تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.


پیامکی و sms ی


1-    لزوم تقلید از زبان معصومین :

در دوران غیبت صغری حضرت مهدی (عج) چهار نفر به عنوان نواب خاص مسئولیت و نمایندگی و ارتباط بین امام و شیعیان را به عهده داشتند و کلیه وجوهات و نامه ها و سفارشات را از شیعیان را به امام میرساندند

امام برای اینکه زمینه را تا مسئولیت چهارمین نائب خود در ارتباط با غیبت کبری مشخص کنند نامه ای به نائب دوم خود به نام محمد بن عثمان بن عمروی میدهد که کاملا واضح و مشخص نموده اند

و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیکم (کتاب الغیبه شیخ طوسی ص291)

و اما در مورد حوادثی که در آینده رخ خواهد داد به راویان احادیث ما رجوع کنید زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من نیز حجت خدا بر آنان می باشم.

محتوای نامه به این معنی است که : نظام مترقی و عادلانه ی امامت معصوم تا فرجام تاریخ و پایان جهان امتداد خواهد یافت چرا که نظام امامت یک نظام زوال ناپذیر الهی است و رهبری او در جهان هستی فراگیر است خواه آشکار باشد خواه بنا به مصالحی در نهان یا غیبت باشد.

 

 2-  تقلید از نظر عقلی :

تقلید نه تنها با عقل ناسازگار نیست بلکه اساسا کار عقل این است که هرگاه نمیداند از آن که میداند تقلید کند و عقل آگاه را جانشین خود کند

بیمار خردمند در برابر پزشک متخصص خردمندی نکند که خردمندی در این جا بی خردی است و اقتضای تعقل تعبد است و تقلید و حرف گوش کردن

این شیوه عقل است که در یک رشته علمی از متخصص تقلید کرد و از او فرمان برد. در علم فقه و شرع هم همینطور یا باید فقیه بود و تلاش کرد یا از فقیه تقلید کرد و شنید و فرمان برد

یعنی علما و عالم شناسان به این انتخاب مبادرت ورزند. و مردم از آن پیروی نمایند. همانطور که متخصص ترین و حاذق ترین در رشته پزشکی را خود پزشکان بایستی تشخیص دهند و معرفی نمایند

امام صادق(ع) اما من کان من الفقهاء صائنا...، اما از دین شناسان آن است که نگهدار خویشتن خود، نگهبان ایمانش مخالف هوی و هوسش، فرمانبردار خدا و مطیع امر مولایش بود، بر توده مردم است که تقلیدش کنند.

 

3- تقلید و اجتهاد در قران :

قرآن کریم‌، اجتهاد در موضوعات فقهی را مورد تأیید و تأکید قرار داده وَ مَا کَان‌َ الْمُؤْمِنُون‌َ لِیَنفِرُواْ کَآفَّة‌ً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُل‌ِّ فِرْقَة‌ٍ مِّنْهُم‌ْ طَـآئفَة‌ٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّین‌ِ وَ لِیُنذِرُواْ قَوْمَهُم‌ْ إِذَا رَجَعُوَّاْ إِلَیْهِم‌ْ لَعَلَّهُم‌ْ یَحْذَرُون‌َ(توبه122)

شایسته نیست‌، مؤمنان همگی به سوی میدان جهاد کوچ کنند، چرا از هر گروهی طایفه‌ای از آنان کوچ نمی‌کنند و طایفه‌ای بماند تا در دین و معارف و احکام اسلام آگاهی پیدا کنند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود آن‌ها را انذار نمایند تا از مخالفت فرمان پروردگار بترسند و خودداری کنند

از آن جا که استنباط و استخراج احکام فقهی با استفاده از کتاب‌، سنت‌، اجماع و عقل برای عموم مردم ممکن نیست و باید عده‌ای در این راستا به مرتبة اجتهاد رسیده و احکام فقهی را برای مردم استخراج کنند

و چنین تقلیدی از ناحیه مردم از یک مجتهد متعهد و پرهیزگار و جامع الشرایط یک امر وجدانی و بدیهی است و در هر عصر و زمانی اگر کسی نسبت به چیزی جاهل باشد به کسی که از آن مسأله آگاه است رجوع می‌کند و قرآن‌ چنین شیوه‌ای را تأیید کرده می‌فرماید:

فَسْاَلُوَّاْ أَهْل‌َ الذِّکْرِ إِن کُنتُم‌ْ لاَ تَعْلَمُون‌َ (نحل43) اگر نمی‌دانید از آگاهان و اهل ذکر بپرسید

 

 4-  تقلید چهارگونه است :

تقلید جاهل از جاهل، تقلید عالم از عالم، تقلید عالم از جاهل، تقلید جاهل از عالم. از نظر قرآن سه قسم نخست از اقسام چهارگانه تقلید، باطل و تنها گونه چهارم آن درست و صحیح است

از آموزه های قرآنی برمی آید که در تقلید صحیح باید شروطی احراز شود که از آن جمله این است که مقلد باید خود به علم و عقل دریابد که این پیروی و ملازمت از عالم بر پایه اصول و مبانی عقلانی درست و صحیح است

شرط دیگر آن است که شخص مقلد، علم و عقل کسی را که می خواهد از او تقلید کند، احراز نماید و بر او آشکار شود که آن شخص، انسانی عالم و عاقل است

سومین شرطی که آیات قرآنی برای صحت و جواز تقلید بیان کرده آن است که تقلید در امور مشروع از نظر شریعت معتبر باشد و از نظر عقلانی و عرفی، معقول خردمندان و مقبول عرف عقلایی باشد

بنابراین لازم است تقلید تنها در اموری باشد که از نظر عقل و شریعت و عرف معقول، مشروع و معروف (مقبول) باشد. (مائده104 بقره170 نحل43 و44 و انبیا7 )

 

5-  تقلید یا تحقیق؟ :  ایا در مسائل دینی باید تحقیق کرد یا تقلید؟

در گوشه و کنار افرادى هستند که مساله «تقلید» در احکام را انکار مى‏کنند و منطق آنها این است که همه موظفند که در مسائل دینى تحقیق کنند و مسائل مذهبى را بدون استثنا از قرآن و سایر منابع اسلامى استفاده نمایند؛ زیرا:

اولا: قرآن با هر گونه تقلید مبارزه پى گیر دارد و پیوسته از پیرویهاى نسنجیده انتقاد مى‏کند.

ثانیا: تقلید یک نوع تبعیت بدون دلیل است و عقل و منطق پیروى بدون دلیل را نمى‏پذیرد.

ثالثا: تقلید مایه پراکندگى صفوف مسلمانان است، زیرا مراجع تقلید غالبا متعدد بوده و آراى آنها در همه مسائل یکسان نیست

به عقیده ما سرچشمه تمام این ایرادها یک چیز بیش نیست و آن این که: کلمه تقلید دو معنى دارد، یک معنى معمولى که در عرف عام فهمیده مى‏شود و لفظ «تقلید» در مکالمات روزمره در آن به کار مى‏رود و یکى معنى علمى که در کتابهاى فقهى و اصولى از آن بحث مى‏گردد

تمام این ایرادهایى که کرده‏اند و مى‏کنند، همه متوجه معنى اول است و معنى دوم هیچ گونه ارتباطى با معنى اول ندارد.


 6- مراتب اسوه و الگوی پذیری :  انسان موجودی تقلیدپذیر است

در این معنا هیچ شک و تردیدی نیست، هرچند که برخی تقلید را کار میمون دانسته اند، ولی اندیشمندان و دانشمندان علوم انسانی از فلسفه و روان شناسی تا مردم شناسی و جامعه شناسی بر این باورند که انسان موجودی مقلد است و همین تقلید است که جامعه انسانی را به رشد و بالندگی و کمال رسانده است

تقلید نه تنها مذموم نیست، بلکه از گرایش های فطری و ذاتی انسان است؛ چراکه به شخص و جامعه کمک می کند تا از حجم سنگین تراکم دانشی و تجربی نسل های نیاکان و پیشینیان بهره گیرد و زندگی خویش را بهتر از دیروز بسازد

فرآیند یادگیری دانش ها هر چند که ظاهراً از صفر شروع می شود ولی باید توجه داشت کودکی که در یک جامعه تمدنی و فرهنگی زندگی می کند در سطحی بالاتر یادگیری را آغاز می کند و در یک مدت کوتاه به سطحی می رسد که گاه از سطح علمی و عملی و فرهنگی پدران خویش به مراتب بیشتر است.


 7- کمبود اطلاعات، آیا مجوز نقص در امامت است ؟ 
برخی معتقدند که امامانی چون امام هادی(ع) چگونه می توانند امام باشند، در حالی که اطلاعات ما از زندگی آنان بسیار محدود و در حدود هیچ است

از بسیاری از پیامبران(ع)در قرآن، گزارشی نشده و خداوند می فرماید:

و پیامبرانی را فرستادیم که در حقیقت ماجرای آنان را قبلا بر تو حکایت نمودیم و پیامبرانی را نیز برانگیخته ایم که سرگذشت ایشان را بر تو بازگو نکرده ایم (نساء164)

بنابراین، عدم گزارش قرآن از این دسته از پیامبران(ع) و فقدان اطلاعات از آنان، نفی کننده پیامبری آنان نیست، از این رو فرمان داده تا به همه ایمان داشته باشیم و این وجوب ایمان به همه پیامبران چه شناخته شده و چه ناشناخته بخشی از ایمان کامل است و انکار هر یک به معنای انکار همگی است (بقره136 و 285)

خداوند در قرآن تنها بخش کوچکی از سنت و سیره پیامبران(ع) را بیان کرده و گاه درباره یک پیامبر تنها یک جمله نقل می کند. نقل همین یک جمله به معنای لزوم متابعت از آن است

بنابراین، نمی توان به صرف کمبود اطلاعات مدعی شد که آنان پیامبر نیستند و لازم نیست از آنان در همین یک جمله تبعیت و پیروی کرد.

 

8-  اولى الامرکیست؟

اطیعوااللّه واطیعواالرسول واولى الامرمنکم نساء٥٩

از خدا و رسول و صاحبان فرمان پیروى کنید.

اولى الامر به عقیده ما شیعیان اولى الامر، امامان معصوم هستند، نه هرصاحب قدرتى که برمردم تسلّط پیدا کند

زیرا این صاحبان فرمانى که در کنار خدا و رسول هستند باید در راه خدا و رسول باشند. بدیهى است که وقتى مى گویند از خدا و پیامبر فرمانبردارى کنید، یعنى هیچ گناهى را انجام ندهید

از طرف دیگر، اگر ما مصادیق اولى الامر را سلاطین و رؤساى جمهور کشورها بدانیم، که نه تنها معصوم نیستند بلکه گاهى سرآمد گنهکاران مى باشند، منظور از اولى الامر هر حاکم و صاحب قدرتى نیست

حضرت علی(ع) دایره عصمت را فراتر از پیامبرص تفسیر نموده و آن را شامل اولی الامر نیز می دانند انما الطاعه لله و لرسوله و لولاه الامر و انما امر بطاعه الی الامر لانهم معصومون مطهرون لایامرون بمعصیته (علل الشرایع، ص52،و الخصال،ج1،ص68)

حضرت در تقریر صفات اهل بیت فرمودند ان الله تبارک و تعالی طهرنا و عصمنا و جعلنا شهداء علی خلقه و حجته فی ارضه و جعلنا مع القرآن معنا لا نفارقه و ایفارقنا (کافی،ج1،ص191)

در این روایت حضرت افزون بر مسئله عصمت به حجت الهی بودن خودشان نیز تصریح می کند. حضرت سجاد(ع) در ملازمه امامت و عصمت فرمودند الامام منا لایکون الا معصوما (بحار ج25 ص199

 

9-  وظیفه ما در زمان غیبت :

در زمان غیبت حضرت مهدى عج ما را به حال خود رها نکرده اند، بلکه ما را به پیروى از فقها و اسلام شناسان عادل و باتقوا که نوّاب عام آن حضرت هستند، سفارش کرده اند

بنابراین برما لازم است که در حوادث و مشکلات گوش به فرمان حکم خدا که از طریق فقیه جامع الشرایط عادل به ما ابلاغ مى شود، باشیم امام زمان عج با خط مبارک خود پیامى براى یکى از نوّاب خود نوشتند که و امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیهاالى رواة حدیثنا فانّهم حجّتى علیکم وانا حجّة اللّه وسائل ج٢٧ ص١٤٠

در روایت دیگر فرموده مجارى الامور و الا حکام على ایدى العلماء باللّه، الامناء على حلاله و حرامه (بحارالانوار ج100 ص80) (جریان کارها به دست علماى الهى است که امینها بر حلال و حرام خدایند)

آیه اولوالامر دلالت می کند که بر مومنان واجب است از سه نفر اطاعت نمایند: خدا، رسول و اولی الامر

چرا که خصیصه مشترک این سه، مصونیت از گناه و خطا و اشتباه می باشد. وجوب اطاعت خدا یکی از احکام عقلی وجدانی است، احکام و قوانین خدایی مستقیماً به دست مردم نمی رسد بلکه به وسیله پیغمبران فرستاده می شوند،                  

 

 10-  دلیل عقلی اثبات ولایت فقیه

دلیل عقلی مورد نظر دارای چند مقدمه است:
1- حکومت و اداره جامعه مستلزم دخالت در بخش های گوناگون زندگی مردم و ایجاد محدودیت و تعیین مقررات در امور اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و غیره است؛

2- اعمال حاکمیت بر مردم و دخالت در سرنوشت ایشان، نیازمند حق حاکمیت است

کسی که می خواهد، بر اموال و اعراض و نفوس جامعه، حکمرانی کند و الزام سیاسی نماید و مردم را وادار به پیروی از اوامر خود کند، باید از چنین حقی برخوردار باشد تا حاکمیت و اوامر آن مشروعیت یابد.
3- حاکمیت و ولایت بر مردم، از شئون ربوبیت تشریعی الهی است
4- این حق و اجازه الهی، در مرتبه نخست، به پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) داده شده است، تا به تدبیر و امامت سیاسی جامعه بپردازند.
5- در عصر غیبت، که مردم از فیض حضور معصوم (ع) محرومند، با توجه به ضرورت حکومت و نیازمندی جامعه به دولت، باید خداوند اجازه حاکمیت و اجرای قوانین شرعی را به کسی که پس از معصوم (ع) اصلح از دیگران است و شایستگی بیشتری در امامت دارد، داده باشد تا ترجیح مرجوح و نقض غرض و خلاف حکمت لازم نیاید.

 

 11-  تقسیم بندی علما و امام

اول : گروهی از علما و مراجع و اندیشمندان اسلامی با حکومتهای ظالم وقت ارتباطی نداشتند و با تمام توان مشغول کارهای فرهنگی بوده اند.  

دوم : عده‌ای از علما وقتی متوجه شدند قدرت دست حاکمان ظالم بوده و آنان قدرت براندازی حکومتها و تشکیل حکومت اسلامی را ندارند؛ لذا خود وارد حکومت شده و مسئولیت پذیرفتند . 

سوم: عده‌ای از علما با حکومت‌های جائر و ظالم درگیر شده و با آنان مبارزه کردند و صدمات زیادی متحمل شدند

البته دشمنان اسلام خیلی تلاش کردند حکومت به دست علمای اسلام نیفتد؛ اما با درایت و رهبری امام امت و همراهی روحانیت فداکار شیعه و حماسه‌های بی‌نظیر و بی‌سابقه مردم، مبارزات پانزده‌ ساله امام و امت در 22بهمن 57 به ثمر نشست

 

   12- فرق بین ولایت فقیه و شاه چیست؟

شاه هر چه می گفت باید می گفتیم بله قربان، حالا به ولایت فقیه هم باید بگوییم بله قربان. ما که بله قربان گو هستیم؛ حالا چه شاه، چه ولایت فقیه

شاه، فاسق است؛ فقیه، عادل، شاه نظر شخصی اش را می گوید، فقیه نظر امام صادق(ع) را. هدف شاه راضی کردن آمریکا، ولی هدف فقیه راضی کردن خداست

هم خودش و هم نظرش و هم هدفش فرق می کند

نباید گفت: ما به او می گفتیم، بله قربان، به این هم می گوییم بله قربان. بله قربان، بله قربان است.  زلیخا که درها را بست یوسف فرار کرد. زلیخا چه کرد؟ او هم به دنبالش فرار کرد

فرق بین این دو فرار چیست؟ او می دوید و من می دویدم. فیزیکش یکی است

یوسف می دوید تا گناه نکند، زلیخا می دوید که گناه بکند، دو، دو است، نیت هایشان چیست؟ چاقوکش و جراح هر دو شکم پاره می کنند، چاقوکش می خواهد بکشد، جراح می خواهد نجات دهد

 

    13- رهبری :

برای رشد یک نفر ، هم قانون می‌خواهیم و هم الگو

لذا حضرت رسول فرمود: إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْتَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِیوَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ  انسان موجودی است الگو پذیر، لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ

اسوه یعنی مدل، الگو.

خداوند هم که بشر را خلق کرده، اگر رهبر تعیین نکند کم لطفی است، اگر آفرینش باهدف است پس این هدف چیست و می‌توان به این هدف رسید و چه کسی باید هدف را بیان کند

یک حرکت ، لوازمی دارد. حرکت مقصدی می‌خواهد. حرکت وسیله می‌خواهد

حرکت رهبر می‌خواهد و توی این سه تا، رهبر از همه مهمتر است

چون اگر رهبر نباشد هم وسیله بی جهت بکار گرفته شده و هم مقصد را گم می‌کنیم

به همین خاطر قرآن روی رهبر خیلی مایه گذاشته. صدها آیه در قرآن درباره رهبری است

 

   14-   اطاعت و رهبری در قرآن :
در قرآن یک آیه داریم ؛ اول سه شاخه دارد، بعد ۲ شاخه می‌شود و بعد ۱ شاخه می ‌شود

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْفَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً

یعنی سه تا کار انجام بدهیم اطاعت کنید از خدا و رسول خدا و اگر اختلافی توی شما افتاد مراجعه کنید به الله و رسول اگر ایمان دارید به خدا

از این معلوم می‌شود که همه مسیرها آخرش به الله می‌رسد

پیداست همه اینها یکی است در آخر خط اول الامر مراجعه به رسول است و مراجعه به رسول مراجعه به خداست

رهبر الهی ما را به سمت خدا می‌برد. وظیفه ی ما چیست؟ وظیفه ی ما بیعت است

ما که بحث رهبری را می‌کنیم به خاطر این است که آمدن حضرت مهدی(ع) یک مقدماتی می‌خواهد. پیغمبر یک مرتبه به مدینه نیامد

اول مسعب را فرستاد و مسعب یک جوانی بود، گفت برو ببینم مردم با تو چه می‌کنند

امام حسین وقتی می‌خواست به کوفه برود اول حضرت مسلم را فرستاد .

 

  15- «ولایت»یکی از 5 رکن بنای اسلام :

امام باقر(ع) : بنی الا سلام علی خمس علی الصّلوه والزّکوه والصّوم والحجّ والولایه و لم یناد بشیء کما نودی بالولایه

اسلام بر پنج پایه استوار گردیده: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت؛ و آن چنان که به ولایت فراخوانده شده، به هیچ چیز دیگری فراخوانده نشده

مقصود از این ولایت، ولایت اهل بیت(ع) است

ولایت اهل بیت(ع) مراتب و شؤون مختلفی دارد و آنچه که در روایات رکن اسلام، آن هم مهم ترین رکن آن، دانسته شده، اعتقاد به ولایت و پذیرش آن با جمیع مراتب و شؤونش می باشد

نیز باید توجه داشت که آنچه به عنوان «ولایت فقیه» و فقها در زمان غیبت امام زمان(عج) مطرح می شود و در واقع استمرار همان ولایت اهل بیت(ع) و مرتبه ای از همان چیزی است که درباره آن فرموده اند: ولم یناد بشیء کما نودی بالولایه

امروزه نیز مسأله «ولایت» هم چنان به عنوان اساسی ترین رکن اسلام مطرح است و اگر مسلمانان به آن توجه و به درستی به مقتضای آن عمل نمایند بسیاری از مشکلاتی که گریبان گیر امت اسلامی است مرتفع خواهد شد.

 

  16-  امامت خالى نبودن زمین از حجت

یا اءهل الکتاب قد جائکم رسولنا یبیّن لکم على فترة من الرّسل ... طبق عقیده ى ما، جامعه ى انسانیت لحظه اى از نماینده ى خدا و فرستادگان او خالى نخواهد شد

باید توجه داشت که قرآن مى گوید: على فترة من الرّسل؛ یعنى رسولانى در این دوران نبودند، اما هیچ مانعى ندارد که اوصیاى آن ها باشند

به تعبیر بهتر، رسولان آنهایى بودند که دست به تبلیغات وسیع و دامنه دارى مى زدند، مردم را بشارت و انذار مى دادند و سکوت و خاموشى جامعه را درهم مى شکستند و صداى خود را به گوش همگان مى رساندند

ولى اوصیاى آن ها همگى چنین ماءموریتى نداشتند، حتى گاهى ممکن است آن ها به علت یک سلسله عوامل اجتماعى در میان مردم به طور پنهان زندگى داشته باشند

حضرت على ع مى فرماید: اللّهم بل لا تخلوا الا رض من قائم للّه بحجّةاما ظاهرا مشهورا أ و خائفا مغمورا لئلاّ تبطل حجج اللّه و بیّناته...؛

آرى! روى زمین هرگز از کسى که قیام به حجت الهى کند، خالى نخواهد ماند، خواه آشکار و مشهور باشد یا پنهان و ناشناخته؛ براى این که احکام و دستورات الهى و نشانه هاى خداوند از بین نرود.

 

  17 - ویژگی‌های جامعه ولایی :

وجهه‌ نخستِ جامعه‌ ولایی، به هم پیوستگی و اتّحاد و یکپارچگیِ گروهی موحّد و مؤمن است که در مسیر اندیشه و هدف واحد گام برمی‌دارند؛ ایمانی مبتنی بر اندیشه صحیح و اعتقاد قلبی و آگاهی کافی دارند؛ با هم مهربان‌اند و به یکدیگر عشق می‌ورزند:

والمومنون و المومنان بعضهم اولیاء بعض(توبه71)

دومین وجهه‌ جامعه‌ ولایی، پرهیز از وابستگی به کافران، معاندان و دشمنان راه خداست. افراد این جامعه، ذره‌ای تحت فرمان آنان و تأثّر از افکار، اندیشه‌ها و نظریه‌های جبهه‌ مقابل قرار نمی‌گیرند

یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم؛ یهودیان و مسیحیان را از اولیا و افراد جبهه‌ خودی قرار ندهید، آنان اولیای یکدیگرند

هر کس از شما با آنان پیوند برقرار کند، از آنان به شمار می‌آید (مائده51)

رأس هرم تحقّق جامعه‌ ولایی، وجهه سوم آن است. برای پیوند قلب‌های مؤمنان به یکدیگر و تشکیل یک جبهه‌ واحد در برابر بیگانه، وجود یک قلب تپنده ضروری است

یعنی رهبریِ نافذ، محوری که، همانند قطب یک آسیاب، همه‌ جناح‌ها را به دور خود جمع کند؛ از تعارض‌ها جلوگیری نماید و همه‌ی نیروها را به یک سمت و سو هدایت کند. مقام چنین رهبری، همان مقام امامت و ولایت امّت است.

 

  18- رهبران دینی و سیاست

با نگاهی به عملکرد پیامبران، شواهد، حاکی از اهمیت دادن آنان نسبت به سیاست و حکومت است. رسول اکرم(ص) که آورنده وحی الهی است و ائمه معصومین(ع) که استمرار حرکت ایشان است همگی مبارزه ای همه جانبه را برای تشکیل حکومت اسلامی و بدست گرفتن قدرت سیاسی آغاز فرمودند

عملکرد امام خمینی(ره) که شاگرد صدیقی بر این مکتب بوده اند، نیز بیانگر آمیختگی دین و سیاست است

امام(ره) در سیاست نیز از نمونه های شاخص محسوب می گردیدند پس از پیروزی انقلاب نیز هرگز حجم مراجعات و کارهای سیاسی ایشان مانع امور عبادی ایشان نشده است

امام خمینی در این زمینه می فرماید: رسول خدا(ص) پایه سیاست را در دیانت گذاشته است

رسول الله تشکیل حکومت داده و تشکیل مراکز سیاست داده سایر خلفاء اسلام همچنین تشکیل حکومت داده تا آنجایی که به انحراف کشیده نشده بود

بنای انبیاء و اهل بیت این نبوده که از مردم کناره گیری کنند،‌ آنان با مردم بودند هر وقت دستشان می رسید حکومت را می گرفتند.

 

  19-  تضمین سلامت نظام ولایت فقیه
از جمله شرایط ولی فقیه، فقاهت، عدالت و داشتن مدیریت لازم است اساس فقاهت و عدالت در تضاد با استبداد است

اقتضای فقاهت این است که فقیه اسلام شناس بوده و کشور را براساس احکام الهی اداره کند نه براساس آراء غیرخدایی (خواه رأی خود یا دیگران)

عدالت سبب می شود تا وی خواسته های نفسانی خود را در اداره نظام اسلامی دخالت ندهد و در پی جاه طلبی و دنیاگرایی نرود

امام(ره): ولایت فقیه چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده.. شما از ولایت فقیه نترسید، فقیه به مردم زورگویی نمی کند. اگر فقیهی بخواهد زورگویی کند دیگر ولایت نخواهد داشت...

کار ولی فقیه نظارت بر دستگاهها و امور است... کار مجلس خبرگان که آحاد آن توسط مردم انتخاب می شوند ناظر به وظایف رهبر است

قانون اساسی شرایط سخت و سنگینی برای مقام فقاهت در نظر گرفته که در صورت سلب آنها، وی را از جایگاه ولایت ساقط نماید

به این ترتیب هرگز نباید تصور کرد که ولایت مطلقه فقیه به معنای ولایت بی قید و شرط و بدون ضابطه فقیه است که بخواهد بدون درنظرگرفتن معیارهای مکتب اسلام و مصلحت عمومی کاری انجام دهد .

 

  20-  مشروعیت حکومت فقها در زمان غیبت 

به اعتقاد ما شیعیان، فقها در زمان غیبت همانند کسانی هستند که در زمان حضور امامان معصوم(علیهم السلام) از سوی آن بزرگواران منصوب می شدند

همان گونه که، مثلا، مالک اشتر در زمان حضور امیرالمؤمنین(ع) برای حکومت مصر منصوب شد، در زمان غیبت نیز فقها از طرف امام معصوم(ع) برای حکومت منصوب شده اند

گویا امیرالمؤمنین (ع) آنها را تعیین کرده است، ولی نه به «اسم» بلکه به «عنوان»

آن عنوانی که برای زمان غیبت تعیین شده، «فقیه جامع الشرایط» است، انجام وظایف و تکالیف از سوی یک فقیه در زمان غیبت، همانند والی منصوب از ناحیه امام معصوم(ع) در زمان حضور، به همراهی و یاری مردم وابسته است.

 

 21-   حکومت اسلامی در عصر غیبت

حکومت را می‌شناسیم که در آن مشروعیت، با آرای مردم به دست نمی‌آید، بلکه مشروعیت آن، با حکم الهی است، در همان حال هیچ گونه تحمیلی هم بر مردم وجود ندارد، زیرا توسل به زور برای دستیابی به حکومت مورد نظر ما روا نیست

خداوند متعال درباره حکومت در عصر غیبت سکوت نکرده است. متون دینی می‌گویند: مردم در زمان غیبت باید تحقیق کنند و فقیه جامع‌الشرایط را برای حکومت بیابند و حکومت را به او بسپارند

در بینش دینی حق حاکمیت دینی از آن خداست، همه چیز مملوک اوست

هیچ کس حق تصرف در چیزی را مگر با اجازه خدا ندارد، حاکمیت بر مردم در صورتی مشروع است که با اذن خدا باشد

پس حاکمیت حق مردم نیست، تا بخواهند آن را به کسی واگذار کنند یا کسی را وکیل نمایند

 

 22- حقیقت و دلیل ولایت فقیه

نساء59 یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اَطیعُوااللّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِى الاْمْرِ مِنْکُمْ .......

تکرار جمله اطیعوا دلالت دارد بر اینکه دو نوع اطاعت واجب است، اطاعت خداوند در قوانین و احکام عبادى، مانند نماز، روزه، حج

و احکام سیاسى و اجتماعى مانند جهاد و حدود، قصاص و قضا که کلیات آن را در قرآن مجید بیان فرموده و تفصیلش را به رسول اکرم و ائمه معصومین(ع) واگذار فرموده وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِم .. و نازل نمودیم قرآن را بر تو تا براى مردمان آشکار سازى آنچه به سوى آنان فرو فرستاده شده (نحل44)

فَاسْئَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ پس از اهل ذکر (دانایان) بپرسید اگر نمىدانید(نحل43) قبول ولایت از شرایط ایمان است

نوع دوم از اطاعت واجب، اطاعت از رسول خدا(ص) در امامت و رهبرى امت و مرجعیت مسلمین در مسائل مختلف دینى و اجتماعى و اجراى احکام سیاسى اسلام است

این ولایت و حکومت که حق خداوند است چون مالک و خالق همه است به پیغمبرش واگذار فرموده، پیغمبر معصوم است و هرگز از روى هوا و هوس حکم نمیکند

 

 23- و در هر فتنه و فسادى او را در مى آورد و در قیامت نیز هر گروهى با امامشان محشور خواهند بود یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ (اسراء71)

در هر دوره اى براى مسلمین واجب است امام زمان خود را شناخته و تابعش شوند تا آن رهبر الهى آنان را به حق و حقیقت دانا ساخته و جامعه را بر پایه عدل استوار سازد و از هر انحرافى و فسادى باز دارد و آنانرا از تجاوز ستمگران نگهدارد

اگر اطراف رهبر الهى گرد نیامدند قهرا هرگروهى براى خود رهبرى اختیار مى کند و این اختلاف و تفرقه و تشتت آرا، اجتماع را در وادى جهالت فرو مى برد و به ایجاد هر فتنه و فسادى وا مى دارد تا به جنگ و خونریزى یکدیگر و نا امنى مى کشاند و در نتیجه طاغوتى با کسب قدرت بر همه آنان مسلط شده و آنچه نباید بکند، مىکند

در خطبه فدکیه صدیقه زهرا(سّ) مىفرماید و امامتنا نظاما للملة (خداوند، امامت ما اهل بیت را قرار داد تا ملت اسلام نظم پیدا کنند، یک پارچه و منسجم گردند و در نتیجه از هر آفتى در امان باشند و شیاطین و ستمگران نتوانند بر آنان چیره گردند .

 

24- شرایط مرجعیت و امامت و رهبرى

که از روایات استفاده شده. فقاهت در احکام و یقین در عقاید نخستین شرط مرجع، فقاهت است. در صدر اسلام ، فقیه به کسى گفته مىشد که معارف و عقاید اسلامى را دانسته و به آن معتقد باشد. و نیز به احکام و دستورات اسلام آگاه و به آن عمل نماید

از آنجایى که مرجع و ولى مسلمین باید افقه و افضل از همه مردمان باشد تا تقدیم مفضول بر فاضل لازم نیاید، مرجع و رهبر باید در معارف اسلامى خصوصا مراتب توحید، به حد یقین رسیده از شک و وهم و ظن رسته باشد و همچنین نسبت به مسئله معاد کاملا باورش شده باشد، نشانه اش ترس شدید از مسؤ ولیتهاى الهى است.

در شناسایى احکام نیز به مقام اجتهاد و قوه استنباط رسیده باشد. عدالت و مخالفت هواى نفس دومین شرط اساسى براى رهبرى و مرجعیت، عدالت است؛ یعنى باید از همه گناهان کبیره بپرهیزد و از تکرار صغیره نیز خوددارى نماید.


25-  شرایط و ویژگی های ولی فقیه

 1- فقاهت در دین :

یکی از شرایط رهبر این است که بتواند مسائل و احکام اسلامی را از منابع آن استنباط نماید و در شناخت اسلام پیرو و مقلد دیگران نباشد

یا ایها الناس ان احق الناس بهذاالامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه؛ ای مردم، سزاوارترین مردم به امر خلافت، تواناترین آنان به آن و داناترین آنها نسبت به دستورهای خداوند در امور مربوط به حکومت است (نهج البلاغه خ172

 2- عدالت :  عدالت، ملکه ای نفسانی است که شخص عادل را از ارتکاب گناهان کبیره و اصرار بر گناهان صغیره باز می دارد

و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین (بقره124)

از این آیه استفاده می شود که امامت و رهبری به فرد ظالم نمی رسد و فقط افراد عادل، وارسته و باتقوا می توانند عهده دار آن باشند.
 3- تقوا : یکی از اهداف حکومت اسلامی، تربیت مردم، رشد جامعه و به کمال رساندن آن، انسان سازی و ساختن جامعه بر معیارهای معنوی و اخلاقی است.
حاکمی که در راس این جامعه قرار می گیرد، باید متقی و آراسته به اخلاق اسلامی باشد؛ علی(ع): الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم؛ مردم به رهبرانشان شبیه ترند تا به پدرانشان (بحارالانوار ج75 ص46

 

 26- در بعضى روایات تصریح شده که ولى مسلمین باید بخصوص از بعضى از نابایستیها پاک باشد، لذا اینجا به طور فشرده یادآورى مى شود:

1- مخالفا لهواه : مرجع و رهبر مسلمین باید هواپرست نباشد، ثروتمندى را نخواهد، طالب جاه و شهرت و ریاست و پیشى گرفتن بر دیگران نباشد، بستگانش را بر دیگران مقدم ندارد.

شیخ انصارى در باب حجیت خبر واحد از کتاب رسائل از حضرت امام حسن عسکرى (ع) نقل نموده که فرمود: فقهایى که بستگان و اتباع خود را هر چند اهل تقوا باشند بر دیگران هر چند اهل تقوا نباشند ترجیح دهند و خلاصه هواپرستى کنند، زیانشان بر جامعه مسلمین از لشکر یزید بر حضرت سیدالشهدا(ع) بیشتر است

مرجع و رهبر مسلمین باید همیشه طالب رضاى خداوند باشد و آنچه حق است پیروى کند نه آنچه نفسش مى خواهد. و خلاصه باید نفس خود را تزکیه و تهذیب کرده باشد تا بتواند جامعه را مهذب نماید و اگر تزکیه نشده باشد، جامعه را ممکن است به هلاکت بکشاند.

 

 27-  2- مرجع و ولى مسلمین باید از اخلاق رذیله منزه باشد و به صفات کمال انسانى و اسلامى آراسته باشد

در این مورد به چند فقره از کلمات حضرت امیرالمؤمنین (ع) رهبر نباید بخیل، جاهل، خشن، ترسو و غیره باشد

وَ قَدْ عَلِمْتُمْ اَنَّهُ لایَنْبَغِى اَنْ یَکُونَ الْوالِىَ عَلَى الْفُرُوِج وَ الدِّماءِ وَ الْمَغانِمِ وَ الاْحْکامِ وَ اِمامَةِ الْمُسْلِمِینَ الْبَخِیلُ فَتَکُوْنَ فِى اَمْوالِهِمْ نَهْمَتُهُ (بحار ج25 ص 167 نهج البلاغه خ 131، ص407)

(شما مردم مى دانید شایسته نیست کسىکه بر نوامیس و خونها و درآمدها و قوانین و پیشوایى مسلمین، ولایت و حکومت مى کند، بخیل باشد تا براى جمع مال ایشان حرص بزند)

 

 28-  ۳-  وَ لا الْجاهِلُ فَیُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ وَ لا الْجافِى فَیَقْطَعَهُمْ بِجَفائِهِ (نهج البلاغه خ131 ص407)

(و باید ناآگاه به قوانین الهى نباشد تا مبادا مردمان را از روى نادانى به گمراهى بکشاند و باید جفاکار و خشن نباشد که در نتیجه از مردم قطع رابطه و مراوده نماید

(و خلاصه، دلسوز و مهربان باشد به طورىکه خود را فداى اسلام و مسلمین کند وَ لا الْخائِفُ لِلدُّوَلِ فَیَتَّخِذَ قَوْمَا دُونَ قَوْمٍ (نهج البلاغه خ 131 ص407)

و باید از دولتها نترسد تا با یکى دوستى و با دیگرى دشمنى نماید

یعنى رهبر ستمکار نباشد تا در اموال و ثروت مسلمین حیف و میل نماید و گروهى را بر گروه دیگر مقدم دارد وَ لا الْمُرْتَشِى فِى الْحُکْمِ فَیَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ وَ یَقِفَ بِها دُونَ الْمَقاطِعِ وَ لاَ المُعَطِّلُ لِلسُّنَةِ فُیَهْلِکَ الاْمَّةَ (نهج البلاغه خ131، ص 407)

 

 29-  ۴- (و در کار قضاوت، رشوه خوار نباشد تا حقوق افراد را پایمال کند و نگذارد حق به حق دار برسد و نباید معطل گذارنده و تعطیل کننده سنت و قوانین و احکام الهى باشد تا امت را هلاک کنند)

لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ، وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ الْناصِرِ وَ ما اَخَذَاللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اَنْ لا یُقارُّوا عَلى کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُوْمٍ لاَ لْقَیتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها (نهج البلاغه خ 3 ص 52)

(اگر نه این بود که جمعیت بسیارى حضور یافته و به یاریم برخاستند و بدین جهت، حجت بر من تمام گردید و اگر نبود که خداوند از دانایان پیمان مسؤ ولیت گرفته که در برابر شکم خوارگى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان آرام نگیرند، من از خلافت صرف نظر مى کردم)

از این فقرات، آشکار مىشود که از وظایف عمده مرجعیت و رهبرى مسلمین، جلوگیرى از ستم ستمگران و دادرسى ستمدیدگان و محرومان و مستضعفین است

علما نیز باید تابع رهبر باشند

 

30- مراد از ولایت فقیه آن است که در زمان غیبت امام دوازدهم حضرت مهدى عج فقیه عادل که داراى شرایط گفته شده باشد

ولى امر و امام مسلمین و سرپرست آنان است و بر جمیع مسلمانان اطاعتش واجب است حتى علما و مجتهدین

اگر مجتهدى باشد که خود را از رهبر اعلم مى داند، در اعمال عبادتى براى خودش عمل مى کند، ولى واجب است در احکام سیاسى اسلام و امورى که به رهبرى مربوط مى شود، تابع مطیع امام امت باشد

اطاعت از رهبر مسلمین بزرگترین تکلیف الهى است؛ زیرا بقاى اسلام و نظام اجتماعى مسلمانان و جلوگیرى از تسلط طاغوتها و کفار بر مسلمین از آثار آن است همانطورى که حضرت رضا(ع) مى فرماید: خداوند اطاعت از ولى امر را در هر زمانى واجب فرموده، به چند جهت که برخى از آنها عبارتند از:

1- چون براى جلوگیرى از فساد و تجاوز به حقوق یکدیگر، خداوند حدود و قوانین مقرر فرموده و از آنجا که غالبا انسان براى رسیدن به منافع مادى حاضر نیست به قانون عمل کند و از لذتهاى نفسانى صرف نظر نماید

پس ‍ باید خداوند قیم و سرپرستى بر جامعه قرار داده تا آنها را به عمل به قانون وا دارد و متخلفین را با اجراى قصاص و حدود و سایر احکام مجازات نماید.

 

 31-  2- بقاى هر قوم و انسجام ایشان و حفظ از تسلط ستمگر بر آنانمتوقف بر اطاعت از امام مسلمین است

زیرا ایشان را بسیج مىکند و با دشمن متجاوز نبرد مىنماید و نمىگذارد طاغوت بر مسلمانان چیره شود.

3- حفظ و بقاى مکتب اسلام است؛ زیرا امام مبسوط الید یعنى پیشوایى که مردم مسلمان از او اطاعت مىکنند نمىگذارد اهل بدعت و ملحدین، مکتب را منحرف نمایند و قرآن و سنت را بر هوسهاى خود تطبیق نمایند و مسلمانان را گمراه سازند (عیون اخبارالرضا (ع) ج2 باب34 )

نابایستیها در اثر انحراف از ولایت براستى اگر مسلمانان پس از پیامبر(ص) از ولى امر بحق هر زمانى اطاعت مىکردند هیچگاه ستم و تجاوز در بین مسلمانان اینقدر رواج نداشت و هر وقت واقع مى شد از طرف ولى امر، مجازات مى شد و حق مظلوم از ظالم گرفته مىشد و مظلوم یا محروم ، به حق خود مى رسید

و هیچگاه طاغوت و ستمگر بر مسلمین چیره نمىشد و نیز هزاران خطوط انحرافى از طرف ملحدین و اهل بدعت در اسلام واقع نمىگردید و این همه اختلافات و جنگهاى مذهبى پدیدار نمىشد. استقلال و عدم وابستگی در پرتو ولایت فقیه به برکت رهبریهاى خردمندانه و استقامت امام خمینی بعد از سالها محقق شد.

 

32- تبیین ولایت فقیه :

1. چرا جامعه نیازمند زعامت و ولایت سیاسی است؟

2. چرا در جامعه اسلامی این زعامت سیاسی، برای فقیه جامع شرایط قرار داده شده است؟

جامعه انسانی از آن جهت که مشتمل بر افراد با منافع، علاقه ‏ها و سلیقه ‏های متعارض و مختلف است، به طور ضروری نیاز به حکومت دارد

اجتماع انسانی هر چند در حدّ بسیار مختصر نظیر یک قبیله یا روستا، نیازمند نظام و ریاست است. اصطکاک منافع، چالش میان افراد و اخلال در نظم و امنیت، مقولاتی است که وجود نهادی مقتدر و معتبر را جهت رسیدگی به این امور و برقراری نظم و امنیت ایجاب می‏کند

جامعه بدون حکومت یا دولتی که دارای اقتدار سیاسی لازم و قدرت برنامه‏ریزی، تصمیمگیری، اجرا و امر و نهی است، ناقص خواهد بود و دوام و بقای خویش را از دست خواهد داد

امام علی(ع) در مقابل خوارج که شعار لا حکم الاّ للّه سر می‏دادند و بر نفی وجود حکومت و امارت اصرار ورزیده، مدعی حکومت مستقیم خدا بر خویش بودند می‏فرمود انّه لابد للناس من أمیر برّ او فاجر یعمل فی إمرته المؤمن به ناچار مردم نیازمند وجود حاکم هستند؛ خواه نیکوکار و خواه بدکردار تا در حکومت او مرد با ایمان، کار خویش کند.

 

33- اگر جامعه‏ای از افرادی شایسته و حق‏شناس نیز فراهم آمده باشد، باز هم نیازمند حکومت و ولایت سیاسی است

زیرا اموری وجود دارد که مربوط به جمع می‏شود و نیاز به تصمیم‏گیری کلی و در سطح عمومی دارد و فرد نمی‏تواند دراین موارد تصمیم‏ گیرنده باشد.

اختلاف نظام‏های سیاسی در اموری نظیر شیوه توزیع قدرت، شرایط صاحبان قدرت، چگونگی احراز قدرت سیاسی، نقش و جایگاه مردم در واگذاری قدرت سیاسی و... است؛ وگرنه در اصل اینکه جامعه بشری نیازمند ولایت و زعامت سیاسی است، اتفاق نظر وجود دارد و تنها مخالف آن، آنارشیست‏ها هستند که نه عدد معتنابهی‏اند و نه دلیل موجهی دارند

اما اینکه در اندیشه سیاسی شیعه، زعامت سیاسی در عصر غیبت به فقیه جامع شرایط واگذار شده، بدان جهت است که رسالت و وظیفه حکومت، تطبیق امور مسلمانان با تعالیم شریعت است

هدف حکومت دینی، تنها برقراری امنیت و رفاه به هر شکل و سامان نیست؛ بلکه باید امور جامعه و روابط و مناسبات آن با احکام، اصول و ارزش‏های دینی مطابق باشد و این مهم نیازمند آنست که مدیر جامعه اسلامی در عین برخورداری از توانایی‏های لازم در عرصه مدیریت آشناترین مردم به حکم خداوند باشد.

 

34- ولایت و اطاعت در آموزه های قرآنی

ولایت بمعنای نصرت و سرپرستی آمده (مفردات الفاظ قرآن ص855) براساس آموزه های قرآنی، ولایت و سرپرستی بر موجودات هستی تنها شایسته خداست (انعام41 شوری9) که خالق و رب موجودات و مالک آنان است

این ولایت تنها برای غیرخدا زمانی تحقق مییابد که شخص خدایی شده و در مقام مظهریت از خدا قرارگرفته باشد

از اینرو در آیات قرآنی تنها ولایت برکسانی ثابت دانسته شده که شرایطی چون علم (بقره247 کهف50و51) قدرت(بقره246 و247 شوری9)

و مانند آن داشته باشد که همگی تجلیاتی از علم و قدرت مطلق خدا خواهدبود. خداوند ولایت خویش را به کسانی به نام اولو الامر اعطا میکند که مظهر اسمای او و متأله شده باشند؛ چنان که این ولایت را به پیامبرانی و نیز امامانی معصوم(ع) اعطا نموده (نساء۹۵)

چنین ولایتی همان ولایت خداوندی است و هیچ گونه جدایی و تفکیکی میان ولایت خدا و اولوالامر نیست

اولوالامر و مظاهر ولایت الهی، ماذون در تصرفات تکوینی میباشند (کهف56تا28) و ولایت ایشان اختصاص به دنیا نداشته و آخر را نیز دربرمی گیرد (احزاب6 الدرالمنثور ج6 ص566).

 

  35- پذیرش عمل به پذیرش ولایت است

امام باقر(ع): بنی الاسلام علی خمسه اشیاء: علی الصلاه و الزکاه ، والحج و الصوم، والولایه و لم یناد بشیء مثل ما نودی للولایهدین مبین اسلام بر پنج پایه و اساس استوار است:

نماز، زکات، خمس، حج، روزه، ولایت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) سپس افزود:

آن مقداری که نسبت به ولایت سفارش شده نسبت به هیچ کدام تأکید نگردیده و ولایت، اساس و محور تمام اعمال می باشد (وسایل الشیعه ج1ص81 حدیث10)

اما اطاعت از آن نظر محوریت می یابد که سیر کمالی تنها در سایه سار اطاعت از فرمان های تکوینی و تدوینی الهی انجام می گیرد

اطاعت از ماده طوع در مقابل کره به معنای انقیاد است و غالبا در پذیرش فرمان به کار می رود (مفردات راغب؛ لسان العرب)

و اجرای فرمان همراه با رغبت و خضوع، از مقومات آن است؛ به گونه ای که در صورت فقدان هریک از این سه، نقیض آن یعنی کراهت و ناخوشایندی صدق خواهدکرد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم)

 

36- قرآن و ولایت فقیه

(1 با توجّه به مسئله‌ خاتمیّت و اینکه قرآن غالباً، وارد جزئیات و خصوصیات ریز مسائل نمى‌شود، مگر آنکه در آن مسئله‌ جزئى و شخصى خصوصیّتى نهفته باشد

روش قرآن ارائه‌ برنامه‌هاى کلّى است، تا مسلمانان با تأمّل و تدبّر در آیات و در کنار هم چیدن آیات مختلف، بعنوان ثقل اکبر، بخش‌هایى از قرآن را مفسّر و توضیح بخش‌هاى دیگر قرار دهند و با مراجعه به اهل بیت(ع) و تفسیرى که ایشان از قرآن ارائه مى‌دهند

بعنوان ثقل اصغر، نظر قرآن را در هر موضوعى بدست آورند و با راهنمایى او، در ابعاد گوناگون جامعه، به حرکت و تلاش بپردازند و از حیرت و ضلالت برهند. تاکنون هیچ اندیشمندى نیز چنین ادّعایى نداشته و نمى‌تواند داشته باشد که در قرآن آیه یا آیاتى به موضوع ولایت فقیه اختصاص یافته

چنانکه قرآن کریم، صریحاً ولایت امام على(ع) و دیگر امامان معصوم(ع) را عنوان ننموده و نامى از ایشان در قرآن مشاهده نمى‌شود

قرآن در مورد بسیارى از احکام و مقرّرات مسلّم مربوط به مسائل عبادى، اقتصادى و سیاسى، با ارائه‌ برنامه‌هاى کلّى، از آنها عبور مى‌نماید.

 

 37- امّا اگر مقصود و هدفمان از این پرسش، برنامه‌هاى کلّى و سرفصل‌هاى اساسىِ قرآن کریم در رابطه با حاکمیّت سیاسى و ولایت و زمامدارى و شرایط والى و امام مسلمانان باشد، البتّه پاسخ مثبت است

توجّه به ویژگى‌هاى قرآن کریم در رهیابى به پاسخ مورد نظر راه گشاست، چنان که رسول گرامى اسلام فرمود:

فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن فانه شافع مشفع و ما حل مصدق من جعله امامه قاده الی الجنه و من جعله خلفه ساقه الی النار و هو الدلیل یدل علی خیر سبیل

هنگامى که فتنه‌ها همانند پاره‌هاى شب تیره شما را فرا گرفت، به قرآن روى آورید که قرآن شفیعى است که شفاعتش پذیرفته است و از بدى‌ها پرده برمى‌دارد و گفته‌اش تصدیق مى‌شود

هر کس قرآن را فرا روى خود قرار دهد، او را به بهشت رهنمون سازد و هر کس آن را به پشت افکند، او را به دوزخ خواهد کشانید، همانا قرآن راه نماست، و به بهترین راه، هدایت مى‌کند.

 

38-  2 با توجّه بمنزلت قرآن در جامعه ‌انسانى، آیا این سخن پذیرفتنى است که جامعه در عصر غیبت امام معصوم(عج) دچار حیرت و سرگردانىِ سیاسى باشد و در میان انبوه اندیشه‌ها و نظرات متناقض، حیران و مبهوت، سردرگم باشد و قرآن که کتاب راهنمایى و هدایت فرد در جامعه است، او را به حال خود واگذارد و از او دست گیرى ننماید؟

آیا مى‌توان قرآن را فاقد اندیشه‌ى سیاسى ارزیابى نمود و آنرا نسبت به مسئله‌ ولایت، که اساسى‌ترین مقوله در عرصه‌ حیات اجتماعى انسان است و سعادت و شقاوت جامعه در گرو آنست و اساس و پایه و دلیل و راهنما براى دیگر فریضه‌هاى شرعى است، ساکت دانست؟!

(3 طبق گفته‌ پیامبر(ص) در حدیث فوق، انسان در تاریکى و ظلمانیّت فتنه‌هاى مختلف که شاخص‌ترین آنها فتنه‌هاى سیاسى و مسئله‌ قدرت و حاکمیّت است، باید به قرآن مراجعه کند و از او استمداد نماید

تأمّل و ژرف اندیشى در آیات وحى، این واقعیّت را آشکار مى‌سازد که قرآن رهنمودهاى مهم و ارزنده‌اى را در باب سیاست و حاکمیّت و شرایط مشروعیّت آن و ویژگى‌هاى افرادى که شایسته‌ى احراز پیشوایى مسلمانان هستند، ارائه نموده که تفصیل آنرا از منابعِ قرآنى مى‌توان سراغ گرفت.

 

 39- ولایت فقیه، مبنای نظری انقلاب از اندیشه سیاسی امام خمینی

ولایت از مهمترین اصول شریعت است و استمرار رهبری رسول اکرم(ص) جز با ولایت معصوم (ع) و سپس ولایت فقیه ممکن نیست

از قرآن کریم و روایات استفاده می‌شود که ولایت از مهمترین احکام الهی مقدم بر همه احکام فرعی الهی است

در آیه‌ای که درباره تعیین حضرت علی (ع) در روز غدیر به عنوان جانشین رسول خدا (ص)نازل شده یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته...؛

ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده به مردم برسان و اگر چنین نکنی رسالت او را انجام نداده‌ای (مائده67)

پس از اجرای این فرمان، توسط پیامبر گرامی اسلام (ص) و اعلام ولایت و رهبری حضرت علی (ع) این آیه شریفه نازل شد:

الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم (مائده3)

این آیه شریفه اهمیت بسیار ولایت را آشکار می‌سازد و اعلام می‌کند که در صورت نبودن ولی و حاکم اسلامی، دین ناقص است.

 

40- ‏ هدف نهایی انقلاب، برنامه‌ریزی برای سیر دادن مردم در حیات طیبه است:

من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیاه طیبه (نحل97)

برنامه‌ریزی یعنی طرح و نقشه و تشکیل سازمان برای رسیدن به هدف و هدف در این برنامه‌ریزی و جامعه‌سازی، انسان آرمانی قرآن است: و لقد کرمنا بنی آدم (اسراء70) و ان اکرمکم عندالله اتقاکم (حجرات13)

در نظام ولایت فقیه موضوع برنامه‌ریزی فقط سازمانهای حکومتی و نهادهای اجتماعی یا اقتصادی جامعه نیست، بلکه تمام شئون زندگی است. ولایت فقیه وجه ممیزه انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلابهای دنیاست.

ولایت یعنی رهبری و سرپرستی و فقیه کسی است که به وسیله ادله کتاب خداوند و سنت پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) و عقل و اجماع بتواند به حکم شرعی برسد، یعنی کارشناس و متخصص مسائل اسلامی است و هیچ عاقلی نیست که مسائل خود را به دست افراد غیر متخصص بسپارد

از این رو کسانی که ولایت فقیه را انکار می‌کنند، اگر عناد و لجاج نداشته باشند، یقیناً به حقیقت آن توجه نکرده‌اند.

 

41- حضرت امام خمینی (ره) همواره علت اساسی انحرافات و عقب‌ماندگی مسلمین در طول تاریخ و در حال حاضر را در نبود چنین حاکمیتی که متکفل تحقق کامل همه احکام فردی و اجتماعی و سیاسی اسلام باشد می‌دانستند

و مؤکداً در اندیشه تحقق نظامی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه بودند و از این رو می‌توان گفت که درس ولایت فقیه حضرت امام اساس نظری انقلابی تمام عیار را فراهم کرد

ایشان در این باره می‌فرمایند: "ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آن موجب تصدیق می‌شود و چنان به برهان احتیاج ندارد. به این معنی که هر کس عقاید و احکام اسلامی را حتی اجمالا دریافته باشد، چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور درآورد، بی‌درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت

اینکه امروز به ولایت فقیه چندان توجهی نمی‌شود و احتیاج به استدلال پیدا کرده علتش اوضاع اجتماعی مسلمانان عموما و حوزه‌های علمیه خصوصا می‌باشند".

 

 42- امام خمینی (ره) بر ضرورت و وجوب تشکیل حکومت اسلامی تاکید نموده و ضمن بیان دلایل نقلی و عقلی این موضوع، می‌فرماید:

مجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست، برای اینکه قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود به قوه اجرائیه و مجری احتیاج دارد و به همین جهت، خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون، یعنی احکام شرع، یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است...

بنابراین به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم (ص) و زمان امیرالمؤمنین علی‌ (ع) لازم بوده یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره پس از ایشان و در زمان ما لازم است

امام خمینی(ره) بحث ولایت فقیه را به شکل شایسته‌ای احیا کرد و در مرحله جدیدی قرار داد و از گوشه انزوا و محدوده کتابها بیرون آورده و در سطح جهانی مطرح ساخت و آن را به مرحله اجرا درآورد و آن را مبنای نظری انقلاب قرار داد و برای اولین بار در جهان، حکومتی بر اساس ولایت فقیه تشکیل داد.‏

 

 43- الله، تابع ولایت

قرآن: و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون؛ و کسیکه خدا و فرستاده او و کسانی را که ایمان آورده اند به ولایت و سرپرستی بپذیرد بی تردید حزب خدا پیروزند (مائده56) یعنی ولایت‌پذیری و تبعیت از رهبران الهی از خصوصیات بارز حزب‌الله است

علی(ع) در بیان ویژگی‌حزب‌الله: طوبی لنفس ادت الی ربها فرضها ... بطول استغفارهم ذنوبهم، اولئک حزب الله، الا ان حزب الله هم المفلحون؛ خوشا نفسی که وظیفه خود را به پروردگارش ادا کرد...

آنان که خوف روز رستاخیز، خواب را از دیدگانشان ربوده و سحرگاهان برای نماز شب، بستر آسایش را رها کرده و لبهایشان به ذکر الهی، پیوسته مشغول است و از زیادی استغفار، ابرهای گناهانشان زدوده می‌شود، آنان حزب خدا هستند و بدانید که حزب خدا پیروز و رستگارند (نهج البلاغه نامه45)

حضرت در بیان دیگری تقوا و پرهیزکاری را از اوصاف حزب‌الله دانسته ایسرک ان تکون من حزب الله الغالبین؟ اتق الله ... فی کل امورک؛ فان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون؛ آیا خوش داری که از حزب پیروز خدا باشی؟ از خدای سبحان بترس و در همه کارهایت خوب عمل کن .

 

 44- حضرت علی اکبر(ع) در ردیف اول ولایتمداری بود

کلماتی;که در زیارتنامه امام حسین (ع) و مطالبی که در کتاب‌ها در خصوص شیوه زندگی ایشان می‌بینیم، بسیار اعجاب‌انگیز است. حضرت علی اکبر (ع) از نور دو امام که صاحب ولایتند، بهره برده و امام زمان خویش را که امام حسن (ع)باشد، درک کرده است

جلوه ولایت امام حسن (ع) در حضرت علی اکبر (ع) نمایان است چرا که در سایه تربیت ایشان قرار داشته و از خصوصیات ویژه امام حسن (ع) بهره برده است

بنا به فرمایش پدر بزرگوارش، ایشان از نظر خلق، آفرینش، صورت و اندام و تمام ارزش‌های والای انسانی و از نظر منطق و شیوایی سخن شبیه‌ترین فرد به پیغمبر بودند

از آنجایی که اخلاق خوب در ایجاد روابط تاثیر‌گذار است و از آنجایی که حضرت علی‌ اکبر(ع) خلقیاتش شبیه پیامبر بود، به قدری نسبت به افراد محبت داشتند که همه عاشق و شیفته‌اش می‌شدند

ایشان از نظر منطق و سخن چنان رسا و زیبا سخن می‌گفت که در دل‌ها سحر ایجاد می‌شد و در امام‌ شناسی و ولایتمداری از امام زمان خویش در ردیف اول قرار داشت

جوانان باید با الگوپذیری از سیرت و اخلاق و ولایت‌محوری از حضرت علی‌اکبر(ع)پیروی کنند.

 

45- محبان و مرتبه شیعیان

در آیات و روایات می توان مراتب الگو برداری مسلمانان و یا مؤمنان را از اهل بیت(ع) شناسایی و معرفی کرد. برخی از مسلمان، اهل بیت(ع) را دوست میدارند و اینان نسبت به اهل بیت(ع) در مرتبه اسلام هستند نه ایمان(حجرات41)

بنابراین نه تنها از ایشان پیروی نمیکنند بلکه اگر در فتنه و آزمونی قرار گرفتند برخلاف رفتار میکنند. کسانیکه در مرتبه بالاتری از معرفت و شناخت نسبت به اهل بیت(ع) قرارگرفته و ایشان را نفس پیامبر(آل عمران16) و اهل عصمت (احزاب33) و خلفای راستین پیامبر(ص) میدانند و بعنوان اولوالامر از ایشان اطاعت میکنند چنانکه از خدا و پیامبر(ص) اطاعت میکنند (نساء95)

این دسته نیز با توجه به میزان فهم و درک و علاقه و محبت و معرفت و عشق خودشان، سطحی از الگوپذیری را دارند

البته کسیکه مدعی محبت است ولی هیچگونه اطاعتی از قول و فعل ایشان ندارد و گاه کاملا برخلاف خواسته و علاقه ایشان رفتار میکند، تنها مدعی دروغین محبت است؛ زیرا مهمترین نشانه و اثر محبت به کسی، پیروی از قول و فعل اوست(آل عمران13)کسی نمیتواند مدعی محبت باشد و در عمل از آن پیروی نکند و گرایش عملی بدان ندا


 46- ولایت، باطن رسالت

یکی از واژگان کلیدی قرآن، ولایت است. ولایت درآموزه های قرآن، باطن و حقیقت بسیاری از موضوعات و دینی و مسائل شرعی است

به این معنا که اگر در قرآن، سخن از اطاعت از خدا و پیامبر(ص) است، اطاعت مبتنی بر ولایت است و اگر درجایی دیگر، فرمان حج آمده مراد لقاء الامام (ع) است، چرا که حج، ظاهری و باطنی دارد

ظاهر آن همین مناسک و آیین هایی است که انجام می گیرد و باطن آن لقاء الامام است. از این رو در روایت آمده: من تمام الحج لقاء الامام (ع)؛ از تمامیت کمالی حج لقاء الامام است که به ظاهر همین لقاء با دیدار امام (ع) انجام می گیرد

لذا شیعیان در زمان حضور امامان (ع) به دیدار ایشان می شتافتند و اکنون از باب نمادگرایی به زیارت قبر رسول الله (ص) و امامان (ع) می شتابند تا به این باطن و تمامیت حج در ظاهر هم شده عمل کرده باشند. تمامیت حج و یا هر عمل عبادی دیگر چون روزه و نماز، رسیدن به مقام ولایت و دیدار و لقاء با اوست.

 

47- اسلام بر پنج پایه استوار است، نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و هیچ یک از آن ارکان به پای رکن رکین ولایت نمی‌رسد

زراره می‌گوید: پس از اینکه امام باقر (ع) ارکان پنجگانه اسلام را بیان کرد از آن حضرت پرسیدم: کدام یک از این ارکان برتر است؟ حضرت فرمودند: ولایت برترین پایه است؛ زیرا ولایت در میان ارکان دین، نقش کلیدی دارد و امام راهنمای دین است.

سپس فرمودند: اگر کسی تمامی شبها به نماز ایستد و همه روزها را روزه بدارد و همه اموالش را صدقه بدهد و هر ساله حج خانه خدا کند، اما ولایت ولیّ خدا را نشناسد تا آن را بپذیرد و همه کارهایش را با راهنمایی او انجام دهد، از طرف خدا هیچ ثوابی ندارد و از اهل ایمان نیست

بی‌شک پیمودن صراط مستقیم توحید در سیر علمی و سلوک عملی، بسیار ظریف و حساس است، به گونه‌ای که لحظه‌ای غفلت و اندکی ذلّت موجب خروج از راه مستقیم توحید و غلتیدن در بیراهه شرک می‌شود

از این رو در روایات آمدهالاشراک فی الناس أخفی من دبیب النمل علی المسح الاسود فی اللیله المظلمه؛ نفوذ شرک در مردم ظریف‌تر و مخفی‌تر از اثر راه رفتن مورچه بر روی جسم سیاه رنگ در شب تاریک و ظلمانی است"

 

 48- ولایت مطلق رسول الله، امتداد ولایت خدا

پس از اثبات حقانیت آن حضرت(ص) به رسالت، این معنا اثبات میشود که ولایت او چون امتداد ولایت الهی است، ولایتی مطلق و کلی است. از این رو خداوند به صراحت در آیه 6 احزاب از تقدم و برتری حقوقی پیامبر(ص) بر حقوق مسلمانان تاکید می کند

به این معنا که پذیرش عقلانی و عقلایی حقانیت رسالت به معنای پذیرش ولایت مطلق آن حضرت(ص) به شکل تعبدی است

بنابراین کسی نمی تواند خود را در چیزی از جان و مال و عرض، مقدم بر ولی الله بداند و بخواهد از حکم و قضاوت او سرپیچی کند؛ به ویژه آنکه می داند که ولی الله دلسوزتر و مهربان تر و آگاه تر و عالم تر به خود فرد است و آنچه برای او می پسندد عین خیر برای اوست. پس اگر حکم کند که زخمی بر تن او وارد شود یا مال و کشتی او سوراخ شود یا کودکش تباه گردد و یا دیواری بر افراشته گردد یا زنی طلاق داده شود و غده ای از تن بیرون کشیده شود، همه آنها به خیر اوست (کهف65 تا 83 آیه 6 احزاب)

بنابراین وقتی از ترجیح و اولویت پیامبر(ص) بر مؤمنان سخن به میان می آید به معنای این است که پیامبر(ص) به عنوان رسول و نبی در تمامی امور مقدم بر مؤمنان است.

 

 49- مسئله غیبت امام(عج) گذسته از اینکه پرسشهائی پیرامون مطلقیت حضور امام و نیز تعطیلی وظایف اجرائی امام پدید آورد، سئوال ها و انتقادات دیگری را نیز به همراه داشت یکی این توهم بود که گویا با غیبت امام، تکالیف سیاسی و اجتماعی مسلمانان نیز ساقط و تعطیل شده

انتقاد و ابهام دیگر این بود که غیبت امام، به معنی توقف "لطف" که بخشی از اساسی ترین استدلالات شیعه در ضرورت نصب امام است خواهد بود شیخ الطائفه طوسی در بیانی بسیار جالب و در عین حال موجز به این انتقادات پاسخی در خور ارائه می‌نماید

وی می نویسد: براستی مهربانی [لطف] همان کارگردان بودن امام است

و بودن خود او و فرمان دادن به کارهای خوب و بازداشتن از کارهای بد، در اندازة خود نگهداشتن مردمان، از کارهای ناشایسته به آنان است، نه در میان بودن خود او

‏به هر حال مباحثات در میان شیعیان و دیگر فرق همواره وجود داشته اما در قرن اخیر و با ظهور عالمی جلیل القدر و ارائه نظریه ای متقن و محکم به تمامی شبهات و انتقادات پاسخی قاطع ارائه گردید

امام خمینی با ارائه نظریه ولایت فقیه در واقع به نقطه پایانی چندین قرن مباحثه در مواردی که ذکر شد گذاشت.

 

 50- ولایت حجت شرعی بر همه است

ولایت حجت شرعی بر همه است و راهی بالاتر و زیباتر از آن برای اداره جامعه اسلامی وجود ندارد. همه باید بدانند که صراط مستقیم تنها مسیر ولایت است و همه ما باید پشتیبان و حامی ولی باشیم و هرکس با این نظر مخالفت دارد، با اصل اسلام و ولایت مشکل دارد

همه ما باید در مسیری قرار گیریم که همانند حضرت زهرا(س) دارای بصیرت فاطمی باشیم و این بصیرت ابعاد مختلفی دارد که نخستین بعد آن ولی شناسی و حرکت در مسیر حمایت از ولی است و وجود مبارک حضرت فاطمه(س) با حمایت از امیرالمومنین به عنوان ولی زمان به ما یاد دادند که چگونه باید پشتیبان ولی بود و ولایت را تنها نگذاشت و در این راه هم جان مبارک خود را گذاشت

حضور در صحنه تکلیف، داشتن بینش و تحلیل درست و روشنگری از ابعاد دیگر بصیرت فاطمی است که از علمای جامعه اسلامی انتظار می رود همواره روشنگری را سرلوحه کار خود قرار داده و هرجا که کژی و انحراف از جمله انحرافات سیاسی مشاهده کردند، آنرا برای مردم روشن و تبیین کنند چرا که یکی از مهم ترین رسالت های روحانیت روشنگری است و کسوت و لباس روحانیت لباس تبیین حقیقت از باطل است.


شاخص ولایت بصیرت زائی یک اصل در رویارویی با نقشه های دشمن


مقصود امیرالمؤمنین از عبارت
لایحمل هذالعلم الا اهل البصر و الصبر که در جنگ صفین مطرح نمودند خطاب به عده ای از افراد سپاه بود که از جنگیدن با مسلمانان ابا داشتند برای آنها بسیار سنگین بود که با مسلمانان بجنگند

زیرا مشاهده می کردند که آنها نیز نماز و قرآن می خوانند و دعوت به حق می کنند. لذا امیرالمؤمنین در خ 173 نهج البلاغه می فرماید: و قد فتح باب الحرب بینکم و بین اهل القبله؛ درب جنگ میان شما و اهل قبله- کسانی که رو به قبله نماز می خوانند- یعنی مسلمانان ها باز شده است

لایحمل هذاالعلم الا اهل البصر و الصبر والعلم بمواضع الحق این پرچم را تنها کسانی می توانند بردوش بگیرند که اهل بینش، پایداری و آگاه به مواضع حق باشند؟ یعنی اگر کسی به ظاهر مسلمان باشد و ادعای مسلمانی بکند، نماز بخواند، قرآن بخواند و... باعث نمی شود که با او نجنگند.


معیار مسلمانی، حق و حقیقت است و اگر ما با معاویه، طلحه و زبیر یا حتی عایشه که احترام بسیار فراوانی هم در نزد امیرالمؤمنین و سایر مسلمان ها داشته است می جنگیم، به خاطر بصیرتی است که نسبت به نیات و اعمالشان داریم

اهل البصر یعنی کسانی که بینش عمیق نسبت به مسئله دارند و به ظاهر امر توجه نمی کنند. والصبر یعنی افرادی که در مقابل فتنه ها و مسائل و مشکلاتی که پیش می آید پایداری می ورزند

والعلم بمواضع الحق دانش داشتن، آگاهی به مواضع حق، از این جهت خطاب به افراد سپاه خودش که درجنگیدن با مسلمان ها شک داشتند، دستور می دهند که برطبق این معیارها باید با آنها جنگید.

برهمین اساس شاید بتوان گفت داشتن بصیرت در تاریخ اسلام و ایران به عنوان یکی از سرنوشت سازترین خصوصیات افراد محسوب می گردیده است که به کرات نداشتنش باعث گمراهی و بدنامی و داشتنش باعث مجد و سربلندی و موفقیت بوده است و چون باید از تاریخ درس گرفت


چرا که یکی از بارزترین بی بصیرتی های مردم و خواص در جنگ صفین روی داد زمانی که سپاه معاویه به نماز جماعت ایستاد و درکشاکش جنگ قرآن برسر نیزه ها زد و عده ای بی بصیرت در آتش فتنه، حق و باطل را تشخیص ندادند و در ادامه نیز خواص دیندار و بی بصیرتی مثل ابوموسی اشعری که قبل از آغاز جنگ فتوا دادند جنگ بین مسلمان و مسلمان حرام است

در جریان حکمیت فریب نیرنگ عمروعاص خورده و صلحی آنگونه را پذیرفتند چون دیندار بی بصیرت بودند! اما فاجعه بارترین بی بصیرتی در تاریخ اسلام در جریان واقعه عاشورا روی داد جایی که نوه رسول خدا(ص) را خارجی خواندند و در مقابلش لشکرکشی کردند، مردم نیز مجدد فریب نماز جماعت و روزه مشتی ظالم را خوردند و شمشیر بر امام حسین(ع) کشیدند.

لذا درچنین شرایطی است که رهبر فرزانه انقلاب فریاد این عمار را سر داده و اعلام نمودند که کجایند مردانی که همچون عمار یار با وفای رسالت و تکیه گاه ولایت در حوادث فتنه گون روزگار با بصیرت زایی خویش غبارآلودی فتنه را درهم شکنند و با تبیین حقایق به تعمیق بصیرت در آحاد جامعه بپردازند


برهمین اساس در یک نتیجه گیری کلی بصیرت عبارت است از علم یقینی، علمی که باور انسان را به گونه ای شکل دهد که گویی حقیقت را بی هیچ واسطه ای می بیند و درک می کند و یا نیرویی نهانی که در شناخت حقایق تا عمق وجود و باطن آن رسوخ می کند

در همین راستا با توجه به اینکه اصل بصیرت-زائی فهم و درک عمیق بر تشخیص حق از باطل و انتخاب راه درست از غلط را می تواند ایجاد کند از مهمترین دستاوردهای بصیرت زائی که بعنوان یک رویکرد در برابر طرح و نقشه ای دشمن مثمرثمر می باشد به موارد زیر می توان اشاره نمود:

شفاف سازی و ابهام زدائی - شناخت حق از باطل- شناخت مهاجم از مدافع - دفع غبارآلودی فضای فتنه

- موضع گیری به جا، توجیه درست و هدایت سیاسی - استقامت در راه حق و ولایت - توانایی تصمیم گیری در بحران ها پیش بینی آینده (آینده پژوهی)- حل مشکلات


تخریب رهبری جامعه از طریق شایعه سازی

رهبری جامعه، جایگاه بسیار مهم و والایی است. در جامعه ایمانی به سبب این که رهبری، اختصاص به حوزه مدیریت دنیوی ندارد و در برگیرنده رهبری در حوزه مدیریت دین و دنیاست، از جایگاهی بس اساسی تر و مهم تری برخوردار است

در جوامع مادی گرا نیز رهبری نقش اساسی را ایفا می کند و به سبب مقام و منزلت به عنوان یک الگو و اسوه مطرح می باشد و افراد جامعه تلاش دارند تا در رفتار و منش خویش او را سرمشق قرار دهند

از این رو گفته شده مردم بر دین رهبران و ملوک خویش هستند و سبک زندگی خویش را از ایشان می آموزند

در جامعه ایمانی اسوه قرار دادن و تقلید از رهبری نه تنها یک وظیفه عقلانی و عقلایی و گرایش فطری و طبیعی است، بلکه وظیفه و مسئولیت دینی و شرعی دانسته شده و از مومنان خواسته شده تا رهبری را به عنوان اسوه کامل و نیک در تمامی زندگی سرمشق قرار داده و سنت و سیره او را در کنار قول و سخن وی، بپذیرند و اطاعت و فرمان برند

با این جایگاه حساس و مهم رهبری در جامعه ایمانی می توان تصور کرد که تخریب وجاهت رهبری به ویژه در مسایل مرتبط به حوزه اخلاق مانند عرض و آبرو تا چه اندازه می تواند بحران زا و خطرساز باشد

براین اساس بخشی از آموزه های وحیانی قرآن به مسائلی مرتبط است که ارتباط تنگاتنگی با وجاهت رهبری دارد


جایگاه رهبری در سبک زندگی بشر

انسان به طور طبیعی، غریزی، فطری و بلکه عقلانی و عقلایی گرایش به تقلید از دیگری یا دیگران مهم دارد؛ چرا که عقل حکم می کند از کسانی که به موفقیت هایی دست یافته یا تجربیاتی را اندوخته اند، بهره گیرد و با تقلید، تجربیات و آموزه های دیگری را به دست آورد

این تقلید و پیروی از دیگری یا دیگران زمانی مهم می شود که شخص آن دیگری را در امر یا امور یا در زندگی اش موفق بداند و سبک زندگی وی را بهترین سبک دست یابی به اهداف دنیوی یا اخروی یا هر دو سرا بشمارد. هرکسی دیگری یا دیگران مهمی را درنظر دارد که از نظر او می تواند الگوی زندگی شود و سبک زندگی اش موفقیت های حال و آینده او را تضمین کند

این گونه است که تقلید از دیگری یا دیگران مهم به عنوان نه تنها امری طبیعی و فطری بلکه عقلانی درمی آید و خرد جمعی و سیره و سلوک رفتاری خردمندان آن را تایید و امضا می کند

بنابراین برخلاف تصور باطل برخی از مردم، تقلید کار میمون نیست؛ بلکه تقلید انسانی، تقلید ریشه دار با خاستگاه فطری، عقلایی بلکه عقلانی است. آن چه از تقلید، ناپسند دانسته شده تنها تقلید بی هدف و کورکورانه است که از نظر وحی و شرع و عقل و عقلاء نیز مردود دانسته شده و از این نوع تقلید نهی شده است.


اصولا جامعه پذیری، انتقال تجربیات، دانش ها، اخلاقیات، آداب، رسوم و سنت های مفید و سازنده فرهنگی در هر جامعه ای تنها از طریق تقلیدپذیری، شدنی است و بقای جوامع در گرو همین مسئله جامعه پذیری و تقلید درست و صحیح می باشد

همواره در سطوح عالی جامعه، افرادی خاص با توانمندی های فردی و شخصی ویژه وجود دارند که مهم ترین الگوی مردم آن جامعه قرار می گیرند و افراد جامعه می کوشند تا با تقلید و سرمشق قرار دادن سبک زندگی آنان، موفقیت های آنان را تکرار یا نزدیک به آن سازند و دست کم با همانندسازی خود با رهبران و مدیران موفق جامعه، از موفقیت های نسبی برخوردار شوند

راه و روش زندگی و یا سبک زندگی که از آن گاه، به دین یاد می شود، چیزی است که برمحور تقلید صحیح و درست استوار است. البته برخی از سبک های زندگی نیازمند تعدیل و تصحیح یا حتی تخطئه است و باید از آن نهی کرد. از این رو خداوند در آیاتی از جمله 63 طه از سبک زندگی فرعون انتقاد می کند و آن را سبک رشد و موفقیت آمیز نمی شمارد.


این درحالی است که فرعون و جامعه فرعونی بر این باور است که سبک زندگی یا همان دین و طریقت آن، بر کمال است و می تواند نمونه و سرمشق زندگی دیگران شود

این گونه است که فرعون از سبک زندگی خود و جامعه فرعونی به بطریقتکم المثلی یاد می کند و درجایی دیگر مدعی می شود که جز به رشد و کمال هدایت نمی کند: ما اریکم الا ما اری و ما اهدیکم الا سبیل الرشاد (غافر، 29)

درحالی که خداوند این سبک زندگی را غیر رشید می داند که انسان را به کمالی نمی رساند: و ما امر فرعون برشید (هود97)

به هرحال، آن چه از این آیات و برخی از روایات برمی آید، مردم بر دین و سبک زندگی رهبران جامعه خودشان هستند و از آنان در سبک زندگی تقلید می کنند. از این رو گفته شده: الناس علی دین ملوکهم، مردمان بر دین و آیین و سبک زندگی رهبران خویش هستند

چرا که آنان را الگوی تمام و کمال در زندگی و موفقیت می شمارند و می خواهند به همان موفقیت ها دست یافته یا دست کم همانندسازی کنند و برخی از موفقیت ها را برای خود رقم زنند.

نهی شدید از مراجعه به طاغوت در فصل خصومت

«عمربن حنظله» نقل می کند: «از امام صادق(ع) پرسیدم: دو نفر از ما در مورد قرض یا ارث نزاع دارند، برای اصلاح به سلطان (طاغوت زمان و دستگاه قضایی او ) مراجعه می کنند آیا صحیح است؟

امام فرمود: «کسی که به دستگاه سلطان، در حق یا باطل مراجعه نماید، به «طاغوت» مراجعه کرده است، و کسی که به طاغوت مراجعه نماید، گرچه قضاوت او حق ثابت باشد، آنچه می گیرد حرام است

زیرا به حکم طاغوت، آن را گرفته است در صورتی که خداوند از مراجعه به طاغوت نه تنها نهی کرده است بلکه فرمان به تکفیر و انکار طاغوت را داده است

چنان که در قرآن می خوانیم: یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به می خواهند (حاکمان) طاغوتی را به داوری بطلبند با اینکه به آنها دستور داده شده به طاغوت، کافر شوند (نساء60)

از امام پرسیدم: پس این دو نفر نزاع کننده چه کنند؟ فرمود: بنگرند به آنکه از شما، حدیث ما را نقل می کند و به حلال و حرام ما نظر می نماید و به احکام ما آگاه است به داوری او راضی شوند

من او را حاکم شما قرار دادم، وقتی او به حکم ما حکم کرد، ولی مورد قبول واقع نشد، حکم خدا را سبک شمرده و رد بر ما کرده است و آن کس که ما را رد کند خدا را رد کرده است و کسی که خدا را رد کند، کار او در حد شرک به خدا است (وسایل الشیعه ج18 ص99)


طاغوت، سرکشی در برابر ولایت الهی

مبارزه با طاغوت که نماد سرکشی علیه ولایت الهی است، یکی از اصول اساسی بلکه بنیاد توحید می باشد، زیرا اگر ولایت الهی، بنیاد اسلام و توحید و تیرک اصلی خیمه اسلام باشد، ولایت طاغوت به این بنیاد یورش می آورد. از این رو مبارزه با آن در فریضه واجب هر مؤمن و مسلمانی است

طغیان و سرکشی، به معنای تجاوز از حدود متعارف و عدم تاثر از ربوبیت و پروردگاری الهی به سبب استکبارورزی و خروج از دایره عبودیت است. (المیزان، ج 20، 192 التحقیق ج8، ص81 )

طاغوت؛ هرکسی که از مقام خود تجاوز کند و دست تعرض به مقامات دیگر بزند در حالی که حق وی نیست، به عنوان طاغوت شناخته می شود (مفردات الفاظ ص520) از این رو بر جادوگر، کافر، کاهن، جنیان سرکش و بازدارنده از حق، طاغوت اطلاق می شود.

طاغوت به شخصی گفته می شود که در طغیان خویش تا آنجا پیش رفته که از دایره عبودیت خارج شده باشد. چنین شخصی به سبب روحیه استکبارورزی، تن به ولایت و اطاعت خداوند نمی دهد و اطاعت و ولایت پیامبر(ص) و اولوالامر را نمی پذیرد


او ربوبیت و پروردگاری الهی را منکر می شود و جایگاهی برای خداوند در مدیریت و ربوبیت عالم و انسان و جامعه در نظر نمی گیرد. انکار ولایت الهی و اطاعت از آن در تحقق عنوان طاغوت نفش اساسی را ایفا می کند

زیرا هر انسان متجاوزی را طاغوت نمی گویند بلکه طاغوت به کسانی گفته می شود که در سرکشی و تجاوز خویش و ولایت الهی را نپذیرند

عدم پذیرش ولایت الهی به معنای انکار ربوبیت الهی و معبودیت اوست؛ از این رو در آموزه های قرآنی، طاغوت را کسی دانسته اند که منکر عبودیت الهی شده و گاه حتی دیگران را به خود می خواند و خود را معبود دیگران قرار می دهد.
ولایت الهی، در آموزه های قرآنی رکن رکین و اساسی اسلام است، زیرا نماد توحید و عبودیت در ولایت الهی آشکار می شود، چنان که ولایت الهی در اطاعت از ولایت پیامبر(ص) و اولواالامر تحقق می یابد. لذا خداوند همواره ولایت خویش را به ولایت پیامبر(ص) و اولوالامر پیوند زده و اطاعت از خود را در اطاعت از ایشان دانسته اند (نساء 59)

طاغوت کسی است که نسبت به ولایت حق که ولایت خدا و رسول و اولوالامر است، سرکشی میکند و آن را نمی پذیرد بلکه دیگران را نیز به ولایت خویش دعوت می کند. از این رو مبارزه با ولایت طاغوت به عنوان یک اصل، مورد توجه و تاکید است، زیرا هرگاه ولایت حقی نباشد بی گمان ولایت باطلی خواهد بود که همان ولایت طاغوت است.

طاغوت، ولایت شیطان

از آن جایی که ابلیس، نخستین مستکبری بوده که با تکبر و خودبرتربینی اش، طغیان ورزید و از حد خودش تجاوز کرد، مدعی ولایت برای خود شد. او می کوشد تا با یاری دوستان و هم پیمانان خویش، دیگران را به ولایت شیطانی خود بکشاند. خداوند در آیه 76 نساء به دسته بندی دو گروه اهل ایمان و اهل طاغوت می پردازد

در این آیه تبیین می شود که مردم یا تحت حکومت و ولایت خداوندی هستند یا آن که تحت ولایت شیطان و طاغوت قرارمی گیرند. این دو دسته همواره درمقابل هم قرارگرفته و به جنگ یکدیگر می روند

از این رو، کسانی که تحت ولایت الهی و حق قراردارند، در راه خداوند مجاهدت می کنند و در همه صحنه های جنگ سخت و نرم، راه خداوند و ولایت او را می پیمایند. درمقابل، کسانی که تحت ولایت شیطان و باطل قرار دارند، در راه طاغوت مبارزه می کنند.


براساس این آیه شریفه، ابلیس و شیطان نماد اصلی و اساسی طاغوت است و اگر بخواهیم برای طاغوت، مصداق برتر و اکمل و تمامی را ذکر کنیم، باید به ابلیس و شیطان اشاره کنیم

از این رو کسانی که برای طاغوت مبارزه می کنند کسانی هستند که تحت ولایت شیطان قرار دارند و خداوند از ایشان به اولیای شیطان یاد می کند که دوستدار ابلیس و تحت ولایت او هستند.
در این آیه و نیز آیه 257 بقره کافران کسانی دانسته شده اند که تحت ولایت طاغوت قرار می گیرند که ریشه اصلی آن همان ولایت شیطان است

بنابراین هرکسی که در مسیر طاغوت گام برمی دارد و برای آنان می جنگد، از ولایت الهی خارج شده و در ولایت شیطان درآمده است. از این رو به حکم تضاد راه خدا با راه طاغوت و شیطان باید گفت که هر که در ولایت خداوندی قرار نداشت، در ولایت شیطان و طاغوت قرار دارد

به یک معنا می توان گفت که طاغوت های انسانی، همان ابزارها و دام های شیاطین و ابلیس می باشند (نساء60) و ایشان هستند که راه شیطان و یاوران و دوستانشان را هموار می کنند (نساء76) و مجموعه طاغوت های انسانی و شیاطین، عناصری در برابر حکومت پیامبران و ولایت الهی هستند و اجازه فعالیت به حق و اهل آن نمی دهند. (نساء60)

سست ایمان ها در خدمت طاغوت

خداوند با قراردادن ولایت طاغوت در برابر ولایت الله، به این معنا توجه می دهد که میان دو ولایت، تضادی است که قابلیت جمع ندارد (نساء76) براین اساس اگر کسی در ولایت الهی قرار نگیرد در ولایت طاغوت قرار می گیرد که ولایت ابلیس و شیطان است

در این میان برخی گمان می کنند که درحد میانه قرار گرفته اند. به این معنا که همانند امت بی طرفی هستند که نه ولایت الله و نه ولایت طاغوت را پذیرفته اند، هر چند که منکر ولایت الله نمی باشند

از آن جایی که خداوند هیچ گونه شرکی را نمی پذیرد، ایمان سست ایمان ها را نیز نمی پذیرد و همان ایمان نیم بند ایشان را به ولایت طاغوت می سپارد. این گونه است که ولایت گمراهانی از اهل کتاب را ولایت طاغوت می شمارد. (مائده59و60)

و از این که در عین ایمان می خواهند تا ولایت طاغوت را هم داشته باشند، تعجب می کند که چگونه ممکن است شخصی مدعی ایمان به خداوند باشد و به جای آن که در برابر خداوند سجده اطاعت کند سر تعظیم در برابر جبت و طاغوت فرود می آورد، لذا آنان را به علت ایمان به جبت و طاغوت، سرزنش می کند (نساء 51)


زیرا نمی توان میان دو ضد ولایت الهی و ولایت طاغوتی جمع کرد.
البته خداوند در ریشه یابی علت گرایش اهل ایمان به سوی طاغوت به این نکته توجه می دهد که ریشه این انحراف را باید در سستی ایمان و بهره مندی ناقص و غیر جامع از آموزه های وحیانی کتب آسمانی دانست (همان)

چنین افرادی که می خواهند بین اطاعت از خدا و اطاعت از طاغوت جمع کنند، همانند کسانی هستند که بخواهند میان دوزخ و بهشت جمع نمایند. از این رو در انجام چنین جمعی در می ماند و در نهایت به همان ولایت طاغوت و شیطان در می آیند

این گونه است که خداوند جایگاه و منزلت ایشان را همان جایگاه دوزخیان و کافران و بلکه بدتر از آنان دانسته است. (مائده 60)
سست ایمان ها به سبب همین گرایش به طاغوت حتی در برخی از امور چون ولایت قضاوت و مانند آن باید خود را آماده فشارهای سخت و عذاب های سهمگین الهی کنند

 
زیرا گرایش به طاغوت از سوی ایشان که موجبات تضعیف پایگاه اهل ایمان نیز می شود، خشم الهی را بر می انگیزاند و موجب می شود تا از هرگونه نصرت و یاری الهی محروم گردند و از سوی خداوند ملعون شوند. (نساء51و52)اصولا از ویژگی های کافران آن است که پایگاه طاغوت و شیطان را تقویت می کنند (نساء 76) و سست ایمان ها با همکاری با کافران در تقویت این پایگاه نقش مهمی را ایفا می کنند و از درون مرزهای ولایت الهی، به کمک دشمنان می روند و پایگاه دشمن را تقویت کرده و پایگاه مومنان ولایتمداران الهی را سست می کنند.


ولایت فقیه استمرار نظام امامت

آیا نظام امامت‏ با پایان یافتن دوره غیبت صغرى و آغاز غیبت کبرى (سال 329 ه) پایان یافت، و پس از ظهور حضرت مهدى عج این نظام از نو برقرار مى‏شود یا اینکه‏ «نظام امامت‏» استمرار دارد

رژیم امامت، رژیمى است الهى و انقطاع ناپذیر و دوره فترت ندارد و در هر زمان و هر عصر وجود دارد، از عصر حضرت رسول اعظم ص تا حال تشکیل و برقرار بوده و هست، و تا دنیا باقى است، برقرار خواهد ماند

چنانکه علی ع فرمود: لا تخلو الارض من قائم لله بحجة، اما ظاهرا مشهورا،و اما خائفا مغمورا،لئلا تبطل حجج الله و بیناته زمین از قائمى که براى خدا حجت ‏باشد خالى نخواهد ماند (و این حجت) یا ظاهر و مشهور است و یا بیمناک و مستور، براى اینکه حجت‏هاى خدا و بینات او باطل نگردد و از بین نرود

بر هر کس واجب است که‏ نظام امامت‏ را بشناسد و به آن ایمان داشته باشد، و در هر زمان و هر مکان، فقط مردم باید از این نظام اطاعت کنند، و هر کس، در هر کجا و هر نقطه‏اى از دنیا که باشد و هر شغل و کارى که داشته باشد باید مطیع این رژیم و برنامه‏هاى آن باشد، تفاوت نمى‏کند که این نظام مسلط بر اوضاع باشد یا مسلط نباشد، و حکومت‏هاى غاصب در امور مداخله داشته باشند، یا نداشته باشند


این حکومت است و دین است و سیاست است و رژیم و نظام، پس اگر یک فرد مسلمان در دورترین نقاط چین یا اروپا یا آمریکا یا هر منطقه دیگر باشد که حکومتهاى غیر شرعى قدرت سیاسى و اداره امور را در دست داشته باشند

همان یک فرد باید مطیع نظام الهى امامت ‏باشد تا در نظام حکومت‏ خدا باشد و باید دستور العمل و برنامه کارش را از طریق نظام امامت تعیین کند، باید فرمانبر نظام امامت ‏باشد و از آن نظام دستور بگیرد و تابعیت آن را داشته باشد

دور بودن از حریم و منطقه نفوذ رسمى این رژیم، شخص را از اطاعت و تابعیت آن، معاف نخواهد کرد. ابوذر و سلمان و مقداد و عمار یاسر و اینگونه شخصیتها، در حال تسلط نظام غاصب، فرمانبر نظام امامت‏ بودند، و امثال على بن یقطین و محمد بن اسمعیل بن بزیع نیز، اگر چه به ظاهر در دستگاه هارون و حکومت ‏بنى عباس وارد بودند

اما در عین حال از نظام امامت اطاعت مى‏کردند. هر کس باید مشخص سازد و تعیین کند که در زندگى و تمام شؤون و امور خود، از چه رژیم و نظامى اطاعت مى‏کند و تابع چه حکومتى است. باید معلوم کند که تابعیت‏حکومت‏ خدا را قبول کرده یا حکومت طاغوت را پذیرفته است، و مؤمن به خدا مى‏باشد، یا مؤمن به طاغوت


طبق مذهب اهل سنت که تشکیل حکومت‏شرعى، ممکن است‏ به فترت و سستى برخورد نماید و در بعضى از زمانها به عللى نظام حکومت اسلامى تعطیل شود، و ممکن است در زمانى که حکومت ‏شرعى تشکیل نشده مساله تابعیت از آن هم مطرح نباشد، و بلکه بى موضوع گردد

اما طبق مذهب‏ شیعه‏ که نظام امامت، رژیم دائم و مستمر است، همیشه و در تمام شرایط، ابعیت‏حکومت‏ شرعى یک فریضه اساسى و عمده است

حکومت مخصوص ذات خدا است: ان الحکم الا لله و باید فقط خدا پرستش و اطاعت ‏شود و اطاعت ‏براى او خالص باشد و مردم در برابر حکومت و سلطنت و رژیم او خاضع و فرمانبر باشند:

امر الا تعبدوا الا ایاه مخلصین له الدین دین قیم و مستقیم، این است : ذلک الدین القیم رژیم امامت، یعنى حکومت‏خدا، و تابعیت این رژیم، تسلیم حکم خدا بودن و در منطقه حکومت‏خدا زیستن و به حکومت غیر خدا عقیده نداشتن است

تفاوت نمى‏کند در اعصارى که ائمه علیهم السلام حضور داشتند و غاصبان حکومت، مانع از مداخله رسمى آنها در کارها بودند، یا در عصر غیبت کبرى که امام ع غایب مى‏باشند، باید هر مسلمانى در این رژیم(نظام امامت) فرمان ببرد و شناسنامه حقیقى خود را از این حکومت‏ بگیرد


امروز مهمترین چیزى که باید به شیعیان خصوصا و به مسلمانان عموما تفهیم کرد، مساله رژیمى است که باید از آن تبعیت داشته باشند، و نظامى که باید از آن اطاعت نمایند

این موضوع اگر کاملا درک شود یگانه وسیله‏اى است که از آن براى اصلاح امور و مبارزه با عوامل بیگانه استعمار و استعباد و استبداد، مى‏توان استفاده کرد

این حکومت و نظام امامت ‏بود که در واقعه تحریم تنباکو، حکومت انگلستان را به زانو در آورد و رشته استبداد ناصر الدین شاه را قطع کرد و استعمارگران را در بیم و هراس انداخت

و این ملت مسلمان و شیعه ایران بود که در این واقعه به دنیا اعلام کرد که تابعیت رژیمى را دارد که رهبرى آن با آیت الله مرحوم‏«میرزاى شیرازى‏» است‏» و تابعیت رژیم استبدادى ناصر الدین شاه را ندارد.

نظام امامت‏ یکى از انقلابى‏ترین و سازنده‏ترین برنامه‏هاى اسلامى است که متاسفانه از ان بطور کامل در پیشبرد مقاصد و اهداف اسلام، امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه با تجاوز و استضعاف، استفاده نمى‏شود


و چنانکه باید به عموم تبلیغ نشده و ایمان به این نظام و ابعاد آن و تعهداتى که مؤمن به این نظام دارد، در یک سطح همگانى و با اهمیت عرضه نمى‏شود. تمام یا عمده نقاط ضعف و عقب ماندگى‏هاى جامعه، از عدم توجه به این برنامه و مشخص نکردن تابعیت و ملتزم نبودن به لوازم عقیده به امامت و نشناختن آن، مایه گرفته است

و اینکه بسیارى امامت را در عصر حاضر یک امر اعتقادى خارج از عمل مى‏شمارند و آن را مربوط به دوران و عصر حضور امام مى‏دانند، و نمى‏دانند که هم اکنون نیز نظام امامت قائم و بر پا است و فقط تبعیت ازآن، راه نجات دنیا و عقبى است

عقیده به نظام امامت و حکومت‏شرعى، در تمام شؤون، قدرت سازندگى دارد، و شعبه‏اى از عقیده توحید خالص است که از آن انفکاک ندارد، و حدیث‏ شریف معروف: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة

همین استمرار و همین لزوم اطاعت دائم و در تمام اعصار و ازمنه و مناطق را تایید مى‏نماید و چون عقیده به نظام امامت رشته‏اى از عقیده به توحید و حکومت‏ خدا و سلطنت‏ حق است، هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مردن جاهلیت مرده است


و چون اطاعت داشتن از نظامات دیگر،یک نوع شرک فکرى و عملى است، حضرت صادق ع در ضمن حدیثى مى‏فرماید: لا دین لمن دان الله بولایة امام جائر لیس من الله دینى نیست از براى کسى که خدا را به ولایت پیشواى ستمکارى که از جانب خدا نیست، عبادت کند

و حضرت امام باقر ع فرماید: قال الله تبارک و تعالى: لاعذبن کل رعیة فى الاسلام .... فى‏انفسها ظالمة مسیئةخداوند متعال فرموده: البته عذاب خواهم کرد هر رعیتى را که در اسلام متدین گردد به ولایت هر پیشواى ستمکارى که از جانب خدا نیست

اگر چه رعیت در کارهاى خود نیکوکار و پرهیزکار باشد و البته عفو مى‏کنم از هر رعیتى که در اسلام متدین گردد به ولایت امام عادلى که از جانب خدا باشد، اگر چه در ذات خود ستمگر بدکردار باشد

از امثال این احادیث اهمیت امامت و رهبرى سیاسى، و نقش آن در اجتماع معلوم مى‏گردد و اینکه اگر ملتى و فردى در این اصل مسامحه کند و به نظامى که بر اوضاع مسلط است و به شرعى بودن آن، اعتنا نداشته باشد و در این موضوع خود را مسؤول نشمارد (اگر چه در کارهاى دیگرش مواظب دستورات شرع باشد) مستحق باز خواست و عذاب خواهد شد


و نیز از این احادیث استفاده مى‏شود که نظام امامت، نظام محدودى نبوده و مستمر و جاودان مى‏باشد و به عصر حضور منحصر نیست همیشه منعقد است و هیچگاه تعطیل نشده و نخواهد شد.

در عصر ما نیز حکومت‏ شرعى بر این اساس برقرار است و هیچ کس در ترک اطاعت آن و قبول نظامات دیگر معذور نیست و عقیده به وجود امام عصر عج و حیات آن حضرت معنایش اعتقاد به وجود حکومت‏ شرعى و لزوم اطاعت از اوامر و پیشنهادها و دستورات فقهاى جامع الشرایط است

خلاصه،التفات به این مطلب بسیار لازم است که ما یک عقیده‏اى توحیدى داریم که: له الحکم و له الامر،و هو الحاکم،و هو السلطان و هو الولى،و هو المولى،و هو... و هو.. حکم براى خدا است، و فرمان مختص ذات او است و حاکم او است و سلطان و ولى و مولى او است و...

بنابراین، هیچکس و هیچ گروه بر کسى نمى‏تواند حکومت کند، ولایت و سلطنت ندارد، مگر باذن الله و به حکم خدا، و همه مردم باید در تحت‏ حکومت ‏خدا و داخل در سلطان الله، و مطیع احکام الله و ساکن مملکت الله باشند

پس حکومتهائى که من جانب الله نیستند، طبق هر رژیم و برنامه‏اى که باشند، باطل، و اطاعت از آنها بالذات حرام است، و فقط حکومت‏ خلفاى الهى و کسانى که از جانب آنها نیابت دارند، شرعى و واجب الاتباع است و این منصب براى احدى غیر از آنها ثابت نیست. خداوند متعال ما را به حقایق این امور هدایت فرماید

ولایت فقیه؛ ولایت عدالت و فقاهت

اگر مقصود و هدف ، برنامه‌هاى کلّى و سرفصل‌هاى اساسىِ قرآن کریم در رابطه با حاکمیّت سیاسى و ولایت و زمامدارى و شرایط والى و امام مسلمانان باشد، البتّه پاسخ مثبت است

تأمّل و ژرف اندیشى در آیات وحى، این واقعیّت را آشکار مى‌سازد که قرآن رهنمودهاى مهم و ارزنده‌اى را در باب سیاست و حاکمیّت و شرایط مشروعیّت آن و ویژگى‌هاى افرادى که شایسته‌ احراز پیشوایى مسلمانان هستند، ارائه نموده که تفصیل آن را از منابعِ قرآنى مى‌توان سراغ گرفت

قرآن کریم کافران را از اینکه بتوانند زمامدارى و رهبرى جامعه اسلامى را بر عهده گیرند، ممنوع ساخته است: و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً؛ خداوند هرگز براى کافران، سلطه بر مؤمنان قرار نداده است نساء141

همچنین اطاعت و فرمانبردارى از فاسقان و گناهکاران را ممنوع کرده و به مسلمانان اجازه‌ پیروی از آنها را نمى‌دهد:و لا تطیعوا امر المسرفین الذین یفسدون فی الارض و لا یصلحون؛ از فرمان مسرفان پیروى نکنید، کسانىکه در زمین فتنه و فساد مى‌کنند و در اندیشه‌ اصلاح نیستند شعراء151 و 152


بنابراین، ولایت به فاسد و فاسق نمى‌رسد و والى و حاکم سیاسى مسلمانان باید از خصلت عدالت و اجتناب از گناه برخوردار باشد

در این میان، قرآن یکى دیگر از شرایط پیروى و اطاعت از دیگران را، آگاهى کافى و اطلاع دقیق از حق بیان می‌دارد: افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون آیا کسى که به حق راهنمایى مى‌کند، سزاوارتر است که از او پیروى شود، یا کسى که خود راه را نمى‌یابد، مگر آنکه راهنمایى شود؟ شما را چه مى‌شود؟

چگونه داورى مى‌کنید؟ یونس35. این آیه، بر مبناى درک فطرى انسانها، عقل و وجدان عمومى بشریّت را مورد خطاب قرار مى‌دهد و از آنان مى‌پرسد: شما چه کسى را مى‌خواهید راهبر و راهنمای خویش قرار دهید تا به دنبال او راه بیفتید و از فرمان او پیروى کنید؟

کسى که ـ چون راه حق را نمى‌شناسد ـ براى یافتن مسیر درست باید دست نیاز به سوى دیگرى بگشاید؟ یا آن فردى که راه را یافته است و بدون نیاز به دیگران، توان هدایت به سوى حق را دارا مى‌باشد؟

این پرسشى است که قرآن کریم از فطرت انسانها دارد و پاسخ آن را هر انسانى که به فطرت خویش توجّه کند، مى‌یابد و نیازى به استدلال و برهان ندارد.


این آیه‌ شریفه در زمینه‌ ولایت و حاکمیّت سیاسى مطرح مى‌شود.در آنجا هم به حکم آنکه مردم و شهروندان باید از الزامات سیاسى و حکومت پیروى کنند و دستورات آن را محترم شمرند، قابل جریان است

طبق این آیه، در مقام مقایسه و سنجش دو فردى که از نظر ویژگى‌هاى لازم براى ولایت و رهبرى، مثل کفایت و مدیریّت، هیچ کاستی‌ای ندارند، اما یکى داراى فقاهت است (این توان را دارد که با مراجعه‌ مستقیم به کتاب و سنّت، حکم و فرمان الهى را استنباط کند

و طبق قانون الهى جامعه را اداره کند) و دیگری فاقد آن است (براى فهم حکم خداوند، از مراجعه‌ مستقیم به کتاب و سنت ناتوان است و باید سراغ مجتهدان برود و از آنها استمداد بطلبد) کدام یک باید عهده دار ولایت شود؟

و خداوند به رهبرى و امامت کدام یک رضایت دارد؟ آیا جز آن است که تنها فرد اول که مى‌تواند مسیر هدایت را خودش بشناسد و ارائه دهد، باید عهده‌دار ولایت گردد و دیگرى حقّ دخالت در این حیطه را ندارد؟


در حقیقت، در این موارد، امر دایرمدار حق و باطل و صواب و فساد است؛ اگر پیروى از فرد اول باشد، به حکم فطرت، راه صواب و حقّ پیموده شده و اگر دومى امام و پیشوا قرار گیرد

راه باطل و فساد طىّ شده است و مورد عتاب قرآن قرار مى‌گیرد که فما لکم کیف تحکمون؟ نظیر این آیه، که علم به دین و آگاهى از شریعت را ملاک مشروعیّت و اطاعت قرار مى‌دهد

آیه‌ دیگرى است که از زبان حضرت ابراهیم(ع)به سرپرست خود، آزر نقل شده است: یا ابت انی قد جاءنی من العلم ما لم یاتک فاتبعنی اهدک صراطا سویا؛ اى پدرجان، از علم چیزى به من رسیده که تو از آن محروم هستى، پس، از من پیروى کن تا تو را به راهى راست راهنمایى کنم».

طبق این آیه‌ شریفه، وجوب تبعیّت و پیروى منوط به علم حضرت ابراهیم(ع) مى‌باشد

در این آیه به علت و سبب پیروى اشاره شده که البتّه متکّى به حکم فطرت و وجدان انسانى است، لزوم رجوع جاهل به عالم و دانشمند و پیروى از او، که در هر زمینه‌اى، از جمله در زمینه‌ ولایت و حاکمیّت سیاسى مطرح است


جامعه‌ اسلامى که قوانین کتاب و سنّت را خاصّ سعادت و تعالى خود مى‌داند، براى اجراىِ دقیق مقرّرات شریعت، باید به دنبال فردى راه بیفتد که از این مقرّرات آگاهى دارد و اهل تقلید در آنها نیست؛ چون مقلّد، کسى است که نیاز به راهنمایى و هدایت مرجع خود دارد

علم و فقاهت در این زمینه موضوعیّت دارد و در حقیقت، تمام مردم باید علم و دین شناسى را ملاک تبعیّت قرار دهند و براى آنکه گرفتار گمراهى نشوند و به صراط مستقیم هدایت شوند، باید به دنبال علم حرکت کنند و جاهلان به کتاب و سنّت را امام و پیشواى خود قرار ندهند(2)

بنابراین، طبق آیات قرآن، کسى باید عهده دار ولایت و زمامدارى مسلمانان شود که شرایطى، مثل مسلمان بودن، عدالت، کفایت، مدیریّت و فقاهت را داشته باشد

پی‌نوشتها: 1. محسن کدیور، دغدغه‌هاى حکومت دینى، ص 165. 2. سید محمد حسین حسینى ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج 2، ص 153ـ168 منبع: ولایت فقیه، مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علمیه

نقش ولایت فقیه

علت اساسی شکست نهضت های پیشین ذکر نشدن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی بوده. امام راحل(ره) با توجه به آگاهی از تاریخ ملت ها در این نکته تاکید داشتند که ولایت جزء اصول مهم قانون اساسی لحاظ شود و با استقبال تاریخی مردم ایران روبه رو شد

حضرت امام (ره) نگران بودند که نکند انقلابی که به دست مردم به پیروزی رسیده، توسط عده ای با افکار غربی و غیراسلامی از دست ملت خارج شود از این رو ایشان به ذکر شدن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی توجه ویژه ای داشتند

سیر حوادث در طول انقلاب نشان میدهد که اگر تدبیر و درایت ولایت فقیه در این نظام نبود، دیکتاتوری و انحرافات بسیاری رخ می داد که انقلاب را از مسیر اصلی خود خارج می کرد

در نظام اسلامی، حکومت و ولایت اهمیت دارد نه دولت ها با سلائق مختلف، البته اگر دولت ها هماهنگ با دو اصل فوق باشند پیشرفت و آرامش بیشتری حاکم می شود

دشمنان داخلی و خارجی دقیقا حکومت و ولایت را نشانه رفته و هزینه های کلانی برای فاصله انداختن مردم از این دو اصل را صرف میکنند و رسانه های مزدور آمریکائی و انگلیسی و صهیونیستی ولایت و حکومت را هدف گرفته اند

ولایت فقیه و وظیفه شیعه

با پایان گرفتن دوران غیبت صغری، دوران غیبت کبری آغاز شد که هنوز ادامه دارد

در زمان غیبت صغری، مردم می توانستند پاسخ مسائل خود را توسط نواب خاص از امام دریافت دارند ولی در این زمان (غیبت کبری) این کار ممکن نیست و مردم باید مسائل خود را به نواب عام آن بزرگوار عرضه کنند و پاسخ مسائل را از آنان بگیرند

زیرا نظر آنان به حکم تخصصی که دارند و نیز به حکم روایاتی که وارد شده، حجت است. مرحوم کشی می‌نویسد: توقیعی از ناحیه امام(ع) صادر شد که در آن فرموده اند: عذر و بهانه ای برای هیچ یک از دوستان ما در تشکیک نسبت به آنچه ثقات ما، از ما نقل می کنند نیست، دانستند که ما سر خود را به آنان واگذار کردیم و به آنان دادیم

و نیز «شیخ طوسی» و مرحوم «شیخ صدوق» و «شیخ طبرسی» از اسحاق ابن عمار نقل کرده اند که گفت: مولای ما حضرت مهدی(عج) در مورد وظیفه شیعه در زمان غیبت فرموده و اما الحوادث الواقعه فارجعوافیها الی رواه حدیثنا، فانهم حجتی علیکم، و انا حجه الله علیهم (در حوادث و پیشامدهایی که واقع می شود به روایت کنندگان حدیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان می باشم)

مرحوم طبرسی در کتاب «احتجاج» از امام صادق (ع) نقل کرده و اما من کان من الفقها صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه هریک از فقها که مراقب نفسش و نگهبان دینش و مخالف هوی و هوسش و مطیع فرمان مولایش (ائمه علیهم السلام) باشد، بر عوام لازم است که از او تقلید کنند

به این ترتیب امور مسلمین در زمان غیبت کبری به دست ولی فقیه قرار گرفت که با نظر او باید انجام و جریان یابد، گرچه منصب فتوا و قضاوت و حکم برای فقها از پیش توسط ائمه معصومین جعل شده بود، ولی رسمیت مرجعیت و زعامت فقهای اسلام از این تاریخ پدید آمد و تا ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت.


فقهای شیعه و ولایت فقیه

ولایت مطلقه، پذیرفتن فقهاى نام آور شیعه است، به گونه اى که بسیارى از فقها، در این باره، ادعاى اجماع کرده اند

فقهاى شیعه در مواضع متعددى از کتابهاى فقهى خود ولایت مطلقه فقیه را به صراحت پذیرفته، و بسیارى از امور شرعى، حقوقى و سیاسى مربوط به شیعه را از اختیارات ولى فقیه دانسته اند، به طورى که پذیرش مسئله ولایت مطلقه نزد آنان مفروغ عنه و مفروض مى باشد

براى نمونه، حاج آقا رضا همدانى از فقهاى برجسته شیعه : با دقّت در روایت نامه منقول از امام زمان(عج)، که مهم ترین دلیل نصب فقها در عصر غیبت است، مى توان دریافت که امام عصر(عج) فقیهى را که متمسّک به روایات معصومین(ع)است به جانشینى خود برگزیده، شیعیان را در تمام مواردى که باید به امام معصوم(ع) مراجعه نمایند، به چنین فردى ارجاع داده است تا این که شیعه او در زمان غیبت، سرگردان نمانند...

و اگر کسى در این روایت دقّت نماید درمى یابد که امام ع با این نامه خواسته است تا حجّت خود را بر شیعیان خود در زمان غیبت تمام نماید...


به هر صورت، هیچ اشکالى در این مسئله نیست که فقیه جامع الشرائط در زمان غیبت، در این گونه امور از جانب امام عصر (عج)، نیابت دارد

چنان که تتبّع در کلمات فقهاى شیعه مؤیّد همین ادّعاست، تا آن جا که از کلمات فقهاى شیعه چنین استظهار مى شود که اعتقاد به نیابت فقیه از طرف امام عصر(عج)، در تمام ابواب (و نه فقط باب خمس و زکات و امور مالى) نزد آنان از امور مسلّم و قطعى بوده است

به گونه اى که بسیارى از آنان عمده ترین دلیل خود را براى عام بودن نیابت فقیه (ولایت مطلقه) نسبت به این گونه امور، اجماع فقهاى شیعه دانسته اند.

مرحوم نراقى از فقهاى نامدار شیعه نیز بر این عقیده است که اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه نزد فقهاى شیعه از مسلّمات بوده; از این رو علاوه بر ذکر ادلّه روایى در این مسئله، ادعاى اجماع کرده است


مرحوم بحر العلوم یکى دیگر از فقهاى بزرگ شیعه درباره ولایت مطلقه فقیه معتقد است: تمام اختیارات حکومتى معصومین(ع)، در عصر غیبت، به فقیه جامع الشرائط تفویض شده و سپس، در مقام دفاع از این نظریه مى گوید:

اگر کسى فتاوى فقهاى شیعه را در موارد متعدد، مورد تتبّع قرار دهد، درمى یابد که آنان بر این مسئله اتفاِق نظر دارند که باید در این موارد جهت تعیین تکلیف به فقیه مراجعه نمود

با وجود آن که در این گونه موارد هیچ دلیل خاصى وجود ندارد و این نیست مگر بدین جهت که فقهاى شیعه به حکم ضرورت عقلى و نقلى، بر این باور بوده اند که فقیه جامع الشرائط داراى ولایت عام (ولایت مطلقه)است

بلکه بدین وسیله بر عموم ولایت استدلال نموده اند و حتى نقل اجماع فقهاى شیعه(در مورد ولایت مطلقه فقیه) از حدّ استفاضة تجاوز نموده است و بحمد الله تعالى، در این مسئله هیچ تردید و شبهه اى راه ندارد.

بر این اساس، برخى از دانشمندان شیعه معتقدند که آیه شریفه النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم به این دلیل براى پیامبر نسبت به مؤمنان حق اولویت قرار داده که ایشان ولى امر مسلمین است و نه به دلایل شخصى

از این رو هر کس که ولایت امر جامعه اسلامى را بر عهده دارد داراى چنین حقّى است; زیرا چنین شخصى نماینده کامل مصالح اجتماع است و در جهت حفظ مصلحت جامعه، مى تواند فرد را فداى جامعه کند

اعتقاد به ولایت مطلقه، به مفهومى که تبیین گردید، از مبناى فقهى مستحکمى برخوردار است; امّا این اصل مسلّم و پذیرفته فقهاى نامدار شیعه، در گذر مسائل حاشیه اى و سیاسى، مخدوش گردیده، به گونه اى که عدم اعتقاد به ولایت مطلقه و حتى تردید در اصل ولایت فقیه، به فقهایى همچون شیخ انصارى و صاحب جواهر نسبت داده شده

شیخ انصارى و مسئله ولایت مطلقه:

منشأ انتساب عدم پذیرش ولایت فقیه به شیخ انصارى، دیدگاهى است که وى در کتاب مکاسب خود مطرح کرده

با مراجعه به دیگر کتب فقهى شیخ، به وضوح مى توان دریافت که از دیدگاه او، نه تنها اصل ولایت فقیه، بلکه ولایت مطلقه فقیه را نیز پذیرفته اند:

شیخ انصارى در کتاب القضاء که یکى از علمى ترین کتاب هاى ایشان در باب مسائل حکومتى و حقوقى است ضمن آن که اثبات مقام قضاء را براى فقیه غیر قابل تردید و بلکه در حدّ ضرورى مذهب شیعه دانسته است برخلاف دیدگاه خود در مکاسب، درباره دلالت روایاتى مانند توقیع معروف حضرت صاحب عصر(عج) بر مسئله ولایت مطلقه فقیه مى گوید:

هیچ اختلافى نیست در این که حکم حاکم(فقیه جامع الشرائط) در موضوعات خاص، در صورتى که محل نزاع و تخاصم باشد، نافذ است.

چون امام(ع) رضایت به حکم حاکم را در مخاصمات، از این جهت واجب دانسته است که آنان (فقهاى جامع الشرائط) را به طور مطلق بر این قضایا"حاکم" قرار داده اند


پس دلالت دارد که حکم آنان در موارد دعاوى و درگیرى، از فروع "حکومت مطلقه" و "حجّیت عامه" فقهاست; پس نافذ بودن حکم آنان اختصاص به دعاوى ندارد (بلکه شامل دیگر موارد نیز مى شود).

چنان که از کلام ایشان آشکار مى شود، از دیدگاه شیخ، ولایت مطلقه فقیه اصل پذیرفته شده اى است که براى تعمیم و توسعه اختیارات ولى فقیه در مسائل حکومتى، از آن بهره گرفته است

شیخ انصارى در کتاب الزکاة، درباره متولى امر زکات مى گوید:هرگاه فقیه درخواست زکات نماید، مقتضاى ادله نیابت عامه فقیه این است که اداى زکات به او واجب باشد

زیرا منع از آن، ردّ بر فقیه محسوب مى شود و کسى که چنین کند ردّ بر خداوند نموده است; زیرا بر اساس روایت مقبوله عمر بن حنظله و توقیع شریف، فقها حجّت و نماینده امام عصر(عج) هستند

و در فراز دیگرى از "کتاب الزکاة"مى گوید: اطلاِ ادله حکومت فقیه، به ویژه روایت نصب فقیه که از امام عصر وارد شده، فقیه را در زمره اولى الامر قرار داده که اطاعت از آنان را خداوند، بر واجب نموده

شیخ در کتاب الخمس نیز ولایت عامه فقیه (ولایت مطلقه) را به صراحت پذیرفته;همچنین در حاشیه خود بر کتاب "نجات العباد" صاحب جواهر، ولایت عامه را در فرازهاى متعددى پذیرفته است


صاحب جواهر و ولایت مطلقه:

مرحوم صاحب جواهر در سرتاسر کتاب ارزشمند خود جواهر الکلام، به صراحت نظریه ولایت مطلقه را پذیرفته، به گونه اى که براى اهل تحقیق، در انتساب این دیدگاه به ایشان هیچ تردیدى باقى نمى گذارد

در فرازى از کتاب خود آورده:نیابت فقها از جانب امام(ع) در بسیارى از موارد ثابت شده، به گونه اى که از دیدگاه فقهاى شیعه، فرقى میان اختیارات امام نگذاشته اند (یعنى تمام اختیارات امام معصوم(ع) را براى فقیه ثابت دانسته اند)

حتّى مى توان چنین ادعا نمود که فقهاى شیعه این مسئله را مفروغ عنه (مسلّم) دانسته اند; زیرا کتب آنان پر است از مواردى که ارجاع به حاکم نموده اند و مقصودشان از حاکم، نایب امام(ع) در عصر غیبت بوده است...

و اگر به "عموم ولایت" ـ ولایت مطلقه ـ معتقد نباشیم، بسیارى از امور مربوط به شیعه معطّل خواهد ماند


پس عجیب است که برخى در این مسئله (عموم ولایت) تشکیک کرده اند و گویا این عدّه، اساساً طعم فقه شیعه را نچشیده و لحن کلام آنان را درک نکرده و به اسرار آنها پى نبرده اند و نیز در این کلام معصومین که فرموده اند:

همانا فقهاى شیعه را بر شما مردم، حاکم، قاضى، حجت، جانشین و امثال آن قرار دادیم دقت نکرده اند

چرا که مقصود از این عبارات آن است که سامان بخشیدن به بسیارى از امور مربوط به شیعه، در عصر غیبت، بر عهده فقهاست...

مسئله ولایت عامه از جمله مسائل واضحى است که نیاز به ارائه دلیل ندارد

البته صاحب جواهر، یک دسته از اختیارات را از عموم ولایت فقیه استثناء کرده و آن موردى است که ائمه معصومین(ع) یقین داشتند شیعیان را بدان ابتلاء و احتیاج نیست; مانند جهاد ابتدایى که به افراد نظامى و تسلیحات جنگى نیاز دارد


امّا در فراز دیگرى از این کتاب، درباره جهاد ابتدایى در عصر غیبت، مى گوید: اگر در مسئله لزوم اذن امام معصوم(ع) در وجوب جهاد ابتدایى یا جواز آن، اجماع فقهاى شیعه ثابت نشود، مى توان در لزوم اذن امام معصوم(ع) خدشه نمود

زیرا در عصر غیبت،"عموم ولایت فقیه" ـ ولایت مطلقه ـ شامل جهاد ابتدایى نیز خواهد شد، علاوه بر این، ادلّه جهاد نیز عمومیت دارد

مرحوم صاحب جواهر در مبحث خمس، در ردّ ادعاى کسانى که اختیارات فقیه را در منصب قضاء و فتوا منحصر مى دانند، مى گوید: این ادعاى ضعیفى است و با دیدگاه فقهاى شیعه در سایر ابواب فقهى منافات دارد و حتى مخالف با ضرورى مذهب شیعه است

همچنین در فراز دیگرى از کتاب خود در مبحث قضاء، درباره اعتقاد خود به ولایت مطلقه، مى گوید: از روایات نصب فقیه چنین استظهار مى شود که مقصود امام(ع)، نصب عام در تمام امور بوده است، به گونه اى که تمام اختیارات امام معصوم(ع) براى فقیه ثابت است

نیز در فرازهاى متعددى از کتاب"جواهر الکلام"، به ولایت مطلقه تصریح نموده است، به طورى که هیچ تردیدى در اعتقاد ایشان به ولایت مطلقه فقیه باقى نمى ماند.


ولایت و نظام ولایی و ایرانیان

مسئله ولایت و نظام ولایی و ایجاد جامعه برتر و بقای آن از مهمترین دغدغه های رهبری است که می خواهد جامعه ای را که با خون دل ایجاد کرده رها کند و به دنیای دیگر بشتابد

جامعه مدینه با آن همه رشد و کمال، توانایی و یا گرایشی به ولی الله اعظم ندارد و چهره نفاق و لایه های متعدد و طیف های گوناگون آن به صراحت و با نظام ولایی مخالفت می ورزند و حتی چند بار اقدام به ترور و قتل پیامبر و ولی الله گرفتند

از این رو ویژگی ای که برای ملت ایران در آیات سوره مائده مطرح شده ولایت مداری آنها است. قرآن با آن که دوستی و ولایت طاغوت و یهود و نصارا را ممنوع کرده ولی مردم به آنان گرایش داشتند و چون آنان را ملتی با فرهنگ و متمدن می شمردند، دوستی و ولایت آنها را برای خود افتخار می دانستند. (مائده 15)

اما ملت ایران چگونه ملتی است؟ خداوند آنان را مردمانی ولایت مدار می شمارد که به ولایت امیرمؤمنان باور دارند و از جان و دل برای ایشان مایه می گذارند. (مائده 55)

مردمانی که خداوند آنان را به ویژگی و صفت حزب الله می ستاید. (مائده 65) و آنان را به سبب همین ولایت مداری و حزب الله بودن ملت پیروز و سربلند می شمارد. (همان)


ایرانیان، ملتی هستند که برای ایمان و انسانها مؤمن، فروتن و متواضع هستند و حتی خود را در برابر ایمان و مؤمنان خوار و ذلیل می کنند و حاضر نیستند که مؤمنی خوار شود و در جایی به آنان اذیت و آزار رسانند، بلکه مردمانی نرم و فروتن در برابر مؤمنان هستند حتی اگر سیاه باشند

در نظر ایشان آن چه اصالت دارد قوم و نژاد نیست بلکه ایمان است از این رو در برابر هر مومنی خود را فروتن نشان می دهند و نرم با ایشان برخورد می کنند ولی در برابر دشمنان دین اسلام و مؤمنان، بسیار عزت مدار و سربلند هستند. (مائده 45) آنان ملتی مجاهد هستند که تنها برای خشنودی خدا و در راه او، جهاد و مبارزه می کنند(همان)
ملت ایران از هیچ سرزنش و دشنامی بیم و هراس به خود راه نمی دهند و تهدید دشمنان را پوشالی و بی تاثیر می دانند. (همان) خداوند در همین آیه بیان می کند که این ویژگی، نعمت و فضل الهی است که به این ملت به سبب ولایت مداری و محبوبیت در نزدش داده شده است


در حقیقت عزت و اعتبار و شجاعتی که ملت ایران به دست می آورد فضل و بهره ای افزون بر ایشان است؛ زیرا ملتی ولایت مدار هستند و دل پیامبر(ص) را با پذیرش ولایت علی(ع) که در آیه پس از آن بیان می شود (آیه 55) می پذیرند

خداوند در آیات 45 تا 65 به صراحت این ویژگی های خاص را برای ملت ایران بر می شمارد که بسیاری از منافقان بدان حسادت می ورزند زمانی که پیامبر(ص) دست خویش را بر شانه های سلمان فارسی محمدی می گذارد و می گوید که ملت این شخص است که محبوب خدایند و خداوند در این آیات آنان را ستوده و می فرماید:

یا ایها الذین امنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبوبه .....فان حزب الله هم الغالبون؛ ای کسانی که ایمان آورده اید هرکس از شما از دین خود برگردد (مانند منافقان و مرتدین دیگر) و به کفر (نسبت به دین و ولایت) گراید، بداند که دین خدا بی یاور نمی ماند

زیرا دیری نمی گذرد که خداوند مردمی را می آورد که آنان را خداوند دوست می دارد و آنان نیز خداوند را دوست می دارند


در برابر مومنان مردمانی فروتن هستند و به آنان مهر و محبت می ورزند ولی در برابر کافران عزت مدار و سرفرازند در راه خدا پیکار می کنند و در کارهایشان از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای بیم ندارند. این فضل خداست که به هر کس بخواهد عطا می کند و خدا بخششی گسترده و فضلی بی پایان دارد

و به کسانی که درخور بخشش هستند (مانند ایرانیان) می دهد و او داناست که چه کند

جز این نیست که عهده دار امور و ولایت امر شما، مومنان، خدا و پیامبر و کسانی هستند که ایمان آورده اند و در همان حال نماز و رکوع زکات می دهند

یعنی امیرمومنان علی(ع) هر کس که خدا و رسولش و کسانی را که ایمان آورده و از خصلت یادشده برخوردارند

علی(ع) را به ولایت و سرپرستی خویش برگزیند

آن ملت پیروز است چرا که حزب الله هستند و حزب خدا پیروز و چیره بر دشمنان است.» این ها خصلت های ملت محبوب خدا یعنی ایرانیان است که در این آیات به روشنی معرفی شده است.

نتیجه دوری از علما

قال النبی(ص): سیاتی زمان علی امتی یفرون من العلما کما یفرالغنم من الذئب، ابتلاهم الله بثلاثه اشیاء: الاول: یرفع البرکه من اموالهم، والثانی: سلط الله علیهم سلطاناً جائرا، والثالث: یخرجون من الدنیا بلاایمان.
پیامبر اعظم(ص) فرمود: زمانی بر امت من خواهد آمد که مردم از علما گریزان شوند، همان طوری که گوسفند از گرگ گریزان است

خداوند چنین جامعه ای را به سه نوع عذاب مبتلا می کند:
1- برکت و رحمت خود را از اموال ایشان برمی دارد

2- حکمفرمایی ظالم و بی مروتی را بر آنها مسلط می گرداند

3- هنگام مرگ و جان دادن، بی ایمان از این دنیا خواهند رفت (مستدرک الوسایل ج11)

همانطور که خداوند در هر عصری در مقابل زورگویان و ستمگران پیامبری می فرستاد و امامان نیز در زمان خود با خلفای بنی امیه و عباسیان در مبارزه بودند

در زمان غیبت هم استکبار ستیز انی بر علیه این همه نا برابری و زورگویی باید باشند در غیر این صورت توازن بر قرار نخواهد شد و این خلاف منطق بشری است وجود رهبران دینی را قدر باید دانست و آنرا با سلایق سیاسی گره نزنیم


آیا هیچ عقل سالمی در مقابل نظر و نسخه و تجویز پزشک مخالفت و جبهه می گیرد، یا انسان هائی اجازه اعتراض و تظاهرات علیه تصمیم او به خود می دهند، پس همانطور که تصمیم پزشک در حرفه و شغل خود به عنوان تخصص پزشکی قابل احترام و پذیرش است

*یک فقیه عالم و متخصص در امر دین و آگاه به زمان و دارای شناخت به مسائل دنیائی و سیاسی که قرآن او را موظف به ولایت نموده ، بر ما لازم به اطاعت و پذیرش در مسائل دینی و سیاسی اوست آیا هر فردی به خود اجازه می دهد در نظر تخصصی او دخالت داشته باشد

*در تاریخ ،کلیه پیامبران و امامان ، مبلغ دینی که ارائه روش در زندگی فردی و اجتماعی انسان اعم از قضائی ،اقتصادی و سیاسی بودند . یا ایها الذین آمنوا اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم. « وجعلنا هم ائمه یهدون بامرنا


*پیامبر در زمان حیات همراه یارانش با دشمنان ، کفار و یهودیان مبارزه می کند حالا ، پیامبر رحلت نموده و با این همه سفارش در مورد علی(ع)، امت را در سقیفه دچار انحراف کرده اند و خلیفه را کشته اند و قاتلین خلیفه به خونخواهی آمده اند

همان یاران و حتی از بیت و خانه پیامبر عایشه به جنگ علی آمده اند . آری چه شرائط دشوار و سختی برای علی پیش آمده بود

*حالا امام ارتحال نموده ، با وجود قانون اساسی و رهنمودهای هوشیارانه و وصیت نامه با ارزش خود ، این همه تاکید بر وحدت در مقابل دشمنان داخلی و خارجی و .....

همان یاران امام و حتی از بیت امام و سکوت نزدیکانش ، مدعی هستند . آری این شرائط چه بسا دشوارتر از زمان امام علی (ع) است

*در نظام اسلامی ایران ، دولت ها با سلیقه های سیاسی می آیند و در دوره ای میروند .ولی این حکومت اسلامی و ولایت و رهبری است که طبق سفارش و ابتکار معمار انقلاب، بایستی بماند و تقویت و حمایت شود

این گستردگی در تبلیغات و هجوم علیه رهبری ، دلیل بر حقانیت وی وشناخت صحیح دشمن از اصل و لایت می باشد


*همانطور که خداوند در هر عصری در مقابل زورگویان و ستمگران پیامبری می فرستاد و امامان نیز در زمان خود با خلفای بنی امیه و عباسیان در مبارزه بودند

در غیر این صورت توازن بر قرار نخواهد شد و این خلاف منطق بشری است وجود رهبران دینی را قدر باید دانست و آنرا با سلائق سیاسی گره نزنیم

**اکنون : امام خمینی زمان حیات بعد از پیروزی انقلاب بزرگ اسلامی، مدت 10 سال مبارزه با استکبار، منافقین، صدام، جبهه ملی، نهضت آزادی و خودیهای درون نظام و....

امام امت در آخرین ساعات عمر پربرکتشان در حالی که دست در دست رفسنجانی و رهبری معظم داشتند فرمودند که من برای انقلاب هیچ خطری احساس نمی کنم مگر جدایی شما دو نفر

و آن روز رهبر انقلاب خطاب به امام امت فرمودند که، مطمئن باشید که این جدایی هرگز از جانب من اتفاق نخواهد افتاد

*و امروز ما شاهد چشمان نگران رهبرمان هستیم که به دلیل رفتار برخی از خواص خون دل می خورند و فریاد (اَیـنَ عَمّـار؟) سر می دهند. امام فرمود : الله الله فی بُیُوتِکُم

* استکبار جهانی و دشمن با هزینه های میلیاردی و حدود 3000 رسانه رادیوئی و تلویزیونی به زبان های مختلف و نشریات داخلی و خارجی بر علیه رهبری و ولایت فقیه، آشکارا فعالیت می کنند

و در مقابل عده ای در داخل کشور، با بی اعتنائی و بی تفاوتی و خدای نا خواسته با زبان به انتقاد و سبک شمردن رهبری. 

بصیرت در وحدت در تبعیت از رهبری

وحدت در تبعیت از رهبری رمزجاودانه موفقیت‌های اجتماعی و شکل‌گیری مدنیت مترقی در اعصار بوده است . پیروزی انقلاب اسلامی در عصری که تفکرات موحدانه به شدت به محاق رفته و دسته‌بندی های گوناگون فضا را تسخیر کرده بودند، نیز ناشی از توجه ویژه به وحدت و وحدت حول محور رهبری آگاه و مقتدر بود

بستر پیدایش اعتقادات مستحکم و بنیادین مردم مسلمان ایران به منظور ارائه طرحی نوین از حاکمیتی که مبتنی بر شریعت ناب اسلام است، بصیرت در وحدت بود که امت اسلامی متعهد را به سوی وحدت و وحدت در مسیر رهبری سوق داد

بی‌دلیل نیست که بنیانگذار بصیر انقلاب اسلامی در وصیت نامه سیاسی الهی خود ایرانیان با بصیرت را نسبت به حجازیان بی‌بصیرت دوران صدر اسلام برتری و رجحان بخشید

مردم ایران در طول سی سال پس از انقلاب با بصیرت حول محور ولایت امرجلوه‌های بی بدیلی از وحدت را ترسیم کردند و با همین وحدت هوشمندانه توانستند بسیاری از توطئه‌ها وکینه توزی‌ها را ناکام بگذارند

تردیدی نیست که ملت ایران با بصیرت در وحدت، در تمامی مقاطع حساس و سرنوشت ساز با وحدت حول محور رهبری بصیر نظام میزان تبعیت خودرا از آن رهبر فرزانه و دوراندیش به عنوان فصل الخطاب به خوبی و شایستگی اثبات کردند


اگر ولی فقیه معصوم نیست چرا اطاعت از وی واجب است؟

روشن است در میان معتقدان به ولایت فقیه هیچ کس معتقد به عصمت ولی فقیه نبوده و حتی چنین ادعایی نکرده زیرا ما معتقدیم فقط پیامبران، حضرت زهرا و امامان ع معصومند

اکنون سؤال این است: با توجه به عدم عصمت ولی فقیه و احتمال خطا و اشتباه در او، آیا این احتمال مانع اطاعت از وی می گردد؟

به نظر می آید چنین ملازمه ای وجود ندارد یعنی چنان نیست که اگر کسی معصوم نبود، اطاعت او لازم نباشد. اگر به سیره عملی شیعیان توجه کنیم، می یابیم آن ها بی چون و چرا از مراجع، تقلید می کرده اند و به فتوای آنان عمل می نموده اند، در حالی که هیچ کس معتقد به عصمت مراجع نبوده

بلکه با تغییر فتوای مرجع می فهمیدند نه تنها او عصمت ندارد که قطعا اشتباه هم کرده ، زیرا یا فتوای پیشین او خطا بوده و یا فتوای جدیدش

همچنین از اختلاف فتاوای مراجع معلوم می شود بعضی از آنان دچار خطای در فتوا شده اند، ولی با این حال هیچ کس اندک تردیدی در وجوب تقلید از مراجع ندارد.

انگیزه طرح مساله معصوم نبودن ولی فقیه

اشکال عدم عصمت درباره هر حاکم و رییس در هر حکومتی وارد است، ولی اگر این اشکال در مورد نظام ولایت فقیه مطرح می گردد و در مورد نظام های دیگر این اشکال مطرح نمی شود

ما را به این برداشت رهنمون می شود که غرض مطرح کنندگان از طرح این گونه اشکالات شکستن قداست رهبری نظام اسلامی است

زیرا قداست رهبر در موارد بسیاری سد راه دشمنان و بر هم زننده نقشه آنان بوده. اگر با یک فرمان امام راحل(ره) حصر آبادان شکسته شد، به علت این بود که به ذهن هیچ یک از رزمندگان خطور نکرده بود که مخالفت با امر ایشان جایز است یا نه

چون در اثر این قداست و لزوم اطاعت، دشمنان به ناکامی رسیده اند، این اشکالات طرح می شود. پس توجه داشته باشیم همه اشکالات برای دریافت جواب حق مطرح نمی گردد، بلکه انگیزه این اشکال تراشی امور دیگری است.

هراس گردنکشان از مکتب خمینی(ره)

مکتب خمینی(ره) که مکتب حقیقی اهل بیت(ع) و تفسیر روشن و به واقع نزدیک تر از همه مکاتب دیگر به تشیع است، توانسته است انسانها را از استخفاف بیرون آورد و به ایشان بفهماند که می توانند در چارچوب توحید و اتحاد به همه استکبار نه بگویند

این گونه است که مکتب خمینی(ره) در لبنان در جنگ سی و سه روزه، شاخ استکبار را شکست و پوزه صهیونیسم جهانی را به خاک مالید و در جنگ بیست و دو روزه در فلسطین زمین گیر کرد و کمرش را شکست که هنوز نتوانسته از خاک بلند شود و چون ماری زخمی به خود می پیچد

از این رو صهیونیسم از مکتب خمینی و اسلامی که او پرچمدار آن است می هراسد و اسلام و مذاهب و مکاتب دیگر را چون کبریت بی خطر برای استکبار جهانی ارزیابی می کند

بنابراین، اگر لازم است که از مکتب در اسلام و تشیع سخن به میان آید، می بایست از مکتب خمینی(ره) یاد شود که اکنون ولایت آن را مقام معظم رهبری به عهده دارد.


چنین مکتبی است که کمال و تمام اسلام را به نمایش گذاشته و عزت را به همه مسلمانان بلکه مستضعفان جهان بخشیده است و می توان گفت:

الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون، الیوم أکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً؛ امروز کافران از (زوال) آئین شما، مأیوس شدند، بنابراین، از آنها نترسید و از (مخالفت) من بترسید

امروز، دین شما را کامل کردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم (مائده3) آیا بهتر نیست که به جای مکتب ایرانی با هزار اما و اگر و تفسیر درست و نادرست

از مکتب خمینی(ره) سخن بگوییم که استکبار را به زانو درآورده و عزت به همه عدالت خواهان و مؤمنان بخشیده و فلسفه بسیاری از مسایل بزرگ در اسلام و تشیع را تبیین و روشن کرده و توصیه هایی کامل برای ظهور منجی بیان داشته و ما را برای سعادت دنیوی و اخروی در چارچوب مکتب اهل بیت(ع) با تفسیر درست و روشن و راست آماده ساخته است؟

با دوستانی که از سراسر جهان می آیند وقتی سخن می گوئیم، همه بالاتفاق می گویند آن چه جهان را متحول ساخته نام خمینی و مکتب اوست

چرا که بی نام خمینی(ره) ، انقلاب اسلامی و ایران شناخته نمی شود و تمام دشمنان استکباری و کافر و مخالف از این نام هراس دارند. پس زنده باد نام خمینی و مکتب خمینی و مکتب اسلام.

ولایت فقیه، تعبیری توهین آمیز نسبت به مردم؟!

برخی گفته اند، ولایت فقیه تعبیری است که مشتمل بر توهین به مردم است! استدلال آنان بر این مدعا این است که: «ولایت» در فقه اسلامی فقط در سه مورد مطرح است:. در مورد صغار و کودکان و کسانی که هنوز به سنّ قانونی نرسیده اند؛. در مورد سفیه و کسی که علی رغم رسیدن به سنّ قانونی، چون از عقل معاش برخوردار نیست صلاحیت تصرف در اموال و امور اجتماعی خویش را ندارد؛. در مورد مجانین و دیوانگان. اسلام و فقه اسلامی برای این سه گروه، که هر کدام به نوعی، خللی در تشخیص و تمییز مسایل دارند،«ولیّ» و «قیّم» تعیین کرده تا به جای آنان در امور اجتماعی ایشان تصمیم گیری کند.بنابراین واژه «ولیّ» و «ولایت» تنها در مورد «صغار»، «سفها» و «دیوانگان» به کار می رود. از این رو طرح این مطلب که «مردم نیاز به ولیّ فقیه و ولایت فقیه دارند»در واقع اهانت به مردم و آنان را صغیر و سفیه و مجنون دانستن است! بسیار روشن است که این سخن، مغالطه ای بیش نیست. دقت در توضیحی که درباره مفهوم ولایت مطرح شد، این مغالطه را آشکار می کند.


 فرق خمینی( ره) با خامنه ای (دامت برکاته)

....................فقط یک آه...............................

وقتی در مملکتی رهبر درست و حسابی نباشد.خوب وضعیت میشود مصر"

وقتی در جامعه ی شیعی رهبری مدیر و مدبر نباشد میشود عراق"

وقتی در کشوری شیعه فرمانده ی استواری نداشته باشد میشود پاکستان

وقتی درکشوری به ظاهر مسلمان رهبر رئیس آن مملکت ؛

خود فروخته به شرق و غرب باشد میشود ترکیه"

اما وقتی در کشوری شیعه ، رهبر باج به زمین و زمان ندهد ، با همه ی

 فشارها ، سلیقه ها ، تندرو ، کندرو ، جنگ 8 ساله ، 30 سال تحریم

سیاسی و اقتصادی ، جایی براى نفس کشیدن دشمن باقى نمی ماند.

 خوب آن وقت می شود ایران ، در میان حصارى از آتش جنگ هاى منطقه

 که همه اش هم از بغض و کینه همان 8 سال است ؛

 که گرگهای زخمی پشت پرچینهایمان بی قرار زوزه می کشند ...

کسی جرات ندارد به خاک ما چپ نگاه کند ...

حتی مگس هایشان ( پهباد ها )



ای آقای من بعضی ها از شما انتظار دارند که با یک حکم حکومتی ؛

 همه ى این دزدى ها ، رشوه ها ، ربا ها ، احتکار ها ، رانت خواری ها ،

باندهاى مافیایی ها ... و... را حل کنی؛

 

 اما تاریخ را که می خوانم می بینم ،

 حضرت علی (ع) که معصوم بودند 4 سال خواستند حق را از نا حق به

 مظلوم بدهند ... با او چه کردند ... او که حضرت علی (ع) بود نتوانست ...

 همین که ما به لطف خدا با وجود شما امنیت داریم ،

سرمان پایین نیست ، دستمان دراز نیست ،

با وجود این همه تحریم ... این خیلی فوق العاده است ...

آه آه که بی بصیرت ها می نالند ...

راستی خوب شد با حضرت رسول (ص) ؛

 آن سه سال را در شعب ابی طالب نبودند ...

که از گرسنگی سنگ به شکم ببندند ...

خسته نباشی «آقا» که علمدار انقلابی

خسته نباشی «آقا» این همه سال که رهبری کردی ما را

نگاه می کنم به نامت و می بینم چه زیباست «خامنه ای»،

سرشار از همان حروف «خمینی» است، گیرم بایک «آه» بیشتر

نگاه می کنم به مرامت و به همین «چفیه» که همراه همیشگی شماست،

 تا مبادا فراموش کنیم فکه و والفجر مقدماتی را.

 خرمشهر و بیت المقدس را.

اما میدانی!

هرجا که کم می آوریم

همینکه می بینیم شما رهبر مایی آرام میشویم

الحمدلله على هذه النعمه التى فضلت لنا

 خامنه ای خمینی دیگر است


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">