بسم الله الرحمن الرحیم
نسیمی از آموزه های امام جواد علیه السلام
معارف و آموزه های اخلاقی و اجتماعی امام محمد تقی جواد علیه السلام که در آن راه و رسم بندگی و حسن معاشرت و شیوه های مطابق با آئین اسلام تبیین شده است.
آموزه اول: محضر خدا را باور داشتن
شخصی از امام علیه السلام خواست او را پندی دهد. حضرت فرمودند: اگر بگویم آیا می پذیری؟ گفت بله. امام فرمودند:
1- صبر و بردباری را بالش خود قرار بده
2- فقر را در آغوش بگیر
3- شهوات را از خود دور کن
۴- با هوای نفس مخالفت کن
۵- این را بدان که پیوسته در محضر دید خدا هستی. خوب توجه کن که چگونه رفتار می کنی. (تحف العقول ص 478)
موعظه پنجم ما را به یاد سخن معروف امام خمینی(ره) می اندازد که گفتند: عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید
آدمی چنانچه بتواند این موعظه کلیدی را خوب در خودش هضم کند و آن را به حد باور برساند، قطعاً نتایج پرقیمتی را به دست خواهد آورد. اگر یقین بدانیم که خدای مهربان در همه حال و در همه جا و در همه زمان، ناظر رفتار و حتی ناظر افکار و اندیشه ها و نیت های ماست. آنگاه در انتخاب روش های زندگی خویش تجدیدنظر خواهیم کرد.
مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می فرمود: برای رهایی از شر نفس، راهی جز توجه به خدا و حضور دائم نیست. تا زمانی که در حضور او باشی و اتصالت از خداوند قطع نگردد، نفس قادر بر فریب تو نیست. (کیمیای محبت ص 185) امام باقر علیه السلام در همه حال به یاد خدا بودن را جزء سخت ترین امور معرفی می فرمایند و تاکید دارند که صرفنظر از ذکر زبانی، معنای اصلی (همیشه بیاد خدا بودن) این است که آدمی به هنگام مواجه شدن با گناه و تصمیم به انجام دادن آن، خدا را به یاد آورد. در قرآن کریم داریم که هر کس از یاد خدای رحمان روی بگرداند، برای او شیطانی می گماریم که پیوسته همنشین او خواهد بود. (زخرف/ 36)
آموزه دوم: بررسی گوینده و منبع سخن
امام می فرمایند: هرکس گوش دل به گوینده ای بسپارد، در واقع او را بندگی کرده است. چنانچه گوینده از طرف خدا باشد، خدا را پرستیده است و اگر گوینده از زبان ابلیس سخن می گوید، شنونده، شیطان را بندگی کرده است (تحف العقول ص479)
فرمایش امام شامل همه عواملی می شود که به نحوی بر افکار و اندیشه ها و دلهای انسانها تأثیرگذار هستند. مانند اساتید، مربیان، دوستان و در فضای امروزی همچون انبوه رسانه های نوشتاری، شنیداری و دیداری مثل رادیو، تلویزیون، تئاتر، سینما، ماهواره، اینترنت، روزنامه ها، مجلات، کتابها و... هرکدام از عناصر تأثیرگذار فوق می تواند رفیق آدمی باشد
بنا بر فرمایش امام علی علیه السلام رفیق خوب آن است که تو را در آنچه صلاح دین تو است یاری کند (داستانهای روایی ص425) ملاک رفاقت، بر مدار روش دین بودن است.
هر عاملی که ما را به سلامت دین و دینداری رهنمون می شود رفیق خوب و هر عاملی که ما را به فساد دین و دینداری رهنمون می شود، رفیق بد تلقی می شود
رسول خدا(ص): انسان بر آیین دوست و رفیق خود است، پس بنگر که با چه کسی دوست می شوی. (بحار ج74 ص192)
تو اول بگو با کیان زیستی پس آنگه بگویم که تو کیستی (سعدی)
همنشین اهل معنا باش تا هم عطا یابی و هم باشی فتا (دفتر اول- 711)
گر تو سنگ صخره و مرمر شوی چون به صاحبدل رسی، گوهر شوی
مهر پاکان در میان جان نشان دل مده الا به مهر دلخوشان (همان- 723- 722)
آموزه سوم: به تأخیر نینداختن توبه
تأخیر انداختن توبه در واقع نوعی فریب خوردن است. امروز و فردا کردن برای توبه، خود سرگردانی است. در برابر خداوند عذرتراشی کردن منجر به هلاکت می شود. اصرار نمودن بر گناهان نوعی آسوده خاطر شدن از مکر خدا تلقی می شود. تنها آدم های زیانکار از مکر خدا آسوده خاطرند (تحف العقول ص480)
نباید این فکرها را کرد. باید توبه کرد. اینها فکر شیطانی است. از کجا معلوم، شاید بعد از این توبه خدا لطف کند و تصمیم جدی بگیری و دیگر گناه نکنی. از کجا می دانی که مرتکب گناه می شوی؟ به علاوه شاید همین امشب مردی. چرا این حرف را می زنی که من چون از خودم خاطرجمع نیستم، پس توبه نمی کنم، پیر که شدم توبه می کنم.
اصلا خدا توبه کننده را دوست دارد. ان الله یحب التوابین (بقره 222)
خدا دوست دارد که بنده گناهکارش بگوید: خدایا بد کردم. وقتی از فرزندتان اشتباهی سر می زند می آید می گوید اشتباه کردم. شما چقدر خوشحال می شوید. او را در آغوش می گیرید، نوازش می کنید. شما که بنده اید این طوری هستید. فقط یک کلمه انسان بگوید، خدایا نفهمیدم، بد کردم، عمرم را به بطالت صرف کردم. همین کافی است تا خداوند او را بیامرزد.
به درگاه خدا کردی چو تقصیر میفکن توبه را هرگز به تأخیر
چو توبه دم به دم باشد ز طاعات مکن تقصیر، فی التأخیر آفات (گنج دانش ص78)
گفتم که به پیری رسم و توبه کنم آنقدر جوان مرد و یکی پیر نشد
آموزه چهارم: عنایت و توجه به برکات خدا
ابوهاشم جعفری می گوید: روزی که حضرت جواد علیه السلام ام الفضل دختر مأمون را به همسری گرفت، گفتم: ای مولای من، برکت امروز بر ما با عظمت بود. حضرت فرمودند: ای ابوهاشم «برکات خدا» است که امروز بر ما باعظمت است. گفتم: بله حق با شماست
عرض کردم، امروز چه بگویم؟ فرمودند: خیر و خوبی بگو که در آن صورت به آن می رسی در این صورت راه را درست رفته ای و جز خیر و خوبی نخواهی دید (تحف العقول ص479-480)
براساس تعالیم دینی همه حسنات و خوبی ها مانند عافیت، نعمت های مادی و معنوی، امنیت، آسایش و... همه از ناحیه خدای مهربان است و در مقابل همه سیئات و بدی ها مانند مرض، ذلت، فقر، مسکنت، فتنه و ناامنی و همه و همه منشأش خود انسانها هستند (نساء 79)
به تعبیر یکی از علماء: زمین که دور خود و خورشید می گردد، قسمتی که رو به خورشید است، روز و روشن است. و اگر یک طرف تاریک است، چون پشت به خورشید کرده وگرنه خورشید همواره نور می دهد و زمین هم هر چه نور دارد از خورشید است. کمالات انسان همه از خداست و نقص هایش از خود اوست (تفسیر نور ج 2 ص 384) در قرآن نیز داریم که آنچه از خوبی ها به تو می رسد از طرف خدا و آنچه از بدی ها سراغت می آید از خود تو است (نساء 79)
بنابراین در کلام نورانی امام علیه السلام به دو نکته باید خوب توجه کرد
نکته اول اینکه: تعبیر «برکت امروز» حداقل شاید دو اشکال عمده داشته باشد
1- علت اصلی و حقیقی«برکت» که خدا باشد معرفی نشده است، بلکه آن را به امروز نسبت داده است. و این در واقع نوعی شرک و غفلت از توحید ربوبی است
2-تعبیر «برکت امروز» در حقیقت غفلت از نعمت های بی شمار و گوناگون الهی است. زیرا به شکل مفرد بکار رفته است و حضرت آن را با عبارت جمع «برکات» تصحیح فرموده است
نکته دوم اینکه: امام علیه السلام در پاسخ ابوهاشم که پرسید امروز چه بگویم؟ فرمود: از خیر و خوبی سخن بگو. جهان هستی برمدار حق و خیر می گردد، زاویه دید امام علیه السلام ، نگاه مثبت و عارفانه به عالم است. لذا توصیه می فرمایند که ما انسانها باید چنین نگاهی به جهان و رخدادها داشته باشیم. و قطعا امید، نشاط، خیر، کمال، آرامش از نتایج آنچنان نگاهی خواهد بود.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست سعدی
آموزه پنجم: اخلاص در فکر و عمل
افضل العباده الاخلاص. برترین عبادت، اخلاص است (میزان الحکمه ج2 ص643)
آیه اله مشکینی در توضیح حدیث می گویند: یعنی عبارتی که در آن اخلاص باشد، برترین عبادت است یا اینکه خود اخلاص نیت (صرف نظر از عمل) عبادت قلبی محسوب می شود که فضیلت و ثواب خاصی نیز دارد (درس هایی از اخلاق ص27)
بنده باید در همه اعمال خود قصد خود را برای خدا خالص کند و هیچ غرض دیگری را با آن درنیامیزد و نیز غیرخدا را از قبیل بت، شیطان، هوای نفس نپرستد و در آنچه عبادت خدا نامیده می شود، غیرخدا را شریک نسازد (همان ص96)
امام عسگری علیه السلام می فرمایند: اگر همه دنیا را یک لقمه کنم و آن را در دهان کسی که خدا را خالصانه می پرستد بگذارم، باز هم خود را در حق او مقصر می دانم. خداوند به صورت ها و اعمال ظاهری نمی نگرد بلکه به دل ها نگاه می کند. (همان ص27)
امام خمینی(ره) می گویند: آدمی باید مثل طبیب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نماید و مهار نفس سرکش را از دست ندهد. و باید توجه داشت که خالص کردن نیت از تمام مراتب شرک و ریا و مراقبت دائم از آن از امور بسیار مشکل و مهم است بلکه بعضی از مراتب آن فقط از عهده اولیاء خالص الهی ساخته است. (چهل حدیث ص330)
آیت الله مجتهدی تهرانی نقل می کنند: نجاری خدمت آیت الله اراکی رسید و تقاضای موعظه کرد، آقا فرمودند: چه کاره ای؟ گفت: نجارم. فرمود: برای دلت هم درب ساخته ای؟ اگر برای دلت درب نساخته ای، یک درب برای آن درست کن که غیرخدا به دلت راه پیدا نکند. (طریق وصل ص 20) عالمی از نجف می آمد. سر راه به قهوه خانه ای رسید.دید عده ای نشسته اند و مشغول شراب خوردن هستند. عالم عصبانی شد. عصاش را بلند کرد و شیشه های شراب آنها را شکست. یکی از آنان شعری گفت:
شیخ نجفی شکست پیمانه می گردید بساط عیش ما یکسره طی
گر بهر خدا شکست پس وای به ما گر بهر ریا شکست پس وای به وی (همان ص26)
شیخ رجبعلی خیاط می گفت: من همیشه که نماز می خواندم، نماز امام زمان، نماز جعفر طیار و... حاجتی را از خدا می خواستم. یک بار گفتم هیچ حاجتی نخواهم و برای خود خدا نمازی بخوانم. شیخ همان شب خواب دید. در خواب به او گفتند: چرا دیرآمدی؟ یعنی تو باید سی سال پیش به فکر این کار می افتادی. حالا بعد از یک عمر نمازخواندن به این فکر افتادی که نماز بخوانی بدون اینکه مزد و حاجت از ما بخواهی.(همان)
آموزه ششم: سلوک قلبی در راه خدا
امام جواد علیه السلام : القصد الی الله تعالی بالقلوب ابلغ من انقاب الجوارح بالاعمال انسانی که می خواهد به سوی خدا روی آورد قطعاً با مرکب دل بهتر و سریع تر مقصد را طی می کند، نسبت به کسی که بخواهد با اعمال خود سختی هایی را بر بدن خویش تحمیل نماید (منتهی آلامال ج2 ص250)
دل بیمار و آفت زده، دلی که به انواع زشتی ها آلوده است، مانند وابستگی به دنیا، حسد و کینه، غرور و خودپسندی، نفاق و دورویی، شرک و کفر، مسلماً نمی تواند راکب خود را به مقصد برساند
در وصیت امام علی علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام بیماری دل بدتر از بیماری بدن و فقر معرفی شده است و در مقابل پرهیزکاری و پروای دل و سلامت قلب و فراوانی مال بالاتر و ارزشمندتر معرفی گردیده است (همان)
از امام اول علیه السلام منقول است که: بینا کننده کوری دلهایتان، شفابخش بیماری جسمهایتان، اصلاح کننده تباهی سینه هایتان، پاک کننده آلودگی جانهایتان و زداینده نابینایی دیدگانتان، و داروی درد قلبهایتان، همه و همه در یک نقطه است و آن تقوا و پروای از خداست (میزان الحکمه ج2 ص358)
آموزه هفتم: پرهیز از عیب جویی وتوجه به عیب های درون
امام جواد علیه السلام در پاسخ به عبدالعظیم حسنی از پدران بزرگوارش نقل می فرماید که :«لو تکاشفتم ما تدافنتم» اگر عیب های هر یک از شماها بر دیگری آشکار می گردید، همدیگر را حتی دفن نمی کردید (منتهی الامال ج2 ص225)
یکی از نکات مهمی که از این فرمایش امام بدست می آید اینکه هیچگاه نباید به خاطر برخورداری از بعضی کمالات، دچار غرور و نخوت شده و فخرفروشی کنیم
همیشه این را به خاطر داشته باشیم که به غیر ازمعصومین علیه السلام و اولیاء بزرگ الهی، سایر مردم کم و بیش در خود آلودگیها و کدورتهایی دارند که فقط خدا از آنها با خبر است و از باب لطف و رحمت خویش پنهانشان ساخته است و از رهگذر ستاریت الهی، آبرویمان پیش عالم و آدم محفوظ مانده است. ضمن اینکه باید توجه داشت کمالات و برخورداریهای ما همه از خداست و از خود هیچ نداریم.
نکته دیگر این است که نباید دنبال عیوب دیگران بود. امام اول علیه السلام می فرمایند: هر کس در عیب خود نظر کند از توجه به عیوب دیگران باز می ماند (نهج البلاغه، حکمت 943)
امام ششم علیه السلام می فرمایند: فردی که بدنبال آشکار ساختن عیب مردم است و از معایب خود غافل مانده، قطعاً دچار مکر خدا گردیده است. (میزان الحکمه ج 2 ص 557) چه بسا اگر به اذن خدا بوی گناهان از انسان به بیرون تراوش کند، بوی گند آن همه را فراری دهد، و یا اگر خدا چهره واقعی انسان را نمایان کند، آبرویی برجا نماند.
آموزه هشتم: تفسیر درست از مرگ
شخصی از امام جواد علیه السلام پرسید، چرا مردم مرگ را ناگوار می دانند؟ فرمود: چون به جریان بعد از مرگ آگاهی ندارند. اگر شناخت داشتند و از اولیای خدا بودند آن را دوست می داشتند و می فهمیدند آخرت برای آنها بهتر از دنیاست
آیا می دانی چرا کودک و شخص دیوانه دارویی را که برای درمان اوست نمی خورد؟ زیرا به فایده آن آگاهی ندارد. سوگند به خدایی که محمدصلی الله علیه و آله را به حق مبعوث کرد، کسی که به طور کامل آماده مرگ است، مردن برایش سودمندتر از این دارو برای آن مریض است (داستان های روایی ص881)
امام علیه السلام به عیادت یکی از اصحاب بیمارش رفت. دید او گریه و بی تابی می کند. فرمود: آیا از مرگ می ترسی؟ چون نمی دانی مرگ چیست. اگر چرک و کثافت تو را فرا گیرد و زخم های پوستی در بدنت بوجود آید، چه می کنی؟ بیمار گفت: دوست دارم به حمام بروم و بدنم را شستشو دهم، امام فرمود: مرگ برای مؤمن همان حمام رفتن است. تو در حقیقت از همه اندوه ها و مسائل دردآور رها شده و رو به خوشحالی و شادی آورده ای
آن شخص از سخنان امام قلبش آرام گرفت و نگرانی هایش از بین رفت. و نیز در جایی فرموده اند: مرگ همان خوابی است که هر شب به سراغتان می آید. با این تفاوت که مدتش طولانی است. انسان از این خواب بیدار نمی شود مگر روز رستاخیز، کسی که در خواب انواع شادمانی ها و ترس های بی اندازه می بیند. آن که در خواب شاد است و آن که در آن دچار ترس و هراس است چه حالی دارد؟ این است مرگ. پس خود را برای آن آماده کنید. (میزان الحکمه ج2 )
آموزه نهم: عزت مؤمن
عزالمؤمن غناه عن الناس. عزت مؤمن در بی نیازی او از مردم است.
لقمان علیه السلام به فرزند خود گفت: فرزندم، قانع و راضی باش به آنچه که خدا روزی تو کرده تا زندگی خوش و خرم و دور از هرگونه ناراحتی اخلاقی داشته باشی
اگر تمامی عزت دنیایی را خواسته باشی باید قطع طمع کنی از آنچه مردم دارند که به این مقام رسیدند همه پیامبران و جانشینان آنها که از مردم نخواستند آنچه را که در دست دارند. حضرت سجاد علیه السلام فرمود: تمام خوبی ها را جمع شده یافتم در قطع طمع از آنچه مردم دارند. (همان ص201)
براساس تعالیم قرآن، عزت (و بزرگواری و بزرگی) همه از خداست. فان العزه الله جمیعاً (نساء931) آدمی به میزانی که به خدا نزدیک است به عزت و ارجمندی اش افزوده می شود و به مقداری که از او دور می شود از ارج و ارزش انسان نیز کاسته می شود. به فرمایش علی علیه السلام عزیز شده به وسیله غیرخدا، ذلیل است. (میزان الحکمه ج2 ص386) و نیز فرمودند: قانع باش تا عزیز گردی. (همان)
آموزه دهم: تخلق به زینت و زیبایی
1- زینت فقر، عفاف و پاکدامنی است
2- زینت غنی، شکر کردن و سپاسگزاری است
3- زینت بلاء، صبر و بردباری است
4- زینت حسب و نسب، تواضع است
5- زینت کلام و سخن، فصاحت است
6- زینت روایت، حفظ کردن و ضبط نمودن است
7- زینت علم، فروتنی است
8- زینت عقل، ادب و تربیت است
9- زینت کرم و بخشندگی، گشاده رویی و خوش رویی است
10- زینت نیکوکاری و احسان، منت نگذاشتن است
11- زینت نماز، حضور قلب است
12- زینت تقوا و پرهیزکاری، ترک کارهای بیهوده و بی فایده است
(پیشوای نهم ص 35 به نقل از الفصول المهمه ص192)
فهرست منابع: 1- قرآن کریم. 2- ارشاد شیخ مفید، . 3- تحف العقول، شعبه الحرانی،. 4- منتهی الامال، . 5- تفسیر المیزان، . 6- نهج البلاغه، . 7- تفسیر نور، . 8- منتخب میزان الحکمه، . 9- چهل حدیث، . 10- درس هایی از اخلاق، آیت الله مشکینی. 11- کلیات سعدی، . 12- مثنوی معنوی، . 13- کیمیای محبت، . 14- پیشوای نهم،. 15- داستان های روایی، . 16- طریق وصل، . 17- نصایح لقمان حکیم، . 18- گنج دانش،
آموزه های اخلاقی و تربیتی از امام جواد(ع(
برای پیروی و الگوبرداری از این اسوه های نیک و کامل لازم است اطلاعاتی از سنت و سیره ایشان داشته باشیم. منابع روایی و تاریخی اسلام سرشار از آموزه های اخلاقی و تربیتی است که ایشان بیان کرده اند تا هرکسی به وسع و ظرفیت و توان خویش از آن بهره گیرد و زندگی خود را سامان دهد و سبک زندگی اسلامی و اخلاقی و الهی را برای خود بسازد :
1- انجام آگاهانه کارها
یکی از آموزه های تربیتی و اخلاقی که امام جواد علیه السلام بر آن تاکید دارد، عمل همراه با شناخت است. انسان اگر در کاری وارد شود که نمی شناسد یا از جایی وارد شود که راه ورود به آن کار نیست، شکست می خورد و به جای آن که کاری را به درستی انجام دهد و از سود آن کار بهره برد دچار زیان می شود و از کاری که کرده زیان و ضرر بهره او می شود
شناخت کار و موارد ورود و عمل به آن لازمه انجام هر کاری است. دراین باره امام جواد علیه السلام فرمودند: من لم یعرف الموارد اعیته المصادر؛ کسی که راه ورود به کاری را نشناسد، راه برون شدن از آن درمانده اش می کند. (بحارالانوار ج57 ص463) یعنی عدم شناخت کار و راهکارهای انجام آن شخص را در دامی می افکند که بیرون آمدن از آن بسیار دشوار و سخت خواهد بود.
ورود بی شناخت درکاری مانند عملی است که یک دیوانه انجام می دهد و سنگی را درون چاه می افکند که چهل عاقل هم نمی تواند آن را بیرون آورد. ورود درکاری ممکن است عواقب بد و بسیار زیانباری را به دنبال داشته باشد و جمع وجور کردن آن خیلی دشوار باشد. پس پیش از اقدام به هر کاری می بایست نسبت به کار و همه جوانب آن شناخت کافی داشته باشیم تا وارد آن شویم وگرنه گاه بیرون آمدن از آن بسیارسخت تر و زیان بارتر خواهد بود.
2- تدبیر قبل از عمل
امام جواد علیه السلام : التدبیر قبل العمل، یومنک من الندم؛ تدبیر و برنامه ریزی درهرکاری قبل از اقدام به آن، انسان را از پشیمانی حفظ می کند. (منتهی الامال ج2 ص230)
بنابراین، شناخت و برنامه ریزی مبتنی بر آن می تواند آدمی را درچنان وضعیتی قراردهد که کارهایش به درستی پیش رود و اگر هم شکست خورد با درایتی که پیش از آن اندیشیده خود را از گرفتاری های آن می رهاند و همچنین پشیمان نیست که چرا بدون شناخت و برنامه رفته است
بلکه می گوید که به درستی گام برداشته و براساس علم و قدرت اقدام کرده است و اگر چنان که می خواسته نشده است حتما مشیت و اراده الهی به چیز دیگری تعلق گرفته است. پس نادم و پشیمان نیست؛ چون بر مبنای عقل وحکمت و تدبیر و شناخت اقدام کرده بود
3 - تواضع و فروتنی، رضایت الهی
در اسلام بسیار از تواضع و فروتنی سخن به میان آمده و آن را نشانه ای از اسلام و کمال عقل و از فضایل و مکارم و محاسن اخلاقی شمرده اند. در مقابل هرگونه تکبر و استکبار و غرور و تفاخر به عنوان رذیلت اخلاقی معرفی و با آن مبارزه شده است
تواضع است که محبت دیگران به سوی انسان جلب می شود و مردم او را بزرگ دانسته و درخدمت او در می آیند. از جمله آثار و برکاتی که امام جواد علیه السلام برای تواضع بیان می کند، رضایت و خشنودی الهی از اوست؛ چرا که خداوند خود و فرشتگان به آفرین گویی به او مشغول می شوند و او را مورد عنایت خاصه خود قرار می دهند.
تواضع می تواند این خشنودی و رضایت الهی را ایجاد کند. امام جواد علیه السلام برای تشویق مردم به اخلاق پسندیده تواضع و فروتنی و دست یابی به این مکرمت اخلاقی می فرماید: «من رضی بدون الشرف من المجلس لم یزل الله و ملائکته یصلون علیه حتی یقوم؛ هر که از نشستن در پایین مجلس خرسند باشد، خدا و فرشتگانش پیوسته بر او درود می فرستند تا آن گاه که برخیزد (تحف العقول، ص684 )
4 - مدارا کردن
مدارا کردن با مردم این که نسبت به دیگران سختگیر نبود و اگر خطا و اشتباه قابل بخششی انجام دادند، آن را پوشاند و بخشید. پس هرگونه سختگیری حتی موجه، امر خوبی نیست هرچند که از نظر عقلی مجاز باشد. انسان می بایست با دیگران از در احسان وارد شود و ملاحظه حال مردم را بیش از حال خودش بکند و این گونه نباشد که با سختگیری مردم را برنجاند و ایشان را در زحمت افکند
انسان باید نسبت به دیگران همواره مهربان باشد و اگر کسی دوست دارد که با او معامله خوب شود خودش نیز با دیگران معامله خوبی داشته باشد. اگر دوست دارد که در حق او با مهربانی برخورد شود خود نیز مهربانی کند، چنانکه پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: ارحم ترحم، رحم کن تا بر تو رحم شود
اما اگر آدمی این گونه نبود و مدارا را به کناری گذارد و نسبت به دیگران سخت گیری کند، باید متوجه باشد که دنیا نیز بر او سخت می گیرد و مشکلات و ناگواری ها را با این کارش به سوی خودش می کشاند
حضرت امام جواد علیه السلام می فرماید: من هجر المداراه قاربه المکروه؛ آن که سازش و مدارا را ترک کند، ناگواری به او روی آورد. (بحارالانوار، ج86، ص 143)
5- صداقت
صداقت و راستی کلید بهشت است. انسان ها تنها با صداقت است که دنیا و آخرت خویش را می توانند آباد کنند. از این رو نخستین فرمان عقل، صداقت و عدالت است و عقل و عقلاء، صداقت و عدالت را از فضایل و بایسته ها و شایسته های انسانی می دانند. این صداقت نسبت به خداوند می بایست در اولویت نخست باشد.
برخی از مردم عادت کرده اند که با همه صادق باشند ولی در رابطه با خدا، صداقت را کنار می گذارند. در برابر مردم گناه را ترک می کنند و مرتکب حرام نمی شوند ولی در خلوت از مردم، مرتکب گناه می شوند. در حقیقت نوعی بی صداقتی را در برابر خداوند در پیش می گیرند که خیلی زشتر و بدتر از هر عملی است
جالب این است که با این کارهای خویش خود را از اولیای الهی نشان می دهند در حالی که از اولیای شیطان و بنده و برده اویند. امام جواد علیه السلام نسبت به این گونه بی صداقتی انسان هشدار می دهد و می فرماید: لاتکن ولیالله فی العلانیه ، عدوا له فی السرء در ظاهر، دوست خدا و در باطن، دشمن خدا مباش. (بحارالانوار ج75، ص563 )
6 - توکل
یکی از اصول اسلامی توکل است. اینکه خدادوند را نه تنها آفریدگار خود بداند بلکه او را ممالک و پروردگار خود نیز بشمارد و نسبت به علم و قدرت خداوندی و مشیت و اراده الهی شک نکند
بسیاری از مردم بویژه مومنان خیال می کنند که اهل توحید هستند ولی توحید جامع و کامل را یا در اندیشه و پندار باور ندارند یا در عمل این گونه نشان می دهند. توحید می بایست در ذات و صفات و فعل باشد چنان که می بایست توحید در عبادت و اولوهیت و ربوبیت نیز باشد
کسی که اهل توکل است و خدا را وکیل خود می سازد یا حتی خودش را به خدا واگذار کرده و تفویض می کند (غافر44)، اهل توحید محض است؛ اما کسی که در هر کاری به غیر خدا مراجعه می کند و می گوید اول خدا بعداً شما، گرفتار نوعی شرک در فعل است که باید از آن پرهیز کند
امام جواد علیه السلام : من انقطع الی غیرالله و کله الله الیه؛ آن که به غیر خداوند روی آورد، خداوند به همو واگذارش کند. (بحارالانوار، ج 68، ص 551)
اینکه خداوند چنین بنده ای را به همان غیر واگذار می کند خیلی بد است؛ زیرا نمی توان شرایطی بدتر از این را تصور کرد؛ چرا که هم کارش به سامان نمی رسد و هم خشم و غضب الهی را به خاطر این شرک در فعل به جان می خرد.
7 - منکرستیزی
دوستی معروف و انکارمنکر، امری پسندیده و بلکه از ویژگی های انسان سالم و عاقل است. اما اگر اینگونه نباشد و نسبت به قبایح و زشتی ها واکنش منفی نشان ندهد می توان او را انسانی بیمار دل و غیر عاقل شمرد
برخی از انسانهای مسلمان خودشان کار زشت را انجام نمی دهند ولی نسبت به آن یا سکوت می کنند یا حتی زیبا و نیک می شمارند و در مقالاتی از آن تعریف و تمجید می کنند. مثل کسانی که به امام معصوم علیه السلام اهانت نمی کنند ولی راضی و خشنود می شوند یا سکوت می کنند.
چنین افرادی با این شیوه، شریک آن عمل هستند و در حقیقت خودشان مرتکب آن شده اند.
خداوند در 165 و 166 اعراف از اصحاب سبت سخن به میان می آورد که سه گروه بودند: گروهی که مرتکب گناه می شدند؛ گروهی که سکوت می کردند و گروهی که به امر به معروف و نهی از منکر می پرداختند. خداوند دو گروه ساکتین و گناهکاران را تبدیل به میمون کرد و عذاب نمود و تنها آمران به معروف را نجات داد؛ چرا که ساکتین را هم جزو گناهکاران قلمداد و مجازات کرد.
امام جواد علیه السلام فرمودند: من استحسن قبیحا کان شریکا فیه؛ هرکه کار زشتی را نیک بشمارد؛ در آن کار شریک است. (بحارالانوار ج75 ص28(
اینها تنها گوشه ای از اصول اخلاقی است که امام جواد علیه السلام به عنوان پیشوای الهی و در مقام اسوه و الگو بیان کرده است و عمل به همین ها می تواند زندگی ما را دگرگون کند. مطالعه و تحقیق دیگر آموزه های آن حضرت علیه السلام نیز از چنین جایگاه و ارزش و اهمیتی برخوردار است. پس لازم است که آنها را شناخته و براساس آن عمل کنیم.
فضایل امام جواد علیه السلام
امام جواد علیه السلام در اخلاق کریمه و صفات پسندیده و علم، معرفت، دانش، زهد و تقوا، وارث اجداد بزرگوار و در عظمت و جلالت، زبانزد خاص و عام بود و شخصیتهای بزرگ علمی و دینی در برابر او خاضع و فروتن بودند.
محدثان بزرگ و علمای عالیقدر، افتخار کسب علوم از آن حضرت را داشته و در دشوارترین مسایل علمی، او را حلال مشکلات مییافتند.
روایات بسیار در فضایل و کرامات و نصوصی که دلالت بر امامت آن حضرت میکند، وجود دارد. با اینکه مدت زندگی امام جواد علیه السلام دیری نپایید، علوم بسیاری از آن بزرگوار صادر شد و مجالس بحث و مناظراتی بین آن حضرت و علمای بزرگ آن زمان صورت میگرفت. بر همه بنیعباس واضح شد که طبق گفته مامون، آن حضرت با وجود کمی سن، افضل و اعلم از همه علما است و خداوند متعال او را به این فضیلت و کمال مزین کرده است.
کیمیاى سعادت : انسانى که از نعمت دوستى و تعامل با همنوعان محروم است، غریب و تنهاست چنین شخصى حرف دل خود را کتمان مى کند و نمى تواند خودش را آن چنان که هست بشناسد، به طورى که در زندگى از شکوفایى عقلى محروم مى گردد و نشاط و شادابى خود را از دست مى دهد.
امام جواد علیه السلام در این رابطه مى فرماید: ملاقاة الاخوان نشرةٌ و تلقیحٌ للعقل و ان کان نزراً قلیلاً؛ دیدار و ارتباط با دوستان باعث شادابى و زیادى عقل مى شود. هر چند مدت دیدار کم باشد. از دیدگاه نهمین فروغ امامت کسانى دوستان واقعى محسوب مى شوند که آیینه اخلاق، محرم اسرار و معاون افکار در مصائب و مشکلات زندگى باشند و دیگران را در راه دیندارى و بالا بردن سطح معرفت یارى رسانند؛ به شرطى که در این زمینه حد اعتدال را رعایت کنند، زیرا رعایت اعتدال و میانه روى در دوستى و رفاقت ضامن بقاى رشته مؤدّت است به گونه اى که این نوع دوستى کارساز و چاره ساز است و پیوند آن به قدرى محکم است که هرگز گسسته نمى شود.
لذا انسان باید هوشیار باشد و افرادى را براى دوستى برگزیند که لطف و رحمت خداوند شامل حال آنان باشد و کارى نکرده باشند که خشم خداوند را برانگیزند. در حقیقت دوستى با بندگان صالح گرایش به سوى رحمت خداوند و ترک دوستى با افراد ناصالح گریز از خشم و غضب اوست.
قرآن کریم در این زمینه مى فرماید: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ الله عَلَیهِمْ قَدْ یئِسُوا مِنَ الآْخِرَةِ کما یئِسَ الْکفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ اى کسانى که ایمان آورده اید! با افرادى که مورد غضب خداوند واقع شده اند، طرح دوستى نیندازید، زیرا آنان از آخرت مأیوس و ناامید هستند همان طورى که کافران از خفتگان در گور ناامید شده اند.
کدام دوستی؟ : دوستى و تعامل با دیگران وقتى که به خاطر خدا و بر پایه هویّت انسانى بنا شده باشد و از رنگ مطامع دنیوى پیراسته باشد، پایدار خواهد ماند، زیرا مبنایش امور ثابت و عامل انعقاد آن رضایت و خشنودى الهى است. این نوع دوستى زمینه رشد و تعالى هویّت افراد جامعه را فراهم مى سازد به طورى که همه به بالاترین درجه سعادت و خوشبختى مى رسند...
امام محمد الجواد التقی علیه السلام پیرامون دوستى و رفاقت راستین مى فرماید: من استفاد اخاً فى اللّه فقد استفاد بیتاً فى الجنّة؛ هر کس در راه خدا برادر و دوست پیدا کند، خانه اى در بهشت به دست مى آورد.
کلام گهر بار آن بزرگوار متضمّن این حقیقت است که دوستى هایى که به خاطر رضایت و خشنودى خداوند باشد، رسیدن به بهشت و برخوردارى از نعمت هاى اخروى را بر فرد مؤمن و صالح واجب مى گرداند، چون انسان صالح و با تقوا در اثر معاشرت و مصاحبت با اخیار و نیکان انجام اعمال نیک و عادات پسندیده را در نهاد خویش تقویت مى کند که پیامد آن سعادت و فوز ابدى است.
امّا اگر دوستى و مصاحبت با دیگران در راه غیر خدا و بدور از تقواى الهى باشد، دیر یا زود به دشمنى تبدیل خواهد شد.قرآن کریم مى فرماید: الاخلّاء یومئذٍ بعضهم لبعض عدوٌّ الّا المتّقین؛ دوستان در آن روز بعضى دشمن بعضى دیگرند مگر افراد باتقوا و پرهیزکار.
رفاقت معرّف شخصیّت شخصیّت هر انسانى را در جامعه با دوستان او مى سنجند. تأثیرى که گروه دوستان در رفتار، گفتار و کردار فرد به جا مى گذارد، پدیده اى انکار ناشدنى است تا آن جا که مى توان به واسطه دوستان به شخصیت افراد پى برد. لذا یکى از بهترین معیارهاى واقعى شناخت فرد، دوستان و رفقاى او هستند.
سرور کائنات حضرت محمدصلی الله علیه و آله در این باره مى فرماید: لاتحملوا على رجلٍ بشى ءٍ حتّى تنظروا الى من یصاحب فانّما یعرف الرّجل باشکاله و اقرانه و ینسب الى اصحابه و اخدانه؛ درباره انسانى قضاوت نکنید مگر این که به دوستانش نظر بیفکند، زیرا هر انسانى به وسیله دوستان و همنشینان خویش شناخته مى شود و به یاران و برادرانش منسوب مى گردد.
اساساً دوستى با انسان هاى آلوده و منحرف فرد را از گروه نیکان و صالحان جدا مى کند و در صف افراد شرور و ناهنجار قرار مى دهد، به طورى که فرد دیگر به نصیحت انسان هاى وارسته و صالح توجه نمى کند و حتى نسبت به آنان سوءظن پیدا مى کند. به همین علت حضرت جواد الائمه علیه السلام مى فرماید: مجالسة الاشرار تورث سوء الظّنّ بالاخیار؛ همنشینى با بدان باعث مى شود که انسان نسبت به افراد خوب و نیک بدبین شود. بنابراین یکى از متقن ترین معیارهاى واقعى شناخت انسان دوستان و رفقاى او هستند که این گونه افراد آیینه تمام نماى وجود وى مى باشند، زیرا انسان به اشخاصى روى مى آورد که از نظر باطنى و ساختار شخصیّت با آنان همسان است.
پرهیز از دوستى با نا اهلان : انتخاب دوست خوب اساسى ترین نقش را در موفقیّت انسان در عرصه هاى مختلف زندگى ایفا مى کند و کم توجهى یا بى توجهى نسبت به این انتخاب، مایه بدبختى و هلاکت فرد مى شود، زیرا به همان اندازه که دوستان صالح و نیکو آدمى را در رسیدن به آرمان هاى واقعى زندگى یارى مى دهند، به همان اندازه دوستان ناشایست او را از مرحله موفقیّت دور مى کنند و زمینه هلاکت و نابودى وى را فراهم مى کنند
قرآن کریم درباره عواقب دوستى با نااهلان از زبان اهل جهنّم چنین نقل مى کند: و یوم یعضّ الظّالم على یدیه یقول یالیتنى اتّخذت مع الرّسول سبیلاً یا ویلنى لیتنى لم اتّخذ فلاناً خلیلا؛ روز قیامت انسان ظالم انگشت حسرت به دهان مى گیرد و مى گوید: اى کاش من در دنیا با پیامبر دوست و همراه مى شدم.
واى بر من! کاش فلان شخص فاسق و گمراه را به عنوان دوست انتخاب نمى کردم. امام محمد تقی علیه السلام با الهام از آموزه هاى وحیانى در سیره خود مى فرماید: ایّاک و مصاحبة الشّریر فانّه کالسّیف المسلول یحسن منظره و یقبح آثاره؛ از رفاقت و دوستى با انسان هاى بد بشدّت پرهیز کن، زیرا انسان شریر مانند شمشیر برهنه است که ظاهر زیبا و آثار زننده دارد.آن امام بزرگوار در این کلام گهربار خاطرنشان مى کند که فرد مسلمان و مؤمن باید از همنشینى و تعامل با افراد ناشایست و نالایق جداً اجتناب نماید، زیرا معاشرت و مصاحبت با این گونه افراد بذر رذایل اخلاقى را در نهاد انسان مى پاشد و مایه قساوت قلب مى شود و ممکن است انسان را در قهر و عذاب الهى سهیم گرداند.
روزى پدر بزرگوار امام به شخصى از نزدیکان خود به نام سلیمان بن جعفر جعفرى که با امام هادی علیه السلام رفت و آمد داشت، فرمود: چرا تو را نزد عبدالرحمان بن یعقوب مى بینم و با او رابطه دوستى داری؟ سلیمان پاسخ داد: او دایى من است.
امام فرمود: او انسان منحرفى است و درباره خداوند حرف هاى نادرستى مى زند و به جسم بودن خدا معتقد است. سلیمان گفت: او هرچه مى خواهد بگوید! من فقط با وى دوست هستم. وقتى به گفته هایش اعتقادى نداشته باشم، دوستى ما چه اشکالى دارد؟ امام فرمود: یا با او دوست باش و ما را رها کن و یا ما را دوست داشته باش و با وى قطع دوستى کن، چون ممکن نیست که هم ما را دوست داشته باشى و هم او را.
بدان که اگر عذابى بر او نازل شود، دامان ترا هم مى گیرد. سپس امام هادی علیه السلام داستان جوانى را تعریف کرد که خودش از دوستان حضرت موسی علیه السلام بود و پدرش از یاران فرعون، لذا در ادامه فرمود: وقتى لشکر فرعون در کنار رود نیل به حضرت موسی علیه السلام و پیروان او رسید، جوان از گروه موسى جدا شد تا پدرش را نصیحت کند و به راه راست هدایت نماید، امّا پدرش بصیرت و گوش شنوا نداشت و اندرز پسر در او تحولى ایجاد نکرد و سرسختانه به پیروى از فرعون ادامه داد
در این هنگام یاران موسى از رود نیل گذشتند و نجات یافتند. امّا پسر چون نزد پدرش ماند، به همراه او غرق شد. موضوع را به اطلاع حضرت موسى رساندند. اصحاب از حال جوان پرسیدند که آیا او اهل رحمت است یا عذاب؟ حضرت موسی علیه السلام فرمود: جوان مشمول رحمت الهى است چون با پدر هم عقیده نبود، ولى هنگامى که عذاب نازل مى شود، نزدیکان افراد گناهکار نیز گرفتار عذاب مى شوند و آتش شرارت بدکاران افراد صالح را نیز به کام خود فرو مى برد.
پرهیز از منّت گذاری : فرد مؤمن باید از هر نوع رفتارى که سبب منّت گذاشتن بر دوستان مى شود، بپرهیزد. مردى نزد امام جواد علیه السلام آمد که بسیار خوشحال و خندان به نظر مى رسید. امام علت خوشحالى اش را بپرسید،
و گفت: یابن رسول اللّه! از پدرت شنیدم که فرمود: شایسته ترین روز براى شادى یک بنده روزى است که در آن، انسان توفیق نیکى و انفاق به دوستانش را به دست آورد و امروز ده نفر از دوستان و برادران دینى که فقیر و عیالوار بودند، از فلان شهرها به نزد من آمدند و من هم به هر کدام چیزى بخشیدم. به همین خاطر خوشحال شدم
آن حضرت فرمود: لعمرى انّک حقیق بان تسرّ ان لم تکن احبطته او لم تحبطه فیما بعد؛ به جانم سوگند! شایسته است که خوشحال باشى، امّا ممکن است که اثر کار خود را از بین برده باشى یا بعداً از بین ببرى او با شگفتى پرسید: چگونه عمل نیک من بى فایده مى شود و از بین مى رود؟
در حالى که من از شیعیان خالص شما هستم.امام فرمود: با همین سخنى که گفتى، کارهاى نیک و انفاق هاى خود را در حق دوستان از بین بردى، او توضیح خواست و آن حضرت، این آیه را تلاوت کرد: یا ایّها الّذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الاذی؛ اى مؤمنان صدقه ها و بخشش هاى خود را با منّت و اذیّت کردن باطل نکنید.مرد گفت: من که به آن افراد منّت نگذاشتم و آزارشان ندادم
امام فرمود: همین که گفتی: چگونه عمل نیک من بى فایده مى شود و از بین مى رود؟ و یقیناً خود را جزء شیعیان خالص ما قرار دادى، ما را آزردی! آن مرد بعد از اعتراف به تقصیر خود پرسید: پس چه بگویم
امام فرمود: بگو من از دوستان شما هستم. دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن مى دارم. مرد قبول کرد و امام جواد فرمود: الآن قد عادت الیک مثوبات صدقاتک و زال عنها الاحباط؛ اکنون پاداش بخشش هایت به تو برگشت و حبط و بى اثر بودن آن زایل شد.
همراه ناصالح دوستان ناباب، آینده انسان را در زندگی و اشتغال به خطر میاندازند. رفاقت با آنان، هم موجب میشود انسان اخلاق ناپسند شان را بگیرد و هم خود آنها، در دوستی خیانت میکنند و از پشت به دوست خود خنجر میزنند. امام جواد علیه السلام : از دوستی با شخص شرور بپرهیز که چون شمشیرِ برهنه است؛ منظرهاش نیکو و اثر زخمش نازیباست».
اثر هم نشین انسانها در روابط اجتماعی خود، از اخلاق و رفتار نیک یا بد همکاران و دوستان خود تأثیر بسیار میگیرند. امام جواد علیه السلام در این باره میفرماید: خوی بد در همراهی با بیخردان، و نیکویی اخلاق در هم نشینی با خردمندان است».
سنت و سیره اخلاقی امام جواد(علیه السلام)
راهکار حکومت بر دل ها
بی گمان کرامت انسان در منش و خوی او متجلی می شود. از این رو از نظر خردمندان، اخلاق از جایگاه ویژه ای در زندگی بشر برخوردار است و اصولا انسانیت چیزی جز رفتار اخلاقی نیست چنانکه پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله بعثت خویش را برای تکمیل و اکمال مکارم اخلاقی بیان می کند و لذا بازخوانی اصول اخلاقی از دیدگاه امام جواد(علیه السلام) می تواند ما را در رسیدن به این مهم یاری رساند.
سر بر آستان صبر
آن حضرت(علیه السلام) بر صبر و شکیبایی بارها همانند دیگر امامان معصوم(علیهم السلام) تأکید می کند، زیرا صبر و پایداری به عنوان یک اصل در عمل اجتماعی و فردی نقش بسیار مهم و اساسی ایفا می کند و بسیاری از مشکلات انسانی برخاسته از عدم وجود این خصلت و خوی با اهمیت در انسان است. انسان هرگاه با مصیبتی مواجه شد اگر اهل صبر باشد، رویه ای را اتخاذ می کند که وی را به موفقیت می رساند و از چنگال افراط و تفریط می رهاند به گونه ای که هرگز پشیمان نخواهد شد: ثلاث من کن فیه لم یندم: ترک العجله ، و المشوره ، و التوکل علی الله عندالعزم؛ سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند، پشیمان نگردد
1-اجتناب از عجله؛ 2-مشورت کردن؛ 3-توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری. (مسند الامام الجواد ص742)
ابن مهران می گوید: حضرت جواد علیه السلام در نامه ای به یک مرد مصیبت زده چنین نگاشت: حادثه ناگوار مرگ فرزندت را یادآور شدی و اضافه نمودی که فرزند از دست رفته ات محبوب ترین فرزندت بود. روش خداوند متعال این گونه است که از والدین، دوست داشتنی ترین فرزند را می گیرد تا پاداش مصیبت دیده را عالی تر و بهتر عنایت کند.
خداوند، پاداش تو را زیاد کند و جزای نیک در عزایت عنایت فرماید و به تو صبر عطا نموده و دلت را محکم گرداند. او، خدای قادر و تواناست و به زودی جانشین شایسته ای در عوض فرزند از دست رفته ات به تو ارزانی دارد. امیدوارم که خداوند دعایم را در حق تو بپذیرد. ان شاءالله تعالی (الکافی، ج3، ص 502)
از نظر امام جواد علیه السلام زهد و پوشیدن جامه فقر به معنای رهایی از هرگونه تعلق به دنیا و رهایی از بند آن است که راحتی و آسایش دنیا و آخرت را به دنبال خواهد داشت. انسانی که از همه چیز به ویژه از دنیا و شهوات آن منقطع شود، به عزت الهی عزیز و گرامی می شود به گونه ای که هیچ چیز بر او چیره و مسلط نمی شود و همواره چون زمین مرتفع و سخت و بلند، بر همگان چیره خواهد بود. (مسندالامام الجواد، ص 932 و نیز تحف العقول، ص 554 و بحارالانوار، ج 96، ص 832، حدیث 7)
بر این اساس آن حضرت علیه السلام درباره خانه و زندگی و جایگاه آن در فرهنگ قرآنی می فرماید: ان أنفسنا و أموالنا من مواهب الله الهنیئه ، و عواریه المستودعه ، یمتع بما متع منها فی سرور و غبطه ، و یأخذ ما أخذ منها فی أجر و حسنه، فمن غلب جزعه علی صبره حبط أجره و نعوذ بالله من ذلک؛ جان و دارایی ما، از بخشش های گوارای خداست و عاریه و سپرده اوست، تا آنجا که از آن بهره مند شویم مایه خوشی و شادی است، و آنچه از آن برگرفته شود اجر و ثواب است، پس هر که جزعش بر صبرش غالب شود اجرش ضایع شده و پناه به خدا از آن. (تحف العقول، ص 974)
رفتارهای رضایت آفرین
هر مؤمنی در این اندیشه است که خشنودی الهی را به دست آورد. از این رو بخش اعظمی از افکار و عبادات و اعمال ما در راستای کسب رضایت الهی است. از نظر امام جواد علیه السلام انسان به سادگی می تواند رضوان و رضای الهی را با اعمال خویش به دست آورد. بخشی بزرگ از این رضایتمندی به اعمال اخلاقی و رفتار اجتماعی ما بستگی دارد. آن حضرت در روایتی می فرماید: ثلاث یبلغن بالعبد رضوان الله تعالی: کثره الاستغفار، و لین الجانب، و کثره الصدقه ؛ سه چیز است که بنده را به رضوان خدا می رساند: 1-زیادی استغفار ؛ 2-نرمخویی ؛ 3- صدقه بسیار دادن. (مسندالامام الجواد، ص 742)
در این سه موردی که آن حضرت علیه السلام به عنوان کلیدهای رضوان الهی برمی شمارد، دو مورد آن به عمل اجتماعی هر فرد بستگی دارد. تندخویی با دیگران بنیاد هر عمل اشتباه و گناهی است و هم چنین موجب می شود که جامعه، شخص را طرد کند و او را از مسیر کمالی باز دارد. از این رو خوشرویی به عنوان یک خوی پسندیده بارها و بارها مورد تأکید وحی و سنت و سیره وحیانی بوده است
اگر انسان بتواند از طریق کمک های مالی و صدقه، دل های دیگران را به سوی خود و اسلام جلب و جذب کند، عمل بسیار مفید و خوبی انجام داده است. با نگاهی به کارکردهای مسیحیت در جهان به ویژه آفریقا به خوبی می توان دریافت که چگونه کمک های مالی آنان موجب شده تا مسیحیت گسترش یابد.
مردی از اهالی سیستان که در یک سفری با امام محمدتقی علیه السلام همراه شده، خاطره ای شنیدنی از آن سفر را گزارش کرده است، او می گوید: در سال اول خلافت معتصم من با امام نهم همسفر شدم. در همه موارد با هم بودیم. روزی در سر سفره غذا نشسته بودیم که عرض کردم: فدایت شوم! فرماندار شهر ما، یکی از دوستان و شیفتگان شما اهل بیت علیهم السلام است. مأمورین او برای من مالیات نوشته و پرداختن آن برایم سنگین است. شما لطف کنید و نامه ای برای او بنویسید که با من مدارا کند. امام فرمود: من او را نمی شناسم. گفتم: فدایت شوم! همان طوری که عرض کردم، او از محبین شما اهل بیت است. نامه شما برای من در نزد او خیلی کارساز و مشکل گشا خواهد بود. امام کاغذی را برداشته و چنین نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما بعد، حامل این نامه به تو، نکته زیبائی را یادآور شد که تو به آئین پسندیده ای گرایش داری! مطمئنا تو در مقابل عمل نیک، پاداش نیکی خواهی داشت. به برادرانت احسان کن و بدان خداوند عزیز و جلال از ریزترین اعمال و رفتارت سؤال خواهد کرد.
مرد می گوید: قبل از رسیدن من به سیستان، حسین بن عبدالله نیشابوری (فرماندار سیستان) از نامه امام باخبر شده بود و هنگامی که من به شهرم نزدیک می شدم، هنوز دو فرسخ مانده بود که به استقبالم آمد. نامه را به او دادم او آن را بوسیده و روی چشمانش گذاشت و به من گفت: چه می خواهی؟ گفتم: در دفتر محاسبات شما برای من مالیاتی نوشته اند که توان پرداخت آن را ندارم. دستور داد آن را برای من ببخشند و اضافه کرد: تا زمانی که من فرماندار شهر شما هستم، تو را از خراج و مالیات معاف کردم. سپس از خانواده ام پرسید و من وضعیت اقتصادی خود و خانواده ام را برایش شرح دادم. او دستور داد که در مورد مشکل معیشتی من اقداماتی انجام شود و مقداری هم اضافه به من کمک کرد.
تا او زنده و در منصب فرمانداری سیستان بود، از من مالیات و خراج نگرفتند و احسان و عطایایش را تا آخر از من قطع نکرد. (تهذیب الاحکام، ج 6، ص 433) اما پیش از انفاق و کمک های مالی آن چه مهم و اساسی است خوشرویی است. اصولا انسان اگر بخواهد خدایی شود و به سوی خداوند برود، خوشرویی، آسان ترین عمل است که با هزینه کم، سود بسیاری برای صاحب آن به ارمغان می آورد
بسیاری از مومنان می کوشند تا با کارهای سخت و توانفرسا و عبادات بسیار و زیاد به خداوند نزدیک شوند، ولی به نظر می رسد که انسان می تواند با کارهای آسان تر، حتی زودتر به مقاصد بالاتر برسد. امام جواد علیه السلام می فرماید: القصد الی الله تعالی بالقلوب أبلغ من اتعاب الجوارح بالأعمال؛ با دل ها به سوی خداوند متعال آهنگ نمودن، رساتر از به زحمت انداختن اعضا با اعمال است. (مسندالامام الجواد، ص 442)
راه حکومت بر دل ها
اگر برای رسیدن به خداوند با توجه و قصد دل و قلب می توان به سادگی به آن رسید، در عمل اجتماعی نیز این گونه است که با اخلاق خوش بهتر می توان بر دل ها حکومت کرد. انفاق و کمک مالی می تواند دلی را به سوی کسی جلب کند ولی این عمل با همه ارزش و اعتبارش در برابر خوشرویی، بی ارزش یا کم ارزش است
از این رو خداوند در آیه 36 انفال به کم تأثیری و یا بی تأثیری انفاق همه ثروت های زمین برای جلب دل ها و جذب آن ها اشاره می کند و به این اصل مهم توجه می دهد که خداوند است که دل ها را به سوی کسی جلب و جذب می کند و در آیه 159 آل عمران، این رحمت الهی را چنین تفسیر می کند: «پس به برکت رحمت الهی، با آنان نرمخو و پرمهر شدی، و اگر تندخو و سختدل بودی قطعا از پیرامون تو پراکنده می شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد
بنابراین، نباید کاری کرد که شخص، عطای بخشش و انفاقش را به لقاء و دیدارش ببخشد و به سبب ترشرویی از وی بگریزد. این که خداوند در ادامه خوشرویی و نرم خویی می فرماید که برای آنان استغفار کن و در امور مهم اجتماعی آنان را طرف مشورت قرار ده، نمونه ها و مصادیقی از همان خوشرویی و نرمخویی است
پس هر کسی که می خواهد بر دل ها حکومت کند، می بایست با عمل خویش مردم را به دین دعوت کند که نخستین و اصلی ترین عامل دعوت نیز نرمخویی و خوشرویی است تا شنونده پیام او را سرمشق عمل و زندگی خویش قرار دهد و سبک زندگی را به عنوان سبک کامل، زیبا، درست، عقلانی و عاشقانه برشمارد و به آن گرایش یابد و بدان عمل نماید.
همچنین باید ملاقات با برادران دینی را در راستای نشر کمالات اخلاقی و دینی افزایش دهد و آن را به عنوان یک برنامه در زندگی اش خویش بگنجاند، زیرا «ملاقاه الاخوان نشره و تلقیح للعقل، و ان کان نزرا قلیلا؛ ملاقات و زیارت برادران سبب گسترش و باروری عقل است، اگر چه کم و اندک باشد. (مسند الامام الجواد، ص 242)
این گونه است که دین اسلام خانه به خانه، محله به محله، شهر به شهر و کشور به کشور می رود تا جهانی شود و شرایط برای ظهور مهدی (عج) و عدالت فراگیر جهانی فراهم آید. باشد که این گونه عمل کنیم و سنت و سیره امامان علیه السلام از جمله امام جواد علیه السلام را سرمشق زندگی خود قرار دهیم و با انسان اخلاقی شدن، خلیفه الهی گردیم.
دنیا در نگاه امام جواد علیه السلام
امام جواد علیه السلام یکی از امامان هادی به سوی راه راست کمال و تقرب به خداوند است. وی که نوری از انوار محمدیصلی الله علیه و آله است، در نقش اسوه کامله در حوزه های بینشی و نگرشی ظهور یافته و به مردمان هم عصر و پس از خویش، رفتارها و اندیشه های صحیح و راستین را آموخته است تا بتوانند با بهره گیری از آنها، موقعیت های خود را تحلیل و بر پایه آن کنش و واکنش مناسب را بروز دهند
براین اساس به حکم عقل و شرع، بر ماست تا نسبت به اندیشه ها و نگرش های آنان اطلاع کامل و کافی به دست آورده و به عنوان سرمشق عملی در زندگی، از آنان پیروی نماییم. بینش و نگرش آنان بر خلاف عالمان و دانشمندان رسمی، تنها در حوزه نظری نیست؛ زیرا هدف آنها این است که انسان تربیت کنند
بر این اساس همه حرکات و سکنات از قول و فعل و تقریر ایشان بر ما حجت است و باید از آن اطاعت و بهره گیری کنیم تا به مقامات عالی و کمالی انسانی دست یابیم. آن حضرت علیه السلام همانند سیزده نور الهی دیگر، انسان های تمامی هستند که کمال را به نهایت رسانیده اند و چیزی از حقیقت انسانی را وانگذاشته اند. از این رو می توان به قطع و یقین با استفاده از روش زندگی و اندیشیدن آنان به مقامات انسانی رسید.
امام جواد علیه السلام برنده بزرگ بازار دنیا
اگر به سیره عملی امام جواد علیه السلام نگاهی گذرا افکنده شود به خوبی آشکار می گردد آن حضرت رابح بزرگ بازار دنیا بوده است. به این معنا که وی همان گونه که می اندیشد، عمل می کند و همان گونه که می گوید، انجام می دهد و از هر چه پسندیده است پیروی می کند و هر آن چه را که ناپسند است، برای خود و دیگران نمی خواهد
آن حضرت علیه السلام با آن که در مقامات باطنی و معنوی، سر آمد روزگار خویش و حجت کامل و تمام الهی بر مردمان زمان خویش بوده است، در نظر گاه اهل ظاهر و دنیا نیز در مقامات عالی و بلندی نشسته بود که بسیاری غبطه آن را می خوردند. وی داماد خلیفه عباسی بود که برای بسیاری از اهل دنیا، مقام بلند و بزرگی بشمار می رفت و ارزش او از نظر ایشان می افزود. با این همه وی برخلاف اهل دنیا و ظاهر هرگز به این مقام دامادی توجه و اعتنایی نداشت. به این معنا که آن حضرت با حضور در مقامات ظاهری دنیوی و حضور در مراکز قدرت به سبب دامادی خلیفه نخواست از موقعیت ظاهری و دنیوی خویش بهره گیرد.
بسیاری از مردم حتی مدعیان زهد و تقوا هنگامی که درمقام قدرت قرارمی گیرند، رفتار و نگرشی دیگر می یابند و طوری دیگر عمل می کنند بطوری که قدرت و مقام برای آنان آفت جان و مایه زیان و خسران ابدی می شود. در داستان هاست که عبدالملک بن مروان: پنجمین خلیفه اموی درسال62هـ.ق درمدینه بدنیا آمد، پدرش مروان بن حکم مدتی خلیفه اموی بود. عبدالملک در مدینه بزرگ شد و بعد از اینکه پدرش از دنیا رفت، درسال 56 قمری در سن 40 سالگی خلیفه امویان در دمشق شد. قبل از اینکه خلیفه شود، پیوسته در مسجد بود و قرآن می خواند و خودش را با زهد و عبادت در نظر مردم موجه جلوه می داد به طوری که او را «حمامه المسجد» یعنی کبوتر مسجد می گفتند؛ ولی به محض رسیدن به خلافت، با همه ارزش های اسلامی و اخلاقی، خداحافظی کرد. زمانی که به وی خبر خلافت دادند، در مسجد درحال تلاوت بود.
دراین حال قرآن را برهم نهاد و گفت: «هذا فراق بینی و بینک و هذا آخرالعهد بک؛ این آغاز جدایی میان من و توست و این آخرین دیدار باتوست.» بسیاری از اهل دنیا این گونه هستند که درمقام قدرت و موقعیت های برتر، حقیقت و شاکله وجودی خویش را چنان که هست نشان می دهند
این درحالی است که امام جواد علیه السلام با آن که به اجبار در مقام دامادی خلیفه قرارمی گیرد، هیچ دلبستگی و علاقه ای به دنیا از خود نشان نمی دهد و بارها و بارها ثروت خویش را در راه خداوند انفاق می کند، به گونه ای که به جواد (بخشنده) معروف شد. آن حضرت علیه السلام درمقام انسان کامل بودن، در جایگاهی بود که در کائنات به اذن الهی تصرف می کرد و نیازی به دنیا و مقامات آن نداشت. بلکه این دنیا بود که به وی نیاز داشت تا دنیا و هرآن چه در آن است را به کمالات لایق و شایسته شان برساند.
مقام ایشان به گونه ای بود که خاک و طلا برای ایشان مساوی بود و به همان سادگی که طلا را به خاک بی ارزش بدل می کردند، می توانستند خاک را به طلا تبدیل کنند. چنان که در روایت است که اسماعیل بن عباس هاشمی می گوید: در روز عیدی به خدمت حضرت جواد علیه السلام رفتم، از تنگدستی به آن حضرت شکایت کردم. حضرت سجاده خود را بلند کرد، از خاک، قطعه ای از طلا گرفت. یعنی خاک به برکت دست حضرت به پاره ای طلای گداخته مبدل شد. آن را به من عطا کرد. من آن را به بازار بردم شانزده مثقال بود
(اثبات الهداه ج3 ص833 بحارالانوار ج50،ص94 مدینه المهاجز ص7 ص373 مؤسسه الامام الجواد علیه السلام ج1 ص352)
با این همه آن حضرت علیه السلام همانند دیگر امامان، خاندان پاک و طاهر عصمت و طهارت علیه السلام می کوشیدند تا از دسترنج خویش به دیگران کمک کنند و همانگونه که امیرمؤمنان علیه السلام با چاه کنی و نخلستان سازی و وقف آن به فقیران و بینوایان، می کوشید تا انفاق به دیگران را بیاموزاند، امام جواد علیه السلام نیز این گونه عمل می کرد و از دسترنج خویش انفاق می نمود.
امام جواد علیه السلام الگوی همه کسانی است که می خواهند دراین بازار بزرگ دنیا که خداوندش «عصر» نامیده و بسیاری خسران و زیان می کنند، سود برند و شخصیت و شاکله خویش را چنان از طلای حقیقت توحید بسازند که دیگر هیچ چیزی در ادامه فرآیندهای شدن، تغییری در آن ندهد و شیاطین را به ایشان دسترسی نباشد
آن حضرت علیه السلام در بینش و نگرش عملی خود به ما آموخت که زندگی دنیوی تنها زمانی ارزش و اعتبار می یابد که بدانیم و بتوانیم به درستی از موقعیت خویش بهره گیریم و متاع خوب بخریم و از سرمایه ها و داشته های وجودی خویش به درستی بهره گیریم. باشد با پیروی از ایشان به شدن های کمال جمالی دست یابیم و دنیا را بازاری برای سود وجودی خویش قرار دهیم.
راهبردهاى تحکیم دوستی
1 مشورت و همفکری: مشورت در امور یکى از مؤلّفه هاى تحکیم دوستى و تعامل با دیگران و یکى از عوامل جذب دوستان مى باشد. در قرآن کریم فرآیند مشورت در چند آیه مورد توجه قرار گرفته است و از همه مهم تر این که سوره اى به نام شورى در این کتاب آسمانى وجود دارد
خداوند براى زنده کردن شخصیّت انسان ها و تحکیم رفاقت و تعامل با یکدیگر به پیامبرصلی الله علیه و آله دستور مى دهد که در کارها با مسلمانان مشورت کن: ...و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکّل على اللّه...؛(17) و با آنان در امور مشورت کن و هنگامى که تصمیم گرفتى، بر خدا توکّل کن. پیامبراکرمصلی الله علیه و آله قطع نظر از وحى آسمانى چنان فکر نیرومندى داشت که نیازى به مشاوره نداشت، امّا براى این که از یک سو مسلمانان را به اهمیّت مشورت متوجه سازد و از سوى دیگر نیروى فکر و اندیشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومى مسلمانان که جنبه اجراى قوانین الهى را داشت، جلسه مشاوره تشکیل مى داد و براى رأى افراد صاحب نظر ارزش خاصّى قائل بود؟ به طورى که براى احترام به دوستان از رأى خود صرف نظر مى نمود؛(18)
بنابراین گاهى انسان قادر به تصمیم گیرى نیست. در چنین مواقعى مى توان با دوستان صالح و نیک اندیش مشورت نمود و از نظرات آنان در پیشبرد اهداف خویش بهره گرفت. کسانى که با دوستان شایسته و خوب مشورت مى کنند، در کارهایشان پشیمان نخواهند شد
امام مى فرماید: ثلاثٌ من کنّ فیه لم یندم: ترک العجلة و المشورة و التّوکّل عند العزم على اللّه؛(19) سه ویژگى در هر انسانى باشد از کار خود پشیمان نمى شود: در کار خود عجله نکند، مشورت و همفکرى با دوستان و نزدیکانش داشته باشد و هنگامى که تصمیم مى گیرد که کارى را انجام دهد، بر خداوند توکّل نماید. بنابراین مشورت با دوستان در تحکیم دوستى و گسترش تعامل مؤثر است، چرا که انسان در مشورت با دیگران علاوه بر این که از نظرات مختلف بهره مى برد، براى دوستان خود نیز شخصیت و احترام قائل مى شود و یقیناً احترام به دیگران افزایش محبّت آنان را در پى خواهد داشت.
2 خوش رویی: یکى دیگر از راهبردهاى تحکیم دوستى و جذب دوستان حقیقى و یاران صمیمى خوش رویى و گشاده رویى در معاشرت با دیگران است. امام نهم شیعیان در این زمینه چنین تصریح نموده اند: انّکم لن تسعوا باموالکم فسعو هم بطلاقة الوجه و حسن اللّقاء؛(20) شما هرگز با مال و منال دنیا نمى توانید به مردم توسعه دهید و آنان را راضى کنید. پس تلاش کنید تا با گشاده رویى و خوش برخوردى آنان را راضى نمایید
از آن جایى که انسان براى تداوم زندگى و غلبه بر مشکلات و پیمودن راه تکامل به همراهان و همفکران نیازمند است، لازم است که این عامل کارساز را در معاشرت با دیگران به کار گیرد و هر روز دوستان زیادى را براى خود کسب کند که این امر در پرتو خوش خلقى و گشاده رویى با دیگران تحقق مى یابد
به همین دلیل است که مولاى متقیان حضرت علی علیه السلام ناتوان ترین افراد جامعه را کسانى مى داند که از به دست آوردن دوست و رفیق عاجز باشند، لذا مى فرماید: اعجز النّاس من عجز عن اکتساب الأخوان و اعجز منه من ضیّع من ظفر به منهم؛(21) ناتوان ترین مردم کسى است که از پیدا کردن دوست، ناتوان باشد و عاجزتر از او کسى است که دوستانى را که به دست آورده از دست دهد.
3 دیدار و همدردی: شایسته است که فرد مسلمان روابط اجتماعى خود را با دیگران تقویت کند و با برادران دینى و دوستان خود دیدار و همدردى داشته باشد، زیرا گوشه گیرى از مردم و فاصله گرفتن از آنان عواقب زیانبارى را به دنبال دارد و ارتباط و تعامل با دیگران سبب جذب دوستان مى شود
بدین سبب امام جواد علیه السلام مى فرماید: ثلاث خصالٍ تجتلب بهنّ المحبّة: الانصاف فى المعاشرة و المواساة فى الشدّة و الانطواع و الرّجوع على قلبٍ سلم؛(22) با سه چیز محبّت دوستان جلب مى شود: انصاف داشتن در برخوردها و دیدارها، همدردى با آنان در سختى ها و راحتى ها و داشتن قلب سلیم. همیشه با مال و مناصب دنیوى نمى توان دل ها را رام کرد. دیدار و ملاقات دیگران همراه با برخورد محبت آمیز مانند باران بهارى لطافت، نشاط و سرسبزى را به دنبال دارد.
گاهى دیدار صمیمانه معجزه مى کند و تحوّل مى آفریند، به طورى که تداوم آن پیوند رفاقت و دوستى را عمق و ژرفا مى بخشد. بنابراین دیدار و برخورد صادقانه با دیگران سرآمد فضایل اخلاقى و سجایاى انسانى است و امام محمد تقی علیه السلام مانند سایر پیشوایان معصوم در سیره خود آن را از مؤلّفه هاى مهم خوشبختى و بهزیستى قلمداد مى کند،زیرا این پدیده تعامل بین افراد را در جامعه مسلمین مستحکم مى نماید و دوستان آنان را زیاد مى کند.
پى نوشت ها: 1. الارشاد، شیخ مفید، ص 16. 2. بحارالانوار، ج 50، ص 15. 3. اصول کافى، ج 2، ص 492. 4. منتهى الآمال، ج 2، ص 229. 5. سوره ممتحنه، 13. 6. موسوعة کلمات الامام الجواد علیه السلام ، ج 2، ص 352. 7. زخرف 67. 8. تفسیر نمونه، ج 15، ص 73. 9. امالى ص 531. 10. فرقان، 28 27. 11. منتهى الآمال، ج 2، ص 228. 12. بحارالانوار، ج 74، ص 95. 13. همان، ج 68، ص 159. 14. سوره بقره، آیه 264. 15. بحارالانوار، ج 74، ص 159. 16. همان، ص 160. 17. آل عمران، 159. 18. تفسیر نمونه، ج 3، ص 146 142. 19. کشف الغمّه فى معرفة الائمه علیه السلام ج 2، ص 343. 20. امالى شیخ صدوق، ص 531. 21. نهج البلاغه، ص 626، حکمت 12. 22. بحارالانوار، ج 75، ص 82.
توصیه های اخلاقی و تربیتی امام جواد)ع(
انسان کامل و خلیفه الهی، بویژه چهارده معصوم علیه السلام ، شاهدان خداوندی نه تنها بر امت اسلام بلکه همه امت ها حتی امت های جانوری و گیاهی هستند و همه چیز را اینان می بینند و شهود کامل دارند؛ زیرا علم ایشان از مصادیق علم شهودی است. (احزاب، 54؛ فتح،8؛ انعام، 83. از آن جایی که برای پیامبرصلی الله علیه و آله همه عوالم از غیب و شهود، عوالم شهود هستند، پیش از مرگ و پس از مرگ برای آن حضرت معنایی ندارد؛ چنان که برای آن حضرت پیش از تولد و پس از آن معنایی ندارد و پیامبرصلی الله علیه و آله مظهر اتم و اکمل نام الهی «شهید» است (نساء 33)
لذا پیامبرصلی الله علیه و آله همان گونه که بر امت خود شاهد و گواه است (بقره341) بر پیامبران و امت های پیشین بشری (نساء14) بلکه همه هستی، شهید و شاهد است؛ زیرا غیر بشر نیز امت هایی همانند امت های بشر است (انعام83) که پیامبرصلی الله علیه و آله به عنوان خلیفه مطلق و تام خداوندی، می بایست آنها را از مقام مظهریت در ربوبیت، پروردگاری کند.
براین اساس، هیچ شکی نیست که پیامبرصلی الله علیه و آله به عنوان شاهد امت خود اعم از حاضران و غیرحاضران زمان خویش، می بایست ناظر و شاهد امت باشد و بر کارها و اعمال ایشان نظارت کند تا در قیامت گواهی دهد. (بقره، آیه 341؛ نساء، آیه 14 . بنابراین اگر امام جواد علیه السلام در این که خداوند عین الله دارد و به مردمان در این زمینه هشدار داده و فرمودند: اعلم انک لن تخلو من عین الله فانظر کیف تکون؛ بدان که از دید خداوند پنهان نیستی، پس بنگر چگونه ای. (تحف العقول، ص554) این عین الله همان چهارده معصوم علیه السلام هستند که شاهد بر پیامبران علیه السلام نیز می باشند و حتی بر کار فرشتگان نیز نظارت دارند . پس آنها نیز ناظر و شاهد کارهای ما هستند و هر روز کارهای ما را می بینند و در پیشگاه خداوند شهادت می دهند.
پس این گونه نیست که چون امام جواد علیه السلام مثلا در این دنیا نیست کارهای ما را نمی بیند و نمی تواند شاهد باشد و تنها امام زمان(عج) عین الله است و می بیند و شاهد است و گزارش می دهد؛ بلکه همه چهارده معصوم در زمان حیات و ممات خویش این گونه هستند؛ زیرا برای آنان حضرات و نشئه ها و عوالم هستی قبل و بعد ندارد و همه چیز برای آنان بیرون از زمان معنا می یابد و آنان بر زمان، سوار و حاکم هستند نه اینکه زمان بر ایشان حاکم باشد و برای آنها ظاهر و باطن، پیش و پس، اول و آخری باشد، بلکه ایشان به عنوان مظاهر الهی، همه چیز را می بیند.
اینکه حضرت سخن از عین الله گفته و از عیون الله سخنی به میان نیاورده است؛ به این دلیل است که در مقام نوری همه چهارده معصوم در مقام یکتایی و احدیت بوده و در مقام نفسی نیز در مقام واحدیت و یگانگی هستند، پس می توان به صیغه مفرد بیان کرد، افزون بر اینکه مراد می تواند جنس عین باشد که شامل همه می شود. به هرحال، ایشان همانند دیگر معصومان علیه السلام عین الله است و در زمان حیات و ممات می بیند و می داند و تصرف می کند
پس توسل به ایشان برای تحقق هر خواسته مشروعی، معنای درستی می یابد چنان که می توان به هر معصوم دیگری توسل کرد، زیرا چهارده معصوم علیه السلام همان حقیقت محمدی است که در مقام تدلی و قاب قوسین او ادنی (نجم، آیات 8 و 9) نشسته است و تنها واسطه میان خالق و مخلوق است .
این مقامی است که پیشوایان معصوم اسلام علیه السلام در آن قرار دارند و با توجه به چنین جایگاهی باید به سخنان ایشان توجه یافت و به سیره و سنت ایشان عمل کرد . اینان الگوهای حسنه بشریت هستند و این گونه نیست که تنها برای ما شیعیان یا محبان یا مسلمانان الگو باشند، بلکه حتی جنیان نیز ایشان را الگوی برتر و نیک خود دانسته و از ایشان پیروی و اطاعت می کنند، زیرا آنان نیز برای رسیدن به کمال شایسته خویش می بایست شاگردی مکتب انسان های کاملی چون چهارده معصوم علیه السلام کنند. (سوره جن و آیات دیگر
در مکتب امام جواد علیه السلام
« السلام علیک یا ابا جعفر محمد بن علی، البر التقی، الامام الوفی، السلام علیک ایها الرضی الزکی، السلام علیک یا ولی الله، السلام علیک یا نجی الله، السلام علیک یا سفیرالله، السلام علیک یاسر الله، السلام علیک یا ضیاء الله ، السلام علیک یا سناء الله ، السلام علیک یا کلمه الله و ...)
سلام بر تو ای ابا جعفر محمد بن علی ، ای نیکوکار پرهیزکار، پیشوای باوفا، ای پسندیده پاکیزه ،ای ولی خدا، محل راز خدا، ای محل سر خدا، فروغ خدا، کلمه الله، رحمت الله ، ای نور درخشان، ای ماه تابان، ای پاکیزه پاکیزگان، ای نشانه بزرگ، ای حجت کبری، ای پاک شده از لغزشها، ای پاکیزه از مشکلات، ای والا از نقص اوصاف، ای پسندیده از میان گرامیان، ای ستون دین! شهادت میدهم بهراستی تویی ولی خدا و حجت او در روی زمین و تویی برگزیده خدا و محل سپرده شدن علم خدا و پیامبران واساس ایمان و بازگردان واقعی قرآن و اشهد ان من اتبعک علی الحق و الهدی و شهادت میدهم بهراستی هرکس پیروی کند تو را در راه حق و هدایت است، و هرکس که انکار کند تو را در راه ضلالت و گمراهی رفته در دنیا و آخرت... و سلام بر توتا وقتی که هستیم و هست شب و روز.
نکات بسیاری مطرح است که آنها را به زبان میآوریم و این کافی نیست. باید کاری کنیم که به دل بنشیند چرا که بعد از اعلام صفات مختلف نسبت به امام تا جایی که او را ولی خدا، کلمه الله ورحمت الله مینامیم و حتی شهادت میدهیم که بهراستی تو ولی خدا و حجت خدایی و ... وقتی میگوییم شهادت میدهم یعنی چه؟ یعنی من شاهد بودهام ، حضور داشتهام ، چگونه میشود من که نبودهام، من که حضور فیزیکی نداشتهام ولی اگر قلب من به مقام یقین برسد واز مرز علم الیقین و عین الیقین رد شوم و به حق الیقین برسم آنوقت میشود حضور. شهادت ما از حضور ماست و باز شهادت میدهیم که هرکس پیروی کند تو را بر طریق حق است و هدایت و هرکس که انکار کند بر طریق گمراهی و ضلالت است هم در دنیا و هم در آخرت .
و سلام میدهیم تا وقتی که هستم و هست شب و روز و سلام نام خداست، سلام یعنی تو از دست من در ایمنی و در سلامتی هستی، سلام یعنی من تسلیم هستم، تسلیم خدا. تسلیم خدا یعنی تسلیم تویی که برگزیده خدایی،حجت کبرای خدایی، تویی که بی نقصی و محل سر خدایی، تویی که نور خدایی ... و این امروز و فردا نیست، تا هستم. من تاکی هستم؟ من که به مقام حضور رسیدهام و شاهدم دیگر من مادی و جسمانی نیست که محدود به زمان و مکان باشم بلکه مَنِ نفسانی است که طول عمرش تا ابدیت است. و ای زائر! اینها بار مسئولیت دارد چرا که اگر عمل نکنیم خداوند میفرماید:(صف2 و3) یا ایها الذین امنوا لم تقولون ما لا تفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا چیزی میگوید که عمل نمیکنید؟ نزد خدا سخت مبغوض است که چیزی بگویید که عمل نمی کنید.
پس باید دقت کرد و در عمل نشان دهیم که تسلیم امر امام هستیم و به چیزی که میگوییم عمل کنیم و بدانیم که هر لحظه در معرض آزمایش الهی هستیم. قرآن در عنکبوت آیه 2و3 میفرماید احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا و امنا و هم لا یفتنون آیا مردم پنداشتند همین که گفتند ایمان آوردیم به حال خود رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟ و به یقین کسانی را که پیش از اینان بودند آزمودیم، پس خدا بیتردید آنها را که راست گفتند نیک میشناسد و دروغگویان را (نیز) خوب میشناسد
و اگر چنین کنیم و بهدرستی ولایت امام را بپذیریم که همه نور واحد هستند دعایمان در پایان زیارت انشاء الله مورد قبول حق واقع میشود که میخواهیم: « فاشفع لی عند ربک» پس شفاعت کن در حق من در پیشگاه پروردگارت. اشارهای کوتاه به چند حدیث از امام محمد تقی علیه السلام و من التواضع... و آن سبقت در سلام کردن، نشستن در پایینترین جای مجلس و ... و ان تترک مراء و ان کنت محقا- و ترک کنید بحث و جدل را هر چند حق با شماست.( مراء در لغت یعنی ستیزه کردن، خلاف کردن اندر سخن و جدل کردن ودر اصطلاح و توضیح آن میتوان گفت وقتی در حال بحث کردن با کسی هستی و احساس میکنی که مجلس متوجه شما شده و شما هم دارید به یک ضد دین و ضد خدا و یک مادی گرا خدا را ثابت میکنید ولی حالی به شما دست میدهد که این من هستم که دارم چنین میگویم و چنان میگویم، این منم که ... دراین حالت بحث را رها کنید، تکبر میآورد و این را میگویند مراء و امام میفرماید ترک کنید مراء را هر چند که حق با شماست.)
و تواضع نقطه مقابل تکبر است و بیشتر گرفتاریها و اختلافات خانوادگی، اختلاف بین زن و شوهر سر همین منیتهاست. اگر تواضع و فروتنی باشد و کمی سکوت کنیم و بحث و جدل را رها کنیم مسئله حل میشود و کار به اختلاف و ناراحتی کشیده نمیشود. از امام جواد علیه السلام در کتاب انوار البهیه شیخ عباس قمی آمده القصد فی الله بالقلوب ابلغ من اتعاب الجوارح بالاعمال توجه و قصد نمودن خدا با قلبها، رساتر و بلیغتر است از به رنج افکندن اعضاء برای عمل کردن( عمل نمودن).
اهمیت به قلب (نفس) بسیار مهم است چرا که توجه خدا به قلب است.( القلب حرم الله- قلب حرم خداست ولاغیر) یعنی عبادت و ریاضت کشیدن هر چند که بدن را به زحمت و رنج میاندازد ولی اگر در قلب نفوذ نکند ، لانه نکند و ملکه ذهن نشود، خدای ناکرده میشود لانه شیطان . همان شیطانی که خود شش هزار سال عبادت کرد ولی موقعی که زمان آزمایش رسید غرور و تکبر، او را گرفت ومانع شد که فرمان حق را اطاعت کند و اینجاست که امام جواد علیه السلام میفرماید: هرکس از هواها و هوسهای خود اطاعت کند، آرزوهای دشمنانش را برآورده نموده است.من اطاع هواه اعطی عدوه منال کدام دشمن؟ همان دشمن که خداوند بارها فرموده ولا تتبعوا خطوت الشیطن انه لکم عدو مبین (بقره168 )و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او دشمن آشکار شماست.
فاطر6 ان الشیطن لکم عدو فاتخذوه عدوا .... در حقیقت، شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بگیرید» «فا»که آورده تاکید میکند که او را دشمن بگیرید) و دقت شود که این را شخص معمولی نمیگوید، خدا میگوید و تاکید میکند. و شیطان قسم یاد کرده که انسان را به گمراهی میکشاند. و لذا امام جواد علیه السلام میفرمایند ایاک و مصاحبه الشریر! فانه کالسیف المسلول یحسن منظره و یقبح آثاره بر تو باد بر دوری از مصاحبت و همنشینی با شرور ، پس بهدرستی که او مانند شمشیری برهنه است ، منظرش زیباست و آثارش زشت و قبیح.» و این نصیحتی است که امام میفرماید که با افراد شیطان صفت کسانی که شیطان در قلبشان لانه کرده معاشرت نداشته باشیم.
پس چه باید کرد؟ امام در فرمایش دیگر میفرمایند: « الثقه بالله ثمن لکل غال، سلم الی کل عال- اعتماد و اطمینان به خداوند ، قیمت و بهای هر چیز ارزشمندی است و نردبان است برای رسیدن به هر جایگاه بلند مرتبهای. پس باید به خدا توکل کرد و به خدا پناه برد و قرآن میفرماید ( اعراف200) و اما ینزغنک من الشیطن نزغ فاستعذ بالله انه سمیع علیم- و اگر از شیطان وسوسهای تو را برانگیخت، به خداوند پناه ببر که بیشک او شنوای داناست. البته ، هنگامی که پرهیزگاران گرفتار وسوسه شیطانی شوند به یاد خدا میافتند و ناگهان بینا و بصیر میشوند
و امام سجاد علیه السلام در خطبه 17 صحیفه سجادیه میفرماید ای خدای من! ما بندگان ، به حضرتت پناه میبریم از وساوس و فساد شیطان رجیم و مکر و حیلتهای او و از آنکه مبادا به آرزوهای باطل و وعدههای دروغش و غرور و دامهای صیدش اعتماد کرده و مطمئن شویم.»
حدیثی دیگر که شیخ صدوق در معانی الاخبار صفحه 290 نقل میکند در مورد یکی از شاگردانش که از مرگ میترسید مثالی زدند به این شرح: ای بنده خدا، تو که از مرگ میترسی به سبب آن است که نمیدانی مرگ چیست؟ برای تو مثالی میزنم؛ اگر بدن تو آلوده به چرک وکثافت باشد و موجب پیدایش زخمهایی در پوست بدن گردد و ناراحت شوی و بدانی که اگر حمام بروی و شستشو کنی همه این چرک و آلودگیها و زخمها از بین میرود آیا میل داری که به حمام بروی یا نه؟ بیمار گفت البته دوست دارم بروم و پاک شوم. امام فرمودند: مرگ برای مومن همان حمام است و آن آخرین منزلگاه و مرحله شستشو و پاکسازی از آلودگیهای گناه میباشد.
بنابراین اگر به سوی مرگ رفتی در حقیقت از همه اندوهها و رنجها رهیدهای و به شادی روی آوردهای، پس هیچ غمی به خودت راه مده. در پایان ، مطلب را با دعای امام جواد علیه السلام که در دعای شب اول ماه مبارک رمضان از ایشان نقل است زینت میدهیم به امید آنکه خداوند دعای خوانندگان را اجابت کند اللهم اجعلنا ممن نوی فعمل و لا تجعلنا ممن شقی فکسل و لا ممن هو علی غیر عمل یتکل بارالها ! ما را از کسانی قرار ده که قصد برعمل گرفتهاند و تلاش میکنند، و از آن دسته که از در بدبختی دچار کسالتاند قرار مده، و نیز از آن دسته افرادی که بدون عمل و کار برتو توکل میکنند قرار مده!
کاظمین؛ دلربای عاشقان
"عتبات عالیات"، پیوسته شوق برانگیز بوده است و گوهرهایی که در "کاظمین" مدفون است، همواره دلهای مشتاق را ربوده است. آنچه دراین شهر، کهربای جان زائر است، مرقد دو حجت الهی، دو امام بزرگوار، امام موسی کاظم وامام جواد علیه السلام لیهم السلام است، پرجاذبه ترین اثر ماندگار این سرزمین، مرقد منور فرزندان فاطمه(س) ، دو امام معصوم از نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله است که چون نگینی منور، زینت بخش این شهرهستند
از آن پس که امام کاظم علیه السلام در 25 رجب183 هجری در 55 سالگی درتربت پاکش آرمید، سپس امام جواد علیه السلام در آخرذیقعده 220 هجری در این شهر به خاک سپرده شد، این شهر تدریجا به «کاظمین» شهرت یافت. این دو نور، هر دو جلوهای از یک حقیقت ناب بودند. بدین سبب این حرم شریف را حرم کاظمین و حرم جوادین هم گفتهاند، چرا که امام کاظم، همان امام جواد است و هر دو، هم کاظمند و هم جواد. هر دو «باب الحوائج» و برآورنده نیازهای سائلان و متوسلانند.
زیارت مرقد امام کاظم علیه السلام در روایات، همپای زیارت پیامبر و امیرمومنان و سیدالشهدا علیه السلام به حساب آمده . در دورانهایی هم چون کربلا، مورد سختگیری سلطههای جور بوده و زیارت قبر این دو امام، آسان و بی خطر نبوده . از امام رضا علیه السلام میپرسند: پاداش کسی که قبر پدرت را زیارت کند، چیست؟ پاسخ می دهد: بهشت! پس آن را زیارت کن. در روزگاری که دیواری بر مقابر قریش احاطه داشته و قبر امام به آسانی در دسترس نبوده است و مخالفان اهل بیت نیز دراین شهر سیطره داشته اند، امامان به لحاظ تقید دستور میدادند که شیعیان از پشت دیوار، زیارت کنند.
حسین بن یسار واسطی که فضیلت زیارت امام کاظم علیه السلام را از حضرت رضا علیه السلام میشنود که همتای زیارت حضرت رسول است، میپرسد: «اگر بیم داشته باشم و نتوانم وارد آنجا شوم چه؟ » حضرت می فرماید : از پشت دیوار سلام بده.» به مرور زمان، بر مزار این دو امام، قبه و بارگاهی بنا شد. در سال336 هجری به دستور معزالدوله، حرم کاظمین تجدید بنا گردید، با ساختمانی نو و ضریح و دو گنبد که بر روی قبرساختند و دیواری پیرامون آن کشیدند. سابقه تاریخی کاظمین، نشان از خراب شدنهای مکرر دارد، چه با سیلهای متعدد و طغیان آب، چه با هجوم فتنه گران به این شهر و قتل عام و غارت و تخریب. اما هربار، باز هم مرمت و آبادان شده و محل سکونت مردم گشته .
در قرن پنجم، در اواخر حکومت آل بویه، حرم شکوه و موقعیت و آراستگی بیشتری یافت و مرقد کاظمین، جاذبههای معنوی فراوانی برای زیارت و سکونت در اطراف این حرم نورانی پیدا کرد. اینک حرم کاظمین، با دو گنبد طلایی و چهار گلدسته زرین، ضریحی زیبا و مقدس را در بر گرفته که درون آن، دو قبر مقدس از دو امام معصوم است، همچون صندوقی که دو گوهر نفیس را در خود نهان دارد. آمیختگی هنر و دین و تلاقی ذوق هنری و احساس معنوی و عشق به اهل بیت را که در هنر مسلمانان تجلی یافته است، در مجموعه حرم کاظمین میتوان دید
کاظمین از دیرباز مورد توجه خاص پیروان حق بوده است و شخصیتها وعالمانی فرزانه در آن زیسته و در گذشته و به خاک سپرده شدهاند. فقها و علمای بزرگی هم در آنجا تلاش عملی داشته و حوزه علمیه برپا داشتهاند و درمبارزات عظیم بر ضد دشمنان اسلام و مهاجمان به وطن اسلامی، قامت مردانگی افراشتهاند.
درس هایی از مکتب اخلاقی امام جواد علیه السلام
ابوجعفر ثانی امام محمدبن علی(علیهماالسلام) مشهور به امام جواد و امام محمدتقی، نهمین اختر فروزان آسمان ولایت نقش اساسی در هدایت مردم به سوی حقیقت داشته و در مقام تعلیم و تزکیه انسانها بسیار کوشیده است. حضور در مدرسه تعلیم و تربیت ایشان به حکم آیات و روایات واجب است؛ چرا که یکی از اسوه های کامل انسانیت از سوی خداوند است و عدم فراگیری از آموزه های ایشان به معنای نقص در دین و ایمان خواهد بود. از این رو نویسنده بر خود ضروری دانسته تا در مکتب و مدرسه ایشان حضور یافته و خوشه ای از آن برگیرد و به خوانندگان تقدیم کند.
محبت در اطاعت براساس آموزه های قرآنی، مسلمان کسی است که به همه امور از غیب و شهود، رستاخیز و قیامت، فرشتگان و پیامبران، وحی و کتب آسمانی و مانند آن ایمان داشته باشد و هرگز میان پیامبران علیه السلام فرق نگذارد. (بقره136 و 285؛ آل عمران، 84) هرگونه تفرقه میان پیامبران علیه السلام یا ایمان به برخی از امور و انکار و کفر نسبت به برخی دیگر (نساء، آیه 150) و نگاه تبعیضی، موجب خروج از اسلام و ایمان و ورود به عالم کفر و انکار است؛ چرا که میان کفر و ایمان راه میانه ای نیست که بتوان انتخاب کرد.
در مسئله ولایت نیز باید به این مطلب اشاره کرد که هرگونه انکار یکی از اولیای الهی و معصومان علیه السلام و یا سنت و سیره ایشان به معنای کفر خواهد بود، ولایت آنان که به حکم آیاتی از جمله آیه 59 نساء اثبات شده و موید به حکم امضایی و تشریحی و تفصیلی رسول اللهصلی الله علیه و آله است، می بایست به طور کامل و مطلق پذیرفته شود.
خداوند سنت و سیره چهارده معصوم علیه السلام را همان حکم الله دانسته است و از مردم خواسته که به سنت و سیره ایشان توجه داشته باشند. لذا از هر چیزی که نهی فرموده می بایست پرهیز کرد و به هر چیز فرمان داده، باید عمل شود؛ (حشر، 7) چرا که بسیاری از احکام و تفصیل انجام و عمل آن، از طریق پیامبرصلی الله علیه و آله و مدینه العلم و اوصیا و اولیا و خلفای واقعی منصوب از سوی خداوند، بیان شده است. از این رو آنان اسوه های حسنه الهی هستند که باید از ایشان پیروی و اطاعت کرد (احزاب، 21)
این در حالی است که برخی بر این باورند که محبت نسبت به آنان کافی است و همین می تواند انسانها را از عذاب الهی و دوزخ آتشین رهایی بخشد، چرا که وظیفه اصلی همان محبت است. (شوری، 23) اما باید توجه داشت که محبت بدون اطاعت محقق نمی شود. خداوند در آیه 31 آل عمران از کسب محبت از طریق اطاعت و پیروی، سخن به میان آورده است.
نمی توان مدعی محبت کسی شد و از دیگری اطاعت و پیروی کرد و یا برخلاف دستور و فرمان محبوب رفتار نمود. پس هر کسی می خواهد محبوب خداوند شود لازم است با اطاعت از چهارده معصوم این راه را بپیماید که در برگیرنده محبت و اطاعت است. (فرقان57) البته این وجوب محبت و اطاعت هم برای خود مردم است و سودی به چهارده معصوم نمی رسد (سبا47) چنانکه سود و زیان ایمان و کفر، به خود آنان می رسد و خداوند بی نیاز از ایمان و کفر مردمان است. پس خداوند باید بر آنها منت گذارد که اینان را به هدایت و ایمان رهنمون ساخته است. (حجرات17)
اطاعت از چهارده معصوم علیه السلام به سبب آنکه انسانهایی خدایی هستند و در مقام مظهریت ربوبیت الهی نشسته اند، عین اطاعت خداوند است؛ (آل عمران،32 و 132؛59) و هر گونه تمرد و عصیان نسبت به سخنان و سنت و سیره عملی ایشان به معنای مخالفت با خداوند است. (مائده،92) و آسیب این مخالفت نیز به خود مردم می رسد و هیچ زیانی برای معصومان علیه السلام ندارد. (انفال،1 و 20و 46) کسب رحمت و محبت الهی (نور،56؛ آل عمران، 31و 32) و هر هدایت و کمالی در گرو اطاعت و محبت این اسوه های الهی است که در ایات بسیاری آمده است. بنابراین باید ایشان را به عنوان محور خداشناسی و متاله شدن و اسوه های کامل بپذیریم و در پی ایشان برویم و دین خود را از آنان بیاموزیم.
در این مقام اگر می خواهیم از اسوه های الهی پیروی کنیم می بایست دین داری براساس سبک زندگی آنان را پیشه گیریم و به محضر اهل بیت عصمت و طهارت رفته و از ایشان دین بیاموزیم؛ چرا که تنها راه رسیدن به هر کمال و هر هدایتی است. امام جواد علیه السلام در این باره می فرماید: دین شناسی، قیمت هر متاع گرانقدر و نردبان ترقی برای وصول به هر مقام بلندی است. (الحدیث جلد2 صفحه380)
پس اطاعت از امام جواد علیه السلام همانند اطاعت و محبت نسبت به پیامبرصلی الله علیه و آله و نفس و جان آن حضرت (آل عمران، آیه61) یعنی امیرمؤمنان علی علیه السلام به حکم آیات بسیار، امری واجب است و مخالفت با او در حکم تمرد و عصیان از خداست. پس لازم است تا در مدرسه ایشان حاضر شده و کسب علم و تربیت کرده و رضایت و محبت خداوند و اطاعت او را برای خود به ارمغان آوریم. امام جواد علیه السلام درباره ارتباط تنگاتنگ میان محبت و اطاعت حتی گام را از این نیز فراتر می نهد و می فرماید که حتی اگر کسی به سخن گوینده ای گوش فرادهد، در حقیقت بندگی او را کرده است
آن حضرت می فرماید: کسی که به سخن گوینده ای گوش فرا دارد با این عمل وی را بندگی کرده است. اگر گوینده سخن از خدا می گوید او خدا را بندگی کرده و اگر ناطق و سخن گو از زبان شیطان و افکار شیطان سخن می گوید، شیطان را بندگی نموده است. (الحدیث ج2 ص129)
براساس آیات و روایات، اینگونه نیست که پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله ارتباط آسمان و زمین گسسته شده باشد، بلکه این ارتباط همواره تا قیامت ادامه خواهد یافت و روح اعظم و فرشتگان بر اساس آیات سوره قدر بر اولیای معصوم از اهل بیت عصمت و طهارت (احزاب33) فرود می آیند و مقدرات کائنات، مشخص ومعلوم می شود. (قدر، دخان3 و 4)
از این رو امام جعفر صادق علیه السلام هنگامی که حدیث می کند، گاه به حکم کلم الناس بقدر عقولهم، با مردمان به اندازه فهم و درک عقلی ایشان سخن گو» وقتی حدیث می کرد، آن را به واسطه پدران تا خداوند نقل می کرد و گاه دیگر مستقیم می فرمود: قال الله تعالی، بی آنکه واسطه ای را بیان کند؛ چرا که مستقیم از خداوند می شنید ولی ایشان تشریع جدیدی نداشتند، بلکه بیانگر همان احکام تشریعی بودند که بر قلب پیامبرصلی الله علیه و آله نازل شده بود و به حکم وراثت این علوم به ایشان منتقل می شد و ارتباط برقرار بود
امام باقر علیه السلام در این باره فرموده است: امیرالمومنین به ابن عباس فرمود همانا شب قدر در هر سالی هست و در آن شب، امر (سرنوشت و قضا و قدر) آن سال فرود می آید و برای آن امر سرپرستانی است بعد از رسول خدا(ص). ابن عباس گفت: آنها کیانند؟ فرمود: من هستم و یازده تن از فرزندان صلبی من که امامان محدث باشند. (اصول کافی جلد 2 صفحه 481)
چیستی اخلاق ایمانی
انسان ایمانی، انسان اخلاقی است؛ زیرا بنیاد دین بر اخلاق است و فلسفه و هدف آموزه های وحیانی اسلام، تخلق انسان به خلق الله است که از آن به خلق عظیم نیز یاد می شود؛ چرا که خداوند انسان را آفرید تا در مقام خلافت الهی قرار گیرد و مظهر رب العالمین شود. دست یابی به این هدف یعنی ربانی و خلیفه الهی شدن، متوقف به خدایی شدن است. از این رو، لازم است انسان براساس آموزه های وحیانی اسلام عمل کند تا انسانی متاله یعنی متخلق به صفات و اخلاق الهی شود. این مهم جز به پیروی دقیق از آموزه های قرآنی و تثبیت عبودیت به دست نمی آید که کنه و باطن آن ربوبیت است.
پیامبرصلی الله علیه و آله درباره فلسفه بعثت خویش می فرماید که برای اتمام مکارم اخلاقی برانگیخته شده . بنابراین، می توان گفت که ملاک و شناسه مومن و اهل ایمان، تخلق به اخلاق الهی است و هر کسی که از اخلاق عظیم بهره مند باشد، در هدف موفق تر است و هر کسی از آن دورتر باشد، از ایمان و اسلام دورتر است. گوشه ای از حقیقت اخلاق ایمانی را براساس گفته ها و رفتارهای امام جواد علیه السلام زیرا آن بزرگوار همانند دیگر امامان معصوم علیه السلام الگوی عینی اخلاق ایمانی است و از کسانی است که مصداق خلق عظیم میباشد
امام جواد علیه السلام و دعوت به خوش خویی و تخلق به اخلاق الهی
امام جواد علیه السلام همانند دیگر امامان معصوم علیه السلام نه تنها خود تجسم اخلاق اسلامی است، بلکه به حکم وظیفه الهی ماموریت دارد تا دیگران را با قول و عمل دعوت به مکارم اخلاقی کند.از این رو بخش اعظم سنت و سیره آن حضرت علیه السلام چنان که در منابع روایی و گزارش های تاریخی آمده، اختصاص به مباحث و مسایل اخلاقی دارد. امام جواد علیه السلام درباره راه رسیدن انسان به مقام رضوان که بیانگر همان مقام متاله (خدایی) شدن است می فرماید: ثلاث یبلغن بالعبد رضوان الله، کثره الاستغفار و خفض الجانب و کثره الصدقه ؛ سه چیز بنده را به مقام رضوان الهی می رساند: استغفار زیاد، فروتنی با مردم و زیاد صدقه دادن. (کشف الغمه، ج 2، ص 943/ بحارالانوار، ج 57، ص 18) آن حضرت به مومنان هشدار می دهد که خداوند این فرصت را به همگان می دهد تا در مقام مظهریت ربوبیت خداوندی قرارگیرند.
پس اگر با بهره گیری از این فرصت بتواند ظرفیت های خویش را آشکار کند خیلی خوب است وگرنه باید حسرت بخورد که از فرصت به خوبی بهره نبرده و نتوانسته است که مظهر ربوبیت خدا باشد. آن حضرت می فرماید: ان لله عبادا یخصهم بالنعم ویقرها فیهم ما بذلوها فاذا منعوها نزعها و حولها الی غیرهم؛ خداوند بندگانی دارد که نعمت هایش را به آنان اختصاص داده و مقرر کرده است از آن بذل و بخشی کنند و اگر خودداری کنند، از آنان می گیرد و به دیگران منتقل می کند. (کشف الغمه، ج 2، ص 463/فصول المهمه، ص 162/بحار الانوار، ج 87،ص 97) از نظر آن حضرت علیه السلام رفتار مومن می بایست به گونه ای باشد که موجبات دست یابی دیگران به کمال شود. این همان ظهور در مقام مظهریت ربوبیت است که خود یک فرصت استثنایی برای هر کسی است.
آن حضرت می فرماید: ملاقاه الاخوان نشره و تلقیح العقل و ان کان نزرا قلیلا. ملاقات با برادران (دینی)، هرچند کوتاه،موجب شکفتن و باروری عقل می شود. (بحارالانوار:74/335/62؛ منتخب میزان الحکمه: 652) به این معنا که هر ملاقات و دیداری میان مومنان می بایست براساس این مبنا و معیار باشد که انسان را به سوی خدایی ومتاله شدن هدایت کند و قلب و عقل او را بدان سمت بکشاند. از دیدگاه امام جواد علیه السلام انسان می بایست خدایی شدن را با خدا تجربه کند و غنا و استغنا را در خدا بجوید، تا این گونه خدایی شدن را بیازماید و خود را برای مظهریت در ربوبیت آماده کند. چنین حرکتی از انسان مومن موجب می شود تا ناخواسته در دل ها جا گیرد و تاثیر مثبتی درمردم به جا گذارد. دراین میان نباید نقش تقوا یعنی اجتناب از محارم را نادیده گرفت؛ زیرا عامل دست یابی به مکارم اخلاقی یعنی خدایی شدن و رسیدن به مقام خلق عظیم است.
آن حضرت می فرماید: من استغنی بالله افتقر الناس الیه، و من اتقی الله احبه الناس و ان کرهوا؛ هر که خود را به وسیله خداوند بی نیاز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هرکه تقوای الهی را پیشه خود کند خواه ناخواه، مورد محبت مردم قرارمی گیرد گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند. (بحارالانوار: ج 57، ص 083، ح 24؛ بحارالانوار: ج 57، ص 97، ح26) به هرحال، سنت و سیره جواد الائمه علیه السلام نشان می دهد که ایشان نیز همانند دیگر امام معصوم علیه السلام در مقام متالهان و ربانیون، دستگیر قولی و عملی مردم به سمت خدایی شدن و ربانی شدن بودند و از نظر آنان ایمان جز خلق عظیم و متخلق به اخلاق الهی شدن نیست.
مطیع هوای نفس، دشمن را به آرزویش میرساند
قال امام جواد علیه السلام : اوصیک بتقویالله، فان فیها السلامه من التلف، و الغبیمه فی المنقلب تو را به پرهیزکاری سفارش میکنم، زیرا در سایه پرهیزکاری از نابودی در امانی و در دگرگونی (ایام) بهرهمند خواهی بود. (الکافی ج 8 ص 52 - بحارالانوار ج 78 ص 358) و قال ع: من اطاع هواه اعطی عدوه مناه- کسی که مطیع هوای نفس خود باشد، دشمن خویش را به آرزویش رسانده است. (بحار، ج 70 ص78 و ج78 ص 363) و قال ع: تاخیر التوبه اغترار، و طول التسویف حیره- توبه را به تاخیر انداختن فریبخوردگی و غفلتزدگی است. و ادامه تأخیر (امروز و فرداکردن) گمراهی است (بحار، ج 6 ص 30) این تقوا چیست که اینقدر به آن سفارش شده؟ چه در قرآن و چه در روایات از اهل بیت و ائمه معصومین علیهمالسلام و چرا خداوند میفرماید هیچ فضیلتی بین انسانها نیست مگر بر اثر تقوا؟
حجرات13 یا ایهاالناس انا خلقناکم من ذکر و انثی...ان اکرمکم عندالله اتقیکم... ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (و اینها ملاک نیست) قطعاً ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست، بیتردید خداوند دانای آگاه است. چند نکته ظریف در این آیه کریمه است، خطاب به همه مردم است، خالق همه شما یکی است و آن من هستم، همه شما از مرد و زنی آفریده شدهاید پس خالقتان یکی است، پدر و مادرتان یکی است. شما را قبیله قبیله و شعبهشعبه قرار دادیم تا از یکدیگر شناخته شوید و خیال نکنید که رنگ پوست و قومیت و ملیت وسیلهای برای برتریطلبی شماست و آنچه برای شما امتیاز است و برتری میدهد تقواست، خداترسی است و هرکس دانش بیشتر دلش در گرو خداست برتر و بهتر است. هرکس جدیت بیشتری در عمل به وظایف داشته باشد و پرهیز از رذایل اخلاقی داشته باشد از دیگران بهتر است.
حالا میخواهد از هر قوم و قبیله و نژادی باشد، هر زبانی داشته باشد سیاه باشد یا سفید و یا هر رنگ دیگری. اینها برتری نیست زیرا اینها اعطاء شده است. چیزهایی موجب برتری است که کسب شود و در جهت کمال انسانی باشد. علی علیه السلام : فخر المرء بفضله لما باصله افتخار هر انسان به فضایل و صفات پسندیدهای است که خود کسب میکند نه به ریشه خانوادگیاش. (میزانالحکمه جلد 7 صفحه 489 و مولای متقیان علی علیه السلام درجای دیگر میفرمایند:ان تقویالله دواء داء قلوبکم... پرهیزکاری و رعایت تقوای الهی، دوای دردهای قلبی و باطنی شماست و مایه اصلاح درون شما، و سبب پاک شدن جانهای شما از آلودگیها و پلیدیهای گناه میباشد. (نهجالبلاغه خ 189)
و اگر تقوا را رعایت نکنیم همانطور که امام فرمودند دچار نابودی میشویم، چه ظاهری و چه باطنی و با رعایت آن است که انسان در امان است چراکه تقوا نور است و انسان را از ظلمت و تاریکی و جهل نجات میدهد. و اگر رعایت پرهیز از گناه را نکردی و در سایه تقوا قرار نگرفتی باعث شادی دشمنان خدا و مطیع هوای نفس خود میشوی و شیطان را به آرزویش میرسانی، و اگر خدایناکرده، گرفتار هوای نفس شدی، امام راهحل را یادآوری فرموده توبه را به تأخیر مینداز و در آن تعجیل کن که ادامه تأخیر، گمراهی است و آن هم خواست دشمن خدا و انسان، شیطان است
کسی که تکبر میورزد و خیال میکند از دیگران برتر است، آنقدر سقوط میکند که از شیطان پستتر میشود.چون شیطان اگر تکبر ورزید و سجده بر آدم ع نکرد حرفی برای گفتن داشت، اما حرف ما چیست؟ شیطان در جواب خدا که فرمود چه چیز تو را از سجده کردن بازداشت وقتی به تو امر کردم، گفت من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از گِل (12 اعراف) چراکه آتش گرم است، روشنایی میدهد و خاک سرد است و تاریک، و من نورم و گرما میدهم و لذا سجده نمیکنم بر خاک تیره و ظلمانی و خداوند او را بیرون کرد.
علی علیه السلام فرمودند: هیچ عزتی، برتر و عزیزتر از پرهیزکاری نمیباشد لاعز اعز منالتقوی بحار جلد 69 صفحه 411 . اعراف 26: ای فرزندان آدم! بهراستی ما برای شما لباسی پدید آوردیم که هم زشتیهای شما را میپوشاند و هم زینت شماست ولی جامه تقوا بهتر است. این آز آیتهای خداست، باشد که پند گیرند
لباس برای ما سه فایده دارد؛ 1- زشتیهای اندام ما را میپوشاند. 2- جسم ما را از آفات حفظ میکند. 3- زینتی است بر بدن و خدا در این آیه میفرماید: و لباس التقوی ذلک خیر جامه تقوا بهتر از این لباس است. کسی که لباس تقوا به تن کرد، زشتیهای رفتاری و گفتاری، زشتیهای پنداری و کرداری از او دور میشود، پوشیده میشود. پس لباس تقوا زشتیهای ما را میپوشاند، آفات را از ما دور میکند کسی که جامه تقوا به تن کرد از وساوس شیطانی و نفس اماره دور میشود و نمیتوانند به او زیان برسانند و قدر و منزلتش حفظ میماند و زینتی است بر اندام انسانی و الهی و معنوی او.
زبان از ناروا گفتن، چشم از ناروا دیدن، گوش از ناروا شنیدن، قلب و فکر و ذهن از ناروا گمان کردن به دور میماند. لباس ظاهری تنها تن را میپوشاند اما زبان را نمیپوشاند. لباس تقوا زینتی است بر زبان و چشم و گوش و دل و... کسی که اینگونه شد خدا او را از آفات حفظ میکند. مگر لباس ظاهری تن ما را از آفات حفظ نمیکند و دیگر هیچ دشمنی به او نمیتواند ضربه بزند. قل سیروا فیالارض ثم انظرو کیف کان عاقبه المکذبین بگو در زمین سیر کنید، سپس بنگرید که سرانجام تکذیب کنندگان چگونه بوده . (انعام11) با اینکه دست همه قدرتمندان پشت او بود و میخواست به یک انسان باتقوا ضربه بزند ولی عاقبت چه شد؟ در کنار فرعون دفن شد حتی نتوانست در خاک ایران دفن شود.
نساء 52: اولئک الذین لعنهم الله و من یلعن الله فلن تجدله نصیرا. آنها هستند که خدا لعنتشان کرده و هر که را خدا لعنت کند هرگز برای او یاوری نخواهی یافت. رسول اکرم ص فرمودند الایمان عریان و لباسه التقوی و زینته الحیاء (وزینته الوفاء) ایمان عریان است و لباس آن تقوا و زینت آن حیاء (وفا) است. کسی که باتقوا باشد آنوقت اینگونه میشود که زبانش چون نیش مار نمیگزد، دیدهاش چون تیر زهرآلود و کشنده شیطان نیست، دلش کانون بغض و عناد و کینه نیست
موقعی که قلم بهدست میگیرد خدا شاد میشود، اگر قاضی شد، حاکم شد و... حق مظلوم را میگیرد و با قلمش دست ظالم را قطع میکند، این لباس تقوا است.لباس جسم، ظاهر مرا حفظ میکند، زبان و چشم و گوش مرا حفظ نمیکند، این لباس پای مرا میپوشاند ولی این پا کجا برود، کجا نرود را حفظ نمیکند، اینها لباس تقوا میخواهد.
مثال: در محکمهای روزی قاضی قلم از دستش افتاد زمین، متهم گفت: آقای قاضی کلنگتان را بردارید،گفت آقا این قلم است، کلنگ نیست، شما فرق بین قلم و کلنگ را نمیدانید؟ متهم گفت من نمیدانم چیست؟ آنقدر میدانم آنچه خانه مرا ویران کرد همین بود... این قلم نیست، کلنگ است... جلوی ظلم را نمیگیرد، اگر تقوا آمد قلم، قلم میشود. امام باقر ع میفرماید: بخدا قسم شیعه ما خاندان نیست مگر کسی که تقوای خدا را پیشه کرده و اطاعت فرمان خدا کند... وسایلالشیعه، جلد 15 ص 234 بحارج67 ص 97) یعنی خدایناکرده شعار ندهیم که شیعه دوازدهامامی هستیم ولی هرچه دلمان خواست بکنیم، قسم میخورد که شیعه ما نیست.
فوالله ما شیعتنا الامن، اتقیالله وا طاعه... شیعه واقعی کسی است که در مسیر اهداف امامش، امام زمانش حرکت کند. دقت شود که امام میفرماید:«اتقیالله واطاعه» تقوا پیشه کند و اطاعت امر خدا کند. بحث اطاعت است نه عبادت، چراکه شیطان (ابلیس) شش هزار سال عبادت کرد. (به فرمایش امام علی علیه السلام معلوم نیست سال دنیایی بوده یا آخرت) ولی اطاعت نکرد، این در زندگی ما هم بسیار اتفاق میافتد که فرمان ولیفقیه میآید و من میگویم نمیتوانم، الان وقت حج است،نماز است، و...بماند در فرصتی دیگر! پس باید انسان شیعه مطیع فرمان خدا و رسول و صاحبان امر(امام زمان) و جانشینان ایشان باشد.
داستانی در نهجالبلاغه حکمت 125 ص 1147 فیضالاسلام هنگامی که امام از جنگ صفین برمیگشتند به گورستان بیرون کوفه رسیدند فرمودند: یا اهل الدیار الموحشه، ای ساکنین سراهای ترسناک (ببینید به چه سفری میخواهید بروید) و جاهای بیآب و گیاه و گورهای تاریک، ای ساکنین خاک، ای از وطن دورماندگان، ای تنهایان (ای بیکسان)، ای ترسناکان (اهل وحشت)، شما پیشرو مایید که جلوتر رفتهاید، و ما پیرو شماییم که به شما میرسیم و ملحق خواهیم شد، به شما خبر دهم که خانههایتان را دیگران ساکن شدند (با چه آرزوهایی آنها را ساختید حالا دیگران استفاده میکنند) و اما زنانتان را گرفتند، (به عقد و نکاح دیگران درآمدند) داراییهایتان را بین هم تقسیم کردند.
این خبرهایی است که ما به شما دادیم و نزد ما بود، شما چه خبری دارید برای ما از آن سرا، پس از آن بهسوی یارانش نظر افکنده (مقداری سکوت کردند)فرمودند: (همه منتظرند که بدانند آن طرف چه خبر است) بدانید اگر ایشان را در سخن گفتن اجازهای بود به شما خبر میدادند که بهترین توشه، ان خیر الزاد التقوی، در این راه تقوا و پرهیزکاری است. (خانه تاریک است، ظلمت است و چراغ و نور آن تقوا است، من تنهایم زیر خروارها خاک، یار و همنشین من تقواست، آنچه مرا از تنهایی و بیکسی نجات میدهد، تقواست.) پس باید خدامحور بود نه خودمحور.سئوال اینجاست که چرا قرآن، پیامبرصلی الله علیه و آلهو ائمه اطهار علیهمالسلام و... در صدد نجات انسانها هستند و این همه تلاش میکنند، چرا امام حسین علیهالسلام آن همه تلاش کرد که عمر سعد و شمر و امثالهم را همانند زهیر و حر نجات دهد؟
انسان خلیفه خداست، روح خدا در او دمیده شده، مانند الماسی گرانقدر که اگر در لجن هم بیفتد، باز الماس است، آنرا درمیآورند تطهیر میکنند، ارزش خود را دارد، و لذا انسان گرفتار در منجلاب فساد و گناه قابل اصلاح است در هر شرایطی که باشد و امام این همه اصرار دارد و میفرماید تقوا به همین جهت است که درون فساد نروی و امام جواد علیه السلام لیهالسلام راه خروج را هم معرفی میفرماید و آن تعجیل در توبه و بازگشت است، به سن و سال و سایر شرایط هم مربوط نمیشود. باب رحمت خدا همیشه باز است و اگر بنده گناهکار شرمنده است دست در دست امام زمانش بگذارد و یقین داشته باشد که او پدرش است و پدر درصدد نجات فرزند است
عزت نفس از نگاه امام جواد علیه السلام
امامجواد الائمه علیه السلام فرمود: عزالمؤمن غناه عن الناس- عزت مؤمن در بینیازی او از مردم است. (منتهیالامال ج2 ص518) در آموزههای اسلامی بر حفظ کرامت، بزرگواری و استقلال شخصیت انسانها بسیار تأکید شده است. مؤمنان عزیزند و به هیچ قیمتی نباید عزتمندی خویش را با درخواستهای مکرر لکهدار نموده و یا آن را حراج کنند. آدمی به میزانی که به خدا نزدیک است و به او تکیه کرده و تمام نیازهایش را از او میخواهد، به عزت و ارجمندیاش افزوده میشود و به مقداری که از خدا دور میشود و به غیر او تکیه کرده و نیازهایش را از دیگران طلب میکند، از ارج و ارزش وی نیز کاسته میشود. به فرمایش علی علیه السلام : عزیز شده به وسیله غیر خدا، ذلیل و خوار است، پس قانع باش تا عزیز گردی. امام سجاد علیه السلام تأکید میکنند: انسانی که در هیچ کاری به مردم امید نبندد و همه امور را به خدا واگذارد، خداوند نیز هر خواستهای که او داشته باشد، اجابت خواهد کرد. (میزانالحکمه ج2 ص683 و ج1 ص361)
ضرورت قناعت و قطع امید از مردم
لقمان علیه السلام به فرزند خود گفت: فرزندم، قانع و راضی باش به آنچه که خدا روزی تو کرده تا زندگی خوش و خرم و دور از هرگونه ناراحتی اخلاقی داشته باشی. اگر تمامی عزت دنیایی را میخواهی باید از داراییهای مردم قطع طمع نمایی. همه پیامبران و جانشینان آنها اینگونه به مقامات و کمالات دست یافتهاند. (نصایح لقمان حکیم ص101)
حضرت زینالعابدین علیه السلام فرمود: تمام خوبیها را جمع شده یافتم در قطع طمع از آنچه مردم دارند. زیرا درخواست از مردم و چشم طمع به آنها آثار نامطلوبی درپی دارد. از جمله: 1) مایهخواری و سرافکندی در زندگی است. 2) شرم و حیا را از آدمی میستاند (و تکرار آن قبح و زشتی تقاضا کردن را از بین میبرد.) 3) از وقار و شکوه و منزلت انسان میکاهد. 4) درخواست از مردم در واقع یک نوع فقر و نداری محسوب میشود. برعکس هرچه کمتر از مردم تقاضا گردد درواقع به یک نوع ثروت و توانگری نقد دست یافته است. (تحفالعقول ص286-285)
نقل میکنند: عدهای از انصار خدمت پیامبرصلی الله علیه و آله آمدند و پس از سلام عرض کردند: یا رسولالله حاجتی داریم. فرمود: بگویید. گفتند: میخواهیم بهشت را برای ما ضمانت کنید. فرمود: ضمانت میکنم به این شرط که از هیچکس چیزی نخواهید. آنها پس از این چنان بر شرط خود پابرجا بودند که اگر در مسافرت هنگام سواری شلاق یکی از آنها زمین میافتاد، از ترس سؤال و درخواست، به کسی نمیگفت آن را بدهد پیاده میشد و خود برمیداشت. (هزار و یک حکایت اخلاقی ص668)
دلم میخواست دیوژن باشم
مینویسند: اسکندر مقدونی پادشاه بزرگ یونان به عنوان فرمانده جنگ برای حمله به ایران انتخاب شد. از همه طبقات برای تبریک گفتن نزد او میآمدند. اما دیوژن (دیوگنس) حکیم معروف هیچ اعتنایی به او نکرد. اسکندر شخصاً به دیدار او رفت. شعار این دسته حکما قناعت و استغناء و آزادمنشی و قطع طمع بود. دیوژن آن روز در برابر آفتاب دراز کشیده بود. وقتی حس کرد عدهای میآیند کمی برخاست و چشمان خود را به اسکندر خیره کرد. اسکندر بعد از سلام گفت: اگر از من تقاضایی داری بگو. حکیم گفت: یک تقاضا بیشتر ندارم. از آفتاب استفاده میکردم و تو مانع آن شدی کمی آن طرفتر بایست. اطرافیان با خود گفتند: چه مرد احمقی است که چنین فرصتی را از دست میدهد.
اما اسکندر خود را در برابر مناعت طبع و استغناء نفس حکیم حقیر دید. هنگام بازگشت به همراهان گفت: براستی اگر اسکندر نبودم، دلم میخواست دیوژن باشم.
میگویند: ناصرالدینشاه به هنگام ورود به شهر سبزوار مورد استقبال همه طبقات قرار گرفت. فقط حاج ملاهادی سبزواری به دیدن او نرفت. شاه خودش در یک برنامهریزی قبلی به دیدار حکیم رفت. به شاه گفتند: سبزواری شاه و وزیر نمیشناسد. شاه گفت: ولی شاه، حکیم را میشناسد. ناصرالدین شاه همراه یک پیشخدمت به خانه محقر و ساده فیلسوف بزرگ رفت و گفت: شکر نعمت سلطنت انجام حوائج است. لذا میل دارم کاری برای شما انجام دهم. سبزواری گفت: من حاجتی نداشته و چیزی نمیخواهم.
شاه گفت: شنیدهام یک زمین زراعی دارید اجازه دهید دستور دهم از مالیات معاف شود. حکیم سبزواری با توجیهات خود آن پیشنهاد را نیز رد کرد. شاه گفت: میل دارم امروز ناهار میهمان شما باشم. حکیم دستور داد غذایش را آوردند. طبقی چوبین با چند قرص نان و چند قاشق و یک ظرف دوغ و مقداری نمک. حکیم گفت: بخور که نان حلال است. زیرا دسترنج خودم میباشد. شاه یک قاشق خورد و دید نمیتواند بخورد. از حکیم اجازه خواست که مقداری از نان را از باب تبرک همراه خود ببرد. پس از چند لحظه شاه با یک دنیا بهت و حیرت خانه حکیم را ترک کرد. (داستان راستان ص271-269)
ادامه