تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

پیامک های وایبری و sms ی

شادی و شوخی              تربیت دینی کودکان         ولایت فقیه         حجاب در قرآن

دسترسی به اینترنت و رایانه          آیات سیاسی            سکولارها و روشنفکری

اسلام هراسی           اعجاز علمی      صلوات        اخلاص       شیطان و شیطان پرستی   

چرا دنیای کافران آبادتر؟       دعا توبه استغفار           نماز. چرا عربی؟ وضو. قبله. تسبیحات

 حج قربانی عرفه دحوالارض کعبه        وهابیت 

عبادی : موضوعات قرآنی          توحید : موضوعات قرآنی          بی ایمانی و کفر    

   ایمان داری : ترجمه تک آیه ها               تربیتی اخلاقی اجتماعی : موضوعات قرآنی 

نبوت ؛ امامت عدل امامت : موضوعات قرآنی       اسماء الحسنی      


ریشه یابی واژگان فارسی


آشتی
واژه: صلح و سازش، دوستی از نو کردن. ترک جنگ. مصالحه. دوستی و سازگاری پس از جنگ و ستیز. مقابل جنگ. قس در ترکیباتی نظیر: آشتی پذیر «قابل صلح»،
چو از آشتی شادی آید به چنگ
خردمند هرگز نکوشد به جنگ
ابوشکور
ز جنگ آشتی بی گمان بهتر است
نگه کن که گاوت به چرم اندر است
فردوسی
ریشه: فارسی میانه آشتیه (astih) «آشتی و صلح» مرکب است از آشت (ast) به معنی «صلح و آرامش» و ایه (ih) نشانه حاصل مصدر که برای ساختن ماده های جعلی به کار می رفته است.
این لغت مرتبط است با لغات اوستایی: آخشتی (
axsti) «آرامش، صلح» و آخشته «آرامش یافته، آرام» نیز قس اوستایی: آیوی-آخشتر «مراقب، ناظر» که مشتق اند از ریشه «آخش» (axs) (با پیشوند آیوی aiwi) به معنی «نگریستن» (به لطف یا محترمانه)؛ ریشه «آخش» ظاهراً مشتق از هندواروپایی: ok «نگریستن، دیدن» (قس: سنسکریت: آکسی (aksi) «چشم» اوستایی: آشی (asi) «چشم». ارمنی دخیل: هشتیل (hastil) به معنی «آشتی کردن، صلح کردن».
آشیانه
واژه: در اصطلاح نظامی؛ محل سرپوشیده ای برای استقرار و تعمیر بالگرد، هواپیما یا تانک می باشد (واژه گزینی نظامی). آشیانه به معنی «مسکن، خانه، اقامتگاه، لانه پرندگان و حشرات؛ نیز آشیان».
مرا خورد خون بود بر جای شیر
در آن آشیانه به سان اسیر
فردوسی
تو ز آشیانه باز سپید خاسته ای
ز باز خانه نپرد به هیچ حالی بوم
سوزنی
ریشه: فارسی میانه: آشیانگ «آشیانه»؛ احتمالاً مشتق از فارسی باستان: آ- شیدانک. آ (پیشوند) و «شیدانک» مشتق از ریشه «حد» به معنی «نشستن». از همین ریشه است واژه های فارسی: سرنشین، دلنشین، نشیم و نشیمن (<-نی - شد- من).
«حد» که ریشه «نشستن» می باشد با تبدیل صامت ها به یکدیگر به صورت نشستن درآمده است. در واقع «نیحدتن» بوده که «نشستن» شده است. ایرانی باستان: ریشه «حد» به معنی «نشستن، اقامت کردن، ماندن»؛ با پیشوند «نی» به معنی «نشاندن، خود را جای دادن».
نظر دیگر درباره ریشه این کلمه چنین است: آشیانه از ایرانی باستان: «آخشه- دانکه» که مرکب است از «آخشه» مشتق است از «آخش» به معنی «نگریستن، مراقب بودن، حفظ کردن» و «دانکه» مشتق از «دانه» به معنی «ظرف، جا». (فرهنگ ریشه شناختی). این ریشه از نظر معنایی بسیار دقیق می نماید زیرا که آشیانه محلی بوده برای نظاره و دیدبانی و مراقبت.
کلمه نشستن به معنی «مستقر شدن جاندار بر روی نشستنگاه خود در جایی، ایستادن» می باشد که از نظر معنایی با اصطلاح نظامی مورد نظر ارتباط نزدیک تری دارد. چنان که آشیانه محلی سرپوشیده، برای استقرار بالگرد، هواپیما یا تانک می باشد.
آماجه
واژه: در اصطلاح نظامی هدف تمرینی که به وسیله هواپیما در منطقه تیراندازی ضد هوایی قرار می گیرد و پدافند زمین به هوا و هواپیما آن را هدف قرار می دهد (واژه گزینی نظامی) آماج. خاک توده کرده که نشانه تیر را بر آن نصب کنند. چه آماجگاه جایی را گویند که نشانه در آنجا نهند به معنی نشانه تیر هم هست. آماجگاه. نشانه گاه (برهان):
گر موی بر آماج نهی موی بدوزی
وین از گهر آموخته ای تو نه به تلقین
فرخی
چو تیر انداختی در روی دشمن
حذر کن کاندر آماجش نشستی
سعدی
ریشه: آماج احتمالا مشتق است از ایرانی باستان: «آ-ماتچی»؛ مرکب از «آ» (پیشوند) و «ماتچی» مشتق از ریشه «ما» به معنی «سنجیدن، اندازه گرفتن» (در مورد این ریشه تک به آزمودن و آماده باش). قس عربی دخیل: آماج، أماج؛ (فرهنگ ریشه شناختی).
برخی محققان، اصل این کلمه را ترکی دانسته اند: محمد معین که در برهان قاطع نوشته است؛ آماچ را در لغات ترکی به معنی هدف و نشانه آورده و بدیهی است که دخیل است (برهان ذیل آماج).
علامه دهخدا در لغت نامه می نویسد: این کلمه از فارسی وارد عربی شده و به معنی «مسافتی که کمان می تواند تیر را بیندازد» به کار رفته است.
آماده باش
واژه: آماده در اصطلاح نظامی به دو معنی است: الف) آژیری که برای آگاهی از خطر یا تهدید و آمادگی برای هر نوع عملیات به صدا درآید. ب) حالتی که در آن تمام افراد یک یگان برای اجرای عملیات آماده هستند.همچنین حاضر. مهیا. موجود. ساخته. آراسته. ساخته و پرداخته:
چون همی شد به خانه آماده
دید مردی بره براستاده
عنصری
ریشه: آماده از مصدر آمادن «ساختن، مهیا کردن، آماده کردن، آراستن» ساخته شده است.
آمادن، آماد، آمای (بن مضارع). ایرانی باستان: آمای مرکب از «آ» (پیشوند) - و مای. مای از ریشه «ما(ی)» به معنی «سنجیدن، اندازه گرفتن» در اوستایی هم به همین معنی است.
با پیشوند «آ» به معنی «لیاقت خود را نشان دادن، آماده بودن، مهیا بودن». قس لغات فارسی - آمد در سرآمد «ممتاز، برجسته، آزموده» و کارآمد - آماد در آمادگاه به معنی «تدارکات». (افعال در فارسی). آماد در «آماد و پشتیبانی» نیز قس با آزمودن که ریشه اش با این فعل یکی است.
ریشه: باش از مصدر باشیدن گرفته شده است. باشیدن به معنی «1- بودن، 2- ایستادن، ماندن، اقامت، توقف کردن». باش؟ ایرانی باستان: «باو شی» (پسوند سازنده ماده آینده) از ریشه «بو-» به معنی «بودن، شدن». این ریشه در بودن» نیز وجود دارد. قس با لغات فارسی: باد (زنده باد) بواد. بودش. باشش «اقامت، سکونت» (افعال در فارسی).
آمار
واژه: اطلاعات عددی. آمار به معنی آماریدن می باشد به معنی شمردن. به حساب آوردن. اهمیت دادن:
آنگهی گنجور مشک آمار کرد
تا مر او را زآن نهان بیدار کرد
رودکی
ساعتکی روی پیش دار و بهش باش
کار بمن مان و برمگرد و میامار
سوزنی
ریشه: فارسی میانه: آمار: آماردن «حساب کردن، آماردن» ماده مضارع این فعل: «آمار، مشتق است از ایرانی باستان : mara(h) - a. ایرانی باستان: ریشه (mar(h به معنی «شمردن، آمار کردن» (با پیشوند «آ»)، مشتق است از هندواروپایی: ریشه (mer(s به معنی «یادآوری کردن به یاد آوردن» قس لاتینی: memor اندیشمند، یادآوری کننده» و نیز بسنجید با memorize وmemory» از بر کردن، یاد و حافظه». قس اوستایی: «مر» (mar) « به یاد داشتن». آماردن «شمردن، به حساب آوردن»، قس آمار «حساب»، همار و هماره «حساب و شمار»، نیز نک شمردن. (افعال پهلوی). آمار (از پهلوی به معنی شمار) آماره.
آوار. آواره. اواره. اوارجه به معنی «حساب». (لغت نامه)
در زبان اوستایی و پارسی باستان مر
mar به معنی مردن است. از همین بنیاد است نام مار به معنی «میراننده، کشنده» مار به معنی آمار از بنیاد یک مر mar دیگر است که به معنی «به یاد داشتن، و از برخواندن، برشمردن» در اوستا بسیار آمده است و در گزارش پهلوی به اشمورتن گردانیده شده است. (هرمزدنامه ص 384). نیز مقایسه کنید با شمردن.
آوردگاه
واژه: آورد؛ کوشیدن به جنگ. جنگ کردن به مبارزت. حمله در جنگ. نبرد. ناورد.
کارزار. جنگ. مبارزت. پیکار، رزم. پرخاش. و نیز پسوند مکان گاه. آوردگاه. معرکه، جنگ گاه. آوردگه. ناوردگه. ناوردگاه. میدان میدان جنگ. رزمگاه. عرصه جنگ:
به کین جستن از دشت آوردگاه
برآرم به خورشید گرد سیاه
فردوسی
برفتند هر دو ز قلب سپاه
به یک سو کشیدند از آوردگاه
فردوسی
ریشه: آوردگاه از مصدر آوردیدن «حمله کردن، جنگ آوری، رزم دادن، مجادله، نبردیدن» است. که از «آ» (آ، به معنی سوی) + ورد.
آورد اسم است به معنی «نبرد» ایرانی باستان از ریشه آ+پرت (به معنی نبرد کردن، ضربه زدن) قس فارسی باستان: «پرتره» نبرد، شورش» در اوستایی نیز «پرت» به معنی «نبرد کردن». در مورد تبدیل واج ایرانی باستان: «پ» (
p) به «و» (v) در فارسی نک نبرد. و نیز قابل ذکر است که «پ» و «ب» به تبدیل می شوند. قس آوردیدن و نبردیدن در هم آورد=هم نبرد که هر دو از ریشه ای واحد می باشند.





نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">