آنجا که ممکن بود کوتاهی نکردم. آیا مایل هستی که این دین مبین باقی و پایدار بماند و نام پدرت الی الأبد در مسجدها و بالای مأذنه ها برده شود؟

حضرت زهراسلام الله علیها فرمودند: نهایت آمال و آرزویم همین است. حضرت علیعلیه السلام فرمودند: پس در این صورت باید صبر کنی زیرا پدرت خاتم الانبیاء به من وصیت نموده و من می دانم که باید صبر نمایم وگرنه قدرت دارم که دشمنان را خوار نمایم و حقت را بگیرم ولی بدان که آن وقت دین از میان می رود. پس از برای خدا و دین خدا صبر کن زیرا ثواب آخرت برای تو بهتر است از حقی که از تو غصب نمودند.

زهراى اطهرسلام الله علیها دفاع جانانه‏ اى از ولایت امیرمؤمنان علیه السلام نمود و در این راه، مشتاقانه جام پرافتخار شهادت را سر کشید و افتخار اولین شهید راه ولایت را تا ابد به نام خود ثبت کرد؛ ولى این دفاع نیز همانند خود آن بانوى بزرگوار، در هاله ‏اى از غربت و مظلومیت قرار گرفت و آن گونه که سزاوار بود به شیعیان وى نیز منتقل نشد. به رغم عمر بسیار کوتاه حضرت صدیقه طاهرهسلام الله علیها، پس از ارتحال پدر بزرگوارشان، آثار به یادگار مانده از ایشان در آن دوران بحرانى و پر تنش، بیانگر عزم راسخ و صلابت و شجاعت فوق العاده حضرت در دفاع از ولایت امیرمؤمنان علیه السلام است.

جدیت ایشان در این راه، که منجر به شهادت مظلومانه‏اش شد، نشان از توجه ویژه و اهتمام خاص حضرت به مسأله امامت امت و زمامدارى جامعه مسلمانان دارد. از جمله محورهایى که در احتجاجات و سخنان حضرت زهراسلام الله علیه جلب توجه مى‏کند، نقل حدیث غدیر است. با آغاز امامت امیرمؤمنان علیه السلام نیز، شخصیت بى‏نظیرى همانند فاطمه زهرا علیهاسلام به حمایت از ایشان شتافت و همه سرمایه‏هاى خود را در دفاع از مولاى متقیان نثار کرد. او با سعى و تلاش شبانه روزى خود غبار غربت را از رخسار امیرمؤمنان علیه السلام زدود و تحمل بارسنگین مظلومیت را براى ایشان آسان نمود و به حق، لقب اولین شهید راه ولایت را به خود اختصاص داد.

قبر مخفی زهرا سلام الله علیها  فریاد بلند رسوایی نفاق

علت دفن شبانه چرا آن حضرتسلام الله علیها حاضر به پذیرش برخی از اهالی قدرت نمی شود و یا خواستار دفن شبانه می شود؟ آن حضرتسلام الله علیها چنان مورد تحقیر و اهانت قرار می گیرند که اگر حتی فرزند پیامبرصلی الله علیه و آله بودن نبود نمی بایست این گونه با او رفتار می شد. زیرا به صراحت آیات بسیاری از قرآن و حتی سوره خاصی که درباره ایشان نازل شده بود ایشان اهل بهشت بودند و خداوند گواهی و شهادت داده بود که او از هر پلیدی دور است و از اهالی بهشت رضوان می باشد

اگر کسی گواهی قرآن را قبول می داشت می بایست در حق او به عنوان کسی که اهل بهشت است آن چنان عزت و احترام و کرامت می کرد تا از شفاعت وی بهره ببرد. اما چه شد که این راستگوی و اهل بهشت، گواهی اش نسبت به فدک و زمین میراثی اش پذیرفته نمی شود؟ اگر همین یک اهانت که از سوی عده ای نسبت به آن بزرگوار شد تنها دلیل ما برای گریه ها و مویه های ایشان باشد کفایت می کند تا به آن حضرت حق بدهم این گونه واکنش شدید نشان دهد.

انسان اگر مومن است که خداوند و آیات قرآنی بر راستی گواهی می دهد چگونه به خود جرات میدهد تا در برابر این زن بهشتی او را متهم به عدم پذیرش شهادت کند؟ مجموعه اهانت ها و ستم هایی که از سوی دولتمردان انجام شد ولّی خدا را در مقام مظلومیت قرار داد. در این زمان است که مظلوم می بایست به راه های مختلف حق خویش را بخواهد. گاه از راه مجادله به احسن و موعظه و پند و گاه دیگر از حربه سخنرانی و حتی مویه و گریه استفاده کند تا به دیگران اتمام حجت نماید.

 با آنکه حضرت فاطمهسلام الله علیها در میان زنان عصر پیامبرصلی الله علیه و آله برجسته و از نوادر دهر بوده و هست، اما هیچ نشانی از آن صاحب نشان پیشگاه خدا و پیامبرصلی الله علیه و آله، در مدینه نیست تا با رفتن به زیارت قبر ایشان دست‌کم آبی بر آتش اشتیاق خود نسبت به آن بانو بریزد.

 خداوند در آیه 23 سوره شوری دوستی و مودت نسبت به فاطمهسلام الله علیها را پاداش رسالت محمدصلی الله علیه و آله و حق آن حضرت برعهده مومنان دانسته است و توضیح داده که این مودت زمینه برخورداری از آمرزش الهی و پاداش مضاعف برای مومنان خواهد بود من یقترف حسنهْ به قرینه ذکر آن پس از الا المودهْ فی‌ القربی

علل بی‌نشان ماندن قبر فاطمه سلام الله علیها

سند مظلومیت و حقانیت اهل بیت علیهم السلام سبب پنهان ساختن و پنهان ماندن قبر فاطمهسلام الله علیها و اصرار مستمر امامان شیعه علیهم السلام بر آن نیز دقیقا در همین راستا قابل ارزیابی و تحلیل است. قبر بی‌نشان فاطمه سلام الله علیها  سند جاودانه و خدشه ناپذیری است که از یک سو حقانیت و مظلومیت فاطمه سلام الله علیها، علی علیه السلام و فرزندان آنان و از سوی دیگر ستمگری و عدم مشروعیت جریان مقابل آنان را برای همیشه تاریخ با صدای خاموش و در عین حال بسیار رسا فریاد می‌کند.

با این تفاوت که چنین سندی هرگز در گذر ایام از حافظه تاریخ پاک نمی‌شود و کارایی خود را از دست نمی‌دهد. مگر می‌شود به دروغ قبری برای وی ساخت؟ مگر می‌توان بی‌نشانی و گم‌گشتگی قبر او را از بین برد؟!

این مساله همواره می‌تواند یک مسلمان آگاه را به چون و چرا واداشته و این پرسش را پدید آورد که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله چه حادثه‌ای رخ داد که دختر رسول خدا به شدت از برخی اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و توده‌های همراه آنان رنجیده خاطر و رویگردان شد. به گونه‌ای که حاضر نشد آنان حتی در تشییع جنازه وی هم شرکت کنند؟ چرا امام علی علیه السلام همه آثار قبر وی را از بین برد؟ چرا در دوره‌های بعد قبر وی را آشکار نکردند؟ و چراهای دیگری که پاسخ به آنها بسیاری از حقایق مکتوم تاریخ را معلوم می‌سازد

علی! منم فاطمه! دختر محمد که خدا مرا به همسری تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو در انجام کارهای من سزاوارتر از دیگرانی. مرا شبانه حنوط کن، غسل ده و کفن کن و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن کن و کسی را خبر مکن. تو را به خدا می‌سپارم. به فرزندانم تا روز قیامت سلام می‌رسانم. (بحارالانوار ج43، ص214- بیت الاحزان، ص18 و ..)

اجتماع امّت بر هضم و نابودی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اینکه حضرت امیر در جریان رحلت فاطمه زهراسلام الله علیها به قبر مطهر پیغمبرصلی الله علیه و آله خطاب میکند و میگوید: ستنبّئک ابنتک بتضافر امّتک علی حقّها (خ 202)، سرّش همین است. یا رسول الله ! دخترت فاطمه الآن به شما ملحق شده؛ شما کاملاً جستجو کنید، از او گزارش بخواهید، ما کوتاهی نکردیم. او به شما اطلاع میدهد که اینها اجماع کردند بر اینکه حقّ فاطمه را غصب بکنند !

تضافر یعنی توافق، هماهنگی، همدلی، هم آوائی، تعاون و مانند آن. فرمود: همه شان اتفاق کردند که فاطمه را هضم کنند و بکوبند! چون می دانستند این بانو مظهر عدل دودمان عصمت و طهارت است؛ و به بارگاهی بار یافت که رضای او رضای خداست، غضب او غضب خداست؛ بعد فرمود: ما اصنع بفدک و غیر فدک (نامه45)

آنوقتی که این اموال در اختیار ما بود دیگران در کنار سفره ما بودند!! مگر وضع ما آن وقت با الآن فرق کرده؟! آنوقت هم همین نان جو بود، الآن هم همین نان جو است ! آن وقت هم همان پوست تخت بود،! برای این ما از فدک دفاع می کردیم که بیگانگان از آن استفاده نکنند، محرومان از آن طرفی ببندند.

فاطمهسلام الله علیها، آینده را می دید که آنهمه دلشوره داشت زهرایسلام الله علیها، آن روزها، بعد از رحلت رسول خداصلی الله علیه و آله و پیش از آنکه، خود نیز چشم از جهان فرو بندد و در جوار قرب الهی به پدر چشم انتظار خویش بپیوندد، بارها کوچه های مدینه را کاویده بود و به دیدن برخی از «خواص» رفته بود.

فاطمهسلام الله علیها با دلواپسی سفارش های رسول خداصلی الله علیه و آله را به آنان گوشزد کرده بود و عهدی که با خدا بسته و اکنون بی محابا شکسته بودند را یادآور شده بود.

اما، دلشوره فاطمهسلام الله علیها که اصرار او را در پی داشت، پاسخی جز سکوت برخی از خواص، به دنبال نداشت و چنین بود که صدای فاطمهسلام الله علیها در سکوت سنگین و سؤال آفرین آن روزها گم شد. زهراسلام الله علیها می دانست که اگر مردم از ولایت علی علیه السلام دور شوند بی تردید به پذیرش ولایت حاکمان جور، مجبور می شوند.

و سرانجام هنگامی که در میان خواص آن روزها، برای ندای ملکوتی خود پاسخی نیافت، با بی نشانی تربت خویش برای آیندگان نشانه گذاشت تا ناخشنودی دختر پیامبر خداصلی الله علیه و آله از رخدادهای آن روزها را به خاطر بسپارند و هیچگاه علیعلیه السلام را تنها نگذارند. مگر نه این که ام ابیها بود... خورشید و شب!.. هیچکس به یاد ندارد که این دو را با هم دیده باشد.

احزاب منافقین به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگیرند، و هم از خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله و فاطمه زهرا در مرکز این دایره بود که تیرهاى زهرآگین دشمنان پرتاب مى‏شد.

فاطمه آنروز یزید را می دید آینده را می دید که سر بریده فرزند رسول خداصلی الله علیه و آله را پیش روی نهاده، بر لب و دندان او می زند و اجداد به هلاکت رسیده خود در بدر و حنین را به تماشای انتقام می خواند و... مردم مظلوم را که در چنگال خونریز بنی امیه و بنی عباس گرفتارند و جماعت مسلمانان را که انگشت پشیمانی به دندان می گزند و دست حسرت بر پیشانی می زنند که کاش ولایت علیعلیه السلام آن دوستدار محرومان و حامی مظلومان را پاس می داشتند تا ولایت حجاج بن یوسف ها و منصور دوانقی ها که خونریز و انسان ستیزند را به زور بر گرده خویش نمی داشتند.

مبارزات مدّبرانه آن حضرت با انحرافات جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از یک سو و عظمت روحی آن بانوی نمونه که عقول بشر را از درک گنجینه کوثر، ناتوان ساخته است از سوی دیگر، بر تکریم او افزوده است.                         .    فاطمهسلام الله علیها در محرومیت جهان اسلام از امامت علیعلیه السلام، فتنه جمل را می دید، نعره مستانه معاویه در فریب صفین را می شنید،

در نهروان، جهالت خوارج را می نگریست و در سحرگاه خونین نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه بر فرق شکافته علیعلیه السلام می گریست.

اشرافیت بر باد رفته را می دید که بار دیگر به میدان آمده، حسنعلیه السلام را که از محرومیت مردم گرفتار در چنگال معاویه خون دل می خورد و سر مطهر حسینعلیه السلام را می دید که در هنگامه خون و فریب اشراف بر نیزه می رود.

فرازهائی از وصایای صدیقه طاهره سلام الله علیها، به انحاء گوناگون در منابع اهل سنت ذکر گردیده، به عنوان نمونه، تعدادی از منابع معتبر اهل سنت که به مساله تدفین شبانه آن حضرت بعد از مشروح خطبه اشاره خواهد شد،

اسناد عبارتند از:

صحیح بخاری ج5 باب غزوه خیبر - صحیح مسلم، باب «قول النبی لا نورث»، حدیث 1759 - طبقات ابن سعد ج8 - التنبیه و الاشراف ج1

- سیر اعلام النبلاء ج2 اسد الغابهْ ج3 - سنن بیهقی ج4 - استیعاب ج 2 - خلاصه وفاء الوفاء ج 1

 

شهادت فاطمه زهراسلام الله علیها ؛ سند حقانیت تشیع است

شبهه دوم ؛ افسانه بودن شهادت حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها علمای وهابی جدیداً سخن مضحکی بر زبان می‏ورند که شهادت حضرت زهراسلام الله علیها از سال 1374 شمسی به تقویم ها اضافه شده است و تا قبل از آن این مسأله وجود نداشته است.

اما پاسخ این شبهه: اولاً) ابن تیمیه رهبر وهابیها یا بهتر است بگوییم خدا و پیغمبر وهابیها(!) در جلد4 کتاب منهاج السنة ص220 نوشته که: کبس بیت فاطمه یعنی: عوامل خلیفه وقت به زور وارد خانه فاطمه سلام الله علیها شدند

ثانیاً) جوینی استاد ذهبی، در کتاب فرائد السمطین آورده که پیامبرصلی الله علیه و آله فرموداند: بعد از من میبینم که دخترم مغمومة مغصوبة مقتولة خواهد شد.

ثالثاً) مرحوم کلینی از امام صادقعلیه السلام : مادرمان فاطمه زهرا سلام الله علیها شهیده است.

رابعاً) شهرستانی در جلد اول الملل والنحل ص67 خلیفه دوم با لگد به شکم حضرت زهرا سلام الله علیها زد و جنین او را سقط کرد. (ابن حجر در میزان الاعتدال و لسان المیزان)

شبهه سوم ؛ چرا علیعلیه السلام در منزل را باز نکرد؟ شبهه دیگری اگر حضرت علی علیه السلام در خانه حاضر بود چرا حضرت زهرا سلام الله علیها در منزل را باز کرد تا آن حادثه اتفاق افتد در حالی که باز کردن در توسط زن در صورت حاضر بودن مرد در منزل، خلاف غیرت مردان خصوصا مردان عرب است.

پاسخ: اولاً) ابن عساکر در جلد42 کتاب تاریخ دمشق ص470 : پیامبرصلی الله علیه و آله در خانه نشسته بود که در زدند و ایشان به ام سلمه گفت: یا ام السلمه قومی فافتحی له ای ام سلمه! برخیز و در را باز کن.

ثانیاً) در جلد44 همین کتاب صفحه35 آمده که: عمر بن خطاب آمد و دق الباب کرد، پیغمبر خانه بود ولی به حضرت خدیجه سلام الله علیها فرمود: افتحی یا خدیجة ای خدیجه در را باز کن.

ثالثاً) در جلد اول کتاب احتجاج طبرسی ص292: روزی پیامبرصلی الله علیه و آله در خانه نشسته بودند که علی علیه السلام در زدند و پیامبرصلی الله علیه و آله  به عایشه فرمود که: افتحی له الباب در را برای او (علی) باز کن. حال آیا علمای وهابی غیرتمندتر از پیامبرند؟! رابعاً) طبق آنچه ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة نوشته، کسی در منزل را باز نکرد؛ بلکه مهاجمان به زور وارد خانه حضرت سلام الله علیها شدند.

خامساً) آیه 27 نور: یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا بدون اجازه به خانه کسی وارد نشوید. و یا یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لکم از سوی دیگر «سیوطی» در جلد5 کتاب الدرالمنثور ص50 نوشته که: خانه زهرا خانه نبوت است. حضرت زهرا و مولا علی علیهما السلام بر این باور بودند که مهاجمان حریم خانه نبوت و لااقل حرمت خانه مؤمنان را حفظ میکنند نه اینکه بی توجه به دستور خدا و رسول، در خانه اهلبیت پیامبر را آتش زده و به زور وارد خانه میشوند.

شبهه چهارم ؛ اصلاً خانه های مدینه در نداشتند؟! و فقط یک پرده یا حصیر در منزل بود! شبهه برای اینکه جریان پشت در ماندن حضرت زهراسلام الله علیها تکذیب شود .        اما پاسخ : اولاً) قرآن کریم و لا عَلَی أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُوا مِن بُیُوتِکُم أَو بُیُوتِ آبَائِکُم أَو بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُم أَو بُیُوتِ إِخوَانِکُم... أَوْ مَا مَلَکتُم مَّفَاتِحَهُ أَو صَدِیقِکُم لَیسَ عَلَیْکُم جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا شما در بعضی خانه ها مانند خانه عمو، دایی، عمه، خاله و همچنین کسانی که مفتاح و کلید منزل خود را به شما میدهند. می توانید بدون اجازه غذا بخورید. حال اگر خانه، در و قفل نداشته باشد کلید معنا دارد؟ آیا روی حصیر و پرده کلید میزدند؟ یا اینکه نعوذ بالله قرآن در این موضوع اشتباه کرده است؟! باید گفت که طراحان این شبهات متاسفانه با قرآن هم آشنا نیستند.

ثانیاً) در کتاب صحیح مسلم که معتبرترین کتاب اهل سنت پس از قرآن است در جلد6 ص105 ح5136 آمده که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داده بودند که: شبها درها را ببندید. آیا حصیر و پرده را میبندند؟! آیا به پرده می گویند در؟!

ثالثاً) بخاری در ج1 کتاب الادب المفرد ص272 نوشته که: روای می گوید سوال کردم که: درِ خانه عایشه دو لنگه بوده یا یک لنگه؟ و از چه جنسی بود؟ پاسخ میگیرد که: یک لنگه و از جنس چوب درخت ساج بوده است. حال چطور خانه عایشه در داشته آن هم از نوع درخت ساج؛ ولی خانه حضرت زهرا سلام الله علیها که دختر پیغمبر و با آن همه اوصاف بوده در نداشته است؟!

شبهه پنجم فدک و ارث از پیامبر : سوره مریم یرِثُنی و یرِثُ من آل یعقوب این آیه یکی از پاسخ‏های حضرت زهرا به غاصبان فدک است. اخیراً عثمان الخمیس روحانی بشدت افراطی وهابی، در برنامه خود در شبکه ماهواره‏ای الصفا به حدیث جعلی نحن معاشر الانبیاء لانورّث، ما ترکناه صدقة استناد کرده و فدک را حق حضرت فاطمه زهرا ندانست. وی در این برنامه ‏ها به زعم خود تلاش کرد تا با دلایل متعدد ثابت کند که منظور آیات قرآن از ارثی که انبیاء باقی گذاشتند تنها علم و نبوت است. در پاسخ به این اظهارات بی ‏پایه، مفسّر معاصر، آیت ‏الله عبدالله جوادی آملی با توضیح با ایشان، به ایراد پاسخ پرداختند.

نبوت ارثی نیست. الله أعلم حیث یجعل رسالته [انعام 124]. رسالت، نبوّت، امامت، اینها به عصمت بر می ‏گردد. این میراث کتاب (به معنای نبّوت) را ارث بردن نیست. کتاب را پیامبر به امت ارث می‏دهد.

مثل این‏که فرمود: إنّی تارکٌ فیکم الثّقلین. حضرت صلی الله علیه و آله هم فرمود: میراث من قرآن و عترت است؛ وقتی زکریا علیه السلام از خدا فرزند می‏خواهد، طبق دو آیه، دو خصیصه‏ ی تلخ برای فرزندها ذکر شده، برای اینکه به آن دو خصیصه مبتلا نشود عرض کرد: و اجعله مِن لدُنکَ ذرّیةً طیبة (آل عمران)  فرزند طیب؛ هم پسندیده یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا (مریم) هیچکدام از انبیاء، نبوّت را از نبی قبلی ارث نبردند.

سلسله انبیاء ابراهیمی از وجود مبارک حضرت ابراهیم علیه السلام و انبیاء بعدی، این‏ها هر کدام بر اساس اعطاء الهی به نبوت رسیدند.

دوم : درباره علم و حکمت العلماء ورثة الأنبیاء انبیاء معلم کتاب و حکمت ‏اند و این‏ها هم علم و حکمت را از انبیاء به ارث می‏برند. این هم اختصاصی به هیچ پیغمبری ندارد.

بن بست وهابیت در موضوع شهادت زهرا سلام الله علیها  مناظرهای در امارات با یکی از شیوخ بزرگ وهابی داشتم. صحیح بخاری را به وی نشان دادم و پرسیدم این روایت را قبول دارید که پیامبرصلی الله علیه و آله فرموده فاطمه سلام الله علیها پاره تن من است و هرکس او را بیازارد مرا آزرده؟ پاسخ داد قبول دارم. گفتم این را نیز قبول داری که فاطمه سلام الله علیها از شیخین غضبناک شد؟ گفت: نه این دروغ است و شیعه ها آن را درست کرده اند. کتاب صحیح بخاری را باز کردم و این حدیث را به او نشان دادم. پشت جلد کتاب را نگاه کرد و گفت: این کتاب در بیروت چاپ شده و من آن را قبول ندارم، کتابی بیاور که در عربستان سعودی چاپ شده باشد! گفتم: چاپخانه این کتاب، شیعی نیست. ضمنا در لبنان اکثراً غیر شیعه هستند و اگر روایتی در کتابشان حتی جابجا شود، چاپخانه را به آتش میکشند چه برسد به اینکه روایتی به دروغ چاپ شود! سپس روایاتی از کتب «شهرستانی» و «ابن قتیبه دینوری» مبنی بر شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به او نشان دادم. پس از اینکه این روایات را از کتاب خودشان برایش خواندم سرش را پایین انداخت و گفت: من فردا شب جواب را برایت میآورم. شب بعد هرچه منتظر ماندم نیامد. شیخ وهابی نامهای بلند بالا به یکی از علمای بزرگ عربستان سعودی نوشت: در مناظرهای در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها به بن بست خوردم و تمامی مستندات ظاهراً صحیح است، لطفاً جواب دندان شکنی برایم بفرستید.  جالب اینکه بعد از یک هفته از عربستان برای او جواب آمد که: این روایات درست است و در کتب ما آماده، ولی شما اصلاً در این موضوعات با علمای شیعه بحث نکنید!. آن شیخ وهابی، پس از دریافت جواب نامه خود، رفت و تاکنون برای ادامه مناظره برنگشته است! (استاد قرائتی)

مصیبت های امروز جهان، پیامد ولایت گریزی  ابلیس نگذاشت تا بسیاری از مردم از میوه رسالت یعنی ولایت علوی علیه السلام بهره مند شوند و همه مشکلات و گرفتاری های جهان اسلام بلکه جهان به سبب همین توطئه و آثار آن است. پرداختن به همه ماجرا می تواند به خوبی نشان دهد که چرا مشکلات کنونی جوامع به ویژه جامعه اسلامی اینگونه رنگ ضد دین و عدالت گرفته و از مسیر اسلام دور شده به گونه ای که مسلمانان یکدیگر را به سادگی می کشند و امید دارند که با انتحار و کشتن دیگران به بهشت بروند؛ در حالی که از نظر اسلام خون و عرض و مال هر مسلمانی حرمت دارد و هر کسی که اینها را متعرض شود از اسلام خارج است.                            . . مصیبتی که امروز جهان اسلام با آن مواجه است، به سبب دوری از ثقل اصغر و اهل بیت علیهم السلام بلکه ثقل اکبر یعنی قرآن است؛ چرا که حتی آموزه های اسلامی بر ولایت و حرمت مسلمانان و مانند آن تاکید دارد؛ در حالی که در همه جای جهان عده ای بظاهر طرفدار اسلام به نام اسلام در حال کشتن مسلمانان هستند. جنایاتی که در بحرین، یمن، سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان و شیعیان عربستان و شمال آفریقا علیه مسلمانان می شود از سوی مسلمان نمایانی است که حتی به قرآن اعتقادی ندارند و برخلاف آموزه های آن، کسانی را که شهادتین بر زبان جاری دارند بلکه اهل اسلام در طول تاریخ بودند، به جرم اینکه مسلمان نیستند می کشند تا مال و عرض ایشان را به غارت برند و به تملک خویش درآورند تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ (نساء94) پس همه آنچه بر سر امت اسلام بلکه جهانیان می آید پذیرش آیین شیطان و ولایت او به جای ولایت اهل بیت است؛ چرا که اگر تحت ولایت الهی قرار داشتند خدا برکات و امنیت و آسایش و رفاه و آرامش را بر ایشان نازل می کرد.

سخنان علی علیه السلام در نهج البلاغه در مورد ابوبکر:

آگاه باشید به خدا سوگند ابوبکر جامه خلافت را بر تن کرد در حالی که میدانست جایگاه من نسبت به حکومت ، چون محور آسیاب است به آسیاب ،که دور آن حرکت میکند. ابابکر بارها گفت رهایم کنید زیرا من بهتر از شما نیستم مرا با قریش چه کار؟ به خدا سوگند آن زمان که کافر بودند با آنها جنگیدم و اکنون که مکر میکنند به خاطر پویائی اسلام شکیبائی پیشه میگیرم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلویم مانده، و با دیدگانم میبینم که میراث مرا به غارت میبرند. شگفتا؛ ابابکر در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند، چگونه به هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگری درآورد؟

فتوحات : پیامبر صلی الله علیه و آله زمینه توسعه و گسترش اسلام را با نامه به پادشاهان و تبلیغ و آگاهی دادن در برنامه داشتند و به هنگام تهدید از جانب آنان برای خنثی کردن در حمله پیش دستی میکردند و بعد از فتوحات سعی در هدایت و تبلیغ اسلام و تاثیر آن در زندگی مردم بود و به علت تبعیض موجود، اسلام را با آغوش باز میپذیرفتند. ابوبکر دستور داد تا به فتوحات زمان پیامبر ادامه داده و خیلی سریع سراسر شام و عراق را فتح نمود، هراکلیوس امپراطور روم شرقی مقاومت نکرد و از سپاه خالد فرصت خواست و به دادن مالیات و هدیه کنار آمد که بعد ها توسط عمر این مصالحه شکسته شد و به تصرف اسلام در آمد با تصرف شام مرکزی زمینه برای حمله به آسیای صغیر فراهم شد : ارمنستان، گرجستان و.... و از آنجا هم به قسمتی از شمال ایران و عراق؛ پیروزی هائی بدست آورد.

اسلام غاصبین خلافت از زبان امام عصر؟ سعد اشعری می گوید: روزی با شخص مخالفی صحبتی در میان آمد که: آیا ابوبکر و عمر از روی رغبت اسلام آوردند یا به زور و اکراه؟ من فکر کردم که اگر بگویم از روی جبر بود کار به کارد و خنجر می رسد و اگر بگویم از روی میل بود، می گوید کافر بعد از ایمان، کافر محسوب نمی شود، پس با او مدارا کردم و کاری را بهانه کردم و جواب را به وقت دیگری موکول کردم. تا به درب خانه امام حسن عسکری علیه السلام رسیدیم. وقتی به درون خانه رفتیم، امام حسن عسکری علیه السلام را دیدیم که نشسته بود و بر دست راستش پسری ایستاده که گوئی ماه بدر است. سلام کردیم و جوابی از روی محبت و اکرام شنیدیم. احمد بار خود را بر زمین نهاد و امام حسن عسکری علیه السلام کاغذی در دست داشت و نگاه می کرد و در زیر هر سوال جوابی می نوشت.

سپس به آن پسر گفت: اینها، هدیه های دوستان و موالیان است، در آن نگاه کن. مهدی ارواحنا فداه فرمود: اینها به کار نمی آید چرا که حلال به حرام ممزوج شده است. همه کیسه ها را بیرون می آورد و عیب هر یک را می فرمود. در آخر فرمود: اینها را ببر و به صاحبانش برسان. و آن جامه ای که فلان پیرزن بدست خود رشته و بافته است کجاست؟ پس احمد آن را بیرون آورد و آن جامه مورد قبول واقع شد. سپس امام حسن عسکری علیه السلام رو به من کرده و فرمود: مسائل خود را از پسرم بپرس که جواب درست و صحیح می گوید چون من خواستم که عرض کنم، حضرت صاحب الامر ارواحنافداه قبل از اینکه چیزی بپرسم فرمود: چرا به آن مخالف نگفتی که، اسلام آن دو از روی طمع بود، چرا که ابوبکر و عمر، از کاهنان شنیده بودند که محمد صلی الله علیه و آله ، مالک شرق و غرب خواهد شد.

 پس به طمع آنکه هر یک صاحب ملکی شوند و صاحب حکومت گردند اظهار اسلام کردند و چون دیدند که پیغمبر خدا ولایت به ایشان نداد و نمی دهد تصمیم گرفتند که آن حضرت را از روی شترش بیندازند و به قتل برسانند. پس جبرئیل علیه السلام آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله را از تصمیم آنان آگاه کرد و یک یک آنها را نام برد. در آن هنگام که آنها کمین کرده بودند، فرمود: بیرون بیائید که قصد شما را جبرئیل به من خبر داده.

مناظره امام علی با ابوبکر از (مرحوم طبرسى)

- على علیه السلام فرمود خداوند امت مرا به گمراهى جمع نکند آیا من نیز از این امت بودم یا خیر؟   - ابوبکر : بلى . - سلمان و عمار و ابوذر و مقداد و سعد بن عباده و جمعى از انصار که با او بودند آیا از امت بودند یا نه؟   ابوبکر : بلى . پس چگونه حدیث پیغمبر را دلیل خلافت خود میدانى در حالیکه اینها با خلافت تو مخالف بودند؟ ابوبکر گفت من از مخالفت آنها خبر نداشتم مگر پس از خاتمه کار و ترسیدم که اگر خود را کنار بکشم مردم از دین برگردند!   - امام فرمود : کسى که متصدى چنین امرى میشود چه ‏خصوصیاتى باید داشته باشد؟ ابوبکر گفت: خیر خواهى و وفا و عدم چاپلوسى و نیک سیرتى و آشکار کردن عدالت و علم بکتاب و سنت و داشتن زهد در دنیا و بیرغبتى نسبت به آن و ستاندن حق مظلوم از ظالم و سبقت (در اسلام) و قرابت با پیامبر.

- امام فرمود ترا بخدا اى ابوبکر این صفاتى را که گفتى آیا در وجود خود مى‏بینى یا در وجود من؟!  - آیا دعوت رسول خدا را من اول اجابت کردم یا تو؟ آیا سوره برائت را من بمشرکین ابلاغ کردم یا تو؟ آیا در موقع هجرت رسول خدا من جان خود را سپر آن حضرت کردم یا تو؟   - آیا در غدیر خم بنا به حدیث پیامبرصلی الله علیه و آله من مولاى تو و کلیه مسلمین شدم یا تو؟ آیا در آیه زکوة انما ولیکم الله... ولایتى که با ولایت خدا و رسولش آمده براى من است یا براى تو؟ آیا حدیث منزلت درباره من یا تو؟ آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز مباهله مرا با اهل و فرزندم براى مباهله مشرکین (نصارا) برد یا ترا با اهل و فرزندانت؟ - آیا آیه تطهیر در مورد من و اهل بیتم نازل شده یا ...؟ آیا در روز کساء من و اهل و فرزندم مورد دعاى رسول خدا بودیم یا تو؟ آیا (در سوره هل اتى) صاحب آیه: یوفون بالنذر و یخافون یوما کان شره مستطیرا منم یا تو؟ آیا توئى آن کسى که در روز احد او را از آسمان جوانمرد خواندند یا من؟ آیا توئى آنکه در روز خیبر رسول خدا پرچمش را بدست او داد و خداوند بوسیله او قلعه‏هاى خیبر را گشود یا من؟  آیا تو بودى که از رسول خدا و مسلمین با کشتن عمرو بن عبدود غم را زدودى یا من؟ آیا آن کسى که رسول خدا او را براى تزویج دخترش فاطمه برگزید و فرمود خدا او را در آسمان براى تو تزویج کرده است منم یا تو؟ آیا منم پدر حسن و حسین دو نواده و ریحانه پیغمبر آنجا که فرمود آندو سید جوانان اهل بهشتند و پدرشان بهتر از آنها است یا تو؟

 آیا برادر توست که در بهشت بوسیله دو بال با فرشتگان پرواز میکند جعفر طیار یا برادر من؟ آیا منم که رسول خداصلی الله علیه و آله به علم قضا و فصل الخطاب دلالت نمود و فرمود على اقضاکم یا تو؟ آیا منم آن کسى که رسول خدا به اصحابش دستور فرمود بعنوان امارت مومنین به او سلام دهند یا تو؟ آیا از نظر قرابت به رسول خدا من سبقت دارم یا تو؟ آیا رسول خدا براى شکستن بتهاى ‏طاق کعبه ترا روى دوش خود قرار داد یا مرا؟ آیا رسول خدا درباره تو فرمود که تو در دنیا و آخرت صاحب لواى من هستى یا درباره من؟ آیا پیغمبر موقع مسدود کردن در خانه جمیع اهل بیت خود و اصحابش به مسجد در خانه ترا باز گذاشت یا در خانه مرا؟

ابوبکر گفت بلکه در خانه ترا و از آنجا که ابوبکر راستگو بود سوالات را به درستی تصدیق کرد و گریست و از علی تا فردا فرصت خواست و عمر متوجه شد و او را منصرف کرد و گفت گول سحر بنی هاشم را نخور که آنها در جادو متبهرند. ابوبکر به هنگام مرگ برای جانشینی خود خواست نامه ای بنویسد که بیهوش شد وقتی به هوش آمد عثمان اسم عمر را نوشته بود و ابوبکر آنرا تصدیق کرد. او به هنگام احتضار شدیدا از عدم احترام به خانه فاطمه علیهاسلام  - پذیرش خلافت و نسپردن به عمر  - و سوزاندن ایاس ( الفجاه ) پشیمان بود ( تاریخ طبری ج 3 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2. احتجاج ج 1 )

ادامه 

http://m5736z.blog.ir/post/kholafa 2

http://m5736z.blog.ir/post/kholafa1

http://m5736z.blog.ir/post/kholafa 3

http://m5736z.blog.ir/post/kholafa 4

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگذاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">