تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

خطبه های نهج البلاغه 1 تا 100 بعد از پیامبر

خطبه های نهج البلاغه 106 تا 151

خطبه های نهج البلاغه 155 تا 199

خطبه های نهج البلاغه 200 تا 238

106

در یکى از ایّام صفّین

گریختن شما را دیدم، و برگشتنتان را از صفوفتان مشاهده نمودم،جفاکاران اوباش و اعراب بادیه نشین شامى شما را به گریز واداشتند، در حالى که شما جوانمردان عرب، وسران شریف، و برازندگان جامعه، و قله سربلندى هستید. اما دردهاى سینه ام شفا یافت وقتى که دیدم سرانجام آنها را فرارى دادید آنچنان که شما را به هزیمت دادند، و آنان را از لشگرگاه خود را ندید چنانکه شما را راندند، با ضرب شمشیر و نیزه آنان رادرمانده و بیچاره کردید،به طورى که اولشان روى آخرشان مى افتاد، مانند شتران تشنه اى که از سر حوضشان رانند، و از ورود به آبگاهشان منع کنند.

107

در پیشگویى از حوادث آینده

خداى را سپاس که با آفرینش مخلوقات بر مخلوقات تجلّى کرد، و با حجّت خود بر قلوبشان آشکار است، بدون به کارگیرى اندیشه موجودات را آفرید، زیرا اندیشه ها در خور آنانى است که داراى ضمائرند، و خدا را فى نفسه ضمیر نیست. دانش او عمق پرده هاى غیب را شکافته، و به پیچیدگى ها و دقایق آراء نهانها احاطه نموده از این خطبه است

درباره پیامبر صلّى اللّه علیه آله

او را از شجره انبیا، و از چراغدان نور، و از مرتبت بلند، و از مرکز سرزمین بطحا، و از چراغهاى برافروخته در ظلمت، و چشمه هاى حکمت اختیار نمود. و از این خطبه است طبیبى است که همراه با طبّش در میان مردم مى گردد، مرهمهایش را محکم و آماده ساخته، و ابزارهایش را براى سوزاندن زخمها داغ نموده، تا هر جا لازم باشد: در زمینهدلهاى کور، و گوشهاى کر، و زبانهاى لال به کار گیرد. دارو به دست به دنبال علاج بیماریهاى غفلت، و دردهاى حیرت است. این بیماران وجود خود را از انوار حکمت روشن ننموده، و با آتش زنه دانشىدرخشان شعله نیفروخته اند. از این بابت به مانند چهارپایان چرنده، و سنگهاى سـخت انـد.

حقایق پنهان براى اهل بصیرت آشکار، و راه حق براى اشتباه کنندگان نمایان شد، و قیامت پرده از چهره برداشت، و نشانه هاى آن براى صاحب فراست ظاهر گشت. چه شده که شما را پیکرهایى بى جان، و جانهایى بى پیکر، و عابدانى بى صلاح، و تاجرانى بى سود، و بیدارانى خواب، و حاضرانى غایب، و ناظرانى کور، و شنوندگانى کر، و گویندگانى لال مشاهده مى کنم؟!

دولت ضلالت بر محور خود به پا شده، و با شاخه هایش همه جا پراکنده گردیده، شما را با کیل خود وزن مى کند، و با همه دست خود بر سرتان مى کوبد، پرچمدار این حکومت از دین خارج است، و بر سکّوى گمراهى ایستاده، آن زمان از شما جز به مانند باقیمانده ته دیگ، یا به مثل خرده دانه اى که در ته بقچه مانده چیزى باقى نماند. دولت ضلالت شما را به مانند به هم پیچیده شدن چرم به هم مى مالد، و همچون کوبیدن خرمن مى کوبد، این سرکشان همچون پرنده اى که دانه درشت را از دانه ریز جدامى کندمؤمن را از میان شما جدا مى کنند.

این راهها شما را کجا مى برد؟ تاریکى ها تا چه وقت شما را سرگشته و حیران مى نماید؟! دروغها چگونه شما را مى فریبند؟! این بلا از کجا به سر شما مى آید و به کجا بازگرداندهمى شوید؟!براى هر زمانى سرنوشتى است،وهر غیبتى را بازگشتى است. پس، از عالم ربّانى خود بشنوید، دلهاى خود را نزد او حاضرکنید، و اگر بر شما فریاد زد بیدار شوید. خبرگزار باید به مردمش راست بگوید، و پراکندگى کار و افکار خود را جمع نماید،و ذهنش را آماده سازد. عالم ربّانى حقایق را همچون شکافتن مهره براى شما شکافت، و حقیقت را همچون کندن پوست درخت براى یافتن صمغ پوست کند. به وقت برپا شدن بیرقگمراهى باطل در محلّ خود جاى گرفته، و جهالت بر مرکبهایش سوار گشته، و گروه ستمگر بزرگ و فراوان گردد،و دعوت کننده به حق کم شود، و روزگار همچون وحشى گزنده حمله نماید، و شتر باطل پس از سکوت عربده کشد و قوّت گیرد، و مردم بر معصیت پیمان برادرى بندند، و بر دین از هم دورىنمایند، و بر دروغ با یکدیگر دوست شوند، و بر راستى با هم دشمنى ورزند.

در اینوقت فرزند باعث خشم پدر، و باران عامل حرارت گردد، و مردم پست فراوان، و خوبان کمیاب شوند. مردم (توانمند) آن روزگار همچون گرگ، و حاکمانشاندرنده، و میانه حالشان طعمه، و نیازمندانشان مرده خواهند بود، راستى ناپدید شود، و دروغ فراوان گردد، مردم به زبان اظهار دوستى، و به دل دشمنى کنند، فسق عامل نسبت، و عفّت باعث شگفتى شود، و اسلام را همچون پوستینِ وارونه پوشند.

120

بعد از لیلة الهریر

مردى از یارانش به پا خاست و گفت: ما را از قبول حَکَمیت نهى کردى سپس به آن امر نمودى، ما نفهمیدیم کدام دستور شما صحیح است؟ امیرالمؤمنین علیه السّلام یکى از دو دست مبارک را بر دیگرى زد و فـرمـود: این است جزاى کسى که پیمان محکم را واگذارد. بدانید به خدا قسم اگر وقتى که شما را امر به ادامه جنگ کردم وادار به کارى مى نمودم که به آن بى میل بودید ولى خداوند در آنخیر قرار داده بود، پس اگر به امر من استقامت مى ورزیدید شما را راهنمایى مى کردم، و اگر به کژىمى رفتید راستتان مى کردم، واگر امتناع مى نمودید به راه حق بازتان مى آوردم هرآینه این روش مطمئن تر بود، امابا کمک که و با چه کس؟

مى خواهم بیماریها را به وسیله شما مداوا کنم ولى خود درد من هستید; وضع منمانند کسى است که مى خواهد خارى را که در عضوى فرو رفته با خارى دیگر درآورد و حال اینکه مى داند آن خار در جاى خار اول بشکند . بارخدایا، طبیبان این درد بى درمان ملول شدند، و بالاآورندگان آب از چاهها با این طنابها به خستگى رسیدند . کجایند آنان که به اسلام دعوت شدند و آن را پذیرفتند، قرآن خواندند و با استقامت به آن عمل کردند، به جهاد ترغیب شدند و مانند شوق شتران شیرده به فرزندانشان بههیجان آمدند، شمشیرها از نیام کشیدند، و دور زمینِ (جنگ) را گروه گروه و صف به صف براى اعتلاى اسلام احاطه کردند، بعضى شهید شدند، و عده اى نجات یافتند، از زنده ماندن زنده ها خوشحال نمى شدند، بر شهادت شهیدان توقع تسلیت نداشتند، چشمشان از گریه بى نور، شکمشان از روزه لاغر، لبانشان از کثرت دعا خشکیده، رنگشان از بیدارى شب زرد، وبر صورتشان غبار خشوع کنندگان نشسته بود.

آنان برادرانم بودند که از دنیا رفتند، سزاوار است که تشنه دیدارشان باشیم، و بر فراقشان دست به دندان گزیم . بدون شک شیطان راههاى خود را براى شما هموار مى کند، و مى خواهد گره هاى محکم دینتان را از پى هم باز کند، و به جاى اتفاق پراکندگى ایجاد نماید، و از پراکندگى فتنه به پا کند، از وساوس و اِفساد او روى بگردانید، و از آنان که پند و خیرخواهى به شما هدیه مى دهند پذیرشداشته باشید، و آن را محکم بر خود ببندید.

121

در خطاب به خوارج،

وقتى به لشگرگاه آنان رفت در حالى که بر انکار داورى حَکَمین اصرار داشتند، فــرمــود آیا همه شما در صفّین حاضر بودید؟ گفتند: گروهى حاضر بودیم و عده اى حضور نداشتیم. فرمود: پس دو گروه شوید، آنان که در صفّین بودند گروهى، و آنان که نبودند گروه دیگر، تا با هر گروه سخن مناسب با آن را بگویم. سپس مردم را صدا زد و فرمود: ساکت باشید و به سخنان من توجه کنید، روى دلتان با من باشد، هر که را براى شهادت دادن خواستم برابر آگاهى خود سخن گوید.

سپسخطبه اى طولانى ایراد کرد که قسمتى از آن این قطعه است:

آیا زمانى که از باب حیله و فریبکارى و مکر و خدعه قرآنها را بر نیزه کردند فریاد نزدید: اینان برادران ما و اهل دعوت اسلامى ما هستند، و اینان رو به قرآن کرده خواهان آرامشند، رأى ما این است که خواسته آنان را قبول کنیم و از این مضیقه نجاتشان دهیم؟ من به شما گفتم: ظاهر این برنامه ایمان، و باطنش دشمنى با خداست، ابتدایش رحمت و نهایتش ندامت است.

پس بر موقعیت خویش پابرجا باشید، و راهتان را ادامه دهید، و براى جنگ دندان به هم بفشارید، و توجهى به فریاد فریادکننده نکنید، که اگر جوابش دهند گمراه کند، و اگر رهایش سازند خوار و بى اعتبار شود. ولى وضع چنان شد که شد، و دیدم که به حکمیت تن دادید . قسم به خدا اگر حکمیت را نمى پذیرفتم قانونى از آن بر من واجب نمى شد، و خداوند گناهى از آن بر دوشم نمى گذاشت.

و به خدا قسم اگر مى پذیرفتم باز حق با من بود و باید از من اطاعت مى شد، و کتاب خدا با من است،از وقتى با آن مأنوس شدم هرگز از آن جدا نشده ام . ما با پیامبر ص بودیم و کشتار حول پدران و فرزندان و برادران و اقوام دور مى زد، و هر مصیبت و بلایى چیزى جز افزایش ایمان، و حرکت در راه حق، و تسلیم به امر رب، وصبر بر سوزش جراحتها براى ما نداشت، اما امروز با برادران اسلامى خود به خاطر لغزش و کژى و شبهه و تأویلى که در دین راه یافته مى جنگیم. هرگاه راهى بیابیم که خداوند به وسیله آن پراکندگى ما را جمع کند، و به سبب آن روابط ما برقرار شده به هم نزدیک شویم به آن رغبت مى کنیم، و از غیر آن خوددارى مى نماییم.

122

که هنگام نبرد صفین به یارانش فرمود

هر مردى از شما به وقت رویارویى با دشمن در خود قوّت قلب حس مى کند، ودر یکى از برادرانش سستى و ترس مى بیند، به خاطر این فضیلت شجاعتى که به او عنایت شده آنچنان که از خود دفاع مى کند از برادرش دفاع کند، چه اینکه اگر خدامى خواست او را هم مانند وى قرار مى داد . مرگ خواهنده اى شتابان است، که ثابت قدم و فرارى از دستش نروند . گرامى ترین مرگها شهادت است. قسم به آن که جان فرزند ابوطالب در اختیار اوست هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر است تا مرگ در بستر در غیر طاعت خدا.

123

در فرار یاران

گویا مى بینم به وقت فرار مانند صدایى که از پوست بدن سوسماران به وقت ازدحامشان ظاهر مى شود همهمه مى نمایید نه حقّى را مى گیرید، و نه ستمى را منع مى کنید. این شما و این راه حق،نجات از براى کسیکه خود را در راه آن اندازد، و هلاکت براى شخصى است که درنگ نماید

124

در ترغیب یارانش به جهاد

زره پوش را پیش اندازید، و بى زره را پشت سر قرار دهید، دندانها را به هم بفشارید که در برابرفرود آمدن شمشیرها بر فرق سر پایدارتر است، در برابر نوک نیزه ها خود را به پچید که در ردّ نیزه دشمن اثرش بیشتر است، به دشمن خیره نشوید که موجب افزایش قوّت قلب و آرامش دلهاست، فریادها را خاموش کنید زیرا سستى و ترس را بهتر برطرف مى سازد، پرچم را به این طرف و آن طرف متمایل و دور آن را خالى ننمایید، و آن را جز به دست دلاوران و آنان که از مال و جان شما دفاع مى کنند ندهید، قطعاً آنان که در برابر حوادث ایستادگى مى کنند همانانند که گِرد پرچم خود دور زده، آن را از هر طرف و از پس و پیش مواظب هستند، نه از آن عقب مى افتند تا تسلیم دشمن کنند، نه از آن پیشى مى گیرند تا تنهایش گذارند.

هرکس دربرابر هماوردش بایستدو برادرش رابا جان خود یارى دهد، و حریفش را به او وا مگذارد که او برابر دو حریف قرار بگیرد، یکى حریف خودش و دیگر حریف برادرش. به خدا قسم اگر از شمشیر دنیا فرار کنید از شمشیرآخرت سالم نخواهید ماند، شما اشراف عرب هستید و از بزرگترین برجستگان، در فرار ازجهاد خشم خدا نهفته است. و ذلّت قطعى و ننگ ابدى. فرارى بر عمرخود نیفزاید، و بین فرارى و روز مرگش مانعى ایجاد نشود. آن که با جهاد به جانب خدا روى کند چون تشنه اى است که به چشمه آب واردمى شود. بهشت در سایه نیزه هاست. امروز خبرهاى پنهان از باطن بددلان و روحیه شجاعان آشکار شود. به خدا قسم من به رویارویى با دشمن از اشتیاق آنان به وطنهایشان مشتاق ترم . خداوندا، اگر دشمنان ما حق را ردّ کردند جمعیّتشان را پریشان ساز، و اتّحادشان را قرین تفرقه گردان، وآنان را به خاطر خطاهایشان به هلاکت انداز.

بدانید دشمن جاى خود را از دست ندهد جزبا نیزه هاى پى درپى شما که زخم کارى به آنان بزند، و ضربه اى که فرقشان را بشکافد، و استخوانها را بشکند، و بازوها و قدمها را جدا سازد، و تا وقتى که گروهها پى درپى به آنان حملهبرند، وسواران بر آنان هجوم کنند و صفهایشان را درهم شکنند، و لشکریان از پسلشکریان به شهرهایشان درآیند، و سم اسبانتان سرزمین هاى متصل و روبروى هم آنها رادرهم بکوبد، و اطراف کشتزارها و مراتعشان را زیر لگد قرار دهد . مى گویم: «دعق» به معناى کوبیدن است، یعنى اسبان زمین هاى ایشان را به سمخود بکوبد. نواحر الأرض زمین هاى روبروى هم است گفته مى شود: «منازل بنى فلان تتناحر»: یعنى منزلهاى فلان طایفه برابر یکدیگر است.

125

در رابطه با خوارج وقتى که حَکَمیت را انکار کردند،

در این کلام اصحاب خود را نسبت به حکمیت سرزنش مى نماید. فرمود : ما مردمان را حَکَم قرار ندادیم، قرآن را حَکَم کردیم، و این قرآن خطىاست نوشته شده میان دو جلد که با زبان حرف نمى زند، او را مترجمى لازماست،و از جانب او مردان سخن مى گویند. زمانى که این مردم ما را به حکمیت قرآن دعوت کردند ما قومى نبودیم که از قرآن رو بگردانیم، در حالى کهخداوند سبحان فرموده: «اگر در چیزى اختلاف کردید آن را به خدا و رسولش برگردانید . برگرداندن اختلاف به خداوند این است که کتابش را حاکم قرار دهیم، و ارجاع دادن اختلاف به پیامبرش این است که سنّتش را اخذ کنیم. پس اگر از روى صدق در کتاب خدا حکم شود ما به آن حکم از همه مردم سزاوارتریم، و اگر به سنّت رسول خدا ص حکم شود ما از همه مردم به آن اولى تریم . امّا گفتار شما که چرا میان خود و آنان در حَکَمیت مدت قرار دادى؟ براى اینبود که جاهل حق را نزد خودش روشن کند، و دانا در عقیده اش تحقیق بیشتر کند، و شایدخداوند در این مدتِ آرامش کار این امت را اصلاح کند، و در مضیقه نباشند تا پیش از شناخت حق شتاب کرده و به نخستین گمراهى گردن نهند.

قطعاً برترین مردم نزد خداوند کسى است که عملبه حق پیش او اگرچه از نتیجه آن نقصان و سختى بیند محبوبتر از باطل باشد اگرچه باطل به او نفع رساند و مقام او را بالاتر گرداند. سرگردانى شما از کدام ناحیه است؟ این فتنه از کجا به شما رسید؟

مهیّا براى رفتن به سوى مردمى شوید که در شناخت حق سرگردان و از دیدن آن کورند، و به ستم تشویق شده آن را به عدل و انصاف بدل نمى کنند، از فهم قرآن دور، و از راه راست منحرفند. شما طرف اعتماد نیستید که بتوان به شما اعتماد کرد، و نه یاران توانمندى که بتوان به شما متّکى شد . براى افروختن آتش جنگ بد آتش افروزانى هستید! اف بر شما که از شما بس اذیّت و بلا دیدم! روزى شما را براى یارى ندا مى کنم، وروزى دیگر با شما (بر سر تقصیرتان)نجوا مى کنم، نه در وقت ندا آزادمردان صادقى هستید،  نه در موقع نجوا رازداران مورد اطمینانى مى باشید

126

وقتى با تندى به او گفتند که چرا در تقسیم بیت المالمیان همه مساوات مى کند و سابقه و شرافتافراد را در نظر نمى گیرد آیا به من امر مى کنید تا با ستم کردن در حق کسانى که بر آنان حکومت دارمپیروزى بجویم؟!

به خدا سوگند تا شب و روز مى آید و مى رود، و ستاره به دنبال ستاره حرکت مى کند دست به چنین کارى نمى زنم . اگر مال از خود من بود همه را در پرداخت کردن برابر مى داشتم تا چه رسد بهاینکه مال، مال خداست!

بدانید که پرداخت مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است، و این کار شخص را در دنیا سربلندى مى دهد ولى در آخرت موجب سرشکستگى است، او را در دیده مردم با ارزش اما نزد خداوند خوار مى کند. کسى مالش را در برنامه غیر حق و نزد غیر مستحق صرف نکردمگر اینکه خداوند او را از سپاسگزارى همان مردم محروم کرد، و محبّتشان متوجه غیر او گشت، واگر روزى قدمش بلغزد وبه یارى آنان نیازمند شود همان مردم بدترین دوست و پست ترین رفیق خواهند بود 

127

باز هم به خـوارج

اگر به گمان خود جز این را قبول نکنید که من اشتباه کردم و گمراه شدم، چرا همه امّت محمّد ص را به گمراهى من گمراه مى دانید، و آنان را به خطاى من مؤاخذه مى کنید، و به گناه من تکفیر مى نمایید؟! شمشیرهایتان بر دوشتان قرار دارد، بر سالم و ناسالم فرود مى آورید، و گناهکار و بى گناه را با هم مخلوط مى کنید، و حال اینکه مى دانید پیامبر ص زناکار همسردار را سنگسار مى کرد سپس بر جنازه اش نماز مى خواند و ارثش را به اهلش مى سپرد، قاتل را مى کشت و ارثش را به زن و فرزندش مى داد، دست سارق را قطع مى کرد، و زناکار بى همسر را تازیانه مى زد، آن گاه قسمت هر دو را ازغنیمت مى پرداخت و حق داشتند زنان مسلمان را به همسرى بگیرند، پیامبر ص گناهکاران را به خاطر گناهشان مؤاخذه مى کرد، و حق خدا را نسبت به آنان اجرا مى نمود، ولى سهم اسلامى آنان را از آنان منع نمى کرد، و نامشان را از دفتر مسلمانان حذف نمى نمود.

اما شما بدترین مردم هستید، و شیطان شما را به موارد کفر و طغیان انداخته، وبه سرگردانى دچار کرده. به زودى دودسته در باره من به هلاکت مى افتند: یکى محبّى که در محبت افراط کند و افراطش او را به راه ناحق برد، و دیگرى دشمنى که تجاوز از حد کندو دشمنى بى حدّش او را بهغیر راه حق برد . بهترین مردم در باره من مردم معتدل هستند، پس ملازم راه وسط باشید و با اکثریت همراه شوید، که دست خدا بر سر جماعت است، و از تفرقه و جدایى بپرهیزید، که یکسو شده از مردم بهره شیطان است، چنان که گوسپند دورمانده از گله نصیب گرگاست.

آگاه باشید کسى که به این شعار (تفرقه) دعوت کند او را بکشید گر چه زیرعمامه من باشد. به آن دو نفر حَکَمیت داده شد که آنچه را قرآن زنده کرده زنده کنند، وآنچه را قرآن میرانده بمیرانند. احیاء قرآن در یکدلى همگان در عمل به آن است، و میراندن قرآنجدایى از اوست. بنابراین اگر قرآن ما را به سوى آنان بکشاند از آنان پیروى مى کنیم، و اگرآنان را به سوى ما بکشد باید از ما پیروى کنند. پس اى بى ریشه ها شرّى براى شما نیاورده ام، و در کارتانفریبتان نداده ام، وشما را به اشتباه نینداخته ام، رأى خودتان به انتخاب دو نفر قرار گرفت، ما هم از آنان پیمان گرفتیم که از حدود قرآن تجاوز نکنند، ولى هر دو گمراهشدند و حق را ترک کردند در حالى که به حق بصیرت داشتند، مقتضاى طبعشان جور و ستم بود و به آن راه رفتند، در صورتى که قبل از آنکه رأى به باطل بدهند و حکم ظالمانه نمایند با آنان شرط کردیم که به عدالت حکم کنند و حق را منظور دارند

128

که در آن از پیشامدها و فتنه هاى بصره خبر مى دهد

اى احنف، گویا او را مى بینم با ارتشى به راه افتاده که نه غباردارد نه هیاهو، و نه صداى لجام مرکبها، و نه شیهه اسبان! و با پاهاى خودکه همچون پاهاى شترمرغان است از زمین غبار برمى انگیزند. ] این سخن اشاره به صاحب زنج است . سپس فرمود: [ واى بر کوچه هاى آباد، و عمارتهاى آراسته شما که تراس هایى چون بال کرکسان، و ناودانهایى چون خرطوم پیلان دارند، ازآنان که بر کشته شدگانشان کسى نمى گرید، و از گم شده آنان جستجو نمى شود. من دنیا را به دورانداخته ام، و مقدار آن را اندازه گرفته ام، و به دیده اى که باید به آن نظرکنم نظر کرده ام.

از همین کلام است که در آن به مغول اشاره مى فرماید : انگار آنان را مى نگرم که صورتهایشان مانند سپرهاى چندلایه و سخت است، ابریشم و دیبا مى پوشند، اسب هاى ریشه دار یدک مى کشند. آنچنان کشتار به راه مى اندازند که زخمى از روى کشته عبور مى کند، وفرارى از اسیر کمتر مى باشد. یکى از یارانش گفت: یا امیرالمؤمنین به شما علم غیب عنایت شده!

امام خندید و به آن مرد که از طایفه کلب بود فرمود : اى برادر کلبى، این علم غیب نیست، علمى است که از پیامبر فرا گرفته ام . علم غیب علم به قیامت است و به امورى که خداوند سبحان در کتاب خودبرشمردهخداوند است که علم قیامت نزد اوست، و اوست که باران نازل مى کند، و آنچه رادر ارحام است مى داند، وکسى نمى داند آنچه را که فردا خواهد اندوخت، و کسى نمى داند در چه سرزمینى خواهد مرد...». خداوند سبحان است که آنچه را در رحم هاست مى داند:پسر یا دختر،زشت یا زیبا، سخى یا بخیل، سعید یا شقى، کسى که هیزم جهنّم است، یا در بهشت همنشین انبیاست. این است علم غیب که کسى آن را جز خدا نمى داند، و غیر اینها دانشى است که خداوند آن را بهپیامبرش ص تعلیم داده، او هم به من آموخت و از خدا برایم خواست که در سینه ام جاى گیرد، وقفسه سینه ام آن را در خود جاى دهد.

129

درباره پیمانه ها و ترازوها

بندگان خدا، شما و آنچه از این دنیا آرزو دارید مهمانانى هستید با مدتى معین، وبدهکارانى هستید که پرداخت آن از شما خواسته شده، مدّتى کوتاه دارید، و اعمالتان محفوظ استچه بسا کوشنده اى که کوشش را ضایع مى کند، و چه بسا رنج برنده اى که زیان مى برد. در روزگارى هستید که پشت کردن نیکى در آن رو به تزاید است، و رو آوردن شرّ در آن رو به افزونى است، و شیطان جز هلاک کردن مردم طمع ندارد. اینک زمانى است که ساز وبرگ شیطان قوى شده، و مکرو حیله اش فراگیر گشته، وبه دست آوردن شکار برایش ممکن شده است. به هر طرف که مى خواهى به مردم نظر کن، آیا جزنیازمندى که رنجِ ندارى بر دوش اوست، یا ثروتمندى که نعمت خدا را کفران مى کند، یا بخیلى که که از بخل ورزیدنِ در حقوق الهى ثروت به دست آورده، یا سرکشى که انگار گوشش از شنیدن موعظه کر است کسى را مى بینى؟

خوبان و صالحان، و آزادمردان و سخاوتمندان شما کجایند؟ پرهیزکاران در کسب، و پاکیزگان در راه وروش چه شدند؟ مگر همه آنان از این دنیاى پست و زندگانى زودگذر ناگوار کوچ نکردند؟ و مگر جز این است که شما در میان جمعى مردم بى مقدار و پست بجا مانده اید که به خاطر پستى آنان و وجوب اعراض از ذکرشان لبها براى سرزنش آنها به هم نمى خورد؟! ما همهاز خداییم و همه به سوى او بازمى گردیمفساد آشکار شد، نه انکارکننده اى تغییردهنده و نه بازدارنده اى که خود آلوده نباشد دیده مى شودآیا با این وضع نکبت بار مى خواهید در جوار قدس حق قرار گیرید، وسرافرازترین دوستان خدا باشید؟! هیهات، خدا را نسبت به بهشتش نمى توان فریفت، و جز به طاعتش امکان رسیدن به خشنودیش نیست. لعنت خدا بر آمران به معروفى که خود تارک معروف اند، وناهیان از منکرى که خود آلوده به منکرند.

130

به ابوذر رحمه اللّه هنگامى که او را به ربذه تبعید کردند

اى ابوذر، قطعاً تو براى خدا غضب کردى، پس به همان خدایى که براى او غضب کردى امیدوار باشاین مردم از تو بر دنیاى خود ترسیدند، و تو بر دین خود از آنان ترسیدى، پسآنچه را آنان ترسیدند در دستشان واگذار، و به خاطر دینت که بر آن مى ترسى از ایشان بگریزپس چه بسیار نیازمندند به آنچه آنان را از آن منع کردى، و چه بسیار است بى نیازى تو از آنچه آنان تو را منع کردند، به زودى خواهید فهمید سودکننده در فردا کیست، و چه کسى بیش از دیگران مورد غبطه قرار خواهد گرفتاگر آسمانها و زمینها به روى بنده اى بسته شوند ولى او تقوا بورزد، خداوند راهى براى نجات او باز مى کند. مبادا جز حق تو را مونس شود، و جز باطل تو را به وحشت اندازد. اگر دنیاى آنان را قبول مى کردى دوستت مى داشتند، و اگر مقدارى از دنیا را به خود اختصاص مى دادى تو را امان مى دادند.

131

در فلسفه قبول حکومت و توصیف امام حق

اى نفوس گوناگون، و دلهاى پراکنده، اى کسانى که بدنهاتان حاضر، وعقولتان از شما پنهان است، شما را به سوى حق مى کشم و شما همچون رمیدنبزغاله از غرّش شیر رم مى کنید! بعید است بتوانم به وسیله شما تاریکى را از چهره عدالت برطرف کنم،یا کژى را که به حق رسیده راست نمایم .

خدایا تو مى دانى که آنچه انجام دادیم نه براى رغبت به قدرت بود، و نه براى زیاده خواهى از مال بى ارزش دنیا، بلکه براى آن بود که نشانه هاى دینت را به جایش بازگردانیم، و برنامه اصلاح را در شهرهایت آشکار کنیم، تا بندگانستم کشیده ات ایمنى یابند، و حدود معطّل شده ات اقامه گردد. بار خدایا، من اولین کسى هستم که به تو دل داده، و امرت را شنیده و پاسخگفته ام، احدى در نماز جز پیامبر ص بر من پیشى نگرفت . شما مى دانید که حاکم بر نوامیس و جان و اموال و احکام نباید بخیل باشد تا در گردآورى مال مسلمانان به نفع خود حریص باشد، و نباید جاهل باشد تا با جهلش مردم را گمراه کند، و نباید ستمکارباشد تا آنان را به ستم خود ازحقوقشان محروم نماید، و نباید در وحشت از دست به دست شدن دولتها باشد تا قومى را بر قوم دیگر ترجیح دهد، ونباید رشوه خوار در حکم و داورى باشد تا حقوق مردم را از بین ببرد و در رساندن حق به صاحبش توقف نماید، و نباید تعطیل کننده سنّت پیامبر باشد تا به این سبب امّت را دچار هلاکت کند

134

وقتى عمر بن خطّاب براى رفتن به جنگ با رومیان با حضرت مشورتکرد

خداوند براى اهل دین، عزت و سربلندى حوزه مسلمانى و حفظ آبرو را عهده دار شده . خداوندى که مسلمانان را یارى کرد وقتى که اندک بودند و یارى خودنمى توانستند کرد، و از آنان دفاع کرد آن وقت کهاندک بودند و از خود دفاع نمى توانستند نمود، خدایى که زنده است و هرگز نمى میرداگر خود به جنگ این دشمن روى و با آنان روبرو شوى و بلایى متوجه توشود، براى مسلمانان در شهرهاى دوردست تکیه گاهى نمى ماند، و بعد از تو پناهى نیستکه به آن پناه برند. بنابراین مردى شجاع و کارآزموده به سوى دشمن فرست، و کسانىرا همراه او کن که جنگاور وخیرخواه باشند، اگر خداوند پیروزیت داد همان است که دوست دارى، و اگر مسأله اىدیگرپیش آمد باز پناه مردمو مأمن مسلمین خواهى بود..

135

وقتى بین آن حضرت و عثمان مشاجره اى درگرفت،

مغیرة بن اخنس به عثمان گفت: من در برابر او براى دفاع از تو کافى هستم. حضرت به اوفرموداى فرزند طرد شده نسل بریده، و فرزند درختى که ریشه و شاخه ندارد، تو خود را هماورد من مى دانى؟! سوگند به خدا که خداوند عزیز نکرده آن را کهتو یارش باشى، و برپا نمى ایستد آن که تو او را به پا دارى. از این مجلس بیرون شو، خدا خیر را از تو دور کند، و کوششت را به نهایت برسان، که خدا تو را مشمول رحمت نگرداند اگر بر من رحمکنى!

 136

درباره بیعت خود

بیعت شما با من حادثه ناگهانى نبود، و برنامه من و شما یکى نیست، من شما را براى خدا مى خواهم، اى مردم، و شما مرا براى خود مى خواهید! مرا در راه سرکوبى نفس سرکش خود یارى کنید، به خدا قسم داد ستمدیده را از ستمکار مى گیرم، وافسار ستمکار را مى کشم تا به آبشخور حق وارد سازم گرچه به آن میل نداشته باشد.

137

درباره طلحه و زبیر

به خدا قسم نتوانستند گناهى را به من نسبت دهند، و بین من و خودشان انصاف ندادند، اینان حقّى را مى خواهد که خود ترک کردند، و خونى را مى طلبند که خود ریختند. اگر در ریختن آن خون همدستشان بودم آنان نیز نصیب داشتند، و اگر من در کار نبودم و کار دست خودشان بود پس باید از خودشان خونخواهى کنند، و نخستین عدل آنان در حکم این است که علیهخود حکم کنند . قطعاً مرا در کار خود بصیرت است، مسأله اى را بر کسى مشتبه نکرده و هیچ امرى هم بر من مشتبه نیستاینان همان قوم ستمکارند که در میانشان لجن و زهر عقرب و شبهه تاریک است . و قطعاً حق روشن است، و باطل از ریشه برطرف شده، و زبانش از تحریک بریده. به خدا قسم براى آنان حوضى را پر خواهم کرد که آب آن را خودم خواهمکشید، آنان از آن حوض سیراب بیرون نشونـد، و جاى دیگر هم آب نخواهند خـورد.

137

براى بیعت بامن مانند شترهاى ماده اى که به جانب بچه هاى خود روند روى آوردید، فریاد مى زدیدبیعت بیعت! دستم را بستم باز کردید، دستم را عقب بردم کشیدیدخدایا، طلحه و زبیر با من قطع رحم کردند و بر من ستم روا داشتند، و بیعتم را شکستند، و مردم رابر من شوراندند. پس آنچه را ایشان بسته اند بگشا، و آنچه را تابیده اند محکم مکن، و براى آنان درآنچه آرزو کردند و به اجرا گذاشتند بدى ارائه کن. من پیش از جنگ توبه آنان را خواستم، و پیش ازحادثه انتظار بازگشتشان را کشیدم، ولى آنان نعمت را خوار شمردند، و عافیت را ردّ کردند

138

که در آن به فتنه ها (و حکومت امام عصر) اشاره مى فرماید هواى نفس را به هدایت برمى گرداند آن زمان که مردم مسیر هدایت را به هوابرگردانده اند، ورأى مردم را تابع قرآن مى کند آنوقتى که قرآن را پیرو رأى خود کرده اندتا جنگ همچون شیرى خشمگین که دندانهایش را بنمایاند بر شما برپا گردد پستانهایش پر شیر، و مکیدنش شیرین، ولى پایان کارش تلخ است. بدانید در فردا ــ و مى آید فردا به چیزى که نمى دانید ــ حاکمى غیر از این حاکمان، کارگزاران حکومتها را به زشتى اعمالشان کیفرخواهد داد، و زمین پاره هاى جگرش را براى او بیرون خواهد داد، و کلید گنجهایش را تسلیم او خواهد کرد. پس او روش عدالت را به شما بنمایاند، و آنچه از کتاب و سنّت متروک شده زنده گرداند.

در اشاره به خروج سفیانى، یا فتنه عبدالملک مروان

گویا او را مى بینم که در شام فریاد برداشته، و با پرچمهایش در حول و حوش کوفه مى گردد، و به اهل کوفه همچون شتر سرکش رومى آورد، زمین را از سرهاى بریده فرش مى کند، دهانش گشوده، قدمش در زمین سنگین، جولانش گسترده،و هیبتش عظیم است. به خدا قسم شما را در این طرف و آن طرف زمین پراکنده مى کند تا ازشما جز به مانند باقیمانده سرمه در چشم باقى نماند. این برنامه ادامه دارد تا عرب بر سر عقل آید. پس سنّت هاى برقرار را ملتزم شوید، و آثار آشکار و پیمان نزدیکى را که بقاى نبوتبر آن است پاى بند باشید، و بدانید کهشیطان راههاى خود را براى شما هموار مى کند تا به دنبال او بروید.

139

به هنگام شورا

احدى پیش از من به قبول دعوت حق، و صله رحم، و احسان کریمانه نشتافتهپس سخنم را بشنوید، و گفتارم را حفظ کنید، ممکن است بعد از امروز ببینید که در مسأله خلافت شمشیرها برآمده، و به پیمانها خیانت عارض شده، تا جایى که برخى از شما پیشواى گمراهان گشته، و بعضى تابع جاهلان شده اید

  در فناى دنیا و نکوهش بدعت

اى مردم، شما در این دنیا نشانه تیرهاى مرگ هستید که بر آن مى نشیند، در گلو با هر جرعه آبى جَستنى است، و با هر لقمه اى استخوانى گلوگیر. به نعمتى نمى رسید مگر اینکه نعمتى را از دست مى دهید، و روزى از عمر به شما داده نمى شود مگر اینکه روز دیگرى از عمر نابود مى گردد، و اضافه در روزى براى او تازه نمى شود مگر به تمام شدن آنچه قبلاً روزى او بود، و اثرى برایش به وجود نمى آید مگر آنکه اثرى دیگر از او بمیرد، و چیزى براى او تازه نمى گردد.مگر آنکه تازه اى از او کهنه شود، و خوشه و نهالى براى او برپا نمى گردد مگر آنکه دروشده اى از او ساقط شود. پدرانى که ما فرزندان آنها ییم از دنیا گذشتند، براى فرع چه بقایى است بعد از رفتـن ریشـه اش؟!

از این خطبه است

بدعتى ایجاد نمى شود جز اینکه سنّتى ترک شود. از بدعتها بپرهیزید، و ملازم راه هدایت شوید.

امور ریشه دار برترین امور، و پدیده هاى تازه خلاف حق بدترین پدیده هاست

146

به عمر بن خطاب وقتى که براى رفتن به جنگ ایرانیان با حضرت مشورت کرد

پیروزى و شکست اسلام به فراوانى لشکر و اندکى آن نبود، آن دین خداست که خدایش پیروز کرد،

و ارتش حق است که آن را مهیّا نمود و یارى داد، تا رسید به آنجا که باید برسد،و طلوع کرد تا جایى که باید طلوع کند. ما را از جانب حق وعده پیروزى است، و خداوند وفاکننده به وعده خویش است، و لشکرش را یارى مى دهد. مرتبه زمامدار در این محور مرتبه رشته اى است که مهره ها را جمع مى کند و به هم ارتباط مى دهد، اگر رشته بگسلد مهره ها پراکنده شده و هر یک به جایى مى رود، پس از آن هرگز همه آنها جمع نشود.

عرب اگرچه امروز در شمار و عدد اندک است اما با بستگى به رشته اسلام بسیار، و به خاطر اتحاد نیرومند است. پس تو همچون محور آسیا باش، و به وسیله عرب آسیا را بگردان، و آنان را در دل آتش جنگ بیفکن و خود به جبهه جنگ مرو، زیرا اگر بیرون روى عرب از همه طرف پیمان با تو را بگسلند، تا جایى که حفظ مرزهایى که پشت سر گذاشته اى براى تو از رفتن به کارزار مهم تر شود . بى شک اگر ایرانیها فردا تو را ببینند مى گویند این ریشه عرب است، اگر آن را قطع کنید آسوده مى شوید، و این اندیشه باعث مى شود که آنها را در جنگ با تو و طمع دراز بین بردنت حریص تر و سرسخت تر کند. اما آنچه در رابطه با آمدن ایرانیان به جنگ با مسلمانان گفتى، خداوند سبحان بیش از تو از آمدن آنان ناخشنود است، و خود بر تغییر آنچه خوش نمى دارد تواناتر است. و اما آنچه درباره کثرت عددشان گفتى، ما در زمان پیامبر با لشگر انبوه با کفّارنمى جنگیدیم، بلکه با نصرت و یارى خداوند وارد کارزار مى شدیم

148

در باره اهـل بصـره

طلحه و زبیر هر یک حکومت را براى خود امید داشت، و به سوى خود مى گرداند نه دوست خویش، آن دو نفر به سوى خدا نه به ریسمان محکمى چنگ مى زنند، و نه به وسیله اى به او تقرّب مى جویند، هر یک نسبت به دوستش کینه اى در دل دارد، و به همین زودى پرده از این حقیقت برداشته مى شود. به خدا قسم اگر به آنچه بخواهند برسند این جان آن را نابود مى کند، و آن این را از میان برمى دارد. گروه ستمگر به پا خاسته اند، دراین میان جمعیتى که به حساب حق کار مى کنند کجایند؟ در حالى که راههاى دین بر آنها روشن است، و پیش از این وقوع این حادثه را به آنان خبر داده اند. براى هر ضلالتى سببى است، و هر عهدشکنى را شبهه اى است. سوگند به خدا من مانند کسى نیستم که صداى بر سر و سینه کوبیدن و فریاد خبردهنده مرگ را بشنود و دیده گریان را مشاهده نماید و از آن عبرت نگیرد

151

در تحذیر از فتنه ها

خدا را سپاس مى گویم، و از او در موجبات طرد و بازداشتن شیطان، و محفوظ ماندن از دچار شدن در دامها و فریبهایش یارى مى خواهم. و گواهى مى دهم که خدایى جز اللّه نیست، و گواهى مى دهم که محمّد(ص) بنده و فرستاده و انتخاب شده و برگزیده اوست، در فضیلت همتایى ندارد، و فقدانش را چیزى جبران نمى کند. شهرها از پس گمراهى تاریک، و جهالت غالب بر مردم،و درشتخویى ستم آمیز بوجود او روشن شد، آن هم در زمانى که مردم حرام خدا را حلال دانسته، و انسان حکیم را خوار مى شمردند، در روزگار خالى از پیامبران مى زیستند، و بر حالت کفر از دنیا مى رفتند.

شما اى مردم عرب، نشانه بلاهایى هستید که بسیار نزدیک است. پس از مستى هاى نعمت بپرهیزید، و از سختى هاى عقوبت حذر کنید، و در گرد و غبار ظلمت شبهه، و ناهموارى راه فتنه، به وقت پدید آمدن طلیعه اش، و آشکار شدن نهانش، و برقرارى محورش، و گردش آسیایش برجاى خویش ثابت بمانید. آن فتنه هایى که از مدارج پنهان شروع، و به سختى و زشتى آشکارى منتهى مى شود. رشد آن فتنه همچون رشد جوانى سریع و نیرومند، و آثارش همچون آثار سنگ محکم و سفت است. ستمکاران بر اساس پیمانها که با هم دارند آن فتنه را از هم ارث مى برنداول آنان پیشواى آخرشان، و آخرشان تابع اوّل آنان است. با هم در به دست آوردن دنیاى پست رقابت مى کنند، و چون سگان بر سر مردار بو گرفته به جان هم مى افتند.

و زمانى نمى گذرد که تابع از متبوع، و راهنما از پیرو بیزارى مى جوید. با کینه و دشمنى از هم جدا مى شوند، و زمانى که یکدیگر را مى بینند به هم لعنت مى کنندپس از این فتنه، فتنه اى دیگر پیش آید لرزاننده و درهم کوبنده و حمله آور، که دلهایى پس از استوارى دچار لغزش مى شوند، و مردانى از پس سلامتى در دین به گمراهى مى افتندزمان هجوم این فتنه هوسها و امیال گوناگون مى شود، و به هنگام طلوع آن آراء درست به نادرست اشتباه مى گرددکسى که به مقابله با این فتنه برخیزد پشتش را مى شکند، و آن که در دفع آن بکوشد او را درهم بکوبدفتنه گران درآن فتنه چون گورخران در جمع خود یکدیگر را گاز گیرند رشته محکم دین لرزان شود، و چهره حقیقى حقیقت پوشیده گردد. حکمت فروکش کند، و ستمگران سخنران شوند.

آن فتنه بادیه نشینان را با آهن لجام خود بکوبد، و با فشار سینه اش آنان را درهم شکند. تکروان در غبارش ضایع شوند، و سواران در راهش هلاک گردند. آن فتنه با سرنوشتى تلخ وارد شود، و خونهاى خالص و تازه را بدوشد. در نشانه هاى دین رخنه مى کند، و پیمان یقین رامى شکند. زیرکان از آن مى گریزند، و ناپاکان در تدبیرش مى کوشند. فتنه اى است پر رعد و برق، سخت و با شتاب. خویشان در آن فتنه از هم جدا شوند، و مردم در فضاى آن فتنه از اسلام دل بردارندسالم از آن فتنه بیمار، و نجات براى فرارىِ از آن مشکل خواهد بود.

از این خطبه است

در آن فتنه کشته اى است خونش به هدر رفته، و ترسویى است طالب امان. با بستن عهد فریبشان دهند، و با اسم ایمان مغرورشان کنند. شما اى اهل ایمان، پرچم هاى فتنه و نشانه هاى بدعت نباشید، و به آنچه پیوند جماعت با آن گره خورده، و ارکان طاعت بر آن بنا شده ملتزم باشیدمظلوم بر خدا وارد شوید و ظالم وارد نشوید. از راههاى شیطان و موارد کینه و دشمنى پرهیز کنید. در شکم هاى خود لقمه هاى حرام وارد نکنید، زیرا در برابر مراقبت خداوندى هستید که گناه را بر شما حرام کرده، و راه بندگى را بر شما آسان نموده است.

155

خطاب به اهل بصره در خبر از پیشامدهاى سخت

آن که بتواند خود را بر اطاعت خداوند وادارد باید اقدام کند. اگر از من پیروى کنید ـ چنانچه خدا بخواهد ـ شما را به بهشت خواهم برد گرچه راهى است دشوار و همراه با تلخى. فلان زن (عایشه) را رأى ضعیف زنان دامنگیر شد، و کینه در سینه اش چون دیگ آهنگران که به جوش آید جوشید، و اگر از او خواسته مى شد آنچه با من انجام داد با دیگرى انجام دهد انجام نمى داد . با این حال حرمت اولیه او باقى است، و حسابش با خداوند است.

از این کلام است

راه خدا روشن ترین راه، و پرفروغ ترین چراغ است. به ایمان بر اعمال شایسته استدلال مى شود، و به اعمال شایسته بر ایمان دلیل مى آورند، ساختمان علم با ایمان آباد مى گردد، و انسان به سبب دانش از مرگ هراسان مى شود، و با مرگ دنیاى آدمى پایان مى پذیرد، و با دنیا آخرت به دست مى آید، با قیامت بهشت براى پرهیزکاران نزدیک، و دوزخ براى گمراهان آشکار مى گردد، مردمان را چاره اى از قیامت نیست، که در میدان مسابقه آن با سرعت به جانب آخرین جایگاه روان مى شوند.

و از این کلام است

از قبرها بیرون آمده، و به آخرین منزل روان شدند . آنجا براى هر خانه اهلى است که آن را به خانه دیگرى تبدیل نکنند، و ساکنانش به جاى دیگر منتقل نشوند . امر به معروف و نهى از منکر دو صفت از صفات خداوندند، این دو مرگ را نزدیک نمى کنند، و روزى را کاهش نمى دهند . بر شما باد به کتاب خدا که ریسمانى محکم، و نورى آشکار، و دارویى سودمند، و سیراب کننده اى فرونشاننده عطش است، نگاهدار کسى است که به آن چنگ زند و نجات بخش کسى که به آن درآویزد.

کژ نشود تا راستش کنند، و منحرف نگردد تا از او بخواهند که بازگردد،و از خواندن بسیار و به گوش خوردن کهنه نگردد. آن که با قرآن سخن گوید راست گفته، و هر که به آن عمل کند پیش افتاده است.

]مردى از جاى برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین، ما را از فتنه خبر ده، و آیا درباره فتنه ازرسول خدا ص پرسیده اى؟ فرمود: وقتى خداى سبحان این آیه را فرستاد: «الم، آیا مردم گمان کرده اند همین که بگویند ایمان آورده ایم، رها مى شوند و به آزمایش درنمى آیند؟» دانستم تا زمانى که رسول خدا ص در میان ماست فتنه بر ما فرود نمى آید، پرسیدم: یا رسول اللّه منظور از این فتنه که خداوند تو را به آن خبر داده چیست؟ فرمود: «یا على، به زودى امتم پس از من آزمایش مى شوند.»

گفتم: یا رسول اللّه، مگر نه این است که در روز احد افرادى از مسلمانان شهید شدند و من از فیض شهادت ماندم، و از این بابت غمگین شدم، شما به من فرمودى: «بر تو بشارت باد که عاقبت به شهادت مى رسى»؟ در پاسخم فرمود: «آنچه گفتى صحیح است، ولى بگو به هنگام شهادت صبرت چگونه است؟ گفتم: ای رسول خدا این از موارد صبر نیست، بلکه جاى مژده و شکرگزارى است!

و فرمود: «یا على، به زودى مسلمانان پس از من به ثروتشان آزمایش مى شوند، و با دیندارى خود بر خدا منّت مى نهند، رحمتش را آرزو دارند،و خود را از خشمش در امان دانند، و با شبهات دروغ و هوسهاى غفلت زا حرام او را حلال شمارند، شراب را به اسم آب انگور و خرما، و رشوه را به عنوان هدیّه، و ربا را به نام تجارت حلال دانند.» گفتم: یا رسول اللّه، در آن وقت این چنین مردم را از کدام گروه حساب کنم؟ در موضع ارتداد، یا در مرتبه فتنه؟ فرمود: در مرتبه فتنه

157

درباره پیامبر و قرآن، و دولت بنى امیّه

او را در عصرى به رسالت برانگیخت که خالى از پیامبران بود، خواب گران ملل عالم طولانى شده ،و رشته محکم دین گسیخته بود. پس او با کتابى که تصدیق کننده حقایق کتب آسمانى بود، و نورى که بایدازآن پیروى شود به جانب مردم آمد. آن نورقرآن است،آن را به سخن آریدولى هرگز سخن نمى گوید، امّا من شما را از آن خبر مى دهم: آگاه باشید که دانش آنچه مى آید، و خبر آنچه که در عالم گذشت، و درمان دردهاى شما،و مقررات نظم دهنده زندگیتان در این کتابست

از این خطبه است

در روزگار بنى امیه خانه اى در شهر و چادرى در بیابان باقى نماند مگر اینکه ستمگران غم و رنج و گرفتارى وارد آن کنند. در آن زمان عذرخواهى در آسمان، و یاورى در زمین براى آنان نماند. شما حکومت را به غیر اهلش سپردید، و آن را در غیر جایش قرار دادید. و خداوند از آنان که ستم کردند به زودى انتقام گیرد: خوردنى را به خوردنى،و نوشیدنى را به نوشیدنى، در برابر هر لقمه لذیذ لقمه اى تلخ، و در برابر هر شربت شیرین جامى تلخ و زهرآلود، از درون در وحشت، و از بیرون در معرض شمشیر تیز. اینان مرکبهاى معاصى، و شتران بارکش گناهانند. سوگند به خدا، باز هم سوگند به خدا،که بنى امیّه پس از من خلافت را همچون خلط سینه بیرون اندازند،و پس از آن تا شب و روز برقرار است از شربت حکومت نچشند و هرگز طعمش را درنیابند

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">