بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه جلوههایى از حقیقت قرآن از دیدگاه نهج البلاغه و از زبان خود قرآن کریم ؛ قرآن از منظر امیر مومنان علیهالسلام ؛ طرح پاره اى از شبهاتى که از جانب برخى معاندان و پاسخ آنها، . در خاتمه از زبان قرآن ناطق، على علیهالسلام، علل و انگیزههاى شیطانى طرح این گونه شبهه ها بیان مىگردد.
فصل اول: جایگاه قرآن در جامعه دینى
قرآن، تنها کتاب آسمانى در اختیار انسان
امام على (ع) در بیش از بیست خطبه نهجالبلاغه به معرفى قرآن و جایگاه آن پرداخته است و گاه بیش از نصف خطبه به تبیین جایگاه قرآن و نقش آن در زندگى مسلمانان و وظیفه آنان در قبال این کتاب آسمانى اختصاص پیدا کرده است. امام علیهالسلام در خطبه 133 مىفرماید و کتاب الله بین اظهر کم ناطق لا یعیى لسانه قرآن در دسترس و جلوى روى شماست
بر خلاف کتب آسمانى ادیان دیگر از قبیل کتاب حضرت موسى و حضرت عیسى علیهالسلام، قرآن در اختیار شماست. امم گذشته و بخصوص در بین یهود بنى اسرائیل کتاب مقدس در اختیار عموم مردم نبوده ؛ بلکه تنها نسخههاى محدودى از تورات در نزد علماى یهود موجود بوده و براى عموم امکان مراجعه به تورات وجود نداشته.
درباره کتاب آسمانى حضرت عیسى ع وضع از این هم نگران کنندهتر بوده و هست؛ زیرا آنچه امروز به نام انجیل در میان مسیحیان شناخته مىشود کتابى نیست که بر حضرت عیسى مسیح ع نازل شده؛ بلکه مطالبى است که به دست افرادى گردآورى و به نام اناجیل اربعه معروف شده
بنابراین امم پیشین از دسترسى به کتب آسمانى محروم ماندند. اما وضعیت در مورد قرآن متفاوت است. کیفیت نزول قرآن و قرائت و تعلیم آن از جانب پیامبر صلى الله علیه و آله به گونهاى بود که مردم مىتوانستند آن را فرا بگیرند و آیاتش را حفظ کنند و قرآن به طور کامل در دسترسشان باشد
از دیگر ویژگىهاى مهم این کتاب آسمانى آن است که خداوند متعال بر امت اسلام منت نهاده و خود، حفظ قرآن کریم را از هر گونه تهدیدى به عهده گرفته انا نحن نزل الذکر و انا له لحافظون . بعلاوه پیامبر اکرم ص به قدرى به فراگیرى مسلمانان و حفظ آیات الهى اهتمام داشتند که در همان زمان رسول الله، عده زیادى از مسلمانان حافظ قرآن بودند و نسخههایى از آیاتى که جدید نازل مىشد در اختیار داشتند و به تدریج آنها را حفظ مىکردند و به هر حال از طریق تکثیر این نسخهها یا نقل سینه به سینه از حافظى به حافظ دیگر، قرآن در اختیار همگان قرار مىگرفت.
حضرت على علیهالسلام مىفرماید: کتاب الله بین اظهرکم؛ کتاب خدا در میان شماست، در دسترس شماست. ناطق لا یعیى لسانه. این کتاب گویاست و زبانش به کندى نمىگراید، از سخن گفتن خسته نمىشود و هرگز لکنت پیدا نمىکند، بنایى است که پایه هایش فرو نمىریزد و پیروزمندى است که یارانش شکست نمىخورند.
امام على علیهالسلام از سویى در مورد اوصاف قرآن در نهجالبلاغه مىفرمایند: این کتاب کتاب ناطق است؛ خودش سخن مىگوید؛ از سخن گفتن خسته نمىشود. سخن و مطلب خویش را به روشنى بیان مىکند و از دیگر سوى، مىفرمایند این قرآن، ناطق نیست؛ باید آن را به سخن درآورد و من هستم که این قرآن را براى شما تبیین مىکنم. و گاه در بعضى از تعابیر آمده است که قرآن صامت ناطق؛ قرآن ساکت است و در عین حال ناطق- نهجالبلاغه، خطبه 147.. و گویا
براستى معناى این سخن چیست؟ به نظر مىرسد این تعبیر بیانگر دو نگاه متفاوت به این کتاب آسمانى است که در یک نگرش قرآن کتابى مقدس، ولى خاموش در گوشهاى نشسته است و با کسى سخن نمىگوید و کسى با او ارتباطى ندارد و از نگاهى دیگر کتابى است گویا که همه انسانها را مخاطب خویش قرار داده است و آنها را به پیروى از خود فرامى خواند و به پیروان خود نوید بهروزى و سعادت مىدهد.
بدیهى است قرآنى که تنها وصف آن تقدس باشد و بس، کلمات و جملات و آیاتى است منقوش بر صفحاتى از کاغذ که مسلمانها به آن احترام مىگذارند، آن را مىبوسند و آن را در بهترین جاى خانه خویش نگه مىدارند و گاه در مجالسى بدون توجه به حقیقت و معانیش آن را تلاوت مىکنند. اگر با این دید به قرآن بنگریم، قرآن کتاب صامتى است که با صوت محسوس سخن نمىگوید و کسى که چنین نگرشى به قرآن دارد هرگز سخنى از قرآن نخواهد شنید و قرآن کریم مشکلى از او حل نخواهد کرد
بنابراین ما موظفیم به نگرش دوم روى بیاوریم؛ یعنى قرآن را کتاب زندگى بدانیم و با ایجاد روحیه تسلیم در برابر خداى متعال، خود را براى شنیدن سخنان قرآن کریم که تمامى آنها دستورات زندگى است آماده کنیم. در این صورت است که قرآن ناطق و گویاست؛ با انسانها سخن مىگوید و آنها را در تمام زمینهها راهنمایى مىکند. علاوه بر این تفسیرى که براى صامت بودن و ناطق بودن قرآن بیان کردیم، معنایى عمیقتر از این نیز براى این مطلب وجود دارد که آن معنا مورد نظر حضرت على علیهالسلام است و بر اساس آن معناى خاص است که مىفرمایند قرآن صامت است و باید آن را به سخن درآورد و این من هستم که قرآن را براى شما تبیین مىکنم.
اینک به توضیح صامت بودن و ناطق بودن قرآن به معناى دوم - و در واقع به تبیین معناى حقیقى آن -: هر چند قرآن کریم کلام خداى متعال است و حقیقت این کلام الهى و صدور و نزولش براى ما شناختنى نیست، اما از آن جا که هدف از نزول آن هدایت انسان هاست، این کلام الهى آنقدر تنزل پیدا کرده که به صورت کلمات و جملات و آیات قابل خواندن و شنیدن براى بشر درآمده،
ولى در عین حال چنین نیست که مضامین همه آیات آن براى انسانهاى عادى قابل فهم و دسترسى باشد و خود مردم بدون تفسیر و تبیین پیامبر ص و امامان معصوم ع و راسخین در علم بتوانند به مقاصد آیات نایل شوند. به عنوان مثال، تفصیل و تبیین جزئیات احکام در قرآن نیامده است، همچنین آیاتى از قرآن کریم مجمل است و نیاز به تبیین و توضیح دارد. بنابراین قرآن از بسیارى از جهات ((صامت))است یعنى براى انسانهاى عادى، بدون تفسیر و تبیین کسى که با غیب ارتباط دارد و به علوم الهى آگاه است قابل استفاده نیست.
یکى از وظایف پیامبر ص نسبت به امت، تبیین آیات الهى است. قرآن کریم خطاب به پیامبر ص مىفرماید: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم نحل،44. ما قرآن را بر تو نازل کردیم و وظیفه توست که قرآن را مردم بخوانى و معارف آن را براى ایشان تبیین نمایى؛ معارف آنچنان عمیق است که براى انسانهاى عادى چندان قابل فهم نیست، بنابراین آیات قرآن تفسیرى خاص خود دارند که این تفسیر و تبیین و علوم آن نزد پیامبر ص و ائمه معصومین ع است آنها نیز معارف قرآن را در اختیار مسلمانها گذاشتند و پیام قرآن را به گوش مردم رسانیدند
پس قرآن به این اعتبار ناطق است و پیامبر ص و ائمه ع معارف قرآن را بیان فرمودند. لکن باید توجه داشت که قرآن سخن خویش را اعم از خوشایند مخاطب بیان مىکند، خواه موافق خواهش دل او، یا مخالف هواى نفس انسان باشد. و نیز شیاطین انس حق ندارند خواستههاى خود را بر قرآن تحمیل کنند و به اسم برداشت خود از قرآن، کلام خداوندى را به راى خود تفسیر کنند،.
بنابراین در این فراز از سخن، على علیهالسلام قرآن را چنین معرفى مىکند که، قرآن این کلام الهى در بین شماست و پیوسته با لسانى گویا و رسا انسانها را به فلاح و رستگارى فرا مىخواند و پیروانش را به سعادت و خوشبختى نوید مىدهد و از انجام رسالت خویش هرگز خسته نمىشود. در خطبه 157 در وصف قرآن کریم چنین مىفرماید: ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه،الا ان فیه علم ما یاتى، و الحدیث عن الماضى،و دواء دائکم،و نظم ما بینکم هان، این قرآن است
پس از او بخواهید تا براى شما سخن بگوید در حالى که هرگز قرآن (بدون تبیین و تفسیر پیامبر و امام معصوم ع) سخن نخواهد گفت. شما باید با معارف قرآن آشنا شوید و علوم قرآن را از آنها دریافت کنید. قرآن دریاى معارف و علوم الهى است که غواصى در این دریاى عمیق و بى انتها و صید گوهرهاى انسان ساز آن تنها از عهده کسانى برمى آید که با غیب عالم هستى در ارتباطند و خداى متعال نیز از مردم خواسته تا با توسل به ذیل عنایت پیامبر و ائمه هدى علیهمالسلام و استفاده از علوم اهل بیت و کمک و راهنمایى آن بزرگواران به معارف بلند قرآن راه یابند
حال که امام معصوم علیهالسلام مىباید علوم و معارف قرآن را براى مسلمانان بیان کند و خود قرآن سخن نمىگوید و مردم خود نیز قادر نیستند مستقیما پیامهاى الهى را دریافت کنند. اکنون: اخبرکم عنه؛ من شما را از قرآن آگاه مىکنم واز علوم و معارف قرآن به شما خبر مىدهم. بدانید تمام آنچه مورد نیاز شماست در قرآن کریم است: الا ان فیه علم ما یاتى و الحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم بینکم علم گذشته و آینده در قرآن است و درمان درد شما و راه نظم و سامان امورتان در قرآن است. این شما هستید که باید با استفاده از قرآن کریم و علوم اهل بیت ع به امور خود سامان بخشید
1- قرآن مهمترین سند تاریخى براى مسلمانان است. آنجا که قرآن از تاریخى سخن مىگوید و تفکرات و معتقدات اقوام و ملل پیشین و روش زندگى و سرگذشت آنها را بیان مىکند، معتبرترین سند تاریخى است و در مقایسه با کتب و مطالب تاریخى، که سند قرآنى ندارد، گر چه به صورت تواتر نقل شده باشد، ارزش و اعتبار آنها در حد قرآن نیست. این ما هستیم که باید با مراجعه به قرآن و مطالعه داستان زندگى اقوام و ملل پیشین از آنها درس عبرت گرفته، زندگى خود را بر اساس حق و روش صحیح سامان بخشیم.
2- قرآن کریم علاوه بر آن که تاریخ گذشتگان را براى ما نقل مىکند و با بیان حوادثى که براى آنان رخ داده است ما را در فضاى زندگى آنها قرار مىدهد و از ما مىخواهد که درس عبرت بگیریم، از آینده نیز خبر مىدهد. بدیهى است سخن علمى و یقینى راجع به آینده گفتن کار کسى جز خداوند متعال و کسانى که به اذن او از آینده خبر دارند نیست
این خداست که آینده و گذشته و حال برایش معنا ندارد و مىتواند راجع به آینده سخن بگوید و از آن خبر دهد، اوست که مىتواند راه را براى بندگانش روشن کند که چگونه رفتار کنند تا به سعادت برسند. این قرآن کریم است که از گذشته و آینده خبر مىدهد و انسان را نسبت به آن آگاه مىکند. الا این فیه علم ما یاتى و الحدیث عن الماضى آگاه باشید که علم آنچه مىآید و آنچه گذشته است در قرآن کریم است.
نقش قرآن در زندگى
حضرت على علیهالسلام کلید حل همه مشکلات را قرآن معرفى مىکند و در وصف آن مىفرماید: و دواء دائکم ما بینکم؛ دواى درد و راه حل مشکلات شما و راه سامان بخشیدن به امورتان در قرآن است. قرآن داروى شفابخشى است که همه دردها را درمان مىکند و با وجود قرآن دردها و ناراحتىها التیام مىیابد. باید این نسخه شفابخش را خواند و آن را به دقت مطالعه کرد و با راه درمان دردها و مشکلات فردى و اجتماعى آشنإ؛ شد
بدیهى است قبل از احساس و شناختن درد و مشکل، سخن گفتن از درمان، خارج از مسیر طبیعى است. امروز در جامعه ما مشکلات فراوانى اعم از فردى و اجتماعى وجود دارد که همه خواهان رفع این مشکلاتند و با این که پیشرفتهاى چشمگیرى در زمینههاى مختلفى وجود داشته ، حضرت در این خطبه مىفرمایند: و دواء دائکم و نظم ما بینکم؛ قرآن نسخه درمان دردها و مشکلات شماست، و در خطبه 189 با این تعبیر که و دواء لیس و بعده داء مىفرمایند: قرآن دارویى است که بعد از آن دردى باقى نمىماند
مطلبى که قبل از هر چیز باید بدان توجه داشت ایمان به فرمایش حضرت على علیهالسلام است؛ یعنى باید با تمام وجود باور داشته باشیم که درمان حقیقى دردها و مشکلات ما، اعم از فردى و اجتماعى، در قرآن است. همه ما به این مطلب اقرار مىداریم؛ لکن مراتب ایمان و یقین افراد متفاوت است. هر چند هستند کسانى که با تمام وجود باور داشته باشند که اگر به قرآن روى بیاورند و معارف و راهنمایىهاى آن را به کار بندند، گاه کسانى در اثر ناآگاهى و یا کج اندیشى ممکن است این فکر انحرافى را مطرح کنند که با وجود این که قرآن در اختیار ماست و مدعى پیروى از آن هستیم پس چرا مشکلات اقتصادى مانند تورم و گرانى و هزاران مشکل فردى، اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى رنج مىبرند؟.
قرآن؛ راهنماى خطوط کلى
بسیار ساده انگارانه به نظر مى آید که کسى انتظار داشته باشد قرآن مانند کتاب حل المسائل، دردها و مشکلات فردى و اجتماعى را یکى یکى بیان کند و سپس راه حل آنها را به ترتیب توضیح دهد. قرآن با سر نوشت ابدى انسان سر و کار دارد و هدف قرآن فلاح و رستگارى انسان در دنیا و آخرت است
در این عرصه، قرآن کریم راههاى کلى و خطوط اصلى را به ما نشان مىدهد که با به کار بستن آنها مىتوانیم زندگى سعادتمندانهاى داشته باشیم، این خطوط کلى چراغهایى هستند که جهت سیر و حرکت را نشان مىدهند لکن باید توجه داشته باشیم که براى رسیدن به سعادت و رستگارى در دنیا و آخرت و رفع مشکلات و تحقق جامعهاى مترقى و در عین حال دینى و اسلامى، خداوند متعال دو وسیله در اختیار انسان قرار داده است: یکى دین و دیگرى عقل.
قرآن خطوط اصلى ترقى و تکامل انسانى را روشن مىکند و جامعه اسلامى موظف است با نیروى تفکر و اندیشه و استفاده از تجارب علمى دیگران ( حتى غیر مسلمانان ) را منع نمىکند؛ بلکه علم را ودیعه الهى مىداند و مسلمانان را به آموختن آن تشویق مىکند
پیامبر ص جهت ترغیب و تشویق مسلمانان به یادگیرى علوم مىفرمایند: اطلبوا العلم و لو بالصین دانش بیاموزید و از تجارب علمى دیگران بهرهمند شوید هر چند براى تحقق این منظور پیمودن مسیرى بس طولانى لازم باشد. البته امروزه روابط بین المللى، بسیار پیچیده است و کشورهاى استکبارى و قدرتهاى اهریمنى با انواع حیلهها و ابزارهاى گوناگون تکنولوژى، اقتصادى، و به طور کلى با استفاده از محصولات تجارب علمى بشر در صددند تا روابط سلطه جویانه خود را تحکیم بخشند، لکن ما باید با ذکاوت بسیار، بدون این که از اهداف اسلامى و قرآنى خود کمترین عقب نشینى کنیم از نتایج علوم بشرى در زمینههاى مختلف در راه بهبود وضع اقتصادى و رفع مشکلات معیشتى مردم بهره جوییم.
نمونهاى از خطوط کلى قرآن
قرآن کریم مىفرماید: و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون. اعراف96 ، اگر اهل آبادىهاى روى زمین ایمان مىآورند و تقوا پیشه مىکردند هر آیینه ما برکات آسمان و زمین را به روى آنها مىگشودیم؛ ولى آنها تقوا پیشه نکردند، بلکه کفر ورزیدند و نسبت به نعمتهاى خداوند ناسپاسى کردند و در نتیجه دچار مشکلات و انواع بلاها شدند. این آیه یکى از محکماتى است که هیچ گونه تشابهى درآن وجود ندارد و چنان معناى صریح و روشنى دارد که جاى هیچ گونه شک و شبههاى درآن نیست، به نحوى که در این قالب زبانى، معنایى جز همان چیزى که هر اهل زبان و آشناى به زبان عربى مىفهمد قابل برداشت نیست؛
بنابراین قرآن کریم با صراحت تمام، توسعه اقتصادى و پیدا شدن گشایش در زندگى مومنین و رفع تنگناهاى اقتصادى و نزول نعمت و به طور کلى نزول برکات آسمان و زمین را در گرو ایمان و تقوا مىدادند و در مقابل، ناسپاسى و کفران نعمتهاى الهى را موجب زوال نعمتها و نزول بلاها و انواع مشکلات معرفى مىکند و قدردانى و شکر نغمت را موجب ازدیاد آن و کفران نعمت را موجب عذاب مىداند لئن شکرتم لازید نکم و لئن کفرتم ان عذابى لشدید ابراهیم، 7. هر آینه اگر شکر نعمتها را به جاى آورید شما را افزون خواهم کرد، و اگر ناسپاسى نمایید تحقیقا عذاب من سخت خواهد بود.
تجلى موهبت الهى در تحقق حکومت اسلامى
همه تصدیق مىکنیم بعد از شهادت امام على علیهالسلام یکى از بزرگترین آرزوهاى ما مسلمانان داشتن حکومت عدلى متکى بر وحى و احکام الهى بوده است. سالها اجداد و نیاکان ما در آرزوى برقرارى چنین حکومتى بودهاند .
حل مشکلات اجتماعى در سایه پیروى از قرآن
گفتار حضرت على علیهالسلام در این زمینه، بیان دیگرى از سخن بى نهایت ارزشمند پیامبر بزرگوار اسلام است که فرمودند: اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن بحار ج 92 ص 17. هر گاه اضطراب و نگرانىها و مشکلات و نابسامانىها و فتنهها مانند پارههاى شب ظلمانى بر جامعه شما سایه افکند و در حل مشکلات راه به جایى نبردید بر شما باد که به قرآن رجوع کنید و راهنمایىهاى نجات بخش آن را ملاک عمل قرار دهید
دستورات امید بخش قرآن روح امید و پیروزى بر مشکلات و رستگارى و بهروزى را در دلها زنده مىکند و انسانها را از یاس و نومیدى نجات مىدهد.
بدیهى است هر پیروزى در گرو خواست و تلاش انسانهاست. بنابراین اگر بخواهیم هم چنان استقلال، آزادى و حکومت اسلامى خود را حفظ کنیم و در پناه خداوند متعال از هرگونه توطئهاى در امان باشیم، راهى جز بازگشت به سوى خدا و احکام نجات بخش قرآن و توبه به خاطر ناسپاسىها و بى حرمتىهایى که از سوى بعضى غربزدهها نسبت به ارزشهاى دینى روا داشته شده است، وجود ندارد. بسیار ساده انگارى است اگر فکر کنیم قدرتهاى استکبارى در کوچکترین مسالهاى که به نفع ملت مسلمان ایران تمام مىشود و در راستاى منافع استعمارى آنها نباشد با مسئولین نظام جمهورى اسلامى ایران همراهى کنند
و نیز بسیار ناسپاسى است که دست از قرآن کریم، این معجزه جاودان پیامبر و تضمین کننده سعادت و رستگارى، برداریم و براى حل مشکلات، دست نیاز به سوى دشمنان دراز کنیم و ولایت فقیه را که ادامه ولایت انبیا وامامان معصوم است رها نموده، ولایت و تسلط شیاطین و دشمنان خدا را پذیرا شویم. باید به خدا پناه برد ، با وجود این با بیان و توضیح سخن حضرت، در ادامه این بحث، بىبنیان بودن نظریه جدایى دین از سیاست و بطلان گرایش سکولاریستى نیز روشن خواهد شد.
نظم بخشى به امور اجتماعى طبق رهنمودهاى قرآن
الا ان فیه علم ما یاتى و التحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم ما بینکم. - نهجالبلاغه، خطبه 157. حضرت، بعد از بیان این مطلب که علم گذشته و آینده در قرآن است و قرآن داروى همه دردهاست، این نکته را متذکر مىشوند که: و نظم ما بینکم؛ نظم و راه سامان بخشیدن به روابط بین مسلمانان در قرآن است. این کتاب آسمانى چگونگى روابط اجتماعى شما را نیز معین مىکند. براى توضیح این جمله کوتاه و در عین حال تضمین کننده حیات اجتماعى مسلمانان، از ذکر مقدمهاى کوتاه، ناگزیر هستیم. بزرگترین هدف هر نظام سیاسى و اجتماعى، تامین نظم و امنیت اجتماعى است
هیچ مکتب سیاسى را در جهان نمىتوان یافت که چنین هدفى را انکار کند؛ بلکه تأمین امنیت و برقرارى نظم سر لوحه وظایف هر حکومتى است. و نیز گفته مىشود برقرارى نظم سیاسى و اجتماعى از اهداف علم سیاست است، چنان که همه نظامهاى سیاسى حاکم بر جوامع بشرى، حداقل در شعار و تبلیغات خود آن را به عنوان بزرگترین اهداف نظام حکومتى خود بیان مىکنند.
در این جا به نقش هدف در زندگى اجتماعى نیز باید توجه داشت؛ زیرا بدون در نظر گرفتن هدف در زندگى اجتماعى نمىتوان سخن از نظم اجتماعى گفت. هدف است که منطقا رفتارهاى خاص را ایجاب مىکند. افراد با انجام رفتارهاى خاص در زندگى اجتماعى مىخواهند به آن هدف دست یابند
هدف نیز به نوبه خود، برخاسته از فرهنگ و اندیشه افراد جامعه است، به نحوى که هر جامعهاى بر حسب طبع اولى، در راستاى فرهنگ و اندیشه خود، نظم اجتماعى خاصى را ایجاب مىکند. و لذا قدرتهاى استعمارى در راستاى سیاستهاى استکبارى خود سعى مىکنند ملتها را در جهت اهداف استعمارى خود سوق دهند و آنها را از فرهنگ اصلى خود تهى کنند و از طریق تحمیل فرهنگ وارداتى نظم و فرهنگ ملتها را در دست داشته باشند.
بنابراین باید دید فرهنگ و اندیشه حاکم بر جامعه، چه نظمى را ایجاب مىکند. بدیهى است که فرهنگ دینى برخاسته از قرآن و جهان بینى توحیدى، نظم و سیاستى را ایجاب مىکند که در راستاى تحقق هدف خلقت و تأمین سعادت و رستگارى انسان در دنیا و آخرت باشد و آنچه اصالتا مورد نظر اسلام و قرآن است سعادت و تکامل انسان مىباشد.
با کمال تاسف بعضى از روشنفکران و لیبرالها که از یک طرف مسلمانند و از طرف دیگر در مسائل سیاسى و اجتماعى اسلام بصیرت کافى ندارند، و در نتیجه دغدغه و تعصب دینى در آنها بسیار ضعیف است، از این نکته اساسى غافلند و وقتى سخن از نظم اجتماعى گفته مىشود، نظم اجتماعى حاصل از دموکراسى غربى در نظر آنها تداعى مىشود. در حالى که آن نظم اجتماعى غرب برخاسته از اندیشه سکولاریستى اوست
به هر حال در فرهنگ توحیدى و اسلامى هر چیزى از جمله نظم اجتماعى، در راستاى هدف خلقت ارزیابى مىشود و بدیهى است که هدف از نظم اجتماعى در فرهنگ دینى و قرآنى تنها تأمین رفاه مادى و منافع دنیوى نیست؛ بلکه علاوه بر تأمین رفاه و منافع دنیوى، تکامل انسان و سعادت اخروى بشر مورد نظر است و روشن است که در مقام تعارض، سعادت اخروى بر امور دنیوى مقدم شمرده مىشود. بر آگاهان پوشیده نیست که تعبیر و نظم بینکم متوجه امور و روابط اجتماعى افراد است. حضرت على علیهالسلام در فرازهاى مورد بحث درصدد بیان نقش جنبههاى اجتماعى قرآن کریم هستند
حضرت با بیان این نکته که نظم اجتماعى شما در قرآن کریم است، به مسلمانان و پیروان خود مىفرمایند شما باید امور سیاسى و روابط اجتماعى خود را بر اساس قرآن سامان دهید. حضرت با بیان نکات سیاست نظام دینى، واقعیاتى را بیان مىکنند که بدون به کار بستن آنها، رسیدن به یک جامعه انسانى مبتنى بر قسط و عدل که آنها افراد به حقوق خویش و تکامل مطلوب برسند، ممکن نمىباشد.
بنابراین اصلىترین و کارسازترین عامل، عامل ایمان و اعتقاد و باور مسوولان و دست اندرکاران حکومت، به برنامه و سیاستهاى کلى قرآن کریم است. تا آنها به قرآن و کارآمد بودن رهنمودهاى آن در حل مشکلات جامعه و تأمین سعادت افراد، ایمان قلبى و اعتقاد راسخ نداشته باشند، نه تنها در عمل، قرآن را الگوى خود قرار نمىدهند، بلکه درصدد فهم معارف قرآن نیز برنمى آیند
البته چون در کشور اسلامى و بر مردم مسلمان حکومت مىکنند، ممکن است به حسب ظاهر و در مقام شعار، براى حفظ موقعیت خویش در میان مردم خود و دیگر ملل مسلمان، خود را مسلمان و حکومت خود را حکومت اسلامى بنامند؛ در حالى که تنها الگوى حکومتى که براى آنها مطرح نیست حکومت بر اساس قوانین اسلام و الگوى برگرفته از قرآن است. لیکن این بیگانگى دولتهاى به اصطلاح اسلامى از دین و فرهنگ قرآنى، به خصوص در زمینه سیاست و اداره جامعه، مطلبى نیست که براى مسلمانان ناشناخته باشد؛ زیرا ملل مسلمانان همه مىدانند نظامهاى حکومتى کشورهایشان اسلامى نیست و فرهنگ و ذهنیت حاکم بر مسوولان حکومتى، با ذهنیت و الگویى که بر اساس فرهنگ قرآنى شکل مىگیرد به کلى متفاوت است.
به هر حال بدیهى است وقتى کارآیى حکومت بر اساس رهنمودهاى قرآن در تأمین قسط و عدل و نظم در جامعه به منصه ظهور مىرسد که مسوولان و دست اندرکاران حکومت بدان باور و یقین داشته باشند و در مقام عمل، قوانین و دستورات قرآن را بنابراین حاکمیت قرآن در جامعه در گرو ایمان و باور قلبى کارگزاران حکومت به این کتاب آسمانى است که این مساله نیز به نوبه خود در گرو شناخت آنها نسبت به این نسخه شفابخش الهى و احساس نیاز آنها به دین و حکومت الهى است
این احساس نیز جز با ایجاد روحیه بندگى و زدودن روح استکبارى و خود بزرگ بینى در مقابل حاکمیت خداوند متعال حاصل نمىشود. این روحیه استکبارى همان روحیه مذمومى است که شیطان را از آستانه تشرف به مقام ملائکه اللهى و قرب به بارگاه خداوندى تنزل داد و شقاوت ابدى او را باعث گشت.
شایسته است در این مقام خطاب حضرت على علیهالسلام در خطبه 175 را که عواقب ناخوشایند دورى از قرآن کریم را بیان مىکنند مورد توجه قرار دهیم. این بیان هشدارى است براى کسانى که از یک طرف خود را پیرو على علیهالسلام معرفى مىکنند و از طرف دیگر قرآن و الگوى حکومتى برگرفته از آن را براى اداره جامعه بشرى امروز ناکافى مىدانند و تراوشات فکرى ناقص بشرى را در ارائه سیاستهاى حکومتى بر حکومت ولایى قرآن ترجیح مىدهند.
بى نیازى در سایه پیروى از قرآن
حضرت على علیهالسلام در خطبه مذکور قرآن کریم را به عنوان شاخص معرفى مىکنند و مىفرمایند: به یقین بدانید قرآن آن نصیحت کننده و پند دهندهاى است که در ارشاد پیروان خود خیانت نمىکند و آن هدایت گرى است که گمراه نمىکند و گویندهاى است که در گفتارش دروغ نمىگوید و کسى با این قرآن ننشست و در آن تدبر و اندیشه نکرد مگر آن که چون از نزد آن برخاست هدایت و رستگاریش افزایش یافت و از گم راهى او کاسته شد و اعلموا انه لیس على احد بعد القرآن من فاقه و لا لاحد قبل القرآن من غنى فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به على لاوائکم فان فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر و النفاق و الغى و الضلال. نهجالبلاغه، خطبه 175
با وجود قرآن حاکمیت آن بر جامعه، براى احدى نیازى باقى نمىماند که برآورده نشود؛ زیرا قرآن کریم عالىترین برنامه الهى براى زندگى موحدین است و خداى متعال عزت و رستگارى دنیا و آخرت پیروان این کتاب آسمانى را تضمین کرده است. بنابراین در صورتى که جامعه اسلامى ما فرامین و دستورات حیات بخش قرآن را به کار بندد و با ایمان به صدق وعدههایش آن را الگوى عمل خویش قرار دهد، قرآن تمام نیازهاى فردى و اجتماعى و مادى و معنوى جامعه را برمى آورد و جامعه اسلامى را از هر چیز و هر کس بى نیاز مىکند.
در مقابل، حضرت خطر جدایى از قرآن را گوشزد مىکنند و این فکر را که بدون قرآن، این ثقل اکبر الهى، بتوان مشکلات و نیازمندىهاى فردى و اجتماعى جامعه را برطرف کرد رد مىکنند و مىفرمایند: و لا لاحد قبل القرآن من غنى؛ هیچ کس بدون قرآن بى نیاز نخواهد بود و هرگز جامعه از قرآن مستغنى نخواهد شد؛ یعنى براى ایجاد جامعهاى بر پایه قسط و عدل و ارزشهاى اخلاقى و انسانى
اگر تمامى علوم و تجربههاى بشرى به خدمت گرفته شوند و همه افکار و اندیشهها بسیج گردند، بدون قرآن هرگز راه به جایى نخواهند برد. چرا که غنا و بى نیازى براى کسى بدون قرآن میسر نمىشود. بر این اساس حضرت مىفرمایند: فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به على لاوائکم بهبودى دردها و مشکلات خود را از قرآن بخواهید و در سختىها و گرفتارىها از قرآن چاره جویى کنید. سپس با خاطر نشان کردن بزرگترین بیمارىهاى فردى و اجتماعى، یعنى کفر و ضلالت و نفاق مىفرمایند راه درمان این دردها و مشکلات در قرآن موجود است و شما باید با مراجعه به قرآن کریم دردها و مشکلات خود را درمان کنید.
بنابراین باید اصول کلى و خطوط را از قرآن گرفت و با تبعیت از آن اصول کلى و استفاده از تجارب و تدبر و اندیشه، راه حل مشکلات را پیدا کرد. اگر با این بینش در صدد حل مشکلات برآییم به طور قطع، بر همه مشکلات، در تمام زمینهها فایق خواهیم آمد؛ زیرا این وعده الهى است. خداى متعال مىفرماید: من یتق الله یجعل له مخرجا؛ طلاق، 2 هر کس تقواى الهى پیشه کند و از دستورات خداوند سر پیچى نکند خداى متعال راهى براى نجات و خروج از مشکلات براى او فراهم مىسازد.
البته ممکن است سخنان پیش گفته به مذاق انسانهاى مغرور و کسانى که از تقواى الهى و علوم قرآن و اهلبیت بهره چندان ندارند و با دانستن اصطلاحاتى از علوم بشرى خود را در عرض خداوند مىپندارند خوش نیاید؛ لکن هر انسان عاقلى اعتراف مىکند که آنچه بشر، با همه پیشرفتهاى شگرف علمىاش کشف کرده است در مقابل مجهولاتش قطرهاى است در مقابل دریا، و همه ادعاهاى مکاتب اخلاقى غیر الهى در ارائه الگوى مدینه فاضله انسانى، در مقابل علم بى نهایت الهى و علوم اهل بیت علیهم السلام، که از الهامات الهى سرچشمه مىگیرد، چیزى بیش از صفر نمىباشد.
به هر حال حضرت على علیهالسلام بزرگترین درد جامعه بشرى را کفر و نفاق و گمراهى مىداند. این امراض روحى هستند که جامعه را به انواع مشکلات و گرفتارىها دچار مىکنند و درمان آنها را نیز باید از قرآن سراغ گرفت: فان فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر و النفاق و الغى و الضلال؛ بزرگترین درد عبارت است از کفر و نفاق و ضلالت و گمراهى و درمان عبارت است از ایمان به قرآن و تبعیت از آن. البته باید توجه داشت که مفهوم این سخن که درمان دردهاى خود را از قرآن بخواهید؛ زیرا قرآن درمان همه دردها و مشکلات است این نیست که قرآن، همانند نسخه پزشک، امراض جسمى شما را توضیح داده است و براى بهبودى هر کدام دارویى پیشنهاد و توصیه مىکند یا در باب مشکلات اقتصادى و نظامى و در زمینههاى صنعت و تکنولوژى مىباید فرمولهاى حل مسائل را از قرآن فرا گرفت
هرگز کسى که کمترین اطلاعى از معارف دینى داشته باشد این سخن حضرت را بدین معنا تفسیر نمىکند؛ زیرا بیمارىهاى جسمى و حل سایر مشکلات، وسایل و راههاى طبیعى خود را مىطلبد .قرآن کریم خطوط کلى را بیان مىکند و مردم موظفند با سرمشق قرار دادن خطوط کلى قرآن و استفاده از عقل و توانایىهاى خدادادى و استفاده از تجارب علوم بشرى مشکلات خویش را حل کنند و امراض خود را درمان نمایند.
در این جا توجه خوانندگان عزیز را به دو نکته جلب مىکنیم:
نکته اول این که اسباب و علل طبیعى و مادى هر چند معلولها و مسببهاى خود را در پى دارند؛ لکن توجه به این نکته نیز ضرورى است که علت العلل همه پدیدهها خداى تبارک و تعالى است. اوست که نظام عالم را بر اساس رابطه علت و معلولى خلق کرده است و اوست که پیوسته به اسباب و علل سببیت و علیت اعطا مىکند و این اراده تکوینى اوست که تا نباشد هیچ فاعلى در فعل خود استقلال در تاثیر ندارد. بنابراین براى درمان همه دردها و رفع گرفتارىها و مشکلات باید اصالتا به خداى متعال توجه کنیم و چشم امید به سوى او داشته باشیم.
نکته دوم این که راه رسیدن به حل مشکلات و درمان بیمارىها، را نباید منحصر به اسباب و علل عادى و طبیعى دانست؛ سنت خداوند بر این قرار گرفته است که در مرحله اول، امور از مجراى عادى انجام گیرند. ولى راه انجام امور منحصر به مجراى طبیعى نیست؛ بلکه در شرایط خاصى خداوند امورى را از غیر مجراى طبیعى خود ایجاد مىکند که مىتوان گفت این نیز سنت الهى است
شفا و بهبودى مرض، ممکن است از راه طبیعى و معالجههاى پزشکى صورت گیرد و ممکن است تحت شرایط خاصى توسط علل غیر مادى مثل دعاى ائمه معصومین یا دعاى دیگر اولیاى خدا حاصل شود. چنان که ممکن است جنگجویان جبهه توحید، که از نظر تجهیزات مادى و شرایط طبیعى در مقابل دشمن محکوم به شکست هستند، با امداد غیبى و اسباب غیر طبیعى پیروز گردند که این مطلب نیز از اسباب و علل الهى محسوب مىشود.
در قرآن کریم نمونههایى از رخدادهایى که از غیر راه عوامل عادى و طبیعى اتفاق افتادهاند، ذکر شده است؛ مثلا اگر نزول باران بخواهد از مجراى علل و عوامل طبیعى خود صورت گیرد، باید آب دریاها و اقیانوسها بر اثر تابش نور و گرما بخار گردد و به صورت ابر درآید، آن گاه بر اثر تفاوت دماى دریا و خشکى، هوا جریان پیدا کند و با وزیدن باد، ابرها از روى دریاها به سایر نقاط زمین منتقل شود تا تحت شرایط خاصى ذرات آب موجود در ابر به صورت قطرات باران یا دانههاى برف و یا تگرگ بر زمین ببارد
انتظار باران بدون اسباب و علل طبیعى آن از نظرگاه مادى انتظارى بى جا و نامعقول تلقى مىشود؛ لکن حضرت نوح بدون در نظر گرفتن عوامل طبیعى براى نزول باران، خطاب به قومش مىگوید استغفار و توبه کنید تا آسمان بر شما باران ببارد: و یا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدرارا و یزدکم قوه الى قوتکم و لا تتولوا مجرمین هود، 52. اى قوم در مقابل پروردگار خود استغفار کنید آن گاه توبه نمایید و به سوى خدا برگردید تا خداى متعال از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و با نزول رحمت الهى و بارش باران، قوت و قدرت شما را فزونى بخشد
سپس مىفرماید: و لا تتولوا مجرمین؛ مواظب باشید بدون توجه و استغفار و در حالى که مجرم و گناهکار هستید از خدا روى مگردانید و خود را از رحمت الهى محروم مکنید.
هر چند اسباب و علل طبیعى نزول باران و کل نظام على و معلولى حاکم بر طبیعت، همه در دست قدرت الهىاند و بهت اراده او کار مىکنند؛ لکن در عین حال بدون در نظر گرفتن آنها، خداى متعال مىفرماید از گناه خود استغفار کنید و به سوى خدا بازگردید؛ ما به آسمان مىگوییم بر شما ببارد. ممکن است کسى بگوید مقصود خداى متعال اینست که بدون تحقق عوامل طبیعى باران مىبارد؛ بلکه مقصود این است که ما از راه ایجاد عوامل طبیعى بر شما باران مىفرستیم
پاسخ این است که این نگرش با بینش توحیدى سازگار نیست؛ خداوند در باب قدرت خود بر ایجاد و خلقت پدیدهها چنین مىفرماید: اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون هر گاه خداى متعال ارادهاش بر شیئى تعلق بگیرد، اراده خدا همان و تحقق آن امر همان خواهد بود.
گاه حکمت خداى متعال و رحمانیت گاه حکمت خداى متعال و رحمانیت حق ایجاب مىکند از راههاى غیر طبیعى بندگانش را مورد لطف قرار دهد و نعمت خویش را بر آنها نازل کند. بدین منظور گاه خداى متعال اسباب و علل دیگرى غیر از اسباب و علل مادى قرار مىدهد و از مردم مىخواهد با توسل به آنها خود را مستحق نزول رحمت و نعمتهاى خداوند گردانند. این معنا نیز مقتضاى لطف و حکمت خداى متعال است
نظام خلقت بر اساس حکمت است و هدف از آفرینش انسان هدایت و تکامل مىباشد و هدایت و تکامل، در سایه معرفت و تدبر در آیات الهى و بندگى و عمل به دستورات انبیاى الهى و دین حق حاصل مىشود؛ لکن گاه مردم در اثر گناه و معصیت از مسیر حق منحرف مىشوند. انسانها معمولا آن گاه که از جهت مادى در رفاه باشند و از نظر اقتصادى و برخوردارى از لذایذ مادى مشکلى نداشته باشند و آنچه بخواهند براى آنها فراهم باشد، کمتر به خدا و معنویات روى مىآورند. در این هنگام، خصلتهاى انسانى و الهى به تدریج در آنها تضعیف و نهایتا به فراموشى سپرده مىشود و در نتیجه زمینه طغیان و کفر ضلالت و گمراهى در آنها فراهم مىشود.
قرآن مىفرماید: ان الانسان لیطفى. ان رءاه استغنى ؛ علق، 6، 7 آنگاه که انسان خود بى نیاز ببیند طغیان مىکند. اگر روح حاکم بر اکثریت جامعه و امتى روحیه استکبارى و طغیان صفتى شد لطف و عنایت خداوند ایجاب مىکند به نحوى انسانها را هشدار دهد و آنها را از خواب غفلت بیدار کند و به راه حق و طریق بندگى بازگرداند. براى تحقق این منظور، گاه بلاهایى از قبیل فقر و خشک سالى نازل مىکند و از طرف دیگر راه درمان و رفع آن بلاها را استغفار و توبه از گناهان و توجه به خدا و دعا و نماز معرفى مىکند تا در نهایت، هدف خلقت که همان هدایت و تکامل اختیارى انسانهاست
هر چه بیشتر تحقق یابد این فرایند نیز یکى از سنتهاى عجیب الهى بوده که گاه پیامبرى مبعوث مىکرده است و امت او را به سختىهایى مبتلا مىکرده تا آنها از خدا و راه حق غافل نشوند و غرق شدن در لذایذ مادى آنها را از سعادت باز ندارد.
به هر حال، نزول بعضى از بلاها زمینه بیدارى و توجه انسانهاى غافل است؛ زیرا در شرایط سخت انسانها بهتر نیاز خود را به خدا درک مىکنند و آمادگى پذیرش حق و تعلیمات انبیا را بیش از موقعى که در رفاه هستند پیدا مىکنند. قرآن مىفرماید: و ما ارسلنا فى قریه من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم یضرعون اعراف94
پیامبرى در قریهاى و شهرى نفرستادیم مگر این که اهل آن قریه را به سختى و گرفتارى و رنج مبتلا کردیم تا شاید آنها به خود بیایند و در مقابل خدا تضرع کنند. آیه 75 و 76 سوره مومنون نیز به این مطلب تصریح دارد: و لو رحمنا هم و کشفنا ما بهم من ضر للجوا فى طغیانهم یعمهون. و لقد اخذناهم بالعذاب فما استکانوا لربهم و ما یتضرعون و اگر آنان را ببخشاییم، و آنچه از سختى بر آنان وارد آمده برطرف کنیم آنان در طغیان خود کوردلانه اصرار مىورزند.
بنابراین فلسفه بعضى از عذابها و سختىهاى امتها بیدارى مردم و برگشت آنها به راه هدایت است، هر چند ممکن است این سختىها و تنگناها و بلاها بعضى از امتها را بیدار نکند و آنان هم چنان در ضلالت و گم راهى اصرار ورزند؛ که در آن صورت حجت بر آنها تمام مىشود و باید منتظر نزول بلاهایى که به حیات و زندگى آنها خاتمه دهد باشند.
قرآن در آیات 42 تا 43 سوره انعام خطاب به پیامبر اسلام ص مىفرماید: ما به سوى امتهایى که پیش از تو بودند پیامبرانى فرستادیم و اسباب هدایت و تذکر و هشدار را در حق آنها تمام کردیم، اما آنها قدر ناشناس بودند، قساوت به خرج دادند و از شیطان فریب خوردند و به هشدارهاى ما توجه نکرده، آنها را فراموش کردند
ما چند صباحى آنها را در ناز و نعمت قرار دادیم به نحوى که مغرور و شاد گشتند و ناگهان گریبان آنها را گرفتیم. آنان یکباره نومید گشتند و درهاى امید را به روى خود بسته دیدند. باید بدانیم که این سنت الهى است که در امتهاى پیشین جارى بوده است و امت پیامبر آخرالزمان نیز از آن مستثنى نیست.
در هر صورت، براى صاحبان بصیرت و کسانى که نگران سعادت و سرنوشت خویشند، وجود بلاها و مشکلات و مصایب، اسباب تذکر و هدایت است. در این میان، همچنان که قرآن مىفرماید، انسان هایى نیز هستند که آن چنان دچار غفلت مىگردند که با هیچ هشدار و بیدار باشى متذکر نگشته به هوش نمىآیند
پس بلاها و سختىهایى که به جهت هشدار و بیدار باش مردم براى جوامع و ملتها پیش مىآید اختصاص به امم انبیاى سابق نداشته، بلکه این مساله از الطاف الهى است که براى بیدارى و توجه امتها به خدا، رخ مىدهد. آنچه مهم است توجه به فلسفه این گونه حوادث و عبرت گرفتن از گذشته و توبه و بازگشت به سوى خداست. به راستى جریان مذکور داستان حضرت نوح علیهالسلام بعد از 950 سال دعوت، از ایمان آوردن قومش به خدا مایوس شد و بعد از ناامیدى از هدایت آنها و پدیدار شدن نشانههاى عذاب، از فرزندش خواست تا ایمان آورد و بر کشتى سوار شود تا از عذاب حتمى نجات پیدا کند
او در جواب پدرش تفکر شرک آلود خود را چنین بیان کرد که ساوى الى جبل یعصمنى من الماء؛ هود، 43 من به قله کوهى پناه مىبرم تا آن کوه مرا از غرق شدن نجات دهد. همان طور که مىدانیم سرانجام هم ایمان نیاورد و هلاک گردید. خداوند متعال با بیان این قصه جوهره تفکر شرک آلود را بیان مىکند و مردم را از آن برحذر مىدارد.
اکنون نیز این تفکر شرک آلود در میان بعضى و به خصوص روشن فکران غرب زده رایج است. آنها به جاى این که ایمان به خدا داشته باشند و با قلم و بیان مردم را به سوى خدا سوق دهند، براى رفع مشکلات چشم به دست دشمنان اسلام و مسلمین دوختهاند و از دشمن انتظار یارى دارند
بر آگاهان پوشیده نیست که ما در صدد مخالفت با پیشرفت علم و دستاوردهاى علوم بشرى نیستیم چرا که دین و قرآن و تفکر توحیدى بیش از هر مکتبى انسانها را به فراگیرى علم و دانش و استفاده از محصول اندیشه و تفکر بشرى فرا مىخواند. آنچه در این جا بر نفى آن تاکید مىشود و نسبت به عواقب وخیم آن هشدار داده مىشود این تفکر شرک آلود است که متاسفانه مبتلایان به آن در جامعه ما کم نیستند.
به هر حال بهترین و نزدیکترین و مطمئنترین راه براى رفع مشکلات فردى و اجتماعى، برگشتن به در خانه خداست؛ زیرا برگزیدن راه خدا علاوه بر این که سعادت ابدى و اخروى ما را تأمین مىکند مشکلات و تنگناهاى زندگى دنیوى را نیز بر طرف مىسازد. فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا یرسل السماء علیکم مدرارا نوح، 10، 11
پس به مردم گفتم: استغفار کنید تا خداى متعال گناهانتان را بیامرزد آن گاه آسمان را بر شما بباراند در نتیجه باغها به وجود بیایند و نهرها جارى شوند. بنابراین قرآن براى رفع کمبودها و گشایش در امور مسلمانان به پیروان خود راه حلهایى پیشنهاد مىکند و کارآیى آن راهها را تضمین نموده است. به علاوه، مسلمانان مىتوانند چنان که بارها آزمودهاند باز نیز بیازمایند.
بى تردید پیروزى انقلاب اسلامى ایران یکى از نمونههاى معجزه آساى نصرت الهى و امدادهاى غیبى خدا بر جامعه اسلامى ماست. آن گاه که همه مردم با توکل بر خدا و قطع امید از غیر او خواهان حکومت اسلامى شدند خدا بنا به وعده خودش که در قرآن مىفرماید ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم، على رغم همه توان رژیم 2500 ساله شاهنشاهى با همه پشتیبانىهاى دشمنان اسلام، مردم را بر دشمنانشان پیروز گردانید و نیز سنت الهى بر این جارى خواهد بود که تا مردم به خدا روى آورند خدا نیز آنها را یارى خواهد فرمود و آن گاه که خدا را فراموش کنند و به غیر خدا چشم یارى داشته باشند و از خدا روى گردان شوند عذاب و ذلت در انتظار آنها خواهد بود
در هر صورت، شکى نیست که قرآن کریم نسخه شفابخش علم الهى است و سعادت و رستگارى بشر در دنیا و آخرت، در پیروى از دستورات حیات بخش آن نهفته است و راه حل مشکلات فردى و اجتماعى را باید در آن جستجو کرد. باید قرآن، این تأمین کننده سعادت انسان، را شناخت و در تعظیم و تکریم آن کوشید و بدان عمل کرد. البته در باب قرآن دو نوع تعظیم و تکریم مطرح است که ذیلا بدان اشاره مىکنیم.
تکریم ظاهرى و واقعى قرآن کریم
در مورد احترام به قرآن، بیشتر آنچه که در جوامع اسلامى وجود دارد، مىتوان احترام ظاهرى قرآن نامید. در حالى که قرآن کریم هرگز تنها براى این که با آداب و رسوم و احترام خاصى با آن مواجه شویم، نازل نگردیده است. قرآن فقط براى حفظ کردن و تلاوت نمودن با لحن و صوتى زیبا نیست. قرآن کتاب زندگى و پیامهاى الهى است که همگان موظفند در زندگى دنیوى خود آنها را به کار بندند، تا در دنیا و آخرت رستگار شوند، خصوصا دست اندرکاران حکومت در جوامع اسلامى موظفند سیاستهاى کلى نظام را بر اساس رهنمودهاى این کتاب الهى تنظیم و به اجرا در آورند، تا زمینه رشد و تعالى فرهنگ قرآن براى افراد جامعه بهتر مهیا گردد و در نتیجه هدف نزول قرآن، که همان تکامل و سعادت انسان در سایه بسط قسط و عدل در روى زمین است، تحقق یابد
بدیهى است بوسیدن و احترام گذاشتن به نسخه پزشک و خواندن آن با آوازى بسیار زیبا، بدون فهم دستورات و راهنمایىهاى پزشک و عمل کردن به آنها هرگز دردى را از بیمار درمان نمىکند. هر عاقلى باور دارد که بهبودى در گرو عمل به دستورات پزشک حاذق است. احترام واقعى به نسخه پزشک، عمل کردن بدان است نه اداى تکریمهاى ظاهرى نسبت به پزشک و نسخه او
در باب قرآن نیز باید گفت هر چند اداى احترامهاى ظاهرى نسبت به قرآن کریم از امور پسندیده و از وظایف تک تک مسلمانان است، لکن این کمترین وظیفه مسلمانان در قبال این کتاب آسمانى است و مسلمانان موظفند با فهم قرآن کریم و عمل به دستورات حیات بخش آن، به شکر و احترام واقعى نسبت به این نعمت هدایت الهى روى بیاورند و خود را از این ودیعه پر فیض محروم نکنند تا در نتیجه با این نور الهى دنیاى ظلمت زده خویش را روشنى بخشند.
یکى از مظاهر تجلى خداوند نور است. خداوند خود را به نور تشبیه مىکند و مىفرماید: الله نور السماوات والارض نور 35 خدا نور آسمانها و زمین است. این نور وجود خداى متعال است که تجلى کرده و خلقت آسمانها و زمین و مخلوقات صورت گرفته است. به برکت عنایت خداوند است که عالم وجود برجاست و فیض وجود، پیوسته از جانب منبع جود، بر موجودات سرازیر است و در نتیجه پدیدهها و موجودات به حیات خود ادامه مىدهند. گاه از کلام خدا نیز به نور تعبیر مىشود؛ زیرا در پرتو نور است که انسان راه را پیدا مىکند و از بیراهه رفتن و سردرگمى نجات مىیابد
از آن جا که بدترین و زیان بارترین گمراهى و ضلالت، ضلالت و گم راهى در مسیر زندگى و به خطر افتادن سعادت انسان است، نور حقیقى و واقعى آن است که انسانها و جامعه انسانى را از ضلالت و گم راهى نجات دهد و مسیر درست کمال انسانى را براى آنها روشن کند تا راه سعادت و تکامل را از طرق سقوط و ضلالت باز شناسد. بر همین اساس خداوند متعال از قرآن به نور تعبیر کرده است و مىفرماید: قد جائکم من الله نور و کتاب مبین؛ مائده 15 به تحقیق از جانب پروردگارتان نور و کتابى روشنى بخش آمده است تا شما با بهرهگیرى از آن، راه سعادت را از شقاوت باز شناسید..
حضرت على علیهالسلام در خطبه 189، بعد از وصف اسلام و پیامبر ص در وصف قرآن کریم مىفرماید: ثم انزل علیه الکتاب نورا لا تطفا مصابیحه و سراجا لا یخبو توقده، و بحرا لا یدرک قعره آن گاه خداى متعال قرآن را به صورت نورى که چراغهایش هرگز خاموش نمىشود و مانند خورشید فروزندهاى که هیچ گاه از فروزش نمىافتد و مثل دریایى که به قعر آن رسیدن براى هیچ کس میسر نیست بر پیامبرش نازل فرمود
حضرت على علیهالسلام در این خطبه در وصف قرآن ابتدا با سه تشبیه بسیار زیبا مىخواهند قلوب مسلمانان را با عظمت قرآن آشنا کنند و توجه آنها را به این سرمایه عظیم الهى که در دسترس آنها قرار گرفته است بیش از پیش جلب نماید. این نور با سایر نورها متفاوت است. این حقیقت (( قرآن کریم)) نورى است که نورافکنهاى آن هرگز به خاموشى نمىگراید و هرگز از تابش نمىافتد
از باب تشبیه معقول به محسوس قرآن مانند آن منبع عظیم انرژى برقى است که در شب ظلمانى از طریق شبکه برق رسانى به وسیله نورافکنهاى قوى، جادههایى را که به مقصد منتهى مىشود، روشن کرده است و با نصب چراغهاى راهنما بر سر دو راهىها و چند راهىها مسیرى را که به هدف منتهى مىشود از دیگر مسیرها که به بیراهه و سقوط در درههاى هولناک مىانجامد براى کسانى که مىخواهند به سلامت به مقصد برسند روشن مىکند
قرآن نیز در جامعه دینى و اسلامى و در زندگى جویندگان سعادت و رستگارى چنین نقشى ایفا مىکند، با این تفاوت که چراغهایى که از این منبع نور تغذیه مىنمایند و مسیر سعادت را روشن مىکنند هرگز خاموش نمىشوند در نتیجه راه حق، پیوسته مستقیم و روشن است و قرآن کریم و نورافکنهاى فروزان آن مدام پیروان قرآن را هشدار مىدهند که مواظب باشید از مسیر حق منحرف نشوید.
در فراز دیگرى از همین خطبه مىفرماید: و نورا لیس معه ظلمه؛ قرآن نورى است که با وجود آن، تاریکى دوام نمىیابد؛ زیرا این کتاب آسمانى نورافکنهایى دارد که از آن نور مىگیرند و پیوسته راه هدایت و سعادت رإ؛ روشن مىکنند. علاوه بر این، ائمه علیهمالسلام که همان مفسرین وحى الهى هستند حکم آن نور افکنها را دارند که معارف قرآن را براى مردم بیان و با علم خدادادى، مسلمانان را با حقیقت قرآن آشنا مىکنند.
ائمه ؛ مصابیح و آیینههاى قرآنى
طبق حدیث ثقلین، قرآن و عترت این دو ودیعه الهى در مسیر هدایت موحدین، مکمل یکدیگرند که با تمسک به یکى و رها کردن دیگرى هدف از نزول قرآن که همان هدایت انسانهاست تحقق نمىیابد. ائمه علیهمالسلام چراغهایى هستند که از این منبع الهى نور مىگیرند و مسیر زندگى انسانهاى طالب سعادت را روشن مىکنند و علوم قرآن و حقیقت آن نزد آنهاست. آن ذوات مقدسه هستند که مىتوانند متشابهات را به محکمات برگردانند و راه را از بیراهه تشخیص دهند و مردم را به راه سعادت و کمال راهنمایى کنند
مردم نیز مىباید معارف قرآن را تنها از آنها بگیرند و به کار بندند. حکمت الهى چنین اقتضا مىکند و سنت خداوند بر این قرار گرفته است که مردم از طریق اهل بیت علیهمالسلام با معارف قرآن آشنا شوند و با به کار بستن آنها در تأمین سعادت دنیوى و اخروى خود بکوشند. لذا براى تحقق این منظور، خداى متعال با نصب امامت مستمر، راه استفاده از معارف قرآن را براى طالبین سعادت هم چنان باز نگه داشته است
هر چند معاندان و دنیا پرستان در طول تاریخ در صدد برآمدهاند تا مردم را از نور هدایت الهى که در مکتب اهل بیت علیهمالسلام تجسم مىیابد خاموش کنند؛ لکن قرآن مىفرماید هرگز بدین کار موفق نخواهند شد: یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون صف 8 از این جهت حضرت على علیهالسلام قرآن را به چراغى که هرگز از فروزش آن کاسته نمىشود و به خاموشى نمىگراید تشبیه مىکنند.
معارف قرآن چنان عمیق و گسترده است که هر قدر آشنایان به علوم اهل بیت در باب آن بیندیشند در هر گامى به معرفت و نکتهاى تازه دست مىیابند و از آن جا که این کتاب آسمانى نسخهاى از علم الهى است هر قدر تشنگان حقیقت از آب زلال حقیقت آن بنوشند نه تنها سیراب نمىشوند که تشنهتر مىگردند
از همین روست که مىبینیم اولیاى خدا و عارفان به حقیقت قرآن سعى مىکنند با تلاوت آیات الهى در نماز و تدبر در آنها، روح خود را تلطیف نمایند و بیش از پیش خویش را در معرض الهامات خداوندى و بارش معارف بى پایان الهى قرار دهند. قرآن خورشید فروزندهاى است که معارف آن پایانناپذیر و فروزندگى آن ابدى است؛ زیرا این کتاب آسمانى مانند دریاى عمیقى است که رسیدن به قعر و ژرفاى آن جز براى پیامبر ص ائمه معصومین علیهمالسلام که به علم الکتاب آگاه هستند و هر کس و هر جامعهاى بخواهد با قرآن و کلام الهى آشنا شود و زندگى فردى و اجتماعى خود را بر اساس رهنمودهاى این کتاب آسمانى سامان دهد راهى جز تمسک به قرآن بر اساس تفسیر و تبیین پیامبر ص و ائمه معصومین ع و الگو قرار دادن سیره و روش آنها ندارد. براى تایید این مطلب تنها به بخشهایى از دو روایت اشاره مىکنیم.
امام صادق علیهالسلام مىفرمایند: و نحن قنادیل النبوه و مصابیح الرساله و نحن نور الانوار و کلمه الجبار رایه الحق التى من تبعها نجى و من تاخر عنها هوى و نحن مصابیح المشکاه التى فیها نور النور؛ بحار ج26 ص 259 قندیلها و ظروف نبوت و چراغهاى رسالت ماییم؛ یعنى مردم مىباید با راهنمایى ائمه علیهالسلام به مقصد نبوت و رسالت که همان هدایت به سوى حق است رهنمون شوند. نور همه نورها از ماست. حاکمیت خدا از طریق ولایت ما تحقق پیدا مىکند. ما هستیم آن پرچم حقى که هر کس از آن پیروى کند نجات پیدا مىکند و هر کس از آن دور بماند سقوط مىکند و آن چراغ و مشکلاتى که روشنایى و نور در آن قرار دارد ماییم.
شبیه این بیان از امام سجاد علیهالسلام نیز نقل شده است؛ حضرتش مىفرمایند: ان مثلنا فى کتاب الله کمثل المشکاه و المشکاه فى القندیل فنحن المشکاه فیها مصباح و المصباح محمد علیهالسلام المصباح فى زجاجه نحن الزجاجه کانها کوکب درى توقد من شجره مبارکه زیتونه معروفه لا شرقیه و لا غربیه لا منکره و لا دعیه یکاد زیتها یضىء و لو لم تمسسه نار نور القرآن على نور یهدى الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شىء علیم بان یهدى من احب الى ولایتنا بحار ج23 ص 314
حضرت در این بیان، آیه 35 سوره نور را به پیامبر علیهالسلام و اهل بیت و ائمه معصومین علیهالسلام تفسیر کردهاند. حضرتش مىفرمایند مثل ما اهل بیت در قرآن مثل منبعى است که از طریق آن، نور هدایت الهى، راه را بر بندگان روشن مىکند. ما اهل بیت حکم آن آبگینه شفافى را داریم که نور مصباح و چراغ هدایت را، که همان نور نبوت است، به بندگان منعکس مىکنیم
این نور از شجره مبارکهاى از نور الهى، که پرتو آن گسترده و غیر قابل انکار است، سرچشمه مىگیرد. این حقیقت نه شرقى نه غربى است نه ناشناخته و نه وانهاده است. امام سجاد علیهالسلام مىفرمایند حقیقت پیامبر و اهل بیت مکرمش حکم چراغ بسیار شفافى را دارند که بدون نیاز به شعلهاى، نور مىدهد. نور قرآن مبتنى بر آن نورى است که خدا هر کس را بخواهد هدایت کند او را بدان نور ولایت اهل بیت علیهالسلام هدایت مىکند.
چنان که قبلا اشاره شد آنچه انسان در درجه اول اهمیت است و عقل ایجاب مىکند تمام همت خویش را در جهت تحقق هر چه بهتر آن صرف کند، سعادت و رستگارى اخروى است؛ زیرا زندگى این جهانى مقدمه و زمینه ساز زندگى جاودانه اخروى است. مثل انسان در این عالم نسبت به عالم آخرت مثل آن مسافرى است که در شهر غربت با کار و تلاش شبانه روزى و قناعت و پس انداز کردن حاصل کوشش خود و ارسال آن به وطى اصلى و زادگاه خویش درصدد است تا براى خود خانه و سرپناه و سرمایهاى فراهم کند تا در هنگام مراجعت به وطن خود با برخوردارى از امکانات پیش فرستاده، این چند روز باقیمانده عمر خویش را در رفاه و عزت و سربلندى زندگى کند، با این تفاوت که زندگى اخروى، جاودانه و همیشگى است. اعتقادات و اعمال و رفتارهاى انسان بذرهایى است که در این جهان به دست انسان کاشته مىشود و در عالم آخرت، نتیجه و محصول آن آشکار مىگردد
در این عالم اگر کشاورزى بر اساس رهنمودهاى یک دانشمند آشنا و متخصص امر کشاورزى بذرى را کشت کند، در هنگام درو بیشترین محصول ممکن را با بهترین کیفیت، از زحمت خویش برداشت خواهد کرد. به همین منوال اگر انسانها اعمال و رفتار خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن کریم و معارف و علوم اهل بیت علیهالسلام تنظیم کنند و امور فردى و اجتماعى و سیاسى خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن کریم سامان دهند، علاوه بر عزت و سربلندى دنیا، در علم آخرت نیز از نتایج اعمال نیک خود برخوردار خواهند بود و از این که با اعمال شایسته خود سرنوشتى سعادتمند در جوار رحمت خدا براى خود تدارک دیدهاند خوشحال خواهند بود.
حضرت على ع مضمون مذکور را با تمثیلى بسیار زیبا بیان مىکنند و مردم را به عمل به قرآن و پاسدارى و حراست از احکام حیات بخش آن فرا مىخوانند: فاسئلوا الله به و توجهوا الیه بجبه و لا تسئلوا به خلقه انه ما توجه العباد الى الله بمثله و اعلما انه شافع و مشفع و قائل و مصدق و انه من شفع له القرآن یوم القیامه شفع فیه و من محل به القرآن یوم القیاه صدق علیه خطبه 175 آن حضرت بعد از بیان مطالب گذشته مبنى بر این که قرآن درمان و شفاى بزرگترین دردهاى جامعه است، به مردم توصیه مىکند که با پیروى از قرآن، شفاى دردهاى خود را از قرآن بخواهید و با عمل به آن به خداوند روى آورید و براى استمداد از انسانهاى دیگر، قرآن را وسیله قرار ندهید
بدانید قرآن شفاعت کنندهاى است که شفاعتش پذیرفته مىشود و گویندهاى است که گفتارش تصدیق مىشود و کسى که قرآن در قیامت او را شفاعت کند آن شفاعت در حق او پذیرفته است و کسى که قرآن او را در روز قیامت تقبیح کند، به زیان او تمام مىشود. آن گاه حضرت خطر جدایى مردم از قرآن را گوش زد مىکنند، سپس آنها را به پیروى از این کتاب آسمانى و الگو قرار دادن آن در فکر و عمل دعوت مىنمایند: ینادى مناد ی وئم القیامه الا ان کل حارث مبتلى فى حرثه و عاقبه عمله غیر حرثه القرآن فکونوا من حرثته و اتباعه و استدلوه على ربکم واستنصحوه على انفقسکم و اتهموا علیه ارائکم و استغشوا فیه اهوائکم
آن گاه که قیامت بر پا شود و خلایق براى حسابرسى و جزا و پاداش به پا خیزند منادى ندا مىدهد و این واقعى را به اهل قیامت خبر مىدهد که هان! اى انسانها بدانید هر انسانى امروز در عاقبت و پایان کار، گرفتار و مبتلا به آثار و نتایج و محصول کشته خویش است، مگر کسانى که در دنیا اعتقادات و اعمال و رفتار خویش را بر اساس دستورها و راهنمایىهاى قرآن شکل دادهاند. تنها این افراد هستند که از نتایج و آثار اعمال و رفتار و اعتقادات خویش راضى اند و هرگز احساس غبن نمىکنند.
زندگى و حیات هر موجودى از جمله انسان، امرى محدود است. این زندگى از نقطه زمانى خاصى شروع مىشود و در نقطه زمانى خاصى با مرگ پایان مىپذیرد. انسان در این زمان محدود، پیوسته در حال شدن است و شخصیت او در حال شکلگیرى است. شخصیت انسان که برخاسته از اعتقادات و باورهاى اوست منشا اعمال و رفتار وى مىگردد. اعمال و رفتار انسان نیز در روز قیامت تجسم پیدا مىکند و هر کس با آثار و نتایج خود دست به گریبان خواهد بود.
نکتهاى که در این جا بدان توجه داده مىشود این است که تا انسان از دنیا نرفته است هر لحظه مىتواند با محاسبه و بازنگرى در افکار و عقاید و اعمال و رفتار خویش، گذشته خود را جبران کند و سرنوشت خود را در جهت سعادت و رستگارى دنیوى و اخروى تغییر دهد
چه بسیارند انسانهایى که در لحظهاى به خود آمدند و با یک تصمیم و توبه حقیقى، گذشته تاریک خود را به آیندهاى درخشان و سعادتمند مبدل کردند و ره صد ساله را یک شبه پیمودند؛ لکن باید توجه داشت که فرصت و امکان بازنگرى و تدارک گذشته، تنها در این جهان ممکن است و بعد از مرگ و ارتحال از این عالم فانى امکان تدارک منتفى است
اگر انسان در عالم دنیا اعمال و رفتار خود را بر اساس قرآن و دستورات و معارف الهى سامان داد و به بیان حضرت على علیهالسلام از حرثه قرآن بود، در عالم آخرت از آثار و محصول آنها بهرهمند و خوشحال خواهد بود. فرصت عمل و تدارکات، تنها در دنیا وجود دارد و عالم آخرت جاى تدارک نیست: الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل؛ بحار ج32 ص 354 امروز روز کشت و عمل است و محاسبهاى در کار نیست و فردا روز برداشت و محاسبه است و امکان عمل و تدارک وجود ندارد
على علیهالسلام که داناى به حقیقت دنیا و آخرت و رابطه میان آنها، و خیرخواه مسلمانان و دلسوز آنان است مىفرماید: فکونوا من حرثه القرآن؛ اگر طالب سعادتید، کشت و کار خود را در کشتزار با برکت قرآن قرار دهید. از کسانى باشید که با عمل به دستورات حیات بخش این کتاب آسمانى، دنیا و آخرت خود را آباد مىسازند. قرآن را الگوى خود قرار دهید تا هرگز زیان نبینید.
رمز موفقیت و نقش قرآن
به نظر مىرسد براى موفقیت در هر برنامه و سیاستى، به خصوص در زمینه مسایل تربیتى و فرهنگى و اجتماعى، سه شرط اساسى وجود دارد.
1- درستى و صحت برنامه در جهت رسیدن به هدف مورد نظر؛
2- ایمان و باور نسبت به برنامه و دستورالعملهاى آن؛
3- عمل بر مبناى احکام و دستورالعملهاى مطرح شده در برنامه.
بدیهى است که کدام از شروط سه گانه منتفى باشد کارآیى برنامه مذکور آن طور که باید به ظهور نمىرسد و هدف مورد نظر محقق نمىشود. همه ما مىگوییم قرآن کلام خدا و برنامه زندگى ما مسلمانان است. اما گفتن تنها و اقرار به این مطلب کافى نیست. اقرار و اظهار در صورتى ایمان به قرآن و دستورات حیات بخش آن محسوب مىشود که از اعتقاد و باور قلبى حکایت کند و انسان از عمق جان به قرآن و دستورات امید بخش آن ایمان داشته باشد و در مقابل سخنان و پیامهاى الهى تسلیم محض باشد
با چنین ایمان و اعتقاد و باورى است که شرط کارآیى قرآن در هدایت جامعه، یعنى عمل بر مبناى دستورات حیات بخش قرآن، تحقق پیدا مىکند. قرآن کریم مىفرماید: ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین. الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون. و الذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخره هم یوقنون. اولئک على هدى من ربهم و اولئک هم المفلحون - بقره، 2-5. آن کتاب الهى که هیچ جاى تردید در آن نیست هدایتگر پرهیزکارانى است که ایمان به غیب دارند و نماز را به پا مىدارند و از آنچه ما به آنها روزى دادیم انفاق مىکنند؛ کسانى که به احکام و دستوراتى که به صورت قرآن بر تو نازل شده ایمان مىآورند و کتب آسمانى پیش از تو را باور و به قیامت یقین دارند. چنین انسانهایى از هدایت پروردگارشان بهرهمندند و به رستگارى مىرسند.
البته توجه داریم که ایمان داراى درجاتى است و جامعه اسلامى در صورتى مىتواند با غلبه بر مشکلات و پیروزى بر دشمنان خود به عزت و عظمت و به تعبیر قرآن کریم فلاح و رستگارى دنیوى و اخروى امیدوار باشد که دستاندرکاران فرهنگى جامعه به حکومت دینى و دستورات و احکام قرآن ایمان و از صمیم قلب باور داشته باشند، نه آن که تنها با استفاده ابزارى از دین و فرهنگ دینى مردم، براى کسب وجاهت، خود را معتقد به قرآن معرفى کنند.
در قرآن کریم از انسانهایى که به احکام و دستورات الهى ایمان ندارند و تنها براى فریب مسلمانان و رسیدن به مقاصد دنیوى خود اظهار ایمان مىکنند به نام منافقین یاد مىشود. خصوصیات ظاهرى و باطنى و رفتارى این گروه در آیات متعددى از قرآن کریم بیان شده است
به هر حال اگر بخواهیم بر اساس دستورات قرآن زندگى کنیم و این کتاب آسمانى مردم ما را سعادتمند کند، مىباید همه مردم و به خصوص دست اندرکاران امور فرهنگى جامعه به قرآن ایمان و اعتقاد داشته باشند و در مقابل این کتاب الهى تسلیم باشند؛ تسلیمى ابراهیم گونه که بر اساس آن، دستورات حیات بخش قرآن را بدون چون و چرا پذیرا باشند.
ابراهیم؛ الگوى تسلیم و بندگى در قرآن کریم
قرآن کریم داستان تسلیم بودن حضرت ابراهیم علیهالسلام در مقابل اوامر و دستورات الهى را الگوى تسلیم و رضا بیان مىکند و رمز موفقیت وى در مواجهه با مشکلات و پیروزى او بر مشرکین را در ایمان و صبر و استقامت و توکل بر خداى متعال معرفى مىکند و از ما مىخواهد تا در مقابل امر خدا و قرآن کریم داراى چنین ایمان و اعتقادى باشیم و در عمل، ابراهیم گونه در اجراى احکام الهى پابرجا و ثابت قدم باشیم
از قرآن کریم استفاده مىشود که در تقدیر الهى چنین گذشته بود که حضرت ابراهیم بعد از صد سال بى فرزندى و بعد از انتظارى بس طولانى در دمادم نومیدى صاحب فرزندى شود و این آرزوى فرزندى صالح دارد و وجود فرزند صالح را ادامه وجود و بقاى خویش مىداند. پس از تولد اسماعیل، حضرت ابراهیم علیهالسلام از طرف خداى متعال مامور شد تا فرزند خود را همراه با مادر بزرگوارش به سرزمین مکه ببرد تا در سختترین شرایط در وادئى که آثارى از آب و حیات در آن به چشم نمىخورد تنها بگذارد و به دنبال انجام ماموریت الهى سرزمین مکه را ترک گوید
بعد از چندى، هنگام مراجعت و آن گاه که فرزندش رشد کرده و جوانى مودب و خوش سیما شده است که دیدن جمال زیبایش چشم هر انسانى را خیره مىکند و رخسار گلگونش غمها و غصهها را از یاد پدر مىبرد و رنج هجران و مشکلات را بر او آسان مىکند ناگاه در اوج دلبستگى به داشتن چنین فرزندى که شایستگى پیامبرى در او نمایان است، در خواب به او وحى مىشود که باید فرزندت را در راه خدا قربانى کنى
حضرت ابراهیم علیهالسلام بى درنگ در صدد اجراى فرمان الهى بر مىآید و بدون این که هیچ گونه تردیدى در صحت آنچه بر او وحى شده است به خود راه دهد، که آیا چه مصلحتى در کشتن فرزند بى گناه است، مطلب را با فرزند خویش در میان مىگذارد: فلما بلغ معه السعى قال یا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحک فانظر ماذاترى قال یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرین صافات، 102
آن گاه که فرزندش رشد یافته بود و در هنگام سعى بین صفا و مروه با پدر همراه بود به وى گفت اى فرزندم در عالم رویا چنین دیدم که مىباید تو را در راه خدا قربانى کنم نظر تو چیست ؟ ایمان و تسلیم حضرت ابراهیم بدین مرتبه است. اینک مرتبه تسلیم و ایمان فرزند را به تماشا بنشین و اطاعت فرزند در مقابل امر خدا و پدر خویش را نظاره کن و هم چنان از اخلاص و ایمان انسانهایى که قلم و بیان از وصف آنها عاجز است در حیرت بمان و در نهادن نام مسلمان بر خویش احتیاط از دست مده.
حضرت اسماعیل این فرزندى که درس تسلیم در مقابل خدا را از پدر خویش فراگرفته، با جوابى فراتر از یک اظهار موافقت، پدر خویش را در اجراى فرمان الهى تشویق مىکند که مبادا امر خدا بر زمین بماند. حضرت اسماعیل نیز بدون آن که از فلسفه کشته شدن خویش سوال کند و بى آن که پدر را در اجراى ماموریتش به درنگ و تامل وادار کند به پدر مىگوید: یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرین -همان
اى پدر ماموریت خویش را انجام بده، ان شاءالله مرا در اجراى این ماموریت صابر و ثابت قدم خواهى یافت. البته انسانهاى بزرگ در انجام همه کارها و به خصوص ماموریتهاى بزرگ با استمداد از خداى متعال و توکل بر او تصمیم مىگیرند و اقدام مىکنند، در تمام کارها از او کمک و یارى مىخواهند و با کمال ادب چنین اظهار مىکنند که اگر خدا بخواهد و اگر او کمک کند من فلان ماموریت را انجام مىدهم
در این جا نیز حضرت اسماعیل به قدرت خویش تکیه نمىکند؛ بلکه به پدر خود چنین اظهار مىکند که: ستجدنى ان شاءالله من الصابرین؛ ان شاءالله خدا به من کمک کند و من صبر مىکنم تا تو در انجام وظیفه الهى خویش موفق شوى. خداى متعال سیماى حضرت ابراهیم علیهالسلام و حالت تسلیم حضرت ابراهیم را در مقابل پروردگار از زبان ابراهیم چنین بیان و ترسیم مىکند: انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین -انعام، 79من با ایمانى خالص، روى به خدایى آوردهام که آفریننده آسمانها و زمین است و من هرگز با عقیده جاهلانه مشرکان موافق نخواهم بود
ما باید در مقابل خدا و قرآن، اعتقادى همانند اعتقاد و ایمان ابراهیم علیهالسلام داشته باشیم، در آن صورت است که دومین شرط اساسى بهره مندى از قرآن کریم، یعنى هدایت جامعه بر مبناى راهنمایىهاى قرآن تحقق پیدا مىکند. بنابراین وجود قرآن، بدون ایمان راسخ و اعتقاد قلبى هرگز انسان و جامعه را سعادتمند نمىکند البته روشن است که علاوه بر ایمان و اعتقاد، آنچه به برنامه هدایت قرآن عینیت مىبخشد تحقق شرط سوم یعنى عمل طبق دستورات قرآن و عینیت بخشیدن به دستورات حیات بخش آن در متن زندگى فردى و اجتماعى است.
مشکل اصلى
حضرت على علیهالسلام مشکل اصلى جامعه ما را در چه مىداند و براى حل آن چه راهى فراروى ما مىگشاید ؟ ایمان به خدا و دستورات الهى و تسلیم در مقابل اوامر خدا از اصلىترین شروط هدایت و بهره مندى از راهنمایىهاى قرآن کریم است. ایمان و تسلیم ابراهیم گونه و بارورى با جان عجین مىباید تا بتوان از دامهاى شیطان در امان ماند
در مشعر معرفت، سنگ ریزههایى مىباید جمع آورى نمود تا در هنگام مراجعه به قرآن کریم، شیطان نفس اماره را با آن سنگ ریزهها رمى کرد. باید در مقابل هواهاى نفسانى ایستاد و سخن خدا را بر تمایلات نفسانى مقدم داشت و نفس را از پیش داورى در فهم قرآن کریم منع نمود تا در هنگام مراجعه به آیات الهى و فهم قرآن کریم دچار اشتباه نشد؛ زیرا چنین نیست که هر کس با هر نیتى و با هر روشى سراغ قرآن آمد بتواند درست از آن استفاده کند
در یک جمله، اگر ما بندگى خدا را پذیرفتهایم باید خودمان را کاملا تسلیم او کنیم و دل را در گرو اراده و خواست خدا قرار دهیم و با تمام وجود باور داشته باشیم که خدا بهتر از بندگانش مصالح آنها را مىداند و جز به صلاح و نفع بندگانش امر و نهى نمىکند. تنها با چنین اعتقاد و ایمانى است که امکان فهم درست از این کتاب الهى و بهره مندى از راهنمایىهاى حیات بخش آن براى انسانها میسر مىشود
بنابراین اولین و اساسىترین شرط بهره مندى از هدایت الهى، داشتن روحیه تسلیم و پرهیز از هر گونه پیش داورى و خود محورى است. پزشک حاذق، در نسخهاى که براى بیمار خود، مىنویسد، مصرف داروهایى را الزام و خوردن غذاهایى را تجویز مىکند و از خوردن دارو و غذاهایى که درمان و معالجه را به تاخیر مىاندازد یا امکان آن را منتفى مىکند منع مىکند. اما آیا همه دستورهاى پزشک با خواستهها و تمایلات بیمار مطابقت دارد ؟
ممکن است بیمار، برخى از داروهاى تجویز شده را با کمال میل مصرف کند و از بعضى غذاهاى منع شده از روى رغبت پرهیز کند؛ لکن اغلب تمایلات مریض با دستورات پزشک هم خوانى ندارد. گاه مریض تمایل شدید به خوردن ترشى دارد ولى پزشک مصرف ترشى را براى مریض سم کشنده مىداند. در این موارد ممکن است مریض در اثر اشتیاق شدید به آن چیز، در تشخیص پزشک شک کند و براى خوردن آن توجیهاتى از پیش خود دست و پا کند
البته انسان در مورد امراض جسمى به لحاظ علاقه شدید به سلامتى خود کمتر حاضر است از دستورهاى پزشک تخلف نماید و غالبا سعى مىکند آنها را بر تمایلات شخصى خود ترجیح دهد و به دستورات پزشک معالج به طور کامل عمل کند؛ لکن در مورد امراض روحى کم نیستند انسانهایى که تمایلات نفسانى خود را ملاک قضاوت قرار مىدهند و بر اساس پیش داورىهاى باطل و ذهنیتهاى نادرست و هوسهاى نابجا در مقام تفسیر دین و احکام الهى بر مىآیند
بدیهى است که با چنین روحیهاى امکان فهم صحیح از قرآن و دین منتفى است. حتى اگر فرض بر این باشد که فرد واقعا در صدد فهم درست از دین و قرآن باشد و قصد هرگونه فریب و اغواى دیگران درباره او ممتنع باشد، چون با پیش داورى و ذهنیت نادرست خواسته است قرآن و دین را فهم کند، نمىتوان تاثیر پیش داورىها و ذهنیتهاى مشوب و خواستههاى نفسانى را در بر داشت و فهم او از آیات و روایات کاملا منتفى دانست.
توصیه حضرت على علیهالسلام در مواجهه با قرآن
امام (ع)، پس از آن بیان نورانى مبنى بر خبر دادن از عالم قیامت و روز واپسین و رضایت پیروان قرآن از اعمال و گذشته خویش و گرفتار بودن متخلفین از قرآن در آن روز، به مردم چنین توصیه مىکنند: فکونوا من حرثه القرآن واتباعه؛ از پیروان قرآن باشید، واستدلوه على ربکم؛ نهجالبلاغه، خطبه 175 قرآن را دلیل و گواه بر پروردگار خویش قرار دهید. خدا را از کلام خودش بشناسید، اوصاف پروردگار را به وسیله قرآن بشناسید. قرآن راهنمایى است که شما را به سوى خدا راهنمایى مىکند
از این راهنماى الهى براى شناخت فرستنده آن استفاده کنید و به خدایى که قرآن معرفى مىکند ایمان بیاورید. واستنصحوه على انفسکم؛ شما انسانها به کسى که خیرخواه و دلسوز شما باشد نیاز دارید تا در مواقع لازم شما را نصیحت کند. قرآن را ناصح خود قرار دهید و به نصیحتهاى خیر خواهانهاش عمل کنید؛ زیرا قرآن نصیحت گر دلسوزى است که هرگز به شما خیانت نمىکند و شما را به نیکوترین وجه به صراط مستقیم هدایت مىکند
بنابراین حضرت على علیهالسلام به مسلمانان و مشتاقان سعادت دنیا و آخرت توصیه مىکند که قرآن را راهنماى خود قرار دهید و به نصیحتهاى دلسوزانه آن گوش فرا دهید؛ زیرا ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم و یبشر المومنین الذین یعملون الصاحات ان لهم اجرا کبیرا اسرا،9 قطعا این قرآن به آیینى که خود پایدارتر است راه مىنماید، و به آن مومنانى که کارهاى شایسته مىکنند، مژده مىدهد که پاداشى بزرگ بر ایشان خواهد بود. نکتهاى که در این قسمت از بحث مورد تاکید است لزوم اعتقاد و باورى با روح و جان عجین، نسبت به مضمون این آیه شریفه است؛ زیرا تا چنین اعتقاد و باورى درباره قرآن، بر روحیه انسان حاکم نباشد و تا انسان خود را به طور کامل در اختیار خدا قرار ندهد و خود را از پیش داورىها و هوسهاى نفسانى تخلیه نکند هر لحظه ممکن است در دام وسوسههاى شیطان افتد و گمراه شود
آن گاه که به قرآن کریم مراجعه کند ناخواسته در قرآن نیز به دنبال مطالب و آیاتى مىگردد که با خواستههاى نفسانى او موافق به نظر آید. بدیهى است که همه دستورات و احکام قرآن با خواستههاى نفسانى و امیال حیوانى انسان موافق نیست. انسان به حسب طبیعتش هوسها و خواستههاى دارد و دوست دارد که قرآن نیز به میل او سخن بگوید. بنابراین طبیعى است آن جا که قرآن بر خلاف امیال حیوانى و نفسانى انسان سخن بگوید. انسان چندان روى خوش به آن نشان ندهد و آن جا که آیات موافق با امیال نفسانى او باشد با گشاده رویى استقبال کند
البته همه این فعل و انفعالات، پنهانى و در درون انجام مىگیرد ولى آثارش در اعمال و رفتار انسان ظاهر مىگردد؛ لذا عقل ایجاب مىکند که قبل از مراجعه به قرآن، انسان ذهن خود را از هر گونه پیش داورى تخلیه کند و از همه هوسها و خواستههاى نفسانى خود صرف نظر کند تا با روحیه خدا محورى به مکتب قرآن پا گذارد. در این صورت است که انسان زانوى ادب مىزند و با کمال میل پذیراى معارف الهى مىشود.
تفسیر به راى
بدیهى است دست بر داشتن از هوسها و خواستههاى نفسانى و تسلیم شدن محض در برابر دستورات و احکام الهى و معارف قرآن، نه تنها کار چندان آسانى نمىباشد؛ بلکه براى کسانى که از روحیه بندگى و عبودیت چندان قویى برخوردار نیستند چشم پوشى از امیال و خواهشهاى نفسانى کارى بسیار مشکل است؛ به همین خاطر نیز آن را جهاد اکبر نام نهادهاند. به نظر مىرسد زمینه روحى و روانى تفسیر به راى از این جا ناشى مىشود که از یک طرف انسان به خاطر ضعف روحیه بندگى نمىتواند از هوسها و خواستههاى نفسانى خود بگذرد و از طرف دیگر شیطان از این زمینه مناسب استفاده مىکند و با القائات شیطانى سعى مىکند فکر و ذهن چنین انسانى را در برداشت انحرافى و غلط از قرآن و دین جهت دهد و او را گمراه کند
به خصوص اگر این شخص از نظر موقعیتهاى اجتماعى داراى موقعیت فرهنگى باشد، فعالیت و وسوسه شیطان و طمع این دشمن قسم خورده در منحرف کردن چنین انسانى جمعى و گروهى را که ممکن است از این انسان حرف شنوى داشته باشند از دین منحرف کند. کم نبودند کسانى که بدون تهذیب نفس، با پیش داورى و قبل از رجوع به قرآن فتوا صادر مىکنند و بدون این که کمترین شایستگى و صلاحیت علمى و تخصصى لازم را داشته باشند اظهار نظر مىکنند و مىگویند قرآن نیز همان نظر ما را دارد
طبیعى است که چنین انسانهایى براى آن که به نظرات و خواستههاى نفسانى خود رنگ دینى و قرآنى بزنند به آیاتى مجمل و به حسب ظاهر مبهم تمسک مىجویند. بدیهى است با چنین زمینه روحى و پیش داورى قبلى نه تنها ضمانتى براى فهم درست و صحیح از قرآن وجود ندارد، بلکه به طور طبیعى سوء برداشت و انحراف از حق را در پى خواهد داشت
این نوع برداشت و تفسیر از قرآن در فرهنگ دینى به تفسیر به راى تعبیر مىشود و بدترین نوع مواجهه با دین و قرآن محسوب مىگردد. قرآن این نوع برخورد با دین و آیات الهى را استهزا مىخواند و صریحا آن را نهى مىکند: و لا تتخذوا آیات الله هزوا واذکروا نعمت الله علیکم و ما انزل علیکم من الکتاب و الحکمه یعظکم به واتقوا الله و اعلموا ان الله بکل شىء علیمبقره، 231
آیات و احکام الهى را به استهزا نگیرید و نعمت خداى را بر خود یاد کنید، و آنچه از کتاب و حکمت؛ یعنى احکام و حکمتها بر شما نازل شده است، یاد آور باشید. از معصیت خدا بپرهیزید و بدانید خدا به هر چیز آگاه است. چنان که قبلا اشاره شد کسانى از هدایت قرآن بهرهمند مىشوند که بدان باور و ایمان داشته باشند
و کسانى که با سوابق ذهنى و پیش داورى در صدد برمى آیند که براى خواستهها و هواهاى نفسانى خود توجیه دینى و قرآنى دست و پا کنند و به راى خویش کلام خدا را تفسیر و توجیه نمایند، از ایمان به خدا بى بهرهاند. در این جا مناسب است به چند روایت در این زمینه توجه کنیم: قال رسول الله قال الله جل جلاله ما آمن بى من فسر برایه کلامى توحید صدوق، ص 68
پیامبر از قول خداى متعال نقل مىکند که خدا مىفرماید هرگز به من ایمان نیاورده است کسى که با راى خویش کلام من را تفسیر کند. در بیان دیگرى از پیامبر نقل شده است که حضرتش فرمودند: من فسر القرآن برایه فقد افترى على الله الکذببحار: ج 36، 227کسى که قرآن را به راى و نظر خویش تفسیر کند هر آیینه نابجا به خداوند دروغ نسبت داده است. این تعبیر پیامبر صلى الله علیه و آله از آن روست که کسى که با پیش داورى در صدد بر مىآید تا آیات را به نفع خود به نحوى توجیه کند و آن را تفسیر قرآن و کلام الهى بنمایاند
در واقع نظر خود را ملاک قرار داده، آن را به خداى متعال نسبت مىدهد. این نوع مراجعه به قرآن و برداشت از کلام الهى به قدرى مذموم و خطرناک است و آن چنان موجب ضلالت گمراهى مىشود که مرتکبان چنین گناهى در قیامت به سختترین عذابها مبتلا مىشوند. پیامبر صلى الله علیه و آله در این زمینه نیز مىفرماید: من فسر القرآن برایه فلیتبوا مقعده من النار عو الى اللمعالى: ج 4، ص104
کسى که قرآن را به راى خویش تفسیر کند جایگاهش در قیامت پر از آتش است. بنابراین براى در امان ماندن از بدترین عذابها و پرهیز از افترا به خداى متعال و دورى جستن از سقوط در سراشیبى ضلال باید هواهاى نفسانى را کنار گذاشت و به ذات اقدسش که خیر براى انسان نمىخواهد ایمان داشت و از خود محورى پرهیز نمود و خدا محورى را در عمق وجود خود حاکم گردانید و خود را تسلیم او نمود
رهنمود حضرت على علیهالسلام براى پرهیز از تفسیر به راى
چنان که قبلا اشاره شد انسان خواستهها و ذهنیتهایى دارد که گاه با نظر قرآن موافق نیست و به حسب طبیعت انسانى خود دوست مىدارد قرآن نیز با نظر و خواسته او موافق باشد و گاه حتى به طور ناخودآگاه ممکن است آن ذهنیتها و پیش داورىها در برداشت و فهم او از قرآن تاثیر بگذارد
چون چنین خطرى، هر انسانى را در مقام تفسیر قرآن تهدید مىکند و شیطان نیز هر لحظه در پى فرصت است تا با فریب دادن چهرههاى فرهنگى، که داعیه فهم دین را نیز دارد، جمعى را از راه حق منحرف کند بسیار بجا و شایسته است به این قسمت از فرمایش حضرت على علیهالسلام توجهى ویژه داشته باشیم. حضرت على علیهالسلام براى در امان ماندن از کج فهمى و پرهیز از انحراف احتمالى مىفرماید: واتهموا علیه آرائکم؛ نهجالبلاغه، خطبه 175
آنگاه که در مقام فهم و تفسیر قرآن برمى آیید، پیش داورىها و سوابق ذهنى و امیال و آراى خود را در مقابل قرآن تخطئه کنید و آراى شخصى و هواهاى نفسانى خود را کنار بگذارید و به تعبیر حضرت على علیهالسلام، خود را در مقابل قرآن متهم و تخطئه کنید.
گفتنى است تعبیر مذکور لزوم نهایت احتیاط و رعایت امانت و تقوا را در فهم و برداشت از قرآن کریم مىرساند؛ زیرا حضرت على مىفرماید آراى خود را در مقابل قرآن نادرست تلقى کنید و با این ذهنیت، که من هیچ نمىدانم و آنچه قرآن مىگوید حق است، با قرآن روبهرو شوید و در صدد فهم و تفسیر قرآن برآیید: واستغشوا فیه اهوائکم؛ هوسهاى خود را نابجا و نادرست بدانید تا بتوانید از قرآن درست استفاده کنید، وگرنه همواره در معرض خطا و انحراف هستید.
بنابراین، جوهره دین که همان تسلیم بودن در مقابل خداست، اقتضا مىکند انسان مطیع محض خداى متعال باشد و در مقابل احکام خدا و دستورات قرآن کریم، راى و نظر و پیش داورى خود را محکوم به بطلان بداند. وقتى چنین روحیهاى بر انسان حاکم باشد بدیهى است قرآن و احکام و دستورات و معارف الهى را بهتر درک مىکند و آن گاه که بنا بر تسلیم داشته باشد آنها را با جان و دل پذیرا مىباشد.
دو نوع نگرش نسبت به قرآن و معارف دینى
در برخورد با معارف دینى و قرآن کریم دو نوع تفکر متفاوت وجود دارد:
1- نگرش و تفکرى که مبتنى بر روحیه تسلیم و بندگى و خدا محورى است؛
2- نگرش و روحیهاى که اصل را بر خواستههاى نفسانى انسان قرار مىدهد و سعى مىکند متون دینى و معارف قرآن را بر طبق خواستههاى نفسانى خود تفسیر و توجیه کند؛ همان تفکرى که به اصطلاح رایج امروز اومانیسم، یعنى انسان محورى را در مقابل خدا محورى مطرح مىکند
اکنون که مساله را عمیقتر بررسى مىکنیم به نکات دقیقترى مىرسیم و به اعجاز کلام على (ع) در تقسیم انسانها در باب بندگى به دو گروه عمده پى مىبریم و به روانشناسى حضرتش نسبت به روحیات انسانها در مقابل دین و دستورات الهى بیش از پیش آگاه مىشویم.
حضرت على علیهالسلام با بیان دو شاخص عمده انسانها را بر اساس آنها به دو گروه اصلى تقسیم مىکنند و با بیان ویژگىهایى براى هر گروه، آن دو را معرفى مىکنند که ذیلا به آنها اشاره مىکنیم: گروهى که با تمام وجود بندگى خدا را پذیرفتهاند و در صدد تا با هواهاى نفسانى خویش مبارزه کنند و خواست و اراده خدا را بر خواست و تمایلات نفسانى خود مقدم مىدارند
طبیعى است که چنین انسانهایى قرآن، این کتاب آسمانى را از صمیم قلب مىپذیرند و دستورات و معارف آن را به جان و دل خریدارند و در مقام عمل آن را الگو قرار داده، در راه برپایى شعایر آن کوشا هستند. حضرت على علیهالسلام در وصف این گروه مىفرمایند: ان من احب عباد الله عبد اعانه الله على نفسه خطبه 86 محبوبترین بندگان خدا در پیشگاه خدا بندهاى است که خدا او را در مبارزه با خواستههاى نفسانىاش یارى کند
آن گاه بعد از بیان اوصاف گروه مذکور به بیان جایگاه قرآن در بین چنین انسانهایى پرداخته، مىفرمایند: قد امکن الکتاب من زمامه فهو قائده و امامه، یحل حیث حل ثقله و ینزل حیث کان منزله این گروه، که همان گروه مومنان هستند، کسانىاند که زمام خود را به دست قرآن کریم سپردهاند، پس قرآن جلودار و امام و رهبر آنهاست، هر جا قرآن بار مىاندازد و فرمان ایست مىدهد، آنها نیز توقف مىکنند و مىایستند. توقف و حرکت آنها تابع قرآن است
این گروه، قرآن و حقایق دین را به عنوان یک سلسله واقعیتهاى عینى پذیرفتهاند و به آنها باور دارند. اینان احکام و دستورات دین و قرآن کریم را حاکى از واقعیتهایى عینى، که رعایت آنها با سعادت انسان رابطه مستقیم دارد، مىدانند و عدم رعایت آنها را موجب بازماندن از سعادت دنیا و آخرت مىشمارند.
از آن جا که چنین انسانهایى از پیش خود راى و نظرى ندارند و براى دین و کتب آسمانى و آموزهها و دستورات الهى واقعیت عینى قایلند و معتقد به وجود رابطه على و معلولى بین آنها و مصالح انسان هستند، تمام سعى خود را در فهم درست از قرآن به کار مىگیرند تا همان که قرآن دستور مىدهد بفهمند و بدان عمل کنند.
2- درست در نقطه مقابل دیدگاه گروه اول، کسانى چنین مىپندارند که قرآن یا هر متن دینى و کتاب آسمانى دیگر، تابع ذهنیتهاى خود افراد است نه این که خود گویاى مطالب قطعى و مشخصى باشد؛ یعنى قرآن یا هر متن دینى دیگر بدون معنا و محتواست و هیچ هدفى در باب آن منظور نیست؛ لکن از آن جا که هر انسانى داراى ذهنیتهاى خاصى است که این ذهنیتها برآمده از زمینههاى تربیتى، خانوادگى، اجتماعى و غیره مىباشد آن گاه که با قرآن مواجه مىشود بر اساس ذهنیتهاى خود مطالبى را از قرآن برداشت مىکند، نه این که قرآن آن مطالب را بگوید؛ بلکه این فهم اوست که در قالب قرآن مطرح مىشود
بدیهى است با چنین نگرش و اعتقاد، دین و قرآن و آیات و احکام آن الفاظ و قالبهایى تلقى مىشوند که از هر گونه محتوایى تهىاند و این ذهنیتهاى انسان است که به این الفاظ معنا و مفهوم مىبخشد. بر اساس پندار مذکور چنین اظهار مىشود که قرآن و یا هر متن دینى دیگر، سخنى براى گفتن ندارد؛ بلکه هر کسى که بر اساس ذهنیت خودش از قرآن و متون دینى مطالبى را برداشت مىکند. بدیهى است که این نوع نگرش هر چند به ظاهر از دین و قرآن و آموزهها و معارف دینى سخن به میان مىآورد؛ ولى در واقع درصدد به بازى گرفتن و تمسخر دین و متدینان است.
لزوم کسب صلاحیت در فهم و تفسیر قرآن
بدیهى است فهم قرآن و تفسیر آن در صلاحیت هر کسى نیست. چنان که فهم مطالب دقیق علمى در هر رشته و زمینهاى در صلاحیت هر کسى نیست. فهم معادلات پیچیده ریاضى یا دقایق سایر علوم، تنها در صلاحیت متخصصان آن علوم است و غیر متخصصان نه تنها از اظهار نظر درباره آنها عاجزند و اظهار نظر آنها فاقد هر گونه ارزش است. در مورد فهم و تفسیر قرآن نیز اظهار نظر کسانى که با علوم و معارف دینى آشنا نیستند فاقد هر گونه ارزش و اعتبارى است
هر چند قرآن به لسان بلیغ و آشکار نازل شده است تا مردم بفهمند و بدان عمل کنند؛ لکن چنان نیست که عمق معارف آن براى همگان در یک سطح قابل فهم باشد. آنچه از قرآن براى عموم مردم قابل فهم است همان سطحى از معناست که خود قرآن مىفرماید ما با بیانى روشن قرآن را نازل کردیم؛ یعنى قرآن به نحوى نازل شده است که هر کس با زبان و اصول و قواعد دستور زبان عربى آشنا باشد و روح بندگى بر او حاکم باشد مىتواند از قرآن استفاده کند و در حد فکر و معرفت خود از آن بهرهمند شود.
اما رسیدن به عمق معانى و معارف قرآن نیاز به مقدمات و تعقل و تدبر دارد. در این زمینه قرآن مىفرماید: انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون، یا انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون یوسف، 2 زخرف، 3 به طور کلى آیاتى که انسان را به تدبر و تعقل درباره قرآن و معارف آن فرإ مىخواند به ما مىگوید به ظواهر قرآن اکتفا نکنید؛ بلکه با تدبر و تعقل و با استفاده از معارف اهل بیت علیهمالسلام به عمق و دقایق معارف قرآن پى ببرید و از این گنجینه علم الهى بیش از پیش استفاده کنید
بنابراین فهم قرآن و تفسیر معارف بلند آن، تنها در صلاحیت متخصصان و آشنایان به علوم اهل بیت است. چنان نیست که هر کس از گرد راه برسد حق اظهار نظر داشته باشد و بدون کمترین اطلاعى از معارف دینى و اصول و قواعد تبیین و تفسیر، بتواند به عنوان قرائت جدید درباره دین و احکام و معارف آن سخن بگوید.
مراتب مختلف معنا و فهم معارف قرآن
در بسیارى از روایات، این مضمون به چشم مىخورد که قرآن ظاهر و باطنى دارد و هر کس قادر بر فهم عمق معارف قرآن نیست. قرآن کتاب و نوشته معمولى نیست که همه انسانها قادر به درک تمام معارف آن باشند. قرآن کریم مىفرماید: یا ایها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحمید. فاطر، 15 آنچه عموم مردم از این آیه مىفهمند و ظاهر آیه بیانگر آن است این است که شما به خداى متعال نیازمندید و خداى متعال بى نیاز و شایسته حمد است
آنچه از واژه فقر در ذهن عموم تداعى مىشود همان نیازمندىهاى انسان در امر معاش، اعم از خوراک و پوشاک و غیره است که خداى متعال با ایجاد اسباب و علل آنها زمینه ادامه حیات رشد و تکامل انسان را فراهم مىکند. در این مرتبه فهم، که از آن به مرتبه ظاهر تعبیر مىشود، ظاهر قرآن روشن و گویاست و همه اهل زبان آن را به خوبى درک مىکنند. لکن چنین نیست که عمیقتر از این فهم عمومى، اشاره به مطلب دقیقترى نداشته باشد و از طرف دیگر، چنان که قرآن سفارش مىکند، در هنگام مواجهه با آیات قرآن در آنها تدبر و تعقل نماید به نکتههایى دقیقتر و عمیقتر از ظواهر آیات پى خواهد برد.
اگر در این آیه کمى عمیقتر بیندیشیم، فقر و نیازمندى خود را به خداى متعال، فراتر از خوراک و پوشاک و بهداشت و امکانات مادى مىبینیم. ما فقیر مطلقیم و خدا بى نیاز مطلق. ما فقیر بالذات هستیم و خداوند غنى بالذات. فقیر در لغت به معناى کسى است که ستون فقرات او شکسته و قادر بر ایستادن نیست. انسان فقیر است بدین معناست که هر چند تمام امکانات مادى برایش فراهم باشد باز هم وجود انسان ناقص و وابسته است
وقتى با این دید و با توجه به این نکته به آیه نگاه کنیم در خواهیم یافت که نیاز ما انسانها به خدا فراتر از خوراک و پوشاک و سایر مسائل است. ما در اصل وجود و با لذات نیازمند و فقیریم و خداى متعال غنى با لذات است. بدیهى است نگاه دوم عمیقتر از نگاه اول است. در این جا معناى اول، ظاهر و معناى دوم باطن محسوب مىشود. معناى عمیقتر از معناى دوم این است که بگوییم شما (انسانها) نه تنها در اصل وجود فقیر و نیازمندید بلکه عین نیاز و سر تا پا احتیاج هستید. وجود و هستى شما عین ربط به خداى متعال است. البته درک حقیقت این معناى سوم، از حد فهمهاى عادى خارج است.
به هر حال، باید توجه داشت که این سه معنا و تفسیر از این آیه، در طول یکدیگرند و در عین حال که هر سه معنا و تفسیر درست و صحیح است، هیچ کدام منافى دیگرى نیست؛ لکن از نظر عمق، معانى مذکور در یک سطح قرار ندارند و چنان نیست که تمام مراتب قرآن براى همه قابل درک باشد و همه افراد قدرت و استعداد فهم تمام مراتب و بطون قرآن را داشته باشند
البته مقصود از بیان فوق تقریب مطلبى است که در بعضى از روایات وارد شده است، مبنى بر این که قرآن داراى ظاهر و باطنى است و همه قادر به درک عمق معارف این کتاب الهى نیستند. تاکید و تذکر این مطلب نیز لازم است که تنها ائمه علیهمالسلام هستند که به تعلیم الهى، از معارف و علوم قرآن آگاهند و به بطون این کتاب عظیم آسمانى عالمند. در این زمینه، بخشى از یک روایت را ذکر مىکنیم: عن ابى جعفر علیهالسلام فقال یا جابر ان للقرآن بطنا و للبطن و له ظهر و للظهر یا جابر و لیس شىء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن ان الایه یکون اولها فى شىء و احرها فى شىء و هو کلام متصل یتصرف على وجوه. بحار ج 92، ص94
امام باقر علیهالسلام خطاب به جابر مىفرمایند قرآن داراى باطنى است که آن باطن نیز باطنى دارد و نیز قرآن داراى ظاهرى است که آن ظاهر نیز داراى ظاهرى است. اى جابر این نکته را نیز توجه داشته باش که عقول مردان عاجزتر از آن است که از عهده تفسیر حقیقت و باطن قرآن برآیند؛ زیرا همانا ممکن است اول آیهاى درباره چیزى باشد و آخر آن مطلب دیگرى را بگوید. قرآن کلام به هم پیوستهاى است که قابلیت آن را دارد که معانى گوناگونى داشته باشد بدون آن که این معانى و معارف با یکدیگر کمترین تعارض یا منافى اى داشته باشند.
آنچه در این جا بر آن تاکید مىشود این است که فهم بطون و دقایق معارف قرآن در صلاحیت همه نیست؛ البته معناى این سخن آن نیست که قرآن تنها براى ائمه و راسخون در علم نازل شده است و دیگران حتى از فهم ظاهر قرآن براى هر کسى در حد فهم و درک و استعدادش قابل استفاده است، به شرط آن که پیش داورى و خواستهها و تمایلات نفسانى خود را کنار بگذارد و از تفسیر به راى بپرهیزد. در رابطه با فهم قرآن، مىباید نکاتى را مورد توجه قرار داد که در این قسمت از بحث به آن مىپردازیم.
اختصاص تفسیر قرآن به معناى تفصیل احکام، به پیامبر ص و ائمه معصومین ع
یکى از مقامات پیامبر (ص) غیر از مقام تلقى وحى و ابلاغ آن، مقام تبیین وحى و تفصیل احکام و دستورات الهى است. قرآن کریم به صورت مجموعهاى از قوانین و کلیات احکام بر پیامبر ص نازل شده که خود در مقام تبیین و تفصیل احکام و جزئیات آن نبوده است و جز در موارد معدودى، تفصیل و تبیین آنها را به عهده پیامبر ص و ائمه معصومین ع نهاده است. به عنوان مثال قرآن به صورت کلى امر به نماز مىکند و از مسلمانان مىخواهد که نماز بخوانند، اما این که نماز چیست و چند رکعت است و کیفیت خواندن آن چگونه است و شرایط و جزئیات آن کدام است
در قرآن بیان نشده است. تفصیل این حکم کلى و امثال آن را بر عهده پیامبر ص گذاشته است. بنابراین، تفسیر و تبیین احکام الهى به عهده پیامبر ص و از مقامات آن حضرت است. قرآن نیز مقام تبیین وحى را مورد توجه قرار مىدهد و آن را از وظایف پیامبر بر مىشمرد: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم نحل، 44 و ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه را براى مردم فرو فرستاده شده است تبیین کنى. بعید نیست که مقصود از تعلیم در آیاتى نظیر 164 آل عمران که تعلیم را در کنار تلاوت آورده است نیز بیانگر جایگاه و مقام پیامبر ص در تبیین و تفسیر وحى و قرآن باشد
در واقع پیامبر ص آن گاه که در مقام ابلاغ وحى بر مىآیند دو وظیفه مهم بر عهده دارند، یکى آن که کلام وحى را بر مردم قرائت و تلاوت کنند و دیگر این که مقاصد و مضامین آیات را براى آنان تبیین و تفسیر کنند و آنها را با احکام و معارف قرآن آشنا نمایند. قرآن مىفرماید: لقد من الله على المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین آل عمران164
خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولى از خودشان در میان آنان برانگیخت تا براى آنها آیات خدا را تلاوت کند و نفوسشان را از هر نقص و آلایش پاک گرداند و به آنها احکام شریعت و حقایق حکمت را بیاموزد، هر چند پیشتر از آن گمراهى آنان آشکار بود. در این آیه و آیات مشابه آن، وظیفه نخست، یعنى خواندن و قرائت آیات با تعبیر یتلوا بیان شده است و براى بیان وظیفه دوم، یعنى تفسیر و تبیین مضامین و احکام، از تعبیر تعلیم استفاده شده است
در نتیجه، تبیین وحى و تفصیل احکام الهى و تفسیر قرآن کریم به معناى مذکور، کارى است که جز در صلاحیت پیامبر ص و امامان معصوم علیهمالسلام نیست؛ زیرا تنها آنان هستند که با علم خدادادى به علوم و معارف الهى آشنایند.
فهم علوم اهل بیت علیهمالسلام پیش نیاز فهم و تفسیر قرآن
تبیین وحى و تفصیل احکام و تفسیر آیات قرآن، در اصل به عهده و در صلاحیت پیامبر ص است و آن حضرت در زمان حیات پر برکت خویش تا آن جا که امکان یافتند مردم را با معارف قرآن آشنا کردند. در این زمان مفسرین نیز موظفند به روایات و احادیثى که با اسناد صحیح از پیامبر ص در این زمینه رسیده است، رجوع کنند و بر اساس آنها آیات مربوطه را مورد توجه و دقت نظر قرار دهند و فکر و نظر خویش را در چهار چوبه تبیین و توضیح پیامبر (ص) شکل دهند
و آن جا که حضرتش توفیق تبیین این ثقل اکبر و قرآن مستحکم را نیافتند مىباید به ثقل اصغر، یعنى اهل بیت و ائمه معصومین علیهم السلام، تمسک کنند. در این زمینه نیز متخصصان و آشنایان به علوم و معارف دینى موظفند روایات و احادیث صحیح السند را مستند و راه گشاى خود در فهم قرآن کریم قرار دهند و بر اساس روایات صحیح در صدد فهم و تفسیر قرآن برآیند
بنابر این اولین ملاک در فهم درست قرآن و معارف دین تبیین و توضیحى است که از پیامبر ص و ائمه معصومین ع رسیده باشد. در نتیجه اولین و اصلىترین وظیفه یک مفسر، فهم و تبیین آن تفسیرى است که از پیامبر ص و امامان رسیده است؛ زیرا تنها در پرتو علوم اهل بیت مىتوان به فهم معارف قرآن رسید.
نکته سومى که در فهم صحیح از کلام وحى بسیار مهم و توجه به آن ضرورى است، مساله تفسیر قرآن به قرآن و توجه به ارتباط بین آیات است. هر چند آیات قرآن به حسب ظاهر به صورت جدا جدا و هر یک یا هر چند آیه از آنها بیانگر مطلبى خاص به نظر مىآید؛ لکن فهم درست و تفسیر صحیح در صورتى امکان تحقق مىیابد که آیات قرآن در ارتباط با یکدیگر و ناظر به یکدیگر مورد توجه قرار بگیرند
بسیارى از آیات قرآن و معارف این کتاب الهى یکدیگر را تفسیر مىکنند و بر صدق و درستى مضامین یکدیگر گواهى مىدهند. على علیهالسلام در این زمینه مىفرماید: کتاب الله تبصرون به و تنطقون به تسمعون به و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض، ولا یختلف فى امان الله و لا یخالف بصاحبه عن الله نهجالبلاغه، خطبه 133 قرآن این کتاب الهى شما را بینا و گویا و شنواى حق مىگرداند. قرآن کتابى است که بعض آن بعض دیگر را تفسیر و نیز بعض آن گواه و شاهد بعض دیگرش مىباشد. از موارد تفسیر قرآن به قرآن، براى نمونه مىتوان به آیه 11 از سوره شورى، لیس کمثله شىء و هو السمیع البصیر و آیه 10 از سوره فتح، یدالله فوق ایدیهم، اشاره کرد
لیس کمثله شىء از محکمات قرآن است و معناى آن روشن و واضح است. این آیه مىگوید هیچ چیز مانند خدا نیست؛ خداى متعال یک حقیقت بى مانند است. در آیه مىگوید دست خدا بالاى دستهاست. هر چند این آیه به خداوند، دست نسبت داده است، لکن آیه لیس کمثله شىء این معناى ظاهرى را نفى مىکند و با توجه به آن مىفهمیم مراد از ((ید)) معناى ظاهرى آن یعنى ((دست)) نیست؛ بلکه مىباید معانى کنایى از قبیل قدرت و امثال آن منظور باشد
بنابر این، تفسیر و توضیح آیه یدالله فوق ایدیهم بدون توجه به آیه لیس کمثله شىء خروج از روش صحیح تفسیر است و ممکن است خطا از کار درآید و بر اساس تفسیر غلط، تصویرى ناصحیح و جسمانى از خدا ارائه شود. بنابراین، در تفسیر قرآن باید به این نکته توجه کنیم که آیات را در ارتباط با یکدیگر مورد توجه قرار دهیم و سعى کنیم مضمون آنها را به کمک خود قرآن بفهمیم.
رعایت اصول و قواعد محاوره عقلایى در فهم قرآن
چهارمین نکتهاى که مىباید در تفسیر قرآن بدان توجه شود رعایت اصول و قواعد محاوره عقلایى در فهم درست از قرآن کریم است. به خصوص آن جا که در باب آیهاى، روایت صحیح و تبیین روشنى از پیامبر ص و یا ائمه معصومین ع در دسترس نباشد ضرورت رعایت اصول و قواعد محاوره عقلایى در فهم درست از آیات قرآن مضاعف مىگردد
در این مرحله است که نقش بزرگان دین و مفسرین و آشنایان به علوم اهل بیت، که عمر خویش را در فهم معارف قرآن و علوم اهل بیت مصروف داشتهاند، در فهم صحیح از قرآن و تبیین معارف دین ظاهر مىگردد. آنها هستند که بر طبق اصول محاوره عقلایى، عام و خاصهاى قرآن را تشخیص مىدهند و محدوده معنایى هر یک را مشخص مىکنند، مطلق و مقیدها را مىشناسند و آیات را با یکدیگر تفسیر مىکنند و ناظر بودن آیهاى به آیه دیگر را تشخیص مىدهند و در مقام تفسیر بدان توجه دارند.
متناسب بودن فهم مفسران با صلاحیت آنان
نکته دیگرى که در این قسمت باید مورد توجه قرار گیرد اختصاص به فهم قرآن و معارف دین ندارد؛ بلکه در سایر رشتهها و تخصصهاى گوناگون علمى مورد قبول همگان است و آن، وجود مراتب فهم و متناسب بودن آن با توانایى ذهنى و مقدار کوشش و تلاش و دقت در فهم صحیح است. توضیح این که: در مباحث فقهى یکى از مسائلى که تقریبا همه فقها بدان فتوا مىدهند و از وظایف مقلد مىشمارند، مساله تقلید از اعلم است
بر این اساس، گفته مىشود فقاهت و تخصص در رشته فقه و استنباط احکام از دیگران داراى فهم و مهارتى بیشتر و از شم فقاهت برترى برخوردار است، تقلید کند. البته دیگر مراجع که از نظر قوه استنباط در حد آن فقیه اعلم نیستند نیز فقیه و مجتهد هستند؛ لکن در مراتب بعدى قرار دارند. ناگفته نماند فتواى فقها مبنى بر لزوم تقلید از اعلم نیز برخاسته از یک روش عقلایى است. درست مثل رجوع به پزشک متخصصى که سالها تجربه طبابت دارد و ترجیح آن بر شخصى که امروز مجوز طبابت گرفته است یک روش عقلایى است و عمل بر خلاف این روش مورد مذمت عقلا قرار مىگیرد. فهم و تشخیص دقایق معارف قرآن، جز در صلاحیت متخصصان و آشنایان به علوم اهل بیت علیهم السلام، که عمر خویش را در فهم قرآن و معارف دینى صرف کردهاند، نمىباشد و با توجه به مراتب فهم قرآن و تفسیر این کتاب آسمانى، بدیهى است هر قدر امور و نکات مذکور مورد توجه و دقت بیشتر قرار گیرد از ضریب احتمال خطا در تفسیر آیات الهى کاسته مىشود و به فهم صحیح از این کتاب آسمانى نزدیکتر مىشویم.
ششمین لزوم توجه به قراین کلامى و مقامى و شان نزول آیات است. هر چند قرآن کریم براى همه عصرها و نسلها نازل شده است و مخاطب آن مردم همه عصرهایند؛ لکن قراین و شان نزولها و موقعیتهاى زمانى و مکانى که آیات کریمه در آن نازل شده است براى مخاطبان اولیه و مردمان عصر نزول قرآن چنان روشن بوده است که جاى هیچ گونه تردید و اختلافى در معنا و تفسیر آن باقى نمىمانده است
به علاوه اگر آیهاى مبهم مىنموده، دسترسى مردم به پیامبر ص چندان مشکل نبوده است. اما امروزه با دور شدن از عصر نزول و امکان مخفى شدن بعضى قراین و شان نزولها، ضرورت و لزوم دقت در فهم صحیح از قرآن اهمیت مضاعف مىیابد. از طرف دیگر، اطلاع از معانى حقیقى و لغوى الفاظ به کار رفته در قرآن کریم از مسائلى است که بدون آن، فهم صحیح و تفسیر درست قرآن میسر نیست. ممکن است غفلت از تحول معنایى، که گاه به مرور زمان در یک لغت رخ مىدهد، موجب اشتباه و بدفهمى شود
براى مثال، معنا و مفهوم کلمه ((تقیه)) براى همگان روشن است. آنچه در فرهنگ عمومى از این کلمه اراده مىشود این است که شخصى عقیده و مذهب خود را مخفى کند و چنان وانمود کند که مخاطب او از عقیده و مذهب واقعى او آگاه نشود. این، در حالى است که معناى لغوى تقیه، پرهیزکارى است و در قرآن و نهجالبلاغه به همین معنا به کار رفته است. هر چند واژه تقیه در قرآن نیست، لکن واژه ((تقاه))، که مرادف با، تقیه و تقواست در آیه اتقوا الله حق تقاته آمده است. آل عمران، 102
وجود محسنات کلامى در قرآن کریم
قرآن از فصیحترین و بلیغترین محسنات کلامى و بیانى برخوردار است و بدیهى است که توجه به نکات مذکور نیز از شرایط اساسى استفاده صحیح و درست از قرآن کریم است. گاه در قرآن کریم چنین است که آیهاى حکمى را به صورت عام و کلى بیان مىکند و در آیه دیگرى محدوده آن حکم را روشن مىکند. یا در آیهاى حکمى را به صورت مطلق بیان کرده است و از آیه دیگرى قید و شرط آن استفاده مىشود
بیان مطلب از طریق مثال و استفاده از کنایه و استعاره و مجاز و امثال آنها نیز از شیوههایى است که در قرآن به کار رفته است و چون مخاطب قرآن انسانها هستند و شیوههاى مذکور از محسنات کلام انسانى و عقلایى در بیان مقصود محسوب مىشود، قرآن نیز از شیوههاى مذکور به زیباترین نوع ممکن در بیان احکام و معارف خود استفاده مىکند. بنابراین، شیوههاى به کار رفته در قرآن همان شیوهاى است که عقلا در بیان مقاصد خویش به کار مىگیرند، با این تفاوت که نوع و کیفیت استفاده از هنرهاى بیانى که در قرآن بکار رفته است از نظر مرتبه و زیبایى و شیوایى، با به کارگیرى محسنات مذکور در کلام آدمى قابل مقایسه نیست
دلیل این امر نیز آن است که قرآن کریم کلام خداى متعال است که به فصیحترین و بلیغترین بیان پیامبر ص نازل شده و اصول فن فصاحت و بلاغت را به بشر آموخته است. این کتاب، با زیباترین، شیواترین و رساترین بیان مردم را به توحید و هدایت و تکامل و سعادت فرا خوانده است. خلاصه و نتیجه مباحث بخش پایانى این فصل در یک جمله این است: توجه به نکات و محسنات کلامى به کار رفته در قرآن، در کنار نکات قبلى، از شرایط ضرورى فهم آن است که عدم توجه به آنها بى شک بدفهمى و تفسیر نابجا را در پى خواهد داشت.
فصل سوم: قرآن و تهاجم فرهنگى
متضایف بودن حق و باطل
به موازات سعى در فهم قرآن و عمل به رهنمودهاى آن، هیچ گاه دشمنان و مخالفان قرآن را نباید از نظر دور داشت. تمسک به قرآن و حاکمیت بخشیدن به این کتاب آسمانى جز با شناخت تفکرات انحرافى ضد قرآنى و مقابله با آنها امکانپذیر نیست. حق و باطل همچنان که در مقام شناخت متضایفند در مقام عمل نیز متضایفند؛ یعنى همان طور که اگر حق را بشناسید باطل را نیز خواهید شناخت و شناخت باطل نیز شما را کمک مىکند تا حق را بشناسید، در مقام عمل نیز حاکمیت بخشیدن به قرآن در جامعه بدون شناخت مخالفان و افکار انحرافى آنان و مقابله با توطئهها و شگردهاى شیطانى آنها در تضعیف فرهنگ دینى مردم ممکن نیست
ما در این زمینه ابتدا سخن حضرت على علیهالسلام در نهجالبلاغه را مورد توجه قرار مىدهیم آن گاه با بیان راه کارهاى مخالفان قرآن در منحرف کردن افکار جامعه، برآنیم تا با بیان شبهات ملحدین، ذهن عموم مردم و به خصوص طبقه جوان و تحصیل کرده جامعه را با ترفندهاى شیطانى دشمنان آشنا کنیم
شناخت دشمنان و مخالفان قرآن و فرهنگ دینى از چنان اهمیت و حساسیتى برخوردار است که حضرت على ع مىفرماید: و اعلموا انکم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى ترکه و لن تاخذوا بمیثاق الکتاب حتى تعرفوا الذى نقضه و لن تمسکوا به حتى تعرفوا الذى نبذه فالتمسوا ذلک من عند اهله فانهم عیش العلم و موت الجهل خطبه 147
بدانید شما هرگز راه هدایت را نمىشناسید و در آن راه قرار نمىگیرید مگر آن که کسانى که هدایت الهى را رها کردهاند بشناسید و هرگز به پیمان الهى که همچنان قرآن کریم است پاى بند نمىشوید مگر آن که پیمان شکنان رإ؛ثث* بشناسید و هرگز از متمسکان به حبل المتین الهى و پیروان واقعى قرآن محسوب نمىشوید مگر آن که کسانى که قرآن را کنار گذاشتند و به این کتاب الهى قرآن پشت کردند، بشناسید. آن گاه مىفرماید: تفسیر و معارف قرآن را از اهل قرآن (اهل بیت) بگیرید؛ زیرا آنها هستند که علوم و معارف الهى را زنده مىکنند و جهل و نادانى را مىمیرانند.
این بیان روشنگرانه حضرت على ع مبنى بر لزوم دشمنشناسى و آشنایى با افکار انحرافى و ضرورت معرفى منحرفان، وظیفه عالمان دینى و مبلغان علوم و معارف الهى را مضاعف مىکند؛ زیرا زدودن افکار انحرافى و شبهات ملحدان از افکار مردم به خصوص جوانانى که از نظر علوم و معارف دینى از بنیه علمى کافى برخوردار نیستند، از کارهاى زیر بنایى تبلیغ و حاکمیت بخشیدن به فرهنگ قرآنى و دینى است و بدون آن نمىتوان انتظار نتیجه مطلوب و بایسته داشت
براى روشن شدن این مطلب، بحث را در سه بخش شبهات، شگردها و انگیزههاى مخالفان از طرح شبهات پى مىگیریم. هر چند قرآن بزرگترین نعمتى است که خداى متعال به بندگانش عطا فرموده و هر چند خود، ضمانت حفظ آن را از دستبرد شیاطین و تحریف انسانهاى شیطان صفت بر عهده گرفته است؛ لکن این تمام داستان نیست
شیطان، این قسم خورده فرزندان آدم، نیز در هر زمان، متناسب با شرایط و روحیات حاکم بر کسانى که از نظر موقعیتهاى اجتماعى قادر به تاثیر گذارى بر اذهان مردم هستند، شبههاى در راستاى هواهاى نفسانى آنان بر ایشان القا مىکند تا از طریق آنها عموم مردم را به دنبال خود بکشد و از قرآن و دین منحرف نماید
از آن جا که قرآن بزرگترین وسیله نجات و هدایت و سعادت انسانهاست، همه آرزو و هدف شیطان جدا کردن مردم از قرآن و دین است. یکى از کارهاى شیطان در این راه، ترغیب و وسوسه انسانهایى است که مىتوانند با القاى شبهات پیرامون دین و قرآن، در ایمان و اعتقاد مردم خلل وارد کنند.
فعالیت شیطان و شیطان صفتان در مبارزه با قرآن کریم از همان ابتداى نزول قرآن وجود داشته است. این فعالیتها از سفارش به پنبه در گوش قرار دادن و ممانعت از شنیدن آیات الهى و تهمت و افترا زدن بر پیامبر شروع شد و امروزه نیز به اشکال دیگرى ادامه دارد و از این پس نیز ادامه خواهد داشت
در این زمینه از ذکر جزئیات نحوه مقابله با قرآن در طول تاریخ صرف نظر مىکنیم و براى پرهیز از اطناب بحث، با ذکر برخى از شبهههایى که امروزه در سطح جامعه براى تضعیف فرهنگ دینى و عقاید مذهبى مردم و جوانان مطرح مىشود، سعى مىکنیم تا اذهان خوانندگان و جوانان را روشن کنیم تا با آگاهى از این ترفندهاى شیطانى بتوانند با تهاجم فرهنگى دشمنان مقابله کنند.
آن گاه که شیاطین در مبارزه با قرآن، از نابودى و از بین بردن آن مایوس شدند، تصمیم گرفتند مردم را از آشنایى با محتواى آن محروم کنند. مخالفان قرآن در طول چندین قرن در میان مسلمانان و به خصوص در میان شیعیان چنین تبلیغ مىکردند که ما نباید از قرآن چندان انتظار داشته باشیم؛ زیرا قرآن براى ما قابل فهم نیست و ما از باطن قرآن مطلع نیستیم، بنابر این نمىتوان به ظاهر قرآن استناد کرد
آنها با القاى این فکر که ما قادر بر فهم قرآن نیستیم سعى مىکردند مردم را از استفاده از قرآن محروم کنند و در نتیجه قرآن را از متن زندگى مسلمانان بیرون کنند. در این بین هر چند احترام ظاهرى به قرآن در شکل قرائت و بوسیدن و مقدس و محترم شمردن آن در میان مسلمانان رایج بود؛ لکن آنچه هدف دشمنان و مخالفان قرآن است محروم کردن مردم از محتواى قرآن و عمل به رهنمودهاى این کتاب آسمانى است
امروزه مدعیان روشن فکرى که از علوم و معارف اسلامى بهره چندانى ندارند گمراه کنندهترین شبههها و ترفندهاى شیطانى را که از قرنها پیش در مغرب زمین در باب کتابهاى تحریف شده ادیان دیگر مطرح بوده است با نام افکار نو در مجامع فرهنگى و علمى جامعه مطرح مىکنند و طبقه در حال تحصیل و تشنه دانش و آگاهى را که از مبانى افکار باطل و تخیلات شیطانى آنها بى اطلاع هستند تحت تاثیر قرار داده، به گمان خود پایه اعتقادى آنها را سست مىکنند
غافل از آن که مردم مسلمان و به خصوص جوانان در حال تحصیل و فرهیختگان تیز هوش مسلمان، به بطلان افکار بى بنیان و عاریتى و دور از منطق و عقل آنان پى خواهند برد. عقاید و افکار و اندیشههاى مردم مسلمان و فرهیختگان دین باور مبتنى بر عقل و منطق و برگرفته از علوم پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهمالسلام است و از آبشخور وحى سرچشمه مىگیرد و هر گاه مسلمانى در زمینههاى فکرى و اعتقادى با افکار انحرافى مواجه مىشود در صدد برمى آید تا آن را با عالمان و متخصصان علوم و معارف دینى در میان بگذارد تا جواب صحیح و منطقى دریافت کند.
شبهه دست نیافتنى بودن حقیقت دین
شبهه دست نیافتنى بودن حقیقت دین با انگیزههایى بسیار شیطانى طرح گردیده و آثارى بس ویرانگر دارد. این شبهه در مورد فهم قرآن کریم به اشکال گوناگون و در سطوح مختلف مطرح مىشود. گاه این گفته مىشود که بعضى از آیات قرآن کریم تفسیرهاى مختلف دارد و مفسرین در تفسیر و تبیین آنها اتفاق نظر ندارند و ما هر قدر هم تحقیق کنیم تا نظرى صایب که بیانگر سخن واقعى قرآن باشد، به دست آوریم، در نهایت تنها تفسیر و نظر یکى از مفسران را خواهیم پذیرفت که طبیعتا دیگر مفسران آن را نظر قرآن نمىدانند
بنابراین، دستیابى به سخن واقعى قرآن میسر نیست. طبیعى است القا کنندگان این شبهه در صددند تا با القاى تفکر مذکور کسانى را که از قوت فکر و اندیشهاى توانا برخوردار نیستند و قدرت تحلیل و پاسخ گویى و مطالعه کافى در معارف دینى ندارند دچار تردید کنند. آنها بر اساس پندارهاى غلط فکر مىکنند بنیانهاى فکرى و اعتقادى مسلمانان بر اساس تقلید کورکورانه استوار شده است که با این تخیل آفرینىها ویران شود. آنان چون خوب مىدانند آن گاه که فکر و عقل و منطق مطرح شود تنها قرآن و معارف این کتاب الهى است که مورد تصدیق عقل و منطق صحیح قرار مىگیرد و هر انسان حق طلب با صدق دل آن را مىپذیرد، سعى کردند شبهه مذکور را به صورتى عمیقتر مطرح کنند تا به زعم خود ضربهاى عمیقتر به تفکر دینى زده باشند. غافل از آن که اندیشهورزان تیزهوش مسلمان با تحلیل تفکر آنان، به پیامدها و لوازم باطل این نوع تفکر، که سرانجامى جز فرو غلطیدن در ورطه شکاکیت ندارد، پى خواهند برد.
به هر حال از طرح شبهه مذکور به شکلى که بیان شد چنین بر مىآید که طرح کنندگان شبهه معتقدند قرآن کریم داراى واقعیاتى ثابت است ولى چون مفسران در تفسیر قرآن اتفاق نظر ندارند، دست ما از سخن واقعى قرآن کوتاه است. بنابراین استفاده از قرآن ممکن نیست و باید آن را کنار گذاشت
لکن وقتى با آیات صریح و روشن قرآن روبهرو مىشوند و نمىتوانند خدشهاى در ظهور و معناى روشن آنها وارد کنند و خود را در برابر منطق و عقل و محکمات قرآن عاجز مىبینند پاى فراتر نهاده، شبهه را به گونهاى دیگر مطرح مىکنند. آنان براى دست یابى به هدف خود، که بى اعتبار کردن قرآن و اعتقادات و ارزشهاى دینى است، از سخن قبلى خود مبنى بر عدم امکان فهم قرآن و معارف دینى، کاملا تغییر موضع داده، درست در نقطه مقابل قرار مىگیرند
آنها در موضع قبلى خود با قبول معنایى ذاتى و واقعى براى سخن قرآن و معارف دینى آنها را وراى دسترسى انسان مىدانستند؛ اما در این موضع جدید، قرآن و آموزههاى دینى را تهى از واقعیت دانسته، معارف و دستورات دینى را برداشتهاى ذهنى افراد از آیات تلقى مىکنند و مىگویند نه تنها قرآن، بلکه همه کتابهاى آسمانى چنان نازل شدهاند که مىتوانند به گونههاى مختلفى تفسیر شوند و همه آن تفاسیر مختلف و برداشتهاى متفاوت درست و صحیح باشند
اگر سوال شود، حتى در صورتى که آن تفاسیر و برداشتها در حد تضاد با یکدیگر اختلاف داشته باشند، آنان در پاسخ خواهند گفت، اختلاف برداشتها ولو در حد تضاد و تناقض ایجاد و مشکل نمىکند؛ زیرا اصلا قرآن و دین واقعیتى را بیان نکرده است. بلکه تنها الفاظ و قالبهایى تهى به اسم وحى الهى بر پیامبر القا شده و هر کس با مراجعه به آنها مطلبى در ذهنش تداعى مىشود!!
آنچه تداعى مىشود فهم خود انسان است و چون انسانها داراى ذهنیتهاى متفاوتند در نتیجه فهمها متفاوت است. دین همان فهمهاى متفاوت انسانها از الفاظ و آیات قرآن و آموزههاى دینى است و چون قرآن و آموزههاى دینى بیانگر هیچ واقعیتى نیست، فهمهاى متفاوت از آنها نیز قابل تصدیق و تکذیب نیست. همه فهمها بر حق، و محکوم به صحت و درستى است؛ زیرا قرآن حقایق ثابتى که تنها یکى از فهمها و تفسیرها با آن مطابق باشد، بیان نمىکند.
تخیل پردازان نظریه صراطهاى مستقیم یا قرائتهاى مختلف از دین از این نیز پاى فراتر نهاده، براى ضربه زدن به ریشه و اساس دین، یعنى وحى، مىگویند نه تنها بشر از قرآن و وحى الهى حقیقت ثابتى را درک نمىکند و هر کس ذهنیت خودش را با نام وحى، بیان و تفسیر مىکند؛ بلکه پیامبر ص نیز به خاطر دارا بودن ویژگى بشرى، فهم و درک و برداشت خود را به اسم وحى براى مردم بیان کرده است
بنابراین، فهم پیامبر ص نیز یک فهم شخصى و متناسب با ذهنیت و شرایط خاص زمانى و مکانى او بوده است که به صورت الفاظ و آیات بیان کرده است. بنابراین نمىتوان قرآن را کلام خدا و وحى الهى دانست؛ بلکه باید گفت قرآن کلام پیامبر ص است. پس با آیاتى از این قبیل چه باید کرد: و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى النجم، 3، 4 پیامبر هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید، آنچه مىگوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده است، نیست. یا: تنزیل من رب العالمین، و لو تقول علینا بعض الاقاویل، لاخذنا منه بالیمین، ثم لقطعنا منه الوتین حاقه، 43 – 46 قرآن کلامى است که از پروردگار جهان نازل شده است و اگر او سخن دروغ بر ما مىبست ما او را با قدرت مىگرفتیم سپس رگ قلبش را قطع مىکردیم. طرفداران این نظریه در پاسخ مىگویند این مضامین نیز برداشت و فهم خود پیامبر ص و بیانگر احساسات اوست
بدیهى است چنین نظریهاى سرانجامى جز فرو رفتن در ورطه شکاکیت و انکار واقعیت و نادیده گرفتن عقل و منطق و بازى کردن با الفاظ ندارد؛ القا کنندگان این تفکر، در مقابل روشنترین معانى و واضحترین مفاهیم خواهند گفت این احساس و برداشت شماست و حاکى از هیچ واقعیتى جز ذهنیات شخص شما نیست، بنابراین براى خودتان خوب و محترم است ولى براى دیگران ارزش و اعتبارى ندارد! به هر حال به نظر مىرسد ترویج چنین نگرشى نسبت به دین و قرآن، از پیشرفتهترین شگردها و دامهاى شیطانى باشد که تاکنون براى اغوا و فریب فرزندان حضرت آدم علیهالسلام تدارک دیده شده است.
تلقین و تکرار؛ سلاح مهم شیاطین
یکى از راه کارهاى شیاطین براى اغواى انسانها اصرار و مقاومت آنان بر وسوسه آدمیان و نفوذ در ذهن و عقل آنهاست. به همین دلیل، قرآن آنها را به لقب وسواس و خناس یاد مىکند و مردم را راهنمایى مىکند که از شر شیاطین انس و جن به خدا پناه ببرند؛ زیرا شیاطین با خواندن دمادم و القاى تخیلات بر قلب انسان درصددند تا ذهن و عقل انسانها را در سیطره خود قرار دهند و افکار او را در سراشیب سقوط و گمراهى جهت بخشند
شیاطین و انسانهاى شیطان صفت خود مىدانند که براى جاى دادن تخیلات شیطانى در اذهان مردم خداپرست باید آن قدر بگویند و بنویسند و تکرار کنند تا اذهان را با تخیلات باطل خود مانوس نموده، به تدریج در فکر و عقل آنها نفوذ کنند. خود آنان مىگویند آن قدر باید گفت و نوشت و تکرار کرد تا مردم را دچار شک و تردید نمود. آنان با الهام گرفتن از ابلیس، در درجه اول در صدد اغوا و منحرف کردن طبقه تحصیل کرده و در حال تحصیلاند؛ زیرا گمان مىکنند با فریب آنها، بهتر مىتوانند عموم مردم را منحرف کنند
غافل از آن که خداى متعال مشعلهاى فروزانى براى هدایت مسلمانان و شیعیان قرار داده و مردم مسلمان به لطف الهى و با الهام از علوم و معارف آنان به شگردهاى شیطانى دشمنان پى خواهند برد و روز به روز در پیروى از قرآن پایدارتر و استوارتر مىگردند.
استناد به متشابهات؛ شگردى دیگر در مقابله با قرآن
یکى از مقامات پیامبر ص و ائمه معصومین ع مقام تفسیر و تبیین وحى الهى است؛ چون قرآن داراى محکمات و متشابهات است. بنابراین طبق حکم عقل و روش عقلا مبنى بر لزوم رجوع عالم به جاهل، براى فهم قرآن و معارف دین راهى جز رجوع به آورنده این کتاب الهى و ائمه معصومین علیهمالسلام و دانش آموختگان مکتب آنها نیست
لکن چنین نیست که همه انسانها از روش عقلایى تبعیت کنند و یا خود را پاى بند عقل و اصول منطقى فهم و تفهیم و تفهم بدانند. کسانى وجود دارند که تنها در پى گمراه کردن مردمند و هدفشان جز ایجاد شبهه و فتنه در جامعه نیست. قرآن نیز این معنا را پیش بینى کرده است: و هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فى العلم یقولون امنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولوا الباب آل عمران، 7
این آیه، قرآن کریم را به دو بخش محکمات و متشابهات تقسیم کرده است و از محکمات به ام الکتاب یاد کرده است. بخشى از قرآن، آیات محکمند که نسبت به بخش دوم، یعنى متشابهات، جنبه مادر و ریشه و اصل دارند.
محکمات قرآن عبارت از آیاتى است که معانى آنها روشن است و معارف آنها قابل تردید نیست. این آیات، اصول و امهات معارف قرآن را تشکیل مىدهند
معیار و ملاک درستى و نادرستى معارف دینى محکمات و امهات قرآن است. در مقابل، آیاتى هستند که بدون کمک گرفتن از محکمات قابل فهم نیستند و چنان نیست که همگان به عمق معناى آنها پى ببرند. از این بخش از آیات قرآن به متشابهات تعبیر مىشود. قرآن مردم را از تبعیت متشابهات بدون توجه به محکمات و تفسیر و تبیین پیامبر ص و ائمه معصومین علیهمالسلام منع کرده است
قرآن کریم تبعیت از متشابهات را نشانه انحراف دل مىداند و مىفرماید کسانى که متشابهات قرآن را ملاک فکر و فهم و اعتقادات خود قرار مىدهند در پى فتنه و تاویل و تحریف قرآن هستند. به بیان قرآن، تاویل و تفسیر آیات متشابه را جز خدا و راسخین در علم و ائمه معصومین علیهمالسلام نمىدانند. راسخین در علم کسانى هستند که با دل و جان بندگى خدا را پذیرفتهاند و مىگویند ما به قرآن ایمان آوردهایم؛ چه محکمات و چه متشابهاتش، همه از سوى پروردگار است.
ذهن ما انسانهاى عادى تابع عوامل طبیعى است. انسانهاى عادى هنگامى که از مادر متولد مىشوند از طریق حواس ابتدا با محسوسات آشنا مىشوند و در آغاز، فهم و ادراک آنها در محدوده محسوسات و مادیات شکل مىگیرد؛ لکن به تدریج قواى فکرى انسان رشد مىکند و کم کم قدرت تجرید پیدا مىکند و در نتیجه قدرت درک مطالب مافوق مادى براى او حاصل مىشود
هر قدر عقل انسان از رشد و قدرت تجرید بیشترى برخوردار شود و از فضاى ماده و مادیات فراتر رود به همان میزان حقایق ماوراى طبیعى را بهتر درک مىکند و چون همه انسانها از نظر رشد عقلى در سطح یکسانى نیستند از نظر ادراک امور نامحسوس نیز یکسان نمىباشند. کم نیستند انسانهایى که دهها سال از عمرشان مىگذرد، اما فهم و درک آنها در همان حد فهم و درک اطفال هفت، هشت ساله باقى مانده است و بعد از گذشت عمرى، هنوز ممکن است خدا و مجردات را زمانى و مکانى تصور کنند؛
زیرا فهم و استعداد آنها و قدرت تعقل و توانایى ذهنى آنان هم چنان در محدوده مادیات باقى مانده است، در حالى که اساس دین، ایمان به غیب است؛ یعنى ایمان به حقایق مجرد و غیر مادى. قرآن مىفرماید: ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین الذین یومنون بالغیب -بقره، 2 آن قرآن بىشک هدایتگر پرهیزکاران؛ یعنى کسانى که ایمان به غیب مىآورند، مىباشد.
بنابراین اساس ایمان این است که انسان به حقایقى غیر از محسوسات ایمان بیاورد و به آنها اعتقاد داشته باشد. اما حقیقت و کنه آن حقایق چیست، مطلبى است که فهم آن جز با الهامهاى الهى که بر دل انبیا و ائمه معصومین علیهمالسلام وارد مىشود قابل درک نیست. ما انسانهاى متعارف براى درک شمهاى از امور و حقایق ماوراى طبیعى راهى جز تقویت قواى عقلانى خود و گذر تدریجى از محسوسات به مجردات و امور ماوراى طبیعت نداریم
از طرف دیگر، الفاظى که در حوزه مجردات به کار مىرود، غالبا در ابتدا براى معانى محسوس وضع شده است؛ ید الله فوق ایدیهم؛ دست خدا بالاى دستان آنهاست، یا: و هو العلى العظیم؛ خدا بالا و بزرگ است. واژههاى فوق، على، عالى و علو، همه به معناى بالا است در مقابل سافل و پایین. بدیهى است انسان در ابتدا از این واژهها معنایى فراتر از معناى حسى درک نمىکند؛ مثلا انسان سر خود را ملاک بالا بودن قرار مىدهد و هر چه از محاذات سر به طرف آسمان قرار گرفته باشد آن را بالا مىداند و براى معناى پایین پاى خویش را ملاک قرار مىدهد و آنچه از آن فروتر باشد پایین مىداند
به همین لحاظ است که مىگوید آسمان بالا و زمین پایین است. لکن با ورود به زندگى اجتماعى، به تدریج از این مانى حسى، پاى فراتر نهاده، معناى غیر حسى و انتزاعى آنها را درک مىکند؛ یعنى آن گاه که گفته مىشود فلان شخص مقامش بالاست یا بالاتر رفته است، دیگر انسان از این واژه آن معناى حسى بالاتر از سر بودن را نمىفهمد و از پایین آمدن مقام، آن معناى حسى برایش تداعى نمىشود.
بدیهى است در این گونه کاربردها معنایى که منظور مىشود از لوازم مادى و محسوس، تجرید شده است. آن گاه که گفته مىشود کسى که همه هستى را با یک اراده مىآفریند مقامش بسیار عالى است آن علوى که به پروردگار نسبت داده مىشود بى نهایت فراتر از آن علوى است که به یک رئیس نسبت به زیر دستانش اطلاق مىشود. و فاصله بین این دو، فاصله بین صفر تا بى نهایت و فاصله بین حقیقت و مجاز است؛ زیرا هر علو و مقام اعتبارى، عاریتى و از بین رفتنى است، به جز علو حقیقى که شایسته خداوند جهان آفرین و از آن اوست. اوست که امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون. بنابراین وقتى قرآن مىگوید هو العلى العظیم؛ نه علو یس، 82. بقره، 255
خداوند علو مادى و محسوس است، نه از عظیم و بزرگ بودنش معناى مادى و محسوس منظور است. اما این که حقیقت علو و بزرگى خدا چیست، مسالهاى که عقل بشر بدان نمىرسد. البته در بسیارى از موارد لفظ دیگرى هم غیر از الفاظى که براى معانى محسوس به کار مىرود وجود ندارد و به ناچار همین الفاظ براى اشاره به معانى مجرد به کار مىرود؛ مثلا مىگوید خدا بالا و بزرگ است. بالا همان لفظى است که براى بالایى سقف نسبت به کف به کار مىرود و بزرگ همان لفظى است که درباره کوه دماوند به کار مىرود؛ لکن آن گاه که این الفاظ درباره خدا به کار مىرود از معانى محسوس خود تجرید مىشود؛ البته باز چنان نیست که با تجرید نیز بتوان به حقیقت آن رسید.
گفته مىشود الفاظ و معانى اى که نزدیک شدن به حقیقت آنها از طریق مذکور صورت مىگیرد از یک نوع تشابه برخوردارند که مىتواند باعث ابهام و مغالطه شود. آن کس که هنوز نتوانسته معانى مذکور را از شوائب و لوازم حسى تجرید کند وقتى گفته مىشود خدا بالاست گمان مىکند خدا بالاى آسمانهاست، در حالى که خدا جسم نیست تا مکان براى او تصور شود: اینما تولوا فثم وجه الله بقره، 115 . اما او بیش از آن نمىفهمد
البته تکلیفى هم بیش از آنچه مىفهمد ندارد؛ چون بیش از آن قدرت ندارد. آن کسى که از این مرحله گذشته و داراى قدرت فهم بیشترى شده است و معانى اعتبارى را نیز درک مىکند، وقتى گفته مىشود ان الله على عظیم، فکر مىکند بالایى و علو خدا نیز مثل علو و بالا بودن مرتبه رئیس نسبت به زیر دستان است؛ اما این معنا کجا و علو خدا کجا؟ آن کسى که عمر خویش را در راه تحصیل علم و دانش و حکمت و درک معانى مجرد سپرى کرده است معنایى بس فراتر از معانى مذکور، از علو و بالایى درک مىکند و مىگوید خدا نسبت به ماسواى خود علو وجود دارد.
همه مخلوقات وجود دارند و خدا نیز وجود دارد، اما وجود خداى تبارک و تعالى از نظر علو مرتبه وجودى با موجودات دیگر قابل قیاس نیست، اما باز این که حقیقت آن علو و بالایى و بلندى مرتبه وجودى چیست، مطلبى است که هر کس به قدر فهمش مىتواند بدان نزدیک شود. هر چند درک کنه آن براى کسى میسر نمىشود
اکنون با توجه به توضیح مذکور مىگوییم، وقتى خدا بخواهد براى ما انسانها درباره امورى که بالاتر از فهم عادى ماست سخن بگوید، باید الفاظى به کار گیرد که ما با تامل در آنها به قدر فهممان آن را درک کنیم، هر چند ادراک کنه آن معانى بالاتر از فهم ماست. در چنین مواردى چارهاى جز به کارگیرى الفاظ متشابه نیست. بنابراین آیاتى که بیانگر امور ماوراى طبیعى و فراتر از فهم انسانهاى عادى است، خواه ناخواه، مرتبهاى از تشابه را خواهد داشت، و باید به کمک محکمات به حقیقت آنها راهنمایى و نزدیک شد
مثلا آن گاه که قرآن مىگوید هو العلى العظیم، و ما حقیقت و کنه علو مرتبه وجودى، و حقیقت عظمت خدا را درک نمىکنیم و باید آن را به وسیله محکمات قرآن، مانند لیس کمثله شىء، تفسیر کنیم تا دچار بدفهمى و تفسیر نابجا نشویم. آیه اول مىگوید خدا بالا و بزرگ است و در آیه دوم مىگوید توجه داشته باشید خدا مانند و مثل ندارد؛ یعنى هر نوع علو مرتبه و بزرگى براى خدا تصور کنید علو و بزرگى خدا را درک نکردهاید؛ زیرا خدا از آن بالاتر است.
در باب صفات خدا نیز امر بدین منوال است. آن گاه که گفته مىشود خدا عالم است، خدا قدرت دارد، بدیهى است حقیقت علم در مورد خداوند، فراتر و غیر از آن معنایى است که درباره انسان با ادراک صورتهاى ذهنى در ذهن حاصل مىشود. اما حقیقت علم یا قدرت خدا چیست، و به طور کلى حقیقت اوصاف خدا چیست، مطلبى است که جز براى خدا که ذاتش عین علم و عین حیات و قدرت است قابل فهم نیست
خداى متعال نیز براى راهنمایى بشر به خود و اوصاف خداوندىاش همین الفاظى که بشر ابتدا از آن معانى محسوس را درک مىکند به کار گرفته است تا بشر از آن معارف بلند، هر چند به قدرى اندک، بى بهره نماند. بنابراین وجود آیات متشابه در قرآن از حکمتهاى الهى است که کاملا بسته مىشود. اما استفاده از متشابهات و تفسیر و تبیین آنها چنان که قبلا بدان اشاره شد مطلبى است که باید به کمک محکمات صورت گیرد؛ لکن چنان نیست که همه افراد و کسانى که در صدد فهم قرآن و معارف آن بر مىآیند مسیر منطقى و عقلایى و طبیعى مذکور را براى فهم معارف الهى برگزینند
در آیه مورد بحث، خداوند به وجود آیات متشابه و محکم در قرآن اشاره مىکند و مىفرماید کسانى که فى قلوبهم زیغ آل عمران، 7 ؛ از نظر روحى داراى گرفتگى روحى و قلبى هستند و به کج فکرى و کج اندیشى مبتلا شدهاند و به تعبیر دیگر فى قلوبهم مرض بقره، 10 ؛ قلب و روح آنها بیمار است، آیات متشابه را ملاک فکر و عمل خود قرار مىدهند، و بدون توجه به آیات محکم قرآن متشابهات را بر معانى محسوس حمل مىکنند و زمینه گمراهى خود و دیگران را فراهم مىکنند.
تحریف کنندگان معارف دین از دیدگاه على علیهالسلام
امام على علیهالسلام کسانى را که در صدد تحریف حقایق دین و افساد فرهنگ دینى مردم هستند، جاهلان عالم نما مىخواند. حضرت مىفرمایند: و آخر قد تسمى عالما لیس به نهجالبلاغه، خطبه 86؛ در مقابل پیروان راستین قرآن، گروه دیگرى هستند که گاه در میان جامعه عالم و دانشمند تلقى مىشوند، در حالى که از علم بهرهاى ندارند. اینان با سوء استفاده از عناوین عاریتى و بدون واقعیت، مردم را گمراه مىکنند
ممکن است این سوال براى خوانندگان مطرح شود که پس آنچه اینان با نام مطالب علمى و دینى بیان مىکنند، چیست؟ آنان که خود، سخنان خویش را فهم و برداشت از دین و قرآن بیان مىکنند. حضرت على علیهالسلام در جواب مىفرمایند: فاقتبس جهائل من جهال همان. ؛ اینان آنچه را با نام مطالب علمى و برداشتهاى خود از دین بیان مىکنند و به بهانه قرائتهاى مختلف از دین در صدد تحمیل عقاید باطل به دین بر مىآیند جهالتهایى است که از انسانهاى جاهل و نادان دیگرى گرفتهاند و به اسم معارف دینى و مطالب علمى بیان مىکنند
شاید شما تعجب کنید که چگونه ممکن است کسانى جهل و نادانى را از دیگرى اقتباس کنند! اقتباس جهل و نادانى از دیگرى یعنى چه؟! براى آن که به اعجاز کلام حضرت واقف شویم و بر مسوولیت خود نسبت به روشنگرى در مقابل منحرفان از حق بیش از پیش واقف گردیم، به نمونهاى از اقتباس جاهلهاى عالمنما از جهالتها و نادانىهاى دیگران، که امروزه با نام ره آوردهاى علمى بیان مىشود، اشاره مىکنیم.
امروزه در غرب این تفکر فلسفى رواج دارد که حصول علم براى انسان غیر ممکن است و بشر باید در همه چیز شک داشته باشد و هرگز به مطلبى یقین پیدا نکند. طرفداران این تفکر معتقدند اگر کسى بگوید من به مطلبى یقین دارم نشانه نفهمى و حماقت اوست، زیرا علم به چیزى ممکن نیست. آنان با افتخار به این شک و جهل خویش مىگویند علامت علم و دانش و خردمندى این است که انسان به هیچ مطلبى اعم از دینى و غیر دینى علم و یقین پیدا نکند
چنین سخنان سخیفى از حدود یکصد سال پیش در میان اروپاییان مطرح شده و قبل از آن نیز مبناى فکرى شکاکان بوده است. امروزه در جامعه ما نیز کسانى با مبنا قرار دادن سخنان جاهلانه آنها در صددند تا با تشکیک در معتقدات دینى مردم، به بهانه این که ما در هیچ زمینهاى نمىتوانیم معرفت یقینى پیدا کنیم، آنها را در اعتقادات دینى خود سست کنند و به مقاصد و هواهاى نفسانى خود جامه عمل بپوشانند. جالب آن که آنها این سخنان را به اسم مطالب علمى بیان مىکنند و انتظار دارند مردم فهیم و نکته سنج ما آنها را بپذیرند.
حضرت على علیهالسلام به وجود چنین انسانهاى شیطان صفت در طول تاریخ اشاره مىکنند و مىفرمایند: فاقتبس جهائل من جهال و اضالیل من ضلال -نهجالبلاغه، خطبه 86. آنان از یک دسته گمراه و نادان مطالب جهالتآمیزى اقتباس مىکنند و آنها را به اسم سخنان علمى بیان مىکنند. سخن علمى آنها این است که در همه چیز باید شک کرد و بشر نباید به چیزى علم و یقین پیدا کند! در امور دینى هر کس هر چه مىفهمد، همان حق است! زیرا اصلا حق و باطل وجود ندارد! هیچ ملاکى براى حق و باطل، جز فهم شخصى هر کس وجود ندارد! و نصب للناس اشراکا من حبائل غرور و قول زور نهجالبلاغه، خطبه 86. این دسته گمراه و نادان و این جاهلان عالم نما دامهایى از ریسمانهاى فریب و گفتار دروغ براى مردم گسترانیدهاند و آنها را با گفتار و اعمال نادرست خود فریب مىدهند.
قد حمل الکتاب على آرائه اینان قرآن کریم را به راى خویش تفسیر و آیات آن را بر اندیشههاى خود حمل مىکنند و حق را بر طبق خواهشها و امیال نفسانى خود قرار مىدهند. آن گاه حضرت شیوههاى تبلیغاتى این افراد را مورد توجه قرار مىدهند و مىفرمایند آنها براى جلب توجه مردم و جذب دیگران، مردم را از گناهان کبیره و پیامدهاى سوء اعمال و رفتارشان ایمن مىگردانند و هیبت و عظمت گناهان کبیره را در نظر مردم مىشکنند و مردم را به انجام آنهإ؛ تشویق مىکنند و ارتکاب جرایم و معاصى را در نظر مردم بى اهمیت و آسان جلوه مىدهند
اینان در واقع با این حرمتشکنىها غیرت دینى و خداترسى را در مردم تضعیف مىکنند. حضرت مىفرمایند این افراد در بحث و گفتگو چنین اظهار مىکنند که ما از ارتکاب شبهات بر حذر هستیم و از گفتن سخنان و احکام مشکوک و مشتبه خوددارى مىکنیم؛ در حالى که چون از احکام و موازین شرع و دین بى اطلاعند، در گرداب شبهات گرفتارند. در مقام سخن، چنین اظهار مىکنند که ما از بدعتها و احکام خلاف دین کناره مىگیریم، و حال آن که در میان بدعتها آرمیدهاند و هر سخنى که در باب دین مبتنى بر راى خویش مىگویند، بدعت است
چنین انسانهایى هر چند به صورت انسانند لکن قلب و روح آنها قلب و روح حیوان است؛ چرا که باب هدایت را نمىشناسند تا هدایت شوند و باب گمراهى و ضلالت را نیز نمىشناسند تا از آن بپرهیزند. این افراد مردههایى در میان زندهها هستند.
آن گاه حضرت مردم را مورد خطاب قرار مىدهند و مىفرمایند بعد از روشن شدن حق و باطل و شناختن طرفداران هر یک، و در حالى که پرچمهاى حق برپاست و نشانههاى آن آشکار و هویداست به کجا مىروید؟!
چرا در حالى که صراط مستقیم هدایت و عترت پیامبر ص در میان شماست و مىتوانید از انوار هدایت ائمه علیهمالسلام بهرهمند شوید، خود را از علوم اهل بیت محروم کرده و حیران و سرگردانید؟ قرآن کریم با بیانى بسیار شدیدتر از بیان حضرت على علیهالسلام از این جاهلان عالمنما نام مىبرد و مردم را از فریب کارى آنها برحذر مىدارد و مىفرماید: و کذلک جعلنا لکل نبى عدوا شیاطین الانس و الجن یوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا و لو شاء ربک ما فعلوه فذرهم و ما یفترون انعام112
و بدین گونه براى هر پیامبرى دشمنى از شیطانهاى انس و جن برگماشتیم. بعضى از آنها به بعضى، براى فریب (یکدیگر)، سخنان آراسته القا مىکنند؛ و اگر پروردگار تو مىخواست چنین نمىکردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مىسازند واگذار.
دشمنان پیامبران و مخالفان هدایت الهى هر چند در ظاهر و به صورت، انسانند، لکن از آن جا که تمام فعالیتهاى آنها نتیجهاى جز گمراه کردن دیگران و محصولى جز القاى شبهات و در نتیجه تضعیف اعتقادات دینى مردم و مقابله با هدایت الهى ندارد قرآن آنها را شیاطین انس معرفى مىکند و مردم را از پیروى آنها برحذر مىدارد.
برخورد دنیا پرستان مسلمان نما با قرآن
کسانى که از نظر ایمان به خدا و لوازم آن چندان قوى نیستند و آن طور که شایسته و بایسته است ایمان در قلب و روح آنها رسوخ نکرده است، در مقام تعارض بین خواستههاى نفسانى و خواسته خدا و ارزشهاى دینى، به دین و ارزشهاى دینى روى خوش نشان نمىدهند، و از نظر روحى متمایلند که احکام و ارزشهاى دینى را طبق میل خود و در جهت هواهاى نفسانىشان تفسیر و توجیه کنند. و اگر تفسیر دین و قرآن طبق هواهاى نفسانى آنها مجاز باشد، براى این گروه بسیار خوشایند خواهد بود؛چرا که از یک طرف به خواهشهاى نفسانى خود رسیدهاند و از طرف دیگر به ظاهر از رقبه اسلام خارج نشدهاند و از مزایاى مسلمان بودن در جامعه اسلامى بهرهمند هستند
همچنین طبیعى است کسانى که ایمان و تقوا در جان و روح آنها رسوخ نکرده است و چندان پاىبند ارزشهاى دینى و احکام الهى نیستند نیز از چنین برداشتهایى از دین و قرآن استقبال کنند و از کسانى که دین و قرآن و ارزشهاى دینى را طبق خواستههاى نفسانى آنها تفسیر و توجیه مىکنند پیروى نمایند و آنها را الگوى خود قرار دهند و از آنان تعریف و تمجید کنند
نیز طبیعتا چنین کسانى، با آن دسته از عالمان دینى که قرآن و احکام را آن چنان که هست و بدون در نظر گرفتن خوشایند و سلیقه افراد و مردم تفسیر و تبیین مىکنند میانه خوبى ندارند. با کمال تاسف امروزه شاهدیم کسانى به بهانه قرائتهاى مختلف از متون دینى در صددند تا به خواستهها و امیال نفسانى خود رنگ دینى بزنند و براى رسیدن به اغراض دنیوى خود با دین خدا و قرآن کریم بازى مىکنند.
حضرت على علیهالسلام با پیش بینى وضعیت مذکور، از غربت قرآن در زمان خود و در آخرالزمان شکوه مىکند و مىفرماید: الى الله من معشر یعیشون جهالا یموتون ضلالا و لیس فیهم سلعه ابور من الکتاب اذا تلى حق تلاوته و لا سلعه انفق بیعا و لا اعلى ثمنا من الکتاب اذا حرف عن مواضعه -نهجالبلاغه، خطبه17
از جمعیتى که در جهالت زندگى مىکنند و در ضلالت و گمراهى مىمیرند نزد خداوند شکوه مىکنم. جمعیتى که اگر قرآن در بین آنها بحق تفسیر شود، کسادترین کالا و بىمشترىترین متاع است و اگر به راى تفسیر شود و از مواضع واقعى خودش تحریف گردد، از گران بهاترین و ارزشمندترین اشیاست.
همچنین آن حضرت درباره جایگاه قرآن و معارف دین در میان مردم آخرالزمان مىفرمایند: و انه سیاتى علیکم من بعدى زمان لیس فیه شىء اخفى من الحق و لا اظهر من الباطل و لا اکثر من الکذب على الله و رسوله ولیس عند اهل ذلک الزمان سلعه ابور من الکتاب اذا تلى حق تلاوته و لا انفق منه اذا حرف عن مواضعه و لا فى البلاد شىء انکر من المعروف و لا اعرف من المنکر فقد نبذ الکتاب حملته و تناساه حفظته فالکتاب یومئذ و اهله طریدان منفیان و صاحبان مصطحبان فى طریق واحد لا یوویهما موو فالکتاب و اهله فى ذلک الزمان فى الناس و لیسا فیهم و لیسا معهم، لان الضلاله لا توافق الهدى و ان اجتمعا فاجتمع القوم على الفرقه و افترقوا عن الجماعه کانهم ائمه الکتاب و لیس الکتاب امامهم. خطبه147
بسیار شایسته و ضرورى است که جامعه و مردم ما این پیشگویىهاى قرآن و نهجالبلاغه درباره آیندگان و اوضاع و احوال دینى را مورد توجه قرار دهند و وضع فرهنگى حاکم بر جامعه خود را نیز مورد مطالعه قرار دهند و آن را با این پیشگویىها مقایسه نمایند تا خداى ناکرده اگر وضعیت دینى جامعه را در جهت نامطلوب مىبینند، احساس خطر کنند و در صدد اصلاح فرهنگ دینى جامعه برآیند
مردم در هر زمان باید با تبعیت و پیروى از ولى فقیه و علما و بزرگان دینى در صدد حفظ و حراست از مرزهاى عقیدتى و ارزشهاى دینى خود باشند و با الگو قرار دادن قرآن، خود را از فتنههاى آخرالزمان در امان بدارند و از این که مصداق چنین پیشگویىهایى قرار بگیرند نگران و برحذر باشند. به هر حال امیرالمومنین علیهالسلام چنین پیشگویى مىکند که: زمانى بعد از من خواهد آمد که در آن زمان چیزى مخفىتر از حق و چیزى مشهورتر از باطل نیست. در آن زمان دروغ و افترا بر خدا و پیامبرش از بیشترین امورى است که جاهلان عالمنما و منافقان دنیاپرست براى رسیدن به اهداف خود به کار مىگیرند.
هشدار على علیهالسلام به مردم
آنچه در این خطبه از اهمیت بیشترى برخوردار است و هشدارى جدى براى مردم تلقى مىشود این است که وضعیت روحى و فرهنگ عموم مردم را در آینده تصویر و ترسیم مىکند. آنچه تاکنون از آیات قرآن و سخنان حضرت على علیهالسلام در این نوشتار مورد بحث و گفتگو قرار گرفت هر چند خطاب به مردم است؛ لکن در بیشتر آنها روى سخن با خواص جامعه و کسانى بود که در مقام تاثیرگذارى بر فرهنگ جامعه هستند
در این خطبه حضرتش به صراحت، وضعیت روحى و فرهنگ دینى مردم را در آینده پیشگویى مىکنند و آنان را از مبتلا شدن به چنین فرهنگى یا غفلت در مقابل آن برحذر مىدارند. حضرت بعد از تبیین روحیه حاکم بر بعضى از خواص جامعه، مبنى بر این که آنها در جهت رسیدن به اغراض و اهداف دنیوى خود بیشترین افترا و دروغ را به خدا و پیامبر نسبت مىدهند و قرآن و دین را به راى خود تفسیر مىکنند و مردم را به گمراهى مىکشانند، فرهنگ حاکم بر عموم مردم را چنین پیش بینى مىکنند:
مردم و اهل آن زمان نیز چنیناند که، اگر قرآن و کتاب خدا درست و بحق تفسیر و تبیین شود، از بى ارزشترین اشیا نزد آنان است و اگر طبق هواهاى نفسانى تفسیر شود، از رایجترین و پر رونقترین اشیا در نظر ایشان است. در آن زمان ارزشهاى دینى و الهى در دید مردم از منکرترین اشیا و ارزشهاى ضد دینى از محبوبترین امور محسوب مىشود.
بر آگاهان پوشیده نیست که دشمنان قرآن و قدرتهاى استکبارى امروز در صددند تا چنین فرهنگى را بر جامعه ما حاکم کنند. آنان در توطئه تهاجم فرهنگى، با حمله به مقدسات دینى و تبلیغ ارزشهاى ضد دینى بر آنند تا به تدریج همان وضعیتى که امیرالمومنین علیهالسلام پیشگویى کرده و مردم را از مبتلا شدن به آن برحذر داشته است در جامعه ما حاکم کنند
حضرت در ادامه چنین مىفرمایند: در آن زمان، از آشنایان به کلام خدا جز بى اعتنایى و از حافظان قرآن، که وظیفه آنان پاسدارى از ارزشهاى دینى است، جز فراموشى و اهمال در انجام وظیفه، حرکتى دیده نمىشود. در آن زمان قرآن و پیروان راستین آن و عالمان دین هر چند در میان مردمند اما در حقیقت جداى از آنانند و مردم نیز از آنها دورند؛ زیرا مردم آنها را منزوى کرده، از آنها پیروى نمىکنند. آنان هر چند با مردم زندگى مىکنند، لکن دلهاى مردم با آنها نیست؛ چون راهى که مردم در پیش مىگیرند گمراهى است که با راه قرآن که هدایت است، جمع نمىشود.
در پایان حضرت مىفرمایند: فاجتمع القوم على الفرقه و افترقوا عن الجماعه کانهم ائمه الکتاب و لیس الکتاب امامهم مردم در آن زمان اجتماع مىکنند بر افتراق و اختلاف. گویا توافق مىکنند بر این که با قرآن و مفسران واقعى آن نسازند و به تبعیت از جاهلان عالمنما در حالى که گویا خود را رهبر قرآن مىدانند و قرآن را طبق خواستههاى نفسانى خود تفسیر و توجیه مىکنند، از مسلمانان واقعى و عالمان دین و مفسران حقیقى قرآن جدا مىشوند و از آنها فاصله مىگیرند
به جاى این که در فکر و عمل، قرآن را امام و راهنما و رهبر خود قرار دهند از قرآن پیشى گرفته، از امامت و رهبرى آن سرباز مىزنند و قرآن و دین را به راى خویش تفسیر مىکنند. اکنون دشمنان دین و قرآن تمام تلاش خود را در جهت تهى کردن ملت مسلمان از هویت دینى خود بسیج کردهاند و در تلاشند تا با تضعیف عقاید دینى آنها، استقلال و آزادى و هویت آنان را سلب کنند. با توجه به اهمیت و حساسیت شرایط، بسیار شایسته است ملت مسلمان و به خصوص اندیشمندان دینى احساس خطر کنند و به هوش باشند و هرگز خود را از خطر دشمنان اسلام و قرآن در امان ندانند.
در این میان، چنان که قبلا اشاره شد، نکته مهم این است که دشمنان اسلام و کفر جهانى براى رسیدن به اهداف استکبارى خود، در مقابله با فرهنگ دینى مردم و تهاجم فرهنگى، بر خلاف تهاجم نظامى، به طور آشکار دشمنى خود را با اسلام و امت اسلامى اظهار نمىکنند
در این تهاجم، آنان پیوسته از انسانهایى که به حسب ظاهر مسلمانند و در جامعه اسلامى زندگى مىکنند و از یک طرف دارى موقعیتهاى اجتماعى و فرهنگى هستند و از طرف دیگر مطالعاتى هر چند بسیار ناقص در زمینه معارف دینى دارند، استفاده مىکنند و اینان دانسته و یا ندانسته، آلت دست عوامل بیگانه شده، با تحریف معارف دینى، اسباب گمراهى مردم را فراهم مىکنند. این انسانها در آیات بسیارى از قرآن کریم و روایات ائمه معصومین علیهمالسلام مورد مذمت و نکوهش، قرار گرفتهاند و به مردم توصیه شده است که از گوش فرا دادن به سخنان آنان برحذر باشند؛ زیرا موجب گمراهى و بازماندن از رسیدن به سعادت دنیوى و اخروى مىگردند.
انگیزه جاهلان عالمنما در تحریف معارف دین، از دیدگاه على علیهالسلام
قرآن کریم عملکرد چنین انسانهایى را در جامعه اسلامى، ((فتنه)) نام مىنهد و کسانى که در صدد تحریف قرآن و حقایق و معارف دین برمىآیند فتنه جویانى مىداند که با تحریف معارف دینى، شیطان را در گمراه کردن مردم، یارى مىرسانند. حال ممکن است این سوال مطرح شود که چرا کسانى، با این که حق را مىدانند و بر بى اساس بودن اوهام و جهالتهایى که از دیگران به عاریت گرفتهاند، واقفند، در صدد توجیه فریب کارىهاى خویش و گمراه کردن دیگران بر مىآیند؟
به عبارت دیگر از نظر روانشناسى، انسانهایى که در صدد تحریف معارف دینى بر مىآیند و با تحریف حقایق دین، اسباب گمراهى مردم را فراهم مىکنند، از نظر روحى چه مشکلى داند که به بهاى بازى کردن با دین خدا به دنبال حل کردن آن هستند؟ در واقع، فتنه در دین، که در شکل تحریف معارف دین بروز مىکند، از کجا ناشى مىشود؟
حضرت على علیهالسلام در جواب این پرسش مىفرمایند: انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع خطبه 50 آنچه از نظر روحى زمینه چنین انحرافى را در انسان فراهم مىکند و ریشه فتنه شناخته مىشود عبارت است از هواهاى نفسانى. فتنههایى که در دین واقع مىشود از هواهاى نفسانى و امیال و اغراض دنیایى سرچشمه مىگیرد. آنان که با تحریفهاى معارف دینى مردم را به گمراهى مىکشانند کسانى هستند که داراى روحیه تسلیم و بندگى در مقابل خداى متعال نیستند، یا در اثر القائات و وسوسههاى شیطانى روحیه تسلیم و بندگى را از دست دادهاند. روحیه تسلیم و بندگى اقتضا مىکند انسان در مقابل خدا و دستورات او تسلیم و در عمل و گفتار پاىبند شریعت و ارزشهاى دینى باشد
وجود این روحیه از آن جهت لازم است که ممکن است بسیارى از دستورات شریعت و دین با خواستههاى نفسانى انسان موافق نباشد و انسان با طوع و رغبت حاضر به پذیرش و عمل آنها طبق نباشد. انسانها در چنین مواردى دایما بر سر دو راهى هستند و ناگزیر مىباید یک راه را انتخاب کنند؛ یا خواسته خدا و شریعت را برگزینند و با هواى نفس مخالفت کنند، یا هواى نفس و خواسته خود را بر خواست خدا و ارزشهاى دینى مقدم بدارند. کم نیستند انسانهایى که در این امتحان بزرگ خواستههاى نفسانى را بر خدا و ارزشهاى دینى مقدم مىدارند
در این میان، برخى از این گروه این روحیه و مردانگى را دارند که به صراحت بگویند ما خود را پاىبند اعتقادات دینى و ارزشهاى آن نمىکنیم، البته در صدد تحریف و ضدیت با ارزشهاى دینى هم نیستیم. این نوع برخورد با دین، فتنه در دین محسوب نمىشود و چنین روحیهاى منشا فتنه نیست؛ زیرا کسى با فریب کارى به گمراهى کشیده نشده است.
زمانى فقدان روحیه تسلیم و بندگى در مقابل خدا و دستورات الهى منشا فتنه در دین مىشود که فاقدان آن در صدد برآیند تا با توجیهات واهى، دین را طبق خواستههاى نفسانى خود تفسیر کنند. چنین انسانهایى به ویژه اگر از نظر موقعیت اجتماعى در مقامى باشند که عدهاى ممکن است از آنها حرف شنوى داشته باشند، بیشتر از هر کس دیگر مورد طمع شیاطین هستند؛ زیرا این اشخاص خواستههایى دارند که از یک طرف شریعت و دین آدمى را از آنها نهى کرده است و از طرف دیگر گذشتن از این امور و صرف نظر کردن از آن، براى این اشخاص، به خاطر ضعف روحیه بندگى بسیار سخت است، و از سوى دیگر اینان از توانایىهاى برخوردارند که با بهرهگیرى از آنها گاه مىتوان حق را بر خود آنان مشتبه کرد
شیطان از این فرصت طلایى حداکثر استفاده را مىکند و با نفوذ در دل و جان چنین انسانهایى آنها را در جهت فتنه و انحراف دین تشویق و ترغیب مىکند. شیطان براى عملى کردن نقشه خود، خواستههاى نفسانى این اشخاص را پیش چشم آنها مجسم مىکند و آتش شوق بهرهمندى از آنها را در جان آنها شعله ور مىگرداند. از طرف دیگر چنین به آنها القا مىکند که از کجا آنچه علما و بزرگان دین به عنوان وظایف و ارزشهاى دینى بیان کردهاند همانهایى باشد که خدا و دین از ما خواسته است؟
چنین افرادى چون مىبینند با وجود سخنان عالمان دین و علوم اهل بیت و با وجود قرآن، آنها به خواستههاى نفسانى و هوسهایشان نمىرسند، در صدد برمىآیند تا راه جدیدى پیدا کنند که هم به خواستههاى خود برسند و هم به حسب ظاهر از رقبه اسلام خارج نشده باشند و از مزایا و موقعیتهاى اجتماعى جامعه دینى برخوردار باشند. بنابراین آنچه از درون آنها را به سوى انحراف سوق مىدهد عدم روحیه تسلیم و بندگى و تبعیت از هواهاى نفسانى است.
حضرت على علیهالسلام در پاسخ به این سوال که چه عواملى سبب مىشود تا کسانى در جامعه اسلامى در صدد ایجاد فتنه در دین برآیند، مىفرمایند ریشه همه فتنههایى که در دین واقع مىشود هواهاى نفسانى است که اشخاص مذکور نمىتوانند از آنها صرف نظر کنند و براى رسیدن به آنها، با اختراع راه جدید در مقابل احکام و ارزشهاى دینى، دست به فتنه مىزنند
اما راه جدیدى که آنها براى پیشبرد مقاصد خویش به کار مىگیرند چیست؟ حضرت مىفرمایند آنها احکامى را طبق امیال نفسانى خویش ابداع مىکنند و آنها را به اسلام نسبت مىدهند و با تفسیر و توجیههاى خودساخته و بىاساس به تحریف حقایق دین مىپردازند و قرآن و آیات الهى را به راى خویش تفسیر مىکنند. در نتیجه، سخنانى مىگویند که با حقیقت دین و قرآن کریم سازگار نیست و مردم را در جهت خلاف قرآن و ارزشهاى دینى سوق مىدهد. البته بدیهى است که این افراد برآنند تا به نحوى عمل کنند که مردم از اهداف شیطانى آنها مطلع نگردند؛ زیرا مىدانند در آن صورت از آنها تبعیت نخواهند کرد.
بنابراین حضرت على علیهالسلام ریشه همه فتنهها و بدعتهایى که در دین گذاشته مىشود فقدان روحیه تسلیم و بندگى و وجود روحیه هواپرستى مىدانند و مردم و به خصوص خواص جامعه را، از تبعیت هوا و هوس برحذر مىدارند و از این که مصداق آیه ارایت من اتخذ الهه هواه فرقان، 43 قرار گیرند هشدار مىدهد
البته شاید کسانى که امروز در نقش کارآمدترین نیروها و عوامل شیطان در تحریف معارف دینى انجام وظیفه مىکنند در ابتدا چنین تصمیمى نداشتهاند. چه بسیار بودند انسانهایى که در آغاز جزء مسلمانان راستین و در شمار مبلغان راستین قرآن و معارف دین به شمار مىرفتند، ولى در نیمه راه تغییر جهت دادند و به صف مخالفان اسلام پیوستند و از ولایت خدا خارج شدند و ولایت و سرپرستى شیطان را پذیرفتند
همچنان که فراوانند انسانهایى که بعد از سالها ضلالت و گمراهى و گمراه کردن دیگران، توبه کرده، به دامن اسلام بازگشتند و بقیه عمر خویش را صرف جبران گذشته نامطلوب خود کردند. در هر حال، این تغییر موضعها و جابهجایى انسانها در طول زندگى، امرى است که در صحنه حیات انسانها فراوان اتفاق افتاده است؛ لکن آنچه توجه به آن ضرورى این است که از نظر قرآن هیچ گناهى خطرناکتر و بزرگتر از فتنه در دین نیست. بزرگترین گناه آن است که کسانى بعد از آن که حق را شناختند و با احکام و معارف دین آشنا شدند، در صدد برآیند تا مردم را از آشنایى و عمل به آن باز دارند
در هر صورت، آنچه در پایان توجه همگان را بدان جلب مىکنیم و از خداى متعال مىخواهیم ما را بدان موفق بدارد این سخن گران قدر حضرت على علیهالسلام است که مىفرمایند حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا؛ خود، بحار: ج 8، ص 145. عقاید و افکار و اعمال خویش را ارزیابى نمایید و خود، خویشتن را در دادگاه وجدان محاکمه کنید و قبل از آن که فرصت توبه و بازگشت به سوى خدا از دست برود به دامن قرآن و دین حق بازگردید و خود را از دام شیطان و نفس اماره نجات دهید و از سوء عاقبت و فرجامى ناخواسته بترسید
سخن خود را با هشدار قرآن کریم در این زمینه به پایان مىبریم که مىفرماید: ثم کان عاقبه الذین اسائوا السواى ان کذبوا بایات الله و کانوا بها بستهزءون روم، 10 آن گاه فرجام کسانى که بدى کردند این گونه شد که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به مسخره مىگرفتند. از خداى متعال درخواست مىکنیم همگان را به راه حق هدایت کند. والسلام على من اتبع الهدى