تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

جنگ نرم از منظر قرآن

قرآن و استقلال فرهنگی. اسلام و خشونت فرهنگی. فتنه و استبداد فرهنگی

                         کپی و تبدیل به جزوه و کتاب با اطلاع مجاز است

قرآن و اندیشه های سکولار و مقدس مابان متحجر

قرآن و اندیشه های سکولار

 

انسان مدرن غربی از پوسته بندگی و عبودیت خداوند خارج شده و «اطاعت نفس» را بر «اطاعت خداوند» ترجیح داده است: أفرایت من اتخذ الهه هواه جاثیه23 آیا نمی بینی کسی را که هوای نفس خود را معبودش قرار داده است؟!

بر این اساس، انسان مدرن با وجود همه پیشرفت های تکنولوژیک و مادی و دستاوردها و یافته های حاصل از عقل ورزی فارغ از شریعت الهی، قابل مدح و ستایش نیست

انسان مدرن، آنچنان در ضلالت و غرور و تکبر اسیر گشته که خود را بی نیاز از «هدایت خاص و تشریعی الهی» پنداشته و در طریق «عصیان و طغیان» پای نهاده است: ان الانسان لیطغی ان راه ستغنی علق۶ به راستی که انسان سر به طغیان می گذارد، آنگاه که خود را غنی و بی نیاز ببیند *

http://m5736z.blog.ir/post/secolar%20%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE

رویکرد غرب با بنیان و شالوده فرهنگ دینی، مغایرت و مخالفت اساسی دارد

انسان سکولار، فرهنگ سکولار، علم سکولار، تمدن سکولار و... به معنی نسیان انسان مدرن و رویگردانی او از آسمان و ملکوت است

البته سرگشتگی و ویرانی درونی بشر مدرن غربی نیز بدین جهت است: و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا و نحشره یوم القیمه اعمی قال رب لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا قال کذالک اتتک آیاتنا فنسیتها کذالک الیوم تنسی طه126-124

کسی که از یاد من روی برگرداند، معیشت او تنگ می شود و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم. گوید: پروردگارا! چرا مرا نابینا محشور کردی و من در دنیا بینا بودم؟! *

 

فرهنگ و تمدن غرب، سرشار از لغزش ها و کج روی های نظری و عملی است

نظام لیبرال سرمایه داری که صحنه گردان حقیقی و پنهان فرهنگ و تمدن غرب است، بر مبنای منفعت طلبی و سودپرستی شیطانی خود، مدرنیته را تفسیر و تعریف می کند تا بستر نظری لازم برای بسط و توسعه جهانی این نظام را هر چه بیشتر فراهم کند.

 

آنها که در این میان کم آوردند و از قافله ملت جاماندند و شعار لا طاقه لنا الیوم امروز قدرت مواجهه نداریم سر دادند، همان رجال و محافل سیاسی بودند که پیش از این در ابتلا و آزمون های گوناگون لغزیده بودند

و آنها که به لوازم آزمون های الهی پایبند نباشند و از حرمت ها عبور کنند، چگونه می توانند مؤمنامه اعلام کنند کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ * رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ؟!*

 

اطاعت، مقدمه مقاومت و پایداری است

عبور از حدود الهی آدمی را به کجی و انحراف و گمراهی می کشاند. قرآن کریم در ماجرای خالی کردن میدان جنگ احد از سوی گروهی از مسلمانان، خبر از سنتی الهی می دهد. إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْاْ مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُواْ ...  155 آل عمران

جز این نبود که شیطان پای آنها را به خاطر برخی از رفتارهای گذشته شان لغزاند و نتوانستند پایداری کنند. به تعبیر مقتدای حکیم انقلاب عمل بد، به عدم استقامت در میدان منتهی می شود

عمل بد به تغییر باورها منتهی می شود... زمزمه نرمش با استکبار، مغالطه ای تاریخ مصرف گذشته و بلا موضوع در قیاس با تراز بالای شعور ملت ماست.

 

 

   اخلاق سکولار ؛ اخلاق دینی :

اخلاق سکولار، به اخلاقی اطلاق می شود که به نوعی از پدیده وحی، خدا و دین، فاصله دارد و معتقدان بدان معمولا سعی و تلاش دارند بدون تکیه بر تعالیم وحیانی، آن را مطرح نمایند و می تواند با متدین و در عین حال پایبند به اخلاق سکولار باشد

اکثر اندیشمندان اسلامی این نظریه را نپذیرفته و بلکه معتقدند میان دین و اخلاق ارتباط وثیقی وجود دارد به گونه ای که عمده نیازهای اخلاقی از دین گرفته می شود و برای رسیدن به یک نظام اخلاقی جامع و کامل بی شک نیازمند به آموزه های وحیانی می باشیم

در مقام بیان تفاوت اخلاق سکولار با اخلاق دینی می‌توان گفت: در اخلاق سکولار مرجعیت و وثاقت هیچ منبعی جز خود انسان پذیرفته نیست. در اخلاق سکولار فقط از عقل بشر استفاده می شود. عقل خود بنیاد بشر مرجع نهایی ارزشگذاری اخلاقی است. برای شناسایی آرمانها و غایات بشر، همچنین راه رسیدن به آنها، در اخلاق دینی به متون مقدس مراجعه می شود

سکولارها آدم را به اخلاقی که پیوندی با دین، خدا و روز قیامت ندارد فرا می خوانند

به این معنا که هدف در مراعات ضوابط اخلاقی هیچ یک از این امور نیست بنابراین در مقام تضمین درونی رعایت ضوابط اخلاقی و هدفمند کردن و عمل به اخلاق، ناگزیر به دنیا روی آورده و دنیای بهتر را انگیزه اخلاق قرار داده اند

 و همان را ضامن حفظ و رعایت قواعد اخلاقی می دانند به این معنا که برای رسیدن به دنیای بهتر است که نباید دروغ گفت، دزدی کرد، قتل نفس انجام داد و در حالی که دین باوران، دین و باورهای دینی را ضامن اعتقاد و اجرای قواعد اخلاقی می دانند

آنها بر این باورند که اعتقادات دینی انسان را به مسائل اخلاقی پایبند می کند و بدون آنها، انسان هیچ محرک جدی برای رعایت اخلاق ندارد.

سکولاریسم مذهبی؛ انحراف از مکتب امام(ره)‏

‏ در عصر جدید، "سکولاریسم" به معنی کنار گذاشتن آگاهانه‌ دین از صحنه‌ معیشت و سیاست، معرفی شده، همان‌طور که در "دایرة‌المعارف بریتانیا"، آمده :

جریانی اجتماعی که هدف آن، سوق دادن مردم از اهتمام به آخرت به طرف زندگی این جهانی است" و یا در "فرهنگ وبستر" در تعریف سکولاریسم، چنین آمده:

سکولاریسم، سیستمی است مرکب از اصول و برنامه‌های اجرایی که همه‌ صورت‌های ایمان و خداپرستی را رد می‌کند."‏
"سکولاریسم" دو کارکرد اصلی دارد

یکی این‌که اندیشه‌ها را سکولار کرده، دوم این‌که انگیزه‌ها را سکولار نموده است.‏ منظور از سکولار کردنِ انگیزه‌ها این است که اگر عمل می‌کنیم، به خاطر خدا نیست بلکه به خاطر این است که عقلمان می‌گوید و یا دلمان می‌خواهد چنین بکنیم و یا چنین نکنیم

علم و عقلِ سکولار!!

بسیاری از کارهایی که بشر امروزی انجام می‌دهد روی محاسبات عقلانی، مصالح ملی و یا منافع حزبی است و نه به‌ خاطر خدا. سکولاریسمِ اندیشه‌ها هم به این صورت است که اندیشیدن ما، فکر کردن، خبر گرفتن و تحلیل نمودن ما و حتی داوری کردن ما درباره‌ حوادث، سکولار گونه است

جهانی را که در آن زندگی می‌کنیم، تقریباً مستقل از جهان‌های دیگر و متکی بر خودش می‌دانیم.‏
ما در تحلیل حوادث و پدیده‌های طبیعی، هیچ‌گاه به چیزی بیرون از همین طبیعت مراجعه نمی‌کنیم

مثلاً در تحلیل زلزله و یا باریدن باران و یا سیل و طوفان، یک سلسله علل و عوامل زنجیر مانندی را ردیف می‌کنیم و دقیقاً به تشریح رویداد یا پدیده می‌پردازیم و اشاره‌ای هم به نقش و تأثیر خدا نخواهیم کرد

گویی طبیعت در نگه داشتن خود، در گرداندن و اداره‌ خود، در تولید و ایجاد حوادث و ... خودکفاست و حاجتی به بیرون از خودش (خدا) ندارد و این یعنی علم و عقلِ سکولار!!

دنیا با دین ساخته نخواهد شد؟
بسیاری از این‌گونه افراد با این که در ذهن خود چنین اعتقادی دارند
 اما متأسفانه در رفتار و عملکردشان، گونه‌ای سکولاریسم مذهبی دیده می‌شود که این بار بر خلاف غرب که گونه‌ای دین گریز را در اجتماع به نمایش گذاشته است

در برخی جوانان و دانشجویان مذهبی، گونه‌ای بی‌تفاوتی نسبت به جامعه مشهود است و این در عمل همان چیزی است که صهیونیسم جهانی به انتظار نشسته بود

این‌که جوانان مسلمان کاری به این نداشته باشند که امروز در گوشه و کنار این دنیا چه خبر است و در ذهن ‌های آن‌ها جایی برای فکر کردن به برادران و یا خواهران مسلمان دیگر نباشد

واژه‌هایی هم‌چون عدالت اجتماعی، نوع دوستی، دشمن شناسی، استکبار، استعمار و ... ارزش لحظه‌ای اندیشیدن را نداشته باشند ‏

سکولاریزم که با رشد فناوری در سرزمین غرب همراه شد، سمی بود که در کشور ما تزریق شد و باعث عوارض سوء اجتماعی و سیاسی در کشور ما شد

زمانی که به تحلیل عمیق مشکلات دو قرن پیش کشور می پردازیم مشخص می شود حوادثی که در برهم زدن جریان اجتماعی جامعه دینی موثر بوده سکولار شدن جامعه دینی و  عمدتا نخبگان سیاسی بوده است

سکولار شدن جامعه دینی، اصل و ریشه انحراف جریان مشروطیت و حاکم شدن جریان دیکتاتوری پهلوی و تمام مشکلات و حوادث سوء سیاسی بوده است

در طول تاریخ تاکنون ریشه همه انحراف‌ های جریا‌ن‌های ملی‌گرا و جریان‌های فرهنگی و سیاسی در جامعه سکولاریزم است که منشا همه فلاکت‌هاست

ولایت فقیه باعث براندازی تفکر سکولاریسم در جامعه سیاسی ما بود

تفکر سکولاریزم دینی در واقع همان جریان شرک و نفاق است و این بنیان تمامی انحراف‌ها و فتنه‌هاست که نتیجه آن طرح شیطانی اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای حکومت است

نمیتوانستند بگویند ما مسلمان نیستیم و این نفاق آنها بود. مثل طب منهای طبیب است و امام (ره) با ذکر این نکته نظر غلط منافقانه آنها را براندازی کرد.

در واقع کار بزرگ امام خمینی(ره) براندازی تفکر سکولاریزم در جامعه سیاسی ما بود. با براندازی این تفکر روحانیت جلودار انقلاب شد و به پیروزی رسید

جریان‌های ضد ارزشی که از دوران مشروطیت تاکنون باعث انحراف جریان‌های سیاسی شده‌اند، طرز فکرشان این بود که روحانیت به چه کار سیاست می‌آید و این همان سکولاریزم است

جریانی که اکنون اسلام منهای حکومت را زمزمه می‌کند، جریانی منافق است

سکولاریزم و سکولار شدن جامعه دینی و نخبگان سیاسی موجب انحراف جریان‌‌های سیاسی در طول دو قرن گذشته تاکنون بوده است

اجرای وحدت در درجه اول محور می‌خواهد در زمانی که تشکل‌های اجتماعی می‌خواهند یکی شوند محور اجتماعی می‌خواهند و در وحدت تشکیلاتی محور تشکیلاتی می خواهند. محور جریان‌های سیاسی از دو بخش خارج نیست؛ یا قدرت محورند یا تکلیف محور هستند

اگر قدرت محور باشند به دنبال جریان‌های اقتصادی و کسب قدرت می‌روند و اگر تکلیف محورند بر اساس باورها و اعتقادات دینی استوار هستند. 

تاملی در برخی از گفته های امام(ره)

پنجره های جدیدی از آگاهی و بصیرت را بر روی آدمی می گشاید
اگر می گوید: محاصره آبادان باید شکسته شود و شکسته می شود
اگر نهیب می زند که: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند که نکرده و نخواهد توانست بکند
اگر هشدار میدهد که صدای شکستن استخوان های مارکسیسم به گوش می رسد که چنین شد
اگر فریاد برمی آورد که اسرائیل باید از بین برود که امروز نشانه های آن به وضوح قابل رؤیت است
اگر تاکید می کند که باید هسته های مقاومت را در تمام جهان بوجود آورد که امروز الگوی مقاومت جهانی شده است
همچنین اگر متذکر می شود که عالم محضر خداست
یا اگر از بن جان بر زبان می آورد که خرمشهر را خدا آزاد کرد و...

اینچنین بر لسان مبارک امام موسی کاظم رجل من اهل قم یدعوا الناس الی الحق
عجز بی بی سی : با درگذشت خمینی بسیاری در جهان غرب آسوده خفتند

 

پیش کشیدن موضوع نرمش با آمریکا برای حل مشکلات کشور، مغالطه است

دعوت به مذاکره و نرمش با آمریکا برای حل مشکلات و رفع فشار تحریم، از چند جهت به گریه بر سر قبر بدون مرده می ماند
چرا باید با دیگران از در مسالمت درآیند؟ کودتای 28 مرداد 32، سیلی سخت و بیدارکننده آمریکا و انگلیس است که صدای آن تا همیشه در گوش تاریخ ایران می ماند
اما اینکه چرا جماعتی به سادگی از انبوه جنایت ها و ستم ها و خیانت ها و جنایت های جبهه استکبار در حق ملت ایران می گذرند و نسخه نرمش و تسلیم می پیچند، مسئله دیگری است
ملت ایران به موازات پیشرفت های شگرف در حالی که حاضر نبود درجا بزند، وزن گزینه مذاکره را از سعدآباد تا برلین و بروکسل و ژنو و اسلامبول سنجید و این بار در کنار آگاهی، یقین کرد که راه عزت و پیشرفت، از مسیر ایستادگی و مقاومت می گذرد و نه معطل ماندن و از انحصارطلبان جهان اجازه پیشرفت خواستن

مفهوم روشنفکر و روشنفکری چیست، روشنفکران چه کسانی هستند؟

واژه روشنفکر، در لغت بسیار روشن و به معنی کسی است که دارای فکری روشن است، کسانی که ضمیری روشن دارند، واقع‌بین‌اند، مصالح و مفاسد را می‌شناسند، قضایا و وقایع و حوادث روزگار را خوب و درست تحلیل می‌کنند

رخدادهای آینده را نیز با توجه به تحلیل‌های درست، پیش‌بینی می‌کنند، حوزویان، دانشگاهیان، فرنگ‌رفته‌ها، فرنگ‌نرفته‌ها، بازاری‌ها، کارگرها و... می‌توانند روشنفکر باشند

اما، باید گفت که این تعریف لغوی روشنفکر است و درست برخی از همین جا دچار اشتباه شده و به خطا رفته‌اند و این تعریف را با روشنفکر اصطلاحی یکی پنداشته‌اند، اما باید گفت که روشنفکران خود قشری مستقل در جامعه‌اند
http://m5736z.blog.ir/post/roshanfekri
از دیدگاه جلال آل احمد «روشنفکر» کسی است که

فعالیت روزانه‌اش مستلزم نوعی کار فکری آمیخته با ابتکار باشد و این که حاصل کارش را نه برای نفع شخصی بلکه برای حل مشکلات اجتماعی در اختیار جامعه بگذارد، طرفدار توسعه علم، فرهنگ و هنر باشد، از ارزش‌های برتر مثل حقیقت، نیکی و عدالت پاسداری کند و نادرستی‌ها و مفاسد اجتماعی را مورد انتقاد قرار دهد

بطور کلی روشنفکران کسانی هستند که از چارچوب سنتی در هر زمینه‌ای فراتر می‌روند، ارزش‌های جدید ایجاد می‌کنند و یا به ارزش‌های قدیم جامه‌ای نو می‌پوشانند،
دستگاه‌های فکری جدید برای تبیین وجوه مختلف زندگی عرضه می‌کنند، با بکارگیری اندیشه و قدرت انتقادی به حل مسائل و مشکلات علمی می‌پردازند
از وضع موجود اجتماعی و سیاسی انتقاد می‌کنند، در امور جامعه و سیاست و فرهنگ به تعقل و تفکر می‌پردازند و خالق و انتقال دهنده فرهنگ هستند
روشنفکر دارای ویژگی‌هایی همچون، عالم، سنت‌شکن، منتقد و مبتکر است و دغدغه اصلی او فهم علل انحطاط و مشکلات جامعه و ارائه راه‌حل‌های مناسب برای معضلات موجود می‌باشد

«روشنفکری» جریان فرهنگی خاصی است که در قرون17و18م در مغرب زمین پدید آمد

نخستین رگه‌های نهضت روشنفکری قرنها پیش از عصر روشنگری یعنی در دوران رنسانس یافت می‌شود که در آن اولین مقولات روشنفکری شکل می‌گیرد
خردگرایی، رهایی از سنت فکری و مرجعیت کلیسا، تکیه بر عقل و تجربه بشری، نقد اندیشه، شکاکیت، علم‌گرایی افراطی و پشت کردن به ماوراء الطبیعه همه از ویژگی‌های دوران پس از رنسانس است

از همه مهمتر، رواج الحاد و بی‌دینی و انواع مکاتب دینی ضد کلیسایی در همین راستاست، چرا که برخی از اندیشمندان می‌خواستند در عین مخالفت با کلیسا، به نوعی‌به دین خودساخته یا خدای تنهای غیرکلیسایی پایبند بمانند، مکتب‌های دئیسم و تئیسم از این دسته‌اند

دئیسم یعنی اعتقاد به اینکه حقانیت وجود خدا را تنها خود فرد می‌تواند از طریق شواهد عقلانی و طبیعی، بدون هیچ‌گونه وابستگی به دین یا مذهبی کشف کند.
تئیسم یعنی اعتقاد به وجود یک یا چند خدا، خصوصا اعتقاد به خدای شخصی به عنوان خالق و مدبر عالم

روشنفکران واقعی و غیر واقعی چیست؟

هرچند روشنفکر و روشنفکری به معنای مصطلح غربی آن، هنوز در جامعه ما سکه رایج است، با بیان معادل صحیح روشنفکر به روشن‌بین و روشن‌اندیش می‌توان ویژگی‌ها و اوصاف دیگری غیر از شاخص‌های غربی آن را مطرح کرد

 1- عقل و بصیرت
در واقع اهل فهم، تامل، تدبر و عاقبت‌اندیشی و پایبندی به لوازم عقل و عدم تقلید کورکورانه و بی‌دلیل از دیگران، از ابتدایی‌ترین شروط روشنفکر واقعی است.
در عین حال، این افراد به تقلید برخاسته از روی برهان و منطق ملتزم‌اند، برخلاف به اصطلاح روشنفکرانی که چشم به دیار فرنگ دوخته و هر چیزی را چشم و گوش بسته گرفته و با جان و دل‌پذیرا هستند که بهره‌ای جز از لفظ روشنفکری نبرده‌اند

اینان تاریک بینانی هستند که جز تقلید کورکورانه از غرب چیزی نمی‌دانند، و نه تنها با خرافات و اندیشه‌های پوچ و باطل در ستیز نیستند، بلکه به نوعی مروج اندیشه‌های غیرمعقول و خرافی از نوع فرنگی‌اند

روشنفکران واقعی و غیر واقعی چیست؟

2- آزادی اندیشه

درست اندیشی و از قید هواهای نفسانی رهایی یافتن و در قید و بند تعصبات گروهی، حزبی و قبیله‌ای نبودن و از قید هر نوع استعمار و استحماری‌ رها شدن و استقلال در فکر و رای و نظر داشتن و... از ویژگی  روشنفکری واقعی است

البته رهایی از جمود و انجماد فکری و تحجر و پرهیز از قشری‌نگری نیز از لوازمات آزادی در بعد اندیشه است
برخلاف روشنفکران تاریک بین که در قید و بند هوای نفسانی خویش گرفتارند و در پی یافتن آزادی به معنی مبتذل غربی‌ آن و رهانیدن خویش از هر نوع فکر، عقیده، و قید و بندی در بعد اندیشه‌اند

روشنفکران واقعی و غیر واقعی چیست؟

3- اهل کتاب علم و دانش

روشنفکران واقعی اهل فکر, کتاب، درس، مدرسه و علم و دانش‌اند. حداقل تخصص و یا نیمه تخصصی در یکی از علوم دارد به مسائل روز و کشور خویش آگاه است، قدرت تجزیه و تحلیل درست مسائل جاری را دارد، متکی به فرهنگ خویش و مطلع از آن است

بر خلاف، به اصطلاح روشنفکران وابسته‌ای که نه اعتقادی به تمدن و غنای فرهنگی ملی و یا دینی خویش دارند و نه مطلع از آنند و در تجزیه و تحلیل نیز قبل از اینکه از فکر خویش بهره جویند به منابع، رادیوها و رسانه‌های غربی متکی‌اند

روشنفکران واقعی و غیر واقعی چیست؟

4- ایمان و اعتقاد به دین

در واقع، تعهد، روحیه مسئولیت‌پذیری، در بند جاه و مقام و مال و شکم نبودن از ویژگی‌های یک روشنفکر متعهد و مومن است
ایمان به فرد، جرات، شهامت، و انگیزه برای دفاع از عقیده خویش می‌دهد. یک روشنفکر واقعی حداقل باید آنقدر شهامت داشته باشد که بدون کوچکترین واهمه‌ای به اهداف و آرمان بلند دینی و ملی خویش پایبند باشد و تا پای جان از آن دفاع نماید

برخلاف روشنفکر غیرواقعی و غیراصیل که به تقلید از روشنفکر غربی با هرگونه تقدسی مبارزه می‌کند، هرچند این تقدس برخاسته از ایمان خالص و خردپسند و معقول باشد!! خود نیز به هیچ عقیده‌ای مومن و متعهد نیست و طرفدار هر نسیم و بادی است که از مغرب زمین می‌وزد

روشنفکر واقعی دین‌شناس است و درد دین دارد

یعنی عملا به دین ملتزم و پایبند است. و قلبا معتقد است که دین حلال بسیاری از نابسامانی ها و مشکلات جامعه است. دین قادر به اداره جامعه است و به این اعتقاد خویش باور تفصیلی و اذعان و یقین قلبی دارد

برخلاف روشنفکر غیراصیل، که اساسا معتقد است به اینکه دین افیون توده‌هاست و باید میان دنیا و آخرت، سیاست و دیانت و دین و دنیا مرز قائل شد و آنها را از هم تفکیک کرد و اگر به مذهبی پایبند و معتقد است، که نیست، ایمان وی تقلیدی و کورکورانه است

در مقابل، روشنفکر واقعی، اعتقادات خویش را نه از روی تقلید که از روی اجتهاد و باور علمی به دست آورده، معتقد به ارتباط تنگاتنگ دیانت و سیاست است، و اساسا سیاست را جزء لاینفک دیانت می‌داند این دو را از هم تفکیک ناپذیر دانسته و تنها حاکمیت مشروع در زمین را حکومت خدا می‌داند. چرا که حاکم واقعی اوست

روشنفکر واقعی، از روی باورهای علمی و اجتهادی، عاشق علم، فکر، قلم‌اند

عمیقا مسائل را تجزیه و تحلیل می‌کنند جلوتر از زمان حرکت می‌کنند، در هر علمی که وارد می‌شوند، سرآمد روزگارند، اگر عالم دینی‌اند، در فهم مسائل دینی همراه با زمان پیش می‌روند، و متناسب با نیازها و پرسش‌های عصری به پاسخ‌یابی از متن دین می‌پردازند

بنابراین این دو عنصر مثبت روشنفکری، تفکر و رسالت اجتماعی است، تفکر به معنای برخورداری از عقل نقاد است که روشنفکر را در مواجهه با پدیده‌ها و موضوعات مختلف قرار می‌دهد و رسالت اجتماعی نیز همان وظیفه روشنگری است که روشنفکر بر دوش خود احساس می‌کند

بر این اساس بسیاری از روحانیون چون سیدجمال‌الدین اسدآبادی، مرحوم آیت‌الله طالقانی، مرحوم مطهری، شهید محمدباقر صدر، مرحوم حضرت امام، شهید بهشتی و رهبر عزیز ... از جمله روشنفکران مذهبی‌اند و الگوی روشنفکران حقیقی و واقعی محسوب می‌شوند

روشنفکر واقعی، از روی باورهای علمی و اجتهادی، عاشق علم، فکر، قلم‌اند

عمیقا مسائل را تجزیه و تحلیل می‌کنند جلوتر از زمان حرکت می‌کنند، در هر علمی که وارد می‌شوند، سرآمد روزگارند، اگر عالم دینی‌اند، در فهم مسائل دینی همراه با زمان پیش می‌روند، و متناسب با نیازها و پرسش‌های عصری به پاسخ‌یابی از متن دین می‌پردازند

بنابراین این دو عنصر مثبت روشنفکری، تفکر و رسالت اجتماعی است، تفکر به معنای برخورداری از عقل نقاد است که روشنفکر را در مواجهه با پدیده‌ها و موضوعات مختلف قرار می‌دهد و رسالت اجتماعی نیز همان وظیفه روشنگری است که روشنفکر بر دوش خود احساس می‌کند

بر این اساس بسیاری از روحانیون چون سیدجمال‌الدین اسدآبادی، مرحوم آیت‌الله طالقانی، مرحوم مطهری، شهید محمدباقر صدر، مرحوم حضرت امام، شهید بهشتی و رهبر عزیز ... از جمله روشنفکران مذهبی‌اند و الگوی روشنفکران حقیقی و واقعی محسوب می‌شوند

روشنفکری، تحفه فرنگ

واژه روشنفکری (Enlightenment) اساسا به معنای روشن شدگی و بیداری است خاستگاه اصلی روشنفکری را می توان در قرون 17 تا 19 اروپا دانست
جریان روشنفکری در ایران نیز متاعی فرنگی است که بیش از یک قرن و نیم است که در فضای اندیشه ای و فکری کشور ما جولان می دهد

روشنفکری نیاز هر جامعه ای است اما اگر روشنفکران نتوانند تفسیر و تبیینی درست از مسائل اجتماعی و نیازهای جامعه داشته باشند به بیراهه کشیده می شوند

چنان که روشنفکری در ایران نیز صرفا به دلیل تقلید از غرب و اسیر شدن در پیش فرض های صاحب نظران غربی در خصوص دین بخش مهمی از هویت جامعه ایرانی را نادیده انگاشتند
و همین امر نیز موجب شده است تا بخشی فضای اندیشه ای و حتی سیاسی کشور ما تحت تاثیر این نگرش غلط قرار گیرد

دوران مشروطه آغازی بر منورالفکر های ایرانی به غرب مدرن

در این دوران با سفرهای متعدد و پذیرش دانشجوهای ایرانی در دانشگاه های غربی راه برای ورود افکار و اندیشه های سکولاریستی و اومانیستی که مبنای پیشرفت غرب مدرن بود به کشورمان باز شد

البته تاسیس دارلفنون نیز در تشدید فضای منور الفکری در ایران بسیار حائز اهمیت بود در واقع تاسیس دارالفنون را نیز باید یکی از رخدادهای مهم در عصر قاجار دانست که بر فضای اجتماعی ایران تاثیرگذار بود

پس از سفر امیرکبیر به روسیه، وی متوجه نیاز فوری کشور به مرکز آموزش عالی گردید لذا از ابتدای صدارت تلاش خود را برای ایجاد این مرکز آغاز نمود ولی متاسفانه خود وی هیچ‌گاه شاهد افتتاح آن نشد

دارالفنون نقطه روشنی در میان تاریکی‌های دوران قاجار با درایت امیر کبیر 

 در این مدرسه عالی بسیاری از علوم جدید به روش اروپایی تدریس می شد و دانش آموختگان آن بعدها در بسیاری از مناصب حضور یافتند
در این میان نگارش سفرنامه ها نیز آغاز شد و افرادی همچون عبدالرحیم طالبوف و یا زین العابدین مراغه ای نقش مهمی را در بیداری ایرانیان ایفا کردند

این سفرنامه ها که از سبک نگارشی تازه ای نیز پیروی می کردند به نوعی طلایه دار ساده سازی نثر به حساب می آمدند که بعد ها در آثار بسیاری از نویسندگان فارسی زبان این ساده نویسی تاثیر داشت

روشنفکری از دیدگاه مقام معظم رهبری

دو رویکرد در میان جریان روشنفکری پدید آمد طیفی روشنفکری را در برابر دین و سنت ها قرار دادند و طیف دیگر نیز که غالبا از طبقه روحانیت بودند سعی کردند تا پیوند صحیح و تعاملی منطقی را بین جریان روشنفکری و علم گرایی با مفاهیم دینی پدید آورند

ارتجاع روشنفکرى
مقوله روشنفکرى، اساساً ضدّ ارتجاع است که رو به جلو دارد و به آینده نگاه مى‏ کند
مقوله روشنفکرى، با خصوصیّاتى که در عالمِ تحقّق و واقعیّت دارد در کشور ما بیمار و ناسالم و معیوب متولّد شد چرا؟ چون کسانى که روشنفکران اوّلِ تاریخ ما هستند، آدمهایى ناسالمند
میرزا ملکم خان ارمنى، میرزا فتحعلى آخوندزاده، حاج سیّاح محلّاتى
این کسانىکه اوّلین نشانه‏ ها و پیامهاى روشنفکرىِ قرن نوزدهمى اروپا را وارد ایران کردند، به‏ شدّت نامطمئن بودند

مثلاً میرزا ملکم خان که داعیه روشنفکرى داشت و مى‏ خواست علیه دستگاه استبداد ناصرالدّین‌شاهى روشنگرى کند، خود دلّال معامله بسیار استعمارى و زیانبار «رویتر» بود!

در صدر مشروطه هم علماى بزرگى بودند

اینها ندیدند توطئه‏ اى را که آن روز غرب‏زدگان و به اصطلاح روشنفکرانى که تحت تأثیر غرب بودند، مغلوب تفکرات غرب بودند، طراحى مى‏ کردند؛ توجه نکردند که حرف‏هایى که اینها دارند در مجلس شوراى ملىِ آن زمان مى‏ زنند، یا در مطبوعاتشان مى‏ نویسند، مبارزه‏ با اسلام است؛ این را توجه نکردند، مماشات کردند

نتیجه این شد که کسى که مى‏ دانست و مى‏ فهمید مثل مرحوم شیخ فضل الله نورى جلوى چشم آنها به دار زده شد و اینها حساسیتى پیدا نکردند

بعد خود آنهایى هم که به این حساسیت اهمیت و بها نداده بودند، بعد از شیخ فضل الله مورد تعرض و تطاول و تهتک آنها قرار گرفتند و سیلى آنها را خوردند؛ بعضى جانشان را از دست دادند، بعضى آبرویشان را از دست دادند
http://m5736z.blog.ir/post/roshanfekri

 

 

 

 

 

 

                                  منورالفکری با پرستیژ آزادی

 

 

 

اگرچه مفهوم آزادی در دین اسلام یک مفهوم ریشه دار است با این حال نوع غربی آزادی در کشور ما از اوان دوران مشروطیت آغاز شد و این آزادی نیز بیشتر در مقابل استبداد شاهی مطرح می گردید

در زمانی که جو روشنفکری در کشور به اوج خود رسیده بود هرکدام از این افراد که در مبارزات مشروطه فعال بودند سعی داشتند تا بیان خود را از مفهوم آزادی داشته باشند که البته در این میان اختلاف نظر های زیادی نیز وجود داشت

مفهوم روشنفکری در کشور ما به نوعی بیمار متولد شد و مفهوم آزادی نیز به مقداری دچار همین بیماری گشت

اگرچه مفهوم و مبنای آزادی انسان و حقوق اجتماعی وی، از جمله آموزه های دین مبین اسلام است، امّا مفهوم آزادی با توجّه رشد و نموّ جریان فکری در غرب، به جایگاه فعلیش رسیده است

فلسفه لیبرالسم و یا سرمایه داری، اصل را بر آزادی های اجتماعی و اقتصادی می گذارد و به نوعی اساس زندگی انسان را بر آزادی او می پندارد

مفهوم آزادی در عصر مشروطه نیز به شدّت متأثّر از این نگاه غربی است

 

 

 

در این دوره به دلیل حضور جدّی نگاه روشنفکری به مسائل اجتماعی، طرح موضوع آزادی نیز از نگاه غربی آن نشأت می گیرد

بر اساس آنچه که سال ها پیش، در فلسفه غرب مطرح شده، آزادی هر انسانی در گروِ ایجاد یک ساز و کار حقوقی و اجتماعی است

در واقع این قراردادهای اجتماعی و سایه سنگین قدرت است که مناسبات بین فردی را در اجتماع سامان می بخشد و حُریّت هر انسانی را تضمین می کند

بر اساس فلسفه غرب، انسان بما هو انسان، معمولاً به دنبال دستیابی به بیشترین میزان از آزادی است

در جامعه نیز که محلّ تلاقی و تعامل انسان هاست، هر انسانی اگر سعی کند که به حدّ اکثر آزادی دست یابد، مطمئناً به حقوق دیگران تجاوز می کند، از این رو است که آحاد جامعه، با گذشتن از بخشی از آزادی های خود و سپردن آن به قدرت سیاسی، در پیِ تضمین حدّ اکثری آزادی های مشروع برمی آیند

 

 

 

لیبرالیسم  (liber) به معنای آزادی است و در اصطلاح، به دیدگاه کسانی دلالت دارد که گرایش اوّلیه‏ شان در سیاست و حکومت، کسب یا حفظ میزان معیّنی از آزادی از قید نظارت یا هدایت دولت یا عوامل دیگر است که ممکن است برای اختیارِ انسانی نامطلوب به شمار آید

در لیبرالیسم، قانون، آزادی‏های فرد را محدود می‏کند، ولی معیار گزینش و تصویب قانون، خود انسان است

از این‏ رو لیبرالیسم معمولاً در مواجهه با شریعت، قرار می‏گیرد

در لیبرالیسم، آنچه بر انسان حکومت می‏کند، امیال است و انسان از هرگونه قید و بندِ ارزشی و اخلاقی رهاست و هیچ چیزی او را محدود نمی‏کند مگر یک چیز و آن هم تصادم امیال او با امیال دیگران است

 

 

 

آزادی بارزترین ارزش از میان ارزش‏های لیبرالی است

آزادی در لیبرالیسم از آن جهت که خود عالی‏ترین هدف است (نه وسیله‏ ای که با آن به هدف می‏رسند) به آسانی توان رقابت با ارزش‏های دیگری ‏چون عدالت اجتماعی، دموکراسی، نظم و ثبات اجتماعی را دارد

از همین روست که در نگاه قاطبه روشنفکران عصر مشروطیّت، نیز همین آزادیِ برآمده از فلسفه لیبرالیسم، به کرّات بیان می شود

این افراد در پیِ آن هستند تا حقوق مردم را درخصوص آزادی هایشان به آنان گوشزد کنند

با این حال این آزادی دقیقا منطبق با مفاهیم غربی است و از همین رو نیز شاهد هستیم که برخی از روشنفکران در این دوران به شدت به مسئله حجاب که از نگاه غربی محدود کننده آزادی های جنسی زنان است می تازند

 

 

 

در الگوی زن آزادی غربی زنان از هرگونه محدودیت و حصاری آزاد هستند

آنان می توانند حتّی بدون پوششی خاص و نیمه عریان، وارد اجتماع شوند

دیگر تقیّدی به ارضای نیاز جنسی در کانون خانواده نیست، بلکه جنسیّت و شهوانیّات به عرصه اجتماع کشیده می شود

البتّه باید دانست که متضرّر اصلی این نوع حضور زن در اجتماع، خود زنان و مُنتفِع‌ترین افراد نیز، مردان هستند

مع الاسف درعصر مشروطه، در حالی شاهد تلاش برای ترویح الگوی غربی و متجدّدانه از زن هستیم که هیچ گونه توجّهی به آسیب های پسینی آن وجود ندارد

 

 

 

شرم آزادی در قفس غرب

 

 

 

متاسفانه در حوزه نظری ما با یک عادت بد روبرو هستیم و آن تقدیس مفاهیمی است که از غرب بیرون آمده است

هنوز هم هستند افرادی که می ترسند در خصوص زشتی های مفهوم آزادی غربی سخنی بگویند گو اینکه این سخنان وحی منزل است و هیچ گونه نقدی به آنها وارد نیست!

هنگامی که دانش یا انگیزه ای را از دیگران می گیرید اگر با تفکر و اندیشه ورزی توأم شود زایش فکری به‌وجود می آید اما اگر فکر و اندیشه خاصی را از جایی گرفتید و از آن تقلید کردید طبعاً دیگر زایشی وجود نخواهد داشت و براساس همین واقعیت، تقلید روشنفکران از تفکر غرب در باب آزادی،‌ باعث شد که پس از مشروطه هیچ فکر بدیع و منظومه فکری نو، بوجود نیاید

با وجود این منابع، ‌امروز خلاءهای فراوانی در باب آزادی داریم که باید با تفکر و اندیشه ورزی و پاسخ دادن به همه مسائل و سئوالات مطرح در مقوله آزادی، به سمت منظومه سازی حرکت کنیم

دراین میان به نظر می رسد که ما برای نقد آزادی غربی که متاسفانه امروز در هاله ای قدسی ! قرار گرفته است باید به سراغ نتایج و پیامدهای اشاعه این نوع از آزادی ها بپردازیم

فلسفه لیبرالیسم چه در حوزه اقتصادی و چه در حوزه سیاسی و چه در حوزه اجتماع و فرهنگ ثمراتی داشته است که خود این ثمرات گویای کامل ماهیت نادرست مفهوم آزادی غربی است.

 

جریانهای تحجرگرا و روشنفکری

 

برخی گمان برند تحجر تنها در اثر برداشت غلط از دین و سطحی نگری در ترجمه متون دینی پدید می آید. از اینرو همواره مصادیق متحجران را در میان جریانهای مذهبی جامعه می جویند. از این روست تا سخن از جمود و محجوریت فکری به میان می آید، به فوریت ذهنشان به خوارج انتقال می یابد. ولی با تعریف پیشگفته از پدیده تحجر، بطلان این پندار پیداست؛ زیرا جمود فکری و کج اندیشی و تنگ نظری تنها در فهم متون دینی و یا انسانهای مذهبی منحصرنیست بلکه گاه به سایر قلمروهای فکری و فرهنگی سرایت کرده و در جوامع و جریانهای غیر مذهبی نفوذ می کند

حتی گاه برخی از اشخاص و گروه های به ظاهر نوگرا و منورالفکر به بلای کوته بینی و تقلید از قالب های در حال فروپاشی کهن گرفتار می آیند.
حدود یک قرن است که برخی از منورالفکران ایران به تقلید از مارتین لوتر،کشیش معترض آلمانی، طرح پروتستانتیسم یا اصلاح دینی را به عنوان رمز ترقی مادی و رشد مدنیت در ایران پی گیرند

در حالی که نهضت پروتستان در برابر آیینی به مقابله برخاست که دست عناصر خائن و مزدور، آن را به تحریف آلوده کرده و اصول و فروع آن را تغییر داده بود. از این روی، نیازمند پالایش و اصلاح بود. وانگهی مارتین لوتر نتوانست مسیحیت را خالص کند. با این همه از صدر مشروطه تا به امروز از طرح پروتستانتیسم اسلامی سخن به میان می آورند

حال آنکه اسلام کاملترین دین است و حلال و حرامش تا روز رستاخیز ثابت و پابرجایند. به علاوه دست تحریف هرگز در قرآن راه نیافته و به وعده الهی نّا نحن نزلنا الذکر و انّا له لحافظون ؛ ما قرآن را نازل کرده ایم و ما آن را حفظ خواهیم کرد) در آینده نیز راه نخواهد یافت.
برخی دیگر از فرنگی مآبان راه رشد و تعالی ملت و نیل به قله تمدن را در دین زدایی یافته و بر این باورند همچنانکه اروپا در عهد رنسانس یعنی قرن پانزدهم با پشت کردن به مسیحیت به دوران نوزایی وارد شد، دول اسلامی نیز در صورت حذف دین از صحنه زندگی می توانند به دنیای مترقی و متمدن راه یابند. از این رو، از صدر مشروطه تا به امروز برخی به تقلید از مارکس، دین را افیون جوامع میدانند. این در حالی است که دنیای مدرن غرب پس از پنج قرن (از قرن 15 تا 20 میلادی)

بی مهری به دین و گریز از شریعت اکنون در اثر خلأ معنویت و اخلاق به شدت دچار سرخوردگی و تجدیدنظر در دیدگاه منفی خویش در قبال دین می باشد. ولی برخی روشنفکران متحجر ایران هنوز که هنوز است تنها به دلیل تقارن زمانی دین گریزی و پدیده رشد اقتصادی و علمی اروپا، تمام توفیق های فکری و فرهنگی و اقتصادی و صنعتی غرب را در فرار از دین می یابند.

 

بی گمان تقلید از الگوهای اصلاحی شکست خورده و به بن بست رسیده رخدادهای قرن پانزده و شانزده اروپا بدون ریشه یابی مبانی پیدایش آنها، مصداق اکمل رکود فکری و تنگ نظری و تحجر در بعضی از محافل روشنفکری ایران در یکصد سال اخیر می باشد. روشنفکران ظاهرگرای ما در حالی لجوجانه برای اسلام زدایی از جوامع اسلامی در تکاپویند که برخی متفکران مغرب زمین به اشتباه فاحش خویش در برخورد با مسیحیت پی برده و امروز سخن از ضرورت احیای دین و معنویت در کشورهای اروپایی و آمریکایی به ظاهر مدرن را بر زبان دارند

نه تنها اهداف اصلاحی برخی از جریانهای به ظاهر نوگرای سده اخیر متحجرانه بوده بلکه طرحهای راهبردی آنان نیز طرح های کهنه و ناکارآمدند. 

حاصل آنکه انجماد فکری و دگماتیسم، پدیده شومی است ، چه در گروههای مذهبی و چه غیر مذهبی رسوخ کرده از خوارج و طالبان و فرقان و حجتیه گرفته تا حامیان و مروجان پروتستانتیسم، سکولاریسم، لیبرالیسم و اسلام منهای روحانیت و مدنیت بدون دیانت را در خود جای می دهد.

               هشدار رهبر انقلاب نسبت به بازگشت جریان روشنفکری بیمار

 

 

 

در عالم حرکت روشنفکری، این یک پیشرفت و یک ترقّی و یک کار منطبق با طبیعت روشنفکری بود؛ چون روشنفکری طبیعتش پیشروی است و درستش همین بود که از آن اشتباه و از آن بیماری نجات پیدا کند، اما در شرایط قبل از انقلاب امکان نداشت. شرایط انقلاب این تحول را ممکن و عملی کرد.
از بعد جنگ تلاش هایی جدی شروع شد برای اینکه روشنفکری ایران را به همان حالت بیماری قبل از انقلاب برگردانند (برگشت به عقب، ارتجاع) یعنی باز قهر کردن با مذهب، قهر کردن با بنیان های بومی، رو کردن به غرب، دلبستگی و وابستگی بی قید و شرط به غرب، پذیرفتن هرچه که از غرب، از اروپا و آمریکا می آید، بزرگ شمردن هر آنچه که متعلق به بیگانه است و حقیر شمردن هر آنچه که مربوط به خودی است؛ که در باطن خودش، تحقیر ملت ایران و تحقیر بنیان هایش را همراه دارد

من این را مشاهده می کنم. اینها چه کسانی هستند؟ البته می شود حدس زد. من اینجا دیگر خبر یقینی نمی توانم بگویم. یک عده کسانی هستند که «لم یؤم نواب الله طرفه عین» اینها هرگز نه به اسلام و نه به ایران، ایمانی نیاورده اند

آن چند سالی هم که این جریانات روشنفکری الهی، اسلامی، مذهبی، حقیقی، ایرانی در ایران وجود داشت، اینها حاضر نشدند حتی سر بلند کنند! به گوشه ای رفتند، یا به خارج از کشور سفر کردند و معبود خودشان، قبله خودشان، معشوق خودشان را آنجا یافتند

این ملت، این سنت ها، این تاریخ و این فرهنگ برایشان اهمیتی نداشت؛ طبعاً آینده این ملت هم برایشان اهمیتی ندارد. ممکن است حرف بزنند، ممکن است ادعا کنند، اما گذشته نشان نمی دهد که اینها صادقند. اینها به فکر مردم نیستند؛ به فکر خودشانند.
بعضی ها هم کسانی هستند که ممکن است تحت تأثیر اینها قرار گیرند؛ عنوان های پرطمطراق روی ذهن ها اثر بگذارد

بعضی هم احتمالاً کسانی که اجیر باشند

بالاخره یکی از چیزهایی که راحت در خدمت پول قرار می گیرد، ادبیات و قلم و هنر و شعر است؛ تعجبی ندارد! ما شعرای بزرگی داشتیم که برای فلان پادشاه شعر گفتند و او را ستودند؛ در حالی که درخور لعن و نفرین بودند

ما کسان زیادی داشتیم که به خاطر پول، به خاطر دنیا و به خاطر شهوات، از بنیان های پلید و زشت حمایت کردند؛ در حالی که باید از آنها تبرّی می جستند. هیچ بعدی ندارد. البته عرض کردم که این اطلاع نیست؛ این حدس است. می خواهند روال را به عقب برگردانند. نباید روشنفکران مسلمان ما این را اجازه بدهند.
اینکه می گویم نباید اجازه بدهند، مقصودم این نیست که حالا بلند شوند دعوا کنند؛ نه خیر،

 میدان روشنفکری، میدان مشت و امثال اینها نیست. میدان فرهنگ و روشنفکری، میدان همان فرهنگ است؛ ابزارهایش، ابزارهای فرهنگی است

جوانانی که اهل مقولات روشنفکری اند، باید در میدان فعال شوند. جوانان! خودتان را بسازید

یک ملت اگر بخواهد راه رشد و کمال و پیشرفت را طی کند، باید از لحاظ ایمان فکری به جای محکمی متکی باشد

آن ملتی، آن نسلی، آن جوانی که بخواهد به یک مجموعه هرهری مذهب، بی ایمان، بی اعتقاد به بنیان های اخلاقی و دینی و معنوی، دل بسپارد و با حرف آنها پیش برود، زیر پایش سست خواهد شد

نسل جوان، همانی خواهد شد که در دوران رژیم پهلوی بود؛ یأس آور، بی فایده، مایل به فساد، آماده برای کج روی

آن وقت برای آنکه کسی آنها را باز از آن راه، به راه راست حرکت دهد، مئونه زیادی لازم است؛ حرکتی مثل انقلاب اسلامی لازم است؛ که به آسانی در قرنی بلکه قرن هایی در این کشور پیش نمی آید.
با همه قوا باید موجودی فعلی را حفظ کرد

نباید اجازه دهند که یک عده افرادی که سال های متمادی در این کشور با ابزارهای روشنفکری و با ابزارهای فرهنگی، هیچ خدمتی به این مردم نتوانستند بکنند در هیچ مشکل و مسأله مهمی نتوانستند با این مردم همراه باشند و به پای مردم برسند؛ حتی نتوانستند پابه پای مردم برسند، چه برسد بخواهند جلودار و پیشرو و رهبر مردم باشند؛ همیشه عقب ماندند، همیشه در انزوا ماندند؛ اینها مجدداً به این کشور بیایند و سایه فکر و فرهنگ خودشان را حاکم کنند

اینکه می بینیم در بعضی از مطبوعات و مجلات و منشورات فرهنگی، چیزهایی نشان داده می شود، دنبال رجعت به گذشته اند؛ دنبال برگشتن به حالت بیماری روشنفکری اند. این مقوله روز است. این مقوله بسیار اساسی و مهمی است.
البته روشنفکر جماعت وقتی بخواهند در این زمینه ها حرف بزنند، می توانند بنشینند ببافند، حرف بزنند، که آقا نمی شود، روشنفکری با دین نمی سازد؛ دین اگر به کشوری آمد، همه چیز را تحت الشعاع قرار می دهد

                       بازخوانی فتنه در تصویر مشروطیت" تعدد رهبری "

 

 

 

یک نکته ای که درباره «سال های مشروطه» قابل تأمل است، تأکید بر نقش استعمار انگلستان در ایران است. آیا دخالت انگلیس در ایران، به این شدت واقعیت داشته است؟ 

انگلستان امروز، همان انگلستان زمان مشروطیت است، با همان سیاست پلید نژاد پرستانه که امروز در قالب رژیم صهیونیستی تبلور یافته است

مسئله این است که بسیاری از محافل صهیونیستی، توسط انگلیس تشکیل شدند و خیلی از سیاستمداران و نمایندگان مجلس بریتانیا، صهیونیست بودند

با بررسی تاریخ، حتی می توانیم دریابیم که خود آمریکا هم زائیده تفکر انگلیسی است.
¤ یک مسئله ای که درباره تحلیل تاریخ وجود دارد، تناسب بین تخیل و واقعیت است.

 

 

 

¤ «سال های مشروطه» با صدارت امیرکبیر آغاز و با شهادت شیخ فضل الله به پایان رسید. آیا این آغاز و پایان استعاره ای از مفهوم خاصی است؟ دین از سیاست جدا نیست

امیرکبیر یک سیاسی و شیخ فضل الله مرد دین و یک عالم عالی رتبه بود و این دو کامل کننده یکدیگر هستند. علاوه بر این ها، در تاریخ، به شیخ فضل الله نوری ظلم شده است و مهم تر از زندگی نامه شیخ فضل الله، تفکرات و مشی و مرام اوست. شیخ فضل الله که بود، چگونه فکر می کرد، حرف حسابش چه بود و چرا به دار آویخته شد

و اما در مورد امیرکبیر. یکی از جنبه های این شخصیت، مبارزه او با استعمار انگلیس و فرقه های ضاله ای چون بابیت و بهائیت بود. فرقه هایی که برای اسلام زدایی از جامعه ایران طراحی شدند.

 

 

 

چند صباحی پس از انقلاب مشروطیت نماد عینی آن یعنی مجلس به توپ بسته شد و افرادی نظیر عین الدوله مجددا به راس قدرت بازگشتند و اختاپوس استبداد و استعمار بیش از پیش پر و بال گشودند

انقلاب مشروطیت و اسلامی در وجوه استقلال طلبی و آزادیخواهی با یکدیگر اشتراک هدف داشتند و شعارهای مشترکشان استقلال و آزادی بود

اما در انقلاب اسلامی خواسته مردم استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود و عبارتی بنیادی به خواسته ی امام خمینی و انقلابیون و به طور مشخص شورای نگهبان و رهبری انقلاب افزوده شد و تفاوتی بنیادین را در اهداف انقلاب های مذکور سبب گردید

جالب توجه اینکه در جریان انقلاب اسلامی نیز برخی روشنفکران لیبرال مشابه آنچه در جریان انقلاب مشروطه رخ داد در صدد حذف روحانیت آگاه و مردمی ( نه رفاه طلب و آلوده به ثروت ) بر آمده و تلاش هائی در این زمینه انجام دادند، غافل از اینکه کشتیبان سفینه انقلاب اسلامی شخصیتی بی نظیر و رهبری بی بدیل است که رساندن کشتی انقلاب به ساحل نجات و آرامش در صحنه حضور دارد

در انقلاب مشروطه تعدد رهبری و وجود تعارض بین آنها و تلاش روشنفکران برای کنار نهادن روحانیون که سرانجام به انحراف و شکست مشروطیت منجر گردید

انقلاب مشروطیت در تهران و حمایت انقلابیونی از چند شهر دیگر اتفاق افتاد و بسیاری از شهرها خبری از مشروطه نشنیدند. ولی انقلاب اسلامی به رهبری امام (ره ) فراگیر بود

 

 

 

انقلابیون در انقلاب مشروطیت دو هدف عمده را در مبارزات خود پی گیری می کردند یکی در بعد داخلی ( مبارزه با استبداد مطلقه و حاکمیت قانون ) و بعد دیگر جنبه خارجی (مبارزه با دخالت بی حد و حصر قدرت های بیگانه و به طور مشخص انگلستان و روسیه )

در ابتدای مبارزه هدف خود را تاسیس عدالتخانه بیان می کردند و نهایتا نیز در تاسیس مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی خلاصه شد اما در باب مبارزه با استعمار موفقیت چندانی عاید مشروطه خواهان نگردید به طوری که مشروطیت از باغ سفارت انگلستان سر بر آورد و شیخ فضل الله به دار آویخته شد .

 

 

 

روشنفکران عصر مشروطیت

 

 

 

در نقد و بررسی چگونگی اندیشه های روشنفکران عصر مشروطه درباره غرب باید به اعتبار میزان تاثیرگذاری روشنفکران بر مواضع فکری، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی فعالان سیاسی و تجددطلبان ایرانی عصر مشروطه توجه داشت

میرزافتحعلی آخوندزاده، میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله، میرزا حسین خان قزوینی، میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله و میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی، میرزا آقا خان کرمانی ،محمد علی فروغی ، سید حسن تقی زاده و... از جمله مهم‌ترین روشنفکران عصر مشروطیت ایران به حساب می آیند

این افراد به نوعی پیشقراولان جریان روشنفکری در عصر مشروطه به حساب می آیند که آرا و نظرات آنها بازخورد قابل ملاحظه ای در حوزه های فکری و ادبی این دوران نیز دارد.

 

 

 

نگاهی به وضعیت ایران در عصر مشروطه
بر خلاف برخی از تمدن ها که همواره سعی داشته اند با دیوار خود را از دنیای پیرامونی جدا سازند تمدن ایرانی که پیشینه ای چندهزار ساله دارد همواره در داد و ستد با فرهنگ های پیرامونی بوده است

فراز و نشیب های تاریخی هزاره گذشته، فرهنگ ایرانی را به نحوی فرهنگی تعاملی ساخته که به راحتی با سایر فرهنگ ها به تبادل ارزش ها پرداخته و در تمام این هزاره ها نقش رابطه و واسطه فعال بین فرهنگی را بر عهده داشته است

در واقع ایران شاهراه چندین هزار ساله جهان بوده و همین امر نیز موجب شده است تا در فرهنگ ایرانی تسامح ، عدم بیگانه ستیزی و استفاده از باورهای سودمند دیگران نقش اساسی داشته باشد.

 

 

 

تا زمانی که این تبادل و داد و ستد فرهنگی در سطح جهان پابرجا بود و ایرانیان حلقه های واسط و ناقل و حامل و گیرنده این جریان اشاعه فرهنگی در پهنه جهان بودند، با وجود رویدادهای تلخ و دردناک یورش مغولان و ویرانیها و فرهنگ سوزی های اقوام تاراجگر و کوچنده و بیابانگرد که پیوسته از شمال شرقی و غربی دریای خزر به کانونهای یک جانشین و متمدن تر فلات ایران یورش می بردند و رشته های به سختی بافته تمدن ایرانی را پنبه می کردند، باز فرهنگ ایرانی پس از چندی دوباره سربلند می کرد و برهمان زمینه مساعد پیشین، روابط و مناسبات فرهنگی‌اش را در سطح جهانی دوباره از سر می‌گرفت و پویایی و بالندگی فرهنگی اش را پیوسته حفظ می کرد

اما فرهنگ ایرانی در طول تاریخ دراز خو ، نخستین بار از داد و ستد فرهنگی با یک فرهنگ نوپای پرتوان در عرصه جهان بازماند و نتوانست همچون گذشته رابطه متقابل پربار و فرهنگ‌سازی با آن برقرار کند. در واقع پس از انحطاط فرهنگی ایران با سقوط صفویه و امتداد این تنزل در دوران قاجار تعاملی سازنده میان ایرانیان و تمدن اروپایی بر قرار نشد چرا که سطح دو تمدن علی‌‌الخصوص در حوزه های صنعتی و نظامی تفاوت‌های چشمگیری با یکدیگر داشت.
ضمن آنکه غرب نیاز به مواد خام جدید برای توسعه صنعت خود داشت و همین امر موجب می شد که نگاهی از بالا به پایین در میان اروپاییان شکل گیرد و رفتار غرب با ایران صبغه ای استعماری داشته باشد. آغاز حکومت قاجار در ایران مقارن است با رشد روزافزون صنایع در کشورهای غربی و گسترش تحولات پیچیده سرمایه داری در غرب

بورژوازی جدید به واسطه افزایش تولید کالاهای صنعتی از سویی برای صدور کالا و به دست آوردن مواد خام نیاز به بازارهای تازه نیاز داشت و از سوی دیگر برای رسیدن به این اهداف و حفظ این بازارها خود را ملزم به ایجاد مستعمرات جدید و ایجاد مناطق نفوذ در کشورهای دیگر می دید تا به قدرت سیاسی لازم برای تحقق اهداف استعماری خود دست یابد.

 

 

 

از بد حادثه ایران دوره قاجار بازار مناسبی برای دو قدرت استعمار گر زمان ،روس و انگلیس بود. با تقسیم ایران به دو منقطه نفوذ، کشور ما که هنوز با حفظ خصوصیات نظام استبدادی و شبه فئودالی به حیات اجتماعی خود ادامه می داد، از لحاظ سیاسی به یک کشور نیمه مستعمره مبدل شد

شکستهایی که از ابتدا روسیه تزاری و سپس بریتانیا بر حکومت قاجار وارد آوردند، عهد نامه ترکمنچای و پاریس ، که به ترتیب در سالهای 1243 و 1272 ق منعقد شدند و همچنین بر قراری حق کاپیتولاسیون و پاره ای از امتیازات دیگر وقایع عمده‌ای است که به استقرار وضعیت نیمه استعماری در ایران انجامید. بانک های تازه تاسیس که غالبا هزینه ایاب و ذهاب شاهان قاجار به فرنگ را تامین می کردند نیز از جمله مواردی بود که بیش از پیش چهره دودمان قاجار را در پیش روی ملت ایران منفور تر می ساخت.

 

 

 

                                      خودباختگی به سبک منور الفکری

 

 

 

آخوندزاده از جمله اندیشه‌گران ایرانی عصر قاجاریه بود که با جنبه هایی از علوم و فرهنگ و تمدن جدید غرب آشنایی داشت. وی با افکار بعضی متفکران روسی و اندیشه‌گران و فیلسوفان و نویسندگان بزرگ غربی چون هیوم، شکسپیر، نیوتون، مولیر، رنان، ولتر و منتسکیو آشنا بود و تحت تاثیر آنان قرار داشت. آخوندزاده تحت تاثیر فلسفه سیاسی نوین غربی، با انتقاد از وضع موجود در جامعه ایران، به اصول و مبانی سیاسی مشروطیت پارلمانی و دموکراسی غربی و مفاهیمی چون آزادی‌ها و برابری‌های دموکراتیک و سکولاریسم دلبستگی فراوانی داشت

یکی از ویژگی‌های مهم نگاه آخوندزاده به غرب آن بود که وی مفاهیم و نهادهای غربی را تا حدود زیادی همان‌گونه که در فلسفه سیاسی غرب و جوامع غربی وجود داشت، مورد تاکید و حمایت قرار داد. او با اعتقاد به وجود برخی تضادها و تناقض‌های موجود میان اسلام و دموکراسی غربی، به کسانی چون ملکم‌خان و مستشارالدوله که می‌کوشیدند مصلحت‌اندیشانه و با تقلیل مفاهیم غربی، آن مفاهیم را با اسلام همانند جلوه دهند، انتقاد و اعتراض می‌کرد. آخوندزاده به گفته برخی از محققان هواخواه تشکیل فراماسونری در ایران بوده و این کار را از لوازم آزادی و آزادیخواهی می دانسته است

 

 

 

مستشارالدوله و میرزا ملکم‌خان نیز مانند آخوندزاده با جنبه هایی از نوگرایی‌ها و پیشرفت‌های غرب و تعدادی از متفکران غربی آشنایی داشتند و به آنان دلبسته بودند و مانند آخوندزاده، در افکار و تمایلات خود برای پیشرفت و ترقی ایران رویکردی غربگرایانه داشتند

اما برخلاف آخوندزاده که نظام سیاسی مشروطیت پارلمانی و دموکراسی و مفاهیمی چون قانون، آزادی و برابری‌های دموکراتیک را تا حدود زیادی به شیوه‌های پذیرفته‌شده آن در فلسفه سیاسی غرب و جوامع غربی معرفی کرد و مورد ستایش و جانبداری قرار داد، مستشارالدوله و ملکم‌خان مسیر دیگری در پیش گرفتند

مستشارالدوله و بویژه ملکم خان با توجه به شرایط اجتماعی ایران بویژه نفوذ و قدرت سنتی مذهب و رهبران مذهبی در جامعه ایران، کوشیدند مشروطیت، دموکراسی، قانون، آزادی و برابری‌های دموکراتیک را از طریق تقلیل آن مفاهیم و نهادها، با اسلام همانند و هماهنگ جلوه دهند. و با پنهان نگاه داشتن برخی تضادها و تناقض‌های موجود میان اسلام و قوانین شرعی با مشروطیت و دموکراسی غربی، از مخالفت‌های دین‌مداران سنتی و بویژه رهبران روحانی با مشروطیت و دموکراسی بکاهند.

 

 

 

دین گریزی و علم زدگی از باورهای ملکم است. وی بر این اعتقاد است که مقصود اصلی دین اخلاق است و اعتقادات و عبادات ، فرع بر اخلاقند. عبادات و اعتقاد به مبدا و معاد محرک پیدایی اخلاق حسنه و نافی سیئات است. آثار متعددی از او به چاپ رسیده است که همگی بازبانی ساده و روشن و نزدیک به فهم عوام نگارش یافته است و از همین جهت در تحول نثر مشروطه تاثیر بسزایی داشته است

روزنامه قانون او در دوره ناصری با سبک ساده و کلمات تکراری و شعارگونه آن سرمشق خوبی برای ساده نویسی جدید بود.ملکم در زمینه نثر و نظم و در انتقاد از ادب گذشته ایران ، همان نظراتی را ارائه داده است که آخوندزاده و آقاخان به دقت و نکته یابی بیان کرده بودند.

 

 

 

میرزا حسین خان سپهسالار میرزا حسین خان ملقب به مشیر الدوله و سپهسالار اعظم نیز ، یکی دیگر از روشنفران لیبرالی است. به جهت گرایش به فکر و اندیشه غرب تمایل به تغییر آداب و رسوم ملی و اسلامی داشت. وی پوشیدن کت و شلوار و بستن دستمال به گردن را در ایران رواج داد.خلاصه سخن آنکه می توان اورا پایه گذار نهادهای اجتماعی بر اساس ناسیونالیسم و لیبرالیسم در ایران دانست. او با انتشار چهار روزنامه مریخ ، وطن ، وقایع عدلیه و نظامی توانست اندیشه های غربی را رواج دهد.

 

 

 

میرزا یعقوب پدر ملکم خان، جزء هواداران میرزا آقاخان نوری، صدر اعظم وقت و رقیب میرزا تقی خان امیر کبیر بود و با این نفوذ توانست پسرش را به پاریس بفرستد و در علوم طبیعی و سپس سیاسی در مدارس ارمنی و پلی‌تکنیک به تحصیل بپردازد. وی، پس از قتل امیر‌کبیر و در زمان صدارت میرزا آقاخان نوری به عنوان یکی از مهره های سیاست استعماری انگلیس به ایران باز گشت و به سمت مترجم استادان اتریشی و فرانسوی در دارالفنون مشغول کارگردید و با کمک پدرش اقدام به تاسیس لژ فراماسونری به نام فراموشخانه نمود.

                                 ماموریت دانشگاه و معنای روشنفکری

 

 

 

دو مفهوم «غرب زده» و «شرق زده» را اغلب با هم استفاده می کرد؛ خصوصاً وقتی بحث روشنفکران و دانشگاه به میان می آمد، خیلی ساده و پرمغز می گفت «اگر دانشگاه را ما سست بگیریم و از دست برود، همه چیزمان از دستمان رفته است

این ها سرمایه های تمدن اسلامی به شمار می رفتند و امام با دقتی مینیاتوری که مقتضای ذات خودش بود، به این موضوعات می پرداخت

از همه لایه های «سلطه ایدئولوژیک» تحلیل داشت و فروپاشی آن را نیز ساده نمی پنداشت؛ صادقانه گفت که به این زودی ها نمی توان از شّر «غربزدگی» و «شرق زدگی» خلاص شد، در روزهایی که «قلم ها» به جای «نیزه ها» علیه ما نشسته اند: ما از شّر رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم، لکن از شّر «تربیت یافتگان غرب و شرق» به این زودی ها نجات نخواهیم یافت

اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرت ها هستند و سرسپردگانی هستند که با هیچ منطقی «خلع سلاح» نمی شوند؛ و هم اکنون با تمام ورشکستگی ها دست از توطئه علیه جمهوری اسلامی و شکستن این سد عظیم الهی برنمی دارند
اهمیت «دانشگاه» به عنوان یک دستگاه معرفت ساز و نهاد نظریه پرداز برای امام خمینی در یک عبارت خلاصه می شد

این سنگری [ است] که می تواند همه چیز را درست کند و می شود که همه چیز را به هم بزند

سرچشمه بدبختی ها را در دانشگاهی می جست که«غربزدگی» همه انرژی اش را هدر داد و به خدمت جنگ تبلیغاتی «استعمار نو» علیه ایرانیان درآمد

به روایت امام «اگر با دقت ریشه یابی کنیم، آنچه بر ملت ما گذشته و اکنون می گذرد - حتی جنگ تحمیلی- سرچشمه از دانشگاه غربزده و متخصصان غیرمتعهد و وابسته» گرفته، زیرا دانشگاه مرکز «سعادت» و «شقاوت» یک ملت است و مرکز همه تحولات: اما مسئله «دانشگاه» یک مسئله فوق العاده است که این افرادی که از دانشگاه در می آیند یا «مخرب» یک کشوری هستند یا «سازنده» آن کشور هستند؛ و در کشور ما، یا رو به اسلام می برند کشور ما را، یا منحرفش می کنند

این از چیزهایی است که از دانشگاه می آید این کار، چنانچه از «حوزه های علمیه» می آید این کار. از این جهت، خیلی مهم است این امر.

 

 

 

                                         مدگرایی افراطی، آفت جامعه اسلامی
کمال گرایی انسان، خاستگاه ابتدایی مدگرایی
خداوند در آیه 6 سوره انشقاق خود را به عنوان کمال مطلق، غایت سیر وجودی و حرکت ها و تلاش های انسان معرفی می کند. کمال گرایی انسان، در اشکال گوناگون تحقق می یابد. از جمله علل گرایش انسان به زیبایی در خود و پیرامون را می بایست درهمین کمال گرایی او جست وجو کرد؛ زیرا زیبایی را کمال می داند و بدان سو گرایش می یابد.

 

 

 

زیبایی به معنای نظم و هماهنگی ای است که همراه عظمت و پاکی، در چیزی باشد و عقل و تخیل و تمایلات عالی انسان را تحریک کند و لذت و انبساط در او پدید آورد. اکثریتی به چیزی متمایل می شوند که آن را زیبا می دانند، هر چند که در تحقق زیبایی در آن چیز با هم اختلاف دارند. (فرهنگ فارسی، ج 2، ص 1768، «زیبایی»)
بی گمان، مدگرایی با تعریفی که از آن ارائه می شود، تلاش انسان کمال گرا برای رسیدن به تمامیت کمال زیبایی است؛ با این همه در فهم درست مفهومی یا مصداقی آن، گاه به خطا و اشتباه می رود و در این میان از مسیر تعادل بیرون رفته و راه افراط و اسراف و ظلم را می پیماید.
خداوند انسان را برای تلاش های بی پایانش برای رسیدن به هر کمالی (به درستی یا اشتباه) موجودی جهول و ظلوم معرفی می کند؛ (احزاب 72) چرا که با آنکه در ذات و فطرت انسان همه دانش ها و علوم کمالی سرشته شده (بقره 31) ولی بی آنکه علوم و دانش های کمالی خود را فعلیت بخشد، از روی جهل و بی خردی و عدم به کارگیری عقل، گام برمی دارد و تلاش نمی کند که نخست با تعقل و خردورزی درباره چیزی، علم درست و مناسبی به دست آورد و سپس حرکت کند، بلکه بی توجه به تعقل عمل می کند.
شاید همین ظلوم و جهول بودن انسان، عامل بسیاری از خلاقیت ها و ابتکارات انسانی باشد که گاه به سبب همین دو عنصر جهول و ظلوم بودن، آسیب های جدی به خود و محیط زیست یعنی زمین می زند. خداوند در آیه 41 سوره روم می فرماید که به خاطر فعالیت های انسانی، در دریا و خشکی فساد پدیدار شده است؛ زیرا این انسان تلاش می کند تا کمالی را به دست آورد و به سبب همان جهول و ظلوم و نیز عجول بودن (اسراء 11) اختراعات و ابتکارات و نیز تصرفات و تغییرات در زمین انجام می دهد که آسیب جدی به فرایند طبیعی زمین می زند و آن را دچار فساد و تباهی می کند

به هر حال، خاستگاه ابتدایی مدگرایی را می بایست در کمال گرایی انسان و صفاتی چون خلاقیت، جهول، ظلوم و عجول بودن انسان جست وجو کرد؛ چرا که می کوشد تا تمامیت کمال زیبایی را با علم و خلاقیت خود به دست آورد و عجولانه و بی خردانه دست به تغییر و تصرف در هستی می زند و از حد می گذراند و به خود و دیگران آسیب می رساند.

 

 

 

                                 تفاوت عقلانیت در فرهنگ اسلام و غرب

 

 

 

مقصود از عقلانیت در فرهنگ غرب چیست؟ و آیا با مفهوم عقلانیت در اسلام سازگاری دارد؟
از قرن شانزدهم به بعد برنامه عقلانی سازی عقاید یکی از برنامه های فکری در میان اندیشمندان شد . از چهره های مشهور عقل گرایی که می توان در غرب نام برد، دکارت است. وی معتقد بود که تمام عقاید سنتی و موروثی باید مورد تردید قرار گرفته در یک قرنطینه عقلانی گذاشته شوند

عقل گرایی جدید با این ویژگی از عقل گرایی کهن و به اعتباری کلاسیک متمایز می گردد که به جای تکیه بر منطق صوری ارسطویی و اعتمادبر فلسفه محض در تبیین جهان، به منطق ریاضی رو می کند و ترجیح می دهد طبیعت را در دستگاه ریاضی بنشاند و پدیده های طبیعی را با قواعد ریاضی بشناساند

سپس در قرون هفدهم و هیجدهم برنامه عقلانی سازی دکارت توسط مکتب تجربه گرایان انگلیس به کار بسته شد و عقلانی سازی یعنی محک زدن عقاید با عقل توسط شواهدی تجربی که در انسان موجود است و در نهایت عقلانی سازی وارد عرصه اجتماعی شد و موضوع عقلانی شدن جامعه برای اولین بار در قرن هیجدهم توسط معتقدان به فلسفه تاریخ مطرح گردید که از مهم ترین کسانی که به تبیین معانی عقلانیت در غرب پرداخت ماکس وبر می باشد و از این رو در تبیین مفهوم عقلانیت به ذکر دیدگاه ماکس وبر اکتفا می کنیم.
1- عقلانیت نظری و عقلانیت عملی
وبر با تمییز تسلط عملی و تسلط نظری بر واقعیت، عقلانیت نظری را از عقلانیت عملی تمییز می دهد عقلانیت نظری تسلط بر واقعیت توسط مفاهیم انتزاعی هرچه دقیق تر است و عقلانیت عملی محاسبه هرچه دقیق تر وسایل برای نیل به اهداف است و امروزه آنچه لازمه توسعه و ویژگی جوامع مدرن می باشد عقلانیت عملی است.
2- عقلانیت صوری و عقلانیت محتوایی
عقلانیت عملی به عقلانیت صوری و عقلانیت محتوایی تقسیم می شود.
عقلانیت صوری مربوط به تصمیمات کنش گرانی می شود که نسبت به انتخاب هدف، عقلانی عمل می کنند و منافعشان را طبق محاسبات دقیق، مرجحات روشن و قواعد تصمیم گیری معین و از طریق مناسب ترین ابزار دنبال می کنند. نمونه اعلای این نوع کنش، کنش اقتصادی در جامعه سرمایه داری است.
اما عقلانیت محتوایی عبارت است از سنجش محتوایی سیستم ارزشی ای که مرجحات را مشخص می کند. در عقلانیت صوری، کنش کنش گر از دو جنبه سنجیده می شود یکی از دیدگاه ابزاری یعنی موثربودن وسایل و دیگر از دیدگاه انتخاب درست اهداف با درنظرگرفتن ارزش ها، وسایل و شرایط محدود محدودکننده عینی اما در عقلانیت محتوایی این خود سیستم ارزش هاست که مورد نقد و نظر قرار می گیرد

به عبارت دیگر وبر از نظر عقلانیت عملی دو نوع کنش را عقلانی محسوب می کند یکی کنشی که نسبت به اهداف در نظر گرفته شده است و آن را کنش عقلانی نسبت به هدف یا کنش عقلانی معطوف به هدف می نامد و دیگر کنشی که نسبت به ارزش های در نظر گرفته شده عقلانی است که آن را کنش عقلانی نسبت به ارزش یا کنش عقلانی معطوف به ارزش می نامد.

کنش وقتی عقلانی معطوف به هدف است که به سوی اهداف، وسایل و نتایج ثانویه نظر داشته باشد. این امر شامل سنجش عقلانی رابطه بین وسایل و اهداف، رابطه بین وسایل و پی آمدهای ثانوی و بالاخره اهمیت نسبی اهداف ممکنه مختلف است. بنابراین تصمیم گیری درباره کنش برحسب سنت یا عاطفه با این نوع کنش منافات دارد و فاقد معیارهای عقلانی است.
و بر بین دو جنبه از عقلانیت معطوف به هدف تمییز قائل می شود به این ترتیب مفهوم عقلانیت را به عقلانیت ابزاری و عقلانیت انتخاب تجزیه می کند که روی هم رفته این دو عقلانیت، عقلانیت صوری را تشکیل می دهند.

 

 

 

3- عقلانیت ابزاری و عقلانیت انتخاب
از دیدگاه «وبر» نه تنها ابزار و چگونگی کاربرد آنها می توانند کم و بیش عقلانی باشند یعنی نسبت به اهداف معین مؤثر باشند (عقلانیت ابزاری) بلکه خود اهداف هم می توانند از لحاظ درجه عقلانیت رتبه بندی شوند. هدفی عقلانی تر است که با ملاحظه ارزش ها، ابزار و شرایط محدودکننده عینی، درست انتخاب شده باشد. (عقلانیت انتخاب) وبر این دو عقلانیت را (عقلانیت ابزاری+ عقلانیت انتخاب) روی هم عقلانیت صوری می نامد و آن را در مقابل عقلانیت محتوایی قرار می دهد.
4- عقلانیت معطوف به هدف، عقلانیت معطوف به ارزش
از دیدگاه و برکنش ها وقتی به طور خالص عقلانی معطوف به ارزش هستند که کنشگران بدون در نظرگرفتن پیامدهای قابل پیش بینی آنها، براساس تعهدات خود نسبت به چیزی که از نظر آنان مطابق وظیفه، افتخار، زیبایی، ندای دینی یا تقوا است آنها را به جا آورند به عبارت دیگر کنش عقلانی معطوف به ارزش، کنشی است که براساس دستوراتی که شخص خود را ملزم به آن می بیند صورت می گیرد

وبر این نوع عقلانیت را عقلانیت ارزشی می نامد و از این روست که عقلانیت ارزشی به عقلانیت محتوایی سیستم ارزش ها نظر دارد و عقلانیت معطوف به هدف یا صوری شامل عقلانیت ابزاری و عقلانیت انتخاب می گردد و از دیدگاه وبر پیشرفت در عقلانیت معطوف در هدف می تواند با پیشرفت در عقلانیت ارزشی همراه باشد و این همان چیزی است که در غرب رخ داده است.
جمع بندی دیدگاه وبر:
وبر ابتدا عقلانیت را به دو قسم نظری و عملی تقسیم می کند عقلانیت نظری به عقلانیت در علوم نظر دارد که وبر سخن زیادی در آن نمی راند و عقلانیت عملی از معیارهایی بحث می کند که انسان سعی می کند توسط آن محیط خود را کنترل نماید. عقلانیت عملی به عقلانیت ابزاری، عقلانیت انتخاب و عقلانیت ارزشی تجزیه می شود

عقلانیت ابزاری به علاوه عقلانیت انتخاب روی هم رفته عقلانیت صوری را که عقلانیت معطوف به هدف است پدید می آورند و عقلانیت ارزشی به عقلانیت محتوایی سیستم ارزش ها نظر دارد و از ترکیب عقلانیت معطوف به هدف با عقلانیت معطوف به ارزشی کنشی ایجاد می شود که شرایط عقلانیت عملی مطلق را برآورده می سازد که منشأ رفتار عقلانی-اصولی پروتستانهاست.
اما از منظر اسلام عقلانیت ناظر به قوه عاقله درون انسان است که پس از به کارگیری آن یعنی تعقل، انسان را به سوی خدا سوق می دهد و بندگی او را به ارمغان می آورد.

احمدبن ادریس نقل می کند که از امام صادق(ع) پرسیدم: عقل چیست؟ ما العقل؟ فرمود: چیزی که خدا به وسیله آن پرستش گردد و بهشت فراهم آید. قال: ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان... (الکافی، ج 1، ص 11)

بنابراین عقلانیت اسلامی بدین معنی است که انسان با بهره مندی از قوه عاقله در جهت گرایش های عالی انسانی و الهی تعقل می کند و حیات فردی و اجتماعی خود را به سوی خدا و بندگی او سوق می دهد. اگر کارکرد قوه عاقله غیر از این باشد آن دیگر عقلانیت اسلامی نیست و انسان با چنین کارکردی روز به روز به سمت گرایش های پست و حیوانی و قهقرا هدایت خواهد شد. علی(ع) در توصیفی زیبا عاقل را چنین تعریف می فرمایند: «العاقل من رفض الباطل» عاقل و خردمند کسی است که باطل را ترک گوید. (بحارالانوار، ج 1، ص 159)
بنابراین عقل و قوه عاقله به عنوان حجت درونی انسان به تعبیر روایات پس از به کارگیری و استفاده بهینه یعنی تعقل، انسان را به سوی بندگی خدا سوق خواهد داد و همین مسئله وجه تمایز آن از عقلانیت غربی می باشد.

 

 

 

 

پلورالیسم دینى یا انکار دین در قالب قرائت‏هاى مختلف‏

به نظر مى‏رسد آنچه امروزه در جامعه ما قرائت‏هاى از دین معرفى مى‏شود از دیدگاه گروه دوم سرچشمه مى‏گیرد. گرچه عنوان مذکور از سوى روشنفکران به ظاهر مسلمان، القا مى‏گردد؛ لکن جوهره تفکر قرائت‏هاى مختلف از دین را باید در انسان محورى و اومانیسم  جستجو کرد

چنان که اشاره شد تفکر مذکور، گزاره‏ هاى دینى و احکام و دستورات کتب آسمانى را بى معنا تلقى مى‏کند و معتقد است قرآن و هر متن دینى دینى دیگر ساکت است و حامل معنا و مفهومى نیست؛ بلکه ما انسان هستیم که با سوابق ذهنى خود برداشت و قرائت خود را به دین و قرآن نسبت مى‏دهیم وگرنه خود قرآن حامل پیامى نیست و بیانگر هیچ حقیقتى نمى‏باشد.
براى روشن شدن ماهیت تفکر مذکور و دانستن معناى سخن طرفداران آن مبنى بر ساکت بودن دین و امکان برداشت‏هاى متفاوت از آن، ذکر مثالى مى‏تواند مفید باشد.
به نظر مى‏رسد همگان کمابیش با دیوان حافظ و غزل‏ها و سروده‏هاى این شاعر بزرگ و عارف والا مقام آشنا هستند

قرائت‏هاى مختلف از دیوان حافظ و سروده‏هاى این شاعر بزرگ بدین معناست که سراینده این اشعار هیچ معنا و مقصودى در الفاظ و کلمات به کار گرفته در سروده‏هاى خود، منظور نداشته و تنها الفاظ و کلماتى را بى آن که حاکى از معنایى باشند به صورتى موزون در کنار هم قرار داده و آنها را به عنوان قالب‏هاى تهى، البته با وزنى بسیار جالب و دل‏انگیز تنظیم نموده است؛ یعنى بدون این که هیچ گونه معنا و هدف و منظورى در ذهن سراینده خطور باشد آنها را سروده است.
بر طبق دیدگاه قرائت‏هاى مختلف  گفته مى‏شود سروده‏ها و غزل‏هاى حافظ فاقد معناست و هر کس با فال زدن و با قصد و ذهنیت خاصى کتاب حافظ را مى‏گشاید و از اولین شعر یا مجموع یک غزل مطلبى را بر اساس ذهنیت خود برداشت مى‏کند؛ مثلا کسى مریض دارد و در آرزوى شفاى اوست؛ فال مى‏زند و از یک غزل، شفاى مریض را مى‏فهمد، دیگرى قرض دارد و از همان غزل اداى دینش را برداشت مى‏کند، سومى امید آمدن مسافرى را دارد و از آن مژده آمدن مسافرش را دریافت مى‏کند

به طور کلى هر کس طبق ذهنیت خود برداشتى از این الفاظ دارد و در واقع، افراد هستند که کتاب حافظ را به سخن درمى آورند و هر کس ذهنیت خود را به دهان مى‏گذارد و همه تفسیر و توجیه و برداشت‏ها درست تلقى مى‏شود؛ زیرا برداشت‏هاى مذکور از خود افراد است و الفاظ و کلمات و اشعار و غزل‏ها، طبق فرض، بى معنى است.
تفکرى که امروزه در جامعه بنام  قرائت‏هاى مختلف از دین مطرح مى‏شود این چنین تفکرى است. تفکرى که قرآن و هر متن دینى دیگرى را بى معنى و تهى از هر گونه پیام رسانى مى‏داند. طرفداران این تفکر چنین مى‏پندارند که قرآن هرگز نمى‏گوید چه باید کرد، یا از انجام چه کارى پرهیز نمود، چه چیز حق و صحیح و چه چیز باطل و غلط است؛ بلکه این افراد هستند که بر اساس ذهنیت‏هاى خاص خود معناى خاصى از قبیل حق و باطل و صحیح و غلط از قرآن برداشت مى‏کنند

از آن جا که این امور برآمده از ذهنیت‏هاى افراد است، بنابر این مى‏توان همه آنها را درست دانست؛ بلکه به طور کلى قضاوت درباره صحت و سقم آنها معنا ندارد؛ چون به عنوان مثال همه برداشت‏هاى متفاوت از یک آیه، گرچه متناقض باشد، درست تلقى مى‏شود. چنان که از یک غزل حافظ یک شخص چنین برداشت مى‏کرد که مریضش شفا مى‏یابد، دیگرى از آن مژده آمدن مسافرش را مى‏فهمید و سومى از آن ناامید مى‏گشت و در انتظار از دست دادن بیمارش مى‏نشست

صاحبان پندار  قرائت‏هاى مختلف از دین مى‏گویند قرآن و هر متن دینى دیگر نیز چنین است، آنها معتقدند افراد نمى‏باید یکدیگر را در فهم قرآن متهم به بدفهمى کنند؛ چون فهم قرآن نیاز به هیچ گونه تخصصى ندارد زیرا قرآن و هر متن دینى دیگر خود پیامى ندارد تا فهم آن مطرح باشد

آنچه مطرح است برداشت خود انسان است. به نظر ما طرح این تفکر در واقع براى رسیدن به اهداف سیاسى است، ولى در ظاهر به عنوان یک نظریه معرفت شناختى دینى و با نام قرائت جدید از دین و صراطهاى مستقیم و نظایر آن مطرح و تبلیغ مى‏شود

تفکر پلورالیسم دینى که در قالب قرائت‏هاى مختلف از دین مطرح مى‏شود به قدرى از منطق و عقل بدور است که هر عاقلى وقتى به ریشه‏هاى این تفکر و نتایج آن توجه کند بى درنگ پوچى و بطلان آن را تصدیق خواهد کرد. از طرف دیگر با توجه به پیامدهاى ویرانگر تفکر پلورالیستى در جامعه دینى نمى‏توان به سادگى از کنار آن گذشت.
به نظر مى‏رسد یکى از بزرگ‏ترین دام‏هایى که شیطان، این قسم خورده انسان، از خلقت آدم علیه‏السلام تا کنون براى فریب خدا پرستان و موحدان عالم با مدد تجربه چندین هزار ساله‏اش گسترده است القاى تفکر قرائت‏هاى مختلف از دین است. کسانى نیز بنام روشن فکر با الهام گرفتن از این فکر شیطانى به کمک شیطان شتافته، با تمام وجود برآنند تا او را در این زمینه یارى دهند. اینان عقل و ذهن و توانایى‏هاى بیانى، گفتارى و نوشتارى خود را در اختیار شیطان قرار داده، خود را در اختیار شیطان قرار داده، خود را وسیله گمراه کردن انسان‏ها قرار داده‏اند.
بنابراین اگر بخواهیم جوهره تفکر پلورالیسم در معرفت دینى را که تحت عناوینى از قبیل قرائت‏هاى مختلف از دین و صراطهاى مستقیم و دین اقلى و اکثرى و... مطرح مى‏شود در عبارتى کوتاه و گویا بیان کنیم باید بگوییم تفکر مذکور عبارت است از تفکرى که دین و قرآن و هر متن دینى دیگر را فاقد حقایق ثابت مى‏پندارد و حق و باطل و صحیح و غلط را در باب آن منتفى مى‏داند

دین در نزد صاحبان این تفکر مجموعه‏اى از آراى متفاوت و گاه متناقض است که انسان‏ها در هنگام مراجعه به متون دینى از آنها تفکر چنین مى‏پندارند که - نعوذ بالله - قرآن کتاب رمانى است که تخیلات گوناگونى را در انسان بر مى‏انگیزد و هر کسى بر اساس سابقه ذهنى خود مطلبى را تخیل مى‏کند و آن را برداشت و قرائت خود از دین و قرآن معرفى مى‏نماید و به خدا نسبت مى‏دهد.

در این جا تاکید مى‏کنیم که ما باید هر چه بیشتر درباره حقیقت معناى قرائت‏هاى مختلف از دین و واقعیت صراطهاى مستقیم بیندیشیم و در باب پیامدها و نتایج ویرانگر این تفکر الحادى تامل نماییم تا بتوانیم به اهداف صاحبان و طراحان این دام شیطانى پى برده و عمق حرکت آنان رإ؛اا دریابیم

به هر حال وقتى گرایش مذکور را با گرایش گروه اول مقایسه مى‏کنیم روح گرایش اول، روح خدا محورى و روح بندگى و تسلیم در مقابل خداى متعال است و روح گرایش دوم، روح انسان محورى و روح فرار از خدا و دستورات اوست. به طور کلى در گرایش اول تلاش بر این است تا انسان، بندگى خداى متعال را بپذیرد.

در حالى که در گرایش دوم تلاش بر این است تا انسان از بندگى خدا جدا شود و در شهوات و تمایلات حیوانى رها سازد؛ این گرایش تمایلات و خواسته‏هاى انسان را اصل قرار مى‏دهد و سعى مى‏کند تا دین و قرآن را در جهت آنها تفسیر و توجیه نماید. شاید یکى از حکمت‏هایى که در قرآن تعابیرى نظیر: تلک آیات الکتاب و قرآن مبین، بلسان عربى مبین، حجر، 1  شعراء، 195  القرآن و کتاب مبین،  قد جائکم من الله نور و کتاب مبین 1 نمل  مائده15 که در آنها بر روشن و واضح و رسا بودن قرآن تاکید گردیده، همین باشد که جلوى افکار انحرافى نظیر قرائت‏هاى مختلف گرفته شود و از نظر ابهام و نامفهوم بودن معنا و مقصود قرآن، بهانه ‏اى در دست کسى نباشد

بنابر این قرآن کتاب هدایت است و خداى متعال تمام حقایقى را که براى سعادت دنیا و آخرت انسان لازم است در آن بیان نموده و مسلمانان موظفند با تدبر در قرآن به وظایف فردى و اجتماعى خود آشنا شوند و با پیروى از آن رستگارى خود را تضمین کنند.

 

 حسن رحیم‌پور ازغدی

«شما گفتید ریشه سکولاریسم در حوزه است، آیا با مواضع برخی مراجع نظر شما تغییر کرده است؟» گفت: سخنی که از آقایان نقل شد با آنچه من گفتم منافاتی نداشت. یعنی مربوط به یک مطلب نبود. 

من احتمال قوی می‌دهم تمام سخنانی که بنده در مدرسه فیضیه داشتم مطالعه نشده و تمام فیلم سخنرانی را ندیدند. چون آنچه به عنوان پاسخ داده شد، اصلا چیزهایی نبود که ربطی به آنچه که من گفتم داشته باشد.

به طور مثال من سوالی پرسیدم که آیا اگر کسی چهارتا حاشیه و شرح بخواند مرجع می‌شود؟ ولی دیدم دوستان آن را به صورت خبری نقل کرده‌اند، اینگونه که فلانی گفته کسی که چندتا حاشیه و شرح بخواند مرجع می شود! من راجع به اینها بحث کردم و اصلا من سوالی گفتم نه خبری! ما راجع به اینها بحث کردیم نه راجع به مراجع موجود، بعد اینکه من سؤالی مطرح کردم نه اینکه خبری، ولی متأسفانه اینگونه برداشت شده که این سخنان توهین به فلان چیز است.

 متاسفانه برخی مواقع مسائل درست منتقل نمی‌شود و یا اینکه درست خوانده نمی‌شود. یک بخشی هم حتما به دلیل عدم اشراف به مطالب گفته شده بوده است.

من اصلا معتقدم آنچه که گفتم و به آن معتقدم مبنای انقلاب اسلامی بوده و حرف‌های صریح و تعابیری است که امام(ره) در سخنرانی‌های مختلف و حتی در وصیت‌‌نامه خود گفته و سخنانی که امام در این باره داشته یکی دو تا نیست.

 امام حرف‌هایی را زده که من اصلا جرأت نمی‌کنم بگویم! امام می‌گوید افعی‌های خوش خط و خال حوزه! چه کسی جرأت می‌کند این حرف‌ها را بزند؟ خوب شد من این حرف را نزدم، وگرنه می‌گفتند فلانی گفته در حوزه افعی داریم.

خیلی جالب است، اینها حرف‌های امام است و ما جرأت نمی‌کنیم آنها را بگوییم! برخی از انتقادهایی که شهید بهشتی و شهید مطهری کرده را ما جرأت نمی‌کنیم بگوییم، ممکن است بگویند اینها توهین به حوزه، روحانیت و مراجع است. 

تعبیر سکولاریسم در حوزه را رهبر انقلاب دو سه بار به کار بردند، در خود قم که ایشان رفتند، گفتند سکولاریزم در حوزه یعنی اینکه بگوییم ما فقط به فقه، مباحث احکام دین در حوزه عبادات، نماز، روزه، نجاسات و معاملات شخصی و اینها کار داریم وگرنه این همه مسائل شخصی، اجتماعی، تمدنی و حکومتی است که اگر حوزه نظر ندهد و دیدگاه‌های اسلامی، مکتبی را با متد جواهری اعلام نکند، آن وقت سکولاریسم غرب جای آن را می‌گیرد چنانچه در خیلی جهت‌ها گرفته است. بیشتر از ۹۵ درصد و اکثر قریب به اتفاق درس‌های خارج از فقه حوزه به همین مسائل پرداخته است. 

بنده طلبه هستم، طلبه مشهد، قم و سالها در کنار این آقایان بوده‌ام و بحث ما این است که خطر سکولاریسم در حوزه خیلی بیشتر از سکولاریسم در دانشگاه است.

سکولاریسم دانشگاه، سکولاریسم عریان است و ترجمه از منابعی است که می‌گوید دین از دنیا و تمدن جداست، سکولاریسم در حوزه عریان نیست و پنهان است و از موضع حمله به دین نیست، از موضع دفاع دین است، ولی تعریف سکولاریسمی از دین است.

اصلا ولایت فقیه یعنی اینکه با فقه غیرحکومتی نمی‌توانی حکومت کنی. امام وقتی می‌گوید اجتهاد در حوزه‌ها برای حکومت اسلامی کافی نیست، یعنی همین. بحث ولایت مطلقه فقیه که امام مطرح می‌‌کند که مصلحت نظام را با مسائل فقهی تعریف کنید، شرایط زمان و مکان را بفهمید، مسائل جدید را بفهمید، این نیست که استفتاء کنند یک مسئله خاص را و همان را ما بگویند ما جواب دادیم.

بحث ما این بوده و هست که باید صد تا در خارج فقه داشته باشیم یکی بیاد بحث خارج فقه شهرسازی و معماری بگوید، یکی فضای مجازی را، یکی خانواده را با شرایط جدید. با سوالات جدید به سراغ منابع برویم، نباید طوری از واقعیات اجتماعی غافل شویم که سر ما کلاه بگذارند. جریانات سیاسی و موج‌های رسانه‌ای سناریو تعریف کنند و معنای حرف‌ها را عوض کنند.

 در مدرسه فیضیه ما ده‌ها مطلب گفتیم، برخی از اینها را هیچ کس نشنید، همانجا به درس‌های علوم انسانی در دانشگاه‌ها اشکال کردند و برخی رشته‌ها در دانشگاه، خطر بی‌سوادی در دانشگاه هم مطرح است،‌ این را کسی مطرح نمی‌کند.

اصلا موضوع آن جلسه در مورد مبارزه با مفاسد اقتصادی بود، در مورد اینکه می‌گویند این طلبه‌ها و آخوندها بردند و خوردند! در صورتی که شما می‌دانید این طلبه‌ها همه با ۵۰۰ - ۴۰۰ هزار تومان در ماه زندگی می‌کنند.

 آنجا بحث عدالتخواهی بود؛ اینکه مسئولان فاسد باید مجازات شوند، ده‌ها پلاکارد بود که هیچ‌کدام از این پلاکاردها را هیچ‌کس نشان نداد، یک پلاکارد که نمی‌دانم چه کسی بود و اصلا من هم آن را ندیدم و گفتند که قبل از جلسه شما بوده و جمع شده است، شد تمام جلسه و مابقی جلسه همه حذف شد.

 بحث ما بحث مبارزه با فساد اقتصادی بود و اینکه روحانیت و فیضیه باید در کنار مستضعفین، مردم و کسانی که مشکلات اقتصادی دارند باشند و اینکه باید عدالت اقتصادی قاطع  اجرا شود و اینها همه گم شد، ولی یک تابلو که معلوم نبود از کجا آمده برجسته شد.

جالب این است که من همه تابلوها را خواندم تا نگویند که سانسور می‌کنیم ولی چنین تابلویی ندیدم. اصلا فرض کنید چنین تابلویی بوده است، ولی چرا باید چنین مسائلی مطرح شود که بگویند اینها تهدید به قتل کردند! البته من فهمیدم که این فضاسازی برای چه بوده، یک کار رسانه‌ای بود که از تهران هم هدایت می‌شد و در قم اجرا شد.

به نظر من این موضوع برای جلسه‌ای بود که رئیس‌جمهور را خواستند تا برای اقتصاد برجامی و گرانی‌ها توضیح دهد و اینکه چرا مشکلات ما با توصل به آمریکا درست نشد، به نظرم خواستند این مسائل در مجلس مطرح نشود.

 آقای روحانی دو یا سه بار در مجلس گفت که در فیضیه می‌خواستند من را بکشند! معلوم بود که اینها حاشیه‌سازی است. آیا آن بچه‌طلبه‌ای که آن تابلو را بالا برده، زده مرحوم هاشمی را کشته و آمده آنجا اعتراف به قتل کرده و حالا هم می‌گوید می‌خواهم شما را هم بکشیم؟!

هزاران هزاران طلبه و مردم قم آمدند و می‌گویند ما همراه مردم و کنار مستضعفین هستیم و نسبت به مفاسد اقتصادی معترضیم، ولی یک دفعه همه اینها محو می‌شود و یک تابلو را علم می‌کنند و تمام یک ساعت و نیم صحبت‌ها را بگویند در مورد توهین به مرجعیت و حوزه بود، اگر اینها توهین است پس از منظر برخی از آقایان، اول باید امام را محاکمه کنید!

سکولاریسم در حوزه را رهبری دو یا سه بار مطرح می‌کنند. اصلا مخاطب بنده آیت‌الله نوری همدانی، آیت الله مکارم و اینها نبودند، کسان دیگری بودند، ولی یک عده با شیطنت خود و انتقال نادرست مطالب به آقایان، طوری رفتار کردند که انگار ما به اینها داریم می‌گوییم.

تفکر شیعه اینگونه نیست که یک طلبه سر درس به بالاترین استاد خودش هم اشکال می‌کند و آن هم باید جواب بدهد، ما در شیعه این چیزها را نداریم، مخاطب من این آقایانی که می‌گویند نبودند، اصلا این آقایان در حوزه‌های خود به اندازه خودشان کار کرده‌اند، مخاطب من کسان دیگری بودند.

 البته من می‌ترسم از این جلسه هم یک چیزهای درآورند و بگویند که فلان حرف زده شده! خواهش می‌کنم اگر انتقال می‌دهید، کامل انتقال دهید نه اینکه یک تکه از آن را پخش کنید

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">