تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

 

استدراج ، مهلت دادن خدا ، بلا   و تنبیه  و    مجازات   کافران

 

پدید آورنده :  محمود زارع‌پور

 

کتابهای منتشر شده ی اینجانب 

  zarepoorketab.blog.ir 

15- بی تقوایی: از دیگر علل و عوامل مهم در استعجال عذاب و تقدم آجال و افزایش بدبختیها و مصیبتهاست که در آیات بسیاری اشاره شده وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ هود 78 و قوم لوط، که سابقه‌ى کارهاى بد داشتند، به سرعت به سراغ او آمدند. (حضرت لوط، براى جلوگیرى از تعرّض مردم به فرشتگان، با اشاره به دخترانِ خود، به آنان) گفت: اى قوم من! اینها دختران منند، (که مى‌توانید با آنان ازدواج کنید. اگر قصدى دارید) آنها براى شما پاک‌ترند، پس از خدا پروا کنید (و دست به گناه نزنید) و مرا در پیش میهمانانم رسوا مسازید، آیا در (میان) شما یک نفر رشید (جوانمرد) وجود ندارد؟ (که بجاى گناه ازدواج را بپذیرد؟)

قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِی بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ 79 (قوم لوط) گفتند: تو خود مى‌دانى که براى ما هیچ حقّى نسبت به دختران تو نیست (و ما رغبتى به ازدواج نداریم)، خودت خوب مى‌دانى که ما چه مى‌خواهیم.                                  

 قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلى‌ رُکْنٍ شَدِیدٍ 80 (حضرت لوط) گفت: اى کاش در برابر شما قدرتى داشتم و یا به تکیه‌گاه محکمى پناه مى‌بردم!                                   

 حضرت لوطعلیه السلام در این آیه مى‌فرماید: اگر من یاران مؤمنى مى‌داشتم، هرآینه با شما فرومایگان به مبارزه برخاسته و از مهمانانم دفاع مى‌کردم و یا لااقل آنها را به نقطه‌ى امنى مى‌بردم و پناه مى‌دادم.

رسول اکرم: رحمةاللَّه على لوط، لقد کان یاوى الى رکن شدید به نظر مى‌آید که مراد پیامبر آن است که او از دنیا رفت و به خدا پیوست و از شرّ قوم خود راحت شد.

چو بر اهل مدین در آن روزگار      78      شعیب آمد از سوى پروردگار

دلى داشت آکنده از صدق و مهر          فرستاده شد از خداى سپهر

بگفتا پرستید یکتا خدا           که جز او نباشد خدایى سزا

بسنجید با کیل و میزان بهوش        مبادا که باشید خود کم فروش

که خیر شما را ببینم در آن           که  انصاف ورزید در کارتان

بترسم از آن روز اندر قضا             که گیرد شما را عذابى فرا

بگفتند ما را برآن دختران      79        نبودست میلى و رغبت چنان

تو خود نیک دانى که منظور ما       چه بودست از این هوس وین هوا

بگفتا مرا قوتى بود کاش     80       که در مَنعتان مى نمودم تلاش

و یا تکیه گاهى که بردم پناه        که ایمن بگشتم ز شر و گناه

زشتى گناه لواط در قرآن و حدیث‌: براى عمل زشت و منفور این قوم منحرف، تعابیر گوناگونى آورده است. که از بزرگى گناه و شدّت حرمت آن حکایت مى‌کند همجنس‌بازى، از گناهان بزرگ و داراى حدّ شرعىِ اعدام و تازیانه است که با شهادت افراد عادل یا اقرار مرتکبان، قابل اجراست.

16- پلیدی قلب: از دیگر عوامل گرفتاری انسان به خواری و ذلت در دنیاست که در آیه 41 مائده به آن توجه داده شده است.

 یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ .... أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ مائده 41

اى پیامبر! کسانى که در کفر شتاب مى‌کنند، غمگینت نسازند، آن گروه که (منافقانه) گفتند: ایمان آورده‌ایم، ولى دلهایشان ایمان نیاورده. (و خواه) از یهودیان آنان که براى دروغ سازى (و تحریف) با دقّت به سخنان تو گوش مى‌دهند و همچنین (به قصد جاسوسى) براى قوم دیگرى که نزد تو نیامده‌اند، به سخنان تو گوش مى‌دهند آنان کلمات (تورات یا پیامبر) را از جایگاه خود تحریف مى‌کنند و (به یکدیگر) مى‌گویند: اگر این مطلب (که مطابق میل ماست) به شما داده شد بگیرید و بپذیرید، ولى اگر (آنچه طبق خواسته‌ى ماست) به شما داده نشد، دورى کنید. (اى پیامبر!) هر که را خداوند بخواهد آزمایش و رسوایش کند تو هرگز در برابر قهر الهى هیچ کارى نمى‌توانى برایش بکنى. آنان کسانى‌اند که خداوند نخواسته است دل‌هایشان را پاک کند. براى آنان در دنیا ذلّت و خوارى و برایشان در آخرت، عذابى بزرگ است.

الا اى پیمبر نگردى غمین        از آنها که گشتند کافر به دین

نمایند اظهار دین بر زبان            ولى کفر ورزند اندر نهان

تو از آن یهودان که پنهان و فاش      بگشتند جاسوس، غمگین مباش

به آن ملتى کز عناد و غرور         نیامد به پیشت ز نزدیک و دور

به جاى سخنهاى حقت تمام        ز فتنه، رسانند بس حرف خام

سخنهاى حق را ز امیال خویش      پس و پیش کردند آن قوم و کیش

بگویند گر حکم قرآن چنین           رسیدست، گردید مؤمن به دین

وگرنه، گزینید دورى از آن             بجویید بیزارى از آن بیان

بلى آن کسى را که یکتا خدا          به فتنه در افکند اندر قضا

تو هرگز نخواهى توانست باز       رهائیش بخشى از آن بى نیاز

بلى این کسان را یگانه اله           نخواهد که گردند پاک از گناه

به دنیا ذلیلند اندر صفت      بر آنها عذابیست در آخرت

علماى یهود گروهى از یهودیان و منافقان را نزد پیامبر اسلام فرستادند و خودشان از مقابله و رویارویى دورى مى‌کردند «لَمْ یَأْتُوکَ» و هدفشان این بود که شاید دستورات و احکام اسلام مطابق چیزى باشد که آنان از تورات تحریف کرده‌اند و سفارش مى‌کردند

اگر گفتار پیامبر مطابق حرف ما بود، بگیرید وگرنه رها کنید منافقان و هیئت اعزامى نزد حضرت آمدند و با دقّت گوش مى‌دادند تا بر سخنان حضرت، دروغ و شایعه ببندند. سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ

17- ترک انفاق: انفاق عملی است که برکات را بر انسان و جامعه افزایش میدهد ولی ترک آن خود مهمترین عامل در عذاب و تقدیم آن است (قلم 17 تا 33) قبلا توضیح آمده است.

امروز که توانایی دارید انفاق کنید پیش از آنکه روزی فرا رسد که نه خرید و فروش در آن است و نه رابطه دوستی و نه شفاعت أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یأْتِی یوْمٌ لا بَیعٌ فِیهِ، اشاره به اینکه راه‏های نجاتی که در دنیا از طرق مادی وجود دارد هیچکدام در آنجا نیست، نه بیع و معامله‏ای می‏توانید انجام دهید که سعادت و نجات از عذاب را برای خود بخرید و نه دوستیهای مادی این جهان که با سرمایه‏های خود کسب می‏کنید در آنجا نفعی به حال شما دارد زیرا آنها نیز به نوبه خود گرفتار اعمال خویش‏اند و از خود به دیگری نمی‏پردازند و نه شفاعت در آنجا به حال شما سودی دارد زیرا شفاعت الهی در سایه کارهای الهی انجام می‏گیرد که انسان را شایسته شفاعت می‏کند و شما آن را انجام نداده‏اید و اما شفاعتهای مادی که با مال و ثروت در این دنیا قابل بدست آوردن است در آنجا وجود نخواهد داشت.

بخش 4 :                  تفاوت زمانی در عذاب های الهی

با نگاهی به آموزه های قرآنی می توان دریافت که چرا این گونه تفاوت های جدی میان مجازات های الهی وجود دارد و حتی کافران با افزایش امکانات نه تنها تنبیه نمی شوند بلکه تشویق هم می شوند.  
آموزه های قرآنی روشن می کند که خداوند نسبت به خطاها و گناهان افراد، برخوردهای سه گانه را در پیش می گیرد. این تفاوت ها به سبب عللی است که در آیات قرآنی بیان شده است   خداوند در آیه 3 سوره شوری یکی از انواع عذاب ها و گرفتاری ها را عذاب دنیوی بر می شمارد و می فرماید: وَ ما اَصابَکم مِن مُصیبَه فیما کَسَبَت اَیدیکُم وَ یَعفو عَن کثَیر؛ و هرگونه مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست، و خدا از بسیاری در می گذرد. با این که خداوند از بسیاری از خطاها و گناهان می گذرد، ولی با این همه برخی از گناهان به گونه ای است که واکنش و بازتاب آن در همین دنیا به سرعت خود را نشان می دهد.

کسانی که به این گرفتاری ها مبتلا می شوند، افراد مومن و مسلمانی هستند که باید تنبیه شوند. بنابراین، اگر خطایی بکنند به سرعت تنبیه و مجازات می شوند و گرفتاری ها به آنها هجوم می آورد. از جمله اگر مسلمانان زکات مال خودشان را ندهند، باران قطع می شود و کشور دچار قحطی و خشکسالی می شود.

خدا درباره برخی دیگر از گناهان و خطاها و هم چنین گناهکاران می فرماید: وَ تِلکَ القُری اَهلَکنا هُم لَمّا ظَلَموا وَ جَعَلنا لِمُهلِکَهُم مَوعِدا و مردم آن شهرها چون بیدادگری کردند،هلاکشان کردیم،و برای هلاکتشان موعدی مقررداشتیم کهف۹۵
این گروه کسانی هستند که به آنان فرصت داده می شود تا زمانی گناهان خود را ادامه دهند، ولی وقتی آن زمان فرا رسید گرفتار عذاب سخت الهی می شوند. بسیاری از اقوام که گرفتار عذاب می شوند و سیل و توفان، زندگی شان را از میان می برد، کسانی هستند که خداوند به آنها مهلت داد تا دست از گناه بردارند. ولی چون ادامه دادند در آن روز معین این گونه عذابشان می کند. 
گروه سوم کسانی هستند که خداوند عذابشان را آن قدر تأخیر می افکند تا بتوانند همه توانایی و استعداد خویش را در عرصه گناه به نمایش بگذارند و با افزایش و ازدیاد گناه، در نهایت ظلم و ستم قرار گیرند.

خداوند در آیه 178 سوره آل عمران که در صفحه 6 آمد همین بیان را می فرماید. اِنّما نُملی...

زمان عذابها

از نظر زمانی می توان عذاب ها را به سریع، مهلت دار و بی زمان دسته بندی کرد. در این میان تنها مؤمنان هستند که هر گناه و خطایی کردند به سرعت، آثار و تبعات آن را می بینند تا به خود آیند و بیدار و هوشیار گردند. هرچه ایمان شخص قوی تر باشد، خطای وی بیش تر به چشم می آید؛ زیرا همانند صفحه سپیدی است که کوچک ترین لکه را نشان می دهد. از این رو لازم است تا این لکه زودتر گرفته شود و عذاب برای این است که شخص، هوشیار و بیدار شده و آن لکه زشت را از جامه سپید ایمانش بزداید. 

آنانی که انسان های معمولی هستند، گناهان و خطاهایشان همانند لکه هائی بر جامه زرد است. این لکه ها فقط در صورت دقت دیده می شوند بنابراین به آنان مهلت داده می شود تا در یک فرصت به خود آیند. اما انسان هایی که کافرند همانند کسانی هستند که جامه تیره به تن کرده اند و این جامه ها حتی اگر پر از لکه های زشت شود به چشم نمی آید. اینان عذابشان آن قدر عقب انداخته می شود تا سنگین تر و سخت تر شود و به عذابی دردناک و سخت گرفته می شوند.

بخشی از عذاب ها و گرفتاری هایی که مؤمنان در دنیا دچار آن می شوند به سبب عدم توجه به واجبات و محرمات است. همان گونه که انجام واجبات و ترک محرمات، عامل افزایش برکات و رهایی از مشکلات و گرفتاری هاست، رفتار برخلاف آموزه های الهی موجب می شود تا شخص در همین زندگی به سرعت دچار مشکلات و گرفتاری هائی شود که گاه جز به استغفار از آن رهایی نمی یابد.

کسانی که می گویند مالشان به اشتباه و خطایی از دستشان رفت و یا ورشکست شدند، وقتی خوب بنگرند در می یابند که مثلا زکات و خمسی را نپرداخته اند، (وسایل الشیعه، ج۶، ص۳۱) و در صورت پرداخت، برکت یافته و زیاد می گردد (من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲) اما اگر زکات را نپردازد، دو برابر آن به ناحق از دستش می رود بی آن که سودی برده.          

امام صادق علیه السلام: هیچ مالی در دریا و خشکی تباه نمی شود مگر به سبب زکات ندادن. (بحار الانوار، ج ۹۶، ص ۱۲)

این که زمین برکات خود را از تارکان زکات و منع کنندگان آن باز می دارد، به این معناست که هر چیزی که باید به عنوان نعمت از زمین به دست آید به نقمت و بلا تبدیل می شود و خیر و برکت از آن می رود و انسان سودی از زندگی اش نمی برد.

این ها عذاب های الهی است که مردم گرفتار آن می شوند و علت را در چیزهای دیگر می جویند در حالی که بسیاری از مشکلات و مصیبت های آدمی به سبب کارهای خود بشر است. این عذاب های الهی برای این است که این افراد پشیمان شوند وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَ مَا کَانُوا مُهْتَدِینَ و روزی که همه خلایق را جمع آرد گویا (در دنیا) ساعتی از روز بیش درنگ نکرده‌اند، (در آن روز) یکدیگر را کاملا می‌شناسند، آنان که لقای خدا را انکار کردند بسیار زیان کرده‌اند و هرگز راه نیافته‌اند. (یونس۴۵)

به روز قیامت که اهل جهان          همه جمع آیند در یک مکان

تو گویى بجز ساعتى با زمین            نبودند هم صحبت و همنشین

شناسند روز جزا یکدگر           شناسند هم را همه سربه سر

کسانى که دیدار یکتا خدا           بکردند انکار و روز جزا

زیانها ببینند از کار خویش       کجا رستگارى ببینند پیش

و یا فطرت پاک ایشان دوباره بیدار شود و در مسیر کمالی گام بردارند و آموزه های عقلانی و شرعی را انجام دهند قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَغَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ بگو: اگر راست می‌گویید، مرا گویید که اگر عذاب خدا یا ساعت مرگ بر شما فرا رسد آیا (در آن ساعت سخت) غیر خدا را می‌خوانید؟!

بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شَاءَ وَ تَنْسَوْنَ مَا تُشْرِکُونَ بلکه در آن هنگام تنها خدا را می‌خوانید تا اگر مشیّت او قرار گرفت شما را از سختی برهاند، و آنچه را که با خدا شریک قرار می‌دهید به کلی فراموش می‌کنید. (انعام۴۰.۴۱)

بگوى اى پیمبر گر آید فرا        40     عذاب خدا، یا که مرگ شما

چه خواهید کردن جز آنکه طلب       نمایید یارى ز درگاه رب

اگر راستگویید اندر سخن             چه کس را بجوئید در آن محن ؟

در آن لحظه آرید دست دعا     41      بخوانید تنها یگانه خدا

مگر اوفتد اتفاقى ز بخت         شما را رهانَد از آن دام سخت

در آنجا فرامش نمایید نیک          کسى را که خواندید بهرش، شریک

و یا این که حقیقت هستی را به درستی درک کنند

قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ بگو: او تواناست که بر شما عذابی از آسمان یا زمین فرستد یا شما را به اختلاف کلمه و پراکندگی درافکند و بعضی را به عذاب بعضی گرفتار کند بنگر چگونه ما آیات خود را به طرق مختلف بیان می‌کنیم، شاید مردم چیزی بفهمند. (انعام۶۵) و از آن عبرت بگیرند.

در آن لحظه آرید دست دعا          بخوانید تنها یگانه خدا

مگر اوفتد اتفاقى ز بخت شما         را رهانَد از آن دام سخت

در آنجا فرامش نمایید نیک             کسى را که خواندید بهرش، شریک

عدالت و تناسب در عذاب

از آن جایی که خداوند عادل است و نظام هستی را بر محور عدالت قرار داده است؛ هرگز در عذاب نیز از دایره عدالت بیرون نمی رود. بنابراین هر عذاب الهی متناسب با عدالت است. خداوند در آیات بسیار از جمله ۱۱۷ و ۱۸۱ و 182 سوره آل عمران و ۵۰ و ۵۱ سوره انفال و آیات دیگر، به این نکته توجه می دهد که عذاب های الهی بر اساس عدالت است و خداوند منزه از آن است که به کسی در عذاب ظلم روا دارد.

براین اساس، به کسانی که به خداوند کافر هستند، اجازه می دهد تا از نعمت های دنیایی بهره گیرند بی آن که سود و بهره ای برای این افراد در قیامت باشد.  (آل عمران، ۷۷) اصولا نوعی تناسب میان گناه و عذاب در نظام مجازات های الهی وجود دارد (بقره، ۱۴ و ۱۵ و انعام، ۱۰ و اعراف، ۵۱ و آیات دیگر)

چنان که این تناسب میان گناهکاران نیز وجود دارد. الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ اعراف51 کسانى که (در دنیا) دین خویش را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنیوى مغرورشان ساخت، پس همان گونه که آنان دیدار این روزشان را فراموش کرده و آیات ما را انکار مى‌کردند، (ما نیز) امروز آنان را به فراموشى مى‌سپاریم.

کسانى که آن دین و آیین رب        به بازى گرفتند و لهو و لعب

بگشتند مغرور دنیاى پست        به دام هوسها شده پایبست

نیاریم این روزشان در نظر         بر ایشان نورزیم رحمت دگر

همان سان که ایشان به دار الفنا          فراموش کردند روز لقا

بکردند انکار آیات ما        بگشتند کافر به یکتا خدا

«لهو»، غفلت انسان از کارهاى اساسى است و «لعب» آن است که انسان هدفى خیالى و غیر واقعى داشته باشد.  امام رضا علیه السلام: نَنْساهُمْ یعنى آنان را ترک مى‌کنیم، چون آنان قیامت و آمادگى براى آن روز را رها کرده بودند، ما نیز در آن روز آنان را به حال خود رها مى‌کنیم.

1- مسخره کردن دین، مغرور شدن به دنیا، فراموشى آخرت و انکار آیات الهى، همه از نشانه‌هاى کافران است.

2- کفّار، احکام دین را که جدّى است به بازى مى‌گیرند. «دِینَهُمْ لَهْواً» و در عوض‌ دنیا که بازیچه‌اى بیش نیست را جدّى گرفتند.

3- تحقیر دین، ذلّت آخرت را به همراه دارد. کسانى که دین را به بازى مى‌گیرند، در قیامت التماس مى‌کنند. أَفِیضُوا

4- زندگى دنیوى فریبنده است. غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا

5- فریفتگى به دنیا، زمینه‌ى بازى گرفتن دین است. لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ‌ ...

6- کیفر الهى با اعمال ما تناسب دارد. نَنْساهُمْ کَما نَسُوا

7- انکار مستمرّ آیات الهى، موجب محرومیّت از بهشت و مواهب آن است. ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ

8- فراموش کردن خداوند در دنیا، سبب فراموش شدن انسان در قیامت مى‌شود. «نَنْساهُمْ کَما نَسُوا» چنانکه در جاى دیگر یاد خداوند را مایه‌ى یاد او از انسان مى‌داند. فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ

9- انکار مستمرّ و بدون توبه، رمز بدبختى و هلاکت انسان است. کانُوا ... یَجْحَدُونَ‌

بنابراین مومنان هرچه در درجات عالی و برتر قرار گیرند، سخت تر و سریع تر عذاب می شوند؛ چرا که: حَسَناتُ الاَبرار، سَیّئاتُ المُقَرّبین؛ کارهای خوبان برای مقربان عمل زشت محسوب می شود. و دیگر آن که زشتی این افراد بیش تر به چشم می آید و اگر تنبیه نشوند، موجبات تباهی دیگران نیز می شوند.                                     

به هرحال، بسیاری از باران های عذاب را می بایست به نوع عملکرد مومنان و مسلمانان نسبت داد.

و همین نسبت مسلمان و مومن به خداست که حساسیت را افزایش می دهد و تنبیهات و گرفتاری های سریع و شدیدتری را سبب می شود.

خداوند به زنان پیامبرصلی الله علیه و آله به سبب نسبتی که با پیامبر برقرار کرده اند هشدار می دهد که خداوند به سبب همین نسبت نمی تواند با آنان همانند دیگران رفتار نماید: یا نِساءَ النَّبِی مَن یَأتِ مِنکُنَّ بِفاحِشَهً مُبیِّنهً یُضاعَفُ لَهَا العَذاب ضِعفیَن وَ کانَ ذلِک َعلَی اللهِ یَسیرًا؛ ای همسران پیامبرصلی الله علیه و آله، هرکس از شما مبادرت به کار زشت آشکاری کند، عذابش دو چندان خواهد بود و این بر خدا همواره آسان است. (احزاب۳۰)

 شما اى زنان رسول اله                 گر از عمد سازید کار گناه

دوچندان اغیار بینید عذاب           شما را مضاعف بگردد عقاب

که این هست بسیار سهل و روان          براى خدائى که داده روان

چنان که کارهای نیک و خیر این افراد به سبب همین نسبت، دوچندان ارزش و اعتبار می یابد: وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صٰالِحاً نُؤْتِهٰا أَجْرَهٰا مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنٰا لَهٰا رِزْقاً کَرِیماً و هرکس از شما خدا و فرستاده اش را فرمان برد و کار شایسته کند، پاداشش را دو چندان می دهیم و برایش روزی نیکو فراهم خواهیم ساخت. (احزاب۳۱)

 هرآن کس ز پیغمبر و کردگار        اطاعت نماید شود راستکار

دوچندان خدا اجر بر وى نوشت       بر او رزق نیکو دهد در بهشت

زیرا مردم این ها را الگوی رفتاری خود قرار می دهند و اگر اینان کارهای نیک انجام دهند، سرمشق دیگران می شوند، چنان که کارهای زشت آنها، خود عامل شیوع و ترویج زشتی در جامعه می گردد.

مومنان نیز به سبب انتساب به خداوند این گونه مورد توجه قرار می گیرند و خداوند به سبب همین نسبت است که توجه خاص به آنان مبذول می دارد.

هرچه مومن در درجات ولایت بالاتر برود می بایست حواس خود را جمع تر کند، زیرا هر خطای کوچکی از او به چشم می آید و زودتر و شدیدتر تنبیه و مجازات می شود.

این گونه است که باران رحمت برای ایشان باران عذاب می شود و به شکل سیل آنان را تهدید و تنبیه می کند تا به خود آیند و پاک شوند و خار و خاشاک را از زندگی خود دور سازند و یا عذابهای دیگری چون زلزله، صاعقه، گرانی، بیماری و دهها عذاب دیگر فرامی گیرد.

 سقوط شاه، سقوط صدام و حسنی مبارک کسانی هستند که به آنان فرصت داده میشود تا زمانی گناهان خود را ادامه دهند، و پیمانه ی خود را از گناه و ظلم و عذاب پرکنند، وقتی آن زمان فرا رسید گرفتار عذاب سخت الهی میشوند.

بخش 5 :            برخى آثار مثبت مصائب و بلایا براى مؤمن

مصائب، شدائد، محرومیّت‌ها و گرفتارى‌هایى که خداوند به اقتضاى ربوبیّت خویش، در زندگى شخص مؤمن به‌وجود مى‌آورد، حکمت‌هاى فراوانى دارد.

(۱) - انسانیّت انسان در دل سختى‌ها شکل مى‌گیرد و پدید مى‌آید. لَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ فى کَبَدٍ هر آینه انسان را در دل سختى آفریدیم. بنابراین بشر در مواجهه با سختى‌هایى که خداوند در زندگیش ایجاد مى‌کند، به مدارج انسانیّت راه مى‌یابد و به مقامات انسانى نایل مى‌شود. به بیان دیگر، شخصیّت انسانى، نتیجه‌ى مواجهه‌ى با سختى‌هاى زندگى است.

که جنس بشر را یگانه خدا         بکردست خلقت به رنج و بلا

(۲) - تحمّل سختى‌ها و شدائد، روح انسان را بزرگ و پر ظرفیّت مى‌کند و وجود او را براى دریافت عطاهاى بزرگ‌تر خداوند آماده مى‌سازد.

(۳) - بالاترین منزل سلوک، نیل به دیدار و وصال الهى است و جز با تحمّل سختى و دشوارى، به این منزل نمى‌توان راه یافت. خداى متعال مى‌فرماید: یا اَیُّهَا الاِنسانُ اِنَّکَ کادِحٌ اِلى رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقیهِ اى انسان! تو در سیر به سوى پروردگارت متحمّل سختى‌هاى بزرگى مى‌شوى، پس آن‌گاه به لقاء و دیدار او نایل مى‌گردى. (انشقاق6)

الا آدمى سوى یزدان خویش           به سختى بکوشى و آیى به پیش

بیاید یکى روز فرجام کار         لقا بایدت کرد با کردگار

بنابراین یکى از ثمرات دشوارى‌هاى زندگى، نیل به لقاء الله است.

 (۴) - امتحانات الهى براى این نیست که خداوند وضعیّت درونى شخص را تشخیص دهد؛ زیرا هیچ چیز از علم الهى پوشیده نیست. امتحانات الهى براى این است که خود شخص به شناخت دقیق‌تر و بهترى از خویش دست یابد. یکى از حکمت‌هاى مصائب و ابتلائات، دستیابى انسان به همین شناخت است.

انسان بدون شناخت نقاط ضعف و کاستى‌هاى خویش، امکان تکمیل و اصلاح خود را ندارد. در مواجهه با موقعیّت‌هاى سخت و دشوار زندگى است که انسان نقاط ضعف و قوّت خویش را مى‌شناسد و به نقایص و کاستى‌هاى خود پى‌مى‌برد. در نظام‌هاى آموزشى، میزان دشوارى امتحان هر گروه از فراگیران، با کلاس و سطح علمى آنان متناسب مى‌باشد

و اگر از گروهى از فراگیران امتحان دشوارى گرفته شود، حاکى از این است که امتحان‌گیرنده، سطح آنها را بالا دانسته است و متقابلاً کسى که مطلقاً امتحانى از او گرفته نمى‌شود، شخصى است که در مسیر تحصیل علم قرار ندارد و همچون کودکان هرزه‌گرد کوى و برزن است که اساساً در مدرسه و مکتبى وارد نشده و محصّل نیستند. در نظام الهى نیز دشوارى امتحانات و ابتلائات حاکى از این است که خداوند سطح کمال شخص را بالا دانسته است و لذا شدّت مصائب و گرفتارى‌ها، نه تنها بد و یأس‌آفرین نیست؛ بلکه بشارت‌آمیز، مسرّت‌بخش و امید آفرین است.

متقابلاً نبود مصائب و بلایا در زندگى شخص، نه تنها خوب و باعث خوش‌حالى نیست؛ بلکه حاکى از این است که خداوند ‌او را دانش‌آموز مدرسه‌ى تکامل ندانسته است و این خبرى تلخ و دردآور است.

امام صادق علیه السّلام مى‌فرمایند: اِنَّمَا المُؤمِنُ بِمَنزِلَةِ کَفَّةِ المیزانِ، کُلَّما زیدَ فى ایمانِهِ زیدَ فى بَلائِهِ مؤمن همچون کفّه‌ى ترازوست. هرچه بر ایمانش افزوده شود بر گرفتارى‌هایش اضافه مى‌شود. و همچنین مى‌فرمایند: یُبتَلَى المُؤمِنُ عَلى قَدرِ ایمانِهِ وَ حُسنِ اَعمالِهِ، فَمَن صَحَّ ایمانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشتَدَّ بَلاءُهُ وَ مَن سَخُفَ ایمانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلاءُهُ مؤمن به‌اندازه‌ى ایمان و نیکى عملش گرفتار مى‌شود. هرکس ایمانش درست و عملش نیکو باشد، گرفتاریش سخت است و هر که ایمانش سست و عملش ضعیف باشد، گرفتاریش اندک است.

امام سجّاد علیه السّلام مى‌فرمایند: اِنّى َلاَکرَهُ  لِلرَّجُلِ اَن یُعافى فِى الدُّنیا، فَلا یُصیبُهُ شَىءٌ مِنَ المَصائِبِ من براى شخص کراهت دارم که در دنیا در عافیت باشد و چیزى از مصائب به او نرسد.

 (۵) - ابتلائات و سختى‌ها سبب پاک شدن روح مؤمن از آلودگى‌هایى است که در اثر ارتکاب گناهان به آن مبتلا شده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مى‌فرمایند: اَلسُّقمُ یَمحو الذُّنوبَ بیمارى گناهان را محو و نابود مى‌سازد. و نیز مى‌فرمایند: ساعاتُ الهُمومِ ساعاتُ الکَفّاراتِ زمان‌هاى اندوه و گرفتارى‌ها، زمان‌هاى کفّاره و جبران گناهان است.

امام صادق علیه السّلام مى‌فرمایند: اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبدٍ خَیراً عَجَّلَ عُقوبَتَهُ فِى الدُّنیا وَ اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبدٍ سوءاً اَمسَکَ عَلَیهِ ذُنوبَهُ حَتّى یُوافى بِها یَومَ القِیامَةِ هنگامى که خداوند براى بنده‌اى اراده‌ى نیکى کند، در مورد عقوبت و کیفر او به‌سرعت در دنیا اقدام مى‌کند و وقتى که خداوند براى بنده‌اى بد بخواهد، گناهانش را حفظ مى‌کند تا در روز قیامت به‌طور کامل تلافى کند و او را کیفر نماید.

(۶) - ابتلائات و گرفتارى‌ها مایه‌ى از بین رفتن ناخالصى‌ها در وجود شخص مؤمن است. در مقام تمثیل مى‌توان گفت پیش از مکانیزه شدن کشاورزى، دهقانان پس از درو کردن گندم براى اینکه بتوانند دانه‌هاى گندم را از کاه ناشى از خرد شدن ساقه‌ها جدا کنند، هنگام وزیدن باد، مخلوط گندم و کاه را به‌وسیله‌ى شانه‌ى خرمن به هوا مى‌ریختند و در معرض باد قرار مى‌دادند. دانه‌هاى گندم نزدیک‌تر و کاه‌ها دورتر بر زمین مى‌ریختند و به این ترتیب باد، ناخالصى‌ها را از گندم جدا مى‌کرد. خداوند نیز براى اینکه ناخالصى را از وجود مؤمن جدا کند، او را در معرض تندباد حوادث قرار مى‌دهد.

 (۷) - ابتلائات و مصائب مایه‌ى از بین رفتن و فروکش کردن غرور در وجود شخص مؤمن است. در مقام تشبیه مى‌توان گفت، هنگامى که در اثر باران شدید، رودخانه‌ها طغیان مى‌کنند و سیل به راه مى‌افتد، سیل که آب گِل آلودى است، وقتى در مسیر خود به گودالى مى‌ریزد، از حرکت و طغیان باز مى‌ایستد و پس از ساعاتى، گِل‌ها ته نشین مى‌شوند و آب زلالى بر روى آن پدیدار مى‌شود.

 مؤمن هم وقتى دچار غرور مى‌شود و طغیان مى‌کند، خداوند او را به گودال گرفتارى‌ها و ابتلائات مى‌افکند و در نتیجه، طغیان او از بین مى‌رود، غرورش فروکش مى‌کند و روح او از آلودگى به غرور و طغیان، پاک و زلال مى‌شود.

 (۸) - قرآن کریم مى‌فرماید: وَ لَکُمْ فِی الْقِصٰاصِ حَیٰاةٌ یٰا أُولِی الْأَلْبٰابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ اى خردمندان، حیات و زندگى در اجرا شدن قصاص است. (بقره179)

بلى در قصاصى که ایزد بگفت       شما را بود زندگانى نهفت

که شاید به خون ریختن دست رد         زنید اى که هستید اهل خرد

 قصاص دو نوع است : تشریعی و تکوینی

یکى قصاص تشریعى، که بر اساس قانون شرع، با حکم قاضى و از سوى مأموران اجراى قانون انجام مى‌شود. دیگرى قصاص تکوینى، که با اراده‌ى الهى، در قالب حوادث و رخدادهاى زندگى، به اجرا درمى‌آید. به‌نحوى که هرکس بخشى از کیفر یا پاداش بدى‌ها و خوبى‌هایى را که انجام داده است، در جریان زندگى دریافت مى‌کند. بخش اعظم قصاص‌ها در عالم، قصاص‌هاى تکوینى‌اند.

در جهانى که آکنده از ظلم و تجاوز است، اگر اشخاص قصاص ظلم و بدى‌هایى که به یکدیگر مى‌کنند را در قالب قصاص‌هاى تکوینى دریافت نمى‌کردند، چه‌ بسا در اثر کثرت ظلم و تعدّى، عذاب الهى نازل مى‌شد و طومار زندگی انسان‌ها را در هم مى‌پیچید. یکى از ثمرات ابتلائات و مصائب، اجرا شدن استمرار یافتن حیات انسان‌هاست.

(۹) - سختى‌ها و گرفتارى‌هاى زندگى دنیوى مایه‌ى دل‌کنده شدن و رهایى از محبّت و فریفتگی دنیا و باز نماندن از یاد خدا و حرکت در جهت تعالى و کمال است. اگر زندگى دنیا خالى از مصائب و شدائد و یک پارچه شیرینى و لذّت بود، انسان به آن دل مى‌بست و در آن، جا خوش مى‌کرد و قصد اقامت مى‌نمود و از مصادیق کسانى مى‌شد که قرآن در مورد آنها فرمود : اَخلَدَ اِلَى الاَرضِ براى همیشه زمینى شد.

 امّا به یُمن مصائب و شدائدى که خداوند در زندگى پیش مى‌آورد، انسان از دام محبّت دنیا که سرچشمه‌ى همه‌ى زشتى‌ها و پستى‌هاست، مى‌رهد و از دنیا بیزار مى‌شود و براى عروج به مدارج کمال و عوالم بالا آمادگى پیدا مى‌کند.

در حدیث قدسى است که خداوند به حضرت موسى علیه السلام وحى فرمود: یا موسى اِذا رَأَیتَ الفَقرَ مُقبِلاً فَقُل مَرحَباً بِشِعارِ الصّالِحینَ وَ اِذا رَأَیتَ الغِنى مُقبِلاً فَقُل ذَنبٌ عَجَّلَت عُقوبَتُهُ اى موسى! هرگاه مشاهده کردى فقر روى آورده است، بگو خوش آمدى علامت صالحان و هنگامى که دیدى ثروت روى آورده است، بگو گناهى مرتکب شده‌ام که کیفرش به‌سرعت داده شده است. یعنی ثروت سبب مشغول شدن به دنیا مى‌شود و انسان را از توجّه و پرداختن به خدا و کمالات معنوى غافل مى‌کند و باز مى‌دارد.

 امّا فقر مایه‌ى فراغت انسان از اشتغال به مادّیات مى‌شود و به او امکان مى‌دهد به خدا و کمالات معنوى بپردازد. بى‌مهرى‌هاى مردم با شخص نیز همین حکم را دارد.

این جفاى خلق با تو در جهان       گر بدانى گنج زر باشد نهان

خلق را با تو کج و بدخو کند      تا تو را ناچار رو آن سو کند

 (۱۰) - گرفتارى‌ها و محرومیّت‌ها موجب شناخته شدن نعمت فراغت و برخوردارى مى‌شود. کسى که دائماً در فراغت و برخوردارى است و طعم گرفتارى و محرومیّت را نچشیده است، ارزش نعمتى را که خدا نصیبش کرده است نمى‌شناسد و چه‌ بسا زبان به شِکوه و گله نیز بگشاید.

 چنانکه غلام مَلِکى که دریا ندیده بود، در نخستین سفر دریایى که مَلِک او را همراه خود برد، از ترس، دست به داد و فغان و بى‌قرارى گذارد و حکیمى که در جمع مسافران بود، با اجازه‌ى ملک دستور داد او را به درون دریا بیفکنند و پس از غوطه‌ورى در آب و در شُرُف غرق و هلاکت قرار گرفتن، او را از آب بگیرند و به داخل کشتى بیاورند.

 پس از آن، غلام آرام شد. حکیم در پاسخ ملک که سرّ امر را از او پرسید، گفت غلام قدر کشتى را نمى‌شناخت و هنگامى که دستش از کشتى کوتاه شد و در امواج خروشان دریا غوطه‌ور گردید، به قدر کشتى پى‌ برد و لذا آرام شد.

خداى حکیم بنده ى را که دوست دارد و قدر نعمت‌هاى الهى را که نصیبش شده است نمى‌داند و دائماً از زندگى خود شِکوه و گله مى‌کند، به دریاى محرومیّت و مصیبت مى‌افکند و به امواج بلایا و شدائد مى‌سپرد تا به قدر آنچه خدا نصیبش کرده است پى‌ ببرد و قانع و راضى شود و آرامش یابد.

 (۱۱) - گاهى خدا براى اینکه عبدى را به خود راه دهد، کارى مى‌کند که همه به او پشت کنند، دست رد به سینه‌اش بزنند و تنهایش بگذارند. آن‌گاه خداى متعال او را به خلوت خویش پذیرا مى‌شود. حتّى ممکن است براى این منظور عبد را در معرض اتّهام ناروایى قرار دهد که عبد هیچ راهى براى انکار و نفى آن نداشته باشد و صحّت اتّهام مزبور نزد همگان مسلّم شود و همه او را محکوم و طرد نمایند.

مثال 1: اتهام به یوسف و به زندان افتادن و فرصتی برای خلوت کردن با محبوب و تنهایی با خدا

مثال 2 : حضرت یوسف علیه السّلام برای اینکه بتواند او را نزد خویش نگاه دارد. پیمانه‌ى زرّین را که با آن سهمیه‌ى ارزاق را پیمانه مى‌کرد مخفیانه در بار بنیامین نهاد و مأموران بانگ برآوردند که کاروانیان، شما دزدید! دست در بار بنیامین کرد و در مقابل چشم همگان پیمانه را بیرون آورد و در نتیجه سارق بودن بنیامین مسلّم شد و حتّى برادرانش نیز گفتند اگر او امروز دزدى مى‌کند،

برادرى داشت که او هم دزدى مى‌کرد. پس از مأیوس شدن برادران از اینکه عزیز مصر یکى از آنها را به جاى بنیامین بازداشت کند، او را ترک گفتند و تنها گذاشتند. با رفتن برادران، یوسف بنیامین را نزد خود برد. یوسف مصر وجود نیز ممکن است براى راه دادن عبد سالکى به خلوت انس خویش، که غایت آمال سالکان است، با او همان کند که یوسفعلیه السّلام با بنیامین کرد.

(۱۲) - یکى دیگر از ثمرات مصائب و ابتلائات، اجر عظیمى است که خداوند به کسانى که صبر پیشه مى‌کنند و زبان به جزع و فزع نمى‌گشایند، عطا مى‌کند و چنین اجرى جز از راه تحمّل شدائد و بلایا دسترسى‌پذیر نیست.

امام صادق علیه السّلام: اِنَّ عَظیمَ الاَجرِ لَمَعَ عَظیمِ البَلاءِ اجر بزرگ همراه بلاى بزرگ است.

قرآن: اِنَّما یُوَفَّى الصّابِرونَ اَجرَهُم بِغَیرِ حِسابٍ صابران بى‌حساب و در حدّ کمال پاداششان داده مى‌شود.

زمین خدا راست وسعت زیاد           که بر صابران اجر افزون نهاد

به حد کمال و برون از حساب       خداوند بخشد بر ایشان ثواب

 و نیز فَبَشِّرِ الصّابِرینَ الَّذینَ اِذا اَصابَتهُم مُصیبَةٌ قالوا اِنّا لِلهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعونَ. اُولئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَةٌ وَ اُولئِکَ هُمُ المُهتَدونَ صابران را بشارت ده، همان کسانى را که هنگامى که مصیبتى بر آنها وارد مى‌شود مى‌گویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او باز مى‌گردیم. بر آنان، صلواتى از جانب پروردگارشان و رحمتى نازل مى‌شود و آنان همان هدایت یافتگانند.

کسانى که چون محنت آید به پیش          شکیبائى آرند هر لحظه بیش

بگویید مائیم از کردگار          به او بازگردیم فرجام کار

بر آنهاست از سوى یکتا خدا           بسى رحمت و اجر بى انتها

بلى این کسانند بى کاستى        نوردیده هردم ره راستى

امام باقر علیه السّلام مى‌فرمایند: اَلجَنَّةُ مَحفوفَةٌ بِالمَکارِهِ وَ الصَّبرِ. فَمَن صَبَرَ عَلَى المَکارِهِ فِى الدُّنیا دَخَلَ الجَنَّةَ بهشت در ناملایمات و صبر پیچیده شده است. پس هرکس در دنیا بر ناملایمات صبر کند، وارد بهشت مى‌شود.

اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابرینَ هر آینه خدا با صابران است. یعنى وصال الهى ثمره‌ى صبر است. و نیز مى‌فرماید: وَ جَعَلنا مِنهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا لَمّا صَبَروا وَ کانوا بِایاتِنا یوقِنونَ از آنها رهبرانى قرار دادیم که هدایت باطنى مى‌کنند؛ زیرا صبر پیشه کردند و به آیات ما یقین داشتند. (سجده24)  با توجّه به ثمرات و پاداش‌هاى فوق‌العاده‌ى صبر در مصائب و شدائد است که امام صادق علیه السّلام مى‌فرمایند: لَو یَعلَمُ المُؤمِنُ ما لَهُ مِنَ الجَزاءِ فِى المَصائِبِ لَتمَنّى اَنَّهُ قُرِضَ بِالمَقاریضِ  اگر مؤمن مى‌دانست در مصیبت‌ها چه جزا و پاداشى براى او خواهد بود، به یقین آرزو مى‌کرد با قیچى‌ها ریزریز شود.

گروهى بگشتند خود پیشوا       بگشتند هادى به دستور ما

که بودند صابر به راه خدا      یقین کرده کامل بر آیات ما

چرا جامعه ای که منکر خدا و پیامبر است و یا فسق و فجور در آن رواج دارد، از رفاه و آسایش بیشتری برخوردار است، میتواند برای خیلی از مردم، سؤال برانگیز باشد. با کمی دقت و تفکر در مطالب فوق می توان پاسخ این پرسش عامیانه را یافت همانطور که در مقدمه کتاب بیان شد : خداوند برخلاف آنچه به فکر و نظر ما میرسد عمل میکند. لذا برای کافران آسایش قرار میدهد و مؤمنان را هر چه از نظر رتبه و درجه برتر و بالاتر باشند، به بلا و گرفتاری بیش تری دچار می سازد.

البته در دنیا هر کس به اندازه ای از سختی و مصیبت بهره مند میشود. شاید شما وضع کسی را بنگرید و تصور کنید که اگر شما به جای او بودید، زندگی تان سراسر خوشی بود . اما آن انسان با ظرفیت متفاوتی که دارد سختی ها و رنج های خاص خویش را دارد که شاید شما متوجه آن نباشید.

تصور نشود مؤمن همیشه در آسایش است بلکه گاهی هم گرفتار می شود، و در گرفتاری هم رضایت درونی دارد و همواره شاد است.

اینطور نیست که همیشه گرفتار باشد.

نکته دیگر آن است که مؤمن واقعی چون تسلیم رضای الهی است هنگام گرفتاری هم شاد است چون آن را هدیه الهی می داند و مؤمنان واقعی آرامش روحی و روانی واقعی دارند.

اگر کسی وظایف خود را انجام داد. این نوع بلا از برای ارتقای درجه و از لطف های خداست. هر چند که برخی از این گرفتاری ها و ابتلائات مومنان برای این است که زنگارها از دل هایشان زدوده شود و پاک گردند

در روایت آمده البَلاءُ لِلوَلاء کَاللَّهَب لِلذَّهَب بلا برای ولایت و محبت الهی مانند لهیب آتش است برای طلاست. به این معناست که این گونه گرفتاری ها موجب ازدیاد ارزش انسان و خلوص وی از هرگونه آلودگی ها و پالایش وی میشود.

بنابراین میتوان در برخی از موارد گفت:

هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند.

نقش انسان در پیش افتادن عذاب در دنیا

سنت الهی بر این قرار گرفته که در عذاب کافران تعجیل نکند أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ یا مگر مى‌خواهند (براى از بین بردن حقّ،) نیرنگى بکار برند؟ (پس بدانند که) کافران، خود گرفتار کید خواهند شد. فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ پس آنان را (به حال خود) واگذارشان تا آن روزشان را که در آن گرفتار صاعقه (و قهر خدا) مى‌شوند، ببینند (طور42 و45)

بکوشند کاندر مرام و عمل    42     ترا مکر ورزند و کید و حیل

ندانند ناباوران خویشتن        گرفتار مکرند در بند ظن

پس این کافران را تو اى مصطفى    45     بدین حالت جهل مى کن رها

که خواهند بینند فرجام کار         بخواهند شد بر هلاکت دچار

چنانکه خداوند در آیات 71 و 73 نمل با اشاره به فضل خود نسبت به آفریده ها، آن را مانع در تعجیل در عذاب کافران برمیشمارد وَ یَقُولُونَ مَتى‌ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ و مى‌گویند: اگر راست مى‌گویید، این وعده (عذاب دنیا یا قیامت) کى خواهد بود؟ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ و البتّه پروردگار تو بر (این) مردم داراى بخشش است ولکن بیشترشان شکرگزار نیستند. خداوند به علم خود و در چارچوب نظام احسن برآن است تا عذابهای کافران در دنیا انجام نپذیرد.

بگویند روز جزا کى بود        71     اگر راستگویید کى مى شود

خدا راست بر خلق فضل و کرم   73     ز رحمت بر ایشان گشاده نعم

ولى اکثر خلق شاکر نیند              همه عمر در ناسپاسى زیند

از این رو به کافران مهلت میدهد تا حتی در دنیا از زندگی بهتر و مناسبی برخوردار باشند این گونه است که خداوند روزی کافران را افزایش داده و بر کم و کیف نعمت ایشان میافزاید. قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتَّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً . بگو: هرکه در گمراهى است، خداوند رحمان (طبق سنّت خود) مدّتى به او مهلت و مدد مى‌دهد، تا زمانى که آنچه را وعده داده مى‌شوند ببینند، یا عذاب (این دنیا) یا (عذاب) قیامت را. پس (در آن روز) خواهند دانست چه کسى جایگاهش بدتر و لشکرش ناتوان‌تر است. (مریم 75) 

بگو هرکه سر از اطاعت بتافت           به آیین کفر و ضلالت شتافت

خداوند رحمان رب بى نیاز             به او مى دهد طول عمرى دراز

بیاید زمانى که بیند به چشم           عذاب الهى و آن قهر و خشم

سیه کار کفار خام و عنود              بدانند یکسر بزودى زود

که را هست بدتر همى روزگار         سپاه چه کس هست مغلوب و خوار

خداوند متعال به همه‌ى کسانى که راه شرّى را انتخاب کنند، مهلت مى‌دهد. این مهلت براى این است که شاید توبه کنند، یا فرزندان صالحى از نسل آنان به وجود آید. گرچه برخى گمراهان از مهلت الهى سوء استفاده کرده، گناهان بیشترى مرتکب مى‌شوند و عذاب خود را بیشتر مى‌کنند. و (آل عمران178)

خداوند همچنین در آیاتی از جمله وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلًا و پروردگارت آمرزنده‌ى صاحب رحمت است، اگر مردم را به خاطر آنچه کسب کرده‌اند مجازات کند، هرچه زودتر عذاب برایشان مى‌فرستد، (ولى چنین نمى‌کند) بلکه براى آنان موعدى قرار داده که (با فرا رسیدنش) جز به لطف خداوند هرگز راه بازگشتى نمى‌یابند. (کهف 58)   

خداوند باشد رحیم و غفور          نبودست از رحمتش کس بدور

چو خواهد همه خلق را کردگار          معذب نماید سزاوار کار

همانا در آوردن آن عذاب                خداوند خواهد نمودن شتاب

و لیکن معین بود وقت آن          که تا پیش ناید نگردد روان

نیابند در آن زمان هیچ راه           مفرى نیابند بهر پناه

خداوند هم عادل است، هم غفور. به مقتضاى عدلش باید گنهکار را عذاب کند، ولى به خاطر غفّار بودن و رحمتش، به انسان مهلت مى‌دهد تا توبه کند، امّا اگر توبه نکرد، با عدلش مؤاخذه مى‌کند. با اشاره به مساله اجل در کارها بیان میکند که خدا بنابر سنت آجال بر آن است تا هر چیزی در زمان مشخص و معین خود انجام گیرد.

پس این گونه نیست که تا اجل مسمّی نرسد کاری انجام گیرد و اتفاقی پیش از موعود مشخص آن تحقق یابد. پس سنت الهی اجل (زمان مقدر و معین) داشتن کارها، خود از اسباب مهم تاخیر عذاب در دنیاست؛ ولی این تاخیر هرگز به معنای تردید در قطعیت عذاب نیست؛ به این معنا که عذاب ممکن است گاه همراه با تاخیر باشد و از اجل معلق خود تا اجل مسمی به تاخیر بیفتد اما قطعیت آن از میان نمیرود.

وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى‌ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ و هرگاه عذاب را تا مدّت محدودى از آنان به تأخیر بیندازیم، (به مسخره) مى‌گویند: چه عاملى جلوى عذاب ما را گرفت؟ بدانید روزى که قهر و عذاب ما به سراغشان بیاید، از ایشان بازگشتى نیست و آنچه بدان مسخره مى‌کردند، آنان را فراخواهد گرفت . (هود 8)                                                           

چو ما صبر سازیم کاین قوم خوار          نگردد به قهر الهى دچار

که تا موقع مرگ، آید فرا               در آنگه ببینند خشم خدا

برانند روى زبان این خطاب            چه گشته که ما را نیاید عذاب

پس آنگاه کاید زمانش به سر             ندارند راهى براى مفر

تمسخر نمودند آن کافران             عذابى ببینند سخت و گران

طبق بعضى روایات، یکى از مصادیقِ‌ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ زمان قیام حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه است، یعنى خداوند تا آن زمان عذاب را از این امّت برداشته است. تأخیر عذاب الهى مصالحى دارد؛ همچون توفیق توبه براى گنهکاران، تولّد فرزندانِ مؤمن از والدین منحرف، علاوه بر آنکه وجود افراد صالح و دعاى آنان، سبب تأخیر در نزول عذاب الهى مى‌گردد. اما برخی از رفتارهای مردمان موجب میشود که خداوند به طور استثنا برخی از این کافران را در همین دنیا عذاب کند و آنان را گرفتار عذاب استیصال نماید و یا حتی برخی از رفتارها عذاب قطعی را از شخص یا جامعه در همین دنیا بردارد. خداوند به عنوان نمونه با اشاره به مساله بدایی که برای قوم یونس پیش آمده میفرماید که در عذاب موعود نسبت به قوم یونس، پس از ایمان آوردن آنان بدا شد و عذاب قطعی از آنان برداشته شد و آنان تا زمانی بهره مند از زندگی خوب شدند.

البته این محدودیت زمانی به معنای تاخیر نبوده است؛ بلکه به این معنا بوده که ایشان چون ایمان آوردند، از عذاب رهایی یافتند تا زمانی که باز به رفتارهای کفرآمیز و گناه بازگردند که عامل عذاب دیگری است.

پس آن عذاب نخست از ایشان برداشته شد و اگر هم بعدها دوباره عذابی به ایشان رسید به سبب کفر و گناهی دیگر بوده است فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‌ حِینٍ. پس اهل هیچ شهرى (به موقع) ایمان نیاورد که (ایمانش به او) سود بخشد؟ مگر قوم یونس (که وقتى در آخرین لحظه ایمان آوردند،) ما عذاب خوار کننده را در زندگى دنیا از آنان برطرف کردیم و تا مدّتى بهره‌مندشان ساختیم. (یونس98)

چرا هیچ قومى به روى زمین            بموقع نیاورد ایمان بدین

که بینند از ایمانشان نیز سود          بر آنها نیاید عذابى فرود

فقط قوم یونس ز بعد شغب         بموقع بگشتند مؤمن به رب

خدا هم بر آنها بدادى جواب           ز دنیایشان دور فرمود عذاب

به هنگام معلوم ز الطاف چند           بکردیمشان از نعم بهره مند

بنابراین میتوان گفت که کارها و اعمال انسانی نقش مهمی در ایجاد عذاب، تقدم و تاخر آن دارد و حتی ممکن است که عذاب قطعی اخروی را به دنیا بکشاند، چنان که میتواند عذاب قطعی دنیوی را بردارد.

نکته دیگر آنکه مسلمانان و مومنان نیز با کارهای خود میتوانند زندگی را در دنیا برخود سخت و یا آسان کنند؛ چرا که برخی از تنبیهات الهی که میبایست در آخرت انجام گیرد در دنیا به سراغ ایشان میآید یا زندگی همراه با آرامش و آسایش آنان به زندگی همراه با بدبختی تبدیل میشود.

از این رو خداوند در آیاتی از جمله آیه 124 طه بیان میکند که چگونه نحوه یادکرد خدا، موجب افزایش و کاهش نعمت و نیز سخت و آسان شدن زندگی میشود.  وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‌ و هر کس از یاد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قیامت نابینا محشور مى‌کنیم. مراد از سختى و تنگى زندگى، نداشتن نیست، بلکه بسیارى از سرمایه‌داران به خاطر حرص، ترس و دلهره، در فشار و تنگنا زندگى مى‌کنند.

هرآن کس ز یادم کند احتراز                   نگردد به رویش دَرِ رزق باز

چو محشور گردد به پیش خدا               بود دیده اش کور، روز جزا                        در آیات قرآنی به این نکته بارها توجه داده شده که برای انسانها بلکه حتی جوامع بشری دو دسته اجل و زمان مرگ قرار داده شده که از آن به اجل مسمّی و اجل معلّق یاد میشود.

 اجل مسمّی زمان مشخص و معین مرگ انسان یا جامعه است که هیچ تاخیر و تقدمی در آن راه نمییابد؛ اما اجل معلق، زمان مرگی است که به کارها و اعمال انسان و جامعه بسته است.

پس میتواند مرگ شخص یا امتی پیش بیفتد و شخص و جامعه دچار مرگ زودرس شود یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللّٰهِ إِذٰا جٰاءَ لاٰ یُؤَخَّرُ لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ تا خدا به لطف و کرم از گناهان شما در گذرد و اجلتان را تا وقت (عمر طبیعی) معیّن به تأخیر افکند، که اجل الهی چون وقتش فرا رسد اگر بدانید دگر هیچ تأخیر نیفتد. نوح 4

بود آنکه بخشش نماید خدا             بیامرزد اعمال زشت و خطا

که تا روز معلوم و روشن محل           به تأخیر اندازد ایزد اجل

بدانید این نکته اى انجمن               بگردید آگاه از این سخن

که چون وقت معلوم آید فرا          در آن نیست تأخیر هرگز روا

و (انعام2 و60 ؛ نحل61 ؛ طه129 ؛ فاطر45 ؛)

بخش 6  :                           دلیل مصیبت‌های مومن

«یونس ابن یعقوب» از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که (در خصوص مؤمنان) هر بدنی که چهل روز آسیبی به آن وارد نشود ملعون، و دور از رحمت خداوند است. گفتم: واقعا ملعون است؟ فرمود: بله. گفتم: واقعا؟ باز فرمود: بله .

سپس چون امام صادق(علیه السلام) سنگینی مطلب را برای من مشاهده کرد، فرمود: ای یونس! از جمله بلا و آسیب به بدن، همین خراش پوست، و ضربه خوردن و لغزیدن و یک سختی و خطا کردن و پاره شدن بند کفش و چشم درد و مانند اینها است (نه لزوما مصیبت‌های بزرگ)

مومن نزد خداوند با فضیلت‌تر و گرامی‌تر از آن است که بگذارد چهل روز بر او بگذرد و گناهان او را پاک ننماید، ولو به یک غم پنهان در دل، که او نفهمد این غم از کجا حاصل شده است

به خدا قسم، وقتی یکی از شما سکّه‌های درهم را در کف دست وزن می‌کند و متوجه نقصان آن شده و غصه‌دار می‌شود، سپس دوباره وزن می‌کند و متوجه می‌شود که وزنش درست بوده، همین غصه کوتاه و گذرا، موجب آمرزش برخی از گناهان اوست (بحارالانوار ج76، ص354)

فواید بلا و مصیبت

یکی از اصطلاحات قرآنی بلاء حسن است فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی‏ وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ شما را توان مقابله با مشرکان بدر نبود پس آن گاه که پیروز شدید، شما آنان را نکشتید بلکه خدا آنان را کشت، و تو اى پیامبر، هنگامى که ریگ ها را به سوى آنان انداختى، در حقیقت تو نینداختى بلکه خدا انداخت. (انفال17)

شما، کافران را به روز قتال                    نکشتید بل کشتشان ذوالجلال

نینداختى ریگ بر دشمنان                     که افکند آن را خداى جهان

که تا مؤمنان را کند امتحان                  به پیشامدى خوش به دور زمان

همانا سمیع است پروردگار                 علیم است و دانا بود کردگار

آرى، چنین کرد تا آنچه را که باید، تحقّق بخشد و به مؤمنان از جانب خود نعمتى نیکو ارزانى دارد ( هم دشمنانشان را سرکوب کند و هم از غنیمت هاى فراوان بهره مندشان سازد چرا که خدا شنونده استغاثه آنان و به حالشان آگاه بود.

بلاء به معنای آزمون و آزمایش است. خداوند در آیات قرآنی هنگامی که از سنت های حاکم بر جهان و جامعه سخن به میان می آورد از سنت بلاء و ابتلاء می گوید و بر این نکته تاکید دارد که انسان همواره در آزمون است :

 أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ   آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: ایمان آوردیم به حال خود رها مى شوند و آزمایش نخواهند شد؟! ما کسانى را که پیش از آنان بودند آزمودیم (عنکبوت2 )

وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ و آنها را در زمین به صورت گروه هائى، پراکنده ساختیم; گروهى از آنها صالح، و گروهى ناصالحند. و آنها را با نیکى ها و بدى ها آزمودیم، شاید بازگردند. (اعراف168)

انواع آزمون : امیرمومنان علی(علیه السلام) : إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَة (بحارالانوار ج67 ص235) در این روایت سه کارکرد برای آزمون های الهی بیان شده که ناظر به فلسفه آزمون های الهی است. 

 بلا برای ستمگر، ادب و مجازات و تنبیه است؛ برای مومنان آزمون و برای پیامبران درجه و مرتبت است.

در فلسفه امتحان و آزمون این معنا مورد تاکید است که انسان ها در آنها می توانند ظرفیت های خود را افزایش داده و استعدادهای خود را فعلیت بخشیده و به کمالات دست یابند. در حقیقت آزمون های الهی، دانشگاه های علمی و کاربردی برای نه تنها سنجش استعدادها

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ‌ آیا گمان دارید که (با ادّعاى ایمان) وارد بهشت شوید، در حالى که هنوز خداوند مجاهدان و صابران شما را معلوم نساخته است؟ (آل عمران142)

به دل مى نمایید آیا گمان               که در جنت آیید بى امتحان ؟

گمان مى نمایید پروردگار             نسازد مقاماتتان آشکار

مقامات آن کس که کرده جهاد        به سختى به راه خدا دل نهاد

  این آیه، به جهاد و صبر و مقاومت مؤمنان اشاره مى‌کند. زیرا راه سیدن به بهشت صبر و جهاد است.

قرآن مى‌فرماید: سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ سلام بر شما بهشتیان، به خاطر صبر و مقاومتى که داشتید. در این تعبیر لطفى است، نمى‌گوید سلام بر شما به خاطر حج و روزه و یا خمس و زکات، زیرا انجام هر عملى نیازمند صبر و پایدارى است. بلکه افزایش ظرفیت ها و فعلیت بخشی به استعدادهاست.

این آزمون ها در دو شکل ضرّاء و سرّاء یعنی با نعمت و نقمت انجام می گیرد .  أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَریبٌ آیا گمان کردید داخل بهشت مى شوید، بى آن که حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتارى ها و ناراحتى ها به آنها رسید، و آن چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادى که با او ایمان آورده بودند گفتند: پس یارى خدا کى خواهد آمد؟! (به آنها گفته شد:) آگاه باشید، یارى خدا نزدیک است (بقره214)!

عبث، ازچه دارید در دل گمان          که در جنت آیید بى امتحان

همان سان که این امتحان و بلا          رسیده به پیشینیان شما

که بسیار آمد بر آنها فرود         زمین لرزه و رنجها رو نمود

«همیشه هراسان بُدند و پریش              دل از محنت و رنج گردیده ریش»

همه مؤمنان و رسول خدا           به سوى خدا برده دست دعا

خدایا در این رنج بیرون ز حد             چه هنگام یارىّ حق مى رسد؟

خطاب آمد اى مردم باشکیب           بود یارى حق زمانش قریب

بلاهایی که در سَرّاء و شکل نعمت آن صورت می گیرد به بلای حسن و اگر در شکل ضَرّاء و نقمت باشد به عنوان بلای سَیّئی شناخته شده (تفسیر نمونه ج7 ص116) نقش مثبت آزمون در زندگی بشر چنان مهم است که در آیات و روایات از آن به کلید خوشبختی بشر نیز یاد شده و گفته اند: البلاء للولاء؛ بلا برای دوستان و اهل ولایت است .

((در حقیقت هر که مقربتر است جام بلایش بیشتر می دهند)) تا بر کمالات و قرب او افزوده شود و به درجات و مقامات برتر دست یابد .

امام باقر(علیه السلام) : خداوند تبارک و تعالی چون بنده ای را دوست بدارد در بلا و مصیبتش غرقه سازد و باران گرفتاری بر سرش فرود آرد و آنگاه که این بنده، خدا را بخواند فرماید: لبیک بنده من! بی شک اگر بخواهم خواسته ات را زود اجابت کنم می توانم اما اگر بخواهم آن را برایت اندوخته سازم این برای تو بهتر است. (اصول کافی، ج2، ح7)


امام باقر(علیه السلام) : خدای عزیز از بنده مومنش با رنج و بلا دلجویی می کند، همچنان که شخص با هدیه ای که از سفر آورده، از خانواده اش دلجویی می کند و خدا مومن را از دنیا پرهیز می دهد، همچنان که طبیب، بیمار را (از بعضی خوردنی ها و آشامیدنی ها) پرهیز می دهد  
امام صادق(علیه السلام) با اشاره به نقش ولایت در افزایش کمی و کیفی بلا : شدیدترین بلاها در بین آفریدگان، نخست به پیامبران و سپس به اوصیاء می رسد و آنگاه به شبیه ترین مردم به آنها.   مومن به مقدار نیکی هایش آزموده میشود. هر که دینش درست و کارش نیک باشد، بلایش شدیدتر است، چرا که خدای عزّ و جلّ دنیا را مایه پاداش مومن قرار نداده و نه وسیله عذاب کافر. اما آنکه دینش نادرست و کارش سست باشد، بلایش اندک است.

 بلا به انسان مومن پرهیزکار زودتر می رسد تا باران به سطح زمین. (اصول کافی ج2 ح29) در حقیقت بلاء برای بنده مومن عامل رشد و کمال یابی است و اگر بتواند صبر پیشه کند و مقاومت نماید، موجبات اتمام و اکمال خود را فراهم می آورد و مسیر کمالی را در شخصیت و شاکله وجودی خود می پیماید و سازه های اخروی خود را به شکل کامل تری می سازد. (آل عمران 142)

نقش بلا در کمال یابی انسان

امام صادق(علیه السلام) : إِنَّ فِی اَلْجَنَّةِ مَنْزِلَةً لاَ یَبْلُغُهَا عَبْدٌ إِلاَّ بِالاِبْتِلاَءِ فِی جَسَدِهِ در بهشت مقام و منزلتی وجود دارد که هیچ بنده ای به آن نرسد، مگر به درد و بیماری ای که در بدنش حادث شود (اصول کافی ج2 ح14)                                     

دست یابی به برخی از منازل و مراتب کمالی برای انسان تنها با رنج و مشقت و مصیبت فراهم می آید و اینگونه نیست که انسان در آسایش و آرامش بتواند به مقاماتی چون مقام صابرین دست یابد؛ چرا که مقام صابرین مقامی است که انسان در مشکلات برای رهایی و چاره جویی از آن، به تدبر و تفکر می پردازد و از استعدادها و ظرفیت های وجودی خود برای برون رفت و حل مشکلات بهره می گیرد و استقامت و توانایی خود را این گونه افزایش می دهد. 

امام نقش مهم و تاثیرگذار بلا در شکل گیری شخصیت و ماهیت انسان در دنیا و سازه آخرتی او را منتی از سوی خداوند می شمارد و می فرماید: جایگاه مومن نزد خدای عز و جل برترین جایگاه است و این جمله را سه بار فرمود چرا که گاه بنده ای را خداوند به گرفتاری مبتلا می سازد. آنگاه جانش را عضو عضو از پیکرش بیرون می کشد، درحالی که وی بر این پیشامد، خداوند را مدح و ستایش می گوید. یَا عَبْدَ اَللَّهِ لَوْ یَعْلَمُ اَلْمُؤْمِنُ مَا لَهُ مِنَ اَلْأَجْرِ فِی اَلْمَصَائِبِ لَتَمَنَّى أَنَّهُ قُرِضَ بِالْمَقَارِیضِ  ای عبدالله، اگر مومن می دانست که پاداش مصائب و گرفتاری هایش چه اندازه است، آرزو می کرد با قیچی تکه تکه شود. (اصول کافی ج2 ح13.15) رنج و بلاء و مشقت، نقش مهمی در کشف استعدادها و رشد و تکامل آن دارد. بلاء با مومن کاری می کند تا در یک بستر طبیعی استعدادهای خود را بروز دهد و در برابر مصیبت ها و مشکلات زندگی خود افزون بر دست یابی به صبر، فرصت برونفرت را بیابد و توانایی خود را آشکار سازد.

از این رو امام به نقش مصیبت در زندگی انسان و کمال یافتن او توجه می دهد و بلا را همچون بادی می داند که همواره بر گیاه می وزد تا او را به کمال برساند: رسول خدا فرمودند: حکایت مومن حکایت ساقه گیاه است که بادها آن را به این سو و آن سو کج و راست می کنند. مومن هم به واسطه بیماریها و دردها کج و راست می شود.

اما حکایت منافق، حکایت عصای آهنین بی انعطافی است که هیچ آسیبی به آن نمی رسد، تا اینکه مرگش به سراغش می آید و کمرش را در هم می شکند.

یکی از کارکردهای بلا، تذکر و یادآوری است تا آدمی از دام غفلت رهایی یابد؛ زیرا زندگی انسان در دنیا بگونه ای است که دچار غفلت می شود و زینت های دنیوی آدمی را به خود مشغول می سازد.

مصیبتهای انسان، نتیجه عملکرد خود او  به سبب گناهانی که خود انجام می دهیم، زمینه مصیبت و بلا را برای خود فراهم می آوریم و کارهای خودمان است که باعث می شود تا بلاهای طبیعی از قبیل سیل و زلزله و خشکسالی زیاد شود.

حضرت علی(علیه السلام) خشکسالی را نیز بر اثر معصیت میداند و میفرماید هیچ سالی کم باران تر از سال دیگر نیست، ولی خداوند آن را هر جا بخواهد هدایت می کند، زیرا وقتی مردمی به معصیت و گناه روی آوردند، باران سهم آنها را به جای دیگری می برد.

یکی دیگر از آثار گناه، کوتاهی عمر است که امام صادق(علیه السلام) فرمودند: مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَمُوتُ بِالْآجَالِ، وَ مَنْ یَعِیشُ بِالْإِحْسَانِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَعِیشُ بِالْأَعْمَارِ کسانى که به وسیله گناهان خود مى‌میرند بیش از کسانى هستند که با اجل‌هاى معیّن از دنیا مى‌روند و کسانى که با نیکى‌هاى خود زندگى مى‌کنند بیش از کسانى که با عمر طبیعى خود زندگى مى‌نمایند (بحارالانوار ج5 ص140)

اگر ما انسان ها تقوا پیشه می کردیم زندگی ما خیلی بهتر و زیباتر از آن چیزی است که ما در حال حاضر داریم

با نگاهی به داستان حضرت آدم(علیه السلام) و علت گرفتار شدن به مصیبت و شقاوت و بدبختی در دنیا می توان دریافت که اگر آن حضرت(علیه السلام) تقوا پیشه می کرد و از میوه درخت ممنوع نمی خورد، گرفتار شقاوت و مصیبت نمی شد و به سرزمین گرم و سوزان هبوط نمی کرد و گرفتار عریانی و گرسنگی و سوزش آفتاب تند و سوزان و درد و رنج های دیگر نمی شد. فَقُلْنٰا یٰا آدَمُ إِنَّ هٰذٰا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلاٰ یُخْرِجَنَّکُمٰا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقىٰ 117 إِنَّ لَکَ أَلاّٰ تَجُوعَ فِیهٰا وَ لاٰ تَعْرىٰ 118  وَ أَنَّکَ لاٰ تَظْمَؤُا فِیهٰا وَ لاٰ تَضْحى 119 فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطٰانُ قٰالَ یٰا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لاٰ یَبْلىٰ 120   سوره طه

به آدم خطاب آمد آنگه ز دوست   117   که شیطان تو و همسرت را عدوست

مبادا شما را ز باغ بهشت                  برون آورد با عملهاى زشت

اگر هم نمایید این گونه کار           بگردید خود بر شقاوت دچار

برایت مهیاست اندر جنان        118     هرآنچه ترا میل باشد برآن

نمانى گرسنه تو اندر بهشت          نه عریان بمانى به اندام زشت

برایت مهیاست اندر جنان        119     هرآنچه ترا میل باشد برآن

نمانى گرسنه تو اندر بهشت          نه عریان بمانى به اندام زشت

ولى باز شیطان فریبش بداد      120           بسى وسوسه در دلش در نهاد

بگفتا نشانت دهم آن درخت         کز آن ملک جاوید یابى و بخت ؟

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)اجْتِنَابُ السَّیِّئَاتِ أَوْلَى مِنِ اکْتِسَابِ الْحَسَنَاتِ پرهیز از بدی ها مقدم بر کسب نیکی هاست (غرر الحکم) به سخن دیگر، خدا از شما کار نیک و خوب نخواسته بلکه ترک بدی را خواسته است. تو خودت بدی را ترک کن، کار نیک خودش تحقق می یابد.

امام صادق(علیه السلام) در حدیثی : إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَنْوِی الذَّنْبَ فَیُحْرَمُ رِزْقَهُ گاهی مومن اندیشه گناه می کند و همین موجب محروم شدن او از روزی می شود.      

حضرت مسیح(علیه السلام) نیز به پیروان خود می فرمود: موسی بن عمران به شما دستور داد که زنا نکنید و من به شما امر می کنم که فکر زنا را نیز در خاطر نیاورید؛ چه برسد به این که عمل زنا را انجام دهید. (بحارالانوار ج70 ص358) هر کس فکر زنا کند مانند کسی که در عمارت زیبا و رنگ آمیزی شده اش آتش روشن کند، در اینصورت دودآتش رنگ خانه را تباه کند، اگر چه خانه نسوزد.(331) خدا در آیه 117 آل عمران گناه را از مهم ترین عوامل نابودی کشاورزی و کشت معرفی می کند. مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فِی هذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ مَثَل آنچه در این زندگى دنیا انفاق مى‌کنند، همچون مَثل بادى است که در آن سرما و یا گرماى شدیدى باشد، بر کشتزار قومى که بر خود ستم کرده‌اند بوزد، پس آن را از بین ببرد. خدا به آنان ستم نکرده است، بلکه آنان به خویشتن ستم مى‌کنند .

 هرآنچه نمایند انفاق آن            به قصد هدفهاى پست جهان

نیارند از آن نصیبى بدست              چنین است فرجام هر خودپرست

چو بادى که سردست و باشد        شدید به کشت ستمکار مردم، وزید

که نابود سازد همه کشتزار            کزان میوه اى هیچ ناید به بار

نکرده خداوند بر کس ستم            که خود ظلم کردند بر خویش هم

در این آیه توضیح داده می شود که چگونه بادهایی که می بایست برای بهره وری گیاهان باشد، به بادهای آفت زا تبدیل می شود؛ چرا که انسان با ظلم به نفس یعنی گناه موجبات خشم الهی را فراهم می آورد و خدا نیز به کیفر گناهان بندگان، بادهای مفید را به بادهای زیانبار تبدیل می کند (مجمع البیان،ج1و2،ص818)

در آیات قرآنی بر این نکته تأکید بسیار شده که طغیانگری بشر از مهم ترین عوامل نابودی کشاورزی و زراعت است (قلم19تا31)  

در نتیجه این طغیانگری و فرار از اطاعت و عبودیت است که بسیاری از مشکلات برای بشر فراهم می آید و مهم ترین ابزار زندگی و بقای بشر با بحران کمبود و قحطی مواجه می شود.

این گونه است که کفر (کهف 32 تا 42) و غفلت از خدا و یاد و تسبیح او (قلم 20 و 28) و نیز ناسپاسی و کفران نعمت (سباء 15 و 16) نظام کشت و زراعت را به هم می ریزد و هرگونه کار و مدیریت بشر بی نتیجه می ماند.

لَقَدْ کانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتانِ عَنْ یَمِینٍ وَ شِمالٍ کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ همانا براى قوم سبأ در محل سکونتشان نشانه‌اى (از قدرت و رحمت الهى) بود: دو باغ و بوستان از راست و چپ. از روزى پروردگارتان بخورید و براى او شکرگزار باشید (که) شهرى پاک و پروردگارى آمرزنده (دارید). (سباء 15 و 16)

بر اهل سبا ساکنان وطن        15      که بودند در شام و اندر یمن

که بود آن وطن از جنوب و شمال        یکى آیت از بوستان جلال

بگفتیم از رزق ایزد خورید               به دل شکر او را به جاآورید

که شهر شما مسکنى با صفاست         همانا که غفور رب شماست

 فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ‌ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ پس (به جاى شکر، از خداوند) روى گرداندند، و ما بر آنان سیل ویرانگر عَرِم را فرستادیم و دو باغستان (پر محصول) آنان را به دو باغ با میوه‌هاى تلخ و شورگز و اندکى از درخت سدر تبدیل نمودیم.

ولى با وجود تمام صفات      16      بکردند گردنکشى در حیات

خدا نیز بر کیفر کافران            فرستاد سیلى عظیم و گران

به جاى دو بُستانِ پر از ثمر        خداوند دادى دو باغ دگر

درختان آن را ترش بود بار          بُدى تلخ و بدطعم اندر شمار

نروئید جز سدر هرگز درخت        بدین سان از آنها بگردید بخت

از آیات 32 تا 42 سوره کهف نوع رفتار آدمی در زندگی چون غرور و خودبینی به جای خدابینی و تکبر نیز می تواند تأثیرات شگرفی در کشت و کشاورزی به جا گذارد.

تکبر و خودبینی بشر و غفلت از خداوند و این که اوست که نعمت هایی چون غذا و محصولات کشاورزی را در اختیار او می گذارد، موجب می شود که کشاورزی با بحران مواجه شود. انسان باید دریابد که عامل اصلی، تنها مدیریت و کار بشر نیست، بلکه فراتر از آن اطاعت و عبودیت اوست که موجبات جلب نعمت و برکت زایی را فراهم می آورد. 
انسان پیش از اینکه طبیعت و یا روزگار را سرزنش یا حتی خدا را مخاطب قرار دهد که چرا گرفتار این همه بلا و مصیبت است، می بایست خودش را مخاطب قرار داده و سرزنش کند که عامل بسیاری از مصیبتها و بلایایی است که خود و دیگران بدان مبتلا می شوند. در حقیقت از ماست که بر ماست.

بی گمان سخن ابلیس در این باره راست و صادق است که به انسان خطاب می کند بروید خودتان را سرزنش کنید به جای آنکه مرا سرزنش کنید که شما را گمراه و دچار شقاوت و مصیبت و بدبختی کرده ام؛ چرا که ابلیس و یاران او تنها وسوسه گران هستند و این انسان است که زمینه انجام کار زشت و بد و گناه را دارد

و با یک دعوت از هول حلیم در دیگ گناه می افتد فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ؛ خودتان را سرزنش کنید، مرا سرزنش نکنید (ابراهیم22)

آیا خدا به ما شر می رساند؟

واژه حسنه به طور مفرد، اعم از نکره و معرفه 28 بار و لفظ سیئه به همین صورت 22 بار، در قرآن آمده و در همه موارد در یک معنی جامع به کار رفته‌اند.

 این دو واژه گاهی در مورد کارهای خوب و بد انسان به کار می‌رود، کارهایی که برای آن‌ها پاداش و کیفری در سرای دیگر مقرر شده مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ هر کس یک کار نیک انجام دهد، برای او پاداشی 10 برابر است و هر کس کار بد انجام دهد، فقط همانند آن کیفر داده می‌شود و به آنان ظلم نمی‌شود (انعام160)

هرآن کس که بنمود کار نکو            همى ده برابر شود اجر او

کسى کاو کند زشت کارى روا           به قدر همان کار بیند جزا

بر ایشان نه ظلمى رسد نه ستم      که از خویش گردند آنها دژم

 گاهی نیز در مورد رحمت و بلا به کار می‌رود وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون‏ آنان را با نیکی‌ها و بدی‌ها آزمودیم شاید از طغیان خود بازگردند.

با توجه به این دو نوع کاربرد که در این دو لفظ سراغ داریم، أَیْنَمٰا تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هٰذِهِ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هٰذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ فَمٰا لِهٰؤُلاٰءِ الْقَوْمِ لاٰ یَکٰادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً (نساء 78) ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَة فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَة فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنّاسِ رَسُولاً وَ کَفى بِاللّهِ شَهیداً... 79 و اگر [پیشامد] خوبى به آنان برسد، مى‏گویند: این از جانب خداست و چون صدمه‏اى به ایشان برسد، مى‏گویند: این از طرف توست. بگو: همه از جانب خداست. [آخر] این قوم را چه شده است که نمى‏خواهند سخنى را [درست‏] دریابند؟ 78

هر چه از خوبی ها به تو مى‏رسد از جانب خداست و آنچه از بدى به تو مى‏رسد از خود توست و تو را به پیامبرى، براى مردم فرستادیم، و گواه بودن خدا بس است 79.

چه باشید در برج و در قصر و کاخ      78    چه باشید در کومه و سنگلاخ

به هرجا که باشید و هر سازوبرگ          بگیرد گریبانتان سخت مرگ

چو بینند عیش و نشاطى به خواست          بگویند از لطف یکتا خداست

ولى چون ببینند رنج و بلا            مقصر بدانندت اى مصطفى

به آنها بگو هرچه خود هست و نیست       به غیر از خداوند آخر ز کیست ؟

چه گشتست کاین قوم بس جاهلند         ز فهم حقایق چه تیره دلند

ترا گر نکویى رسد از خداست      79      اگر بد ببینى ز نفست بخاست

ترا بر رسالت فرستاده ایم          گواهى بر این کار هم داده ایم

که تنها گواهى یکتا خدا             کفایت نماید چنین امر را

در این دو آیه درباره خوبی‌ها و بدی‌ها و به اصطلاح رحمت و بلا (به ظاهر) سه نظریه مطرح شده است:

1ـ نظریه منافقان: خوبی‌ها و بدی‌ها از ناحیه پیامبر (صلی الله علیه و آله)
 نظریه قرآن در ذیل همین آیه: رحمت و بلا هر دو از خداست.
3ـ نظریه قرآن در آیه دوم خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله) رحمت از خدا و بلا از ناحیه پیامبر.

الف : در آیه اول تمام حسنات و سیئات به خداوند نسبت داده شده به خاطر آن است که تمام منابع قدرت حتى قدرت‏هایى که از آن سوء استفاده مى‏شود، از ناحیه خدا است و سرچشمه قسمت‌هاى سازنده و مثبت او است،

و اگر در آیه دوم سیئات به مردم نسبت داده شده است اشاره به همان "جنبه‏هاى منفى" قضیه و سوء استفاده از مواهب و قدرت‌هاى خدادادى است، و این درست به آن مى‏ماند که پدرى سرمایه‏اى به فرزند خود براى ساختن خانه خوبى بدهد، ولى او آن را در راه مواد مخدر و فساد و تبهکارى و یا دائر کردن خانه و مرکز فساد به کار اندازد، شکى نیست که او از نظر اصل سرمایه مدیون پدر است ولى از نظر سوء استفاده، مستند به خود او است.

ب : ممکن است آیه شریفه اشاره به مسئله الامر بین الامرین بوده باشد که در بحث جبر و تفویض به آن اشاره شده و خلاصه آن این است که همه حوادث جهان حتى اعمال و افعال ما خواه حسنه باشد یا سیئه، خوب باشد یا بد از یک نظر مربوط به خدا است. زیرا اوست که به ما قدرت داده و اختیار و آزادى اراده بخشیده است، و به همین دلیل ما در برابر اعمالمان مسئولیم، و استناد اعمال ما به خدا آن چنان که اشاره شد از ما سلب مسئولیت نمى‏کند و موجب عقیده جبر نیست.

اگر سیئات و بدی‌ها داراى دو جنبه مثبت و منفى هستند، و همین جنبه منفى آن است که قیافه سیئه به آن مى‏دهد و به شکل "زیان نسبى" در مى‏آورد.                    .
ج، تفسیر دیگرى که براى این دو آیه وجود دارد و در اخبار اهل بیت (علیهم السلام) نیز به آن اشاره شده : منظور از سیئات، کیفرهاى اعمال و مجازات و عقوبات معاصى است، شکى نیست که این کیفرها از ناحیه خداوند است، ولى چون نتیجه اعمال و افعال بندگان مى‏باشد از این جهت گاهى به بندگان نسبت داده مى‏شود و گاهى به خداوند، و هر دو صحیح است، مثلا صحیح است گفته شود قاضى دست دزد را قطع مى‏کند، و نیز صحیح است که گفته شود این خود دزد است که دست خود را قطع مى‏نماید

نتیجه در جمع بین این نظریات می‌توان گفت که اگر به رحمت و نقمت از دیده آفرینش و آفریدگاری بنگریم، آفریدگاری جز خدا ندارند و هر دو از آنِ اوست. و اگر این دو از نظر انگیزه‌ها بنگریم، در نزول رحمت انگیزه الهی بر استحقاق انسان غلبه کرده و تفضل خدا مایه نزول رحمت است. خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله) نه از این باب است نه او مرتکب خلافی می‌گردد و واکنشی به نام سیئه دامنگیر او می‌شود، بلکه این خطاب، خطاب تمثیلی است و با خطاب به او تکلیف همه امت را روشن می‌کند.

بخش 7 :                نقش حکمت و مصلحت در زندگی انسان

انسان هرگاه در زندگی با مصیبت و بلا مواجه می‌شود، از خود می‌پرسد: چرا این مصیبت و بلا بر سر من آمد؟ یا وقتی با فقر خود یا ثروت دیگری مواجه می‌شود چرا کافران وضعیت بهتری از نظر اقتصادی دارند به تبیین نقش حکمت الهی و مصلحت انسانی، به برخی از این پرسش ‌ها پاسخ داده است. 

چرایی مصیبت‌‌ها و بلایا انسانی نیست که با بیماری دست و پنجه نرم نکرده باشد؟ هر روز خود و یا دیگران را می‌بینیم که دچار مصیبتی شده‌اند و یا منطقه‌ای را می‌شنویم که زلزله و سیل و توفان زیانبار آن را دگرگون کرده و برف سهمگین خسارت سنگینی را بر منطقه و اهالی آن وارد ساخته است

 البته بسیاری از این بلایا را به عنوان بلایای طبیعی به حساب می‌آوریم و به سادگی از کنار آن می‌گذریم اما وقتی خودمان دچار بیماری و نقص در اموال و انفس می‌شویم و فرزند و پدر و مادر و همسری می‌میرد و یا به بیماری سخت درمانی گرفتار می‌شویم، می‌پرسیم: خدایا چرا من؟ این چه مصیبت و بلایی بود که بر سر من آمده است؟

نقش مشیت و حکمت الهی در تقدیرات  قرآن به این سوالات پاسخ‌های چندگانه‌ای داده است. بخشی از پاسخ قرآن به حوزه مشیت و حکمت الهی باز می‌گردد و بخشی دیگر نیز به حوزه مصلحت انسانی بر اساس آموزه‌های قرآنی، نظام هستی بر پایه نظام احسن طراحی شده و مدیریت می‌شود که برتر از آن در نظام مادی و دنیوی امکان پذیر نیست؛

به این معنا که از سوی فاعل هیچ کم و کسری نیست؛ زیرا اگر نظام برتر و بهتری می‌توانست تحقق یابد و خداوند خالق یکتا و یگانه آن را نساخته باشد، این می‌بایست یا به : جهل الهی؛ یا عجز الهی؛ و یا بخل الهی بازگردد، در حالی که خداوند جاهل و عاجز و بخیل نیست؛ بلکه خداوند عالمی است که جهلی در او نیست، قادر و توانایی است که عجز و ناتوانی در وی راه نمی‌یابد، بخشنده‌ای است که بخلی در او نیست. پس باید علت را در جایی دیگر یعنی در قابل جست‌وجو کرد و در آنجا یافت؛ زیرا این قابل است که نمی‌تواند از پرتو انوار رحمت و احسان الهی بهتر از این کسب کند.

 به سخن دیگر، انوار لطف خداوند همانند خورشید، یکسان بر هستی می‌تابد و هر کسی به میزان توان و ظرفیت خود از آن بهره می‌گیرد. قرب و بعد و اموری چون این موجب می‌شود که بهره‌مندی چیز‌ها از این تابش نور الهی گوناگون و متنوع باشد. به هر حال گیر در قابلیت گیرنده‌های رحمت و احسان الهی است نه در فاعلیت خداوند.

خداوند نظام احسن دنیا را به عنوان مقدمه برای زندگی ابدی قرار داده و بیان کرده که این نظام هرگز یک نظام اصیل و کمال نیست؛ زیرا ظرفیت و قابلیت آن را دارا نیست.

بر اساس آموزه‌های قرآنی، نظام هستی و نظام دنیوی بر اساس حکمت الهی سامان یافته و دارای هدفی عالی و متعالی است که خداوند برای آن تعریف و تعیین کرده است.

از این رو بار‌ها در قرآن می‌فرماید آفرینش، هدفمند و دارای غایت است أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم و اینکه شما به سوی ما باز نمی گردید؟ (مومنون115)

گمان مى نمودید آیا شما               که بیهوده کردست خلقت خدا

و یا آنکه بر سوى پروردگار            نسازید رجعت به روز شمار

البته باید یادآور شد که خداوند غایت ندارد، بلکه آفرینش غایت و هدف دارد. خداوند براساس غایت و هدف حکیمانه‌ای که برای هستی تعریف کرده و دنیا را مقدمه آخرت قرار داده به طوری که وقتی به نظام دنیا نگاه می‌شود نسبت به نظام آخرت همانند بازی کودکانه‌ای است

وَ مَا الْحَیَوةُ الدُّنْیَآ إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْاخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ و زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست و البتّه خانه‏ آخرت، براى تقوا پیشگان بهتر است. آیا نمى ‏اندیشید؟ انعام32

پس این زندگانى دنیاى پست       بجز لهو و لعبى مگر خود چه هست ؟

که از بهر افراد پرهیزکار              نکوتر بود اجر دار القرار

نخواهید آیا تعقل کنید        در این، راست صحبت تأمل کنید

ولی انسان باید بداند که هر چیزی در این نظام بازیگونه دنیا نیز بر اساس حکمتی است که خداوند آن را برای خلق در نظر گرفته است. پس هر چیزی باید با خواست و مشیت و اراده الهی حرکت کرده و در جا و مکان مناسب خود قرار گیرد که از آن به عدالت یاد می‌شود.

این نظام عادلانه مقتضی آن است که هر چیزی به مقداری که خداوند برای آن در نظر گرفته از نعمت‌های الهی بهره‌مند شود. این گونه است که حکمت، مشیت الهی را مدیریت می‌کند و مشیت الهی اراده الهی را و همچنین اراده الهی قدر الهی را و سپس قدر الهی قضای الهی که در نهایت به شکل امضا در هستی تحقق می‌یابد .

امام کاظم (علیه السلام) فرمودند: خداوند سبحان چیزی را امضاء و اجرا می‌کند که قضایش را رانده باشد و قضای چیزی را می‌راند که تقدیرش کرده باشد و چیزی را مقدر می‌سازد که اراده کرده باشد پس مشیت او به علم او و اراده‌اش با مشیتش و تقدیرش با اراده‌اش و قضایش با تقدیرش و امضایش با قضایش صورت می‌گیرد

در نتیجه رتبه علم او مقدم بر مشیت او و مشیت او در مرتبه دوم [مقدم بر اراده او] و اراده او در مرتبه سوم [و مقدم بر تقدیر او] و تقدیر او بر اساس قضایش به اجرا در می‌آید. (صدوق توحید ص334)

پس هر چیزی که در جهان اتفاق می‌افتد بر اساس حکمت الهی است که مشیت، آن را شکل می‌دهد و همچنین هر چیزی به مشیت الهی در جهان بر اساس مقدرات تعیین شده رخ می‌دهد که بر اساس حکمت الهی تقدیر و اندازه شده است إِنَّا کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍقمر49 همانا ما هر چیز را به اندازه‌ى معیّنى آفریده‌ایم. در حدیثى ذیل آیه‌ فوق مى‌خوانیم که حضرت على علیه السلام فرمود: خداوند مى‌فرماید: ما هر چیزى را براى اهل دوزخ به اندازه اعمالشان خلق نمودیم.

1- هستى داراى هدف و حساب و کتاب دقیق است. «کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»

2- هر یک از پیدایش اقوام و فرستادن انبیا و کیفر و پاداش انسان‌ها، در چارچوب مقرّرات و نظامى خاص صورت مى‌گیرد. «إِنَّا کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»

3- کارهاى الهى هم حساب شده و حکیمانه است و هم با سرعت انجام مى‌گیرد. بِقَدَرٍ ... کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ

وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا  و از جایی که گمان نَبَرد به او روزی عطا کند، و هر که بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد که خدا امرش را نافذ و روان می‌سازد و بر هر چیز قدر و اندازه‌ای مقرّر داشته است (و به هیچ تدبیری سر از تقدیرش نتوان پیچید). (طلاق3) و (اعلی 1 تا 3)

نقش مصلحت انسانی در مقدرات الهی

 علت نخست در تقدیرات و مقدرات همان حکمت الهی و مشیت خداوندی است. اما غیر از این نیز علت دیگری نیز برای مقدرات است که از آن به مصلحت انسانی تعبیر می‌شود

 مصالح انسانی هر آن چیزی است که برای انسان مفید و سازنده و با او و هدفش سازگار است و انسان از آن نفرتی ندارد و نقص و فسادی را موجب نمی‌شود. از همین رو همواره مصلحت با مفسده به کار می‌رود و مثلا گفته می‌شود که احکام در اسلام بر اساس مصالح و مفاسدی است که در متعلقات حکم وجود دارد.                        .
از آیات قرآنی به دست می‌آید که انسان گاه چیزی را مصلحت می‌داند که مفسده است و چیزی را مفسده می‌شمارد که برای او مصلحت است کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَ عَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ جهاد بر شما مقرّر شد، در حالى که براى شما ناخوشایند است و چه بسا چیزی را خوش نمی‌دارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست می‌دارید و آن برای شما بد است، و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید (بقره 216)

بود جنگ واجب علیه عدو               اگرچه شما را نیاید نکو

چه بسیار وقت و زمانى بُوَد             که چیزى شمارید مکروه و بد

اگرچه که خیریست در آن نهان         و لیکن نباشید آگاه از آن

چه بسیار آید زمانى فرا                که خود دوست دارید چیزى شما

نهفته در آن لیک بسیار بد         چه داند بشر آنچه بر او رسد

خدا هست آگه به کنه امور        که از علمتان هست بسیار دور

علت این گرایش اشتباه و خطا در انسان در جهل او نسبت به لوازم قریب و بعید هر چیزی است. مصیبت‌هایی که در قالب حکمت و مشیت و مصلحت الهی بر حسب ظاهر بلا بشمار می‌رود، در باطن یک رحمت است که اهل دل به آن الطاف خفیه الهی می‌گویند...

از آنجایی که انسان لوازم همه امور را نمی‌شناسد یا نمی‌داند یا غافل است و نیز به خاطر آنکه عواقب هر چیزی را نمی‌شناسد، به امور و چیزهایی گرایش می‌یابد که برای او مفسده است و تنها به گمان و خیال مصلحت، خواهان آن می‌شود و هنگامی که به دست آورد در آن زمان است که تازه در می‌یابد که اشتباه و خطا کرده و آن چیز جز مفسده برای او ثمری ندارد.

مصالح انسانی از نظر خداوند گاه اقتضا می‌کند که چیزی را از او بگیرد و چیز دیگری را به او بدهد، این گرفتن‌‌ها و دادن‌‌ها بر اساس یکی از دو اصل حکمت و مصلحت است. از همین رو بسیاری از چیزهایی که انسان در زندگی با آن مواجه می‌شود، یا در قالب حکمت می‌گنجد یا در قالب مصلحت مفهوم می‌یابد

بر همین اساس خداوند در آیات قرآنی از کیفر دنیوی به عنوان عامل بازدارنده و بیدار کننده یاد می‌کند تا انسان عبرت گیرد و مسیر درست را انتخاب کند.

در حقیقت مصلحت آن است که در همین دنیا بیدار شود و در جهت حکمت الهی رفتار و عمل کند و سعادت ابدی را برای خود رقم زند. البته برخی از امور از جمله مصیبت‌‌ها و بلایا در قالب ابتلائات و امتحانات الهی است. هدف از این امتحانات دست یابی به اموری از جمله ظرفیت بخشی به انسان است؛ زیرا انسان تنها در سایه فشار و سختی است که ظرفیت‌‌ها و توانمندی‌های خود را آشکار می‌کند و به منصه ظهور و فعلیت می‌رساند.

پس گاهی مصلحت در این است که مصیبت و بلایی را انسان تجربه کند تا استعدادها و توانایی‌های خود را شکوفا سازد؛ چون در مشکلات به فکر چاره می‌افتد و این احتیاجات و فشارهاست که مادر اختراعات و...... مانند آنهاست.

عملکرد بد انسان، عامل بیشتر بلایا بر اساس آموزه‌های قرآنی بیشتر بلایا و مصیبت‌هایی که انسان گرفتار آن است در حقیقت دستاوردهای خودش است که به او باز می‌گردد وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قصص47

و اگر نبود این‌که هرگاه مصیبتى در اثر عملکردشان به آنان برسد، مى‌گویند: پروردگارا! (ما که نمى‌دانستیم) چرا براى ما پیامبرى نفرستادى تا آیات تو را پیروى کنیم و از ایمان‌آورندگان باشیم، (ما هرگز پیامبرى به سوى آنان نمى‌فرستادیم).

و گر هم سزاوار اعمال زشت        خدایت بر ایشان بلائى نوشت

نیاریند بیهوده صدها دلیل         که بر ما رسولى کجا شد گسیل

که از آیه هایت اطاعت کنیم       بیاورده ایمان عبادت کنیم

و تنها برخی از بلایا در قالب حکمت ابتلا و سنت امتحان و یا مصلحت ‌های دیگر به انسان می‌رسد زُیِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ الشَّهَوٰاتِ مِنَ النِّسٰاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنٰاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعٰامِ وَ الْحَرْثِ ذٰلِکَ مَتٰاعُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (آل عمران14)

بلى شهوت نفس آراستن       بسى میل فرزند و زن خواستن

زر و سیم در کیسه کردن          تمام نشان دار اسبان نیکو خرام

بسى کشتزاران و گرد رمه          چه زیباست در چشم مردم همه

متاعیست اینها به دار الفنا          که تنها دو روزى بیابد بقا

فقط هست در پیش یکتا اله       مقامى بلند و نکو جایگاه

و (روم 36و41 شوری30) و (عنکبوت2و3)

در یک کلام همه بلایا و مصیبت‌‌ها از جانب خداوند و به اذن و مشیت اوست مٰا أَصٰابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلاّٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّٰهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (تغابن11)

 نه رنجى بیاید نه فقر و بلا           مگر تحت فرمان یکتا خدا

پس آن کس که مؤمن بگردد به وى          رضاى خدا را بجوید ز پى

خدا قلب او را به تسلیم و خواست         هدایت نماید که راهى سزاست

خدا هست دانا به هر چیز هست        عنان جهان را گرفته به دست

ولی بیشتر آنها به سبب بازتاب اعمال ماست و تنها برخی اندک از آنها در قالب سنت امتحان است؛ چرا که سنت امتحان تنها به مصیبت و کمبود و نقص نیست، بلکه گاه به دادن نعمت‌‌ها انجام می‌گیرد. به این معنا که خداوند همان طوری که برخی را با ندادن و فقر و مانند آن می‌آزماید، عده‌ای را هم با ثروت و قدرت و دارایی آزمایش می‌کند.

پس نه، دادنِ خداوند اکرام ثروتمند و قدرتمند است نه، ندادنِ خداوند به فقیر اهانت به اوست فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ. وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ کَلّا. امّا انسان، (طبعش چنین است که) هرگاه پروردگارش او را بیازماید و گرامیش داشته و نعمتش دهد، (مغرور گشته و) مى‌گوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است. ولى هرگاه او را بیازماید و روزى او را تنگ سازد، مى‌گوید: پروردگارم مرا خوار کرده است. این چنین نیست؛  (فجر15و16)

به انسان اگر محنت آید نصیب           سپس نعمتى یابد آن بى شکیب

در آن حال مغرور و سرمست و شاد         بگوید خدایم گرامى نهاد

چو بر امتحان سازد او را فقیر         به چنگال محنت نماید اسیر

بگوید که من را کنون کردگار          به ذلت براندست و کردست خوار

 از نظر قرآن آزمون به ثروت و قدرت و دارایی بدتر و سخت‌تر از فقر و نداری است؛ زیرا باید همه حقوق دیگران را ادا کند و کوچک‌ترین کوتاهی، عذاب دنیوی و اخروی و خشم و غضب الهی را به همراه خواهد داشت. خداوند در آیه 43 سوره انعام می‌فرماید که مصیبت‌‌ها و بلا‌ها بدون حکمت و بدون ملاک و مصلحت نیست. یکی از مصالح و حکمت‌های مصیبت و بلایا گرایش دادن مردم به دعا و تضرع است.

 بنابراین، برای رفع آنها، دعا و تضرع به درگاهش مطلوب است. خداوند می‌فرماید: فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ ؛ پس چرا وقتی بلا و سختی ‌ها به سوی آنان می‌آمد، تضرع نکردند (انعام43) خدا کسانی را که به هنگام دیدن بلا و مصیبت تضرع و زاری و به درگاه خداوند دعا و انابه نمی‌کنند سرزنش می‌کند و می‌فرماید اگر این کار را می‌کردند بلا برداشته می‌شد، چنانکه از قوم یونس برداشته شد، وَ قَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوَالًا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ و موسی عرض کرد: بار الها تو به فرعونیان در حیات دنیا ملک و اموال و زیورهای بسیار بخشیدی که پروردگارا بدین وسیله بندگان را از راه تو گمراه کنند، بار خدایا، اموال آنها را نابود گردان و دلهایشان را سخت بربند که ایمان نیاورند تا هنگامی که عذاب دردناک را مشاهده کنند. (یونس 89)  

چنین گفت موسى به یکتا          خدا بگفتا و بگشود دست دعا

به فرعون و فرعونیان در بلاد        بدادى زر و مال و ملک زیاد

که گمراه سازند از راست راه           همه بندگان تو را اى اله

خدایا تو نابود کن تاج و تخت       از ایشان ستان جان و اموال، سخت

تو تا وقت مرگ و زمان هلاک        که تعذیب گردند بس دردناک

به دلهایشان مهر مى زن تمام       که مؤمن نگشتند این قوم خام

صبر در مصیبت نیز کارگشاست

یکی از یاران رسول گرامی صلی الله علیه و آله طفلی بیمار داشت و در زمانی که او در بیرون از خانه مشغول کار بود، آن طفل از دنیا رفت. مادر فرزند ابتدا گریه کرد، ولى وقتى متوجه بازگشت همسر خود شد، فرزند را به کناری گذاشت و خود را آماده پذیرایى از شوهر کرد

و مثل همیشه با چهره‌اى متبسم با همسرش روبه‌رو شد و حرفی از مرگ طفل به او نزد. سحرگاه و بعد از نماز شب که مرد براى نماز صبح به مسجد مى‌رفت، آن زن صبور به او گفت: اگر کسى به تو امانتى بدهد و سپس آن را طلب کند، آیا آن را پس مى‌دهى یا نه؟ جواب داد: آرى پس مى دهم. آنگاه زن اضافه کرد: خداوند امانتى به ما داده بود و دیروز هم او را از ما گرفت. پس از نماز با نمازگزاران به منزل برگرد تا فرزندمان را به خاک بسپاریم. آن مرد به مسجد رفت و پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله که گویا منتظر آمدن او بودند، هنگام ورود او فرمودند: مبارک باد. دیشب تو پس از مدتی آن زن صبور فرزند دیگری به دنیا آورد که در تاریخ می‌خوانیم خود او و فرزندانش بسیار صالح و نیکوکار و از قاریان قرآن بودند (مسکن‏الفؤاد، ص 66) 

کوتاه سخن آنکه انسان باید بداند که در هر حادثه ناگوار و ناخوشایند و بلای ناخواسته‌ای که برای او پیش می‌آید خیری نهفته که ممکن است دیر یا زود متوجه آن بشود و یا هیچگاه برای او آشکار نشود و لذا بایستی در هر بلا و مصیبت و سختی بگوید: اَلخَیرُ فی ما وَقَع؛ یعنی در هرچه اتفاق افتاد خیری بوده است. هر اتفاقی که برای انسان رخ می‌دهد، خیر او در همان است

و به عبارت دیگر هرچه پیش آید، خوش آید. ولی باید گفت؛ عین این عبارت در متون دینی به عنوان حدیث وجود ندارد. حتی شاید بتوان گفت که مضمون آن نیز نمی‌تواند در هر قضیه و اتفاقی، مورد تأیید متون دینی باشد. با این وجود، به نظر می‌رسد، این عبارت نوعی تفأل به خیر باشد 

که در این صورت، به کار بردنش اشکالی ندارد. قرآن کریم نیز بارها با استفاده از واژگانهایی چون عسی و لعل، امید به آینده را در دل مخاطب زنده می‌کند. 

چرا خدا بلاهایی به سر ما می آورد که به کفر گفتن می افتیم؟

اولا: ایمان به خدای متعال باید همراه ایمان به عوالم غیب باشد: الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ [بقره3] (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است‏] ایمان مى‏ آورند و نماز را برپا مى‏دارند و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى داده ‏ایم، انفاق مى‏کنند

و کسانی که به عوالم غیب ایمان دارند، نوع نگاهشان به دنیا گونه ای نیست که ناهمواری های دنیا، کمرشان را بشکند و در مقابل آن تاب و توان خویش را از دست بدهند. بلکه انسان با نگاه به عالم حقیقی که پس از مرگ رخ می نمایاند، تمام سختی های دنیا برایش پذیرفتنی و چه بسا شیرین میشود. مانند ورزشکاری که سخت زحمت میکشد، اما امیدش به کسب جایزه، رنج را برایش هموار میکند.                           .
ثانیا: انسان با دقت در دنیای مادی میفهمد که رنج و سختی جزء جدا ناشدنی دنیا است و همگان به نوعی سختی ها و مرارت های دنیا را تجربه میکند. بنابراین تلاش برای منتفی نمودن هر نوع ناگواری، نتیجه ای جز شکست نخواهد داشت. و کسانی در این میدان پیروز میشوند که به جای تلاش برای تغییر همه چیز، به تغییر خود بپردازند و با ایجاد وسعت درونی، مشکلات را برای خویش هموار کنند. همان گونه که خدای متعال، برای پیامبرش (صلی الله علیه و آله) چنین نسخه ای داشت: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَ وَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ * الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ 3 [شرح1-3] آیا سینه‏ ات را برایت نگشودیم؟ و بار گرانت را از پشتت برنداشتیم؟ در صورتی که آن بار سنگین ممکن بود پشت تو را گران دارد.

نه آیا تو را سینه بگشوده ایم         ز زنگارها جمله پالوده ایم

بکردیم دور از تو بارى گران          تو گوئى که بشکست پشتت از آن

ثالثا: بسیاری از بلاها و مصیبت هایی که بر سرمان می آید، نتیجه اعمال خودمان است. و باید شاکر خدای متعال باشیم که حتی بسیاری از بلاهای خود ساخته ما را، از ما دور کرده است. ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ [روم41] فساد، در خشکى و دریا بخاطر کارهایى که مردم انجام داده ‏اند آشکار شده است خدا مى‏خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (بسوى حق) بازگردند.   

ز کردار این مردم بدنهاد            به دریا و خشکى بزاید فساد

که کیفر به بعضى از اعمال بد        خداوند برآن کسان مى دهد

مگر بازگردند از کار پست          از این زشت اعمال شویند دست
رابعا: بسیاری از اموری که برایمان ناپسند شده، در واقع خیر ماست. و به دلیل جهل و نادانی، قادر به تشخیص مصلحت خویش نیستیم و گاهی اوقات، مصلحت های خویش را ناپسند می شماریم : عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ [نساء216]

چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانید.

خامسا: مکروهات دنیا، محکی برای ادعای ایمان است. تا فرق بین مومن حقیقی و مدعی سست عنصر روشن گردد. وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ [بقره155] قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جانها و میوه‏ ها، آزمایش مى‏کنیم و بشارت ده به استقامت‏ کنندگان.

شما را نمائیم گاه امتحان          به ترس و به جوع و به امثال آن

به نقصان نفس و زراعات و مال         بگردید خود امتحان طى سال

بود مژده فتح با صابران             که بردند با صبر بار گران

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ [عنکبوت2] آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: ایمان آوردیم، به حال خود رها مى ‏شوند و آزمایش نخواهند شد؟

به دل مى نمایند آیا گمان           همین که برانند روى زبان

که هستیم مؤمن به یکتا خدا       رها مى شوند و نیاید بلا؟

ابتلاء و آزمایش اهل ایمان خیر و نیکو است و اینگونه نیست که کسی از آن بگریزد و لذت ایمان و نتایج نیکوی آن را به خاطر سختی های آن رها کند:

وَ لِیَبلِیَ المُؤمنینَ مِنهُ بَلاءً حَسَناً؛ و مؤمنان را به آزمایش نیکو، بیازماید (انفال17)

که تا مؤمنان را  کند امتحان        به پیشامدى خوش به دور زمان

ضمنا اینگونه نیست که غیر مومنین گرفتاری نداشته باشند، بلکه سختی های آنان بسیار فراتر و دردناکتر از سختی هایی است که مومن در راه ایمان و عشق به خداوند تحمل می کند 
در یک مثال روشن این قضیه مانند آن است که دو نفر در اثر حادثه ای پای خود را از دست بدهند، منتهی یکی پای خود را در دفاع از دین و جهاد در راه خدا از دست داده و دیگری در یک حادثه رانندگی مثلا. خوب در این صورت هر دو آسیب دیده اند اما اولی آرامش و رضایت دارد و درد و رنج را به راحتی تحمل می کند، ولی دومی این آرامش را ندارد و دائم حسرت می خورد که چرا؟...

آری حرکت در راه ایمان دشوار است و تحمل فراوانی می خواهد، اما در ضمن لذت بخش هم هست و باعث رضایت و آرامش انسان مومن می شود.

بزرگترین بلا برای انسان چیست؟

در قرآن و روایات معصومان(علیهم السلام)، امید به رحمت خدا و سرانجام نیکو، از جهات گوناگون مورد تأکید واقع شده و از یأس و ناامیدی به شدت نهی شده است ناامیدی از رحمت الهی را گمراهی می‌داند و می‌فرماید: قَالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش نومید می‌شود؟(حجر56)

بگفتا ز لطف خداى جهان         کسى نیست نومید جز گمرهان

همچنین در جایی دیگر نومیدی از رحمت خداوند را فقط شایسته کافران می‌داند و می‌فرماید: إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ همانا جز گروه کافران، کسی از رحمت خدا ناامید نمی‌شود. (یوسف 87)

نباشید مأیوس هرگز شما          ز الطاف بى انتهاى خدا

1.  امام علی(علیه السلام): بزرگترین بلا، ناامیدی است. همچنین می‌فرمایند: در شگفتم از کسی که ناامید می‌شود، در حالی که استغفار را با خود دارد.

در باره اوصاف شخص ناامید این چنین فرمود: ناامیدی، صاحب خود را می‌کشد. هر ناامیدی، ناکام است.

2. امام صادق (علیه السلام) در توصیف شرایط و ویژگی‌های یک انسان امیدوار و ناامید فرمود: طوری به خدا امید داشته باش که امیدت تو را بر ارتکاب گناهان جرات نبخشد و به گونه‌ای از خدا بترس که تو را ناامید از رحمت الهی نکند

3.  همچنین مولای متقیان علی (علیه السلام)، نومیدی، را موجب تفریط و تقصیر عنوان فرمودند

4. امام ششم شیعیان همچنین نومیدی از رحمت خدا، را سردتر از زمهریر دانستند و فرمودند: آساینده‌ترین آسایش، ناامیدی از مردم است.

5. پیامبر مکرم(صلی الله علیه و آله): خدای تبارک و تعالی فرمود: ای فرزند آدم! ... مردم را از رحمت خدای متعال نومید مگردان، در حالی که خودت به او امید داری.

 6. همچنین فرمودند: روز قیامت، خداوند نومید کنندگانِ (از رحمت حق) را در حالی بر می‌انگیزد که سیاهی چهره‌شان بر سفیدی آن غالب است، پس به آنها گفته می‌شود: آنان نومید کنندگانِ از رحمت خدا هستند

7. امام حسن عسگری(علیه السلام): خدا همان است که در هنگام نیازمندی‌ها و سختی‌ها، توسط هر کس که امیدش از غیر او قطع شده است، مورد توجّه قرار می‌گیرد (بحار الأنوار ج3 ص41)

بخش 8 :    دلیل به هلاکت نرساندن کفار توسط حضرت علی علیه السلام

شخصی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: مگر علی(علیه السلام) در دین خدا نیرومند نبود؟ امام فرمود: آری نیرومند بود. او پرسید: پس چرا علی(علیه السلام) بر اقوامی (از افراد کافر، بی ایمان و منافق) مسلط گشت، ولی آنها را به هلاکت نرساند. امام فرمود: یک آیه از قرآن، مانع این کار بود : لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً اگر مؤمنان و کافران از هم جدا می شدند، کافران را عذاب دردناکی میکردیم. فتح25

اگر اهل ایمان و کفار دون             جدا گشته بودند از هم کنون

به هر کافرى کو بود روى خاک        عذابى براندیم بس دردناک

خداوند ودیعه های مؤمنی در صُلب اقوام کافر و منافق داشت و علی (علیه السلام) هرگز پدرانی که در صلب آنها، این ودیعه ها بودند نمی کشت، تا آنها ظاهر گردند... و همچنین قائم ما اهل بیت، یعنی حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظاهر نمیشود تا این امانتها آشکار شوند.

باران عذاب و عذاب باران نگاهی به فلسفه و چرائی مجازات های الهی برای مؤمنان و کافران، بسیاری از گرفتارهای مردم به سبب رفتارها و کردارشان در دنیاست. این امر نسبت به مؤمنان، زودتر خود را نشان می دهد.

به این معنا که مؤمنان به سرعت بازتاب اعمال و رفتارهای خودشان را می بینند. شاید به همین خاطر است که گفته اند : البلاء للولاء زیرا بسیار دیده شده که مؤمنان بیش تر در مشکلات و گرفتاری ها قرار می گیرند، در حالی که دشمنان و کافران در ناز و نعمت به سر می برند و کم تر دچار بلایا و عذاب های دنیوی می شوند. این گونه است که باران رحمت برای مؤمن خطاکار و گناهکار، بارانی از عذاب می شود و زمین و زمان با او به ستیز برمی خیزد تا او را هوشیار و بیدار کند و به سوی خداوند به استغفار و توبه بازار گرداند.

منابع : تفسیر نور استاد قرائتی

مقالات مربوطه

و برداشت های مولّف

ادامه مطالب

http://m5736z.blog.ir/post/Estedraj1

 

http://m5736z.blog.ir/post/Estedraj2

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگزاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">