تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.
 

بسم الله الرحمن الرحیم‏

مقدمه‏  جلوه‏هایى از حقیقت قرآن از دیدگاه نهج‏ البلاغه و از زبان خود قرآن کریم ؛ قرآن از منظر امیر مومنان علیه‏السلام ؛ طرح پاره‏ اى از شبهاتى که از جانب برخى معاندان و پاسخ آنها، . در خاتمه از زبان قرآن ناطق، على علیه‏السلام، علل و انگیزه‏هاى شیطانى طرح این گونه شبهه‏ ها بیان مى‏گردد.
فصل اول: جایگاه قرآن در جامعه دینى‏

قرآن، تنها کتاب آسمانى در اختیار انسان‏

امام على (ع) در بیش از بیست خطبه نهج‏البلاغه به معرفى قرآن و جایگاه آن پرداخته است و گاه بیش از نصف خطبه به تبیین جایگاه قرآن و نقش آن در زندگى مسلمانان و وظیفه آنان در قبال این کتاب آسمانى اختصاص پیدا کرده است. امام علیه‏السلام در خطبه 133 مى‏فرماید و کتاب الله بین اظهر کم ناطق لا یعیى لسانه‏ قرآن در دسترس و جلوى روى شماست

بر خلاف کتب آسمانى ادیان دیگر از قبیل کتاب حضرت موسى و حضرت عیسى علیه‏السلام، قرآن در اختیار شماست. امم گذشته و بخصوص در بین یهود بنى اسرائیل کتاب مقدس در اختیار عموم مردم نبوده ؛ بلکه تنها نسخه‏هاى محدودى از تورات در نزد علماى یهود موجود بوده و براى عموم امکان مراجعه به تورات وجود نداشته.
درباره کتاب آسمانى حضرت عیسى ع وضع از این هم نگران کننده‏تر بوده و هست؛ زیرا آنچه امروز به نام انجیل در میان مسیحیان شناخته مى‏شود کتابى نیست که بر حضرت عیسى مسیح ع نازل شده؛ بلکه مطالبى است که به دست افرادى گردآورى و به نام اناجیل اربعه معروف شده

 بنابراین امم پیشین از دسترسى به کتب آسمانى محروم ماندند. اما وضعیت در مورد قرآن متفاوت است. کیفیت نزول قرآن و قرائت و تعلیم آن از جانب پیامبر صلى الله علیه و آله به گونه‏اى بود که مردم مى‏توانستند آن را فرا بگیرند و آیاتش را حفظ کنند و قرآن به طور کامل در دسترسشان باشد

از دیگر ویژگى‏هاى مهم این کتاب آسمانى آن است که خداوند متعال بر امت اسلام منت نهاده و خود، حفظ قرآن کریم را از هر گونه تهدیدى به عهده گرفته انا نحن نزل الذکر و انا له لحافظون . بعلاوه پیامبر اکرم ص به قدرى به فراگیرى مسلمانان و حفظ آیات الهى اهتمام داشتند که در همان زمان رسول الله، عده زیادى از مسلمانان حافظ قرآن بودند و نسخه‏هایى از آیاتى که جدید  نازل مى‏شد در اختیار داشتند و به تدریج آنها را حفظ مى‏کردند و به هر حال از طریق تکثیر این نسخه‏ها یا نقل سینه به سینه از حافظى به حافظ دیگر، قرآن در اختیار همگان قرار مى‏گرفت.
حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید:
کتاب الله بین اظهرکم؛ کتاب خدا در میان شماست، در دسترس شماست. ناطق لا یعیى لسانه. این کتاب گویاست و زبانش به کندى نمى‏گراید، از سخن گفتن خسته نمى‏شود و هرگز لکنت پیدا نمى‏کند، بنایى است که پایه هایش فرو نمى‏ریزد و پیروزمندى است که یارانش شکست نمى‏خورند.

سخن گفتن قرآن‏

امام على علیه‏السلام از سویى در مورد اوصاف قرآن در نهج‏البلاغه مى‏فرمایند: این کتاب کتاب ناطق است؛ خودش سخن مى‏گوید؛ از سخن گفتن خسته نمى‏شود. سخن و مطلب خویش را به روشنى بیان مى‏کند و از دیگر سوى، مى‏فرمایند این قرآن، ناطق نیست؛ باید آن را به سخن درآورد و من هستم که این قرآن را براى شما تبیین مى‏کنم. و گاه در بعضى از تعابیر آمده است که قرآن صامت ناطق؛ قرآن ساکت است و در عین حال ناطق‏- نهج‏البلاغه، خطبه 147.. و گویا

براستى معناى این سخن چیست؟ به نظر مى‏رسد این تعبیر بیانگر دو نگاه متفاوت به این کتاب آسمانى است که در یک نگرش قرآن کتابى مقدس، ولى خاموش در گوشه‏اى نشسته است و با کسى سخن نمى‏گوید و کسى با او ارتباطى ندارد و از نگاهى دیگر کتابى است گویا که همه انسان‏ها را مخاطب خویش قرار داده است و آنها را به پیروى از خود فرامى خواند و به پیروان خود نوید بهروزى و سعادت مى‏دهد.
بدیهى است قرآنى که تنها وصف آن تقدس باشد و بس، کلمات و جملات و آیاتى است منقوش بر صفحاتى از کاغذ که مسلمان‏ها به آن احترام مى‏گذارند، آن را مى‏بوسند و آن را در بهترین جاى خانه خویش نگه مى‏دارند و گاه در مجالسى بدون توجه به حقیقت و معانیش آن را تلاوت مى‏کنند. اگر با این دید به قرآن بنگریم، قرآن کتاب صامتى است که با صوت محسوس سخن نمى‏گوید و کسى که چنین نگرشى به قرآن دارد هرگز سخنى از قرآن نخواهد شنید و قرآن کریم مشکلى از او حل نخواهد کرد

بنابراین ما موظفیم به نگرش دوم روى بیاوریم؛ یعنى قرآن را کتاب زندگى بدانیم و با ایجاد روحیه تسلیم در برابر خداى متعال، خود را براى شنیدن سخنان قرآن کریم که تمامى آنها دستورات زندگى است آماده کنیم. در این صورت است که قرآن ناطق و گویاست؛ با انسان‏ها سخن مى‏گوید و آنها را در تمام زمینه‏ها راهنمایى مى‏کند. علاوه بر این تفسیرى که براى صامت بودن و ناطق بودن قرآن بیان کردیم، معنایى عمیق‏تر از این نیز براى این مطلب وجود دارد که آن معنا مورد نظر حضرت على علیه‏السلام است و بر اساس آن معناى خاص است که مى‏فرمایند قرآن صامت است و باید آن را به سخن درآورد و این من هستم که قرآن را براى شما تبیین مى‏کنم.

اینک به توضیح صامت بودن و ناطق بودن قرآن به معناى دوم - و در واقع به تبیین معناى حقیقى آن -: هر چند قرآن کریم کلام خداى متعال است و حقیقت این کلام الهى و صدور و نزولش براى ما شناختنى نیست، اما از آن جا که هدف از نزول آن هدایت انسان هاست، این کلام الهى آنقدر تنزل پیدا کرده که به صورت کلمات و جملات و آیات قابل خواندن و شنیدن براى بشر درآمده،

 ولى در عین حال چنین نیست که مضامین همه آیات آن براى انسان‏هاى عادى قابل فهم و دسترسى باشد و خود مردم بدون تفسیر و تبیین پیامبر ص و امامان معصوم ع و راسخین در علم بتوانند به مقاصد آیات نایل شوند. به عنوان مثال، تفصیل و تبیین جزئیات احکام در قرآن نیامده است، همچنین آیاتى از قرآن کریم مجمل است و نیاز به تبیین و توضیح دارد. بنابراین قرآن از بسیارى از جهات ((صامت))است یعنى براى انسانهاى عادى، بدون تفسیر و تبیین کسى که با غیب ارتباط دارد و به علوم الهى آگاه است قابل استفاده نیست.

پیامبر و تبیین قرآن‏

یکى از وظایف پیامبر ص نسبت به امت، تبیین آیات الهى است. قرآن کریم خطاب به پیامبر ص مى‏فرماید: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم‏ نحل،44. ما قرآن را بر تو نازل کردیم و وظیفه توست که قرآن را مردم بخوانى و معارف آن را براى ایشان تبیین نمایى؛ معارف آنچنان عمیق است که براى انسان‏هاى عادى چندان قابل فهم نیست، بنابراین آیات قرآن تفسیرى خاص خود دارند که این تفسیر و تبیین و علوم آن نزد پیامبر ص و ائمه معصومین ع است آنها نیز معارف قرآن را در اختیار مسلمان‏ها گذاشتند و پیام قرآن را به گوش مردم رسانیدند

پس قرآن به این اعتبار ناطق است و پیامبر ص و ائمه ع معارف قرآن را بیان فرمودند. لکن باید توجه داشت که قرآن سخن خویش را اعم از خوشایند مخاطب بیان مى‏کند، خواه موافق خواهش دل او، یا مخالف هواى نفس انسان باشد. و نیز شیاطین انس حق ندارند خواسته‏هاى خود را بر قرآن تحمیل کنند و به اسم برداشت خود از قرآن، کلام خداوندى را به راى خود تفسیر کنند،.
بنابراین در این فراز از سخن، على علیه‏السلام قرآن را چنین معرفى مى‏کند که، قرآن این کلام الهى در بین شماست و پیوسته با لسانى گویا و رسا انسان‏ها را به فلاح و رستگارى فرا مى‏خواند و پیروانش را به سعادت و خوشبختى نوید مى‏دهد و از انجام رسالت خویش هرگز خسته نمى‏شود.
در خطبه 157 در وصف قرآن کریم چنین مى‏فرماید: ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه،الا ان فیه علم ما یاتى،    و الحدیث عن الماضى،و دواء دائکم،و نظم ما بینکم‏ هان، این قرآن است

پس از او بخواهید تا براى شما سخن بگوید در حالى که هرگز قرآن (بدون تبیین و تفسیر پیامبر و امام معصوم ع) سخن نخواهد گفت. شما باید با معارف قرآن آشنا شوید و علوم قرآن را از آنها دریافت کنید. قرآن دریاى معارف و علوم الهى است که غواصى در این دریاى عمیق و بى انتها و صید گوهرهاى انسان ساز آن تنها از عهده کسانى برمى آید که با غیب عالم هستى در ارتباطند و خداى متعال نیز از مردم خواسته تا با توسل به ذیل عنایت پیامبر و ائمه هدى علیهم‏السلام و استفاده از علوم اهل بیت و کمک و راهنمایى آن بزرگواران به معارف بلند قرآن راه یابند

حال که امام معصوم علیه‏السلام مى‏باید علوم و معارف قرآن را براى مسلمانان بیان کند و خود قرآن سخن نمى‏گوید و مردم خود نیز قادر نیستند مستقیما پیام‏هاى الهى را دریافت کنند. اکنون: اخبرکم عنه؛ من شما را از قرآن آگاه مى‏کنم واز علوم و معارف قرآن به شما خبر مى‏دهم. بدانید تمام آنچه مورد نیاز شماست در قرآن کریم است: الا ان فیه علم ما یاتى و الحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم بینکم‏ علم گذشته و آینده در قرآن است و درمان درد شما و راه نظم و سامان امورتان در قرآن است. این شما هستید که باید با استفاده از قرآن کریم و علوم اهل بیت ع به امور خود سامان بخشید

ذکر دو نکته‏

1- قرآن مهمترین سند تاریخى براى مسلمانان است. آنجا که قرآن از تاریخى سخن مى‏گوید و تفکرات و معتقدات اقوام و ملل پیشین و روش زندگى و سرگذشت آنها را بیان مى‏کند، معتبرترین سند تاریخى است و در مقایسه با کتب و مطالب تاریخى، که سند قرآنى ندارد، گر چه به صورت تواتر نقل شده باشد، ارزش و اعتبار آنها در حد قرآن نیست. این ما هستیم که باید با مراجعه به قرآن و مطالعه داستان زندگى اقوام و ملل پیشین از آنها درس عبرت گرفته، زندگى خود را بر اساس حق و روش صحیح سامان بخشیم.
2- قرآن کریم علاوه بر آن که تاریخ گذشتگان را براى ما نقل مى‏کند و با بیان حوادثى که براى آنان رخ داده است ما را در فضاى زندگى آنها قرار مى‏دهد و از ما مى‏خواهد که درس عبرت بگیریم، از آینده نیز خبر مى‏دهد. بدیهى است سخن علمى و یقینى راجع به آینده گفتن کار کسى جز خداوند متعال و کسانى که به اذن او از آینده خبر دارند نیست

این خداست که آینده و گذشته و حال برایش معنا ندارد و مى‏تواند راجع به آینده سخن بگوید و از آن خبر دهد، اوست که مى‏تواند راه را براى بندگانش روشن کند که چگونه رفتار کنند تا به سعادت برسند. این قرآن کریم است که از گذشته و آینده خبر مى‏دهد و انسان را نسبت به آن آگاه مى‏کند. الا این فیه علم ما یاتى و الحدیث عن الماضى‏ آگاه باشید که علم آنچه مى‏آید و آنچه گذشته است در قرآن کریم است.

نقش قرآن در زندگى‏

حضرت على علیه‏السلام کلید حل همه مشکلات را قرآن معرفى مى‏کند و در وصف آن مى‏فرماید: و دواء دائکم ما بینکم؛ دواى درد و راه حل مشکلات شما و راه سامان بخشیدن به امورتان در قرآن است. قرآن داروى شفابخشى است که همه دردها را درمان مى‏کند و با وجود قرآن دردها و ناراحتى‏ها التیام مى‏یابد. باید این نسخه شفابخش را خواند و آن را به دقت مطالعه کرد و با راه درمان دردها و مشکلات فردى و اجتماعى آشنإ؛ شد

بدیهى است قبل از احساس و شناختن درد و مشکل، سخن گفتن از درمان، خارج از مسیر طبیعى است. امروز در جامعه ما مشکلات فراوانى اعم از فردى و اجتماعى وجود دارد که همه خواهان رفع این مشکلاتند و با این که پیشرفت‏هاى چشم‏گیرى در زمینه‏هاى مختلفى وجود داشته ، حضرت در این خطبه مى‏فرمایند: و دواء دائکم و نظم ما بینکم؛ قرآن نسخه درمان دردها و مشکلات شماست، و در خطبه 189 با این تعبیر که و دواء لیس و بعده داء مى‏فرمایند: قرآن دارویى است که بعد از آن دردى باقى نمى‏ماند

مطلبى که قبل از هر چیز باید بدان توجه داشت ایمان به فرمایش حضرت على علیه‏السلام است؛ یعنى باید با تمام وجود باور داشته باشیم که درمان حقیقى دردها و مشکلات ما، اعم از فردى و اجتماعى، در قرآن است. همه ما به این مطلب اقرار مى‏داریم؛ لکن مراتب ایمان و یقین افراد متفاوت است. هر چند هستند کسانى که با تمام وجود باور داشته باشند که اگر به قرآن روى بیاورند و معارف و راهنمایى‏هاى آن را به کار بندند، گاه کسانى در اثر ناآگاهى و یا کج اندیشى ممکن است این فکر انحرافى را مطرح کنند که با وجود این که قرآن در اختیار ماست و مدعى پیروى از آن هستیم پس چرا مشکلات اقتصادى مانند تورم و گرانى و هزاران مشکل فردى، اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى رنج مى‏برند؟.
قرآن؛ راهنماى خطوط کلى‏

بسیار ساده‏ انگارانه به نظر مى ‏آید که کسى انتظار داشته باشد قرآن مانند کتاب حل المسائل، دردها و مشکلات فردى و اجتماعى را یکى یکى بیان کند و سپس راه حل آنها را به ترتیب توضیح دهد. قرآن با سر نوشت ابدى انسان سر و کار دارد و هدف قرآن فلاح و رستگارى انسان در دنیا و آخرت است

در این عرصه، قرآن کریم راه‏هاى کلى و خطوط اصلى را به ما نشان مى‏دهد که با به کار بستن آنها مى‏توانیم زندگى سعادتمندانه‏اى داشته باشیم، این خطوط کلى چراغ‏هایى هستند که جهت سیر و حرکت را نشان مى‏دهند لکن باید توجه داشته باشیم که براى رسیدن به سعادت و رستگارى در دنیا و آخرت و رفع مشکلات و تحقق جامعه‏اى مترقى و در عین حال دینى و اسلامى، خداوند متعال دو وسیله در اختیار انسان قرار داده است: یکى دین و دیگرى عقل.
قرآن خطوط اصلى ترقى و تکامل انسانى را روشن مى‏کند و جامعه اسلامى موظف است با نیروى تفکر و اندیشه و استفاده از تجارب علمى دیگران ( حتى غیر مسلمانان ) را منع نمى‏کند؛ بلکه علم را ودیعه الهى مى‏داند و مسلمانان را به آموختن آن تشویق مى‏کند

پیامبر ص جهت ترغیب و تشویق مسلمانان به یادگیرى علوم مى‏فرمایند: اطلبوا العلم و لو بالصین  دانش بیاموزید و از تجارب علمى دیگران بهره‏مند شوید هر چند براى تحقق این منظور پیمودن مسیرى بس طولانى لازم باشد. البته امروزه روابط بین المللى، بسیار پیچیده است و کشورهاى استکبارى و قدرت‏هاى اهریمنى با انواع حیله‏ها و ابزارهاى گوناگون تکنولوژى، اقتصادى، و به طور کلى با استفاده از محصولات تجارب علمى بشر در صددند تا روابط سلطه جویانه خود را تحکیم بخشند، لکن ما باید با ذکاوت بسیار، بدون این که از اهداف اسلامى و قرآنى خود کم‏ترین عقب نشینى کنیم از نتایج علوم بشرى در زمینه‏هاى مختلف در راه بهبود وضع اقتصادى و رفع مشکلات معیشتى مردم بهره جوییم.
نمونه‏اى از خطوط کلى قرآن‏

قرآن کریم مى‏فرماید: و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون. اعراف96 ، اگر اهل آبادى‏هاى روى زمین ایمان مى‏آورند و تقوا پیشه مى‏کردند هر آیینه ما برکات آسمان و زمین را به روى آنها مى‏گشودیم؛ ولى آنها تقوا پیشه نکردند، بلکه کفر ورزیدند و نسبت به نعمت‏هاى خداوند ناسپاسى کردند و در نتیجه دچار مشکلات و انواع بلاها شدند. این آیه یکى از محکماتى است که هیچ گونه تشابهى درآن وجود ندارد و چنان معناى صریح و روشنى دارد که جاى هیچ گونه شک و شبهه‏اى درآن نیست، به نحوى که در این قالب زبانى، معنایى جز همان چیزى که هر اهل زبان و آشناى به زبان عربى مى‏فهمد قابل برداشت نیست؛

بنابراین قرآن کریم با صراحت تمام، توسعه اقتصادى و پیدا شدن گشایش در زندگى مومنین و رفع تنگناهاى اقتصادى و نزول نعمت و به طور کلى نزول برکات آسمان و زمین را در گرو ایمان و تقوا مى‏دادند و در مقابل، ناسپاسى و کفران نعمت‏هاى الهى را موجب زوال نعمت‏ها و نزول بلاها و انواع مشکلات معرفى مى‏کند و قدردانى و شکر نغمت را موجب ازدیاد آن و کفران نعمت را موجب عذاب مى‏داند لئن شکرتم لازید نکم و لئن کفرتم ان عذابى لشدید  ابراهیم، 7. هر آینه اگر شکر نعمت‏ها را به جاى آورید شما را افزون خواهم کرد، و اگر ناسپاسى نمایید تحقیقا عذاب من سخت خواهد بود.

تجلى موهبت الهى در تحقق حکومت اسلامى‏

همه تصدیق مى‏کنیم بعد از شهادت امام على علیه‏السلام یکى از بزرگ‏ترین آرزوهاى ما مسلمانان داشتن حکومت عدلى متکى بر وحى و احکام الهى بوده است. سال‏ها اجداد و نیاکان ما در آرزوى برقرارى چنین حکومتى بوده‏اند .

حل مشکلات اجتماعى در سایه پیروى از قرآن‏

گفتار حضرت على علیه‏السلام در این زمینه، بیان دیگرى از سخن بى نهایت ارزشمند پیامبر بزرگوار اسلام است که فرمودند: اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن  بحار ج 92 ص 17. هر گاه اضطراب و نگرانى‏ها و مشکلات و نابسامانى‏ها و فتنه‏ها مانند پاره‏هاى شب ظلمانى بر جامعه شما سایه افکند و در حل مشکلات راه به جایى نبردید بر شما باد که به قرآن رجوع کنید و راهنمایى‏هاى نجات بخش آن را ملاک عمل قرار دهید

دستورات امید بخش قرآن روح امید و پیروزى بر مشکلات و رستگارى و بهروزى را در دل‏ها زنده مى‏کند و انسان‏ها را از یاس و نومیدى نجات مى‏دهد.
بدیهى است هر پیروزى در گرو خواست و تلاش انسان‏هاست. بنابراین اگر بخواهیم هم چنان استقلال، آزادى و حکومت اسلامى خود را حفظ کنیم و در پناه خداوند متعال از هرگونه توطئه‏اى در امان باشیم، راهى جز بازگشت به سوى خدا و احکام نجات بخش قرآن و توبه به خاطر ناسپاسى‏ها و بى حرمتى‏هایى که از سوى بعضى غربزده‏ها نسبت به ارزش‏هاى دینى روا داشته شده است، وجود ندارد. بسیار ساده انگارى است اگر فکر کنیم قدرت‏هاى استکبارى در کوچک‏ترین مساله‏اى که به نفع ملت مسلمان ایران تمام مى‏شود و در راستاى منافع استعمارى آنها نباشد با مسئولین نظام جمهورى اسلامى ایران همراهى کنند

و نیز بسیار ناسپاسى است که دست از قرآن کریم، این معجزه جاودان پیامبر و تضمین کننده سعادت و رستگارى، برداریم و براى حل مشکلات، دست نیاز به سوى دشمنان دراز کنیم و ولایت فقیه را که ادامه ولایت انبیا وامامان معصوم است رها نموده، ولایت و تسلط شیاطین و دشمنان خدا را پذیرا شویم. باید به خدا پناه برد ، با وجود این با بیان و توضیح سخن حضرت، در ادامه این بحث، بى‏بنیان بودن نظریه جدایى دین از سیاست و بطلان گرایش سکولاریستى نیز روشن خواهد شد.

نظم بخشى به امور اجتماعى طبق رهنمودهاى قرآن‏

الا ان فیه علم ما یاتى و التحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم ما بینکم. - نهج‏البلاغه، خطبه 157.   حضرت، بعد از بیان این مطلب که علم گذشته و آینده در قرآن است و قرآن داروى همه دردهاست، این نکته را متذکر مى‏شوند که: و نظم ما بینکم؛ نظم و راه سامان بخشیدن به روابط بین مسلمانان در قرآن است. این کتاب آسمانى چگونگى روابط اجتماعى شما را نیز معین مى‏کند. براى توضیح این جمله کوتاه و در عین حال تضمین کننده حیات اجتماعى مسلمانان، از ذکر مقدمه‏اى کوتاه، ناگزیر هستیم. بزرگ‏ترین هدف هر نظام سیاسى و اجتماعى، تامین نظم و امنیت اجتماعى است

هیچ مکتب سیاسى را در جهان نمى‏توان یافت که چنین هدفى را انکار کند؛ بلکه تأمین امنیت و برقرارى نظم سر لوحه وظایف هر حکومتى است. و نیز گفته مى‏شود برقرارى نظم سیاسى و اجتماعى از اهداف علم سیاست است، چنان که همه نظام‏هاى سیاسى حاکم بر جوامع بشرى، حداقل در شعار و تبلیغات خود آن را به عنوان بزرگ‏ترین اهداف نظام حکومتى خود بیان مى‏کنند.

نقش هدف در زندگى اجتماعى‏

در این جا به نقش هدف در زندگى اجتماعى نیز باید توجه داشت؛ زیرا بدون در نظر گرفتن هدف در زندگى اجتماعى نمى‏توان سخن از نظم اجتماعى گفت. هدف است که منطقا رفتارهاى خاص را ایجاب مى‏کند. افراد با انجام رفتارهاى خاص در زندگى اجتماعى مى‏خواهند به آن هدف دست یابند

هدف نیز به نوبه خود، برخاسته از فرهنگ و اندیشه افراد جامعه است، به نحوى که هر جامعه‏اى بر حسب طبع اولى، در راستاى فرهنگ و اندیشه خود، نظم اجتماعى خاصى را ایجاب مى‏کند. و لذا قدرت‏هاى استعمارى در راستاى سیاست‏هاى استکبارى خود سعى مى‏کنند ملت‏ها را در جهت اهداف استعمارى خود سوق دهند و آنها را از فرهنگ اصلى خود تهى کنند و از طریق تحمیل فرهنگ وارداتى نظم و فرهنگ ملت‏ها را در دست داشته باشند.
بنابراین باید دید فرهنگ و اندیشه حاکم بر جامعه، چه نظمى را ایجاب مى‏کند. بدیهى است که فرهنگ دینى برخاسته از قرآن و جهان بینى توحیدى، نظم و سیاستى را ایجاب مى‏کند که در راستاى تحقق هدف خلقت و تأمین سعادت و رستگارى انسان در دنیا و آخرت باشد و آنچه اصالتا مورد نظر اسلام و قرآن است سعادت و تکامل انسان مى‏باشد.
با کمال تاسف بعضى از روشنفکران و لیبرال‏ها که از یک طرف مسلمانند و از طرف دیگر در مسائل سیاسى و اجتماعى اسلام بصیرت کافى ندارند، و در نتیجه دغدغه و تعصب دینى در آنها بسیار ضعیف است، از این نکته اساسى غافلند و وقتى سخن از نظم اجتماعى گفته مى‏شود، نظم اجتماعى حاصل از دموکراسى غربى در نظر آنها تداعى مى‏شود. در حالى که آن نظم اجتماعى غرب برخاسته از اندیشه سکولاریستى اوست

به هر حال در فرهنگ توحیدى و اسلامى هر چیزى از جمله نظم اجتماعى، در راستاى هدف خلقت ارزیابى مى‏شود و بدیهى است که هدف از نظم اجتماعى در فرهنگ دینى و قرآنى تنها تأمین رفاه مادى و منافع دنیوى نیست؛ بلکه علاوه بر تأمین رفاه و منافع دنیوى، تکامل انسان و سعادت اخروى بشر مورد نظر است و روشن است که در مقام تعارض، سعادت اخروى بر امور دنیوى مقدم شمرده مى‏شود. بر آگاهان پوشیده نیست که تعبیر و نظم بینکم متوجه امور و روابط اجتماعى افراد است. حضرت على علیه‏السلام در فرازهاى مورد بحث درصدد بیان نقش جنبه‏هاى اجتماعى قرآن کریم هستند

حضرت با بیان این نکته که نظم اجتماعى شما در قرآن کریم است، به مسلمانان و پیروان خود مى‏فرمایند شما باید امور سیاسى و روابط اجتماعى خود را بر اساس قرآن سامان دهید. حضرت با بیان نکات سیاست نظام دینى، واقعیاتى را بیان مى‏کنند که بدون به کار بستن آنها، رسیدن به یک جامعه انسانى مبتنى بر قسط و عدل که آنها افراد به حقوق خویش و تکامل مطلوب برسند، ممکن نمى‏باشد.
بنابراین اصلى‏ترین و کارسازترین عامل، عامل ایمان و اعتقاد و باور مسوولان و دست اندرکاران حکومت، به برنامه و سیاست‏هاى کلى قرآن کریم است. تا آنها به قرآن و کارآمد بودن رهنمودهاى آن در حل مشکلات جامعه و تأمین سعادت افراد، ایمان قلبى و اعتقاد راسخ نداشته باشند، نه تنها در عمل، قرآن را الگوى خود قرار نمى‏دهند، بلکه درصدد فهم معارف قرآن نیز برنمى آیند

البته چون در کشور اسلامى و بر مردم مسلمان حکومت مى‏کنند، ممکن است به حسب ظاهر و در مقام شعار، براى حفظ موقعیت خویش در میان مردم خود و دیگر ملل مسلمان، خود را مسلمان و حکومت خود را حکومت اسلامى بنامند؛ در حالى که تنها الگوى حکومتى که براى آنها مطرح نیست حکومت بر اساس قوانین اسلام و الگوى برگرفته از قرآن است. لیکن این بیگانگى دولت‏هاى به اصطلاح اسلامى از دین و فرهنگ قرآنى، به خصوص در زمینه سیاست و اداره جامعه، مطلبى نیست که براى مسلمانان ناشناخته باشد؛ زیرا ملل مسلمانان همه مى‏دانند نظام‏هاى حکومتى کشورهایشان اسلامى نیست و فرهنگ و ذهنیت حاکم بر مسوولان حکومتى، با ذهنیت و الگویى که بر اساس فرهنگ قرآنى شکل مى‏گیرد به کلى متفاوت است.

به هر حال بدیهى است وقتى کارآیى حکومت بر اساس رهنمودهاى قرآن در تأمین قسط و عدل و نظم در جامعه به منصه ظهور مى‏رسد که مسوولان و دست اندرکاران حکومت بدان باور و یقین داشته باشند و در مقام عمل، قوانین و دستورات قرآن را بنابراین حاکمیت قرآن در جامعه در گرو ایمان و باور قلبى کارگزاران حکومت به این کتاب آسمانى است که این مساله نیز به نوبه خود در گرو شناخت آنها نسبت به این نسخه شفابخش الهى و احساس نیاز آنها به دین و حکومت الهى است

این احساس نیز جز با ایجاد روحیه بندگى و زدودن روح استکبارى و خود بزرگ بینى در مقابل حاکمیت خداوند متعال حاصل نمى‏شود. این روحیه استکبارى همان روحیه مذمومى است که شیطان را از آستانه تشرف به مقام ملائکه اللهى و قرب به بارگاه خداوندى تنزل داد و شقاوت ابدى او را باعث گشت.

 شایسته است در این مقام خطاب حضرت على علیه‏السلام در خطبه 175 را که عواقب ناخوشایند دورى از قرآن کریم را بیان مى‏کنند مورد توجه قرار دهیم. این بیان هشدارى است براى کسانى که از یک طرف خود را پیرو على علیه‏السلام معرفى مى‏کنند و از طرف دیگر قرآن و الگوى حکومتى برگرفته از آن را براى اداره جامعه بشرى امروز ناکافى مى‏دانند و تراوشات فکرى ناقص بشرى را در ارائه سیاست‏هاى حکومتى بر حکومت ولایى قرآن ترجیح مى‏دهند.

بى نیازى در سایه پیروى از قرآن‏

حضرت على علیه‏السلام در خطبه مذکور قرآن کریم را به عنوان شاخص معرفى مى‏کنند و مى‏فرمایند: به یقین بدانید قرآن آن نصیحت کننده و پند دهنده‏اى است که در ارشاد پیروان خود خیانت نمى‏کند و آن هدایت گرى است که گمراه نمى‏کند و گوینده‏اى است که در گفتارش دروغ نمى‏گوید و کسى با این قرآن ننشست و در آن تدبر و اندیشه نکرد مگر آن که چون از نزد آن برخاست هدایت و رستگاریش افزایش یافت و از گم راهى او کاسته شد و اعلموا انه لیس على احد بعد القرآن من فاقه و لا لاحد قبل القرآن من غنى فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به على لاوائکم فان فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر و النفاق و الغى و الضلال. نهج‏البلاغه، خطبه 175

با وجود قرآن حاکمیت آن بر جامعه، براى احدى نیازى باقى نمى‏ماند که برآورده نشود؛ زیرا قرآن کریم عالى‏ترین برنامه الهى براى زندگى موحدین است و خداى متعال عزت و رستگارى دنیا و آخرت پیروان این کتاب آسمانى را تضمین کرده است. بنابراین در صورتى که جامعه اسلامى ما فرامین و دستورات حیات بخش قرآن را به کار بندد و با ایمان به صدق وعده‏هایش آن را الگوى عمل خویش قرار دهد، قرآن تمام نیازهاى فردى و اجتماعى و مادى و معنوى جامعه را برمى آورد و جامعه اسلامى را از هر چیز و هر کس بى نیاز مى‏کند.
در مقابل، حضرت خطر جدایى از قرآن را گوشزد مى‏کنند و این فکر را که بدون قرآن، این ثقل اکبر الهى، بتوان مشکلات و نیازمندى‏هاى فردى و اجتماعى جامعه را برطرف کرد رد مى‏کنند و مى‏فرمایند:
و لا لاحد قبل القرآن من غنى؛ هیچ کس بدون قرآن بى نیاز نخواهد بود و هرگز جامعه از قرآن مستغنى نخواهد شد؛ یعنى براى ایجاد جامعه‏اى بر پایه قسط و عدل و ارزش‏هاى اخلاقى و انسانى

اگر تمامى علوم و تجربه‏هاى بشرى به خدمت گرفته شوند و همه افکار و اندیشه‏ها بسیج گردند، بدون قرآن هرگز راه به جایى نخواهند برد. چرا که غنا و بى نیازى براى کسى بدون قرآن میسر نمى‏شود. بر این اساس حضرت مى‏فرمایند: فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به على لاوائکم‏ بهبودى دردها و مشکلات خود را از قرآن بخواهید و در سختى‏ها و گرفتارى‏ها از قرآن چاره جویى کنید. سپس با خاطر نشان کردن بزرگ‏ترین بیمارى‏هاى فردى و اجتماعى، یعنى کفر و ضلالت و نفاق مى‏فرمایند راه درمان این دردها و مشکلات در قرآن موجود است و شما باید با مراجعه به قرآن کریم دردها و مشکلات خود را درمان کنید.
بنابراین باید اصول کلى و خطوط را از قرآن گرفت و با تبعیت از آن اصول کلى و استفاده از تجارب و تدبر و اندیشه، راه حل مشکلات را پیدا کرد. اگر با این بینش در صدد حل مشکلات برآییم به طور قطع، بر همه مشکلات، در تمام زمینه‏ها فایق خواهیم آمد؛ زیرا این وعده الهى است. خداى متعال مى‏فرماید:
من یتق الله یجعل له مخرجا؛ طلاق، 2  هر کس تقواى الهى پیشه کند و از دستورات خداوند سر پیچى نکند خداى متعال راهى براى نجات و خروج از مشکلات براى او فراهم مى‏سازد.

قرآن داروى بزرگ‏ترین دردها

البته ممکن است سخنان پیش گفته به مذاق انسان‏هاى مغرور و کسانى که از تقواى الهى و علوم قرآن و اهل‏بیت بهره چندان ندارند و با دانستن اصطلاحاتى از علوم بشرى خود را در عرض خداوند مى‏پندارند خوش نیاید؛ لکن هر انسان عاقلى اعتراف مى‏کند که آنچه بشر، با همه پیشرفت‏هاى شگرف علمى‏اش کشف کرده است در مقابل مجهولاتش قطره‏اى است در مقابل دریا، و همه ادعاهاى مکاتب اخلاقى غیر الهى در ارائه الگوى مدینه فاضله انسانى، در مقابل علم بى نهایت الهى و علوم اهل بیت علیهم السلام، که از الهامات الهى سرچشمه مى‏گیرد، چیزى بیش از صفر نمى‏باشد.
به هر حال حضرت على علیه‏السلام بزرگ‏ترین درد جامعه بشرى را کفر و نفاق و گمراهى مى‏داند. این امراض روحى هستند که جامعه را به انواع مشکلات و گرفتارى‏ها دچار مى‏کنند و درمان آنها را نیز باید از قرآن سراغ گرفت:
فان فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر و النفاق و الغى و الضلال؛ بزرگ‏ترین درد عبارت است از کفر و نفاق و ضلالت و گمراهى و درمان عبارت است از ایمان به قرآن و تبعیت از آن. البته باید توجه داشت که مفهوم این سخن که درمان دردهاى خود را از قرآن بخواهید؛ زیرا قرآن درمان همه دردها و مشکلات است این نیست که قرآن، همانند نسخه پزشک، امراض جسمى شما را توضیح داده است و براى بهبودى هر کدام دارویى پیشنهاد و توصیه مى‏کند یا در باب مشکلات اقتصادى و نظامى و در زمینه‏هاى صنعت و تکنولوژى مى‏باید فرمول‏هاى حل مسائل را از قرآن فرا گرفت

هرگز کسى که کمترین اطلاعى از معارف دینى داشته باشد این سخن حضرت را بدین معنا تفسیر نمى‏کند؛ زیرا بیمارى‏هاى جسمى و حل سایر مشکلات، وسایل و راه‏هاى طبیعى خود را مى‏طلبد .قرآن کریم خطوط کلى را بیان مى‏کند و مردم موظفند با سرمشق قرار دادن خطوط کلى قرآن و استفاده از عقل و توانایى‏هاى خدادادى و استفاده از تجارب علوم بشرى مشکلات خویش را حل کنند و امراض خود را درمان نمایند.
در این جا توجه خوانندگان عزیز را به دو نکته جلب مى‏کنیم:

 

 

نکته اول این که اسباب و علل طبیعى و مادى هر چند معلول‏ها و مسبب‏هاى خود را در پى دارند؛ لکن توجه به این نکته نیز ضرورى است که علت العلل همه پدیده‏ها خداى تبارک و تعالى است. اوست که نظام عالم را بر اساس رابطه علت و معلولى خلق کرده است و اوست که پیوسته به اسباب و علل سببیت و علیت اعطا مى‏کند و این اراده تکوینى اوست که تا نباشد هیچ فاعلى در فعل خود استقلال در تاثیر ندارد. بنابراین براى درمان همه دردها و رفع گرفتارى‏ها و مشکلات باید اصالتا به خداى متعال توجه کنیم و چشم امید به سوى او داشته باشیم.
نکته دوم این که راه رسیدن به حل مشکلات و درمان بیمارى‏ها، را نباید منحصر به اسباب و علل عادى و طبیعى دانست؛ سنت خداوند بر این قرار گرفته است که در مرحله اول، امور از مجراى عادى انجام گیرند. ولى راه انجام امور منحصر به مجراى طبیعى نیست؛ بلکه در شرایط خاصى خداوند امورى را از غیر مجراى طبیعى خود ایجاد مى‏کند که مى‏توان گفت این نیز سنت الهى است

شفا و بهبودى مرض، ممکن است از راه طبیعى و معالجه‏هاى پزشکى صورت گیرد و ممکن است تحت شرایط خاصى توسط علل غیر مادى مثل دعاى ائمه معصومین یا دعاى دیگر اولیاى خدا حاصل شود. چنان که ممکن است جنگجویان جبهه توحید، که از نظر تجهیزات مادى و شرایط طبیعى در مقابل دشمن محکوم به شکست هستند، با امداد غیبى و اسباب غیر طبیعى پیروز گردند که این مطلب نیز از اسباب و علل الهى محسوب مى‏شود.
در قرآن کریم نمونه‏هایى از رخدادهایى که از غیر راه عوامل عادى و طبیعى اتفاق افتاده‏اند، ذکر شده است؛ مثلا اگر نزول باران بخواهد از مجراى علل و عوامل طبیعى خود صورت گیرد، باید آب دریاها و اقیانوس‏ها بر اثر تابش نور و گرما بخار گردد و به صورت ابر درآید، آن گاه بر اثر تفاوت دماى دریا و خشکى، هوا جریان پیدا کند و با وزیدن باد، ابرها از روى دریاها به سایر نقاط زمین منتقل شود تا تحت شرایط خاصى ذرات آب موجود در ابر به صورت قطرات باران یا دانه‏هاى برف و یا تگرگ بر زمین ببارد

انتظار باران بدون اسباب و علل طبیعى آن از نظرگاه مادى انتظارى بى جا و نامعقول تلقى مى‏شود؛ لکن حضرت نوح بدون در نظر گرفتن عوامل طبیعى براى نزول باران، خطاب به قومش مى‏گوید استغفار و توبه کنید تا آسمان بر شما باران ببارد: و یا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدرارا و یزدکم قوه الى قوتکم و لا تتولوا مجرمین  هود، 52. اى قوم در مقابل پروردگار خود استغفار کنید آن گاه توبه نمایید و به سوى خدا برگردید تا خداى متعال از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و با نزول رحمت الهى و بارش باران، قوت و قدرت شما را فزونى بخشد

سپس مى‏فرماید: و لا تتولوا مجرمین؛ مواظب باشید بدون توجه و استغفار و در حالى که مجرم و گناهکار هستید از خدا روى مگردانید و خود را از رحمت الهى محروم مکنید.
هر چند اسباب و علل طبیعى نزول باران و کل نظام على و معلولى حاکم بر طبیعت، همه در دست قدرت الهى‏اند و بهت اراده او کار مى‏کنند؛ لکن در عین حال بدون در نظر گرفتن آنها، خداى متعال مى‏فرماید از گناه خود استغفار کنید و به سوى خدا بازگردید؛ ما به آسمان مى‏گوییم بر شما ببارد. ممکن است کسى بگوید مقصود خداى متعال اینست که بدون تحقق عوامل طبیعى باران مى‏بارد؛ بلکه مقصود این است که ما از راه ایجاد عوامل طبیعى بر شما باران مى‏فرستیم

پاسخ این است که این نگرش با بینش توحیدى سازگار نیست؛ خداوند در باب قدرت خود بر ایجاد و خلقت پدیده‏ها چنین مى‏فرماید: اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون هر گاه خداى متعال اراده‏اش بر شیئى تعلق بگیرد، اراده خدا همان و تحقق آن امر همان خواهد بود.

 

 

حکمت برخى از بلایا

 

 

گاه حکمت خداى متعال و رحمانیت گاه حکمت خداى متعال و رحمانیت حق ایجاب مى‏کند از راه‏هاى غیر طبیعى بندگانش را مورد لطف قرار دهد و نعمت خویش را بر آنها نازل کند. بدین منظور گاه خداى متعال اسباب و علل دیگرى غیر از اسباب و علل مادى قرار مى‏دهد و از مردم مى‏خواهد با توسل به آنها خود را مستحق نزول رحمت و نعمت‏هاى خداوند گردانند. این معنا نیز مقتضاى لطف و حکمت خداى متعال است

نظام خلقت بر اساس حکمت است و هدف از آفرینش انسان هدایت و تکامل مى‏باشد و هدایت و تکامل، در سایه معرفت و تدبر در آیات الهى و بندگى و عمل به دستورات انبیاى الهى و دین حق حاصل مى‏شود؛ لکن گاه مردم در اثر گناه و معصیت از مسیر حق منحرف مى‏شوند. انسان‏ها معمولا آن گاه که از جهت مادى در رفاه باشند و از نظر اقتصادى و برخوردارى از لذایذ مادى مشکلى نداشته باشند و آنچه بخواهند براى آنها فراهم باشد، کمتر به خدا و معنویات روى مى‏آورند. در این هنگام، خصلت‏هاى انسانى و الهى به تدریج در آنها تضعیف و نهایتا به فراموشى سپرده مى‏شود و در نتیجه زمینه طغیان و کفر ضلالت و گمراهى در آنها فراهم مى‏شود.
قرآن مى‏فرماید:
ان الانسان لیطفى. ان رءاه استغنى ؛ علق، 6، 7  آنگاه که انسان خود بى نیاز ببیند طغیان مى‏کند. اگر روح حاکم بر اکثریت جامعه و امتى روحیه استکبارى و طغیان صفتى شد لطف و عنایت خداوند ایجاب مى‏کند به نحوى انسان‏ها را هشدار دهد و آنها را از خواب غفلت بیدار کند و به راه حق و طریق بندگى بازگرداند. براى تحقق این منظور، گاه بلاهایى از قبیل فقر و خشک سالى نازل مى‏کند و از طرف دیگر راه درمان و رفع آن بلاها را استغفار و توبه از گناهان و توجه به خدا و دعا و نماز معرفى مى‏کند تا در نهایت، هدف خلقت که همان هدایت و تکامل اختیارى انسان‏هاست

هر چه بیشتر تحقق یابد این فرایند نیز یکى از سنت‏هاى عجیب الهى بوده که گاه پیامبرى مبعوث مى‏کرده است و امت او را به سختى‏هایى مبتلا مى‏کرده تا آنها از خدا و راه حق غافل نشوند و غرق شدن در لذایذ مادى آنها را از سعادت باز ندارد.
به هر حال، نزول بعضى از بلاها زمینه بیدارى و توجه انسان‏هاى غافل است؛ زیرا در شرایط سخت انسان‏ها بهتر نیاز خود را به خدا درک مى‏کنند و آمادگى پذیرش حق و تعلیمات انبیا را بیش از موقعى که در رفاه هستند پیدا مى‏کنند. قرآن مى‏فرماید:
و ما ارسلنا فى قریه من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم یضرعون اعراف94

پیامبرى در قریه‏اى و شهرى نفرستادیم مگر این که اهل آن قریه را به سختى و گرفتارى و رنج مبتلا کردیم تا شاید آنها به خود بیایند و در مقابل خدا تضرع کنند. آیه 75 و 76 سوره مومنون نیز به این مطلب تصریح دارد: و لو رحمنا هم و کشفنا ما بهم من ضر للجوا فى طغیانهم یعمهون. و لقد اخذناهم بالعذاب فما استکانوا لربهم و ما یتضرعون‏ و اگر آنان را ببخشاییم، و آنچه از سختى بر آنان وارد آمده برطرف کنیم آنان در طغیان خود کوردلانه اصرار مى‏ورزند.
بنابراین فلسفه بعضى از عذاب‏ها و سختى‏هاى امت‏ها بیدارى مردم و برگشت آنها به راه هدایت است، هر چند ممکن است این سختى‏ها و تنگناها و بلاها بعضى از امت‏ها را بیدار نکند و آنان هم چنان در ضلالت و گم راهى اصرار ورزند؛ که در آن صورت حجت بر آنها تمام مى‏شود و باید منتظر نزول بلاهایى که به حیات و زندگى آنها خاتمه دهد باشند.
قرآن در آیات 42 تا 43 سوره انعام خطاب به پیامبر اسلام ص مى‏فرماید:  ما به سوى امت‏هایى که پیش از تو بودند پیامبرانى فرستادیم و اسباب هدایت و تذکر و هشدار را در حق آنها تمام کردیم، اما آنها قدر ناشناس بودند، قساوت به خرج دادند و از شیطان فریب خوردند و به هشدارهاى ما توجه نکرده، آنها را فراموش کردند

ما چند صباحى آنها را در ناز و نعمت قرار دادیم به نحوى که مغرور و شاد گشتند و ناگهان گریبان آنها را گرفتیم. آنان یکباره نومید گشتند و درهاى امید را به روى خود بسته دیدند. باید بدانیم که این سنت الهى است که در امت‏هاى پیشین جارى بوده است و امت پیامبر آخرالزمان نیز از آن مستثنى نیست.
در هر صورت، براى صاحبان بصیرت و کسانى که نگران سعادت و سرنوشت خویشند، وجود بلاها و مشکلات و مصایب، اسباب تذکر و هدایت است. در این میان، همچنان که قرآن مى‏فرماید، انسان هایى نیز هستند که آن چنان دچار غفلت مى‏گردند که با هیچ هشدار و بیدار باشى متذکر نگشته به هوش نمى‏آیند

پس بلاها و سختى‏هایى که به جهت هشدار و بیدار باش مردم براى جوامع و ملت‏ها پیش مى‏آید اختصاص به امم انبیاى سابق نداشته، بلکه این مساله از الطاف الهى است که براى بیدارى و توجه امت‏ها به خدا، رخ مى‏دهد. آنچه مهم است توجه به فلسفه این گونه حوادث و عبرت گرفتن از گذشته و توبه و بازگشت به سوى خداست. به راستى جریان مذکور داستان حضرت نوح علیه‏السلام بعد از 950 سال دعوت، از ایمان آوردن قومش به خدا مایوس شد و بعد از ناامیدى از هدایت آنها و پدیدار شدن نشانه‏هاى عذاب، از فرزندش خواست تا ایمان آورد و بر کشتى سوار شود تا از عذاب حتمى نجات پیدا کند

 او در جواب پدرش تفکر شرک آلود خود را چنین بیان کرد که ساوى الى جبل یعصمنى من الماء؛ هود، 43 من به قله کوهى پناه‏ مى‏برم تا آن کوه مرا از غرق شدن نجات دهد. همان طور که مى‏دانیم سرانجام هم ایمان نیاورد و هلاک گردید. خداوند متعال با بیان این قصه جوهره تفکر شرک آلود را بیان مى‏کند و مردم را از آن برحذر مى‏دارد.
اکنون نیز این تفکر شرک آلود در میان بعضى و به خصوص روشن فکران غرب زده رایج است. آنها به جاى این که ایمان به خدا داشته باشند و با قلم و بیان مردم را به سوى خدا سوق دهند، براى رفع مشکلات چشم به دست دشمنان اسلام و مسلمین دوخته‏اند و از دشمن انتظار یارى دارند

بر آگاهان پوشیده نیست که ما در صدد مخالفت با پیشرفت علم و دستاوردهاى علوم بشرى نیستیم چرا که دین و قرآن و تفکر توحیدى بیش از هر مکتبى انسان‏ها را به فراگیرى علم و دانش و استفاده از محصول اندیشه و تفکر بشرى فرا مى‏خواند. آنچه در این جا بر نفى آن تاکید مى‏شود و نسبت به عواقب وخیم آن هشدار داده مى‏شود این تفکر شرک آلود است که متاسفانه مبتلایان به آن در جامعه ما کم نیستند.
به هر حال بهترین و نزدیک‏ترین و مطمئن‏ترین راه براى رفع مشکلات فردى و اجتماعى، برگشتن به در خانه خداست؛ زیرا برگزیدن راه خدا علاوه بر این که سعادت ابدى و اخروى ما را تأمین مى‏کند مشکلات و تنگناهاى زندگى دنیوى را نیز بر طرف مى‏سازد.
فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا یرسل السماء علیکم مدرارا  نوح، 10، 11

پس به مردم گفتم: استغفار کنید تا خداى متعال گناهانتان را بیامرزد آن گاه آسمان را بر شما بباراند در نتیجه باغ‏ها به وجود بیایند و نهرها جارى شوند. بنابراین قرآن براى رفع کمبودها و گشایش در امور مسلمانان به پیروان خود راه حل‏هایى پیشنهاد مى‏کند و کارآیى آن راه‏ها را تضمین نموده است. به علاوه، مسلمانان مى‏توانند چنان که بارها آزموده‏اند باز نیز بیازمایند.
بى تردید پیروزى انقلاب اسلامى ایران یکى از نمونه‏هاى معجزه آساى نصرت الهى و امدادهاى غیبى خدا بر جامعه اسلامى ماست. آن گاه که همه مردم با توکل بر خدا و قطع امید از غیر او خواهان حکومت اسلامى شدند خدا بنا به وعده خودش که در قرآن مى‏فرماید
ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم، على رغم همه توان رژیم 2500 ساله شاهنشاهى با همه پشتیبانى‏هاى دشمنان اسلام، مردم را بر دشمنانشان پیروز گردانید و نیز سنت الهى بر این جارى خواهد بود که تا مردم به خدا روى آورند خدا نیز آنها را یارى خواهد فرمود و آن گاه که خدا را فراموش کنند و به غیر خدا چشم یارى داشته باشند و از خدا روى گردان شوند عذاب و ذلت در انتظار آنها خواهد بود

در هر صورت، شکى نیست که قرآن کریم نسخه شفابخش علم الهى است و سعادت و رستگارى بشر در دنیا و آخرت، در پیروى از دستورات حیات بخش آن نهفته است و راه حل مشکلات فردى و اجتماعى را باید در آن جستجو کرد. باید قرآن، این تأمین کننده سعادت انسان، را شناخت و در تعظیم و تکریم آن کوشید و بدان عمل کرد. البته در باب قرآن دو نوع تعظیم و تکریم مطرح است که ذیلا بدان اشاره مى‏کنیم.
تکریم ظاهرى و واقعى قرآن کریم‏

 

 

در مورد احترام به قرآن، بیشتر آنچه که در جوامع اسلامى وجود دارد، مى‏توان احترام ظاهرى قرآن نامید. در حالى که قرآن کریم هرگز تنها براى این که با آداب و رسوم و احترام خاصى با آن مواجه شویم، نازل نگردیده است. قرآن فقط براى حفظ کردن و تلاوت نمودن با لحن و صوتى زیبا نیست. قرآن کتاب زندگى و پیام‏هاى الهى است که همگان موظفند در زندگى دنیوى خود آنها را به کار بندند، تا در دنیا و آخرت رستگار شوند، خصوصا دست اندرکاران حکومت در جوامع اسلامى موظفند سیاست‏هاى کلى نظام را بر اساس رهنمودهاى این کتاب الهى تنظیم و به اجرا در آورند، تا زمینه رشد و تعالى فرهنگ قرآن براى افراد جامعه بهتر مهیا گردد و در نتیجه هدف نزول قرآن، که همان تکامل و سعادت انسان در سایه بسط قسط و عدل در روى زمین است، تحقق یابد

بدیهى است بوسیدن و احترام گذاشتن به نسخه پزشک و خواندن آن با آوازى بسیار زیبا، بدون فهم دستورات و راهنمایى‏هاى پزشک و عمل کردن به آنها هرگز دردى را از بیمار درمان نمى‏کند. هر عاقلى باور دارد که بهبودى در گرو عمل به دستورات پزشک حاذق است. احترام واقعى به نسخه پزشک، عمل کردن بدان است نه اداى تکریم‏هاى ظاهرى نسبت به پزشک و نسخه او

در باب قرآن نیز باید گفت هر چند اداى احترام‏هاى ظاهرى نسبت به قرآن کریم از امور پسندیده و از وظایف تک تک مسلمانان است، لکن این کمترین وظیفه مسلمانان در قبال این کتاب آسمانى است و مسلمانان موظفند با فهم قرآن کریم و عمل به دستورات حیات بخش آن، به شکر و احترام واقعى نسبت به این نعمت هدایت الهى روى بیاورند و خود را از این ودیعه پر فیض محروم نکنند تا در نتیجه با این نور الهى دنیاى ظلمت زده خویش را روشنى بخشند.

 

 

قرآن؛ نور حقیقى‏

 

 

یکى از مظاهر تجلى خداوند نور است. خداوند خود را به نور تشبیه مى‏کند و مى‏فرماید: الله نور السماوات والارض نور 35 خدا نور آسمان‏ها و زمین  است. این نور وجود خداى متعال است که تجلى کرده و خلقت آسمان‏ها و زمین و مخلوقات صورت گرفته است. به برکت عنایت خداوند است که عالم وجود برجاست و فیض وجود، پیوسته از جانب منبع جود، بر موجودات سرازیر است و در نتیجه پدیده‏ها و موجودات به حیات خود ادامه مى‏دهند. گاه از کلام خدا نیز به نور تعبیر مى‏شود؛ زیرا در پرتو نور است که انسان راه را پیدا مى‏کند و از بیراهه رفتن و سردرگمى نجات مى‏یابد

از آن جا که بدترین و زیان بارترین گمراهى و ضلالت، ضلالت و گم راهى در مسیر زندگى و به خطر افتادن سعادت انسان است، نور حقیقى و واقعى آن است که انسان‏ها و جامعه انسانى را از ضلالت و گم راهى نجات دهد و مسیر درست کمال انسانى را براى آنها روشن کند تا راه سعادت و تکامل را از طرق سقوط و ضلالت باز شناسد. بر همین اساس خداوند متعال از قرآن به نور تعبیر کرده است و مى‏فرماید: قد جائکم من الله نور و کتاب مبین؛ مائده 15  به تحقیق از جانب پروردگارتان نور و کتابى روشنى بخش آمده است تا شما با بهره‏گیرى از آن، راه سعادت را از شقاوت باز شناسید..
حضرت على علیه‏السلام در خطبه 189، بعد از وصف اسلام و پیامبر ص در وصف قرآن کریم مى‏فرماید:
ثم انزل علیه الکتاب نورا لا تطفا مصابیحه و سراجا لا یخبو توقده، و بحرا لا یدرک قعره‏ آن گاه خداى متعال قرآن را به صورت نورى که چراغ‏هایش هرگز خاموش نمى‏شود و مانند خورشید فروزنده‏اى که هیچ گاه از فروزش نمى‏افتد و مثل دریایى که به قعر آن رسیدن براى هیچ کس میسر نیست بر پیامبرش نازل فرمود

حضرت على علیه‏السلام در این خطبه در وصف قرآن ابتدا با سه تشبیه بسیار زیبا مى‏خواهند قلوب مسلمانان را با عظمت قرآن آشنا کنند و توجه آنها را به این سرمایه عظیم الهى که در دسترس آنها قرار گرفته است بیش از پیش جلب نماید. این نور با سایر نورها متفاوت است. این حقیقت (( قرآن کریم)) نورى است که نورافکن‏هاى آن هرگز به خاموشى نمى‏گراید و هرگز از تابش نمى‏افتد

از باب تشبیه معقول به محسوس قرآن مانند آن منبع عظیم انرژى برقى است که در شب ظلمانى از طریق شبکه برق رسانى به وسیله نورافکن‏هاى قوى، جاده‏هایى را که به مقصد منتهى مى‏شود، روشن کرده است و با نصب چراغ‏هاى راهنما بر سر دو راهى‏ها و چند راهى‏ها مسیرى را که به هدف منتهى مى‏شود از دیگر مسیرها که به بیراهه و سقوط در دره‏هاى هولناک مى‏انجامد براى کسانى که مى‏خواهند به سلامت به مقصد برسند روشن مى‏کند

قرآن نیز در جامعه دینى و اسلامى و در زندگى جویندگان سعادت و رستگارى چنین نقشى ایفا مى‏کند، با این تفاوت که چراغ‏هایى که از این منبع نور تغذیه مى‏نمایند و مسیر سعادت را روشن مى‏کنند هرگز خاموش نمى‏شوند در نتیجه راه حق، پیوسته مستقیم و روشن است و قرآن کریم و نورافکن‏هاى فروزان آن مدام پیروان قرآن را هشدار مى‏دهند که مواظب باشید از مسیر حق منحرف نشوید.

 

 

در فراز دیگرى از همین خطبه مى‏فرماید: و نورا لیس معه ظلمه؛ قرآن نورى است که با وجود آن، تاریکى دوام نمى‏یابد؛ زیرا این کتاب آسمانى نورافکن‏هایى دارد که از آن نور مى‏گیرند و پیوسته راه هدایت و سعادت رإ؛ روشن مى‏کنند. علاوه بر این، ائمه علیهم‏السلام که همان مفسرین وحى الهى هستند حکم آن نور افکن‏ها را دارند که معارف قرآن را براى مردم بیان و با علم خدادادى، مسلمانان را با حقیقت قرآن آشنا مى‏کنند.

 

 

ائمه ؛ مصابیح و آیینه‏هاى قرآنى‏

 

 

طبق حدیث ثقلین، قرآن و عترت این دو ودیعه الهى در مسیر هدایت موحدین، مکمل یکدیگرند که با تمسک به یکى و رها کردن دیگرى هدف از نزول قرآن که همان هدایت انسان‏هاست تحقق نمى‏یابد. ائمه علیهم‏السلام چراغ‏هایى هستند که از این منبع الهى نور مى‏گیرند و مسیر زندگى انسان‏هاى طالب سعادت را روشن مى‏کنند و علوم قرآن و حقیقت آن نزد آنهاست. آن ذوات مقدسه هستند که مى‏توانند متشابهات را به محکمات برگردانند و راه را از بیراهه تشخیص دهند و مردم را به راه سعادت و کمال راهنمایى کنند

مردم نیز مى‏باید معارف قرآن را تنها از آنها بگیرند و به کار بندند. حکمت الهى چنین اقتضا مى‏کند و سنت خداوند بر این قرار گرفته است که مردم از طریق اهل بیت علیهم‏السلام با معارف قرآن آشنا شوند و با به کار بستن آنها در تأمین سعادت دنیوى و اخروى خود بکوشند. لذا براى تحقق این منظور، خداى متعال با نصب امامت مستمر، راه استفاده از معارف قرآن را براى طالبین سعادت هم چنان باز نگه داشته است

هر چند معاندان و دنیا پرستان در طول تاریخ در صدد برآمده‏اند تا مردم را از نور هدایت الهى که در مکتب اهل بیت علیهم‏السلام تجسم مى‏یابد خاموش کنند؛ لکن قرآن مى‏فرماید هرگز بدین کار موفق نخواهند شد: یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون  صف 8  از این جهت حضرت على علیه‏السلام قرآن را به چراغى که هرگز از فروزش آن کاسته نمى‏شود و به خاموشى نمى‏گراید تشبیه مى‏کنند.

 

 

معارف قرآن چنان عمیق و گسترده است که هر قدر آشنایان به علوم اهل بیت در باب آن بیندیشند در هر گامى به معرفت و نکته‏اى تازه دست مى‏یابند و از آن جا که این کتاب آسمانى نسخه‏اى از علم الهى است هر قدر تشنگان حقیقت از آب زلال حقیقت آن بنوشند نه تنها سیراب نمى‏شوند که تشنه‏تر مى‏گردند

از همین روست که مى‏بینیم اولیاى خدا و عارفان به حقیقت قرآن سعى مى‏کنند با تلاوت آیات الهى در نماز و تدبر در آنها، روح خود را تلطیف نمایند و بیش از پیش خویش را در معرض الهامات خداوندى و بارش معارف بى پایان الهى قرار دهند. قرآن خورشید فروزنده‏اى است که معارف آن پایان‏ناپذیر و فروزندگى آن ابدى است؛ زیرا این کتاب آسمانى مانند دریاى عمیقى است که رسیدن به قعر و ژرفاى آن جز براى پیامبر ص ائمه معصومین علیهم‏السلام که به  علم الکتاب آگاه هستند و هر کس و هر جامعه‏اى بخواهد با قرآن و کلام الهى آشنا شود و زندگى فردى و اجتماعى خود را بر اساس رهنمودهاى این کتاب آسمانى سامان دهد راهى جز تمسک به قرآن بر اساس تفسیر و تبیین پیامبر ص و ائمه معصومین ع و الگو قرار دادن سیره و روش آنها ندارد. براى تایید این مطلب تنها به بخش‏هایى از دو روایت اشاره مى‏کنیم.
امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند:
و نحن قنادیل النبوه و مصابیح الرساله و نحن نور الانوار و کلمه الجبار رایه الحق التى من تبعها نجى و من تاخر عنها هوى و نحن مصابیح المشکاه التى فیها نور النور؛ بحار ج26 ص 259  قندیل‏ها و ظروف نبوت و چراغ‏هاى رسالت ماییم؛ یعنى مردم مى‏باید با راهنمایى ائمه علیه‏السلام به مقصد نبوت و رسالت که همان هدایت به سوى حق است رهنمون شوند. نور همه نورها از ماست. حاکمیت خدا از طریق ولایت ما تحقق پیدا مى‏کند. ما هستیم آن پرچم حقى که هر کس از آن پیروى کند نجات پیدا مى‏کند و هر کس از آن دور بماند سقوط مى‏کند و آن چراغ و مشکلاتى که روشنایى و نور در آن قرار دارد ماییم.
شبیه این بیان از امام سجاد علیه‏السلام نیز نقل شده است؛ حضرتش مى‏فرمایند:
ان مثلنا فى کتاب الله کمثل المشکاه و المشکاه فى القندیل فنحن المشکاه فیها مصباح و المصباح محمد علیه‏السلام المصباح فى زجاجه نحن الزجاجه کانها کوکب درى توقد من شجره مبارکه زیتونه معروفه لا شرقیه و لا غربیه لا منکره و لا دعیه یکاد زیتها یضى‏ء و لو لم تمسسه نار نور القرآن على نور یهدى الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شى‏ء علیم بان یهدى من احب الى ولایتنا بحار ج23 ص 314

حضرت در این بیان، آیه 35 سوره نور را به پیامبر علیه‏السلام و اهل بیت و ائمه معصومین علیه‏السلام تفسیر کرده‏اند. حضرتش مى‏فرمایند مثل ما اهل بیت در قرآن مثل منبعى است که از طریق آن، نور هدایت الهى، راه را بر بندگان روشن مى‏کند. ما اهل بیت حکم آن آبگینه شفافى را داریم که نور مصباح و چراغ هدایت را، که همان نور نبوت است، به بندگان منعکس مى‏کنیم

این نور از شجره مبارکه‏اى از نور الهى، که پرتو آن گسترده و غیر قابل انکار است، سرچشمه مى‏گیرد. این حقیقت نه شرقى نه غربى است نه ناشناخته و نه وانهاده است. امام سجاد علیه‏السلام مى‏فرمایند حقیقت پیامبر و اهل بیت مکرمش حکم چراغ بسیار شفافى را دارند که بدون نیاز به شعله‏اى، نور مى‏دهد. نور قرآن مبتنى بر آن نورى است که خدا هر کس را بخواهد هدایت کند او را بدان نور ولایت اهل بیت علیه‏السلام هدایت مى‏کند.

 

 

رستگارى پیروان قرآن در قیامت‏

 

 

چنان که قبلا اشاره شد آنچه انسان در درجه اول اهمیت است و عقل ایجاب مى‏کند تمام همت خویش را در جهت تحقق هر چه بهتر آن صرف کند، سعادت و رستگارى اخروى است؛ زیرا زندگى این جهانى مقدمه و زمینه ساز زندگى جاودانه اخروى است. مثل انسان در این عالم نسبت به عالم آخرت مثل آن مسافرى است که در شهر غربت با کار و تلاش شبانه روزى و قناعت و پس انداز کردن حاصل کوشش خود و ارسال آن به وطى اصلى و زادگاه خویش درصدد است تا براى خود خانه و سرپناه و سرمایه‏اى فراهم کند تا در هنگام مراجعت به وطن خود با برخوردارى از امکانات پیش فرستاده، این چند روز باقیمانده عمر خویش را در رفاه و عزت و سربلندى زندگى کند، با این تفاوت که زندگى اخروى، جاودانه و همیشگى است. اعتقادات و اعمال و رفتارهاى انسان بذرهایى است که در این جهان به دست انسان کاشته مى‏شود و در عالم آخرت، نتیجه و محصول آن آشکار مى‏گردد

در این عالم اگر کشاورزى بر اساس رهنمودهاى یک دانشمند آشنا و متخصص امر کشاورزى بذرى را کشت کند، در هنگام درو بیشترین محصول ممکن را با بهترین کیفیت، از زحمت خویش برداشت خواهد کرد. به همین منوال اگر انسان‏ها اعمال و رفتار خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن کریم و معارف و علوم اهل بیت علیه‏السلام تنظیم کنند و امور فردى و اجتماعى و سیاسى خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن کریم سامان دهند، علاوه بر عزت و سربلندى دنیا، در علم آخرت نیز از نتایج اعمال نیک خود برخوردار خواهند بود و از این که با اعمال شایسته خود سرنوشتى سعادتمند در جوار رحمت خدا براى خود تدارک دیده‏اند خوشحال خواهند بود.
حضرت على ع مضمون مذکور را با تمثیلى بسیار زیبا بیان مى‏کنند و مردم را به عمل به قرآن و پاسدارى و حراست از احکام حیات بخش آن فرا مى‏خوانند:
فاسئلوا الله به و توجهوا الیه بجبه و لا تسئلوا به خلقه انه ما توجه العباد الى الله بمثله و اعلما انه شافع و مشفع و قائل و مصدق و انه من شفع له القرآن یوم القیامه شفع فیه و من محل به القرآن یوم القیاه صدق علیه  خطبه 175  آن حضرت بعد از بیان مطالب گذشته مبنى بر این که قرآن درمان و شفاى بزرگ‏ترین دردهاى جامعه است، به مردم توصیه مى‏کند که با پیروى از قرآن، شفاى دردهاى خود را از قرآن بخواهید و با عمل به آن به خداوند روى آورید و براى استمداد از انسان‏هاى دیگر، قرآن را وسیله قرار ندهید

بدانید قرآن شفاعت کننده‏اى است که شفاعتش پذیرفته مى‏شود و گوینده‏اى است که گفتارش تصدیق مى‏شود و کسى که قرآن در قیامت او را شفاعت کند آن شفاعت در حق او پذیرفته است و کسى که قرآن او را در روز قیامت تقبیح کند، به زیان او تمام مى‏شود. آن گاه حضرت خطر جدایى مردم از قرآن را گوش زد مى‏کنند، سپس آنها را به پیروى از این کتاب آسمانى و الگو قرار دادن آن در فکر و عمل دعوت مى‏نمایند: ینادى مناد ی وئم القیامه الا ان کل حارث مبتلى فى حرثه و عاقبه عمله غیر حرثه القرآن فکونوا من حرثته و اتباعه و استدلوه على ربکم واستنصحوه على انفقسکم و اتهموا علیه ارائکم و استغشوا فیه اهوائکم

آن گاه که قیامت بر پا شود و خلایق براى حسابرسى و جزا و پاداش به پا خیزند منادى ندا مى‏دهد و این واقعى را به اهل قیامت خبر مى‏دهد که هان! اى انسان‏ها بدانید هر انسانى امروز در عاقبت و پایان کار، گرفتار و مبتلا به آثار و نتایج و محصول کشته خویش است، مگر کسانى که در دنیا اعتقادات و اعمال و رفتار خویش را بر اساس دستورها و راهنمایى‏هاى قرآن شکل داده‏اند. تنها این افراد هستند که از نتایج و آثار اعمال و رفتار و اعتقادات خویش راضى اند و هرگز احساس غبن نمى‏کنند.

 

 

تنبه و بیدار باش‏

 

 

زندگى و حیات هر موجودى از جمله انسان، امرى محدود است. این زندگى از نقطه زمانى خاصى شروع مى‏شود و در نقطه زمانى خاصى با مرگ پایان مى‏پذیرد. انسان در این زمان محدود، پیوسته در حال شدن است و شخصیت او در حال شکل‏گیرى است. شخصیت انسان که برخاسته از اعتقادات و باورهاى اوست منشا اعمال و رفتار وى مى‏گردد. اعمال و رفتار انسان نیز در روز قیامت تجسم پیدا مى‏کند و هر کس با آثار و نتایج خود دست به گریبان خواهد بود.
نکته‏اى که در این جا بدان توجه داده مى‏شود این است که تا انسان از دنیا نرفته است هر لحظه مى‏تواند با محاسبه و بازنگرى در افکار و عقاید و اعمال و رفتار خویش، گذشته خود را جبران کند و سرنوشت خود را در جهت سعادت و رستگارى دنیوى و اخروى تغییر دهد

چه بسیارند انسان‏هایى که در لحظه‏اى به خود آمدند و با یک تصمیم و توبه حقیقى، گذشته تاریک خود را به آینده‏اى درخشان و سعادتمند مبدل کردند و ره صد ساله را یک شبه پیمودند؛ لکن باید توجه داشت که فرصت و امکان بازنگرى و تدارک گذشته، تنها در این جهان ممکن است و بعد از مرگ و ارتحال از این عالم فانى امکان تدارک منتفى است

اگر انسان در عالم دنیا اعمال و رفتار خود را بر اساس قرآن و دستورات و معارف الهى سامان داد و به بیان حضرت على علیه‏السلام از حرثه قرآن بود، در عالم آخرت از آثار و محصول آنها بهره‏مند و خوشحال خواهد بود. فرصت عمل و تدارکات، تنها در دنیا وجود دارد و عالم آخرت جاى تدارک نیست: الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل؛ بحار ج32 ص 354  امروز روز کشت و عمل است و محاسبه‏اى در کار نیست و فردا روز برداشت و محاسبه است و امکان عمل و تدارک وجود ندارد

على علیه‏السلام که داناى به حقیقت دنیا و آخرت و رابطه میان آنها، و خیرخواه مسلمانان و دلسوز آنان است مى‏فرماید: فکونوا من حرثه القرآن؛ اگر طالب سعادتید، کشت و کار خود را در کشتزار با برکت قرآن قرار دهید. از کسانى باشید که با عمل به دستورات حیات بخش این کتاب آسمانى، دنیا و آخرت خود را آباد مى‏سازند. قرآن را الگوى خود قرار دهید تا هرگز زیان نبینید.
رمز موفقیت و نقش قرآن‏

 

 

به نظر مى‏رسد براى موفقیت در هر برنامه و سیاستى، به خصوص در زمینه مسایل تربیتى و فرهنگى و اجتماعى، سه شرط اساسى وجود دارد.
1- درستى و صحت برنامه در جهت رسیدن به هدف مورد نظر؛
2- ایمان و باور نسبت به برنامه و دستورالعمل‏هاى آن؛
3- عمل بر مبناى احکام و دستورالعمل‏هاى مطرح شده در برنامه.
بدیهى است که کدام از شروط سه گانه منتفى باشد کارآیى برنامه مذکور آن طور که باید به ظهور نمى‏رسد و هدف مورد نظر محقق نمى‏شود. همه ما مى‏گوییم قرآن کلام خدا و برنامه زندگى ما مسلمانان است. اما گفتن تنها و اقرار به این مطلب کافى نیست. اقرار و اظهار در صورتى ایمان به قرآن و دستورات حیات بخش آن محسوب مى‏شود که از اعتقاد و باور قلبى حکایت کند و انسان از عمق جان به قرآن و دستورات امید بخش آن ایمان داشته باشد و در مقابل سخنان و پیام‏هاى الهى تسلیم محض باشد

با چنین ایمان و اعتقاد و باورى است که شرط کارآیى قرآن در هدایت جامعه، یعنى عمل بر مبناى دستورات حیات بخش قرآن، تحقق پیدا مى‏کند. قرآن کریم مى‏فرماید: ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین. الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون. و الذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخره هم یوقنون. اولئک على هدى من ربهم و اولئک هم المفلحون - بقره، 2-5. آن کتاب الهى که هیچ جاى تردید در آن نیست هدایت‏گر پرهیزکارانى است که ایمان به غیب دارند و نماز را به پا مى‏دارند و از آنچه ما به آنها روزى دادیم انفاق مى‏کنند؛ کسانى که به احکام و دستوراتى که به صورت قرآن بر تو نازل شده ایمان مى‏آورند و کتب آسمانى پیش از تو را باور و به قیامت یقین دارند. چنین انسان‏هایى از هدایت پروردگارشان بهره‏مندند و به رستگارى مى‏رسند.
البته توجه داریم که ایمان داراى درجاتى است و جامعه اسلامى در صورتى مى‏تواند با غلبه بر مشکلات و پیروزى بر دشمنان خود به عزت و عظمت و به تعبیر قرآن کریم فلاح و رستگارى دنیوى و اخروى امیدوار باشد که دست‏اندرکاران فرهنگى جامعه به حکومت دینى و دستورات و احکام قرآن ایمان و از صمیم قلب باور داشته باشند، نه آن که تنها با استفاده ابزارى از دین و فرهنگ دینى مردم، براى کسب وجاهت، خود را معتقد به قرآن معرفى کنند.
در قرآن کریم از انسان‏هایى که به احکام و دستورات الهى ایمان ندارند و تنها براى فریب مسلمانان و رسیدن به مقاصد دنیوى خود اظهار ایمان مى‏کنند به نام منافقین یاد مى‏شود. خصوصیات ظاهرى و باطنى و رفتارى این گروه در آیات متعددى از قرآن کریم بیان شده است

به هر حال اگر بخواهیم بر اساس دستورات قرآن زندگى کنیم و این کتاب آسمانى مردم ما را سعادتمند کند، مى‏باید همه مردم و به خصوص دست اندرکاران امور فرهنگى جامعه به قرآن ایمان و اعتقاد داشته باشند و در مقابل این کتاب الهى تسلیم باشند؛ تسلیمى ابراهیم گونه که بر اساس آن، دستورات حیات بخش قرآن را بدون چون و چرا پذیرا باشند.

 

 

ابراهیم؛ الگوى تسلیم و بندگى در قرآن کریم‏

 

 

قرآن کریم داستان تسلیم بودن حضرت ابراهیم علیه‏السلام در مقابل اوامر و دستورات الهى را الگوى تسلیم و رضا بیان مى‏کند و رمز موفقیت وى در مواجهه با مشکلات و پیروزى او بر مشرکین را در ایمان و صبر و استقامت و توکل بر خداى متعال معرفى مى‏کند و از ما مى‏خواهد تا در مقابل امر خدا و قرآن کریم داراى چنین ایمان و اعتقادى باشیم و در عمل، ابراهیم گونه در اجراى احکام الهى پابرجا و ثابت قدم باشیم

از قرآن کریم استفاده مى‏شود که در تقدیر الهى چنین گذشته بود که حضرت ابراهیم بعد از صد سال بى فرزندى و بعد از انتظارى بس طولانى در دمادم نومیدى صاحب فرزندى شود و این آرزوى فرزندى صالح دارد و وجود فرزند صالح را ادامه وجود و بقاى خویش مى‏داند. پس از تولد اسماعیل، حضرت ابراهیم علیه‏السلام از طرف خداى متعال مامور شد تا فرزند خود را همراه با مادر بزرگوارش به سرزمین مکه ببرد تا در سخت‏ترین شرایط در وادئى که آثارى از آب و حیات در آن به چشم نمى‏خورد تنها بگذارد و به دنبال انجام ماموریت الهى سرزمین مکه را ترک گوید

بعد از چندى، هنگام مراجعت و آن گاه که فرزندش رشد کرده و جوانى مودب و خوش سیما شده است که دیدن جمال زیبایش چشم هر انسانى را خیره مى‏کند و رخسار گلگونش غم‏ها و غصه‏ها را از یاد پدر مى‏برد و رنج هجران و مشکلات را بر او آسان مى‏کند ناگاه در اوج دلبستگى به داشتن چنین فرزندى که شایستگى پیامبرى در او نمایان است، در خواب به او وحى مى‏شود که باید فرزندت را در راه خدا قربانى کنى

حضرت ابراهیم علیه‏السلام بى درنگ در صدد اجراى فرمان الهى بر مى‏آید و بدون این که هیچ گونه تردیدى در صحت آنچه بر او وحى شده است به خود راه دهد، که آیا چه مصلحتى در کشتن فرزند بى گناه است، مطلب را با فرزند خویش در میان مى‏گذارد: فلما بلغ معه السعى قال یا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحک فانظر ماذاترى قال یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرین صافات، 102

آن گاه که فرزندش رشد یافته بود و در هنگام سعى بین صفا و مروه با پدر همراه بود به وى گفت اى فرزندم در عالم رویا چنین دیدم که مى‏باید تو را در راه خدا قربانى کنم نظر تو چیست ؟ ایمان و تسلیم حضرت ابراهیم بدین مرتبه است. اینک مرتبه تسلیم و ایمان فرزند را به تماشا بنشین و اطاعت فرزند در مقابل امر خدا و پدر خویش را نظاره کن و هم چنان از اخلاص و ایمان انسان‏هایى که قلم و بیان از وصف آنها عاجز است در حیرت بمان و در نهادن نام مسلمان بر خویش احتیاط از دست مده.
حضرت اسماعیل این فرزندى که درس تسلیم در مقابل خدا را از پدر خویش فراگرفته، با جوابى فراتر از یک اظهار موافقت، پدر خویش را در اجراى فرمان الهى تشویق مى‏کند که مبادا امر خدا بر زمین بماند. حضرت اسماعیل نیز بدون آن که از فلسفه کشته شدن خویش سوال کند و بى آن که پدر را در اجراى ماموریتش به درنگ و تامل وادار کند به پدر مى‏گوید:
یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرین -همان

اى پدر ماموریت خویش را انجام بده، ان شاءالله مرا در اجراى این ماموریت صابر و ثابت قدم خواهى یافت. البته انسان‏هاى بزرگ در انجام همه کارها و به خصوص ماموریت‏هاى بزرگ با استمداد از خداى متعال و توکل بر او تصمیم مى‏گیرند و اقدام مى‏کنند، در تمام کارها از او کمک و یارى مى‏خواهند و با کمال ادب چنین اظهار مى‏کنند که اگر خدا بخواهد و اگر او کمک کند من فلان ماموریت را انجام مى‏دهم

در این جا نیز حضرت اسماعیل به قدرت خویش تکیه نمى‏کند؛ بلکه به پدر خود چنین اظهار مى‏کند که: ستجدنى ان شاءالله من الصابرین؛ ان شاءالله خدا به من کمک کند و من صبر مى‏کنم تا تو در انجام وظیفه الهى خویش موفق شوى. خداى متعال سیماى حضرت ابراهیم علیه‏السلام و حالت تسلیم حضرت ابراهیم را در مقابل پروردگار از زبان ابراهیم چنین بیان و ترسیم مى‏کند: انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین -انعام، 79من با ایمانى خالص، روى به خدایى آورده‏ام که آفریننده آسمان‏ها و زمین است و من هرگز با عقیده جاهلانه مشرکان موافق نخواهم بود

ما باید در مقابل خدا و قرآن، اعتقادى همانند اعتقاد و ایمان ابراهیم علیه‏السلام داشته باشیم، در آن صورت است که دومین شرط اساسى بهره مندى از قرآن کریم، یعنى هدایت جامعه بر مبناى راهنمایى‏هاى قرآن تحقق پیدا مى‏کند. بنابراین وجود قرآن، بدون ایمان راسخ و اعتقاد قلبى هرگز انسان و جامعه را سعادتمند نمى‏کند البته روشن است که علاوه بر ایمان و اعتقاد، آنچه به برنامه هدایت قرآن عینیت مى‏بخشد تحقق شرط سوم یعنى عمل طبق دستورات قرآن و عینیت بخشیدن به دستورات حیات بخش آن در متن زندگى فردى و اجتماعى است.

فصل دوم: فهم و تفسیر قرآن‏

مشکل اصلى‏

حضرت على علیه‏السلام مشکل اصلى جامعه ما را در چه مى‏داند و براى حل آن چه راهى فراروى ما مى‏گشاید ؟ ایمان به خدا و دستورات الهى و تسلیم در مقابل اوامر خدا از اصلى‏ترین شروط هدایت و بهره مندى از راهنمایى‏هاى قرآن کریم است. ایمان و تسلیم ابراهیم گونه و بارورى با جان عجین مى‏باید تا بتوان از دام‏هاى شیطان در امان ماند

در مشعر معرفت، سنگ ریزه‏هایى مى‏باید جمع آورى نمود تا در هنگام مراجعه به قرآن کریم، شیطان نفس اماره را با آن سنگ ریزه‏ها رمى کرد. باید در مقابل هواهاى نفسانى ایستاد و سخن خدا را بر تمایلات نفسانى مقدم داشت و نفس را از پیش داورى در فهم قرآن کریم منع نمود تا در هنگام مراجعه به آیات الهى و فهم قرآن کریم دچار اشتباه نشد؛ زیرا چنین نیست که هر کس با هر نیتى و با هر روشى سراغ قرآن آمد بتواند درست از آن استفاده کند

در یک جمله، اگر ما بندگى خدا را پذیرفته‏ایم باید خودمان را کاملا تسلیم او کنیم و دل را در گرو اراده و خواست خدا قرار دهیم و با تمام وجود باور داشته باشیم که خدا بهتر از بندگانش مصالح آنها را مى‏داند و جز به صلاح و نفع بندگانش امر و نهى نمى‏کند. تنها با چنین اعتقاد و ایمانى است که امکان فهم درست از این کتاب الهى و بهره مندى از راهنمایى‏هاى حیات بخش آن براى انسان‏ها میسر مى‏شود

بنابراین اولین و اساسى‏ترین شرط بهره مندى از هدایت الهى، داشتن روحیه تسلیم و پرهیز از هر گونه پیش داورى و خود محورى است. پزشک حاذق، در نسخه‏اى که براى بیمار خود، مى‏نویسد، مصرف داروهایى را الزام و خوردن غذاهایى را تجویز مى‏کند و از خوردن دارو و غذاهایى که درمان و معالجه را به تاخیر مى‏اندازد یا امکان آن را منتفى مى‏کند منع مى‏کند. اما آیا همه دستورهاى پزشک با خواسته‏ها و تمایلات بیمار مطابقت دارد ؟

 ممکن است بیمار، برخى از داروهاى تجویز شده را با کمال میل مصرف کند و از بعضى غذاهاى منع شده از روى رغبت پرهیز کند؛ لکن اغلب تمایلات مریض با دستورات پزشک هم خوانى ندارد. گاه مریض تمایل شدید به خوردن ترشى دارد ولى پزشک مصرف ترشى را براى مریض سم کشنده مى‏داند. در این موارد ممکن است مریض در اثر اشتیاق شدید به آن چیز، در تشخیص پزشک شک کند و براى خوردن آن توجیهاتى از پیش خود دست و پا کند

البته انسان در مورد امراض جسمى به لحاظ علاقه شدید به سلامتى خود کمتر حاضر است از دستورهاى پزشک تخلف نماید و غالبا سعى مى‏کند آنها را بر تمایلات شخصى خود ترجیح دهد و به دستورات پزشک معالج به طور کامل عمل کند؛ لکن در مورد امراض روحى کم نیستند انسان‏هایى که تمایلات نفسانى خود را ملاک قضاوت قرار مى‏دهند و بر اساس پیش داورى‏هاى باطل و ذهنیت‏هاى نادرست و هوس‏هاى نابجا در مقام تفسیر دین و احکام الهى بر مى‏آیند

بدیهى است که با چنین روحیه‏اى امکان فهم صحیح از قرآن و دین منتفى است. حتى اگر فرض بر این باشد که فرد واقعا در صدد فهم درست از دین و قرآن باشد و قصد هرگونه فریب و اغواى دیگران درباره او ممتنع باشد، چون با پیش داورى و ذهنیت نادرست خواسته است قرآن و دین را فهم کند، نمى‏توان تاثیر پیش داورى‏ها و ذهنیت‏هاى مشوب و خواسته‏هاى نفسانى را در بر داشت و فهم او از آیات و روایات کاملا منتفى دانست.

توصیه حضرت على علیه‏السلام در مواجهه با قرآن‏

امام (ع)، پس از آن بیان نورانى مبنى بر خبر دادن از عالم قیامت و روز واپسین و رضایت پیروان قرآن از اعمال و گذشته خویش و گرفتار بودن متخلفین از قرآن در آن روز، به مردم چنین توصیه مى‏کنند: فکونوا من حرثه القرآن واتباعه؛ از پیروان قرآن باشید، واستدلوه على ربکم؛ نهج‏البلاغه، خطبه 175 قرآن را دلیل‏ و گواه بر پروردگار خویش قرار دهید. خدا را از کلام خودش بشناسید، اوصاف پروردگار را به وسیله قرآن بشناسید. قرآن راهنمایى است که شما را به سوى خدا راهنمایى مى‏کند

از این راهنماى الهى براى شناخت فرستنده آن استفاده کنید و به خدایى که قرآن معرفى مى‏کند ایمان بیاورید. واستنصحوه على انفسکم؛ شما انسان‏ها به کسى که خیرخواه و دلسوز شما باشد نیاز دارید تا در مواقع لازم شما را نصیحت کند. قرآن را ناصح خود قرار دهید و به نصیحت‏هاى خیر خواهانه‏اش عمل کنید؛ زیرا قرآن نصیحت گر دلسوزى است که هرگز به شما خیانت نمى‏کند و شما را به نیکوترین وجه به صراط مستقیم هدایت مى‏کند

بنابراین حضرت على علیه‏السلام به مسلمانان و مشتاقان سعادت دنیا و آخرت توصیه مى‏کند که قرآن را راهنماى خود قرار دهید و به نصیحت‏هاى دلسوزانه آن گوش فرا دهید؛ زیرا  ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم و یبشر المومنین الذین یعملون الصاحات ان لهم اجرا کبیرا  اسرا،9 قطعا این قرآن به  آیینى که خود پایدارتر است راه مى‏نماید، و به آن مومنانى که کارهاى شایسته مى‏کنند، مژده مى‏دهد که پاداشى بزرگ بر ایشان خواهد بود. نکته‏اى که در این قسمت از بحث مورد تاکید است لزوم اعتقاد و باورى با روح و جان عجین، نسبت به مضمون این آیه شریفه است؛ زیرا تا چنین اعتقاد و باورى درباره قرآن، بر روحیه انسان حاکم نباشد و تا انسان خود را به طور کامل در اختیار خدا قرار ندهد و خود را از پیش داورى‏ها و هوس‏هاى نفسانى تخلیه نکند هر لحظه ممکن است در دام وسوسه‏هاى شیطان افتد و گمراه شود

آن گاه که به قرآن کریم مراجعه کند ناخواسته در قرآن نیز به دنبال مطالب و آیاتى مى‏گردد که با خواسته‏هاى نفسانى او موافق به نظر آید. بدیهى است که همه دستورات و احکام قرآن با خواسته‏هاى نفسانى و امیال حیوانى انسان موافق نیست. انسان به حسب طبیعتش هوس‏ها و خواسته‏هاى دارد و دوست دارد که قرآن نیز به میل او سخن بگوید. بنابراین طبیعى است آن جا که قرآن بر خلاف امیال حیوانى و نفسانى انسان سخن بگوید. انسان چندان روى خوش به آن نشان ندهد و آن جا که آیات موافق با امیال نفسانى او باشد با گشاده رویى استقبال کند

البته همه این فعل و انفعالات، پنهانى و در درون انجام مى‏گیرد ولى آثارش در اعمال و رفتار انسان ظاهر مى‏گردد؛ لذا عقل ایجاب مى‏کند که قبل از مراجعه به قرآن، انسان ذهن خود را از هر گونه پیش داورى تخلیه کند و از همه هوس‏ها و خواسته‏هاى نفسانى خود صرف نظر کند تا با روحیه خدا محورى به مکتب قرآن پا گذارد. در این صورت است که انسان زانوى ادب مى‏زند و با کمال میل پذیراى معارف الهى مى‏شود.

 

تفسیر به راى‏

بدیهى است دست بر داشتن از هوس‏ها و خواسته‏هاى نفسانى و تسلیم شدن محض در برابر دستورات و احکام الهى و معارف قرآن، نه تنها کار چندان آسانى نمى‏باشد؛ بلکه براى کسانى که از روحیه بندگى و عبودیت چندان قویى برخوردار نیستند چشم پوشى از امیال و خواهش‏هاى نفسانى کارى بسیار مشکل است؛ به همین خاطر نیز آن را جهاد اکبر نام نهاده‏اند. به نظر مى‏رسد زمینه روحى و روانى تفسیر به راى از این جا ناشى مى‏شود که از یک طرف انسان به خاطر ضعف روحیه بندگى نمى‏تواند از هوس‏ها و خواسته‏هاى نفسانى خود بگذرد و از طرف دیگر شیطان از این زمینه مناسب استفاده مى‏کند و با القائات شیطانى سعى مى‏کند فکر و ذهن چنین انسانى را در برداشت انحرافى و غلط از قرآن و دین جهت دهد و او را گمراه کند

به خصوص اگر این شخص از نظر موقعیت‏هاى اجتماعى داراى موقعیت فرهنگى باشد، فعالیت و وسوسه شیطان و طمع این دشمن قسم خورده در منحرف کردن چنین انسانى جمعى و گروهى را که ممکن است از این انسان حرف شنوى داشته باشند از دین منحرف کند. کم نبودند کسانى که بدون تهذیب نفس، با پیش داورى و قبل از رجوع به قرآن فتوا صادر مى‏کنند و بدون این که کمترین شایستگى و صلاحیت علمى و تخصصى لازم را داشته باشند اظهار نظر مى‏کنند و مى‏گویند قرآن نیز همان نظر ما را دارد

طبیعى است که چنین انسان‏هایى براى آن که به نظرات و خواسته‏هاى نفسانى خود رنگ دینى و قرآنى بزنند به آیاتى مجمل و به حسب ظاهر مبهم تمسک مى‏جویند. بدیهى است با چنین زمینه روحى و پیش داورى قبلى نه تنها ضمانتى براى فهم درست و صحیح از قرآن وجود ندارد، بلکه به طور طبیعى سوء برداشت و انحراف از حق را در پى خواهد داشت

این نوع برداشت و تفسیر از قرآن در فرهنگ دینى به تفسیر به راى تعبیر مى‏شود و بدترین نوع مواجهه با دین و قرآن محسوب مى‏گردد. قرآن این نوع برخورد با دین و آیات الهى را استهزا مى‏خواند و صریحا آن را نهى مى‏کند: و لا تتخذوا آیات الله هزوا واذکروا نعمت الله علیکم و ما انزل علیکم من الکتاب و الحکمه یعظکم به واتقوا الله و اعلموا ان الله بکل شى‏ء علیم‏بقره، 231

آیات و احکام الهى را به استهزا نگیرید و نعمت خداى را بر خود یاد کنید، و آنچه از کتاب و حکمت؛ یعنى احکام و حکمت‏ها بر شما نازل شده است، یاد آور باشید. از معصیت خدا بپرهیزید و بدانید خدا به هر چیز آگاه است. چنان که قبلا اشاره شد کسانى از هدایت قرآن بهره‏مند مى‏شوند که بدان باور و ایمان داشته باشند

و کسانى که با سوابق ذهنى و پیش داورى در صدد برمى آیند که براى خواسته‏ها و هواهاى نفسانى خود توجیه دینى و قرآنى دست و پا کنند و به راى خویش کلام خدا را تفسیر و توجیه نمایند، از ایمان به خدا بى بهره‏اند. در این جا مناسب است به چند روایت در این زمینه توجه کنیم: قال رسول الله قال الله جل جلاله ما آمن بى من فسر برایه کلامى  توحید صدوق، ص 68

پیامبر از قول خداى متعال نقل مى‏کند که خدا مى‏فرماید هرگز به من ایمان نیاورده است کسى که با راى خویش کلام من را تفسیر کند. در بیان دیگرى از پیامبر نقل شده است که حضرتش فرمودند: من فسر القرآن برایه فقد افترى على الله الکذببحار: ج 36، 227کسى که قرآن را به راى و نظر خویش تفسیر کند هر آیینه نابجا به خداوند دروغ نسبت داده است. این تعبیر پیامبر صلى الله علیه و آله از آن روست که کسى که با پیش داورى در صدد بر مى‏آید تا آیات را به نفع خود به نحوى توجیه کند و آن را تفسیر قرآن و کلام الهى بنمایاند

در واقع نظر خود را ملاک قرار داده، آن را به خداى متعال نسبت مى‏دهد. این نوع مراجعه به قرآن و برداشت از کلام الهى به قدرى مذموم و خطرناک است و آن چنان موجب ضلالت گمراهى مى‏شود که مرتکبان چنین گناهى در قیامت به سخت‏ترین عذاب‏ها مبتلا مى‏شوند. پیامبر صلى الله علیه و آله در این زمینه نیز مى‏فرماید: من فسر القرآن برایه فلیتبوا مقعده من النار عو الى اللمعالى: ج 4، ص104

کسى که قرآن را به راى خویش تفسیر کند جایگاهش در قیامت پر از آتش است. بنابراین براى در امان ماندن از بدترین عذاب‏ها و پرهیز از افترا به خداى متعال و دورى جستن از سقوط در سراشیبى ضلال باید هواهاى نفسانى را کنار گذاشت و به ذات اقدسش که خیر براى انسان نمى‏خواهد ایمان داشت و از خود محورى پرهیز نمود و خدا محورى را در عمق وجود خود حاکم گردانید و خود را تسلیم او نمود

 

                                  رهنمود حضرت على علیه‏السلام براى پرهیز از تفسیر به راى‏

 

 

چنان که قبلا اشاره شد انسان خواسته‏ها و ذهنیت‏هایى دارد که گاه با نظر قرآن موافق نیست و به حسب طبیعت انسانى خود دوست مى‏دارد قرآن نیز با نظر و خواسته او موافق باشد و گاه حتى به طور ناخودآگاه ممکن است آن ذهنیت‏ها و پیش داورى‏ها در برداشت و فهم او از قرآن تاثیر بگذارد

چون چنین خطرى، هر انسانى را در مقام تفسیر قرآن تهدید مى‏کند و شیطان نیز هر لحظه در پى فرصت است تا با فریب دادن چهره‏هاى فرهنگى، که داعیه فهم دین را نیز دارد، جمعى را از راه حق منحرف کند بسیار بجا و شایسته است به این قسمت از فرمایش حضرت على علیه‏السلام توجهى ویژه داشته باشیم. حضرت على علیه‏السلام براى در امان ماندن از کج فهمى و پرهیز از انحراف احتمالى مى‏فرماید: واتهموا علیه آرائکم؛ نهج‏البلاغه، خطبه 175

آنگاه که در مقام فهم و  تفسیر قرآن برمى آیید، پیش داورى‏ها و سوابق ذهنى و امیال و آراى خود را در مقابل قرآن تخطئه کنید و آراى شخصى و هواهاى نفسانى خود را کنار بگذارید و به تعبیر حضرت على علیه‏السلام، خود را در مقابل قرآن متهم و تخطئه کنید.
گفتنى است تعبیر مذکور لزوم نهایت احتیاط و رعایت امانت و تقوا را در فهم و برداشت از قرآن کریم مى‏رساند؛ زیرا حضرت على مى‏فرماید آراى خود را در مقابل قرآن نادرست تلقى کنید و با این ذهنیت، که من هیچ نمى‏دانم و آنچه قرآن مى‏گوید حق است، با قرآن روبه‏رو شوید و در صدد فهم و تفسیر قرآن برآیید:
واستغشوا فیه اهوائکم؛ هوس‏هاى خود را نابجا و نادرست بدانید تا بتوانید از قرآن درست استفاده کنید، وگرنه همواره در معرض خطا و انحراف هستید.
بنابراین، جوهره دین که همان تسلیم بودن در مقابل خداست، اقتضا مى‏کند انسان مطیع محض خداى متعال باشد و در مقابل احکام خدا و دستورات قرآن کریم، راى و نظر و پیش داورى خود را محکوم به بطلان بداند. وقتى چنین روحیه‏اى بر انسان حاکم باشد بدیهى است قرآن و احکام و دستورات و معارف الهى را بهتر درک مى‏کند و آن گاه که بنا بر تسلیم داشته باشد آنها را با جان و دل پذیرا مى‏باشد.

 

 

دو نوع نگرش نسبت به قرآن و معارف دینى‏

 

 

در برخورد با معارف دینى و قرآن کریم دو نوع تفکر متفاوت وجود دارد:
1- نگرش و تفکرى که مبتنى بر روحیه تسلیم و بندگى و خدا محورى است؛
2- نگرش و روحیه‏اى که اصل را بر خواسته‏هاى نفسانى انسان قرار مى‏دهد و سعى مى‏کند متون دینى و معارف قرآن را بر طبق خواسته‏هاى نفسانى خود تفسیر و توجیه کند؛ همان تفکرى که به اصطلاح رایج امروز  اومانیسم، یعنى انسان محورى را در مقابل خدا محورى مطرح مى‏کند

اکنون که مساله را عمیق‏تر بررسى مى‏کنیم به نکات دقیق‏ترى مى‏رسیم و به اعجاز کلام على (ع) در تقسیم انسان‏ها در باب بندگى به دو گروه عمده پى مى‏بریم و به روانشناسى حضرتش نسبت به روحیات انسان‏ها در مقابل دین و دستورات الهى بیش از پیش آگاه مى‏شویم.
حضرت على علیه‏السلام با بیان دو شاخص عمده انسان‏ها را بر اساس آنها به دو گروه اصلى تقسیم مى‏کنند و با بیان ویژگى‏هایى براى هر گروه، آن دو را معرفى مى‏کنند که ذیلا به آنها اشاره مى‏کنیم: گروهى که با تمام وجود بندگى خدا را پذیرفته‏اند و در صدد تا با هواهاى نفسانى خویش مبارزه کنند و خواست و اراده خدا را بر خواست و تمایلات نفسانى خود مقدم مى‏دارند

طبیعى است که چنین انسان‏هایى قرآن، این کتاب آسمانى را از صمیم قلب مى‏پذیرند و دستورات و معارف آن را به جان و دل خریدارند و در مقام عمل آن را الگو قرار داده، در راه برپایى شعایر آن کوشا هستند. حضرت على علیه‏السلام در وصف این گروه مى‏فرمایند: ان من احب عباد الله عبد اعانه الله على نفسه خطبه 86  محبوب‏ترین بندگان خدا در پیشگاه خدا بنده‏اى است که خدا او را در مبارزه با خواسته‏هاى نفسانى‏اش یارى کند

آن گاه بعد از بیان اوصاف گروه مذکور به بیان جایگاه قرآن در بین چنین انسان‏هایى پرداخته، مى‏فرمایند: قد امکن الکتاب من زمامه فهو قائده و امامه، یحل حیث حل ثقله و ینزل حیث کان منزله‏ این گروه، که همان گروه مومنان هستند، کسانى‏اند که زمام خود را به دست قرآن کریم سپرده‏اند، پس قرآن جلودار و امام و رهبر آنهاست، هر جا قرآن بار مى‏اندازد و فرمان ایست مى‏دهد، آنها نیز توقف مى‏کنند و مى‏ایستند. توقف و حرکت آنها تابع قرآن است

این گروه، قرآن و حقایق دین را به عنوان یک سلسله واقعیت‏هاى عینى پذیرفته‏اند و به آنها باور دارند. اینان احکام و دستورات دین و قرآن کریم را حاکى از واقعیت‏هایى عینى، که رعایت آنها با سعادت انسان رابطه مستقیم دارد، مى‏دانند و عدم رعایت آنها را موجب بازماندن از سعادت دنیا و آخرت مى‏شمارند.
از آن جا که چنین انسان‏هایى از پیش خود راى و نظرى ندارند و براى دین و کتب آسمانى و آموزه‏ها و دستورات الهى واقعیت عینى قایلند و معتقد به وجود رابطه على و معلولى بین آنها و مصالح انسان هستند، تمام سعى خود را در فهم درست از قرآن به کار مى‏گیرند تا همان که قرآن دستور مى‏دهد بفهمند و بدان عمل کنند.

 

 

 2- درست در نقطه مقابل دیدگاه گروه اول، کسانى چنین مى‏پندارند که قرآن یا هر متن دینى و کتاب آسمانى دیگر، تابع ذهنیت‏هاى خود افراد است نه این که خود گویاى مطالب قطعى و مشخصى باشد؛ یعنى قرآن یا هر متن دینى دیگر بدون معنا و محتواست و هیچ هدفى در باب آن منظور نیست؛ لکن از آن جا که هر انسانى داراى ذهنیت‏هاى خاصى است که این ذهنیت‏ها برآمده از زمینه‏هاى تربیتى، خانوادگى، اجتماعى و غیره مى‏باشد آن گاه که با قرآن مواجه مى‏شود بر اساس ذهنیت‏هاى خود مطالبى را از قرآن برداشت مى‏کند، نه این که قرآن آن مطالب را بگوید؛ بلکه این فهم اوست که در قالب قرآن مطرح مى‏شود

بدیهى است با چنین نگرش و اعتقاد، دین و قرآن و آیات و احکام آن الفاظ و قالب‏هایى تلقى مى‏شوند که از هر گونه محتوایى تهى‏اند و این ذهنیت‏هاى انسان است که به این الفاظ معنا و مفهوم مى‏بخشد. بر اساس پندار مذکور چنین اظهار مى‏شود که قرآن و یا هر متن دینى دیگر، سخنى براى گفتن ندارد؛ بلکه هر کسى که بر اساس ذهنیت خودش از قرآن و متون دینى مطالبى را برداشت مى‏کند. بدیهى است که این نوع نگرش هر چند به ظاهر از دین و قرآن و آموزه‏ها و معارف دینى سخن به میان مى‏آورد؛ ولى در واقع درصدد به بازى گرفتن و تمسخر دین و متدینان است.

 

 

                                                لزوم کسب صلاحیت در فهم و تفسیر قرآن‏

 

 

بدیهى است فهم قرآن و تفسیر آن در صلاحیت هر کسى نیست. چنان که فهم مطالب دقیق علمى در هر رشته و زمینه‏اى در صلاحیت هر کسى نیست. فهم معادلات پیچیده ریاضى یا دقایق سایر علوم، تنها در صلاحیت متخصصان آن علوم است و غیر متخصصان نه تنها از اظهار نظر درباره آنها عاجزند و اظهار نظر آنها فاقد هر گونه ارزش است. در مورد فهم و تفسیر قرآن نیز اظهار نظر کسانى که با علوم و معارف دینى آشنا نیستند فاقد هر گونه ارزش و اعتبارى است

هر چند قرآن به لسان بلیغ و آشکار نازل شده است تا مردم بفهمند و بدان عمل کنند؛ لکن چنان نیست که عمق معارف آن براى همگان در یک سطح قابل فهم باشد. آنچه از قرآن براى عموم مردم قابل فهم است همان سطحى از معناست که خود قرآن مى‏فرماید ما با بیانى روشن قرآن را نازل کردیم؛ یعنى قرآن به نحوى نازل شده است که هر کس با زبان و اصول و قواعد دستور زبان عربى آشنا باشد و روح بندگى بر او حاکم باشد مى‏تواند از قرآن استفاده کند و در حد فکر و معرفت خود از آن بهره‏مند شود.

 

 

 اما رسیدن به عمق معانى و معارف قرآن نیاز به مقدمات و تعقل و تدبر دارد. در این زمینه قرآن مى‏فرماید: انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون، یا انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون  یوسف، 2  زخرف، 3  به طور کلى آیاتى که انسان را به تدبر و تعقل درباره قرآن و معارف آن فرإ  مى‏خواند به ما مى‏گوید به ظواهر قرآن اکتفا نکنید؛ بلکه با تدبر و تعقل و با استفاده از معارف اهل بیت علیهم‏السلام به عمق و دقایق معارف قرآن پى ببرید و از این گنجینه علم الهى بیش از پیش استفاده کنید

بنابراین فهم قرآن و تفسیر معارف بلند آن، تنها در صلاحیت متخصصان و آشنایان به علوم اهل بیت است. چنان نیست که هر کس از گرد راه برسد حق اظهار نظر داشته باشد و بدون کمترین اطلاعى از معارف دینى و اصول و قواعد تبیین و تفسیر، بتواند به عنوان قرائت جدید درباره دین و احکام و معارف آن سخن بگوید.

 

 

 مراتب مختلف معنا و فهم معارف قرآن‏

 

 

در بسیارى از روایات، این مضمون به چشم مى‏خورد که قرآن ظاهر و باطنى دارد و هر کس قادر بر فهم عمق معارف قرآن نیست. قرآن کتاب و نوشته معمولى نیست که همه انسان‏ها قادر به درک تمام معارف آن باشند. قرآن کریم مى‏فرماید: یا ایها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحمید. فاطر، 15 آنچه عموم مردم از این آیه مى‏فهمند و ظاهر آیه بیانگر آن است این است که شما به خداى متعال نیازمندید و خداى متعال بى نیاز و شایسته حمد است

آنچه از واژه فقر در ذهن عموم تداعى مى‏شود همان نیازمندى‏هاى انسان در امر معاش، اعم از خوراک و پوشاک و غیره است که خداى متعال با ایجاد اسباب و علل آنها زمینه ادامه حیات رشد و تکامل انسان را فراهم مى‏کند. در این مرتبه فهم، که از آن به مرتبه ظاهر تعبیر مى‏شود، ظاهر قرآن روشن و گویاست و همه اهل زبان آن را به خوبى درک مى‏کنند. لکن چنین نیست که عمیق‏تر از این فهم عمومى، اشاره به مطلب دقیق‏ترى نداشته باشد و از طرف دیگر، چنان که قرآن سفارش مى‏کند، در هنگام مواجهه با آیات قرآن در آنها تدبر و تعقل نماید به نکته‏هایى دقیق‏تر و عمیق‏تر از ظواهر آیات پى خواهد برد.
اگر در این آیه کمى عمیق‏تر بیندیشیم، فقر و نیازمندى خود را به خداى متعال، فراتر از خوراک و پوشاک و بهداشت و امکانات مادى مى‏بینیم. ما فقیر مطلقیم و خدا بى نیاز مطلق. ما فقیر بالذات هستیم و خداوند غنى بالذات. فقیر در لغت به معناى کسى است که ستون فقرات او شکسته و قادر بر ایستادن نیست. انسان فقیر است بدین معناست که هر چند تمام امکانات مادى برایش فراهم باشد باز هم وجود انسان ناقص و وابسته است

وقتى با این دید و با توجه به این نکته به آیه نگاه کنیم در خواهیم یافت که نیاز ما انسان‏ها به خدا فراتر از خوراک و پوشاک و سایر مسائل است. ما در اصل وجود و با لذات نیازمند و فقیریم و خداى متعال غنى با لذات است. بدیهى است نگاه دوم عمیق‏تر از نگاه اول است. در این جا معناى اول، ظاهر و معناى دوم باطن محسوب مى‏شود. معناى عمیق‏تر از معناى دوم این است که بگوییم شما (انسان‏ها) نه تنها در اصل وجود فقیر و نیازمندید بلکه عین نیاز و سر تا پا احتیاج هستید. وجود و هستى شما عین ربط به خداى متعال است. البته درک حقیقت این معناى سوم، از حد فهم‏هاى عادى خارج است.
به هر حال، باید توجه داشت که این سه معنا و تفسیر از این آیه، در طول یکدیگرند و در عین حال که هر سه معنا و تفسیر درست و صحیح است، هیچ کدام منافى دیگرى نیست؛ لکن از نظر عمق، معانى مذکور در یک سطح قرار ندارند و چنان نیست که تمام مراتب قرآن براى همه قابل درک باشد و همه افراد قدرت و استعداد فهم تمام مراتب و بطون قرآن را داشته باشند

البته مقصود از بیان فوق تقریب مطلبى است که در بعضى از روایات وارد شده است، مبنى بر این که قرآن داراى ظاهر و باطنى است و همه قادر به درک عمق معارف این کتاب الهى نیستند. تاکید و تذکر این مطلب نیز لازم است که تنها ائمه علیهم‏السلام هستند که به تعلیم الهى، از معارف و علوم قرآن آگاهند و به بطون این کتاب عظیم آسمانى عالمند. در این زمینه، بخشى از یک روایت را ذکر مى‏کنیم: عن ابى جعفر علیه‏السلام فقال یا جابر ان للقرآن بطنا و للبطن و له ظهر و للظهر یا جابر و لیس شى‏ء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن ان الایه یکون اولها فى شى‏ء و احرها فى شى‏ء و هو کلام متصل یتصرف على وجوه. بحار ج 92، ص94

امام باقر علیه‏السلام خطاب به جابر مى‏فرمایند قرآن داراى باطنى است که آن باطن نیز باطنى دارد و نیز قرآن داراى ظاهرى است که آن ظاهر نیز داراى ظاهرى است. اى جابر این نکته را نیز توجه داشته باش که عقول مردان عاجزتر از آن است که از عهده تفسیر حقیقت و باطن قرآن برآیند؛ زیرا همانا ممکن است اول آیه‏اى درباره چیزى باشد و آخر آن مطلب دیگرى را بگوید. قرآن کلام به هم پیوسته‏اى است که قابلیت آن را دارد که معانى گوناگونى داشته باشد بدون آن که این معانى و معارف با یکدیگر کمترین تعارض یا منافى اى داشته باشند.
آنچه در این جا بر آن تاکید مى‏شود این است که فهم بطون و دقایق معارف قرآن در صلاحیت همه نیست؛ البته معناى این سخن آن نیست که قرآن تنها براى ائمه و راسخون در علم نازل شده است و دیگران حتى از فهم ظاهر قرآن براى هر کسى در حد فهم و درک و استعدادش قابل استفاده است، به شرط آن که پیش داورى و خواسته‏ها و تمایلات نفسانى خود را کنار بگذارد و از تفسیر به راى بپرهیزد. در رابطه با فهم قرآن، مى‏باید نکاتى را مورد توجه قرار داد که در این قسمت از بحث به آن مى‏پردازیم.

اختصاص تفسیر قرآن به معناى تفصیل احکام، به پیامبر ص و ائمه معصومین ع

 

 

یکى از مقامات پیامبر (ص) غیر از مقام تلقى وحى و ابلاغ آن، مقام تبیین وحى و تفصیل احکام و دستورات الهى است. قرآن کریم به صورت مجموعه‏اى از قوانین و کلیات احکام بر پیامبر ص نازل شده که خود در مقام تبیین و تفصیل احکام و جزئیات آن نبوده است و جز در موارد معدودى، تفصیل و تبیین آنها را به عهده پیامبر ص و ائمه معصومین ع نهاده است. به عنوان مثال قرآن به صورت کلى امر به نماز مى‏کند و از مسلمانان مى‏خواهد که نماز بخوانند، اما این که نماز چیست و چند رکعت است و کیفیت خواندن آن چگونه است و شرایط و جزئیات آن کدام است

در قرآن بیان نشده است. تفصیل این حکم کلى و امثال آن را بر عهده پیامبر ص گذاشته است. بنابراین، تفسیر و تبیین احکام الهى به عهده پیامبر ص و از مقامات آن حضرت است. قرآن نیز مقام تبیین وحى را مورد توجه قرار مى‏دهد و آن را از وظایف پیامبر بر مى‏شمرد: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم نحل، 44 و ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه را براى مردم فرو فرستاده شده است تبیین کنى. بعید نیست که مقصود از تعلیم در آیاتى نظیر 164 آل عمران که تعلیم را در کنار تلاوت آورده است نیز بیانگر جایگاه و مقام پیامبر ص در تبیین و تفسیر وحى و قرآن باشد

در واقع پیامبر ص آن گاه که در مقام ابلاغ وحى بر مى‏آیند دو وظیفه مهم بر عهده دارند، یکى آن که کلام وحى را بر مردم قرائت و تلاوت کنند و دیگر این که مقاصد و مضامین آیات را براى آنان تبیین و تفسیر کنند و آنها را با احکام و معارف قرآن آشنا نمایند. قرآن مى‏فرماید: لقد من الله على المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین آل عمران164

خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولى از خودشان در میان آنان برانگیخت تا براى آنها آیات خدا را تلاوت کند و نفوسشان را از هر نقص و آلایش پاک گرداند و به آنها احکام شریعت و حقایق حکمت را بیاموزد، هر چند پیش‏تر از آن گمراهى آنان آشکار بود. در این آیه و آیات مشابه آن، وظیفه نخست، یعنى خواندن و قرائت آیات با تعبیر  یتلوا بیان شده است و براى بیان وظیفه دوم، یعنى تفسیر و تبیین مضامین و احکام، از تعبیر  تعلیم استفاده شده است

در نتیجه، تبیین وحى و تفصیل احکام الهى و تفسیر قرآن کریم به معناى مذکور، کارى است که جز در صلاحیت پیامبر ص و امامان معصوم علیهم‏السلام نیست؛ زیرا تنها آنان هستند که با علم خدادادى به علوم و معارف الهى آشنایند.

 

 

فهم علوم اهل بیت علیهم‏السلام پیش نیاز فهم و تفسیر قرآن‏

 

 

تبیین وحى و تفصیل احکام و تفسیر آیات قرآن، در اصل به عهده و در صلاحیت پیامبر ص است و آن حضرت در زمان حیات پر برکت خویش تا آن جا که امکان یافتند مردم را با معارف قرآن آشنا کردند. در این زمان مفسرین نیز موظفند به روایات و احادیثى که با اسناد صحیح از پیامبر ص در این زمینه رسیده است، رجوع کنند و بر اساس آنها آیات مربوطه را مورد توجه و دقت نظر قرار دهند و فکر و نظر خویش را در چهار چوبه تبیین و توضیح پیامبر (ص) شکل دهند

و آن جا که حضرتش توفیق تبیین این ثقل اکبر و قرآن مستحکم را نیافتند مى‏باید به ثقل اصغر، یعنى اهل بیت و ائمه معصومین علیهم السلام، تمسک کنند. در این زمینه نیز متخصصان و آشنایان به علوم و معارف دینى موظفند روایات و احادیث صحیح السند را مستند و راه گشاى خود در فهم قرآن کریم قرار دهند و بر اساس روایات صحیح در صدد فهم و تفسیر قرآن برآیند

بنابر این اولین ملاک در فهم درست قرآن و معارف دین تبیین و توضیحى است که از پیامبر ص و ائمه معصومین ع رسیده باشد. در نتیجه اولین و اصلى‏ترین وظیفه یک مفسر، فهم و تبیین آن تفسیرى است که از پیامبر ص و امامان رسیده است؛ زیرا تنها در پرتو علوم اهل بیت مى‏توان به فهم معارف قرآن رسید.

 

 

تفسیر قرآن به قرآن‏

 

 

نکته سومى که در فهم صحیح از کلام وحى بسیار مهم و توجه به آن ضرورى است، مساله تفسیر قرآن به قرآن و توجه به ارتباط بین آیات است. هر چند آیات قرآن به حسب ظاهر به صورت جدا جدا و هر یک یا هر چند آیه از آنها بیانگر مطلبى خاص به نظر مى‏آید؛ لکن فهم درست و تفسیر صحیح در صورتى امکان تحقق مى‏یابد که آیات قرآن در ارتباط با یکدیگر و ناظر به یکدیگر مورد توجه قرار بگیرند

بسیارى از آیات قرآن و معارف این کتاب الهى یکدیگر را تفسیر مى‏کنند و بر صدق و درستى مضامین یکدیگر گواهى مى‏دهند. على علیه‏السلام در این زمینه مى‏فرماید: کتاب الله تبصرون به و تنطقون به تسمعون به و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض، ولا یختلف فى امان الله و لا یخالف بصاحبه عن الله  نهج‏البلاغه، خطبه 133  قرآن این کتاب الهى شما را بینا و گویا و شنواى حق مى‏گرداند. قرآن کتابى است که بعض آن بعض دیگر را تفسیر و نیز بعض آن گواه و شاهد بعض دیگرش مى‏باشد. از موارد تفسیر قرآن به قرآن، براى نمونه مى‏توان به آیه 11 از سوره شورى، لیس کمثله شى‏ء و هو السمیع البصیر و آیه 10 از سوره فتح، یدالله فوق ایدیهم، اشاره کرد

لیس کمثله شى‏ء از محکمات قرآن است و معناى آن روشن و واضح است. این آیه مى‏گوید هیچ چیز مانند خدا نیست؛ خداى متعال یک حقیقت بى مانند است. در آیه مى‏گوید دست خدا بالاى دست‏هاست. هر چند این آیه به خداوند، دست نسبت داده است، لکن آیه لیس کمثله شى‏ء این معناى ظاهرى را نفى مى‏کند و با توجه به آن مى‏فهمیم مراد از ((ید)) معناى ظاهرى آن یعنى ((دست)) نیست؛ بلکه مى‏باید معانى کنایى از قبیل قدرت و امثال آن منظور باشد

بنابر این، تفسیر و توضیح آیه یدالله فوق ایدیهم بدون توجه به آیه لیس کمثله شى‏ء خروج از روش صحیح تفسیر است و ممکن است خطا از کار درآید و بر اساس تفسیر غلط، تصویرى ناصحیح و جسمانى از خدا ارائه شود. بنابراین، در تفسیر قرآن باید به این نکته توجه کنیم که آیات را در ارتباط با یکدیگر مورد توجه قرار دهیم و سعى کنیم مضمون آنها را به کمک خود قرآن بفهمیم.

 

 

رعایت اصول و قواعد محاوره عقلایى در فهم قرآن‏

 

 

چهارمین نکته‏اى که مى‏باید در تفسیر قرآن بدان توجه شود رعایت اصول و قواعد محاوره عقلایى در فهم درست از قرآن کریم است. به خصوص آن جا که در باب آیه‏اى، روایت صحیح و تبیین روشنى از پیامبر ص و یا ائمه معصومین ع در دسترس نباشد ضرورت رعایت اصول و قواعد محاوره عقلایى در فهم درست از آیات قرآن مضاعف مى‏گردد

در این مرحله است که نقش بزرگان دین و مفسرین و آشنایان به علوم اهل بیت، که عمر خویش را در فهم معارف قرآن و علوم اهل بیت مصروف داشته‏اند، در فهم صحیح از قرآن و تبیین معارف دین ظاهر مى‏گردد. آنها هستند که بر طبق اصول محاوره عقلایى، عام و خاص‏هاى قرآن را تشخیص مى‏دهند و محدوده معنایى هر یک را مشخص مى‏کنند، مطلق و مقیدها را مى‏شناسند و آیات را با یکدیگر تفسیر مى‏کنند و ناظر بودن آیه‏اى به آیه دیگر را تشخیص مى‏دهند و در مقام تفسیر بدان توجه دارند.

 

 

متناسب بودن فهم مفسران با صلاحیت آنان‏

 

 

نکته دیگرى که در این قسمت باید مورد توجه قرار گیرد اختصاص به فهم قرآن و معارف دین ندارد؛ بلکه در سایر رشته‏ها و تخصص‏هاى گوناگون علمى مورد قبول همگان است و آن، وجود مراتب فهم و متناسب بودن آن با توانایى ذهنى و مقدار کوشش و تلاش و دقت در فهم صحیح است. توضیح این که: در مباحث فقهى یکى از مسائلى که تقریبا همه فقها بدان فتوا مى‏دهند و از وظایف مقلد مى‏شمارند، مساله تقلید از اعلم است

بر این اساس، گفته مى‏شود فقاهت و تخصص در رشته فقه و استنباط احکام از دیگران داراى فهم و مهارتى بیشتر و از شم فقاهت برترى برخوردار است، تقلید کند. البته دیگر مراجع که از نظر قوه استنباط در حد آن فقیه اعلم نیستند نیز فقیه و مجتهد هستند؛ لکن در مراتب بعدى قرار دارند. ناگفته نماند فتواى فقها مبنى بر لزوم تقلید از اعلم نیز برخاسته از یک روش عقلایى است. درست مثل رجوع به پزشک متخصصى که سال‏ها تجربه طبابت دارد و ترجیح آن بر شخصى که امروز مجوز طبابت گرفته است یک روش عقلایى است و عمل بر خلاف این روش مورد مذمت عقلا قرار مى‏گیرد. فهم و تشخیص دقایق معارف قرآن، جز در صلاحیت متخصصان و آشنایان به علوم اهل بیت علیهم السلام، که عمر خویش را در فهم قرآن و معارف دینى صرف کرده‏اند، نمى‏باشد و با توجه به مراتب فهم قرآن و تفسیر این کتاب آسمانى، بدیهى است هر قدر امور و نکات مذکور مورد توجه و دقت بیشتر قرار گیرد از ضریب احتمال خطا در تفسیر آیات الهى کاسته مى‏شود و به فهم صحیح از این کتاب آسمانى نزدیک‏تر مى‏شویم.

 

 

لزوم توجه به قراین کلامى‏

 

 

ششمین لزوم توجه به قراین کلامى و مقامى و شان نزول آیات است. هر چند قرآن کریم براى همه عصرها و نسل‏ها نازل شده است و مخاطب آن مردم همه عصرهایند؛ لکن قراین و شان نزول‏ها و موقعیت‏هاى زمانى و مکانى که آیات کریمه در آن نازل شده است براى مخاطبان اولیه و مردمان عصر نزول قرآن چنان روشن بوده است که جاى هیچ گونه تردید و اختلافى در معنا و تفسیر آن باقى نمى‏مانده است

به علاوه اگر آیه‏اى مبهم مى‏نموده، دسترسى مردم به پیامبر ص چندان مشکل نبوده است. اما امروزه با دور شدن از عصر نزول و امکان مخفى شدن بعضى قراین و شان نزول‏ها، ضرورت و لزوم دقت در فهم صحیح از قرآن اهمیت مضاعف مى‏یابد. از طرف دیگر، اطلاع از معانى حقیقى و لغوى الفاظ به کار رفته در قرآن کریم از مسائلى است که بدون آن، فهم صحیح و تفسیر درست قرآن میسر نیست. ممکن است غفلت از تحول معنایى، که گاه به مرور زمان در یک لغت رخ مى‏دهد، موجب اشتباه و بدفهمى شود

براى مثال، معنا و مفهوم کلمه ((تقیه)) براى همگان روشن است. آنچه در فرهنگ عمومى از این کلمه اراده مى‏شود این است که شخصى عقیده و مذهب خود را مخفى کند و چنان وانمود کند که مخاطب او از عقیده و مذهب واقعى او آگاه نشود. این، در حالى است که معناى لغوى تقیه، پرهیزکارى است و در قرآن و نهج‏البلاغه به همین معنا به کار رفته است. هر چند واژه تقیه در قرآن نیست، لکن واژه ((تقاه))، که مرادف با، تقیه و تقواست در آیه اتقوا الله حق تقاته آمده است. آل عمران، 102

 

 

وجود محسنات کلامى در قرآن کریم‏

 

 

قرآن از فصیح‏ترین و بلیغ‏ترین محسنات کلامى و بیانى برخوردار است و بدیهى است که توجه به نکات مذکور نیز از شرایط اساسى استفاده صحیح و درست از قرآن کریم است. گاه در قرآن کریم چنین است که آیه‏اى حکمى را به صورت عام و کلى بیان مى‏کند و در آیه دیگرى محدوده آن حکم را روشن مى‏کند. یا در آیه‏اى حکمى را به صورت مطلق بیان کرده است و از آیه دیگرى قید و شرط آن استفاده مى‏شود

بیان مطلب از طریق مثال و استفاده از کنایه و استعاره و مجاز و امثال آنها نیز از شیوه‏هایى است که در قرآن به کار رفته است و چون مخاطب قرآن انسان‏ها هستند و شیوه‏هاى مذکور از محسنات کلام انسانى و عقلایى در بیان مقصود محسوب مى‏شود، قرآن نیز از شیوه‏هاى مذکور به زیباترین نوع ممکن در بیان احکام و معارف خود استفاده مى‏کند. بنابراین، شیوه‏هاى به کار رفته در قرآن همان شیوه‏اى است که عقلا در بیان مقاصد خویش به کار مى‏گیرند، با این تفاوت که نوع و کیفیت استفاده از هنرهاى بیانى که در قرآن بکار رفته است از نظر مرتبه و زیبایى و شیوایى، با به کارگیرى محسنات مذکور در کلام آدمى قابل مقایسه نیست

دلیل این امر نیز آن است که قرآن کریم کلام خداى متعال است که به فصیح‏ترین و بلیغ‏ترین بیان پیامبر ص نازل شده و اصول فن فصاحت و بلاغت را به بشر آموخته است. این کتاب، با زیباترین، شیواترین و رساترین بیان مردم را به توحید و هدایت و تکامل و سعادت فرا خوانده است. خلاصه و نتیجه مباحث بخش پایانى این فصل در یک جمله این است: توجه به نکات و محسنات کلامى به کار رفته در قرآن، در کنار نکات قبلى، از شرایط ضرورى فهم آن است که عدم توجه به آنها بى شک بدفهمى و تفسیر نابجا را در پى خواهد داشت.

 

 

فصل سوم: قرآن و تهاجم فرهنگى‏

 

 

متضایف بودن حق و باطل‏

 

 

به موازات سعى در فهم قرآن و عمل به رهنمودهاى آن، هیچ گاه دشمنان و مخالفان قرآن را نباید از نظر دور داشت. تمسک به قرآن و حاکمیت بخشیدن به این کتاب آسمانى جز با شناخت تفکرات انحرافى ضد قرآنى و مقابله با آنها امکان‏پذیر نیست. حق و باطل همچنان که در مقام شناخت متضایفند در مقام عمل نیز متضایفند؛ یعنى همان طور که اگر حق را بشناسید باطل را نیز خواهید شناخت و شناخت باطل نیز شما را کمک مى‏کند تا حق را بشناسید، در مقام عمل نیز حاکمیت بخشیدن به قرآن در جامعه بدون شناخت مخالفان و افکار انحرافى آنان و مقابله با توطئه‏ها و شگردهاى شیطانى آنها در تضعیف فرهنگ دینى مردم ممکن نیست

ما در این زمینه ابتدا سخن حضرت على علیه‏السلام در نهج‏البلاغه را مورد توجه قرار مى‏دهیم آن گاه با بیان راه کارهاى مخالفان قرآن در منحرف کردن افکار جامعه، برآنیم تا با بیان شبهات ملحدین، ذهن عموم مردم و به خصوص طبقه جوان و تحصیل کرده جامعه را با ترفندهاى شیطانى دشمنان آشنا کنیم

شناخت دشمنان و مخالفان قرآن و فرهنگ دینى از چنان اهمیت و حساسیتى برخوردار است که حضرت على ع مى‏فرماید: و اعلموا انکم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى ترکه و لن تاخذوا بمیثاق الکتاب حتى تعرفوا الذى نقضه و لن تمسکوا به حتى تعرفوا الذى نبذه فالتمسوا ذلک من عند اهله فانهم عیش العلم و موت الجهل  خطبه 147

بدانید شما هرگز راه هدایت را نمى‏شناسید و در آن راه قرار نمى‏گیرید مگر آن که کسانى که هدایت الهى را رها کرده‏اند بشناسید و هرگز به پیمان الهى که همچنان قرآن کریم است پاى بند نمى‏شوید مگر آن که پیمان شکنان رإ؛ثث* بشناسید و هرگز از متمسکان به حبل المتین الهى و پیروان واقعى قرآن محسوب نمى‏شوید مگر آن که کسانى که قرآن را کنار گذاشتند و به این کتاب الهى قرآن پشت کردند، بشناسید. آن گاه مى‏فرماید: تفسیر و معارف قرآن را از اهل قرآن (اهل بیت) بگیرید؛ زیرا آنها هستند که علوم و معارف الهى را زنده مى‏کنند و جهل و نادانى را مى‏میرانند.
این بیان روشنگرانه حضرت على ع مبنى بر لزوم دشمن‏شناسى و آشنایى با افکار انحرافى و ضرورت معرفى منحرفان، وظیفه عالمان دینى و مبلغان علوم و معارف الهى را مضاعف مى‏کند؛ زیرا زدودن افکار انحرافى و شبهات ملحدان از افکار مردم به خصوص جوانانى که از نظر علوم و معارف دینى از بنیه علمى کافى برخوردار نیستند، از کارهاى زیر بنایى تبلیغ و حاکمیت بخشیدن به فرهنگ قرآنى و دینى است و بدون آن نمى‏توان انتظار نتیجه مطلوب و بایسته داشت

براى روشن شدن این مطلب، بحث را در سه بخش شبهات، شگردها و انگیزه‏هاى مخالفان از طرح شبهات پى مى‏گیریم. هر چند قرآن بزرگ‏ترین نعمتى است که خداى متعال به بندگانش عطا فرموده و هر چند خود، ضمانت حفظ آن را از دستبرد شیاطین و تحریف انسان‏هاى شیطان صفت بر عهده گرفته است؛ لکن این تمام داستان نیست

شیطان، این قسم خورده فرزندان آدم، نیز در هر زمان، متناسب با شرایط و روحیات حاکم بر کسانى که از نظر موقعیت‏هاى اجتماعى قادر به تاثیر گذارى بر اذهان مردم هستند، شبهه‏اى در راستاى هواهاى نفسانى آنان بر ایشان القا مى‏کند تا از طریق آنها عموم مردم را به دنبال خود بکشد و از قرآن و دین منحرف نماید

از آن جا که قرآن بزرگ‏ترین وسیله نجات و هدایت و سعادت انسان‏هاست، همه آرزو و هدف شیطان جدا کردن مردم از قرآن و دین است. یکى از کارهاى شیطان در این راه، ترغیب و وسوسه انسان‏هایى است که مى‏توانند با القاى شبهات پیرامون دین و قرآن، در ایمان و اعتقاد مردم خلل وارد کنند.
فعالیت شیطان و شیطان صفتان در مبارزه با قرآن کریم از همان ابتداى نزول قرآن وجود داشته است. این فعالیت‏ها از سفارش به پنبه در گوش قرار دادن و ممانعت از شنیدن آیات الهى و تهمت و افترا زدن بر پیامبر شروع شد و امروزه نیز به اشکال دیگرى ادامه دارد و از این پس نیز ادامه خواهد داشت

در این زمینه از ذکر جزئیات نحوه مقابله با قرآن در طول تاریخ صرف نظر مى‏کنیم و براى پرهیز از اطناب بحث، با ذکر برخى از شبهه‏هایى که امروزه در سطح جامعه براى تضعیف فرهنگ دینى و عقاید مذهبى مردم و جوانان مطرح مى‏شود، سعى مى‏کنیم تا اذهان خوانندگان و جوانان را روشن کنیم تا با آگاهى از این ترفندهاى شیطانى بتوانند با تهاجم فرهنگى دشمنان مقابله کنند.
آن گاه که شیاطین در مبارزه با قرآن، از نابودى و از بین بردن آن مایوس شدند، تصمیم گرفتند مردم را از آشنایى با محتواى آن محروم کنند. مخالفان قرآن در طول چندین قرن در میان مسلمانان و به خصوص در میان شیعیان چنین تبلیغ مى‏کردند که ما نباید از قرآن چندان انتظار داشته باشیم؛ زیرا قرآن براى ما قابل فهم نیست و ما از باطن قرآن مطلع نیستیم، بنابر این نمى‏توان به ظاهر قرآن استناد کرد

آنها با القاى این فکر که ما قادر بر فهم قرآن نیستیم سعى مى‏کردند مردم را از استفاده از قرآن محروم کنند و در نتیجه قرآن را از متن زندگى مسلمانان بیرون کنند. در این بین هر چند احترام ظاهرى به قرآن در شکل قرائت و بوسیدن و مقدس و محترم شمردن آن در میان مسلمانان رایج بود؛ لکن آنچه هدف دشمنان و مخالفان قرآن است محروم کردن مردم از محتواى قرآن و عمل به رهنمودهاى این کتاب آسمانى است

امروزه مدعیان روشن فکرى که از علوم و معارف اسلامى بهره چندانى ندارند گمراه کننده‏ترین شبهه‏ها و ترفندهاى شیطانى را که از قرن‏ها پیش در مغرب زمین در باب کتاب‏هاى تحریف شده ادیان دیگر مطرح بوده است با نام افکار نو در مجامع فرهنگى و علمى جامعه مطرح مى‏کنند و طبقه در حال تحصیل و تشنه دانش و آگاهى را که از مبانى افکار باطل و تخیلات شیطانى آنها بى اطلاع هستند تحت تاثیر قرار داده، به گمان خود پایه اعتقادى آنها را سست مى‏کنند

غافل از آن که مردم مسلمان و به خصوص جوانان در حال تحصیل و فرهیختگان تیز هوش مسلمان، به بطلان افکار بى بنیان و عاریتى و دور از منطق و عقل آنان پى خواهند برد. عقاید و افکار و اندیشه‏هاى مردم مسلمان و فرهیختگان دین باور مبتنى بر عقل و منطق و برگرفته از علوم پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم‏السلام است و از آبشخور وحى سرچشمه مى‏گیرد و هر گاه مسلمانى در زمینه‏هاى فکرى و اعتقادى با افکار انحرافى مواجه مى‏شود در صدد برمى آید تا آن را با عالمان و متخصصان علوم و معارف دینى در میان بگذارد تا جواب صحیح و منطقى دریافت کند.
شبهه دست نیافتنى بودن حقیقت دین‏

 

 

شبهه  دست نیافتنى بودن حقیقت دین با انگیزه‏هایى بسیار شیطانى طرح گردیده و آثارى بس ویران‏گر دارد. این شبهه در مورد فهم قرآن کریم به اشکال گوناگون و در سطوح مختلف مطرح مى‏شود. گاه این گفته مى‏شود که بعضى از آیات قرآن کریم تفسیرهاى مختلف دارد و مفسرین در تفسیر و تبیین آنها اتفاق نظر ندارند و ما هر قدر هم تحقیق کنیم تا نظرى صایب که بیانگر سخن واقعى قرآن باشد، به دست آوریم، در نهایت تنها تفسیر و نظر یکى از مفسران را خواهیم پذیرفت که طبیعتا دیگر مفسران آن را نظر قرآن نمى‏دانند

بنابراین، دست‏یابى به سخن واقعى قرآن میسر نیست. طبیعى است القا کنندگان این شبهه در صددند تا با القاى تفکر مذکور کسانى را که از قوت فکر و اندیشه‏اى توانا برخوردار نیستند و قدرت تحلیل و پاسخ گویى و مطالعه کافى در معارف دینى ندارند دچار تردید کنند. آنها بر اساس پندارهاى غلط فکر مى‏کنند بنیان‏هاى فکرى و اعتقادى مسلمانان بر اساس تقلید کورکورانه استوار شده است که با این تخیل آفرینى‏ها ویران شود. آنان چون خوب مى‏دانند آن گاه که فکر و عقل و منطق مطرح شود تنها قرآن و معارف این کتاب الهى است که مورد تصدیق عقل و منطق صحیح قرار مى‏گیرد و هر انسان حق طلب با صدق دل آن را مى‏پذیرد، سعى کردند شبهه مذکور را به صورتى عمیق‏تر مطرح کنند تا به زعم خود ضربه‏اى عمیق‏تر به تفکر دینى زده باشند. غافل از آن که اندیشه‏ورزان تیزهوش مسلمان با تحلیل تفکر آنان، به پیامدها و لوازم باطل این نوع تفکر، که سرانجامى جز فرو غلطیدن در ورطه شکاکیت ندارد، پى خواهند برد.
به هر حال از طرح شبهه مذکور به شکلى که بیان شد چنین بر مى‏آید که طرح کنندگان شبهه معتقدند قرآن کریم داراى واقعیاتى ثابت است ولى چون مفسران در تفسیر قرآن اتفاق نظر ندارند، دست ما از سخن واقعى قرآن کوتاه است. بنابراین استفاده از قرآن ممکن نیست و باید آن را کنار گذاشت

لکن وقتى با آیات صریح و روشن قرآن روبه‏رو مى‏شوند و نمى‏توانند خدشه‏اى در ظهور و معناى روشن آنها وارد کنند و خود را در برابر منطق و عقل و محکمات قرآن عاجز مى‏بینند پاى فراتر نهاده، شبهه را به گونه‏اى دیگر مطرح مى‏کنند. آنان براى دست یابى به هدف خود، که بى اعتبار کردن قرآن و اعتقادات و ارزش‏هاى دینى است، از سخن قبلى خود مبنى بر عدم امکان فهم قرآن و معارف دینى، کاملا تغییر موضع داده، درست در نقطه مقابل قرار مى‏گیرند

آنها در موضع قبلى خود با قبول معنایى ذاتى و واقعى براى سخن قرآن و معارف دینى آنها را وراى دسترسى انسان مى‏دانستند؛ اما در این موضع جدید، قرآن و آموزه‏هاى دینى را تهى از واقعیت دانسته، معارف و دستورات دینى را برداشت‏هاى ذهنى افراد از آیات تلقى مى‏کنند و مى‏گویند نه تنها قرآن، بلکه همه کتاب‏هاى آسمانى چنان نازل شده‏اند که مى‏توانند به گونه‏هاى مختلفى تفسیر شوند و همه آن تفاسیر مختلف و برداشت‏هاى متفاوت درست و صحیح باشند

اگر سوال شود، حتى در صورتى که آن تفاسیر و برداشت‏ها در حد تضاد با یکدیگر اختلاف داشته باشند، آنان در پاسخ خواهند گفت، اختلاف برداشت‏ها ولو در حد تضاد و تناقض ایجاد و مشکل نمى‏کند؛ زیرا اصلا قرآن و دین واقعیتى را بیان نکرده است. بلکه تنها الفاظ و قالب‏هایى تهى به اسم وحى الهى بر پیامبر القا شده و هر کس با مراجعه به آنها مطلبى در ذهنش تداعى مى‏شود!!

آنچه تداعى مى‏شود فهم خود انسان است و چون انسان‏ها داراى ذهنیت‏هاى متفاوتند در نتیجه فهم‏ها متفاوت است. دین همان فهم‏هاى متفاوت انسان‏ها از الفاظ و آیات قرآن و آموزه‏هاى دینى است و چون قرآن و آموزه‏هاى دینى بیانگر هیچ واقعیتى نیست، فهم‏هاى متفاوت از آنها نیز قابل تصدیق و تکذیب نیست. همه فهم‏ها بر حق، و محکوم به صحت و درستى است؛ زیرا قرآن حقایق ثابتى که تنها یکى از فهم‏ها و تفسیرها با آن مطابق باشد، بیان نمى‏کند.
تخیل پردازان نظریه  صراطهاى مستقیم یا قرائت‏هاى مختلف از دین از این نیز پاى فراتر نهاده، براى ضربه زدن به ریشه و اساس دین، یعنى وحى، مى‏گویند نه تنها بشر از قرآن و وحى الهى حقیقت ثابتى را درک نمى‏کند و هر کس ذهنیت خودش را با نام وحى، بیان و تفسیر مى‏کند؛ بلکه پیامبر ص نیز به خاطر دارا بودن ویژگى بشرى، فهم و درک و برداشت خود را به اسم وحى براى مردم بیان کرده است

بنابراین، فهم پیامبر ص نیز یک فهم شخصى و متناسب با ذهنیت و شرایط خاص زمانى و مکانى او بوده است که به صورت الفاظ و آیات بیان کرده است. بنابراین نمى‏توان قرآن را کلام خدا و وحى الهى دانست؛ بلکه باید گفت قرآن کلام پیامبر ص است. پس با آیاتى از این قبیل چه باید کرد: و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى  النجم، 3، 4  پیامبر هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید، آنچه مى‏گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده است، نیست. یا: تنزیل من رب العالمین، و لو تقول علینا بعض الاقاویل، لاخذنا منه بالیمین، ثم لقطعنا منه الوتین حاقه، 43 46  قرآن کلامى است که از پروردگار جهان نازل شده است و اگر او سخن دروغ بر ما مى‏بست ما او را با قدرت مى‏گرفتیم سپس رگ قلبش را قطع مى‏کردیم. طرفداران این نظریه در پاسخ مى‏گویند این مضامین نیز برداشت و فهم خود پیامبر ص و بیانگر احساسات اوست

بدیهى است چنین نظریه‏اى سرانجامى جز فرو رفتن در ورطه شکاکیت و انکار واقعیت و نادیده گرفتن عقل و منطق و بازى کردن با الفاظ ندارد؛ القا کنندگان این تفکر، در مقابل روشن‏ترین معانى و واضح‏ترین مفاهیم خواهند گفت این احساس و برداشت شماست و حاکى از هیچ واقعیتى جز ذهنیات شخص شما نیست، بنابراین براى خودتان خوب و محترم است ولى براى دیگران ارزش و اعتبارى ندارد! به هر حال به نظر مى‏رسد ترویج چنین نگرشى نسبت به دین و قرآن، از پیشرفته‏ترین شگردها و دام‏هاى شیطانى باشد که تاکنون براى اغوا و فریب فرزندان حضرت آدم علیه‏السلام تدارک دیده شده است.

 

 

تلقین و تکرار؛ سلاح مهم شیاطین‏

 

 

یکى از راه کارهاى شیاطین براى اغواى انسان‏ها اصرار و مقاومت آنان بر وسوسه آدمیان و نفوذ در ذهن و عقل آنهاست. به همین دلیل، قرآن آنها را به لقب وسواس و خناس یاد مى‏کند و مردم را راهنمایى مى‏کند که از شر شیاطین انس و جن به خدا پناه ببرند؛ زیرا شیاطین با خواندن دمادم و القاى تخیلات بر قلب انسان درصددند تا ذهن و عقل انسان‏ها را در سیطره خود قرار دهند و افکار او را در سراشیب سقوط و گمراهى جهت بخشند

شیاطین و انسان‏هاى شیطان صفت خود مى‏دانند که براى جاى دادن تخیلات شیطانى در اذهان مردم خداپرست باید آن قدر بگویند و بنویسند و تکرار کنند تا اذهان را با تخیلات باطل خود مانوس نموده، به تدریج در فکر و عقل آنها نفوذ کنند. خود آنان مى‏گویند آن قدر باید گفت و نوشت و تکرار کرد تا مردم را دچار شک و تردید نمود. آنان با الهام گرفتن از ابلیس، در درجه اول در صدد اغوا و منحرف کردن طبقه تحصیل کرده و در حال تحصیل‏اند؛ زیرا گمان مى‏کنند با فریب آنها، بهتر مى‏توانند عموم مردم را منحرف کنند

غافل از آن که خداى متعال مشعل‏هاى فروزانى براى هدایت مسلمانان و شیعیان قرار داده و مردم مسلمان به لطف الهى و با الهام از علوم و معارف آنان به شگردهاى شیطانى دشمنان پى خواهند برد و روز به روز در پیروى از قرآن پایدارتر و استوارتر مى‏گردند.

 

 

استناد به متشابهات؛ شگردى دیگر در مقابله با قرآن‏

 

 

یکى از مقامات پیامبر ص و ائمه معصومین ع مقام تفسیر و تبیین وحى الهى است؛ چون قرآن داراى محکمات و متشابهات است. بنابراین طبق حکم عقل و روش عقلا مبنى بر لزوم رجوع عالم به جاهل، براى فهم قرآن و معارف دین راهى جز رجوع به آورنده این کتاب الهى و ائمه معصومین علیهم‏السلام و دانش آموختگان مکتب آنها نیست

لکن چنین نیست که همه انسان‏ها از روش عقلایى تبعیت کنند و یا خود را پاى بند عقل و اصول منطقى فهم و تفهیم و تفهم بدانند. کسانى وجود دارند که تنها در پى گمراه کردن مردمند و هدفشان جز ایجاد شبهه و فتنه در جامعه نیست. قرآن نیز این معنا را پیش بینى کرده است: و هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فى العلم یقولون امنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولوا الباب آل عمران، 7

 این آیه، قرآن کریم را به دو بخش محکمات و متشابهات تقسیم کرده است و از محکمات به  ام الکتاب یاد کرده است. بخشى از قرآن، آیات محکمند که نسبت به بخش دوم، یعنى متشابهات، جنبه مادر و ریشه و اصل دارند.
محکمات قرآن عبارت از آیاتى است که معانى آنها روشن است و معارف آنها قابل تردید نیست. این آیات، اصول و امهات معارف قرآن را تشکیل مى‏دهند

معیار و ملاک درستى و نادرستى  معارف دینى محکمات و امهات قرآن است. در مقابل، آیاتى هستند که بدون کمک گرفتن از محکمات قابل فهم نیستند و چنان نیست که همگان به عمق معناى آنها پى ببرند. از این بخش از آیات قرآن به متشابهات تعبیر مى‏شود. قرآن مردم را از تبعیت متشابهات بدون توجه به محکمات و تفسیر و تبیین پیامبر ص و ائمه معصومین علیهم‏السلام منع کرده است

قرآن کریم تبعیت از متشابهات را نشانه انحراف دل مى‏داند و مى‏فرماید کسانى که متشابهات قرآن را ملاک فکر و فهم و اعتقادات خود قرار مى‏دهند در پى فتنه و تاویل و تحریف قرآن هستند. به بیان قرآن، تاویل و تفسیر آیات متشابه را جز خدا و راسخین در علم و ائمه معصومین علیهم‏السلام نمى‏دانند. راسخین در علم کسانى هستند که با دل و جان بندگى خدا را پذیرفته‏اند و مى‏گویند ما به قرآن ایمان آورده‏ایم؛ چه محکمات و چه متشابهاتش، همه از سوى پروردگار است.

 

 

حکمت وجود متشابهات در قرآن‏

 

 

ذهن ما انسان‏هاى عادى تابع عوامل طبیعى است. انسان‏هاى عادى هنگامى که از مادر متولد مى‏شوند از طریق حواس ابتدا با محسوسات آشنا مى‏شوند و در آغاز، فهم و ادراک آنها در محدوده محسوسات و مادیات شکل مى‏گیرد؛ لکن به تدریج قواى فکرى انسان رشد مى‏کند و کم کم قدرت تجرید پیدا مى‏کند و در نتیجه قدرت درک مطالب مافوق مادى براى او حاصل مى‏شود

هر قدر عقل انسان از رشد و قدرت تجرید بیشترى برخوردار شود و از فضاى ماده و مادیات فراتر رود به همان میزان حقایق ماوراى طبیعى را بهتر درک مى‏کند و چون همه انسان‏ها از نظر رشد عقلى در سطح یکسانى نیستند از نظر ادراک امور نامحسوس نیز یکسان نمى‏باشند. کم نیستند انسان‏هایى که ده‏ها سال از عمرشان مى‏گذرد، اما فهم و درک آنها در همان حد فهم و درک اطفال هفت، هشت ساله باقى مانده است و بعد از گذشت عمرى، هنوز ممکن است خدا و مجردات را زمانى و مکانى تصور کنند؛

زیرا فهم و استعداد آنها و قدرت تعقل و توانایى ذهنى آنان هم چنان در محدوده مادیات باقى مانده است، در حالى که اساس دین، ایمان به غیب است؛ یعنى ایمان به حقایق مجرد و غیر مادى. قرآن مى‏فرماید: ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین الذین یومنون بالغیب -بقره، 2 آن قرآن بى‏شک هدایت‏گر پرهیزکاران؛ یعنى کسانى که ایمان به غیب مى‏آورند، مى‏باشد.
بنابراین اساس ایمان این است که انسان به حقایقى غیر از محسوسات ایمان بیاورد و به آنها اعتقاد داشته باشد. اما حقیقت و کنه آن حقایق چیست، مطلبى است که فهم آن جز با الهام‏هاى الهى که بر دل انبیا و ائمه معصومین علیهم‏السلام وارد مى‏شود قابل درک نیست. ما انسان‏هاى متعارف براى درک شمه‏اى از امور و حقایق ماوراى طبیعى راهى جز تقویت قواى عقلانى خود و گذر تدریجى از محسوسات به مجردات و امور ماوراى طبیعت نداریم

از طرف دیگر، الفاظى که در حوزه مجردات به کار مى‏رود، غالبا در ابتدا براى معانى محسوس وضع شده است؛ ید الله فوق ایدیهم؛ دست خدا بالاى دستان آنهاست، یا: و هو العلى العظیم؛ خدا بالا و بزرگ است. واژه‏هاى فوق، على، عالى و علو، همه به معناى بالا است در مقابل سافل و پایین. بدیهى است انسان در ابتدا از این واژه‏ها معنایى فراتر از معناى حسى درک نمى‏کند؛ مثلا انسان سر خود را ملاک بالا بودن قرار مى‏دهد و هر چه از محاذات سر به طرف آسمان قرار گرفته باشد آن را  بالا مى‏داند و براى معناى  پایین پاى خویش را ملاک قرار مى‏دهد و آنچه از آن فروتر باشد پایین مى‏داند

به همین لحاظ است که مى‏گوید آسمان بالا و زمین پایین است. لکن با ورود به زندگى اجتماعى، به تدریج از این مانى حسى، پاى فراتر نهاده، معناى غیر حسى و انتزاعى آنها را درک مى‏کند؛ یعنى آن گاه که گفته مى‏شود فلان شخص مقامش بالاست یا بالاتر رفته است، دیگر انسان از این واژه آن معناى حسى بالاتر از سر بودن را نمى‏فهمد و از پایین آمدن مقام، آن معناى حسى برایش تداعى نمى‏شود.
بدیهى است در این گونه کاربردها معنایى که منظور مى‏شود از لوازم مادى و محسوس، تجرید شده است. آن گاه که گفته مى‏شود  کسى که همه هستى را با یک اراده مى‏آفریند مقامش بسیار عالى است آن علوى که به پروردگار نسبت داده مى‏شود بى نهایت فراتر از آن علوى است که به یک رئیس نسبت به زیر دستانش اطلاق مى‏شود. و فاصله بین این دو، فاصله بین صفر تا بى نهایت و فاصله بین حقیقت و مجاز است؛ زیرا هر علو و مقام اعتبارى، عاریتى و از بین رفتنى است، به جز علو حقیقى که شایسته خداوند جهان آفرین و از آن اوست. اوست که
امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون. بنابراین وقتى قرآن مى‏گوید هو العلى العظیم؛ نه علو یس، 82.  بقره، 255  

خداوند علو مادى و محسوس است، نه از عظیم و بزرگ بودنش معناى مادى و محسوس منظور است. اما این که حقیقت علو و بزرگى خدا چیست، مساله‏اى که عقل بشر بدان نمى‏رسد. البته در بسیارى از موارد لفظ دیگرى هم غیر از الفاظى که براى معانى محسوس به کار مى‏رود وجود ندارد و به ناچار همین الفاظ براى اشاره به معانى مجرد به کار مى‏رود؛ مثلا مى‏گوید خدا بالا و بزرگ است. بالا همان لفظى است که براى بالایى سقف نسبت به کف به کار مى‏رود و بزرگ همان لفظى است که درباره کوه دماوند به کار مى‏رود؛ لکن آن گاه که این الفاظ درباره خدا به کار مى‏رود از معانى محسوس خود تجرید مى‏شود؛ البته باز چنان نیست که با تجرید نیز بتوان به حقیقت آن رسید.
گفته مى‏شود الفاظ و معانى اى که نزدیک شدن به حقیقت آنها از طریق مذکور صورت مى‏گیرد از یک نوع تشابه برخوردارند که مى‏تواند باعث ابهام و مغالطه شود. آن کس که هنوز نتوانسته معانى مذکور را از شوائب و لوازم حسى تجرید کند وقتى گفته مى‏شود خدا بالاست گمان مى‏کند خدا بالاى آسمان‏هاست، در حالى که خدا جسم نیست تا مکان براى او تصور شود:
اینما تولوا فثم وجه الله بقره، 115  . اما او بیش از آن نمى‏فهمد

البته تکلیفى‏ هم بیش از آنچه مى‏فهمد ندارد؛ چون بیش از آن قدرت ندارد. آن کسى که از این مرحله گذشته و داراى قدرت فهم بیشترى شده است و معانى اعتبارى را نیز درک مى‏کند، وقتى گفته مى‏شود ان الله على عظیم،  فکر مى‏کند بالایى و علو خدا نیز مثل علو و بالا بودن مرتبه رئیس نسبت به زیر دستان است؛ اما این معنا کجا و علو خدا کجا؟ آن کسى که عمر خویش را در راه تحصیل علم و دانش و حکمت و درک معانى مجرد سپرى کرده است معنایى بس فراتر از معانى مذکور، از علو و بالایى درک مى‏کند و مى‏گوید خدا نسبت به ماسواى خود علو وجود دارد.
همه مخلوقات وجود دارند و خدا نیز وجود دارد، اما وجود خداى تبارک و تعالى از نظر علو مرتبه وجودى با موجودات دیگر قابل قیاس نیست، اما باز این که حقیقت آن علو و بالایى و بلندى مرتبه وجودى چیست، مطلبى است که هر کس به قدر فهمش مى‏تواند بدان نزدیک شود. هر چند درک کنه آن براى کسى میسر نمى‏شود

اکنون با توجه به توضیح مذکور مى‏گوییم، وقتى خدا بخواهد براى ما انسان‏ها درباره امورى که بالاتر از فهم عادى ماست سخن بگوید، باید الفاظى به کار گیرد که ما با تامل در آنها به قدر فهممان آن را درک کنیم، هر چند ادراک کنه آن معانى بالاتر از فهم ماست. در چنین مواردى چاره‏اى جز به کارگیرى الفاظ متشابه نیست. بنابراین آیاتى که بیانگر امور ماوراى طبیعى و فراتر از فهم انسان‏هاى عادى است، خواه ناخواه، مرتبه‏اى از تشابه را خواهد داشت، و باید به کمک محکمات به حقیقت آنها راهنمایى و نزدیک شد

مثلا آن گاه که قرآن مى‏گوید هو العلى العظیم، و ما حقیقت و کنه علو مرتبه وجودى، و حقیقت عظمت خدا را درک نمى‏کنیم و باید آن را به وسیله محکمات قرآن، مانند لیس کمثله شى‏ء، تفسیر کنیم تا دچار بدفهمى و تفسیر نابجا نشویم. آیه اول مى‏گوید خدا بالا و بزرگ است و در آیه دوم مى‏گوید توجه داشته باشید خدا مانند و مثل ندارد؛ یعنى هر نوع علو مرتبه و بزرگى براى خدا تصور کنید علو و بزرگى خدا را درک نکرده‏اید؛ زیرا خدا از آن بالاتر است.
در باب صفات خدا نیز امر بدین منوال است. آن گاه که گفته مى‏شود خدا عالم است، خدا قدرت دارد، بدیهى است حقیقت علم در مورد خداوند، فراتر و غیر از آن معنایى است که درباره انسان با ادراک صورت‏هاى ذهنى در ذهن حاصل مى‏شود. اما حقیقت علم یا قدرت خدا چیست، و به طور کلى حقیقت اوصاف خدا چیست، مطلبى است که جز براى خدا که ذاتش عین علم و عین حیات و قدرت است قابل فهم نیست

خداى متعال نیز براى راهنمایى بشر به خود و اوصاف خداوندى‏اش همین الفاظى که بشر ابتدا از آن معانى محسوس را درک مى‏کند به کار گرفته است تا بشر از آن معارف بلند، هر چند به قدرى اندک، بى بهره نماند. بنابراین وجود آیات متشابه در قرآن از حکمت‏هاى الهى است که کاملا بسته مى‏شود. اما استفاده از متشابهات و تفسیر و تبیین آنها چنان که قبلا بدان اشاره شد مطلبى است که باید به کمک محکمات صورت گیرد؛ لکن چنان نیست که همه افراد و کسانى که در صدد فهم قرآن و معارف آن بر مى‏آیند مسیر منطقى و عقلایى و طبیعى مذکور را براى فهم معارف الهى برگزینند

در آیه مورد بحث، خداوند به وجود آیات متشابه و محکم در قرآن اشاره مى‏کند و مى‏فرماید کسانى که فى قلوبهم زیغ آل عمران، 7 ؛ از نظر روحى‏ داراى گرفتگى روحى و قلبى هستند و به کج فکرى و کج اندیشى مبتلا شده‏اند و به تعبیر دیگر فى قلوبهم مرض بقره، 10  ؛ قلب و روح آنها بیمار است، آیات متشابه را ملاک فکر و عمل خود قرار مى‏دهند، و بدون توجه به آیات محکم قرآن متشابهات را بر معانى محسوس حمل مى‏کنند و زمینه گمراهى خود و دیگران را فراهم مى‏کنند.

 

 

تحریف کنندگان معارف دین از دیدگاه على علیه‏السلام‏

 

 

امام على علیه‏السلام کسانى را که در صدد تحریف حقایق دین و افساد فرهنگ دینى مردم هستند، جاهلان عالم نما مى‏خواند. حضرت مى‏فرمایند: و آخر قد تسمى عالما لیس به نهج‏البلاغه، خطبه 86؛ در مقابل پیروان راستین‏  قرآن، گروه دیگرى هستند که گاه در میان جامعه عالم و دانشمند تلقى مى‏شوند، در حالى که از علم بهره‏اى ندارند. اینان با سوء استفاده از عناوین عاریتى و بدون واقعیت، مردم را گم‏راه مى‏کنند

ممکن است این سوال براى خوانندگان مطرح شود که پس آنچه اینان با نام مطالب علمى و دینى بیان مى‏کنند، چیست؟ آنان که خود، سخنان خویش را فهم و برداشت از دین و قرآن بیان مى‏کنند. حضرت على علیه‏السلام در جواب مى‏فرمایند: فاقتبس جهائل من جهال همان.  ؛ اینان آنچه را با نام مطالب علمى و برداشت‏هاى خود از دین بیان مى‏کنند و به بهانه قرائت‏هاى مختلف از دین در صدد تحمیل عقاید باطل به دین بر مى‏آیند جهالت‏هایى است که از انسان‏هاى جاهل و نادان دیگرى گرفته‏اند و به اسم معارف دینى و مطالب علمى بیان مى‏کنند

شاید شما تعجب کنید که چگونه ممکن است کسانى جهل و نادانى را از دیگرى اقتباس کنند! اقتباس جهل و نادانى از دیگرى یعنى چه؟! براى آن که به اعجاز کلام حضرت واقف شویم و بر مسوولیت خود نسبت به روشنگرى در مقابل منحرفان از حق بیش از پیش واقف گردیم، به نمونه‏اى از اقتباس جاهل‏هاى عالم‏نما از جهالت‏ها و نادانى‏هاى دیگران، که امروزه با نام ره آوردهاى علمى بیان مى‏شود، اشاره مى‏کنیم.
امروزه در غرب این تفکر فلسفى رواج دارد که حصول علم براى انسان غیر ممکن است و بشر باید در همه چیز شک داشته باشد و هرگز به مطلبى یقین پیدا نکند. طرفداران این تفکر معتقدند اگر کسى بگوید من به مطلبى یقین دارم نشانه نفهمى و حماقت اوست، زیرا علم به چیزى ممکن نیست. آنان با افتخار به این شک و جهل خویش مى‏گویند علامت علم و دانش و خردمندى این است که انسان به هیچ مطلبى اعم از دینى و غیر دینى علم و یقین پیدا نکند

چنین سخنان سخیفى از حدود یکصد سال پیش در میان اروپاییان مطرح شده و قبل از آن نیز مبناى فکرى شکاکان بوده است. امروزه در جامعه ما نیز کسانى با مبنا قرار دادن سخنان جاهلانه آنها در صددند تا با تشکیک در معتقدات دینى مردم، به بهانه این که ما در هیچ زمینه‏اى نمى‏توانیم معرفت یقینى پیدا کنیم، آنها را در اعتقادات دینى خود سست کنند و به مقاصد و هواهاى نفسانى خود جامه عمل بپوشانند. جالب آن که آنها این سخنان را به اسم مطالب علمى بیان مى‏کنند و انتظار دارند مردم فهیم و نکته سنج ما آنها را بپذیرند.
حضرت على علیه‏السلام به وجود چنین انسان‏هاى شیطان صفت در طول تاریخ اشاره مى‏کنند و مى‏فرمایند:
فاقتبس جهائل من جهال و اضالیل من ضلال -نهج‏البلاغه، خطبه 86. آنان از یک دسته گمراه و نادان مطالب جهالت‏آمیزى اقتباس مى‏کنند و آنها را به اسم سخنان علمى بیان مى‏کنند. سخن علمى آنها این است که در همه چیز باید شک کرد و بشر نباید به چیزى علم و یقین پیدا کند! در امور دینى هر کس هر چه مى‏فهمد، همان حق است! زیرا اصلا حق و باطل وجود ندارد! هیچ ملاکى براى حق و باطل، جز فهم شخصى هر کس وجود ندارد! و نصب للناس اشراکا من حبائل غرور و قول زور نهج‏البلاغه، خطبه 86. این دسته گمراه و نادان و این جاهلان عالم نما دام‏هایى از ریسمان‏هاى فریب و گفتار دروغ براى مردم گسترانیده‏اند و آنها را با گفتار و اعمال نادرست خود فریب مى‏دهند.
قد حمل الکتاب على آرائه  اینان قرآن کریم را به راى خویش تفسیر و آیات آن را بر اندیشه‏هاى خود حمل مى‏کنند و حق را بر طبق خواهش‏ها و امیال نفسانى خود قرار مى‏دهند. آن گاه حضرت شیوه‏هاى تبلیغاتى این افراد را مورد توجه قرار مى‏دهند و مى‏فرمایند آنها براى جلب توجه مردم و جذب دیگران، مردم را از گناهان کبیره و پیامدهاى سوء اعمال و رفتارشان ایمن مى‏گردانند و هیبت و عظمت گناهان کبیره را در نظر مردم مى‏شکنند و مردم را به انجام آنهإ؛ تشویق مى‏کنند و ارتکاب جرایم و معاصى را در نظر مردم بى اهمیت و آسان جلوه مى‏دهند

اینان در واقع با این حرمت‏شکنى‏ها غیرت دینى و خداترسى را در مردم تضعیف مى‏کنند. حضرت مى‏فرمایند این افراد در بحث و گفتگو چنین اظهار مى‏کنند که ما از ارتکاب شبهات بر حذر هستیم و از گفتن سخنان و احکام مشکوک و مشتبه خوددارى مى‏کنیم؛ در حالى که چون از احکام و موازین شرع و دین بى اطلاعند، در گرداب شبهات گرفتارند. در مقام سخن، چنین اظهار مى‏کنند که ما از بدعت‏ها و احکام خلاف دین کناره مى‏گیریم، و حال آن که در میان بدعت‏ها آرمیده‏اند و هر سخنى که در باب دین مبتنى بر راى خویش مى‏گویند، بدعت است

چنین انسان‏هایى هر چند به صورت انسانند لکن قلب و روح آنها قلب و روح حیوان است؛ چرا که باب هدایت را نمى‏شناسند تا هدایت شوند و باب گمراهى و ضلالت را نیز نمى‏شناسند تا از آن بپرهیزند. این افراد مرده‏هایى در میان زنده‏ها هستند.
آن گاه حضرت مردم را مورد خطاب قرار مى‏دهند و مى‏فرمایند بعد از روشن شدن حق و باطل و شناختن طرفداران هر یک، و در حالى که پرچم‏هاى حق برپاست و نشانه‏هاى آن آشکار و هویداست به کجا مى‏روید؟!

چرا در حالى که صراط مستقیم هدایت و عترت پیامبر ص در میان شماست و مى‏توانید از انوار هدایت ائمه علیهم‏السلام بهره‏مند شوید، خود را از علوم اهل بیت محروم کرده و حیران و سرگردانید؟ قرآن کریم با بیانى بسیار شدیدتر از بیان حضرت على علیه‏السلام از این جاهلان عالم‏نما نام مى‏برد و مردم را از فریب کارى آنها برحذر مى‏دارد و مى‏فرماید: و کذلک جعلنا لکل نبى عدوا شیاطین الانس و الجن یوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا و لو شاء ربک ما فعلوه فذرهم و ما یفترون  انعام112

و بدین گونه براى هر پیامبرى دشمنى از شیطان‏هاى انس و جن برگماشتیم. بعضى از آنها به بعضى، براى فریب (یکدیگر)، سخنان آراسته القا مى‏کنند؛ و اگر پروردگار تو مى‏خواست چنین نمى‏کردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مى‏سازند واگذار.
دشمنان پیامبران و مخالفان هدایت الهى هر چند در ظاهر و به صورت، انسانند، لکن از آن جا که تمام فعالیت‏هاى آنها نتیجه‏اى جز گمراه کردن دیگران و محصولى جز القاى شبهات و در نتیجه تضعیف اعتقادات دینى مردم و مقابله با هدایت الهى ندارد قرآن آنها را شیاطین انس معرفى مى‏کند و مردم را از پیروى آنها برحذر مى‏دارد.

 

 

برخورد دنیا پرستان مسلمان نما با قرآن‏

 

 

کسانى که از نظر ایمان به خدا و لوازم آن چندان قوى نیستند و آن طور که شایسته و بایسته است ایمان در قلب و روح آنها رسوخ نکرده است، در مقام تعارض بین خواسته‏هاى نفسانى و خواسته خدا و ارزش‏هاى دینى، به دین و ارزش‏هاى دینى روى خوش نشان نمى‏دهند، و از نظر روحى متمایلند که احکام و ارزش‏هاى دینى را طبق میل خود و در جهت هواهاى نفسانى‏شان تفسیر و توجیه کنند. و اگر تفسیر دین و قرآن طبق هواهاى نفسانى آنها مجاز باشد، براى این گروه بسیار خوشایند خواهد بود؛چرا که از یک طرف به خواهش‏هاى نفسانى خود رسیده‏اند و از طرف دیگر به ظاهر از رقبه اسلام خارج نشده‏اند و از مزایاى مسلمان بودن در جامعه اسلامى بهره‏مند هستند

همچنین طبیعى است کسانى که ایمان و تقوا در جان و روح آنها رسوخ نکرده است و چندان پاى‏بند ارزش‏هاى دینى و احکام الهى نیستند نیز از چنین برداشت‏هایى از دین و قرآن استقبال کنند و از کسانى که دین و قرآن و ارزش‏هاى دینى را طبق خواسته‏هاى نفسانى آنها تفسیر و توجیه مى‏کنند پیروى نمایند و آنها را الگوى خود قرار دهند و از آنان تعریف و تمجید کنند

نیز طبیعتا چنین کسانى، با آن دسته از عالمان دینى که قرآن و احکام را آن چنان که هست و بدون در نظر گرفتن خوشایند و سلیقه افراد و مردم تفسیر و تبیین مى‏کنند میانه خوبى ندارند. با کمال تاسف امروزه شاهدیم کسانى به بهانه قرائت‏هاى مختلف از متون دینى در صددند تا به خواسته‏ها و امیال نفسانى خود رنگ دینى بزنند و براى رسیدن به اغراض دنیوى خود با دین خدا و قرآن کریم بازى مى‏کنند.
حضرت على علیه‏السلام با پیش بینى وضعیت مذکور، از غربت قرآن در زمان خود و در آخرالزمان شکوه مى‏کند و مى‏فرماید:
الى الله من معشر یعیشون جهالا یموتون ضلالا و لیس فیهم سلعه ابور من الکتاب اذا تلى حق تلاوته و لا سلعه انفق بیعا و لا اعلى ثمنا من الکتاب اذا حرف عن مواضعه -نهج‏البلاغه، خطبه17

از جمعیتى که در جهالت زندگى مى‏کنند و در ضلالت و گمراهى مى‏میرند نزد خداوند شکوه مى‏کنم. جمعیتى که اگر قرآن در بین آنها بحق تفسیر شود، کسادترین کالا و بى‏مشترى‏ترین متاع است و اگر به راى تفسیر شود و از مواضع واقعى خودش تحریف گردد، از گران بهاترین و ارزشمندترین اشیاست.
همچنین آن حضرت درباره جایگاه قرآن و معارف دین در میان مردم آخرالزمان مى‏فرمایند:
و انه سیاتى علیکم من بعدى زمان لیس فیه شى‏ء اخفى من الحق و لا اظهر من الباطل و لا اکثر من الکذب على الله و رسوله ولیس عند اهل ذلک الزمان سلعه ابور من الکتاب اذا تلى حق تلاوته و لا انفق منه اذا حرف عن مواضعه و لا فى البلاد شى‏ء انکر من المعروف و لا اعرف من المنکر فقد نبذ الکتاب حملته و تناساه حفظته فالکتاب یومئذ و اهله طریدان منفیان و صاحبان مصطحبان فى طریق واحد لا یوویهما موو فالکتاب و اهله فى ذلک الزمان فى الناس و لیسا فیهم و لیسا معهم، لان الضلاله لا توافق الهدى و ان اجتمعا فاجتمع القوم على الفرقه و افترقوا عن الجماعه کانهم ائمه الکتاب و لیس الکتاب امامهم.  خطبه147

بسیار شایسته و ضرورى است که جامعه و مردم ما این پیشگویى‏هاى قرآن و نهج‏البلاغه درباره آیندگان و اوضاع و احوال دینى را مورد توجه قرار دهند و وضع فرهنگى حاکم بر جامعه خود را نیز مورد مطالعه قرار دهند و آن را با این پیش‏گویى‏ها مقایسه نمایند تا خداى ناکرده اگر وضعیت دینى جامعه را در جهت نامطلوب مى‏بینند، احساس خطر کنند و در صدد اصلاح فرهنگ دینى جامعه برآیند

مردم در هر زمان باید با تبعیت و پیروى از ولى فقیه و علما و بزرگان دینى در صدد حفظ و حراست از مرزهاى عقیدتى و ارزش‏هاى دینى خود باشند و با الگو قرار دادن قرآن، خود را از فتنه‏هاى آخرالزمان در امان بدارند و از این که مصداق چنین پیشگویى‏هایى قرار بگیرند نگران و برحذر باشند. به هر حال امیرالمومنین علیه‏السلام چنین پیشگویى مى‏کند که: زمانى بعد از من خواهد آمد که در آن زمان چیزى مخفى‏تر از حق و چیزى مشهورتر از باطل نیست. در آن زمان دروغ و افترا بر خدا و پیامبرش از بیشترین امورى است که جاهلان عالم‏نما و منافقان دنیاپرست براى رسیدن به اهداف خود به کار مى‏گیرند.

 

 

هشدار على علیه‏السلام به مردم‏

 

 

آنچه در این خطبه از اهمیت بیشترى برخوردار است و هشدارى جدى براى مردم تلقى مى‏شود این است که وضعیت روحى و فرهنگ عموم مردم را در آینده تصویر و ترسیم مى‏کند. آنچه تاکنون از آیات قرآن و سخنان حضرت على علیه‏السلام در این نوشتار مورد بحث و گفتگو قرار گرفت هر چند خطاب به مردم است؛ لکن در بیشتر آنها روى سخن با خواص جامعه و کسانى بود که در مقام تاثیرگذارى بر فرهنگ جامعه هستند

در این خطبه حضرتش به صراحت، وضعیت روحى و فرهنگ دینى مردم را در آینده پیشگویى مى‏کنند و آنان را از مبتلا شدن به چنین فرهنگى یا غفلت در مقابل آن برحذر مى‏دارند. حضرت بعد از تبیین روحیه حاکم بر بعضى از خواص جامعه، مبنى بر این که آنها در جهت رسیدن به اغراض و اهداف دنیوى خود بیشترین افترا و دروغ را به خدا و پیامبر نسبت مى‏دهند و قرآن و دین را به راى خود تفسیر مى‏کنند و مردم را به گمراهى مى‏کشانند، فرهنگ حاکم بر عموم مردم را چنین پیش بینى مى‏کنند:

مردم و اهل آن زمان نیز چنین‏اند که، اگر قرآن و کتاب خدا درست و بحق تفسیر و تبیین شود، از بى ارزش‏ترین اشیا نزد آنان است و اگر طبق هواهاى نفسانى تفسیر شود، از رایج‏ترین و پر رونق‏ترین اشیا در نظر ایشان است. در آن زمان ارزش‏هاى دینى و الهى در دید مردم از منکرترین اشیا و ارزش‏هاى ضد دینى از محبوب‏ترین امور محسوب مى‏شود.
بر آگاهان پوشیده نیست که دشمنان قرآن و قدرت‏هاى استکبارى امروز در صددند تا چنین فرهنگى را بر جامعه ما حاکم کنند. آنان در توطئه تهاجم فرهنگى، با حمله به مقدسات دینى و تبلیغ ارزش‏هاى ضد دینى بر آنند تا به تدریج همان وضعیتى که امیرالمومنین علیه‏السلام پیشگویى کرده و مردم را از مبتلا شدن به آن برحذر داشته است در جامعه ما حاکم کنند

حضرت در ادامه چنین مى‏فرمایند: در آن زمان، از آشنایان به کلام خدا جز بى اعتنایى و از حافظان قرآن، که وظیفه آنان پاسدارى از ارزش‏هاى دینى است، جز فراموشى و اهمال در انجام وظیفه، حرکتى دیده نمى‏شود. در آن زمان قرآن و پیروان راستین آن و عالمان دین هر چند در میان مردمند اما در حقیقت جداى از آنانند و مردم نیز از آنها دورند؛ زیرا مردم آنها را منزوى کرده، از آنها پیروى نمى‏کنند. آنان هر چند با مردم زندگى مى‏کنند، لکن دل‏هاى مردم با آنها نیست؛ چون راهى که مردم در پیش مى‏گیرند گمراهى است که با راه قرآن که هدایت است، جمع نمى‏شود.
در پایان حضرت مى‏فرمایند:
فاجتمع القوم على الفرقه و افترقوا عن الجماعه کانهم ائمه الکتاب و لیس الکتاب امامهم‏ مردم در آن زمان اجتماع مى‏کنند بر افتراق و اختلاف. گویا توافق مى‏کنند بر این که با قرآن و مفسران واقعى آن نسازند و به تبعیت از جاهلان عالم‏نما در حالى که گویا خود را رهبر قرآن مى‏دانند و قرآن را طبق خواسته‏هاى نفسانى خود تفسیر و توجیه مى‏کنند، از مسلمانان واقعى و عالمان دین و مفسران حقیقى قرآن جدا مى‏شوند و از آنها فاصله مى‏گیرند

به جاى این که در فکر و عمل، قرآن را امام و راهنما و رهبر خود قرار دهند از قرآن پیشى گرفته، از امامت و رهبرى آن سرباز مى‏زنند و قرآن و دین را به راى خویش تفسیر مى‏کنند. اکنون دشمنان دین و قرآن تمام تلاش خود را در جهت تهى کردن ملت مسلمان از هویت دینى خود بسیج کرده‏اند و در تلاشند تا با تضعیف عقاید دینى آنها، استقلال و آزادى و هویت آنان را سلب کنند. با توجه به اهمیت و حساسیت شرایط، بسیار شایسته است ملت مسلمان و به خصوص اندیشمندان دینى احساس خطر کنند و به هوش باشند و هرگز خود را از خطر دشمنان اسلام و قرآن در امان ندانند.
در این میان، چنان که قبلا اشاره شد، نکته مهم این است که دشمنان اسلام و کفر جهانى براى رسیدن به اهداف استکبارى خود، در مقابله با فرهنگ دینى مردم و تهاجم فرهنگى، بر خلاف تهاجم نظامى، به طور آشکار دشمنى خود را با اسلام و امت اسلامى اظهار نمى‏کنند

در این تهاجم، آنان پیوسته از انسان‏هایى که به حسب ظاهر مسلمانند و در جامعه اسلامى زندگى مى‏کنند و از یک طرف دارى موقعیت‏هاى اجتماعى و فرهنگى هستند و از طرف دیگر مطالعاتى هر چند بسیار ناقص در زمینه معارف دینى دارند، استفاده مى‏کنند و اینان دانسته و یا ندانسته، آلت دست عوامل بیگانه شده، با تحریف معارف دینى، اسباب گمراهى مردم را فراهم مى‏کنند. این انسان‏ها در آیات بسیارى از قرآن کریم و روایات ائمه معصومین علیهم‏السلام مورد مذمت و نکوهش، قرار گرفته‏اند و به مردم توصیه شده است که از گوش فرا دادن به سخنان آنان برحذر باشند؛ زیرا موجب گمراهى و بازماندن از رسیدن به سعادت دنیوى و اخروى مى‏گردند.

 

 

انگیزه جاهلان عالم‏نما در تحریف معارف دین، از دیدگاه على علیه‏السلام‏

 

 

قرآن کریم عملکرد چنین انسان‏هایى را در جامعه اسلامى، ((فتنه)) نام مى‏نهد و کسانى که در صدد تحریف قرآن و حقایق و معارف دین برمى‏آیند فتنه جویانى مى‏داند که با تحریف معارف دینى، شیطان را در گم‏راه کردن مردم، یارى مى‏رسانند. حال ممکن است این سوال مطرح شود که چرا کسانى، با این که حق را مى‏دانند و بر بى اساس بودن اوهام و جهالت‏هایى که از دیگران به عاریت گرفته‏اند، واقفند، در صدد توجیه فریب کارى‏هاى خویش و گم‏راه کردن دیگران بر مى‏آیند؟

به عبارت دیگر از نظر روان‏شناسى، انسان‏هایى که در صدد تحریف معارف دینى بر مى‏آیند و با تحریف حقایق دین، اسباب گمراهى مردم را فراهم مى‏کنند، از نظر روحى چه مشکلى داند که به بهاى بازى کردن با دین خدا به دنبال حل کردن آن هستند؟ در واقع، فتنه در دین، که در شکل تحریف معارف دین بروز مى‏کند، از کجا ناشى مى‏شود؟
حضرت على علیه‏السلام در جواب این پرسش مى‏فرمایند:
انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع  خطبه 50  آنچه از نظر روحى زمینه چنین انحرافى را در انسان فراهم مى‏کند و ریشه فتنه شناخته مى‏شود عبارت است از هواهاى نفسانى. فتنه‏هایى که در دین واقع مى‏شود از هواهاى نفسانى و امیال و اغراض دنیایى سرچشمه مى‏گیرد. آنان که با تحریف‏هاى معارف دینى مردم را به گمراهى مى‏کشانند کسانى هستند که داراى روحیه تسلیم و بندگى در مقابل خداى متعال نیستند، یا در اثر القائات و وسوسه‏هاى شیطانى روحیه تسلیم و بندگى را از دست داده‏اند. روحیه تسلیم و بندگى اقتضا مى‏کند انسان در مقابل خدا و دستورات او تسلیم و در عمل و گفتار پاى‏بند شریعت و ارزش‏هاى دینى باشد

وجود این روحیه از آن جهت لازم است که ممکن است بسیارى از دستورات شریعت و دین با خواسته‏هاى نفسانى انسان موافق نباشد و انسان با طوع و رغبت حاضر به پذیرش و عمل آنها طبق نباشد. انسان‏ها در چنین مواردى دایما بر سر دو راهى هستند و ناگزیر مى‏باید یک راه را انتخاب کنند؛ یا خواسته خدا و شریعت را برگزینند و با هواى نفس مخالفت کنند، یا هواى نفس و خواسته خود را بر خواست خدا و ارزش‏هاى دینى مقدم بدارند. کم نیستند انسان‏هایى که در این امتحان بزرگ خواسته‏هاى نفسانى را بر خدا و ارزش‏هاى دینى مقدم مى‏دارند

در این میان، برخى از این گروه این روحیه و مردانگى را دارند که به صراحت بگویند ما خود را پاى‏بند اعتقادات دینى و ارزش‏هاى آن نمى‏کنیم، البته در صدد تحریف و ضدیت با ارزش‏هاى دینى هم نیستیم. این نوع برخورد با دین، فتنه در دین محسوب نمى‏شود و چنین روحیه‏اى منشا فتنه نیست؛ زیرا کسى با فریب کارى به گمراهى کشیده نشده است.
زمانى فقدان روحیه تسلیم و بندگى در مقابل خدا و دستورات الهى منشا فتنه در دین مى‏شود که فاقدان آن در صدد برآیند تا با توجیهات واهى، دین را طبق خواسته‏هاى نفسانى خود تفسیر کنند. چنین انسان‏هایى به ویژه اگر از نظر موقعیت اجتماعى در مقامى باشند که عده‏اى ممکن است از آنها حرف شنوى داشته باشند، بیشتر از هر کس دیگر مورد طمع شیاطین هستند؛ زیرا این اشخاص خواسته‏هایى دارند که از یک طرف شریعت و دین آدمى را از آنها نهى کرده است و از طرف دیگر گذشتن از این امور و صرف نظر کردن از آن، براى این اشخاص، به خاطر ضعف روحیه بندگى بسیار سخت است، و از سوى دیگر اینان از توانایى‏هاى برخوردارند که با بهره‏گیرى از آنها گاه مى‏توان حق را بر خود آنان مشتبه کرد

شیطان از این فرصت طلایى حداکثر استفاده را مى‏کند و با نفوذ در دل و جان چنین انسان‏هایى آنها را در جهت فتنه و انحراف دین تشویق و ترغیب مى‏کند. شیطان براى عملى کردن نقشه خود، خواسته‏هاى نفسانى این اشخاص را پیش چشم آنها مجسم مى‏کند و آتش شوق بهره‏مندى از آنها را در جان آنها شعله ور مى‏گرداند. از طرف دیگر چنین به آنها القا مى‏کند که از کجا آنچه علما و بزرگان دین به عنوان وظایف و ارزش‏هاى دینى بیان کرده‏اند همان‏هایى باشد که خدا و دین از ما خواسته است؟
چنین افرادى چون مى‏بینند با وجود سخنان عالمان دین و علوم اهل بیت و با وجود قرآن، آنها به خواسته‏هاى نفسانى و هوس‏هایشان نمى‏رسند، در صدد برمى‏آیند تا راه جدیدى پیدا کنند که هم به خواسته‏هاى خود برسند و هم به حسب ظاهر از رقبه اسلام خارج نشده باشند و از مزایا و موقعیت‏هاى اجتماعى جامعه دینى برخوردار باشند. بنابراین آنچه از درون آنها را به سوى انحراف سوق مى‏دهد عدم روحیه تسلیم و بندگى و تبعیت از هواهاى نفسانى است.
حضرت على علیه‏السلام در پاسخ به این سوال که چه عواملى سبب مى‏شود تا کسانى در جامعه اسلامى در صدد ایجاد فتنه در دین برآیند، مى‏فرمایند ریشه همه فتنه‏هایى که در دین واقع مى‏شود هواهاى نفسانى است که اشخاص مذکور نمى‏توانند از آنها صرف نظر کنند و براى رسیدن به آنها، با اختراع راه جدید در مقابل احکام و ارزش‏هاى دینى، دست به فتنه مى‏زنند

اما راه جدیدى که آنها براى پیشبرد مقاصد خویش به کار مى‏گیرند چیست؟ حضرت مى‏فرمایند آنها احکامى را طبق امیال نفسانى خویش ابداع مى‏کنند و آنها را به اسلام نسبت مى‏دهند و با تفسیر و توجیه‏هاى خودساخته و بى‏اساس به تحریف حقایق دین مى‏پردازند و قرآن و آیات الهى را به راى خویش تفسیر مى‏کنند. در نتیجه، سخنانى مى‏گویند که با حقیقت دین و قرآن کریم سازگار نیست و مردم را در جهت خلاف قرآن و ارزش‏هاى دینى سوق مى‏دهد. البته بدیهى است که این افراد برآنند تا به نحوى عمل کنند که مردم از اهداف شیطانى آنها مطلع نگردند؛ زیرا مى‏دانند در آن صورت از آنها تبعیت نخواهند کرد.
بنابراین حضرت على علیه‏السلام ریشه همه فتنه‏ها و بدعت‏هایى که در دین گذاشته مى‏شود فقدان روحیه تسلیم و بندگى و وجود روحیه هواپرستى مى‏دانند و مردم و به خصوص خواص جامعه را، از تبعیت هوا و هوس برحذر مى‏دارند و از این که مصداق آیه
ارایت من اتخذ الهه هواه فرقان، 43 قرار گیرند هشدار مى‏دهد

البته شاید کسانى که امروز در نقش کارآمدترین نیروها و عوامل شیطان در تحریف معارف دینى انجام وظیفه مى‏کنند در ابتدا چنین تصمیمى نداشته‏اند. چه بسیار بودند انسان‏هایى که در آغاز جزء مسلمانان راستین و در شمار مبلغان راستین قرآن و معارف دین به شمار مى‏رفتند، ولى در نیمه راه تغییر جهت دادند و به صف مخالفان اسلام پیوستند و از ولایت خدا خارج شدند و ولایت و سرپرستى شیطان را پذیرفتند

همچنان که فراوانند انسان‏هایى که بعد از سال‏ها ضلالت و گمراهى و گمراه کردن دیگران، توبه کرده، به دامن اسلام بازگشتند و بقیه عمر خویش را صرف جبران گذشته نامطلوب خود کردند. در هر حال، این تغییر موضع‏ها و جابه‏جایى انسان‏ها در طول زندگى، امرى است که در صحنه حیات انسان‏ها فراوان اتفاق افتاده است؛ لکن آنچه توجه به آن ضرورى این است که از نظر قرآن هیچ گناهى خطرناک‏تر و بزرگ‏تر از فتنه در دین نیست. بزرگ‏ترین گناه آن است که کسانى بعد از آن که حق را شناختند و با احکام و معارف دین آشنا شدند، در صدد برآیند تا مردم را از آشنایى و عمل به آن باز دارند

در هر صورت، آنچه در پایان توجه همگان را بدان جلب مى‏کنیم و از خداى متعال مى‏خواهیم ما را بدان موفق بدارد این سخن گران قدر حضرت على علیه‏السلام است که مى‏فرمایند حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا؛ خود، بحار: ج 8، ص 145. عقاید و افکار و اعمال خویش را ارزیابى نمایید و خود، خویشتن را در دادگاه وجدان محاکمه کنید و قبل از آن که فرصت توبه و بازگشت به سوى خدا از دست برود به دامن قرآن و دین حق بازگردید و خود را از دام شیطان و نفس اماره نجات دهید و از سوء عاقبت و فرجامى ناخواسته بترسید

سخن خود را با هشدار قرآن کریم در این زمینه به پایان مى‏بریم که مى‏فرماید:  ثم کان عاقبه الذین اسائوا السواى ان کذبوا بایات الله و کانوا بها بستهزءون  روم، 10 آن گاه فرجام کسانى که بدى کردند این گونه شد که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به مسخره مى‏گرفتند. از خداى متعال درخواست مى‏کنیم همگان را به راه حق هدایت کند. والسلام على من اتبع الهدى‏

 

 

 

 

  

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">