تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

 

خلفای بنی امیه

بنى امیه از خلافت عثمان در سال 24 هجرى شروع و در سال 132 هجرى با کشته شدن مروان بن محمد پایان یافت، بنى امیه در قرآن به عنوان شجره ملعونة (درخت ملعون) نام برده شده است. و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خواب دید که بنى امیه مانند بوزینة بر منبر او جست و خیز مى کنند و از این امر غمگین گردید. و در حدیث است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: وقتى پسران عاص (فرزند امیه) به چهل نفر رسند مال خدا را میان خود مى گردانند و بندگان خدا را برده خود کنند. از عثمان و فسادها و ترویج خاندان بنى امیه و حیف و میل بیت المال و تحریفهاى زمان او که بگذریم، معاویه است که فساد و بدعت و قتل و جنایت او در کتابهاى تاریخ ذکر شده است.

بنی امیه به دو شعبه تقسیم میشوند، یکی شعبه آل سفیان 41 تا 64 و دیگری شعبه آل مروان 64 تا 132 و تعداد آنها 14 نفر بود. مردم به چهار طبقه تقسیم میشدند: طبقه حاکم و خاندان خلافت - نو مسلمانان عرب و غیر عرب - اهل ذمه و صاحب کتاب - بندگان و بردگان

معاویه بن ابی سفیان: پدرش، ابوسفیان که جنگ‌های (احد، بدر، احزاب) را علیه رسول خدا به راه انداخت و مادرش معروف به هند جگر خوار (بدکاره) بود. پنج سال پیش از بعثت به دنیا آمد. هند همسر رسمی ابوسفیان بود و به همین دلیل معاویه را به ابوسفیان نسبت دادند. معاویه تا پیش از فتح مکه از دشمنان سرسخت پیامبر به شمار می‌آمد. پس از فتح مکه همراه با پدر و برادرش، یزید، به ظاهر مسلمان شد و در شمار طلقا (آزاد شدگان پیامبر) قرار گرفت.

معاویه در زمان خلفا پس از وفات پیامبر، معاویه به پیروی پدرش از بیعت با ابوبکر سرباز زد. بهانه، خلافت باید از آن بنی امیه باشد. سرانجام با اصرار هشام بن عمرو، ابوسفیان و پسرش راضی به بیعت با ابوبکر شدند. ابوبکر، دو برادر یعنی یزید و معاویه را به شام گسیل کرد. یزید، در آن جا موفقیت به دست آورد و دمشق فتح شد. عمر، یزید را در حکمرانی دمشق و فلسطین ابقا کرد. یزید مُرد و برادرش معاویه جای او را گرفت. عثمان نیز معاویه را همانجا ابقا کرد. بدین ترتیب معاویه در زمان خلافت سه خلیفه، به تدریج در شام، قدرت و محبوبیت کسب کرد.                                      . در جریان محاصره عثمان نه تنها کمکی نکرد بلکه تحریک بر کشتن او کرد. معاویه 3 مشاور داشت، عمروعاص، زیاد بن ابیه و مغیره که بسیار سیّاس و فریبکار بودند .

معاویه در زمان خلافت علی : علی بن ابی طالب به خلافت رسید. امام پیشنهاد اطرافیانش را برای ابقای معاویه نپذیرفت و حکومت او را در شام به رسمیت نشناخت. معاویه به بهانه کشته شدن عثمان و انتقام خون او، وارد جنگ با علیعلیه السلام شد. مردم شام با او بیعت کردند. در کلیه شهرها و منابر دستور داده بود در پایان منبر خاندان محمد و علی را سبّ، لعن و نفرین کنند جنگ صفین در گرفت. شکست نخست به معاویه افتاد. اما به نیرنگ عمرو عاص قرآن بر نیزه کردند و حکمیت مطرح گشت، خلع امام و......

معاویه و اهل سنت معاویه در میان اهل سنت، جایگاه خود را به عنوان صحابی پیغمبر و کاتب وحی و مراسلات حفظ کرد. عنوان خال المؤمنین به معنی دایی مومنان که به سبب ازدواج خواهرش با پیامبر به وی داده شد، مخالفت عمر و علی علیه السلام باعث شده‌ است علمای اهل تسنن در قائل شدن مرتبه عدل و رضوان برای او شک کنند. معاویه در بیعت رضوان حضور نداشته و عباسیان نیز با این که سنّی بودند، همواره در خطبه‌ها معاویه را لعن میکردند .

معاویه در نظر صحابه : ابوذر و حجر و ... دائم معترض او میشدند و کارهای خلاف او را افشا میکردند. عمر او را قاهر هاویه و کسرای عرب نامید و چندین بار او را شماتت کرد و حتی یک بار به مدینه فراخواند. با این حال معاویه همراه از منزلت خود نزد عمر سخن می‌گفت و حتی در خطبه‌ای گفت: اگر منزلت من نزد عمر نبود مردم بر من می‌ریختند و سنگ می‌زدند. در زمان عثمان، علی علیه السلام از قدرت یافتن معاویه بسیار ناراضی بود و عثمان را چند بار به عزل معاویه تشویق کرد. با این حال عثمان موافقت نکرد. امام معاویه را دشمن عثمان نامید، حتی در قنوت نماز او را لعن کرد.

معاویه در فرهنگ مردمی عرب : معاویه در فرهنگ مردمی عرب به حلم و ذکاوت و سیاست مشهور است. سیاست او بیشتر مبتنی بر زرنگی و مکر است. سخنور بود و دستی گشاده برای رشوه داشت. به راحتی می‌توانست قلوب را جلب کند. غلاة معاویه، معتقد به خدایی وی بودند و در متون عربی به هزار و یک شب مشهور است. معاویه شراب می‌خورد و به اسم اسلام حکومت می‌کرد. موسیقی و آلات آن متداول و در مجالس استفاده میشد، کلیسای ارامنه بعضی به مسجد و آثار تاریخی تحت تاثیر ایرانیان و رومیان قرار گرفت و تقریبا بازسازی گردید. وی «زیاد بن ابیه» را که فرزند زنا بود «زیاد بن ابی‌سفیان» نامید. برای کشتن شیعیان عسل زهرآلود به کار می‌برد و می‌گفت: خدا لشگر فراوانی از عسل دارد.

او از زبان خدا و رسول ملعون است و شجره‌ی ملعونه که در قرآن آمده به دودمان معاویه تفسیر شده است. معاویه با سبّ و دشنام بر علی و وارد ساختن احادیث دروغین و ساختگی توسط راویان مزدور و درباری و نشان دادن چهره زشت از خاندان بنی هاشم در جامعه مردم را از خاندان رسالت و تعالیم عالیه اسلام دور ساخت و احکامی غیر واقعی و دروغین را جایگزین آن نمود، به گونه ای که دیگر حلال از حرام و ثواب از گناه قابل تمیز نبود. و در مقابل حکام زور تمامی امکانات خود را در راه زدودن و تضییع احکام مترقی اسلام و نابودی پیروان اهل بیت و ایجاد مکاتب انحرافی و ترویج فساد و گناه به کار میگیرند .

معاویه مردی دنیا پرست، مزور، مکار و ستمگر بود، در شامات با متوسل به زور و به دور از مشورت با صحابه و تابعین و با همکاری عمروبنعاص، حیله گر تاریخ، دمشق را پایتخت قرار داد و به تقلید از سلاطین ایران و روم برای خود دستگاه سلطنتی و دربار ترتیب داد و منبر خلافت را تبدیل به تخت شاهی کرد و زندگی شهر نشینی همراه با تجمل پرستی را باب نمود.

معاویه اهالی عراق را با توجه به شورشهای دائمی که داشتند با ظلم و جنایت سرکوب میکرد، و حاکمین و مشاورینش را آنچنان تطمیع کرده بود که برایش می مردند.

معاویه کلیه شورشهای ممالک فتح شده (کابل غزنین بلخ و قندهار) را در داخل سرکوب میکرد و در سال 54 سمرقند و ترمذ را نیز به تصرف درآورد و بساط حکومت مسیحیان را در آفریقای شمالی برچید. در مقابل روم شرقی که پایتختش قسطنطنیه بود معاویه شکست سختی با تلفات زیاد خورد .

معاویه محرک در کشته شدن عثمان، تحریک عایشه در جنگ جمل و جنگ صفین را مستقیما رهبری کرد، در دوران امام حسن علیه السلام، با مکر و حیله و تطمیع افراد و شبیخون های متفرق به سپاه امام و بستن آب به روی سپاه اسلام و غارت و زخمی کردن امام و سپس تحریک مروان و همسر امام برای مسمومیت و شهادت امام شد. وی آخر عمرش توانست برای فرزند خود بیعت بگیرد.

در ارتباط با ایرانیان، معاویه طی نامه ای به زیادبنابیه که به پیروی از عمر، بر ایرانیان سخت بگیرد، از دادن زن به آنها خودداری ولی از آنان زن بگیرید، عرب از آنان ارث ببرند ولی آنها نه، در جنگها آنها را سپر قرار دهید صف اول جماعت نایستند و والی بلاد انتخاب نشوند و قاضی برگزیده نشوند.

تحریف سیره و سنت پیامبرصلی الله علیه و آله توسط معاویه مى توان گفت کسى که بیشترین لطمه را به پیکره اسلام و مسلمانان وارد کرد, معاویه بود; چرا که او طى پنجاه سالى که برمسلمانان مسلط شده بود, نه تنها بسیارى از حرمت ها را شکست بلکه در تحریف سیره و سنت پیامبراکرمصلی الله علیه و آله تلاش زیادى کرد

امیرمومنان که بهتر از هرکس دیگرى سابقه دیرینه این طایفه و على الخصوص معاویه را مى دانست, طى نامه اى به مردم عراق به این مسئله اشاره کرده و چنین خاطر نشان مى سازد: (بدانید که شما مردم عراق با کسانى رو به رو شده اید که طلقإ (آزاد شدگان) و فرزندان طلقإ هستند, و با گروهى مى جنگید که به زور و به اکراه اسلام آورده اند

روش هاى معاویه در تحریف سیره نبوى برخوردهاى زشت و زننده معاویه بن ابى سفیان با راویان حدیث نبوى, نشان دهنده عمق کینه توزى و حقد و حسد او نسبت به پیامبر و یارانش مى باشد. او گاهى با شنیدن حدیثى از پیامبر, با نشان دادن حرکات زشتى از خود, راوى و روایت را به باد مسخره و استهزإ مى گرفت که نمونه هاى زیر بهترین گواه ما است:

تمسخر سعد علامه امینى از طبرى : وقتى که معاویه جهت اداى مراسم حج به مکه آمده بود, پس از طواف به سوى دارالندوه رفت در حالى که سعد بن ابى وقاص او را همراهى مى کرد. معاویه او را بر تخت در کنار خود نشانیده و شروع به دشنام دادن به على علیه السلام کرد. سعد گفت: مرا در کنار خود نشانیده و على را دشنام مى دهى؟! به خدا سوگند اگر یکى از صفات على علیه السلام در من بود, برایم بهتر بود از آنچه که آفتاب بر آن بتابد... (الغدیر, ج1, ص257)

وقتى سعد چنین گفت, بلافاصله از جاى خود برخاسته تا برود, معاویه بادى از خود خارج کرده و گفت: بنشین تا جواب خود را دریافت کنى, تا کنون در نزد من این گونه پست و فرومایه جلوه نکرده بودى. اگر چنین است که تو مى گویى, پس چرا با او بیعت نکردى در حالى که اگر من چنین چیزى از پیامبر شنیده بودم تا زنده بودم خدمتگزارش مى بودم... (ص 258)

تمسخر ابوقتاده و آن روزى که معاویه وارد مدینه شد, ابوقتاده با او رو به رو گشت. معاویه گفت: اى ابوقتاده! به جز شما گروه انصار, همه مردم با من دیدار کردند. چه چیز مانع شد که به دیدنم نیایید؟ ابوقتاده گفت: چهارپایانمان همراه ما نبود. معاویه گفت: پس شتران شما چه شدند؟ ابوقتاده گفت: آن ها را در آن روزى که در پى تو و پدرت در جنگ بدر بودیم, پى کردیم. سپس گفت: پیامبر به ما فرمود که ما پس از او سختى ها و مشکلاتى خواهیم دید. معاویه گفت: در این صورت به شما چه دستورى داده است؟ ابوقتاده گفت: ما را به صبر و شکیبایى دستور داده است. معاویه گفت: پس صبر کنید تا وى را ملاقات کنید. ( تاریخ الخلفإ, ص 134)

اهانت و اخراج  روزى ابوبکره در مجلس معاویه حاضر شد. معاویه گفت: اى ابابکره! براى ما حدیث بگو. إبوبکره گفت: از رسول خدا شنیدم که مى فرمود: سى سال, خلافت است و سپس, پادشاهى خواهد شد. عبدالرحمن بن ابى بکره گوید: من نیز در آن موقع همراه پدرم بودم, پس معاویه با شنیدن این حدیث, دستور داد تا با پس گردنى ما را از آن جا بیرون کردند. ( الغدیر, ج 10, ص 283)

تهدید ناقلان حدیث برخى از یاران رسول خداصلی الله علیه و آله را در صورت نقل روایت, به کشتن تهدید کرده بود. معاویه کسى را به سراغ عبدالله بن عمر فرستاده, به او گفت: اگر بشنوم که حدیثى را نقل کرده باشى, گردن تو را خواهم زد (صفین ص 220)

برخورد با سیره و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله  حقد و کینه دیرینه معاویه او را وامى داشت که که سخنان و سنت پیامبرصلی الله علیه و آله را جعل و تحریف و تغییر و همچنین با تجاهل و تغافل و انکار بلکه اظهار رإى در برابر سنت پیامبر و ده ها برنامه دیگر براى محو سنت, و تلاش مستمر و پى گیر براى از بین بردن سیره و سنت پیامبرصلی الله علیه و آله داشته باشد, به عنوان نمونه:

1. توبیخ راویان و به فراموشى سپردن روایات معاویه از کسانى بود که بر خلاف سنت رسول الله, بازار رباخوارى را در شام رواج داده بود و اگر فردى در این باره سخن مى گفت, در برابرش سخت موضع مى گرفت. آورده اند که: عباده بن الصامت در شام دید که که شامیان در داد و ستد خود ظرف نقره اى را با دو برابر با ظرف نقره اى دیگر مى فروشند. به نزد آن ها رفته, اظهار داشت:

اى مردم! بدانید که در شب پنج شنبه در آخرین ماه رمضان از پیامبر شنیدم که مى فرمود: (طلا باید با طلا به وزن یکدیگر بدون هیچ زیادى داد و ستد شود, پس هرچه زیاد باشد ربا مى باشد...) . معاویه گفت: از این حدیث چشم پوشى کن و دیگر جایى آن را نقل ننما. عباده گفت: آرى من این حدیث را نقل مى کنم گرچه بر خلاف میل معاویه باشد. ( الغدیر, ج 1, ص 185 و اسدالغابه, ج 3, ص 107)

2. اظهار رإى در برابر سنت پیامبر صلی الله علیه و آله  وقاحت و بى شرمى معاویه به حدى بود که اگر به چیزى که بر خلاف سنت رسول الله بود و او عمل مى کرد, نه تنها به هیچ وجه حاضر نبود از کار خلافش دست بردارد بلکه با اظهار رإى خود در برابر سنت رسول الله صلی الله علیه و آله مى گفت: به نظرم این کار اشکالى ندارد (الغدیر, ج 10, ص 184)

3. تحریف مقصود پیامبر  بسیارى از یاران پیامبرصلی الله علیه و آله از لبان مبارکش در باره عمار بن یاسر(ره) شنیده بودند که مى فرمود: إما انک ستقتلک الفئه الباغیه در جنگ صفین که عمار به دست معاویه و هوادارانش به شهادت رسید, برخى از پیروان معاویه از جمله عَمروبنعاص, وحشت زده به نزد معاویه رفته, معاویه پرسید: براى چه آمدى؟ عمرو خبر شهادت عمار را به او داد. معاویه گفت: حال چه شده؟ عمرو گفت: از پیامبرصلی الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود: (تقتله الفئه الباغیه) معاویه گفت: آیا ما او را کشتیم؟! بلکه این على عمار را به این جا آورده و در برابر نیزه ها و شمشیرهایمان قرارش دادند. (سبعه من السلف, ص 284) تحریف فرمایش رسول الله. وقتى که این سخن به گوش على علیه السلام رسید, فرمود: اگر من قاتل عمار باشم با این بیان, پس باید پیامبرصلی الله علیه و آله حمزه را کشته باشد هنگامىکه  او را بسوى کفار فرستاده و در این راه کشته شد (نورالابصار ص89)

4 . صرف بیت المال براى تطمیع از جمله خیانت هاى معاویه، اموال زیادى را از بیت المال برداشته و در جیب افرادى منحرف و کینه توز سرازیر مى کرد تا با شإن نزول آیات که از زبان پیامبرصلی الله علیه و آله شنیده شده, بازى کرده و آن ها را تغییر دهند. معاویه صدهزار درهم به سمره بن جندب داد تا از پیامبر روایت کند که آیه وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ  در شإن على علیه السلام نازل شده و آیه وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ در شإن ابن ملجم لعنه الله علیه نازل شده. پس او حاضر نشد که چنین روایتى را به دروغ از زبان رسول خداصلی الله علیه و آله نقل کند. معاویه براى این کار, مبلغ زیادی داد تا دست به چنین جنایتى زد (سفینه البحار, ج 1, ص 654)

5. انکار سنت پیامبر صلی الله علیه و آله  هرچیزى را که معاویه نمى پسندید و یا برخلاف ایده اش بود, بى درنگ آن را رد مى کرد, و اگر آن چیز از پیامبرصلی الله علیه و آله رسیده و یا سنت و روش او هم بود, فورا انکار مى کرد که چنین چیزى از پیامبر نرسیده است.

6. میراندن سنت و احیاى بدعت علامه امینى در کتاب الغدیر بر 27 مورد از آن ها اشاره کرده است; (الغدیر, ج11ص 72) از جمله:

1. معاویه اولین کسى بود که فساد و فحشا را در بین مسلمانان رواج داد

2. اولین کسى بود که ربا را حلال کرد و خورد

3. اولین کسى بود که نماز را در سفر تمام خواند

4. اولین کسى بود که بدعت اذان را در نماز عیدین (فطر و قربان) پایه گذارى کرد

5. اولین کسى بود که جمع بین دو خواهر را جایز شمرد

6. اولین کسى بود که سنت پیامبرصلی الله علیه و آله را در دیات, تغییر داد و آنچه که از سنت نبود, اضافه کرد

7. اولین کسى بود که تکبیر گفتن را قبل و پس از رکوع, ترک کرد

8. اولین کسى بود که در نماز عید خطبه را بر نماز مقدم داشت

9. اولین کسى بود که حکم فرزندان نامشروع را نقض کرد

10. اولین کسى بود که انگشتر را در دست چپ کرد

11. اولین کسى بود که سب و دشنام به على علیه السلام را آغاز کرد و آن را به عنوان سنت برقرار کرد

12. اولین کسى بود که بیت المال را صرف تحریف کتاب خدا کرد

13. اولین کسى بود که شرط بیعت کردن با او را سب على بن ابى طالب قرار داد

14. اولین کسى بود که سر مقدس صحابى پیامبرصلی الله علیه و آله عمروبن حمق را نزد او بردند

15. اولین کسى بود که یاران عادل رسول اللهصلی الله علیه و آله را به قتل رسانید

16. اولین کسى بود که زنان پیروان اهل بیت پیامبر را به قتل رسانید

17. اولین کسى بود که خلافت اسلامى را به پادشاهى تبدیل کرد

18. اولین کسى بود که لباس ابریشم به تن کرد و در ظرف طلا و نقره آب نوشید

19. اولین کسى بود که آواز و غناى حرام شنید و اموال را بر آن صرف کرد

20. اولین کسى بود که بر شهر پیامبر حمله ور شد و مردم آن دیار را ترساند.

مرگ معاویه: در هنگام مرگ به پسرش یزید که خلافت او را اعلام کرده بود، وصیت کرد که در دفع عبدالله بن زبیر خشونت به خرج دهد امّا با حسین بن علی به جنگ برنخیزد. سرانجام، به بیماری، در دمشق در گذشت. معاویه با ایجاد نفاق در جامعه انحرافات عقیدتی را پی ریزی کرد. قبرش در دمشق محل نگهداری زباله است .

معاویه در زمان امام حسن مجتبی علیه السلام

الف) تثبیت نظام مدیریّتی امام پس از اوّلین سخنرانی خود، بعد از شهادت پدر، به اداره مملکت پرداخته و کارگزاران سابق را در یمن، حجاز، آذربایجان، خراسان، کرمان و فارس در کار خویش ابقا نمود و عبداللّه بن عباس را به بصره فرستاد .
ب) جلوگیری از نفوذ دشمن پس از آنکه معاویه از بیعت مردم با امام علیه السلام آگاه شد، توطئه های مختلفی را با هدف ایجاد نابسامانی و از هم گسیختن امور، تدارک دید که فرستادن جاسوس به سوی کوفه و بصره، از آن جمله است. البته به دستور حضرت، جاسوس معاویه در کوفه گردن زده شد و امام نامه ای به بصره برای ابن عباس نگاشت و از وی خواست جاسوس معاویه را دستگیر و او را نیز اعدام کند.

ج) اتمام حجّت با معاویه امام مجتبی علیه السلام برای اتمام حجّت به معاویه نامه می نویسد و او را از مخالفت با حکومت مرکزی بر حذر می دارد. روزی که پدرم به شهادت رسید و روزی که خداوند بر او با انتخاب اسلام منّت نهاد و روزی که در قیامت بر انگیخته شود پس از او مسلمانان مرا به خلافت و امامت برگزیدند بر تو اتمام حجّت کنم و نزد خداوند معذور باشم؛ اگر بپذیری، بهره ای بزرگ می یابی و کاری به صلاح مسلمانان می نمایی. پس باطل را رها کن و در آنچه دیگران از بیعت من وارد شدند، تو نیز داخل شو؛ زیرا خود نیک می دانی، از تو شایسته تر به خلافت هستم.

هنگام امامت حسن علیه السلام سه گروه در عراق به سر می بردند :

1 ـ عثمانیان با طرفداران بنی امیه
2 ـ شیعیان یا پیروان علی علیه السلام و دوستداران خاندان پیغمبر
3 ـ خوارج عثمانیان، طرفداران حکومت خاندان اموی بودند و اگر بعضی به ظاهر این دلبستگی را آشکار نمی کردند، اما به زمامداری خانواده ی پیغمبر نیز گردن نمی نهادند.

یزید پسر معاویه :  سه سال و نه ماه حکومت کرد،. از امام حسین نتوانست بیعت بگیرد باعث کشتن مسلم سفیر امام و سرکوب کردن مردم کوفه و سپس حادثه عاشورا گردید بعد از خطبه های آتشین امام سجاد و حضرت زینب، جهت فریب مردم و به ظاهر، پشیمان گشت و در شام تمام تقصیرات را گردن ابن زیاد انداخت.

در سال سوم واقعه حره را به پا نمود بعد از عاشورا (حدود 6 ماه) به مدینه حمله برد وقتی مردم مدینه بر علیه یزید شورش کردند و عامل یزید را از شهر بیرون کردند، یزید 12000 نفر را از شام به فرماندهی مسلم بن عقبه به مدینه فرستاد و در یک یورش به مدینه منوره، قتل عامى عجیب نمودند و ده هزار نفر را کشتند و مدینه سقوط می کند و 3 شبانه روز به قتل و غارت میپردارند و سپس به نوامیس مردم پرداختند و اموال و زنان مردم مدینه را تا سه روز بر سپاهیان مباح کردند، و کردند از جنایت آنچه کردند و قلم از نگارش آن شرم دارد و به گونه اى که هزاران زن از زنا باردار شدند و برخى ده هزار نفر گفته اند و ایشان را اولاد الحرة مى نامیدند، حتى حریم مسجد نبوى از جسارت مصون نماند، مردم متحصن در مسجد را چنان قتل عام کردند که روضه مسجد پر از خون شد و تا قبر رسول صلی الله علیه و آله خون رسید، اسبهاى ایشان حرم را آلوده کردند. 

مسلم بن عقبه برای یزید بیعت گرفته و به طرف مکه حرکت میکنند تا کار عبدالله بن زبیر را یکسره کند که بین راه می میرد و حصینبننمیر به فرماندهی تعیین میگردد و مکه را محاصره به وسیله منجنیق زیر آتش سنگ باران حرم مکه ویران شده و سنگ حجرالاسود 3 تکه میشود دو ماه میگذرد و یزید به درک واصل و بین حصین و عبدالله زبیر مصالحه میشود. و بعد از این جریان در اواخر سلطنت یزید، براى دفع شورش عبدالله بن زبیر، خانه خدا را به آتش کشیدند و دیوارهاى آن فرو ریخت.

سومین خلیفه معاویه بن یزید، معاویه دوم است که بسیار جوان و ضعیف بود و 40 روز خلافت کرد و استعفا نمود و سپس می میرد، او خلافت را حق امام معصوم میدانست و تصمیم داشت فدک که غصب شده بود برگرداند و .....

مروانیان : از طرفی پس از مرگ معاویة بن یزید، بنی امیه و همراهان آنها برای مشاوره در محل جابیه (میان دِمَشق و طَبَریه) جمع شدند و خلافت را به مروان بن الحکم دادند که پیر کار کشته و سابقه داری بود، و خالد بن یزید را ولیعهد او قرار دادند و عَمرو بن سعید بن العاصی را جانشین خالد. بر این شکل با مروان بیعت کردند و جنگ نژادی  راه انداخت. این تعصب قومی را خلفای اموی برای استفاده خود دامن زدند و در حقیقت اعراب را پس از مسلمانی دوباره به یاد جاهلیت انداختند. مکه با عبدالله زبیر بیعت کرده و عامل عبدالله در شام بیعت را اعلام و اهالی مصر و خراسان و حجاز نیز از او پیروی میکنند عبدالله زبیر به طرف شام حرکت میکند و مروان بن حکم عامل مدینه هم گردن می نهد ولی بر عبدالله احساسات غلبه کرده از قبول حکومت مصر و.... منصرف میشود بعدها بین مروان و عبدالله جنگ آغاز و به پیروزی مروان منجر میشود . مروان از این تاریخ موسس شعبه ای از خلفای بنی امیه به نام آل مروان گردید و با برادر عبدالله یعنی مصعب درگیر و مصر را به تصرف خود در می آورد مروان همواره سر و کار با جنگ داشت و بیش از 10 ماه طول نمی کشد،

مروان پس از آنکه در دمشق بار دیگر از مردم بیعت گرفت برای تصرف مملکت از دست رفته همت گماشت. بقیه ی شام را با مصر بدست آورد. در بازگشت از مصر برخلاف عهدی که با بنی امیه کرده بود خالد بن یزید را از ولیعهدی معزول کرد و دو پسر خود عبدالملک و عبدالعزیز را به ترتیب به جانشینی خود اعلام کرد.

فاخته همسر مروان که خلافت فرزندش را بر باد دید، سمى را در شیر ریخت. مروان با خوردن شیر، زبانش از کار افتاد و به حالت احتضار درآمد، فرزندانش جمع شدند، مروان با انگشت به همسر خود اشاره مى کرد یعنى او مرا کشت ولى آن زن براى اینکه رسوا نشود مى گفت : پدرم فداى تو باد! چقدر مرا دوست مى دارى که وقت مردن هم به یاد من و سفارش مرا به اولاد خود مى کنى حضرت امیر علیه السلام فرمودند او را حکومتى است همانند لیسیدن سگ بینى خود را ! (65هـ)

عبدالملک مروان به خلافت رسید، او قبل از آنکه به حکومت برسد همواره در مسجد بود و قرآن مى خواند به گونه اى که او را حمامة المسجد یعنى کبوتر مسجد مى نامیدند، وقتى خبر خلافت به او رسید مشغول قرائت قرآن بود، قرآن را بست و گفت: سلام علیک هذا فراق بینى و بینک؛ خداحافظ، این زمان جدائى من و توست. و آنگاه همچنانکه حضرت علی علیه السلام خبر داده بود جنایات گسترده اى را مرتکب شد.

در کوفه پس از مرگ یزید عده ای از شیعه به ریاست سلیمان بن صُرد خُزاعی به خونخواهی حسین بن علی (علیه السلام) برخاستند و تقصیری را که در یاری امام کرده بودند می خواستند جبران کنند. عبیدالله بن زیاد در زمان مروان (و به روایتی در زمان عبدالملک) با آنها جنگ کرد، سلیمان کشته شد و اصحابش گریختند.

مختار بن ابی عُبیده ثَقَفی آنها را جمع کرد و به داعیه خونخواهی حسین (علیه السلام) و دعوت به امامت محمد بن حنفیه در کوفه خروج کرد (66هـ) و عامل ابن زبیر را بیرون کرد و از قاتلان حسین (علیه السلام) هر که را به دست آورد کشت و قلمرو کوفه را تا موصل به حیطه ی ضبط آورد. عبیدالله بن زیاد از شام مأمور دفع مختار و تصرّف کوفه شد و با لشکری به موصل فرود آمد. لشکر ابن زیاد در موصل شکست خورد و خود او کشته شد. سرش را به کوفه آوردند و از آنجا به مدینه نزد بنی هاشم فرستادند.

ولی در این اوقات کار عبدالله بن زبیر در مکه بالا گرفته بود و او برادر خود مُصْعَب را به جنگ مختار و تصرف کوفه فرستاد. مُصْعب از مکه به بصره آمد و در آنجا به تهیه لشکر پرداخت. در جنگ لشکر مختار ایستادگی کرده سرانجام گریختند و مختار کشته شد و بصره به تصرف ابن زبیر درآمد.

بدین طریق مشکل عبدالملک همه جا کار ابن زبیر بود. عبدالملک از ناچاری با امپراطور روم از در صلح درآمد و خراج سنگینی (هر هفته هزار دینار) بر عهده گرفت تا رومیها برگشتند پیمان نامه ای نوشته شد و عبدالملک به اجرای آن سوگند خورد. در این اوقات عبدالملک اهل شام را از حج منع کرد برای آنکه ابن زبیر هر شامی را که می یافت به بیعت خود وادار می کرد. این حکم بر مردم گران آمد و ضجه کردند، عبدالملک حدیثی نقل کرد که پیغمبر گفته است مسجد بیت المقدس مثل مسجدالحرام است و گفت سنگی که پیغمبر در شب معراج پای بر آن گذاشته است مثل حجرالاسود است، پس بر آن سنگ قبه ای ساخت و مثل خانه کعبه پرده ها بر آن آویخت و خادمان گماشت و مردم را به طواف آن وادار کرد. یعقوبی می گوید این رسم در تمام مدت بنی امیه جاری بود.

از عراق عبدالملک، حَجّاج بن یوسف ثقفی را به مکه به جنگ عبدالله بن زبیر فرستاد، حجاج مکه را محاصره کرد (اول ذوالقعده 72). شهر و خانه کعبه به ضرب سنگ منجنیق خراب شد؛ اطرافیان ابن زبیر کم کم او را واگذاشتند، عبدالله دل بر مرگ نهاد و روزی با مادرش اَسماء وداع کرده با جمعیت خود به میدان آمد و کشته شد و 73 سال عمر داشت جسدش را به دار زدند. حجاج کعبه را دوباره ساخت و تغییراتی را که ابن زبیر در بنای آن داده بود از میان برد. (سال 73)

جنبش زیدبن سجاد که به سر انجام نمیرسد و یحیی پسرش راه پدر را ادامه و به موفقیت هائی میرسد،

عبدالملک حجاج آن جنایتکار تاریخ را بر عراق گمارد و خود به شام رفت. سپس فرمانده خونخوار خود حجاج ثقفی را به مکه اعزام و بر عبدالله زبیر پیروز شده و جایزه حاکمیت حجاز و یمن و یمامه را میگیرد. در نظر حجاج جرم شیعه بودن از کافر بودن بیشتر بود به امر او قنبر غلام علی علیه السلام سعیدبن جبیر صحابی و کمیل و جمعی از یاران را به قتل رساند و میگویند در نتیجه اقدامات سختگیرانه اش در عراق 120000 نفر را کشته بود کار به جائى رسید که خود عبدالملک مى گفت : من (قبل از خلافت) از کشتن مورچه امتناع مى کردم و اکنون حجاج براى من مى نویسد که تعداد عظیمى از مردم را کشته است، و در من هیچ اثرى نمى گذارد و امام سجاد را در خانه اش محصور، و رفت و آمدها را شدیدا کنترل میکرد و زیارت کنندگان قبر پیامبر را مسخره میکرد.

 قلمرو اسلام تا خجند و تاشکند و قسمتی از قلمرو چین کشیده شده و در همین زمان مراکش و آندولس و اسپانیا هم توسط سردار اسلام طارق بن زیاد فتح و محمدبن ثقفی هم شبه قاره هند مسلط میشود. دوره فتح و پیروزى مسلمانان در نبرد با کفار بود. در زمان او قلمرو دولت اموى از شرق و غرب وسعت یافت .

روزى مردى بنام زهرى به او گفت : شنیده ام شراب مى خورى؟ عبدالملک گفت : آرى بخدا که خون نیز مى آشامم! مسعودى مورخ مشهور گوید: عبدالملک نسبت به خونریزى بى پروا بود، فرمانداران او هم مثل او بودند مثل حجاج در عراق و مهلب در خراسان و هشام بن اسماعیل در مدینه و دیگران و حجاج از همه ستمگرتر و خونریزتر بود.

عبدالملک مروان با امام سجاد علیه السلام 21 سال از امامت امام سجاد علیه السلام با خلافت عبدالملک مصادف بود. عبدالملک مردی ستمگر بود. او پس از شکست دادن عبدالله بن زبیر وارد مدینه شد و ضمن سخنانش گفت: من نه همچون خلیفه خوار شده (عثمان)، نه همچون خلیفه آسانگیر (معاویه) و نه مانند خلیفه سست خرد «یزید» هستم، من این مردم را جز با شمشیر درمان نمی کنم. شهادت امام سجاد به دست این خلیفه بود،

پیشگوئى حضرت در مورد بیعت شکنى مروان و حکومت اولاد او بعد از جنگ جمل و شکست لشکر شورشیان، عبدالله بن عباس نزد حضرت امیر علیه السّلام آمد و گفت : یا امیرالمؤمنین حاجتى دارم. حضرت فرمود: چه خوب آگاهم به حاجت تو، آمده اى تا براى (مروان) بن حکم امان بگیرى؟! ابن عباس گفت : آرى، حضرت فرمود: به او امان دادم، ولى او را بر ترک مرکب خودت سوار کن و نزد من آور. ابن عباس او را آورد، قیافه مروان همچون بوزینه اى بود. حضرت فرمود: آیا بیعت مى کنى؟ عرض کرد: آرى و در دل است آنچه هست (یعنى دلم با شما نیست) حضرت فرمود: خداوند به آنچه در دلهاست داناتر است. حضرت در ابتدا دست خود را جلو برد تا مروان با حضرت بیعت کند، ولى ناگهان دست خویش را عقب کشید و فرمود: مرا نیازى به بیعت او نیست، این دست، دست یهودى است (اهل پیمان نیست) اگر بیست بار با من بیعت کند با دبرش آن را مى شکند،

آنگاه به مروان فرمود: اى پسر حکم در هیجان این جنگ بر سر تو ترسیدم که از بدنت جدا شود، نه به خدا قسم چنین نشود تا اینکه از نسل تو خارج شود فلان و فلان که این امت را آزار دهند و به شدت خوار کنند و جام صبر را به آنها بنوشانند و خواهیم دید که اولاد مروان به حکومت رسیدند و چه بلاها بر امت وارد کردند و مردم جز سوختن و ساختن چاره اى نداشتند، همچنانکه پیشگوئى حضرت در بیعت شکنى مروان به وقوع پیوست و او بعد از جنگ جمل و اظهار بیعت با حضرت، به معاویه پیوست

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آگاه باشید که او (مروان) را حکومتى است (بسیار کوتاه) همانند لیسیدن سگ بینى خود را و اوست پدر چهار فرمانروا و زود باشد که مردم از مروان و فرزندان او روز سرخى را ببیند. حضرت امیر علیه السلام در این کلام کوتاه خبر داد به اینکه مروان سرانجام به حکومت مى رسد ولى بسیار کوتاه، او مشهور به وزغ بن وزغ، و طرید بن طرید، یعنى رانده شده و تبعیدى پسر تبعیدى، زیرا پیامبر هر دو را از مدینه تبعید کرد، و در عین خباثت و شرارت و نفاق، مردى است بسیار هتاک و بد دهن که نسبت به امام مجتبى علیه السلام و همچنین سب امیرالمؤمنین بى ادبیهاى فراوان دارد.

حضرت خبر داد که چهار نفر از آنان به حکومت رسند، و هیمنگونه نیز شد زیرا چهار نفر بنامهاى ولید و سلیمان و یزید و هشام که روزگار امت در زمان ایشان سپاه و حالشان تباه شد و گویند: اتفاق نیفتاده است که چهار برادر خلافت کرده باشند به جز ایشان، و همین مطلب را تاءیید مى کند چهار پسر او باشند، عبدالملک که خلیفه شد، و عبدالعزیز که والى مصر شد و بشر که والى عراق گردید و محمد که والى جزیره بود.

برای جانشینی پسر خود ولید را در نظر داشت ولی مطابق وصیت و قرارداد مروان عبدالعزیز ولیعهد عبدالملک بود بدین جهت عبدالملک، عبدالعزیز را که والی مصر بود راضی کرد استعفا بدهد و در عوض مصر را تیول داشته باشد. به روایتی عبدالعزیز را زهر داد. به هر حال عبدالعزیز پیش از عبدالملک مرد و بدین جهت در مرگ عبدالملک (شوال 86) پسرش ولید بی مزاحم و منازعی بر تخت نشست.
در زمان ولید پسر عبدالملک (ولید اول) فتوح توسعه یافت از افریقای شمالی اعراب با کمک بربرهای مسلمان شده وارد اروپا شده اندلس را تصرف کردند (92هـ).

ولید نقشه پدرش را در باب کلیسای یوحنا در دمشق اجرا کرد یعنی کلیسا را گرفته مسجد ساخت و این مسجد امروز به نام مسجد اموی معروف است. در زمان ولید نیز حجّاج همچنان بر قدرت خود باقی ماند، از یک طرف به کشتار مردم و از طرفی به تنظیم امور کشوری اشتغال داشت؛ در طرف خراسان، ماوراء النهر را برای حجاج فتح کرد و با ترکها و حتی چینیها اصطکاک پیدا کرد.

حجاج در سال 95 به سن پنجاه و سه سالگی مرد و سال بعد ولید نیز در چهل و چند سالگی به حجاج پیوست. ولید مسجد پیغمبر را در مدینه توسعه داد و خانه های اطراف را داخل آن کرد و به طور کلی ولید به ساختمان و آبادی کردن زیاد علاقه داشت.

بعد از ولید برادرش سلیمان به خلافت نشست، از آنکه عبدالملک چنین معین کرده بود، ولید در زمان خود خیال کرده بود که سلیمان را از جانشینی بیندازد و پسر خود را معین کند و حجاج نیز در این باب موافقت کرده بود، ولی این خیال پیش نرفت و بدین جهت هنگامی که سلیمان به تخت نشست از کینه ای که با حجاج داشت تمام گماشتگان او را از کار انداخت و مملکت حجاج را به یزید بن المُهَلَّب که از زندان حجاج گریخته بود واگذار کرد. یزید سیاست حجاج را پیش گرفت و در واسط اقامت گزید. سلیمان نیز شهر رمله را در فلسطین مقر خلافت قرار داد و به آسودگی مشغول عیش و نوش خود شد زیرا مردی این کاره بود ولی طولی نکشید که مرد (صفر99هـ). کار خوبی که سلیمان کرد آن بود که برای جانشینی خود به نصیحت رَجاء بن حَیوة از فرزندان خود صرفنظر کرد و عمربن عبدالعزیز را که صالحترین رجال بنی امیه بود ولیعهد ساخت.                                           .
عمربن عبدالعزیز (عمر دوم) که از طرف مادر به عمربن الخطاب می رسید، پیش از خلافتش مدتها والی مدینه بود با خوشرفتاری تمام، و چون عراقیهایی را که از جور حجاج به مدینه می گریختند پناه می داد حجاج به ولید درپیچید تا آخر عمر را از مدینه معزول کرد. عمر غزوات را امر به تعطیل کرد زیرا می دانست این کار را سرداران و همراهان آنها فقط به منظور استفاده و غارت پیش گرفته اند نه به نیت پیشرفت دین. لشکری را که به محاصره قسطنطنیه مشغول بودند بازخواند، غازیان خراسان را نیز دستور داد که از جیحون تجاوز نکنند و بدین طریق لشکرها را همه جا در داخل مرز متمرکز کرد و افراد لشکر را که به واسطه اخاذی و طماعی رؤسا فقیر مانده بودند دستگیری کرد و رؤسا را مورد مؤاخذه قرار داد و اموالی را که خورده بودند مطالبه کرد.

یزید بن المُهَلَّب را که پس از حجاج جبار عراق شده بود به زندان کرد و عاملان تازه با دستورهای تازه به اطراف فرستاد از جمله دستور راجع به خراج. عمر در زمان خود برای دلجویی بنی فاطمه فَدَک را به آنها واگذار کرد و سبّ علی (علیه السلام) را بر منابر ممنوع ساخت و خمس را به بنی هاشم داد. بسیاری از رسوم بد را برانداخت و قدرت عاملان را در اموال و نفوس محدود کرد. خلافت عمر طولی نکشید و پس از دو سال و پنج ماه بر اثر یک بیماری بیست روزه به سن سی و نه سالگی درگذشت (رجب 101) و روایت است که مروانیها او را مسموم کردند زیرا بر زوال سلطنت خانواده ی خود بیم داشتند. جانشین عمر مطابق وصیت سلیمان بن عبدالملک، یزید بن عبدالملک بود.

یزید بن عبدالملک (یزید دوم) داماد برادر حَجَّاج بود و بدین جهت وقتی که به خلافت رسید خاندان حجّاج نزد او آمدند و از یزید بن مُهَلَّب که در حکومت عراق خود بر حجّاجیها سخت گرفته بود شکایت کردند و خلیفه به تعقیب ابن مُهَلَّب برخاست. و پس از آن ولایات تابع بصره، اهواز، فارس و کرمان نیز به تصرف او در آمد فقط خراسان ماند زیرا در آنجا بنی تمیم جلو اَزْدیها را گرفتند. کار جانشینی را خود او معین کرده بود: نخست برادرش هِشام و پس از او پسرش ولید.

هِشام بن عبدالملک بر خلاف برادر و سلف خود مردی کاملاً اهل کار بود و شوخی و تفریح را دوست نداشت. ولایات شرق یعنی عراق و مضافات آن را به خالد بن عبدالله قَسْری سپرد. این خالد یکی از شاگردان حجّاج بود و در فعالیت مثل او ولی درنده خویی او را نداشت هرچند برای اطاعت امر مافوق یاغیان را هم گاهی به آتش می سوزانید. هِشام جنگ با رومیها را تعقیب کرد، و دو پسرش معاویه و سلیمان سرداران این جنگها بودند. این معاویه که جدّ خلفای اموی اندلس است، در کناره های دریای خزر جنگهایی با ترکها داشتند که همیشه موفقیت آمیز نبود.

در اسپانیا (اَندُلُس) اعراب پس از عبور از پیرِنه و استقرار در نارْبُن که در زمان عمربن عبدالعزیز انجام گرفت، در زمان هِشام، عبدالرحمن بن عبدالله والی اندلس شد. نخست مونوزه بربری را که در شمال اندلس یاغی شده و با اوُد اتحاد کرده بود درهم شکست از آنجا به جنگ اود رفت و او را نیز میان رود گارون و دردنی (در فرانسه) شکست داد.

ولید بن یزید بن عبدالملک (ولید دوم) مطابق وصیت پدرش جانشین هشام بود و چون جوانی عیاش و شرابخوار بود هِشام قصد کرده بود که او را خلع و پسر خود مَسلَمه را جانشین کند. ولید به استعفا تن در نداد و بین عمو و برادرزاده اش به رنجش کشید. بدین جهت ولید در اواخر هِشام دور از او در قصری در بادیه نامش بَخْراء با ندیمان خود زندگانی می کرد، پس از مرگ هِشام به دمشق آمد و بر تخت نشست و با عمال و کسان هِشام در پیچید.                                    .
یحیی بن زید که پس از کشته شدن پدرش به خراسان رفته بود در این موقع در آنجا خروج کرد. مأمورین نصر بن سَیّار به دنبالش افتادند تا در جَوْزجان با او روبرو شدند و یحیی کشته شد. در این موقع ولید به یوسف بن عمر والی حکم کرد تا جنازه زید را در کوفه سوزانید و خاکسترش را در فرات ریخت.                                  .
 پسر عموی او یزید بن الولید بن عبدالملک (یزید سوم) که مردی متظاهر به صلاح بود عده ای از بنی امیه را با خود موافق ساخت و خانواده ی قَسریها و سایر قحطانیها را جلب کرده به داعیه ی خلافت، دمشق را تصرف کرد.

یزید سوم به اتکای قبائل یمنی (قحطانی) به خلافت نشست و با نیت اصلاح خرابکاری های ولید و سایر اسلاف دست به کار زد. یوسف بن عُمر ثقفی را برای محاسبه به زندان کرد و نیز دو پسر ولید را که نام ولیعهدی را داشتند حبس کرد. برادر خود ابراهیم بن الولید را ولیعهد قرار داد. مروان بن محمد معروف به مروان الحِمار که از شعبه ی دیگر بنی مروان بود ولایت ارمنستان را داشت سر به مخالفت برآورد و خونخواهی ولید را بهانه کرد. یزید با دادن ولایت او را راضی کرد و از او بیعت گرفت. اما شیرازه گسیخته شده و فتنه از همه طرف ظهور کرده بود؛ خوارج در عراق و دُعات عباسی در خراسان می جنبیدند، اعراب نیز به تعصبات قومی در خراسان بهم ریخته بودند. روزگار یزید نیز طولی نکشید و پس از پنج ماه خلافت درگذشت (ذوالحجه 126).

ابراهیم نوه عبدالملک 3 ماه حکومت را ادامه میدهد و آشوب در این دوره بی نهایت رسیده بود و با اینکه خود را خلع میکند به دست مروان حمار به قتل میرسد

مروان حمار به خلافت رسیده و مدت 6 سال طول میکشد گروهی از خوارج به فرماندهی ضحاک قیام میکنند و سرکوب میشوند و به علت ظلم و نابرابری و زندگی اشرافی خلفا، ایرانیان ناراضی و شیعیان دست به شورش زده و گروهی از نوادگان امام حسن علیه السلام و گروهی با ابوسلمه و عباسیان و بالاخره تعدادی هم با ابومسلم خراسانی و به فرمان ابراهیم امام با سپاه سیاه جامگان با فاصله کمی از هم، سران و یاران بنی امیه را کشته و تعدادی فرار و بر خراسان و پایتخت آن مرو مسلط میشوند

بعد از واقعه کربلا، شیعیان برای جلوگیری از تحقق آرمانهای بنی امیه تشکیلاتی سری تشکیل دادند و رهبر آن محمدبنحنفیه یکی دیگر از پسران امام علی علیه السلام است، محمدبنحنفیه در آن اوضاع آشفته نتوانست کاری انجام دهد. لذا محمدبن علی بن عبدالله بن عباس یکی از نوادگان عباس 27 سال رهبری این جنبش سری شیعیان عباسی را به عهده داشت و همانطور در پنهانی آن را گسترش داد و کوفه را، پایگاه این سازمان قرار داد در سالهائی که امویان درگیر مبارزه قدرت با یکدیگر و جنگ با خوارج در عراق و شام و سیاست تفرقه افکنی میان اعراب و تقسیم آنها داشتند.

این گروه از عباسیان، تمام کسانی را که از حکومت ظالمانه امویان به ستوه آمده بودند، دعوت کردند. اینها بیشتر شیعیان و مسلمانان غیر عرب بودند. سال 100 ق، محمدبن علی بن ... به تقلید از پیامبر اسلام 12 نقیب که 4 نفر ایرانی و 8 نفر عرب بودند انتخاب کرد، و آنها را در جاهای مختلف از جمله خراسان و عراق روانه کرد. اینها کم کم به دور از چشم امویان مردم را برای قیام آماده و دعوت میکردند. بعد از اینکه فرمانروای این سازمان، محمد در عراق فوت کرد ابراهیم امام جانشین او شد و رهبری دعوت را بعهده گرفت اما چندین سال بعد در سفری در برگشت کوفه به خراسان به زندان افتاد. در زندان با ابومسلم خراسانی آشنا شد و بعد از رهایی از زندان ابومسلم را به خراسان فرستاد، او اول دعوتش را پنهانی و بعد از اینکه پیروانی داشت

در سال 129 ق برای اولین بار دعوت عباسیان را آشکار کرد. گویند که در یک شب 60 روستا که همه جزو پیروانش شده بودند با جامه های سیاه و به تقلید از پرچم پیامبرصلیاللهعلیهوآله و یا به نشانه سوگ شهدای اهل بیت با چوبدستی های همراه خود آشکارا بر امویان بیرون آمدند

در مدت کوتاهی شهرهای خراسان یکی پس از دیگری به تصرف ابومسلم و ابو سلمه در آمد. هر جا که ولایتداری از اموی بود، نتوانست مقاومت کند و فرار میکرد.

مرو به ابومسلم واگذار شد و پیروزی نهایی عباسیان در نهاوند که 110 سال قبل از آن، صحنه فتح الفتوح اعراب بود، بدست آمد. در آخرین نبرد ابومسلم با سپاه باقیمانده سپاه اموی، امویان شکست خوردند و از پای در آمدند پس از آن سپاه خراسان وارد جلگه بین النهرین شد.

و بعد از مدت کمی بر گرگان و سپس بر اصفهان و نهاوند را با ترفندی به تصرف در می آورند، ابراهیم امام، برادر خود سفاح را مطرح و از ابومسلم و دیگر یاران میخواهد که با او بیعت کنند و مروان حمار ابراهیم را به قتل رسانده و خود و خانواده اش از کوفه، شهر به شهر فرار و به همراه تعدادی از بنی امیه کشته میشوند و سپس به سرنگونی خلفای بنی امیه و مروانیان می انجامد. و بدین ترتیب حکومت بنی امیه (امویان) پایان پذیرفت

بعد از آخرین خلیفه اموی (مروان حمار) که از دنیا رفت، شیعیان خراسان (ابوالعباس عبدالله) و برادرش ابوجعفر (منصور) را که در کوفه زندانی بود، از زندان بیرون آوردند و در ربیع الاول سال 132 ق در مسجد کوفه با او بیعت کردند.

در دوره امامت امام محمد باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى چون ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح بود. امام با سعی و تلاش توانستند فدک را به بنی هاشم برگردانند. پس موقعیت مناسبی برای آن حضرت که از ظلم بنی امیه فارغ شده بود، پدید آورد که انقلاب علمی را آغاز نماید و بزرگانی از عامه و خاصه در اطراف ایشان جمع شدند و حقایق اسلام، لطایف اسلام و بالاخره معارف اسلام را منتشر کردند.

از طرفی، امام باقرعلیه السلام چون زمینه قیام مسلحانه در آن زمان، به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان فراهم نبود, نشر معارف اسلام و فعالیت علمى و مبارزه عقیدتى و معنوى با سازمان حکومت اموى را, از این طریق مناسبتر می دید, و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود, به فعالیتهاى ثمر بخش علمى در این زمینه پرداخت.  دوره امامت در مدینه 20 سال طول کشید غیر از عمر بن عبدالعزیز (نجیب بنی امیه) بقیه با امام سختگیر و چون جدشان مروان به ظلم و ستم می پرداختند. امام هرگز تسلیم خلفای عصرش نشد و گاهی با تاکتیکهای گوناگون بر ضد آنها رفتار میکرد. ولید عبدالملک 5 ماه با امامت امام باقر،خلیفه بود

سقوط بنی امیه، برآمدن عباسیان

بنی عباس سلسله‌ای بودند که پس از خلفای اموی به قدرت رسیدند و رهبری جهان اسلام و حکومت مسلمین را در اختیار گرفتند. تمامی آنان از نوادگان عباس بن عبدالمطلب، عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، بودند و به همین جهت آنان را بنی عباس (فرزندان عباس) یا عباسیون می‌نامند.

شرایط از مدت ها پیش مهیای سقوط امویان گشته بود. در واقع شرایطی بود توسط شیعیان و برای حکومتی شیعی. چرا ظلم و جور امویان به زودی مردم را به این نتیجه رساند که می بایست خلافت غصب شده به صاحب اصلی آن که خاندان پیامبر بود باز گردانده شود. اما در این رخداد ها و فعالیت هایی به وقوع پیوست که امر بر مردم مشتبه گردید. لذا به جای آن که به پیروی و حمایت کامل از امام و رهبر اصلی شیعه مبادرت ورزند به سمت و سوی دیگری رفته و قدرت و توان خود را در راه های انحرافی مصروف ساختند. آنان تمام تلاش های خود را به کار گرفته و امویان را به اضمحلال کامل رساندند اما در آخرین لحظه نتوانستند کاشته خود را درو نمایند لذا عباسیان با زیرکی میراث دار تمام تلاش های آنان شده و و در آخرین لحظه ابتکار عمل را به دست گرفتند. .
در چنین شرایطی بود که مردم به دنبال رهبری بزرگ که نقطه پایانی بر ظلم ممتد امویان و مرهمی بر زخم های آنان می نهاد، می گشتند. طبیعی بود که اکثریت مردم معتقد باشند که این رهبر (مهدی) باید مردی از اعقاب پیامبر و یا حداقل عضوی از خاندان او، اهل البیت، باشد. .در این میان امام عصر، امام محمد باقر علیه السلام بنا به اقتضای شرایط سیاست تقیه پدر را در پیش گرفت و به رهبری و هدایت معنوی یاران و شیعیانش پرداخت.

اما افرادی از خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله که قادر به درک شرایط نبوده و تقیه امام باقرعلیه السلام برایشان قابل پذیرش نبود، ادعا های دیگری را مطرح ساختند که از جمله آنها زید بن علی بود که اجرای اصل امر به معروف و نهی از منکر را در صورتی که اعمال زور هم ضرورت داشته باشد اعلام کرد. زید اظهار داشت که اگر امامی بخواهد خود را به مردم معرفی کند و بشناساند باید با قیام به سیف و شمشیر احقاق حق نماید.                                  .
اقدامات و فعالیت های زید باعث شد تا عده ای گرد او جمع شدند بنابراین وی در ماه صفر سال 122 هـ.ق اقدام به قیام نمود. اما دیری نگذشت که خود وی و بسیاری از پیروانش کشته شده و قیام از سوی هشام خلیفه اموی سرکوب گردید. در عین حال یحیی پسر زید فعالیت های پدر را ادامه داد و تصمیم گرفت به منظور پیروزی هواداران کوفی شیعه خود که حجاج و دیگر امرای اموی عراق آنها به خراسان تبعید کرده بودند، به این استان دور دست برود. ولی در سال 125 هـ.ق پس از سه سال تلاش بی ثمر به همان سرنوشت پدر مبتلا شد.                                               .
به هر حال نهضت زید اگر چه شکست خورد ولی راه را برای مدعیان دیگر هموار ساخت و زمنیه مساعدی برای قیام های دیگر به وجود آورد. به گونه ای پس از او قیام های زیادی علیه امویان انجام گرفت. که از مهم تر ین آنها قیام محمد النفس الزکیه بود.                                                .
محمد النفس الزکیه، از دوران کودکی برای ایفای نقش مهدویت در جامعه از سوی پدرش عبد الله بن الحسن المثنی بن الحسن بن علی بن ابیطالب معروف به المحض تعیین شده بود. با تلاش و تبلیغات پدر محمد بن عبد الله نواده امام حسن علیه السلام به عنوان یکی از پرهیز گارترین مردان روزگار خود شهرت یافت. و به خاطر دانش و بلاغت معروف گشت.

وقتی که محمد بن عبد الله به مرحله بلوغ رسید پدرش تلاش خود را در تکریم از اهداف پسرش متوقف نساخت. و به روایات و احادیثی که در مورد مهدی نقل شده بود استناد می جست و سعی می کرد مصداق آنها را پسر خود معرفی کند.

از جمله حدیثی که به روایت عبد الله بن مسعود از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می شود که آن حضرت فرمود: حتی اگر یک روز هم از عمر جهان باقی باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولانی خواهد کرد تا اینکه مردی از خاندان من بفرستد که هم نام است و نام پدرش نیز هم نام پدر من خواهد بود. او زمین را از مساوات و عدالت پر خواهد کرد پس از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد.


نامزدی النفس الزکیه برای احراز موقعیت مهدی را نه تنها بستگان و نزدیکش بلکه فردی نظیر مغیره بن سعید العجلی هم مورد پشتیبانی قرار دادند. او به خاطر اینکه شیعه ای افراطی بود شهرت یافت و امام صادق علیه السلام به کرات به پیروان خود هشدار داد تا احادیث مغیره را نپذیرند. حتی پس از مرگ مغیره، باز هم پیروانش به حمایت از نفس زکیه پرداختند. علاوه بر این تعدادی از محدثین میانه رو همراه با معتزله، که تحت رهبری عمرو بن عبید و واصل بن عطا بودند، نفس زکیه را به عنوان مناسب ترین شخص برای احراز مقام زید و پسرش یحیی شناختند.

پس از مرگ ولید بن یزید و در حالی که سلسله اموی یکپارچگی خود را از دست داده بود عبد الله محض تصمیم به عمل گرفت. در مراسم حج عبد الله المحض، خویشان و پیروان خود را دعوت کرد تا با پسرش بیعت کنند.

 این بیعت ابتدا در حرم مکه و سپس رد الابوه، واقع در همسایگی مدینه، صورت گرفت. در میان کسانی که سوگند بیعت یاد کردند سه برادر عباسی، ابراهیم امام، ابوالعباس السفاح و ابو جعفر المنصور همراه با دیگر اعضای خاندان عباسی قرار داشتند.

با وجود این اقدامات و بیعت هایی که انجام شد، محمد نفس زکیه و پدرش عبد الله هیچ کدام با قدرت کافی عمل نکردند و به عباسیان رخصت دادند تا ابتکار عمل را در دست گیرند.

این پدر و پسر تماشا چیان منفعل تحول بزرگ و سقوط سلسله اموی بودند. در واقع در این شرایط همه عناصر لازم برای انقلابی موفقیت آمیز وجود داشت و تنها مسئله ضربه و عمل اول بود که هر کس ضربه نخست را وارد می کرد موفق می گردید.

در چنین شرایطی عباسیان وارد کارزار شده و با توجه به اقدامات و فعالیت ها و تبلیغات پنهانی که از چندی پیش شروع کرده بودند، با طرح شعار الرضا من آل محمد به بهترین وجه از شرایط بهره گرفته و سوار بر اریکه قدرت شدند.

عواملى که منجر به انقراض سلسله اموى شد عبارتند از :

خلفای اموی یک سلسله بدعتها و انحرافهائی را در حکومت و کشور داری به وجود آورده بودند که مجموع آنها دست به دست هم داده، خشم و نفرت مردم را برانگیخت و منجر به قیام مسلمانان و موجب انقراض آنان گردید. عوامل خشم و نفرت مردم را می ‏توان چنین خلاصه کرد :

1- نظام حکومت اسلامی از زمان معاویه، به رژیم استبدادی موروثی فردی مبدل گشت

2- تحریف حقایق توسط محدثان مزدور و روحانیون دربارى

3- کامجویى و هوسرانى و میگسارى و ساز و آواز

4. مخالفت علنى و آشکار با سنت پیامبر و قرآن              

5. اهانت ‏به حرمین شریفین.

6 . گرایش به تجملات و زیورآلات

 7. تعصب عربى و تحقیر موالى (غیر اعراب)

8. اختلافات و درگیرى‏هاى داخلى و نژادى 

9- قیام مسلحانه شیعیان

 10. تعطیل شدن امر به معروف و نهى از منکر به سبب خشونت ‏حکمرانان.

11 . رواج شعارها و سنت‏هاى جاهلى

12. قتل و غارت مسلمین خصوصا فرزندان بنى‏هاشم. دستگیری، زندانی کردن، شکنجه، کشتار، و گاه قتل عام متداول شد.

13- خلفا هیچ مانعی نمی ‏دیدند که حکمی صادر کنند و آن حکم بر خلاف قرآن و گفته پیغمبر باشد، چنانکه بر خلاف گفته صریح پیغمبر، معاویه زیاد را از راه نامشروع فرزند ابوسفیان و برادر خود خواند.!

14. چنانکه می ‏دانیم فقه اسلام برای مجازات متخلفان احکامی دارد که بنام «حدود و دیات» معروف است. مجرم باید بر طبق این احکام کیفر ببیند

15.  سوء استفاده از بیت المال مسلمین . در آمد دولت که می ‏بایست به مصرف کارهای عمومی برسد و نیز غنیمتهای جنگی و فیئ که از آنِ مجاهدان بود، خاص حکومت شد و آنان این مالها را صرف تجمل و خوش گذرانی خود کردند .

 

خلفای بنی عباس

سال 132 تا 656 هجری، دوران خلافت بنی عباس به دو قسمت تقسیم میشود،    خلیفه سفاح تا آخر خلافت مامون که دوره ترقی و عظمت بنی عباس است و ایرانیان در حکومت غلبه داشتند و دیگری از خلافت معتصم تا سقوط بغداد به دست هولاکوخان مغول که دوره انحطاط و زوال قدرت ایرانی در دستگاه و دوران تسلط ترک ها در دربار و دخالت در تعیین خلیفه و عزل آن و شورش های مداوم. از نسل محمد بن علی بن عبد الله بن عباس بوده و به مانند اشراف و سادات علوی نژاد، هاشمی نامیده می شدند

اولین خلیفه عباسی سفاح ؛ همینکه ابوالعباس به خلافت رسید لقب سفاح به خود داد و شروع به کشتار امویان در همه جا کرد. سفاح به تحریک برمکیان وزیرش ابوسلمه را کشت و خالد برمکی را جای او برگزید. کم کم سراسر سرزمین های اسلامی (از شرق تا سند و اقصای مغرب) به تصرف عباسیان در آمد. اگر چه حکومت عباسیان با ابوالعباس سفاح شروع شد ولی پایه گذار واقعی آن همان برادرش منصور بود که خودش 21 سال خلیفه بود و 35 خلیفه هم بعد از او همه از نوادگانش بودند.

او شهر بغداد را ساخت و آنجا را مرکز خلافتش قرار داد و تمام مدعیان نیرومندی که حکومتش را تهدید میکردند از بین برد، یک سال میگذرد، شریک المهری از شیعیان بر علیه سفاح قیام میکند و متاسفانه توسط ابومسلم سرکوب میشود.

دومین خلیفه منصور ؛ در پیروزی بنی عباس ابومسلم که نقش موثری داشت، را مزاحم و خطرناک می بیند و با مکر و حیله او را به قتل رسانده و عبدالله بن مقفع دانشمند ایرانی که مترجم کتاب کلیله و دمنه به عربی و مولف کتبی است نیز به قتل میرساند، منصور به علت بخیل و پول پرست بودن دوانیقی (دانه دانه خرج کردن) لقب میگیرد. یکی از بی رحم ترین خلفای عباسی است که بر امام صادقعلیه السلام و خاندان آل علی بسیار سخت گذشت و در بد رفتاری افراط میکرد، ابراهیم و محمد نفس زکیه و قیامش را سرکوب و به قتل رساند، ریاح بن عثمان را مامور میسازد تا نهضت مدینه را سرکوب و مدینه را زیر فشار محاصره اقتصادی قرار داده و مردم معترض را به قتل برساند. و مدت 22 سال حکومتش با سرکوب و شکنجه و ظلم، طول میکشد. خلفای عباسی همواره امامان را تحت فشار و محدودیت قرار می‌دادند و این فشارها در دوران امام جواد، امام هادی و امام عسکری در سامرا به اوج رسید. امام صادق علیه السلام : ایشان معاصر ابوالعباس سفاح و ابوجعفر منصور بودند. ایشان در زمان منصور تحت فشار بسیار شدید او قرار داشتند. به گونه ای که منصور، امام را چند با تهدید به قتل کرد و در نهایت نیز ایشان را به شهادت رسانید. حتی امام در وصیت نامه خویش به پیروانشان، به دلیل ترسی که از فشارهای وارده از جانب منصور بر جانشین ایشان می رفت، نام پنج نفر از جمله خود منصور را به عنوان جانشین اعلام کردند تا خطر قتل امام موسی کاظم علیه السلام توسط منصور، کمتر شود.

 مهدی عباسی جانشین منصور شده و تمام اموالی که پدرش مصادره کرده باز میگرداند و زندانیان علوی را آزاد میکند. پس از او هادی عباسی توسط بزرگان، خلیفه شده و واقعه یوم فخ در نزدیکی مکه که عده بسیاری از شیعیان به قتل میرسند، رخ میدهد

امام موسی کاظم علیه السلام  : ایشان با چهار خلیفه عباسی، یعنی منصور، مهدی، هادی و هارون الرشید هم عصر بودند. فشارها بر علویان در زمان منصور کماکان ادامه داشت. اما در زمان جانشینش مهدی، کاهش پیدا کرد. اما در زمان هارون الرشید فشارهای وارده بر امام به گونه ای شد که او ایشان را زندانی کرد و پس از آنکه چهار سال ایشان را در زندان به بدترین وضع موجود نگه داشت، ایشان 

را به شهادت رسانید. در زمان امام، عباسیان بسیار تلاش کردند تا خود را جانشینان واقعی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت ایشان نشان دهند، اما با هوشیاری امام این توطئه آنان نیز شکست خورد.

یک بار مهدی عباسی  به خاطر ترسی که از این نفوذ داشت دستور می دهد حضرت را دستگیر و زندانی کنند اما بعد خواب می بیند که امیرالمومنین علیه السلام  او را تهدید می کند که اگر موسی بن جعفر علیه السلام  را آزاد نکنی تو را به هلاکت می رسانیم. بعد از دیدن این خواب چنان خوفی در وجود خلیفه عباسی می نشیند که مامور می فرستد و شبانه امام علیه السلام  را از زندان به ملاقات او می آورند و خلیفه عباسی به امام عرض می کند که شما تعهد بدهید که کاری به کار حکومت ما نداشته باشید و مردم را علیه ما نشورانید و امام می فرماید: تکلیف و برنامه ما این نیست و امام آزاد می شود.

خلافت به برادرش، هارون الرشید میرسد، سه بار با رومیان شرقی جنگید و پیروزی های خوبی را بدست آورد و خاندان برمکیان را بر انداخت نسبت به امام کاظم علیه السلام بسیار بدرفتار بود و وی را زندانی و به شهادت رساند. هارون سالی را که موفق به رفتن مکه نمی شد 300 نفر را با هزینه خود به مکه میفرستاد او عمارت های با شکوهی درکنار دجله و فرات ساخته بود و به خوشگذرانی می پرداخت تجزیه دولت عباسیان از همین دوره شروع شد. هارون الرشید به عنوان موجودی دو شخصیتی نام برده شده، بر اثرموعظه از خود بی خود و چشمانش خیس از اشک و گاهی آنچنان اسیر جاه و خشم و قلدری میشد که خون ریختن برایش آسان تر از هر چیزی بود تعداد زیادی کنیز و رقاص داشت و از درآمد فتوحات و غنائم و مالیات ثروت بسیاری جمع کرده بود. زنش در قصر به تزئینات و ریخت و پاش می پرداخت، عباسیان دوست داشتند حکومت دینی تلقی شود تا سیاسی.

هارون الرشید برای سفر عمره به مکه رفت و سپس به مدینه آمد و وقتی خواست به پیامبرصلی الله علیه و آله سلام دهد گفت: السلام علیک یا عم / سلام و درود بر تو ای پسرعمو، هارون می خواسته با این کار، خودش را به خاندان عصمت و طهارت متصل کند. اما امام موسی کاظمعلیه السلام در برابر او رو به قبر پیامبر کرد و  فرمود: السلام علیک یا اب / سلام و درود بر تو ای پدر. و این خطاب برای هارون بسیار گران و سنگین آمد و دستور داد امام را دستگیر و بازداشت کنند و به عراق ببرند و زندانی کنند. امام مدت ها در زندان های مخوف به سر می بردند و زیر شکنجه بودند. زندان هایی که شب و روزشان از هم ممتاز و مشخص نبوده است.

محمد امین خلیفه میشود و با تحریک اهالی خراسان و انتقام خون ابومسلم و یاری خاندان برامکه، دو برادر با یکدیگر به جنگ پرداخته و در این میان طاهر ذوالیمینین ایرانی به کمک مامون، امین را به قتل رسانده و حکومت ممالک اسلامی از این به بعد بدست ایرانیان می افتد.

مامون به خلافت رسیده و در خراسان باقی ماند و امام رضاعلیه السلام را به ولایتعهدی انتخاب و پرچم سیاه را به سبز تبدیل، که باعث فشار و سرزنش اهل سنت قرار گرفت، عقب نشینی کرده و بعداز مشاهده محبوبیت امام در نماز عید فطر و استقبال بی سابقه از اهل بیت تصمیم به شهادت امام گرفته و او را مسموم میسازند. و پرچم را مجددا سیاه کرده و عباسیان راضی و مامون به بغداد میرود. اواخر عمر مامون نهضت مزدکیان به رهبری بابک خرم دین در آذربایجان آغاز میشود.

امام رضا علیه السلام : ایشان معاصر سه خلیفه عباسی، هارون، امین و مأمون بودند. در زمانی که بین عباسیان بر سر جانشینی هارون جنگ درگرفت، فشارهای وارده از دربار عباسی بر ایشان و یاران حضرت به حداقل رسید. اما پس از آنکه مأمون برادرش امین را کشت و به خلافت رسید، او با ترفندی جدید، سعی در کنترل امام داشت. او امام را به مرو آورد و ایشان را بالاجبار ولیعهد خویش قرار داد. تا هم ایشان و هم یارانشان را کنترل کنند و هم حمایت شیعیان و محبان اهل بیت را به خود جلب کند. اما با هوشیاری امام نقش او شکست خورد و او سرانجام امام را به شهادت رسانید.

معتصم برادر مامون جانشین وی شده و ترک ها قدرت را در دست گرفته و شورش افشین و مازیار را سرکوب کرده و روم شرقی را هم به جای خود نشانده و شهر عموریه روم را به تصرف در می آورد، ترک ها از این دوره قوی میشوند و گاهی شورش و گاهی خلیفه عزل و گاهی هم خلیفه تعیین مینمایند.

در زمان حکومت ده ساله معتصم یکی دیگر از خلفای عباسی، آغاز تسلط ترکان بر بغداد و حکومت آنها شد، اما باز متوکل خلیفه بعد زمانی که روی کار آمد، اهل تسنن را بر معتزله پیروز کرد، بسیاری از شیعیان را کشت و دستور داد تا بارگاه شهدای کربلا را خراب کنند و از رفتن زائران به آنجا جلوگیری شود.

امام جواد علیه السلام : ایشان هم عصر مأمون و معتصم عباسی بودند. مأمون با ازدواج دخترش با امام سعی کرد تا ایشان را به خود نزدیک گرداند. اما امام با وجود سن کمشان وظایف امامت خویش را انجام می دادند. معتصم نیز سعی داشت تا با آوردن ایشان به بغداد، حضرت را کنترل کند، اما زمانی که ناموفق به این کار شد، امام را به شهادت رسانید.

دستگاه خلافت عباسی چندین بار مجالس مناظره با امام را ترتیب داد که یکی از آنها در نخستین روزهای ورود و حضور امام در بغداد بود. مأمون در پی مخالفت‌های عباسیان با طرح ازدواج دختر خلیفه با امام جوادعلیه السلام، مجلسی را آماده کرد و علمای برجسته عباسی را خواست و مقرر شد که یحیی بن اکثم مسائل علمی سختی را از امام بپرسد تا میزان فضل و کمال آن حضرت برای آنان روشن شود.

در این جلسه مناظره، یحیی بن اکثم از پاسخ سؤالی که امام مطرح کرد بازماند و برجستگی علمی امام برای آنان آشکار شد. (شیخ مفید، الارشاد، ج2) این مناظره‌ها در انسجام شیعه و هدایت آنها راهبردی بسیار کارآمد و مهم بود که توانست شیعه را از بحران‌های مختلف فکری، علمی و اجتماعی نجات دهد.

پسر معتصم، واثق به جای او انتخاب شده و نسبت به شیعیان تکریم میکند.

نوبت به متوکل برادر واثق میرسد که بر خلاف او بسیار بی رحم و نسبت به شیعیان دشمن و مرقد امام حسین را تبدیل به زمین کشاورزی کرده و مانع زیارت شیعیان میشود جالب اینکه به مقبره آب نمی رسد و به مشهد حائری معروف میشود

در این دوره اهل کتاب بایستی لباسهای زرد رنگ ( رنگ تنفر) بپوشند و الاغ و قاطر فقط سوار شوند. متوکل کلیه مناظرات را نیز تعطیل میکند.

بعد از کشته شدن متوکل، منتصر به خلافت رسیده و علویانی که در دوران پدرش گریخته بودند امان داده و املاکشان را پس میدهد و مجددا فدک را به اولاد امام حسن و امام حسینعلیهماالسلام باز میگرداند .

نوه معتصم به نام مستعین به خلافت رسیده و به علت عدم دخالت او هرج و مرج و شورش هائی از گوشه و کنار شروع میشود و زندانیان از زندانها آزاد میشوند ولی ناگهان ترک ها شورشیان را به جای خود مینشانند. در این دوره یکی از نوادگان امام علی از ری به مازندران رفته و سلسله علویان را در آنجا تشکیل میدهد

معتز پسر متوکل به خلافت رسیده و در دوره او خراسان و کرمان و قهستان به تصرف یعقوب لیث در می آید و ترکان به علت عدم پرداخت حقوق او را خلع و سپس میکشند.

یعقوب لیث به قصد تصرف بغداد و بر انداختن خلیفه اقدام میکند و شکست خورده در خوزستان کشته میشود و معتمد اولین خلیفه ای است که مقر سلطنت را از سامرا به بغداد منتقل میکند و بر اثر پرخوری و شراب زیاد جان میسپارد.

امام هادی علیه السلام : ایشان معاصر معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز بودند. اوج فشار بر شیعیان و علویان در زمان متوکل عباسی بود. متوکل امام را از مدینه به سامرا آورد و منزلشان را طوری انتخاب کرد که همواره تحت نظر باشند.

او به طور مرتب دستور تفتیش منزل ایشان را صادر می کرد و تمام دیدارها و رفت و آمدها توسط نیروهای حکومتی کنترل می شد. ایشان به دست معتز پسر متوکل به شهادت رسیدند.

از سال ۱۷۳ تا ۲۶۰ یکی از طرح های مهمی که بنی عباس برای نابودی ائمه اطهار اجرایی کرده بودند حذف قبه، بارگاه و تربت حضرت سیدالشهدا علیه السلام بود.

وقتی منصور روی کار می آید قبه و بارگاهی که مختار ثقفی برای امام حسین علیه السلام ساخته بود تخریب کرد. ولی مهدی عباسی پسر منصور بعد از پدرش نه تنها آن قبه را میسازد بلکه دستور توسعه آن را صادر می کند و این رویه تخریب و بازسازی توسط خلفای عباسی ادامه داشت به نحوی که گنبد و بارگاهی که توسط مامون بازسازی شده بود تا زمان متوکل عباسی به عنوان الهام بخش جنبش های شیعی باقی ماند.

متوکل که از این موضوع احساس خطر می کند نه تنها گنبد و بارگاه را خراب می کند بلکه دستور می دهد قبر را آب ببندند و آن را شخم بزنند که دیگر چیزی از آن باقی نماند

مهتدی فرزند واثق انتخاب و همچنان بازیچه دست ترک ها، و ادعا میکند مانند عمربن عبدالعزیز میباشد شبها با غل و زنجیر و لباس پشمین میخوابد و دائم عبادت و نماز میخواند آخر خلافتش مهتدی به منظور خود نمیرسد و توسط ترک ها کشته میشود.

صاحب الزنج در سال 255 هجرى در زمان المهتدى باللّه خلیفه عباسى مردى که به صاحب زنج معروف شد. در حوالى بصره قیام کرد، او مردى سنگدل و بدکردار بود و در یک واقعه بصره سیصد هزار نفر از مردم را قتل عام کرد، سپاهیان او را زنگیان تشکیل مى دادند. در اول قیام در لشکر او به جز سه شمشیر نبود، در محله کرخ اسبى براى او هدیه آوردند که آن را زین و لجام نبود و از هیچ طرف نمى شد آن را مهار کرد، با ریسمانى از لیف براى اسب او لجام درست کردند، به همین سبب حضرت فرمود: لشکر او صدا ندارد (آلات و اسباب جنگى که موجب غوغا مى شود در لشکر او نبود)

در روز جمعه هفدهم سال 257 داخل بصره شد و مردم را قتل عام کرد، مسجد جامع و خانه هاى مردم را آتش زد، روز جمعه و شب و روز شنبه پیوسته به کشتار ادامه داد و خانه ها را به آتش کشید تا آنکه جویهاى خون روان و کوى و بازار خونین گشته و گلستان به گورستان مبدل شد، هر خانه اى که در رهگذر انسان و یا چهارپایان بود با همه اسباب و اثاث و آنچه در آن بود سوخت

در تاریخ آمده است : آتش از دامنه این کوه تا آن کوه شعله ور شد، و قتل و غارت و آتش تمامى شهر را فرا گرفت. بعد از این قتل عام (و ایجاد وحشت) به مردم امان دادند و گفتند: هر که به خانه ابراهیم بن محمد رود در امان است، وقتى مردم اجتماع کردند، بهانه پیش کشیدند و شمشیر در میان ایشان نهادند، صداى مردم به شهادت جارى و خونشان در زمین سارى بود، هر پولدارى که در شهر بود اول مال او را گرفته و اگر امتناع مى کرد با شکنجه مى گرفتند، سپس او را مى کشتند، فقرا را بدون درنگ قتل عام مى کردند خلاصه هر کس را دیدند کشتند.

قحطى در میان شهر ظاهر شد، مردم بصره به ناچار به خوردن حیوانات پرداختند، و براى حفظ جان خود به چاهها پناه بردند، شب هنگام بیرون مى آمدند و دنبال غذا مى گشتند، و چون آذوقه اى نماند به خوردن گوشت سگ و موش و گربه پرداختند و همین که هوا روشن مى شد به چاهها مى رفتند و مخفى مى شدند، آنقدر به این کار ادامه دادند که از حیوانات نیز چیزى نماند، و در اثر قحطى و ترس جان هر کسى که توانى داشت، رفیق خود را کشت و خورد.

چنان کار بر مردم سخت شد که زنى را دیدند سرى بر دست گرفته مى گرید، از سبب آن پرسیدند گفت : مردم اطراف خواهرم جمع شده بودند منتظر بودند بمیرد تا گوشت او را بخورند! هنوز خواهرم نمرده بود که او را پاره پاره کردند و گوشت او را قسمت نمودند و از گوشت او فقط همین سر را به من دادند و به من ظلم کردند! به این جهت بود که حضرت امیر علیه السّلام در پیشگوئى خود در نهج البلاغه مردم بصره را به مرگ سرخ کشتار و گرسنگى خبر داده فرمود: واى بر تو اى بصره از لشکرى که عذاب خداوند است. بانگ و غبار ندارد و زود باشد که اهل تو به مرگ سرخ و گرسنگى و قحطى مبتلا گردند. این از معجزات بزرگ امیر المؤمنین علیه السّلام است

صاحب الزنج از منتسبین زیدبنعلی، زنگیان و بردگان را جمع کرده شورش کرده و قسمت جنوبی عراق و بصره را تصرف و شهر تازه ای در آنجا به نام المختاریه را بنا میکند و مدت 15 سال به قتل و غارت پرداخته و در اهواز کشته میشود

صفاریان و سلسله سامانیان در زمان بنی عباس در ماوراء النهر به وجود آمدند و بخش وسیعی از خراسان و سیستان و خاک ایران (آسیای میانه) را گرفتند دولت شیعی حمدانیان در موصل، دولت فاطمیان در مصر، فرقه اسماعیلیه و دولت آل بویه که شیعی مذهب بودند در ایران و عراق، همه از سلسله و دولتهایی بودند که در زمان عباسیان روی کار آمدند. سالها بعد هم طغرل بیک سلجوقی به بغداد آمد و بعد کم کم سلجوقیان روی کار آمدند سلجوقیان بسیار متعصب بودند. آنها هم حکومت میکردند و هم پاسداران دین شده بودند، از اینجا به بعد دولت عباسی به سراشیبی افتاد، این دولت همچنان پراکنده میشد و به ظاهر حکومت میکرد.

تمام دولتها و فرمانروایی ها، فقط خطبه هایشان را با نام خلفای عباسی شروع میکردند: بنام المعتصم بالله. مسعود سلجوقی، زمانی که یکی از خلفای عباسی را از پای درآورد، املاک او را در بغداد مصادره کرد و در هر شهری یک فرمانروا داشت

حسن بن زید علوی اولین دولت شیعی ایران را در ناحیه جنوبی دریای خزر بنیاد کرد و آنجا برای همیشه از حکومت عباسیان درآمد خوارزمشاهیان هم بعد از سلجوقیان روی کار آمدند.

قدرت دولت عباسی رو به ضعف بود، زمانی که خوارزمشاهیان روی کار بودند، یکبار با سپاهی انبوه به قصد تصرف بغداد، به سمت آنجا حرکت کردند اما سرما، مانع شد و آنها به قلمرو خود بازگشتند.                                                                            .   فرزند متوکل معتمد از زندان دربار آزاد و به خلافت میرسد، خلفای بنی عباس خلفایی هستند که با زر و تزویر می خواهند بر جامعه اسلامی حکومت کنند و وقتی می بینند حاکم واقعی کسی است که بر قلب ها حکومت می کند و به عالم ملکوت وصل است لذا این احساس حقارت و حسادت باعث شد نتوانند وجود امامان را تحمل کنند.

امام حسن عسکری علیه السلام : ایشان معاصر معتز، مهتدی و معتمد عباسی بودند. در زمان هر سه خلیفه عباسی، ایشان در سامرا تحت نظر بودند و در شرایط بسیار سختی زندگی می کردند و حتی در بیشتر مواقع از دیدار با اصحاب خویش نیز محروم بودند. چرا خلفای عباسی نتوانستند امام حسن عسکری علیه السلام را بیشتر از ۲۸ سال تحمل کنند و ایشان را به شهادت رساندند، امام حسن عسکری علیه السلام ویژگی هایی داشتند که هر کدام از آن ها به تنهایی برای خلفای عباسی قابل تحمل نبود.

 امام حسن عسکری علیه السلام با یک بیانیه کوتاه علامت های شیعه را که یکی از آن ها زیارت اربعین است منتشر می کند و اندیشه شیعه بودن را به طوری نهادینه می کند که امروز ۳۰ میلیون جمعیت را بین بیابان نجف و کربلا نگه می دارد.

امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند بنی عباس و بنی امیه شمشیر را از رو برای ما بستند و از دو جهت با خشونت و قساوت با ما رفتارکردند. اول این که آن ها جایگاه ما را می دانند و از لیاقت و قابلیت و اقتدار ما برای اداره جهان اسلام باخبرند و از آن سو بی لیاقتی خود را هم می دانند، می دانند که ما اهل هستیم و می دانند که ما صاحبان حقیقی اسلامیم و می دانند که خودشان بی عرضه اند،

بنابراین می ترسند که ما ادعایی کنیم و مردم دور ما را بگیرند و آن ها را رها کنند و به این واسطه منافع شان به خطر بیفتد. دوم این که می دانند و به تواتر به آن ها رسیده که پایان حکومت ظالمان به دست حضرت مهدی ارواحنا فداه است که از نسل ماست. شکی ندارند که خودشان ظالم هستند لذا برای این که مبادا حضرت مهدی ارواحنا فداه به دنیا آمده باشد و کارشان را یکسره کند و طومار حکومت شان را به هم بپیچد یا این که دنیا بیاید، نسل کشی راه انداخته اند که اگر حضرت دنیا آمده باشد کشته شود و اگر دنیا نیامده با این کشتار جمعی، جلوی ولادت حضرت مهدی گرفته شود یعنی همان کاری که فرعون درباره بنی اسرائیل و حضرت موسی علیه السلام کرد اما به نتیجه نرسید و امام علیه السلام فرمود که اراده خداوند بر این است که مهدی ارواحنا فداه را حفظ کند و ریشه ظالمان را بکند.

امام زمان عجل الله فرجه الشریف : تمام خلفا یک طرح مشترک داشتند که اهل بیت تحت هیچ عنوانی نباید نه تنها در صدر حکومت و رهبری قرار گیرند بلکه در کانون توجه مردم هم‌ نباشند چرا که ائمه را رقیب خود می دانستند. در زمان پدر امام به این نتیجه می رسند که باید حلقه امامت را از بین ببرند لذا به همین دلیل با حصر خانگی این امام درصدد شناسایی مادر امام زمان هستند تا با به شهادت رساندن ایشان از تولد آخرین حلقه امامت جلوگیری کنند.

با همه این تلاش ها وجود مقدس امام زمان متولد می شود و به سن ۵ سالگی می رسد لذا خلفای بنی عباس با ناکامی در این طرح نیز راهی جز به شهادت رساندن امام حسن عسکری علیه السلام نمی بینند. فشار عباسیان بر امام معصوم و پیروانشان به حدی زیاد شده بود که دیگر زمان غیبت حضرت فرا رسیده بود.

آخرین خلیفه عباسی به نام مستعصم در سال 640 ق بر تخت خلافت نشست او فرمانروایی بی کفایت و عشرت طلب بود، به همین دلیل به کار حکومت توجهی نداشت، در زمان خلافتش هلاکوخان از قبیله مغول که برای گشودن دژهای اسماعیلیه و فتح بغداد به مغرب فرستاده شده بود، در سال 656 هجری قمری به بغداد حمله کرد. هفت روز پس از تصرف بغداد توسط نیروهای نظامی هُلاکوخان، ایلخان مغولی ایران و قتل عام نزدیک به دو سوم ساکنان آن شهر، اما کشتن خلیفه به این سادگی‌ها نبود. زیرا به هُلاگو گفته بودند خلیفه عباسی یک مقام مذهبی و جانشین پیغمبر است، لذا ریختن خون او مساوی با روی دادن زلزله و خشکسالی خواهد بود.

هُلاکو از همین رو، چند روز در کشتن خلیفه تعلل کرده و عواقب آن را مورد بررسی قرار می‌داد. در این میان هرگز از وزیر ایرانی کاردان خود خواجه نصیرالدین طوسی در این مورد پرسش می‌کرد، خواجه بر این خرافات می‌خندید و کشتن خلیفه جبّار را به هُلاکو مدام توصیه می‌کرد.

نهایتا خواحه نصیر که هُلاکو را در این امر مردد می‌دید، با ذکاوت خود پیشنهادی به خان مغول داد : اگر از ریختن خون خلیفه به روی زمین بیم دارید، پس او را در میان نمد بپیچید و دستور بدهید کتکش بزنند تا در همان حال مُرده و خون او نیز در نمد باقی بماند و به زمین آغشته نشود!

ایلخان از این راهکار استقبال کرد و دستور داد مستعصم را درون نمد پیچیده و آنقدر کتک زدند تا جان از بدن او خارج شد. سپس نعشش را درون دجله انداختند!

خلفای عباسی مدتها بود که تنها مقامی تشریفاتی داشتند و قدرت قرن‌های پیشین را نداشتند. از زمان فتح بغداد به دست خاندان ایرانی آل بویه، ابهت خلفا ریخته شد. آل بویه به سلیقه خود خلیفه را عزل و نصب می‌کردند. در دوره حکومت سلجوقیان تُرک نیز با وجودی‌که احترام خلیفه بیشتر شد اما همچنان قدرت اصلی در اختیار سلاطین تُرک بود

رفتار عباسیان : در دوره بنی امیه و خصوصا بنی عباس شکنجه، تعقیب، آزار، تبعید و زدن گردن سادات و شورشیان از طرف حاکمان بلاد یک عمل عادی بود. تبعیض بین عرب و ترک و ایرانی و رومی هم یک امر طبیعی بود. کلیه معصومین تحت نظر و کنترل بودند حتی حاکمینی که ملایم بودند.

خلفای عباسی نه تنها شیعه نبودند بلکه دشمنان سر سخت اهل بیت و امامان معصوم بودند. ادعای تشیع برخی از حکام بنی العباس مثل مامون نیز تزویر و دروغی بیش نبود!! بنی العباس در اخرالزمان نیز در دشمنی با اهل بیت و ضدیت با شیعیان و مکتب تشیع، پیرو آنها خواهند بود. تلاش می کردند که اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله را از بین ببرند و نسل فرزندان پیامبر را نابود و منقرض کنند این ها به نسل کشی دست زدند تا مبادا امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) متولد شود.

خلفای عباسی مخالفان را نه در میدان جنگ و مردانه که در خلوت و نا جوانمردانه با سم جانکاه از میان بر میداشتند. ظلم بنی عباس به جایی رسیده بود که مردم آرزو می کردند ای کاش ستم و بیداد امویان باز می گشت. از آنجا که شیعیان مدعی علم الهی برای امامان خود بودند، خلفای عباسی می‌کوشیدند تا با تشکیل مجالس مناظره، آنان را رو در روی برخی از دانشمندان بنام زمان قرار دهند.

نقطه مشترک خلفای بنی عباس به جز مامون جهل به بیسوادی و زن بارگی و میگساری است و در برابر این ها امام جوانی چون امام حسن عسکری علیه السلام قرار می گیرد که به دلیل روحیه معنوی و نفوذ خود به نحوی خشن ترین زندانبان ها را تحت تاثیر خود قرار می دهد که زندان بان ایشان خدمتکار امام می شود.

دست یهودی و «اسرائیلیات» و حکومت اموی و عباسی مدعیان دروغین ایمان و یهودیان آگاه اما منکر رسالت پیامبر در یک صف نفاق ایستادند. علی بن ابیطالب علیه السلام حاضر نشد پس از جنگ جمل بیعت مروان بن حکم را با این بیان که «دست او یهودیه و پیمان شکن است، اگر هم بیعت کند، می شکند» بپذیرد حال آن که او وزیر و دستیار حکومت سابق بود و حاکم بعد از معاویه شد.

آری حب و بغض ها جابجا شده بود که دست یهودی و «اسرائیلیات» آنها به تدریج وارد حکومت اموی و عباسی می شد تا آنجا که هارون الرشید، ریاست امنیت پایتخت اسلامی- بغداد- و شرطه های آن را به «سندی بن شاهک» یهودی سپرد و او بود که جرئت کرد پس از امتناع بدنامانی چون فضل بن یحیی و فضل بن ربیع از اجرای حکم هارون، امام موسی بن جعفر علیه السلام را مسموم کند و به شهادت برساند.

بنی عباس در روایات نقل است که روزى نبى اکرم صلی الله علیه و آله به عمویش عباس فرمود: واى بر ذریه من از ستم ذریه تو؛ عباس گفت: پس اجازه می‌دهى خود را اخته کنم؟ فرمود: دگر کار گذشته و عبدالله پدر اولاد شده.

در حدیث امام سجاد علیه‌السلام آمده که آن حضرت اشاره به عبدالله بن عباس نمود و فرمود: در پشت این مرد امانتى مى‌باشد که براى آتش دوزخ آفریده شده، مسلمانان را گروه گروه و فوج فوج از دین خدا بدر برند و زمین را از خون تعدادى از جوجه‌هاى رسول خدا صلی الله علیه و آله که پیش از اوان سر از تخم برون کرده باشند،‌ رنگین سازند.

مفضل بن مزید گوید: روزى به حضرت امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: این‌ها (بنى عباس) در میان خودشان اختلاف دارند؟! حضرت فرمود: تو را به این کارها چکار؟! این‌ها از همان سوئى که آمده‌اند نیز از همان سوى نابود گردند. 

مرحوم علامه مجلسی در معنى این حدیث گفته: مراد امام این است که همچنان که ابومسلم از خراسان آمد و حکومت این‌ها را برپا ساخت. هلاکو نیز از همان سوى (ایران) بیاید و آن‌ها را سرنگون سازد.                                              .

 نقل است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام ضمن خطبه‌اى که در آغاز از بنى‌امیه و دولت آن‌ها نامى مى‌برد سپس به پیشگوئى درباره بنى‌عباس و حکومت آن‌ها پرداخت و فرمود: پس از آن‌ها (یعنى بنى‌امیه) سرنوشت امت محمد صلی الله علیه و آله بدست مردانى افتد که اولین آن‌ها (سفاح) مهربان‌ترین آن‌ها و دومشان (منصور) خونریزترین آن‌ها و پنجم آن‌ها (هارون) قوچ کتیبه آن‌ها باشد و هفتم آن‌ها (مأمون) داناترین آن‌ها و دهم آن‌ها (متوکل) از همه‌شان کافرتر باشد و نزدیکترین کسانش (فرزند او و غلامانش) او را به قتل رساند،

و پانزدهمین آن‌ها (معتمد) از همه آن‌ها گرفتارتر و بدبخت‌تر باشد و شانزدهم آن‌ها (معتضد) از همه آن‌ها خویش نوازتر و حق پردازتر بود و گوئى هیجدهمین آن‌ها (مقتدر بالله) را مى‌بینم که در خون خویش دست و پا مى‌زند پس از آن که ارتش او حکومت را از او گرفته باشند و در میان فرزندان او مردانى بودند که به راه ضلالت روند.

و بیست و دومین آن‌ها (مکتفى بالله) پیرى فرتوت باشد که حکومتى دراز مدت داشته باشد و رعیت وى را مساعدت کنند و بیست و ششمین آن‌ها (راشد بالله یا معتصم) سلطنت از او بگریزد همچون فرار حیوان چموش و گوئى هم‌اکنون کشته او را که بر پل زوراء افتاده باشد به چشم مى‌بینم.

علل سقوط بنی عباس

1- تکیه عباسیان بر ایرانیان و بعد ترکها شد و اعراب نقش کمتری داشتند.

2- علویان و شیعیان و ایرانیان ناراضی، شورش هائی کردند و عباسیان ضعیف میشدند

3- خلف وعده و تعهدی به وفای عهد و پیمان و امان نامه ها نداشتند.

4- حمله هولاکوخان مغول در زمان خلیفه مستعصم با ریختن سنگ، آتش و نفت در بغداد و تسلیم شدن بدون شرط وی و به قتل رسیدن آخرین خلیفه عباسی و سقوط بغداد و تبدیل به ویرانه ای شد.     

 

    سلسله خلفای بنی عباس

ابوالعباس سفاح ( 132 . 136 ق )   منصور دوانقی (136 . 158ق )                          . مهدی عباسی ( 158 . 169 ق )    هادی عباسی ( 169 – 170 ق )                     هارون الرشید ( 170 – 193 ق )    امین عباسی ( 193 – 196 ق )                          مأمون عباسی(196 – 218 ق ) معتصم عباسی(218 – 227 ق )                 .                 واثق عباسی(227 – 232 ق ) متوکل عباسی(232 – 247 ق )                .                    منتصر عباسی(247 – 248 ق ) مستعین عباسی(248 -252 ق )               .                 معتز عباسی(252 – 255 ق ) مهتدى عباسى (255 – 256 ق )                .             معتمد عباسى (256 – 279 ق ) معتضد عباسى (279 – 289 ق )             .               مکتفى عباسى (289 – 295 ق ) مقتدر عباسى (295 – 320 ق )              .                  قاهر عباسى (320 – 322 ق ) راضى عباسى (322 – 329 ق )                 .                      متقى عباسى (329 – 333 ق )

 

واقعه غدیر خم ( اسناد، مدارک و اعترافات)

منابع و اسناد واقعه غدیر یا بخش هایی از آن در کتب اهل سنت

  • با توجه به اینکه در تمامی منابع معتبر شیعه واقعه غدیر به طور کامل همراه با وقایع قبل و اتفاقات بعد از آن ذکر شده است از ذکر منابع شیعه در زمینه سند واقعه غدیر خودداری کرده و صرفا منابع اهل سنت را ذکر کردیم.
  • برای جستجوی بیشتر می توانید به کتاب الغدیر علامه امینی مراجعه کنید.

1. اخبار اصفهان: ج1ص107  2. اخبارالدول و آثارالاول: ص102.

3. أربعین الهروی: ص12.      4.  أرجح المطالب: ص36و56 و58 و67 و203 و338 و339

5. الارشاد: ص420              6. أسباب النزول: ص135      7. أسد الغابه:ج1 ص308و367.

 . 8الامامه و السیاسه: ج1 ص109.          9. أنساب الاشراف:ج1 ص156.

 10 .  البدایه و النهایه : ج5 ص208-– ج 7ص338 و344-349.

  11 .  بلاغات النساء : ص72.           12 .  تاریخ بغداد : ج8 ص 290- ج7 ص377- ج12

13 .  التاریخ الکبیر : ج1 ص 375- ج2 قسم2 ص194.

 14 .  تاریخ الخلفاء : ص114و 158و179.      15 . تفسیر الثعلبی : ص 78و 104و 181و235.

 16 .  تفسیر الطبری : ج 3 ص428.             17 .  تفسیر فخر الرازی : ج3 ص636.

  18 .  التمهید (باقلانی) : ص171.              19 .  الجمع بین الصحاح : ص458.

  20 .  حیاه الصحابه : ج2 ص769            21. حلیه الاولیاء ج5 ص26و363 - ج6  

  22 . ا لخصائص : ص4و49 و51.             23 .  خصائص النسائی  :ص21و40و 86و88

  24 .  الخصائص (السیوطی) : ص18      25 .  الخطط و الآثار (مقریزی) : ص220.

 26 .  الدر المنثور : ج2 ص259و 298.       27 . دول الاسلام (ذهبی) : ج1ص20.

 28 . ذخائرالعقبی : ص67و68.                29 .  روضات الجنات (زمجی) : ص158.

 30 .  سر العالمین (غزالی) : ص16.           31 .  سنن الترمذی : ج5 ص591 .

  32 .  سنن ابن ماجه : ج1 ص43.             33 .  سنن النسائی : ج5  ص45.

 34 .  سنن المصطفی صلی الله ج1 ص45.         35 .  السیره النبویه (زینی) : ج3 ص3.

 36 . شرح نهج البلاغه (ابن أبی الحدید) : ج1ص317 - ج2ص288- ج3ص208-

37 .  الشرف الموبد (نبهانی) : ص58 و113.      38 .  شواهد التنزیل : ج 1ص 158و190.

 39 .  صحیح الترمذی : ج1 ص 32- ج2ص298 - ج5 ص633.

 40 صحیح مسلم : ج4 ص1873.       41 .  الصواعق المحرقه : ص25و 26و 73و74.

 42 .  طبقات ابن سعد : ج3 ص335   43 .  العقد الفرید : ج5 ص317.

 44 .  عمده الاخبار:ص191.                    45 .  الفصول المهمه : ص23و24 و25و27و74.

 46 .  الفضائل (ابن حنبل) : ج1ص45و - ج2 ص560 و563 - ج3 ص27و35.

47  .  فضائل  الصحابه : ج2 ص610 و682.      48 .  الکفایه : ص151 

  49 . کفایه الطالب : ص13و17و58 و62 و 153و285و286.

  50 . کنز العمال : ج1ص 48- ج6ص397- ج8 ص60 -ج12ص210-

 51 .  الکوکب الدری : ج1 ص39.      52 .  مجمع الفوائد : ج9 ص103-108و163.

  53 .  مختلف الحدیث (ابن قتیبه) : ص52 و276.      54 .  مروج الذهب : ج2ص11

 . 55 مستدرک الحاکم : ج3 ص109و110و 118و371و631.

 56 . مسند ابن حنبل : ج1ص84 - ج4 ص241و281 ج5 ص347 - ج6 ص476.

  57 .  مسند الطیالسی:ص111.          58.  مصابیح السنه : ج2 ص202و275

59 . عارج النبوه : ج1 ص329         . 60 المعارف (ابن قتیبه) : ص58

 . 61 معالم الایمان (دباغ) : ج2 ص299      62 .  المعتصرمن المختصر : ج2ص301و332

. 63  معجم البلدان : ج2 ص389            . 64  المعجم الصغیر : ج1ص64و71.

 65 .  لمعجم الکبیر (طبرانی) : ج 1 ص149و157و390- ج5 ص196.

 66 .  مقاصد الطالب : ص11.             67 .  مقتل الحسین علیه السلام (خوارزمی) : ص47.

 68 .  مقصد الراغب : ص39  .         69 .  المنار : ج1ص463.

  70 .  مناقب الائمه (باقلانی) ص98     71 .  المناقب (ابن جوزی) : ص29.

 72 .  المناقب (ابن مغازلی) : ص16و18و20و22و23و24و25و224و229             

73 .  المناقب (عبدالله شافعی) : ص106و107و122.

  74 .  منتخب کنز العمال : ج5 ص30و32و51

75 .  المواقف : ج2 ص611                    76 .  موده القربی : ص50.

 77 .  نزهه الناظرین : ص39.                 78.  النهایه (ابن الأثیر) : ج4ص346.

 79 .  نهایه العقول : ص199.              . 80 .  لوفیات (ابن خلکان) : ج1ص60- ج2ص223                                       .81 .  ینابیع الموده : ص29-40و53-55     .  82.  الاصابه : ج1ص372 - ج2ص257و - ج3ص512- ج4ص80.                           . 83.  الاستیعاب : ج2ص460              84 .  أشعه اللمعات فی شرح المشکاه : ج4ص89و665و676.                         .  85.  تفریح الأحباب : ص31و32و307       .  86.  التمهید و البیان (أشعری) : ص237.      87.  الفتوح (ابن الأعثم) : ج3ص121.                                                    88.  التمهید البیان (أشعری) : ص237.                                                   . 89.  ثمار القلوب (ثعالبی) : ص511.                                                   .  90.  الأعتقاد (بیهقی) : ص182.                 . 91.  تاریخ دمشق : ج1ص370-                    . 92.  الجمع بین الصحاح : ص458.               93.  الشفاء (قاضی عیاض) : ج2ص41                                                         .  94.  أسنی المطالب : ص4و221.               .  95.  انسان العیون : ج3ص274.                                                        .  96.  الأنوار المحمدیه : ص251.                .  97.  بلوغ الأمانی : ج1ص213.                                                      . 98. البیان و التعریف : ج2ص36.              . 99.  التاج الجامع : ج3ص296.                                                                     .  100.  تجهیز الجیش : ص135و292.            . 101.  ذخائرالعقبی : ص 67 و68 .                                                      .  102.  الحاوی للفتاوی : ج1ص79و122.      103 . الریاض النضره : ج2 ص169 و170   104.  السیره الحلبیه : ج3 ص 274 و283 و369.  .  105.  شرح المقاصد : ج2ص219.                                                   106 .  فرائد السمطین : ج1ص56و6 4و65           .   107. العثمانیه : ص145     108.  مرقاه المفاتیح : ج1 ص349- ج11 ص341و349.     .   109.  مصابیح السنه: ج2ص202 و275

منابع

نهج البلاغه خطبه های امیرالمومنین علی علیه السلام

الغدیر, ج 1, ص 185          اسدالغابه, ج 3, ص 107

بحار الانوار ؛  ج 18/     ج24/      ج41/       ج47/

تاریخ طبری ج 2 ص 44        تاریخ یعقوبی ج 2 ص 103

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 ص 13 و 74،

امامة السیاسة ج 1 ص 14          خلاصه وفاء الوفاء ج 1

شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج ۱،

مناقب آل ابی طالب، ج2، ص49      جامع الاخبار، ص91      احتجاج، طبرسى، ج 1،

الامالى، شیخ مفید، مجلس 6، ح9       صحیح بخاری ج5 باب غزوه خیبر

طبقات ابن سعد ج8           التنبیه و الاشراف ج1      سیر اعلام النبلاء ج2     

سنن بیهقی ج4       استیعاب ج 2 

تهیه و تنظیم : محمود زارع پور   

 

ادامه 

http://m5736z.blog.ir/post/kholafa1

 

http://m5736z.blog.ir/post/kholafa2

 

http://m5736z.blog.ir/post/kholafa3

 

http://m5736z.blog.ir/post/kholafa4

نظرات  (۱)

سلام چرا مطالبتون منبع نداره/؟؟؟؟؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">