تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

                           

در این کتاب می خوانیم :

امامت در خردسالى تأثیرى در برخوردارى از این منصب خدایى ندارد

 نفوذ نیروهای شیعی (شاگردان امام) در ساختار حکومتی بنی عباس

حدیث ‏سازان رسوا مى‏شوند!       مناظرات علمی با دانشمندان حکومتی        نگرانی خلفای بنی عباس از نفوذ امامان علیه السلام

اوضاع سیاسی تلاش‌های سیاسی امامان معصوم

پیدایش و گسترش نهضت علویان       مبارزات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی

فعالیت های فرهنگی و دینی حضرت در یک پادگان نظامی

ولایت فقیه در زمان امام هادی علیه السلام تثبیت شد  تحکیم شالوده‏ هاى مرجعیت دینى

تأکید بر شناخت غیبت و گرفتن بیعت براى امام منتظر ارواحنا فداه

 

امام جواد الائمّه علیه السلام       

امام هادی النقی علیه السلام         

امام حسن عسکری علیه السلام   

 

امام جواد الائمّه علیه السلام امام رضا علیه السلام 47 سال از سن شریفشان مى ‏گذشت، در حالی که هنوز از فرزندى خبری نبود. از طرفى امام مورد طعنه دشمنان و بعضاً دوستان و زخم زبان ‏آنها قرار داشت که گاه به وسیله نامه نیز آن حضرت را مورد اذیت و آزار قرار مى‏ دادند. امام رضا علیه السلام در انتظار پسر و شیعیان واقعی در تب و تاب ‏رویت جمال امام بعدی یعنی جواد الائمه علیه السلام بودند.

یکی از سران واقفیه‏ (فرقه ای که تا امام موسی کاظم علیه السلام توقف کردند) در نامه‏ اى ‏به امام رضا علیه السلام مى ‏نویسد: چگونه ممکن است امام باشى در صورتى‏ که فرزندى ندارى و امام علیه السلام پاسخ او را چنین نگاشت که از کجا مى‏ دانى که من فرزندى نخواهم داشت.

چند روزى طول نخواهد کشید که‏ خداوند به من پسرى عنایت‏ خواهد کرد که حق را از باطل جدا مى ‏کند. بالاخره انتظار به سر رسید و قدمش مبارک شد و وجودش پرخیر و رحمت. آینه‌دار خدایش بود و چون پروردگارش، اهل جود و سخاوت؛ از این روی، جواد لقب دادند. آری طبق پیش بینى امام علیه السلام در رمضان سال ۱۹۵ هجرى،‏ ستاره امام جواد علیه السلام متجلى شد و مادرش سبیکه‏ را که از خاندان ماریه قبطیه‏ همسر پیامبرصلی الله علیه و آله بود و به فرموده امام رضا علیه السلام آفرینشى پاکیزه و منزه داشت. ولادت امام جواد علیه السلام تمامى شایعات مربوط به امام رضا علیه السلام را پایان بخشید و دلهره و اضطراب را از میان شیعیان حقیقی زدود.

بدین ‏جهت، که امام در حق فرزندش فرمود: این مولودى است که براى ‏شیعیان ما در این زمان‏ با برکت‏ تر از او زاده نشده است. مولودى که حدود 16 سال رهبرى و امامت ‏شیعیان را عهده دار شد و در این راستا آثارى شگفت از خویش به یادگار گذارد و مکتب‏ علمى، اجتماعى شیعه را جلوه خاص بخشید.

امام رضا علیه السلام فرمودند خداوند او را در کودکی سرور و رهبر قرار میدهد همچنانکه عیسی را رهبر بنی اسرائیل قرار داد. امام 3 ساله بودند به خراسان عزیمت و به دیدار پدر رسیدند بعد از یکسال به مدینه و سپس بعد از شهادت پدر به دعوت مامون به بغداد رفتند 8 ساله به امامت رسیدند و تا 10 سالگی امامت خود را مخفی نگهداشتند.

کمی سن امام؛ باعث شبهه و بحث های فراوانی شد و گفتار پدرش را با مثال رهبری حضرت عیسی فراموش کردند و خود امام جواد علیه السلام در پاسخ سوالات مردم، اشاره به نبوت داود و سلیمان و اسلام علی در 9 سالگی داشتند با این حال تعداد بسیاری از شیعیان امامت ایشان را بعد از رفع شبهه به تدریج پذیرفتند.

مخالفان سؤالات دشوار و پیچیده‏اى را مطرح مى‏کردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکست بدهند! ولى در همه این بحث‌ها و مناظرات علمى، حضرت جواد علیه السلام (در پرتو علم امامت) حتی با سن کم با پاسخ‌هاى قاطع و روشنگر، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایى خود از بین مى‏برد و امامت خود و نیز اصل امامت را تثبیت مى‏نمود. به همین دلیل بعد از او در دوران امامت حضرت هادی علیه السلام (که او نیز در سنین کودکى به امامت رسید) این موضوع مشکلى ایجاد نکرد، زیرا دیگر براى همه روشن شده بود که خردسالى تأثیرى در برخوردارى از این منصب خدایى ندارد.

پاسخ گویی سریع در کودکی در کتاب کشف الغمّة : مأمون یک سال بعد از شهادت حضرت رضا علیه السلام به بغداد آمد، روزی به قصد شکار از شهر خارج شد و در مسیر راه از کوچه ای عبورش افتاد که بچه ها در آنجا بازی می کردند و حضرت جواد علیه السلام  با آنها ایستاده بود. و در آن هنگام 11 سال بیشتر از عمر شریفش نگذشته بود. بچّه ها با مشاهده ی مأمون همگی پراکنده شده و فرار کردند، ولی جواد علیه السلام  از جای خود حرکت نکرد. مأمون نزدیک آمد و نگاهی به او کرد گفت: ای پسر چرا به همراه بچّه ها فرار نکردی؟ امام علیه السلام  فوراً جواب داد: راه تنگ نبود تا با رفتن خود آن را وسیع گردانم، و گناهی مرتکب نشده ام تا از عقوبت آن بترسم، و گمانم به تو نیکو است که کسی را بدون گناه ضرر نمی رسانی.

مأمون از آن سخنان شیوا و محکم او بسیار تعجّب کرد و پرسید: اسم تو چیست؟ فرمود: نام من محمّد است. عرض کرد که فرزند چه کسی هستی؟ فرمود: علی بن موسی الرضا.  مأمون چون از آبادی دور شد بازِ شکاری را به دنبال درّاجی (پرنده ای است شبیه کبک) فرستاد، باز از دیدگان او برای مدتی ناپدید گشت، و وقتی برگشت در منقارش ماهی کوچکی بود که هنوز آثار حیات در وجودش مشاهده می شد، خلیفه از دیدن آن بسیار تعجب کرد، سپس آن را در دستش گرفت و از همان راهی که آمده بود برگشت. چون به آن محل که حضرت جواد علیه السلام  را ملاقات کرده بود رسید بچّه ها را دید که مثل سابق آنجا را ترک گفته و فرار نمودند ولی این بار هم آن حضرت از جای خود حرکت نکرد و همانجا ایستاد، خلیفه نزدیک آمد و سؤال کرد: در دست من چیست؟

فرمود: خداوند تبارک و تعالی به مشیت خود در دریای قدرتش ماهی های کوچکی را می آفریند، و باز شکاری پادشاهان آن را صید می کنند و پادشاهان آن را در میان دست پنهان می کنند تا فرزندان اهل بیت نبوّت را با این وسیله امتحان کنند. چون مأمون این کلمات را از آن حضرت شنید تعجب کرد، و ضمن نگاه عمیقی گفت: براستی که فرزند امام هستی، و احسان خود را به آن حضرت دو چندان کرد.

 امام جواد علیه السلام با آنکه کودکی خردسال بود به مقام امامت می رسد و خلافت الهی را افزون بر انسان ها، بر ما سوی الله به عهده می گیرد؛ چرا که ایشان همانند حضرت عیسی مسیح علیه السلام که در کودکی و گهواره از نزول انجیل بر خود از سوی خداوند می گوید و می فرماید که اکنون انجیل به من داده شده نه اینکه در آینده در بزرگی بر من نازل می شود. إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیّاً (مریم30)

حقایق هستی و همه آموزه های وحیانی از قرآن و کتب آسمانی دیگر بر او نازل شده بود و او نه تنها بر علوم الهی و بلکه بر غیب الهی آگاهی داشت؛ زیرا مرضی خداوندی بود. عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‌ غَیْبِهِ أَحَداً . إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ او عالم به غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمى‌کند، مگر کسى همانند پیامبر که از او راضى باشد، (جن26) این علوم غریب و غیبی که ایشان می داند به سبب همان مقام خلافت الهی ایشان است و به اذن الهی دانای غیب است طبق آیات قرآن .

دست یافتن بر امامت، پیش از سن بلوغ، گرچه تا آن زمان به طور رسمی سابقه نداشت. هیچ یک از امامان در این سن بر مسند امامت ننشسته بود، ولی در بین انبیا و پیامبران سابقه‌دار است و حضرت عیسی و یحیی در کودکی به مقام نبوت رسیدند.

 درباره حضرت یحیی می‌فرماید: یَا یَحیی خُذِ الکِتابَ بِقُوَّهٍ و آتَیناهُ الحُکمَ صَبِیاً (چون زکریا ذکر تسبیح و نماز کرد ما به او یحیی را عطا کردیم و چون 3 ساله شد به وی خطاب کردیم که) ای یحیی، تو کتاب آسمانی ما را به قوت (نبوت) فراگیر، و به او در همان سن کودکی مقام نبوت بخشیدیم. (مریم12)

این مساله که علوم امامان و قوت فهم و کثرت معارف آنان به واسطه آموزش و گذشت زمان و رشد جسمانی نیست، همواره مقبول خواص و عوام بوده است.
از دوران کودکی هر یک از ایشان، حکایات و داستان‌های شگفت‌انگیز بسیاری که حاکی از نبوغ فوق‌العاده و فعلیت کمالات و فضایل آنهاست،

نقل شده است؛ حتی معاویه و یزید و عبدالله بن عمر نیز از علم لدنی آنها سخن می‌گفتند، چون ابوحنیفه که وقتی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در سن هفت سالگی به سر می‌برد، از ایشان مسائل فقهی می‌پرسید و پاسخ می‌شنید.

 

امام جواد  علیه السلام پیشوای مسیحا نفس و موسی عمل

از همان آغاز کسانی بودند که در ولایت و خلافت الهی ایشان تشکیک و تردید روا داشته اند؛ ولی ایشان نیز به خوبی نشان داد که در قاموس الهی بر خلاف تصور جاهلی و عمل منافقان که حضرت علی علیه السلام را به سبب جوانی از خلافت پیامبرصلی الله علیه و آله بازداشتند، خلافت الهی به مظهریت در تمامی اسمای الهی و صفات کمالی است که ایشان داراست و چیزی نمی تواند مانع خلافت الهی انسان کامل و مظهر اتمّ و اکمل خداوندی بر کائنات باشد.

بی گمان امام جواد علیه السلام حجت را بر بسیاری از مردمان تمام کرده است که عناصر کرامت و بزرگی را می بایست در اموری غیر از مادیات، قدرت، ثروت، حسب و نسب و دیگر امور اعتباری جهان ماده جست، بلکه عناصر کرامت انسانی اموری چون خدایی شدن و تخلق به اخلاق الهی و مظهریت در آن است که هیچ ارتباطی به سن و سال و مانند آن ندارد از این رو ایشان را معجزه اهل بیت علیهم السلام برای پاسخ گویی به بسیاری از افکار و اندیشه ها و رفتارهای خلاف آموزه های وحیانی دانسته اند.

 به کمک این معجزه الهی بود که حجت بر بسیاری از یاوه گویان و یاوه سرایان تمام شد و تنها کسانی که عناد و لجاجت داشته و با یقین خود به مخالفت پرداخته بودند، (نمل 14) به این حجت و معجزه الهی ایمان نیاوردند

امام رضا علیه السلام باتوجه به ویژگی های امام جواد علیه السلام می فرماید: این مولودی است که با برکت تر از او برای شیعیان ما به دنیا نیامده است. (بحارالانوار، ج50)

امام رضا علیه السلام همچنین در بیان این برکت و بزرگواری امام جواد علیه السلام در جایی دیگر می فرماید: الصادق و الصابر و الفاضل و قره اعین المؤمنین و غیظ الملحدین؛ او راستگو، صبور و بردبار، دارای فضیلت نور چشم مؤمنان و مایه خشم کفار است (مستدرک عوالم العلوم ج 32 ص 72)

امام جواد علیه السلام با زندگی خود بسیاری از اندیشه های انحرافی و باطلی را که در جامعه پیدا شده بود، به چالش جدی کشید و دوباره آموزه های قرآنی و معجزات و بینات روشنگر و بصیرت بخش آن را زنده کرد و مردم را به صراط مستقیم دعوت کرد تا از مسیر انحرافی که پس از سقیفه توسط ابوسفیان و معاویه و منافقانی از صحابه شکل گرفته بود، باز دارد و راه حقیقت و روشن را نشان دهد.

زندگی آن حضرت علیه السلام چنان که امام رضا علیه السلام در همان آغاز تولدش بیان می کند، نشان می دهد که از معجزات باهره خداوندی بوده است .

و خداوند خواست تا این گونه حجت را بر انسان ها تمام کند و کسی دیگر مدعی این معنا نشود که در پیشوایی اهل بیت عصمت و طهارت و حقانیت راه ایشان شک و تردید داشته است و در مسیری رفته که عموم مسلمانان رفته. و با همراهی اکثریت، خواسته تا اسلام را داشته باشد.

تولد امام جواد علیه السلام و آثاری که در زندگی کوتاه آن حضرت علیه السلام قبل از شهادت امام رضا علیه السلام اتفاق افتاد به گونه ای بود که امام رضا علیه السلام آن را حجتی چون موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام بر امت یهودی دانسته است.

امام رضا علیه السلام به یاران خویش درباره خصوصیات اعجازی تولد و زندگی امام جواد علیه السلام می فرمود: قد ولد لی شبیه موسی بن عمران، فالق البحار و شبیه عیسی بن مریم قدست ام ولدته، قد خلقت طاهره مطهره؛ برای من فرزندی متولد شد که شبیه موسی بن عمران است که دریاها را شکافت و مانند عیسی بن مریم است که مادرش مقدس و پاک و پاکیزه او را به دنیا آورده بود (بحارالانوار ج ۵۰، ص ۵۱).

این معجزه الهی که شباهت تمام با پیامبران اولواالعزم الهی داشت، همانند آن پیامبران گرفتار امتی شد که قدرنشناسی آنان زبانزد بوده است. از این رو با همه تلاش هایی که انجام گرفت تا مردم به حقیقت رهنمون شده و به اطاعت و پیروی از این معجزه الهی بپردازند، از شدت حسادت و دنیاگرایی و فسق و فجور و گرفتاری به رهبران فاسد و عالمان و روحانیون دین فروش درباری، ایشان را نیز همانند دیگر اوصیای الهی و خلفای راستین محمدیصلی الله علیه و آله به شهادت رسانیدند و نشان دادند که امت یهودی هستند و از اسلام جز پوستین وارونه به تن نکرده اند.

البته پیامبرصلی الله علیه و آله این معنا را پیش بینی کرده بود که امت اسلام همان راهی را خواهد رفت که امت یهود رفته و از حقیقت و پیروی از اوصیای الهی اعراض کرده و پیشوایان خود را همانند اوصیای پیامبران بنی اسرائیل به شهادت رسانند

به هر حال، امام جواد علیه السلام معجزه الهی و حجت کامل خداوندی بر امت اسلام بود. در همین راستاست که امام جواد علیه السلام در بیان مقامات الهی خود فرمودند: انا الجواد، انا العالم بانساب الناس فی الاصلاب انا اعلم بسرائرکم و ظواهرکم و ما انتم صائرون الیه؛ من جوادم، من عالم به نسبهای مردم در صلبها هستم، من از نهانها و آشکارهای شما آگاه ترم و بهتر می دانم که سرانجام شما چه خواهد بود این علوم غریب و غیبی که ایشان می داند به سبب همان مقام خلافت الهی ایشان است. (بحارالانوار، ج50،)

مکتب پیغمبرصلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام

هر کس در حالات آن بزرگواران مطالعه کند و علومی را که در دوران کودکی و بعد از بلوغ از آنها صادر شده را ملاحظه نماید، می‌فهمد که این همه علم و معرفت از راه تحصیل فراهم نمی‌شود.علوم بی‌پایان امیرالمومنینعلیه السلام را در همه رشته‌های علوم اسلامی و حقوق و معارف و الهیات و...، چگونه می‌توان با تحصیل بدست آورد و کدام مکتب و مدرسه غیر از مکتب خاص حضرت خاتم‌الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم می‌توانست در آن زمان چنین فارغ‌التحصیل داشته باشد و کدام استاد می‌توانست این شاگرد بی‌نظیر را تربیت کند و غیر از علی علیه السلام چه کسی می‌توانست علوم نبوت را حمل کند و باب مدینه علوم نبی شود؟

علوم تمام اصحاب و شاگردان مکتب پیامبرصلی الله علیه و آله در برابر علوم علیعلیه السلام قطره‌ای در مقابل دریا بود. این علوم از فضل خدا و میراث آنان از رسول خداصلی الله علیه و آله است و صدور این علوم اگر از خردسالان تعجب داشته باشد، از سالمندان نیز متعجب‌کننده است. مگر سالمندان دیگر، ظرفیت این همه علم را دارند؟ و مگر دانشمندان سالمند، این گونه بدون سابقه و بالبداهه به مسایل مردم پاسخ داده‌اند؟

در این باب فرقی ما بین کودک 7 ساله و مرد 70 ساله نیست؛ هر دو باید استواری خاص و صلاحیت تمام و کمال داشته باشندتا بتوانند این علوم را اخذ کرده و ملهم و مفهم و محدث به آن شوند. همان‌گونه که منصور، (خلیفه) در مورد امام جعفر صادق علیه السلام گواهی داد که آن حضرت، از کسانی بود که خدا در شان آن می‌فرماید: (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا...) آن گاه (پس از آن پیامبران سلف) ما آن خاندان را که از بندگان خود برگزیدیم (یعنی رسول خاتم و آلش صلّی اللّه علیه و آله را) وارث علم قرآن گردانیدیم. (فاطر32)

هر یک از امامان نیز بنده برگزیده خدا بودند که خدا کتاب و علم کتاب را برایشان عطا فرمود و هیچ گاه امت، از چنین شخصیتی از اهل بیت، محروم نخواهد شد.
احادیث
ثقلین، سفینه، امان و حدیث فی کل خلف من امتی و روایات دیگر، همه مبین و موید این موضوع است و مرور زمان نیز ثابت کرد غیر از این ذوات مقدسه، فرد دیگری مصداق این احادیث نیست و ایشان هستند که علمشان از علم خدا و بصیرتشان، موهبت خاص خدا است و مسلمانان به شرق بروند یا به غرب، علم صحیح را جز در نزد آنها نخواهد یافت.

محمدبن حسن بن عمار می گوید: یک روز در مدینه خدمت علی بن جعفر عموی گرامی امام رضا علیه السلام نشسته بودم. در همین هنگام امام جواد علیه السلام هم وارد شد. دیدم که علی بن‌جعفر با سرعت از جا بلند شد و بدون کفش و عبا به استقبال امام جواد علیه السلام رفت و دستش را بوسید و به او احترام زیادی گذاشت. امام جواد علیه السلام به او فرمود: ای عمو! خدا رحمتت کند؛ بنشین. علی بن جعفر گفت: آقای من! چطور بنشینم و شما ایستاده باشی؟ وقتی علی بن جعفر به جای خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کردند و گفتند: شما عموی پدر او هستید و با او این طور رفتار می کنید؟ علی بن جعفر دست به محاسن سفیدش گرفت و گفت: ساکت باشید؛ اگر خدای عزوجل این ریش سفید را سزاوار امامت ندانست اما این کودک را سزاوار دانست و چنین مقامی به او عطا کرد، چرا من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه بر خدا از سخن شما. من بنده او هستم..

بعد از امام رضا، امام جواد بر منبر رسول الله فرمود: من محمدبن علی الجواد هستم. من نسب‌های مردم را می دانم، آنان که به دنیا آمده‌اند و چه مردمی که به دنیا نیامده اند. ما این علم را قبل از این که عالم هستی خلق شود، داشته ایم و بعد از فنای عالم هستی نیز این علم را داریم. اگر نبود تظاهر اهل باطل، حکومت اهل گمراهی و شک مردم عوام؛ چیزهایی می گفتم که همه از اولین و آخرین را به تعجب وامی داشت. آن وقت دست شریفشان را بر دهان مبارکشان گذاشتند و خطاب به خودشان فرمودند: ساکت باش محمد! همان طور که پدران تو پیش از تو سکوت کردند.

امامت امام جواد، مقارن با لشگر کشی اعراب آفریقایی مسلمان به جزایر (سیسیل) بود سیسیل آن هنگام تحت حکومت روم شرقی اداره میشد. حضور مسلمانان در (سیسیل) باعث شد که آنان متوجه ایتالیا شوند و بر جنوب ایتالیا مسلط شوند و تا پشت دروازه روم پیش رفتند و دو کلیسای (پطرس) (وبولس) را فتح کردند. نوفل سلطان روم بسیاری از مسلمانان را کشت، ولی معتصم سپاهی را فرستاده و عمودیه را تسخیر و سی هزار نفر را میکشد و خانه های آنان را به آتش میکشد.

ارتباط شیعیان ایران با امام جواد علیه السلام

ایرانیان به دوستی با اهل بیت علیه السلام مشهورند و همواره با آنان در ارتباط بوده و می‌باشند. از جمله این امامان، حضرت جواد علیه السلام میباشد. شیعیان ایران، افزون بر ارتباط با وکلای آن حضرت در ایام حج نیز در مدینه با امام علیه السلام دیدار می کردند. بنابر روایتی، گروهی از شیعیان ری به دیدار آن حضرت شرفیاب شدند. قم نیز یکی از مراکز مهم شیعه بوده که در دوران امام جواد علیه السلام با آن حضرت در ارتباط بودند و از وجود آن حضرت استفاده می‌کردند.

یکی از اصحاب و شاگرد امام عبدالعظیم حسنی بودند که مقدار قابل توجهی حدیث از آن حضرت نقل کرده اند که در ری سکنی میگزینند. و در اثر فعالیت‌‌های او بود که شیعیان ری رو به افزایش گذاشتند.

همچنین علی بن مهزیار، دیگر صحابه امام جواد علیه السلام و شخصیتی پر ارج و شناخته شده در بین شیعیان است که از آن حضرت روایاتی نیز نقل کرده است و آن حضرت در بزرگداشت وی عنایت ویژه‌ای داشته‌اند. به نوشته نجاشی، علی بن مهزیار، با علی بن اسباط که فطحی مذهب بود، مناظراتی داشت که در پی این مناظرات، کار بدانجا کشید که سرانجام، بحث خود را پیش امام جواد علیه السلام بکشانند، تا آنکه همین امر موجب شد که علی بن اسباط، از عقیده باطل خود دست بردارد و در پرتو امامت امام جواد علیه السلام راه درست را پیدا نماید.

در اثر فعالیتهای او پیشرفت تشیع رو به گسترش نهاد قم هم یکی از مراکز شیعه بود و احمد بن محمد (شیخ القمیین) نماینده امام رضا حتی تا امام عسکری علیه السلام در این شهر بودند شاگردان‌ نیز هر کدام‌ به‌ گونه‌اى‌ مورد تعقیب‌ و گرفتارى‌ بودند
فضل‌ بن‌ شاذان‌ را از نیشابور بیرون‌ کردند عبدالله‌ بن‌ طاهر چنین‌ کرد و سپس‌ کتب‌ او را تفتیش‌ کرد و چون‌ مطالب‌ آن‌ کتابها را درباره‌ توحید بود، قانع‌ نشد و گفت‌ مى‌خواهم‌ عقیده‌ سیاسى‌ او را نیز بدانم‌.

 حضرت جواد علیه السلام با عمر کوتاه خود و در دوره اى که فرقه هاى مختلف اسلامى و غیر اسلامى میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگى در این دوران زندگى می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهاى زیادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود،

امام با عمر کوتاهش دارای 257 شاگرد بود تعداد220 حدیث از او به یادگار مانده و بعضی از شاگردان مهمش همان شاگردان امام رضا بودند. امام جواد علیه السلام در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت و شاگردان و اصحاب برجسته اى داشت که هریک خود قله اى بودند از قله هاى فرهنگ و معارف اسلامى، مانند: ابن ابى عمیر بغدادى، ابوجعفر محمد بن سنان زاهرى، احمد بن ابى نصر بزنطى کوفى، ابو تمام حبیب اوس طائى، ابوالحسن على بن مهزیار اهوازى و فضل بن شاذان نیشابورى که در قرن 3 هجرى می زیسته اند.

امام 10سال آخر عمر را به هنگام سفر حج، به مدینه باز گشت و در آنجا به به تربیت شاگرد و ادامه حوزه علمیه پدرانش و نگهداری و تبلیغ فرهنگ تشیع پرداخت.

امام در تمام شهرهای مهم دارای نمایندگانی است که کلیه فرامین او را در ترویج و گسترش شیعه انجام میدهند و مشکلات شیعیان را از طرف امام رفع و رجوع میکنند. به گونه ای که امام در مناطقی چون اهواز، همدان، ری، سیستان، بغداد،... بصره و نیز مناطق شیعه نشینی چون کوفه و قم دارای وکلائی کارآمد بود .

 امام جواد علیه السلام در راستای نفوذ نیروهای شیعی در ساختار حکومتی بنی عباس برای یاری شیعیان در مناطق گوناگون به افرادی چون احمد بن حمزه قمی اجازه پذیرفتن مناصب دولتی داد، و افرادی چون نوح بن دراج که قاضی بغداد و کوفه بود، از یاران حضرت به شمار می رفتند کسانی از بزرگان شیعه چون محمد نیشابوری که از وزرای خلفای عباسی به شمار می رفت به گونه ای با حضرت در ارتباط بودند.

حرکت امام در چینش نیروهای فکری و سیاسی، حرکتی کاملا محرمانه بود، تا جائی که وقتی به ابراهیم بن محمد نامه می نویسد به او امر می کند تا وقتی یحیی بن ابی عمران (از اصحاب)، زنده است نامه را نگشاید. پس از چند سال ابراهیم نامه را باز، حضرت به او خطاب، مسئولیتها و کارهائی که به عهده یحیی بوده از این پس بر عهده توست .

این نشانگر آن است که حضرت در فشار و جو اختناق بنی عباس عنایت داشت تا کسی از جانشینی نمایندگان وی اطلاعی حاصل ننماید. عباسیان از این تصمیم مامون ناراحت و نگران و اعتراض دارند و به خوبی پیشرفت شیعه در دوره امام رضا را به یاد دارند و اکنون نوبت به فرزندش رسیده و دائم از مامون میخواهند که از امام علیه السلام خود را جدا کند و مامون نپذیرفته و در مورد امام رضا علیه السلام هم میگویند من هیچ پشیمان نیستم . 

امام با فرقه های گوناگونی در گیر بودند از جمله مجسمی مذهب، که برای خدا جسم قائل بودند. واقفی ها. غلو گرایان و غلات. گروه زیدیه که منشعب از شیعه بودن این فرقه ها آزار و طعنه بسیاری به امامان میزدند.

نهضت هاى شیعى حسین بن على نواده حضرت مجتبى علیه السلام در زمانی که از خلفاى بنى عباس به نام هادى عباسى قیام کرد. یاد و نام ‏او سندى بر محکومیت‏ بنى عباس تلقى مى‏ شد و حماسه نهضت هاى شیعى‏ علیه خلفاى عباسى را در خاطره‏ ها تجدید می نمود.

در حمایت از این شهید انقلابى روایتى نیز از امام جواد علیه السلام مى‏خوانیم: پس ‏از فاجعه کربلا هیچ فاجعه‏اى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده ‏است.

در حکمت نقش انگشترى امام جواد علیه السلام بعد از آن که «مامون‏» همه ‏انقلاب ها را سرکوب نموده و تمامى صداها را خفه کرد؛ طبیعى بود که مامون و عباسیان و یارانشان احساس کنند که به نهایت ‏آروزیشان رسیده و به ارزشمندترین آرمانهایشان که عبارت بود از محکم ساختن پایه‏ هاى حکومت و سلطنتشان به طورى که دیگر هیچ‏ نیرویى توان ایستادن در برابر جبروت و زورگویی و سرکشى آنان نداشته باشد؛ دست‏ یافته ‏اند.

ولى مى‏ بینیم که بعد از این همه، نقش انگشترى ‏امام جواد علیه السلام در برابر تمامى تصورات آنان قد علم مى‏ کند و تمامى مظاهر و سرکشى و ستم آنان را محکوم مى‏ کند. آن نقش این‏ جمله است نعم القادر الله‏ چه نیکو توانمندى است‏ خدا.

معتصم با شدت با انقلابها و شورشهای زمان خود برخورد و سرکوب میکرد.

ابو جعفر از آل علی در کوفه خروج میکند معتصم به تعقیب او میفرستد به سوی خراسان سپس به طالقان رفته و دوباره لشگری آماده با والی نیشابور حمله و او را شکست و در حمله دوم ناموفق شده به مخفی گاه رفته و دستگیر و در زندان بغداد زندانی و کشته شد.

تلاش گستردة تشکیلاتی در جهت برنامه‌ای دراز مدت

امام جواد مانند دیگر ائمة معصومین براى ما اسوه و مقتدا و نمونه است زندگى کوتاه این بندة شایستة خدا، به جهاد با کفر و طغیان گذشت در نوجوانى به رهبرى امت اسلام منصوب شد و در سال‌هایى کوتاه، جهادى فشرده، با دشمن خدا کرد به‌طورى‌که در سن 25 سالگى یعنى هنوز در جوانى، وجودش براى دشمنان خدا غیرقابلِ تحمل شد و او را با زهر شهید کردند.

همان‌طورى‌که ائمة دیگر ما علیهم السلام با جهادِ خودشان، هرکدام برگى بر تاریخ پُر افتخار اسلام افزودند این امام بزرگوار هم گوشة مهمى از جهادِ همه ‌جانبة اسلام را در عملِ خود پیاده کرد و درس بزرگى را به ما آموخت آن درس بزرگ این است که در هنگامى‌که در مقابل قدرت‌هاى منافق و ریاکار قرار مى‌گیریم، باید همت کنیم که هوشیارى مردم را براى مقابلة با این قدرت‌ها برانگیزیم.

اگر دشمن، صریح و آشکار دشمنى بکند و اگر ادّعا و ریاکارى نداشته باشد، کار او آسان‌تر است اما وقتى دشمنى مانند مأمون‌ عباسى چهره‌اى از قداست و طرف‌دارى از اسلام براى خود مى ‌آراید، شناختن او براى مردم مشکل است.

در دوران ما و در همة دوران‌هاى تاریخ، قدرتمندان همیشه سعى کرده‌اند وقتى از مقابلة رویاروى با مردم عاجز شدند، دست به حیلة ریاکارى و نفاق بزنند .

 امام رضا و امام جوادعلیهما السلام  همت بر این گماشتند که این ماسکِ تزویر و ریا را از چهرة مأمون کنار بزنند و موفق شدند .

انسان بزرگى است که تمام دوران کوتاه زندگی‌اش با قدرت مزوّر و ریاکارِ خلیفة عباسى ‌مأمون ‌مقابله و معارضه کرد و هرگز قدمى عقب‌نشینى نکرد.

 و تمام شرایط دشوار را تحمل کرد و با همة شیوه‌هاى مبارزة ممکن، مبارزه کرد اولین کسى بود که به‌طور علنى بحث آزاد را بنیان‌گذارى کرد.

در محضر مأمون عباسى، با علما و داعیه‌داران و مدعیان و موجّهان، دربارة دقیق‌ترین مسائل حرف زد و استدلال کرد و برترى خود را و حقانیت سخن خود را ثابت کرد بحث آزاد، میراث اسلامى ماست، بحث آزاد در زمان ائمة هدى علیهم السلام رایج بوده است و در زمان امام جواد به‌وسیلة آن امام بزرگوار با آن شکلِ نظیف انجام گرفته است

گسترش تشکیلاتىِ شیعه

در هیچ زمانى ارتباط شیعه و گسترش تشکیلاتىِ شیعه در سرتاسر دنیاى اسلام، مثل زمان حضرت جواد و حضرت ‌هادى و حضرت عسکرى علیهم السلام نبوده است

وجود وکلا و نُوّاب و همین داستان‌‌هایى که از حضرت ‌هادى و حضرت عسکرى علیهما السلام نقل مى‌کنند که مثلاً کسى پول آورد و امام معین کردند چه کارى صورت بگیرد، نشان‌دهندة این معناست یعنى على‌رغم محکوم بودن این دو امام بزرگوار در سامرا، و قبل از آنها هم حضرت جواد به‌نحوى، و حضرت رضا علیه السلام به‌نحوى، ارتباطات با مردم همین‌طور گسترش پیدا کرد

این ارتباطات، قبل از زمان حضرت رضا علیه السلام هم بوده منتها آمدن حضرت به خراسان، تأثیر خیلى زیادى در این امر داشته است.

 

 

 

 

جلوه‏ هایى از علم گسترده امام جواد  علیه السلام در مناظرات علمی

از روشهایى که مأمون در مورد حضرت رضا علیه السلام به کار می بست تشکیل مجالس بحث و مناظره بود مأمون و بعد معتصم عباسى می خواستند از این راه به گمان باطل خود امام علیه السلام را در تنگنا قرار دهند در مورد فرزندش حضرت جواد علیه السلام نیز چنین روشى را به کار بستند بخصوص که در آغاز امامت هنوز سنى از عمر امام جواد علیه السلام نگذشته بود مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتى است الهى، بستگى به کمى و زیادى سالهاى عمر ندارد .

با کمى سن وارد بحثهاى علمى گردید و با سرمایه خدایى امامت، احکام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیارى پاسخ گفت. از آنجا که امام جواد علیه السلام  نخستین امامى بود که در خردسالى به منصب امامت رسید، حضرت مناظرات و بحث و گفتگوهایى داشته است که برخى از آنها بسیار پر سر و صدا و هیجان‏انگیز و جالب بوده است.

علت اصلى پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف، امامت او به خاطر کمى سن براى بسیارى از شیعیان کاملاً ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدى در این زمینه نداشتند) از این رو براى اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانى از آن حضرت مى‏کردند. و چون نیل به مقام امامت امّت در سنین خردسالى با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیده‏اى را مطرح مى‏کردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکست بدهند! امام علیه السلام در مقابل 80 تن از علمای بزرگ در باره محرمیت سوالاتی را پاسخ میدهند که همگی به هوش و بی انتهای امام علیه السلام گواهی میدهند.

مناظره با یحیى بن اکثم

وقتى مأمون از طوس به بغداد آمد، نامه ‏اى براى حضرت جواد علیه السلام  فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا علیه السلام  به طوس، دعوت ظاهرى و در واقع سفر اجبارى بود. یاران و نزدیکان مامون اعتراض کردند.

معترضین به پیشنهاد مامون تن به مناظره با امام را میدهند در آن مقطع زمانی، قدرت معتزله افزایش یافته بود حکومت وقت در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانی می‏کرد و برای ضربه زدن به گروه های دیگر، بهره برداری می‏کرد... خط فکری اعتزال در اعتماد بر عقل محدود و در خطاپذیر بشری افراط می‏نمود

و چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالی با عقل قابل توجیه نبود، سؤالات پیچیده‏ای را مطرح می‏کردند تا شکست‏بدهند!

عباسیان از میان دانشمندان، یحیى بن اکثم را (به دلیل شهرت وى) انتخاب کردند و مأمون جلسه‏ اى براى سنجش میزان علم و آگاهى امام جواد علیه السلام ترتیب داد در آن مجلس یحیى رو به مأمون کرد و گفت: اجازه مى‏دهى سؤالى از این جوان بنمایم؟ مأمون گفت: از خود او اجازه بگیر. یحیى از امام جواد علیه السلام اجازه گرفت.

 1. امام علیه السلام : هر چه مى‏خواهى بپرس یحیى گفت: درباره شخصى که مُحْرِم بوده و در آن حال حیوانى را شکار کرده است، چه مى‏گویید؟ امام جواد علیه السلام فرمود:

آیا این شخص، شکار را در حِلّ (خارج از محدوده حَرَم) کشته است یا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمداً کشته یا به خطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ براى اولین بار چنین کارى کرده یا براى چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کارى ابا ندارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرامِ عُمره بوده یا احرامِ حج؟!

یحیى بن اکثم از این همه فروع که امام براى این مسئله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانى و زبونى در چهره‏ اش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد به طورى که حضار مجلس ناتوانى او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند. مأمون گفت: خداى را بر این نعمت سپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم همان شد. گفته بودم این خاندان عجیب هستند و خطرناک. سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمى ‏پذیرفتید دانستید؟! (بحارالأنوار ج۵۰ الاًّمام الجواد من المهد اًّلى اللحد)

حکم شکار در حالات گوناگون توسط مُحْرِم

آنگاه پس از مذاکراتى که در مجلس صورت گرفت، مردم پراکنده گشتند و جز نزدیکان خلیفه، کسى در مجلس نماند. مأمون رو به امام جواد علیه السلام کرد و گفت:

خوب است احکام هر یک از فروعى را که در مورد کشتن صید در حال احرام مطرح کردید، بیان کنید تا استفاده کنیم. امام جواد علیه السلام فرمود: بلى، اگر شخص مُحرم در حِلّ (خارج از حرم) شکار کند و شکار از پرندگان بزرگ باشد، کفاره‏ اش یک گوسفند است و اگر در حرم بکشد کفاره ‏اش دو برابر است؛ و اگر جوجه پرنده‏ اى را در بیرون حرم بکشد کفاره‏ اش یک بره است که تازه از شیر گرفته شده باشد،

و اگر آن را در حرم بکشد هم بره و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد؛ و اگر شکار از حیوانات وحشى باشد، چنانچه گورخر باشد کفاره‏ اش یک گاو است و اگر شتر مرغ باشد کفاره ‏اش یک شتر است . و اگر آهو باشد کفاره آن یک گوسفند است و اگر هر یک از اینها را در حرم بکشد کفاره ‏اش دو برابر مى‏شود. شیخ مفید، الاًّرشاد، ص ۳۲۲

و اگر شخص مُحرم کارى بکند که قربانى بر او واجب شود، اگر در احرام حج باشد باید قربانى را در«مِنا‏» ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد باید آن را در «مکّه» قربانى کند. کفاره شکار براى عالم و جاهلِ به حکم، یکسان است؛ منتها در صورت عمد، (علاوه بر وجوب کفاره) گناه نیز کرده است، ولى در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است. کفاره شخص آزاد بر عهده خود او است و کفاره برده به عهده صاحب او است و بر صغیر کفاره نیست ولى بر کبیر واجب است و عذاب آخرت از کسى که از کرده‏اش پشیمان است برداشته مى‏شود، ولى آن که پشیمان نیست کیفر خواهد شد. مأمون گفت: احسنت اى ابا جعفر!

2. قاضى القضات مات مى‏شود! حال خوب است شما نیز از یحیى بن اکثم سؤالى بکنید همان طور که او از شما پرسید. در این هنگام امام علیه السلام به یحیى فرمود: بپرسم؟ یحیى گفت: اختیار با شماست فدایت شوم، اگر توانستم پاسخ مى‏گویم وگرنه از شما بهره ‏مند مى‏شوم. امام علیه السلام فرمود: به من بگو در مورد مردى که در بامداد به زنى نگاه مى‏کند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا مى‏آید آن زن بر او حلال مى‏شود، و چون ظهر مى‏شود باز بر او حرام مى‏شود، و چون وقت عصر مى‏رسد بر او حلال مى‏گردد، و چون آفتاب غروب مى‏کند بر او حرام مى‏شود، و چون وقت عشأ مى‏شود بر او حلال مى‏گردد، و چون شب به نیمه مى‏رسد بر او حرام مى‏شود، و به هنگام طلوع فجر بر وى حلال مى‏گردد؟ این چگونه زنى است و با چه چیز حلال و حرام مى‏شود؟

یحیى گفت: نه، به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمى‏برم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمى‏دانم، اگر صلاح مى‏دانید از جواب آن، ما را مطلّع سازید.

امام علیه السلام فرمود: این زن، کنیز مردى بوده است. در بامدادان، مرد بیگانه‏ اى به او نگاه مى‏کند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا مى‏آید، کنیز را از صاحبش مى‏خرد

و بر او حلال مى‏شود، چون ظهر مى‏شود او را آزاد مى‏کند و بر او حرام مى‏گردد، چون عصر فرا مى‏رسد او را به حباله نکاح خود در مى‏آورد و بر او حلال مى‏شود، به هنگام مغرب او را ظِهار مى‏کند (ظِهار عبارت از این است که مردى به زن خود بگوید: پشت تو براى من یا نسبت به من، مانند پشت مادرم یا خواهرم، یا دخترم هست،

و در این صورت باید کفاره ظِهار بدهد تا همسرش مجدداً بر او حلال گردد ظِهار پیش از اسلام در عهد جاهلیت نوعى طلاق حساب مى‏شد و موجب حرمت ابدى مى‏گشت، ولى حکم آن در اسلام تغییر یافت). و فقط موجب حرمت و کفاره گردید و بر او حرام مى‏شود، موقع عشاء کفاره ظهار مى‏دهد و مجدداً بر او حلال مى‏شود چون نیمى از شب مى‏گذرد او را طلاق مى‏دهد و بر او حرام مى‏شود و هنگام طلوع فجر رجوع مى‏کند و زن بر او حلال است

فتواى قضائى امام و شکست فقهاى دربارى

3. قطع کردن دست دزد  امام جواد علیه السلام غیر از مناظراتش گاه از راههاى دیگر نیز بیمایگى فقها و قضات دربارى را روشن نموده برترى خود بر آنان را در پرتو علم امامت ثابت مى‏کرد و از این رهگذر اعتقاد به اصل امامت‏ را در افکار عمومى تثبیت مى‏نمود.

از آن جمله فتوایى بود که امام در مورد چگونگى قطع دست دزد صادر کرد : زرقان‏، که با ابن ابى دؤاد دوستى و صمیمیت داشت، مى‏گوید: یک روز ابن ابى دؤاد از مجلس معتصم بازگشت، در حالى که بشدت افسرده و غمگین بود. علت را جویا شدم. گفت: امروز آرزو کردم که کاش 20 ‏سال پیش مرده بودم! پرسیدم: چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد! گفتم: جریان چه بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه معتصم خواست که با اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و (حضرت جواد) را نیز فرا خواند و از ما پرسید: دست دزد از کجا باید قطع شود؟

من گفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دست در آیه تیمم: فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم: صورت و دستهایتان را مسح کنید تا مچ دست است. گروهى از فقها در این مطلب با من موافق بودند و مى‏گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود، ولى گروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دلیل آن را پرسید، گفتند: منظور از دست در آیه وضو: فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق صورتها و دستهایتان را تا آرنج ‏بشویید تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به امام کرد و پرسید: نظر شما در این مسئله چیست؟ گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید.

فرمود: چون قسم دادى نظرم را مى‏گویم. اینها در اشتباهند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست‏ باید باقى بماند. معتصم گفت: به چه دلیل؟ گفت: زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مى‏پذیرد:

صورت (پیشانى)، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت‏ بزرگ پا). بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى او نمى‏ ماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نیز خداى متعال مى‏فرماید: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً (جن18) : سجده گاهها (هفت عضوى که‏ سجده بر آنها انجام مى‏گیرد) از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید (و عبادت نکنید) و آنچه براى خداست، قطع نمى‏شود. ابن ابى دؤاد مى‏گوید: معتصم جواب امام علیه السلام را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند (و ما نزد حضار، بى آبرو شدیم!) و من همانجا (از فرط شرمسارى و اندوه) آرزوى مرگ کردم!

4. حدیث ‏سازان رسوا مى‏شوند! مناظره با امام

الف، در مجلسى که مامون و امام و یحیى بن اکثم و گروه بسیارى در آن حضور داشتند، یحیى ‏به امام گفت: روایت‏ شده که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام مى‏رساند و مى‏گوید: من از ابوبکر راضى هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضى است؟. نظر شما درباره این حدیث چیست؟

امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولى کسى که این خبر را نقل مى‏کند باید خبر دیگرى را نیز که پیامبر در حجة الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: کسانى که بر من دروغ مى‏بندند، بسیار شده ‏اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر کس به عمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید.

امام جواد افزود: این روایت (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: ما انسان را آفریدیم و مى‏دانیم در دلش چه چیز مى‏گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم‏ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید  (ق16) آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟! این عقلا محال است.

ب، یحیى: روایت‏ شده که: ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند.

حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت ‏شود، چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهى از آن دو سر نزده است ‏و لحظه ‏اى از دایره اطاعت ‏خدا خارج نشده ‏اند، ولى ابوبکر و عمر مشرک بوده ‏اند،

و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده ‏اند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستى سپرى کرده ‏اند، بنابر این محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.

ج، یحیى گفت: همچنین روایت‏ شده که: ابوبکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند البته علامه امینى ثابت کرده که راویان این حدیث دروغگو بوده ‏اند (الغدیر ج 5 ص312)  درباره این حدیث چه مى‏گویید؟

حضرت فرمود: این روایت نیز محال است که درست‏ باشد، زیرا بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان یافت نمى‏شود (تا ابوبکر و عمر سرور آنان باشند!) این روایت را بنى امیه، در مقابل حدیثى که از پیامبرصلی الله علیه و آله درباره حسن و حسین علیهما السلام نقل شده که حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند، جعل کرده ‏اند.

د، یحیى گفت: روایت‏ شده که عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است‏.

حضرت فرمود: این نیز محال است؛ زیرا در بهشت، فرشتگان مقرب خدا، آدم، محمد صلی الله علیه و آله و همه انبیا و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت ‏با نور اینها روشن نمى‏شود ولى با نور عمر روشن مى‏گردد؟!

ه، یحیى اظهار داشت: سکینه‏ به زبان عمر سخن مى‏گوید (عمر هر چه گوید، از جانب ملک و فرشته مى‏گوید).

حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم؛ ولى ابوبکر، با آنکه از عمر افضل است، بالاى منبر مى‏گفت: من شیطانى دارم که مرا منحرف مى‏کند، هرگاه ‏دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست ‏باز آورید.

و، یحیى گفت: روایت‏ شده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر من به پیامبرى مبعوث نمى‏شدم، حتما عمر مبعوث مى‏شد. امام فرمود: کتاب خدا (قرآن) از این حدیث راست ‏تر است، خدا در کتابش فرموده است: به خاطر بیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح... و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح‏ (احزاب 7) از این آیه صریحا بر مى‏آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است،

در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟ هیچ یک از پیامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرک نورزیده‏ اند، چگونه خدا کسى را به پیامبرى مبعوث مى‏کند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپرى کرده است؟! و نیز پیامبر فرمود: در حالى که آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم.

ز، باز یحیى گفت: که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هیچگاه وحى از من قطع نشد، مگر آنکه گمان بردم که به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است‏، یعنى نبوت از من به آنها منتقل شده.

حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوت خود شک کند، خداوند مى‏فرماید: خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانى بر مى‏گزیند الله یصطفی من الملائکة رسلا و من الناس (حج: 75) بنابراین، با گزینش الهى، دیگر جاى شکى براى پیامبر صلی الله علیه و آله در باب پیامبرى خویش وجود ندارد)

ح، یحیى گفت: روایت‏ شده که پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: اگر عذاب نازل مى‏شد، کسى جز عمر از آن نجات نمى‏ یافت‏.

حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده : و مادام که تو در میان آنان هستى، خداوند آنان را عذاب نمى‏کند و نیز مادام که استغفار مى‏کنند، خدا عذابشان نمى‏کند و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون (انفال33) بدین ترتیب تا زمانى که پیامبر در میان مردم است و تا زمانى که مسلمانان استغفار مى‏کنند، خداوند آنان را عذاب نمى‏کند.

مأمون در ستایشی درست از امام جواد علیه السلام ، می‌گوید: او فقیه‌ترین شما و داناترین شما و داناترین شما به خداوند و رسول او و سنت و احکام اوست؛ و از همه شما بیشتر کتاب خدا را تلاوت می‌کند و بیش از شما به محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و ظاهر و باطن و عام و خاص و تنزیل و تأویل قرآن آگاه است.

تنها عصای دنیا که حرف زد ! محمدبن ابی العلاء نقل کرده است: با یحیی ابن اکثم ملاقات کردم، به او گفتم از علوم علویان اگر چیزی داری برایم بگو. گفت: «یک مطلب را به تو خبر می دهم مشروط بر اینکه تا زنده ام به کسی نگویی»، من به او قول دادم که به کسی نگویم.

یحیی بن اکثم می گوید: روزی در شهر مدینه، وارد مسجد رسول خدا شدم تا به زیارت قبر پیامبرصلی الله علیه و آله بروم. در این حال، امام جوادعلیه السلام را دیدم که به زیارت مشغول است. من با آن حضرت در مورد مسائلی که داشتم مناظره کردم

و حضرت همه را پاسخ داد. سپس گفتم: می‌خواهم از مسئله بپرسم، ولی به خدا سوگند از شما خجالت می‌کشم. حضرت فرمود: پیش از آنکه تو بپرسی به تو می‌گویم، می‌خواهی درباره امام بپرسی. عرض کردم: سوگند به خدا! پرسش من همین است. حضرت فرمود: امام من هستم. عرض کردم: نشانه آن چیست؟

در این هنگام، عصایی که در دست آن حضرت بود به صدا در آمد و گفت: به راستی که مولای من، امام این زمان است و او حجت خداست راستی، وقتی عصای موسی به اذن خداوند، به موجودی جاندار تبدیل می‌شود و سحر ساحران را باطل می‌کند، جای هیچ شگفتی نیست که عصای امام منصوب از سوی خدا نیز چنین قدرتی را داشته باشد. (مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص393)

نگرانی خلفای بنی عباس از نفوذ امامان علیه السلام امام رضا علیه السلام دوران بلوغ سیاسی، اجتماعی جنبشهای اسلامی و تعمیق حرکتهای اصلاحی است. با استبداد هارون الرشید کمر خلافت عباسیان شکست و دستگاه خلافت رو به ضعف نهاد. مأمون خلیفه عباسى که همچون سایر خلفاى بنى عباس از پیشرفت معنوى و نفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت، سعى کرد ابن الرضا را تحت نظارت خاص خویش قرار دهد

مراقبى دائمى و از درون خانه، بعد از چند روز که امام وارد بغداد شد، مأمون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود اُمّ الفضل را به ایشان کرد. امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. مأمون این سکوت را نشانه رضایت حضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد او در نظر داشت مجلس جشنى تشکیل دهد، ولى انتشار این خبر در بین بنى‌عباس انفجارى به وجود آورد: بنى عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض ‏آمیزى به مأمون گفتند: این چه برنامه ‏اى است؟

اکنون که على بن موسى از دنیا رفته و خلافت به عباسیان رسیده باز مى‏خواهى خلافت را به آل على برگردانى؟! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوت‌هاى چند ساله بین ما را فراموش کرده‏ اى؟!

مأمون پرسید: حرف شما چیست؟ گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهره ‏اى ندارد. مأمون گفت: شما این خاندان را نمى‏شناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمى از علم و دانش دارند. رنجهاى دائمى که امام جواد علیه السلام از ناحیه این مأمور خانگى برده است در تاریخ معروف است. امام هم مانند پدر چاره ای جز این ندارد می پذیرد و فعالیت خود را همانطور که میخواهد، ادامه میدهند.

چرا امام جواد با دختر قاتل پدرش ازدواج کرد؟ در سنت برخی از معصومان و رهبران دینی مسایلی وجود دارد که از اسرار الهی بوده و شناخت آن مشکل است مانند کشتن کودکی توسط حضرت خضر که مورد اعتراض حضرت موسی علیه‌السلام قرار گرفت، اما حکمت آن، حفظ ایمان دیگران بود. ازدواج امام با دختر مأمون (ام الفضل) نیز از مسایلی است که اظهار نظر قطعی درباره آن مشکل است؛ ولی می‌توان برخی عوامل را تأثیر گذار دانست. ازدواج حضرت جواد علیه‌السلام با ام الفضل هم از ناحیه حضرت قابل بررسی است و هم از ناحیه مأمون که چه اهدافی از ازدواج دختر خود با امام جواد علیه السلام  داشت؟

امام از ام فضل بچه دار نشدند و با کنیزی به نام سمانه ازدواج نمودند و امام هادی امام علیه السلام ثمره این پیوند بود، ام فضل بسیار نسبت به این ازدواج حساس و ناراحت بودند.

مأمون اهداف زیر را دنبال می‌کرد:

1- نظارت بر رفتار امام جواد  علیه السلام : مأمون با فرستادن دختر خود به خانه امام علیه السلام می‌خواست آن حضرت را همیشه زیر نظر داشته باشد و دختر مأمون نیز در انجام این رسالت موفق بود، زیرا در خبر چینی گزارشگری ماهر بود.

2- جذب حکومت: مأمون تصور می‌کرد با این وصلت امام جواد علیه السلام  را مجذوب مادیات و امکانات سلطنتی نموده و به قداست و حرمت امام لطمه وارد نماید؛ غافل از اینکه امام جواد علیه‌السلام یکی از زاهدترین امامان بوده و جذب دستگاه حکومت نمی‌گردید.

3- جلوگیری از اعتراض علویان: دشمنی مأمون با علویان موجب شد که آنان علیه وی اعتراض نموده و حکومت او را متزلزل کنند مأمون با این ازدواج قصد داشت خود را علاقه‌مند به امام نشان دهد،‌ در نتیجه شیعیان قیام نکنند طبیعی بود که مأمون جهت تحقق اهداف فوق شدیداً امام علیه السلام را تحت فشار قرار داد و برای این وصلت از همه‌ راهکارها و اهرمها بهره گرفت .

 عوامل زیر در ازدواج امام جواد علیه السلام  تأثیر گذار بود:

1- اجبار امام به ازدواج: بی تردید ازدواج امام علیه السلام با دختر مأمون خواسته امام نبوده و این ازدوج مانند ازدواجهای معمولی که مبتنی بر خواست و رعایت شرایط باشد، صورت نگرفت زیرا امام جواد علیه السلام می‌دانست که مأمون پدرش امام رضا علیه‌السلام را به شهادت رسانده و یکی از دشمنان خاندان اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله و شیعیان است. از سوی دیگر حکومت مأمون وجاهت قانونی و مشروعیت نداشت مأمون جهت رسیدن به اهداف خود شدیداً امام را تحت فشار قرار داد و حتی حضرت را تهدید نمود. برخی عقیده دارند که اگر امام ازدواج نمی‌کرد، ممکن بود امام را ترور کند گرچه در قاموس ائمه علیه‌السلام ترس از مرگ وجود ندارد،

ولی در آن مقطع زنده بودن و رهبری او نقش بنیادی در حفظ دین و مصالح مسلمانان داشت. به نظر می‌رسد که موافقت امام با این ازدواج عمدتاً بر اثر فشاری بود که مأمون بر امام وارد کرد.

2- حفظ شیعیان: یکی از استراتژیهای مهم خلفای اموی و عباسی،‌ شیعه ستیزی بوده و آنان از هیچ جنایتی علیه علویان دریغ نکرده و به آزار و زندانی و قتل آنان می‌پرداختند از سوی دیگر یکی از سیاس های مهم ائمه علیهم‌السلام حفظ شیعی ان بود چنانکه امام حسن علیه‌السلام یکی از علل صلح خویش را حفظ شیعیان بیان نمود. ائمه علیهم السلام سعی می‌کردند با اتخاذ سیاست و راهکارهای منطقی و معقول به حفظ شیعیان بپردازند گرچه ممکن بود اتخاذ راهکار حفظ شیعیان، شخصیت آنها را زیر سؤال ببرد. شاید امام از ازدواج با دختر مأمون،‌ حفظ شیعیان را دنبال می‌کرد طبیعی بود که مأمون با ازدواج دخترش با امام تا اندازه‌ای از سیاست خصمانه خود علیه شیعیان پرهیز می‌کرد زیرا به حسب ظاهر با امام شیعیان رابطه فامیلی بر قرار کرده.

3- تکلیف گرایی: بی تردید فعالیت های ائمه علیهم السلام ریشه در انجام تکالیف الهی داشته و همه فعالیتهای آنان مبتنی بر مصالح است شاید علت ازدواج امام جواد علیه السلام با ام الفضل بر اساس تکلیف بوده است ائمه علیهم السلام تکلیف‌گراترین انسانها بوده و در برابر انجام دستور الهی مطیع ترین انسانها بودند. از اینرو هر گاه برای ائمه از سوی خداوند تکلیف تعیین می‌شد، انجام می‌دادند گرچه انجام تکلیف به ظاهر برای برخی خوشایند نبوده و حتی عمل ائمه علیهم السلام را زیر سؤال می‌برند. با این ازدواج در صدد خدمت به مردم و حفظ دین بود. امام با نفوذ در مرکز حکومت سعی می‌کرد که شیعیان حفظ شده و تا اندازه ای از سیاست دین ستیزی مأمون جلوگیری نماید و به جامعه دینی خدمت کند با اتخاذ سیاست های منطقی به رغم آن که با ام الفضل ازدواج نمود، امام استفاده بسیاری با آزادی نسبستا خوبی که داشت بهره برد .

تحقق اهداف مأمون را در خصوص ازدواج دخترش غیر ممکن ساخت. از طرفی مامون گرچه در مقابل معترضان فضائل امام علیه السلام را آشکار میکرد ولی حقیقت این بود که کار او سیاستی برای حفظ خود بود. گاهی میخواست امام را مثل خود با ترفند دنیا طلب معرفی کند و از اعتبار او بخاطر نزدیک شدن به خود بکاهد.

در مجالس ناگهان از آوازه خوانها و رقاصان زن استفاده و امام را می آزرد. یکبار امام بر سر رقاصه ای آنچنان فریادی کشید که دچار وحشت و باعث فلج شدن دستش گردید. مامون بعد از جنگ با رومیان و بدست آوردن فتوحاتی بیمار شده و از دنیا میروند .

برادرش معتصم خلیفه میشوند، معتصم هشتمین خلیفه عباسی پس از ورود به بغداد، امام جواد امام علیه السلام را از مدینه به بغداد فرا خواند و امام را به اجبار با مامورینی خاص به بغداد آوردند و آزادی نسبی امام در امور شیعیان از بین رفت، معتصم مردی ظالم و کینه توز و هوسران بود و از علم و ادب به علت فراری بودن از درس و مکتب بهره ای نبرده بود و تربیت شده هارون بود و او را بسیار دوست میداشت .  معتصم منتظر فرصتی برای از بین بردن امام بودند روزی طوماری را به دروغ جمع کردند و امام را متهم به شورش نمودند و امام منکر قضیه شدند و ایشان را نفرین کرد و آن چنان ایوان قصر به لرزه در آمد که متوسل به امام شده و آرام گردید معتصم خیلی اصرار نمودند تا امام را به گونه ای به دربار آورده تا همکاری نماید.

معتصم پس از این که از مردم بیعت ‏براى ‏خود گرفت جویاى حال امام جواد علیه السلام شد و دستور داد که امام ‏جوادعلیه السلام و همسرش ام الفضل را به بغداد فرا خوانند. زیرا که ‏حضور و نام و یاد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگى و عزت‏ ایمان است و جلوه امامت و وصایتش مهر باطلى است‏ بر خلافت هاى ‏باطل بنى عباس.

حضرت در سال 218 پس از معرفی امام هادی امام علیه السلام به جانشینی خود به همراه ام الفضل به بغداد رفت. در این سفر حضرت با شخصیتی متفاوت از مامون روبرو شد. شخصیتی با روحیه نظامی گری و فاقد بینش علمی. معتصم که مایه های حیله گری و عوام فریبی های مامون را در خود نداشت، موضعگیری متضاد با اهل بیت امام علیهم السلام خود را در بین مردم آشکار ساخت.

امام در دو سال آخر عمر خویش تحت نظارت شدیدتر دستگاه امنیتی و نظامی معتصم قرار گرفت و در زمان وی ترک ها در دربار نفوذ زیادی داشتند و لباس بهتری نسبت به دیگر سپاهیان در تن داشتند. و چون ترک تازی می کردند و مزاحمت برای مردم داشتند و گاهی مردم آنها را به باد کتک می گرفتند و یا بالعکس و مردم زیر دست و پای آنها می افتادند، از این جهت معتصم، دارالخلافه خود را به سامراء منتقل و منطقه ای را مخصوص ترکان تشکیل داد.

معتصم اعتقاد به مخلوق بودن قرآن بود و به این جهت احمد بن حنبل را که مخالف این عقیده بود به زندان انداخت. سختگیری معتصم تا به آن حد نسبت به امام زیاد بود که امام مرگ خود را گشایش و فرج می دانست. او یکبار فرمودند بعد از گذشت سی ماه از مرگ مامون گشایش برای ما حاصل خواهد شد و دقیقا این اتفاق برای امام رخ داد و امام به آرزویش که شهادت بود، رسید.

تصمیم به شهادت امام جواد علیه السلام

برترى دانش و تفوق علمى، عامل شهادت حضرت در صحنه ‏هاى علمى و برترى دانش آن حضرت بر شمرد زیرا که ‏این امر ناتوانى خلیفه را در مقابل امام جوادعلیه السلام که بسیارى ‏خلافت را حق آنان میدانستند به نمایش می ‏گذاشت. و ضعف بنیه علمى ‏دانشمندان دربارى را هر چه بیشتر آشکار می ساخت. 

عبدالله بن حسن با نپوشیدن لباس سیاه زندانی میشود در پی ناتوانی قاضی بغداد، و صدور حکم های بی اعتبار در مورد مجرمین و اعتراض و اصلاح آن حکم توسط امام، شکایتی به معتصم میبرند، از طرفی بدخواهان نزد خلیفه از امام بدگوئی میکنند و می گویند: ای خلیفه، وقتى‌ مجلسى‌ از فقها و علما تشکیل‌ مى‌دهى‌ تا یک‌ مسأله‌ یا مسائلى‌ را در آنجا مطرح‌ کنى، همه‌ بزرگان‌ کشورى‌ و لشکرى‌ حاضر هستند.

حتى‌ خادمان‌ و دربانان‌ و پاسبانان‌، و چون‌ مى‌بینند که‌ رأى‌ علماى‌ بزرگ‌ تو در برابر رأى‌ امام جواد ارزشى‌ ندارد، کم‌کم‌ مردم‌ به‌ آن‌ حضرت‌ توجه‌ مى‌کنند و خلافت‌ از خاندان‌ تو به‌ خانواده‌ آل‌ على‌ منتقل‌ مى‌گردد و پایه‌هاى‌ قدرت‌ و شوکت‌ تو متزلزل‌ مى‌گردد. این‌ بدگویى‌ و اندرز غرض‌آلود در وجود معتصم‌ کار کرد و از آن‌ روز در صدد برآمد این‌ مشعل‌ نورانى‌ و این‌ سرچشمه‌ دانش‌ و فضیلت‌ را خاموش‌ سازد.

معتصم که عموی ام الفضل بود، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل، بر قتل آن حضرت همداستان شدند. از این جهت، در صدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو امام، مادر هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد. این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل، تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر، برادرش، تسلیم گردید.

آن گاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان، ام الفضل، آنها را به شوهرش بخوراند. ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد علیه السلام گذاشت و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد علیه السلام را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد.

امام مقداری از آن انگور را تناول فرمود. چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت. ‏ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان، پشیمان و گریان شد، اما پشیمانی سودی نداشت . حضرت فرمود: بدان که در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند

و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات یابی. و امام مسموم میشوند و به شهادت میرسند و در کاظمین به خاک سپرده شدند. ام فضل براثر زخم بدن و به علت هزینه درمان بسیار، محتاج مردم میشود و میمیرد برادرش جعفر که او را در قتل امام یاری کرده بود بر اثر بد مستی درون چاه می افتد.

عصر امام جواد  علیه السلام و خلافت مأمون و معتصم عباسى

دوران حیات پر برکت امام مصادف با خلافت مأمون و معتصم عباسى است که قریب دو سال، امام در عصر خلافت معتصم مى زیسته و بقیه عمر پربرکت خود را در زمان خلافت مأمون گذرانده است. مهم ترین حوادث زندگى امام جواد علیه السلام  بر اساس سال شمار حیات پربار ایشان، به شرح ذیل مى باشد:

195ق.) تولّد امام جوادعلیه السلام در مدینه و آغاز درگیرى هاى امین و مأمون. امین برادرش مأمون را از ولیعهدى عزل و پسرش موسى را به ولیعهدى انتخاب و در همین سال على بن عیسى را به فرماندهى سپاه منصوب و متوجه خراسان جهت جنگ با مأمون کرد. و مأمون، طاهر بن حسین را به فرماندهى سپاه منصوب و او را به جنگ على بن عیسى، به طرف همدان فرستاد و سپس طاهر در جنگى او را به قتل رساند.

196 ق ادامه درگیرى طاهر بن حسین با سپاه امین و تصرّف یمن، اهواز، بحرین، بصره و موصل توسط طاهر

814 م.) مذاکرات امپراتورى روم شرقى با روم غربى (شارلمانى) جهت رفع اختلاف بین دو امپراتورى.

 198ق.) صفوان بن یحیى، از یاران مخلص امام هشتم در مدینه به محضر امام شرفیاب شد و درباره جانشین و امام بعد از او پرسید که: پس از تو تکلیف ما چیست؟ و امام ما چه کسى خواهد بود؟ امام رضا علیه السلام به امام جواد علیه السلام اشاره فرمودند و سپس گفتند: کمى سنْ ایرادى ندارد؛ چون حضرت عیسى علیه السلام به پیشوایى و پیامبرى رسید در حالى که کمتر از سه ساله بود. مرگ امین توسط طاهر بن حسین، و فرستادن سر امین به مرو نزد مأمون، چون مأمون آن را دید، به سجده افتاد. و طاهر را از جانب خود به حکومت بغداد منصوب کرد.

814 م.) مرگ شارلمانى و آغاز تجزیه و تقسیم امپراتورى روم و حکومت قیصر، لویى اوّل. قیام، ابوالسرای در کوفه، و با شعار الرّضا من آل محمّد خواستار حکومت بر اساس قرآن و سنّت پیامبرصلی الله علیه و آله و سیره على علیه السلام بود. امام رضا علیه السلام با این نهضت همکارى نکرد و به طور آشکار شکست آن را پیش بینى نمود.

199 ق) قیام محمد بن جعفرعلوى درمدینه. قیام ابراهیم پسر امام هفتم در مکه و یمن

200 ق.) اوّلین سفر امام جواد علیه السلام در معیت پدر بزرگوارشان امام رضا علیه السلام براى زیارت خانه خدا. در این سفر، امام جواد علیه السلام 5 ساله بود.  اربلى در کتاب دلائل حمیرى نقل مى کند از قول امیة بن على که گفت: من در این سفر در کنار حضرت رضا علیه السلام و جواد علیه السلام حضور داشتم.  احضار امام رضا علیه السلام به مرو توسط مأمون، و ولایت عهدى امام رضا علیه السلام. قیام بابک خرّم دین در آذربایجان.

201 ق.) نامه امام رضا علیه السلام از مرو به فرزندش امام جواد علیه السلام.  مسافرت حضرت فاطمه معصومه علیهم السلام از مدینه به مرو جهت ملاقات برادرش، ولى در ساوه مورد حمله دشمنان قرار گرفت و مریض شد و به قم آمد و در این شهر پس از 17 روز رحلت نمود. قیام ابراهیم بن مهدى در بغداد.  قیام منصور بن عبدالله بن یوسف برم در خراسان.

202 ق.) حرکت مأمون از مرو به سوى عراق مردم بغداد به علت عدم توجه مأمون به عباسیان و قدرت یابى بیش از حدّ خاندان سهل و ولایت عهدى امام رضا علیه السلام دست به شورش زدند و با ابراهیم بن مهدى بیعت کردند و بر ضدّ حسن بن سهل قیام نمودند. به دنبال آن، مأمون به سوى بغداد حرکت کرد و براى فرونشاندن شورش عباسیان دو مانع بزرگ را از بین راه برداشت: فضل را در حمام سرخس به قتل رساند و سال بعد، امام رضا علیه السلام را در طوس به شهادت رساند. مسافرت امام جواد 7ساله علیه السلام به خراسان براى دیدار پدر بزرگوارش.

203 ق.) شهادت امام رضا علیه السلام توسط مأمون در طوس با انگور، و آغاز امامت امام جواد علیه السلام که مدت 17 سال طول کشید. آزادى اباصلت هروى، خادم امام رضا علیه السلام از زندان، توسط امام جوادعلیه السلام . سفر 80نفر از شیعیان برجسته به مدینه براى یافتن امامِ بر حق و پرسش 30000 مسأله از امام و پاسخ امام .

204 ق) ورود مأمون به بغداد و پایتخت قراردادن آنجا. وى پس از یک هفته، دستور داد لباس سبز را که نشانه علوى بودن بود، از تن درآورند و لباس سیاه که علامت عباسیان بود، بر تن کنند. وفات هشام بن محمد بن سائب، نسّابه کوفى، معروف به ابن کلبى. وفات محمد بن ادریس شافعى، یکى از ائمه اربعه اهل سنّت در مصر. وفات یحیى بن زیاد، معروف به فرّاء دیلمى لغوى نحوى در راه مکه.  سفر امام به بغداد، به دعوت مأمون. در این سفر، مأمون بین امام و قاضى القضات بغداد، به نام یحیى بن اکثم با حضور علما و فقها مناظره اى تشکیل داد .

205 ق.) بازگشت امام از بغداد به مدینه، همراه همسرش ام الفضل.  انتصاب طاهر بن حسین به حکومت خراسان. 821 م.) شورش مردم آسیاى صغیر علیه امپراتورى روم شرقى که عاقبت این شورش شکست خورد .

206 ق.) حکومت عبدالله بن طاهر بر جزیره و شام و مغرب با حکم مأمون. شورش نصر بن شبث و سرکوبى او توسط عبدالله. حکومت عبدالرحمن دوم در اندلس.

207ق.) طاهر، نام مأمون را از خطبه برانداخت و سکه اى نیز ضرب کرد که نامى از خلیفه ذکر نکرد و بدین طریق، اولین بارقه استقلال را مشتعل ساخت و زمینه تجزیه دولت عباسى را با این استقلال فراهم نمود. مرگ طاهر پس از اعلان استقلال، که مورّخین و محقّقین، مأمون را عامل مرگ او مى دانند  و حکومت طلحه در خراسان پس از طاهر. شورش زطها در بصره (گروهى از قبایل آفریقا و هندى بودند که در سواحل خلیج فارس اقامت داشتند و در ناحیه بصره، یمامه، بحرین و دجله نا امنى ایجاد کردند) و عاقبت در سال 219 ق در دوره معتصم عباسى سرکوب شدند.

208 ق.) وفات سیّده نفیسه بنت حسن بن زید بن حسن بن على علیه السلام و زوجه اسحاق مؤتمن بن جعفر صادق علیه السلام در مصر. وى از زنان زاهده بوده، نقل مى کنند که او قبرى براى خود به دست خود کنده بود و پیوسته در آن قبر داخل مى شد و نماز مى خواند و در آن قبر شش هزار ختم قرآن نموده بود و در ماه رمضان 208ق  وفات کرد و در وقت احتضار روزه بود؛ او را امر به افطار کردند، فرمود: واعجبا! سى سال است تا به حال که از خدا مسئلت مى کنم که با حالت صوم از دنیا بروم و حال که روزه هستم افطار کنم! پس، بنا کرد به خواندن سوره انعام. چون رسید به آیه لهم دارالسّلام عند ربّهم وفات کرد. وفات فضل بن ربیع. تصرف کرت توسط مسلمانان

209 ق.) ازدواج مأمون با پوران دختر بن سهل و اسراف بیش از حد در مراسم عروسى، که مورّخان مخارج جشن را پنجاه میلیون درهم گفته اند.  وفات یحیى بن حسین بن زید بن على بن حسین علیه السلام در بغداد

210 ق) شورش مردم مصر علیه عباسیان و سرکوبى آنان توسط عبدالله بن طاهر.

211 ق.) ازدواج امام با سمّانه مغربیه. اعلام لعن معاویه بر منابر توسط مأمون.

212ق.) تولد امام هادى در مدینه. قیام اسکندریه مصر علیه مأمون. فتح شمال آفریقا و جزیره سیسیل توسط مسلمانان 827م تشکیل دولت ملّى در انگلستان، تبدیل  دولت کوچک به یک دولت. ربرت کبیر نخستین پادشاه از سلسله انگلوساکسون وحدت پادشاهى را در انگلند برقرار نمود و دولت ملّى را به وجود آورد.

213 ق.) تولد موسى مُبرقع، پسر امام جوادعلیه السلام  در مدینه او در سال 256 ق وارد قم شد و در سال 296ق در این شهر رحلت نمود. وى اولین فرد از سادات رضوى است که وارد قم شد. وى جدّ بُرقعى ها و رضوى هاست. رحلت عبدالملک، معروف به ابن هشام صاحب سیره ابن هشام در مصر. مرگ طلحة بن طاهر و اوج فتنه خوارج در سیستان، که دولت عباسیان و طاهریان را تهدید مى کرد. 

 214 ق.) تولد حکیمه خاتون دختر امام جوادعلیه السلام . عاقبت ایشان در سال 274 ق. در سامرا وفات نمود. قیام مردم (بخشى از عراق) جزیره علیه خلفاى عباسى.

 215 ق.) نبرد مأمون با رومیان و فتح (آنکارا) و ویران کردن آنجا به دستور مأمون. سفر امام جواد از مدینه به بغداد. سفر امام جوادعلیه السلام  از بغداد به تکریت و ملاقات با مأمون، سپس امام به همراه همسرش ام الفضل در ایام حجّ به مکه مشرف شد و آنگاه به مدینه رفت و در آنجا اقامت گزید. تأسیس بیت الحکمه بغداد، توسط مأمون و تأسیس بنیاد جبر به وسیله خوارزمى.  

216ق.) ادامه نبرد مأمون با روم. حکومت عبدالله بن طاهر در خراسان. او نیشابور را مرکز حکومت خود قرار داد و شورش خوارج را سرکوب کرد

217 ق.) وفات محمد بن ابى عُمیر، از اعاظم اصحاب امامیه. هارون الرشید به جرم شیعه بودنْ او را صد تازیانه زد و سپس به زندان انداخت. عاقبت وفات نمود. صدور فرمانى از جانب مأمون مبنى بر خلق قرآن، طى این فرمان همه مسلمانان مى بایست قرآن را مخلوق بدانند.

 218ق.) ورود مأمون به دمشق جهت ادامه جنگ با روم، محاصره عموریه به قصد تصرف قسطنطنیه. مرگ مأمون در طرسوس به سنّ 48 سالگى، و در طرسوس در سراى خاقان خادم دفن شد. خلافت ابواسحاق محمد بن رشید معروف به معتصم بالله. سفر امام جوادعلیه السلام  از مدینه به مکه، که فرزندش هادى نیز همراهش بود.

219 ق.) معتصم، احمد بن حنبل را از زندان مأمون درآورد و او را 38 تازیانه زد، چون به خلق قرآن قائل نبود. سرکوبى شورش زطها در بصره. آنها راه بصره را بسته بودند و از کشتى ها باج مى گرفتند و راه وصول کالا را به بغداد بسته بودند،

220 ق. محرم) سفر امام جوادعلیه السلام  از مدینه به بغداد. امام هنگام خروج از مدینه امام هادی علیه السلام را وصى خود قرار داد.  و امام به همراه همسرش ام الفضل وارد بغداد شد. معتصم ابتدا از امام به خوبى پذیرائى کرد و به او هدایاى زیادى داد و سپس او را ممنوع الملاقات نمود. (ذى القعده)، شهادت امام جوادعلیه السلام. اصول کافى ج 1   تاریخ یعقوبى ج 2     کشف الغمة فى معرفة الائمه ج 2   اعیان الشیعه ج2 تاریخ طبرى، ج 13    تاریخ بیهقى،   بحارالانوار ج50  تاریخ کامل ابن اثیر، ج 10    اختصاص، شیخ مفید      تاریخ سیاسى اسلام، ج 2     منتهى الآمال    ارشاد، ج 2      تاریخ بغداد،   تاریخ تمدّن، ویل دورانت، ج 4      الفخرى، ابن طقطقى مسند الامام الجواد      المناقب، ج 4    صواعق،

ادامه مطلب

 http://m5736z.blog.ir/post/javad2

ادامه کتاب

 http://m5736z.blog.ir/post/HADI1

 

http://m5736z.blog.ir/post/ASKARI1

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگذاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">