کتاب های منتشر شده
zarepoorketab.blog.ir
قسمت اول
http://m5736z.blog.ir/post/sogand1
فصل پنجم سوگندهاى دوگانه سوگندهاى سوره قلم
ن . وَ الْقَلَمِ و ما یَسْطُرُونَ نون سوگند به قلم و آنچه مىنویسند قسم به قلم
ب) «و القلم » فرشتگانى که مأمور ثبت و ضبط اعمال هستند.
ج) تمام انواع قلم. و این نشانه عظمت قلم است.
قسم به «ما یَسْطُرُونَ »سطورى است که نوشته مى شود.
الف) یعنى قسم به قلم و آنچه مى نویسد.
ب) «ما یَسْطُرُونَ » چیزى است که به سطرها و خط ها نظم مى بخشد . خداوند به این وسیله قسم یاد کرده. قسم به قلم و آنچه بوسیله آن سطرها و نوشته ها را منظّم مى کنند، تا قلم از مسیر مستقیم انحراف و اعوجاج پیدا نکند.
ج) منظور از «ما یَسْطُرُونَ» ، «ما یسطرون فیه» است، یعنى کاغذى که بر روى آن مى نویسند. قسم به قلم و قسم به کاغذى که بر روى آن نوشته مى شود.
د) منظور «ما یسطرون به» است، یعنى جوهرى که به کمک آن خط نوشته مى شود; قسم به قلم و مرکب. و بعید نیست که همه این ها در معناى ما یسطرون جمع باشد.
یعنى قسم به قلم وحى و علم پروردگار، سوگند به قلم فرشتگان، قسم بر قلم انسان ها، سوگند به مرکّب و کاغذ و سطرهاى نوشته شده بر روى کاغذ و آنچه بوسیله آن سطرها را تنظیم مى کنند. و تمام این قسم ها به یک نکته اشاره دارد و آن اهمیّت فوق العاده قلم است.
قسم باد بر نون و آنگه قلم به هرچه که با آن نویسند هم
این سوگندها براى چه؟
«مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُون » پیامبر (صلی الله علیه و آله) مجنون نیست!
«وَ إِنَّ لَکَ لاَجْراً غَیْرَ مَمْنُون »پاداشى جاودانه براى پیامبر اعظم.
«وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُق عَظِیم »اخلاق عظیم پیامبر سومین مطلب شهادت بر خلق و خوى نیکو و اخلاق عظیم و برجسته حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) است.
و (سوگند به قلم و ابزار نوشتن که) تو اخلاق عظیم و برجسته اى دارى.
که از لطف و از رحمت کبریا گرفتى تو عقلى تمام از خدا
«ترا هست عقلى تمام و کمال» نه دیوانه اى تو، نه شوریده حال
تو را هست پاداش بى منتى که بسیار شایستۀ عزتى
ترا سیرت و خلق کامل بود کمالات بسیار حاصل بود
برچسبهاى ناروا : از آیات قرآن مجید استفاده مى شود که دشمنان اسلام و مشرکان عرب، براى جلوگیرى و ممانعت از پیشرفت اسلام، که به سرعت در حال گسترش بود، هر روز برچسب تازه اى به پیامبر گرامی مى زدند، تا شاید بدین وسیله به مقصود خویش برسند.
متأسّفانه این حربه در طول تاریخ مورد استفاده جبّاران و ظالمان بوده، و در عصر و زمان ما نیز در مقیاس وسیعى به کار گرفته مى شود.
اکنون آزادی خواهان گوشه و کنار جهان را به اتّهام تروریست نشانه مى روند، تا شاید جلوى نشر آزادى را سد کنند.
آمریکا و اسرائیل غاصب، که بزرگترین تروریست دولتى دنیا به حساب مى رود، در نظر زورمداران و غرب (حامی تروریست) تروریست نیستند، امّا مردم مظلوم و بى دفاع فلسطین که براى دفاع از کشور و حیثیّت خود تلاش مى کنند، تروریست نامیده مى شوند!
«مَمْنُونٍ» اگر از «من» به معناى قطع باشد، به معناى پاداش بى انقطاع است و اگر از «منت» باشد به معناى آن است که الطاف الهى بدون منّت است.
ظاهرا معناى اول منظور باشد، زیرا به رخ کشیدن نعمت از جانب خداوند عیب نیست، بلکه انگیزهاى براى شکر و اطاعت از او مىشود.
نقش قلم از نقش زبان، شمشیر، درهم و دینار، شهرت و فرزند بیشتر است. زیرا قلم تجربه قرن ها را به هم منتقل مىکند و فرهنگ را رشد مىدهد. افراد را با قلم مىتوان خواب یا بیدار کرد. ملّتى را مىتوان با قلم، عزیز یا ذلیل کرد. قلم یک فریاد ساکت است. قلم سند رسمى است. قلم گزارشگر تاریخ است.
سوگند به قلم، نشانه فرهنگ و تمدن است. تکیه بر قلم، تکیه بر سند و استدلال است. رابطه با قلم رابطه با علم است. در میان تمام صداها، سه صدا امتیاز دارد: صداى قلم دانشمندان، صداى پاى مجاهدان و صداى چرخ ریسندگان.
آرى، امّتى عزیز است که علم و قدرت و اقتصادش پویا باشد و اگر امروز بخواهیم این سه صدا را نقل کنیم، باید بگوییم : صداى چاپخانه، توپخانه و کارخانه، یعنى قدرت فرهنگى، نظامى و اقتصادى. قلمها و نوشتهها، حافظ علومند.
در حدیث مىخوانیم: «قیدوا العلم بالکتابة» کسى به قلم و نوشته سوگند یاد مىکند که در تمام عمرش یک سطر ننوشت: «لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ» حافظ:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه مسئلهآموز صد مدرّس شد. در نسبت جنون به افراد برجسته تعجب نکنید، قرآن مىفرماید: «کَذلِکَ ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ» هیچ پیامبرى به سراغ مردم نیامده، مگر آنکه به او گفتند: ساحر یا دیوانه است.
پاداش هاى الهى را ساده ننگرید. «أَجْرٌ کَبِیرٌ ، أَجْرٌ عَظِیمٌ ، أَجْرٍ کَرِیمٍ ، أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ ، أَجْراً حَسَناً ، أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ»
سوگندهاى سوره حاقّه
فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ 38 سوگند یاد مىکنم به آنچه مىبینید.
وَ مَا لَا تُبْصِرُونَ 39 و آنچه نمىبینید سوگند به آنچه مى بینید، و آنچه نمى بینید،
بر آنچه ببینید بادا قسم بر آنچه نبینید سوگند هم
سوگند برای إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُول کَرِیم که این گفتار رسول بزرگوارى است
وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلٗا مَّا تُؤۡمِنُونَ و گفته شاعرى نیست، امّا کمتر ایمان مى آورید! وَلَا بِقَوۡلِ کَاهِنٖ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُون نه گفته کاهنى، هر چند کمتر متذکّر شوید. خدا به آنچه مى بینید و نمى بینید قسم یاد کرده. پیامبر داراى کرامت مطلق است.
که قرآن به تحقیق از کبریاست پیامى ز پیکى کریم از خداست
که قرآن به تحقیق از کبریاست پیامى ز پیکى کریم از خداست
نه از شاعرى هست این سان سخن چه کم مؤمن آئید اى مرد و زن
نه اینهاست از کاهنى غیب گو چه کم پند گیرید زین گفتگو
بزرگترین سوگند در این سوره است. «فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَ ما لا تُبْصِرُونَ» یعنى کل هستى، دیدنىها و ندیدنىها، که به مراتب بیش از دیدنىهاست، دنیاى غیب و فرشته و جن که دیدنى نیستند و اوج کهکشانها و اعماق دریاها که به طور طبیعى دیده نمىشوند. - در بینش الهى تمام هستى ارزش دارد، چون مورد سوگند خداوند قرار گرفته است. - در مادیات، محصور نشویم، نادیدنىها بسیار است. خداوند حکیم در سوره حاقّه به تمام دیدنی ها و نادیدنی ها، که در حقیقت تمام جهان هستى را در بر مى گیرد سوگند یاد کرده. و این قسم بسیار مهم است، و حتماً هدف بسیار مهمّى را دنبال مى کند.
«رَسُولٍ کَرِیمٍ» کرامت در برخورد با همسر، دشمن، دوست، همسایه، فقیر، در سختىها و شادىها. و این، پاسخى است به آنها که پیامبر (صلى الله علیه و آله) را متهم مى کردند که قرآن را خود ساخته و پرداخته، و به خدا نسبت داده است. در این آیه و آیات بعد، پنج وصف براى «جبرئیل» پیک وحى خدا بیان شده، که در حقیقت اوصافى است، که براى هر فرستاده جامع الشرائط لازم است. نخست، توصیف او به «کریم» که اشاره به ارزش وجودى او است، آرى، او نزد خداوند بزرگ، وجودى است با ارزش و با اهمیت. و مى دانیم که جبرئیل امین، آورنده قرآن کریم که قسم به او یاد شده، از جمله موجوداتى است که دیده نمى شود. و با این توضیح رابطه قسم و مقسم له روشن مى شود.
- در مدیریّت از نیروهاى سالم خود، دفاع کنید و شبهات علیه آنان را برطرف سازید. وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ ... وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ - خداوند اتمام حجّت مىکند. نزول وحى از سوى پروردگار جهانیان و واسطه وحى رسول کریم است تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ مراد از «رَسُولٍ کَرِیمٍ» شخص پیامبر تعظم است، نه جبرئیل امین. زیرا در جملات بعد مىخوانیم که او شاعر و کاهن نیست و نسبت شاعر و کاهن را به پیامبر مىدادند نه جبرئیل. مشرکان، قرآن را کتاب شعر مىشمردند و پیامبر را شاعر مىخواندند، در حالى که از پیامبر حتى یک شعر نقل نشده است. کیفر در قیامت با گناهان متناسب است. کسى که در دنیا براى مسکین سوز ندارد، در آخرت دوست دلسوزى ندارد. «فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمِیمٌ» و کسى که در دنیا به کسى طعام نداد، در آن روز با طعام شکنجه مىشود. قرآن به تدریج نازل شده است، زیرا کلمه تنزیل براى نزول تدریجى است. البتّه تمام قرآن، شب قدر بر قلب مبارک پیامبر نازل شد و سپس به تدریج در طول 23 سال. مثل آنکه مبلغ زیادى را یکجا در بانک مىگذارند و سپس از طریق حواله یا چک به تدریج برمىدارند.
در سوره غاشیه آیه ششم مىخوانیم که طعام دوزخیان چیزى جز ضریع نیست. «لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِیعٍ »طعامی غیر ضریع دوزخ (که علفی بد طعم و بوست) غذای آنها نیست. و در سوره دخان مىخوانیم: «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ» و در آیه 36 مىخوانیم: «وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ» لذا یا «زقّوم» و «ضریع» یکى است و «غسلین» نوشابه آنهاست، یعنى یک نوع غذا دارند و یک نوع نوشابه. و ممکن است هر دسته از دوزخیان یک نوع طعام داشته باشند، گروهى ضریع، گروهى زقّوم و گروهى غسلین
«ضَرِیعٍ» : گیاه خارداری که شبرق نامیده میشود. خشکیده آن را ضَریع میگویند. گویا ناگوارترین و تهوّع آورترین گیاه است و هیچ حیوانی آن را نمیچرد، جز شتر که تا تَر است آن را میخورد و چون خشکید از آن کنارهگیری میکند. اگر در جاهائی طعام دوزخیان منحصر به زقّوم و در موردی محدود به غِسْلین شده است، بدان خاطر است که دوزخیان مختلفند و عذاب هم دارای انواع و اقسام است، و هر یک از آنها برای گروهی از ایشان است. یا این که این الفاظ، تعبیرها و تمثیل هائی از غذای دوزخیان است.
سوگندهاى سوره قیامت
لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ﴿1﴾ سوگند به روز قیامت
وَ لَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿2﴾ و سوگند به (نفس لوّامه و) وجدان بیدار و ملامتگر (که رستاخیز حق است!)
قسم برای أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿3﴾ آیا انسان مى پندارد که هرگز استخوان هاى او را جمع نخواهیم کرد؟!
بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ ﴿4﴾ آرى قادریم که (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم.
قسم باد بر عرصۀ رستخیز قسم باد بر نفس لوامه نیز
گمان کرده انسان که چون شد هلاک همه استخوانهاش پوسید پاک
دگرباره آیا خداى جهان نخواهد کند جمع آن استخوان
خدا راست قدرت که همچون نخست سر انگشت او نیز سازد درست
قسم به وجدان بیدار دومین قسم، سوگند به «نفس لوّامه» است، آن وجدان بیدار ملامتگرى که به هنگام آلوده شدن انسان به کار خلاف ناراحت شده، او را سرزنش مى کند. در درون جان انسانها وجدان است.
جهان هستى بدون قیامت و جهان آخرت پوچ و بى معنا خواهد بود. اگر انسان هفتاد یا هشتاد سال یا کمتر یا بیشتر در دنیا زندگى کند، و با انواع بیماری ها و مشکلات و سختی ها و رنج ها و زحمات و بلاها و مصیبت ها و غم ها و غصّه ها گریبانگیر باشد، و بالاخره بمیرد و خاک شود و نابود گردد. آیا این مطلب با حکمت خداوند حکیم سازگار مى باشد؟ جهان هستى بدون قیامت همانند دوران جنینى است که به دنبال آن تولّد و زندگى در دنیا نباشد علاوه بر این اگر جهان آخرت نباشد عدل الهى زیر سؤال مى رود. بنابراین، قیامت مقتضاى عدالت پروردگار است.
قسم به وجدان بیدار سه حالت دارد:
حالت اوّل: «نفس امّاره» گاه وجدان انسان آن قدر ضعیف و ناتوان مى شود که هوا و هوس بر آن مسلّط مى گردد، و همواره انسان را به بدیها و زشتی ها فرمان مى دهد. این حالت وجدان را نفس امّاره مى گویند. همان حالتى که زلیخا پس از آنکه نفس لوّامه اش بیدار شد، و به گناهان اقرار نمود، و به ملامت خویش پرداخت
حالت دوم:« نفس لوّامه» گاه وجدان انسان از آن حالت ضعف خارج شده، رشد و ترقّى نموده، و تسلیم محض هوا و هوس نمى گردد، بلکه در مقابل آن موضع گیرى مى نماید، و درون انسان را تبدیل به دادگاهى نموده که انسان را بر کارهاى خلاف و ناشایست ملامت و سرزنش، و به هنگام انجام کارهاى شایسته و خوب، تشویق و ترغیب مى نماید، این مرحله را نفس لوّامه مى نامند. چقدر خوب است که لااقل انسان از نفس امّاره عبور کند و به ایستگاه نفس لوّامه برسد .
رابطه قیامت و نفس لوّامه : بدون شک معاد جسمانى نیز خواهد بود، و اساساً تعجّب مشرکان و بت پرستان از معاد جسمانى بود و گرنه معاد روحانى که تعجبى ندارد. امید آنکه زمان خارج شدن از قبرها و تشکیل مجدّد بدن ها و بازگشت روح به جسدها و حضور در دادگاه عظیم قیامت که هیچ چیز قابل انکار نیست، با دستى پر و اعمالى صالح، و رویى سفید و سرى بلند، در برابر پروردگار مهربان حاضر شویم. به گفته بسیارى از مفسّران، حرف «لا» براى تأکید است ولى بعضى آن را براى نفى مىدانند، یعنى مطلب به قدرى روشن است که سوگند نمىخورم.
شاید شباهت قیامت با نفس لوّامه که هر دو مورد قسم واقع شدهاند، در این باشد که در دنیاى کوچک وجود انسان دادگاهى به نام نفس لوّامه وجود دارد، در عالم هستى نیز دادگاهى به نام قیامت قرار دارد. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به ابن مسعود فرمود: اعمال خوب را زیاد انجام بده که نیکوکار و بدکار، هر دو در قیامت پشیمان خواهند بود. نیکوکاران از این که چرا کارهاى نیک بیشترى انجام ندادهاند و بدکاران از کوتاهىها و تقصیر خود. سپس فرمود: آیه «وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» شاهد و گواه این مطلب است.
نفس در قرآن : در قرآن و روایات و دعاها، چند گونه نفس براى انسان است : الف) «نفس امارّة » :که همواره انسان را به بدىها فرمان مىدهد و اگر با عقل و ایمان مهار نشود، انسان را به سقوط و تباهى مىکشاند. در قرآن مىخوانیم: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی» به درستى که نفس (انسان را) به کارهاى زشت و ناروا فرمان مىدهد مگر آن که پروردگارم رحم کند. این نفس، آنقدر خواهش و خواسته خود را تکرار مىکند تا انسان را گرفتار سازد. حضرت على (علیه السلام) مىفرماید: نفس امّارة همچون فرد منافق تملّق انسان را مىگوید و در قالب دوست جلوه مىکند تا بر انسان مسلّط شود و او را به مراحل بعد وارد کند.
قرآن کریم در سوره یوسف مىفرماید: پس از آن که برادران یوسف، بنیامین را در سرزمین مصر به جاى گذاشته و به نزد پدر برگشتند و ماجراى دستگیر شدن او به اتهام سرقت بیان کردند، حضرت یعقوب به آنان فرمود: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ» بلکه نفس، این کار زشت را براى شما زینت داد و شما را به سوى آن کشاند . . در حدیث مىخوانیم: بعد از نماز، از خداوند چنین بخواهید: «الهى لا تکلنى الى نفسى طرفة عین ابدا» حتّى به اندازه چشم بر هم زدنى مرا به نفس خودم وامگذار.
امام زین العابدین (علیه السلام) در مناجات شاکّین به خداوند متعال عرض مىکند: من از نفسى به تو شکایت مىکنم که به بدىها فرمان مىدهد، به سوى خطاها مىرود، نسبت به انجام گناه شتابان است، هنگامى که شرّى به او مىرسد فریاد مىزند و هنگامى که قرار است خیرى از ناحیه او به کسى برسد بخل مىورزد، به لهو و لعب تمایل شدید دارد، از غفلت و سهو و اشتباه پر شده است، به سوى گناه سرعتم مىبخشد و براى توبه، مرا به طفره وا مىدارد.
ب) «نفس لوّامة» : که در این سوره (قیامت) آمده است و شاید مراد از آن، همان وجدان اخلاقى باشد.
آرى، انسان داراى حالتى است که در برابر انجام بدىها یا کم شدن خوبىها، هم در دنیا خود را ملامت مىکند و هم در آخرت.
این ملامتها، همان ندامت و پشیمانى است که مىتواند مقدّمه توبه باشد و یا بسترى براى یأس و خودباختگى فراهم آورد.
ج) «نفس مطمئنّة» : که در اثر نماز و یاد خدا حاصل مىشود و انسان به آرامش و اطمینان دست پیدا مىکند. «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی» نماز را به پادار تا به یاد من برسى و «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» با یاد خداوند دل ها اطمینان و آرامش پیدا مىکنند. انسان مطمئن، از مرگ نمىهراسد، مشتاق شهادت ، به زرق و برقها و جلوههاى دنیا بىاعتنا است و به مقدّرات الهى همواره راضى. منکران معاد گاهى سؤالاتى را براى انکار قیامت مطرح مىکردند «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ » چه کسى این استخوانها را زنده مىکند در حالى که پوسیده و پراکنده شدهاند؟ در مقابل تردید و تشکیک مخالفان در معاد که بازگشت آن به قدرت خداوند است،
قرآن بر قدرت الهى در باز آفریدن انسانها تأکید مىکند «قادِرٌ عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ» او قادر است که همانند آن ها را دوباره خلق کند. «بِقادِرٍ عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى» خداوند بر اینکه مردگان را زنده کند توانا است.
«عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ» خداوند بر بازگرداندن او توانا است. نه تنها بازگرداندن اصل انسان، بلکه آفرینش خطوط نوک انگشتان او در نزد خداوند کار مهمّى نیست. «بَلى قادِرِینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ» در انگشتان هر انسانى خطوط خاصّى است که مخصوص به اوست و هیچ دو نفرى پیدا نمىشوند که خطوط انگشتان آنها یکسان باشد و به همین جهت براى شناسایى مجرمان، از انگشت نگارى استفاده مىکنند. آرى علم خداوند و قدرت او بر ظریفترین ذرّات وجود هر فردى جارى است. «نُسَوِّیَ بَنانَهُ »
سوگندهاى سوره طارق
وَ السَّمَاء وَ الطَّارِقِ ﴿1﴾ وَ مَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ ﴿2﴾ النَّجْمُ الثَّاقِبُ ﴿3﴾
سوگند به آسمان و کوبنده شب! و تو نمى دانى کوبنده شب چیست؟ همان ستاره درخشان و شکافنده تاریکیهاست!
فلسفه ی این سوگند : إِن کُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ 4﴾ فَلۡیَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ مِمَّ خُلِقَ5 (به این آیت بزرگ الهى سوگند) که هر کس مراقب و محافظى دارد! انسان بنگرد که از چه آفریده شده؟
قسم باد بر آسمان بلند به طارق که بر اوج طارم فکند
ترا رهنماى سخن حال کیست که معناى طارق بگوید که چیست
بود یک ستاره درخشان به نور که از نورپاشى ندارد قصور
بر آنها قسم باد، بر جمله کس نگهبان نهادست در هر نفس
بگو آدمى را نظر کن درست که او ازچه شد خلق روز نخست
«طارق» به معناى کسى است که در شب وارد شود و در را بکوبد. «طرق» کوبیدن و «مطرقة» وسیله کوبیدن است و «طریق» به راه گفته مىشود، زیرا زیر پا کوبیده مىشود.
سوگند به آسمان و ستارگان درخشان :
این دو سوگند، مخصوصاً پس از آگاهى و شناخت هر چند اجمالى از آسمان و ستارگان درخشان، انسان را به فکر و اندیشه وادار مى کند. کارى که در معارفِ دینىِ ما مسلمانان بسیار ارزشمند و ذى قیمت است، تا آنجا که عبادت کم همراه با تفکّر و شناخت، بر عبادت فراوان بدون فکر و اندیشه ترجیح داده مى شود.
اینها همه از اهمّیت خاصّ اسلام نسبت به تفکّر و اندیشه خبر مى دهد، و قسم هاى مذکور نیز براى به جریان انداختن قدرت تعقّل و تفکّر انسانهاست. «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ» انسان باید بنگرد که از چه چیز آفریده شده!
هدف از سوگندها: توجّه به معاد و قیامت «إِنْ کُلُّ نَفْس لَّمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ» قسم به آسمان و ستارگان درخشان که هر کس مراقب و محافظى دارد.
فرشتگانِ محافظِ اعمالِ ما انسان ها بسیار دقیقند. ریز و درشت را مى نویسند، و چیزى از قلم آنها نمى افتد.
آن ها حتّى از نیّت هاى ما اطّلاع دارند.
مشابه آیه 4 این سوره را در سوره انفطار مىخوانیم:
«وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ کِراماً کاتِبِینَ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ »
بر شما نگهبانانى گماشته شده که بزرگوارانه، بدون کینه و سوء ظنّ، کارهاى شما را مىنویسند و آنچه انجام مىدهید مىدانند.
«و الضّحى » قسم به روز در آن هنگام که آفتاب بر آید (و همه جا را فرا گیرد)، ضحى تمام روز نیست، بلکه قسمتى از روز است که آفتاب در زمین گسترده شده، و سراسر زمین را فرا مى گیرد. یعنى هنگامى که دو سه ساعت از طلوع آفتاب گذشته باشد.
«وَ اللَّیْلِ إِذَا سَجَى »و سوگند به شب در آن هنگام که آرام گیرد، هنگامى که تاریکى گسترش یابد و کره زمین را فرا گیرد، آرامش نیز حکم فرما خواهد شد. البتّه نه تمام شب، بلکه آن هنگام که تاریکى شب سراسر کره زمین را فرا مى گیرد، و به دنبال آن آرامش ارزانى زمینیان مى گردد. «سَجِىّ» از ماده «سُجُوّ» دو معنا دارد :
1 . آرامش. 2. گسترش، و این دو ملازم یکدیگرند.
«مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلَى» که خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است!
«وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الْأُولَى» و مسلّماً آخرت براى تو از دنیا بهتر است.
قسم خورد بر روز روشن خدا به آرامش شب چو آید به جا
کجا کردگارت تو را واگذاشت تو را هیچ گه نیز دشمن نداشت
بود نعمت نیک دار البقا برایت نکوتر ز دار الفنا
سوگند به روز و شب براى چه؟ قسم به روز هنگامى که جهانگیر مى شود، و سوگند به شب آنگاه که تاریکى اش همه جا را فرا مى گیرد، که برخلاف آنچه مخالفان سرزنش کردند و بت پرستان و مشرکان و دشمنانت مى گویند، ما تو را رها نکرده، بلکه در قطع وحى در کوتاه مدّت نیز مصلحت و حکمتى نهفته، که به نفع تو و مسلمانان است.
شاید دلیل قطع وحى آن بود که خداوند به مردم بفهماند هر چه هست از اوست و پیامبر در الفاظ وحى و زمان نزول آن و مقدار آن، از خود اختیارى ندارد.
براساس شأن نزول هایى که براى این سوره ذکر کرده اند، به مقطع خاصى از عمر پیامبر نظر دارد که نزول وحى در آن مقطع متوقف شده بود; خداوند، تدبیرکننده امور پیامبر و مربّى او است.
توجّه پیامبر، به ربوبیت و عنایت ویژه خداوند به او، مایه اطمینان آن حضرت به قطع نشدن ارتباط الهى با او است.
خداوند، هرگز از پیامبر ناراحت نشد و بر آن حضرت خشم نکرد. خداوند، پیوند خود را با کسانى که مبغوض او هستند، قطع خواهد کرد. موردى براى خشم و بى مهرى به آن حضرت وجود نداشت.
خداوند، در تأکید بر قطع نشدن ارتباط او با پیامبر و ناخرسند نبودن از آن حضرت، به نور خورشید و تاریکى شب سوگند یاد کرده است. این آیه، جواب قسم هایى است که در آغاز سوره آمده بود مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلَى
فصل ششم سوگندهاى یگانه سوگند سوره نحل
1. خداوند در دو مورد به خودش با نام «الله» قسم یاد کرده، که هر دو در سوره نحل است.
2. در پنج مورد سوگند به «ربّ» یاد شده است.
3. در یک مورد به جان «پیامبر» قسم خورده است.
4. در سه مورد به «قرآن مجید» قسم یاد شده است.
5. در یک مورد «کتاب مبین» مورد سوگند قرار گرفته، که منظور از آن همان قرآن مجید است.
6. در یک مورد سوگند به «عصر» یاد شده است.
7. در یک مورد به «نجم» قسم یاد کرده است.
8. در یک مورد «مواقع النجوم» مورد سوگند قرار گرفته است.
9. و در یک مورد هم «آسمان» به تنهایى مورد قسم قرار گرفته است.
قرآن مجید در آیه 56 سوره نحل، سوگند مورد نظر را چنین نقل مى کند:
آنان براى بت هایى که هیچ گونه سود و زیانى از آنها سراغ ندارند، سهمى از آنچه به آنان روزى داده ایم قرار مى دهند; به خدا سوگند، (در دادگاه قیامت،) از این افتراها که مى بندید، بازپرسى خواهید شد!
همه مشرکان روى جهل و عناد ز رزقى که یزدان بر آنها بداد
نصیبى براى بتان مى نهند که رزق خدا را بر ایشان دهند
قسم باد حقا به یکتا خدا کزین کار باطل وزین افترا
بخواهند گردید خود بازخواست که این بازپرسى ز سوى خداست
در این سوره و آیه سوگند به «الله» براى چه؟
با توجّه به معناى گسترده کلمه «الله» خداوند به چه منظورى به این کلمه مهم و پرمعنا سوگند یاد کرده است؟ و در یک جمله کوتاه: «مقسم له چیست»؟
مسئله مهمّى که خداوند براى آن قسم خورده، افتراء به خدا و بدعت است، که باید با آن مبارزه کرد. چیزى که جزء دین و اسلام نیست، اگر آن را دستور اسلامى معرّفى کنیم بدعت شمرده مى شود.
بتپرستان سهمى از کشاورزى و دامدارى خود را، نصیب بتها مىدانستند، «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَکائِنا» احتمال دیگرى که مرحوم علامه طباطبایى در این آیه پسندیدهاند، آن است که مردم در نزول نعمتها و رفع بلاها، نقشى براى خدا در نظر نمىگیرند و همه را از غیر او مىبینند.
تَاللّهِ سوگند دوم سوره ی نحل
دومین قسم یگانه، که به ذات مقدّس پروردگار یعنى «الله» یاد شده، در آیه 63 سوره نحل آمده. «تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» به خدا سوگند، به سوى امّت هاى پیش از تو پیامبرانى فرستادیم; امّا شیطان اعمالشان را در نظرشان آراست، و امروز او ولىّ و سرپرستشان است; و مجازات دردناکى براى آنهاست!
آنچه سوگند به آن یاد شده و مقسم له: در این آیه شریفه به ذات مقدّس پروردگار، الله که مستجمع جمیع صفات کمالیّه است سوگند یاد شده، و هدف از این سوگند (مقسم له) این است که خداوند بدون اتمام حجّت و ارسال پیامبران هیچ امّتى را مجازات نخواهد کرد.
قسم بر خداوند کاو پیش از این رسولان فرستاد روى زمین
ولى امت آن رسولان تمام بکردند انکار و کذبى مدام
بلى زشت اعمال را اهرمن بیاراست در چشم آن انجمن
چو شیطانشان بود همراه و یار کنونند بر بد عذابى دچار
عذابى ببینند سخت و الیم سزاى عملهاى زشت قدیم
انبیا و پیامبران را به سوى مردم روانه کرده، تا احکام و معارف دین را براى آنها بازگو نموده، و حجّت بر آنها تمام شود، سپس اگر کسى مخالفت کرد او را مجازات مى کند. بنابراین، هم آنچه به آن سوگند یاد شده مهم است، و هم آنچه براى آن سوگند یاد شده اهمیّت دارد. هم «الله» از اهمیّت بسیار بالایى برخوردار است، و هم «اتمام حجّت». روش های مختلفی برای اغفال انسان دارد که می توان به برخی از آن ها چنین اشاره کرد:
اضلال و اغوا : «کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى. » مانند کسی که فریب و اغوای شیاطین او را در زمین سرگردان ساخته است. او را یارانی است که شخص را به سوی خود هدایت می کند.
فتنه گری : شیطان فتنه گر است. «لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ » ای فرزندان آدم، به فتنه گری شیطان و حیله های او فریفته نشوید تا شما را از حریم ولایت خدا و اولیای خدا خارج نسازد، همانطور که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد.
تعلیم باطل : الف) یاد دادن لواط: در قوم لوط اولین بار خود ابلیس مفعول واقع شد، تا این عمل رایج گردد. ابلیس نزد ایشان در صورت زیبایی آمد، در حالی که مانند زنان طلب مرد داشت آن ها از او لذت بردند. سپس آنها را رها کرد؛ و عده ای از ایشان را به دیگری واگذار نمود تا این عمل را مرتکب شوند.
ب) یاد دادن مساحقه : ابلیس بعد از تعلیم لواط به مردان قوم لوط، به زنان ایشان تعلیم داد؛ ج) تعلیم قتل : ابلیس به قابیل یاد داد که چگونه برادرش را بکشد. د) ساختن خمر و شراب و قمار کردن و ساختن ابزار و آلات آن، دست آورد شیطان.
در بین سوگندهاى یگانه، هفت مورد قسم به «ربّ» یاد شده است. یعنى خداوند متعال در هفت آیه از قرآن به نام خویش به عنوان ربّ سوگند یاد کرده است. که سوره نساء65 اوّلین آنهاست.
( فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا ) به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند، و سپس از داورى تو، در دل احساس ناراحتى نکنند، و کاملا تسلیم باشند.
به رب تو سوگند اى مصطفى که ایمان نیارند هرگز به ما
مگر آنکه در موقع داورى بخواهند تنها ز تو یاورى
پس آنگه تو هر حکم کردى بیان نسازند هیچ اعتراضى برآن
بگردند تسلیم امرت تمام نیوشند حکم تو با اهتمام
سوگند به ربّ :
ربّ به چهار معنا استعمال مى شود، که تمام این معانى در مورد خداوند قابل تصوّر است. زیرا او هم مالک جهان هستى است، و هم اصلاح کننده آن است، و هم همواره همراه عالم است، و هم به تربیت موجودات جهان اشتغال دارد. ضمناً ممکن است کلمه ربّ در مورد خداوند به صورت مطلق استعمال شود، همانگونه که امکان دارد اضافه به چیزى شود، مثل «رب العالمین» یا «ربّ الشهداء» و مانند آن،
امّا در مورد غیر خدا هیچگاه به طور مطلق استعمال نمى شود، بلکه همواره به چیزى اضافه مى شود.که مثالهاى آن در توضیح معانى چهارگانه ربّ ذکر شد.
مقام تسلیم : اى پیامبر! سوگند به پروردگارت که مالک تمام جهان هستى است!قسم به پروردگارت که اصلاح کننده امورات مخلوقات و مصلح آنهاست! سوگند به آن خدایى که مصاحب و همراه همه موجودات جهان است.
قسم به خدایى که مربّى و تربیت کننده همگان و همه چیز است! سوگند به ربّ که مسلمانان ایمان نمى آورند، مگر این در دعاوى و اختلافات تو را حاکم و قاضى خویش نمایند، و حکم تو را بپذیرند، و در دل هم به آن راضى باشند، و خلاصه اینکه به مقام تسلیم برسند
آنان که سعى دارند احکام خدا را جابه جا کنند، و تسلیم اوامر و نواهى الهى نیستند، آنان که در برابر نصّ اجتهاد مى کنند، آنها که قرائات مختلفى از دین ارائه مى دهند، آنان که تفسیر به رأى کرده، و نظرات خویش را بر قرآن تحمیل مى نمایند، چنین افرادى به مقام تسلیم نرسیده اند.مگر این افراد پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به نبوّت نپذیرفته اند؟ مگر معتقد به عصمت حضرت رسول نیستند؟ اگر عصمت و نبوّت آن حضرت را قبول دارند، باید در مقابل تمام سخنان و دستورات آن حضرت مطیع و تسلیم باشند، و این اطاعت و تسلیم نه تنها در سخن و گفتار، بلکه باید از صمیم قلب باشد، در غیر این صورت مؤمن نخواهند بود.
سوگند سوره حجر
فَوَ رَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِیْنَ 92عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ 93 به پروردگارت سوگند، (در قیامت) از همه آن ها سؤال خواهیم کرد، از آنچه عمل مى کردند!
قسم بر خدایت که بسیار سخت بپرسیم از این مردم تیره بخت
از آنچه نمودند بى کم وکاست بخواهند شد جملگى بازخواست
به مقتضاى اطلاق آیه شریفه، شخص یا اشخاص خاصّى استثناء نشده اند، بلکه همه انسان ها حتّى انبیاء و اولیاء در روز قیامت مورد سؤال قرار گرفته، و همگان بدون استثنا باید پاسخگو باشند.
«فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ » به یقین، (هم) از کسانى که پیامبران به سوى آن ها فرستاده شدند سؤال خواهیم کرد; و (هم) از پیامبران سؤال مى کنیم». هم پیامبران مورد سؤال قرار مى گیرند، و هم امتّ هاى آنان.
از اعمال آنها بپرسیم هم بپرسیم از مرسلین امم
از چه مى پرسند؟
تمام اعمال و کردار انسان در روز قیامت مورد سؤال قرار مى گیرد، و شرایط دادگاه به گونه اى است که جاى هیچ انکارى نیست.
اگر انسان واقعاً معتقد به مسأله سؤال از تمام اعمال در چنان دادگاهى باشد، که نه توصیه مى پذیرد، و نه رشوه قبول مى کند، و نه امکان تقلّب در احکامش وجود دارد، هرگز مرتکب گناه نمى شود. (سوال = در قبال اعمال خود مسئول است)
- عذاب دنیوى کفّار، عذاب اخروى آنان را برطرف نمىکند... فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ
- لازمهى تربیت، سؤال و توبیخ است. فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ
- توجّه به سؤال و حسابرسى در قیامت و اینکه از همه مىپرسند،« أَجْمَعِینَ »و از همهى کارها مىپرسند، «عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ» یکى از عوامل بیدارى است. وظیفه پیامبر هشدار است ولى حساب مردم با خداست. أَنَا النَّذِیرُ ... لَنَسْئَلَنَّهُمْ
- خدا از آنچه که ما انجام می دهیم سؤال می کند،اگر ما فاقد اختیار بودیم و مجریان قضای الهی به شمار می رفتیم، باید بگوید از قضا و قدر خود سؤال خواهیم کرد.
امام صادق (علیه السلام) برای شناختن آنچه که مسؤلیت آن بر دوش انسان است و آنچه که مربوط به او نیست، ضابطه ای ارائه فرموده است و آن اینکه هر جا فعل انسان قابل ملامت باشد، آن فعل خود انسان است و آنجا که از دایره نکوهش بیرون باشد، آن خارج از قدرت اوست.
خدا حق دارد بگوید: چرا کافر شدی ولی نمی گوید چرا بیمار شدی؟ و این گواه بر آن است که افعال انسان بر دو گونه است.
در برخی زمام آن در دست انسان و در برخی دیگر محکوم تقدیر است.
سوگند سوره مریم سلام الله علیها
فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا آیه 68 سوگند به پروردگارت که همه آن ها را همراه با شیاطین در قیامت جمع مى کنیم; سپس همه را (در حالى که به زانو درآمده اند) گرداگرد جهنّم حاضر مى سازیم.
قسم بر خدایت که روز شمار چو آیند در درگه کردگار
بیابند خود با شیاطین حضور که هستند از رحمت حق بدور
همه حاضر آیند روز شمار به زانو درآیند در گرد نار
آرى! همه انسان ها بدون استثنا وارد جهنّم مى شوند، حتى آنها که بهشتى اند! صالحان و پاکان و پیامبران نیز از جهنّم عبور مى کنند، ولى سرعت عبور آنها آن قدر زیاد است که آتش جهنّم هیچ آسیبى به آنها نمى رساند. به هر مقدار که سرعت عبور کمتر باشد به همان نسبت آتش جهنم بر آنها اثر مى گذارد.
واى به حال کسانى که سرعت آنها بسیار کند است که در آتش جهنّم سقوط مى کنند، و از چنین حالتى به خدا پناه مى بریم. نه تنها در جهان آخرت راه بهشت از جهنّم مى گذرد، بلکه در این جهان نیز راه بهشت پر پیچ و خم و داراى سنگلاخ فراوان و همراه با مشکلات بى شمار است.
حضرت على(علیه السلام) به نقل از پیامبر گرامى (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَکارِهِ وَ إِنَّ النّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَواتِ» ; بهشت با انواع مشکلات و سختى ها آمیخته شده، و جهنّم با انواع شهوات و هواپرستى ها.
بنابراین تعجّبى نیست اگر در قیامت از داخل جهنّم عبور کنیم.
«ثُمَّ نُنَجِّى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَّ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً» پس از اینکه همه وارد جهنّم شدند آن ها که تقوا پیشه کردند را از دوزخ رهایى مى بخشیم و ظالمان را در حالى که از ضعف و ذلّت به زانو درآمده اند، در آن رها مى سازیم.
کلمهى «جِثِیًّا» یا جمع «جاثى» به کسى گفته مىشود که براى محاکمه بر زانو نشسته یعنى بدترین نوع نشستن.
خداوند در بیشتر موارد در قرآن به مخلوقاتش سوگند یاد کرده، ولى در بارهى قیامت، به ذات مقّدس خودش قسم خورده است.
1- هشدارهاى قیامت را جدّى بگیریم. حشرِ در قیامت قطعى است. خداوند پیامبرش را در برابر کفّارى که معاد را نمىپذیرند، دلجویى مىدهد.
2- شیطان در کفرورزى انسان، همدوش اوست. (محشور شدن انسانها وشیاطین در قیامت در کنار هم، بر اساس همفکرى و همسنخى و همکارى آنان است.)
3- حضور در کنار جهنّم، نوعى ترس و شکنجه و وقوع در آن، کیفر دیگرى است.
4- در قیامت، منحرفین در بدترین وضعیّت قرار دارند؛ در کنار شیطانها، گرداگرد جهنّم، با حالت دو زانو وذلیلانه. «لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا»
فَلاَ أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ سوگند به پروردگار مشرق ها و مغرب ها که ما قادریم. (آیه 40)
قسم بر خدائى که از آن اوست مشارق، مغارب به فرمان اوست
که ما را بود قدرت و اقتدار بسازیم نابود این قوم خوار
قسم برای چه در این آیه ؟ خداوند در آیات دیگر نیز کافران و مشرکان و منافقان را تهدید کرده که قادر است آنان را از میان بردارد و بهتر از آنان را بیاورد : عَلى أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ 41 بر این که بهتر از آنان را به جاى ایشان بیاوریم و ما قطعاً مغلوب و ناتوان نیستیم.
پدیدار سازیم خلقى جدید نمائیم از اینها نکوتر پدید
نبودست بر هیچ شخصى سزا که سبقت بگیرد ز فرمان ما
خداوند متعال براى اثبات معاد و برانگیختن دوباره انسان ها به ربّ المشارق و المغارب سوگند یاد کرده است.
در نگاه کلّى یک سمت مشرق و یک سمت مغرب است. در نگاه دیگر، تغییر مدار در تابستان و زمستان است که مدار تابستان در شمال و مدار زمستان در جنوب است پس خورشید، دو مشرق و دو مغرب دارد. و در نگاه دقیقتر، هر روز یک نقطه طلوع و غروب دارد که در واقع 365 مشرق و 365 مغرب مىشود.
حدیثى از حضرت على (علیه السلام) نیز مؤیّد این معناست.
و امّا نکته تعبیر به «مشارق و مغارب» هر چند در عصر نزول وحى بر مردم روشن نبود، امّا امروزه دانشمندان علم هیئت از راز آن پرده برداشته اند.
آنها معتقدند که به تعداد روزهاى سال (365 روز) مشرق و مغرب داریم. یعنى نقطه اى که امروز خورشید از آنجا طلوع مى کند با تمام نقاطى که در روزهاى دیگر سال طلوع مى کند، متفاوت است (دلیل بر کروی بودن زمین)
البتّه براى کسانى که در آیات قرآن تدبّر و تفکّر و اندیشه کنند، و به سادگى از کنار آن نگذرند.
(رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ) بدین جهت است که، خورشید یک صعود به سمت نیمکره شمالى دارد که تا 23 درجه بالا مى رود، و یک نزول به سمت نیمکره جنوبى دارد که تا 23 درجه تنزّل پیدا مى کند و در ابتدا و انتهاى هر یک، یک مشرق و مغرب واضح و روشن وجود دارد.
خداوندى که قادر است خورشید را به اوج برساند و به مدار رأس السرطان ببرد، و قدرت دارد که او را به جاى سابق بازگرداند و حتّى به حضیض برساند و تا مدار رأس الجدى تنزّل دهد، قادر بر خلقت دوباره انسانها نیز خواهد بود.
لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ آیه72 به جان تو سوگند که آنان در مستى خود سرگردان بودند.
خداوند در این آیه به جان پیامبرش سوگند خورده است. در قرآن به غیر از پیامبراکرم (صلى الله علیه و آله) به جان پیامبر دیگرى سوگند یاد نشده است.
به جان تو سوگند اى مصطفى که بودند آنان اسیر هوا
همه عمر گمراه امیال پست ز شهوات نفسانى خویش مست
«یَعْمَهُونَ» از «عمه» به معناى تحیّر مىباشد. داستان قوم لوط درس هاى عبرت فراوانى براى هوشیاران و مؤمنان نکته سنج دارد،
الف) بدبختى نتیجه هواپرستى! ب) مستى هواپرستى! قوم لوط مست هواپرستى و شهوات بودند. بدین جهت بهترین پیشنهاد حضرت لوط، که ارضاى نیازهاى جنسى از طریق مشروع و ازدواج با دختران آن حضرت بود، رد کرده و بر انحراف جنسى خویش اصرار ورزیدند. عقل انسان مست به درستى کار نمى کند; گویا قفلى بر آن زده اند.
ج) سرعت عذاب الهى د) عذاب با عوامل حیات!
ه ) خشک و تر با هم نمى سوزد و) حاکمیّت ضوابط بر روابط
آنچه بر تصمیمات و کارهاى حضرت لوط حاکم بود ضوابط شرعى و اطاعت فرامین الهى، نه روابط فامیلى و خویشاوندى و مانند آن.
لذا همسرش را در میان قومش رها کرد، تا همچون سایر گنهکاران مشمول عذاب و مجازات الهى گردد. رعایت این اصل جزء برنامه همه انبیاء و پیامبران بوده، هنگامى که حضرت نوح (علیه السلام) درخواست نجات فرزند نااهلش را کرد خدا او را از زمره اهل حضرت نوح خارج دانست، و اجازه نجاتش را نداد.
چون فرستادگان خدا که ملائکه بودند بر لوط (علیه السّلام) و خانواده او وارد شدند حضرت ایشان را نشناخت و چون معرفى ایشان از خودشان و غرضشان از ورود بر خودش را خواستار گشت و آن ها در جواب عرضه داشتند که ما فرستادگان خدائیم و آمدهایم براى عذاب قومت که شک داشتند پس خودت با اهل خانهات بعد از نصف شب حرکت کن آنها جلو بروند کسى از شما متوجه به پشت سر خود نشود تا به مکانی که براى شما تعیین شده برسید و خدا حکم فرمود تا صبح یک نفر از آن ها باقى نماند و چون خبر ورود مهمان هاى خوب صورت بر او به قوم رسید به یکدیگر مژده دادند و براى فجور و عمل ناشایسته به خانه حضرت لوط روى نمودند.
به آن ها فرمود: این ها مهمانانند براى این عمل ناشایسته با آن ها رسوا نکنید و از خدا بترسید و آن ها قبول ننمودند. خدا بجان پیغمبر خود قسم یاد فرموده که آن ها در مستى و غفلت و غوایت متحیّرند.
سوره هاى (یس، صاد، ق و دخان)
سوگند در سوره یس
یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ. إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ . عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ . سوگند به قرآن حکیم. که تو قطعاً از رسولان (خداوند) هستى. بر راه راست هستى. به گفتهى روایات، یس نام مبارک پیامبر (صلى الله علیه و آله) است.
بود یا و سین ابتداى کلام که منظور احمد بود زین پیام
قسم خورد و سوگند پروردگار به قرآن با حکمتش ماندگار
توئى اى پیمبر بحق مقتدا تو هستى ز پیغمبران خدا
فرستاده گشتى به آیین راست به راه درستى که راه خداست
ص ، وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ . بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ سوگند به قرآنى که داراى ذکر است که این کتاب، معجزه الهى است. در سرکشىِ سخت و مخالفت شدیدى هستند. حرف «ص» از حروف مقطعه است که در حدیث مىخوانیم این حروف از متشابهاتى است که خداوند علم آن را مخصوص خود قرار داده است.
بود حرف صاد ابتداى کلام که رمزیست بنهفته در این پیام
به قرآن ذى الذکر سوگند باد که پند فراوان بدین خلق داد
ولى کافران سرکشانه مدام عداوت نمایند با حق تمام
ق ، وَ القُرآنِ المَجید . بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءهُمْ مُنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَیْءٌ عَجِیبٌ
سوگند به قرآن مجید (که قیامت و رستاخیز حق است)! تعجّب کردند که پیامبرى انذارگر از میان خودشان آمده، و کافران گفتند: این چیز عجیبى است!
این سوره یکى از 29 سورهاى است که با حروف مقطّعه آغاز گردیده و چنانکه بارها گفتهایم، این حروف بیانگر عظمت و اعجاز قرآن است که از همین حروف الفبا تشکیل یافته و لذا بلافاصله پس از آن به قرآن سوگند یاد شده است.
قسم خورد یزدان در این آیتش به قاف و به قرآن با عزتش
نه تنها نگشتند مؤمن به رب که اندر شگفت آمدند و عجب
نذیرى خداوندشان داده است که از بین خودشان فرستاده است
بگفتند کفار باشد عجیب چنین چیز باشد شگفت و غریب
سوگند در سوره حم (دخان)
حم . وَ القُرآنِ المُبین . إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ . فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ. سوگند به این کتاب روشنگر، که ما آن را در شبى پر برکت نازل کردیم; همواره انذار کننده بوده ایم در آن شب هر امرى بر اساس حکمت (الهى) تدبیر و جدا مى گردد. (آرى، نزول قرآن) فرمانى بود از سوى ما، ما محمد(صلی الله علیه و آله) را فرستادیم.
چو «حا میم» آغاز این دفترست قسم بر کتابى که روشنگرست
که آن را مبارک شبى کردگار فرستاد تا ره کند آشکار
که از روز محشر وز آن ترس و بیم همه خلق را در هراس افکنیم
که هر امر محکم در آن نیک شب مشخص شود فاش از سوى رب
که تعیین آن امر از سوى ماست فرستنده مرسلین کبریاست
الف) ارتباط حروف مقطّعه و سوگندها: در تمام سوره هاى بالا، که به قرآن قسم یاد شده، حروف مقطّعه وجود دارد.
مى خواهد بفهماند که معجزه اسلام از موادّ بسیار ساده یعنى (حروف الفبا) تشکیل شده. و نشانه عظمت خالق آن، پروردگار جهان است. همان گونه که این هنر را در مورد خلقت انسان نیز شاهد هستیم.
میان این حروف مقطعه و محتوای سوره های مربوط، رابطه ای وجود دارد؛ زیرا با تدبر در سوره هایی که با حروف مقطعه مشابه افتتاح شده در می یابیم که این سوره ها از حیث محتوا متشابه به یکدیگرند. و رمزی در آن نهفته است.
آرى! همان گونه که خداوند در عالم تکوین با استفاده از موادّى ساده، موجود بسیار ارزشمندى چون انسان خلق کرده است، در عالم تشریع نیز از موادّى ساده، یعنى حروف الفبا کتاب ارزشمند و بزرگى خلق کرده، که هیچ کس توان آوردن مانند آن، بلکه سوره اى از سوره هاى آن را ندارد.
ب) صفات چهارگانه قرآن
1. قرآن حکیم: در سوره یس قرآن را با وصف حکیم توصیف شده. حکیم کسى است که کارهایش روى حساب و کتاب، و سخنانش سنجیده و حکیمانه است، هم تدبیر درستى دارد، و هم مدیریّت او قوى است.
در آیه مورد بحث، خداوند نمى فرماید قرآن داراى حکمت است، بلکه مى فرماید قرآن حکیم است. یعنى قرآن بسان یک موجود زنده و همانند انسان کامل باشعور تصوّر شده، و حکمت از آن مى بارد.
2. قرآن مجید: قرآن در سوره ق با وصف مجید توصیف شده است. «مجید» از مادّه مجد است، و «مجد» به معناى شرافت و ارزش گسترده است. بنابراین، قرآن مجید داراى ارزش و شرافت والا و گسترده اى است. گاه ممکن است یک آیه قرآن دنیا را نجات دهد.
3. قرآن ذى الذکر: این تعبیر همان طور که گذشت در سوره ص آمده، و از آن جا که قرآن داراى تذکّرات فراوانى است، وانسان ها را از خواب غفلت بیدار مى کند، به این ویژگى توصیف شده است.
خلاصه اینکه آیات قرآن آن قدر تکان دهنده است که یک آیه آن مى تواند از یک سارق خطرناک و دزدِ سرِ گردنه، از فضیل زاهد زمانه بسازد. و از این نمونه ها در تاریخ فراوان است.
4. قرآن مبین: قرآن در سوره دخان به وصف مبین توصیف شده است. «مبین» یعنى آشکار کننده، قرآن هم آشکار است و هم آشکار کننده. قرآن به گونه اى است که هر کس در هر سنّ و سال، و با هر مقدار دانش و اطّلاعات و آگاهى، مى تواند از آن استفاده کند.
فیلسوف، عارف، شاعر، عالم، باسواد و بى سواد، هر کس مى تواند از آن بهره بردارى کند. قرآن بسان چشمه زلال و جوشانى است که هر کس به اندازه ظرفیّتش از آن برداشت مى نماید.
آن ها که ظرفیّتشان بسان کاسه اى بیش نیست فقط به اندازه همان کاسه، و آنها که دریا دلند، به وسعت دریا از آب این چشمه جوشان بهره مى برند.
ج) این قسم ها براى چیست؟
تمام این سوگندها براى اثبات نبوّت و پیامبرى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است.
چرا که قرآن معجزه پیامبر است، و هیچ کس توانایى ندارد همانند قرآن را بیاورد( قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْنسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِیراً ) (اسراء 88)
نتیجه اینکه خداوند متعال پس از ذکر چهار نوع از حروف مقطّعه، چهار قسم به قرآن یاد کرده که با چهار وصف و ویژگى همراه است، و این چهار سوگند با ویژگی هاى مذکور همه براى اثبات نبوّت و پیامبرى است.
وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى . مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَى . وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى . إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى4
سوگند به ستاره هنگامى که افول مى کند، که هرگز دوست شما محمد(ص) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است، و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گوید.
آنچه مىگوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست. براى اثبات نبوّت سوگند یاد شده
قسم بر ستاره چو آید فرود که گمراه هرگز محمد نبود
نیست گمراه و پرت یار شما بدانید نیکو: رفیق شما
نگفتست هرگز سخن بر هوی
کلامى که او مى نماید بیان فقط هست وحى خداى جهان
سوگند به نجم برای تصدیق پیامبر: هرگز منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است. مسلمانان باید پیامبر را در هر خبر و پیامی که اعلام کند، تصدیق کنند؛
زیرا پیامبر خدا از روی احساس و هوا و هوس سخنی را به زبان نمی آورد. آن (چیزی که با از جانب خود آورده است و با شما در میان نهاده است) جز وحی و پیامی نیست.
آن حضرت نه گمراه است، و نه متعصّب، و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گوید، بلکه سخنانش از مشکات وحى سرچشمه گرفته است.
این آیات به روشنى مى گوید: رفتار و سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) همچون آیات قرآن حجّت است. خلاصه اینکه در سوره نجم براى اثبات نبوّت سوگند یاد شده است.
کدام ستاره؟ خداوند به ستاره، هنگام افولش قسم یاد کرده است. نجم در آیه سوگند همه ستارگان آسمان را شامل مى شود.
ستارگانى که در عالم خویش واقعاً عظمت دارند، و خورشید در برابر آنها ناچیز و کوچک است.
جالب اینکه قرآن زمانى به ستاره ها سوگند خورده که نزد مردم آن زمان ارزشى نداشتند، بلکه مردم قادر نبودند تصویر صحیحى از ستارگان در ذهن خود داشته باشند.
زیرا اعراب زمان نزول قرآن تصوّر مى کردند که ستارگان بسان میخهایى هستند که بر سقف آسمان کوبیده شده و هیچ حرکتى ندارند!
با توجّه به اینکه افول و غروب ستاره نشان مى دهد که آن هم مخلوقى از مخلوقات خداست، و خالق توانا و عالم و مدبّرى آن ستاره و دیگر موجودات عالم را اداره مى کند، لذا خداوند به لحظه غروب ستارگان قسم خورده است.
فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ. وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ. إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ. فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ. لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ. تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ (75 تا80)
سوگند به جایگاه ستارگان (و محلّ طلوع و غروب آنها)! و این سوگندى است بسیار بزرگ، اگر بدانید! که آن، قرآن کریمى است، که در کتاب محفوظى جاى دارد، و جز پاکان نمى توانند به آن دست زنند ( دست یابند). آن از سوى پروردگار عالمیان نازل شده است.
کنون بر مواقع، قسم یاد باد که در آن فواصل خود اختر نهاد
اگر نیک دانید این سان قسم بزرگست آن را مخوانید کم
همانا که قرآن بود سودمند کتابى کریم است سرشار پند
که در لوح محفوظ پروردگار بگردیده ثبت این کتاب استوار
که در لوح محفوظ پروردگار بگردیده ثبت این کتاب استوار
فرستاده آمد ز رب جهان
همان گونه که غالب مباحث سوره هاى مکّى اصول عقاید است، سوگندهاى مورد بحث نیز در مورد یکى از اصول اعتقادى یعنى نبوّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و معجزه آن حضرت، مطرح شده است.
سوگند به مدار ستارگان : از آنجا که مدار ستارگان از اهمیّت والایى برخوردار است، خداوند به مواقع النجوم (مدار ستارگان) سوگند یاد کرده است.
ستارگانى را که با چشم غیر مسلّح دیده مى شود تا پنج هزار ستاره شمرده اند. امّا آنچه در کهکشان ما، کهکشان راه شیرى، با چشم مسلّح قابل رؤیت است 200 میلیارد ستاره است، که خورشید عالمتاب با تمام عظمتش یک ستاره متوسّط آنهاست!
تمام این ستاره ها میلیون ها سال است که در مدار خاصّى حرکت کرده، و هرگز از مسیر ویژه خود منحرف نشده و نخواهند شد. به راستى این سوگند براى کسانى که اطّلاع کافى از ستارگان و مدارات آن داشته باشند سوگند عظیمى است.
آنچه براى آن قسم یاد شده است : و امّا در سوره واقعه براى اثبات حقانیّت قرآن قسم یاد شده است; توجّه کنید: سوگند به جایگاه ستارگان، که کتاب آسمانى مسلمانان، قرآن کریمى است که جز پاکان نمى توانند به آن دست یابند.
این که قرآن که مقسمعلیه است. «کَرِیمٌ »: گرانقدر. ارزشمند. یعنی قرآن کلام انسان نبوده و بلکه کلام یزدان است. نه شعر است و نه سحر است و نه غیب گوئی. در قرآن، خداوند و آنچه مربوط به اوست، به صفت «کریم» متّصف شدهاند: خدا، کریم است (ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ). قرآن، کریم است (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ). رسول خدا، کریم است. (وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ) واسطه نزول وحى (جبرئیل)، کریم است (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ )
حضرت على (علیه السلام) در خطبه 152 نهجالبلاغه، اهل بیت را کرائم القرآن مىنامد. انسان نیز به عنوان برترین مخلوق الهى، مورد کرامت است (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ.)
سوگند سوره عصر
وَ الْعَصْرِ إِنَّ الاْنسَانَ لَفِى خُسْر إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ به عصر سوگند، که انسان ها همه در زیانند، مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایى و استقامت توصیه نموده اند.
سوگند به عصر : غروب و طلوع آفتاب دو تحوّل بزرگ در عالم هستى، و دو نشانه از نشانه هاى پروردگار است، و لهذا متعلّق سوگند خدا قرار گرفته است.
قسم باد بر عصر کاین آدمى زیانها رساند به خود هر دمى
بجز مؤمنان به پروردگار که پیوسته نیکند و پرهیزکار
سفارش نمایند هم را مدام به حق و شکیبائى و اهتمام
مجموعه تاریخ بشر : طبق این تفسیر منظور از عصر مجموعه تاریخ بشر از آغاز آفرینش تا پایان عمر دنیاست، که حوادث در آن فشرده شده است. و از آنجا که تاریخ آیینه عبرت هاست، خداوند متعال به مجموعه تاریخ بشر سوگند یاد کرده است
عصر قیام پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله): برخى از مفسّرین معتقدند منظور از «عصر» در سوره والعصر، عصر قیام پیامبر اکرم(ص) است. چرا که این دوران اهمیّت بسیار ویژه اى داشت، و بدین جهت خداوند متعال به آن دوران سوگند یاد کرده است
عصر قیام حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه) احتمال دیگر اینکه منظور از «عصر»، زمان قیام حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه) است، چرا که آن دوران نیز بسیار مهم است.
آنچه براى آن قسم یاد شده: خداوند براى این نکته مهم سوگند یاد کرده که (إِنَّ الاْنسَانَ لَفِى خُسْر) تمام انسان ها در هر پست و مقام و موقعیّتى که هستند و از هر رنگ و نژاد و قومیّتى که باشند در حال خسران و زیانند!
خسارت در مال قابل جبران است، امّا خسارت در انسانیّت، بالاترین خسارت هاست «إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» انسان در دنیا مانند یخ فروشى است که هر لحظه سرمایهاش آب مىشود. (فخر رازی)
بازار دنیا: نگاه اجمالى به آیات قرآن ما را به این نکته اساسى مىرساند که دنیا بازار است و تمام مردم عمر و توان و استعداد خودشان را در آن عرضه مىکنند و فروش جنس در این بازار اجبارى است.
حضرت على (علیه السلام) مىفرماید: (نفس المرء خطاه الى اجله) یعنى نفس کشیدن انسان گامى به سوى مرگ است. پس انسان الزاماً سرمایه عمر را هر لحظه از دست مىدهد و ما نمىتوانیم از رفتن عمر و توان خود جلوگیرى کنیم.
بخواهیم یا نخواهیم توان و زمان ما از دست ما مىرود. لذا در این بازار آنچه مهم است انتخاب مشترى است. افرادى با خدا معامله مىکنند و هر چه دارند در طبق اخلاص گذاشته و در راه او و براى رضاى او گام بر مىدارند این افراد، عمر فانى را باقى کرده و دنیا را با بهشت و رضوان الهى معامله مىکنند.
این دسته برندگان واقعى هستند، زیرا
اولًا: خریدار آنها خداوندى است که تمام هستى از اوست.
ثانیاً: اجناس ناچیز را هم مىخرد. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ»
ثالثاً: گران مىخرد و بهاى او بهشت ابدى است. «خالِدِینَ فِیها»
رابعاً: اگر به دنبال انجام کار خوب وبدیم امّا موفق به عمل نشدیم باز هم پاداش مىدهد. «لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى» یعنى اگر کسى سعى کرد گرچه عملى صورت نگرفت کامیاب مىشود.
خامساً: پاداش را چند برابر مىدهد. «أَضْعافاً مُضاعَفَةً» به قول قرآن تا هفتصد برابر پاداش مىدهد و پاداش انفاقهاى نیک مثل دانهاى است که هفت خوشه از آن بروید و در هر خوشه صد دانه باشد.
امّا کسانى که در این بازار، عمر خود را به هوس هاى خود یا دیگران بفروشند و به فکر رضاى خداوند نباشند، خسارتى سنگین کردهاند که قرآن چنین تعبیراتى در مورد آنها دارد:
تجارت بد انجام دادهاند. «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ»
تجارتشان سود ندارد. «فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ»
زیان کردند. «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ»
زیان آشکار کردند. «خُسْراناً مُبِیناً»
در زیان غرق شدند. «لَفِی خُسْرٍ»
در دید این گروه، زرنگ و زیرک کسى است که بتواند با هر کار و کلام و شیوهاى، خواه حق و خواه باطل، زندگى مرفهى براى خود درست کند و در جامعه شهرت و محبوبیّتى یا مقام و مدالى کسب کند و در غیر این صورت به او لقب باخته، عقب افتاده و بدبخت مىدهند.
امّا در فرهنگ اسلامى، زیرک کسى است که از نفس خود حساب بکشد و آن را رها نکند، براى زندگى ابدى کار کند و هر روزش بهتر از دیروزش باشد.
از مرگ غافل نباشد و به جاى هرزگى و حرص و ستم به سراغ تقوا و قناعت و عدالت برود. .
امام هادى (علیه السلام) فرمودند:
(الدنیا سوق ربح قوم و خسر آخرون) دنیا بازارى است که گروهى سود بردند و گروهى زیانکار شدند.
خداوند در آیاتی از جمله آیات 20 تا 22 سوره اعراف روشن میشود که چگونه ابلیس این دشمن سوگند خورده انسان و انسانیت، برای گمراهی آدم و اخراج و هبوط وی از بهشت تلاش میکند و در نهایت با بهرهگیری از سوگند باطل و دروغ، شرایط هبوط و اخراج وی را فراهم میآورد.
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطٰانُ لِیُبْدِیَ لَهُمٰا مٰا وُورِیَ عَنْهُمٰا مِنْ سَوْآتِهِمٰا وَ قٰالَ مٰا نَهٰاکُمٰا رَبُّکُمٰا عَنْ هٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّٰ أَنْ تَکُونٰا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونٰا مِنَ الْخٰالِدِینَ20 وَ قٰاسَمَهُمٰا إِنِّی لَکُمٰا لَمِنَ النّٰاصِحِینَ 21 شیطان، آدم و حوّا هر دو را به وسوسه فریب داد تا زشتیهایشان را که از آنان پوشیده بود بر ایشان پدیدار کند و گفت: خدایتان شما را از این درخت نهی نکرد، مبادا(دربهشت)دو فرشته شوید یا عمر جاودان یابید. و بر آنان سوگند یاد کرد که من خیر خواه شما هستم. و بر آنان سوگند یاد کرد که من خیر خواه شما هستم.
چو بودند در خوردنش ناشکیب دو تن را همى داد شیطان فریب
که اندام زشتى که بودى نهان به ناگه شود فاش و گردد عیان
به آنها بگفتا، خداى بشر شما را بکردست نهى از شجر
مبادا که همچون ملک در جهان شود زندگانیتان جاودان
پس آنگاه سوگندها یاد کرد برانگیخت از جان آن هر دو گرد
شما را کنون سوى خیر و صلاح هدایت نمایم به سوى فلاح
حضرت آدم و همسرش در آغاز به ابلیس اعتمادى نداشتند و شیطان براى جلب اعتماد آن ها سوگند یاد کرد و بر آن نیز تأکید نمود.
امام رضا (علیه السلام) فرمود: آدم و حوّا تا آن زمان سوگند دروغ به خدا را نشنیده بودند و به همین دلیل به او اعتماد کردند و از آن درخت خوردند.
البتّه این عمل قبل از نبوّت حضرت آدم بود و نهى تحریمى و گناه کبیرهاى که مستحقّ آتش باشد نبوده است.
بنابراین اوّلین سوگند دروغ، از شیطان بوده است.
قرآن مىفرماید: منافقان نیز اهل سوگند دروغاند. و کسى که پىدرپى سوگند مىخورد، نمىتواند لایق رهبرى جامعه نیست. (لا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ) .
1. سوگند دروغ، کارى شیطانى است. به هر سوگندى نباید اطمینان کرد. (قاسَمَهُما)
2. دشمن، از اعتقادات و باورهاى ما به نفع خود سود مىبرد. (قاسَمَهُما)
3. گاهى دشمن با ظاهرى دلسوزانه و ادّعاى خیرخواهى، در اعتقادات ما نفوذ مىکند و ضربه مىزند.
(إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ) برادران یوسف نیز براى از بین بردن یوسف و جدا کردن او از پدرشان به ظاهرسازى پرداخته و به او گفتند: (إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ )
دومین سوگند شیطان سوره ص
قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (82) ابلیس گفت: به عزّت تو سوگند که همه (ى مردم) را گمراه خواهم کرد. إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ مگر بندگان تو آنان که خالص شدهاند قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ 84 خدا فرمود: به حق سوگند و کلام من حق و حقیقت است. لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ 85 که جهنم را از (جنس) تو و پیروانت از آنان تمام پر خواهم کرد.
پس آنگاه شیطان زبان برگشاد که سوگند بر جاه و قدر تو باد
که گمراه سازم تمام بشر دراندازم ایشان به آیین شر
مگر بندگانى که مخلص شوند به اخلاص در راه تو ره روند
خدا گفت سوگند بادا به حق بود راست گفتار من زین نسق
که من از تو و هرکه کردت طلب کنم دوزخ خویش را لب به لب
حضرت على (علیه السلام) مىفرماید: دلیل مهلت دادن خداوند به ابلیس پر شدن پیمانه و تکمیل آزمایش او بود.
1. ابلیس بخاطر تکبّر عفو نخواست، بلکه مهلت براى انتقام خواست فَأَنْظِرْنِی لَأُغْوِیَنَّهُمْ 2. ابلیس با تمام تکبّر و کفر از بیان درخواست خود مأیوس نشد. (رَبِّ فَأَنْظِرْنِی (
3. عمر به دست خداست. (رَبِّ فَأَنْظِرْنِی(
4. در دعا گفتن «ربّ» مؤثّر است. هم اولیاى خدا و هم ابلیس در دعاهاى خود این کلمه را بکار بردهاند). (رَبِّ فَأَنْظِرْنِی(
5. ابلیس، هم معاد را مىدانست( إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ) هم توحید را مىدانست (رَبِّ )هم نبوّت را مى دانست. (عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ )پس مشکل او ندانستن اصول دین نبود بلکه تکبّر و لجاجت بود.
6. خداوند دعاى بدترین خلق خود را نیز اجابت مىکند. (رَبِّ فَأَنْظِرْنِی ... فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ )
7. غیر از ابلیس بعضى دیگر نیز عمر طولانى دارند. (مِنَ الْمُنْظَرِینَ(
8. هر طول عمرى نشانه مهر ومحبّت خدا وعامل خوشبختى نیست. مِنَ الْمُنْظَرِینَ
9. سنّت خداوند آن است که مرگ را به همه بچشاند و لذا طول عمر ابلیس تا قیامت تضمین نشد بلکه تا روز خاصى اجابت شد.(إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ(
10. خطر وسوسههاى ابلیس جدّى است. (او سوگند یاد کرده که همه را به نحوى گمراه کند). (فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ(
11. گاهى یک گناه، مقدّمهى گناهان بزرگترى مىشود. (گناه سجده نکردن بر آدم، مقدّمهاى براى گناه اغفال مردم مىشود).( لَأُغْوِیَنَّهُمْ(
12. اخلاص در عبودیّت، شرط مصونیّت از دامهاى ابلیس است. (إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ)
سو گند به عزت خداوند، برای تکیه بر قدرت و اظهار توانایی است، چنان که ساحران دربار فرعون نیز می گفتند: (بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ )(شعراء44) (به عزت فرعون، ما قطعا پیروزیم )
(قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ . فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ ) روز موعود فرارسید و همهى ساحران جمع شدند،) موسى به آنان گفت:
بیفکنید آنچه را مىخواهید بیفکنید. پس (ساحران) ریسمانها و عصاهاى خود را (به زمین) افکندند و گفتند: به عزّت فرعون سوگند که قطعاً ما پیروزیم.
1. مردان خدا به غلبهى حقّ و پوچى سحر ایمان داشته و از موضع قدرت و با آرامش سخن مىگویند، نه از روى ضعف و ترس. «أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ»
2. به مخالفان فرصت دهید تا در راه عقیده و هدف خود تلاش و حرکت کنند، «أَلْقُوا ما أَنْتُمْ»، آنگاه محکم ومنطقى پاسخ آنان را بدهید.
3. کافر از درون متزلزل است و در ظاهر شعار مىدهد. ساحران در پیروزى خود شک داشتند و در آیات قبل مىگفتند: «إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ »
ولى در حضور فرعون، با خودشیرینى و تملّق گفتند:« بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ » و به پیروزى تظاهر مىکردند و به اصطلاح جنگروانى راه مىانداختند «إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ»
سوگند همواره با به کارگیری امر مقدس و محترم انجام میگیرد؛ به این معنا که در همه اقوام، اموری مقدس و مورد احترام و یا تابو میباشد.
این امور در سوگندها به کار میرود تا اعتماد یا التزام را ایجاد کند و هرگونه شک و تردیدی را از دلها بزداید. در هر جامعهای اموری، مقدس و محترم است
ابزار قرار دادن این امور مقدس برای اثبات امری و یا زدودن شک و تردیدی ، هر چند که اعتماد سازی میکند، ولی میتواند بسیار خطرناک باشد؛
زیرا عمل برخلاف سوگند و مخالفت با مفاد آن هم امر مقدس را تضعیف میکند و هم اعتماد در جامعه را از میان میبرد و راه را برای سقوط فردی و اجتماعی فراهم میآورد و جامعه را با بحران بیاعتمادی عمومی مواجه میسازد.
بیمبالاتی در سوگند خوردن
هر چند بسیاری از مردم سوگندهایی را میخورند که تعهد و التزام فقهی به دنبال ندارد و در حقیقت سوگندهای ایشان در چارچوب سوگندهای فقهی نمیگنجد؛ زیرا شرایطی برای تحقق نوع سوم سوگند مطرح است، به طوری که اگر تحقق نیابد، سوگندی تحقق نیافته تا شکستن آن ناروا باشد؛ ولی باید توجه داشت که همین سوگندهای غیرفقهی و غیرتعهدآور میتواند وضعیت روحی و روانی شخص را درهم ریزد و بیاعتمادی را در جامعه دامن زند. برای تحقق نوع سوم از سوگند، قصد و نیت، شرط انعقاد قسم است.
(لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ) خداوند، شما را به خاطر سوگندهاى لغو (که بدون قصد یاد کردهاید،) مؤاخذه نمىکند، امّا به آنچه دل هاى شما (از روى اراده و آگاهى واختیار) کسب کرده، مؤاخذه مىکند و خداوند آمرزنده وحلیم (بردبار) است. (بقره225)
سوگندهایى که از روى بى توجّهى و یا در حال عصبانیّت و بدون فکر و اراده و یا پر حرفى و عجله از انسان سرمىزند، ارزش حقوقى ندارد. مسئولیّت، تنها در برابر سوگندهایى است که با توجّه و در حال عادّى، به نام مقدّس خداوند براى انجام کار مفید یاد شود.
این قبیل سوگندها شرعاً واجبالاجرا مىباشد و شکستن آن حرام مىباشد و کفّاره آن عبارت است از: اطعام ده فقیر، یا اعطاى لباس به آن ها، و یا آزاد کردن یک برده و در صورت عدم امکان هیچ یک از اینها، سه روز روزه گرفتن.
چنانکه سوگند باید به امر مقدسی چون خدا و واسطه قرار دادن آن باشد
(.... فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِینَ) «مائده 106»
اى کسانى که ایمان آوردهاید! هرگاه (نشانههاى) مرگ یکى از شما فرا رسد، از میان خود دو نفر عادل را هنگام وصیّت به شهادت و گواهى فرا خوانید. و اگر در مسافرت بودید و مصیبت مرگ به سراغ شما آمد (و شاهد مسلمانى نبود) دو تن از غیر (همکیشان) تان را به گواهى بطلبید و اگر (در صداقت آنان) شک کردید، پس از نماز آن دو را نگاهدارید تا به خداوند قسم یاد کنند که ما حاضر نیستیم
حقّ را به هیچ قیمتى بفروشیم، هر چند در مورد فامیل باشد و هرگز شهادت الهى را پنهان نمىکنیم، که در این صورت از گنهکارانیم (مائده106و 107و انبیاء57و نور6 و 7)
اگر سوگند فقهی با همه شرایط آن تحقق یافت، لازم است تا شخص سوگند خورده بر مفاد و محتوای سوگند پایبند باشد؛ زیرا چنین سوگندهایی تعهدآور است و شخص لازم است برآن عمل نماید و مخالف نورزد.
(لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ) (مائده89)
خداوند، شما را به خاطر سوگندهاى لغو و بیهوده بازخواست نمىکند، لیکن براى شکستن سوگندهایى که (از روى اراده) بستهاید، مؤاخذه مىکند، پس کفاره آن (شکستن سوگند) طعام دادن به ده بینواست، از نوع متوسط آنچه به خانوادهى خود مىخورانید، یا پوشاندن ده فقیر است، یا آزاد کردن بردهاى.
پس کسى که (غذا و لباس براى ده فقیر نداشت و بردهاى) نیافت، سه روز روزه بگیرد. این کفارهى سوگندهاى شماست، هرگاه که سوگند خوردید، (و آن را شکستید) و سوگندهایتان را مراقبت کنید، این گونه خداوند آیات خود را براى شما بیان مىکند، تا او را شکر کنید.
سوگندهایى که بدون قصد و توجّه یا بىهدف و از روى عادت یا در حال هیجان و غضب، یا بر پایهى مطالب نادرست، یا براى انجام کارهاى خلاف باشد، سوگندهاى لغو است.
اینها کفّاره ندارد؛ ولى سوگندى که از روى قصد و براى کار مفید باشد، الزامآور است و باید طبق آن عمل کرد، وگرنه کفاره دارد.
لباس پوشاندن به محرومان که در کفّارهى قسم است، شامل هر نوع پوشش زمستانى، تابستانى، زنانه و مردانه مىشود.
یک آئین جهانى و همیشگى باید مقرّرات و مجازاتش قابل توسعه باشد، مثل آزاد کردن برده، یا اطعام دادن فقیر، یا پوشاندن بینوا که در هر زمان براى هر فردى و در هر جا قابل عمل است.
خداوند در آیه 91 نحل، قسم خوردن به خدا را به منزله ضامن و کفیل قرار دادن خدا میداند. این بدان معناست که سوگند خوردن به خدا، تا چه اندازه شخص را در الزام وارد میکند تا برخلاف مفاد و محتوای سوگند عمل نکند.
وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ نحل91 و به عهد خدا آنگاه که پیمان بستید وفادار باشید و سوگندها را پس از استوار ساختنش نشکنید، زیراکه خدا را بر خودتان کفیل (وگواه وضامن) قرار دادهاید. همانا خداوند آنچه انجام مىدهید مىداند.
در روایات، پیمان در آیه را، پیمان مردم با رهبران الهى دانستهاند. اگر مردم به پیمانهاى خود وفادار باشند، خداوند به الطافى که وعده داده، لباس عمل مىپوشاند.
«أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» خداوند در قرآن از دو چیز بیم میدهد: نخست اینکه برای هر کاری به نام خدا سوگند خورده شود. (قلم10) و دیگر اینکه قسمهای لغو و بیهوده خورده شود. (بقره225) .
«وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ» و تو هرگز اطاعت مکن احدی از منافقان دون را که دایم (به دروغ) سوگند میخورند.
خداوند در آیه 224 سوره بقره از اینکه انسانها خداوند را دستاویز سوگندهای خود حتی در کارهای صادقانه و خیر قرار دهند نهی میکند و آن را حرام میشمارد.
به این معنا که حتی اگر نیکی میکند و میخواهد از ابرار باشد، نمیبایست خدا را دستاویز قرار دهد. (مجمعالبیان ج1و 2 ص567) چه رسد که در کارهای باطل و لغو خداوند را به میان بکشد
«وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» براى نیکى کردن و پروا داشتن و اصلاح بین مردم، خدا را دستاویز سوگندهاى خود قرار ندهید. همانا خداوند شنوا و دانا است.
در تفاسیر متعدّد از جمله مجمعالبیان و روحالبیان در شأن نزول این آیه آمده که میان داماد و دخترِ یکى از یاران پیامبر (صلى الله علیه و آله) به نام عبداللّهبن رواحه اختلافى پیش آمد، او سوگند یاد کرد که براى اصلاح کار آنها هیچ دخالتى نکند. آیه نازل شد و اینگونه سوگندها را ممنوع ساخت.
کلمه «أیمان» جمع «یمین» به معناى سوگند. و کلمهى «عُرْضَةً» به معناى «در معرض قرار دادن» است. سوگند را وسیلهاى براى توجیه و فرار از مسئولیّت خود قرار ندهید و به هر مناسبتى از خداوند و نام مقدّس او خرج نکنید، این کار خود نوعى جرأت و بىادبى است. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لاتحلفوا باللّه صادقین و لا کاذبین» نه راست و نه دروغ، به خدا سوگند یاد نکنید.
برخی از انسانها برای هر کاری چه بزرگ و کوچک یا با اهمیت و بیاهمیت، عادت کردهاند که سوگند بخورند و حتی از نام خدا و امامان (علیهم السلام) و دیگر امور مقدس و محترم استفاده کنند. این کارها از نظر قرآن و خداوند پسندیده نیست.
همچنین برخی عادت کردهاند که حتی برای ترک کارهای خیر (بقره224)، یا معاملات مادی (نحل92) و امور مباح و حلال (تحریم1 و 2 و بقره226) و تحریم کارهای حلال و غذاهای پاک و پاکیزه برخود (مائده87) و حتی دغلکاری در میان مردم (نحل91 و 92) سوگند بخورند.
«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ «1» قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ» اى پیامبر! چرا چیزى را که خداوند براى تو حلال کرده، به خاطر جلب رضاى همسرانت، بر خود حرام مىکنى. خداوند آمرزنده و مهربان است.
همانا خداوند، (راه) رهایى (از تعهّد) سوگندهایتان را (با پرداخت کفّاره) براى شما مقرّر کرده است و خداوند سرپرست شماست و او دانا و حکیم است. این گونه سوگندها نه تنها حرام و باطل است، بلکه هیچ اثری جز وجوب کفاره و ترک مفاد و محتوای سوگند ندارد و در برخی موارد گناه و حرام است و میبایست ترک شود. بیمبالاتی در سوگند به این معناست که سوگند خوردن لقلقه زبان شخص شود و راه و بیراه سوگند بخورد و همه سخنان خویش را با سوگند بیامیزد.
خداوند در آیه 224 بقره عادت به قسم و بیمبالاتی در آن را امری مذموم و ناپسند میشمارد و از این که خداوند را در معرض سوگندهای خود قرار دهند، نکوهش میکند. (مجمعالبیان ج1 و 2 ص567؛ التفسیر الکبیر ج 2 ص424) داماد و دخترِ یکى از یاران پیامبر اکرم به نام عبداللّهبن رواحه اختلافى پیش آمد، او سوگند یاد کرد که براى اصلاح کار آنها هیچ دخالتى نکند. آیه نازل شد و اینگونه سوگندها را ممنوع ساخت.
کلمه «أیمان» جمع «یمین» به معناى سوگند. سوگند را وسیلهاى براى توجیه و فرار از مسئولیّت خود قرار ندهید وبه هر مناسبتى از خداوند ونام مقدّس او خرج نکنید، این کار خود نوعى جرأت و بىادبى است.
از آنجایی که سوگندهایی از این دست جامعه را با بحران بیاعتمادی مواجه میسازد، خداوند نسبت به تاثیر پذیری از این افراد و سوگندهایشان هشدار میدهد و از جامعه ایمانی میخواهد تا نسبت به این گونه سوگندها از سوی افراد بیمبالات واکنش منفی نشان دهند و متاثر نشوند. از «آیه 10 قلم» به صراحت به عنوان یک وظیفه و حکم شرعی، این معنا به دست میآید که پیروی و تحت تاثیر قرار گرفتن از انسانهای بیمبالاتی که عادت به سوگند خوردن دارند، حرام و گناه است.
به این معنا که جامعه نباید متاثر از این دسته افراد شود و به سوگندهای آنان ارزش و اهمیتی قایل شود؛ زیرا تاثیر پذیری از سوگندها و مفاد آن به معنای فراهمآوری بیاعتمادی در جامعه است و جامعه ایمانی نباید اجازه بدهد تا به دست افرادی بیمبالات، سوگند خوردن فرهنگ شود و جامعه را به سوی بیاعتمادی بکشاند
(وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ )« قلم 10» و تو هرگز اطاعت مکن احدی از منافقان دون را که دایم (به دروغ) سوگند میخورند.
اینکه خداوند نسبت به سوگند خوردن به ویژه به خدا سختگیری میکند و در اجتماع حج هر گونه سوگند به (لا و الله) یا( بلی و الله) و مانند آن را حرام میشمارد (بقره197 مجمعالبیان ج1 و 2 ص567) و مجازات و کفاراتی را برای سوگند شکنی قرار میدهد (... وَ لَا تَنْقُضُوا الْأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا ...) و چون با خدا (و رسول و بندگانش) عهدی بستید بدان عهد وفا کنید و هرگز سوگند و پیمان را که مؤکّد و استوار کردید مشکنید، چرا که خدا را بر خود ناظر و گواه گرفتهاید؛ همانا خدا به هر چه میکنید آگاه است. (آل عمران77 و نحل91)
از آن روست که جامعه را از سرمایه مهم اجتماعیاش یعنی اعتماد عمومی محافظت کند و اجازه ندهد برخی افراد بیمبالات، با فرهنگسازی باطل و غلط خویش این سرمایه مهم اجتماعی را از میان بردارند.
از نظر خداوند، حفظ جامعه و همگرایی و اعتماد عمومی از اصول اساسی است که به هر شکلی شده باید از آن محافظت شود. از این رو با هر فرهنگی که این اصول را مخدوش سازد و آسیبی بر آن وارد نماید، به شدت مخالفت و مبارزه میکند.
خداوند در «آیه 53 یونس» با جواز مشروعیت سوگند خوردن به خدا برای اثبات حقایق سرنوشت ساز جامعه، به اهمیت جامعه و اعتماد عمومی توجه میدهد و میکوشد تا روشن سازد که آنچه از دیدگاه خداوند با اهمیت و ارزش است، حفاظت بر اصول بنیادین جامعه و سلامت آن است. «وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ» «53» کافران از تو میپرسند که آیا این (وعده عذاب) حق است؟ بگو: آری قسم به خدای من که البته حق است و شما از آن هیچ مفرّی ندارید.
هر آن چیزی که سلامت اجتماعی جامعه را با خطر مواجه سازد از نظر اسلام زشت، ناپسند و بلکه حرام است و به اشکال گوناگون با هر پدیده اجتماعی و فرهنگی که سلامت جامعه را با بحران یا خطر مواجه سازد، مبارزه میشود.
خداوند با تبیین آثار سوگند شکنی میکوشد تا ارزش و اهمیت قسم و سوگند را چنان برجسته نماید تا هر کسی برای هر کاری به سوگند متوسل نشود و سوگند خوردن لقلقه زبان مردم و عادت ایشان نشود.
از این رو شکستن سوگند و مخالفت با مفاد آن را عامل انحراف و لغزش میشمارد. (نحل94) این بدان معناست که بسیاری از مشکلات آدمی و انحرافات شخصی یا اجتماعی میتواند از قسمهای دروغ و باطل و شکستن آن شروع شود.
خداوند در همین آیه گرفتاری شخصی یا جمعی افراد یا جامعه به ناملایمات و بدیها را مرتبط با سوگندها و شکستن آن میداند تا به انسان گوشزد کند که چگونه بیمبالاتی در سوگند و شکستن آن، میتواند شخص یا جامعه را دچار بحرانها و بلایا کند و از مسیر کمالی دور سازد.
از نظر خداوند، سوءاستفاده از سوگند و دیگر ارزشهای دینی از سوی افراد جامعه، از مهمترین عوامل سست شدن عقیده و ایمان مردمان دیگر میباشد. (نحل94) و افراد جامعه میبایست از این گونه رفتار و فرهنگ شدن آن پرهیز نمایند؛ زیرا سستی اعتقاد مردم و ایمان آنان، به معنای فروپاشی درونی جامعه و نابودی سرمایههای کمالی خواهد بود.
وَ لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ «94» و سوگندهایتان را مایهى فریب میان خودتان قرار ندهید، تا مبادا گامى بعد از استوارىاش بلغزد، (که در این صورت حُرمت و قداست سوگند و پیمان و اطمینان شکسته مىشود) و بخاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا بدى را خواهید چشید و براى شما عذابى بزرگ است.
1- هرگاه خطر شایع و جدّى بود، سفارشات و نهى خود را تکرار کنید. (در آیه 91 نیز از سوءاستفاده از سوگند نهى شده بود) «لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلًا»
2- پیمان شکنى و سوءاستفاده از مقدّسات، سبب بدعاقبتى است. «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها»
3- گاهى یک گناه، زمینه و بستر گناهان دیگران مىشود. (پیمانشکنى، مقدّمهى بدعاقبتى و آن نیز مقدّمهى بازماندن و بازداشتن دیگران از راه خدا مىشود).
صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کسانی که ارزشهای دینی چون نام خدا و سوگند به او را آلت دست خویش قرار میدهند و مزورانه و فریبکارانه از سوگند سود میبرند تا به مقاصد مادی و دنیوی و پست خویش برسند، انسانهای بیشعور و بیدرک و فهمی هستند که خود را نابود میکنند و جامعه خویش را تا آستانه فروپاشی پیش میبرند.
(منافقون2 و3) «اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ. ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ» سوگندهاى خود را سپر ساخته و (مردم را) از راه خدا باز داشتند، به راستى آنچه انجام مى دهند ناپسند است. آن (نفاق) براى آن است که آنان ایمان آورده سپس کفر ورزیدند، پس بر دل هایشان مهر (شقاوت) زده شد و از این رو نمى فهمند.
قرآن، بارها از سوگندهاى دروغ منافقان سخن به میان آورده: آنان سوگند یاد مى کنند تا شما را راضى کنند.
«یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ» سوگند یاد مى کنند که ما جز خیرخواهى هدفى دیگر براى ساختن مسجد ضرار نداشتیم.
«لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى» آنان براى شما سوگند مى خورند که ما توان شرکت در جنگ (تبوک) را نداشتیم وگرنه شرکت مى کردیم
«وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ» در سراسر قرآن، هر کجا نام منافقان مطرح شده، تعابیر تندى وارد شده است از جمله: «طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ» خداوند بر دل هاى آنان مهر زده است؛
«لا یَفْقَهُونَ» آنان شناخت ندارند: «لا یَعْلَمُونَ» آنان نمى دانند؛ «لَکاذِبُونَ» آنان دروغ مى گویند؛ «ما یَشْعُرُونَ» آنان درک ندارند؛ «الْمُفْسِدُونَ» فسادگرند؛ «فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» در سرکشى خود سر درگمند؛ «ما کانُوا مُهْتَدِینَ» آنان هدایت یافته نیستند؛ «لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» خدا هرگز آنان را نمى بخشد.
بستن راه خدا گاهى به دست منافقان است که از طریق سوگند انجام مى گیرد. «أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا ...» و گاهى به دست کفار است که از طریق بودجه ها انجام مى شود. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ همانا کسانى که کفر ورزیدند اموال خود را براى باز داشتن مردم از راه خدا هزینه مى کنند.
(هزینه های سنگین و سرسام آوری که استکبار برای فریب مردم خود و جهان سوم، می کند تا آنان را از واقعیت و راه درست دور کند تا به خواسته های خود برسد) منافقان، از هر طریقى که بتوانند راه خدا را مى بندند، نظیر: شکستن وحدت مسلمانان با ساختن مسجد ضرار، ضربه نظامى به بهانه هواى گرم، ضربه اقتصادى با نهى از کمک به اطرافیان پیامبر، ضربه جانى با توطئه شهادت امام حسن و امام جواد (علیهما السلام) از طریق همسر.
رهبر جامعه اسلامى، بیش از همه باید مراقب توطئه هاى منافقان باشد. در این سوره شخص پیامبر مخاطب قرار گرفته است، گرچه همه مسلمانان مسئولند: «إِذا جاءَکَ ، نَشْهَدُ إِنَّکَ ، رَأَیْتَهُمْ ، تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ ، تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ، فَاحْذَرْهُمْ ، أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ» خداوند به مومنان و جوامع بشری هشدار میدهد که مقدساتی چون خدا و سوگند به آن را دستاویز دنیا و مسایل باطل و دروغ خود نکنند و موجب تضعیف مقدسات و اعتقاد در جامعه نشوند، زیرا خیری در دنیا و آخرت از این عمل خویش نمیبینند و جز سقوط برای خود و جامعه چیزی نمیخرند.
(وَ لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ)«94» و سوگندهایتان را مایهى فریب میان خودتان قرار ندهید، تا مبادا گامى بعد از استوارىاش بلغزد، (که در این صورت حُرمت وقداست سوگند وپیمان و اطمینان شکسته مىشود) و بخاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا بدى را خواهید چشید و براى شما عذابى بزرگ است (نحل 94) و (مجادله14 و15) «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ »«14» آیا ندیدى کسانى را که با گروهى که مورد غضب خداوند بودند، طرح دوستى ریختند؟ آن ها نه از شما هستند و نه از آنان و با اینکه خود مىدانند به دروغ سوگند مىخورند. (که از شما هستند). (أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِیداً إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ )«15» خدا براى آنان عذاب سختى آماده ساخته، زیرا کارى انجام مىدهند که بسیار بد است. گرچه در قرآن، گروههاى مختلفى مورد غضب الهى قرار گرفتهاند، ولى شاید مراد از قوم غضب شده در این آیه و آیات دیگر، یهودیان باشند، زیرا سه بار در قرآن با جمله... «وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ......» از آنان یاد شده است.
«ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ »(آل عمران 112) آن ها محکوم به ذلّت و خواری هستند به هر کجا که یافت شوند، مگر به دین خدا و عهد مسلمین درآیند.
و آنان پیوسته مستحق خشم خدا و اسیر بدبختی و ذلّت شدند از این رو که به آیات خدا کافر شده و پیغمبران حق را به ناحق میکشتند، و این نابکاری ها به خاطر نافرمانی و ستمگری همیشه آن ها بود. مراد از کسانى که با گروه مورد غضب واقع شده، طرح دوستى ریختند، منافقان هستند. باشد با محافظت بر سرمایه اجتماعی جامعه یعنی اعتماد عمومی و تقدیس مقدسات و اعتقادات مردمی، اجازه ندهیم که سوگندهای دروغ و باطل یا بیمبالاتی و عادت به سوگند خوردن ما را تا مرزهای سقوط پیش برد و یا جامعه و مقدسات آن را با خطر مواجه سازد.
نقش سوگند دروغ و باطل
در زندگی فردی و تأثیر آن در فروپاشی و بحران اجتماعی در جامعه
سوگند خوردن از روشهای جلب اعتماد و اطمینان دیگران به خود در جامعه است. البته مؤمنان فراتر از این، سوگند را پیمانی میان خود و خدا نیز قرار میدهند و با سوگند، متعهد و ملتزم به انجام کارهای خیر و عبادت میشوند تا اینگونه عزم را جزم کرده و عملی نیک را به جا آورند و کمال و رستگاری را به دست آورند.
اما عدهای از مردم سوگند خوردن تنها لقلقه زبانشان است و آن را همانند هر امر مقدس و پاکی، ابزاری برای نیرنگ و فریب دیگران قرار میدهند و یا نسبت به سوگند و مفاد آن بیمبالاتی میورزند و پروایی در شکستن آن ندارند و راه ابلیس را میپیمایند و برای دستیابی به موقعیتی برتر از سرمایه اجتماعی اعتماد مردم سوء استفاده میکنند.
در حالی که نمیدانند چگونه با این سوءاستفاده راه سقوط خویش و جامعه را رقم میزنند و بی اعتمادی اجتماعی را افزایش میدهند و واگرایی در جامعه را تقویت و بنیاد همگرایی اجتماعی را فرو میپاشند.
از اینرو نابهنجاریهایی چون دروغ و بدتر از آن سوگند دروغ و باطل یا بیمبالاتی و بیپروایی نسبت به آن در اسلام بسیار زشت و قبیح و ناپسند شمرده شده و خداوند به اشکال گوناگون در آیات مختلف قرآنی به این مسأله پرداخته است.
سوگند دارای نقشها و آثار چندی است. مهمترین نقش و اثری که برای سوگند میتوان بیان کرد، ایجاد اطمینان در مخاطب، اعتمادسازی و زدودن شک و تردید میباشد. شاید داستان حضرت آدم و حوا (علیه السلام) و ابلیس را در بهشت آدم (علیه السلام) شنیده و خوانده باشید.
سوگند، بهرهمندی از امر مقدس برای تقویت جان و جامعه
سوگند واژهای فارسی است که به عنوان برگردان واژه قسم مورد استفاده قرار میگیرد.
سوگند و قسم برای این خورده و یا انجام میشود تا شخص خود را متعهد و ملتزم به انجام کاری کند یا از سخنی و کاری به عنوان کاری مطلوب و معروف دفاع نماید.
البته کارکردهای دیگری نیز میتوان برای سوگند بیان کرد؛ زیرا خداوند در آیات قرآنی از سوگند بهره گرفته و به آیات تکوینی و کلمات وجودی چون قیامت، آسمان و خورشید و برخی از میوهها و مانند آن سوگند خورده است.
از جمله کارکردهای این سوگندهای الهی، تبیین اهمیت و ارزش چیزی است که بدان سوگند خورده شده و نیز تأکید بر مفادی است که پس از سوگندها بیان میشود تا مخاطب پیامهای قرآنی، ارزش و اهمیت چیزی که بدان سوگند خورده شده و نیز آنچه برای او سوگند خورده را بداند. در برخی از سورههای قرآنی بویژه در آغاز سوره، گاه بیش از ده سوگند به چیزها از کلمات وجودی و آیات تکوینی خورده میشود تا برای تأکید بر امری، مخاطب پیام توجه بیشتر کند و نسبت به آن اهتمام ورزد.
فقیهان اسلامی و حقوقدانان برای سوگند سه نوع قایل شدهاند که ارتباط تنگاتنگی با حوزه کارکردی سوگند دارد:
1- سوگندی که با هدف تأکید بر خبر از وقوع چیزی در گذشته، حال یا آینده است؛
2- سوگندی که به هنگام درخواست کاری از شخص به جهت ترغیب و تحریک وی بر اجرای آن آورده میشود؛ مثل اینکه بگوید: تو را به خدا، کارم را انجام بده. این نوع سوگند را سوگند منا نیز میگویند.
3- سوگندی که برای تثبیت التزام قلبی و تعهدات باطنی انشا میشود؛ مثل اینکه شخص بگوید: به خدا سوگند که فردا را روزه میگیرم. این سوگند را سوگند عقد نیز میگویند.
از نظر شرعی تنها همین نوع اخیر از سوگند است که منعقد میشود و موضوع برای احکامی چون وجوب وفا به سوگند و در صورت شکستن آن، وجوب کفاره، میباشد.
در حقیقت سوگند فقهی که دارای احکامی بسیار سخت و تشدیدی است، همین نوع اخیر است که وجوب وفا و کفاره در صورت مخالفت، بر آن بار میشود. (تحریر الوسیله امام خمینی ج2 ص98)
سخن پایانی آیا راه و روش خداوند مهربان، که با دادن عقل و شعور، همچنین ارسال این همه پیامبر و انزال کتابهای آسمانی و شفاف کردن مسیر تکامل و خوشبختی و باز نگه داشتن دائمی باب توبه و بازگشت از بدیها ، هیچ بهانهای را برای بهانه جویی باقی گذارده است؟ پس بهتر نیست به خود آییم و زنگار و غبار را از دل بروبیم و در قرآن اندیشه کنیم . {خداوند می فرماید: «افلا یتدبرون القرآن»؟ می گویم: نه، می گوید: ام علی قلوبهم اغفالها.} او که مهربانترین مهربانان و خالق همه مهربانی هاست، با فرستادن پیامبر خاتم و اعظم(صلی الله علیه و آله)، که میان همه پیامبران دلسوزترین و مقاومترین در هدایت مردم بود، با نازل کردن قرآن مجید، این کتاب نور و هدایت، برای باورمندکردن اصالت و صحت نکات برجسته دلالت های خود به سوگندهای درسآموز توسل جسته تا دیگر هیچ راه مفری حتی برای غافلترین و مریضترین قلوب و عقول باقی نماند.
نکته برجسته دیگر ارسال دلسوزانه و حکیمانه یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر برای راهنمایی انسان ها و نجات آنان از گمراهیهای جهل و جهالت است.
این پیامبران، که از برجستهترینهای پرهیزگار عصر خود بودهاند، به گواه قضاوت تاریخ همچون شمعی سوختند و محیط پیرامون و ظلمانی خود را به بهاء قربانی شدن خود روشن نمودند تا هدایت و الهی شدن انسان ها حاصل آید.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
منابع :
تفسیر نور استاد قرائتی
تفسیر نمونه آیت الله مکارم
همراه ترجمه به نظم و برداشت های مولف
قسمت اول
http://m5736z.blog.ir/post/sogand1
به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی
از سال 1354 و بارگزاری آن در سال 1380 در سایت
تاریخی فرهنگی قرآنی
و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده
و به حول قوه الهی در مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.
نام : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336
کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر و 25 سال مدیریت مدرسه