تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

7.    نماز امر و نهی صبر : یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‌ ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ  (لقمان 17) فرزندم! نماز را برپا دار و امر به معروف و نهى از منکر کن و بر آنچه از سختى‌ها به تو مى‌رسد مقاومت کن که این (صبر) از امور واجب و مهم است.

ترا اى پسر، حق نمازى نوشت          بکن امربه معروف و هم نهى زشت

چو آزار بینى صبورى نما                   که این هست کارى مهم و سزا

مراد از «عَزْمِ» در اینجا، یا عزم و اراده‌ى قطعى خداوند بر انجام این امور است و یا لزوم عزم و تصمیم جدّى انسان بر انجام آن ها. با این که در قرآن، 28 مورد در کنار نماز از زکات یاد شده؛ امّا در این جا کنار نماز امر به معروف ذکر شده است. شاید به خاطر آن که در این آیه مورد خطاب فرزند است و فرزندان معمولًا ثروتى ندارند که زکات بپردازند. «أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»

حضرت على (علیه السلام) مى‌فرماید: در مشقت و سختى‌هایى که در راه امر به معروف و نهى از منکر به تو مى‌رسد، صبر کن.

صبر، گاهى در برابر مصیبت است، وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ. الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ در برابر انجام وظیفه وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‌ ما أَصابَکَ‌  و گاهى در برابر گناه، چنانکه یوسف در زندان گفت: رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَ‌ ... پروردگار! زندان نزد من بهتر از ارتکاب گناهى است که مرا به آن مى‌خوانند، تا آنجا که فرمود: إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ

1- یکى از وظایف والدین نسبت به فرزندان، سفارش به نماز یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ

2- پاکسازى درونى را با دورى از شرک و بازسازى روحى را با نماز آغاز کنیم. لا تُشْرِکْ‌ ... أَقِمِ الصَّلاةَ

3- وجوب امر به معروف و نماز، مخصوص دین اسلام نیست. (قبل از اسلام نیز، لقمان سفارش به نماز کرده است) «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»

4- فرزندان خود را از طریق سفارش به نماز، مؤمن و خدایى، و از طریق سفارش به امر به معروف و نهى از منکر، افرادى مسئول و اجتماعى تربیت کنیم.

5- آگاهى فرزندان خود را به قدرى بالا ببریم که معروف‌ها و منکرها را بشناسند تا بتوانند امر و نهى کنند. «یا بُنَیَ‌- وَ أْمُرْ- وَ انْهَ»

6- بعد از توجّه به مبدأ و معاد، مهم‌ترین عمل، نماز است. «أَقِمِ الصَّلاةَ»

7- کسى که مى‌خواهد در جامعه امر و نهى کند و قهراً با هوس‌هاى مردم درگیر شود، باید به وسیله‌ى نماز خودسازى و خود را از ایمان سیراب کند.

8- فرزندان خود را آمر به معروف و ناهى از منکر بار آوریم. «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ‌»  

9- امر به معروف، همیشه قبل از نهى از منکر است. رشد معروف‌ها در جامعه، مانع بروز بسیارى از منکرات مى‌گردد.

10. در مسیر حقّ بودن کافى نیست، لازم است دیگران را نیز به مسیر حقّ دعوت کنیم. «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» چنانکه در سوره عصر مى‌خوانیم: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»

11. در تبلیغ دین و اجراى فریضه‌ى امر به معروف و نهى از منکر، باید صبر و سعه‌ى صدر داشته باشیم. «وَ اصْبِرْ عَلى‌ ما أَصابَکَ» نهى از منکر، با تلخى‌ها و نیش‌زدن‌هاى گناهکاران همراه است، مبادا عقب‌نشینى کنیم.

12. پدر حکیم، رسیدن سختى به فرزندش را مى‌پذیرد و فرمان صبر مى‌دهد، ولى ضربه به مکتبش را که سکوت در برابر فساد باشد، هرگز. «وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‌ ما أَصابَکَ»

13- امر به معروف و نهى از منکر از مسایل مهم است و صبر در برابر آنچه در این‌ راه به انسان مى‌رسد ارزش دارد. «إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»

سیمایى از نماز

به مناسبت سفارش به نماز و امر به معروف در این آیه، اکنون به توضیح مختصرى پیرامون این دو فریضه مى‌پردازیم :

نماز، ساده‌ترین، عمیق‌ترین و زیباترین رابطه‌ى انسان با خداوند است که در تمام ادیان آسمانى بوده است.

نماز، تنها عبادتى است که سفارش شده قبل از آن، خوش صداترین افراد بر بالاى بلندى رفته و با صداى بلند، شعارِ «حَىَّ عَلَى الصّلاة، حَىَّ عَلَى الفَلاح، حَىَّ عَلى خَیرِ العَمل» را سر دهند، با اذانِ خود سکوت را بشکنند و یک دوره اندیشه‌هاى ناب اسلامى را اعلام و غافلان را بیدار کنند .

و نماز به قدرى مهم است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) هدف خود را از اسکان زن و فرزندش در صحراى بى‌آب و گیاه مکّه، اقامه‌ى نماز معرّفى مى‌کند، نه انجام مراسم حج.

امام حسین (علیه السلام) ظهر عاشورا براى اقامه‌ى دو رکعت نماز، سینه‌ى خود را سپر تیرهاى دشمن قرار داد.

قرآن، به حضرت ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) دستور مى‌دهد که مسجد الحرام را براى نمازگزاران آماده و تطهیر نمایند. آرى، نماز به قدرى مهم است که زکریّا و مریم و ابراهیم و اسماعیل (علیهم السلام) خادم مسجد و محل برپایى نماز بوده‌اند. نماز، کلید قبولى تمام اعمال است و امیرالمؤمنین (علیه السلام) به استاندارش مى‌فرماید: بهترین وقت خود را براى نماز قرار بده و آگاه باش که تمام کارهاى تو در پرتو نمازت قبول مى‌شود.

نماز، یاد خداست و یاد خدا، تنها آرام‌بخش دلهاست.

نماز، در بیشتر سوره‌هاى قرآن، از بزرگ‌ترین سوره (بقره) تا کوچک‌ترین آن (کوثر) مطرح است.

نماز، از هنگام تولّد در زایشگاه که در گوش نوزاد اذان و اقامه مى‌گویند تا پس از مرگ که در گورستان بر مرده نماز مى‌خوانند، جلوه مى‌کند.

هم براى حوادث زمینى مانند زلزله و بادهاى ترس‌آور آمده و هم براى حوادث آسمانى مانند خسوف و کسوف، نماز آیات واجب گشته و حتّى براى طلب باران، نماز باران آمده است.

نماز، انسان را از انجام بسیارى منکرات و زشتى‌ها باز مى‌دارد.

در نماز، تمام کمالات به چشم مى‌خورد که ما چند نمونه از آن را بیان مى‌کنیم:

نظافت و بهداشت را در مسواک زدن، وضو، غسل و پاک بودن بدن و لباس مى‌بینیم.

جرأت، جسارت و فریاد زدن را از اذان مى‌آموزیم.

حضور در صحنه را از اجتماع در مساجد یاد مى‌گیریم.

توجّه به عدالت را در انتخاب امام جماعت عادل مى‌یابیم. توجّه به ارزشها و کمالات را از کسانى که در صف اوّل مى‌ایستند، به دست مى‌آوریم.

جهت‌گیرى مستقل را در قبله احساس مى‌کنیم. آرى، یهودیان به سویى و مسیحیان به سوى دیگر مراسم عبادى خود را انجام مى‌دهند و مسلمانان باید مستقل باشند و لذا به فرمان قرآن، کعبه، قبله‌ى مستقل مسلمانان مى‌شود، تا استقلال در جهت‌گیرى آنان حفظ شود. مراعات حقوق دیگران را در این مى‌بینیم که حتّى یک نخ غصبى، نباید در لباس نمازگزار باشد. توجّه به سیاست را آنجا احساس مى‌کنیم که در روایات مى‌خوانیم: نمازى که همراه با پذیرش ولایت امام معصوم نباشد، قبول نیست.

توجّه به نظم را در صف‌هاى منظّم نماز جماعت و توجّه به شهدا را در تربت کربلا و توجّه به بهداشت محیط را در سفارش‌هایى که براى پاکى و نظافت مسجد و مسجدى‌ها داده شده است، مى‌بینیم.

توجّه به خدا را در تمام نماز، توجّه به معاد را در «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» ، توجّه به انتخاب راه‌ را در «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»، انتخاب همراهان خوب را در «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»، پرهیز از منحرفان و غضب شدگان را در «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ»، توجّه به نبوّت و اهل‌بیت پیامبر (صلى الله علیه و آله) را در تشهّد و توجّه به پاکان و صالحان را در« السلام علینا و على عباد الله الصالحین» مى‌بینیم.

توجّه به تغذیه‌ى سالم را آنجا مى‌بینیم که در حدیث آمده است: اگر کسى مشروبات الکلى مصرف کند، تا چهل روز نمازش قبول نیست.

آراستگى ظاهر را آنجا مى‌بینیم که سفارش کرده‌اند از بهترین لباس، عطر و زینت در نماز استفاده کنیم و حتّى زنها وسایل زینتى خود را در نماز همراه داشته باشند.

توجّه به همسر را آن جا مى‌بینیم که در حدیث مى‌خوانیم: اگر میان زن و شوهرى کدورت باشد و یا یکدیگر را بیازارند و بد زبانى کنند، نماز هیچ کدام پذیرفته نیست. امام خمینى قدس سره فرمود: «نماز، کارخانه‌ى انسان‌سازى است».

امر به معروف و نهى از منکر

امر به معروف، یعنى سفارش به خوبى‌ها و نهى از منکر، یعنى بازداشتن از بدى‌ها.

انجام این دو امر مهم نیاز به سنّ خاصّى ندارد، زیرا لقمان به فرزندش مى‌گوید: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» امر به معروف، نشانه‌ى عشق به مکتب، عشق به مردم، علاقه به سلامتى جامعه و نشانه‌ى آزادى بیان، غیرت دینى، ارتباط دوستانه بین مردم و نشانه‌ى فطرت بیدار و نظارت عمومى و حضور در صحنه است. امر به معروف و نهى از منکر، سبب تشویق نیکوکاران، آگاه کردن افراد جاهل، هشدار براى جلوگیرى از خلاف و ایجاد نوعى انضباط اجتماعى است.

قرآن مى‌فرماید: شما مسلمانان بهترین امّت هستید، زیرا امر به معروف و نهى از منکر مى‌کنید. حضرت علی (علیه السلام) مى‌فرماید: امر به معروف و نهى از منکر، مصلحت عامّه است. چنانکه در حدیث دیگر مى‌خوانیم: کسى که جلوى منکر را نگیرد، مانند کسى است که مجروحى را در جاده رها کند تا بمیرد.

پیامبرانى همچون حضرت داود و حضرت عیسى (علیهما السلام) به کسانى که نهى از منکر نمى‌کنند، لعنت فرستاده‌اند.

قیام امام حسین (علیه السلام) براى امر به معروف و نهى از منکر بود. اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمَّهِ جَدّی، اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعرُوفِ و اَنهی عَنِ المنکَرِ

در حدیث مى‌خوانیم: به واسطه‌ى امر به معروف و نهى از منکر، تمام واجبات به پا داشته مى‌شود.

قرآن مى‌فرماید: اگر در مجلسى به آیات الهى توهین مى‌شود، جلسه را به عنوان اعتراض ترک کنید تا مسیر بحث عوض شود.

انسان باید هم در دل از انجام گناه ناراحت باشد، هم با زبان، آن را نهى کند و هم با اعمال قدرت و قانون، مانع انجام آن شود.

اگر کسى را به کار خوبى دعوت کردیم، در پاداش کارهاى خوب او نیز شریک هستیم، ولى اگر در برابر فساد، انحراف و گناه ساکت نشستیم، به تدریج فساد رشد مى‌کند و افراد فاسد و مفسد بر مردم حاکم خواهند شد.

سکوت و بى تفاوتى در مقابل گناه، سبب مى‌شود که گناه کردن عادّى شود، گنهکار جرأت پیدا کند، ما سنگدل شویم، شیطان راضى گردد و خدا بر ما غضب نماید.

امر به معروف و نهى از منکر، دو وظیفه‌ى الهى است و توهّماتى از این قبیل که: گناه دیگران کارى به ما ندارد، آزادى مردم را سلب نکنیم، من اهل ترس وخجالت هستم، با یک گل که بهار نمى‌شود، عیسى به دین خود موسى به دین خود، ما را در یک قبر قرار نمى‌دهند، دیگران هستند، من چرا امر به معروف کنم؟ با نهى از منکر، دوستان یا مشتریان خود را از دست مى‌دهم، و امثال آن، نمى‌توانند این تکلیف را از دوش ما بردارند. البتّه امر به معروف و نهى از منکر باید آگاهانه، دلسوزانه، عاقلانه وحتّى المقدور مخفیانه باشد.

گاهى باید خودمان بگوییم، ولى آنجا که حرف ما اثر ندارد، وظیفه ساقط نمى‌شود، بلکه باید از دیگران بخواهیم که آنان بگویند. حتّى اگر براى مدّت کوتاهى مى‌توان جلوى فساد را گرفت، باید گرفت و اگر با تکرار مى‌توان به نتیجه رسید، باید تکرار کرد.

8. تکبر و غرور :  وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (لقمان 18) و روى خود را از مردم (به تکبّر) بر مگردان، و در زمین مغرورانه راه مرو، زیرا خداوند هیچ متکبّر فخر فروشى را دوست ندارد.

به کبر و به ناز از کسى رو متاب             مزن گام روى زمین با عتاب

ندارد ورا دوست یکتا خدا                  کسى را که باشد به دل خودستا

«تصعیر»، نوعى بیمارى است که شتر به آن گرفتار مى‌شود و گردنش کج مى‌شود. لقمان به فرزندش مى‌گوید: تو بر اساس تکبّر مثل شترِ بیمار، گردنت را با مردم کج نکن.

«مرح»، به معناى شادى زیاد است که در اثر مال و مقام به دست مى‌آید.

«مُخْتالٍ» به کسى گویند که بر اساس خیال و توهّم خود را برتر مى‌داند، و «فَخُورٍ» به معناى فخرفروش است.

«تکبّر»، هم توهین به مردم است، هم زمینه ساز رشد کدورت‌هاى جدید و هم تحریک کننده‌ى کینه‌هاى درونى قدیم.

در حدیث مى‌خوانیم: هر کس با تکبّر در زمین راه رود، زمین و هر موجودى که زیر و روى آن است، او را لعنت مى‌کنند.

1. با مردم، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، با خوشرویى رفتار کنیم «لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ»

2. تکبّر ممنوع است، حتّى در راه رفتن. «لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً»

3. از عامل خشنودى خداوند براى تشویق و از ناخشنودى او براى ترک زشتى‌ها و گناهان استفاده کنیم. «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ»

4. به موهومات، خیالات و بلندپروازى‌ها خود را گرفتار نسازیم. «مُخْتالٍ»

5. بر مردم فخر فروشى نکنیم. «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ»

تواضع‌

در این آیه لقمان به فرزندش مى‌گوید: در زمین متکبرانه راه نرو «لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» و در سوره‌ى فرقان، اوّلین نشانه‌ى بندگان خوب خدا، حرکت متواضعانه‌ى آنهاست.« وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً »

یکى از اسرار نماز که در سجده‌ى آن بلندترین نقطه بدن را (حداقل در هر شبانه روز 34 مرتبه در هفده رکعت نماز واجب) روى خاک مى‌گزاریم، دورى از تکبّر، غرور و تواضع در برابر خداوند است.

گرچه تواضع در برابر تمام انسان‌ها لازم است؛ امّا در برابر والدین، استاد و مؤمنان لازم‌تر است. تواضع در برابر مؤمنان، از نشانه‌هاى برجسته‌ى اهل ایمان است. «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ»

بر خلاف تقاضاى متکبّران که پیشنهاد دور کردن فقرا را از انبیا داشتند، آن بزرگواران مى‌فرمودند: ما هرگز آنان را طرد نمى‌کنیم. «وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا» انسانِ ضعیف و ناتوانى که از خاک و نطفه آفریده شده، و در آینده نیز مردارى بیش نخواهد بود، چرا تکبّر مى‌کند؟!

مگر علم محدود او با فراموشى آسیب‌پذیر نیست؟!

مگر زیبایى، قدرت، شهرت و ثروت او، زوال‌پذیر نیست؟!

مگر بیمارى، فقر و مرگ را در جامعه ندیده است؟!

مگر توانایى‌هاى او نابود شدنى نیست؟!

پس براى چه تکبّر مى‌کند؟! قرآن مى‌فرماید: متکبّرانه راه نروید که زمین سوارخ نمى‌شود، گردن‌کشى نکنید که از کوه‌ها بلندتر نمى‌شوید. «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا»

نمونه‌هایى از تواضع اولیاى الهى‌

1. شخص اوّل آفرینش که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) است، آنگونه مى‌نشست که هیچ امتیازى بر دیگران نداشت و افرادى که وارد مجلس مى‌شدند و حضرت را نمى‌شناختند، مى‌پرسیدند:

کدام یک از شما پیامبر است؟ «ایکم رسول الله»

2. در سفرى که براى تهیه غذا هر کس کارى را به عهده گرفت، پیامبر نیز کارى را به عهده گرفت و فرمود: «جمع کردن هیزم با من»

3. همین که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) دیدند براى نشستنِ بعضى فرش نیست، عباى خود را دادند تا چند نفرى روى عباى حضرت بنشینند.

پوشیدن لباس ساده، سوار شدن بر الاغ برهنه، شیر دوشیدن، هم‌نشینى با بردگان، سلام کردن به اطفال، وصله کردن کفش و لباس، پذیرفتن دعوت مردم، جارو کردن منزل، دست دادن به تمام افراد و سبک نشمردن غذا از سیره‌هاى حضرت بود.

4. برخى شیعیان خواستند به احترام امام صادق (علیه السلام) حمّام را خلوت و به اصطلاح قُرق کنند، حضرت اجازه نداد فرمود: لاحاجة لى فى ذلک المؤمن اخف من ذلک نیازى به این کار نیست، زندگى مؤمن ساده‌تر از این تشریفات است.

5. هر چه اصرار کردند که سفره‌ى امام رضا (علیه السلام) از سفره غلامان جدا باشد، آن حضرت نپذیرفت.

6. شخصى در حمّام، امام رضا (علیه السلام) را نشناخت و از او خواست تا او را کیسه بکشد، حضرت بدون معرّفى خود و با کمال وقار تقاضاى او را قبول کرد.

همین که آن شخص حضرت را شناخت، شروع به عذرخواهى کرد، حضرت او را دلدارى دادند.

از نشانه‌هاى تواضع، پذیرفتن پیشنهاد و انتقاد دیگران و نشستن در پایین‌تر از جایى است که در شأن اوست.

 

9. میانه روی : وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ  (لقمان 19) و در راه رفتن (و رفتارت)، میانه‌رو باش و از صدایت بکاه، زیرا که ناخوش‌ترین صداها، آواز خران است.

میانه روى کن به رفتار خویش            رهى معتدل را تو مى گیر پیش

سخن گوى آرام، بانگى مدار               بود بدترین صوت، صوت حمار

امام حسن (علیه السلام) مى‌فرماید : تند راه رفتن، ارزش مؤمن را کم مى‌کند.               . در حدیث مى‌خوانیم: در دعوت مردم به سوى خداوند و تلاوت قرآن، بلند کردن صدا اشکال ندارد. در سفارش‌هاى لقمان، 9 امر، 3 نهى و 7 دلیل براى این امر و نهى‌ها آمده است :

9 امر: 1. نیکى به والدین. 2. تشّکر از خدا و والدین. 3. مصاحبت همراه با نیکى به والدین. 4. پیروى از راه مؤمنان و تائبان. 5. برپا داشتن نماز. 6. امر به معروف. 7. نهى از منکر. 8. اعتدال در حرکت.  9. پایین آوردن صدا در سخن گفتن.

3 نهى: 1. نهى از شرک. 2. نهى از روى گردانى از مردم. 3. نهى از راه رفتن با تکبّر.

پیام ها

1. اسلام، دین جامعى است و حتّى براى راه رفتن دستور و برنامه دارد. وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ

2. در آیین الهى، عقاید و اخلاق در کنار هم مطرح است. لا تُشْرِکْ... وَ اقْصِدْ مَشْیِکَ‌

3- میانه‌روى، دورى از افراط و تفریط، و متانت در راه رفتن، سفارش قرآن است.

4- نه فقط در راه رفتن، بلکه در همه‌ى کارها میانه روى را مراعات کنیم.

5- صداى خود را کوتاه کنیم، از فریاد بیهوده بپرهیزیم و بیانى نرم و آرام داشته باشیم. «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ»

6- فریاد کشیدن و بلند کردن صدا، امرى ناپسند و نکوهیده است. «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ»

10. ریسمان الهی : وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‌ وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ  (لقمان 22)  و هر کس روى خود را (به حقیقت) به سوى خدا کند، در حالى که نیکوکار باشد، پس بى تردید به دستگیره (و رشته‌ى) محکمى چنگ زده، و پایان همه‌ى کارها به سوى اوست.

هرآن کس که رو سوى تسلیم برد          ز جام نکویى شرابى بخورد

زده دست بر رشته اى استوار             که همواره دارد ثبات و قرار

که پایان دنیا به سوى خداست           خدائى که بر کردگارى سزاست

در قرآن 104 مرتبه، کلماتى از ریشه‌ى «سلم» بکار رفته و واژه‌هایى همچون سلام، اسلام و مسلم از این مادّه است. در آیه قبل خواندیم که گروهى از مردم به نیاکان منحرف خود دل‌بسته وبه آنان رومى‌کنند؛ در این آیه مى‌خوانیم: نیکان و پاکان، به خداى متعال دل مى‌بندند و به سوى او رو مى‌کنند.

در آیه قبل، دعوت شیطان از مردم و کشاندن آنان به سوى دوزخ مطرح شد؛ این آیه راه نجات از وسوسه‌هاى شیطان را تسلیم خدا شدن و انجام کار نیک مى‌داند. تسلیم غیر خدا بودن، بردگى و اسارت است، ولى تسلیم خدا بودن، آزادى و رشد است. چنانکه قرآن مى‌فرماید: «فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً»  راستى اگر تمام هستى تسلیم خدایند، چرا ما نباید تسلیم او باشیم؟! قرآن مى‌فرماید: «أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» آیا به سراغ غیر خدا مى‌روید در حالى که هر کس در آسمان‌ها و زمین است، تسلیم اوست.

خداوند، فرمانِ تسلیمِ بشر را صادر فرموده است، «فَلَهُ أَسْلِمُوا»  پیامبر نیز باید تسلیم خدا باشد، «أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» در این آیه نیز مى‌فرماید :          هر نیکوکارى که خالصانه جهت‌گیرى الهى داشته باشد، به ریسمان محکمى چنگ زده است. در آیه‌اى دیگر مى‌خوانیم: «مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ» نیکوکارى که خالصانه، تسلیم خدا باشد، پاداشى تضمین شده دارد. یا مى‌خوانیم: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ» چه کسى بهتر است از آنکه خود را تسلیم خدا کرده است.

انسان براى نجات و پیروزى خود، تکیه‌گاه‌هاى متعدّدى انتخاب مى‌کند و به ریسمان‌هاى گوناگونى چنگ مى‌زند، مانند: قدرت، ثروت، مقام، فامیل، دوست، نَسَب و ... ولى همه‌ى این طناب‌ها روزى پاره مى‌شوند و این تکیه‌گاه‌ها کارایى خود را از دست مى‌دهند. تنها چیزى‌که پایدار، ماندگار و عامل نجات است، چنگ‌زدن به ریسمان محکم الهى و تسلیم بودن در برابر او و انجام اعمال صالح است.

در روایات: رهبران معصوم و اهل‌بیت پیامبر (علیهم السلام) و علاقه و مودّت آنان، ریسمان محکم الهى و عروة الوثقى مى‌باشند. «نحن العروة الوثقى ، العروة الوثقى المودة لآل محمد »

1. تسلیم خدا شدن، یک امر اختیارى است و اکراه و اجبارى وجود ندارد.

2. تسلیم خدا بودن، باید با عمل همراه باشد. «یُسْلِمْ‌ ... وَ هُوَ مُحْسِنٌ‌»

3. نیکوکار بودن، به تنهایى کافى نیست، اخلاص در عمل هم لازم است.

4. با توجّه به معاد و تفّکر درباره‌ى آینده، راه خود را انتخاب کنیم. آفرینش، همه به یک سوى و یک هدف روانه است. «وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»

در خواست عاقبت به خیری : رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ  

(راسخان در علم مى‌گویند:) پروردگارا! پس از آن که ما را هدایت کردى، دل هاى ما را به باطل مایل مگردان و از سوى خود مارا رحمتى ببخش. به راستى که تو خود بسیار بخشنده‌اى.

خدایا ز بعد هدایت دگر                    مگردان دل ما بر آیین شرّ

ز الطاف خاصت به ما کن نثار            که بسیار بخشنده اى کردگار

1. به علم و دانش خود مغرور نشویم و از خداوند هدایت بخواهیم. لا تُزِغْ

2- نشانه‌ى علم واقعى و رسوخ در علم، توجّه به خدا و استمداد از اوست.

3- محور هدایت و گمراهى، قلب و افکار انسانى است. «لا تُزِغْ قُلُوبَنا»

4- در خط قرار گرفتن خیلى مهم نیست، از خط خارج نشدن بسیار مهم است.

5- هدیه و هبه‌ى حقیقى، مخصوص اوست.« إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»

عباد الرّحمن در دیگر سوره های قرآن

حسرت و شادی : لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‌ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ  (حدید23) تا بر آنچه از دست دادید، تأسف نخورید و به آنچه به شما داده شد، (سرمستانه) شادمانى نکنید و خداوند هیچ متکبر فخرفروشى را دوست ندارد.

به دنیا چو دادید چیزى ز دست            نشاید از آن خاطر خویش خست

از آنچه خداوندتان گاه داد                  نگردید مغرور و سرمست و شاد

که یکتا خدا یار آن کس مباد              که او را غرورست و عُجْبى زیاد

«مُخْتالٍ» به معناى تکبرى است که بر اساس توهّم و تخیل بزرگى باشد.

این آیه دلیل آیه قبل است. یعنى این که به شما خبر دادیم که حوادث را پیش از آنکه حادث شوند مقرر کرده و نوشته‌ایم، براى آن است که دیگر به خاطر نعمتى که از دست مى‌دهید اندوه مخورید و به خاطر نعمتى که خدا به شما مى‌دهد، خوشحالى نکنید و بدانید که نعمت‌ها امانت الهى است که به شما سپرده شده است، نه اینکه به مواهب الهى پشت پا بزنیم و از آنها بهره نگیریم، بلکه اسیر آن نشده و آن را هدف و مقصد خود ندانیم.

تمام حوادث تلخ و شیرین، همچون پلّه‌هایى از سنگ‌هاى سیاه و سفید، براى بالا رفتن و به کمال رسیدن است و باید بدون توجّه به رنگِ پلّه‌ها، به سرعت از آن گذشت.

کارمند بانک، یک روز مسئول گرفتن پول از مردم و روز دیگر مسئول پرداخت است. نه روز اول خود را مى‌بازد و نه روز دوم خوشحالى مى‌کند، زیرا مى‌داند او کارمندى امین بیش نیست. خداوند با مقرّر کردن حوادث و فراز و نشیب‌ها مى‌خواهد روح انسان را به قدرى بالا ببرد که تلخى‌ها و شیرینى‌ها در آن اثر نکند، چنانکه حضرت زینب (علیها السلام) بعد از حوادث کربلا فرمود: من به جز زیبایى چیزى ندیدم، «و ما رأیت الا جمیلا» و امام حسین (علیه السلام) در گودال قتلگاه و در آخرین لحظات زندگى‌اش فرمود: خداوندا! راضى هستم به حکم تو و بردبارم بر بلا و امتحان تو، «رضا بقضائک، صبرا على بلائک و امام على (علیه السلام) اشتیاق و انس خود را به شهادت از انس کودک به سینه مادر بیشتر مى‌داند. «و الله لا بن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه»

اگر حوادث را براساس علم و حکمت خدا بدانیم نه اتفاقى و بى‌دلیل و اگر حکمت بروز حوادث را بدانیم، حسد نمى‌ورزیم، حرص نمى‌زنیم، دشمنى نمى‌کنیم و عصبانى نمى‌شویم زیرا مى‌دانیم که صحنه‌ها از قبل طراحى حکیمانه شده است.

 اگر بدانیم عطاى نعمت، مسئولیّت و وظیفه به دنبال مى‌آورد، از داشتن آن شاد نمى‌شویم و اگر بدانیم گرفتن نعمت، جبرانش در قیامت است، از فوت شده‌ها غمناک نمى‌شویم.

حضرت على (علیه السلام): تمام زهد در دو کلمه قرآن است، سپس این آیه را تلاوت کردند : و آنچه از دست دادید تأسف نخورید و بر آنچه به شما داده مى‌شود، دلخوش نباشید وکسى که چنین باشد، زاهدى جامع الاطراف است.

1. حوادث، هدفدار است. «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ ... لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‌ ما فاتَکُمْ‌»  

2. نعمت‌ها از خداست، آتاکُمْ ولى سلب نعمت به خدا نسبت نیست ما فاتَکُمْ

3. علم به آثار و اهداف حوادث، سبب آرامش است فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها

4. خداوند از ثبت حوادث در لوح محفوظ خبر داده تا بندگان غصّه نخورند و مغرور نشوند. «لِکَیْلا تَأْسَوْا ... وَ لا تَفْرَحُوا»

5. غم و شادى طبیعى بد نیست، اندوه خوردن بر گذشته‌ها و یا سرمست شدن به داشته‌ها مذموم است. «لِکَیْلا تَأْسَوْا ... وَ لا تَفْرَحُوا»

6. کسى که از مقدّرات الهى غافل است، گمان مى‌کند فضیلتى دارد که خداوند به خاطر آن به او نعمت داده و لذا بر دیگران فخر مى‌فروشد. «مُخْتالٍ فَخُورٍ»

7. خیال‌هاى درونى، مقدّمه فخر فروشى‌هاى بیرونى است. «مُخْتالٍ فَخُورٍ»

پاداش قرض : مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ (حدید 11) کیست آن که به خدا وام دهد، وامى نیکو، تا خداوند آن را براى او دوچندان کند و براى او پاداشى گرانمایه است.

کنون کیست آیا به دست سخا            دهد قرض نیکو به یکتا خدا

که پاداش آن کار را چند بار                 فزون تر نماید بر او کردگار

به لطف و کرامت یگانه خدا               بر او نیک پاداش سازد عطا

«قرض»، به معناى بریدن و جدا کردن بخشى از مال است. «مقراض» وسیله بریدن است و «قراضه» به مالى گفته مى‌شود که از بدنه جدا شده است.

قرض به خدا، انفاقى است که با چند برابر در قیامت پس داده مى‌شود. قرض در قرآن همراه با کلمه «حسن» آمده است، یعنى فورى پرداخت شود، بى‌منّت باشد، قبل از سؤالِ سائل باشد، در حدّ وفور باشد، براى کارهاى مفید و لازم باشد.

قرض الحسنه برکاتى دارد: کاهش کدورت و افزایش محبّت، حفظ آبروى مردم و جلوگیرى از ورشکستگى آنان، اصلاح ساختار اقتصادى جامعه، جلوگیرى از رواج ربا، کنترل حرص و بخل، تعدیل ثروت، رشد فرهنگ تعاون.

خداوندى که میراث آسمان‌ها و زمین براى اوست و در آیات قبل دو بار فرمود: «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» در این آیه براى تشویق مردم و اهمیت قرض‌الحسنه از مردم قرض مى‌خواهد. «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ‌»  

اسلام با هر نوع رکود و سستى مخالف است.

الف  رکود طبیعت. «من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله»  هرکس آب و زمین داشته باشد ولى تلاش نکند و فقیر باشد، از رحمت الهى دور شده است

ب  رکود نیروى انسانى «اللهم انى اعوذ بک من الکسل» بارالها! به تو پناه مى‌برم از تنبلى.

ج  رکود مال. «الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها ..  »

د  رکود علمى، اخلاقى و معنوى. «زِدْنِی عِلْماً ، زادَهُمْ هُدىً ، من استوى یوماه فهو مغبون »هرکس دو روزش مساوى باشد، زیانکار است  .

. ه رکود فکر. «من استبد برأیها هلک» نظرخواهى نکردن، استبداد به رأى خود و تک‌روى، مایه‌ى هلاکت است

1. خداوند، خود را در جانب محرومان قرار داده و از مردم طلب وام مى‌کند.

گویا خداوند، ضامنِ آنان شده و پاداش وام را تضمین نموده است مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ

2. کار خیر اگر به صورت خلق و خو درآید، ارزش بیشترى دارد. «یُقْرِضُ اللَّهَ‌»  

3- نفسِ عمل مهم نیست، حَسَن بودن آن مهم است.  «قَرْضاً حَسَناً »

4- قرض دادن کاهش مال نیست، افزایش آن است.  «فَیُضاعِفَهُ»

5- آنجا که کار سخت است، اهرم قوى لازم دارد. (چون دل کندن از مال سخت است، خداوند پاداش چند برابر را مطرح مى‌کند.) « فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ»

6- قرض دادن، نشانه کرامت است و خداوند براى انسان کریم، اجر کریم قرار داده است. «وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ »

7- براى تربیت و رشد دیگران، باید آنان را تکریم نمود. «وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ»

اطاعت محض : ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‌ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‌ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‌ وَ الْیَتامى‌ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ (حشر 7)

آنچه را خداوند از اهل آبادى‌ها به رسولش بازگرداند، پس براى خدا و براى رسول و براى خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا (این اموال) تنها میان ثروتمندان شما در گردش نباشد و آنچه پیامبر براى شما آورده، بگیرید و آنچه شما را از آن بازداشته، ترک کنید و از خدا پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است.

به پیغمبر خود خداى معاد             هرآنچه نصیب از غنیمت بداد

بود خاص یزدان و پیغمبرش            ز خویشان که هستند دور و برش

براى فقیران و ایتام ایل                    کسانى که هستند ابن السبیل

چنین حکم از بهر آن آمدست         ز یکتا خداوند نازل شدست

که تا اغنیاء را شکوه و جلال            مبادا فزون تر بگردد به مال

هرآن چیز بخشد رسول خدا           همان را ستانید بى ادعا

شما را اگر نهى سازد رسول             نمایید دستور او را قبول

بترسید اى مردم از کردگار             شدید العقاب است پروردگار

«دُولَةً» به معناى گردش و دست به دست کردن اموال است.

در قرآن، چهار مرتبه به

لزوم پشتیبانى اقتصادى از اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) اشاره و به ‌پرداخت بخشى از خمس، فیى‌ء و دیگر درآمدها به آنان تأکید شده: مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَىٰ وَ الْیَتَامَىٰ وَ الْمَسَاکِینِ حشر7 ، وَ آتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ اسراء26 .  فَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ روم38

به پیغمبر خود خداى معاد         حشر       هرآنچه نصیب از غنیمت بداد

بود خاص یزدان و پیغمبرش                  ز خویشان که هستند دور و برش

براى فقیران و ایتام ایل                          کسانى که هستند ابن السبیل

چنین حکم از بهر آن آمدست               ز یکتا خداوند نازل شدست

ادا کن حقوق همه قوم و خویش  اسراء هرآن کس که دارى تو نزدیک خویش

ز مسکین بکن دستگیرى تو چند           بده حق ابن السبیل نژند

ادا کن حقوق رحمها و خویش     روم   به ره ماندگان و فقیر پریش

در این آیه نیز براى افرادى که ممکن است به تقسیم «فیئ» توسط پیامبر ایراد بگیرند، عبارتِ‌ «شَدِیدُ الْعِقابِ» آمده است.

در این آیه، ابتدا حکم آمده،« فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی‌» ... سپس دلیل حکم، «کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً» ... و در پایان، توجه به احکام حکومتى پیامبر مطرح شده است.

خداوند براى «ذى القربى» هم مقام معنوى را سفارش کرده‌ «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى  و هم پشتوانه اقتصادى را. «ما أَفاءَ اللَّهُ‌ ... لِذِی الْقُرْبى‌»

گرچه براى تقسیم فیئ‌ در این آیه شش مورد بیان شده، ولى لازم نیست در تمام موارد به طور یکسان تقسیم شود.

فیئ، به شخص رسول خدا (صلى الله علیه و آله) اختصاص ندارد، بلکه براى موقعیّت و مقام و جایگاه اوست و لذا بعد از پیامبر (صلى الله علیه و آله) در اختیار جانشینان بر حق او یعنى اهل بیت علیهم السلام است و در زمان غیبت، در اختیار فقهاى عادلِ بى هوى‌ و هوس.

هر کجا با تلاش رزمندگان به غنایم رسیدیم، تنها خمس آن میان شش گروه تقسیم مى‌شود، چنانکه در آیه 41 سوره انفال آمده است، ولى هر کجا بدون زحمت چیزى بدست آید، تمامش میان آن شش گروه تقسیم مى‌شود.

1- قوانین قرآن، کلى است، نه مخصوص به شأن و زمان نزول. (قانون فیئ مربوط به تمام مواردى است که کفّار آن را رها کرده و رفته‌اند و مخصوص یهود بنى‌نضیر نیست. کلمه‌ «ما» و «قرى» نشان عمومیّت است.) ما أَفاءَ اللَّهُ‌ عَلى‌ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‌

2- اموالِ کفّار فرارى، در اختیار رهبر دینى است. ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‌ رَسُولِهِ

3- نظام اسلامى به پشتوانه اقتصادى نیاز دارد که یکى از آنان فیئ و اموالى است که بدون جنگ، به خاطر فرار یا متارکه کفّار نصیب مسلمانان مى‌شود. ما أَفاءَ

4- رعایت ادب و شئون، در سخن لازم است. (ابتدا نام خدا، سپس رسول خدا و سپس دیگران). «فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ‌»

5- سهم خداوند، زیر نظر پیامبر در راه رضاى خدا مصرف مى‌شود. «فَلِلَّهِ »

6- فقرزدایى، جزء برنامه‌هاى اصلى اسلام است. «وَ الْمَساکِینِ»

7 -اگر گردش ثروت در دست اغنیاى مسلمانان ممنوع است، پس در دست کفّار قطعاً مورد نهى است. «کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ »

8- برنامه‌ریزان اقتصادى در نظام اسلامى باید به تعدیل ثروت وعدم تمرکز آن در دست یک گروه خاص توجه داشته باشند.

9- اطاعت از فرامین پیامبر واجب ، زیرا پیامبر معصوم است، وگرنه به طور مطلق و بى چون و چرا دستوراتش واجب الاطاعه نبود ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ 10- سنت پیامبر، لازم الاجرا است.

11- لازم نیست تمام دستورات در قرآن آمده باشد، بلکه هر امر و نهى که در سخنان پیامبر آمده باشد باید اطاعت شود. ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

12- در انجام فرمان پیامبر، سرعت به خرج دهیم.« فَخُذُوهُ‌ ... فَانْتَهُوا» (حرف فاء براى سرعت است).

13- در مسائل مالى و تقسیم آن لغزشگاهى است که باید با تقوا از آن گذشت.

14- اطاعت بى چون و چرا از پیامبر، نمودى از تقوا است. «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ‌ ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ»‌

15- بى تقوایى، کیفرى شدید دارد. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»

16- یاد کیفر سخت، سبب تقوا است.

یاری خدا : یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ (محمد7)

اى کسانى که ایمان آورده‌اید! اگر خدا را یارى کنید، شما را یارى مى‌کند و گام‌هایتان را استوار مى‌سازد.

الا مؤمنان به پروردگار                    چو یارى رسانید بر کردگار

خدا نیز یاریتان مى دهد                  ثبات قدم بر شما مى نهد

انسان، موجودى محدود است و نصرت و یارى او از راه خدا نیز محدود؛ ولى خداوند بى نهایت است و نصرت او برخاسته از قدرت نامحدود.

خداوند چند چیز را در گرو چند چیز بر خود لازم کرده است:

- توجّه و یادکردش را در گرو یادکرد انسان. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»

- نصرت و یاریش را در گرو یارى انسان. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ»

- برکت و ازدیاد را در گرو سپاسگزارى انسان. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»

- وفاى به عهدش را در گرو وفادارى انسان. «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»

حضرت على (علیه السلام) مى‌فرماید: اگر خدا را یارى کنید، خداوند شما را یارى مى‌کند و گام‌هاى شما را استوار مى‌سازد ... خداوند از روى خوارى و ناچارى از شما نصرت ویارى نمى‌خواهد.

او از شما یارى خواسته در حالى که خود عزیز و حکیم است و سپاهیان آسمان‌ها و زمین به فرمان او هستند. نصرت خواهى و استقراض الهى براى آن است که شما را بیازماید و بهترین عامل به نیکى‌ها را مشخص سازد.

1- لازمه‌ى ایمان، اقدام عملى در جهت نشر و گسترش دین الهى است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ‌»

2- جهاد با کفّار محارب، یکى از مصادیق یارى دین خداوند است. «فَضَرْبَ الرِّقابِ‌» ...

3- پاداش و کیفر الهى، با عملکرد انسان همگون است.

4- هرکس با فکر، زبان و عمل خویش، دین اسلام را یارى کند، خداوند نیز او را حمایت مى‌کند.

5- دریافت الطاف الهى، به تلاش انسان بستگى دارد. (انتظار نصرت خداوند بدون تلاش و کوشش، توقّعى نابجاست.)

6- در میان امدادهاى الهى، ثابت قدم بودن، برجسته‌ترین آن هاست. (بعد از نصرت الهى نام پایدارى آمده است.) «یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ »

7- پاداش‌هاى الهى بیش از عملکرد ما است.

بی‌تفاوتی نسبت به یاری مظلوم از مصداق‌های کفران نعمت بوده و خداوند کافران و کفران کنندگان نعمات را دوست ندارد. اسلام محدوده جغرافیایی نمی‌شناسد و محدود به مکان و زمان نیست، امت اسلام در هر زمان و مکانی باید یاری گر هم باشند و این یاری گاهی معنوی و گاهی فکری و مادی است.

امام علی (علیه‌السلام) در حدیثی در مورد احقاق حق مظلوم می‌فرمایند: نیکوترین عدالت‌ها نصرت مظلوم است. یکی از وعده‌ها و سنت‌های الهی نصرت و دفاع از مؤمنان است که خداوند این دفاع و حمایت را به عنوان حق بر خود لازم می‌داند؛

عباد الرحمن و دوری از : لهو، لعب و لغو

هرکسی که به دنیا به عنوان ابزاری برای رشد و کمال نظر نکند، زندگی خویش را به لهو گذرانده «إِنَّمَا الحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِن تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَ لَا یَسْأَلْکُمْ أَمْوَالَکُمْ» زندگى این دنیا لهو و لعبى بیش نیست و اگر ایمان بیاورید و پروا بدارید [خدا] پاداش شما را مى‏دهد و اموالتان را [در عوض] نمى‏خواهد (محمد36)

بلى زندگانى دار الفنا                        نباشد بجز لعب و لهو و هوى

گر ایمان بیارید بر کردگار                خداترس گردید و پرهیزکار

سزاى عملهایتان را خدا                 دهد اجرتان را نماید عطا

براى هدایت کجا ذوالجلال           بکرده طلب از شما اجر و مال

از این رو اهل ایمان و تقوا هرگز به دنیا به عنوان یک ارزش و هدف نمی نگرند، بلکه می کوشند تا از این فرصت دنیا، بیشترین و بهترین بهره را برند و خدایی شوند وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ  و زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست و قطعا سراى بازپسین براى کسانى که پرهیزگارى مى‏کنند بهتر است آیا نمى‏اندیشید (انعام32)

پس این زندگانى دنیاى پست         بجز لهو و لعبى مگر خود چه هست ؟

که از بهر افراد پرهیزکار               نکوتر بود اجر دار القرار

نخواهید آیا تعقل کنید               در این، راست صحبت تأمل کنید

از این رو خداوند به انسان ها هشدار می دهد تا در زندگی دنیا تعقل کنند و بدانند که اگر همت خویش را دنیا قرار دهند، در حقیقت در پی بیهودگی و لهوی رفته اند که هیچ سودی برای آنان در آخرت ندارد.

اشتغال به دنیا و مقصد و مقصود قرار دادن آن یکی از مهم ترین مصادیق اشتغال به لهویات است که در این آیه و همچنین و 36 محمد و 20 حدید به آن اشاره شده .

«لغو» ، در فرهنگ قرآنی به معنای چیزی که به آن اعتنا نمی شود و انجام دادن آن از روی عقل و تفکر نباشد.                                                                              .   «لعب»، کاری است که دارای انتظام و پیوستگی است، اما هدف و نتیجه آن همانند بازی کودکان، خیالی و خالی از حقیقت است

«لهو»، به چیزی گفته می شود که انسان را از کارهای مفید و مهم باز دارد.         امر لهوی می تواند، امر مفید و سودمندی باشد، ولی وقتی با توجه به هدف آفرینش بدان نگریسته می شود، معلوم می گردد که امری بیهوده است؛

اما لغو به کاری که هیچ سود و فایده ای بر آن مترتب نمی شود و انسان آن را از روی نادانی انجام می دهد و عقل آن را نمی پسندد و زشت و ناروا می شمارد.

مجمع البحرین. لهو را به معنی سرگرم شدن به باطل دانسته که انسان را از ذکر خدا باز میدارد. قاموس قرآن درباره : لهو مشغول شدن به چیزی توأم با غفلت .

زندگی دنیا  اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفٰاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکٰاثُرٌ فِی الْأَمْوٰالِ وَ الْأَوْلاٰدِ ... سوره حدید 20

الا ایکه دارید عقلى و هوش               بگیرید پند خدا را به گوش

که این زندگانى دنیاى خوار                فقط هست بازیچه اى طفل وار

نشاید که بارش به خوارى کشى           بود لعبى و لهو و آرایشى

پس از آن تفاخر بیاید ز پى                  ره خودستائى نمایید طى

فزون تر نمایید اندر حساب             زن و مال و فرزند را با شتاب

از شیخ بهایی نقل شده : این پنج خصلتی که در آیه شریفه ذکر شده، از نظر سنین عمر آدمی و مراحل حیاتش مترتب بر یکدیگرند، چون تا کودک است حریص در لعب و بازی است، همین که به حد بلوغ می رسد و استخوان بندی اش محکم می شود، علاقه مند به لهو و سرگرمی می شود، پس از آنکه بلوغش به حد نهایت رسید، به آرایش خود و زندگی اش می پردازد و همواره به فکر این است که لباس فاخری تهیه کند، مرکب جالب توجهی سوار شود،

منزل زیبایی بسازد و همواره به زیبایی و آرایش خود بپردازد، بعد از این سنین به حد کهولت میرسد و آن وقت است که (دیگر به این گونه امور توجهی نمی کند، و برایش قانع کننده نیست، بلکه) بیشتر به فکر تفاخر به حسب و نسب می افتد و چون سالخورده شد همه کوشش و تلاشش در بیشتر کردن مال و اولاد صرف میشود (تفسیر المیزان ج19 ص289)

زندگی دنیا عرضی است زائل و سرابی است باطل که از یکی از خصال پنجگانه زیر خالی نیست: یا لعب و بازی است، یا لهو و سرگرم کننده، یا زینت است، یا تفاخر است و یا تکاثر؛

و همه این ها همان موهوماتی است که نفس آدمی بدان و یا به بعضی از آنها علاقه می بندد، و اموری خیالی و زائل است که برای انسان باقی نمی ماند و هیچ یک از آنها برای انسان کمالی نفسانی و خیری حقیقی جلب نمیکند. 

«وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ» و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند تا [مردم را] بى[هیچ] دانشى از راه خدا گمراه کنند و [راه خدا] را به ریشخند گیرند براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود (لقمان 6)

کسى کاو کند جمع باطل کلام              احادیث مجعول، گفتار خام

که تا خلق را از ره کردگار                      کند گمره و بازدارد ز کار

تمسخر نمایند قرآن و دین                 بر آنان عذابیست سخت و مهین

از نظر قرآن، زندگی دنیا برای انسان یک فرصت بسیار استثنایی است که نباید آن را به بیهودگی تباه ساخت و زیانکار شد.

لهو الحدیث (باطل گرایی) : برخی از افراد، در اوقات مختلف به جای این که سخنان استوار بر زبان جاری سازند، اوقات شریف خود و دیگران را با بیهوده گوئی و برنامه هایی چون طنز کلامی و جوک و لطیفه گویی بی معنا و زشت، تباه می سازند. پیامک هایی بی محتوا و جوک های عفت سوز و حیابر، از کارهایی است که در قرآن به عنوان لهو الحدیث از آن یاد شده و از عمل به آن نهی شده است.

هر سخنی است که وقت آدمی را به پوچی و بطالت تباه می سازد و اندیشه و فکری را منتقل نمی کند. داستان های خرافی و افسانه های باطل و نیز سرگذشت هایی که به فساد و فجور منتهی می شود و شعرهای یاوه ای که فکر و دل را تیره و تار می سازد و نیز هرگونه سخنان گمراه کننده و سخنرانی های تبلیغی بی برهان و استدلال و کفرگونه و شرک آمیز، از جمله مصادیق لهو الحدیث است که انسان می بایست از آن اجتناب کند

هر سخن، شعر، داستان غیر واقعی و آهنگ بیهوده و مضر و گمراه کننده ای است که انسان را از حق باز دارد و به سوی باطل سوق دهد. سخن یا حرف حق است یا حرفی است که باعث کوبیدن باطل و نفاق میشود! وگرنه، بهتر است انسان ساکت باشد. که گفته اند: ساکت باش، سالم باش! راغب اصفهانی در مفردات:

زمینه های لهو

دلبستگی به اموال دنیوی از دیگر زمینه های اشتغال آدمی به لهو و غفلت از یاد خدا می باشد؛ از این رو خداوند در 9 منافقون، مومنان را از مشغول شدن به لهو و سرگرمی به وسیله اموال باز می دارد و به آنان هشدار می دهد که سرمایه فرصت کوتاه عمر و زندگی در دنیا را این گونه با سرگرم شدن به مال از دست ندهند تا در گروه زیانکاران و خاسران قرار گیرند.

تجارت و داد و ستد اقتصادی از دیگر زمینه های بس خطرناک است که موجبات سقوط آدمی در دام لهو می شود و غفلت از یاد خدا را به همراه دارد. بسیاری از مردم به سبب افتادن در دام تجارت پرسود نه تنها از خدا غافل می شوند، بلکه عشق به تجارت، آنان را از دادن زکات باز می دارد و اجازه نمی دهد تا به وظایف ابتدایی خود نسبت به فقیران و نیازمندان جامعه عمل کنند. (نور37)

از دیگر زمینه هایی که خداوند در قرآن برای افتادن در دام لهو و سرگرمی های بیهوده مطرح می کند، تکاثر و زیاده طلبی بر دیگران در ثروت، قدرت، قبیله و مانند آن است که در آیات 1تا 4 تکاثر به عنوان عاملی خطرناک از آن یاد و به مؤمنان هشدار داده شده که از آن اجتناب کنند. دلبستگی به فرزند از دیگر زمینه های لهو و غفلت از یاد خداست.

خداوند قرار گرفتن در لهو و سرگرمی به وسیله فرزند را موجب فرجامی خسارت بار بر می شمارد و مؤمنان را از افتادن در دام دلبستگی بی حد و مرز باز می دارد؛ زیرا چنین دلبستگی و سرگرم شدن به آن موجب میشود تا از یاد خدا غافل شود و در مسیر متاله و خدایی شدن گام برندارد.

مسلمانان در صدر اسلام به سبب عدم درک درست مسایل و تشخیص اهم و مهم و مفید و بیهوده، گاهی کارهایی را انجام میدادند که خداوند ایشان را از انجام آن بازمی دارد. به عنوان نمونه در آیه 11جمعه بیان شده که مسلمانان در هنگام ایراد خطبه های نماز جمعه از سوی پیامبرصلی الله علیه و آله  با دیدن کاروان های تجاری و داستان سرایان افسانه های کهن، از مسجد بیرون می روند و پیامبر را به حال خود رها می کنند.

مصادیق لهو الحدیث

حرافی های زیاد، سخن های بیهوده و بی فایده، حرف های مفت، غنا و آوازهای غنایی، موسیقی صوت و لحن و آوازهایی که قوای شهوانی انسان را تحریک می کند، افسانه های پوچ، اشعار خالی از حکمت، سخنان طعنه آمیز، دروغ، سخن، اشعار فساد انگیز و منحرف کننده و هر چیزی که انسان را از یاد خدا غافل کند.

سریال ها، نمایشنامه ها و فیلم هایی که جز پوچی در جیب حواس تماشاگران نمی ریزند، بازی هایی که جز وقت گذرانی و تلف کردن وقت مردم هنری ندارند!

باید مراقب باشد که زبان خویش را جز در عرصه بیان حقایق و معارف الهی، دفاع از حق و مبارزه با نفاق و ظلم و کفر و رذایل اخلاقی به سخن باز نکند.

کارهای لهوی نه تنها برای فرد مفید نیست، بلکه جامعه نیز از آن سود نمی برد و بر شکوفایی تمدنی و اقتصادی جامعه چیزی نمی افزاید.

سرمایه هایی که بیهوده به باد می رود و فرصت هایی که به سادگی می سوزد و تباه می شود، بی آن که تحولی مثبت در شخص و جامعه پدیدار شود.

«لزوم حفظ زبان» با نگاهی اجمالی به کار کرد زبان می توان فهمید که این عضو کوچک اما پر اهمیت بدن، میتواند بیش از 60 نوع گناه کبیره و صغیره نظیر دروغ، غیبت، تهمت، لقب زشت، مسخره کردن، باطل گویی، حرافی بی مورد، شهادت ناحق، غنا و. انجام دهد.

که هر یک از این گناهان، به تنهایی برای بدبخت کردن انسان کافی است!

مصادیق لغو

مراد از لغو هر کار باطل و ناحقی است. «تهمت» و نسبت دادن گفتارهای باطل یا عملی ناروا به افراد از دیگر مصادیق لغو است. امام صادق  (علیه السلام)  : نسبت دادن گفتار باطل یا عملی ناروا از سوی کسی بر تو که حقیقتی ندارد، لغو است (نورالثقلین ج3، ص529، ح16) 

«دروغ» از دیگر مصادیق لغو و بیهوده گویی در سخن است (مومنون1 و3)

«سخن بی فایده» و بیهوده را از مصادیق لغو برشمرد. هرعمل بی فایده از مصادیق دیگر لغو است. همچنین آمیختن زندگی به اعمال و رفتار لغو نشانه ای از ضعف ایمان است

«غنا» و موسیقی مطرب و غنایی از دیگر مصادیق لغو می باشد.

«سوگند» و قسم ها از مصادیق لغو دانسته شده (مائده87تا89) هرچند که خداوند در آیه 89 می فرماید، مومنان را به سوگندهای لغوشان مواخذه نمی کند، باید هوشیارانه عمل کرد و از هرگونه سوگند و .به خدا قسم. کردن درهرکاری خودداری کرد.

در روایت است که امام زین العابدین  (علیه السلام)  حتی حاضر نشد برای اثبات حق خویش سوگند راست بخورد، پس چگونه به خود اجازه می دهیم که سوگند دروغ یا بیهوده بخوریم تا امری را به کرسی بنشانیم. (فروع کافی 790/ص 435، کتاب ایمان).

در آیات دیگر قرآن، به برخی دیگر از «عوامل گمراه کننده مردم» اشاره شده است که عبارتند از:

الف: طاغوت، که گاهی با تحقیر «استخف قومه» (زخرف 54) و گاهی با تهدید مردم را منحرف میکند. «لاجعلنک من المسجونین» (شعرا29)

ب: شیطان، که با وسوسه هایش انسان را گمراه می کند. «یرید الشیطان ان یضلهم» (نساء60)
ج: عالم و هنرمند منحرف که با استفاده از دانش و هنرش دیگران را منحرف می سازد. «و اضلهم السامری» (طه85)

د: صاحبان قدرت و ثروت، که با استفاده از قدرت و ثروت ، مردم را از حق بازمی دارند. «انا اطعنا سادتنا و کبراءنا فاضلونا السبیلا» (احزاب67)

ه: گویندگان و خوانندگانی که مردم را سرگرم کرده و آنان را از حق و حقیقت باز می دارند. «یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله»

1- سرمایه گذاری برای مبارزه و تهاجم فرهنگی علیه حق، سابقه ای طولانی دارد.
2- هر آنچه در مقابل حکمت قرار گیرد، لهو و مانع رسیدن به کمال است. تعجب از افرادی است که حکمت رایگان پیامبر معصوم را رها کرده و به دنبال لهو از افراد لاابالی می باشند.

3- ابزار مخالفان راه خدا، منطق و حکمت نیست، سخنان لهو و بی پایه است.
4- وسایل لهو و اموری که انسان را از کمال بازمی دارد، نشانه جهالت و نادانی است.

نکوهش و تحریم لهو

عقل انسانی، امور لهوی را نکوهش میکند و از انسان می خواهد تا به کارهایی اقدام کند که سودی داشته باشد و یا هدف اصلی را برآورده نماید و درجایی که امری مهم و با اهمیت است به کارهای بی اهمیت و سرگرم کننده و یا حتی کم اهمیت اشتغال نورزد.

شریعت نیز این حکم عقلانی را امضا و تأیید کرده و انسان لازم است زندگی دنیوی خویش را به عنوان کارخانه و مزرعه آخرت در نظر گیرد و خود را چنان بسازد که از زندگی برتر آخرت بهره برد، چنان که متقین به سبب این پرهیز از کارهای لهوی خود به این درجه می رسند و خود را با خدایی شدن برای زندگی برتر اخروی در بهشت آماده می سازند. (انعام32)

از این روست که به آنان هشدار می دهد تا از این گونه کارها اجتناب کنند و خود را به اموری مشغول نسازند که ایشان را از آخرت و یاد خدا باز می دارد و اجازه نمی دهد تا شخص چنان که باید و شاید از فرصت عمر کوتاه بهره برد.

خداوند در آیه فوق اشتغال به سرگرمی و لهویات زندگی دنیوی را موجب باز ماندن انسان از خیرات آخرت بر می شمارد

و در آیات 2 و 3 حجر یکی از عوامل پشیمانی مردم در آخرت را اشتغال به این گونه کارها معرفی می کند. رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ کَانُواْ مُسْلِمِینَ چه بسا کسانى که کافر شدند آرزو کنند که کاش مسلمان بودند.

بسا آنکه کفار ناراست خو                  نمایند در دل چنین آرزو

که اى کاش بودند یزدان پرست        به دامان اسلام آرند دست

«ذَرْهُمْ یَأْکُلُواْ وَ یَتَمَتَّعُواْ وَ یُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو[ها] سرگرمشان کند پس به زودى خواهند دانست.

تو اى مصطفى، کافران را پریش              رها کن که باشند بر حال خویش

بگردند مشغول بر خورد و خواب        به شهوت پرستى کنندى شتاب

که با این چنین آرزوهاى پست             بگردند غافل ز هر چیز هست

بزودى ببینند پاداش خود                  از آن بیهوده کامرانى که بُد

 خداوند در آیه 20 سوره حدید به صراحت هرگونه اشتغال به لهوهای فریبنده دنیایی را حرام و موجب عذاب آخرتی برمی شمارد و با اشاره به غنا و نغمه های مفسده انگیزی که از امور لهوی است، حرمت آن را بیان می کند.

و از انسان ها می خواهد تا با تعقل و مقایسه دو سرای دنیا و آخرت و ارزش گذاری درست، کارهایی انجام دهند که آنان را به سوی خدا و بهره مندی از آخرت و پاداش های آن می برد.

بازیچه خواهش ها و امیال وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمٰا کَسَبَتْ لَیْسَ لَهٰا مِنْ دُونِ اللّٰهِ وَلِیٌّ وَ لاٰ شَفِیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لاٰ یُؤْخَذْ مِنْهٰا أُولٰئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِمٰا کَسَبُوا لَهُمْ شَرٰابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذٰابٌ أَلِیمٌ بِمٰا کٰانُوا یَکْفُرُونَ 70 و کسانى را که دین خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنیا آنان را فریفته است رها کن (انعام70) و (اعراف50 و 51 و عنکبوت64 و ....)

تو آن مردمى را که در هر نفس              گرفتند دین را به لهو و هوس

بخوردند از زندگانى فریب                      رها ساز بر حال خود بى نصیب

بر آنها تذکر همین قدر بس                که اى ریزه خواران خوان هوس

که هرکس به فرجام اعمال خود           به روز قیامت گرفتار شد

شفیعى نیابند روزِ شمار                     که فریادرس نیست جز کردگار

براى رهائى ز خشم خدا                     هرآنچه نمایند آنان فدا

خداوند هرگز نسازد قبول                    چرا؟ چون نمودند از حق عدول

بلى این کسانند در روى خاک               که گردند نابود و خوار و هلاک

بدان کیفر کارهاى پلید                        عذابى ببینند هردم شدید

شرابى بنوشند ز آب حمیم                    عذابى ببینند سخت و الیم

بدان کیفر کفر بر، رب پاک                 بر آنها عذابیست بس دردناک

برخی از اهل لهو، نه تنها متذکر پندهای قرآن و پیامبر(صلی الله علیه و آله)  نیستند (انعام70 حجر2 و 3) بلکه دیگران را نیز به سوی کارهای لهوی می کشانند و با سرمایه گذاری در این زمینه به ترویج و گسترش کارهای لهو می پردازند تا این گونه مردم را از مسیر خدایی شدن منحرف و گمراه سازند. برخی پا از این فراتر نهاده و دین خداوند را به سرگرمی و لهو تبدیل می کنند (انعام 70 اعراف 51) و به جای تمسک به آیین الهی، آن را بازیچه خواهش ها و امیال خود می سازند و براساس هواها و خواسته های نفسانی، محتوای دین را تغییر می دهند و براساس احوال مختلف در دین تصرف می کنند. (المیزان، ج7، ص142)

خداوند در آیات 50 و 51 به چنین افرادی که دین را ابزار سرگرمی و لهوی خویش قرار می دهند هشدار می دهد که این گونه رفتار نه تنها محرومیت از بهشت و مواهب آن را موجب می شود بلکه عذاب سخت اخروی را برای آنان به دنبال خواهد داشت. گرفتار شدن به عذاب و محرومیت از شفاعت (انعام، 70 و کشاف، ج2، ص36)

و عذاب های اخروی است که در این آیات برای تغییر لهوی دین بیان شده است.

دین سرگرمى و بازى ؟

با توجه به عطف جمله «غرتهم» در آیه 51 اعراف می توان احتمال داد که بسیاری از بازی کنندگان با دین کسانی هستند که فریفته و دلبسته به دنیا شدند و آخرت و حساب و کتاب آن را فراموش کردند الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَذَا وَ مَا کَانُواْ بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ همانان که دین خود را سرگرمى و بازى پنداشتند و زندگى دنیا مغرورشان کرد پس همان گونه که آنان دیدار امروز خود را از یاد بردند و آیات ما را انکار مى‏کردند ما [هم] امروز آنان را از یاد مى‏بریم.

کسانى که آن دین و آیین رب                    به بازى گرفتند و لهو و لعب

بگشتند مغرور دنیاى پست                      به دام هوسها شده پایبست

نیاریم این روزشان در نظر                         بر ایشان نورزیم رحمت دگر

همان سان که ایشان به دار الفنا                فراموش کردند روز لقا

بکردند انکار آیات ما                              بگشتند کافر به یکتا خدا

ثروت، مایه لهو و بیهودگی ثروت برای کسانی که دنیا و زندگی آن اصل می باشد، هدف غایی شناخته می شود و تمام تلاش این کسان مصروف آن می گردد تا ثروتی را جمع آورند و با آن خوشبختی خود را در دنیا تضمین کنند. این گونه است که تمام توانایی ها و استعدادهای سرشته در ذات خویش را برای تولید بیشتر ثروت و انباشت آن مصروف می دارند.

اینان از آن جایی که برای آخرت اصالتی قایل نیستند و هدف دیگری را در نظر ندارند، به هرچیزی تمسک می جویند تا به انباشت ثروت و درحقیقت تضمین سعادت و خوشبختی خود کمک کنند. لذا تجاوز به حقوق دیگران و مصادره ثروت آنان از راه های ستمگرانه و بیدادگرایانه امری طبیعی جلوه گر می شود.

حلال و حرام الهی یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ وَ لاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ اى کسانى که ایمان آورده‏اید چیزهاى پاکیزه‏اى را که خدا براى [استفاده] شما حلال کرده حرام مشمارید و از حد مگذرید که خدا از حدگذرندگان را دوست نمى‏دارد.

الا مؤمنان آن غذاهاى پاک                 که باشد حلال و نکو روى خاک

مبادا نمایید بر خود حرام                    نجویید بیزارى از آن طعام

تعدى مرانید در حق خویش              نگیرید راه ستم نیز پیش

محبت نورزد خدا نیز هم                 بر آنها که ورزند هردم ستم

«وَ کُلُواْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حَلاَلًا طَیِّبًا وَ اتَّقُواْ اللّهَ الَّذِیَ أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ» و از آنچه خداوند روزى شما گردانیده حلال و پاکیزه را بخورید و از آن خدایى که بدو ایمان دارید پروا دارید.

خورید از غذاهاى پاک و حلال         که بهر شما داد آن ذوالجلال

بترسید از ایزدى که بر او                بگشتید مؤمن در این گفتگو

«لاَ یُؤَاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِکُمْ وَلَکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الأَیْمَانَ» خدا شما را به سوگندهاى بیهوده‏تان مؤاخذه نمى‏کند ولى به سوگندهایى که [از روى اراده] مى‏خورید [و مى‏شکنید] شما را مؤاخذه مى‏کند (مائده87تا89)

خداوند از این قسمهاى خام              که گاهى بیارید اندر کلام

شما را نگیرد به خشم و عذاب          عقوبت نراند نسازد عقاب

و لیکن شما را عقوبت نهاد                 به سوگند کز دل نمایید یاد

به کفاره آن قسم، ده فقیر                  به یک وعده باید نمایید سیر

ز رزقى که در خانۀ خویشتن              مهیا نمایید بر طفل و زن

لباسى بر آنها ببخشید یا                   نمایید آزاد یک بنده را

کس ار استطاعت ندارد هنوز           ببایست تا روزه گیرد سه روز

چنین است کفارۀ آن قسم                 که بیهوده خوردید از هر رقم

چو خوردید سوگند، دور از گناه          بدارید خود حرمتش را نگاه

خداوند آرى صریح و عیان                نمودست آیات خود را بیان

بود آنکه او را بدارید پاس                 به شکرانه گویید او را سپاس

لغو : بیهودگی در رفتار و دروغ گویی در گفتار،

منشأ بدخلقی ها اگر بخواهیم دو عامل مهم در زندگی بشر را شناسایی و معرفی نماییم که خاستگاه و منشأ همه بدخلقی ها و بداخلاقی هاست و زندگی بشر را به دوزخ تبدیل می کند، بیهودگی در رفتار (که به آن لغو می گویند) و دروغ گویی در گفتار است. خداوند در بیان دو ویژگی مهم بهشت، به فقدان لغو و دروغ در آنجا اشاره می کند. لغو به معنای چیزی است که به آن اعتنایی نمی شود و انجام دادن آن از روی عقل و تفکر نباشد . افزون بر کلام غیرمفید که آن را لغو می گویند، به عملی که سودی بر آن مترتب نیست عمل لغو گفته می شود.

خداوند در بیان صفات بهشتی ها به این نکته توجه می دهد که بهشتی ها در آن جهان آخرت، هرگز لغوی را نمی شنوند. به این معنا که آنان نه تنها لغوی را نمی گویند و یا انجام نمی دهند بلکه حتی از دیگری نیز لغوی را نمی شنوند. (مریم، 63و 62؛ طور17 و 23؛ واقعه11 و 12 و 25؛ نباء، 35؛ غاشیه،11)

بهشت متقین لاٰ یَسْمَعُونَ فِیهٰا لَغْواً إِلاّٰ سَلاٰماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهٰا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا 62 تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبٰادِنٰا مَنْ کٰانَ تَقِیًّا 63

کسانى که در باغ جنت روند              سخنهاى باطل کجا بشنوند

در آنجا بود احترام و سلام               بیابند روزى همه صبح و شام

بلى این بهشت است باغ جنان          که ما متقى بندگان را برآن

نمودیم وارث، که در آن روند           همه داخل باغ جنت شوند

در بهشت حتی شرابی که استفاده می شود، شرابی پاک و خوش گوار است که در آن لغو و بیهودگی نیست. یَتَنٰازَعُونَ فِیهٰا کَأْساً لاٰ لَغْوٌ فِیهٰا وَ لاٰ تَأْثِیمٌ (طور23)

خود از دست هم مى ربایند جام            شرابى که بهر خرد نیست دام

نه هرگز گناهیست در این عمل          نه بیهوده گوئیست در آن محل

فقدان لغو و بیهودگی در بهشت از آن روست که آخرت، حیات پاک و طیبی است که از هر گونه خباثت، پلیدی، نقصان، زشتی، بدی و مانند آن پاک است. از این رو خداوند زندگی بهشتی را حیات محض معرفی می کند. (عنکبوت،64)

لذا در چنین محیطی، هیچ نقص و زشتی و لغوی نخواهد بود. اینکه بهشت و بهشتی ها فاقد لغو هستند؛ از آن روست که لغو از مصادیق باطل است و بهشت از هرگونه باطلی پاک است و اهل باطل در دوزخ قرار می گیرند و از اهل حق جدا می افتند.

دلیل دیگر آنکه کارهای لغو تنها از انسان های بی خرد صادر می شود و انسان خردمند همه کارهایش براساس حکمت و هدفی است و هرگز کاری بیهوده و بی هدف انجام نمی دهد و از آن اعراض می کند. (مؤمنون1 تا 3)

لغو که به معنای گفتار و عمل بیهوده و باطل و بی هدف است، نمی تواند اخلاق بهشتی باشد؛ لذا خداوند یکی از نشانه های ضعف ایمان در زندگی بشر را آمیختگی زندگی او با اعمال و گفتار لغو و بیهوده می داند. از این رو عباد الرحمان و کسانی که دارای مکارم اخلاقی هستند، هرگز گرایش به لغو و بیهودگی در گفتار و رفتار ندارند و از عوامل بیهودگی چون شراب و خمر پرهیز می کنند.

لزوم دوری از مجالس باطل

از دیدگاه اسلام، آهنگ هایی که متناسب با مجالس فسق و فجور و گناه باشد و قوای شهوانی انسان را تحریک نماید، حرام است، اما اگر آهنگی این مفاسد را نداشته باشد، مشهور فقها می گویند: شنیدن آن مجاز است. شرکت در مجالسی هم که حضور در آن ها موجب سوق یافتن انسان به سمت و سوی گناه و آلودگی او می شود، عاقلانه نیست، اصولا از آنچه موجب تخریب شخصیت انسان شود و سلامتی روح و روان او را به خطر اندازد، باید دوری کرد. امام باقر (علیه السلام)    فرموده اند: «غنا»، از جمله گناهانی است که خداوند برای آن وعده آتش داده است، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «و من الناس من یشتری لهو الحدیث».

بنابراین غنا، از گناهان کبیره است، زیرا گناه کبیره به گناهی گفته می شود که در قرآن به آن وعده عذاب داده شده است. در سوره حج آمده است: «و اجتنبوا قول الزور» (حج30) از سخن باطل دوری کنید. امام صادق (علیه السلام)  فرمود: مراد از «قول زور» آواز خوانی و غناست. از امام صادق و امام رضا (علیهما السلام) نیز نقل شده که یکی از مصادیق .لهو الحدیث. در سوره لقمان، غنا می باشد.

در روایات دیگر هم آمده است: 

¤ غنا، روح نفاق را پرورش می دهد و فقر و بدبختی می آورد.                      . 
¤ زنان آواز خوان و کسی که به آنها مزد می دهد و کسی که آن پول را مصرف می کند، مورد لعنت قرار گرفته اند، همان گونه که آموزش زنان خواننده حرام است و خانه ای که در آن غنا باشد، از مرگ و مصیبت دردناک در امان نیست، دعا در آن به اجابت نمی رسد و فرشتگان وارد آن خانه نمی شوند.

حیف از انسان که آلوده شود

خداوند، جهان را برای بشر و بشر را برای تکامل و رشد و قرب معنوی آفریده است. او جهان آفرینش را مسخر ما نمود و فرشتگان را به تدبیر امور ما وادار کرد. انبیا و اولیا را برای هدایت ما فرستاد و آنان تا سرحد مرگ و شهادت پیش رفتند. فرشتگان را برای آدم به سجده وا داشت، روح الهی را در انسان دمید و بهترین صورت و سیرت را به انسان عطا کرد، قابلیت رشد تا بی نهایت را در او به ودیعه نهاد. او را با عقل، فطرت، و انواع استعدادها مجهز نمود و فقط در آفرینش او، به خود آفرین گفت. «فتبارک الله أحسن الخالقین» (مؤمنون14) آیا این گل سرسبد هستی، با آن همه امتیازات مادی و معنوی، باید خود را در اختیار هرکسی قرار دهد؟

 امام کاظم (علیه السلام) در این باره فرموده اند: به هر صدایی اگر گوش فرا دهی، برده او هستی. آیا حیف نیست ما برده یک خواننده کذایی باشیم؟!

عمر، فکر و مغز، امانت هایی است که خداوند به ما داده تا در راهی که خودش مشخص کرده صرف کنیم و اگر هر یک از این امانت ها را در غیر راه خدا صرف کنیم به آن امانت خیانت کرده ایم و در قیامت باید پاسخگو باشیم. 

مراقبت از امانات الهی وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً  (اسراء36) گوش و چشم و دل همگی مورد سؤال قرار میگیرند. انسان عاقل و فهمیده باید نگهبان چشم و گوش و دل خود باشد و اجازه ندهد هر ندایی وارد آن شود.

بدانچه ندارى برآن آگهى                  مبادا که دل در پى آن نهى

(مبادا که بى غور بى جستجو           بگوئى که این یک بدست، آن نکو)

که مسئول هستند پیش خدا         همه چشم و گوش و قلوب شما

در حدیثی آمده است: دل، حرم خداست، نگذارید غیر خدا وارد آن شود. البته اسلام، برای برطرف کردن خستگی و ایجاد نشاط، راه های مناسب و سالمی را به ما ارائه کرده است؛ ما را به سیر و سفر، ورزش و شنا، کارهای متنوع و مفید، دید و بازدید، گفتگوهای علمی و انتقال تجربه، رابطه با فرهیختگان و مهم تر از همه ارتباط با آفریدگار هستی و یاد او که تنها آرام بخش دل هاست، سفارش کرده است. چرا خود را سرگرم لذت هایی(کاذب) کنیم که پایانش، ذلت و آتش باشد؟!

حضرت علی (علیه السلام)  در این خصوص فرموده اند: در لذت هایی که پایانش دوزخ است خیری نیست  هر کس با گناه و از طریق آن لذت جویی کند، خداوند او را خوار و ذلیل می نماید.

سخن انسان ثبت و ضبط می شود! مٰا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ هیچ سخنی را انسان نمی گوید مگر اینکه فرشته ای آماده برای ثبت و ضبط آن است (ق18) بر خلاف آنکه عده ای از مردم ساده اندیش، حرف را .باد هوا. می پندارند و برای گفته ها و سخنان خود ارزش چندانی قائل نمی شوند و هرچه می رسند می گویند و .. در منطق قرآن کریم و احادیث معصومین (علیه السلام)  ، حرف عمل است!

نیارد بشر یک سخن بر زبان            مگر در همان لحظه وقت بیان

نویسند آن را رقیب و عتید           همه ثبت سازند گفت و شنید

مگر نه اینکه بوسیله زبان و سخن:

- شهادتین را گفته ایم و اقرار به وحدانیت حق می کنیم؟
- با شهادت جرم کسی ثابت می شود و حتی مستحق مرگ می گردد.
- انسان ها با هم رابطه برقرار می کنند.  - بشر حوایج خویش را برطرف می کند.
- علوم انتقال می یابد.          - حب و بغض نشان داده می شود.
- فرهنگ منتقل می شود و...

آثار سخن باطل و بیهوده

انحراف گوینده و شنونده از مسیر حق      - تضییع وقت خود و دیگران

- تخریب شخصیت گوینده و هدردادن نیرو و انرژی خود و دیگران

- سوق دادن مذاق عمومی جامعه به امور واهی و باطل و گسترش سطحی نگری در جامعه       - تضعیف بعد معنوی و روح جامعه

- ایجاد مانع بر سر راه مردم در مسیر کمال

- انسان را گرفتار گناهان کبیره می کند   - مانع اجابت دعا می شود

- فرشتگان را از انسان دور کرده و شیاطین را به انسان نزدیک می سازد

- پرونده اعمال انسان را سیاه می کند.

- موجب ترویج بی بندوباری شهوت رانی و فساد در جامعه می شود

– انسان ها را بی مسئولیت، بی تفاوت و بی خیال می کند!

- به غیرت فردی و عمومی افراد جامعه لطمه می زند

- انسان را در دنیا و آخرت بدبخت می کند!

- به اعتماد عمومی جامعه لطمه شدید وارد می سازد

- موجب تضعیف عفاف کلام در جامعه می شود.

 

محورهای اساسی سبک زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله) عبد الرحمن

بیان 100 خصلت از خصوصیات رفتاری پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله  است که بازگوکننده بخشی از سلوک فردی و اجتماعی و سبک زندگی آن حضرت می‌باشد. بی‌شک تأسی به سیره و سنت آن حضرت براساس آیه‌‌ «و لکم فی رسول‌الله اسوه حسنه» و از جمله آنچه در این مطلب به آن اشاره شده، راه گشای مشکلات و مسائل مبتلا به جامعه مسلمانان خواهد بود.

1-هنگام راه رفتن با آرامی و وقار راه می رفت.
2-در راه رفتن قدم ها را بر زمین نمی کشید.
3-نگاهش پیوسته به زیر افتاده و بر زمین دوخته بود.
4-هرکه را می دید مبادرت به سلام می کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت.
5-وقتی با کسی دست می داد دست خود را زودتر از دست او بیرون نمی کشید.
6-با مردم چنان معاشرت می کرد که هرکس گمان می کرد عزیزترین فرد نزد آن حضرت است.
7-هرگاه به کسی می نگریست به روش ارباب دولت با گوشه چشم نظر نمی کرد.
8-هرگز به روی مردم چشم نمی دوخت و خیره نگاه نمی کرد.
9-چون اشاره می کرد با دست اشاره می کرد نه با چشم و ابرو.
10-سکوتی طولانی داشت و تا نیاز نمی شد لب به سخن نمی گشود.
11-هرگاه با کسی، هم صحبت می شد به سخنان او خوب گوش فرا می داد.
12-چون با کسی سخن می گفت کاملا برمی گشت و رو به او می نشست.
13-با هرکه می نشست تا او اراده برخاستن نمی کرد آن حضرت برنمی خاست.
14-در مجلسی نمی نشست و برنمی خاست مگر با یاد خدا.
15-هنگام ورود به مجلسی در آخر و نزدیک درب می نشست نه در صدر آن.
16-در مجلس جای خاصی را به خود اختصاص نمی داد و از آن نهی می کرد.
17-هرگز در حضور مردم تکیه نمی زد.
18-اکثر نشستن آن حضرت رو به قبله بود.
19-اگر در محضر او چیزی رخ می داد که ناپسند وی بود نادیده می گرفت.
20-اگر از کسی خطایی صادر می گشت آن را نقل نمی کرد.
21-کسی را بر لغزش و خطای در سخن مواخذه نمی کرد.
22-هرگز با کسی جدل و منازعه نمی کرد.
23-هرگز سخن کسی را قطع نمی کرد مگر آنکه حرف لغو و باطل بگوید.
24-پاسخ به سوالی را چند مرتبه تکرار می کرد تا جوابش بر شنونده مشتبه نشود.
25-چون سخن ناصواب از کسی می شنید. نمی فرمودـ. چرا فلانی چنین گفت. بلکه می فرمود . بعضی مردم را چه می شود که چنین می گویند؟.
26-با فقرا زیاد نشست و برخاست می کرد و با آنان هم غذا می شد.
27-دعوت بندگان و غلامان را می پذیرفت.
28-هدیه را قبول می کرد اگرچه به اندازه یک جرعه شیر بود.
29-بیش از همه صله رحم به جا می آورد.
30-به خویشاوندان خود احسان می کرد بی آنکه آنان را بر دیگران برتری دهد.
31-کار نیک را تحسین و تشویق می فرمود و کار بد را تقبیح می نمود و از آن نهی می کرد.
32-آنچه موجب صلاح دین و دنیای مردم بود به آنان می فرمود و مکرر می‌گفت هرآنچه حاضران از من می شنوند به غایبان برسانند.
33-هرکه عذر می آورد عذر او را قبول می کرد.
34-هرگز کسی را حقیر نمی شمرد.
35-هرگز کسی را دشنام نداد و یا به لقب های بد نخواند.
36-هرگز کسی از اطرافیان و بستگان خود را نفرین نکرد.
37-هرگز عیب مردم را جستجو نمی کرد.
38-از شر مردم برحذر بود ولی از آنان کناره نمی گرفت و با همه خوشخو بود.
39-هرگز مذمت مردم را نمی کرد و بسیار مدح آنان نمی گفت.
40-بر جسارت دیگران صبر می فرمود و بدی را به نیکی جزا می داد.
41-از بیماران عیادت می کرد اگرچه دور افتاده ترین نقطه مدینه بود.
42-سراغ اصحاب خود را می گرفت و همواره جویای حال آنان می شد.
43-اصحاب را به بهترین نام هایشان صدا می زد.
44-با اصحابش در کارها بسیار مشورت می کرد و بر آن تاکید می فرمود.
45-در جمع یارانش دایره وار می نشست و اگر غریبه ای بر آنان وارد می شد نمی توانست تشخیص دهد که پیامبر کدامیک از ایشان است.
46-میان یارانش انس و الفت برقرار می کرد.
47-وفادارترین مردم به عهد و پیمان بود.
48-هرگاه چیزی به فقیر می بخشید به دست خودش می داد و به کسی حواله نمی کرد.
49-اگر در حال نماز بود و کسی پیش او می آمد نمازش را کوتاه می کرد.
50-اگر در حال نماز بود و کودکی گریه می کرد نمازش را کوتاه می کرد.
51-عزیزترین افراد نزد او کسی بود که خیرش بیشتر به دیگران می رسید.
52-احدی از محضر او نا امید نبود و فرمود:برسانید به من حاجت کسی را که نمی تواند حاجتش را به من برساند..
53-کسی از او حاجتی میخواست اگر مقدور بود روا میفرمود و گرنه با سخنی خوش و با وعده ای نیکو او را راضی میکرد.
54-هرگز جواب رد به درخواست کسی نداد مگر آنکه برای معصیت باشد.
55-پیران را بسیار اکرام می کرد و با کودکان بسیار مهربان بود.
56-غریبان را خیلی مراعات می کرد.
57-با نیکی به شروران، دل آنان را به دست می آورد و مجذوب خود می کرد.
58-همواره متبسم بود و در عین حال خوف زیادی از خدا بردل داشت .
59-چون شاد می شد چشم ها را بر هم می گذاشت و خیلی اظهار فرح نمی کرد.
60-اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود و صدایش به خنده بلند نمی شد .
61-مزاح می کرد اما به بهانه مزاح و خنداندن، حرف لغو و باطل نمی زد.
62-نام بد را تغییر می داد و به جای آن نام نیک می گذاشت.
63-بردباری اش همواره بر خشم او سبقت می گرفت.
64-از برای فوت دنیا ناراحت نمی شد و یا به خشم نمی آمد.
65-از برای خدا آنچنان به خشم می آمد که دیگر کسی او را نمی شناخت
66-هرگز برای خودش انتقام نگرفت مگر آنکه حریم حق شکسته شود.
67-هیچ خصلتی نزد آن حضرت منفورتر از دروغگویی نبود.
68-در حال خشنودی و نا خشنودی جز یاد حق بر زبان نداشت.
69-هرگز درهم و دیناری نزد خود پس انداز نکرد .
70-در خوراک و پوشاک چیزی زیادتر از خدمتکارانش نداشت.
71-روی خاک می نشست و روی خاک غذا می خورد.
72- روی زمین می خوابید.
73-کفش و لباس را خودش وصله می کرد.
74-با دست خودش شیر می دوشید و پای شتر ش را خودش می بست.
75-هر مرکبی برایش مهیا بود سوار می شد و برایش فرقی نمی کرد.
76-هرجا می رفت عبایی که داشت به عنوان زیر انداز خود استفاده می کرد.
77-اکثر جامه های آن حضرت سفید بود.
78-چون جامه نو می پوشید جامه قبلی خود را به فقیری می بخشید.
79-جامه فاخری که داشت مخصوص روز جمعه بود.
80-در هنگام کفش و لباس پوشیدن همیشه از سمت راست آغاز می کرد.
81-ژولیده مو بودن را کراهت می دانست.
82-همیشه خوشبو بود و بیشترین مخارج آن حضرت برای خریدن عطر بود.
83-همیشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک می زد.
84-نور چشم او در نماز بود و آسایش و آرامش خود را در نماز می یافت.
85-ایام سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هرماه را روزه می داشت.
86-هرگز نعمتی را مذمت نکرد.
87-اندک نعمت خداوند را بزرگ می شمرد.
88-هرگز از غذایی تعریف نکرد یا از غذایی بد نگفت.
89-موقع غذا هرچه حاضر می کردند میل می فرمود.
90-در سر سفره از جلوی خود غذا تناول می فرمود.
91-بر سر غذا از همه زودتر حاضر می شد و از همه دیرتر دست می کشید.
92-تا گرسنه نمی شد غذا میل نمی کرد و قبل از سیر شدن منصرف می شد.
93-معده اش هیچ گاه دو غذا را در خود جمع نکرد.
94-در غذا هرگز آروغ نزد.
95-تا آنجا که امکان داشت تنها غذا نمی خورد.
96-بعد از غذا دست ها را می شست و روی خود می کشید.
97-وقت آشامیدن سه جرعه آب می نوشید؛ اول آن ها بسم الله و آخر آن ها الحمدلله.
98-از دوشیزگان پرده نشین با حیاتر بود.
99-چون می خواست به منزل وارد شود سه بار اجازه می خواست.
100- اوقات داخل منزل را به سه بخش تقسیم می کرد:

بخشی برای خدا، بخشی برای خانواده و بخشی برای خودش بود و وقت خودش را نیز با مردم قسمت می کرد.  

منابع:  منتهی الآمال محدث قمی . مکارم الاخلاق شیخ طبرسی

دستورالعمل دوازده گانه خداوند برای خودسازی

پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) پس از مبعوث شدن به رسالت از غار حرا به خانه بازگشتند. باری سنگین بر دوش آن حضرت آمده بود: «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا» جبرئیل نازل شد و آیات اول تا دهم سوره مزمل را آورد. در حقیقت با یک دستورالعمل دوازده گانه که بهترین ابزار کار برای تحمل آن بار سنگین بود.

خداوند متعال در این آیات شریفه می فرماید: ای رسولی که عبای نبوت به دوش تو آمده است! از این دستورالعمل کمک بگیر!

اول: شب زنده داری؛ قم اللیل الا قلیلا».

دوم: نماز شب (تهجد)؛ .«ان ناشئه اللیل هی اشد و طئاً و اقوم قیلا».

سوم: تمسک به قرآن: .«و رتل القران ترتیلا».

چهارم: اراده: .«ان ناشئه اللیل هی اشد وطئاً».

پنجم: قاطعیت در گفتار: .«و اقوم قیلا».

ششم: فعالیت مدام؛ .«ان لک فی النهار سبحاً طویلا».

هفتم: ذکر مدام؛ .«و اذکر اسم ربک».

هشتم و نهم: دعا و انقطاع الی الله: .«و تبتل الیه تبتیلا».

دهم: .توکل: رب المشرق و المغرب لااله الا هو فاتخذه وکیلا».

یازدهم: صبر؛ .«فاصبر علی ما یقولون».

دوازدهم: سعه صدر؛ «و اهجرهم هجراً جمیلا».

در واقع خدای سبحان با ابلاغ این دستور العمل، برنامه رسالت پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) را تدوین فرموده است. برنامه جامعی که نقشی اساسی و حساس در امر رسالت برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)  داشت.

و آن حضرت با استفاده از این دستورالعمل، فعالیت تبلیغی و رسالت خویش را آغاز کرد و پس از تحمل شداید و پشت سر نهادن موانع فراوان و فشارهای کفار، توانست در مدت کوتاهی جامعه عرب جاهلی را متحول و دگرگون سازد و با یک انقلاب درونی، افرادی مهذب و باتقوا تربیت کند.

تفسیر حضرت آیت الله حسین مظاهری،

منابع :

تفسیر المیزان علامه طباطبایی

تفسیر نمونه آیت الله مکارم شیرازی

تفسیر نور استاد حجت الاسلام قرائتی

ترجمه به نظم آیات صفات مومنین به نظم (امید مجد)

مؤلّف : محمود زارع پور

ادامه

http://m5736z.blog.ir/post/Akhlagh3

http://m5736z.blog.ir/post/Akhlagh1

http://m5736z.blog.ir/post/Akhlagh4

http://m5736z.blog.ir/post/Akhlagh2

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگزاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">