تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام در سال 83 در روزگاری پر حادثه و آشفته متولد شدند و تا 12 سالگی با جدش امام سجاد علیه السلام همراه بودند و مدت ‏19 سال با پدر زندگى کرد و توانست ‏به مقدار لازم از خرمن دانش این دو بزرگوار، خوشه‏ چینى نماید.

 نام امام در حدیث لوح آمده (اسامی 12 معصوم که خداوند آن را به پیامبر در روز ولادت امام حسین علیه السلام هدیه داده و بعد به حضرت زهراء(سلام الله علیها) سپرده و سپس به جابر تحویل گردیده و او هم مطرح کرد)

امام علیه السلام به خاطر درستی و راستگوئی حدیث صادق لقب گرفتند ایشان دارای 10 فرزند و یکی از آنها اسماعیل بود، که در زمان حیات پدر فوت کرده و امام جسد او را به مردم آشکار نموده ولی عده ای او را، امام دانسته و به اسماعیلیه معروف شدند.

امام صادق در سال 114 هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن 31 سالگی به امامت رسید. در آغاز امامت حضرت حتی بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ایشان نبودند، لذا حضرت از راههائی کوشیدند آنها را به قبول صحیح وادار سازند و در این زمینه به اذن خداوند معجزاتی نیز انجام دادند.

دوران امام جعفر صادق علیه السلام در میان دیگر دورانهای ائمه اطهار، دورانی منحصر به فرد بود.

امام باقر علیه السلام در مناسبتهای مختلف به امامت و ولایت فرزندش جعفر صادق علیه السلام تصریح فرموده و شیعیان را پس از خودش به پیروی از او فرا می خواند. لذا احادیث، زیادی مبنی بر نص امامت حضرت صادق علیه السلامنقل شده است.          در سفر حج بعد از گفتن لبیک ناگهان صدایش در گلو مانده، میفرمایند از آن هراس دارم که از جانب خدا بشنوم لا لبیک لا سعدیک. و حضرت شاهد فعالیتهای پدر خویش در نشر معارف دینی و تربیت شاگردان وفا دار و با بصیرت نیز بود.

از آغاز امامت، هشام پسر عبد الملک، ولید پسر یزید (ولید دوم)، یزید پسر ولید (یزید سوم)، ابراهیم پسر ولید و مروان پسر محمد، و دو تن از عباسیان ابو العباس، عبد الله پسر محمد معروف به سفاح و ابو جعفر پسر محمد معروف به منصور بر حوزه اسلامی حکومت داشته اند. و پایان امامت، با دوازدهمین سال از حکومت ابو جعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانیقی مصادف بوده است. هشام بن عبدالملک مدتی طولانی تر و بقیه مروانیان یکی پس از دیگری به خلافت میرسیدند.

مسلمانان در دوره های گذشته به فتوحاتی رسیده بودند ولی در این دوره دچار آشفتگی و اختلاف نژادها. آنچه را می بینند، ستم، مال اندوزی، قدرت طلبی و عیاشی، خیلی تفاوت با سنت دارد.

بیابان گردان به قدرت رسیده، از برابری و برادری و تقوی بوئی نبرده اند. امام ترک تقیه را دراین زمان به مانند ترک نماز میدانند.  زیرا شرایط با گذشته متفاوت بود و فرصتی بود برای مبارزه با جهل فرهنگی، فقهی و سیاسی.

و لازم بود که سنت واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله پس از سال ها انحراف و تحریف زنده شود و مردم با اسلام واقعی آشنا شوند و از بلایی که در زمان خلفا تا به امروز به نام دین بر سرشان آمده اطلاع یابند.

نهضت علمی امام صادق  علیه السلام ادامه دارد

در دوران امامت امام باقر علیه السلام و با به پایان رسیدن حاکمیت بنی امیه، تا حدودی فضا برای نشر معارف دینی باز و آماده گردید. حضرت امام باقر علیه السلام این جهاد علمی را آغاز نمودند و امام صادق علیه السلام آن را در مقیاسی وسیع تر ادامه دادند. بنابراین ائمه معصومین علیهم السلام، همه راه واحدی را در خصوص ترویج معارف الهی طی کرده اند، اما فرصتهای پیش روی آنها لزوما برای نشر این معارف یکسان نبوده است. در اواخر دورانِ امام محمدباقر علیه السلام بنی‌امیه و بنی‌عباس درگیر جنگ‌ها و اختلاف‌ مستمر شدند و امکان نشر دین و مذهب تشیع برای امام باقرعلیه السلام فراهم شد. بنی‌عباس آشکارا با ائمه علیهم السلام مخالفت نمی‌کردند و امام صادق علیه السلام هم فرصت را غنیمت شمردند و یک حرکت عظیم فرهنگی را برای احیای تفکر شیعی آغاز کردند.

سران مذاهب چهار گانه اهل سنت نیز از سفره علم و معرفت امام صادقعلیه السلام ارتزاق نموده اند. تشکیل مجالس درس و بحث از اصلی ترین اقدامات امام صادقعلیه السلام  بود و ایشان بیش از 4000 شاگرد در این راه تربیت نمودند. دوران امام صادق علیه السلام دورانی استثنایی جهت گشودن افقهای تازه علمی برای مسلمین و انتشار علوم اهل بیت در سرتاسر عالم بود.                                                                                                             . شاگردانی که امام صادق علیه السلام تربیت نمودند نیز توانستند در دوران اوج خفقان بنی عباس این علوم و تعالیم را به دیگر مسلمانان و شیفتگان مکتب اهل بیت انتقال دهند و امروزه نیز حوزه های علمیه و مراکز دینی ما از برکت این تعالیم استفاده می کنند. بی دلیل نیست که ما شیعیان اثنی عشری خود را شیعه جعفری می نامیم.  بسیاری از احادیث که راهنمای عملی ما در زندگی هستند نیز از زبان حضرت امام صادق علیه السلام نقل شده است.

اینها همه نشاندهنده نقش پررنگ این امام همام می باشد. نقش امام صادق  علیه السلام در تاریخ شیعه، به لحاظ رسالت علمی که توسط ایشان به انجام رسید بسیار عظیم می باشد. ایشان شالوده علمی قوی و استواری را پایه ریزی کرد که تا به امروز راهنمای پیروان حقیقت می باشد. پس نامگذاری شیعه اثنی عشری به شیعه جعفری ریشه در نهضت مذهبی و علمی این امام بزرگوار و ادامه این نهضت توسط شاگردانش دارد. نهضت پویای که همچنان ادامه خواهد داشت.

زندگی سیاسی ائمه علیهم السلام

از زمان حضرت علی علیه السلام تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام از لحاظ شکل مبارزات سیاسی می‌توان به چهار دوره تقسیم کرد :

۱- دوره خانه‌ نشینی که تمام ۲۵ سال پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله  تا آغاز خلافت امیرمؤمنان علی علیه السلام را شامل می‌شود.

۲- دوره خلافت امام علیه السلام که ۴ سال و ۹ ماه به طول انجامید و چند ماه خلافت امام حسن مجتبی علیه السلام .

۳- دوره صلح امام حسن علیه السلام تا شهادت امام حسین علیه السلام                         .
۴- دوران تبعید و فشار حاکمان ستمگر بر امامان معصوم علیهم السلام دیگر. برای آشنایی با زندگی سیاسی امام جعفر صادق علیه السلام ، باید این دوره‌های چهارگانه را به‌ دقت مورد بررسی قرار داد و به‌خصوص، دوران پس از محرم سال ۶۱ و شهادت امام حسین علیه السلام به بعد را با شیوه‌ای علمی، دقیق و محققانه تحلیل کرد. در این برهه، ائمه اطهار علیهم السلام با تلاشی مستمر و گاه طاقت ‌سوز، در کنار فعالیت‌های دینی زیربنایی و مبارزه با تحریف‌ها و تغییراتی که قدرتمندان غرض‌ورز و جاهلان خشک‌مغز در جریان اصلی مکتب اسلام پدید می‌آوردند، هدف خویش برای ایجاد حکومت اسلامی، احیای قرآن و سنت و استقرار سیره علوی را نیز دنبال می‌کردند. با گذشت زمان، در میان شیعیان فاصله افتاده بود و تضعیف ارتباط آنان با امامان، انحرافات و خرافات بسیاری را در میان شیعیان گسترش داده بود، بدان پایه که صرف داشتن نام شیعه و اظهار محبت به اهل بیت علیهم السلام را مایه رستگاری خویش می‌دانستند، اشتباهی که هنوز هم بسیاری از شیعیان بدان مبتلا هستند، در حالی که امام صادق علیه السلام به یکی از از یاران فرمود :  به خدا سوگند، بی اطاعت خدا، نزدیکی به او میسر نمی‌شود. دوستان ما، مطیع‌ترین بندگان در برابر اوامر الهی هستند.

زندگانی امام جعفر صادق  علیه السلام می توان به سه دسته کلی تقسیم نمود
الف -زندگانی امام در دوره امام سجاد و امام باقر علیهما السلام که تقریبا نیمی از عمر حضرت را به خود اختصاص می دهد. در این دوره (83-114) امام صادق علیه السلام از علم و تقوی و کمال و فضیلت آنان در حد کافی بهره مند شد                       .
ب - قسمت دوم زندگی امام جعفر صادق علیه السلام از سال 114 هجری تا 140 هجری می باشد. در این دوره امام از فرصت مناسبی که بوجود آمده، استفاده نمود و مکتب جعفری را به تکامل رساند. در این مدت، 4000 دانشمند تحویل جامعه داد و علوم و فنون بسیاری را که جامعه آن روز تشنه آن بود، به جامعه اسلامی ارزانی داشت .
ج - 8 سال آخر امام علیه السلام  بسیار تحت فشار و اختناق حکومت منصور عباسی قرار داشت.

در این دوره امام دائما تحت نظر بود و مکتب جعفری عملا تعطیل گردید.

برخورد با قیامها

اواخر عصر امام محمدبن باقرعلیه السلام و تمامی عصر امام جعفر صادق علیه السلام مملو از قیام های مختلف از احزاب مختلف و فعال در جامعه سیاسی آن دو امام بزرگوار بود که در عصر امام صادق علیه السلام این قیام ها به اوج خود رسیدند. طیف وسیعی از این قیام ها از جانب علویان که یکی از مدعیان به دستگیری قدرت بوده اند انجام گرفت که بهترین آنها قیام زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، قیام یحیی بن زید بن علی بن الحسین و قیام محمد بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب معروف به قیام محمد نفس زکیه بوده است.

قیام محمد نفس زکیه مورد تائید حضرت نبوده است. دلیل اصلی آن تحرک پنهان عباسیان در ورای ظاهر علوی این قیام بود که حضرت به فراست دریافته بودند که عباسیان هرگز حاضر نیستند قدرت را به علویان بازگردانند که این پیش بینی حضرت به واقعیت پیوست و تاریخ چهره عباسیان را با صراحت به نمایش گذاشت. امام صادق علیه السلام برای سران قیام نفس زکیه که از عمو زادگان حضرت نیز بودند نقشه های عباسیان را گوشزد کرد لیکن آنها حضرت را به حسادت متهم کردند. دلیل دیگر عدم تائید این قیام از سوی حضرت ادعای مهدویت از سوی محمد نفس زکیه بود که در تقابل جدی با اعتقادات شیعه جعفر بود . شاخه بنی الحسن از علویان و تمامی عباسیان با محمد نفس زکیه بیعت کردند ولی بیعت مزبور به جایی نرسید و عباسیان به قدرت رسیدند. بعدها نفس زکیه فعالیت خود را آغاز کرد و در سال 145 در مدینه شورید که اندکی بعد به دست نیروهای منصور عباسی به قتل رسید. حضرت نیز در این فتنه مدینه را ترک کرد و در منطقه ای به نام فرع بین راه مکه و مدینه سکنی گزید و پس از پایان ماجرا به مدینه بازگشت.

قیام زید بن علی مهمترین قیام علویان بود. حرکتی که زید آغاز کرد تاکید بر اهمیت علویان در میان مردم عراق بود. اواخر دهه دوم قرن دوم زید پس از پشت سرگذاشتن یک سلسله اختلافات و مشاجرات لفظی با هشام بن عبدالملک تصمیم به اعتراض علیه قدرت حاکم گرفت و در صفر سا ل122 در کوفه دست به یک حرکت انقلابی زد و پس از دو روز درگیری نظامی به شهادت رسید. قیام زیدبن علی از سوی ائمه ما تائید شده است .

زید بن على بن الحسین‌ علیه السلامشیخ مفید‌ می نویسد : زید فردی عابد، پرهیزکار، فقیه، سخاوتمند و شجاع بود. پیوسته قرآن تلاوت مى‌کرد و به همین دلیل به حلیف القرآن شهرت پیدا کرده بود (بحارالأنوار ج 46 ص186) از جمله دلایل شهرت زید، قیام خونین او بر ضد هشام بن عبدالملک از خلفاى عباسى، در زمان امام جعفر صادق علیه السلام مى‌باشد. او نسبت به امامت امام باقر علیه السلام و پس از ایشان امام صادق‌ علیه السلام آگاهى و معرفت داشت (منتهی الآمال ص732) در مورد گریه ائمه معصومین‌ علیهم السلام براى زید روایات زیادى وارد شده؛ از جمله آمده که رسول اکرمصلی الله علیه و آله  خبر شهادتش را پیشاپیش داده بودند.

حذیفه بن یمان می گوید :  پیامبرصلی الله علیه و آله هرگاه به زید بن حارثه نگاه مى‌کردند مى‌فرمودند :  کشته راه خدا و مظلوم اهل بیتم و کسى که در امت من به دار آویخته خواهد شد، همنام زید است؛ سپس به او اشاره مى‌کردند و مى‌گفتند :  زید بیا در کنار من و به من نزدیک شو. نام تو اسمى است که آن را دوست دارم و تو همنام عزیز اهل بیت من هستی (وقایع الایام :  ص 189) حمزه بن حمران از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که امام از یادآورى رنج‌ها و فجایعى که بر جناب زید روا داشتند، به شدت محزون و گریان مى‌شدند..
در سال 121 هـ .ق، زید با انگیزه خون خواهى امام حسین علیه السلام ، و براى بر پایى معروف و ریشه کنى منکر با گروهى از شیعیان، در کوفه بر ضد دولت اموى به پاخاست. والى عراق یوسف بن عمر ثقفى از طرف هشام مامور شد تا شورش را سرکوب کند. جنگ خونینى بین سپاهیان ابن عمر ثقفی و سپاه زید در گرفت. سپاهیان کوفه چونان گذشته، بیعت شکسته، زید را تنها گذاشتند و جناب زید با تعدادى اندک تا پاى جان ایستادگى کردند و سرانجام به فیض شهادت نایل شدند. در جنگ تیرى به پیشانى او اصابت کرد پس از این که نتوانستند تیر را خارج کنند در اثر آن به شهادت رسید و جسد غرق به خونش را در نهر آبى دفن کردند. روى قبر را با گل و خاک پوشاندند و آب روى آن جارى ساختند. جاسوسان اموى، ابن عُمر را آگاه کردند. او قبر زید را شکافت و جسد مطهرش را بیرون آورد؛ سر نازنینش را جدا ساخت و براى هشام فرستاد 

همچنین بدن زید را عریان کرده، در کناسه کوفه به دار آویخت. نزدیک چهار سال بدن آن بزرگوار برهنه بر دار آویخته بود. پس از روى کار آمدن ولید بن یزید عبدالملک، بدن زید را با دارش سوزاند و خاکسترش را در کنار فرات بر باد دادند. این صفحات گوشه‌اى از جنایات خلفاى ستمگر بنى امیه است و بار دیگر قساوت و شقاوت آنان را به اثبات مى‌رساند (منتهی الآمال ص737) و از آن پس گروه زیدیه موجودیت خود را در عراق اعلام و حدود 80سال مبارزات آنها با ظلم ادامه یافت. امام مجبور بود قیام زید عموی خود را تائید کند ولی اعتقادی به شیوه نظامی نداشت زیرا اوضاع فراهم نبود و با اینکه به نفع خاندان آل محمد و بر علیه ستمگران مبارزه میکرد ولی به سود عباسیان و سپاه شام تمام شد، امام بعد از شنیدن شهادت زید بسیار ناراحت شدند و گریستند. دیگر نوادگان امام نیز قیام میکنند محمدبنحسن در مدینه و ابراهیم در بصره ولی سودی ندارد و به شهادت میرسند و امام، مردم را مسئول کوتاهی در برابر آن جنبش می دانست. در میان قیامها فقط قیام حسنبنزید در طبرستان پیروزی هائی داشت

از حوادث دیگر در دوره زندگى امام صادق علیه السلام ، قیام یحیى ‏بن زید بن على است که در سال 125 در خراسان و در زمان حکومت هشام بن عبدالملک صورت گرفت و در همین سال به شهادت‏ رسید. فرزندان آل محمدصلی الله علیه و آله  هم در زندانها و شرکت در جنگها نیز به دستور خلیفه منصور عباسی به شهادت میرسند. فلسفه قیام زید     الف- انتقام خون شهداى کربلا      ب- امر به معروف و نهى از منکر و اصلاح وضع موجود     ج- تشکیل حکومت و واگذارى آن به ائمه.  

اوضاع سیاسى در عهد امام صادق (علیه السلام)

تقیه اختناق و فشار ظلم و تعدی و کنترل و نظارت عوامل جور در اواخر عصر امام صادق علیه السلام و زمان امام کاظم علیه السلام آن چنان شدت یافت که امام غیر از خواص کسی را نمی پذیرفتند و برای حفظ جان یاران تقیه را توصیه نمودند تا از تعرض و آسیب دشمنان در امان باشند . نمونه بارز تقیه زمان امام رضا علیه السلام؛ ابن یقطین در دربار بنی عباس و گرفتن وضو به روش عباسیان میباشد .

ویژگی‌های سیاسی و اجتماعی دوران امام جعفر صادق علیه السلام

در دوران زندگی امام، از سوی حاکمان مروانی و عباسی، تضییقات و فشارهای بسیاری بر آن حضرت تحمیل شد و بارها با آنکه ایشان جرمی مرتکب شده باشد، محکوم به تبعید شد، ولی امام با وجود آزارهای گاه و بیگاه خلفای اموی و عباسی، با بهره‌گیری شایسته از فرصت‌های پیش آمده، به گسترش و تعلیم علوم اسلامی و موضوعات گوناگون با محوریت اسلام و قرآن پرداخت که خود وجه دیگری از منشور جهاد و مبارزه است و بهترین الگو برای مبارزه در عصر ما که تنها راه برتری بر دشمن، تقوا، آگاهی دینی و تسلط بر علوم عصر و زمان است.

از آنجا که خلفا همواره درصدد بودند با اندک بهانه‌ای، حضرت را از سر راه خود بردارند، ایشان غالباً تقیه می‌کرد تا در فرصتی که فراهم می‌آورد، حوزه‌های علمیه و محافل کسب علمی را که با هزار زحمت و خون جگر فراهم آورده بود، از گزند آنان محفظ بدارد، آن گونه که منصور دوانیقی، خلیفه ستمگر عباسی می‌گفت:  جعفر بن محمد همچون استخوانی درگلوست که نه می‌توان آن را فرو برد و نه می‌توان بیرونش افکند.

دوره امامت‏ حضرت که از سال 114 هجری آغاز شده تا سال 148 هجری‏ ادامه یافت. یکی از شرایط بحرانی تاریخی در اسلام بود زیراکه بنیان حکومتی یکصد ساله فرو ریخته بود و بنیان حکومت‏ پانصد ساله‏ای پی‏ریزی می‏شد و همت اصلی سران حکومت تازه، کوبیدن‏ مخالفان بود. امام صادق علیه السلام با توجه به این فضا، پایه‏های فکری نظام تشیع یا طرح جایگزین را بنا نهاد.

سالها پیش از امامت‏ حضرت تقریبا ۱۳۰سال پیش، جد ایشان پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله  در روزی گرم و سوزان و به هنگام بازگشت ‏از آخرین حج‏ خود در غدیر خم جانشینی خویش را به فرمان خدای به‏امام علیه السلام واگذار کرد و بر اساس منابع شیعی و بعضی از منابع ‏اهل سنت از مردم در این باره بیعت گرفت. اما صلاحدید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دلایلی مورد پذیرش بعضی از صحابه‏ قرار نگرفت. می‏توان پذیرفت که جامعه اسلامی دچار بحرانی عمیق شده بود؛ بحرانی که در تبدیل خلافت‏ به ملوکیت‏ خود را نشان داد و خاندان بنی‏امیه که بیش از این در میان مسلمانان‏ جایگاهی نداشتند و طلقای (آزاد شدگان) پیامبرصلی الله علیه و آله  در فتح مکه ‏بودند، با موقعیت‏ سنجی سیاسی به اقتدار رسیدند و حکومتی 90 ساله را بنیان نهادند. سیاست عرب‏گرایی امویان موجب شد تا مخالفت‏هایی با آنان رخ دهد و تحلیلگران یکی از علل سقوط این سلسله را همین سیاست می‏دانند. امویان با توجه به سابقه ناشایست‏ خود در میان امت اسلامی ‏جدی‏ترین رقیب خویش را بنی‏هاشم و علویان می‏دانستند و برای ‏بی‏مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه‏ای متوسل می‏شدند. از جمله به‏ ساختن احادیث و روایاتی دست ‏یازیدند تا حسن سابقه بنی‏هاشم و علویان را که بویژه در سایه فداکاری‏های علی علیه السلام به اعتباری ‏فوق تصور دست‏ یافته بودند بیالایند. روی کار آمدن عباسیان، امت اسلامی را در تحولی تازه قرار داد و بنیان حکومتی 90 ساله را فرو ریخت و حکومتی پانصد ساله را به‏ قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازی عباسیان بود که در شرایط ویژه تاریخی با یک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.

در زمان امام صادق علیه السلام خلافت از دودمان اموى به دودمان عباسى منتقل شد. اوضاع عجیبی بر شهر حاکم است بطوری که سرهای پیروان بنی امیه زیر پای مردم افتاده و از این سو به آن سو پرتاب می شد. عباسیان برای کسب قدرت و محبوبیت در دلهای مردم از وجهه اهل بیت پیامبر استفاده می کردند و حتی شعارشان الرضا فی آل محمد بود، لذا بهترین شخص در نظر عباسیان امام صادق علیه السلام بود ، امام پیشنهاد آنها را رد کردند و فرمودند :  نه شما از یاران من هستید، نه زمانه، زمانه من است. حتی برخی از بستگان آن حضرت نزدیک بود با این پیشنهادها فریب بخورند، اما امام با روشنگری خاص خود، به آنان فهماند که به ظاهر توجه نکنند. امام می دانست که عباسیان نیز هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداری از اهل بیت است، صرفا به خاطر حمایت توده های شیفته می باشد. امام می دید که سران سیاسی و نظامی عباسیان در خط مستقیم اسلام و اهل بیت نیستند و لذا حاضر نبود با آنان همکاری کرده و به اقداماتشان مشروعیت بخشد. چه جنایاتی و چه خونهائی ریختند تا پایه های عباسیان محکم گشت. از سوی دیگر، بینش و ایمان مردمی که اظهار علاقه و طرفداری می کردند، آنقدر زیاد نبود که فریب حیله ها را نخورند یا در برابر سختیها و گرفتاریهای ها بتوانند مقاومت کنند از این جهت یاران مقاوم امام علیه السلام بسیار کم بودند .

عباسیان از بنى هاشم و عموزادگان علویین به شمار مى روند. در آخر عهد امویین که کار مروان بن محمد, آخرین خلیفه اموى, به عللى سست شد, گروهى از عباسیین و علویین دست به کار تبلیغ و دعوت شدند. علویین دو دسته بودند  :  بنى الحسن اولاد امام مجتبى و بنى الحسین که اولاد سیدالشهداء علیهما السلام بودند. غالب بنى الحسین که در رأسشان حضرت صادق علیه السلام بود از فعالیت ابا کردند. مکرر حضرت صادق دعوت شد و نپذیرفت. ابتداى امر سخن در اطراف علویین بود. عباسیین به ظاهر به نفع علویین تبلیغ مى کردند .

سفاح و منصور و برادر بزرگترشان ابراهیم الامام با محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن معروف به نفس زکیه بیعت کردند و حتى منصور که بعدها قاتل همین محمد شد در آغاز امر, رکاب عبدالله بن حسن را مى گرفت و مانند یک خدمتکار جامه او را از روى زین اسب مرتب مى کرد, زیرا عباسیان مى دانستند که زمینه و محبوبیت از علویین است. عباسیین مردمى نبودند که دلشان به حال دین سوخته باشد, هدفشان دنیا بود و چیزى جز مقام و ریاست و خلافت نمى خواستند. حضرت از اول از همکارى با اینها امتناع ورزید .

بنى العباس از همان اول که دعات و مبلغین را مى فرستادند, به نام شخص معین نمى فرستادند, به عنوان الرضا من آل محمد یا الرضى من آل محمد یعنى یکى از اهل بیت پیغمبرصلی الله علیه و آله که شایسته باشد تبلیغ مى کردند و در نهان, جاده را براى خود صاف مى کردند . دو نفر از دعات آنها از همه معروفترند : یکى عرب به نام ابوسلمه خلال که در کوفه مخفى مى زیست و سایر دعات و مبلغین را اداره مى کرد و به او وزیر آل محمد لقب داده بودند و اولین بار کلمه وزیر در اسلام به او گفته شد, و یکى ایرانى که همان سردار معروف ابومسلم خراسانى است

و به او امیر آل محمد لقب داده بودند . ابومسلم خراسانی و ابو سلمه برای پایان دادن به حکومت بنی امیه قیام و موفق میشوند و خلافت به بنی عباس رسیده و سفاح اولین خلیفه خلاف قول و شعار علوی، عمل کرده و ابوسلمه را به قتل میرسانند (ابو مسلم به امام مینویسد، من مردم را از دوستی بنی امیه به دوستی اهل بیت دعوت کردم و تبلیغ نمود، امام از عدم صداقت او آگاهی داشت و از طرفی عدم وجود نیروی کافی برای قبضه کردن و به دست گرفتن حکومت را به وقتی که نیاز به دگرگون سازی امت است موکول می کرد). امام با اولین خلیفه عباسی سفاح 4 سال گذراندند .

امتناع امام صادق علیه السلام از قبول خلافت مهمترین واقعه ای که باعث محبوبیت علویان شد واقعه کربلا و مظلومیت شهدای آن بود. قیام های خوارج، علویان و عباسیان امویان را به آشوب و سپس به زوال کشاند و رفته رفته بخش هایی از قلمرو امویان از دست آنها خارج شد و در این حین دعوت عباسیان توسط دو شخص شتاب بیشتری گرفت. ابومسلم خراسانی و ابوسلمه در عراق مهمترین داعیان بودند که از فرصت ها برای عباسیان استفاده می کردند. سیاست امویان در اداره حکومت و جامعه اسلامی بویژه در دوران پس از هشام بن عبدالملک بر پایه فرهنگ و ارزش های جاهلی عرب بود که باعث اضمحلال آنها و روی کار آمدن حزب دیگری با شعارهای مهم شد. به نظر می رسید که حزب جدید حکومت و اداره جامعه به خاطر انتساب به پیامبر صلی الله علیه و آله  از ارزش ها و فرهنگ اسلامی استفاده می کند که این سرابی بیش نبود.

بعد از کشته شدن ابراهیم امام (برادر بزرگتر سفاح و منصور که سفاح را وصى و جانشین خود قرار داده بود) نظر ابوسلمه بر این شد که دعوت را از عباسیین به علویین متوجه کند.

دو نامه به یک مضمون به مدینه نوشت و به وسیله یک نفر فرستاد, یکى براى امام صادق علیه السلام که رأس و رئیس بنى الحسین بود, و یکى براى عبدالله بن الحسن بن الحسن که بزرگ بنى الحسن بود. امام به آن نامه اعتنایى نکرد و هنگامى که فرستاده اصرار کرد و جواب خواست, در حضور خود او نامه را با شعله چراغ سوخت و فرمود : جواب نامه ات این است. اما عبدالله بن الحسن فریب خورد و خوشحال شد و با اینکه حضرت به او فرمود که فایده ندارد و بنى العباس نخواهند گذاشت کار بر تو و فرزندان تو مستقر گردد, عبدالله قانع نشد. و قبل از آنکه جواب نامه عبدالله به ابوسلمه برسد, سفاح که به ابوسلمه بد گمان شده بود با جلب نظر و موافقت ابومسلم, ابوسلمه را کشت و شایع کردند که خوارج او را کشته اند, و بعد هم خود عبدالله و فرزندانش گرفتار و کشته شدند.

اولین خلیفه عباسی؛ سفاح، خونریز بود اما بخشنده و سخی بود و عیاشی نمی کرد و در دوره خلافتش یک زن بیشتر نداشت و وقتی که امام را از مدینه فراخواند با دیدن کرامات و فضائل او تا پایان عمر به امام آزاری نرساند. با اینکه خلفا دشمن خونی یکدیگرند و یکی یکی جایگزین میشوند بر خلاف شعارشان اجازه حکومت به امامان ندادند.

دومین خلیفه منصور دوانقی که مدت حکومتش 22 سال طول میکشد و یکی از پر اختناق ترین ایام تاریخ میباشد که با ارعاب و ترور و زندان همراه بود. جاسوسان اموى و عباسى، مراقب رفت و آمدهاى امام و اصحابشان‏ بودند. اگر کسى تماسى برقرار مى‏کرد، با کمال احتیاط این عمل را به انجام مى‏رساند. زیرا دستگاه خلافت اگر فردى را مى‏شناخت که به اهل‏بیت علیهم السلام اظهار محبت مى‏کند، سرنوشت او با مرگ یا سیاهچال و زندان ابد، رقم مى‏خورد.

چنان که یکى از اطرافیان ‏امام زیر شلاق جان سپرد. به همین خاطر امام از بعضى از شیعیان روى برمى‏گرداند و حتى برخى را مورد سرزنش قرار مى‏داد. از طرفی عباسیان برای پیروزی بر امویان نیاز به سپاه و نیرو داشتند و میان نوادگان امام حسین علیه السلام و امام حسن علیه السلام اختلاف انداخته و به تحریک عبدالله از نواده گان امام حسن برای تبلیغ فرزندش محمد نفس زکیه ، او را به عنوان مهدی معرفی و پیروانی را هم جمع میکند و از امام میخواهد که با فرزندش بیعت نماید امام او را از این کار نفی و میفرمایند زمان مهدی متعلق به عصر دیگری است و من به عنوان فردی که قیام کند و قیامش جنبه امر به معروف ونهی از منکر و زمینه ای برای مبارزه با ظلم باشد می پذیرم نه به عنوان امام زمان، و هشدار میدهد که دعوت بنی عباس را نپذیرد . ولی قیام میکند و به طریقی که امام، پیش بینی کرده، محمد نفس زکیه قبل از آرزوی حکومت به قتل خواهد رسید هم به وقوع می پیوندد.

امام وظیفه اش با این شرائط معرفی اسلام و مانع از انحراف آن با وجود فرقه های مختلف و معرفی تشیع و شیعیان است او خود را ملزم به زنده کردن شیعه واقعی زمان پیامبر می داند. سهل بن خراسانی خدمت امام رسیده و با کنایه می پرسد شما صد هزار پیرو دارید و نسبت به حکومت بی تفاوتید امام تنور را آماده و از او میخواهد که به درون تنور برود، نمی پذیرد. یکی از یاران مخلص امام از راه میرسد و از او تقاضا میکند و آتش برایش همچون ابراهیم پیامبر، سرد میگردد امام میفرمایند ما قیام نمیکنیم مگر پنج یار همدل و صمیمی نداشته باشیم .    

منصور به والی مدینه نامه مینویسد و دستور آتش زدن منزل امام را میدهد و به امام آسیبی نمیرسد. منصور بارها امام را احضار و مورد بازجوئی قرار می داد ولی بعد از خوابی که در مورد امام دید وی را رها کرده و نسبتا آزاد میگذارد.

روزی امام صادق علیه السلام را احضار کرد و همین که امام وارد قصر شد، به او گفت : به خدا سوگند، تصمیم دارم هیچ درخت خرمایی برایت باقی نگذارم و تمام اموالت را مصادره کنم. امام فرمود :  خداوند متعال ایوب را آزمود و او صبر پیشه کرد، به حضرت داود عطا فرمود و او شکرگزاری کرد، و یوسف به قدرت رسید و او از جرم برادرانش درگذشت. تو نیز از نسل اینان هستی و باید رفتارت مشابه آنان باشد. منصور با شنیدن سخنان امام گفت : من نیز از تو گذشتم. آن‌گاه حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر کس خودش را به خون ما اهل بیت گرفتار سازد، خداوند سلطنت و حکومتش را از بین می برد. منصور به شدت خشمگین شد .

حضرت صادق علیه السلام با مشاهده وضعیت منصور به او فرمود : آرام باش! مگر این چنین نبود که حکومت و قدرت در دست آل ابوسفیان بود، اما همین که یزید حسین علیه السلام را کشت، خداوند حکومت را از او گرفت و آل مروان آن را به ارث بردند؛ و در زمان حکومت آل مروان همین که هشام، زید پسر امام زین العابدین را کشت، خداوند سلطنتش را نابود کرد و مروان بن محمد به قدرت رسید؛ و زمانی که مروان، ابراهیم امام (جد منصور) را کشت، خداوند حکومت را از او نیز گرفت و اکنون خلافت به شما رسیده؟

 منصور گفت :  راست گفتی . اکنون بگو چه می‌خواهی. امام فرمود : خواسته‌ای ندارم. فقط برگردم. منصور گفت: مانعی ندارد. امام صادق علیه السلام از قصر منصور خارج شد. ربیع، نگهبان مخصوص منصور، به امام گفت : منصور دستور داده ده هزار درهم به شما بدهیم. امام فرمود : نیازی ندارم. ربیع گفت : اگر نپذیری، منصور خشمگین می‌شود. پولها را بگیر و صدقه بده.

شهادت : سر انجام منصور دوانقی امام را به منزل دعوت و امام چند بار نمی پذیرند و بالاخره مجبور میشود، تصمیم دارد که با دست خود امام را به شهادت برساند ولی ابهت و جاذبه امام منصور را دچار استرس و تنگی نفس میکند تا آنجا که احساس مرگ میکند.

دوران منصور دوانیقی، او چون کثرت شیعیان آن حضرت را دید، ایشان را بار دیگر به عراق خواند.                                                 .
امام صادق در ماه شوال سال ۱۴۸ هجری، در اثر خوردن انگور زهرآلوده‌ای که منصور دوانیقی به آن حضرت داد، در سن ۶۵ سالگی به شهادت رسید. امام در پایان عمر، بسیار لاغر و تکیده شده بود، طوری‌که یکی از اصحاب با دیدن احوال ایشان به گریه افتاد و گفت : وای بر من که شما را به چنین حالی می‌بینم
امام فرمود : گریه مکن که خیر مؤمن همان است که برای او پیش می‌آید، چه اعضای بدنش را ببرند، چه مالک شرق و غرب عالم باشد.                                
 .
اندوهی جانکاه بر تار و پود مدینه چنگ می ‏زند و حُزنی فراگیر، افلاک را می‏ آشوبد آسمان سیاه ‏پوش می ‏شود و در کوچه کوچه یثرب، بوی غربت و یتیمی می‏ وزد جان ‏ها، در آتش مصیبتی عظیم می ‏گدازند! چشم‏ ها به خون می ‏نشینند

از امام موسی‌بن جعفر علیه السلام نقل است که : پس از شهادت پدرم، خود ایشان را کفن کردم در دو جامه مصری سفیدی که در آنها احرام می‌بست و در پیراهنی که می‌پوشید و در عمامه‌ای که از امام زین‌العابدین علیه السلام به ایشان رسیده بود و در بردی یمانی که به چهل دینار خریده بود و هر شب در حجره‌ای که وفات یافته بود، چراغی را برمی‌ ا‌فروختم. پیکر حضرت را به قبرستان بقیع بردند و در جوار پدر و جدش به خاک سپردند.

منصور عباسی راجع به امام صادق علیه السلام می گفت :  هذا الشجی المعترض فی حلوق الخلفا الذی لایجوز نفیه ولایحل قتله (بحارالانوار، ج47، ص 167) این امام صادق علیه السلام مثل استخوان گیرکرده در گلوست که نه می شود از حلق پاینش داد و نه می شود از دهان بیرون آورد.

 او نه تحملش برای من ممکن است و نه کشتنش آسان و بالاخره با دسایس شیطانی، امام را مسموم کرد و پس از شهادت آن حضرت به فکر افتاد کاری کند که جانشین امام در میان مردم نباشد تا مزاحمی از آل علی علیه السلام نداشته باشد.

به فرماندار مدینه محمدبن سلیمان نوشت : تحقیق کن و ببین جعفربن محمد علیه السلام چه کسی را وصی خود قرارداده است؟ او را به قتل برسان. او پس از چندی نامه نوشت که «جعفر»  علیه السلام پنج نفر را وصی خود قرارداده است.

اول خود جناب خلیفه! دوم من فرماندار مدینه! سوم پسرش موسی، چهارم پسر دیگرش عبدالله، پنجم همسرش حمیده. منصور از کیفیت این وصیت در تعجب و حیرت فرو رفت که چه کند؟ اینها را که نمی شود کشت!

معلوم شد که امام با این وصیت نقشه خائنانه او را نقش بر آب کرده و در عین حال وصی خود را که امام موسی بن جعفر کاظم علیه السلام است مشخص فرموده اند و اهل بصیرت پی بردند که منصور و محمدبن سلیمان به طور مسلم منظور امام نبوده اند؛

حمیده، همسرشان نیز زن است و عبدالله فرزندشان را هم می دانستند که صلاحیت امامت ندارند. مطمئن شدند که امام پس از آن حضرت، امام موسی بن جعفرکاظم علیه السلام است.  (صفیر هدایت، آیت الله ضیاءآبادی)

 

اقدامات امام در ترویج تشیع و تربیت شاگرد

امام در رشته‌های مختلف علمی، قرآنی، اخلاقی، دینی و عرفانی شاگردان بلند مرتبه‌ای را تربیت کردند که بعدها هریک از آنان منشأ برکات و خیرات فراوانی شدند.

یکی از بزرگ‌ترین اقدامات امام جعفر صادق علیه السلام ایجاد نظام «نقابت» بود تا علمای شیعه وابسته به حاکمان عصر خویش نباشند و بتوانند به تربیت طلاب عالِم و قوی بپردازند؛ طلاب برای اداره امور خود تنها به مؤمنان متکی باشند و به این ترتیب، در بزنگاه‌های حساس تاریخی، به عنوان قوی‌ترین محور معنوی و هدایتگر و مستقل، نقش تأثیرگذار و تعیین‌کننده خویش را ایفا کنند.

این ابتکار شگفت‌انگیز منشأ برکات فراوان در طی قرون و اعصار شده است و اگر استقلال روحانیت از حاکمان و صاحبان قدرت از این طریق تأمین نمی‌شد، حرکت‌ها و انقلاب‌های سرنوشت‌سازی چون نهضت تنباکو و انقلاب اسلامی ممکن نبود.

یکی از مشهورترین شاگردان امام جعفر صادق، هشام بن حکم است که از آغاز جوانی شیفته علم و معرفت بود و همه علوم دوران خود را آموخت و کتابی در رد یکی از فیلسوفان یونان نگاشت. او به مطالعه مکتب‌های فکری و عقیدتی گوناگون پرداخت، اما هرگز به رضایت علمی دست نیافت تا آنکه عمویش وی را به امام معرفی کرد و از آن پس وی برجسته‌ترین شاگرد ایشان گردید. هشام به‌قدری مورد توجه امام بود که امام به او فرمود :  درباره تو سخنی را می‌گویم که رسول خداصلی الله علیه و آله  به حسان بن ثابت انصاری فرمود که تا ما را با زبانت یاری می‌کنی، خداوند پیوسته تو را یاری کند.

نمونه ‏ای از شاگردان مکتب امام صادق  علیه السلام

عظمت علمی هشام بن حکم  هشام دانشمند برجسته، متکلمی بزرگ، دارای بیانی شیرین و رسا، و در فن مناظره فوق العاده زبردست بود. او از بزرگترین شاگردان مکتب امام صادق و امام کاظم  علیهم السلام به شمار می ‏رفت. نامبرده در آن عصر از هر سو مورد فشار سیاسی و تبلیغاتی از ناحیه قدرتها و فرقه ‏های گوناگون قرار داشتند، خدمات ارزنده‏ای به جهان تشیع کرد و بویژه از اصل «امامت» که از ارکان اساسی اعتقاد شیعه است، بشایستگی دفاع کرد و مفهوم سازنده آن را در رهبری جامعه، بخوبی تشریح نمود. البته پایه ‏های عقیدتی و شخصیت بارز علمی هشام در مکتب امام صادق علیه السلام استوار گردید و در این دانشگاه بود که اساس تکامل فکری و اسلامی او نقشبندی شد، اما از سال 148 به بعد، یعنی پس از شهادت امام شخصیت والای او در پرتو رهنمودهای امام کاظم علیه السلام تکامل یافت و به اوج ترقی و شکوفایی رسید.

در جستجوی حقیقت  بررسی تاریخ زندگی هشام نشان می ‏دهد که وی شیفته دانش و تشنه حقیقت بوده و برای رسیدن به این هدف و سیراب شدن از زلال علم و آگاهی، ابتدأً علوم عصر خود را فرا گرفته است و برای تکمیل دانش خود، کتب فلسفی یونان را هم خوانده و از آن فلسفه بخوبی آگاهی یافته است، به طوری که کتابی در رد «ارسطاطالیس» نوشته. و سپس در سیر تکامل فکری و علمی خود، وارد مکتبهای مختلف شده، ولی فلسفه هیچ مکتبی او را قانع نکرده و فقط تعالیم روشن و منطقی و استوار آیین اسلام، عطش او را تسکین بخشیده، و به همین جهت، پس از آشنایی با مکتبهای گوناگون، از آنها دست کشیده و به وسیله عمویش، با امام صادق  علیه السلام آشنا شده و از آن تاریخ مسیر زندگی او در پرتو شناخت عمیق اسلام و پذیرفتن منطق تشیع، بکلی دگرگون شده است.

برخی گفته‏اندهشام با ابو شاکر دیصانی (زندیق و مادی مشهور) مناظراتی داشته که سرانجام باعث تشرف ابو شاکر به آیین اسلام شده است . هشام تا آخر عمر در راه ترویج اسلام و تشریح مبانی تشیع کوشش کرد و کارنامه درخشانی از خود به یادگار گذاشت. مناظرات ارزنده و پرهیجان فراوانی رخ می ‏داد که در خور توجه و جالب بود و امروز بسیاری از آنها در دست است. هشام بن حکم، که در چنین جوی تولد و پرورش یافته بود، به حکم آنکه از استعداد شگرف و شور و شوق فراوانی برخوردار بود، بزودی جای خود را در میان دانشمندان باز کرد و در صف مقدم متفکران و دانشمندان عصر خود قرار گرفت.

نخستین آشنایی هشام با امام هشام بدرستی فکر می ‏کرد که دیدار با امام دریچه تازه‏ای به روی خود خواهد گشود، به همین جهت از عموی خود که از شیعیان و علاقه ‏مندان امام ششم بود، خواست ترتیب ملاقات او را با امام صادق علیه السلام بدهد. داستان نخستین دیدار او با پیشوای ششم که مسیر زندگی علمی او را بکلی دگرگون ساخت، بسیار شیرین و جالب است.عموی هشام، به نام «عمر بن یزید»، می ‏گوید : برادر زاده‏ام هشام که پیرو مذهب «جهمیه» بود، از من خواست او را به محضر امام صادق  علیه السلام ببرم تا در مسائل مذهبی با او مناظره کند. در پاسخ وی گفتم : تا از امام اجازه نگیرم اقدام به چنین کاری نمی‏کنم.

سپس به محضر امام شرفیاب شده برای دیدار هشام اجازه گرفتم. پس از آنکه بیرون آمدم و چند گام برداشتم، به یاد جسارت و بیباکی برادر زاده‏ام افتادم و لذا به محضر امام باز گشته جریان بیباکی و جسارت او را یادآوری کردم. امام فرمود: آیا بر من بیمناکی؟ از این اظهارم شرمنده شدم و به اشتباه خود پی بردم. آنگاه برادر زاده ‏ام را همراه خود به حضور امام بردم. پس از آنکه وارد شده نشستیم، امام مسئله ‏ای از او پرسید و او در جواب فرو ماند و مهلت خواست

و امام به وی مهلت داد. چند روز هشام در صدد تهیه جواب بود و این در و آن در می‏زد. سرانجام نتوانست پاسخی تهیه نماید. ناگزیر دوباره به حضور امام شرفیاب شده اظهار عجز کرد و امام مسئله را بیان فرمود. در جلسه دوم امام مسئله دیگری را که بنیان مذهب جهمیه را متزلزل می ‏ساخت، مطرح کرد، باز هشام نتوانست از عهده پاسخ برآید، لذا با حال حیرت و اندوه جلسه را ترک گفت. او مدتی در حال بهت و حیرت به سر می‏برد، تا آنکه بار دیگر از من خواهش کرد که وسیله ملاقات وی را با امام فراهم سازم . بار دیگر از امام اجازه ملاقات برای او خواستم. فرمود :  فردا در فلان نقطه «حیره» منتظر من باشد. فرمایش امام را به هشام ابلاغ کردم. او از فرط اشتیاق، قبل از وقت مقرر به نقطه موعود شتافت

عمر بن یزید می ‏گوید : بعداً از هشام پرسیدم آن ملاقات چگونه برگذار شد؟ گفت: من قبلاً به محل موعود رسیدم، ناگهان دیدم امام صادق  علیه السلام در حالی که سوار بر استری بود، تشریف آورد. هنگامی که به من نزدیک شد و به رخسارش نگاه کردم چنان جذبه‏ ای از عظمت آن بزرگوار به من دست داد که همه چیز را فراموش کرده نیروی سخن گفتن را از دست دادم. امام مرتب منتظر گفتار و پرسش من شد، این انتظار توأم با وقار، برتحیر و خود باختگی من افزود. امام که وضع مرا چنین دید، یکی از کوچه‏ های حیره را در پیش گرفت و مرا به حال خود واگذاشت در این قضیه چند نکته جالب وجود دارد :

نکته نخست، وجود نیروی مناظره فوق العاده در هشام است، به طوری که ناقل قضیه از آن احساس بیم می ‏کند و از توانایی او در این فن به عنوان جسارت و بیباکی نام می ‏برد، حتی (غافل از مقام بزرگ امامت) از رویارویی او با امام احساس نگرانی می ‏کند و مطلب را پیشاپیش با امام در میان می ‏گذارد.

نکته دوم، شیفتگی و عطش عجیب هشام برای کسب آگاهی و دانش و بینش افزونتر است، به طوری که در این راه از پای نمی ‏نشیند و از هر فرصتی بهره می ‏برد، و پس از درماندگی از پاسخگویی به پرسشهای امام، دیدارها را تازه می ‏کند و در دیدار نهائی پیش از امام به محل دیدار می ‏شتابد، و این، جلوه روشنی از شور و شوق فراوان اوست

نکته سوم، عظمت شخصیت امام است، به گونه‏ ای که هشام در برابر آن خود را می ‏بازد و اندوخته ‏های علمی خویش را از یاد می ‏برد و با زبان چشم و نگاه های مجذوب توام با احترام، به کوچکی خود در برابر آن پیشوای بزرگ اعتراف می ‏کند. باری جذبه معنوی آن دیدار ، کار خود را کرد و مسیر زندگی هشام را دگرگون ساخت: از آن روز هشام به مکتب امام پیوست و افکار گذشته را رها ساخت و در این مکتب چنان درخشید که گوی سبقت را از یاران آن حضرت ربود.

تألیفات هشام‏ هشام در پرتو بهره‏ های علمی فراوانی که از مکتب امام ششم برد، بزودی مراحل عالی علمی را پیمود و در گسترش مبانی تشیع و دفاع از حریم این مذهب کوششها کرد و در این زمینه میراث علمی بزرگی از خود به یادگار گذاشت. بالغ بر 30 جلد، روشنگر عظمت علمی و حجم بزرگ کارهای او به شمار می ‏رود. کتاب امامت     دلائل حدوث اشیأء    رد بر زنادقه      رد بر ثنویه (دوگانه پرستی)  کتاب توحید.  رد بر هشام جوالیقی. رد بر طبیعیون.  پیر و جوان. تدبیر در توحید.  رد بر کسی که بر امامت مفضول اعتقاد دارد.  جبر و قدرحکمین قدر    الفاط. رد بر اعتقاد معتزله.  معرفت و شناخت.  اختلاف مردم در امامت طلحه و زبیر. رد بر شیطان. طارق.   استطاعت.   هشت باب.  مجالس درباره امامت . فرائض (ارث).  رد بر ارسطاطیس در توحید.  چگونه فتح باب اخبار می‏شود؟

 از دیگر شاگردان برجسته امام صادق علیه السلام فضیل بن یسار است که در کوفه به دنیا آمد و تا جوانی نیز در آنجا بود، لکن از آن پس به بصره رفت و تا آخر عمر در آنجا زندگی کرد و به بصری معروف شد. این محدث بزرگوار، از محضر امام باقر علیه السلام بهره‌ها برد و یکی از اصحاب پر آوازه ایشان بود. پس از شهادت امام باقر علیه السلام محضر امام صادق علیه السلام را درک کرد و از دریای دانش ایشان بهره‌ها برد. فضیل تا آخر عمر در خدمت امام و برجسته‌ترین مدرس حوزه علمی بصره بود، بدان پایه که جویندگان علم از سراسر بلاد اسلامی به محضرش می‌شتافتند . آورده‌اند که امام صادق علیه السلام هر بار که فضیل بن یسار را می‌دید، می‌فرمود : هر کس دوست دارد مردی از اهل بهشت را ببیند، به این مرد بنگرد.

امام صادق علیه السلام در ترویج تعالیم و شعائر اسلامی و تربیت شاگردان، از ظریف‌ترین و مؤثرترین شیوه‌های روان ‌شناختی استفاده می‌کردند و همواره می‌فرمود :  به شیعیان من بگویید با مخالفان به‌گونه‌ای رفتار کنند که آنان به سبب علم و حسن اخلاق شیعیان به مذهب آنان جذب شوند. روش‌های عالمانه در فرهنگ اصیل اسلامی که تمامی عرصه‌های زندگی دنیوی و اخروی بشر را در برمی‌گیرد، پیوسته در کردار و گفتار و پندار شیعیان راستین امام صادق علیه السلام جلوه‌گر شده و مهم‌ترین عامل گسترش و مقبولیت مذهب تشیع بوده است.  جابر بن حیان اهل خراسان پدرش دارو فروش که پس از کشته شدن پدر به دستور حاکمان منصور به خدمت امام میرسد، بیش از 200 جلد در زمینه علوم بخصوص رشته های عقلی طبیعی و شیمی کتاب نوشته و به عنوان پدر علم شیمی مشهور است. حضرت با تاسیس شبکه وکلا و نهادینه سازی اجتهاد در بین شاگردان خود بود باعث شد تا مذهب در همه جا درصدد مشکلات روز برآید . دیگر شاگردان امام :  ابو حمزه ثمالی. ابو بصیر، هشام بن سالم، مومن طاق، مفضل بن عمر...   

آثار امام صادق علیه السلام : 

 توحید مفضل رساله ای در رد مادیون و اثبات صانع .

مصباح الشریعه، اسرار حقایق و لطایف اخلاقیات و مراحل سیر و سلوک. 

پرساله عبدالله نجاشی، نامه ای به حاکم اهواز و طرح سوالاتی . 

رساله ای برای پیروان قیاس و رای که آنان را متوجه خطایشان ساخته

رساله احکام فقهی . طب الصادق . مناظرات علمی و مباحث متفرقه

چرا مذهب جعفری؟

امام صادق علیه السلام در مسیر تکاملی حرکت ‏شیعه، گام دوم را برداشته‏ بودند. پس از آنکه مردم بر اثر مجاهدت‏های امامان پیشین به‏ ناصحیح بودن مذهب رسمی و دیگر اندیشه‏های منبعث از آن و نیز حرکت‏های سیاسی مبتنی بر آن در سالهای گذشته پی بردند آماده‏ بودند تا طرح جایگزین مکتب اهل‏بیت را دریافت کنند.   و امام‏ صادق علیه السلام همان بزرگواری است که با توجه به یک موقعیت استثنایی ‏تاریخی طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضی از ابعاد آن پرداختند. از طرفی بعد از ممنوعیت حدیث در دوره خلفا امام صادق به احیا و جبران نشر احادیث همت گمارد. شاید راز بسیاری از شکست‏های فردی و اجتماعی مصلحان در طول ‏تاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشته‏اند. پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذاری یک مکتب را حضرت صادق علیه السلام برداشت. گویا مردمی که از پس قیام امام حسین علیه السلام دلداده این‏ خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و می‏پرسیدند که اگر نه ‏امویان و نه عباسیان شما چه می‏گویید؟ و چه تفسیری از اسلام‏ دارید؟ و به عبارت روشن‏تر طرح جایگزین شما چیست؟

نشان دادن یک تفسیر جامع از خدا، رابطه مردم با او و انسان مورد نظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغه‏های حضرت امام صادق علیه السلام بوده است اعتقادات عقلانی، اخلاق بایسته و دستورالعمل‏های فردی و اجتماعی (فقه) مهمترین حوزه هایی بود که امام در آنها به طرح اندیشه دینی پرداختند و چون چنین شد، تشیع دارای ‏شناسنامه رسمی گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد.

مفهوم معترضانه مکتب امام :

فقه جعفری لازم به توضیح است که بی نصیبی دستگاه حکومت از آگاهیهای لازم دینی و ناتوانی آن از اداره امور فکری مردم یعنی در واقع، عدم صلاحیتش برای تصدی مقام خلافت و فقاهت بود. و دیگری، مشخص ساختن موارد تحریف دین در فقه رسمی که ناشی از مصلحت اندیشی های غیر اسلامی فقیهان وابسته در بیان احکام فقهی و ملاحظه کاری آنان در برابر تحکم و خواست قدرتهای حاکم بود. لذا امام صادق علیه السلام  با گستردن بساط علمی و بیان فقه و معارف اسلامی و تفسیر قرآن به شیوه‏ای غیر از شیوه عالمان وابسته به حکومت، عملاً به معارضه با آن دستگاه برخاسته بود. آن حضرت بدینوسیله تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را که یک ضلع مهم حکومت خلفا به شمار می ‏آمد، تخطئه می ‏کرد و دستگاه حکومت را از وجهه مذهبی اش تهی می ‏ساخت. در حدیثی از آن حضرت چنین نقل شده نحن قوم فرض الله طاعتنا و انتم تاتمّون بمن لایعذر الناس بجهالته ما کسانی هستیم که خداوند فرمانبری از آنان را فرض و لازم ساخته است، در حالی که شما از کسی تبعیت می ‏کنید که مردم به خاطر جهالت او در نزد خدا معذور نیستند. مردم بر اثر جهالت رهبران و زمامداران نااهل دچار انحراف گشته به راهی جز راه خدا رفته‏اند، در پیشگاه خدا بهانه ای ندارند که ما به تشخیص حاکمان راه خطا را پیمودیم.

 تاکتیک مبارزه فرهنگی امام صادق علیه السلام : جابربن یزید جعفی از شاگردان و راویان امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود که در سال 128 (هـ.ق) در عصر امام صادق علیه السلام در گذشت. او ۷۰۰۰۰ حدیث از امام باقر علیه السلام روایت کرده و اگر کسی در آن احادیث دقت کند خواهد فهمید که محرم اسرار دو امام بزرگوار بوده و کرامات آشکاری را از ایشان روایت نموده است. جابر به دستور امام باقر علیه السلام خود را به دیوانگی زده، در صحن مسجد کوفه بچه ها را دور خود جمع می کرد و دیوانه بازی در می آورد و ورد زبانش این بود : منصور پسر جمهور را امیری بدون فرمان می یابم. اتفاقاً چند روز بیشتر از ماجرای جنون مصلحتی جابر نگذشته بود که از سوی هشام بن عبدالملک به والی کوفه فرمانی بدین مضمون رسید :  مردی به نام جابربن یزید جعفی را گردن بزن و سرش را پیش من بفرست.

والی کوفه پس از قرائت نامه، روبه اطرافیانش کرد و درباره جابر پرس وجو نمود. آنان گفتند : او مردی فاضل، دانشمند و محدث و اهل بحث و نظر است، ولی اخیراً دیوانه شده و اینک در صحن مسجد، همراه بچه ها با چوب، اسب سواری می کند. والی شخصاً موضوع را تعقیب کرد و مشاهده نمود که جابر با بچه ها سوار بر چوب، بازی می کند پس گفت : سپاس خدا را که مرا از قتل این مرد رهایی بخشید. اینجا بود که پرده از راز فرمان امام کنار رفت و آشکار شد. که چرا امام باقر علیه السلام به او فرمود خود را به دیوانگی بزند. او بعد از رفع خطر به حال عادی خود بازگشت و چند روزی نگذشته بود که سخن جابر درباره «منصوربن جمهور» درست از آب درآمد و همان طور شد که او گفته بود (سیرت پاکان ص180)

جنبش فرهنگی در دوران امامت حضرت  مدت امامت ایشان 34 سال به طول ‏انجامید که 18 سال در دوره اموى 5 خلیفه و 16 سال با 2 خلیفه عباسی مصادف بود. بنی امیه و بنی عباس مدتها در حال مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی بودند که توجه کمتر به امامان و فعالیتشان شد و فرصت بسیار خوبی و آرامش نسبی برای امام صادق علیه السلام پیش آمد تا به فعالیت فرهنگی و علمی و تربیت شاگر د بپردازد و به باز سازی مسائل دینی و فقهی و انتشار حدیث در حد زیاد، و جبران بدعتها و جعل احادیث را به نحو احسن انجام دهد.

عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حُکّام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم می خورد. امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. امام از فرصت های گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می برد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه های گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلال های متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت می شد. همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاه راههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است. بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می شود.

در این شرائط مناظره هائی با دانشمندان دارند خلیفه در مقابل علم و آگاهی امام، دست به مفتی تراشی هم میزد. امام صادق علیه السلام بهترین فرصت برای تربیت4000 دانشجو در دانشگاه خویش است تا به دنبال زمینه ای که پدرش امام باقر آماده ساخته مذهب تشیع را هم احیا نماید . فرصتی که در دوران 4 امام اول با شرائط خاص خودش اصلا فراهم نشد، با توجه به شرائط دست به تحول بزرگ فرهنگی و علمی و فکری زدند و خود را شیعه جعفری بنامد تا جائی که بنیانگذاران مذاهب چهارگانه اهل سنت، خود از شاگردان مکتب امام صادق علیه السلام  بودند. اهل سنت از جهت تعدد حدیث در تنگنا و فقیر بودند ولی در مقابل، شیعه باکثرت آن، آنهم از نوع صحیحش به طوری که ابو حنیفه و مالک بن انس را متوجه احادیث خود می سازند.

در کتاب حدیث اهل سنت احادیث امام صادق و امام باقر علیهما السلام با اختلاف فراوان به چشم میخورد. اصولا فقهای اهل تسنن منابع حدیثشان سیرت صحابه و تابعین بود. ابوحنیفه متاسفانه متوسل به قیاس و رای میشوند که کاملا از نظر فقهی مردود میباشد.

امام صادق علیه السلام ، این شخصیت جامع و یگانه، با اندیشه‌ای ژرف و محکم و متقن، در زمان حیات خویش بهترین زمینه‌های ممکن را برای نشر دانش و ارتقای آگاهی مسلمانان فراهم کرد و در برابر افکار الحادی، سنگری محکم پدید آورد.  شیعیان نیز هرگاه از شیوه‌های عالمانه ایشان پیروی کردند، گام‌های بلندی به جلو برداشتند، اما هرگاه برای درک مباحث فرهنگی و دینی و سیاسی و علمی و اجتماعی خود به مکاتب دیگر روی آوردند و مصرف‌کنندگان بدون اعتراض مکاتب دیگر شدند رو به انحطاط رفتند و هنوز هم.

حضرت مجلسی داشت برای خواص و عوام و مردمان از دورترین نقاط عالم به محضرش می‌رسیدند و در باره احکام و نیز تفسیر قرآن از وی سؤال می‌کردند و هیچ‌کس نبود که بدون دریافت پاسخی مساعد از مجلس او بیرون آمده باشد . از ابوحنیفه نقل شده است که منصور عباسی مرا طلبید و گفت :  از تو می‌خواهم مسائل بسیار دشواری را طرح کنی و از جعفر بن محمد بپرسی، زیرا مردمان سخت مفتون وی شده‌اند. من چهل سؤال دشوار طرح کردم و نزد خلیفه رفتم. امام در سمت راست خلیفه نشسته بود. چون وارد شدم و هیبت وی را بدیدم، چنان مجذوب شدم که خلیفه از یادم رفت. منصور گفت : یا ابوعبدالله! این ابوحنیفه است. امام فرمود : آری می‌شناسم. آنگاه منصور از من خواست سؤالاتم را طرح کنم تا چهل سؤال تمام شد و امام در پاسخ به هیچ یک از آنها دچار کمترین مشکل و تردیدی نشد. دانستم که وی از همه عالم، عالم‌تر و فقیه‌تر است.

حرکت تشکیلاتیِ امام صادق علیه السلام  امام صادق علیه السلام مرد مبارزه بود، مرد علم و دانش بود و مرد تشکیلات بود. مرد علم و دانش بودنش را همه شنیده‌اید. محفل درس امام صادق علیه السلام و میدان آموزشی که آن بزرگوار به وجود آورد، هم قبل از او و هم بعد از او در تاریخ زندگی امامان شیعه بی‌نظیر بود. همه‌ حرفهای درست اسلام و مفاهیم اصیل قرآن که در طول یک قرن و اندی به وسیله‌ مغرضان و مفسدان یا جاهلان تحریف شده بود، همه‌ آنها را امام صادق علیه السلام به شکل درست بیان کرد. اما مرد مبارزه بودنش را کمتر شنیده‌اید.

امام صادق علیه السلام مشغول یک مبارزه‌ دامنه‌دار و پیگیر بود. مبارزه برای قبضه کردن حکومت و قدرت و به وجود آوردن حکومت اسلامی و علوی. یعنی امام صادق علیه السلام زمینه را آماده می‌کرد تا بنی‌امیه را از بین ببرند و به جای آنها حکومت علوی را که همان حکومت راستین اسلامی است، بر سر کار بیاورند. اما آن بعد سوم را که اصلاً نشنیده‌اید، مرد تشکیلات بودن امام صادق علیه السلام است که یک تشکیلات عظیمی از مؤمنان خود، از طرفداران جریان حکومت علوی در سراسر عالم اسلام از اقصای خراسان و ماوراءالنهر تا شمال آفریقا به وجود آورده بود. تشکیلات یعنی چه؟ این که وقتی امام صادق علیه السلام اراده می‌کند آن چه را که او می‌خواهد بدانند، نمایندگان او در سراسر آفاق عالم اسلام به مردم می‌گویند تا بدانند. یعنی از همه جا وجوهات و بودجه برای اداره‌ مبارزه‌ سیاسی عظیم آل علی جمع کنند. یعنی وکلا و نمایندگان او در همه‌ شهرها باشند که پیروان امام صادق علیه السلام به آنها مراجعه کنند و تکلیف دینی و همچنین تکلیف سیاسی خود را از آن حضرت بپرسند. تکلیف سیاسی هم مثل تکلیف دینی واجب‌الاجرا است. امام علیه السلام یک چنین تشکیلات عظیمی را به وجود آورده بود و با این تشکیلات و به کمک مردمی که در تشکیلات بودند با دستگاه بنی امیه مبارزه می‌کرد.

در هنگامی‌که پیروزی بر بنی‌امیه حتمی بود، بنی‌عباس به عنوان یک جریان مزاحم و فرصت‌طلب آمدند، میدان را گرفتند و بعد از آن امام صادق علیه السلام هم با بنی‌امیه و هم با بنی‌عباس مبارزه کرد.

شبکه‌ گسترده‌ تبلیغاتی وقتى امام باقر علیه السلام از دنیا می‌رود، بر اثر فعالیت‌های بسیارى که در طول این مدت خود امام باقر و امام سجاد علیهما السلام انجام داده بودند، اوضاع و احوال به سود خاندان پیغمبرصلی الله علیه و آله  بسیار تغییر کرد. نقشه‌ امام صادق علیه السلام این بود‌ که بعد از رحلت امام باقر علیه السلام کارها را جمع و جور کند، یک قیام علنى به راه بیندازد و حکومت بنی‌امیه را که هر روزى یک دولتى عوض می‌شد و حاکى از نهایت ضعف دستگاه بنی‌امیه بود، را واژگون کند و از خراسان و رى و اصفهان و عراق و حجاز و مصر و مراکش و همه‌ مناطق مسلمان‌نشین که در همه‌ این مناطق شبکه‌ حزبى امام صادق علیه السلام (یعنى شیعه، شیعه یعنى شبکه‌ حزبى امام صادق علیه السلام)

شبکه‌ امام صادق همه جا گسترده بود، از همه‌ آنها نیرو بیاید مدینه و امام لشکرکشى کند به شام، حکومت شام را ساقط کند و خودش پرچم خلافت را بلند کند و بیاید مدینه و حکومت پیغمبرصلی الله علیه و آله را به راه بیندازد؛ این نقشه‌ امام صادق بود. لذا وقتى که در خدمت امام باقر علیه السلام در روزهاى آخر عمرش صحبت می‌شود و سؤال می‌شود که قائم آل محمد کیست، حضرت یک نگاهى می‌کنند به امام صادق علیه السلام می‌گویند که گویا می‌بینم که قائم آل محمد این است. قائم آل محمد یک اسم عام است، اسم خاص نیست، اسم ولی‌عصر نیست. حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه قائم نهایى آل محمد است، اما همه‌ کسانى که از آل محمدصلی الله علیه و آله در طول زمان قیام کردند چه پیروزى به دست آورده باشند چه نیاورده باشند اینها قائم آل محمدند .

و این روایاتى که می‌گوید وقتى قائم ما قیام کند این کارها را می‌کند، این کارها را می‌کند، این رفاه را ایجاد می‌کند، این عدل را می‌گستراند، منظور حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه نبود آن روز، منظور این بود که آن شخصى از آل محمد که بناست حکومت حق و عدل را به وجود بیاورد، او وقتى که قیام بکند این کارها را خواهد کرد و این درست هم بود . 

کار پنهانی و تشکیلاتی به‌طور معمول در صورتی‌که با اصول درست پنهان‌کاری همراه باشد، باید همواره پنهان بماند. آن روز مخفی بوده، بعد از آن نیز مخفی می‌ماند و رازداری و کتمان صاحبانش نمی‌گذارد پای نامحرمی بدانجا برسد. هرگاه آن کار به ثمر برسد و گردانندگان و عاملانش بتوانند قدرت را در دست گیرند، خود، دقایق کار پنهان خود را برملا خواهند کرد. به همین جهت است که اکنون بسیاری از ریزه کاری‌ها و حتی فرمان‌های خصوصی و تماس‌های محرمانه‌ سران بنی‌عباس با پیروان افراد تشکیلاتشان در دوران دعوت عباسی در تاریخ ثبت است و همه از آن آگاهند. بی‌گمان اگر نهضت علوی نیز به ثمر می‌رسید و قدرت و حکومت در اختیار امامان شیعه یا عناصر برگزیده‌ آنان در می‌آمد، ما امروز از همه‌ رازهای سر به ‌مهر دعوت علوی و تشکیلات همه‌جا گسترده و بسیار محرمانه‌ آن مطلع می‌بودیم.  

تنها راهی که می‌تواند ما را با خط کلی زندگی امام آشنا سازد، آن است که نمودارهای مهم زندگی آن حضرت را در لابه‌لای این ابهام‌ها یافته، به کمک آنچه از اصول کلی تفکر و اخلاق آن حضرت می‌شناسیم، خطوط اصلی زندگینامه‌ امام را ترسیم کنیم و آنگاه برای تعیین خصوصیات و دقایق، در انتظار قرائن و دلایل پراکنده‌ی تاریخی و نیز قرائنی به‌جز تاریخ بمانیم.

 نمودارهای مهم و برجسته در زندگی امام صادق ارواحنافداه بدین شرح می‌باشد :
1. تبیین و تبلیغ مسأله‌ امامت.
2
. تبلیغ و بیان احکام دین به شیوه‌ فقه شیعی، تفسیر قرآن به روال بینش شیعی
3. وجود تشکیلات پنهانی ایدئولوژیک سیاسی.

وجود تشکیلات پنهانی ایدئولوژیک سیاسی به روال بینش شیعی

امام صادق علیه السلام در اواخر دوران بنی‌امیه، شبکه‌ تبلیغاتی وسیعی را که کار آن، اشاعه‌ امامت آل ‌علی علیه السلام و تبیین درست مسأله‌ امامت بود، رهبری می‌کرد . شبکه‌ای که در بسیاری از نقاط دور دست کشور مسلمان، به ویژه در نواحی عراق و خراسان، فعالیت‌های چشمگیر و ثمربخشی درباره‌ مسأله‌ امامت عهده‌دار بود، ولی این تنها یک روی مسأله و بخش ناچیزی از آن است. موضوع تشکیلات پنهان در صحنه‌ زندگی سیاسی امام صادق علیه السلام و نیز دیگر ائمه علیهم‌السلام، از جمله مهم‌ترین و شورانگیزترین و در عین حال مجهول‌ترین و ابهام ‌آمیزترین فصول این زندگینامه‌ پرماجراست. برای اثبات وجود چنین سازمانی نمی‌توان و نمی‌باید در انتظار مدارک صریح بود. نباید توقع داشت که یکی از امامان یا یکی از یاران نزدیکش صراحتاً به وجود تشکیلات سیاسی فکری شیعی اعتراف کرده باشد؛ این چیزی نیست که بتوان به آن اعتراف کرد.

انتظار معقول آن است که اگر روزی هم دشمن به وجود تشکل پنهانی امام پی برد و از خود آن حضرت یا یکی از یارانش چیزی پرسید، او به‌کلی وجود چنین چیزی را انکار کند و گمان آن را یک سوءظن یا تهمت بخواند. این، خاصیت همیشگی کار مخفی است. باید در پی قرائن و شواهد و بطون حوادث ظاهراً ساده‌ای بود که اگرچه نظر بیننده‌ عادی را جلب نمی‌کند،

ولی با دقت و تأمل، خبر از جریان‌های پنهانی بسیاری می‌دهد. اگر با چنین نگرشی به سراسر دوران دو قرن و نیمی زندگی ائمه علیهم‌السلام نظر شود، وجود یک تشکیلات پنهان در خدمت و تحت فرمان ائمه علیهم‌السلام تقریباً مسلم می‌گردد .

عصر برخورد اندیشه ها

آیین اسلام از روز نخست مروج دانش و آگاهی بود، شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یک از امامان علیهم السلام وجود نداشته است و این به دلیل ضعف بنی امیه و قدرت گرفتن بنی عباس بود. این دو سلسله مدتها در حال مبارزه با یکدیگر بودند و سبب شد که توجه بنی امیه و بنی عباس کمتر به امامان و فعالیتشان باشد، از این رو این دوران، دوران آرامش نسبی امام صادق و شیعیان و فرصت خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان به شمار می رفت.

برخورد فرق و مذاهب بازار جنگ عقاید بسیار داغ و اختلاف افکنی بین مسلمانان نیز رونق چشمگیری دارد (هدف دور ساختن مردم از اسلام و سرگرم ساختن آنها به چیزهای نو و جدید) امام هم با این جریانها مواجه میباشد و با علمی ترین روش با آنان مبارزه میکنند . در اثر برخورد مسلمین با عقاید و آرای اهل کتاب و نیز دانشمند یونان، شبهات و اشکالات گوناگونی پدید آمده بود. در آن زمان فرقه هایی همچون : معتزله، جبریه، مرجئه، غلات، زنادقه، مشبه، متصوفه، مجسمه، تناسخیه و امثال اینها پدید آمده بودند که هر کدام عقاید خود را ترویج می ‏کردند. از این گذشته در زمینه هر یک از علوم اسلامی نیز در میان دانشمندان آن علم اختلاف نظر پدید می ‏آمد، مثلا در علم قرائت قران، تفسیر، حدیث، فقه، و علم کلام بحثها و مناقشات داغی در می‏گرفت .   

فرقه زنادقه طبقه تحصیل کرده و متجدد و آشنا به زبانهای مختلف یونانی ایرانی سریانی هندی. مسلمانان تازه وارد را شدیدا زیر نظر دارند. پیدایش فرقه دیگری از مسلمانان

متصوفه، عبادت و ترک دنیا و چشم پوشی از حلال و ریاضت کشیدن.

گروه غالیان کسانیکه کارشان غلو و افراط است، امام را گاهی خدا و پیامبر دانسته و اعتقاد دارند که به امام همانند پیامبر وحی میرسد. 

قاریان بر سر اختلاف قراات و.. بحث دارند و علم تفسیر آنان را مشغول ساخته. با این حال امام صادق علیه السلام نسبت به سیاست هم بی تفاوت نیست همواره برای حقانیت خود و بطلان هیئت حاکمه در اوقات مناسب بهره می برد و نمایندگانی بدین منظور به نقاط مختلف می فرستاد .مالیات را از پیروان خود دریافت و بطور صحیح هزینه میکند، پناه بردن و کمک به حکومت را ممنوع و مساجدی که حکومت بنا می ساخت را تحریم میکند، چهره ستم و ظلم را بر مردم آشکار، و قیام ها را تائید، به شاگردانش میفرماید مبلغان خاموش ما باشید.

مناظرات امام صادق (علیه السلام) عصر امام صادق علیه السلامعصر برخورد اندیشه ‏ها و پیدایش فرق و مذاهب مختلف بود و در اثر برخورد فرهنگ و معارف اسلامی با فلسفه ‏ها و عقاید و آرای فلاسفه و دانشمندان یونان، شبهات و اشکالات گوناگونی پدید آمده بود. همچنین، از آنجا که اکثر مباحث علمی تا آن روز شکل ثابت و تدوین شده ‏ای نیافته بود، زمینه برای بحث و مناظره بسیار وسیع بود در اثر این عوامل، مناظره میان پیروان فرقه ‏ها و مذاهب گوناگون اهمیت خاصی پیدا کرده است. از اینرو امام صادق علیه السلام جهت معرفی اسلام و مبانی تشیع، مناظرات متعدد و پرهیجانی با سران و پیروان این فرقه ‏ها و مسلکها داشت و طی آن‏ها با استدلالهای متین و منطق استوار، پوچی عقاید آنان و برتری مکتب اسلام را ثابت می ‏کرد .

روزی ابوحنیفه اجازه ملاقات خواست امام اجازه نداد دم در، مقداری توقف کرد تا اینکه عده ‏ای از مردم کوفه آمدند، و با آنها داخل خانه شد.  از امام پرسید: شایسته است که شما نماینده ‏ای به کوفه بفرستید و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمدصلی الله علیه و آله  نهی کنید. امام فرمود مردم از من نمی‏پذیرند..

چگونه ممکن است سخن شما را نپذیرند، در صورتی که شما فرزند پیامبر خدا هستید؟ امام : تو خود یکی از همانهایی هستی که گوش به حرف من نمی ‏دهی مگر بدون اجازه من داخل خانه نشدی و بدون اینکه بگویم ننشستی، و بی اجازه شروع به سخن گفتن ننمودی؟ شنیده‏ ام که تو بر اساس قیاس فتوا می ‏دهی؟ 

امام : وای بر تو! اولین کسی که بر این اساس نظر داد شیطان بود وقتی که خدا به او دستور داد به آدم سجده کند، گفت سجده نمی ‏کنم، زیرا که مرا از آتش آفریدی و او را از خاک و آتش گرامیتر از خاک است. (سپس امام برای اثبات بطلان قیاس، مواردی از قوانین اسلام را که برخلاف این اصل است، ذکر کرد). به نظر تو کشتن کسی بناحق مهمتر است، یا زنا ؟ بنابراین اگر عمل کردن به قیاس صحیح باشد پس چرا برای اثبات قتل، دو شاهد کافی است، ولی برای ثابت نمودن زنا چهار گواه لازم است؟ آیا این قانون اسلام با قیاس توافق دارد؟   بول کثیف‏تر است یا منی؟ پس چرا خدا در مورد اول مردم را به وضو امر کرده، ولی در مورد دوم دستور داده غسل کنند؟ آیا این حکم با قیاس توافق دارد؟ -  نه

نماز مهمتر است یا روزه؟ پس چرا بر زن حائض قضای روزه واجب است، ولی قضای نماز واجب نیست؟ آیا زن ضعیفتر است یا مرد؟ پس چرا ارث مرد دو برابر زن است؟ چرا خداوند دستور داده است که اگر کسی ده درهم سرقت کرد، دستش قطع شود، در صورتی که اگر کسی دست کسی را قطع کند، دیه آن پانصد درهم است؟ آیا این با قیاس سازگار است؟

شنیده ‏ام که این آیه را در روز قیامت به طور حتم از نعمتها، سوال می ‏شوید چنین تفسیر می ‏کنی که : خداوند مردم را در مورد غذاهای لذیذ و آبهای خنک که در فصل تابستان می ‏خوردند، مواخذه می ‏کند. -  درست است، من این آیه را این طور معنا کرده ‏ام.

اگر شخصی تو را به خانه ‏اش دعوت کند و با غذای لذیذ و آب خنکی از تو پذیرایی کند، و بعد به خاطر این پذیرایی بر تو منت گذارد، درباره چنین کسی چگونه قضاوت می ‏کنی؟ -  می ‏گویم آدم بخیلی است.  آیا خدا بخیل است (تا اینکه روز قیامت در مورد غذاهایی که به ما داده، ما را مورد مؤاخذه قرار دهد)؟ مقصود از نعمتهایی که قرآن میگوید انسان درباره آن مؤاخذه می ‏شود، نعمت دوستی ما خاندان رسالت است.

اعزام نمایندگان به منظور تبلیغ امام   امام به منظور تبلیغ جریان اصیل امامت، نمایندگانی به مناطق مختلف می ‏فرستاد. از آن جمله، شخصی به نمایندگی از طرف امام به خراسان رفت و مردم را به ولایت او دعوت کرد. آنگاه به نمایندگی از طرف هر گروه، یک نفر به دیدار امام صادق علیه السلام رفت. نماینده گروه سوم در جریان این سفر با یکی از همسفران، کار زشتی انجام داد (و کسی از آن آگاهی نیافت) هنگامی که این چند نفر به حضور امام رسیدند، همان شخص آغاز سخن کرد و گفت : شخصی از اهل کوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولایت تو دعوت کرد؛ گروهی پذیرفتند، گروهی مخالفت کردند، و گروهی نیز از روی پرهیزگاری و احتیاط دست نگه داشتند. امام علیه السلام فرمود : تو از کدام دسته هستی؟ گفت من از دسته احتیاط کار هستم امام فرمود : تو که اهل پرهیزگاری و احتیاط بودی، پس چرا در فلان شب احتیاط نکردی و آن عمل خیانت‏ آمیز را انجام دادی؟! وسعت حوزه فعالیت سیاسی امام و اعجاز را نشان می‏دهد.

نشاط علمی مکتب امام صادق علیه السلام

در زمان امام صادق علیه السلام نشاط علمی فوق العاده ای پیدا شد و همان نشاط علمی عاملی برای گسترش مرزهای مختلف دانش اسلامی و حتی علوم کاربردی جامعه مسلمین شد. فضایی برای تعالی جامعه اسلامی مهیا شد که از لحاظ بسط و گسترش فضای علمی و اقتصادی نسبت به دوران قبل و بعد خود بی‌نظیر بود.

الف- شرایط و بستر اولیه اقتصادی زمان امام صادق علیه السلام سطح زندگی عامه مردم و جامعه تا حدی بهبود یافته بود. دهک های متوسط و متوسط به پایین توان تهیه غذا و امکانات اولیه حیات را داشتند. داد و ستد یا به عبارتی بازار اقتصادی رونق داشت و از رکود خارج شده بود. اکثر مردم علاوه بر تهیه امکانات اولیه، به پس انداز و گسترش سرمایه روی آورده بودند. حتی خود حضرت امام صادق علیه السلام لباسهای فاخر می‌پوشید و سوار بر مرکب راهوار می شد. سطح پایین جامعه همانند امام که پیشوای آنان است زندگی می کردند.

ب- رهبری علمی جامعه؛ عامل حیاتی دیگر که بیش از همه مهم است، خود پویایی علمی و مدیریت صحیح آن است. خود علم باعث رونق بیشتر فضای اقتصادی محیط می شود و به تبع آن به رشد بیشتر خود علم نیز کمک می‌کند. مثلاً با وجود اختناق و تقابل شدید فرهنگی بین دنیای اسلام و غیر مسلمانان حصر علمی وجود داشت که امام صادق علیه السلام با اتخاذ تدابیر و راهکارهایی این حصر را شکستند و مرزهای دانش هر رشته را گسترش دادند و فضای علمی را به‌سوی فضای اجتهاد علمی که منجر به تولید علم است، هدایت نمودند.

‏یکی از این راهکارها، تأکید ایشان به جهاد علمی، قبل از جهاد اقتصادی است. اهمیت این موضوع برای جناب شیخ الائمه علیه السلام به قدری بود که حتی در توضیح مباحث عرفانی برای قشر عرفای جامعه، علم و اقتصاد را به هم پیوند می داد. به عنوان مثال ایشان در تفسیر مربوط به جنود عقل و جهل می‌فرمایند: یکی از سپاهیان عقل، غنا و یکی از سپاهیان جهل، فقر است. با این تعبیر مشخص می‌شود که فقر و جهل لازم و ملزوم هم هستند. بر این اساس می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که عقب‌ماندگی اقتصادی، هم فقر دینی در جامعه ایجاد می‌کند و هم موجب بروز فقر فرهنگی در جامعه می‌شود. با توجه به این موضوع عکس نقیض آن یعنی طرف دیگر سکه هر دو یعنی دانش  و اقتصاد قدرتمند نیز لازم و ملزوم هم خوهند بود. امروز نیز در جامعه انقلاب اسلامی ایران و در شرایط خاص کنونی، رهبر فرزانه انقلاب تأکید بسیار خاصی روی تولید علم بومی و تشکیل فضای علمی و دانش بنیان دارند. ‏مدل حکومتی جمهوری اسلامی که بر پایه تعالیم اسلامی شکل گرفته است، در بعد اقتصادی نیز باید کارآمد باشد‏.

مروری بر نظرات علمی امام صادق علیه السلام

امام صادق  علیه السلام تلاش بسیاری برای بیدار کردن افکار و عقول، احیای تفکرات شیعی، نشر علوم مختلف، تنظیم خط فکری تشیع علوی، جهت دهی مردم به سوی سعادت و ایجاد تحول در جامعه اسلامی داشتند و از دو طریق خدمت بزرگی را به اسلام عرضه کردند : ‏

الف- آموزش انواع علوم اسلامی، اساسی، پایه و....

‏ب- ساختن الگوهای ماندگار و تأثیرگذار  ‏به خاطر اقدامات برجسته مذهب شیعه را به نام شیعه جعفری نامیدند؛ در برخی نقل های تاریخ تعداد دانش آموختگان مکتب امام  علیه السلام را از 4هزار نفر تا دوازده هزار نفر ذکر کرده اند. در ذیل به چند نکته علمی از بیانات امام‌ صادق علیه السلام اشاره می کنیم

‏1- علم : ‏ امام صادق علیه السلام فرمود :  هر چیز که به آدمی بیاموزد علم است، بعد از احکام دین برای یک مسلمان واجب تر از علم و ادب چیزی نیست. 

  ‏2- ادب : ‏ امام صادق علیه السلام فرمود : ادب عبارت از جامه ای است که آنچه را می گویند و می نویسند، می پوشاند تا در گوش و ذهن شنونده و خواننده جالب تر جلوه کند. بالای سر امام علیه السلام در محلی که برای تدریس می نشست این بیت دیده می شد لیس الیتیم من مات والده  ان الیتیم یتیم العلم و الادب یتیم آن نیست که پدرش مرده، بلکه آن است که از علم و ادب بی بهره باشد.)‏

‏3- علوم مختلف و ترجیح آنها بر یکدیگر : ‏ از امام علیه السلام پرسیدند :  بین علوم متعدد کدام یک از آنها بر دیگری ترجیح دارد؟ فرمودند : از لحاظ کلی، هیچ علمی بر علوم دیگر مرجح نیست؛ لیکن موارد استفاده از علوم فرق می کند و آدمی باید از بعضی علوم زودتر و بیشتر استفاده نماید. دو علم که در زندگی بیشتر مورد نیاز است «دین و پزشکی» است. روزی خواهد آمد که انسان از علومی که اکنون استفاده نمی شود بهره می گیرد.‏

‏4- نیاز به علم :  از امام علیه السلام پرسیدند : چه موقع انسان از علم غنی می شود؟ ‏فرمودند : اگر انسان هزارها سال عمر کند و پیوسته مشغول تحصیل باشد تمام یافتنی ها را فرا نخواهد گرفت. بنابراین هرگز زمانی نمی رسد که کسی احساس کند از علم، غنی و بی نیاز است. فقط آنهایی احساس می کنند از علم بی نیازند که جاهل باشند.

‏5- جهل مرکب : ‏تا کسی در جهل مرکب فرو نرفته باشد، وجود خداوند را انکار نمی کند. هر کسی که عقل دارد و دانا باشد و لو دانایی او از حدی تجاوز نکند، می فهمد که در وجود خدا جای تردید نیست.‏

‏6- علم و عقیده : ‏ ‏عمل هر کس باید با عقیده او موافق باشد و عقیده هر کس باید از افکارش استخراج شده باشد. انسان در آغاز، صدیق به وجود می آید و عملی بر خلاف عقیده خود نمی کند؛ ولی بعدها در بعضی اشخاص این پدیده به وجود می‌آید که عملشان بر خلاف عقیده آنها باشد و دروغ بگویند. کودک خردسال دروغ نمی گوید و عملش مطابق با عقیده او می باشد. اگر از کسی خوشش بیاید، خود را در آغوش وی می اندازد و اگر از کسی بدش بیاید از او روی برمی‌گرداند. اما بعد از اینکه به سن رشد رسید در بعضی اشخاص، کردار، بر خلاف پندار می شود و گویی دروغ جای راست گفتن را می گیرد.

‏7- پیدایش دنیا : ‏ ‏جهان از یک جرثومه به وجود آمد و آن جرثومه دارای دو قطب متضاد سبب پیدایش ذره گردید و آن‌گاه ماده به وجود آمد و ماده تنوع پیدا کرد و تنوع ماده ناشی از کمی یا زیادی ذرات آنها می باشد. (دو قطب متضاد، در شارژ مثبت و منفی درون اتم است و آن دو شارژ، سبب تکوین اتم گردیده و اتم هم ماده را به وجود آورده و تفاوتی که بین عناصر دیده می شود ناشی از کمی یا زیادی چیزهایی است که درون اتم عناصر موجود می باشد.)‏

‏8- در مورد زمین : ‏گردش زمین در پیرامون خود باعث این می شود که روز و شب به وجود آیند و نیمی از زمین تاریک و نیم دیگر روشن است 

امام صادق علیه السلام در آن روزگار، در نقطه ای دور از مراکز علمی، با اطلاع از مکانیک نجومی و آگاهی از اینکه اثر نیروی جاذبه، بیان کرد که اجرام آسمانی دور خود می گردند (نیروی گریز از مرکز). ایشان حقیقت گردش زمین به دور خود را اعلام کرد؛ این نظریه با پیشرفت های علمی از قرن پانزدهم میلادی به بعد، زمانی به ثبوت رسید که فضانوردان قدم به ماه گذاشتند.

9- پیدایش جهان : ‏جابربن حیان پرسید : ممکن است روزی بفهمیم جهان با چه ابزاری ساخته شده؟‏ امام فرمود : بلی. طوری که تا امروز تجربه شده علم دارای دوره های رکود و جنبش است؛ امکان دارد در آینده دوره های جنبش علمی بیاید و در آن ادوار، نوع بشر بفهمد که جهان با چه ابزاری ساخته شده است . ‏

‏10- علوم دنیاهای دیگر : ‏ ‏غیر از جهانی که ما زندگی می کنیم دنیاهایی وجود دارد و در آن دنیا علومی است که شاید با علوم این جهان فرق کند.‏ از امام ‏ علیه السلام پرسیدند : اگر علم آموختنی است چرا علوم دنیاهای دیگر با علوم این جهان فرق دارد؟ فرمودند : در دنیاهای دیگر دو نوع علم وجود دارد و نوعی از آن شبیه علوم این جهان است؛ اگر کسی از این جهان به آن دنیاها برود، می تواند آن علوم را فراگیرد اما در بعضی از دنیاهای دیگر شاید علومی وجود دارد که اندیشه مردم این دنیا قادر به ادراک آنها نیست، برای اینکه آن علوم را با عقل مردم این جهان نمی توان ادراک کرد.‏

‏11- اهمیت تاریخ : ‏ امام صادق علیه السلام در اسلام اولین کسی بود که روایات تاریخی را با دیده نقادی نگریست و نشان داد که روایات تاریخی را نباید بدون تعمق و نقد پذیرفت. از همین رو، ابن جریر طبری وقتی برای نوشتن تاریخ قلم به دست گرفت، دانست باید چیزهایی را بنویسد که عقل می پذیرد و از ذکر افسانه و بافته های عوام خودداری کند.

12- خواص اشیا : ‏ ‏وقتی بتوانیم قسمتی کوچک از یک شیء را به طور دقیق مورد تحقیق قرار دهیم از روی خواص آن به خواص جسم بزرگ پی می بریم. برای ما تحقیق در مورد آب موجود در دریاهای جهان امکان ندارد ولی اگر قطره ای از آب یک دریا را مورد تحقیق قرار دهیم می توانیم از آنچه فهمیده می شود به خواص تمام دریا پی ببریم.‏ ‏دکارت : با کشف خواص کوچک ترین قسمت جسم، خواص همه آن جسم قابل شناخت است.‏

‏13- رابطه نور و اشیا : ‏ ‏نور از طرف اشیاء به سوی چشم ما می آید و آن نور که از طرف هر شیء به سوی ما می آید فقط قسمتی به چشم ما می تابد و به همین جهت ما اشیاء دور را به خوبی نمی بینیم و اگر تمام نوری که از یک شیء دور، به سوی چشم می آید، به دیده برسد ما شیء دور را نزدیک خواهیم دید.

 در مورد سرعت نور نظریه امام صادق علیه السلام بسیار جالب توجه است : سرعت نور که به طرف چشم ما می آید فوری است و از انواع حرکات است و نور، حرکت است. نور قوی می تواند اجسام را به حرکت درآورد و نوری که در طور سینا بر حضرت موسی علیه السلام آشکار شد از نورهایی بود که اگر مشیت الهی تعلق می‌گرفت، کوه را به حرکت در می آورد. (تئوری لیزر) راجر بیکون، استاد دانشگاه آکسفورد می گوید : اگر چیزی بسازیم که تمام نور اشیاء دور دست را به چشم ما برساند ما آنها را پنجاه برابر نزدیکتر خواهیم دید.‏

‏14- ستارگان نورانی : ‏در بین ستارگانی که شب در آسمان می بینیم ستارگانی هستند که آن قدر نورانی می باشند که خورشید در قبال آنها تقریباً بی نور است.‏

15- اجزای خاک و بدن انسان : ‏ ‏آنچه در خاک هست در بدن انسان هم یافت می شود. چهار قسمت زیاد و هشت قسمت کمتر؛ از آن چهار قسمت و هشت قسمت دیگر خیلی کمتر از هشت قسمت اول است. ‏ دانشمندان می گویند : کره زمین از 102 عنصر به وجود آمده و همه آن عناصر در بدن انسان وجود دارد. آن هشت قسمت که به فرموده امام علیه السلام در بدن انسان خیلی کم است :  مولیبدن- سیلیسیوم - فلوئور- کوبالت - منگنز - ید - مس- روی.

آن 8چیز که در بدن انسان نسبت به هشت عنصر فوق نسبت زیادتری دارد عبارتند از :  ‏منیزیم - سدیم - پتاسیم - کلسیم - فسفر- کلر - گوگرد – آهن.‏ و آن چهار عنصر که در بدن انسان خیلی زیاد می باشد عبارتند از :  اکسیژن - کربن -هیدروژن - ازت‏

‏16- محیط زیست :  محیط پیرامون خود را آلوده نکنید.‏

‏17- حوادث غیر مترقبه : ‏زمانی در اوضاع دنیا بی نظمی مشاهده می کنید که ناگهان توفان می شود و سیل جاری می گردد و زلزله خانه ها را ویران می نماید. اینها را دلیل بر بی‌نظمی جهان ندانید و آگاه باشید که هریک از این وقایع غیر منتظره از یک یا چند قاعده ثابت و غیر قابل تغییر پیروی می نمایند و بر اثر آن قواعد ثابت این وقایع روی می دهد.‏

‏18- حرکت اشیا و موجودات : ‏هر چه هست حرکت دارد، حتی جمادات دارای حرکت هستند. گرچه چشم ما حرکت آنها را نمی بیند ولی نمی توان چیزی را یافت که حرکت نداشته باشد و هرچه هست مجذوب خالق می باشد.

اگر لحظه ای حرکت متوقف گردد انسان می میرد ولی بعد از مرگ هم حرکت به طرزی دیگر ادامه پیدا می کند، چون جسم آدمی می پوسد.‏

‏19- توصیه به مادران در خصوص کودکان : ‏ ‏مادران، کودکان شیرخوار خود را در طرف چپ خود بخوابانند.

‏مرکز تحقیقات دانشگاه کورنیل آمریکا پس از یک قرن تحقیق وقتی نوزاد به طرف چپ مادر می خوابد آرام تر از طرف راست است و اگر نوزاد را در طرف راست بخوابانید در فواصل نزدیک از خواب بیدار می شود و شیون می کند. عادتی که جنین، قبل از تولد به شنیدن صدای ضربان قلب مادر دارد .

‏20- عمر طولانی : ‏آدمی برای این آفریده شده که عمری طولانی داشته باشد. اگر انسان بر طبق قوانین دین اسلام عمل نماید و از منهیات بپرهیزد و در خوردن و آشامیدن دستور قرآن اسراف ننماید از عمر طولانی بهره مند خواهد شد.

رساله توحید مفضل و رازهای نهفته

امام صادق علیه السلام در علوم طبیعی بحثهایی نمود و رازهای نهفته ‏ای را باز کرد که برای دانشمندان امروز نیز مایه اعجاب است. گواه روشن این امر (گذشته از آموزش جابر) توحید مفضل است که امام آن را ظرف چهار روز املا کرد و «مفضل بن عمر کوفی» نوشت و بنام کتاب توحید مفضل شهرت یافت .

مفضل خود در مقدمه رساله می ‏گوید : روزی هنگام غروب در مسجد پیامبر نشسته بودم و در عظمت پیامبر و آن‏چه خداوند از شرف و فضیلت و به آن حضرت عطا کرده می ‏اندیشیدم.

در این فکر بودم که ناگاه «ابن ابی العوجأ»، که یکی از زندقیان آن زمان بود، وارد شد و در جایی که من سخن او را می ‏شنیدم نشست. پس از آن یکی از دوستانش نیز رسید و نزدیک او نشست. این دو، مطالبی درباره پیامبر بیان داشتند... آنگاه ابن ابی العوجأ گفت : نام محمدصلی الله علیه و آله را، که عقل من در آن حیران است و فکر من در کار او درمانده است، واگذار و در اصلی که محمد آورده سخن بگو .

در این هنگام سخن از آفریدگار جهان به میان آوردند و حرف را به جایی رساندند که جهان را خالق و مدبری نیست، بلکه همه چیز خود بخود از طبیعت پدید آمده است و پیوسته چنین بوده و چنین خواهد بود.

مفضل می ‏گوید : چون این سخنان واهی را از آن دور مانده از رحمت خدا شنیدم، از شدت خشم نتوانستم خودداری کنم و گفتم : ای دشمن خدا، ملحد شدی و پروردگار را که تو را به نیکوترین ترکیب آفریده، و از حالات گوناگون گذارنده ، و به این حد رسانده است، انکار کردی! اگر در خود اندیشه کنی و به درک خود رجوع نمایی، دلائل پروردگار را در وجود خود خواهی یافت

و خواهی دید که شواهد وجود خدا و قدرت او، نشان علم و حکمتش در تو آشکار و روشن است. ابن ابی العوجأ گفت : ای مرد، اگر تو از متکلمانی (کسانی که از مباحث اعتقادی آگاهی داشتند و در بحث و جدل ورزیده بودند) با تو، به روش آنان سخن بگویم، اگر ما را محکوم ساختی ما از تو پیروی می‏کنیم؛ و اگر از آنان نیستی سخن گفتن با تو سودی ندارد؛ و اگر از یاران جعفر بن محمد صادق هستی، او خود با ما چنین سخن نمی ‏گوید و این گونه با ما مناظره نمی‏کند.

او از سخنان ما بیش از آنچه تو شنیدی بارها شنیده ولی دشنام نداده و در بحث بین ما و او از حد و ادب بیرون نرفته، او آرام و بردبار و متین و خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چیره نمی ‏شود، سخنان و دلائل ما را می ‏شنود تا آنکه هر چه در دل داریم بر زبان می ‏آوریم، گمان می ‏کنیم بر او پیروز شده ‏ایم، آنگاه با کمترین سخن دلائل ما را باطل می ‏سازد، حجت را بر ما تمام می‏کند چنانکه نمی ‏توانیم پاسخ دهیم، اینک اگر تو از پیروان او هستی، چنانکه شایسته اوست، با ما سخن بگو.

من اندوهناک از مسجد بیرون آمدم و در حالی که در باب ابتلای اسلام و مسلمانان به کفر این ملحدان و شبهات آنان در انکار آفریدگار فکر می ‏کردم، به حضور سرورم امام صادق علیه السلام رسیدم. امام چون مرا افسرده و اندوهیگین یافت، پرسید : تو را چه شده؟ من سخنان آن دهریان را به عرض امام رساندم، امام فرمود : برای تو از حکمت آفریدگار در آفرینش جهان و حیوانات و درندگان و حشرات و مرغان و هر جانداری از انسان و چهار پایان و گیاهان و درختان میوه دار و بی میوه و گیاهان خوردنی و غیر خوردنی بیان خواهم کرد، چنانکه عبرت گیرندگان از آن عبرت گیرند و بر معرفت مومنان افزوده شود و ملحدان و کافران در ان حیرآن بمانند بامداد فردا نزد ما بیا ....

به دنبال این بیان امام، مفضل چهار روز پیاپی به محضر امام صادق علیه السلام رسید امام بیاناتی پیرامون آفرینش انسان از آغاز خلقت و نیروهای ظاهری و باطنی و صفات فطری وی و در خلقت اعضا و جوارح انسان، و آفرینش انواع حیوانات و نیز آفرینش آسمان و زمین و... و فلسفه آفات و مباحث دیگر ایراد فرمود و مفضل نوشت.

مجلس اولدرباره شگفتیهاى آفرینش انسان ( امام علیه السلام در آغاز، علت این که عده ای وجود خداوند را انکار و یا در او شک می کنند، ناآگاهی از اسباب و شیوه آفرینش جهان هستی بیان می فرماید. سپس به بیان آفرینش جهان و خلقت انسان و اعضای بدن او، مانند دستگاه گوارش و حواس پنج گانه، می پردازد

و از آن ها به حکمت و قدرت و علم خداوند ، که آفریننده آن ها است، استدلال می کند؛)

مجلس دوم : درباره شگفتیهاى آفرینش حیوان (به بیان شگفتی های جهان حیوانات، خزندگان و چهارپایان مانند اسب، ماهی، فیل، زرافه، میمون، سگ و پرندگان مانند مرغ و خفاش و حشراتی مانند زنبور عسل، ملخ، مورچه و می پردازد) مجلس سوم : درباره شگفتیهاى آفرینش طبیعت (امام شگفتی های آسمان و زمین مانند رنگ آسمان و طلوع و غروب خورشید، و فصل های سال و خورشید و ماه و دیگر ستارگان و حرکت بسیار سریع آن ها در آسمان و آفرینش سرما و گرما و باد و هوا و چگونگی ایجاد صدا و کوهها و گیاهان و... را بیان می نماید) مجلس چهارم : درباره ناملایمات و گرفتاریها (صحبت های امام صادق علیه السلام  به بیان اسرار آفرینش در بلاها و پاسخ به شبهات منکران اختصاص می یابد.) امام صادق علیه السلام:  درس عبرت بگیر که اگر زمین ثابت و آرام نبود .

‏ثابت بودن دو معنى دارد، یکى در برابر لرزش و حرکتهاى نامتعادل و ‏دیگرى در برابر مطلق حرکت. امام علیه السلام در این قسمت تصریح نموده‌اند که اگر زمین همواره ‏در لرزه و اضطراب بود... پس این ثبات و آرامش با حرکت دورانى و متعادل زمین تضادى ‏ندارد. هر جا که عبارتى از امام را در‌نیافتیم باید اینگونه در معانى کلمات و قرائن آن اندیشه ‏کنیم و به حقیقت برسیم. اگر نرسیدیم دانش خود را اندک بشماریم نه خاندان وحى و ‏علم مطلق را متهم نماییم. امام همیشه مخاطب خود و سطح فکریش را نیز در ‏نظر گرفته، آنگاه پاسخ می‌دهد. البته نباید پنداشت که پاسخهای دستِ‌پایین امام در‏ مقابل پرسشهای عوام، نادرست یا ضعیف است بلکه یا اشاره به گوشه‌ای که در فهم‏آنان باشد است و یا کلامی تمثیل‌گونه برای نزدیک کردن پرسشگر به حقیقت.             

تغذیه بدن و تدابیر نهفته در آن اى مفضّل در باره تغذیه بدن و تدابیر نهفته در آن نیک بیندیش. غذا در آغاز به معده مى‏‌رسد، معده آن را مى‌‏پزد [هضم مى‏‌کند]. آنگاه عصاره آن از طریق مجارى بسیار ریز و نازکى که مانند یک پالنده کار مى‌‏کنند به کبد مى‏‌رسد. این‏ مجارى ریز براى آن است که مبادا چیزى خشن و غلیظ به آن راه یابد؛ زیرا کبد در نهایت ظرافت و نازکى است و تاب فشار و خشونت را ندارد. کبد، آن را مى‏‌پذیرد و با تدبیر حکیم به خون تبدیل مى‏‌شود و از طریق عروق و مجارى به تمام بدن سرازیر مى‏‌شود، بسان جویهایى که در زمین است و آب را به همه جاى آن مى‌‏رسانند. نیز مواد زاید و آلوده در ظرفهاى خاص خود قرار مى‏‌گیرد. آنچه از صفراست به سوى کیسه صفرا، آنچه از سوداء است به سمت طحال و آنچه از ترى و رطوبت است به جانب مثانه مى‌‏رود.

در حکمت الهى در ترکیب بدن درنگ کن که چگونه هر عضوى را در جایش قرار داده و این ظرفها را چنان نهاد که مواد زاید و فاسد را در خود گرد آورند تا این مواد در سراسر بدن منتشر نگردد و جسم را بیمار و زار ننماید. چه بلند مرتبه است کسى که تقدیر را نیکو نمود و تدبیر را استوار کرد. سپاس او را چنان که شاید و سزد.

در طلوع و غروب آفتاب اندیشه کن. اگر طلوع خورشید نبود کار جهان یکسره درهم مى‌‏شکست و مردم قادر به زندگى و رسیدن به امور خود نبودند. دنیا تاریکستانى به زیان آنان بود و بدون نور، زندگى گوارا نبود و از آن لذت نمى‌‏بردند. 

در راز غروب خورشید اندیشه کن. اگر غروب نبود، مردم آرامش و قرار نداشتند. حال آنکه آنان بیش از هر چیز به آرامش و استراحت جسم و جان و حواس و مهلت یافتن هاضمه براى هضم غذا و رساندن غذا به تمام اعضا نیازمندند.

اگر غروبى نبود، حرص آدمیزاد باعث مى‌‏گشت‏ که همواره کار کنند و بدن آنان از کار بیفتد. چرا که بسیارى از مردم اگر شب فرا نرسد و تاریکى بر اینان حاکم نگردد، به خاطر حرص و آز و جمع و ذخیره مال، هیچ آرام و قرار ندارند. از سوی دیگر، زمین از تابش همیشگى آفتاب تفتیده مى‏‌شد و تمام جانداران اعم از گیاه و حیوان از حرارت زیاد نابود مى‏‌شدند. 

پس خداوند حکیم چنان تدبیر اندیشیده که خورشید، زمانى برآید و وقتى دیگر پنهان شود تا مانند چراغى باشد که اهل خانه براى کارى بر مى‌‏افروزند و براى آرامش، خاموش مى‏‌گردانند. با این طلوع و غروب، نور و ظلمت که ضدّ یک دیگرند چنان در اطاعت‏اند که صلاح و قوام جهان را با هم تأمین مى‏‌کنند . حکمت خدا در خلقت ماهی ای مفضل ! در آفرینش ماهى و تناسب، حکمت و تدابیر نهفته در آن که مناسب آن است نیک بنگر. در آفرینش این موجود زنده‏، دست و پا نهاده نشده؛ زیرا به راه رفتن نیازى ندارد و جایگاهش آب است. براى آن، شش آفریده نشده؛ چون که در میان آب نفس نمى‏‌تواند کشد. در عوض دست و پا، باله‏‌هایى سخت و قوى به آن داده شده و چنان که قایقران با پارو زدن به پیش مى‌‏رود، ماهى نیز با حرکت دادن این باله‏‌ها آب را به کنار می زند و پیش می رود. بدن ماهی با فلس هایى سخت و درهم پوشیده شده. همچون در هم فرورفتگى اجزاى زره‏‌هاى پولادین، تا از آفات و آسیب ها در امان ماند. دیدگان ماهى، کم سو و ضعیف است و آب مانع دید دقیق و درست او مى‌‏شود؛ در نتیجه، این نقص با اعطاى شامّه‏اى قوى، جبران شده. از فاصله‌‏اى بسیار دور غذا و طعمه خود را بو مى‌‏کند. اگر این توان در او نهاده‏ نبود، چگونه از طعمه و جایگاهش آگاه مى‏‌گشت؟ روزنه‏‌هایى در میان دهان ماهى و گوش آن باعث پیوند دهان و گوش آن است. ماهى آب را با دهان مى‏‌گیرد و از سوراخ هاى گوش خارج مى‏‌کند. تا مانند حیوانات دیگر، از مزایاى نسیم و هوا سود برد. 

آموزش پرنده به ما ای مفضل ! ابن تمره (نام پرنده ایست) روزى در لابه لاى شاخه‌‏هاى درختى لانه کرد. ناگاه دید مارى عظیم بر لانه‏‌اش مشرف گشته و دهان را گشوده است. پرنده سخت در تشویش و اضطراب افتاد و در پى چاره‏ مى‏‌گشت که ناگاه گیاه «خار خاسک» را مشاهده کرد و آن را یافت.

آن را برداشت و در دهان مار افکند. مار نیز آنقدر به خود پیچید که جان داد. راستى اگر تو را از این خبر آگاه نمى‏‌کردم به ذهن تو و دیگران خطور مى‏‌کرد که «خار خاسک» چنین سود و مصلحتى داشته باشد؟ و یا آنکه از پرنده‏‌اى کوچک یا بزرگ چنین حیله و چاره‌‏اى برآید؟ 

حکمت ساعات شب و روز اى مفضّل! در اندازه شب و روز و اینکه به مصلحت مردم چنین تدبیر شده نیک بیندیش. غالبا ساعات شب و یا روز به بیش از پانزده ساعت نمى‌‏رسد. براستى اگر طول روز صد یا دویست ساعت بود چه مى‌‏شد؟ آیا در این صورت، تمام جانداران از انسان تا گیاه و حیوان نابود و بى‏جان نمى‌‏گشتند؟ و این به آن جهت است که در طول این مدت،  نه حیوان از چریدن و حرکت دست بر مى‌‏داشت و نه آدمى از کار و کوشش کناره مى‌‏گرفت و این کار آنقدر ادامه می یافت تا به هلاکتشان ختم مى‏‌گشت.

و از سوی دیگر، گیاه و رویندگان خشک مى‌‏شدند چرا که  نور مستمر و مداوم خورشید و حرارت یک سره آن، آنها را خشک و نابود مى‏‌کرد و مى‏‌سوزانید. شب نیز چنین است.

اگر یکسره ادامه داشت، حیوانات از حرکت و تلاش و طلب معاش و روزى باز مى‏‌ماندند تا از گرسنگى بمیرند. گیاهان نیز حرارت طبیعى خود را از دست مى‌‏دادند و فاسد و گندیده مى‏‌شدند. 

حکمت ساقهای بلند مرغ ماهی خوار اى مفضّل! مرغ ماهی خوار را دیده‏اى و به راز پاهای بلند آن پى برده‌‏اى؟ این پرنده را غالبا در آبگیرها مى‏‌بینى. داراى دو ساق بلند است. گویا دیدبانى است که‏ از بالاى برجک دیدبانى، درون آب را مى‌‏نگرد و آن را زیر نظر دارد. هر گاه که روزى خود را دید، آرام آرام گام برمى‏‌دارد تا آن را به دست آورد. اگر این پرنده دارای پاهای کوتاه بود، هنگامى که به جانب صید حرکت مى‌‏کرد تا آن را بگیرد، شکمش با آب تماس مى‏‌گرفت و آب حرکت مى‌‏کرد و شکار از هراس پا به فرار مى‏‌گذاشت. پس این دو پا برایش آفریده شده تا خواسته‌‏اش را دریابد، غذایش را به چنگ آورد و زنده بماند.

در تدابیر هماهنگ در آفرینش این پرنده بنگر پرنده‌‏اى که دو ساق بلند دارد، گردنى دراز  نیز دارد تا بتواند غذایش را از زمین بردارد. حال اگر پرنده، پاهایى دراز داشت ولى گردنش کوتاه بود، قادر نبود که چیزى از زمین بردارد. با این وصف گاهی درازى منقارش، گردن او را در رسیدن به هدف یارى مى‌‏کند تا کار آسان گردد

حکمت خرطوم فیل ای مفضل ! در اسرار و حکمت هاى قرار گرفته  در خرطوم فیل تأمل کن. خرطوم در گرفتن گیاه و آب و خوردن آنها کار دست را مى‏کند. اگر چنین آفریده نمى‏ شد و خرطوم نداشت، هیچ گاه قادر نبود که چیزى از زمین برگیرد و بخورد، چرا که فیل مانند دیگر چهارپایان نیست که گردنى دراز داشته باشد و آن را به سوى غذا دراز کند.

حال که گردن ندارد، خداوند متعال، خرطومى دراز به او داده تا که کار گردن را بکند و با آن به نیازش برسد. جز آفرینشگر مهربان و عطوف بر خلق چه کسى به جاى آن عضوى که ندارد عضوى دیگر داده که کار همان عضو مفقود را انجام دهد؟  

حکمت خداوند در ریشه درختان ای مفضل! در آفرینش درختان و گیاهان نظاره کن، از آن جهت که درخت نیز همچون حیوان، همواره به غذا محتاج است، از طرفى مانند حیوان دهان و حرکت ندارد که غذا را بگیرد، ریشه‌‏هاى آن در دل زمین فرو رفته تا غذا را گاه از اعماق زمین بگیرد و به شاخ و برگ و میوه رساند. پس «زمین» مانند مادر پرورش دهنده آن است و «ریشه‌‏ها» چون دهان آن است که با آنها غذا را از زمین مى‏‌گیرد . چنان که حیوانات، کودکان خود را شیر مى‌‏دهند. نمى‏‌نگرى که چگونه پایه‌‏ها و ستون هاى خیمه از هر سو با طناب بسته شده تا بر پاى ایستد و نقش زمین نگردد و یا کج نباشد. گیاه نیز چنین است، تمام آن ها ریشه‌‏هاى خود را در دل زمین به هر جانبى دوانیده‌‏اند تا آن را پایدار و استوار و ایستاده نگاه دارند.  اگر ریشه نبود چگونه یک نخل تنومند و بلند و صنوبر و چنار بزرگ و تناور در طوفان هاى سهمگین بر پاى مى‌‏ایستادند؟ 

حکمت گردش فصل ها ای مفضل ! در بلند و پائین بودن خورشید براى بر رفت و آمد  این چهار فصل از سال و اسرار و مصالح نهفته در آنها اندیشه کن. 

در زمستان، حرارت و ثمر دهى‏ به درون درخت باز مى‌‏گردد و از آنها میوه پدید مى‌‏آید. هوا متراکم مى‌‏گردد و از این تراکم و فشار هوا، ابر و باران به هم مى‌‏رسد و بدن حیوان سخت و قوى مى‏‌گردد.

به هنگام بهاران، همان مواد و حرارت که در درخت و گیاه نهفته بود، حرکت مى‏‌کند و موادى را که در زمستان ساخته و متولد شده است، پیدا مى‏‌سازد. گیاه مى‏‌روید و درختان شکوفه مى‌‏کنند و حیوانات، براى تولید مثل و جفتگیرى در هیجان مى‌‏افتند.

در تابستان، هوا سخت گرم مى‌‏شود و میوه‏‌ها مى‏‌رسند. مواد زاید بدن، ترشح مى‌‏کنند. سطح زمین مى‌‏خشکد و براى ساخت و ساز و کار آماده مى‏‌گردد.

در پاییز، هوا صاف مى‏‌شود. بیماری‌ها مرتفع مى‌‏گردند. بدن ها سالم مى‌‏شوند و شب به درازا مى‌‏کشد و هوا معتدل مى‏‌شود . 

بوته های ضعیف، میوه های بزرگ اى مفضّل! در اینکه گیاه و بوته‏‌اى ضعیف و ناتوان به بار مى‌‏نشیند و میوه‌‏هاى سنگینى چون: کدو، خربزه، و هندوانه مى‏‌دهد بیندیش و در حکمت و تدبیر این کار فکر کن!  آنگاه که تقدیر بر آن شد که این بوته ضعیف میوه‏‌هاى سنگین چون این میوه‏‌ها بار دهد، چنان مقرر گردید که روى زمین بگسترد. اگر مانند درخت مى‌‏ایستاد، قادر به حمل این میوه‌‏هاى سنگین نبود و پیش از آنکه میوه‏‌ها برسند و کامل شوند همه چیز درهم مى‏‌شکست. بنگر که چگونه شاخ و برگش روى زمین گسترده مى‏‌شود و زمین به جاى بوته، میوه‏‌هاى سنگین را بر دوش حمل مى‏‌کند. تو به یک بوته کدو و یا خربزه بنگر که چگونه یکى است ولى پیرامونش را چند میوه فرا گرفته. تو گویى گربه‌‏اى است بر روى زمین که بچه‏‌هایش روى زمین پهن شده‌‏اند و از آن شیر مى‏‌خورند. 

آسمان گاه بارانی گاه صاف اى مفضّل!  در اینکه به خاطر مصلحت عالم، آسمان گاه صاف و گاه بارانى است نیک اندیشه کن. اگر یکى از این دو در هوا ماندگار مى‌‏شد بى‏شک زیانبار بود. نمى‏‌بینى وقتى که یکسره باران مى‌‏آید، گیاهان و سبزی ها مى‏‌گندند؟ جسم حیوانات سست و بى‌‏حاصل مى‏‌شود؟ هوا سرد می ماند؟ بیماری ها پیدا و پراکنده مى‌‏شوند؟ و راه ها و گذرگاه ها نا امن مى‏‌گردند؟ چنانچه اگر هوا یکسره صاف و آفتابى باشد، زمین، خشک و تفتیده مى‏‌گردد. گیاهان خشک مى‏‌شوند و مى‌‏سوزند. آب چشمه‌‏ساران و جویبارها فرو مى‏رود و این پیامدها سخت به زیان مردم است. همانگونه که انواع بیماری ها پدید مى‌‏آیند. امّا اگر در عالم، یکى پس از دیگرى پدیدار گردد و آسمان گاه بتابد و گاه ببارد، هوا معتدل می ماند، هر کدام زیان دیگرى را دفع مى‌‏کنند و همه چیز نیکو و استوار مى‏‌گردد. اگر کسى سوال کند که: چرا خداوند چنان خلق نکرد که در هیچ کدام زیان نباشد؟ پاسخ آنکه، حکمت الهی بر آن تعلق گرفته که انسان در دنیا قدرى در رنج و درد افتد تا که سبب دوری او از گناه فراهم آید.  آنگونه که انسان بیمار براى باز یافتن سلامت و شفاى کامل به داروهاى تلخ و ناگوار نیازمند است. آن زمان که طغیان مى‌‏کند و مى‏شورد ، به درد و سختى نیازمند است تا در ورطه پلیدى در نیفتد و در راه راست بماند.

نعمت فراموشی : ای مفضل بدان !  نعمت فراموشى بمراتب بزرگتر از نعمت حافظه و یادآورى است. اگر نعمت‏ فراموشى نبود، هیچ کس مصیبت و سختى های زندگی خویش را فراموش نمى‌‏کرد. هیچگاه حسرتش پایان نمى‌‏یافت و کینه‌‏اش تمام نمى‌‏گشت. با یاد داشتن و فراموش نساختن‏ آفات دنیا ، هرگز از دنیا لذت نمى‌‏برد و امیدى به فراموشى و غفلت حاکمى که دشمن اوست‏ نداشت و رهایى از حسد رشک بران نمی‌جست. 

راز خلقت کوهها به این کوه ها که از سنگ و خاک پدید آمده بنگر. غافلان پنداشته‏‌اند که آنها زاید و بى‏‌مصرفند، حال آنکه سود فراوان دارند. برف بالاى کوه ها مى‏‌نشیند تا آنان که به آن محتاجند از آن بهره برند  و از آنچه که ذوب مى‏‌شود چشمه‏‌ساران پر آب، مى‏‌جوشد چشمه‏‌ها، رودها و جویبارها پدید مى‌‏آیند. در کوه ها انواع رویندگان و گیاهان دارویى که در دشت نمى‏‌روید، مى‌‏روید. غارها و دره‏‌هایى در آنهاست که حیوانات وحشى و درندگان موذى را پناه داده. مردم از کوه، در برابر دشمنانشان دژها و قلعه‏‌هاى سخت و محکم مى‏‌سازند. و از سنگ هاى آن براى به کارگیرى در ساختمان ها و سنگ آسیاب استفاده مى‌‏کنند. 

حکمت رشد مو و ناخن  مفضّل مى‏‌گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم : چه مى‏‌شد اگر خداوند موهای بدن و ناخن ها را چنان مى‌‏آفرید که رشد نکنند تا آدمى به اصلاح و کوتاه کردن نیازمند نباشد.؟

امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند متعال در این کار، نعمت هایى نهاده که آدمى از آنها آگاه نیست تا سپاس گوید. آگاه باش! دردهاى بدن با خروج مو از منافذ بدن و با خروج ناخن از سر انگشتان خارج مى‏‌گردد؛ از این رو به انسان فرمان داده شده که هر هفته با مو تراشیدن و کوتاه کردن ناخن ها به این کار اقدام کند. این کار باعث مى‏‌شود که موى و ناخن با شتاب بیشترى برویند و دردها و بیماری ها را سریعتر خارج کنند. اگر شخص چنین نکند، رشد آنها کوتاه و اندک مى‏‌شود، در نتیجه، دردها در بدن مى‏ماند و بیماری هاى مختلف پدید مى‌‏آید.

چرا آب در دسترس است اما غذا نه؟! بدان که نان و آب اصل و رأس معاش و زندگى انسان به شمار مى‏روند. پس به حکمت ها و تدابیر نهفته در آنها بنگر. نیاز آدمى به آب شدیدتر از نیازش به نان است.  زیرا شکیبایى او بر گرسنگى بیش از صبر او در تشنگى است. و این بدان خاطر است که بدن انسان به آب بیشتر از نان محتاج است. چون که آدمى براى نوشیدن، شستن خود و لباس و ظروفش‏ و سیراب کردن حیوانات و آبیارى مزرعه به آب نیازمند است .     بخاطر این نیازهاى فراوان، آب براحتى در دسترس قرار گرفته تا انسان براى خریدن و تحصیل آن در دشوارى و رنج فراوان نیفتد. اما نان جز با رنج و مشقت و تلاش و حرکت به دست نمى‏آید. تا انسان [به کسب حلال مشغول شود و] به خاطر بیکارى در سرمستى و فساد غوطه ‏ور نگردد

فواید آب دهان‏. در باره آب دهان و مصالح آن بیندیش. خداى جلّ و علا چنان تدبیر نمود که آب دهان همواره در دهان وجود داشته باشد تا کام و گلو را تر نگاه دارد و خشک نشوند. اگر خشک بمانند هر آینه آدمى هلاک مى‏‌شود؛ زیرا آبى در دهان نمى‌‏ماند که انسان با آن آب، غذاى خشک را نرم گرداند و فرو برد. بدان که این رطوبت در حکم مرکب راهوار غذاست و آن را به معده مى‌‏رساند. از سوی دیگر این رطوبت به صفرا و یا سوداء مى‌‏رسد و این انتقال کاملا به سود انسان است چرا که اگر صفرا خشک شود آدمى به هلاکت خواهد افتاد .

حکمت راست و دروغ بودن خواب ها در باره خواب ها و حکمت درهم ‏آمیختگى راست و دروغ آن نیک بیندیش. اگر تمام خواب ها راست و صادق بود، همه مردم پیامبر و از اخبار غیب آگاه‏ بودند و اگر تمام آنها نادرست و کاذب ، چیزى زاید و بى‏‌معنى بود و سودى نداشت. از این روست که گاه راست است و مردم از آن سود مى‌‏برند و با آن به سوى نیکى مى‌‏روند و از بدى پرهیز مى‏‌نمایند و بسیارى از آنها نیز دروغ است تا بر خواب ها اعتماد کامل نشود. 

استدلالهای کتاب توحید مفضل با قرآن کریم

دعوت مردم به تأمل و تدبر درباره اشیا و موجودات پیرامون خود، یک شیوه قرآنى است. قرآن کریم مردم را تشویق می‌کند که به شتر، آسمان، کوهها، زمین و... ‏بنگرند (سوره غاشیه). راستى مگر مردم آنها را ندیده‌اند؟ در پاسخ باید گفت : آرى دیده‌اند. اما در آنها ‏درنگ و اندیشه نکرده‌اند. اگر مردم در همین امور به ظاهر بدیهى بنگرند و براستى در ‏آنها اندیشه و تدبر نمایند، به شگفتیهاى تمام اجزاى آفرینش پى می‌برند أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ17 وَ إِلَی السَّمَاء کَیْفَ رُفِعَتْ18 وَ إِلَی الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ19 وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَت؟(سوره غاشیه)

ندارند آیا به اشتر نگاه                که چون آفریدست آن را اله

نخواهند آیا نگاهى کنند            که چونست این آسمان بلند

ندارند آیا نگه بر جبال             که چون نصب گردیده با این جلال

مگر یک نگه بر زمین کرده اند       که این ارض را چون بگسترده اند

امام صادق علیه السلام ‏نیز که قرآن ناطق است مردم را به تأمل در کوه، دشت، دریا، آسمان، زمین، حیوان، ‏انسان، پرنده، درنده، و...فرا می‌خواند

امام (علیه السلام)، مفضل و همه مردم را به اندیشه در آفاق و انفس فرا می‌خواند؛ زیرا آیات الهى ‏را در آنها می‌توان مشاهده کرد سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (‏فصلت53)  

در آفاق و اندر نفوس بلاد            کند فاش آیات خود رب داد

که بر هرکسى مى شود آشکار        که همواره برحق بود کردگار

مگر اى پیمبر خداى وجود           که شاهد بود بر هرآنچه که بود

کفایت نباشد به برهان دین ؟        که تنهاست او غایة العالمین 

غالب مردم از شگفتیهایى چون، کهکشانها، آسمان، موشک، هواپیما، سفر انسان به ‏کرات دیگر، شکافته شدن اتم و دیگر امور خارق العاده، بهت‌زده، عبارت جل الخالق  را ‏بر زبان جارى می‌سازند، در حالى که جلیل و حکیم بودن خدا در همه چیز، جارى و ‏سارى است و این همان چیزى است که امام از مفضل و همه انسانها می‌طلبد. به مضمون آیه برگردیم : در جهان طبیعت و آفاق و در جهان درون و انفس ‍ اندیشه کنید تا ‏پى به وجود ببرید .

توحید مفضل؛ معجزه‌ی امام صادق (علیه السلام)  معجزه، عملى است که دیگران از آوردن آن عاجز باشند. همیشه وقتى که مردم ‏بخواهند از معجزه‌هاى ائمه علیهم السلام نام ببرند، فکرشان به سوى، زنده کردن مرده، ‏برگرداندن خورشید، شفا دادن بیمار لاعلاج و دیگر امور می‌رود

در حالى که نهج البلاغه معجزه است، صحیفه سجادیه معجزه است، و توحید مفضل نیز معجزه است و ‏ضرورتى ندارد که آنها را بکاویم تا یک سخن از آینده و یک پیشگویى ببینیم امام صادق علیه السلام به فلسفه و اسرار آفرینش کاملا احاطه ‏داشته و در القاى این درسها به صورت فیلسوفى الهى، دانشمندى کلامى، پزشکى‏ حاذق، تحلیلگرى شیمیدان، تشریح کننده‌اى متخصص، کارشناس کشاورزى ‏و به یک کلام، عالم و آگاه از همه پدیده‌هاى میان آسمان و زمین جلوه گر شده‏ است. براستى چه اعجازى از این بالاتر؟!  

معجزهاى آشکار در کتاب توحید مفضل

‏1. هنگامى که امام علیه السلام درباره عجایب آفرینش ماهى سخن می‌گویند، می‌فرمایند:  ‏ماهى، آب را از دهان می‌گیرد و از دو گوش بیرون می‌کند تا چون دیگر حیوانات از فواید ‏هوا بهره ببرد. این سخن به روشنى بیانگر تنفس و استفاده ماهى از اکسیژن است که قرنها پس از ‏سخن امام کشف شده است. 

‏2. هنگامى که امام علیه السلام درباره ستارگان و حرکت آنها سخن می‌گوید، براى هر ستاره دو ‏حرکت را ذکر کرده اند، آنگاه این دو حرکت را به حرکت کردن مورچه بر روى سنگ آسیاب ‏به سمت چپ و حرکت سنگ به سمت راست تشبیه کرده‌اند. در چنین صورتى سنگ به ‏جانب راست می‌گردد و مورچه با اینکه با سنگ می‌گردد اما خود نیز به جانب مخالف و از ‏راست به چپ می‌گردد. از سخن و مثال امام علیه السلام می‌توان به حرکت وضعى و انتقالى و جهت حرکت ستارگان ‏پى‌برد . البته امام علیه السلام در این بخش و بسیارى از قسمتهاى دیگر مفصلا بحث کرده‌اند و اگر‏ دانشمندان متخصص هر رشته به گرد هم آیند و به بحث بنشینند بى شک دهها و صدها ‏قانون حتى کشف نشده را در می‌یابند. اما افسوس که بشر با بى اعتنایى به سخنان‏ معصومین علیهم السلام بزرگترین ستم را بر خود روا می‌دارد

‏3. امام علیه السلام در بحث هوا، آن را عامل حرکت امواج صدا دانسته‌، امروز به اثبات ‏رسیده که در مکان بى هوایى (خلا) امواج به حرکت در نمی‌آیند. مرکب بودن هوا و ‏جسم بودن آن بدرستى از سخن امام فهمیده می‌شود در صورتى که در آن اعصار ‏مردم به مرکب بودن هوا و جسم بودن آن پى‌ نبرده بودند 

‏4. می‌توان حرکت زمین و کروى بودن آنها را از عبارات آنان در این بخشها فهمید. ‏امام علیه السلام فرموده است فجعلت تطلع اول النهار من المشرق فتشرق على ما قابلها من وجه المغرب ‏خورشید چنین آفریده شد که از جانب مشرق طلوع کند و بر آنچه که از جانب مغرب با آن ‏رو به رو می‌شود بتابد. بویژه تکیه ما بر روى ما قابلها من وجه المغرب است. و اینکه امام علیه السلام نفرمود : قابلته ‏که ضمیر به خورشید برگردد و این نشان از آن است که بر اثر گردش زمین نور خورشید به ‏همه جاى آن می‌رسد. در هر حال سراسر کتاب اعجاز و شگفتى است و تنها باید در آن اندیشید و به مبداء ‏اعلى یقین پیدا کرد.‏ هر جا که عبارتى از امام را در‌ نیافتیم باید اینگونه در معانى کلمات و قرائن آن اندیشه ‏کنیم و به حقیقت برسیم. اگر نرسیدیم دانش خود را اندک بشماریم نه خاندان وحى و ‏علم مطلق را متهم نماییم.‏

رفع یک شبهه! ممکن است کسى عبارتى را بخواند و خیال کند که با علم جدید نمی‌سازد. چنین فردى ‏باید به چند نکته توجه کند : دانش انسان عادى محدود و اندک است وَ مَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلًا (اسرا85)

ز علم آنچه گشته عطا بر شما      بسى هست ناچیز و اندک بها

پس انسان نباید بر منبع نور و دانش الهى ‏یعنى سخن امام معصوم خرده بگیرد؛ زیرا ما دانش اندک داریم و هنوز به جایى ‏نرسیده‌ایم،

مناظره ی امام صادق علیه السلام با طبیب هندی

آنچه از ذهن شفاف و نورانى اولیاء الله انعکاس مى‏یابد، اشعه‏هایى از انوار الهى است که از پیامبر صلی الله علیه و آله  تا امام مهدی ارواحنا فداه نسلى بعد از نسل، به یادگار مانده و زمینیان را بهره‏مند ساخته است. اگر غیر از این بود، مى‏بایست علوم آنها مقطعى و زودگذر باشد و جز در عصر خویش کاربردى آن هم در همه‏ زمینه‏ها، بدون کمترین تخلف نداشته باشد و در برخورد با شخصیت‏هاى علمى هم‌ عصر خود و عالمان قرون بعد، منفعل گردد.

روزى امام صادق علیه السلام  به مجلس منصور دوانیقى وارد شد. طبیب هندى ‏کنار خلیفه نشسته بود. او کتابهایى را که در موضوع علم طب‏ نگاشته شده بود براى خلیفه مى‏خواند تا ضمن سرگرم ساختن او بر معلومات خلیفه بیفزاید. امام صادق علیه السلام در گوشه‏ مجلس نشست. بارانى از هیبت و ابهت از چهره حضرت مى‏بارید. مدتى گذشت. هنگامى که طبیب از خواندن کتابها فارغ شد، نگاهش به امام صادق علیه السلام دوخته شد. لحظاتى مشغول‏ تماشاى سیماى حضرت شد. ابهت و صلابت امام، تنش را لرزاند. نگاهش ‏را به سوى خلیفه برگرداند و با این سئوال، سکوت را شکست :  این مرد کیست؟ او عالم آل محمدصلی الله علیه و آله  است. آیا میل دارد از اندوخته‏هاى علمى من بهره‏مند گردد؟ نگاه خلیفه روى امام قرار گرفت. قبل از اینکه چیزى بگوید، امام لب به سخن گشود : نه! طبیب که از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسید : چرا؟ چون بهتر از آنچه تو دارى، در اختیار دارم. چه چیز در اختیار دارى؟ امام فرمود گرمى را با سردى معالجه مى‏کنم و سردى را با گرمى، رطوبت را با خشکى درمان مى‏کنم و خشکى را با رطوبت و آنچه را که پیامبر صلی الله علیه و آله  فرموده به کار مى‏بندم و نتیجه کار را به خداوند وا مى‏گذارم.   سپس به سخن جدش رسول اللهصلی الله علیه و آله  اشاره کرده، افزود :

معده خانه ‏هر بیمارى و پرهیز، راز هر درمان. طبیب هندى براى اینکه سخنان امام را سبک جلوه دهد، پرسید : مگر طب غیر از اینهاست که گفتى؟ امام فرمود: گمان مى‏کنى من مثل تو اینها را از کتابهاى طبى آموخته‏ ام؟ - حتماً، غیر از این، راهى براى فراگیرى علم طب وجود ندارد. - نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، از دیگرى نیاموخته‏ام. اکنون ‏بگو کدام یک از من و تو در علم طب داناتریم؟    - کار من طبابت است و حتماً در طب از شما عالم‏ ترم. – امام : پس لطفا به سئوالهایم پاسخ گویید. - هندی بپرسید. چرا سر آدمى یکپارچه نیست و از قطعات مختلف به وجود آمده‏ است؟ - نمى‏دانم. - چرا پیشانى مانند سر انسان از مو پوشیده نیست؟ - نمى‏دانم. - چرا بر روى پیشانى خطوط مختلفى نقش بسته است؟ - نمى‏دانم. - چرا ابروها در بالاى دیدگان انسان قرار گرفته است؟     - نمى‏دانم. - چرا چشمهاى انسان به شکل لوزى ساخته شده است؟ - نمى‏دانم. - چرا بینى میان دو چشم قرار گرفته است؟ - نمى‏دانم. - چرا سوراخ هاى بینى در زیر آن خلق شده است؟ - نمى‏دانم. - چرا لب فوقانى و سبیل در قسمت‏ بالاى دهان آفریده شده است؟ - نمى‏دانم. - چرا دندانهاى جلو، تیز و دندانهاى آسیاب، پهن و دندانهاى ‏انیاب (نیش)، دراز آفریده شده است؟ - نمى‏دانم. - چرا کف دست و پا، مو ندارد؟ - نمى‏دانم. - چرا مرد ریش دارد ولى زن فاقد ریش است؟ - نمى‏دانم. - چرا ناخن و موهاى سر انسان روح ندارند؟ - نمى‏دانم. - چرا قلب، صنوبرى شکل آفریده شده است؟ - نمى‏دانم. - چرا ریه در دو قسمت آفریده شده و در جاى خود متحرک است؟ - نمى‏دانم. - چرا کلیه‏ها مانند لوبیا خلق شده‏اند؟ - نمى‏دانم. - چرا کاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟ - نمى‏دانم. - چرا میان کف پا، گود است و با زمین تماس ندارد؟ - نمى‏دانم.   - اى طبیب هندى! ولى من به فضل خداوند، به حکمت و پاسخ این‏ سئوالها آگاهم. طبیب که چاره‏اى جز تسلیم شدن نداشت، گفت : پاسخ ها را بگویید تا بهره‌‏مند گردم. آن‌گاه امام  علیه السلام به ترتیب به یکایک سئوالهاى مطرح شده، چنین پاسخ‏ گفتند :  به این جهت ‏سر از قطعات مختلف تشکیل شده و شکاف‌هایى برایش ‏قرار داده شده تا صداع (سر درد) آن را نیازارد. خداوند مو را بالاى سر رویانده تا به وسیله آن روغن لازم به ‏مغز برسد و بخار مغز از طریق موها خارج شود. همین طور، پوششى ‏براى سرما و گرما باشد. ولى در پیشانى مو نیافریده تا چشم‏ها مزاحمى نداشته باشند و بتوانند به راحتى نور بگیرند. ابروها را بالاى چشم قرار داده تا به اندازه کافى به چشم‏ها نور برسد و نیز از رسیدن نور زیاد جلوگیرى کند. چون زیادى نور، چشم‏ را آزار داده و زمینه معیوب شدن آن را فراهم مى‏سازد. چشم‏ها به شکل لوزى آفریده شده تا داروهایى که با سرمه‏ استعمال مى‏شود، به آسانى وارد چشم شده، چرک و مرض به آسانى از آن به وسیله اشک خارج شود. به این جهت ‏بینى را میان دو چشم قرار داده است که بینى، نور را به دو قسمت مساوى تقسیم مى‏کند تا نور به طور اعتدال به ‏چشم‏ها برسد. سوراخ هاى بینى را در پایین آن آفریده تا چرک‏هاى انباشته شده ‏در مغز از این سوراخ ها بیرون شده و بوهاى معطر که به وسیله هوا متصاعد مى‏گردد، از آن، بالا رود. لب و سبیل را به این جهت روى دهان قرار داده است تا از ورود کثافات دماغ به داخل دهان جلوگیرى کند. و نیز مانع آلوده شدن‏خوراکى‏ها گردد. دندان هاى جلو را تیزتر آفریده تا غذا را قطعه قطعه سازند. دندان‌هاى آسیاب را پهن خلق کرده تا غذا به ‏وسیله آنها کوبیده و نرم گردند. دندان هاى انیاب را درازتر آفریده تا میان دندان هاى ‏آسیاب و دندانهاى پیشین، چون ستونى استوار باشند. کف دست و پاها مو ندارند تا بتوانیم اشیاء را به ‏وسیله آنها لمس نموده، از قوه لامسه به اندازه کافى استفاده نماییم. براى مرد ریش قرار داده تا به پوشاندن صورت محتاج نباشد و نیز از زن باز شناخته گردد. به مو و ناخن‏هاى تن انسان روح نداده تا چیدن و بریدن آنها درد آور و ناراحت کننده نباشد.

قلب، صنوبرى شکل آفریده شده است تا هنگام آویختگى، نوک‏ باریکش وارد ریه شده و از نسیم آن خنک گردد و نیز مغز سر از حرارت آن آسیب نبیند. ریه را در دو قسمت آفریده تا قلب میان فشارهاى آن دو (هنگام‏ باز و بسته شدن) داخل شده و هوا بگیرد. کلیه‏ها مانند لوبیا ساخته شده‏اند، براى اینکه «منى‏»از کلیه ‏ها قطره قطره به سمت مثانه مى ‏چکد. اگر کلیه‏ها کروى و یا به‏ شکل چهار گوش بودند، قطرات منى که همواره در حال انبساط و انقباضند، به یکدیگر برخورد کرده و در نتیجه هنگام خروج، موجب‏ التذاذ نمى‏شود.                                 . اینکه کاسه زانوها به سمت جلو قرار گرفته، به این جهت است‏ که انسان رو به جلو حرکت مى‏کند. سنگینى بدن انسان رو به جلوست. وقتى زانوها به عقب خم شوند، تعادل انسان حفظ شده، راه ‏رفتن و حرکات انسان ناموزون و لرزان نمى‏شود. اینکه کف پاها را گود و قوسى ‏مانند، خلق کرده به این جهت است‏ که تمام کف‏پاها با زمین تماس پیدا نکند. زیرا اگر تمام کف پاها به زمین تماس پیدا کند، پا، چشم و اعصاب صدمه مى‏بینند .

طبیب که تا کنون سکوت کرده با تعجب ‏پرسید:  اینها را از کجا مى ‏دانى؟! - امام: از پدرانم فراگرفته‏ ام. پدرانم از رسول‏ خداصلی الله علیه و آله آموخته‏ اند. او از جبرئیل و جبرئیل از خدای متعال. طبیب هندى که چنین شخصیت علمى را در عمرش ندیده بود، به فکر فرو رفت. آن گاه در حالى که محو تماشاى سیماى امام بود، چنین لب‏ به سخن گشود : تصدیق مى‏ کنم و مسلمانشد. به خدا سوگند، تا کنون کسى را در طب، عالم‏ تر از تو ندیده‏ ام.

منابع این بخش : طب الصادق تحقیق علامه عسکرى ص21، به نقل از بحار الانوار ج 14 ص478          مناظرات علمى بین شیعه و سنى، ص 98    الذریعة الى تصانیف الشیعة ، ج 4، ص482          توحید المفضل با مقدمه و تعلیقه هاى کاظم مظفر ص4      الاختصص  ص 216،           حدیث مفضل و آفرینش ارواح شیعیان از ائمه. ‏ محمد بن سنان در سند روایت مفضل .  

فواید میوه‌ها در کلام امام صادق (علیه السلام)

تأثیر میوه‌ها در جسم بشر مانند سایر غذاها و شاید بیشتر از برخی از آنها باشد. تأثیر بعضی از آنها تابع ترکیب شیمیایی آن به نسبت ترشی و شیرینی و داشتن ویتامین‌ها و پروتئین‌های مختلف در آن است.. امام صادق(علیه السلام) خیلی پیش از آنکه طب، رعایت شستن دست و میوه و خوردن آن را مورد تأکید قرار داده ایشان می‌فرماید :  هر میوه‌ای سمی دارد، آن را با آب بشویید و در آب فرو ببرید.

انگور :  امام صادق علیه السلام فرمودند : انگور عصب را محکم می‌کند و ناراحتی را از بین می‌برد و نفس را پاک می‌کند. انگور چند کار را با هم انجام می‌دهد مسهل معده و پاک کننده خون و غذا برای بدن است و آب آن باعث تجدید قوا می شود و گردش خون را تنظیم می‌کند و برای گازهای معده مفید است و نیز کبد و کلیه را مداوا می‌کند و تب را می‌برد و برای سوء هاضمه و نقرس و بیماری‌های قلب و صفرا و باد و بواسیر سودمند است و از پیشروی سل و سرطان جلوگیری می‌کند.

سیب :  امام صادق علیه السلام فرمودند :  سیب بخورید که حرارت را برطرف می‌نماید و درون را خنک می‌کند و تب را می‌برد. اگر مردم می‌دانستند که سیب چه خواصی دارد، بیماران خود را جز با آن مداوا نمی‌کردند و آن سریع‌ترین اثر را در قلب دارد و آن را شاد می‌کند. به تب داران سیب بدهید که چیزی نافع‌تر از آن نیست.  

انار : امام صادق  علیه السلام: به کودکانتان انار بخورانید سبب سرعت رشد و جوانی آنها می‌شود. انار را با پیه آن بخورید که معده را دباغی می‌کند و بر ذهن می‌افزاید.

بِه : امام صادق علیه السلام فرمودند : صورت را زیبا و قلب را تقویت می‌کند. هر کس بِه را ناشتا بخورد، نطفه او سالم و فرزند او زیبا می‌شود. خوردن بِه باعث قوت قلب و ذکاوت باطن می‌شود.

انجیر :  امام صادق  علیه السلام فرمودند : انجیر بخارات را از بین می‌برد و استخوان را محکم می‌کند و مو را تقویت می‌نماید و بیماری را می‌برد و احتیاجی به دوا ندارد.

خرما :  امام صادق  علیه السلام در حالی که طبقی از خرما در مقابلشان بود فرمودند:  این چیست؟ گفتند :  این خرما از نوع برنی است فرمودند : در آن شفاست. خرما درمان سم است و در آن بیماری و ضرری وجود ندارد و هر کس موقع خواب هفت عدد خرما بخورد کرم‌های شکمش کشته می‌شوند .                    

کاسنی :  فرمودند : چه سبزی خوبی است کاسنی . بر تو باد کاسنی که نطفه را زیاد و فرزند را زیبا می کند. هر کس شب کند در حالی که در شکم او هفت برگ کاسنی است، آن شب را از قولنج در امان خواهد بود .

 این نمونه‌ها نشانگر علم سرشار ایشان و گستردگی شناخت آن بزرگوار از علم طب است. یک فرد محقق وقتی به کتاب خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها (اطعمه و اشربه) در فقه اهل بیت (علیهم ‌السلام) مراجعه کند و در آن دقت به عمل آورد، علم فراوانی خواهد یافت و ارزش علم طب و امام صادق علیه السلام پیشوای متخصصان در طب و بهداشت خواهد رسید و اعتراف خواهد کرد که علم طب، علاوه بر علم شرایع و ادیان است .          منبع :  کتاب طب الصادق (علیه السلام)

ادامه مطلب

 http://m5736z.blog.ir/post/SADEQ2

 http://m5736z.blog.ir/post/SADEQ3

 http://m5736z.blog.ir/post/SADEQ4

ادامه کتاب

 http://m5736z.blog.ir/post/BAQER1

  http://m5736z.blog.ir/post/KAZEM1

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگذاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">