کتابهای منتشر شده ی اینجانب
zarepoorketab.blog.ir
دنباله مطالب
دلایل انحصار حاکمیت به خداوند
از منظر آیات قرآن، چند محور را میتوان در چرایی انحصار حاکمیت به خداوند برشمرد: مالکیت حقیقی، آفرینش و قدرت خداوند و ناتوانی دیگران؛ آیات متعددی از قرآن، مالکیت انحصاری را از آن خداوند متعال میداند؛ نظیر وَ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ (روم26) در حقیقت چون همه از آن اویند، در برابر او خاضع و مطیع اند.
هرآن کس بود در زمین و آسمان بود عبد یکتا خداى جهان
که تسلیم یزدان بود با خضوع مطیعش بود با کمال خشوع
منظور از مالکیت و همچنین مطیع بودن، مالکیت تکوینى است؛ یعنى از نظر قوانین آفرینش، زمام امر همه در دست اوست و همه، خواه ناخواه تسلیم قوانین او در جهان تکوینند. دلیل این انحصار در مالکیت، همان خالقیت و ربوبیت اوست. کسى که در آغاز، موجودات را آفریده و تدبیر آنها را بر عهده دارد، مسلماً مالک اصلى نیز باید او باشد، نه غیر او و هیچ شریکی برای او در مالکیت وجود ندارد . هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ
بلى این همه، کار یکتا خداست لقمان13 چنین آفریدست بى کم وکاست
شما خود بگویید این نکته را کسانى که هستند غیر از خدا
چه چیز آفریدند و کردند بود از ایشان چه چیز آمد اندر وجود
همانا ستمکارهائى چنین فتادند اندر ضلالى مبین
1- کسانى که به سراغ غیرخدا مىروند، هم گمراهند و ظالم. بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ
2- انحراف شرک، بر کسى پوشیده نیست. «ضَلالٍ مُبِینٍ»
بر این اساس، یکی دیگر از مبانی حق حاکمیت انحصاری خداوند، توحید در مالکیت است که مستلزم اطاعت و خضوع انحصاری در برابر ذات اقدس الهی است و ادعای حاکمیت که مبتنی بر ربوبیت و الوهیت است، بدون خالقیت و نقش تدبیری در عالم، ظلم و گمراهی است.
إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (یوسف۴۰) ...... خدا هیچ حجتی بر آن نفرستاده، تنها حکمفرمای عالم وجود خداست، امر فرموده که جز آن ذات پاک یکتا کسی را نپرستید، این توحید آیین محکم است لیکن اکثر مردم بر این حقیقت آگه نیستند.
1- در برابر هیچ فرمانِ غیر الهى، کرنش نکیند. زیرا فرمان دادن تنها حقّ خداست.
2- عبادت خالصانه (توحید)، راه مستقیم و پابرجاست. أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ
3- هر قانونى جز قانون الهى متزلزل است. «ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»
4- جز بر عقیده محکم و استوار نباید اعتماد کرد. «ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»
5- بیشتر مردم به استوارى دین خدا جاهلند. وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» (یا جاهل بسیط که به جهل خود آگاه است یا جاهل مرکّب که خیال مىکند مىداند و در واقع نمىداند) - جهل و نادانى، زمینهساز پیدایش شرک است. «لا یَعْلَمُونَ»
در برخی از آیات نیز به رویارویی با حکومت طاغوت دستور میدهد:
اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (طه 24) (ای موسی) فرعون طغیان و سرکشی کرده به سوی او برو (هدایت کن و مبارزه کن)
کنون سوى فرعون مى شو روان که او سخت طغیان نموده گران
1- اوّلین مأموریت انبیا، مبارزه با طاغوتهاست. همیشه نباید منتظر آمدن مردم بود، گاهى لازم است حتّى پیامبران براى هدایتِ حاکمان حرکت کنند.
2- براى اصلاح جامعه، باید به سراغ سرچشمه ى فتنه و فساد رفت اذْهَبْ إِلى 3- دین از سیاست جدا نیست، موسى علیه السلام براى اصلاح حکومت حرکت کرد. 4- مبارزه با طاغوت یک تکلیف الهى است، نه یک نمایش سیاسى. «اذْهَبْ» 5- سرچشمهى همه انکارها، طغیان وگردنکشى در مقابل حقّ است. «إِنَّهُ طَغى» طغیان فرعون در ادعاى ربوبیت، ایجاد وحشت، تفرقه و بردهکشى مردم بود. 6- کسانى مىتوانند با طاغوت مبارزه کنند که با ایمان، عبادت و صلابت خود را ساخته باشند. فَاعْبُدْنِی ... أَقِمِ الصَّلاةَ ... فَلا یَصُدَّنَّکَ ... اذْهَبْ إِلى .. . . تفسیر المیزان - خلاصه اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (به سوی فرعون برو که همانا او طغیان کرده است)، آیات قبلی مقدمه رسالت بود و این جمله امر بر فرمان رسالت است و خطاب به موسی علیه السلام می فرماید: به سوی فرعون برو که او با ظلم و عداوت ، از حد خود تجاوز نموده، (یعنی ظلم و ستم را از حد گذرانده و از روش بندگی عدول کرده و ادعای خدایی نموده است).
قرآن کریم پیامبران الهی را شایسته حکومت و ولایت میداند
اطاعت از رهبران الهی لازم است
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ (نساء ۵۹) پس اى مؤمنان با رضا و قبول اطاعت کنید از خدا و رسول
همین گونه با رغبت و با رضا اطاعت نمایید اولى الامر را
و نهایتاً امر حاکمیت و رهبری را به رسول خدا و صاحبان امر ولایت که جانشینان آن حضرتاند، میسپارد و مومنان را به پیروی از آنها ملزم میکند . و
رسول خدا صلی الله علیه و آله و جانشینان آن حضرت دارای سه شان بودند: یکی اینکه امام و پیشوا و مرجع دینی مردم هستند، از این رو سخن و عملشان حجت است
وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ آنچه رسول خدا آورده بگیرید و از آنچه نهی کرده خودداری کنید هرآن چیز بخشد رسول خدا (حشر7) همان را ستانید بى ادعا
شما را اگر نهى سازد رسول نمایید دستور او را قبول
بترسید اى مردم از کردگار شدید العقاب است پروردگار
این آیه با قطع نظر از سیاق ، مفهومی عمومی دارد که شامل تمام اوامر و نواهی رسول خدا ص می شود. و مسلمانان را از مخالفت با رسول خدا ص برحذر می دارد و می فرماید: از خدا بترسید، همانا او شدید العقاب است و مخالف و معاند را به سختی عقوبت میکند.
دیگر اینکه ولایت قضایی داشتند، یعنی حکمشان در اختلافات حقوقی و مخاصمات فصل الخطاب بوده است فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً (نساء65) پس به پروردگارت سوگند، اینها ایمان نمی آورند، مگر وقتی که تو را در مشاجراتی که بین آنها پیش می آید حاکم قرار دهند و در دل خود از هر حکمی که راندی احساس آزردگی نکنند و در برابر حکم تو کاملا تسلیم باشند)
به رب تو سوگند اى مصطفى که ایمان نیارند هرگز به ما
مگر آنکه در موقع داورى بخواهند تنها ز تو یاورى
پس آنگه تو هر حکم کردى بیان نسازند هیچ اعتراضى برآن
بگردند تسلیم امرت تمام نیوشند حکم تو با اهتمام
در این آیه خداوند برای اثبات اینکه مبداء حاکمیت تنها خداست، و هیچ حاکمی جز آنکه خدا تعیین نموده و هیچ حکمی جز شریعتی که خدا آن را وضع کرده وجود ندارد، به ذات مقدس خود سوگند می خورد و صفت ایمان را از کسانی که حکم غیر خدا را بپذیرند ، نفی می کند،
لذا منافقین که خود را مؤمن می دانند، اما محاکمه به نزد طاغوت می برند، در واقع مؤمن نیستند و ایمان آنها کامل نیست، مگر زمانیکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را حکم خود قرار دهند و باطنا و ظاهرا تسلیم او باشند و از حکم او آزرده نشوند، چون هر کس از حکم پیامبر آزرده شود در واقع از حکم خدا آزرده شده است ، و شرطایمان به خدا، اطاعت از پیامبر و نافذ دانستن حکم اوست .
ولایت و سرپرست مردم را خداوند مشخص میسازد
الف، الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ. الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا (مائده ۳) امروز کافران از این که به دین شما دستبرد زنند و اختلالی رسانند طمع بریدند، پس شما از آنها بیمناک نگشته و از من بترسید
کنون کافران یأس بر خود تنند که بر دینتان دستبردى زنند
نگردید از آنها کنون بیمناک بترسید تنها ز یزدان پاک
کنون دینتان را به حد کمال رساندم بدین اقتدار و جلال
ادا کرده ام نعمتم را تمام ببخشیده ام بر شما این مقام
کنون بهرتان دین اسلام ناب که والاترین است شد انتخاب
{به عقیده امامیه و برخی اهل سنّت روز غدیر خم و خلافت علی (علیه السلام)} دین شما را به حد کمال رسانیدم و بر شما نعمتم را تمام کردم و بهترین آیین، اسلام است برایتان برگزیدم.
شأن نزول: از امامین باقر و صادق علیهماالسلام روایت گردیده که این آیه بعد از نصب امام على بن ابىطالب علیهالسلام به امامت در روز بعد از برگشتن از انجام مناسک حج در سال حجة الوداع نازل گردیده است و طاووس بن شهاب و شهر بن حوشب و اکثر مفسرین برآنند که این آیه در عرفه حجةالوداع نازل شد.
امام باقر علیه السلام فرمودند: «ولایت، آخرین فریضه الهى است سپس آیهى الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُم» را تلاوت فرمودند
1- مهمترین روزنهى امید کفّار، مرگ پیامبر بود که با تعیین حضرت على علیه السلام به رهبرى، آن روزنه بسته شد. الْیَوْمَ یَئِسَ ... . 2- اگر دشمن خارجى هم شما را رها کند، دشمن داخلى وجود دارد که باید با خشیت از خدا به مقابله با او رفت. «فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ» . 3- کفّار از دینِ کامل مىترسند، نه از دینى که رهبرش تسلیم، جهادش تعطیل، منابعش تاراج و مردمش متفرّق باشند. الْیَوْمَ یَئِسَ ... الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ 4- اگر کفّار از شما مأیوس نشدهاند، چه بسا نقصى از نظر رهبرى در دین شماست 5- دین بدون رهبر معصوم، کامل نیست. أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ » 6- قوام مکتب به رهبرى معصوم است و تنها با وجود آن، کفّار مأیوس مىشوند. 7- همهى نعمتها بدون رهبرى الهى ناقص است. الْیَوْمَ ... أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی 8- نصب على علیه السلام به امامت، اتمام نعمت است، أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی و رها کردن ولایت او کفران نعمت و ناسپاسى نعمت و عواقب بدى دارد. فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ ... رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ
و لیکن بکردند کفران وى ره کفر نعمت نمودند طى
چو از دستشان سر زد این گونه کار بر آنها چشانید پروردگار
یکى تلخ شربت ز جوع و ز بیم فتادند در زحمتى بس عظیم
قرآن برخی پیامبران الهی مثل سلیمان را دارای مُلک و حکومت معرفی میکند.
(و البته زمینه حکومت برای برخی رسولان الهی فراهم نشد)
الف، قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَ کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ (نمل۳۴) بلقیس گفت: پادشاهان چون به دیاری حمله آرند آن کشور را ویران سازند و عزیزترین اشخاص مملکت را ذلیلترین افراد گیرند و رسم و سیاستشان بر این کار خواهد بود.
بگفتا چو شاهان هجوم آورند همه کشور و ملک از هم درند
کسى کاو عزیزست و باشد جلیل بگیرند و سازند او را ذلیل
چو در چنگ دشمن فتد سرزمین بدین شیوه پویند راهى چنین
پیام ها : اعتراف به روحیّات و خصلتهاى پادشاهان، نشانهى شهامتِ بلقیس است. قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ ... بلقیس هم دغدغهى شکست از سلیمان و هم دلبستگى به آبادى کشور خود داشت. «أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً» تنها به قدرت خود تکیه نکنید؛ دیگران را نیز به حساب آورید.
(اطرافیان بلقیس مىگفتند: «نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ»، ولى بلقیس هشدار داد که قدرت سلیمان را کم نپندارید). قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ ... شیوهى حکومتهاى غیر الهى، ایجاد فساد و ذلّت در بین منطقه و مردم است. «کَذلِکَ یَفْعَلُونَ» آفت حکومت وقدرت، سلطهطلبى، جنگ افروزى و ویرانگرى است. الْمُلُوکَ ... أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً
ب، جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ. (نمل ۱۴) و با آنکه پیش نفس خود به یقین دانستند که آنها معجزه خداست باز از کبر و نخوت و ستمگری انکار آن کردند، پس بنگر تا عاقبت آن مردم فاسد به کجا انجامید (و چگونه هلاک شدند).
اگرچه که در پیش خود در نهان حقیقت بر آنها بگشتى عیان
ولى باز آن قوم نادان و کور بکردند انکار حق از غرور
ببین تا سرانجام فاسد گروه چه گشت و کجا رفت فر و شکوه
ابوعمر زبیرى از امام صادق علیه السلام انواع کفر را که در قرآن آمده سؤال کرد، امام فرمود: کفر پنج نوع است: یکى از اقسام آن این است که انسان در دل باور و شناخت دارد، ولى باز هم انکار مىکند.
سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»
نکته ها : انکار، زمینهى افساد است. جَحَدُوا ... مفسدین . علم و یقین، اگر با تقوا همراه نباشد کارساز نیست.
«وَ اسْتَیْقَنَتْها- ظُلْماً وَ عُلُوًّا» بسیارى از کفّار در دل ایمان دارند و انگیزهى انکارشان جهل نیست، بلکه ظلم و برترىجویى است.
«ظُلْماً وَ عُلُوًّا» تاریخ و مطالعهى آن را وسیلهى عبرت قرار دهید. «فَانْظُرْ» فرجام کار مفسدان، سقوط و تباهى است. «کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ»
لزوم وجود نیرو و تجهیزات برای حکومت اسلامی
وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ مَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ (انفال۶۰)و براى (آمادگى مقابله با) دشمنان، هرچه مىتوانید از نیرو و از اسبان سوارى فراهم کنید تا دشمن خدا و دشمن خودتان و نیز (دشمنانى) غیر از اینان را که شما آنان را نمىشناسید، ولى خداوند آنها را مىشناسد، به وسیله آن بترسانید، و در راه خدا (و تقویت بنیهى دفاعى اسلام) هرچه انفاق کنید، پاداش کامل آن به شما مىرسد و به شما ستم نخواهد شد.
مهیا نمایید بهر نبرد هرآنچه که آن را توانید کرد
ز اسب سوارى و آلات جنگ بسازید بر دشمنان راه تنگ
که تهدید سازید خصم خدا همه دشمنان را به دور قضا
یکى قوم دیگر، کز آن، دشمنان نباشید آگه شما مؤمنان
که تنها خداوند داند نکو که هستند آنان شما را عدو
به راه خداوند هرچه دهید هرآن چیز در راه ایزد نهید
دهد اجر آن را یگانه اله نگردد ستم بر شما هیچگاه
نکته ها : این آیه دستور آماده باش همه جانبهى مسلمانان در برابر دشمنان و تهیه هر نوع سلاح، امکانات، وسایل و شیوههاى تبلیغى حتّى شعار و سرود را مىدهد که رعایت این دستورات، سبب هراس کفّار از نیروى رزمى مسلمانان مىشود.
پیامبر صلى الله علیه و آله وقتى با خبر شد که در یمن اسلحهى جدیدى ساخته شده، شخصى را براى تهیهى آن به یمن فرستاد. از آن حضرت نقل شده که با 1 تیر، 3 نفر به بهشت مىروند: «سازندهى آن، آماده کننده و تیرانداز». در اسلام، مسابقات تیراندازى و اسب سوارى و برد و باخت در آنها جایز شمرده شده تا آمادگى رزمى ایجاد شود.
ضمیر «لَهُمْ»، به کفّار و کسانى که در آیهى قبل مطرح بودند و بیم خیانتشان مىرفت، برمىگردد. یعنى در برابر دشمن که همواره احتمال خیانت او حتّى در صورت عهد و پیمان مىرود، آماده باشید.
پیام ها
1- مسلمانان باید آمادگى رزمى کامل، از نظر تجهیزات، نفرات و ... داشته باشند و آمادهى مقابله با خیانت و حمله دشمن باشند. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ»
2- هدف از آمادگى نظامى، حفظ مکتب و وطن مسلمانان است، نه غارت و استعمار و .... وَ أَعِدُّوا لَهُمْ ...
3- دولت باید حدّاکثر توان خود را براى تأمین بودجه دفاع از نظام اسلامى و ترساندن دشمنان خدا اختصاص دهد.
4- تمام مسلمانان باید آمادهى رویارویى با توطئههاى دشمن باشند و دورههاى رزمى را دیده باشند «مَا اسْتَطَعْتُمْ»
5- همه جا گفتگو و مذاکره کارساز و کافى نیست، گاهى هم باید توان و قدرت به میدان آید. «مِنْ قُوَّةٍ»
6- در هر زمان، پیشرفتهترین امکانات رزمى را براى دفاع آماده کنید و از هیچ چیز فروگذار نکنید، چه قدرت سیاسى و نظامى، چه امکانات تبلیغى و تدارکاتى. «مِنْ قُوَّةٍ»
7- ایجاد رعب در دل دشمن با هر وسیلهاى حتّى با ظاهرسازى لازم است. «مِنْ قُوَّةٍ» در حدیث آمده است: با خضاب کردن موى صورت، دشمن را بترسانید، تا نگویند ارتش اسلام پیر است.
8- براى ارعاب و ترساندن دشمنان، آموزش نظامى براى زنان هم لازم است. مِنْ قُوَّةٍ ... تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ
9- به امکانات امروز قانع نباشید و تجهیزات نظامى و دفاعى را تا مرز تهدید دشمنان گسترش دهید. مِنْ قُوَّةٍ ... تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ.
امام خمینى در روزهاى اوّل پیروزى انقلاب اسلامى که جمعیّت ایران حدود سىملیون بود، فرمود: «ما باید ارتش بیست ملیونى داشته باشیم».
10- وحدت و یکپارچگى هم نوعى قدرت است، چون با تفرقه، نمىتوان دشمن را ترساند. مِنْ قُوَّةٍ ... تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ
11- در اسلام، همهى مسلمانان سربازند و بسیج مردمى ضرورى است. أَعِدُّوا، تُرْهِبُونَ، تُنْفِقُوا و ...
12- اسبهاى جنگى، آن روز و ابزار نظامى امروز، باید به حال آماده باش نگهدارى و تغذیه شود. «رِباطِ الْخَیْلِ»
13- هم آمادگى نیروها لازم است، هم تجهیزات. «مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ»
14- اسلام، باید نظام و حکومت داشته باشد، چون بدون آن، دشمنان هراسى ندارند. «تُرْهِبُونَ بِهِ»
15- باید بُنیه دفاعى مسلمانان در زمینههاى فرهنگى، اقتصادى، سیاسى، نظامى، عقیدتى و ... چنان قوى باشد که دشمن از هر جهت بترسد و توطئههایش خنثى شود. ( «تُرْهِبُونَ بِهِ»، به طور مطلق بیان شده است)
16- هم ارزشهاى الهى باید حفظ شود و هم حقوق انسانى. «عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ»
17- در اسلام، مکتب و کرامت انسانى مطرح است، نه اغراض شخصى، نژادى و قومى. «عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ»
18- همهى دشمنان، شناخته شده نیستند. «لا تَعْلَمُونَهُمُ» شاید مراد منافقان باشند، چون همین تعبیر دربارهى آنان هم آمده است. «لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ»
19- تنها براى دشمنان شناخته شده برنامهریزى نکنید، بلکه پیشبینى لازم حتّى براى دشمنان ناشناختهى حال و آینده هم داشته باشید. «لا تَعْلَمُونَهُمُ»
20- تأمین قدرت دفاعى، بودجه لازم دارد، موعظه و شعار کافى نیست. «تُنْفِقُوا»
21- مردم باید در بودجهى جنگ و تأمین جبهه، مشارکت کنند و این تنها مخصوص زمان جنگ نیست. وَ ما تُنْفِقُوا ...
(آیه مطلق است و مىرساند که مسلمانان باید همواره براى آمادگى، پول خرج کنند.)
22- اسلحه و نفرات کافى نیست، پشتیبانىهاى مالى هم لازم است. «وَ ما تُنْفِقُوا»
23- کمک به جبهه، از هر راهى؛ مالى، جانى، آبرو، اطلاعات، قلم و ... لازم است. «مِنْ شَیْءٍ»
24- هرگونه تلاش و انفاق و بکارگیرى امکانات براى تقویت بنیه نظامى حکومت اسلامى، از مصادیق انفاق در راه خداست. «وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»
25- کمکهاى مالى، سبب قدرت امّت مىشود و نتیجهى آن به خود مردم و وضع اقتصادى جامعه و عزّت مسلمانان برمىگردد. «یُوَفَّ إِلَیْکُمْ»
26- تضییع حقوق دیگران و پرداخت نکردن مزد و پاداش کارها به طور کامل، ظلم است. «یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا»
سرانجام دین خدا بر همه ادیان و مکاتب پیروز میگردد و حکومت در دست صالحان قرار میگیرد
الف، وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ (قصص ۵)
و ما اراده داشتیم که بر آن طایفه ضعیف و ذلیل کرده شده در آن سرزمین منّت گذارده و آنها را پیشوایان (خلق) قرار دهیم و وارث (ملک و جاه فرعونیان) گردانیم.
خواستم تا نهم بسى منت بهر قومى که بود در ذلت
تا شود راهبر به خلق زمان و شود وارثى به ملک جهان
عزم ما این بُوَد که آن قومى که کشیده شده به ضعف اندر
ما بر آنها نهیم منّت [و پس] بنماییمشان [سر و] سرور
نیز وارث کنیم آنان را [وارثین به حقّ و نام آور]
این آیه در هر دوره ای از تاریخ به وقوع پیوسته است.
ارسال پیامبران و نابودی طاغوت و مدعیان دروغین (نمرود. فرعونیان و ....) و در زمانه ما هم همین سنت ادامه خواهد داشت به همین سبب تمام ادیان اعتقاد به نجات بخش دارند.
(این آیه در حال حاضر محقق نشده است . به امید ظهور منجی بشریت از ظلم)
ب، هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا فتح ۲۸ او خدایی ست که رسول خود را با هدایت (قرآن) و دین حق فرستاد تا آنرا بر همه ادیان دنیا غالب گرداند (بر حقیقت این سخن) گواهی خدا کافی است
خدا آن خدائیست کاندر وجود رسولى به اهل جهان رو نمود
به قرآن برحق که دین خداست که سازد هدایت به آیین راست
که او را کند غالب و سرفراز به هرگونه ادیان که بودند باز
به تصدیق این گفته و ادعا شهادت کفایت کند از خدا
یکی از مهم ترین رویدادهای زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فتح شهر مکه است که در رمضان سال هشتم هجری اتفاق افتاد. مکه مهم ترین شهر شبه جزیره عربستان در آن زمان و محل زندگی قوم بزرگ قریش بود، که با فتح آن توسط سپاهیان اسلام موجب شد تا بسیاری از قبایل عرب دست از جنگ با اسلام برداشته و مسلمان شوند.
در واقع فتح مکه، فتح کل حجاز بود. در منابع تاریخی و روایی ماه رمضان سال هشتم هجری به عنوان زمان فتح مکه آمده اما در مورد روز آن اختلاف وجود دارد.
1- محور وپایهى دین اسلام، حقّ است. دِینِ الْحَقِّ (همهى ادیانآسمانى حقّند، ولى به خاطر پیدایش تحریف در آنها، حقّانیت آنها مخدوش شده است)
2- حقّ بر باطل پیروز است. «لِیُظْهِرَهُ» - اراده و حرکت خود را با ارادهى الهى هماهنگ سازیم، وگرنه محو و نابود خواهیم شد. «لِیُظْهِرَهُ، »
ج، هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (توبه ۳۳) اوست خدایی که رسول خود را به هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان عالم تسلط و برتری دهد هر چند مشرکان ناراضی و مخالف باشند.
فرستاد پیغمبرش را خدا هدایت بدو داد و دینى سزا
به او دین حق داد و پیغمبرى که بر کل ادیان دهد برترى
اگرچند از این عمل مشرکان کراهت بورزند از عمق جان
این آیه به همین صورت، علاوه بر این سوره در دو سورهى دیگر نیز آمده است: سورهى فتح، آیهى 28 و سورهى صفّ، آیهى 9. گرچه اسلام از نظر منطق و استدلال همیشه پیروز بوده است، امّا این آیه، غلبهى ظاهرى و وعدهى حاکمیّت اسلام بر جهان را بیان مىکند.
از یک سو این آیه تا کنون تحقّق نیافته است و از سویى دیگر خدا وعدهى حاکمیّت کلّى اسلام را داده و وعدهاش دروغ نیست، در نتیجه همان گونه که در روایات بسیارى آمده، این آیه به ظهور حضرت مهدى علیه السلام اشاره دارد.
مسألهى حضرت و قیام جهانى او، در روایات بسیارى از طریق شیعه و اهلسنّت آمده و در اغلب کتب حدیثى عامّه نیز مطرح شده و از مسلّمات اعتقادى مسلمانان است. هرچند برخى از جمله وهابیّت به دروغ این عقیده را مخصوص شیعه دانستهاند.
آیاتی که میتوان برای تشکیل حکومت و دولت به آن استناد کرد
این نکته در لابلای داستان حضرت سلیمان عینیت یافته است.
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ «صاد 35»
و گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و به من فرمانروایى و ملکى عطا کن که پس از من سزاوار هیچ کس نباشد، همانا تو بسیار بخشندهاى.
بگفتا ز من درگذر اى خدا مرا ملک شاهى بفرما عطا
که از بعد من هیچ گاهى بشر بر این کار لایق نباشد دگر
همانا تو وهابى اى کردگار ببخشى همه چیز در روزگار
در این آیه از قول حضرت سلیمان چنین آمده
وَ هَبْ لی مُلْکاً یعنی خدایا حکومتی به من عطا کن. داشتن یک حکومت نیرومند با امکانات مادی فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتی با مقامات معنوی و ارزشهای الهی ندارد
گفت : پروردگارا مرا بیامرز و به من سلطنتی بده که سزاوار احدی بعد از من نباشد، البته تو بسیار بخشنده ای.
ظاهرا خدا به منظور آزمایش سلیمان، فرزند سلیمان را که آن حضرت او را بسیار دوست داشته و به او امیدوار بوده، قبض روح نموده و جسد او را بر تخت سلیمان می افکند تا بدین وسیله او متنبه گشته و امور را به خداوند واگذار کند و تسلیم او شود.
و آن حضرت در مقام انابه به درگاه خدا عرضه داشت که خدایا مرا بیامرز و به من ملک و سلطنتی ارزانی کن که مختص به من باشد، که همانا تو بسیار بخشنده هستی.
1- اول خود را با توبه و انابه پاک کنیم و ظرف روح را شستشو دهیم، سپس از خداوند حکومت و قدرت بخواهیم. «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی»
2- برخى انبیا به سراغ قدرت و حکومت مىرفتند. «هَبْ لِی مُلْکاً»
3- قدرت انبیا با زور و کودتا نیست، از طریق الطاف الهى است. «هَبْ لِی مُلْکاً»
4- لازمهى کسب معنویّت و انابه و تضرّع، انزوا و گوشهگیرى نیست. ثُمَّ أَنابَ ...
8- عدم دخالت در سیاست قداست آفرین است. «هَبْ لِی مُلْکاً»
غدیر در قرآن
ٱلۡیَوۡمَ یَئِسَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَ ٱخۡشَوۡنِۚ ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَ أَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗا
کنون کافران یأس بر خود تنند که بر دینتان دستبردى زنند
نگردید از آنها کنون بیمناک بترسید تنها ز یزدان پاک
کنون دینتان را به حد کمال رساندم بدین اقتدار و جلال
ادا کرده ام نعمتم را تمام ببخشیده ام بر شما این مقام
کنون بهرتان دین اسلام ناب که والاترین است شد انتخاب
دو مطلب جداى از هم در این آیه بیان شده است، یک مطلب مربوط به تحریم گوشتهاى حرام، مگر در موارد اضطرار و مطلب دیگر مربوط به کامل شدن دین و یأس کفّار که این قسمت کاملًا مستقلّ است، به چند دلیل:
الف: یأس کفّار از دین، به خوردن گوشت مردار یا نخوردن آن ارتباطى ندارد. . ب: روایاتى که از طریق شیعه و سنى در شأن نزول آمده، در مقام بیان جملهى «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا» و «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» است، نه مربوط به جملات قبل و بعد از آن، که درباره احکام مردار است.
ج: طبق روایات شیعه و سنّى، این قسمت از آیه: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ ... پس از نصب علىّبن ابىطالب علیه السلام به امامت در غدیرخم نازل شده است.
د: غیر از دلائل نقلى، تحلیل عقلى نیز همین را مىرساند، چون چهار ویژگى مهم براى آن روز بیان شدهاست:
1. روز یأس کافران، 2. روز اکمال دین، 3. روز اتمامنعمت الهى بر مردم، 4. 4. روزى که اسلام به عنوان «دین» و یک مذهب کامل، مورد پسند خدا قرار گرفته.
حال اگر وقایع روزهاى تاریخ اسلام را بررسى کنیم، هیچ روز مهمى مانند: بعثت، هجرت، فتح مکّه، پیروزى در جنگها و ... با همهى ارزشهایى که داشتهاند، شامل این چهار صفت مهم مطرح شده در این آیه نیستند؛ حتّى «حجّةالوداع» هم به این اهمیّت نیست؛ چون حج، جزئى از دین است، نه همهى دین.
امام، همچنین دارای ولایت سیاسی و اجتماعی هستند، یعنی سیاستگزار و مدیر جامعه و ولی امر مسلمین بودهاند
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ؛ سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند ، همانها که نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند (مائده ۵۵) (به اتفاق اکثر مفسّران مراد علی علیه السّلام است).
ولىِّ شما هست یکتا خدا همین سان فرستاده اش مصطفى
دگر مؤمنانى که اندر صلات به وقت رکوعش دهندى زکات
(به اجماع آرا مراد از ولى در این آیه باشد امام على (ع))
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ . (مائده ۶۷) اى فرستاده ما آنچه را از ناحیه پروردگار به تو نازل شده برسان و اگر نکنى (نرسانى) اصلا پیغام پروردگار را نرساندى و خدا تو را از (شر) مردم نگه مى دارد زیرا خدا کافران را هدایت نمى فرماید (به مقاصدشان نمى رساند).
الا اى پیمبر هرآنچه خدا به تو کرد نازل، بگو خلق را
اگر خود کلام خداى جلال بر آنها نگوئى تمام و کمال
اداء رسالت نکردى تمام در این کار ننموده اى اهتمام
از آزار مردم یگانه اله ترا در همه حال دارد نگاه
که کفار دون را خداوندگار نخواهد کند عاقبت رستگار
امامین باقر و صادق علیهماالسلام روایت نمایند که خداوند به رسول خویش وحى فرستاد که على بن ابىطالب علیهالسلام را جانشین خود قرار دهد. پیامبر مى ترسید که این موضوع بر بعضى از صحابه گران آید لذا خداوند براى تشجیع به آشکار شدن این امر و تهدید به این که اگر آن را انجام ندهد، تبلیغ رسالت ننموده است، فرمان عملى ساختن جانشینى على علیهالسلام را صادر فرمود
این آیه به دلایلى که خواهد آمد مربوط به جانشینى حضرت على علیه السلام و نصب او به ولایت در غدیر خم به هنگام برگشت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از سفر حج در سال دهم هجرى است.
جالب اینکه این آیه در میان دو آیهاى قرار گرفته که مربوط به اقامهى کتاب آسمانى است و شاید اشاره به این باشد که میان رهبر معصوم و اقامهى کتاب آسمانى، پیوند محکمى برقرار است.
آرى، امام است که مىتواند کتاب آسمانى را به پا دارد و این کتاب خداست که مىتواند امام واقعى را معرّفى کند. همهى مفسّران شیعه به اتکاى روایات اهل بیت علیهم السلام و نیز بعضى از مفسّران اهلسنت به عنوان یکى از مصادیق، آیه را مربوط به نصب حضرت على علیه السلام در غدیر خم به ولایت و امامت دانستهاند.
جالب آنکه بعضی حدیثِ مَن کنتُ مولاه فعلىّ مولاه اینکه مراد از ولایت، دوستى است. (غافل از آنکه دوستى نیاز به بیعت گرفتن و تبریک گفتن و آن همه تشریفات در غدیر خم نداشت) دوم آنکه اگر حضرت على علیه السلام امام و رهبر بعد از رسول اکرمصلى الله علیه و آله بود، چرا فریاد نزد و ماجراى نصب خود را در غدیر نگفت؟!
(غافل از آنکه در سراسر نهجالبلاغه و کلمات حضرت على علیه السلام نالهها و فریادها مطرح است؛ ولى بعضی چون صاحب المنار گویا آن نالهها و فریادها را نشنیده است). در تمام قرآن تنها در این آیه است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نسبت به کتمان پیام، تهدید شده که اگر نگویى، تمام آنچه را که در 23 سال رسالت گفتهاى هدر مىرود. پس باید دید چه پیام مهمى است که این گونه بیان مىشود؟
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به حضرت على علیه السلام فرمود: «لو لم ابلغ ما امرت به من ولایتک لحبط عملى» اگر آنچه درباره ولایت تو است به مردم نرسانم تمام اعمال من محو مىشود. در این آیه، چند نکته است که جهتگیرى محتوایى آن را روشن مىکند:
الف. پیامبر نسبت به نرساندن یک پیام مهم تهدید شده که اگر نگوید، همهى زحماتش به هدر مىرود.
ب. رسول خدا صلى الله علیه و آله از عواقب کارى هراس دارد که خداوند او را دلدارى مىدهد که ما تو را از شر مردم نگه مىداریم.
ج. پیامبر، از جان خود نمىترسد. زیرا در روزگار تنهایى که با بتپرستان مبارزه مىکرد و در جنگهایى که با مشرکان درگیرى نظامى داشت، از خطرها نمىترسید. (در حالى که سنگباران مىشد، و یارانش شکنجه مىشدند، حالا در اواخر عمر و در میان این همه یار بترسد؟!)
د. در آیه، پیامى است که به لحاظ اهمیّت، با همه پیامهاى دوران نبوّت و رسالت، برابر است که اگر این پیام به مردم نرسد، گویا همهى پیامها محو مىشود.
ه. محتواى پیام، باید مسألهاى اساسى باشد، در مسائل جزئى و فردى، این همه تهدید لازم نیست. . و. پیام آیه، مربوط به توحید و نبوّت و معاد نیست، چون این اصول، در روزهاى اوّل بعثت در مکّه بیان شده و نیازى به این همه سفارش در اواخر عمر آن حضرت ندارد.
ز. پیام آیه، مربوط به نماز، روزه، حج، زکات، خمس و جهاد هم نیست، چون اینها در طول 23 سال دعوت پیامبر بیان شده و مردم نیز به آن عمل کردهاند و هراسى در کار نبوده است.
محتواى این پیام مهم که در اواخر عمر شریف پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شده چیست؟ روایات بسیارى از شیعه و سنّى، ما را از تحیّر نجات داده و راه را نشان مىدهد. روایات مىگوید: آیه مربوط به هجدهم ذیحجه سال دهم هجرى در سفر حجة الوداع پیامبر است، که آن حضرت در بازگشت به سوى مدینه، در مکانى به نام «غدیر خم» به امر الهى فرمان توقّف داد و همه در این منطقه جمع شدند.
مکانى که هم آب و درخت داشت و در گرماى حجاز، کارساز بود و هم محلّ جدا شدن کاروانهاى زائران مکّه بود و اهل یمن، عراق، شام، مدینه و حبشه از هم جدا مىشدند.
در آنجا، پیامبر خدا وقتى مطمئن شدکه صدایش به همهى مردم، در چهار طرف مىرسد، پیام مهم خود را نسبت به آینده بیان کرد و فرمود: مَن کنتُ مولاه فهذا فعلىّ مولاه هر که من مولاى اویم، علىّ مولاى اوست و بدین وسیله جانشینى حضرت على علیه السلام را براى پس از خود به صراحت اعلام داشت. امّا پس از وفاتش، وقتى حضرت زهرا علیها السلام به در خانههاى مردم مىرفت و مىگفت: مگر نبودید و نشنیدید که رسول خدا در غدیر خم چه فرمود؟ مىگفتند: ما در غدیر خم، در فاصله دورى بودیم و صداى پیامبر را نمىشنیدیم!!
اللّه اکبر از کتمان، از ترس، از بىوفایى و از دروغ گفتن به دختر پیامبر خدا. آرى، مردم با دو شاهد، حقّ خود را مىگیرند، ولى حضرت على علیه السلام با وجود دهها هزار شاهد، نتوانست حقّ خود را بگیرد. امان از حبّ دنیا، حسادت و کینههاى بدر و خیبر و حنین که نسبت به حضرت علىّ علیه السلام در دل داشتند. . امام باقر علیه السلام: بُنى الاسلام على خمس على الصلاة و الزّکاة و الصوم و الحج و الولایة و لم یناد بشىء کما نودى بالو لایة فاخذ النّاس بارباع و ترکوا هذه، اسلام بر پنج چیز استوارست: نماز، زکات، روزه، زکات و ولایت اهلبیت و چیزى به اندازهى ولایت مورد توجّه نبود، امّا مردم چهارتاى آن را پذیرفتند و ولایت را ترک کردند! امام رضاعلیه السلام: بعد از نزول این آیه که خداوند ضامن حفظ رسول اکرم صلى الله علیه و آله شد، وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ پیامبر صلی الله هر نوع تقیّه را از خود دور کرد . 1- انتخاب رهبر اسلامى(امام معصوم) باید از سوى خداوند باشد بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ 2- گاهى ابلاغ پیام الهى باید در حضور مردم و در مراسم عمومى و با بیعتگرفتن همراه باشد، ابلاغ ولایت با سخن گفتن تنها کافى نیست؛ بلکه باید با عمل همراه باشد. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» به جاى «ان لم تبلغ» . 3- احکام و پیامهاى الهى، همه در یک سطح نیست. گاهى کتمان یک حقیقت، با کتمان تمام حقایق برابر است. وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ
4- اگر رهبرى صحیح نباشد، مکتب نابود و امّت گمراه مىشود. «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»
5- رکن اصلى اسلام، امامت و حکومت است. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» 6- انکار ولایت، نوعى کفر است. «إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»
سخن رهبر الهی را فصل الخطاب معرفی میکند
النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَ أُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفًا کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا (احزاب ۶)
پیمبر سزاوارتر هست بیش بر افراد مؤمن، ز جانهاى خویش
بر آنان که در خیل ایمان درند زنان پیمبر همه مادرند
ز ما بین اقوام و خویش و نسب گروهى مقدم نمودست رب
مهاجر و انصار محکم نه سست نمودند عهد اخوت درست
بر این امر این آیه دارد نظر کز ایشان اگر کشته شد یک نفر
نسبها و خویشان مقدم ترند که میراث او را بدست آورند
مگر خود وصیت کند این سخن که بر دوستانم رسد ارث من
بگردیده مسطور اندر ازل چه کس بر چنین کار ورزد عمل
أَلنَّبِیُّ أَوْلی ...: پیغمبر در جان و مال امّت محمّدی، حق تصرّف بیشتری از خود تصرّف مؤمنان در جان و مال خود دارد، و پیغمبر همیشه باید عزیزتر از جان و مال مؤمن در نزد مؤمن باشد، و فرمان و فرموده او مقدم بر اراده و خواست خود انسان. در تفسیر مجمع البیان مىخوانیم: پیامبر اکرمصلى الله علیه و آله میان مسلمانان (انصار و مهاجرین) عقد اخوّت برقرار کرده بود، به گونهاى که مثل برادر حقیقى از یکدیگر ارث مىبردند، زیرا مهاجران در آغاز، از وطن و اموال و بستگان خود دور شده بودند و عقد اخوّت، این موارد را جبران مىکرد تا آنکه آیه نازل شد و چنین ارثى را لغو کرد و فرمود: ملاک ارث بردن، خویشاوندى است.
هنگامى که فرمان پیامبرصلى الله علیه و آله در مورد حرکت براى جنگ تبوک صادر شد، بعضى گفتند: ما باید از والدین خود اجازه بگیریم.
این جمله نازل شد که «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ». پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در روز غدیرخم که به فرمان خداوند، حضرت علىعلیه السلام را به جانشینى خود منصوب فرمود، قبل از معّرفى و نصب آن حضرت، جملهى أَ لَستُ اَولى بِکُم مِن اَنفُسِکُم را بیان فرمودند و از آنان اقرار گرفتند که آیا طبق آیه قرآن، من از شما حتّى نسبت به خودتان اولویّت ندارم؟! همه گفتند: بله. آنگاه پیامبرصلى الله علیه و آله فرمودند: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلىُّ مَولاهُ» اولویّت پیامبر بر مؤمنان، در مسایل حکومتى و فردى و تمام امور است. «النَّبِیُّ أَوْلى»
چنانکه در آیهى 36 همین سوره مىخوانیم: براى هیچ زن و مرد با ایمانى در برابر قضاوت پیامبر حقّ انتخاب و اختیارى نیست. ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ در روایات بسیارى آمده: پیامبر اکرم صلى الله ، این اولویّت را براى امامان معصومعلیهم السلام نیز قائل بودند.
در حدیث مىخوانیم: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «والذّى نفسى بیده لا یؤمن احدکم حتّى اکون احَبَّ الیه من نفسه و ماله و ولده والناس اجمعین» سوگند به خدایى که جانم در دست اوست، ایمان هیچ یک از شما کامل نیست، مگر این که مرا از جان و مال و فرزند و از همهى مردم بیشتر دوست داشته باشد.
1- پیامبر، بر تمام مؤمنان ولایت کامل دارد و ولایت آن حضرت بر مردم، از ولایت خودشان بر امورشان برتر است. (در جامعه اسلامى، باید دین سالارى باشد.) . 2- لازمهى ایمان به خداوند، پذیرش ولایت رسول خداست. «النَّبِیُّ أَوْلى» . 3- احترام همسران پیامبر لازم است. «أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ» (حتّى پس از رحلت پیامبر، کسى حقّ ندارد با همسران پیامبر ازدواج کند.) . 4- قرار گرفتن همسران پیامبر به منزلهى مادر، سبب ارث بردن آنان از مردم نمىشود. وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ » 5- خویشاوندى و پیوندهاى خانوادگى، اولویّتآور است . . 6- قوانین ثابت ارث، مانع رسیدگى به وضعیّت دوستان محروم نشود. إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى 7- اولویّت خویشاوندان در ارث، بعد از عمل به وصیّت است. اگر فردى وصیّت کرد که بخشى از مال او صرف دوستانش شود، اوّل باید به وصیّت عمل شود. . 8- احکام و مسایل حقوقى را در امور خانوادگى جدّى بگیریم. «فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً» 9- ثبت و ضبط امور، کارى الهى است. «فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً»
قرآن و روابط بین الملل
برائت از مشرکین شامل کسانی که با شما مسلمین پیمان بستهاند، نمیشود. زیرا عهدشان را نقض نکردهاند و به دشمنان شما هم کمک نکردهاند با آنان تا پایان قراردادشان طبق تعهداتی که سپردهاید، عمل نمایید که خدا متقیان را دوست دارد
الف، إِلَّا ٱلَّذِینَ عَٰهَدتُّم مِّنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ثُمَّ لَمۡ یَنقُصُوکُمۡ شَیۡـٔٗا وَ لَمۡ یُظَٰهِرُواْ عَلَیۡکُمۡ أَحَدٗا فَأَتِمُّوٓاْ إِلَیۡهِمۡ عَهۡدَهُمۡ إِلَىٰ مُدَّتِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِینَ توبه۴ خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهی نمیکند، چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد تنها شما را از دوستی کسانی نهی میکند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانههایتان بیرون راندند.
جز آن مشرکانى که بعد از قرار بماندند در عهد خود پایدار
نه با دشمنى کاو شما را عدوست بگردیده باشند همراه و دوست
شما پاس دارید عهدى که هست در آن مدتى کان مقرر شدست
همیشه کند دوستى کردگار بر آنها که هستند پرهیزکار
ب، لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ ممتحنه8 خدا شما را از آنان که با شما در دین قتال و دشمنی نکرده و شما را از دیارتان بیرون ننمودند نهی نمیکند که با آنان نیکی کنید و به عدالت و انصاف رفتار نمایید، که خدا مردم با عدل و داد را بسیار دوست میدارد.
نفرمود خود منعتان کردگار که با آن گروهى بگردید یار
که در دین نکردند قتلى به دهر نراندند بیرون شما را ز شهر
تنفر نجویید از این امم بپوئید بر عدل و انصاف هم
خداوند با آن کسى دوست باد که رفتارش از عدل و قسط است و داد
کافران دو دستهاند، گروهى درصدد دشمنى و توطئه علیه مسلمانانند که در آیات قبل فرمود: چرا شما با آنان اظهار دوستى مىکنید، از آنان برائت بجوئید که خدا براى شما کافى است. امّا یک دسته از کفّار، علیه شما اقدامى نکرده و در صدد توطئه علیه شما نیستند، این آیه مىفرماید: با آنان به نیکى رفتار کنید و برقرارى رابطه با آنان منعى ندارد.
سیاست خارجى اسلام بر اساس جذب و جلب دیگران است و این امر از طرق زیر قابل دستیابى است:
1. عدالت. لَّا یَنۡهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَلَمۡ یُخۡرِجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَ تُقۡسِطُوٓاْ إِلَیۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ
نفرمود خود منعتان کردگار که با آن گروهى بگردید یار
که در دین نکردند قتلى به دهر نراندند بیرون شما را ز شهر
تنفر نجویید از این امم بپوئید بر عدل و انصاف هم
خداوند با آن کسى دوست باد که رفتارش از عدل و قسط است و داد
2. مهلت تحقیق. وَ إِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ٱسۡتَجَارَکَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ یَسۡمَعَ کَلَٰمَ ٱللَّهِ اگر یکى از آنان مهلت خواست، به او مهلت بدهید تا کلام خدا را بشنود. توبه6
گر از مشرکان به یکتا اله یکى از تو خواهد امان و پناه
بخوبى پناهش ده اى مصطفى که تا بشنود آیه هاى خدا
پس از آنکه بر او براندى سخن از آیات یکتا رب خویشتن
3. قبول پیشنهاد صلح. وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها اگر براى زندگى مسالمتآمیز آغوش باز کردند، پیشنهاد صلح آنان را بپذیر. انفال61
اگر میل بر صلح دارد عدو تو هم راه صلح و صفا را بپو
4. کمک مالى وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ سهمى از زکات براى ایجاد الفت با آنان مصرف شود.
دگر به بیگانگان به دین مگر مؤمن آیند خود این چنین
5. ردّ امانات آنان، وفا به عهد با آنان، محترم شمردن پیمانهاى آنان و نیکى به والدین آنان.
بر اساس این آیه، کفّار غیر حربى که بناى جنگ با مسلمانان را ندارند و در حکومت اسلامى زندگى مىکنند، از حقوق و عدالت اجتماعى برخوردارند.
1- حساب کفّار بىآزار از کفّار آزاررسان جداست. لَمْ یُقاتِلُوکُمْ ... لَمْ یُخْرِجُوکُمْ
2- با اعلام محبت الهى، انگیزهها را بالا ببرید. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»
ج، إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ
بگشتید مأمور از کردگار که هرگز نگیرید زان دسته یار
که خون ریختند از همه مسلمین براندندتان نیز از سرزمین
بگشتند همدست با یکدگر که سازید از موطن خود سفر
نباشید یار کسى کاو عدوست هرآن کس که با این کسان گشت دوست
ستمها نمودست بر خویشتن چو گردید، با این کسان هم سخن
اسرائیل به مناطق مسلماننشین از زمین و آسمان هجوم کرده، آنان را از وطن خود اخراج مىکند و جمعى را به شهادت مىرساند. طبق فرمان این آیه بر تمام مسلمانان واجب است که با رژیم صهیونیستى قطع رابطه کنند و آنان را دوست نگیرند.
این آیه نیز از آیات سیاسى قرآن است. با این که مفهوم این آیه در محتواى آیه قبل بود لیکن براى شفاف بودن روابط، خداوند جداگانه مسئله را طرح کرد. ظلم، حرام است خواه مستقلًا باشد و خواه با حمایت و مشارکت. (آرى حامیانِ کفّار حربى، شریک جرم آنها هستند.) أَخْرَجُوکُمْ ... ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِکُمْ حتّى اگر مظلوم شدید، دوستى با کفّار را قطع کنید نه آن که دست از نیکى بردارید. (نهى از دوستى است نه چیز دیگر). یَنْهاکُمُ ... أَنْ تَوَلَّوْهُمْ تجاوز به سرزمین دیگران و بیرون راندن افراد از وطن خود، ممنوع است و مىتوان با این زورگویان، به عنوان جهاد اسلامى مبارزه کرد. إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ ... أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ
به اسم نوع دوستى و انسان دوستى، مسالمت با کفّار حربى ممنوع است. از این آیات یک اصل کلی و اساسی در چگونگی رابطه مسلمانان با غیرمسلمین استفاده میشود و آن این است که مسلمانان موظفند در برابر همه گروه و جمعیت و هر کشوری که موضع خصمانه با آنها داشته باشند و برضد اسلام و مسلمین قیام کنند، قطع رابطه کند امّا اگر آنها در عین کافر بودن، نسبت به اسلام و مسلمین بیطرف بمانند و یا تمایل به اسلام داشته باشند، مسلمین میتوانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند. البته در آن حد که با برادران مسلمان دارند و نه در آن حد که موجب نفوذ آنها در میان مسلمانان گردد
دنباله مطالب
http://m5736z.blog.ir/post/siyssi3
http://m5736z.blog.ir/post/siyssi1
http://m5736z.blog.ir/post/siyasi2
به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی
از سال 1354 و بارگزاری آن در سال 1380 در سایت
تاریخی فرهنگی قرآنی
و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده
و به حول قوه الهی در مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.
نام : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336
کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر و 25 سال مدیریت مدرسه