تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)

http://m5736z.blog.ir/post/Abbas1

http://m5736z.blog.ir/post/Abbas2

در این کتاب می خوانیم :

دودمان درخشان            زندگی ام البنین با علی علیه السلام      ️طلوع ماه در مدینه         کودکی عباس     تربیت در دامان معصومین علیهم السلام   ایام نوجوانی و جوانی       در جنگ صفین، شجاعت سردار کربلا      لقب ابوالفضل        مقام علمی سردار کربلا  برخی از فضایل اخلاقی حضرت        عظمت عباس علیه السلام در نگاه ائمه علیهم السلام            ستایش حضرت ابوالفضل العباس و زیارتنامه حضرت     کرامت ابوالفضل عباس      حضرت عباس علیه السلام و اطاعت    اطاعت محض عباس علیه السلام از برادر      خطبه تاریخی حضرت عباس علیه السلام بر فراز کعبه    آخرین آزمایش یاران    عباس علیه السلام، الگوی برادری    کرامات ابوفاضل العباس

حضرت علی اکبر در ردیف اول ولایتمداری بود      حضرت علی اکبر برترین اسوه جوانان مقام معلم قرآن حضرت علی اکبر سوره حمد        دریای معرفت و شهامت    شهادت حضرت على اکبر علیه السلام

 سرشناسه : زارع‌پور ، محمود ، 1336      

شمارگان: 5000                

نوبت چاپ: دوم  1401

عنوان : امام شناسی

آدرس نویسنده :    http://m5736z.blog.ir/            لطفا پیام ارسال نمایید

چاپ و صحافی : فراز اندیش سبز

حق چاپ برای ناشر و مؤلف محفوظ است

 

مقدمه مؤلّف

 از مهمترین خواسته هاى امام حسین علیه السلام، زنده کردن اسلام نبوی و نجات آن از دست خلیفه ی بی لیاقتی چون یزید و معرفی اسلام ناب و گسترش عدالت میان مردم و توزیع بهره هاى زمین بر آنـان و عزت طلبی و زیر بار ظلم نرفتن و ذلّت گریزی، بود.

ابوالفضل علیه السلام براى بازگرداندن آزادى و کرامت مسلمانان، گسترش رحمت اسلامى میان مردم و نعمت بزرگ این دین که نابودى ظلم و ستم را هدف خود ساخته بود و ایجاد جامعه اى که در آن هرگز ترس و هراس جایى نداشته باشد، به کمک برادرش حسین شتافت.

 ابـوالفـضـل علیه السلام برای حاکمیت کلمة اللّه در زمین به میدانهاى جهاد قدم نهاد؛ همان کلمه و پیامى که راه زندگى کریمانه را به مردم نشان مى دهد. سـلام خـدا بـر تو باد ای ابوالفضل که در زندگى و شهادتت، آیینه تمام نماى  همه ارزشهای انسان سازی بودی و همان افتخار تو را بس که به تنهایى نمونه والایى از شهیدان طف (کربـلا) بودى که به قله مجد و کرامت دست یافتند.

از رهگذر تربیت عباسعلیه السلام، پرتوی از فروغ معنویت امام علیعلیه السلام و جلوه ای از روشنی ولایت ام البنین علیها السلام در پرورش فرزند، نصیب انسان می شود و آینه ای از روشنایی فضایل حضرت ابوالفضلعلیه السلام دیدگان آدمی را نورانی می کند.

حضرت ابوالفضلعلیه السلام دائره المعارفی است که چگونه زیستن و آگاهانه رفتن را به ما می آموزد و فرصت دستیابی به مقام آدمیت را هموار می سازد.

کتاب حاضر از زندگی و تربیت و ادب حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام که با دل و جان به یاری برادرش حسین علیه السلام سخن گفته و در انتها گوشه ای از زندگی و به شهادت رسیدن حضرت علی اکبر علیه السلام پرداخته است.

باشد که فداکاری و معرفت و شناخت این جوان و عموی وفادارش درسی باشد برای جوانان وطن اسلامی.                      مولّف : محمود زارع پور

حضرت ابـوالفـضـل العباس (علیه السلام)

 مشعل آزادى و کرامت را برگرفت، کاروانهاى شهیدان را به عرصه هاى شرف و میدان هاى عزت، راهبرى کرد و پیروزى را براى ملل مسلمان که زیر چکمه هاى جور و ستم دست و پا مى زدند به ارمغان آورد .

دودمان درخشان : تاسوعا بزرگداشت اسوه ایثار و ادب و دلاوری و  وفا و حق گذاری عباس علیه السلام است و هنوز تاریخ، روشن از کرامتهای اوست و نام او با وفا و ادب و مردانگی همراه است. آن سردار فداکار با لبی تشنه و جگری سوخته، پا به فرات گذاشت، اما جوانمردی و وفایش نگذاشت که او آب بنوشد و امام و اهل ‏بیت و کودکان تشنه کام باشند. لب تشنه از فرات بیرون آمد تا آب را به کودکان برساند. خود از آب ننوشید و فرات را تشنه لبهای خویش نهاد و برگشت و دست عطش فرات، دیگر هرگز به دامن وفای عباس نرسید. این ایثار را کجا می‏ توان یافت. حضرت عباس آموزگار بی بدیل فتوت و مردانگی در تاریخ شد.

حضرت با برادرش امام حسینعلیه السّلام در سخت تـریـن روزهـاى رنـج و مـحـنـت، همدرد و همگام بود و رنج او را با خود تقسیم کرد. جان را فداى برادر نمود و با خون خود او را حمایت کرد. به طور قطع، چنین همدلى و همراهى جز از کـسـانـى کـه خـداونـد دلهـایـشـان را بـراى ایمان آزموده و بر هدایتشان افزوده باشد، ساخته نیست.

 اى قمر بنى هاشم! پایه هاى بنیاد حقیقت را تو در دنیاى عرب و اسلام برپاداشتى و با یاریت به برادرت سیدالشهداء، که براى حاکمیت عدالت اجتماعى و توزیع خیرات الهى بـر محرومان و ستمدیدگان جنگید براى مسلمانان، مجد و کرامتى والا و استوار، پایدار کردى. بـا بـرادرت، بار این رسالت را بر دوش گرفتى و بدین ترتیب با برادرت و دیگر شهدای با فضیلت از اهل بیت علیهم السلام و انصار آنان، طلایه داران مقدس شهیدان راه حق در سراسر زمین بودید.

ابوالفضل العباس علیه السلام به عنوان بزرگترین سردار یگانه اى که انسانیت در قهرمانی های  نـادر و دیگر صفات برجسته اش که زبان زد ملل جهان است همانندی براى او نمى شناسد، در عرصه تاریخ اسلامى، ظاهر شد. ابوالفضل در روز عاشورا ایستادگى فوق العاده و اراده استوار و وصف ناپذیرى از خود نشان داد و با قلبى مطمئن و آرام و عزمى نیرومند، لشکرى بود شکست ناپذیر.

سپاه (ابن زیـاد) را هراسان کرد  و نه تنها از نظر روحى، بلکه در میادین رزم نیز آنان را شکست داد....   ابوالفضل العباس علیه السلام در رفتار با برادرش امام حسین علیه السلام حقیقت برادری صـادقـانه اسلامى را به نمایش گذاشت و همه ارزشها و الگوهاى آن را آشکار کرد. از جمله زیباترین جلوه هاى مواسات و برادرى آن بود که در روز عـاشـورا پـس از آن که به آب فرات دست یافت، مشتی آب برگرفت تا عطش خود را فرو نشاند و قلب سوزان چون  اخگرش را خنک کند، ناگهان در آن لحظات هولناک، تـشنگى برادرش امام حسین و اهل بیتش علیهم السلام را به یاد آورد، شرافت نفس و علوّ طبع، او را به ریختن  آب واداشت و همدردى خود را در آن محنت کمرشکن نیز با برادرش نشان داد.

 ثمره ی زندگی ام البنین با علی علیه السلام     صلّی اللهُ علیکَ یا اُمَّ البنین

پس از شهادت حضرت فاطمه علیها السلام، امام علیعلیه السلام برادرش عقیل را طلبید با برادرش عقیل که در نسب‌شناسی عِلم اَنساب عرب شهره بود، درباره انتخاب همسری که اصیل باشد و فرزندانی دلیر و جنگاور بیاورد، مشورت کرد و عقیل، فاطمه بنت حزام را پیشنهاد کرد. پس از مدتی تحقیق و ژرف نگری، عقیل فاطمه کلابیه (ام البنین علیها السلام) را برگزید.  فاطمه بنت حِزام مشهور به اُمّالبَنین، از شخصیت‌های محترم نزد شیعیان است. حِزام بن خالد از قبیله بنی کلاب و مادرش لیلی یا ثمامه دختر سهل بن عامر بن مالک است. معروف است که او در ۱۳ جمادی‌الثانی ۶۴ ق رحلت نموده و پیکر او در بقیع دفن است.

بر اساس روایتی از امام صادقعلیه السلام معتقدند که‌ امالبنین اولین همسر امام بعد از حضرت فاطمهعلیها السلام بوده است. بعد از گذشت مدتی از ازدواج به امام علیعلیه السلام پیشنهاد کرد او را به نام اصلی‌اش که فاطمه بود، صدا نزند، تا حسنینعلیه السلام با شنیدن نام فاطمه به یاد مادرشان نیفتند. از این رو امام علیعلیه السلام او را ام البنین [مادر پسران] نامید. ثمرۀ این ازدواج ۴ پسر برومند به نام‌های عباس علیه السلام عبدالله، جعفر و عثمان بود هر چهار پسر امالبنین در کربلا در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. امالبنین در واقعه کربلا حضور نداشت. هنگامی که کاروان اسیران کربلا وارد مدینه شد، شخصی خبر شهادت فرزندانش را به او داد؛ اما او از سرنوشت امام حسینعلیه السلام پرسید. ام البنین وقتی خبر شهادت چهار فرزندش و امام حسینعلیه السلام را شنید، گفت:‌ ای کاش فرزندانم و تمامی آنچه در زمین است فدای حسین علیه السلام می‌شد و او زنده می‌ماند. سخنِ او دلیل دلدادگی عمیق او به اهل بیت و امام علیهم السلام دانسته‌اند.

امالبنین پس از با خبر شدن از شهادت فرزندانش، هر روز با نوه‌اش عبیدالله (فرزند عباس) به قبرستان بقیع می‌رفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، می‌خواند و می‌گریست. اهل مدینه گرد او جمع می‌شدند و همراه او گریه می‌کردند، حتی گفته شده که مروان بن حکم یکی از حاکمان مدینه، نیز با آنان همراه می‌شد. ام البنین را ادیب و شاعری فصیح و اهل فضل و دانش دانسته‌اند که در رثای حضرت عباس علیه السلام این اشعار را سروده بود و می‌خواند :

یا من رَاَی العباس کرّ علی جماهیرالنقد / و وراه من ابناء حیدر  کل لیث ذی لبد          انبئت   اَنّ ابنی اصیب  براسه مقطوع ید  /  ویلی علی شبلی اما  ل براسه ضرب العمد         لو کان سیفک فی ید  یک لما دنا منه احد.

ای کسی که عباس را دیدی که بر دشمن حمله می‌کرد و فرزندان حضرت علیعلیه السلام پشت سر او بودند. می‌گویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فرود آمده. اگر شمشیرت را در دست داشتی کسی به تو نزدیک نمی‌شد.

 ️طلوع ماه در مدینه تابش طلایی آفتاب، در روز جمعه، چهارمین روز شعبان سال 26 هجری را نوری دیگر می بخشید. بلور دل های شیفتگان امیرالمؤمنین علیعلیه السلام لبریز از شور و عشق شده بود و آغوش کوچه بنی هاشم به روی زائران خانه حضرت گشاده می نمود. چهره علاقه مندان اهل بیت علیهم السلام را شبنم شادی فرا گرفته بود و برای دیدار نو رسیده مولای خویش بر یکدیگر پیشی می گرفتند

شور و هلهله خانه علیعلیه السلام و فاطمه کلابیه را فرا گرفته بود و نگاه همگان به سخاوت لبان مولا بود تا انتخاب نام طفل را نظاره کنند و شیرینی اولین کلام او را بیابند. در این هنگام مادر کودک، ام البنین علیها السلام نوزاد را به علی علیه السلام تقدیم کرد. امام فرزند دلبند خود را به سینه چسباند، با صدایی آسمانی در گوش راست فرزند، اذان و در گوش چپش اقامه گفت تا در گلستان وجود او شاخسار ایمان و عشق به توحید و نبوت نمایان شود؛ تا از بلندای همتش آبشار شوق به «امامت» جاری شود و تا همیشه ایام در سایه سار ولایت، سروی سبز باشد . 

چون نسیم اذان و اقامه بر روان پاک و سپید طفل وزید، امامعلیه السلام با واژه ای مهرآفرین و روح افزا، نام فرزند را بر لب آورد عباس یعنی شیر بیشه شجاعت و قهرمان میدان نبرد. دلاوری از شجاعان اسلام و قهرمانی که در برابر باطل و ستم، عبوس و خشمگین است و در مقابل خیر و نیکی، شادان و متبسم. رواق چشمان اطرافیان را هاله ای از عشق و امید فرا گرفته بود.

در این لحظه، الماس بوسه علی علیه السلام بر بلور وجود طفل نشست و پیکر کوچک عباس با اولین نوازش و عاطفه آشنا شد؛ اما این شادمانی لحظاتی بعد با توفان غم درهم پیچیده شد. ناگهان گوهر اشک از دیدگان امیرمؤمنانعلیه السلام پدیدار شد، صدای گریه آن حضرت دلها را مالامال از اندوه ساخت و فرمود: گویا می بینم این دستها یوم الطف (روز عاشورا) در کنار نهر فرات در یاری برادرش حسین از بدن جدا خواهد شد. حضرت علی علیه السلام گاهی قنداقه کودک خردسال را در آغوش می گرفت و آستین دست های کوچک او را بالا می‏ زد و بازوان او را می بوسید و اشک می‏ ریخت. روزی مادرش امّ البنین علیها السلامکه شاهد این صحنه بود، سبب گریه امام را پرسید. حضرت فرمود: این دست ها در راه کمک و نصرت برادرش حسین، قطع خواهد شد؛ گریه من برای آن روز است. آنگاه از مقام و عظمت فرزند دلبندش نزد خداوند چنین خبر می داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمویش جعفر بن ابی طالب در بهشت پرواز کند. با تولد عبّاس علیه السلام ، خانه علی علیه السلام آمیخته ‏ای از غم و شادی شد؛ شادی برای این مولود خجسته و غم و اشک برای آینده‏ ای که برای این فرزند و دستان او در کربلا اتفاق خواهد افتاد .

هفتمین روز میلاد حضرت علیعلیه السلام در هفتمین روز میلاد، فرزند دلبند خود را طلب کرد. طبق سنت پسندیده اسلام، موهای زیبایش را تراشید و هم وزن آنها، طلا یا نقره به مستمندان داد. سپس گوسفندی، به عنوان عقیقه، ذبح کرد تا به برکت آن صدقات و این قربانی، پیکر پاک عباسعلیه السلام عزیز پا برجا و سالم ماند و ایام زندگانی اش طوبای برکاتی جاودان شود. گفتار امامعلیه السلام و نام حماسی نوزاد، دفتر طلایی خاطرات او را در مقابل دیدگان آشنایان می گشود. از این رو بر بینش علیعلیه السلام آفرین می گفتند و انتخاب عقیل را می ستودند .

کودکی عباس علیه السلام در روزهای کودکی عباس، پدر گرانقدرش چون آینه معرفت، ایمان، دانایی و کمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهی و رفتار آسمانی اش بر وی تاثیر می نهاد. او از دانش و بینش علی علیه السلام بهره می برد. حضرت درباره تکامل و پویایی فرزندش فرمود ان ولدی العباس زق العلم زقا؛ همانا فرزندم عباس در کودکی علم آموخت و بسان نوزاد کبوتر که از مادرش آب و غذا می گیرد، از من معارف فرا گرفت. در آغازین روزهایی که الفاظ بر زبان وی جاری شد، امامعلیه السلام به فرزندش فرمود: بگو یک. عباس گفت: یک حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خودداری کرد و گفت: شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام، دو بگویم. پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده ای پاک و مبارک برای ایام نوجوانی و جوانی عباس فراهم کرد تا در آینده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگی باشد.

تربیت در دامان معصومین علیهم السلام :

عبّاس در خانه علی علیه السلام و در دامان مادر با ایمان و وفادارش و‏ در کنار حسن و حسین علیهما السلام رشد کرد و از این دودمان پاک و عترت رسول صلی الله علیه و آله،‏ درس های بزرگ انسانیت و صداقت و اخلاق را فراگرفت. تربیت خاصّ امام علی علیه السلام بی شک، در شکل دادن به شخصیت فکری و روحی بارز و برجسته ایشان سهم عمده ای داشت و درک بالای او، ریشه در همین تربیت های والا داشت. استعداد ذاتی و تربیت خانوادگی او سبب شد که در کمالات اخلاقی و معنوی، پا به پای رشد جسمی و نیرومندی عضلانی، پیش برود و جوانی کامل، ممتاز و شایسته گردد. او می دانست برای چه روزی عظیم، ذخیره شده تا در یاری حجّت خدا، جان نثاری کند. او برای عاشورا به دنیا آمده بود.

ایام نوجوانی و جوانی محبت پدری گاه علی علیه السلام را بر آن می داشت تا پاره پیکرش را ببوسد، ببوید و با آداب و اخلاق اسلامی آشنا سازد. از این رو لحظه ای عباس علیه السلام را از خود دور نمی ساخت. فرزند پاکدل علی علیه السلام در مدت 14 سال و چهل و هفت روز که با پدر زیست، همیشه در حرب و محراب و غربت و وطن در کنار او حضور داشت.

عباس علیه السلام همیشه به دنبال امام حسین علیه السلام  یعنی پشت سر وی راه می رفت (بر عکس روز عاشورا) در زمان کودکی دستان او را پنج امام و در کربلا حضرت زهرا علیهم السلام بوسیده بودند و حضرت زینب سلام الله علیها پیشانی او را (به هنگام شهادت) 

به هنگام فتنه معاویه و جنگ جمل 10ساله و همراه پدر در جنگهای صفین و نهروان به یاری پدر و رشادت از خود نشان می داد. به هنگام شهادت پدر 20 ساله بود و در نخلستانهای پدر به زمزمه دعای کمیل می پرداخت و به هنگام تشییع جنازه امام حسن علیه السلام و تیر باران شدن تابوت امام، آماده حمله به نامردان می شود که به توصیه ابن عباس به خاطر اهل بیت علیهم السلام و مصلحت اسلام صبوری پیشه می کند.            در سن 24 سالگی با یکی از نتیجه های عبدالمطلب لبابه ازدواج کرده و فرزندانی به نام فضل، عبیدالله و حمیده به دنیا آمده و فضل در همان کودکی فوت می کند

هم چهره عباس زیبا بود، هم اخلاق و روحیّاتش. ظاهر و باطن عباس نورانی بود و چشمگیر و پرجاذبه. ظاهرش هم آیینه باطنش بود. سیمای پر فروغ و تابنده‌‏اش او را همچون ماه، درخشان نشان می‏داد و در میان بنی هاشم، که همه ستارگانِ کمال و جمال بودند، اباالفضل همچون ماه بود؛ از این رو او را قمر بنی هاشم می‌گفتند.

از سویی نیروی تقوا، دیانت و تعهّدش بسیار بود و از سویی هم از قهرمانان بزرگ اسلام به‏شمار می‌آمد. زیبایی صورت و سیرت را یکجا داشت. شجاعت و سلحشوری را از پدر به ارث برده بود و در کرامت و بزرگواری و عزّت نفس و جاذبة سیما و رفتار، یادگاری از همة عظمتها و جاذبه‏‌های بنی‏‌هاشم بود. بر پیشانی‌اش علامت سجود نمایان بود و از تهجّد و عبادت و خضوع و خاکساری در برابر خدا حکایت می‏کرد. قلبش محکم و استوار بود همچون پاره آهن. فکرش روشن و عقیده‌‏اش استوار و ایمانش ریشه ‏دار بود. توحید و محبّت خدا در عمق جانش ریشه داشت.   

شاهدی می گفت: روزی که سرهای شهدا بر بالای نیزه وارد کوفه گردید و از بازار شهر عبور داده می‌شد، در بالای یکی از نیزه‌ها سری که بسیار خوش سیما و جذاب بود و بر پیشانی او اثر سجده بخوبی دیده می‌شد، چون به شناختن صاحب آن سر شایق و علاقه‌مند شده بودم، از حامل آن پرسیدم که این سر با آن قیافه نورانی و ملکوتی از کیست؟ در پاسخ اظهار داشت که صاحب آن، عباس فرزند علی بن ابیطالب است.

  در جنگ صفین، شجاعت سردار کربلا : اباالفضل العباس علیه السلام از پدرش امیرمؤمنان علیه السلام شجاعت بنی‌هاشم و از مادرش شجاعت بنی کلاب را به ارث برده بود. او در جنگ صفین در کنار پدر و برادران بزرگوارش حضور داشت. در یکی از روزهای نبرد صفین، نوجوانی از سپاه علی علیه السلام بیرون آمد که نقاب بر چهره داشت و از حرکات او نشانه‏ های شجاعت و هیبت و قدرت، هویدا بود. از سپاه شام کسی جرأت نکرد به میدان بیاید. همه ترسان و نگران، شاهد صحنه بودند.

معاویه یکی از مردان سپاه خود به نام (ابن شعثاء) را دستور داد که به جنگ این نوجوان برود. آن شخص گفت: ای امیر! مردم مرا با هزار نفر برابر می ‏دانند، چگونه فرمان می ‏دهی که به جنگ این نوجوان بروم؟ هفت پسر دارم، یکی از آنان را می‏ فرستم تا او را بکشد. یکی از پسرانش را فرستاد، به دست جوان هاشمی کشته شد. دیگری را فرستاد، او هم کشته شد. همه پسرانش یک به یک به نبرد این شیر سپاه علی علیه السلام آمدند و او همه را از دم تیغ گذراند. ابن شعثاء خود به میدان آمد، در حالی که می گفت: ای جوان، همه پسرانم را کشتی، به خدا پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند. حمله کرد و نبرد آغاز شد و ضرباتی میان آنان رد و بدل گشت. با یک ضربت کاری جوان، ابن ‏شعثاء به خاک افتاد و به پسرانش پیوست. همه حاضران شگفت زده شدند. امیرالمؤمنین علیه السلام او را نزد خود فراخواند، نقاب از چهره‏ اش کنار زد و پیشانی او را بوسید. متوجه شدند که او قمر بنی هاشم، عباس بن علی علیه السلام است. در جنگ صفین، در مقطعی که سپاه معاویه بر آب مسلط شد و تشنگی، یاران علی علیه السلام را تهدید می‏ کرد، حضرت به یاران خود فرمان داد شریعه را باز کنند و جمعی را در رکاب حسین علیه السلام برای گشودن شریعه و باز پس گرفتن آب فرستاد. عباس علیه السلام هم در کنار برادرش یار و همرزم او بود.

 لقب ابوالفضل العبّاس، دیباچه صفات اخلاقی افراد و فهرست فضایل معنوی انسانها در کنیه آنان نمایان است. عباسعلیه السلام انسانی آسمانی بود که بلندای عظمتش کنیه های بسیاری برای او رقم زند. ابوالفضل و قمر بنی هاشم مشهورترین کنیه اوست این کنیه برخی از صاحبنظران را بر آن داشت تا شعاع چشمگیر شخصیت عباس را بستر این واژه بدانند. ویژگی های دوران کودکی و شکوهمندی روح افزای نوجوانی او نشان از بزرگی مقام وی داشت. بسیاری از فرهیختگان و شعرا بهره مندی از فضایل فراوان را علت این لقب دانسته اند. از سوی دیگر، پاره ای از محققان و اندیشمندان بهره مندی از نعمت وجود فرزندی به نام فضل را دلیل این کنیه شمرده اند.

 مقام علمی سردار کربلا : حضرت عباس علیه السلام در خانه ای زاده شد که جایگاه دانش و حکمت بود. آن جناب از محضر علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام اسرار الهی را آموخته و از دامان پر فیض آن بزرگواران بهره‌ها برده است

عباس علیه السلام از اکابر و افاضل و فقیهان و عالمان اهل بیت، بلکه عالمی غیر متعلم بوده است. در جایی که امیرالمؤمنین علیه السلام ، برخی از اصحاب خود را چنان پرورش می داد که به اسرار و رموز عالم هستی آگاه می شدند چون حبیب بن مظاهر، میثم تمار، رشید و...

آیا معقول است که نور چشم و پاره جگر خود را از علوم خویش بی بهره گذارد؟ با اینکه قابلیت و استعداد وی از آنها بیشتر بود. لذا از خاندان عصمت علیهم السلام در مورد اینکه علم حضرت عباس علیه السلام وحدانی بوده است،

نقل شده : همانا عباس بن علی در کودکی، علم را با شیر مکیده است. از این استعاره متوجه می‌شویم که ساقی کربلا از کودکی و حتی از زمان شیرخوارگی قابلیت فراگیری علوم، معارف و اسرار را داشته است.

 علامه محقق، شیخ عبدالله ممقانی در کتاب نفیس تنقیح المقال، در مورد مقام علمی و معنوی ایشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقیه و فاضل ائمه علیه السلام و شخصیتی عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاک طینت بود.‏

پدر فضائل اخلاقی

حضرت عباس بن علیعلیه السلام به سبب خصوصیات انحصاری، یکی از برجسته ترین مردان روز عاشوراء بلکه روزگار است. همین ویژگی ها وی را الگوی جوانمردان ساخته و هر جوانمردی دوست دارد تا راه و رسم جوانمردی و وفاداری و غیرت را از ایشان بیاموزد. شاید کسی را در میان غیر معصومعلیه السلام نتوان معرفی کرد که به میزان حضرت عباس بن علی بن ابی طالبعلیه السلام مشهور و معروف باشد.

جایگاهی که ایشان در میان مسلمانان بهویژه شیعیان دارد، ایشان را در مرتبه بالاتر از مردم عادی و پایینتر از معصومعلیه السلام قرار داده و اگر نبود عصمت مطلق و کاملی که برای معصومانعلیه السلام به حکم خداوند و پیامبرصلی الله علیه و آله بیان شده شاید بتوان گفت که او را باید در ردیف معصومان علیه السلام قرار داد،

ولی از آنجایی که این جایگاه به نصب الهی است ما محظور هستیم که ایشان را به عصمت مطلق و کامل معرفی کنیم، ولی هرگز او را از آن حد چنان پایین نمی آوریم که در جایگاه مردانی دیگر از اولیاء و اوصیاء قرار دهیم، بلکه همواره هم چون حضرت زینب علیها السلام یک سر و گردن بالاتر قراردارد.

این جایگاه برای ایشان از سوی معصومانعلیه السلام تثبیت شده است. آن حضرت این جایگاه والا و برتر را به سبب خصوصیاتی کسب کرده که برای بسیاری از ما می تواند الگو باشد. به این معنا که هرانسان غیر معصومی می بایست با بهره گیری از ویژگی های اخلاقی ایشان بکوشد تا مهر قبولی اعمال از سوی امامان معصومعلیه السلام بر او بنشیند و خود را به این جایگاه والا برساند.بی گمان رسیدن به چنین جایگاهی به سادگی امکان پذیر نیست.

با نگاهی به ویژگی هایی که در تاریخ به ویژه احادیث و روایات بیان شده می توان دریافت که ایشان به حقیقت ابوالفضل و پدر فضایل اخلاقی بود. فضیلت هایی که هر یک به تنهایی انسان را در جایگاهی بسیار برتر از مردم عادی قرار می دهد.

از جمله مهم ترین فضایل آن حضرت می توان به ولایت پذیری، اطاعت از ولی امر و امام معصومعلیه السلام، بصیرت برخاسته از تقوا، برادری و اخوت ایمانی، فداکاری، ایثارگری و مانند آن اشاره کرد.

برخی از فضایل اخلاقی حضرت عباسعلیه السلام

1. ولایت پذیری شاید مهم ترین و اصلی ترین فضیلت ایشان ولایت پذیری و اطاعت محض از ولی امر و امام علیه السلام باشد. ایشان براساس آموزه های قرآنی و سنت نبوی و علوی بر آن بود تا در اطاعت ولی الله باشد و هرگز گامی بر خلاف ایشان بر ندارد. البته شناخت ولی و امام معصوم منصوب از سوی خداوند برای بسیاری سخت است و بسیاری نیز به همین سبب به مرگ جاهلی می میرند. پیامبرصلی الله علیه و آله می فرماید: اگر کسی بمیرد و امام زمان خود را نشناسد همانند کسی است که به مرگ جاهلیت قبل از اسلام مرده است (بحارالانوار، ج 23، ص 94 ؛ الغدیر، ج10)

2. اخلاص از مهم ترین فضیلت های آن حضرتعلیه السلام اخلاص است. ایشان خود را برای اطاعت از خدا و رسولصلی الله علیه و آله و ولی الامرعلیه السلام خالص کرده و همه هستی اش را در راه ولایت در طبق اخلاص گذاشته بود.                                 .
3. بصیرت نافذ امام صادقعلیه السلام در بیان ویژگی ها و خصوصیات آن حضرت به مساله بصیرت ایشان اشاره میکند. بصیرت به معنای آن است که انسان بتواند حق و باطل را در درون فتنه تشخیص دهد و راه راست و درست را بیابد و پس از جزم در حقیقت ،عزم بر آن داشته باشد که با تمام همت عالی خود آن را تحقق بخشد. نفوذ بصیرت آن است که در دیدن حقایق و باطن اموری که ظاهر آن فریبنده است و امکان تشخیص حق از باطل سخت است و امور مشتبه می شود انسان از این توانایی برخوردار باشد که بتواند با دیدگانی تیزبین از ظواهر فریبا بگذرد و در پس آن، حق را بشناسد و تشخیص دهد

تیزبینی آن است که فراتر از اموری که در آن غرقه شده ایم بتوانیم مراحل بعدی را نیز بشناسیم و حرکتهای بعدی را بر اساس آن قله اصلی هدف سامان دهی کنیم و تنها به حال و موقعیت کنونی توجه نکنیم. این چنین صفتی است که انسان را در فتنه ها و ابتلائات به سلامت بیرون میآورد. البته این صفت زمانی در انسان شکل می گیرد که انسان اهل تقوا باشد، لذا داشتن علوم شهودی از این دست در آیات قرآنی، به تقوا نسبت داده شده است. (بقره282 طلاق2 و 3 انفال28) چنین صفتی در حضرت عباس علیه السلام وجود داشت. از این رو امام صادق علیه السلام ایشان را دارای بصیرت نافذ معرفی می کند و می فرماید: کان عمنا العباس بن علی، نافذ البصیرة ، صلب الایمان، جاهد مع ابی عبد الله و ابلی بلاء حسنا و مضی شهیدا ؛ عموی ما حضرت عباس دارای بصیرتی نافذ و ایمانی استوار بود.

 4. ایمان محکم و استوار اصولا ایمان زمانی شکل می گیرد که انسان از نظر فلسفی و بینشی به شناختی قطعی دست یابد که هیچ گونه اما و اگر در آن راه نیابد و تردید و شبهه ای در حقیقت یقین خود نداشته باشد. استقامت و پایداری و صبر ریشه در چنین ایمانی دارد. در آیات قرآنی به این حقیقت بارها پرداخته شده است .            . 5. جهاد علمی و عملی از دیگر ویژگی هایی که میتوان برای حضرت عباس بر شمرد، ویژگی مجاهدت در راه خداست. ایشان با جهاد علمی و فرهنگی در روزهای سخت به همراهی امام خویش می پردازد و بر آن است تا چشمان دیگران را به حقیقت روشنی که بدان دست یافته باز کند. از این رو در برخی از موارد به دفاع از حقیقت می پردازد و هر گونه شبهه و تردیدی را از دل های یاران دور می سازد. در میدان عمل نیز مجاهدت هایی را با همه هستی اش از جان و مال انجام می دهد تا شهید شود.

6. شهادت  یکی دیگر از ویژگی های آن حضرت مقام شهادت است. این فضیلتی است که برای هر کسی اثبات نمیشود. اینکه امام معصومی بر آن گواهی می دهد خود بیانگر امضا شدن این مقام برای آن حضرتعلیه السلام است .

امام زین العابدین علیه السلام درباره مقام بزرگ شهیدی چون ابوالفضل عباس علیه السلام می فرماید: رحم الله عمی العباس... و ان للعباس عند الله منزله یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامه؛ خداوند عموی ما عباس را رحمت کند، برای او نزد خدا مقامی است که همه شهیدان در روز قیامت بر آن غبطه میخورند (امالی صدوق ۳۷۴)                           .
7. ابتلاء نیک از دیگر ویژگی های آن حضرت ابتلاء به بلای حسن است. این بدان معناست که ایشان در آزمون الهی با سربلندی بیرون آمد و بگونه ای عمل نکرد که در امتحان شکست بخورد و مردود شود. امتحان سختی که در آزمون کربلا از ایشان گرفته شد، هر چند که بسیار سخت بود؛ چرا که هم عزیزان و برادران خود را از دست داد و هم تا آخرین لحظه از حریم ولایت دفاع کرد و با همه مصیبتی که دید دمی از راه خود بیرون نرفت و تردید نکرد و امان نامه ها را به سخریه گرفت و اجازه نداد تا کسی او را در آزمون های چند شکست دهد و به بازی گیرد.

8. علم و حکمت آن حضرتعلیه السلام در نزد پدری چون امیرمومنان علیعلیه السلام و برادرانی چون حسنینعلیهما السلام تربیت شد. ایشان شیرمرد میدان های علم و عمل بود. همه فضائل علوی را در خود داشت و چنانکه خود می فرمود از چشمه دانش چنان نوشید که چیزی کم نگذاشت. در برخی از روایات در مقام علمی آن حضرت است که: زق العلم زقا، یعنی همان طور که پرنده به جوجه خود مستقیماً غذا می دهد، اهل بیت علیهم السلام نیز مستقیماً به آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.

9. ایثارگری یکی از مهمترین فضائل اخلاقی ایثارگری است. ایثاگری مصداق کاملی از احسان است که با گذشت از خود همراه است. انسان با گذشت از آنچه بدان نیاز دارد، دیگری را مقدم بر خود می دارد. خداوند در بیان یکی از خصوصیات ابرار و در توصیف اهل بیت عصمت و طهارتعلیه السلام در سوره انسان از ایثارگری اهل بیتعلیهم السلام و اطعام کردن از افطار خود به یتیم و اسیر و مسکین سخن به میان آورده و پاداش این عمل ایشان را بهشت دانسته است. امام زینالعابدین : خداوند عمویم عباس را رحمت کند که به حق ایثار کرد و امتحان شد و جان خود را فدای برادرش کرد تا آنکه دو دستش قطع شد .

10. اخوت و برادری حضرت عباس همان گونه که برادر خونی و نسبی حضرت امام حسینعلیه السلام بود، برادر ایمانی امام نیز بود. امام حسینعلیه السلام چنان ایشان را خطاب می کرد که انسان حسرت آن را دارد یک برادر چنان خوانده شود. بارها امام حسینعلیه السلام ایشان را این گونه خطاب کردند و فرمودند: برادر جان، جانم به فدایت. در زیارت نامه منسوب به حضرت امام زمان ارواحنا فداه آمده است که آن حضرت  عمویش عباس را این گونه مورد خطاب قرار داده و نسبت به مواسات و برادری و فداکاری اش می فرماید: اَلسّلامُ عَلی اَبِی الفَضلِ العَبّاسِ بن اَمِیرِالمُؤمِنینَ، اَلمُواسِی اَخاهُ بَنَفسِهِ، اَلاَخِذُ لِغَدِهِ مِن اَمسِهِ، اَلفادِی لَهُ، الواقِیُ السّاعِیُ اِلَیهِ بِمائهِ اَلمَقطوعَةُ یَداهُ سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرمؤمنان؛ آن که با فدای جان خود نسبت به برادرش، مواسات (هم دردی) کرد و از گذشته اش برای آینده توشه برگرفت. آن که در رکاب برادر فداکاری نمود و با جان خویش از وی حفاظت کرد و با دستان بریده اش سعی در رساندن آب به برادر داشت. (بحار ج 45)

11. یقین (درجه بالای ایمان) ویژگی است که کمتر در غیر معصوم ایجاد می شود، اما حضرت عباس از همان کودکی، یقین به وجود آفریدگار یکتای جهان داشت و در سراسر زندگی خود با همان ویژگی مستظهر به عنایات الهی بود و از این رهگذر ویژگی های دیگر خود را متبلور می ساخت.

12. وفا وفای او نسبت به اهل بیت علیهم السلام به غایت زیاد و در خور تحسین است. در وفا همین بس که باقر شریف قریشی، نویسنده عرب زبان معاصر، در کتاب حیاه الامام حسین بن علی علیه السلام می نویسد در تاریخ انسانیت، در گذشته و امروز، برادری و اخوتی صادق‌تر و فراگیرتر و با وفاتر از برادری ابوالفضل نسبت به برادر بزرگوارش امام حسینعلیه السلام نمی توان یافت که براستی همه ارزشهای انسانی و نمونه های بزرگواری را در بر داشت.

13. دلاوری دلاوری حضرت عباسعلیه السلام نه تنها در حماسه کربلا نمایانگر بود، بلکه در صفین نیز نمایان شده بود بویژه در جنگ صفین افراد زیادی را کشت و حیرت همگان را از آن دلاوری برانگیخت.

14. ادب حضرت علی علیه السلام از همان اوایل خردسالی حضرت عباس علیه السلام، توجه خاصی به تربیت او داشت و او را به تلاشها و کارهای مهم و سخت مانند کشاورزی، تقویت روح و جسم، تیراندازی، شمشیرزنی و سایر فضایل اخلاقی، تعلیم و عادت داده بود. حضرت عباس بدون اجازه در کنار امام حسین علیه السلام نمی نشست و پس از کسب اجازه مانند عبدی خاضع دو زانو در برابر مولایش می نشست. حضرت عباس علیه السلام هیچ گاه به خود اجازه نداد امام حسین علیه السلام را برادر خطاب کند مگر در لحظه شهادت که فرمود ای برادر مرا دریاب یا اخی ادرک اخاک

ادب، واژه گمشده ما اگر به واقعه عاشورا درست بنگریم متوجه خواهیم شد که عاشورا نه تنها یک اتفاق بلکه یک فرهنگ بزرگ است و کربلا نه تنها یک سرزمین بلکه دانشگاهی است به وسعت کره خاکی و به قدمت تاریخ بشریت که دانش آموختگانش مدارک عالی خود را با مهر و امضای رئیس دانشگاه آن یعنی سرور و سالار شهیدان امام حسینعلیه السلام دریافت نموده اند. اصلا ادبیات کربلا با تمامی ادبیات دنیا متفاوت است کربلا یعنی درست زندگی کردن رشد کردن اوج گرفتن تا آنجایی که غیراز خالق کسی و چیزی را نبینی

از درس های این دانشگاه از شجاعتها، فداکاریها و شهادتها بسیار شنیده ایم ولی چیزی که در کربلا بسیار به چشم می خورد و خیلی کم در مورد آن صحبت می شود و به جرأت می توان گفت در هیچ جای تاریخ بشریت نظیر ندارد و اگر تمامی قلمها در مورد آن مطلب بنویسند باز هم حق مطلب را ادا نکرده اند واژه ای که در عصر ما بسیار کم رنگ و در بعضی موارد کاملا بی رنگ و فراموش شده است. مگر می شود کسی تشنه باشد و از کنار آب تشنه باز گردد؟ مگر می شود کسی در تمامی عمر خویش برادر را به نام نخوانده باشد و اینکه مادری نسبت به فرزندان شهیدش بی تفاوت باشد؟ بله همه اینها امکان پذیر است

زمانی که عباس علیه السلام با جنگی نمایان نفس گیر و دلاورانه وارد شریعه فرات شد و دستها را پر از آب به لبهای خشک خود نزدیک کرد، چیزی یا حسی مانع نوشیدن آب شد. او می دانست که اطفال امام بیشتر از او تشنه اند.

با لبانی تشنه و مشکی پر از آب به سوی خیمه ها حرکت کرد و زمانی دیگر که با ناجوانمردی دشمن با دستهای بریده و فرق شکافته از اسب بر زمین افتاد امام بر بالین برادر آمد. خونی که چشمانش را احاطه کرده بود مانع شده بود تا امام خود را برای آخرین بار ببیند ولی وقتی عطر امام را در علقمه احساس کرد تلاش می کرد تا تمام قد در برابر امام و مولای خود بایستد

آری (ادب) واژه ای است که ما در کربلا بسیار مشاهده می کنیم و امروز در پیچ و خم زندگی خود به دنبال آن هستیم زمانی در کتابهای زمان کودکی مان نوشته بود ادب از که آموختی از بی ادبان. چرا، چرا در ادبیات خود تفکر نمی کنیم؟  ای کاش در کتابهایمان می نوشتیم و به کودکانمان می آموختیم که

ادب از که آموختی؟ از عباس علیه السلام

 به نام ادب که با تو معنا می‌شود، به اسم وفا که با تو اوج می‌گیرد، به یاد ایثار که در تو ذوب می‌شود، به جان عشق که خاکبوس توست و قسم به جوانمردی که مقدمه توست؛ من و باز هم من، غلام مردانگی‌ات هستم. خدای من! عباس می‌آید... آنگاه که امیرجان، مولای بیان، حضرت ابوتراب علی مرتضیعلیه السلام، قنداقه سرسپردگی‌ات را به گرد مولود دیروز، حضرت امیر عزت حسین بن علی‌علیه السلام طواف داد، همه چیز معلوم شد... تو فردای مولا و سرورت حسین‌علیه السلام قدم بر این کویر تشنه زمین گذاشتی و تاسوعا یک روز قبل از عروج حسین را به نام و یاد و بزرگداشت مقام آسمانی‌ات، نام نهادند...

چرا یا اباالفضل‌علیه السلام؟ چرا؟ ای خداوند ادب! می‌خواستی بگویی من، بی حسین‌علیه السلام، شنیدن و خواندن ندارم، بعد از حسین آمدی و به رسم ادب، یک روز قبل از او برایت، تقویم رفتن، رقم خورد، اگرچه تو، تا نفس‌ها و آه‌های آخرت با حسین بودی، ماندی و عاشقی کردی! نامت، گره از کارهای فروبسته ما می‌گشاید... تو متعلق به ما  فقط  نیستی! هر دین و مذهب و فرقه و گروه و دسته‌ای تو را می‌ستاید.

زیبایی در برابر تو، زانوی غم بغل کرده است و ماه به خود می‌بالد که شروع یکی از مشهورترین القاب تو با اسم او آغاز می‌شود...  یا قمر بنی‌هاشم! تو فقط ماه هاشمیان نیستی، تو... خورشید عالمیانی... به عاشقی‌ات قسم! هرچه بیشتر از دریای معرفتت می‌نویسم، می‌ترسم امواج این دریا، مرا درهم بپیچد و امانم ندهد...  یا اباالفضل‌علیه السلام! با این نام می‌خوانمت: یا باب‌الحوائج ...

همان نامی که خدا هم حیا دارد هر که تو را با آن صدا کند،‌ به او عطا نکند... تو همه هستی خود را برای حسین خدا دادی! حیدر کربلا! مگر جز این است که حسین تو را این‌گونه خطاب کرد و فرمودند: انت صاحب لوایی: تو پرچمدار من هستی... مگر غیر از این است که حسین در آن سرزمین خدایی، به یک تن فرمود بنفسی انت: جانم فدایت ... و آن تن، تو... فقط تو بودی! اباالفضل العباس از راه رسید.
خال، خال هاشمی است و حال، حال حیدری؛ قد، جلال مصطفایی است و رخ، جمال کبریایی .....  بر مقدمش گل، نه، سر و جان نثار کنید... قیامت قامتی از راه می‌رسد که عشق و عقل، مجنون او، شجاعت و شهامت مدیون او و اقتدار، مرهون اوست و... کرامت، درمانده عظمت و بزرگی و مرام اوست... یا ام‌البنین! الله الله که وفا شرمنده وفاداری زاده توست! عباس تو، آب را حسرت به دل گذاشتی و خاک بر سر شدن فرات، چه تماشایی بود... فدای همت مردانه اباالفضلت که تمام عشق را نثار تمام ایمان کرد...

15. حضرت عباس علیه السلام و اطاعت

 ابوالفضل علیه السلام فراتر از برادری ایمان هرچه به سوی کمال می رود، از ویژگی های برتری برخوردار می شود. درباره عشق و اطاعت حضرت ابوالفضل عباس بن علیعلیه السلام نسبت به امام حسینعلیه السلام برادر بزرگوار خویش بسیار نوشته و گفته اند. هرچه که مهر و محبت ایشان را می توان با توجه به مسئله برادری و اخوت تحلیل و توجیه کرد، ولی اطاعتی که آن بزرگوار در طول زندگی خویش به ویژه در بیابان کربلا و روز عاشورا از خود نشان داد، فراتر از برادری خونی است و جز به اطاعت و عشق الهی نمی توان توجیه و تحلیل درستی از آن داشت.

اطاعت و محبت، بنیاد ایمان در تفکر اسلامی، ایمان جز محبت و اطاعت نیست. از این رو نشانه های ایمان را می بایست در عواطف و احساسات واقعی شخص و رفتارهای اطاعت گونه او جست و بقیه دیگر فسانه و ادعای دروغین و یاوه های دیوانگان است. کسی که ایمان دارد هرگز اما و اگر نمی کند. عشق و محبت است که انسان را مطیع می کند و اطاعت و بندگی را سبب می شود. کسی که عاشق است و عشق در وی جلوه یافته، عقل را به کناری می نهد و حساب و کتاب را نادیده می گیرد. این گونه است که عاشق، مطیع محض و گوش به فرمان معشوق است. جذبه عشق معشوق است که هم خط و هم نیرو و توان می بخشد و ناشدنی ها را شدنی و دست نیافتنی ها را دست یافتنی می سازد.

بنابراین اطاعتی که از عشق پدید می آید هرچند که شائبه ترس در آن نیز وجود داشته باشد، اطاعتی شیرین و پسندیده است. قرآن در آیات 49 و 50 سوره نحل ترس از مقام ربوبی خداوند را زمینه ساز اطاعت از فرمان های الهی برمی شمارد. این نوع اطاعت همانند اطاعتی است که برخاسته از عشق و ترس نهفته از خشم معشوق می باشد. این گونه اطاعت ها نیز هم سنگ اطاعت عاشقانه است هرچند که شائبه چیز دیگری در آن وجود داشته باشد.

ملاک های اطاعت وقتی انسانی آگاهانه و عاملانه حق را شناخت و با عقل، هدف و مقصد را مشخص نمود، می کوشد تا در مسر هدایت آن گام بردارد. از این رو مسئله هدایت گری به عنوان ملاک و معیاری دیگر خود را تحمیل می کند. (بقره 170 و مائده 104 و یونس 35)

عشق ابوالفضل عباس به حقیقت ابوالفضل عباس بن علی علیه السلام در صحنه عاشورا نشان داد که تا چه اندازه اطاعت عاشقانه و عارفانه می تواند سازنده و درس آموز باشد. صحنه کربلا که نمایش اوج فضایل انسانی و اوج رذایل بشری است، نمادهای بسیاری را برای انسانیت به ارمغان آورد. و لذا کربلا را آزمون بزرگ بشر و کلاس اکابر اولیای الهی دانسته اند که اوج عشق را در این زمان و مکان به همه هستی نشان داد و در مقابل اوج خباثت ها و رذیلت ها را آشکار ساخت.

هر بخش از حادثه کربلا برای همگان، درس ها و کلاس های بزرگی را در بر دارد و انسان می تواند از هرگوشه ای از آن عناصری برای زندگی را در بردارد و انسان می تواند از هرگوشه ای از آن عناصری برای زندگی سالم و درست به دست آورد. امام حسین علیه السلام آموزگار بزرگ هستی و عشق و فداکاری است. در این مکتب شاگردانی بزرگ تربیت کرد که از جمله آن ها می توان به حضرت ابوالفضل عباس اشاره کرد .

ابوالفضل عباس می دانست که عشق برادری و پدر و فرزندی و اطاعت آن، هر چند که عشق زیبایی است ولی در کمال و زیبایی به عشق حسینی نمی رسد که برپایه عشق به خدا و حق، بنیاد گذاشته شده بود. امام حسین علیه السلام در سخنی با عبدالله بن عمر و عاص سخنی دارد که جایگاه روابط عاشقانه میان پدر و فرزند از سویی و جایگاه روابط عاشقانه میان حق و انسان را از سوی دیگر به خوبی تبیین کرده است .      . عبدالله بن عمر و عاص زمانی گفت: هر که دوست دارد محبوب ترین مردم زمین نزد اهل آسمان را ببیند پس به امام حسین علیه السلام بنگرد اگر چه من از شب های صفین تاکنون با او هم سخن نشده ام.

امام فرمود: تو با آن که می دانستی من محبوب ترین مردم زمین، نزد اهل آسمان هستم ولی در عین حال با من و پدرم در جنگ صفین به جنگ برخاستی. عبدالله پوزش خواست و گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود از پدرت اطاعت کن. حضرت علیه السلام در پاسخ این توجیه عبدالله می فرماید: آیا فرموده خدای متعال را نشنیده ای که فرمود: و اگر پدر و مادرت تو را وادار کنند که آن چه را نمی دانی شریک خدا قرار دهی امر آنان را اطاعت مکن (لقمان آیه 15)

و آیا این فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله را نشنیدی که فرمود: لاطاعه لمخلوق فی معصیه الخالق، هیچ مخلوقی در چیزی که نافرمانی خداست، اطاعت نمی شود؟ این سخن به خوبی مشخص می کند که اطاعت خدا کجا و اطاعت غیرخدا کجاست. از این رو عباس علیه السلام عاشقانه و عاقلانه، پیروی برادری را بر می گزیند که نماینده خدا و خلیفه به حق اوست. پس عقل وی فرمان می دهد تا چنان فداکارانه در مسیر هدایتی که امام حسین علیه السلام تعیین می کند برود و دستان و سر و تن را فدا سازد. 

عباس علیه السلام چون عشق خدایی، تمام وجودش را فرا گرفته، اطاعت محض از امام خویش را تنها راه رستگاری و رسیدن به مقصود و مقصد می شمارد. از این رو دعوت های دیگران را جز دعوت به گمراهی و طغیان نسبت به محبوب و معشوق نمی داند. ابوالفضل علیه السلام در پاسخ به دعوت شمربن ذی الجوشن و امان نامه ای که برای هم قبیله ی خود گرفته بود، بر شمر که از قبیله ی مادرش هم بود، لعنت گفتند. 

اطاعت محض عباس علیه السلام از برادر جایگاه عباسعلیه السلام در نزد امام حسین علیه السلام به سبب اطاعت وی به اندازه ای بالا می رود که او را در تمام دیدارهای خصوصی و عمومی ملازم خویش می سازد. او در هر امر مهم سنگین در کنار امام خویش است و خود را سزاوار آن می دانست تا بتواند نقش خویش را به درستی ایفا کند.

در یک کلام، همه جایگاه امام و امر سنگین اطاعت و پیروی مطلق از امام را می دانست و هم خود را امیدوار می یافت که بتواند چون مردان بزرگ این امر خطیر را به مقصد برساند. خود آن حضرت علیه السلام، عباس را محبوب دل خویش می نامید و این عشق دو سویه بود و به حکم یحبهم و یحبونه، نخست امام به عباس عشق ورزید و از عشق و محبت امام عشق در جان عباس رویید.

 پس عباس نخست محبوب امام شد و از عشق حبی امام، عشق عباس علیه السلام زاده شد.

حضرت عباس در کلام معصومان علیهم السلام

علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام مورد ستایش امامان معصوم علیهم‌السلام قرار گرفته است. کلام معصومان علیهم السلام درباره شخصیت حضرت ابوالفضلعلیه السلام طلوعی دیگر از معرفت در آسمان دل ها می آفریند. علی علیه السلام میفرماید: نزد فاطمه برو و به او بگو آنچه برای شفاعت [گناهکاران] در این روز بزرگ فراهم ساخته، حاضر کند

. حضرت زهرا علیها السلام پاک بانوی آفرینش در جواب حضرت می فرماید: ای امیرمؤمنان، دو دست بریده پسرم عباس علیه السلام برای مقام شفاعت من کافی است (مولد العباس بن علیعلیه السلام ص 88)

امام سجاد علیه السلام در سخنی کوتاه، خداوند عمویم عباس بن علی را رحمت کند؛ به تحقیق که ایثار و جانبازی کرد؛ جنگ آشکاری کرد و خود را فدای برادرش ساخت تا دستانش قطع شد. خداوند در برابر این فداکاری همراه فرشتگان در بهشت پرواز کند. همانا عباس نزد خداوند تبارک و تعالی مقامی دارد که تمامی شهیدان، در روز قیامت، بر او غبطه می خورند و رسیدن به آن مقام را آرزو می کنند (خصال صدوق، ج1)

امام سجاد علیه السلام روزی به چهره فرزند حضرت اباالفضلعلیه السلام نگاه کرد و گریست. آن‌گاه فرمود: هیچ روزی برای پیامبرصلی الله علیه و آله سخت‌‌تر از روز اُحد نگذشت. در آن روز، عمویش حضرت حمزه که شیر دلاور خدا و رسول صلی الله علیه و آله بود به شهادت رسید. بر حسین بن علی علیه السلام هم روزی سخت ‏تر از عاشورا نگذشت که در محاصره سی ‏هزار سپاه دشمن قرار گرفته بود و آنان می‌‏پنداشتند که با کشتن فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله، به خداوند نزدیک می‏ شوند و سرانجام، بی ‏آنکه به نصایح و خیرخواهی‌های سیدالشهداء علیه السلام گوش دهند، او را به شهادت رساندند. آن‌گاه در یادآوری فداکاری و عظمت روحی عباس علیه السلام فرمود: خداوند، عمویم عباس را رحمت کند که در راه برادرش ایثار و فداکاری کرد و از جان خود گذشت. چنان فداکاری کرد که دو دستش قطع شد. عباس نزد خداوند، مقام و منزلتی دارد بس بزرگ که همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه می‏ خورند و رشک می‏ برند.

امام صادق علیه السلام در عباراتی روشن و معرفت آموز عمویش عباس بن علیعلیه السلام را صاحب صفات زیر می شمرد  : بصیرت نافذ؛              بینش عظیم؛       ایمان بسیار و محکم؛      جهاد در محضر امام حسین علیه السلام؛        جانبازی و ایثار؛ تسلیم در برابر جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله؛   وفاداری؛            خیرخواهی امام؛      شهادت در راه امام خو      تصدیق امام حسین علیه السلام؛       تلاش تا آخرین حد و ...  (مولد العباس بن علی ص 97 العباس بن علی ص 36)

از جمله سخنانى که امام صادق علیه السلام درباره قمر بنى هاشمعلیه السلام فرموده است، اینکه: عمویم عباس بن على بصیرتى نافذ و ایمانى محکم داشت. همراه برادرش حسین جهاد کرد، به خوبى از بوته آزمایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت... امام صادق علیه‌السلام از برترین صفات مجسم در عمویش که مورد شگفتى است :

1- تیزبینى تیزبینى، پیامد استوارى رأى و اصالت فکر است و کسى بدان دست پیدا نمى‌کند، مگر پس از پالودگى روان، خلوص نیت و از خود راندن غرور و هواهاى نفسانى و عدم سلطه آنها بر درون آدمى. تیز بینى از آشکارترین ویژگی‌هاى ابوالفضل العباس علیه‌السلام بود.

 از تیزبینى و تفکر عمیق بود که حضرت به تبعیت از امام هدایت و سیدالشهداء امام حسین علیه‌السلام برخاست و بدین گونه به قله شرف و کرامت دست یافت و خود را بر صفحات تاریخ، جاودانه ساخت. پس تا وقتى ارزشهاى انسانى پایدار است و انسان آنها را بزرگ مى‌شمارد، در برابر شخصیت بى مانند حضرت که بر قله‌هاى انسانیت دست یافته است سر بر زمین مى‌ساید و کرنش مى‌کند.

 2- ایمان استوار یکى دیگر از صفات بارز حضرت، ایمان استوار و پولادین اوست. از نشانه‌هاى استوارى ایمان حضرت، جهاد در کنار برادرش  بود که هدفش جلب رضایت پروردگار متعال به شمار مى‌رفت و همانطور که در رجزهایش روز عاشورا بیان داشت از این جانبازى کمترین انگیزه مادى نداشت و همین دلیلى گویاست بر ایمان استوار حضرت.

 3- جهاد  فضیلت دیگر جهاد تحت فرماندهى سالار شهیدان، سبط گرامى پیامبر اکرم و آقاى جوانان بهشت است. جهاد در راه آرمان برادر، بزرگترین فضیلتى بود که حضرت ابوالفضل بدان دست یافت و نیک از عهده آزمایش به درآمد و در روز عاشورا قهرمانی‌هایى از خود نشان داد که در دنیاى دلاورى و شجاعت بى مانند است ...

ایمان و بصیرت و وفای عباس، آن چنان مشهور و زبانزد بود که امامان شیعه پیوسته از آن یاد می‌‏کردند و او را به عنوان یک انسان والا و الگو می‌‏ستودند.

ابوالفضل العباس علیه السلام در کلام حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه)

حجت خدا و بقیة الله الاعظم، امام زمان عجل الله تعالی فرجه در بخشى از سخنان زیباى خود درباره عمویش عباس علیه السلام چنین مى‌گوید: سلام بر عباس‌بن امیرالمؤمنین، همدرد بزرگ برادر که جانش را فداى او ساخت و از دیروز بهره فردایش را برگزید، آنکه فدایى برادر بود و از او حفاظت کرد و براى رساندن آب به او کوشید و دستانش قطع گشت. خداوند قاتلانش، یزید بن رقاد و حیکم بن طفیل طایى را لعنت کند... (المزار، محمد بن مشهدى، از بزرگان قرن ششم)

امام عصر عجل الله تعالى فرجه صفات والاى ریشه‌دار در عمویش، قمر بنى هاشم و مایه افتخار عدنان را چنین بر مى‌شمارد و مى‌ستاید:

1- همدردى و همگامى با برادرش سید الشهداء علیه السلام در سخت‌ترین و دشوارترین شرایط تا آنجا که این همگامى و همدلى ضرب المثل تاریخ شد.

2- فرستادن توشه آخرت با تقوا، خویشتندارى و یارى امام هدایت و نور.

3- فدا کردن جان خود، برادران و فرزندانش در راه سرور جوانان بهشت، امام حسین

4- حفاظت از برادر مظلومش با خون خود.

5- کوشش براى رساندن آب به برادر و اهل بیتش هنگامى که نیروهاى ستمگر و ظالم، مانع از رسیدن قطره‌اى آب به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله شده بودند.

ستایش حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و زیارتنامه حضرت

زیارت حضرت عباس علیه السلام که توسط امام صادق علیه السلام به ابوحمزه ثمالی تعلیم شد، دو دسته صفت که در این زیارت حضرت عباس علیها السلام به آن موصوف شده است: این صفت‌ها ایجابی و سلبی است که در بخش ایجابی عنوان می‌شود که شهادت می‌دهم که تسلیم، وفادار و خیرخواه امامت بودی و با بصیرت راهت را انتخاب کردی. صفت‌های سلبی در این زیارتنامه: شهادت می‌دهم ضعف و سستی در تو نبود .     . آیات 146.147.148 سوره آل‌عمران : منطبق بر اصحاب امام حسین علیه السلام به‌ویژه حضرت عباس علیه السلام است و شان نزول آن در جنگ احد می باشد: در آیه 146 صفات رزمندگان و پاسداران اسلام بیان می‌شود و آیه 147 دعای رزمندگان و پاسداران اسلام و آیه 148 پاسخ خدا به دعای آنان است.                                       .
آیه 146 وَ کَأَیِّن مِّن نَّبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ مَا ضَعُفُواْ وَ مَا اسْتَکَانُواْ وَ اللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ در این آیه 5 صفت برای رزمندگان جبهه‌های اسلام برشمرده می‌شود که آن خدایی بودن، صبور بودن و همچنین صفات سلبی یعنی نداشتن وهن، ضعف و استکانت است. سه صفت وهن، ضعف و استکانت: وهن به معنای ضعف در عزم و تصمیم‌گیری است و ضعف همان ضعف جسمی است و استکانت به معنای کرنش در برابر دشمن است که داشتن این سه صفت موجب سقوط می‌شود.

قَوِّ عَلی خِدمَتکَ جَوارِحی و َاشدُد عَلَی العَزیمَه ِجَوانِحی: حضرت عباسعلیه السلام در کنار قدرت جوارح دارای عزم راسخ بود. اشهد انک لم تهن این بخش از زیارت حضرت عباسعلیه السلام را برگرفته از آیه146 آل‌عمران دانست و با بیان برخی روایات درباره عاشورا است: آیا کسانی که در کربلا بودند نمی‌دانستند باید امام حسینعلیه السلام را یاری کنند؟ فداکاری حضرت عباسعلیه السلام که سه برادرش را جمع کرد و به آنها گفت جلو بروید تا آنکه شما را کشته ببینم و یاری شما در حق فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله را ببینم. دلایل کرنش انسان در برابر دشمن این دلایل ضعف بینش و تعلقات است که تعلقات تاثیر بیشتر دارد.

 امام صادق علیه السلام در زیارت قمر بنی‌هاشم علیه السلام می‌فرمایند أشهد و أشهد الله أنّک مضیت علی ما مضی به البدریون؛ گواهی می‌دهم و خدا را گواه می‌گیرم که تو همان راهی را که دلاوران و شهیدان بدر رفتند، پیمودی. در این عبارت، تشبیه کردن حضرت عباس علیه السلام به شهدای جنگ بدر برای تقویت اذهان به بصیرت نافذ آن حضرت است؛ چراکه مجاهدان جنگ بدر از چنان بینش و بصیرتی برخوردار بودند که علی رغم ضعف خود و کمی نفرات و تجهیزات، با سران شرک رویارو شدند و همگی با قوت ایمان و سلاح بصیرت در زیر پرچم نبوت، به استقبال شهادت رفتند و شمشیر کفار قریش را در هم شکستند و بدین ترتیب به اولین پیروزی خود که منجر به قوت پایه‌های اسلام و تثبیت حکومت اسلامی گردید، نائل آمدند.

در بخش دیگری از این زیارتنامه، با اشاره به بصیرت و بینش عمیق آن حضرت، چنین آمده است أشهد أنّک لم تهن و لم تنکل و أنّک مضیت علی بصیره من أمرک مقتدیاً بالصالحین رفیقاً للنبیین؛ گواهی می‌دهم که شما سستی در دین نکردی، و از آن روی نتافتی، و از روی بصیرت و بینایی از کار خود در گذشتی، به پیروی از صالحان و خوبان و دنباله روی از پیامبران. شیخ صدوق در کتاب امالی خود به سند معتبر از ابوحمزه ثمالی نقل می‌کند که

امام سجادعلیه السلام فرمودند: سخت ترین روزها بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، روز اُحد بود که حمزه عموی او، کشته شد، و پس از آن، روز جنگ موته بود که جعفر بن ابیطالب در آن روز کشته شد، و روز حسین سخت‌ترین روزها بود که سی هزار نفر اطراف او را احاطه کردند، در حالی که همگی خود را مسلمان می‌خواندند و به جهت تقرب به خدا، خون او را ریختند و به مواعظ او ترتیب اثر ندادند.

آنگاه در ستایش عموی بزرگوار خود فرمودند: خدا رحمت کند عمویم عباس را، که جان خود را ایثار کرد و خود را فدای برادرش ساخت، تا آنکه دو دست او قطع شد، یکی از بهترین القابی که امام صادقعلیه السلام به آن بزرگوار به سبب اطاعت از ولی الله می دهد، عنوان السلام علیک ایهاالعبد الصالح المطیع لله است که در این سخن، امام صادقعلیه السلام عموی خویش را در مقام بندگی و عبودیت و در ردیف صالحان و مطیعان قرار می دهد. خداوند در قرآن کریم، چنین شخصیتی را در خط صراط مستقیم و صراط کسانی می داند که مورد انعام الهی هستند.

و در آیه ای دیگر آنان را در ردیف انبیا معرفی می فرماید وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ ۚ وَحَسُنَ أُولَٰئِکَ رَفِیقًا (نساء 69) وکسانی که از خدا و رسول اطاعت کنند، پس آنان همدم انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین هستند که خدا آنها را مورد انعام قرار داده و چه نیکو رفیقانی هستند. 

امام صادق علیه السلام در سخنی دیگر در حق عموی خویش می فرماید کان عمنا العباس بن علی نافذ البصیره صلب الایمان جاهد مع ابی عبدالله و ابلی بلاء حسنا؛ عموی ما عباس دارای بصیرت دینی و استواری در باور بود. در راه خداوند در رکاب ابی عبدالله جهاد کرد و نیکو آزمایش داد و به شهادت رسید. این مطلب به خوبی نشان می دهد که فداکاری حضرت عباسعلیه السلام همانند فداکاری برادری برای برادر نیست، بلکه نمی توان این فداکاری و جانفشانی را جز در عنوان اطاعت از ولایت تعبیر و تفسیر کرد. از این رو در توصیف و ستایش ایشان به این نکته توجه داده می شود که ایشان از اهل بصیرت و ولایت و از صالحین بودند.

شناخت روشن و یقینی از دین، تکلیف، پیشوا، حجت خدا، راه، دوست و دشمن، حق و باطل، همان چیزی است که از آن به بصیرت یاد می شود. مومن واقعی اهل بصیرت است و در فتنه ها و آزمون ها به سبب همین توانایی و نور الهی در دل است که سربلند بیرون می آید و گرفتار نمی شود در مبارزات و فعالیت های سیاسی و اجتماعی و موضع گیری ها، جایگاه بصیرت روشن تر می شود و بدون آن، حتی مبارزه و جنگ هم کورکورانه و گاهی در مسیر باطل قرار می گیرد. انتخاب درست نیز بستگی به بینش صحیح و بصیرت انسان دارد. قرآن کریم به این موضوع به عنوان ویژگی یک رهبر و دعوت کننده به خیر و هدایت اشاره می کند، آن جا که می فرماید قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى َصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی ؛ بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می کنیم. (یوسف 108) حضرت علیعلیه السلام نیز از رزمندگان راستین با این صفت یاد می کند که حملوا بصائرهم علی اسیافهم، بصیرت های خویش را بر شمشیرهایشان سوار کردند. یعنی اگر در میدان نبرد تیغ می زدند، از روی بصیرت بود. (بحارالانوار، ج 45 ص 78) همین بصیرت است که ملت ایران را در پیروی از ولایت و رهایی از فتنه های بزرگ داخلی و خارجی یاری کرد و سربلندی و افتخار را برای دولت و ملت اسلامی رقم زد.

امام جعفر صادق علیه السلام در زیارت عمویش عباس

 این که حضرت ابوالفضل عباس بن علی علیه السلام به مقام کرامت رسیده برای این است که همانند سلمان، شخصیت خویش را به تقوا و ایمان گره زده و جاودانه گشته است. امام جعفر صادق علیه السلام در زیارت عمویش عباس علیه السلام فرمود أشهد لک بالتسلیم و التصدیق و الوفاء و النصیحه لخلف النبی صلی الله علیه و آله المرسل و البسط المنتخب و الدلیل العالم و الوصی المبلغ و المظلوم المهتضم فجزاک الله عن رسوله و عن امیرالمؤمنین و عن الحسن و الحسین صلوات الله علیهم فضل الجزاء بما صبرت و احتسبت لعن الله من قتلک و لعن الله من جهل حقک و استخف بحرمتک و لعن الله من حال بینک و بین ماء الفرات؛ گواهی می دهم برای تو که حضرتت مقام تسلیم و تصدیق و وفا داری و خیرخواهی را در حد کمال داشتی نسبت به حضرت حسین فرزند پیغمبرصلی الله علیه و آله و سبط برگزیده رسول و رهبر دانای خلق و وصی پیغمبر و رساننده حکم خدا (و ارکان و حقایق احکام دین) به خلق؛ آن امام مظلوم جور و جفا کشیده. پس خدا تو را از جانب رسولش و از جانب امیرالمؤمنین و از جانب حضرت حسن و حسین صلوات الله علیهم، بهترین پاداش عطا کند، به واسطه آن صبر و تحمل مصایبی که در یاری برادرت کردی، پس دار سعادت عقبی ترا نیکوست. خدا لعنت کند کسی را که تو را به قتل رسانید و خدا لعنت کند کسی را که حق تو را ندانست و حرمتت را شکست و خدا لعنت کند کسی را که بین تو و آب فرات حایل گردید (و تو را از آب رسانیدن به تشنگان حرم حسین منع کرد). مقام تسلیمی که در این عبارت بر وجود آن در حضرت عباس شهادت می دهیم، غایت درجات ایمان است؛

از این رو اسلام واقعی و ایمان را یکی دانسته اند و حضرت ابراهیم علیه السلام خود را اول المسلمین می داند که بر اسلام و تسلیم بوده است؛ حضرت در وفا نیز در اوج بود و غایت وفاداری را نشان داد. از این رو به عنوان یکی از چهار ویژگی آن حضرت مورد توجه و تأکید قرار گرفته. در زیارت آن حضرت علیه السلام که و أوفی جزاء أحد ممن و فی ببیعته و استجاب له دعوته و أطاع ولاه أمره؛ تو وفادارترین کس در بیعت بودی و دعوت امام حسین علیه السلام و مولا را اجابت کرده و امرش را اطاعت نمودی. همان تسلیم موجب شد تا وی هم چنین اهل نصیحت صادق شد و ما او را به نصیحت گری بشناسیم. نصیحت وی همانند دیگران نبود که از سر عافیت طلبی و یا دلسوزی، کلامی می گویند و حرکتی نمی کنند.

نصیحت آن حضرت به همه امت بود که می بایست در برابر امام خویش چگونه اهل تسلیم و تصدیق و وفا به پیمان باشند. بنابراین او تجلی آیات الهی است و مصداق اتم و اکمل برادری ایمانی و اطاعت از ولایت امر است که خداوند در قرآن به اطاعت مطلق ایشان فرمان داده است و آنان را به همین اطاعت مطلق به عصمت ستوده و یاد کرده است.

از این رو در بیان مفهوم نصیحت در متن زیارت آن حضرت علیه السلام آمده أشهد و أشهد الله انک مضیت علی ما مضی به البدریون و المجاهدون فی سبیل الله، المناصحون له فی جهاد أعدائه المبالغون فی نصره أولیائه الدابون عن أحبائه؛ تو همانند اصحاب بدر و مجاهدان در راه خدا عمل کردی و چون ایشان در جهاد با دشمنان نصیحت کردی و در نصرت یاران مبالغه کردی و در دفاع از دوستانش تلاش نمودی. بنابراین باید گفت که امام صادقعلیه السلام در این سلام خاص خود، عمویش عباسعلیه السلام را به صفاتی ستوده که بیانگر کرامت و شرافتی است که خداوند انسان را بدان کرامت و بزرگواری بخشیده است.

بصیرت و ولایت مداری ابوالفضل العباس علیه السلام

از جمله کسانی که با بصیرت نافذ و ژرف خویش، در امواج سهمگین و فضای تیره و تاریک فتنه ها حقیقت را شناخت و از آزمون آن به سلامت رهید و ستایش امامان معصومی چون امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام را برانگیخت، حضرت ابوالفضل عباس و پرچمدار ارتش عدالت خواه روز عاشورای حسینی است. نقش آن حضرت علیه السلام را در روز عاشورا و ایجاد حرکت جاودانه و ستم سوز و دادخواه حسینی. تا پای جان و از دست دادن همه دنیای خویش در راه ولایت ایستادند

و آخرت خود را با ولایت روشن کردند، عباس بن علی علیه السلام است . این درحالی است که افراد دیگری از جمله محمد حنفیه فرزند دیگر امیرمؤمنان علیعلیه السلام از اطاعت سرباز زدند و همراه با امام و برادر خویش حسین بن علیعلیه السلام به میدان مبارزه با ظلم و ستم اموی و برپایی حکومت عدالت خواه حسینی نیامدند. رفتار ابوالفضل عباسعلیه السلام را نباید در محدوده وفا به برادر تحلیل و تبیین کرد

آن چه موجب شد تا عباسعلیه السلام چنین فداکاری کند تنها مسئله عصبیت خونی و نسبی و برادری نیست، بلکه چنان که خود می فرماید ریشه این جانفشانی و دفاع تا آخرین دم از امام حسینعلیه السلام را باید در حقیقت دینداری او جست که امامعلیه السلام را اولی از خود برمی شمارد و به حکم آیه النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (احزاب، 6) عمل می کند.

خود آن حضرت بارها بر رفتار برخاسته از دینداری خود تأکید می کند اوج این دینداری را در هنگام مواجه شدن با آب می توان یافت. هنگامی که برای آب آوری تشنه گان، با لب های خشکیده از سه روز بی آبی، در امواج آب قرار می گیرد و در نهایت تشنگی، به یاد تشنگی برادر و مولایش، آب نمی آشامد. و می گوید: ای نفس پس از حسینعلیه السلام خوار باشی و پس از او هرگز زنده نمانی! این حسینعلیه السلام است که دل از زندگانی شسته است اما تو آب سرد و گوارا می نوشی؟ به خدا سوگند که این شیوه دین من نیست. (ینابیع الموده ج 2، ص 341)

 در شب عاشورا حضرت عباسعلیه السلام در خدمت اباعبدالله علیه السلام نشسته بود. در همان وقت یکی از سران دشمن می آید و فریاد می زند: عباس بن علی و برادرانش را بگویید، بیایند. عباس می شنود؛ ولی اعتنا نمی کند، مثل این که ابدا نشنیده است.  آن چنان در حضور امام حسین علیه السلام مودب بود که آقا به او فرمود: جوابش را بده، هرچند فاسق است! اباالفضل العباس علیه السلام می آید، می بیند شمربن ذی الجوشن است، روی یک رابطه خویشاوندی دور که از طرف مادر با عباس دارد و هر دو از یک قبیله اند، خواست به خیال خود، خدمتی کرده باشد؛ تا حرف خودش را گفت، عباس پرخاش مردانه ای به او کرد و فرمود: خدا تو را و آن کسی که این نامه را به دست تو داده است، لعنت کند.

تو مرا چه شناخته ای و درباره من چه فکر کرده ای؟ تو خیال کرده ای من آدمی هستم که برای حفظ جان خودم، امامم، برادرم حسین بن علیعلیه السلام را این جا بگذارم و بیایم دنبال تو؟ آن دامنی که ما، در آن تربیت شده ایم و آن سینه ای که از آن شیر خورده ایم، این طور ما را تربیت نکرده است (موسوعه کلمات الحسینعلیه السلام ص892) و در روز عاشورا وقتی به سوی دشمن هجوم می برد، رجز می خواند: من از مرگ، آن هنگام که بانگ برمی آورد بیمی ندارم، تا این که پیکرم در میان دلیرمردان به خاک افتد. جانم فدای جان پاک پیامبرصلی الله علیه و آله باد! منم عباس که کارم آب آوری است و از دشمنان در روز رویارویی نمی هراسم. (ینابیع الموده ، ج 2، ص 143) این گونه برخورد را تنها از ولایتمداران می توان توقع و انتظار داشت که جان و مال و عرض مولی خویش را بر خود مقدم می دارند. این که دین او راهی دیگر برای او نگذاشته است به این دلیل است که به تمام و کمال در برابر حق و دین و ولایت تسلیم است و تسلیم در مقابل امام حسین علیه السلام را عین اطاعت و تسلیم در برابر خداوند و رسول صلی الله علیه و آله می شمارد.

خطبه تاریخی حضرت عباس علیه السلام بر فراز کعبه

معاویه بعد از 42سال فتنه و نفاق و نیرنگ می میرد و یزید قمار باز به خلافت رسیده و از حسین به هر قیمت حتی کشته شدن خاندان پیامبر بیعت می خواهد، ولید و مروان را مامور میکند که بیعت از حسین علیه السلام بگیرند که بارها با خشم و پایداری عباس علیه السلام روبرو میشوند. آن روز هم که پس از مرگ معاویه، حاکم مدینه می‏خواست درخواست و نامه یزید را درباره بیعت با امام حسینعلیه السلام مطرح کند و دیداری میان ولید و امام در دارالاماره انجام گرفت،

سی نفر از جوانان هاشمی به فرماندهی عباس‏ بن علی علیه السلام با شمشیرهای برهنه، آماده و گوش به فرمان، بیرون خانه ولید و پشت در ایستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند که اگر نیازی شد به درون آیند و مانع بروز حادثه ‏ای شوند. کسانی هم که از مدینه به مکه و از آن‏جا به کربلا حرکت کردند، تحت فرمان اباالفضل علیه السلام بودند تا اینکه امام حسین علیه السلام تصمیم به هجرت از مدینه به مکه می گیرند و به مخالفت با یزید جهت آگاه کردن مردم به بی لیاقتی یزید می پردازد.

همراه امام حسین علیه السلام برای اصلاح امت جدش پیامبر و زنده کردن امر به معروف و نهی از منکر، از مدینه خارج می شود (شب 27 رجب مبعث) بین راه همه جا، سایه به سایه عباس علیه السلام از مولای خود محافظت می کند. آری حسین علیه السلام در مکه هم امنیت ندارد از طرف عمال یزید، سایه به سایه تعقیب می شود در حرم امن الهی با شمشیر برای کشتن او بسیج شده اند. به تبلیغ دین جدش و افشاگری خاندان ابوسفیان و یزید می پردازد.

یک سند با ارزش در مورد حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، خطبه غرایی است که در شهر مکه مکرمه در سال60 هجری پیش از هجرت کاروان حسینی از مکه به کوفه توسط حضرتش ایراد شده است. روز هشتم ذی حجه سال شصتم هجری، یعنی درست یک روز پیش از عزیمت کاروان امام حسین علیه السلام از مکه به سوی کربلا، قمر منیر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بر فراز بام کعبه خطبه ای پرشور ایراد می کند. در آن خطبه می فرماید: تا پدرم علی علیه السلام زنده بود، کسی قدرت کشتن پیامبرصلی الله علیه و آله را نداشت و تا من زنده هستم، کسی توان قتل برادرم امام حسین علیه السلام را ندارد. او خطاب به انبوه جمعیت حاضر در کنار بیت الله الحرام می فرماید: بیایید تا شما را به راه کشتن امام حسینعلیه السلام آگاه کنم؛ به قتل من مبادرت ورزید، گردن مرا بزنید، تا هدفتان محقق گردد. یعنی اگر می خواهید امام را بکشید، تا من زنده ام، امکان پذیر نیست. (و این جمله از خطبه به حقیقت پیوست و تا حضرت اباالفضل العباس علیه السلام زنده بود، دشمنان از کشتن حسین علیه السلام عاجز بودند) این خاندان نه از کشته شدن در راه رضای محبوب خود واهمه دارند و نه در راه حمایت و حفظ جان امام زمان خویش کوچک ترین تعللی به خود راه می دهند.

متن این خطبه خدایی           بسم الله الرّحمن الرّحیم.

اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی شَرَّفَ هذا (اشاره به بیت الله‌الحَرام) بِقُدُومِ اَبیهِ، مَن کانَ بِالاَمسِ بیتاً اَصبَح قِبلَةً. أَیهَا الکَفَرةُ الفَجَرة اَتَصُدُّونَ طَریقَ البَیتِ لِاِمامِ البَرَرَة؟ مَن هُوَ اَحَقُّ بِه مِن سائِرِ البَریه؟ وَ مَن هُوَ اَدنی بِه؟ وَ لَولا حِکمَ اللهِ الجَلیه وَ اَسرارُهُ العِلّیه وَاختِبارُهُ البَریه لِطارِ البَیتِ اِلیه قَبلَ اَن یمشی لَدَیه قَدِ استَلَمَ النّاسُ الحَجَر وَ الحَجَرُ یستَلِمُ یدَیه وَ لَو لَم تَکُن مَشیةُ مَولای مَجبُولَةً مِن مَشیهِ الرَّحمن، لَوَقَعتُ عَلَیکُم کَالسَّقرِ الغَضبانِ عَلی عَصافِیرِ الطَّیران . اَتُخَوِّنَ قَوماً یلعَبُ بِالمَوتِ فِی الطُّفُولیة فَکَیفَ کانَ فِی الرُّجُولیهِ؟ وَلَفَدَیتُ بِالحامّاتِ لِسَید البَریاتِ دونَ الحَیوانات.

هَیهات فَانظُرُوا ثُمَّ انظُرُوا مِمَّن شارِبُ الخَمر وَ مِمَّن صاحِبُ الحَوضِ وَ الکَوثَر وَ مِمَّن فی بَیتِهِ الوَحی وَ القُرآن وَ مِمَّن فی بَیتِه اللَّهَواتِ وَالدَّنَساتُ وَ مِمَّن فی بَیتِهِ التَّطهیرُ وَ الآیات. وَ أَنتُم وَقَعتُم فِی الغَلطَةِ الَّتی قَد وَقَعَت فیهَا القُرَیشُ لِأنَّهُمُ اردُوا قَتلَ رَسولِ الله صلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ أنتُم تُریدُونَ قَتلَ ابنِ بِنتِ نَبیکُم وَ لا یمکِن لَهُم مادامَ اَمیرُالمُؤمِنینَ علیه السلام حَیاً وَ کَیفَ یمکِنُ لَکُم قَتلَ اَبی عَبدِاللِه الحُسَین علیه السلام مادُمتُ حَیاً سَلیلاً؟ تَعالوا اُخبِرُکُم بِسَبیلِه بادِروُا قَتلی وَاضرِبُوا عُنُقی لِیحصُلَ مُرادُکُم لابَلَغَ الله مِدارَکُم وَ بَدَّدَا عمارَکُم وَ اَولادَکُم وَ لَعَنَ الله عَلَیکُم وَ عَلی اَجدادکُم

سپاس خدای را که بیت الله را با قدوم پدرش [منظور امام حسین] مشرف کرد؛ آنچه که دیروز بیت بود، [امروز] قبله گردید. ای ناسپاسان گناهکار! آیا راه بیت را بر امام نیکوکاران می بندید؟ چه کسی سزاوارتر به این بیت است از دیگر موجودات؟ و چه کسی نزدیکترین به این خانه است؟ و اگر حکمت های خداوند بلند مرتبه نبود و اسرار بالا و امتحانات موجودات نبود، همانا بیت به سوی ایشان [امام حسین] پرواز می کرد. قبل از اینکه مردم، حجر را لمس کنند، حجر، دستانش [امام حسین] را استلام می کند و اگر خواست مولای من خواست خداوند رحمان نبود هر آینه بر سر شما مانند یک باز شکاری که بر گنجشکان فرود می آید، نازل می شدم. آیا قومی را که مرگ را در کودکی به بازی می گرفتند، می ترسانید؟ در حالی که الآن در مردانگی قرار دارند. همه جانم فدای آقا و مولای همه موجودات. هیهات! بنگرید به کسی که شراب می نوشد [مراد یزید ملعون] و به کسی که صاحب حوض و کوثر است و به کسی که در خانه وحی و قرآن است [امام حسین] و به کسی که در بیتش اسباب لهو و نجاست است [یزید ملعون] و به کسی که در خانه اش نزول آیات [نشانه ها] و [آیه] تطهیر است

شما در غلطی واقع شدید که قریش واقع شدند چرا که اراده قتل پیامبر صلی الله علیه و آله را کردند و شما اراده قتل پسر دختر پیامبرتان را و [این حیله] برای ایشان تا وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام زنده بود، ممکن نشد. پس چگونه ممکن است کشتن اباعبدالله الحسین علیه السلام تا وقتی که من زنده ام.

بیایید تا به راهش [راه کشتن امام حسین] آگاهتان کنم؛ پس مبادرت به کشتن من کنید و گردنم را بزنید تا به مقصودتان برسید. خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و فرزندانتان را کوتاه کند و لعنت خدا بر شما و پدرانتان [که قصد کشتن پیامبر را داشتند] باد.

وقتی ولی خدا حرکت کرد، در خانه خدا بودن و قران خواندن هم حاصلی ندارد. مساله اساسی، کمبود معرفت است، یعنی انسان نفهمد تنها راه نجات، راه ولی خداست.  در مقابل این افراد، حضرت ابوالفضل سرآمد همه کسانی بود که از روی بصیرت و درایت، به ولی خدا پیوست.

اگر همه مقاتل را بگردید، یک جا پیدا نمی کنید که مورخان نقل کرده باشند که حضرت ابوالفضل پیشنهادی به امام داده باشد که مثلا بروید یا نروید، جنگ کنید یا نکنید، زن و بچه را با خودتان ببرید یا نبرید، معرفت و بصیرت کامل دارد که امام حسینعلیه السلام موعظه و پیشنهاد لازم ندارد. عده ای هم برای یاری ولی خدا دیر آمدند

چند نفر از بزرگان بلخ، وقتی نامه حضرت به دستشان رسید، با سخنرانی های تند، دیگران را تحریک کرده، راه افتادند، ولی وقتی رسیدند که دیگر دیر شده بود و ماجرای کربلا تمام شده بود. بنابراین آماده نبودن انسان از لحاظ فکری و معرفتی و سلوکی و رفتاری، تاخیرها، سستی ها، کم معرفتی ها و تعلقات به دنیا را موجب می شود و طبیعی است که در چنین شرایطی یاری ولی خدا امکان پذیر نمی باشد

روز هفتم محرم

وقتی به کربلا رسیدند اباالفضل بر آنان که مانع برداشتن آب شده بودند حمله کرد و آنان را از کنار آب پراکنده ساخت تا آن که همراهان امام آب برداشتند و سیراب شدند. قبل از عاشورا شمر تصمیم داشت عباس را از حسین جدا کند وقتی صدای شمر را شنید که میگفت: خواهر زادگانِ ما کجایند؟ (اباالفضل و سه برادرش) برای آنان بار دیگر امان نامه آورده ام ولی عباس مؤدّبانه آن را ردّ کرد. غالبا پرچمدارانِ جنگ را از با صلابت‏ترین و مقاوم‏ترین نیروهای مؤمن انتخاب می‏کردند.

امام از آن جهت علم را به عباس سپرد که کفایت بیشتر و توان افزون‏تر برای حمل پرچم و مقاومت در میدان و استواری در رزم را داشت و از دیگران شایسته ‏تر بود. عباس بن علی در شب عاشورا پیوسته به یاد خدا بود و تا صبح پاسداری می‏داد . کسی جرأت نداشت به خیمه‏ های اهل‏بیت نزدیک شود. شب عاشورا شبی اندوهبار و پرهراس تا فردایی پرحماسه و صبحی خونین طلوع کند، تا شاهد وفای عباس و حماسه آفرینی یاران خالص و خدایی اباعبد الله علیه السلام باشد.

وقتی که امام حسین به خانواده و یارانش فرمود از تاریکی شب استفاده کنید و خود را از کشته شدن رها سازید، نخستین کسی که برخاست و اعلام وفاداری و نبرد تا آخرین قطره خون کرد، عبّاس بود. دیگران هم سخنانی همانگونه بر زبان آوردند و پاسخشان این بود که: چرا برویم، کجا برویم، برویم که پس از تو زنده بمانیم؟!  خداوند چنین روزی را هرگز نیاورد! به مردم چه بگوییم؟ بگوییم سیّد و سرور و تکیه گاهمان را رها کردیم و در معرض تیرها و شمشیرها و نیزه‏ ها گذاشتیم و طعمه درندگان ساختیم

و به خاطر علاقه به زندگی، گریختیم؟ معاذالله! بلکه با حیات تو زنده می‏مانیم و در رکاب تو می‏ میریم  هیهات منا الذله وجود اباالفضل علیه السلام در سپاه حسین بن علی علیه السلام هم مایه هراس دشمن بود، هم برای یاران امام و خانواده او و کودکانی که در آن موقعیّتِ سخت در محاصره یک صحرا پر از دشمن قرار گرفته بودند، قوّت قلب و اطمینان خاطر بود، تا عباس بود. کودکان و بانوان حریم امامت آسوده می‏خوابیدند و نگرانی نداشتند، چون نگهبانی مثل اباالفضل بیدار بود و پاسداری می داد . اى ابوالفضل! بخشش و هدیه اى از خداوند به امت بودى، براى آنان افقهایى درخشان از آزادگى و کرامت گشودى. به آنان آموختى که جانبازى باید خالصانه براى خـدا بـاشـد و هیچ یک از عواطف و آروزهایى که سر به خاک مى برد، آن را نیالاید. ابوالفضل العباس علیه السلام در رفتار با برادرش امام حسین (علیه السّلام) حقیقت بـرادرىِ صـادقـانـه اسلامى را به نمایش گذاشت و همه ارزشها و الگوهاى آن را آشکار کرد.

  روز ایثار تاسوعا روز نهم محرم روز نهم ماه محرم معروف به تاسوعاست.  تاسوعا بزرگداشت شهادت اسوه ایثار و ادب و دلاوری و وفا و حق گذاری، عباس بن علی علیه السلام است.  

1 . ورود شمر به کربلا  شمر بن ذى الجوشن که در دشمنى با اهل بیت علیهم السلام، پیشقدمتر از دیگران بود و با حرارت ویژه اى در واقعه کربلا حضور به هم رسانید، نامه شدید اللحن عبیدالله را در روز نهم ماه محرم به دست عمر بن سعد رسانید و او را از منظور عبیدالله باخبر گردانید. پسر سعد که نسبت به صلح با امام حسین علیه السلام خوشبین بود و در این راه تلاش زیادى به عمل آورده بود، یکباره در برابر نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزى براى خود نیافت. او على رغم میلش یا با امام حسین علیه السلام مى بایست نبرد مى کرد و یا فرماندهى را از دست مى داد و براى همیشه از دستیابى به حکومت رى محروم مى شد. او با پستی و بی شرمی تمام، راه نخست را انتخاب کرد و امام حسین علیه السلام را به شهادت رساند.

2 . امان نامه براى ابوالفضل العباس علیه السلام  شمر با نامه ‏ای که از عبیدالله داشت از نخیله که لشکرگاه و پادگان کوفه بود با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد کربلا شد و نامه عبیدالله را برای عمر بن سعد قرائت کرد. ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده ‏ای . به خدا قسم! تو عبیدالله را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیدالله بن زیاد امان نامه‏ ای برای خواهرزادگان (هم قبیله ای بودن با مادر) و از جمله حضرت عباس علیه السلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد تا آنان را از سپاه خداجو و حقیقت طلب امام جدا سازد. شمر به حضرت گفت من  نامه اى از عمر بن سعد آوردم. شما از این ساعت در امان هستید، مشروط بر اینکه دست از یارى برادرتان حسین علیه السلام بردارید و سپاهیانش را ترک کنید.

حضرت عباس، عبدالله، جعفر و عثمان فرزندان امام علی علیه السلام که مادرشان ام‏ البنین بود را طلبید. آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیدالله برایتان امان گرفته ‏ام. آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟ حضرت عباس بر او بانگ زد؛ بریده باد دستهاى تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه ات .  اى دشمن خدا، ما را دستور مى دهى که از یاری برادر و مولایمان دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ناپاک آنان درآوریم؟! آیا ما را امان مى دهى ولى براى فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله امانى نیست؟! شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان ام البنین، خشمناک شد و به خیمه گاه خویش برگشت.

اعلان جنگ شد، ولی ... امام حسین علیه السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدی دارند؟ حضرت عباس خبر آورد که اینان می‏گویند: یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید. امام به عباس فرمودند: اگر می‏توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم . خدای متعال می‏داند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم . به شما تا فردا مهلت می‏دهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیدالله می‏سپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت.

3.  فرمان حمله عمومى عمر بن سعد، پس از دریافت نامه عبیدالله بن زیاد، احساس کرد اگر در مبارزه با امام حسین علیه السلام تعلل بورزد، موقعیت خویش را از دست خواهد داد و شمر به جاى او به فرماندهى سپاه خواهد رسید. بدین جهت در عصر تاسوعا بدون هیچ گونه اخطار قبلى و با دستپاچگى تمام، فرمان حمله عمومى به سوى خیمه هاى امام حسین علیه السلام را صادر کرد. امام در این هنگام خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروى خیمه هاى خود مشاهده نمود. آن حضرت، بلادرنگ برادرش عباس را طلبید و وى را به همراه بیست تن از یاران فداکارش چون زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوى سپاه دشمن فرستاد تا عمر بن سعد را ملاقات کرده و

علت آتش افروزى هاى بى حاصل آنان را جویا گردند.  حضرت عباس علیه السلام به همراه یاران امام به سپاهیان دشمن نزدیک شد و از سرکردگان آنان پرسید: منظور شما از این حرکت بیجا و غوغاها چیست؟ آنان پاسخ دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمانی آمده است که باید بر شما عرضه کنیم و آن، این است که یا در طاعت او درآیید و با وى بیعت کنید و یا آماده نبرد باشید! حضرت عباس پیام دشمن را به امام رساند. امام به وى فرمود: به سوى ایشان برو و از آنان مهلت بخواه که امشب را صبر کنند و کار نبرد را به فردا واگذار کنند، چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقدارى بیشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا مى داند که من به راز و نیاز با وى و نیایش در درگاهش چقدر علاقه مندم.

عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام را پذیرفت و پیام داد که یک شب را به شما مهلت دادم ولى بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصله کار را به شمشیر مى سپاریم. در این هنگام، آرامش نسبى حاکم گردید و هر دو سپاه به خیمه گاه خویش برگشته و منتظر فرا رسیدن روز بعد شدند...

 آخرین آزمایش یاران امام حسین علیه السلام در شب عاشورا در میان بنی هاشم و یاران خویش قرار گرفت و خطبه ای چنین خواند: من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیدم و اهل بیت و خاندانی باوفاتر و صدیق تر از اهل بیت خود سراغ ندارم. این سرنوشت خونین را به یاران خویش نیز خبر داد تا همراهی شان از روی بصیرت و آگاهی باشد. امام حسین علیه السلام شب عاشورا در جمع یاران خویش فرمود: اینان مرا و همه کسانی را که پیش روی من جهاد می کنند خواهند کشت. پس از غارت، خانواده مرا به اسارت خواهند برد. بیم آن دارم که شما از این مسائل خبر نداشته باشید، یا بدانید ولی (از رفتن) شرم کنید. نیرنگ نزد ما خاندان حرام است، هر کس دوست ندارد با ما باشد، بازگردد...

خداوند به همه شما جزای خیر دهد. آن گاه فرمود: جدم رسول خداصلی الله علیه و آله خبر داده بود که من به عراق فراخوانده می شوم و در محلی به نام عمورا و کربلا فرود آمده و در همان جا به شهادت می رسم و اکنون وقت این شهادت رسیده است. به اعتقاد من همین فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد کرد و حالا شما آزاد هستید و من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه می دهم که از این سیاهی شب استفاده کرده و هر یک از شما دست یکی از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوی آبادی و شهر خویش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛

زیرا این مردم فقط در تعقیب من هستند و اگر بر من دست یابند با دیگران کاری نخواهند داشت، خدا به همه شما جزای خیر و پاداش نیک عنایت کند!

این پیشنهاد در واقع آخرین آزمایش بود از سوی آن حضرت و نتیجه این آزمایش، عکس العمل یاران آن بزرگوار بود که هر یک با بیان خاص، وفاداری خود را به آن حضرت و استقامت و پایداری خویش را تا آخرین قطره خون اعلام داشتند و بدین گونه از این آزمایش روسفید و سرفراز بیرون آمدند.                                   .
اولین کسی که پس از سخنرانی امامعلیه السلام لب به سخن گشود، برادرش عباس بن علی علیه السلام بود. او چنین گفت: لا أرنا ذلک أبدا؛ خدا چنین روزی را نیاورد که ما تو را بگذاریم و به سوی شهر خود برگردیم. امام خود می دانست که شهید خواهد شد ما ارانی الا مقتولا (موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام ص993)

عباس، این فرمانده ولایتمدار است که در روز عاشورا در حمایت از ولایت جان خود را تقدیم کرد و وفاداری خود را در اشعار حماسی و رجزخوانی هایش باز گفت، چنان که فرمود و الله ان قطعتموا یمینی / انی احامی ابدا عن دینی  

و عن امام صادق الیقین / نجل النبی الطاهر الامین ؛ به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کنید، من هرگز از حمایت دین و از امام صادق و یقینی خودم که فرزند پیامبر پاک و امین است دست برنمی دارم. در این عبارت به صراحت اعلام می دارد که آن چه او را در میدان جنگ نگه داشته و جانش را تقدیم می کند، حمایت از دینی است که براساس اصول ولایتمداری از معصومانعلیهم السلام بنیاد نهاده شده است. بنابراین آن چه عامل وفاداری اوست، ایمان به ولایت و اطاعت و دفاع از حوزه ولایت است.

عباس علیه السلام، الگوی برادری حضرت ابوالفضل علیه السلام نه فقط برادر جسمانی حضرت حسین علیه السلام بود بلکه برادر ایمانی و روحانی آن حضرت نیز بوده است. روی همان اصل و قاعده ای که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام از نور واحد بودند و مکرر پیغمبرصلی الله علیه و آله به آن وجود مقدس انت اخی فی الدنیا و الاخره می فرمود. این اخوت و برادری لازمه اش تساوی و برابری آن دو در جمیع جهات و درجات نیست. مقام امامت بالاتر و ابوالفضل علیه السلام تابع امام بوده است. او عبدی صالح بود. برجسته ترین نمونه این اخوت بی نظیر را می توان در ایثار و مواسات و فداکاری آن بزرگوار مشاهده کرد زیرا حضرت ابوالفضل علیه السلام درباره برادرش بزرگ ترین ایثار را انجام داد و جان را فدای او کرد و در سخت ترین بلاها و آزمایش های الهی با آن حضرت مواسات کرد. در وجود شریف ابوالفضل علیه السلام دو گونه شجاعت در هم آمیخته است

الف شجاعت هاشمی و علوی که ارجمندتر و والاتر است و از جانب پدرش سرور اوصیا به او رسیده است.

ب شجاعت عادی که از جانب مادرش ام البنین علیها السلام به ارث برده است ، زیرا که در میان تیره مادرش، جدی پیراسته چون عامربن مالک بن جعفر بن کلاب بوده است که به سبب قهرمان سالاری و شجاعتش او را ملاعب الاسنه یعنی کسی که سر نیزه ها را به بازی می گیرد، می نامیدند.

شهادت ابوالفضل العباس: آنقدر زیباست که قمر بنی هاشم نام میگیرد به نزد برادر می آید اجازه میخواهد امام به گریه می افتد و میفرماید: تو علمدار منی سالار منی امید و پشت و پناه منی، عباس میگوید: برادر سینه ام تنگ شده بعد از حماسه های زیاد، صدای العطش از طرف زنان و کودکان را میشنود، اجازه برای آب آوردن میگیرد، مشک را برداشته و رجز میخواند و حمله میبرد و دشمن فرار میکنند و پشت نخل ها پنهان میشوند، روز عاشورا چهار هزار تن را بر شریعه فرات گماشته بودند تا کسی نتواند وارد شریعه شود و آب بردارد. عباس علیه السلام به تنهایی وارد شریعه شد و گروه چندهزار نفری را پراکنده ساخت. مشک ها را پراز آب میکند و خود آب نمی نوشد زیرا برادرش و کودکان و زنان خیمه همگی تشنه اند و این دور از جوانمردی است

به هنگام بازگشت دشمنان از بین درختان و از پشت سر به او حمله میکنند و دستانش را قطع و سپس با تیر و نیزه چشمانش را هدف میگیرند و به شهادت میرسانند امام هم بعد از یاران (55 تن) و خاندان عصمت و طهارت (17 تن) پس از خواندن نماز و نیایش به شهادت میرسند. اینکه چرا اول امام را به شهادت نمی رسانند، دشمن امید داشت بعد از آن همه جنایت و کشتن نزدیکان و شش ماه اش، امام تسلیم شده و تن به بیعت خواهد داد و به آرزویش میرسد

سقای آب و ادب حادثه دارد به اوج خود نزدیک می شود؛ از روز هفتم محرم آب را بر فرزندان امام بستند. تشنگی امان کودکان را در صحرای سوزان نینوا زیر هرم آتش آفتاب بریده است. عباس علیه السلام علمدار سپاه است و پرچمدار حسین علیه السلام  و محافظ خیمه ها و فرزندان امام. عباس علیه السلام  تشنگی کودکان را می بیند و اضطرارشان را ، می خواهد برود و برای بچه ها آب بیاورد .

(1) هنگام رخصت از امام تنهایی او را می بیند در میان این نامردمان ... فریاد العطش فرزندان حسین او را بی تاب کرده است. چه کند عباس با این همه تردید؟ صلابت و استواری و دلیری او همه در مقابل دشمن است. تاب دیدن اشک بچه ها را ندارد؛ هروله می کند میان خیمه حسین  علیه السلام  و بچه ها... تنهایی امام را نیز نمی تواند ببیند. عاقبت از امام اذن میدان می گیرد. امام سخت می گرید و می گوید: برادرم قبل از نبرد برای کودکانم قدری آب بیاور! ...

و این خواسته امام کافی است تا همه هستی عباس علیه السلام  آب شود ... به سوی فرات می رود! تیری است که از چله رها شده. و آن گاه که با صورت، پیکر پاکش برزمین می افتد برای نخستین بار امام را برادر صدا می زند! و امام سراسیمه خود را به علمدار می رساند...

حسین  علیه السلام  مظهر صبر و ایستادگی برپیکر برادر زانو می زند، می گرید و می گوید الان انکسر ظهری کمر عالم هم خم می شود در مقابل داغ حسین علیه السلام ! و اگر حسین علیه السلام  دوباره برنخیزد به یقین نبض هستی نیز دیگر نخواهدزد. اما رسالت او هنوز به پایان نرسیده است. امام باید بماند تا معنای ما لا تعلمون را به ملائک بچشاند و تنها و بی علمدار به خیمه ها بازگردد...حماسه به اوج خود نزدیک می شود؛ امام تنها مانده است؛ بی عباس ... بی برادر!

(2) حسین مانده و عباس و کودکان و زنان خیمه و همگی تشنه و صدای العطش بچه ها. خانم زینب بالای تل نظاره گر ناجوانمردی های دشمن و تکه تکه شدن یاران و آل الله. عباس شمشیر می کشد و مثل برق در نیزارها دشمنان را به زمین می کوبد رجز می خواند و صفوف دشمن را می شکافد و ترس و وحشت به بز دلان جیره خوار می اندازد عباس از مولای خود مامور آوردن آب از فرات میشود. مشک در پشت، نیزه در دست و علم بر دوش، می تازد و دشمن از ترس هیبت او راه را می گشایند و فرار می کنند و میان نخل ها خود را پنهان می سازند .

مشکها را پر کرده و از نوشیدن آب امتناع میکند (مولایم، بچه ها زنان تشنه اند) و به طرف خیمه ها حرکت و عمر سعد و شمر او را به محاصره آورده و ناگهانی از پشت نخلها به او ضربت آورده و دستی که 5 امام آنرا بوسیده قطع میکنند . نامردی دیگر، دست راست او را، حضرت عباس علیه السلام مشک را بر دندان گرفت. و تلاش کرد تا شاید آب را به آن لب تشنگان برساند که ناگاه تیری بر مشک آب آمد و تیر دیگری نیز بر سینه اش رسید و از اسب افتاد. سپس خود را به مولایش حسین رسانده و سر بر زانوی حسین می گذارد تقاضا می کند تا چشمش را پاک کرده تا روی برادرش حسین را برای آخرین بار ببیند.

(3) در هنگام شهادت عباس علیه السلام امام علیه السلام بسیار بی تابی کرد و گفت که کمرش شکست؛ زیرا عشق به محبوب، بی تابی می آورد و فراقش را سخت می کند. این گونه است که امام گریست و فرمود: ای نور دیده ام، ای پاره تنم، تو برای من تکیه گاهی استوار بودی. ای برادرم که در دلسوزی برای برادرت تا آن جا پیش رفتی که خدا جام شهادتت نوشاند. ای ماه تابان بنی هاشم که در پیشامدهای ناگوار در تنگناهای دنیا یار من بودی... ای نور دیده ام...

آه از بی یاوری! به خدا سوگند جدایی تو برمن سخت و ناگوار است. آن گاه بی تابانه گریست و جسد برادر را بر پشت اسب نهاد و به خیمه ها آورد و آن قدر گریست که بیهوش شد. (همان ص 525) عباس شرم داشت تا درخیمه برده شود، زیرا به سکینه وعده آب داده بود. از این رو هنگامی که به هوش آمده بود، از امام خویش می خواهد تا او را به خیمه نبرد. همچنین ترس آن داشت که روحیه سپاه از بین برود، زیرا ستون لشکر امام علیه السلام بود. (همان) داستان عشق و عاشقی امام حسین علیه السلام و عباس علیه السلام فراتر از عشق و عاشقی برادری نسبت به برادری است. این مطلبی است که می توان ازگوشه های تاریخ به دست می آورد. به یقین عشق آنان جلوه ای از عشق الهی بود که در تفسیر خاکی درکربلا و عاشورا معنایی خاص یافته است.

(4) وقتی ابوالفضل علیه‌السلام از برادر و امامش حضرت حسین علیه‌السلام اجازه میدان خواست. امام علیه‌السلام به سختى گریست به گونه‏‌اى که محاسن شریفش از اشک دیدگانش‏‌، تر شد، و فرمود: یا أَخی کُنْتَ الْعَلامَةَ مِنْ عَسْکَری وَ مُجْمِعَ عَدَدِنا، فَإِذا أَنْتَ غَدَوْتَ یَؤُلُ جَمْعُنا إِلَى الشِّتاتِ، وَ عِمارَتُنا تَنْبَعِثُ إِلَى الْخَرابِ برادر جان! تو نشانه (شکوه و عظمت و) برپایى سپاه من و محور پیوستگى نفرات ما هستى. اگر تو بروى (و شهید شوى)، جمعیّت ما پراکنده، و ویران مى‌‌‏شود. (بحارالانوار علامه مجلسی، ج 45 ص 41)

هنگامى که عباس علیه‌السلام شهید شد امام حسین علیه‌السلام فرمود: الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی اینک کمرم شکست و راه چاره بر من محدود شد. آنگاه گریست و این اشعار را خواند: تَعَدَّیْتُمْ یا شَرَّ قَوْمٍ بِبَغْیِکُمْ / وَ خالَفْتُمْ دینَ النَّبِىِّ مُحَمَّدٍ أَما کانَ خَیْرُ الرُّسُلِ أوْصاکُمْ بِنا / أَما نَحْنُ مِنْ نَجْلِ النَّبِىِّ المُسَدَّدِ

أما کانَتِ الزَّهْراءُ أُمّی دُونَکُمْ / أما کانَ مِنْ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ أحْمَدَ  لُعِنْتُمْ وَ أُخْزیتُمْ بِما قَدْ جَنَیْتُمْ / فسَوْفَ تَلاقُوا حَرَّ نارٍ تُوَقَّدُ اى بدترین مردم! با ستمکارى خویش بر ما تعدّى کردید، و با آیین پیامبر خدا محمّد صلى الله علیه و آله مخالفت ورزیدید. آیا بهترین پیامبر، سفارش ما را به شما نکرده بود؟ آیا ما از نسل پیامبر راستین نیستیم؟ آیا جز این است که حضرت زهرا علیهاالسلام مادر من است نه شما؟ آیا او از نسل بهترین انسان‌‏ها نبود؟

به سبب جنایتى که مرتکب شدید ملعون و خوار گشتید، و به زودى گرفتار آتش شعله‏‌ور الهى خواهید شد. (مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 117 ؛ بحارالانوار، ج 45 ص 40 ؛ عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، ص 493)

امام سجاد علیه السلام وقتی برای دفن بدن امام حسین علیه السلام آمد، خود را روی بدن عمو انداخت، بر او گریست و بدنش را دفن نمود. این بیانگر آن است که پیکر مطهر عباس علیه السلام را سزاوار نبود کس دیگری غیر از معصوم علیه السلام، دفن نماید.

و عَبّاس .... وَ ما اَدریکَ مَا العَبّاس؟! تمامت آفرینش فدای یک نگاه ابوفاضل باد. کاش به جای مشک تو قلب ما را نشانه می رفتند. آه از هجوم سپاه اندوه در هجران علمدار نینوا. عروج عاشقانه عباس، انکسار آفتاب ولایت و کوچ شاپرک های امید از گلزار شیعه بود. عباس یعنی سرشک یاس. زلال نگاه عباس، عطش طفلان را فرو می نشاند. دریغا دستی که اهداگر وفا بود و سقایت آل علی می کرد، بر خاک کربلا فتاد و غریبانه با خون، بهشت را به تصویر درآورد.

یا حسین، یا سیدنا و مولانا! سوگند به فجر که لیال عشر عزای تو شب های قدر مشتاقان کربلاست. عطش ما کمتر از عطش طفلان حسین نیست. ما از مهد تا لحد، تشنه عنایت حسین و عباسیم و هر چه از فرات شیرین عشق می نوشیم، تشنه تر می شویم. در بارگاه غم حسین به عزت رسیده ایم. شرب مدام ما از ساغر کربلاست و هشیاری اندیشه را در مستی دل می جوییم.

عاشورا فقط در بیان معبود حسین و ارجعی گوی نفس مطمئنه سیدالشهداء به قاب زیبای وصف در آمده است؛ یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی عاشورا نخل ایثار و بذل اباالفضل است. یا عباس بن علی! از علقمه ولایت به ما بنوشان! تمام لحظه هایمان سرشار از عاشوراست و گام هایمان هماره بر خاک کربلا .

فرات ماتم و دجله درد عاشورا، سقّای تشنه ‏کامان عزت بود، با مشکی پُر از اشک، بر دوش آزادگی! و کربلا، «تکیه» گاه سینه ‏زنان حق و «حسینیه» ذاکران عدل بود. روز عاشورا، امام حسین علیه السلام پشت خیمه‏های شهادت، خندقی کند تا امویان نتوانند به حریم امامت نزدیک شوند. آن روز، تیری که از کمان «حرمله» رها شد، نازکترین حنجره «اصغر» تاریخ را درید و تیغی که از پشت دیوار کمین فرود آمد، اشک مشک را جاری ساخت. آن روز، «حبیب»، محبوب دلها شد، زهیر، چون زهره‏ای درخشید، و جانِ «جون»، فدای امام گشت. سهمی از شهد شهادت، قسمت «قاسم» شد و کام تشنه «شبه پیغمبر» از دست جدش سیراب گشت.

در کوفه بی ‏وفایی، کمی آن سوتر از «فرات بیداری» نان حسین علیه السلام خوردن و «زاد یزید» بردن، سبب شد که کسانی نمک ‌گیر آل‏ امیه شدند و بر صاحبان اصلی «ولایت»، تهمت «خروج» زدند و صاحبخانه را «خارجی» گفتند و خون جاری در رگهای دین را «هدر» دانستند، و «شریح» ها به مباح بودن خون حسین فتوا دادند و کنار خوان خائنانه یزید، «هل من مزید» گویان، نعش حریت را زیر سم اسبهای قدرت و ریاست لگدکوب کردند.

ولی ما... از روزی که در نهر جانمان فرات سوز و علقمه عطش جاری شد، از شبی که در پیاله دلمان شربت گوارای ولایت ریختند، از وقتی که حسین بن علی، در «دسته» دینداران، «شور» انداخت و شریعت را با «شریعه» جاری ساخت،

ادامه

http://m5736z.blog.ir/post/Abbas2

http://m5736z.blog.ir/post/Abbas1

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگذاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">