تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

بسم الله الرحمن الرحیم       دنبال یاران امام حسن علیه السلام

حجر بن عدى  از بزرگان اصحاب رسول خدا و امیرالمؤمنین علیه السلام و از ابدال روزگار بوده، و به گفته ابن اثیر جزرى در اسد الغابة و دیگران از نظر تقرب به خدا به آن حد و مقام رسید که مستجاب الدعوه بود... و بالاخره نیز در مرج عذراء به دستور معاویه و به وسیله دژخیمان او به شهادت رسید که شهادت او موجى از اعتراض را علیه معاویه برانگیخت و مورد اعتراض عایشه و دیگران قرار گرفت...  

و به هر صورت طبق روایت ابن شهر آشوب و ابن ابى الحدید، حجر بن عدى از کسانى بود که از ماجراى صلح بسختى کوفته خاطر گردید تا جایى که با شدت علاقه و ارادتى که نسبت ‏به امام حسن علیه السلام و پدرش على و خاندان آن حضرت داشت به نزد آن بزرگوار آمده و در حضور معاویه همچون کسى که عنان اختیار از کف او خارج گشته باشد، گفت اما و الله لوددت انک مت فى ذلک الیوم و متنا معک و لم نر هذا الیوم فانا رجعنا راغمین بما کرهنا، و رجعوا مسرورین بما احبوا به خدا سوگند دوست داشتم که در این روز همگى مرده بودیم و چنین روزى را نمى‏دیدیم که ما بر خلاف آنچه مى‏خواستیم با اکراه باز گردیم و آنها خوشحال با آنچه دوست داشتند مراجعت کنند! و این گفتار حجر امام را نیز ناراحت کرد که به گفته مدائنى رنگ آن حضرت دگرگون شد و چون مجلس خلوت شد، حضرت او را مخاطب ساخته فرمود یا حجر قد سمعت کلامک فى مجلس معاویة، و لیس کل انسان یحب ما تحب و لا رایه کرایک، و انى لم افعل ما فعلت الا ابقاءا علیکم و الله تعالى کل یوم فى شان اى حجر من سخن تو را در حضور معاویه شنیدم، و همه مردم اینگونه مانند تو نیستند که خواسته و راى تو را داشته باشند، و من آنچه کردم و انجام دادم جز به منظور ابقاى شما نبود، و خدا را روزهاى دیگرى نیز هست! شاید به خاطر شدت تاسفى که از تسلط معاویه به وى دست داده بود، بدان حد ناراحت ‏شده بود که نمى‏ فهمید چه مى‏گوید!...       عدى بن حاتم یکى دیگر از ارادتمندان شجاع و غیور این خاندان بود که شمه‏اى از رشادتها و شهامتهاى او را در جنگهاى جمل و صفین در زندگانى امیرالمؤمنین علیه السلام است، عدى بن حاتم پس از ماجراى صلح به نزد امام علیه السلام آمده و با ناراحتى گفت: یابن رسول الله لوددت انى مت قبل ما رایت!اخرجتنا من العدل ... اى فرزند رسول خدا، براستى که من دوست داشتم پیش از آنچه دیدم مرده بودم، ما را از عدالت ‏به بى‏عدالتى وارد کردى! و حق را که در آن بودیم رها کردیم، و در آن باطلى که از آن مى‏گریختیم در آمدیم، و ما را به خوارى انداختى و آن پستى را که به ما نرسیده بود پذیرفتیم!

و امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: یا عدى انى رایت هوى معظم الناس فى الصلح، و کرهوا الحرب فلم احب ان احملهم على ما یکرهون، فرایت دفع هذه الحروب الى یوم ما، فان الله کل یوم هو فى شان اى عدى من دیدم خواسته بیشتر مردم صلح است و جنگ را خوش ندارند، و من دوست نداشتم چیزى را که خوش ندارند بر آنها تحمیل کنم، و مصلحت در آن دیدم که این جنگها را براى روز دیگرى بیندازم، که خدا را روزهاى دیگرى نیز هست!

سفیان بن ابى لیلى و از جمله کسانى که در مورد صلح با معاویه بسختى امام حسن علیه السلام را مورد نکوهش قرار داد، سفیان بن ابى لیلى است، پس از ماجراى صلح به نزد امام حسن علیه السلام که در جلوى خانه‏اش نشسته بود و جمعى اطراف او بودند رفته و به آن حضرت گفتم: السلام علیک یا مذل المؤمنین‏ سلام بر تو اى کسى که مؤمنان را خوار و زبون کردى؟

فرمود: علیک السلام اى سفیان پیاده شو. من پیاده شدم و مرکب خویش را بستم، آنگاه پیش رفته نزدش نشستم. فرمود: اى سفیان ما خاندانى هستیم که چون حق را تشخیص دادیم بدان تمسک جوییم و از آن منحرف نخواهیم شد

مسیب بن نجبة و سلیمان بن صرد نزد امام حسن علیه السلام آمده و گفتند: و ما ینقضى تعجبنا منک! بایعت ....! تعجب ما از تو بر طرف نمى‏شود که چرا با معاویه بیعت کردى! در صورتى که چهل هزار مرد جنگى از اهل کوفه با تو بودند سواى اهل بصره و حجاز! امام علیه السلام فرمود: چنین شده اکنون چه نظر دارى؟ عرض کرد و الله ارى ان ترجع لانه نقض العهد ! به خدا نظر من این است که به جنگ او بازگردى زیرا که او پیمان ‏شکنى کرده. امام فرمود: ان الغدر لا خیر فیه و لو اردت لما فعلت... براستى که خیرى در پیمان‏ شکنى و فریبکارى نیست و اگر دنیا را مى‏خواستم، چنین کارى نمى‏کردم!  

 

بخش 12 :          بررسی شرائط سیاسی اجتماعی دو امام

برای معلوم شدن چرائی روش امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در مقابل معاویه و یزید باید موقعیت و شرائط زمان آن دو امام بزرگوار روشن گردد :

1 . تفاوت موقعیت اجتماعی دو امام امام حسن علیه السلام در مسند خلافت مسلمین بود ولی امام حسین علیه السلام چنین نبود

امام حسن علیه السلام خلیفه مسلمین است و یک نیروی طاغی و باغی علیه او خروج کرده است، کشته شدن او در این وضع یعنی کشته شدن خلیفه مسلمین و شکست مرکز قدرت، ولی امام حسین علیه السلام یک معترض به حکومت موجود بود، کشته شدنش شهادتی افتخارآمیز بود، همانطوریکه افتخارآمیز هم شد (سیری در سیره ائمه، چاپ8، ص83 .85)

پس اگر امام حسن علیه السلام مقاومت می کرد نتیجه نهائی آن (آنطور که ظواهر تاریخ نشان می دهد) این بود که کشته می شد و یا دست و کت بسته تحویل معاویه داده می شد و اسیر می گردید، و این کشته شدن یا اسارت خلیفه مسلمین در مسند خلافت بود و موجب شکست اسلام می گشت. ولی کشته شدن امام حسین علیه السلام کشته شدن یک نفر معترض به حکومت فاسد بود و این موجب از بین رفتن فساد و بیداری مردم علیه فساد و حرکت آنان در حفظ اسلام می شد، که چنین نیز شد.

2 . تفاوت جو فرهنگی و افکار عمومی روزی که امام حسن علیه السلام صلح کرد، هنوز اجتماع به آن پایه از درک و بینش نرسیده بود که هدف امام را تامین کند. در آن روز مردم کوفه تمایلی به جنگ نشان نمی دادند، بگونه ای که وقتی امام آنها را گرد آورد و خطابه ای ایراد کرد و آنان را به نیک اندیشی و پایداری و استقامت تشویق نمود و روزها و خاطره های ستوده جنگ صفین را به یادشان آورد و به آنان چنین وانمود کرد که در مورد پیشنهاد (صلح) معاویه با ایشان مشورت می کند،

در آخر خطابه اش فرمود: آگاه باشید معاویه ما را به کاری فراخوانده که در آن نه سربلندی هست و نه انصاف، اگر داوطلب مرگ هستید سخن او را به خودش برگردانید و با زبانه شمشیر او را به محاکمه خدایی بکشیم و اگر خواستار زندگی هستید پیشنهاد او را بپذیریم و خشنودی شما را طلب کنیم، مردم از هر سو فریاد برآوردند مهلت، مهلت، صلح را امضا کن (صلح الحسن ص302) (به نقل از ابن خلدون و ابن اثیر)

 

آری کوفه زمان امام حسن علیه السلام کوفه ای خسته، ناراحت، متفرق و متشتت بود، کوفه ای که امیرمؤمنان علیه السلام در روزهای آخر ملاقاتش مکرر از مردم آن و عدم آمادگی شان شکایت می کرد. مردم همین کوفه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و برنامه های ضد انسانی تهدید و گرسنگی معاویه علیه خود را تحمل نمودند. در زمان معاویه شیعیان در هرجا که بودند به قتل می رسیدند، بنی امیه دست و پای اشخاص را به احتمال اینکه از شیعیان هستند بریدند، هر کس که معروف به دوستداری و دلبستگی به خاندان پیامبر بود زندانی شد و یا مالش به غارت رفت و یا خانه اش را ویران کردند (شرح نهج البلاغه، ج1، ص43)

زیاد بن سمیه که حاکم کوفه و بصره بود و به تناوب شش ماه در هر کدام از این دو شهر حکومت می کرد، «سمرة بن جندب» را به جای خود در بصره گذاشت تا در غیاب وی امور شهر را به عهده بگیرد، سمره در این مدت هشت هزار نفر را به قتل رسانید (طبری، تاریخ الامم والملوک ، ج5، ص237) این ظلم و جورها واقعا مردم را بی تاب کرد و دنبال راه چاره بودند از این رو حدود هیجده هزار نامه به امام حسین علیه السلام نوشتند و برای همکاری با آن حضرت اعلام آمادگی کامل نمودند

از نظر تاریخی اگر امام به آن نامه ها ترتیب اثر نمی داد، در مقابل تاریخ محکوم بود و می گفتند زمینه مساعدی را از دست داد. بنابراین از ناحیه کوفه بر امام حسین علیه السلام برای قیام اتمام حجت می شود بگونه ای که امام نمی تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد، ولی در مورد امام حسن علیه السلام قضیه بر عکس است و اتمام حجت بر خلاف بود و مردم کوفه عدم آمادگی شان را اعلام کرده بودند (سیری در سیره ائمه ص90 .91)

3 . تفاوت یاران دو امام امام حسن علیه السلام با یاران بی وفایی روبرو بود که عده ای از آنها در مقابل تطمیعهای معاویه خود را باختند و برق سیم و زرهای فتنه گر شام عقل از سرشان ربود و به لشکر معاویه ملحق گردیدند و جمعی دیگر از آنها برای معاویه نامه نوشتند که ما حاضریم حسن بن علی علیه السلام را دست بسته تحویل دهیم. همان سپاهى بود که دو سوم نفراتش از میدان گریخته و بازیچه ى دسیسه هاى معاویه گشته که خود وبال جان آن حضرت شدند بگونه ای که در اردوگاه آن حضرت به خیمه حضرتش حمله ور شدند و آن را غارت کردند و سجاده را از زیر پایش کشیدند و با گستاخی ردایش را از دوشش کشیدند. و یکی از یاران وی بنام «جراح بن سنان» جلو آمد و با وقاحت تمام آن حضرت و پدر گرامیش علی علیه السلام را متهم به شرک نمود

 

و به ران آن حضرت با شمشیر ضربه ای زد که گوشت را شکافت و به استخوان رسید (شیخ مفید الارشاد ج2 ص12) با چنین اصحابی امام چگونه می توانست در مقابل لشکر منسجم شام به جنگ ادامه دهد؟ و چنین شکوه می کند: به خدا سوگند معاویه برای من از این مردمی که گمان دارند شیعه هستند بهتر است.

و در خطبه ای که معاویه هم در آن مجلس حضور داشت فرمودند: رسول خداصلی الله علیه و آله با اینکه قومش را به سوی خدا دعوت می نمود، مجبور شد از دست آنها فرار کند و به غار پناه آورد و اگر یارانی داشت هرگز از آنها فرار نمی کرد. من هم اگر یارانی داشتم هرگز با تو ای معاویه بیعت نمی کردم (بحارالانوار، ج44، ص23)

آن حضرت در بیانی دیگر علت صلحش را نداشتن یار و یاور بیان می فرماید: به خدا سوگند من حکومت را به معاویه واگذار نکردم مگر بخاطر نداشتن یاران و اگر انصار و یارانی می داشتم، شبانه روز با او می جنگیدم تا اینکه خداوند بین من و او حکم کند (طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص71)

اما حضرت امام حسین علیه السلام یارانی داشت که هر چند از نظر کمیت تعدادشان اندک بود ولی از نظر ایمان و استقامت و وفاداری نظیر نداشتند; بگونه ای که خود آن حضرت آنان را چنین می ستاید: من اصحابی با وفاتر از یاران خود سراغ ندارم و خاندانی نیکوتر و مهربانتر از خاندان خود نمی شناسم. خداوند از جانب من به شما پاداش نیک دهد (شیخ مفید، الارشاد ج2، ص91) یاران حضرت ابی عبد الله الحسین علیه السلام حقیقتا قابل ستایش بودند و به درستی با ایمان و وفادار بودند، زیرا تا یک نفر از ایشان زنده بود نگذاشتند آسیبی به امام و مولایشان برسد

 4 . تفاوت روحیات و رفتار معاویه و یزید معاویه و یزید هر چند در اصل هدف (از بین بردن اسلام و غصب حق اهل بیت) متحد بودند و هر دو یک هدف را دنبال می کردند ولی در رفتار و روحیه، دو تفاوت عمده با هم داشتند که همین تفاوتها عکس العملهای مناسب خود را از ناحیه امامان علیهم السلام می طلبید

الف - کهنه کار بودن معاویه و خام بودن یزید معاویة بن ابی سفیان در حل و فصل مشکلات از مهارت خاصی برخوردار بود و به اصطلاح امروزی کهنه کار و آزموده بود و بدین وسیله توانسته بود مردم شام را با خود همراه کند و افکار عمومی را با حکومت شام هماهنگ نماید، ولی یزید بن معاویه جوانی خام و بی تجربه و فاقد این مهارتها بود .

 

ب - قیافه دین گرایانه معاویه و فسق علنی یزید معاویه کفر را در لباس نفاق پوشانده بود و کینه اسلام و اهل بیت علیهم السلام چنان در دل او ریشه دوانده بود که در پاسخ «مغیرة بن شعبه» که از او خواسته بود تا قدری درباره خاندان علی علیه السلام و شیعیانش به عدالت رفتار کند، گفته بود :  لا والله الا دفنا دفنا به خدا قسم هدفم دفن [نام پیامبر و اسلام] است. اما وی با همه کینه ای که نسبت به اسلام داشت، تظاهر به اسلام و دین داری می نمود و ظواهر دینی را رعایت می کرد (شرح نهج البلاغه،ج5 ص129)

او نقاب دین به چهره داشت و بگونه ای عمل نمود که مردم را دچار تردید و دو دلی کرد و همانطور که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خبر داد، دین خدا را مایه فریبکاری و بندگان خدا را بردگانی حلقه بگوش و مال خدا را ملک اختصاصی خویش ساخته بود (صلح الحسن ص11). این روحیه معاویه، کار امام حسن علیه السلام را پیچیده تر نموده بود و باید سالها می گذشت تا چهره مزورانه فرزند هند جگرخوار برای مردم آشکار می شد

صلح امام حسن علیه السلام این مهم را بخوبی به انجام رساند و چهره واقعی معاویه و بنی امیه را به مردم نشان داد. به خاطر همین روحیه حیله گرانه معاویه است که امام حسین علیه السلام در مدت ده سال اول امامتش که در زمان سلطنت معاویه واقع شده بود قیام نکردند، اما با مرگ معاویه و شروع سلطنت یزید دست به قیام زدند

ولی یزید به عنوان عنصر مقابل امام حسین علیه السلام جوانی عیاش، آلوده به گناه و سگ باز بود. او با شراب خواری علنی دستورات دین مبین اسلام را زیر پا می گذاشت. اشعاری که از وی در کتب شیعه و سنی در این زمینه نقل شده، به وضوح نمایانگر اوج فساد و انحراف او می باشد (تذکرة الخواص سبط بن جوزی، از صفحه 286).

یزید به صراحت اظهار کفر می کرد، چنانکه وقتی سر مبارک حضرت سید الشهداء را جلوی او گذاردند با چوب خیزران به لبهای مبارک حضرت اشاره کرد و اشعاری را خواند لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحی نزل لست من خندف ان لم انتقم من بنی احمد ما کان فعل (سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 261) بنی هاشم با حکومت بازی کرد، نه از عالم بالا خبری رسیده و نه وحیی نازل شده. من از نسل قبیله خودم نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام آنچه درباره پدران من انجام دادند را نگیرم

در این اشعار فرزندزاده طلقاء علنا رسالت پیامبر را تکذیب می نماید و با خود عهد می کند که انتقام مشرکین جاهلیت را که بدست پیامبر صلی الله علیه و آله به هلاکت رسیده بودند از خاندان آن حضرت بگیرد. یزید با دهن کجی آشکار به اسلام و دستورات حیات بخش آن، از نظر اعتبار و آبرو به جایی رسیده بود که

 

«اخطل شاعر» (به روایت بیهقی) رو به روی او چنین گفت : ای یزید حقا که دین تو همچون دین درازگوش است، و تو از هرمز کافرتری (صلح الحسن ، ص 516) طبیعی است که اعتراض در مقابل چنین حاکمی که آبرویش به خاطر فساد نزد مردم بر باد رفته است، افتخاری بزرگ است، هر چند انسان در این اعتراض جانش را از دست بدهد

سخن آخر امام حسن علیه السلام صلح نکرد بلکه صلح را بر او تحمیل نمودند، او در مقابل گروه یاغی شام ابتدا قیام کرد و در رویارویی با معاویه، نیروهایش را به منطقه «مسکن» گسیل داشت اما بخاطر بی وفایی و فریب، ناچار تغییر سنگر داد و تدبیری اندیشید که بسان شمشیری دو لبه به جان معاویة بن ابی سفیان بن حرب افتاد،

زیرا معاویه در مقابل تدبیر امام دو راه بیشتر نداشت; یا به مواد معاهده صلح عمل کند که در این صورت امام به هدفش یعنی عمل به احکام اسلام طبق کتاب و سنت، حفظ خون شیعیان و گرفتن خلافت از دست غاصبان کاخ نشین شام می رسید و یا اینکه مواد معاهده را زیر پا بگذارد (که معاویه این راه را برگزید) و در این صورت نقاب از چهره حیله گر و فریبکارانه معاویه کنار زده می شد و مردم پی به جنایت و فساد روحی او می بردند و زمینه برای قیام علیه بنی امیه فراهم می گشت، که چنین هم شد. بنابراین، صلح امام حسن علیه السلام راه به وجود آمدن نهضت عاشورا را هموار ساخت و نتایج آن را قابل عرضه ساخت و شهادت، کربلا پیش از آنکه حسینی باشد حسنی بود

امام حسن علیه السلام امام قائم و قاعد   قیام به امور اجتماعی از جمله برپایی حکومت، جهاد، اقامه حدود و اجرای آن و مانند آن است. چنان که مراد از قعود، عدم قیام به این امور و پذیرش مسئولیت های اجتماعی است. از این رو کسانی را که در جنگ ها و جهادها شرکت نکرده و یا ناتوان از حضور و مشارکت در امور اجتماعی از جمله جهاد هستند به عنوان قاعدین معرفی می کند.

بسیاری از امامان علیهم السلام با آن که توانایی مشارکت در عمل سیاسی و اجتماعی و حضور در مراتب عالی مدیریت دستگاه و نظام سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی را داشتند اجازه حضور نیافتند و به شدت با حضور ایشان مقابله شد. لذا بسیاری از ایشان بازداشت و زندانی و یا در اردوگاه های نظامی در بازداشت خانگی بودند تا نتوانند درحوزه عمل اجتماعی مشارکت فعال و سازنده مستقیمی داشته باشند.  

 

 

بخش 13 :    نسیمی از آموزه های اخلاقی امام حسن مجتبی علیه السلام

گوشه ای از منزلت امام حسن علیه السلام

حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: جدم امام حسن علیه السلام در عبادت و زهد و نیز فضیلت، گوی سبقت را از همه ربوده بود. با پای پیاده و گاه با پای برهنه به سفر حج مشرف می شد. زمانی که به یاد مرگ و قیامت می افتاد گریه اش می گرفت و چه بسا بی هوش می شد. در نمازها بندهای بدنش از خوف و عظمت پروردگار به لرزه درمی آمد. یاد بهشت و دوزخ او را همچون مارگزیده و یا نیش عقرب خورده، مضطرب می ساخت

کسی او را ملاقات نکرد مگر آن که حضرت را پیوسته در یاد و ذکر خدا می یافت. به هنگام وضو از خشیت خدا رنگ رخسارش زردگونه می گشت. در آستانه درب مسجد سر به آسمان بلند می کرد و می فرمود: ای خدای من، این میهمان توست که به درگاهت ایستاده است. ای خداوند نیکوکار، بنده خطاکار نزدت حاضر گشته، به لطف و بزرگواریت از رفتار ناپسند او درگذر. (منتهی الامال ج1 359)

آموزه اول- پرهیز از بداخلاقی

امام حسن علیه السلام فرمودند: اشد من المصیبه سوءالخلق. بداخلاقی از هر مصیبت و بلایی، سخت تر است. (فرهنگ سخنان امام حسن علیه السلام) برخی از مردم مشکلات اجتماعی، بلاهای غیرمنتظره، سیلها، زلزله ها، ویرانی های ناشی از جنگ، از دست دادن عزیزان و... را مصیبت های دردناک به حساب می آورند. اما بداخلاقی و ناهنجاریهای رفتاری را آن گونه که لازم است مورد توجه قرار نمی دهند.

در حالی که امام علیه السلام بدخلقی را از هر بلا و گرفتاریی زیان بارتر و دشوارتر معرفی می کنند. امام علی علیه السلام فرمودند: هیچ تنهایی و وحشتی وحشتناک تر از بدخلقی نیست (غررالحکم ج1 ص336)  به گفته حضرت صادق علیه السلام: خوش خلقی مایه آسانی امور و موجب شادی در زندگی است. (سنن النبی ص33) انسان بداخلاق، از حیث روانشناختی کارهایش با سختی و گره خوردن همراه است و از حیث جامعه شناختی پی درپی موجبات ناراحتی خود و اطرافیان و سلب آسایش دیگران را فراهم می سازد. علاوه بر موارد فوق، آفات دیگری نیز دامن آدمهای بداخلاق را فرا می گیرد. از جمله:

 

شخص بداخلاق آقایی و بزرگی را از کف می دهد، لذت و شیرینی و طعم زیبای زندگی را به تلخی مبدل می کند، دوستان و رفیقان خود را از دست می دهد، به مار دشمنان خود می افزاید و روزی و رزق الهی خود را با روش های بداخلاقی خویش، کاهش می دهد. یادآوری این نکته نیز لازم است که سرمنشأ بداخلاقی نهایتاً به نادانی و عدم درک صحیح برمی گردد.

آموزه دوم- پرهیز از پستی کفران نعمت

حضرت علیه السلام می فرمایند: اللؤم ان لاتشکر النعمه، پستی این است که سپاسگزار نعمت نباشی. (تحف العقول ص 632) چنانچه آدمی در محیط تربیتی صحیحی رشد نکند، به مرور ساختار وجودیش، کمالات بالقوه فطری را از دست داده و جای خود را به خصوصیات ناپسند و روحیات زشتی همچون فرومایگی و پستی می سپارد و انسان پست همه را به کیش خود می پندارد و لذا برای مردم ارزشی قائل نیست.

 برای شناخت دقیق افراد فرومایه، در بیانات معصومین علیهم السلام نشانه ها و شاخص های روشنی ذکر شده است، از جمله اینکه: این چنین اشخاصی از شرم و حیا تهی هستند. چنانچه عمل خیری برای کسی انجام دهند، مرتب منت گذاری کنند. بر دنیا و دنیاطلبی حریص هستند و بر بخشش مال و اندوخته خود شدیدا بخل می ورزند. سنگ دلی و بی رحمی همچنین امروز و فردا کردن و بهانه جویی از دیگر نشانه های انسان های فرومایه است. (غررالحکم ج 2 ص 395-400)

آموزه سوم- ملاک زیرکی و حماقت

امام دوم علیه السلام می فرمایند: ایها الناس، ان اکیس الکیس التقی و احمق الحمق الفجور. ای مردم بدانید که بهترین زیرکی ها، تقوا و پرهیزکاری است و بدترین حماقت ها، آلودگی و معصیت الهی است. (فرهنگ سخنان ص 340) در باورهای دینی، انسان زیرک به کسی گفته نمی شود که بر مردم ستم می کند، سر آنان کلاه می گذارد و در حقه بازی و آزار و گمراه نمودن دیگران پیشقدم است و هر روز بر نامردی و ناجوانمردی خود پافشاری می کند و این قبیل رفتارها را نشانه زیرکی و زرنگی و دانایی خود می شمارد.

 بلکه در آموزه های دینی، زیرک به کسی اطلاق می شود که نفس و جان خود را محکوم و متهم می سازد و برای پس از مرگ کار می کند. پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله احمق ترین شخص کسی است که خود را پیرو هوای نفس خویش گرداند و از خدا هم آرزوها داشته باشد. از علی علیه السلام نقل شده : زیرک کسی است که خود را بشناسد و اعمالش را برای خدا خالص گرداند و چنین شخصی امروز او از دیروزش بهتر می باشد. و بالاخره داناترین و زیرک ترین آدمیان را پارساترین و خداترس ترین آنان.

 آموزه چهارم- ره آورد بندگی خدا:

امام مجتبی علیه السلام می فرمایند: من عبدالله عبد الله له کل شئ. هرکس خداوند را عبادت و بندگی کند، خدای مهربان همه چیز را در برابر او مطیع می سازد. (فرهنگ سخنان... ص360) روح عبادت یاد پروردگار است. روح عبادت این است که انسان وقتی که عبادت می کند، نماز می خواند، دعا می کند و هر عملی که انجام می دهد، دلش به یاد خدای خودش زنده باشد. اقم الصلوه لذکری (طه14) نماز را برای یاد من بپادار.

 سپس از امام صادق علیه السلام حدیثی نقل می کنند که فرمود: العبودیه جوهره کنهها الربوبیه عبادت و بندگی خدا گوهری است که ظاهرش عبادت است اما کنه و نهایت و باطنش، آخرین منزل و هدف و مقصدش ربوبیت و پروردگاری می باشد. ربوبیت به معنای تسلط داشتن، خداوندگاری، خداگونه شدن است. بشر همواره در تلاش بوده و هست که راهی پیدا کند که بر خود و بر جهان تسلط یابد

در میان آن راه ها یک راه است که وضع عجیبی دارد، از این نظر که انسان تنها وقتی از این راه استفاده می کند که چنان هدفی نداشته باشد، یعنی هدفش کسب قدرت و تسلط بر جهان نباشد، بلکه هدفش در نقطه مقابل این هدف باشد، یعنی هدفش، تذلل، خضوع، فنا و نیستی، از خود باشد. آن راه عجیب راه عبودیت است.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟     /    فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی   /                دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟

علی علیه السل ام: خدایا، این افتخار برای من بس است که بنده تو باشم و این عزت و شرافت برای من بس است که تو رب و پروردگار من باشی. ( ابوسعید ابوالخیر )

آموزه پنجم- اعتراف به ناتوانی خود

از امام حسن علیه السلام پرسیدند: حالتان چگونه است؟ فرمود: روزگار می گذرد و مرا پروردگاری است بالای سرم، آتش جهنم روبه رویم است. مرگ بدنبال من، حسابرسی بر من خیره گشته و من در گرو عمل خویشم، آنچه را که می خواهم بدست نمی آورم

 

و آنچه را که خوش ندارم، نمی توانم آن را از خود دفع کنم. کارها به دست دیگری است. اگر بخواهد مرا مجازات می کند و اگر بخواهد از من در می گذرد. سپس کدام فقیر و درمانده ای از من فقیرتر و درمانده تر است؟ (فرهنگ سخنان... ص 522)

 از جمله بهترین صفات کمالی، شکسته نفسی به معنای حقیر شمردن و ذلیل و پست دانستن خود در پیشگاه پروردگار است که در مقابل صفت عجب و خودنمایی قرار می گیرد. هیچ کس خود را ذلیل نشمرد مگر اینکه خدا عزیزش شمرد و احدی خود را نیفکند مگر آن که خدا او را برداشت و بلند کرد. پیامبرصلی الله علیه و آله فرمودند: با هر انسانی دو فرشته است. اگر شخص خود را بزرگ شمرد، می گوید: خدایا او را ذلیل کن و اگر خود را خوار و ذلیل دانست، می گوید: خدایا او را سربلند کن.

آموزه ششم- مرز شکسته نفسی

امام دوم علیه السلام فرمود: ذم الرجل لنفسه فی العلانیه مدح لها فی السریره . انتقاد و مذمت کردن از خود، پیش مردم و به طور آشکارا، نوعی تعریف از خود است به طور مخفی. (فرهنگ سخنان... ص 603). انسانی که در ظاهر از رفتار نادرست خویش و یا از عیوب باطنی خود با حالت شکسته نفسی انتقاد می کند، در واقع به نوعی از خود ستایش نموده است و این شایسته یک مومن نخواهد بود.

همانطور که در آموزه چهارم گفته شد، شکسته نفسی از بهترین صفات کمالیه محسوب می شود و هر کس به مقامی رسید قطعاً از همین طریق بوده است، اما نکته مهم این است که باید دقت کرد که این حقیر شمردن خود، تنها در پیشگاه خدای متعال آن منزلت را داشته و آثار ارزشمند را بدنبال دارد.

 اما اگر این شکسته نفسی پیش مردم مطرح گردد، چه بسا ممکن است انسان را دچار آفت تعریف و تمجید از خود نماید، شاید در دل بگوید: ای مردم بدانید که این من هستم که خود را کوچک می شمارم لذا برای در امان ماندن از این خطر بزرگ سفارش اکید شده است که این گفتمان ذلت شماری نفس فقط در محضر پروردگار عرضه شود

از علی علیه السلام نقل است که: هر کس نفس خویش را خوار گرداند، خداوند گرامی اش دارد و برای آدمی همین فضیلت کافی است که نفس خویش را حقیر و بی مقدار گرداند (غررالحکم ج 2 ص 394-984)

 

آموزه هفتم- بهترین و بدترین انسانها

از امام مجتبی علیه السلام پرسیدند: نیکوترین و بهترین مردم در زندگی کیست؟ فرمودند: شخصی که مردم را در زندگی خود شریک گرداند. آن فرد دوباره پرسید: چه کسی از نظر زندگی بدترین مردم است؟ فرمود: آن کسی که در سایه زندگی او، انسانی زندگی نکند (فرهنگ سخنان... ص 634). امام علیه السلام انسان خوب و انسان بد را در میزان کمک به دیگران می دانند. اگر لطف خدا شامل حال ما شده و از نعمت های او برخورداریم، لازم است دیگران را نیز از آن نعمت ها بهره مند سازیم، نه اینکه مانند بخیلان نعمت های خدایی را منحصر در خودمان نماییم.

 شخصی از امام حسن علیه السلام پرسید: چرا به هیچ نیازمندی که درخواست کمک می کند جواب رد نمی دهی؟ امام فرمود: من گدای خدایم و چشم به او دوخته ام. من شرم دارم که خود سائل باشم و سائلی را رد کنم. خدای بزرگ، مرا به برنامه ای عادت داده است که همواره نعمت هایش را بر من فرو می ریزد و من هم او را چنان عادت داده ام که نعمت هایش را بر مردم فرو می ریزم. می ترسم اگر برنامه ام را ترک کنم، او نیز برنامه اش را واگذارد. (همان ص 172-171)

از پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله منقول است که: مخلوق، نان خور خدایند و محبوب ترین آنها نزد خدا کسی است که به نان خوران خدا سود دهد و به خانواده ای شادی رساند. و نیز فرمودند: محبوب ترین مردم پیش خدا کسی است که سودش به مردم بیشتر باشد (اصول کافی ج 3 ص 932)

آموزه هشتم- راههای کسب کمالات

حضرت فرمودند: ای فرزند آدم، اگر از حرام های خداوند پرهیز کردی، عابدخواهی شد. اگر به آنچه که خداوند روزی تو کرده است، راضی باشی، در آن صورت ثروتمند و غنی خواهی بود. چنانچه با همسایه ات خوب و دمساز شدی، در نتیجه مسلمان هستی و اگر با مردم چنان معاشرت و رفتار کنی که دوست داری با تو همانطور رفتار کنند، در این حالت، تو عادل هستی. ای مردم! بدانید که در گذشته های نه چندان دور، مردمانی بودند که به شدت مال اندوزی می کردند و ساختمانهای بلند می ساختند و آرزوهای دور و دراز در سر داشتند و اینک همه آنها هلاک گردیده اند و دسترنجشان بر باد رفته و خانه هایشان قبرستان شده است. ای انسان! از هنگامی که از شکم مادر زاییده شدی، همواره عمرت را تباه ساخته ای

 

بنابراین از آنچه که در دست داری برای زمانهای آینده استفاده کن. زیرا مؤمن پس انداز می کند و کافر مصرف کرده و خوشگذرانی می کند. (فرهنگ سخنان... ص224) در قرآن آمده است که: توشه بردارید و پس انداز کنید که همانا بهترین ره توشه و اندوخته تقوا و پرهیزکاری است. (بقره197)

آموزه نهم- شناخت انسان از راه عصبانیت

امام دوم علیه السلام فرمودند: لایعرف الرأی الا عند الغضب. قدرت اندیشه و خصلتهای درونی انسان هنگام خشم و عصبانیت، شناخته و آشکار می شود. (فرهنگ سخنان... ص15). ویژگیهای درونی افراد معمولا از دید دیگران مخفی است و در مواقع خاصی بطور ناخواسته بروز می کند. یکی از آن حالات خاص وقتی است که آدمی به هر دلیلی دچار عصبانیت شود. سپس حالتهای خوب و یا ناشایست وی هویدا خواهد شد. دلیل ظهور خصلتهای درونی انسان به هنگام خشم، می تواند این باشد که شخص در این حالت نمی داند که چه می گوید و چه می کند و نیز در روایات آمده است که خشم و غضب، نوعی جنون است. امام صادق علیه السلام فرمود: غضب کردن، کلید هر شری است. (اصول کافی ج4 ص 214)

 از امام باقر علیه السلام است که غضب شعله ای است از شیطان که در دل انسان شعله ور می شود. (همان ص 514). مردی به پیامبرصلی الله علیه و آله گفت مرا تعلیم بده. حضرت فرمود: برو و غضب مکن. او گفت همین مرا بس است و به سوی همشهریان خود رفت. روزی میان آنان جنگی بپا شد، آن مرد ناگاه به یاد سخن پیامبرصلی الله علیه و آله افتاد که فرمود عصبانی نشو. سپس اسلحه را کنار گذاشت و پیش طرف های مقابل رفت و گفت، هر خسارتی را که به شما وارد شده می پذیرم و بیایید جنگ نکنیم. آنان وقتی این وضع را دیدند با یکدیگر آشتی نموده و کینه ها را کنار گذاشته و صلح کردند.  

آموزه دهم- پندپذیری

امام مجتبی علیه السلام فرمودند: بینکم و بین الموعظه حجاب العزه ، انتفعوا بالمواعظ. میان شما و موعظه پرده عزت طلبی قرار دارد، از عبرت ها و پندها، سود ببرید. (تحف العقول ص 932). انسانها در برابر موعظه و سخنان پند آموز و دو دسته هستند:
اول: عده ای به راحتی پذیرای پند و نصیحت اند. گوششان بدهکار و آماده شنیدن است. که قرآن این دسته افراد را به صاحبان عقل و خرد توصیف فرموده است و آنها را به همین دلیل شنوا بودن، مورد هدایت خود دانسته است. (زمر/81) .

 

 

در تجربه های خودمان نیز مشاهده می کنیم آدمهای پندپذیر در زندگی و عرصه های مختلف آن موفق تر هستند.                                       .
دوم: عده ای اصلا گوش شنوا برای شنیدن ندارند، فقط بلدند حرف بزنند. مانند دیوار بلند و سدی مستحکم در برابر نصیحت ناصحان مقاومت می کنند. گویا امام علیه السلام انگیزه روانشناختی این گروه از مردم را تبیین می کنند. غرور، خودپسندی، منیت، خود را بالاتر از دیگران دیدن، عامل اصلی مقاومت آنهاست. جالب است که قرآن مجید گوش شنوا نداشتن را از ویژگیهای اصلی اهل جهنم می شمارد و از قول آنان نقل می کند که اگر اهل تعقل و شنیدن بودیم، الان در دوزخ، عذاب نمی شدیم. (ملک10) به طور قطع وقتی این اشخاص در برابر موعظه عکس العمل مثبتی نشان نمی دهند، صد البته در برابر انتقاد سازنده نیز مقاومت بیشتری خواهند داشت.

منابع :

ابن ابی الحدید

نهج‏البلاغه، فیض‏الاسلام،

تاریخ طبری، محمد جریر طبری، ج‏7،

الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج‏1

«زندگانی تحلیلی پیشوایان ما» ، عادل ادیب،

جوهره در نسب و شرح احوال علی علیه السلام

از جمله: صلح امام حسن، ترجمه آیت‏الله سید علی خامنه‏ای،

زندگانی حسن بن علی، باقر شریف القرشی

غررالحکم ج 2   تحف العقول

شیخ مفید، الارشاد ج2

بحارالانوار ج 44

تهیه و تنظیم : محمود زارع پور

 

 

امام حسن(ع) پیشوای کامل

از جمله رهبرانی که به سبب دارندگی عصمت، قابلیت و شانیت پیشوایی کامل را به عهده دارد، امام حسن مجتبی(ع) است. پیامبر(ص) درباره پیشوایی ایشان و برادر بزرگوارش امام حسین(ع) می فرماید: الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا؛ حسن و حسین در همه احوال، امام و پیشوایند؛ چه بایستند و چه بنشینند. (بحارالانوار، ج43، ص291؛ و نیز ج44، ص2) انسانهای کامل به سبب عصمت در همه ابعاد شخصیتی خود، از هرگونه خطا و اشتباه عمدی و سهوی در امان هستند و در مقام عمل نیز از هرگونه پلیدی و زشتی مصون می باشند. این امر موجب می شود تا بتوان آنان را به عنوان الگوهای شایسته پیروی انتخاب کرد

امام حسن مجتبی(ع) به سبب عصمت کامل، پیشوای راستین بشریت است و به حکم نفس پیامبر بودن (آل عمران16) و عصمت الهی (احزاب33) اسوه حسنه (احزاب21) از سوی خداوند معرفی شده و بر همگان فرض است تا از ایشان در همه زندگی خویش پیروی کرده و مسایل خویش را به آن حضرت عرضه نمایند. (انبیاء7)

بر این اساس، بر ماست که پرسش های اساسی را با ایشان در میان نهیم و راه درست انسانیت و سبک زندگی را بشناسیم. برخی از کسانی که معاصر امام حسن مجتبی(ع) بودند، از این فرصت استثنایی حضور، بهره برده و پرسش های خویش را با ایشان در میان گذاشتند. از جمله این پرسش ها، پرسش هایی است که برای فهم اصطلاحات قرآنی مطرح شده است

پرسش های اساسی

امام حسن مجتبی(ع) در پاسخ به پرسش های مطرح شده، پاسخ هایی داده اند که بسیاری از حقایق را روشن می کند و راه روشنی را در برابر ما قرار می دهد. در کتاب شریف تحف العقول نوشته حسن بن علی(ابن شعبه) آمده است:

1- پرسیدند: زهد چیست؟ فرمود: رغبت به تقوی و بی رغبتی در دنیا

2- حلم چیست؟ خشم فرو خوردن و اختیار خود داشتن،

3- سداد چیست؟ دفع زشتی به خوبی،

4- شرف چیست؟ احسان به قبیله و تبار و تحمل خسارت و جرم آنها،

5- نیرومندی چیست؟ دفاع از پناهنده و صبر در نبردها و اقدام هنگام سختی،

6- بزرگواری چیست؟ این است که در غرامت عطا بخشی و از جرم بگذری،

7- مروت چیست؟ حفظ دین، عزت نفس، نرمش، وارسی کارکرد خود، پرداخت حقوق و دوست یابی

8- کرم چیست؟ بخشش پیش از درخواست، اطعام در قحطی،

9- دناءت چیست؟ توجه به امور جزئی و کوچک (جزئی نگری) و دریغ از اندک

10- ناکسی چیست؟ کم بخشیدن و گفتار ناهنجار

11- جوانمردی چیست؟ بخشش در خوشی و سختی

12- بخل چیست؟ آنچه در کف داری شریف بدانی و آنچه انفاق کنی تلف شماری

13- برادری چیست؟ همراهی در سختی و خوشی

14- ترس چیست؟ دلیری بر دوست و گریز از دشمن

15- ثروتمندی چیست؟ رضای به قسمت (الهی) هرچند کم باشد

16- فقر چیست؟ آزمندی به هر چیز

17- جود چیست؟ بخشش دسترنج

18- بزرگی چیست؟ آوردن خوب و ترک زشتی

19- سفاهت چیست؟ به پستی گراییدن و با گمراهان نشستن

20- سفاه چیست؟ نابخردی در مال و بی اعتنائی به آبروی خود.

با نگاهی به پاسخ های آن حضرت(ع) به پرسش های مطرح شده، به خوبی می توان تفسیر درست مفاهیم را به دست آورد. این درحالی است که مردم در بسیاری از موارد، فهم دیگری از حقیقت این اصطلاحات دارند و همین تفسیر غلط موجب می شود تا در زندگی خویش راه نادرستی را بپیمایند

اگر مفاهیمی که امام حسن(ع) در این پاسخ ها بیان می کند به درستی دانسته شود می توان امید داشت که همان اتمام مکارم اخلاقی تحقق خواهد یافت؛ زیرا گاه، تفسیری که از کمالات اخلاقی و فضایل داده می شود، تفسیری ناتمام است.

به عنوان نمونه برخی ها جود را تنها بخشش می دانند، ولی ازنظر امام حسن مجتبی(ع) جود همان بخشش از دسترنج است. انسان اگر مالی و پولی را به سختی به دست آورد و آن را ببخشد این هنر است، نه اینکه شخص از دسترنج دیگران و از ارث و مانند آن ببخشد. این بخشش هرچند که خوب و کمالی است، ولی تمام کمال جود نیست.

ازنظر امام حسن(ع) فقر، تهیدستی و بینوایی نیست، بلکه فقیر واقعی کسی است که حریص و آزمند است. همچنین شما می توانید با عرضه فهم و برداشتی که از اصطلاحات و مفاهیم یاد شده دارید، بر آنچه امام حسن(ع) بیان می کند، سبک زندگی خویش را نیز تحلیل کنید

زیرا آنچه شما از این واژگان می فهمید در حقیقت درک شما از کمالات انسانی و حد و مرز اندیشه و افکار شماست. با عرضه کردن این واژگان و فهم خود بر مفاهیم و فهم امام(ع) می توانید، هم سطح فکری و اندیشه ای خویش را بدانید و هم سبک زندگی خود را نقد و ارزیابی کنید.

 

سبک زندگی کمالی از نظر امام حسن(ع)

امام حسن مجتبی(ع) به عنوان یکی از پیشوایان و رهبران الهی در حدیثی گهربار 4 شیوه رسیدن به کمالات را بیان می‌کند تا با عمل به آنها سبک زندگی خدا‌پسندانه و کمالی را تحقق بخشیم.
یا ابن آدم! عف عن محارم الله تکن عابدا، و ارض بما قسم الله سبحانه لک تکن غنیا، و احسن جوار من جاورک تکن مسلما، و صاحب الناس بمثل ما تحب ان یصاحبوک به تکن عدلا؛ ای فرزند آدم! از محرمات الهی پرهیز کن تا عابد و بنده خدا باشی؛ راضی باش بر آنچه که خداوند سبحان برایت تقسیم کرده
  تا همیشه غنی و بی‌نیاز باشی

نسبت به همسایگان، دوستان و همنشینان خود نیکی و احسان کن تا مسلمان محسوب شوی؛ با مردم آنچنان برخورد کن که انتظار داری دیگران همان‌گونه با تو برخورد کنند تا  عادل باشی. (نزههًْ الناظر و تنبیه الخاطر، ص 79، حدیث 33؛ بحارالانوار، ج 78، ص 112، س 8)
از نظر حضرت حسن(ع) اموری
  که انسان می‌بایست اوقات زندگی‌اش را مصروف آن کند، امور چهارگانه زیر است:
1. عبادت در قالب پرهیز از محارم الهی

 اینکه عبادت مهم‌ترین و برترین‌‌‌هاست مطلبی است که عقل بدان حکم کرده و آموزه‌های وحیانی قرآن آن را تایید و امضا می‌کند زیرا فلسفه آفرینش موجودات به‌ویژه انسان و جن همین عبادت است؛ (ذاریات56) و تنها راه دست‌یابی انسان به کمال و رهایی از نقص، مسیر عبودیت است همه پیامبران(ع) مامور بودند تا مردم را به این امر بخوانند و آنان را دعوت به عبودیت خداوند نمایند تا به این طریق به عنوان «انسان خدایی» بر دیگران خلافت نمایند

حال پرسش این است که عبادت چیست و چگونه می‌توان عابد شد؟

آن حضرت می‌فرماید راه عابد شدن همان پرهیز از محارم الهی است. کسی که نسبت به محارم  الهی اجتناب ورزد در حقیقت تقوای الهی را پیشه گرفته است البته از آنجایی که ترک واجبات نیز یک عمل محرم الهی است باید گفت که این واژه به یک معنا شامل عمل به واجبات نیز خواهد بود زیرا کسی که واجب الهی را ترک می‌کند در حقیقت یکی از محرمات الهی را انجام داده است؛ اما کسی که واجب الهی را انجام می‌دهد از محرم الهی نیز اجتناب کرده است

2. بی‌نیازی از راه خشنودی به قسمت

هر انسانی می‌داند که موجودی غنی و بی‌نیاز نیست؛ بلکه بی‌نیاز و غنی مطلق در هستی تنها خداوند ستوده است (فاطر15) اما از آنجایی که انسان بی‌نیازی و غنا را عین کمالات می‌داند بدان گرایش دارد و می‌خواهد خود نیز به شکلی از صفت غنا برخوردار شود

اما بسیاری از مردم در شناخت مصداقی آن گمراه می‌شوند و گمان می‌کنند که غنای آنان در ثروتمند شدن و تکاثر اموال و اولاد یا قدرت و ثروت و مانند آن است که از زینت‌های جهان مادی و زندگی دنیوی است و هیچ ارتباطی به غنای انسانی ندارد؛ اینها اگر هم مهم باشند زینت انسان و کمال برای او نیست، بلکه آنچه زینت و کمال انسان است، در امور دیگری است

اینجاست که امام حسن مجتبی(ع) مصداق بارز غنا برای انسان را در خشنودی نسبت به قسمت الهی می‌داند. به این معنا که هر موجودی از زندگی بهره‌ای دارد که خداوند برای او مقدر کرده است. (طلاق3) انسان اگر این معنا را درک کند که هیچ چیز از دایره مقدرات الهی بیرون نیست به همان مقدر،‌ بسنده کردن عین غنا و بی‌نیازی است که دیگر به کسی یا چیز دیگری نیاز پیدا نمی‌کند

اگر بداند که خداوند غنی مطلق است و او برای هر موجودی قدری را مقدر کرده (احزاب38) دیگر به هر آب و آتشی نمی‌زند تا به غنای موهوم برسد و ثروت و قدرتی را کسب کند. پس برترین چیز برای انسان غنایی است که آن را در خشنودی به قسمت الهی به دست می‌آورد؛
زیرا می‌داند خداوند بی‌نیاز او را نسبت به چیزی که نیاز دارد غنی و بی‌نیاز می‌کند و
  لازم نیست برای کسب غنا، به دیگری مراجعه کند و یا چیزی را طلب کند که در آن غنایی برای او نیست و او را بی‌نیاز از دیگران نمی‌سازد

3. تجلی اسلام در نیکوکاری اجتماعی

از دیگر کمالات در زندگی انسانی، اسلام است؛ زیرا دین اسلام همان چیزی است که خداوند از انسان خواسته است. (آل عمران19و 85) از آنجایی که اسلام دایره بسیار بزرگی دارد و احکام و قوانین آن زیاد است

از این رو، انجام همه آنها بسیار دشوار است؛ ولی اگر بخواهیم بهترین‌ها در اسلام را معرفی کنیم و در یک جمله از مردم بخواهیم کاری کنند که مصداق مسلمانی باشد، باید گفت که غیر از عبادت الهی و بندگی؛ مهمترین عمل اسلامی همان نیکوکاری اجتماعی بویژه نسبت به همسایگان است؛

زیرا آنچه اسلام از بندگی خدا می‌خواهد همان انجام وظیفه خلافت الهی و رسیدن انسان به اخلاق الهی است. بی‌گمان ربوبیت الهی، در برآوردن نیازهای خلق و احسان خلاصه می‌شود

باید گفت که اخلاق الهی که اسلام آن را می‌خواهد همان خدمت به دیگران به ویژه کسانی است که نزدیک به انسان هستند. پس اسلام کامل را باید در اخلاق اجتماعی و احسان و نیکوکاری به دیگران جست‌وجو کرد. از همین رو امام حسن مجتبی(ع)، تجلی اسلام را در رفتار نیک نسبت به همسایگان می‌داند.
4. عدالت در قالب قاعده طلایی

خداوند یکی از اهداف و فلسفه‌های بعثت پیامبران را عدالت می‌داند و می‌فرماید پیامبران فرستاده شدند تا براساس کتب الهی مردم را نسبت به حقوق و وظایف خود آگاه کرده و آنان را برای قیام به عدالت تشویق نمایند (حدید25)

تعلیم و تزکیه الهی برای آن است که مردم در ساختار عادلانه‌ای به وظایف عبودیتی و خلافتی خود یعنی پرورش و ربوبیت بپردازند و به دور از هرگونه ظلم و بی‌عدالتی حق هر صاحب حقی ادا شود و هر چیزی در جای مناسب خود قرار گیرد و رفتار ظالمانه‌ای صورت نگیرد

اما از آنجایی که دایره عدالت و انجام آن گسترده و سخت است، بهترین و کامل ترین شیوه برای انجام عدالت آن است که انسان هر آن چیزی را که خود می‌پسندد برای دیگران بپسندد و از هر چیزی که ناپسند می‌شمارد در حق دیگران انجام ندهد.

 این همان قاعده طلایی است که بارها از سوی معصومان(ع) بیان شده است
البته اگر در جایی انسان شک دارد که از مصادیق عدالت است یا نه، اگر به خودش بنگرد و ببیند که آن را دوست دارد، می‌تواند امیدوار باشد که از مصادیق عدالت است

مکارم و فضایل اخلاق ده چیز است:

1- راستگویی

بنیاد همه خیرها در صداقت و راستگویی و بنیاد همه بدبختی ها و زشتی ها در دروغگویی است.از این رو در قرآن،خداوند عذاب سخت را به دروغگو وعده داده و آن را از گناهان کبیره شمرده است.
2- راستگویی در وقت سختی و گرفتاری

انسان ها در زمانی که از هر نظر خود را در امنیت و قدرت احساس کنند، به صداقت و راستگویی گرایش دارند و انگیزه ای برای دروغگویی نمی یابند

اما راستگویی و حقیقت آن را به عنوان یک منش و کرامت اخلاقی باید در زمانی یافت که انسان در فشار و تنگنا باشد

اصولا گرایش به دروغگویی برای ترس از مجازات، ناتوانی در دفاع از خود، جلب و جذب منفعت یا اموری از این دست است. کسی که در اوج نیاز یا سختی و گرفتاری، حاضر است که صداقت را پیشه خود کند، و تبعات و آثار آن را تحمل نماید کسی است که صداقت و راستگویی، منش و ملکه اوست.
3- بخشش به سائل

خداوند در آیاتی از جمله آیات42و 52 سوره معارج (الذین فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم) و 19 ذاریات (و فی أموالهم حق للسائل و المحروم)، بخشش و انفاق مالی به سائل و محروم را یک واجب دینی و اخلاقی برمی شمارد

این که انسان، بدون توجه به وضعیت شخص و به صرف این که چیزی را درخواست کرد، به او ببخشد و انفاق کند، امری سخت و دشوار است؛ چراکه اما و اگرهای زیادی در ذهن آدم می آید و اجازه این کار را به سادگی نمی دهد

این که شخص به محرومی بخشش و انفاق کند، قابل دفاع است، ولی به نظر می رسد که بخشش به سائل، بی توجه به چیزی دیگر جز نفس سؤال، خیلی سخت، غیرمنطقی، غیرعقلانی و یا غیراخلاقی باشد.

4- خوش خلقی

شاید مهم ترین جلوه اخلاق در خوشرویی و خوشخویی باشد. انسان خوشخو شریک مال و ثروت دیگران است؛ چنان که مهم ترین عامل جذب دیگران به سوی او نیز همین فضیلت اخلاقی است

انسان پیش از این که سخنی بگوید، یا کاری انجام دهد، این نیکخویی اوست که بیانگر شخصیت اوست. خداوند پیامبر(ص) را به خلق عظیم و نیک می ستاید و آن را عامل جلب و جذب قلوب مؤمنان به سوی ایشان می داند.(آل عمران159قلم)
5- پاداش در مقابل کارها و صنعت ها

هر کسی متوقع آن است که اگر کاری انجام داد، تشویق شود و پاداش گیرد. ارزشگذاری برای کارهای دیگران و اهمیت دادن به آن، از دیگر مکارم اخلاقی است که در این حدیث بیان شده است

انسان نمی بایست کارهای دیگران را هرچند کوچک باشد، بی ارزش جلوه دهد، بلکه آن را بزرگ شمارد و دست کم به زبان، او را پاداش نیک دهد

البته این بدان معنا نیست که انسان تنها در برابر کاری که به نفع و سود او انجام می گیرد سپاسگزار باشد، بلکه به این معناست که هر کار خیری که انجام می گیرد، قابل ستایش و پاداش است و انسان نباید تنها به سود خود بیندیشد بلکه فراتر از آن به هستی بنگرد و باتوجه به مفید بودن این کار و صنعت برای هستی، در مقام پاداش و تشکر برآید

6- پیوند با خویشان

از نظر آن حضرت(ع) هر چند که صله رحم و پیوند با خویشان به عنوان فضیلت و مکرمت اخلاقی معرفی می شود، ولی دامنه خویشاوندی را نمی بایست در عمل اخلاقی محدود کرد؛ چرا که خویشی ایمانی و برادری اعتقادی، قوی تر از خویشی خونی است چرا که امت را خون و نژاد نمی سازد بلکه عقیده و اعتقاد می سازد و همین برادری ایمانی است که در بهشت آنان را در کنار هم گرد می آورد

در جایی که همه مظاهر دنیوی از میان می رود و ارزش ها و مظاهر معنوی خود را نشان می دهد معلوم می شود که خویشی واقعی در نسب های نژادی و خونی نیست بلکه در نسبت های عقیدتی است.

 القریب من قربته الموده و ان بعد نسبه و البعید من باعدته الموده و ان قرب نسبه خویشاوند کسی است که دوستی و محبت، او را نزدیک کرده باشد و اگر چه نژادش دور باشد و بیگانه کسی که از دوستی و محبت به دور است، گرچه نژادش نزدیک باشد. (تحف العقول ص 4.23)
7- حمایت از همسایه :
 شاید بتوان گفت که همسایه بیش ترین ارتباط را با شخص دارد. حق همسایگی چنان مورد تأکید قرار گرفته است که برخی گمان کرده اند که همسایه از همسایه ارث می برد

اگر چنین حقی را در حوزه علم حقوق برای او واجب ندانیم، دست کم در حوزه اخلاقی بر شخص است که از هر جهت از جان و مال و عرض همسایه حمایت کند و اجازه ندهد که در حق وی اجحاف و ظلمی روا شود. همین چیزهاست که برای آخرت آدمی می ماند.
8- حق شناسی درباره دوست و رفیق :
 دوست کسی است که آدمی را به آرامش می رساند و راه بهشت و دوزخ را به وی نشان می دهد، زیرا دوستان، یکدیگر را چنان متأثر می سازند که نوعی تناسب در عقیده و رفتار و خلق و خو پدید می آید

الگوپذیری از دوستان امری ثابت شده است. حق دوست بسیار است و در این روایت با عنوان حق دوست بر آن تأکید شده و آن را یکی از مکارم اخلاقی دانسته است. امام حسن(ع) در عبارتی دیگر درباره رفیق شناسی می فرماید

 ای پسرم با احدی برادری مکن تا بدانی کجاها می رود و کجاها می آید و چون از حالش خوب آگاه شدی و معاشرتش را پسندیدی، با او برادری کن به شرط این که معاشرت، براساس چشم پوشی از لغزش و همراهی در سختی باشد. (تحف العقول، ص323)

9- میهمان نوازی : درباره میهمان نوازی روایات بسیاری است. میهمان نوازی به عنوان یکی از مصادیق مکرمت اخلاقی در میان همه اقوام شناخته و معروف است.
10- و در رأس همه اینها شرم و حیاست
 (تاریخ الیعقوبی، ج2، ص622) این که امام(ع) حیا را رأس همه امور اخلاقی برمی شمارد، از آن روست که حیا از همراهان همیشگی دین و عقل است

به این معنا که اگر کسی حیا نداشته باشد، دین و عقل ندارد و هر کسی که دین و عقل دارد، حیا دارد

در روایات بسیاری که در کتاب عقل و جهل اصول کافی بیان شده، بر این معنا تأکید شده است

امام حسن(ع) نیز در جایی دیگر می فرماید: لاادب لمن لاعقل له، و لامروه لمن لاهمه له، و لاحیاء لمن لادین له؛ کسی که عقل ندارد، ادب ندارد و کسی که همت ندارد جوانمردی ندارد و کسی که دین ندارد حیا ندارد. (ناسخ التواریخ، ج2، ص173)

انتظارات امام حسن مجتبی (ع) از شیعیان

1. خدا محوری

از مهمترین انتظاراتی که تمام انبیاء و اولیاء از بندگان خدا، داشته اند و دارند این است که مردم در کارها و رفتارها خدا‌محور باشند و رضایت الهی و خداوندی را در تمام امور محور و اساس قرار دهند

امام حسن مجتبی علیه السلام نیز که خود خدا محور و سرا پااخلاص بود، از امت اسلامی و شیعیان خویش توقع و انتظار دارد که رضایت الهی را محور فعالیت خویش قرار دهند

این توقع را گاه با بیان زیان مردم محوری و خارج شدن از محور رضایت الهی ابراز می دارد، آنجا که فرمود:

هر کس رضایت خدا را بخواهد هر چند با خشم مردم همراه شود؛ خداوند او را از امور مردم کفایت می کند و هر کس که با به خشم آوردن خداوند دنبال رضایت مردم باشد، خدا او را به مردم وا می گذارد.»

2. فراگیری دانش

علم و دانش کلید خیرات و دستیابی به سعادت است

بدون دانش نه راه سعادت معلوم است و نه حرکت ممکن؛ به همین جهت از مهم ترین مأموریتهای انبیا در طول تاریخ، تعلیم کتاب و آموزش مسائل دینی و تربیتی بوده است

از مهمترین توقعات امامان معصوم علیهم السلام از شیعیان این است که اهل دانش و فراگیری حکمت باشند. امام حسن مجتبی ع فرمودند: « دانش خود را به مردم بیاموز و دانش دیگران را یادگیر.»

3. اندیشیدن و تفکر

علم و دانش آن‌گاه نتیجه بخش و ثمرده خواهد بود که با تفکر و تدبر همراه باشد. خواندن و فراگیری قرآن نیز آن‌گاه مفید و مثمر خواهد بود که با تدبر و تفکر همراه شود

از مهم ترین انتظاراتی که امامان ما از شیعیان خویش داشته و دارند، این است که اهل اندیشه و تفکر باشند

آنان این توقع را با بیانهای مختلف ابراز نموده‌‌اند. امام مجتبی ع می‌فرماید: « شما [شیعیانم] را به پروا پیشگی و اندیشیدن دائم سفارش می‌کنم؛ زیرا تفکر پدر و مادر [ریشه و اساس] تمامی خوبیها است.»

4. تلاش و کوشش

فکر و اندیشه و یا تامل و تدبر، آن گاه ارزش حقیقی و عینی خویش را نشان می دهد که منجر به عمل و تلاش و سعی و کوشش شود، وگرنه تفکری که منهای عمل باشد، ارزش واقعی نخواهد داشت

در واقع فکری مطلوب و کارساز است که به عمل و تلاش بینجامد

یکی از انتظارات امام حسن ع این است که بندگان الهی در کنار علم و اندیشه، اهل تلاش و عمل باشند

آن حضرت فرمود: « ای بندگان خدا! پرواپیشه باشید و برای رسیدن به خواسته ها تلاش کنید و از کارهای ناروا بگریزید و قبل از آنکه ناگواریها به شما روی آورند و نابود کننده لذات [یعنی مرگ] فرا رسد، به کار[های نیک[ مبادرت ورزید

پس به‌راستی نعمتهای دنیا دوام ندارند و [کسی از] خطرات و بدیهای آن در امان نیست.[دنیا] فریبکار زودگذر و تکیه گاهی سست و بی اساس است.»

5. صبر و بردباری

از یک سو دنیا جای حوادث و مصائب است و از طرف دیگر، انجام عبادات و کنترل شهوات نیاز به قدرت و نیرو دارد

آنچه انسان را در مقابل حوادث و مصائب نیرومند و مقاوم می سازد، صبر و بردباری است و آنچه انسان را بر انجام عبادات نیرو و توان می بخشد، استقامت و پایداری است و آنچه انسان را بر شهوات غالب و پیروز می سازد، صبر و پایداری است

از انتظارات مهم امام حسن مجتبی ع این است که شیعیان و پیروان او در تمام مراحل زندگی صابر و بردبار باشند، حضرتش در این زمینه دلسوزانه می فرماید:

تجربه ما و دیگران نشان می دهد که چیزی نافع تر از داشتن صبر و زیانبارتر از فقدان بردباری دیده نشده است، صبری که به‌وسیله آن تمام [دردها و امور] درمان می شود.»

6. دقت در دوستیابی

رفیق و دوست عمیق ترین تأثیر را بر زندگی و رفتار انسان دارد، تا آنجا که گفته شده: «اَلْمَرْءُ عَلی دینِ خَلیلِهِ؛ انسان بر آیین رفیقش است

به این علت در قرآن و روایات، سخت بر آیین دوستیابی تاکید و سفارش شده است. امام حسن مجتبی ع نیز از نزدیکترین افراد خانواده تا شیعیان انتظار دارد که در انتخاب دوست و رفیق دقت به‌خرج دهند و مراقب باشند که در دام دوستان ناباب گرفتار نشوند

در سفارشی به یکی از فرزندان خویش فرمود: پسرم! با هیچ کس برادری [و دوستی] مکن مگر آنکه [اوّل] بدانی کجا رفت و آمد دارد و از چه خانواده‌ای می‌باشد، هر گاه به این مسئله پی بردی و معاشرت و دوستی او را [طبق معیارها] پسندیدی، پس با او برادری [و دوستی] کن، در گذشتن از لغزشها و همدردی در سختی

حضرت در این باره فقط به سفارش اکتفا نکرده، بلکه گاه به معرفی الگوهای عینی و دوستانی که خود بر اساس معیارهای مطلوب انتخاب نموده می پردازد

          نمی از دریای آموزه‌های اخلاقی امام حسن(ع)

Error! Filename not specified.انصاف
امام حسن(ع) فرمود: صاحب الناس مثل ما تحب ان یصاحبوک با مردم چنان رفتار کن که دوست داری با تو آن گونه رفتار کنند (فرهنگ سخنان امام حسن(ع) ص437) حضرت در این عبارت کوتاه به یکی از مهمترین عوامل تحکیم روابط اجتماعی و حسن همجواری اشاره می‌کنند که در اصطلاح به آن انصاف گویند

انصاف یعنی حمایت و اظهار نمودن حق و ایستادگی برای حقیقت می‌باشد. در مقابل، اگر حق را کتمان کرده و از آن حمایت نکنیم از جاده انصاف خارج شده و نام چنین حالتی را «عصبیت (تعصب ناپسند) می‌گذارند. (معراج‌السعاده ص 256)

امیرالمؤمنین(ع) در تفسیر آیه 90نحل ان الله یامر بالعدل والاحسان عدل را به معنای انصاف و احسان را به معنای بخشش و تفضل می‌داند. (حکمت 231)
امام خمینی(ره) می‌فرماید: علامت شخص منصف آن است که حق را با هرطرف هست از آن طرف حمایت کند گرچه از دشمنان باشد. (چهل حدیث ص 146)

در روایت داریم که منصف آن است که حق را بگوید چه به نفع او باشد و چه به زیان او و نیز آمده  که: اگر همان چیزی که تو را خوشحال می‌کند، برای مردم نیز همان را بخواهی بدان که انسان منصفی هستی. (اصول کافی ج 3 ص 214-215)

بداخلاقی و آثار آن
امام حسن(ع) فرمود: اشد من المصیبه سوء الخلق بداخلاقی از هر مصیبت و بلایی، سخت‌تر است. (فرهنگ سخنان امام حسن(ع) ص40 حضرت در عبارتی دیگر خوش اخلاقی را از جمله بهترین خوبی‌ها و مکارم اخلاق به شمار می‌آورند

برخی از مردم مشکلات اجتماعی، بلاهای غیرمنتظره، سیل‌ها، زلزله‌ها، ویرانی‌های ناشی از جنگ، از دست دادن عزیزان و... را مصیبت‌های دردناک به حساب می‌آورند اما بداخلاقی و ناهنجاریهای رفتاری را آن گونه که لازم است مورد توجه قرار نمی‌دهند

در حالی که امام(ع) بدخلقی را از هر بلایی زیان‌بارتر و دشوارتر معرفی می‌کنند. امام علی(ع)فرمود: هیچ تنهایی و وحشتی وحشتناک‌تر از بداخلاقی نیست. (غررالحکم ج1 ص 336)
مضرات بد اخلاقی

انسان بداخلاق از حیث روانشناختی کارهایش با سختی و گره خوردن همراه است و از حیث جامعه‌ شناختی پی‌درپی موجبات ناراحتی خود و اطرافیان و سلب آسایش دیگران را فراهم می‌سازد

از جمله: شخص بداخلاق آقایی و بزرگی خود را از کف می‌دهد لذت و شیرینی و طعم زیبای زندگی را به تلخی مبدل می‌کند دوستان و رفیقان خود را از دست می‌دهد به شمار دشمنان خود می‌افزاید روزی و زرق الهی خود را کاستی می‌بخشد.(همان ص338-337)

از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) سرمنشاء و علت اصلی بداخلاقی نهایتا به نادانی و عدم درک صحیح برمی‌گردد: الخلق المذموم من ثمار الجهل (همان)

تفکر؛ ریشه بصیرت و کلید حکمت

امام حسن ع: اوصیکم بتقوی الله و الدامه التفکر فان التفکر ابوکل خیر و امه(مجموعه ورام ج1 ص52) من وصیت می‌کنم شما را به تقوای خدایی و ادامه تفکر همانا تفکر پدر و مادر هر خیری است.

1- ارزش تفکر از منظر امام حسن مجتبی کریم اهل بیت علیهم السلام:

امام صادق ع: التفکر یدعو الی البر و العمل به فکر و اندیشه، انسان را به سوی کارهای نیک و انجام اعمال صالحه دعوت می‌کند (اصول کافی ج1 باب تفکر)

و چه خوب است در ماه مبارک رمضان بعد از افطار و انجام امور عادی زندگی، گاهی، گوشه‌ای خلوت نموده و تا سحر فکر کرد و این عبادت ارزنده را که در هر زمانی می‌شود انجام داد، تجربه کرد زیرا در ماه مبارک رمضان ارزش بیشتری دارد و یکی از بهترین عبادات در شب‌های قدر است،‌ بهترین تعقیبات بعد از نماز‌های یومیه است که فراموش شده ... که می‌فرماید: تفکر ساعه خیر من عباده ستین سنه ساعتی (زمانی، لحظاتی فکر کردن بهتر از شصت سال عبادت است (بحار66 ص292 باب37)

امام حسن ع: علیکم بالفکر فانه حیاه قلب البصیر و مفاتیح ابواب الحکمه بر شما باد اندیشیدن همانا به درستی که فکر باعث زنده شدن قلب بصیر است و آن کلیدی که درهای حکمت را به سوی شما باز می‌کند، تفکر است

تفکر باعث زنده شدن قلب بصیر است. باید تفکر کرد قلب چیست؟ قلب بصیر جیست؟ زنده بودن قلب بصیر چیست؟ قلب هم به معنی عقل می‌آ‌ید و هم معنی دل. کسی که دل مرده شد عقلش مرده، چه انتظاری از او دارید و خدا توفیق دهد با زنده دلان همنشین شویم حالا می‌خواهیم این دل زنده شود و نشانه آن این است که قلب بصیر توجه به ارزش‌ها دارد.

بصیر باید اهل تفکر باشد و امام مجتبی (ع) می‌فرماید فکر، تمرین عقل است همان‌طور که وزنه‌برداری تمرین جسم و بدن است و بایستی آنقدر فکر را رشد و پرورش داد تا در امتحان الهی پیروز شد

 

2- چگونگی نگرش صحیح به دنیا از دیدگاه امام حسن مجتبی علیه السلام:

 

امام حسن ع: الناس فی دار سهوا و غفله یعملون و لا یعملون فاذا اصاروا الی دارالاخره صاروا الی دار یقین یعلمون و لایعلمون (دعایم الاسلام ج1 ص168) مردم در سرای دنیا در فراموشی و غفلت قرار دارند، عمل می‌کنند ولی نمی‌دانند و وقتی رفتند به خانه آخرت وارد خانه یقین می‌شوند، می‌فهمند ولی عمل نیست و می‌فرمایند: الدنیا دار ممر و الاخره دار مقرر ... (بحار ج 70 ص 133 باب122)

دنیا جای گذر است، جای سکونت نیست، جای استقرار نیست لذا هیچ کس در این دنیا بقاء و دوام نخواهد داشت و آخرت جایگاه دائمی است. خداوند این طور قرار داده که برای ورود به آخرت از دنیا عبور کنیم و این سنت خداست همان‌طور که برای ورود به دنیا باید از رحم مادر عبور کند، این مسیر را باید طی کرد، با این فرق که رحم مادر اختیاری نیست و رحم دنیا اختیاری است (اعمال و رفتار ما)

 آنچه انسان را از حیوان متمایز می‌کند به قول شهید مطهری، بینش‌ها و گرایش‌هاست که انسان را از سایر موجودات جدا می‌کند. و امام مجتبی ع بینش و گرایش انسان را این‌گونه معرفی می‌فرمایند: (بحار 75 ص 109) ان ابصر الا بصار مانفذنی الخیر مذهبه و اسمع الاسماع ما وعی التذکر و انتفع به اسلم القلوب ما طهر من الشبهات به درستی که بیناترین بینایی، عالی‌ترین چشم‌ها، عالی‌ترین قدرت شناخت و بینش، نفوذ در خیر است و عالی‌ترین شنوایی آن است که مواعظ و یادآوری را در خود نگه دارد،‌ ظرف تذکر باشد و سالم‌ترین قلوب، قلبی است که پاک باشد از شبهات، شک و تردیدها

 

                 امام حسن علیه السلام از منظر رسول‌الله صلی الله علیه و آله

 

حضرت ختمی مرتبت ص فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن ع را بین مسلمانان تبلیغ می کرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه حقیقی که به وی داشت همه جا سخن می گفت: هر کس می خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن ع نگاه کند (البدایه والنهایه، ج )

حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفته ام (الاستیعاب، ج 2) روزی پیامبر اکرم ص به منبر رفت و امام حسن ع را در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن ع انداخت و فرمود: این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد (مسند احمد حنبل ج5 ص44)

یکی از یاران رسول الله ص می‌گوید: پیغمبر ص را دیدم که امام حسن ع را بر دوش می‌کشید و می فرمود: خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار (البدایه والنهایه ج8)

 

روزی پیامبر معظم اسلام ص امام حسین ع را بر دوش گرفته بود، مردی گفت: ای پسر بر مرکب خوبی سوار شده ای. پیامبر فرمود: او هم سوار خوبی است (صواعق المحرقه ص280)

شبی پیغمبر خدا ص نماز عشاء می خواند و سجده ای طولانی بجا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت بودم که پیاده اش کنم (الاصابه ج2)

حسن فرزند و میوه دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است (تذکره سبط بن جوزی ص196) 

                                    ویژگیهاى زندگى امام حسن (ع)

از نظر اخلاق و روش و سیادت ،شبیه ترین مردم به رسول خدا( ص ) بود، این موضوع را جماعتى از انس بن مالک نقل کرده اند که او گفت : لَمْ یَکُنْ اَحَدٌ اَشْبَهُ بِرَسُولِ اللّهِ (ص) مِنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی . هیچ کس نبود که مانند حسن (ع) به رسول خدا (ص ) شباهت داشته باشد

روایت شده : حضرت فاطمه س حسن و حسین (ع) را به حضور رسول خدا (ص ) آورد آن هنگام که رسول خدا (ص) در بستر بیمارى و رحلت بود، عرض کرد: اى رسول خدا! این دو نفر، فرزندان تو هستند، پس چیزى را از طریق ارث به آنان برسان فرمود: اَمَّا الْحَسنُ فَاِنَّ لَهُ هَیْبَتِى وَسَوْدَدِى و َاَمَّا الْحُسَیْنُ فَاِنَّ لَهُ جُودى وَ شُجاعَتِى اما حسن (ع) پس براى اوست وقار و شکوه و بزرگوارى من، و اما حسین(ع) پس از براى اوست سخاوت و شجاعت من

اسوه بزرگواری امام حسن ع در طول زندگی پر‌برکتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر می داشت و شیوه برخوردش با عموم مردم - حتی دشمنان - چنان جالب و زیبا بود که همه را به خود جذب می کرد.

 

اسوه ایثارگری یکی دیگر از صفات برجسته امام مجتبی ع انفاق و بخشش بی‌سابقه اوست

مام حسن ع دو بار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایی اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد (تاریخ یعقوبی ج2 ص215)

امام حسن ع ملجاء درماندگان، آرام بخش دل های دردمندان و امید تهیدستان بود، هیچ گاه نشد که فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دست خالی برگردد. در همین مورد نقل کرده اند: مردی به حضور امام حسن ع آمد و اظهار فقر و حاجت کرد

امام حسن ع دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد که پول هایش را برایش ببرد. امام مجتبی ع پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای کرایه به آن مرد بده. (ستارگان درخشان ص46)

 

مکارم اخلاق در سنت و سیره امام حسن(ع)

آن چه انسانیت انسان را به نمایش می گذارد، علم و مقام و ثروت نیست، بلکه خوی خوش و پسندیده است اهل بیت عصمت و طهارت(ع) سرآمد در حوزه عمل اخلاقی هستند و بزرگواری ها و بزرگی های اخلاقی را می بایست در این خاندان جستجو کرد؛ زیرا آنان پیش از آن که سخنی بگویند خود در شکل تمام آن به جا آورده و در سطح نهایی آن به نمایش گذاشته اند

از این لحاظ است که از سوی خداوند به عنوان اسوه های کامل و نیک برای همه بشریت معرفی شده اند

امام حسن (ع) یکی از این اسوه های الهی در همه حوزه ها بویژه خلق عظیم و مکرمت اخلاقی است. سنت و سیره ایشان مظهر و تجلیگاه همه مکارم اخلاقی است که عقل و وحی بدان سخن گفته و خواسته است

 

 در پیشگاه خلق و خالق

امام حسن مجتبی(ع) از اسوه های کامل و مطلقی است که خداوند در قرآن به عنوان انسان کامل، خلیفه مطلق، امام به حق، عبد مطلق و محبوب و حبیب خویش معرفی می کند و با اشاره به عصمت مطلق آنان، از همگان می خواهد که ایشان را سرمشق خویش قرار دهند

احزاب21 : پیامبر(ص) را به عنوان اسوه حسنه معرفی می کند و حسن و حسین(ع) را در آیات سوره انسان به عنوان عصاره حسن، زیبای و نیکویی هایی پیامبر(ص) تبیین می نماید؛ چرا که اهل بیت(ع) نفس و جان و باطن و روح و نور پیامبر(ص) هستند (آل عمران16)

این جگر گوشه های پیامبر(ص) حقیقت معنایی پیامبر(ص) می باشند و هر کسی بخواهد به پیامبر(ص) برسد و از او بهره گیرد و محبوب آن حضرت و سپس محبوب خداوند شود، می بایست از این باب الله و عروه الوثقی و حبل الله وارد شود و بهره گیرد.

ویژگی جانشین به حق پیامبر(ص)

امام حسن(ع) راه رستگاری را در پیروی از سنت و سیره پیامبر(ص) و قرآن می داند و ادامه پیروی و حضور پیامبر(ص) را در خلفای به حقی می شمارد که نفس و جان آن حضرت(ص) می باشند. به این معنا که خداوند فرمان داده است که از پیامبر(ص) اطاعت و پیروی شود

حضور پیامبر(ص) پس از رحلت و وجوب اطاعت و پیروی از آن حضرت(ص) با پیروی از کسانی تحقق می یابد که جان و نفس آن حضرت(ص) به حکم آیه مباهله یعنی آیه 16 سوره آل عمران هستند. بنابراین، اطاعت از خلیفه رسول الله(ص) به معنای اطاعت از خود پیامبر(ص) است.

 اما این خلیفه رسول الله(ص) که در حقیقت ادامه حضور آن حضرت(ص) می باشد، چه کسی یا کسانی هستند؟ آن حضرت(ع) در پاسخ به این پرسش می فرماید: و انما الخلیفه من سار بسیره رسول الله(ص) و عمل بطاعه الله و لعمری انا لاعلام الهدی و منارالتقی؛ خلافت فقط از آن کسی است که به روش رسول خدا(ص) برود و به طاعت خدا عمل کند و به جان خودم سوگند که ما اهل بیت، نشانه های هدایت و جلوه های پرفروغ پرهیزگاری هستیم. (تحف العقول، ص 323)

بنابراین، نمی توان هر مدعی خلافت را پذیرفت و او را به عنوان جانشین و خلیفه پیامبر(ص) معرفی کرد و حضور هر کسی غیر از جان و نفس آن حضرت(ص) نمی تواند به معنای حضور پیامبر(ص) و وجوب اطاعت و پیروی از آن حضرت(ص) باشد

این جاست که شناخت حق از باطل سخت و دشوار می شود و راه فریب و نیرنگ هموار می شود و مدعیان خلافت چون امویان خلافت و امامت را تا حد سلطنت و ملک تنزل می دهند و مدعی می شوند که بنی هاشم با ملک دوره ای بازی کردند و اینک زمان بازیگری آنان است. (اسراء 26 و نیز ابن کثیر، تاریخ، ج 8، ص 420 از یزید نقل می کند که گفت: لعب هاشم بالملک فلا، خبر جاء و لا وحی نزل. اینان از سوی پیامبر(ص) لعن شده اند.

 

روزی رسول خدا ابوسفیان را دید که بر الاغی نشسته و معاویه پشت الاغ و یزید جلوی الاغ در حرکت بودند، پس رسول خدا(ص) فرمود: خدا لعنت کند قائد و راکب و سائق را! (تاریخ طبری ج11 ص735)

روزی رسول خدا معاویه را سه بار طلبید و معاویه استجابت نکرد و در سه بار به فرستاده رسول خدا گفت؛ به پیامبر بگو من فعلا مشغول غذا خوردن هستم، پیامبر معاویه را نفرین فرمود: لا اشبع الله بطنه؛ خداوند شکم معاویه را هیچگاه سیر نکند (صحیح مسلم در باب من لعنه النبی ص)

 و دعای پیامبر هم مستجاب شد و معاویه در طول عمر خویش هیچ گاه سیر نشد. این روایت در «مسند ابی داود» و هم چنین در «کنز العمال ج 6 ص78» و در «میزان الاعتدال ج2 ص71» از رسول خدا : اگر معاویه را بر منبر من دیدید او را بکشید.

                                      فضائل امام حسن علیه السلام

امام حسن علیه السلام داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او [شخصیتى] بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود البته سبط اکبر پیامبر اکرم ص باید چنین باشد، چرا که متقین باید داراى فضائل باشند. امام على ع فرمود: فالمتقون هم اهل الفضائل پرهیزکاران، اهل فضائل هستند
الف- محبوب رسول خدا صلى الله علیه و آله
حسن بن على ع سخت محبوب پیغمبر گرامى اسلام بود و این محبت و دوستى را در گفتار و کردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود مى‏فهماند. رایت النبى ص على المنبر والحسن بن على معه و هو یقبل على الناس مرة و ینظر الیه مرة و یقول: ابنى هذا سید؛ دیدم نبى اکرم ص را که بر فراز منبر بود، و حسن بن على هم با او بود. او گاهى به مردم رو مى‏کرد و گاهى به حسن، و مى‏فرمود: این فرزند من سید و آقاست (بخارى از ابى بکر)

من احب الحسن والحسین فقد احبنى ومن ابغضهما فقد ابغضنى هر که حسن و حسین را دوست ‏بدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمنى کند با من دشمنى کرده است

در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن ع در نزد رسول خدا ص که خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین ع معیار فضیلت و خوبى‏ها قرار داده شده است، چنان که دشمنى آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدى است

پیامبر اکرم ص: هما سیدا شباب اهل الجنة و هما ریحانتى؛ آن دو (حسن و حسین) آقاى جوانان بهشت و ریحانه من هستند

ب- عبادت و خوف از خدا
بندگى رمز پیشرفت اولیاء الهى و زمینه ‏ساز رسیدن به اوج کمالات و فتح قله سعادت است با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب مى‏یابد اگر ایوب و داوود و دیگر پیامبران الهى مدال افتخار دارند، به خاطر بندگى خداست که خداوند با عبارت «نعم العبد» آنان را ستوده است

و اگر خضر نبى علم لدنى داشت و پیغمبر اولوالعزمى همچون موسى ع شاگردى او مى‏کرد و جدایى از او را تلخ‏ترین حادثه زندگى مى‏دانست، در اثر بندگى او بود قرآن کریم نام حضرت خضر را نیاورد بلکه فرمود: فوجدا عبدا من عبادنا بنده‏اى از بندگان ما را یافتند که نشان دهنده مقام بندگى و عبودیت در پیشگاه خداوند است

و اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفى ص به اوج قله مکاشفه و دریافت آخرین دین الهى دست‏ یازید، بر اثر بندگى بود، از این رو در شبانه روز حداقل ده نوبت عرضه مى‏داریم: اشهد ان محمدا عبده ورسوله؛ شهادت مى‏دهم که محمد ص بنده و رسول خداست

خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگى مى‏داند و مى‏فرماید: ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون‏؛ من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادت کنند
 امام مجتبى ع : اذا اردت عزا بلا عشیرة، وهیبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصیة الله الى عز طاعة الله هر گاه اراده عزتى بدون دار و دسته، و هیبتى بدون سلطنت داشتى، از خوارى معصیت الهى بیرون آمده، به سوى عزت طاعت‏ خداوند رو کن

از مصادیق کامل بندگان مقرب الهى، امام حسن مجتبى ع است که در تمام حالات رو به سوى خدا داشت، خود را در محضر او مى‏دید و خوف عظمت الهى سراسر وجود او را پر کرده، و تمام هستى او را فرا گرفته بود. در ذیل به نمونه‏ هایى در این زمینه اشاره مى‏شود:

1) هنگام وضو
آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش مى‏لرزید، و چهره‏اش زرد مى‏شد، از او درباره راز این امر سؤال شد، فرمود: «حق على کل من وقف بین یدى رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله ؛ بر هر کسى که در پیشگاه خداوند مى‏ایستد لازم است که [از عظمت الهى] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد
2) هنگام ورود به مسجد
وقتى که در آستانه مسجد قرار مى‏گرفت، سر به سوى آسمان بلند مى‏کرد و عرضه مى‏داشت الهى ضیفک ببابک یا محسن قد اتاک المسى‏ء، فتجاوز عن قبیح ما عندى بجمیل ما عندک یا کریم ؛ خدایا میهمانت درب خانه‏ات ایستاده، اى احسان کننده! [بنده] گنه‏ کار به سوى تو آمد، به خوبى آنچه نزد توست، از بدى آنچه نزد من است درگذر. اى [خداى] بخشنده
3) در وقت نماز و در هر حال
امام صادق ع: ان الحسن بن على کان اعبد الناس فى زمانه و ازهدهم ............ و سال الله الجنة ؛ امام حسن ع عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حج‏ به جا مى‏آورد پیاده و گاهى پا برهنه بود، همیشه این گونه بود که اگر یادى از مرگ و قبر و قیامت مى‏کرد گریه مى‏کرد. وقتى یادى از گذشتن از صراط مى‏کرد، گریه مى‏کرد، وقتى یادى از عرضه شدن در پیشگاه الهى [براى حساب و کتاب] مى‏کرد، صداى حضرت بلند مى‏شد، تا آنجا که غش مى‏کرد [ و بیهوش مى‏افتاد]، و هر گاه براى نماز مى‏ایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش مى‏لرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد مى‏کرد، مانند مار گزیده مى‏پیچید، و از خداوند بهشت را درخواست مى‏کرد.
4) بعد از نماز
در حالات آن حضرت نوشته‏ اند: ان الحسن کان اذا فرغ من الفجر لم یتکلم حتى تطلع الشمس امام حسن همواره چنین بود که وقتى از نماز صبح فارغ مى‏شد، [باز هم بر سجاده خویش مى‏نشست و عبادت خدا مى‏کرد] با هیچ کس [در آن حال] سخن نمى‏گفت: تا آنگاه که خورشید طلوع مى‏کرد
5) هنگام خواندن قرآن
در هنگام قرائت قرآن، وقتى به آیه یا ایها الذین آمنوا مى‏رسید، مى‏گفت: لبیک اللهم لبیک؛ اجابت کردم خدایا، اجابت کردم
6) هنگام مرگ و شهادت
آن حضرت هیچگاه خدا را فراموش نکرد و در تمام عمر خویش به یاد محبوب بود. از دورى دوست و خوف و عظمت او اشک مى‏ریخت؛ در نماز، در حال خواندن قرآن، ... و تا آخرین لحظه، حتى آنگاه که در بستر شهادت قرار گرفت، گریه‏ اش شدت گرفت، عرض کردند: اى پسر رسول خدا! گریه مى‏کنى در حالى که محبوب رسول خدا هستى و رسول خدا درباره تو بسیار تعریف کرد و سخن گفت و تو بیست نوبت پیاده به حج مشرف شدى. فرمود: انما ابکى لخصلتین؛ لهول المطلع و فراق الاحبة به خاطر دو چیز مى‏گریم؛ وحشت آنچه در پیش دارم و جدائى دوستان
ج- علم الهى
مهمترین امتیاز انسان نسبت‏ به سایر موجودات - حتى ملائکه - دانش و بینش است برترین علم‏ها، علمى است که مستقیما از ذات الهى به شخصى افاضه شود که به آن علم «لدنى‏» گفته مى‏شود. خداوند در مورد خضر ع مى‏فرماید: و علمناه من لدنا علما علم فراوانى از نزد خود به او آموخته‏ ایم

امام حسن مجتبى ع داراى چنین علمى بود . به برخى روایات در این زمینه توجه کنید:
1-
عثمان بن عفان درباره علم امام حسن ع خطاب به شخصى که در نزد او حاضر بود مى‏گوید: و من لک بمثل هؤلاء الفتیة اولئک فطموا العلم فطما و حازوا الخیر و الحکمة کجا مى‏توانى مثل این جوان‏ها را پیدا کنى؟ آنان [از خاندانى هستند] که کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند

2- امام على ع درباره فرزندش امام حسن ع بعد از شنیدن سخنان او با ابوسفیان در حالى که کودکى چهار ساله بیش نبود، فرمود: الحمد لله الذى جعل فى آل محمد من ذریة محمد المصطفى نظیر یحیى بن زکریا «و آتیناه الحکم صبیا سپاس خداى را که در میان آل محمد و در نسل پیامبر خدا، کسى را قرار داد که همچون یحیى بن زکریاست. [ که خداوند در مورد او فرمود:] به وى علم و دانش در کودکى عطا کردیم

3- معاویه، به امام حسن مجتبى ع عرض کرد: شنیده ‏ام رسول خدا مقدار خرماى درخت را مى‏ دانست، آیا چیزى از آن علم (الهى) در نزد شما هم وجود دارد؟ شیعیان شما چنین مى‏پندارند که شما به همه چیز؛ آنچه در زمین است و هر چه در آسمان است آگاهى دارید

حضرت فرمود: ان رسول الله ص کان یخرص کیلا و انا اخرص عددا؛ پیامبر خدا ص [مقدار] وزن و پیمانه [درخت‏ خرما] را مى‏گفت و من عدد آن را مى‏گویم معاویه گفت: این درخت‏ خرما چند عدد خرما دارد؟ حضرت فرمود: چهار هزار و چهار عدد. دانه‏ هاى خرما را شمردند و دیدند همان مقدار است که حضرت فرموده است

4- شجاعت و شهامت
از صفات بارز پرواپیشگان و اولیاء خداوند، این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک مى‏باشد بعضى مى‏پندارند که شجاعت امام حسن ع کمتر از ائمه دیگر بوده است . براى این که نادرستى این پندار روشن شود به نمونه‏هایى از شهامت آن حضرت اشاره مى‏شود:

1- به نقل برخى از مورخان مانند «ابن اثیر»، «ابن خلدون‏»، «سید هاشم معروف الحسنى‏» و «باقر شریف قرشى‏»، امام حسن ع به همراه برادرش امام حسین ع در فتح شمال آفریقا با ده هزار رزمنده شرکت کردند

همچنین به نقل از «طبرى‏» و «ابن اثیر»، امام حسن ع و برادرش امام حسین ع در فتح طبرستان در سال سى هجرى در کنار دیگر رزمندگان اسلام حضور داشتند. (ابونعیم اصفهانى مى‏نویسد: امام حسن ع در فتوحات ایران شرکت داشت و در اصفهان و گرگان کنار رزمندگان اسلام بود.

2- امام مجتبى ع در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیرالمؤمنین ع در خط مقدم جبهه مى‏جنگید و از یاران دلاور و شجاع على ع سبقت مى‏گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى مى‏کرد. پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنى چند از یاران، وارد کوفه شدند و مردم کوفه را جهت ‏شرکت در این جهاد دعوت کرد

او وقتى وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسى اشعرى‏»، یکى از مهره‏ هاى حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیرمؤمنان ع مخالفت نموده، از جنبش و حرکت مسلمانان در جهت پشتیبانى از مبارزه آن حضرت با پیمان شکنان جلوگیرى مى‏کرد

با این حال حسن بن على علیهماالسلام متجاوز از 9 هزار نفر از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل داشت.

3- آن حضرت در جنگ صفین، در بسیج عمومى نیروها و گسیل داشتن ارتش امیرمؤمنان ع براى جنگ با معاویه، نقش مهمى به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیج ‏خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب على ع و سرکوبى خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود

آمادگى او براى جانبازى در راه حق به قدرى بود که امیرمؤمنان، در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین ع را از پیشتازى در جنگ با دشمن باز دارند، تا نسل پیامبر ص با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود

آنچه بیان شد، و موارد مشابه آن، نشان از آن دارد که امام حسن مجتبى ع فردى سخت ‏شجاع و با شهامت‏ بوده، هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشته است. آن حضرت در پیشرفت اسلام از هیچ‏گونه جانبازى دریغ نمى‏ورزید و همواره آماده جهاد و مبارزه در راه خدا بود
د- معاشرت و اخلاق
امام حسن مجتبى ع تجسم عالى فضایل انسانى بود. او مقتداى پاکان و صالحان بود و خود بهره بسیار از خلق و خوى رسول خدا ص داشت

مردى از شام به تحریک معاویه به امام مجتبى ع ناسزا گفت . امام مجتبى صبر کرد تا سخن او به پایان رسید، آن‏گاه به سوى او رفت، تبسمى کرد و به او سلام کرد و سپس فرمود: پیر مرد! فکر مى‏کنم غریب هستى و شاید در اشتباه افتاده ‏اى اگر به چیزى نیازى دارى، برآورده کنیم، اگر راهنمایى مى‏خواهى، راهنمائیت کنیم و اگر گرسنه‏اى سیرت کنیم، اگر برهنه ‏اى لباست دهیم، و اگر نیازمندى، بى‏نیازت کنیم، اگر جا و مکان ندارى، مسکنت دهیم، و مى‏توانى تا برگشتنت میهمان ما باشى و ...

مرد شامى در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه کرد و گفت: اشهد انک خلیفة الله فى ارضه، الله اعلم حیث ‏یجعل رسالته؛ گواهى مى‏دهم که تو جانشین خدا در زمین هستى، خدا بهتر مى‏داند که رسالت ‏خویش را کجا قرار دهد و سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوض‏ترین افراد بودید، ولى اکنون محبوب‏ترین افراد در نزدم هستید (علامه مجلسى)

ه- سخاوت و فریادرسى از محرومان

در آیین اسلام، ثروتمندان، مسؤولیت ‏سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع دارند و به حکم پیوند عمیق معنوى و برادرى دینى، باید همواره در تامین نیازمندى‏هاى محرومان کوشا باشند. پیامبراکرم ص و پیشوایان دینى ما، نه تنها سفارش‏هاى مؤکدى در این زمینه نموده‏ اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته ‏اى از انسان دوستى و ضعیف ‏نوازى به شمار مى‏رفتند

پیشواى دوم شیعیان، در بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان، سر آمد روزگار خویش و آرام بخش دل‏هاى دردمند و نقطه امید درماندگان بود .

هیچ آزرده دلى نزد آن حضرت شرح پریشانى نمى‏کرد، جز آن که مرهمى بر دل آزرده او مى‏نهاد و گاهى پیش از آن که مستمندى اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را بر طرف مى‏ساخت و اجازه نمى‏داد رنج و مذلت‏ سؤال را بر خود هموار سازد!

آن حضرت دو بار تمامى دارایى خویش را در راه خدا داد، و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید. در اینجا به نمونه‏ هایى از انفاق‏ هاى آن حضرت اشاره مى‏شود:

1- روزى عثمان در کنار مسجد نشسته بود، مرد فقیرى از او کمک مالى خواست، عثمان پنج درهم به وى داد، مرد فقیر گفت: مرا نزد کسى راهنمایى کن که کمک بیشترى نماید عثمان به امام حسن و امام حسین ع اشاره کرد، وى پیش آن‏ها رفت و درخواست کمک نمود

امام مجتبى ع : ان المسالة لا تحل الا فى احدى ثلاث دم مفجع، او دین مقرح، او فقر مدقع؛ درخواست کردن از دیگران جایز نیست مگر در سه مورد: دیه ‏اى به گردن انسان باشد که از پرداخت آن عاجز است، یا بدهى و دینى کمرشکن داشته باشد که توان اداى آن را ندارد، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد کدامیک از این موارد براى تو پیش آمده است؟ عرض کرد: اتفاقا گرفتارى من یکى از همین سه چیز است .

آنگاه حضرت پنجاه دینار به وى داد و به پیروى از آن حضرت، حسین بن على ع چهل و نه دینار به او عطا کرد. فقیر هنگام برگشت از کنار عثمان گذشت، عثمان گفت: چه کردى؟ جواب داد: تو کمک کردى ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى مى‏خواهم؟ اما حسن بن على در مورد مصرف پول از من سؤال کرد، آنگاه پنجاه دینار عطا فرمود . عثمان گفت: این خاندان کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند . نظیر آنها را کى مى‏توان یافت؟

2- ابى عتیق به دنبال آن حضرت راه افتاد، حضرت با تبسم به او فرمود: حاجتى دارى؟ عرض کرد بله، از اسبت ‏خوشم آمده است. حضرت از اسب پایین آمد و آن را به او بخشید.
3-
کمک غیرمستقیم: همت‏ بلند و طبع عالى حضرت مجتبى ع اجازه نمى‏داد کسى از در خانه او ناامید برگردد و گاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیر مستقیم در رفع نیازمندى‏هاى افراد کوشش مى‏کرد و با تدبیرى خاص گره از مشکلات گرفتاران مى‏گشود

روزى مرد فقیرى به آن بزرگوار مراجعه کرد و درخواست کمک نمود. اتفاقا در آن هنگام امام مجتبى ع پولى در دست نداشت و از طرف دیگر از این که فرد تهیدستى از درخانه ‏اش ناامید برگردد شرمسار بود. از این رو فرمود: آیا حاضرى تو را به کارى راهنمایى کنم که به مقصودت برسى؟ گفت: چه کارى؟ فرمود: امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده، ولى هنوز کسى به او تسلیت نگفته است

نزد خلیفه مى‏روى و با سخنانى که به تو یاد مى‏دهم، به وى تسلیت مى‏گویى و از این راه به هدف خود مى‏رسى . گفت: چگونه تسلیت ‏بگویم؟ فرمود: وقتى نزد خلیفه رسیدى بگو الحمد لله الذى سترها بجلوسک على قبرها ولاهتکها بجلوسها على قبرک؛ حمد خدا را که او را با نشستن تو بر قبرش پوشیده داشت و با نشستنش بر قبرت مورد هتک حرمت قرار نداد

یعنى اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاک پنهان شد، زیر سایه پدر بود، ولى اگر تو پیش از او از دنیا مى‏رفتى، دخترت پس از مرگ تو در به در مى‏شد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود . مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد .

 این جمله‏ هاى عاطفى در روان خلیفه اثر عمیقى بر جاى نهاد و از حزن و اندوه وى کاست و دستور داد جایزه ‏اى به وى بدهند . آنگاه پرسید: این سخن از آن خودت بود؟ گفت: نه، حسن بن على آن را به من آموخته است. خلیفه گفت: راست مى‏گویى، او منبع سخنان فصیح و شیرین است.

ابعاد شخصیت امام مجتبی علیه السلام

دامنه شخصیت بی مانند سبط اکبر پیامبر ص امام حسن مجتبی ع آنقدر وسیع و گسترده است که آثار و نشانه های آن در تمام کتاب های حدیث، تراجم، سیره، تاریخ و مناقب فراوان به چشم می خورد. تواضع، فروتنی، خدا ترسی، روابط حسنه، احترام متقابل و کمک به بینوایان از ابعاد برجسته زندگی آن سرور جوانان بهشتی است

آن بزرگوار بازویی علمی، قضایی، و نیرویی بسیار کارآمد برای حکومت علوی و شخص امیرمومنان ع بوده . امام از جمله کسانی بود که از آغاز تا پایان به دفاع از حریم رهبری پرداخت و در جنگ های جمل، صفین و نهروان فعالانه شرکت جست، بلکه در بسیج نیروها از کوفه برای مقابله با فتنه طلحه و زبیر، گام های بسیار مثبت و موثری برداشت

هر چند زندگی پر رنج و محنت امام، پر از مسائل و دشواری ها است اما ما در اینجا فقط به بُعد جایگاه علمی امام مجتبی ع اشاره می کنیم.

الف) امام در نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله
امام حسن مجتبی ع کودک بود که پیامبر بزرگوار اسلام از او به عظمت و بزرگی یاد میکرد. به یقین این برخوردهای محبت آمیز که هیچگاه در زمان خاص و یا در محدوده خاصی ابراز نمی شد، نشان دهنده این بود که آن حضرت می خواست نقاب از چهره امام حسن ع کنار زده و شخصیت والای او را بیش از پیش، به مسلمانان معرفی کند

حذیفه گوید: روزی صحابه رسول خدا ص در نزدیکی کوه حرا گرد پیامبر جمع شده بودند که حسن در خردسالی با وقار خاصی به جمع آنان پیوست. پیامبر ص با نگاه طولانی که بر او داشت، همه را مخاطب قرار داد و فرمود: آگاه باشید که همانا او - حسن- بعد از من راهنما و هدایتگر شما خواهد بود.

 او تحفه ای است از خداوند جهان برای من؛ از من خبر خواهد داد و مردم را با آثار باقی مانده از من آشنا خواهد کرد. سنت مرا زنده خواهد کرد و افعال و کردارش نشانگر کارهای من است. خداوند عنایت و رحمتش را بر او فرو فرستد. رحمت و رضوان خداوند بر کسی باد که حق او را بشناسد و به خاطر من به او احترام نموده و نیکی کند.
مورخان نوشته اند که: روزی رسول خدا ص ضمن اظهار محبت به امام حسن مجتبی ع فرمود: همانا حسن ریحانه من است. و این فرزندم سید و بزرگ است و به زودی خداوند به دست او بین دو گروه مسلمان، صلح بر قرار خواهد کرد

ناگفته نماند که این سخن، یک پیشگویی از رسول خدا ص بود که در آینده بین دو گروه از مسلمانان جنگ و خونریزی خواهد شد و امام حسن ع بین آن دو صلح و دوستی برقرار خواهد کرد

طبق نقل تاریخ، امام حسن مجتبی ع با مشاهده خیانت یاران و فراهم نبودن زمینه جنگ با معاویه، خیر و صلاح امت را در این دیدند که از درگیر شدن با معاویه خود داری کرده و با صلح پیشنهادی معاویه، موافقت کنند؛ و در اثر این صلح، هم مسلمانان را از شر هجوم خارجیان نجات دادند و هم از جنگ و خونریزی جلوگیری کردند.
گواه رسالت نبوی صلی الله علیه و آله
و در ادامه ماجرایی که حذیفه به نقل آن پرداخته بود، آمده است که ناگاه مرد عربی، چماق به دست وارد شد و فریاد برآورد: "کدام یک از شما محمد هستید؟" یاران رسول خدا، با ناراحتی جلو رفته و گفتند: "چه می خواهی؟" رسول خدا ص فرمود: "آرام بگیرید." مرد عرب خطاب به پیامبر ص گفت: "تو را دشمن داشتم، و اکنون دشمنی من نسبت به تو بیشتر شد

تو ادعای رسالت و پیامبری کرده ای، دلیل و برهانت چیست؟" حضرت فرمود: "چنانچه مایل باشی، عضوی از اعضای من به تو خبر دهد که برهان و دلیلم روشن تر خواهد بود. "مرد عرب گفت: "مگر عضو انسان هم سخن می گوید؟!" پیامبر ص فرمود: "آری. حسن جان! برخیز." مرد عرب که گمان می کرد، پیامبرص او را مسخره می کند، گفت: "خود از عهده پاسخگویی بر نمی آیی، خردسالی را از جای بلند می کنی تا با من صحبت کند؟! "رسول خدا ص فرمود: "به زودی او را آگاه به خواسته های خویش خواهی یافت.
"
طبق پیش بینی رسول خدا ص امام حسن مجتبی ع از جای برخاست و از وضعیت آن مرد عرب و چگونگی گرفتاری وی در بین راه سخن گفت؛ به گونه ای که باعث تعجب و حیرت او شده و گفت: "ای پسر! تو این مطالب را از کجا می دانی ؟! تو اسرار دل مرا بر ملا ساختی گویی همراه من بوده ای! مگر تو غیب می دانی؟" آنگاه مسلمان شد

راستی که امام حسن ع با این بیانات، برهان و دلیل نبوت پیامبر اسلام ص بوده چرا که این عضو کوچک پیامبر آنقدر از خود دانش نشان داد که دشمن را وادار به تسلیم و اسلام نمود.
ب) امام در نگاه امیرمومنان علیه السلام
امام حسن مجتبی ع در نگاه علی ع شخصیتی بسیار بزرگ و ممتاز بود. حضرت علی ع از همان دوران کودکی امام حسن که آیات الهی را برای مادرش فاطمه زهرا (س) می خواند، این گوهر گرانبها را شناخت و در طول سالیانی که در کنار یکدیگر بودند، همواره از فرزند خود تعریف، تمجید و تقدیر می کرد

حتی در برخی از موارد، قضاوت یا پاسخ به سوالات علمی را به عهده اش می گذاشت. نمونه های زیر، بیانگر شخصیت علمی و جایگاه والای آن حضرت در نزد پدر بزرگوارش می باشد.

 

امام حسن و نقل حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله
از جمله افرادی که نامش جزو راویان و محدثان از رسول خدا ص در تاریخ ثبت گردیده، امام حسن ع است. امام که در حیات پیامبر ص هنوز ده سال نداشت، با دریافت گفته های پیامبر که گاهی آیات وحی بود و گاهی روایات، آنها را از سینه پیامبر به سینه خودش منتقل کرده و سپس به دیگران انتقال می داد

امام حسن ع با شنیدن آیات وحی که بر رسول خدا ص فرود می آمد، بی درنگ به منزل آمده و آنها را برای مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) قرائت می کرد به گونه ای که هرگاه امیرمومنان وارد خانه می شد، ملاحظه می کرد آیات جدیدی که بر پیامبر نازل گردیده نزد فاطمه است. از آن حضرت جویا می شد، فاطمه می فرمود: از فرزندت حسن.
بدین جهت، روزی علی بن ابی طالب ع زودتر به خانه آمد و از دید فرزندش پنهان گشت تا آیات جدید را که بر پیامبر نازل شده بار دیگر از فرزندش بشنود. امام حسن ع وارد خانه شد؛ همین که خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند، زبانش به لکنت افتاد و از خواندن سریع باز ماند. مادرش شگفت زده شد

امام حسن ع گفت: مادر! تعجب نکن، گویا شخصیت بزرگی در خانه است که با شنیدن سخنانم، مرا از سخن گفتن باز می دارد! در این هنگام، امیرمومنان ع از محل اختفا بیرون آمده و فرزندش حسن را در آغوش گرفت و بوسید یکی از بهترین شواهد و دلایل شخصیت والای امام حسن مجتبی ع این است که وی از همان آغاز جوانی، بلکه کودکی، آنچه را که از زبان پیامبر اسلام ص گرفته بود، سخاوتمندانه در اختیار دیگران قرار می داد.

 ابن الصباغ مالکی درباره این کلاس پر خیر و برکت می نویسد: درباره حسن بن علی نقل شده که در مسجد رسول خدا ص می نشست و تشنگان معارف اسلامی گرداگردش می نشستند. او به گونه ای سخن می گفت که تشنگان علم و معرفت را سیراب نموده و ادله و براهین دشمنان را باطل کند..."

 

ابن الصباغ سپس به نقل جریان زیر پرداخته تا شخصیت علمی امام حسن مجتبی ع و جایگاه والای او را در امت اسلامی بیان کرده باشد: علی بن احمد واحدی در تفسیر خود آورده است که مردی وارد مسجد رسول الله شده و ملاحظه کرد که شخصی مشغول نقل حدیث از پیامبر است

مردم اطراف او را گرفته، به سخنانش گوش می دادند. پس آن شخص به نزد وی آمده، گفت مراد از شاهد و مشهود که در آیه شریفه آمده چیست؟ پاسخ داد: اما شاهد که روز جمعه است و اما مراد از "مشهود"، روز عرفه می باشد.
پس، از او گذشته به دیگری برخورد کرد که همانند اولی به نقل حدیث پرداخته بود، سوال خود را تکرار کرده از او پرسید که: مراد از شاهد و مشهود چیست؟ وی پاسخ داد: اما "شاهد" که روز جمعه است و اما مشهود، روز عید قربان است

آنگاه از کنار آن دو نفر گذشته، گذرش به نوجوانی افتاد که چهره اش همانند طلا می درخشید که او هم در مسجد، کلاس درس تشکیل داده بود. پس از او در باره شاهد و مشهود پرسید. وی در پاسخ گفت: آری. اما شاهد، حضرت محمد ص است و اما مشهود، روز قیامت می باشد
آنگاه برای گفته خود، این چنین استدلال کرد: آیا سخن پروردگار را نشنیده ای که می فرماید: یا ایها النبی انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً ای پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم. "ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود"( روز قیامت روزی است که همه مردم برای آن جمع می شوند و آن روز، روزی است که مشهود همگان است

گوید: سپس از نام شخص اول پرسید، گفتند: ابن عباس است و از دومی که پرسید: گفتند: ابن عمر است و از شخص سوم که پرسید، گفتند: وی، حسن بن علی بن ابی طالب است. جالب اینجاست که بر طبق نقل علامه مجلسی در بحارالانوار: "این شخص تفسیر امام را از شاهد و مشهود، بر دیگر تفسیرها که از عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر شنیده بود، ترجیح داده و آن را پسندیده بود." شاید دیل این پذیرش، استدلال قوی امام حسن به دو آیه شریفه بوده است.

قرآن در نگاه امام حسن مجتبى (ع)

در کنار رفتارهای قرآنی امام حسن مجتبی‏ علیه السلام، از دیدگاه‏های حضرت پیرامون قرآن هم نباید غافل ماند. حسن بن علی‏ علیهما السلام گاه از نقش راهنمایی قرآن سخن می‏گوید، زمانی از تفسیر و شیوه‏ ها و نبایدهایش سخن می‏گوید. از تأثیر آن در جلای سینه‏ ها، تأثیرش در قیامت و احوال مؤمنان و شرایط تمسک به قرآن و... سخن دارد:
قرآن؛ ثقل اکبر امام حسن‏ ع بعد از بیعت مردم، فرمود: ما حزب پیروز خداییم. نزدیک‏ترین خاندان پیامبریم. اهل ‏بیت پاکیزه و پاک اوییم و یکی از آن دو ثقل گران سنگ هستیم که رسول خدا در امّت خود به یادگار نهاد و دومی آن، کتاب خداست که «در آن بیان هر چیز است و از پیش روی آن و از پشت سرش باطل به سویش نمی‏آید.
قرآن؛ امام هدایت‏ : در دنیا غیر از این قرآن چیزی نمانده است. پس آن را امام خود قرار دهید تا شما را به هدایت راهنمایی کند. سزاوارترین مردم به قرآن کسی است که به آن عمل کند، هرچند آن را حفظ نکرده باشد و دورترین فرد از قرآن کسی است که به آن عمل نکند، هرچند آن را بخواند.
قرآن در قیامت‏ : این قرآن در روز قیامت در حالی که راهبر است می‏آید؛ مردمی را که حلال قرآن را،حلال و حرام آن را،حرام گرفته‏اند و به متشابه آن ایمان آورده‏اند، به بهشت رهنمون می‏شود و مردمی را که حدود و احکامش را ضایع کرده‏اند و حرامهایش را روا شمرده‏اند، به آتش می‏اندازد.
قرآن؛ شفای سینه‏ ها : چراغهای نور و شفای سینه‏ها در این قرآن است. پس باید سالک، در نور آن راه بپیماید و با این ویژگی، دل خود را لگام زند؛ زیرا این اندیشیدن حیات دل بیناست، همان گونه که آدمی در تاریکی‏ها با نور روشنایی می‏گیرد.
قرآن؛ طرف محاسبه و حجت‏ کسی از امام حسن‏ع تقاضای اندرز کرد... امام فرمود: با نعمت‏های خداوندی خود را بازدارید و از اندرزها سود برید که خدا برای پناه‏جویی و یاوری کافی است. و قرآن حجّت و طرف محاسبه‏ای تمام است و بهشت برای ثواب و...
شرط آویختن به قرآن‏ امام حسن ‏ع در ضمن موعظه ‏ای طولانی پیرامون تمسک به قرآن فرمود: یقین داشته باشید تا ویژگی هدایت را نشناسید، تقوا را نخواهید شناخت و تا آنانی را که قرآن را پشت سر انداختید، نشناسید، به پیمان قرآن نتوانید آویخت و تا تحریف کنندگان قرآن را نشناسید، آن را چنان که حقّ تلاوت آن باشد، نخواهید خواند. پس وقتی اینها را شناختید، بدعت‏ها و پیرایه‏ ها را نیز خواهید شناخت و افتراها بر خدا و تحریف را می‏بینید و پی می‏برید آن که سقوط کرد، چگونه سقوط نمود.
حرمت تفسیر به رأی‏ از نگاه امام حسن‏ع «تفسیر» باید روشمند باشد. بر این اساس، «تفسیر به رأی» حرام است. «من قال فی القرآن برأیه فأصاب فقد أخطاء؛ هرکسی درباره قرآن با رأی خود سخن گوید و به حق باشد، باز گناه کرده است.
پیرامون تلاوت قرآن‏ : هرکس قرآن بخواند، یک دعای مستجاب دارد؛ دیر یا زود. و فرمود: هرکسی هنگام صبح سه آیه آخر سوره حشر را بخواند، و در آن روز بمیرد، مُهر شهدا خواهد خورد و چون شب شود و بخواند و بمیرد، نیز ممهور به مهر شهدا می‏شود.

 

نقش اهل‏ بیت‏ علیهم السلام نسبت به قرآن‏

الف) نزول قرآن بر خاندان رسالت‏ از نظر امام حسن‏ع خانه اهل‏بیت، محل نزول فرشتگان الهی و وحی آسمانی است. از این روی امام حسن‏ع بعد از جنگ جمل، به خاطر مریضی امام علی‏ع خطبه‏های نماز را خواند و در آن فرمود: ای مردم! خدا ما را به نبوّت برگزیده (نبوّت در خاندان ماست)و کتاب وحی خود را بر ما نازل کرد...
ب) علی ‏ع، جامع قرآن‏ امام حسن‏ع فردای روزی که امام علی‏ع به شهادت رسید، در میان مردم کوفه سخنرانی کرد. وی در آنجا فرمود: ای اهل کوفه! دیروز کسی از شما جدا شد که تیری از تیرهای خدا بود... خواتیم و عزائم قرآن (همه دانشهای دور از دسترس و احکام ظاهری) به او داده شده بود.
ج اهل ‏بیت‏، اهل قرآن‏ شناسی‏ امام حسن‏ع فرمود: نادانان، شما را به جهالت نکشانند و این (قرآن‏شناسی و حق‏شناسی) را از اهلش (اهل‏بیت) بجویید.
د) اهل‏ بیت‏ تأویل کنندگان قرآن‏ امام حسن‏ع در ضمن نقل حدیث ثقلین می‏فرماید : در تفسیر آن، ما مورد اعتمادیم و از روی خیال تأویل نمی‏کنیم؛ بلکه از روی یقین حقایق آن را بیان می‏کنیم. از ما پیروی کنید. و براساس قائل بودن به چنین جایگاهی برای اهل‏بیت‏علیهم السلام است که وقتی ابوسعید عقیصا از دلیل «صلح» می‏پرسد، امام می‏فرماید: اباسعید! علّت صلح من با معاویه، همان علّت صلح رسول خدا با بنی صخره و بنی اشجع و اهل مکّه است، وقتی که از حدیبیه برگشت. آنان طبق تنزیل، کافرند و معاویه و یارانش طبق تأویل قرآن.
استشهاد به آیات الهی : امام حسن مجتبی‏ع در سخنانش همواره از کلام الهی استفاده می‏کرد و به خاطر عشق و علاقه، سخنش را مزیّن به آن می‏ساخت و مواقعی هم به شاهد آوردن از آیات در ذیل کلام خود می‏پرداخت. این دسته از سخنان حضرت را می‏توان تحت عنوان «استشهاد و استفاده از آیات» گردآورد. که البته حجّم وسیعی هم دارند :
الف) صبر بر جهاد امام حسن‏ع بعد از اطلاع از حرکت لشکر معاویه، خطبه‏ای خواند: به راستی خداوند جهاد را بر بندگان خود واجب فرمود و آن را ناگوار نامید. سپس به مؤمنان مجاهد فرمود: و اصبروا انّ اللّه مع الصّابرین، صبر پیشه کنید که خدا با صابران است.» ای مردم! شما به آنچه می‏خواهید نمی‏رسید مگر با صبر بر آنچه ناگوار است؟
ب) تقوا، عامل نجات‏ امام حسن‏ع در نصیحتی طولانی به عامل تقوا: ... خدا شما را به تقوا سفارش کرد و آن را نهایت خشنودی خود قرار داد که تقوا درِ هر توبه و سرآمد هر حکمت و شرف هر کاری است: به سبب تقوا پارسایان رستگار شدند. خداوند متعال فرمود: انّ للمتّقین مفازاً؛ به راستی که پرهیزکاران را رستگاری است. و فرمود: و یُنجی اللّه الذّین اتقوا بمفازتهم لا یمسّهم السّوء و لاهم یحزنون؛ و خدا کسانی را که پارسایی پیشه کنند، به کارهایی که مایه رستگاری آنها شد، نجات می‏دهد. بدی به آنان نمی‏رسد و غمگین نمی‏شوند. پس ای بندگان خدا! از خدا پیروی کنید و بدانید هرکه از خدا پروا کند، خدا راهی برای بیرون رفتن از فتنه‏ها به رویش می‏گشاید و در کارش درستی بخشد و هدایتش را فراهم کند و حجّت او را پیروز کند و رو سفیدش سازد.
ج) اخلاص، رمز اجابت‏: ای مردم!... با ذکر فراوان خود را از خدا (غضب و عذاب) بازدارید و با پارسایی از او بترسید و با فرمانبرداری به خدا تقرّب جویید که او نزدیک و پاسخگو است. و اذا سألک عبادی عنّی فانّی قریب اجیب دعوة الدّاعی اذا دعان فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی‏لعلّهم یرشدون؛ هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند، من نزدیکم و دعای دعاکننده را چون مرا بخواند، اجابت می‏کنم. پس باید فرمان مرا برند و به من ایمان آورند، باشد که راه یابند. پس خدا را فرمان ببرید و به او ایمان آورید.
استناد و احتجاج با آیات‏ در موارد متعدّدی امام حسن‏ع سخنان و اقدامات خود را مستند به آیات الهی می‏کرد و دلیل ادّعاهایش را از قرآن کریم استخراج و اعلام می‏نمود؛ گاهی هم در برابر مخاطبان توسّط آیات قرآن کریم احتجاج می‏کرد و آنان را با پاسخ‏هایی نهایی و قاطع رو به رو می‏ساخت. این قسم از احادیث حسنی‏ع نیز

ادامه مطالب

 http://m5736z.blog.ir/post/Hasan2

 http://m5736z.blog.ir/post/Hasan3

  http://m5736z.blog.ir/post/HASAN

http://m5736z.blog.ir/post/Hasan1

 

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگزاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">