تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

کتابهای منتشر شده ی اینجانب 

  zarepoorketab.blog.ir 

14.  قلب مانوس و الفت گرفته

آن دلی که به علت اتحاد و همبستگی برای صاحبانش انس و الفت و دوستی قرار داده شده. وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى‌ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ آل عمران ۱۰۳ و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آنگاه که دشمنان یکدیگر بودید، پس خداوند میان دل هایتان الفت انداخت و در سایه نعمت او برادران یکدیگر شدید، و بر لب پرتگاهى از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد. این گونه خداوند آیات خود را براى شما بیان مى‌کند، شاید هدایت شوید

برآن رشته دین پروردگار                      توسل نمایید جمله به کار

نگردید از هم جدا هیچگاه                    به خاطر بیارید لطف اله

که همواره بودید با هم عدو                 به دلهایتان الفت انداخت او

هم از لطف ایزد برادر شدید                  که در پرتگاهى از آتش بُدید

خداوندتان داد آرى نجات                      که در صلح باشید اندر حیات

خداوند آیات خود را عیان                      چنین آشکارا نماید بیان

که آیات او رهنماى شماست                بود آنکه یابید آیین راست

حضرت علىّ (علیه السلام) مى‌فرماید: قرآن، حبل الله است.

امام صادق (علیه السلام) : «نحن حبل الله» ما اهل‌بیت، حبل الله هستیم.

و در روایت دیگرى: علىّ‌بن ابى‌طالب (علیه السلام) حبل الله است.

ایجاد الفت میان دل ها تنها به دست خداست. «فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ»

قرآن خطاب به پیامبر مى‌فرماید: لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ اگر همه‌ى سرمایه‌هاى زمین را خرج کنى، نمى‌توانى بدون خواست او بین دل ها ایجاد الفت نمایى. تفرقه، در ردیف عذاب‌ها و مجازات‌هاى الهى است. همچنین در اسلام دروغ گفتن براى ایجاد وحدت، جایز و راست گفتنِ تفرقه‌انگیز، حرام است.

1- وحدت و دورى از تفرقه، یک وظیفه‌ى الهى است. «وَ اعْتَصِمُوا»

2- محور وحدت باید دین خدا باشد، نه نژاد، زبان، ملّیت و.... «بِحَبْلِ اللهِ»

3- از برکات و خدمات اسلام غافل نشوید. «إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ»

4- وحدت، عامل اخوّت است. «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً»

5- اتّحاد، از نعمت‌هاى بزرگ الهى است. «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ»

6- تفرقه و عدوات، پرتگاه و گودال آتش است. «شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ»

اعتصام به حبل الهی، مایه سربلندی انسان است این آیه بیانگر عمومیت حفظ وحدت در جامعه است و دین اسلام و حجت الهی به عنوان محور وحدت است  تمامی افراد جامعه در معرض ابتلا و آزمایش بوده و افراد سربلند از این آزمایش الهی ثمرات معنوی خاصی را خواهند برد .

شأن نزول   دو طایفه اوس و خزرج که صد سال در میان آن‌ها نزاع و کشمکش بوده و نسل بعد نسل در اوقات شب و روز میان آنها جدال و نزاع برقرار بود تا این که خداوند پیامبر اسلام را به ظهور رسانید و آنان، بدین اسلام گرویدند و از برکت آن، کینه و دشمنى از میان آنان رخت بربست و با هم برادر شدند.

سؤال: در این آیه مى‏فرماید: اگر همه‏ى سرمایه‏ى زمین را خرج مى‏کردى، نمى‏توانستى ایجاد الفت کنى، پس چرا در آیه 60 سوره‏ى توبه مى‏فرماید: «و المؤلّفة قلوبهم» باید بخشى از زکات، صرف تألیف قلوب شود؟

پاسخ: مقدار کینه‏ها و عمق و سوابق آن میان مردم متفاوت است؛ گاهى با یک لبخند و هدیه، کینه برطرف مى‏شود، ولى گاهى آن قدر عمیق است که با هیچ وسیله‏اى نمى‏توان آن را زدود. علاوه بر آنکه تألیف قلوب سه نوع است:  

الف: اُلفت مؤمنین با مؤمنین،      ب اُلفت مؤمنین با کفّار،    ج: اُلفت کفّار با کفّار، امّا آنچه امکان ندارد، اُلفت واقعى کفّار با یکدیگر است، ولى اُلفت مؤمنین با هم و جذب برخى کفّار، کاملاً امکان‏پذیر است. علاوه بر اینکه ایجاد الفت در آیه 60 توبه نیز از جانب خدا و به فرمان اوست و در حقیقت آیه مورد بحث بیانى توحیدى از تألیف قلوب است همانند آیه و ما رمیت اذ رمیت ولکنّ اللّه رمى (انفال 17)

1. دل ها و پیوند بین آنها به دست خداست. و ألّفَ بین قلوبهم

2. وحدت و اُلفت و محبّت، از نعمت‏هاى الهى است که خدا از آن یاد کرده و آن را بر مردم و پیامبر، منّت نهاده است.

3.  مهم‏تر از اتّحاد ظاهرى، پیوند قلبى و باطنى است، «و ألّف بین قلوبهم» وگرنه کافران هم در ظاهر متّحدند، ولى دل هایشان پراکنده است. «تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتىّ»

4. زمانى مردم بازوى رهبرند که با هم متّحد باشند، وگرنه کمر رهبر را مى‏شکنند. «ایّدک بنصره ... و ألّف بین قلوبهم»

5. قبایل عرب تا پیش از گرایش به اسلام، گرفتار دشمنى عمیق با یکدیگر بودند. «ما الّفتَ بین قلوبهم»

6. ثروت و مقام، همه جا محبّت‏آور نیست. «لو أنفقت... ما ألّفت 

7. ایجاد محبّت و پیوند بین مؤمنین، پرتوى از عزّت و حکمت خداوند است. «و ألّف بین قلوبهم... عزیز حکیم »( حشر، 14)

 آیه دیگر :

إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقَابِ وَ الْغَارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً. (توبه60) صدقات برای فقیران است و مسکینان و کارگزاران جمع‌آوری آن و نیز برای به دست آوردن دل مخالفان و آزاد کردن بندگان و قرض داران و انفاق در راه خدا و مسافرین نیازمند، و آن فریضه‌ای است از جانب خدا و خدا دانای حکیم است .

بر این هشت دسته به دور حیات        بباید تعلق بگیرد زکات

یک و دو به مسکین و شخص فقیر       که هستند در چنگ محنت اسیر

سوم بر کسانى که با شوق و شور          بگشتند همکار در این امور

چهارم به بیگانگان به دین                       مگر مؤمن آیند خود این چنین

بر آزادى بندگان بلاد                              بر آن کس که او قرض دارد زیاد

به تبلیغ در راه پروردگار                        به ره ماندگان به عسرت دچار

که حکمى است واجب ز یکتا خدا         علیم و حکیم است آن رهنما

تألیف قلوب به معنای کشش کافران به سمت اسلام و جذب آنان به همکاری با مسلمین و برقراری رابطه با ایشان است. اما نه در حد روابطی که با برادران مسلمان مطرح است و نه در آن حد که موجب نفوذ بیگانگان در امور مسلمین و در نتیجه نفی عزت اسلامی و طرد قاعده نفی سبیل شود 

بخشی از درآمدهای دولت اسلامی یعنی صدقات واجب (زکوات) برای آن‌ها مصرف می‌شود؛ و یکی از آن موارد تألیف قلوب غیر مسلمین و متمایل کردن آنان به اسلام است: اکثر علما و مفسرین برآنند که مولفة قلوبهم، آن دسته از کفار و مشرکینی هستند که اگر توسط دولت اسلامی مساعدت شوند به اسلام و یاری مسلمین در مقابله و مبارزه با دشمنان متمایل می‌شوند. مصداق این حکم قرآنی را در جریان تقسیم غنایم حنین پس از فتح مکه، می‌توان مشاهده کرد. پیامبر به کسانی از اشراف مکه که می‌خواست دل‌های آنها را جلب کند، عطا داد و آنها به مؤلفة قلوبهم مشهور شدند.

15.  قلب پذیرش وحی  

دلی که برای انذار مردم از آن چیزی که در پیش گرفته آمادگی دارد (پیامبر)

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‌ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ (شعراء 194)  (قرآن) که جبرئیل فرشته‌ى امین الهى آن را فرو آورده بر دل تو (پیامبر)، تا از هشداردهندگان باشى.

به قلبت فرستاده شد این کتاب              که ترسانى این خلق را از عذاب

قرآن را ساده ننگریم، زیرا:                الف) سرچشمه‌ى آن، «رَبِّ الْعالَمِینَ» است.

ب) واسطه‌ى آن، الرُّوحُ الْأَمِینُ است. ج) ظرف آن، قلب پاک پیامبر قَلْبِکَ است.

د) هدف آن، بیدارى مردم‌ الْمُنْذِرِینَ است. فرشته‌ى وحى داراى چند نام است: (روح‌الامین، روح‌القدس، شدیدالقوى، رسولٌ‌کریم و جبرئیل). روح، به خاطر آنست که دین و روح مردم به واسطه‌ى او زنده شده، یا خودش موجودى روحانى است.

1- سنّت الهى به استخدام واسطه‌هاست. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ»

2- وحى الهى بدون کم و کاست نازل شده است. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ»

3- قلب، مرکز دریافت حقایق است. «عَلى‌ قَلْبِکَ»

4- تا از عمق جان چیزى را باور نداشته باشیم، نمى‌توانیم هشدار جدّى بدهیم.

5- سنّت خداوند، فرستادن پیامبران براى انذار و هشدار است. «مِنَ الْمُنْذِرِینَ»

6- درمان غافل، با انذار و هشدار است. در قرآن، انذار بیشتر از بشارت آمده. با تعبیرعلی قلبک اشاره شده به چگونگی دریافت قرآن، که: این دریافت، توسط روح و جان انسان و بدون مشارکت حواس و اندام‌های حسی ظاهری است. حضرت در هنگام وحی حقایقی می‌دید و سخنانی می‌شنید که اطرافیان نمی‌دیدند و نمی‌شنیدند.

بخش 2 : قلوب بیمار و ناسالم    16.  قلب مریض  

و آن قلبی است که دچار بیماری نفاق و مبتلا به فسق و فجور و شهوت‌های حرام شده است یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً (احزاب/32) اى همسران پیامبر! شما مثل یکى از زنان (عادّى) نیستید. اگر تقوا پیشه‌اید پس به نرمى و کرشمه سخن نگویید تا (مبادا) آن که در دلش بیمارى است طمعى پیدا کند، و نیکو و شایسته سخن بگویید.

زنان نبى را همى جایگاه                        نباشد چو دیگر زنان هیچگاه

بترسید و باشید پرهیزکار                    بترسید همواره از کردگار

چو باب سخن با رجل گشت باز         مرانید صحبت به نرمى و ناز

مبادا نشیند طمع بر دلى                     که دارد در آنجا هوس منزلى

بگویید بلکه سخن را درست               متین پرصلابت، نه آرام و سست

قرآن در مورد زنان و رعایت حجاب و چگونگی صحبت کردن و طرز راه رفتن، شرائطی را بیان نموده چرا که دل های بعضی از مردان مریض است. (پیشگیری قبل از درمان)

1- حساب خانواده‌ى رهبران دینى از سایرین جداست و باید بیش از دیگران مراقب رفتار خود باشند (موقعیّت اجتماعى، محدودیّت آور است.)

2- وقتى به زنان پیامبر که بیشترشان پیر و سالخورده بوده و زندگى ساده‌اى داشتند هشدار داده که با ناز سخن نگویند، زنان جوان و زیبا باید حساب کار خود را بکنند. 

3- با کرشمه سخن گفتن زن، بى تقوایى است.

4- قرآن براى سخن گفتن نیز آدابى بیان مى‌کند.

5- طمع بیماردلان، چون زن خود را کنترل کند، گرچه تصمیم جدّى نداشته باشند.

6- افراد آلوده، از مقدّسات نیز دست طمع بر نمى‌دارند. فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ‌

7- نباید گفتار و رفتار زن تحریک‌کننده باشد.

8- در جامعه‌ى نبوى نیز همه‌ى افراد سالم نیستند.

9- نباید کارى کنیم حتّى یک نفر دچار گناه و فساد شود نفرمود «الذین فى قلوبهم»

10- چشم‌چرانى و هوسبازى، یک بیمارى روحى است.

11- گرچه کسى که بیمار دل است مشکل دارد، «فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» امّا من نباید کارى کنم که او را تحریک کند. «فَلا... »

12- طورى سخن بگویید که هم محتوا خوب باشد «قَوْلًا مَعْرُوفاً» و هم شیوه، سالم باشد. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»

آیه دوم  فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً  وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ‌ در دل هاى منافقان، بیمارى است پس خداوند بیمارى آنان را بیافزاید. و براى ایشان عذابى دردناک است، به سزاى آنکه (در اظهار ایمان) دروغ مى‌گویند (بقره 10)

به دلهاى این مردم تیره بخت                مرضها نهفتست بسیار سخت

فزاید خداوند دائم برآن                         بر آنها عذابیست سخت و گران

عذابى بر آنهاست در پیش رو                که هستند بسیار ناراست گو

بیمارى، گاهى مربوط به جسم است، نظیر آیه‌ى ۱۸۵ سوره بقره؛ «وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً» که درباره احکام روزه بیماران مى‌باشد. و گاهى مربوط به روح است، نظیر این آیه‌ «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» که درباره بیمارى نفاق مى‌باشد.

جمله «وَ ما یَشْعُرُونَ» دو گونه مى‌توان معنا کرد: اول آن‌که شعور ندارند که خدا اسرارشان را مى‌داند و دیگر این‌که شعور ندارند که در حقیقت به خود ضربه مى‌زنند.

 داستان منافق، به لاشه و مردارى بد بو مى‌ماند که در مخزن آبى افتاده باشد. هر چه آب در آن بیشتر وارد شود، فسادش بیشتر شده و بوى نامطبوع و آلودگى آن افزایش مى‌یابد.

نفاق، همچون مردارى است که اگر در روح و دل انسان باقى بماند، هر آیه و حکمى که از طرف خداوند نازل شود، به جاى تسلیم شدن در برابر آن، دست به تظاهر و ریاکارى مى‌زند و یک گام بر نفاق خود مى‌افزاید.

این روح مریض، تمام افکار و اعمال او را، ریاکارانه و منافقانه مى‌کند و این نوعى افزایش بیمارى است.

«فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً» شاید جمله‌ى‌ «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً» نفرین باشد. نظیر «قاتَلَهُمُ اللَّهُ» یعنى اکنون که در دل بیمارى دارند، خدا بیمارى آنان را اضافه مى‌کند.

 1. نفاق، یک مرض روحى و منافق بیمار است. همان طور که بیمار، نه سالم است و نه مرده، منافق هم نه مؤمن است و نه کافر. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»

2. اصلِ انسان، دل و روح اوست. «فَزادَهُمُ اللَّهُ »حقّ این بود که بگوید «فزادها الله مرضا» یعنى در دل آنان مرض بود، خداوند مرض آن ها را زیاد کرد. ولى فرمود: مرض خود آنان را زیاد کرد. پس قلب انسان، به منزله تمام انسان است. زیرا اگر روح وقلب منحرف شود، آثارش در سخن و عمل هویداست.

3. نفاق، مرضى است که رشد سرطانى دارد« فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً »در قرآن، آیاتى را مى‌خوانیم که در آن اوصاف پسندیده‌اى همچون: علم، هدایت و ایمان، قابل افزایش معرّفى شده است. همانند: «زِدْنِی عِلْماً» طه۱۱۴ و «زادَتْهُمْ إِیماناً» انفال، ۲ و «زادَهُمْ هُدىً» محمد۱۷. 

همچنین برخى از امراض و اوصاف ناپسند مانند: رجس، نفرت، ترس و خسارت نیز قابل ازدیاد دانسته شده‌اند. همانند: «فَزادَتْهُمْ رِجْساً» توبه، 125 و «زادَهُمْ نُفُوراً» فرقان۶۰

و «ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا» توبه۴۷ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسراء ۸۲.   با توجّه به آیات مذکور، معلوم مى‌شود که سنّت خداوند، آزادى دادن به هر دو گروه خیر و شر است. «کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ» اسراء ۲۰  

4. زمینه‌هاى عزّت و سقوط را، خود انسان در خود به وجود مى‌آورد «لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما »

 5. دروغگویى، از روشهاى متداول منافقان است. «کانُوا یَکْذِبُونَ »

ویژگى ‏هاى قلب مریض

الف) قلبى که از خدا غافل است لایق رهبرى نیست. لاتُطِع مَن اغفَلنا قَلبه»

ب) دلى که دنبال فتنه و دستاویز شبهه‏ ها مى ‏گردد. فامّا الذّین فى قلوبهم زَیغ فَیَتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة   

ج) دلى که قساوت دارد. جعلنا قلوبهم قاسیة 

د) دلى که زنگار گرفته است. بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون    

ه) دلى که مهر خورده است. طبع اللّه علیها بکفرهم       

آیه سوم أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ  (محمد 29) آیا کسانى که در دل‌هایشان بیمارى (نفاق و کفر) است، پنداشته‌اند که خداوند هیچ وقت کینه‌ها و حسادتشان را آشکار نخواهد کرد؟   

دورویان بیماردل در جهان                  به دل مى نمایند آیا گمان

که آن کینه قلب را کردگار                نه بر مؤمنان مى کند آشکار؟

رسول خدا‌ (صلی الله علیه و آله) در روز عید غدیر خم على (علیه السلام) را به ولایت و امامت منصوب فرمود. عده اى گفتند: پیامبر می‌خواهد با گرفتن زیر بازوى پسرعموى خود، او را بلندمرتبه گرداند سپس خداوند این آیه را بر رسول خویش نازل فرمود.

17.  قلب مُریب   💙

و آن قلبی‌ است که در شک و تردید، متحیّر و سرگردان‌ است. إِنَّما یَستَاذِنُکَ الَّذینَ لایُومنُونَ بِاللَّهِ وَ الیَومِ الآخِرِ وَ ارتابَت قُلُوبُهُم فَهُم فی رَیبِهِم یَتَرَدَّدُون (توبه 45) تنها کسانى از تو اجازه مى‌گیرند (به جبهه نروند) که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دل هایشان مرددّ گشته، پس آنان در شک و تردیدشان سرگردانند.

حضرت على (علیه السلام) : هرکس درشک و تردید بماند، شیطان‌ها او را لِه و لگدمال مى‌کنند.

فقط آن کسانى که بر کبریا                     ندارند ایمان و روز جزا

گرفتار شکّند اندر نهاد                         طلب مى نمایند ترک جهاد

همیشه بمانند اندر گمان                      غریقند در ظلمتى جاودان

1- جنگ، میدان آزمونى براى باورها و اعتقادات است یَستَأذِنُکَ الَّذِینَ... الآخِر

2- منافقان چون ایمان به هدف ندارند، در پى بهانه و فرار مرخّصى هستند

3- عامل اصلى حضور در جبهه یا فرار از جنگ، بود و نبود ایمان است

4- بدتر از تردید، استمرار و باقى ماندن در شکّ است «فی رَیبِهِم یَتَرَدَّدُون»

5- بى ایمانى، موجب سرگردانى، تردید و اضطراب در زندگى است «فی رَیبِهِم یَتَرَدَّدُون»

6- تردید در انجام تکالیف دینى، چون جهاد با مال و جان، نمودار بى‌ایمانى و نفاق

 نداشتن شک در دل :

خداوند در آیه قبل که فرمود: ( لما یدخل الایمان فی قلوبکم) بلافاصله در آیه ۱۵ بیان می بفرمایند که إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ‏یَرْتَابُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ‏  مؤمنان، تنها کسانى هستند که به خدا و سولش ایمان آورده و دچار شکّ و تردید در دل نشدند و با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد کردند. اینانند که (در ادّعاى ایمان) راستگویانند. همانان که قرآن درباره ‏شان فرموده است: «اولئک هم المؤمنون حقّا و اولئک هم الصادقون» بنابراین مؤمنان واقعى کسانى هستند که:

 الف دل هاى آنان به یاد خدا بتپد ، نه با مال و مقام و... اذا ذکر اللَّه وَجِلَت قلوبهم 

ب دائماً در حال حرکت و تکامل هستند و توقّفى در کارشان نیست و در برابر هر پیام الهى؛ متعهّد، عاشق و عامل هستند. «و اذا تُلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا
ج، تنها تکیه ‏گاه آنان ایمان به خداست، نه قراردادها و وابستگى ‏هاى به شرق و غرب «و... . على ربّهم یَتوکّلون»

د در نظام اجتماعى، پیرو رهبر الهى هستند و بدون دستور او حرکتى نمى‏ کنند و نسبت به او وفادارند. «اذا کانوا معه على امرٍ جامع لم یَذهَبوا حتّى یَستأذنوه»

ه خود را برتر از دیگران ندانند و با همه به چشم برادرى نگاه کنند انّما المؤمنون اخوة

و ایمان آنان پایدار است. ایمانشان بر اساس علم، عقل و فطرت است و به خاطر عمل به آنچه مى‏دانند، به درجه‏ى یقین رسیده‏اند و تبلیغات و حوادث تلخ و شیرین آنان را دلسرد و دچار تردید نمى‏کند. «ثمّ لم یَرتابوا»

ز هر کجا لازم باشد، با مال و جان از مکتب دفاع مى‏کنند و جاهدوا باَموالهم و انفسهم
۱. قرآن، هم ملاک و معیار کمال را بیان مى ‏کند، «انّ اکرَمَکم عنداللّه اتقاکم» و هم الگوهاى کامل را نشان مى‏ دهد. «انّما المؤمنون الّذین»

۲. ایمان به پیامبر، در کنار ایمان به خداوند لازم است. «آمنوا باللّه و رسوله»

۳. نشانه‏ ایمان واقعى، پایدارى و عدم تردید در آن است. «ثمّ لم یَرتابوا»

۴. ایمان، امرى باطنى است که از راه عمل شناخته مى‏ شود. «انّما المؤمنون الّذین...

۵ . ایمان بدون جهاد، شعارى بیش نیست (کمال ایمان به گذشت از جان و مال)
۶. در فرهنگ اسلام، جهاد مالى و جانى، باید در راه خدا باشد جاهدوا فى سبیل اللّه

آیه دوم  لا یَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذِی بَنَوْا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (توبه 110) بنیانى را که منافقان بنا نهادند، همواره موجب تحیّر و سردرگمى در دل هاى آنان است. (آنها راه نجاتى ندارند،) مگر آنکه دل هایشان (از نفاق) جدا شود (یا با مرگ، متلاشى شود) و خداوند دانا و حکیم است.

بنایى که کردند آنها به پا                    چو بر کفر بودى اساس بنا

کند شک به دلهایشان شعله ور          بمانند دائم در آن غوطه ور

مگر آنکه بر توبه یا که هلاک               از آن شک خود دست شویند پاک

به کار جهان و به اسرار کار                  علیم و حکیم است پروردگار

 بنیان‌هاى اعتقادى منافقان، سست و همراه با تردید است. «بَنَوْا رِیبَةً».

امراض قلبى و روحى، گاهى به صورت خصلتى پایدار و بى‌تغییر در مى‌آید. لا یَزالُ‌ ... بیمارى‌هاى قلبى و روحى، با توبه‌ى ظاهرى و لفظى مداوا نمى‌شود.« إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ»

18.  قلب غافل   💛

و آن قلبی است که مانع ذکر خداست و هوا و هوس را بر طاعت حق ترجیح ‌دهد. وَ اصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِیِّ یُریدُونَ وَجهَهُ وَ لا تَعدُ عَیناکَ عَنهُم تُریدُ زینَةَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ لاتُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمرُهُ فُرُطاً کهف28 و با کسانى که پروردگارشان را صبحگاه و شامگاه مى‌خوانند و خشنودى او را مى‌جویند، خود را شکیبا ساز و دیدگانت را از آنان برمگیر که زیور دنیا را بطلبى و از کسانى که دلشان را از یاد خود غافل کرده‌ایم و در پى هوس خویشند و کارشان بر گزافه و زیاده روى است، پیروى مکن.

شکیبا همى باش و بس مهربان                به قومى که خوانند رب جهان

خدا را بخوانند هر صبح و شب                نمایند قرب خدا را طلب

یکى لحظه چشم از فقیران مپوش              تو بر دستگیرى آنان بکوش

مبادا که بر زینت دنیوى                          تمایل نمایى و مایل شوى

از آن قوم هرگز اطاعت مکن                     که غافل بگشتند از بیخ و بُن

بکردیمشان غافل از یاد خویش                     ره نفس خود را گرفتند پیش

بگشتند مشغول کار تباه                             فتادند در ظلمت و در گناه

در طول تاریخ، اغنیا و ثروتمندان کافر، پیوسته شرط ایمان آوردن خود را طرد فقرا و بینوایان مى‌دانستند، چنانچه از نوح چنین درخواستى کردند و حضرت در جواب آنان فرمود: «ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا» من مؤمنان را به خاطر تهیدستى طرد نمى‌کنم.

     تقریبا شیعه و سنی اتفاق نظر دارند که شأن نزول آن در مورد سلمان و ابوذر و صهیب و عمار و عده‌ای دیگر از اصحاب فقیر پیامبر ص می‌باشد و حکایت این است که برخی از «مولفة قلوبهم» (کسانی که اسلام آوردند به این امید که مسلمان شدن برایشان سودی داشته باشد و خداوند به پیامبر دستور مدارا و جذب آنان را داد) از جمله عیینة بن حصین و اقرع بن حابس خدمت پیامبر آمدند و گفتند ما مایل هستیم که با شما رفت و آمد کنیم و در محضر شما بیاییم .

اما این افراد فقیر پشمینه‌پوش که لباس‌هایشان بوی عرق می‌دهد همیشه پیرامون شما هستند؛ شما آنها را دور کنید تا ما نزد شما بیاییم؛ که این آیه نازل شد و پیامبر ص بلند شد و به انتهای مسجد که اینان آنجا جمع بودند رفت و دید که در حال ذکر و نمازند و فرمود: حمد خدایی را که مرا نمی راند تا اینکه به من دستور داد که خود را همراه سازم با چنین مردانی از امتم؛ بدانید که زندگی و مرگم با شما خواهد بود. (مجمع البیان، ج‏6، ص718)

1- ثروتمندان براى منصرف کردن پیامبر از معاشرت با تهى‌دستان مؤمن تلاش مى‌کردند و پیامبر در برابر آن تلاش ها، مأمور به مقاومت شد «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ»

2- همدلى با تهى‌دستان سخت است، ولى باید تحمّل کرد. «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ»

3- پایبندى به دعا و نیایش، شرط شایستگى افراد براى مصاحبت و همنشینى است. «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ‌...»

4- رهبر باید نسبت به محرومان همدل وهمدم باشد، نه بى‌اعتنا.

5- دعاى دائمى و خالصانه، ارزشمند است. «بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ»

6- در آغاز و پایان هر روز باید به یاد خدا بود. «بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ»

7- براى بدست آوردن دنیا و رضایت سرمایه‌داران، از تهى‌دستان فاصله نگیریم.

8- زشت‌ترین کار آن است که مردم به خدا توجّه کنند، ولى رهبر، به دنیا. «یُرِیدُونَ وَجْهَهُ‌... وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا»

9- خطر دنیاطلبى تا حدّى است که خداوند، به پیامبران هم هشدار مى‌دهد وَ لا تَعْدُ

10- کسى که به دنبال دنیا مى‌رود، از مسیر رهروان الهى خارج مى‌شود. «یُرِیدُونَ وَجْهَهُ‌... تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا» دنیاگرایى در مقابل خداگرایى است.

11- کیفر دنیاگرایى، غفلت از یاد خداوند است. وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ»

12- ارزش یاد خدا، به ریشه‌دار بودن آن در قلب وروح است. أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا

13- انسان گام به گام سقوط مى‌کند؛ اوّل غفلت، آنگاه هوسرانى و سپس مسیر انحرافى

14- رهبرى افراد غافل، هواپرست و افراطى ممنوع است أَغْفَلْنا اتَّبَعَ هَواهُ‌ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً

15- اعتدال، ارزش و زیاده‌روى ضد ارزش است. «وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»

معنی «غفلت» پوشیده و مخفی بودن است. اما به معنای دقیق‌تر : غایب شدن چیزی از خاطر انسان و عدم توجه به آن را غفلت می‌گویند. به هر میزان که انسان هوشیاری و شناخت خود نسبت به جایگاه خود، استعدادهای خود و عالم و هستی، خدا و برنامه‌هایی که برای او تعبیه شده افزایش بدهد، از دایره غافلان خارج می‌شود.

Image result for قلب سلیم

19.  قلب غُلف   

و آن دلی است که پوشیده شده به طوری که فرمایش پیامبر (صلى الله علیه و آله) در آن نفوذ نکند. وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلًا ما یُؤْمِنُونَ‌  بقره ۸۸) و آنها (به پیامبران) گفتند: دل‌هاى ما در غلاف است (و ما از گفته‌هاى شما چیزى نمى‌فهمیم) چنین نیست، بلکه خداوند به سبب کفرشان از رحمت خود دور ساخته (و به همین دلیل چیزى درک نمى‌کنند)، پس اندکى ایمان مى‌آورند.

بگفتند آن گمرهان در خطاب                    که دلهاى ما هست اندر حجاب

خدا کرد نفرینشان پایدار                              چو گشتند کافر به پروردگار

چه کم بود مؤمن در آن قوم و کیش           که آیین حق را گرفتند پیش

قوم یهود وقتی معجزات پیامبر را دیدند، گفتند «وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ» غلف همان غلاف شمشیر است که شمشیر را در بر می‌گیرد. می‌گویند قلب ما هم مثل غلاف شمشیر شده است . ظاهراً این جواب استهزاآمیز، شعار همه مشرکان و سرکشان، در برابر پیامبران بوده است. چنان که در جواب حضرت شعیب مى‌گفتند: «یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ» ما حرف تو را نمى‌فهمیم.

و یا در برابر آیات قرآن مى‌گفتند: «قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ » دل هاى ما در پرده و پوشش است.  مقدّمات بدبختى، بدست خود انسان است. اگر گروهى مورد لعنت و قهر الهى قرار مى‌گیرند، به خاطر کفر ولجاجت خودشان است. «لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ» قلب بعضی از افراد به علت کثرت گناه و آلودگی حالتی پیدا می‌کند که حقایق و معارف الهی در این قلب وارد نمی‌شود (و گفتند قلبهای ما در حجاب و غلاف است.

 (غلف) به معنای محفوظ و پیچیده به لفاف و پوشش و حجاب است و این کنایه از عدم امکان شنیدن آن چیزی است که به آن دعوت می شوند، پس در قلب آنان هیچ دعوت جدیدی نفوذ نمی کند و این حرف برای مأیوس کردن پیامبر(ص ) و مؤمنان بود که بدانند آنان هرگز ایمان نمی آورند، «بل لعنهم الله بکفرهم ».

(بلکه خدا بخاطر کفرشان آنها را لعنت کرده)  و خدا به این جهت آنان را از رحمت و هدایت خود طرد کرده است «فقلیلا ما یؤمنون» (پس کمترند آنانکه ایمان می آورند)، چون فقط افراد اندکی مثل عبدالله بن سلام و دوستش به پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایمان آوردند.

این تعبیر یا کنایه از این است که قلب های ما پر است به این معنا که آنچه که در تورات برای ما آمده برای ما کافی است و نیاز به پیامبر جدید نداریم و قلب ما پر از علومی است که در تورات برای ما آمده است.

احتمال دیگر این است که منظور از غلف این است که اگر حرف های شما حقیقت باشد این حقایق در گوش ما نمی‌رود «فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ َجعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً»  یعنی ما تکویناً نمی‌توانیم و قدرت نداریم حرف‌های شما را بپذیریم نه اینکه نمی‌خواهیم بپذیریم. خودشان را به گونه‌ای تصویر می‌کنند که قابل هدایت نیستند.

در هر صورت این احتمال وجود دارد ولی خداوند متعال در جواب این‌ها می‌فرماید« بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلیلاً ما یُؤْمِنُونَ» اما این حرف درست نیست، خدا این‌ها را به خاطر کفرشان لعنت کرده است.

چون به پیامبر (صلی الله علیه و آله) ایمان نیاوردند. این را شنیده‌اید که ممکن است چیزی در اختیار انسان نباشد ولی مقدمه‌اش در اختیار انسان است.

 اگر کسی بالای پشت بام برود و خودش را پایین بیندازد، به او می‌گویند چرا این کار را کردی؟ وقتی خودش را پرت کرد، آیا نهی دارد یا نه؟

وقتی سقوط کرد دیگر در اختیار خودش نیست ولی مقدمه‌اش در اختیار خودش بود و می‌توانست خودش را پرت نکند.

 خداوند در رابطه با بنی‌اسرائیل می‌فرماید چون کافر شدند و کفر قلب این‌ها را سیاه کرده، قلوب این‌ها غلف شده؛ یعنی حقایق را نمی‌فهمند.

در معنای ﴿فَقَلیلاً ما یُؤْمِنُونَ﴾ سه احتمال توسط مفسرین بیان شده است: 

بعضی گفته‌اند که یعنی به بعضی از احکام ایمان می‌آورند و به بعضی از احکام ایمان نمی‌آورند؛ به بعضی از آیات تورات ایمان می‌آورند و بعضی را نمی‌پذیرند.

چون در تورات علائم پیامبر ما آمده بود، اگر شما تورات را هم قبول می‌کردید، باید پیامبر ما را هم قبول می‌کردید.

می‌گویند تورات را قبول داریم اما در جایی که به ضررشان است قبول نمی‌کنند. در آیه دیگر قرآن می‌فرماید﴿یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾

20. قلب قفل شده

و آن قلبی است که بر اثر نیاندیشیدن، بسته شده و نفوذی در آن امکان نیست. أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‌ قُلُوبٍ أَقْفالُها (محمد 24) آیا در قرآن تدبّر نمى‌کنند یا بر دل هایشان قفل‌ها خورده است. این آیه، در ادامه آیه قبل، تدبّر نکردن در قرآن را ناشى از کورى و کرى نسبت به حقایق مى‌داند که در اثر لعنت الهى، انسان به آن گرفتار گردد.

نخواهند آیا تعقل کنند                     در آیات قرآن تأمل کنند

پس آیا به دلهاى خود کافران               نهادند قفلى بزرگ و گران

1- قرآن، تنها براى تلاوت و رعایت تجوید نیست، کتاب اندیشه و تدبّر است .

2- کسانى که تدبّر در قرآن را رها کرده و با قرآن برخوردى سطحى دارند، مورد توبیخ خداوند قرار مى‌گیرند «أَمْ عَلى‌ قُلُوبٍ أَقْفالُها»

3- شرط بهره‌ورى از مفاهیم عالى وحى و قرآن، سعه صدر و داشتن قلبى باز و سالم...

4- یکى از راه هاى شناخت، راه دل و قلب است. نشانه عقل و قلب سالم، تدبّر در آیات قرآن است. خداوند بر اثر گناهان بسیار، بر قلب برخی قفل نهاده و آن‌ها دیگر هدایت نمی‌شوند. آرى عامل بیچارگى آنها یکى از دو چیز است یا در قرآن، این برنامه هدایت الهى و این نسخه کامل شفابخش، تدبر نمى‏کنند، و یا اگر تدبر مى‏کنند بر اثر هواپرستى و اعمالى که از قبل انجام داده‏اند قفل ها بر دل هاى آن ها است، به گونه‏اى که هیچ حقیقتى در آن نفوذ نمى‏کند. اگر کسى راه خود را در ظلمات گم مى‏کند، یا چراغى به دست ندارد و یا چشمش نابینا است.

21.  قلب زائغ  💜

و آن قلبی است که چون از حق و حقیقت منحرف شده، به همین جهت انحرافش همیشگی است. وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ (صف 5) و آن گاه که موسى‌ به قوم خود گفت: اى قوم من! با این که مى‌دانید من فرستاده خدا به سوى شما هستم، چرا اذیّتم مى‌کنید؟ پس چون منحرف شدند، خداوند دل‌هاى آنان را منحرف ساخت و خداوند قوم فاسق را هدایت نمى‌کند

به یاد آر موسى به قومش چه گفت               کلامى که از تو نباید نهفت

چرا مى نمایید آزار من                                     نگیرید در گوش گفتار من

بدانید هرچند پیغمبرم                                    به امر خداوندتان رهبرم

دگرباره برحق بکردند پشت                            خدا نیز دلهایشان را بکشت

هدایت نخواهد کند کردگار                           گروهى که هستند ناراست کار

«زاغ» از زیغ به معناى انحراف از مسیر حق است. روح انسان به راه مستقیم تمایل دارد و این انسان است که آن را منحرف مى‌کند. زاغُوا منحرف شدند از حق و حقیقتی که موسی(ع) آورده بود.

«أَزَاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ» خدا دل هایشان را از پذیرش حق و حقیقت و گرایش به راستی و درستی کج و منحرف کرد. خداوند انحراف ظاهری آنان را به انحراف باطنی ایشان سرایت داد.

خداوند، کیفر و پاداش را بر اساس عدل و حکمت خود و عملکرد انسان قرار مى‌دهد.

او از طریق عقل و فطرت و فرستادن پیامبران مردم را هدایت مى‌کند، هر کس هدایت را پذیرفت، بر هدایتش مى‌افزاید: «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً» و هر کس با علم و اراده، راه انحراف را انتخاب کند، خداوند او را رها مى‌کند. زاغُوا....

1- تاریخ زندگى حضرت موسى (علیه السلام) بخاطر درس‌ها و عبرت‌هایى که دارد نباید فراموش شود. «وَ إِذْ...»

2- آشنایى با تاریخ بزرگان، سبب تسلّى و دلدارى است. إِذْ قالَ مُوسى‌ لِقَوْمِهِ‌... لِمَ تُؤْذُونَنِی‌

3- گاهى خودى‌ها بیش از بیگانگان مشکل‌آفرینى مى‌کنند.

4- در نهى از منکر، از اهرم عاطفه استفاده کنید.

5- اذیّت یاران، نباید سبب قهر و طرد آنها شود.

6- علم و آگاهى، مسئولیّت‌آور است. از آگاهان انتظار مى‌رود که به علم خود عمل کنند. «لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ‌...»

7- گفتار و رفتارى که موجب آزار رهبران دینى شود، به انحراف انسان مى‌انجامد. «لِمَ تُؤْذُونَنِی‌... زاغُوا»

8- انحراف در گفتار و رفتار، مقدّمه انحراف دل و روح و شخصیّت و هویّت و فرهنگ و فکر انسان است

9- گناه، محرومیّت از هدایت الهى را به دنبال دارد. «وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ»

آیه دوم

 هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ.... فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ و..... وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ‌ (آل‌عمران/7)

امّا کسانى که در دل هایشان زیغ و انحراف است، به جهت ایجاد فتنه (و گمراه کردن مردم) و نیز به جهت تفسیر آیه به دلخواه خود، به سراغ آیات متشابه مى‌روند، در حالى که تفسیر این آیات را جز خداوند و راسخان در علم نمى‌دانند.

بلى او خدائیست کو بر صواب                 به سویت فرستاده است این کتاب

که محکم بود برخى آیات آن که                  اصل کتابست اندر بیان

گروهى از آیات را در سخن                         تفاوت بود بهر معنا شدن

کسانى که دارند اندر ضمیر                       تمایل به باطل طریق و مسیر

از این آیه ها خود اطاعت کنند                   به تأویل آنان عنایت کنند

که تأویل سازند بر میل خویش                     که هم شبهه هم فتنه آرند پیش

اگرچه که تأویل آن را، سزا                          ندانند جز عالمان و خدا

بگویند بر این مبارک کتاب                           بگشتیم مؤمن به راهى صواب

که آیات آن جمله از کبریاست                     فرستاده از سوى ایزد به ماست

چنین نکته را کس نکردست ذکر                 جز آنها که دارند عقلى و فکر

این‌گونه آیات، سبب انحراف ساده‌اندیشانى شده که به آیات دیگر توجّه ندارند و از مفسّران واقعى یعنى اهل‌بیت پیامبر (علیهم‌السلام) جدا افتاده‌اند و شاید به جهت همین خطرات باشد که قرآن، خود به ما سفارش نموده است هنگام قرائت قرآن از شرّ شیطان به خداوند پناه ببرید . برای درک آیات متشابه، مطابقت دادن با آیات محکمات است.

1- هرکس همه‌ى آیات را نمى‌فهمد «وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ»

2- قلب‌هاى منحرف، منشأ فساد و فتنه است. فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ

3- فتنه، تنها آشوب نظامى و فیزیکى نیست، تفسیر به رأى و تحریفِ فرهنگ و معانى آیات نیز فتنه است. گاهى حقّ و حقیقت نیز دستاویز باطل مى‌شود

آیه سوم

 رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ‌ (راسخان در علم مى‌گویند:)  پروردگارا! پس از آن که ما را هدایت کردى، دل هاى مارا به باطل مایل مگردان و از سوى خود مارا رحمتى ببخش. به راستى که تو خود بسیار بخشنده‌اى.

خدایا ز بعد هدایت دگر                     مگردان دل ما بر آیین شرّ

ز الطاف خاصت به ما کن نثار          که بسیار بخشنده اى کردگار

1. به علم و دانش خود مغرور نشویم و از خداوند هدایت بخواهیم. رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا

2. نشانه‌ى علم واقعى و رسوخ در علم، توجّه به خدا و استمداد از اوست وَ الرَّاسِخُونَ

 3. محور هدایت و گمراهى، قلب و افکار انسانى است. «لا تُزِغْ قُلُوبَنا»

4. درخط قرارگرفتن خیلى مهم نیست، از خط خارج نشدن اهمیّت دارد بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا 5. هدیه و هبه‌ى حقیقى، مخصوص اوست. «إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ» 

«زیغ قلب» یکی دیگر از نام های بیماری روحی و عقلی انسان در قرآن است. این بیماری پنج بار در قرآن کریم ذکر شده است. زیغ، انحراف از راه راست و درست است. زیغ نوعی بیماری روانی و عقلی است که نظام ادراکات عقلی انسان را دچار اختلال می کند و کسی که مبتلا به این بیماری است نمی تواند به ندای عقل پاسخ مثبت دهد. این بیماری موجب می شود که بیمار از راهی که عقل آن را درست می داند، منحرف شود و به راهی نادرست رود.

چگونگی پیدایش بیماری زیغ  بیماری زیغ در نتیجه تکرار پاسخ های منفی به ندای عقل به وجود می آید. وقتی انسان از راهی که عقل آن را درست می داند، منحرف شد و کاری را که عقل آن را نادرست می داند، انجام داد و این عملِ خلاف عقل را به دفعات تکرار کرد، انحراف از راستی و درستی، به تدریج، عادت او می شود و ضمیمه وجود او می گردد، به گونه ای که دیگر به سختی می تواند و بعضاً هرگز نمی تواند به راه راست برود و در مسیری که عقل آن را صحیح می داند قدم بردارد. این بیماری خطرناک تا وقتی انسان زنده است، او را تهدید می کند و خطر ابتلا به این بیماری به حدی است که راسخان در علم و آنان که با دیده بصیرت، باطن این جهان را می بینند، پیوسته از خداوند می خواهند که آنان را از این خطر حفظ کند: وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ...رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنا. ... راسخان در علم می گویند. .. خدایا! دل های ما را منحرف مکن پس از آن که هدایتمان کردی.

22.  قلب قاسی 

و آن دلی است مثل سنگ سخت شده و به عقیده و ایمان نرم نمی‌شود و موعظه و ارشاد در آن تأثیری ندارد. فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِه.... الْمُحْسِنینَ (مائده/۱۳) ولى به خاطر پیمان‌شکنى، آن ها را از رحمت خویش دور ساختیم؛ و دل‌هاى آنان را سخت و سنگین نمودیم؛ سخنان(خدا) را از موردش تحریف مى‌کنند.

چو آنها شکستند پیمان خویش               نمودیم لعنت برآن قوم و کیش

بکردیم دلهایشان همچو سنگ                از این رو که جستند آیین ننگ

در آیات یزدان ببردند دست                   بدادند تغییرش آن قوم پست

بدادند از کف نصیبى گران                      که بسیار اندرز بود اندر آن

ترا دم به دم مى رسد این خبر                که آن خائنان مى نمایند شرّ

مگر عده اى کم شمار و قلیل                 که هستند مؤمن به رب جلیل

گر این عده کم، بدى کرده اند               ببخشا که رو سویت آورده اند

که هرکس کند کارهاى نکو                   خدا نیز رحمت بیارد بر او

و بخشى از آن چه را به آن ها گوشزد شده بود، فراموش کردند؛ و هر زمان، از خیانتى (تازه) از آن ها آگاه مى‌شوى، مگر عده کمى از آنان؛ ولى از آنها در گذر و صرف نظر کن!  یعنی به سبب کفرشان که در برابر حق خشوع نداشته باشند و هیچ رحمتی در آن ها تأثیر نگذارد، پس به همین سبب آن ها کلام خدا را به گونه‌ای تغییر دادند و زیادت و کاستی در آن بوجود آورند که آن را وارونه کردند.

و خدای سبحان به چنین امری راضی نبود به همین جهت گرفتار بدبختی و شقاوت شدند. و لذا از پیش خود قائل به تشبیه گشتند و یا موسی را خاتم انبیاء شمردند و شریعت تورات را همیشگی پنداشتند و نسخ و بداء را باطل دانستند و قائل به عقاید باطله دیگر شدند . و به پیامبر(ص) می فرماید: تو همواره شاهد خیانت عده ای از آن ها خواهی بود و جز گروه اندکی مرتب این ها مرتکب خیانت می‌شوند و استثناء کردن این عده اندک منافاتی با این ندارد که لعنت و عذاب متوجه این امت و نژاد بشود. و در آخر می‌فرماید: ای پیامبر تو آن ها را عفو کن، یعنی از کسانی از یهود که ایمان به اسلام نیاورده‌اند آن ها را ببخش، چون خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد.

یکی از رذایل اخلاقی که در قرآن به آن اشاره شده است، «قساوت قلب» است. در لغت به معنی خشونت و نفوذ ناپذیری می‌باشد؛ و در اصطلاح قرآنی به قلب‌هایی که در برابر حق، تواضع، خشوع و انعطافى نداشته باشند و نور هدایت در آن نفوذ نمى‏کند، «قاسیه» می‌گویند در فارسی از آن به «سنگدلی» تعبیر شده که در مقابل «نرم دلی» قرار گرفته است.

1- از پیمان‌شکنى بنى‌‏اسرائیل و عواقب آن عبرت بگیریم. «فبما نقضهم... لعنّاهم»

2- پیمان ‏شکنى، عامل محرومیّت از لطف الهى و زمینه ‏ى پیدایش سنگدلى است

3- گروهى از بنى‏ اسرائیل، همواره اهل خیانت بودند لاتزال تطّلع على خائنة منهم»

4- پیامبر (صلى الله علیه و آله) دائماً بر اعمال و رفتار یهود ناظر بودند لاتزال تطّلع

5- در برخورد با دشمن، انصاف را فراموش نکنیم. الاّ قلیلاً یعنى همه‏ ى بنى‏ اسرائیل توطئه‏ گر نبودند. 

6- عفو و صفح، از مصادیق احسان است. «فاعف عنهم و اصفح... المحسنین»

7- نیکوکار، محبوب خداست. «انّ اللّه یحبّ المحسنین»

درمان قساوت قلب اگر دل انسان بمیرد، دستگاه برقراری ارتباط در وجود او از بین رفته و حتی توفیق فکر اصلاح خویش و توبه به درگاه الهی را نخواهد داشت؛ اما مادامی که به این حد نرسیده و به شدت سختی گرفتار نشده باشد، راه درمان وجود دارد: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیث‏ ... یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِکرِ اللَّهخدا بهترین سخن را نازل کرده ... که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانى که از پروردگارشان مى‏ترسند مى‏افتد سپس برون و درونشان نرم و متوجّه ذکر خدا مى‏ شود. با اینکه قساوت قلب از آفت‌های بزرگ در راه تکامل و شناخت انسان است؛

وجود یک روزنه کوچک در قلب، باعث نرم شدن دل و آمادگی آن برای ورود انوار رحمانیه الهی می شود. تفکر، که نقش بسیار مهمی را برای ایجاد این روزنه بر عهده داشته، انسان در رابطه‌اش با خود، جامعه و خدا بیشتر و دقیق‌تر اندیشه نموده و با دقت بیشتری به آیات خدا نظاره می‌کند، پس به جایگاه خویش پی برده و راه استغفار، دعا و تضرّع به درگاه خدا را باز خواهد نمود؛ که خداوند برای شکستن سدّ قساوت، انسان را به تفکر فراخوانده است:

أَ لَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن تخْشَعَ قُلُوبهُمْ لِذِکرِ الله‏...قَدْ بَینَّا لَکمُ الاْیاتِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُون‏ آیا وقت آن نرسیده است که دل‌هاى مومنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل کرده است خاشع گردد؟! ... تفکر در آیات الهی دارویی شفا بخش است که موجب آگاهی انسان و باز شدن راه دعا، توبه و خشوع در برابر خدا و نرم شدن و روشنایی دل او می‌باشد.

23.  قلب مَختوم    

 و آن قلبی است که به علت سماجت، مُهر و پوششی بر آن زده شده است.

خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ   بقره ۷ .  خداوند بر دل ها و برگوش آنان مهر زده و بر چشمانشان پرده‌اى است و براى آنان عذابى بزرگ است. مُهر بدبختى که خداوند بر دل کفّار مى‌زند، کیفر لجاجت‌هاى آنان است .

نهاده خدا مهر بر قلب و گوش               دو چشمانشان را شده پرده پوش

همانا که از سوى یزدان پاک                   برایشان عذابى است بس دردناک

چنان که «یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‌ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» خدا بر دل افراد متکبّر و ستم‌پیشه، و هواپرست مهر مى‌زند. بنابراین مهر الهى نتیجه‌ى انتخاب بدِ خود انسان است، نه آنکه یک عمل قهرى و جبرى از طرف خدا باشد.

1- درک نکردن حقیقت، شاید بالاترین کیفرهاى الهى است. «خَتَمَ اللهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ»

2- کفر و الحاد، سبب مهر خوردن دل ها و گوش‌هاست. «الَّذِینَ کَفَرُوا... خَتَمَ اللهُ»

3- در اثر پافشارى بر کفر، امتیازات اساسى انسان (درک حقایق و واقعیّات) سلب مى‌شود.

4- کیفر الهى، متناسب با عمل ماست. «الَّذِینَ کَفَرُوا... خَتَمَ اللهُ» آرى، جزاى کسى که حقّ را فهمید و بر آن سرپوش گذاشت، آن است که خدا هم بر چشم، گوش، روح و فکرش سرپوش گذارد. در واقع انسان، خود عامل بدبختى خویش را فراهم مى‌کند. چنانکه امام رضا (علیه السلام) فرمود: مُهر خوردن، عقوبت کفر آنهاست.

آیه دوم

أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‌ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‌ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‌ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ جاثیه 23 (ای رسول ما) آیا می‌نگری آن را که هوای نفسش را خدای خود قرار داده و خدا او را دانسته (و پس از اتمام حجت) گمراه ساخته و مهر (قهر) بر گوش و دل او نهاده و بر چشم وی پرده ظلمت کشیده؟ پس او را بعد از خدا دیگر که هدایت خواهد کرد؟ آیا متذکر این معنی نمی‌شوید؟

کسى را ببینى که او بر هوا                   یکى را شده عبد و خواند خدا؟

خود آگاه و دانسته یکتا اله                 بکردست گمراه او را ز راه

به گوش و دلش مهر بنهاده است       به چشمان او پرده اى داده است

چه کس هادى او بگردد به راست      چو لطف خداوند از او بخاست

شما هیچ آیا در این انجمن                نگردید یادآور این سخن

 قرآن درباره‌ى دو گروه تعبیر «خَتَمَ اللَّهُ» آورده یکى کفّار که مى‌فرماید: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِم وَ عَلى‌ سَمعِهِم» و دیگرى هواپرستان: «خَتَمَ عَلى‌ سَمعِهِ وَ قَلبِهِ» مراد از هوى‌پرستى نادیده گرفتن وظیفه و پیروى از غریزه است. هوى پرستى ابزارشناخت را از کار مى‌اندازد، نه چشم حقیقت را مى‌بیند و نه گوش حقّ را مى‌شنود و نه دل درک صحیح دارد. یکى از عوامل هوى پرستى، گرایش به مادّیات است چنانکه در جاى دیگر: «أَخلَدَ إِلَى الأَرضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ» هوا پرستى اساس محنت‌هاست . هوس ها مرکب فتنه‌ها است . سرچشمه‌ى فتنه‌ها، پیروى از هوس‌هاست .

هوى پرستى مانع عدالت است «فَلا تَتَّبِعُوا الهَوى‌ أَن تَعدِلُوا ». سبب انحراف از راه خداست «وَ لاتَتَّبِعِ الهَوى‌ فَیُضِلَّکَ عَن سَبیلِ اللَّهِ» . سبب سقوط انسان است «وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَردى»‌ . نتیجه در آیه : هوى‌پرستى سبب مهر خوردن بر گوش و دل است «هَواهُ‌ ... وَ خَتَمَ عَلى‌ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ»

حدیث: در مورد أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ  پیامبر اکرم نصیحت‌هایی خطاب به ابن‌مسعود : بعد از من گروهی خواهند آمد، خانه‌ها بنا می‌کنند و قصرها برپا می‌دارند و مساجد را زینت می‌کنند؛ اهتمام‌شان جز دنیا نیست، دور آن می‌چرخند و به آن اعتماد می‌کنند؛ خدای‌شان شکمشان است و خداوند متعال می‌فرماید: و صنایعی می‌سازید که امید دارید جاودانه باشید؟! و هنگامی که برمی‌آشوبید، جبارانه برمی‌آشوبید؛ پس تقوای الهی در پیش گیرید و مرا فرمان برید (شعراء/۱۲۹-۱۳۱)

و خداوند متعال فرمود: «آیا دیدی کسی را که خدایش را هوای [نفس] خود قرار داد؛ و خداوند او را دانسته به گمراهی انداخت؛ و بر شنوایی‌اش و قلبش مهر پایان نهاد و بر دیده‌اش پرده‌ای افکند، پس چه کسی بعد از خدا هدایتش می‌کند؛

آیا پس متذکر نمی‌شوید؟» و او نیست مگر منافقی که دینش را هوای نفسش قرار داده و خدایش شکمش است و هرچه از حلال و حرام بدان میل پیدا می‌کند جلوی خودش را نمی گیرد؛ که خداوند متعال فرمود «به زندگی دنیا دلخوش کردند و زندگی دنیا در آخرت جز کالایی نیست» (رعد/۲۶). ابن‌مسعود! قبله آن ها زنانشان است و شرف آنها درهم و دینارشان است و همت آن ها شکم‌شان است؛ آن ها بدترین بدهایند. فتنه از آن ها شروع می‌شود و به آن ها برمی‌گردد…

24.  قلب أَعمى  

و آن کوردلی است که تحقیق نکرده واقعیت را نمی‌بیند و در نتیجه پند و اندرز هم نمی‌گیرد. أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ (حج/۴۶)

آیا آنان سیر نکردند تا دل‌هایى داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند، یا گوش‌هایى که با آن حقیقت را بشنوند؟ البتّه چشم‌هاى آنان کور نیست، لکن دل‌هایى که در سینه دارند نابینا است.

نخواهند، سازند آیا سفر                        بجویند ز آن رفتگان خود خبر

مگر آنکه آیند آنان به هوش                 دل آگه شوند و نیوشنده گوش

که چشمان این کافران کور نیست          دو چشمى که حق داد از بهر زیست

ولى در دل خویش هستند کور              نیابند هرگز، رهى سوى نور

اصرار در لجاجت و دشمنى با حقّ، انسان را مسخ مى‌کند و او را به جایى مى‌رساند که نه با عقل حقیقت را درک مى‌کند و نه با چشم و گوش.

1- سفرهاى علمى و تجربى، کارى ارزشمند و راهى مطلوب براى گسترش شناخت است.

2- زمین و زمان، کلاس درس است و کسانى که عبرت نمى‌گیرند سزاوار توبیخ هستند.

3- گروهى از مردم، نه از پیامبران بیرونى پند مى‌گیرند و نه از عقل که پیامبر درونى است.

4- عقل، گوش و چشم از ابزار شناخت است. «یَعْقِلُونَ‌... آذانٌ‌... ابصار»

5- بدتر از نابینایى چشم، نابینایى دل است که با پند گرفتن بینا نمى‌شود. «تَعْمَى الْقُلُوبُ»

آرى، اصرار در لجاجت و دشمنى با حقّ، انسان را مسخ مى‌کند و او را به جایى مى‌رساند که نه با عقل حقیقت را درک مى‌کند و نه با چشم و گوش.

قرآن کسانی را که مبتلا به بیماری اندیشه اند و این بیماری، آنان را از شناخت حقایق عقلی محروم کرده است، کور می داند. تعبیر کوری در قرآن، 4 بار در مورد کوری ظاهری و 29 بار در مورد بیماری اندیشه و کوری باطنی به کار رفته است.

فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ (حج 46)

آری، دیده ها کور نیست، ولی دل هایی که در سینه هاست کور است!. در آیات دیگری از همین سوره افرادی که مبتلا به بیماری اندیشه هستند به عنوان کرها و لال ها و کورهایی مطرح شده اند که قدرت تفکر و تعقل از آنان سلب گردیده و امیدی به بازگشت آنان به راه حق و حقیقت وجود ندارد

صُمٌّ بُکمٌ عُمْی فَهُمْ لا یعْقِلُونَ آنان کر و گنگ و کور هستند و بدین جهت نمی توانند بیندیشند.

25.  قلب غلیظ     💜

و آن دلی است که عطوفت و رحمت و رأفت از آن برداشته شده و منزوی است.

فَبِما رَحمَة مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو کُنتَ فَظّاً غَلیظَ القَلبِ لاَنفَضُّوا مِن حَولِکَ فَاعفُ عَنهُم وَ استَغفِرلَهُم وَ شاوِرهُم فِی الأَمرِ فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَى اللهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلین) آل عمران ۱۵۹( به (برکت) رحمت الهى در برابر آنان (مردم) نرم شدی! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مى‌شدند. پس آنها را ببخش و براى آن ها آمرزش بطلب؛ و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.

کنون رحمت و لطف رب جهان                  تو را کرد با مردمان مهربان

اگر اى محمد (ص) بُدى تندرو                    پراکنده گشتند از گرد تو

اگر مردم از روى نابخردى                                 نمودند در حق تو صد بدى

گناهانشان را ببخش و ز رب                            بر آنها کن آمرزشى را طلب

بکن مشورت در زمان نبرد                                که جنگ است اکنون چه بایست کرد؟

بر آنچه مصمم بگشتى برآن                            به یزدان توکل کن و پیش ران

که باشد خدا دوست با آن عباد              که دارند بر رب خود اعتماد

غلیظ بودن قلب کنایه است از نداشتن رقت و رأفت است. به درستی که تو به اخلاق پسندیده و بزرگی آراسته شده ای. حسن خلق و گشاده‌رویی از بارزترین صفاتی‌ست که در معاشرت‌های اجتماعی باعث نفوذ محبت شده و در تأثیر سخن اثری شگفت‌انگیز دارد.

به همین جهت خدای مهربان، پیامبران و سفیران خود را انسان‌هایی عطوف و نرم‌خو قرارداد تا بهتر بتوانند در مردم اثرگذارند. خدای مهربان، پیامبران و سفیران خود را انسان‌هایی عطوف و نرم‌خو قرار داد تا بهتر بتوانند در مردم اثرگذارند و آنان را به سوی خود جذب نمایند. این مردان بزرگ برای تحقّق بخشیدن به اهداف‌ الهی خود، با برخورداری از حسن خلق و شرح صدر، چنان با ملایمت و گشاده‌رویی با مردم روبه‌رو می‌شدند که نه تنها هر انسان حقیقت جویی را به آسانی شیفته خود می‌ساختند و او را از زلال هدایت سیراب می کردند، بلکه گاهی دشمنان را نیز شرمنده و منقلب می‌کردند.

مصداق کامل این فضیلت، وجود مقدّس رسول گرامی  است. در نتیجه قلبی غلیظ در پیامبران وجود نداشته و هیچ سنخیتی ندارد. قرآن کریم، این مزیّت گرانبهای اخلاقی را عنایتی بزرگ از سوی ذات مقدس خداوند دانسته، می فرماید: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ‌ لَو کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ.. گرچه محتواى آیه یک سرى دستورات کلّى است، لیکن نزول آیه درباره‌ى جنگ احد است. زیرا مسلمانانى که در جنگ اُحُد فرار کرده، شکست خورده بودند، در آتش افسوس وپشیمانى مى‌سوختند

1. نرمش با مردم، یک هدیه‌ى الهى است. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ» 

2. افراد خشن و سختگیر نمى‌توانند مردم‌دارى کنند. «لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»

3. نظام حکومتى‌اسلام، بر مبناى محبّت و ارتباط تنگاتنگ با مردم‌است. «حَوْلِکَ»

4. رهبرى و مدیریّت صحیح، با عفو و عطوفت همراه است. «فَاعْفُ عَنْهُمْ»

5. خطاکارانِ پشیمان و گنهکاران شرمنده را بپذیرید و جذب کنید.«فَاعْفُ عَنْهُمْ....» (مشورت)

6. پیامبر وظیفه داشت با مردم حتى آنان که در گذشته لغزش داشته‌اند نیز مشورت کند. «وَ شاوِرْهُمْ». هر چند نتیجه‌ى مشورت در جنگ احد، مبنى بر مبارزه در بیرون شهر، به شکست انجامید، ولى این قبیل موارد نباید ما را از اصل مشورت و فواید آن باز دارد.

7. ظلمى را که به تو کردند، عفو کن؛ «فَاعْفُ عَنْهُمْ» براى گناهى که نسبت به خدا مرتکب شدند، طلب آمرزش کن؛ «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ» در مسائل سیاسى اجتماعى، آنان را طرف مشورت خود قرار ده. «وَ شاوِرْهُمْ»

8. استغفارِ پیامبر درباره‌ى امّتش، به دستور خداست. پس مورد قبول نیز هست

9. مشورت کردن، منافاتى با حاکمیّت واحد و قاطعیّت ندارد وَشاوِرْهُمْ...فَإِذا عَزَمْتَ 10. در کنار فکر و مشورت، توکّل بر خدا فراموش نشود. فَتَوَکَّلْ 

11. ابتدا مشورت و سپس توکّل، چاره‌ى کارهاست، خواه به نتیجه برسیم یا نرسیم.

26.  قلب مُتکبّر  

و آن دل مغرور و متکبری است که از توحید و طاعت خداوند بدون دلیلی رویگردان است. الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللهُ عَلى‌ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ  غافر ۳۵ کسانى که درباره‌ى آیات خداوند به ستیز و مجادله مى‌پردازند. بدون آن که هیچ دلیلى برایشان آمده باشد، (این کار) نزد خداوند و نزد کسانى که ایمان آورده‌اند خشم بزرگى را به دنبال دارد. این‌گونه، خدا بر دل هر متکبّر جبّارى مُهر مى‌نهد.

کسانى که در حجت ذوالجلال         نمایند بیهوده هر دَم جدال

بیارند در خشم و اندر غضب                    خداوند و هم مؤمنان به رب

کسى را که جابر شد و خود مدار              به قلبش زند مُهر پروردگار

نکته‌ها: «سُلْطانٍ» به معناى حجّت و برهان «مقت» به معناى خشم و غضب شدید است. این آیه، تفسیرى است براى آیاتى که مى‌فرماید: خدا بر دل‌ها مُهر مى‌زند چون در این جا مى‌فرماید: مهر خداوند بر دل‌هاى متکبّران جبّار است یَطْبَعُ اللهُ‌...

1- جدال از سر جهل و بى‌فکرى و بى‌دلیلى، سبب تردید و تشکیک و محروم شدن از هدایت الهى مى‌گردد. «یُضِلُّ اللهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ الَّذِینَ یُجادِلُونَ»

2- جدال نیز شیوه و اخلاق مخصوص به خود دارد و جدال بى دلیل مردود است.

3- انبیا دلایل روشن دارند، «جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ» ولى مخالفان دلیل ندارند

4- دلیل وبرهان موجب نوعى سلطه وحکومت بر دیگران مى‌شود. «بِغَیْرِ سُلْطانٍ»

5- ستیزه‌گران بى‌دلیل، از محبوبیّت نزد خدا و مردم، محروم هستند. «مَقْتاً عِنْدَ اللهِ

6- قهر خداوند، قانونمند است. «کَذلِکَ»

7- تکبّر نابجا انسان را از دریافت الطاف الهى محروم مى‌کند. «یَطْبَعُ اللهُ عَلى‌ کُلِّ »

8- در نظامى که حاکمش فرعونِ متکبّر و جبّار است، در ارشاد مردم باید کلماتى آورده شود که آنان مصداقش را پیدا کنند. «یَطْبَعُ اللهُ عَلى‌ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ»

9- دلیل انکار رسالتِ حضرت موسى به خاطر روحیه‌ى تکبّر بود. «مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ»

10- مؤمنان باید در برابر ستیزه‌جویان و مجادله‌گران بى منطق موضع‌گیرى کنند و از آنان برائت جویند و خشم خودشان را اعلام نمایند. «یُجادِلُونَ‌... بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ

این آیه توصیف همان مسرف مرتاب در آیه قبل است، یعنی چنین کسی که پا از حد خود فراتر گذارد و دچار شک باشد، به هیچ حجتی دل نمی بندد و آیات خدا را بدون هیچ دلیل عقلانی رد می کند و برای رد آن به جدال باطل، اقدام می نماید.

با اینکه خداوند فطرت بشر را پذیرای حق قرار داده اما این افراد به جهت اعمال پلیدشان به نفس خود عداوت ورزیده و حق را رد می کنند، چون خدا به دل های آن ها مهر زده و دیگر هیچ حرف حق و برهان قاطعی را درک نمی کنند و به هیچ دلیل قانع کننده ای اعتماد نمی نمایند.

روح و حقیقت مسأله‌ی پاسداری و سپاه پاسداران این بود. امروز ایمان در دل جوانان ما، در سرتاسر کشور ما گسترده است. البته عدّه‌ای این را نمی‌فهمند. هم آن روزی که معنویت در غربت بود (مثل دوران امام سجّاد) و هم آن روزی که معنویت در قدرت بود (مثل زمان پیامبر) در هر دو حال کسانی بودند که نمی‌توانستند درک کنند که هدف از این تلاش، از این مجاهدت و از این حرکت معنوی چیست؛

دنباله مطلب

http://m5736z.blog.ir/post/Qalb3

http://m5736z.blog.ir/post/Qalb.Q

http://m5736z.blog.ir/post/Qalb.Q2

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">