تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

مومنان و عباد الرّحمن در سوره حجرات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌

1. تقدم : یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ  (حجرات1)  اى کسانى که ایمان آورده‌اید! (در هیچ کارى) بر (حکم) خدا و پیامبر او پیشى نگیرید و از خداوند پروا کنید، که خداوند شنوا و دانا است.

الا مؤمنان! زینهار از سبق                         تقدم نجوئید بر پیک حق

خداترس باشید و پرهیزکار                    سمیع و علیم است پروردگار

«نزول» مردى از امیرالمومنین على (علیه‌السلام) درباره این آیه پرسید که براى چه کسى نازل شده است؟ فرمود: درباره دو نفر از قریش نازل گردیده است.

طائفه بنى‌تمیم نزد پیامبر آمده بودند و می‌خواستند تا یکى از میان ایشان از طرف رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به سمت امیر برگزیده شود. ابوبکر یک نفر را که نام وى قعقاع بن معبد بود بدین منظور پیشنهاد نموده و اختیار کرده بود و عمر بن الخطاب فرد دیگرى را که نام وى اقرع بن حابس بود بدین منظور پیشنهاد نموده و برگزیده بود. در این میان ابوبکر به عمر گفت: آیا مقصود تو از این انتخاب مخالفت با من بوده است؟

عمر در جواب گفت: مراد من از این انتخاب مخالفت با تو نبود سخنان این دو نفر به مشاجره لفظى کشیده شد و صداهاى خود را در حین مشاجره بلند کرده و با آواز بلند با یکدیگر سخن مى گفتند. سپس در چنین موقعى این آیه نازل گردید.

سه سوره‌ى مائده، حجرات و ممتحنه که درباره مسائل حکومتى و اجتماعى است، با جمله‌ى‌ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» شروع شده است.

در آغاز سوره‌ى مائده مى‌خوانیم: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» اى کسانى که ایمان آورده‌اید! به پیمان‌هاى خود وفادار باشید و در سوره‌ى ممتحنه مى‌خوانیم: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ» اى کسانى که ایمان آورده‌اید! دشمن من و دشمن خود را سرپرست خود قرار ندهید و در این سوره مى‌خوانیم: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» اى کسانى که ایمان آورده‌اید! بر حکم خدا و رسول پیشى نگیرید.

 این آیه مى‌خواهد مؤمنان را هم چون فرشتگان تربیت کند، زیرا قرآن درباره‌ى آن ها مى‌فرماید: در سخن بر خدا سبقت نمى‌گیرند و تنها طبق دستور او عمل مى‌کنند «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ »

قرآن، موارد تقدّم و پیشى گرفتن بر پیامبر را بیان نکرده است تا شامل نهى از انواع پیش‌ افتادن‌ها در امور عقیدتى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و غیر آن در گفتار وکردار گردد. خداوند از تقدّم بر رهبر جامعه اسلامى به شدّت نهى نموده است، زیرا کسى که در کارهایش از خدا و پیامبر پیشى مى‌گیرد، در مدیریّت نظام اسلامى خلل وارد کرده و جامعه را به هرج و مرج مى‌کشاند و در حقیقت نظام قانون‌گذارى را بازیچه تمایلات خود قرار مى‌دهد.

عمل به این آیه، جلوى بسیارى از خطاها را مى‌گیرد. زیرا گاهى خواسته‌ى مردم، پیروى انسان از حدس و تخمین یا میل به ابتکار و نوآورى و یا قضاوت عجولانه و یا گمان آزاداندیشى، انسان را وادار به گفتن، نوشتن و یا گرفتن تصمیماتى مى‌کند که ناخودآگاه از خواسته‌ى خدا و رسول جلو مى‌افتد. همان گونه که گروهى به گمان عبادت، قاطعیّت، انقلابى بودن و زهد و ساده زیستى، از خدا و رسول پیشى گرفتند و به قول معروف کاسه‌ى داغ‌تر از آش شدند.

پذیرش و عمل به آن دسته از آداب و عادات و رسوم اجتماعى و یا مقرّرات و قوانین بشرى که ریشه در قرآن و حدیث ندارد و برخاسته از عقل و فطرت نیست، نوعى پیش افتادن از خدا و رسول است.

نمونه‌هاى پیش‌ افتادن‌ بر پیامبر :

1. در عید قربان، گروهى قبل از پیامبر (صلى الله علیه و آله) قربانى کردند، به آنان گفته شد: «لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»

2. پیامبر (صلى الله علیه و آله) گروهى را براى تبلیغ نزد کفّار فرستاد. کفّار نمایندگان پیامبر را کشتند و تنها سه نفر توانستند فرار کنند. این سه نفر در مسیر بازگشت دو نفر از کفّار قبیله‌ى بنى‌عامر را به انتقام کشته شدن دوستان خود کشتند، در حالى که آن دو نفر بى‌تقصیر بودند. قرآن آنان را به خاطر این عمل خودسرانه توبیخ کرد که چرا بدون دستور پیامبر دست به این عمل زدید؟

3. قوم بنى‌تمیم از پیامبر (صلى الله علیه و آله) امیر و حاکم خواستند. خلیفه‌ى اوّل و دوّم هر کدام شخصى را پیشنهاد کردند و با هم مشاجره مى‌کردند که کاندیداى من بهتر است، آیه نازل شد: لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ‌ ... و لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ‌

4. امام معصوم (علیه السلام) به شخصى فرمود: این دعا را بخوان: لا اله الا الله  تا آن جا که مى‌فرماید: «یحیى و یمیت». شنونده از پیش خود جمله‌اى اضافه کرد و گفت: «و یمیت و یحیى» حضرت فرمودند: جمله‌ى تو صحیح است،

امّا آنچه من مى‌گویم بگو و سپس آیه‌ى‌ «لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» را براى او تلاوت فرمودند.

5. بعضى اصحاب پیامبر(صلى الله علیه و آله) خواب و خوراک و آمیزش با همسر را بر خود حرام کردند.

حضرت ناراحت شده و مردم را جمع کرده و فرمودند: من خودم غذا مى‌خورم، مى‌خوابم و با همسرم زندگى مى‌کنم. راه و روش و سیره‌ى زندگى من این است، پس هرکس از این راه پیروى نکند، از من نیست. فمن رغب عن سنتى فلیس منى.

با این که پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) ازدواج موقّت را شرعى و قانونى اعلام فرمودند، امّا خلیفه‌ى دوم آن را حرام کرد. این خود، نوعى پیش افتادن از پیامبر (صلى الله علیه و آله) است که در این آیه از آن نهى شده است.

7. در سال هشتم هجرى که پیامبر(صلى الله علیه و آله) براى فتح مکه از مدینه حرکت کردند، بعضى از مسلمانان در این سفر روزه خود را افطار نکردند، با این که مى‌دانستند مسافر روزه ندارد و مى‌دیدند که پیامبر (صلى الله علیه و آله) افطار کرده. اینها در واقع از پیامبر (صلى الله علیه و آله) پیشى گرفتند.

پیام ها

1. پیش از درخواست و دستور به کارى، باید ابتدا زمینه‌هاى روانى پذیرش را در مخاطب ایجاد کرد. جمله‌ى‌ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» به مؤمنان شخصیّت مى‌دهد و رابطه‌ى آنان با خدا را که زمینه‌ى انجام دستور است، بیان مى‌کند.

2. از آنجا که فرمان پیش نیفتادن از خدا و رسول، فرمان ادب است، خود این آیه نیز مخاطب را با ادب ویژه صدا مى‌زند. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ... »

3. حرام کردنِ حلال خدا و یا حلال کردن حرام‌ها، نوعى پیشى گرفتن بر خدا و رسول است.

4. هرگونه بدعت و جعل قانون در برابر قانون الهى ممنوع است. لا تُقَدِّمُوا ...

5. سرچشمه‌ى قانون و رفتار ما باید قرآن و سنّت پیامبر(صلى الله علیه و آله) باشد.

6. حکم رسول، حکم خداست و بى‌احترامى به او بى‌احترامى به خداست.

7. پیشى گرفتن از خدا و رسول، بى‌تقوایى است. «لا تُقَدِّمُوا ... وَ اتَّقُوا »

8. براى انجام تکالیف، دو اهرم ایمان و تقوا لازم است. «آمَنُوا ... وَ اتَّقُوا»

9. التزام عملى باید همراه با تقواى درونى باشد. «لا تُقَدِّمُوا ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌ »

10. کسانى که به خاطر سلیقه‌هاى شخصى یا آداب اجتماعى، بر خدا و رسولش پیشى مى‌گیرند، از ایمان و تقوا دور شده‌اند. «لا تُقَدِّمُوا ... وَ اتَّقُوا»

11. تندروى‌هاى خود را توجیه نکنیم. «لا تُقَدِّمُوا ... إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ‌»

12. ایمان به حضور و آگاهى خداوند، زمینه پرهیز و خداترسى مى‌گردد.

 

 

 

 

ادب به هنگام صحبت کردن

2. صدای بلند : یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (حجرات 2) اى کسانى که ایمان آورده‌اید! (در گفتگو با پیامبر) صدایتان را بلندتر از صداى پیامبر نکنید و آن گونه که با یکدیگر بلند گفت‌وگو مى‌کنید، با پیامبر بلند سخن مگویید! مبادا (به خاطر این بى‌ادبى،) اعمالتان نابود شود و شما آگاه نشوید.   

مبادا فراتر ز صوت نبى                                        به گفتن گشایید هرزه لبى

مبادا همان سان که با خویشتن                 بگویید با بانگ محکم سخن

رسول خدا را هم این سان خطاب                 نمایید دور از طریق صواب

چو گشتید دور از طریق ادب                            شود محو اعمالتان نزد رب

ندانید هرگز که خود از کجا                             شما را رسیدست این سان بلا

شأن نزول آیه 2 تا 5:  اختلاف عمر و ابوبکر در مقابل منزل پیامبر و بلند شدن صدای آن ها. همچنین قومى از سفهاى بنى‌تمیم نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: یا محمد نزد ما بیا تا با تو حرف بزنیم. پیامبر از سوء ادب و طرز رفتار بد آن‌ها مغموم گردید و آیه 4 نازل شد.

اینان گروهى عظیم را تشکیل داده داخل مسجد شدند و از پشت حجرات مسکونى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بانگ زدند تا پیامبر نزد آنان بیاید این موضوع بر پیامبر گران آمد و آزرده خاطر گردید لذا با همان حالت بیرون آمد. آنان به پیامبر گفتند: نزد تو آمده ایم تا به تو فخر فروشیم بنابراین به شاعر و خطیب ما اجازه بده تا شعر گویند و سخن برانند. بعد از این گفت و شنود به خطیب و شاعر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جوائز نیکو بخشیدند و همگى آن طائفه به دین اسلام گرویده و مسلمان شدند. 

نکته ها : در آیه‌ى 63 سوره‌ى نور نیز سفارش شده که پیامبر را مانند خود صدا نزنید، بلکه با احترام و مؤدّبانه نام ببرید. قرآن، حبط اعمال را، یک جا براى کفر و شرک آورده و یک جا براى بى‌ادبى در محضر پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله)، پس کیفر بى‌احترامى به پیامبر، هم‌وزن کیفر کفر و شرک است. یکى از یاران پیامبر که در حضور پیامبر بلند سخن گفته بود، هنگامى که شنید صداى بلند او سبب از بین رفتن و نابودى کارهاى خوب او مى‌شود، بسیار ناراحت شد.                  . برخى گناهان، سبب پیدایش قحطى، زلزله، کوتاه شدن عمر، ذلّت و خوارى مى‌شود، گرچه خود انسان از عامل پیدایش این آثار خبرى نداشته باشد.  گرچه بلند کردن صدا بى‌ادبى به پیامبر (صلى الله علیه و آله) است که به خاطر مقام والاى آن حضرت، سبب حبط اعمال مى‌شود، ولى قرآن به ما سفارش کرده که نسبت به همه‌ى مردم ادب را رعایت کنیم و آرام سخن بگوییم.

چنانکه لقمان (علیه السلام) به فرزندش مى‌گوید:  وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ صداى خود را فرو گیر و آرام سخن بگو. سپس صداهاى بلند را به صداى الاغ تشبیه کرده است: إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ مسئله‌ى صداى بلند و آلودگى صوتى، امروزه یکى از مشکلات جامعه‌ى بشرى است که گاهى به اسم عروسى، گاهى به اسم عزا، گاهى در مسجد و گاهى در کوچه و خیابان و زمین ورزش، آرامش را از مردم سلب مى‌کند

 براى آموزش ادب به دیگران، ما نیز باید آنان را مؤدّبانه صدا بزنیم - مقام و موقعیّت افراد، در عمل آنان اثر دارد. جسارت مؤمن نسبت به پیامبر، کیفر سنگینى دارد - گاهى انسان ندانسته تیشه به ریشه خود مى‌زند. تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ

3. مبارزه با شایعه : یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‌ ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ (حجرات6) اى کسانى‌که ایمان آورده‌اید! اگر فاسقى براى شما خبرى مهم آورد تحقیق کنید، مبادا (از روى زودباورى و شتاب‌زدگى تصمیم بگیرید و) ناآگاهانه به گروهى آسیب رسانید، سپس از کرده‌ى خود پشیمان شوید.

الا مؤمنان به یزدان اگر                                  یکى فاسق آورد ناگه خبر

نمایید تحقیق بر سقم و راست           که آیا درست است یا نه خطاست

مبادا که از جهل آن شخص و بس     رسانید رنجى به قومى و کس

وز آن پس پشیمان بگردید و زار       که بیهوده کردیم این گونه کار

شان نزول: شیخ طوسى گویند: این آیه درباره ولید بن عقبه بن ابى معیط نازل گردیده هنگامى که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را براى گرفتن زکات از طائفه بنى‌المصطلق فرستاده بود. طائفه مزبور به عنوان احترام و استقبال از نماینده پیامبر براى گرفتن زکات از محل خود بیرون آمده بودند.

ولید پنداشت که خیال کشتن او را دارند لذا مراجعت کرد و نزد پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله طائفه بنى‌المصطلق از دادن زکات امتناع ورزیده اند در صورتى که چنین نبوده است سپس این آیه نازل گردید پیامبر از این خبر ناراحت شد و تصمیم گرفت آنان را گوشمالى دهد. آیه فوق نازل شد و در مورد خبر فاسق دستور تحقیق داد.

روشن است که فسقِ ولیدبن عقبه، از ابتدا روشن نبود و گرنه پیامبر شخص فاسق را به عنوان نماینده خود جهت دریافت زکات اعزام نمى‌کرد، بلکه پس از دروغى که ولید در مورد سرباز زدن قبیله بنى‌المصطق از پرداخت زکات گفت، این آیه فسق او را آشکار ساخت تا پیامبر و مؤمنان بر اساس خبر او عمل نکنند.

بر اساس روایات متعدّد از طرق شیعه و سنّى، این آیه درباره ولیدبن عقبه نازل شده است.

نکته ها

امام حسین (علیه السلام) در احتجاجى که با ولید بن عقبه داشت فرمود: به خدا سوگند من تو را در دشمنى‌ات با علىّ‌بن ابى‌طالب (علیه السلام) ملامت نمى‌کنم، زیرا خداوند، على را مؤمن و تو را فاسق خوانده است. سپس آیه فوق را تلاوت کردند.

سؤال: در این آیه دستور تحقیق و بررسى آمده، ولى درآیه‌ى 12 همین سوره، تجسّس، حرام شمرده شده است، آیا مى‌شود تحقیق و تفحّص، هم حرام باشد و هم واجب؟

پاسخ: آنجا که تجسّس حرام است، درباره‌ى رفتار شخصىِ مردم است که ربطى به زندگى اجتماعى ندارد، ولى آنجا که واجب است، موردى است که به جامعه مربوط است و مى‌خواهیم بر اساس آن، اقدام و عملى انجام دهیم که اگر به خاطر احترام فرد، تحقیق و بررسى نکنیم ممکن است جامعه در معرض فتنه و آشوب قرار گیرد.

فسق چیست و فاسق کیست؟

«فسق» در لغت به معناى خارج شدن است و در اصطلاح قرآنى، به خارج شدن از راه مستقیم گفته مى‌شود. این کلمه در برابر عدالت به کار مى‌رود و فاسق به کسى گویند که مرتکب گناه کبیره‌اى شود و توبه نکند.

واژه «فسق»، در قالب‌هاى گوناگون، 54 بار در قرآن آمده و در موضوعات و مصادیق مختلفى به کار رفته است از جمله:

1. در مورد انحراف‌هاى فرعون و قوم او: «إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ»

2. در مورد افراد چند چهره و منافق: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ»

3. در مورد آزار دهندگان به انبیا و سرکشان از دستورات آنان: «قالُوا یا مُوسى‌ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها ... الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ»

4. در مورد کسانى که طبق قانون الهى داورى و قضاوت نمى‌کنند: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»

5. در مورد حیله گران:« ... بِما کانُوا یَفْسُقُونَ‌ »

6. در مورد کسانى که وظیفه‌ى مهم امر به معروف و نهى از منکر را رها مى‌کنند: «أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا ... بِما کانُوا یَفْسُقُونَ‌»

7. در مورد کسانى که خانه، تجارت، فامیل و مادّیات را بر جهاد در راه خدا ترجیح مى‌دهند:

«إِنْ کانَ آباؤُکُمْ‌ ... أَحَبَ‌ ... وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ‌»

8. در مورد گناهان علنى و انحرافات جنسى و شهوت‌رانى‌هاى ناروا. (قرآن به قوم لوط که گناه را در مجالس علنى و بى‌پروا انجام مى‌دادند، لقب فاسق داده است) «رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ»

9. در مورد بهره‌گیرى از غذاهاى حرام: حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ‌ ... ذلِکُمْ فِسْقٌ‌

10. در مورد تهمت زدن به زنان پاکدامن:یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ‌...أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ

تحقیق، داروى دردهاى اجتماعى‌

در طول تاریخ، انبیا با مردم و اجتماعاتى روبرو بوده‌اند که به انواع بیمارى‌هاى اجتماعى و اخلاقى مبتلا بوده‌اند و حتّى امروز با آن همه پیشرفت‌هاى مهمى که در زندگى بشر شده ، هنوز آن بیمارى‌ها به قوّت خود باقى است. بیمارى‌هایى همچون:  تقلید کورکورانه از نیاکان و پیروى از عادات وآداب و رسوم خرافى.

پیروى از خیالات، شایعات، پیشگویى‌ها و رؤیاهاى بى‌اساس.

داورى و موضع‌گیرى بدون علم، ستایش یا انتقاد بدون علم و نوشتن و گفتن بدون علم.

داوریى شفابخش براى همه آن بیمارى‌ها، تحقیق و بررسى است که در این آیه آمده است. اگر جامعه اهل دقّت و تحقیق و بررسى باشد، همه‌ى این آفات و بلاهاى اجتماعى یکسره درمان مى‌شود.

4. تحقیق : مشابه این آیه 94 سوره نساء یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‌ إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا... اى مؤمنان! هرگاه در راه خدا گام بر مى‌دارید و سفر مى‌کنید، تحقیق و بررسى کنید و به کسى که اظهار ایمان مى‌کند نگوئید تو مؤمن نیستى و بخاطر به دست آوردن غنائم بى‌گناهى را نکشید. زیرا نزد خداوند غنائم فراوانى است.

پس اى مؤمنان چونکه بهر جهاد                         بگشتید راهى به دیگر بلاد

به تحقیق آیید و در جستجو                                 در آیین یار و مرام عدو

بر آن کس کز اسلام دم بر زند                               ز تن جامه کفر را برکند

مبادا که بر او زنید افترا                                              بگویید کافر بود بر خدا

که با خود بگویید باشد حلال                               گر از او ستانیم جانى و مال

مبادا بر این کار روآورید                                               که اندک غنیمت ز دنیا برید

شما را به درگاه پروردگار                                            غنائم بود بى حد و بى شمار

که حتى شما نیز در ابتدا                                           که گشتید تسلیم یکتا خدا

جز اظهار تسلیم چیزى نبود                                چرا هوشتان را ظواهر ربود

خداوندتان لیک منت نهاد                                 که بر قلبتان نور ایمان بداد

پس اکنون بدقت به وجهى نکو                      به تحقیق آیید در جستجو

مبادا که سر بر هوس برنهید                           به کس نسبت کفر و عصیان دهید

که هرچه نمایید بى کم وکاست                 بدانید آگاه از آن خداست

1-  افراد مؤمن باید اهل تحقیق و بررسى باشند، نه افرادى زودباور و سطحى‌نگر. 2-  همه‌ اصحاب پیامبر عادل نبوده‌اند، در میان آنان افراد فاسق و منافق بودند

3-  افشاگرى و رسوا کردن افرادى که کارشان سبب فتنه ست، مانعى ندارد  جاءَکُمْ

4-  زمینه فتنه دو چیزست: تلاش فاسق، زودباورى مؤمن فاسِقٌ‌ ... فَتَبَیَّنُوا

 5- اصل در اسلام، اعتماد به مردم است، امّا حساب کسى که فسق او بر همه روشن شد، از افراد عادّى جداست. «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ‌ ... فَتَبَیَّنُوا»

6- افراد فاسق، در صدد ترویج اخبار دروغ و نوعى شایعه پراکنى هستند فاسِقٌ بِنَبَإٍ

7- ایمان، با خوش‌باورى سازگار نیست. «آمَنُوا ... فَتَبَیَّنُوا »                                                                   8- تحقیق و بررسى را به تأخیر نیندازید فَتَبَیَّنُوا ف نشانه‌ى اقدام سریع است. 9- گاهى فاسق راست مى‌گوید، بنابراین نباید همه جا سخن او را تکذیب کرد، بلکه باید تحقیق شود. «فَتَبَیَّنُوا»

10- جامعه اسلامى، در معرض تهاجم خبرى است و مردم باید هوشیار باشند.                        11- در مدیریّت، باید علاج واقعه را قبل از وقوع کرد ابتدا تحقیق و بعد اقدام   12- بیان فلسفه و رمز و راز احکام الهى، انگیزه‌ى مردم را براى انجام دستورات زیاد مى‌کند. (فلسفه تحقیق، دورى از ایجاد فتنه است.) «فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا»

13- یکى از اهداف خبرگزارى‌هاى فاسق، ایجاد فتنه و بهم زدن امنیّت نظام است.

14- اقدام بر اساس یک گزارش بررسى نشده، مى‌تواند جامعه‌اى را به نابودى بکشاند.

15- اقدام عجولانه و بدون بررسى و تحقیق، نوعى جهالت است. «بِجَهالَةٍ»

16- عمل به دستورات الهى، مانع پشیمانى است. تحقیق کنیم تا پشیمان نشویم.

17- پایان کار نسنجیده، پشیمانى است. «فَتَبَیَّنُوا ... نادِمِینَ»‌

5. اصلاح و آشتی میان مومنان إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (حجرات 10) همانا مؤمنان با یکدیگر برادرند، پس میان برادران خود، (در صورت اختلاف و نزاع) صلح و آشتى برقرار کنید و از خدا پروا کنید تا مورد رحمت قرار گیرید.

همه مؤمنانند اخوان هم                             نباید نمایند بر هم ستم

شما پس همیشه بگیرید پیش                   ره صلح در بین اخوان خویش

خداترس باشید و پرهیزکار                              امیدست رحمت کند کردگار

این آیه، رابطه‌ى مؤمنان با یکدیگر را همچون رابطه‌ى دو برادر دانسته که در این تعبیر نکاتى نهفته است، از جمله:

الف) دوستى دو برادر، عمیق و پایدار است.

ب) دوستى دو برادر، متقابل است، نه یک سویه.

ج) دوستى دو برادر، بر اساس فطرت و طبیعت است، نه جاذبه‌هاى مادى و دنیوى .

د) دو برادر در برابر بیگانه، یگانه‌اند وبازوى یکدیگر.

ه) اصل و ریشه دو برادر یکى است.

و) توجّه به برادرى مایه‌ى گذشت و چشم‌پوشى است.

ز) در شادى او شاد و در غم او غمگین است.

امروزه براى اظهار علاقه، کلمات رفیق، دوست، هم شهرى و هم وطن بکار مى‌رود، امّا اسلام کلمه برادر را بکار برده که عمیق‌ترین واژه‌هاست.

در حدیث، دو برادر دینى به دو دست تشبیه شده‌اند که یکدیگر را شستشو مى‌دهند.

در این آیه و آیه‌ى قبل، سه بار فرمان «اصلحوا» تکرار شده که نشانه‌ى توجّه اسلام به برقرارى صلح و دوستى میان افراد جامعه است.

در آیه قبل فرمود: «فَأَصْلِحُوا ... وَ أَقْسِطُوا» به عدالت، صلح برقرار کنید و این آیه مى‌فرماید: «فَأَصْلِحُوا ... وَ اتَّقُوا» در برقرارى صلح، از خدا بترسید. اگر شما را به عنوان میانجى پذیرفتند، خدا را در نظر بگیرید و حکم دهید، نه آنکه اصلاح شما، مایه‌ى ظلم و ستم به یکى از طرفین گردد.

اخوّت و برادرى‌ از امتیازات اسلام آن است که اصلاحات را از ریشه شروع مى‌کند. مثلا مى‌فرماید: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً»  تمام عزّت براى خداست، چرا به خاطر کسب عزّت به سراغ این و آن مى‌روید؟ یا مى‌فرماید: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً» تمام قدرت‌ها از اوست، چرا هر ساعتى دور یک نفر مى‌چرخید!؟ در این آیه نیز مى‌فرماید: همه‌ى مؤمنان با یکدیگر برادرند، بعد مى‌فرماید: اکنون که همه برادر هستید، قهر و جدال چرا؟ همه با هم دوست باشید.

بنابراین براى اصلاح رفتار فرد و جامعه باید مبناى فکرى و اعتقادى آنان را اصلاح کرد. طرح برادرى واخوّت وبکارگیرى این واژه، از ابتکارات اسلام است.

در صدر اسلام پیامبر (صلى الله علیه و آله) به همراه هفتصد و چهل نفر در منطقه‌ى «نخیله» حضور داشتند که جبرئیل نازل شد و فرمود: خداوند میان فرشتگان عقد برادرى بسته است، حضرت نیز میان اصحابش عقد اخوّت بست و هر کس با کسى برادر مى‌شد. مثلًا:

ابوبکر با عمر، عثمان با عبدالرّحمن، سلمان با ابوذر، طلحه با زبیر، مصعب با ابوایّوب انصارى، حمزه با زیدبن حارثه، ابودرداء با بلال، جعفر طیّار با معاذبن جبل، مقداد با عمّار، عایشه با حفصه، امّ‌سلمه با صفیّه و شخص پیامبر (صلى الله علیه و آله)  با على علیه السلام عقد اخوّت بستند.

در جنگ احد، پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) دستور داد دو نفر از شهدا، به نام‌هاى عبداللَّه‌بن عمر و عمربن جموح را که میانشان برادرى برقرار شده بود، در یک قبر دفن کنند.

برادرى نسبى، روزى گسسته خواهد شد، «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ»  ولى برادرى دینى حتّى در قیامت پایدار است. «إِخْواناً عَلى‌ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ»

دوستى و برادرى باید تنها براى خدا باشد. اگر کسى با دیگرى بخاطر دنیا دوست شود، به آنچه انتظار دارد نمى‌رسد و در قیامت نیز دشمن یکدیگر مى‌شوند. قرآن مى‌فرماید: در قیامت، دوستان با هم دشمن مى‌گردند جز متّقین. «الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ» آنچه مهم‌تر از گرفتن برادر است، حفظ برادرى است. در روایات از کسانى که برادران دینى خود را رها مى‌کنند به شدّت انتقاد شده و سفارش شده است که اگر برادران از تو فاصله گرفتند، تو با آنان رفت و آمد داشته باش. «صل من قطعک»

امام صادق (علیه السلام) فرمود: مؤمن برادر مؤمن است، مانند یک جسد که اگر بخشى از آن بیمار گردد، همه‌ى بدن ناراحت است.

حقوق برادرى‌

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: مسلمان بر برادر مسلمانش سى حق دارد که هر یک باید آن حقوق را ادا کنند، از جمله:

1. عفو و مهربانى به او، 2. پنهان کردن اسرار او، 3. جبران اشتباهات او، 4. قبول عذر او، 5. دفاع در برابر بدخواهان او، 6. خیرخواهى نسبت به او،                                7. عمل به وعده‌هایى که به او داده، 8. عیادت به هنگام بیمارى او، 9. تشییع جنازه او، 10. پذیرفتن دعوت و هدیه‌ى او، 11. پاداش دادن به هدایاى او،                       12. تشکّر از خدمات او، 13. کوشش در یارى رسانى به او، 14. حفظ ناموس او، 15. برآوردن حاجت او، 16. واسطه‌گرى براى حل مشکلاتش،

17. گمشده‌اش را راهنمائى کند، 18. به عطسه او تهنیت گوید، 19. سلامش را پاسخ دهد، 20. به سخن وگفته‌ى او احترام گذارد،                                               . 21. هدیه‌ى او را خوب تهیه کند، 22. سوگندش را بپذیرد، 23. دوست او را دوست بدارد وبا او دشمنى نکند، 24.

او را در حوادث تنها نگذارد، 25. هر چه را براى خود مى‌خواهد براى او نیز بخواهد و ...

پیامبراکرم (صلى الله علیه و آله) بعد از تلاوت آیه‌ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» فرمودند: خون مسلمانان با هم برابر است و اگر یکى از آنان به کسى پناه یا امان داد، دیگران باید به آن تعهّد پایبند باشند و همه در برابر دشمن مشترک، بسیج شوند. «و هم ید على من سواهم»

6. تمسخر عیبجویی و لقب زشت ممنوع : یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‌ أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‌ أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ  حجرات 11

اى کسانى که ایمان آورده‌اید! مبادا گروهى (از شما) گروهى دیگر را مسخره کند، چه بسا که مسخره‌شدگان بهتر از مسخره‌کنندگان باشند و زنان نیز، زنان دیگر را مسخره نکنند، شاید که آنان بهتر از اینان باشند و در میان خودتان عیب‌جویى نکنید و یکدیگر را با لقب‌هاى بد نخوانید. زیرا) فسق (و بدنام بودن) پس از ایمان، بد رسمى است، (و سزاوار شما نیست.) و هرکس (از این اعمال) توبه نکند، پس آنان همان ستمگرانند.

پس اى مؤمنان هیچ گه ریشخند                نبایست قومى به قومى کنند

که شاید همانها که هردم شما                        تمسخر نمائیدشان بر هوا

بباشند از بهترین مؤمنان                                    چه مردان مؤمن چه خیل زنان

مبادا زنى را به وهم و به ظن                         تمسخر نمایید در انجمن

بسا آنکه آن زن به عزّ و کرام                         بود برتر اندر کمال و مقام

مجوئید عیب هم اندر سرشت                   مخوانید هم را به القاب زشت

چو مؤمن شود کس به دیدارِ رب            چه زشت است فاسق نهندش لقب

ستم پیشه باشد کسى کز گناه                     نکردست توبه به یکتا اله

 

شان نزول این آیه درباره صفیه دختر حى بن اخطب زوجه رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نازل گردیده زیرا عائشه و حفصه او را اذیت مى کردند و شماتت می‌نمودند و به او دختر یهودى خطاب مى کردند. صفیه شکایت نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله) برد. پیامبر فرمود: چرا به آن‌ها جواب نمی‌دهى، صفیه گفت: به آن‌ها چسان جواب بگویم. فرمود: هر وقت به تو دختر یهودى خطاب نمودند. به آن‌ها در جواب بگو که پدرم هارون نبىّ اللَّه است و عموى من موسى کلیم اللّه است و شوهر من محمد رسول الله است. بنابراین بچه علت مرا شماتت مى کنید. وقتى صفیه این جواب را به آن‌ها گفت، اظهار داشتند این جواب از گفتار رسول خدا (صلى الله علیه و آله) است سپس این آیه نازل گردید.

مردم در آن وقت داراى دو اسم یا سه اسم مى بودند. وقتى آن‌ها را به یکى از آن اسم ها خواندند یا صدا می‌زدند. بدشان مى آمد لذا این قسمت از آیه وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ نازل گردید. و نیز گویند: لقب از اسمائى بود که در جاهلیت مرسوم بوده و اگر کسى را به لقب او می‌خواندند، خوش آیند او نمى گردید و بدش مى آمد لذا این آیه نازل گردید و نیز انس گوید این قسمت از آیه «وَلا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» درباره عائشه و حفصه زنان پیامبر نازل شد زیرا آنان ام‌سلمه یکى دیگر از زوجات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به باد مسخره و استهزاء گرفته بودند

نکته ها : «لمز» عیب‌جویى در روبرو و «همز» عیب‌جویى در پشت سر است‌ و «تنابز» نام بردن و صدازدن دیگران با لقب بد است. در آیه‌ى قبل، مسئله‌ى برادرى میان مؤمنان مطرح شد و در این آیه امورى مطرح مى‌شود که برادرى را از بین مى‌برد. همچنین در آیات قبل سخن از صلح و اصلاح بود، در این آیه به بعضى عوامل و ریشه‌هاى فتنه و درگیرى که مسخره کردن، تحقیر کردن و بدنام بردن است اشاره مى‌کند.  آرى، یکى از برکات عمل به دستورات اسلام، سالم‌سازى محیط و جلوگیرى از درگیرى‌هاى اجتماعى است  شاید بتوان گفت که عنوان تمسخر و تحقیر که در این آیه مطرح شده، از باب نمونه است و هر سخن یا حرکتى که اخوّت و برادرى اسلامى را خدشه‌دار کند، ممنوع است  با آنکه زنان در واژه «قوم» داخل بودند، امّا ذکر آنان به صورت جداگانه، بیانگر خطر بیشتر تمسخر و تحقیر در میان آنان است

 تمسخر و استهزاى دیگران‌ استهزا و مسخره کردن، در ظاهر یک گناه، ولى در باطن چند گناه است؛ گناهانى مانند:  تحقیر، خوار کردن، کشف عیوب، اختلاف افکنى، غیبت، کینه، فتنه، تحریک، انتقام و طعنه به دیگران در آن نهفته است

 ریشه‌هاى تمسخر                                                                                                                                                     1. گاهى مسخره کردن برخاسته از ثروت است که قرآن مى‌فرماید: «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ، الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ » واى بر کسى که به خاطر ثروتى که اندوخته است، در پیش رو یا پشت‌سر، از دیگران عیب‌جویى مى‌کند.                                                                                                       2. گاهى ریشه‌ى استهزا، علم و مدرک تحصیلى است که قرآن درباره این گروه مى‌فرماید:  فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ آنان به علمى که دارند شادند و کیفر آنچه را مسخره مى‌کردند، ایشان را فرا گرفت                                  . 3. گاهى ریشه‌ى مسخره، توانایى جسمى است. کفّار مى‌گفتند: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً»کیست که قدرت و توانایى او از ما بیشتر باشد؟                                                                                                         4. گاهى انگیزه‌ى مسخره کردن دیگران، عناوین و القاب دهان پر کن اجتماعى است. کفّار فقرایى را که همراه انبیا بودند تحقیر مى‌کردند و مى‌گفتند: «ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا» ما پیروان تو را جز افراد اراذل نمى‌بینیم .                          .5. گاهى به بهانه تفریح و سرگرمى، دیگران به تمسخر گرفته مى‌شوند                .                             6. گاهى طمع به مال و مقام، سبب انتقاد همراه با تمسخر از دیگران مى‌شود. گروهى، از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) درباره‌ى زکات عیب‌جویى مى‌کردند، قرآن مى‌فرماید: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ ریشه‌ى این انتقاد طمع است، اگر از همان زکات به خود آنان بدهى راضى مى‌شوند، ولى اگر ندهى همچنان عصبانى شده و عیب‌جویى مى‌نمایند.

7. گاهى ریشه‌ى مسخره، جهل و نادانى است. هنگامى که حضرت موسى براى حل اختلاف و درگیرى دستور کشتن گاو را داد، بنى‌اسرائیل گفتند: آیا ما را مسخره مى‌کنى؟ موسى(علیه السلام) گفت: أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ به خدا پناه مى‌برم که از جاهلان باشم. یعنى مسخره برخاسته از جهل و نادانى است و من جاهل نیستم.

8. گاهى سرچشمه تمسخر، ریاکارى و بهانه‌گیرى و شخصیت‌شکنى است. یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ  یکى از کارهاى مبارک رسول خدا پس از بعثت تغییر نام افراد و مناطقى بود که داراى نام زشت بودند. زیرا نام بد، وسیله‌اى براى تمسخر و تحقیر است.

عقیل، برادر حضرت على (علیه السلام)بر معاویه وارد شد، معاویه براى تحقیر او گفت: درود بر کسى که عمویش ابولهب، لعنت شده‌ى خداوند است و خواند: «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ» عقیل فورى پاسخ داد: درود بر کسى که عمّه‌ى او چنین است و خواند: وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (زن ابولهب، دختر عمّه‌ى معاویه بود.)

1- ایمان، با مسخره‌کردن بندگان خدا سازگار نیست. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ

2- کسى که مردم را از توهین به دیگران باز مى‌دارد نباید در شیوه‌ى سخنش توهین باشد. (نفرمود: لا تسخروا یعنى شما که مسخره‌کننده هستید.)

3- مسخره، کلید فتنه، کینه و دشمنى است. لا یَسْخَرْ قَوْمٌ‌ ... (بعد از بیان برادرى و صلح و آشتى در آیات قبل، از مسخره کردن نهى شده است)

4- در شیوه‌ى تبلیغ، آنجا که مسئله‌اى مهم است یا مخاطبان متنوّع هستند، باید مطالب تکرار شود. قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ‌ ... وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ

5- ریشه‌ى مسخره کردن، احساس خودبرتربینى است که قرآن این ریشه را مى‌خشکاند و مى‌فرماید: نباید خود را بهتر از دیگران بدانید، شاید او بهتر از شما باشد. «عَسى‌ أَنْ یَکُونُوا خَیْراً»

6- ما از باطن و سرانجام مردم آگاه نیستیم، پس نباید ظاهربین، سطحى‌نگر و امروز بین باشیم.

7- عیب‌جویى از مردم، در حقیقت عیب‌جویى از خودست. وَ لاتَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ

8- نقل عیب دیگران، عامل کشف عیوب خود است.

9- بد صدا زدن، یک طرفه باقى نمى‌ماند، دیر یا زود مسئله به دو طرف کشیده مى‌شود. لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ (تَنابَزُوا براى کار طرفینى است)

10- مسخره کردن و بدنام بردن، گناه است و توبه لازم دارد. وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (توبه‌ى تحقیر کردن، تکریم نمودن است)

11- مسخره، تجاوز به حریم افراد است و اگر مسخره کننده توبه نکند، ظالم‌

7. بدگمانی، تجسس و غیبت ممنوع : یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ  (حجرات 12) اى کسانى که ایمان آورده‌اید! از بسیارى گمان‌ها دورى کنید، زیرا بعضى گمان‌ها گناه است. و (در کار دیگران) تجسّس نکنید و بعضى از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ (هرگز) بلکه آن را ناپسند مى‌دانید و از خدا پروا کنید، همانا خداوند بسیار توبه‌پذیر مهربان است.

الا مؤمنان به پروردگار                                   که دارید ایمان به روز شمار

همه در حق هم چه مرد چه زن         نمایید پرهیز از شک و ظن

چه بسیار پندارهائى که هست             که همچون گناهى به دل برنشست

ز حال درونى هم هیچگاه                         تجسس نورزید باشد گناه

مگوئید پشت سر هم سخن                  مسازید غیبت به هیچ انجمن

کسى از شما هیچ راضى بشد                 خورد گوشت مرده اخوان خود؟

شما راست نفرت خود از این عمل     بود حکم غیبت همین در مثل

بترسید و باشید پرهیزکار                             رحیم است و تواب پروردگار

شان نزول: این قسمت از آیه وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً درباره دو مردى نازل شده که از فرط گرسنگى از سلمان فارسى خواسته بودند که نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم )برود و از براى آن‌ها طعامى بیاورد. سلمان نزد پیامبر آمد، پیامبر او را نزد اسامة بن زید که خزانه‌دار رسول خدا (صلى الله علیه و آله) بود، فرستاد.  سلمان نزدیک اسامة آمد. اسامة گفت: با کمال تأسف چیزى در خزانه موجود ندارد تا به او بدهد. سلمان مأیوسانه مراجعت کرد آنان از سلمان و اسامه به بدى یاد کردند و گفتند:

اسامة مردى بخیل است و از سلمان هم بدگوئى نمودند تا این که نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند.  پیامبر فرمود: شما را چه خبر شده که من رنگ سبز گوشت را در دهن‌هاى شما مى بینم. آن‌ها گفتند: یا رسول الله، امروز دسترسى به گوشت پیدا نکردیم و گوشت نیافتیم تا بخوریم. پیامبر فرمود: پس چرا امروز با گوشت سلمان و اسامه تغذیه نمودید کنایه از این که چرا در غیاب آن‌ها از آنان به غیبت کردن پرداختید

نکته ها: در سوره‌ى نور مى‌خوانیم: لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً چرا در باره‌ى شنیده‌هاى خود نسبت به مردان و زنان با ایمان، حسن ظن ندارید؟ همان‌گونه که آیه‌ى نهم این سوره، براى امنیّت و حفظ جان مردم، همه‌ى مسلمانان را مسئول مبارزه با یاغى و تجاوزگر دانست، این آیه نیز براى حفظ آبروى مردم؛ سوءظن، تجسّس و غیبت را حرام کرده است.                                     

امروزه حقوق‌دانان جهان، از حقوق بشر حرف مى‌زنند، ولى اسلام به مسائلى از قبیل تمسخر، تحقیر، تجسّس و غیبت توجّه دارد که حقوق‌دانان از آن غافلند.                                    هیچ گناهى مثل غیبت به درّندگى بى‌رحمانه تشبیه نشده است.

آرى، حتّى حیوانات درنده هم نسبت به هم جنس خود تعرّض نمى‌کند.

 

اقسام سوء ظن و بدگمانى‌ سوء ظن بعضى پسندیده و برخى ناپسند است:

1. سوءظن به خدا، در حدیث داریم: کسى که از ترس خرج و مخارج زندگى ازدواج نمى‌کند، در حقیقت به خدا سوء ظن دارد؛ گویا خیال مى‌کند اگر تنها باشد خدا قادر است رزق او را بدهد، ولى اگر همسر داشته باشد، خدا قدرت ندارد. این سوءظن، مورد نهى است.

2. سوء ظن به مردم، که در این آیه از آن نهى شده است.

3. سوء ظن به خود، که مورد ستایش است. زیرا انسان نباید به خود حسن ظن داشته باشد و همه کارهاى خود را بى‌عیب بپندارد. على (علیه السلام) در برشمردن صفات متّقین در خطبه همام مى‌فرماید: یکى از کمالات افراد باتقوا آن است که نسبت به خودشان سوء ظن دارند.

آرى، افرادى که خود را بى‌عیب مى‌دانند، در حقیقت نور علم و ایمانشان کم است و با نور کم، انسان چیزى نمى‌بیند. اگر شما با یک چراغ قوّه وارد سالنى بزرگ شوید، جز اشیاى بزرگ چیزى را نمى‌بینید، ولى اگر با نور قوى مانند پرژکتور وارد سالن شدید، حتّى اگر چوب کبریت یا سنجاقى در سالن باشد مى‌توانید آن را ببینید.

 افرادى که نور ایمانشان کم است، جز گناهان بزرگ چیزى به نظرشان نمى‌آید و لذا گاهى مى‌گویند: ما که کسى را نکشته‌ایم! از دیوار خانه‌اى که بالا نرفته‌ایم! و گناه را تنها این قبیل کارها مى‌پندارند، امّا اگر نور ایمان زیاد باشد، تمام لغزش‌هاى ریز خود را نیز مى‌بینند و به درگاه خدا ناله و استغفار مى‌کنند.

اگر کسى نسبت به خود خوش‌بین شد، هرگز ترقّى نمى‌کند. او مثل کسى است که دائماً به پشت سر خود و به راههاى طى شده نگاه مى‌کند و به آن مغرور مى‌شود، ولى اگر به جلو نگاه کند و راههاى نرفته را ببیند، خواهد دانست که نرفته‌ها چند برابر راههاى رفته است!

توجّه به این نکته لازم است که معناى حسن‌ظن؛ سادگى، زودباورى، سطحى‌نگرى و غفلت از توطئه‌ها و شیطنت‌ها نیست. امّت اسلامى هرگز نباید به خاطر حسن ظن‌هاى نابجا، دچار غفلت شده ودر دام صیادان قرار گیرد.

1- ایمان، تعهّدآور است و باید از یک‌سرى افکار و اعمال دورى نماید. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا ...» (ایمان، با سوءظن و تجسّس و غیبت سازگار نیست.)

2- براى دورى از گناهان حتمى، باید از گناهان احتمالى اجتناب کنیم. بنابراین از آنجایى که برخى گمان‌ها گناه است، باید از بسیارى گمان‌ها، دورى کنیم

3- در جامعه‌ى ایمانى، اصل بر اعتماد، کرامت و برائت انسان‌هاست «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ

4- براى جلوگیرى از غیبت باید زمینه‌هاى غیبت را مسدود کرد. (راه ورود به غیبت، اوّل سوء ظن و سپس پیگیرى و تجسّس است، لذا قرآن به همان ترتیب نهى کرده

5- گناه، گرچه در ظاهر شیرین و دلنشین است، ولى در دید باطنى و ملکوتى، خباثت و تنفّرآور است. «یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً» (باطن غیبت، خوردن گوشت مرده است و درباره هیچ گناهى این نوع تعبیر بکار نرفته است.)

6- از شیوه‌هاى تبلیغ و تربیت، استفاده از مثال و تمثیل است. أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ‌

7- در شیوه نهى از منکر، از تعبیرات عاطفى استفاده کنیم. « أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ‌»

8- غیبت و بدگویى از دیگران حرام است، از هر سنّ و نژاد و مقامى که باشد.

9- مردم باایمان، برادر و هم‌خون یکدیگرند. «لَحْمَ أَخِیهِ»                         .                                              10- همان گونه که مرده قدرت دفاع از خود را ندارد، شخصى که مورد غیبت قرار گرفته است، چون حاضر نیست، قدرت دفاع ندارد. «مَیْتاً»

11- غیبت کردن، نوعى درّندگى است. «یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً»

12- غیبت، با تقوا سازگارى ندارد. «لا یَغْتَبْ‌ ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌»

13- تقوا، انسان را به سوى توبه سوق مى‌دهد. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ»

14- در اسلام بن‌بست وجود ندارد، با توبه مى‌توان گناه گذشته را جبران کرد.

15- عذرپذیرى خداوند، همراه با رحمت است. «تَوَّابٌ رَحِیمٌ»

16- توبه پذیرى خداوند، جلوه‌اى از رحمت اوست. «تَوَّابٌ رَحِیمٌ»

عباد الرّحمن در سوره لقمان

1. حکمت و شکر، وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (لقمان 12) و ما به لقمان حکمت دادیم، که شکر خدا را به جاى آور و هر کس شکر کند، همانا براى خویش شکر کرده؛ و هر کس کفران کند (بداند به خدا زیان نمى‌رساند، زیرا) بى‌تردید خداوند بى‌نیاز و ستوده است.

به لقمان نمودیم حکمت عطا                    به جاى آر، شکر و سپاس خدا

که هرکس کند کفر با خود عدوست     هرآن کس کند شکر، نفعش بر اوست

خداى غنى و ستوده صفات                       ندارد نیازى به شکر حیات

1- حکمت، عطاى خداوند است، نه کسب کردنى. (گرچه مقدّمات آن قابل کسب است.) «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ»

2- نعمت ویژه، شکر ویژه مى‌طلبد. «آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ ... اشْکُرْ لِلَّهِ‌ » چنان که خداوند در برابر اعطاى نعمت ویژه‌ى کوثر به پیامبر ، از او شکر ویژه مى‌خواهد «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ. فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ»

3- اوّلین فرمان به حضرت موسى بعد از نبوّت، فرمان نماز و اوّلین فرمان بعد از دادن حکمت به لقمان، فرمان شکرگزارى است. «أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ»

4- شکر نعمت‌هاى خداوند، به سود خود انسان است.« وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ» چنانکه در جاى دیگر مى‌خوانیم: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»

 

گوشه‌اى از نصایح لقمان‌

اگر در کودکى خود را ادب کنى، در بزرگى از آن بهره‌مند مى‌شوى.

از کسالت و تنبلى بپرهیز، بخشى از عمرت را براى آموزش قرار بده و با افراد لجوج، گفتگو و جدل نکن.

با فقها مجادله مکن، با فاسق رفیق مشو، فاسق را به برادرى مگیر و با افراد متّهم، همنشین مشو.

تنها از خدا بترس و به او امیدوار باش. بیم و امید نسبت به خدا در قلب تو یکسان باشد.

بر دنیا تکیه نکن و دل مبند و دنیا را به منزله‌ى پلى در نظر بگیر.

بدان که در قیامت از تو درباره‌ى چهار چیز مى‌پرسند: از جوانى که در چه راهى صرف کردى، از عمرت که در چه فنا کردى، از مال و دارایى‌ات که از چه راهى بدست آوردى و آن را در چه راهى مصرف کردى.

به آنچه در دست مردم است چشم مدوز و با همه‌ى مردم با حسن خلق برخورد کن.

با همسفران زیاد مشورت کن و توشه‌ى سفر خود را بین آنها تقسیم کن.

اگر با تو مشورت کردند، دلسوزى خود را خالصانه به آنها اعلام کن. اگر از تو کمک و قرضى درخواست کردند، مساعدت کن و به سخن کسى که سنّ او بیشتر از توست، گوش‌فراده.

نمازت را در اوّل وقت بخوان، نماز را حتّى در سخت‌ترین شرایط به جماعت بخوان.

اگر در نماز بودى، قلب خود را حفظ کن.

اگر در حال غذا خوردن بودى، حلق خود را حفظ کن.

اگر در میان مردم هستى، زبان خود را حفظ کن.

هرگز خدا و مرگ را فراموش مکن؛ امّا احسانى که به مردم مى‌کنى یا بدى که دیگران در حقّ تو مى‌کنند فراموش کن.

حکمت؛ معرفت، طاعت‌ حکمت، بینشى است که در سایه‌ى معرفت الهى پدید آید و بر اساس فکر در اسرار هستى و رسیدن به حقّ، نور و تقوا مى‌توان به آن دست یافت.

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «حکمت، همان فهم، معرفت و شناخت عمیق است، شناختى که انسان را به بندگى خدا و رهبر آسمانى وا دارد و از گناهان بزرگ دور سازد.»

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «رأس حکمت، طاعت خداوند است».  راغب در معناى این واژه مى‌گوید: «حکمت، رسیدن به حقّ به واسطه علم و عقل است».

پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمودند: من سراى حکمت هستم و علىّ درگاه آن، هرکس طالب حکمت است باید از این راه وارد شود. «انا دار الحکمة و على بابها فمن اراد الحکمة فلیأت الباب» در روایات متعدّد، اهل‌بیت (علیهم السلام) دروازه و کلید حکمت معرّفى شده‌اند.

ارزش حکمت‌ یکى از وظایف انبیا، آموزش کتاب و حکمت است. «وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» حکمت، همتاى کتاب آسمانى است، و به هر کس حکمت عطا شود، خیر کثیر داده شده است.

«یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً» به گفته‌ى روایات؛ حکمت، همچون نورى است که در جان قرار مى‌گیرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پیدا مى‌شود.

حکمت، بینش و بصیرتى است که اگر در فقیر باشد، او را در جامعه از ثروتمند محبوب‌تر مى‌کند و اگر در صغیر باشد، او را بر بزرگسالان برترى مى‌بخشد.

حکمت، گمشده‌ى مؤمن است‌ و در فراگیرى آن به قدرى سفارش شده است که فرموده‌اند: همان گونه که لؤلؤ قیمتى را از میان زباله بر مى‌دارید، حکمت را حتّى اگر از دشمنان بود فرا گیرید.

فرد حکیم در مسائل سطحى و زودگذر توقّف ندارد، توجّه او به عاقبت و نتیجه‌ى امور است. نه نزاعى با بالا دست خود دارد و نه زیردستان را تحقیر مى‌کند، سخنى بدون علم و آگاهى نمى‌گوید و در گفتار و رفتارش تناقضى یافت نمى‌شود.

نعمت‌هاى الهى را ضایع نمى‌کند و به سراغ بیهوده‌ها نمى‌رود، مردم را مثل خود دوست دارد و هر چه را براى خود بخواهد براى آنان مى‌خواهد و هرگز با مردم حیله نمى‌کند.

حکمت چگونه به دست مى‌آید؟ حکمت، هدیه‌اى است که خداوند به مخلصین عنایت مى‌فرماید. در روایات متعدّد مى‌خوانیم: «من اخلص لله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه»، هر کس چهل شبانه روز کارهایش خالصانه باشد، خداوند چشمه‌هاى حکمت را از دل او به زبانش جارى مى‌سازد.

در حدیث دیگرى مى‌خوانیم: کسى که در دنیا زاهد باشد و زرق و برق‌ها او را فریب ندهد، خداوند حکمت را در جانش مستقر مى‌کند. حفظ زبان، کنترل شکم و شهوت، امانتدارى، تواضع و رها کردن مسائل غیر مفید، زمینه‌هاى پیدایش حکمت است.

نمونه‌هاى حکمت‌ خداوند در سوره‌ى اسراء از آیه 22 تا آیه 38 دستورهایى داده و در پایان مى‌فرماید: این اوامر و نواهى حکمت‌هایى است که پروردگارت به تو وحى کرده است، آن دستورها عبارتند از :

یکتاپرستى و دورى از شرک، احسان و احترام به والدین به خصوص در هنگام پیرى، گفتار کریمانه وتواضع همراه با محبّت، دعاى خیر به آنان، پرداخت حقّ الهى به اولیاى خدا، فقرا و در راه ماندگان، پرهیز از اسراف و ولخرجى، میانه‌روى در مصرف، پرهیز از نسل‌کشى و عمل نامشروع جنسى، دورى از تصرّف در مال یتیم، اداى حقّ مردم و دورى از کم فروشى، پیروى‌ نکردن از چیزى که به آن هیچ علم و آگاهى ندارى و دورى از راه رفتن متکبّرانه.

سپس مى‌فرماید: «ذلِکَ مِمَّا أَوْحى‌ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ» این سفارش‌ها نمونه‌هاى حکمت الهى است.

 

2. موعظه : وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ 13 و (یاد کن) زمانى که لقمان به پسرش در حال موعظه‌ى او گفت: فرزندم! چیزى را همتاى خدا قرار نده، زیرا که شرک (به خدا)، قطعاً ستمى بزرگ است.

به فرزند خود گفت لقمان به پند       لب از شرک گفتن به یزدان ببند

که ظلمى بزرگست این کار زشت      نباید برایش شریکى نوشت

«موعظه» ، یکى از راه‌هاى دعوت به حقّ است و هیچ کس از آن بى‌نیاز نیست. یکى از نام‌هاى قرآن، موعظه است. «قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ» و در کتاب‌هاى حدیث، فصلى مخصوصِ مواعظ به چشم مى‌خورد.

در برخى روایات آمده: گاهى پیامبر (صلى الله علیه و آله) به جبرئیل مى‌فرمود: مرا موعظه کن. حضرت على علیه السلام نیز گاهى به بعضى از یارانش مى‌فرمود: «مرا موعظه کن، زیرا در شنیدن اثرى است که در دانستن نیست».

1. شیوه‌هاى تربیتِ فرزند را از بزرگان بیاموزیم. «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ»

2. در موعظه باید ابتدا، ذهن و حواسّ شنونده را به خود متوجّه کنیم. «یا بُنَیَّ»

3. موعظه باید بر اساس حکمت باشد. وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ ... وَ هُوَ یَعِظُهُ‌

4. فرزند، به نصیحت نیاز دارد. از فرزندانمان غافل نشویم.  «قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ»

5. در تبلیغ، ابتدا از نزدیکان خود شروع کنیم. «قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ»

6. از بهترین راه‌هاى تربیت صحیح فرزند، گفتگوى صمیمى است یَعِظُهُ یا بُنَیَّ

7. از رسالت‌هاى پدر نسبت به فرزند، موعظه است قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ

8. با نوجوان باید با زبان موعظه سخن گفت، نه سرزنش. «وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ»

9. موعظه باید با محبّت و عاطفه همراه باشد. «یا بُنَیَّ»

10. یکى از شرایط تأثیر موعظه، احترام و شخصیّت دادن به طرف مقابل است.

11. در ارشاد و موعظه، مسایل اصلى را در اولویّت قرار دهیم. یَعِظُهُ‌ ... لا تُشْرِکْ‌

12. مهم‌ترین و محورى‌ترین بُعد حکمت، توحید است. «آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ»

13. شرک، بزرگ‌ترین خطر و اصلى‌ترین مسئله است، در نزد خداوند، همه‌ى دنیا متاع قلیل است، «مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ» ، ولى شرک ظلم عظیم است. «لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» یعنى اگر همه‌ى دنیا را به کسى بدهند که مشرک شود، نباید بپذیرد.

14. مواعظ خود را با دلیل و منطق بیان کنیم.لا تُشْرِکْ‌... إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ‌

«معناى شرک»‌ شرک، معناى وسیع و گسترده‌اى دارد که بارزترین آن شرک به معناى بت‌پرستى است و این نوع شرک، به فتواى فقها موجب خروج از جرگه‌ى دین و سبب ارتداد انسان مى‌شود.

شرک معانى دیگرى نیز دارد: اطاعت بى چون و چرا از غیر خدا و یا پیروى از هواى نفس که قرآن مى‌فرماید: وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» و همانا فرستادیم در هر امّتى رسولى، که خدا را عبادت کنید و از طاغوت اجتناب کنید.

یا مى‌خوانیم: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» آیا ندیدى کسى که هواى نفس خود را خداى خود قرار داده است.

3. ارزش مادر : وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‌ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ لقمان14 و انسان را درباره‌ى پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش او را حمل کرد، در حالى که هر روز ناتوان‌تر مى‌شد، (و شیر دادن) و از شیر گرفتنش در دو سال است، (به او سفارش کردیم که) براى من و پدر و مادرت سپاس گزار، که بازگشت فقط به سوى من است.

به انسان سفارش شده این سُخُن          که بر والدینت نکویى بکن

به ویژه به مادر که بارت کشاند             دو سالى ز شیرش به کامت چشاند

نخستین تو مى گوى شکر خدا                 سپس گوى بر والدینت ثنا

که بر سوى من هست فرجام کار     همه بازگردند بر کردگار

کلمه‌ى‌ «وَهْنٍ»، به معناى ضعف جسمانى است، چنانکه «توهین» به معناى تضعیفِ شخصیّت است. دایره‌ى احسان، گسترده‌تر از انفاق است. احسان، شامل هر نوع محبّت و خدمت مى‌شود، ولى انفاق معمولًا در کمک‌هاى مالى به کار مى‌رود. در قرآن کریم، احسان به والدین در کنار توحید مطرح شده است.

در آیه مورد بحث، ابتدا درباره‌ى نیکى به والدین سفارش شده، سپس به دوران باردارى مادر اشاره کرده تا وجدان اخلاقى انسان را تحریک و بیدار کند و به او تذکّر دهد که گذشته‌ها را فراموش نکند. همواره به یاد داشته باشد که مادرش او را حمل کرد و از شیره‌ى‌ جانش به او داد و به خاطر آسایش او از خواب و خوراک خود صرف نظر کرد که هیچ کس حاضر نبود چنین زحمت هایى را تحمّل کند. چون حقّ مادر بیشتر در معرض تضییع است و یا حقّ او بیش از پدر است، خداوند سفارش مخصوص نموده.

در موارد متعدّدى از قرآن، تشکّر از والدین در کنار تشکّر از خدا مطرح شده و در بعضى موارد نیز به زحمات طاقت فرساى مادر اشاره شده است.

جایگاه والدین به قدرى بلند است که در آیه‌ى بعد مى‌فرماید: اگر والدین تلاش کردند تو را به سوى شرک گرایش دهند، از آنان اطاعت نکن، ولى باز هم رفتار نیکوى خود را با آنان قطع‌ نکن. یعنى حتّى در مواردى که نباید از آنان اطاعت کرد، نباید آن ها را ترک کرد.

آرى، احترام به والدین از حقوق انسانى است، نه از حقوق اسلامى، از حقوق دائمى است، نه از حقوق موسمى و موقّت.

والدین و فرزند، حقوق متقابل دارند، در آیه‌ى قبل موعظه پدر نسبت به فرزند مطرح شد، و در این آیه احسان و سپاس فرزند نسبت به والدین.

1- از سخن حقّ پیروى کنیم، چه موعظه‌ى بنده‌ى خدا باشد، «لُقْمانُ» و چه وصیّت خداوند سبحان.«وَصَّیْنَا»

2- همه‌ى انسان‌ها، در هر رتبه و شرایطى که باشند مدیون والدین هستند. «وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ» (الْإِنْسانَ، شامل همه‌ى مردم مى‌شود)

3- احترام والدین، حقّى است انسانى نه فقط اسلامى، حتّى والدین کافر را باید احسان نمود.« وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ»

4- آن که زحمت بیشترى مى‌کشد، باید به صورت ویژه تقدیر شود و نامش جداگانه برده شود. «بِوالِدَیْهِ‌- أُمُّهُ»

5- در فرمان‌هاى عمومى، باید استدلال نیز عام باشد. (چون مخاطب، همه انسان‌ها هستند، باردارى مادران مطرح است که مربوط به همه‌ى مردم است و هر انسانى مادر دارد). «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ»                                                                                                                             

6- به بهانه آن که کارى، وظیفه‌ى طبیعى فردى است، نباید از سپاس و احسان او، شانه خالى کنیم. (باردارى، امرى طبیعى است، ولى ما مسئولیّت داریم که به مادر احترام گذاریم و از زحمات او قدردانى کنیم). «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ»

7- یادى از گذشته‌ها کنیم تا روحیّه‌ى شکرگزارى در ما زنده شود. حَمَلَتْهُ أُمُّهُ

8- دوران باردارى و شیردادن، از عوامل پدیدآورنده‌ى حقوق مادر بر فرزند و مهم‌ترین دوران شکل‌گیرى شخصیّت فرزند است. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ‌ ... وَ فِصالُهُ‌»

9- جدا کردن کودک از شیر مى‌تواند در خلال دو سال باشد و واجب نیست بعد

از پایان دو سال باشد. (کلمه‌ى «فصال»، به معناى بازگرفتن کودک از شیر است و «فِی عامَیْنِ» ، نشان آن است که در لابلاى دو سال نیز مى‌توان کودک را از شیر گرفت، گرچه بهتر است دو سال تمام شود.)

10- تحمّل سختى در راه انجام وظیفه، سرچشمه‌ى پیدایش حقوق فوق العاده است. کسانى که با وجود ضعف و خستگى بار مسئولیّتى را بر دوش مى‌کشند، حقّ بیشترى بر انسان دارند. «وَهْناً عَلى‌ وَهْنٍ»

11- سپاسگزارى از والدین، از جایگاه والایى نزد خداوند برخوردار است. «أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ» بعد از شکر خداوند، تشّکر از والدین مطرح است.

12- سرانجام همه‌ى ما به سوى خداست، پس از ناسپاسى نسبت به والدین بترسیم. «إِلَیَّ الْمَصِیرُ»

13- ایمان به رستاخیز، انگیزه‌ى عمل صالح از جمله احسان به والدین است.

14- حقِّ خداوند، بر حقّ والدین مقدّم است. «أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ» تشکّر و احسان به والدین، ما را از خداوند غافل نکند.

4. احسان والدین : وَ قَضىٰ رَبُّکَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً إِمّٰا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمٰا أَوْ کِلاٰهُمٰا فَلاٰ تَقُلْ لَهُمٰا أُفٍّ وَ لاٰ تَنْهَرْهُمٰا وَ قُلْ لَهُمٰا قَوْلاً کَرِیماً حجرات23

خداوند راندست حکمى سزا          که جز او مخوانید کس را خدا

به نیکى بکوشید بر والدین              شما راست بر گردن این حق و دین

و گر سالخورده بگشتند و پیر         بگشتند در چنگ پیرى اسیر

مگویید چیزى که رنجند ازآن          چه خود آشکارا بود چه نهان

مبادا که آزار و شر و ضرر                رسانید هرگز به مادر پدر

سخن چون بگویید اندر کلام          بگویید با عزت و احترام

احسان به والدین‌

در آیه‌هاى 83 سوره‌ى بقره، 36 سوره‌ى نساء، 151 سوره‌ى انعام و 23 سوره‌ى اسراء در رابطه با احسان به والدین سفارش شده، ولى در سوره‌ى لقمان، احسان به والدین به صورت وصیّت الهى مطرح شده است.

در روایات مى‌خوانیم که احسان به والدین در همه حال لازم است، خوب باشند یا بد، زنده باشند یا مرده.

پیامبر را دیدند که از خواهر رضاعى خود بیش از برادر رضاعى‌اش احترام مى‌گیرد، دلیل آن را پرسیدند، حضرت فرمود: «چون این خواهر بیشتر به والدینش احترام مى‌گذارد». در قرآن مى‌خوانیم که حضرت یحیى و حضرت عیسى (علیهما السلام) هر دو مأمور بودند به مادران خویش احترام گذارند.

پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمود: بعد از نماز اوّل وقت، کارى بهتر از احترام به والدین نیست.

در کربلا، پدرى را شهید کردند و فرزندش به یارى امام برخواست. امام حسین علیه السلام به فرزند فرمود: «برگرد، زیرا مادرت داغ شوهر دیده و شاید تحمّل داغ تو را نداشته باشد». جوان گفت : مادرم مرا به میدان فرستاده است.

در احادیث، در مورد احسان به والدین بسیار سفارش شده و از آزردن آنان نکوهش به عمل آمده است:

پاداش نگاه رحمت به والدین، حج مقبول است. رضایت آن دو رضاى الهى و خشم آنان خشم خداست. احسان به پدر و مادر عمر را طولانى مى‌کند و سبب مى‌شود که فرزندان نیز به ما احسان کنند. در احادیث آمده است: حتّى اگر تو را زدند، تو «افّ» نگو، خیره نگاه مکن، دست بلند مکن، جلوتر از آنان راه نرو، آنان را به نام صدا نزن، کارى مکن که مردم به آنان دشنام دهند، پیش از آنان منشین و پیش از آنکه از تو چیزى بخواهند به آنان کمک کن.

مردى مادرش را به دوش گرفته طواف مى‌داد، پیامبر را در همان حالت دید، پرسید: آیا حقّ مادرم را ادا کردم؟ فرمود: حتّى حقّ یکى از ناله‌هاى زمان زایمان را ادا نکردى.

 

از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله سؤال شد: آیا پس از مرگ هم احسانى براى والدین هست؟ فرمود: آرى، از راه نماز خواندن براى آنان و استغفار برایشان و وفا به تعهّداتشان و پرداخت بدهى‌هایشان و احترام دوستانشان.

مردى از پدرش نزد پیامبر شکایت کرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود، پدر پیر گفت: روزى من قوى و پولدار بودم و به فرزندم کمک مى‌کردم، امّا امروز او پولدار شده و به من کمک نمى‌کند. رسول خدا صلى الله علیه و آله گریست و فرمود: هیچ سنگ و شنى نیست که این قصه را بشنود و نگرید! سپس به آن فرزند فرمود: «انت و ما لک لا بیک» تو و دارایى‌ات از آنِ پدرت هستید.

در حدیث آمده است: حتّى اگر والدین فرزند خود را زدند، فرزند بگوید: «خدا شما را ببخشد» که این کلمه همان «قول کریم» است.

احسان به والدین، از صفات انبیاست. چنانکه در مورد حضرت عیسى علیه السلام، توصیفِ‌ «بَرًّا بِوالِدَتِی» ودر مورد حضرت یحیى علیه السلام‌ بَرًّا بِوالِدَیْهِ آمده است.

والدین، تنها پدر و مادر طبیعى نیستند. در برخى احادیث، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام پدر امّت به حساب آمده‌اند. همچنان که حضرت ابراهیم، پدر عرب به حساب آمده است. «مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ»

اگر والدین توجّه کنند که پس از توحید مطرحند، انگیزه‌ى دعوت فرزندان به توحید در آنان زنده مى‌شود. قَضى‌ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً

 

پیام ها

1- توحید، در رأس همه‌ى سفارش‌هاى الهى است. قَضى‌ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ

2- خدمتگزارى و احسان به پدر و مادر، از اوصاف موحّد واقعى است بِالْوالِدَیْنِ

3- فرمانِ نیکى‌به والدین مانند فرمانِ توحید، قطعى ونسخ‌نشدنى است. قَضى‌

4- احسان به والدین در کنار توحید و اطاعت از خداوند آمده است تا نشان دهد این کار، هم واجب عقلى و وظیفه‌ى انسانى است، هم واجب شرعى.

5- نسل نو باید در سایه‌ى ایمان، با نسل گذشته، پیوند محکم داشته باشند.

6- در احسان به والدین، مسلمان بودن آنها شرط نیست. «بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً

7- در احسان به پدر و مادر، فرقى میان آن دو نیست.

8- نیکى به پدر ومادر را بى‌واسطه وبه دست خود انجام دهیم.

9- احسان، بالاتر از انفاق است و شامل محبّت، ادب، آموزش، مشورت، اطاعت، تشکّر، مراقبت و امثال اینها مى‌شود.

10- احسان به والدین، حدّ و مرز ندارد. «بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (نه مثل فقیر، که تا سیر شود، وجهاد که تا رفع فتنه باشد و روزه که تا افطار باشد.)

11- سفارش قرآن به احسان، متوجّه فرزندان است، نه والدین. «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» زیرا والدین نیازى به‌سفارش ندارند و به طور طبیعى به فرزندان خود احسان مى‌کنند.

12- هرچه نیاز جسمى وروحىِ والدین بیشتر باشد، احسان به آنان ضرورى‌تر است. «یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ

 

13- پدر و مادر سالمند را به آسایشگاه نبریم، بلکه نزد خود نگهداریم. عِنْدَکَ

14- وقتى قرآن از رنجاندن سائل بیگانه‌اى نهى مى‌کند، «أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» تکلیف پدر و مادر روشن است. «وَ لا تَنْهَرْهُما

15- هم احسان لازم است، هم سخن زیبا و خوب. إِحْساناً ... قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً (بعد از احسان، گفتار کریمانه مهم‌ترین شیوه‌ى برخورد با والدین است.)

16- در احسان به والدین و قول کریمانه، شرط مقابله نیامده است. یعنى اگر آنان هم با تو کریمانه برخورد نکردند، تو کریمانه سخن بگو. وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا

شکر خداوند

خداوند، نیازى به عبادت و تشکّر ما ندارد و قرآن، بارها به این حقیقت اشاره نموده و فرموده است: خداوند از شما بى‌نیاز است. ولى توجّه ما به او، مایه‌ى عزّت و رشد خود ماست، همان گونه که خورشید نیازى به ما ندارد، این ما هستیم که اگر منازل خود را رو به خورشید بسازیم، از نور و روشنایى آن استفاده مى‌کنیم.

یکى از ستایش‌هایى که خداوند در قرآن از انبیا دارد، داشتن روحیه‌ى شکرگزارى است. مثلًا درباره‌ى حضرت نوح با آن همه صبر و استقامتى که در برابر بى‌وفایى همسر، فرزند و مردم متحمّل شد، خداوند از شکر او یاد کرده و او را شاکر مى‌نامد. «کانَ عَبْداً شَکُوراً» بارها خداوند از ناسپاسى اکثر مردم شکایت کرده است.

البتّه توفیق شکر خداوند را باید از خدا خواست، همان گونه که حضرت سلیمان از او چنین‌ درخواست کرد: «رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ» ما غالباً تنها به نعمت‌هایى که هر روز با آن ها سر و کار داریم توجّه مى‌کنیم و از بسیارى نعمت‌ها غافل هستیم، از جمله آنچه از طریق نیاکان و وراثت به ما رسیده و یا هزاران بلا که در هر آن از ما دور مى‌شود و یا نعمت‌هاى معنوى، مانند ایمان به خدا و اولیاى او، یا تنفّر از کفر و فسق و گناه که خداوند در قرآن از آن چنین یاد کرده است: حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ علاوه بر آنچه بیان کردیم، بخشى از دعاهاى معصومین نیز توجّه به نعمت‌هاى الهى و شکر و سپاس آنهاست، تا روح شکرگزارى را در انسان زنده و تقویت کند.

شکر الهى، گاهى با زبان و گفتار است و گاهى با عمل و رفتار.

در حدیث مى‌خوانیم: هرگاه نعمتى از نعمت‌هاى الهى را یاد کردید، به شکرانه‌ى آن صورت بر زمین گذارده و سجده کنید و حتّى اگر سوار بر اسب هستید، پیاده شده و این کار را انجام دهید و اگر نمى‌توانید، صورت خود را بر بلندى زین اسب قرار دهید و اگر این کار را هم نمى‌توانید، صورت را بر کف دست قرار داده و خدا را شکر کنید.

نمونه‌هاى شکر عملى‌

1. نماز، بهترین نمونه‌ى شکر خداوند است. خداوند به پیامبرش مى‌فرماید: به شکرانه‌ى این‌که ما به تو «کوثر» و خیر کثیر دادیم، نماز بر پا کن. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ. فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ»

تو هم پس به شکرانه مى خوان نماز               براى خدایت بکن ذبح باز

2. روزه؛ چنانکه پیامبران الهى به شکرانه نعمت‌هاى خداوند، روزه مى‌گرفتند.

3. خدمت به مردم. قرآن مى‌فرماید: اگر بى‌سوادى از باسوادى درخواست نوشتن کرد، سر باز نزند و به شکرانه سواد، نامه‌ى او را بنویسد. «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ» در «اوزعنى» یعنى به من الهام و عشق و علاقه نسبت به شکر هایت مرحمت فرما)

اینجا نامه نوشتن که خدمت به مردم است، نوعى شکر نعمت سواد دانسته شد.

4. قناعت. پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «کن قنعا تکن اشکر الناس» قانع باش تا شاکرترین مردم باشى.

5. یتیم نوازى. خداوند به پیامبرش مى‌فرماید: به شکرانه‌ى این‌که یتیم بودى و ما به تو مأوا دادیم، پس یتیم را از خود مران. «فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ» وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ

 تو هم پس میازار هرگز یتیم             فقیران به خوارى مران اى کریم

6. کمک به محرومان و نیازمندان. خداوند به پیامبرش مى‌فرماید: به شکرانه‌ى این‌که نیازمند بودى و ما تو را غنى کردیم، فقیرى را که به سراغت آمده از خود مران. وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ

وَ أَمّٰا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ

بگو نعمت کردگارت مدام             به مردم که این هست شکرى تمام

7. تشکّر از مردم. خداوند به پیامبرش مى‌فرماید: براى تشکّر و تشویق زکات دهندگان، بر آنان درود بفرست، زیرا درود تو، آرام‌بخش آنان است. وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ »

تشکّر از مردم تشکر از خداوند است، همان گونه که در روایت آمده است: کسى که از مخلوق تشکّر نکند، از خداوند شکرگزارى نکرده است.

من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله

تلخى‌ها هم تشکّر مى‌خواهد

قرآن مى‌فرماید: عَسى‌ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‌ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ چه بسیار چیزهایى که شما دوست ندارید، ولى در حقیقت به نفع شماست و چه‌بسیار چیزهایى که شما دوست دارید، ولى به ضرر شماست.

اگر بدانیم؛ دیگران مشکلات بیشترى دارند.

اگر بدانیم؛ مشکلات، توجّه ما را به خداوند بیشتر مى‌کند.

اگر بدانیم؛ مشکلات، غرور ما را مى‌شکند و سنگدلى ما را برطرف مى‌کند.

اگر بدانیم؛ مشکلات، ما را به یاد دردمندان مى‌اندازد.

اگر بدانیم؛ مشکلات، ما را به فکر دفاع و ابتکار مى‌اندازد.

اگر بدانیم؛ مشکلات، ارزش نعمت‌هاى گذشته را به ما یادآورى مى‌کند.

اگر بدانیم؛ مشکلات، کفّاره‌ى گناهان است.

اگر بدانیم؛ مشکلات، سبب دریافت پاداش‌هاى اخروى است.

اگر بدانیم؛ مشکلات، هشدار و زنگ بیدارباش قیامت است.

اگر بدانیم؛ مشکلات، سبب شناسایى صبر خود و یا سبب شناسایى دوستان واقعى است. و اگر بدانیم؛ ممکن بود مشکلات بیشتر یا سخت‌ترى براى ما پیش آید، خواهیم دانست که تلخى‌هاى ظاهرى نیز در جاى خود شیرین است.

آرى، براى کودک، خرما شیرین و پیاز و فلفل تند و ناخوشایند است؛ امّا براى والدین که رشد و بینش بیشترى دارند، ترش و شیرین هردو خوشایند است.

حضرت على (علیه السلام) در جنگ احد فرمود: شرکت در جبهه از مواردى است که باید شکر آن را انجام داد. «و لکن من مواطن البشرى و الشکر» و دختر او حضرت زینب (علیها السلام) در پاسخ جنایتکاران بنى‌امیّه فرمود: در کربلا جز زیبایى ندیدم. «ما رأیت الا جمیلا»

به یکى از اولیاى خدا گفته شد حقّ تشکّر از خداوند را بجا آور. او گفت: من از تشکّر و سپاس او ناتوانم. خطاب آمد: بهترین شکر همین است که اقرار کنى من توان شکر او را ندارم. سعدى گوید

از دست و زبان که برآید             کز عهده شکرش به درآید

بنده همان به که زتقصیر خویش‌      عذر به درگاه خدا آورد

5. شرک : وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى‌ أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ  (لقمان 15)  و اگر آن دو (پدر و مادر) تلاش کردند چیزى را که بدان علم ندارى، شریک من سازى، از آنان فرمان مبر، ولى با آنان در دنیا به نیکى رفتار کن، و راه کسى را پیروى کن که به سوى من باز آمده است، پس بازگشت شما به سوى من است، من شما را به آنچه عمل مى‌کردید آگاه خواهم ساخت.

چو کردند مجبورت اى مرد راد                که مشرک بگردى به یزدان داد

اطاعت نسازى تو از این سُخُن             ولى حسن خلقت فرامُش مکن

ترا رهروى از عبادى سزاست                که گریان به درگاه یکتا خداست

که چون مهلت زندگانى گذشت              نمائید بر سوى من بازگشت

من آگاهتان سازم از کارها                   از اندیشه ها نیز کردارها

در قرآن، اطاعت و عدم اطاعت و پیروی

الف. اطاعت مطلق نسبت به خداوند، پیامبر و اولى الامر. أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ

پس اى مؤمنان با رضا و قبول               اطاعت کنید از خدا و رسول

همین گونه با رغبت و با رضا                اطاعت نمایید اولى الامر را

ب. عدم اطاعت مطلق از کافران، منافقان، مفسدان، گناهکاران، ظالمان و .... وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ ، لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً ، لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ

تو از کافران و دورویان خوار               اطاعت نورزى در انجام کار

مبادا که از مردم کفرکیش                  اطاعت نمائى در اعمال خویش

به اصلاح مى کوش در این بلاد            مکن پیروى هیچ ز اهل فساد

ج. اطاعت مشروط نسبت به والدین؛ یعنى اگر دستورهاى مفید یا مباح دادند، لازم است پیروى کنیم؛ امّا اگر تلاش کردند فرزند را به غیر خدا فراخوانند نباید اطاعت کرد. فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً

اطاعت نسازى تو از این سُخُن          ولى حسن خلقت فرامُش مکن

1. انسان به طور فطرى گرایش توحیدى دارد و دیگران براى مشرک کردن او تلاش مى‌کنند. «جاهَداکَ»

2. در کنار بیان کلیّات، به تبصره‌ها نیز توجّه کنیم (در کنار سفارش به اطاعت از والدین «وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ» به انحرافات احتمالى والدین نیز توجّه شده‌) «جاهَداکَ عَلى‌ أَنْ تُشْرِکَ»

3. شرک، هیچ گونه منطق علمى ندارد.« لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»

4. تقلید کورکورانه ممنوع است. «ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»

5. حقّ خدا، بر هر حقّى از جمله حقّ والدین، مقدّم است. «فَلا تُطِعْهُما»

6. هرگاه الگویى را از کسى مى‌گیریم، الگوى مناسب دیگرى را جایگزین آن کنیم.

7. در موارد انحرافى، اطاعت از والدین لازم نیست، ولى زندگى عادّى را باید حفظ کرد. «فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً»

8. هم زیستى مسالمت‌آمیز با غیر مسلمانان، بدون تبعیّت از فرهنگ آنان جایز است.

9. کار خوب و معروف در هیچ حالى نباید ترک شود.

10. تا آخر عمر باید با والدین به نیکى رفتار کرد. (حتّى با والدین مشرک)

11. انسان‌هاى خدایى، شایسته الگو شدن هستند.

12. گاهى در انتخاب عقیده و رفتار در خانواده، تفکیک لازم است؛ در زندگى دنیوى همراه با والدین، ولى در پیروى کردن، راه پاکان و صالحان «وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ»

13. ایمان به معاد، ضامن اصلاح امور و اطاعت انسان از راه خداست إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ

14. قیامت عرصه‌ى حضور انسان‌ها در محضر الهى است. «إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ»

6. خدای باریک بین : یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ  (لقمان 16)

اى فرزندم! اگر (عمل تو) هم سنگ دانه‌ى خردلى باشد و در دل تخته سنگى یا در آسمان‌ها یا در زمین نهفته باشد، خداوند آن را (در قیامت براى حساب) مى‌آورد، زیرا که خداوند دقیق و آگاه است.

بدان اى پسر روز سخت عذاب             عملهایتان جمله گردد حساب

اگرچه بود دانۀ خردلى                        که گم گشته در بین سنگ و گلى

و گر نیز گردیده باشد نهان                  میان زمین یا که هفت آسمان

که آگه به هر چیز یکتا خداست      توانائى کار، او را سزاست

«خَرْدَلٍ» گیاهى است با دانه‌هاى سیاه رنگ و بسیار کوچک که دانه‌هاى آن در کوچکى و حقارت ضرب‌المثل است.

1- توجّه دادن فرزند به علم و قدرت الهى، نشانه‌ى حکمت استآتَیْنا...الْحِکْمَةَ

2- در موعظه، براى هر توصیه‌اى نام مخاطب را تکرار کنیم. (تکرار «یا بُنىّ» در این سوره و تکرار «یا ابت» در سوره‌ى مریم آیات 40 تا 45).

3- ایمان انسان به حضور عملش در قیامت، سرچشمه‌ى اصلاح اوست.  

4- در یک ارزیابى و نظارت کامل، باید کوچک‌ترین کارها نیز مورد توجّه قرار گیرد.

5- کوچکى، «خَرْدَلٍ» سفتى، «صَخْرَةٍ» دورى و ناپیدایى، «السَّماواتِ‌، الْأَرْضِ» ، در علم الهى و قدرت احضار عمل اثرى ندارد. «یَأْتِ بِهَا اللَّهُ»

6- خداوند به همه چیز آگاه و بر همه چیز تواناست یَأْتِ بِهَا اللَّهُ‌ ... لَطِیفٌ خَبِیرٌ

7- اعمال انسان، در این جهان از بین نمى‌رود. «یَأْتِ بِهَا اللَّهُ»

8- حسابرسى خداوند دقیق است، زیرا او لطیف است. «لَطِیفٌ خَبِیرٌ»

ادامه

http://m5736z.blog.ir/post/Akhlagh3

http://m5736z.blog.ir/post/Akhlagh1

http://m5736z.blog.ir/post/Akhlagh4

http://m5736z.blog.ir/post/Akhlagh2

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگزاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">