تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

در این کتاب می خوانیم :

بخش 1 :              امام زین العابدین علیه السلام

بخش 2 :             از مدینه تا کربلا با پدر

بخش 3 :     امام سجاد و حضرت زینب شاهدان کربلا و اوضاع بعد از شهادت  

بخش 4 :      استمرار حماسه کربلا در پرتو امامت امام سجاد  علیه السلام

بخش 5 :            کاروان اسیران کربلا

بخش 6 :           بررسی خطبه های ایراد شده در شهر کوفه

بخش 7 :           ورود کاروان اسرای اهل بیت‌ (علیهم السلام) به شام

بخش 8 :           خطبه های حضرت زینب در مجلس یزید

بخش 9 :           نقش سیاسى امام سجاد علیه السلام در عصر اسارت

بخش 10 :           ترغیب و تشویق به مبارزه جهاد و شهادت

بخش 11  :          حضرت زینب علیها السلام

بخش 12 :           آسیب شناسی زینبی از فتنه

بخش 13 :           سیاست ها و شیوه های تبلیغی حضرت زینب  علیهاسلام

 

 

بخش 1 :                     امام زین العابدین علیه السلام

5 شعبان 38 هجری در مدینه متولد، مادرش دختر یزد گرد سوم (پادشاه ساسانی) شهر بانو، بانوئی که در خواب، فاطمه علیهاسلام را میبیند که به او میگوید بزودی مسلمانان بر شما پیروز و تو اسیر میشوی و همسر آینده فرزندم خواهی شد. و این اتفاق با حمله خلیفه دوم عمر به ایران اتفاق می افتد. شهربانو بعد از تولد امام سجاد علیه السلام به علت تب شدید از دنیا میرود شرافت این زن آن است که مادر 9 تن از ائمه طاهرین علیهم السلام می‌شود و چنانچه امام حسینعلیه السلام اَبُ الاَئِمّه است این زن نیز اُمّ الاَئِمّه است

گرچه امام سجاد علیه السلام با اهل‌بیت علیهم السلام در همه فضایل وجه اشتراک دارند و هیچ فرقی میان آنان از نظر صفات و فضایل انسانی نیست، اما از نظر گفتار و کردار شباهت تامّی به جدشان امیرالمؤمنان علیه السلام دارد. امام سجاد علیه السلام سه سال قبل از شهادت جدش علی علیه السلام و در حالی که در جمل بودند متولد میشود

سیّد السّاجدین علیه السلام : سجده، زیباترین و بهترین نماد برای اطاعت و خضوع در برابر کسی است. به این معنا که اگر کسی بخواهد نهایت پذیرش فرمان و اطاعت خود را بیان دارد، سجده می تواند آن را به بهترین و کامل ترین شکل نشان دهد.

از این رو خداوند برای بیان فرمانبری و اطاعت در مقام قدس الهی، از همه فرشتگان خواسته است تا بر آدم سجده کنند. البته اوج اطاعت را می بایست در همان سجده دید که از روی رغبت و گرایش باطنی و خضوع و خشوع انجام می گیرد.              .    با توجه به این زمینه است که مقام ساجدین، در حوزه عبودیت، از برترین و بالاترین مقاماتی است که بشر می تواند به آن برسد.

امام سجاد علیه السلام اسوه عبودیت است از این رو وی را زین العابدین و زینت عبادت کنندگان می نامند. عبودیت آن حضرت در زیباترین جلوه اش به شکل سجده، خود را نشان می دهد. سجّاد یعنی بسیار سجده کننده نیز نامیده اند.

 این سجده امام علیه السلام بیانگر نهایت عبودیت، خضوع و اطاعت در برابر خداوند است. بی گمان امام علیه السلام را باید اوج عبودیت خاضعانه و خاشعانه دانست که از روی خشیت عالمانه رنگ از رخسارش می پرد و چهره اش به زردی می گراید.

گریه امام سجاد علیه السّلام در فراق شهیدان روایت شده در باره امام سجاد علیه السّلام با آن مقام حلم و بردبارى که داشت که در وصف نگنجد، بسیار گریه بر پدر بزرگوارش مى نمود و بر یاد آن مصیبت ها صاحب شکوى و اندوه عظیم بود. چنانکه از امام صادق علیه السّلام روایت است که فرمود: امام مدت چهل سال بر پدر بزرگوار خود گریه نمود و در این مدت چهل سال، روزها و روزه و شبها به عبادت قیام داشت و چون هنگام افطار مى شد، خدماتی آن حضرت آب و طعام در پیش روى آن جناب حاضر مى نمود و از امام مى خواست تا از آنها میل فرماید.

امام می فرمود: (قتل ابن رسول اللهیعنى فرزند رسول خدا را گرسنه شهید نمودند، فرزند پیغمبر را در حالى که عطشان بود شهید کردند. پیوسته این سخن را مى گفت تا آن طعام از اشک چشم آن حضرت تر مى گردید و آب آشامیدنى نیز با اشک دیدگانش ممزوج مى شد و به این حال بود تا اینکه از دار دنیا وفات کرده و با پروردگارش ملاقات نمود.

همراه امام : روزى امام علیه السّلام به صحرا تشریف بردند و من نیز به دنبال ایشان رفتم، دیدم که آن جناب روى سنگ درشتى به سجده رفت و من هم ایستاده گوش دادم صداى گریه و ناله او را مى شنیدم و شمردم هزار مرتبه در آن سجده مى گفت لا اله الا الله؛ سپس سر مبارک از سجده برداشت در حالتى که صورتت و ریش مبارکش از آب چشمانش تر گردیده بود عرض کردم : اى سید و مولاى من! آیا وقت آن نرسیده که اندوه شما تمام و گریه تان اندک شود؟ فرمودند: واى بر تو! حضرت یعقوب، خداوند یکى از پسرانش را از نظر او غائب گردانید، از اندوه هجران او، موى سرش سفید گشت و از انبوه غم کمرش خم شد و چشمانش از بسیارى گریه، نابینا گردید و حال آنکه هنوز فرزندش زنده بود، ولى من به چشم خود دیدم که پدر و برادر و هفده نفر از اهلبیتم در برابر چشم خویش، آن دشمنان کافر کیش، کشته و بر خاک افکندند پس چگونه اندوه من تمام و گریه ام اندک شود؟ (امالی صدوق ص140) (لهوف سید بن طاووس، ص380)

حضرت سجاد علیه السّلام بنیانگذار فرهنگ سوگواری و گریه در میان مؤمنان، بعد از شهادت پدر ارجمند خویش در حدود 35 سال امامتش به این روش ادامه داد تا جایی که یکی از بکائین پنجگانه تاریخ نامیده شد .

زمینه‌ساز انقلابی عظیم مقایسه اوضاع جامعه در ابتدای دوران امامت حضرت سجاد با انتهای آن به وضوح بیانگر وسعت فعالیت آن حضرت در طول این 34 سال است.

شیوه مواجهه امام با حاکمان بسیار بیرحم دوران خود، جهت گیری هدف دار در برابر عالمان دنیا زده، راهنمایی های دقیق و تشکیلات ساز ایشان به اندک شیعیان باقی مانده و برخورد آن جناب با عموم مردم، در کنار هم، مجموعه ای منسجم و کاملا برنامه ریزی شده از اقدامات را نشان می دهد که نتیجه اش را امام باقر و امام صادق علیهماسلام برداشت کردند. این در حالی است که محضر درس فرزندش امام باقر علیه السلام، حلقه تجمع افراد بسیاری است که به شوق فراگیری معرفت، نزد حضرت جمع شده اند. روشن است که چنین تغییری یک شبه اتفاق نمیافتد .

عصر اختناق و خشونت بعد از شهادت امام حسین علیه السلام چنان جوّ رعب و وحشت بر حجاز و عراق حاکم شد که امام سجاد علیه السلام با اشاره به این وضع ناگوار می فرمود ما بمکه و المدینه عشرون رجلا یحبنا؛ در تمام مکه و مدینه حتی بیست نفر هم ما را دوست ندارند. در آغاز امامت علی بن الحسین علیه السلام جز 5 نفر، پیرو (جان برکف) او نبودند که عبارتند از: سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، محمدبن جبیربن مطعم، یحیی بن ام الطویل و ابوخالد کابلی.

حکومت سیاه عبدالملک

21 سال از امامت امام سجاد علیه السلام با خلافت عبدالملک مصادف بود. عبدالملک مردی ستمگر بود. پیش از حکومت، اوقات خویش را در مسجد می گذراند به طوری که او را حمامه المسجد؛ کبوتر مسجد می گفتند. پس از مرگ پدرش مروان بن حکم هنگامی که خلافت به او رسید، سرگرم خواندن قرآن بود، با شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت : اینک بین من و تو جدائی افتاد و دیگر با تو کاری ندارم. او پس از شکست دادن عبدالله بن زبیر وارد مدینه شد و ضمن سخنانش گفت: من نه همچون خلیفه خوار شده (عثمان)، نه همچون خلیفه آسانگیر (معاویه) و نه مانند خلیفه سست خرد «یزید» هستم، من این مردم را جز با شمشیر درمان نمی کنم.

حجاج، عامل خونریز عبدالملک مسعودی می نویسد: عمال عبدالملک مانند: حجاج بن یوسف ثقفی، حاکم عراق مهلب، حاکم خراسان و هشام بن اسماعیل، حاکم مدینه نیز همچون خود عبدالملک سفاک و بی رحم بودند. حجاج در مدینه گردن گروهی از صحابه مانند «جابر بن عبدالله انصاری»، «انس بن مالک» و «سهل ساعدی» را به قصد خوار کردن آنان داغ نهاد. دستاویز او در این کار، آن بود که اینان کشندگان عثمان هستند. وقتی از مدینه بیرون رفت، گفت: این شهر از همه شهرها پلیدتر است؛ اگر سفارش امیر نبود، این شهر را با خاک یکسان می کردم.

پس از آنکه حجاج مکه و مدینه را مطیع ساخت، عبدالملک او را به ولایت کوفه و بصره فرستاد. وقتی وارد کوفه شد، سر و صورت خود را بسته بود و به طور ناشناس وارد مسجد شد، صف مردم را شکافت، بر منبر نشست و مدتی خاموش ماند. سپس روی خود را گشود و سخن آغاز کرد: مردم کوفه! سرهایی را می بینم که چون میوه رسیده، موقع چیدن آنها فرا رسیده و این کار به دست من انجام می گیرد.                                  

ورود حجاج به بصره نیز همچون ورودش به کوفه بود. همراه دو هزار نفر از شامیان و چهارهزار از نیروهای دیگر وارد بصره شد و به مسجد رفت. به یارانش سفارش کرد: وقتی صحبت می کنم، اگر عمامه از سر برداشتم، همه را از دم تیغ بگذرانید. او بر منبر رفت و گفت: خلیفه وقتی مرا منصوب کرد، دو شمشیر به من داد؛ یکی شمشیر رحمت و دیگری شمشیر عذاب، شمشیر رحمت در بین راه از دستم افتاد. سپس عمامه از سر برداشت. یارانش به مردم حمله کردند و به قدری از آنان کشتند که خون تا درب مسجد و بازار جاری گردید.

مردم مسلمان عصر امام به علت تبلیغات و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی حکومتهای نامشروع در برابر حقایق سیاسی و مذهبی در نهایت جهالت و بی دینی به سر می بردند. نوآوری و عقاید گمراه کننده و باطل به عنوان احکام و عقاید مذهبی، مورد اعتقاد و عمل مسلمانان قرار گرفته بود. در چنین شرایطی، بزرگترین و مهمترین مسئولیت امام سجاد علیه السلام احیای مجدد اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله، تبیین جایگاه امامت و رهبری اهل بیت علیهم السلام مبارزه با جهالت سیاسی و مذهبی مردم و تربیت مجاهدان واقعی بود .

امام علیه السلام می باید در برابر حقایق سیاسی اسلام روشنگری می کردند بویژه که درباره امامت و رهبری و افشاگری علیه حکومتهای غاصب و ظالم و ترویج فرهنگ جهاد و شهادت لازم بود که شیعیان و مسلمانان را برای مبارزه و جهاد علیه ظلم، بدعت و گمراهی آماده می ساختند. آن حضرت موفق شدند که در سخت ترین شرایط و با استفاده از بهترین شیوه های تبلیغاتی و مبارزاتی، در اهداف خویش موفق و پیروز شوند. زندگی امام پر از حوادث است هتک حرمت به اندازه ای است که بنی امیه در زمان امام اسبهایشان را در مسجد النبی کنار قبر پیامبر می بندند.

امام على ‏بن ‏الحسین علیه السلام، در هنگام حادثه کربلا حدود 23 سال سن داشته و بنا بر نظریه بیشتر دانشمندان اسلامى از برادر شهیدش حضرت على ‏اکبر، کوچکتر بوده امامت در زمانی به امام سجاد علیه السلام منتقل شد .

کل خاندان رسالت در اسارت امویان بسر میبردند در این دوره آل علی آماج تیرهای ستم و تهمت سیاستمداران بنی امیه قرار داشتند. ارزش های دینی دستخوش تحریف امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت اسلامی و باورهای دینی مردم سست و احکام دینی و اجتماعی بازیچه نالایقان اموی شده، امام چون کوهی استوار رسالت مکتبی و پیام رسانی کربلا و به نقل و بحث احادیث پیامبرصلی الله علیه و آله میپردازد. وی در مسیر مکه به کربلا بیمار در عین حال از کاروان پدر عذری نمیخواهد در روز عاشورا وقتی پدر را تنها میبیند عصا به دست و شمشیر آماده چند بار به یاری پدر می شتابد ولی خواهرانش و خود امام مانع شده و می گویند زمین نباید از حجت خدا خالی بماند.

اقدامات امام سجاد علیه السلام

1. همراهی با پدر با بیماری و تب سخت در کربلا

2. یار و مددکار خواهر در رنج و سختیهای اسارت

3. پیام رسانی و تثبیت ارزش های نهضت و عرصه جهاد فرهنگی و تبیین آرمان های آن قیام مقدس و افشای فساد بنی امیه و خاندان نا پاک آن

4. دفاع از مظلوم و انتقام از ظالم با خطبه و سخنان حماسى و مخلصانه

5. بارور ساختن یاد و خاطره حماسه‏ سازان عاشورا در نهاد جامعه اسلامى

6. سخنان شکننده و افشاگرانه او در مسجد اموی شام

7. شعله ور نمودن احساس گناه در مردم و روحیه انتقام جوئی در آنان

8. سخنان روشنگرانه به هنگام عزاداری بر مزار پیامبر بعد از واقعه کربلا

9. حمایت و رسیدگی به معیشت خاندان شهدا

10. در عصر نومیدى از پیروزى و حرکت مسلحانه سخن گفتن

11. مبارزه با غلو گرایان زمان خود

12. هدایت منحرفین و فریب خوردگان در اثر تبلیغات بنی امیه و مروانیان و جبرگرایان که تلقین می کردند که عاشورا و کشته شدن امام کار خدا بود

13. حمایت و هدایت مبارزین و انتقام جویان از خون شهدا

14. آماده کردن زمینه انقلاب فرهنگی برای فرزند و پیشوای بعد از خود

15. نقل و بحث احادیث پیامبر که سالها ممنوع شده بود

16. تبیین تفکر اصیل اسلامى، براى جامعه

17. تربیت شاگردانی چون ابو حمزه ثمالی و 170شاگرد دیگر

18. خرید بردگان و تربیت آنان و سپس آزاد کردن آنها

19. تلاشهای فرهنگی و علمی و جهاد عقیدتی

20. الگوى خدمت رسانی به قافله ای از مسلمانان در سفر حج به صورت ناشناس

چرا امام به مبارزه سیاسی نپرداخت؟ امام سجاد علیه السلام پس از شهادت پدر، در ایام اسارت و در شرایط اختناق، امامت را به عهده گرفت و این شرایط سخت تا پایان امامت وی ادامه یافت. امام سجاد علیه السلام با شش حاکم جور معاصر بود که عبارتند از   :۱. یزید بن معاویه، ۲. عبدالله بن زبیر، ۳. معاویه بن یزید، ۴. مروان بن حکم،    ۵. عبدالملک بن مروان   ۶. ولیدبن عبدالملک

حضرت علیه السلام امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و در زمانی دشوار عهده دار گردید. در چنین مقطع زمانی، آیا می توانست دست به مبارزات سیاسی و فعالیت های گسترده فرهنگی و اجتماعی بزند؟ به نظر می رسد پاسخ منفی است به دو دلیل:

۱. جو اختناق و کنترل شدیدی که حکومت ها پس از شهادت امام حسین علیه السلام به وجود آورده بودند؛ این اختناق سبب شد مبارزات سیاسی یا مسلحانه نتیجه ای جز هدر رفتن نیروها نداشته باشد. چنانکه مبارزات زمان آن حضرت تماما به شکست انجامید. برای درک این وضعیت اسفبار توجه به دو روایت زیر سودمند است :  

الف سهل بن شعیب یکی از بزرگان مصر می گوید: روزی به حضور علی بن الحسین علیه السلام رسیدم و گفتم: حال شما چگونه است؟، فرمود: فکر نمی کردم شخصیت بزرگی از مصر مثل شما نداند که حال ما چگونه است؟ اینک اگر وضع ما را نمی دانی، برایت توضیح می دهم : وضع ما در میان قوم خود مانند وضع بنی اسرائیل در میان فرعونیان است که پسرانشان را می کشتند و دخترانشان را زنده نگه می داشتند. امروز وضع ما چنان دشوار است که مردم با ناسزاگویی به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها به دشمنان ما تقرب می جویند .                                    .
ب زراره بن اوفی می گوید... و اما الشاه بین اءسد و ذئب و ثعلب و کلب و خنزیر حضرت حاکمان را به شیران درنده و مسلمانان را به گوسفندان اسیر در چنگ درندگان تشبیه کرده

۲- شرایط ناسالم فرهنگی آن روزگار؛ براثر فعالیتهای ناسالم حکومت های وقت و انگیزه های مختلفی که در آن زمان وجود داشت مردم به طرف بی بند و باری سوق داده شدند و با چنین مردمی هرگز نمی شد کارهای بنیادی انجام داد مگر این که تحولی معنوی در آنان به وجود آید.

در این موقعیت تمام تلاش حضرت سجاد علیه السلام این بود که شعله معنویت را روشن نگه دارد و این جز از راه دعاها و نیایش ها و تذکارهای مقطعی حضرت به خوبی از عهده آن برآمد، ممکن نبود.

در مورد رواج فرهنگ غلط بی بند و باری و فحشا در آن عصر، یکی از محققان می نویسد: در مدینه مجالس غنا و رقص برپا می شد و چه بسا زنان و مردان با یکدیگر بودند و هیچ پرده ای نیز در میان نبود (الشعر و الغنافی المدینه و مکه ص۲۵۰)

عایشه دختر طلحه صحابی پیامبر، مجالس مختلط از مردان و زنان برپا می کرد و در آن مجالس با فخر و مباهات آواز می خواند (الاغانی ج ۱۰ ص۵۷)

مدینه پر از زنان آوازه خوان شده بود و آنها نقش فعالی در آموزش غنا به دختران و پسران و گسترش آوازه خوانی و اشاعه بی بند و باری و فساد داشتند

در تاریخ الادب العربی، ج ۲ ، ص ۳۴۷ چنین آمده : گویی این دو شهر بزرگ حجاز (مکه و مدینه) را برای خنیاگران ساخته بودند تا آنجا که نه تنها مردمان عادی، بلکه فقیهان و زاهدان نیز به مجالس آنان می شتافتند.

در این موقعیت، امام سجاد علیه السلام برای تبیین معارف اسلام و برپا داشتن شجره اسلام و زنده نگه داشتن مشعل معنویت، از سلاح دعا استفاده کرد و بذر معنویت پاشید تا در موقعیت مناسب ثمر دهد.

بخش 2 :                           از مدینه تا کربلا با پدر

در طول مسیر مکه تا نینوا، امام سجاد علیه السلام همراه کاروان امام حسین علیه السلام بوده که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه حضرت در حالی که بر پشت اسب خود در حال حرکت بودند چند لحظه به خواب رفتند بعد که بیدار شدند فرمودند انا لله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین و آن را دو یا سه بار تکرار کردند.

پس فرزندشان علی بن الحسین، عرض کرد: برای چه استرجاع نمودید؟ حضرت فرمود: پسرم! من کمی به خواب رفتم شخصی که به اسبی سوار بود در پشت اسب این کلام را برای من می گفت: این قوم سیر می کنند و قاصد مرگ هم به سوی آنها حرکت می کند.

من هم دانستم خبر مرگ ابلاغ شده است فرزندشان به بابا عرض کرد: پدر جانم! خداوند به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: بلی، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست.

بنابراین ما در حالیکه بر حقیم، نسبت به مرگ هیچ باکی نداریم امام حسین علیه السلام به او فرمودند: خداوند به تو بهترین جزای خیری که از پدری به فرزندش می رسد، عنایت فرماید. از این حدیث به خوبی به دست می آید که حضرت علی بن الحسین علیه السلام دائماً در کنار پدر بوده و در طول این سفر در خدمت ایشان قرار داشته و حتی سخنان پدر را نیز به خاطر سپرده است.

بیماری در کربلا در اسناد تاریخی بیمار بودن حضرت در شب عاشورا است و این بیماری نیز به گونه ای نبوده که حضرت را از حضور در جمع اصحاب مانع شود حضرت می توانستند بنشینند و در جمع حاضر باشند و یا رفتار پدر را تحت نظر داشته و کلام او را بشنوند و به گریه افتاده و سکوت کنند.

علی بن الحسین علیه السلام فرمود: من در آن هنگام مریض بودم، پس شنیدم که پدرم به اصحابش سخنانی را می فرمود.

من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم و عمّه ام حضرت زینب نزد من مشغول پرستاری من بود، در این هنگام پدرم در پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد او «جون» بنده ابوذر غفاری بود و او شمشیرش را اصلاح می کرد و پدرم اشعاری را قرائت می کرد.

آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا آنکه من آن را فهمیدم و آنچه را می خواست، دانستم. پس گریه راه گلویم را بند آورد اشکهایم را پاک کردم و سکوت اختیار کردم و دانستم که بلا، نازل شده است.

ولی عمه ام هم آنچه من شنیدم شنید و او زن است و زنها دارای رقّت قلب و جزع می باشند، پس نتوانست خود را کنترل کند تا آخر حدیث شریف که مفصل داستان برخورد حضرت زینبسلام الله با امام حسینعلیه السلام و غش کردن حضرت زینب و بهوش آوردن ایشان .

و کلام امام حسین علیه السلام با خواهر، از طرف حضرت سجادعلیه السلام نقل می شود و سپس می فرماید: بعد پدرم حضرت زینب را آورد تا او را کنار من به زمین نشانیده. (تاریخ طبرسی ج3 ص 316 الارشاد شیخ مفید ص 232)

بنابراین حضرت فقط در شب عاشورا مریض بوده اند و البته این مرض در روز عاشورا به خصوص در هنگام وداع آخرین با پدر به شدت رو به وخامت گذاشته و حال جسمانی حضرت در آن موقع بسیار وخیم گزارش شده که دیگر حتی توانایی نشستن هم نداشته اند (بحار الانوار از کتاب المقتل)

 

بخش 3 :     امام سجاد و حضرت زینب شاهدان کربلا و اوضاع بعد از شهادت  

شهادت امام حسین  در کربلا  هنگام مصیبت عظمى فرا رسیده بود. حالت ضعف بر امام مستولى شده بود، هر کس با هر وسیله‌‌‌‏اى که در اختیار داشت به آن حضرت ضربه مى‏زد، ولى هر کس به قصد کشتن نزدیک آن بزرگوار مى‌‏شد، لرزه بر اندامش مى‏‌افتاد و به عقب بر مى‌‏گشت. زمان به کندى مى‌‏گذشت و جهان در انتظار حادثه‌‏اى عظیم بود. عمر سعد مى‌‏ خواست که کار سریعتر تمام شود و انتظار به پایان رسد.

دگرگونى عالَم طبیعت‏ پس از شهادت امام علیه‌السلام طبق نقل تواریخ بعد از شهادت آن حضرت، دگرگونى‏‌هایى در عالم تکوین رخ داد که خبر از وقوع حادثه عظیمى مى‏‌داد. روایات مربوط به دگرگونى‏‌هاى عالم را، شیعه و اهل سنت متفقاً نقل کرده‌‏اند از جمله: بنا به نقل سید بن طاووس در لهوف: در آن وقت غبار شدید توأم با تاریکى و طوفان سرخ فام آسمان کربلا و اطراف را فرا گرفت، سپاه ابن سعد وحشت کردند و گمان نمودند بر آنها عذاب نازل شده است. وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون آنها که ستم کردند به زودى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏دانند که بازگشتشان به کجاست! (سوره شعرا227)

بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) در کربلا  بعد از شهادت امام حسین علیه‌السلام و یاران باوفای ایشان در عصر عاشورا، مشکلات و مصیبت‌های خاندان امام، صد چندان شد. ماجراهایی اتفاق افتاد که قلم از نوشتن آن و زبان از گفتنش شرم دارد. چنان سوزناک است که اشک هر انسان آزاده‌ای را سرازیر و هر جوانمردی را بی‌تاب می‌کند و امام سجاد با بیماری شاهد این ماجراهای وحشتناک است .

آمدن ذوالجناح به خیام‏: پس از شهادت امام، اسب آن حضرت شیهه‏‌زنان و ناله‌‏کنان در حالى که پیشانى خود را به خون امام آغشته کرده بود، به جانب خیمه‏‌ها شتافت. از امام باقر علیه السلام نقل شده که اسب آن حضرت در شیهه‌‏اش مى‏‌گفت: امان از ظلم و ستمِ امتى که فرزند دختر پیامبرشان را کشتند

زنان و خواهران و دختران امام با دیدن مرکب بى‏‌سوار ناله‏‌ها سر دادند و زار زار گریستند. ام کلثوم، دستها را روى سر نهاد و فریاد زد: وامحمداه! واجدّاه، وانبیاه، وا ابالقاسماه، واعلیّاه، واجعفراه، واحمزتاه، واحسناه، این حسین است که در خاک کربلا روى زمین افتاده، سرش را از پشت سر جدا کردند، عبا و عمامه‌‏اش را به غارت بردند، و بیهوش بر زمین افتاد.

غارت سلاح و لباس‌هاى امام علیه‌السلام‏: سپاه غارتگر ابن سعد، پس از شهادت امام براى غارت لباس‌ها و سلاح امام هجوم آوردند. حتى برخى آنقدر رذالت و پستى به خرج دادند که پیش از شهادت امام به این کار اقدام نمودند.

در واقع هر کدام به غارت‏ چیزى از مختصات حضرت افتخار مى‏‌کردند ولى افتخارى که سرانجام سبب شرمندگى همه آنها شد. غارت لباس‌ها و سلاح‌‏ها نسبت به سایر شهدا نیز اتفاق افتاد. به گونه‌‏اى که سپاه کوفه بدن‌هاى آن عزیزان خدا را برهنه و عریان روى خاکها رها کردند.

غارت خیمه‌‏‌‌ها: سپاه روسیاه کوفه به فرماندهى «شمر» خیمه‌‏گاه را محاصره کرد. شمر دستور داد وارد خیمه‏‌ها شوند، و هر چه به دستشان مى‏‌رسد غارت کنند. اراذل و اوباش کوفه با شنیدن این فرمان بر یکدیگر سبقت گرفتند. دختران رسول خدا و یادگاران حضرت زهراى اطهر علیها‌السلام از سراپرده بیرون آمدند و همگى مى‏‌گریستند. دشمن هر چه را مى‌‏یافت، مى‌‏گرفت، حتى گوشواره حضرت ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین علیه‌السلام را از گوشش کشیدند و گوش‏‌هاى او را پاره کردند.
در روایتى مى‌‏خوانیم: هنگامى که سپاه ابن سعد به خیمه‌‏ها یورش بردند، زینب
علیهاالسلام فریاد زد: عمر سعد! اگر مقصودتان اسباب و زیورآلات است، خودمان‏ مى‌‏دهیم، به سپاهت بگو شتاب نکنند. مگذار دست نامحرمان به سوى خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله دراز شود.

از فاطمه بنت الحسین علیه‌السلام روایت شده است که گفت: در جلو خیمه ایستاده بودم و به کشته‌‏ها نظاره مى‏‌کردم و در این اندیشه بودم که حال بر سر ما چه خواهد آمد؟ ناگاه متوجه شدم که مردى سوار بر اسب، زنان را با نیزه‌‏اش تعقیب مى‏‌کند و زنان در حالى که لباس‌‏ها و زینت‌‏هایشان به غارت رفته به یکدیگر پناه مى‌‏‌بردند و فریاد بر مى‌‏آورند: واجَدَّاه وا أَبَتاه، وا عَلِیَّاه، و...

یورش به خیمه امام سجاد علیه‌السلام: شمر با گروهى از پیاده نظام به خیمه امام على بن الحسین علیه‌السلام آمد، امام از شدت بیمارى در بسترى آرمیده بود، زینب چون از قصد شمر و یارانش مطلع شد فرمود: او هرگز کشته نمى‌‏شود مگر آنکه من کشته شوم آنان به ناچار دست از او کشیدند

آتش زدن خیمه‏‌ها: از حوادث بسیار تکان دهنده در غروب عاشورا، سوزاندن خیمه‏‌هاى آل رسول اللَّه بود. این صحنه جانسوز در شرایطى اتفاق مى‌‏افتاد که بدنهاى پاره پاره امام مظلومان و یاران ایثارگر و شهیدش در بیابان رها شده و قبل از آن خیمه‏‌ها غارت شده بود و جامه‏‌ها و زیورها از زنان پاک دامن هاشمى ربوده شده بود. دختران رسول خدا سراسیمه از خیمه‌‏ها بیرون دویدند و برخى از کودکان یتیم به دامن عمه‏‌شان پناه بردند. بعضى راه‏ بیابان در پیش گرفتند و در آن متوارى شدند. یادآورى این خاطره تلخ همواره اشک‏‌ها را از دیدگان امام سجاد علیه‌السلام جارى مى‌‏ساخت.

او مى‏‌فرمود: بخدا سوگند، من هیچگاه به عمّه‌‏ها و خواهرانم نظر نمى‌‏کنم جز اینکه گریه گلویم را مى‌‏فشارد و یاد مى‌‏کنم آن لحظات را که آنها از خیمه‏‌اى به خیمه دیگر مى‏‌دویدند و منادى سپاه دشمن فریاد مى‌‏زد که: خیمه‏‌هاى ستمگران را آتش بزنید!.

تاختن اسب‌ها بر پیکر امام علیه‌‌السلام: برابر فرمانى که ابن زیاد صادر کرده بود، «ابن سعد» مأمور بود پس از شهادت امام بدن مبارکش را زیر سمّ اسبان قرار دهد؛ وى که به خاطر تقرّب به ابن زیاد و در خیال خامش براى رسیدن به حکومت رى از هیچ جنایتى خوددارى نمى‏‌کرد، در میان اصحابش فریاد زد: کیست که داوطلبانه بر پیکر حسین اسب بتازد تا سینه و پشت وى را زیر سم اسبان پایمال کند؟!

شمر که قساوت فوق‏‌العاده‏اى داشت با شنیدن این فرمان، پیشقدم شد و بر بدن پاک زاده زهرا علیها‌السلام اسب تاخت. ده نفر دیگر نیز از وى تعبیت کردند. بعدها مختار چون این عده را دستگیر کرد، دست و پاى آنان را بر زمین میخ‌کوب کرد و اسب بر بدنشان تاخت تا به هلاکت رسیدند.

اسارت اهل‏بیت علیهم‌السلام‏: عمر سعد پس از دفن اجساد پلید سپاهیانش نزدیک ظهر روز یازدهم دستور حرکت به سوى کوفه را صادر کرد. با این دستور زنان و دختران و کودکان حرم حسینى را بر شتران بدون جهاز سوار کردند و همانند اسیران بلاد کفر به سوى کوفه‏ حرکت دادند.

در میان اسراء دوازده پسر بچه و نوجوان از جمله آنها محمد بن الحسین و على بن الحسین علیه السلام بودند.

از جمله زنان بزرگوارى که در کربلا به اسارت درآمدند عبارتند از: زینب کبرى ام کلثوم، فاطمه دختر امیرالمؤمنین، فاطمه و سکینه و دختر چهارساله امام (رقیه)، و رباب دختر امرء القیس همسر با وفاى امام، رمله، مادر حضرت قاسم و همسر امام حسن مجتبى علیه السلام.

اینان بازماندگان از عترت رسول اللَّه بودند که ابن سعد و سپاهش حرمت پیامبر را در حق آنها رعایت نکردند و با جسارت تمام آنان را چون اسیران جنگى به بند کشیدند و با خیل نامحرمان که قاتلان ذرارى پیامبر و یارانش بودند، به سوى کوفه روانه ساختند.

عبور قافله اسیران از قتلگاه: از دشوارترین لحظات تاریخ کربلا، که در عظمت و سنگینى با همه آسمانها و زمین برابرى مى‌‏کند، لحظه وداع جانسوز قافله اسیران با بدن‌‏هاى پاره پاره شهیدان است. دشمنان، اسیران دل‌‏سوخته را از کنار آن پیکرهاى پاک شهیدان عبور دادند،

 

همان پیکرهاى غرقه به خونى که یکجا همه عزّت و مظلومیت را در خود جمع و خلاصه کرده بودند. مشاهده آن صحنه‏‌هاى دلخراش با آن بدن‏‌هاى پاره پاره و پایمال سمّ اسبان که عمدتاً قابل شناسایى نبودند،

مى‏‌توانست هر بیننده‏‌اى را از پاى درآورد ولى طمأنینه و آرامشى که در زینب کبرى‏ یادگار صبر و شکوه على ظهور کرد و صلابت و استحکامى که در کلمات دلنشین او موج مى‌‏زد، تا حدود زیادى آن فضاى سنگین را شکست و آن را براى آل رسول قابل تحمل کرد. با دیدن پیکر به خون آغشته برادر، رو به آسمان کرد و گفت: أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ؛ خدایا این قربانى را قبول فرما!.

این جمله چون پتکى بر سر دشمن فرود آمد و کوس رسوایى آنها را به ‏صدا در آورد. بى‏‌قرارى‏ها و سخنان زینب هر دوست و دشمن را به گریه واداشت. او با دلى شکسته و صدایى محزون چنین گفت: اى محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد! این حسین توست که در خون غلتیده است و پیکر او پاره پاره شده است.

اى محمد! دختران تو اسیر شده‌‏اند و فرزندانت کشته گشته‏‌اند و باد صبا بر پیکرهایشان مى‌‏وزد. این حسین توست که روى خاک افتاده، سرش را از قفا بریده‌‏اند، عمامه و رداى او را به یغما برده‌‏اند.

زینب سلام الله همچنان سخن مى‌‏گفت و دوست و دشمن مى‌‏گریستند. گویا سخنگوى آن صحنه عجیب بود چنین ادامه داد: پدرم فداى آن کسى باد که (خیمه‏‌گاه) سپاهش روز دوشنبه غارت شد.

پدرم فداى آن کس باد که طنابهاى خیمه‏‌اش بریده و بر زمین افتاد. پدرم فداى آن که نه سفر رفته است تا امید بازگشتش باشد و نه چنان زخمى برداشته که امید مداوایش باشد.

پدرم فداى آن کس که جانم فداى او باد. پدرم فداى آن کس که با دل پرغصّه جان سپرد، پدرم فداى آن کس که با لب تشنه شهید شد، پدرم فداى آن کس که از محاسنش خون مى‏‌چکد.

دلها مى‌‏رفت که از سینه‌‏ها بیرون بزند، باران اشک به احدى مجال نمى‏‌داد، زینب این بار اصحاب جدّش را مخاطب ساخت و گفت: امروز گویا جدم رسول خدا از دنیا رفته، اى اصحاب محمد! اینان فرزندان پیامبر برگزیده‏‌اند که آنان را همانند اسیران مى‏‌برند.

 

 ناگهان زینب سنگ صبور اهل کاروان، که با نوحه سرائى بجا و به موقعش تا حدودى باعث تخلیه بغض‏‌هاى فرو خفته در گلو شده بود، متوجه على بن الحسین شد که مى‌‏رفت از سر بى‏‌قرارى قالب تهى کند، زینب خود را به امام سجاد رساند و گفت: تو را چه شده، اى یادگار جدّ و پدر و برادرانم!

مى‌‏بینم که مى‌‏خواهى جانت را تسلیم کنى؟!. امام پاسخ داد: چگونه بى‌‏تابى نکنم در حالى که مى‌‏بینم پدر و برادران و عموها و عموزادگان و کسان من بر زمین افتاده و در خونشان غلتیده، سرهایشان جدا شده،

لباسهایشان به غارت رفته است، نه کفنى دارند، نه دفنى و کسى به آنها توجهى ندارد.
زینب پاسخ عجیبى داد: فرزند برادرم! نگران مباش، به خدا سوگند این پیمانى است که پیامبر خدا از جد و پدر و عمویت گرفته است و آنان نیز آن را پذیرفته‌‏اند.

خداوند از جماعتى از این امت که گردنکشان زمین آنها را نمى‌‏شناسند ولى فرشتگان آسمان آنان را مى‌‏شناسند، عهد گرفته است که این پیکرهاى پاره پاره و پراکنده را جمع کنند و به خاک بسپارند،

در آینده در این سرزمین بر مرقد پدرت حسین علیه السلام پرچمى به اهتزاز در مى‏‌آید که هیچگاه کهنه نشود و در گذر زمان گزندى به آن نرسد و سردمداران کفر هرچه در محو آن تلاش کنند، روز به روز بر عظمت آن افزوده شود.

 زینب دختر شجاع امیرمؤمنان با این پیش‏گویى عجیب و شگفت‏‌آورش، فرزند برادر خود را تسلى بخشید و آینده کربلا و عاشورا را آن‌‏گونه که ما امروز بعد از حدود 14 قرن مى‏‌بینیم دقیقاً ترسیم کرد، آرى قلب نازنین زینب مى‌‏دانست که این آغاز کار است هر چند تاریک‌‏دلان بنى‌‏امیّه و منافقان آن را پایان کار مى‌‏پنداشتند.

بخش 4 :      استمرار حماسه کربلا در پرتو امامت امام سجاد  علیه السلام

وجود مبارک امام زین العابدین علیه السلام از بهترین پیام آوران نهضت حسینیعلیه السلام بوده و گرامیداشت امام سجاد بدون تحلیل نهضت کربلا میسور نیست و در زیارت أربعین حسینی هدف نهضت نجات جامعه از جهالت و ضلالت است؛ باید ببینیم امام سجاد علیه السلام چگونه این پیام را منتقل کرده است .

وجود مبارک زین العابدین علیه السلام رسالتش بعد از شهادت حسین بن علی علیه السلام شروع شد. رهبری اینها از کربلا تا شام و از شام تا مدینه به عهده آن حضرت بود. سخنرانی های سیاسی عبادی امام سجاد زبانزد است. استدلال هائی که ایشان در بالای منبر مسجد شام کرده و جوّ را منقلب کرده است، آنها هم روشن است؛ امّا در بخش های دیگر باید دید وقتی حضرت به مدینه آمد، چگونه این نهضت را پیاده کرد.

شیوه امام سجاد علیه السلام برای رفع جهالت و ضلالت از جامعه

وجود مبارک امام سجاد علیه السلام این دو هدف را که هدف نهضت حسینی است، در طی سالیان متمادی پیاده کرد، و پیام را رساند. تأسیس حوزه علمیّه برای امام سجاد مقدور نبود، مبارزات علنی مقدور نبود؛

به همان دلیل که برای علی بن أبیطالب 25 سال مقدور نبود. 10 سال هم بعد از شهادت امام مجتبی علیه السلام ساکت بود. تا فرصت مناسبی فرا رسید و نهضت را آغاز کرد. امام سجاد هم در تمام این مدت فرصت مناسبی برای مبارزه سیاسی و تأسیس حوزه علمیّه نظیر عصر امام باقر و امام صادقعلیه السلام نیافت؛ فقط می توانست از رهگذر دعا و نیایش مردم را روشن کند امام سجاد از این فرصت زرّین حداکثر بهره را برد.

پیام آور کربلا حیات اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و علمى امام سجاد علیه السلام از زوایاى گوناگون قابل بررسى است. یکى از ابعاد زندگى امام همراهى او در قیام کربلا و پیام رسانى آن نهضت بزرگ است قیام بزرگ عاشورا ماندگارترین نهضت اسلامى است که در محرم سال61 قمرى روى داده است. این نهضت داراى دو مرحله بود؛

نخست، آفرینش و شکل‏ گیرى و جهاد و جانبازى و دفاع از اسلام و ... بوده که به رهبرى امام حسین علیه السلام از نیمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز و در دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسید.

دوم، دوره پیام رسانى و تثبیت ارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبیین آرمانهاى آن قیام مقدس بود که به رهبرى امام على ‏بن‏ الحسین علیه السلام تداوم یافت.

شاهد واقعه در زمینه حضور امام سجاد در نهضت حسینى جاى تردیدى نیست صحنه گزارش شده حیات اجتماعى و سیاسى امام زین ‏العابدین علیه السلام در قیام حسینى، مربوط به شب عاشوراست. امام على‏ بن ‏الحسین علیه السلام در آن شب که بیمار نیز بود، شب غریبى را سپرى کرد و با چشمان خویش عظمت روح و شهامت و وفادارى اصحاب را دید و خود را براى روزهاى واپسین آماده مى ساخت.

این بیمارى نیز حکمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سایه آن، وجود حجت خداوند در زمین حفظ شود و امر وصایت رسول خداصلی الله علیه و آله تداوم یابد به همین دلیل در میدان رزم کربلا حضور نیافت. او تنها بازمانده مرد از خاندان حسین علیه السلام بود که از کربلا زنده بازگشت تا پرچمدار هدایت امت باشد.

پس از واقعه : حادثه خونین کربلا، عصر روز عاشورا با شهادت امام حسین علیه السلام و اصحابش پایان پذیرفت و بخش دوم نهضت حسینى به رهبرى امام سجاد آغاز شد. مسئولیت پیام ‏رسانى عاشورائیان بر شانه ‏هاى امام ساجدان و عارفان، سنگین بود.

او مى‏ بایست در عصر ناامیدى از پیروزى حرکت مسلحانه به روش دیگری به بیان مسئله رهبرى و امامت، لزوم شناخت امام عادل و نشانه‏ هاى امام عدل و نشانه‏ هاى رهبران فاسد و ستم پیشه بپردازد و مردم غافل و به جهل واداشته را به وظایفشان در برابر رهبر عادل و همت براى اصلاح جامعه، بیدار سازد.

هنگام اسارت او را بر شتر بی جهاز و زنجیر بر گردن، میبرند به کوفه که میرسند به افشای مکاران و به معرفی خود پرداخته و جمعیت را گریان و پشیمان از بی وفائیشان کرد . سخنان امام سجاد علیه السلام تحولى شگفت در کوفیان ایجاد کرد و از هر سو بانگ گریه برخاست.

مردم یکدیگر را سرزنش کردند مردم کوفه که مجذوب سخنان حماسى و مخلصانه سید ساجدان قرار گرفته بودند، فریاد برآوردند که ما فرمانبردار توایم و از تو نمى‏ بریم و با هر کس که گویى پیکار مى ‏کنیم و با آنکه خواهى در آشتى به سر مى ‏بریم! یزید را مى ‏گیریم و از ستمکاران بر تو بیزاریم امام سجاد علیه السلام فرمودند: هیهات! اى فریبکاران دغل باز، اى اسیران شهوت و آز  .......

بخش 5 :                                کاروان اسیران کربلا

امام سجاد و حضرت زینب علیهما سلام در به ثمر نشستن خون شهیدان نقش به سزائی داشتند. رساندن پیام خون شهدا بار سنگینی بود صبر پیشه کردند و با انفعال نمودن ستمگران اوضاع را به نفع اسلام بر گرداند.

روز دوازدهم به کوفه میرسند زنی در کوفه پس از شناخت خاندان پیامبر برهنه گان را میپوشاند. نیم روز اهل بیت را در کوفه میچرخانند و عصر روز دوازدهم به دارالاماره ابن زیاد وارد میشوند ابن زیاد دستور میدهد سر امام را بیاورند و اهل بیت عصمت را هم با پوشش کهنه و کوتاه آوردند.

کوفه شهری که علی علیه السلام حدود 5 سال در آن حکومت کردند، حضرت زینب به عنوان یک معلم و مربی مطرح بود. حالا با وضعی وارد می‌شوند که مردم از پشت بام خانه‌ها سنگ و خاکروبه بر سرآنها می‌ریزند و به عنوان تحقیر، نان و خرما صدقه می دهند و ...                                      .
ولی اینها دست از رساندن پیام عاشورا بر نمی دارند سر مقدس امام را در ظرفی نهاده نزد عبیدالله گذاشتند. حضرت زینب علیهاسلام به صورت ناشناس نشست، عبیدالله بن زیاد گفت این زن کیست؟ به او گفتند: او زینب دختر علی است گفت: دیدی خداوند با برادرت حسین و خاندان شما چه کرد؟!                                            .
و یک باره صدای زینب علیهاسلام در بازار کوفه پیچید و اشاره کردند به مردم که ساکت شوید. چنان کلام عظمت داشت که کسی جرات نفس کشیدن نداشت پس نفسها در سینه حبس گردید.

سپس زینب خطاب به عبیدالله فرمود ما رایت الا جمیلا من از طرف خدا جز خوبی ندیدم ... اینان کسانی بودند که خدا شهادت را برای آنها رقم زده بود... پس در آن روز بنگر که پیروزی و غلبه از آن چه کسی است، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه.

وقتی از استواری زینب مستاصل شد رو به امام سجاد کرده و از او میپرسد تو کیستی؟
امام ضمن معرفی خود و بردن نام جدش و خاندانش با سخنانی کوبنده به تجلیل از شهیدان پرداخته و ابن زیاد و یزید را هشدار میدهد ابن زیاد عصبانی شده و دستور قتل امام را میدهد ولی زینب شجاعانه سپر شده و مانع میشود. کنترل از دست ابن زیاد و مزدورانش خارج شد، و این خواست و اراده
ی خداوند بود برای رسوایی ظالم.

خطابه امام سجاد در کوفه الحمد لله و الصلوة علی ابی محمد و آله الطیبین الاخیار، اما بعد یا اهل الکوفه،... مردم من پسر پیامبر و .....  ای مردم کوفه! من علی فرزند حسین بن علی بن ابی طالب هستم من فرزند کسی هستم که او را در ساحل فرات با لب تشنه و بدون هیچ جرم و گناهی به شهادت رساندند... آیا این مرا فخرى بزرگ است؟ اموالش را ربودند و خاندانش را به اسارت گرفتند من فرزند آن شخصی هستم که او را به قتل صبر (کسی را که با شکنجه می کشند) به شهادت رساندند...
مردم آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟ و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشت‏کارانید و چه بداندیشه و کردارید.

اگر رسول خدا به شما بگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چه رویى به او خواهید نگریست با سکوتتان دست در دست فردی حیله گر و بی لیاقت قرار دادید و ...                                        ..
مردم یک صدا برای جبران اعلام آمادگی میکنند و میخواهند به خونخواهی امام بپردازند که امام میفرمایند: هیهات، میخواهید آنچه با پدرانم کردید تکرار کنید و...

امام در ابتدای خطبه از پیامبر صلی الله علیه و آله تعبیر به پدر می کند و با انتخاب این کلمه، می خواهد خود و قافله اسیران را معرفی کند و نسبت خویش را با پیامبر صلی الله علیه و آله روشن سازد. تا همگان دریابند اهل این قافله که خارجی معرفی شده، از کدام دودمان و قبیله اند و از این راه افکار و احساسات مردم را در اختیار بگیرد و مردم آنان را با دیده اسیر ننگرند. سپس به بزرگترین نقطه ضعف کوفیان یعنی سست عنصری و پیمان شکنی آنان اشاره می کند و با این کلمات و جملات می خواهد آنان را بر این خصلت آگاه سازد. و در فرازی دیگر از خطبه با نگرش دقیق و ظریف با صفاتی همچون «درمان دردها» «چراغ راه امت» «پناهگاه جمع» و... به معرفی شخصیت امام علیه السلام می پردازد تا جای شک و تردیدی برای آن قوم سست عهد باقی نماند.                                        
امام سجاد علیه السلام همچنان با مردم سخن می گفت و آنان را کشنده حسین علیه السلام و خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی می کرد. سخنان او کاملا صحنه را تغییر داد تا آنجا که صدای مردم کوفه به گریه بلند شده بود. زنان موهای خود را افشان کرده بودند و خاک بر سر و روی خود می ریختند. او صحنه ی دیگری از قیامت را در برابر مردم قرار داد در آن روز مردم کوفه از شنیدن این سخنان، همچون ستمکاران در قیامت، حیران و سرگردان شده و دست های خود را به دهان می گزیدند.                .
زینب آن استاد بی معلم آنان را بر آن کار زشتی که مرتکب شده بودند ملامت و سرزنش کرده، در دار الاماره ابن زیاد چنان نیرومندانه ایستاد و پرخاش گرانه سخن گفت

و او را حقیر و کوچک شمرد که توان سخن گفتن را از او گرفت. و بار دیگر پس از ورود به شام و حضور در مجلس یزید با سخنان علی گونه اش چنان او را رسوا کرد و او را به گریه واداشت که توان پاسخ گفتن از او سلب شد.                                 .

حضرت زینب در کوفه خطبه می خوانند: چگونه لکه ننگ کشتن فرزند پیامبر و معدن رسالت و سید جوانان بهشت و پناهگاه نیکان شما و فریادرس شما در گرفتاری و ... را از دامان خود محو خواهید کرد؟ شما مانند آن زنی هستید که نخهای خود را رشته می کرد و سپس آن را از هم می‌گسیخت.                                                .
بنی امیه سعی داشت مردم در جهالت و ضلالت بمانند و بگوید یزید امیرالمومنین است و از شریح قاضی فتوا گرفت که حسین از دین جدش خارج شده و قتلش واجب است. حضرت زینب علیهاسلام از این فرصت در کوفه استفاده کرد که بگوید چه کسی را کشتید؟ اسرای کربلا شروع کردند به بیداری مردم، در همین خطبه چقدر مردم گریه کرده و از شدت ناراحتی انگشت حسرت به دندان گرفتند و ...                                      ..
ای مردم کوفه، ای اهل فریب و خدعه، آیا گریه می کنید؟ هرگز چشمانتان خشک نشود و ناله‌هایتان ساکت نگردد، چگونه لکه ننگ کشتن فرزند پیامبر و معدن رسالت و سید جوانان بهشت و ...                                                            .
شباهت سخن گفتن با پدر چراکه او دختر علی علیه السلام است، پاره ی تن و وارث او.
زینب علیهاسلام به بزرگترین نقطه ضعف کوفیان، یعنی سست عنصری و پیمان شکنی آنها اشاره می کند و آنها را بر این خصلتشان آگاه می کند. از برادر شهیدش، امام حسین علیه السلام، به عنوان پاره ی جگر رسول الله صلی الله علیه و آله و سرور جوانان اهل بهشت، تعبیر کرد. بنی امیه را کشنده ی او و خاندان پیامبر معرفی می کند.
این تعبیر چنان آتشی در جان کوفیان انداخت که تمام آثار کفر و نفاق و جهالت را از جان آنان زدود. 
آری در همین حالات سخت و جان فرسا هنگامی که موقعیت را مناسب تشخیص می دهد نگاهی بر مردم می افکند و آنها را به سکوت دعوت می کند. سپس با انتخاب بهترین فرصت ها و زیباترین کلمات و جملات، و با شجاعتی بی نظیر و علی وار بر مسند وعظ و خطابه می ایستد و مردم گریه سرمیدهند و پشیمان از همراهی با ابن زیاد در جشن و پایکوبی. 
احتجاج طبرسی می نویسد: امام زین العابدینعلیه السلام به صدای بلند فرمود: اینان بر ما می گریند پس چه کسانی جز اینها آل الله را کشت؟ و شاید از همان مکان و همان لحظه بود که نهضت توابین را خلق می کند. 

اسرای کربلا شروع کردند به بیداری مردم سپس حضرت فاطمه صغری دختر امام حسین علیه السلام شروع به سخن فرمودند :بعد از حمد خدا فرمودند: ای مردم کوفه، ای مردم خودخواه و حیله گر! ما خاندانی هستیم که خدا ما را با شما و شما را با ما مورد امتحان قرار داده است، و ما از عهده آن امتحان به خوبی بر آمدیم ...
سوره عنکبوت2  أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ آیا مردم پنداشتند همین که گفتند ایمان آوردیم به حال خود رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟

و ما نشان دادیم که حاضریم سختی خروج از خانه و شهر خود و سختی و رنج راه و شهادت عزیزان و عزیزترین انسانها و اسارت خود را برای احیای دین خدا بپذیریم و شما در این امتحان چه کردید؟... تن به ذلت برای چه کسانی دادید.
آنها دارند زباله بر سر اینها می‌ریزند و اینها چه می‌گویند و هدفشان ارشاد و هدایت است و روشن شدن چراغ هدایت که در زیارت اربعین می فرماید جانش را در راه تو داد که بندگانت از جهالت و گمراهی بیرون آیند.                                          .
آنگاه زینب علیهاسلام  شروع به خواندن اشعاری در رسای حادثه کربلا نمود خطبه های حضرت زینب علیهاسلام با خطبه های امام علی علیه السلام در نهج البلاغه شباهت زیادی دارد (هنر سجع گویی همانند خطبه ی معروف مادرش فاطمه سلام الله علیها در مقابل ابوبکر و عمر و مردم در مسجد) و شاید از همین جهت است که ایشان را عقیله بنی هاشم (عقل کل) می خوانند؛ این امر باعث می شود حتی کسانی که هنوز به ماهیت آنها شک داشتند از اصالت آنها مطمئن شوند و به یاد سخنان امام علی بیافتند. 

زیرا اینجا همان کوفه ای است که علی در آن می زیست و کوفیان کلام نافذ او را به یاد دارند و هنوز مدت زمان چندانی از شهادت آن حضرت نگذشته است
دو روز قبل در یک بیابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با این همه عزیزان و جوانان و فرزندان و اینها از بین برده‌اند، این جمع چند ده نفره‌ زنان و کودکان را اسیر کرده‌اند، آورده‌اند در مقابل چشم مردم، روی شتر اسارت، مردم آمده‌اند دارند تماشا می کنند، بعضی هلهله می کنند، بعضی هم گریه می کنند؛

در یک چنین شرایط بحرانی، ناگهان این خورشید عظمت طلوع می کند؛ همان لحنی را به کار می برد که پدرش امیرالمؤمنین بر روی منبر خلافت در مقابل امت خود به کار می برد؛ همان جور حرف می زند. یا اهل الکوفه، ای خدعه‌گرها، ای کسانی که تظاهر کردید! شاید خودتان باور هم کردید که دنباله‌رو اسلام و اهل‌ بیت هستید؛ اما در امتحان این جور کم آوردید، در فتنه این جور کوری نشان دادید.

شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یکسان نبود به خودتان مغرور شدید، خیال کردید ایمان دارید، خیال کردید همچنان انقلابی هستید، خیال کردید همچنان پیرو علی هستید؛ در حالی که واقع قضیه این نبود. همانهایی که مُسلِم را به دست ابن‌زیاد دادند، همانهایی که به امام حسین نامه نوشتند و تخلف کردند، همانهایی که آن روزی که باید با ابن‌زیاد در می‌افتادند، توی خانه‌هایشان مخفی شدند اینها بودند توی بازار کوفه یک عده هم کسانی بودند که ضعف نفس نشان دادند، حالا هم نگاه می کنند، دختر امیرالمؤمنین را می‌بینند، گریه می کنند.

امام سجاد و حضرت زینب کبری علیهما سلام با این عده‌ ناهمگون و غیر قابل اعتماد مواجه هستند، اما این جور محکم حرف می زنند. زینب زن تاریخ است؛ این جوهر زنانه‌ مؤمن، این جور خودش را در شرایط دشوار نشان می دهد. این زن است که الگوست؛ الگو برای همه‌ مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوی و انقلاب علوی را آسیب‌ شناسی می کند؛ می گوید شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید؛ نتوانستید به وظیفه‌تان عمل کنید؛ نتیجه این شد که جگرگوشه‌ پیغمبر سرش بر روی نیزه رفت.

نحوه مبارزه امام سجاد  علیه السلام اختناق در آن دوران و نامناسب بودن وضع، اجازه نمی‌داد که امام سجاد بخواهند با آن مردم بی‌پرده و صریح و روشن حرف بزنند؛ نه فقط دستگاه‌ها نمی‌گذاشتند، مردم هم نمی‌خواستند. اصلاً آن جامعه یک جامعه نالایق و تباه‌شده و ضایع‌شده‌ای بود که باید بازسازی می‌شد آن چهره‌ى مظلوم بى‌صداى سربه‌زیرِ منفعلى که از امام سجاد درست کردند به کلى برخلاف واقع است. چهره‌ى حقیقى امام سجاد علیه السلام چهره‌ى یک مبارزِ قهرمانِ خستگى‌ناپذیرِ آشتى‌ناپذیرِ پیگیرى است، که با تدبیر تمام، با دقت کامل راه‌ها را مى‌شناسد و انتخاب مى‌کند و به سمت هدف‌ها این راه‌ها را مى‌پیماید، خودش خسته نمى‌شود و دشمن را خسته مى‌کند. و بالاخره دشمن وقتى هیچ کار دیگری نتوانست بکند، آن حضرت را مسموم کرد و این امام بزرگوار بعد از یک عمر پربرکت و پرمبارزه به رضوان الهى پرواز کرد.

اصل اساسی بعثت انبیاء و امامت امامان علیهم‌السلام، همانا هدایت مردم به عبودیت الهی در تمامی عرصه‌های معرفتی، رفتاری و اخلاقی و پیشرفت جوامع انسانی در حوزه‌های عمرانی و فرهنگی بر مدار عدالت، زایش بصیرت در مقابل تهاجم سخت و نرم جبهه‌های دین‌ستیزی و البته صبر و مجاهدت در برابر هجمه‌های آنان است؛ لَقَد أرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیّناتِ.

بخش 6 :           بررسی خطبه های ایراد شده در شهر کوفه

کاروان اسیران زیر محافظت و مراقبت شدید سربازان و نیروهای مسلح یزیدی بودند. مردم در دو طرف مسیر حرکت کاروانیان صف کشیده بودند و نظاره گر بودند. همه ی این کارها برای این بود تا حس تنهایی و حقارت کاروان را در مردم ایجاد نمایند
مردم ناآگاهانه پیروزی یزیدیان را جشن گرفته بودند و کف می زدند
. آری به خیال خود به استقبال کفار و اسرای رومی شکست خورده از سپاهیان اسلام رفته بودند و بر آل رسول اللهصلی الله علیه و آله سنگ می زدند.                                             .
در این زمان بود که امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیهاسلام و دیگر دختر امام حسین علیه السلام سکینه با قوت ایمان، زبان حکمت گشودند و با تیغ بلاغت، سینه ی نفاق را شکافتند. اینجا بود که مردم متوجه اشتباه خود شده بودند و ابن زیاد احساس خطر می کند و شرائط را مناسب نمی بیند

تصویر سازی از عاشورا زمانی که دولت شیطانی یزید بر آن بود تا تصویری نادرست از عاشورا ارائه دهد. حضرت زینب کبری علیهاسلام در کنار رهنمود‌های امام زین‌العابدین علیه السلام به تصویرسازی از عاشورا و وقایع کربلا در خطبه‌های خود پرداختند تا حقیقت بر مردم آشکار شود.                                              .
هنگامی که واقعه عاشورا در کربلا اتفاق افتاد، دستگاه تبلیغاتی یزید به سرعت با بهره‌گیری از همه امکانات بویژه شعر و روایت‌سازی دروغین، تصویری غلط و باطل از کربلا و قیام امام‌حسین علیه السلام ارائه داد. به‌طوری که مردم باور کردند که امام‌حسین علیه السلام یک خارجی و یاغی بر خلیفه مسلمین است پس به‌طور طبیعی مستحق قتل و اسارت و غارت است.

رسانه‌های استکباری در خدمت یزید مستکبران و ظالمان در هر دوره‌ای، از همه ابزارها بهره می‌گیرند تا اهداف استکباری خود را برآورده سازند این امر اختصاصی به دیروز و امروز ندارد، بلکه فردا نیز این گونه خواهد بود. شناخت روش‌های استکباری به ما کمک می‌کند تا با چراغ عبرت از گذشته، تصویری روشن از امروز و فردای خود و جامعه داشته باشیم. چرا که امروز هرچند که ابزارها به سبب فن‌آوری‌های روز، متنوع‌تر و متعددتر شده‌اند، ولی مبانی، اهداف و اصول، تغییر چندانی نکرده است. از آنجایی که مستکبران و ظالمان به هیج عهد و پیمان و اصلی پایبند نیستند و همواره عهد‌شکنی می‌کنند و اصول را نادیده گرفته و زیرپا می‌گیرند (بقره27؛ انفال56؛ رعد20 و 25)  پس نمی‌توان امید داشت که آنان پایبند چیزی باشند

و اگر فلسفه و مبانی برای زندگی خودشان داشته باشند، چیزی جز کفر و فجور نیست. 

برای رسیدن به مقاصد دنیوی و تحقق اهداف استکباری، عهدشکنی کرده و به هیچ عقد و عهدی وفا نمی‌کنند و با دروغ و شبهه‌سازی می‌کوشند تا راه را برای فجور خود بگشایند. (قیامت1 تا 5) پس همه ابزارها از جمله رسانه‌ها را به خدمت می‌گیرند تا فضایی مناسب برای کفر و فجور خویش فراهم آورند و بستر مناسبی برای سلطه استکباری خود ایجاد کنند                                        ..
در آغاز اسلام همین مسأله بارها مشکل‌زا شده بود و شاعران علیه مسلمانان و قبایل اشعاری می‌ساختند که افکار عمومی را نسبت به پیامبرصلی الله علیه و آله و اسلام بدبین می‌کرد. بعدها نیز دستگاه‌های خلفای ظالم از همین ابزارها برای تسخیر قلوب و اذهان سود بردند و حتی یزید خود به شاعری می‌پرداخت و اشعاری را در مخالفت با مبانی و اصول اسلام می‌سرود و در جامعه منتشر می‌کرد. 
نقش خطبه‌ها در جنگ نرم و تصویر سازی زمانی که عاشورا به ظاهر پایان یافت و روز دهم گذشت، همگان بر این باور بودند که کار نهضت امام حسین علیه السلام تمام شده و دیگر نامی از اهل بیت علیهم السلام باقی نخواهد ماند و دستگاه خلفا که در سقیفه پایه‌ریزی شده بدون هیچ جریان مخالف قوی و اصلی می‌تواند ادامه یابد و اسلام خلیفه‌گری به جای نظام ولایی جایگزین شود. (این یکی از اهداف آل ابوسفیانی بود).

اما روز یازدهم هنگامی که کوفه برای پیروزی یزید و یزیدیان آراسته شد، ورق برگشت خطبه های امام سجاد و حضرت زینب علیهماسلام در هنگام ورود به کوفه چنان جو را دگرگون کرد که ابرهای تیره و ظلمت ظلم در برابر خورشید نبویصلی الله علیه و آله تاب نیاورد و به کناری رفت و اندک اندک انوار حقیقت بر دل‌های مرده کوفیان تابید.
و آنان را با حقیقتی آشنا کرد که خود نقش اساسی را در دگرگونی آن داشتند زیرا این کوفیان بودند که به عنوان دستان کفر و نفاق عمل کردند و با مدیریت نرم‌افزاری دستگاه شیطانی یزید، اتفاق شوم رقم خورد.                                    
.
نخستین کار، تصویری روشن از کربلا در این تصویرسازی دو جبهه حق و باطل را کاملا جدا کرد پس نخست افرادی را معرفی کرد که شهید شده یا به اسارت گرفته شده بودند. چنانکه افراد جبهه مقابل را نیز معرفی می‌کند و سپس رفتار هر دو گروه را بیان کرده و با تبیین ریز جزئیات،‌ تصویری روشن از کلمات بر اذهان و قلوب کوفیان نقش می‌زند طوری‌که قلب‌هایشان را دگرگون می‌سازد و اشک از دیدگان و سوز از جگر و آه از نهادشان به آسمان می‌رود. 
اولین تصویر روشن از شهید کربلا را با این عبارت می‌سازد و بر اذهان و قلوب 
شنوندگانش نقش می‌کند اَلّلهمَّ تَقَبّل مِنّا هذَا القُربان، خدایا این قربانی را از ما بپذیر! در این جمله کوتاه حضرت زینب، هم ایمان خویش را بیان می‌کند و هم آنکه روشن می‌سازد، شهادت، از هر قربانی و ابزار تقربی به خدا برتر است که امام حسین علیه السلام خود را برای تقرب به خداوند متعال و رضایتش به قربانگاه منای کربلا آورده و از حج ظاهری در مکه به حج باطنی آمده تا به جای قوچ و فدایی از این دست، خود را قربانی کند که ابراهیم و اسماعیل قصد آن کرده بودند. اینکه مسلخ کجا باشد مهم نیست، بلکه مهم این است که برای چه هدفی سلاخی شود؟ این سخن حضرت زینب علیه السلام تصویری از کربلا ارائه می‌دهد که برای کوفیان آشناست. 
زیرا ماه ذی‌الحجه هنوز چند روزی بیش نگذشته است و حجاج در مکه و منی تازه به قصد تقرب به خدا، خونی قربانی کرده و همانند هابیل علیه السلام و اسماعیل علیه السلام و ابراهیم علیه السلام خواهان قبولی قربانی خود شده‌اند.                                     .
با معرفی امام از خود که انا بن المکه انا بن المنی و جمله ی زینب که اَلّلهمَّ تَقَبّل مِنّا هذَا القُربان این تصویرسازی ارائه می‌کند، که تمام صحرای محشر و منی و عرفات به چشم مردمان می‌آید پس به آسانی می‌توانند غلغله کربلا، خون‌های داغ بر زمین ریخته شده و اوضاع آن را تصویر سازی کنند. چرا که خود بارها شاهد چنین صحنه‌هایی بودند با این تفاوت که در این کربلا و قربانگاه عشاق حسینی علیه السلام، این امام حسین علیه السلام است که قربانی شده و به پیشگاه خداوند هدیه شده است.

در این قربانگاه کربلا، قربانی، سرور جوانان اهل بهشت و فرزندان اشرف و اکرم مخلوقات خداوندی است یعنی امام حسین علیه السلام با شهادت خویش و فرزندان و یارانش، کاری که از عهده کمتر کسی برمی‌آمد انجام داد و خود را قربانی خدا و رضایت او کرد.

حضرت زینب علیهاسلام تلاش می‌کند تا بهترین تصویر را از کشته شدگان و شخصیت آنان ارائه دهد همچنان که تلاش دارد تا تصویری از جانبازی شهدا و قساوت و شقاوت دشمنان ارائه کند که هیچ اما و اگری باقی نماند و دستگاه تبلیغاتی و رسانه‌های دشمن نتوانند آن را دگرگون سازند و یا تصویری دروغین به خورد مردم دهند
اینجاست که حضرت زینب علیهاسلام می‌فرماید: یا محمداه! ای رسول خدا، ای که فرشتگان زمین و آسمان بر تو درود می‌فرستند این حسین توست که اعضایش را پاره پاره کردند، سرش را از قفا بریدند این حسین توست که جسدش در صحرا افتاده، در حالی که بادها بر او می‌وزند و خاک را بر او می‌نشانند.
تصویری که این کلمات با سوز در ذهن و قلب هر مخاطبی ایجاد می‌کند تصویری است که شاید رسانه‌های تصویری
امروز نیز نتوانند آن را به این خوبی و روشنی ارائه دهند و مخاطب خود را تحت تاثیر قرار دهند. این کلمات زمانی گفته می‌شود که مردم کوفه به طور طبیعی به سرعت به مفاهیم آن منتقل می‌شوند. و در برابر خود تصاویر گذرانی را می‌بینند که هر روز در میادین جنگ با آن رو به رو بودند زیرا کوفه به سبب آنکه یک پادگان نظامی بوده و مردمانش با جنگ و خونریزی آشنا هستند وقتی این کلمات را می‌شنوند تصاویر آن در جلوی چشمانشان رژه می‌رود. به‌ویژه که برخی از همین مردمان در خود واقعه حضور مستقیم داشته‌اند.    
حضرت زینب علیهاسلام تلاش دارد که ضمن توضیح نحوه کشتار وحشتناک و اسارت، به وضوح روشن سازد که این کارها در حق امام حسین علیه السلام نوه پیامبرصلی الله علیه و آله انجام گرفته است.

کسانیکه فرزند رسول اللهصلی الله علیه و آله را به این شکل فجیع به قتل رسانند و دخترانش را اسیر و در بند کنند، باید نام مسلمانی را از ایشان پاک کرد زیرا کسی که فرزند رسول‌اللهصلی الله علیه و آله را با آن همه سفارش در حق مودت اهل بیت علیهم السلام و اطاعت از ایشان، می‌کشد بی‌گمان از اسلام و مسلمانی بیرون است. آن حضرت علیهاسلام برای تبیین تقویت پیوند استوار میان شهدای کربلا و پیامبرصلی الله علیه و آله خطاب را به سمت مادرش می‌گیرد تا با مخاطب کردن فاطمه علیهاسلام گناه نابخشودنی یزید و یزیدیان را روشن سازد و نشان دهد که آنان چه کسانی را شهید کرده‌اند تا مردم خشم خود را متوجه قاتلین امام حسین علیه السلام کنند.

آن حضرت علیهاسلام خطاب به حضرت فاطمه علیهاسلام می‌فرماید: ای مادر، ای دختر خیرالبشر، نظری به صحرای کربلا افکن و فرزند خود را ببین که سرش بر نیزه مخالفان و تنش در خاک و خون غلطان است! این جگرگوشه توست که در این صحرا روی خاک افتاده و دخترانت را بنگر که سراپرده آنها را سوزاندند و ایشان را بر شتران برهنه سوار کردند و به اسیری می‌برند. ما فرزندان توایم که در غربت گرفتار شدیم.

در خطبه ها سعی شده که تنها به گذشته بسنده نکند بلکه تصویری از حال ارایه دهد تا وضعیت اسیران نیز دیده شود و با نگاهی به حال، حقیقت آشکارتر شده و آینده‌ای روشن برای اسیران و تیره برای اسیرگیران رقم زند از این رو به وضعیت اسیران کربلا اشاره می‌کنند تا مردم شاهد وضع اسفناک اسیران و شرایط سخت اسارت ایشان شوند و هم درس بگیرند و هم اعتراض کنند تا وضعیت اسیران بهبود یابد و دختران و کودکان کمتر رنج برند. از هر فرصتی بهره ‌برد شده تا تصویری از حقیقت ارایه دهند

که دیگر هیچ شبهه‌ای در آن ایجاد نکنند و رسانه‌های دشمن نتوانند حقایق و وقایع را وارونه جلوه سازند و مردم را همچنان با خود همراه نگه دارند.                                       .
کاری که حضرت امام سجاد و زینب علیهماسلام در مجالس گوناگون و حالات مختلف می‌کنند این است که پیام عاشورا را زنده نگه دارند و با توصیف ددمنشی یزیدیان، شایستگی آنان را برای مسلمانی سلب کنند به طوری که کسی رغبت به امارت آنان نداشته باشد و با حکمرانی آنان به عنوان فاسق و کافر و فاجر مخالفت کند

از مواردی که حضرت زینب علیهاسلام به ارایه تصویری روشن از کربلا و حقیقت آن می‌پردازد هنگامی است که با سر امام حسین علیه السلام مواجه می‌شود می‌فرماید: به فدای آن کس که سپاهش روز دوشنبه غارت شد به فدای آن‌کس که ریسمان خیامش را قطع کردند به فدای آن کس که نه غایب است تا امید بازگشتنش باشد و نه مجروح است که امید بهبودی‌اش باشد. به فدای آن کس که جان من فدای او باد به فدای آن کس که با دلی اندوهناک و با لبی تشنه او را شهید کردند. به فدای آن‌کس که از محاسن‌اش خون می‌چکید به فدای آن‌کس که جد او رسول خداست و او فرزند پیامبر محمد مصطفی و خدیجه کبری و علی مرتضی و فاطمه‌ زهرا سیده زنان است به فدای آن کس که خورشید برای او بازگشت تا نماز گزارد.

در این عبارت هم شخصیت فردی و هم خانوادگی امام حسین علیه السلام معرفی می‌شود و رفتاری که دشمنان با این شهید انجام دادند توصیف می‌شود تا مردمان دریابند که با چه کسی دشمنی شده و چه کسی را به شهادت رسانده‌اند و بدتر این که چگونه این کار را کردند و چه شقاوت‌ها داشته‌اند.

این تصویر سازی‌ها کار خودش را می‌کند و اشک را بر دیدگان جاری و قلوب را علیه دشمنان می‌شوراند به گونه‌ای که مردم علیه یزید و یزیدیان و حتی شوهران و برادرانی می‌شورد که در این جنگ حضور داشتند. طوری که اوضاع به سرعت در کوفه و شام دگرگون می‌شود به طوری که یزید باقی ماندن و اسارت بیشتر آنان را صلاح نمی‌بیند و مصلحت را حتی در برائت از قاتلان می‌بیند ولی این مصلحت‌اندیشی کارساز نمی‌شود و به سرعت در مدینه شورشی پدیدار می‌شود و احترام ظاهری و همکاری یزید با اهل بیت و تمام تقصیرات را به گردن ابن زیاد می اندازد. 
 و بعدها واقعه حره رخ می‌نماید که طومار حکومت یزیدی را می‌پیچد و سپس واقعه توابین و مانند آن پدید می‌آید که در نهایت حکومت امویان به سبب خونخواهی مردم تحت شعار یالثارات‌الحسین در هم پیچیده می‌شود.

بخش 7 :      ورود کاروان اسرای اهل بیت‌ (علیهم السلام) به شام

در روز اول صفر سال 61 کاروان اسرای اهل بیت (علیهم السلام) را وارد شهر شام کردند در حالى که دست مرد‌ها را به گردنشان بسته بودند و همه کودکان و زنان را به یک زنجیر متّصل کرده بودند وارد مجلس یزید شدند شهرى که مردمان آن به علت تبلیغات سوء معاویه بر ضد اهل بیت‌ علیهl السلام با اسلام ناب، بیگانه و پیرو اسلام معاویه شده بودند اهل شام براى ورود اهل بیت‌ علیهم السلام به دستور یزید ملعون مجالس جشن بر پا کردند و به شادى و پایکوبى پرداختند (منتهی الآمال ص591)

این‌ها همه در حالى بود که آل الله (علیهم السلام) مصیبت زده و عزادار بودند (مستدرک سفینه البحرا ج6 ص294) سرهاى مقدس شهدای اهل بیت‌ را یکى پس از دیگرى از دروازه وارد نمودند پیشاپیش همه سرها، سر نورانى قمر بنى‌هاشم‌ علیه السلام بود در میان سرها، سر مطهر سیدالشهداء با عظمت و شکوه فوق العاده در حالى که لبخندى بر لبان مبارکش بود (منتهی الآمال ص 594)  
شهادت حضرت رقیه دختر کوچک امام در شام قلم را یاراى نوشتن نیست اما همین بس که سیدالساجدین‌ علیه السلام اوج مصایب آل الله (علیهم السلام) را در شهر شام دانستند و آرزو کردند که اى کاش نبودم و شهر شام را با این وضعیت نمى‌دیدم. شامیان آنها را خارجی خواندند و سرهای بالای نیزه را نمایش میدادند به محله یهودیان بردند و گفتند اینها اجداد شما را در بدر و خندق کشته اند. 
اسراء در مکانهای بدون سقف نگه میداشتند به هنگام چرخاندن گاهی سر های مبارک می افتاد و مردم هلهله میکردند حضرت رقیه بیقراری میکرد و به دستور یزید سر پدر را آوردند. رقیه ناگهان بیهوش شده و جان به جان آفرین میگوید (مردم شام، پرورش یافته معاویه و عمروعاص هستند و از اسلام حقیقی بوئی نبرده اند و تحت تاثیر تبلیغات معاویه بودند)                                      .
اسراى اهل بیت ‌(علیهم السلام) در مجلس یزید ملعون یزید مست و مغرور از کرده خویش بر تخت تکیه داده و مجلس بزم برپا ساخته بود. سر مقدس سالار شهیدان را در تشتى مقابل یزید گذاشتند و او با چوب خیزرانى که در دست داشت، نسبت به حضرت اسائه ادب مى‌کرد.                    .
عقیله عرب زینب کبرى علیهاسلام با دیدن این صحنه دست برد و گریبان چاک زد و فریاد کرد: وا حسیناه! وا حبیب رسول الله! که از صداى آن حضرت، حاضران سکوت عجیب و بعضی به گریه افتادند (الدمعه الساکبه ج5 ص105)

به لب و دندان کسى بى‌احترامى مى‌کنى که من شاهد بودم رسول خداصلی الله علیه و آله، همین لب‌ها و دندان‌ها را مى‌بوسید و مى‌فرمود: شما سرور جوانان اهل بهشتید اى یزید! خدا تو را نابود کند، خدا تو را لعنت کند! (منتهی الآمال ص601) 

سکینه بنت الحسین علیهاسلام مى‌فرماید: به خدا سوگند من از یزید کافرتر و ستمکارتر و سنگدل‌تر ندیده‌ام!                                     .
حضرت زین العابدین علیه السلام (در حالیکه از کوفه تا دمشق زیر زنجیر بود) فرمود: ای یزید، به خدا قسم، چه گمان می بری اگر پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله ما را به این حال بنگرد؟ این جمله چنان در یزید اثر کرد که دستور داد زنجیر را از آن حضرت برداشتند، و همه اطرافیان از آن سخن گریستند. سپس فرمودند: اى یزید! واى بر تو! اگر مى‌دانستى چه عمل زشتى را مرتکب شده‌اى و با پدرم و اهل بیت و برادرم و عمو‌هاى من چه کرده‌اى مسلماً به کوه‌ها مى‌گریختی! و روى خاکستر مى ‌نشستى و فریاد بلند مى‌کردی
سَر پدرم حسین فرزند فاطمه دختر پیامبر و على‌ علیه السلام را بر سر دروازه شهر آویختی؟ ... تو را به خوارى و پشیمانى روزی بشارت مى‌دهم که در آن روز چشمان مردمان گریان است (الارشاد ص231). در چنین وضعیتی که یزید جسارت و بى‌خیالى را تا بدین حد رسانید، دیگر وقت آن رسید که بار دیگر چهره ننگین یزیدیان براى مردم که قدرى آمادگى پیدا کرده بودند، آشکار گردد و تبلیغات مسموم معاویه بر ضد اهل بیت‌ علیهم السلام نقش بر آب شود. 
یزید سخنران مخصوص خود را خواست به او دستور داد که بر فراز منبر برود و نسبت به حسین و پدرش علی علیه السلام ناسزا گوید و از یزید و معاویه تمجید نماید و او بالای منبر رفت و چنین کرد
در این هنگام امام سجاد علیه السلام با صدای بلند فریاد زد ویلک ایها الخاطب، اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق، فتبوا مقعدک من النار وای بر تو ای سخنران! خشنودی مخلوق خدا را بر رضایت خالق ترجیح دادی، پس جایگاه تو در آتش خواهد بود.
پیرمردی از شامیان در مقابل قافله اسیران ایستاد و گفت : شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امیرالمؤمنین یزید را بر شما پیروزی داد. 
امام زین العابدین علیه السلام به آن پیرمردی که در آن سن و سال از تبلیغات زهرآگین اموی در امان نمانده بود، فرمود : ای شیخ، آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: آری فرمود:

این آیه را قراءت کرده ای قُلْ‏ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی گفت: آری.  امام  علیه السلام فرمود: آن خویشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماییم.  سپس آیه تطهیر را که در حق اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله است تلاوت فرمود إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً مراد از این آیه ماییم که خداوند ما را از هر آلایش ظاهر و باطن پاکیزه داشته است. پیرمرد بسیار تعجب کرد و گریست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام سپس به امام علیه السلام عرض کرد : اگر توبه کنم آیا توبه ام پذیرفته است؟

امام  علیه السلام به او اطمینان داد و این پیرمرد را به خاطر همین آگاهی شهید کردند.
امام در خواست خطبه می کنند یزید نمی خواست اجازه دهد، زیرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت علیهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسید مردم اصرار کردند معاویهی دوم پسر یزید هم گفت خطبه این مرد چه تاثیری دارد؟ بگذار تا هر چه می‌خواهد بگوید. یزید گفت: اگر او به منبر رود فرود نخواهد آمد مگر اینکه من و خاندان ابوسفیان را رسوا کند، او از خاندانی است که در کودکی کامشان را با علم برداشته‌اند. بالاخره ناچار یزید موافقت کرد 

امام پا به پله اول و دوم منبر نهاد و چون (درخشش نور) بر عرشه قرار گرفت. و مردم جلو آمدند ببینند که این شخص غریب کیست؟ شمر که پدرم را کشته می‌شناسد که نیزه به گلو و پهلوی پدرم زده، یزید هم مرا می‌شناسد که امر به قتل پدرم داده، لیکن شما مرا نمی‌شناسید و ما را خارجی می‌دانید. چنین نیست. بشنوید تا بگویم اَیُّهَا النّاس مَن عَرَّفَنی فَقَد عَرَفَنی...  ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم
من فرزند کسی هستم که حجرالاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب کرد من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج گزارندگان و تلبیه گویان هستم (لبیک گویان)  
من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدره المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد.  من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی هستم من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.                               .
پیامبر را معرفی کرد ولی علی علیه السلام را معرفی صفاتی می‌کند و زمینه را فراهم می‌کند با توجه به جو حاکم بر جامعه که علیه جدش بود. من پسر آن کسی هستم که با پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می‌رزمید و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد،

به دو قبله نماز گزارد و در خانه خدا به دنیا آمد و در خانه خدا از دنیا رفت، و در بدر و حنین با کافران جنگید و به اندازه چشم برهم زدنی به خدا کفر نورزید. من فرزند صالح مومنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه‌کنندگان هستم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم. من پسر آنم که جبرئیل او را تایید و میکائیل او را یاری کرد من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من فرزند پسر اولین کسی هستم از مومنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت. 

من پسر اول سبقت گیرنده در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم. من فرزند آنم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امرا و دوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود. او جوانمرد، سخاوتمند، نیکو چهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائمه روزه‌دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود او رشته اصلاب و دشمنان خدا را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده‌ای محکم و استوار و عزمی راسخ بود و همانند شیری شجاع که وقتی نیزه‌ها در جنگ به هم در می‌آمیخت آنها را همانند آسیا خرد ونرم و بسان باد آنها را پراکنده می‌ساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و بدری و احدی است که در همه این صحنه‌ها حضور داشت. او سید عرب است و شیر میدان شجری (شجره رسالت و از مکه به مدینه هجرت کرد) و مهاجری و پدر دو فرزند حسن و حسین و وارث دو مشعر (دو بهشت) آری، او همان او جدم علی ابن ابی طالب  علیه السلام است. 
من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم آن‌قدر به این حماسه ادامه داد که شیون مردم به گریه بلند شد! مردم می‌گفتند آه چقدر جفا کردیم، این جوان می‌گوید علی به دو قبله نماز می‌خوانده، معاویه می‌گفت علی نماز نمی‌خوانده و صدای گریه مردم بلند شد اما دیگر فایده ندارد.                                                      ..
من پسر آن‌کسی هستم که با لب تشنه شهیدش کردند من پسر آن‌کسی هستم که بدنش، میان بیابان کربلا ... من پسر آن‌کسی هستم که ملائکه برایش گریه کردند...
من پسر آن‌کسی هستم که سرش را بالای نیزه‌ به عنوان سوغات و هدیه آوردند من پسر آن‌کسی هستم که اهل بیت او را اسیر کردند و شهر به شهر و دیار به دیار گرداندند.
یزید بیمناک شد به موذن دستور داد تا اذان بگوید تا بلکه امام را به این نیرنگ ساکت
 کنند. ولی این همه علیه خودش نتیجه داد و تلاش بیست و چند ساله بنی امیه بر باد رفت (انقلابی در مردم برپا شد) موذن اذان گفت الله اکبر و امام فرمود: چیزی بزرگتر از خداوند وجود ندارد و چون گفت اشهد ان لا اله الله فرمود موی و پوست و گوشت و خونم به وحدانیت خدا گواهی می‌دهد و هنگامیکه گفت اشهد ان محمد رسول الله. امام فرمود: موذن اذان نگو، اذان نگو، امام عمامه از سر برداشت و پرتاب کرد میان مجلس و روی کرد به یزید و فرمود: این محمد جد من است یا جد تو که نامش برده شد؟ اگر بگویی جد توست که دروغ گفته و کافر شده‌ای اگر جد من است چرا نوه اش حسین را کشتی و یاران او را از دم شمشیر گذراندی؟ چرا اهل بیت را اسیر کردی؟ و ....

رسوایی یزید در مجلسی که همه بزرگان جمع بودند ای پسر معاویه پدر من پرچمدار سپاه اسلام و پدران تو پرچمدار سپاه کفر در بدر و احد و احزاب و .. بودند
جده من فاطمه و جده تو هند فاسد، جد من پیامبر و جد تو ابوسفیان کافر و منافق و
... سر نازنین پدرم را بر دروازه شام گذارده ای و افتخار میکنی وای بر تو و عاقبت شومت.
لذا امام دست روی احساسات آنها می گذارد و شور مذهبی ایجاد می کند و اگر شور در کنار شعور نباشد، شعور کارآمدی ندارد.
آری باید سعی شود در کنار این شور، شعور الهی ایجاد کرد و یک شعورش اینست که نمی شود با حق در افتاد. استعمار می خواهد این شور حسین را از بین ببرد ولی به لطف خدا هر سال بیشتر می شود

(مجلس بهم خورد) سپس موذن بقیه اذان را گفت و یزید آمد نماز ظهر را برگزار کرد. عده ای با یزید نماز را نخواندند و در میان مردم هیاهویی برخاست.                     

خطبه امام سجاد علیه السلام در شام و احیای پیام کربلا شرایط شام و حکومت یزید و 46 سال حکومت بنی امیه در شام و شعار علیه آل پیامبر را در نظر بگیرید و با چه جراتی می‌گوید ای یزید؟ زمانی که امامعلیه السلام دست برد و گریبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود آشوبی به پا شد. این پیام حماسی عاشورا بود که به گوش همه می رسید. این ندای حق بود که به گوش تاریخ می رسید.

سفیر روم در مجلس یزید چون سر امام حسینعلیه السلام را نزد یزید آوردند، همراه میگساری سر مقدس را مقابل خود ‌گذاشت. فرستاده پادشاه روم گفت ای پادشاه عرب، این سر از کیست؟ تا آن را برای پادشاه بگویم و در شادی با تو شریک باشد! یزید گفت این سر حسین بن علی بن ابی‌طالب است! رومی گفت مادرش کیست؟

یزید گفت فاطمه دختر رسول خدا. نصرانی گفت اُف برتو و دین تو! دین من بهتر از دین شماست، زیرا پدر من از نبیره ‌های داوود بوده و بین من و او، پدران بسیاری فاصله هستند و نصرانی‌ها مرا بزرگ می‌شمارند و خاک پای مرا برای تبرک بر می‌دارند؛ برای این‌ که من از اولادهای داوود هستم. ولی شما فرزند دختر پیغمبر خود را می‌کشید، در صورتی که بین او و پیغمبر شما یک مادر بیشتر فاصله نیست. این چه مرامی است که شما دارید؟

یزید گفت این نصرانی را بکشید که مرا در مملکت خود رسوا نکند! نصرانی به یزید گفت آیا مرا می‌کشی؟ گفت آری! نصرانی گفت پس بدان که دیشب پیغمبر شما را در خواب دیدم و به من فرمود ای نصرانی، تو از اهل بهشتی. من از این بشارت تعجب کردم. اینک می‌گویم اشهد ان لااله الاالله و اشهد أنَّ محمداً رسوالُ الله پس از آن، سر مقدس امام را برداشت و به سینه چسبانید و آن را می ‌بوسید و می ‌گریست تا کشته شد.

 منبع: لهوف علی قتلی الطفوف نوشته سید بن طاوس

خطبه تاریخی حضرت سجاد علیه السلام تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت.
واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از علمای یهودی که بعد از شنیدن خطبه امام سجاد علیه السلام و دانستن اینکه او از اولاد رسول خداست، به شدت به یزید اعتراض کرد و یزید خشمگین شد و دستور داد او را کتک بزنند. سخن امام به‌قدری قوی بود که نه منبری توان سخن گفتن دارد نه یزید که به منبری بگوید حرف بزن. مجلس شد یکپارچه سکوت. در این حالت امام رو کرد به یزید و یک جمله فرمود که چهار مفهوم در آن بود و یک دنیا معنی :

اول : اینکه نگفت یا امیرالمومنین، یا خلیفه المسلمین، یا فرمود یا یزید.               .
دوم: نفرمود منبر بلکه فرمود بالای این چوب‌ها یعنی منبر جهت هدایت است و اینها فقط چوب است و به درد سوختن می‌خورد. 
سوم: یزید گفته بود اینها منکر خدا هستند ولی امام می‌فرماید که سخن از خدا و برای رضای خدا بگویم یعنی منکر خدا نیستم.  
چهارم: یزید گفته بود اینها با خوشی شما مخالفند. ولی امام فرمودند: مطالبی بگویم که مردم اجر و ثوابی ببرند.

و خطبه را خواند و آن شد که باید بشود و یک بیداری در آن خفقان شام، در آن شرایطی که بیان شد ایجاد کرد.     

.اگر خطبه ها انجام نمی شد تا حدودی پایمال می‌شد و لذا امام سجاد علیه السلام رسالت اسارت را در کنار عمه‌اش زینب کبری علیهاسلام و دیگر اسراء بپا می‌دارد و شاهد مطلب بررسی افکار مردم شام قبل و بعد از خطبه را می‌توان در نظر گرفت.

همان مردمی که بیش از بیست سال به مولا علی ناسزا می‌گفتند و در قنوت نماز بجای دعا ناسزا به علی می‌گفتند . و در روزهای جمعه بعد از نماز چهار هزار مرتبه علی را دشنام می‌دادند برای اینکه ثواب ببرند.                                .
مردمی هستند که هنگام ورود اسرا سه روز آنها را پشت دروازه شام نگه داشتند تا شهر را آذین ببندند و لباس نو بپوشند و حنا بگذارند و آماده رقص و پایکوبی بشوند
صبح تا شب اسرا را در کوچه‌های شام با آن شرایط سخت گرداندند و بسیار بی‌حرمتی‌های دیگر... شخصی در دربار یزید می‌گوید.                                  
.
تصمیم یزید بر قتل امام پس از واقعه‌ی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد را نیز از میان بردارد. به همین دلیل منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانه‌ای برای قتلش باشد. روزی که در شام در حال عزاداری بودند از امام سوالی پرسید،

امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش می‌گرداند، به او پاسخ داد. یزید گفت: چگونه جرأت می‌کنی موقع حرف‌زدن با من تسبیح بگردانی؟

امام فرمود: پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بی‌اینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی

سپس تسبیح ‌در دست، هر چه می‌خواهد بگوید، تا وقتی به بستر می‌رود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور می‌شود.

پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور می‌شود. من هم به جدّم اقتدا می‌کنم. 
یزید گفت: با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من می‌دهید

بخش 8 :         خطبه های حضرت زینب در مجلس یزید

یزید در حالى که با چوب خیزران بر لب و دندان مبارک امام مى‏زد این اشعار را سرود: ما بزرگان بنى‏ هاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم؛ این روز در مقابل آن روز قرار گرفت. بنى ‏هاشم با پادشاهى بازى کردند، وگرنه نه خبرى از رسالت ‏بود و نه وحی نازل مى ‏شد من از فرزندان خندق نباشم اگر از فرزندان احمد انتقام کارهاى او را نگیرم.

در این حال حضرت زینب علیهاسلام برخاست و این چنین خطبه خواند: به نام خداوند بخشنده و مهربان. خداوند جهانیان را حمد و سپاس مى‏گویم و بر پیامبر و خاندان او درود و سلام مى‏فرستم .خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود آنجا که در قرآن بیان داشت پایان کار کسانیکه زشتکارى و گناه انجام داده‏ اند به جایى رسید که آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به استهزا و مسخره گرفتند ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ (روم 10) آرى، کلام خدا صدق و راست و عین واقعیت و حقیقت است.

در مسجد اموی حضرت زینب ناگهان در مقابل جسارت یزید به دهان مبارک امام حسین دست برد و گریبان خود را پاره نمود سپس با آه و ناله جانسوز که دلها را جریحه دار می نمود فرمود: ای حسینم ! ای محبوب رسول خدا ! ای فرزند مکه و منا

ای پسر فاطمه زهرا، بزرگ سرور زنان! ای پسر دختر رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله! و نوحه سرایی کرد و از نوحه سرایی او همه اهل مجلس به گریه افتادند ولی یزید ساکت بود. ای یزید، از اینکه زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته ‏اى و ما را همچون اسیران از سویى به سوى دیگر مى‏برى، گمان دارى که ما در نزد خدا خوار و پست ‏شده ‏ایم و تو در پیشگاه او قرب و منزلت ‏یافته ‏اى؟ و با این تصور خام و باطل، باد به غبغب انداخته و با نگاه غرورآمیز و شادمانه به اطراف خود مى ‏نگرى؟ از اینکه دنیایت آباد شده و امور طبق مراد تو مى ‏چرخد و مقام و منصبى را که حق ما خاندان رسول است، در دست گرفته ‏اى، شادمانى؟ چنین تصور باطلى بر وجود تو حکمفرما شده،

 ای یزید، لحظه ‏اى بیندیش و فکر کن! مگر فراموش کرده ‏اى کلام خدا را که مى‏فرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ‌ گمان نکنند آنان که به راه کفر بازگشته ‏اند که آنچه ما براى آنها پیش مى‏آوریم و آنها را مهلت مى‏دهیم به نفع آنان و به خیر و سعادتشان است، که این مهلت دادن براى آن است که بر گناهان خود بیفزایند و براى آنان عذاب ذلت‏آمیز ابدى در پیش است (آل‏ عمران ۱۷۸) 
ای فرزند آزاد شدگان منظور در فتح مکه است که پیامبرصلی الله علیه و آله جد آنها ابوسفیان را آزاد کرد و فرمود اذهبوا انتم الطلقا بروید شما آزادید. آیا این راه و رسم انصاف و عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نگاه داری و زنان و دختران رسول خدا را میان عده ای بیگانه حاضر کنی .... و یزید در همین حال با عصای خود بر لب و دندان ابا عبدالله سید جوانان اهل بهشت می کوبی؟! ....

به خدا سوگند که با ارتکاب این جنایت بزرگ، پوست خود را شکافتی و گوشت بدن خود را پاره نمودی بزودی با همین بار سنگین که ریختن خون پاک فرزندان رسول خدا و بی احترامی به حرمت اهل بیت و جگر گوشه های اوست بر آن حضرت وارد خواهی شد. تو کوچکتر از آنی که بخواهم با تو سخن بگویم و چون نسبت به مردم تکلیف روشنگری و اتمام حجت دارم، با چون تویی سخن می‌گویم و در این خطبه حزب الله و حزب شیطان را معرفی می کند (لهوف سید ابن طاووس)

 اما چه توقع و انتظارى است از فرزند آن جگرخوارى که جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان اسلام روییده است؟ چگونه مى‏توان از فردى انتظار کوتاه آمدن داشت که همواره با بغض و دشمنى و کینه و عداوت، به خاندان ما نگریسته است؟ یزید! این جنایات بزرگ را انجام داده ‏اى آنگاه نشسته ‏اى و بى‏ آنکه

خود را گناهکار بدانى یا جنایات خود را بزرگ بشمارى، با خود ندا سر مى‏دهى که ای کاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانى و سرور فریاد برمى ‏آوردند و مى‏ گفتند: اى یزید! دست مریزاد؟ این جمله‏ جسارت ‏آمیز را مى‏گویى، در حالى که بى ‏شرمانه چوب ‏دستى بر دندانهاى مبارک اباعبدالله، سید جوانان بهشت مى‏ کوبى! چگونه چنین یاوه ‏سرایى نکنى؟ تویى که زخم‏ هاى گذشته را شکافتى و ریشه ‏ما را فکر نیکنی با ریختن خون فرزندان محمد صلی الله علیه و آله و ستارگان روى زمین از آل عبدالمطلب بریدى و اکنون پدران خود (نسل شرک و بت ‏پرستى) را ندا مى‏دهى و گمان دارى که با آنان سخن مى‏گویى.

به زودى خودت به جمع آنان ملحق مى ‏گردى و در آن جایگاه، عذابى ابدى است که آرزو مى‏کنى ای کاش دست‏هایم شل و زبانم لال مى ‏گشت و هرگز چنین یاوه‏ هایى را به زبان نمى‏ آوردم و هرگز چنین کارهاى ناشایستى را انجام نمى ‏دادم
پروردگارا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از آنان که بر ما ظلم کردند انتقام بکش و آتش قهر و غضبت را بر کسانى که خون ما و حامیان ما را ریختند، فرو فرست .  

قسم به خدا که اى یزید! به همین زودى است که در عرصه محشر به محضر رسول ‏اللهصلی الله علیه و آله وارد شوى، در حالى‏که بار گرانى از مسؤولیت ریختن خون فرزندان او و هتک حرمت ‏خاندان و پاره‏ هاى تن او را بر گردن گرفته‏ اى. آن روز، همان روزى است که خداوند تمامى آنان را جمع مى‏نماید و پریشانى و پراکندگى آنان را سامان مى‏بخشد و حقشان را مى‏ستاند. گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده ‏اند، مردگان‏اند؛ بلکه آنان زنده‏ اند و نزد پروردگار خود، روزى مى‏ خورند وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‌ (آل‏ عمران 168)

اى زاده معاویه! اگر چه شداید و پیشامدها و فشار روزگار مرا در شرایطى قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را کوچکتر از آن مقام ظاهرى‏ات مى‏بینم و تو را بسیار توبیخ و سرزنش مى‏کنم. چگونه سرزنش نکنم با اینکه چشم‏ها در فراق دوستان، گریان، و دل‏ها در فراق عزیزان، سوزان است آه! چه شگفت ‏انگیز است که مردان بزرگ حزب خدا به دست‏ حزب شیطان، آن بردگان آزاد شده کشته شوند! همین دست‏هاى شماست که به خون ما خاندان (پیامبر) آغشته شده و دهانتان از گوشت ما پر گردیده مگر نه اینکه آن بدن‏هاى پاک و پاکیزه روى زمین افتاده و گرگ‏هاى بیابان بدن‏هاى آنها را حلقه زده ‏اند و کفتارها آنها را در خاک مى‏ غلطانند. 

اى پسر سفیان! اگر چه تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت ‏شمرده ‏اى و به آن مى‏ بالى، اما طولى نمى‏کشد که مجبور مى‏گردى غرامت و تاوان آن را پس بدهى،

 و آن روزى است که آنچه از پیش فرستاده ‏اى خواهى یافت. و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمى ‏ورزد ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ (حج 10) ما از بیدادگرى ‏هاى تو، به پیشگاه او شکایت مى‏بریم و او تنها پناهگاه و امید ماست پس هر مکرى که مى‏توانى بساز و هر تلاشى که مى‏توانى انجام بده؛ ولى بدان به خدا سوگند! هرگز توان آن را ندارى که ذکر خیر ما را از یادها ببرى و قدرت آن را ندارى که وحى ما را نابود سازى و دوره ‏ى ما را به پایان رسانى و نمى‏توانى ننگ و عار اعمالت را از دامن خود بزدایى.

اى یزید! بدان که عقلت ضعیف و ایام حکومتت اندک و اجتماعت رو به پراکندگى و پریشانى است روزى خواهد رسید که منادى ندا خواهد کرد: آگاه باشید که لعنت ‏خدا بر ستمکاران باد.

یزید در برابر این اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زیاد گشود و حتی بعضی از لشکریان را که همراه اسیران آمده بودند بظاهر مورد عتاب و سرزنش قرار داد
سرانجام بیمناک شد و از آنان روی سعی کرد کمتر با مردم تماس بگیرد. به هر حال، یزید بر اثر افشاگریهای امام علیه السلام و پریشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجویی حال اسیران برآید و تمام تقصیر را به گردن ابن زیاد انداخت. بعد از خطبه‌ های امام سجاد و حضرت زینب سلام الله علیهما که سبب رسوایی یزید شد او از شامیان نظر خواست که با این اسیران چه کنم؟ شامیان در پاسخ گفتند: آنها را از دم شمشیر بگذران.

یکی از انصار به نام لقمان بن بشیر گفت: ببین اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود با آنان چه می‌کرد؛ تو نیز همان طور رفتار کن.

امام باقر علیه السلام نیز که در مجلس حضور داشت، سخنان قاطعی گفت که یزید را از قتل اسرا منصرف کرد. یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد آنان را از مجلس بیرون ببرند. به هر حال با توجه به شواهد متعدد تاریخی، یزید بارها تصمیم قطعی به قتل امام سجاد و همراهان ایشان داشته ولی خداوند هر بار آنها را نجات داده است. از امام سجاد علیه السلام پرسید : آیا میل دارید پیش ما در شام بمانید یا به مدینه بروید؟ امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیها السلام فرمودند : میل داریم پهلوی قبر جدمان در مدینه باشیم.

به علاوه، وضع عمومی شهر به گونه‌ای شد که یزید به ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که می خواستند برای مصائب امام حسین علیه السلام عزاداری کنند، تسلیم شد. و جایی را به نام دارالحجاره برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند. ذکر حسین علیه السلام کم کم همه شهر را فرا گرفت
تا جایی که یزید قرآن را به قسمت‌های کوچک 60 قسم تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجه‌شان از حسین
علیه السلام منصرف شود. ولی هیچ چیز نمی‌توانست آنها را منصرف سازد.  
یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت.
آیا چه شد که در این مدت کوتاه شرایط تغییر کرد؟ یزید می‌بیند چاره ‌ای جز کوتاه آمدن ندارد، گناه را به گردن عبیدالله می اندازد. در یک جمله اینکه اسرا توانستند رسالت اسارت خود را به انجام برسانند و قیام امام حسین
علیه السلام را زنده کنند.
 و او هیچ‌گاه موفق نشد چرا که همه اینها ظاهر بود و در باطن همان بود که بود و رفیق عبیدالله زیاد و اینها از ترس انقلاب مردم بود.                                     
.

از دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهل بیت و به ویژه امام زین العابدین علیه السلام تجدید نظر کرد. او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهدا علیه السلام را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند.                                       .
ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آنها ظاهرا محبت نمود چون چاره ای نداشت.                                    .
ثالثاً گناه قتل سید الشهدا را به گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت: اگر من بودم، هرگز حسین را نمی‌کشتم.  
البته همه این حرف‌ها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد.  

ادامه 

https://m5736z.blog.ir/post/payamrasan1

https://m5736z.blog.ir/post/payamresan2

https://m5736z.blog.ir/post/payamresan3

 

 

http://m5736z.blog.ir/post/sajad5

http://m5736z.blog.ir/post/post/SAJAD

http://m5736z.blog.ir/post/sajadye 

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگذاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">