تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

 

                       ماهیت فتنه در نهج البلاغه
حضرت علی(ع) در خطبه 83 نهج البلاغه می فرمایند: «بدانید هنگامی که فتنه ها روی می آورند مشتبه هستند. وقتی روی برمی گردانند بیدار می کنند، درهنگام آمدن، مورد انکار و ناشناخته اند و در موقع برگشت و روی گردان شدن، شناخته می شوند

فتنه ها مانند بادها می گردند (به شهری می رسند و در یک شهر وارد می شوند و می وزند و از شهری بدون اصابت می گذرند) یا آن حضرت در خطبه 151 نهج البلاغه می فرمایند: «سپس طلایه فتنه، اضطراب انگیز و شکننده و خزنده (از راه می رسند) پس دل هایی که پیش از آن با استقامت بودند می لغزند و مردانی پس از سلامت نفس گمراه می شوند. در آن هنگام که فتنه هجوم بیاورد هواها و خواهش ها مختلف شود و آرا و نظریات در موقع بروز آن مشتبه شود.»

با توجه به نقش عمار یاسر در فتنه ها و برخورد عماری با فتنه ها اینک به بررسی نقش این صحابی بزرگ حضرت امیر در عرصه فتنه ها می پردازیم. عمار در لغت به معنای استوار، مصمم و پیگیر امور، خوش نام و خوش بوی، با وقار و بردبار است (تهذیب اللغه، محمد ازهری ج 2، ص 583) و او در شرایط سخت حجاز مشرک آن روز جزو اولین گروندگان به اسلام بود و اسلام خود را اظهار کرد و در مقابل شکنجه مشرکان ایستادگی کرد.

عمار یاسر(ع) در عرصه جنگ نرم قبل از وقوع فتنه ها
از آن جا که با کار فرهنگی و مقابله با شبهات فرهنگی می توان با فتنه ها مقابله کرد جناب عمار یاسر در عصر پیامبر(ص) و دوران سیطره مشرکان پدر و مادرخود را که جزو اولین شهیدان اسلام بودند و در اثر شکنجه های زیاد شهید شدند از دست داد. مشرکان انتظار می کشیدند که عمار هم به جهت شکنجه های فراوان از اسلام برگردد

ولی عمار یاسر به خاطر حسن تدبیر و هوش کثیر در زبان از اسلام دست کشید ولی در دل معتقد بود. چون او آموخته بود که ایمان حقیقی، ایمانی است که در قلب جای گرفته باشد و اعلام زبانی ایمان، تنها یک نشانه و گواه است

در ثانی به کارگرفتن حیله و نیرنگ درهرجایی نادرست و نکوهیده است جز در جنگ، که نشان هشیاری و خردمندی است و اصطلاحا عماریاسر در این مورد تقیه کرد و از مردن بی تاثیر و کم تاثیر خود اجتناب کرده و روشی برای ماندن و تلاش بیشتر در راه دین و ضربه کاری تر به دشمن را برگزید. تقیه یک شیوه در نبرد با دشمنان است نه یک پوشش برای راحت طلبی و تکلیف گریزی و فریب دادن صالحان.

تقیه در واقع نوعی جنگ نرم است به این معنی که تقیه در مقابل دشمنان و منافقان و جاسوسان به کار می رود، نه در برابر اهل ایمان. تقیه کاری است همانند عقب نشینی موقت رزمندگان در جبهه نبرد برای تجدید قوا و انجام حمله ای جدید با هماهنگی بیشتر. این هوشمندی ذاتی عمار را می رساند که قبل از تبیین کامل اصل تقیه برای مسلمانان او به این مهم توجه داشت

پیامبر(ص) عمار یاسر را برای ابلاغ پیام اسلام به سوی حارثه بن علقمه اسقف مسیحیان نجران به نجران فرستاد و همچنین به سوی قبیله قیس فرستاد تا آن تازه مسلمان شده ها را به درک صحیح دینی رهنمون شود. عمار یاسر اندکی پس از جنگ احد با یهودیان مناظره کرد و در مورد علل شکست جنگ احد و از پیامبر(ص) دفاع علمی و پخته ای کرد و دور نیست که به خاطر این تدبیر و فراست و کیاست ایشان در برابر مخالفان به او ابا الیقظان یعنی پدر کیاست و هوشمندی گفته باشند (بحارالانوار، ج 49، ص 61)

عمار یاسر و مقابله با سکولاریسم و دموکراسی از نوع غربی
عمار از جمله کسانی بود که سقیفه و تصمیم گیری های آن را قبول نداشت. اصحاب سقیفه بنیانگذاران سکولاریسم به معنای جدایی دین از سیاست بودند. چرا که می گفتند دین دستوری در مورد خلافت و اداره امور جامعه نداده است و این کار مربوط به شئون دنیوی است و برعهده مردم است

عمار هرگز با خلیفه اول بیعت نکرد بلکه فرمود: ای ابابکر حقی را که خداوند بر دیگری قرار داده است به خود اختصاص مده و اولین کسی نباش که توصیه های رسول خدا(ص) را در مورد خاندانش به دست فراموشی سپرده است. حق را به اهلش بازگردان تا بار خویشتن سبک گردانی و در قیامت رسول خدا را شادمان ملاقات کنی. (الاحتجاج، ج 1، ص 87)

عقیده عمار این بود که امامت باید از جانب خدا تعیین شود و رأی مردم نمی تواند ملاک حق و باطل شود. چنانکه در دموکراسی از نوع غربی رأی مردم ملاک حق بودن و باطل بودن است.

عمار یاسر؛ حفظ تمامیت ارضی و مقابله با دشمنان خارجی
عمار یاسر کسی بود که به دو قبله نماز گزارده بود و از مکه به حبشه و از مکه به مدینه در راه خدا هجرت کرده بود و کسی نبود که به دلیل رخدادهای تلخ سیاسی و عدم توجه خلیفه اول به نظریاتش دست از یاری دین بردارد. بلکه پس از رحلت رسول خدا در همه مراحل برای دفاع از حقیقت دین آماده بود. هنوز مدتی از خلافت ابوبکر نگذشته بود که طغیان های اجتماعی پیش آمد و فردی به نام «مسیلمه» به دروغ ادعای پیامبری کرد.

 مسلمانان برای خاموش کردن این غائله عازم یمامه شدند. در حالی که چهره عمار در میان آنان می درخشید. عبداله بن عمر نقل کرده است که در جنگ یمامه عمار را دیدم که بر صخره ای ایستاده و مسلمانان را به پایمردی و مبارزه با مسیلمه تشویق می کرد. و به گرد خود فرا می خواند تا پراکنده نشوند. این در حالی بود که خود مجروح شده بود
عمار یاسر؛ ترجیح منافع ملی اسلامی بر منفعت شخصی
عمار در شمار حامیان علی بن ابیطالب(ع) قرار داشت و خلافت را حق آن حضرت می دانست ولی به دلایلی چند که در ذیل اشاره می کنیم از مخالفت سیاسی با خلیفه دوم پرهیز نمود.
1- به دلیل اینکه وجود بحران های سیاسی، اجتماعی و اعتقادی در عصر خلیفه اول نشان داده بود که بی ثباتی حکومت مرکزی، می تواند نقطه امیدی برای مشرکان و کافران باشد و آنان را برای براندازی اصل خلافت و بازگرداندن شیوه های عصر جاهلیت تشویق نماید

او معتقد بود کسانی که خواهان برقراری و پایداری اصل دین هستند، می باید با مواضع سیاسی و اجتماعی خود، ثبات سیاسی و اجتماعی و امنیت و اقتدار دینی را تقویت کنند و راه هرگونه سوءاستفاده را بر روی دشمنان اسلام، مسدود سازند.
2- شکل گیری نبردهای گسترده در مرزهای جامعه اسلامی و تهدید کیان امت اسلامی به وسیله قدرت های بزرگ آن عصر کافی بود تا مصلحان اجتماعی با سنجش موقعیت های حساس اصل دفاع از اسلام و جامعه اسلامی را فدای مشاجره های سیاسی و اختلاف های عقیدتی نکنند

و خلیفه دوم در سال 12 هـ. طی حکمی عمار یاسر را به فرمانداری کوفه منصوب کرد و ایشان نیز پذیرفتند (تاریخ یعقوبی، ج2، ص 551)

 عمار یاسر؛ بصیرت زایی و بصیرت افزایی
عمار در هر فرصتی شایستگی حضرت علی (ع) را برای خلافت مطرح می کرد. چنان که وقتی عبدالرحمن بن عوف مردم را فراخواند تا درباره انتخاب خلیفه با آنان سخن بگوید، عمار با صراحت بیان داشت: «اگر میخواهید مردم یک رأی باشند و اختلاف نکنند، با علی (ع) بیعت کنید و مقداد سخنان وی را تأیید کرد (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9، ص 25)

عمار یاسر در جنگ جمل به روشنگری پرداخت و تلاش کرد موضوع را برای مردم روشن سازد. عمار خطاب به مردم گفت: «درست است که همسر پیامبر که مادر مؤمنان شناخته شده است، دارای حرمت و احترام است، اما حرمت و حق دین بالاتر و بزرگ تر از حرمت اوست

اگر شما به جانب علی (ع) حرکت کنید، آن حضرت موضوع را کاملاً برای شما روشن خواهد ساخت «با همه کارشکنی هایی که از سوی عناصری چون ابوموسی اشعری صورت گرفت، حسن بن علی (ع) و عمار 6 هزار نفر از مردم کوفه را برای یاری علی (ع) با خود همراه ساختند.

از سوی دیگر وجود شخصیت هایی چون عمار در میان سپاه علی (ع) می توانست برای مؤمنان عامل بصیرت و ملاک حقانیت نبرد با اصحاب جمل باشد. زیرا پیامبر (ص) در شأن عمار یاسر فرموده بود: «هرگاه مردم درباره موضوعی اختلاف یابند و چند دستگی پیش آید. فرزند سمیه (عمار) با حق خواهد بود

او همچنین با یاران معاویه که به جنگ حضرت علی (ع) آمده بودند بحث و گفتگو می کرد تا آنان را از این نبرد باز دارد. چون وجود او ذوب در اسلام و ولایت بود و تمام دستورات الهی را فرمانبردار بود پیامبر (ص) فرمود: «عمار از ماست، خداوند دشمن دارد دشمن او را، و دوست دارد دوست او را» و حدیث معروف پیامبر (ص) که فرموده بود: «گروهی ستمکار عمار را خواهند کشت » (السیره النبویه، ابن کثیر، ج 2، ص 703)

عمار یاسر؛ و بیدار کردن خواص
درجنگ جمل که یکی از مراحل حساس و سرنوشت ساز بود و تشخیص وظیفه نه تنها برای مردم عادی که گاه برای خواص دشوار می نمود زیرا یک طرف حضرت علی (ع) دست پرورده پیامبر (ص) و همسر فاطمه (س) و در طرف دیگر عایشه همسر پیامبر و دختر خلیفه اول قرار داشت و اشخاصی مثل طلحه و زبیر که به خاطر مسائل مادی بیعت خود با حضرت علی (ع) را زیرپا گذاشته بودند

و تاریخ برخی از همراهان دیرین حضرت علی (ع) را ثبت کرده است که در جنگ موضع بی تفاوتی اتخاذ کرده و نظاره گر باقی ماندند و یا در جبهه مقابل حضرت قرار گرفتند ولی عمار نه تنها در جبهه حضرت بود بلکه با بیداری خواص به نجات آنها کمک می کرد.

 از جمله مغیره بن شعبه از تماشاگران بود و عمار به او گفت: «چرا در سپاه حق علی (ع) به کارزار نمی پردازی؟» و یا نامه حضرت علی (ع) خطاب به زبیر را عمار نزد زبیر برد و با دیدن عمار زبیر احساس سستی و ناتوانی در پاهای خود کرد و زیر لب زمزمه کرد: «وای پشتم شکست و رویم سیاه گشت» و از جنگ با حضرت علی (ع) منصرف شد

و حضرت می دانست که چه کسی را بفرستد و می دانست که زبیر مرد دین آشنایی است و می داند جایگاه عمار در میان صحابه چیست و حدیث «ای عمار مخالفان و کشندگان تو گروه سرکش و ظالم هستند» را شنیده است.

عمار یاسر؛ توجه به حقایق به جای توجه به ظواهر
اسمابن حکم فزاری گفته است: «ما در جنگ صفین زیر پرچم عمار در میان سپاه امام علی (ع) بودیم. ناگهان مردی نزدیک شد و سراغ عمار یاسر را گرفت و خطاب به عمار گفت: «من باسپاه شما هستم و زمانی که از خانه می آمدم شکی در درستی راهم نداشتم

ولی اکنون می بینم که وقتی صدای اذان بلند می شود هر دو سپاه مانند هم اذان می گویند وبه وحدانیت خدا و نبوت پیامبر (ص) شهادت می دهند و نماز و دعا و قرآن می خوانند و بعد از این تفکر درباره حقانیت این نبرد به شک افتادم». عمار یاسر به آن مرد گفت: «آیا آن پرچم سیاه را که اکنون عمر و عاص زیر آن ایستاده است را می شناسی؟ آن پرچم همان است که من تاکنون 3 مرتبه در زیر سایه آن درکنار رسول خدا (ص) با مشرکان جنگیده ام و این چهارمین مرتبه است که این پرچم را می بینم.

با این تفاوت که در آن سه نوبت این پرچم در اختیار اهل ایمان و تقوا بود و صاحبانش با مشرکان می جنگیدند ولی امروز پرچم در اختیار کسانی مانند عمر و عاص و معاویه قرار گرفته است که انگیزه ای جز شر و فجور ندارند و از موضع مشرکان، با مجاهدان و یاران دیرین پیامبر(ص) به جنگ برخاسته اند

پرچم سیاه رنگی که عمروعاص در سپاه معاویه برای عوام فریبی برافراشته بود، پرچمی بوده است که در برخی جنگ های صدر اسلام در نبرد با مشرکان برافراشته می شد. درباره این که چگونه در اختیار معاویه و عمروعاص قرار گرفته است برخی گفته اند: امام علی(ع) فرمود:«رسول خدا(ص) این پرچم را خواست به کسی واگذار نماید که متعهد شود در زیر آن لوا با مسلمانی نجنگد و کافری را آسوده نگذارد». عمر و عاص گفت: «من با همین شرط و تعهد خواهان آن پرچم هستم» و این چنین عمروعاص دروغ گفت.
عمار یاسر(ع)؛ و ولایت پذیری
علاوه بر آنچه که عمار یاسر را از دیگران ممتاز کرده بود خلوص در ایمان به وحدانیت خدا و رسالت نبی(ص) و اعتقاد راسخ به ولایت علی بن ابی طالب(ع) پس از پیامبر اکرم(ص) و پایداری در این اعتقاد بود

چنانکه پیامبر اسلام(ص) در نصایح خود به عمار فرموده بود: «ای عمار! پس از من فتنه ای بزرگ رخ خواهد داد، پس هرگاه با چنین فتنه ای روبه رو شدی از علی(ع) پیروی کن، زیرا علی(ع) با حق است و حق با علی(ع) است (المعجم الاوسط، طبرانی، ج2، ص723)

چنانچه عمار در آخرین دیدار با چشمانی اشک بار و در حالی که با حضرت علی(ع) خداحافظی می کرد و به استقبال شهادت می رفت گفت: «ای امیرمؤمنان(ع)! همراهی من با تو جز براساس بصیرت و آگاهی نبود، زیرا رسول خدا(ص) در جنگ حنین به من فرمود: (ای عمار! پس از من فتنه ها رخ خواهد داد.

 آن زمان از علی(ع) و یاران او حمایت کن. زیرا علی با حق و حق با علی است». و حضرت علی(ع) فرمود: «ای عمار! خدایت از جانب خود و پیامبر اکرم(ص) پاداش نیک عطا کند. تو، هم برادری شایسته بودی و هم یار و همراهی نیک. گناه فتنه و فتنه انگیزی در منطق قرآن کریم، از گناه قتل بیشتر و فتنه گران از قاتلان بدترند

فتنه هنگامی آغاز می شود که حق و باطل چنان درهم می آمیزند که شناخت هر یک از دیگری به آسانی امکانپذیر نیست.

 

 

«وارونه سازی حقایق»«انحراف افکارعمومی»«استفاده ابزاری از شعائر» و شعارهای اسلامی بهره بردند و در نهایت این خطای استراتژیک را انجام دادند که بی پرده و گستاخانه و با کشتن علی ع در محراب و سیدالشهدا و یاران باوفایش اسلام اصیل را از صحنه سیاست و اجتماع کنار بگذارند و خود کنار افتادند و محو شدند،

امروز نیز انگار تاریخ در حال تکرار شدن است با وقوع انقلاب اسلامی که ترجمان اسلام ناب و پرتوی از نهضت عاشورا است جریان استکبار تمام ظرفیت و توان خود را به کار گرفت تا از هر طریقی که شده است بساط این نظام اسلامی نوپا را براندازد

برای آنها سخت بود و البته غیرقابل باور در دنیایی که حکومت ها یا به مکتب شرق و یا به غرب وابسته بودند نظامی اسلامی و مستقل بوجود بیاید و نامعادله های این قدرت های زیاده خواه و زورگو را به چالش بکشاند

چرا امیرالمؤمنین با طلحه و زبیر مدارا نکرد؟

هدف علی(ع)، ارائه الگویی عملی و کامل از حکومت اسلامی
پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) و قبل از خلافت حضرت علی(ع) هیچ یک از این حکومت های سه گانه نتوانستند الگویی واقعی از یک حکومت اسلامی ارائه دهند. امیرالمؤمنین(ع) از طریق علم خدادادی و مطالبی که پیغمبر اکرم(ص) به او فرموده بود، می دانست که پس از خودش نیز حکومت اسلامی دیگری به دست یک امام معصوم(ع) تحقق نخواهد یافت

تاریخ نیز گواه است که پس از آن حضرت، ابتدا داستان امام حسن(ع) و جنگ ایشان با معاویه و در نهایت مسأله صلح و خانه نشین شدن امام حسن(ع) پیش آمد و سپس نیز شهادت امام حسین(ع) و سایر ائمه(ع) اتفاق افتاد و هیچ یک از آن بزرگواران موفق به تشکیل حکومت نشدند.

از این رو حکومت اسلامی تنها در برهه ای کوتاه از زمان، به دست امیرالمؤمنین(ع) تحقق پیدا کرد و آن حضرت توانست با زحمت های فراوان، الگویی از حکومت اسلامی واقعی را در عمل پیاده کند و نشان دهد که رئیس و کارگزاران چنین حکومتی چگونه باید رفتار کنند

گرچه طرح و مشخصات کلی این حکومت در بیانات پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهار (علیهم السلام) آمده، اما نیاز بود نمونه ای عملی از آن نیز نشان داده شود؛

زیرا اگر هیچ مصداقی پیدا نمی کرد، این فکر در اذهان تقویت می شد که حکومت اسلامی امری صرفاً آرمانی و ایده آلی ذهنی است که هیچ گاه قابل تحقق نیست؛ دلیل آرمانی بودن آن هم این است که چنین حکومتی هرگز تحقق نیافته است

بنابراین برای آن که ثابت شود چنین حکومتی امکان تحقق دارد، باید در برهه ای از زمان عملا پیاده می شد؛ و تنها فرصتی که امکان داشت نمونه ای از حکومت اسلامی، به دست یک امام معصوم(ع) در عالم نشان داده شود، دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) بود.
البته این مسأله فقط اعتقاد شیعه است و سایر مسلمانان چنین اعتقادی ندارند. از نظر آنان همه حکومت های صدر اسلام از نوع حکومت اسلامی بوده است. حتی بسیاری از علمای اهل سنّت، در بحث حکومت تصریح کرده اند که اگر کسی علیه حکومت حق اسلامی قیام کند، جنگ با او واجب است، و کشتنش نه تنها جایز بلکه واجب است؛

اما اگر شخص قیام کننده پیروز و مسلط شد و حاکم را کشت و خودش به جای او نشست، اطاعت از او بر همه واجب می شود!3 به اعتقاد ما نمونه یک حکومت اسلامی واقعی که در رأس آن فردی باشد که رفتارش حجیت داشته و بتواند الگوی دیگران قرار گیرد، تنها در حکومت حضرت علی(ع) یافت می شود

البته درست است که امیرالمؤمنین (ع) هر کاری که انجام می داد به امر خدا و بر اساس کتابی بود که خدای متعال برای آن حضرت قرار داده بود،4 اما همه این برنامه ها ملاک و مبنا داشت و هیچ کدام گزافی نبود.

برنامه ای که برای حضرت علی(ع) تعیین شده بود این بود که باید الگوی حکومت اسلامی را ارائه دهد. اکنون طلحه و زبیر آمده اند و حکومت عراق و یمن را می خواهند. اگر امیرالمؤمنین(ع) از روی مماشات و مصلحت گرایی و به اصطلاح از روی سیاست، این درخواست را قبول می کرد و آنها مدتی در آن جا برطبق هواهای نفسانی خود به حکم رانی مشغول می شدند، نمونه حکومت اسلامی در عراق و یمن تحقق پیدا نمی کرد

وقتی به دست ابوبکر و عمر تحقق پیدا نکرد، به طریق اولی به دست طلحه و زبیر تحقق پیدا نمی کرد؛ چون طلحه و زبیر ثابت کرده بودند چقدر دنیا زده هستند. ابوبکر و عمر دست کم در ظاهر بسیاری از مسایل را رعایت می کردند. البته شرایط هم طوری بود که باید بسیار زاهدانه زندگی می کردند و نمی توانستند ریخت و پاش، سوءاستفاده و اسراف و تبذیر داشته باشند.

اما طلحه و زبیر این گونه نبودند؛ مثلا زبیر به هنگام مرگش، هزار برده و کنیز و ثروت های فراوان دیگر داشت. مردم چنین شخصی را به عنوان تارک دنیا و کسی که توجهی به زخارف دنیا نداشته باشد، نمی شناختند

با این حساب اگر امیرالمؤمنین(ع) افرادی با چنین زندگی و روحیاتی را در حکومت خود به کار می گرفت، آیا مردم می توانستند نمونه حکومت اسلامی را در حکومت علی(ع) پیدا کنند؟! به راستی اگر حضرت علی(ع) به همراه طلحه، زبیر و معاویه شورایی تشکیل می دادند و حکومت را بین خودشان تقسیم می کردند، گل می گفتند و گل می شنیدند و با صلح و سازش به روی هم لبخند می زدند؛ من و شما امروز درباره آن حضرت چه قضاوتی می کردیم؟!

آیا بین حکومت آن حضرت و حکومت های قبل و بعد از ایشان تفاوتی قایل می شدیم؟ امیرالمؤمنین(ع) می باید ورای همه مصالح، مصلحتی فراتر را ملاحظه کند، و آن ارائه یک الگوی راستین از حکومت اسلامی بود.

هیچ مصلحت دیگری در مقایسه با این مصلحت رجحان نداشت. اراده خداوند این بود که با حکومت آن حضرت به مردم نشان دهد که امکان پیاده شدن و اجرای حکومت اسلامی، به معنای واقعی آن، وجود دارد

تا زمان ظهور امام عصر(ع) (که معلوم نیست چقدر طول خواهد کشید) حکومت امیرالمومنین(ع) حجتی است بر ما که حکومت راستین اسلامی، صرفاً یک ایده آل ذهنی نیست و عملا قابل تحقق است. اگر حکومت آن حضرت نبود خداوند چنین حجتی بر مردم نداشت. از این رو در چنین حکومتی به هیچ وجه، سازش کاری و مصلحت گرایی قابل توجیه نبود و بایستی شکل کاملا صحیح حکومت اسلامی پیاده و اجرا می گردید

این زیاده خواهی طلحه و زبیر در حالی بود که هر دو، افرادی ثروتمند بودند. طلحه، به اصطلاح امروزی، از فئودال هایی بود که اراضی زیادی را در مناطق مختلف تصرف کرده بود و عمّالش در آن جا زراعت می کردند و درآمد کلانی از آن زمین ها داشت.

 زبیر نیز مانند طلحه بود و هر دو از ثروتمندان مهم آن زمان بودند، اما در عین حال می خواستند سهمی که از بیت المال دارند از دیگران بیشتر، و همان سهمی باشد که عمر برای آنها مقرر کرده بود. امیرالمؤمنین(ع) در پاسخ آنان فرمود: من اموال شخصی دارم، اگر می خواهید در اختیارتان می گذارم. گفتند: نه، ما که گدا و محتاج مال تو نیستیم، ما می خواهیم همان امتیازی که تا به حال در بیت المال داشته ایم و خیلفه دوم برای ما قرار داده بود محفوظ باشد

حضرت فرمود: من نمی توانم این کار را بکنم، زیرا این بر خلاف سنّت رسول الله(ص) است. من روش خلفای پیشین را نمی پسندم و آن را موافق اسلام نمی دانم.

حضرت می فرمودند: فکر نکنید این مسایل را نمی دانم یا هوش معاویه و سیاست او بهتر از من است و راه و رسم کشورداری را بهتر از من می داند. من درباره این مسایل بسیار فکر کردم و پس از بررسی و تأمل فراوان در مورد آنها به این نتیجه قطعی رسیدم که منحصراً دو راه در پیش رو دارم:

یکی جنگیدن با اینان و دیگری کفر؛ راه سومی وجود ندارد: فما وجدتنی یسعنی ا لّا قتالهم أو الجحود بما جاء به محمّد(ص) فکانت معالجه القتال اهون علیّ من معالجه العقاب؛2

پس خودم را در وسعتی بیش از این نیافتم مگر این که با ایشان پیکار کنم، یا آنچه را محمد(ص) آورده، انکار نمایم. پس من راه پیکار را بر خود آسان تر دیدم تا راه عذاب الهی. با این همه، امروزه با ترویج تفکرات دموکرات مآبانه و ترویج شعار احترام به افکار عمومی و آرای مردم، این سؤال در ذهن جوانان ما تقویت می شود که به راستی چرا امیرالمؤمنین(ع) به جای حل مسایل از راه های مسالمت آمیز و دموکراتیک، راه جنگ و خشونت را انتخاب کرد؟!

برای بررسی این موضوع، در این جا پس از تحلیلی اجمالی، قسمت هایی از فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) را مرور می کنیم.

نظام های سیاسی و رجال بزرگ را باید از دشمنانشان شناخت،

همچنان که از دوستان آنها. نوع سلوک سیاسی با این دشمنان و دوستان است که عیار نظام های سیاسی و سیاستمداران را نشان می دهد. این افتخاری است برای امیرمومنان علی ع در قیاس با خلفای قبل و بعد از خود، که مردم با شور و اشتیاق تمام و بدون اینکه شعبده بازی های سیاسی در کار باشد، برای بیعت به سوی آن حضرت هجوم آوردند

و امتیازی دیگر است برای آن حضرت که بدنام ترین و فاسدترین و خیانت پیشه ترین چهره های سیاسی در صف دشمنان او قرار گرفتند. اینکه در 4 سال و 9 ماه حکومت عدالت، 3 جنگ بزرگ به حضرت تحمیل شد، حاکی از سلامت و استواری این نظام سیاسی بر سر اصول اسلامی و مبانی اخلاقی است

و الا اگر قرار می شد امام بر سر حقوق مردم با خواص فزون طلب مداهنه و معامله کند، نه جنگ جمل علیه آن حضرت برپا می شد و نه جنگ صفین تا از درون آن، فرقه خوارج پدیدار شود. فقط می ماند امید یک امت تبعیض زده و ستم کشیده که از بی عدالتی و اشرافیگری و خویشاوندسالاری و طعمه انگاری منصب به ستوه آمده و به امام عدالت پناه آورده بودند

آیا با خیانت به این همه امید و انتظار، نام مولای متقیان همچنان متمایز از دیگران بر تارک سیاست و خلافت اسلامی می درخشید؟!

دری از درهای بهشت از آن یاران با بصیرت علی(ع)

ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیائه؛ همانا جهاد دری از درهای بهشت است؛ خداوند، آن در را به روی دوستان خاص خود گشوده است»(نهج البلاغه، خطبه27).‏برای وصول به رحمت و رضوان خداوند و بهشت برین الهی، اسباب مختلفی وجود دارد که در احادیث، به عنوان «درهای بهشت» معرفی شده که یکی از مهمترین آنها، جهاد است

در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: بهشت، دری دارد به نام باب المجاهدین که آنان، به سوی آن حرکت می‌کنند و در را در برابر خود باز می‌بینند در حالی که شمشیرها را به کمر بسته‌اند. این، در حالی است که سایر مردم، در موقف حساب ایستاده‌اند و در انتظار حسابند، (اما مجاهدان، بدون حساب، به سوی بهشت می‌روند و در آستانه بهشت) فرشتگان، به آنان تبریک می‌گویند (کافی، ج 5، ص2).

تنها اولیای خاص الهی می‌توانند این طریق را با نیت خالص و تا آخرین مرحله، بپیمایند و دیگران گاه با نیاتی آلوده و انتظار غنیمت و یا کسب نام و شهرت و یا امثال آن، در این میدان گام می‌نهند و تا آخرین مرحله پیش نمی‌روند

آنها هستند که در برابر تمام مشکلات جهاد اکبر و اصغر، صبر و شکیبایی به خرج می‌دهند و در برابر تمام شدائد این راه، می‌ایستند و شیاطین جن و انس را با پایمردی خود، به زانو در می‌آورند. اما «خاصه اولیائه: دوستان خاص خداوند» در کلام امیرالمومنین علی(ع) چه ویژگی‌هایی دارند؟

در خطبه 182 حضرت(ع) بیان می‌دارد: «کجایند برادران من که راه حق را سپردند و با حق رخت به خانه آخرت بردند؟

کجاست عمار؟ کجاست پسر تیهان؟ و کجاست ذوالشهادتین؟

و کجایند همانندان ایشان از برادرانشان که با یکدیگر به مرگ پیمان بستند و سرهای آنان را به فاجران هدیه کردند». بی‌شک این گونه صدا زدن این افراد نشان از این دارد این بزرگواران که حضرت(ع) از ایشان به عنوان برادر یاد می‌کند جزء یاران خاص حضرت هستند

حضرت این سخن را بعد از جنگ صفین ایراد کرده است. از «عمار» یاد می‌کند؛ او که شهید سرفراز جنگ صفین است؛ همو که پیامبر در موردش فرمود: «عمار بر حق است و حق با عمار»(احقاق الحق، ج4، ص 173).

از «مالک بن تیهان» یاد می‌کند؛ او که از پیشگامان اسلام و از نقیبان بیعت عقبه بود، با اینکه ثروت فراوان داشت همه را فدای علی(ع) کرد و در جنگ صفین به شهادت رسید. از خزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین) یاد می‌کند؛ شهید وفادار جنگ صفین. ابن ابی لیلی گوید:

در صفین بودم مردی را دیدم با ریش سفید و عمامه بر سر و نقاب بر چهره، فقط انتهای ریش او دیده می‌شد، سخت می‌جنگید، گفتم: ای شیخ با مسلمانان می‌جنگی؟ نقاب از چهره برداشت و گفت: بلی من خزیمه‌ام از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: «با همه کسانی که با علی می‌جنگند، بجنگ!»(اعلام نهج البلاغه،ص 12).

در نهج البلاغه آمده است که امام علی(ع) پس از یاد این شهیدان، دست بر محاسن خود گذاشت و مدتی طولانی گریه کرد و سپس فرمود: «دریغا! از برادرانم که قرآن خواندند و در حفظ آن کوشیدند. واجب را بر پا کردند، پس از آنکه در آن اندیشیدند سنت را زنده کردند و بدعت را میراندند. به جهاد خوانده شدند و پذیرفتند. به پیشوای خود اعتماد کردند و در پی او رفتند

‏از این تعبیر حضرت علی(ع)؛ «اهم ویژگی‌های اولیاء خاص الهی دانسته می‌شود؛ اوصافی همچون «پایبندی به احکام اسلام و قرآن»، «اهتمام نسبت به اقامه حدود و واجبات الهی از جمله جهاد در راه خدا»، «زنده کردن و زنده نگاه داشتن سنت های الهی»، «مبارزه و مقابله با بدعتها»، «ولایت پذیری و اطاعت بی‌چون و چرا از ولی و پیشوای خود»، «بی‌تفاوت نبودن در برابر فتنه‌ها» و...

اینان که اولیای خاص خدایند بر خلاف مردمی هستند که مولا در مورد آنها می‌فرماید: کاش شما را نمی‌شناختم هرگاه شما را به جهاد فراخواندم سردی یا گرمی هوا را بهانه کردید خدا شما را بکشد که دل مرا خون کردید.

 

هوشیاری لازمه رهبری

امام(ع) در این گفتار تاریخى خود درسى به همه زمامداران بیدار و با ایمان و مسئولان کشورهاى اسلامى داده است که براى مقابله با خطرات دشمن، گاه روزها، بلکه ساعت ها و لحظه ها سرنوشت ساز است. نباید فرصت را به سادگى از دست بدهند و تسلیم پیشنهادهاى سست عافیت طلبان گردند

سپس در ادامه این سخن امام(ع) به نکته دیگرى مى پردازد که گفتار اولش را با آن تکمیل مى کند، مى فرماید: من نه تنها غافلگیر نمى شوم، بلکه با هوشیارى تمام مراقب مخالفان هستم و ابتکار عمل را از دست نمى دهم و با شمشیر برنده هواداران حق بر کسانى که به حق پشت کرده اند نبرد مى کنم و با دستیارى فرمانبرداران مطیع با عاصیان ناباور مى جنگم و این روش همیشگى من است تا روزى که زندگى ام پایان گیرد!

 

بدیهى است در یک جامعه، همواره همه مردم طالب حق نیستند؛ گروهى بى ایمان یا سست ایمان و هواپرست و جاه طلب وجود دارند که وجود یک پیشواى عالم و عادل را مزاحم منافع نامشروع خود مى بینند و دست به تحریکات مى زنند و از حربه هاى فریب و نیرنگ و دروغ و تهمت و شایعه پراکنى بهره مى گیرند

پیشوایان آگاه و بیدار باید به این گونه افراد مهلت ندهند و همانند یک عضو فاسد سرطانى، آنها را از پیکر جامعه جدا سازند و نابود کنند و در صورتى که خطرشان شدید نباشد آنها را محدود کنند و همیشه هواداران حق و مطیعان گوش بر فرمان، سلاح برنده اى براى در هم کوبیدن این گروهند

امام(ع) در سومین و آخرین نکته از سخن خود اضافه می کند که این کارشکنی ها برای من تازگی ندارد: بخدا سوگند از زمان وفات پیامبر(ص) تا امروز همواره از حقم باز داشته شده ام و دیگران را بر من مقدم داشته اند! اشاره به اینکه کار طلحه و زبیر یک مسأله تازه نیست؛ حلقه ای است از یک جریان مستمر که از روز وفات پیامبر(ص) شروع شد و هنوز هم ادامه دارد

 

در کلامى از امیرمؤمنان(ع) که شیخ مفید در ارشاد آورده است چنین مى خوانیم: هذا طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ لَیْسا مِنْ اَهْلِ النُّبُوَّةِ وَ لا مِنْ ذُرّیَّةِ الرَّسُولِ(ص) …… لِیَذْهَبا بِحَقّی وَ یُفَرِّقا جَماعَةَ الْمُسْلِمینَ عَنّی این طلحه و زبیر با اینکه نه از خاندان نبوتند و نه از فرزندان رسول خدا(ص)، هنگامى که دیدند خداوند حق ما را بعد از سالها به ما باز گردانده حتى یک سال، بلکه یک ماه کامل صبر نکردند و برخاستند و همان روش گذشتگان را در پیش گرفتند که حق مرا از میان ببرند و جماعت مسلمین را از گرد من پراکنده سازند!

امام(ع) در این گفتار تاریخى خود درسى به همه زمامداران بیدار و با ایمان و مسئولان کشورهاى اسلامى داده که براى مقابله با خطرات دشمن، گاه روزها، بلکه ساعت ها و لحظه ها سرنوشت ساز است. نباید فرصت را به سادگى از دست بدهند و تسلیم پیشنهادهاى سست عافیت طلبان گردند

 

امام(ع) افرادى را که این لحظات حساس را از دست مى دهند تشبیه به کفتار کرده است. این تشبیه از چند جهت قابل توجه است: کفتار، حضور دشمن را احساس مى کند ولى با زمزمه هاى او به خواب مى رود؛ خوابى که منتهى به اسارت و مرگ او مى شود

کفتار در خانه و لانه خود شکار مى شود. کفتار حتى بدون کمترین مقاومت در چنگال دشمن گرفتار مى گردد و به دام مى افتد

کسانى که فرصت هاى زودگذر را با خوش باوری ها یا ضعف و سستى یا تردید و تأمل از دست مى دهند نیز همچون کفتارند، به خواب مى روند و در خانه و لانه خود به دام مى افتند و مقاومتى از خود نشان نمى دهند

این سخن بدان معنا نیست که بى مطالعه یا بدون مشورت و در نظر گرفتن تمام جوانب کار اقدام کنند؛ بلکه باید با مشاورانى شجاع و هوشیار، مسائل را بررسى کرد و پیش از فوت وقت اقدام نمود.


 

زندگی جناب عمار ( رضی الله عنه ) ... :
پدرش یاسر از قبیله عنس و اهل یمن بود. برای پیدا کردن برادرش به مکه رفت ولی در آنجا ماندگار شد و با دختری به نام سمیه ازدواج کرد . حاصل ازدواج آنها فرزندی شد به نام عمار

پس از اسلام آوردن آنها توسط پیامبر ص خانواده یشان به شدت از طرف مشرکان مکه مورد آزار و شکنجه قرار گرفت؛ پدرش یاسر را به قدری زدند که زیر شکنجه جان داد و پاهای مادرش را به دو شتر بستند و هر کدام را به طرفی حرکت دادند به طوری که مادرش از وسط دو شقه شد

ولی خود عمار تقیه کرد و در ظاهر گفت که از دین اسلام برگشتم ولی دلش پر از ایمان بود همان طور که به پیامبر ص خبر آوردند که عمّار زیر شکنجه از دینش برگشت که حضرت فرمود : (کلّا ! انّ عمّار مُلِئ ایماناً من قَرَنه الی قَدمه...) *

هرگز ! همانا عمار از سر تا قدمش مملوّ از ایمان است . همچنین مفسرین و اصحاب ترجمه ( مترجمین ) قرآن می گویند که آیه 106 سوره مبارکه نحل  ( الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان) در مورد جناب عمار نازل شده است.
اما بارزترین نشانه جناب عمار این بود که یاران پیامبر ص او را نشانه حق می دانستند ؛ ایشان به خاطر بینش نافذ و بصیرت زیادی که داشتند از طرف پیامبر ص نیز به عنوان افسر جنگ نرم و کسی که حقایق را برای مردم بر ملا می سازد، معرفی شده بود تا جایی که حضرت فرمودند :

عمار با حق است و حق با عمار ، به هر طرف که حق بچرخد عمار نیز با آن می چرخد. در جنگ صفین نیز عمر و عاص که به گواه تاریخ فردی حیله گر بود نقشه ای طراحی کرد و فتنه بزرگی را به راه انداخت (همان طور که می دانید یکی از ویژگی های فتنه این است که جو را غبارآلود می کند و شناختن حق از باطل بسیار دشوار است) به طوری که بین لشکریان علی ع زمزمه هایی افتاد که آیا علی ع حق است یا معاویه ؟! *

در این هنگام جناب عمار نقش بسیار پر رنگی را ایفا کردند ؛ ایشان هر وقت می دیدند که بین یاران شبهه ای افتاده سریع خود را به آنجا می رساندند و از انحراف آنها جلوگیری می کردند و باز هم در جای دیگری حضور پیدا می کردند ؛ سرانجام نیز خود راهی میدان جنگ شد ولی هنگام رفتن خطاب به علی ع گفت :

(به خدا قسم با بصیرت و بینش از شما پیروی می کنم ؛ زیرا در روز جنگ حنین از پیامبر ص شنیدم که فرمود : ای عمار ! پس از من فتنه و آشوبی پیش می آید در این موقع از علی ع پیروی کن که حق با اوست و او با حق است)

بالاخره جناب عمار هم پس از زحمات فراوانی که متحمل شدند در میدان جنگ با اصابت نیزه به شهادت رسیدند که بعد از شهادتش علی ع خود را بر بالینش رساند و بسیار گریست ...

رحمت خدا بر او باد ..... به اتفاق مروری کردیم بر زندگی این بزرگوار تا بارزترین ویژگی شخصیتی ایشان را بدانیم، و دانستیم که فرد با بصیرت و بینشی بودند که به اذعان خودشان نسبت علی ع که فرمود : از تو با بصیرت و بینش پیروی کردم نه با چشمی بسته و کورکورانه ... *

 

 

عشق به حق، لازمۀ تشخیص درست

کسی که عاشق حق نبوده و ارزش چندانی برای حق قائل نیست، وقتی در لحظات حساس و غبارآلود در معرض انتخاب حق و باطل قرار می‌گیرد، معمولاً در تشخیص دچار مشکل می‌شود.

وقتی حق را شناختیم باید به آن عشق بورزیم و الّا درک صحیح از حق را در فتنه‌ها از دست خواهیم داد.

حق را نباید با اشخاص سنجید

حضرت امیر(ع) فرمود: حق را با آدم ها نسنجید بلکه آدم ها را با حق مقایسه کنید. ملاک حق و باطل را بشناسید تا بفهمید چه کسی حق است و چه کسی باطل وگرنه اگر ملاک شما اشخاص باشند باید بدانید که اشخاص لغزش دارند.

قرآن، سنت، عقل، ضوابط و اصول را بشناسید و از روی اصول بفهمید که چه کسانی تابع اصول هستند و چه کسانی تابع آن نیستند نه اینکه از روی افراد متوجه شوید اصول چیست

اگر فردی بخواهد از روی اشخاص و سوابق خود حق و باطل را تشخیص دهد باید بداند که دچار اشتباه خواهد شد؛ باید اصول را بشناسید. تقوا، معنویت و خلوص داشته باشید و به دنبال برتری نباشید و اینکه ملاک ها دست تان باشد؛ اگر معرفت و خلوص داشته باشید و به امام حق نگاه کنید اشتباه نمی کنید. آن زمان اشتباه شد، الآن هم می شود، بعد از این هم خواهد شد.

حضرت امیر(ع) فرمود: در فتنه هر کجا دچار شبهه شدید و نتوانستید حق و باطل را تشخیص دهید براساس تعصب، احساسات و دنیاخواهی موضع نگیرید و عمل نکنید و از رهبری صالح تبعیت کنید. خود حضرت امیر(ع) تا جایی که می توانستند مدارا می کردند

حضرت امیر(ع) خیلی مدارا کردند و فقط در جایی که دیگر واقعاً امکان مدارا نبود و اگر بیشتر از آن مدارا می شد به سقوط حکومت منجر می شد و دیگر همه چیز از دست می رفت وارد جنگ می شدند و مدارا را کنار می گذاشتند

حضرت امیر(ع) طرفدار اصالت جنگ و اصالت درگیری نبودند؛ بنا و اساس بر حداکثر مدارا، حداکثر استدلال و حداکثر رحمت بود و اگر به این شکل کار پیش نمی رفت، وارد جنگ می شدند.

حضرت امیر(ع) خطبه ای دارند که در آن 50-40 مورد را می شمارند و می گویند که همه اینها خلاف و باطل است اما من نمی توانم آنها را درست و اصلاح کنم چون جامعه ظرفیت آن را ندارد و پس می زند و خود جامعه و افکار عمومی به گونه ای تربیت شده که مقابل اصلاح اینها مقاومت می کنند بنابراین مجبورم با اینها مدارا کنم تا ببینم بعد چه می شود.

هواهای نفسانی؛ سبب عدم تشخیص حق از باطل

این آزمایش الهی است. خدا دارد تو را امتحان می کند و خودت هم نمی فهمی. سوالات را به نحوی برای تو مطرح می کند که به نظرت می آید حکم شرعی این است. گاهی هم فتوا می دهند و بعد هم به فتوایشان عمل می کنند در حالی که می بینی سرتاسر خلاف شرع است

چرا نمی تواند از حق، باطل را و از باطل، حق را تمییز دهد؟ پیچیده گی اش برای چه است؟ برای این است که او دستخوش هواهای نفسانی است و این گردوغبار در درون نمی گذارد. مانند اینکه سر امتحان گیج شده باشد و نتواند جواب بدهد؛ بلکه آن جوابی را که باطل است انتخاب می کند

این به خاطر هواهای نفسانی است. آیا آنهایی که امام حسین(ع) را کشتند او را نمی شناختند؟ خوب می شناختند . ولی آنچه را که موافق با هواهای نفس بود، در ذهنشان پرورش دادند و آن را انتخاب کردند. مسئله، مسئله خواسته های نفسانی بود.

جنگ ارزشی یا جنگ سلطه جویانه؟

آری، برای آن که سنّت های متروک احیا و قرائت های ساختگی کنار زده شود، برای آن که تحریف های معنوی و تفسیرهای به رأی، از دامان قرآن زدوده و معنای صحیح آن مطرح و به آن عمل شود، حضرت علی(ع) باید با مخالفان بجنگد

امیرالمؤمنین(ع) درباره هدف خود از جنگیدن چنین می فرماید: اللّهمّ انّک تعلم أنّی لم اراد الامره و لا علوّ الملک و الرّیاسه ؛ خدایا تو می دانی که اگر با اینها جنگیدم به این دلیل نبود که امیر آنها شده و حکومت و ریاست را به دست گیرم.

و انّما اردت القیام بحدودک و الاداء لشرعک؛ من جنگیدم تا حدود تو در جامعه پیاده شود و قانون تو اجرا گردد

و وضع الامور فی مواضعها؛ و برای آن که کارها در مسیر صحیح خودش قرار بگیرد. و توفیر الحقوق علی اهلها؛ جنگ من برای آن بود که حقوق مردم را به جای خود بازگردانم

در اثر عملکرد ناصحیح حکومت های قبلی، حقوق مردم تضییع شده بود و به نور چشمی هاو اقوام امتیازات ویژه داده می شد. من جنگیدم به این دلیل که حقوق مردم را برگردانم و بیت المال را بین اهلش یکسان تقسیم کنم.

و المضیّ علی منهاج نبیّک(ص) ؛ و به همان برنامه پیامبر تو رفتار کنم، نه برنامه هایی که دیگران بعد از پیامبر(ص) به اجرا در آورده بودند

و ارشاد الضّالّ الی انواره دایتک؛.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، باب 414. خطبه 3. من با اصحاب جمل و دیگران می جنگم برای این که گمراهان را هدایت کنم

اگر امیرالمؤمنین(ع) نمی جنگید، کسانی که به دنبال هدایت بودند راه را گم می کردند؛ چرا که رفتار و حکومت اصحاب جمل باعث گردیده بود که دیگران نیز گمراه شوند از این رو حضرت می فرماید، من می جنگم تا راه را برای هدایت مردم و کسانی که می خواهند راه راست را تشخیص بدهند باز نمایم.

هشدارهای علی به بیعت کنندگان، تشخیص حق از باطل

گناه فتنه و فتنه انگیزی در منطق قرآن کریم، از گناه قتل بیشتر و فتنه گران از قاتلان بدترند. فتنه هنگامی آغاز می شود که حق و باطل چنان درهم می آمیزند که شناخت هر یک از دیگری به آسانی امکانپذیر نیست. خداوند در زمان فتنه اهل حق را رها نمی کند.

امام علی(ع) در خطبه 50 نهج البلاغه درخصوص اینکه فتنه چگونه شروع می شود می فرماید: که شروع فتنه از دو جاست: یک بعد نفسانی دارد یعنی خود خواهی و دوم اینکه شروع فتنه از بدعت نظری در مفاهیم است

یک عده در اصول و مفاهیم بدعت می گذارند، آن را تحریف می کنند و عده ای هم برای قدرت طلبی و دنیاخواهی پیش می آیند؛ امام علی فرمود: فردی او را یاری می کند؛ فردی در مفاهیم بدعت می گذارد

ایشان می فرماید: اگر باطل باحق در نیامیزد و مخلوط نشود حق طلبان به راحتی آن را تشخیص می دهند و کار باطل پیش نمی رود ولی در فتنه، فتنه گران اندکی از حق و باطل را می گیرند و آن را مخلوط می کنند؛

یعنی زمانی که سخنرانی یا منبر آنها را گوش می کنید و یا مقاله و کتاب آنها را می خوانید متوجه می شوید که مباحث درستی در آن وجود دارد ولی درواقع مقداری از حق و مقداری از باطل با هم مخلوط و ارائه شده؛ یعنی این مطالب باطل صریح نیست

حضرت امیر(ع) می فرمایند: اینجاست که بازار شیطان گرم می شود و در جامعه یارگیری می کند. حضرت امیر می فرمایند: با این حال اینجا هم اگر کسی اهل حق باشد و تقوای حق داشته باشد، که خداوند رهایش نمی کند.

امام(ع)فرمودند: وقتی فتنه ها پیدا شود و راه کج پیش پای هر یک از شما بگذارد و آسیابش بچرخد، فتنه آغازش چون ابتدای جوانی، دلربا، فریبنده و جذاب است اما وقتی پایان یابد آثارش شوم و زشت است؛ چون نشانه های ضربت سنگ.

حضرت امیر(ع) فرمودند: فتنه وقتی می آید در ابتدای آن نمی فهمید که فتنه است چرا که همه چیز مرتب، قشنگ، درست و تئوریزه شده است، فرمودند: اینجا جای صبر و دقت است

آغاز فتنه از افرادی است که بر سر قدرت، ثروت و ریاست مسابقه می گذارند و چون سگان این مردار را از دندان یکدیگر می ربایند و یکدیگر را می جوند و پس از مدتی پیروان از رهبران اعلام بیزاری و برائت می کنند و رهبرانشان از پیروانشان گلایه می کنند.

هر یک تقصیر را برعهده دیگری می گذارد و چون دشمنان از یکدیگر جدا می شوند، هیچیک مسئولیت آنچه کردند و مسئولیت فتنه را برعهده نمی گیرند و یکدیگر را با لعنت دیدار می کنند.

مبادا امام حاکم خود را در این فتنه ها تنها بگذارید!
حضرت امیر(ع) می فرمایند: وقتی شبهه برمی خیزد برجای خویش بمانید، آنگاه که شبهه گرد و غبار می کند، فتنه از رهگذرهای پنهان و غیرآشکار درمی آید، پس آنگاه به رسوایی و زشتی می گراید. امام علی(ع) در خطبه 93 نهج البلاغه می فرماید: فتنه زمانی که می آید از روبرو شناخته نمی شود، وقتی که تمام می شود از پشت سر شناخته می شود یا در جای دیگری می فرماید: ای مردم! امام حاکم خود را در این فتنه ها تنها مگذارید تا بعدها خود را سرزنش کنید. خود را در آتش فتنه ای که پیشاپیش آن رفته اید بی اندیشه درمی آورید همانا من برای شما چراغم در تاریکی ! هرکس در تاریکی است و حق را از باطل نمی شناسد به این چراغ بنگرد، به من بنگرد و راه را بیابد.

انکار حقایق و تحریک عواطف

فتنه‌گری گاه با انکار قاطعانه حقایق و بدیهیئت همراه می‌شود. در حقیقت قتل عثمان با تلاش فراوان طلحه و زبیر و تحریک عایشه صورت پذیرفت. با این همه آنها به سرعت این حقایق را انکار و قاتل را فرد دیگری شمردند. فتنه‌گران برای دستیابی به مقاصد خود از تحریک عواطف و احساسات مردم نیز سود می‌برند

همراه ساختن عایشه در سپاه جمل به عنوان همسر پیامبر خدا ص) بهره برداری از عواطف مردم بود. علت اصلی استقبال مردم از لشکر فتنه در مکه، وجود عایشه در جمع فتنه گران بود. اما در طرف حق، امام علی (ع) پیشنهاد ابن عباس مبنی بر همراه ساختن ام سلمه (س) همسر پیامبر در سپاه خود را نپذیرفت.

قبول این پیشنهاد کمک شایانی به پیروزی می‌کرد‌‌؛ چرا که حضور عایشه در سپاه دشمن را خنثی می‌نمود. امام علی (ع) در مواجهه با این نظر با صراحت فرمود: «من صلاح نمی‌بینم ام سلمه را از منزل بیرون آوریم، آن‌گونه که طلحه و زبیر، عایشه را بیرون آوردند».[ مفید، الجمل، ص239

هشدار امیرالمؤمنین(ع) به خواص در مورد فتنه بنی امیه

 

سخن امیرمؤمنان(ع) نیز مصداق عینی خطر حسادت در آیه شریفه است. امیرمؤمنان(ع) با این بیان می‏فهماند که آنچه معاویه و اطرافیانش را وادار به ایستادگی در مقابل حکومت علوی نموده، قبل از هر چیز، عدم تحمل موقعیتی است که خداوند برای حفظ و حراست از دین خود به خاندان بنی ‏هاشم داده است

معاویه و اطرافیانش قبل از ظهور اسلام از قبایل برتر عرب بودند و ریاست و منزلت اجتماعی آنان بدون رقیب بود؛ ولی با ظهور اسلام و نزول وحی در خانه پیامبر(ص) و سبقت جستن امیرمؤمنان(ع) و برخی دیگر در ایمان به اسلام و طلوع دولت اسلامی پیامبر(ص)، آنها به یک حزب شکست خورده اجتماعی مبدل شده بودند

لذا نمی‏توانستند تحمل کنند مردمی که تا دیروز در مقابل آنان خضوع می‏کردند، امروز از بنی‏ هاشم تبعیت کنند و سیادت و آقایی آنها را بپذیرند. از این‏رو با تمام قوا در پی آن بودند تا با ماسک دین‏داری، این امتیاز را از دست اهل‏ بیت(س) بربایند و به جایگاه نخست خویش دست پیدا کنند

اواخر خلافت خلیفه سوم، هنگامی که نابسامانی دستگاه خلافت موجب شورش‏های مردم مناطق گوناگون جهان اسلام شده بود، یک مجلس مشورتی مهمی با حضور سران اصحاب پیامبر(ص) در مدینه تشکیل شد تا برای حل اوضاع نابسامان جامعه اسلامی گامی برداشته شود،

معاویه در آن مجلس سخنانی بر زبان راند که کاملاً نشان می‏داد او از موقعیت از دست رفته بنی‏ امیه سخت ناراحت است و لحظه به لحظه در پی دست یافتن به همان منصب دوران جاهلی است؛ او گفت:
ای مهاجران! شما می‏دانید هر یک از شما پیش از اسلام در میان قومتان فردی ورشکسته و گمنام بوده‏ اید و امور اجتماع بدون نظرخواهی از شما رتق و فتق می‏شد؛ تا اینکه خداوند رسولش را مبعوث کرد و شما سبقت جسته، زودتر به او پیوستید

پس شما تنها به واسطه سبقتتان سیادت یافته ‏اید؛ به طوری که امروز می‏گویند «آل فلان»؛ وگرنه پیش‌تر شما قابل ذکر نبوده‏ اید.
والله ما ازدادو للإسلام إلّا غشأ و لا لأهله إلّا بغضاً و لقد ولیت عصابة منهم علی طوائف من المسلمین فأسخطو الرب، و أظلمت بأعمالهم الأرض و أماتوا السنّة و أحیوا البدعة (المعیار و الموازنه، ص126)

این جملات کاملاً نشانگر آن است که معاویه تنها مزاحم خود بر تفوّق بر سایر مسلمانان را، سبقت آنان در ایمان به اسلام می‏دیده؛ چیزی که نه با پول قابل خریدن بود و نه می‏شد بر سر آن معامله ‏ای کرد. از این‏رو نسبت به سایرین کینه می‏ورزید که چرا با سبقت جستن در ایمان، راه آقایی آنها را مسدود کردند.
وقتی یک انقلاب ارزشی تحقق می‏یابد، اندک اندک عده‏ ای با هر نیتی خود را به رهبر و کانون انقلاب نزدیک می‏کنند

این‏گونه افراد اگر بتوانند تا آخر عمر به ارزش‏های انقلاب در مراحل گوناگون و در کشاکش حوادث وفادار بمانند، رستگار می‏شوند و روز به روز بر عزتشان افزوده خواهد شد؛ ولی اگر در میان راه به هر دلیلی توقف نمایند، دو حالت برایشان پیش خواهد آمد: یا این ظرفیت را دارند که رشد دیگران را تحمل کنند و یا این ظرفیت را ندارند

اگر در خود این شرح صدر را ایجاد کنند، در این صورت هم سوابق گذشته ‏شان برایشان به عنوان یک سرمایه عزت‏بخش باقی می‏ماند و هم با خشنودی از موفقیت دیگران، در حقیقت به آنان می‏پیوندند؛ یعنی هم نزد آنان در این دنیا محبوبیت می‏یابند و هم در آخرت به علت خشنودی و حمایت قلبی از پیشرفت جامعه مؤمنان، مأجور خواهند بود

اما اگر چنین توفیقی نصیبشان نشود و از رشد دیگران در مسیر انقلاب ناراحت و رنجور گردیده و حسادت بورزند، اندک اندک این حسادت‏ها آنها را از انسان‏های رو به کمال جدا می‏کند؛ یا عزلت ‏نشین می‏شوند و یا به منافقان و مخالفان ارزش‏ها می‏پیوندند

از سوی دیگر آنچه در گذشته برای خویش ذخیره کرده‏ اند، یک‏جا می‏بازند و تباه می‏کنند؛ چرا که دشمنی و حسادت نسبت به اهل حق، آثار روحی حق‏مداری پیشین را نیز رفته رفته زایل می‏کند.
در انقلابی که پیامبر(ص) در جامعه خویش برپا نمود، این اتفاق به روشنی رخ داد و امروز نیز در جامعه ما مصادیق هر دو گروه در اصحاب انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) به روشنی مشاهده می‏شوند

امویان درست به همین دلیل دست از حمایت پیامبر(ص)کشیدند؛ نه تنها او را حمایت نکردند، بلکه سال‏ها با آن حضرت جنگیدند و سرانجام نیز با تسلیم ظاهری، با خدعه و نیرنگ کمر به استحاله اسلام و جامعه اسلامی بستند، که امیرمؤمنان(ع) روبرویشان ایستاد و از همین‏جا شمشیر به روی منصبی کشیدند که پیش‌تر آن را به عنوان منصب جانشینی پیامبر(ص) لازم الاتباع جلوه می‏دادند.‌
زبان سیاسی علی(ع) در مورد امویان
مجموع این خصوصیات موجب گردید که امویان به خطرناک‏ترین دشمن حکومت دینی و اساس اسلام تبدیل شوند. از این‏رو امیرمؤمنان مقابله با آنها را در رأس سیاست‏های اصلاحی حکومت خویش قرار داد و در یک حرکت دوسویه، هم تلاش نمود تا ماهیت پوشالی آنان را برای مردم روشن کند و هم در عمل دست آنها را از پست‏های دولتی کوتاه کند

در روزهای نخست حاکمیت خویش، کلیه صاحب‏ منصبان اموی را از کار برکنار کرد و در طول مدت حکومت خود همیشه مبارزه با امویان را در اولویت نخست خویش قرار داد. نه ناکثین و نه مارقین، هیچ یک در نزد علی(ع) دشمن اصلی حکومت به حساب نمی ‏آمدند

ناکثین با اصل اسلام مشکلی نداشتند؛ بلکه تمتعات دنیا و زیاده‏ خواهی‏ هایی که از علی(ع) داشتند، آنان را به ورطه دشمنی با علی(ع) کشانید. شاید امثال طلحه و زبیر با گرفتن فرمانداری بخشی از جهان اسلام، دست از دشمنی با علی(ع) می‏کشیدند، که البته امیرمؤمنان(ع) به علت عدم کفایت لازم آنان، از سپردن پست‏های جهان اسلام به آنها خودداری ورزید

ولی امویان اگر هم حکم ولایت شام را از دست علی می‏گرفتند، باز از دشمنی با آن حضرت و اساس اسلام دست نمی‏کشیدند؛ چرا که آنان از روز نخست دشمن اساس اسلام بودند

آنها می‏خواستند خود به تنهایی بر کل جهان اسلام حاکمیت داشته باشند و حکومت را تنها در خاندان خود بگردانند

هنگامی که خلیفه سوم، یکی از اعضاء خاندان اموی بر کرسی خلافت نشست، ابوسفیان رسماً در جمع خاندان اموی صحبت کرد و آنان را سفارش کرد تا گوی خلافت را تنها در میان خود دست به دست کنند؛ در ضمن صریحاً عالم غیب و بهشت و دوزخ و پیامبری را انکار کرد.
در مورد سران خوارج نیز، کج‏ فهمی در دین و خشک‌مغزی و تحجر، موجب عصیانگری‏شان در مقابل علی(ع)گردید؛ لذا اگر روزی بصیرت فکری می‏یافتند، شاید با امیرمؤمنان مقابله نمی‌کردند؛ یعنی با اساس اسلامی که علی(ع) در آن ذوب شده بود، سر جنگ نداشتند

اسلام را بد می‏فهمیدند و بر فهم غلط خود لجاجت می‏ورزیدند. از این ‏رو حضرت روی مشکل بنی‏ امیه به عنوان مشکل اساسی حکومت دینی و اسلام‏ و مسلمانان خیلی تأکید می‏کردند و می‏فرمودند:
ألا و إنّ أخوف الفِتن عندی علیکم فتنة بنی‏امیّه، فإنّها فتنة عَمیاء مُظلمة عَمّت خُطّتُها (المعیار و الموازنه، ص 126.)

بیدار باشید که بیمناک‏ترین فتنه ‏ها برای شما از نظر من، فتنه بنی ‏امیه است، که آن فتنه کور و تاریکی است که دامنة آن فراگیر و همگانی و گرفتاری‏اش ویژة افراد خاصی است.

راهکارهای قرآنی مقابله با فتنه‌ها و جنگ‌های مذهبی 

یکی از مهم ترین عواملی که چهره دین را مخدوش می‌سازد، فتنه‌ها و جنگ‌های مذهبی است؛ چرا که آثار مثبت و وحدت آفرین دین را از میان برداشته و به جای تضمین سعادت دو سرا، بدبختی و شقاوت دوجهان را به همراه دارد

در طول تاریخ، مستکبران و شیاطین با بهره‌گیری از سادگی مومنان با ایجاد فتنه‌ها و جنگ‌های مذهبی برآن بودند تا قدرت استبدادی خود را تثبیت کنند و با ایجاد شکاف و تفرقه درمیان امت‌ها اجازه ندهند تا قدرت مردمی و ایمانی در مسیر درست سازندگی قرار گیرد و بساط ظلم مستکبران را برچیند.

فتنه‌های مذهبی، ابزار شیاطین
دین به معنای مجموعه‌ای از بینش‌‌ها، باورها، نگرش‌ها و آموزه‌های شناختی و دستوری، برآن است تا زندگی بهتری را به انسان در دنیا نشان دهد و مردم را برای سعادتی فراتر، پایاتر، ماناتر و زیباتر آماده کند. از این‌رو، دین می‌بایست عامل همگرایی، وحدت، انسجام، تعاون، همکاری، عدالت و احسان باشد؛

چرا که اینها مهمترین و ابتدایی‌ترین عوامل ایجادی چنان سعادتی است. بنابراین، هرگاه دین نتواند مجموعه اخیر را فراهم آورد در حقیقت ناتوان از ایجاد سعادت خواهد بود و به عنوان یک امر منفی از زندگی بشر حذف می‌شود.
بشر در طول تاریخ همواره با آزمون‌های بسیار سخت و پیچیده، نظریه‌های سعادت را می‌آزماید و در صورت شکست در آزمون آن را کنار می‌گذارد. نظریه‌های مارکسیستی در سده‌های اخیر از جمله نظریه‌هایی بود که در آزمون‌های سخت، نشان داد که نمی‌توان سعادت آفرین باشد.

همچنین نظریه‌های فاشیستی هیتلر و موسولینی نیز نشان داد که جز جنگ و خونریزی نمی‌تواند سعادت ملتی را موجب شود چه رسد که سعادت بشریت را تضمین کند.
دراین میان، دین نیز مانند یکی از مکاتب فکری با ارایه نظریه‌هایی در همه ابعاد زندگی بر آن است تا چنین چیزی را نه تنها در دنیا بلکه برای آخرت انسان فراهم آورد

البته دین اسلام که در قالب شرایع گوناگون از آدم(ع) تا خاتم(ع) ارایه شده، یک مکتب الهی است که خاستگاه آن وحی است. این مجموعه وحیانی، داعی آن را دارد که می‌تواند سعادت دوجهان آدمی با همه مولفه‌های آن بویژه آرامش و آسایش ابدی را موجب شود

اما چنانکه قرآن گزارش می‌کند درطول تاریخ حیات اسلام از آغاز تاکنون، دوعامل هواهای نفسانی درونی انسان و وسوسه‌های بیرون شیاطین، اجازه نداده است تا اسلام چنانکه باید و شاید در شیوه و سبک زندگی بشر وارد شود بلکه همواره به شکل کژدار و مریز، بخشی از آن نادیده گرفته شده است لذا نتوانسته به فلسفه و هدف وجودی خود دست یابد

اسلام به عنوان یک دین وحیانی مطابق فطرت و عقلانیت (روم30) همواره بر آن بوده تا در چارچوب عدالت بلکه حتی احسان، نظمی را در جان و جهان ایجاد کند که سعادت را در همین دنیا تحقق بخشد؛

اما از آنجایی که همواره مستکبران و شیاطین از آب گل‌آلود بی‌نظمی و بی‌عدالتی، ماهی می‌گرفتند، اجازه نمی‌دادند که بشریت در این چارچوب حرکت کند. آنان با بهره‌گیری از هر وسیله‌ای که آنها را به هدف تفرقه و سلطه نزدیک می‌کند، کوشیدند تا بشریت نتواند اسلام را چنان که هست در زندگی خود به کار گیرد.
خداوند در قرآن راهکارهای سلطه شیاطین مستکبر بر بشریت را بیان می‌کند. از جمله به این نکته اشاره می‌کند که آنان همواره با فتنه‌افکنی در میان مومنان بر آن هستند تا قدرت ایشان بسیج و ساماندهی علیه آنان نشود بلکه با ایجاد تفرقه سلطه خود را افزایش دهند

خداوند در آیه 4 سوره قصص روشن می‌کند که سیاست شیطانی فرعون مستکبر این بوده که مردمان را به گروه‌های فکری و نژادی و مذهبی و مانند آن دسته‌بندی کند؛ چرا که حزب سازی و جناح‌سازی، به مستکبران این اجازه را می‌دهد تا بتوانند با بهره‌گیری از اختلاف موجود میان احزاب و جناح‌ها قدرت خود را تثبیت یا افزایش دهند.
نکته کلیدی در این میان آن است که هرگروه و حزبی بر این باور است که از نظر اهداف و یا روش‌ها از گروه وحزب دیگر بهتر است. این خودپسندی در باورها و خودرایی موجب می‌شود که جز به موفقیت روش و هدف خود نیندیشند و همه قدرت و ثروت را برای موفقیت حزبی خود به کار گیرند

از این رو تفکرات حزبی نوعی هیجان‌های کاذب و حماسه‌های دروغین را در هواداران و پیروان ایجاد می‌کند که شادی فرح‌انگیز کاذب از نمادهای آن است

خداوند بارها به انسان گوشزد می‌کند که تفکرات حزبی، انسان را از حقیقت‌گرایی و حقیقت‌جویی باز می‌دارد و دلبستگی‌های حزبی موجب می‌شود تا اشخاص در موفقیت‌ها، فرح و شادی کاذبی داشته باشند که هیچ سود حقیقی در آن نیست و بلکه موجب تشدید تنش‌ها و افزایش جدایی‌ها و تفرقه‌ها میان امت واحد می‌شود. (روم32)
از نظر قرآن یکی از مهم ترین عوامل فتنه‌های مذهبی در یک امت آن است که افراد امت به گروه‌های مذهبی تقسیم شده و هر گروه و مذهبی برای موفقیت مذهب و روش خود بکوشد و در این راه موفقیت‌های خود را چنان هیجانی و حماسی به نمایش گذارد که گروه و مذهب دیگر در واکنش عصبی، رفتاری مشابه یا بدتر از خود بروز دهد

چنین رویه‌ای موجب می‌شود که جنگ و فتنه مذهبی در یک امت افزایش و تشدید شود و روز به روز از قدرت امت کاسته و بر قدرت و جلال دشمنان و نااهلان افزوده شود (همان)

شیاطین مستکبر و ستمگر با بهره‌گیری از گرایشهای مذهبی مردم بر آن هستند تا از آن استفاده کنند و بر قدرت خود بیفزایند و یا قدرت مومنان عدالت خواه و ستم‌ستیز را محدود کنند یا کاهش دهند

آنان با استفاده از ابزار مذاهب و تحریکات مذهبی درصدد هستند تا پیروان مذاهب را به جان هم اندازند. ایجاد حسادت با برترشماری گروهی بر گروه دیگر بر آن هستند تا تخم کینه‌ها و کدورت‌ها را در دل مومنان بکارند و اجازه همگرایی، انسجام و اتحاد ندهند.
راهکارهای قرآنی برای مقابله با فتنه‌های مذهبی
از نظر قرآن، همه امت اسلام از شرایع مسیحی و یهودی و صائبی و مانند آن می‌بایست تحت پرچم مقدس توحید گرد آیند که محور اصلی دین اسلام است.(آل عمران، آیه 64) بنابراین اتحاد در میان پیروان یک شریعت به طریق اولی لازم و بایسته است؛

چرا که مشترکات زیادی در میان آنان وجود دارد. این بدان معناست که نباید هرگز اصول را فدای فروع نمایند. پس اگر عوامل اصلی اشتراک در میان امت همان اصل دین است، تاکید بر فروعات برای تفرقه‌افکنی نمی‌تواند جز حرکت شیطانی باشد.
از نظر قرآن هرگونه تحریکات و حرکت‌های تفرقه‌افکنانه باطل و حرام است و بدتر از آن این که اگر عوامل این حرکتها اموری غیراصیل و فرعی باشد، بسیار زشت‌تر و بدتر خواهد بود. مسلمانان باید همواره بر اصول دین که همان قرآن، پیامبر(ص)، شهادتین، معاد و قبله واحد و نماز و حج و مانند آن است تاکید کنند.
از نظر قرآن، اتحاد میان امت کلیدی‌ترین مسئله است که می‌بایست در چارچوب اصولی چون توحید و مانند آن سامان یابد و هرگونه تفرقه‌جویی و همراهی با آن گناهی بس بزرگ است. خداوند حتی به پیامبر(ص) دستور می‌دهد که از همراهی با گروه‌های مذهبی اجتناب کند

زیرا اینها برخلاف آموزه‌های وحیانی رفتار می‌کنند و پیامبر(ص) هیچ مسئولیتی در قبال آنان ندارد وحتی باید از آنان پرهیز کند تا ایشان بدانند که مسیر تفرقه هرگز مسیر دین اسلام نیست و اگر دست از این گونه رفتارها بر ندارند در دنیا و آخرت به عذاب الهی دچار خواهند شد (انعام152)
از نظر قرآن در جایی که آموزه‌های وحیانی برای حل و فصل امور وجود دارد و می‌توان با مراجعه به آن مشکلات را حل کرد، ایجاد اختلاف جز رفتاری خارج از دین نخواهد بود


خداوند در آیه 113سوره بقره می‌فرماید که با وجود تورات و انجیل که راه‌گشای حل اختلاف‌های دینی میان یهود و نصار است، ایجاد فتنه‌ها و جنگ‌های مذهبی نمی‌تواند امری اسلامی و الهی باشد بلکه باید ریشه و خاستگاه آن را حسادت شیطانی و وسوسه‌های ابلیسی دانست.
جالب‌تر این که بسیاری از گروه‌ها و احزاب و مذاهب زمانی به اختلافات دامن می‌زنند که همه چیز روشن و صریح بیان شده است ولی برخی با بهره‌گیری از متشابهات می‌کوشند تا به اختلافات دامن بزنند و تفرقه را در میان مردم نهادینه سازند. (آل عمران7 و 19 و 105 بینه4)

دشمنان در ایجاد فتنه، به تحقیق‌ها و پژوهش‌های کامل نسبت به دین نیاز دارند. از این رو دانشگاه‌های آنان روی اسلام متمرکز می‌شوند تا ببینند نقاط ضعف اسلام و مسلمانان چیست؟

از آنجایی که در آیات قرآنی فتور و کژی و ناروایی نمی‌یابند، یا به آیات متشابه چنگ می‌زنند که با آیات محکم قابل تفسیر است یا آن که تمام هم و غم خود را متمرکز بر نقاط ضعف مسلمانان می‌کنند

از این رو مردم‌‌شناسی، به یک علم پیشرفته در میان مستکبران تبدیل شده است تا بتوانند میان امت تفرقه ایجاد کنند. در زمان پیامبر(ص) میان انصار و مهاجران و گاه دیگر میان انصار از اوس و خزرج اختلاف افکندند تا با این روش بر جامعه اسلامی مدینه مسلط شوند و حکومت جاهلی خود را بازسازی کنند.
خداوند در آیاتی از جمله 99 تا 103 سوره آل عمران به مومنان و مسلمانان هشدار می‌دهد که مواظب توطئه‌های تفرقه‌افکنانه دشمنان باشند، زیرا آنان درصدد هستند تا با ایجاد اختلاف دیرینه دوباره سلطه خود را باز پس گیرند.

آموزه‌های قرآنی، ایمان و بازگشت به خداوند را تنها راه مقابله با این توطئه‌ها می‌داند و از امت می‌خواهد تا مراقب باشند و از عنایت خاص الهی برخوردار شوند.

از نظر قرآن اگر امت بخواهد از همه آثار تفرقه یعنی انحراف از حق و عدالت (بقره176)، ذلت و خواری (بقره83 تا 85)، سستی و ضعف در برابر دشمن (انفال45 و 46)، جنگ و خونریزی داخلی وخارجی (بقره253، آل عمران103)، شکست (آل عمران152)،

گمراهی (انعام153) و بی‌شوکتی و اقتدار (انفال46) در امان باشند می‌بایست از هرگونه فتنه مذهبی و جنگ داخلی اجتناب کنند و با تمسک به اصول دین اجازه ندهند که دشمنان با استفاده از فروع دین و یا مسائل بی‌اهمیت و درجه دوم، آنان را به سوی جنگ و فتنه سوق دهند.

خداوند برای جلوگیری از هرگونه جنگ و فتنه مذهبی به مسلمانان فرمان می‌دهد که از اهانت به مقدسات دیگران خودداری کنند؛ (انعام، آیه 108)

چرا که اهانت به مقدسات دیگران، مقابله به مثل را به همراه خواهد داشت و آنان نیز به مقدسات شما توهین می‌کنند.
حتی خداوند می‌فرماید که اگر آنان به مقدسات شما توهین کردند شما نباید به مقدسات آنان توهین کنید و به حکم مقابله به مثل عمل کنید؛ چرا که آنان از روی حماقت و جهالت چنین می‌کنند و اگر شما همان رویه را در پیش گیرید فرقی میان شما که اهل اسلام و اخلاق هستید با آنان نخواهد بود

تاکید خداوند برای مسلمانان آن است که اگر آنان هر کار زشت و بدی کردند و یا گفتند شما برای حفظ شخصیت و احترام خود با آنان هم کلام نشوید، از آنان با صلح و صفا جدا شوید و با کرامت از برابر کارهای بد آنان بگذرید و با احسان و نیکویی نشان دهید که اسلام چگونه اخلاق خوب را به شخص می‌آموزد و اجازه تعرض نمی‌دهد حتی اگر زشت‌گویی و بدکاری کردند. بنابراین، اصل مقابله به مثل در همه جا به کار نمی‌رود (فرقان63 و 72)
از نظر اسلام اگر کسی یا کسانی از روی جهالت، نبش قبر مومنی کرد نمی‌بایست مقابله به مثل کرد و به مقدسات آنان توهین کرد تا گستاخ شده و اهانت را افزایش دهند بلکه باید بگونه‌ای عمل کرد که از کرده‌شان پشیمان شوند

گاه حتی لازم است به گونه‌ای عمل شود که دشمن از رفتار ما سوءاستفاده نکند. پس اگر سخن و یا کلماتی را به کار می‌بریم که از نظر ما خوب و مقدس و درست است ولی دشمن از آن سوءاستفاده می‌کند لازم است از آن کلمات دست برداشت.(بقره104)

از همین رو برخی از عالمان اسلامی فتوا می‌دهند که از هر گونه لعن علنی خودداری کنید چرا که چنین رویه‌ای موجب گستاخی دشمن شده و یا تفرقه را در میان امت موجب می‌شود. پس برای ایجاد وحدت و اتحاد و انسجام می‌بایست تعاون و همکاری را در کارهای خیر بویژه اصول دین افزایش داد تا با بهره‌گیری از تقوا به سعادت جمعی در سایه اسلام رسید

اینکه در آیات قرآنی بر تقوا تاکید شده است به این معناست که انسان باید از هر چیزی که او را از اصول دین دور می‌کند و اجازه می‌دهد که توحید و اسلام و قبله و پیامبر(ص) تضعیف شود و جامعه اسلامی زیر سلطه بیگانگان و کافران رود، خودداری کرد. اینکه خداوند می‌فرماید: در کارهای نیک و تقوا با هم تعاون و همکاری کنید (مائده2)

به این معناست که نسبت به هر کار با اهمیت در کنار هم باشید و هرگز کاری نکنید که موجب تفرقه و جدایی شما شود. پس باید همه چیز را برای اصول بسیج کرد و اجازه نداد که کارهای کوچک و بی‌اهمیت و یا مسائل بی‌ارزش و پیش پا افتاده در فروعات، ما را از هدف اصیل یعنی توحید در کلمه و کلمه توحید دور کند.
بی‌گمان در شرایط امروز دنیا به راهکارهای قرآنی وحدت‌آفرین نیاز است و می‌بایست به دور از هرگونه حزب‌گرایی و مذهب‌گرایی افراطی که اصول را مخدوش می‌سازد به سمت وحدت برویم و اجازه سلطه بیگانگان و کافران بر امت اسلام را ندهیم

البته آنچه بیان شد تنها گوشه‌ای از راهکارهای قرآنی برای مقابله با فتنه‌های مذهبی است ولی این اصول اگر رعایت شود بسیاری از مسایل ما حل خواهد شد و مشکلاتی که اکنون سرتاسر جهان اسلام را فرا گرفته و خون‌های بی‌گناهان از مسلمانان در گوشه گوشه آن بر زمین ریخته می‌شود، ریخته نمی‌شد و مردم در کمال اتحاد و وحدت به سوی تمدن بزرگ اسلامی و سعادت دنیا و آخرت گام برمی‌داشتند.

موضع گیری در فتنه    حضرت موسی(ع)
فتنه به سبب پیچیدگی های آن، آزمون سختی برای همگان است. آمیختگی شگفت حق و باطل در زمان فتنه، هرگونه شناخت، داوری، ارزیابی و درنتیجه موضع گیری را سخت تر می کند. از این رو حتی برای کسانی که رشید و اهل رشد هستند، موضع گیری دشوار می شود.
ضرورت تأمل در موضع گیری ها و اظهار نظرها
یکی از مهم ترین راهکارهای قرآن در هنگام بروز فتنه، درنگ و تامل پیش از موضع گیری و عمل است. در هیاهو و جنگ زرگری فتنه می بایست انسان بسیار هوشیار باشد و به سادگی وارد عمل نشود،

بلکه بکوشد تا غبار غوغاسالاری و هیاهو را به کنار زند و با شناخت حق و باطل، موضع گیری نماید؛ زیرا هرگونه اقدام بی شناخت کامل حق و باطل می تواند موجبات ظلم و ستم به خود و دیگری را فراهم آورد و انسان سخنی را بر زبان آورد و یا کاری انجام دهد که عملا در خدمت باطل باشد

هرچند که نیت خیر داشته و به نظرش در خدمت حق عمل کرده باشد. به سخن دیگر، انسان در هنگام فتنه در بسیاری از مواقع به سبب ظاهرگیرا و چهره حق به جانب باطل، به نیت خیرخواهانه، حسن فاعلی دارد ولی مراعات حسن فعلی را نمی کند و کاری را انجام می دهد که جز باطل یا به نفع باطل نیست.
خداوند در داستان حضرت موسی(ع) به خوبی نشان می دهد که حتی انسان های رشیدی چون حضرت موسی(ع) پیش از دست یابی به مقام پیامبری و عصمت، ممکن است در هنگام فتنه، به درستی از عهده تشخیص حق از باطل برنیاید و برخلاف نیت خیر و حسن فاعلی، عمل و کارش حسن فعلی نداشته باشد.
خداوند در آیات 15 به بعد سوره طه داستان افتادن حضرت موسی(ع) در فتنه ای را بیان می کند که درس های آموزنده ای برای ما دارد. دراین آیات گزارش شده که حضرت موسی(ع) از دربار فرعون بی آن که کسی را آگاه سازد، بی خبر وارد شهر می شود

در آن جا دو نفر را می بیند که به قصد کشت، یکدیگر را می زنند. یکی از آنان از پیروان آن حضرت(ع) و به احتمال قوی یهودی بوده و دیگری از دشمنان به احتمال قوی قبطی بوده است

دراین میان، یهودی آن حضرت(ع) را به کمک خواهی می خواند و آن حضرت(ع) بی توجه به حقیقت ماجرا تنها به حکم ظاهر حق خواهانه یهودی، وارد معرکه می شود و با ضربه مشتی، قبطی را می کشد و پس از عمل متوجه می شود که اشتباه کرده و در دام شیطان افتاده و بر خلاف نیت خیرخواهانه و حسن فاعلی، فعل او شیطانی بوده و از حسن فعلی برخوردار نبوده است.
دراین داستان به خوبی بیان شده که ظاهر فریبنده یهودی موجب شد حضرت موسی(ع) به همان ظاهر بسنده کند

درنتیجه نیت خیرخواهانه او تنها موجب نجات وی شد ولی درعمل در خدمت باطل گام برداشت. از این رو آن حضرت(ع) این عمل خویش را به شیطان نسبت می دهد؛

این مطلب بعدها در درگیری دوباره همان یهودی با فردی دیگر آشکار شد و برای آن حضرت(ع) معلوم می شود که یهودی فردی باطل گرا بوده و برخلاف ظاهر مظلوم واقع شدن، انسانی ظالم بوده است که حتی انسان رشیدی چون موسی(ع) را به اشتباه می افکند.

ضرورت موضع گیری پس از تحقیق و بررسی
البته این عمل حضرت موسی(ع) پیش از رسیدن به مقام نبوت و بهره مندی از مقام عصمت از طریق برهان پروردگارش می باشد و نمی تواند مبنای قضاوت برای عدم عصمت آن حضرت(ع) باشد.

با این همه این معنا را می توان از آیات به دست آورد که کسانی که به مقام رشد و بالندگی رسیده اند در موارد فتنه نیز ممکن است دچار اشتباه شوند

براین اساس از انسان ها خواسته شده تا در چنین موارد تنها به خدا پناه برند و از مغفرت و رحمت الهی بخواهند تا ایشان را از اشتباه حفظ کند و با درنگ و صبر، نسبت به تحقیق و تفحص در موضوع اقدام نمایند

چنان که خداوند در آیه 6 سوره حجرات به صراحت از مردم می خواهد تا در هنگام فتنه ها با تحقیق و بررسی موضع گری کنند و به ظاهر حق طلبانه بسنده نکنند؛

چرا که باطل همواره در جلوه گری و تزیین و تسویل، استاد است و نمی توان با یک نگاه، حق را شناخت و عمل کرد؛ بلکه لازم است تا با درنگ و تحقیق و تفحص حق را از باطل شناخت و آنگاه موضع گیری و در نهایت عمل کرد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">