❤️💚 💘
کتابهای منتشر شده ی اینجانب
zarepoorketab.blog.ir
کتابهای منتشر شده ی اینجانب
zarepoorketab.blog.ir
بسم الله الرّحمن الرّحیم
انواع و اوصاف قلب در قرآن
فهرست
مقدمه نویسنده
1. قلب مومن 2. قلب سلیم
5. قلب مخبت 6. قلب مطمئن 7. قلب وَجِل 8. قلب آزموده 9. زینت شده 10 قلب ایمن. 11. قلب تقیّ 12. قلب حیّ و بیدار 13. قلب آرام گرفته 14 قلب مانوس و الفت گرفته. 15 . قلب پذیرش وحی 16. قلب مریض
17. قلب مریب 18 . قلب غافل 19. قلب غلف 20. قلب قفل شده 21. قلب زائغ 22. قلب قاسی 23. قلب مختوم 24. قلب أعمى 25. قلب غلیظ 26. قلب متکبر 27. قلب آثم 28. قلب لاهی 29. قلب زنگار زده و آلوده 30. قلب متعصّب 31. قلب بیمناک 32. قلب برگردانده شده 33. قلب نفرت انگیز 34. قلب پوشیده شده
35. قلب مهر زده 36. قلب پراکنده و پوشالی
37. دو قلب در یک کالبد 38. قلب لجوج و تعمدی
39. قلب (جان) به لب رسیده 40. قلب (جان) به لب رسیده (2)
41. قلب مؤاخذه شونده 42. قلب فاسق
43. نادان 44. قلب ناآگاه
45. قلب دو رو 46. قلب پیامبر
47. قلب مضطرب 48. قلب با حسرت
49. قلب با توقع 50. قلب منافقان نکته پایانی قلب مومن و قلب
مقدمه نویسنده ❣
مراد از قلب در قرآن، روح و مرکز ادراکات است. واژهی قلب بیش از 100 بار در قرآن کریم ذکر شده است . در موارد متعددی که کلمه قلب در قرآن به کار رفته، مفاهیمی؛ نظیر تفکر، ایمان، درک عواطف و احساسات به آن نسبت داده شده است.
در این موارد شاید بتوان ادعا نمود که این مفاهیم هیچ سنخیتی با قلب جسمانی یعنی «قلب صنوبری که در گوشه چپ سینه قرار گرفته است»، ندارند. قلب انسان، متغیّر و تأثیرپذیر است. لذا مؤمنان اینچنین در قنوت نماز دعا مىکنند رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِن لَّدُ نکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ بار پروردگارا، دلهای ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی و به ما از لطف خود رحمتی عطا فرما، که تویی بسیار بخشنده (سوره آل عمران) .
امام کاظم علیه السلام در تبیین آیه ی 8 سوره ی آل عمران که مطرح شد، می فرماید : خداوند از مردم صالحی حکایت می کند که در نیایش گفته اند : لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا «خدایا دل های ما را منحرف مکن پس از این که هدایتمان کردی»؛ زیرا آنان می دانند که این احتمال همیشه وجود دارد که دل به بیماری مبتلا شود و به کوری قبل از هدایت الهی بازگردد.
راسخان در علم و مردم صالح ژرف اندیش، که از مشکلات راه حق و سختی های ادامه دادن این راه باخبرند و از خطر انحراف بیمناک، پیوسته از خدا می خواهند که پس از این که آنان را هدایت کرده، به راه خود و اسلام و انقلاب اسلامی آورده است، آنان را در این راه ثابت قدم بدارد تا مبادا شیطان و هوای نفس، ایشان را از این راه منحرف کند.
قلب در اصطلاح قرآن، هم مرکز معرفت انسان است و هم مرکز احساسات و عواطف. جای یقین، ایمان، محبت، بغض، کینه، ترس، امید و … قلب است. قلب را به این دلیل قلب میگویند که علیالدوام دچار تحول و دگرگونی میشود. دگرگونی شرایط، دگرگونی قلب را هم به دنبال دارد. اگر در چنین ظرفی ایمان وجود داشته باشد باید آن احساس که لازمه ایمان است، به موقع پدید بیاید.
دگرگونی قلب یعنی حالات مختلف آن مثل سلامت، مریضی، انحراف و ... سایر مواردی که در قرآن ذکر شده است؛ مثلاً در قرآن داریم گاهی قلب مضطرب است، گاهی مریض است، گاهی گرفتار قساوت است یا دچار فشردگی و تنگی است، گاهی دچار انحراف است و یا گرفتار زنگار است. اینها حالاتی است که بر قلب عارض میشود.
اگر انسان واقعاً کسی را دوست داشته باشد و اتفاقاً به یاد او بیفتد یا کسی نامش را بیاورد، تغییر حالی در انسان پیدا میشود. یکی از مصادیق مهم این قاعده، یاد خداست. کسانی که خدا را به عنوان یک عظمت بینهایت میشناسند و این معرفت در دلشان وجود دارد، بسته به درجه معرفتشان، به هنگام یاد خدا حالشان تغییر میکند.
أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، همان کسانى که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد، آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مىیابد» مصداق عینی برای درمان افسردگی و ناامیدی است احساس تنهائى و بىپناهى، وحشت و اضطراب از آینده مجهول، دلهره از عدم موفقیت در شئون مختلف زندگى از جمله در تحصیل، شغل، نحوه کار، انتخاب همسر و زندگى مشترک و نحوه زندگى خانوادگى، وضعیت تحصیل فرزندان و آینده آنان و ... از نشانههای افسردگى است. چنانچه بتوان از راه صحیح با این دلهرهها برخورد کرد، زندگى سعادتمندانه هر انسانى تضمین شده است. ایمان و توکل به خدا بهترین درمان برای افسردگی است.
آرى، قلب انسان همچون آئینه است که اگر غبار آن را برطرف کنیم، نور خدا در آن جلوه مى کند. شناخت و معرفت هم دل پاک و روحیه سالم مى خواهد تا چه رسد به وحى که عالى ترین مقام است پس مواظب قلب های پاکمان باشیم. در این کتاب واژه ی قلب که در قرآن کریم اشاره شده و تحت شرایطی در انسان با توجه به روحیات و صفاتش دگرگون شده و در افراد پاک به صورت قلب سالم و در افراد ناپاک به صورت قلبی بیمار و مریض و .... با توضیحات آیه مربوطه توضیح داده شده است. محمود زارع پور
☫ ﷽ ☫
بخش اول قلوب سالم : ۱. قلب مـؤمـن ❤
و آن دلی است که ایمان در آن لانه کرده و در لقلقه ی زبان نیست (تفاوت مسلمان با مومن)
قالَتِ الاَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُوْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا اَسْلَمْنا وَ لَمّا یَدْخُلِ الاِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ اِنْ تُطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لایَلِتْکُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ شَیْئاً اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ؛ (حجرات ۱۴) عرب هاى بادیه نشین گفتند: «ایمان آورده ایم». بگو: «شما ایمان نیاورده اید، ولى بگوئید اسلام آورده ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است؛ و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزى از پاداش کارهاى شما را فروگذار نمى کند، خداوند آمرزنده مهربان است.
بگفتند اعراب ما مؤمنیم قدم در ره ربّ خود مى زنیم
بگو چونکه ایمانتان سوى قلب نگردیده وارد هنوزست قلب
و لیکن بگویید ما مسلمیم بر ایمان یزدان نهاده دلیم
چو طاعت نمائید بى ادعا ز یزدان خویش و رسول خدا
نکاهد از اعمالتان هیچگاه ببخشاید اعمالتان را اله
همانا غفورست پروردگار رحیم است بر بندگان کردگار
شان نزول: جمعى از طایفه «بنى اسد» در یکى از سال هاى قحطى و خشکسالى وارد «مدینه» شدند و به امید گرفتن کمکى از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شهادتین بر زبان جارى کرده، به پیامبر گرامی گفتند: طوائف عرب بر مرکب ها سوار شدند و با تو پیکار کردند، ولى ما با زن و فرزندان نزد تو آمدیم و دست به جنگ نزدیم، و از این طریق مى خواستند بر پیامبر اکرم منّت بگذارند. .
آیات فوق، نازل شد و به آنها خاطر نشان کرد که اسلام آنها ظاهرى است و ایمان در اعماق قلبشان نیست! به علاوه، اگر هم ایمان آورده اند نباید منّتى بر پیامبر خاتم بگذارند، بلکه خدا بر آنها منّت دارد که هدایتشان کرده است.
اسلام، رنگ ظاهرى است، ولى ایمان تمسّک قلبى است. تمسّک به ریسمان محکم الهى، همان ایمان است. گاهى انگیزهى اسلام آوردن، حفظ یا رسیدن به منافع مادّى است، ولى انگیزهى ایمان حتماً معنوى است. اظهار اسلام، بدون عمل ممکن است، ولى ایمان باید همراه عمل باشد، ایمان، بالاتر از اسلام و تقوا، بالاتر از ایمان و یقین، بالاتر از تقوا است و در میان مردم چیزى کمیابتر از یقین نیست.
فرق اسلام و ایمان : در آیات مورد بحث به بیان حقیقت ایمان پرداخته است. طـبـق ایـن آیـه تـفـاوت اسـلام و ایـمـان، در ایـن اسـت کـه اسـلام شـکل ظاهرى قانونى دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جارى کند در سلک مسلمانان وارد مى شود، و احکام اسلام بر او جارى مى گردد. ولى ایمان یک امر واقعى و باطنى است و جایگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او . .
اسـلام ممکن است انگیزه هاى مختلفى داشته باشد، حتى انگیزه هاى مادى و منافع شخصى، ولى ایـمـان حـتـما از انگیزه هاى معنوى، از علم و آگاهى، سرچشمه مى گیرد، و همان است که میوه حیات بخش تقوى بر شاخسارش ظاهر مى شود.
ایـن هـمـان چـیزى است که در عبارت گویائى از پیغمبر گرامى آمـده: الاِسـلامُ عـَلانـیـة، و الاِیمانُ فِى القَلب اسلام امر آشکارى است، ولى جاى ایمان دل است. در بعضى از روایات مفهوم اسلام منحصر به اقرار لفـظـى شـمـرده شـده، در حـالى کـه ایـمـان اقـرار تـواءم بـا عـمـل مـعـرفـى شـده الایـمـانُ اِقـرارُ و عَـمـَل، وَ الاِسـلامُ اِقـرارُ بـِلا عَمَل
هر مؤمـنـى مـسـلمـان اسـت ولى هـر مـسـلمـانـى مـؤمـن نـیـسـت .
ایـمـان آن اسـت کـه در دل سـاکن شود، زیرا در ادامه آیه داریم، اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید ثواب اعمالتان را بـه طـور کـامـل مى دهد، و چیزى از پاداش اعمال شما را فروگذار نمى کند وَ اِن تُطیعوا اللهَ وَ رَسولَه لایَلِتکم مِن اَعمالِکم شَیئا) چرا که خداوند غفور و رحیم است ان الله غفور رحیم .
مى گوید، اگر شما ایمان قلبى به خدا و پیامبر (صلى الله عـلیـه و آله) داشـتـه بـاشـیـد کـه نـشـانـه آن اطـاعـت از فـرمـان خـدا و رسـول او اسـت، اعـمـال شـمـا ارزش مى یابد، و خداوند حتى کوچکترین حسنات شما را مى پذیرد، و پاداش مى دهد، و حتى به برکت این ایمان گناهان شما را مى بخشد که او غفور و رحیم است. و از آنـجا که دست یافتن بر این امر باطنى یعنى ایمان کار آسانى نیست. در آیه بعد به ذکر نشانه هاى آن مى پردازد، نشانه هائى که به خوبى مؤمن را از مسلم، و صادق را از کـاذب، و آنها را که عاشقانه دعوت پیامبر را پذیرفته اند، از آن ـهـا کـه بـراى حـفـظ جان و یا رسیدن به مال دنیا اظهار ایمان مى کنند جدا مى سازد، مى فـرمـایـد: مـؤ مـنان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، سپس هـرگـز شـک و ریـبـى بـه خـود راه نـداده، و بـا امـوال و جـان هـاى خود در راه خدا به جهاد پـرداخـتـه انـد إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْیَرْتَابُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ آری نـخـسـتـیـن نـشـانه ایمان عدم تردید و دو دلى در مسیر اسلام است. نشانه دوم جهاد با اموال. و نشانه سوم که از همه برتر است جهاد با انفس (جان ها) است . به این ترتیب اسلام به سراغ روشن ترین نشانه ها رفته است : ایستادگى و ثـبـات قـدم، و عـدم شـک و تـردیـد از یـکـسـو، و ایـثـار مال و جان از سوى دیگر. چـگـونـه مـمـکـن اسـت ایـمـان در قـلب راسـخ نـبـاشـد در حـالى کـه انـسـان از بذل مال و جان در راه محبوب مضایقه نمى کند. چنین کسانى راستگو هستند و روح ایمان در وجودشان موج مى زند (أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ)
ایـن مـعـیـار را کـه قرآن براى شناخت مؤمنان راستین از دروغگویان متظاهر به اسلام بیان کـرده، مـنـحـصـر بـه فقراى طایفه بنى اسد نیست، معیارى است روشن و گویا براى هر عـصـر و زمان، براى جداسازى مؤمنان واقعى از مدعیان دروغین، و براى نشان دادن ارزش ادعـاى کـسانى که همه جا دم از اسلام مى زنند و خود را طلبکار پیامبر مى دانند ولى در عمل آنها کمترین نشانه اى از ایمان و اسلام دیده نمى شود. در مقابل، کسانى هستند که نه تنها ادعائى ندارند، بلکه همواره خود را مقصر مى شمرند، و در عین حال در میدان ایثار و فداکارى از همه پیشگام ترند. و اگـر ایـن معیار قرآنى را براى سنجش مؤمنان واقعى به کار بریم معلوم نیست از انبوه میلیون ها میلیون مدعیان اسلام چه اندازه مؤمن واقعى هستند، و چه مقدار مسلمان ظاهرى؟
2. قلب سلیم ❤
إِلَّا مَنْ أَتَى اللهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ
و آن قلبی است خالص برای خدا و خالی از کفر و نفاق و هرگونه پستی.
مگر کسى که با روح و قلب پاک به سوى خدا آید. (شعراء ۸۹)
همانا کسى خیر خواهد ز رب که با قلب پاکش بکرده طلب
حدیث : قلب سلیم، قلبى است که در آن شرک نباشد. در هر صورت اموال و اولادی به انسان سود میرسانند که تبدیل به باقیات صالحات شده باشند.
«قَلْبٍ سَلیمٍ»: دل سالم از بیماری کفر و نفاق و ریا. قرآن «قلب سلیم» را مطرح میکند که هیچ یک از عیوب در آن نیست، هم پاک است و هم نرم و پرعطوفت، هم سالم است و هم انعطافپذیر در مقابل حق و از آن به عنوان حرم خدا در روایات توصیف شده است.
قلب سلیم در مقابل قلب مریض است. قلبِ سلیم، قلب مؤمن است.
امام صادق(علیه السلام) : قلب سلیم قلبی است که خدا را ملاقات کند در حالی که غیر از او در آن نباشد. بند و بستهاى دنیوى در قیامت بىاثر است و جز قلب پاک، هیچ چیز کارایى ندارد... روحِ پاک، روحى است که از وابستگى به دنیا و آلودگى به شرک، کفر، نفاق، تکبّر و همهى امراض قلبى پاک باشد چون خداوند دربارهى منافقان مىفرماید: فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ
الف) قلبى که جز خدا در آن نیست. «لیس فیه احد سواه»
ب) قلبى که پیرو راهنماى حقّ، توبه کننده از گناه و تسلیم حقّ باشد. ج) قلبى که از حبّ دنیا، سالم باشد.
د) قلبى که با یاد خدا، آرام گیرد.
ه) قلبى که در برابر خداوند، خاشع است. البتّه قلب مؤمن، هم با یاد خداوند آرام مى گیرد و هم از قهر او مى ترسد. اذا ذُکر اللّه وَجِلَت قلوبهم همانند کودکى که هم در کنار پدر و مادر آرامش دارد و هم از آنان حساب مى برد.
و) قرآن درباره روز قیامت مى فرماید: یَومَ لایَنفَعُ مالٌ و لا بَنُونَ الّا مَن اتَى اللّهَ بِقَلبٍ سَلِیمٍ روزى که مال و فرزند به درد انسان نمى خورد و تنها وسیله نجات او قلب سلیم است.
براى آشنایى و شناخت قلب سالم و روح پاک، ابتدا شناخت بیمارى هاى آن و دورى از آن ها لازم است، یعنى قلب سلیم، ثمره جهاد اکبر و مبارزه با نفس و امراض نفسانى است. لذا قرآن درباره منافقان و شهوترانان و بهانه گیران با جمله فى قُلُوبِهِم مَرَضٌ از نداشتن قلب سالم آنان سخن به میان آورده است.
مرحوم نخودکی با اشاره به اینکه عموماً سلامت جوارح آدمى جز با سلامت قلب، حاصل نمىشود، معتقد بود : قلب در حقیقت، فرمانرواى بدن است و سلامت و بیمارى آن از اعمال جوارح ظاهر مىگردد.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ یعنى: آدمى و شخصیت او پشت زبانش پنهان است که مدار انسانیت به نفس است و خاموش نشسته و کفر و ایمان، صلاح و فساد، زهد و حرص، و تواضع و تکبرش نهان و مستور است.
اما چون به سخن آمد، حالش معلوم و آشکار مىگردد. مرحوم نخودکی اصفهانی با بیان اینکه اهل ظاهر جز ظاهر را درنمىیابند ولى اهل باطن، امور باطنى را نیز درک مىکنند به حدیثی از امیرالمؤمنین اشاره کرده که فرمودهاند :
اتَّقُوا فِراسَةَ المؤمنِ ؛ فإنّهُ یَنظُرُ بنورِ اللّه یعنى از هوشیارى اهل ایمان اندیشه کنید که مؤمن به نور خداوند مىنگرد
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: ما أضمَرَ أحَدٌ شیئا إلاّ ظَهَرَ فی فَلَتاتِ لِسانِهِ، و صَفَحاتِ وَجهِهِ ؛ هیچ کس نیست امرى در دل خود پنهان دارد مگر آنکه خداوند آن را در گفتار ناخودآگاه و در صفحه رخسارش هویدا و آشکار خواهد کرد، بیان میدارد.
این سخن، موعظهاى بزرگ است به جهت اینکه امرى را در قلب خود، پنهان نداریم که شناعت آن از گفتارمان که خود ترجمان قلب است، ظاهر گردد. چه بسا که در مجلسى وقتى ذکر حق به میان مىآید، بعضى گرفته و ملول مىشوند و چون صحبت دنیا مىشود مسرور و مبتهج مىگردند و آثار بشاشت در صورتشان ظاهر میشود.
3. قلب مُنیب 💜
و آن قلبی که در حال بازگشت و توبه به سوی خدا . و ثابت و پابرجاست بر طاعت خدا. مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَ جَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ (ق/33)
کسی که از خداوند رحمان در نهان میترسید، و با قلبی متوجه و پر انابه (به دیدار خدایش) آمده است.
هرآن کس که از ایزد مهربان باخلاص ترسید اندر نهان
به قلبى پریشان دلى پرخشوع به درگاه او آمدى با خضوع
واژه «منیب» از انابه در لغت به معنی برگشتن به سوی خدا با توبه و اخلاص در عمل و در اصطلاح قرآن یعنی شخص همیشه متوجه خدا گردد، و به طاعت او رو آورد، و از هر گناه و لغزشی توبه نماید و این حال را تا پایان عمر ادامه و وارد محشر گردد.
تعبیر به ترسیدن از خدا در نهان، اشاره به این است که آنها با اینکه خدا را هرگز با چشم نمی بینند از لابلای آثارش و از طریق استدلال و برهان به او ایمان میآورند، ایمانی توأم با احساس مسئولیت کامل. آنها نه فقط در حضور جمع که در تنهایی و خلوت نیز مرتکب گناهی نمی شوند.
این خوف و خشیت سبب می شود که قلب آنها منیب باشد، علت عمدة سلیم بودن قلب، منیب بودن آن است عوامل دیگری از جمله علاقه، محبت شدید به خدای متعال و... نقش دارند.
انسان برای اینکه راه بازگشت و توبه به درگاه الهی را همواره به روی خود باز نگه دارد باید به قلب خود توجه کند چراکه از جمله راههای رستگاری انسان در قلب او نمود پیدا میکند. .
قلب منیب، آن است که بعد از توجّه به انحراف و خلاف، توبه و انابه کرده، به سوی خدا باز گردد. از ویژگی بارز آن، تغییر حالات در رفتار و گفتار انسان است. رسول خدا (صلى الله علیه و آله) : از خداوند در نهان چنان بیمناک باش که گویا او را مىبینى و اگر تو او را نمىبینى او تو را مىبیند. سپس فرمود: (مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ) سرچشمه انابه به درگاه خدا، معرفت مقام الهى و خشیت از اوست.
1- رحمت الهى، نباید عامل غرور گردد، بلکه باید همواره دغدغه و خشیت داشت. خشیت به آن ترسى گفته مىشود که برخاسته از معرفت و عظمت خدا باشد.
2- اگر از ترس جریمه، آبروریزى، انتقاد مردم، کم شدن مزد و ... حریم نگاه داشتیم، چندان ارزشى ندارد، ترس از خدا در نهان، نشانهى خشیت است . خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ
3- متّقى منحصر کسى نیست که هرگز گناه نمىکند، بلکه کسى که اگر لغزشى پیدا کرد به طور جدّى توبه مىکند و داراى قلب و روح منیب است نیز متقى مىباشد. لِلْمُتَّقِینَ ... لِکُلِّ أَوَّابٍ ... خَشِیَ ... بِقَلْبٍ مُنِیبٍ در مقابل قلب های سالم مومنان،
خداوند در آیات قرآن، نُه صفت براى قلب کفّار بیان کرده است :
الف) انکار حقایق. قُلوبُهم مُنکِرة ب) تعصّب نابجا. فى قلوبهم الحَمیّة ج) انحراف و گمراهى صَرفَ اللّه قُلوبهم د) سنگدلى و قساوت فَویلٌ لِلقاسیَة قلوبهم ه) بى خاصیتى و مرگ. لا تَسمعُ المَوتى و) آلودگى و زنگار. بَل رانَ على قلوبهم . ز) بیمار و مریض. فى قلوبهم مَرض ح) کوردلى و نفهمى. طَبع اللّه علیها بکفرهم ط) کم ظرفیتى. یَجعَلْ صَدره ضَیّقاً
شرح صدر و ضَیقا حَرَجا دو مقوله معنوی هستند ولی بالا رفتن در آسمان امری مادی است؟ خدا برای ما تشبیه لطیفی از احوال کافران لجوج آورده که بسیار پر معناست.
با مطالعه در جوّ زمین به درک مناسب تری از تشبیه صورت گرفته در یَجعَلْ صَدره ضَیّقاً میرسیم. لایه های آسمان که اتمسفر یا جو خوانده شده، تحت شرایط جغرافیایی تغییر میکند، در اینجا فشار در قفسه سینه است که قلب را می فشرد.
افرادی که واقعا معاند با دین الهی هستند از مشاهده گرایش مردم به دین حق، سخت ناراحت و عصبانی می شوند و چنان تنگدلی و فشاری بر انان حادث می شود که گویی می خواهند در آسمان بالا رفته و به جوّ رسیده است.
4. قلب مَهدی ❤
و آن قلبی است تسلیم امر خدا و هدایت شده، و راضی به قضا و قدر پروردگار
مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (تغابن ۱۱)
هیچ رنج و مصیبتی (به شما) نرسد مگر به فرمان خدا، و هر که به خدا ایمان آرد خدا دلش را (به مقام عالی رضا و تسلیم) هدایت کند و خدا به همه امور عالم داناست.
نه رنجى بیاید نه فقر و بلا مگر تحت فرمان یکتا خدا
پس آن کس که مؤمن بگردد به وى رضاى خدا را بجوید ز پى
خدا قلب او را به تسلیم و خواست هدایت نماید که راهى سزاست
خدا هست دانا به هر چیز هست عنان جهان را گرفته به دست
انسان مؤمن، چون به علم و حکمت و رحمت خدا ایمان دارد، مىداند که بدون دلیل و حکمت و عدالت، به کسى مصیبتى نمىرسد و هر مصیبتى، یا نتیجه عمل خود انسان است و یا اسباب آزمایش و امتحان براى رشد و کمال.
نمونه هدایت قلب که مایه آرامش مؤمنان مصیبت زده مىشود، در سوره بقره آمده الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (بقره 156) ... أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157) کسانىکه هنگام برخورد با مصیبت مىگویند: ما براى خدائیم و بسوى او بازمىگردیم، آنان علاوه بر دریافت صلوات و رحمت الهى، هدایت یافتگان واقعى هستند.
ایمان که یک امر درونى است، اگر در انسان جاى بگیرد باعث هدایت یابى قلب مىشود و اگر روح و قلب انسان هدایت شود، رفتار و گفتارش نیز هدایت شده است.
۱. ایمان، سبب جلب رحمت و هدایت ویژه الهى، دربرابر مصیبتها مىگردد یَهْدِ قَلْبَهُ
۲. دریافت الطاف الهى براساس گامىست که خود انسان برمىدارد ... هیچ مصیبتى رخ نمىدهد مگر به اذن خدا! و هرکس به خدا ایمان آورد، خداوند قلبش را هدایت مىکند؛.
منظور این است که خداوند را در قلب خویش تصدیق کند، و هنگامیکه خداوند قلب او را روشن سازد و هدایت را اختیار کند، خداوند هدایتش را افزون میکند.
5 . قلب مُخبِت 💛
و آن قلبی است فروتن و آرام به ذکر خدا، که باعث هدایت انسان به صراط مستقیم می شود. وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ حج ۵۴. و نیز آگاهان بدانند که طرح و آرزوى انبیا حقّى است از طرف پروردگارت، پس به آن ایمان آورند و دلهایشان در برابر آن خاضع گردد و ایمان آوران را به راه مستقیم هدایت مىکند.
هرآن کس که قلبش ز دانش پُر است که با علم و با معرفت دمخورست
بداند که قرآن ز یکتا خدا فرود آمده بر تو اى مصطفى
بگردند مؤمن به آیات آن همى خاشع آیند در قلب و جان
هدایت کند مؤمنان را به راست به شایسته راهى که راه خداست
اَخبات به معنى زمین نرم و وسیع و به معناى خضوع و تسلیم نیز آمده. چرا که چنین زمینى هم براى گام برداشتن اطمینان بخش است، و هم در برابر رهروان، خاضع و تسلیم. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ افراد با ایمان و صالح، در برابر پروردگارشان فروتن باشند.
القائات شیطان، در برنامههاى انبیا و نسخ آنها از طرف خدا (وسیلهى آزمایش براى بیماردلان و سنگدلان)-(خنثى شدن القائات شیطان)، سبب نورانیّت دل و ایمانِ اهل علم و آگاهى است. علم آنست که به انسان قدرت تشخیص حقّ از باطل را بدهد. القاى شیطانى براى افراد سنگدل فتنه ولى براى اهل علم، کلید شناخت. قلب مخبت یکی از ویژگیهای اصلی قلب سالم، تواضع نسبت به خداست.
6 . قلب مُطمَئن 💜
و آن قلبی است که با یاد خدا و نامش به آرامش می رسد.
الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد ۲۸( (هدایتشدگان) کسانىاند که ایمان آورده و دل هایشان به یاد خدا آرام مىگیرد بدانید که تنها با یاد خدا دل ها آرام مىگیرد.
همان مردمانى که بر کردگار بیارند ایمان و دار القرار
که دلهاى آنها به یاد خدا همى گیرد آرام و یابد صفا
همانا بدانید یاد خداست که آرام دلها و رمز شفاست
یاد خدا تنها به ذکر زبانى نیست، اگر چه یکى از مصادیق روشن یاد خداست، زیرا آنچه مهم است یاد خدا بودن در تمام حالات خصوصاً در وقت گناهست.
برکات یاد خدا
الف) یاد نعمتهاى او، عامل شکر اوست.
ب) یاد قدرت او، سبب توکّل بر اوست.
ج) یاد الطاف او، مایه محبّت اوست.
د) یاد قهر و خشم او، عامل خوف از اوست.
هـ) یاد عظمت و بزرگى او، سبب خشیت در مقابل اوست.
و) یاد علم او به پنهان و آشکار، مایه حیا و پاکدامنى ماست.
ز) یاد عفو و کرم او، مایه امید و توبه است.
ح) یاد عدل او، عامل تقواست.
انسان، بى نهایت طلب است و کمال مطلق مىخواهد، ولى چون هر چیزى غیر از خدا محدودست و وجود عارضى دارد، دل را آرام نمىگرداند .
در مقابل کسانى که با یاد خدا آرامش مىیابند، عدهاى هم به متاع قلیل دنیا راضى مىشوند رضوا بالحیاة الدّنیا و اطمأنوا
1- نشانه انابه واقعى، ایمان و اطمینان به خداست. «من اناب، الذین امنوا...»
2- ایمان بدون اطمینان قلبى، کامل و کارساز نیست. «امنوا و تطمئن قلوبهم»
3- یاد خدا با زبان کفایت نمىکند، اطمینان قلبى هم مىخواهد.
4- تنها یاد خدا، مایهى آرامش دل مىشود. «بذکر اللَّه تطمئن القلوب»
امروزه دارندگان زر و زور و تزویر بسیارند ولى از آرامش لازم خبرى نیست.
یکى از شایعترین بیمارىهاى قرن حاضر، اضطراب و افسردگى است. براى این بیمارى علائمى همچون انزواطلبى و افسردگی، در خود فرو رفتن، خودکمبینى و بیهوده انگارى است.
- شخص مضطرب از شروع در کارها نگران است و احساس ترس و تنهایى مىکند.
- شخص مضطرب نگران آنست که آینده چه خواهد شد. این حالت را مى توان با توکّل بر خدا و پشتکار درمان کرد.
- چون در بعضى کارها ناکام شده است، نگران است که شاید در تمام امور به این سرنوشت مبتلا شود.
- چون بر افراد و قدرتهاى ناپایدار تکیه دارد، با تزلزل آنها دچار اضطراب مىشود.
و خلاصه امورى همچون عدم قدردانى مردم از زحمات آنها، گناه، ترس از مرگ تلقینهاى خانواده به اینکه نمىدانى و نمىتوانى، قضاوتهاى عجولانه، توقّعات نابجا و تصوّرات غلط، علت بسیارى از افسردگىها و اضطرابها مىباشد که با یاد خدا و قدرت و عفو و لطف او مىتوان آنها را به آرامش و شادابى مبدل ساخت.
نماز، ذکر الهى و مایه آرامش است. «وَ اَقِمِ الصّلاةَ لِذِکرى»
به واسطه ذکر و یادى که خدا از شما مىکند، دلهایتان آرام مىگیرد، یعنى اگر بدانیم خداوند ما را یاد مىکند و ما در محضر او هستیم، دل هایمان آرامش مىیابد.
چنانکه حضرت نوح (علیه السلام) به واسطه کلام الهى آرام گرفت
وَ اصنَعِ الفُلکَ بِاَعیُنِنا (و به دستور ما و زیر نظر ما آن کشتی را بساز و در باره کسانی که ستم کردند، با من سخنی به وساطت مگو که آنان غرق شدنی هستند)
و امام حسین (علیه السلام) به هنگام شهادت على اصغرش با عبارت :
هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ؛ این مصیبت بر من آسان است، چرا که در محضر خداست. این آرامش را ابراز فرمود و یا در دعاى عرفه آمده: یا ذاکِرَ الذّاکِرینَ .
اطمینان قلبی و حضرت ابراهیم علیه السلام
«اطمینان قلب» یعنی فکر انسان بر چیزی که باور دارد آرام گیرد و به خود تردید راه ندهد گاهی هدف از اطمینان قلب، اعتماد در کار و یا توقع امید فراوان به آن است. وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (بقره ۲۶۰)
و (بیاد آور) هنگامى که ابراهیم گفت: پروردگارا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده مىکنى؟ فرمود: مگر ایمان نیاوردهاى؟ عرض کرد: چرا، ولى براى آنکه قلبم آرامش یابد. (خداوند) فرمود: چهار پرنده (طاووس، خروس، کبوتر و کلاغ) را برگیر و آنها را نزد خود جمع و قطعه قطعه کن (و درهم بیامیز) سپس بر هر کوهى قسمتى از آنها را قرار ده، آنگاه پرندگان را بخوان، به سرعت بسوى تو بیایند و بدان که خداوند تواناى حکیم است.
تنها از یگانه ابر مرد تاریخ پس از رسول خدا (صلى الله علیه و آله)، یعنى على (علیه السلام) فرمود: اگر پردهها کنار روند، بر یقین من افزوده نمىشود. ولى سایر مردمان همه دوست دارند که شنیدهها و حتّى باورهاى خود را به صورت عینى مشاهده نمایند. چنانکه همه مىدانند قند را از چغندر مىگیرند، ولى دوست دارند چگونگى آن را مشاهده کنند
در تفاسیر: حضرت ابراهیم از کنار دریایى مىگذشت، مردارى را دید که در کنار دریا افتاده و قسمتى از آن در آب و قسمتى دیگر در خشکى و پرندگان و حیوانات از هر سو آن را طعمهى خود قرار دادهاند. با خود گفت: اگر این اتّفاق براى انسان رخ دهد و ذرّاتِ بدن انسان پخش شود، در قیامت آنها چگونه یکجا جمع و زنده مىشوند. لذا از خداوند درخواست کرد که نحوهى زنده شدن مردگان را مشاهده کند. خدا نیز با این نمایش، ابراهیم را به نور یقین و اطمینان رهسپار نمود.
1. زنده کردن مردگان، از شئون ربوبیّت خداست. رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ
2. براى آموزش عمیق، استفاده از نمایش و مشاهدات حسى لازم است. أَرِنِی
7. قلب وَ جِل 💚
و آن قلبی که ترسان و لرزان است چراکه اعمال خود را در مقابل عظمت و بزرگی خدا، نا چیز می بیند. از صفات مومنین خالص: وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ (مومنون60) و کسانى که (اموال خود را در راه خدا) مىدهند آنچه را دادند، در حالى که دلهایشان ترسان است از این که سرانجام به سوى پروردگارشان باز مىگردند.
هرآنچه بود شرط بر بندگى عمل مى نمایند در زندگى
بترسند در دل ز روز لقا ز روزى که آیند نزد خدا
از امام کاظم (علیهالسلام) نقل شده: این آیات درباره امیرالمومنین على (علیهالسلام) و فرزندان او نازل گردیده است (البرهان فی تفسیر القرآن).
وجِلَةٌ : اضطراب و نگرانى یُؤْتُونَ مآ آتَوْا : میدهند و عطاء میکنند آنچه را که عطاء کرده و در توان دارند. مراد دادن زکات و صدقات و ادای حقوق مردم و حق پروردگار است.
در احوالات بزرگان میتوان دید هر مقدار آگاهی و ایمان بالاتر است افتادهتر و خشوع و خشیت آنان نسبت به عظمت خدا نزد مردم، بیشتر است. در عصر حاضر امام خمینی، علامه طباطبایی، آیتالله قاضی شهید محراب، آیتالله دستغیب شهید محراب، رجبعلی خیاط و...
تکامل معنوى انسان در چند مرحله صورت مىپذیرد که در این آیات مطرح شده است:
مرحلهى اوّل- علم و شناختى که مایهى خشیت شود «مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ»
مرحلهى دوم- ایمان عمیق و دائمى به آنچه درک کرده است. «یُؤْمِنُونَ»
مرحلهى سوم- دورى از انواع شرکها، مخفى و آشکار «لا یُشْرِکُونَ»
مرحلهى چهارم- انفاق از آنچه خدا عطا نموده است. «یُؤْتُونَ...»
مرحلهى پنجم- مغرور نشدن و دغدغه داشتن که مبادا کارم ناقص یا عملم مردود یا وظیفهام چیزى دیگرى باشد و در قیامت پاسخگو نباشم. «قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ»
1- به انفاق خود مغرور نشویم. «یُؤْتُونَ... وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ»
2- ترس مؤمن از خداوند به خاطر حضور او در محضر پروردگار در روز قیامت است. «وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ»
آیه دیگر
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ مؤمنان، تنها کسانى هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دل هایشان (از عظمت او) لرزان شود و هرگاه آیات خدا بر آنان تلاوت شود، ایمانشان را مىافزاید و تنها برپروردگارشان توکّل مىکنند. (انفال 2)
کسى هست مؤمن که چون در میان رود نام و ذکر خداى جهان
هراسان بگردد دلش ز آن کمال که دارد همى ایزد ذوالجلال
بر آنها چو خوانند آیات رب فزون گردد ایمانشان در طلب
در انجام هرگونه اعمال و کار توکل نمایند بر کردگار
وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ و تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ با هم منافاتى ندارد، زیرا در یک جا ترس از عظمت خداست. و در جاى دیگر اطمینان داشتن به خدا. چنانکه در آیهاى دیگر مىخوانیم: کسانى که از خداوند خشیت دارند و با خواندن یا شنیدن قرآن پوست بدنشان مىلرزد، پس از مدّتى آرام شده، دل هایشان نرم مىشود.
آرى، یاد قهر و عقاب الهى دل مؤمن را مىلرزاند و با یاد لطف و مهر الهى، دلش آرام مىگیرد، همچون کودکى که از والدین خود، هم مىترسد و هم به آنان دلگرم است. «وجل»، به حالت اضطراب و خوف و ترس انسان گفته مىشود که گاهى به خاطر درک مسئولیّتها و احتمال عدم انجام وظایف است و گاهى به خاطر درک عظمت مقام و هیبت الهى است. لذا در قرآن مىخوانیم: «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»، تنها بندگان عالم و آگاه، از خداوند خشیت دارند.
1. آنکه با شنیدن نداى اذان و آیات الهى بىتفاوت باشد، باید در ایمان خود شک کند.
2. ذکر خدا از سوى هرکس که باشد، در مؤمن اثر مىگذارد. «إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ»
3. ایمان، با عشق و خشیت درونى همراه است. «الْمُؤْمِنُونَ ... وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ »
4. ایمان، مراتب و درجاتى دارد و قابل کاهش وافزایش است. «زادَتْهُمْ إِیماناً»
5. ترسى که ریشه در جهل داشته باشد بد است، ولى ترسى که از معرفت سرچشمه بگیرد پسندیده است. «الْمُؤْمِنُونَ ... »
6. هر آیهى قرآن، حجّت و دلیل و نورى است که مىتواند بر ایمان بیافزاید. إِذا تُلِیَتْ
7. مؤمن، میان بیم و امید است. الْمُؤْمِنُونَ، وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ، یَتَوَکَّلُونَ
8. کسى که تنها خداوند را ربّ خود مىداند، به او توکّل مىکند. «عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» 9. نشانهى ایمان کامل آن است که دل مؤمن با یاد خدا خشیت پیدا کند، «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»، با تلاوت و یادآورى آیات الهى، بر ایمانش افزوده شود، «زادَتْهُمْ إِیماناً» و توکّل بر خدا کرده، «یَتَوَکَّلُونَ» نماز را به پا دارد، «یُقِیمُونَ» و به دیگران نیز کمک مىرساند.
10. رفتار هرکس، برخاسته از انگیزهها، دیدگاهها و اعتقادات اوست
11. اسلام، انفاق بخشى از مال و دارایى را لازم دانسته ، نه تمام آن را مِمَّا رَزَقْناهُمْ...
12. نماز و انفاق شخص مؤمن مقطعى نیست؛ بلکه مستمرّ و دائمى است. فعل مضارع
13. انفاق، باید از مال حلال و روزى الهى باشد. (چون رزق را به خدا نسبت داده است و خداوند رزق حرام نمىدهد)
14. مؤمن، دارایى خود را بخشش الهى مىداند، نه محصول دست رنج خویش و این عقیده، گذشت و انفاق را بر او آسان مىکند. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ».
8 . قلب آزموده ❤
و آن قلبی است مودّب، که برای پذیرش تقوی، آماده ی آزمایش الهی است. إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ (حجرات ۳) همانا کسانى که نزد پیامبر (از روى ادب و احترام) صدایشان را پایین مىآورند، آنان کسانى هستند که خداوند دل هایشان را براى (پذیرش) تقوا آزمایش (و آماده) کرده و آمرزش و پاداش بزرگ مخصوص آنها است.
کسانى که نزد نبى باحترام به نرمى گشایند لب بر کلام
به پرهیزکارى و تقوایشان خدا آزمودست دلهایشان
بر آنان بسى مغفرت کرده است بسى اجر نیکو که آورده است
«غض» به معناى پایین آوردن و کوتاه کردن است. این واژه در قرآن، هم در مورد کوتاه کردن صدا به کار رفته وَ اغضُض مِن صَوتِکَ: صدایت را پایین بیاور) و هم در مورد کوتاه کردن نگاه؛
چنانکه در مورد نگاه به نامحرمان، قرآن مىفرماید: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ به مومنین بگو چشم های خود را بپوشانند (در مقابل نامحرم) اگر ادب در کلام لازم است، در رفتار و کردار، به طریق اولى لازم است. آهسته سخن گفتن، نشانهى ادب، تواضع، وقار و آرامش انسان است.
قرآن در این آیه مىفرماید: خداوند دل هاى افراد را آزمایش مىکند، تا میزان پاکى و تقواى درون آنها را آشکار سازد. زیرا چه بسیار افراد ریاکارانه اظهار ادب و تواضع مىکنند، ولى در درون متکبّرند. پاداشهاى الهى معمولًا با صفات کریم، عَظِیمٌ، کَبِیر و غَیْرُ مَمْنُونٍ (پیوسته) همراه است و این بخاطر آن است که سرچشمه این پاداشها، رحمت و لطف بىنهایت خدا است.
ادب در گفتار این آیه ادب سخن گفتن با رسول خدا را بیان مىکند،
1. سخن باید واقعى و حقیقى باشد. «بِنَبَإٍ یَقِینٍ»
2. گفتار بایستى دل پسند باشد. «الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ»
3. سخن باید رسا و شفّاف باشد. «قَوْلًا بَلِیغاً»
4. بعضى از گفتار باید نرم بیان شود. «قَوْلًا لَیِّناً»
5. سخن باید بزرگوارانه بیان شود. «قَوْلًا کَرِیما»ً
6. سخنى باشد که پذیرش و عمل آن آسان باشد. «قَوْلًا مَیْسُوراً»
7. در گفتار هیچ گونه لغو و باطلى نباشد. «اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» ، «عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»
8. گفتار باید همراه با کردار باشد وگرنه قابل سرزنش است.« لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»
پیام ها
1. هم خلافکار را توبیخ کنیم و هم درستکار را تشویق. (در آیهى قبل کسانى که در محضر پیامبر (صلى الله علیه و آله) بلند صحبت کردند توبیخ شدند، و در این آیه و آیات بعد، افراد مؤدّب تشویق مىشوند.) «إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ ... لَهُمْ مَغْفِرَةٌ »
2. ادبهاى مقطعى و لحظهاى، نشان دهندهى عمق تقوا نیست. «یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ »(فعل مضارع، نشانهى استمرار و تداوم).
3. در قرآن هرجا «مَغْفِرَةٌ» و «أَجْرٌ» آمده، ابتدا سخن از مغفرت است. زیرا تا از گناه پاک نشویم، نمىتوانیم الطاف الهى را دریافت کنیم. «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ»
4. لازمهى ایمان و تقوا، عصمت از گناه نیست، چه بسا افراد مؤمن متّقى که گرفتار لغزش و گناه مىشوند امّا به زودى جبران مىکنند. «لَهُمْ مَغْفِرَة »
شأن نزول آیات ۲ تا ۵ به جهت اهمیت موضوع :
قومى از سفهاى بنىتمیم نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: یا محمد نزد ما بیا تا با تو حرف بزنیم. پیامبر از سوء ادب و طرز رفتار بد آنها مغموم گردید و آیه ۴ نازل شد.
اینان گروهى عظیم را تشکیل داده داخل مسجد شدند و از پشت حجرات مسکونى پیامبر بانگ زدند تا پیامبر نزد آنان بیاید این موضوع بر پیامبر گران آمد و آزرده خاطر گردید لذا با همان حالت بیرون آمد. آنان به پیامبر گفتند: نزد تو آمده ایم تا به تو فخر فروشیم بنابراین به شاعر و خطیب ما اجازه بده تا شعر گویند و سخن برانند.
پیامبر اجازه داد در آن میان عطارد بن حاجب برخاست و خطبه غرّا و فصیحى اداء نمود.
پس از خطبه او رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به ثابت بن قیس بن شماس فرمود: که برخیزد و جواب او را بدهد. ثابت برخاست و خطبه مفصلى که فصیح تر از خطبه عطارد بود، قرائت نمود .
پس از ثابت، زبرقان بن بدر از طائفه تمیم برخاست و چند بیت شعر خواند. پیامبر به حسان فرمود: جواب او را بدهد. حسّان که از فصحا و شعراى بزرگ عرب بود، برخاست چند بیت شعر بسیار فصیح و بلیغ در جواب زبرقان ایراد نمود.
در این میان اقرع بن حابس از طائفه تمیم از جابر خاست و گفت: ایها الناس این مرد را (مقصودش پیامبر بود) که مى بینید خطیب او از خطیب ما بهتر و شاعر او از شاعر ما فصیح تر و صداى گویندگان او از صداى گویندگان ما رساتر و بلندتر بوده است.
بعد از این گفت و شنود به خطیب و شاعر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جوائز نیکو بخشیدند و همگى آن طائفه به دین اسلام گرویده و مسلمان شدند.
9. قلب زینت داده شده
و آن دلی که به وسیله ایمان زینت شده و از هرگونه کفر و فسق دور است.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ أُولَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ﴿حجرات ۷﴾ و بدانید که پیامبر خدا در میان شماست اگر در بسیارى از کارها از [راى و میل] شما پیروى کند قطعا دچار زحمت مى شوید لیکن خدا ایمان را براى شما دوست داشتنى گردانید و آن را در دلهاى شما بیاراست و کفر و پلیدکارى و سرکشى را در نظرتان ناخوشایند ساخت آنان [که چنیناند] ره یافتگانند.
بدانید پیغمبر کبریاست که اکنون چو گوهر میان شماست
اطاعت نماید اگر آن فکور ز افکارتان در جمیع امور
شما خود بیفتید اندر حرج به زحمت درافتید دور از فرج
و لیکن خدا حب ایمان خویش به دلهایتان اندر افکند بیش
بیاراست دلهایتان را نکو چه نیکو بفرمود این کار او
به چشمانتان زشت کرد آن غفور هم عصیان و کفر و فسوق و فجور
که این گونه اشخاص بر راستى خود اهل صوابند بى کاستى
این آیه مىفرماید: اصولًا مردم باید تابع پیغمبر باشند، نه آنکه رهبر الهى تابع هیجانهاى ناپختهى برخاسته از گزارشات افراد فاسق قرار گیرد. در روایات مىخوانیم: اگر اهل ایمان نزد شما محبوب بودند، در راه خیر هستید و اگر به گنهکاران علاقمند بودید، در شما خیرى نیست.
بر اساس روایات، یکى از مصادیق ایمان در جملهى «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ» ، محبّت علىابن ابىطالب (علیهما السلام) و مراد از کفر و فسوق و عصیان، دشمنى با اهلبیت پیامبر (علیهم السلام) است. کسانى که علاقه به معنویات و تنفّر از گناه را نعمت نمىدانند، نعمتهاى الهى را کفران کرده، عملشان کم و تلاشهاى آنان نابود است.
رسیدن به رشد و کمال، هدیهى الهى به انبیاست؛ «آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ» و وظیفهى آنها رشد دادن دیگران مىباشد؛ «یا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ» آنان نیز خود به دنبال رشد بودهاند، چنانکه حضرت موسى در بیابانها به دنبال حضرت خضر مىرود تا از طریق علم او به رشد برسد؛ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً
ایمان زمینهى رشد، «وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ» و کتب آسمانى وسیلهى رشد هستند، یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ. در این آیه نیز مؤمنان واقعى اهل رشد معرّفى شدهاند. أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ
به هر حال مراد از رشد در قرآن، رشد معنوى است، و این کوته فکرى است که انسان رشد را تنها در کامیابىهاى دنیوى بداند.
در مدیریّت و سیاستگذارى جامعه، اگر تصمیمگیرنده معصوم یا عادل نباشد، از استبدادى سر در مىآورد که در آن رشدى نیست، «وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ» ولى اگر تصمیمگیرنده معصوم یا عادل باشد، زمینهى رشد فراهم است. أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ
1. اگر مىخواهیم پشیمان نشویم باید به تعالیم انبیا مراجعه کنیم. (در آیهى قبل، سخن از ندامت و پشیمانى بود و این آیه مىفرماید: به پیامبر مراجعه کنید تا از کارهاى ندامتآور بیمه شوید.) «نادِمِینَ- وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ »
2. حضور پیامبر و رهبران الهى، امتیاز خاصّى براى جامعه است. فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ
3. رهبر باید در دسترس مردم باشد. «أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّه
4. توقّع مشورت کردن پیغمبر با مردم مانعى ندارد، امّا اطاعت پیامبر از مردم انتظارى نابجاست. «َوْ یُطِیعُکُمْ ... لَعَنِتُّمْ ...»
5. مشکلات جوامع به خاطر دورى از مکتب انبیا و عمل به سلیقهها و هوس هاى شخصى است. «لَوْ یُطِیعُکُمْ ... لَعَنِتُّمْ ... »
6. رهبر جامعه اسلامى باید استقلال رأى داشته باشد. «لَوْ یُطِیعُکُمْ ... لَعَنِتُّمْ ... »دشمن نیز همین نوع مشکلات را که برخاسته از سستى رأى رهبر است مىخواهد، چنانکه در جاى دیگر مىخوانیم: «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ ... »
7. در مواردى که حکمى از طرف خدا و رسول نیست، مشورت با مردم و پیروى از آنها مانعى ندارد. «فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ »
8. گرایش به مذهب، امرى فطرى است که خداوند در انسان به ودیعه گذاشته است.
9. ایمان، امرى قلبى است که با جبر و تحمیل سازگار نیست. حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ
10. ایمان، زینت دل هاست. وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ همان گونه که کوهها، دریاها، معادن، گلها، آبشارها و همهى آنچه روى زمین است، زینت زمین است.
إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَها (آرى، زینت انسان، کمالات معنوى است و جلوههاى مادّى، زینت زمین هستند.)
11. تولّى و تبرّى باید در کنار هم باشد، اگر اهل ایمان را دوست داریم باید از اهل کفر، فسق و عصیان نیز بیزار باشیم. «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ ... کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ ...»
12. انکار قلبى و انگیزهى فاسد، مقدّمهى طغیان است. فرمود: «الْکُفْرَ»
13. آفات ایمان؛ کفر، فسوق و عصیان است حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ ... کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ
14. تنفّر از بدىها، امرى فطرى است، کَرَّهَ... و این تنفّر، مایهى رشد انسان است.
15. کسانى که از کفر، فسق و عصیان تنفّر ندارند، رشد ندارند.
16. از نعمتهاى بزرگ الهى، علاقه به ایمان و بیزارى از کفر، فسق و عصیان است. 17. فضل خداوند، بر اساس علم و حکمت اوست، نه بدون ملاک و گزافه.
10. قلب ایمن شده ❤
و آن قلبی است تثبیت، و سبب رضایت خدا بوده و در گروه حزب الله به حساب آمده. لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (مجادله۲۲ )
هیچ قومى را نمىیابى که به خدا و قیامت مؤمن باشند و (در همان حال) با کسى که در برابر خدا و رسولش موضع گرفته است، مهرورزى کنند، حتّى اگر پدران یا پسران یا برادران یا خویشانشان باشند. آنها کسانى هستند که خداوند، ایمان را در دل هایشان ثابت فرموده و با روحى از جانب خویش آنان را تأیید نموده است و آنان را در باغ هایى که نهرها از پاى (درختان) آنها جارى است، وارد مىکند در حالى که در آنجا جاودانه هستند، خداوند از آنان راضى است و آنان نیز از او راضى هستند. آنان حزب خدا هستند، آگاه باشید که تنها حزب خدا پیروز و رستگارند.
نیابى تو یک قوم با اعتقاد بیاورده ایمان به ربّ و معاد
که با دشمنان رسول و خدا درآیند از راه صلح و صفا
اگرچه که آن خصم باشد پدر برادر بود طائفه یا پسر
به دلهاى این مردمان کردگار نوشته است ایمان بس پایدار
به روح الهى خداى بشر بر آنها گشودست باب ظفر
پس آن مردم پاک و نیکوسرشت خداشان درآرد به باغ بهشت
که جاریست از زیر اشجار آن بسى جویهاى زلال و روان
بمانند جاوید در آن مقام به شوق و به رغبت به میل و به کام
از آنهاست خشنود یکتا خدا رضایند آنان هم از کبریا
که حزب خدایند خود این گروه چنین غرقه در اقتدار و شکوه
بدانید خود حزب پروردگار همیشه بود مفلح و رستگار
مقام رضا، بالاتر از مقام تسلیم است، یعنى بنده نه فقط تسلیم مقدّرات الهى و امر و نهى اوست، بلکه در دل نیز به آن راضى است و از سر رضایت آن را مىپذیرد. ایمان با کفر سازگار نیست. به نوح دربارهى فرزندش گفته مىشود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» هنگامى که براى ابراهیم ثابت شد عموى او منحرف است، از او برائت جست.
«فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» حتّى پیامبر (صلى الله علیه و آله) از استغفار براى مشرکان منع مىشود. «ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ»
شیخ طوسی: این آیه درباره حاطب بن ابى بلتعه نازل شد. موقعى که به اهل مکه نوشته و خبر داده بود که رسول خدا نابهنگام براى فتح مکه خواهد آمد. در صورتى که پیامبر این موضوع را مخفى کرده بود. وقتى که حاطب براى این کار مورد بازخواست قرار گرفت. گفت: چون اهل و خویشاوندان من در مکه بودند، بهتر دانستم که فتح مکه را به آنان خبر بدهم سپس این آیه نازل گردید.
تولّى و تبرّى در سوره مجادله بارها سخن از تولّى و تبرّى مطرح شده است که بیانگر اهمیّت دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خداست: «تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ، لا تَجِدُ ... یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ»
امام رضا (علیه السلام) فرمود: « کَمَالُ اَلدِّینِ وَلاَیَتُنَا وَ اَلْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا » کمال دین، در پذیرش ولایت ما و دورى از دشمنان ماست.
به امام صادق (علیه السلام) گفتند: فلانى به شما محبت مىورزد ولى نسبت به برائت از دشمنان شما ضعیف عمل مىکند. حضرت فرمودند: دروغ مىگوید کسى که ادّعاى محبت ما را دارد و از دشمن ما دورى نجسته است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اوحى الله الى نبى من انبیائه قل للمؤمنین ...... متعال» به پیامبرى از پیامبرانش وحى فرمود که به مؤمنان بگو: مانند دشمنان من لباس نپوشند و مانند دشمنان من غذا نخورند و در چگونگى زندگى و رفتار، مانند دشمنان من نباشند، چرا که در این صورت دشمنان من محسوب مىشوند. هم چنانکه آنان دشمنان من هستند.
در حدیث آمده است : هَلِ الدّینُ إلا الحُبّ و البُغض آیا دین، جز حبّ و بغض است؟
انواع تأییدهاى الهى در قرآن :
تأیید با فرشته خود جبرئیل. «أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ»
تأیید ویژه الهى. «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»
تأیید با یارى مؤمنان. «أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ»
تأیید با لشکریان ناپیداى الهى. «أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها»
قرآن در چند مورد عبارت «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» را به کار برده است:
1. در مورد راستگویان راستکردار: یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ ... رَضِیَ اللَّهُ ...
2. در مورد پیشگامان و پیشتازان: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ ... رَضِیَ اللَّهُ ...
3. در مورد مؤمنان واقعى: کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ ... رَضِیَ اللَّهُ ....
موضعگیرى در برابر خدا و رسول آن قدر زشت و ناپسند است که چهار بار در قرآن مطرح شده و هر بار با تهدید و غضب الهى همراه بوده است. از جمله در همین سوره آیات 5، 20 و 22 که به صورتهاى مختلفى تهدید در پى داشته است مانند: سرنگون شدن. «کُبِتُوا»
خوار شدن. «فِی الْأَذَلِّینَ» مورد بى مهرى قرار گرفتن. و دخول در آتش و جاودانگى در جهنّم. «مَنْ یُحادِدِ اللَّهَ ... لَهُ نارَ ... خالِداً»
1. یک دل، دو دوستى بر نمىدارد. دوستى خداوند با دوستى دشمنان دین خدا قابل جمع نیست. « لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ ... یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ » در آیهاى دیگر داریم: «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ »خداوند در سینه انسان دو دل قرار نداده است.
2. عیبها را از ریشه برطرف کنید. مودت دشمنان خدا انسان را به گرایشهاى فکرى، عملى و اخلاقى به سوى آنان وادار مىکند، لذا باید ریشهى آن را خشکاند.... «یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ»
3. در اسلام، روابط و علاقهها باید در شعاع رضاى خداوند باشد. «لا تَجِدُ قَوْماً »
4. روابط خانوادگى و خویشاوندى نیز خط قرمز و مرز دارند. «وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ 5. خداوند به خاطر قطع رابطه با چهار گروه از خویشان اگر معاند باشند، (پدر، پسر، برادر و فامیل)، چهار نمونه از لطف خود را بیان کرده است: ایمان، امداد، بهشت و رضوان. «الْإِیمانَ، أَیَّدَهُمْ، جَنَّاتٍ، رَضِیَ اللَّهُ »
6. ارزش ایمان به ثبات آن است وگرنه ایمانهاى مقطعى، موسمى و عاریهاى بسیار است. «کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ »
7. اول ایمان پایدار، بعد امداد و دریافت. «کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ ... أَیَّدَهُمْ ... »
8. دین تنها یک رابطه قلبى و فردى میان انسان و خدا نیست، بلکه تعیین کننده روابط اجتماعى است. «لَوْ کانُوا آباءَهُمْ»
9. پاداشها منحصر به آخرت نیست، بلکه تثبیت ایمان و امداد الهى، از پاداشهاى الهى در همین دنیاست.... «أَیَّدَهُمْ »
10. حزب اللّه، با دشمن خدا دوست نمىشود. یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ ... أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ
11. حزب اللّه، نژاد و زبان و منطقه خاص ندارد، بلکه هر مؤمن مقاوم و استوار، جزو حزب اللّه است.
12. پیروزى و غلبهاى ارزش دارد که همراه با رستگارى و رسیدن به هدف باشد. در جاى دیگر مىفرماید: «ألا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» و در اینجا مىفرماید: الْمُفْلِحُونَ
13. تداوم نعمت، خود یکى از نعمتهاى بهشتى است. خالِدِینَ فِیها
14. این که ما از خدا راضى باشیم یک طرف قضیه است، مهم رضایت خدا از ماست.
15. در قیامت نعمتها دو گونه است: مادّى جَنَّاتٍ ... و معنوى. رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ ... چنانکه در جاى دیگر مىفرماید: «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ»
و آن قلبی است که به شعائر و احکام خدا احترام گذاشته، و سرشار از تقوی الهی است. ذلِکَ و َمَن یُعَظِّم شَعَائِر اللهِ فَإِنَّهَا مِن تَقوَى القُلُوب (حج/۳۲) این است (دستورهای خدا دربارهى حج) و هرکس شعائر خدا راگرامى بدارد، پس این از تقواى دلهاست.
چنین است و باید نهاد احترام براى شعائر کمال و تمام
قلوبى که باشند پرهیزگار بمانند بر این روش پایدار
قرآن کریم در آیات دیگر، با صراحت 2 مورد از مراسم و برنامههاى حج را جزء شعائر الهى شمرده: یکى صفا و مروه و دیگر شتران قربانى، ولى شعائر الهى در این دو خلاصه نمىشود و تمام عبادتهاى دسته جمعى از شعائر خداست، مانند نمازجمعه، جماعت،مراسم حج
«تقوا» ، از حالتهاى روحىست که از آثار و نشانهها به وجود آن پىبرده مىشود، زیرا در کارهاى ظاهرى، بین گناه و ثواب فرق چندانى نیست. مثلاً نماز خالصانه با نماز ریاکارانه در ظاهر یکى ست و آنچه یکى را ارزشمند و دیگرى را ضدارزش مىکند، همان روح و باطن کارست که مربوط به قلبهاست. «تَقوَى القُلوب»
1- تقواى درونى باید آثار بیرونى هم داشته باشد، هرکس به شعائر بىاعتنا باشد، درحقیقت تقواى قلبى او کم است.
2- بزرگداشتها باید براساس تقوا باشد، نه رقابت. از امام صادق (روایت شده که دربارهی این سخن خداوند عزّوجلّ [که میفرماید: َکُمْ فِیها مَنافِعُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ...) منظور حیوانی است که برای قربانیکردن (در حج) مشخص شده که حجگزار باید آن را گرامی بدارد؛ و اگر مجبور به سوارشدن بر آن شد میتواند چنین کند بهشرط اینکه بر آن سخت نگیرد؛ و اگر شیری دارد بهقدری میتواند آن را بدوشد که باعث آزردگی و رنجوریاش نشود.
تقوای قلب چیست :
امام علی (علیه السلام) در تعریف تقوی : التقوی اجتناب تقوی اجتناب ( از معصیت خدا ) است.
امام صادق (علیه السلام) تقوی اینست که خداوند در جایی که تو را فرمان داده است غایب نبیند و در آن جا که تو را نهی کرده است، حاضر نیابد. پس در یک جمله میتوان گفت تقوی یعنی ترک گناهان و عمل به واجبات. البته این تعریف یکی از مراتب تقوی است .
متقین محبوب خدا هستند : چه عزتی بالاتر از محبوب خدا شدن؛ بلی من اوفی بعهده و اتقی فان الله یحب المتقین تقوی دارای مراتب و مراحلی است که بهترین آن تقوای دل ( قلب ) است ؛ چون گاهی تن انسان در برابر اوامر و نواهی حق تعالی خاضع است , یعنی انسان با تقوی چشمش , گوشش و ...... در برابر فرامین الهی خاضع بوده و گناه نمی کند. ولی عده ای نه تنها اعضاء تنشان گناه نمی کند بلکه دلشان نیز در برابر پروردگار خاضع است؛ علامه جوادی آملی حفظه الله تعالی در این خصوص می فرمایند : پرهیزکاران از نظر تعظیم شعائر ( تکریم اوامر و نواهی الهی ) سه گروهند:
گروه اول: کسانی هستند که در مقام عمل, متقی هستند. اینان از جهنم نجات پیدا کرده به بهشت میرسند؛ اما تقوی دل چیز دیگری است. گاهی انسان برای نجات جان خود از عذاب دست به آلودگی دراز نمی کند. گرچه اوامر الهی را انجام داده, و از نواهی پرهیز کرده اما در حقیقت او خود را بزرگ می دارد؛ نه دستورهای الهی را. او تقوای بدنی دارد نه تقوای دل و در مرحله عمل با تقوی و طهارت است.
گروه دوم: که از گروه اول بالاترند , زیرا دستورات الهی را گرامی می دارند نه از آن جهت که ضامن نجات از دوزخ و مایه وصول به بهشت است. کسی که برای نجات از جهنم تلاش و کوشش میکند (عبد النجاه من النار) و آن کس که برای رسیدن به بهشت کوشش می کند (عبد الفوز بالجنه) است نه عبد الله! او پس از نجات از جهنم و ورود به بهشت , مانند مزدوری است که اجرتش را بعد از کار, از کارفرما میگیرد، دیگر رابطه ای با کارفرما ندارد.
گروه سوم: که از گروه اول و دوم بالاترند, کسانی که اوامر و نواهی الهی را تکریم می کنند, نه برای رهیدن از جهنم و رسیدن به بهشت و نه برای اینکه امر و نهی خداست، بلکه از این جهت که خدا محبوب بالاصاله و عظیم و اعلای بالذات است، آنچه از ناحیه او و به او منسوب باشد نیز از عظمت و حرمت برخوردار ست.
12. قلب حَیّ و بیدار ❤
و آن قلب زنده و بیداری است که از شنیدن داستانهای امتهای گذشته که با گناه و طغیان هلاک شدند پند و اندرز میگیرد. إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ (سوره ق 37) همانا در این (تحوّلات تاریخى و هلاک سرکشان) پندى هست براى کسى که دلى (بیدار) دارد و یا با حضور قلب، (به سخنانِ حقّ) گوش فرا دهد؟
در این قصه هاى هلاک و گزند نهفته است بسیار اندرز و پند
کسى را که قلبیست یا نیک گوش توجه کند بر حقایق به هوش
مراد آیه آن است که برخى اقوام گذشته، با نفوذ در اقوام دیگر و شکافتن راه و پیشروى، دست به کشورگشایى مىزدند.
امام کاظم(علیه السلام) : منظور از قلب ، عقل است. مرکز ادراک انسان است. در سوره ملک مىخوانیم: لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ اگر ما حق را مىشنیدیم یا خود تعقّل مىکردیم امروز از دوزخیان نبودیم. در این آیه تعقّل در کنار شنیدن و در آیه مورد بحث، قلب در کنار شنیدن مطرح شده است، پس مراد از قلب همان عقل است. «القاى سمع» کنایه از گوش دادن و شنیدن به قصد فراگیرى است و به عبارت دیگر، مراد گوش جان است، نه گوش سر.
«شَهِیدٌ» به معناى شاهد و حاضر است. یعنى کسىکه در مجلس حاضر است و با دقّت به سخنان گوش مىدهد، نه آنکه به اصطلاح گوشش اینجاست و خودش جاى دیگر.
1- کسانى از تاریخ پند مىگیرند که یا از درون مستعد باشند، «لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ» یا از بیرون حق را بشنوند و بپذیرند. «أَلْقَى السَّمْعَ»
2- از حوادث تاریخى به سادگى نگذریم، آنها را تحلیل کنیم و درس بگیریم.
کسانى که از حوادث عبرت نمىگیرند، قلبشان مرده است. «لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ»
3- شنیدن و گوشدادنى اثر دارد که با توجّه و حضور قلب باشد. «وَ هُوَ شَهِیدٌ»
امام کاظم (علیه السلام) : « إِنَّ فِی ذَلکَ لذِکْرَی لمَن کَانَ لهُ قَلبٌ» ، یعنی عقل. یعنی میشنوند. و دلشان به غیر از آن چیزی که میشنوند مشغول نمیگردد. و خودش شاهد آن چیزی هست که شنیده است و آن را بدون آنکه از آن غفلت داشته باشد یا فراموشش کند، درک میکند.
« إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ» یعنی در نماز علی (علیه السلام) موعظه برای هرکسی است که عقل داشته باشد، «أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ» یعنی با دو گوش خود به آنچه با زبان تلاوت میکند گوش بدهد؛ «وَ هُوَ شَهِیدٌ» یعنی قلب او برای خدا حضور داشته باشد».
پیامبر (صلی الله علیه و آله) ای بندگان خدا! تفاوت بین دو دستهی گنهکاران و نیکوکاران را با حضور قلب توجّه کنید پس سلامتی خویش را پیش از آنکه دل از جایش کنده شود غنیمت بشمارید؛ چرا که خوشگذرانیها نابود میشود و ننگش بهجا میماند.
آن دلی که به علت تکیه بر خدا آرامش گرفته و باعث افزایش ایمانش می باشد.
هُوَ الَّذی أَنزَلَ السَّکینَةَ فِی قُلُوبِ المُؤمِنِینَ لِیَزدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِم وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً (فتح/4) اوست که آرامش را به دلهاى مؤمنان نازل کرد، تا بر ایمانشان بیفزایند و لشکریان آسمانها و زمین براى خداست و خداوند، داناى حکیم است.
به دلهاى افراد مؤمن، خدا وقار و سکینت نماید عطا
که ایمان آنها بگردد فزون بگردند آگاه تر از کنون
سپاه همه ارض و هفت آسمان بود لشکر کردگار جهان
که داناست بر آفرینش خدا حکیم است در کار خود کبریا
«السَّکِینَةَ» : آرامش. قوت قلب. طمأنینه؛ مراد اطمینان خاطری است که هرگونه شک و تردید و وحشت را از انسان زائل میکند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم میدارد. به معناى سکون و آرامش و خدا این حالت را به هرکس عنایت کند، نتایج بسیارى را براى او در پى دارد، از جمله:
- از ملامتها نمىهراسد، - توکّل دارد، - اگر چیزى را از دست بدهد غمناک نمىشود و اگر چیزى را به دست آورد طغیان و نافرمانى نمىکند. - استقبال یا بىاعتنایى مردم، شهرت یا گمنامى و فقر و غنا در او اثرى ندارد.
همانگونه که القاى ترس بر دل کفّار یکى از امدادهاى الهى است، «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ» آرامش نیز نعمتى الهى است که بر قلوب مؤمنان وارد مىکند.
1- آرامش روحى تنها در سایه الطاف الهى است و هیچ فرد یا چیز دیگرى نمىتواند به انسان آرامش دهد. «أَنْزَلَ السَّکِینَةَ».
2- دریافت الطاف الهى، لیاقت مىخواهد. «أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ...».
3- ظرف آرامش، دل مؤمن و وسیله آرامش یاد خداست. چنانکه در جاى دیگر مىخوانیم: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
4- ایمان، درجاتى دارد و قابل کم یا زیاد شدن است. «لِیَزْدادُوا إِیماناً»
5- یک مرحله از ایمان، مقدّمه رسیدن به آرامش و مرحله دیگر ایمان آرامشاست. لِیَزْدادُوا إِیماناً ابتدا، ایمانى لازم است تا خداوند آرامش را بر دل نازل کند أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ و نتیجه آرامش، بالارفتن ظرفیّت و زیاد ایمان است
6- توجّه به جنود الهى در زمین و آسمان، وسیله آرامش است. لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ
7- همه هستى، لشکریان خداوند هستند. «لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض »
8- الطاف الهى و یارى رسانى خدا، عالمانه و حکیمانه است. وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً
آرامش در سایه نماز و زکوه
خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (توبه ۱۰۳) از اموالشان صدقه (زکات) بگیر تا بدین وسیله آنان را (از بخل و دنیاپرستى) پاکسازى و رشدشان دهى و بر آنان درود فرست (و دعا کن). زیرا دعاى تو، مایهى آرامش آنان است و خداوند شنوا و داناست. از امام باقر (علیه السلام) درباره: (أَنزَل السَّکِینَةَ فِی قُلوبِ المُؤْمِنِینَ) سؤال شد. امام فرمود: «منظور از آن ایمان است. (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۴۲۲ الکافی، ج۲، ص۱۵).
امام الرّضا (علیه السلام) : (السَّکِینَهْ رِیحٌ مِنَ الْجَنَّهْ تَخْرُجُ طَیِّبَهْ لَهَا صُورَهْ کَصُورَهْ وَجْهِ الْإِنْسَانِ فَتَکُونُ مَعَ الْأَنْبِیَاء (علیهم السلام)... رِیحٌ مِنَ الجَنَّهْ...... )نسیمی بهشتی که چهرهای همانند چهرهی انسان دارد بویش خوشبوتر از مشک است و این آن چیزی بود که در حنین بر آن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و مشرکان شکست خورده و پراکنده شدند.
سخنان رهبری آرامش در قلب در قرآن کریم، خدای متعال به عنوان یک نعمت بزرگ، نزول سکینه الهی را بر جامعهی اسلامی ذکر می کند. سکینه یعنی آرامش، یعنی اطمینان، یعنی آن طمأنینهای که وجود دارد. یک وقت در میان یک ملتی تلاطم هست، آرامش وجود ندارد؛ همه نسبت به هم بدبین، همه نسبت به یکدیگر ستیزهگر؛ دستگاههای حاکم در مقابل مردم، مردم در مقابل دستگاههای حاکم؛ یک چنین کشوری که دارای امنیت نباشد، نمی تواند نه در علم، نه در اقتصاد، نه در صنعت، نه در عزت ملی، خودش را به پیش و به جلو بکشد؛ اما وقتی استقرار و امنیت و آرامش در یک کشور بود، ملت فرصت پیدا می کند که آمادگیهای خود را، استعدادهای خود را بروز دهد؛ هم چنان که شما میبینید علیرغم تهدیدهای دشمنان، تحریم های دشمنان، خباثت های دشمنان، ملت ایران و جوانان عزیز ما توانستهاند در میدان های گوناگون، خود را نشان دهند؛ عظمت خود را، استعداد خود را، آمادگی خود را در زمینههای مختلف به رخ دنیا بکشند؛ این به برکت ثبات است. دشمنان ما بارها کوشش کردند که با شیوههای گوناگون، این ثبات سیاسی را به هم بزنند .
دنباله مطلب
http://m5736z.blog.ir/post/Qalb.Q2
http://m5736z.blog.ir/post/Qalb.Q
http://m5736z.blog.ir/post/Qalb3
به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی
از سال 1354 و بارگزاری آن در سال 1380 در سایت
تاریخی فرهنگی قرآنی
و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده
و به حول قوه الهی در مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.
نام : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336
کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر و 25 سال مدیریت مدرسه